سیاست در سیره معصوم: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - '== جستارهای وابسته == ==' به '==')
 
(۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = سیاست
| موضوع مرتبط = سیاست
| عنوان مدخل  = [[سیاست]]
| عنوان مدخل  = [[سیاست]]
| مداخل مرتبط = [[سیاست در قرآن]] - [[سیاست در حدیث]] - [[سیاست در نهج البلاغه]] - [[سیاست در فقه اسلامی]] - [[سیاست در کلام اسلامی]] - [[سیاست در فقه سیاسی]] - [[سیاست در معارف دعا و زیارات]] - [[سیاست در معارف و سیره سجادی]] - [[سیاست در سیره معصوم]]
| مداخل مرتبط = [[سیاست در لغت]] - [[سیاست در حدیث]] - [[سیاست در نهج البلاغه]] - [[سیاست در فقه سیاسی]] - [[سیاست در معارف دعا و زیارات]] - [[سیاست در معارف و سیره نبوی]] - [[سیاست در معارف و سیره علوی]] - [[سیاست در معارف و سیره سجادی]] - [[سیاست در سیره معصوم]]
| پرسش مرتبط  = سیاست (پرسش)
| پرسش مرتبط  =  
}}
}}


==معنای اصطلاحی==
== معنای اصطلاحی ==
با توجه به تنوع تعاریف ارائه شده از معنای سیاست، به [[سختی]] می‌توان به دیدگاهی مشترک در تعریف اصطلاحی این واژه از سوی اندیشمندان سیاسی [[دست]] یافت. در اصطلاح [[دینی]] نیز کاربردهای فراوانی از این اصطلاح [[مشاهده]] می‌شود. در یک مورد [[امام علی]]{{ع}} ضمن آنکه سیاست را هم‌ردیف “ولایت” قرار داده‌اند، [[معاویه]] را این‌گونه مورد خطاب قرار می‌دهد:
با توجه به تنوع تعاریف ارائه شده از معنای سیاست، به [[سختی]] می‌توان به دیدگاهی مشترک در تعریف اصطلاحی این واژه از سوی اندیشمندان سیاسی [[دست]] یافت. در اصطلاح [[دینی]] نیز کاربردهای فراوانی از این اصطلاح [[مشاهده]] می‌شود. در یک مورد [[امام علی]] {{ع}} ضمن آنکه سیاست را هم‌ردیف “ولایت” قرار داده‌اند، [[معاویه]] را این‌گونه مورد خطاب قرار می‌دهد:
{{متن حدیث|وَ مَتَى كُنْتُمْ يَا مُعَاوِيَةُ سَاسَةَ الرَّعِيَّةِ وَ وُلَاةَ أَمْرِ الْأُمَّةِ}}<ref>نهج‌البلاغه، نامه ۱۰.</ref>؛
{{متن حدیث|وَ مَتَى كُنْتُمْ يَا مُعَاوِيَةُ سَاسَةَ الرَّعِيَّةِ وَ وُلَاةَ أَمْرِ الْأُمَّةِ}}<ref>نهج‌البلاغه، نامه ۱۰.</ref>؛
ای معاویه از چه زمانی سیاست رعیت و [[ولایت]] [[امت]] را بر عهده گرفته‌ای؟
ای معاویه از چه زمانی سیاست رعیت و [[ولایت]] [[امت]] را بر عهده گرفته‌ای؟
خط ۱۶: خط ۱۵:
در جایی دیگر از این اثر آمده است:
در جایی دیگر از این اثر آمده است:
[[زیبایی]] سیاست، [[عدالت]] در [[حکمرانی]] و [[بخشش]] در [[مقام]] [[قدرت]] است<ref>جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج۳، ص۳۷۵.</ref>.
[[زیبایی]] سیاست، [[عدالت]] در [[حکمرانی]] و [[بخشش]] در [[مقام]] [[قدرت]] است<ref>جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج۳، ص۳۷۵.</ref>.
[[امام حسن مجتبی]]{{ع}} نیز افزون بر تقسیم‌بندی سیاست به رعایت [[حقوق]] مربوط به [[خداوند]]، حقوق زندگان و حقوق [[مردگان]]، بر انجام [[اوامر]] و ترک مناهی [[الهی]] و همچنین انجام [[وظایف]] در قبال [[برادران دینی]] و [[خدمت]] به آنان تأکید می‌ورزند<ref>باقر شریف قرشی، حیاة الحسن، ج۱، ص۱۴۳.</ref>.
[[امام حسن مجتبی]] {{ع}} نیز افزون بر تقسیم‌بندی سیاست به رعایت [[حقوق]] مربوط به [[خداوند]]، حقوق زندگان و حقوق [[مردگان]]، بر انجام [[اوامر]] و ترک مناهی [[الهی]] و همچنین انجام [[وظایف]] در قبال [[برادران دینی]] و [[خدمت]] به آنان تأکید می‌ورزند<ref>باقر شریف قرشی، حیاة الحسن، ج۱، ص۱۴۳.</ref>.
بنابراین، نگاه [[معصومان]]{{عم}} به موضوع سیاست برخلاف نظر [[اندیشمندان]] معاصر [[غرب]]، نگاهی [[توحیدی]] و الهی است و بر همین اساس [[سیره سیاسی]] خویش را پایه‌ریزی کرده‌اند. یعنی در [[امور اجتماعی]] و [[سیاسی]] [[مردم]] به تأمین [[مصالح]] [[واقعی]] [[ملت]] و [[تدبیر امور]] ایشان بر پایه کمال و [[سعادت]] می‌اندیشیدند.<ref>[[محمد ملک‌زاده|ملک‌زاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]] ص ۲۹.</ref>.
بنابراین، نگاه [[معصومان]] {{عم}} به موضوع سیاست برخلاف نظر [[اندیشمندان]] معاصر [[غرب]]، نگاهی [[توحیدی]] و الهی است و بر همین اساس [[سیره سیاسی]] خویش را پایه‌ریزی کرده‌اند. یعنی در [[امور اجتماعی]] و [[سیاسی]] [[مردم]] به تأمین [[مصالح]] [[واقعی]] [[ملت]] و [[تدبیر امور]] ایشان بر پایه کمال و [[سعادت]] می‌اندیشیدند.<ref>[[محمد ملک‌زاده|ملک‌زاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]] ص ۲۹.</ref>.


==اصل نظارت و تلاش مدبرانه در عرصه سیاست و حکومت==
== اصل نظارت و تلاش مدبرانه در عرصه سیاست و حکومت ==
[[پیشوایان معصوم]] اگر چه از [[نظام]] [[حاکمیت]] و [[سیستم]] [[خلافت]] فاصله گرفتند، ولی این امر هرگز به مفهوم تعطیل‌کردن [[نظارت]] و [[وانهادن]] تلاش مدبّرانه در عرصه [[سیاست]] و [[حکومت]] نبود. آنان این اصل را به شیوه‌های گوناگون محقق می‌ساختند.
[[پیشوایان معصوم]] اگر چه از [[نظام]] [[حاکمیت]] و [[سیستم]] [[خلافت]] فاصله گرفتند، ولی این امر هرگز به مفهوم تعطیل‌کردن [[نظارت]] و [[وانهادن]] تلاش مدبّرانه در عرصه [[سیاست]] و [[حکومت]] نبود. آنان این اصل را به شیوه‌های گوناگون محقق می‌ساختند.


*'''فعالیت و [[نظارت در امور دینی]] و [[اجتماعی]]''': یکی از مهم‌ترین مسئولیت‌های [[ائمه اطهار]]{{عم}} [[حفظ شریعت]] [[مقدس]] [[اسلام]] و [[مبانی دینی]] [[جامعه اسلامی]] بوده است. ایشان انجام این [[وظیفه]] را در شرایط [[تسلط]] [[حاکمیت جور]]، در [[اولویت]] نخستین قرار داده و از [[راه]] نشر [[معارف اسلامی]] به‌طور بلند مدت، در جهت تشکیل [[نظام اسلامی]] [[برنامه‌ریزی]] می‌کردند. [[تفسیر قرآن]]، [[تربیت شاگردان]] و محققان آشنا به معارف اسلامی، [[بیان احکام]] [[شرعی]]، مسائل و رویدادهای نوظهور و [[تبلیغ]] [[اسلام ناب محمدی]]{{صل}} از جمله فعالیت‌هایی بود که با پذیرش [[مسئولیت]] آنها، تا حد ممکن دست [[حاکمان]] را از تعدّی به آن کوتاه ساختند.
* '''فعالیت و [[نظارت در امور دینی]] و [[اجتماعی]]''': یکی از مهم‌ترین مسئولیت‌های [[ائمه اطهار]] {{عم}} [[حفظ شریعت]] [[مقدس]] [[اسلام]] و [[مبانی دینی]] [[جامعه اسلامی]] بوده است. ایشان انجام این [[وظیفه]] را در شرایط [[تسلط]] [[حاکمیت جور]]، در [[اولویت]] نخستین قرار داده و از [[راه]] نشر [[معارف اسلامی]] به‌طور بلند مدت، در جهت تشکیل [[نظام اسلامی]] [[برنامه‌ریزی]] می‌کردند. [[تفسیر قرآن]]، [[تربیت شاگردان]] و محققان آشنا به معارف اسلامی، [[بیان احکام]] [[شرعی]]، مسائل و رویدادهای نوظهور و [[تبلیغ]] [[اسلام ناب محمدی]] {{صل}} از جمله فعالیت‌هایی بود که با پذیرش [[مسئولیت]] آنها، تا حد ممکن دست [[حاکمان]] را از تعدّی به آن کوتاه ساختند.
* '''اعلام [[نفی مشروعیت خلفا]]''': [[نفی مشروعیت]] حاکمان و خلفای وقت، اصلی است که تمامی [[خاندان]] [[اهل‌بیت]] {{عم}} به آن تأکید فرموده و ما در مقاطع مختلف این [[پژوهش]]، به آن اشاره کرده‌ایم. ایشان نه تنها برای هیچ‌یک از حاکمان [[زمان]] خویش [[مشروعیت]] شرعی قابل نبودند، بلکه به دفعات بر [[ظلم]] و [[بی‌عدالتی]] و [[غصب]] [[خلافت رسول خدا]] {{صل}} از سوی ایشان تأکید می‌کردند. [[حضرت علی]] {{ع}} با ردّ [[پذیرش حکومت]] به شرط عمل به [[سیره]] [[شیخین]]، که [[با تدبیر]] [[خلیفه دوم]] به‌عنوان یکی از شرایط خلافت بیان شده بود و سپس عمل نکردن به سیره آنها در دوران حکومت خود، مشروعیت سیره [[خلفا]] را زیر سؤال برد و بالاتر آنکه در [[دوران خلفا]] نیز بارها بر عدم مشروعیت ایشان تأکید داشته و [[امامان]] {{عم}} پس از ایشان نیز بر این اصل صحه گذاشتند.
* '''[[انتقاد از حاکمیت]]''': یکی دیگر از جلوه‌های اصل نظارت و تلاش مدبّرانه خاندان اهل‌بیت {{عم}} در عرصه سیاست و حکومت، [[انتقاد]] ایشان از حاکمیت است که در فراز‌های متعددی از این نوشتار مورد اشاره قرار گرفت. [[امام علی]] {{ع}} در [[انتقاد]] به [[خلفا]] همواره بر اصول چندگانه‌ای [[استدلال]] می‌فرمود: [[وصایت]] و [[نصّ]] [[رسول خدا]] {{صل}} در [[تعیین جانشین]]، شایستگی‌های شخصیتی و قابلیت‌های فردی و [[اجتماعی]] خود و همچنین [[روابط]] نزدیک [[روحی]]، [[معنوی]]، [[اخلاقی]] و نسبی ایشان با [[پیامبر]] {{صل}} از اصولی است که تمامی [[ائمه اطهار]] {{عم}} به آن [[اعتقاد]] داشته و تأکید می‌ورزیدند. زمانی که [[عثمان]]، [[ابوذر غفاری]] را به‌خاطر اعتراض‌هایش به [[ربذه]] [[تبعید]] می‌کرد و [[دستور]] داد که هیچ‌کس [[حق]] ندارد او را بدرقه کند، [[امام]] با نادیده‌گرفتن این [[فرمان]] به همراه دو فرزندش [[حسن]] و [[حسین]] {{عم}} او را بدرقه کرد. این [[اقدام]]، تأییدی بر مواضع [[ابوذر]] در انتقاد از عملکرد خلفا بود. در این [[زمان]] گاهی [[امام علی]] {{ع}}، حسن {{ع}} را برای بیان اعتراض‌هایی که [[مردم]] از [[حکومت]] عثمان داشتند، واسطه قرار می‌داد. امام با فرستادن فرزندش نزد عثمان، ضمن [[ابلاغ]] [[اعتراضات]] مردم، از او می‌خواست تا خود را [[اصلاح]] کند<ref>ابومحمد عبدالله بن مسلم ابن‌قتیبه الدینوری، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۳۰؛ عبدالحسین احمد امینی، الغدیر، ج۴، ص۷۱.</ref>. [[امام حسین]] {{ع}} گرچه در ده سال [[حکومت معاویه]] در زمان [[امامت]] ایشان به [[پیمان‌نامه]] [[صلح]] پای‌بند بود و [[قیام]] نکرد اما در این مدت از انتقاد نیز روی‌گردان نبود. ایشان در بخشی از [[نامه]] مفصل و شدید خود به [[معاویه]] آورده است: ... تو و [[دوستان]] و یارانت [[حزب]] و [[فرقه]] ستمکارید که دست [[دوستی]] به‌سوی [[شیطان]] دراز کرده‌اید، آیا تو [[قاتل]] [[حجر بن عدی]]، [[برادر]] ما از [[طایفه]] کنده و [[یاران]] [[نمازگزار]] و [[خداپرست]] او نیستی؟ آیا تو دست خود را به [[خون]] [[بندگان]] [[شایسته]] [[خدا]] رنگین نکردی؟ آنان پاک‌مردانی بودند که تن به [[ظلم]] نمی‌دادند، آنان مردمی [[حقیقی]] بودند که [[بدعت در دین]] نگذاشتند. [[امر به معروف و نهی از منکر]] کردند، تو چنان مردان [[پاک]] را از دم [[شمشیر]] گذراندی... ای معاویه [[دین علی]] {{ع}} همان [[دین]] پسر عمویش [[رسول]] خداست. تو [[محمد بن عبدالله]] {{صل}} را می‌شناسی و می‌دانی که او کیست؟ او همان کسی است که تو هم‌اکنون به نام او بر جایگاهش تکیه زده‌ای و بر [[جان]] و [[مال]] [[مسلمانان]] [[حکومت]] می‌کنی ولی ای [[بدبخت]] [[فرومایه]]، تو و خاندانت این [[بزرگواری]] و [[شرافت]] را ندارید که بر [[مسند]] [[پیشوایی]] مسلمانان و بزرگ‌ترین رادمرد [[جهان]] یعنی [[محمد]] {{صل}} تکیه بزنید...<ref>ر. ک: ابومنصور احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۱۹-۲۲؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۴، ص۲۱۲-۲۱۴.</ref>. از این‌گونه انتقادات شدید در [[سیره امام حسین]] {{ع}} و [[فرزندان]] آن [[حضرت]] نسبت به [[حاکمیت جور]] فراوان [[مشاهده]] می‌شود که به‌دلیل پرداختن به آنها در مباحث پیشین، از تکرار آن خودداری می‌شود.
* '''[[برقراری رابطه محدود با حاکمیت]]''': [[ائمه اطهار]] {{عم}} اگر چه تمامی نظام‌های [[خلافت]] و حکومت در عصر خویش را [[نامشروع]] می‌دانستند و از آن فاصله می‌گرفتند، ولی برای [[حفظ]] [[مصالح]] عالیه [[اسلام]] و مسلمانان در شرایطی نیز رابطه محدود با [[حاکمیت]] برقرار کرده و یا به برخی از [[پیروان]] خویش اجازه این‌کار را می‌دادند. از آنجا که این [[اقدام]] برای نخستین‌بار در [[زمان]] [[خلفا]] و عصر [[امیر المؤمنین علی]] {{ع}} روی داد، [[شایسته]] است در این بخش رابطه [[امام علی]] {{ع}} با خلفا را مورد توجه دقیق‌تر قرار دهیم. در [[اخبار]] [[سیره]] مطلب خاصی که [[نزاع]] یا [[رفاقت]] امام علی {{ع}} با خلفا در زمان [[حیات رسول خدا]] {{صل}} را نشان دهد، دیده نمی‌شود، ولی می‌توان دشمنی‌های [[عایشه]] با امام علی {{ع}} را شاهدی بر [[اختلاف]] [[آل]] ابی‌بکر با [[آل علی]] {{ع}} تلقی کرد. حتی گفته می‌شود زمانی که [[فاطمه زهرا]] {{س}} [[رحلت]] کرد، همه [[زنان پیامبر]] در عزای [[بنی‌هاشم]] شرکت کردند، اما عایشه وانمود کرد که مریض است و در مجلس شرکت نکرد. حتی در این‌باره [[نقل]] شده که گویا عایشه از این اتفاق اظهار [[سرور]] نیز کرده بود<ref>عزالدین بن هبة‌الله ابن ابی‌الحدید معتزلی، شرح نهج‌البلاغه، ج۹، ص۱۹۸.</ref>. در هر حال جریان [[سقیفه]] که [[ابوبکر]] را به خلافت رساند و [[اصرار]] امام علی {{ع}} در [[اثبات]] [[حقانیت]] خود در امر خلافت، [[حمله]] به [[خانه امام]] {{ع}} و تأکید [[حضرت فاطمه]] {{س}} مبنی بر عدم حضور [[شیخین]] بر جنازه آن [[حضرت]] را به دنبال داشت<ref>المستدرک، ج۳، ص۱۶۲؛ ابوعبدالله محمد ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۹-۳۰؛ ابوالحسن علی بن الحسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۵۰.</ref>، این [[اختلاف]] را با وضوح بیشتری نشان می‌دهد. پس از وقوع جریاناتی که بیان آن پیش از این گذشت، [[امام علی]] {{ع}} بنا به مصالحی به [[بیعت]] با [[خلفا]] مجبور شد، اما بیعت آن حضرت به معنای مشروعیت‌بخشیدن به [[دستگاه خلافت]] و [[پذیرفتن]] [[اطاعت]] از آنان نبود. به همین [[دلیل]] در برابر [[تصور]] [[حکومت]] که [[انتظار]] داشت [[امام]] پس از بیعت باید از [[ادعای امامت]] نیز دست برداشته و برای [[استوار]] ساختن پایه‌های [[قدرت]] آنان با مخالفانشان - از [[مرتدان]] و غیره - بجنگد و یا [[فرماندهی]] [[جنگ]] در گسترش [[فتوحات اسلامی]] را به عهده گیرد، محقق نشد. امام {{ع}} این درخواست‌ها را رد کرد و جز در موارد محدود، [[ارتباط]] خود را با حکومت [[قطع]] کرد. از رابطه محدود امام با [[ابوبکر]] چیز زیادی [[نقل]] نشده است. بیشترین اقوال مربوط به رابطه امام با [[خلیفه دوم]] است که آن نیز به طور عمده به کمک‌های [[قضایی]] امام به [[عمر]] و یا پاسخ به برخی از رایزنی‌های او مربوط است. در [[زمان]] [[عثمان]] گاهی امام {{ع}} به عملکرد او [[اعتراض]] می‌کرد که با [[ناخشنودی]] وی مواجه می‌شد<ref>ابوالحسن علی بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۳۴۲.</ref>. با این حال امام هرجا لازم می‌دید به بیان [[انحرافات]] و بیان انتقادات از او می‌پرداخت. بررسی [[شرایط حاکم]] بر زمان خلفا نشان می‌دهد که [[مخالفت]] امام با آنان کار چندان ساده‌ای نبود. افرادی مثل [[سعد بن عباده]] که حاضر به [[بیعت با ابوبکر]] نشدند، به‌راحتی از میان برداشته می‌شدند و سپس می‌گفتند [[جنیان]] او را در [[شام]] کشتند<ref>ر. ک: عزالدین بن هبة‌الله ابن ابی‌الحدید معتزلی، شرح نهج‌البلاغه، ج۱۷، ص۲۲۳.</ref>. به همین دلیل رابطه امام با دستگاه خلافت به‌ویژه در سال‌های نخست بسیار محدود و در حد [[ضرورت]] بود. [[ابن ابی‌الحدید]] می‌نویسد: من از استادم [[ابوجعفر نقیب]] پرسیدم: [[شگفتی]] من از [[علی]] {{ع}} است که چگونه در این مدت طولانی بعد از [[وفات رسول خدا]] {{صل}} زنده ماند و با وجود آن همه کینه‌های [[قریش]]، [[جان]] سالم به‌در برد. [[ابو جعفر]] به من گفت: اگر او از اقدامات خود نکاسته و کنج [[انزوا]] برنمی‌گزید، کشته شده بود. او خود را از یادها برد و به [[عبادت]] و [[نماز]] و [[قرآن]] مشغول کرد... و از آن جهت او را رها کردند که اگر چنین نکرده بود، او را به [[قتل]] می‌رساندند<ref>عزالدین بن هبة‌الله ابن ابی‌الحدید معتزلی، شرح نهج‌البلاغه، ج۱۳، ص۳۰۱-۳۰۲.</ref>. با تمام این [[اوصاف امام]] {{ع}} از فرصت‌های مناسب برای [[احقاق حق]] خود بهره می‌گرفت و هرجا نیز لازم می‌دید از ارائه مشاوره، [[راهنمایی]] و یا [[انتقاد]] از عملکرد دستگاه خودداری نمی‌کرد. روش [[برخورد امام]] با مسائل نشان می‌دهد که آن [[حضرت]] [[مشروعیت]] و شیوه [[خلفا]] را [[تأیید]] نمی‌کرده است و خلفا نیز بر این نکته واقف بودند. البته ایشان در [[نمازهای جمعه]] و جماعات شرکت می‌کرد و این امر را برای [[حفظ وحدت]] و [[یکپارچگی]] صفوف [[مسلمانان]] ترک نمی‌کرد و این سنّتی است که از سوی [[پیشوایان]] پس از ایشان نیز [[حفظ]] شد؛ چنان‌که در [[سیره عملی امام]] [[سجاد]] {{ع}} نیز [[نقل]] شده که آن حضرت در [[نماز جمعه]] شرکت می‌کرد<ref>ر. ک: نعمان بن محمد ابن‌حبون، دعائم الاسلام، ج۱، ص۱۸۲؛ محمد بن حسن الحر عاملی، وسائل الشیعه، ج۵، ص۳۸۳.</ref>؛ زیرا اگر [[پیشوای معصوم]] از [[شرکت در مراسم]] نماز جمعه خودداری می‌ورزید، [[دشمنان]] ایشان این عمل را به عنوان ترک [[واجب]] و رها کردن [[سنّت]] [[رسول خدا]] {{صل}} [[تبلیغ]] می‌کردند. از این‌رو [[ائمه اطهار]] {{عم}} با [[روشن‌بینی]] تمام، در نماز جمعه‌ای که به‌وسیله [[والیان]] [[جور]] برگزار می‌شد شرکت می‌کردند تا از [[تبلیغات سوء]] برضد خود جلوگیری کنند. ضمن آنکه حضور ایشان در این [[فریضه]] هیچ مهر تأییدی نیز بر [[حکومت]] جائران نبود، زیرا آنان این عمل را به‌عنوان [[سنّت]] [[رسول خدا]] {{صل}} به‌جا می‌آوردند و در کنار آن از [[انتقاد]] برضد [[حکومت]] و [[نامشروع]] [[خواندن]] آن نیز ابایی نداشتند. یکی از [[دلایل]] برقراری رابطه با [[حاکمان]] از سوی [[ائمه اطهار]] {{عم}} یا [[پیروان]] ایشان، مصالحی بود که به دنبال ایجاد این رابطه مدّنظر قرار می‌گرفت و از این طریق [[پیشوای معصوم]] یا پیروان ایشان [[ظلم]] حاکمان را تعدیل می‌کردند و یا حقّی را به [[اجرا]] می‌گذاشتند. از این‌رو ائمه اطهار {{عم}} با وجود [[تحریم]] عمومی مبنی بر [[همکاری]] با [[حاکمان ستمگر]]، گاهی با تصدّی [[مناصب]] مهم توسط [[رجال]] [[شایسته]] و [[پاک]] [[شیعه]] [[مخالفت]] نمی‌کردند و یا حتی برخی را به انجام این عمل مکلّف می‌ساختند. ایشان از این طریق ضمن [[نفوذ]] در [[دستگاه حکومت]] یک چتر حمایتی برای [[مردم]] به‌ویژه [[شیعیان]] که بیشترین [[ظلم‌ها]] را [[تحمل]] می‌کردند به وجود می‌آوردند. به عنوان نمونه به [[قدرت]] رسیدن [[علی بن یقطین]] در دستگاه حکومت [[هارون]]، یکی از همین موارد بود. او از شیعیان [[آگاه]] و [[استوار]] و [[عاشق]] [[ولایت]] و [[امامت]] بود. به همین [[دلیل]] با موافقت [[امام کاظم]] {{ع}} [[وزارت]] هارون را پذیرفت<ref>ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال (رجال کشی)، تحقیق حسن مصطفوی، ص۴۳۳.</ref>. بعدها چندین‌بار از [[امام]] اجازه خواست تا از این سمت استعفا کند ولی امام او را منصرف کرد<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۸، ص۱۵۸.</ref>. [[هدف امام]] از باقی نگه‌داشتن علی بن یقطین در این سمت، [[حفظ جان]] و [[مال]] و [[حقوق]] شیعیان و کمک به [[نهضت]] سرّی آنان بود و او نیز در طول مدتی که در این سمت باقی بود، پناهگاهی مطمئن برای شیعیان به شمار می‌رفت و در آن شرایط دشوار، در تأمین اعتبارات لازم برای [[حفظ]] [[حیات]] و [[استقلال]] شیعیان، نقشی مؤثر ایفا می‌کرد.


*'''اعلام [[نفی مشروعیت خلفا]]''': [[نفی مشروعیت]] حاکمان و خلفای وقت، اصلی است که تمامی [[خاندان]] [[اهل‌بیت]]{{عم}} به آن تأکید فرموده و ما در مقاطع مختلف این [[پژوهش]]، به آن اشاره کرده‌ایم. ایشان نه تنها برای هیچ‌یک از حاکمان [[زمان]] خویش [[مشروعیت]] شرعی قابل نبودند، بلکه به دفعات بر [[ظلم]] و [[بی‌عدالتی]] و [[غصب]] [[خلافت رسول خدا]]{{صل}} از سوی ایشان تأکید می‌کردند. [[حضرت علی]]{{ع}} با ردّ [[پذیرش حکومت]] به شرط عمل به [[سیره]] [[شیخین]]، که [[با تدبیر]] [[خلیفه دوم]] به‌عنوان یکی از شرایط خلافت بیان شده بود و سپس عمل نکردن به سیره آنها در دوران حکومت خود، مشروعیت سیره [[خلفا]] را زیر سؤال برد و بالاتر آنکه در [[دوران خلفا]] نیز بارها بر عدم مشروعیت ایشان تأکید داشته و [[امامان]]{{عم}} پس از ایشان نیز بر این اصل صحه گذاشتند.
'''[[ولایتعهدی امام رضا]] {{ع}}''': یکی از مصادیق ایجاد رابطه با حاکمان از سوی [[پیشوایان معصوم]] مسئله ولایتعهدی امام رضا {{ع}} است که لازم است در این مختصر به گوشه‌هایی از این جریان اشاره کنیم: هارون در [[زمان]] خلافتش برای فرزندش محمدامین از [[مردم]] [[بیعت]] گرفت و [[عبدالله]] [[مأمون]] را [[ولی‌عهد]] دوم قرار داد. سپس برای سرکوبی نهضت‌های خراسانیان همراه مأمون روانه [[خراسان]] شد. او پس از مهار اوضاع آشفته خراسان در توس درگذشت. در [[زمان]] [[خلافت]] [[امین]]، [[نزاع]] دو [[برادر]] بر سر [[حکومت]] بالا گرفت و بسیاری از امور به [[دلیل]] [[تسامح]] امین و مناقشات داخلی مختل شد. نتیجه این درگیری، کشته‌شدن امین و به [[قدرت]] رسیدن مأمون بود. کشته‌شدن امین با واکنش منفی آل‌عباس روبه رو شد<ref>ابوالفداء اسماعیل بن عمر ابن‌کثیر الدمشقی، البدایة و النهایة، ج۱۰، ص۲۴۳؛ جلال الدین عبدالرحمن بن ابی‌بکر سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص۲۹۸؛ جعفر مرتضی عاملی، الحیاة السیاسیة للامام رضا {{ع}}، ص۱۶۷.</ref>. از سوی دیگر [[علویان]] نیز در مجموع با [[خلفای عباسی]] [[مخالف]] بودند و آنان را [[مسئول]] [[آزار]] و [[اذیت]]، [[تبعید]] و [[کشتار]] علویان می‌دانستند. افزون بر این، [[اعراب]] نیز [[دل]] [[خوشی]] از خلافت مأمون نداشتند زیرا [[مادر]]، مربی و متصدّی امور وی همه [[غیر عرب]] بودند. بنابراین مأمون مجبور بود در خراسان باقی بماند و خود را [[دوستدار]] هر آنچه که [[مردمان]] آن دیار [[دوست]] داشتند، معرفی کند و از آنجا که آنان به علویان [[گرایش]] داشتند، وی خود را دوستدار آنان معرفی کرد. بنابراین می‌توان روی‌آوردن مأمون به [[ایرانیان]] را ناشی از [[زیرکی]] وی دانست که از این موقعیت، [[بهترین]] بهره را برد و پایه‌های حکومتش را مستحکم ساخت. در این شرایط حساس او نیاز داشت:
# علویان را با خود هماهنگ سازد؛
# [[اعتماد]] و [[محبت]] اعراب را به‌دست آورد؛
# [[حمایت]] اهالی خراسان و [[مردم ایران]] را به‌دست آورده، [[استمرار]] بخشد؛
# از همه مهم‌تر پیشوای هشتم [[امام رضا]] {{ع}} را تحت‌نظر قرار داده و [[تهدید]] او را از میان بردارد<ref>ر. ک: جعفر مرتضی عاملی، الحیاة السیاسیة للامام رضا {{ع}}، ص۱۹۲-۱۹۳.</ref>.


*'''[[انتقاد از حاکمیت]]''': یکی دیگر از جلوه‌های اصل نظارت و تلاش مدبّرانه خاندان اهل‌بیت{{عم}} در عرصه سیاست و حکومت، [[انتقاد]] ایشان از حاکمیت است که در فراز‌های متعددی از این نوشتار مورد اشاره قرار گرفت. [[امام علی]]{{ع}} در [[انتقاد]] به [[خلفا]] همواره بر اصول چندگانه‌ای [[استدلال]] می‌فرمود: [[وصایت]] و [[نصّ]] [[رسول خدا]]{{صل}} در [[تعیین جانشین]]، شایستگی‌های شخصیتی و قابلیت‌های فردی و [[اجتماعی]] خود و همچنین [[روابط]] نزدیک [[روحی]]، [[معنوی]]، [[اخلاقی]] و نسبی ایشان با [[پیامبر]]{{صل}} از اصولی است که تمامی [[ائمه اطهار]]{{عم}} به آن [[اعتقاد]] داشته و تأکید می‌ورزیدند. زمانی که [[عثمان]]، [[ابوذر غفاری]] را به‌خاطر اعتراض‌هایش به [[ربذه]] [[تبعید]] می‌کرد و [[دستور]] داد که هیچ‌کس [[حق]] ندارد او را بدرقه کند، [[امام]] با نادیده‌گرفتن این [[فرمان]] به همراه دو فرزندش [[حسن]] و [[حسین]]{{عم}} او را بدرقه کرد. این [[اقدام]]، تأییدی بر مواضع [[ابوذر]] در انتقاد از عملکرد خلفا بود. در این [[زمان]] گاهی [[امام علی]]{{ع}}، حسن{{ع}} را برای بیان اعتراض‌هایی که [[مردم]] از [[حکومت]] عثمان داشتند، واسطه قرار می‌داد. امام با فرستادن فرزندش نزد عثمان، ضمن [[ابلاغ]] [[اعتراضات]] مردم، از او می‌خواست تا خود را [[اصلاح]] کند<ref>ابومحمد عبدالله بن مسلم ابن‌قتیبه الدینوری، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۳۰؛ عبدالحسین احمد امینی، الغدیر، ج۴، ص۷۱.</ref>. [[امام حسین]]{{ع}} گرچه در ده سال [[حکومت معاویه]] در زمان [[امامت]] ایشان به [[پیمان‌نامه]] [[صلح]] پای‌بند بود و [[قیام]] نکرد اما در این مدت از انتقاد نیز روی‌گردان نبود. ایشان در بخشی از [[نامه]] مفصل و شدید خود به [[معاویه]] آورده است: ... تو و [[دوستان]] و یارانت [[حزب]] و [[فرقه]] ستمکارید که دست [[دوستی]] به‌سوی [[شیطان]] دراز کرده‌اید، آیا تو [[قاتل]] [[حجر بن عدی]]، [[برادر]] ما از [[طایفه]] کنده و [[یاران]] [[نمازگزار]] و [[خداپرست]] او نیستی؟ آیا تو دست خود را به [[خون]] [[بندگان]] [[شایسته]] [[خدا]] رنگین نکردی؟ آنان پاک‌مردانی بودند که تن به [[ظلم]] نمی‌دادند، آنان مردمی [[حقیقی]] بودند که [[بدعت در دین]] نگذاشتند. [[امر به معروف و نهی از منکر]] کردند، تو چنان مردان [[پاک]] را از دم [[شمشیر]] گذراندی... ای معاویه [[دین علی]]{{ع}} همان [[دین]] پسر عمویش [[رسول]] خداست. تو [[محمد بن عبدالله]]{{صل}} را می‌شناسی و می‌دانی که او کیست؟ او همان کسی است که تو هم‌اکنون به نام او بر جایگاهش تکیه زده‌ای و بر [[جان]] و [[مال]] [[مسلمانان]] [[حکومت]] می‌کنی ولی ای [[بدبخت]] [[فرومایه]]، تو و خاندانت این [[بزرگواری]] و [[شرافت]] را ندارید که بر [[مسند]] [[پیشوایی]] مسلمانان و بزرگ‌ترین رادمرد [[جهان]] یعنی [[محمد]]{{صل}} تکیه بزنید...<ref>ر.ک: ابومنصور احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۱۹-۲۲؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۴، ص۲۱۲-۲۱۴.</ref>. از این‌گونه انتقادات شدید در [[سیره امام حسین]]{{ع}} و [[فرزندان]] آن [[حضرت]] نسبت به [[حاکمیت جور]] فراوان [[مشاهده]] می‌شود که به‌دلیل پرداختن به آنها در مباحث پیشین، از تکرار آن خودداری می‌شود.
وی برای رسیدن به این اهداف، از ابتدا چند برنامه را در [[دستور]] کار خویش قرار داد:
 
# [[علی]] {{ع}} را از تمام مردم [[برتر]] شمرد تا خود را به [[فرزندان]] وی نزدیک نمایاند و [[دوستی]] و [[محبت]] آنان را به‌دست آورد؛
*'''[[برقراری رابطه محدود با حاکمیت]]''': [[ائمه اطهار]]{{عم}} اگر چه تمامی نظام‌های [[خلافت]] و حکومت در عصر خویش را [[نامشروع]] می‌دانستند و از آن فاصله می‌گرفتند، ولی برای [[حفظ]] [[مصالح]] عالیه [[اسلام]] و مسلمانان در شرایطی نیز رابطه محدود با [[حاکمیت]] برقرار کرده و یا به برخی از [[پیروان]] خویش اجازه این‌کار را می‌دادند. از آنجا که این [[اقدام]] برای نخستین‌بار در [[زمان]] [[خلفا]] و عصر [[امیر المؤمنین علی]]{{ع}} روی داد، [[شایسته]] است در این بخش رابطه [[امام علی]]{{ع}} با خلفا را مورد توجه دقیق‌تر قرار دهیم. در [[اخبار]] [[سیره]] مطلب خاصی که [[نزاع]] یا [[رفاقت]] امام علی{{ع}} با خلفا در زمان [[حیات رسول خدا]]{{صل}} را نشان دهد، دیده نمی‌شود، ولی می‌توان دشمنی‌های [[عایشه]] با امام علی{{ع}} را شاهدی بر [[اختلاف]] [[آل]] ابی‌بکر با [[آل علی]]{{ع}} تلقی کرد. حتی گفته می‌شود زمانی که [[فاطمه زهرا]]{{س}} [[رحلت]] کرد، همه [[زنان پیامبر]] در عزای [[بنی‌هاشم]] شرکت کردند، اما عایشه وانمود کرد که مریض است و در مجلس شرکت نکرد. حتی در این‌باره [[نقل]] شده که گویا عایشه از این اتفاق اظهار [[سرور]] نیز کرده بود<ref>عزالدین بن هبة‌الله ابن ابی‌الحدید معتزلی، شرح نهج‌البلاغه، ج۹، ص۱۹۸.</ref>. در هر حال جریان [[سقیفه]] که [[ابوبکر]] را به خلافت رساند و [[اصرار]] امام علی{{ع}} در [[اثبات]] [[حقانیت]] خود در امر خلافت، [[حمله]] به [[خانه امام]]{{ع}} و تأکید [[حضرت فاطمه]]{{س}} مبنی بر عدم حضور [[شیخین]] بر جنازه آن [[حضرت]] را به دنبال داشت<ref>المستدرک، ج۳، ص۱۶۲؛ ابوعبدالله محمد ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۹-۳۰؛ ابوالحسن علی بن الحسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۵۰.</ref>، این [[اختلاف]] را با وضوح بیشتری نشان می‌دهد. پس از وقوع جریاناتی که بیان آن پیش از این گذشت، [[امام علی]]{{ع}} بنا به مصالحی به [[بیعت]] با [[خلفا]] مجبور شد، اما بیعت آن حضرت به معنای مشروعیت‌بخشیدن به [[دستگاه خلافت]] و [[پذیرفتن]] [[اطاعت]] از آنان نبود. به همین [[دلیل]] در برابر [[تصور]] [[حکومت]] که [[انتظار]] داشت [[امام]] پس از بیعت باید از [[ادعای امامت]] نیز دست برداشته و برای [[استوار]] ساختن پایه‌های [[قدرت]] آنان با مخالفانشان - از [[مرتدان]] و غیره - بجنگد و یا [[فرماندهی]] [[جنگ]] در گسترش [[فتوحات اسلامی]] را به عهده گیرد، محقق نشد. امام{{ع}} این درخواست‌ها را رد کرد و جز در موارد محدود، [[ارتباط]] خود را با حکومت [[قطع]] کرد. از رابطه محدود امام با [[ابوبکر]] چیز زیادی [[نقل]] نشده است. بیشترین اقوال مربوط به رابطه امام با [[خلیفه دوم]] است که آن نیز به طور عمده به کمک‌های [[قضایی]] امام به [[عمر]] و یا پاسخ به برخی از رایزنی‌های او مربوط است. در [[زمان]] [[عثمان]] گاهی امام{{ع}} به عملکرد او [[اعتراض]] می‌کرد که با [[ناخشنودی]] وی مواجه می‌شد<ref>ابوالحسن علی بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۳۴۲.</ref>. با این حال امام هرجا لازم می‌دید به بیان [[انحرافات]] و بیان انتقادات از او می‌پرداخت. بررسی [[شرایط حاکم]] بر زمان خلفا نشان می‌دهد که [[مخالفت]] امام با آنان کار چندان ساده‌ای نبود. افرادی مثل [[سعد بن عباده]] که حاضر به [[بیعت با ابوبکر]] نشدند، به‌راحتی از میان برداشته می‌شدند و سپس می‌گفتند [[جنیان]] او را در [[شام]] کشتند<ref>ر.ک: عزالدین بن هبة‌الله ابن ابی‌الحدید معتزلی، شرح نهج‌البلاغه، ج۱۷، ص۲۲۳.</ref>. به همین دلیل رابطه امام با دستگاه خلافت به‌ویژه در سال‌های نخست بسیار محدود و در حد [[ضرورت]] بود. [[ابن ابی‌الحدید]] می‌نویسد: من از استادم [[ابوجعفر نقیب]] پرسیدم: [[شگفتی]] من از [[علی]]{{ع}} است که چگونه در این مدت طولانی بعد از [[وفات رسول خدا]]{{صل}} زنده ماند و با وجود آن همه کینه‌های [[قریش]]، [[جان]] سالم به‌در برد. [[ابو جعفر]] به من گفت: اگر او از اقدامات خود نکاسته و کنج [[انزوا]] برنمی‌گزید، کشته شده بود. او خود را از یادها برد و به [[عبادت]] و [[نماز]] و [[قرآن]] مشغول کرد... و از آن جهت او را رها کردند که اگر چنین نکرده بود، او را به [[قتل]] می‌رساندند<ref>عزالدین بن هبة‌الله ابن ابی‌الحدید معتزلی، شرح نهج‌البلاغه، ج۱۳، ص۳۰۱-۳۰۲.</ref>. با تمام این [[اوصاف امام]]{{ع}} از فرصت‌های مناسب برای [[احقاق حق]] خود بهره می‌گرفت و هرجا نیز لازم می‌دید از ارائه مشاوره، [[راهنمایی]] و یا [[انتقاد]] از عملکرد دستگاه خودداری نمی‌کرد. روش [[برخورد امام]] با مسائل نشان می‌دهد که آن [[حضرت]] [[مشروعیت]] و شیوه [[خلفا]] را [[تأیید]] نمی‌کرده است و خلفا نیز بر این نکته واقف بودند. البته ایشان در [[نمازهای جمعه]] و جماعات شرکت می‌کرد و این امر را برای [[حفظ وحدت]] و [[یکپارچگی]] صفوف [[مسلمانان]] ترک نمی‌کرد و این سنّتی است که از سوی [[پیشوایان]] پس از ایشان نیز [[حفظ]] شد؛ چنان‌که در [[سیره عملی امام]] [[سجاد]]{{ع}} نیز [[نقل]] شده که آن حضرت در [[نماز جمعه]] شرکت می‌کرد<ref>ر.ک: نعمان بن محمد ابن‌حبون، دعائم الاسلام، ج۱، ص۱۸۲؛ محمد بن حسن الحر عاملی، وسائل الشیعه، ج۵، ص۳۸۳.</ref>؛ زیرا اگر [[پیشوای معصوم]] از [[شرکت در مراسم]] نماز جمعه خودداری می‌ورزید، [[دشمنان]] ایشان این عمل را به عنوان ترک [[واجب]] و رها کردن [[سنّت]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[تبلیغ]] می‌کردند. از این‌رو [[ائمه اطهار]]{{عم}} با [[روشن‌بینی]] تمام، در نماز جمعه‌ای که به‌وسیله [[والیان]] [[جور]] برگزار می‌شد شرکت می‌کردند تا از [[تبلیغات سوء]] برضد خود جلوگیری کنند. ضمن آنکه حضور ایشان در این [[فریضه]] هیچ مهر تأییدی نیز بر [[حکومت]] جائران نبود، زیرا آنان این عمل را به‌عنوان [[سنّت]] [[رسول خدا]]{{صل}} به‌جا می‌آوردند و در کنار آن از [[انتقاد]] برضد [[حکومت]] و [[نامشروع]] [[خواندن]] آن نیز ابایی نداشتند. یکی از [[دلایل]] برقراری رابطه با [[حاکمان]] از سوی [[ائمه اطهار]]{{عم}} یا [[پیروان]] ایشان، مصالحی بود که به دنبال ایجاد این رابطه مدّنظر قرار می‌گرفت و از این طریق [[پیشوای معصوم]] یا پیروان ایشان [[ظلم]] حاکمان را تعدیل می‌کردند و یا حقّی را به [[اجرا]] می‌گذاشتند. از این‌رو ائمه اطهار{{عم}} با وجود [[تحریم]] عمومی مبنی بر [[همکاری]] با [[حاکمان ستمگر]]، گاهی با تصدّی [[مناصب]] مهم توسط [[رجال]] [[شایسته]] و [[پاک]] [[شیعه]] [[مخالفت]] نمی‌کردند و یا حتی برخی را به انجام این عمل مکلّف می‌ساختند. ایشان از این طریق ضمن [[نفوذ]] در [[دستگاه حکومت]] یک چتر حمایتی برای [[مردم]] به‌ویژه [[شیعیان]] که بیشترین [[ظلم‌ها]] را [[تحمل]] می‌کردند به وجود می‌آوردند. به عنوان نمونه به [[قدرت]] رسیدن [[علی بن یقطین]] در دستگاه حکومت [[هارون]]، یکی از همین موارد بود. او از شیعیان [[آگاه]] و [[استوار]] و [[عاشق]] [[ولایت]] و [[امامت]] بود. به همین [[دلیل]] با موافقت [[امام کاظم]]{{ع}} [[وزارت]] هارون را پذیرفت<ref>ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال (رجال کشی)، تحقیق حسن مصطفوی، ص۴۳۳.</ref>. بعدها چندین‌بار از [[امام]] اجازه خواست تا از این سمت استعفا کند ولی امام او را منصرف کرد<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۸، ص۱۵۸.</ref>. [[هدف امام]] از باقی نگه‌داشتن علی بن یقطین در این سمت، [[حفظ جان]] و [[مال]] و [[حقوق]] شیعیان و کمک به [[نهضت]] سرّی آنان بود و او نیز در طول مدتی که در این سمت باقی بود، پناهگاهی مطمئن برای شیعیان به شمار می‌رفت و در آن شرایط دشوار، در تأمین اعتبارات لازم برای [[حفظ]] [[حیات]] و [[استقلال]] شیعیان، نقشی مؤثر ایفا می‌کرد.
# برای آنکه [[احساسات]] جوانب مختلف را کنترل نماید هیچ‌یک از [[خلفا]] و [[صحابه]] را به [[زشتی]] یاد نکرد؛
 
# بر ولی‌عهدی [[امام رضا]] {{ع}} [[اصرار]] ورزید.
'''[[ولایتعهدی امام رضا]]{{ع}}''': یکی از مصادیق ایجاد رابطه با حاکمان از سوی [[پیشوایان معصوم]] مسئله ولایتعهدی امام رضا{{ع}} است که لازم است در این مختصر به گوشه‌هایی از این جریان اشاره کنیم: هارون در [[زمان]] خلافتش برای فرزندش محمدامین از [[مردم]] [[بیعت]] گرفت و [[عبدالله]] [[مأمون]] را [[ولی‌عهد]] دوم قرار داد. سپس برای سرکوبی نهضت‌های خراسانیان همراه مأمون روانه [[خراسان]] شد. او پس از مهار اوضاع آشفته خراسان در توس درگذشت. در [[زمان]] [[خلافت]] [[امین]]، [[نزاع]] دو [[برادر]] بر سر [[حکومت]] بالا گرفت و بسیاری از امور به [[دلیل]] [[تسامح]] امین و مناقشات داخلی مختل شد. نتیجه این درگیری، کشته‌شدن امین و به [[قدرت]] رسیدن مأمون بود. کشته‌شدن امین با واکنش منفی آل‌عباس روبه رو شد<ref>ابوالفداء اسماعیل بن عمر ابن‌کثیر الدمشقی، البدایة و النهایة، ج۱۰، ص۲۴۳؛ جلال الدین عبدالرحمن بن ابی‌بکر سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص۲۹۸؛ جعفر مرتضی عاملی، الحیاة السیاسیة للامام رضا{{ع}}، ص۱۶۷.</ref>. از سوی دیگر [[علویان]] نیز در مجموع با [[خلفای عباسی]] [[مخالف]] بودند و آنان را [[مسئول]] [[آزار]] و [[اذیت]]، [[تبعید]] و [[کشتار]] علویان می‌دانستند. افزون بر این، [[اعراب]] نیز [[دل]] [[خوشی]] از خلافت مأمون نداشتند زیرا [[مادر]]، مربی و متصدّی امور وی همه [[غیر عرب]] بودند. بنابراین مأمون مجبور بود در خراسان باقی بماند و خود را [[دوستدار]] هر آنچه که [[مردمان]] آن دیار [[دوست]] داشتند، معرفی کند و از آنجا که آنان به علویان [[گرایش]] داشتند، وی خود را دوستدار آنان معرفی کرد. بنابراین می‌توان روی‌آوردن مأمون به [[ایرانیان]] را ناشی از [[زیرکی]] وی دانست که از این موقعیت، [[بهترین]] بهره را برد و پایه‌های حکومتش را مستحکم ساخت. در این شرایط حساس او نیاز داشت:
#علویان را با خود هماهنگ سازد؛
#[[اعتماد]] و [[محبت]] اعراب را به‌دست آورد؛
#[[حمایت]] اهالی خراسان و [[مردم ایران]] را به‌دست آورده، [[استمرار]] بخشد؛
#از همه مهم‌تر پیشوای هشتم [[امام رضا]]{{ع}} را تحت‌نظر قرار داده و [[تهدید]] او را از میان بردارد<ref>ر.ک: جعفر مرتضی عاملی، الحیاة السیاسیة للامام رضا{{ع}}، ص۱۹۲-۱۹۳.</ref>.


وی برای رسیدن به این اهداف، از ابتدا چند برنامه را در [[دستور]] کار خویش قرار داد:
در برابر [[اقدام]] سوم، اعتراض‌های فراوانی از سوی [[عباسیان]] و کسانی که از نقشه‌های او به‌درستی [[آگاه]] نبودند، به‌وجود آمد، اما پاسخ [[مأمون]] در یک محفل خصوصی به این [[اعتراضات]] چنین بود: این [[مرد]] [امام رضا {{ع}}] کارهای خود را از ما پنهان کرده و [[مردم]] را به [[امامت]] خود می‌خواند. ما او را بدین جهت [[ولی‌عهد]] قرار دادیم که مردم را به [[خدمت]] ما خوانده و به [[ملک]] و [[خلافت]] ما اعتراف نماید و در ضمن، شیفتگانش بدانند که او آن‌چنان که ادعا می‌کند نیست و این امر (خلافت) [[شایسته]] ماست نه او. همچنین ترسیدیم اگر او را به حال خود واگذاریم، در کار ما شکافی به وجود آورد که نتوانیم آن را پر کنیم و اقدامی بر ضدّ ما انجام دهد که تاب مقاومتش را نداشته باشیم. اکنون که در رابطه با وی این شیوه را در پیش گرفته و در کار او مرتکب [[خطا]] شده و خود را با بزرگ کردن او در لبه پرتگاه قرار داده‌ایم، نباید در کار وی [[سهل‌انگاری]] کنیم. بدین جهت باید کم‌کم از [[شخصیت]] و [[عظمت]] او بکاهیم تا از نظر مردم [[شایستگی]] خلافت را نداشته باشد و سپس چنان کنیم که از خطرهای او جلوگیری کنیم<ref>ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۱۶۷-۱۶۸. باید بر این نکته توجه کنیم که مأمون تنها پس از اطمینان کامل به پایداری خلافت در خانواده‌اش به چنین اقدامی دست زد. او می‌دانست که امام ۲۲ سال از او بزرگ‌تر است و این می‌توانست یکی از دلایل اطمینانش به این امر باشد، زیرا در حالت طبیعی بعید بود که ولی‌عهدی با این تفاوت سنی، روزی به خلافت برسد.</ref>. [[مأمون]] با جملات فوق قصد [[واقعی]] خود را از این [[اقدام]] [[سیاسی]] بیان کرده است. [[ابوصلت هروی]] نیز در بیان علت و ارزیابی واگذاری ولایتعهدی بر [[امام رضا]] {{ع}} می‌گوید: ولا یتعهدی را به [[امام]] واگذاشت تا به [[مردم]] نشان دهد که او چشم در [[دنیا]] دارد و بدین ترتیب، موقعیت [[معنوی]] خویش را پیش آنها از دست بدهد<ref>ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۲۴۱.</ref>. اکنون ببینیم [[برخورد امام]] {{ع}} با این جریان چگونه بود.
#[[علی]]{{ع}} را از تمام مردم [[برتر]] شمرد تا خود را به [[فرزندان]] وی نزدیک نمایاند و [[دوستی]] و [[محبت]] آنان را به‌دست آورد؛
#برای آنکه [[احساسات]] جوانب مختلف را کنترل نماید هیچ‌یک از [[خلفا]] و [[صحابه]] را به [[زشتی]] یاد نکرد؛
#بر ولی‌عهدی [[امام رضا]]{{ع}} [[اصرار]] ورزید.


در برابر [[اقدام]] سوم، اعتراض‌های فراوانی از سوی [[عباسیان]] و کسانی که از نقشه‌های او به‌درستی [[آگاه]] نبودند، به‌وجود آمد، اما پاسخ [[مأمون]] در یک محفل خصوصی به این [[اعتراضات]] چنین بود: این [[مرد]] [امام رضا{{ع}}] کارهای خود را از ما پنهان کرده و [[مردم]] را به [[امامت]] خود می‌خواند. ما او را بدین جهت [[ولی‌عهد]] قرار دادیم که مردم را به [[خدمت]] ما خوانده و به [[ملک]] و [[خلافت]] ما اعتراف نماید و در ضمن، شیفتگانش بدانند که او آن‌چنان که ادعا می‌کند نیست و این امر (خلافت) [[شایسته]] ماست نه او. همچنین ترسیدیم اگر او را به حال خود واگذاریم، در کار ما شکافی به وجود آورد که نتوانیم آن را پر کنیم و اقدامی بر ضدّ ما انجام دهد که تاب مقاومتش را نداشته باشیم. اکنون که در رابطه با وی این شیوه را در پیش گرفته و در کار او مرتکب [[خطا]] شده و خود را با بزرگ کردن او در لبه پرتگاه قرار داده‌ایم، نباید در کار وی [[سهل‌انگاری]] کنیم. بدین جهت باید کم‌کم از [[شخصیت]] و [[عظمت]] او بکاهیم تا از نظر مردم [[شایستگی]] خلافت را نداشته باشد و سپس چنان کنیم که از خطرهای او جلوگیری کنیم<ref>ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۱۶۷-۱۶۸. باید بر این نکته توجه کنیم که مأمون تنها پس از اطمینان کامل به پایداری خلافت در خانواده‌اش به چنین اقدامی دست زد. او می‌دانست که امام ۲۲ سال از او بزرگ‌تر است و این می‌توانست یکی از دلایل اطمینانش به این امر باشد، زیرا در حالت طبیعی بعید بود که ولی‌عهدی با این تفاوت سنی، روزی به خلافت برسد.</ref>. [[مأمون]] با جملات فوق قصد [[واقعی]] خود را از این [[اقدام]] [[سیاسی]] بیان کرده است. [[ابوصلت هروی]] نیز در بیان علت و ارزیابی واگذاری ولایتعهدی بر [[امام رضا]]{{ع}} می‌گوید: ولا یتعهدی را به [[امام]] واگذاشت تا به [[مردم]] نشان دهد که او چشم در [[دنیا]] دارد و بدین ترتیب، موقعیت [[معنوی]] خویش را پیش آنها از دست بدهد<ref>ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۲۴۱.</ref>. اکنون ببینیم [[برخورد امام]]{{ع}} با این جریان چگونه بود.
در بررسی روش هوشمندانه امام {{ع}} متوجه می‌شویم هرچند مأمون در پی بهره‌گیری سیاسی از امام بود، اما [[با تدبیر]] دقیق آن [[حضرت]] در این [[توطئه]] [[شکست]] خورد.
# نخستین واکنش امام در برابر مأمون این بود که از آمدن به [[خراسان]] به [[اختیار]] خود [[پرهیز]] کرد. به نوشته [[منابع تاریخی]]، امام تا آنجا [[مخالفت]] ورزید که [[رجاء]] بن [[ضحاک]]، فرستاده مأمون، ناگزیر شد آن حضرت را با [[اجبار]] به [[مرو]] ببرد<ref>ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۹۸.</ref>. [[شاهد]] بر این امر نیز اینکه برخلاف آنکه مأمون تقاضا کرده بود امام با [[اهل‌بیت]] خویش رهسپار مرو شود و به‌طور معمول در سفرهای این‌چنینی کسی تنها و بدون اهل‌بیت [[مسافرت]] نمی‌کند، اما آن حضرت نه تنها کسی را با خود [[نبرد]]، بلکه حتی تنها فرزندش را نیز در [[مدینه]] گذاشت. شاهد دیگر، [[وداع]] ایشان با [[قبر پیامبر]] {{صل}} و نحوه [[خروج]] ایشان از مدینه بود که همگان دانستند ایشان با اختیار پا در این مسیر ننهاده است.
# [[حدیث]] امام رضا {{ع}} در [[نیشابور]] گویای کافی برای رسواساختن [[حاکمیت]] بود، زیرا در این حدیث که به حدیث سلسلة‌الذهب مشهور شد، ایشان در میان خیل [[عظیم]] جمعیت، [[ولایت]] را از [[ناحیه]] [[خدا]] و نه مأمون برشمرد. روش هوشمندانه و هنرمندانه امام در بیان این حدیث در آن مقطع [[تاریخی]] به گونه‌ای بود که اگر چه حاکمیت را به تحریک وانمی‌داشت، اما از به‌یاد ماندنی‌ترین خاطرات [[تاریخ]] در [[تبیین حقایق]] و بیان جایگاه [[خلافت]] و [[حکومت]] بود. [[امام]] در ابتدا در [[مقام]] بیان اهمیت موضوع [[سند روایت]] را یک به یک برشمرد تا به [[خداوند]] رسید و پس از بیان محتوای بخش نخست [[حدیث]] که در [[قرآن]] و در آثار [[مفسران]] فراوان دیده می‌شود {{متن حدیث|كَلِمَة لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ‏ مِنْ‏ عَذَابِي‏...}}<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۹، ص۱۷۵؛ ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۱۳۴.</ref>؛ بخش پایانی [[روایت]] را بیان فرمود که: {{متن حدیث|بِشَرْطِهَا وَ شُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ‏ شُرُوطِهَا}}. یعنی به مخاطبان فهماند که [[ولایت]] و [[رهبری]]، درختی برآمده از ریشه [[توحید]] است و شرط ثمردهی و سودمندی از [[حصن]] [[الهی]]، [[تمسک]] جستن به [[ولیّ]] خداست و بدین ترتیب شنوندگان و مخاطبان خویش را با [[راز]] آن مقدمه آشنا ساخت.
# ایشان پس از رسیدن به [[مرو]]، ولایتعهدی را به‌سادگی نپذیرفت؛ بلکه این عمل را پس از [[تهدید]] به [[قتل]] و نشان‌دادن [[کراهت]] شدید خود پذیرفت و پس از این اتفاق نیز پیوسته عدم علاقه‌مندی خود را نسبت به این امر نشان می‌داد.
# شرط‌هایی که امام برای پذیرش ولایتعهدی مطرح کرد، [[توطئه]] [[مأمون]] را خنثی می‌ساخت. امام ولایتعهدی را به این شرط پذیرفت که در هیچ‌یک از [[امور سیاسی]] و جاری حکومت مداخله نکند. به‌راستی چگونه ممکن است کسی [[ولی‌عهد]] باشد و در هیچ امری از [[امور حکومتی]] مداخله نداشته باشد؟! امام با این شرط، در واقع تشریفاتی‌بودنِ این سمت را آشکار ساخت و نشان داد [[مسئولیت]] هیچ‌کاری را که در دستگاه انجام می‌شود، نمی‌پذیرد و حال آنکه مأمون با این برنامه قصد داشت برای خود [[مشروعیت]] کسب کرده و اگر خطایی نیز مرتکب شد، [[گناه]] آن را به گردن امام بیندازد. آن [[حضرت]] حتی در انجام [[فریضه]] [[نماز عید]]، چنان هوشمندانه عمل کرد که هیچ‌کس ایشان را [[مأمور]] [[خلیفه عباسی]] نمی‌شناخت و به همین [[دلیل]] مأمون نیز ناگزیر شد وی را از میان [[راه]] باز گرداند<ref>ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، عیون اخبار الرضا {{ع}}، ج۲، ص۱۳۵ به بعد؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة، ج۳، ص۹۸ به بعد.</ref>. بنابراین [[امام]] با اتخاذ این [[تصمیم]]، نه تنها هیچ سودی را متوجه [[دستگاه خلافت]] نکرد بلکه، در مدت اقامت خود در [[ایران]]، بهره‌های فراوان متوجه [[شیعیان]] و [[مردم]] این دیار ساخت.


در بررسی روش هوشمندانه امام{{ع}} متوجه می‌شویم هرچند مأمون در پی بهره‌گیری سیاسی از امام بود، اما [[با تدبیر]] دقیق آن [[حضرت]] در این [[توطئه]] [[شکست]] خورد.
* '''ارائه مشاوره و [[راهنمایی]]''': [[پیشوایان معصوم]] در مواقع مقتضی و محدود، گاه به ارائه مشاوره و راهنمایی [[سیاسی]] و [[قضایی]] [[حاکمان]] می‌پرداختند. در این زمینه مشاوره قضایی [[امام علی]] {{ع}} به [[خلفا]] به‌ویژه [[خلیفه دوم]] بسیار مشهود است. در زمینه سیاسی نیز با وجود اینکه آن [[حضرت]] رابطه خود را با دستگاه خلافت به حدّ [[ضرورت]] رسانده بود و بارها بر عدم [[مشروعیت]] آن تأکید می‌کردند، اما در مواقع ضروری گاهی برخی مشاوره‌های سیاسی نیز به آنان ارائه می‌فرمود. از جمله، موضوع [[جنگ]] با [[رومیان]] در [[زمان]] [[خلافت ابوبکر]] بود: [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در سال آخر عمرش هنگامی که در بستر [[بیماری]] بود، سپاهی از [[مهاجر]] و [[انصار]] ترتیب داد و قصد داشت آنان را به مرز [[شام]] بفرستد. به [[دلیل]] [[بیماری پیامبر]]، این [[سپاه]] از رفتن تعلّل ورزید و هنگامی که در بیرون دروازه‌های [[مدینه]] اردو زده بود، [[پیامبر]] {{صل}} [[وفات]] یافت. پس از به‌قدرت رسیدن [[ابوبکر]]، وی در اجرای [[فرمان پیامبر]] {{صل}} مردّد بود و با گروهی از [[صحابه]] [[مشورت]] کرد. از جمله امام علی {{ع}} او را به انجام [[دستور]] [[رسول خدا]] {{صل}} [[تشویق]] کرد و فرمود: اگر [[نبرد]] کنی، [[پیروز]] خواهی شد. [[خلیفه]] از تشویق امام [[خرسند]] شد و گفت: فال [[نیکی]] زدی و به خیر [[بشارت]] دادی<ref>احمد بن ابی یعقوب بن جعفر یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۳، ص۳۹.</ref>. این [[سنت]] از سوی [[ائمه اطهار]] {{عم}} در مواقع محدود و ضروری پیگیری شد. از جمله می‌توان به مشاوره [[امام سجاد]] {{ع}} به [[عبدالملک]] اشاره کرد: در زمان [[خلافت]] عبدالملک، [[پادشاه روم]] [[نفوذ]] بسیار در [[حکومت اسلامی]] داشت. تا آنجا که حتی پول‌های رایج [[کشور اسلامی]]، در [[کشور]] [[روم]] تهیه و ضرب می‌شد، از سوی دیگر مظاهر [[مسیحیت]] نیز در [[جامعه اسلامی]] فراوان دیده می‌شد. از جمله پارچه‌هایی که وارد می‌شد، نقش [[صلیب]] بر آن منقوش شده بود. [[مسلمانان]] در صدد مقابله با این مظاهر برآمدند. وقتی خبر آن به [[پادشاه روم]] رسید، [[تهدید]] کرد که سکه‌هایی ضرب خواهد کرد که در آنها به [[مقدسات]] [[اسلامی]] توهین شده باشد. [[عبدالملک]] چاره این کار را از [[امام سجاد]] {{ع}} خواست. [[امام]] ضمن [[آموزش]] طرح قالب‌گیری سکه، پیشنهاد ضرب آن را در جامعه اسلامی ارائه داد. سکه‌هایی که در دو طرفش [[شعار]] {{متن حدیث|لا إله الا اللّه و محمداً رسول اللّه {{صل}}}} نقش بسته بود<ref>ر. ک: عبد علی بن جمعه الحویزی، تفسیر نورالثقلین، ج۵، ص۵۴۹؛ ابوجعفر محمد بن علی ابن‌شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل ابی‌طالب، ج۴، ص۱۲۱ به نقل از محمدمهدی اشتهاردی، سیره چهارده معصوم {{عم}}، ص۴۱۸ و ۴۱۹.</ref><ref>[[محمد ملک‌زاده|ملک‌زاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۹۷-۳۰۸.</ref>
#نخستین واکنش امام در برابر مأمون این بود که از آمدن به [[خراسان]] به [[اختیار]] خود [[پرهیز]] کرد. به نوشته [[منابع تاریخی]]، امام تا آنجا [[مخالفت]] ورزید که [[رجاء]] بن [[ضحاک]]، فرستاده مأمون، ناگزیر شد آن حضرت را با [[اجبار]] به [[مرو]] ببرد<ref>ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۹۸.</ref>. [[شاهد]] بر این امر نیز اینکه برخلاف آنکه مأمون تقاضا کرده بود امام با [[اهل‌بیت]] خویش رهسپار مرو شود و به‌طور معمول در سفرهای این‌چنینی کسی تنها و بدون اهل‌بیت [[مسافرت]] نمی‌کند، اما آن حضرت نه تنها کسی را با خود [[نبرد]]، بلکه حتی تنها فرزندش را نیز در [[مدینه]] گذاشت. شاهد دیگر، [[وداع]] ایشان با [[قبر پیامبر]]{{صل}} و نحوه [[خروج]] ایشان از مدینه بود که همگان دانستند ایشان با اختیار پا در این مسیر ننهاده است.
#[[حدیث]] امام رضا{{ع}} در [[نیشابور]] گویای کافی برای رسواساختن [[حاکمیت]] بود، زیرا در این حدیث که به حدیث سلسلة‌الذهب مشهور شد، ایشان در میان خیل [[عظیم]] جمعیت، [[ولایت]] را از [[ناحیه]] [[خدا]] و نه مأمون برشمرد. روش هوشمندانه و هنرمندانه امام در بیان این حدیث در آن مقطع [[تاریخی]] به گونه‌ای بود که اگر چه حاکمیت را به تحریک وانمی‌داشت، اما از به‌یاد ماندنی‌ترین خاطرات [[تاریخ]] در [[تبیین حقایق]] و بیان جایگاه [[خلافت]] و [[حکومت]] بود. [[امام]] در ابتدا در [[مقام]] بیان اهمیت موضوع [[سند روایت]] را یک به یک برشمرد تا به [[خداوند]] رسید و پس از بیان محتوای بخش نخست [[حدیث]] که در [[قرآن]] و در آثار [[مفسران]] فراوان دیده می‌شود {{متن حدیث|كَلِمَة لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ‏ مِنْ‏ عَذَابِي‏...}}<ref>محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۹، ص۱۷۵؛ ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۱۳۴.</ref>؛ بخش پایانی [[روایت]] را بیان فرمود که: {{متن حدیث|بِشَرْطِهَا وَ شُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ‏ شُرُوطِهَا}}. یعنی به مخاطبان فهماند که [[ولایت]] و [[رهبری]]، درختی برآمده از ریشه [[توحید]] است و شرط ثمردهی و سودمندی از [[حصن]] [[الهی]]، [[تمسک]] جستن به [[ولیّ]] خداست و بدین ترتیب شنوندگان و مخاطبان خویش را با [[راز]] آن مقدمه آشنا ساخت.
#ایشان پس از رسیدن به [[مرو]]، ولایتعهدی را به‌سادگی نپذیرفت؛ بلکه این عمل را پس از [[تهدید]] به [[قتل]] و نشان‌دادن [[کراهت]] شدید خود پذیرفت و پس از این اتفاق نیز پیوسته عدم علاقه‌مندی خود را نسبت به این امر نشان می‌داد.
#شرط‌هایی که امام برای پذیرش ولایتعهدی مطرح کرد، [[توطئه]] [[مأمون]] را خنثی می‌ساخت. امام ولایتعهدی را به این شرط پذیرفت که در هیچ‌یک از [[امور سیاسی]] و جاری حکومت مداخله نکند. به‌راستی چگونه ممکن است کسی [[ولی‌عهد]] باشد و در هیچ امری از [[امور حکومتی]] مداخله نداشته باشد؟! امام با این شرط، در واقع تشریفاتی‌بودنِ این سمت را آشکار ساخت و نشان داد [[مسئولیت]] هیچ‌کاری را که در دستگاه انجام می‌شود، نمی‌پذیرد و حال آنکه مأمون با این برنامه قصد داشت برای خود [[مشروعیت]] کسب کرده و اگر خطایی نیز مرتکب شد، [[گناه]] آن را به گردن امام بیندازد. آن [[حضرت]] حتی در انجام [[فریضه]] [[نماز عید]]، چنان هوشمندانه عمل کرد که هیچ‌کس ایشان را [[مأمور]] [[خلیفه عباسی]] نمی‌شناخت و به همین [[دلیل]] مأمون نیز ناگزیر شد وی را از میان [[راه]] باز گرداند<ref>ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۱۳۵ به بعد؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة، ج۳، ص۹۸ به بعد.</ref>. بنابراین [[امام]] با اتخاذ این [[تصمیم]]، نه تنها هیچ سودی را متوجه [[دستگاه خلافت]] نکرد بلکه، در مدت اقامت خود در [[ایران]]، بهره‌های فراوان متوجه [[شیعیان]] و [[مردم]] این دیار ساخت.


*'''ارائه مشاوره و [[راهنمایی]]''': [[پیشوایان معصوم]] در مواقع مقتضی و محدود، گاه به ارائه مشاوره و راهنمایی [[سیاسی]] و [[قضایی]] [[حاکمان]] می‌پرداختند. در این زمینه مشاوره قضایی [[امام علی]]{{ع}} به [[خلفا]] به‌ویژه [[خلیفه دوم]] بسیار مشهود است. در زمینه سیاسی نیز با وجود اینکه آن [[حضرت]] رابطه خود را با دستگاه خلافت به حدّ [[ضرورت]] رسانده بود و بارها بر عدم [[مشروعیت]] آن تأکید می‌کردند، اما در مواقع ضروری گاهی برخی مشاوره‌های سیاسی نیز به آنان ارائه می‌فرمود. از جمله، موضوع [[جنگ]] با [[رومیان]] در [[زمان]] [[خلافت ابوبکر]] بود: [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در سال آخر عمرش هنگامی که در بستر [[بیماری]] بود، سپاهی از [[مهاجر]] و [[انصار]] ترتیب داد و قصد داشت آنان را به مرز [[شام]] بفرستد. به [[دلیل]] [[بیماری پیامبر]]، این [[سپاه]] از رفتن تعلّل ورزید و هنگامی که در بیرون دروازه‌های [[مدینه]] اردو زده بود، [[پیامبر]]{{صل}} [[وفات]] یافت. پس از به‌قدرت رسیدن [[ابوبکر]]، وی در اجرای [[فرمان پیامبر]]{{صل}} مردّد بود و با گروهی از [[صحابه]] [[مشورت]] کرد. از جمله امام علی{{ع}} او را به انجام [[دستور]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[تشویق]] کرد و فرمود: اگر [[نبرد]] کنی، [[پیروز]] خواهی شد. [[خلیفه]] از تشویق امام [[خرسند]] شد و گفت: فال [[نیکی]] زدی و به خیر [[بشارت]] دادی<ref>احمد بن ابی یعقوب بن جعفر یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۳، ص۳۹.</ref>. این [[سنت]] از سوی [[ائمه اطهار]]{{عم}} در مواقع محدود و ضروری پیگیری شد. از جمله می‌توان به مشاوره [[امام سجاد]]{{ع}} به [[عبدالملک]] اشاره کرد: در زمان [[خلافت]] عبدالملک، [[پادشاه روم]] [[نفوذ]] بسیار در [[حکومت اسلامی]] داشت. تا آنجا که حتی پول‌های رایج [[کشور اسلامی]]، در [[کشور]] [[روم]] تهیه و ضرب می‌شد، از سوی دیگر مظاهر [[مسیحیت]] نیز در [[جامعه اسلامی]] فراوان دیده می‌شد. از جمله پارچه‌هایی که وارد می‌شد، نقش [[صلیب]] بر آن منقوش شده بود. [[مسلمانان]] در صدد مقابله با این مظاهر برآمدند. وقتی خبر آن به [[پادشاه روم]] رسید، [[تهدید]] کرد که سکه‌هایی ضرب خواهد کرد که در آنها به [[مقدسات]] [[اسلامی]] توهین شده باشد. [[عبدالملک]] چاره این کار را از [[امام سجاد]]{{ع}} خواست. [[امام]] ضمن [[آموزش]] طرح قالب‌گیری سکه، پیشنهاد ضرب آن را در جامعه اسلامی ارائه داد. سکه‌هایی که در دو طرفش [[شعار]] {{متن حدیث|لا إله الا اللّه و محمداً رسول اللّه{{صل}}}} نقش بسته بود<ref>ر.ک: عبد علی بن جمعه الحویزی، تفسیر نورالثقلین، ج۵، ص۵۴۹؛ ابوجعفر محمد بن علی ابن‌شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل ابی‌طالب، ج۴، ص۱۲۱ به نقل از محمدمهدی اشتهاردی، سیره چهارده معصوم{{عم}}، ص۴۱۸ و ۴۱۹.</ref><ref>[[محمد ملک‌زاده|ملک‌زاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]]، ص ۲۹۷-۳۰۸.</ref>
== پرسش مستقیم ==
* [[سیره اهل بیت در عرصه سیاست و حکومت چگونه بوده است؟ (پرسش)]]


== منابع ==
== منابع ==
خط ۵۹: خط ۵۸:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:سیاست]]
[[رده:سیاست]]
[[رده:سیره معصوم]]
[[رده:سیره سیاسی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۳ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۲۴

معنای اصطلاحی

با توجه به تنوع تعاریف ارائه شده از معنای سیاست، به سختی می‌توان به دیدگاهی مشترک در تعریف اصطلاحی این واژه از سوی اندیشمندان سیاسی دست یافت. در اصطلاح دینی نیز کاربردهای فراوانی از این اصطلاح مشاهده می‌شود. در یک مورد امام علی (ع) ضمن آنکه سیاست را هم‌ردیف “ولایت” قرار داده‌اند، معاویه را این‌گونه مورد خطاب قرار می‌دهد: «وَ مَتَى كُنْتُمْ يَا مُعَاوِيَةُ سَاسَةَ الرَّعِيَّةِ وَ وُلَاةَ أَمْرِ الْأُمَّةِ»[۱]؛ ای معاویه از چه زمانی سیاست رعیت و ولایت امت را بر عهده گرفته‌ای؟ در شرح غررالحکم نیز در تعریف سیاست چنین آمده است: سیاست رعیت، به معنای امر و نهی کردن و واداشتن ایشان در آن چه صلاحشان در آن باشد، است[۲].

در جایی دیگر از این اثر آمده است: زیبایی سیاست، عدالت در حکمرانی و بخشش در مقام قدرت است[۳]. امام حسن مجتبی (ع) نیز افزون بر تقسیم‌بندی سیاست به رعایت حقوق مربوط به خداوند، حقوق زندگان و حقوق مردگان، بر انجام اوامر و ترک مناهی الهی و همچنین انجام وظایف در قبال برادران دینی و خدمت به آنان تأکید می‌ورزند[۴]. بنابراین، نگاه معصومان (ع) به موضوع سیاست برخلاف نظر اندیشمندان معاصر غرب، نگاهی توحیدی و الهی است و بر همین اساس سیره سیاسی خویش را پایه‌ریزی کرده‌اند. یعنی در امور اجتماعی و سیاسی مردم به تأمین مصالح واقعی ملت و تدبیر امور ایشان بر پایه کمال و سعادت می‌اندیشیدند.[۵].

اصل نظارت و تلاش مدبرانه در عرصه سیاست و حکومت

پیشوایان معصوم اگر چه از نظام حاکمیت و سیستم خلافت فاصله گرفتند، ولی این امر هرگز به مفهوم تعطیل‌کردن نظارت و وانهادن تلاش مدبّرانه در عرصه سیاست و حکومت نبود. آنان این اصل را به شیوه‌های گوناگون محقق می‌ساختند.

ولایتعهدی امام رضا (ع): یکی از مصادیق ایجاد رابطه با حاکمان از سوی پیشوایان معصوم مسئله ولایتعهدی امام رضا (ع) است که لازم است در این مختصر به گوشه‌هایی از این جریان اشاره کنیم: هارون در زمان خلافتش برای فرزندش محمدامین از مردم بیعت گرفت و عبدالله مأمون را ولی‌عهد دوم قرار داد. سپس برای سرکوبی نهضت‌های خراسانیان همراه مأمون روانه خراسان شد. او پس از مهار اوضاع آشفته خراسان در توس درگذشت. در زمان خلافت امین، نزاع دو برادر بر سر حکومت بالا گرفت و بسیاری از امور به دلیل تسامح امین و مناقشات داخلی مختل شد. نتیجه این درگیری، کشته‌شدن امین و به قدرت رسیدن مأمون بود. کشته‌شدن امین با واکنش منفی آل‌عباس روبه رو شد[۱۶]. از سوی دیگر علویان نیز در مجموع با خلفای عباسی مخالف بودند و آنان را مسئول آزار و اذیت، تبعید و کشتار علویان می‌دانستند. افزون بر این، اعراب نیز دل خوشی از خلافت مأمون نداشتند زیرا مادر، مربی و متصدّی امور وی همه غیر عرب بودند. بنابراین مأمون مجبور بود در خراسان باقی بماند و خود را دوستدار هر آنچه که مردمان آن دیار دوست داشتند، معرفی کند و از آنجا که آنان به علویان گرایش داشتند، وی خود را دوستدار آنان معرفی کرد. بنابراین می‌توان روی‌آوردن مأمون به ایرانیان را ناشی از زیرکی وی دانست که از این موقعیت، بهترین بهره را برد و پایه‌های حکومتش را مستحکم ساخت. در این شرایط حساس او نیاز داشت:

  1. علویان را با خود هماهنگ سازد؛
  2. اعتماد و محبت اعراب را به‌دست آورد؛
  3. حمایت اهالی خراسان و مردم ایران را به‌دست آورده، استمرار بخشد؛
  4. از همه مهم‌تر پیشوای هشتم امام رضا (ع) را تحت‌نظر قرار داده و تهدید او را از میان بردارد[۱۷].

وی برای رسیدن به این اهداف، از ابتدا چند برنامه را در دستور کار خویش قرار داد:

  1. علی (ع) را از تمام مردم برتر شمرد تا خود را به فرزندان وی نزدیک نمایاند و دوستی و محبت آنان را به‌دست آورد؛
  2. برای آنکه احساسات جوانب مختلف را کنترل نماید هیچ‌یک از خلفا و صحابه را به زشتی یاد نکرد؛
  3. بر ولی‌عهدی امام رضا (ع) اصرار ورزید.

در برابر اقدام سوم، اعتراض‌های فراوانی از سوی عباسیان و کسانی که از نقشه‌های او به‌درستی آگاه نبودند، به‌وجود آمد، اما پاسخ مأمون در یک محفل خصوصی به این اعتراضات چنین بود: این مرد [امام رضا (ع)] کارهای خود را از ما پنهان کرده و مردم را به امامت خود می‌خواند. ما او را بدین جهت ولی‌عهد قرار دادیم که مردم را به خدمت ما خوانده و به ملک و خلافت ما اعتراف نماید و در ضمن، شیفتگانش بدانند که او آن‌چنان که ادعا می‌کند نیست و این امر (خلافت) شایسته ماست نه او. همچنین ترسیدیم اگر او را به حال خود واگذاریم، در کار ما شکافی به وجود آورد که نتوانیم آن را پر کنیم و اقدامی بر ضدّ ما انجام دهد که تاب مقاومتش را نداشته باشیم. اکنون که در رابطه با وی این شیوه را در پیش گرفته و در کار او مرتکب خطا شده و خود را با بزرگ کردن او در لبه پرتگاه قرار داده‌ایم، نباید در کار وی سهل‌انگاری کنیم. بدین جهت باید کم‌کم از شخصیت و عظمت او بکاهیم تا از نظر مردم شایستگی خلافت را نداشته باشد و سپس چنان کنیم که از خطرهای او جلوگیری کنیم[۱۸]. مأمون با جملات فوق قصد واقعی خود را از این اقدام سیاسی بیان کرده است. ابوصلت هروی نیز در بیان علت و ارزیابی واگذاری ولایتعهدی بر امام رضا (ع) می‌گوید: ولا یتعهدی را به امام واگذاشت تا به مردم نشان دهد که او چشم در دنیا دارد و بدین ترتیب، موقعیت معنوی خویش را پیش آنها از دست بدهد[۱۹]. اکنون ببینیم برخورد امام (ع) با این جریان چگونه بود.

در بررسی روش هوشمندانه امام (ع) متوجه می‌شویم هرچند مأمون در پی بهره‌گیری سیاسی از امام بود، اما با تدبیر دقیق آن حضرت در این توطئه شکست خورد.

  1. نخستین واکنش امام در برابر مأمون این بود که از آمدن به خراسان به اختیار خود پرهیز کرد. به نوشته منابع تاریخی، امام تا آنجا مخالفت ورزید که رجاء بن ضحاک، فرستاده مأمون، ناگزیر شد آن حضرت را با اجبار به مرو ببرد[۲۰]. شاهد بر این امر نیز اینکه برخلاف آنکه مأمون تقاضا کرده بود امام با اهل‌بیت خویش رهسپار مرو شود و به‌طور معمول در سفرهای این‌چنینی کسی تنها و بدون اهل‌بیت مسافرت نمی‌کند، اما آن حضرت نه تنها کسی را با خود نبرد، بلکه حتی تنها فرزندش را نیز در مدینه گذاشت. شاهد دیگر، وداع ایشان با قبر پیامبر (ص) و نحوه خروج ایشان از مدینه بود که همگان دانستند ایشان با اختیار پا در این مسیر ننهاده است.
  2. حدیث امام رضا (ع) در نیشابور گویای کافی برای رسواساختن حاکمیت بود، زیرا در این حدیث که به حدیث سلسلة‌الذهب مشهور شد، ایشان در میان خیل عظیم جمعیت، ولایت را از ناحیه خدا و نه مأمون برشمرد. روش هوشمندانه و هنرمندانه امام در بیان این حدیث در آن مقطع تاریخی به گونه‌ای بود که اگر چه حاکمیت را به تحریک وانمی‌داشت، اما از به‌یاد ماندنی‌ترین خاطرات تاریخ در تبیین حقایق و بیان جایگاه خلافت و حکومت بود. امام در ابتدا در مقام بیان اهمیت موضوع سند روایت را یک به یک برشمرد تا به خداوند رسید و پس از بیان محتوای بخش نخست حدیث که در قرآن و در آثار مفسران فراوان دیده می‌شود «كَلِمَة لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ‏ مِنْ‏ عَذَابِي‏...»[۲۱]؛ بخش پایانی روایت را بیان فرمود که: «بِشَرْطِهَا وَ شُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ‏ شُرُوطِهَا». یعنی به مخاطبان فهماند که ولایت و رهبری، درختی برآمده از ریشه توحید است و شرط ثمردهی و سودمندی از حصن الهی، تمسک جستن به ولیّ خداست و بدین ترتیب شنوندگان و مخاطبان خویش را با راز آن مقدمه آشنا ساخت.
  3. ایشان پس از رسیدن به مرو، ولایتعهدی را به‌سادگی نپذیرفت؛ بلکه این عمل را پس از تهدید به قتل و نشان‌دادن کراهت شدید خود پذیرفت و پس از این اتفاق نیز پیوسته عدم علاقه‌مندی خود را نسبت به این امر نشان می‌داد.
  4. شرط‌هایی که امام برای پذیرش ولایتعهدی مطرح کرد، توطئه مأمون را خنثی می‌ساخت. امام ولایتعهدی را به این شرط پذیرفت که در هیچ‌یک از امور سیاسی و جاری حکومت مداخله نکند. به‌راستی چگونه ممکن است کسی ولی‌عهد باشد و در هیچ امری از امور حکومتی مداخله نداشته باشد؟! امام با این شرط، در واقع تشریفاتی‌بودنِ این سمت را آشکار ساخت و نشان داد مسئولیت هیچ‌کاری را که در دستگاه انجام می‌شود، نمی‌پذیرد و حال آنکه مأمون با این برنامه قصد داشت برای خود مشروعیت کسب کرده و اگر خطایی نیز مرتکب شد، گناه آن را به گردن امام بیندازد. آن حضرت حتی در انجام فریضه نماز عید، چنان هوشمندانه عمل کرد که هیچ‌کس ایشان را مأمور خلیفه عباسی نمی‌شناخت و به همین دلیل مأمون نیز ناگزیر شد وی را از میان راه باز گرداند[۲۲]. بنابراین امام با اتخاذ این تصمیم، نه تنها هیچ سودی را متوجه دستگاه خلافت نکرد بلکه، در مدت اقامت خود در ایران، بهره‌های فراوان متوجه شیعیان و مردم این دیار ساخت.

پرسش مستقیم

منابع

پانویس

  1. نهج‌البلاغه، نامه ۱۰.
  2. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج۵، ص۲۹۴.
  3. جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج۳، ص۳۷۵.
  4. باقر شریف قرشی، حیاة الحسن، ج۱، ص۱۴۳.
  5. ملک‌زاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور ص ۲۹.
  6. ابومحمد عبدالله بن مسلم ابن‌قتیبه الدینوری، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۳۰؛ عبدالحسین احمد امینی، الغدیر، ج۴، ص۷۱.
  7. ر. ک: ابومنصور احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۱۹-۲۲؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۴، ص۲۱۲-۲۱۴.
  8. عزالدین بن هبة‌الله ابن ابی‌الحدید معتزلی، شرح نهج‌البلاغه، ج۹، ص۱۹۸.
  9. المستدرک، ج۳، ص۱۶۲؛ ابوعبدالله محمد ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۹-۳۰؛ ابوالحسن علی بن الحسین مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۲۵۰.
  10. ابوالحسن علی بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۳۴۲.
  11. ر. ک: عزالدین بن هبة‌الله ابن ابی‌الحدید معتزلی، شرح نهج‌البلاغه، ج۱۷، ص۲۲۳.
  12. عزالدین بن هبة‌الله ابن ابی‌الحدید معتزلی، شرح نهج‌البلاغه، ج۱۳، ص۳۰۱-۳۰۲.
  13. ر. ک: نعمان بن محمد ابن‌حبون، دعائم الاسلام، ج۱، ص۱۸۲؛ محمد بن حسن الحر عاملی، وسائل الشیعه، ج۵، ص۳۸۳.
  14. ابوجعفر محمد بن حسن طوسی، اختیار معرفة الرجال (رجال کشی)، تحقیق حسن مصطفوی، ص۴۳۳.
  15. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۸، ص۱۵۸.
  16. ابوالفداء اسماعیل بن عمر ابن‌کثیر الدمشقی، البدایة و النهایة، ج۱۰، ص۲۴۳؛ جلال الدین عبدالرحمن بن ابی‌بکر سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص۲۹۸؛ جعفر مرتضی عاملی، الحیاة السیاسیة للامام رضا (ع)، ص۱۶۷.
  17. ر. ک: جعفر مرتضی عاملی، الحیاة السیاسیة للامام رضا (ع)، ص۱۹۲-۱۹۳.
  18. ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۱۶۷-۱۶۸. باید بر این نکته توجه کنیم که مأمون تنها پس از اطمینان کامل به پایداری خلافت در خانواده‌اش به چنین اقدامی دست زد. او می‌دانست که امام ۲۲ سال از او بزرگ‌تر است و این می‌توانست یکی از دلایل اطمینانش به این امر باشد، زیرا در حالت طبیعی بعید بود که ولی‌عهدی با این تفاوت سنی، روزی به خلافت برسد.
  19. ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۲۴۱.
  20. ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۹۸.
  21. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۴۹، ص۱۷۵؛ ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۱۳۴.
  22. ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، عیون اخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۱۳۵ به بعد؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمة، ج۳، ص۹۸ به بعد.
  23. احمد بن ابی یعقوب بن جعفر یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۳، ص۳۹.
  24. ر. ک: عبد علی بن جمعه الحویزی، تفسیر نورالثقلین، ج۵، ص۵۴۹؛ ابوجعفر محمد بن علی ابن‌شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل ابی‌طالب، ج۴، ص۱۲۱ به نقل از محمدمهدی اشتهاردی، سیره چهارده معصوم (ع)، ص۴۱۸ و ۴۱۹.
  25. ملک‌زاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۲۹۷-۳۰۸.