ولایت در حدیث: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
(۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۶: | خط ۶: | ||
| پرسش مرتبط = | | پرسش مرتبط = | ||
}} | }} | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
از | از واژگان همسو با مفهوم [[اولی الامر]]، واژه “ولی” است. پیشتر و به هنگام بحث از مفهوم [[ولی در قرآن]] [[کریم]]، به ویژگیهای این مفهوم در لغت و [[قرآن]] اشاره کردیم. این واژه در متون [[روایی]] [[شیعه]] و [[اهل سنت]]، بارها بر [[امیر المؤمنین]] {{ع}} و دیگر [[امامان شیعه]] اطلاق شده است؛ به گونهای که احادیثی با این مضمون، مجموعهای [[متواتر]] از [[روایات]] را تشکیل داده است. | ||
[[روایت]] معروف [[نبوی]] {{متن حدیث|أَنْتَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ بَعْدِي}}، که خطاب به [[امیر المؤمنین]]{{ع}} بیان شده است و میتوان آن را [[حدیث ولایت]] نامید، با طرق مختلف در منابع متعدد [[شیعه]] و [[اهل سنت]] به چشم میخورد<ref>برای آشنایی با منابع اهل سنت که حدیث ولایت را نقل کردهاند، ر.ک: سید علی میلانی، نگاهی به حدیث ولایت، ص۱۸-۲۰.</ref>. بر اساس برخی نقلها، [[عمران بن حصین]] [[نقل]] میکند که روزی [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} گروهی از [[مسلمانان]] را به [[فرماندهی]] [[امیر المؤمنین]]{{ع}} به سریهای فرستاد. چهار تن از [[مسلمانان]] که گویا از چگونگی تقسیم [[غنایم]] به وسیله [[امام علی]]{{ع}} ناراحت شده بودند، با یکدیگر همپیمان شدند که پس از بازگشت به [[مدینه]] نزد [[رسول الله]]{{صل}} بروند و از [[امیر المؤمنین]]{{ع}} [[شکایت]] کنند. آنگاه که اینان به [[مدینه]] برگشتند و [[شکایت]] خود را به [[رسول الله]]{{صل}} اعلام کردند، [[حضرت]]{{صل}} غضبناک شدند و [[دستور]] دادن که [[امیر المؤمنین]]{{ع}} را بیاورند؛ آنگاه فرمودند: {{متن حدیث|إِنَّ عَلِيّاً مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ وَ هُوَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ بَعْدِي}}<ref>احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۴، ص۴۳۷-۴۳۸؛ سلیمان بن داود الطیالسی، المسند، ص۳۶۰. براساس برخی نقلها، رسول گرامی اسلام{{صل}} پیش از بیان حدیث ولایت فرمودند: {{متن حدیث|مَا تُرِيدُونَ مِنْ عَلِيٍّ؟}} «از علی{{ع}} چه میخواهید؟» محمد بن عیسی ترمذی، سنن ترمذی، ج۵، ص۲۹۶-۲۹۷؛ احمد بن علی التمیمی، مسند ابویعلی موصلی، ج۱، ص۲۹۳؛ موفق به احمد خوارزمی، | [[روایت]] معروف [[نبوی]] {{متن حدیث|أَنْتَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ بَعْدِي}}، که خطاب به [[امیر المؤمنین]] {{ع}} بیان شده است و میتوان آن را [[حدیث ولایت]] نامید، با طرق مختلف در منابع متعدد [[شیعه]] و [[اهل سنت]] به چشم میخورد<ref>برای آشنایی با منابع اهل سنت که حدیث ولایت را نقل کردهاند، ر. ک: سید علی میلانی، نگاهی به حدیث ولایت، ص۱۸-۲۰.</ref>. بر اساس برخی نقلها، [[عمران بن حصین]] [[نقل]] میکند که روزی [[رسول گرامی اسلام]] {{صل}} گروهی از [[مسلمانان]] را به [[فرماندهی]] [[امیر المؤمنین]] {{ع}} به سریهای فرستاد. چهار تن از [[مسلمانان]] که گویا از چگونگی تقسیم [[غنایم]] به وسیله [[امام علی]] {{ع}} ناراحت شده بودند، با یکدیگر همپیمان شدند که پس از بازگشت به [[مدینه]] نزد [[رسول الله]] {{صل}} بروند و از [[امیر المؤمنین]] {{ع}} [[شکایت]] کنند. آنگاه که اینان به [[مدینه]] برگشتند و [[شکایت]] خود را به [[رسول الله]] {{صل}} اعلام کردند، [[حضرت]] {{صل}} غضبناک شدند و [[دستور]] دادن که [[امیر المؤمنین]] {{ع}} را بیاورند؛ آنگاه فرمودند: {{متن حدیث|إِنَّ عَلِيّاً مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ وَ هُوَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ بَعْدِي}}<ref>احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۴، ص۴۳۷-۴۳۸؛ سلیمان بن داود الطیالسی، المسند، ص۳۶۰. براساس برخی نقلها، رسول گرامی اسلام {{صل}} پیش از بیان حدیث ولایت فرمودند: {{متن حدیث|مَا تُرِيدُونَ مِنْ عَلِيٍّ؟}} «از علی {{ع}} چه میخواهید؟» محمد بن عیسی ترمذی، سنن ترمذی، ج۵، ص۲۹۶-۲۹۷؛ احمد بن علی التمیمی، مسند ابویعلی موصلی، ج۱، ص۲۹۳؛ موفق به احمد خوارزمی، المناقب، ص ۱۵۳؛ ابن حجر هیتمی مکری، الصواعق المحرقة، ص۱۲۴؛ علی المتقی بن حسام الدین الهندی، کنزل اعمال، ج۱۳، ص۱۴۲؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۶۳۱ و ج۱۱، ص۱۷.</ref>؛ “همانا [[علی]] {{ع}} از من است و من از اویم و او ولی هر مؤمنی، پس از من است”. | ||
بر اساس [[نقلی]] دیگر، [[ابن عباس]] [[نقل]] میکند: آنگاه که [[پیامبر خدا]]{{صل}} را در [[مدینه]] [[جانشین]] خود ساختند و فرمودند: {{متن حدیث|أَنْتَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ}}<ref>محمد بن محمد الحاکم النیسابوری، المستدرک، ج۳، ص۱۳۳-۱۳۴؛ موفق بن احمد خوارزمی، المناقب. ص۱۵۶-۱۵۷؛ علی المتقی بن حسام الدین الهندی، کنز العمال، ج۱۱، ص۵۵۹، ۶۰۷-۶۰۸ و ج۱۳، ص۱۰۴؛ یوسف بن عبدالله بن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۹۱؛ علی بن محمد بن اثیر جزری، اسد الغابة، ج۳، ص۶۰۴؛ دمشقی، اسماعیل بن عمرو بن کثیر، البدایة و النهایة، ج۷، ص۳۳۸؛ ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۷۰.</ref>. | بر اساس [[نقلی]] دیگر، [[ابن عباس]] [[نقل]] میکند: آنگاه که [[پیامبر خدا]] {{صل}} را در [[مدینه]] [[جانشین]] خود ساختند و فرمودند: {{متن حدیث|أَنْتَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ}}<ref>محمد بن محمد الحاکم النیسابوری، المستدرک، ج۳، ص۱۳۳-۱۳۴؛ موفق بن احمد خوارزمی، المناقب. ص۱۵۶-۱۵۷؛ علی المتقی بن حسام الدین الهندی، کنز العمال، ج۱۱، ص۵۵۹، ۶۰۷-۶۰۸ و ج۱۳، ص۱۰۴؛ یوسف بن عبدالله بن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۹۱؛ علی بن محمد بن اثیر جزری، اسد الغابة، ج۳، ص۶۰۴؛ دمشقی، اسماعیل بن عمرو بن کثیر، البدایة و النهایة، ج۷، ص۳۳۸؛ ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۷۰.</ref>. | ||
بریدة بن صاحب نیز در [[نقلی]] دیگر از [[رسول الله]]{{صل}} [[نقل]] میکند که فرمود: {{متن حدیث|فَإِنَّهُ [عَلِيّ{{ع}}] مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ، وَ هُوَ وَلِيُّكُمْ بَعْدِي}}<ref>ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج۸، ص۵۲؛ علی المتقی بن حسام الدین الهندی، کنز العمال، ج۱۱، ص۶۰۸.</ref>. | بریدة بن صاحب نیز در [[نقلی]] دیگر از [[رسول الله]] {{صل}} [[نقل]] میکند که فرمود: {{متن حدیث|فَإِنَّهُ [عَلِيّ {{ع}}] مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ، وَ هُوَ وَلِيُّكُمْ بَعْدِي}}<ref>ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج۸، ص۵۲؛ علی المتقی بن حسام الدین الهندی، کنز العمال، ج۱۱، ص۶۰۸.</ref>. | ||
در متون [[روایی]] [[شیعی]] نیز این [[روایت]] از طرق مختلف [[نقل]] شده است<ref>محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبة، ص۷۰، ۷۵ و ۸۳؛ شیخ صدوق، الامالی ص۲؛ محمد بن حسن طوسی، الامالی، ص۳۵۱ و ۵۶۱.</ref>؛ چنانکه روشن است، [[کثرت]] طرق [[نقل]] [[حدیث ولایت]] در منابع [[شیعی]] و [[اهل سنت]]، به حدی است که هر محقق منصفی را از دقتهای [[سند]] شناسانه [[بینیاز]] میکند<ref>جای شگفتی است که با وجود نقل این روایت در بسیاری از متون روایی اهل سنت، ابن تیمیه که دشمنی او با شیعه انکارناپذیر است، راجع به حدیث ولایت مینویسد: {{عربی|أَنَّ هَذَا كَذِبٌ مَوْضُوعٌ لَمْ يَرْوِهِ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ بِالْحَدِيثِ فِي كِتَابٍ يُعْتَمَدُ عَلَيْهِ لَا الصِّحَاحِ، وَلَا السُّنَنِ، وَلَا الْمَسَانِدِ الْمَقْبُولَةِ}}. ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج۴، ص۱۶۲. با توجه به آنچه که در بحث سندی گذشت، حدیث ولایت در مسند احمد، مسند طیالسی، مسند ابویعلی موصلی، سنن ترمذی، مستدرک حاکم نیسابوری و... نقل شده است.</ref>. افزون بر آن، مضمون [[حدیث ولایت]]، به گونهای دیگر نیز در متون [[تاریخی]] و [[حدیثی]] به چشم میخورد؛ چنانکه [[ابو سعید خدری]] از [[حضرت رسول]]{{صل}} [[نقل]] کرده است که فرمودند: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ وَلِيَّهُ فَعَلِيٌّ وَلِيُّهُ}}<ref>شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۶۶؛ علی بن محمد بن اثیر جزری، اسد الغابة، ج۱، ص۳۶۴؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۰۶؛ محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۶۲۹.</ref>. | در متون [[روایی]] [[شیعی]] نیز این [[روایت]] از طرق مختلف [[نقل]] شده است<ref>محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبة، ص۷۰، ۷۵ و ۸۳؛ شیخ صدوق، الامالی ص۲؛ محمد بن حسن طوسی، الامالی، ص۳۵۱ و ۵۶۱.</ref>؛ چنانکه روشن است، [[کثرت]] طرق [[نقل]] [[حدیث ولایت]] در منابع [[شیعی]] و [[اهل سنت]]، به حدی است که هر محقق منصفی را از دقتهای [[سند]] شناسانه [[بینیاز]] میکند<ref>جای شگفتی است که با وجود نقل این روایت در بسیاری از متون روایی اهل سنت، ابن تیمیه که دشمنی او با شیعه انکارناپذیر است، راجع به حدیث ولایت مینویسد: {{عربی|أَنَّ هَذَا كَذِبٌ مَوْضُوعٌ لَمْ يَرْوِهِ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ بِالْحَدِيثِ فِي كِتَابٍ يُعْتَمَدُ عَلَيْهِ لَا الصِّحَاحِ، وَلَا السُّنَنِ، وَلَا الْمَسَانِدِ الْمَقْبُولَةِ}}. ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج۴، ص۱۶۲. با توجه به آنچه که در بحث سندی گذشت، حدیث ولایت در مسند احمد، مسند طیالسی، مسند ابویعلی موصلی، سنن ترمذی، مستدرک حاکم نیسابوری و... نقل شده است.</ref>. افزون بر آن، مضمون [[حدیث ولایت]]، به گونهای دیگر نیز در متون [[تاریخی]] و [[حدیثی]] به چشم میخورد؛ چنانکه [[ابو سعید خدری]] از [[حضرت رسول]] {{صل}} [[نقل]] کرده است که فرمودند: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ وَلِيَّهُ فَعَلِيٌّ وَلِيُّهُ}}<ref>شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۶۶؛ علی بن محمد بن اثیر جزری، اسد الغابة، ج۱، ص۳۶۴؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۰۶؛ محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۶۲۹.</ref>. | ||
اینک لازم است، اولاً به لحاط معناشناختی به [[حدیث ولایت]] توجه شود، و ثانیاً کاربرد واژه ولی برای دیگر [[امامان]] نیز واکاوی گردد. پیشتر و به هنگام بحث از مفهوم [[ولی در قرآن]] [[کریم]]، معنای لغوی آن بررسی شد و به این نتیجه رسیدیم که این واژه معانی متعددی دارد که [[ناصر]]، [[سرپرست]] و [[دوست]] از جمله آنهایند و [[تعیین]] یکی از آنها، [[نیازمند]] قرینه است. | اینک لازم است، اولاً به لحاط معناشناختی به [[حدیث ولایت]] توجه شود، و ثانیاً کاربرد واژه ولی برای دیگر [[امامان]] نیز واکاوی گردد. پیشتر و به هنگام بحث از مفهوم [[ولی در قرآن]] [[کریم]]، معنای لغوی آن بررسی شد و به این نتیجه رسیدیم که این واژه معانی متعددی دارد که [[ناصر]]، [[سرپرست]] و [[دوست]] از جمله آنهایند و [[تعیین]] یکی از آنها، [[نیازمند]] قرینه است. | ||
به نظر میرسد، چنانکه برخی محققان اشاره کردهاند<ref>سیدعلی میلانی، نگاهی به حدیث ولایت، ص۴۴.</ref>، آنچه در [[حدیث ولایت]] موجب [[تعیین]] یکی از معانی از میان سایرین میشود و باید به آن توجه کرد، واژه {{متن حدیث|بَعْدِي}} است. روشن است که بهکارگیری این واژه نمیتواند بدون [[دلیل]] و [[حکمت]] باشد. دقت در واژه یاد شده روشن میسازد که اولاً، بر اساس ظاهر آن، [[مقام ولایت]] در زمان [[حیات]] [[حضرت رسول]]{{صل}} از آن خود ایشان بوده و پس از آن، به [[امیر المؤمنین]]{{ع}} منتقل شده است؛ ثانیاً، [[امیر المؤمنین]]{{ع}} این [[منصب]] را- به هر گونه [[تفسیر]] و معنا شود - در زمان [[حیات]] [[حضرت رسول]]{{صل}} نداشته است و پس از ایشان، به آن [[مقام]] رسیده است؛ ثالثاً، روشن است که نمیتوان گفت [[امیر المؤمنین]]{{ع}} در زمان [[حیات]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} [[دوست]] و [[ناصر]] [[مؤمنین]] نبوده و تنها پس از [[وفات]] ایشان [[دوست]] و [[ناصر]] ایشان گشته است. افزون بر آن، [[مقام]] [[دوستی]] و [[نصرت]] [[مؤمنان]]، مقامی نیست که اعطایی یا [[انتصابی]] باشد، بلکه هر [[انسانی]] میتواند [[دوست]] و [[ناصر]] دیگران باشد. بنابراین معانی [[نصرت]] و [[دوستی]] نمیتواند مد نظر [[پیامبر اسلام]]{{صل}} باشد؛ رابعاً، [[سرپرستی]] [[امور جامعه]] و [[مؤمنان]]، که یکی از معانی واژه ولی است، آن چیزی است که قابلیت انتقال به غیر را دارد. بنابراین از میان معانی یاد شده برای واژه ولی، معنای [[سرپرستی]]، با انتفای سایر معانی، متعین خواهد شد. | به نظر میرسد، چنانکه برخی محققان اشاره کردهاند<ref>سیدعلی میلانی، نگاهی به حدیث ولایت، ص۴۴.</ref>، آنچه در [[حدیث ولایت]] موجب [[تعیین]] یکی از معانی از میان سایرین میشود و باید به آن توجه کرد، واژه {{متن حدیث|بَعْدِي}} است. روشن است که بهکارگیری این واژه نمیتواند بدون [[دلیل]] و [[حکمت]] باشد. دقت در واژه یاد شده روشن میسازد که اولاً، بر اساس ظاهر آن، [[مقام ولایت]] در زمان [[حیات]] [[حضرت رسول]] {{صل}} از آن خود ایشان بوده و پس از آن، به [[امیر المؤمنین]] {{ع}} منتقل شده است؛ ثانیاً، [[امیر المؤمنین]] {{ع}} این [[منصب]] را- به هر گونه [[تفسیر]] و معنا شود - در زمان [[حیات]] [[حضرت رسول]] {{صل}} نداشته است و پس از ایشان، به آن [[مقام]] رسیده است؛ ثالثاً، روشن است که نمیتوان گفت [[امیر المؤمنین]] {{ع}} در زمان [[حیات]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}} [[دوست]] و [[ناصر]] [[مؤمنین]] نبوده و تنها پس از [[وفات]] ایشان [[دوست]] و [[ناصر]] ایشان گشته است. افزون بر آن، [[مقام]] [[دوستی]] و [[نصرت]] [[مؤمنان]]، مقامی نیست که اعطایی یا [[انتصابی]] باشد، بلکه هر [[انسانی]] میتواند [[دوست]] و [[ناصر]] دیگران باشد. بنابراین معانی [[نصرت]] و [[دوستی]] نمیتواند مد نظر [[پیامبر اسلام]] {{صل}} باشد؛ رابعاً، [[سرپرستی]] [[امور جامعه]] و [[مؤمنان]]، که یکی از معانی واژه ولی است، آن چیزی است که قابلیت انتقال به غیر را دارد. بنابراین از میان معانی یاد شده برای واژه ولی، معنای [[سرپرستی]]، با انتفای سایر معانی، متعین خواهد شد. | ||
اینک که معنای واژه ولی در [[حدیث ولایت]] روشن شد، نوبت به [[تعیین]] گسترده و قلمرو [[ولایت]] میرسد؛ به دیگر بیان، باید دانست [[امیر المؤمنین]]{{ع}} [[سرپرست مؤمنان]] در کدام امر است؟ | اینک که معنای واژه ولی در [[حدیث ولایت]] روشن شد، نوبت به [[تعیین]] گسترده و قلمرو [[ولایت]] میرسد؛ به دیگر بیان، باید دانست [[امیر المؤمنین]] {{ع}} [[سرپرست مؤمنان]] در کدام امر است؟ | ||
به نظر میرسد، [[حضرت رسول]]{{صل}} در فرموده خود، همان [[ولایتی]] که خود داراست به [[امیر المؤمنین]]{{ع}} منتقل کرده است. با ادلّه متعدد [[قرآنی]] که در بخشهای پیشین از آنها سخن به میان آمد، ثابت شد که پیامر گرامی [[اسلام]]{{صل}} هم در امور [[تکوینی]]، هم در [[امور تشریعی]] و هم در [[امور سیاسی]]، [[سرپرست]] [[جامعه اسلامی]] است؛ از اینرو، از [[حدیث ولایت]]، [[سرپرستی]] و [[ولایت]] با همین گستره و قلمرو، برای [[امام علی]]{{ع}} نیز ثابت میشود. | به نظر میرسد، [[حضرت رسول]] {{صل}} در فرموده خود، همان [[ولایتی]] که خود داراست به [[امیر المؤمنین]] {{ع}} منتقل کرده است. با ادلّه متعدد [[قرآنی]] که در بخشهای پیشین از آنها سخن به میان آمد، ثابت شد که پیامر گرامی [[اسلام]] {{صل}} هم در امور [[تکوینی]]، هم در [[امور تشریعی]] و هم در [[امور سیاسی]]، [[سرپرست]] [[جامعه اسلامی]] است؛ از اینرو، از [[حدیث ولایت]]، [[سرپرستی]] و [[ولایت]] با همین گستره و قلمرو، برای [[امام علی]] {{ع}} نیز ثابت میشود. | ||
اما راجع به چگونگی صدق این مفهوم بر دیگر [[امامان]]{{عم}} و ثبوت [[صدق]] آن در [[روایات]]، باید گفت که در برخی [[احادیث]]، این مفهوم بر [[امامان]]{{عم}} [[تطبیق]] داده شده است؛ چنانکه [[حسین]] بن ابی العلاء در روایتی معتبر از [[امام صادق]]{{ع}} سؤال کرد که آیا [[اطاعت]] از [[اوصیا]] لازم است؟ [[امام]]{{ع}} فرمود: آری، آنها کسانیاند که [[خداوند]] دربارهشان فرمود: {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>؛ و آنها کسانیاند که [[خداوند]] راجع به آنها فرمود: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}<ref>«سرور | اما راجع به چگونگی صدق این مفهوم بر دیگر [[امامان]] {{عم}} و ثبوت [[صدق]] آن در [[روایات]]، باید گفت که در برخی [[احادیث]]، این مفهوم بر [[امامان]] {{عم}} [[تطبیق]] داده شده است؛ چنانکه [[حسین]] بن ابی العلاء در روایتی معتبر از [[امام صادق]] {{ع}} سؤال کرد که آیا [[اطاعت]] از [[اوصیا]] لازم است؟ [[امام]] {{ع}} فرمود: آری، آنها کسانیاند که [[خداوند]] دربارهشان فرمود: {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>؛ و آنها کسانیاند که [[خداوند]] راجع به آنها فرمود: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}<ref>«سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref><ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۸۹.</ref>. [[امام صادق]] {{ع}} در بیان خود، مفهوم [[ولی الله]] را برای تمام [[امامان]] به کار میبرد. همچنین [[امام هادی]] {{ع}} نیز در [[زیارت جامعه کبیره]] که راجع به تمام [[امامان]] است، میفرماید: {{متن حدیث|يَا وَلِيَّ اللَّهِ إِنَّ بَيْنِي وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوباً...}}<ref>شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۶۱۵؛ محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۹۹.</ref>. | ||
در برخی دیگر از [[روایات]] یا [[زیارتنامهها]] نیز، اگرچه به [[سند]] معتبر [[نقل]] نشدهاند، این مفهوم بر [[امامان]]{{عم}} [[تطبیق]] داده شده است؛ برای نمونه، [[امام رضا]]{{ع}} به [[شیعیان]] خود [[آموزش]] دادند که وقتی به [[زیارت قبر امام]] کاظم{{ع}} رفتند، با این کلمات آن [[حضرت]] را [[زیارت]] کنند: {{متن حدیث|السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ...}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۷۸؛ ابن قولویه، کامل الزیارات، ص۳۰۱.</ref>. در [[زیارت امام رضا]]، [[امام هادی]] و [[امام عسکری]]{{عم}} نیز همین عبارات تکرار شده است<ref>ابن قولویه، کامل الزیارات، ص۳۱۲ و ۳۱۴؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ص۶۰۴ و ۶۰۷.</ref>. | در برخی دیگر از [[روایات]] یا [[زیارتنامهها]] نیز، اگرچه به [[سند]] معتبر [[نقل]] نشدهاند، این مفهوم بر [[امامان]] {{عم}} [[تطبیق]] داده شده است؛ برای نمونه، [[امام رضا]] {{ع}} به [[شیعیان]] خود [[آموزش]] دادند که وقتی به [[زیارت قبر امام]] کاظم {{ع}} رفتند، با این کلمات آن [[حضرت]] را [[زیارت]] کنند: {{متن حدیث|السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ...}}<ref>محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۷۸؛ ابن قولویه، کامل الزیارات، ص۳۰۱.</ref>. در [[زیارت امام رضا]]، [[امام هادی]] و [[امام عسکری]] {{عم}} نیز همین عبارات تکرار شده است<ref>ابن قولویه، کامل الزیارات، ص۳۱۲ و ۳۱۴؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ص۶۰۴ و ۶۰۷.</ref>. | ||
از نکاتی که در این باره باید به آن توجه کرد، صفات و [[شئون]] [[ولی الله]] در [[روایات]] است. [[انتصابی]] بودن [[ولی الله]] یکی از آن ویژگیهاست که بارها تکرار شده است. [[حدیث ولایت]]، از آنجا که [[حضرت رسول]]{{صل}} در آن به معرفی [[امیر المؤمنین]]{{ع}} [[اقدام]] کرده است، خود به نوعی بیانگر این معناست؛ افزون بر آن، [[امیر المؤمنین]]{{ع}} در روایتی که به [[سند]] معتبر از ایشان [[نقل]] شده است، خطاب به [[مردم]] فرمود: ای امتی که پس از پیامبرتان سرگردان شدید! اگر آنکه را که [[خدا]] مقدم کرده بود، مقدم میکردید و آنکه را که [[خدا]] مؤخر کرده بود، مؤخّر میکردید و [[ولایت]] و [[وراثت]] را در همان جایی که [[خداوند]] قرار داده بود، قرار میدادید...<ref>{{متن حدیث|يَا أَيَّتُهَا الْأُمَّةُ الْمُتَحَيِّرَةُ بَعْدَ نَبِيِّهَا لَوْ كُنْتُمْ قَدَّمْتُمْ مَنْ قَدَّمَ اللَّهُ وَ أَخَّرْتُمْ مَنْ أَخَّرَ اللَّهُ وَ جَعَلْتُمُ الْوِلَايَةَ وَ الْوِرَاثَةَ حَيْثُ جَعَلَهَا اللَّهُ... لَا اخْتَلَفَ اثْنَانِ فِي حُكْمِ اللَّهِ وَ لَا تَنَازَعَتِ الْأُمَّةُ فِي شَيْءٍ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا وَ عِنْدَنَا عِلْمُهُ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ}}. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۷۸؛ و نیز ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الامالی، ص۲۸۶.</ref>. | از نکاتی که در این باره باید به آن توجه کرد، صفات و [[شئون]] [[ولی الله]] در [[روایات]] است. [[انتصابی]] بودن [[ولی الله]] یکی از آن ویژگیهاست که بارها تکرار شده است. [[حدیث ولایت]]، از آنجا که [[حضرت رسول]] {{صل}} در آن به معرفی [[امیر المؤمنین]] {{ع}} [[اقدام]] کرده است، خود به نوعی بیانگر این معناست؛ افزون بر آن، [[امیر المؤمنین]] {{ع}} در روایتی که به [[سند]] معتبر از ایشان [[نقل]] شده است، خطاب به [[مردم]] فرمود: ای امتی که پس از پیامبرتان سرگردان شدید! اگر آنکه را که [[خدا]] مقدم کرده بود، مقدم میکردید و آنکه را که [[خدا]] مؤخر کرده بود، مؤخّر میکردید و [[ولایت]] و [[وراثت]] را در همان جایی که [[خداوند]] قرار داده بود، قرار میدادید...<ref>{{متن حدیث|يَا أَيَّتُهَا الْأُمَّةُ الْمُتَحَيِّرَةُ بَعْدَ نَبِيِّهَا لَوْ كُنْتُمْ قَدَّمْتُمْ مَنْ قَدَّمَ اللَّهُ وَ أَخَّرْتُمْ مَنْ أَخَّرَ اللَّهُ وَ جَعَلْتُمُ الْوِلَايَةَ وَ الْوِرَاثَةَ حَيْثُ جَعَلَهَا اللَّهُ... لَا اخْتَلَفَ اثْنَانِ فِي حُكْمِ اللَّهِ وَ لَا تَنَازَعَتِ الْأُمَّةُ فِي شَيْءٍ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا وَ عِنْدَنَا عِلْمُهُ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ}}. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۷۸؛ و نیز ر. ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الامالی، ص۲۸۶.</ref>. | ||
همچنین، بر اساس همین [[روایت]] معتبر، [[مردم]] کسانی را برای امر [[خلافت]] یا همان [[حاکمیت سیاسی]] پذیرفتند که [[خداوند]] آنها را به [[ولایت]] [[منصوب]] نکرده بود؛ از اینرو، میتوان گفت [[ولایت سیاسی]] نیز یکی از [[شئون]] ولی خداست. | همچنین، بر اساس همین [[روایت]] معتبر، [[مردم]] کسانی را برای امر [[خلافت]] یا همان [[حاکمیت سیاسی]] پذیرفتند که [[خداوند]] آنها را به [[ولایت]] [[منصوب]] نکرده بود؛ از اینرو، میتوان گفت [[ولایت سیاسی]] نیز یکی از [[شئون]] ولی خداست. | ||
افزون بر [[روایت]] مزبور، در [[روایات]] دیگری نیز این مسئله بیان شده است؛ چنانکه [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} به [[حضرت]] [[صدیقه طاهره]]{{س}} فرمودند: | افزون بر [[روایت]] مزبور، در [[روایات]] دیگری نیز این مسئله بیان شده است؛ چنانکه [[رسول گرامی اسلام]] {{صل}} به [[حضرت]] [[صدیقه طاهره]] {{س}} فرمودند: | ||
“ای [[فاطمه]]... [[خداوند]] تبارک و تعالی... از میان بندگانش مرا برگزید و [[پیامبر]] قرار داد؛ سپس... [[همسر]] تو را برگزید و به من [[وحی]] کرد که تو را به تزویج او درآورم و او را ولی و [[وزیر]] قرار دهم:..”<ref>{{متن حدیث|يَا فَاطِمَةُ... أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى... فَاخْتَارَنِي مِنْ خَلْقِهِ فَجَعَلَنِي نَبِيّاً ثُمَّ... فَاخْتَارَ مِنْهَا زَوْجَكِ وَ أَوْحَى إِلَيَّ أَنْ أُزَوِّجَكِ إِيَّاهُ وَ أَتَّخِذَهُ وَلِيّاً وَ وَزِيراً...}}. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۶۳. شایان ذکر است که اگرچه این روایت سند محکمی ندارد، به دلیل وجود و تأیید محتوای آن در دیگر روایات، دست کم میتواند برای تأیید مدعا به کار آید.</ref>. | “ای [[فاطمه]]... [[خداوند]] تبارک و تعالی... از میان بندگانش مرا برگزید و [[پیامبر]] قرار داد؛ سپس... [[همسر]] تو را برگزید و به من [[وحی]] کرد که تو را به تزویج او درآورم و او را ولی و [[وزیر]] قرار دهم:.. ”<ref>{{متن حدیث|يَا فَاطِمَةُ... أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى... فَاخْتَارَنِي مِنْ خَلْقِهِ فَجَعَلَنِي نَبِيّاً ثُمَّ... فَاخْتَارَ مِنْهَا زَوْجَكِ وَ أَوْحَى إِلَيَّ أَنْ أُزَوِّجَكِ إِيَّاهُ وَ أَتَّخِذَهُ وَلِيّاً وَ وَزِيراً...}}. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۶۳. شایان ذکر است که اگرچه این روایت سند محکمی ندارد، به دلیل وجود و تأیید محتوای آن در دیگر روایات، دست کم میتواند برای تأیید مدعا به کار آید.</ref>. | ||
همچنین چهار تن از بزرگان زمان [[حضرت رسول]]{{صل}} یعنی ابو الهیتم بن تیهان، [[ابو ایوب]]، [[عمار]] و [[خزیمة بن ثابت]] [[ذو الشهادتین]] [[گواهی]] دادند که ایشان [[امیر المؤمنین]]{{ع}} را کنار خود نشاندند و در یکی از بیانات عمومی خود، خطاب به [[مردم]] فرمودند: “ای [[مردم]]! [[خداوند]] مرا [[فرمان]] داده تا برای شما [[پیشوایی]] را [[منصوب]] کنم که [[وصی]] من میان شما باشد... و کسی که [[خداوند متعال]] در کتاب خود [[اطاعت]] او را [[واجب]] ساخت و شما را به [[ولایت]] او [[فرمان]] داده است...<ref>{{متن حدیث|يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي أَنْ أَنْصِبَ لَكُمْ إِمَاماً يَكُونُ وَصِيِّي فِيكُمْ... وَ الَّذِي فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ فِي كِتَابِهِ وَ أَمَرَكُمْ فِيهِ بِوَلَايَتِهِ}}. محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبة، ص۷۱. گفتنی است، بنابر نقل شیخ صدوق، کسانی که به سخن حضرت رسول{{صل}} شهادت دادند، براء بن عازب، زید بن ارقم، مقداد، سلمان، ابوذر و عمار بودند. ر.ک: شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۷۷.</ref>. | همچنین چهار تن از بزرگان زمان [[حضرت رسول]] {{صل}} یعنی ابو الهیتم بن تیهان، [[ابو ایوب]]، [[عمار]] و [[خزیمة بن ثابت]] [[ذو الشهادتین]] [[گواهی]] دادند که ایشان [[امیر المؤمنین]] {{ع}} را کنار خود نشاندند و در یکی از بیانات عمومی خود، خطاب به [[مردم]] فرمودند: “ای [[مردم]]! [[خداوند]] مرا [[فرمان]] داده تا برای شما [[پیشوایی]] را [[منصوب]] کنم که [[وصی]] من میان شما باشد... و کسی که [[خداوند متعال]] در کتاب خود [[اطاعت]] او را [[واجب]] ساخت و شما را به [[ولایت]] او [[فرمان]] داده است...<ref>{{متن حدیث|يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي أَنْ أَنْصِبَ لَكُمْ إِمَاماً يَكُونُ وَصِيِّي فِيكُمْ... وَ الَّذِي فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ فِي كِتَابِهِ وَ أَمَرَكُمْ فِيهِ بِوَلَايَتِهِ}}. محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبة، ص۷۱. گفتنی است، بنابر نقل شیخ صدوق، کسانی که به سخن حضرت رسول {{صل}} شهادت دادند، براء بن عازب، زید بن ارقم، مقداد، سلمان، ابوذر و عمار بودند. ر. ک: شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۷۷.</ref>. | ||
در [[روایت]] دیگری نیز که به [[سند]] معتبر [[نقل]] شده است، [[امام علی]]{{ع}} راجع به نقش ولی در [[جامعه]] و [[علم]] وی فرمودند: “[در صورت مقدم کردن ولی] هیچگاه... دو نفر در [[حکم خدا]] [[اختلاف]] نمیکردند و [[امت]] در چیزی از امر [[خدا]] به [[نزاع]] نمیافتادند و [[علم به قرآن]]، از جانب [[خدا]] نزد ماست”<ref>{{متن حدیث|...وَ لَا اخْتَلَفَ اثْنَانِ فِي حُكْمِ اللَّهِ وَ لَا تَنَازَعَتِ الْأُمَّةُ فِي شَيْءٍ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا عِلْمُ ذَلِكَ عِنْدَنَا مِنْ كِتَابِ اللَّهِ}}. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۷۸. گفتنی است، این مضمون در روایت دیگری از امام علی{{ع}} نیز نقل شده است.</ref>. | در [[روایت]] دیگری نیز که به [[سند]] معتبر [[نقل]] شده است، [[امام علی]] {{ع}} راجع به نقش ولی در [[جامعه]] و [[علم]] وی فرمودند: “[در صورت مقدم کردن ولی] هیچگاه... دو نفر در [[حکم خدا]] [[اختلاف]] نمیکردند و [[امت]] در چیزی از امر [[خدا]] به [[نزاع]] نمیافتادند و [[علم به قرآن]]، از جانب [[خدا]] نزد ماست”<ref>{{متن حدیث|...وَ لَا اخْتَلَفَ اثْنَانِ فِي حُكْمِ اللَّهِ وَ لَا تَنَازَعَتِ الْأُمَّةُ فِي شَيْءٍ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا عِلْمُ ذَلِكَ عِنْدَنَا مِنْ كِتَابِ اللَّهِ}}. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۷۸. گفتنی است، این مضمون در روایت دیگری از امام علی {{ع}} نیز نقل شده است.</ref>. | ||
بر اساس این [[روایت]] معتبر و [[روایات معتبر]] پیشین، ولی [[ولایت سیاسی]] بر [[جامعه]] دارد؛ همچنین او [[مرجعیت دینی]] [[جامعه]] را نیز داراست که وظیفهاش همان [[رفع اختلافات]] [[دینی]] [[مردم]] است؛ ضمن آنکه [[علم]] او به کتاب [[الله]] و [[احکام دینی]]، [[علمی]] [[الهی]] و [[خطاناپذیر]] است<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص ۳۵۳.</ref>. | بر اساس این [[روایت]] معتبر و [[روایات معتبر]] پیشین، ولی [[ولایت سیاسی]] بر [[جامعه]] دارد؛ همچنین او [[مرجعیت دینی]] [[جامعه]] را نیز داراست که وظیفهاش همان [[رفع اختلافات]] [[دینی]] [[مردم]] است؛ ضمن آنکه [[علم]] او به کتاب [[الله]] و [[احکام دینی]]، [[علمی]] [[الهی]] و [[خطاناپذیر]] است<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان]]، ص ۳۵۳.</ref>. | ||
== ولایت در احادیث == | |||
پیش از طرح و بررسی [[شبهات]] [[وهابیت]] درباره ولایت و شرط قبولی اعمال، مناسب است که اصل موضوع از نگاه مکتب شیعه طرح و تبیین شود. | |||
به طور کلی، شرط قبولی اعمال، [[ایمان]] و [[اعتقادات]] صحیح است و [[اعمال]] بدون ایمان و [[اعتقاد صحیح]]، مقبول نخواهد بود. در رأس اعتقادات، اعتقاد به توحید و [[نبوت]] است و سپس [[باور]] به امامت و [[ولایت ائمه]]{{عم}}. | |||
[[اعتقاد]] به ولایت و [[معرفت]] به آن، در [[احادیث]] فراوانی، شرط قبولی اعمال دانسته شده است. برخی این مطلب را از مسلمات و بلکه از [[ضروریات مذهب شیعه]]، و [[اخبار]] در این باب را فوق حد [[تواتر]] دانستهاند<ref>امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۵۷۷.</ref>. ازاینرو به جهت فراوانی [[روایات]]، از باب نمونه و [[تبرک]]، تنها به چند نمونه اشاره میشود: | |||
# {{متن حدیث|عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ{{ع}} قَال: ذِرْوَةُ الْأَمْرِ وَ سَنَامُهُ وَ مِفْتَاحُهُ وَ بَابُ الْأَشْيَاءِ وَ رِضَا الرَّحْمنِ الطَّاعَةُ لِلْإِمَامِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ، إِنَّ اللَّهَ- عَزَّ وَ جَلَّ- يَقُولُ: {{متن قرآن|مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا}}<ref>«هر که از پیامبر فرمانبرداری کند بیگمان از خداوند فرمان برده است و هر که رو گرداند (بگو بگرداند) ما تو را مراقب آنان نفرستادهایم» سوره نساء، آیه ۸۰.</ref> أَمَا لَوْ أَنَّ رَجُلًا قَامَ لَيْلَهُ وَ صَامَ نَهَارَهُ وَ تَصَدَّقَ بِجَمِيعِ مَالِهِ وَ حَجَّ جَمِيعَ دَهْرِهِ وَ لَمْ يَعْرِفْ وَلَايَةَ وَلِيِّ اللَّهِ فَيُوَالِيَهُ وَ يَكُونَ جَمِيعُ أَعْمَالِهِ بِدَلَالَتِهِ إِلَيْهِ، مَا كَانَ لَهُ عَلَى اللَّهِ حَقٌّ فِي ثَوَابِهِ، وَ لَا كَانَ مِنْ أَهْلِ الْإِيمَانِ}}<ref>کلینی، کافی، ج۳، ص۵۶؛ ج۱، ص۴۵۵.</ref>. [[امام باقر]]{{ع}} فرمود بالاترین مرتبه امر [[دین]] و کلیدش و در همه چیز و مایه خرسندی [[خدای رحمان]]، پس از [[معرفت امام]]، [[اطاعت]] اوست. همانا [[خدای عزوجل]] میفرماید: «هر کس از [[پیامبر]] [[فرمان]] بَرَد، در [[حقیقت]] [[خدا]] را فرمان برده و هر کس رویگردان شود، ما تو را بر ایشان [[نگهبان]] نفرستادهایم». همانا اگر مردی شبها را به [[عبادت]] بهپا خیزد و روزها را روزهدارد و تمام اموالش را [[صدقه]] دهد و تمام دوران عمرش را [[حج]] گذارد، اما [[ولایت ولی]] خدا را نشناسد تا از او [[پیروی]] کند و تمام اعمالش با [[راهنمایی]] او باشد، برای او [[حق]] و ثوابی از سوی [[خدای متعال]] نبوده و او از [[اهل]] [[ایمان]] نیست. | |||
# {{متن حدیث|عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ{{ع}} فِي حَدِيثٍ قَالَ: مَنْ لَمْ يَأْتِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِمَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ لَمْ تُقْبَلْ مِنْهُ حَسَنَةٌ وَ لَمْ يُتَجَاوَزْ لَهُ عَنْ سَيِّئَةٍ}}<ref>حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۱، ص۱۱۹.</ref>. [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: کسی که [[روز قیامت]] بدون [[اعتقاد]] به شما [خطاب به [[ابوبصیر]]] در پیشگاه [[خداوند]] حاضر شود، نه حسنهای از او پذیرفته شود و نه سیئهای از او بخشیده شود. | |||
# {{متن حدیث|عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ{{ع}} يَقُولُ: «كُلُّ مَنْ دَانَ اللَّه- عَزَّ وَ جَلَّ- بِعِبَادَةٍ يُجْهِدُ فِيهَا نَفْسَهُ وَ لَاإِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ، فَسَعْيُهُ غَيْرُ مَقْبُولٍ، وَ هُوَ ضَالٌ مُتَحَيِّرٌ، وَ اللَّهُ شَانِئٌ لِأَعْمَالِهِ إِلَی أَنْ قَالَ: وَ إِنْ مَاتَ عَلى هذِهِ الْحَالَةِ، مَاتَ مِيتَةَ كُفْرٍ وَ نِفَاقٍ. وَ اعْلَمْ يَا مُحَمَّدُ، إِنَّ أَئِمَّةَ الْجَوْرِ وَ أَتْبَاعَهُمْ لَمَعْزُولُونَ عَنْ دِينِ اللَّهِ، قَدْ ضَلُّوا وَ أَضَلُّوا؛ فَأَعْمَالُهُمُ الَّتِي يَعْمَلُونَهَا {{متن قرآن|كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عَاصِفٍ لَا يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُوا عَلَى شَيْءٍ ذَلِكَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِيدُ}}<ref>«حکایت کردار آنان که به پروردگارشان کفر ورزیدند چون (توده) خاکستری است که در روزی بادخیز باد بر آن بوزد؛ از آنچه به چنگ آوردهاند چیزی در کف ندارند؛ این همان گمراهی ژرف است» سوره ابراهیم، آیه ۱۸.</ref>}}<ref>کلینی، کافی، ج۱، ص۴۴۸-۴۵۰.</ref>. [[محمد بن مسلم]] گوید شنیدم که [[امام باقر]]{{ع}} میفرمود: هر که [[دینداری]] [[خدای عزوجل]] کند به وسیله عبادتی که خود را در آن به [[زحمت]] افکند، اما [[امام]] و [[پیشوایی]] که [[خدا]] معین کرده، نداشته باشد، زحمتش ناپذیرفته و خود او [[گمراه]] و [[سرگردان]] است و خدا [[اعمال]] او را مبغوض و [[دشمن]] دارد. اگر با این حال بمیرد با [[کفر]] و [[نفاق]] مرده است. بدان ای محمد که [[پیشوایان]] [[جور]] و [[پیروان]] ایشان از [[دین خدا]] برکنارند، خود گمراهند و [[مردم]] را گمراه کنند. اعمالی که انجام میدهند، چون خاکستری است که تندبادی در [[روز]] طوفانی به آن تازد، از کردارشان چیزی دستگیرشان نشود. این است [[گمراهی]] دور. | |||
# {{متن حدیث|عَنْ عَبْدِ الْحَمِيدِ بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ{{ع}} فِي حَدِيثٍ قَالَ: وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ إِبْلِيسَ سَجَدَ لِلَّهِ بَعْدَ الْمَعْصِيَةِ وَ التَّكَبُّرِ عُمُرَ الدُّنْيَا مَا نَفَعَهُ ذَلِكَ وَ لَا قَبِلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَا لَمْ يَسْجُدْ لآِدَمَ كَمَا أَمَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَسْجُدَ لَهُ وَ كَذَلِكَ هَذِهِ الْأُمَّةُ الْعَاصِيَةُ الْمَفْتُونَةُ بَعْدَ نَبِيِّهَا صوَ بَعْدَ تَرْكِهِمُ الْإِمَامَ الَّذِي نَصَبَهُ نَبِيُّهُمْ صلَهُمْ فَلَنْ يَقْبَلَ اللَّهُ لَهُمْ عَمَلًا وَ لَنْ يَرْفَعَ لَهُمْ حَسَنَةً حَتَّى يَأْتُوا اللَّهَ مِنْ حَيْثُ أَمَرَهُمْ وَ يَتَوَلَّوُا الْإِمَامَ الَّذِي أُمِرُوا بِوَلَايَتِهِ وَ يَدْخُلُوا مِنَ الْبَابِ الَّذِي فَتَحَهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ لَهُمْ}}<ref>حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۱، ص۱۲۰.</ref>. [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: به [[خدا]] گند [[سوگند]]، [[ابلیس]] پس از آن [[نافرمانی]] و [[تکبر]] ([[سجده]] نکردن بر [[آدم]])، اگر به مدت [[عمر]] [[دنیا]] خدا را سجده میکرد، مادام که آنچنان که خدای بدو [[فرمان]] داده بود بر آدم سجده نمیکرد، آن عبادتش سودی نداشت و خدا از وی نمیپذیرفت. همچنین است حال این [[امت]] عصیانآور فریفته شده که [[ترک اطاعت]] امامی کردهاند که پیامبرشان{{صل}} [[نصب]] فرمود. پس [[خداوند]] هرگز عمل ایشان را نپذیرد و [[نیکی]] ایشان را بالا [[نبرد]]، مگر آنکه به سوی خدا بازآیند از همان راه که فرمانشان داده و [[ولایت]] امامی را سر نهند که خداوند به ولایت او سفارش فرموده و از همان دری وارد شوند که خدا و رسولش بر ایشان گشودهاند. | |||
# {{متن حدیث|عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ{{ع}}، قَالَ: «بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلى خَمْسٍ: عَلَى الصَّلَاةِ، وَ الزَّكَاةِ، وَ الْحَجِّ، وَ الصَّوْمِ، وَ الْوِلَايَةِ؛ وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوِلَايَةِ، فَأَخَذَ النَّاسُ بِأَرْبَعٍ وَ تَرَكُوا هذِهِ» يَعْنِي الْوَلَايَةَ}}<ref>کلینی، کافی، ج۳، ص۵۳. در این مورد روایات مشابه زیادی نقل شده است (ر.ک: کافی، ج۳، ص۵۱-۶۷؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۱، ص۱۳-۲۹).</ref>. [[امام باقر]]{{ع}} فرمود: [[اسلام]] بر پنج چیز [[استوار]] شده است: «[[نماز]]، [[زکات]]، [[حج]]، [[روزه]] و ولایت». آنگونه که به ولایت ندا شده، به چیزی ندا نشده است. اما [[مردم]] به چهار چیز اخذ کردند؛ ولی آخری، یعنی ولایت را رها کردند. در روایتی مشابه تصریح به [[ولایت امیرمؤمنان]] و [[ائمه]]{{عم}} شده است: {{متن حدیث|عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ{{ع}} قَالَ: بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسِ دَعَائِمَ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ وَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ{{عم}}}}<ref>وسائل الشیعة، ج۱، ص۲۵.</ref>. | |||
{{متن حدیث|رُوِيَ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ قَالَ لَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ{{ع}} أَيُّ الْبِقَاعِ أَفْضَلُ فَقُلْنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ابْنُ رَسُولِهِ أَعْلَمُ فَقَالَ أَمَّا أَفْضَلُ الْبِقَاعِ مَا بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ وَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا عُمِّرَ مَا عُمِّرَ نُوحٌ{{ع}} فِي قَوْمِهِ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عَاماً يَصُومُ النَّهَارَ وَ يَقُومُ اللَّيْلَ فِي ذَلِكَ الْمَكَانِ ثُمَّ لَقِيَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِغَيْرِ- وَلَايَتِنَا لَمْ يَنْفَعْهُ ذَلِكَ شَيْئاً}}<ref>صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۲۴۵؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۱، ص۱۲۲.</ref>. | |||
از [[ابوحمزه ثمالی]] [[روایت]] شده که علی بن الحسین{{ع}} از ما پرسید: «کدام [[سرزمین]] [[افضل]] است؟» پس گفتیم: «[[خدا]] و [[رسول]] او و فرزند رسول او داناترند». پس گفت: «اما افضل [[سرزمینها]] ما بین [[رکن و مقام]] است و اگر کسی چندان [[عمر]] کند که نوح{{ع}} در [[قوم]] خود عمر کرد، ۹۵۰ سال، چنانکه [[روز]] را [[روزه]] بدارد و شب را در آن مکان به [[نماز]] بایستد، آنگاه خدا را بدون [[ولایت]] ما [[دیدار]] کند، این همه هیچ سودی برای او نخواهد داشت». | |||
هرچند برخی از [[روایات]] مورد نظر صحیحه هستند، مانند صحیحه [[محمد بن مسلم]] و [[ابیحمزه]]<ref>موسوی عاملی، مدارک الأحکام، ج۷، ص۷۵ و ۷۶.</ref>، اما از آنجا که این روایات در حد [[تواتر]]<ref>ر.ک: وسائل الشیعة، ج۱، ص۱۱۸-۱۲۵. صاحب وسائل در این باب نوزده روایت ذکر کرده و در پایان مینویسد: «روایات در این باره جداً فراوان است»؛ یعنی علاوه بر این نوزده روایت، روایات دیگری نیز در این مورد وجود دارد.</ref> و بلکه به نظر برخی فوق حد تواتر<ref>امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۵۷۷.</ref> هستند، ازاینرو نیازی به [[بررسی سندی]] روایات مذکور نیست و از بررسی سندی صرفنظر و چند نکته درباره محتوای روایات بیان میشود. | |||
'''نکته اول''': در این مطلب که مراد از روایات فوق، این است که ولایت و [[امامت]] شرط [[صحت]] [[اعمال]] و [[عبادات]] است و در صورت فقدان آن، عبادات [[باطل]] است یا ولایت شرط قبول است و در صورت نپذیرفتن آن، اعمال گرچه صحیحاند، ولی مقبول نیستند، میان [[علمای شیعه]] [[اختلاف]] است. عده زیادی از [[علما]] [[پذیرش ولایت]] را شرط صحت عبادات دانسته و اعمال [[مخالفان]] را باطل میدانند<ref>ر.ک: موسوی عاملی، مدارک الأحکام، ج۷، ص۷۵؛ طباطبایی یزدی، العروة الوثقی، ج۲، ص۲۱۴؛ خویی، موسوعة الإمام الخوئی، ج۲۱، ص۴۵۲-۴۵۴ (محقق خویی بر این مطلب ادعای عدم خلاف کرده است)؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۱، ص۱۱۸؛ طباطبایی، الغایة القصوی فی التعلیق علی العروة الوثقی، ص۲۸۷. در منبع اخیر بر شرطیت ولایت (ایمان) در صحت عبادات ادعای اجماع شده است.</ref>. ازاینرو [[مخالفان]] دو [[عقاب]] خواهند داشت: یکی بر ترک [[ولایت]] و دیگری بر ترک [[عبادات]]. در مقابل گروهی ولایت را شرط قبول و [[استحقاق]] یا ترتّب [[ثواب]] دانستهاند<ref>ر.ک: العروة الوثقی (المحشی)، حاشیه محقق بروجردی و کاشف الغطاء، ج۳، ص۶۱۲ و ۶۱۳؛ سبحانی، المحصول فی علم الاصول، ج۱، ص۱۸۰ و ۱۸۱؛ درس خارج فقه آیتالله شبیری زنجانی، مورخه: ۱۸/۹/۱۳۸۸.</ref>. در این صورت، [[اعمال]] مخالفان گرچه صحیح است و اعاده و [[قضا]] ندارد، ولی بدون [[اعتقاد]] به [[ولایت ائمه]]{{عم}} مقبول [[خداوند]] نیست و به تعبیر برخی [[روایات]]<ref>کلینی، کافی، ج۲، ص۴۰۸ و ۴۰۹؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۱، ص۱۲۰.</ref> بالا نخواهد رفت. ازاینرو ثوابی بر آنها مترتب نخواهد بود. | |||
در برخی از روایات به [[عدم قبولی اعمال]] مخالفان تصریح شده<ref>ر.ک: روایت دوم، سوم و چهارم از بخش تبیین مسئله.</ref> و در برخی دیگر هم تعابیری مانند [[حق]] ثواب ندارند یا عدم انتفاع مخالفان از اعمالشان<ref>ر.ک: روایت اول و ششم از بخش تبیین مسئله.</ref> بیان شده که میتوان آنها را نیز بر شرطیت ولایت برای [[قبولی اعمال]] حمل کرد. به هر حال، مسئله اختلافی است و بررسی آن مجال وسیعی میطلبد و از حوصله این نوشتار خارج است. | |||
در هر صورت، خواه اعتقاد به ولایت و [[امامت]] را شرط [[صحت]] بدانیم و خواه شرط قبول، اعمال و عبادات مخالفان ولایت و امامت اثر و ثواب و پاداشی نخواهد داشت. تفاوت این دو دیدگاه در این است در صورتی که ولایت شرط صحت باشد، عقاب و [[مجازات]] مخالف ولایت، هم به جهت عدم اعتقاد به ولایت خواهد بود و هم به جهت ترک عبادات؛ ولی در صورت قول به شرطیت [[ولایت]] برای [[قبولی اعمال]]، عقابی جهت ترک [[عبادات]] نخواهد بود. | |||
'''نکته دوم''': در برخی [[روایات]]، ولایت با برخی از [[اعمال]] و [[فروع دین]]، مانند [[نماز]]، [[روزه]] و [[حج]] مقایسه شده است. از آنجا که ولایت و [[امامت]] مربوط به [[عقیده]] و [[اصول دین]] و اعمالی مانند نماز و روزه از فروع دین است، ازاینرو هرگاه فروع دین با اصول دین و آنچه مربوط به عقیده است، مقایسه شوند، اصول دین بر آنها مقدم بوده و ترجیح دارد. بنابراین اگر بین نماز و [[زکات]] با [[توحید]] مقایسه شود، روشن است که توحید مقدم است؛ چون مربوط به عقیده و از اصول است. همچنین اگر بین نماز و زکات و [[نبوت]] مقایسه شود، باز همین [[حکم]] را خواهد داشت. | |||
بر همین اساس، ولایت بر فروعات مانند، نماز، روزه و... مقدم است؛ اما اگر توحید و نبوت با ولایت مقایسه شود، روشن است که نبوت و توحید مقدم بر ولایت هستند؛ زیرا توحید و نبوت اصل هستند و ولایت و امامت فرع آنهاست<ref>عابدی، توحید و شرک در نگاه شیعه و وهابیت، ص۱۴۲.</ref>. | |||
'''نکته سوم''': مقصود از [[دین]] و [[اسلام]] در این روایات، بالاترین درجه اسلام، یعنی {{عربی| جميع ما جاء به النبي{{صل}} من الدين [[الحق]]}} است. در این صورت [[مؤمن]] و [[مسلمان]] مترادف خواهند بود<ref>مازندرانی، شرح الکافی (الأصول و الروضة)، ج۸، ص۵۷.</ref>. | |||
'''نکته چهارم''': از بعضی روایات استفاده میشود که اسلام یک مرکبی است که با انتفای هر جزئی، سایر اجزا نیز منتفی میگردند. ولایت بدون نماز ولایت نیست، کمااینکه نماز بدون ولایت نیز نماز نیست<ref>عابدی، توحید و شرک در نگاه شیعه و وهابیت، ص۱۴۲.</ref>؛ مثل این [[روایت]] که [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: «سنگ بنای اسلام سه چیز است: نماز، زکات، ولایت و هیچکدام صحیح نیست، مگر اینکه آن دوی دیگر نیز وجود داشته باشند»<ref>کلینی، کافی، ج۳، ص۵۳.</ref>. | |||
نکته پنجم: ادلهای که دلالت میکند اعمال [[منکران ولایت]] یا امامت مقبول یا صحیح نیست، ناظر به آن است که آن انکارها از روی [[عناد]] و لجاج و [[تعصب]] باشد؛ اما مخالفتها و انکارهایی که صرفاً عدم اعتراف است و منشأ عدم اعتراف هم [[قصور]] است نه تقصیر، مورد نظر [[آیات]] و [[روایات]] نیست. اینگونه [[منکران]] از نظر [[قرآن کریم]]، [[مستضعف]]<ref>اشاره به آیات ۹۷-۹۹ سوره نساء.</ref> و {{متن قرآن|مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ}}<ref>«و دیگرانی هستند که وانهاده به فرمان خداوندند، یا عذابشان میفرماید و یا آنان را میبخشاید و خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۱۰۶.</ref> به شمار میروند<ref>مطهری، مجموعه آثار (عدل الهی)، ج۱، ص۳۴۲. «مستضعفین» یعنی بیچارگان و دستنارسان. {{متن قرآن|مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ}} یعنی کسانی که درباره آنها باید گفت کار اینها با خداست، خداوند خودش به نحوی که حکمت و رحمتش ایجاب میکند، عمل خواهد کرد (مجموعه آثار (عدل الهی)، ج۱، ص۳۲۰).</ref>. | |||
بر اساس [[آیات شریفه]] ۹۷-۹۹ [[سوره نساء]]، [[جهل]] به [[معارف دین]]، در صورتی که ناشی از قصور و [[ضعف]] باشد و خود [[انسان]] [[جاهل]] هیچ دخالتی در آن قصور و در آن ضعف نداشته باشد - به اصطلاح جاهل قاصر باشد، نه مقصر - در درگاه [[خدای عزوجل]] معذور است. بنابراین کسی که به کلی از [[دین حق]] [[غافل]] است یا به بعضی از [[معارف]] حقه آن، مثل [[ولایت]] و [[امامت]] جاهل است و عنادی هم با [[حق]] ندارد و جهل و غفلتش نیز مستند به کوتاهی و [[سوء]] [[اختیار]] خودش نیست، چنین کسی مستضعف بوده و مصداق [[آیه شریفه]] است. ازاینرو او [[گناهکار]] نبوده و معذور است. امر او نیز محول به [[خدای تعالی]] است و [[امید]] میرود که [[خداوند]] آنها را مورد [[عفو]] خود قرار دهد<ref>ر.ک: طباطبایی، المیزان، ج۵، ص۵۱ و ۵۲.</ref>. روایات فروانی نیز دال بر این مطلب نقل شده است که به ذکر یک مورد بسنده میکنیم. | |||
در روایتی اسماعیل جُعفی نقل میکند که از [[امام باقر]]{{ع}} پرسیدم: «آن [[دینی]] که [[بندگان خدا]] نمیتوانند درباره آن جاهل باشند، چیست؟» حضرت فرمود: | |||
[[دین]] دامنه وسیعی دارد و آن طور که [[مردم]] پنداشتهاند، دشوار نیست؛ لیکن [[خوارج]]، خودشان از [[نادانی]] و [[جهل]] بر خود تنگ گرفتند. عرضه داشتم: «فدایت شوم، [[اجازه]] میدهی من آن [[دینی]] که به آن معتقدم را بر شما عرضه کنم؟» فرمود: «بله». عرض کردم: [[شهادت]] میدهم به اینکه معبودی جز [[الله تعالی]] نیست و اینکه محمد{{صل}} [[بنده]] او و [[رسول]] اوست و بدانچه آن حضرت از نزد [[خدای تعالی]] آورده، [[اقرار]] دارم و شما [[اهل بیت]] را [[دوست]] میدارم و به [[ولایت]] شما معتقدم؛ از [[دشمنان]] شما و هر کس که بر شما مسلط شد و بر شما تفوق و [[امارت]] کرد و هر کس که به شما در حقتان [[ظلم]] روا داشت، بیزارم». [[امام]]{{ع}} فرمود: «به [[خدا]] [[سوگند]] تو هیچ چیز از امر [[دین]] را [[جاهل]] نیستی و این دینی که تو بر من عرضه کردی، به خدا سوگند همان دینی است که ما به آن معتقدیم». پرسیدم: «آیا کسی که به این امر و این [[معتقدات]] [[معرفت]] ندارد، از [[مؤاخذه]] و [[عقاب]] خدا [[جان]] سالم بهدر میبرد؟» فرمود: «احدی از آنها سالم نمیماند، مگر [[مستضعفین]].»..<ref>کلینی، کافی، ج۴، ص۱۸۱، ۱۸۲ و ۱۷۸-۱۸۵.</ref>. | |||
با توجه به آنچه گذشت، معلوم میشود وقتی [[خداوند]] به [[ولایت اهل بیت]]{{عم}} امر کرده و آنان را معرفی نموده است که [[مسلمانان]] [[احکام]] خود را از آنان بگیرند، اگر کسی آنان را رها کند و [[اعمال]] خود را طبق [[قیاس]] و [[استحسان]] و... به دست آورده و عمل کند، ممکن است عمل او صحیح باشد (بنابر اینکه ولایت را شرط قبول بدانیم نه [[صحت]])، اما مقبول نبوده و [[اجر]] و ثوابی نخواهد داشت؛ زیرا از راهی که خداوند به آن امر کرده، نرفته است. البته در این مسئله میان [[جاهل قاصر و مقصر]] تفاوت است. مقصود از کسانی که اعمالشان اجر و ثوابی ندارد، [[جاهلان]] مقصرند؛ نه قاصر. بنابراین شامل کسانی که [[حق]] را نشناختهاند و به همان [[اعتقادات]] خود [[معتقد]] و پایبندند و [[یقین]] به [[صحت]] [[مذهب]] خود دارند - گرچه این یقین [[مطابق با واقع]] نباشد - نمیشود؛ زیرا این یقین برای آنان [[حجت]] است و نزد [[خداوند]] معذورند<ref>[[رضا باذلی|باذلی، رضا]]، [[پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال (مقاله)| مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۶ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۶]]، ص۱۰۴-۱۱۴.</ref>. | |||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
# [[پرونده:291506008.jpg|22px]] [[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|'''معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان''']] | # [[پرونده:291506008.jpg|22px]] [[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان (کتاب)|'''معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان''']] | ||
# [[پرونده:IM009895.jpg|22px]] [[رضا باذلی|باذلی، رضا]]، [[پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال (مقاله)|مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۶ (کتاب)|'''موسوعه رد شبهات ج۱۶''']] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
خط ۳۹: | خط ۷۹: | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:ولایت]] | [[رده:ولایت]] |
نسخهٔ کنونی تا ۶ نوامبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۵۵
مقدمه
از واژگان همسو با مفهوم اولی الامر، واژه “ولی” است. پیشتر و به هنگام بحث از مفهوم ولی در قرآن کریم، به ویژگیهای این مفهوم در لغت و قرآن اشاره کردیم. این واژه در متون روایی شیعه و اهل سنت، بارها بر امیر المؤمنین (ع) و دیگر امامان شیعه اطلاق شده است؛ به گونهای که احادیثی با این مضمون، مجموعهای متواتر از روایات را تشکیل داده است. روایت معروف نبوی «أَنْتَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ بَعْدِي»، که خطاب به امیر المؤمنین (ع) بیان شده است و میتوان آن را حدیث ولایت نامید، با طرق مختلف در منابع متعدد شیعه و اهل سنت به چشم میخورد[۱]. بر اساس برخی نقلها، عمران بن حصین نقل میکند که روزی رسول گرامی اسلام (ص) گروهی از مسلمانان را به فرماندهی امیر المؤمنین (ع) به سریهای فرستاد. چهار تن از مسلمانان که گویا از چگونگی تقسیم غنایم به وسیله امام علی (ع) ناراحت شده بودند، با یکدیگر همپیمان شدند که پس از بازگشت به مدینه نزد رسول الله (ص) بروند و از امیر المؤمنین (ع) شکایت کنند. آنگاه که اینان به مدینه برگشتند و شکایت خود را به رسول الله (ص) اعلام کردند، حضرت (ص) غضبناک شدند و دستور دادن که امیر المؤمنین (ع) را بیاورند؛ آنگاه فرمودند: «إِنَّ عَلِيّاً مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ وَ هُوَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ بَعْدِي»[۲]؛ “همانا علی (ع) از من است و من از اویم و او ولی هر مؤمنی، پس از من است”. بر اساس نقلی دیگر، ابن عباس نقل میکند: آنگاه که پیامبر خدا (ص) را در مدینه جانشین خود ساختند و فرمودند: «أَنْتَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ»[۳]. بریدة بن صاحب نیز در نقلی دیگر از رسول الله (ص) نقل میکند که فرمود: «فَإِنَّهُ [عَلِيّ (ع)] مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ، وَ هُوَ وَلِيُّكُمْ بَعْدِي»[۴]. در متون روایی شیعی نیز این روایت از طرق مختلف نقل شده است[۵]؛ چنانکه روشن است، کثرت طرق نقل حدیث ولایت در منابع شیعی و اهل سنت، به حدی است که هر محقق منصفی را از دقتهای سند شناسانه بینیاز میکند[۶]. افزون بر آن، مضمون حدیث ولایت، به گونهای دیگر نیز در متون تاریخی و حدیثی به چشم میخورد؛ چنانکه ابو سعید خدری از حضرت رسول (ص) نقل کرده است که فرمودند: «مَنْ كُنْتُ وَلِيَّهُ فَعَلِيٌّ وَلِيُّهُ»[۷]. اینک لازم است، اولاً به لحاط معناشناختی به حدیث ولایت توجه شود، و ثانیاً کاربرد واژه ولی برای دیگر امامان نیز واکاوی گردد. پیشتر و به هنگام بحث از مفهوم ولی در قرآن کریم، معنای لغوی آن بررسی شد و به این نتیجه رسیدیم که این واژه معانی متعددی دارد که ناصر، سرپرست و دوست از جمله آنهایند و تعیین یکی از آنها، نیازمند قرینه است.
به نظر میرسد، چنانکه برخی محققان اشاره کردهاند[۸]، آنچه در حدیث ولایت موجب تعیین یکی از معانی از میان سایرین میشود و باید به آن توجه کرد، واژه «بَعْدِي» است. روشن است که بهکارگیری این واژه نمیتواند بدون دلیل و حکمت باشد. دقت در واژه یاد شده روشن میسازد که اولاً، بر اساس ظاهر آن، مقام ولایت در زمان حیات حضرت رسول (ص) از آن خود ایشان بوده و پس از آن، به امیر المؤمنین (ع) منتقل شده است؛ ثانیاً، امیر المؤمنین (ع) این منصب را- به هر گونه تفسیر و معنا شود - در زمان حیات حضرت رسول (ص) نداشته است و پس از ایشان، به آن مقام رسیده است؛ ثالثاً، روشن است که نمیتوان گفت امیر المؤمنین (ع) در زمان حیات پیامبر اسلام (ص) دوست و ناصر مؤمنین نبوده و تنها پس از وفات ایشان دوست و ناصر ایشان گشته است. افزون بر آن، مقام دوستی و نصرت مؤمنان، مقامی نیست که اعطایی یا انتصابی باشد، بلکه هر انسانی میتواند دوست و ناصر دیگران باشد. بنابراین معانی نصرت و دوستی نمیتواند مد نظر پیامبر اسلام (ص) باشد؛ رابعاً، سرپرستی امور جامعه و مؤمنان، که یکی از معانی واژه ولی است، آن چیزی است که قابلیت انتقال به غیر را دارد. بنابراین از میان معانی یاد شده برای واژه ولی، معنای سرپرستی، با انتفای سایر معانی، متعین خواهد شد. اینک که معنای واژه ولی در حدیث ولایت روشن شد، نوبت به تعیین گسترده و قلمرو ولایت میرسد؛ به دیگر بیان، باید دانست امیر المؤمنین (ع) سرپرست مؤمنان در کدام امر است؟
به نظر میرسد، حضرت رسول (ص) در فرموده خود، همان ولایتی که خود داراست به امیر المؤمنین (ع) منتقل کرده است. با ادلّه متعدد قرآنی که در بخشهای پیشین از آنها سخن به میان آمد، ثابت شد که پیامر گرامی اسلام (ص) هم در امور تکوینی، هم در امور تشریعی و هم در امور سیاسی، سرپرست جامعه اسلامی است؛ از اینرو، از حدیث ولایت، سرپرستی و ولایت با همین گستره و قلمرو، برای امام علی (ع) نیز ثابت میشود. اما راجع به چگونگی صدق این مفهوم بر دیگر امامان (ع) و ثبوت صدق آن در روایات، باید گفت که در برخی احادیث، این مفهوم بر امامان (ع) تطبیق داده شده است؛ چنانکه حسین بن ابی العلاء در روایتی معتبر از امام صادق (ع) سؤال کرد که آیا اطاعت از اوصیا لازم است؟ امام (ع) فرمود: آری، آنها کسانیاند که خداوند دربارهشان فرمود: ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[۹]؛ و آنها کسانیاند که خداوند راجع به آنها فرمود: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ﴾[۱۰][۱۱]. امام صادق (ع) در بیان خود، مفهوم ولی الله را برای تمام امامان به کار میبرد. همچنین امام هادی (ع) نیز در زیارت جامعه کبیره که راجع به تمام امامان است، میفرماید: «يَا وَلِيَّ اللَّهِ إِنَّ بَيْنِي وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوباً...»[۱۲].
در برخی دیگر از روایات یا زیارتنامهها نیز، اگرچه به سند معتبر نقل نشدهاند، این مفهوم بر امامان (ع) تطبیق داده شده است؛ برای نمونه، امام رضا (ع) به شیعیان خود آموزش دادند که وقتی به زیارت قبر امام کاظم (ع) رفتند، با این کلمات آن حضرت را زیارت کنند: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ...»[۱۳]. در زیارت امام رضا، امام هادی و امام عسکری (ع) نیز همین عبارات تکرار شده است[۱۴]. از نکاتی که در این باره باید به آن توجه کرد، صفات و شئون ولی الله در روایات است. انتصابی بودن ولی الله یکی از آن ویژگیهاست که بارها تکرار شده است. حدیث ولایت، از آنجا که حضرت رسول (ص) در آن به معرفی امیر المؤمنین (ع) اقدام کرده است، خود به نوعی بیانگر این معناست؛ افزون بر آن، امیر المؤمنین (ع) در روایتی که به سند معتبر از ایشان نقل شده است، خطاب به مردم فرمود: ای امتی که پس از پیامبرتان سرگردان شدید! اگر آنکه را که خدا مقدم کرده بود، مقدم میکردید و آنکه را که خدا مؤخر کرده بود، مؤخّر میکردید و ولایت و وراثت را در همان جایی که خداوند قرار داده بود، قرار میدادید...[۱۵]. همچنین، بر اساس همین روایت معتبر، مردم کسانی را برای امر خلافت یا همان حاکمیت سیاسی پذیرفتند که خداوند آنها را به ولایت منصوب نکرده بود؛ از اینرو، میتوان گفت ولایت سیاسی نیز یکی از شئون ولی خداست.
افزون بر روایت مزبور، در روایات دیگری نیز این مسئله بیان شده است؛ چنانکه رسول گرامی اسلام (ص) به حضرت صدیقه طاهره (س) فرمودند: “ای فاطمه... خداوند تبارک و تعالی... از میان بندگانش مرا برگزید و پیامبر قرار داد؛ سپس... همسر تو را برگزید و به من وحی کرد که تو را به تزویج او درآورم و او را ولی و وزیر قرار دهم:.. ”[۱۶]. همچنین چهار تن از بزرگان زمان حضرت رسول (ص) یعنی ابو الهیتم بن تیهان، ابو ایوب، عمار و خزیمة بن ثابت ذو الشهادتین گواهی دادند که ایشان امیر المؤمنین (ع) را کنار خود نشاندند و در یکی از بیانات عمومی خود، خطاب به مردم فرمودند: “ای مردم! خداوند مرا فرمان داده تا برای شما پیشوایی را منصوب کنم که وصی من میان شما باشد... و کسی که خداوند متعال در کتاب خود اطاعت او را واجب ساخت و شما را به ولایت او فرمان داده است...[۱۷].
در روایت دیگری نیز که به سند معتبر نقل شده است، امام علی (ع) راجع به نقش ولی در جامعه و علم وی فرمودند: “[در صورت مقدم کردن ولی] هیچگاه... دو نفر در حکم خدا اختلاف نمیکردند و امت در چیزی از امر خدا به نزاع نمیافتادند و علم به قرآن، از جانب خدا نزد ماست”[۱۸]. بر اساس این روایت معتبر و روایات معتبر پیشین، ولی ولایت سیاسی بر جامعه دارد؛ همچنین او مرجعیت دینی جامعه را نیز داراست که وظیفهاش همان رفع اختلافات دینی مردم است؛ ضمن آنکه علم او به کتاب الله و احکام دینی، علمی الهی و خطاناپذیر است[۱۹].
ولایت در احادیث
پیش از طرح و بررسی شبهات وهابیت درباره ولایت و شرط قبولی اعمال، مناسب است که اصل موضوع از نگاه مکتب شیعه طرح و تبیین شود. به طور کلی، شرط قبولی اعمال، ایمان و اعتقادات صحیح است و اعمال بدون ایمان و اعتقاد صحیح، مقبول نخواهد بود. در رأس اعتقادات، اعتقاد به توحید و نبوت است و سپس باور به امامت و ولایت ائمه(ع).
اعتقاد به ولایت و معرفت به آن، در احادیث فراوانی، شرط قبولی اعمال دانسته شده است. برخی این مطلب را از مسلمات و بلکه از ضروریات مذهب شیعه، و اخبار در این باب را فوق حد تواتر دانستهاند[۲۰]. ازاینرو به جهت فراوانی روایات، از باب نمونه و تبرک، تنها به چند نمونه اشاره میشود:
- «عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَال: ذِرْوَةُ الْأَمْرِ وَ سَنَامُهُ وَ مِفْتَاحُهُ وَ بَابُ الْأَشْيَاءِ وَ رِضَا الرَّحْمنِ الطَّاعَةُ لِلْإِمَامِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ، إِنَّ اللَّهَ- عَزَّ وَ جَلَّ- يَقُولُ: ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ وَمَنْ تَوَلَّى فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا﴾[۲۱] أَمَا لَوْ أَنَّ رَجُلًا قَامَ لَيْلَهُ وَ صَامَ نَهَارَهُ وَ تَصَدَّقَ بِجَمِيعِ مَالِهِ وَ حَجَّ جَمِيعَ دَهْرِهِ وَ لَمْ يَعْرِفْ وَلَايَةَ وَلِيِّ اللَّهِ فَيُوَالِيَهُ وَ يَكُونَ جَمِيعُ أَعْمَالِهِ بِدَلَالَتِهِ إِلَيْهِ، مَا كَانَ لَهُ عَلَى اللَّهِ حَقٌّ فِي ثَوَابِهِ، وَ لَا كَانَ مِنْ أَهْلِ الْإِيمَانِ»[۲۲]. امام باقر(ع) فرمود بالاترین مرتبه امر دین و کلیدش و در همه چیز و مایه خرسندی خدای رحمان، پس از معرفت امام، اطاعت اوست. همانا خدای عزوجل میفرماید: «هر کس از پیامبر فرمان بَرَد، در حقیقت خدا را فرمان برده و هر کس رویگردان شود، ما تو را بر ایشان نگهبان نفرستادهایم». همانا اگر مردی شبها را به عبادت بهپا خیزد و روزها را روزهدارد و تمام اموالش را صدقه دهد و تمام دوران عمرش را حج گذارد، اما ولایت ولی خدا را نشناسد تا از او پیروی کند و تمام اعمالش با راهنمایی او باشد، برای او حق و ثوابی از سوی خدای متعال نبوده و او از اهل ایمان نیست.
- «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) فِي حَدِيثٍ قَالَ: مَنْ لَمْ يَأْتِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِمَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ لَمْ تُقْبَلْ مِنْهُ حَسَنَةٌ وَ لَمْ يُتَجَاوَزْ لَهُ عَنْ سَيِّئَةٍ»[۲۳]. امام صادق(ع) فرمود: کسی که روز قیامت بدون اعتقاد به شما [خطاب به ابوبصیر] در پیشگاه خداوند حاضر شود، نه حسنهای از او پذیرفته شود و نه سیئهای از او بخشیده شود.
- «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ(ع) يَقُولُ: «كُلُّ مَنْ دَانَ اللَّه- عَزَّ وَ جَلَّ- بِعِبَادَةٍ يُجْهِدُ فِيهَا نَفْسَهُ وَ لَاإِمَامَ لَهُ مِنَ اللَّهِ، فَسَعْيُهُ غَيْرُ مَقْبُولٍ، وَ هُوَ ضَالٌ مُتَحَيِّرٌ، وَ اللَّهُ شَانِئٌ لِأَعْمَالِهِ إِلَی أَنْ قَالَ: وَ إِنْ مَاتَ عَلى هذِهِ الْحَالَةِ، مَاتَ مِيتَةَ كُفْرٍ وَ نِفَاقٍ. وَ اعْلَمْ يَا مُحَمَّدُ، إِنَّ أَئِمَّةَ الْجَوْرِ وَ أَتْبَاعَهُمْ لَمَعْزُولُونَ عَنْ دِينِ اللَّهِ، قَدْ ضَلُّوا وَ أَضَلُّوا؛ فَأَعْمَالُهُمُ الَّتِي يَعْمَلُونَهَا ﴿كَرَمَادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عَاصِفٍ لَا يَقْدِرُونَ مِمَّا كَسَبُوا عَلَى شَيْءٍ ذَلِكَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِيدُ﴾[۲۴]»[۲۵]. محمد بن مسلم گوید شنیدم که امام باقر(ع) میفرمود: هر که دینداری خدای عزوجل کند به وسیله عبادتی که خود را در آن به زحمت افکند، اما امام و پیشوایی که خدا معین کرده، نداشته باشد، زحمتش ناپذیرفته و خود او گمراه و سرگردان است و خدا اعمال او را مبغوض و دشمن دارد. اگر با این حال بمیرد با کفر و نفاق مرده است. بدان ای محمد که پیشوایان جور و پیروان ایشان از دین خدا برکنارند، خود گمراهند و مردم را گمراه کنند. اعمالی که انجام میدهند، چون خاکستری است که تندبادی در روز طوفانی به آن تازد، از کردارشان چیزی دستگیرشان نشود. این است گمراهی دور.
- «عَنْ عَبْدِ الْحَمِيدِ بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) فِي حَدِيثٍ قَالَ: وَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ إِبْلِيسَ سَجَدَ لِلَّهِ بَعْدَ الْمَعْصِيَةِ وَ التَّكَبُّرِ عُمُرَ الدُّنْيَا مَا نَفَعَهُ ذَلِكَ وَ لَا قَبِلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَا لَمْ يَسْجُدْ لآِدَمَ كَمَا أَمَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ يَسْجُدَ لَهُ وَ كَذَلِكَ هَذِهِ الْأُمَّةُ الْعَاصِيَةُ الْمَفْتُونَةُ بَعْدَ نَبِيِّهَا صوَ بَعْدَ تَرْكِهِمُ الْإِمَامَ الَّذِي نَصَبَهُ نَبِيُّهُمْ صلَهُمْ فَلَنْ يَقْبَلَ اللَّهُ لَهُمْ عَمَلًا وَ لَنْ يَرْفَعَ لَهُمْ حَسَنَةً حَتَّى يَأْتُوا اللَّهَ مِنْ حَيْثُ أَمَرَهُمْ وَ يَتَوَلَّوُا الْإِمَامَ الَّذِي أُمِرُوا بِوَلَايَتِهِ وَ يَدْخُلُوا مِنَ الْبَابِ الَّذِي فَتَحَهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ لَهُمْ»[۲۶]. امام صادق(ع) فرمود: به خدا گند سوگند، ابلیس پس از آن نافرمانی و تکبر (سجده نکردن بر آدم)، اگر به مدت عمر دنیا خدا را سجده میکرد، مادام که آنچنان که خدای بدو فرمان داده بود بر آدم سجده نمیکرد، آن عبادتش سودی نداشت و خدا از وی نمیپذیرفت. همچنین است حال این امت عصیانآور فریفته شده که ترک اطاعت امامی کردهاند که پیامبرشان(ص) نصب فرمود. پس خداوند هرگز عمل ایشان را نپذیرد و نیکی ایشان را بالا نبرد، مگر آنکه به سوی خدا بازآیند از همان راه که فرمانشان داده و ولایت امامی را سر نهند که خداوند به ولایت او سفارش فرموده و از همان دری وارد شوند که خدا و رسولش بر ایشان گشودهاند.
- «عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع)، قَالَ: «بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلى خَمْسٍ: عَلَى الصَّلَاةِ، وَ الزَّكَاةِ، وَ الْحَجِّ، وَ الصَّوْمِ، وَ الْوِلَايَةِ؛ وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوِلَايَةِ، فَأَخَذَ النَّاسُ بِأَرْبَعٍ وَ تَرَكُوا هذِهِ» يَعْنِي الْوَلَايَةَ»[۲۷]. امام باقر(ع) فرمود: اسلام بر پنج چیز استوار شده است: «نماز، زکات، حج، روزه و ولایت». آنگونه که به ولایت ندا شده، به چیزی ندا نشده است. اما مردم به چهار چیز اخذ کردند؛ ولی آخری، یعنی ولایت را رها کردند. در روایتی مشابه تصریح به ولایت امیرمؤمنان و ائمه(ع) شده است: «عَنِ الْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(ع) قَالَ: بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسِ دَعَائِمَ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ وَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ(ع)»[۲۸].
«رُوِيَ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ قَالَ قَالَ لَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(ع) أَيُّ الْبِقَاعِ أَفْضَلُ فَقُلْنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ابْنُ رَسُولِهِ أَعْلَمُ فَقَالَ أَمَّا أَفْضَلُ الْبِقَاعِ مَا بَيْنَ الرُّكْنِ وَ الْمَقَامِ وَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا عُمِّرَ مَا عُمِّرَ نُوحٌ(ع) فِي قَوْمِهِ أَلْفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمْسِينَ عَاماً يَصُومُ النَّهَارَ وَ يَقُومُ اللَّيْلَ فِي ذَلِكَ الْمَكَانِ ثُمَّ لَقِيَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِغَيْرِ- وَلَايَتِنَا لَمْ يَنْفَعْهُ ذَلِكَ شَيْئاً»[۲۹].
از ابوحمزه ثمالی روایت شده که علی بن الحسین(ع) از ما پرسید: «کدام سرزمین افضل است؟» پس گفتیم: «خدا و رسول او و فرزند رسول او داناترند». پس گفت: «اما افضل سرزمینها ما بین رکن و مقام است و اگر کسی چندان عمر کند که نوح(ع) در قوم خود عمر کرد، ۹۵۰ سال، چنانکه روز را روزه بدارد و شب را در آن مکان به نماز بایستد، آنگاه خدا را بدون ولایت ما دیدار کند، این همه هیچ سودی برای او نخواهد داشت».
هرچند برخی از روایات مورد نظر صحیحه هستند، مانند صحیحه محمد بن مسلم و ابیحمزه[۳۰]، اما از آنجا که این روایات در حد تواتر[۳۱] و بلکه به نظر برخی فوق حد تواتر[۳۲] هستند، ازاینرو نیازی به بررسی سندی روایات مذکور نیست و از بررسی سندی صرفنظر و چند نکته درباره محتوای روایات بیان میشود.
نکته اول: در این مطلب که مراد از روایات فوق، این است که ولایت و امامت شرط صحت اعمال و عبادات است و در صورت فقدان آن، عبادات باطل است یا ولایت شرط قبول است و در صورت نپذیرفتن آن، اعمال گرچه صحیحاند، ولی مقبول نیستند، میان علمای شیعه اختلاف است. عده زیادی از علما پذیرش ولایت را شرط صحت عبادات دانسته و اعمال مخالفان را باطل میدانند[۳۳]. ازاینرو مخالفان دو عقاب خواهند داشت: یکی بر ترک ولایت و دیگری بر ترک عبادات. در مقابل گروهی ولایت را شرط قبول و استحقاق یا ترتّب ثواب دانستهاند[۳۴]. در این صورت، اعمال مخالفان گرچه صحیح است و اعاده و قضا ندارد، ولی بدون اعتقاد به ولایت ائمه(ع) مقبول خداوند نیست و به تعبیر برخی روایات[۳۵] بالا نخواهد رفت. ازاینرو ثوابی بر آنها مترتب نخواهد بود.
در برخی از روایات به عدم قبولی اعمال مخالفان تصریح شده[۳۶] و در برخی دیگر هم تعابیری مانند حق ثواب ندارند یا عدم انتفاع مخالفان از اعمالشان[۳۷] بیان شده که میتوان آنها را نیز بر شرطیت ولایت برای قبولی اعمال حمل کرد. به هر حال، مسئله اختلافی است و بررسی آن مجال وسیعی میطلبد و از حوصله این نوشتار خارج است.
در هر صورت، خواه اعتقاد به ولایت و امامت را شرط صحت بدانیم و خواه شرط قبول، اعمال و عبادات مخالفان ولایت و امامت اثر و ثواب و پاداشی نخواهد داشت. تفاوت این دو دیدگاه در این است در صورتی که ولایت شرط صحت باشد، عقاب و مجازات مخالف ولایت، هم به جهت عدم اعتقاد به ولایت خواهد بود و هم به جهت ترک عبادات؛ ولی در صورت قول به شرطیت ولایت برای قبولی اعمال، عقابی جهت ترک عبادات نخواهد بود.
نکته دوم: در برخی روایات، ولایت با برخی از اعمال و فروع دین، مانند نماز، روزه و حج مقایسه شده است. از آنجا که ولایت و امامت مربوط به عقیده و اصول دین و اعمالی مانند نماز و روزه از فروع دین است، ازاینرو هرگاه فروع دین با اصول دین و آنچه مربوط به عقیده است، مقایسه شوند، اصول دین بر آنها مقدم بوده و ترجیح دارد. بنابراین اگر بین نماز و زکات با توحید مقایسه شود، روشن است که توحید مقدم است؛ چون مربوط به عقیده و از اصول است. همچنین اگر بین نماز و زکات و نبوت مقایسه شود، باز همین حکم را خواهد داشت.
بر همین اساس، ولایت بر فروعات مانند، نماز، روزه و... مقدم است؛ اما اگر توحید و نبوت با ولایت مقایسه شود، روشن است که نبوت و توحید مقدم بر ولایت هستند؛ زیرا توحید و نبوت اصل هستند و ولایت و امامت فرع آنهاست[۳۸].
نکته سوم: مقصود از دین و اسلام در این روایات، بالاترین درجه اسلام، یعنی جميع ما جاء به النبي(ص) من الدين الحق است. در این صورت مؤمن و مسلمان مترادف خواهند بود[۳۹].
نکته چهارم: از بعضی روایات استفاده میشود که اسلام یک مرکبی است که با انتفای هر جزئی، سایر اجزا نیز منتفی میگردند. ولایت بدون نماز ولایت نیست، کمااینکه نماز بدون ولایت نیز نماز نیست[۴۰]؛ مثل این روایت که امام صادق(ع) فرمود: «سنگ بنای اسلام سه چیز است: نماز، زکات، ولایت و هیچکدام صحیح نیست، مگر اینکه آن دوی دیگر نیز وجود داشته باشند»[۴۱].
نکته پنجم: ادلهای که دلالت میکند اعمال منکران ولایت یا امامت مقبول یا صحیح نیست، ناظر به آن است که آن انکارها از روی عناد و لجاج و تعصب باشد؛ اما مخالفتها و انکارهایی که صرفاً عدم اعتراف است و منشأ عدم اعتراف هم قصور است نه تقصیر، مورد نظر آیات و روایات نیست. اینگونه منکران از نظر قرآن کریم، مستضعف[۴۲] و ﴿مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ﴾[۴۳] به شمار میروند[۴۴].
بر اساس آیات شریفه ۹۷-۹۹ سوره نساء، جهل به معارف دین، در صورتی که ناشی از قصور و ضعف باشد و خود انسان جاهل هیچ دخالتی در آن قصور و در آن ضعف نداشته باشد - به اصطلاح جاهل قاصر باشد، نه مقصر - در درگاه خدای عزوجل معذور است. بنابراین کسی که به کلی از دین حق غافل است یا به بعضی از معارف حقه آن، مثل ولایت و امامت جاهل است و عنادی هم با حق ندارد و جهل و غفلتش نیز مستند به کوتاهی و سوء اختیار خودش نیست، چنین کسی مستضعف بوده و مصداق آیه شریفه است. ازاینرو او گناهکار نبوده و معذور است. امر او نیز محول به خدای تعالی است و امید میرود که خداوند آنها را مورد عفو خود قرار دهد[۴۵]. روایات فروانی نیز دال بر این مطلب نقل شده است که به ذکر یک مورد بسنده میکنیم.
در روایتی اسماعیل جُعفی نقل میکند که از امام باقر(ع) پرسیدم: «آن دینی که بندگان خدا نمیتوانند درباره آن جاهل باشند، چیست؟» حضرت فرمود: دین دامنه وسیعی دارد و آن طور که مردم پنداشتهاند، دشوار نیست؛ لیکن خوارج، خودشان از نادانی و جهل بر خود تنگ گرفتند. عرضه داشتم: «فدایت شوم، اجازه میدهی من آن دینی که به آن معتقدم را بر شما عرضه کنم؟» فرمود: «بله». عرض کردم: شهادت میدهم به اینکه معبودی جز الله تعالی نیست و اینکه محمد(ص) بنده او و رسول اوست و بدانچه آن حضرت از نزد خدای تعالی آورده، اقرار دارم و شما اهل بیت را دوست میدارم و به ولایت شما معتقدم؛ از دشمنان شما و هر کس که بر شما مسلط شد و بر شما تفوق و امارت کرد و هر کس که به شما در حقتان ظلم روا داشت، بیزارم». امام(ع) فرمود: «به خدا سوگند تو هیچ چیز از امر دین را جاهل نیستی و این دینی که تو بر من عرضه کردی، به خدا سوگند همان دینی است که ما به آن معتقدیم». پرسیدم: «آیا کسی که به این امر و این معتقدات معرفت ندارد، از مؤاخذه و عقاب خدا جان سالم بهدر میبرد؟» فرمود: «احدی از آنها سالم نمیماند، مگر مستضعفین.»..[۴۶].
با توجه به آنچه گذشت، معلوم میشود وقتی خداوند به ولایت اهل بیت(ع) امر کرده و آنان را معرفی نموده است که مسلمانان احکام خود را از آنان بگیرند، اگر کسی آنان را رها کند و اعمال خود را طبق قیاس و استحسان و... به دست آورده و عمل کند، ممکن است عمل او صحیح باشد (بنابر اینکه ولایت را شرط قبول بدانیم نه صحت)، اما مقبول نبوده و اجر و ثوابی نخواهد داشت؛ زیرا از راهی که خداوند به آن امر کرده، نرفته است. البته در این مسئله میان جاهل قاصر و مقصر تفاوت است. مقصود از کسانی که اعمالشان اجر و ثوابی ندارد، جاهلان مقصرند؛ نه قاصر. بنابراین شامل کسانی که حق را نشناختهاند و به همان اعتقادات خود معتقد و پایبندند و یقین به صحت مذهب خود دارند - گرچه این یقین مطابق با واقع نباشد - نمیشود؛ زیرا این یقین برای آنان حجت است و نزد خداوند معذورند[۴۷].
منابع
پانویس
- ↑ برای آشنایی با منابع اهل سنت که حدیث ولایت را نقل کردهاند، ر. ک: سید علی میلانی، نگاهی به حدیث ولایت، ص۱۸-۲۰.
- ↑ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۴، ص۴۳۷-۴۳۸؛ سلیمان بن داود الطیالسی، المسند، ص۳۶۰. براساس برخی نقلها، رسول گرامی اسلام (ص) پیش از بیان حدیث ولایت فرمودند: «مَا تُرِيدُونَ مِنْ عَلِيٍّ؟» «از علی (ع) چه میخواهید؟» محمد بن عیسی ترمذی، سنن ترمذی، ج۵، ص۲۹۶-۲۹۷؛ احمد بن علی التمیمی، مسند ابویعلی موصلی، ج۱، ص۲۹۳؛ موفق به احمد خوارزمی، المناقب، ص ۱۵۳؛ ابن حجر هیتمی مکری، الصواعق المحرقة، ص۱۲۴؛ علی المتقی بن حسام الدین الهندی، کنزل اعمال، ج۱۳، ص۱۴۲؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۶۳۱ و ج۱۱، ص۱۷.
- ↑ محمد بن محمد الحاکم النیسابوری، المستدرک، ج۳، ص۱۳۳-۱۳۴؛ موفق بن احمد خوارزمی، المناقب. ص۱۵۶-۱۵۷؛ علی المتقی بن حسام الدین الهندی، کنز العمال، ج۱۱، ص۵۵۹، ۶۰۷-۶۰۸ و ج۱۳، ص۱۰۴؛ یوسف بن عبدالله بن عبدالبر، الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۹۱؛ علی بن محمد بن اثیر جزری، اسد الغابة، ج۳، ص۶۰۴؛ دمشقی، اسماعیل بن عمرو بن کثیر، البدایة و النهایة، ج۷، ص۳۳۸؛ ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۷۰.
- ↑ ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج۸، ص۵۲؛ علی المتقی بن حسام الدین الهندی، کنز العمال، ج۱۱، ص۶۰۸.
- ↑ محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبة، ص۷۰، ۷۵ و ۸۳؛ شیخ صدوق، الامالی ص۲؛ محمد بن حسن طوسی، الامالی، ص۳۵۱ و ۵۶۱.
- ↑ جای شگفتی است که با وجود نقل این روایت در بسیاری از متون روایی اهل سنت، ابن تیمیه که دشمنی او با شیعه انکارناپذیر است، راجع به حدیث ولایت مینویسد: أَنَّ هَذَا كَذِبٌ مَوْضُوعٌ لَمْ يَرْوِهِ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ الْعِلْمِ بِالْحَدِيثِ فِي كِتَابٍ يُعْتَمَدُ عَلَيْهِ لَا الصِّحَاحِ، وَلَا السُّنَنِ، وَلَا الْمَسَانِدِ الْمَقْبُولَةِ. ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج۴، ص۱۶۲. با توجه به آنچه که در بحث سندی گذشت، حدیث ولایت در مسند احمد، مسند طیالسی، مسند ابویعلی موصلی، سنن ترمذی، مستدرک حاکم نیسابوری و... نقل شده است.
- ↑ شیخ صدوق، معانی الاخبار، ص۶۶؛ علی بن محمد بن اثیر جزری، اسد الغابة، ج۱، ص۳۶۴؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۰۶؛ محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۶۲۹.
- ↑ سیدعلی میلانی، نگاهی به حدیث ولایت، ص۴۴.
- ↑ «از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۸۹.
- ↑ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۶۱۵؛ محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۹۹.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۴، ص۵۷۸؛ ابن قولویه، کامل الزیارات، ص۳۰۱.
- ↑ ابن قولویه، کامل الزیارات، ص۳۱۲ و ۳۱۴؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ص۶۰۴ و ۶۰۷.
- ↑ «يَا أَيَّتُهَا الْأُمَّةُ الْمُتَحَيِّرَةُ بَعْدَ نَبِيِّهَا لَوْ كُنْتُمْ قَدَّمْتُمْ مَنْ قَدَّمَ اللَّهُ وَ أَخَّرْتُمْ مَنْ أَخَّرَ اللَّهُ وَ جَعَلْتُمُ الْوِلَايَةَ وَ الْوِرَاثَةَ حَيْثُ جَعَلَهَا اللَّهُ... لَا اخْتَلَفَ اثْنَانِ فِي حُكْمِ اللَّهِ وَ لَا تَنَازَعَتِ الْأُمَّةُ فِي شَيْءٍ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا وَ عِنْدَنَا عِلْمُهُ مِنْ كِتَابِ اللَّهِ». محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۷۸؛ و نیز ر. ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الامالی، ص۲۸۶.
- ↑ «يَا فَاطِمَةُ... أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى... فَاخْتَارَنِي مِنْ خَلْقِهِ فَجَعَلَنِي نَبِيّاً ثُمَّ... فَاخْتَارَ مِنْهَا زَوْجَكِ وَ أَوْحَى إِلَيَّ أَنْ أُزَوِّجَكِ إِيَّاهُ وَ أَتَّخِذَهُ وَلِيّاً وَ وَزِيراً...». شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۶۳. شایان ذکر است که اگرچه این روایت سند محکمی ندارد، به دلیل وجود و تأیید محتوای آن در دیگر روایات، دست کم میتواند برای تأیید مدعا به کار آید.
- ↑ «يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي أَنْ أَنْصِبَ لَكُمْ إِمَاماً يَكُونُ وَصِيِّي فِيكُمْ... وَ الَّذِي فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ فِي كِتَابِهِ وَ أَمَرَكُمْ فِيهِ بِوَلَايَتِهِ». محمد بن ابراهیم نعمانی، الغیبة، ص۷۱. گفتنی است، بنابر نقل شیخ صدوق، کسانی که به سخن حضرت رسول (ص) شهادت دادند، براء بن عازب، زید بن ارقم، مقداد، سلمان، ابوذر و عمار بودند. ر. ک: شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۷۷.
- ↑ «...وَ لَا اخْتَلَفَ اثْنَانِ فِي حُكْمِ اللَّهِ وَ لَا تَنَازَعَتِ الْأُمَّةُ فِي شَيْءٍ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا عِلْمُ ذَلِكَ عِنْدَنَا مِنْ كِتَابِ اللَّهِ». محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۷۸. گفتنی است، این مضمون در روایت دیگری از امام علی (ع) نیز نقل شده است.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۳۵۳.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۵۷۷.
- ↑ «هر که از پیامبر فرمانبرداری کند بیگمان از خداوند فرمان برده است و هر که رو گرداند (بگو بگرداند) ما تو را مراقب آنان نفرستادهایم» سوره نساء، آیه ۸۰.
- ↑ کلینی، کافی، ج۳، ص۵۶؛ ج۱، ص۴۵۵.
- ↑ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۱، ص۱۱۹.
- ↑ «حکایت کردار آنان که به پروردگارشان کفر ورزیدند چون (توده) خاکستری است که در روزی بادخیز باد بر آن بوزد؛ از آنچه به چنگ آوردهاند چیزی در کف ندارند؛ این همان گمراهی ژرف است» سوره ابراهیم، آیه ۱۸.
- ↑ کلینی، کافی، ج۱، ص۴۴۸-۴۵۰.
- ↑ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۱، ص۱۲۰.
- ↑ کلینی، کافی، ج۳، ص۵۳. در این مورد روایات مشابه زیادی نقل شده است (ر.ک: کافی، ج۳، ص۵۱-۶۷؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۱، ص۱۳-۲۹).
- ↑ وسائل الشیعة، ج۱، ص۲۵.
- ↑ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۲۴۵؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۱، ص۱۲۲.
- ↑ موسوی عاملی، مدارک الأحکام، ج۷، ص۷۵ و ۷۶.
- ↑ ر.ک: وسائل الشیعة، ج۱، ص۱۱۸-۱۲۵. صاحب وسائل در این باب نوزده روایت ذکر کرده و در پایان مینویسد: «روایات در این باره جداً فراوان است»؛ یعنی علاوه بر این نوزده روایت، روایات دیگری نیز در این مورد وجود دارد.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۵۷۷.
- ↑ ر.ک: موسوی عاملی، مدارک الأحکام، ج۷، ص۷۵؛ طباطبایی یزدی، العروة الوثقی، ج۲، ص۲۱۴؛ خویی، موسوعة الإمام الخوئی، ج۲۱، ص۴۵۲-۴۵۴ (محقق خویی بر این مطلب ادعای عدم خلاف کرده است)؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۱، ص۱۱۸؛ طباطبایی، الغایة القصوی فی التعلیق علی العروة الوثقی، ص۲۸۷. در منبع اخیر بر شرطیت ولایت (ایمان) در صحت عبادات ادعای اجماع شده است.
- ↑ ر.ک: العروة الوثقی (المحشی)، حاشیه محقق بروجردی و کاشف الغطاء، ج۳، ص۶۱۲ و ۶۱۳؛ سبحانی، المحصول فی علم الاصول، ج۱، ص۱۸۰ و ۱۸۱؛ درس خارج فقه آیتالله شبیری زنجانی، مورخه: ۱۸/۹/۱۳۸۸.
- ↑ کلینی، کافی، ج۲، ص۴۰۸ و ۴۰۹؛ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۱، ص۱۲۰.
- ↑ ر.ک: روایت دوم، سوم و چهارم از بخش تبیین مسئله.
- ↑ ر.ک: روایت اول و ششم از بخش تبیین مسئله.
- ↑ عابدی، توحید و شرک در نگاه شیعه و وهابیت، ص۱۴۲.
- ↑ مازندرانی، شرح الکافی (الأصول و الروضة)، ج۸، ص۵۷.
- ↑ عابدی، توحید و شرک در نگاه شیعه و وهابیت، ص۱۴۲.
- ↑ کلینی، کافی، ج۳، ص۵۳.
- ↑ اشاره به آیات ۹۷-۹۹ سوره نساء.
- ↑ «و دیگرانی هستند که وانهاده به فرمان خداوندند، یا عذابشان میفرماید و یا آنان را میبخشاید و خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۱۰۶.
- ↑ مطهری، مجموعه آثار (عدل الهی)، ج۱، ص۳۴۲. «مستضعفین» یعنی بیچارگان و دستنارسان. ﴿مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ﴾ یعنی کسانی که درباره آنها باید گفت کار اینها با خداست، خداوند خودش به نحوی که حکمت و رحمتش ایجاب میکند، عمل خواهد کرد (مجموعه آثار (عدل الهی)، ج۱، ص۳۲۰).
- ↑ ر.ک: طباطبایی، المیزان، ج۵، ص۵۱ و ۵۲.
- ↑ کلینی، کافی، ج۴، ص۱۸۱، ۱۸۲ و ۱۷۸-۱۸۵.
- ↑ باذلی، رضا، مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»، موسوعه رد شبهات ج۱۶، ص۱۰۴-۱۱۴.