دهم ذیحجه: تفاوت میان نسخهها
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
| موضوع مرتبط = ذیحجه | | موضوع مرتبط = ذیحجه | ||
| عنوان مدخل = دهم ذیحجه | | عنوان مدخل = دهم ذیحجه | ||
| مداخل مرتبط = | | مداخل مرتبط = | ||
| پرسش مرتبط = | | پرسش مرتبط = | ||
}} | }} | ||
== بیان حدیث ثقلین == | == بیان حدیث ثقلین == | ||
{{اصلی|حدیث ثقلین}} | {{اصلی|حدیث ثقلین}} |
نسخهٔ ۲۷ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۴۳
بیان حدیث ثقلین
در دهم ذیحجه که عید قربان است و همه آماده رفتن به منا و اعمال حج میشوند، پیامبر عظیمالشأن (ص) در رابطه با اهل بیت (ع) خطبه خواندند و بیاناتی فرمودند و حدیث ثقلین را بیان کردند[۱]. حدیث ثقلین از احادیث بسیار مهمی است که اهل سنت و شیعه، هر دو با سندهای متعدد از رسول خدا (ص) روایت کردهاند. پیغمبر اکرم (ص) بارها در طول زندگانی خویش به ویژه در روزهای پایانی عمر خود، مسلمانان را به دو چیز، قرآن و اهل بیت (عترت) خود سفارش کردند و راه سعادت امت اسلامی را در پیروی از این دو با هم دانستند.[۲]
متن حدیث
این حدیث در نقلهای مختلف، با عبارتهای گوناگون آمده است، اما محتوای همه آنها یکی است. مرحوم طبرسی در کتاب «احتجاج» از امیرالمؤمنین (ع) نقل میکند که فرمودند: «أَ مَا بَلَغَكُمْ مَا قَالَ فِيكُمْ نَبِيُّكُمْ حَيْثُ يَقُولُ فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا- كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِّي فِيهِمَا»[۳]؛ آیا این حدیث پیغمبرتان در حج وداع به شما نرسیده که فرمود: «من در میان شما دو چیز گران سنگ میگذارم، اگر بدان تمسک جویید، هرگز پس از من گمراه نشوید: قرآن و عترت من أهل بیتم. و این دو از هم جدا نشوند تا در کنار حوض بر من درآیند، پس بنگرید چگونه درباره آن دو رفتار میکنید!».[۴]
اهمیت حدیث ثقلین
حدیث ثقلین در موضوع ولایت و امامت، اگر بینظیر نباشد، بسیار کم نظیر است. این حدیث از جهات مختلفی دارای اهمیت است:
- از نظر دلالت، بسیار قوی و روشن، و از نظر سند، روایت متواتری است که در منابع شیعه و سنی به صورت گسترده مطرح شده است. از مجموع مصادر و منابع این روایت استفاده میشود که پیامبر اسلام (ص) نه یک بار، بلکه بارها این حدیث را بیان فرمودهاند.
- به وسیله حدیث ثقلین ثابت میشود که «اولو الامر» در قرآن کریم، ائمه اطهار (ع) هستند، که بر مردم واجب است که از آنها اطاعت و پیروی کنند، و اطاعت از آنها سعادت دنیا و آخرت را به دنبال دارد.
- پیامبر اکرم (ص) عامل رستگاری و سعادت امت اسلامی را در این حدیث شریف، اطاعت و تمسک به قرآن کریم و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) معرفی نمودهاند. حدیث ثقلین، در واقع منشور رستگاری امت اسلامی است که بدون شک چنین رستگاری و سعادتی در گرو عمل به دستورات آنها و پیروی از آن دو امانت گرانسنگ میباشد. اما متأسفانه گروهی پس از پیامبر اسلام (ص) بین آن دو امانت بزرگ جدایی انداختند؛ به طوری که عدهای از آنان گفتند: «حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ»[۵]؛ «کتاب خدا ما را بس است». در حالی که این کلامشان هم دروغی بیش نیست، به کتاب خدا هم ایمان نداشتند؛ که اگر ایمان داشتند به آن عمل میکردند. مگر نه این است که قرآن امر به اطاعت از اولی الامر و دعوت به اهل بیت (ع) میکند؟!
- با توجه به محتوای حدیث شریف ثقلین نتیجه میگیریم که بین قرآن کریم و اهل بیت (ع) هیچگونه اختلاف و تعارضی وجود ندارد؛ چون از نظر عقل و منطق، معرفی دو چیز متعارض با یکدیگر در کنار هم، قابل قبول نبوده و کار شایستهای نیست.
اگر احیاناً بین قرآن کریم و سخنان اهل بیت (ع) تعارضی مشاهده شود، این تعارض یا از آن راویان حدیث است و یا ما قادر به درک معنای حقیقی آنها نیستیم. اهل بیت (ع) به طور کلی هیچگاه بر خلاف قرآن کریم سخنی نمیگویند، بلکه آنها مفسران حقیقی قرآن کریم هستند. و اصولاً خود آنها دستور دادهاند که هر چیز -سخن، عمل و تقریر - مخالف با قرآن کریم را کنار بگذاریم و به چنین مطالبی اعتنا نکنیم.[۶]
منابع و سند حدیث
این حدیث از روایاتی است که مورد قبول علمای شیعه و اهل سنت و در منابع هر دو گروه آمده است. بنا بر گفته کتاب «حدیث الثقلین و مقامات اهل البیت»، نوشته احمد ماحوزی، از علمای اهل سنت، این حدیث را بیش از ۲۵ نفر از صحابه نقل کردهاند. بحرانی صاحب کتاب غایة المرام و حجة الخصام، این حدیث را به ۳۹ طریق از کتابهای اهل سنت نقل کرده است. بنابر نقل کتاب یاد شده، این حدیث در کتابهای مسند احمد، صحیح مسلم، مناقب ابن المغازلی، سنن ترمذی، العمدة ثعلبی، مسند ابی یعلی، المعجم الاوسط طبرانی، العمدة ابن البطریق، ینابیع المودة قندوزی، الطرائف ابن المغازلی، فرائد السمطین، و شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید آمده است. همچنین گفته است: در منابع شیعه، ۸۲ حدیث با مضمون حدیث ثقلین نقل شده است که در کتابهای «الکافی»، «کمال الدین»، «امالی صدوق»، «امالی مفید»، «امالی طوسی»، «عیون اخبار الرضا (ع)»، «الغیبة» نعمانی، «بصائرالدرجات» و بسیاری از کتب دیگر جمعآوری شده است[۷].[۸]
زمان و مکان صدور حدیث
پیامبر (ص) «حدیث ثقلین» را در موارد مختلف و به مناسبتهای گوناگون بیان نمودهاند. مواردی که این حدیث در کتب اهل سنت از پیامبر اکرم (ص) نقل شده عبارتاند از:
- هنگام بازگشت از طائف، بعد از فتح مکه، پیامبر (ص) برخاستند و خطبهای خواندند و این حدیث را بیان فرمودند و نکات مهمی را یادآور شدند[۹].
- در جحفه که یکی از میقاتهای حج است (و محلی است میان مکه و مدینه) این حدیث را ایراد فرمودند؛ همانگونه که ابن اثیر در «اسد الغابه» در حالات عبدالله بن حنطب آورده است که میگوید: «خَطَبَنا رَسُولُ اللّهِ (ص) بِالْجُحْفَةِ فَقَالَ اَلَسْتُ اَوْلَی بِکُمْ مِنْ اَنْفُسِکُمْ؟ قَالُوا بَلَی یَا رَسُولَ اللّهِ! قَالَ اِنِّی سَائِلُکُمْ عَنْ اِثْنَتَیْنِ عَنِ الْقُرْآنِ وَ عَنْ عِتْرَتِی»[۱۰]؛ رسول خدا (ص) در سرزمین جحفه برای ما خطبهای خواند و فرمود: آیا من اولی به شما از خودتان نیستم؟ عرض کردند: آری ای رسول خدا! فرمود: من از شما (در قیامت) از دو چیز سؤال خواهم کرد، از قرآن و عترتم!
- در ایام حج، روز عرفه هنگامی که پیامبر (ص) بر شتر خود سوار بودند و خطبه میخواندند، این حدیث را ایراد فرمودند. این همان چیزی است که ترمذی از جابر بن عبدالله انصاری نقل کرده و میگوید: رسول خدا (ص) را هنگام حج، روز عرفه دیدم که بر شتر مخصوص خود سوار بود و خطبه میخواند. شنیدم که میفرمود:
«یَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمْ مَا إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي»[۱۱]؛ ای مردم من در میان شما دو چیز گذاردم که اگر آنها را بگیرید، (و دست به دامن آنان زنید) هرگز گمراه نخواهید شد، کتاب خدا و عترتم اهل بیت.
- پیامبر (ص) در حجة الوداع، در مسجد خیف فرمودند: «أَلَا وَ إِنِّي سَائِلُكُمْ عَنِ الثَّقَلَيْنِ- قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا الثَّقَلَانِ قَالَ كِتَابُ اللَّهِ الثَّقَلُ الْأَكْبَرُ طَرَفٌ بِيَدِ اللَّهِ وَ طَرَفٌ بِأَيْدِيكُمْ- فَتَمَسَّكُوا بِهِ لَنْ تَضِلُّوا وَ لَنْ تَزِلُّوا- وَ الثَّقَلُ الْأَصْغَرُ عِتْرَتِي وَ أَهْلُ بَيْتِي فَإِنَّهُ قَدْ نَبَّأَنِي اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ- أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ كَإِصْبَعَيَّ هَاتَيْنِ»[۱۲]؛ آگاه باشید من از شما از ثقلین سؤال میکنم! عرض کردند: ای رسول خدا، ثقلین چیست؟! فرمود: ثقل اکبر قرآن مجید است که یک سوی آن در دست (قدرت) خدا و سوی دیگرش در دست شماست. پس به آن تمسک جویید که هرگز گمراه نخواهید شد، و هرگز لغزش نخواهید داشت، و «ثقل دیگر» عترتم و اهل بیتم هستند؛ زیرا خداوند لطیف خبیر به من خبر داده که آن دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا در کنار حوض کوثر نزد من آیند، مانند این دو انگشت من که در کنار هم قرار دارند.
- در غدیر خم، هنگامی که پیامبر (ص) از حجة الوداع برمی گشتند، ضمن بیانات مفصل خود، «حدیث ثقلین» را بیان فرمودند. این همان چیزی است که هم در «صحیح مسلم» و هم در «خصائص نسائی» آمده است. در «صحیح مسلم» که از معروفترین منابع دست اول اهل سنت میباشد، از زید بن ارقم نقل میکند که گفت: «قَالَ قَامَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) يَوْماً فِينَا خَطِيباً بِمَاءٍ يُدْعَى خُمّاً بَيْنَ مَكَّةَ وَ الْمَدِينَةِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ وَعَظَ وَ ذَكَرَ ثُمَّ قَالَ أَمَّا بَعْدُ أَلَا أَيُّهَا النَّاسُ فَإِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ يُوشِكُ أَنْ يَأْتِيَنِي رَسُولُ رَبِّي فَأُجِيبَ وَ أَنَا تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ أَوَّلُهُمَا كِتَابُ اللَّهِ فِيهِ الْهُدَى وَ النُّورُ فَخُذُوا بِكِتَابِ اللَّهِ وَ اسْتَمْسِكُوا بِهِ فَحَثَّ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ رَغَّبَ فِيهِ ثُمَّ قَالَ وَ أَهْلُ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي»[۱۳]؛ رسول خدا (ص)، در میان ما برخاست و خطبه خواند. در محلی که آبی بود که خُم نامیده میشد (غدیر خم) و در میان مکه و مدینه قرار داشت. پس حمد خدا را به جا آورد و بر او ثنا گفت و موعظه کرد و پند و اندرز داد. سپس فرمود: اما بعد؛ ای مردم، من بشری هستم و نزدیک است فرستاده پروردگارم بیاید و دعوت او را اجابت کنم. و من در میان شما دو چیز گرانمایه به یادگار میگذارم؛ نخست کتاب خدا که در آن هدایت و نور است، پس کتاب خدا را بگیرید، و به آن تمسک جویید. سپس فرمود: و اهل بیتم را به شما توصیه میکنم که خدا را درباره اهل بیتم فراموش نکنید، به شما توصیه میکنم که خدا را درباره اهل بیتم فراموش نکنید.
- پیامبر خدا (ص) در بیماری وفات، هنگامی که آخرین وصایای خود را بیان میفرمودند، توصیه به ثقلین کرده و فرمودند: «أَيُّهَا النَّاسُ يُوشِكُ أَنْ أُقْبَضَ قَبْضاً سَرِيعاً فَيَنْطَلِقَ بِي وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَيْكُمْ الْقَوْلَ مَعْذِرَةً إِلَيْكُمْ أَلَا وَ إِنِّي مُخَلِّفٌ فِيكُمْ كِتَابَ اللَّهِ رَبِّي عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ (ع) فَرَفَعَهَا فَقَالَ هَذَا عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ خَلِيفَتَانِ نَصِيرَانِ لَا يَفْتَرِقَانِ حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ فَأَسْأَلُهُمَا مَا ذَا خُلِّفْتُ فِيهِمَا»[۱۴]؛ ای مردم من به زودی از میان شما خواهم رفت و من نسبت به همه شما اتمام حجت کردم. آگاه باشید من در میان شما کتاب پروردگار بزرگم و عترتم، اهل بیتم را به یادگار میگذارم. سپس دست علی (ع) را گرفت و بلند کرد و فرمود: این (علی) با قرآن است و قرآن با علی است و هرگز از هم جدا نمیشوند تا در کنار حوض (کوثر) نزد من آیند. پس از آن دو سؤال کنید از آنچه در آنها به یادگار گذاشتم.
این همه تکرار و تأکید در مقامهای مختلف، در مدینه، در ایام حج، در روز عرفه، و مسجد خیف (در ایام منی) و در وسط راه مکه و مدینه و در موارد دیگر، دلیلی است روشن و برهانی است قوی و گویا بر اینکه مسأله تمسک به این دو وجود گرانمایه، مسألهای سرنوشتساز و پراهمیت بوده است که پیامبر (ص) خواستهاند مسلمانان را به اهمیت آن دو آگاه سازند تا گمراه نشوند. و عجیب است اگر ما با این همه تکرار و تأکید دست از دامن آنها برداریم و خود را به دست گمراهی بسپاریم، و یا با توجیههای نادرست از اهمیت آنها بکاهیم. به راستی چگونه میتوان به سادگی از کنار حدیثی گذشت که مورد اتفاق همه مسلمانان است و در منابع معروف و دست اول آمده است، و نه در سندش شک و تردیدی است، و نه در دلالتش ابهامی وجود دارد؟! کسی که پیامبر (ص) را به عنوان رسول خدا و خاتم پیامبران و امین وحی الهی میشناسد، و تأکید او را در تمسک به این دو چیز گرانمایه آشکارا میبیند و عدم گمراهی را در پیروی از آن دو میشمرد، باید بداند که راز مهمی در این امر نهفته است و اصل مهمی از اصول اسلامی در آن جای گرفته است[۱۵].[۱۶]
پیامهای حدیث ثقلین
از این حدیث چند پیام مهم را میتوان دریافت کرد که جزو باورهای شیعه هستند.
- لزوم تبعیت از اهل بیت (ع): در این روایت، اهل بیت (ع) در کنار قرآن قرار داده شدهاند و همان طور که بر مسلمانان تبعیت از قرآن لازم است، تبعیت از اهل بیت (ع) نیز لازم است.
- مرجعیت علمی اهل بیت (ع): از آنجا که قرآن منبع اصلی عقاید و احکام عملی همه مسلمانان است و این حدیث نیز اهل بیت (ع) را همراه جدایی ناپذیر قرآن معرفی میکند، به سادگی میتوان نتیجه گرفت که اهل بیت (ع) نیز یک مرجع علمی خطاناپذیر در همه زمینههای علوم اسلامی اند.
- قرآن و اهل بیت (ع) همیشه همراه یکدیگر و جدایی ناپذیرند. آنها که طالب حقایق قرآن هستند، باید دست به دامن اهل بیت (ع) بزنند. در برخی از روایات آمده است که پیغمبر (ص) فرمودند: «أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ كَإِصْبَعَيَّ هَاتَيْنِ، وَ جَمَعَ بَيْنَ سَبَّابَتَيْهِ». یعنی دو انگشت سبابه از هر دو دست را به هم چسباندند و فرمودند: قرآن و اهل بیت (ع) از هم جدا نمیشوند تا (در قیامت) در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند[۱۷]. کسانی که میگویند «حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّه»؛ «قرآن برای ما کافی است»، سخنی میگویند که با قرآن سازگار نیست. قرآن میگوید نماز را به پا دار، اما کیفیتش چگونه است؟ باید اهل بیت پیغمبر (ع) راهنمایی کنند. امکان ندارد ما منهای اهل بیت (ع) از قرآن استفاده کنیم.
- بر اساس این حدیث، اهل بیت (ع) در کنار قرآن قرار میگیرند، پس حکم آنها حکم قرآن است. روشن است که مخالفت با قرآن ضلالت و گمراهی است، در نتیجه مخالفت با اهل بیت (ع) نیز ضلالت و گمراهی خواهد بود. بنابراین، همانگونه که پیروی از قرآن بدون هیچگونه قید و شرط بر همه مسلمین واجب است، پیروی از اهل بیت (ع) نیز بدون قید و شرط واجب است.
- اهل بیت (ع) معصوماند؛ زیرا جدایی ناپذیر بودن آنها از قرآن از یک سو، و لزوم پیروی بیقید و شرط از آنان از سوی دیگر، دلیل روشنی بر معصوم بودن آنها از خطا و اشتباه و گناه است؛ چراکه اگر آنها گناه یا خطایی داشتند، از قرآن جدا میشدند و پیروی از آنان، مسلمانان را از ضلالت و گمراهی بیمه نمیکرد. اینکه میفرماید: «با پیروی از آنان در برابر گمراهیها مصونیت دارید»، دلیل روشنی بر عصمت آنهاست.
- از همه مهمتر اینکه پیامبر (ص) این برنامه را برای تمام ادوار تاریخ مسلمین تا روز قیامت تنظیم کرده، میفرماید: «این دو همیشه با هم هستند تا در کنار حوض کوثر نزد من آیند». این به خوبی نشان میدهد که در تمام طول تاریخ اسلام، فردی از اهل بیت (ع) به عنوان پیشوای معصوم وجود دارد و همانگونه که قرآن همیشه چراغ هدایت است، آنها نیز همیشه چراغ هدایتاند؛ پس باید کاوش کنیم و در هر عصر و زمان آنها را پیدا کنیم. و این خود یکی از ادله اثبات وجود امام زمان (ع) است. جالب اینکه سمهودی شافعی، از علمای معروف قرن نهم و دهم هجری صاحب کتاب «وفاء الوفاء»، در یکی از نوشتههای خود به نام «جواهرالعقدین» که درباره «حدیث ثقلین» نگاشته است، میگوید: إِنَّ ذَلِكَ يَفْهِمُ وُجُودَ مَنْ يَكُونُ اَهْلَاً لِلتَّمَسُكِ بِهِ مِنْ اَهْلِ الْبَيْتِ وَ الْعِتْرَةِ الطّاهِرَةِ فِي كُلِّ زَمَان وُجِدُوا فِيهِ إلَى قِيَامِ السَّاعَةِ حَتَّى يَتَوَجَّهُ الحَثُّ الْمذْكُورُ إِلَى التَّمَسُكِ بِهِ كَمَا أَنَّ الْكِتَابَ الْعَزيزِ كَذلكَ[۱۸]؛ «این حدیث میفهماند که در هر زمانی تا روز قیامت در میان اهل بیت (ع) کسی وجود دارد که شایستگی تمسک و پیروی دارد؛ همانگونه که قرآن مجید نیز چنین است»[۱۹].
- از این حدیث شریف استفاده میشود که جدا شدن، یا پیشی گرفتن از اهل بیت (ع) مایه گمراهی است و هیچ انتخابی را نباید بر انتخاب آنها مقدم داشت.[۲۰]
راویان حدیث ثقلین
طی سیزده قرن، ۱۵۰ نفر از علمای اهل سنت این حدیث را در آثار خود بیان کردهاند. چهل نفر از صحابه، صد نفر از تابعین و بسیاری از عالمان بزرگ در زمانهای مختلف این حدیث را روایت کردهاند. بسیاری از محدثان و صاحب نظران در علم حدیث و علمای بزرگ اهل سنت این حدیث را صحیح دانسته و در کتب خود نقل کردهاند.[۲۱]
ابلاغ آیات برائت
آیات برائت روز اول ذیحجه نازل شده و در همان روز پیامبر (ص) ابوبکر را به همراه آیات به سوی مکه گسیل داشت تا آنها را به اهالی مکه ابلاغ کند. پس از ارسال آن، به پیامبر (ص) وحی نازل شد که این آیات را یا خودت و یا کسی از خودت باید ابلاغ کند. از اینرو پیامبر (ص) علی (ع) را فرستاد تا آیات را از وی بگیرد و خود آن را ابلاغ کند. روز دهم ذیحجه چنانکه قرآن به آن تصریح فرموده است یکی از روزهایی است که آیات برائت در آن ابلاغ شد. ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ﴾[۲۲].
بنابراین، این روز، روز ابلاغ آیات برائت و خواندن آیات آغازین سوره برائت توسط امیرالمؤمنین علی (ع) در اجتماع مشرکان در مکه است. این آیات در پایان سال نهم هجری نازل شد و پیامبر (ص) مأمور شد در ذیحجه همان سال به هنگام اجتماع مشرکان، این آیات را به آنان ابلاغ کند. این واقعه به صورت متواتر و در منابع بسیاری از شیعه و اهل سنت نقل و از فضائل علی (ع) شمرده شده است. خود آن حضرت نیز برای اثبات برتری خویش بر دیگر صحابه و استحقاقش برای خلافت، به این واقعه استدلال کرده است[۲۳].[۲۴]
شرح واقعه
با نزول آیات برائت، پیامبر (ص) وظیفه یافت در ذیحجه همان سال، هنگام اجتماع مشرکان در مکه، آیات را به آنان ابلاغ کند. درباره چگونگی این ابلاغ در منابع تاریخی و حدیثی شیعه و سنی آمده است: چون ده آیه از سوره برائت بر پیامبر (ص) نازل شد، پیامبر (ص) ابوبکر را فرا خواند و او را فرستاد تا آیات را برای مردم مکه بخواند. ابوبکر به طرف مکه حرکت کرد و مقداری هم راه پیموده بود که جبرئیل به حضور حضرت رسول (ص) رسید و گفت: «إِنَّهُ لَا يُؤَدِّي عَنْكَ إِلَّا أَنْتَ أَوْ عَلِيٌّ»، «مأمور تبلیغ این آیات باید خودت و یا علی باشد». در روایتی دیگر آمده است: «لَا يُؤَدِّي عَنْكَ إِلَّا أَنْتَ أَوْ رَجُلٌ مِنْكَ»[۲۵]؛ «این مهم را انجام نمیدهد، مگرتو و یا مردی از تو». از اینرو امیرالمؤمنین (ع) راطلبید و او را بر ناقه «عضباء» (شتر مخصوص خود) سوار کرد و فرمود: هر چه زودتر خود را به ابوبکر برسان و آیات را از وی بگیر و در موسم حج برای مردم قرائت کن.
علی (ع) خود را به ابوبکر رساند و جریان را به او گفت و آیات را از وی گرفت. ابوبکر گفت: آیا درباره من آیهای نازل شده که مرا از این مأموریت بازداشته است؟ امیرالمؤمنین (ع) فرمود: درباره شما آیهای نازل نشده، لکن این آیات را جز پیغمبر و من، دیگری نباید تبلیغ کند. علی (ع) آیات را از وی گرفت و به طرف مکه به راه خود ادامه داد و وارد شهر مکه شد و آیات برائت را در روز عید و ایام تشریق که هنگام اجتماع مردم بود به آنان ابلاغ کرد[۲۶].[۲۷]
فراوانی منابع
این واقعه را منابع حدیثی و تاریخی بسیاری، هم شیعه و هم سنی، نقل کردهاند. علامه امینی نام هفتاد و سه منبع را که این واقعه را نقل کردهاند میآورد و همچنین مینویسد: این حدیث به صورت متواتر از راویان گوناگون نقل شده است[۲۸].[۲۹]
فضای حاکم بر مکه
شهر مکه که بزرگترین پایگاه شرک در مقابل پیامبر (ص) بود، در سال هشتم هجری در واقعه فتح مکه به دست مسلمانان افتاد؛ اما این به معنای پایان یافتن بتپرستی و اسلام آوردن همه ساکنان مکه و دیگر مناطق شبه جزیره نبود. حتی برخی از قبایل در برابر اسلام مقاومت میکردند. در نهایت در سال نهم هجری که مشهور به «سنة الوفود» است، قبایل بسیاری هیئتهایی را به سوی پیامبر (ص) فرستادند و اسلام آوردن خویش را اعلام کردند. بنابراین، با تغییر معادله سیاسی به نفع اسلام، آیات برائت نازل شد که وجود شرک را نپذیرفتنی و تحمل ناپذیر میخواند[۳۰]. امیرالمؤمنین (ع) وقتی به مکه رفتند که مردم به خون آن حضرت تشنه بودند؛ چون در جنگها بزرگان آنها را کشته بودند، ولی با کمال صلابت و شجاعت، از مشرکین و کفار اعلان برائت کردند.[۳۱]
محتوای پیام
علی (ع) بعد از ظهر روز عید قربان به مکه رسید و خود را فرستاده پیامبر (ص) معرفی کرد و آیات آغازین سوره برائت (سوره توبه) را قرائت کرد و سپس فرمود: «از این پس کسی نباید عریان طواف کند و هیچ مشرکی حق ندارد سال آینده به زیارت بیاید و هرکس از مشرکان با رسول خدا پیمان بسته است، اعتبارش چهار ماه است[۳۲]. گفته شده است این برداشتن امان از مشرکان، به دلیل عهدشکنی آنان بود؛ چراکه خداوند در ادامه آیات ابتدایی سوره برائت میفرماید: با مشرکانی که عهدشکنی نکردهاند، عهد را تا پایان مدتش ادامه دهید[۳۳]. راوی گفت: هنگامی که علی بن ابی طالب (ع) وارد مکه شد، شمشیر خود را از غلاف بیرون کشید و فرمود: به خداوند قسم هرکس امروز بخواهد برهنه طواف کند او را با این شمشیر خواهم کشت! مردم پس از این مجبور شدند لباس بپوشند و طواف کنند[۳۴].[۳۵]
از فضایل امام علی (ع)
واقعه ابلاغ آیات برائت، در آثار شیعه و سنی جزو فضایل امیرالمؤمنین (ع) بیان شده است. برخی از اهل سنت گفتهاند: عزل ابوبکر در این واقعه و اعزام علی (ع) دلیلی بربرتری علی (ع) نیست؛ چراکه این اعزام به این سبب بود که لغو پیمان باید به دست کسی انجام میشد که آن را منعقد کرده است، یا یکی از خویشاوندان او (یعنی خود پیامبر (ص) یا علی (ع) که خویشاوند پیامبر است). اما علمای شیعه بر آناند که مأموریت علی (ع) گواه بر مشترک بودن رسالت علی (ع) و پیامبر (ص) است؛ زیرا این مأموریت فقط برائت جستن از مشرکان نبود که وظیفه و رسالت همه مؤمنان است، بلکه افزون بر آن، اعلام و ابلاغ احکام الهی جدید نیز بود[۳۶]. این پرسش نیز در اینجا مطرح است که کسی که صلاحیت ابلاغ پیام پیامبر (ص) را ندارد، چگونه میتواند شایستگی برای خلافت رسول الله (ص) را داشته باشد؟![۳۷]
عید قربان
روز دهم ذیحجه، عید قربان، یکی از عیدهای بزرگ مسلمانان است. در عید سعید قربان حاجیانی که به زیارت خانه خدا رفتهاند، به دستور خداوند و برای رضای او قربانی میکنند و خاطره پیامبر بزرگ الهی، حضرت ابراهیم (ع) را زنده و گرامی میدارند. خداوند برای آزمودن ایمان و اخلاص به حضرت ابراهیم (ع) مأموریت داد تا فرزندش حضرت اسماعیل (ع) را در راه خدا قربانی کند. حضرت ابراهیم (ع) با وجود دشواری این کار، به فرمان الهی گردن نهاد و برای اجرای این مأموریت مهیا شد، اما هرچه تلاش کرد، کارد گلوی فرزندش حضرت اسماعیل (ع) را نبرید. در این حال به حضرت ابراهیم (ع) خطاب شد از امتحان الهی سربلند بیرون آمده است و آنگاه گوسفندی فرستاده شد تا وی آن را به جای حضرت اسماعیل (ع) قربانی کند. این ماجرای عبرت انگیز، درس فداکاری، از خودگذشتگی، غلبه بر هوای نفس، و تسلیم در برابر فرمان خداوند است. به همین دلیل مسلمانان جهان نیز روز دهم ذیحجه را به عنوان یک عید بزرگ و باشکوه اسلامی، گرامی میدارند و از آن درس اخلاص و بندگی میآموزند. این ایثار و عشق ابراهیم (ع) به انجام فرمان خدا، فریضهای برای حجاج میگردد تا در این روز قربانی کنند. قرآن ماجرای موفقیت ابراهیم (ع) را اینگونه گزارش میکند: ﴿فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِينِ * وَنَادَيْنَاهُ أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ * إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ * وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ * وَتَرَكْنَا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ﴾[۳۸].[۳۹]
اعمال عید قربان
عبادت در شب و روز عید قربان به ویژه برای حاجیان بسیار سفارش شده و احیای شب عید قربان و دعا، نماز و نیایش بسیار فضیلت دارد. امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: شنیدم که رسول خدا (ص) روز عید قربان برای مردم خطبه میخواند و میفرمود: «هَذَا يَوْمُ الثَّجِ وَ الْعَجِ وَ الثَّجُّ مَا تُهَرِيقُونَ فِيهِ مِنَ الدِّمَاءِ فَمَنْ صَدَقَتْ نِيَّتُهُ كَانَتْ أَوَّلُ قَطْرَةٍ لَهُ كَفَّارَةً لِكُلِّ ذَنْبٍ وَ الْعَجُّ الدُّعَاءُ فَعِجُّوا إِلَى اللَّهِ فَوَ الَّذِي نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ لَا يَنْصَرِفُ مِنْ هَذَا الْمَوْضِعِ أَحَدٌ إِلَّا مَغْفُوراً لَهُ إِلَّا صَاحِبَ كَبِيرَةٍ مُصِرّاً عَلَيْهَا لَا يُحَدِّثُ نَفْسَهُ بِالْإِقْلَاعِ عَنْهَا»[۴۰]؛ امروز، روز «ثج» و «عج» است؛ روز «ثج» است، بدین خاطر که خون قربانیها را میریزید. هرکس نیت خالصانه و صادقانه داشته باشد، اولین قطره خونی که روی زمین ریخته میشود، کفاره گناه او خواهد بود. و روز «عج» است، یعنی روز دعاست. پس به درگاه خدا ناله بزنید و انابه داشته باشید؛ زیرا به خدایی که جان محمد به دست اوست، از این سرزمین کسی محروم و ناآمرزیده برنمیگردد، مگر اینکه مرتکب گناه کبیرهای شده باشد که بر آن اصرار و ابرام داشته و تصمیم نداشته باشد وجود خویش را از چنگال آن گناه آزاد گرداند.
از امام صادق (ع) روایت شده است که از پدرانش چنین نقل فرمودند: «علی (ع) دوست داشت چهار شب از سال، خود را (برای عبادت) فارغ نماید؛ شب اول رجب، شب نیمه شعبان، شب عید فطر و شب عید قربان». به این صورت که دل او در یاد خدا، و بدنش مشغول فرمانبرداری و عبادت خدا بوده و در طول شب هیچ چیزی حتی مناجات، او را از خداوند غافل ننماید؛ مگر اینکه مشغول شدن به این مناجات نیز برای خدا و به خاطر او باشد که این مطلب اولین درجه مراقبت میباشد[۴۱]. از امام جواد (ع) نقل شده که فرمودند: «مَا مِنْ عَمَلٍ أَفْضَلَ يَوْمَ النَّحْرِ مِنْ دَمٍ مَسْفُوكٍ أَوْ مَشْيٍ فِي بِرِّ الْوَالِدَيْنِ أَوْ ذِي رَحِمٍ قَاطِعٍ يَأْخُذُ عَلَيْهِ بِالْفَضْلِ وَ يَبْدَأُهُ بِالسَّلَامِ أَوْ رَجُلٍ أَطْعَمَ مِنْ صَالِحِ نُسُكِهِ ثُمَّ دَعَا إِلَى بَقِيَّتِهِ جِيرَانَهُ مِنَ الْيَتَامَى وَ أَهْلِ الْمَسْكَنَةِ وَ الْمَمْلُوكِ وَ تَعَاهَدَ الْأُسَرَاءَ»[۴۲]؛ در روز عید قربان چیزی با فضیلتتر از پنج چیز نیست: قربانی کردن، یا راه رفتن در جهت نیکی به پدر و مادر، یا خویشاوندی که قطع رحم کرده تا به او چیزی ببخشد و آغاز سلام کند، یا مردی که از بهترین جای قربانیاش به دیگران اطعام کند و بقیه آن را به همسایگان از یتیمان و بیچارگان و بردگان بدهد و از اسیران دلجویی کند. در شب و روز عید قربان زیارت امام حسین (ع) مستحب است. از دیگر اعمال مستحب روز عید قربان، غسل، نماز عید، خواندن دعای ندبه، قربانی کردن و تکبیرات مخصوص است که در «مفاتیح الجنان» آمده است. بر اساس منابع دینی روزه گرفتن در عید قربان مانند عید فطر حرام است.[۴۳]
فضیلت قربانی
یکی از اعمال این عید بزرگ قربانی کردن است. قربانی به حاجیان اختصاص ندارد، بلکه قربانی در این روز برای غیرحاجیان نیز سنت مؤکد است. هرکس بسته به استطاعت مالی خود در این روز قربانی میکند. و از حضرت امیرالمؤمنین (ع) روایت شده است که فرمودند: «لَوْ عَلِمَ النَّاسُ مَا فِي الْأُضْحِيَّةِ لَاسْتَدَانُوا وَ ضَحَّوْا إِنَّهُ لَيُغْفَرُ لِصَاحِبِ الْأُضْحِيَّةِ عِنْدَ أَوَّلِ قَطْرَةٍ تَقْطُرُ مِنْ دَمِهَا»[۴۴]؛ اگر مردمان بدانند که چه ثوابی در قربانی است، هر آینه قرض میکنند و قربانی میکنند؛ به درستی که اولین قطره خون قربانی که بر زمین میریزد، همه گناهان صاحبش بخشوده میشود.
همچنین از حضرت امام موسی کاظم (ع) نقل شده است: «ام سلمه» (که بعد از حضرت خدیجه (س) بهترین همسر حضرت سیدالمرسلین (ص) بود)، خدمت پیامبر گرامی (ص) آمد و گفت: یا رسول الله، گاهی عید قربان فرا میرسد و من بهای قربانی ندارم، آیا قرض کنم و قربانی کنم؟ حضرت فرمودند: «فَاسْتَقْرِضِي فَإِنَّهُ دَيْنٌ مَقْضِيٌّ»[۴۵]؛ قرض کن که این قرضی است که ادا میشود.[۴۶]
تقسیم کشت قربانی
درباره گوشت قربانی در احادیث آمده است که امامان معصوم (ع) یک سوم قربانی را به همسایگان و یک سوم آن را به نیازمندانی که درخواست داشتند میدادند، و یک سوم باقی مانده را برای خانواده خود نگه میداشتند[۴۷].[۴۸]
نمادی از ایثار در راه محبوب
قربانی کردن گوسفند نماد این است که نفس و هوی و هوس خود را در راه خدا از بین ببری. چرا عید قربان با نام حضرت ابراهیم (ع) گره خورده است؟ چون حضرت ابراهیم (ع) ایثار و فداکاری کرد. مرحوم نراقی در کتاب «معراج السعاده» مینویسد: خداوند تبارک و تعالی مال بسیاری به ابراهیم خلیل (ع) داده بود، به طوری که ۴۰۰ سگ گله، نگهبان گوسفندانش بودند. فرشتگان گفتند: دوستی ابراهیم با خداوند به خاطر مال و نعمتهای فراوانی است که خداوند به او عطا کرده است. خداوند تبارک و تعالی برای این که به آنها نشان دهد که این چنین نیست که گمان کردهاند، به جبرئیل فرمود: برو در جایی که حضرت ابراهیم صدایت را بشنود و مرا یاد کن. جبرئیل امین بالای تپهای رفت. وقتی که ابراهیم خلیل الله به نزد گوسفندانش بود، با صدای دلنشین و نوای ملکوتی گفت: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُ الْمَلَائِكَةِ وَ الرُّوحِ».
وقتی ابرهیم خلیل (ع) نام دوست خود و کلام حق را شنید، به شوق آمد و فریاد زد: این مطرب از کجاست که برگفت نام دوست تا جان و جامه بذل کنم برپیام دوست دل زنده میشود به امید وفای یار جان رقص میکند به سماع کلام دوست خلیل حق به اطرافش نگاه کرد تا گوینده را پیدا کند، دیدند شخصی بالای تپه ایستاده است. به نزد وی دوید و گفت: شما بودید که نام دوست مرا آوردید؟ گفت: بلی. خلیل حق گفت: ای بنده خدا، نام دوست من و نام حق را یک بار دیگر بگو، ثلث گوسفندانم از آن تو. جبرئیل امین با آوازی خوش باز نام حق را تکرار نمود. حضرت ابراهیم (ع) گفت: یک بار دیگر بگو نصف گوسفندانم از آن تو. باز جبرئیل ذکر تقدیس و تنزیه را گفت. خلیل حق در آن لحظه از کثرت ذوق و شوق بیقرار شد و گفت: همه گوسفندانم از آن تو، یک بار دیگر نام دوست مرا ببر! جبرئیل باز فرمود: «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُ الْمَلَائِكَةِ وَ الرُّوحِ». خلیل حق هر بار که این ذکر را میشنید اشتیاقش بیشتر و اشتعالش افزون میگشت. آخر دید دستش خالی است و سخت مشتاق استماع نام محبوب خویش است. گفت: دیگر چیزی ندارم به شما بدهم، چوپان گوسفندانت میشوم، یک بار دیگر نام دوست مرا ببر! جبرئیل یک بار دیگر ذکر «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُ الْمَلَائِكَةِ وَ الرُّوحِ» را تکرار کرد. ابراهیم خلیل (ع) فرمود: مرا با گوسفندان خود ضبط کن. جبرئیل امین گفت: ای خلیل حق، مرا حاجت به گوسفندان تو نیست، من جبرئیل امین هستم و حقاً جای آن داری که خداوند متعال تو را دوست و خلیل خود گردانده که در وفاداری، کاملی، و در مرتبه دوستی، صادق، و در شیوه طاعت، مخلص و ثابت قدم[۴۹]. ما چقدر حاضر هستیم برای محبوبمان هزینه کنیم؟ چقدر حاضریم برای اهل بیتی که همه هستی خود را برای ما گذاشتند خرج کنیم؟[۵۰]
قربانی ابراهیم (ع)
امتحان دیگر ابراهیم (ع) در مورد فرزندش اسماعیل بود که خدا امر کرد عزیز دلبند خودت را هم در راه من قربانی کن. حضرت ابراهیم (ع) به قصد قربانی آمد، ولی خداوند امر کرد که چاقو نبُرد و گوسفندی از بهشت آمد و این نمادی شد که از تعلقات خود بگذریم و قربانی کنیم و از آن امتحان سربلند بیرون بیاییم. به ما وقتی میگویند یک پنجم از مازاد هزینههای خود را به عنوان خمس بدهید، دست و پای ما میلرزد. حاضر نیستیم از پول بگذریم، آیا میتوانیم فرزندمان را فدا کنیم؟ امتحان دیگر ابراهیم (ع) این بود که یک تنه بتها را شکست و حاضر شد با منجنیق او را درون آتش بیندازند. اگر حضرت ابراهیم میدانست که آتش گلستان میشود که صحنهسازی و تئاتر بود، این هنر نیست. حضرت ابراهیم میدانست که لحظاتی بعد خاکستر میشود، ولی دست به چنین اقدام شجاعانهای زد. خیلی مهم است که در راه خدا از مال و جان و فرزند و آبرو بگذریم، از خودخواهیها و نفسمان بگذریم.
حضرت موسس و قوم بنیاسرائیل
حضرت موسی (ع) پس از رهاندن بنیاسرائیل از استبداد فرعون مصر و تشکیل نظام توحیدی، برای عبادت و دریافت کتاب مقدس تورات به کوه طور رفت. حضرت موسی (ع) تا آن عصر، پیرو آیین ابراهیم (ع) بود، و همان را برای بنیاسرائیل تبلیغ میکرد. قوم حضرت موسی (ع) در انتظار برنامههای جدید و کتاب آسمانی جدید موسی (ع) بودند، تا به آن عمل کنند. خداوند سبحان به وی وعده داد که او به کوه طور رود و در آنجا چهل روز اقامت گزیند و به راز و نیاز با پروردگارش بپردازد و در همانجا، موفق به دریافت «الواح آسمانی» و یا کتاب مقدس تورات گردد. حضرت موسی (ع) شادمان شد و برادرش هارون (ع) را جانشین خویش نمود و خود به سوی طور رهسپار شد و از اول ذیالقعده تا دهم ذیحجه به مدت چهل شب و روز در آنجا به عبادت پرداخت[۵۱]. حضرت موسی (ع) به هنگام رفتن به کوه طور به برادرش هارون (ع) سفارشهای لازم را نمود و او را به صلاح و سداد و اصلاح امت و مبارزه با فساد و فتنه فراخواند. و به آنها فرمود: «برادرم هارون را در میان شما میگذارم و برای سی روز از میان شما غیبت میکنم، و به کوه طور میروم تا احکام شریعت (و الواح تورات) را برای شما بیاورم».[۵۲]
درخواست مشاهده خدای تعالی
از سوی دیگر جمعی از بنیاسرائیل با اصرار و تأکید از حضرت موسی (ع) خواستند که خدا را مشاهده کنند، و اگر او را مشاهده نکنند هرگز ایمان نخواهند آورد. موسی (ع) هرچه آنها را نصیحت کرد، فایده نداشت. سرانجام حضرت موسی (ع) از میان آنها هفتاد نفر را برگزید و همراه خود به میعادگاه پروردگار (کوه طور) برد. موسی (ع) در کوه طور تقاضای بنیاسرائیل را چنین عرضه داشت: ﴿رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ﴾[۵۳]. خداوند متعال فرمود: ﴿لَنْ تَرَانِي وَلَكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي﴾[۵۴].
ناگاه خداوند در کوه تجلی کرد و کوه نابود و همسان زمین شد. حضرت موسی (ع) از مشاهده این صحنه هولانگیز، چنان وحشت زده شد که مدهوش بر روی زمین افتاد و این هفتاد نفر همه هلاک شدند. وقتی حضرت موسی (ع) به هوش آمد، عرض کرد: ﴿سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ﴾[۵۵]. این همان تجلی قدرت خدا بر کوه بود؛ چراکه قوم حضرت موسی (ع) از موسی خواسته بودند که از خدا بخواهد خود را نشان دهد، با اینکه خداوند دیدنی نیست. تجلی خدا بر کوه طور و هلاکت هفتاد نفراز قوم موسی (ع) و مدهوش شدن خود موسی (ع) هم مجازات آنها بود که چنین تقاضایی کردهاند، و هم نشان دادن قدرت الهی بود، تا آنها با دیدن جلوههای قدرت الهی، با چشم باطن خدا را بنگرند.
موسی (ع) وقتی که به هوش آمد و هلاکت نمایندگان بنیاسرائیل را دید، عرض کرد: ﴿رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَإِيَّايَ أَتُهْلِكُنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا﴾[۵۶]. سپس با تضرع و زاری گفت: ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا فِتْنَتُكَ تُضِلُّ بِهَا مَنْ تَشَاءُ وَتَهْدِي مَنْ تَشَاءُ أَنْتَ وَلِيُّنَا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنْتَ خَيْرُ الْغَافِرِينَ﴾[۵۷].[۵۸]
بازگشت به قوم
سرانجام هلاک شدگان زنده شدند و به همراه حضرت موسی (ع) به سوی بنیاسرائیل بازگشتند و آنچه را دیده بودند برای آنها بازگو کردند. حضرت موسی (ع) در همین سفر الواح تورات را از خداوند گرفت. و خداوند در کوه طور به حضرت موسی (ع) فرمود: ﴿يَا مُوسَى إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِرِسَالَاتِي وَبِكَلَامِي فَخُذْ مَا آتَيْتُكَ وَكُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ * وَكَتَبْنَا لَهُ فِي الْأَلْوَاحِ مِنْ كُلِّ شَيْءٍ مَوْعِظَةً وَتَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيْءٍ فَخُذْهَا بِقُوَّةٍ وَأْمُرْ قَوْمَكَ يَأْخُذُوا بِأَحْسَنِهَا سَأُرِيكُمْ دَارَ الْفَاسِقِينَ﴾[۵۹]. به این ترتیب موسی (ع) در میعادگاه طور، شرایع و قوانین آیین خود را به صورت صفحههایی از تورات، از درگاه الهی گرفت و به سوی قوم بازگشت تا آنها را در پرتو این کتاب آسمانی و قانون اساسی، هدایت کند و به سوی تکامل برساند.[۶۰]
اربعین موسوی
اربعین موسوی یا اربعین کلیمی، در اصطلاح به سی روز ماه ذیقعده به علاوه ده روز اول ذیحجه گفته میشود که بر اساس روایات، خداوند در این ایام حضرت موسی (ع) را به کوه طور فراخواند و سی روز (تا پایان ماه ذیقعده) با آن حضرت وعده نمود و سپس با افزودن ده روز اول ذیحجه آن را تکمیل فرمود. چون این چهل روز در آیات قرآن و روایات دوره عبادت حضرت موسی کلیم الله (ع) در خلوت خود با خداوند بوده و پس از این چهل روز بود که خداوند تورات را بر آن حضرت نازل نمود، این ایام را اربعین موسوی، یا اربعین کلیمی مینامند. حضرت موسای کلیم (ع) در این ایام حالاتی خاص داشت و از جذبات الهی به شکلی مخصوص بهرهمند بود. در روایت آمده است: «أَنَّهُ مَا أَكَلَ وَ مَا شَرِبَ وَ لَا نَامَ وَ لَا اشتَهى شَيْئاً مِنْ ذَلِكَ فِي ذِهَابِهِ وَ مَجِيئِهِ أَرْبَعِينَ يَوْمَاً شَوْقَاً إِلَى رَبِّهِ»[۶۱]؛ حضرت موسی (ع) چهل روز از شدت جذبات الهی و شوقی که داشت، نه در رفتن و نه در آمدن، نه چیزی خورد و نه چیزی نوشید، و نه خوابید و نه اشتهای چیزی را داشت. در دعاها به حالات خاص آن حضرت در این ایام و تجلیات خاص خداوند برای آن حضرت مکرراً اشاره شده است. عدد چهل و اربعین گرفتن بر اساس روایات و تجربه اهل معنا اثری خاص بر وصول انسان به کمالات دارد. از اینرو در میان اهل سلوک متداول است که بسیاری از عبادات را در دورههای چهل روزه به جا میآورند.
ماه ذیقعده نخستین ماه از سه ماه حرامی است که به هم پیوستهاند. (ذیقعده و ذیحجه و محرم) و ماههای حرام دارای حرمتی خاص در عالم ملکوت و در عالم ظاهر هستند. اسباب استجابت دعا در آنها فراهم است و بار گناه در آنها سنگینتر از اوقات دیگر است. بر این اساس همواره سالکین إلی الله را به مراقبه بیشتر در این ماهها دعوت میکنند. ده روز اول ماه ذیحجه نیز از شریفترین اوقات سال است تا آنجا که بر اساس روایت هیچ دههای در نزد خداوند از این ده روز محبوبتر نیست. پیامبر خدا (ص) فرمودند: «مَا مِنْ أَيَّامٍ الْعَمَلُ الصَّالِحُ فِيهَا أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَيَّامِ الْعَشْرِ يَعْنِي عَشْرَ ذِي الْحِجَّةِ»[۶۲]؛ عمل خیر و عبادت در هیچ ایامی در نزد حق تعالی محبوبتر از دهه اول ذیحجه نیست. از اینرو این دوره چهل روزه بسیار سزاوار توجه و عبادت و مراقبه شده است. بزرگان اهل معرفت به تجربه یافتهاند که عبادت و مراقبه خاص در این چهل روز آثار بسیار مهمی دارد و تأکید بسیار زیادی بر عبادت و مراقبه در آن دارند.
در دهه اول ماه ذیحجه که اوج اربعین موسوی است، هرشب دو رکعت نماز میان مغرب و عشا خوانده میشود و در هر رکعت بعد از حمد یک بار سوره توحید و یک بار آیه شریفه ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ﴾[۶۳] قرائت گردد که اگر چنین شود انسان با حجاج در ثواب حجشان شریک میگردد[۶۴]. از این روایت و این دستور به روشنی فهمیده میشود که این ایام که اتمام اربعین حضرت موسی (ع) است، مخصوص به آن حضرت نبوده است، بلکه ایامی است برای کسب فیض برای همه مؤمنین و در عبادت در آن ایام برای کسب فیض از رحمت الهی به آن ماجرا اشاره نموده و از خداوند تمنای برکت میکنیم.[۶۵]
تقاضای حضرت موسی (ع)
حضرت موسی حضرت موسی (ع) به راستی برای خودش تقاضای مشاهده کرد، ولی منظور او مشاهده با چشم نبود که لازمه آن جسمیت خدای تعالی بوده باشد، و با مقام موسی (ع) سازگار نباشد، بلکه منظور یک نوع ادراک و مشاهده باطنی و یک شهود کامل روحی و ایمانی بوده است. حضرت موسی (ع) میخواست به چنین مقامی از شهود و معرفت برسد، در حالی که رسیدن به چنین مقامی در دنیا ممکن نیست، اگرچه در آخرت که عالم شهود و عالم بروز است، امکان دارد. از اینرو خداوند در پاسخ حضرت موسی (ع) گفت: چنین رؤیتی هرگز برای تو ممکن نیست و برای اثبات مطلب، جلوهای بر کوه کرد و کوه از هم متلاشی شد، و بالاخره حضرت موسی (ع) از این درخواست توبه نمود[۶۶]. روایتی از امیرالمؤمنین (ع) بر این مطلب تصریح دارد. فرمودند: «فَكَانَتْ مَسْأَلَتُهُ تِلْكَ أَمْراً عَظِيماً وَ سَأَلَ أَمْراً جَسِيماً فَعُوقِبَ فَقالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى- لَنْ تَرانِي فِي الدُّنْيَا حَتَّى تَمُوتَ فَتَرَانِي فِي الْآخِرَةِ»[۶۷]؛ درخواست او امری بزرگ و عظیم بود، از اینرو مجازات شد و خداوند تبارک و تعالی فرمود: «مرا در دنیا نخواهی دید تا اینکه جان دهی و آنگاه مرا در آخرت میبینی».[۶۸]
جلوه یکی از شیعیان امیرالمؤمنین (ع)
در روایت آمده است که این جلوه، جلوه یکی از شیعیان مولا امیرالمؤمنین (ع) بوده است. چنان که امام صادق (ع) میفرمایند: «إِنَّ الْكَرُوبِيِّينَ قَوْمٌ مِنْ شِيعَتِنَا مِنَ الْخَلْقِ الْأَوَّلِ جَعَلَهُمُ اللَّهُ خَلْفَ الْعَرْشِ لَوْ قُسِمَ نُورُ وَاحِدٍ مِنْهُمْ عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ لَكَفَاهُمْ»؛ همانا کروبیان، قومی از شیعه ما و از خلق نخستین میباشند و خدا آنان را در بهشت عرش قرار داده است و اگر یک نور از آنان بر اهل زمین میتابید، برای اهل زمین کافی بود. سپس فرمودند: «إِنَّ مُوسَى (ع) لَمَّا سَأَلَ رَبَّهُ مَا سَأَلَ أَمَرَ وَاحِداً مِنَ الْكَرُوبِيِّينَ فَتَجَلَّى لِلْجَبَلِ فَجَعَلَهُ دَكًّا»[۶۹]؛ وقتی که موسی (ع) آن خواسته را از پروردگارش طلب کرد، خدای تعالی به یکی از کروبیان فرمان داد، و او بر کوه جلوه کرد و آن را همسان خاک قرار داد. حضرت موسای کلیم (ع) میخواست خدای متعال را با عالیترین مرتبه ایمان ببیند، یعنی میخواست حقیقت مقامات امیرالمؤمنین (ع) در این دنیا بر قلبش تجلی کند و با کنه نورانیت امیرالمؤمنین (ع) خدا را در این دنیا ببیند. و این در این دنیا ممکن نیست. از اینرو وقتی تجلی کرد، کوه متلاشی شد، و هفتاد نفر از بنیاسرائیل از دنیا رفتند و حضرت موسی (ع) هم بیهوش بر زمین افتاد. یعنی تاب تجلی نور یکی از شیعیان کامل اهل بیت (ع) را نداشتند. «تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل».[۷۰]
تجلی نور الهی بر کوه انانیت
در عید قربان نور الهی بر کوه تجلی کرد و کوه متلاشی شد. از این تجلی هفتاد نفر بنیاسرائیل که همراه حضرت موسی (ع) بودند، مردند. خود حضرت موسی (ع) هم بیهوش شد. اگر این نور بر کوه انانیت انسان هم تجلی کند آن را با خاک یکسان میکند. از آن پس از جان و مال و آبرویش در راه خدا میگذرد. اگر با خانمش، با دوستش، رفیقش، ارباب رجوعش، بگو مگو دارد، گذشت میکند و کوتاه میآید. یک استاد اخلاق و عرفانی بود که شاگردهای زیادی تربیت میکرد. یکی از شاگردان دچار مشکلی شد و بیست سال به مسافرت رفت. بعد از بیست سال برگشت. خیلی حسرت میخورد که بیست سال نبودم. به استادش گفت: من بیست سال سر درس شما نبودم. میشود خلاصه و چکیده آن بیست سال را به من انتقال بدهید؟ فرمود: بله، خلاصه همه درسهای اخلاق و عرفان، در یک جمله بسیار کوتاهی است که روی ناخن هم میتوانی بنویسی، و آن این است: ذَبِّحْ نَفْسَكَ وَ إِلّا فَلا؛ «نفست را قربانی کن، وگرنه هیچ فایدهای ندارد!» «من» را زیر پا بگذار و پرچم خدا را بلند کن. تا خدا یک قدم بیشتر نیست. هرکس روی خودش پا گذاشت رستگار شد. خلاصه همه اخلاق و عرفان این است که خودت را قربانی کنی، وگرنه اگر میلیونها سال هم عبادت کنی، دور خود میچرخی.[۷۱]
تواضع حضرت عیسی (ع)
حضرت عیسی (ع) پیامبر بسیار بزرگی است. الآن بیشترین پیرو را در روی کره زمین دارد، هرچند بعد از آمدن پیغمبر اسلام، دین انبیای دیگر منسوخ است و باید اسلام را بپذیرند. قرآن میگوید: نصاری به ما نزدیکتر هستند. در زمان ظهور حضرت مهدی (ع) بیشتر از همه، مسیحیها به امام زمان (ع) گرایش پیدا میکنند؛ چون حضرت عیسی (ع) ظاهر میشود و با امام زمان بیعت میکند و جزء خدمتگزاران و سربازان امام زمان (ع) است، مسیحیها همه ایمان میآورند و زود تسلیم میشوند. حضرت عیسی (ع) همسر نداشتند و ازدواج نکردند، خانه و زندگی نداشتند. یک سری حواریین اطراف آن حضرت جمع شدند و در تبلیغ دین به ایشان کمک میکردند. حضرت عیسی (ع) با اینها بسیار یگانه بود.
یک روز حضرت عیسی (ع) به حواریین فرمود: من خواستهای از شما دارم، حاجت مرا برآورده کنید. شاید آنها اگر میدانستند چه میخواهد بگوید قبول نمیکردند. گفتند: در خدمت هستیم! حضرت عیسی (ع) ظرف آبی آورد و فرمود: میخواهم پای همه شما را بشویم. گفتند: خجالت میکشیم. عیسی، روح الله و نماینده خداست و پای شاگردان خود را میشوید. عرض کردند: «ای روح خدا، ما سزاوارتر به این کار هستیم». حضرت عیسی (ع) فرمود: «سزاوارترین انسان به تواضع و فروتنی، عالم است، من اینگونه به شما تواضع نمودم، تا بعد از من، شما نسبت به مردم اینگونه تواضع کنید». آنگاه افزود: «بِالتَّوَاضُعِ تُعْمَرُ الْحِكْمَةُ لَا بِالتَّكَبُّرِ وَ كَذَلِكَ فِي السَّهْلِ يَنْبُتُ الزَّرْعُ لَا فِي الْجَبَلِ»[۷۲]؛ بنای حکمت با تواضع ساخته میشود، نه با تکبر، و همچنین زراعت در زمین نرم میروید، نه در زمین سخت. همان طور که در سنگ سفت گیاه نمیروید، قلبهایی هم که مغرور و متکبر است، درونش خیر و برکت و علم و معارف الهی رویش ندارد. قلبی که متواضع است، حکمت و معارف و حقایق در آن رویش دارد. آدمهای مغرور و متکبر به درد تازیانه جهنم میخورند.
شیطان چند هزار سال عبادت کرد، اما به هنگام امتحان وقتی خدا به او گفت: به بهتر از خودت سجده کن، نکرد و خودش را زیر پا نگذاشت. مرحوم حاج آقای دولابی میفرمودند: بعضی هفتاد سال است دور خود میچرخند، در کار خودش است و نمیخواهد خدا را راضی کند، میخواهد خودش را راضی کند. خدا را باش و خود را نباش. تمام غصههای ما و غمهای ما این است که چرا حرف من نشده و حرف خدا شد؟ با خدا قهر میکنیم، چون حرف ما را پیاده نکرده است. خدا به حضرت ابراهیم (ع) فرمود: ﴿أَسْلِمْ﴾[۷۳] گفت: ﴿أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[۷۴].[۷۵]
معنای اسلام
حضرت امیر (ع) فرمودند: من اسلام را طوری معنا کنم که هیچکس معنا نکرده باشد. بعد فرمودند: «إِنَّ الْإِسْلَامَ هُوَ التَّسْلِيمُ»[۷۶]؛ اسلام همان تسلیم است. ﴿أَسْلِمْ﴾ یعنی تسلیم خدا شو، خودت را در اختیار خدا قرار بده. مثل کسی که در جنگ دست بالا میکند و میگوید: تسلیم هستم. بعضی از ما هفتاد سال با خدا میجنگیم که چرا برای من نشد؟ چرا خدا به من پسر نداد؟ کم داد یا زیاد داد؟ آخر هم همان شود که خدا میخواهد. مرحوم حاج آقای دولابی میفرمود: لاتها میگویند: باید لنگ بیندازی. یعنی تسلیم شوی. ایشان میفرمود: هرچه سرمایه داری، هرچه عقل و فکر و تدبیر داری، لُنگ بخر و برای خدا لُنگ بینداز. ﴿إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾[۷۷]. قلبم را به کسی میدهم که مرا خلق کرده است. بزرگترین تعریفی که خدا از حضرت ابراهیم میکند، این است: ﴿كَانَ حَنِيفًا مُسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾[۷۸]. مشرک نبود یعنی خدا را در همه جا بر خودش و نفسش و دیگران مقدم میکرد. شرک واقعی این است که «من» را بر خدا مقدم کنم. خدا میگوید: این کار را بکن، میگویم: نه. باید غرور خود را بشکنیم.[۷۹]
منابع
پانویس
- ↑ الإقبال بالأعمال الحسنة، ج۲، ص۲۴۲.
- ↑ فرحزاد، حبیبالله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص ۱۵۵.
- ↑ الإحتجاج، ج۱، ص۲۶۳.
- ↑ فرحزاد، حبیبالله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص ۱۵۵.
- ↑ شیخ مفید، الأمالی، ص۳۶.
- ↑ فرحزاد، حبیبالله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص ۱۵۶.
- ↑ غایة المرام و حجة الخصام، ج۲، ص۳۰۴ - ۳۲۰.
- ↑ فرحزاد، حبیبالله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص۵۷۳.
- ↑ الصواعق المحرقه، ج۲، ص۴۳۸.
- ↑ اسدالغابة فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۵۹۹.
- ↑ الجامع الصحیح سنن الترمذی، ج۵، ص۶۶۲، باب «مناقب اهل بیت النبی (ع)»، ح۳۷۸۶.
- ↑ تفسیر القمی، ج۱، ص۳؛ بحارالأنوار، ج۲۳، ص۱۲۹، باب ۷، ح۶۱.
- ↑ صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۳، «باب من فضائل علی بن ابی طالب (ع)».
- ↑ کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج۱، ص۴۰۸.
- ↑ پیام قرآن، ج۹، ص۷۲.
- ↑ فرحزاد، حبیبالله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص ۱۵۸.
- ↑ تفسیر القمی، ج۱، ص۱۷۳.
- ↑ عبقات الانوار، ج۲۰، ص۲۷۸.
- ↑ پیام قرآن، ج۹، ص۷۵.
- ↑ فرحزاد، حبیبالله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص ۱۶۲.
- ↑ فرحزاد، حبیبالله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص ۱۶۴.
- ↑ «و (این) اعلامی از سوی خداوند و پیامبر او در روز حجّ اکبر به مردم است که خداوند و پیامبرش از مشرکان بیزارند» سوره توبه، آیه ۳.
- ↑ دعائم الإسلام، ج۱، ص۳۴۰؛ بحارالأنوار، ج۱۵، ص۱۹۰.
- ↑ فرحزاد، حبیبالله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص ۱۶۵.
- ↑ الخصال، ج۲، ص۳۶۹.
- ↑ إعلام الوری بأعلام الهدی، ص۱۲۵؛ بحارالأنوار، ج۲۱، ص۲۷۴.
- ↑ فرحزاد، حبیبالله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص ۱۶۵.
- ↑ الغدیر، ج۶، ص۳۳۸-۳۴۱.
- ↑ فرحزاد، حبیبالله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص ۱۶۶.
- ↑ دانشنامه امام علی، ج۸، ص۲۰۹.
- ↑ فرحزاد، حبیبالله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص ۱۶۶.
- ↑ تفسیر العیاشی، ج۲، ص۷۴، ذیل سوره توبه.
- ↑ المیزان، ج۹، ص۱۴۷.
- ↑ إعلام الوری بأعلام الهدی، ص۱۲۵.
- ↑ فرحزاد، حبیبالله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص ۱۶۷.
- ↑ المیزان، ج۹، ص۱۶۴-۱۶۸.
- ↑ فرحزاد، حبیبالله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص ۱۶۸.
- ↑ «و چون هر دو (بدین کار) تن دادند و (ابراهیم) او را به روی درافکند (او را از آن کار بازداشتیم)* و بدو ندا کردیم که: ای ابراهیم!* تو خواب خود را راست شمردی؛ ما بدینگونه نکوکاران را پاداش میدهیم * بیگمان این همان آزمایش آشکار بود * و به قربانی سترگی او را بازخریدیم * و در میان آیندگان از وی (نامی نیکو) بر جای نهادیم» سوره صافات، آیه ۱۰۳-۱۰۸.
- ↑ فرحزاد، حبیبالله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص ۱۶۸.
- ↑ دعائم الإسلام ج۱ ص۱۸۴؛ بحارالأنوار، ج۹۶، ص۳۰۱.
- ↑ ملکی تبریزی، میرزا جواد، المراقبات، ص۴۵۴.
- ↑ الغایات، ص۹۳؛ بحارالأنوار، ج۹۶، ص۳۰۱.
- ↑ فرحزاد، حبیبالله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص ۱۶۹.
- ↑ علل الشرائع، ج۲، ص۴۴۰.
- ↑ علل الشرائع، ج۲، ص۴۴۰.
- ↑ فرحزاد، حبیبالله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص ۱۷۱.
- ↑ من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۴۹۳.
- ↑ فرحزاد، حبیبالله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص ۱۷۲.
- ↑ معراج السعادة، متن، ص۷۴۸، به نقل از لئالی الاخبار، ج۱، ص۹۶.
- ↑ فرحزاد، حبیبالله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص ۱۷۲.
- ↑ مجمع البیان، ج۱۲، ص۲۳۰؛ ج۴-۳، ص۷۲۸.
- ↑ فرحزاد، حبیبالله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص ۱۷۴.
- ↑ «پروردگارا! خویش را به من بنمای تا در تو بنگرم» سوره اعراف، آیه ۱۴۳.
- ↑ «فرمود: مرا هرگز نخواهی دید اما در این کوه بنگر! اگر بر جای خود استوار ماند مرا نیز خواهی دید» سوره اعراف، آیه ۱۴۳.
- ↑ «پاکا که تویی! به پیشگاهت توبه آوردم و من نخستین مؤمنم» سوره اعراف، آیه ۱۴۳.
- ↑ «پروردگارا! اگر اراده میفرمودی آنان و مرا پیش از این نابود میکردی، آیا ما را برای آنچه برخی از کمخردان ما کردهاند نابود میفرمایی؟» سوره اعراف، آیه ۱۵۵.
- ↑ «و موسی هفتاد تن از قوم خود را برای میقات ما برگزید پس همین که زمینلرزه آنان را فرا گرفت (موسی) گفت: پروردگارا! اگر اراده میفرمودی آنان و مرا پیش از این نابود میکردی، آیا ما را برای آنچه برخی از کمخردان ما کردهاند نابود میفرمایی؟ این، جز آزمون تو نیست که با آن هرکس را بخواهی گمراه میداری و هرکس را بخواهی راهنمایی میفرمایی، تو سرور مایی پس ما را بیامرز و بر ما بخشایش آور و تو بهترین آمرزندگانی» سوره اعراف، آیه ۱۵۵.
- ↑ فرحزاد، حبیبالله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص ۱۷۴.
- ↑ «ای موسی! بیگمان من با پیامهایم و با سخنم تو را بر مردم برگزیدهام پس آنچه به تو دادهام بگیر و از سپاسگزاران باش! * و برای او در «الواح» (تورات) در هر زمینه پندی و برای هر چیز تفصیلی نوشتیم؛ پس (گفتیم) آن را با توانمندی بستان و به قوم خود فرمان ده تا نیکوترین آن را برگزینند؛ به زودی سرای نافرمانان را به شما نشان خواهم داد» سوره اعراف، آیه ۱۴۴-۱۴۵.
- ↑ فرحزاد، حبیبالله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص ۱۷۵.
- ↑ بحار الأنوار، ج۵۳، ص۳۲۷.
- ↑ وسائل الشیعة، ج۱۴، ص۲۷۳.
- ↑ «و ما با موسی سی شب وعده نهادیم و با ده شب دیگر آن را کامل کردیم و میقات پروردگارش در چهل شب کمال یافت و موسی به برادر خویش هارون گفت: در میان قوم من جانشین من شو و به سامان دادن (امور) بپرداز و از راه و روش تبهکاران پیروی مکن!» سوره اعراف، آیه ۱۴۲.
- ↑ اقبال الاعمال، ج۲، ص۳۵.
- ↑ فرحزاد، حبیبالله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص ۱۷۸.
- ↑ المیزان، ذیل آیه ۱۴۳ سوره اعراف.
- ↑ بحارالأنوار، ج۹، ص۱۳؛ التوحید، ص۲۶۱.
- ↑ فرحزاد، حبیبالله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص ۱۸۰.
- ↑ بصائرالدرجات، ج۱، ص۶۹؛ بحارالأنوار، ج۱۳، ص۲۲۴.
- ↑ فرحزاد، حبیبالله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص ۱۸۰.
- ↑ فرحزاد، حبیبالله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص ۱۸۱.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۳۷.
- ↑ «فرمانبردار باش» سوره بقره، آیه ۱۳۱.
- ↑ «فرمانبردار پروردگار جهانیانم» سوره بقره، آیه ۱۳۱.
- ↑ فرحزاد، حبیبالله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص ۱۸۲.
- ↑ الکافی، ج۲، ص۴۵.
- ↑ «من با درستی آیین روی خویش به سوی کسی آوردهام که آسمانها و زمین را آفریده است و من از مشرکان نیستم» سوره انعام، آیه ۷۹.
- ↑ «ابراهیم نه یهودی بود و نه مسیحی ولی درستآیینی فرمانبردار بود و از مشرکان نبود» سوره آل عمران، آیه ۶۷.
- ↑ فرحزاد، حبیبالله، غدیر برترین پیام آسمانی، ص ۱۸۴.