سیره اخلاقی پیامبر خاتم: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'میانه روی' به 'میانه‌روی')
 
(۱۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{سیره معصوم}}
{{مدخل مرتبط
<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[پیامبر خاتم]]''' است. "'''[[سیره اخلاقی پیامبر خاتم]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
| موضوع مرتبط = سیره پیامبر خاتم
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[سیره اخلاقی پیامبر خاتم در قرآن]] - [[سیره اخلاقی پیامبر خاتم در حدیث]] - [[سیره اخلاقی پیامبر خاتم در تاریخ اسلامی]]</div>
| عنوان مدخل  = سیره اخلاقی پیامبر خاتم
<div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[پیامبر خاتم (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
| مداخل مرتبط = [[سیره اخلاقی پیامبر خاتم در قرآن]]
| پرسش مرتبط  = پیامبر خاتم (پرسش)
}}


'''سیره اخلاقی پیامبر خاتم {{صل}}''' مهمترین ویژگی آن حضرت محسوب می‌شود. این ویژگی را [[خداوند]] در [[قرآن]] ستوده است: {{متن قرآن|وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ}} و اصل [[بعثت]] ایشان برای احیای [[مکارم اخلاقی]] بوده است.
'''سیره اخلاقی پیامبر خاتم {{صل}}''' مهمترین ویژگی آن حضرت محسوب می‌شود. این ویژگی را [[خداوند]] در [[قرآن]] ستوده است: {{متن قرآن|وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ}} و اصل [[بعثت]] ایشان برای احیای [[مکارم اخلاقی]] بوده است.


==[[سیره اخلاقی]]==
== [[سیره اخلاقی]] ==
در میان ویژگی‌های رسول خدا{{صل}}، [[رفتار]] [[اخلاقی]] آن حضرت مهمترین ویژگی آن بزرگوار محسوب می‌شد. این ویژگی را [[خداوند]] در [[قرآن]] ستوده و فرموده است: {{متن قرآن|وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ}}<ref>«و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.</ref>. [[پیامبر]] نیز خود فرمود برای احیای [[مکارم اخلاقی]] [[مبعوث]] گشته است<ref>{{متن حدیث| إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ اَلْأَخْلاَقِ}}؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۸.</ref>.
در میان ویژگی‌های رسول خدا {{صل}}، [[رفتار]] [[اخلاقی]] آن حضرت مهمترین ویژگی آن بزرگوار محسوب می‌شد. این ویژگی را [[خداوند]] در [[قرآن]] ستوده و فرموده است: {{متن قرآن|وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ}}<ref>«و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.</ref>. [[پیامبر]] نیز خود فرمود برای احیای [[مکارم اخلاقی]] [[مبعوث]] گشته است<ref>{{متن حدیث| إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ اَلْأَخْلاَقِ}}؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۸.</ref>.


در روایتی بلند، [[امام حسن]]{{ع}}، [[اوصاف اخلاقی]] و رفتار رسول خدا{{صل}} را به نقل از دایی خویش [[هند بن ابی هاله]] و بخش‌هایی را نیز به نقل از [[امام حسین]]{{ع}} از پدر بزرگوار خویش نقل کرده است. این [[روایت]] جامع‌ترین توصیف درباره [[اخلاق]] رسول خدا{{صل}} است که بخش‌هایی از آن به شرح زیر است: "هر کس را که می‌دید به [[سلام دادن]] پیشی می‌گرفت. جز در مورد [[لزوم]] صحبت نمی‌فرمود. [[سکوت]] او ممتد بود و هنگام گفتار، تمام دهان را نمی‌گشود. نرم گفتار بود و پرگوی نبود. در گفتار خود به هیچ کس [[ستم]] روانمی‌داشت. [[نعمت]] را هر چه هم کوچک بود، بزرگ می‌شمرد. خوراکی‌ها را [[نکوهش]] نمی‌کرد و بیش از حد نیز [[ستایش]] نمی‌فرمود. [[دنیا]] و امور مربوط به آن او را [[خشمگین]] نمی‌ساخت. اگر چیزی با [[حق]] معارضه داشت، از پای نمی‌نشست تا حق را [[یاری]] کند. برای خود هرگز خشمگین نمی‌شد و به [[فکر]] [[انتقام]] کشیدن نبود. بیشتر خنده‌اش به صورت [[تبسم]] بود".
در روایتی بلند، [[امام حسن]] {{ع}}، [[اوصاف اخلاقی]] و رفتار رسول خدا {{صل}} را به نقل از دایی خویش [[هند بن ابی هاله]] و بخش‌هایی را نیز به نقل از [[امام حسین]] {{ع}} از پدر بزرگوار خویش نقل کرده است. این [[روایت]] جامع‌ترین توصیف درباره [[اخلاق]] رسول خدا {{صل}} است که بخش‌هایی از آن به شرح زیر است: "هر کس را که می‌دید به [[سلام دادن]] پیشی می‌گرفت. جز در مورد [[لزوم]] صحبت نمی‌فرمود. [[سکوت]] او ممتد بود و هنگام گفتار، تمام دهان را نمی‌گشود. نرم گفتار بود و پرگوی نبود. در گفتار خود به هیچ کس [[ستم]] روانمی‌داشت. [[نعمت]] را هر چه هم کوچک بود، بزرگ می‌شمرد. خوراکی‌ها را [[نکوهش]] نمی‌کرد و بیش از حد نیز [[ستایش]] نمی‌فرمود. [[دنیا]] و امور مربوط به آن او را [[خشمگین]] نمی‌ساخت. اگر چیزی با [[حق]] معارضه داشت، از پای نمی‌نشست تا حق را [[یاری]] کند. برای خود هرگز خشمگین نمی‌شد و به [[فکر]] [[انتقام]] کشیدن نبود. بیشتر خنده‌اش به صورت [[تبسم]] بود".


[[امام حسین]]{{ع}} به نقل از پدرش درباره [[رفتار]] [[رسول خدا]]{{صل}} می‌فرماید: "وقت خود را در [[خانه]] به سه بخش تقسیم می‌کرد: بخشی برای [[عبادت]] [[خداوند]] و بخشی برای انجام کارهای خانواده‌اش و بخشی برای خودش و از بخش مخصوص به خود، قسمتی را به [[مردم]] اختصاص می‌داد و عام و خاص را می‌پذیرفت و چیزی از آنان مضایقه نمی‌داشت. معمولاً بزرگ هر قومی را گرامی می‌داشت و همو را بر آنها سالاری می‌داد. بدون آنکه به کسی ترشرویی و [[بدخلقی]] کند، مردم را از [[اعمال زشت]] بر [[حذر]] می‌داشت و از آنان که [[بدکردار]] بودند، [[پرهیز]] می‌فرمود. به [[یاران]] خود تفقد می‌کرد. از مردم درباره کارهای معمول میان مردم می‌پرسید. کارهای [[پسندیده]] را می‌ستود و تقویت می‌فرمود و [[کارهای زشت]] را نکوهش می‌کرد و [[خوار]] می‌شمرد. کردارش همواره پسندیده و یکنواخت بود. همواره مواظب بود مردم [[غافل]] نشوند. در همه حال محضرش سودمند و آماده بود.
[[امام حسین]] {{ع}} به نقل از پدرش درباره [[رفتار]] [[رسول خدا]] {{صل}} می‌فرماید: "وقت خود را در [[خانه]] به سه بخش تقسیم می‌کرد: بخشی برای [[عبادت]] [[خداوند]] و بخشی برای انجام کارهای خانواده‌اش و بخشی برای خودش و از بخش مخصوص به خود، قسمتی را به [[مردم]] اختصاص می‌داد و عام و خاص را می‌پذیرفت و چیزی از آنان مضایقه نمی‌داشت. معمولاً بزرگ هر قومی را گرامی می‌داشت و همو را بر آنها سالاری می‌داد. بدون آنکه به کسی ترشرویی و [[بدخلقی]] کند، مردم را از [[اعمال زشت]] بر [[حذر]] می‌داشت و از آنان که [[بدکردار]] بودند، [[پرهیز]] می‌فرمود. به [[یاران]] خود تفقد می‌کرد. از مردم درباره کارهای معمول میان مردم می‌پرسید. کارهای [[پسندیده]] را می‌ستود و تقویت می‌فرمود و [[کارهای زشت]] را نکوهش می‌کرد و [[خوار]] می‌شمرد. کردارش همواره پسندیده و یکنواخت بود. همواره مواظب بود مردم [[غافل]] نشوند. در همه حال محضرش سودمند و آماده بود.


هرگز در مورد حق [[قصور]] نمی‌کرد و پا را از حق و آنچه [[دین]] مقرر داشته است، فراتر نمی‌نهاد. [[برگزیدگان]] و [[نیکان]] در نظر آن حضرت [[برگزیده]] بودند. [[برترین]] [[اصحاب]] در نظرش، خیرخواه‌ترین ایشان بود و کسانی که [[مواسات]] و [[یاری دادن]] به مردم را بیشتر رعایت می‌کردند از نظر [[پیامبر]]{{صل}} گرامی‌تر بودند. در نشستن، جایگاه معینی برای خود تعیین نکرده بود و از این کار منع می‌فرمود. چون به گروهی که نشسته بودند می‌رسید، همانجا که رسیده بود می‌نشست و به این کار دیگران را هم [[دستور]] می‌فرمود. به تمام همنشینان خود توجه داشت، به طوری که هیچ کس [[احساس]] نمی‌کرد کسی در نظر [[پیامبر]]{{صل}} از او گرامی‌تر است. هر کس برای عرض حاجتی او را می‌نشاند یا بر پا نگه می‌داشت، [[تحمل]] می‌فرمود تا خود او برگردد.
هرگز در مورد حق [[قصور]] نمی‌کرد و پا را از حق و آنچه [[دین]] مقرر داشته است، فراتر نمی‌نهاد. [[برگزیدگان]] و [[نیکان]] در نظر آن حضرت [[برگزیده]] بودند. [[برترین]] [[اصحاب]] در نظرش، خیرخواه‌ترین ایشان بود و کسانی که [[مواسات]] و [[یاری دادن]] به مردم را بیشتر رعایت می‌کردند از نظر [[پیامبر]] {{صل}} گرامی‌تر بودند. در نشستن، جایگاه معینی برای خود تعیین نکرده بود و از این کار منع می‌فرمود. چون به گروهی که نشسته بودند می‌رسید، همانجا که رسیده بود می‌نشست و به این کار دیگران را هم [[دستور]] می‌فرمود. به تمام همنشینان خود توجه داشت، به طوری که هیچ کس [[احساس]] نمی‌کرد کسی در نظر [[پیامبر]] {{صل}} از او گرامی‌تر است. هر کس برای عرض حاجتی او را می‌نشاند یا بر پا نگه می‌داشت، [[تحمل]] می‌فرمود تا خود او برگردد.


هر کس نیازی داشت، او را رد نمی‌فرمود مگر آنکه نیازش را برآورد یا با گفتاری ملایم توضیح دهد. [[گشاده رویی]] و [[خوش خلقی]] پیامبر چنان [[مردم]] را فرا گرفته بود که او را چون پدر خود می‌دانستند. همگان در قبال [[حق]] در نظرش یکسان بودند. محضر و مجلس او، سراسر [[حلم]] و [[حیا]] و [[صبر]] و [[امانت]] بود. کسی با صدای بلند صحبت نمی‌کرد و [[حرمت]] همگان محفوظ بود و سخن نامربوط گفته نمی‌شد و [[لغزش]] و [[اشتباه]] کسی فاش نمی‌گردید. [[رسول خدا]]{{صل}} همواره خنده‌رو و خوش برخورد و ملایم بود. درشت و تندخو و پر هیاهو و [[دشنام]] دهنده و خرده‌گیر نبود. هیچ ناپسندی انجام نمی‌داد و هیچ کس از او [[نومید]] نمی‌شد.
هر کس نیازی داشت، او را رد نمی‌فرمود مگر آنکه نیازش را برآورد یا با گفتاری ملایم توضیح دهد. [[گشاده رویی]] و [[خوش خلقی]] پیامبر چنان [[مردم]] را فرا گرفته بود که او را چون پدر خود می‌دانستند. همگان در قبال [[حق]] در نظرش یکسان بودند. محضر و مجلس او، سراسر [[حلم]] و [[حیا]] و [[صبر]] و [[امانت]] بود. کسی با صدای بلند صحبت نمی‌کرد و [[حرمت]] همگان محفوظ بود و سخن نامربوط گفته نمی‌شد و [[لغزش]] و [[اشتباه]] کسی فاش نمی‌گردید. [[رسول خدا]] {{صل}} همواره خنده‌رو و خوش برخورد و ملایم بود. درشت و تندخو و پر هیاهو و [[دشنام]] دهنده و خرده‌گیر نبود. هیچ ناپسندی انجام نمی‌داد و هیچ کس از او [[نومید]] نمی‌شد.


سه چیز را به طور کلی رها کرده بود: ستیزه‌گری، [[پرگویی]] و [[سخن گفتن]] در کاری که به آن حضرت مربوط نبود. مردم را هم از سه چیز رها کرده بود: هیچ‌گاه کسی را [[نکوهش]] و [[سرزنش]] نمی‌فرمود، به جستجوی معایب ایشان نمی‌پرداخت و فقط در مواردی که [[امید]] [[ثواب]] و [[پاداش]] بود [[تذکر]] می‌فرمود. هرگاه رسول خدا{{صل}} صحبت می‌کرد، همگان چنان ساکت بودند که گویی بر سر ایشان مرغ و پرنده نشسته است و چون [[سکوت]] می‌فرمود، آنها صحبت می‌کردند و هیچگاه در محضرش [[ستیزه]] و بگو مگو نمی‌کردند. هر کس صحبت می‌کرد، گوش فرا می‌دادند تا سخنش تمام شود. اگر [[اصحاب]] از چیزی می‌خندیدند یا [[تعجب]] می‌کردند، پیامبر هم لبخند می‌زد و تعجب می‌فرمود. در مورد اشخاص [[غریب]] و [[نیازمند]] تحمل می‌فرمود، هر چند درشت سخن می‌گفتند و گاه اتفاق می‌افتاد که [[اصحاب]]، شخص [[فقیر]] را می‌خواستند و نیازش را برمی‌آوردند تا مزاحم [[پیامبر]] نباشد.
سه چیز را به طور کلی رها کرده بود: ستیزه‌گری، [[پرگویی]] و [[سخن گفتن]] در کاری که به آن حضرت مربوط نبود. مردم را هم از سه چیز رها کرده بود: هیچ‌گاه کسی را [[نکوهش]] و [[سرزنش]] نمی‌فرمود، به جستجوی معایب ایشان نمی‌پرداخت و فقط در مواردی که [[امید]] [[ثواب]] و [[پاداش]] بود [[تذکر]] می‌فرمود. هرگاه رسول خدا {{صل}} صحبت می‌کرد، همگان چنان ساکت بودند که گویی بر سر ایشان مرغ و پرنده نشسته است و چون [[سکوت]] می‌فرمود، آنها صحبت می‌کردند و هیچگاه در محضرش [[ستیزه]] و بگو مگو نمی‌کردند. هر کس صحبت می‌کرد، گوش فرا می‌دادند تا سخنش تمام شود. اگر [[اصحاب]] از چیزی می‌خندیدند یا [[تعجب]] می‌کردند، پیامبر هم لبخند می‌زد و تعجب می‌فرمود. در مورد اشخاص [[غریب]] و [[نیازمند]] تحمل می‌فرمود، هر چند درشت سخن می‌گفتند و گاه اتفاق می‌افتاد که [[اصحاب]]، شخص [[فقیر]] را می‌خواستند و نیازش را برمی‌آوردند تا مزاحم [[پیامبر]] نباشد.


به [[مسلمانان]] می‌فرمود هرگاه می‌بینید [[نیازمندی]] نیازی دارد، حاجتش را برآورید و از او [[پذیرایی]] کنید. هرگز خواهان [[مدح]] و [[ستایش]] نبود، مگر آنکه کسی می‌خواست به آن وسیله درصدد جبران چیزی باشد. [[سخن]] هیچ کس را [[قطع]] نمی‌کرد، مگر آنکه از حد درگذرد ـ مثلا [[غیبت]] کند ـ که در آن صورت او را [[نهی]] می‌کرد یا خود برمی‌خاست. [[سکوت]] [[رسول خدا]]{{صل}} شامل چهار مرحله بود: [[حلم]] و [[حذر]] و تقریر و [[تفکر]]، تقریر آن حضرت بر این بود که به همگان به نسبت مساوی بنگرد و به طور مساوی مطالب ایشان را بشنود. [[تفکر]] او بیشتر در مورد امور [[پایدار]] و ناپایدار بود. حلم او با [[صبر]] و [[شکیبایی]] همراه بود و کمتر چیزی آن حضرت را [[خشمگین]] و دل‌گیر می‌ساخت و حذر و مواظبت شدید او در چهار مورد بود: کار [[نیکو]] کردن که [[سرمشق]] دیگران باشد و ترک [[کار ناپسند]] که عملاً از آن نهی فرموده باشد و [[کوشش]] و [[اندیشیدن]] در اموری که کار [[امت]] را رو به [[راه]] کند و [[قیام]] در مواردی که خیر [[دنیا]] و [[آخرت]] امت را دربرداشته باشد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۳۲۴؛ خرگوشی، ج۲، ص۸۹؛ بیهقی، ج۱، ص۲۸۵؛ قاضی عیاض، ج۱، ص۲۰۴.</ref>.
به [[مسلمانان]] می‌فرمود هرگاه می‌بینید [[نیازمندی]] نیازی دارد، حاجتش را برآورید و از او [[پذیرایی]] کنید. هرگز خواهان [[مدح]] و [[ستایش]] نبود، مگر آنکه کسی می‌خواست به آن وسیله درصدد جبران چیزی باشد. [[سخن]] هیچ کس را [[قطع]] نمی‌کرد، مگر آنکه از حد درگذرد ـ مثلا [[غیبت]] کند ـ که در آن صورت او را [[نهی]] می‌کرد یا خود برمی‌خاست. [[سکوت]] [[رسول خدا]] {{صل}} شامل چهار مرحله بود: [[حلم]] و [[حذر]] و تقریر و [[تفکر]]، تقریر آن حضرت بر این بود که به همگان به نسبت مساوی بنگرد و به طور مساوی مطالب ایشان را بشنود. [[تفکر]] او بیشتر در مورد امور [[پایدار]] و ناپایدار بود. حلم او با [[صبر]] و [[شکیبایی]] همراه بود و کمتر چیزی آن حضرت را [[خشمگین]] و دل‌گیر می‌ساخت و حذر و مواظبت شدید او در چهار مورد بود: کار [[نیکو]] کردن که [[سرمشق]] دیگران باشد و ترک [[کار ناپسند]] که عملاً از آن نهی فرموده باشد و [[کوشش]] و [[اندیشیدن]] در اموری که کار [[امت]] را رو به [[راه]] کند و [[قیام]] در مواردی که خیر [[دنیا]] و [[آخرت]] امت را دربرداشته باشد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۳۲۴؛ خرگوشی، ج۲، ص۸۹؛ بیهقی، ج۱، ص۲۸۵؛ قاضی عیاض، ج۱، ص۲۰۴.</ref>.


[[سیره رسول خدا]]{{صل}} برگرفته از [[قرآن]] بود<ref>کان خلقه القرآن: بخاری، ادب مفرد. ص۷۴.</ref> و در همه زمینه‌ها، [[اعتدال]] و [[میانه‌روی]] را به عنوان اصل مراعات می‌کرد. [[امام علی]]{{ع}} که آشناترین فرد به سیره رسول خدا{{صل}} بود و سخنان قابل توجهی در تبیین [[سیره نبوی]] از او به یادگار مانده است، می‌فرمود: "[[سیره]] و [[رفتار]] وی میانه‌روی بود"<ref>سیرته القصد: سید رضی، ص۱۳۹.</ref>. در [[کارها]] نه [[افراط]] می‌کرد و نه [[تفریط]] و [[مردم]] را با سفارش اکید به [[اعتدال]] و میانه‌روی توصیه می‌فرمود.
[[سیره رسول خدا]] {{صل}} برگرفته از [[قرآن]] بود<ref>کان خلقه القرآن: بخاری، ادب مفرد. ص۷۴.</ref> و در همه زمینه‌ها، [[اعتدال]] و [[میانه‌روی]] را به عنوان اصل مراعات می‌کرد. [[امام علی]] {{ع}} که آشناترین فرد به سیره رسول خدا {{صل}} بود و سخنان قابل توجهی در تبیین [[سیره نبوی]] از او به یادگار مانده است، می‌فرمود: "[[سیره]] و [[رفتار]] وی میانه‌روی بود"<ref>سیرته القصد: سید رضی، ص۱۳۹.</ref>. در [[کارها]] نه [[افراط]] می‌کرد و نه [[تفریط]] و [[مردم]] را با سفارش اکید به [[اعتدال]] و میانه‌روی توصیه می‌فرمود.


رسول خدا{{صل}} [[نماز]] زیاد می‌گزارد و چون به وی عرض شد با این [[مقام]] چرا چنین [[رفتار]] می‌کند، فرمود: "آیا [[بنده]] [[شکرگزار]] [[خدا]] نباشم؟"<ref>{{متن حدیث|أَ فَلاَ أَكُونُ عَبْداً شَكُوراً}}؛ کلینی، ج۲، ص۹۵.</ref>. با این حال از ترک [[زندگی]] و کناره‌گیری از [[جامعه]] و پشت کردن به همه چیز و [[عزلت]] گزیدن و ریاضت‌های شاق [[نهی]] می‌کرد و می‌فرمود: "[[رهبانیت]] [[امت]] من [[جهاد]] در [[راه]] خداست"<ref>صدوق، امالی، ص۶۶.</ref>.  
رسول خدا {{صل}} [[نماز]] زیاد می‌گزارد و چون به وی عرض شد با این [[مقام]] چرا چنین [[رفتار]] می‌کند، فرمود: "آیا [[بنده]] [[شکرگزار]] [[خدا]] نباشم؟"<ref>{{متن حدیث|أَ فَلاَ أَكُونُ عَبْداً شَكُوراً}}؛ کلینی، ج۲، ص۹۵.</ref>. با این حال از ترک [[زندگی]] و کناره‌گیری از [[جامعه]] و پشت کردن به همه چیز و [[عزلت]] گزیدن و ریاضت‌های شاق [[نهی]] می‌کرد و می‌فرمود: "[[رهبانیت]] [[امت]] من [[جهاد]] در [[راه]] خداست"<ref>صدوق، امالی، ص۶۶.</ref>.  


[[رسول خدا]]{{صل}} تابع حدود و [[قوانین الهی]] بود و از آنها تخطی نمی‌کرد. آن حضرت در سفری به [[مسلمانان]] [[دستور]] داد [[روزه]] نگیرند، ولی عده‌ای [[مخالفت]] کردند و همچنان روزه‌دار ماندند. [[پیامبر]] به صورت علنی و بر روی شتر ظرف آب را نوشید و روزه‌داران را [[عاصی]] خواند<ref>واقدی، ج۱، ص۴۷.</ref>. برخی از افراد نیز از [[دستورات]] [[دینی]] برداشتی افراطی داشتند و می‌خواستند همیشه روزه بگیرند یا [[ازدواج]] را ترک کنند، اما رسول خدا{{صل}} به ایشان می‌فرمود: "من که خاشع‌ترین و متقی‌ترین شما هستم، [[نماز]] می‌خوانم و می‌خوابم، روزه می‌گیرم و نمی‌گیرم، می‌خندم و می‌گریم و ازدواج می‌کنم و این [[سنت]] من است که هر کس از من است، باید از آن [[پیروی]] کند"<ref>ابن حجر، ج۱، ص۴۱؛ نیز ر.ک: کلینی، ج۲، ص۸۵؛ ابن ابی جمهور احسائی، ج۲، ص۱۴۹.</ref>.
[[رسول خدا]] {{صل}} تابع حدود و [[قوانین الهی]] بود و از آنها تخطی نمی‌کرد. آن حضرت در سفری به [[مسلمانان]] [[دستور]] داد [[روزه]] نگیرند، ولی عده‌ای [[مخالفت]] کردند و همچنان روزه‌دار ماندند. [[پیامبر]] به صورت علنی و بر روی شتر ظرف آب را نوشید و روزه‌داران را [[عاصی]] خواند<ref>واقدی، ج۱، ص۴۷.</ref>. برخی از افراد نیز از [[دستورات]] [[دینی]] برداشتی افراطی داشتند و می‌خواستند همیشه روزه بگیرند یا [[ازدواج]] را ترک کنند، اما رسول خدا {{صل}} به ایشان می‌فرمود: "من که خاشع‌ترین و متقی‌ترین شما هستم، [[نماز]] می‌خوانم و می‌خوابم، روزه می‌گیرم و نمی‌گیرم، می‌خندم و می‌گریم و ازدواج می‌کنم و این [[سنت]] من است که هر کس از من است، باید از آن [[پیروی]] کند"<ref>ابن حجر، ج۱، ص۴۱؛ نیز ر. ک: کلینی، ج۲، ص۸۵؛ ابن ابی جمهور احسائی، ج۲، ص۱۴۹.</ref>.


آن حضرت هرگاه میان دو کار مخیر می‌شد، کاری را برمی‌گزید که آسان‌تر و ساده‌تر بود، مشروط به اینکه [[گناه]] نباشد و اگر کاری [[حرام]] و گناه بود، از همه [[مردم]] بیشتر از آن [[پرهیز]] می‌کرد. هرگز درباره [[حق]] کوتاهی نمی‌کرد و از آن [[تجاوز]] نمی‌نمود. هیچگاه در کارهای مربوط به خود [[انتقام جویی]] نمی‌کرد، مگر در اموری که [[حرمت]] [[الهی]] خدشه‌دار می‌شد که در آن صورت برای [[حفظ حرمت]] الهی [[مجازات]] می‌فرمود<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۷۶؛ بخاری، الصحیح، ج۸، ص۱۶.</ref>. بر همین اساس، [[شفاعت]] درباره حدود را نمی‌پذیرفت؛ چنان که [[شفاعت]] [[اسامة بن زید]] را درباره زنی که مستحق حد بود، نپذیرفت<ref>بخاری، الصحیح، ج۸، ص۱۶.</ref>.
آن حضرت هرگاه میان دو کار مخیر می‌شد، کاری را برمی‌گزید که آسان‌تر و ساده‌تر بود، مشروط به اینکه [[گناه]] نباشد و اگر کاری [[حرام]] و گناه بود، از همه [[مردم]] بیشتر از آن [[پرهیز]] می‌کرد. هرگز درباره [[حق]] کوتاهی نمی‌کرد و از آن [[تجاوز]] نمی‌نمود. هیچگاه در کارهای مربوط به خود [[انتقام جویی]] نمی‌کرد، مگر در اموری که [[حرمت]] [[الهی]] خدشه‌دار می‌شد که در آن صورت برای [[حفظ حرمت]] الهی [[مجازات]] می‌فرمود<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۷۶؛ بخاری، الصحیح، ج۸، ص۱۶.</ref>. بر همین اساس، [[شفاعت]] درباره حدود را نمی‌پذیرفت؛ چنان که [[شفاعت]] [[اسامة بن زید]] را درباره زنی که مستحق حد بود، نپذیرفت<ref>بخاری، الصحیح، ج۸، ص۱۶.</ref>.


"[[تفکر]]" از اصول زندگی آن حضرت بود و هیچ کاری را بدون [[تفکر]] و [[تدبر]] انجام نمی‌داد و در همه امور تأمل و [[اندیشه]] می‌کرد. [[رسول خدا]]{{صل}} [[زاهدترین]] [[پیامبران]] بود. هرگز برایش سفره‌ای نیاراستند و هرگز نان گندم [[مصرف]] نکرد و هرگز سه شب پیاپی از نان جو [[سیر]] نخورد. رسول خدا{{صل}} از [[دنیا]] رفت، در حالی که زره‌اش به چهار [[درهم]] نزد فردی [[یهودی]] گرو بود. زر و سیمی به [[میراث]] نگذاشت، حال آنکه سرزمین‌های وسیعی زیر [[سلطه]] او بود و غنایمی فراوان در دست داشت<ref>مجلسی، ج۱۰، ص۴۸.</ref>. او از دنیا چندان نخورد که دهان را پُر کند و بدان ننگریست و تنها گوشه چشمی بدان افکند. شکم او از همه خالی‌تر بود. [[دنیا]] را به او نشان دادند، آن را نپذیرفت. چون [[خدا]] چیزی را [[دشمن]] می‌داشت، آن را دشمن داشت و ترک آن گفت و چیزی را که خدا [[خوار]] شمرده است، آن را خوار انگاشت و چیزی را که کوچک شمرده است، آن را کوچک داشت<ref>سید رضی، ص۲۲۷.</ref>.
"[[تفکر]]" از اصول زندگی آن حضرت بود و هیچ کاری را بدون [[تفکر]] و [[تدبر]] انجام نمی‌داد و در همه امور تأمل و [[اندیشه]] می‌کرد. [[رسول خدا]] {{صل}} [[زاهدترین]] [[پیامبران]] بود. هرگز برایش سفره‌ای نیاراستند و هرگز نان گندم [[مصرف]] نکرد و هرگز سه شب پیاپی از نان جو [[سیر]] نخورد. رسول خدا {{صل}} از [[دنیا]] رفت، در حالی که زره‌اش به چهار [[درهم]] نزد فردی [[یهودی]] گرو بود. زر و سیمی به [[میراث]] نگذاشت، حال آنکه سرزمین‌های وسیعی زیر [[سلطه]] او بود و غنایمی فراوان در دست داشت<ref>مجلسی، ج۱۰، ص۴۸.</ref>. او از دنیا چندان نخورد که دهان را پُر کند و بدان ننگریست و تنها گوشه چشمی بدان افکند. شکم او از همه خالی‌تر بود. [[دنیا]] را به او نشان دادند، آن را نپذیرفت. چون [[خدا]] چیزی را [[دشمن]] می‌داشت، آن را دشمن داشت و ترک آن گفت و چیزی را که خدا [[خوار]] شمرده است، آن را خوار انگاشت و چیزی را که کوچک شمرده است، آن را کوچک داشت<ref>سید رضی، ص۲۲۷.</ref>.


[[پیامبر]]، روی [[زمین]] [[غذا]] می‌خورد و همچون [[بندگان]] می‌نشست. به دست خود پای‌افزار خویش را پینه می‌زد و [[جامه]] خود را وصله می‌کرد. بر خر بی‌پالان سوار می‌شد و دیگری را بر ترک خود سوار می‌کرد. پرده‌ای بر در [[خانه]] او آویخته بود که نقش و نگار داشت. یکی از [[زنان]] خویش را گفت: "این پرده را از نظرم پنهان کن هرگاه بدان می‌نگرم، دنیا و زیورهای آن را به یاد می‌آورم". آن حضرت با تمام [[قلب]] خویش از دنیا روی گرداند و یاد آن را در وجود خود می‌راند و [[دوست]] داشت که [[زینت]] دنیا از او [[نهان]] ماند تا زیوری از آن برندارد. دنیا را [[پایدار]] نمی‌دانست و در آن [[امید]] ماندن نداشت. پس آن را از وجود خود بیرون کرد و [[دل]] از آن برداشت و دیده از آن برگرفت<ref>سید رضی، ص۲۲۷.</ref>.
[[پیامبر]]، روی [[زمین]] [[غذا]] می‌خورد و همچون [[بندگان]] می‌نشست. به دست خود پای‌افزار خویش را پینه می‌زد و [[جامه]] خود را وصله می‌کرد. بر خر بی‌پالان سوار می‌شد و دیگری را بر ترک خود سوار می‌کرد. پرده‌ای بر در [[خانه]] او آویخته بود که نقش و نگار داشت. یکی از [[زنان]] خویش را گفت: "این پرده را از نظرم پنهان کن هرگاه بدان می‌نگرم، دنیا و زیورهای آن را به یاد می‌آورم". آن حضرت با تمام [[قلب]] خویش از دنیا روی گرداند و یاد آن را در وجود خود می‌راند و [[دوست]] داشت که [[زینت]] دنیا از او [[نهان]] ماند تا زیوری از آن برندارد. دنیا را [[پایدار]] نمی‌دانست و در آن [[امید]] ماندن نداشت. پس آن را از وجود خود بیرون کرد و [[دل]] از آن برداشت و دیده از آن برگرفت<ref>سید رضی، ص۲۲۷.</ref>.


پیامبر{{صل}} از همانندی به [[سلاطین]] [[پرهیز]] داشت. مردی نزد وی آمد تا با آن حضرت سخن گوید، ولی چون [[پیامبر]] را دید دست پاچه شد و به لرزش افتاد. حضرت به او گفت: "راحت باش! من که [[پادشاه]] نیستم؛ من فرزند همان زنم که گوشت خشکیده می‌خورد"<ref>مجلسی، ج۱۶، ص۲۲۹.</ref>.
پیامبر {{صل}} از همانندی به [[سلاطین]] [[پرهیز]] داشت. مردی نزد وی آمد تا با آن حضرت سخن گوید، ولی چون [[پیامبر]] را دید دست پاچه شد و به لرزش افتاد. حضرت به او گفت: "راحت باش! من که [[پادشاه]] نیستم؛ من فرزند همان زنم که گوشت خشکیده می‌خورد"<ref>مجلسی، ج۱۶، ص۲۲۹.</ref>.


[[رسول خدا]]{{صل}} برای [[آموزش احکام]] و مسائل [[دینی]] بسیار ملایم [[رفتار]] می‌کرد و از ناپسندی‌هایی که افراد [[ناآگاه]] با [[آداب و سنن]] انجام می‌دادند، [[چشم]] می‌پوشید. بر اساس روایتی، مردی به [[مسجد پیامبر]] آمد و چون از اهمیت [[مسجد]] [[آگاهی]] نداشت، در گوشه‌ای از آن بول کرد. [[اصحاب]] می‌خواستند به [[تندی]] با وی برخورد کنند، ولی رسول خدا{{صل}} فرمود: "آزارش ندهید" و سپس به او یادآور شد که مسجد جای [[عبادت]] است<ref>ابن سلمه، ج۱، ص۱۳ مقریزی، ج۲، ص۲۴۳.</ref>.
[[رسول خدا]] {{صل}} برای [[آموزش احکام]] و مسائل [[دینی]] بسیار ملایم [[رفتار]] می‌کرد و از ناپسندی‌هایی که افراد [[ناآگاه]] با [[آداب و سنن]] انجام می‌دادند، [[چشم]] می‌پوشید. بر اساس روایتی، مردی به [[مسجد پیامبر]] آمد و چون از اهمیت [[مسجد]] [[آگاهی]] نداشت، در گوشه‌ای از آن بول کرد. [[اصحاب]] می‌خواستند به [[تندی]] با وی برخورد کنند، ولی رسول خدا {{صل}} فرمود: "آزارش ندهید" و سپس به او یادآور شد که مسجد جای [[عبادت]] است<ref>ابن سلمه، ج۱، ص۱۳ مقریزی، ج۲، ص۲۴۳.</ref>.


رسول خدا{{صل}} هرچه را مغایر [[ساده زیستی]] بود، کنار زد و هرگونه تشریفاتی را زیر پا نهاد. مجلس وی چنان بود که هیچ تفاوتی میان او و اصحابش دیده نمی‌شد. چون وارد مجلس می‌شد، در نزدیکترین جای به محل ورود خود می‌نشست<ref>کلینی، ج۲، ص۶۶۲.</ref>. هرگاه بیگانه‌ای وارد مجلس می‌شد، آن حضرت را نمی‌شناخت تا اینکه بپرسد. [[انس بن مالک]] می‌گوید: [[مسلمانان]] چون آن حضرت را می‌دیدند، به رغم میلشان برایش به پا نمی‌خاستند؛ زیرا می‌دانستند چنین کاری را خوش نمی‌دارد<ref>ترمذی، ص۱۹۱.</ref>. رسول خدا{{صل}} خود می‌فرمود: "همچون [[بندگان]] [[خوراک]] می‌خورم و چون بندگان می‌نشینم که همانا من بنده‌ام"<ref>جاحظ، ج۲، ص۲۱؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۲۶.</ref> و می‌فرمود: "مرا بالاتر از آنچه هستم قرار دهید. [[خداوند]] پیش از آنکه مرا [[رسول]] خویش گیرد، [[بنده]] خود گرفته است"<ref>خرگوشی، ج۴، ص۳۷۵.</ref>.
رسول خدا {{صل}} هرچه را مغایر [[ساده زیستی]] بود، کنار زد و هرگونه تشریفاتی را زیر پا نهاد. مجلس وی چنان بود که هیچ تفاوتی میان او و اصحابش دیده نمی‌شد. چون وارد مجلس می‌شد، در نزدیکترین جای به محل ورود خود می‌نشست<ref>کلینی، ج۲، ص۶۶۲.</ref>. هرگاه بیگانه‌ای وارد مجلس می‌شد، آن حضرت را نمی‌شناخت تا اینکه بپرسد. [[انس بن مالک]] می‌گوید: [[مسلمانان]] چون آن حضرت را می‌دیدند، به رغم میلشان برایش به پا نمی‌خاستند؛ زیرا می‌دانستند چنین کاری را خوش نمی‌دارد<ref>ترمذی، ص۱۹۱.</ref>. رسول خدا {{صل}} خود می‌فرمود: "همچون [[بندگان]] [[خوراک]] می‌خورم و چون بندگان می‌نشینم که همانا من بنده‌ام"<ref>جاحظ، ج۲، ص۲۱؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۲۶.</ref> و می‌فرمود: "مرا بالاتر از آنچه هستم قرار دهید. [[خداوند]] پیش از آنکه مرا [[رسول]] خویش گیرد، [[بنده]] خود گرفته است"<ref>خرگوشی، ج۴، ص۳۷۵.</ref>.


هنگامی که سواره بود، اجازه نمی‌داد کسی پیاده با آن حضرت حرکت کند؛ یا او را با خود سوار می‌کرد و یا اگر آن فرد نمی‌پذیرفت، می‌فرمود: "جلوتر برو و در فلان مکان [[منتظر]] باش"<ref>طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۲۲.</ref>.
هنگامی که سواره بود، اجازه نمی‌داد کسی پیاده با آن حضرت حرکت کند؛ یا او را با خود سوار می‌کرد و یا اگر آن فرد نمی‌پذیرفت، می‌فرمود: "جلوتر برو و در فلان مکان [[منتظر]] باش"<ref>طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۲۲.</ref>.
خط ۴۳: خط ۴۵:
آن حضرت می‌فرمود: "پنج کار را ترک نمی‌کنم تا پس از من برای امتم [[سنت]] گردد: روی [[زمین]] با [[غلامان]] [[غذا خوردن]]، سوار الاغ بی‌پالان شدن، بز را با دست خود دوشیدن، [[لباس]] پشمینه [[پوشیدن]] و به [[کودکان]] [[سلام کردن]]"<ref>صدوق، خصال، ج۱، ص۲۷۱.</ref>. بر همین اساس، ایشان [[جامه]] خود را وصله می‌کرد و پای افزار خویش را پینه می‌زد و گوسفندان را خود می‌دوشید و با [[غلامان]] هم‌غذا می‌شد و بر [[زمین]] می‌نشست و بر خر بی‌پالان سوار می‌شد و دیگری را بر ترک خود سوار می‌کرد و بدون اینکه [[احساس]] [[خجالت]] کند، مایحتجاج خانه‌اش را از بازار تهیه و به سوی خانواده‌اش حمل می‌کرد و با توانگر و [[تنگدست]] یکسان [[مصافحه]] می‌نمود و دست خود را نمی‌کشید تا طرف دست خود را می‌کشید و به هر کس می‌رسید [[سلام]] می‌کرد؛ چه توانگر، چه تنگدست و چه کوچک، چه بزرگ و اگر به خوردن چیزی [[دعوت]] می‌شد، آن را کوچک نمی‌شمرد، هر چند خرمایی پوسیده می‌بود و مخارج زندگی‌اش سبک بود<ref>دیلمی، ج۱، ص۱۱۵؛ حر عاملی، ج۵، ص۵۴.</ref>.
آن حضرت می‌فرمود: "پنج کار را ترک نمی‌کنم تا پس از من برای امتم [[سنت]] گردد: روی [[زمین]] با [[غلامان]] [[غذا خوردن]]، سوار الاغ بی‌پالان شدن، بز را با دست خود دوشیدن، [[لباس]] پشمینه [[پوشیدن]] و به [[کودکان]] [[سلام کردن]]"<ref>صدوق، خصال، ج۱، ص۲۷۱.</ref>. بر همین اساس، ایشان [[جامه]] خود را وصله می‌کرد و پای افزار خویش را پینه می‌زد و گوسفندان را خود می‌دوشید و با [[غلامان]] هم‌غذا می‌شد و بر [[زمین]] می‌نشست و بر خر بی‌پالان سوار می‌شد و دیگری را بر ترک خود سوار می‌کرد و بدون اینکه [[احساس]] [[خجالت]] کند، مایحتجاج خانه‌اش را از بازار تهیه و به سوی خانواده‌اش حمل می‌کرد و با توانگر و [[تنگدست]] یکسان [[مصافحه]] می‌نمود و دست خود را نمی‌کشید تا طرف دست خود را می‌کشید و به هر کس می‌رسید [[سلام]] می‌کرد؛ چه توانگر، چه تنگدست و چه کوچک، چه بزرگ و اگر به خوردن چیزی [[دعوت]] می‌شد، آن را کوچک نمی‌شمرد، هر چند خرمایی پوسیده می‌بود و مخارج زندگی‌اش سبک بود<ref>دیلمی، ج۱، ص۱۱۵؛ حر عاملی، ج۵، ص۵۴.</ref>.


[[پیامبر]] به چهره هیچ کس [[خیره]] نمی‌شد. خشمش برای [[خدا]] بود و هرگز برای خود [[خشم]] نمی‌گرفت. در [[تشییع جنازه]] شرکت و در دورترین نقاط [[شهر]] از [[بیماران]] [[عیادت]] می‌کرد. با تنگدستان می‌نشست و به کسانی که در [[اخلاق]] بافضیلت بودند، [[احترام]] می‌گذاشت. با اشخاص [[آبرومند]] [[الفت]] می‌گرفت و به آنان [[نیکی]] می‌کرد. با [[خویشاوندان]] خود [[صله رحم]] می‌کرد، ولی در عین حال آنان را بر دیگران [[برتری]] ‌نمی‌داد و جز آنچه خدا [[فرمان]] داده است درباره‌شان روا نمی‌داشت. چون خدمتگزارش در دستاس کردن (آسیاب کردن) خسته می‌شد، او را کمک می‌کرد. آب وضوی شبش را خود تهیه می‌نمود و هنگام نشستن تکیه نمی‌کرد. در [[کارها]] به [[اهل]] [[خانه]] کمک می‌نمود و با دست خود گوشت [[خرد]] می‌کرد<ref>ابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۴۵.</ref>.
[[پیامبر]] به چهره هیچ کس [[خیره]] نمی‌شد. خشمش برای [[خدا]] بود و هرگز برای خود [[خشم]] نمی‌گرفت. در [[تشییع جنازه]] شرکت و در دورترین نقاط [[شهر]] از [[بیماران]] [[عیادت]] می‌کرد. با تنگدستان می‌نشست و به کسانی که در [[اخلاق]] بافضیلت بودند، [[احترام]] می‌گذاشت. با اشخاص [[آبرومند]] [[الفت]] می‌گرفت و به آنان [[نیکی]] می‌کرد. با [[خویشاوندان]] خود [[صله رحم]] می‌کرد، ولی در عین حال آنان را بر دیگران [[برتری]] ‌نمی‌داد و جز آنچه خدا [[فرمان]] داده است درباره‌شان روا نمی‌داشت. چون خدمتگزارش در دستاس کردن (آسیاب کردن) خسته می‌شد، او را کمک می‌کرد. آب وضوی شبش را خود تهیه می‌نمود و هنگام نشستن تکیه نمی‌کرد. در [[کارها]] به [[اهل]] [[خانه]] کمک می‌نمود و با دست خود گوشت [[خرد]] می‌کرد<ref>ابن‌شهرآشوب، ج۱، ص۱۴۵.</ref>.


[[راه و رسم]] [[رسول خدا]]{{صل}} این بود که تا حد ممکن کارهای خویش را خود انجام دهد و به دیگران تکیه نکند. می‌فرمود: "هرگز در کارهای خود از دیگران کمک نخواهید و به دیگران تکیه نکنید، اگرچه برای قطعه‌ای چوب [[مسواک]] باشد"<ref>مقریزی، ج۲، ص۱۸۹.</ref> [[رسول خدا]]{{صل}} به هیچ وجه سربار دیگران نبود و کارهایش را حتی در [[منزل]] خود انجام می‌داد. [[عایشه]] می‌گفت: [[پیامبر]] در [[خانه]] [[لباس]] خود را [[پاکیزه]] می‌کرد، گوسفندش را می‌دوشید و کارهای خود را انجام می‌داد<ref>بیهقی، ج۱، ص۳۲۸.</ref>. در سفرها نیز سربار دیگران نبود و در [[کارها]] کمک می‌کرد و چون همراهان می‌گفتند کارها را انجام می‌دهند، می‌فرمود: "می‌دانم که شما کار مرا انجام می‌دهید، ولی [[دوست]] ندارم امتیازی بر شما داشته باشم؛ زیرا [[خداوند]] دوست نمی‌دارد بنده‌اش را در میان [[یاران]] خود متمایز ببیند"<ref>شامی، ج۷، ص۱۳.</ref>.
[[راه و رسم]] [[رسول خدا]] {{صل}} این بود که تا حد ممکن کارهای خویش را خود انجام دهد و به دیگران تکیه نکند. می‌فرمود: "هرگز در کارهای خود از دیگران کمک نخواهید و به دیگران تکیه نکنید، اگرچه برای قطعه‌ای چوب [[مسواک]] باشد"<ref>مقریزی، ج۲، ص۱۸۹.</ref> [[رسول خدا]] {{صل}} به هیچ وجه سربار دیگران نبود و کارهایش را حتی در [[منزل]] خود انجام می‌داد. [[عایشه]] می‌گفت: [[پیامبر]] در [[خانه]] [[لباس]] خود را [[پاکیزه]] می‌کرد، گوسفندش را می‌دوشید و کارهای خود را انجام می‌داد<ref>بیهقی، ج۱، ص۳۲۸.</ref>. در سفرها نیز سربار دیگران نبود و در [[کارها]] کمک می‌کرد و چون همراهان می‌گفتند کارها را انجام می‌دهند، می‌فرمود: "می‌دانم که شما کار مرا انجام می‌دهید، ولی [[دوست]] ندارم امتیازی بر شما داشته باشم؛ زیرا [[خداوند]] دوست نمی‌دارد بنده‌اش را در میان [[یاران]] خود متمایز ببیند"<ref>شامی، ج۷، ص۱۳.</ref>.


آن حضرت [[خویی]] [[پسندیده]] داشت و گشاده‌رو بود. [[مزاح]] می‌کرد، ولی جز سخن [[حق]]، چیزی نمی‌گفت<ref>ورام، ج۱، ص۱۱۱.</ref>. با [[اصحاب]] خود [[شوخی]] می‌کرد تا [[عظمت]] و بزرگی‌اش [[دل]] آنان را نگیرد که راحت بتوانند به او بنگرند و بدون [[سختی]] با او [[رفتار]] کنند و خواسته‌های خود را بازگویند. هنگامی که یکی از اصحاب را [[اندوهگین]] می‌دید، با شوخی کردن او را مسرور می‌ساخت و می‌فرمود: "خداوند کسی را که با تُرش‌رویی با برادرانش روبه‌رو شود، [[دشمن]] می‌دارد"<ref>نوری، ج۸، ص۳۲۱ و ۴۰۷.</ref>.
آن حضرت [[خویی]] [[پسندیده]] داشت و گشاده‌رو بود. [[مزاح]] می‌کرد، ولی جز سخن [[حق]]، چیزی نمی‌گفت<ref>ورام، ج۱، ص۱۱۱.</ref>. با [[اصحاب]] خود [[شوخی]] می‌کرد تا [[عظمت]] و بزرگی‌اش [[دل]] آنان را نگیرد که راحت بتوانند به او بنگرند و بدون [[سختی]] با او [[رفتار]] کنند و خواسته‌های خود را بازگویند. هنگامی که یکی از اصحاب را [[اندوهگین]] می‌دید، با شوخی کردن او را مسرور می‌ساخت و می‌فرمود: "خداوند کسی را که با تُرش‌رویی با برادرانش روبه‌رو شود، [[دشمن]] می‌دارد"<ref>نوری، ج۸، ص۳۲۱ و ۴۰۷.</ref>.


آن حضرت راست‌گفتارترین [[مردم]]<ref>سهیلی، ج۳، ص۴۰۰.</ref> و [[حیا]]، صفت و [[راه و رسم]] او بود<ref>کلینی، ج۱، ص۴۴۴.</ref>. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در [[جامعه]] و خانه بسیار [[صبور]] بود. [[انس بن مالک]] گوید: من مدت نُه سال به پیامبر [[خدمت]] کردم و هیچگاه ندیدم ایراد بگیرد و بگوید: چرا چنین نکردی یا کردی؛ و هرگز از من ایراد نگرفت<ref>طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۱۶</ref>.
آن حضرت راست‌گفتارترین [[مردم]]<ref>سهیلی، ج۳، ص۴۰۰.</ref> و [[حیا]]، صفت و [[راه و رسم]] او بود<ref>کلینی، ج۱، ص۴۴۴.</ref>. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در [[جامعه]] و خانه بسیار [[صبور]] بود. [[انس بن مالک]] گوید: من مدت نُه سال به پیامبر [[خدمت]] کردم و هیچگاه ندیدم ایراد بگیرد و بگوید: چرا چنین نکردی یا کردی؛ و هرگز از من ایراد نگرفت<ref>طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۱۶</ref>.


با مردم بسیار [[مهربان]] بود. چنانچه مشغول [[نماز]] بود و کسی در کنارش می‌نشست، نماز خود را [[تخفیف]] می‌داد و زود تمام می‌کرد و به او می‌فرمود: آیا حاجتی داری؟<ref>قاضی عیاض، ج۱، ص۲۴۹؛ ابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۲۷.</ref> هرکس بر ایشان داخل می‌شد، بدو [[احترام]] می‌کرد و او را بر تشک خود می‌نشانید<ref>طبرسی، مکارم الأخلاقی، ص۲۱.</ref>.
با مردم بسیار [[مهربان]] بود. چنانچه مشغول [[نماز]] بود و کسی در کنارش می‌نشست، نماز خود را [[تخفیف]] می‌داد و زود تمام می‌کرد و به او می‌فرمود: آیا حاجتی داری؟<ref>قاضی عیاض، ج۱، ص۲۴۹؛ ابن‌شهرآشوب، ج۱، ص۱۲۷.</ref> هرکس بر ایشان داخل می‌شد، بدو [[احترام]] می‌کرد و او را بر تشک خود می‌نشانید<ref>طبرسی، مکارم الأخلاقی، ص۲۱.</ref>.


گاه [[فرزندان]] خردسال را به حضور پیامبر می‌آوردند تا به عنوان [[برکت]] یافتن، برایشان از [[خداوند]] [[خیر]] و برکت بخواهد یا نامگذاری کند. [[رسول خدا]]{{صل}} به خاطر [[دلجویی]] بستگان آن فرزند، وی را می‌گرفت و در دامن خویش می‌نهاد. گاه اتفاق می‌افتاد که [[کودک]] همان جا ادرار می‌کرد. برخی که حضور داشتند سر فرزند داد می‌کشیدند، ولی حضرت آنها را [[نهی]] می‌نمود و [[صبر]] می‌کرد تا ادرار بچه تمام شود. آن گاه [[دعا]] یا نامگذاری را به پایان می‌برد<ref>ر.ک: بخاری، الصحیح، ج۷، ص۷۶؛ ابن عدی، ج۷، ص۲۸۹.</ref>. حضرت حتی سراغ ضعیف‌ترین افراد را می‌گرفت. [[زن]] سیاه‌پوستی در [[مدینه]] بود که کارهای [[مسجد النبی]]{{صل}} را انجام می‌داد. چون درگذشت، [[مردم]] به [[خیال]] اینکه این حادثه برای رسول خدا{{صل}} اهمیت ندارد، به وی اطلاع ندادند. چون رسول خدا{{صل}} پس از چند [[روز]] [[آگاه]] شد، از آنان [[گله]] کرد و بر سر [[قبر]] او رفت و برایش [[درود]] فرستاد<ref>احمد بن حنبل، ج۲، ص۳۵۳؛ خزاعی، ص۱۳۷.</ref>.
گاه [[فرزندان]] خردسال را به حضور پیامبر می‌آوردند تا به عنوان [[برکت]] یافتن، برایشان از [[خداوند]] [[خیر]] و برکت بخواهد یا نامگذاری کند. [[رسول خدا]] {{صل}} به خاطر [[دلجویی]] بستگان آن فرزند، وی را می‌گرفت و در دامن خویش می‌نهاد. گاه اتفاق می‌افتاد که [[کودک]] همان جا ادرار می‌کرد. برخی که حضور داشتند سر فرزند داد می‌کشیدند، ولی حضرت آنها را [[نهی]] می‌نمود و [[صبر]] می‌کرد تا ادرار بچه تمام شود. آن گاه [[دعا]] یا نامگذاری را به پایان می‌برد<ref>ر. ک: بخاری، الصحیح، ج۷، ص۷۶؛ ابن عدی، ج۷، ص۲۸۹.</ref>. حضرت حتی سراغ ضعیف‌ترین افراد را می‌گرفت. [[زن]] سیاه‌پوستی در [[مدینه]] بود که کارهای [[مسجد النبی]] {{صل}} را انجام می‌داد. چون درگذشت، [[مردم]] به [[خیال]] اینکه این حادثه برای رسول خدا {{صل}} اهمیت ندارد، به وی اطلاع ندادند. چون رسول خدا {{صل}} پس از چند [[روز]] [[آگاه]] شد، از آنان [[گله]] کرد و بر سر [[قبر]] او رفت و برایش [[درود]] فرستاد<ref>احمد بن حنبل، ج۲، ص۳۵۳؛ خزاعی، ص۱۳۷.</ref>.


آن حضرت در [[امور خیر]] از [[نسیم]] هم بخشنده‌تر و با گذشت‌تر بود و همه موجودات را مشمول [[رحمت]] خود قرار می‌داد<ref>مقریزی، ج۲، ص۲۰۹.</ref>. [[بخشش]] وی در همه اموری بود که در [[شرع]] برای آنها حدی معین نشده بود<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۷۷.</ref>. رسول خدا{{صل}} می‌فرمود: "بر شما باد به گذشت که گذشت کردن، جز بر [[عزت]] [[بنده]] نمی‌افزاید. پس از یکدیگر درگذارید تا [[خدا]] شما را [[عزیز]] کند"<ref>کلینی، ج۲، ص۱۰۸.</ref>.<ref>[[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]]، ج۱، ص۷۲-۷۵.</ref>
آن حضرت در [[امور خیر]] از [[نسیم]] هم بخشنده‌تر و با گذشت‌تر بود و همه موجودات را مشمول [[رحمت]] خود قرار می‌داد<ref>مقریزی، ج۲، ص۲۰۹.</ref>. [[بخشش]] وی در همه اموری بود که در [[شرع]] برای آنها حدی معین نشده بود<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۷۷.</ref>. رسول خدا {{صل}} می‌فرمود: "بر شما باد به گذشت که گذشت کردن، جز بر [[عزت]] [[بنده]] نمی‌افزاید. پس از یکدیگر درگذارید تا [[خدا]] شما را [[عزیز]] کند"<ref>کلینی، ج۲، ص۱۰۸.</ref>.<ref>[[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]]، ج۱، ص۷۲-۷۵.</ref>
 
==سیره اخلاقی پیامبر خاتم در [[جنگ]]==
===[[شجاعت]]===
[[دلیری]] و بی‌باکی [[پیامبر اسلام]] برای [[دوستان]] و [[دشمنان]] ایشان آشکار است. تلاش سیزده ساله [[پیامبر]] و [[تبلیغ دین]] جدید خود هنگام [[نبرد]]، نشان دهنده شهامتی والاست. همه [[مسلمانان]] صدر اسلام از شجاعت آن بزرگوار یاد کرده‌اند. [[انس بن مالک]]، یکی از [[یاران پیامبر]] اعظم{{صل}} می‌گوید: «[[پیامبر خدا]]، زیباترین و بخشنده‌ترین و شجاع‌ترین [[مردم]] بود»<ref>محمد محمدی ری‌شهری، پیامبر اعظم{{صل}} از نگاه قرآن و اهل بیت{{عم}}، ص۱۶۵.</ref>.
 
همو در توصیف شجاعت پیامبر خاطره‌ای بیان می‌کند: شبی مردم مدینه صدایی شنیدند و دچار [[وحشت]] شدند. عده‌ای از مردم، به طرف صدا [[حرکت]] کردند. پیامبر که پیش‌تر از آنها به طرف صدا رفته بود، در حالی که سوار بر اسب برهنه [[ابوطلحه]] بود و [[شمشیر]] به دوش برمی‌گشت، آن عده را دید و فرمود: «نترسید، نترسید»<ref>محمد محمدی ری‌شهری، پیامبر اعظم{{صل}} از نگاه قرآن و اهل بیت{{عم}}، ص۱۶۵.</ref>.
 
جرئت پیامبر خدا{{صل}}، قوت [[قلبی]] برای تمام [[یاران]] بود. آنان در [[سختی]] [[کارزار]]، همواره به آن حضرت [[متوسل]] می‌شدند و از [[اقتدار]] و بی‌باکی ایشان [[روحیه]] می‌گرفتند. دلاورمردی همچون علی{{ع}} از شجاعت پیامبر [[خدا]] چنین یاد می‌کند: چون کارزار دشوار می‌شد، ما خود را به [[رسول خدا]]{{صل}} نگاه می‌داشتیم [و او را سپر خود می‌کردیم]، چنان که هیچ یک از ما از وی به [[دشمن]] نزدیک‌تر نبود<ref>سید رضی، نهج البلاغه (ترجمه شهیدی)، کلمات غریب، ح۹.</ref>.
 
[[سید رضی]]، گردآورنده [[نهج البلاغه]] درباره این [[سخن امام علی]]{{ع}} چنین می‌نویسد: معنای آن این است که چون [[بیم]] از دشمن بسیار بود و اژدهای جنگ دهان می‌گشود، مسلمانان به رسول خدا{{صل}} [[پناه]] می‌بردند و از او می‌خواستند تا خود، دست به جنگ بگشاید. در این هنگام، به [[برکت]] پیامبر، خدا [[پیروزی]] بر آنان می‌فرستاد و بیمی را که داشتند، با [[رسول]] می‌گشاد<ref>سید رضی، نهج البلاغه (ترجمه شهیدی)، کلمات غریب، ح۹.</ref>.
 
[[براء بن عازب]]، همان [[کلام امام]] را بر زبان آورده و گفته است: [در جنگ،] [[شجاع]] کسی بود که جرئت می‌کرد با [[پیامبر خدا]] هم ردیف شود<ref>ابن کثیر، السیره النبویه، ج۳، ص۶۲۱.</ref>. حضور پررنگ حضرت در لحظه‌های دشوار [[نبرد]]، در همه [[غزوه‌ها]] دیده شده است. در [[جنگ بدر]] که [[مسلمانان نخستین]] [[غزوه]] را با کمترین ساز و کار [[جنگی]] [[تجربه]] می‌کردند، [[رسول خدا]]{{صل}} با رزمی چشم‌گیر، [[دشمن]] را در هم نوردید. [[امام علی]]{{ع}} این [[حماسه]] را [[زیبا]] به تصویر می‌کشد: در جنگ بدر، ما به [[پیامبر]] [[پناه]] می‌بردیم و او از همه ما به دشمن نزدیک‌تر بود و در آن [[روز]]، از همه ما [[شجاعت]] بیشتری نشان داد<ref>پیامبر اعظم{{صل}}، ص۱۶۵.</ref>.
 
[[عمر بن خطاب]] می‌گوید: «وقتی [[آیه]] {{متن قرآن|سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَيُوَلُّونَ الدُّبُرَ}}<ref>«زودا که آن گروه در هم شکنند و واپس بگریزند» سوره قمر، آیه ۴۵.</ref> نازل شد، من می‌گفتم: کدام جمع به [[جنگ]] پشت و [[فرار]] می‌کنند؟ چون روز [[بدر]] شد، پیامبر را دیدم که [[لباس]] جنگ پوشیده و در [[حرکت]] و جنب و [[جوش]] است و می‌گوید: {{متن قرآن|سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَيُوَلُّونَ الدُّبُرَ}}؛ پس دانستم [[خداوند]] به زودی [[کافران]] را [[شکست]] می‌دهد»<ref>الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۵.</ref>.
 
در [[جنگ احد]]، حدود هفتاد نفر از بهترین [[یاران پیامبر]] به [[شهادت]] رسیدند و [[دنیاخواهان]] و انسان‌های [[ترسو]] نیز فرار را بر [[دفاع از پیامبر]] ترجیح دادند. گروهی از فراریان تا منطقه [[اعوص]] که از [[مدینه]] هم دورتر بود، فرار کردند و تا سه روز آنجا ماندند. وقتی [[یاران]] فرار کردند، تنها چند نفر برای [[حفاظت]] پیامبر بر جا ماندند. امام علی{{ع}} و [[ابودجانه]] که از فداییان حضرت بودند، تا پایان نبرد از حضرت دور نشدند. در این جنگ، پیامبر گذشته از [[فرماندهی نبرد]]، گاه تن به تن نیز [[مبارزه]] می‌کرد. [[ابن سعد]] درباره این مبارزه چنین گفته است: [[اُبَی بن خلف]] در بدر [[اسیر]] شد. او وقتی فدیه خود را پرداخت، به پیامبر گفت: اسبی دارم که هر روز سه صاع ذرت برایش می‌ریزم و امیدوارم که روی همان اسب تو را بکشم. پیامبر فرمود: چنین نیست، بلکه من تو را به [[خواست خداوند]]، در حالی که پشت آن اسب سوار هستی، خواهم کشت. در [[روز]] [[احد]]، ابی بر همان اسب سوار شد و نزدیک [[پیامبر]] آمد. بعضی از [[مسلمانان]] راه را بر او بستند. پیامبر فرمود: کنار باشید، کنار باشید و زوبین<ref>زوبین: نیزه کوچکی که سر آن دو شاخه بود و در جنگ‌های قدیم آن را بر روی دشمن پرتاب می‌کردند. لغت‌نامه دهخدا، مدخل زوبین.</ref> را به سوی او پرتاب کرد، ولی زوبین فقط یکی از دنده‌های او را [[شکست]] و او کشان کشان بر [[یاران]] خود بازگشت. یارانش او را کمک کردند و در راه بازگشت از احد در میان راه مُرد.
 
[[سعید بن مسیب]] می‌گوید: [[خدا]] [[آیه]] {{متن قرآن|وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى}}<ref>«و چون تیر افکندی تو نیفکندی بلکه خداوند افکند» سوره انفال، آیه ۱۷.</ref> را درباره [[حمله]] پیامبر به او نازل کرد<ref>الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۶.</ref>. [[پیامبر خدا]] در [[جنگ احد]] تا آخرین لحظه [[نبرد]] در میدان حضور داشت و با [[شجاعت]] تمام ایستاد<ref>الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۰.</ref> و زخم‌های بی‌شماری به صورت [[مبارک]] ایشان وارد آمد<ref>بحارالانوار، ج۲۰، ص۷۴، ح۱۲.</ref>.
 
همچنین هنگامی که مسلمانان در [[جنگ حنین]] محاصره شدند، بیشتر آنان پس از مقاومتی اندک [[فرار]] کردند و پیامبر و چند تن از یاران، بدون هراسی، برابر [[دشمنان]] ایستادند<ref>غزوات رسول اللّه{{صل}}، ص۱۱۲.</ref>. [[طبری]]، [[تاریخ‌نگار]] نامدار در توصیف جنگ حنین می‌نویسد: «در آن روز کسی [[شجاع‌تر]] از پیامبر و بر دشمنان سخت‌تر از آن حضرت دیده نشد»<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری (تاریخ الامم والملوک)، ج۴، ص۱۵۱.</ref>. حضور پیامبر خدا در ۲۷ [[غزوه]] و اعزام ۵۶ [[سپاه]]<ref>نک: غزوات رسول اللّه{{صل}}، صص ۳۸-۱۲۷.</ref> در طول ده سال، شجاعت و [[بی‌باکی]] وی را در لحظه‌های حساس نشان می‌دهد<ref>[[مهدی غلامی|غلامی، مهدی]]، [[سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم]]، ص ۴۱.</ref>.
 
===[[شکیبایی]]===
{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَفْقَهُونَ}}<ref>«ای پیامبر! مؤمنان را به کارزار برانگیز، اگر از شما بیست تن شکیبا باشند بر دویست تن پیروز می‌گردند و اگر از شما صد تن باشند بر هزار تن از کافران پیروز می‌شوند زیرا آنان گروهی هستند که درنمی‌یابند» سوره انفال، آیه ۶۵.</ref>.
 
میدان [[جنگ]]، از مهم‌ترین عرصه‌های [[صبر]] است. اگر [[رزمندگان]] [[سختی‌ها]] را به [[جان]] بخرند و [[شکیبایی]] ورزند، سرانجام طعم شیرین [[پیروزی]] را خواهند چشید. پیروزی در [[نبرد]]، به [[ابزار جنگی]] بستگی ندارد. آنچه می‌تواند امکانات نظامی [[دشمن]] را از کار بیندازد، [[امور معنوی]] است. [[پیامبر خدا]] همواره می‌فرمود: همانا پیروزی با صبر همراه است و [[گشایش]] با [[گرفتاری]]. را [[راستی]] که با هر [[دشواری]]، آسانی است<ref>بحارالانوار، ج۷۷، ص۸۸، ح۲.</ref>.
 
[[پروردگار]] [[یکتا]] در [[قرآن کریم]]، بارها [[مسلمانان]] را به صبر سفارش می‌کند و به اثرگذاری این عنصر در [[فتوحات]] پیش از [[اسلام]]، اشاره دارد. نبرد [[طالوت]] با [[جالوت]]، یکی از داستان‌های مهم [[قرآنی]] است. هنگامی که بخشی از [[سپاه]] یکتاپرست، فزونی سپاه جالوت را دیدند، به خود لرزیدند و [[ترس]] بر آنان چیره گشت. گروهی از [[مؤمنان]] به آنان گفتند: {{متن قرآن|كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ}}<ref>«بسا گروهی اندک بر گروهی بسیار به اذن خداوند، پیروز شده است و خداوند با شکیبایان است» سوره بقره، آیه ۲۴۹.</ref>. سپس [[سپاهیان]] طالوت [[دعا]] کردند و از [[خدا]] چنین خواستند: {{متن قرآن|رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ}}<ref>«پروردگارا! ما را از شکیب، سرشار کن و گام‌های ما را استوار دار و ما را بر کافران پیروز گردان» سوره بقره، آیه ۲۵۰.</ref>.
 
چون [[لشکر]] [[توحید]]، صبر پیشه کرد، خدا [[رعب]] و [[وحشت]] را برای دل‌های [[مشرکان]] به ارمغان آورد و جالوتیان [[شکست]] سنگینی را پذیرفتند. [[همراهی]] صبر با پیروزی، در همه عرصه‌های [[زندگی]] کاربرد دارد، ولی در جنگ [[ضرورت]] صبر، خود را بیشتر می‌نمایاند. بنابراین، اگر [[فرماندهان]] و سپاهیان بخواهند قله‌های بلند پیروزی را فتح کنند، باید شکیبایی را بیاموزند. آیه‌های بسیاری بر این مهم تکیه دارد<ref>نک: سوره آل عمران، آیه ۱۲۰، ۱۲۵، ۱۴۶؛ سوره انفال، آیه ۴۶؛ سوره اعراف، آیه ۱۳۷؛ سوره سجده، آیه ۲۴؛ سوره فصلت، آیه ۳۵ و....</ref>.
 
[[پیامبر خدا]]، در برابر همه [[دشواری‌ها]]، [[صبر]] پیشه کرد. در [[دوران حضور]] در [[مکه]]، بی‌مهری‌های اطرافیان و [[دشمنان]] را به [[جان]] خرید و هرگز از دایره صبر، قدمی فراتر ننهاد. [[اسماعیل بن عیاش]] آن حضرت را چنین توصیف می‌کند: «پیامبر خدا در برابر [[گناهان]] (و خطاهای) [[مردم]] از همه شکیباتر بود»<ref>الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۷۸.</ref>.
 
[[دشمنان اسلام]] در مکه، بسیار [[پیامبر]] را آزردند. [[ابولهب]] در [[بازار]] ذوالمجاز، در پی پیامبر [[حرکت]] می‌کرد و آن قدر سنگ به پای برادرزاده‌اش زد که قوزک و ساق پای ایشان خونی شد، ولی محمد{{صل}} در راه [[دین]]، [[شکیبایی]] ورزید و هیچ سخنی بر زبان نراند<ref>ابن ابی شیبه، المصنَّف فی الأحادیث والآثار، ج۸، ص۴۴۲، ح۶.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} جسارت‌های بی‌شمار [[کافران]] [[قریش]] و [[مشرکان]] را [[تحمل]] کرد تا سرانجام [[خدا]] به او در فتح بزرگ مکه [[یاری]] رساند.
 
آن حضرت پیش از هر [[نبرد]]، برای [[مسلمانان]] [[سخنرانی]] و نکته‌هایی را یادآوری می‌کرد. سفارش به شکیبایی و [[پرهیزکاری]] را می‌توان جزو سفارش‌های مشترک پیامبر در همه [[نبردها]] و اعزام سریّه‌ها دانست. وقتی [[خاتم الانبیا]]، در [[جنگ احد]] صف‌ها را [[منظم]] کرد، در برابر [[سپاه]] ایستاد و فرمود: شما امروز در آستانه [[پاداش]] و ذخیره [خیر] هستید و این پاداش برای کسانی است که خود را بر شکیبایی، [[یقین]]، [[کوشش]] و [[شادابی]] [[عادت]] دهند؛ زیرا [[جنگ]]، بسیار بدمنظر است و کم‌اند کسانی که بر جنگ شکیبایی می‌ورزند.... پس کارهای خود را با شکیبایی بر [[جهاد]] آغاز کنید<ref>بحارالانوار، ج۲۰، ص۱۲۵.</ref>.
 
در [[غزوه حمراء الاسد]] که یک [[روز]] پس از [[احد]] رخ داد، دوباره به سپاه خویش چنین فرمود: «[[تقوای الهی]] و صبر را پیشه کنید»<ref>بحارالانوار، ج۲۰، ص۹۴.</ref>. در [[سال پنجم هجرت]]، [[غزوه خندق]] روی داد. پس از [[آگاهی پیامبر]] از حرکت [[احزاب]] به سوی [[مدینه]]، آن حضرت مسلمانان را جمع و با آنان درباره جهاد [[رایزنی]] کرد سپس چنین فرمود: «اگر [[شکیبایی]] و [[پرهیزکاری]] کنید، [[پیروز]] خواهید شد»<ref>مغازی تاریخ جنگ‌های پیامبر، ص۳۳۳.</ref>.
 
همچنین در همه سریّه‌ها، سفارش به شکیبایی، از سفارش‌های مهم آن حضرت بود. برای نمونه، در سریّه [[عبداللّه بن جحش]]، [[پیامبر]] به او نامه‌ای داد و فرمود: همراه سپاهیانت [[حرکت]] کن و چون به فلان مکان رسیدی، [[نامه]] را بگشا و به دستورهای آن عمل کن. او وقتی به مکان [[موعود]] رسید، نامه را گشود. در آن چنین نوشته شده بود: از سوی محمد [[فرستاده خدا]]. بر شما باد [[تقوای الهی]]. به [[یاری خدا]] حرکت کنید تا به [[نخله]] برسید. آنجا دو [[روز]] بمانید و اگر با [[دشمن]] روبه رو شدید، [[صبر]] را پیشه خود سازید<ref>علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول{{صل}}، ج۲، ص۶۹۹.</ref>.
 
همه [[کوشش]] پیامبر این بود که از [[جنگ]] بپرهیزد و اگر از جنگ گریزی نبود، تقوای الهی و صبر پیشه می‌کرد. [[پیامبر اعظم]]{{صل}} در این باره می‌فرماید: [[آرزوی دیدار]] با دشمن را نداشته باشید (طالب جنگ نباشید)، ولی اگر با آنان در [[نبرد]] روبه رو شدید، شکیبایی ورزید<ref>صحیح مسلم، ج۵، ص۱۴۳.</ref>. آن حضرت، گذشته از آنکه [[یاران]] خویش را به بهره‌مندی از چنین صفت‌هایی سفارش می‌کرد، خود نیز در میدان [[پیکار]]، [[شکیبا]] و [[پرهیزکار]] بود.
 
[[حضرت محمد]]{{صل}} به قدری [[صبور]] بود که در سخت‌ترین شرایط [[جنگ احد]] و [[شهادت]] بسیاری از یاران و [[فرار]] بیشتر [[مسلمانان]]، حاضر نشد حتی [[دشمنان]] خویش را [[نفرین]] کند و بر این همه بی‌مهری‌ها و [[خشونت‌ها]] صبر کرد و تنها گفت: «بار خدایا! [[قوم]] مرا بیامرز؛ زیرا آنها [[نادان]] هستند»<ref>بحارالانوار، ج۲۰، ص۱۱۷.</ref>.
 
یکی دیگر از نشانه‌های [[بردباری]] ایشان، صبر هنگام تقسیم [[غنیمت‌های جنگی]] است. گاهی [[نادانان]] دنیادوست، برای دریافت [[غنیمت]] بیشتر، حتی به پیامبر [[جسارت]] می‌کردند، ولی آن حضرت صبر می‌کرد. در [[جنگ حنین]] که در [[سال هشتم هجری]] پس از [[فتح مکه]] رخ داد، مسلمانان غنیمت‌های بسیاری به دست آوردند. [[پیامبر خدا]] میان مسلمانان حاضر در نبرد، [[غنایم]] را تقسیم کرد. حتی به برخی تازه مسلمانان یک صد شتر داد. [[مسلمانان]] دور حضرت جمع شدند. بر اثر فزونی [[جمعیت]]، کار به جایی رسید که [[رسول خدا]]{{صل}} در [[پناه]] درختی قرار گرفت. با این [[حال]]، [[لباس]] رویین حضرت را کشیدند و بردند. بر اثر فشار جمعیت، کمر [[پیامبر]] زخمی شد و آنها همچنان تقاضایشان را مطرح می‌کردند. پیامبر بر این همه بی‌مهری‌ها [[صبر]] کرد و تنها به آنها فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر نزد من به اندازه درخت‌های [[سرزمین تهامه]]، [[اموال]] و کالا باشد، همه را بین شما تقسیم می‌کنم<ref>کحل البصر، صص ۱۵۴ و ۱۵۵.</ref>.
 
سرانجام درخت [[صبر حضرت]] به بار نشست و میوه [[پیروزی]] بر [[مشرکان]]، کام خداجویان را شیرین کرد و ندای [[توحید]] در [[سرزمین حجاز]] طنین انداز شد. [[امام علی]]{{ع}} می‌فرماید: «کسی که بر مرکب صبر نشیند، به خط پایان پیروزی رسد»<ref>میزان الحکمه، ج۶، ص۲۹۶۵، ح۱۰۰۶۹.</ref>.<ref>[[مهدی غلامی|غلامی، مهدی]]، [[سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم]]، ص ۴۵.</ref>
 
===[[توکل]]===
{{متن قرآن|وَلَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَى اللَّهِ تُحْشَرُونَ * فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ}}<ref>«و اگر بمیرید یا کشته شوید بی‌گمان نزد خداوند، گردتان می‌آورند * پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل می‌بودی از دورت می‌پراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۸-۱۵۹.</ref>.
کسی که به خدا [[یقین]] و [[اطمینان]] [[راستین]] داشته باشد، امور خویش را به او واگذار می‌کند و توکل، ناشی از [[نیرومندی]] یقین است<ref>میزان الحکمه، ج۱۴، ص۷۰۶۱، ح۲۲۵۳۶.</ref>. [[پیامبران]] کسانی‌اند که [[خداوند]] یقین را به آنان ارزانی داشته است<ref>{{متن قرآن|وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ}} «و این‌گونه ما گستره آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم می‌نمایانیم و (چنین می‌کنیم) تا از باورداران گردد» سوره انعام، آیه ۷۵.</ref> و کسی که [[یقین]] دارد، به [[حقانیت]] [[خدا]]، [[راستی]] [[مرگ]]، [[رستاخیز]] و [[دوزخ]] و [[بهشت]] [[اطمینان]] دارد. بنابراین، می‌داند که تنها خدا امور را سامان می‌دهد و بدون [[ترس از مرگ]]، در برابر [[دشمنان]] می‌غرد و می‌خروشد.
 
[[پیامبر خدا]]، [[تفسیر]] [[توکل]] را از [[جبرئیل]] پرسید. جبرئیل چنین گفت: معنای توکل این است که [[انسان]] یقین کند به اینکه [[سود]] و [[زیان]] و [[بخشش]] و [[حرمان]] به دست [[مردم]] نیست و باید از آنها [[ناامید]] بود و اگر بنده‌ای به این مرتبه از [[معرفت]] برسد، جز برای خدا کاری انجام ندهد و جز او به کسی [[امیدوار]] نباشد و از غیر او نهراسد و غیر از خدا چشم [[طمع]] به کسی نداشته باشد. این، همان توکل بر خداست<ref>بحارالانوار، ج۶۸، ص۱۳۸، ح۲۳.</ref>.
 
شاید بتوان مهم‌ترین ریشه [[شجاعت پیامبر]] و [[دلیری]] آن حضرت را یقین و توکل ایشان دانست؛ زیرا نیرومندترین مردم، کسی است که به خدا توکل کند<ref>میزان الحکمه، ج۱۴، ص۷۰۶۱، ح۲۲۵۴۵.</ref>. [[صحابه پیامبر]] هنگام [[سختی‌ها]] و شنیدن خبرهای ناگوار، این جمله را بارها از آن حضرت شنیده بودند: {{متن حدیث|حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ}}؛ «[[خداوند]] ما را کفایت می‌کند و اوست که بهترین کارساز است»<ref>ابن کثیر، السیره النبویه، ج۳، ص۱۰۰.</ref>.
 
[[امام صادق]]{{ع}} فرمود: در [[جنگ ذات الرقاع]]، پیامبر خدا در کنار دره‌ای، زیر درختی توقف کرد. در همین هنگام، سیلی آمد و میان ایشان و یارانش فاصله انداخت. مردی از [[مشرکان]] به نام غورث که متوجه شد [[یاران پیامبر]] از او دور افتاده‌اند و [[منتظر]] بند آمدن سیل هستند، به هم رزمان خود گفت: من محمد را می‌کشم. آمد و به روی پیامبر خدا [[شمشیر]] کشید و گفت: ای محمد، کیست که تو را از دست من [[نجات]] دهد؟ [[پیامبر]] فرمود: «همان کسی که [[پروردگار]] من و توست».
 
در این هنگام، جبرئیل آن مرد را از اسبش پرت کرد و او به پشت، روی [[زمین]] افتاد. پیامبر برخاست و شمشیر را برداشت و روی سینه او نشست و فرمود: «ای غورث! کیست که تو را از دست من [[نجات]] دهد؟» عرض کرد: [[بخشندگی]] و آقایی تو ای محمد! [[پیامبر]] او را رها کرد. مرد از جا برخاست، در حالی که می‌گفت: به [[خدا]] قسم که تو از من بهتر و بزرگوارتری<ref>پیامبر اعظم{{صل}}، ص۱۷۱؛ کافی، ج۸، ص۱۲۷، ح۹۷.</ref>.
[[رسول گرامی اسلام]] به این نکته [[یقین]] داشت که اگر تمام [[دنیامداران]] بخواهند با [[اسلام]] و [[مسلمانان]] بجنگند و خدا نخواهد، دنیامداران [[شکست]] خواهند خورد. [[توکل]] کننده، تنها از خدا می‌ترسد و از غیر او نمی‌هراسد.
 
اگر ما مسلمانان [[دین خدا]] را [[یاری]] کنیم و در [[دین‌داری]] محکم بایستیم، هیچ [[تحریم]] و حمله‌ای نمی‌تواند مسلمانان را نابود کند و [[دشمنان]] با همه ابزارهای [[جنگی]] خویش، محکوم به شکستند؛ زیرا [[خداوند]] به [[یاری‌کنندگان]] دینش کمک می‌کند. [[پروردگار]] [[یکتا]] در [[آیه]] ۱۶۰ [[آل عمران]]، این مژده را به مسلمانان داده است: {{متن قرآن|إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَكُمْ وَإِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ}}<ref>«اگر خداوند یاریتان کند هیچ کس بر شما چیره نخواهد شد و اگر شما را واگذارد پس از او کیست که یاریتان دهد؟ و مؤمنان باید تنها بر خداوند توکل کنند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۰.</ref>.<ref>[[مهدی غلامی|غلامی، مهدی]]، [[سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم]]، ص ۴۹.</ref>
 
===[[مهربانی]]===
{{متن قرآن|لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ}}<ref>«بی‌گمان پیامبری از (میان) خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید بر او گران است، بسیار خواستار شماست، با مؤمنان مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۲۸.</ref>. با مراجعه به [[تاریخ]] و بررسی [[جنگ‌های پیامبر]] خدا، درمی‌یابیم که [[تحمل]] این [[نبردها]]، سخت‌گیری‌ها و خشونت‌های ظاهری بر [[دوست]] و [[دشمن]] دشوار بوده است. آیه‌های آخر [[سوره]] [[برائت]] - که آخرین [[آیات]] نازل‌شده هستند - به این [[شبهه]] پاسخ می‌دهند. این [[آیه‌ها]]، مجموعه‌ای از [[احکام]] سخت خداوند بر [[کافران]] و [[مشرکان]] است. [[حق تعالی]] در آیه ۱۲۸، [[فلسفه]] این سخت‌گیری‌ها را چنین بیان می‌کند: [[پیامبر خدا]] فردی است که از جمع خود شما برخاسته است. بنابراین، از دردها و [[مشکلات]] شما [[آگاه]] است.... او نه تنها از [[ناراحتی]] شما [[مردم]] (اعم از [[مشرکان]] و [[مسلمانان]]) [[خشنود]] نمی‌شود، بلکه بی‌تفاوت هم نخواهد بود. او به شدت از رنج‌های شما [[رنج]] می‌برد و اگر [[اصرار]] بر [[هدایت]] شما و جنگ‌های طاقت‌فرسای پرزحمت دارد، آن هم برای [[نجات]] شما، برای رهایی‌تان از چنگال [[ستم]] و [[گناه]] و [[بدبختی]] است. او سخت به هدایت شما علاقه‌مند است و به آن [[عشق]] می‌ورزد. اگر [[پیامبر]] هر گونه دستور طاقت‌فرسایی را می‌دهد، (مانند گذشتن از بیابان‌های طولانی و سوزان در فصل تابستان یا [[گرسنگی]] و [[تشنگی]] برای [[جنگ تبوک]]) آن هم نوعی [[محبت]] و [[لطف]] از ناحیه اوست<ref>ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۸، صص ۲۰۶-۲۰۸ تلخیص.</ref>.
 
نمونه آشکار [[مهربانی پیامبر]] در [[جنگ‌ها]] را می‌توان در [[غزوه حدیبیه]] یافت. [[امام صادق]]{{ع}} می‌فرماید: چون [[قریش]] آمدند و پیامبر از دور آنان را دید، فرمود: وای بر قریش! [[جنگ]] آنان را بیچاره کرد! چرا مرا با [[عرب]] واگذار نمی‌کنند؟ اگر من راست می‌گویم، [[پادشاهی]] را با [[پیامبری]] به سمت آنان می‌آورم و اگر [[دروغ]] می‌گویم، گرگ‌های عرب مرا کفایت می‌کنند و [[حاجت]] به قریش نیست. امروز اگر چیزی را از من بخواهند که [[خدا]] را ناخوش نباشد، قبول خواهم کرد<ref>علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۲، ص۳۱۱.</ref>.
 
«از این کلمات، نهایت [[عطوفت]] [[پیغمبر]] {{متن قرآن|رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ}}<ref>«رحمتی برای جهانیان» سوره انبیاء، آیه ۱۰۷.</ref> و [[رقت]] آن حضرت از [[بیچارگی]] و [[استیصال]] آنان دانسته می‌شود. او با آن همه [[دشمنی‌ها]]، نگاه [[دشمنی]] به قریش نمی‌کند، بلکه با نهایت [[مهربانی]] به آنها می‌نگرد»<ref>تاریخ پیامبر اسلام{{صل}}، ج۲، ص۲۴۳.</ref>.
 
در [[جنگ خیبر]]، [[حضرت علی]]{{ع}} گروهی از [[یهودیان]] را [[اسیر]] کرد. [[صفیه]]، دختر [[حی بن أخطب]] در جمع [[اسیران]] بود. [[امام علی]]{{ع}} او را به [[بلال حبشی]] سپرد و به او فرمود: «این بانو را به دست هیچ کس جز [[رسول خدا]]{{صل}} نسپار تا آن حضرت هر نظری دارد، بفرماید». [[بلال حبشی]] او را نزد [[رسول خدا]]{{صل}} برد و هنگام بردن، او را از محل کشته شدن [[اقوام]] و بستگانش عبور داد. [[صفیه]] از دیدن آن منظره، به قدری [[اندوهگین]] شد که نزدیک بود [[جان]] بسپرد. [[پیامبر]] پس از [[آگاهی]] از این جریان، بسیار ناراحت شد و [[بلال]] را [[سرزنش]] کرد و فرمود: «ای بلال! مگر رحم و [[عاطفه]] از تو سلب شده است؟»<ref>کحل البصر، ص۲۶۸.</ref>.
 
[[پیامبر خدا]] با همه [[انسان‌ها]] [[مهربان]] بود. ازاین رو، آن [[بزرگوار]] را {{متن قرآن|رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ}}<ref>«رحمتی برای جهانیان» سوره انبیاء، آیه ۱۰۷.</ref> نامیده‌اند. [[پیامبری]] که با [[دشمنان]] خویش مهربان بود، طبیعی است که با [[مؤمنان]] مهربان‌تر باشد. [[انس بن مالک]] می‌گوید:
[[اخلاق پیامبر]] [[خدا]] چنین بود که هرگاه یکی از [[اصحاب]] خود را سه [[روز]] نمی‌دید، جویای حالش می‌شد. اگر به [[مسافرت]] رفته بود، برایش [[دعا]] می‌کرد و اگر در [[شهر]] بود، به دیدنش می‌شتافت و اگر [[بیمار]] بود، به عیادتش می‌رفت<ref>پیامبر اعظم{{صل}}، ص۱۶۷، ح۱۳۳.</ref>.
در یکی از [[غزوه‌ها]]، حضرت در [[حال]] [[نماز خواندن]] بود. چند سوار رسیدند و از [[یاران پیامبر]]، سراغ آن حضرت را گرفتند و برای پیامبر دعا کردند و گفتند: [[سلام]] ما را به ایشان برسانید. اگر [[عجله]] نداشتیم، [[منتظر]] می‌ماندیم تا ایشان را [[زیارت]] کنیم و رفتند. وقتی سلام آنها را به پیامبر رسانیدند، حضرت [[خشمگین]] شد و فرمود: «سوارانی بر شما گذر می‌کنند و سراغ مرا می‌گیرند و برای من سلام می‌فرستند، ولی شما برای آنان غذا نمی‌آورید [و به مهمان [[احترام]] نمی‌گذارید]؟»<ref>الکافی، ج۶، ص۲۷۵، ح۱.</ref>.<ref>[[مهدی غلامی|غلامی، مهدی]]، [[سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم]]، ص ۵۲.</ref>
 
===[[پایداری]]===
{{متن قرآن|فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ}}<ref>«پس چنان که فرمان یافته‌ای پایداری کن و (نیز) آنکه همراه تو (به سوی خداوند) بازگشته است (پایداری کند)» سوره هود، آیه ۱۱۲.</ref>. یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های پیامبر، پایداری در راه خداست. پایداری ایشان در [[گسترش اسلام]] و شکوفایی [[دین]]، اثرگذار بود. سیزده سال پایداری در [[مکه]] و [[تحمل]] سختی‌های طاقت‌فرسای آن دوران و ده سال پایداری در برابر جنگ‌های تحمیلی [[کافران]] و [[مشرکان]] و [[شیطنت]] [[اهل کتاب]] و [[منافقان]]، سبب شد [[ایستادگی]] [[پیامبر]]، [[نیکو]] به تصویر کشیده شود.
 
آن حضرت دوره‌های سخت و دشوار را [[تحمل]] کرد. چه بسیار افرادی که ابتدا [[اسلام]] را پذیرفتند، ولی در ادامه از [[پایداری]] در برابر [[مشکلات]] بعدی بازماندند. ازاین رو، [[قرآن]] اعتراف به [[توحید]] را لازم می‌شمارد، ولی کافی نمی‌داند؛ زیرا اگر این توحید با [[استقامت]] همراه شود، [[پیروزی]] و [[نصرت الهی]] سرازیر خواهد شد: {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ * نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ * نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِيمٍ}}<ref>«فرشتگان بر آنان که گفتند: پروردگار ما خداوند است سپس پایداری کردند، فرود می‌آیند که نهراسید و اندوهناک نباشید و شما را به بهشتی که وعده می‌دادند مژده باد! * ما دوستان شما در این جهان و در جهان واپسینیم و در آنجا هر چه دلتان بخواهد هست و هر چه درخواست کنید دارید * به پذیرایی از سوی آمرزنده‌ای بخشاینده» سوره فصلت، آیه ۳۰-۳۲.</ref>.
 
مهم‌ترین عرصه پایداری، میدان [[کارزار]] است. آن هنگام که [[سختی‌ها]] از هر سو به [[سپاه]] [[هجوم]] آورد و راه [[فرار]] هموار شود، کمتر کسی را می‌توان [[پایدار]] یافت. در [[جنگ احد]] که مشرکان بخشی از [[یاران]] [[سپاه اسلام]] را محاصره کردند و بسیاری نیز گریختند، [[پیامبر اسلام]] تا آخرین لحظه [[نبرد]]، میدان [[جنگ]] را رها نکرد و به [[پیکار]] خویش ادامه داد. حضرت، در [[جنگ احزاب]] ([[خندق]]) به ویژه پس از [[خیانت]] [[یهود]]، [[مسلمانان]] [[ناامید]] و خسته را به پایداری [[دعوت]] و تا لحظه پیروزی نهایی، [[استوار]] [[مقاومت]] کرد. همچنین در [[جنگ حنین]] و هنگام [[شکست]] تلخ مسلمانان در آغاز کار، [[رسول خدا]]{{صل}} تنها با چند تن از یاران خویش توانست جنگ را به سود مسلمانان [[تغییر]] دهد و [[آتش]] [[مبارزه]] را بیفروزد. هنگامی که فراریان [[مسلمان]] [[پایداری]] حضرتش را دیدند، بازگشتند و زیر نظر آن حضرت [[نبرد]] کردند. اگر پایداری [[پیامبر اعظم]]{{صل}} از ابتدای [[نزول وحی]] تا هنگام [[رحلت]] نبود، امروز حتی نامی از [[اسلام]] نیز نبود.
 
[[جنگ احد]] در [[سال سوم هجرت]] با [[تهاجم]] سه هزار نفر از [[نظامیان]] [[قریش]] شکل گرفت. این [[جنگ]] را از جنبه‌های گوناگون می‌توان بررسی کرد. می‌دانیم که [[مسلمانان]] ابتدا جانانه [[مقاومت]] کردند و حماسه‌ای درخشان آفریدند، ولی پس از [[نافرمانی]] گروهی از مسلمانان، [[سپاه اسلام]] در آستانه [[شکست]] قرار گرفت. در این [[زمان]]، [[سربازان]] بسیاری یا به [[شهادت]] رسیدند یا [[پیامبر]] را رها و [[فرار]] کردند. [[ابن سعد]] در الطبقات الکبری در این باره چنین می‌نویسد: پس از [[سستی]] و نافرمانی بخشی از [[سپاه مسلمانان]]، [[مشرکان]]، بسیاری از مسلمانان را کشتند و گروه انبوهی از مسلمانان گریختند، ولی پیامبر پایداری کرد و آن حضرت چندان تیر انداخت که کمانش شکسته شد. پس بنای سنگ انداختن نهاد و مگر گروه اندکی از [[یاران]] که چهارده تن بودند، چندان پایداری کردند که توانستند حملات را از پیامبر دفع کنند (هفت نفر از [[مهاجران]] و هفت نفر از [[انصار]]). مشرکان توانستند پیامبر را مجروح کنند، چنان که دندان‌های پیشین<ref>از امام باقر{{ع}} روایت شده که تنها صورت و گونه‌های پیامبر زخمی شد و دندان ایشان نشکسته و آن حضرت با دندان‌های سالم از دنیا رفت. نک: بحارالانوار، ج۲۰، ص۷۴، ح۱۲.</ref> او شکسته و پیشانی و گونه‌هایش زخمی شد<ref>الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۰.</ref>.
 
پیامبر در این جنگ بسیار آسیب دید و این، نشان‌دهنده مقاومت ایشان است. جنگ احد با شهادت و جراحت گروه بسیاری از مسلمانان پایان یافت. مسلمانان شب به [[مدینه]] بازگشتند و تا صبح به مداوای زخمی‌ها پرداختند. [[روز]] بعد، پیامبر [[نماز صبح]] را به [[جماعت]] در [[مسجد]] خویش بر پا کرد و به [[بلال]] فرمود مسلمانانی را که در جنگ احد حاضر بودند، برای تعقیب [[دشمنان خدا]] فرا بخواند. او نیز با صدای بلند [[مسلمانان]] را فرا خواند. این [[حرکت]] نظامی [[پیامبر]]، به [[غزوه حمراء الاسد]]<ref>حمراء الاسد، نام مکانی در هشت کیلومتری مدینه، در راه عقیق است. پیامبر در این غزوه تا این مکان دشمن را تعقیب کرد و بازگشت. معجم البلدان، ج۲، ص۳۰۱.</ref> [[شهرت]] یافت و در کتاب‌های [[سیره]] به آن اشاره شده است. برای نمونه چنین آمده است: پیامبر برای [[ترساندن]] [[مشرکان]] بیرون رفت تا آنها برنگردند و [[گمان]] کنند مسلمانان [[قوه]] و نیرو دارند و آنچه از جراحات به آنان رسیده، ایشان را [[سست]] نکرده است؛ حتی مشغول مداوای جراحات هم نشدند<ref>دحلان، السیره النبویه، ج۲، صص ۶۴ و ۶۵.</ref>.
 
«از این عبارات دانسته می‌شود آنان که بیرون رفته بودند، تنها همان مجروحان [[جنگ احد]] بودند. همچنین معلوم است در [[غزوه احد]] کسانی که در معرکه ماندند و [[جنگ]] کردند یا زود برگشتند، مجروح شده بودند، نه کسانی که در [[فرار]] مسابقه گذاشتند یا اصلاً در جنگ شرکت نداشتند»<ref>تاریخ مجاهدات پیغمبر اکرم{{صل}}، ج۲، ص۲۰۸.</ref>.
 
بر اساس آنچه گذشت، غزوه حمراء الاسد، [[نشانه]] [[پایداری]] [[پیامبر اسلام]] و مسلمانان در برابر [[دشمنان]] است. بی‌شک، آن حضرت در حالی در این [[غزوه]] شرکت کرد که هنوز زخم‌های پیشین التیام نیافته بود. [[تاریخ‌نگاران]] درباره وضعیت حضرت در این رزمایش چنین نوشته‌اند: آن حضرت از [[خانه]] بیرون شد، در حالی که رخسار زخمی و پیشانی شکافته و دندان‌ها شکسته و لب زیرین آماسیده و پوست زانوها کنده و شانه راست از ضربه ابن قَمیئه، آسیب دیده بود<ref>الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۷.</ref>. [[پیامبر اعظم]]{{صل}} تمام سختی‌های [[پیکار]] با دشمنان را به [[جان]] خرید و [[ناملایمات]] داخلی و خارجی را تحمل کرد<ref>[[مهدی غلامی|غلامی، مهدی]]، [[سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم (کتاب)|سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم]]، ص ۵۴.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل‌ وابسته}}
{{مدخل وابسته}}
*[[سبک زندگی پیامبر خاتم]]
* [[سبک زندگی پیامبر خاتم]]
*[[سیره اخلاقی پیامبر خاتم]]
* [[سیره اخلاقی پیامبر خاتم]]
*[[سیره عبادی پیامبر خاتم]] ([[سیره معنوی پیامبر خاتم]])  
* [[سیره عبادی پیامبر خاتم]] ([[سیره معنوی پیامبر خاتم]])  
*[[سیره خانوادگی پیامبر خاتم]]
* [[سیره خانوادگی پیامبر خاتم]]
*[[سیره تربیتی پیامبر خاتم]]
* [[سیره تربیتی پیامبر خاتم]]
*[[سیره اجتماعی پیامبر خاتم]]
* [[سیره اجتماعی پیامبر خاتم]]
*[[سیره علمی پیامبر خاتم]]
* [[سیره علمی پیامبر خاتم]]
*[[سیره تبلیغی پیامبر خاتم]]
* [[سیره تبلیغی پیامبر خاتم]]
*[[سیره سیاسی پیامبر خاتم]]
* [[سیره سیاسی پیامبر خاتم]]
*[[سیره اقتصادی پیامبر خاتم]]
* [[سیره اقتصادی پیامبر خاتم]]
*[[سیره فرهنگی پیامبر خاتم]]
* [[سیره فرهنگی پیامبر خاتم]]
*[[سیره مدیریتی پیامبر خاتم]]
* [[سیره مدیریتی پیامبر خاتم]]
*[[سیره نظامی پیامبر خاتم]]
* [[سیره نظامی پیامبر خاتم]]
*[[سیره قضایی پیامبر خاتم]]
* [[سیره قضایی پیامبر خاتم]]
{{پایان مدخل‌ وابسته}}
{{پایان مدخل‌ وابسته}}


خط ۷۸: خط ۱۷۰:
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:IM009657.jpg|22px]] [[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|'''مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱''']]
# [[پرونده:IM009657.jpg|22px]] [[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|'''مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱''']]
# [[پرونده:88519034.jpg|22px]] [[مهدی غلامی|غلامی، مهدی]]، [[سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم (کتاب)|'''سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


خط ۸۳: خط ۱۷۶:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:سیره]]
[[رده:سیره اخلاقی]]
[[رده:سیره اخلاقی]]
[[رده:سیره پیامبر خاتم]]
[[رده:سیره پیامبر خاتم]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۳ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۰۰

سیره اخلاقی پیامبر خاتم (ص) مهمترین ویژگی آن حضرت محسوب می‌شود. این ویژگی را خداوند در قرآن ستوده است: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ و اصل بعثت ایشان برای احیای مکارم اخلاقی بوده است.

سیره اخلاقی

در میان ویژگی‌های رسول خدا (ص)، رفتار اخلاقی آن حضرت مهمترین ویژگی آن بزرگوار محسوب می‌شد. این ویژگی را خداوند در قرآن ستوده و فرموده است: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ[۱]. پیامبر نیز خود فرمود برای احیای مکارم اخلاقی مبعوث گشته است[۲].

در روایتی بلند، امام حسن (ع)، اوصاف اخلاقی و رفتار رسول خدا (ص) را به نقل از دایی خویش هند بن ابی هاله و بخش‌هایی را نیز به نقل از امام حسین (ع) از پدر بزرگوار خویش نقل کرده است. این روایت جامع‌ترین توصیف درباره اخلاق رسول خدا (ص) است که بخش‌هایی از آن به شرح زیر است: "هر کس را که می‌دید به سلام دادن پیشی می‌گرفت. جز در مورد لزوم صحبت نمی‌فرمود. سکوت او ممتد بود و هنگام گفتار، تمام دهان را نمی‌گشود. نرم گفتار بود و پرگوی نبود. در گفتار خود به هیچ کس ستم روانمی‌داشت. نعمت را هر چه هم کوچک بود، بزرگ می‌شمرد. خوراکی‌ها را نکوهش نمی‌کرد و بیش از حد نیز ستایش نمی‌فرمود. دنیا و امور مربوط به آن او را خشمگین نمی‌ساخت. اگر چیزی با حق معارضه داشت، از پای نمی‌نشست تا حق را یاری کند. برای خود هرگز خشمگین نمی‌شد و به فکر انتقام کشیدن نبود. بیشتر خنده‌اش به صورت تبسم بود".

امام حسین (ع) به نقل از پدرش درباره رفتار رسول خدا (ص) می‌فرماید: "وقت خود را در خانه به سه بخش تقسیم می‌کرد: بخشی برای عبادت خداوند و بخشی برای انجام کارهای خانواده‌اش و بخشی برای خودش و از بخش مخصوص به خود، قسمتی را به مردم اختصاص می‌داد و عام و خاص را می‌پذیرفت و چیزی از آنان مضایقه نمی‌داشت. معمولاً بزرگ هر قومی را گرامی می‌داشت و همو را بر آنها سالاری می‌داد. بدون آنکه به کسی ترشرویی و بدخلقی کند، مردم را از اعمال زشت بر حذر می‌داشت و از آنان که بدکردار بودند، پرهیز می‌فرمود. به یاران خود تفقد می‌کرد. از مردم درباره کارهای معمول میان مردم می‌پرسید. کارهای پسندیده را می‌ستود و تقویت می‌فرمود و کارهای زشت را نکوهش می‌کرد و خوار می‌شمرد. کردارش همواره پسندیده و یکنواخت بود. همواره مواظب بود مردم غافل نشوند. در همه حال محضرش سودمند و آماده بود.

هرگز در مورد حق قصور نمی‌کرد و پا را از حق و آنچه دین مقرر داشته است، فراتر نمی‌نهاد. برگزیدگان و نیکان در نظر آن حضرت برگزیده بودند. برترین اصحاب در نظرش، خیرخواه‌ترین ایشان بود و کسانی که مواسات و یاری دادن به مردم را بیشتر رعایت می‌کردند از نظر پیامبر (ص) گرامی‌تر بودند. در نشستن، جایگاه معینی برای خود تعیین نکرده بود و از این کار منع می‌فرمود. چون به گروهی که نشسته بودند می‌رسید، همانجا که رسیده بود می‌نشست و به این کار دیگران را هم دستور می‌فرمود. به تمام همنشینان خود توجه داشت، به طوری که هیچ کس احساس نمی‌کرد کسی در نظر پیامبر (ص) از او گرامی‌تر است. هر کس برای عرض حاجتی او را می‌نشاند یا بر پا نگه می‌داشت، تحمل می‌فرمود تا خود او برگردد.

هر کس نیازی داشت، او را رد نمی‌فرمود مگر آنکه نیازش را برآورد یا با گفتاری ملایم توضیح دهد. گشاده رویی و خوش خلقی پیامبر چنان مردم را فرا گرفته بود که او را چون پدر خود می‌دانستند. همگان در قبال حق در نظرش یکسان بودند. محضر و مجلس او، سراسر حلم و حیا و صبر و امانت بود. کسی با صدای بلند صحبت نمی‌کرد و حرمت همگان محفوظ بود و سخن نامربوط گفته نمی‌شد و لغزش و اشتباه کسی فاش نمی‌گردید. رسول خدا (ص) همواره خنده‌رو و خوش برخورد و ملایم بود. درشت و تندخو و پر هیاهو و دشنام دهنده و خرده‌گیر نبود. هیچ ناپسندی انجام نمی‌داد و هیچ کس از او نومید نمی‌شد.

سه چیز را به طور کلی رها کرده بود: ستیزه‌گری، پرگویی و سخن گفتن در کاری که به آن حضرت مربوط نبود. مردم را هم از سه چیز رها کرده بود: هیچ‌گاه کسی را نکوهش و سرزنش نمی‌فرمود، به جستجوی معایب ایشان نمی‌پرداخت و فقط در مواردی که امید ثواب و پاداش بود تذکر می‌فرمود. هرگاه رسول خدا (ص) صحبت می‌کرد، همگان چنان ساکت بودند که گویی بر سر ایشان مرغ و پرنده نشسته است و چون سکوت می‌فرمود، آنها صحبت می‌کردند و هیچگاه در محضرش ستیزه و بگو مگو نمی‌کردند. هر کس صحبت می‌کرد، گوش فرا می‌دادند تا سخنش تمام شود. اگر اصحاب از چیزی می‌خندیدند یا تعجب می‌کردند، پیامبر هم لبخند می‌زد و تعجب می‌فرمود. در مورد اشخاص غریب و نیازمند تحمل می‌فرمود، هر چند درشت سخن می‌گفتند و گاه اتفاق می‌افتاد که اصحاب، شخص فقیر را می‌خواستند و نیازش را برمی‌آوردند تا مزاحم پیامبر نباشد.

به مسلمانان می‌فرمود هرگاه می‌بینید نیازمندی نیازی دارد، حاجتش را برآورید و از او پذیرایی کنید. هرگز خواهان مدح و ستایش نبود، مگر آنکه کسی می‌خواست به آن وسیله درصدد جبران چیزی باشد. سخن هیچ کس را قطع نمی‌کرد، مگر آنکه از حد درگذرد ـ مثلا غیبت کند ـ که در آن صورت او را نهی می‌کرد یا خود برمی‌خاست. سکوت رسول خدا (ص) شامل چهار مرحله بود: حلم و حذر و تقریر و تفکر، تقریر آن حضرت بر این بود که به همگان به نسبت مساوی بنگرد و به طور مساوی مطالب ایشان را بشنود. تفکر او بیشتر در مورد امور پایدار و ناپایدار بود. حلم او با صبر و شکیبایی همراه بود و کمتر چیزی آن حضرت را خشمگین و دل‌گیر می‌ساخت و حذر و مواظبت شدید او در چهار مورد بود: کار نیکو کردن که سرمشق دیگران باشد و ترک کار ناپسند که عملاً از آن نهی فرموده باشد و کوشش و اندیشیدن در اموری که کار امت را رو به راه کند و قیام در مواردی که خیر دنیا و آخرت امت را دربرداشته باشد[۳].

سیره رسول خدا (ص) برگرفته از قرآن بود[۴] و در همه زمینه‌ها، اعتدال و میانه‌روی را به عنوان اصل مراعات می‌کرد. امام علی (ع) که آشناترین فرد به سیره رسول خدا (ص) بود و سخنان قابل توجهی در تبیین سیره نبوی از او به یادگار مانده است، می‌فرمود: "سیره و رفتار وی میانه‌روی بود"[۵]. در کارها نه افراط می‌کرد و نه تفریط و مردم را با سفارش اکید به اعتدال و میانه‌روی توصیه می‌فرمود.

رسول خدا (ص) نماز زیاد می‌گزارد و چون به وی عرض شد با این مقام چرا چنین رفتار می‌کند، فرمود: "آیا بنده شکرگزار خدا نباشم؟"[۶]. با این حال از ترک زندگی و کناره‌گیری از جامعه و پشت کردن به همه چیز و عزلت گزیدن و ریاضت‌های شاق نهی می‌کرد و می‌فرمود: "رهبانیت امت من جهاد در راه خداست"[۷].

رسول خدا (ص) تابع حدود و قوانین الهی بود و از آنها تخطی نمی‌کرد. آن حضرت در سفری به مسلمانان دستور داد روزه نگیرند، ولی عده‌ای مخالفت کردند و همچنان روزه‌دار ماندند. پیامبر به صورت علنی و بر روی شتر ظرف آب را نوشید و روزه‌داران را عاصی خواند[۸]. برخی از افراد نیز از دستورات دینی برداشتی افراطی داشتند و می‌خواستند همیشه روزه بگیرند یا ازدواج را ترک کنند، اما رسول خدا (ص) به ایشان می‌فرمود: "من که خاشع‌ترین و متقی‌ترین شما هستم، نماز می‌خوانم و می‌خوابم، روزه می‌گیرم و نمی‌گیرم، می‌خندم و می‌گریم و ازدواج می‌کنم و این سنت من است که هر کس از من است، باید از آن پیروی کند"[۹].

آن حضرت هرگاه میان دو کار مخیر می‌شد، کاری را برمی‌گزید که آسان‌تر و ساده‌تر بود، مشروط به اینکه گناه نباشد و اگر کاری حرام و گناه بود، از همه مردم بیشتر از آن پرهیز می‌کرد. هرگز درباره حق کوتاهی نمی‌کرد و از آن تجاوز نمی‌نمود. هیچگاه در کارهای مربوط به خود انتقام جویی نمی‌کرد، مگر در اموری که حرمت الهی خدشه‌دار می‌شد که در آن صورت برای حفظ حرمت الهی مجازات می‌فرمود[۱۰]. بر همین اساس، شفاعت درباره حدود را نمی‌پذیرفت؛ چنان که شفاعت اسامة بن زید را درباره زنی که مستحق حد بود، نپذیرفت[۱۱].

"تفکر" از اصول زندگی آن حضرت بود و هیچ کاری را بدون تفکر و تدبر انجام نمی‌داد و در همه امور تأمل و اندیشه می‌کرد. رسول خدا (ص) زاهدترین پیامبران بود. هرگز برایش سفره‌ای نیاراستند و هرگز نان گندم مصرف نکرد و هرگز سه شب پیاپی از نان جو سیر نخورد. رسول خدا (ص) از دنیا رفت، در حالی که زره‌اش به چهار درهم نزد فردی یهودی گرو بود. زر و سیمی به میراث نگذاشت، حال آنکه سرزمین‌های وسیعی زیر سلطه او بود و غنایمی فراوان در دست داشت[۱۲]. او از دنیا چندان نخورد که دهان را پُر کند و بدان ننگریست و تنها گوشه چشمی بدان افکند. شکم او از همه خالی‌تر بود. دنیا را به او نشان دادند، آن را نپذیرفت. چون خدا چیزی را دشمن می‌داشت، آن را دشمن داشت و ترک آن گفت و چیزی را که خدا خوار شمرده است، آن را خوار انگاشت و چیزی را که کوچک شمرده است، آن را کوچک داشت[۱۳].

پیامبر، روی زمین غذا می‌خورد و همچون بندگان می‌نشست. به دست خود پای‌افزار خویش را پینه می‌زد و جامه خود را وصله می‌کرد. بر خر بی‌پالان سوار می‌شد و دیگری را بر ترک خود سوار می‌کرد. پرده‌ای بر در خانه او آویخته بود که نقش و نگار داشت. یکی از زنان خویش را گفت: "این پرده را از نظرم پنهان کن هرگاه بدان می‌نگرم، دنیا و زیورهای آن را به یاد می‌آورم". آن حضرت با تمام قلب خویش از دنیا روی گرداند و یاد آن را در وجود خود می‌راند و دوست داشت که زینت دنیا از او نهان ماند تا زیوری از آن برندارد. دنیا را پایدار نمی‌دانست و در آن امید ماندن نداشت. پس آن را از وجود خود بیرون کرد و دل از آن برداشت و دیده از آن برگرفت[۱۴].

پیامبر (ص) از همانندی به سلاطین پرهیز داشت. مردی نزد وی آمد تا با آن حضرت سخن گوید، ولی چون پیامبر را دید دست پاچه شد و به لرزش افتاد. حضرت به او گفت: "راحت باش! من که پادشاه نیستم؛ من فرزند همان زنم که گوشت خشکیده می‌خورد"[۱۵].

رسول خدا (ص) برای آموزش احکام و مسائل دینی بسیار ملایم رفتار می‌کرد و از ناپسندی‌هایی که افراد ناآگاه با آداب و سنن انجام می‌دادند، چشم می‌پوشید. بر اساس روایتی، مردی به مسجد پیامبر آمد و چون از اهمیت مسجد آگاهی نداشت، در گوشه‌ای از آن بول کرد. اصحاب می‌خواستند به تندی با وی برخورد کنند، ولی رسول خدا (ص) فرمود: "آزارش ندهید" و سپس به او یادآور شد که مسجد جای عبادت است[۱۶].

رسول خدا (ص) هرچه را مغایر ساده زیستی بود، کنار زد و هرگونه تشریفاتی را زیر پا نهاد. مجلس وی چنان بود که هیچ تفاوتی میان او و اصحابش دیده نمی‌شد. چون وارد مجلس می‌شد، در نزدیکترین جای به محل ورود خود می‌نشست[۱۷]. هرگاه بیگانه‌ای وارد مجلس می‌شد، آن حضرت را نمی‌شناخت تا اینکه بپرسد. انس بن مالک می‌گوید: مسلمانان چون آن حضرت را می‌دیدند، به رغم میلشان برایش به پا نمی‌خاستند؛ زیرا می‌دانستند چنین کاری را خوش نمی‌دارد[۱۸]. رسول خدا (ص) خود می‌فرمود: "همچون بندگان خوراک می‌خورم و چون بندگان می‌نشینم که همانا من بنده‌ام"[۱۹] و می‌فرمود: "مرا بالاتر از آنچه هستم قرار دهید. خداوند پیش از آنکه مرا رسول خویش گیرد، بنده خود گرفته است"[۲۰].

هنگامی که سواره بود، اجازه نمی‌داد کسی پیاده با آن حضرت حرکت کند؛ یا او را با خود سوار می‌کرد و یا اگر آن فرد نمی‌پذیرفت، می‌فرمود: "جلوتر برو و در فلان مکان منتظر باش"[۲۱].

آن حضرت می‌فرمود: "پنج کار را ترک نمی‌کنم تا پس از من برای امتم سنت گردد: روی زمین با غلامان غذا خوردن، سوار الاغ بی‌پالان شدن، بز را با دست خود دوشیدن، لباس پشمینه پوشیدن و به کودکان سلام کردن"[۲۲]. بر همین اساس، ایشان جامه خود را وصله می‌کرد و پای افزار خویش را پینه می‌زد و گوسفندان را خود می‌دوشید و با غلامان هم‌غذا می‌شد و بر زمین می‌نشست و بر خر بی‌پالان سوار می‌شد و دیگری را بر ترک خود سوار می‌کرد و بدون اینکه احساس خجالت کند، مایحتجاج خانه‌اش را از بازار تهیه و به سوی خانواده‌اش حمل می‌کرد و با توانگر و تنگدست یکسان مصافحه می‌نمود و دست خود را نمی‌کشید تا طرف دست خود را می‌کشید و به هر کس می‌رسید سلام می‌کرد؛ چه توانگر، چه تنگدست و چه کوچک، چه بزرگ و اگر به خوردن چیزی دعوت می‌شد، آن را کوچک نمی‌شمرد، هر چند خرمایی پوسیده می‌بود و مخارج زندگی‌اش سبک بود[۲۳].

پیامبر به چهره هیچ کس خیره نمی‌شد. خشمش برای خدا بود و هرگز برای خود خشم نمی‌گرفت. در تشییع جنازه شرکت و در دورترین نقاط شهر از بیماران عیادت می‌کرد. با تنگدستان می‌نشست و به کسانی که در اخلاق بافضیلت بودند، احترام می‌گذاشت. با اشخاص آبرومند الفت می‌گرفت و به آنان نیکی می‌کرد. با خویشاوندان خود صله رحم می‌کرد، ولی در عین حال آنان را بر دیگران برتری ‌نمی‌داد و جز آنچه خدا فرمان داده است درباره‌شان روا نمی‌داشت. چون خدمتگزارش در دستاس کردن (آسیاب کردن) خسته می‌شد، او را کمک می‌کرد. آب وضوی شبش را خود تهیه می‌نمود و هنگام نشستن تکیه نمی‌کرد. در کارها به اهل خانه کمک می‌نمود و با دست خود گوشت خرد می‌کرد[۲۴].

راه و رسم رسول خدا (ص) این بود که تا حد ممکن کارهای خویش را خود انجام دهد و به دیگران تکیه نکند. می‌فرمود: "هرگز در کارهای خود از دیگران کمک نخواهید و به دیگران تکیه نکنید، اگرچه برای قطعه‌ای چوب مسواک باشد"[۲۵] رسول خدا (ص) به هیچ وجه سربار دیگران نبود و کارهایش را حتی در منزل خود انجام می‌داد. عایشه می‌گفت: پیامبر در خانه لباس خود را پاکیزه می‌کرد، گوسفندش را می‌دوشید و کارهای خود را انجام می‌داد[۲۶]. در سفرها نیز سربار دیگران نبود و در کارها کمک می‌کرد و چون همراهان می‌گفتند کارها را انجام می‌دهند، می‌فرمود: "می‌دانم که شما کار مرا انجام می‌دهید، ولی دوست ندارم امتیازی بر شما داشته باشم؛ زیرا خداوند دوست نمی‌دارد بنده‌اش را در میان یاران خود متمایز ببیند"[۲۷].

آن حضرت خویی پسندیده داشت و گشاده‌رو بود. مزاح می‌کرد، ولی جز سخن حق، چیزی نمی‌گفت[۲۸]. با اصحاب خود شوخی می‌کرد تا عظمت و بزرگی‌اش دل آنان را نگیرد که راحت بتوانند به او بنگرند و بدون سختی با او رفتار کنند و خواسته‌های خود را بازگویند. هنگامی که یکی از اصحاب را اندوهگین می‌دید، با شوخی کردن او را مسرور می‌ساخت و می‌فرمود: "خداوند کسی را که با تُرش‌رویی با برادرانش روبه‌رو شود، دشمن می‌دارد"[۲۹].

آن حضرت راست‌گفتارترین مردم[۳۰] و حیا، صفت و راه و رسم او بود[۳۱]. پیامبر اکرم (ص) در جامعه و خانه بسیار صبور بود. انس بن مالک گوید: من مدت نُه سال به پیامبر خدمت کردم و هیچگاه ندیدم ایراد بگیرد و بگوید: چرا چنین نکردی یا کردی؛ و هرگز از من ایراد نگرفت[۳۲].

با مردم بسیار مهربان بود. چنانچه مشغول نماز بود و کسی در کنارش می‌نشست، نماز خود را تخفیف می‌داد و زود تمام می‌کرد و به او می‌فرمود: آیا حاجتی داری؟[۳۳] هرکس بر ایشان داخل می‌شد، بدو احترام می‌کرد و او را بر تشک خود می‌نشانید[۳۴].

گاه فرزندان خردسال را به حضور پیامبر می‌آوردند تا به عنوان برکت یافتن، برایشان از خداوند خیر و برکت بخواهد یا نامگذاری کند. رسول خدا (ص) به خاطر دلجویی بستگان آن فرزند، وی را می‌گرفت و در دامن خویش می‌نهاد. گاه اتفاق می‌افتاد که کودک همان جا ادرار می‌کرد. برخی که حضور داشتند سر فرزند داد می‌کشیدند، ولی حضرت آنها را نهی می‌نمود و صبر می‌کرد تا ادرار بچه تمام شود. آن گاه دعا یا نامگذاری را به پایان می‌برد[۳۵]. حضرت حتی سراغ ضعیف‌ترین افراد را می‌گرفت. زن سیاه‌پوستی در مدینه بود که کارهای مسجد النبی (ص) را انجام می‌داد. چون درگذشت، مردم به خیال اینکه این حادثه برای رسول خدا (ص) اهمیت ندارد، به وی اطلاع ندادند. چون رسول خدا (ص) پس از چند روز آگاه شد، از آنان گله کرد و بر سر قبر او رفت و برایش درود فرستاد[۳۶].

آن حضرت در امور خیر از نسیم هم بخشنده‌تر و با گذشت‌تر بود و همه موجودات را مشمول رحمت خود قرار می‌داد[۳۷]. بخشش وی در همه اموری بود که در شرع برای آنها حدی معین نشده بود[۳۸]. رسول خدا (ص) می‌فرمود: "بر شما باد به گذشت که گذشت کردن، جز بر عزت بنده نمی‌افزاید. پس از یکدیگر درگذارید تا خدا شما را عزیز کند"[۳۹].[۴۰]

سیره اخلاقی پیامبر خاتم در جنگ

شجاعت

دلیری و بی‌باکی پیامبر اسلام برای دوستان و دشمنان ایشان آشکار است. تلاش سیزده ساله پیامبر و تبلیغ دین جدید خود هنگام نبرد، نشان دهنده شهامتی والاست. همه مسلمانان صدر اسلام از شجاعت آن بزرگوار یاد کرده‌اند. انس بن مالک، یکی از یاران پیامبر اعظم(ص) می‌گوید: «پیامبر خدا، زیباترین و بخشنده‌ترین و شجاع‌ترین مردم بود»[۴۱].

همو در توصیف شجاعت پیامبر خاطره‌ای بیان می‌کند: شبی مردم مدینه صدایی شنیدند و دچار وحشت شدند. عده‌ای از مردم، به طرف صدا حرکت کردند. پیامبر که پیش‌تر از آنها به طرف صدا رفته بود، در حالی که سوار بر اسب برهنه ابوطلحه بود و شمشیر به دوش برمی‌گشت، آن عده را دید و فرمود: «نترسید، نترسید»[۴۲].

جرئت پیامبر خدا(ص)، قوت قلبی برای تمام یاران بود. آنان در سختی کارزار، همواره به آن حضرت متوسل می‌شدند و از اقتدار و بی‌باکی ایشان روحیه می‌گرفتند. دلاورمردی همچون علی(ع) از شجاعت پیامبر خدا چنین یاد می‌کند: چون کارزار دشوار می‌شد، ما خود را به رسول خدا(ص) نگاه می‌داشتیم [و او را سپر خود می‌کردیم]، چنان که هیچ یک از ما از وی به دشمن نزدیک‌تر نبود[۴۳].

سید رضی، گردآورنده نهج البلاغه درباره این سخن امام علی(ع) چنین می‌نویسد: معنای آن این است که چون بیم از دشمن بسیار بود و اژدهای جنگ دهان می‌گشود، مسلمانان به رسول خدا(ص) پناه می‌بردند و از او می‌خواستند تا خود، دست به جنگ بگشاید. در این هنگام، به برکت پیامبر، خدا پیروزی بر آنان می‌فرستاد و بیمی را که داشتند، با رسول می‌گشاد[۴۴].

براء بن عازب، همان کلام امام را بر زبان آورده و گفته است: [در جنگ،] شجاع کسی بود که جرئت می‌کرد با پیامبر خدا هم ردیف شود[۴۵]. حضور پررنگ حضرت در لحظه‌های دشوار نبرد، در همه غزوه‌ها دیده شده است. در جنگ بدر که مسلمانان نخستین غزوه را با کمترین ساز و کار جنگی تجربه می‌کردند، رسول خدا(ص) با رزمی چشم‌گیر، دشمن را در هم نوردید. امام علی(ع) این حماسه را زیبا به تصویر می‌کشد: در جنگ بدر، ما به پیامبر پناه می‌بردیم و او از همه ما به دشمن نزدیک‌تر بود و در آن روز، از همه ما شجاعت بیشتری نشان داد[۴۶].

عمر بن خطاب می‌گوید: «وقتی آیه ﴿سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَيُوَلُّونَ الدُّبُرَ[۴۷] نازل شد، من می‌گفتم: کدام جمع به جنگ پشت و فرار می‌کنند؟ چون روز بدر شد، پیامبر را دیدم که لباس جنگ پوشیده و در حرکت و جنب و جوش است و می‌گوید: ﴿سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَيُوَلُّونَ الدُّبُرَ؛ پس دانستم خداوند به زودی کافران را شکست می‌دهد»[۴۸].

در جنگ احد، حدود هفتاد نفر از بهترین یاران پیامبر به شهادت رسیدند و دنیاخواهان و انسان‌های ترسو نیز فرار را بر دفاع از پیامبر ترجیح دادند. گروهی از فراریان تا منطقه اعوص که از مدینه هم دورتر بود، فرار کردند و تا سه روز آنجا ماندند. وقتی یاران فرار کردند، تنها چند نفر برای حفاظت پیامبر بر جا ماندند. امام علی(ع) و ابودجانه که از فداییان حضرت بودند، تا پایان نبرد از حضرت دور نشدند. در این جنگ، پیامبر گذشته از فرماندهی نبرد، گاه تن به تن نیز مبارزه می‌کرد. ابن سعد درباره این مبارزه چنین گفته است: اُبَی بن خلف در بدر اسیر شد. او وقتی فدیه خود را پرداخت، به پیامبر گفت: اسبی دارم که هر روز سه صاع ذرت برایش می‌ریزم و امیدوارم که روی همان اسب تو را بکشم. پیامبر فرمود: چنین نیست، بلکه من تو را به خواست خداوند، در حالی که پشت آن اسب سوار هستی، خواهم کشت. در روز احد، ابی بر همان اسب سوار شد و نزدیک پیامبر آمد. بعضی از مسلمانان راه را بر او بستند. پیامبر فرمود: کنار باشید، کنار باشید و زوبین[۴۹] را به سوی او پرتاب کرد، ولی زوبین فقط یکی از دنده‌های او را شکست و او کشان کشان بر یاران خود بازگشت. یارانش او را کمک کردند و در راه بازگشت از احد در میان راه مُرد.

سعید بن مسیب می‌گوید: خدا آیه ﴿وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ رَمَى[۵۰] را درباره حمله پیامبر به او نازل کرد[۵۱]. پیامبر خدا در جنگ احد تا آخرین لحظه نبرد در میدان حضور داشت و با شجاعت تمام ایستاد[۵۲] و زخم‌های بی‌شماری به صورت مبارک ایشان وارد آمد[۵۳].

همچنین هنگامی که مسلمانان در جنگ حنین محاصره شدند، بیشتر آنان پس از مقاومتی اندک فرار کردند و پیامبر و چند تن از یاران، بدون هراسی، برابر دشمنان ایستادند[۵۴]. طبری، تاریخ‌نگار نامدار در توصیف جنگ حنین می‌نویسد: «در آن روز کسی شجاع‌تر از پیامبر و بر دشمنان سخت‌تر از آن حضرت دیده نشد»[۵۵]. حضور پیامبر خدا در ۲۷ غزوه و اعزام ۵۶ سپاه[۵۶] در طول ده سال، شجاعت و بی‌باکی وی را در لحظه‌های حساس نشان می‌دهد[۵۷].

شکیبایی

﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفًا مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَفْقَهُونَ[۵۸].

میدان جنگ، از مهم‌ترین عرصه‌های صبر است. اگر رزمندگان سختی‌ها را به جان بخرند و شکیبایی ورزند، سرانجام طعم شیرین پیروزی را خواهند چشید. پیروزی در نبرد، به ابزار جنگی بستگی ندارد. آنچه می‌تواند امکانات نظامی دشمن را از کار بیندازد، امور معنوی است. پیامبر خدا همواره می‌فرمود: همانا پیروزی با صبر همراه است و گشایش با گرفتاری. را راستی که با هر دشواری، آسانی است[۵۹].

پروردگار یکتا در قرآن کریم، بارها مسلمانان را به صبر سفارش می‌کند و به اثرگذاری این عنصر در فتوحات پیش از اسلام، اشاره دارد. نبرد طالوت با جالوت، یکی از داستان‌های مهم قرآنی است. هنگامی که بخشی از سپاه یکتاپرست، فزونی سپاه جالوت را دیدند، به خود لرزیدند و ترس بر آنان چیره گشت. گروهی از مؤمنان به آنان گفتند: ﴿كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ[۶۰]. سپس سپاهیان طالوت دعا کردند و از خدا چنین خواستند: ﴿رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ[۶۱].

چون لشکر توحید، صبر پیشه کرد، خدا رعب و وحشت را برای دل‌های مشرکان به ارمغان آورد و جالوتیان شکست سنگینی را پذیرفتند. همراهی صبر با پیروزی، در همه عرصه‌های زندگی کاربرد دارد، ولی در جنگ ضرورت صبر، خود را بیشتر می‌نمایاند. بنابراین، اگر فرماندهان و سپاهیان بخواهند قله‌های بلند پیروزی را فتح کنند، باید شکیبایی را بیاموزند. آیه‌های بسیاری بر این مهم تکیه دارد[۶۲].

پیامبر خدا، در برابر همه دشواری‌ها، صبر پیشه کرد. در دوران حضور در مکه، بی‌مهری‌های اطرافیان و دشمنان را به جان خرید و هرگز از دایره صبر، قدمی فراتر ننهاد. اسماعیل بن عیاش آن حضرت را چنین توصیف می‌کند: «پیامبر خدا در برابر گناهان (و خطاهای) مردم از همه شکیباتر بود»[۶۳].

دشمنان اسلام در مکه، بسیار پیامبر را آزردند. ابولهب در بازار ذوالمجاز، در پی پیامبر حرکت می‌کرد و آن قدر سنگ به پای برادرزاده‌اش زد که قوزک و ساق پای ایشان خونی شد، ولی محمد(ص) در راه دین، شکیبایی ورزید و هیچ سخنی بر زبان نراند[۶۴]. رسول خدا(ص) جسارت‌های بی‌شمار کافران قریش و مشرکان را تحمل کرد تا سرانجام خدا به او در فتح بزرگ مکه یاری رساند.

آن حضرت پیش از هر نبرد، برای مسلمانان سخنرانی و نکته‌هایی را یادآوری می‌کرد. سفارش به شکیبایی و پرهیزکاری را می‌توان جزو سفارش‌های مشترک پیامبر در همه نبردها و اعزام سریّه‌ها دانست. وقتی خاتم الانبیا، در جنگ احد صف‌ها را منظم کرد، در برابر سپاه ایستاد و فرمود: شما امروز در آستانه پاداش و ذخیره [خیر] هستید و این پاداش برای کسانی است که خود را بر شکیبایی، یقین، کوشش و شادابی عادت دهند؛ زیرا جنگ، بسیار بدمنظر است و کم‌اند کسانی که بر جنگ شکیبایی می‌ورزند.... پس کارهای خود را با شکیبایی بر جهاد آغاز کنید[۶۵].

در غزوه حمراء الاسد که یک روز پس از احد رخ داد، دوباره به سپاه خویش چنین فرمود: «تقوای الهی و صبر را پیشه کنید»[۶۶]. در سال پنجم هجرت، غزوه خندق روی داد. پس از آگاهی پیامبر از حرکت احزاب به سوی مدینه، آن حضرت مسلمانان را جمع و با آنان درباره جهاد رایزنی کرد سپس چنین فرمود: «اگر شکیبایی و پرهیزکاری کنید، پیروز خواهید شد»[۶۷].

همچنین در همه سریّه‌ها، سفارش به شکیبایی، از سفارش‌های مهم آن حضرت بود. برای نمونه، در سریّه عبداللّه بن جحش، پیامبر به او نامه‌ای داد و فرمود: همراه سپاهیانت حرکت کن و چون به فلان مکان رسیدی، نامه را بگشا و به دستورهای آن عمل کن. او وقتی به مکان موعود رسید، نامه را گشود. در آن چنین نوشته شده بود: از سوی محمد فرستاده خدا. بر شما باد تقوای الهی. به یاری خدا حرکت کنید تا به نخله برسید. آنجا دو روز بمانید و اگر با دشمن روبه رو شدید، صبر را پیشه خود سازید[۶۸].

همه کوشش پیامبر این بود که از جنگ بپرهیزد و اگر از جنگ گریزی نبود، تقوای الهی و صبر پیشه می‌کرد. پیامبر اعظم(ص) در این باره می‌فرماید: آرزوی دیدار با دشمن را نداشته باشید (طالب جنگ نباشید)، ولی اگر با آنان در نبرد روبه رو شدید، شکیبایی ورزید[۶۹]. آن حضرت، گذشته از آنکه یاران خویش را به بهره‌مندی از چنین صفت‌هایی سفارش می‌کرد، خود نیز در میدان پیکار، شکیبا و پرهیزکار بود.

حضرت محمد(ص) به قدری صبور بود که در سخت‌ترین شرایط جنگ احد و شهادت بسیاری از یاران و فرار بیشتر مسلمانان، حاضر نشد حتی دشمنان خویش را نفرین کند و بر این همه بی‌مهری‌ها و خشونت‌ها صبر کرد و تنها گفت: «بار خدایا! قوم مرا بیامرز؛ زیرا آنها نادان هستند»[۷۰].

یکی دیگر از نشانه‌های بردباری ایشان، صبر هنگام تقسیم غنیمت‌های جنگی است. گاهی نادانان دنیادوست، برای دریافت غنیمت بیشتر، حتی به پیامبر جسارت می‌کردند، ولی آن حضرت صبر می‌کرد. در جنگ حنین که در سال هشتم هجری پس از فتح مکه رخ داد، مسلمانان غنیمت‌های بسیاری به دست آوردند. پیامبر خدا میان مسلمانان حاضر در نبرد، غنایم را تقسیم کرد. حتی به برخی تازه مسلمانان یک صد شتر داد. مسلمانان دور حضرت جمع شدند. بر اثر فزونی جمعیت، کار به جایی رسید که رسول خدا(ص) در پناه درختی قرار گرفت. با این حال، لباس رویین حضرت را کشیدند و بردند. بر اثر فشار جمعیت، کمر پیامبر زخمی شد و آنها همچنان تقاضایشان را مطرح می‌کردند. پیامبر بر این همه بی‌مهری‌ها صبر کرد و تنها به آنها فرمود: به خدا سوگند، اگر نزد من به اندازه درخت‌های سرزمین تهامه، اموال و کالا باشد، همه را بین شما تقسیم می‌کنم[۷۱].

سرانجام درخت صبر حضرت به بار نشست و میوه پیروزی بر مشرکان، کام خداجویان را شیرین کرد و ندای توحید در سرزمین حجاز طنین انداز شد. امام علی(ع) می‌فرماید: «کسی که بر مرکب صبر نشیند، به خط پایان پیروزی رسد»[۷۲].[۷۳]

توکل

﴿وَلَئِنْ مُتُّمْ أَوْ قُتِلْتُمْ لَإِلَى اللَّهِ تُحْشَرُونَ * فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ[۷۴]. کسی که به خدا یقین و اطمینان راستین داشته باشد، امور خویش را به او واگذار می‌کند و توکل، ناشی از نیرومندی یقین است[۷۵]. پیامبران کسانی‌اند که خداوند یقین را به آنان ارزانی داشته است[۷۶] و کسی که یقین دارد، به حقانیت خدا، راستی مرگ، رستاخیز و دوزخ و بهشت اطمینان دارد. بنابراین، می‌داند که تنها خدا امور را سامان می‌دهد و بدون ترس از مرگ، در برابر دشمنان می‌غرد و می‌خروشد.

پیامبر خدا، تفسیر توکل را از جبرئیل پرسید. جبرئیل چنین گفت: معنای توکل این است که انسان یقین کند به اینکه سود و زیان و بخشش و حرمان به دست مردم نیست و باید از آنها ناامید بود و اگر بنده‌ای به این مرتبه از معرفت برسد، جز برای خدا کاری انجام ندهد و جز او به کسی امیدوار نباشد و از غیر او نهراسد و غیر از خدا چشم طمع به کسی نداشته باشد. این، همان توکل بر خداست[۷۷].

شاید بتوان مهم‌ترین ریشه شجاعت پیامبر و دلیری آن حضرت را یقین و توکل ایشان دانست؛ زیرا نیرومندترین مردم، کسی است که به خدا توکل کند[۷۸]. صحابه پیامبر هنگام سختی‌ها و شنیدن خبرهای ناگوار، این جمله را بارها از آن حضرت شنیده بودند: «حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ»؛ «خداوند ما را کفایت می‌کند و اوست که بهترین کارساز است»[۷۹].

امام صادق(ع) فرمود: در جنگ ذات الرقاع، پیامبر خدا در کنار دره‌ای، زیر درختی توقف کرد. در همین هنگام، سیلی آمد و میان ایشان و یارانش فاصله انداخت. مردی از مشرکان به نام غورث که متوجه شد یاران پیامبر از او دور افتاده‌اند و منتظر بند آمدن سیل هستند، به هم رزمان خود گفت: من محمد را می‌کشم. آمد و به روی پیامبر خدا شمشیر کشید و گفت: ای محمد، کیست که تو را از دست من نجات دهد؟ پیامبر فرمود: «همان کسی که پروردگار من و توست».

در این هنگام، جبرئیل آن مرد را از اسبش پرت کرد و او به پشت، روی زمین افتاد. پیامبر برخاست و شمشیر را برداشت و روی سینه او نشست و فرمود: «ای غورث! کیست که تو را از دست من نجات دهد؟» عرض کرد: بخشندگی و آقایی تو ای محمد! پیامبر او را رها کرد. مرد از جا برخاست، در حالی که می‌گفت: به خدا قسم که تو از من بهتر و بزرگوارتری[۸۰]. رسول گرامی اسلام به این نکته یقین داشت که اگر تمام دنیامداران بخواهند با اسلام و مسلمانان بجنگند و خدا نخواهد، دنیامداران شکست خواهند خورد. توکل کننده، تنها از خدا می‌ترسد و از غیر او نمی‌هراسد.

اگر ما مسلمانان دین خدا را یاری کنیم و در دین‌داری محکم بایستیم، هیچ تحریم و حمله‌ای نمی‌تواند مسلمانان را نابود کند و دشمنان با همه ابزارهای جنگی خویش، محکوم به شکستند؛ زیرا خداوند به یاری‌کنندگان دینش کمک می‌کند. پروردگار یکتا در آیه ۱۶۰ آل عمران، این مژده را به مسلمانان داده است: ﴿إِنْ يَنْصُرْكُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَكُمْ وَإِنْ يَخْذُلْكُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَنْصُرُكُمْ مِنْ بَعْدِهِ وَعَلَى اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ[۸۱].[۸۲]

مهربانی

﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ[۸۳]. با مراجعه به تاریخ و بررسی جنگ‌های پیامبر خدا، درمی‌یابیم که تحمل این نبردها، سخت‌گیری‌ها و خشونت‌های ظاهری بر دوست و دشمن دشوار بوده است. آیه‌های آخر سوره برائت - که آخرین آیات نازل‌شده هستند - به این شبهه پاسخ می‌دهند. این آیه‌ها، مجموعه‌ای از احکام سخت خداوند بر کافران و مشرکان است. حق تعالی در آیه ۱۲۸، فلسفه این سخت‌گیری‌ها را چنین بیان می‌کند: پیامبر خدا فردی است که از جمع خود شما برخاسته است. بنابراین، از دردها و مشکلات شما آگاه است.... او نه تنها از ناراحتی شما مردم (اعم از مشرکان و مسلمانان) خشنود نمی‌شود، بلکه بی‌تفاوت هم نخواهد بود. او به شدت از رنج‌های شما رنج می‌برد و اگر اصرار بر هدایت شما و جنگ‌های طاقت‌فرسای پرزحمت دارد، آن هم برای نجات شما، برای رهایی‌تان از چنگال ستم و گناه و بدبختی است. او سخت به هدایت شما علاقه‌مند است و به آن عشق می‌ورزد. اگر پیامبر هر گونه دستور طاقت‌فرسایی را می‌دهد، (مانند گذشتن از بیابان‌های طولانی و سوزان در فصل تابستان یا گرسنگی و تشنگی برای جنگ تبوک) آن هم نوعی محبت و لطف از ناحیه اوست[۸۴].

نمونه آشکار مهربانی پیامبر در جنگ‌ها را می‌توان در غزوه حدیبیه یافت. امام صادق(ع) می‌فرماید: چون قریش آمدند و پیامبر از دور آنان را دید، فرمود: وای بر قریش! جنگ آنان را بیچاره کرد! چرا مرا با عرب واگذار نمی‌کنند؟ اگر من راست می‌گویم، پادشاهی را با پیامبری به سمت آنان می‌آورم و اگر دروغ می‌گویم، گرگ‌های عرب مرا کفایت می‌کنند و حاجت به قریش نیست. امروز اگر چیزی را از من بخواهند که خدا را ناخوش نباشد، قبول خواهم کرد[۸۵].

«از این کلمات، نهایت عطوفت پیغمبر ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ[۸۶] و رقت آن حضرت از بیچارگی و استیصال آنان دانسته می‌شود. او با آن همه دشمنی‌ها، نگاه دشمنی به قریش نمی‌کند، بلکه با نهایت مهربانی به آنها می‌نگرد»[۸۷].

در جنگ خیبر، حضرت علی(ع) گروهی از یهودیان را اسیر کرد. صفیه، دختر حی بن أخطب در جمع اسیران بود. امام علی(ع) او را به بلال حبشی سپرد و به او فرمود: «این بانو را به دست هیچ کس جز رسول خدا(ص) نسپار تا آن حضرت هر نظری دارد، بفرماید». بلال حبشی او را نزد رسول خدا(ص) برد و هنگام بردن، او را از محل کشته شدن اقوام و بستگانش عبور داد. صفیه از دیدن آن منظره، به قدری اندوهگین شد که نزدیک بود جان بسپرد. پیامبر پس از آگاهی از این جریان، بسیار ناراحت شد و بلال را سرزنش کرد و فرمود: «ای بلال! مگر رحم و عاطفه از تو سلب شده است؟»[۸۸].

پیامبر خدا با همه انسان‌ها مهربان بود. ازاین رو، آن بزرگوار را ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ[۸۹] نامیده‌اند. پیامبری که با دشمنان خویش مهربان بود، طبیعی است که با مؤمنان مهربان‌تر باشد. انس بن مالک می‌گوید: اخلاق پیامبر خدا چنین بود که هرگاه یکی از اصحاب خود را سه روز نمی‌دید، جویای حالش می‌شد. اگر به مسافرت رفته بود، برایش دعا می‌کرد و اگر در شهر بود، به دیدنش می‌شتافت و اگر بیمار بود، به عیادتش می‌رفت[۹۰]. در یکی از غزوه‌ها، حضرت در حال نماز خواندن بود. چند سوار رسیدند و از یاران پیامبر، سراغ آن حضرت را گرفتند و برای پیامبر دعا کردند و گفتند: سلام ما را به ایشان برسانید. اگر عجله نداشتیم، منتظر می‌ماندیم تا ایشان را زیارت کنیم و رفتند. وقتی سلام آنها را به پیامبر رسانیدند، حضرت خشمگین شد و فرمود: «سوارانی بر شما گذر می‌کنند و سراغ مرا می‌گیرند و برای من سلام می‌فرستند، ولی شما برای آنان غذا نمی‌آورید [و به مهمان احترام نمی‌گذارید]؟»[۹۱].[۹۲]

پایداری

﴿فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَكَ[۹۳]. یکی از مهم‌ترین ویژگی‌های پیامبر، پایداری در راه خداست. پایداری ایشان در گسترش اسلام و شکوفایی دین، اثرگذار بود. سیزده سال پایداری در مکه و تحمل سختی‌های طاقت‌فرسای آن دوران و ده سال پایداری در برابر جنگ‌های تحمیلی کافران و مشرکان و شیطنت اهل کتاب و منافقان، سبب شد ایستادگی پیامبر، نیکو به تصویر کشیده شود.

آن حضرت دوره‌های سخت و دشوار را تحمل کرد. چه بسیار افرادی که ابتدا اسلام را پذیرفتند، ولی در ادامه از پایداری در برابر مشکلات بعدی بازماندند. ازاین رو، قرآن اعتراف به توحید را لازم می‌شمارد، ولی کافی نمی‌داند؛ زیرا اگر این توحید با استقامت همراه شود، پیروزی و نصرت الهی سرازیر خواهد شد: ﴿إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ * نَحْنُ أَوْلِيَاؤُكُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَشْتَهِي أَنْفُسُكُمْ وَلَكُمْ فِيهَا مَا تَدَّعُونَ * نُزُلًا مِنْ غَفُورٍ رَحِيمٍ[۹۴].

مهم‌ترین عرصه پایداری، میدان کارزار است. آن هنگام که سختی‌ها از هر سو به سپاه هجوم آورد و راه فرار هموار شود، کمتر کسی را می‌توان پایدار یافت. در جنگ احد که مشرکان بخشی از یاران سپاه اسلام را محاصره کردند و بسیاری نیز گریختند، پیامبر اسلام تا آخرین لحظه نبرد، میدان جنگ را رها نکرد و به پیکار خویش ادامه داد. حضرت، در جنگ احزاب (خندق) به ویژه پس از خیانت یهود، مسلمانان ناامید و خسته را به پایداری دعوت و تا لحظه پیروزی نهایی، استوار مقاومت کرد. همچنین در جنگ حنین و هنگام شکست تلخ مسلمانان در آغاز کار، رسول خدا(ص) تنها با چند تن از یاران خویش توانست جنگ را به سود مسلمانان تغییر دهد و آتش مبارزه را بیفروزد. هنگامی که فراریان مسلمان پایداری حضرتش را دیدند، بازگشتند و زیر نظر آن حضرت نبرد کردند. اگر پایداری پیامبر اعظم(ص) از ابتدای نزول وحی تا هنگام رحلت نبود، امروز حتی نامی از اسلام نیز نبود.

جنگ احد در سال سوم هجرت با تهاجم سه هزار نفر از نظامیان قریش شکل گرفت. این جنگ را از جنبه‌های گوناگون می‌توان بررسی کرد. می‌دانیم که مسلمانان ابتدا جانانه مقاومت کردند و حماسه‌ای درخشان آفریدند، ولی پس از نافرمانی گروهی از مسلمانان، سپاه اسلام در آستانه شکست قرار گرفت. در این زمان، سربازان بسیاری یا به شهادت رسیدند یا پیامبر را رها و فرار کردند. ابن سعد در الطبقات الکبری در این باره چنین می‌نویسد: پس از سستی و نافرمانی بخشی از سپاه مسلمانان، مشرکان، بسیاری از مسلمانان را کشتند و گروه انبوهی از مسلمانان گریختند، ولی پیامبر پایداری کرد و آن حضرت چندان تیر انداخت که کمانش شکسته شد. پس بنای سنگ انداختن نهاد و مگر گروه اندکی از یاران که چهارده تن بودند، چندان پایداری کردند که توانستند حملات را از پیامبر دفع کنند (هفت نفر از مهاجران و هفت نفر از انصار). مشرکان توانستند پیامبر را مجروح کنند، چنان که دندان‌های پیشین[۹۵] او شکسته و پیشانی و گونه‌هایش زخمی شد[۹۶].

پیامبر در این جنگ بسیار آسیب دید و این، نشان‌دهنده مقاومت ایشان است. جنگ احد با شهادت و جراحت گروه بسیاری از مسلمانان پایان یافت. مسلمانان شب به مدینه بازگشتند و تا صبح به مداوای زخمی‌ها پرداختند. روز بعد، پیامبر نماز صبح را به جماعت در مسجد خویش بر پا کرد و به بلال فرمود مسلمانانی را که در جنگ احد حاضر بودند، برای تعقیب دشمنان خدا فرا بخواند. او نیز با صدای بلند مسلمانان را فرا خواند. این حرکت نظامی پیامبر، به غزوه حمراء الاسد[۹۷] شهرت یافت و در کتاب‌های سیره به آن اشاره شده است. برای نمونه چنین آمده است: پیامبر برای ترساندن مشرکان بیرون رفت تا آنها برنگردند و گمان کنند مسلمانان قوه و نیرو دارند و آنچه از جراحات به آنان رسیده، ایشان را سست نکرده است؛ حتی مشغول مداوای جراحات هم نشدند[۹۸].

«از این عبارات دانسته می‌شود آنان که بیرون رفته بودند، تنها همان مجروحان جنگ احد بودند. همچنین معلوم است در غزوه احد کسانی که در معرکه ماندند و جنگ کردند یا زود برگشتند، مجروح شده بودند، نه کسانی که در فرار مسابقه گذاشتند یا اصلاً در جنگ شرکت نداشتند»[۹۹].

بر اساس آنچه گذشت، غزوه حمراء الاسد، نشانه پایداری پیامبر اسلام و مسلمانان در برابر دشمنان است. بی‌شک، آن حضرت در حالی در این غزوه شرکت کرد که هنوز زخم‌های پیشین التیام نیافته بود. تاریخ‌نگاران درباره وضعیت حضرت در این رزمایش چنین نوشته‌اند: آن حضرت از خانه بیرون شد، در حالی که رخسار زخمی و پیشانی شکافته و دندان‌ها شکسته و لب زیرین آماسیده و پوست زانوها کنده و شانه راست از ضربه ابن قَمیئه، آسیب دیده بود[۱۰۰]. پیامبر اعظم(ص) تمام سختی‌های پیکار با دشمنان را به جان خرید و ناملایمات داخلی و خارجی را تحمل کرد[۱۰۱].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. «و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.
  2. « إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ اَلْأَخْلاَقِ»؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۸.
  3. ابن سعد، ج۱، ص۳۲۴؛ خرگوشی، ج۲، ص۸۹؛ بیهقی، ج۱، ص۲۸۵؛ قاضی عیاض، ج۱، ص۲۰۴.
  4. کان خلقه القرآن: بخاری، ادب مفرد. ص۷۴.
  5. سیرته القصد: سید رضی، ص۱۳۹.
  6. «أَ فَلاَ أَكُونُ عَبْداً شَكُوراً»؛ کلینی، ج۲، ص۹۵.
  7. صدوق، امالی، ص۶۶.
  8. واقدی، ج۱، ص۴۷.
  9. ابن حجر، ج۱، ص۴۱؛ نیز ر. ک: کلینی، ج۲، ص۸۵؛ ابن ابی جمهور احسائی، ج۲، ص۱۴۹.
  10. ابن سعد، ج۱، ص۲۷۶؛ بخاری، الصحیح، ج۸، ص۱۶.
  11. بخاری، الصحیح، ج۸، ص۱۶.
  12. مجلسی، ج۱۰، ص۴۸.
  13. سید رضی، ص۲۲۷.
  14. سید رضی، ص۲۲۷.
  15. مجلسی، ج۱۶، ص۲۲۹.
  16. ابن سلمه، ج۱، ص۱۳ مقریزی، ج۲، ص۲۴۳.
  17. کلینی، ج۲، ص۶۶۲.
  18. ترمذی، ص۱۹۱.
  19. جاحظ، ج۲، ص۲۱؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۲۶.
  20. خرگوشی، ج۴، ص۳۷۵.
  21. طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۲۲.
  22. صدوق، خصال، ج۱، ص۲۷۱.
  23. دیلمی، ج۱، ص۱۱۵؛ حر عاملی، ج۵، ص۵۴.
  24. ابن‌شهرآشوب، ج۱، ص۱۴۵.
  25. مقریزی، ج۲، ص۱۸۹.
  26. بیهقی، ج۱، ص۳۲۸.
  27. شامی، ج۷، ص۱۳.
  28. ورام، ج۱، ص۱۱۱.
  29. نوری، ج۸، ص۳۲۱ و ۴۰۷.
  30. سهیلی، ج۳، ص۴۰۰.
  31. کلینی، ج۱، ص۴۴۴.
  32. طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۱۶
  33. قاضی عیاض، ج۱، ص۲۴۹؛ ابن‌شهرآشوب، ج۱، ص۱۲۷.
  34. طبرسی، مکارم الأخلاقی، ص۲۱.
  35. ر. ک: بخاری، الصحیح، ج۷، ص۷۶؛ ابن عدی، ج۷، ص۲۸۹.
  36. احمد بن حنبل، ج۲، ص۳۵۳؛ خزاعی، ص۱۳۷.
  37. مقریزی، ج۲، ص۲۰۹.
  38. ابن سعد، ج۱، ص۲۷۷.
  39. کلینی، ج۲، ص۱۰۸.
  40. داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی، ج۱، ص۷۲-۷۵.
  41. محمد محمدی ری‌شهری، پیامبر اعظم(ص) از نگاه قرآن و اهل بیت(ع)، ص۱۶۵.
  42. محمد محمدی ری‌شهری، پیامبر اعظم(ص) از نگاه قرآن و اهل بیت(ع)، ص۱۶۵.
  43. سید رضی، نهج البلاغه (ترجمه شهیدی)، کلمات غریب، ح۹.
  44. سید رضی، نهج البلاغه (ترجمه شهیدی)، کلمات غریب، ح۹.
  45. ابن کثیر، السیره النبویه، ج۳، ص۶۲۱.
  46. پیامبر اعظم(ص)، ص۱۶۵.
  47. «زودا که آن گروه در هم شکنند و واپس بگریزند» سوره قمر، آیه ۴۵.
  48. الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۵.
  49. زوبین: نیزه کوچکی که سر آن دو شاخه بود و در جنگ‌های قدیم آن را بر روی دشمن پرتاب می‌کردند. لغت‌نامه دهخدا، مدخل زوبین.
  50. «و چون تیر افکندی تو نیفکندی بلکه خداوند افکند» سوره انفال، آیه ۱۷.
  51. الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۶.
  52. الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۰.
  53. بحارالانوار، ج۲۰، ص۷۴، ح۱۲.
  54. غزوات رسول اللّه(ص)، ص۱۱۲.
  55. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری (تاریخ الامم والملوک)، ج۴، ص۱۵۱.
  56. نک: غزوات رسول اللّه(ص)، صص ۳۸-۱۲۷.
  57. غلامی، مهدی، سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم، ص ۴۱.
  58. «ای پیامبر! مؤمنان را به کارزار برانگیز، اگر از شما بیست تن شکیبا باشند بر دویست تن پیروز می‌گردند و اگر از شما صد تن باشند بر هزار تن از کافران پیروز می‌شوند زیرا آنان گروهی هستند که درنمی‌یابند» سوره انفال، آیه ۶۵.
  59. بحارالانوار، ج۷۷، ص۸۸، ح۲.
  60. «بسا گروهی اندک بر گروهی بسیار به اذن خداوند، پیروز شده است و خداوند با شکیبایان است» سوره بقره، آیه ۲۴۹.
  61. «پروردگارا! ما را از شکیب، سرشار کن و گام‌های ما را استوار دار و ما را بر کافران پیروز گردان» سوره بقره، آیه ۲۵۰.
  62. نک: سوره آل عمران، آیه ۱۲۰، ۱۲۵، ۱۴۶؛ سوره انفال، آیه ۴۶؛ سوره اعراف، آیه ۱۳۷؛ سوره سجده، آیه ۲۴؛ سوره فصلت، آیه ۳۵ و....
  63. الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۷۸.
  64. ابن ابی شیبه، المصنَّف فی الأحادیث والآثار، ج۸، ص۴۴۲، ح۶.
  65. بحارالانوار، ج۲۰، ص۱۲۵.
  66. بحارالانوار، ج۲۰، ص۹۴.
  67. مغازی تاریخ جنگ‌های پیامبر، ص۳۳۳.
  68. علی احمدی میانجی، مکاتیب الرسول(ص)، ج۲، ص۶۹۹.
  69. صحیح مسلم، ج۵، ص۱۴۳.
  70. بحارالانوار، ج۲۰، ص۱۱۷.
  71. کحل البصر، صص ۱۵۴ و ۱۵۵.
  72. میزان الحکمه، ج۶، ص۲۹۶۵، ح۱۰۰۶۹.
  73. غلامی، مهدی، سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم، ص ۴۵.
  74. «و اگر بمیرید یا کشته شوید بی‌گمان نزد خداوند، گردتان می‌آورند * پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل می‌بودی از دورت می‌پراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۸-۱۵۹.
  75. میزان الحکمه، ج۱۴، ص۷۰۶۱، ح۲۲۵۳۶.
  76. ﴿وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ «و این‌گونه ما گستره آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم می‌نمایانیم و (چنین می‌کنیم) تا از باورداران گردد» سوره انعام، آیه ۷۵.
  77. بحارالانوار، ج۶۸، ص۱۳۸، ح۲۳.
  78. میزان الحکمه، ج۱۴، ص۷۰۶۱، ح۲۲۵۴۵.
  79. ابن کثیر، السیره النبویه، ج۳، ص۱۰۰.
  80. پیامبر اعظم(ص)، ص۱۷۱؛ کافی، ج۸، ص۱۲۷، ح۹۷.
  81. «اگر خداوند یاریتان کند هیچ کس بر شما چیره نخواهد شد و اگر شما را واگذارد پس از او کیست که یاریتان دهد؟ و مؤمنان باید تنها بر خداوند توکل کنند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۰.
  82. غلامی، مهدی، سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم، ص ۴۹.
  83. «بی‌گمان پیامبری از (میان) خودتان نزد شما آمده است که هر رنجی ببرید بر او گران است، بسیار خواستار شماست، با مؤمنان مهربانی بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۲۸.
  84. ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۸، صص ۲۰۶-۲۰۸ تلخیص.
  85. علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، ج۲، ص۳۱۱.
  86. «رحمتی برای جهانیان» سوره انبیاء، آیه ۱۰۷.
  87. تاریخ پیامبر اسلام(ص)، ج۲، ص۲۴۳.
  88. کحل البصر، ص۲۶۸.
  89. «رحمتی برای جهانیان» سوره انبیاء، آیه ۱۰۷.
  90. پیامبر اعظم(ص)، ص۱۶۷، ح۱۳۳.
  91. الکافی، ج۶، ص۲۷۵، ح۱.
  92. غلامی، مهدی، سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم، ص ۵۲.
  93. «پس چنان که فرمان یافته‌ای پایداری کن و (نیز) آنکه همراه تو (به سوی خداوند) بازگشته است (پایداری کند)» سوره هود، آیه ۱۱۲.
  94. «فرشتگان بر آنان که گفتند: پروردگار ما خداوند است سپس پایداری کردند، فرود می‌آیند که نهراسید و اندوهناک نباشید و شما را به بهشتی که وعده می‌دادند مژده باد! * ما دوستان شما در این جهان و در جهان واپسینیم و در آنجا هر چه دلتان بخواهد هست و هر چه درخواست کنید دارید * به پذیرایی از سوی آمرزنده‌ای بخشاینده» سوره فصلت، آیه ۳۰-۳۲.
  95. از امام باقر(ع) روایت شده که تنها صورت و گونه‌های پیامبر زخمی شد و دندان ایشان نشکسته و آن حضرت با دندان‌های سالم از دنیا رفت. نک: بحارالانوار، ج۲۰، ص۷۴، ح۱۲.
  96. الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۰.
  97. حمراء الاسد، نام مکانی در هشت کیلومتری مدینه، در راه عقیق است. پیامبر در این غزوه تا این مکان دشمن را تعقیب کرد و بازگشت. معجم البلدان، ج۲، ص۳۰۱.
  98. دحلان، السیره النبویه، ج۲، صص ۶۴ و ۶۵.
  99. تاریخ مجاهدات پیغمبر اکرم(ص)، ج۲، ص۲۰۸.
  100. الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۷.
  101. غلامی، مهدی، سیره و اخلاق نظامی پیامبر اعظم، ص ۵۴.