قثم بن عباس قرشی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-\n{{امامت}} +{{امامت}}))
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط
<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[قثم بن عباس قرشی]]''' است. "'''[[قثم بن عباس قرشی]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
| موضوع مرتبط = قثم بن عباس قرشی
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;"> [[قثم بن عباس قرشی در تاریخ اسلامی]] - [[قثم بن عباس قرشی در تراجم و رجال]] - [[قثم بن عباس قرشی در نهج البلاغه]]</div>
| عنوان مدخل  = قثم بن عباس قرشی
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| مداخل مرتبط = [[قثم بن عباس قرشی در تاریخ اسلامی]] - [[قثم بن عباس قرشی در نهج البلاغه]]
| پرسش مرتبط  =  
}}


==مقدمه==
== مقدمه ==
[[قثم]]، فرزند [[عباس]]، [[عموی پیامبر]]{{صل}}، بود و مادرش [[ام الفضل]] نام داشت. [[عباس بن عبدالمطلب]]، [[پدر]] قثم، سه سال قبل از [[عام الفیل]] در [[مکه]] به [[دنیا]] آمد. پدرش [[عبدالمطلب]] یکی از بزرگ‌ترین شخصیت‌های مکه و مادرش، تیله، دختر حباب، یکی از [[بانوان]] با [[شخصیت]] بود. [[همسر]] عباس، ام الفضل، نیز از [[زنان]] نامدار [[صدر اسلام]] بوده است. او اولین بانویی بود که [[خانه خدا]] را با پارچه ای از حریر پوشانید و بعد از [[خدیجه]] اولین زنی بود که به [[پیامبر]]{{صل}} [[ایمان]] آورد<ref>المنتظم، ابن جوزی، ج۳، ص۳۴۲.</ref>. [[عبدالله بن یزید هلالی]] درباره او می‌گوید: هیچ [[زن]] نجیبی چون ام الفضل شش فرزند بزرگ به دنیا نیاورده است. باید زنان و مردان، او را گرامی بدارند<ref>سیمای کارگزاران علی بن ابی‌طالب أمیرالمؤمنین، علی‌اکبر ذاکری، ج۱، ص۱۳۶.</ref>.
«قُثَم» فرزند [[عباس بن عبدالمطلب]] ([[عموی پیامبر]]) بود و مادرش [[ام الفضل]] نام داشت. «عباس» [[پدر]] قثم، سه سال قبل از [[عام الفیل]] در [[مکه]] به [[دنیا]] آمد. پدرش [[عبدالمطلب]] یکی از بزرگ‌ترین شخصیت‌های مکه و مادرش، تیله، دختر حباب، یکی از [[بانوان]] با [[شخصیت]] بود. [[همسر]] عباس، ام الفضل، نیز از [[زنان]] نامدار [[صدر اسلام]] بوده است. او اولین بانویی بود که [[خانه خدا]] را با پارچه ای از حریر پوشانید و بعد از [[خدیجه]] اولین زنی بود که به [[پیامبر]] {{صل}} [[ایمان]] آورد<ref>المنتظم، ابن جوزی، ج۳، ص۳۴۲.</ref>. [[عبدالله بن یزید هلالی]] درباره او می‌گوید: هیچ [[زن]] نجیبی چون ام الفضل شش فرزند بزرگ به دنیا نیاورده است. باید زنان و مردان، او را گرامی بدارند<ref>سیمای کارگزاران علی بن ابی‌طالب أمیرالمؤمنین، علی‌اکبر ذاکری، ج۱، ص۱۳۶.</ref>.


عباس یازده فرزند داشت: [[عبدالله]]، عبیدالله، [[فضل]]، قثم، تمام، [[معبد]]، کثیر، [[حارث]]، عبدالرحمن، [[آمنه]] و [[صفیه]]<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۱۶۴؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۸، ص۴۸؛ سفینة البحار، محدث قمی، ج۲، ص۵۸؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۷، ص۴۱۸ و قاموس الرجال، شوشتری، ج۶، ص۱۵.</ref>. قثم، [[خوش‌سیما]] و [[گشاده‌رو]] و خوش‌اندام بود و رنگ چهره‌اش روشن و به سرخی آمیخته بود؛ چشمانی سیاه و گشاده و مژه‌هایی بلند و ریشی کامل داشت و در گفتارش [[صراحت]] داشت و شیرین سخن میگفت و زبانش [[فصیح]] و کامل بود<ref> تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۱، ص۵۱۴؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۲۵۰؛ نهایة الأرب فی فنون الأدب، نویری، ص۲۹.</ref>. او هنگام [[رحلت پیامبر]]{{صل}} هشت ساله بود<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۱۹۷.</ref>. "قثم" در اصل "قاثم" بوده که در [[فرهنگ]] لغات به معنای شخص سخاوتمند و پر [[بخشش]] آمده است<ref>النهایة فی غریب الحدیث، ابن اثیر، ج۴، ص۱۶.</ref>. این اسم برای [[قثم بن عباس]]، اسمی با مسما بوده است. از جمله کسانی که بسیار به [[رسول خدا]]{{صل}} شباهت داشت، قثم بن عباس بود.
عباس یازده فرزند داشت: [[عبدالله]]، عبیدالله، [[فضل]]، قثم، تمام، [[معبد]]، کثیر، [[حارث]]، عبدالرحمن، [[آمنه]] و [[صفیه]]<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۱۶۴؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۸، ص۴۸؛ سفینة البحار، محدث قمی، ج۲، ص۵۸؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۷، ص۴۱۸ و قاموس الرجال، شوشتری، ج۶، ص۱۵.</ref>. قثم، [[خوش‌سیما]] و [[گشاده‌رو]] و خوش‌اندام بود و رنگ چهره‌اش روشن و به سرخی آمیخته بود؛ چشمانی سیاه و گشاده و مژه‌هایی بلند و ریشی کامل داشت و در گفتارش [[صراحت]] داشت و شیرین سخن میگفت و زبانش [[فصیح]] و کامل بود<ref> تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۱، ص۵۱۴؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۲۵۰؛ نهایة الأرب فی فنون الأدب، نویری، ص۲۹.</ref>. او هنگام [[رحلت پیامبر]] {{صل}} هشت ساله بود<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۱۹۷.</ref>. "قثم" در اصل "قاثم" بوده که در [[فرهنگ]] لغات به معنای شخص سخاوتمند و پر [[بخشش]] آمده است<ref>النهایة فی غریب الحدیث، ابن اثیر، ج۴، ص۱۶.</ref>. این اسم برای [[قثم بن عباس]]، اسمی با مسما بوده است. از جمله کسانی که بسیار به [[رسول خدا]] {{صل}} شباهت داشت، قثم بن عباس بود.


افرادی که به [[رسول خدا]]{{صل}} شباهت داشتند، عبارت‌اند از: [[امام حسن]] [[علی]]، [[جعفر طیار]]، [[قثم بن عباس]]، [[هاشم بن عبدالمطلب]] و [[مسلم بن معتب بن ابی لهب]]<ref>ناسخ التواریخ، سپهر، ج۴، ص۲۰۰۲.</ref>. از قثم، [[فرزندی]] بر جای نمانده است<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۲۵۴.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۱۹-۲۰.</ref>
افرادی که به [[رسول خدا]] {{صل}} شباهت داشتند، عبارت‌اند از: [[امام حسن]] [[علی]]، [[جعفر طیار]]، [[قثم بن عباس]]، [[هاشم بن عبدالمطلب]] و [[مسلم بن معتب بن ابی لهب]]<ref>ناسخ التواریخ، سپهر، ج۴، ص۲۰۰۲.</ref>. از قثم، [[فرزندی]] بر جای نمانده است<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۲۵۴.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۱۹-۲۰.</ref>


==توجه [[پیامبر]]{{صل}} به قثم==
== توجه [[پیامبر]] {{صل}} به قثم ==
[[عبدالله بن جعفر]] نقل کرده است: روزی من و عبیدالله و برادرش قثم، [[فرزندان]] [[عباس]]، با یکدیگر مشغول [[بازی]] بودیم که رسول خدا{{صل}} در حالی که سوار بر مرکب بود، از کنار ما عبور کرد و همین که چشمش به ما افتاد، فرمود: "این پسر (یعنی قثم) را بالا بیاورید و به من بدهید". سپس پیامبر{{صل}} او را گرفت و پشت سر خود و مرا نیز جلو خود بر مرکب سوار و در [[حق]] ما [[دعا]] کرد<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۴۰؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۱۹۷.</ref>. این در حالی بود که عباس، فرزندش عبیدالله را بیش از قثم [[دوست]] داشت و پیامبر{{صل}} هم این قضیه را می‌دانست<ref>موسوعة نضرة النعیم، صالح بن حمید و عبد الرحمن بن ملوح، ج۶، ص۲۱۶۶.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۲۰-۲۱.</ref>
[[عبدالله بن جعفر]] نقل کرده است: روزی من و عبیدالله و برادرش قثم، [[فرزندان]] [[عباس]]، با یکدیگر مشغول [[بازی]] بودیم که رسول خدا {{صل}} در حالی که سوار بر مرکب بود، از کنار ما عبور کرد و همین که چشمش به ما افتاد، فرمود: "این پسر (یعنی قثم) را بالا بیاورید و به من بدهید". سپس پیامبر {{صل}} او را گرفت و پشت سر خود و مرا نیز جلو خود بر مرکب سوار و در [[حق]] ما [[دعا]] کرد<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۴۰؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۱۹۷.</ref>. این در حالی بود که عباس، فرزندش عبیدالله را بیش از قثم [[دوست]] داشت و پیامبر {{صل}} هم این قضیه را می‌دانست<ref>موسوعة نضرة النعیم، صالح بن حمید و عبد الرحمن بن ملوح، ج۶، ص۲۱۶۶.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۲۰-۲۱.</ref>


==قثم و [[آگاه]] ساختن [[مسلمانان]] از [[فتح خیبر]]==
== قثم و [[آگاه]] ساختن [[مسلمانان]] از [[فتح خیبر]] ==
نقل شده، [[حجاج بن علاط سلمی]] که [[اهل مکه]] و مردی [[ثروتمند]] بود و در هنگام فتح خیبر [[مسلمان]] شده بود، از پیامبر{{صل}} اجازه گرفت، برای این که بتواند طلب‌هایش را از [[مشرکان]] [[مکه]] بگیرد و بعد اسلامش را آشکار کند، خبر [[پیروزی]] مسلمانان را در [[خیبر]] به نفع [[یهودیان]] اعلام کند تا بعد از دریافت قرض‌هایش از مشرکان، آن را اعلام کند. اما این پیروزی را به گونه‌ای سری به عباس، [[عموی پیامبر]] خبر داد در حالی که مسلمانان مکه از آن بی خبر بودند. پس از گذشت چند [[روز]] که [[حجاج]] کارهایش را انجام داد، عباس به فرزندش قثم [[دستور]] داد که سروش [[شادی]] سر دهد و آوای [[سرور]] در [[منزل]] [[عباس]] برخاست و همه [[مسلمانان]] [[مکه]] به [[خانه]] او آمدند و از [[فتح خیبر]] [[آگاه]] شدند<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۳، ص۶۵-۶۸. با تشکیک در صحت خبر که نکند برای خشنودی خلفای عباسی سروده شده است.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۲۱.</ref>
نقل شده، [[حجاج بن علاط سلمی]] که [[اهل مکه]] و مردی [[ثروتمند]] بود و در هنگام فتح خیبر [[مسلمان]] شده بود، از پیامبر {{صل}} اجازه گرفت، برای این که بتواند طلب‌هایش را از [[مشرکان]] [[مکه]] بگیرد و بعد اسلامش را آشکار کند، خبر [[پیروزی]] مسلمانان را در [[خیبر]] به نفع [[یهودیان]] اعلام کند تا بعد از دریافت قرض‌هایش از مشرکان، آن را اعلام کند. اما این پیروزی را به گونه‌ای سری به [[عباس (عموی پیامبر)]] خبر داد در حالی که مسلمانان مکه از آن بی خبر بودند. پس از گذشت چند [[روز]] که [[حجاج]] کارهایش را انجام داد، عباس به فرزندش قثم [[دستور]] داد که سروش [[شادی]] سر دهد و آوای [[سرور]] در [[منزل]] [[عباس]] برخاست و همه [[مسلمانان]] [[مکه]] به [[خانه]] او آمدند و از [[فتح خیبر]] [[آگاه]] شدند<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۳، ص۶۵-۶۸. با تشکیک در صحت خبر که نکند برای خشنودی خلفای عباسی سروده شده است.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۲۱.</ref>


==[[مقاومت]] [[قثم]] در میدان [[جنگ]]==
== [[مقاومت]] [[قثم]] در میدان [[جنگ]] ==
در جریان [[جنگ حنین]]، [[هوازن]] که در دو سوی وادی، کمین گرفته بودند، ناگاه بر مسلمانان [[حمله]] کردند و مسلمانان برای لحظاتی دچار پراکندگی شدند. در این میان، تنها [[امام علی]]{{ع}} و عباس و پسرانش [[فضل]] و قثم و عده‎ای دیگر در کنار [[پیامبر]]{{صل}} ماندند و [[پایداری]] کردند. پیامبر{{صل}} بر استر سفید خود، [[دلدل]]، سوار بود و عباس عنان آن را گرفته بود<ref>تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون (ترجمه: آیتی)، ج۱، ص۴۴۷-۴۴۶؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۳، ص۲۸۰.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۲۱.</ref>
در جریان [[جنگ حنین]]، [[هوازن]] که در دو سوی وادی، کمین گرفته بودند، ناگاه بر مسلمانان [[حمله]] کردند و مسلمانان برای لحظاتی دچار پراکندگی شدند. در این میان، تنها [[امام علی]] {{ع}} و عباس و پسرانش [[فضل]] و قثم و عده‎ای دیگر در کنار [[پیامبر]] {{صل}} ماندند و [[پایداری]] کردند. پیامبر {{صل}} بر استر سفید خود، [[دلدل]]، سوار بود و عباس عنان آن را گرفته بود<ref>تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون (ترجمه: آیتی)، ج۱، ص۴۴۷-۴۴۶؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۳، ص۲۸۰.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۲۱.</ref>


==قثم و آخرین [[نماز]] [[پیامبر]]{{صل}}==
== قثم و آخرین [[نماز]] [[پیامبر]] {{صل}} ==
در هنگام [[احتضار پیامبر]]{{صل}}، [[عایشه]] به پدرش [[ابوبکر]] گفت که [[نماز صبح]] را به جای پیامبر{{صل}} به [[جماعت]] بخواند، در این هنگام پیامبر{{صل}} غضبناک و خودش برای [[خواندن نماز]] آماده شد و امام علی{{ع}} و [[قثم بن عباس]] زیر بغل هایش را گرفته بودند و پیامبر{{صل}} با تکیه بر آنها نماز را به جماعت خواند <ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۳، ص۶۸۷.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۲۲.</ref>
در هنگام [[احتضار پیامبر]] {{صل}}، [[عایشه]] به پدرش [[ابوبکر]] گفت که [[نماز صبح]] را به جای پیامبر {{صل}} به [[جماعت]] بخواند، در این هنگام پیامبر {{صل}} غضبناک و خودش برای [[خواندن نماز]] آماده شد و امام علی {{ع}} و [[قثم بن عباس]] زیر بغل هایش را گرفته بودند و پیامبر {{صل}} با تکیه بر آنها نماز را به جماعت خواند <ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۳، ص۶۸۷.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۲۲.</ref>


==قثم و [[دفن پیامبر]]{{صل}}==
== قثم و دفن پیامبر {{صل}} ==
کسانی که [[مسئولیت]] [[غسل]] پیامبر{{صل}} را به عهده داشتند عبارت بودند از: [[علی بن ابی‌طالب]]{{ع}}، [[عباس بن عبدالمطلب]]، فضل و قثم، [[فرزندان]] عباس، [[اسامة بن زید]] و [[شقران]]، [[غلام]] [[رسول خدا]]{{صل}}<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۳، ص۶۹۹.</ref>؛ اما کسانی که به [[قبر]] رسول خدا{{صل}} وارد شدند، [[علی]]{{ع}} و فضل و قثم، فرزندان عباس بودند<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۳، ص۷۰۱.</ref>. عباس و فضل و قثم در حرکت دادن و [[چپ و راست]] کردن [[بدن]] [[مبارک]] پیامبر{{صل}} به امام علی{{ع}} کمک می‌کردند و [[اسامه]] و شقران هم آب می‌ریختند. امام علی{{ع}}، رسول خدا{{صل}} را از زیر پیراهن غسل می‌داد و می‌فرمود: "[[پدر]] و مادرم به فدایت که چه اندازه در [[زندگی]] و پس از مرگت پاکیزه‌‎ای". و چون آنها از [[غسل]] فارغ شدند او را با سه پارچه "صحاری" و یک پارچه برد "حبره" [[کفن]] کردند<ref>زندگانی محمد{{صل}} پیامبر اسلام، ابن هشام (ترجمه: سید هاشم رسولی)، ج۲، ص۴۳۴ – ۴۳۳.</ref>. [[امام علی]]{{ع}} درباره [[قثم]] فرموده: "جوان‌ترین [[صحابه پیامبر]]{{صل}} [[قثم بن عباس]] بود"<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۵، ص۳۲۰.</ref>.
کسانی که [[مسئولیت]] [[غسل]] پیامبر {{صل}} را به عهده داشتند عبارت بودند از: [[علی بن ابی‌طالب]] {{ع}}، [[عباس بن عبدالمطلب]]، فضل و قثم، [[فرزندان]] عباس، [[اسامة بن زید]] و [[شقران]]، [[غلام]] [[رسول خدا]] {{صل}}<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۳، ص۶۹۹.</ref>؛ اما کسانی که به [[قبر]] رسول خدا {{صل}} وارد شدند، [[علی]] {{ع}} و فضل و قثم، فرزندان عباس بودند<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۳، ص۷۰۱.</ref>. عباس و فضل و قثم در حرکت دادن و [[چپ و راست]] کردن [[بدن]] [[مبارک]] پیامبر {{صل}} به امام علی {{ع}} کمک می‌کردند و [[اسامه]] و شقران هم آب می‌ریختند. امام علی {{ع}}، رسول خدا {{صل}} را از زیر پیراهن غسل می‌داد و می‌فرمود: "[[پدر]] و مادرم به فدایت که چه اندازه در [[زندگی]] و پس از مرگت پاکیزه‌‎ای". و چون آنها از [[غسل]] فارغ شدند او را با سه پارچه "صحاری" و یک پارچه برد "حبره" [[کفن]] کردند<ref>زندگانی محمد {{صل}} پیامبر اسلام، ابن هشام (ترجمه: سید هاشم رسولی)، ج۲، ص۴۳۴ – ۴۳۳.</ref>. [[امام علی]] {{ع}} درباره [[قثم]] فرموده: "جوان‌ترین [[صحابه پیامبر]] {{صل}} [[قثم بن عباس]] بود"<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۵، ص۳۲۰.</ref>.


پس از [[وفات پیامبر]]{{صل}} [[مغیرة بن شعبه]] در میان [[مردم]] شایع کرد که او [[آخرین وداع]] کننده با [[رسول خدا]]{{صل}} بوده است و این را [[افتخار]] برای خود شمرد. او می‌گفت: در لحظه‌های آخر که روی [[قبر]] [[مبارک]] ایشان را می‌پوشاندند، به عمد انگشترم را درون قبر انداختم و برای گرفتن آن، بدان مکان گام نهادم. [[عبدالله بن حارث بن نوفل]] می‌گوید: [[سال]] بعد از [[رحلت پیامبر اسلام]]{{صل}} در [[مراسم]] [[عمره]] [[خدمت]] [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} بودم که گروهی از [[حجاج]] [[عراق]] به محضر وی مشرف شدند و گفتند: یا [[ابوالحسن]] [[دوست]] داریم مسأله‌ای را برای ما آشکار سازی، [[علی]]{{ع}} پیش از آنکه [[پرسش]] را مطرح کنند، فرمود: گویا مغیرة بن شعبه ادعا کرده آخرین کسی است که با رسول خدا{{صل}} [[وداع]] کرده است. همه گفتند: آری، مولای ما. [[حضرت]]{{ع}} فرمود: "[[کذب]] است"<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۳، ص۱۷۰۱-۱۷۰۲ (پاورقی).</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۲۲-۲۳.</ref>
پس از [[وفات پیامبر]] {{صل}} [[مغیرة بن شعبه]] در میان [[مردم]] شایع کرد که او [[آخرین وداع]] کننده با [[رسول خدا]] {{صل}} بوده است و این را [[افتخار]] برای خود شمرد. او می‌گفت: در لحظه‌های آخر که روی [[قبر]] [[مبارک]] ایشان را می‌پوشاندند، به عمد انگشترم را درون قبر انداختم و برای گرفتن آن، بدان مکان گام نهادم. [[عبدالله بن حارث بن نوفل]] می‌گوید: [[سال]] بعد از [[رحلت پیامبر اسلام]] {{صل}} در [[مراسم]] [[عمره]] [[خدمت]] [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} بودم که گروهی از [[حجاج]] [[عراق]] به محضر وی مشرف شدند و گفتند: یا [[ابوالحسن]] [[دوست]] داریم مسأله‌ای را برای ما آشکار سازی، [[علی]] {{ع}} پیش از آنکه [[پرسش]] را مطرح کنند، فرمود: گویا مغیرة بن شعبه ادعا کرده آخرین کسی است که با رسول خدا {{صل}} [[وداع]] کرده است. همه گفتند: آری، مولای ما. [[حضرت]] {{ع}} فرمود: "[[کذب]] است"<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۳، ص۱۷۰۱-۱۷۰۲ (پاورقی).</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۲۲-۲۳.</ref>


==قثم در مراسم بدرقه [[ابوذر]]==
== قثم در مراسم بدرقه [[ابوذر]] ==
وقتی [[عثمان]] با بی‌احترامی تمام، ابوذر را به [[ربذه]] [[تبعید]] کرد و این خبر به امام علی{{ع}} رسید، گریست و فرمود: "آیا با [[صحابه رسول خدا]] چنین [[رفتار]] می‌کنند؟ {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}<ref>« ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.</ref>. "پس از آن، [[امام]]{{ع}} برخاست و با [[حسن]] و [[حسین]]{{ع}} و [[عبدالله]] و [قثم و [[فضل]] و [[عبید]] [[الله]]، [[پسران]] [[عباس]]، به بدرقه او رفتند. وقتی نگاه ابوذر بر آنان افتاد، گریست و گفت: "پدرم فدای شما باد، هرگاه که این چهره‌های مبارک را میبینم به یاد [[رسول خدا]] میافتم"<ref>حیات القلوب، علامه مجلسی، ج۴، ص۱۷۰۹؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۳۷۴.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۲۳.</ref>
وقتی [[عثمان]] با بی‌احترامی تمام، ابوذر را به [[ربذه]] [[تبعید]] کرد و این خبر به امام علی {{ع}} رسید، گریست و فرمود: "آیا با [[صحابه رسول خدا]] چنین [[رفتار]] می‌کنند؟ {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}<ref>«ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.</ref>. "پس از آن، [[امام]] {{ع}} برخاست و با [[حسن]] و [[حسین]] {{ع}} و [[عبدالله]] و [قثم و [[فضل]] و [[عبید]] [[الله]]، [[پسران]] [[عباس]]، به بدرقه او رفتند. وقتی نگاه ابوذر بر آنان افتاد، گریست و گفت: "پدرم فدای شما باد، هرگاه که این چهره‌های مبارک را میبینم به یاد [[رسول خدا]] میافتم"<ref>حیات القلوب، علامه مجلسی، ج۴، ص۱۷۰۹؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۳۷۴.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۲۳.</ref>


==[[قثم]] جزء اولین [[یاوران امام علی]]{{ع}}==
== [[قثم]] جزء اولین یاوران [[امام علی]] {{ع}} ==
پس از [[کشته شدن عثمان]]، بعد از اینکه [[مردم]] [[هجوم]] آورده، [[خلافت]] را به [[امام علی]]{{ع}} سپردند، اولین [[اقدام]] [[امام]]{{ع}} [[تغییر]] [[والیان]] مناطق مختلف بود و افراد صالحیرا جایگزین آنان کرد. امام علی{{ع}} [[عبدالله بن عباس]] را [[والی بصره]]، [[عبیدالله بن عباس]] را [[حاکم یمن]] کرد و [[بحرین]] را به قثم بن عباس سپرد<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۴۴۶.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۲۳-۲۴.</ref>
پس از کشته شدن [[عثمان]]، بعد از اینکه [[مردم]] [[هجوم]] آورده، [[خلافت]] را به [[امام علی]] {{ع}} سپردند، اولین [[اقدام]] [[امام]] {{ع}} [[تغییر]] [[والیان]] مناطق مختلف بود و افراد صالحیرا جایگزین آنان کرد. امام علی {{ع}} [[عبدالله بن عباس]] را [[والی بصره]]، [[عبیدالله بن عباس]] را [[حاکم یمن]] کرد و [[بحرین]] را به قثم بن عباس سپرد<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۴۴۶.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۲۳-۲۴.</ref>


==قثم؛ افشاگر [[توطئه]] ناکثان==
== قثم؛ افشاگر [[توطئه]] ناکثان ==
وقتی [[طلحه]] و [[زبیر]] با [[عایشه]] در [[مکه]] هم داستان شدند، [[ام سلمه]] به [[علی]]{{ع}} چنین نوشت: "اما بعد؛ به امیرالمؤمنین علی{{ع}}، طلحه و زبیر قصد دارند همراه عایشه به سوی [[بصره]] بروند. آنها مردم را به بهانه [[خونخواهی عثمان]] علیه شما تحریک می‌کنند تا [[شورش]] و [[فتنه]] پدید آورند. [[خداوند]] با شماست. [[پیروزی]] شما را آرزومندم"<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۴، ص۴۵۱؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۵۰۰.</ref>.
وقتی [[طلحه]] و [[زبیر]] با [[عایشه]] در [[مکه]] هم داستان شدند، [[ام سلمه]] به [[علی]] {{ع}} چنین نوشت: "اما بعد؛ به امیرالمؤمنین علی {{ع}}، طلحه و زبیر قصد دارند همراه عایشه به سوی [[بصره]] بروند. آنها مردم را به بهانه [[خونخواهی عثمان]] علیه شما تحریک می‌کنند تا [[شورش]] و [[فتنه]] پدید آورند. [[خداوند]] با شماست. [[پیروزی]] شما را آرزومندم"<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۴، ص۴۵۱؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۵۰۰.</ref>.


امام{{ع}}، بعد از مطالعه [[نامه]] او، [[محمد بن ابی بکر]] را خواست و ماجرا را برایش گفت؛ سپس [[مردم مدینه]] را به [[مسجد]] فرا خواند و [[اهداف]] [[شورشیان]] را شرح داد. روزی که علی{{ع}} از یارانش را از [[مدینه]] به سوی "ربذها داد، برای حضور در [[جنگ جمل]] حرکت داد، [[پرچم]] سواره [[نظام]] [[سپاه]] را به [[محمد حنیفه]] سپرد. عبدالله بن عباس را، سمت راست سپاه، [[عمر بن ابی سلمه]] را سمت چپ و [[ابو لیلی بن جراح]] را در جلو و [[قثم بن عباس]]، عموزاده‌اش را [[جانشین]] و [[نماینده]] خویش در مدینه قرار داد. [[سپاه]] [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} مدتی در "[[ربذه]]" ماند. امام{{ع}} همان جا قثم بن عباس را به استانداری مکه و برادرش [[تمام بن عباس]] را نیز به طور موقت به [[فرمانداری]] مدینه گماشت. سپس امام{{ع}} از مدینه خارج شد تا در میانه [[راه]]، مانع حرکت آنها شود، اما در ربذه معلوم شد که آنها از دسترس آن [[حضرت]] دور شده‌اند<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۴، ص۴۵۵؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۵۱۴.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۲۴.</ref>
امام {{ع}}، بعد از مطالعه [[نامه]] او، [[محمد بن ابی بکر]] را خواست و ماجرا را برایش گفت؛ سپس [[مردم مدینه]] را به [[مسجد]] فرا خواند و [[اهداف]] [[شورشیان]] را شرح داد. روزی که علی {{ع}} از یارانش را از [[مدینه]] به سوی "ربذها داد، برای حضور در [[جنگ جمل]] حرکت داد، [[پرچم]] [[سواره‌نظام]] [[سپاه]] را به [[محمد حنیفه]] سپرد. عبدالله بن عباس را، سمت راست سپاه، [[عمر بن ابی سلمه]] را سمت چپ و [[ابو لیلی بن جراح]] را در جلو و [[قثم بن عباس]]، عموزاده‌اش را [[جانشین]] و [[نماینده]] خویش در مدینه قرار داد. [[سپاه]] [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} مدتی در "[[ربذه]]" ماند. امام {{ع}} همان جا قثم بن عباس را به استانداری مکه و برادرش [[تمام بن عباس]] را نیز به طور موقت به [[فرمانداری مدینه]] گماشت. سپس امام {{ع}} از مدینه خارج شد تا در میانه [[راه]]، مانع حرکت آنها شود، اما در ربذه معلوم شد که آنها از دسترس آن [[حضرت]] دور شده‌اند<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۴، ص۴۵۵؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۵۱۴.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۲۴.</ref>


==[[قثم]]؛ [[راوی]] معتبر==
== [[قثم]]؛ [[راوی]] معتبر ==
[[عالمان]] [[علم رجال]]، قثم بن عباس را روایت‌گری مورد [[اعتماد]] می‌دانند که از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[امیر مؤمنان]]{{ع}} [[حدیث]] نقل کرده است. او از [[صحابه]] [[جوان]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} بود و [[ابواسحاق السبیعی]] از وی [[روایت]] نقل کرده است. دو نمونه از روایت‌های او را نقل می‌کنیم: قثم از زبان [[ابوذر]] و او از پیامبر اسلام{{صل}} چنین نقل کرده که فرمود: هفت سال قبل از آنکه فردی از [[انسان‌ها]] [[مسلمان]] شود، [[فرشتگان]] بر من و [[علی]] [[درود]] فرستادند"<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۸، ص۲۳۱. وی تا شهادت امیرالمؤمنین{{ع}} این سمت را داشت.</ref>.
[[عالمان]] [[علم رجال]]، قثم بن عباس را روایت‌گری مورد [[اعتماد]] می‌دانند که از [[پیامبر اکرم]] {{صل}} و [[امیر مؤمنان]] {{ع}} [[حدیث]] نقل کرده است. او از [[صحابه]] [[جوان]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}} بود و [[ابواسحاق السبیعی]] از وی [[روایت]] نقل کرده است. دو نمونه از روایت‌های او را نقل می‌کنیم: قثم از زبان [[ابوذر]] و او از پیامبر اسلام {{صل}} چنین نقل کرده که فرمود: هفت سال قبل از آنکه فردی از [[انسان‌ها]] [[مسلمان]] شود، [[فرشتگان]] بر من و [[علی]] [[درود]] فرستادند"<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۸، ص۲۳۱. وی تا شهادت امیرالمؤمنین {{ع}} این سمت را داشت.</ref>.


همچنین از علی{{ع}} چنین نقل کرده که فرمود: "پیامبر اسلام{{صل}} [[روز]] [[دوشنبه]] [[مبعوث]] شد و من روز سه [[شنبه]] [[اسلام]] خود را آشکار کردم"<ref>مناقب آل ابی‌طالب، ابن شهر آشوب، ج۲، ص۷.</ref>. [[شیخ طوسی]] [[قثم بن عباس]] را از [[اصحاب امیرمؤمنان]] علی{{ع}} نیز شمرده است<ref>رجال الطوسی، شیخ طوسی، ص۵۵.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۲۵.</ref>
همچنین از علی {{ع}} چنین نقل کرده که فرمود: "پیامبر اسلام {{صل}} [[روز]] [[دوشنبه]] [[مبعوث]] شد و من روز سه [[شنبه]] [[اسلام]] خود را آشکار کردم"<ref>مناقب آل ابی‌طالب، ابن‌شهرآشوب، ج۲، ص۷.</ref>. [[شیخ طوسی]] [[قثم بن عباس]] را از [[اصحاب امیرمؤمنان]] علی {{ع}} نیز شمرده است<ref>رجال الطوسی، شیخ طوسی، ص۵۵.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۲۵.</ref>


==قثم و [[دفاع]] از [[حریم]] [[امامت]]==
== قثم و [[دفاع]] از [[حریم]] [[امامت]] ==
روزی [[عبدالرحمن بن خالد]] در [[اجتماعی]] به قثم گفت: "[[علی بن ابی طالب]] نزد پیامبر اسلام چه امتیازی داشت که عباس نداشت؛ در حالی که عباس، عموی پیامبر اسلام بوده، جایگاهی والا و تجارب خوب [[مردم داری]] نیز دارد؟" قثم در پاسخ او گفت: [[امیرمؤمنان علی]] اولین فرد ماست که به ندای [[ملکوتی]] [[خاتم الانبیاء]] لبیک گفت و از نخستین روز [[نزول وحی]] تا آخرین لحظه [[زندگی پیامبر اسلام]] برای [[پیامبر]] مشکلی پیش نیامده، مگر این که علی او را [[همراهی]] کرده است<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۸، ص۲۷۱.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۲۵.</ref>
روزی [[عبدالرحمن بن خالد]] در [[اجتماعی]] به قثم گفت: "[[علی بن ابی طالب]] نزد پیامبر اسلام چه امتیازی داشت که عباس نداشت؛ در حالی که عباس، عموی پیامبر اسلام بوده، جایگاهی والا و تجارب خوب [[مردم داری]] نیز دارد؟" قثم در پاسخ او گفت: [[امیرمؤمنان علی]] اولین فرد ماست که به ندای [[ملکوتی]] [[خاتم الانبیاء]] لبیک گفت و از نخستین روز [[نزول وحی]] تا آخرین لحظه [[زندگی پیامبر اسلام]] برای [[پیامبر]] مشکلی پیش نیامده، مگر این که علی او را [[همراهی]] کرده است<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۸، ص۲۷۱.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۲۵.</ref>


==[[نامه]] [[امام علی]]{{ع}} به قثم==
== [[نامه]] [[امام علی]] {{ع}} به قثم ==
[[امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} در نامه‌ای به قثم بن عباس، [[استاندار]] و [[والی]] خود در [[مکه]] چنین نوشته و نکات مهم را [[یادآوری]] کرده است:
[[امیرالمؤمنین علی]] {{ع}} در نامه‌ای به قثم بن عباس، [[استاندار]] و [[والی]] خود در [[مکه]] چنین نوشته و نکات مهم را [[یادآوری]] کرده است:
#[[امام]]{{ع}} به او [[دستور]] می‌دهد که مسائل [[فقهی]] را برای [[مردم]] بازگو و با [[علما]] [[گفتگو]] کند و به سؤالات مردم پاسخ دهد.
# [[امام]] {{ع}} به او [[دستور]] می‌دهد که مسائل [[فقهی]] را برای [[مردم]] بازگو و با [[علما]] [[گفتگو]] کند و به سؤالات مردم پاسخ دهد.
#او را از داشتن [[حاجب]] و دربان، منع می‌کند.
# او را از داشتن [[حاجب]] و دربان، منع می‌کند.
#[[راه]] [[مصرف اموال]] [[بیت المال]] را برای او بیان کرده است.
# [[راه]] [[مصرف اموال]] [[بیت المال]] را برای او بیان کرده است.
#از او خواسته است که [[مردم]] [[مکه]] را به خوش [[رفتاری]] با [[حجاج]] [[ترغیب]] کند، تا از آنها کرایه نگیرند. اما بعد؛ [[حج]] را برای مردم به پا دار و به ایشان روزهای [[خدا]] (ایام [[تاریخی]]) را یاد آوری کن و در بامداد و سر شب با آنها بنشین و [[فتوا]] بده برای کسی که حکمی (از [[احکام دین]]) بپرسد و به [[نادان]] بیاموز و با [[دانا]] گفت وگو کن. و باید پیش مردم، نماینده‌ای جز زبانت و دربانی جز [[رؤیت]] نباشد (و خودت مستقیما با آنها در [[ارتباط]] باش) و درخواست کننده‌ای را از [[ملاقات]] و [[دیدار]] خود [[محروم]] مکن، زیرا آن درخواست اگر در ابتدای کار از طریق راه‌های مقرر روا و برآورده نشود، برای روا کردن آن در آخر کار، مورد [[ستایش]] واقع نمی‌شوی و بنگر به آنچه از [[مال]] خدا، بیت المال [[مسلمانان]] نزد تو گرد می‌آید، پس آن را به افراد عیال‌مند و گرسنه در منطقه خود بده. در حالی که آن را به آنان که محتاج و فقیرند، رسانده باشی و آنچه از [[مصرف]] آنان زیاد می‌آید، نزد ما بفرست تا آن را در میان افرادی که نزد ما هستند، تقسیم کنیم. و به [[اهل مکه]] [[فرمان]] بده که از ساکن (آنان که از مکان‌های دیگر برای [[حج]] به مکه آمده‌اند) مزد و کرایه نستانند، زیرا [[خداوند سبحان]] می‌فرماید: "در آن، [[اهل]] آن و [[غریب]]، یکسان هستند" پس مراد از عاکف، مقیم مکه و مراد از بادی، کسی است که به حج می‌رود و از اهل آن سامان نیست. [[خداوند]] ما و شما را برای آنچه [[دوست]] دارد، موفق بدارد؛ والسلام<ref>{{متن حدیث|أَمَّا بَعْدُ فَأَقِمْ لِلنَّاسِ اَلْحَجَّ- وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيّٰامِ اَللّٰهِ وَ اِجْلِسْ لَهُمُ اَلْعَصْرَيْنِ فَأَفْتِ اَلْمُسْتَفْتِيَ وَ عَلِّمِ اَلْجَاهِلَ وَ ذَاكِرِ اَلْعَالِمَ وَ لاَ يَكُنْ لَكَ إِلَى اَلنَّاسِ سَفِيرٌ إِلاَّ لِسَانُكَ وَ لاَ حَاجِبٌ إِلاَّ وَجْهُكَ وَ لاَ تَحْجُبَنَّ ذَا حَاجَةٍ عَنْ لِقَائِكَ بِهَا فَإِنَّهَا إِنْ ذِيدَتْ عَنْ أَبْوَابِكَ فِي أَوَّلِ وِرْدِهَا لَمْ تُحْمَدْ فِيمَا بَعْدُ عَلَى قَضَائِهَا. وَ اُنْظُرْ إِلَى مَا اِجْتَمَعَ عِنْدَكَ مِنْ مَالِ اَللَّهِ فَاصْرِفْهُ إِلَى مَنْ قِبَلَكَ مِنْ ذَوِي اَلْعِيَالِ وَ اَلْمَجَاعَةِ مُصِيباً بِهِ مَوَاضِعَ اَلْفَاقَةِ وَ اَلْخَلاَّتِ وَ مَا فَضَلَ عَنْ ذَلِكَ فَاحْمِلْهُ إِلَيْنَا لِنَقْسِمَهُ فِيمَنْ قِبَلَنَا. وَ مُرْ أَهْلَ مَكَّةَ أَلاَّ يَأْخُذُوا مِنْ سَاكِنٍ أَجْراً فَإِنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ- سَوٰاءً اَلْعٰاكِفُ فِيهِ وَ اَلْبٰادِ فَالْعَاكِفُ اَلْمُقِيمُ بِهِ وَ اَلْبَادِي اَلَّذِي يَحُجُّ إِلَيْهِ مِنْ غَيْرِ أَهْلِهِ وَفَّقَنَا اَللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ لِمَحَابِّهِ وَ اَلسَّلاَمُ}}. (مستدرک الوسائل، محدث نوری، ج۹، ص۳۵۸؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۱۱۳).</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۲۶-۲۷.</ref>
# از او خواسته است که [[مردم]] [[مکه]] را به خوش [[رفتاری]] با [[حجاج]] [[ترغیب]] کند، تا از آنها کرایه نگیرند. اما بعد؛ [[حج]] را برای مردم به پا دار و به ایشان روزهای [[خدا]] (ایام [[تاریخی]]) را یاد آوری کن و در بامداد و سر شب با آنها بنشین و [[فتوا]] بده برای کسی که حکمی (از [[احکام دین]]) بپرسد و به [[نادان]] بیاموز و با [[دانا]] گفت وگو کن. و باید پیش مردم، نماینده‌ای جز زبانت و دربانی جز [[رؤیت]] نباشد (و خودت مستقیما با آنها در [[ارتباط]] باش) و درخواست کننده‌ای را از [[ملاقات]] و [[دیدار]] خود [[محروم]] مکن، زیرا آن درخواست اگر در ابتدای کار از طریق راه‌های مقرر روا و برآورده نشود، برای روا کردن آن در آخر کار، مورد [[ستایش]] واقع نمی‌شوی و بنگر به آنچه از [[مال]] خدا، بیت المال [[مسلمانان]] نزد تو گرد می‌آید، پس آن را به افراد عیال‌مند و گرسنه در منطقه خود بده. در حالی که آن را به آنان که محتاج و فقیرند، رسانده باشی و آنچه از [[مصرف]] آنان زیاد می‌آید، نزد ما بفرست تا آن را در میان افرادی که نزد ما هستند، تقسیم کنیم. و به [[اهل مکه]] [[فرمان]] بده که از ساکن (آنان که از مکان‌های دیگر برای [[حج]] به مکه آمده‌اند) مزد و کرایه نستانند، زیرا [[خداوند سبحان]] می‌فرماید: "در آن، [[اهل]] آن و [[غریب]]، یکسان هستند" پس مراد از عاکف، مقیم مکه و مراد از بادی، کسی است که به حج می‌رود و از اهل آن سامان نیست. [[خداوند]] ما و شما را برای آنچه [[دوست]] دارد، موفق بدارد؛ والسلام<ref>{{متن حدیث|أَمَّا بَعْدُ فَأَقِمْ لِلنَّاسِ اَلْحَجَّ- وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيّٰامِ اَللّٰهِ وَ اِجْلِسْ لَهُمُ اَلْعَصْرَيْنِ فَأَفْتِ اَلْمُسْتَفْتِيَ وَ عَلِّمِ اَلْجَاهِلَ وَ ذَاكِرِ اَلْعَالِمَ وَ لاَ يَكُنْ لَكَ إِلَى اَلنَّاسِ سَفِيرٌ إِلاَّ لِسَانُكَ وَ لاَ حَاجِبٌ إِلاَّ وَجْهُكَ وَ لاَ تَحْجُبَنَّ ذَا حَاجَةٍ عَنْ لِقَائِكَ بِهَا فَإِنَّهَا إِنْ ذِيدَتْ عَنْ أَبْوَابِكَ فِي أَوَّلِ وِرْدِهَا لَمْ تُحْمَدْ فِيمَا بَعْدُ عَلَى قَضَائِهَا. وَ اُنْظُرْ إِلَى مَا اِجْتَمَعَ عِنْدَكَ مِنْ مَالِ اَللَّهِ فَاصْرِفْهُ إِلَى مَنْ قِبَلَكَ مِنْ ذَوِي اَلْعِيَالِ وَ اَلْمَجَاعَةِ مُصِيباً بِهِ مَوَاضِعَ اَلْفَاقَةِ وَ اَلْخَلاَّتِ وَ مَا فَضَلَ عَنْ ذَلِكَ فَاحْمِلْهُ إِلَيْنَا لِنَقْسِمَهُ فِيمَنْ قِبَلَنَا. وَ مُرْ أَهْلَ مَكَّةَ أَلاَّ يَأْخُذُوا مِنْ سَاكِنٍ أَجْراً فَإِنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ- سَوٰاءً اَلْعٰاكِفُ فِيهِ وَ اَلْبٰادِ فَالْعَاكِفُ اَلْمُقِيمُ بِهِ وَ اَلْبَادِي اَلَّذِي يَحُجُّ إِلَيْهِ مِنْ غَيْرِ أَهْلِهِ وَفَّقَنَا اَللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ لِمَحَابِّهِ وَ اَلسَّلاَمُ}}. (مستدرک الوسائل، محدث نوری، ج۹، ص۳۵۸؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۱۱۳).</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۲۶-۲۷.</ref>


==[[قثم]]، [[سرپرست]] [[حجاج]]==
== [[قثم]]، [[سرپرست]] [[حجاج]] ==
زمانی که قثم [[کارگزار مکه]] بود، [[امام علی]]{{ع}} با فرستادن نامه‌هایی او را از دسیسه‌های [[معاویه]] [[آگاه]] ساخت و در نامه‌ای دیگر [[مسئولیت]] برگزاری [[حج]] را به عهده او گذارد. در سال سی و هشتم [[هجری]] [[علی]]{{ع}} قثم را [[امیرالحاج]] قرار داده بود<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۴، ص۱۰۲.</ref>، چون از [[زمان پیامبر]]{{صل}} [[خلیفه]] [[مسلمانان]]، هر سال فردی را به عنوان امیرالحاج [[انتخاب]] می‌کرد تا بر [[مراسم حج]] [[نظارت]] داشته، [[مشکلات]] حجاج را برطرف کند و در عین حال پاسخگوی سؤالات مذهبی آنها در این زمینه باشد. [[مسعودی]] افرادی را که در سال‌های مختلف [[امیر الحاج]] بوده‌اند، نام برده است. امیرالحاج علی{{ع}} در سال سی و هشتم، قثم بن [[عباس]] بوده و در سال سی و نهم، معاویه فردی را به عنوان امیر الحاج به [[مکه]] فرستاده بود. ولی علی{{ع}}، [[قثم بن عباس]] را امیر الحاج قرار داده بود<ref>مروج الذهب، مسعودی، ج۴، ص۳۰۱.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۲۷.</ref>
زمانی که قثم [[کارگزار مکه]] بود، [[امام علی]] {{ع}} با فرستادن نامه‌هایی او را از دسیسه‌های [[معاویه]] [[آگاه]] ساخت و در نامه‌ای دیگر [[مسئولیت]] برگزاری [[حج]] را به عهده او گذارد. در سال سی و هشتم [[هجری]] [[علی]] {{ع}} قثم را [[امیرالحاج]] قرار داده بود<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۴، ص۱۰۲.</ref>، چون از [[زمان پیامبر]] {{صل}} [[خلیفه]] [[مسلمانان]]، هر سال فردی را به عنوان امیرالحاج [[انتخاب]] می‌کرد تا بر [[مراسم حج]] [[نظارت]] داشته، [[مشکلات]] حجاج را برطرف کند و در عین حال پاسخگوی سؤالات مذهبی آنها در این زمینه باشد. [[مسعودی]] افرادی را که در سال‌های مختلف [[امیر الحاج]] بوده‌اند، نام برده است. امیرالحاج علی {{ع}} در سال سی و هشتم، قثم بن [[عباس]] بوده و در سال سی و نهم، معاویه فردی را به عنوان امیر الحاج به [[مکه]] فرستاده بود. ولی علی {{ع}}، [[قثم بن عباس]] را امیر الحاج قرار داده بود<ref>مروج الذهب، مسعودی، ج۴، ص۳۰۱.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۲۷.</ref>


==[[نامه]] دوم امام علی به قثم==
== [[نامه]] دوم امام علی به قثم ==
در سال ۳۹ ه [[عمرو عاص]]، معاویه را به فرستادن [[نماینده]] و [[تعیین]] سرپرست حجاج در مراسم حج [[ترغیب]] کرد. معاویه [[یزید بن شجره رهاوی]]" را همراه سه هزار جنگجوی کار آزموده برای [[تبلیغ]] دیدگاه [[سیاسی]] خویش و شوراندن [[مردم]] علیه [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} به [[مکه]] فرستاد. این [[تصمیم]] [[معاویه]] و [[عمرو عاص]] کاملاً مخفیانه بود. [[امام علی]]{{ع}} از [[توطئه]] معاویه [[آگاه]] شد و خطاب به [[قثم بن عباس]]، [[استاندار]] مکه، چنین نوشت: به [[نام خداوند]] [[بخشنده]] [[مهربان]]، از [[بنده]] [[خدا]] [[علی]] [[امیرمؤمنان]] به قثم بن عباس؛ [[سلام]] بر تو؛ اما بعد؛ بعد از [[حمد]] [[الهی]]، [[مأمور]] اطلاعاتی من از [[مغرب]] "[[شام]]" گزارش داده است که مردمی از شام به [[دستور]] معاویه به سوی [[حج]] [[مأموریت]] یافته‌اند. مردمانی کوردل، کر و [[نابینا]]؛ کسانی که [[حق]] را با [[باطل]] می‌آمیزند و در [[نافرمانی خدا]]، از مخلوق [[پیروی]] می‌کنند. به بهانه [[دین]]، شیر [[دنیا]] را میدوشند و دنیای حاضر را به جای [[آخرت]] [[نیکوکاران]] [[پرهیزگار]] می‌خرند؛ و هرگز به خیر و [[نیکی]] نرسد مگر [[نیکوکار]] و هرگز [[کیفر]] [[بدی]] نبیند مگر [[بدکردار]]. عده‌ای از [[مؤمنان]] و صاحبان [[فضل]] و [[استقامت]] را، به [[فرماندهی]] [[مرد]]پرهیزگار "[[معقل]]" فرزند [[قیس]] ریاحی به سوی شما فرستادم و به ایشان امر کردم که "[[لشکر]] [[معاویه]]" را از [[سرزمین]] [[حجاز]] [[اخراج]] کنند. پس در [[حفظ حکومت]] [[مکه]] و [[نظام]] و [[آرامش]] آن چون شخصی دوراندیش، [[پایدار]]، [[دلسوز]] و [[خردمند]] که پیرو [[سلطان]] و [[فرمانبردار]] "[[امام]] و پیشوایش" است، [[استوار]] باش؛ و نباید کاری کنی که بعدا به عذرخواهی بینجامد. هنگام خوشی‌ها، زیاد شادمان نشوی و در [[سختی‌ها]] هراسان نباشی؛ و نرسد به من خبری از [[تنبلی]] و [[سستی]] تو که بعد از آن عذرخواهی کنی؛ و خود و اطرافیان و [[فرمانبرداران]] خویش را برای [[صبر]] در مقابل سختی‌ها و [[مشکلات]] و پیشامدها آماده کن<ref>{{متن حدیث| أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ عَيْنِي بِالْمَغْرِبِ كَتَبَ إِلَيَّ يُعْلِمُنِي أَنَّهُ وُجِّهَ إِلَى اَلْمَوْسِمِ أُنَاسٌ مِنْ أَهْلِ اَلشَّامِ اَلْعُمْيِ اَلْقُلُوبِ اَلصُّمِّ اَلْأَسْمَاعِ اَلْكُمْهِ اَلْأَبْصَارِ اَلَّذِينَ يَلْتَمِسُونَ اَلْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَ يُطِيعُونَ اَلْمَخْلُوقَ فِي مَعْصِيَةِ اَلْخَالِقِ وَ يَحْتَلِبُونَ اَلدُّنْيَا دَرَّهَا بِالدِّينِ وَ يَشْتَرُونَ عَاجِلَهَا بِآجِلِ اَلْأَبْرَارِ اَلْمُتَّقِينَ وَ لَنْ يَفُوزَ بِالْخَيْرِ إِلاَّ عَامِلُهُ وَ لاَ يُجْزَى جَزَاءَ اَلشَّرِّ إِلاَّ فَاعِلُهُ فَأَقِمْ عَلَى مَا فِي يَدَيْكَ قِيَامَ اَلْحَازِمِ اَلصَّلِيبِ وَ اَلنَّاصِحِ اَللَّبِيبِ وَ اَلنَّافِعِ لِسُلْطَانِهِ اَلْمُطِيعِ لِإِمَامِهِ وَ إِيَّاكَ وَ مَا يُعْتَذَرُ مِنْهُ وَ لاَ تَكُنْ عِنْدَ اَلنَّعْمَاءِ بَطِراً وَ لاَ عِنْدَ اَلْبَأْسَاءِ فَشِلاً}}؛ نهج البلاغه، نامه ۳۳؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۳۶۹.</ref>.
در سال ۳۹ ه [[عمرو عاص]]، معاویه را به فرستادن [[نماینده]] و [[تعیین]] سرپرست حجاج در مراسم حج [[ترغیب]] کرد. معاویه [[یزید بن شجره رهاوی]]" را همراه سه هزار جنگجوی کار آزموده برای [[تبلیغ]] دیدگاه [[سیاسی]] خویش و شوراندن [[مردم]] علیه [[امیرمؤمنان علی]] {{ع}} به [[مکه]] فرستاد. این [[تصمیم]] [[معاویه]] و [[عمرو عاص]] کاملاً مخفیانه بود. [[امام علی]] {{ع}} از [[توطئه]] معاویه [[آگاه]] شد و خطاب به [[قثم بن عباس]]، [[استاندار]] مکه، چنین نوشت: به [[نام خداوند]] [[بخشنده]] [[مهربان]]، از [[بنده خدا]] [[علی]] [[امیرمؤمنان]] به قثم بن عباس؛ [[سلام]] بر تو؛ اما بعد؛ بعد از [[حمد]] [[الهی]]، [[مأمور]] اطلاعاتی من از [[مغرب]] "[[شام]]" گزارش داده است که مردمی از شام به [[دستور]] معاویه به سوی [[حج]] [[مأموریت]] یافته‌اند. مردمانی کوردل، کر و [[نابینا]]؛ کسانی که [[حق]] را با [[باطل]] می‌آمیزند و در [[نافرمانی خدا]]، از مخلوق [[پیروی]] می‌کنند. به بهانه [[دین]]، شیر [[دنیا]] را میدوشند و دنیای حاضر را به جای [[آخرت]] [[نیکوکاران]] [[پرهیزگار]] می‌خرند؛ و هرگز به خیر و [[نیکی]] نرسد مگر [[نیکوکار]] و هرگز [[کیفر]] [[بدی]] نبیند مگر [[بدکردار]]. عده‌ای از [[مؤمنان]] و صاحبان [[فضل]] و [[استقامت]] را، به [[فرماندهی]] [[مرد]]پرهیزگار "[[معقل]]" فرزند [[قیس]] ریاحی به سوی شما فرستادم و به ایشان امر کردم که "[[لشکر]] [[معاویه]]" را از [[سرزمین]] [[حجاز]] [[اخراج]] کنند. پس در [[حفظ حکومت]] [[مکه]] و [[نظام]] و [[آرامش]] آن چون شخصی دوراندیش، [[پایدار]]، [[دلسوز]] و [[خردمند]] که پیرو [[سلطان]] و [[فرمانبردار]] "[[امام]] و پیشوایش" است، [[استوار]] باش؛ و نباید کاری کنی که بعدا به عذرخواهی بینجامد. هنگام خوشی‌ها، زیاد شادمان نشوی و در [[سختی‌ها]] هراسان نباشی؛ و نرسد به من خبری از [[تنبلی]] و [[سستی]] تو که بعد از آن عذرخواهی کنی؛ و خود و اطرافیان و [[فرمانبرداران]] خویش را برای [[صبر]] در مقابل سختی‌ها و [[مشکلات]] و پیشامدها آماده کن<ref>{{متن حدیث| أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ عَيْنِي بِالْمَغْرِبِ كَتَبَ إِلَيَّ يُعْلِمُنِي أَنَّهُ وُجِّهَ إِلَى اَلْمَوْسِمِ أُنَاسٌ مِنْ أَهْلِ اَلشَّامِ اَلْعُمْيِ اَلْقُلُوبِ اَلصُّمِّ اَلْأَسْمَاعِ اَلْكُمْهِ اَلْأَبْصَارِ اَلَّذِينَ يَلْتَمِسُونَ اَلْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَ يُطِيعُونَ اَلْمَخْلُوقَ فِي مَعْصِيَةِ اَلْخَالِقِ وَ يَحْتَلِبُونَ اَلدُّنْيَا دَرَّهَا بِالدِّينِ وَ يَشْتَرُونَ عَاجِلَهَا بِآجِلِ اَلْأَبْرَارِ اَلْمُتَّقِينَ وَ لَنْ يَفُوزَ بِالْخَيْرِ إِلاَّ عَامِلُهُ وَ لاَ يُجْزَى جَزَاءَ اَلشَّرِّ إِلاَّ فَاعِلُهُ فَأَقِمْ عَلَى مَا فِي يَدَيْكَ قِيَامَ اَلْحَازِمِ اَلصَّلِيبِ وَ اَلنَّاصِحِ اَللَّبِيبِ وَ اَلنَّافِعِ لِسُلْطَانِهِ اَلْمُطِيعِ لِإِمَامِهِ وَ إِيَّاكَ وَ مَا يُعْتَذَرُ مِنْهُ وَ لاَ تَكُنْ عِنْدَ اَلنَّعْمَاءِ بَطِراً وَ لاَ عِنْدَ اَلْبَأْسَاءِ فَشِلاً}}؛ نهج البلاغه، نامه ۳۳؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۳۶۹.</ref>.


همزمان با رسیدن [[نامه]] [[امام علی]]{{ع}}به دست [[قثم]]، وی [[مردم]] را به [[مسجد]] فرا خواند و بر [[منبر]] رفت و بعد از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] و [[درود]] بر [[پیامبر اسلام]]{{صل}}، ایشان را از آمدن [[سپاه شام]] و اهداف آنان با خبر ساخت و نظرشان را جویا شد. او از حاضران خواست که بگویند برای [[جهاد]] و [[دفاع]] [[آمادگی]] دارند یا نه؟ حاضران [[سکوت]] [[اختیار]] کردند، قثم خطاب به آنان گفت: "دریافتم که شما در چه اندیشه‌اید؛ شما برای دفاع آمادگی، ندارید". وقتی قثم خواست از منبر پایین بیاید، "[[شیبه بن عثمان عبدی]]" به او گفت: "ای [[امیر]]! ما در [[بیعت]] و تعهدمان [[ثابت قدم]] و وفاداریم و آنچه [[دستور]] فرمایید، انجام می‌دهیم". بقیه سکوت را ترجیح دادند<ref>الفتوح، ابن اعثم کوفی، ص۷۰۹؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۳۷۹.</ref>.
همزمان با رسیدن [[نامه]] [[امام علی]] {{ع}}به دست [[قثم]]، وی [[مردم]] را به [[مسجد]] فرا خواند و بر [[منبر]] رفت و بعد از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] و [[درود]] بر [[پیامبر اسلام]] {{صل}}، ایشان را از آمدن [[سپاه شام]] و اهداف آنان با خبر ساخت و نظرشان را جویا شد. او از حاضران خواست که بگویند برای [[جهاد]] و [[دفاع]] [[آمادگی]] دارند یا نه؟ حاضران [[سکوت]] [[اختیار]] کردند، قثم خطاب به آنان گفت: "دریافتم که شما در چه اندیشه‌اید؛ شما برای دفاع آمادگی، ندارید". وقتی قثم خواست از منبر پایین بیاید، "[[شیبه بن عثمان عبدی]]" به او گفت: "ای [[امیر]]! ما در [[بیعت]] و تعهدمان [[ثابت قدم]] و وفاداریم و آنچه [[دستور]] فرمایید، انجام می‌دهیم". بقیه سکوت را ترجیح دادند<ref>الفتوح، ابن اعثم کوفی، ص۷۰۹؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۳۷۹.</ref>.


[[ابوسعید خدری]]، [[صحابی]] بزرگ که تازه از [[مدینه]] رسیده بود، نزد قثم رفت و گفت: "چه تصمیمی دارید؟" قثم جواب داد: "سپاه شام به [[فرماندهی]] "[[یزید]] بن شجره" نزدیک مکه است و مردم مکه با سکوتشان ندای یاری‌ام را پاسخ ندادند. ما ناگزیریم مدتی به کوه‌های اطراف مکه برویم تا [[سپاه امام]] برسد"<ref>الفتوح، ابن اعثم کوفی، ص۷۱۰؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۳۷۹-۳۶۹.</ref>.
[[ابوسعید خدری]]، [[صحابی]] بزرگ که تازه از [[مدینه]] رسیده بود، نزد قثم رفت و گفت: "چه تصمیمی دارید؟" قثم جواب داد: "سپاه شام به [[فرماندهی]] "[[یزید]] بن شجره" نزدیک مکه است و مردم مکه با سکوتشان ندای یاری‌ام را پاسخ ندادند. ما ناگزیریم مدتی به کوه‌های اطراف مکه برویم تا [[سپاه امام]] برسد"<ref>الفتوح، ابن اعثم کوفی، ص۷۱۰؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۳۷۹-۳۶۹.</ref>.
خط ۶۶: خط ۶۸:
[[ابوسعید]] گفت: "روزی که از [[مدینه]] به طرف [[مکه]] حرکت کردم از بازرگانان [[کوفی]] شنیدم که سپاهی به امر [[امام]] به قصد مکه آماده حرکت است".
[[ابوسعید]] گفت: "روزی که از [[مدینه]] به طرف [[مکه]] حرکت کردم از بازرگانان [[کوفی]] شنیدم که سپاهی به امر [[امام]] به قصد مکه آماده حرکت است".


[[قثم]] گفت: "آری، [[نامه]] ای از [[امیر مؤمنان علی]]{{ع}}برایم رسیده و او خبر داده که [[معقل]] را همراه عده‌ای از [[مؤمنان]] برای دفع [[فساد]] [[شامیان]] به مکه روانه می‌کند. تا رسیدن این [[سپاه]]، ما به کوه‌های اطراف مکه [[پناه]] می‌بریم".
[[قثم]] گفت: "آری، [[نامه]] ای از [[امیر مؤمنان علی]] {{ع}}برایم رسیده و او خبر داده که [[معقل]] را همراه عده‌ای از [[مؤمنان]] برای دفع [[فساد]] [[شامیان]] به مکه روانه می‌کند. تا رسیدن این [[سپاه]]، ما به کوه‌های اطراف مکه [[پناه]] می‌بریم".


[[ابوسعید]] گفت: "ترک کردن [[شهر]] مکه کار مناسبی به نظر نمی‌رسد؛ پیشنهاد من این است که در شهر بمانید و [[مقاومت]] کنید تا [[سپاه امام]] برسد. اگر قصد [[جنگ]] و [[دفاع]] داشتید، بجنگید و گرنه به کوه‌های اطراف مکه بروید. در این صورت معذورید"<ref>الفتوح، ابن اعثم کوفی، ص۷۱۱؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۳۶۹-۳۷۹.</ref>.
[[ابوسعید]] گفت: "ترک کردن [[شهر]] مکه کار مناسبی به نظر نمی‌رسد؛ پیشنهاد من این است که در شهر بمانید و [[مقاومت]] کنید تا [[سپاه امام]] برسد. اگر قصد [[جنگ]] و [[دفاع]] داشتید، بجنگید و گرنه به کوه‌های اطراف مکه بروید. در این صورت معذورید"<ref>الفتوح، ابن اعثم کوفی، ص۷۱۱؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۳۶۹-۳۷۹.</ref>.


قثم پیشنهاد او را پذیرفت و در شهر ماند. [[یزید بن شجره]] با [[لشکر]] [[شام]] دو [[روز]] قبل از روز "ترویه" به [[عرفات]] رسید و اعلام کرد که برای جنگ به مکه نیامده است و خواستار [[دیدار]] با یکی از [[صحابه]] بزرگ [[پیامبر]]{{صل}} شد. [[ابوسعید خدری]] را به او معرفی کردند. یزید به او گفت: "امسال به اتفاق هم شخصی را به [[امامت]] [[حج]] [[انتخاب]] کنیم، نه من باشم و نه قثم". ابوسعید پاسخ داد: "باید نزد قثم بروم و نظر وی را جویا شوم". قثم با [[گزینش]] فرد سوم موافقت کرد. [[مردم]] و بزرگان مکه "[[شیبة بن عثمان العبدی]]" را انتخاب کردند و او در سال ۳۹ ه همراه مردم [[مراسم حج]] را به پایان رسانید<ref>الفتوح، ابن اعثم کوفی، ص۷۱۱-۷۱۲؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۳۶۹-۳۷۹.</ref>.
قثم پیشنهاد او را پذیرفت و در شهر ماند. [[یزید بن شجره]] با [[لشکر]] [[شام]] دو [[روز]] قبل از روز "ترویه" به [[عرفات]] رسید و اعلام کرد که برای جنگ به مکه نیامده است و خواستار [[دیدار]] با یکی از [[صحابه]] بزرگ [[پیامبر]] {{صل}} شد. [[ابوسعید خدری]] را به او معرفی کردند. یزید به او گفت: "امسال به اتفاق هم شخصی را به [[امامت]] [[حج]] [[انتخاب]] کنیم، نه من باشم و نه قثم". ابوسعید پاسخ داد: "باید نزد قثم بروم و نظر وی را جویا شوم". قثم با [[گزینش]] فرد سوم موافقت کرد. [[مردم]] و بزرگان مکه "[[شیبة بن عثمان العبدی]]" را انتخاب کردند و او در سال ۳۹ ه همراه مردم [[مراسم حج]] را به پایان رسانید<ref>الفتوح، ابن اعثم کوفی، ص۷۱۱-۷۱۲؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۳۶۹-۳۷۹.</ref>.


[[نماینده]] امیر مؤمنان علی{{ع}} در [[انتظار]] رسیدن سپاه امامش لحظه شماری می‌کرد که شامیان، مکه را به قصد شام ترک کردند. سپس [[معقل بن قیس]]" همراه [[سپاه اسلام]] به نزدیکی مکه رسید و حجاجی که برگشته بودند، رفتن شامیان را به ایشان خبر دادند. معقل آنها را دنبال کرد. و وقتی به [[وادی القری]] رسید که شامیان حرکت کرده بودند. [[سپاه اسلام]] ده تن از [[سپاه]] [[یزید]] بن شجره را دستگیر کرد و به [[کوفه]] برد<ref>الفتوح، ابن اعثم کوفی، ص۷۱۳؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۳۶۹-۳۷۹.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۲۷-۳۰.</ref>
[[نماینده]] امیر مؤمنان علی {{ع}} در [[انتظار]] رسیدن سپاه امامش لحظه شماری می‌کرد که شامیان، مکه را به قصد شام ترک کردند. سپس [[معقل بن قیس]]" همراه [[سپاه اسلام]] به نزدیکی مکه رسید و حجاجی که برگشته بودند، رفتن شامیان را به ایشان خبر دادند. معقل آنها را دنبال کرد. و وقتی به [[وادی القری]] رسید که شامیان حرکت کرده بودند. [[سپاه اسلام]] ده تن از [[سپاه]] [[یزید]] بن شجره را دستگیر کرد و به [[کوفه]] برد<ref>الفتوح، ابن اعثم کوفی، ص۷۱۳؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۳۶۹-۳۷۹.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۲۷-۳۰.</ref>


==[[قثم]] و [[حمله]] بسر به [[مکه]]==
== [[قثم]] و [[حمله]] بسر به [[مکه]] ==
[[معاویه]]، [[بسر بن ارطاة]] را [[مأمور]] کرد که [[شیعیان امام علی]]{{ع}} را هر جا یافت، بکشد. هنگامی که او به نزدیک مکه رسید، [[قثم بن عباس]]، [[والی]] مکه، مکه را ترک کرد و بسر به مکه وارد شد. او نسبت به [[مردم]] مکه بی‌حرمتی‌های فراوانی کرد و پس از آنکه [[شیبة بن عثمان حجبی]] را به عنوان [[حاکم مکه]] قرار داد، آنجا را ترک کرد<ref>الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۶۰۸.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۱.</ref>
[[معاویه]]، [[بسر بن ارطاة]] را [[مأمور]] کرد که [[شیعیان امام علی]] {{ع}} را هر جا یافت، بکشد. هنگامی که او به نزدیک مکه رسید، [[قثم بن عباس]]، [[والی]] مکه، مکه را ترک کرد و بسر به مکه وارد شد. او نسبت به [[مردم]] مکه بی‌حرمتی‌های فراوانی کرد و پس از آنکه [[شیبة بن عثمان حجبی]] را به عنوان [[حاکم مکه]] قرار داد، آنجا را ترک کرد<ref>الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۶۰۸.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۱.</ref>


==قثم در هنگام [[شهادت امام علی]]{{ع}}==
== قثم در هنگام [[شهادت امام علی]] {{ع}} ==
در واقعه شهادت امام علی{{ع}}، وقتی که [[ابن ملجم]] [[ملعون]]، ضربه‌ای بر فرق [[مبارک]] [[امام علی]]{{ع}} زد، [[امام]]{{ع}} از پای افتاد و صدا زد که او را بگیرید. مردم به سوی ابن ملجم [[هجوم]] بردند، اما هر کس به او نزدیک میشد، او با [[شمشیر]] بر او حمله میکرد و کسی نتوانست بر او [[غلبه]] کند. در این هنگام قثم بن عباس بر ابن ملجم حمله برد و او را گرفت و بر [[زمین]] کوبید. ابن ملجم [[زور]] فریاد برآورد که [[یا علی]]! سگت را از من دور کن! سپس او را نزد امام علی{{ع}} آوردند و امام علی{{ع}} فرمود: "ابن ملجم تویی؟" ابن ملجم گفت: "آری!" امام فرمود: "فرزندم [[حسن]]! شکمش را [[سیر]] و بند او را محکم کن"<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۲۱۲.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۱.</ref>
در واقعه شهادت امام علی {{ع}}، وقتی که [[ابن ملجم]] [[ملعون]]، ضربه‌ای بر فرق [[مبارک]] [[امام علی]] {{ع}} زد، [[امام]] {{ع}} از پای افتاد و صدا زد که او را بگیرید. مردم به سوی ابن ملجم [[هجوم]] بردند، اما هر کس به او نزدیک میشد، او با [[شمشیر]] بر او حمله میکرد و کسی نتوانست بر او [[غلبه]] کند. در این هنگام قثم بن عباس بر ابن ملجم حمله برد و او را گرفت و بر [[زمین]] کوبید. ابن ملجم [[زور]] فریاد برآورد که [[یا علی]]! سگت را از من دور کن! سپس او را نزد امام علی {{ع}} آوردند و امام علی {{ع}} فرمود: "ابن ملجم تویی؟" ابن ملجم گفت: "آری!" امام فرمود: "فرزندم [[حسن]]! شکمش را [[سیر]] و بند او را محکم کن"<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۲۱۲.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۱.</ref>


==قثم؛ [[یار وفادار امام علی]]{{ع}}==
== قثم؛ [[یار وفادار امام علی]] {{ع}} ==
قثم تا هنگام [[شهادت امیرمؤمنان علی]]{{ع}} [[نماینده]] و [[فرماندار]] ایشان در [[حجاز]] و توابع آن بود. بعد از شهادت امام علی{{ع}} قثم در گسترش [[فرهنگ]] [[دین مقدس اسلام]] بسیار کوشید و برای جلوگیری از ایجاد [[بدعت]] در [[سیره]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} به مناطق مختلف [[سفر]] کرد. او در [[زمان]] [[حکومت معاویه]] بدون [[حکم]] رسمی مدتی در یکی از شهرهای [[خراسان]] بزرگ، فرماندار بود<ref>الأعلاق النفسیه، ابن رسته، ص۲۰۱؛ فضائل بلخ، واعظ بلخی، ص۳۰.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۱-۳۲.</ref>
قثم تا هنگام [[شهادت امیرمؤمنان علی]] {{ع}} [[نماینده]] و [[فرماندار]] ایشان در [[حجاز]] و توابع آن بود. بعد از شهادت امام علی {{ع}} قثم در گسترش [[فرهنگ]] [[دین مقدس اسلام]] بسیار کوشید و برای جلوگیری از ایجاد [[بدعت]] در [[سیره]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}} به مناطق مختلف [[سفر]] کرد. او در [[زمان]] [[حکومت معاویه]] بدون [[حکم]] رسمی مدتی در یکی از شهرهای [[خراسان]] بزرگ، فرماندار بود<ref>الأعلاق النفسیه، ابن رسته، ص۲۰۱؛ فضائل بلخ، واعظ بلخی، ص۳۰.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۱-۳۲.</ref>


==سهم از [[غنائم]]==
== سهم از [[غنائم]] ==
در آن [[زمان]] که [[سعید بن عثمان]]، [[والی خراسان]] بود، [[قثم بن عباس]] نیز او را [[همراهی]] می‌کرد. و به سبب جنگ‌هایی که در آن سامان اتفاق افتاد، غنائم زیادی به دست [[سپاهیان]] [[اسلام]] افتاد. پس سعید به قثم گفت: "برای خودت هزار سهم از غنائم را بردار". قثم نپذیرفت و به او گفت: "نخست [[خمس]] غنائم را جدا کن و سپس [[حقوق]] و سهم جنگجویان را بپرداز، پس از آن هر چه میخواهی به من بده". قثم مردی [[پارسا]] و [[فاضل]] بود<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۲۶۰.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۲.</ref>
در آن [[زمان]] که [[سعید بن عثمان]]، [[والی خراسان]] بود، [[قثم بن عباس]] نیز او را [[همراهی]] می‌کرد. و به سبب جنگ‌هایی که در آن سامان اتفاق افتاد، غنائم زیادی به دست [[سپاهیان اسلام]] افتاد. پس سعید به قثم گفت: "برای خودت هزار سهم از غنائم را بردار". قثم نپذیرفت و به او گفت: "نخست [[خمس]] غنائم را جدا کن و سپس [[حقوق]] و سهم جنگجویان را بپرداز، پس از آن هر چه میخواهی به من بده". قثم مردی [[پارسا]] و [[فاضل]] بود<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۲۶۰.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۲.</ref>


==خدمات [[قثم]] در [[ماوراء النهر]]==
== خدمات [[قثم]] در [[ماوراء النهر]] ==
قثم بن عباس، بعد از [[تسخیر]] [[سمرقند]] با تعدادی از [[سربازان]] جهت [[تعلیم]] و [[ترویج]] [[احکام]] [[دین مقدس اسلام]] در آن [[سرزمین]]، ماندگار شد. او افزون بر [[آموزش]] حقایق [[وحی]]، [[خدمات اجتماعی]] به [[مردم]] آن دیار ارائه کرد<ref>سیمای سمرقند، حسن احمدنژاد، ص۸۸.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۲.</ref>
قثم بن عباس، بعد از [[تسخیر]] [[سمرقند]] با تعدادی از [[سربازان]] جهت [[تعلیم]] و [[ترویج]] [[احکام]] [[دین مقدس اسلام]] در آن [[سرزمین]]، ماندگار شد. او افزون بر [[آموزش]] حقایق [[وحی]]، [[خدمات اجتماعی]] به [[مردم]] آن دیار ارائه کرد<ref>سیمای سمرقند، حسن احمدنژاد، ص۸۸.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۲.</ref>


==سرانجام قثم==
== سرانجام قثم ==
[[معاویه]] بعد از برکناری [[عبدالرحمان بن زیا]]د، [[سعید بن عثمان بن عفان]] را به استانداری [[خراسان]] گمارد. او نیز قثم بن عباس را با خود به آن دیار برد. سعید [[جهاد]] را علیه [[کفار]] آغاز کرد و نهر بلخ را پشت سر گذاشته، خود را به بخارا رساند. در ابتدا خاتون، [[ملکه]] بخارا، درخواست [[صلح]] کرد و سعید به درخواست او پاسخ مثبت داد، اما اندکی بعد او از [[تصمیم]] خود برگشت و قصد کرد تا با سعید بجنگد، از این رو، سعید با آنها جنگید و بر آنها [[پیروز]] شد و سپس به سوی سمرقند رفت. وی آنجا را محاصره کرد، اما نتوانست [[فتح]] کند، تا این که بر حصاری [[غلبه]] پیدا کرد که در آن، شاهزادگان بودند. پس از این که آنها را [[اسیر]] کرد، مردم درخواست صلح کردند، اما او قسم خورد که باید بی‌درنگ وارد [[شهر]] شود و دروازه شهر باز شد و او به شهر سمرقند وارد شد. در این هنگام سنگی از بالای قلعه قهندز به سوی آنان پرتاب شد که به [[قثم بن عباس]] خورد و بر اثر ضربه آن سنگ، قثم از [[دنیا]] رفت. وقتی که خبر [[مرگ]] قثم به [[عبدالله بن عباس]] رسید، گریست و گفت: "[[آه]]! که چقدر فاصله است بین محل [[تولد]] قثم، [[مکه]] و محل وفاتش در [[سمرقند]]!"<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۲۳۷.</ref>.
[[معاویه]] بعد از برکناری [[عبدالرحمان بن زیا]]د، [[سعید بن عثمان بن عفان]] را به استانداری [[خراسان]] گمارد. او نیز قثم بن عباس را با خود به آن دیار برد. سعید [[جهاد]] را علیه [[کفار]] آغاز کرد و نهر بلخ را پشت سر گذاشته، خود را به بخارا رساند. در ابتدا خاتون، [[ملکه]] بخارا، درخواست [[صلح]] کرد و سعید به درخواست او پاسخ مثبت داد، اما اندکی بعد او از [[تصمیم]] خود برگشت و قصد کرد تا با سعید بجنگد، از این رو، سعید با آنها جنگید و بر آنها [[پیروز]] شد و سپس به سوی سمرقند رفت. وی آنجا را محاصره کرد، اما نتوانست [[فتح]] کند، تا این که بر حصاری [[غلبه]] پیدا کرد که در آن، شاهزادگان بودند. پس از این که آنها را [[اسیر]] کرد، مردم درخواست صلح کردند، اما او قسم خورد که باید بی‌درنگ وارد [[شهر]] شود و دروازه شهر باز شد و او به شهر سمرقند وارد شد. در این هنگام سنگی از بالای قلعه قهندز به سوی آنان پرتاب شد که به [[قثم بن عباس]] خورد و بر اثر ضربه آن سنگ، قثم از [[دنیا]] رفت. وقتی که خبر [[مرگ]] قثم به [[عبدالله بن عباس]] رسید، گریست و گفت: "[[آه]]! که چقدر فاصله است بین محل [[تولد]] قثم، [[مکه]] و محل وفاتش در [[سمرقند]]!"<ref>تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۲۳۷.</ref>.


در نقل دیگری این‌گونه آمده است که قشم پیشاپیش [[مردم]] آن سامان در چند کیلومتری [[شهر]] سمر قند با [[سپاه]] خاقان درگیر شد. در این [[نبرد]]، تیری به پیشانی او اصابت کرد و او در کنار چشمه آبی که در چند کیلومتری [[شرق]] سمرقند قرار دارد، در تابستان ۵۶ ه.ق به [[دیدار]] [[حق]] شتافت<ref>سیمای سمرقند، حسن احمدنژاد، ص۸۹ و ۹۰.</ref>. [[مرقد]] قثم بن عباس بیرون شهر سمرقند در کنار [[قبرستان]] "بنو [[ناجیه]]" در قلعه معروف و [[تاریخی]] افراسیاب واقع شده است<ref>سمریه، سمرقندی، ص۵۹.</ref>.
در نقل دیگری این‌گونه آمده است که قثم پیشاپیش [[مردم]] آن سامان در چند کیلومتری [[شهر]] سمر قند با [[سپاه]] خاقان درگیر شد. در این [[نبرد]]، تیری به پیشانی او اصابت کرد و او در کنار چشمه آبی که در چند کیلومتری [[شرق]] سمرقند قرار دارد، در تابستان ۵۶ه‍.ق به [[دیدار]] [[حق]] شتافت<ref>سیمای سمرقند، حسن احمدنژاد، ص۸۹ و ۹۰.</ref>. [[مرقد]] قثم بن عباس بیرون شهر سمرقند در کنار [[قبرستان]] "بنو [[ناجیه]]" در قلعه معروف و [[تاریخی]] افراسیاب واقع شده است<ref>سمریه، سمرقندی، ص۵۹.</ref>.


در [[کتاب]] [[صحیح مسلم]] آمده است که از شریف‌زادگان، جز [[فرزندان]] [[عباس]] کسی را نمی‌شناسیم که از یک [[مادر]] و در یک [[خانه]] به دنیا آمده باشند و مقبره‌های‌شان این چنین دور از هم باشد؛ عبدالله بن عباس در [[طائف]]، [[عبید]] [[الله]] در [[مدینه]] (یا [[آفریقا]])، [[فضل]] در [[اجنادین]] [[شام]]، [[معبد]] و [[عبدالرحمان]] در افریقا، قثم در سمرقند و کثیر در [[ینبع]]<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۲، ص۳۱۶.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۲-۳۳.</ref>
در [[کتاب]] [[صحیح مسلم]] آمده است که از شریف‌زادگان، جز [[فرزندان]] [[عباس]] کسی را نمی‌شناسیم که از یک [[مادر]] و در یک [[خانه]] به دنیا آمده باشند و مقبره‌های‌شان این چنین دور از هم باشد؛ عبدالله بن عباس در [[طائف]]، [[عبید]] [[الله]] در [[مدینه]] (یا [[آفریقا]])، [[فضل]] در [[اجنادین]] [[شام]]، [[معبد]] و [[عبدالرحمان]] در افریقا، قثم در سمرقند و کثیر در [[ینبع]]<ref>مناقب آل ابی طالب، ابن‌شهرآشوب، ج۲، ص۳۱۶.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۲-۳۳.</ref>


==[[حرم]] قثم در سمرقند==
== [[حرم]] قثم در سمرقند ==
در بیرون سمرقند [[قبر]] [[قثم بن عباس بن عبد المطلب]] واقع است که در [[فتح]] سمرقند کشته شده و مردم شهر شب‌های [[دوشنبه]] و [[جمعه]] به [[زیارت]] او می‌روند، تاتارها هم این [[زیارتگاه]] را [[احترام]] می‌گذارند و نذورات زیاد از گاو و گوسفند و [[درهم]] و [[دینار]] به آنجا می‌‌آورند که [[خرج]] مصارف [[زوار]] و خدام می‌شود. قبر قثم بن عباس گنبدی دارد که روی چهار پایه قرار گرفته و هر پایه از دو ستون مرمری به رنگ‌های سیاه و سفید و سبز و سرخ تشکیل شده است. دیوارهای [[مقبره]] هم از قطعات مرمر الوان مذهبکاری ساخته شده و سقف آن از ارزیز است. صندوق [[قبر]] از چوب آبنوس مرصعی است که چهار رکن آن را با صفحات نقره پوشانده‌اند. روی این صندوق سه قندیل نقره گذاشته‌اند و فرش‌های [[مقبره]] از پشم و پنبه بافته شده است. بیرون مقبره نهر بزرگی است که از وسط خانقاهی عبور می‌کند. در دو سوی نهر درختان و نهال‌های مو و یاسمن نشانده‌اند و در [[خانقاه]] مذکور منازلی برای سکونت مسافرین موجود است. تاتارها در روزگاری که به [[مذهب]] [[کفر]] بودند تغییری در وضع این بنای [[مبارک]] ندادند بلکه به واسطه کراماتی که میدیدند به آن [[تبرک]] میجستند<ref>رحله ابن بطوطه، ابن بطوطه (ترجمه: محمد علی موحد)، ج۱، ص۴۵۶-۴۵۷.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۴.</ref>
در بیرون سمرقند [[قبر]] [[قثم بن عباس بن عبد المطلب]] واقع است که در [[فتح]] سمرقند کشته شده و مردم شهر شب‌های [[دوشنبه]] و [[جمعه]] به [[زیارت]] او می‌روند، تاتارها هم این [[زیارتگاه]] را [[احترام]] می‌گذارند و نذورات زیاد از گاو و گوسفند و [[درهم]] و [[دینار]] به آنجا می‌‌آورند که [[خرج]] مصارف [[زوار]] و خدام می‌شود. قبر قثم بن عباس گنبدی دارد که روی چهار پایه قرار گرفته و هر پایه از دو ستون مرمری به رنگ‌های سیاه و سفید و سبز و سرخ تشکیل شده است. دیوارهای [[مقبره]] هم از قطعات مرمر الوان مذهبکاری ساخته شده و سقف آن از ارزیز است. صندوق [[قبر]] از چوب آبنوس مرصعی است که چهار رکن آن را با صفحات نقره پوشانده‌اند. روی این صندوق سه قندیل نقره گذاشته‌اند و فرش‌های [[مقبره]] از پشم و پنبه بافته شده است. بیرون مقبره نهر بزرگی است که از وسط خانقاهی عبور می‌کند. در دو سوی نهر درختان و نهال‌های مو و یاسمن نشانده‌اند و در [[خانقاه]] مذکور منازلی برای سکونت مسافرین موجود است. تاتارها در روزگاری که به [[مذهب]] [[کفر]] بودند تغییری در وضع این بنای [[مبارک]] ندادند بلکه به واسطه کراماتی که میدیدند به آن [[تبرک]] میجستند<ref>رحله ابن بطوطه، ابن بطوطه (ترجمه: محمد علی موحد)، ج۱، ص۴۵۶-۴۵۷.</ref>.<ref>[[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۷، ص۳۴.</ref>


== جستارهای وابسته ==
==[[قُثَم بن عباس]]، استاندار [[مکه]] و [[طائف]]==
[[قثم بن عباس]]، [[والی]] و استاندار مکه بود که [[حضرت امیر]]{{ع}} او را بعد از [[عزل]] [[ابوقتاده]]، به این سمت نشاند. وی در این سمت باقی ماند تا این که حضرت به [[شهادت]] رسید<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۱۴۰؛ بلاذری، أنساب الاشراف، ج۲، ص۲۱۱.</ref>.


==منابع==
[[خلیفة بن خیاط]] می‌نویسد: پس از برکناری خالد، علی{{ع}} ابوقتاده را بر مکه گمارد، آنگاه وی را عزل نموده و [[قثم]] را بر مکه گمارد<ref>تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۵۲.</ref>. [[طبری]] قثم را [[کارگزار مکه]] و طائف دانسته است<ref>تاریخ طبری (هشت جلدی)، ج۴، ص۶۹؛ ابن دمشقی، جواهر المطالب فی مناقب الامام علی{{ع}}، ج۲، ص۱۲۵.</ref>.
* [[پرونده:1100358.jpg|22px]] [[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷''']]
 
در گفتگویی که [[مأمون]] با [[زینب]] دختر [[سلیمان بن علی بن عبدالله بن عباس]] دارد در پاسخ به [[اعتراض]] زینب درباره [[پوشیدن لباس]] سبز و مانند آن، مأمون به [[نیکی]] [[امام علی]]{{ع}} به [[خاندان]] عباس اشاره می‌کند که حضرت وقتی به [[حکومت]] رسید عبدالله بن عباس را بر [[بصره]] و عبیدالله را بر [[یمن]] گمارد و [[معبد]] را بر مکه و قثم را بر [[بحرین]] [[ولایت]] داد و هر یک از منسوبین به عباس را به کاری گمارد و من این [[محبت]] را جبران کردم<ref>سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۳۵۵.</ref>.
 
این گزارش دقیق نیست؛ زیرا «معبد» و برادرش «عبدالرحمان» به نقل بیشتر رجال‌دانان در سال سی و پنج در [[خلافت عثمان]] در [[جنگ]] [[آفریقا]] به [[فرماندهی]] [[عبدالله بن سعد بن ابی سرح]]، به شهادت رسیدند<ref>ابن عبد البر، الإستیعاب، ج۳، ص۱۴۲۷؛ الإصابه، ج۱، ص۶۶۴ و ج۶، ص۶۰۷؛ ابن اثیر، أسدالغابه، ج۳، ص۴۶۵ و ج۵، ص۲۲۱؛ شیرازی، درجات الرفیعه، ص۱۵۲؛ زرکلی، الإعلام، ج۷، ص۲۶۴؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۳۰، با توجه به این که در این کتاب و دیگر منابع جنگ آفریقا را در سال ۲۷ یا ۲۸ یا ۲۹ دانسته‌اند و معبد در آن حضور داشته، باید شهادت وی را قبل از سال سی در یکی از این سال‌ها دانست، نبرد صواری هم در سال ۳۱ یا ۳۴ بوده است (ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۷، ص۱۷۷).</ref>. قثم [[حاکم مکه]] بوده نه [[بحرین]] و [[تمام بن عباس]] هم [[حاکم مدینه]] که خواهد آمد. گفته شده که حضرت وی را بر [[مدینه]] گمارد<ref>ابن عبد البر، الإستیعاب، ج۲، ص۱۶۸، شماره ۲۱۷۷.</ref>.
 
[[قثم بن عباس]] مادرش [[ام الفضل]] بود. در استیعاب، از [[عبدالله بن جعفر]] نقل کرده است: من، عبیدالله و قثم، [[فرزندان]] عباس، با یکدیگر [[بازی]] می‌‌کردیم که [[رسول خدا]]{{صل}} در حالی که سوار بر مرکب بود، آمد و فرمود: این [[جوان]]؛ یعنی، قثم را بالا کنید. [[پیامبر]] او را پشت سر خود و مرا در جلو خود بر مرکب سوار و در [[حق]] ما [[دعا]] کرد<ref>ابن عبد البر، الإستیعاب، ج۲، ص۱۶۸، شماره ۲۱۷۷؛ مامقانی، تنقیح المقال، ج۲، ص۲۸؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۱۴۰.</ref>.
 
دعای رسول خدا{{صل}} در حق قثم، دلیل بر [[استواری]] و [[استقامت]] او در راه حق و [[حقیقت]] است؛ زیرا کسی که پیامبر درباره او دعا کند، راه [[انحرافی]] را نمی‌پیماید؛ مگر این که دعای حضرت خاص باشد و مشروط به شرط خاص مثل دعای حضرت در حق [[حسان بن ثابت]] که پس از خواندن اشعارش در [[غدیر خم]] رسول خدا{{صل}} فرمود: ای حسان همیشه مؤید به [[روح القدس]] هستی تا زمانی که ما را با زبانت [[یاری]] می‌کنی.<ref>{{متن حدیث|لَا تَزَالُ يَا حَسَّانُ مُؤَيَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ مَا نَصَرْتَنَا بِلِسَانِكَ}}؛ امینی، الغدیر، ج۲، ص۷ و ۳۴.</ref>
 
قثم بن عباس به پیامبر شباهت داشت و از [[جود]] و [[بخشش]] بسیار برخوردار بود و در این باره از او [[ستایش]] زیادی شده است. [[ابوالفرج]] در کتاب اقاصیص، داستان‌هایی از [[سخاوت]] و [[کرم]] او آورده است<ref>مامقانی، تنقیح المقال، ج۲، ص۲۸.</ref>.
 
برخی او را جزو یازده نفر از [[بنی هاشم]] دانسته‌اند که مانند علی{{ع}} در [[جنگ حنین]] در کنار پیامبر ایستادند و فرار نکردند<ref>آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ص۴۸۳، به نقل از: جوامع السیرة النبویه، ابن حزم اندلسی، ص۲۳۹.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص 123 - 125.</ref>
 
==قثم، آخرین کسی که با [[پیامبر]] [[وداع]] کرد==
کسانی که [[مسئولیت]] [[غسل]] پیامبر را به عهده داشتند عبارت بودند از: [[علی بن ابی طالب]]{{ع}}، [[عباس بن عبدالمطلب]]، فضل و قثم، [[فرزندان]] عباس، [[اسامة بن زید]] و [[شقران]]، [[غلام رسول خدا]]{{صل}}<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۳۷.</ref>؛ اما کسانی که وارد [[قبر]] حضرت شدند، علی{{ع}}، فضل و قثم، فرزندان عباس بودند<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۶۰.</ref>.
 
[[عبدالله بن حارث بن نوفل]] گوید: همراه با علی بن ابی طالب در [[عمره]] بودم که گروهی از [[مردم عراق]] بر او وارد شدند و گفتند: ای [[ابوالحسن]]! ما نزد تو آمده‌ایم از امری سؤال کنیم که [[دوست]] داریم ما را از آن [[آگاه]] سازی. حضرت که متوجه سؤال شد، فرمود: [[تصور]] می‌کنم مغیره ادعا کرده و به شما گفته است که او جدیدترین [[عهد]] [[دیدار]] با [[رسول خدا]]{{صل}} را دارد؛ یعنی، او آخرین نفری است که پیامبر را دیده است، گفتند: آری! ما آمده‌ایم این را از شما سؤال کنیم. حضرت فرمود: مغیره [[دروغ]] گفته است؛ زیرا جدید‌ترین عهد دیدار با پیامبر از آن [[قثم بن عباس]] است، چون او آخرین نفر از ما بود که از [[قبر پیامبر]] خارج گردید <ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۴۱؛ مامقانی، تنقیح المقال، ج۲، ص۲۸.</ref>.
 
[[شیخ طوسی]] او را از [[اصحاب علی]]{{ع}} دانسته<ref>رجال طوسی، ص۵۵.</ref>. زمانی که [[کارگزار مکه]] بود، حضرت در نامه‌هایی، او را از دسیسه‌های [[معاویه]] آگاه ساخت و در نامه‌ای دیگر مسئولیت [[حج]] را به عهده او گذارد.
 
در سال سی و هشتم [[هجری]] قثم از سوی علی{{ع}} به عنوان [[امیرالحاج]] برگزیده شد<ref>تاریخ طبری، (هشت جلدی) ج۴، ص۱۰۲.</ref>. چون از [[زمان]] [[پیامبر گرامی اسلام]]، [[رهبر]] و [[خلیفه مسلمین]]، هر سال فردی را به عنوان امیرالحاج [[انتخاب]] می‌کرد تا در [[مراسم حج]] [[نظارت]] داشته، [[مشکلات]] [[حاجیان]] را برطرف نماید و در عین حال پاسخگوی سؤال‌های مذهبی آنها در این زمینه باشد. [[مسعودی]] در کتاب [[مروج الذهب (کتاب)|مروج الذهب]]، افرادی را که در سال‌های مختلف [[امیرالحاج]] بوده‌اند، نامبرده است<ref>مسعودی، مروج الذهب، ج۴، ص۳۰۱، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، رهبر کبیر انقلاب، امام خمینی، برای مراسم حج، امیرالحاج تعیین کردند که عبارت بودند از: حجج اسلام شهید محلاتی، سید محمد موسوی خوئینی‌ها و سپس مهدی کروبی و از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی آیة الله خامنه‌ای، حجة الاسلام آقای محمدی ری شهری به این سمت برگزیده شد.</ref>.
 
امیرالحاج از سوی حضرت در سال سی و [[ششم هجری]]، [[عبدالله بن عباس]] و در سال سی و هفتم [[عبیدالله بن عباس]] بودند <ref>تاریخ طبری (هشت جلدی) ج۴، ص۱۰۲.</ref>. در سال سی و هشتم [[قثم بن عباس]] و در سال سی و نهم [[اختلاف]] رخ داد، چون معاویه فردی را به [[مکه]] فرستاده بود. ولی از سوی [[امام علی]]، قثم بن عباس امیرالحاج بود.
 
زمانی از قثم پرسیدند: چگونه علی{{ع}} از [[پیامبر]] [[ارث]] می‌برد اما شما ارث نمی‌برید؟ گفت: زیرا او اولین کسی بود که به پیامبر{{صل}} پیوست و از همه بیشتر با وی بود<ref>{{عربی|لأنه كان أولنا لحوقا و أشدنا به لزوقة}}، حاکم، مستدرک، ج۳، ص۱۲۵؛ عاملی شرف الدین، المراجعات، نامه ۶۶؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج۶، ص۴۰۰.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص 125 - 127.</ref>
 
==[[نامه]] علی{{ع}} به [[قثم]] درباره [[مراسم حج]]==
[[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در این [[نامه]] که به [[قثم بن عباس]]، [[استاندار]] و [[والی]] خود در [[مکه]] نوشته است، نکات مهمی را یادآوری کرده و به او دستور [[پیروی]] از آنها را داده است:
#حضرت به او دستور می‌دهد که مسائل [[فقهی]] را برای [[مردم]] بازگو کند و با [[علما]] گفت ‎وگو نماید و به سؤال‌های مردم پاسخ دهد.
#او را از داشتن [[حاجب]] و [[دربان]] [[نهی]] می‌کند.
#روش [[مصرف اموال]] بیت المال را برای او بیان کرده است.
#از او خواسته است که مردم مکه را به [[خوش رفتاری]] با [[حاجیان]] [[ترغیب]] نموده از آنها کرایه نگیرند.
 
اکنون به [[ترجمه]] نامه می‌پردازیم:
اما بعد: [[حج]] را بر پا دار و به ایشان روزهای [[خدا]] (ایام [[تاریخی]]) را یادآوری نما و در بامداد و سر شب با آنها بنشین و [[فتوا]] بده کسی را که حکمی (از [[احکام دین]]) بپرسد و [[نادان]] را بیاموز و با [[دانا]] گفت‎وگو کن و باید تو را پیش مردم، نماینده‌ای جز زبانت نباشد و نه [[دربانی]] جز [[رؤیت]] (و خودت به طور مستقیم با آنها در [[ارتباط]] باشی) و درخواست کننده‌ای را از [[ملاقات]] و [[دیدار]] خود، جلوگیری مکن؛ زیرا آن درخواست اگر در ابتدای کار از طریق دره‌ای مقرر روا و برآورده نشود، برای روا و برآوردن آن در آخر کار، مورد [[ستایش]] واقع نمی‌شوی و بنگر به آن چه از [[مال]] خدا، بیت المال [[مسلمانان]] نزد تو گرد می‌آید، پس آن را به کسان عیال‌مند و گرسنه، در منطقه خود بده. در حالی که آن را به آنان که محتاج بی‌چیز و فقیرند داده و رسانده باشی و آن چه از [[مصرف]] آن زیاده آید، نزد ما بفرست تا آن را در میان کسانی که نزد ما هستند، تقسیم نماییم. و به [[اهل مکه]] [[فرمان]] ده که از ساکن (آنان که از مکان‌های دیگر برای [[حج]] به [[مکه]] آمده‌اند) مزد و کرایه نستانند؛ زیرا [[خداوند سبحان]] می‌فرماید: {{متن قرآن|سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ}}<ref> برای بومی و غیر بومی یکسان قرار داده‌ایم؛ سوره حج، آیه ۲۵.</ref>. که پس مراد از عاکف، مقیم مکه و مراد از بادی، کسی است که به حج می‌رود و از اهل آن سامان نیست [[خداوند]] ما و شما را برای آنچه [[دوست]] دارد، موفق بدارد و [[السلام]].<ref>{{متن حدیث|وَ مِنْ کِتَابٍ لَهُ{{ع}}، إِلَی قُثَمِ بنِ الْعَبَّاس وَ هُوَ عَامِلُهُ عَلَی مَکَّةَ.
أَمَّا بَعْدُ فَأَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ- {{متن قرآن|وَذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ}} وَ اجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَيْنِ فَأَفْتِ الْمُسْتَفْتِيَ وَ عَلِّمِ الْجَاهِلَ وَ ذَاكِرِ الْعَالِمَ وَ لَا يَكُنْ لَكَ إِلَى النَّاسِ سَفِيرٌ إِلَّا لِسَانُكَ وَ لَا حَاجِبٌ إِلَّا وَجْهُكَ وَ لَا تَحْجُبَنَّ ذَا حَاجَةٍ عَنْ لِقَائِكَ بِهَا فَإِنَّهَا إِنْ ذِيدَتْ عَنْ أَبْوَابِكَ فِي أَوَّلِ وِرْدِهَا لَمْ تُحْمَدْ فِيمَا بَعْدُ عَلَى قَضَائِهَا.
وَ انْظُرْ إِلَى مَا اجْتَمَعَ عِنْدَكَ مِنْ مَالِ اللَّهِ فَاصْرِفْهُ إِلَى مَنْ قِبَلَكَ مِنْ ذَوِي الْعِيَالِ وَ الْمَجَاعَةِ مُصِيباً بِهِ مَوَاضِعَ [الْمَفَاقِرِ] الْفَاقَةِ وَ الْخَلَّاتِ وَ مَا فَضَلَ عَنْ ذَلِكَ فَاحْمِلْهُ إِلَيْنَا لِنَقْسِمَهُ فِيمَنْ قِبَلَنَا.
وَ مُرْ أَهْلَ مَكَّةَ أَلَّا يَأْخُذُوا مِنْ سَاكِنٍ أَجْراً فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ- {{متن قرآن|سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ}} فَالْعَاكِفُ الْمُقِيمُ بِهِ وَ الْبَادِي الَّذِي يَحُجُّ إِلَيْهِ مِنْ غَيْرِ أَهْلِهِ وَفَّقَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ لِمَحَابِّهِ وَ السَّلَامُ}}نهج البلاغه، فیض الاسلام، نامه ۶۷، ص۱۰۶۳؛ صبحی صالح، ص۴۵۷.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص 127 - 129.</ref>
 
==محدوده [[مسجدالحرام]]==
[[شیخ طبرسی]] در [[مجمع البیان]] درباره [[تفسیر]] [[آیه شریفه]]، از [[ابن عباس]]، [[قتاده]] و [[سعید بن جُبَیر]] نقل می‌کند که ایشان گفته‌اند: کرایه دادن و فروختن خانه‌های مکه [[حرام]] است و مراد از مسجدالحرام، همه [[حرم]] است مانند قول خداوند در آغاز [[سوره اسراء]]: {{متن قرآن|سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى}}<ref>پاکا آن (خداوند) که شبی بنده خویش را از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی - که پیرامون آن را خجسته گردانده‌ایم- برد سوره اسراء، آیه ۱.</ref>.
 
مرحوم [[طبرسی]] گوید: بیشتر [[مفسران]] گفته‌اند که [[رسول خدا]]{{صل}} آن شب در [[خانه]] ام هانی، [[خواهر]] علی{{ع}} - که شوهرش، [[هُبَیرة بن ابی وهب مخزومی]] نام داشت - خوابیده بود و از آنجا به [[معراج]] رفت.
 
بنابراین، مراد از مسجدالحرام در این جا، تمام مکه است و مکه و [[حرم]]، هر دو [[مسجد]] محسوب می‌شوند، چون [[خانه]] [[ام هانی]] داخل [[مسجدالحرام]] نبوده است<ref>طبرسی، مجمع البیان، ج۷، ص۸۰ و ج۶، ص۳۹۶.</ref>.
 
در [[مجمع البحرین]] در لغت عَکَف گوید: از [[حضرت صادق]]{{ع}} نقل شده است که فرمود: سزاوار نبود که برای خانه‌های [[مکه]] در [[نصب]] کنند؛ زیرا برای [[حاجیان]] است که فرود آیند با [[اهل]] خود در خانه‌هایشان، تا [[اعمال]] [[حج]] خود را به جا آورند و نخستین کسی که برای خانه‌های مکه در نصب کرد، [[معاویه]] بود<ref>طریحی، مجمع البحرین، چاپ سنگی، ص۳۸۶؛ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۱۹۴؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج۹۶، ص۸۱.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص 129 - 130.</ref>
 
==[[نامه]] دیگری از [[امام علی]]{{ع}} به [[قثم بن عباس]]==
[[ابن میثم]] و [[ابن ابی الحدید]]<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۱۳۸؛ ابن میثم، شرح نهج البلاغه، ج۵، ص۷۲.</ref> نوشته‌اند: معاویه هنگام [[مراسم حج]]، جمعی را به مکه فرستاد تا [[مردم]] را به [[اطاعت]] او [[دعوت]] نموده، از [[یاری علی]]{{ع}} بازدارند و این گونه در میان مردم شایع کنند که [[امام]] یا کشنده [[عثمان]] است، یا این که به جهت کوتاهی کردن در کمک او، باعث [[خواری]] عثمان گردیده است و به هر جهت، کسی که [[قاتل]] یا خوارکننده [[خلیفه]] شده است، برای [[خلافت]] [[شایستگی]] ندارد. آنها در ضمن [[وظیفه]] داشتند [[محاسن]] و نیکی‌های معاویه را به [[گمان]] خود، با خوش خویی‌ها و روش او نقل کنند. از این روی، امام علی{{ع}} نامه‌ای را برای قثم فرستاد و او را از [[دسیسه]] معاویه [[آگاه]] ساخت و از او خواست که با [[سیاست]] و [[تدبیر]] و [[اندیشه]] عمل کند. از آنجا که در مراسم حج، عده زیادی از [[مسلمانان]] از سرتاسر [[کشور]] پهناور [[اسلامی]] شرکت می‌کردند و عده‌ای از آنها از مسائل [[سیاسی]] که در مرکز [[حکومت اسلامی]] اتفاق می‌افتاد، اطلاع دقیقی نداشتند، معاویه می‌خواست با این کار زمینه را برای [[حکومت]] و [[ریاست]] خود فراهم نماید و مردم را از یاری علی{{ع}} بازدارد.
 
و از نامه‌های حضرت به [[قثم بن عباس]] است که [[کارگزار]] وی بر [[مکه]] بود.
بعد از [[حمد]] [[الهی]]، [[مأمور مخفی]] من در [[مغرب]] ([[شام]]) به من گزارش داده و برای من نوشته است که مردمی از [[اهل شام]] به سوی [[حج]] گسیل گشته‌اند کوردل، کر و [[نابینا]]؛ کسانی که [[حق]] را از راه [[باطل]] میجویند و در [[معصیت]] آفریننده و [[نافرمانی خدا]]، از [[آفریده]] شده و مخلوق [[پیروی]] می‌کنند و به بهانه [[دین]]، شیر [[دنیا]] را میدوشند و دنیای حاضر را به عوض [[آخرت]] [[نیکوکاران]] [[پرهیزگار]] می‌خرند و هرگز به خیر و [[نیکی]] نرسد، مگر [[نیکوکار]] و هرگز [[کیفر]] [[بدی]] نیابد، مگر بد [[کردار]].
 
پس بر آنچه در دو دست توست ([[حکومت]] مکه و [[حفظ نظام]] و [[آرامش]] آن) [[پایداری]] و [[ایستادگی]] کن؛ ایستادگی شخص دوراندیش [[استوار]] و [[پند]] دهنده [[خردمند]] که پیرو [[سلطان]] و [[فرمانبردار]] [[امام]] و پیشوایش می‌باشد. و برحذر باش از کاری که به [[عذرخواهی]] بکشد و در هنگام خوشی‌های فراوان، زیاد شادمان و در هنگام [[سختی‌ها]]، هراسان و [[دل]] باخته مباش و [[السلام]].<ref>{{متن حدیث|وَ مِنْ کِتَابٍ لَهُ{{ع}}، إِلَی قُثَمِ بنِ الْعَبَّاس وَ هُوَ عَامِلُهُ عَلَی مَکَّةَ.
أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ عَيْنِي بِالْمَغْرِبِ كَتَبَ إِلَيَّ يُعْلِمُنِي أَنَّهُ وُجِّهَ إِلَى الْمَوْسِمِ أُنَاسٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ الْعُمْيِ الْقُلُوبِ الصُّمِّ الْأَسْمَاعِ الْكُمْهِ الْأَبْصَارِ الَّذِينَ يَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَ يُطِيعُونَ الْمَخْلُوقَ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ وَ يَحْتَلِبُونَ الدُّنْيَا دَرَّهَا بِالدِّينِ وَ يَشْتَرُونَ عَاجِلَهَا بِآجِلِ الْأَبْرَارِ الْمُتَّقِينَ وَ لَنْ يَفُوزَ بِالْخَيْرِ إِلَّا عَامِلُهُ وَ لَا يُجْزَى جَزَاءَ الشَّرِّ إِلَّا فَاعِلُهُ.
فَأَقِمْ عَلَى مَا فِي يَدَيْكَ قِيَامَ الْحَازِمِ [الطَّبِيبِ] الصَّلِيبِ وَ النَّاصِحِ اللَّبِيبِ التَّابِعِ لِسُلْطَانِهِ الْمُطِيعِ لِإِمَامِهِ وَ إِيَّاكَ وَ مَا يُعْتَذَرُ مِنْهُ وَ لَا تَكُنْ عِنْدَ النَّعْمَاءِ بَطِراً وَ لَا عِنْدَ الْبَأْسَاءِ فَشِلًا وَ السَّلَامُ}}؛ نهج البلاغه، فیض الاسلام، نامه ۳۳، ص۹۴۲؛ صبحی صالح، ص۴۰۶ - ۴۰۷.</ref>.
 
نکته جالب این است که [[حضرت علی]]{{ع}} نیروی اطلاعاتی در مرکز [[حکومت معاویه]] در شام داشته و او حضرت را از حرکت نیروهای طرفدار [[معاویه]] [[آگاه]] ساخته است. بعضی از شارحان نهج‎ البلاغه، علت دیگری برای [[نوشتن]] این [[نامه]] ذکر کرده‌اند و آنچه را که از [[ابن ابی الحدید]] و ابن [[میثم]] نقل شده نپذیرفته‌اند.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص 130 - 132.</ref>
 
==[[یورش]] [[یزید بن شجره]] به [[مکه]]==
نوشته‌اند که [[معاویه]] در سال سی و نُه [[هجری]]، [[یزید بن شجره]] را به [[فرماندهی]] سه هزار [[نیروی نظامی]] مجرب و کاردان، برگزید و به او [[فرمان]] داد که آشکارا وارد مکه شده، [[حج]] را از سوی او به جا آورد و در ضمن [[کارگزار علی]]{{ع}} را [[اخراج]] کرده، برای معاویه، از [[مردم]] و حاضران در [[مکه مکرمه]] [[بیعت]] بگیرد، اما با او شرط کرد که اجرای این [[دستورها]]، بدون [[جنگ]] و [[خونریزی]] باشد.
 
زمانی که [[قثم بن عباس]] از ورود [[لشکر]] یزید بن شجره به جُحفَه [[آگاه]] شد، [[تصمیم]] گرفت که از مکه فرار کرده، به کوه‌ها [[پناهنده]] شود، اما [[صحابی]] مشهور و بزرگ، [[ابوسعید خدری]]، او را از این کار برحذر داشت.
 
[[یزید]] وارد مکه شد و در [[منی]] فرود آمد و به [[ابوسعید]] [[پیام]] داد که قصد جنگ ندارد، اما مردم [[راضی]] به [[امامت]] [[قثم]] برای انجام [[مراسم حج]] نیستند و او با [[امیرالحاج]] بودن قثم مخالف است. از این روی پیشنهاد کرد که مردم، فرد سومی را [[انتخاب]] کنند که هر دو گروه طرفداران علی{{ع}} و معاویه، به او [[اقتدا]] کنند. پس از [[مشورت]]، بر امامت [[شیبة بن عثمان]] [[عبدی]] موافقت کردند. او مراسم حج را به جا آورده، به عنوان [[امام جماعت]] از جانب هر دو گروه [[نماز]] میخواند و بین آن دو، [[جنگی]] اتفاق نیفتاد. بعد از اتمام مراسم حج، یزید همراه با لشکر خود از مکه خارج گردید و این سزاوارتر است که [[حضرت علی]]{{ع}} برای قثم بن عباس درباره آن، نامه‌ای بنویسد<ref>تکملة منهاج البراعه، ج۲۰، ص۵۰.</ref>.
 
[[شیبة بن عثمان]] - که مورد توافق دو گروه قرار گرفت - از طرفداران معاویه و مورد [[اعتماد]] او بوده است؛ زیرا زمانی که [[بسر بن ابی‌ارطأه]] در [[سال چهلم هجری]] از سوی معاویه به [[مکه]] [[حمله]] آورد و [[قثم بن عباس]] از مکه فرار کرد، بسر بعد از ورود به مکه، [[شیبة بن عثمان]] را بر مکه گمارد و به جانب [[طائف]] و [[یمن]] حرکت کرد؛ ولی بعد قثم بن عباس به مکه بازگشت و بر شیبة بن عثمان [[پیروز]] شد<ref>مامقانی، تنقیح المقال، ج۲، ص۲۸؛ امینی، الغدیر، ج۱۱، ص۲۵.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص 132 - 133.</ref>
 
==درگذشت قثم بن عباس==
قثم تا [[زمان]] [[شهادت]] [[حضرت امیر]]{{ع}}، [[استاندار]] مکه بود و از نظر [[رجال]] دانان، فردی [[ثقه]] و مورد [[اطمینان]] و از [[نیکان]] [[اصحاب]] حضرت بوده است.
 
بعد از این که [[معاویه]] به [[خلافت]] رسید، [[عبدالرحمان بن زیاد]] را [[والی خراسان]] نمود که درباره او نوشته‌اند: معاویه او را به عنوان والی خراسان فرستاد، اما به طور رسمی برای او [[عهد]] [[ولایت]] ننوشت و بعد از مدتی او را برکنار کرد. عبدالرحمان با [[مال]] زیادی برگشت و نقل شده است که می‌گفت آن قدر مال آوردهام که اگر روزی هزار درهم [[خرج]] کنم تا صد سال مرا کفایت می‌کند. اما تمام این مال از دست رفت تا این که در زمان [[حجاج]] او را سوار بر الاغی دیدند.
 
به او گفتند: پس آن مال کجا رفت؟! او پاسخ داد: تنها [[خداوند]] است که [[انسان]] را کفایت می‌کند و این الاغی که بر آن سوارم، مال من نیست و عاریه است<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۳۷.</ref>.
 
معاویه پس از برکناری او، [[سعید بن عثمان بن عفان]] را به استانداری [[خراسان]] گمارد. او [[جنگ]] و [[جهاد]] را علیه [[کفار]] آغاز کرد و [[نهر]] بلخ را پشت سر گذاشته، خود را به بخارا رساند. در ابتدا خاتون - ([[ملکه]]) [[بخارا]]- درخواست [[صلح]] نمود و سعید به درخواست او پاسخ مثبت داد، سپس از [[تصمیم]] خود برگشت و قصد جنگ با سعید را کرد. از این رو، سعید با آنها جنگید و پیروز شد و عده زیادی از آنها را کشت و به سوی [[سمرقند]] رفت. وی آنجا را محاصره کرد، اما نتوانست [[تصرف]] کند، تا این که بر [[دژ]] و پناهگاهی دست یابید که در آن، [[فرزندان]] [[پادشاهان]] و شاهزادگان بودند. پس از این که آنها تحت [[اختیار]] او قرار گرفتند، [[مردم]] درخواست [[صلح]] کردند، اما او قسم خورد که باید بی‌درنگ وارد [[شهر]] بشود دروازه شهر باز شد و او وارد شهر [[سمرقند]] گردید و همراه او [[قثم بن عباس بن عبدالمطلب]] بود. به وسیله سنگی که از بالای قلعه قُهندز <ref>قهندز: کهن دژ، نام تعدادی از قلعه‌های قدیم از جمله پنج شهر بخارا، سمرقند، بلخ، مرو و نیشابور، در خراسان بود. (فرهنگ معین، ج۶، ص۱۴۸۳).</ref> پرتاب شد، [[قثم]] در سمرقند به [[شهادت]] رسید. وقتی که خبر [[مرگ]] او به [[عبدالله بن عباس]] رسید، گفت: چقدر فاصله است بین زادگاه او، [[مکه]] و محل قبرش در سمرقند! بعد از فتح سمرقند، [[سعید بن عثمان]] به جانب [[معاویه]] رفت و معاویه، [[اسلم بن زرعه]] را به [[جانشینی]] او [[انتخاب]] کرد<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۳۷.</ref>. [[شیخ طوسی]] در کتاب [[رجال]] خود گوید: [[قثم بن عباس]] از [[یاران علی]]{{ع}} و [[قبر]] او در سمرقند است<ref>رجال طوسی، ص۵۵.</ref>. درگذشت وی در [[سال ۵۷ هجری]] بود<ref>زرکلی، الأعلام، ج۵، ص۱۹۰.</ref>. [[رحمت خدا]] بر او باد!<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص 133 - 134.</ref>
== منابع ==
{{منابع}}
# [[پرونده:1100829.jpg|22px]] [[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۱ (کتاب)|'''سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۱''']]
#[[پرونده:1100358.jpg|22px]] [[محمد ایوب کاظمی|کاظمی، محمد ایوب]]، [[قثم بن عباس (مقاله)|مقاله «قثم بن عباس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|'''دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷''']]
{{پایان منابع}}


== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:قثم بن عباس قرشی]]
[[رده:قثم بن عباس قرشی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۷ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۲۲:۱۳

مقدمه

«قُثَم» فرزند عباس بن عبدالمطلب (عموی پیامبر) بود و مادرش ام الفضل نام داشت. «عباس» پدر قثم، سه سال قبل از عام الفیل در مکه به دنیا آمد. پدرش عبدالمطلب یکی از بزرگ‌ترین شخصیت‌های مکه و مادرش، تیله، دختر حباب، یکی از بانوان با شخصیت بود. همسر عباس، ام الفضل، نیز از زنان نامدار صدر اسلام بوده است. او اولین بانویی بود که خانه خدا را با پارچه ای از حریر پوشانید و بعد از خدیجه اولین زنی بود که به پیامبر (ص) ایمان آورد[۱]. عبدالله بن یزید هلالی درباره او می‌گوید: هیچ زن نجیبی چون ام الفضل شش فرزند بزرگ به دنیا نیاورده است. باید زنان و مردان، او را گرامی بدارند[۲].

عباس یازده فرزند داشت: عبدالله، عبیدالله، فضل، قثم، تمام، معبد، کثیر، حارث، عبدالرحمن، آمنه و صفیه[۳]. قثم، خوش‌سیما و گشاده‌رو و خوش‌اندام بود و رنگ چهره‌اش روشن و به سرخی آمیخته بود؛ چشمانی سیاه و گشاده و مژه‌هایی بلند و ریشی کامل داشت و در گفتارش صراحت داشت و شیرین سخن میگفت و زبانش فصیح و کامل بود[۴]. او هنگام رحلت پیامبر (ص) هشت ساله بود[۵]. "قثم" در اصل "قاثم" بوده که در فرهنگ لغات به معنای شخص سخاوتمند و پر بخشش آمده است[۶]. این اسم برای قثم بن عباس، اسمی با مسما بوده است. از جمله کسانی که بسیار به رسول خدا (ص) شباهت داشت، قثم بن عباس بود.

افرادی که به رسول خدا (ص) شباهت داشتند، عبارت‌اند از: امام حسن علی، جعفر طیار، قثم بن عباس، هاشم بن عبدالمطلب و مسلم بن معتب بن ابی لهب[۷]. از قثم، فرزندی بر جای نمانده است[۸].[۹]

توجه پیامبر (ص) به قثم

عبدالله بن جعفر نقل کرده است: روزی من و عبیدالله و برادرش قثم، فرزندان عباس، با یکدیگر مشغول بازی بودیم که رسول خدا (ص) در حالی که سوار بر مرکب بود، از کنار ما عبور کرد و همین که چشمش به ما افتاد، فرمود: "این پسر (یعنی قثم) را بالا بیاورید و به من بدهید". سپس پیامبر (ص) او را گرفت و پشت سر خود و مرا نیز جلو خود بر مرکب سوار و در حق ما دعا کرد[۱۰]. این در حالی بود که عباس، فرزندش عبیدالله را بیش از قثم دوست داشت و پیامبر (ص) هم این قضیه را می‌دانست[۱۱].[۱۲]

قثم و آگاه ساختن مسلمانان از فتح خیبر

نقل شده، حجاج بن علاط سلمی که اهل مکه و مردی ثروتمند بود و در هنگام فتح خیبر مسلمان شده بود، از پیامبر (ص) اجازه گرفت، برای این که بتواند طلب‌هایش را از مشرکان مکه بگیرد و بعد اسلامش را آشکار کند، خبر پیروزی مسلمانان را در خیبر به نفع یهودیان اعلام کند تا بعد از دریافت قرض‌هایش از مشرکان، آن را اعلام کند. اما این پیروزی را به گونه‌ای سری به عباس (عموی پیامبر) خبر داد در حالی که مسلمانان مکه از آن بی خبر بودند. پس از گذشت چند روز که حجاج کارهایش را انجام داد، عباس به فرزندش قثم دستور داد که سروش شادی سر دهد و آوای سرور در منزل عباس برخاست و همه مسلمانان مکه به خانه او آمدند و از فتح خیبر آگاه شدند[۱۳].[۱۴]

مقاومت قثم در میدان جنگ

در جریان جنگ حنین، هوازن که در دو سوی وادی، کمین گرفته بودند، ناگاه بر مسلمانان حمله کردند و مسلمانان برای لحظاتی دچار پراکندگی شدند. در این میان، تنها امام علی (ع) و عباس و پسرانش فضل و قثم و عده‎ای دیگر در کنار پیامبر (ص) ماندند و پایداری کردند. پیامبر (ص) بر استر سفید خود، دلدل، سوار بود و عباس عنان آن را گرفته بود[۱۵].[۱۶]

قثم و آخرین نماز پیامبر (ص)

در هنگام احتضار پیامبر (ص)، عایشه به پدرش ابوبکر گفت که نماز صبح را به جای پیامبر (ص) به جماعت بخواند، در این هنگام پیامبر (ص) غضبناک و خودش برای خواندن نماز آماده شد و امام علی (ع) و قثم بن عباس زیر بغل هایش را گرفته بودند و پیامبر (ص) با تکیه بر آنها نماز را به جماعت خواند [۱۷].[۱۸]

قثم و دفن پیامبر (ص)

کسانی که مسئولیت غسل پیامبر (ص) را به عهده داشتند عبارت بودند از: علی بن ابی‌طالب (ع)، عباس بن عبدالمطلب، فضل و قثم، فرزندان عباس، اسامة بن زید و شقران، غلام رسول خدا (ص)[۱۹]؛ اما کسانی که به قبر رسول خدا (ص) وارد شدند، علی (ع) و فضل و قثم، فرزندان عباس بودند[۲۰]. عباس و فضل و قثم در حرکت دادن و چپ و راست کردن بدن مبارک پیامبر (ص) به امام علی (ع) کمک می‌کردند و اسامه و شقران هم آب می‌ریختند. امام علی (ع)، رسول خدا (ص) را از زیر پیراهن غسل می‌داد و می‌فرمود: "پدر و مادرم به فدایت که چه اندازه در زندگی و پس از مرگت پاکیزه‌‎ای". و چون آنها از غسل فارغ شدند او را با سه پارچه "صحاری" و یک پارچه برد "حبره" کفن کردند[۲۱]. امام علی (ع) درباره قثم فرموده: "جوان‌ترین صحابه پیامبر (ص) قثم بن عباس بود"[۲۲].

پس از وفات پیامبر (ص) مغیرة بن شعبه در میان مردم شایع کرد که او آخرین وداع کننده با رسول خدا (ص) بوده است و این را افتخار برای خود شمرد. او می‌گفت: در لحظه‌های آخر که روی قبر مبارک ایشان را می‌پوشاندند، به عمد انگشترم را درون قبر انداختم و برای گرفتن آن، بدان مکان گام نهادم. عبدالله بن حارث بن نوفل می‌گوید: سال بعد از رحلت پیامبر اسلام (ص) در مراسم عمره خدمت امیرمؤمنان علی (ع) بودم که گروهی از حجاج عراق به محضر وی مشرف شدند و گفتند: یا ابوالحسن دوست داریم مسأله‌ای را برای ما آشکار سازی، علی (ع) پیش از آنکه پرسش را مطرح کنند، فرمود: گویا مغیرة بن شعبه ادعا کرده آخرین کسی است که با رسول خدا (ص) وداع کرده است. همه گفتند: آری، مولای ما. حضرت (ع) فرمود: "کذب است"[۲۳].[۲۴]

قثم در مراسم بدرقه ابوذر

وقتی عثمان با بی‌احترامی تمام، ابوذر را به ربذه تبعید کرد و این خبر به امام علی (ع) رسید، گریست و فرمود: "آیا با صحابه رسول خدا چنین رفتار می‌کنند؟ ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ[۲۵]. "پس از آن، امام (ع) برخاست و با حسن و حسین (ع) و عبدالله و [قثم و فضل و عبید الله، پسران عباس، به بدرقه او رفتند. وقتی نگاه ابوذر بر آنان افتاد، گریست و گفت: "پدرم فدای شما باد، هرگاه که این چهره‌های مبارک را میبینم به یاد رسول خدا میافتم"[۲۶].[۲۷]

قثم جزء اولین یاوران امام علی (ع)

پس از کشته شدن عثمان، بعد از اینکه مردم هجوم آورده، خلافت را به امام علی (ع) سپردند، اولین اقدام امام (ع) تغییر والیان مناطق مختلف بود و افراد صالحیرا جایگزین آنان کرد. امام علی (ع) عبدالله بن عباس را والی بصره، عبیدالله بن عباس را حاکم یمن کرد و بحرین را به قثم بن عباس سپرد[۲۸].[۲۹]

قثم؛ افشاگر توطئه ناکثان

وقتی طلحه و زبیر با عایشه در مکه هم داستان شدند، ام سلمه به علی (ع) چنین نوشت: "اما بعد؛ به امیرالمؤمنین علی (ع)، طلحه و زبیر قصد دارند همراه عایشه به سوی بصره بروند. آنها مردم را به بهانه خونخواهی عثمان علیه شما تحریک می‌کنند تا شورش و فتنه پدید آورند. خداوند با شماست. پیروزی شما را آرزومندم"[۳۰].

امام (ع)، بعد از مطالعه نامه او، محمد بن ابی بکر را خواست و ماجرا را برایش گفت؛ سپس مردم مدینه را به مسجد فرا خواند و اهداف شورشیان را شرح داد. روزی که علی (ع) از یارانش را از مدینه به سوی "ربذها داد، برای حضور در جنگ جمل حرکت داد، پرچم سواره‌نظام سپاه را به محمد حنیفه سپرد. عبدالله بن عباس را، سمت راست سپاه، عمر بن ابی سلمه را سمت چپ و ابو لیلی بن جراح را در جلو و قثم بن عباس، عموزاده‌اش را جانشین و نماینده خویش در مدینه قرار داد. سپاه امیرمؤمنان علی (ع) مدتی در "ربذه" ماند. امام (ع) همان جا قثم بن عباس را به استانداری مکه و برادرش تمام بن عباس را نیز به طور موقت به فرمانداری مدینه گماشت. سپس امام (ع) از مدینه خارج شد تا در میانه راه، مانع حرکت آنها شود، اما در ربذه معلوم شد که آنها از دسترس آن حضرت دور شده‌اند[۳۱].[۳۲]

قثم؛ راوی معتبر

عالمان علم رجال، قثم بن عباس را روایت‌گری مورد اعتماد می‌دانند که از پیامبر اکرم (ص) و امیر مؤمنان (ع) حدیث نقل کرده است. او از صحابه جوان پیامبر اسلام (ص) بود و ابواسحاق السبیعی از وی روایت نقل کرده است. دو نمونه از روایت‌های او را نقل می‌کنیم: قثم از زبان ابوذر و او از پیامبر اسلام (ص) چنین نقل کرده که فرمود: هفت سال قبل از آنکه فردی از انسان‌ها مسلمان شود، فرشتگان بر من و علی درود فرستادند"[۳۳].

همچنین از علی (ع) چنین نقل کرده که فرمود: "پیامبر اسلام (ص) روز دوشنبه مبعوث شد و من روز سه شنبه اسلام خود را آشکار کردم"[۳۴]. شیخ طوسی قثم بن عباس را از اصحاب امیرمؤمنان علی (ع) نیز شمرده است[۳۵].[۳۶]

قثم و دفاع از حریم امامت

روزی عبدالرحمن بن خالد در اجتماعی به قثم گفت: "علی بن ابی طالب نزد پیامبر اسلام چه امتیازی داشت که عباس نداشت؛ در حالی که عباس، عموی پیامبر اسلام بوده، جایگاهی والا و تجارب خوب مردم داری نیز دارد؟" قثم در پاسخ او گفت: امیرمؤمنان علی اولین فرد ماست که به ندای ملکوتی خاتم الانبیاء لبیک گفت و از نخستین روز نزول وحی تا آخرین لحظه زندگی پیامبر اسلام برای پیامبر مشکلی پیش نیامده، مگر این که علی او را همراهی کرده است[۳۷].[۳۸]

نامه امام علی (ع) به قثم

امیرالمؤمنین علی (ع) در نامه‌ای به قثم بن عباس، استاندار و والی خود در مکه چنین نوشته و نکات مهم را یادآوری کرده است:

  1. امام (ع) به او دستور می‌دهد که مسائل فقهی را برای مردم بازگو و با علما گفتگو کند و به سؤالات مردم پاسخ دهد.
  2. او را از داشتن حاجب و دربان، منع می‌کند.
  3. راه مصرف اموال بیت المال را برای او بیان کرده است.
  4. از او خواسته است که مردم مکه را به خوش رفتاری با حجاج ترغیب کند، تا از آنها کرایه نگیرند. اما بعد؛ حج را برای مردم به پا دار و به ایشان روزهای خدا (ایام تاریخی) را یاد آوری کن و در بامداد و سر شب با آنها بنشین و فتوا بده برای کسی که حکمی (از احکام دین) بپرسد و به نادان بیاموز و با دانا گفت وگو کن. و باید پیش مردم، نماینده‌ای جز زبانت و دربانی جز رؤیت نباشد (و خودت مستقیما با آنها در ارتباط باش) و درخواست کننده‌ای را از ملاقات و دیدار خود محروم مکن، زیرا آن درخواست اگر در ابتدای کار از طریق راه‌های مقرر روا و برآورده نشود، برای روا کردن آن در آخر کار، مورد ستایش واقع نمی‌شوی و بنگر به آنچه از مال خدا، بیت المال مسلمانان نزد تو گرد می‌آید، پس آن را به افراد عیال‌مند و گرسنه در منطقه خود بده. در حالی که آن را به آنان که محتاج و فقیرند، رسانده باشی و آنچه از مصرف آنان زیاد می‌آید، نزد ما بفرست تا آن را در میان افرادی که نزد ما هستند، تقسیم کنیم. و به اهل مکه فرمان بده که از ساکن (آنان که از مکان‌های دیگر برای حج به مکه آمده‌اند) مزد و کرایه نستانند، زیرا خداوند سبحان می‌فرماید: "در آن، اهل آن و غریب، یکسان هستند" پس مراد از عاکف، مقیم مکه و مراد از بادی، کسی است که به حج می‌رود و از اهل آن سامان نیست. خداوند ما و شما را برای آنچه دوست دارد، موفق بدارد؛ والسلام[۳۹].[۴۰]

قثم، سرپرست حجاج

زمانی که قثم کارگزار مکه بود، امام علی (ع) با فرستادن نامه‌هایی او را از دسیسه‌های معاویه آگاه ساخت و در نامه‌ای دیگر مسئولیت برگزاری حج را به عهده او گذارد. در سال سی و هشتم هجری علی (ع) قثم را امیرالحاج قرار داده بود[۴۱]، چون از زمان پیامبر (ص) خلیفه مسلمانان، هر سال فردی را به عنوان امیرالحاج انتخاب می‌کرد تا بر مراسم حج نظارت داشته، مشکلات حجاج را برطرف کند و در عین حال پاسخگوی سؤالات مذهبی آنها در این زمینه باشد. مسعودی افرادی را که در سال‌های مختلف امیر الحاج بوده‌اند، نام برده است. امیرالحاج علی (ع) در سال سی و هشتم، قثم بن عباس بوده و در سال سی و نهم، معاویه فردی را به عنوان امیر الحاج به مکه فرستاده بود. ولی علی (ع)، قثم بن عباس را امیر الحاج قرار داده بود[۴۲].[۴۳]

نامه دوم امام علی به قثم

در سال ۳۹ ه عمرو عاص، معاویه را به فرستادن نماینده و تعیین سرپرست حجاج در مراسم حج ترغیب کرد. معاویه یزید بن شجره رهاوی" را همراه سه هزار جنگجوی کار آزموده برای تبلیغ دیدگاه سیاسی خویش و شوراندن مردم علیه امیرمؤمنان علی (ع) به مکه فرستاد. این تصمیم معاویه و عمرو عاص کاملاً مخفیانه بود. امام علی (ع) از توطئه معاویه آگاه شد و خطاب به قثم بن عباس، استاندار مکه، چنین نوشت: به نام خداوند بخشنده مهربان، از بنده خدا علی امیرمؤمنان به قثم بن عباس؛ سلام بر تو؛ اما بعد؛ بعد از حمد الهی، مأمور اطلاعاتی من از مغرب "شام" گزارش داده است که مردمی از شام به دستور معاویه به سوی حج مأموریت یافته‌اند. مردمانی کوردل، کر و نابینا؛ کسانی که حق را با باطل می‌آمیزند و در نافرمانی خدا، از مخلوق پیروی می‌کنند. به بهانه دین، شیر دنیا را میدوشند و دنیای حاضر را به جای آخرت نیکوکاران پرهیزگار می‌خرند؛ و هرگز به خیر و نیکی نرسد مگر نیکوکار و هرگز کیفر بدی نبیند مگر بدکردار. عده‌ای از مؤمنان و صاحبان فضل و استقامت را، به فرماندهی مردپرهیزگار "معقل" فرزند قیس ریاحی به سوی شما فرستادم و به ایشان امر کردم که "لشکر معاویه" را از سرزمین حجاز اخراج کنند. پس در حفظ حکومت مکه و نظام و آرامش آن چون شخصی دوراندیش، پایدار، دلسوز و خردمند که پیرو سلطان و فرمانبردار "امام و پیشوایش" است، استوار باش؛ و نباید کاری کنی که بعدا به عذرخواهی بینجامد. هنگام خوشی‌ها، زیاد شادمان نشوی و در سختی‌ها هراسان نباشی؛ و نرسد به من خبری از تنبلی و سستی تو که بعد از آن عذرخواهی کنی؛ و خود و اطرافیان و فرمانبرداران خویش را برای صبر در مقابل سختی‌ها و مشکلات و پیشامدها آماده کن[۴۴].

همزمان با رسیدن نامه امام علی (ع)به دست قثم، وی مردم را به مسجد فرا خواند و بر منبر رفت و بعد از حمد و ثنای الهی و درود بر پیامبر اسلام (ص)، ایشان را از آمدن سپاه شام و اهداف آنان با خبر ساخت و نظرشان را جویا شد. او از حاضران خواست که بگویند برای جهاد و دفاع آمادگی دارند یا نه؟ حاضران سکوت اختیار کردند، قثم خطاب به آنان گفت: "دریافتم که شما در چه اندیشه‌اید؛ شما برای دفاع آمادگی، ندارید". وقتی قثم خواست از منبر پایین بیاید، "شیبه بن عثمان عبدی" به او گفت: "ای امیر! ما در بیعت و تعهدمان ثابت قدم و وفاداریم و آنچه دستور فرمایید، انجام می‌دهیم". بقیه سکوت را ترجیح دادند[۴۵].

ابوسعید خدری، صحابی بزرگ که تازه از مدینه رسیده بود، نزد قثم رفت و گفت: "چه تصمیمی دارید؟" قثم جواب داد: "سپاه شام به فرماندهی "یزید بن شجره" نزدیک مکه است و مردم مکه با سکوتشان ندای یاری‌ام را پاسخ ندادند. ما ناگزیریم مدتی به کوه‌های اطراف مکه برویم تا سپاه امام برسد"[۴۶].

ابوسعید گفت: "روزی که از مدینه به طرف مکه حرکت کردم از بازرگانان کوفی شنیدم که سپاهی به امر امام به قصد مکه آماده حرکت است".

قثم گفت: "آری، نامه ای از امیر مؤمنان علی (ع)برایم رسیده و او خبر داده که معقل را همراه عده‌ای از مؤمنان برای دفع فساد شامیان به مکه روانه می‌کند. تا رسیدن این سپاه، ما به کوه‌های اطراف مکه پناه می‌بریم".

ابوسعید گفت: "ترک کردن شهر مکه کار مناسبی به نظر نمی‌رسد؛ پیشنهاد من این است که در شهر بمانید و مقاومت کنید تا سپاه امام برسد. اگر قصد جنگ و دفاع داشتید، بجنگید و گرنه به کوه‌های اطراف مکه بروید. در این صورت معذورید"[۴۷].

قثم پیشنهاد او را پذیرفت و در شهر ماند. یزید بن شجره با لشکر شام دو روز قبل از روز "ترویه" به عرفات رسید و اعلام کرد که برای جنگ به مکه نیامده است و خواستار دیدار با یکی از صحابه بزرگ پیامبر (ص) شد. ابوسعید خدری را به او معرفی کردند. یزید به او گفت: "امسال به اتفاق هم شخصی را به امامت حج انتخاب کنیم، نه من باشم و نه قثم". ابوسعید پاسخ داد: "باید نزد قثم بروم و نظر وی را جویا شوم". قثم با گزینش فرد سوم موافقت کرد. مردم و بزرگان مکه "شیبة بن عثمان العبدی" را انتخاب کردند و او در سال ۳۹ ه همراه مردم مراسم حج را به پایان رسانید[۴۸].

نماینده امیر مؤمنان علی (ع) در انتظار رسیدن سپاه امامش لحظه شماری می‌کرد که شامیان، مکه را به قصد شام ترک کردند. سپس معقل بن قیس" همراه سپاه اسلام به نزدیکی مکه رسید و حجاجی که برگشته بودند، رفتن شامیان را به ایشان خبر دادند. معقل آنها را دنبال کرد. و وقتی به وادی القری رسید که شامیان حرکت کرده بودند. سپاه اسلام ده تن از سپاه یزید بن شجره را دستگیر کرد و به کوفه برد[۴۹].[۵۰]

قثم و حمله بسر به مکه

معاویه، بسر بن ارطاة را مأمور کرد که شیعیان امام علی (ع) را هر جا یافت، بکشد. هنگامی که او به نزدیک مکه رسید، قثم بن عباس، والی مکه، مکه را ترک کرد و بسر به مکه وارد شد. او نسبت به مردم مکه بی‌حرمتی‌های فراوانی کرد و پس از آنکه شیبة بن عثمان حجبی را به عنوان حاکم مکه قرار داد، آنجا را ترک کرد[۵۱].[۵۲]

قثم در هنگام شهادت امام علی (ع)

در واقعه شهادت امام علی (ع)، وقتی که ابن ملجم ملعون، ضربه‌ای بر فرق مبارک امام علی (ع) زد، امام (ع) از پای افتاد و صدا زد که او را بگیرید. مردم به سوی ابن ملجم هجوم بردند، اما هر کس به او نزدیک میشد، او با شمشیر بر او حمله میکرد و کسی نتوانست بر او غلبه کند. در این هنگام قثم بن عباس بر ابن ملجم حمله برد و او را گرفت و بر زمین کوبید. ابن ملجم زور فریاد برآورد که یا علی! سگت را از من دور کن! سپس او را نزد امام علی (ع) آوردند و امام علی (ع) فرمود: "ابن ملجم تویی؟" ابن ملجم گفت: "آری!" امام فرمود: "فرزندم حسن! شکمش را سیر و بند او را محکم کن"[۵۳].[۵۴]

قثم؛ یار وفادار امام علی (ع)

قثم تا هنگام شهادت امیرمؤمنان علی (ع) نماینده و فرماندار ایشان در حجاز و توابع آن بود. بعد از شهادت امام علی (ع) قثم در گسترش فرهنگ دین مقدس اسلام بسیار کوشید و برای جلوگیری از ایجاد بدعت در سیره پیامبر اسلام (ص) به مناطق مختلف سفر کرد. او در زمان حکومت معاویه بدون حکم رسمی مدتی در یکی از شهرهای خراسان بزرگ، فرماندار بود[۵۵].[۵۶]

سهم از غنائم

در آن زمان که سعید بن عثمان، والی خراسان بود، قثم بن عباس نیز او را همراهی می‌کرد. و به سبب جنگ‌هایی که در آن سامان اتفاق افتاد، غنائم زیادی به دست سپاهیان اسلام افتاد. پس سعید به قثم گفت: "برای خودت هزار سهم از غنائم را بردار". قثم نپذیرفت و به او گفت: "نخست خمس غنائم را جدا کن و سپس حقوق و سهم جنگجویان را بپرداز، پس از آن هر چه میخواهی به من بده". قثم مردی پارسا و فاضل بود[۵۷].[۵۸]

خدمات قثم در ماوراء النهر

قثم بن عباس، بعد از تسخیر سمرقند با تعدادی از سربازان جهت تعلیم و ترویج احکام دین مقدس اسلام در آن سرزمین، ماندگار شد. او افزون بر آموزش حقایق وحی، خدمات اجتماعی به مردم آن دیار ارائه کرد[۵۹].[۶۰]

سرانجام قثم

معاویه بعد از برکناری عبدالرحمان بن زیاد، سعید بن عثمان بن عفان را به استانداری خراسان گمارد. او نیز قثم بن عباس را با خود به آن دیار برد. سعید جهاد را علیه کفار آغاز کرد و نهر بلخ را پشت سر گذاشته، خود را به بخارا رساند. در ابتدا خاتون، ملکه بخارا، درخواست صلح کرد و سعید به درخواست او پاسخ مثبت داد، اما اندکی بعد او از تصمیم خود برگشت و قصد کرد تا با سعید بجنگد، از این رو، سعید با آنها جنگید و بر آنها پیروز شد و سپس به سوی سمرقند رفت. وی آنجا را محاصره کرد، اما نتوانست فتح کند، تا این که بر حصاری غلبه پیدا کرد که در آن، شاهزادگان بودند. پس از این که آنها را اسیر کرد، مردم درخواست صلح کردند، اما او قسم خورد که باید بی‌درنگ وارد شهر شود و دروازه شهر باز شد و او به شهر سمرقند وارد شد. در این هنگام سنگی از بالای قلعه قهندز به سوی آنان پرتاب شد که به قثم بن عباس خورد و بر اثر ضربه آن سنگ، قثم از دنیا رفت. وقتی که خبر مرگ قثم به عبدالله بن عباس رسید، گریست و گفت: "آه! که چقدر فاصله است بین محل تولد قثم، مکه و محل وفاتش در سمرقند!"[۶۱].

در نقل دیگری این‌گونه آمده است که قثم پیشاپیش مردم آن سامان در چند کیلومتری شهر سمر قند با سپاه خاقان درگیر شد. در این نبرد، تیری به پیشانی او اصابت کرد و او در کنار چشمه آبی که در چند کیلومتری شرق سمرقند قرار دارد، در تابستان ۵۶ه‍.ق به دیدار حق شتافت[۶۲]. مرقد قثم بن عباس بیرون شهر سمرقند در کنار قبرستان "بنو ناجیه" در قلعه معروف و تاریخی افراسیاب واقع شده است[۶۳].

در کتاب صحیح مسلم آمده است که از شریف‌زادگان، جز فرزندان عباس کسی را نمی‌شناسیم که از یک مادر و در یک خانه به دنیا آمده باشند و مقبره‌های‌شان این چنین دور از هم باشد؛ عبدالله بن عباس در طائف، عبید الله در مدینه (یا آفریقافضل در اجنادین شام، معبد و عبدالرحمان در افریقا، قثم در سمرقند و کثیر در ینبع[۶۴].[۶۵]

حرم قثم در سمرقند

در بیرون سمرقند قبر قثم بن عباس بن عبد المطلب واقع است که در فتح سمرقند کشته شده و مردم شهر شب‌های دوشنبه و جمعه به زیارت او می‌روند، تاتارها هم این زیارتگاه را احترام می‌گذارند و نذورات زیاد از گاو و گوسفند و درهم و دینار به آنجا می‌‌آورند که خرج مصارف زوار و خدام می‌شود. قبر قثم بن عباس گنبدی دارد که روی چهار پایه قرار گرفته و هر پایه از دو ستون مرمری به رنگ‌های سیاه و سفید و سبز و سرخ تشکیل شده است. دیوارهای مقبره هم از قطعات مرمر الوان مذهبکاری ساخته شده و سقف آن از ارزیز است. صندوق قبر از چوب آبنوس مرصعی است که چهار رکن آن را با صفحات نقره پوشانده‌اند. روی این صندوق سه قندیل نقره گذاشته‌اند و فرش‌های مقبره از پشم و پنبه بافته شده است. بیرون مقبره نهر بزرگی است که از وسط خانقاهی عبور می‌کند. در دو سوی نهر درختان و نهال‌های مو و یاسمن نشانده‌اند و در خانقاه مذکور منازلی برای سکونت مسافرین موجود است. تاتارها در روزگاری که به مذهب کفر بودند تغییری در وضع این بنای مبارک ندادند بلکه به واسطه کراماتی که میدیدند به آن تبرک میجستند[۶۶].[۶۷]

قُثَم بن عباس، استاندار مکه و طائف

قثم بن عباس، والی و استاندار مکه بود که حضرت امیر(ع) او را بعد از عزل ابوقتاده، به این سمت نشاند. وی در این سمت باقی ماند تا این که حضرت به شهادت رسید[۶۸].

خلیفة بن خیاط می‌نویسد: پس از برکناری خالد، علی(ع) ابوقتاده را بر مکه گمارد، آنگاه وی را عزل نموده و قثم را بر مکه گمارد[۶۹]. طبری قثم را کارگزار مکه و طائف دانسته است[۷۰].

در گفتگویی که مأمون با زینب دختر سلیمان بن علی بن عبدالله بن عباس دارد در پاسخ به اعتراض زینب درباره پوشیدن لباس سبز و مانند آن، مأمون به نیکی امام علی(ع) به خاندان عباس اشاره می‌کند که حضرت وقتی به حکومت رسید عبدالله بن عباس را بر بصره و عبیدالله را بر یمن گمارد و معبد را بر مکه و قثم را بر بحرین ولایت داد و هر یک از منسوبین به عباس را به کاری گمارد و من این محبت را جبران کردم[۷۱].

این گزارش دقیق نیست؛ زیرا «معبد» و برادرش «عبدالرحمان» به نقل بیشتر رجال‌دانان در سال سی و پنج در خلافت عثمان در جنگ آفریقا به فرماندهی عبدالله بن سعد بن ابی سرح، به شهادت رسیدند[۷۲]. قثم حاکم مکه بوده نه بحرین و تمام بن عباس هم حاکم مدینه که خواهد آمد. گفته شده که حضرت وی را بر مدینه گمارد[۷۳].

قثم بن عباس مادرش ام الفضل بود. در استیعاب، از عبدالله بن جعفر نقل کرده است: من، عبیدالله و قثم، فرزندان عباس، با یکدیگر بازی می‌‌کردیم که رسول خدا(ص) در حالی که سوار بر مرکب بود، آمد و فرمود: این جوان؛ یعنی، قثم را بالا کنید. پیامبر او را پشت سر خود و مرا در جلو خود بر مرکب سوار و در حق ما دعا کرد[۷۴].

دعای رسول خدا(ص) در حق قثم، دلیل بر استواری و استقامت او در راه حق و حقیقت است؛ زیرا کسی که پیامبر درباره او دعا کند، راه انحرافی را نمی‌پیماید؛ مگر این که دعای حضرت خاص باشد و مشروط به شرط خاص مثل دعای حضرت در حق حسان بن ثابت که پس از خواندن اشعارش در غدیر خم رسول خدا(ص) فرمود: ای حسان همیشه مؤید به روح القدس هستی تا زمانی که ما را با زبانت یاری می‌کنی.[۷۵]

قثم بن عباس به پیامبر شباهت داشت و از جود و بخشش بسیار برخوردار بود و در این باره از او ستایش زیادی شده است. ابوالفرج در کتاب اقاصیص، داستان‌هایی از سخاوت و کرم او آورده است[۷۶].

برخی او را جزو یازده نفر از بنی هاشم دانسته‌اند که مانند علی(ع) در جنگ حنین در کنار پیامبر ایستادند و فرار نکردند[۷۷].[۷۸]

قثم، آخرین کسی که با پیامبر وداع کرد

کسانی که مسئولیت غسل پیامبر را به عهده داشتند عبارت بودند از: علی بن ابی طالب(ع)، عباس بن عبدالمطلب، فضل و قثم، فرزندان عباس، اسامة بن زید و شقران، غلام رسول خدا(ص)[۷۹]؛ اما کسانی که وارد قبر حضرت شدند، علی(ع)، فضل و قثم، فرزندان عباس بودند[۸۰].

عبدالله بن حارث بن نوفل گوید: همراه با علی بن ابی طالب در عمره بودم که گروهی از مردم عراق بر او وارد شدند و گفتند: ای ابوالحسن! ما نزد تو آمده‌ایم از امری سؤال کنیم که دوست داریم ما را از آن آگاه سازی. حضرت که متوجه سؤال شد، فرمود: تصور می‌کنم مغیره ادعا کرده و به شما گفته است که او جدیدترین عهد دیدار با رسول خدا(ص) را دارد؛ یعنی، او آخرین نفری است که پیامبر را دیده است، گفتند: آری! ما آمده‌ایم این را از شما سؤال کنیم. حضرت فرمود: مغیره دروغ گفته است؛ زیرا جدید‌ترین عهد دیدار با پیامبر از آن قثم بن عباس است، چون او آخرین نفر از ما بود که از قبر پیامبر خارج گردید [۸۱].

شیخ طوسی او را از اصحاب علی(ع) دانسته[۸۲]. زمانی که کارگزار مکه بود، حضرت در نامه‌هایی، او را از دسیسه‌های معاویه آگاه ساخت و در نامه‌ای دیگر مسئولیت حج را به عهده او گذارد.

در سال سی و هشتم هجری قثم از سوی علی(ع) به عنوان امیرالحاج برگزیده شد[۸۳]. چون از زمان پیامبر گرامی اسلام، رهبر و خلیفه مسلمین، هر سال فردی را به عنوان امیرالحاج انتخاب می‌کرد تا در مراسم حج نظارت داشته، مشکلات حاجیان را برطرف نماید و در عین حال پاسخگوی سؤال‌های مذهبی آنها در این زمینه باشد. مسعودی در کتاب مروج الذهب، افرادی را که در سال‌های مختلف امیرالحاج بوده‌اند، نامبرده است[۸۴].

امیرالحاج از سوی حضرت در سال سی و ششم هجری، عبدالله بن عباس و در سال سی و هفتم عبیدالله بن عباس بودند [۸۵]. در سال سی و هشتم قثم بن عباس و در سال سی و نهم اختلاف رخ داد، چون معاویه فردی را به مکه فرستاده بود. ولی از سوی امام علی، قثم بن عباس امیرالحاج بود.

زمانی از قثم پرسیدند: چگونه علی(ع) از پیامبر ارث می‌برد اما شما ارث نمی‌برید؟ گفت: زیرا او اولین کسی بود که به پیامبر(ص) پیوست و از همه بیشتر با وی بود[۸۶].[۸۷]

نامه علی(ع) به قثم درباره مراسم حج

امیرالمؤمنین(ع) در این نامه که به قثم بن عباس، استاندار و والی خود در مکه نوشته است، نکات مهمی را یادآوری کرده و به او دستور پیروی از آنها را داده است:

  1. حضرت به او دستور می‌دهد که مسائل فقهی را برای مردم بازگو کند و با علما گفت ‎وگو نماید و به سؤال‌های مردم پاسخ دهد.
  2. او را از داشتن حاجب و دربان نهی می‌کند.
  3. روش مصرف اموال بیت المال را برای او بیان کرده است.
  4. از او خواسته است که مردم مکه را به خوش رفتاری با حاجیان ترغیب نموده از آنها کرایه نگیرند.

اکنون به ترجمه نامه می‌پردازیم: اما بعد: حج را بر پا دار و به ایشان روزهای خدا (ایام تاریخی) را یادآوری نما و در بامداد و سر شب با آنها بنشین و فتوا بده کسی را که حکمی (از احکام دین) بپرسد و نادان را بیاموز و با دانا گفت‎وگو کن و باید تو را پیش مردم، نماینده‌ای جز زبانت نباشد و نه دربانی جز رؤیت (و خودت به طور مستقیم با آنها در ارتباط باشی) و درخواست کننده‌ای را از ملاقات و دیدار خود، جلوگیری مکن؛ زیرا آن درخواست اگر در ابتدای کار از طریق دره‌ای مقرر روا و برآورده نشود، برای روا و برآوردن آن در آخر کار، مورد ستایش واقع نمی‌شوی و بنگر به آن چه از مال خدا، بیت المال مسلمانان نزد تو گرد می‌آید، پس آن را به کسان عیال‌مند و گرسنه، در منطقه خود بده. در حالی که آن را به آنان که محتاج بی‌چیز و فقیرند داده و رسانده باشی و آن چه از مصرف آن زیاده آید، نزد ما بفرست تا آن را در میان کسانی که نزد ما هستند، تقسیم نماییم. و به اهل مکه فرمان ده که از ساکن (آنان که از مکان‌های دیگر برای حج به مکه آمده‌اند) مزد و کرایه نستانند؛ زیرا خداوند سبحان می‌فرماید: ﴿سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ[۸۸]. که پس مراد از عاکف، مقیم مکه و مراد از بادی، کسی است که به حج می‌رود و از اهل آن سامان نیست خداوند ما و شما را برای آنچه دوست دارد، موفق بدارد و السلام.[۸۹].[۹۰]

محدوده مسجدالحرام

شیخ طبرسی در مجمع البیان درباره تفسیر آیه شریفه، از ابن عباس، قتاده و سعید بن جُبَیر نقل می‌کند که ایشان گفته‌اند: کرایه دادن و فروختن خانه‌های مکه حرام است و مراد از مسجدالحرام، همه حرم است مانند قول خداوند در آغاز سوره اسراء: ﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى[۹۱].

مرحوم طبرسی گوید: بیشتر مفسران گفته‌اند که رسول خدا(ص) آن شب در خانه ام هانی، خواهر علی(ع) - که شوهرش، هُبَیرة بن ابی وهب مخزومی نام داشت - خوابیده بود و از آنجا به معراج رفت.

بنابراین، مراد از مسجدالحرام در این جا، تمام مکه است و مکه و حرم، هر دو مسجد محسوب می‌شوند، چون خانه ام هانی داخل مسجدالحرام نبوده است[۹۲].

در مجمع البحرین در لغت عَکَف گوید: از حضرت صادق(ع) نقل شده است که فرمود: سزاوار نبود که برای خانه‌های مکه در نصب کنند؛ زیرا برای حاجیان است که فرود آیند با اهل خود در خانه‌هایشان، تا اعمال حج خود را به جا آورند و نخستین کسی که برای خانه‌های مکه در نصب کرد، معاویه بود[۹۳].[۹۴]

نامه دیگری از امام علی(ع) به قثم بن عباس

ابن میثم و ابن ابی الحدید[۹۵] نوشته‌اند: معاویه هنگام مراسم حج، جمعی را به مکه فرستاد تا مردم را به اطاعت او دعوت نموده، از یاری علی(ع) بازدارند و این گونه در میان مردم شایع کنند که امام یا کشنده عثمان است، یا این که به جهت کوتاهی کردن در کمک او، باعث خواری عثمان گردیده است و به هر جهت، کسی که قاتل یا خوارکننده خلیفه شده است، برای خلافت شایستگی ندارد. آنها در ضمن وظیفه داشتند محاسن و نیکی‌های معاویه را به گمان خود، با خوش خویی‌ها و روش او نقل کنند. از این روی، امام علی(ع) نامه‌ای را برای قثم فرستاد و او را از دسیسه معاویه آگاه ساخت و از او خواست که با سیاست و تدبیر و اندیشه عمل کند. از آنجا که در مراسم حج، عده زیادی از مسلمانان از سرتاسر کشور پهناور اسلامی شرکت می‌کردند و عده‌ای از آنها از مسائل سیاسی که در مرکز حکومت اسلامی اتفاق می‌افتاد، اطلاع دقیقی نداشتند، معاویه می‌خواست با این کار زمینه را برای حکومت و ریاست خود فراهم نماید و مردم را از یاری علی(ع) بازدارد.

و از نامه‌های حضرت به قثم بن عباس است که کارگزار وی بر مکه بود. بعد از حمد الهی، مأمور مخفی من در مغرب (شام) به من گزارش داده و برای من نوشته است که مردمی از اهل شام به سوی حج گسیل گشته‌اند کوردل، کر و نابینا؛ کسانی که حق را از راه باطل میجویند و در معصیت آفریننده و نافرمانی خدا، از آفریده شده و مخلوق پیروی می‌کنند و به بهانه دین، شیر دنیا را میدوشند و دنیای حاضر را به عوض آخرت نیکوکاران پرهیزگار می‌خرند و هرگز به خیر و نیکی نرسد، مگر نیکوکار و هرگز کیفر بدی نیابد، مگر بد کردار.

پس بر آنچه در دو دست توست (حکومت مکه و حفظ نظام و آرامش آن) پایداری و ایستادگی کن؛ ایستادگی شخص دوراندیش استوار و پند دهنده خردمند که پیرو سلطان و فرمانبردار امام و پیشوایش می‌باشد. و برحذر باش از کاری که به عذرخواهی بکشد و در هنگام خوشی‌های فراوان، زیاد شادمان و در هنگام سختی‌ها، هراسان و دل باخته مباش و السلام.[۹۶].

نکته جالب این است که حضرت علی(ع) نیروی اطلاعاتی در مرکز حکومت معاویه در شام داشته و او حضرت را از حرکت نیروهای طرفدار معاویه آگاه ساخته است. بعضی از شارحان نهج‎ البلاغه، علت دیگری برای نوشتن این نامه ذکر کرده‌اند و آنچه را که از ابن ابی الحدید و ابن میثم نقل شده نپذیرفته‌اند.[۹۷]

یورش یزید بن شجره به مکه

نوشته‌اند که معاویه در سال سی و نُه هجری، یزید بن شجره را به فرماندهی سه هزار نیروی نظامی مجرب و کاردان، برگزید و به او فرمان داد که آشکارا وارد مکه شده، حج را از سوی او به جا آورد و در ضمن کارگزار علی(ع) را اخراج کرده، برای معاویه، از مردم و حاضران در مکه مکرمه بیعت بگیرد، اما با او شرط کرد که اجرای این دستورها، بدون جنگ و خونریزی باشد.

زمانی که قثم بن عباس از ورود لشکر یزید بن شجره به جُحفَه آگاه شد، تصمیم گرفت که از مکه فرار کرده، به کوه‌ها پناهنده شود، اما صحابی مشهور و بزرگ، ابوسعید خدری، او را از این کار برحذر داشت.

یزید وارد مکه شد و در منی فرود آمد و به ابوسعید پیام داد که قصد جنگ ندارد، اما مردم راضی به امامت قثم برای انجام مراسم حج نیستند و او با امیرالحاج بودن قثم مخالف است. از این روی پیشنهاد کرد که مردم، فرد سومی را انتخاب کنند که هر دو گروه طرفداران علی(ع) و معاویه، به او اقتدا کنند. پس از مشورت، بر امامت شیبة بن عثمان عبدی موافقت کردند. او مراسم حج را به جا آورده، به عنوان امام جماعت از جانب هر دو گروه نماز میخواند و بین آن دو، جنگی اتفاق نیفتاد. بعد از اتمام مراسم حج، یزید همراه با لشکر خود از مکه خارج گردید و این سزاوارتر است که حضرت علی(ع) برای قثم بن عباس درباره آن، نامه‌ای بنویسد[۹۸].

شیبة بن عثمان - که مورد توافق دو گروه قرار گرفت - از طرفداران معاویه و مورد اعتماد او بوده است؛ زیرا زمانی که بسر بن ابی‌ارطأه در سال چهلم هجری از سوی معاویه به مکه حمله آورد و قثم بن عباس از مکه فرار کرد، بسر بعد از ورود به مکه، شیبة بن عثمان را بر مکه گمارد و به جانب طائف و یمن حرکت کرد؛ ولی بعد قثم بن عباس به مکه بازگشت و بر شیبة بن عثمان پیروز شد[۹۹].[۱۰۰]

درگذشت قثم بن عباس

قثم تا زمان شهادت حضرت امیر(ع)، استاندار مکه بود و از نظر رجال دانان، فردی ثقه و مورد اطمینان و از نیکان اصحاب حضرت بوده است.

بعد از این که معاویه به خلافت رسید، عبدالرحمان بن زیاد را والی خراسان نمود که درباره او نوشته‌اند: معاویه او را به عنوان والی خراسان فرستاد، اما به طور رسمی برای او عهد ولایت ننوشت و بعد از مدتی او را برکنار کرد. عبدالرحمان با مال زیادی برگشت و نقل شده است که می‌گفت آن قدر مال آوردهام که اگر روزی هزار درهم خرج کنم تا صد سال مرا کفایت می‌کند. اما تمام این مال از دست رفت تا این که در زمان حجاج او را سوار بر الاغی دیدند.

به او گفتند: پس آن مال کجا رفت؟! او پاسخ داد: تنها خداوند است که انسان را کفایت می‌کند و این الاغی که بر آن سوارم، مال من نیست و عاریه است[۱۰۱].

معاویه پس از برکناری او، سعید بن عثمان بن عفان را به استانداری خراسان گمارد. او جنگ و جهاد را علیه کفار آغاز کرد و نهر بلخ را پشت سر گذاشته، خود را به بخارا رساند. در ابتدا خاتون - (ملکه) بخارا- درخواست صلح نمود و سعید به درخواست او پاسخ مثبت داد، سپس از تصمیم خود برگشت و قصد جنگ با سعید را کرد. از این رو، سعید با آنها جنگید و پیروز شد و عده زیادی از آنها را کشت و به سوی سمرقند رفت. وی آنجا را محاصره کرد، اما نتوانست تصرف کند، تا این که بر دژ و پناهگاهی دست یابید که در آن، فرزندان پادشاهان و شاهزادگان بودند. پس از این که آنها تحت اختیار او قرار گرفتند، مردم درخواست صلح کردند، اما او قسم خورد که باید بی‌درنگ وارد شهر بشود دروازه شهر باز شد و او وارد شهر سمرقند گردید و همراه او قثم بن عباس بن عبدالمطلب بود. به وسیله سنگی که از بالای قلعه قُهندز [۱۰۲] پرتاب شد، قثم در سمرقند به شهادت رسید. وقتی که خبر مرگ او به عبدالله بن عباس رسید، گفت: چقدر فاصله است بین زادگاه او، مکه و محل قبرش در سمرقند! بعد از فتح سمرقند، سعید بن عثمان به جانب معاویه رفت و معاویه، اسلم بن زرعه را به جانشینی او انتخاب کرد[۱۰۳]. شیخ طوسی در کتاب رجال خود گوید: قثم بن عباس از یاران علی(ع) و قبر او در سمرقند است[۱۰۴]. درگذشت وی در سال ۵۷ هجری بود[۱۰۵]. رحمت خدا بر او باد![۱۰۶]

منابع

پانویس

  1. المنتظم، ابن جوزی، ج۳، ص۳۴۲.
  2. سیمای کارگزاران علی بن ابی‌طالب أمیرالمؤمنین، علی‌اکبر ذاکری، ج۱، ص۱۳۶.
  3. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۱۶۴؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۸، ص۴۸؛ سفینة البحار، محدث قمی، ج۲، ص۵۸؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۷، ص۴۱۸ و قاموس الرجال، شوشتری، ج۶، ص۱۵.
  4. تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۱، ص۵۱۴؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۲۵۰؛ نهایة الأرب فی فنون الأدب، نویری، ص۲۹.
  5. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۱۹۷.
  6. النهایة فی غریب الحدیث، ابن اثیر، ج۴، ص۱۶.
  7. ناسخ التواریخ، سپهر، ج۴، ص۲۰۰۲.
  8. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۲۵۴.
  9. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۱۹-۲۰.
  10. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۱۴۰؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۱۹۷.
  11. موسوعة نضرة النعیم، صالح بن حمید و عبد الرحمن بن ملوح، ج۶، ص۲۱۶۶.
  12. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۲۰-۲۱.
  13. موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۳، ص۶۵-۶۸. با تشکیک در صحت خبر که نکند برای خشنودی خلفای عباسی سروده شده است.
  14. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۲۱.
  15. تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون (ترجمه: آیتی)، ج۱، ص۴۴۷-۴۴۶؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۳، ص۲۸۰.
  16. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۲۱.
  17. موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۳، ص۶۸۷.
  18. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۲۲.
  19. موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۳، ص۶۹۹.
  20. موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۳، ص۷۰۱.
  21. زندگانی محمد (ص) پیامبر اسلام، ابن هشام (ترجمه: سید هاشم رسولی)، ج۲، ص۴۳۴ – ۴۳۳.
  22. الاصابه، ابن حجر، ج۵، ص۳۲۰.
  23. موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۳، ص۱۷۰۱-۱۷۰۲ (پاورقی).
  24. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۲۲-۲۳.
  25. «ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
  26. حیات القلوب، علامه مجلسی، ج۴، ص۱۷۰۹؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۳۷۴.
  27. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۲۳.
  28. موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۴۴۶.
  29. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۲۳-۲۴.
  30. تاریخ الطبری، طبری، ج۴، ص۴۵۱؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۵۰۰.
  31. تاریخ الطبری، طبری، ج۴، ص۴۵۵؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۴، ص۵۱۴.
  32. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۲۴.
  33. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۸، ص۲۳۱. وی تا شهادت امیرالمؤمنین (ع) این سمت را داشت.
  34. مناقب آل ابی‌طالب، ابن‌شهرآشوب، ج۲، ص۷.
  35. رجال الطوسی، شیخ طوسی، ص۵۵.
  36. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۲۵.
  37. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۳۸، ص۲۷۱.
  38. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۲۵.
  39. «أَمَّا بَعْدُ فَأَقِمْ لِلنَّاسِ اَلْحَجَّ- وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيّٰامِ اَللّٰهِ وَ اِجْلِسْ لَهُمُ اَلْعَصْرَيْنِ فَأَفْتِ اَلْمُسْتَفْتِيَ وَ عَلِّمِ اَلْجَاهِلَ وَ ذَاكِرِ اَلْعَالِمَ وَ لاَ يَكُنْ لَكَ إِلَى اَلنَّاسِ سَفِيرٌ إِلاَّ لِسَانُكَ وَ لاَ حَاجِبٌ إِلاَّ وَجْهُكَ وَ لاَ تَحْجُبَنَّ ذَا حَاجَةٍ عَنْ لِقَائِكَ بِهَا فَإِنَّهَا إِنْ ذِيدَتْ عَنْ أَبْوَابِكَ فِي أَوَّلِ وِرْدِهَا لَمْ تُحْمَدْ فِيمَا بَعْدُ عَلَى قَضَائِهَا. وَ اُنْظُرْ إِلَى مَا اِجْتَمَعَ عِنْدَكَ مِنْ مَالِ اَللَّهِ فَاصْرِفْهُ إِلَى مَنْ قِبَلَكَ مِنْ ذَوِي اَلْعِيَالِ وَ اَلْمَجَاعَةِ مُصِيباً بِهِ مَوَاضِعَ اَلْفَاقَةِ وَ اَلْخَلاَّتِ وَ مَا فَضَلَ عَنْ ذَلِكَ فَاحْمِلْهُ إِلَيْنَا لِنَقْسِمَهُ فِيمَنْ قِبَلَنَا. وَ مُرْ أَهْلَ مَكَّةَ أَلاَّ يَأْخُذُوا مِنْ سَاكِنٍ أَجْراً فَإِنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ- سَوٰاءً اَلْعٰاكِفُ فِيهِ وَ اَلْبٰادِ فَالْعَاكِفُ اَلْمُقِيمُ بِهِ وَ اَلْبَادِي اَلَّذِي يَحُجُّ إِلَيْهِ مِنْ غَيْرِ أَهْلِهِ وَفَّقَنَا اَللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ لِمَحَابِّهِ وَ اَلسَّلاَمُ». (مستدرک الوسائل، محدث نوری، ج۹، ص۳۵۸؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۱۱۳).
  40. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۲۶-۲۷.
  41. تاریخ الطبری، طبری، ج۴، ص۱۰۲.
  42. مروج الذهب، مسعودی، ج۴، ص۳۰۱.
  43. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۲۷.
  44. « أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ عَيْنِي بِالْمَغْرِبِ كَتَبَ إِلَيَّ يُعْلِمُنِي أَنَّهُ وُجِّهَ إِلَى اَلْمَوْسِمِ أُنَاسٌ مِنْ أَهْلِ اَلشَّامِ اَلْعُمْيِ اَلْقُلُوبِ اَلصُّمِّ اَلْأَسْمَاعِ اَلْكُمْهِ اَلْأَبْصَارِ اَلَّذِينَ يَلْتَمِسُونَ اَلْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَ يُطِيعُونَ اَلْمَخْلُوقَ فِي مَعْصِيَةِ اَلْخَالِقِ وَ يَحْتَلِبُونَ اَلدُّنْيَا دَرَّهَا بِالدِّينِ وَ يَشْتَرُونَ عَاجِلَهَا بِآجِلِ اَلْأَبْرَارِ اَلْمُتَّقِينَ وَ لَنْ يَفُوزَ بِالْخَيْرِ إِلاَّ عَامِلُهُ وَ لاَ يُجْزَى جَزَاءَ اَلشَّرِّ إِلاَّ فَاعِلُهُ فَأَقِمْ عَلَى مَا فِي يَدَيْكَ قِيَامَ اَلْحَازِمِ اَلصَّلِيبِ وَ اَلنَّاصِحِ اَللَّبِيبِ وَ اَلنَّافِعِ لِسُلْطَانِهِ اَلْمُطِيعِ لِإِمَامِهِ وَ إِيَّاكَ وَ مَا يُعْتَذَرُ مِنْهُ وَ لاَ تَكُنْ عِنْدَ اَلنَّعْمَاءِ بَطِراً وَ لاَ عِنْدَ اَلْبَأْسَاءِ فَشِلاً»؛ نهج البلاغه، نامه ۳۳؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۳۶۹.
  45. الفتوح، ابن اعثم کوفی، ص۷۰۹؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۳۷۹.
  46. الفتوح، ابن اعثم کوفی، ص۷۱۰؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۳۷۹-۳۶۹.
  47. الفتوح، ابن اعثم کوفی، ص۷۱۱؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۳۶۹-۳۷۹.
  48. الفتوح، ابن اعثم کوفی، ص۷۱۱-۷۱۲؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۳۶۹-۳۷۹.
  49. الفتوح، ابن اعثم کوفی، ص۷۱۳؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۳۶۹-۳۷۹.
  50. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۲۷-۳۰.
  51. الغارات، ثقفی کوفی، ج۲، ص۶۰۸.
  52. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۳۱.
  53. تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۲۱۲.
  54. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۳۱.
  55. الأعلاق النفسیه، ابن رسته، ص۲۰۱؛ فضائل بلخ، واعظ بلخی، ص۳۰.
  56. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۳۱-۳۲.
  57. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۷، ص۲۶۰.
  58. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۳۲.
  59. سیمای سمرقند، حسن احمدنژاد، ص۸۸.
  60. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۳۲.
  61. تاریخ الیعقوبی، یعقوبی، ج۲، ص۲۳۷.
  62. سیمای سمرقند، حسن احمدنژاد، ص۸۹ و ۹۰.
  63. سمریه، سمرقندی، ص۵۹.
  64. مناقب آل ابی طالب، ابن‌شهرآشوب، ج۲، ص۳۱۶.
  65. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۳۲-۳۳.
  66. رحله ابن بطوطه، ابن بطوطه (ترجمه: محمد علی موحد)، ج۱، ص۴۵۶-۴۵۷.
  67. کاظمی، محمد ایوب، مقاله «قثم بن عباس»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۷، ص۳۴.
  68. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۱۴۰؛ بلاذری، أنساب الاشراف، ج۲، ص۲۱۱.
  69. تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۱۵۲.
  70. تاریخ طبری (هشت جلدی)، ج۴، ص۶۹؛ ابن دمشقی، جواهر المطالب فی مناقب الامام علی(ع)، ج۲، ص۱۲۵.
  71. سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۳۵۵.
  72. ابن عبد البر، الإستیعاب، ج۳، ص۱۴۲۷؛ الإصابه، ج۱، ص۶۶۴ و ج۶، ص۶۰۷؛ ابن اثیر، أسدالغابه، ج۳، ص۴۶۵ و ج۵، ص۲۲۱؛ شیرازی، درجات الرفیعه، ص۱۵۲؛ زرکلی، الإعلام، ج۷، ص۲۶۴؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۳۰، با توجه به این که در این کتاب و دیگر منابع جنگ آفریقا را در سال ۲۷ یا ۲۸ یا ۲۹ دانسته‌اند و معبد در آن حضور داشته، باید شهادت وی را قبل از سال سی در یکی از این سال‌ها دانست، نبرد صواری هم در سال ۳۱ یا ۳۴ بوده است (ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۷، ص۱۷۷).
  73. ابن عبد البر، الإستیعاب، ج۲، ص۱۶۸، شماره ۲۱۷۷.
  74. ابن عبد البر، الإستیعاب، ج۲، ص۱۶۸، شماره ۲۱۷۷؛ مامقانی، تنقیح المقال، ج۲، ص۲۸؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۱۴۰.
  75. «لَا تَزَالُ يَا حَسَّانُ مُؤَيَّداً بِرُوحِ الْقُدُسِ مَا نَصَرْتَنَا بِلِسَانِكَ»؛ امینی، الغدیر، ج۲، ص۷ و ۳۴.
  76. مامقانی، تنقیح المقال، ج۲، ص۲۸.
  77. آیتی، تاریخ پیامبر اسلام، ص۴۸۳، به نقل از: جوامع السیرة النبویه، ابن حزم اندلسی، ص۲۳۹.
  78. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 123 - 125.
  79. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۳۷.
  80. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۶۰.
  81. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۴۱؛ مامقانی، تنقیح المقال، ج۲، ص۲۸.
  82. رجال طوسی، ص۵۵.
  83. تاریخ طبری، (هشت جلدی) ج۴، ص۱۰۲.
  84. مسعودی، مروج الذهب، ج۴، ص۳۰۱، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، رهبر کبیر انقلاب، امام خمینی، برای مراسم حج، امیرالحاج تعیین کردند که عبارت بودند از: حجج اسلام شهید محلاتی، سید محمد موسوی خوئینی‌ها و سپس مهدی کروبی و از سوی رهبر معظم انقلاب اسلامی آیة الله خامنه‌ای، حجة الاسلام آقای محمدی ری شهری به این سمت برگزیده شد.
  85. تاریخ طبری (هشت جلدی) ج۴، ص۱۰۲.
  86. لأنه كان أولنا لحوقا و أشدنا به لزوقة، حاکم، مستدرک، ج۳، ص۱۲۵؛ عاملی شرف الدین، المراجعات، نامه ۶۶؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج۶، ص۴۰۰.
  87. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 125 - 127.
  88. برای بومی و غیر بومی یکسان قرار داده‌ایم؛ سوره حج، آیه ۲۵.
  89. «وَ مِنْ کِتَابٍ لَهُ(ع)، إِلَی قُثَمِ بنِ الْعَبَّاس وَ هُوَ عَامِلُهُ عَلَی مَکَّةَ. أَمَّا بَعْدُ فَأَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ- ﴿وَذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ وَ اجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَيْنِ فَأَفْتِ الْمُسْتَفْتِيَ وَ عَلِّمِ الْجَاهِلَ وَ ذَاكِرِ الْعَالِمَ وَ لَا يَكُنْ لَكَ إِلَى النَّاسِ سَفِيرٌ إِلَّا لِسَانُكَ وَ لَا حَاجِبٌ إِلَّا وَجْهُكَ وَ لَا تَحْجُبَنَّ ذَا حَاجَةٍ عَنْ لِقَائِكَ بِهَا فَإِنَّهَا إِنْ ذِيدَتْ عَنْ أَبْوَابِكَ فِي أَوَّلِ وِرْدِهَا لَمْ تُحْمَدْ فِيمَا بَعْدُ عَلَى قَضَائِهَا. وَ انْظُرْ إِلَى مَا اجْتَمَعَ عِنْدَكَ مِنْ مَالِ اللَّهِ فَاصْرِفْهُ إِلَى مَنْ قِبَلَكَ مِنْ ذَوِي الْعِيَالِ وَ الْمَجَاعَةِ مُصِيباً بِهِ مَوَاضِعَ [الْمَفَاقِرِ] الْفَاقَةِ وَ الْخَلَّاتِ وَ مَا فَضَلَ عَنْ ذَلِكَ فَاحْمِلْهُ إِلَيْنَا لِنَقْسِمَهُ فِيمَنْ قِبَلَنَا. وَ مُرْ أَهْلَ مَكَّةَ أَلَّا يَأْخُذُوا مِنْ سَاكِنٍ أَجْراً فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ- ﴿سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ فَالْعَاكِفُ الْمُقِيمُ بِهِ وَ الْبَادِي الَّذِي يَحُجُّ إِلَيْهِ مِنْ غَيْرِ أَهْلِهِ وَفَّقَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ لِمَحَابِّهِ وَ السَّلَامُ»نهج البلاغه، فیض الاسلام، نامه ۶۷، ص۱۰۶۳؛ صبحی صالح، ص۴۵۷.
  90. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 127 - 129.
  91. پاکا آن (خداوند) که شبی بنده خویش را از مسجد الحرام تا مسجد الاقصی - که پیرامون آن را خجسته گردانده‌ایم- برد سوره اسراء، آیه ۱.
  92. طبرسی، مجمع البیان، ج۷، ص۸۰ و ج۶، ص۳۹۶.
  93. طریحی، مجمع البحرین، چاپ سنگی، ص۳۸۶؛ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۱۹۴؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج۹۶، ص۸۱.
  94. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 129 - 130.
  95. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۱۳۸؛ ابن میثم، شرح نهج البلاغه، ج۵، ص۷۲.
  96. «وَ مِنْ کِتَابٍ لَهُ(ع)، إِلَی قُثَمِ بنِ الْعَبَّاس وَ هُوَ عَامِلُهُ عَلَی مَکَّةَ. أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ عَيْنِي بِالْمَغْرِبِ كَتَبَ إِلَيَّ يُعْلِمُنِي أَنَّهُ وُجِّهَ إِلَى الْمَوْسِمِ أُنَاسٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ الْعُمْيِ الْقُلُوبِ الصُّمِّ الْأَسْمَاعِ الْكُمْهِ الْأَبْصَارِ الَّذِينَ يَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَ يُطِيعُونَ الْمَخْلُوقَ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ وَ يَحْتَلِبُونَ الدُّنْيَا دَرَّهَا بِالدِّينِ وَ يَشْتَرُونَ عَاجِلَهَا بِآجِلِ الْأَبْرَارِ الْمُتَّقِينَ وَ لَنْ يَفُوزَ بِالْخَيْرِ إِلَّا عَامِلُهُ وَ لَا يُجْزَى جَزَاءَ الشَّرِّ إِلَّا فَاعِلُهُ. فَأَقِمْ عَلَى مَا فِي يَدَيْكَ قِيَامَ الْحَازِمِ [الطَّبِيبِ] الصَّلِيبِ وَ النَّاصِحِ اللَّبِيبِ التَّابِعِ لِسُلْطَانِهِ الْمُطِيعِ لِإِمَامِهِ وَ إِيَّاكَ وَ مَا يُعْتَذَرُ مِنْهُ وَ لَا تَكُنْ عِنْدَ النَّعْمَاءِ بَطِراً وَ لَا عِنْدَ الْبَأْسَاءِ فَشِلًا وَ السَّلَامُ»؛ نهج البلاغه، فیض الاسلام، نامه ۳۳، ص۹۴۲؛ صبحی صالح، ص۴۰۶ - ۴۰۷.
  97. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 130 - 132.
  98. تکملة منهاج البراعه، ج۲۰، ص۵۰.
  99. مامقانی، تنقیح المقال، ج۲، ص۲۸؛ امینی، الغدیر، ج۱۱، ص۲۵.
  100. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 132 - 133.
  101. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۳۷.
  102. قهندز: کهن دژ، نام تعدادی از قلعه‌های قدیم از جمله پنج شهر بخارا، سمرقند، بلخ، مرو و نیشابور، در خراسان بود. (فرهنگ معین، ج۶، ص۱۴۸۳).
  103. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۳۷.
  104. رجال طوسی، ص۵۵.
  105. زرکلی، الأعلام، ج۵، ص۱۹۰.
  106. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 133 - 134.