خلافت پیامبر خاتم: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'کف' به 'کف')
خط ۱۹: خط ۱۹:
# [[کشورگشایی]] و [[فتح]] دیگر مناطق؛
# [[کشورگشایی]] و [[فتح]] دیگر مناطق؛
#بدعت‌های نوظهور و تبدیل و دگرگونی در برخی [[احکام]] و سنت‌های [[پیامبر اکرم]]{{صل}}.
#بدعت‌های نوظهور و تبدیل و دگرگونی در برخی [[احکام]] و سنت‌های [[پیامبر اکرم]]{{صل}}.
* [[عمر]] روحیه‌ای [[خشن]] و انعطاف‌ناپذیر داشت و در امر [[قضاوت]] و فتاوا بارها از [[امام]] مدد خواست. از قول او بارها [[نقل]] شده است که اگر کمک‌های [[علی]] نبود، [[عمر]] هلاک شده بود. [[امام علی]] درباره دوران او می‌فرماید: او که طبیعتی [[خشن]] داشت، [[خلافت]] را در آن مستقر ساخت؛ طبیعتی که برخورد با آن "جراحت [[شمشیر]]" بود و [[ارتباط]] با آن "سوهان [[روح]]" و مالامال از [[لغزش‌ها]] و عذرخواهی‌ها. مرکب [[خلافت]] زیر پای راکب تندخویِ آن [[تعادل]] از [[کف]] داد و همه راه‌های چاره را هم بست، بدین‌سان که اگر افسارش را تنگ می‌گرفت بینی‌اش مجروح می‌شد و اگر رهایش می‌ساخت سقوط می‌کرد. به [[خدا]] [[سوگند]]، [[مردم]] در [[بیراهه]] و [[بی‌ثباتی]] و [[نابسامانی]] گرفتار آمدند. و من، هر چه بود، بر این [[رنج]] طولانی و [[اندوه]] جان‌کاه [[شکیبا]] بودم تا راهش به پایان رسید<ref>{{متن حدیث|فَصَيَّرَهَا فِي حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ يَغْلُظُ كَلْمُهَا وَ يَخْشُنُ مَسُّهَا وَ يَكْثُرُ الْعِثَارُ فِيهَا وَ الِاعْتِذَارُ مِنْهَا فَصَاحِبُهَا كَرَاكِبِ الصَّعْبَةِ إِنْ أَشْنَقَ لَهَا خَرَمَ وَ إِنْ أَسْلَسَ لَهَا تَقَحَّمَ فَمُنِيَ النَّاسُ لَعَمْرُ اللَّهِ بِخَبْطٍ وَ شِمَاسٍ وَ تَلَوُّنٍ وَ اعْتِرَاضٍ، فَصَبَرْتُ عَلَى طُولِ الْمُدَّةِ وَ شِدَّةِ الْمِحْنَةِ}}؛ [[نهج البلاغه]]، [[خطبه ۳ نهج البلاغه|خطبه ۳]]</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص۳۷۱.</ref>.
* [[عمر]] روحیه‌ای [[خشن]] و انعطاف‌ناپذیر داشت و در امر [[قضاوت]] و فتاوا بارها از [[امام]] مدد خواست. از قول او بارها [[نقل]] شده است که اگر کمک‌های [[علی]] نبود، [[عمر]] هلاک شده بود. [[امام علی]] درباره دوران او می‌فرماید: او که طبیعتی [[خشن]] داشت، [[خلافت]] را در آن مستقر ساخت؛ طبیعتی که برخورد با آن "جراحت [[شمشیر]]" بود و [[ارتباط]] با آن "سوهان [[روح]]" و مالامال از [[لغزش‌ها]] و عذرخواهی‌ها. مرکب [[خلافت]] زیر پای راکب تندخویِ آن [[تعادل]] از کف داد و همه راه‌های چاره را هم بست، بدین‌سان که اگر افسارش را تنگ می‌گرفت بینی‌اش مجروح می‌شد و اگر رهایش می‌ساخت سقوط می‌کرد. به [[خدا]] [[سوگند]]، [[مردم]] در [[بیراهه]] و [[بی‌ثباتی]] و [[نابسامانی]] گرفتار آمدند. و من، هر چه بود، بر این [[رنج]] طولانی و [[اندوه]] جان‌کاه [[شکیبا]] بودم تا راهش به پایان رسید<ref>{{متن حدیث|فَصَيَّرَهَا فِي حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ يَغْلُظُ كَلْمُهَا وَ يَخْشُنُ مَسُّهَا وَ يَكْثُرُ الْعِثَارُ فِيهَا وَ الِاعْتِذَارُ مِنْهَا فَصَاحِبُهَا كَرَاكِبِ الصَّعْبَةِ إِنْ أَشْنَقَ لَهَا خَرَمَ وَ إِنْ أَسْلَسَ لَهَا تَقَحَّمَ فَمُنِيَ النَّاسُ لَعَمْرُ اللَّهِ بِخَبْطٍ وَ شِمَاسٍ وَ تَلَوُّنٍ وَ اعْتِرَاضٍ، فَصَبَرْتُ عَلَى طُولِ الْمُدَّةِ وَ شِدَّةِ الْمِحْنَةِ}}؛ [[نهج البلاغه]]، [[خطبه ۳ نهج البلاغه|خطبه ۳]]</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص۳۷۱.</ref>.
*از جمله بدعت‌های [[عمر]] که بر خلاف [[سنت]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} بود، [[اعتقاد]] او به [[برتری]] [[عرب]] بر سایر قومیّت‌ها بود، پس از آن همه سفارش‌ها که در سخن و [[سیره پیامبر]] نسبت به [[برابری]] [[اقوام]] و نژادهای گوناگون شده بود. از دیگر بدعت‌های او امتیازبندی و فرق گذاشتن بین [[مسلمانان]] در بهره‌مندی از [[بیت المال]] بود. [[عمر]] در فرایندی سلیقه‌ای، شورایی متشکل از شش نفر برای [[تعیین خلیفه]] خود برگزید. پس از [[عمر بن خطاب]]، [[عثمان بن عفان]] سومین [[خلیفه]] در سال ۲۳ قمری بر [[مسند]] نشست. در روزگار او [[بنی‌امیه]] که [[خویشان]] او نیز بودند به [[قدرت]] رسیدند و بر مسندهای کلیدی تکیه زدند. [[شیوه]] ساختارشکنانه او در بهره‌مندی از [[بیت‌المال]] و ویژه‌خواری‌هایی که برای [[اقوام]] خویش فراهم کرد، موجبات [[اختلاف]] طبقاتی شدید در سطح [[جامعه]] را فراهم ساخت. او خود را [[منصوب]] از طرف [[خداوند]] می‌دانست و برای اختیاراتش حد و مرزی قائل نبود. [[بیت المال]] را جزئی از [[اموال]] خود می‌پنداشت و بنابر سلیقه شخصی بر آن دست می‌افکند. کارگزارانش [[رفتار]] ظالمانه با [[مردم]] داشتند و او در این مورد اقدامی نمی‌کرد. از این‌رو [[مردم]] بر او شوریدند و او را به [[قتل]] رساندند. [[امام علی]]{{ع}} در مورد او و دوران خلافتش می‌فرماید: آن‌گاه سومی برخاست، در حالی که از پرخوارگی باد به پهلوها افکنده بود و چونان ستوری که همّی جز خوردن در اصطبل نداشت. [[خویشاوندان]] پدری‌اش با او همدست شدند و [[مال]] [[خدا]] را چنان با [[شوق]] و میل فراوان خوردند که اشتران، گیاه بهاری را. تا سرانجام آنچه را تابیده بود باز شد و کردارش قتلش را در پی داشت و شکمبارگی‌اش به سر در آوردش<ref>{{متن حدیث|إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَثِيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِيهِ يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ [خَضْمَ] خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ إِلَى أَنِ انْتَكَثَ عَلَيْهِ فَتْلُهُ وَ أَجْهَزَ عَلَيْهِ عَمَلُهُ وَ كَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ}}؛ [[نهج البلاغه]]، [[خطبه ۳ نهج البلاغه|خطبه ۳]].</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص۳۷۱-۳۷۲.</ref>.
*از جمله بدعت‌های [[عمر]] که بر خلاف [[سنت]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} بود، [[اعتقاد]] او به [[برتری]] [[عرب]] بر سایر قومیّت‌ها بود، پس از آن همه سفارش‌ها که در سخن و [[سیره پیامبر]] نسبت به [[برابری]] [[اقوام]] و نژادهای گوناگون شده بود. از دیگر بدعت‌های او امتیازبندی و فرق گذاشتن بین [[مسلمانان]] در بهره‌مندی از [[بیت المال]] بود. [[عمر]] در فرایندی سلیقه‌ای، شورایی متشکل از شش نفر برای [[تعیین خلیفه]] خود برگزید. پس از [[عمر بن خطاب]]، [[عثمان بن عفان]] سومین [[خلیفه]] در سال ۲۳ قمری بر [[مسند]] نشست. در روزگار او [[بنی‌امیه]] که [[خویشان]] او نیز بودند به [[قدرت]] رسیدند و بر مسندهای کلیدی تکیه زدند. [[شیوه]] ساختارشکنانه او در بهره‌مندی از [[بیت‌المال]] و ویژه‌خواری‌هایی که برای [[اقوام]] خویش فراهم کرد، موجبات [[اختلاف]] طبقاتی شدید در سطح [[جامعه]] را فراهم ساخت. او خود را [[منصوب]] از طرف [[خداوند]] می‌دانست و برای اختیاراتش حد و مرزی قائل نبود. [[بیت المال]] را جزئی از [[اموال]] خود می‌پنداشت و بنابر سلیقه شخصی بر آن دست می‌افکند. کارگزارانش [[رفتار]] ظالمانه با [[مردم]] داشتند و او در این مورد اقدامی نمی‌کرد. از این‌رو [[مردم]] بر او شوریدند و او را به [[قتل]] رساندند. [[امام علی]]{{ع}} در مورد او و دوران خلافتش می‌فرماید: آن‌گاه سومی برخاست، در حالی که از پرخوارگی باد به پهلوها افکنده بود و چونان ستوری که همّی جز خوردن در اصطبل نداشت. [[خویشاوندان]] پدری‌اش با او همدست شدند و [[مال]] [[خدا]] را چنان با [[شوق]] و میل فراوان خوردند که اشتران، گیاه بهاری را. تا سرانجام آنچه را تابیده بود باز شد و کردارش قتلش را در پی داشت و شکمبارگی‌اش به سر در آوردش<ref>{{متن حدیث|إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَثِيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِيهِ يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ [خَضْمَ] خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ إِلَى أَنِ انْتَكَثَ عَلَيْهِ فَتْلُهُ وَ أَجْهَزَ عَلَيْهِ عَمَلُهُ وَ كَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ}}؛ [[نهج البلاغه]]، [[خطبه ۳ نهج البلاغه|خطبه ۳]].</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص۳۷۱-۳۷۲.</ref>.
*پس از [[قتل عثمان]]، [[مردمان]] از هر سو به [[امام]] روی آوردند. [[امام]] در ابتدا شرایط را برای [[پذیرش]] [[خلافت]] مناسب نمی‌دید، اما [[مردم]] [[اصرار]] بر [[خلافت]] او داشتند. خود [[امام]]{{ع}} در این‌باره می‌نویسد: پس از [[قتل عثمان]]، انبوه [[مردم]] [[رنج‌دیده]] به یک‌باره چون یال کفتار از هر سو به خانه‌ام ریختند، آن‌چنان که بازویم [[شکست]] و ردایم دریده شد. آنان به فشردگیِ گوسپندان گرگ‌زده، گرداگردم را گرفتند و زمام امور خود را به‌سویم افکندند و سرانجام [[خلافت]] را بر من [[تحمیل]] کردند<ref>[[نهج البلاغه]]، [[خطبه ۳ نهج البلاغه|خطبه ۳]]: {{متن حدیث|فَمَا رَاعَنِي إِلَّا وَ النَّاسُ [إِلَيَ] كَعُرْفِ الضَّبُعِ إِلَيَّ يَنْثَالُونَ عَلَيَّ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ حَتَّى لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عِطْفَايَ مُجْتَمِعِينَ حَوْلِي كَرَبِيضَةِ الْغَنَمِ فَلَمَّا نَهَضْتُ بِالْأَمْرِ}}</ref>. [[رجوع]] [[مردم]] به [[امام]] [[حجت]] را بر او تمام کرد. [[امام]] در مورد علت [[پذیرش حکومت]] می‌فرماید: [[سوگند]] به شکافنده بذر و آفریننده [[جان]]، اگر نبود حضور فشرده [[مردم]] برای [[بیعت]] و عهدی که خدای از [[عالمان]] گرفته است که برای شکمبارگیِ [[ستمگر]] و محرومیّت ستم‌دیده صحّه نگذارند، حتماً افسار [[خلافت]] را رها می‌کردم و هرگز زیر بار [[مسئولیّت]] نمی‌رفتم و همان‌گونه که در آغاز، [[خلافت]] را وانهادم در پایان نیز می‌هشتم؛ و می‌دیدید این [[دنیایی]] که بدان می‌نازید و [[دین]] بدان می‌بازید، در دیدگاه من از آب بینیِ ماده‌بزی بی‌ارزش‌تر است<ref> {{متن حدیث|أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ}}؛ [[نهج البلاغه]]، [[خطبه ۳ نهج البلاغه|خطبه ۳]].</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص۳۷۲.</ref>.
*پس از [[قتل عثمان]]، [[مردمان]] از هر سو به [[امام]] روی آوردند. [[امام]] در ابتدا شرایط را برای [[پذیرش]] [[خلافت]] مناسب نمی‌دید، اما [[مردم]] [[اصرار]] بر [[خلافت]] او داشتند. خود [[امام]]{{ع}} در این‌باره می‌نویسد: پس از [[قتل عثمان]]، انبوه [[مردم]] [[رنج‌دیده]] به یک‌باره چون یال کفتار از هر سو به خانه‌ام ریختند، آن‌چنان که بازویم [[شکست]] و ردایم دریده شد. آنان به فشردگیِ گوسپندان گرگ‌زده، گرداگردم را گرفتند و زمام امور خود را به‌سویم افکندند و سرانجام [[خلافت]] را بر من [[تحمیل]] کردند<ref>[[نهج البلاغه]]، [[خطبه ۳ نهج البلاغه|خطبه ۳]]: {{متن حدیث|فَمَا رَاعَنِي إِلَّا وَ النَّاسُ [إِلَيَ] كَعُرْفِ الضَّبُعِ إِلَيَّ يَنْثَالُونَ عَلَيَّ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ حَتَّى لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عِطْفَايَ مُجْتَمِعِينَ حَوْلِي كَرَبِيضَةِ الْغَنَمِ فَلَمَّا نَهَضْتُ بِالْأَمْرِ}}</ref>. [[رجوع]] [[مردم]] به [[امام]] [[حجت]] را بر او تمام کرد. [[امام]] در مورد علت [[پذیرش حکومت]] می‌فرماید: [[سوگند]] به شکافنده بذر و آفریننده [[جان]]، اگر نبود حضور فشرده [[مردم]] برای [[بیعت]] و عهدی که خدای از [[عالمان]] گرفته است که برای شکمبارگیِ [[ستمگر]] و محرومیّت ستم‌دیده صحّه نگذارند، حتماً افسار [[خلافت]] را رها می‌کردم و هرگز زیر بار [[مسئولیّت]] نمی‌رفتم و همان‌گونه که در آغاز، [[خلافت]] را وانهادم در پایان نیز می‌هشتم؛ و می‌دیدید این [[دنیایی]] که بدان می‌نازید و [[دین]] بدان می‌بازید، در دیدگاه من از آب بینیِ ماده‌بزی بی‌ارزش‌تر است<ref> {{متن حدیث|أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ}}؛ [[نهج البلاغه]]، [[خطبه ۳ نهج البلاغه|خطبه ۳]].</ref><ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص۳۷۲.</ref>.

نسخهٔ ‏۲۸ نوامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۴۶

این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل خلافت پیامبر خاتم (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

خلافت به معنای نیابت از غیر است، به جهت غیبت منوب عنه یا به علّت مرگش یا به جهت عاجز بودنش و یا به سبب شرافت بخشیدن به نایب[۱]. واژه خلیفه در قرآن کریم به معنای جانشین خداوند بر روی زمین آمده است و این خلافت تمام نمی‌شود، جز اینکه خلیفه در همه شئون وجودی و آثار و احکام و تدابیر، حاکی از مستخلف باشد[۲]. در این مدخل، معنای اصطلاحی خلافت الهی مقصود است و آنچه به امامت و رهبری مربوط می‌‌شود، در جایگاه خود آمده است. در اینجا از واژه «خلف»، «ورث» و مشتقّات آن دو و نیز از بعضی آیات با توجّه به شأن نزول و روایات مربوط استفاده شده است[۳].

مقدمه

خلافت به معنای جانشینی. در فرهنگ اسلامی به کسی که جانشین پیامبر خاتم(ص) باشد "خلیفه" گویند. کلام پیامبر خدا(ص) به حضرت علی(ع) که أنت خلیفتی گویای این سمت است.[۴] خلافت به معنای جانشینی، پیشوایی و رهبری جامعه پس از پیامبر خدا(ص) کسی را که جای پیامبر باشد "خلیفه" گویند. رسول خدا(ص) جانشین خود را تعیین کرده بود و در روز غدیر خم و مناسبت‌های دیگر، علی بن ابی طالب(ع) را به عنوان وصیّ، خلیفه، امام، امیر، مولا و سرپرست امت تعیین کرد، تا جامعه اسلامی بدون سرپرست نماند. پس از رحلت پیامبر خدا، کسانی مقام خلافت را بر عهده گرفتند که شایسته نبودند و خلیفه و جانشین اصلی او یعنی حضرت علی(ع) را که از سوی خدا و رسول تعیین شده بود، از خلافت کنار زدند و میان خلافت و امامت جدایی افتاد و امت اسلامی هم به دو گروه شیعه و سنّی تقسیم شد. خلافت، یعنی حق سرپرستی و حکومت بر امت پیامبر، از آنِ امامان اهل بیت است و پیامبر فرموده است که خلافت بر خاندان ابوسفیان حرام است. همه حاکمان ظالم و بی‌صلاحیّت هم که در تاریخ اسلام به حکومت رسیده‌اند، به ناحق خود را خلیفه پیامبر می‌دانستند[۵].

  1. کشورگشایی و فتح دیگر مناطق؛
  2. بدعت‌های نوظهور و تبدیل و دگرگونی در برخی احکام و سنت‌های پیامبر اکرم(ص).

خلافت بی‌دلیل

خلفای راشدین

خلیفه بلافصل

خلافت پیامبر خاتم در اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت

جستارهای وابسته

منابع

  1. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر
  2. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی
  3. دانشنامه نهج البلاغه ج۱
  4. میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت

پانویس

 با کلیک بر فلش ↑ به محل متن مرتبط با این پانویس منتقل می‌شوید:  

  1. مفردات راغب، ص ۲۹۴، «خلف».
  2. المیزان، ج ۱، ص ۱۱۵؛ ج ۱۷، ص ۱۹۴ ـ ۱۹۵.
  3. فرهنگ قرآن، واژه «خلافت».
  4. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۴۹.
  5. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۹۸.
  6. زیرا پیامبر اکرم در روز غدیر امام علی(ع) را به جانشینی خویش و به‌عنوان امام منصوص نصب کرد. در اعتقاد شیعه رویکردی که در سقیفه رخ داد، خارج از رأی پیامبر بوده و برخی افراد در وقوع آن نقش آفریدند.
  7. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 370.
  8. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 370-371.
  9. «أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى يَنْحَدِرُ عَنِّي السَّيْلُ وَ لَا يَرْقَى إِلَيَّ الطَّيْرُ فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَ طَوَيْتُ عَنْهَا كَشْحاً وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِي بَيْنَ أَنْ أَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْيَةٍ عَمْيَاءَ يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ وَ يَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ وَ يَكْدَحُ فِيهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى يَلْقَى رَبَّهُ، فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي الْحَلْقِ شَجًا أَرَى تُرَاثِي نَهْباً. حَتَّى مَضَى الْأَوَّلُ لِسَبِيلِهِ فَأَدْلَى بِهَا إِلَى فُلَانٍ [ابْنِ الْخَطَّابِ] بَعْدَهُ... فَيَا عَجَباً بَيْنَا هُوَ يَسْتَقِيلُهَا فِي حَيَاتِهِ إِذْ عَقَدَهَا لِآخَرَ بَعْدَ وَفَاتِهِ لَشَدَّ مَا تَشَطَّرَا ضَرْعَيْهَا"»؛ نهج البلاغه، خطبه ۳
  10. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص۳۷۱.
  11. «فَصَيَّرَهَا فِي حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ يَغْلُظُ كَلْمُهَا وَ يَخْشُنُ مَسُّهَا وَ يَكْثُرُ الْعِثَارُ فِيهَا وَ الِاعْتِذَارُ مِنْهَا فَصَاحِبُهَا كَرَاكِبِ الصَّعْبَةِ إِنْ أَشْنَقَ لَهَا خَرَمَ وَ إِنْ أَسْلَسَ لَهَا تَقَحَّمَ فَمُنِيَ النَّاسُ لَعَمْرُ اللَّهِ بِخَبْطٍ وَ شِمَاسٍ وَ تَلَوُّنٍ وَ اعْتِرَاضٍ، فَصَبَرْتُ عَلَى طُولِ الْمُدَّةِ وَ شِدَّةِ الْمِحْنَةِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۳
  12. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص۳۷۱.
  13. «إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَثِيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِيهِ يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ [خَضْمَ] خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ إِلَى أَنِ انْتَكَثَ عَلَيْهِ فَتْلُهُ وَ أَجْهَزَ عَلَيْهِ عَمَلُهُ وَ كَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۳.
  14. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص۳۷۱-۳۷۲.
  15. نهج البلاغه، خطبه ۳: «فَمَا رَاعَنِي إِلَّا وَ النَّاسُ [إِلَيَ] كَعُرْفِ الضَّبُعِ إِلَيَّ يَنْثَالُونَ عَلَيَّ مِنْ كُلِّ جَانِبٍ حَتَّى لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ وَ شُقَّ عِطْفَايَ مُجْتَمِعِينَ حَوْلِي كَرَبِيضَةِ الْغَنَمِ فَلَمَّا نَهَضْتُ بِالْأَمْرِ»
  16. «أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۳.
  17. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص۳۷۲.
  18. «وَ لَكِنَّنِي آسَى أَنْ يَلِيَ [هَذِهِ الْأُمَّةَ] أَمْرَ هَذِهِ الْأُمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا، فَيَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلًا وَ عِبَادَهُ خَوَلًا وَ الصَّالِحِينَ حَرْباً وَ الْفَاسِقِينَ حِزْباً؛ فَإِنَّ مِنْهُمُ الَّذِي قَدْ شَرِبَ فِيكُمُ الْحَرَامَ وَ جُلِدَ حَدّاً فِي الْإِسْلَامِ، وَ إِنَّ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ يُسْلِمْ حَتَّى رُضِخَتْ لَهُ عَلَى الْإِسْلَامِ الرَّضَائِخُ»؛ نهج البلاغه، نامه ۶۲.
  19. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص۳۷۳.
  20. به بحث الهی بودن خلافت در «الغدیر» مراجعه شود، ج ۷ ص ۱۳۱ تا ۱۳۶
  21. « يَا عَلِيُّ أَنْتَ خَلِيفَتِي اسْتَخْلَفْتُكَ بِأَمْرِ رَبِّي‏»؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۴ ص ۱۷۹
  22. « أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ عَلِيّاً إِمَامُكُمْ مِنْ بَعْدِي وَ خَلِيفَتِي عَلَيْكُم‏»؛ معانی الأخبار، ص ۳۷۲
  23. از جمله ر. ک: «موسوعة الامام علی بن ابی طالب»، ج ۲ ص ۱۳۷
  24. «أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا ابْنُ أَبِي قُحَافَة...»؛ نهج البلاغه، خطبۀ ۳.
  25. «الْخِلَافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلَى آلِ أَبِي سُفْيَان‏»؛موسوعة کلمات الامام الحسین، ص ۲۸۵
  26. موسوعة کلمات الامام الحسین، ص ۲۵۶
  27. زبان سیاسی اسلام، برنارد لوئیس، ترجمه غلامرضا بهروز لک، ص ۹۸
  28. بحار الأنوار، ج ۵۱ ص ۸۴ و ۹۶
  29. دائرة المعارف تشیّع، ج ۷ ص ۲۰۱
  30. کتاب «معالم المدرستین» ۳ جلد از علامه سیّد مرتضی عسکری به تبیین دیدگاه مکتب خلافت و مکتب اهل بیت در زمینه‌های مختلف اعتقادی، سیاسی و اخلاقی پرداخته است
  31. از جمله ر. ک: «خلافت و ولایت از نظر قرآن و سنت»، محمّد تقی شریعتی، «حماسۀ غدیر»، محمّد رضا حکیمی، «معالم المدرستین» علامه مرتضی عسکری
  32. گلشن راز، شبستری، ص ۳۸۸
  33. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۴۹.
  34. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۵۲.
  35. «يَا عَلِيُّ الْأَئِمَّةُ الرَّاشِدُونَ الْمَهْدِيُّونَ الْمَغْصُوبُونَ حُقُوقَهُمْ مِنْ وُلْدِكَ أَحَدَ عَشَرَ إِمَاماً وَ أَنْتَ»؛ بحار الأنوار، ج ۳۶ ص ۲۵۹ ح ۷۸
  36. بحار الأنوار، ج ۲۵ ص ۱۷۴
  37. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۵۳.
  38. محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۲۵۴.