تواضع در معارف و سیره نبوی: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - '\<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(252\,\s252\,\s233\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\[\[(.*)\]\](.*)\"\'\'\'(.*)\'\'\'\"(.*)\<\/div\>\n\<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(255\,\s245\,\s227\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\<\/div\>\n\n' به '{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = $2 | عنوان مدخل = $4 | مداخل مرتبط = $6 | پرسش مرتبط = }} ') |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
==مقدمه== | ==مقدمه== | ||
*[[تواضع]]، واژهای [[عربی]] از ماده "وضع یضع"، در لسان اهل لغت در معنای "تذلل و [[فروتنی]]" به کار رفته است<ref>ابن منظور، لسان العرب، ج ۸، ص ۳۹۷.</ref>. این صفت [[پسندیده]] و [[خوی]] ستوده شده، از ویژگیهای [[انسان]] [[صاحب]] [[[اخلاق نیک]] است و هرچه شخص در درگاه [[خداوند]] ذلیلتر باشد، تواضعش در برابر [[رسول]] خلق نیز بیشتر خواهد بود<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۱۶.</ref>. | * [[تواضع]]، واژهای [[عربی]] از ماده "وضع یضع"، در لسان اهل لغت در معنای "تذلل و [[فروتنی]]" به کار رفته است<ref>ابن منظور، لسان العرب، ج ۸، ص ۳۹۷.</ref>. این صفت [[پسندیده]] و [[خوی]] ستوده شده، از ویژگیهای [[انسان]] [[صاحب]] [[[اخلاق نیک]] است و هرچه شخص در درگاه [[خداوند]] ذلیلتر باشد، تواضعش در برابر [[رسول]] خلق نیز بیشتر خواهد بود<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۱۶.</ref>. | ||
*[[رسول خدا]]{{صل}} که در [[بندگی]]، سرآمد روزگار بود، در [[فروتنی]] نیز [[برترین]] به شمار میآمد و با آنکه والاترین [[مقام]] و مرتبه را نزد [[خدای متعال]] و [[مردم]] داشت؛ اما هرگز جز [[تواضع]] از او دیده نشد. خود، میفرمود: "[[فروتنی]] جز بر بلندمرتبگی و رفعت [[مقام]] [[آدمی]] نمیافزاید؛ پس [[فروتن]] باشید تا [[خداوند]] به شما بلندمرتبگی بخشد"<ref>کلینی، الکافی، ج ۲، ص ۱۲۱؛ شیخ مفید، الامالی، ص ۲۳۹ و جلال الدین سیوطی، الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۵۲۳.</ref>. همچنین از ایشان [[نقل]] شده است که میفرمود: "[[شرافت]] [[خانوادگی]] جز به [[تواضع]] و [[فروتنی]] نیست"<ref>{{متن حدیث| لَا حَسَبَ إِلَّا بِتَوَاضُعٍ}}؛ شیخ صدوق، الخصال، ص ۱۸؛ حسن بن ابی الحسن دیلمی، اعلام الدین، ص ۱۶۹؛ شیخ طوسی، الامالی، ص ۵۹۰ و محمد بن محمد کوفی، الجعفریات، ص ۱۵۰.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۱۶.</ref>. | * [[رسول خدا]]{{صل}} که در [[بندگی]]، سرآمد روزگار بود، در [[فروتنی]] نیز [[برترین]] به شمار میآمد و با آنکه والاترین [[مقام]] و مرتبه را نزد [[خدای متعال]] و [[مردم]] داشت؛ اما هرگز جز [[تواضع]] از او دیده نشد. خود، میفرمود: "[[فروتنی]] جز بر بلندمرتبگی و رفعت [[مقام]] [[آدمی]] نمیافزاید؛ پس [[فروتن]] باشید تا [[خداوند]] به شما بلندمرتبگی بخشد"<ref>کلینی، الکافی، ج ۲، ص ۱۲۱؛ شیخ مفید، الامالی، ص ۲۳۹ و جلال الدین سیوطی، الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۵۲۳.</ref>. همچنین از ایشان [[نقل]] شده است که میفرمود: "[[شرافت]] [[خانوادگی]] جز به [[تواضع]] و [[فروتنی]] نیست"<ref>{{متن حدیث| لَا حَسَبَ إِلَّا بِتَوَاضُعٍ}}؛ شیخ صدوق، الخصال، ص ۱۸؛ حسن بن ابی الحسن دیلمی، اعلام الدین، ص ۱۶۹؛ شیخ طوسی، الامالی، ص ۵۹۰ و محمد بن محمد کوفی، الجعفریات، ص ۱۵۰.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۱۶.</ref>. | ||
==[[تواضع]] در [[سیره پیامبر اکرم]]{{صل}} == | ==[[تواضع]] در [[سیره پیامبر اکرم]]{{صل}} == | ||
*[[سیره رسول اکرم]]{{صل}} جامع تمام نشانههای [[فروتنی]] بود و فروتنیاش در تمام رفتارهای آن [[حضرت]] و [[شئون]] مختلف زندگیاش جلوهای خاص داشت. ایشان گرچه [[پیامبر]]{{صل}} بود و مقامی [[عالی]] داشت؛ اما در [[سلام]] کردن از همه، حتی از [[کودکان]]، [[سبقت]] میگرفت<ref>البخاری، صحیح، ج ۷، ص ۱۳۱؛ ابن ابی شیبه کوفی، المصنّف، ج ۶، ص ۱۴۴ و علی بن الجعد، مسند ابن الجعد، ص ۲۶۰.</ref> و با [[خضوع]] تمام با ثروتمند و [[فقیر]]، صغیر و کبیر دست میداد و دست خود را نمیکشید تا طرف مقابل، دست خود را بکشد<ref>حسن دیلمی، ارشادالقلوب، ج۱، ص ۱۱۵، شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۵، ص ۵۴ و صالحی دمشقی، سبل الهدی و الرشاد، ج ۷، ص ج ۴۰.</ref> و روی از او برنمی گرداند تا اینکه طرف مقابل از او روی برمیگرداند و میرفت. ایشان به [[سنت]] [[انبیای گذشته]]، به سبب [[تواضع]] با [[عصا]] راه میرفت و بر آن تکیه میکرد<ref>حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص ۲۴۴ - ۲۴۵ و سبل الهدی و الرشاد، ج ۷، ص ۳۲.</ref>. گاه پیرزنی او را متوقف میکرد و مدتی طولانی با او درباره حاجتش صحبت میکرد<ref>قاضی ابرقوه، سیرت رسول اللّه{{صل}}، ج ۲، ص ۱۰۳۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۳، ص ۱۱۴؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج ۲، ص ۵۸۰ و ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۵، ص ۳۳۹.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۱۷.</ref>. | * [[سیره رسول اکرم]]{{صل}} جامع تمام نشانههای [[فروتنی]] بود و فروتنیاش در تمام رفتارهای آن [[حضرت]] و [[شئون]] مختلف زندگیاش جلوهای خاص داشت. ایشان گرچه [[پیامبر]]{{صل}} بود و مقامی [[عالی]] داشت؛ اما در [[سلام]] کردن از همه، حتی از [[کودکان]]، [[سبقت]] میگرفت<ref>البخاری، صحیح، ج ۷، ص ۱۳۱؛ ابن ابی شیبه کوفی، المصنّف، ج ۶، ص ۱۴۴ و علی بن الجعد، مسند ابن الجعد، ص ۲۶۰.</ref> و با [[خضوع]] تمام با ثروتمند و [[فقیر]]، صغیر و کبیر دست میداد و دست خود را نمیکشید تا طرف مقابل، دست خود را بکشد<ref>حسن دیلمی، ارشادالقلوب، ج۱، ص ۱۱۵، شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۵، ص ۵۴ و صالحی دمشقی، سبل الهدی و الرشاد، ج ۷، ص ج ۴۰.</ref> و روی از او برنمی گرداند تا اینکه طرف مقابل از او روی برمیگرداند و میرفت. ایشان به [[سنت]] [[انبیای گذشته]]، به سبب [[تواضع]] با [[عصا]] راه میرفت و بر آن تکیه میکرد<ref>حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص ۲۴۴ - ۲۴۵ و سبل الهدی و الرشاد، ج ۷، ص ۳۲.</ref>. گاه پیرزنی او را متوقف میکرد و مدتی طولانی با او درباره حاجتش صحبت میکرد<ref>قاضی ابرقوه، سیرت رسول اللّه{{صل}}، ج ۲، ص ۱۰۳۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۳، ص ۱۱۴؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج ۲، ص ۵۸۰ و ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۵، ص ۳۳۹.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۱۷.</ref>. | ||
*در [[حد]] [[امکان]]، اسب و استر و الاغ سوار میشد و بسیاری از اوقات بر الاغ سوار میشد<ref>دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۳۰؛ مکارم الاخلاق، ص ۱۵؛ ابنسعد، الطبقات الکبری، ص ۲۷۹ و ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۸۲.</ref>؛ و دیگری را نیز بر ترک خود سوار میکرد<ref>ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۱۱۵؛ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۸۰ و تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۸۲.</ref>. از حشمتهای ظاهری نفرت داشت؛ از این رو، اگر سواره بود، اجازه نمیداد که کسی پیاده همراه او حرکت کند<ref>ابوسعید خرگوشی نیشابوری، شرف المصطفی، ج ۴، ص ۳۷۲ و مکارم الاخلاق، ص ۲۲.</ref>. [[سوار شدن]] بر الاغ برهنه و بیجهاز را [[دوست]] میداشت<ref>الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۷۹.</ref>. از بیماران حتی در دورترین نقاط [[شهر]] [[عبادت]] میفرمود<ref>ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ص ۳۴؛ الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج ۱، ص ۲۴۸ و ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۱، ص ۱۴۶.</ref> و در تشییع جنازهها حاضر میشد<ref>مکارم الاخلاق، ص ۱۵؛ الطبقات الکبری، ص ۲۷۹ و تقی الدین مقریزی، امتاع الاسماع، ج ۲، ص ۲۱۵.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۱۷.</ref>. | *در [[حد]] [[امکان]]، اسب و استر و الاغ سوار میشد و بسیاری از اوقات بر الاغ سوار میشد<ref>دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۳۰؛ مکارم الاخلاق، ص ۱۵؛ ابنسعد، الطبقات الکبری، ص ۲۷۹ و ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۸۲.</ref>؛ و دیگری را نیز بر ترک خود سوار میکرد<ref>ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۱۱۵؛ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۸۰ و تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۸۲.</ref>. از حشمتهای ظاهری نفرت داشت؛ از این رو، اگر سواره بود، اجازه نمیداد که کسی پیاده همراه او حرکت کند<ref>ابوسعید خرگوشی نیشابوری، شرف المصطفی، ج ۴، ص ۳۷۲ و مکارم الاخلاق، ص ۲۲.</ref>. [[سوار شدن]] بر الاغ برهنه و بیجهاز را [[دوست]] میداشت<ref>الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۷۹.</ref>. از بیماران حتی در دورترین نقاط [[شهر]] [[عبادت]] میفرمود<ref>ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ص ۳۴؛ الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج ۱، ص ۲۴۸ و ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۱، ص ۱۴۶.</ref> و در تشییع جنازهها حاضر میشد<ref>مکارم الاخلاق، ص ۱۵؛ الطبقات الکبری، ص ۲۷۹ و تقی الدین مقریزی، امتاع الاسماع، ج ۲، ص ۲۱۵.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۱۷.</ref>. | ||
*ظاهرش با سایر [[مردم]]، فرقی و مجلسش بالا و پایین نداشت و هیچ تفاوتی میان او و اصحابش دیده نمیشد و همگی حلقهوار مینشستند<ref>مکارم الاخلاق، ص ۲۲ و محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۳۶.</ref>؛ از این رو، [[اعراب]] غریبی که به حضور مبارکش میرسیدند، ایشان را در میان جمع نمیشناختند؛ لذا میپرسیدند: "کدام یک [[پیامبر خدا]]{{صل}} هستید؟"<ref>مکارم الاخلاق، ص ۱۶؛ النسائی، السنن الکبری، ج ۳، ص ۴۴۳؛ ابن الاشعث السجستانی، سنن ابی داوود، ج ۲، ص ۴۱۲ و ابن حجر، فتح الباری، ج ۱، ص ۱۰۷.</ref> از [[ابوذر غفاری]] [[روایت]] شده است که [[پیامبر خدا]]{{صل}} برای [[تواضع]]، بدون کوچکترین امتیازی میان [[اصحاب]] مینشست؛ به گونهای که اگر بیگانهای وارد میشد، نمیدانست که کدامیک از آنها پیامبرند تا اینکه میپرسید؛ در نتیجه، از حضرتش خواستیم که جایگاهی برایش درست شود تا وقتی غریبی به جلسه وارد میشود، او را بشناسد. پس از کسب اجازه، سکویی از گل و سنگ درست کردیم که آن جناب، روی آن مینشست و ما هم در دو طرف او مینشستیم"<ref>مکارم الاخلاق، ص ۱۶؛ النسائی، السنن الکبری، ج ۳، ص ۴۴۳؛ ابن الاشعث السجستانی، سنن ابی داوود، ج ۲، ص ۴۱۲ و ابن حجر، فتح الباری، ج ۱، ص ۱۰۷.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۱۷-۳۱۸.</ref>. | *ظاهرش با سایر [[مردم]]، فرقی و مجلسش بالا و پایین نداشت و هیچ تفاوتی میان او و اصحابش دیده نمیشد و همگی حلقهوار مینشستند<ref>مکارم الاخلاق، ص ۲۲ و محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۳۶.</ref>؛ از این رو، [[اعراب]] غریبی که به حضور مبارکش میرسیدند، ایشان را در میان جمع نمیشناختند؛ لذا میپرسیدند: "کدام یک [[پیامبر خدا]]{{صل}} هستید؟"<ref>مکارم الاخلاق، ص ۱۶؛ النسائی، السنن الکبری، ج ۳، ص ۴۴۳؛ ابن الاشعث السجستانی، سنن ابی داوود، ج ۲، ص ۴۱۲ و ابن حجر، فتح الباری، ج ۱، ص ۱۰۷.</ref> از [[ابوذر غفاری]] [[روایت]] شده است که [[پیامبر خدا]]{{صل}} برای [[تواضع]]، بدون کوچکترین امتیازی میان [[اصحاب]] مینشست؛ به گونهای که اگر بیگانهای وارد میشد، نمیدانست که کدامیک از آنها پیامبرند تا اینکه میپرسید؛ در نتیجه، از حضرتش خواستیم که جایگاهی برایش درست شود تا وقتی غریبی به جلسه وارد میشود، او را بشناسد. پس از کسب اجازه، سکویی از گل و سنگ درست کردیم که آن جناب، روی آن مینشست و ما هم در دو طرف او مینشستیم"<ref>مکارم الاخلاق، ص ۱۶؛ النسائی، السنن الکبری، ج ۳، ص ۴۴۳؛ ابن الاشعث السجستانی، سنن ابی داوود، ج ۲، ص ۴۱۲ و ابن حجر، فتح الباری، ج ۱، ص ۱۰۷.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۱۷-۳۱۸.</ref>. | ||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
==رعایت [[تواضع]] در خوردن، خوابیدن و نشستن == | ==رعایت [[تواضع]] در خوردن، خوابیدن و نشستن == | ||
*[[رسول خدا]]{{صل}} بر [[خاک]] مینشست و [[غذا]] میخورد و میفرمود: "من، بندهام و همچون [[بندگان]] [[غذا]] میخورم و همچون آنان مینشینم"<ref>الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۸۰؛ نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۱۱۸؛ الهیثمی، مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۹ و عبد الرزاق الصنعانی، المصنّف، ج ۱۰، ص ۴۱۵.</ref>. و میفرمود: "پنج چیز است که تا دم [[مرگ]] از آنها دست برنمی دارم تا آنکه پس از من [[سنّت]] شود: روی [[زمین]] با بردگان [[غذا]] خوردن، بر الاغ بیپالان [[سوار شدن]]، شیر بز را با دست خود دوشیدن، [[لباس]] پشمینه پوشیدن و به [[کودکان]] [[سلام]] کردن"<ref>الخصال، ج ۱، ص ۲۷۱؛ شیخ صدوق، علل الشرائع، ج ۱، ص ۱۳۰ و مکارم الاخلاق، ص ۱۱۵.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۱۹.</ref>. | * [[رسول خدا]]{{صل}} بر [[خاک]] مینشست و [[غذا]] میخورد و میفرمود: "من، بندهام و همچون [[بندگان]] [[غذا]] میخورم و همچون آنان مینشینم"<ref>الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۸۰؛ نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۱۱۸؛ الهیثمی، مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۹ و عبد الرزاق الصنعانی، المصنّف، ج ۱۰، ص ۴۱۵.</ref>. و میفرمود: "پنج چیز است که تا دم [[مرگ]] از آنها دست برنمی دارم تا آنکه پس از من [[سنّت]] شود: روی [[زمین]] با بردگان [[غذا]] خوردن، بر الاغ بیپالان [[سوار شدن]]، شیر بز را با دست خود دوشیدن، [[لباس]] پشمینه پوشیدن و به [[کودکان]] [[سلام]] کردن"<ref>الخصال، ج ۱، ص ۲۷۱؛ شیخ صدوق، علل الشرائع، ج ۱، ص ۱۳۰ و مکارم الاخلاق، ص ۱۱۵.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۱۹.</ref>. | ||
*غذایش ساده و لباسش [[خشن]] بود<ref>الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۸۰؛ المتقی الهندی، کنزالعمال، ج ۲، ص ۵۲۳ و سبل الهدی و الرشاد، ج ۷، ص ۳۴.</ref> و در [[خوراک]] و [[پوشاک]] بر غلامان و کنیزانش [[برتری]] نمیجست<ref>المناقب، ج ۱، ص ۱۴۶ - ۱۴۷؛ امتاع الاسماع، ج ۲، ص ۱۸۸ و جوامع السیره، ص ۳۵.</ref>. از آن هنگام که به [[رسالت]] [[برگزیده]] شد، تا زمان رحلتش، به [[علت]] [[تواضع]] در برابر [[خدا]] هنگام [[غذا]] خوردن، هرگز به چیزی تکیه نداد<ref>احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۲، ص ۱۶۵؛ محمد بن یزید القزوینی، سنن ابنماجه، ج ۱، ص ۸۹ و فتح الباری، ج ۹، ص ۴۷۲.</ref>. از [[عایشه]]، [[همسر]] [[رسول خدا]]{{صل}} نقل شده است که به [[رسول خدا]]{{صل}} گفتم: "جانم فدایت! تکیه دهید که برای شما آساتتر است"؛ فرمود: "من، بندهام و چون [[بندگان]] میخورم و مانند آنان مینشینم"<ref>امتاع الاسماع ، ج ۲، ص ۲۲۱؛ سبل الهدی و الرشاد، ج ۷، ص ۳۷ و تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۷۴ - ۷۵.</ref>. وقتی برای [[غذا]] خوردن مینشست، زانوها و قدمهای خود را جمع میکرد؛ آن گونه که [[نمازگزار]] مینشیند. آن [[حضرت]] دو زانو مینشستند، با این فرق که یکی از زانوها و قدمها را روی زانوی دیگر مینهاد<ref>مکارم الاخلاق، ص ۲۷ و بحار الانوار، ج ۶۳، ص ۴۱۰.</ref> و میفرمود: "همانا من بندهام و مانند [[بندگان]] [[غذا]] میخورم و مانند آنان مینشینم"<ref>الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۸۰؛ مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۹ و المصنّف (صنعانی)، ج ۱۰، ص ۴۱۵.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۱۹-۳۲۰.</ref>. | *غذایش ساده و لباسش [[خشن]] بود<ref>الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۸۰؛ المتقی الهندی، کنزالعمال، ج ۲، ص ۵۲۳ و سبل الهدی و الرشاد، ج ۷، ص ۳۴.</ref> و در [[خوراک]] و [[پوشاک]] بر غلامان و کنیزانش [[برتری]] نمیجست<ref>المناقب، ج ۱، ص ۱۴۶ - ۱۴۷؛ امتاع الاسماع، ج ۲، ص ۱۸۸ و جوامع السیره، ص ۳۵.</ref>. از آن هنگام که به [[رسالت]] [[برگزیده]] شد، تا زمان رحلتش، به [[علت]] [[تواضع]] در برابر [[خدا]] هنگام [[غذا]] خوردن، هرگز به چیزی تکیه نداد<ref>احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۲، ص ۱۶۵؛ محمد بن یزید القزوینی، سنن ابنماجه، ج ۱، ص ۸۹ و فتح الباری، ج ۹، ص ۴۷۲.</ref>. از [[عایشه]]، [[همسر]] [[رسول خدا]]{{صل}} نقل شده است که به [[رسول خدا]]{{صل}} گفتم: "جانم فدایت! تکیه دهید که برای شما آساتتر است"؛ فرمود: "من، بندهام و چون [[بندگان]] میخورم و مانند آنان مینشینم"<ref>امتاع الاسماع ، ج ۲، ص ۲۲۱؛ سبل الهدی و الرشاد، ج ۷، ص ۳۷ و تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۷۴ - ۷۵.</ref>. وقتی برای [[غذا]] خوردن مینشست، زانوها و قدمهای خود را جمع میکرد؛ آن گونه که [[نمازگزار]] مینشیند. آن [[حضرت]] دو زانو مینشستند، با این فرق که یکی از زانوها و قدمها را روی زانوی دیگر مینهاد<ref>مکارم الاخلاق، ص ۲۷ و بحار الانوار، ج ۶۳، ص ۴۱۰.</ref> و میفرمود: "همانا من بندهام و مانند [[بندگان]] [[غذا]] میخورم و مانند آنان مینشینم"<ref>الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۸۰؛ مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۹ و المصنّف (صنعانی)، ج ۱۰، ص ۴۱۵.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۱۹-۳۲۰.</ref>. | ||
*هر نوع لباسی که در دسترسش بود، میپوشید و چه بسا فقط روپوشی به تن میکرد و دو طرف آن را میان دو شانهاش گره میزد و با همان [[لباس]] بر جنازهها [[نماز]] میخواند. گاه همان روپوش را به خود میپیچید و آن را از [[چپ و راست]] بر دوش میافکند و با آن در [[خانه]] [[نماز]] میخواند<ref>ملا محسن فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ج ۴، ص ۱۴۰ و الغزالی، احیاء علوم الدین، ج ۲، ص ۳۳۱.</ref>. عبای کهنه و وصلهداری داشت که گاه آن را به تن میکرد و میفرمود: "من، بندهام و [[لباس]] [[بندگان]] را میپوشم"<ref>احمد بن محمد قسطلانی، المواهب اللدینه بالمنح المحمدیه، ج ۲، ص ۱۹۲؛ یوسف بن اسماعیل النبهانی، وسائل الوصول الی شمائل الرسول{{صل}}، ص ۱۱۳ و عبداللّه بن سعید عبادی لحجی، منتهی السؤل، ج ۱، ص ۴۶۸</ref>. زیراندازش، عبایش<ref>شیخ صدوق، الامالی، ص ۴۶۶؛ مکارم الاخلاق، ص ۳۸ و الجعفریات، ص ۱۸۴.</ref> و پتویش گاه تکه لباسش بود<ref>المحجة البیضاء، ص۱۴۱ و احیاء علوم الدین، ص۳۳۲.</ref>. بر روی حصیری میخوابید که بر آن پوشش دیگری نبود<ref>دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۳۷</ref>. هرگاه به [[مجلسی]] داخل میشد، در نزدیکترین جا به محل ورود خود مینشست<ref>محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج ۸، ص ۴۰۵، شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۱، ص۳۱۸؛ تاریخ مدینه دمشق، ج ۳، ص ۳۵۰؛ مجمع الزوائد، ج۸، ص۲۷۵؛الطبرانی، المعجم الکبیر، ج ۲۲، ص ۱۵۸ و کنزالعمال، ج ۷، ص ۱۶۶.</ref> و میفرمود: "از نشانههای [[فروتنی]] برای [[خدا]] [[رضایت]] دادن به نشستن در پایین مجلس به جای بالای آن است"<ref>المعجم الکبیر، ج۱، ص۱۱۴؛ الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۳۷۶ و مجمع الزوائد، ج ۸، ص ۶۰.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۲۰.</ref>. | *هر نوع لباسی که در دسترسش بود، میپوشید و چه بسا فقط روپوشی به تن میکرد و دو طرف آن را میان دو شانهاش گره میزد و با همان [[لباس]] بر جنازهها [[نماز]] میخواند. گاه همان روپوش را به خود میپیچید و آن را از [[چپ و راست]] بر دوش میافکند و با آن در [[خانه]] [[نماز]] میخواند<ref>ملا محسن فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ج ۴، ص ۱۴۰ و الغزالی، احیاء علوم الدین، ج ۲، ص ۳۳۱.</ref>. عبای کهنه و وصلهداری داشت که گاه آن را به تن میکرد و میفرمود: "من، بندهام و [[لباس]] [[بندگان]] را میپوشم"<ref>احمد بن محمد قسطلانی، المواهب اللدینه بالمنح المحمدیه، ج ۲، ص ۱۹۲؛ یوسف بن اسماعیل النبهانی، وسائل الوصول الی شمائل الرسول{{صل}}، ص ۱۱۳ و عبداللّه بن سعید عبادی لحجی، منتهی السؤل، ج ۱، ص ۴۶۸</ref>. زیراندازش، عبایش<ref>شیخ صدوق، الامالی، ص ۴۶۶؛ مکارم الاخلاق، ص ۳۸ و الجعفریات، ص ۱۸۴.</ref> و پتویش گاه تکه لباسش بود<ref>المحجة البیضاء، ص۱۴۱ و احیاء علوم الدین، ص۳۳۲.</ref>. بر روی حصیری میخوابید که بر آن پوشش دیگری نبود<ref>دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۳۷</ref>. هرگاه به [[مجلسی]] داخل میشد، در نزدیکترین جا به محل ورود خود مینشست<ref>محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج ۸، ص ۴۰۵، شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۱، ص۳۱۸؛ تاریخ مدینه دمشق، ج ۳، ص ۳۵۰؛ مجمع الزوائد، ج۸، ص۲۷۵؛الطبرانی، المعجم الکبیر، ج ۲۲، ص ۱۵۸ و کنزالعمال، ج ۷، ص ۱۶۶.</ref> و میفرمود: "از نشانههای [[فروتنی]] برای [[خدا]] [[رضایت]] دادن به نشستن در پایین مجلس به جای بالای آن است"<ref>المعجم الکبیر، ج۱، ص۱۱۴؛ الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۳۷۶ و مجمع الزوائد، ج ۸، ص ۶۰.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۲۰.</ref>. | ||
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
==رعایت [[تواضع]] در [[خانه]] == | ==رعایت [[تواضع]] در [[خانه]] == | ||
*[[پیامبر]]{{صل}} در [[خانه]] کمال [[تواضع]] را داشت. ایشان در [[خانه]] خود، جامههای خود را میدوخت<ref>مسند احمد، ج ۶، ص ۲۵۶؛ دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۲۸ و الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۳۸۸.</ref> و گوشت، قطعه قطعه میکرد و با [[فروتنی]] کنار سفره مینشست و با اینکه آن [[حضرت]]، غلامان و کنیزانی داشت؛ ولی در [[خوراک]] و [[پوشاک]] بر آنان [[برتری]] نداشت<ref>محمد حسین طباطبایی، سنن النبی، ص ۳۸.</ref>. [[رسول اکرم]]{{صل}} خود، وسیله [[تطهیر]] خود را در شب، آماده میساخت؛ گوسفندش را میدوشید و [[لباس]] و کفشش را وصله میزد و [[خانه]] را جارو میکرد و به شتر آبکش خود علف میداد. آن بزرگوار با خادمان و کنیزانش [[غذا]] میخورد و با خدمتکار [[خانه]] در آرد کردن گندم و جو، شرکت و آرد آن را خمیر میکرد<ref>ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۱۱۵؛ المناقب، ج ۱، ص ۱۴۶ و وسائل الشیعه، ج ۵، ص ۵۴.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۲۱.</ref>. | * [[پیامبر]]{{صل}} در [[خانه]] کمال [[تواضع]] را داشت. ایشان در [[خانه]] خود، جامههای خود را میدوخت<ref>مسند احمد، ج ۶، ص ۲۵۶؛ دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۲۸ و الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۳۸۸.</ref> و گوشت، قطعه قطعه میکرد و با [[فروتنی]] کنار سفره مینشست و با اینکه آن [[حضرت]]، غلامان و کنیزانی داشت؛ ولی در [[خوراک]] و [[پوشاک]] بر آنان [[برتری]] نداشت<ref>محمد حسین طباطبایی، سنن النبی، ص ۳۸.</ref>. [[رسول اکرم]]{{صل}} خود، وسیله [[تطهیر]] خود را در شب، آماده میساخت؛ گوسفندش را میدوشید و [[لباس]] و کفشش را وصله میزد و [[خانه]] را جارو میکرد و به شتر آبکش خود علف میداد. آن بزرگوار با خادمان و کنیزانش [[غذا]] میخورد و با خدمتکار [[خانه]] در آرد کردن گندم و جو، شرکت و آرد آن را خمیر میکرد<ref>ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۱۱۵؛ المناقب، ج ۱، ص ۱۴۶ و وسائل الشیعه، ج ۵، ص ۵۴.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۲۱.</ref>. | ||
*همچنین ایشان از خادمان خود در منزلش پرستاری میکرد. با دست خود به بزها علف میداد و شترش را عقال میبست؛ گوسفندش را میدوشید و نعلین خود را پینه میزد و [[لباس]] رفو میکرد؛ از بازار خرما و آذوقه میخرید و آن را به یک طرف دوش خود میانداخت و به [[خانه]] میبرد و [[حیا]] مانع نبود که شخصاً نیازمندیهای خود را از بازار تهیه کند و آن را با دست خویش به [[خانه]] ببرد<ref>برگرفته از کتابهای: ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج ۱۱، ص ۱۹۶؛ حسن بن ابی الحسن دیلمی، ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۱۱۵ و شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج ۵، ص ۵۴ و....</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۲۱.</ref>. | *همچنین ایشان از خادمان خود در منزلش پرستاری میکرد. با دست خود به بزها علف میداد و شترش را عقال میبست؛ گوسفندش را میدوشید و نعلین خود را پینه میزد و [[لباس]] رفو میکرد؛ از بازار خرما و آذوقه میخرید و آن را به یک طرف دوش خود میانداخت و به [[خانه]] میبرد و [[حیا]] مانع نبود که شخصاً نیازمندیهای خود را از بازار تهیه کند و آن را با دست خویش به [[خانه]] ببرد<ref>برگرفته از کتابهای: ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج ۱۱، ص ۱۹۶؛ حسن بن ابی الحسن دیلمی، ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۱۱۵ و شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج ۵، ص ۵۴ و....</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۲۱.</ref>. | ||
==رعایت [[تواضع]] نسبت به [[فقرا]] و تهیدستان== | ==رعایت [[تواضع]] نسبت به [[فقرا]] و تهیدستان== | ||
*[[رسول خدا]]{{صل}} همنشین [[فقرا]] بود<ref>جوامع السیره، ص ۳۴: الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج ۱، ص ۲۶۳ و المناقب، ج ۱، ص ۱۴۶.</ref>، با [[مسکینان]] [[غذا]] میخورد<ref>الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۷۹؛ مجموعه ورام، ج ۱، ص ۲۱۲ و امالی طوسی، ص ۳۹۳.</ref> و با دست خود به آنان [[غذا]] میداد<ref>المناقب،ج۱، ص۱۴۶.</ref> و به اصحابش میفرمود: "محبوبترین شما پیش من و نزدیکترین شما در [[قیامت]] به من، کسی است که اخلاقش نیکوتر و تواضعش بیشتر باشد و دورترین فرد شما در [[روز قیامت]] از من [[متکبران]] هستند"<ref>وسائل الشیعة ج ۱۵، ص ۳۷۸ و حمیری قمی، قرب الاسناد، ص ۲۲.</ref>. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[دعوت]] [[بندگان]] را میپذیرفت و هیچ دعوتی را کوچک نمیشمرد<ref>ارشادالقلوب، ج ۱، ص ۱۱۵ و الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۷۹.</ref> و هرگز کسی را به سبب [[دعوت]] از ایشان [[تحقیر]] نمیکرد<ref>وسائل الشیعه، ج ۵، ص ۵۴.</ref>؛ بسا [[دعوت]] کنندهای که غذای سفرهاش در نانی جوین و دنبهای بودار خلاصه شده بود<ref>قاضی عیاض اندلسی، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج۱، ص۲۶۵؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج ۲، ص۴۰۲؛ تاریخ مدینه دمشق، ج۴، ص۱۲۱ و الشمائل المحمدیه، ص۱۹۰.</ref>؛ اما با این حال، آن [[حضرت]] با آغوش باز، آن [[دعوت]] را میپذیرفت میفرمود: اگر استخوان شانه و سردستی را به من هدیه دهند، آن را میپذیرم و اگر مرا به خوردن پاچه گوسفندی [[دعوت]] کنند، خواهم پذیرفت"<ref>مسند احمد، ج۲، ص۴۲۴؛ بیهقی، السنن الکبری، ج۶، ص۱۶۹؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۷۹-۲۸۰؛ محییالدین نوی، المجموع، ج ۱۵، ص ۳۶۷ و صحیح البخاری، ج ۶، ص ۱۴۴.</ref>. ایشان پیوسته نزد [[مسکینان]] میرفت و از حالشان جویا میشد<ref>امام مالک، کتاب الموطأ، ج ۱، ص ۲۲۷؛ النسائی، سنن النسائی، ج ۴، ص ۴۰ و کنز العمال، ج ۱۵ ص، ۵۲ ص ۷۲۰.</ref>. بسا اتفاق افتاده بود که بندهای یا [[بنده]] زادهای و یا کنیزی میآمد و ایشان از او جدا نمیشد تا اینکه او را از [[مدینه]] بیرون میبرد و حاجتش را روا میکرد<ref>مسند احمد، ج۳، ص۱۷۴؛ ابویعلی، ج۷، ص۶۱ و ابونعیم الاصفهانی، مسند ابیحنیفه، ص۵۲.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۲۲.</ref>. | * [[رسول خدا]]{{صل}} همنشین [[فقرا]] بود<ref>جوامع السیره، ص ۳۴: الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج ۱، ص ۲۶۳ و المناقب، ج ۱، ص ۱۴۶.</ref>، با [[مسکینان]] [[غذا]] میخورد<ref>الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۷۹؛ مجموعه ورام، ج ۱، ص ۲۱۲ و امالی طوسی، ص ۳۹۳.</ref> و با دست خود به آنان [[غذا]] میداد<ref>المناقب،ج۱، ص۱۴۶.</ref> و به اصحابش میفرمود: "محبوبترین شما پیش من و نزدیکترین شما در [[قیامت]] به من، کسی است که اخلاقش نیکوتر و تواضعش بیشتر باشد و دورترین فرد شما در [[روز قیامت]] از من [[متکبران]] هستند"<ref>وسائل الشیعة ج ۱۵، ص ۳۷۸ و حمیری قمی، قرب الاسناد، ص ۲۲.</ref>. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[دعوت]] [[بندگان]] را میپذیرفت و هیچ دعوتی را کوچک نمیشمرد<ref>ارشادالقلوب، ج ۱، ص ۱۱۵ و الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۷۹.</ref> و هرگز کسی را به سبب [[دعوت]] از ایشان [[تحقیر]] نمیکرد<ref>وسائل الشیعه، ج ۵، ص ۵۴.</ref>؛ بسا [[دعوت]] کنندهای که غذای سفرهاش در نانی جوین و دنبهای بودار خلاصه شده بود<ref>قاضی عیاض اندلسی، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج۱، ص۲۶۵؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج ۲، ص۴۰۲؛ تاریخ مدینه دمشق، ج۴، ص۱۲۱ و الشمائل المحمدیه، ص۱۹۰.</ref>؛ اما با این حال، آن [[حضرت]] با آغوش باز، آن [[دعوت]] را میپذیرفت میفرمود: اگر استخوان شانه و سردستی را به من هدیه دهند، آن را میپذیرم و اگر مرا به خوردن پاچه گوسفندی [[دعوت]] کنند، خواهم پذیرفت"<ref>مسند احمد، ج۲، ص۴۲۴؛ بیهقی، السنن الکبری، ج۶، ص۱۶۹؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۷۹-۲۸۰؛ محییالدین نوی، المجموع، ج ۱۵، ص ۳۶۷ و صحیح البخاری، ج ۶، ص ۱۴۴.</ref>. ایشان پیوسته نزد [[مسکینان]] میرفت و از حالشان جویا میشد<ref>امام مالک، کتاب الموطأ، ج ۱، ص ۲۲۷؛ النسائی، سنن النسائی، ج ۴، ص ۴۰ و کنز العمال، ج ۱۵ ص، ۵۲ ص ۷۲۰.</ref>. بسا اتفاق افتاده بود که بندهای یا [[بنده]] زادهای و یا کنیزی میآمد و ایشان از او جدا نمیشد تا اینکه او را از [[مدینه]] بیرون میبرد و حاجتش را روا میکرد<ref>مسند احمد، ج۳، ص۱۷۴؛ ابویعلی، ج۷، ص۶۱ و ابونعیم الاصفهانی، مسند ابیحنیفه، ص۵۲.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۲۲.</ref>. | ||
*[[نقل]] شده است، روزی زنی نزد [[حضرت]] آمد و گفت: "یا [[رسول]] اللّه حاجتی دارم"؛ فرمود: "ای امفلان! بر هر کوچه و راهی که میخواهی بنشین؛ مرا در آنجا خواهی دید و حاجتت را برآورده میکنم"؛ پس بلند شد و با او رفت تا اینکه حاجتش را برآورده ساخت<ref>مسلم نیشابوری، صحیح، ج۷، ص۷۹-۸۰؛ فتح الباری، ج۹، ص۲۹۱؛ ابن حبان، صحیح، ج۱۰، ص۳۶۸ و دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۳۲.</ref>. گاه پس از [[نماز]]، خآدمی از خادمان [[مدینه]] با ظرفی از [[آب]] میآمد و به آن [[حضرت]] [[آب]] میداد و بسا اتفاق میافتاد که کاسهای نداشت و با [[کف دست]] به آن [[حضرت]] [[آب]] میداد<ref>دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۳۱؛ صحیح مسلم، ج ۷، ص ۷۹؛ مسند احمد، ج ۳، ص ۱۳۷ و الجامع الصغیر، ج ۲، ۳۴۰.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۲۲-۳۲۳.</ref>. | * [[نقل]] شده است، روزی زنی نزد [[حضرت]] آمد و گفت: "یا [[رسول]] اللّه حاجتی دارم"؛ فرمود: "ای امفلان! بر هر کوچه و راهی که میخواهی بنشین؛ مرا در آنجا خواهی دید و حاجتت را برآورده میکنم"؛ پس بلند شد و با او رفت تا اینکه حاجتش را برآورده ساخت<ref>مسلم نیشابوری، صحیح، ج۷، ص۷۹-۸۰؛ فتح الباری، ج۹، ص۲۹۱؛ ابن حبان، صحیح، ج۱۰، ص۳۶۸ و دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۳۲.</ref>. گاه پس از [[نماز]]، خآدمی از خادمان [[مدینه]] با ظرفی از [[آب]] میآمد و به آن [[حضرت]] [[آب]] میداد و بسا اتفاق میافتاد که کاسهای نداشت و با [[کف دست]] به آن [[حضرت]] [[آب]] میداد<ref>دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۳۱؛ صحیح مسلم، ج ۷، ص ۷۹؛ مسند احمد، ج ۳، ص ۱۳۷ و الجامع الصغیر، ج ۲، ۳۴۰.</ref><ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۳۲۲-۳۲۳.</ref>. | ||
==[[تواضع]] نابجا== | ==[[تواضع]] نابجا== | ||
خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
#به [[نقل]] از [[عبد الله بن عمر]]: شنیدم که [[پیامبر خدا]]{{صل}} میفرماید: "فرشتهای از [[آسمان]] بر من نازل شد که نه پیش از من بر [[پیامبری]] نازل شده بود و نه پس از من بر کسی نازل خواهد شد. او [[اسرافیل]] بود و [[جبرئیل]] نیز نزد من بود. او گفت: سلام بر تو، ای [[محمد]]! و سپس ادامه داد: من، فرستاده پروردگارت به سوی تو هستم. او به من [[فرمان]] داده که اگر بخواهی، تو را به عنوان [[پیامبری]] [[بنده]]، و اگر میخواهی، به عنوان [[پیامبری]] [[پادشاه]] برگزینم. من به [[جبرئیل]] نگریستم. [[جبرئیل]] به من اشاره کرد که: [[فروتنی]] کن. اینجا بود که [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: ترجیح میدهم که [[پیامبری]] [[بنده]] باشم<ref>{{متن حدیث|المعجم الکبیر عَنْ ابْنَ عُمَرَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ{{صل}} يَقُولُ: لَقَدْ هَبَطَ عَلَيَّ مَلَكٌ مِنَ السَّمَاءِ مَا هَبَطَ عَلَى نَبِيٍّ قَبْلِي، وَلَا يَهْبِطُ عَلَى أَحَدٍ مِنْ بَعْدِي، وَهُوَ إِسْرَافِيلُ وَعِنْدَهُ جِبْرِيلُ فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدُ، ثُمَّ قَالَ: أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ إِلَيْكَ أَمَرَنِي أَنْ أُخْبِرَكَ إِنْ شِئْتَ نَبِيًّا عَبْدًا، وَإِنْ شِئْتَ نَبِيًّا مَلَكًا، فَنَظَرْتُ إِلَى جِبْرِيلَ فَأَوْمَأَ جِبْرِيلُ إِلَيَّ أَنْ تَوَاضَعْ، فَقَالَ النَّبِيُّ{{صل}} عِنْدَ ذَلِكَ: نَبِيًّا عَبْدًا}}؛ المعجم الکبیر، ج۱۲، ص۲۶۷، ح۱۳۳۰۹، السنن الکبری، ج۷، ص۷۷، ح۱۳۳۲۱ نحوه؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۴۳۱ ح۳۲۰۲۷؛ الأمالی للصدوق، ص۵۳۵، ح۷۲۰، الاحتجاج، ج۱، ص۵۲۱، ح۱۲۷ کلاهما نحوه؛ بحار الأنوار، ج۵۹، ص۲۵۷ ح۲۲.</ref>. | #به [[نقل]] از [[عبد الله بن عمر]]: شنیدم که [[پیامبر خدا]]{{صل}} میفرماید: "فرشتهای از [[آسمان]] بر من نازل شد که نه پیش از من بر [[پیامبری]] نازل شده بود و نه پس از من بر کسی نازل خواهد شد. او [[اسرافیل]] بود و [[جبرئیل]] نیز نزد من بود. او گفت: سلام بر تو، ای [[محمد]]! و سپس ادامه داد: من، فرستاده پروردگارت به سوی تو هستم. او به من [[فرمان]] داده که اگر بخواهی، تو را به عنوان [[پیامبری]] [[بنده]]، و اگر میخواهی، به عنوان [[پیامبری]] [[پادشاه]] برگزینم. من به [[جبرئیل]] نگریستم. [[جبرئیل]] به من اشاره کرد که: [[فروتنی]] کن. اینجا بود که [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: ترجیح میدهم که [[پیامبری]] [[بنده]] باشم<ref>{{متن حدیث|المعجم الکبیر عَنْ ابْنَ عُمَرَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ{{صل}} يَقُولُ: لَقَدْ هَبَطَ عَلَيَّ مَلَكٌ مِنَ السَّمَاءِ مَا هَبَطَ عَلَى نَبِيٍّ قَبْلِي، وَلَا يَهْبِطُ عَلَى أَحَدٍ مِنْ بَعْدِي، وَهُوَ إِسْرَافِيلُ وَعِنْدَهُ جِبْرِيلُ فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدُ، ثُمَّ قَالَ: أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ إِلَيْكَ أَمَرَنِي أَنْ أُخْبِرَكَ إِنْ شِئْتَ نَبِيًّا عَبْدًا، وَإِنْ شِئْتَ نَبِيًّا مَلَكًا، فَنَظَرْتُ إِلَى جِبْرِيلَ فَأَوْمَأَ جِبْرِيلُ إِلَيَّ أَنْ تَوَاضَعْ، فَقَالَ النَّبِيُّ{{صل}} عِنْدَ ذَلِكَ: نَبِيًّا عَبْدًا}}؛ المعجم الکبیر، ج۱۲، ص۲۶۷، ح۱۳۳۰۹، السنن الکبری، ج۷، ص۷۷، ح۱۳۳۲۱ نحوه؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۴۳۱ ح۳۲۰۲۷؛ الأمالی للصدوق، ص۵۳۵، ح۷۲۰، الاحتجاج، ج۱، ص۵۲۱، ح۱۲۷ کلاهما نحوه؛ بحار الأنوار، ج۵۹، ص۲۵۷ ح۲۲.</ref>. | ||
#به [[نقل]] از [[ابو هریره]]: [[جبرئیل]] نزد [[پیامبر]]{{صل}} نشست و به [[آسمان]] نگریست و فرشتهای فرود آمد. [[جبرئیل]] گفت: این [[فرشته]] از آغاز آفرینشش تا اکنون، فرود نیامده بود. هنگامی که آن [[فرشته]] فرود آمد، گفت: ای [[محمّد]]! پروردگارت، مرا به سوی تو فرستاده و فرموده: آیا تو را [[پادشاهی]] [[پیامبر]] قرار دهد، یا بندهای فرستاده؟ [[جبرئیل]] گفت: ای [[محمّد]]! در برابر خدایت، [[فروتنی]] کن. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "بلکه بندهای فرستاده"<ref>{{عربی|عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ: جَلَسَ جِبْرِيلُ إِلَى النَّبِيِّ{{صل}}، فَنَظَرَ إِلَى السَّمَاءِ، فَإِذَا مَلَكٌ يَنْزِلُ، فَقَالَ جِبْرِيلُ: إِنَّ هَذَا الْمَلَكَ مَا نَزَلَ مُنْذُ يَوْمِ خُلِقَ، قَبْلَ السَّاعَةِ، فَلَمَّا نَزَلَ قَالَ: يَا مُحَمَّدُ، أَرْسَلَنِي إِلَيْكَ رَبُّكَ قَالَ: أَفَمَلِكًا نَبِيًّا يَجْعَلُكَ، أَوْ عَبْدًا رَسُولًا؟ قَالَ جِبْرِيلُ: تَوَاضَعْ لِرَبِّكَ يَا مُحَمَّدُ. قَالَ: بَلْ عَبْدًا رَسُولًا}}؛ مسند ابن حنبل، ج۳، ص۱۰ ح۷۱۶۳؛ صحیح ابن حبان، ج۱۴، ص۲۸۰، ح۶۳۶۵، مسند ابی یعلی، ج۵، ص۴۰۷، ح۶۰۷۹؛ تاریخ دمشق، ج۴، ص۷۲، التواضع و الخمول لابن أبی الدنیا، ص۱۶۳ ح۱۲۶ کلها نحوه.</ref>. | #به [[نقل]] از [[ابو هریره]]: [[جبرئیل]] نزد [[پیامبر]]{{صل}} نشست و به [[آسمان]] نگریست و فرشتهای فرود آمد. [[جبرئیل]] گفت: این [[فرشته]] از آغاز آفرینشش تا اکنون، فرود نیامده بود. هنگامی که آن [[فرشته]] فرود آمد، گفت: ای [[محمّد]]! پروردگارت، مرا به سوی تو فرستاده و فرموده: آیا تو را [[پادشاهی]] [[پیامبر]] قرار دهد، یا بندهای فرستاده؟ [[جبرئیل]] گفت: ای [[محمّد]]! در برابر خدایت، [[فروتنی]] کن. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "بلکه بندهای فرستاده"<ref>{{عربی|عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ: جَلَسَ جِبْرِيلُ إِلَى النَّبِيِّ{{صل}}، فَنَظَرَ إِلَى السَّمَاءِ، فَإِذَا مَلَكٌ يَنْزِلُ، فَقَالَ جِبْرِيلُ: إِنَّ هَذَا الْمَلَكَ مَا نَزَلَ مُنْذُ يَوْمِ خُلِقَ، قَبْلَ السَّاعَةِ، فَلَمَّا نَزَلَ قَالَ: يَا مُحَمَّدُ، أَرْسَلَنِي إِلَيْكَ رَبُّكَ قَالَ: أَفَمَلِكًا نَبِيًّا يَجْعَلُكَ، أَوْ عَبْدًا رَسُولًا؟ قَالَ جِبْرِيلُ: تَوَاضَعْ لِرَبِّكَ يَا مُحَمَّدُ. قَالَ: بَلْ عَبْدًا رَسُولًا}}؛ مسند ابن حنبل، ج۳، ص۱۰ ح۷۱۶۳؛ صحیح ابن حبان، ج۱۴، ص۲۸۰، ح۶۳۶۵، مسند ابی یعلی، ج۵، ص۴۰۷، ح۶۰۷۹؛ تاریخ دمشق، ج۴، ص۷۲، التواضع و الخمول لابن أبی الدنیا، ص۱۶۳ ح۱۲۶ کلها نحوه.</ref>. | ||
#[[امام باقر]]{{ع}} میفرماید: [[جبرئیل]]{{ع}} کلیدهای گنجینههای [[زمین]] را سه بار نزد [[پیامبر]]{{صل}} آورد و او را در [[انتخاب]] آنها آزاد گذاشت، بدون آن که [[خدای تبارک و تعالی]] - از آنچه در [[روز قیامت]] برایش آماده کرده است، چیزی بکاهد؛ اما هر بار، [[پیامبر]]{{صل}} [[فروتنی]] در برابر [[خداوند]] را برگزید <ref>{{متن حدیث|الإمام الباقر{{ع}}: وَ لَقَدْ أَتَاهُ جَبْرَئِيلُ{{ع}} بِمَفَاتِيحِ خَزَائِنِ الْأَرْضِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ يُخَيِّرُهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَهُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مِمَّا أَعَدَّ اللَّهُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ شَيْئاً فَيَخْتَارُ التَّوَاضُعَ لِرَبِّهِ جَلَّ وَ عَزَّ}}؛ الکافی، ج۸، ص۱۳۰، ح۱۰۰ و ج۲، ص۱۲۲، ح۵، نحوه، الأمالی للطوسی، ص۶۹۲، ح۱۴۷۰، کلها عن محمد بن مسلم، بحارالأنوار، ج۱۶، ص۲۷۷، ح۱۱۶.</ref>. | # [[امام باقر]]{{ع}} میفرماید: [[جبرئیل]]{{ع}} کلیدهای گنجینههای [[زمین]] را سه بار نزد [[پیامبر]]{{صل}} آورد و او را در [[انتخاب]] آنها آزاد گذاشت، بدون آن که [[خدای تبارک و تعالی]] - از آنچه در [[روز قیامت]] برایش آماده کرده است، چیزی بکاهد؛ اما هر بار، [[پیامبر]]{{صل}} [[فروتنی]] در برابر [[خداوند]] را برگزید <ref>{{متن حدیث|الإمام الباقر{{ع}}: وَ لَقَدْ أَتَاهُ جَبْرَئِيلُ{{ع}} بِمَفَاتِيحِ خَزَائِنِ الْأَرْضِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ يُخَيِّرُهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَهُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مِمَّا أَعَدَّ اللَّهُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ شَيْئاً فَيَخْتَارُ التَّوَاضُعَ لِرَبِّهِ جَلَّ وَ عَزَّ}}؛ الکافی، ج۸، ص۱۳۰، ح۱۰۰ و ج۲، ص۱۲۲، ح۵، نحوه، الأمالی للطوسی، ص۶۹۲، ح۱۴۷۰، کلها عن محمد بن مسلم، بحارالأنوار، ج۱۶، ص۲۷۷، ح۱۱۶.</ref>. | ||
#[[امام صادق]]{{ع}} میفرماید: [[جبرئیل]]، نزد [[پیامبر خدا]]{{صل}} آمد و او را مخیّر ساخت و به او اشاره کرد تا [[فروتنی]] را برگزیند. [[جبرئیل]]، [[خیرخواه]] [[پیامبر]]{{صل}} بود. [[پیامبر]]{{صل}} برای [[فروتنی]] در برابر [[خداوند متعال]]، همچون [[بندگان]]، [[غذا]] میخورد و همچون [[بندگان]] مینشست<ref>{{متن حدیث|الإمام الصادق{{ع}}: إِنَّ جَبْرَئِيلَ{{ع}} أَتَى رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} فَخَيَّرَهُ وَ أَشَارَ عَلَيْهِ بِالتَّوَاضُعِ وَ كَانَ لَهُ نَاصِحاً فَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} يَأْكُلُ إِكْلَةَ الْعَبْدِ وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ تَوَاضُعاً لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى}}؛ الکافی، ج۸، ص۱۳۱، ح۱۰۱، عن علیّ بن مغیره، بحارالأنوار، ج۱۶، ص۲۷۸، ح۱۱۷.</ref><ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[سیره پیامبر خاتم ج۱ (کتاب)|سیره پیامبر خاتم]]، ج۱، ص ۴۲۶-۴۲۹.</ref>. | # [[امام صادق]]{{ع}} میفرماید: [[جبرئیل]]، نزد [[پیامبر خدا]]{{صل}} آمد و او را مخیّر ساخت و به او اشاره کرد تا [[فروتنی]] را برگزیند. [[جبرئیل]]، [[خیرخواه]] [[پیامبر]]{{صل}} بود. [[پیامبر]]{{صل}} برای [[فروتنی]] در برابر [[خداوند متعال]]، همچون [[بندگان]]، [[غذا]] میخورد و همچون [[بندگان]] مینشست<ref>{{متن حدیث|الإمام الصادق{{ع}}: إِنَّ جَبْرَئِيلَ{{ع}} أَتَى رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} فَخَيَّرَهُ وَ أَشَارَ عَلَيْهِ بِالتَّوَاضُعِ وَ كَانَ لَهُ نَاصِحاً فَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} يَأْكُلُ إِكْلَةَ الْعَبْدِ وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ تَوَاضُعاً لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى}}؛ الکافی، ج۸، ص۱۳۱، ح۱۰۱، عن علیّ بن مغیره، بحارالأنوار، ج۱۶، ص۲۷۸، ح۱۱۷.</ref><ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[سیره پیامبر خاتم ج۱ (کتاب)|سیره پیامبر خاتم]]، ج۱، ص ۴۲۶-۴۲۹.</ref>. | ||
==[[فروتنی]] در مانند نشدن به [[پادشاهان]] و [[مستکبران]]== | ==[[فروتنی]] در مانند نشدن به [[پادشاهان]] و [[مستکبران]]== | ||
#[[امام صادق]]{{ع}} میفرماید: [[پیامبر خدا]]{{صل}} از زمانی که [[خداوند]]، او را [[مبعوث]] کرد، هرگز در حال تکیه دادن [[غذا]] نخورد و خوش نمیداشت که مانند [[پادشاهان]] باشد<ref>{{متن حدیث|الإمام الصادق{{ع}}: مَا أَكَلَ نَبِيُّ اللَّهِ{{صل}} وَ هُوَ مُتَّكِئٌ مُنْذُ بَعَثَهُ اللَّهُ وَ كَانَ يَكْرَهُ أَنْ يَتَشَبَّهَ بِالْمُلُوكِ}}؛ الکافی، ج۶، ص۲۷۲، ح۸؛ المحاسن، ج۲، ص۲۴۷، ح۱۷۶۸، کلاهما عن معلی بن خنیس، بحارالأنوار، ج۶۶، ص۳۸۷، ح۱۲.</ref>. | # [[امام صادق]]{{ع}} میفرماید: [[پیامبر خدا]]{{صل}} از زمانی که [[خداوند]]، او را [[مبعوث]] کرد، هرگز در حال تکیه دادن [[غذا]] نخورد و خوش نمیداشت که مانند [[پادشاهان]] باشد<ref>{{متن حدیث|الإمام الصادق{{ع}}: مَا أَكَلَ نَبِيُّ اللَّهِ{{صل}} وَ هُوَ مُتَّكِئٌ مُنْذُ بَعَثَهُ اللَّهُ وَ كَانَ يَكْرَهُ أَنْ يَتَشَبَّهَ بِالْمُلُوكِ}}؛ الکافی، ج۶، ص۲۷۲، ح۸؛ المحاسن، ج۲، ص۲۴۷، ح۱۷۶۸، کلاهما عن معلی بن خنیس، بحارالأنوار، ج۶۶، ص۳۸۷، ح۱۲.</ref>. | ||
#به [[نقل]] از [[حمزه بن عبد الله بن عتبه]]: [[پیامبر]]{{صل}} صفاتی داشت که در [[زورگویان]] نبود. سرخ و سیاهی، او را [[دعوت]] نمیکرد، جز آن که میپذیرفت و گاه که خرمای به کنار افتادهای مییافت، آن را در دهان مینهاد و تنها از این میترسید که [[صدقه]] باشد. او بر الاغ برهنه و بیپالان، سوار میشد<ref>{{عربی|عن حمزة بن عبد الله بن عتبة قال كانت في النبي{{صل}} خصال ليست في الجبارين كان لا يدعوه أحمر ولا أسود من الناس إلا أجابه وكان ربما وجد تمرة ملقاة فيأخذها فيهوي بها إلى فيه وانه ليخشى أن تكون من الصدقة وكان يركب الحمار عريا ليس عليه شئ}}؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۷۰؛ تاریخ دمشق، ج۴، ص۸۰، عن أبی هریره، نحوه؛ کنزالعمال، ج۷، ص۹۸، ح۱۸۱۴۴.</ref>. | #به [[نقل]] از [[حمزه بن عبد الله بن عتبه]]: [[پیامبر]]{{صل}} صفاتی داشت که در [[زورگویان]] نبود. سرخ و سیاهی، او را [[دعوت]] نمیکرد، جز آن که میپذیرفت و گاه که خرمای به کنار افتادهای مییافت، آن را در دهان مینهاد و تنها از این میترسید که [[صدقه]] باشد. او بر الاغ برهنه و بیپالان، سوار میشد<ref>{{عربی|عن حمزة بن عبد الله بن عتبة قال كانت في النبي{{صل}} خصال ليست في الجبارين كان لا يدعوه أحمر ولا أسود من الناس إلا أجابه وكان ربما وجد تمرة ملقاة فيأخذها فيهوي بها إلى فيه وانه ليخشى أن تكون من الصدقة وكان يركب الحمار عريا ليس عليه شئ}}؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۷۰؛ تاریخ دمشق، ج۴، ص۸۰، عن أبی هریره، نحوه؛ کنزالعمال، ج۷، ص۹۸، ح۱۸۱۴۴.</ref>. | ||
#به [[نقل]] از [[عباد بن حبیش]]، از [[عدی بن حاتم]]: نزد [[پیامبر خدا]]{{صل}} رفتم. زنی و بچّههایی (یا بچّهای) نزد [[پیامبر]]{{صل}} بودند - عدی، ارتباط [[خویشاوندی]] آنها با [[پیامبر]]{{صل}} را یاد کرد. و از طرز [[رفتار پیامبر]]{{صل}} با آنها<ref>در روایتی دیگر آمده است که این زن و فرزندانش از پیامبر{{صل}} تقاضایی میکنند و پیامبر{{صل}} بر میخیزد و در پی انجام کار آنها میرود (ر. ک: سبل الهدی و الرشاد، ج۷، ص۳۴).</ref> فهمیدم که کارش [[پادشاهی]]، و به سان کسرا و [[قیصر]] نیست<ref>{{عربی|عن عباد بن حبیش عن عدّی بن حاتم: فَأَتَيْتُهُ أِّي رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} فَإِذَا عِنْدَهُ امْرَأَةٌ وَصِبْيَانٌ، أَوْ صَبِيٌّ، فَذَكَرَ قُرْبَهُمْ مِنَ النَّبِيِّ{{صل}}، فَعَرَفْتُ أَنَّهُ لَيْسَ مُلْكُ كِسْرَى وَلَا قَيْصَرَ}}؛ مسند ابن حنبل، ج۷، ص۹۸،ح ۱۹۳۹۸؛ صحیح ابن حبّان، ج۱۶، ص۱۸۴، ح۷۲۰۶، المعجم الکبیر، ج،۱۷ ص،۱۰۰، ح۲۳۷؛ تاریخ الإسلام للذهبي، ج،۲ ص۶۸۷؛ السیرة النّبویّة لابن کثیر، ج۴، ص۱۲۷.</ref>. | #به [[نقل]] از [[عباد بن حبیش]]، از [[عدی بن حاتم]]: نزد [[پیامبر خدا]]{{صل}} رفتم. زنی و بچّههایی (یا بچّهای) نزد [[پیامبر]]{{صل}} بودند - عدی، ارتباط [[خویشاوندی]] آنها با [[پیامبر]]{{صل}} را یاد کرد. و از طرز [[رفتار پیامبر]]{{صل}} با آنها<ref>در روایتی دیگر آمده است که این زن و فرزندانش از پیامبر{{صل}} تقاضایی میکنند و پیامبر{{صل}} بر میخیزد و در پی انجام کار آنها میرود (ر. ک: سبل الهدی و الرشاد، ج۷، ص۳۴).</ref> فهمیدم که کارش [[پادشاهی]]، و به سان کسرا و [[قیصر]] نیست<ref>{{عربی|عن عباد بن حبیش عن عدّی بن حاتم: فَأَتَيْتُهُ أِّي رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} فَإِذَا عِنْدَهُ امْرَأَةٌ وَصِبْيَانٌ، أَوْ صَبِيٌّ، فَذَكَرَ قُرْبَهُمْ مِنَ النَّبِيِّ{{صل}}، فَعَرَفْتُ أَنَّهُ لَيْسَ مُلْكُ كِسْرَى وَلَا قَيْصَرَ}}؛ مسند ابن حنبل، ج۷، ص۹۸،ح ۱۹۳۹۸؛ صحیح ابن حبّان، ج۱۶، ص۱۸۴، ح۷۲۰۶، المعجم الکبیر، ج،۱۷ ص،۱۰۰، ح۲۳۷؛ تاریخ الإسلام للذهبي، ج،۲ ص۶۸۷؛ السیرة النّبویّة لابن کثیر، ج۴، ص۱۲۷.</ref>. | ||
#به [[نقل]] از [[عطاء بن یسار ]]: [[جبرئیل]]، نزد [[پیامبر]]{{صل}}- که در منطقه بالای [[شهر]] [[مکّه]]، تکیه داده [[غذا]] میخورد-، آمد و گفت: "ای [[محمّد]]! [[غذا خوردن]] شاهانه؟!". پس [[پیامبر خدا]]{{صل}} راست نشست<ref>{{عربی|عن عطاء بن يسار إن جبريل أتى النبي{{صل}} وهو بأعلى مكة يأكل متكئا فقال له يا محمد أكل الملوك فجلس رسول الله{{صل}}}}؛ الطبقات الکبری،ج۱، ص۳۸۰.</ref>. | #به [[نقل]] از [[عطاء بن یسار]]: [[جبرئیل]]، نزد [[پیامبر]]{{صل}}- که در منطقه بالای [[شهر]] [[مکّه]]، تکیه داده [[غذا]] میخورد-، آمد و گفت: "ای [[محمّد]]! [[غذا خوردن]] شاهانه؟!". پس [[پیامبر خدا]]{{صل}} راست نشست<ref>{{عربی|عن عطاء بن يسار إن جبريل أتى النبي{{صل}} وهو بأعلى مكة يأكل متكئا فقال له يا محمد أكل الملوك فجلس رسول الله{{صل}}}}؛ الطبقات الکبری،ج۱، ص۳۸۰.</ref>. | ||
#به [[نقل]] از [[عبد الله بن بسر]]: [[پیامبر]]{{صل}} دیگی به نام غرّاء داشت که چهار مرد، آن را حمل میکردند. هنگامی که ظهر میشد و [[نماز ظهر]] را میخواندند، نان را در آن دیگ، ترید کرده، آن را میآوردند و به گردش جمع میشدند و چون جمعیت فراوان میشد، [[پیامبر]]{{صل}} بر زانوانش مینشست. [[عربی]] صحرانشین به ایشان گفت: این، چگونه نشستنی است؟ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "[[خداوند]]، مرا بندهای بزرگوار قرار داده است، نه زورگویی خودکامه و لجوج"<ref>{{عربی| عَنْ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ بُسْرٍ: كَانَ لِلنَّبِيِّ{{صل}} قَصْعَةٌ يُقَالُ لَهَا الْغَرَّاءُ يَحْمِلُهَا أَرْبَعَةُ رِجَالٍ، فَلَمَّا أَضْحَوْا وَسَجَدُوا الضُّحَى أُتِيَ بِتِلْكَ الْقَصْعَةِ - يَعْنِي وَقَدْ ثُرِدَ فِيهَا - فَالْتَفُّوا عَلَيْهَا، فَلَمَّا كَثَرُوا جَثَا رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} فَقَالَ أَعْرَابِيٌّ: مَا هَذِهِ الْجِلْسَةُ؟ قَالَ النَّبِيُّ{{صل}}: إِنَّ اللَّهَ جَعَلَنِي عَبْدًا كَرِيمًا، وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّارًا عَنِيدًا}}؛ سنن أبي داود، ج۳، ص۳۴۸، ح۳۷۷۳؛ السنن الکبری، ج۷، ص۴۶۲، ح۱۴۶۵۳؛ تاریخ دمشق، ج۱، ص۳۹۴، ح۴۰۲ و ج۲۷، ص۱۴۱، ح۵۷۵۸؛ کنز العمال، ج۱۵، ص۴۳۱، ح۴۱۷۰۷ و راجع؛ سنن ابن ماجة، ج۲، ص۱۰۸۶، ح۳۲۶۳.</ref>. | #به [[نقل]] از [[عبد الله بن بسر]]: [[پیامبر]]{{صل}} دیگی به نام غرّاء داشت که چهار مرد، آن را حمل میکردند. هنگامی که ظهر میشد و [[نماز ظهر]] را میخواندند، نان را در آن دیگ، ترید کرده، آن را میآوردند و به گردش جمع میشدند و چون جمعیت فراوان میشد، [[پیامبر]]{{صل}} بر زانوانش مینشست. [[عربی]] صحرانشین به ایشان گفت: این، چگونه نشستنی است؟ [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "[[خداوند]]، مرا بندهای بزرگوار قرار داده است، نه زورگویی خودکامه و لجوج"<ref>{{عربی| عَنْ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ بُسْرٍ: كَانَ لِلنَّبِيِّ{{صل}} قَصْعَةٌ يُقَالُ لَهَا الْغَرَّاءُ يَحْمِلُهَا أَرْبَعَةُ رِجَالٍ، فَلَمَّا أَضْحَوْا وَسَجَدُوا الضُّحَى أُتِيَ بِتِلْكَ الْقَصْعَةِ - يَعْنِي وَقَدْ ثُرِدَ فِيهَا - فَالْتَفُّوا عَلَيْهَا، فَلَمَّا كَثَرُوا جَثَا رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} فَقَالَ أَعْرَابِيٌّ: مَا هَذِهِ الْجِلْسَةُ؟ قَالَ النَّبِيُّ{{صل}}: إِنَّ اللَّهَ جَعَلَنِي عَبْدًا كَرِيمًا، وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّارًا عَنِيدًا}}؛ سنن أبي داود، ج۳، ص۳۴۸، ح۳۷۷۳؛ السنن الکبری، ج۷، ص۴۶۲، ح۱۴۶۵۳؛ تاریخ دمشق، ج۱، ص۳۹۴، ح۴۰۲ و ج۲۷، ص۱۴۱، ح۵۷۵۸؛ کنز العمال، ج۱۵، ص۴۳۱، ح۴۱۷۰۷ و راجع؛ سنن ابن ماجة، ج۲، ص۱۰۸۶، ح۳۲۶۳.</ref>. | ||
#[[پیامبر خدا]]{{صل}} هنگامی که [[زن]] مستمندی هدیهای برای [[عایشه]] آورد، امّا [[عایشه]] از روی [[دلسوزی]]، آن را قبول نکرد. چرا آن را قبول نکردی و در عوض، هدیهای به او ندادی تا [[فکر]] نکند او را [[تحقیر]] کردهای؟! ای [[عایشه]]! [[فروتن]] باش؛ زیرا [[خداوند]]، فروتنان را [[دوست]] میدارد و از افراد [[متکبّر]]، نفرت دارد<ref>{{عربی|رسول الله{{صل}} – لعائشه لما أهدت امرأة مسکینة هدیة فلم تقبلها رحمة لها-: ألا قبلتیها منها و کافیتیها منها، فلا تری أنّک حقّر تیها؟! يا عائشة تواضعي، فإن الله يحب المتواضعين، ويبغض المستكبرين}}؛ کنز العمّال، ج۵، ص۸۲۱، ح۱۴۴۸۲؛ نقلا عن أبي الشیخ في الثواب عن عائشة.</ref><ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[سیره پیامبر خاتم ج۱ (کتاب)|سیره پیامبر خاتم]]، ج۱، ص ۴۲۸-۴۳۱.</ref>. | # [[پیامبر خدا]]{{صل}} هنگامی که [[زن]] مستمندی هدیهای برای [[عایشه]] آورد، امّا [[عایشه]] از روی [[دلسوزی]]، آن را قبول نکرد. چرا آن را قبول نکردی و در عوض، هدیهای به او ندادی تا [[فکر]] نکند او را [[تحقیر]] کردهای؟! ای [[عایشه]]! [[فروتن]] باش؛ زیرا [[خداوند]]، فروتنان را [[دوست]] میدارد و از افراد [[متکبّر]]، نفرت دارد<ref>{{عربی|رسول الله{{صل}} – لعائشه لما أهدت امرأة مسکینة هدیة فلم تقبلها رحمة لها-: ألا قبلتیها منها و کافیتیها منها، فلا تری أنّک حقّر تیها؟! يا عائشة تواضعي، فإن الله يحب المتواضعين، ويبغض المستكبرين}}؛ کنز العمّال، ج۵، ص۸۲۱، ح۱۴۴۸۲؛ نقلا عن أبي الشیخ في الثواب عن عائشة.</ref><ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[سیره پیامبر خاتم ج۱ (کتاب)|سیره پیامبر خاتم]]، ج۱، ص ۴۲۸-۴۳۱.</ref>. | ||
==[[فروتنی]] هنگام یادکرد از [[فضیلت]] خود== | ==[[فروتنی]] هنگام یادکرد از [[فضیلت]] خود== | ||
#[[امام علی]]{{ع}} میفرماید: [[پیامبر خدا]]{{صل}} هرگاه فضیلتی را از خود یاد میکرد، میفرمود: "و [[فخر]] نمیفروشم"<ref>{{متن حدیث|الإمام علی{{ع}} إِنَّهُ كَانَ{{صل}} إِذَا ذَكَرَ لِنَفْسِهِ فَضِيلَةً قَالَ وَ لَا فَخْرَ}}؛ الاحتجاج، ج۱، ص۴۹۸، ح۱۲۷؛ إرشاد القلوب، ص۴۰۷، کلاهما عن الإمام الکاظم عن آبائه{{عم}}؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۳۴۱، ح۳۳.</ref>. | # [[امام علی]]{{ع}} میفرماید: [[پیامبر خدا]]{{صل}} هرگاه فضیلتی را از خود یاد میکرد، میفرمود: "و [[فخر]] نمیفروشم"<ref>{{متن حدیث|الإمام علی{{ع}} إِنَّهُ كَانَ{{صل}} إِذَا ذَكَرَ لِنَفْسِهِ فَضِيلَةً قَالَ وَ لَا فَخْرَ}}؛ الاحتجاج، ج۱، ص۴۹۸، ح۱۲۷؛ إرشاد القلوب، ص۴۰۷، کلاهما عن الإمام الکاظم عن آبائه{{عم}}؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۳۴۱، ح۳۳.</ref>. | ||
#[[پیامبر خدا]]{{صل}}: چون به [[آسمان]] برده شدم، [[جبرئیل]]{{ع}} دو به دو، [[اذان]]، و دو به دو، اقامه گفت. سپس به من گفت: برای [[نماز]] جلو بِایست، ای [[محمّد]]! من گفتم: ای [[جبرئیل]]! بر تو پیشی گیرم؟ گفت: آری؛ چون [[خداوند]] - تبارک و تعالی - پیامبرانش بهویژه تو را بر همه فرشتگانش [[برتری]] داده است. پس من جلو ایستادم و با ایشان [[نماز]] خواندم، و بدین، [[فخر]] نمیفروشم<ref>{{متن حدیث|رَسُولُ الله{{صل}}: أَنَّهُ لَمَّا عُرِجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ أَذَّنَ جَبْرَئِيلُ{{ع}} مَثْنَى مَثْنَى وَ أَقَامَ مَثْنَى مَثْنَى ثُمَّ قَالَ تَقَدَّمْ يَا مُحَمَّدُ فَقُلْتُ يَا جَبْرَئِيلُ أَتَقَدَّمُ عَلَيْكَ فَقَالَ نَعَمْ لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اسْمُهُ فَضَّلَ أَنْبِيَاءَهُ عَلَى مَلَائِكَتِهِ أَجْمَعِينَ وَ فَضَّلَكَ خَاصَّةً فَتَقَدَّمْتُ وَ صَلَّيْتُ بِهِمْ وَ لَا فَخْرَ}}؛ کمال الدین، ص۲۵۵، ح۴؛ علل الشرائع، ص۶، ح۱؛ عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج۱، ص۲۶۳، ح۲۲، کلّها عن عبد السّلام بن صالح الهروي عن الإمام الرضا عن آبائه{{عم}}؛ بحار الأنوار، ج۸۴، ص۱۳۹، ح۳۲.</ref>. | # [[پیامبر خدا]]{{صل}}: چون به [[آسمان]] برده شدم، [[جبرئیل]]{{ع}} دو به دو، [[اذان]]، و دو به دو، اقامه گفت. سپس به من گفت: برای [[نماز]] جلو بِایست، ای [[محمّد]]! من گفتم: ای [[جبرئیل]]! بر تو پیشی گیرم؟ گفت: آری؛ چون [[خداوند]] - تبارک و تعالی - پیامبرانش بهویژه تو را بر همه فرشتگانش [[برتری]] داده است. پس من جلو ایستادم و با ایشان [[نماز]] خواندم، و بدین، [[فخر]] نمیفروشم<ref>{{متن حدیث|رَسُولُ الله{{صل}}: أَنَّهُ لَمَّا عُرِجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ أَذَّنَ جَبْرَئِيلُ{{ع}} مَثْنَى مَثْنَى وَ أَقَامَ مَثْنَى مَثْنَى ثُمَّ قَالَ تَقَدَّمْ يَا مُحَمَّدُ فَقُلْتُ يَا جَبْرَئِيلُ أَتَقَدَّمُ عَلَيْكَ فَقَالَ نَعَمْ لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اسْمُهُ فَضَّلَ أَنْبِيَاءَهُ عَلَى مَلَائِكَتِهِ أَجْمَعِينَ وَ فَضَّلَكَ خَاصَّةً فَتَقَدَّمْتُ وَ صَلَّيْتُ بِهِمْ وَ لَا فَخْرَ}}؛ کمال الدین، ص۲۵۵، ح۴؛ علل الشرائع، ص۶، ح۱؛ عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج۱، ص۲۶۳، ح۲۲، کلّها عن عبد السّلام بن صالح الهروي عن الإمام الرضا عن آبائه{{عم}}؛ بحار الأنوار، ج۸۴، ص۱۳۹، ح۳۲.</ref>. | ||
#[[پیامبر خدا]]{{صل}} میفرماید: [[خداوند]] یکصد و بیست و چهار هزار [[پیامبر]] آفرید که من، گرامیترین آنان نزد [[خداوند]] هستم و فخری نمیفروشم<ref>{{متن حدیث|رَسُولُ الله{{صل}}: خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِائَةَ أَلْفِ نَبِيٍّ وَ أَرْبَعَةً وَ عِشْرِينَ أَلْفَ نَبِيٍّ أَنَا أَكْرَمُهُمْ عَلَى اللَّهِ وَ لَا فَخْرَ}}؛ الخصال، ص۶۴۱، ح۱۹، عن زید بن علي، عن الإمام زین العابدین عن أبیه عن جدّه{{عم}}؛ الأمالي للصدوق، ص۳۰۷، ح۳۵۲ عن دارم بن قبیضة بن نهشل بن مجمع الصّنعانيّ عن الإمام الرضا{{ع}} عن آبائه{{عم}}؛ المناقب لابن شهرآشوب: بن ج۳، ص۴۷؛ بحار الأنوار، ج۳۸، ص۴، ح۲.</ref>. | # [[پیامبر خدا]]{{صل}} میفرماید: [[خداوند]] یکصد و بیست و چهار هزار [[پیامبر]] آفرید که من، گرامیترین آنان نزد [[خداوند]] هستم و فخری نمیفروشم<ref>{{متن حدیث|رَسُولُ الله{{صل}}: خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِائَةَ أَلْفِ نَبِيٍّ وَ أَرْبَعَةً وَ عِشْرِينَ أَلْفَ نَبِيٍّ أَنَا أَكْرَمُهُمْ عَلَى اللَّهِ وَ لَا فَخْرَ}}؛ الخصال، ص۶۴۱، ح۱۹، عن زید بن علي، عن الإمام زین العابدین عن أبیه عن جدّه{{عم}}؛ الأمالي للصدوق، ص۳۰۷، ح۳۵۲ عن دارم بن قبیضة بن نهشل بن مجمع الصّنعانيّ عن الإمام الرضا{{ع}} عن آبائه{{عم}}؛ المناقب لابن شهرآشوب: بن ج۳، ص۴۷؛ بحار الأنوار، ج۳۸، ص۴، ح۲.</ref>. | ||
#[[پیامبر خدا]]{{صل}} میفرماید: من جلودار پیامبرانم، و [[فخر]] نمیفروشم. من خاتم پیامبرانم، و [[فخر]] نمیفروشم. من نخستین شفاعتکننده و نخستین کسی هستم که شفاعتش پذیرفته میشود، و [[فخر]] نمیفروشم<ref>{{متن حدیث|رَسُولُ الله{{صل}}: أَنَا قَائِدُ الْمُرْسَلِينَ وَلَا فَخْرَ، وَأَنَا خَاتَمُ النَّبِيِّينَ وَلَا فَخْرَ، وَأَنَا أَوَّلُ شَافِعٍ وَأَوَّلُ مُشَفَّعٍ وَلَا فَخْرَ}}؛ سنن الدارمي، ج۱، ص۳۱، ح۴۹؛ المعجم الأوسط، ج۱، ص۶۱،ح ۱۷۰؛ کتاب الأوائل لابن أبي عاصم، ص۴۲، ح۸۸ کلّها عن جابر بن عبدالله؛ کنز العمّال،ج۱۱، ص۴۰۴، ح۳۱۸۸۳.</ref>. | # [[پیامبر خدا]]{{صل}} میفرماید: من جلودار پیامبرانم، و [[فخر]] نمیفروشم. من خاتم پیامبرانم، و [[فخر]] نمیفروشم. من نخستین شفاعتکننده و نخستین کسی هستم که شفاعتش پذیرفته میشود، و [[فخر]] نمیفروشم<ref>{{متن حدیث|رَسُولُ الله{{صل}}: أَنَا قَائِدُ الْمُرْسَلِينَ وَلَا فَخْرَ، وَأَنَا خَاتَمُ النَّبِيِّينَ وَلَا فَخْرَ، وَأَنَا أَوَّلُ شَافِعٍ وَأَوَّلُ مُشَفَّعٍ وَلَا فَخْرَ}}؛ سنن الدارمي، ج۱، ص۳۱، ح۴۹؛ المعجم الأوسط، ج۱، ص۶۱،ح ۱۷۰؛ کتاب الأوائل لابن أبي عاصم، ص۴۲، ح۸۸ کلّها عن جابر بن عبدالله؛ کنز العمّال،ج۱۱، ص۴۰۴، ح۳۱۸۸۳.</ref>. | ||
#[[پیامبر خدا]]{{صل}} میفرماید: [[روز قیامت]] که میشود، من پیشوای [[پیامبران]] و سخنور و شفاعتدار ایشان هستم، و فخری نمیفروشم<ref>{{متن حدیث|رَسُولُ الله{{صل}}: إِذَا كَانَ يَوْمُ القِيَامَةِ كُنْتُ إِمَامَ النَّبِيِّينَ وَخَطِيبَهُمْ وَصَاحِبَ شَفَاعَتِهِمْ، غَيْرُ فَخْرٍ}}؛ سنن الترمذي، ج۵، ص۵۸۶، ح۳۶۱۳؛ سنن ابن صماجة، ج۲، ص۱۴۴۳، ح۴۳۱۴؛ مسند ابن حنبل، ج۸، ص۵۳، ح۲۱۳۱۱؛ المستدرك علی الصحیحین، ج۱، ص۱۴۳، ح۲۴۱، کلّها عن اُبيّ بن کعب؛ المصنّف لابن أبي شبیه، ج۷، ص۴۰۹، ح۲ عن الطفیل بن اُبيّ عن أبیه؛ کنزالعمّال،ج۱۱، ص۴۰۶، ح۳۱۸۹۸.</ref>. | # [[پیامبر خدا]]{{صل}} میفرماید: [[روز قیامت]] که میشود، من پیشوای [[پیامبران]] و سخنور و شفاعتدار ایشان هستم، و فخری نمیفروشم<ref>{{متن حدیث|رَسُولُ الله{{صل}}: إِذَا كَانَ يَوْمُ القِيَامَةِ كُنْتُ إِمَامَ النَّبِيِّينَ وَخَطِيبَهُمْ وَصَاحِبَ شَفَاعَتِهِمْ، غَيْرُ فَخْرٍ}}؛ سنن الترمذي، ج۵، ص۵۸۶، ح۳۶۱۳؛ سنن ابن صماجة، ج۲، ص۱۴۴۳، ح۴۳۱۴؛ مسند ابن حنبل، ج۸، ص۵۳، ح۲۱۳۱۱؛ المستدرك علی الصحیحین، ج۱، ص۱۴۳، ح۲۴۱، کلّها عن اُبيّ بن کعب؛ المصنّف لابن أبي شبیه، ج۷، ص۴۰۹، ح۲ عن الطفیل بن اُبيّ عن أبیه؛ کنزالعمّال،ج۱۱، ص۴۰۶، ح۳۱۸۹۸.</ref>. | ||
#[[پیامبر خدا]]{{صل}} میفرماید: به من پنج چیز عطا شد که به هیچ [[پیامبری]] پیش از من عطا نشده بود، و آنها را برای [[خودستایی]] نمیگویم: من به سوی همه [[مردم]]، سرخ و سیاه، فرستاده شدم، و با ترسی که به فاصله یک ماه جلوتر از من در [[دل]] [[دشمنان]] میافتاد، [[یاری]] شدم، و غنیمتهای [[جنگی]] برای من [[حلال]] شد، با آن که برای کسی پیش از من [[حلال]] نشده بود، و [[زمین]] برای من، [[مسجد]] و [[پاک]] کننده قرار داده شد، و به من [[حقّ]] [[شفاعت]] داده شده و آن را برای امّتم اندوختهام، برای کسی که هیچ شرکی به [[خداوند]] نیاورد<ref>{{متن حدیث|رَسُولُ الله{{صل}}: أُعْطِيتُ خَمْسًا لَمْ يُعْطَهُنَّ نَبِيٌّ قَبْلِي، وَلا أَقُولُهُنَّ فَخْرًا: بُعِثْتُ إِلَى النَّاسِ كَافَّةً، الْأَحْمَرِ وَالْأَسْوَدِ، وَنُصِرْتُ بِالرُّعْبِ مَسِيرَةَ شَهْرٍ، وَأُحِلَّتْ لِي الْغَنَائِمُ، وَلَمْ تَحِلَّ لِأَحَدٍ قَبْلِي، وَجُعِلَتْ لِي الْأَرْضُ مَسْجِدًا وَطَهُورًا، وَأُعْطِيتُ الشَّفَاعَةَ، فَأَخَّرْتُهَا لِأُمَّتِي، فَهِيَ لِمَنْ لَا يُشْرِكُ بِاللهِ شَيْئًا}}؛ مسند ابن حنبل، ج۱، ص۶۴۵، ح۲۷۴۲؛ المصنّف لابن أبي شیبة، ج۷، ص۴۱۰ نحوه وکلاهما عن ابن عبّاس، کنز العمّال، ج۱۱، ص۴۳۷، ح۳۲۰۵۸؛ مجمع البیان، ج۸، ص۶۱۱ عن ابن عبّاس نحوه؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۳۰۸.</ref>. | # [[پیامبر خدا]]{{صل}} میفرماید: به من پنج چیز عطا شد که به هیچ [[پیامبری]] پیش از من عطا نشده بود، و آنها را برای [[خودستایی]] نمیگویم: من به سوی همه [[مردم]]، سرخ و سیاه، فرستاده شدم، و با ترسی که به فاصله یک ماه جلوتر از من در [[دل]] [[دشمنان]] میافتاد، [[یاری]] شدم، و غنیمتهای [[جنگی]] برای من [[حلال]] شد، با آن که برای کسی پیش از من [[حلال]] نشده بود، و [[زمین]] برای من، [[مسجد]] و [[پاک]] کننده قرار داده شد، و به من [[حقّ]] [[شفاعت]] داده شده و آن را برای امّتم اندوختهام، برای کسی که هیچ شرکی به [[خداوند]] نیاورد<ref>{{متن حدیث|رَسُولُ الله{{صل}}: أُعْطِيتُ خَمْسًا لَمْ يُعْطَهُنَّ نَبِيٌّ قَبْلِي، وَلا أَقُولُهُنَّ فَخْرًا: بُعِثْتُ إِلَى النَّاسِ كَافَّةً، الْأَحْمَرِ وَالْأَسْوَدِ، وَنُصِرْتُ بِالرُّعْبِ مَسِيرَةَ شَهْرٍ، وَأُحِلَّتْ لِي الْغَنَائِمُ، وَلَمْ تَحِلَّ لِأَحَدٍ قَبْلِي، وَجُعِلَتْ لِي الْأَرْضُ مَسْجِدًا وَطَهُورًا، وَأُعْطِيتُ الشَّفَاعَةَ، فَأَخَّرْتُهَا لِأُمَّتِي، فَهِيَ لِمَنْ لَا يُشْرِكُ بِاللهِ شَيْئًا}}؛ مسند ابن حنبل، ج۱، ص۶۴۵، ح۲۷۴۲؛ المصنّف لابن أبي شیبة، ج۷، ص۴۱۰ نحوه وکلاهما عن ابن عبّاس، کنز العمّال، ج۱۱، ص۴۳۷، ح۳۲۰۵۸؛ مجمع البیان، ج۸، ص۶۱۱ عن ابن عبّاس نحوه؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۳۰۸.</ref>. | ||
#[[امام حسن]]{{ع}} میفرماید: چند تن از [[یهودیان]]، [[خدمت]] [[پیامبر]]{{صل}} آمدند و گفتند: ای [[محمّد]]! تو کسی هستی که ادّعا میکنی [[پیامبر]] خدایی؟ و تو کسی هستی که به تو [[وحی]] میشود، همانگونه که به [[موسی بن عمران]] [[وحی]] میشد؟ [[پیامبر]]{{صل}} لختی ساکت ماند و سپس فرمود: "آری، من سَرور [[فرزندان آدم]] هستم و [[فخر]] نمیفروشم"<ref>{{متن حدیث|الإمام الحسن{{ع}}: جَاءَ نَفَرٌ مِنَ الْيَهُودِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} فَقَالُوا يَا مُحَمَّدُ أَنْتَ الَّذِي تَزْعُمُ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّكَ الَّذِي يُوحَى إِلَيْكَ كَمَا أُوحِيَ إِلَى مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ{{ع}}. فَسَكَتَ النَّبِيُّ{{صل}} سَاعَةً ثُمَّ قَالَ نَعَمْ أَنَا سَيِّدُ وُلْدِ آدَمَ وَ لَا فَخْرَ...}}؛ الأمالي للصدوق، ص۲۵۴، ح۲۷۹ عن الحسن بن [[عبدالله]] عن أبیه؛ الاختصاص، ص۳۳ عن الحسین بن [[عبدالله]] عن آبائه؛ بحارالأنوار، ج۹، ص۲۹۴، ح۵ وراجع؛ عیون أخبار [[الرضا]]{{ع}}، ج۲، ص۳۵، ح۷۸.</ref>. | # [[امام حسن]]{{ع}} میفرماید: چند تن از [[یهودیان]]، [[خدمت]] [[پیامبر]]{{صل}} آمدند و گفتند: ای [[محمّد]]! تو کسی هستی که ادّعا میکنی [[پیامبر]] خدایی؟ و تو کسی هستی که به تو [[وحی]] میشود، همانگونه که به [[موسی بن عمران]] [[وحی]] میشد؟ [[پیامبر]]{{صل}} لختی ساکت ماند و سپس فرمود: "آری، من سَرور [[فرزندان آدم]] هستم و [[فخر]] نمیفروشم"<ref>{{متن حدیث|الإمام الحسن{{ع}}: جَاءَ نَفَرٌ مِنَ الْيَهُودِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} فَقَالُوا يَا مُحَمَّدُ أَنْتَ الَّذِي تَزْعُمُ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّكَ الَّذِي يُوحَى إِلَيْكَ كَمَا أُوحِيَ إِلَى مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ{{ع}}. فَسَكَتَ النَّبِيُّ{{صل}} سَاعَةً ثُمَّ قَالَ نَعَمْ أَنَا سَيِّدُ وُلْدِ آدَمَ وَ لَا فَخْرَ...}}؛ الأمالي للصدوق، ص۲۵۴، ح۲۷۹ عن الحسن بن [[عبدالله]] عن أبیه؛ الاختصاص، ص۳۳ عن الحسین بن [[عبدالله]] عن آبائه؛ بحارالأنوار، ج۹، ص۲۹۴، ح۵ وراجع؛ عیون أخبار [[الرضا]]{{ع}}، ج۲، ص۳۵، ح۷۸.</ref>. | ||
#[[پیامبر خدا]]{{صل}} میفرماید: من، شریفترین تبار را دارم و [[خودستایی]] نمیکنم و با منزلتترین و ارجمندترین [[مردم]] هستم و قصدم فخرفروشی نیست<ref>{{متن حدیث|رَسُولُ الله{{صل}}: أَنَا أشْرَفُ النَّاسِ حَسَبَاً وَلَا فَخْرَ وَأكْرَمُ النَّاسِ قَدراً وَلَا فخرَ}}؛ الفردوس، ج۱، ص۴۵، ح۱۱۱ عن جابر بن عبدالله؛ کنز العمّال: ج۱۱، ص۴۳۵، ح۳۲۰۴۴.</ref>. | # [[پیامبر خدا]]{{صل}} میفرماید: من، شریفترین تبار را دارم و [[خودستایی]] نمیکنم و با منزلتترین و ارجمندترین [[مردم]] هستم و قصدم فخرفروشی نیست<ref>{{متن حدیث|رَسُولُ الله{{صل}}: أَنَا أشْرَفُ النَّاسِ حَسَبَاً وَلَا فَخْرَ وَأكْرَمُ النَّاسِ قَدراً وَلَا فخرَ}}؛ الفردوس، ج۱، ص۴۵، ح۱۱۱ عن جابر بن عبدالله؛ کنز العمّال: ج۱۱، ص۴۳۵، ح۳۲۰۴۴.</ref>. | ||
#[[پیامبر خدا]]{{صل}} میفرماید: [[خداوند]] [[مردم]] را به دو گروه تقسیم کرد و مرا در [[بهترین]] آن دو گروه قرار داد. این، همان سخن خدای عزّوجلّ است که: و {{متن قرآن|وَأَصْحَابُ الْيَمِينِ}} و {{متن قرآن|وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ}}. من از [[اصحاب]] [[یمین]] و از [[بهترین]] [[اصحاب]] [[یمین]] هستم. سپس [[خداوند]]، این دو گروه را به سه گروه تقسیم کرد و مرا در [[بهترین]] آن سه گروه قرار داد و این، همان سخن خدای عزّوجلّ است که: {{متن قرآن| فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ }}<ref> یکی خجستگان، و خجستگان کیستند؟ و (دیگر) ناخجستگان، و ناخجستگان کیستند؟ و (سوم) پیشتازان پیشتاز؛ سوره واقعه، آیه:۸-۱۰.</ref>. سپس [[خداوند]]، این سه گروه را قبیلهها ساخت و مرا در [[بهترین]] [[قبیله]] نهاد و این، زمان سخن خدای عزّوجلّ است که: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ}}<ref> ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروهها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را باز شناسید، بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است؛ سوره حجرات، آیه:۱۳.</ref>. من، [[پرهیزگارترین]] [[فرزند]] [[آدم]] و گرامیترین ایشان در نزد [[خداوند]] عزّوجلّ هستم، بدون آن که بِدان ببالم<ref>{{متن حدیث|عَنْهُ{{صل}}: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَسَمَ الْخَلْقَ قِسْمَيْنِ فَجَعَلَنِي فِي خَيْرِهِمَا قِسْماً وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي ذِكْرِ أَصْحَابِ الْيَمِينِ وَ أَصْحَابِ الشِّمَالِ وَ أَنَا مِنْ أَصْحَابِ الْيَمِينِ وَ أَنَا خَيْرُ أَصْحَابِ الْيَمِينِ. ثُمَّ جَعَلَ الْقِسْمَيْنِ أَثْلَاثاً فَجَعَلَنِي فِي خَيْرِهَا ثُلُثاً وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ {{متن قرآن|فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ}} وَ أَنَا مِنَ السَّابِقِينَ وَ أَنَا خَيْرُ السَّابِقِينَ. ثُمَّ جَعَلَ الْأَثْلَاثَ قَبَائِلَ فَجَعَلَنِي فِي خَيْرِهَا قَبِيلَةً وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ}} فَأَنَا أَتْقَى وُلْدِ آدَمَ وَ أَكْرَمُهُمْ عَلَى اللَّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ وَ لَا فَخْرَ}}؛ الأمالي للصدوق، ص۷۲۹، ح۹۹۹؛ مجمع البیان، ج۹، ص۲۰۷؛ العمدة، ص۴۲، ح۲۸ نحوه؛ المناقب للکوفي،ج۱،ص۱۲۷،ح۷۰،کلّها عن ابن عبّاس؛ تفسیر القمّي، ج۲، ص۳۴۷عن حذیفة بن الیمان نحوه؛ بحارالأنوار، ج۱۶، ص۳۱۵، ح۴.</ref>. | # [[پیامبر خدا]]{{صل}} میفرماید: [[خداوند]] [[مردم]] را به دو گروه تقسیم کرد و مرا در [[بهترین]] آن دو گروه قرار داد. این، همان سخن خدای عزّوجلّ است که: و {{متن قرآن|وَأَصْحَابُ الْيَمِينِ}} و {{متن قرآن|وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ}}. من از [[اصحاب]] [[یمین]] و از [[بهترین]] [[اصحاب]] [[یمین]] هستم. سپس [[خداوند]]، این دو گروه را به سه گروه تقسیم کرد و مرا در [[بهترین]] آن سه گروه قرار داد و این، همان سخن خدای عزّوجلّ است که: {{متن قرآن| فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ }}<ref> یکی خجستگان، و خجستگان کیستند؟ و (دیگر) ناخجستگان، و ناخجستگان کیستند؟ و (سوم) پیشتازان پیشتاز؛ سوره واقعه، آیه:۸-۱۰.</ref>. سپس [[خداوند]]، این سه گروه را قبیلهها ساخت و مرا در [[بهترین]] [[قبیله]] نهاد و این، زمان سخن خدای عزّوجلّ است که: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ}}<ref> ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروهها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را باز شناسید، بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است؛ سوره حجرات، آیه:۱۳.</ref>. من، [[پرهیزگارترین]] [[فرزند]] [[آدم]] و گرامیترین ایشان در نزد [[خداوند]] عزّوجلّ هستم، بدون آن که بِدان ببالم<ref>{{متن حدیث|عَنْهُ{{صل}}: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَسَمَ الْخَلْقَ قِسْمَيْنِ فَجَعَلَنِي فِي خَيْرِهِمَا قِسْماً وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي ذِكْرِ أَصْحَابِ الْيَمِينِ وَ أَصْحَابِ الشِّمَالِ وَ أَنَا مِنْ أَصْحَابِ الْيَمِينِ وَ أَنَا خَيْرُ أَصْحَابِ الْيَمِينِ. ثُمَّ جَعَلَ الْقِسْمَيْنِ أَثْلَاثاً فَجَعَلَنِي فِي خَيْرِهَا ثُلُثاً وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ {{متن قرآن|فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ}} وَ أَنَا مِنَ السَّابِقِينَ وَ أَنَا خَيْرُ السَّابِقِينَ. ثُمَّ جَعَلَ الْأَثْلَاثَ قَبَائِلَ فَجَعَلَنِي فِي خَيْرِهَا قَبِيلَةً وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ}} فَأَنَا أَتْقَى وُلْدِ آدَمَ وَ أَكْرَمُهُمْ عَلَى اللَّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ وَ لَا فَخْرَ}}؛ الأمالي للصدوق، ص۷۲۹، ح۹۹۹؛ مجمع البیان، ج۹، ص۲۰۷؛ العمدة، ص۴۲، ح۲۸ نحوه؛ المناقب للکوفي،ج۱،ص۱۲۷،ح۷۰،کلّها عن ابن عبّاس؛ تفسیر القمّي، ج۲، ص۳۴۷عن حذیفة بن الیمان نحوه؛ بحارالأنوار، ج۱۶، ص۳۱۵، ح۴.</ref>. | ||
#به [[نقل]] از [[ابن عباس]]: گروهی از [[یاران پیامبر]] [[خدا]]{{صل}} به [[انتظار]] ایشان نشسته بودند.[[پیامبر]]{{صل}} بیرون آمد تا این که به آنها نزدیک شد و شنید که با هم چه میگویند. یکی از آنان گفت: عجیب است! [[خداوند]]، از میان خلقش [[دوستی]] برگزید. او [[ابراهیم]] را [[دوست]] خود گرفت! دیگری گفت: این، عجیبتر از [[سخن گفتن]] با [[موسی]] نبود که به [[راستی]] با او [[گفتگو]] کرد! و یکی دیگر گفت: و [[عیسی]] که کلمه وجودی [[خدا]] و [[روح]] اوست،عجیبتر است! و یکی هم گفت: و [[آدم]] که [[خداوند]]، او را برگزید![[پیامبر]]{{صل}} بر آنها وارد شد و [[سلام]] کرد و فرمود: "سخن و اظهار تعجّبهایتان را شنیدم. "[[ابراهیم]]، [[دوست]] [[خدا]] بود"، درست است. "[[موسی]]، همسخن و همراز خود بود"، درست است. "[[عیسی]]، [[روح]] و کلمه وجودی [[خدا]] بود"، درست است، و "[[آدم]] را [[خداوند]] برگزید"، همینگونه است. هان! من، [[محبوب]] خدایم و فخری نیست. من [[روز قیامت]]، [[پرچمدار]] [[ستایش]] [[خداوند]] هستم و فخری نیست. من نخستین [[شفاعت]] کنندهام و اوّلین کسی هستم که شفاعتش پذیرفته میشود و فخری نیست. من، نخستین تکان دهنده حلقه درِ [[بهشت]] هستم و [[خداوند]]، در را برایم میگشاید و مرا همراه [[فقیران]] [[مؤمن]] به درون [[بهشت]] میبرد و فخری نیست، و من، ارجمندترین [[انسانها]] از اوّلین تا آخرین هستم و فخری نیست"<ref>{{عربی|سنن الترمذی عن ابن عباس: جَلَسَ نَاسٌ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} يَنْتَظِرُونَهُ قَالَ: فَخَرَجَ حَتَّى إِذَا دَنَا مِنْهُمْ سَمِعَهُمْ يَتَذَاكَرُونَ فَسَمِعَ حَدِيثَهُمْ، فَقَالَ بَعْضُهُمْ: عَجَبًا إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ اتَّخَذَ مِنْ خَلْقِهِ خَلِيلًا، اتَّخَذَ مِنْ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا، وَقَالَ آخَرُ: مَاذَا بِأَعْجَبَ مِنْ كَلَامِ مُوسَى كَلَّمَهُ تَكْلِيمًا، وَقَالَ آخَرُ: فَعِيسَى كَلِمَةُ اللَّهِ وَرُوحُهُ، وَقَالَ آخَرُ: آدَمُ اصْطَفَاهُ اللَّهُ! فَخَرَجَ عَلَيْهِمْ فَسَلَّمَ وَقَالَ: قَدْ سَمِعْتُ كَلَامَكُمْ وَعَجَبَكُمْ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلُ اللَّهِ وَهُوَ كَذَلِكَ وَمُوسَى نَجِيُّ اللَّهِ وَهُوَ كَذَلِكَ، وَعِيسَى رُوحُهُ وَكَلِمَتُهُ وَهُوَ كَذَلِكَ وَآدَمُ اصْطَفَاهُ اللَّهُ وَهُوَ كَذَلِكَ، أَلَا وَأَنَا حَبِيبُ اللَّهِ وَلَا فَخْرَ، وَأَنَا حَامِلُ لِوَاءِ الحَمْدِ يَوْمَ القِيَامَةِ وَلَا فَخْرَ، وَأَنَا أَوَّلُ شَافِعٍ وَأَوَّلُ مُشَفَّعٍ يَوْمَ القِيَامَةِ وَلَا فَخْرَ، وَأَنَا أَوَّلُ مَنْ يُحَرِّكُ حِلَقَ الجَنَّةِ فَيَفْتَحُ اللَّهُ لِي فَيُدْخِلُنِيهَا وَمَعِي فُقَرَاءُ المُؤْمِنِينَ وَلَا فَخْرَ، وَأَنَا أَكْرَمُ الأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ وَلَا فَخْرَ}}؛ سنن الترمذی، ج۵، ص۵۸۷، ح۳۶۱۵؛ سنن الدارمی، ج۱، ص۳۰، ح۴۷؛ الأوائل للطبراني، ص۲۸؛ تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۳۷۵؛ کنز العمّال، ج۱۱، ص۴۲۰، ح۳۱۹۷۰.</ref>. | #به [[نقل]] از [[ابن عباس]]: گروهی از [[یاران پیامبر]] [[خدا]]{{صل}} به [[انتظار]] ایشان نشسته بودند.[[پیامبر]]{{صل}} بیرون آمد تا این که به آنها نزدیک شد و شنید که با هم چه میگویند. یکی از آنان گفت: عجیب است! [[خداوند]]، از میان خلقش [[دوستی]] برگزید. او [[ابراهیم]] را [[دوست]] خود گرفت! دیگری گفت: این، عجیبتر از [[سخن گفتن]] با [[موسی]] نبود که به [[راستی]] با او [[گفتگو]] کرد! و یکی دیگر گفت: و [[عیسی]] که کلمه وجودی [[خدا]] و [[روح]] اوست،عجیبتر است! و یکی هم گفت: و [[آدم]] که [[خداوند]]، او را برگزید![[پیامبر]]{{صل}} بر آنها وارد شد و [[سلام]] کرد و فرمود: "سخن و اظهار تعجّبهایتان را شنیدم. "[[ابراهیم]]، [[دوست]] [[خدا]] بود"، درست است. "[[موسی]]، همسخن و همراز خود بود"، درست است. "[[عیسی]]، [[روح]] و کلمه وجودی [[خدا]] بود"، درست است، و "[[آدم]] را [[خداوند]] برگزید"، همینگونه است. هان! من، [[محبوب]] خدایم و فخری نیست. من [[روز قیامت]]، [[پرچمدار]] [[ستایش]] [[خداوند]] هستم و فخری نیست. من نخستین [[شفاعت]] کنندهام و اوّلین کسی هستم که شفاعتش پذیرفته میشود و فخری نیست. من، نخستین تکان دهنده حلقه درِ [[بهشت]] هستم و [[خداوند]]، در را برایم میگشاید و مرا همراه [[فقیران]] [[مؤمن]] به درون [[بهشت]] میبرد و فخری نیست، و من، ارجمندترین [[انسانها]] از اوّلین تا آخرین هستم و فخری نیست"<ref>{{عربی|سنن الترمذی عن ابن عباس: جَلَسَ نَاسٌ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} يَنْتَظِرُونَهُ قَالَ: فَخَرَجَ حَتَّى إِذَا دَنَا مِنْهُمْ سَمِعَهُمْ يَتَذَاكَرُونَ فَسَمِعَ حَدِيثَهُمْ، فَقَالَ بَعْضُهُمْ: عَجَبًا إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ اتَّخَذَ مِنْ خَلْقِهِ خَلِيلًا، اتَّخَذَ مِنْ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا، وَقَالَ آخَرُ: مَاذَا بِأَعْجَبَ مِنْ كَلَامِ مُوسَى كَلَّمَهُ تَكْلِيمًا، وَقَالَ آخَرُ: فَعِيسَى كَلِمَةُ اللَّهِ وَرُوحُهُ، وَقَالَ آخَرُ: آدَمُ اصْطَفَاهُ اللَّهُ! فَخَرَجَ عَلَيْهِمْ فَسَلَّمَ وَقَالَ: قَدْ سَمِعْتُ كَلَامَكُمْ وَعَجَبَكُمْ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلُ اللَّهِ وَهُوَ كَذَلِكَ وَمُوسَى نَجِيُّ اللَّهِ وَهُوَ كَذَلِكَ، وَعِيسَى رُوحُهُ وَكَلِمَتُهُ وَهُوَ كَذَلِكَ وَآدَمُ اصْطَفَاهُ اللَّهُ وَهُوَ كَذَلِكَ، أَلَا وَأَنَا حَبِيبُ اللَّهِ وَلَا فَخْرَ، وَأَنَا حَامِلُ لِوَاءِ الحَمْدِ يَوْمَ القِيَامَةِ وَلَا فَخْرَ، وَأَنَا أَوَّلُ شَافِعٍ وَأَوَّلُ مُشَفَّعٍ يَوْمَ القِيَامَةِ وَلَا فَخْرَ، وَأَنَا أَوَّلُ مَنْ يُحَرِّكُ حِلَقَ الجَنَّةِ فَيَفْتَحُ اللَّهُ لِي فَيُدْخِلُنِيهَا وَمَعِي فُقَرَاءُ المُؤْمِنِينَ وَلَا فَخْرَ، وَأَنَا أَكْرَمُ الأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ وَلَا فَخْرَ}}؛ سنن الترمذی، ج۵، ص۵۸۷، ح۳۶۱۵؛ سنن الدارمی، ج۱، ص۳۰، ح۴۷؛ الأوائل للطبراني، ص۲۸؛ تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۳۷۵؛ کنز العمّال، ج۱۱، ص۴۲۰، ح۳۱۹۷۰.</ref>. | ||
#[[پیامبر خدا]]{{صل}} میفرماید: هنگامی که [[مردم]] برانگیخته میشوند، من نخستین کسی هستم که بیرون میآید، و من سخنگوی [[مردم]] هستم، هنگامی که به عرصه [[قیامت]]، وارد میشوند. من، [[بشارت دهنده]] آنان هستم، هنگامی که [[ناامید]] میشوند. آن روز، [[پرچم]] [[ستایش]] [[الهی]] به دست من است، و من، ارجمندترین [[فرزند]] [[آدم]] نزد خدایم هستم و فخری نیست<ref>{{متن حدیث|رَسُولُ الله{{صل}}: أَنَا أَوَّلُ النَّاسِ خُرُوجًا إِذَا بُعِثُوا، وَأَنَا خَطِيبُهُمْ إِذَا وَفَدُوا، وَأَنَا مُبَشِّرُهُمْ إِذَا أَيِسُوا، لِوَاءُ الحَمْدِ يَوْمَئِذٍ بِيَدِي، وَأَنَا أَكْرَمُ وَلَدِ آدَمَ عَلَى رَبِّي وَلَا فَخْرَ}}؛ سنن الترمذی، ج۵، ص۵۸۵، ح۳۶۱۰؛ الأوائل للطبراني، ص۲۷، ح۴، کلاهما عن أنس؛ کنز العمّال، ج۱۱، ص۴۰۳، ح۳۱۸۷۸.</ref>. | # [[پیامبر خدا]]{{صل}} میفرماید: هنگامی که [[مردم]] برانگیخته میشوند، من نخستین کسی هستم که بیرون میآید، و من سخنگوی [[مردم]] هستم، هنگامی که به عرصه [[قیامت]]، وارد میشوند. من، [[بشارت دهنده]] آنان هستم، هنگامی که [[ناامید]] میشوند. آن روز، [[پرچم]] [[ستایش]] [[الهی]] به دست من است، و من، ارجمندترین [[فرزند]] [[آدم]] نزد خدایم هستم و فخری نیست<ref>{{متن حدیث|رَسُولُ الله{{صل}}: أَنَا أَوَّلُ النَّاسِ خُرُوجًا إِذَا بُعِثُوا، وَأَنَا خَطِيبُهُمْ إِذَا وَفَدُوا، وَأَنَا مُبَشِّرُهُمْ إِذَا أَيِسُوا، لِوَاءُ الحَمْدِ يَوْمَئِذٍ بِيَدِي، وَأَنَا أَكْرَمُ وَلَدِ آدَمَ عَلَى رَبِّي وَلَا فَخْرَ}}؛ سنن الترمذی، ج۵، ص۵۸۵، ح۳۶۱۰؛ الأوائل للطبراني، ص۲۷، ح۴، کلاهما عن أنس؛ کنز العمّال، ج۱۱، ص۴۰۳، ح۳۱۸۷۸.</ref>. | ||
#[[پیامبر خدا]]{{صل}} میفرماید: من [[روز قیامت]]، سَرور [[فرزندان آدم]] هستم و [[پرچم]] [[ستایش]] [[الهی]] به دست من است و فخری نیست. در آن روز، هیچ [[پیامبری]] از [[آدم]] و غیر او نیست، جز این که زیر [[پرچم]] من است، و من، نخستین کسی هستم که [[زمین]] از روی او کنار میرود [و از [[قبر]] بیرون میآیم] و فخری نیست<ref>{{متن حدیث|رَسُولُ الله{{صل}}: أَنَا سَيِّدُ وَلَدِ آدَمَ يَوْمَ القِيَامَةِ وَلَا فَخْرَ، وَبِيَدِي لِوَاءُ الحَمْدِ وَلَا فَخْرَ، وَمَا مِنْ نَبِيٍّ يَوْمَئِذٍ آدَمَ فَمَنْ سِوَاهُ إِلَّا تَحْتَ لِوَائِي، وَأَنَا أَوَّلُ مَنْ تَنْشَقُّ عَنْهُ الأَرْضُ وَلَا فَخْرَ}}؛ سنن الترمیذي، ج۵، ص۵۸۷، ح۳۶۱۰ و ج۴، ص۳۶۹، ح۵۱۵۶؛ سنن ابن ماجة، ج۲، ص۱۴۴۰، ح۴۳۰۸ نحو؛ الأوائل للطبراني، ص۲۷، کلّها عن أبي سعید الخدري، کنز العمّال، ج۱۱، ص۴۰۴، ح۳۱۸۸۲ و راجع؛ الأمالي للطوسي، ص۲۷۱، ح۵۰۶.</ref>. | # [[پیامبر خدا]]{{صل}} میفرماید: من [[روز قیامت]]، سَرور [[فرزندان آدم]] هستم و [[پرچم]] [[ستایش]] [[الهی]] به دست من است و فخری نیست. در آن روز، هیچ [[پیامبری]] از [[آدم]] و غیر او نیست، جز این که زیر [[پرچم]] من است، و من، نخستین کسی هستم که [[زمین]] از روی او کنار میرود [و از [[قبر]] بیرون میآیم] و فخری نیست<ref>{{متن حدیث|رَسُولُ الله{{صل}}: أَنَا سَيِّدُ وَلَدِ آدَمَ يَوْمَ القِيَامَةِ وَلَا فَخْرَ، وَبِيَدِي لِوَاءُ الحَمْدِ وَلَا فَخْرَ، وَمَا مِنْ نَبِيٍّ يَوْمَئِذٍ آدَمَ فَمَنْ سِوَاهُ إِلَّا تَحْتَ لِوَائِي، وَأَنَا أَوَّلُ مَنْ تَنْشَقُّ عَنْهُ الأَرْضُ وَلَا فَخْرَ}}؛ سنن الترمیذي، ج۵، ص۵۸۷، ح۳۶۱۰ و ج۴، ص۳۶۹، ح۵۱۵۶؛ سنن ابن ماجة، ج۲، ص۱۴۴۰، ح۴۳۰۸ نحو؛ الأوائل للطبراني، ص۲۷، کلّها عن أبي سعید الخدري، کنز العمّال، ج۱۱، ص۴۰۴، ح۳۱۸۸۲ و راجع؛ الأمالي للطوسي، ص۲۷۱، ح۵۰۶.</ref>. | ||
#[[پیامبر خدا]]{{صل}} میفرماید: من، نخستین [[انسانی]] هستم که در [[روز رستاخیز]]، [[زمین]] از روی جمجمهام کنار میرود و فخری نیست. [[پرچم]] [[ستایش]] [[الهی]]، به من داده میشود و فخری نیست. من، سَرور [[مردم]] در [[روز رستاخیز]] هستم و فخری نیست. من، نخستین کسی هستم که در [[روز رستاخیز]]، وارد [[بهشت]] میشوم و فخری نیست<ref>{{متن حدیث|رَسُولُ الله{{صل}}: إِنِّي لَأَوَّلُ النَّاسِ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ عَنْ جُمْجُمَتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا فَخْرَ، وَأُعْطَى لِوَاءَ الْحَمْدِ وَلَا فَخْرَ، وَأَنَا سَيِّدُ النَّاسِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا فَخْرَ، وَأَنَا أَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا فَخْرَ}}؛ سنن الدارمی، ج۱، ص۳۱، ح۵۲ عن أنس؛ مسند ابن حنبل، ج۴، ص۲۸۹، ح۱۲۴۷۱، عن عمرو بن أنس؛ کنز العمال، ج۱۴، ص۴۰۴،ح ۳۹۰۸۹.</ref>. | # [[پیامبر خدا]]{{صل}} میفرماید: من، نخستین [[انسانی]] هستم که در [[روز رستاخیز]]، [[زمین]] از روی جمجمهام کنار میرود و فخری نیست. [[پرچم]] [[ستایش]] [[الهی]]، به من داده میشود و فخری نیست. من، سَرور [[مردم]] در [[روز رستاخیز]] هستم و فخری نیست. من، نخستین کسی هستم که در [[روز رستاخیز]]، وارد [[بهشت]] میشوم و فخری نیست<ref>{{متن حدیث|رَسُولُ الله{{صل}}: إِنِّي لَأَوَّلُ النَّاسِ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ عَنْ جُمْجُمَتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا فَخْرَ، وَأُعْطَى لِوَاءَ الْحَمْدِ وَلَا فَخْرَ، وَأَنَا سَيِّدُ النَّاسِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا فَخْرَ، وَأَنَا أَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا فَخْرَ}}؛ سنن الدارمی، ج۱، ص۳۱، ح۵۲ عن أنس؛ مسند ابن حنبل، ج۴، ص۲۸۹، ح۱۲۴۷۱، عن عمرو بن أنس؛ کنز العمال، ج۱۴، ص۴۰۴،ح ۳۹۰۸۹.</ref>. | ||
#[[پیامبر خدا]]{{صل}} میفرماید: نخستین پرچمی که به [[بهشت]] میرسد و در [[بهشت]] را میکوبد، [[پرچم]] من است و نخستین کسی که اجازه [[شفاعت]] به او داده میشود، من هستم و فخری نیست<ref>{{متن حدیث|رَسُولُ الله{{صل}}: إن أول لواء يقرع باب الجنة لوائي، وإن أول من يؤذن له في الشفاعة أنا ولا فخر }}؛ المصنّف لابن أبي شیبة، ج۸، ص۳۳۸، ح۱۱۳؛ کنز العمّال، ج۱۱، ص۴۳۵، ح۳۲۰۴۶.</ref><ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[سیره پیامبر خاتم ج۱ (کتاب)|سیره پیامبر خاتم]]، ج۱، ص ۴۳۰-۴۳۹.</ref>. | # [[پیامبر خدا]]{{صل}} میفرماید: نخستین پرچمی که به [[بهشت]] میرسد و در [[بهشت]] را میکوبد، [[پرچم]] من است و نخستین کسی که اجازه [[شفاعت]] به او داده میشود، من هستم و فخری نیست<ref>{{متن حدیث|رَسُولُ الله{{صل}}: إن أول لواء يقرع باب الجنة لوائي، وإن أول من يؤذن له في الشفاعة أنا ولا فخر }}؛ المصنّف لابن أبي شیبة، ج۸، ص۳۳۸، ح۱۱۳؛ کنز العمّال، ج۱۱، ص۴۳۵، ح۳۲۰۴۶.</ref><ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[سیره پیامبر خاتم ج۱ (کتاب)|سیره پیامبر خاتم]]، ج۱، ص ۴۳۰-۴۳۹.</ref>. | ||
==[[فروتنی]] هنگام [[مدح]] و [[ستایش]]== | ==[[فروتنی]] هنگام [[مدح]] و [[ستایش]]== | ||
#به [[نقل]] از اَنَس: مردی گفت: ای [[محمّد]]! ای سَرور و [[فرزند]] سَرور ما! ای بهترینِ ما و [[فرزند]] [[بهترین]] ما! [[پیامبر خدا]]{{صل}} به او فرمود: "ای [[مردم]]! [[پرهیزگار]] باشید و [[شیطان]]، فریبتان ندهد. من، [[محمّد]] [[فرزند]] [[عبدالله]] هستم؛ [[بنده]] [[خدا]] و فرستاده او. به [[خدا]] [[سوگند]]، [[دوست]] ندارم که مرا بالاتر از آن جایگاهم که [[خدا]] مرا در آن جا نشانده است، بنشانید"<ref>{{عربی|عَنْ أَنَسٍ:إِنَّ رَجُلًا قَالَ: يَا مُحَمَّدُ يَا سَيِّدَنَا وَابْنَ سَيِّدِنَا، وَخَيْرَنَا وَابْنَ خَيْرِنَا. فَقَالَ رَسُولُ اللهِ{{صل}}: يَا أَيُّهَا النَّاسُ عَلَيْكُمْ بِتَقْوَاكُمْ، لَا يَسْتَهْوِيَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ، أَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ عَبْدُ اللهِ وَرَسُولُهُ، وَاللهِ مَا أُحِبُّ أَنْ تَرْفَعُونِي فَوْقَ مَنْزِلَتِي الَّتِي أَنْزَلَنِي اللهُ}}؛ مسند ابن حنبل، ج۴، ص۳۰۶، ح۱۲۵۵۲؛ السنن الکبری للنسائي، ج۶، ص۷۰، ح۱۰۰۷۷ و ۱۰۰۷۸؛ المنتخب من مسند عبد بن حمید، ج۳۹۷، ح۱۳۳۷ کلّها نحوه؛ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۴۳۰، کنز العمّال، ج۳، ص۶۵۲، ح۸۳۴۲.</ref>. | #به [[نقل]] از اَنَس: مردی گفت: ای [[محمّد]]! ای سَرور و [[فرزند]] سَرور ما! ای بهترینِ ما و [[فرزند]] [[بهترین]] ما! [[پیامبر خدا]]{{صل}} به او فرمود: "ای [[مردم]]! [[پرهیزگار]] باشید و [[شیطان]]، فریبتان ندهد. من، [[محمّد]] [[فرزند]] [[عبدالله]] هستم؛ [[بنده]] [[خدا]] و فرستاده او. به [[خدا]] [[سوگند]]، [[دوست]] ندارم که مرا بالاتر از آن جایگاهم که [[خدا]] مرا در آن جا نشانده است، بنشانید"<ref>{{عربی|عَنْ أَنَسٍ:إِنَّ رَجُلًا قَالَ: يَا مُحَمَّدُ يَا سَيِّدَنَا وَابْنَ سَيِّدِنَا، وَخَيْرَنَا وَابْنَ خَيْرِنَا. فَقَالَ رَسُولُ اللهِ{{صل}}: يَا أَيُّهَا النَّاسُ عَلَيْكُمْ بِتَقْوَاكُمْ، لَا يَسْتَهْوِيَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ، أَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ عَبْدُ اللهِ وَرَسُولُهُ، وَاللهِ مَا أُحِبُّ أَنْ تَرْفَعُونِي فَوْقَ مَنْزِلَتِي الَّتِي أَنْزَلَنِي اللهُ}}؛ مسند ابن حنبل، ج۴، ص۳۰۶، ح۱۲۵۵۲؛ السنن الکبری للنسائي، ج۶، ص۷۰، ح۱۰۰۷۷ و ۱۰۰۷۸؛ المنتخب من مسند عبد بن حمید، ج۳۹۷، ح۱۳۳۷ کلّها نحوه؛ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۴۳۰، کنز العمّال، ج۳، ص۶۵۲، ح۸۳۴۲.</ref>. | ||
#[[پیامبر خدا]]{{صل}} میفرماید: مرا آنگونه نستأیید که [[مسیحیان]]، [[فرزند مریم]] را ستودند. من، تنها یک [[بنده]] [[خدا]] هستم. پس بگویید: [[بنده]] [[خدا]] و فرستاده او<ref>{{متن حدیث|رَسُولُ اللهِ{{صل}}: لاَ تُطْرُونِي، كَمَا أَطْرَتْ النَّصَارَى ابْنَ مَرْيَمَ، فَإِنَّمَا أَنَا عَبْدُهُ، فَقُولُوا عَبْدُ اللَّهِ، وَرَسُولُهُ}}؛ صحیح البخاري، ج۳، ص۱۲۷۱،ح ۳۲۶۱؛ سنن الدارمي، ج۲، ص۷۷۶،ح ۲۶۸۲؛ صحیح ابن حبّان، ج۲، ص۱۴۷، ح۴۱۳؛ مسند ابن حنبل، ج۱، ص۵۹، ح۱۵۴،کلّها عن عمر؛ المعجم الأوسط، ج۲، ص۲۶۵، ح۱۹۳۷،عن ابن عبّاس؛ کنز العمّال، ج۲، ص۵۷۵،ح ۷۹۶۹.</ref>. | # [[پیامبر خدا]]{{صل}} میفرماید: مرا آنگونه نستأیید که [[مسیحیان]]، [[فرزند مریم]] را ستودند. من، تنها یک [[بنده]] [[خدا]] هستم. پس بگویید: [[بنده]] [[خدا]] و فرستاده او<ref>{{متن حدیث|رَسُولُ اللهِ{{صل}}: لاَ تُطْرُونِي، كَمَا أَطْرَتْ النَّصَارَى ابْنَ مَرْيَمَ، فَإِنَّمَا أَنَا عَبْدُهُ، فَقُولُوا عَبْدُ اللَّهِ، وَرَسُولُهُ}}؛ صحیح البخاري، ج۳، ص۱۲۷۱،ح ۳۲۶۱؛ سنن الدارمي، ج۲، ص۷۷۶،ح ۲۶۸۲؛ صحیح ابن حبّان، ج۲، ص۱۴۷، ح۴۱۳؛ مسند ابن حنبل، ج۱، ص۵۹، ح۱۵۴،کلّها عن عمر؛ المعجم الأوسط، ج۲، ص۲۶۵، ح۱۹۳۷،عن ابن عبّاس؛ کنز العمّال، ج۲، ص۵۷۵،ح ۷۹۶۹.</ref>. | ||
#[[پیامبر خدا]]{{صل}} میفرماید: مرا از آنچه سزاوارم، فراتر نبرید؛ زیرا [[خداوند]] -تبارک و تعالی - پیش از آن که مرا [[پیامبر]] قرار دهد، [[بنده]] خود قرار داد. خدای - تبارک و تعالی - فرموده است: {{متن قرآن|مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُواْ عِبَادًا لِّي مِن دُونِ اللَّهِ وَلَكِن كُونُواْ رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنتُمْ تَدْرُسُونَ وَلاَ يَأْمُرَكُمْ أَن تَتَّخِذُواْ الْمَلائِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا أَيَأْمُرُكُم بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ}}<ref> هیچ بشری را نسزد که خداوند به او کتاب و حکمت و پیامبری بدهد سپس او به مردم بگوید: به جای خداوند، بندگان من باشید ولی (میتواند گفت): شما که کتاب (آسمانی) را آموزش میداده و درس میگرفتهاید؛ (دانشورانی) ربّانی باشید و او را نسزد که به شما فرمان دهد که فرشتگان و پیامبران را پروردگاران (خود) گیرید، آیا شما را پس از مسلمانیتان به کفر فرمان میدهد؟؛ سوره آل عمران، آیه:۷۹-۸۰.</ref>"<ref>{{متن حدیث|رَسُولُ اللهِ{{صل}}: لَا تَرْفَعُونِي فَوْقَ حَقِّي فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ تَعَالَى اتَّخَذَنِي عَبْداً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَنِي نَبِيّاً قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى {{متن قرآن|مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَادًا لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ وَلَا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلَائِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا أَيَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ}} }}؛ عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۲۰۱، ح۱، عن الحسن بن الجهم عن الإمام الرضا عن آبائه{{عم}}؛ الجعفریّات، ص۱۸۱؛ النوادر للراوندي، ص۱۲۵، ح۱۴۳، کلاهما عن الإمام الکاظم عن آبائه{{عم}} عنه{{صل}} و فیهما صدره إلی "نبیّاً"؛ بحار الأنوار، ج۲۵، ص۱۳۴، ح۶؛ المستدرك علی الصحیحین، ج۳، ص۱۹۷، ح۴۸۲۵؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۲۸، ح۲۸۸۹ کلاهما عن یحیی بن سعید عن الإمام زین العابدین عن أبیه{{ع}} عنه{{صل}} و فیهما صدره إلی "نبیّاً"؛ کنز العمّال، ج۳، ص۶۵۲، ح۸۳۳۷.</ref><ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[سیره پیامبر خاتم ج۱ (کتاب)|سیره پیامبر خاتم]]، ج۱، ص ۴۳۹-۴۴۱.</ref>. | # [[پیامبر خدا]]{{صل}} میفرماید: مرا از آنچه سزاوارم، فراتر نبرید؛ زیرا [[خداوند]] -تبارک و تعالی - پیش از آن که مرا [[پیامبر]] قرار دهد، [[بنده]] خود قرار داد. خدای - تبارک و تعالی - فرموده است: {{متن قرآن|مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُواْ عِبَادًا لِّي مِن دُونِ اللَّهِ وَلَكِن كُونُواْ رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنتُمْ تَدْرُسُونَ وَلاَ يَأْمُرَكُمْ أَن تَتَّخِذُواْ الْمَلائِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا أَيَأْمُرُكُم بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ}}<ref> هیچ بشری را نسزد که خداوند به او کتاب و حکمت و پیامبری بدهد سپس او به مردم بگوید: به جای خداوند، بندگان من باشید ولی (میتواند گفت): شما که کتاب (آسمانی) را آموزش میداده و درس میگرفتهاید؛ (دانشورانی) ربّانی باشید و او را نسزد که به شما فرمان دهد که فرشتگان و پیامبران را پروردگاران (خود) گیرید، آیا شما را پس از مسلمانیتان به کفر فرمان میدهد؟؛ سوره آل عمران، آیه:۷۹-۸۰.</ref>"<ref>{{متن حدیث|رَسُولُ اللهِ{{صل}}: لَا تَرْفَعُونِي فَوْقَ حَقِّي فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ تَعَالَى اتَّخَذَنِي عَبْداً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَنِي نَبِيّاً قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى {{متن قرآن|مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَادًا لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ وَلَا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلَائِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا أَيَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ}} }}؛ عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج۲، ص۲۰۱، ح۱، عن الحسن بن الجهم عن الإمام الرضا عن آبائه{{عم}}؛ الجعفریّات، ص۱۸۱؛ النوادر للراوندي، ص۱۲۵، ح۱۴۳، کلاهما عن الإمام الکاظم عن آبائه{{عم}} عنه{{صل}} و فیهما صدره إلی "نبیّاً"؛ بحار الأنوار، ج۲۵، ص۱۳۴، ح۶؛ المستدرك علی الصحیحین، ج۳، ص۱۹۷، ح۴۸۲۵؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۲۸، ح۲۸۸۹ کلاهما عن یحیی بن سعید عن الإمام زین العابدین عن أبیه{{ع}} عنه{{صل}} و فیهما صدره إلی "نبیّاً"؛ کنز العمّال، ج۳، ص۶۵۲، ح۸۳۳۷.</ref><ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[سیره پیامبر خاتم ج۱ (کتاب)|سیره پیامبر خاتم]]، ج۱، ص ۴۳۹-۴۴۱.</ref>. | ||
==[[فروتنی]] در پذیرش [[دعوت]]== | ==[[فروتنی]] در پذیرش [[دعوت]]== | ||
خط ۷۵: | خط ۷۵: | ||
==[[فروتنی]] در [[سلام]] دادن== | ==[[فروتنی]] در [[سلام]] دادن== | ||
#[[امام حسن]]{{ع}} میفرماید: از داییام [[هند بن ابی هاله]] - که توصیفگر بود-، درباره [[شمایل پیامبر]] [[خدا]]{{صل}} پرسیدم. گفت: [[پیامبر خدا]].... با هر کس که رو به رو میشد، [[سلام]] میکرد<ref>{{متن حدیث|الإمام الحسن{{ع}}: سَأَلْتُ خَالِي هِنْدَ بْنَ أَبِي هَالَةَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} وَ كَانَ وَصَّافاً: فَقَالَ:... كَانَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}... يَبْدُرُ مَنْ لَقِيَهُ بِالسَّلَامِ}}؛ عیون أخبارالرضا{{ع}}، ج۱، ص۳۱۷، ح۱؛ معاني الأخبار، ص۸۱، ح۱، کلاهما عن أسماعیل بن محمّد بن إسحاق عن الإمام الرضا عن آبائه عن الإمام زین العابدین{{ع}}؛ المناقب لابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۴۷ من دون إسناد إلیه{{ع}} و فیه "یبدأ" بدل "یبدر"؛ بحارالأنوار، ج۱۶، ص۲۲۸،ح ۳۴؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۴۲۵، تاریخ دمشق، ج۳، ص۳۳۹؛ کنزالعمّال، ج۷، ص۳۲، ح۱۷۸۰۷.</ref>. | # [[امام حسن]]{{ع}} میفرماید: از داییام [[هند بن ابی هاله]] - که توصیفگر بود-، درباره [[شمایل پیامبر]] [[خدا]]{{صل}} پرسیدم. گفت: [[پیامبر خدا]].... با هر کس که رو به رو میشد، [[سلام]] میکرد<ref>{{متن حدیث|الإمام الحسن{{ع}}: سَأَلْتُ خَالِي هِنْدَ بْنَ أَبِي هَالَةَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} وَ كَانَ وَصَّافاً: فَقَالَ:... كَانَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}... يَبْدُرُ مَنْ لَقِيَهُ بِالسَّلَامِ}}؛ عیون أخبارالرضا{{ع}}، ج۱، ص۳۱۷، ح۱؛ معاني الأخبار، ص۸۱، ح۱، کلاهما عن أسماعیل بن محمّد بن إسحاق عن الإمام الرضا عن آبائه عن الإمام زین العابدین{{ع}}؛ المناقب لابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۴۷ من دون إسناد إلیه{{ع}} و فیه "یبدأ" بدل "یبدر"؛ بحارالأنوار، ج۱۶، ص۲۲۸،ح ۳۴؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۴۲۵، تاریخ دمشق، ج۳، ص۳۳۹؛ کنزالعمّال، ج۷، ص۳۲، ح۱۷۸۰۷.</ref>. | ||
#به [[نقل]] انس : [[پیامبر خدا]]{{صل}} از کنار گروهی از [[کودکان]] [[گذشت]] و با آن که [[عجله]] داشت، به آنان [[سلام]] کرد<ref>{{عربی|عَنْ أَنَسِ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}}: مَرَّ عَلَى صِبْيَانٍ فَسَلَّمَ عَلَيْهِمْ وَ هُوَ مُغِذٌّ}}؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۴۷،ح ۵؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۲۹،ح ۳۵؛ صحیح البخاري، ج۵، ص۲۲۰۶، ح۵۸۹۳؛ سنن الترمذي، ج۵، ص۵۷، ح۲۶۹۶؛ الأدب المفرد، ص۳۰۶، ح۱۰۴۳؛ المعجم الأوسط،ج ۴، ص۲۰۴،ح ۳۹۸۳، و لیس فی الجمیع "و هو مغذّ".</ref><ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[سیره پیامبر خاتم ج۱ (کتاب)|سیره پیامبر خاتم]]، ج۱، ص ۴۴۲-۴۴۳.</ref>. | #به [[نقل]] انس : [[پیامبر خدا]]{{صل}} از کنار گروهی از [[کودکان]] [[گذشت]] و با آن که [[عجله]] داشت، به آنان [[سلام]] کرد<ref>{{عربی|عَنْ أَنَسِ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}}: مَرَّ عَلَى صِبْيَانٍ فَسَلَّمَ عَلَيْهِمْ وَ هُوَ مُغِذٌّ}}؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۴۷،ح ۵؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۲۹،ح ۳۵؛ صحیح البخاري، ج۵، ص۲۲۰۶، ح۵۸۹۳؛ سنن الترمذي، ج۵، ص۵۷، ح۲۶۹۶؛ الأدب المفرد، ص۳۰۶، ح۱۰۴۳؛ المعجم الأوسط،ج ۴، ص۲۰۴،ح ۳۹۸۳، و لیس فی الجمیع "و هو مغذّ".</ref><ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[سیره پیامبر خاتم ج۱ (کتاب)|سیره پیامبر خاتم]]، ج۱، ص ۴۴۲-۴۴۳.</ref>. | ||
==[[فروتنی]] در [[خوردن و آشامیدن]]== | ==[[فروتنی]] در [[خوردن و آشامیدن]]== | ||
#به [[نقل]] از [[زید شحّام ]]: [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: "[[پیامبر خدا]] از زمانی که [[خداوند]] عزّوجلّ او را برانگیخت، تا زمانی که او را از [[دنیا]] برد، هرگز در حال تکیه دادن [[غذا]] نخورد و مانند یک [[بنده]] [[غذا]] میخورد و چون یک [[بنده]] مینشست". گفتم: چرا؟ فرمود: "به خاطر [[فروتنی]] برای [[خداوند]] عزّوجلّ"<ref>{{عربی|عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ{{ع}}: مَا أَكَلَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} مُتَّكِئاً مُنْذُ بَعَثَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى أَنْ قَبَضَهُ وَ كَانَ يَأْكُلُ إِكْلَةَ الْعَبْدِ وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ قُلْتُ وَ لِمَ ذَلِكَ قَالَ: تَوَاضُعاً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ}}؛ الکافي، ج۶، ص۲۷۰، ح۱، المحاسن، ج۲، ص۲۴۵،ح۱۷۶۲؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۶۹، ح۸۰؛ دعائم الإسلام، ج۲، ص۱۱۹، ح۳۹۸ وفیهما صدره الی "قبضه"؛ بحارالانوار، ج۱۶، ص۲۶۱، ح۵۱ و راجع؛ مسند ابن حنبل،ج۲، ص۵۶۷، ح۶۵۶۰؛ تاریخ دمشق، ج۴، ص۷۳، ح۸۹۰.</ref>. | #به [[نقل]] از [[زید شحّام]]: [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: "[[پیامبر خدا]] از زمانی که [[خداوند]] عزّوجلّ او را برانگیخت، تا زمانی که او را از [[دنیا]] برد، هرگز در حال تکیه دادن [[غذا]] نخورد و مانند یک [[بنده]] [[غذا]] میخورد و چون یک [[بنده]] مینشست". گفتم: چرا؟ فرمود: "به خاطر [[فروتنی]] برای [[خداوند]] عزّوجلّ"<ref>{{عربی|عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ{{ع}}: مَا أَكَلَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} مُتَّكِئاً مُنْذُ بَعَثَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى أَنْ قَبَضَهُ وَ كَانَ يَأْكُلُ إِكْلَةَ الْعَبْدِ وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ قُلْتُ وَ لِمَ ذَلِكَ قَالَ: تَوَاضُعاً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ}}؛ الکافي، ج۶، ص۲۷۰، ح۱، المحاسن، ج۲، ص۲۴۵،ح۱۷۶۲؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۶۹، ح۸۰؛ دعائم الإسلام، ج۲، ص۱۱۹، ح۳۹۸ وفیهما صدره الی "قبضه"؛ بحارالانوار، ج۱۶، ص۲۶۱، ح۵۱ و راجع؛ مسند ابن حنبل،ج۲، ص۵۶۷، ح۶۵۶۰؛ تاریخ دمشق، ج۴، ص۷۳، ح۸۹۰.</ref>. | ||
#به [[نقل]] از [[ابو خدیجه]]: من حضور داشتم که بشیرِ دهّان (روغن فروش) از [[امام صادق]]{{ع}} پرسید: آیا [[پیامبر خدا]]{{صل}} در حالی که به سمت راست یا چپش تکیه داده باشد، [[غذا]] میخورد؟ فرمود: "[[پیامبر خدا]]{{صل}} هیچگاه در حال تکیه دادن به راست یا چپش [[غذا]] نمیخورد؛ بلکه بندهوار مینشست". گفتم: چرا؟ فرمود: "به خاطر [[فروتنی]] برای [[خداوند]] عزّوجلّ"<ref>{{عربی|عَنْ أَبِي خَدِيجَةَ: سَأَلَ بَشِيرٌ الدَّهَّانُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ{{ع}} وَ أَنَا حَاضِرٌ فَقَالَ هَلْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} يَأْكُلُ مُتَّكِئاً عَلَى يَمِينِهِ وَ عَلَى يَسَارِهِ فَقَالَ مَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} يَأْكُلُ مُتَّكِئاً عَلَى يَمِينِهِ وَ لَا عَلَى يَسَارِهِ وَ لَكِنْ كَانَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ قُلْتُ وَ لِمَ ذَلِكَ قَالَ تَوَاضُعاً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ}}؛ الکافي، ج۶، ص۲۷۱، ح۷؛ المحاسن، ج۲، ص۲۴۵، ح۱۷۶۱؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۳۸۵، ح۴.</ref>. | #به [[نقل]] از [[ابو خدیجه]]: من حضور داشتم که بشیرِ دهّان (روغن فروش) از [[امام صادق]]{{ع}} پرسید: آیا [[پیامبر خدا]]{{صل}} در حالی که به سمت راست یا چپش تکیه داده باشد، [[غذا]] میخورد؟ فرمود: "[[پیامبر خدا]]{{صل}} هیچگاه در حال تکیه دادن به راست یا چپش [[غذا]] نمیخورد؛ بلکه بندهوار مینشست". گفتم: چرا؟ فرمود: "به خاطر [[فروتنی]] برای [[خداوند]] عزّوجلّ"<ref>{{عربی|عَنْ أَبِي خَدِيجَةَ: سَأَلَ بَشِيرٌ الدَّهَّانُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ{{ع}} وَ أَنَا حَاضِرٌ فَقَالَ هَلْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} يَأْكُلُ مُتَّكِئاً عَلَى يَمِينِهِ وَ عَلَى يَسَارِهِ فَقَالَ مَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} يَأْكُلُ مُتَّكِئاً عَلَى يَمِينِهِ وَ لَا عَلَى يَسَارِهِ وَ لَكِنْ كَانَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ قُلْتُ وَ لِمَ ذَلِكَ قَالَ تَوَاضُعاً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ}}؛ الکافي، ج۶، ص۲۷۱، ح۷؛ المحاسن، ج۲، ص۲۴۵، ح۱۷۶۱؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۳۸۵، ح۴.</ref>. | ||
#[[پیامبر خدا]]{{صل}} میفرماید: من در حال تکیه زدن، [[غذا]] نمیخورم<ref>{{متن حدیث|رسول الله{{صل}}: لَا آكُلُ وَ أَنَا مُتَّكِئٌ}}؛ صحیح البخاري، ج۵، ص۲۰۶۲، ح۵۰۸۴؛ سنن الترمذي، ج۴، ص۲۷۳، ح۱۸۳۰؛ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۰۸۶، ح۳۲۶۲؛ مسند ابن حنبل، ج۶، ص۴۵۶، ح۱۸۷۷۹ کلّها عن أبي جحیفة؛ کنز العمّال،ج۱۵، ص۲۶۱، ح۴۰۸۷۱.</ref>. | # [[پیامبر خدا]]{{صل}} میفرماید: من در حال تکیه زدن، [[غذا]] نمیخورم<ref>{{متن حدیث|رسول الله{{صل}}: لَا آكُلُ وَ أَنَا مُتَّكِئٌ}}؛ صحیح البخاري، ج۵، ص۲۰۶۲، ح۵۰۸۴؛ سنن الترمذي، ج۴، ص۲۷۳، ح۱۸۳۰؛ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۰۸۶، ح۳۲۶۲؛ مسند ابن حنبل، ج۶، ص۴۵۶، ح۱۸۷۷۹ کلّها عن أبي جحیفة؛ کنز العمّال،ج۱۵، ص۲۶۱، ح۴۰۸۷۱.</ref>. | ||
#[[پیامبر خدا]]{{صل}} میفرماید: من، تنها یک بندهام. [[غذا]] میخورم، همانگونه که [[بنده]] زرخرید میخورد، و میآشامم، همانگونه که [[بنده]] زرخرید میآشامد<ref>{{متن حدیث|رسول الله{{صل}}: إِنَّمَا أَنَا عَبْدٌ؛ آْكُلُ كَمَا يَأْكُلُ الْعَبْدُ وَ أشْرَبُ كَمَا يَشْرَبُ الْعَبْدُ}}؛ تاریخ دمشق، ج۴، ص۷۵، ح۸۹۵؛ المصنّف لابن أبي شبیه، ج۸، ص۱۲۸، ح۲۳، نحوه؛ کنزالعمال، ج۱۵، ص۲۳۲، ح۴۰۷۰۸ و راجع؛ المحاسن، ج۲، ص۲۴۲، ح۱۷۵۸.</ref>. | # [[پیامبر خدا]]{{صل}} میفرماید: من، تنها یک بندهام. [[غذا]] میخورم، همانگونه که [[بنده]] زرخرید میخورد، و میآشامم، همانگونه که [[بنده]] زرخرید میآشامد<ref>{{متن حدیث|رسول الله{{صل}}: إِنَّمَا أَنَا عَبْدٌ؛ آْكُلُ كَمَا يَأْكُلُ الْعَبْدُ وَ أشْرَبُ كَمَا يَشْرَبُ الْعَبْدُ}}؛ تاریخ دمشق، ج۴، ص۷۵، ح۸۹۵؛ المصنّف لابن أبي شبیه، ج۸، ص۱۲۸، ح۲۳، نحوه؛ کنزالعمال، ج۱۵، ص۲۳۲، ح۴۰۷۰۸ و راجع؛ المحاسن، ج۲، ص۲۴۲، ح۱۷۵۸.</ref>. | ||
#به [[نقل]] از [[عایشه]]: [[پیامبر خدا]]{{صل}} فرمود: "فرشتهای نزد من آمد... و گفت: پروردگارت به تو [[سلام]] میرساند و میفرماید: "میخواهی [[پیامبر]] و [[بنده]] باشی، یا [[پیامبر]] و شاه؟". من به [[جبرئیل]] نگاه کردم. به من اشاره کرد که: [[تواضع]] کن. پس گفتم: [[پیامبر]] و [[بنده]]". از آن پس، [[پیامبر خدا]]{{صل}} در حال تکیه دادن [[غذا]] نمیخورد و میفرمود: "من، بندهوار [[غذا]] میخورم و بندهوار مینشینم"<ref>{عربی|عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}:... جَاءَنِي مَلَكٌ... فَقَالَ: إِنَّ رَبَّكَ يَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلَامَ، وَيَقُولُ لَكَ: إِنْ شِئْتَ نَبِيًّا عَبْدًا، وَإِنْ شِئْتَ نَبِيًّا مَلِكًا. قَالَ: فَنَظَرْتُ إِلَى جِبْرِيلَ قَالَ: فَأَشَارَ إِلَيَّ أَنْ ضَعْ نَفْسَكَ قَالَ: فَقُلْتُ: نَبِيًّا عَبْدًا. قَالَ: فَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} بَعْدَ ذَلِكَ لَا يَأْكُلُ مُتَّكِئًا يَقُولُ: آكُلُ كَمَا يَأْكُلُ الْعَبْدُ، وَأَجْلِسُ كَمَا يَجْلِسُ الْعَبْدُ}}؛ مسند أبي یعلی، ج۴، ص۴۴۲، ح۴۸۹۹؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۸۱؛ سیر أعلام النبلا، ج۲، ص۱۹۵؛ تاریخ دمشق، ج۴، ص۷۴،ح ۸۹۲؛ کنز العمّال، ج۱۱، ص۴۳۲، ح۳۲۰۲۸.</ref> | #به [[نقل]] از [[عایشه]]: [[پیامبر خدا]]{{صل}} فرمود: "فرشتهای نزد من آمد... و گفت: پروردگارت به تو [[سلام]] میرساند و میفرماید: "میخواهی [[پیامبر]] و [[بنده]] باشی، یا [[پیامبر]] و شاه؟". من به [[جبرئیل]] نگاه کردم. به من اشاره کرد که: [[تواضع]] کن. پس گفتم: [[پیامبر]] و [[بنده]]". از آن پس، [[پیامبر خدا]]{{صل}} در حال تکیه دادن [[غذا]] نمیخورد و میفرمود: "من، بندهوار [[غذا]] میخورم و بندهوار مینشینم"<ref>{عربی|عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}:... جَاءَنِي مَلَكٌ... فَقَالَ: إِنَّ رَبَّكَ يَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلَامَ، وَيَقُولُ لَكَ: إِنْ شِئْتَ نَبِيًّا عَبْدًا، وَإِنْ شِئْتَ نَبِيًّا مَلِكًا. قَالَ: فَنَظَرْتُ إِلَى جِبْرِيلَ قَالَ: فَأَشَارَ إِلَيَّ أَنْ ضَعْ نَفْسَكَ قَالَ: فَقُلْتُ: نَبِيًّا عَبْدًا. قَالَ: فَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} بَعْدَ ذَلِكَ لَا يَأْكُلُ مُتَّكِئًا يَقُولُ: آكُلُ كَمَا يَأْكُلُ الْعَبْدُ، وَأَجْلِسُ كَمَا يَجْلِسُ الْعَبْدُ}}؛ مسند أبي یعلی، ج۴، ص۴۴۲، ح۴۸۹۹؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۸۱؛ سیر أعلام النبلا، ج۲، ص۱۹۵؛ تاریخ دمشق، ج۴، ص۷۴،ح ۸۹۲؛ کنز العمّال، ج۱۱، ص۴۳۲، ح۳۲۰۲۸.</ref> | ||
#به [[نقل]] از [[محمّد بن مسلم]]: روزی بر [[امام باقر]]{{ع}} وارد شدم و ایشان تکیه داده بود و [[غذا]] میخورد، در حالی که برای ما [[روایت]] میشد که این کار، [[مکروه]] است. من شروع به نگاه کردن به ایشان کردم. [[امام]]{{ع}} مرا به غذایش [[دعوت]] کرد. چون از خوردن فراغت یافت، فرمود: "ای [[محمّد]]! شاید در این [[فکری]] که [[پیامبر خدا]]{{صل}} از زمانی که [[خداوند]]، او را [[مبعوث]] کرد تا وقتی از [[دنیا]] رفت، هیچ چشمی او را ندید که در حال تکیه دادن، [[غذا]] بخورد؟". سپس به خودش جواب داد و فرمود: "آری! به [[خدا]] [[سوگند]]، از زمانی که [[خداوند]]، مبعوثاش کرد تا زمانی که از [[دنیا]] رفت، هیچ چشمی ندید که او در حال تکیه دادن، [[غذا]] بخورد"<ref>{{عربی|عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ{{ع}} ذَاتَ يَوْمٍ وَ هُوَ يَأْكُلُ مُتَّكِئاً- قَالَ وَ قَدْ كَانَ يَبْلُغُنَا أَنَّ ذَلِكَ يُكْرَهُ فَجَعَلْتُ أَنْظُرُ إِلَيْهِ فَدَعَانِي إِلَى طَعَامِهِ فَلَمَّا فَرَغَ قَالَ يَا مُحَمَّدُ لَعَلَّكَ تَرَى أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} مَا رَأَتْهُ عَيْنٌ وَ هُوَ يَأْكُلُ وَ هُوَ مُتَّكِئٌ مِنْ أَنْ بَعَثَهُ اللَّهُ إِلَى أَنْ قَبَضَهُ. قَالَ ثُمَّ رَدَّ عَلَى نَفْسِهِ فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا رَأَتْهُ عَيْنٌ يَأْكُلُ وَ هُوَ مُتَّكِئٌ مِنْ أَنْ بَعَثَهُ اللَّهُ إِلَى أَنْ قَبَضَهُ}}؛ الکافي، ج۸، ص۱۲۹، ح۱۰۰؛ الأمالي للطوسي، ص۶۹۲، ح۱۴۷۰؛ بحار الأنوار، ج۶۶، ص۳۸۶، ح۷.</ref>. | #به [[نقل]] از [[محمّد بن مسلم]]: روزی بر [[امام باقر]]{{ع}} وارد شدم و ایشان تکیه داده بود و [[غذا]] میخورد، در حالی که برای ما [[روایت]] میشد که این کار، [[مکروه]] است. من شروع به نگاه کردن به ایشان کردم. [[امام]]{{ع}} مرا به غذایش [[دعوت]] کرد. چون از خوردن فراغت یافت، فرمود: "ای [[محمّد]]! شاید در این [[فکری]] که [[پیامبر خدا]]{{صل}} از زمانی که [[خداوند]]، او را [[مبعوث]] کرد تا وقتی از [[دنیا]] رفت، هیچ چشمی او را ندید که در حال تکیه دادن، [[غذا]] بخورد؟". سپس به خودش جواب داد و فرمود: "آری! به [[خدا]] [[سوگند]]، از زمانی که [[خداوند]]، مبعوثاش کرد تا زمانی که از [[دنیا]] رفت، هیچ چشمی ندید که او در حال تکیه دادن، [[غذا]] بخورد"<ref>{{عربی|عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ{{ع}} ذَاتَ يَوْمٍ وَ هُوَ يَأْكُلُ مُتَّكِئاً- قَالَ وَ قَدْ كَانَ يَبْلُغُنَا أَنَّ ذَلِكَ يُكْرَهُ فَجَعَلْتُ أَنْظُرُ إِلَيْهِ فَدَعَانِي إِلَى طَعَامِهِ فَلَمَّا فَرَغَ قَالَ يَا مُحَمَّدُ لَعَلَّكَ تَرَى أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} مَا رَأَتْهُ عَيْنٌ وَ هُوَ يَأْكُلُ وَ هُوَ مُتَّكِئٌ مِنْ أَنْ بَعَثَهُ اللَّهُ إِلَى أَنْ قَبَضَهُ. قَالَ ثُمَّ رَدَّ عَلَى نَفْسِهِ فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا رَأَتْهُ عَيْنٌ يَأْكُلُ وَ هُوَ مُتَّكِئٌ مِنْ أَنْ بَعَثَهُ اللَّهُ إِلَى أَنْ قَبَضَهُ}}؛ الکافي، ج۸، ص۱۲۹، ح۱۰۰؛ الأمالي للطوسي، ص۶۹۲، ح۱۴۷۰؛ بحار الأنوار، ج۶۶، ص۳۸۶، ح۷.</ref>. | ||
#[[امام صادق]]{{ع}} میفرماید: [[پیامبر خدا]]{{صل}} در شبانگاه روز [[پنجشنبه]] در [[مسجد قُبا]] [[روزه]] گشود و فرمود: "آیا هیچ آشامیدنیای هست که بیاشامم؟". [[اوس بن خَوَلی انصاری]]، کاسه بزرگی از شیر و عسل به هم آمیخته، نزد ایشان آورد. [[پیامبر]]{{صل}} قدح را که بر دهانش گذاشت، آن را دور ساخت و پس از آن فرمود: "دو آشامیدنی که به یکی از آنها میتوان اکتفا نمود! من آن را نمیآشامم، و آن را برای کسی [[حرام]] نمیگردانم؛ امّا برای [[خدا]] [[فروتنی]] میکنم، که هر کس برای [[خدا]] [[فروتنی]] کند، [[خدا]] بالایش میبرد، و هر که گردنفرازی نماید، [[خدا]] پستش میکند، و هر که در [[معیشت]] خویش بین [[اسراف]] و تنگگیری [[میانهروی]] پیش گیرد، [[خدا]] او را روزی میدهد، و هر که [[اسراف]] کند، [[خدا]] او را [[محروم]] میگرداند، و هر که [[مرگ]] را فراوان یاد کند، [[خدا]] او را [[دوست]] میدارد"<ref>{{متن حدیث|الإمام صادق{{ع}}: أَفْطَرَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} عَشِيَّةَ خَمِيسٍ فِي مَسْجِدِ قُبَا فَقَالَ هَلْ مِنْ شَرَابٍ فَأَتَاهُ أَوْسُ بْنُ خَوَلِيٍّ الْأَنْصَارِيُّ بِعُسِّ مَخِيضٍ بِعَسَلٍ فَلَمَّا وَضَعَهُ عَلَى فِيهِ نَحَّاهُ ثُمَّ قَالَ: شَرَابَانِ يُكْتَفَى بِأَحَدِهِمَا مِنْ صَاحِبِهِ لَا أَشْرَبُهُ وَ لَا أُحَرِّمُهُ وَ لَكِنْ أَتَوَاضَعُ لِلَّهِ فَإِنَّ مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَهُ اللَّهُ وَ مَنْ تَكَبَّرَ خَفَضَهُ اللَّهُ وَ مَنِ اقْتَصَدَ فِي مَعِيشَتِهِ رَزَقَهُ اللَّهُ وَ مَنْ بَذَّرَ حَرَمَهُ اللَّهُ وَ مَنْ أَكْثَرَ ذِكْرَ الْمَوْتِ أَحَبَّهُ اللَّهُ}}؛ الکافی، ج۲، ص۱۲۲، ح۳؛ الزهد للحسین بن سعید، ص۱۲۴، ح۱۵۱ کلاهما عن عبد الرّحمن بن الحجّاج؛ تحف العقول، ص۴۶ و فیه ذیله من "شرابان یکتفی..".؛ دعائم الإسلام، ج۲، ص۱۱۶، ح۳۸۵ کلّها نحوه؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۶۵، ح۶۴.</ref>. | # [[امام صادق]]{{ع}} میفرماید: [[پیامبر خدا]]{{صل}} در شبانگاه روز [[پنجشنبه]] در [[مسجد قُبا]] [[روزه]] گشود و فرمود: "آیا هیچ آشامیدنیای هست که بیاشامم؟". [[اوس بن خَوَلی انصاری]]، کاسه بزرگی از شیر و عسل به هم آمیخته، نزد ایشان آورد. [[پیامبر]]{{صل}} قدح را که بر دهانش گذاشت، آن را دور ساخت و پس از آن فرمود: "دو آشامیدنی که به یکی از آنها میتوان اکتفا نمود! من آن را نمیآشامم، و آن را برای کسی [[حرام]] نمیگردانم؛ امّا برای [[خدا]] [[فروتنی]] میکنم، که هر کس برای [[خدا]] [[فروتنی]] کند، [[خدا]] بالایش میبرد، و هر که گردنفرازی نماید، [[خدا]] پستش میکند، و هر که در [[معیشت]] خویش بین [[اسراف]] و تنگگیری [[میانهروی]] پیش گیرد، [[خدا]] او را روزی میدهد، و هر که [[اسراف]] کند، [[خدا]] او را [[محروم]] میگرداند، و هر که [[مرگ]] را فراوان یاد کند، [[خدا]] او را [[دوست]] میدارد"<ref>{{متن حدیث|الإمام صادق{{ع}}: أَفْطَرَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} عَشِيَّةَ خَمِيسٍ فِي مَسْجِدِ قُبَا فَقَالَ هَلْ مِنْ شَرَابٍ فَأَتَاهُ أَوْسُ بْنُ خَوَلِيٍّ الْأَنْصَارِيُّ بِعُسِّ مَخِيضٍ بِعَسَلٍ فَلَمَّا وَضَعَهُ عَلَى فِيهِ نَحَّاهُ ثُمَّ قَالَ: شَرَابَانِ يُكْتَفَى بِأَحَدِهِمَا مِنْ صَاحِبِهِ لَا أَشْرَبُهُ وَ لَا أُحَرِّمُهُ وَ لَكِنْ أَتَوَاضَعُ لِلَّهِ فَإِنَّ مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَهُ اللَّهُ وَ مَنْ تَكَبَّرَ خَفَضَهُ اللَّهُ وَ مَنِ اقْتَصَدَ فِي مَعِيشَتِهِ رَزَقَهُ اللَّهُ وَ مَنْ بَذَّرَ حَرَمَهُ اللَّهُ وَ مَنْ أَكْثَرَ ذِكْرَ الْمَوْتِ أَحَبَّهُ اللَّهُ}}؛ الکافی، ج۲، ص۱۲۲، ح۳؛ الزهد للحسین بن سعید، ص۱۲۴، ح۱۵۱ کلاهما عن عبد الرّحمن بن الحجّاج؛ تحف العقول، ص۴۶ و فیه ذیله من "شرابان یکتفی..".؛ دعائم الإسلام، ج۲، ص۱۱۶، ح۳۸۵ کلّها نحوه؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۶۵، ح۶۴.</ref>. | ||
#به [[نقل]] از [[ابو سعید خُدری]]: [[پیامبر]]{{صل}} سوار بر استر، از جوی آبی [[گذشت]]. [[مردم]]، [[روزه]] و پیادگان، فراوان بودند. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "بنوشید" و [[مردم]] به او مینگریستند. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "بنوشید، که من، کمترین شما هستم!" <ref>در نسخهای از این حدیث، به جای "أیسرکم"، "اَمرکم" دارد؛ یعنی: بنوشید که من به شما فرمان میدهم: در این صورت، این ماجرا میتواند ناظر به عصیان برخی از مسلمانان در برابر امر پیامبر{{صل}} به افطار روزه در سفر باشد، هرچند سادگی و فروتنی آب نوشیدن پیامبر{{صل}} را نیز نشان میدهد. (م)</ref>. [[مردم]] به او مینگریستند که [[پیامبر]]{{صل}} از استر، پیاده شد و [[آب]] نوشید و [[مردم]] نیز نوشیدند<ref>{{عربی|عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الخدری: مَرَّ النَّبِيُّ{{صل}} عَلَى نَهَرٍ مِنْ مَاءٍ وَهُوَ عَلَى بَغْلٍ وَالنَّاسُ صِيَامٌ، وَالْمُشَاةُ كَثِيرٌ فَقَالَ: اشْرَبُوا، فَجَعَلُوا يَنْظُرُونَ إِلَيْهِ، فَقَالَ: "اشْرَبُوا، فَإِنِّي أَيَسَرُكُمْ" فَجَعَلُوا يَنْظُرُونَ إِلَيْهِ، فَحَوَّلَ وَرِكَهُ فَشَرِبَ وَشَرِبَ النَّاسُ}}؛ مسند أبی یعلی، ج۲، ص۲۷، ح۱۰۷۵؛ مسند ابن حنبل، ج۴، ص۹۳، ح۱۱۴۲۳؛ صحیح ابن خزیمة، ج۳، ص۲۲۸، ح۱۹۶۶؛ صحیح ابن حبّان، ج۸، ص۳۱۹، ح۳۵۵۰، کلّها نحوه و ص۳۲۳، ح۳۵۵۶، و فیه "آمرکم" بدل "أیسرکم".</ref><ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[سیره پیامبر خاتم ج۱ (کتاب)|سیره پیامبر خاتم]]، ج۱، ص ۴۴۲-۴۴۹.</ref>. | #به [[نقل]] از [[ابو سعید خُدری]]: [[پیامبر]]{{صل}} سوار بر استر، از جوی آبی [[گذشت]]. [[مردم]]، [[روزه]] و پیادگان، فراوان بودند. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "بنوشید" و [[مردم]] به او مینگریستند. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "بنوشید، که من، کمترین شما هستم!" <ref>در نسخهای از این حدیث، به جای "أیسرکم"، "اَمرکم" دارد؛ یعنی: بنوشید که من به شما فرمان میدهم: در این صورت، این ماجرا میتواند ناظر به عصیان برخی از مسلمانان در برابر امر پیامبر{{صل}} به افطار روزه در سفر باشد، هرچند سادگی و فروتنی آب نوشیدن پیامبر{{صل}} را نیز نشان میدهد. (م)</ref>. [[مردم]] به او مینگریستند که [[پیامبر]]{{صل}} از استر، پیاده شد و [[آب]] نوشید و [[مردم]] نیز نوشیدند<ref>{{عربی|عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الخدری: مَرَّ النَّبِيُّ{{صل}} عَلَى نَهَرٍ مِنْ مَاءٍ وَهُوَ عَلَى بَغْلٍ وَالنَّاسُ صِيَامٌ، وَالْمُشَاةُ كَثِيرٌ فَقَالَ: اشْرَبُوا، فَجَعَلُوا يَنْظُرُونَ إِلَيْهِ، فَقَالَ: "اشْرَبُوا، فَإِنِّي أَيَسَرُكُمْ" فَجَعَلُوا يَنْظُرُونَ إِلَيْهِ، فَحَوَّلَ وَرِكَهُ فَشَرِبَ وَشَرِبَ النَّاسُ}}؛ مسند أبی یعلی، ج۲، ص۲۷، ح۱۰۷۵؛ مسند ابن حنبل، ج۴، ص۹۳، ح۱۱۴۲۳؛ صحیح ابن خزیمة، ج۳، ص۲۲۸، ح۱۹۶۶؛ صحیح ابن حبّان، ج۸، ص۳۱۹، ح۳۵۵۰، کلّها نحوه و ص۳۲۳، ح۳۵۵۶، و فیه "آمرکم" بدل "أیسرکم".</ref><ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[سیره پیامبر خاتم ج۱ (کتاب)|سیره پیامبر خاتم]]، ج۱، ص ۴۴۲-۴۴۹.</ref>. | ||
==[[فروتنی]] در [[غذا خوردن]] با بینوایان== | ==[[فروتنی]] در [[غذا خوردن]] با بینوایان== | ||
#[[امام باقر]]{{ع}} میفرماید: در روزگار [[پیامبر خدا]]{{صل}}، بینوایان، شبها را در [[مسجد]] میخوابیدند. یک شب، [[پیامبر]]{{صل}} با بینوایانی که در [[مسجد]] بودند، نزدیک [[منبر]] در دیگی [[افطار]] کرد. سی مرد از غذای آن دیگ خوردند و سپس آن دیگ به [[همسران پیامبر]] [[خدا]]{{صل}} برگردانده شد و آنها را هم سیر کرد<ref>{{متن حدیث|الإمام الباقر{{ع}}: إِنَّ الْمَسَاكِينَ كَانُوا يَبِيتُونَ فِي الْمَسْجِدِ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}}، فَأَفْطَرَ النَّبِيُّ{{صل}} مَعَ الْمَسَاكِينِ الَّذِينَ فِي الْمَسْجِدِ ذَاتَ لَيْلَةٍ عِنْدَ الْمِنْبَرِ فِي بُرْمَةٍ، فَأَكَلَ مِنْهَا ثَلَاثُونَ رَجُلًا ثُمَّ رُدَّتْ إِلَى أَزْوَاجِهِ شِبَعَهُنَ}}؛ قرب الإسناد، ص۱۴۸، ح۵۳۶، عن ابی البختری عن الامام صادق{{ع}}؛ بحار الانوار، ج۱۶، ص۲۱۹، ح۹.</ref>. | # [[امام باقر]]{{ع}} میفرماید: در روزگار [[پیامبر خدا]]{{صل}}، بینوایان، شبها را در [[مسجد]] میخوابیدند. یک شب، [[پیامبر]]{{صل}} با بینوایانی که در [[مسجد]] بودند، نزدیک [[منبر]] در دیگی [[افطار]] کرد. سی مرد از غذای آن دیگ خوردند و سپس آن دیگ به [[همسران پیامبر]] [[خدا]]{{صل}} برگردانده شد و آنها را هم سیر کرد<ref>{{متن حدیث|الإمام الباقر{{ع}}: إِنَّ الْمَسَاكِينَ كَانُوا يَبِيتُونَ فِي الْمَسْجِدِ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}}، فَأَفْطَرَ النَّبِيُّ{{صل}} مَعَ الْمَسَاكِينِ الَّذِينَ فِي الْمَسْجِدِ ذَاتَ لَيْلَةٍ عِنْدَ الْمِنْبَرِ فِي بُرْمَةٍ، فَأَكَلَ مِنْهَا ثَلَاثُونَ رَجُلًا ثُمَّ رُدَّتْ إِلَى أَزْوَاجِهِ شِبَعَهُنَ}}؛ قرب الإسناد، ص۱۴۸، ح۵۳۶، عن ابی البختری عن الامام صادق{{ع}}؛ بحار الانوار، ج۱۶، ص۲۱۹، ح۹.</ref>. | ||
#به [[نقل]] از [[یزید بن عبد الله بن قسیط]]: اهل [[صُفّه]] (سکّونشینان)، جماعتی از [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} بودند که خانهای نداشتند و در زمان [[پیامبر خدا]]{{صل}} در [[مسجد]] میخوابیدند و چون سرپناهی نداشتند، در آن جا به سر میبردند. [[پیامبر خدا]]{{صل}} هنگام [[شام]]، آنها را فرا میخواند و آنان را در میان اصحابش تقسیم میکرد و گروهی از آنها نیز با [[پیامبر]]{{صل}} [[شام]] میخوردند، تا وقتی که [[خداوند]]، [[ثروت]] را برای [[مسلمانان]]] به ارمغان آورد<ref>{{عربی|عن يزيد بن عبد الله بن قسيط: كان أهل الصفة ناسا من أصحاب رسول الله{{صل}} لا منازل لهم فكانوا ينامون على عهد رسول الله{{صل}} في المسجد ويظلون فيه ما لهم مأوى غيره فكان رسول الله{{صل}} يدعوهم إليه بالليل إذا تعشى فيفرقهم على أصحابه وتتعشى طائفة منهم مع رسول الله{{صل}} حتى جاء الله تعالى بالغنى}}؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۵۵؛ مسند إسحاق بن راهویه، ج۱، ص۲۸ و راجع؛ فتح الباري، ج۱۱، ص۲۸۶.</ref>. | #به [[نقل]] از [[یزید بن عبد الله بن قسیط]]: اهل [[صُفّه]] (سکّونشینان)، جماعتی از [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} بودند که خانهای نداشتند و در زمان [[پیامبر خدا]]{{صل}} در [[مسجد]] میخوابیدند و چون سرپناهی نداشتند، در آن جا به سر میبردند. [[پیامبر خدا]]{{صل}} هنگام [[شام]]، آنها را فرا میخواند و آنان را در میان اصحابش تقسیم میکرد و گروهی از آنها نیز با [[پیامبر]]{{صل}} [[شام]] میخوردند، تا وقتی که [[خداوند]]، [[ثروت]] را برای [[مسلمانان]]] به ارمغان آورد<ref>{{عربی|عن يزيد بن عبد الله بن قسيط: كان أهل الصفة ناسا من أصحاب رسول الله{{صل}} لا منازل لهم فكانوا ينامون على عهد رسول الله{{صل}} في المسجد ويظلون فيه ما لهم مأوى غيره فكان رسول الله{{صل}} يدعوهم إليه بالليل إذا تعشى فيفرقهم على أصحابه وتتعشى طائفة منهم مع رسول الله{{صل}} حتى جاء الله تعالى بالغنى}}؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۵۵؛ مسند إسحاق بن راهویه، ج۱، ص۲۸ و راجع؛ فتح الباري، ج۱۱، ص۲۸۶.</ref>. | ||
#[[ابن شهر آشوب]]: [[پیامبر خدا]]{{صل}} با تهیدستان مینشست و با بینوایان، [[غذا]] میخورد و با دست خود به آنان [[غذا]] میداد<ref>{{عربی|ابن شهر آشوب: كَانَ النَّبِيُّ{{صل}}... يُجَالِسُ الْفُقَرَاءَ وَ يُؤَاكِلُ الْمَسَاكِينَ وَ يُنَاوِلُهُمْ بِيَدِهِ}}؛ المناقب لابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۴۶؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۲۸، ح۳۴ و راجع؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۶۳، ح۵۹.</ref><ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[سیره پیامبر خاتم ج۱ (کتاب)|سیره پیامبر خاتم]]، ج۱، ص ۴۴۸-۴۵۱.</ref>. | # [[ابن شهر آشوب]]: [[پیامبر خدا]]{{صل}} با تهیدستان مینشست و با بینوایان، [[غذا]] میخورد و با دست خود به آنان [[غذا]] میداد<ref>{{عربی|ابن شهر آشوب: كَانَ النَّبِيُّ{{صل}}... يُجَالِسُ الْفُقَرَاءَ وَ يُؤَاكِلُ الْمَسَاكِينَ وَ يُنَاوِلُهُمْ بِيَدِهِ}}؛ المناقب لابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۴۶؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۲۸، ح۳۴ و راجع؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۶۳، ح۵۹.</ref><ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[سیره پیامبر خاتم ج۱ (کتاب)|سیره پیامبر خاتم]]، ج۱، ص ۴۴۸-۴۵۱.</ref>. | ||
==[[فروتنی]] در نشستن== | ==[[فروتنی]] در نشستن== | ||
#[[پیامبر خدا]]{{صل}} میفرماید: من، همانگونه [[غذا]] میخورم که [[بندگان]] میخورند و همانطور مینشینم که [[بندگان]] مینشینند؛ زیرا من، تنها یک [[بنده]] هستم<ref>{{متن حدیث|رسول الله{{صل}}: آكُلُ كَمَا يَأْكُلُ الْعَبْدُ وَ أَجْلِسُ كَمَا يَجْلِسُ الْعَبْدُ؛ فَإِنَّمَا أَنَا عَبْدٌ }}؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۷۱؛ شعب الإیمان، ج۵، ص۱۰۷، ح۵۹۷۵، کلاهما عن یحیی بن أبي کثیر؛ مکارم الاخلاق،ج۱، ص۶۹، ذیل ح۷۹؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۴۲.</ref>. | # [[پیامبر خدا]]{{صل}} میفرماید: من، همانگونه [[غذا]] میخورم که [[بندگان]] میخورند و همانطور مینشینم که [[بندگان]] مینشینند؛ زیرا من، تنها یک [[بنده]] هستم<ref>{{متن حدیث|رسول الله{{صل}}: آكُلُ كَمَا يَأْكُلُ الْعَبْدُ وَ أَجْلِسُ كَمَا يَجْلِسُ الْعَبْدُ؛ فَإِنَّمَا أَنَا عَبْدٌ }}؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۷۱؛ شعب الإیمان، ج۵، ص۱۰۷، ح۵۹۷۵، کلاهما عن یحیی بن أبي کثیر؛ مکارم الاخلاق،ج۱، ص۶۹، ذیل ح۷۹؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۴۲.</ref>. | ||
#[[امام علی]]{{ع}} در توصیف [[پیامبر]]{{صل}} میفرماید: ایشان روی [[زمین]] [[غذا]] میخورد و بندهوار مینشست<ref>{{متن حدیث|الإمام علی{{ع}} – فی وصفه{{صل}}-: وَ لَقَدْ كَانَ{{صل}} يَأْكُلُ عَلَى الْأَرْضِ وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ}}؛ نهج البلاغة، الخطبة ۱۶۰؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۴۷، ح۴، عن ابن عبّاس من دون إسناد إلی أحدٍ من أهل البیت{{ع}} نحوه؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۸۵، ح۱۳۶.</ref>. | # [[امام علی]]{{ع}} در توصیف [[پیامبر]]{{صل}} میفرماید: ایشان روی [[زمین]] [[غذا]] میخورد و بندهوار مینشست<ref>{{متن حدیث|الإمام علی{{ع}} – فی وصفه{{صل}}-: وَ لَقَدْ كَانَ{{صل}} يَأْكُلُ عَلَى الْأَرْضِ وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ}}؛ نهج البلاغة، الخطبة ۱۶۰؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۴۷، ح۴، عن ابن عبّاس من دون إسناد إلی أحدٍ من أهل البیت{{ع}} نحوه؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۸۵، ح۱۳۶.</ref>. | ||
#[[امام صادق]]{{ع}} میفرماید: [[پیامبر خدا]]{{صل}} مانند [[بندگان]] مینشست و خود را [[بنده]] میدانست<ref>{{متن حدیث|الإمام صادق{{ع}}: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}... يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ وَ يَعْلَمُ أَنَّهُ عَبْدٌ}}؛ الکافی، ج۶، ص۲۷۱، ح۳؛ تهذیب الأحکام، ج۹، ص۹۳، ح۴۰۰، کلاهما عن هارون بن خارجه؛ المحاسن، ج۲، ص۲۴۴، ح۱۷۵۸، عن أبي بصیر؛ بحارالانوار، ج۶۶، ص۴۱۹، ح۳۱.</ref>. | # [[امام صادق]]{{ع}} میفرماید: [[پیامبر خدا]]{{صل}} مانند [[بندگان]] مینشست و خود را [[بنده]] میدانست<ref>{{متن حدیث|الإمام صادق{{ع}}: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}... يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ وَ يَعْلَمُ أَنَّهُ عَبْدٌ}}؛ الکافی، ج۶، ص۲۷۱، ح۳؛ تهذیب الأحکام، ج۹، ص۹۳، ح۴۰۰، کلاهما عن هارون بن خارجه؛ المحاسن، ج۲، ص۲۴۴، ح۱۷۵۸، عن أبي بصیر؛ بحارالانوار، ج۶۶، ص۴۱۹، ح۳۱.</ref>. | ||
#به [[نقل]] از [[حبیب بن عبیاد رحبی]]: گروهی از [[یهودیان]]، قابلمه آبگوشتی برای [[پیامبر خدا]]{{صل}} آوردند. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "هدیه است یا [[صدقه]]؟". گفتند: هدیه است. [[پیامبر]]{{صل}} خورد. یکی از آنها گفت: [[محمّد]]، مانند [[بندگان]] نشسته است! [[پیامبر خدا]]{{صل}} فهمید و فرمود: "من هم بندهام و مانند همانها مینشینم"<ref>{{عربی|عن حبيب بن عبيد الرحبي: أتاه{{صل}} ناس من اليهود بجفنة من ثريد فقال هدية أم صدقة فقالوا هدية فأكل فقال بعضهم جلس محمد جلسة العبد ففهمها رسول الله{{صل}} فقال وأنا عبد وأجلس جلسة العبد}}؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۸۸.</ref>. | #به [[نقل]] از [[حبیب بن عبیاد رحبی]]: گروهی از [[یهودیان]]، قابلمه آبگوشتی برای [[پیامبر خدا]]{{صل}} آوردند. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "هدیه است یا [[صدقه]]؟". گفتند: هدیه است. [[پیامبر]]{{صل}} خورد. یکی از آنها گفت: [[محمّد]]، مانند [[بندگان]] نشسته است! [[پیامبر خدا]]{{صل}} فهمید و فرمود: "من هم بندهام و مانند همانها مینشینم"<ref>{{عربی|عن حبيب بن عبيد الرحبي: أتاه{{صل}} ناس من اليهود بجفنة من ثريد فقال هدية أم صدقة فقالوا هدية فأكل فقال بعضهم جلس محمد جلسة العبد ففهمها رسول الله{{صل}} فقال وأنا عبد وأجلس جلسة العبد}}؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۸۸.</ref>. | ||
#[[پیامبر]]{{صل}} بر [[زمین]] مینشست و در نشستن، تکیه نمیداد<ref>{{عربی| كَانَ النَّبِيُّ{{صل}}... يَجْلِسُ عَلَى الْأَرْضِ... وَ لَا يَجْلِسُ مُتَّكِئاً}}؛ المناقب لابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۴۶؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۲۸، ح۳۴.</ref>. | # [[پیامبر]]{{صل}} بر [[زمین]] مینشست و در نشستن، تکیه نمیداد<ref>{{عربی| كَانَ النَّبِيُّ{{صل}}... يَجْلِسُ عَلَى الْأَرْضِ... وَ لَا يَجْلِسُ مُتَّكِئاً}}؛ المناقب لابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۴۶؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۲۸، ح۳۴.</ref>. | ||
#به [[نقل]] از [[یحیی بن ابیکثیر]]: [[پیامبر خدا]]{{صل}} بدون تکیه دادن و بر روی یک پا مینشست<ref>{{عربی|عن یحیی بن أبی کثیر: كَانَ النَّبِيُّ{{صل}} يَجْلِسُ مُحتَفِزَاً}}؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۷۱.</ref><ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[سیره پیامبر خاتم ج۱ (کتاب)|سیره پیامبر خاتم]]، ج۱، ص ۴۵۰-۴۵۲.</ref>. | #به [[نقل]] از [[یحیی بن ابیکثیر]]: [[پیامبر خدا]]{{صل}} بدون تکیه دادن و بر روی یک پا مینشست<ref>{{عربی|عن یحیی بن أبی کثیر: كَانَ النَّبِيُّ{{صل}} يَجْلِسُ مُحتَفِزَاً}}؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۷۱.</ref><ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[سیره پیامبر خاتم ج۱ (کتاب)|سیره پیامبر خاتم]]، ج۱، ص ۴۵۰-۴۵۲.</ref>. | ||
خط ۱۰۵: | خط ۱۰۵: | ||
==[[فروتنی]] در [[راه رفتن]]== | ==[[فروتنی]] در [[راه رفتن]]== | ||
*[[قرآن]] میفرماید: {{متن قرآن|وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا}}<ref>«و بندگان (خداوند) بخشنده آنانند که بر زمین فروتنانه گام برمیدارند» سوره فرقان، آیه ۶۳.</ref>. | * [[قرآن]] میفرماید: {{متن قرآن|وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا}}<ref>«و بندگان (خداوند) بخشنده آنانند که بر زمین فروتنانه گام برمیدارند» سوره فرقان، آیه ۶۳.</ref>. | ||
*[[فروتنی]] در [[راه رفتن]] [[پیامبر ]] در [[حدیث]]: | * [[فروتنی]] در [[راه رفتن]] [[پیامبر]] در [[حدیث]]: | ||
#به [[نقل]] از [[ابو درداء]]: [[پیامبر خدا]]{{صل}} گاه که با یارانش پیاده میرفت، آنان را وا میداشت که جلو بروند و خود، میان آنان میرفت<ref>{{عربی|عن أبی الّرداء: كان رسول اللّه{{صل}} في بعض الأوقات يمشى مع بعض الأصحاب فيأمرهم بالتقدم، و يمشى في غمارهم}}؛ إحیاء العلوم، ج۳، ص۵۱۵؛ بحار الأنوار، ج۷۳، ص۲۰۶.</ref>. | #به [[نقل]] از [[ابو درداء]]: [[پیامبر خدا]]{{صل}} گاه که با یارانش پیاده میرفت، آنان را وا میداشت که جلو بروند و خود، میان آنان میرفت<ref>{{عربی|عن أبی الّرداء: كان رسول اللّه{{صل}} في بعض الأوقات يمشى مع بعض الأصحاب فيأمرهم بالتقدم، و يمشى في غمارهم}}؛ إحیاء العلوم، ج۳، ص۵۱۵؛ بحار الأنوار، ج۷۳، ص۲۰۶.</ref>. | ||
#به [[نقل]] از [[ابو أمامه]]: روزی [[پیامبر]]{{صل}} به طرف [[بقیع]] رهسپار شد. [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} در پی ایشان به راه افتادند. [[پیامبر]]{{صل}} ایستاد و به آنها [[فرمان]] داد جلو بروند و آن گاه خود در پی آنها حرکت کرد. علّت را پرسیدند. فرمود: "من، صدای کفشهای شما را شنیدم و ترسیدم چیزی از [[تکبّر]]، به وجودم راه یابد"<ref>{{عربی|عن أبي أمامة: أنه [أی النبي{{صل}}] خرج یمشی إلى البقيع فتبعه أصحابه، فوقف فأمرهم أن يتقدموا، و مشى خلفهم، فسئل عن ذلك؛ فقال: إني سمعت خفق نعالكم، فأشفقت أن يقع في نفسي شيء من الكبر}}؛ المغني عن حمل الأسفار، ج۲، ص۹۶۲، ح۳۵۱۱؛ کنز العمّال، ج۳، ص۸۳۰، ح۸۸۷۸ نقلاً عن الدیلمي.</ref>. | #به [[نقل]] از [[ابو أمامه]]: روزی [[پیامبر]]{{صل}} به طرف [[بقیع]] رهسپار شد. [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} در پی ایشان به راه افتادند. [[پیامبر]]{{صل}} ایستاد و به آنها [[فرمان]] داد جلو بروند و آن گاه خود در پی آنها حرکت کرد. علّت را پرسیدند. فرمود: "من، صدای کفشهای شما را شنیدم و ترسیدم چیزی از [[تکبّر]]، به وجودم راه یابد"<ref>{{عربی|عن أبي أمامة: أنه [أی النبي{{صل}}] خرج یمشی إلى البقيع فتبعه أصحابه، فوقف فأمرهم أن يتقدموا، و مشى خلفهم، فسئل عن ذلك؛ فقال: إني سمعت خفق نعالكم، فأشفقت أن يقع في نفسي شيء من الكبر}}؛ المغني عن حمل الأسفار، ج۲، ص۹۶۲، ح۳۵۱۱؛ کنز العمّال، ج۳، ص۸۳۰، ح۸۸۷۸ نقلاً عن الدیلمي.</ref>. | ||
خط ۱۱۳: | خط ۱۱۳: | ||
==[[فروتنی]] در سواری== | ==[[فروتنی]] در سواری== | ||
#[[امام علی]]{{ع}} در یکی از سخنرانیها میفرماید: [[پیامبر خدا]]{{صل}}... بر الاغ برهنه سوار میشد و یک نفر را هم پشت سر خویش مینشاند<ref>{{متن حدیث|الإمام علی{{ع}} – فِي خُطبَةٍ لَهُ -: وَ لَقَدْ كَانَ{{صل}}... يَرْكَبُ الْحِمَارَ الْعَارِيَ وَ يُرْدِفُ خَلْفَهُ}}؛ نهج البلاغة، الخطبة ۱۶۰؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۴۷، ح۴، بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۸۵، ح۱۳۶.</ref>. | # [[امام علی]]{{ع}} در یکی از سخنرانیها میفرماید: [[پیامبر خدا]]{{صل}}... بر الاغ برهنه سوار میشد و یک نفر را هم پشت سر خویش مینشاند<ref>{{متن حدیث|الإمام علی{{ع}} – فِي خُطبَةٍ لَهُ -: وَ لَقَدْ كَانَ{{صل}}... يَرْكَبُ الْحِمَارَ الْعَارِيَ وَ يُرْدِفُ خَلْفَهُ}}؛ نهج البلاغة، الخطبة ۱۶۰؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۴۷، ح۴، بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۸۵، ح۱۳۶.</ref>. | ||
#به [[نقل]] از [[عبد الله بن جعفر]]: [[پیامبر خدا]]{{صل}} بر استرش سوار شد و مرا نیز پشت سر خویش سوار کرد<ref>{{عربی|عن عبدالله بن جعفر: رَكِبَ رَسُولُ اللهِ{{صل}} بَغْلَتَهُ، وَأَرْدَفَنِي خَلْفَهُ}}؛ مسند ابن حنبل، ج۱، ص۴۳۸، ح۱۷۵۴؛ صحیح مسلم، ج۱، ص۲۶۹، ح۷۹؛ سنن أبي داوود، ج۳، ص۲۳، ح۲۵۴۹؛ المستدرك علی الصحیحین، ج۲، ص۱۰۹، ح۲۴۸۵، کلّها نحوه؛ صحیح ابن حبّان، ج۴، ص۲۵۹، ح۱۴۱۲.</ref>. | #به [[نقل]] از [[عبد الله بن جعفر]]: [[پیامبر خدا]]{{صل}} بر استرش سوار شد و مرا نیز پشت سر خویش سوار کرد<ref>{{عربی|عن عبدالله بن جعفر: رَكِبَ رَسُولُ اللهِ{{صل}} بَغْلَتَهُ، وَأَرْدَفَنِي خَلْفَهُ}}؛ مسند ابن حنبل، ج۱، ص۴۳۸، ح۱۷۵۴؛ صحیح مسلم، ج۱، ص۲۶۹، ح۷۹؛ سنن أبي داوود، ج۳، ص۲۳، ح۲۵۴۹؛ المستدرك علی الصحیحین، ج۲، ص۱۰۹، ح۲۴۸۵، کلّها نحوه؛ صحیح ابن حبّان، ج۴، ص۲۵۹، ح۱۴۱۲.</ref>. | ||
#به [[نقل]] از [[ابوذر]]: [[پیامبر خدا]]{{صل}} بر الاغی سوار شد و مرا نیز پشت سر خویش سوار نمود<ref>{{عربی|صحیح ابن حبان عَنْ أَبِي ذَرٍّ: رَكِبَ رَسُولُ اللهِ{{صل}}: حِمَارًا وَأَرْدَفَنِي خَلْفَهُ}}؛ صحیح ابن حبّان، ج۱۵، ص۷۹، ص۶۶۸۵؛ مسند ابن حنبل، ص۷۴، ح۲۱۳۸۳؛ موارد الظّمآن، ص۴۶۰، ح۱۸۶۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۸۰.</ref><ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[سیره پیامبر خاتم ج۱ (کتاب)|سیره پیامبر خاتم]]، ج۱، ص ۴۵۴-۴۵۷.</ref>. | #به [[نقل]] از [[ابوذر]]: [[پیامبر خدا]]{{صل}} بر الاغی سوار شد و مرا نیز پشت سر خویش سوار نمود<ref>{{عربی|صحیح ابن حبان عَنْ أَبِي ذَرٍّ: رَكِبَ رَسُولُ اللهِ{{صل}}: حِمَارًا وَأَرْدَفَنِي خَلْفَهُ}}؛ صحیح ابن حبّان، ج۱۵، ص۷۹، ص۶۶۸۵؛ مسند ابن حنبل، ص۷۴، ح۲۱۳۸۳؛ موارد الظّمآن، ص۴۶۰، ح۱۸۶۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۸۰.</ref><ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[سیره پیامبر خاتم ج۱ (کتاب)|سیره پیامبر خاتم]]، ج۱، ص ۴۵۴-۴۵۷.</ref>. | ||
==[[تبیین]] [[فروتنی]] [[پیامبر]]{{صل}} در سواری<ref>به قلم فاضل ارجمند، جناب آقای [[عبدالهادی مسعودی]].</ref>== | ==[[تبیین]] [[فروتنی]] [[پیامبر]]{{صل}} در سواری<ref>به قلم فاضل ارجمند، جناب آقای [[عبدالهادی مسعودی]].</ref>== | ||
*[[پادشاهان]]، دولتمردان و [[ثروتمندان]] پیشین به هنگام انتقال به این سو و آن سو، گاه از تخت روان استفاده میکردند، گاه در کالسکه مینشستند و کسی دیگر رانندگی آن را به عهده میگرفت و گاه بر اسبهای گرانقیمت سوار میشدند، بیآن که کسی از [[مردم]] معمولی یا حتّی یارانشان را در کنار خود جای دهند. آنان همچنین افرادی را جدا از خود و سوار بر اسبهای تیزرو برای ایجاد هیمنه و کبکبه ملازم خود مینمودند و بدین ترتیب [[قدرت]] و [[شوکت]] خود را به رخ [[مردم]] میکشیدند و در ایشان حسّ [[احترام]] یا [[ترس]] و [[هراس]] میآفریدند. در دنیای کنونی نیز دولتمردان و صاحبان [[مال]] و [[مقام]]، سوار ماشینهایی گرانبها میشوند و بی آن که کسی از دیگر مسافران و رهروان را در کنار خود بنشانند، ماشین و افرادی دیگر را ملازم رکاب خود میسازند. | * [[پادشاهان]]، دولتمردان و [[ثروتمندان]] پیشین به هنگام انتقال به این سو و آن سو، گاه از تخت روان استفاده میکردند، گاه در کالسکه مینشستند و کسی دیگر رانندگی آن را به عهده میگرفت و گاه بر اسبهای گرانقیمت سوار میشدند، بیآن که کسی از [[مردم]] معمولی یا حتّی یارانشان را در کنار خود جای دهند. آنان همچنین افرادی را جدا از خود و سوار بر اسبهای تیزرو برای ایجاد هیمنه و کبکبه ملازم خود مینمودند و بدین ترتیب [[قدرت]] و [[شوکت]] خود را به رخ [[مردم]] میکشیدند و در ایشان حسّ [[احترام]] یا [[ترس]] و [[هراس]] میآفریدند. در دنیای کنونی نیز دولتمردان و صاحبان [[مال]] و [[مقام]]، سوار ماشینهایی گرانبها میشوند و بی آن که کسی از دیگر مسافران و رهروان را در کنار خود بنشانند، ماشین و افرادی دیگر را ملازم رکاب خود میسازند. | ||
*امّا [[پیامبر اکرم]]{{صل}} بیآن که بر تخت روان و کالسکه بنشیند یا کسی را ملازم رکاب خود کند و یا حتّی از مرکبهای گرانقیمت استفاده نماید، ساده و [[بیآلایش]] بر استر و درازگوشِ با پالان یا بیپالان مینشست و بی آن که به تشریفات و تجمّلات بیندیشد، گاه شخصی دیگر را نیز در پشت خود مینشاند و هیچ اختصاصی برای خود قائل نمیشد. این کار فروتنانه را در دنیای امروز میتوان به استفاده از وسیله حمل و [[نقل]] ارزانقیمت - و نه گرانقیمت و اختصاصی - مانند نمود که ماشینهای دیگر آنها را [[همراهی]] نمیکنند و از سوار کردن دیگران نیز خودداری نمیورزند؛ شیوهای فروتنانه که [[متکبّران]] از آن، سر باز میزنند و سوار بر خودروهایی تکسرنشین، [[مغرور]] و بیاعتنا به رهگذران پیاده، به راه خود میروند. | *امّا [[پیامبر اکرم]]{{صل}} بیآن که بر تخت روان و کالسکه بنشیند یا کسی را ملازم رکاب خود کند و یا حتّی از مرکبهای گرانقیمت استفاده نماید، ساده و [[بیآلایش]] بر استر و درازگوشِ با پالان یا بیپالان مینشست و بی آن که به تشریفات و تجمّلات بیندیشد، گاه شخصی دیگر را نیز در پشت خود مینشاند و هیچ اختصاصی برای خود قائل نمیشد. این کار فروتنانه را در دنیای امروز میتوان به استفاده از وسیله حمل و [[نقل]] ارزانقیمت - و نه گرانقیمت و اختصاصی - مانند نمود که ماشینهای دیگر آنها را [[همراهی]] نمیکنند و از سوار کردن دیگران نیز خودداری نمیورزند؛ شیوهای فروتنانه که [[متکبّران]] از آن، سر باز میزنند و سوار بر خودروهایی تکسرنشین، [[مغرور]] و بیاعتنا به رهگذران پیاده، به راه خود میروند. | ||
*گفتنی است گاه مسائلی مانند ویژگی راه، [[حفظ جان]] خود و یا [[تأمین امنیت]] [[خانواده]] و همراهان، ایجاب میکند وسیلهای مناسب برگزید و یا به هنگام [[احساس]] خطر، از سوار کردن افرادی [[امتناع]] نمود و حتّی برای محافظت از [[مقامات]] [[قضایی]] و [[امنیتی]] و [[سیاسی]]، خودروها و محافظانی همراه کرد. [[رفتار]] فرد و نیاز زمانه، تفاوت دو رویکرد متکبّرانه و حفاظتی را نشان میدهد<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[سیره پیامبر خاتم ج۱ (کتاب)|سیره پیامبر خاتم]]، ج۱، ص ۴۵۸-۴۵۹.</ref>. | *گفتنی است گاه مسائلی مانند ویژگی راه، [[حفظ جان]] خود و یا [[تأمین امنیت]] [[خانواده]] و همراهان، ایجاب میکند وسیلهای مناسب برگزید و یا به هنگام [[احساس]] خطر، از سوار کردن افرادی [[امتناع]] نمود و حتّی برای محافظت از [[مقامات]] [[قضایی]] و [[امنیتی]] و [[سیاسی]]، خودروها و محافظانی همراه کرد. [[رفتار]] فرد و نیاز زمانه، تفاوت دو رویکرد متکبّرانه و حفاظتی را نشان میدهد<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[سیره پیامبر خاتم ج۱ (کتاب)|سیره پیامبر خاتم]]، ج۱، ص ۴۵۸-۴۵۹.</ref>. | ||
==[[فروتنی]] در همه [[کارها]]== | ==[[فروتنی]] در همه [[کارها]]== | ||
*[[قرآن]] میفرماید: | * [[قرآن]] میفرماید: | ||
#{{متن قرآن|وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«و با مؤمنانی که از تو پیروی میکنند افتادگی کن» سوره شعراء، آیه ۲۱۵.</ref>. | #{{متن قرآن|وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«و با مؤمنانی که از تو پیروی میکنند افتادگی کن» سوره شعراء، آیه ۲۱۵.</ref>. | ||
#{{متن قرآن|وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«و برای مؤمنان افتادگی کن!» سوره حجر، آیه ۸۸.</ref>. | #{{متن قرآن|وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ}}<ref>«و برای مؤمنان افتادگی کن!» سوره حجر، آیه ۸۸.</ref>. | ||
*[[فروتنی]] در همه [[کارها]] در [[حدیث]]: | * [[فروتنی]] در همه [[کارها]] در [[حدیث]]: | ||
#[[امام هادی]]{{ع}} میفرماید: [[پیامبر]] ما، [[برترین]] [[پیامبران]] است... و فروتنترین [[مردم]] است<ref>{{متن حدیث|الإمام الهادی{{ع}}: نَبِيُّنَا أَفْضَلُ الْأَنْبِيَاءِ ... أَشَدَّ النَّاسِ تَوَاضُعاً}}؛ کشف الغمه، ج۴، ص۲۶، عن فتح بن یزید الجرجانی؛ بحارالأنوار، ج۷۸، ص۳۶۷، ح۲.</ref>. | # [[امام هادی]]{{ع}} میفرماید: [[پیامبر]] ما، [[برترین]] [[پیامبران]] است... و فروتنترین [[مردم]] است<ref>{{متن حدیث|الإمام الهادی{{ع}}: نَبِيُّنَا أَفْضَلُ الْأَنْبِيَاءِ ... أَشَدَّ النَّاسِ تَوَاضُعاً}}؛ کشف الغمه، ج۴، ص۲۶، عن فتح بن یزید الجرجانی؛ بحارالأنوار، ج۷۸، ص۳۶۷، ح۲.</ref>. | ||
#[[امام علی]]{{ع}} در یکی از سخنرانیها میفرماید: در [[پیامبر خدا]]{{صل}} برای تو، الگویی کافی، و دلیلی بر نکوهیدگی و عیبناکی دنیاست... او با دست خود از پوست درخت خرما زنبیل میبافت و به یارانش میگفت: "کدامتان آنها را برای من میفروشد؟" و از بهای آنها نان جوین میخرید و میخورد... . ایشان روی [[زمین]] [[غذا]] میخورد، و همچون برده مینشست، و با دست خود، کفشش را وصله میزد، و با دست خویش جامهاش را پینه میکرد، و بر الاغِ برهنه سوار میشد و یک نفر را هم پشت سر خویش مینشاند<ref>{{متن حدیث|الإمام علی{{ع}} - فِي خُطبَةٍ لَهُ-: وَ لَقَدْ كَانَ فِي رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} كَافٍ لَكَ فِي الْأُسْوَةِ وَ دَلِيلٌ لَكَ عَلَى ذَمِّ الدُّنْيَا وَ عَيْبِهَا ... فَلَقَدْ كَانَ يَعْمَلُ سَفَائِفَ الْخُوصِ بِيَدِهِ وَ يَقُولُ لِجُلَسَائِهِ أَيُّكُمْ يَكْفِينِي بَيْعَهَا وَ يَأْكُلُ قُرْصَ الشَّعِيرِ مِنْ ثَمَنِهَا... وَ لَقَدْ كَانَ{{صل}} يَأْكُلُ عَلَى الْأَرْضِ وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ وَ يَخْصِفُ بِيَدِهِ نَعْلَهُ وَ يَرْقَعُ بِيَدِهِ ثَوْبَهُ وَ يَرْكَبُ الْحِمَارَ الْعَارِيَ وَ يُرْدِفُ خَلْفَهُ ... .}}؛ نهجالبلاغه، الخطبة ۱۶۰؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۳۶، بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۸۴، ح۱۳۶.</ref>. | # [[امام علی]]{{ع}} در یکی از سخنرانیها میفرماید: در [[پیامبر خدا]]{{صل}} برای تو، الگویی کافی، و دلیلی بر نکوهیدگی و عیبناکی دنیاست... او با دست خود از پوست درخت خرما زنبیل میبافت و به یارانش میگفت: "کدامتان آنها را برای من میفروشد؟" و از بهای آنها نان جوین میخرید و میخورد... . ایشان روی [[زمین]] [[غذا]] میخورد، و همچون برده مینشست، و با دست خود، کفشش را وصله میزد، و با دست خویش جامهاش را پینه میکرد، و بر الاغِ برهنه سوار میشد و یک نفر را هم پشت سر خویش مینشاند<ref>{{متن حدیث|الإمام علی{{ع}} - فِي خُطبَةٍ لَهُ-: وَ لَقَدْ كَانَ فِي رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} كَافٍ لَكَ فِي الْأُسْوَةِ وَ دَلِيلٌ لَكَ عَلَى ذَمِّ الدُّنْيَا وَ عَيْبِهَا ... فَلَقَدْ كَانَ يَعْمَلُ سَفَائِفَ الْخُوصِ بِيَدِهِ وَ يَقُولُ لِجُلَسَائِهِ أَيُّكُمْ يَكْفِينِي بَيْعَهَا وَ يَأْكُلُ قُرْصَ الشَّعِيرِ مِنْ ثَمَنِهَا... وَ لَقَدْ كَانَ{{صل}} يَأْكُلُ عَلَى الْأَرْضِ وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ وَ يَخْصِفُ بِيَدِهِ نَعْلَهُ وَ يَرْقَعُ بِيَدِهِ ثَوْبَهُ وَ يَرْكَبُ الْحِمَارَ الْعَارِيَ وَ يُرْدِفُ خَلْفَهُ ... .}}؛ نهجالبلاغه، الخطبة ۱۶۰؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۳۶، بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۸۴، ح۱۳۶.</ref>. | ||
#به [[نقل]] از [[ابو سعید خُدری]]: [[پیامبر خدا]]{{صل}} به شتر علف میداد و [[خانه]] را جارو میکرد و [[کفش]] خود را پینه میزد و لباسش را وصله میکرد و گوسفند میدوشید و همراه خدمتکار، [[غذا]] میخورد و چون او خسته میشد، در آرد کردن همراهیاش میکرد و از این که کالا و موادّ مورد نیاز خانوادهاش را از بازار به [[خانه]] ببرد، خجالت نمیکشید و با بینیاز و [[نیازمند]]، دست میداد و ابتدا [[سلام]] میکرد و [[دعوت]] به هر غذایی، حتّی خرمای خشکیده را کوچک نمیشمرد و رد نمیکرد، و کمهزینه، نرمخو، بزرگمنش، خوشمعاشرت و [[گشادهرو]] بود. لبخند میزد، بی آن که بخندد. اندوهناک بود، بیآن که رو ترش کند. [[فروتن]] بود، بی آنکه [[خوار]] باشد. [[بخشنده]] بود، بی آن که [[زیادهروی]] کند. دلنازک و با هر [[مسلمانی]] [[مهربان]] بود. هیچگاه از سرِ سیری، آروغ نزد و به کارهای ننگین، دست نیالود<ref>{{عربی|عن أبي سعيد الخدري أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ يَعْلِفُ الْبَعِيرِ وَ يُقِمِ الْبَيْتِ وَ يَخْصِفُ النَّعْلِ وَ يَرْقَعُ الثَّوْبِ وَ يَحْلُبُ الشَّاةِ وَ يَأْكُلُ مَعَ الْخَادِمِ وَ يَطْحَنُ مَعَهَا إِذَا أَعْيَتْ وَ كَانَ لَا يَمْنَعُهُ الْحَيَاءُ أَنْ يَحْمِلَ بِضَاعَتُهُ مِنَ السُّوقِ إِلَى مَنْزِلِ أَهْلِهِ وَ كَانَ يُصَافِحُ الْغَنِيَّ وَ الْفَقِيرَ وَ يُسَلِّمُ مُبْتَدِئاً وَ لَا يُحَقِّرُ مَا دُعِيَ إِلَيْهِ وَ لَوْ إِلَى حَشَفِ التَّمْرِ وَ كَانَ هَيِّنُ الْمَئُونَةِ لَيِّنُ الْخَلْقِ كَرِيمُ السَّجِيَّةِ جَمِيلَ الْمُعَاشَرَةِ طَلْقَ الْوَجْهِ بَسَّاماً مِنْ غَيْرِ ضَحِكٍ مَحْزُوناً مِنْ غَيْرِ عُبُوسٍ مُتَوَاضِعاً مِنْ غَيْرِ ذِلَّةُ جَوَاداً مِنْ غَيْرِ سَرَفٍ رَقِيقَ الْقَلْبِ رَحِيماً لِكُلِّ مُسْلِمٍ مَا تَجَشَّأَ قَطُّ مَنْ شَبِعَ وَ لَا مَدَّ يَدَهُ إِلَى طَبْعٍ }}؛ شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج۱۱، ص۱۹۶؛ إرشاد القلوب، ص۱۱۵، نحوه؛ بحارالأنوار، ج۷۳، ص۲۰۸.</ref>. | #به [[نقل]] از [[ابو سعید خُدری]]: [[پیامبر خدا]]{{صل}} به شتر علف میداد و [[خانه]] را جارو میکرد و [[کفش]] خود را پینه میزد و لباسش را وصله میکرد و گوسفند میدوشید و همراه خدمتکار، [[غذا]] میخورد و چون او خسته میشد، در آرد کردن همراهیاش میکرد و از این که کالا و موادّ مورد نیاز خانوادهاش را از بازار به [[خانه]] ببرد، خجالت نمیکشید و با بینیاز و [[نیازمند]]، دست میداد و ابتدا [[سلام]] میکرد و [[دعوت]] به هر غذایی، حتّی خرمای خشکیده را کوچک نمیشمرد و رد نمیکرد، و کمهزینه، نرمخو، بزرگمنش، خوشمعاشرت و [[گشادهرو]] بود. لبخند میزد، بی آن که بخندد. اندوهناک بود، بیآن که رو ترش کند. [[فروتن]] بود، بی آنکه [[خوار]] باشد. [[بخشنده]] بود، بی آن که [[زیادهروی]] کند. دلنازک و با هر [[مسلمانی]] [[مهربان]] بود. هیچگاه از سرِ سیری، آروغ نزد و به کارهای ننگین، دست نیالود<ref>{{عربی|عن أبي سعيد الخدري أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ يَعْلِفُ الْبَعِيرِ وَ يُقِمِ الْبَيْتِ وَ يَخْصِفُ النَّعْلِ وَ يَرْقَعُ الثَّوْبِ وَ يَحْلُبُ الشَّاةِ وَ يَأْكُلُ مَعَ الْخَادِمِ وَ يَطْحَنُ مَعَهَا إِذَا أَعْيَتْ وَ كَانَ لَا يَمْنَعُهُ الْحَيَاءُ أَنْ يَحْمِلَ بِضَاعَتُهُ مِنَ السُّوقِ إِلَى مَنْزِلِ أَهْلِهِ وَ كَانَ يُصَافِحُ الْغَنِيَّ وَ الْفَقِيرَ وَ يُسَلِّمُ مُبْتَدِئاً وَ لَا يُحَقِّرُ مَا دُعِيَ إِلَيْهِ وَ لَوْ إِلَى حَشَفِ التَّمْرِ وَ كَانَ هَيِّنُ الْمَئُونَةِ لَيِّنُ الْخَلْقِ كَرِيمُ السَّجِيَّةِ جَمِيلَ الْمُعَاشَرَةِ طَلْقَ الْوَجْهِ بَسَّاماً مِنْ غَيْرِ ضَحِكٍ مَحْزُوناً مِنْ غَيْرِ عُبُوسٍ مُتَوَاضِعاً مِنْ غَيْرِ ذِلَّةُ جَوَاداً مِنْ غَيْرِ سَرَفٍ رَقِيقَ الْقَلْبِ رَحِيماً لِكُلِّ مُسْلِمٍ مَا تَجَشَّأَ قَطُّ مَنْ شَبِعَ وَ لَا مَدَّ يَدَهُ إِلَى طَبْعٍ }}؛ شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج۱۱، ص۱۹۶؛ إرشاد القلوب، ص۱۱۵، نحوه؛ بحارالأنوار، ج۷۳، ص۲۰۸.</ref>. | ||
#[[پیامبر خدا]]{{صل}} میفرماید: هر که پشمینه بپوشد و [[کفش]] وصلهدار به پا کند و الاغش را سوار شود و گوسفندش را بدوشد و نانخورهایش با او هم [[غذا]] شوند، هر آینه، [[خداوند]]، [[کبر]] را از او دور کرده است. من، بندهای هستم زاده بندهای دیگر، مانند [[بنده]] مینشینم و مانند [[بنده]] [[غذا]] میخورم. به من [[وحی]] شده است که: "[[فروتن]] باشید و کسی بر کسی گردنفرازی نکند". دست [[خداوند]]، میان خلقش گسترده و قدرتمند است. هر کس خود را بر کُشد، [[خدا]] او را فرود میآورد، و هر کس خود را فرود آورد، [[خدا]] او را بر میکشد، و کسی روی [[زمین]]، یک وجب به قصد گردنفرازی و خدایی کردن، راه نمیرود، جز آن که [[خداوند]]، سرنگونش میکند<ref>{{متن حدیث|رسول الله{{صل}} من لبس الصوف وانتعل المخصوف وركب حماره وحلب شاته وأكل مع عياله فقد نحا الله منه الكبر أنا عبد ابن عبد أجلس جلسة العبد وآكل أكلة العبد ... إني قد أوحي إلى أن تواضعوا ولا يبغي أحد على أحد إن يد الله عز وجل مبسوطة في خلقه فمن رفع نفسه وضعه الله ومن وضع نفسه رفعه الله ولا يمشي امرؤ على الأرض شبرا يبتغي فيه سلطان الله إلا أكبه الله}}؛ تاریخ دمشق، ج۴، ص۸۰، ح۹۰۱، عن عبدالله بن عمر؛ کنزالعمال، ج۳، ص۵۳۸، ح۷۷۹۷.</ref>. | # [[پیامبر خدا]]{{صل}} میفرماید: هر که پشمینه بپوشد و [[کفش]] وصلهدار به پا کند و الاغش را سوار شود و گوسفندش را بدوشد و نانخورهایش با او هم [[غذا]] شوند، هر آینه، [[خداوند]]، [[کبر]] را از او دور کرده است. من، بندهای هستم زاده بندهای دیگر، مانند [[بنده]] مینشینم و مانند [[بنده]] [[غذا]] میخورم. به من [[وحی]] شده است که: "[[فروتن]] باشید و کسی بر کسی گردنفرازی نکند". دست [[خداوند]]، میان خلقش گسترده و قدرتمند است. هر کس خود را بر کُشد، [[خدا]] او را فرود میآورد، و هر کس خود را فرود آورد، [[خدا]] او را بر میکشد، و کسی روی [[زمین]]، یک وجب به قصد گردنفرازی و خدایی کردن، راه نمیرود، جز آن که [[خداوند]]، سرنگونش میکند<ref>{{متن حدیث|رسول الله{{صل}} من لبس الصوف وانتعل المخصوف وركب حماره وحلب شاته وأكل مع عياله فقد نحا الله منه الكبر أنا عبد ابن عبد أجلس جلسة العبد وآكل أكلة العبد ... إني قد أوحي إلى أن تواضعوا ولا يبغي أحد على أحد إن يد الله عز وجل مبسوطة في خلقه فمن رفع نفسه وضعه الله ومن وضع نفسه رفعه الله ولا يمشي امرؤ على الأرض شبرا يبتغي فيه سلطان الله إلا أكبه الله}}؛ تاریخ دمشق، ج۴، ص۸۰، ح۹۰۱، عن عبدالله بن عمر؛ کنزالعمال، ج۳، ص۵۳۸، ح۷۷۹۷.</ref>. | ||
#به [[نقل]] از [[ابو موسی]]: [[پیامبر خدا]]{{صل}} الاغ سوار میشد و [[لباس]] پشمی میپوشید و گوسفند را نگاه میداشت تا آن را بدوشد و خود از مهمان، [[پذیرایی]] میکرد<ref>{{عربی|عن أبی موسی: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} يَرْكَبُ الْحِمَارَ، وَيَلْبَسُ الصُّوفَ، وَيَعْتَقِلُ الشَّاةَ، وَيَأْتِي مُرَاعَاةَ الضَّيْفِ}}؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۱۲۹، ح۲۰۴؛ السنن الکبری، ج۲، ص۵۸۸، ح۴۱۸۸، و فی هامشه، و فی نسخة: «الضعیف» بدل «الضعیف»، الزهد لابن المبارک، ص۳۵۳، ح۹۹۵، عن الحسن نحوه.</ref>. | #به [[نقل]] از [[ابو موسی]]: [[پیامبر خدا]]{{صل}} الاغ سوار میشد و [[لباس]] پشمی میپوشید و گوسفند را نگاه میداشت تا آن را بدوشد و خود از مهمان، [[پذیرایی]] میکرد<ref>{{عربی|عن أبی موسی: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} يَرْكَبُ الْحِمَارَ، وَيَلْبَسُ الصُّوفَ، وَيَعْتَقِلُ الشَّاةَ، وَيَأْتِي مُرَاعَاةَ الضَّيْفِ}}؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۱۲۹، ح۲۰۴؛ السنن الکبری، ج۲، ص۵۸۸، ح۴۱۸۸، و فی هامشه، و فی نسخة: «الضعیف» بدل «الضعیف»، الزهد لابن المبارک، ص۳۵۳، ح۹۹۵، عن الحسن نحوه.</ref>. | ||
#به [[نقل]] از اَنس : [[پیامبر خدا]]{{صل}} از [[بیمار]] [[عیادت]] میکرد و در تشییع جنازه حاضر میشد و سوار الاغ میشد و [[دعوت]] [[بنده]] زرخرید را نیز میپذیرفت. او در روز عزیمت برای رویارویی با [[بنیقریظه]] بر الاغی سوار بود که مهارش از الیاف خرما و پالانی از همان الیاف رویش بود<ref>{{عربی|عَنْ أَنَسِ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} يَعُودُ المَرِيضَ، وَيَشْهَدُ الجَنَازَةَ، وَيَرْكَبُ الحِمَارَ، وَيُجِيبُ دَعْوَةَ العَبْدِ، وَكَانَ يَوْمَ بَنِي قُرَيْظَةَ عَلَى حِمَارٍ مَخْطُومٍ بِحَبْلٍ مِنْ لِيفٍ، عَلَيْهِ إِكَافُ لِيفٍ}}؛ سنن الترمذی، ج۳، ص۳۳۷، ح۱۰۱۷؛ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۳۹۸، ح۴۱۷۸؛ تاریخ دمشق، ج۴، ص۷۹، کلاهما، نحوه؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۴۷، ح۲، نحوه؛ بحارالأنوار، ج۱۶، ص۲۲۹، ح۲۵.</ref>. | #به [[نقل]] از اَنس : [[پیامبر خدا]]{{صل}} از [[بیمار]] [[عیادت]] میکرد و در تشییع جنازه حاضر میشد و سوار الاغ میشد و [[دعوت]] [[بنده]] زرخرید را نیز میپذیرفت. او در روز عزیمت برای رویارویی با [[بنیقریظه]] بر الاغی سوار بود که مهارش از الیاف خرما و پالانی از همان الیاف رویش بود<ref>{{عربی|عَنْ أَنَسِ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} يَعُودُ المَرِيضَ، وَيَشْهَدُ الجَنَازَةَ، وَيَرْكَبُ الحِمَارَ، وَيُجِيبُ دَعْوَةَ العَبْدِ، وَكَانَ يَوْمَ بَنِي قُرَيْظَةَ عَلَى حِمَارٍ مَخْطُومٍ بِحَبْلٍ مِنْ لِيفٍ، عَلَيْهِ إِكَافُ لِيفٍ}}؛ سنن الترمذی، ج۳، ص۳۳۷، ح۱۰۱۷؛ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۳۹۸، ح۴۱۷۸؛ تاریخ دمشق، ج۴، ص۷۹، کلاهما، نحوه؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۴۷، ح۲، نحوه؛ بحارالأنوار، ج۱۶، ص۲۲۹، ح۲۵.</ref>. | ||
#به [[نقل]] از اَنَس : [[پیامبر خدا]]{{صل}} پشمینه پوشید و [[کفش]] پینهزده به پا کرد و نان جوی ناگوار و گلوگیر خورد و [[لباس]] زیر به تن کرد<ref>{{عربی|عن أنس: لَبِسَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} الصُّوفَ، وَاحْتَذَى الْمَخْصُوفَ. وَقَالَ: أَكَلَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} بَشِعًا، وَلَبِسَ خَشِنًا}}؛ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۱۱۱، ح۳۳۴۸؛ تهذیب الکمال، ج۳۰، ص۵۰، الرقم، ۶۴۹۱، نحوه؛ تاریخ دمشق، ج۴، ص۱۲۱.</ref>. | #به [[نقل]] از اَنَس : [[پیامبر خدا]]{{صل}} پشمینه پوشید و [[کفش]] پینهزده به پا کرد و نان جوی ناگوار و گلوگیر خورد و [[لباس]] زیر به تن کرد<ref>{{عربی|عن أنس: لَبِسَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} الصُّوفَ، وَاحْتَذَى الْمَخْصُوفَ. وَقَالَ: أَكَلَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} بَشِعًا، وَلَبِسَ خَشِنًا}}؛ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۱۱۱، ح۳۳۴۸؛ تهذیب الکمال، ج۳۰، ص۵۰، الرقم، ۶۴۹۱، نحوه؛ تاریخ دمشق، ج۴، ص۱۲۱.</ref>. | ||
#به [[نقل]] از [[عثمان]]، در سخنرانیاش : به [[خدا]] [[سوگند]]، ما [[پیامبر خدا]]{{صل}} را در سفر و حضر [[همراهی]] کردیم. از بیمارهایمان [[عیادت]] مینمود، جنازههایمان را تشییع میکرد، همراهمان به [[جنگ]] میآمد و در کم و زیاد با ما [[همدردی]] میکرد. گروهی، کارهای او ([[پیامبر]]{{صل}}) را به من یاد میدهند که شاید یکی از آنها نیز وی را ندیده است! <ref> {{عربی|عن عثمان – و هو یخطب-: إنّا – والله – قد صحبنا رسول الله{{صل}} فی السفر و الحضر، و کان یعود مرضانا، و یتبع جنائزنا، و یغزو معنا، و یواسینا بالقلیل و الکثیر! و إنّ ناساً یعلّمونی به عسی ألا یکون أحدهم رآه قَطُّ!}}؛ مسند ابن حنبل، ج۱، ص۱۵۲، ح۵۰۴؛ تاریخ دمشق، ج۳۹، ص۲۵۳؛ کنزالعمال، ج۷، ص۲۱۰، ح۱۸۶۶۲.</ref>. | #به [[نقل]] از [[عثمان]]، در سخنرانیاش : به [[خدا]] [[سوگند]]، ما [[پیامبر خدا]]{{صل}} را در سفر و حضر [[همراهی]] کردیم. از بیمارهایمان [[عیادت]] مینمود، جنازههایمان را تشییع میکرد، همراهمان به [[جنگ]] میآمد و در کم و زیاد با ما [[همدردی]] میکرد. گروهی، کارهای او ([[پیامبر]]{{صل}}) را به من یاد میدهند که شاید یکی از آنها نیز وی را ندیده است! <ref> {{عربی|عن عثمان – و هو یخطب-: إنّا – والله – قد صحبنا رسول الله{{صل}} فی السفر و الحضر، و کان یعود مرضانا، و یتبع جنائزنا، و یغزو معنا، و یواسینا بالقلیل و الکثیر! و إنّ ناساً یعلّمونی به عسی ألا یکون أحدهم رآه قَطُّ!}}؛ مسند ابن حنبل، ج۱، ص۱۵۲، ح۵۰۴؛ تاریخ دمشق، ج۳۹، ص۲۵۳؛ کنزالعمال، ج۷، ص۲۱۰، ح۱۸۶۶۲.</ref>. | ||
#[[امام باقر]]{{ع}} میفرماید: [[پیامبر خدا]]{{صل}} بندهوار [[غذا]] میخورد و بندهوار مینشست و روی [[زمین]] [[غذا]] میخورد و روی [[زمین]] میخوابید<ref>{{متن حدیث|الإمام الباقر{{ع}}: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} يَأْكُلُ أَكْلَ الْعَبْدِ وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ وَ كَانَ{{صل}} يَأْكُلُ عَلَى الْحَضِيضِ وَ يَنَامُ عَلَى الْحَضِيضِ}}؛ الکافی، ج۶، ص۲۷۱، ح۶؛ المحاسن، ج۲، ص۲۴۴، ح۱۷۵۹، کلاهما عن جابر، بحارالأنوار، ج۶۶، ص۴۱۹، ح۳۲.</ref>. | # [[امام باقر]]{{ع}} میفرماید: [[پیامبر خدا]]{{صل}} بندهوار [[غذا]] میخورد و بندهوار مینشست و روی [[زمین]] [[غذا]] میخورد و روی [[زمین]] میخوابید<ref>{{متن حدیث|الإمام الباقر{{ع}}: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} يَأْكُلُ أَكْلَ الْعَبْدِ وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ وَ كَانَ{{صل}} يَأْكُلُ عَلَى الْحَضِيضِ وَ يَنَامُ عَلَى الْحَضِيضِ}}؛ الکافی، ج۶، ص۲۷۱، ح۶؛ المحاسن، ج۲، ص۲۴۴، ح۱۷۵۹، کلاهما عن جابر، بحارالأنوار، ج۶۶، ص۴۱۹، ح۳۲.</ref>. | ||
#به [[نقل]] از [[حسن]] : [[پیامبر خدا]]{{صل}} درها را به روی خود نمیبست و نگهبان و دربان بر آن نمیایستاد و نه صبح برایش قابلمه غذایی میآوردند و نه شب. [[پیامبر خدا]]{{صل}} در دسترس بود و هر کس میخواست [[پیامبر خدا]]{{صل}} را ببیند، میدید. روی [[زمین]] مینشست و غذایش روی [[زمین]] نهاده میشد و [[لباس]] زیر میپوشید و سوار الاغ میشد و کسی را هم پشت سرش سوار میکرد و به [[خدا]] [[سوگند]]، دستش را پس از [[غذا خوردن]] میلیسید <ref>{{متن حدیث|عن الحسن: إنّ رسول الله{{صل}} کان لا یغلق دونه الابواب، و لا یقوم دونه الحجبة، و لا یُغدی علیه بالجفان و لا یراح علیه بها، کان رسول الله{{صل}} بارزاً، مَن أراد أن یلقی رسول الله{{صل}} لقیه، کان یجلس بالارض و یوضع طعامه بالارض و یلبس الغلیظ، و یرکب الحمار، و یردف خلفه، و یلعق – والله - یده}}؛ السنن الکبری، ج۱۰، ص۱۷۴، ح۲۰۲۵۷؛ المصنّف لعبدالرزّاق، ج۱۰، ص۴۱۸، ح۱۹۵۵۵؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۷۲، تفسیر الطبری، ج۵، الجزء ۸، ص۱۶۲، کلاهما نحوه؛ تاریخ دمشق، ج۴، ص۸۲.</ref>. | #به [[نقل]] از [[حسن]] : [[پیامبر خدا]]{{صل}} درها را به روی خود نمیبست و نگهبان و دربان بر آن نمیایستاد و نه صبح برایش قابلمه غذایی میآوردند و نه شب. [[پیامبر خدا]]{{صل}} در دسترس بود و هر کس میخواست [[پیامبر خدا]]{{صل}} را ببیند، میدید. روی [[زمین]] مینشست و غذایش روی [[زمین]] نهاده میشد و [[لباس]] زیر میپوشید و سوار الاغ میشد و کسی را هم پشت سرش سوار میکرد و به [[خدا]] [[سوگند]]، دستش را پس از [[غذا خوردن]] میلیسید <ref>{{متن حدیث|عن الحسن: إنّ رسول الله{{صل}} کان لا یغلق دونه الابواب، و لا یقوم دونه الحجبة، و لا یُغدی علیه بالجفان و لا یراح علیه بها، کان رسول الله{{صل}} بارزاً، مَن أراد أن یلقی رسول الله{{صل}} لقیه، کان یجلس بالارض و یوضع طعامه بالارض و یلبس الغلیظ، و یرکب الحمار، و یردف خلفه، و یلعق – والله - یده}}؛ السنن الکبری، ج۱۰، ص۱۷۴، ح۲۰۲۵۷؛ المصنّف لعبدالرزّاق، ج۱۰، ص۴۱۸، ح۱۹۵۵۵؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۷۲، تفسیر الطبری، ج۵، الجزء ۸، ص۱۶۲، کلاهما نحوه؛ تاریخ دمشق، ج۴، ص۸۲.</ref>. | ||
#به [[نقل]] از بَراء: در [[جنگ احزاب]]، [[پیامبر خدا]]{{صل}} را دیدم که [[خاک]] [[خندق]] را حمل میکند و گَرد و غبار، سفیدی شکم ایشان را پوشانده بود<ref>{{عربی|عَنِ البَرَاءِ: رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} يَوْمَ الأَحْزَابِ يَنْقُلُ التُّرَابَ، وَقَدْ وَارَى التُّرَابُ بَيَاضَ بَطْنِهِ}}؛ صحیح البخاری، ج۳، ص۱۰۴۴، ح۲۶۸۲؛ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۳۰، ح۱۲۵؛ مسند ابن حنبل، ج۶، ص۴۲۱، ح۱۸۵۹۴، صحیح ابن حبان، ج۱۰، ص۳۹۷، ح۴۵۳۵، السنن الکبری، ج۷، ص۶۹، ح۱۳۲۹۳، نحوه؛ بحارالأنوار، ج۲۰، ص۱۹۹، و راجع، تفسیر القمی، ج۲، ص۱۷۷.</ref>. | #به [[نقل]] از بَراء: در [[جنگ احزاب]]، [[پیامبر خدا]]{{صل}} را دیدم که [[خاک]] [[خندق]] را حمل میکند و گَرد و غبار، سفیدی شکم ایشان را پوشانده بود<ref>{{عربی|عَنِ البَرَاءِ: رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} يَوْمَ الأَحْزَابِ يَنْقُلُ التُّرَابَ، وَقَدْ وَارَى التُّرَابُ بَيَاضَ بَطْنِهِ}}؛ صحیح البخاری، ج۳، ص۱۰۴۴، ح۲۶۸۲؛ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۳۰، ح۱۲۵؛ مسند ابن حنبل، ج۶، ص۴۲۱، ح۱۸۵۹۴، صحیح ابن حبان، ج۱۰، ص۳۹۷، ح۴۵۳۵، السنن الکبری، ج۷، ص۶۹، ح۱۳۲۹۳، نحوه؛ بحارالأنوار، ج۲۰، ص۱۹۹، و راجع، تفسیر القمی، ج۲، ص۱۷۷.</ref>. | ||
#به [[نقل]] از [[یعقوب بن زید]]: [[پیامبر]]{{صل}} گرد و غبار [[مسجد]] را با شاخه نخل میرُفت<ref>{{عربی|عن یعقوب بن زید: أَنَّ النَّبِيَّ{{صل}} كَانَ يَتْبَعُ غُبَارَ الْمَسْجِدِ بِجَرِيدَةٍ}}؛ المصنّف لابن أبی شیبه، ج۱، ص۴۳۵، ح۵.</ref>. | #به [[نقل]] از [[یعقوب بن زید]]: [[پیامبر]]{{صل}} گرد و غبار [[مسجد]] را با شاخه نخل میرُفت<ref>{{عربی|عن یعقوب بن زید: أَنَّ النَّبِيَّ{{صل}} كَانَ يَتْبَعُ غُبَارَ الْمَسْجِدِ بِجَرِيدَةٍ}}؛ المصنّف لابن أبی شیبه، ج۱، ص۴۳۵، ح۵.</ref>. | ||
#[[ابن شهر آشوب]]: [[پیامبر]]{{صل}} هدیه را میپذیرفت، حتی اگر جرعه شیری میبود و آن را میخورد؛ امّا [[صدقه]] نمیخورد<ref>{{عربی|المناقب لابن شهر آشوب: کَانَ النَّبِيُّ{{صل}} ... يَقْبَلُ الْهَدِيَّةَ وَ لَوْ أَنَّهَا جُرْعَةُ لَبَنٍ وَ يَأْكُلُهَا وَ لَا يَأْكُلُ الصَّدَقَةَ}}؛ المناقب لابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۴۵؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۲۷، ح۳۴.</ref>. | # [[ابن شهر آشوب]]: [[پیامبر]]{{صل}} هدیه را میپذیرفت، حتی اگر جرعه شیری میبود و آن را میخورد؛ امّا [[صدقه]] نمیخورد<ref>{{عربی|المناقب لابن شهر آشوب: کَانَ النَّبِيُّ{{صل}} ... يَقْبَلُ الْهَدِيَّةَ وَ لَوْ أَنَّهَا جُرْعَةُ لَبَنٍ وَ يَأْكُلُهَا وَ لَا يَأْكُلُ الصَّدَقَةَ}}؛ المناقب لابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۴۵؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۲۷، ح۳۴.</ref>. | ||
#[[ابن شهر آشوب]] در [[بیان]] [[آداب]] [[پیامبر خدا]]{{صل}}: یکی از [[عالمان]]، [[آداب]] [[پیامبر خدا]]{{صل}} را از میان [[احادیث]]، [[برگزیده]] و گرد آورده است،از جمله: [[پیامبر]]{{صل}} روی [[زمین]] مینشست و روی آن میخوابید و روی آن [[غذا]] میخورد و [[کفش]] خود را پینه میزد و لباسش را وصله میکرد و در را خود به روی مراجعه کننده میگشود و گوسفند میدوشید و شتر را میبست و شیرش را میدوشید و هر گاه خدمتکار خسته میشد، در آرد کردن، همراهیاش میکرد و [[آب]] وضویش را خود، شبها کنارش مینهاد و از همه باحیاتر و سر به زیر تر بود و در نشستن، تکیه نمیداد و در کارهای [[خانه]]، کمک و [[خدمت]] مینمود و گوشت، [[خرد]] میکرد و چون بر سر سفره مینشست، [[فروتن]] و جمع و [[جور]] مینشست و انگشتان خود را پس از [[غذا خوردن]] میلیسید، و هیچگاه آروغ نزد، و [[دعوت]] آزاد و [[بنده]] زرخرید را میپذیرفت، حتّی اگر برای سردست یا پاچه گوسفندی باشد، و هدیه را قبول میکرد، حتّی اگر جرعهای شیر بود، و آن را میخورد؛ امّا [[صدقه]] نمیخورد و به هیچ کس رو در رو و خیره نمینگریست. برای خدایش [[خشم]] میگرفت و برای خود، خشمگین نمیشد و از [[گرسنگی]]، سنگ به شکمش میبست. آنچه را حاضر بود، میخورد و آنچه را مییافت، رد نمیکرد. دو [[لباس]] نمیپوشید. برد یمانیِ خطدار و عبای گشاد پشمی و لباسهای زبر کتانی و پنبهای میپوشید و بیشتر لباسهایش سفید بود... و بندهاش یا کسی دیگر را پشت سرِ خود، سوار میکرد و بر هر چه برایش فراهم میآمد، سوار میشد: اسب، استر یا الاغ، و سوار الاغِ بیپالان میشد، در حالی که دهنهاش (زمامش) روی حیوان بود. پیاده و پابرهنه و بدون عبا و [[عمامه]] و کلاه هم راه میرفت. تشییع جنازه میکرد. از بیماران در دورترین نقطه [[مدینه]] [[عیادت]] مینمود. با [[فقیران]]، همنشین و با بینوایان، همغذا میشد و با دست خود به آنها [[غذا]] میخوراند. فضیلتمندان را به خاطر اخلاقشان گرامی میداشت و به وسیله [[نیکی]] به شرافتمندان، با آنها اُلفت میورزید. با [[خویشان]] نسبی خود، ارتباط برقرار میکرد، بی آنکه آنها را به غیر ایشان ترجیح دهد، مگر در آن جا که [[خداوند]]، [[فرمان]] میداد. به هیچکس جفا نمیکرد و عذرخواهی عذر خواهنده را میپذیرفت، و بهجز زمان [[نزول وحی]] و [[اندرز]] دادن، بیش از هر کس دیگری لبخند به لب داشت و گاه نیز میخندید، بی آن که قهقهه بزند. [[خوراک]] و لباسش بهتر از [[بندگان]] و کنیزانش نبود. در برابر [[دشنام]] کسی، به وی [[دشنام]] نداد و [[زن]] و خدمتکاری را [[نفرین]] نکرد و اطرافیان و خانوادهاش کسی را [[سرزنش]] نمیکردند، جز آن که میفرمود: "او را واگذارید"، و هیچکس - آزاد یا [[بنده]] و کنیزی - نزد او نمیآمد، مگر آن که بر میخاست و پی کارش را میگرفت. نه بدخو و درشتخو بود و نه میان بازار فریاد میکشید، و [[بدی]] را با [[بدی]] جزا نمیداد؛ بلکه چشمپوشی و [[گذشت]] میکرد. هر کس را که میدید، ابتدا به او [[سلام]] میکرد، و پی کار هر که را میگرفت، [[پایداری]] میکرد تا این که به انجام رسد یا او منصرف شود. کسی دست او را نگرفت، جز آن که [[پیامبر]]{{صل}} دست او را رها نکرد تا آن که آن فرد دستش را رها نمود، و چون [[مسلمانی]] را میدید، پیش از او دستش را پیش میآورد و با او دست میداد. جز با یاد [[خداوند]] نمینشست و بر نمیخاست و کسی در حال [[نماز]] [[پیامبر]]{{صل}} کنار ایشان نمینشست، مگر آن که نمازش را کوتاه مینمود و به او روی میکرد و میفرمود: "آیا کاری داری؟"، و بیشتر نشستن [[پیامبر]]{{صل}}، اینگونه بود که هر دو ساقش را بالا میآورد، و به هنگام وارد شدن به مجلس در جایی مینشست که آخرین فرد مجلس شود نه جدا و دور و نه لزوماً در صدر مجلس، و بیشتر رو به [[قبله]] مینشست و هر کس را که بر او وارد میشد، گرامی میداشت تا آن جا که گاه لباسش را میگسترد و تشک زیر پای خود را بر میداشت و برای تازه وارد پهن میکرد<ref>{{عربی|المناقب لابن شهر آشوب- فِي ذِکْرِ آدَابِ رَسُولِ اللهِ{{صل}}-: أَمَّا آدَابُهُ فَقَدْ جَمَعَهَا بَعْضُ الْعُلَمَاءِ وَ الْتَقَطَهَا مِنَ الْأَخْبَارِ: كَانَ النَّبِيُّ{{صل}} ... يَجْلِسُ عَلَى الْأَرْضِ وَ يَنَامُ عَلَيْهَا وَ يَأْكُلُ عَلَيْهَا وَ كَانَ يَخْصِفُ النَّعْلَ وَ يَرْقَعُ الثَّوْبَ وَ يَفْتَحُ الْبَابَ وَ يَحْلُبُ الشَّاةَ وَ يَعْقِلُ الْبَعِيرَ فَيَحْلِبُهَا وَ يَطْحَنُ مَعَ الْخَادِمِ إِذَا أَعْيَا وَ يَضَعُ طَهُورَهُ بِاللَّيْلِ بِيَدِهِ وَ لَا يَتَقَدَّمُهُ مُطْرِقٌ وَ لَا يَجْلِسُ مُتَّكِئاً وَ يَخْدُمُ فِي مِهْنَةِ هْلِهِ وَ يَقْطَعُ اللَّحْمَ وَ إِذَا جَلَسَ عَلَى الطَّعَامِ جَلَسَ مُحَقَّراً وَ كَانَ يَلْطَعُ أَصَابِعَهُ وَ لَمْ يَتَجَشَّأْ قَطُّ وَ يُجِيبُ دَعْوَةَ الْحُرِّ وَ الْعَبْدِ وَ لَوْ عَلَى ذِرَاعٍ أَوْ كُرَاعٍ وَ يَقْبَلُ الْهَدِيَّةَ وَ لَوْ أَنَّهَا جُرْعَةُ لَبَنٍ وَ يَأْكُلُهَا وَ لَا يَأْكُلُ الصَّدَقَةَ وَ لَا يُثْبِتُ بَصَرَهُ فِي وَجْهِ أَحَدٍ. يَغْضَبُ لِرَبِّهِ وَ لَا يَغْضَبُ لِنَفْسِهِ وَ كَانَ يُعَصِّبُ الْحَجَرَ عَلَى بَطْنِهِ مِنَ الْجُوعِ يَأْكُلُ مَا حَضَرَ وَ لَا يَرُدُّ مَا وَجَدَ لَا يَلْبَسُ ثَوْبَيْنِ يَلْبَسُ بُرْداً حِبَرَةً يَمَنِيَّةً وَ شَمْلَةَ جُبَّةٍ صُوفٍ وَ الْغَلِيظَ مِنْ الْقُطْنِ وَ الْكَتَّانِ وَ أَكْثَرُ ثِيَابِهِ الْبَيَاضُ ... وَ يُرْدِفُ خَلْفَهُ عَبْدَهُ أَوْ غَيْرَهِ وَ يَرْكَبُ مَا أَمْكَنَهُ مِنْ فَرَسٍ أَوْ بَغْلَةٍ أَوْ حِمَارٍ وَ يَرْكَبُ الْحِمَارَ بِلَا سَرْجٍ وَ عَلَيْهِ الْعِذَارُ. يَمْشِي رَاجِلًا وَ حَافِياً بِلَا رِدَاءٍ وَ لَا عِمَامَةٍ وَ لَا قَلَنْسُوَةٍ وَ يُشَيِّعُ الْجَنَائِزَ وَ يَعُودُ الْمَرْضَى فِي أَقْصَى الْمَدِينَةِ يُجَالِسُ الْفُقَرَاءَ وَ يُؤَاكِلُ الْمَسَاكِينَ وَ يُنَاوِلُهُمْ بِيَدِهِ وَ يُكْرِمُ أَهْلَ الْفَضْلِ فِي أَخْلَاقِهِمْ وَ يَتَأَلَّفُ أَهْلَ الشَّرَفِ بِالْبِرِّ لَهُمْ. يَصِلُ ذَوِي رَحْمَةٍ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُؤْثِرَهُمْ عَلَى غَيْرِهِمْ إِلَّا بِمَا أَمَرَ اللَّهُ وَ لَا يَجْفُو عَلَى أَحَدٍ يَقْبَلُ مَعْذِرَةَ الْمُتَعَذِّرِ إِلَيْهِ وَ كَانَ أَكْثَرَ النَّاسِ تَبَسُّماً مَا لَمْ يَنْزِلْ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ أَوْ لَمْ تَجْرِ عِظَةٌ وَ رُبَّمَا ضَحِكَ مِنْ غَيْرِ قَهْقَهَةٍ. لَا يَرْتَفِعُ عَلَى عَبِيدِهِ وَ إِمَائِهِ فِي مَأْكَلٍ وَ لَا فِي مَلْبَسٍ مَا شَتَمَ أَحَداً بِشَتْمَةٍ وَ لَا لَعَنَ امْرَأَةً وَ لَا خَادِماً بِلَعْنَةٍ وَ لَا لَامُوا أَحَداً إِلَّا قَالَ دَعُوهُ وَ لَا يَأْتِيهِ أَحَدٌ حُرّاً وَ عَبْداً وَ أَمَةً إِلَّا قَامَ مَعَهُ فِي حَاجَتِهِ. لَا فَظٌّ وَ لَا غَلِيظٌ وَ لَا صَخَّابٌ فِي الْأَسْوَاقِ وَ لَا يَجْزِي بِالسَّيِّئَةِ السَّيِّئَةَ وَ لَكِنْ يَغْفِرُ وَ يَصْفَحُ وَ يَبْدَأُ مَنْ لَقِيَهُ بِالسَّلَامِ وَ مَنْ رَامَهُ بِحَاجَةٍ صَابَرَهُ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الْمُنْصَرِفَ. مَا أَخَذَ أَحَدٌ يَدَهُ فَيُرْسِلَ يَدَهُ حَتَّى يُرْسِلَهَا وَ إِذَا لَقِيَ مُسْلِماً بَدَأَهُ بِالْمُصَافَحَةِ وَ كَانَ لَا يَقُومُ وَ لَا يَجْلِسُ إِلَّا عَلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَ كَانَ لَا يَجْلِسُ إِلَيْهِ أَحَدٌ وَ هُوَ يُصَلِّي إِلَّا خَفَّفَ صَلَاتَهُ وَ أَقْبَلَ عَلَيْهِ وَ قَالَ أَ لَكَ حَاجَةٌ وَ كَانَ أَكْثَرُ جُلُوسِهِ أَنْ يَنْصِبَ سَاقَيْهِ جَمِيعاً وَ كَانَ يَجْلِسُ حَيْثُ يَنْتَهِي بِهِ الْمَجْلِسُ وَ كَانَ أَكْثَرُ مَا يَجْلِسُ مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ وَ كَانَ يُكْرِمُ مَنْ يَدْخُلُ عَلَيْهِ حَتَّى رُبَّمَا بَسَطَ ثَوْبَهُ وَ يُؤْثِرُ الدَّاخِلَ بِالْوِسَادَةِ الَّتِي تَحْتَهُ}}؛ المناقب لابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۴۵؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۲۶، ح۳۴.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[سیره پیامبر خاتم ج۱ (کتاب)|سیره پیامبر خاتم]]، ج۱، ص ۴۶۰-۴۷۱.</ref>. | # [[ابن شهر آشوب]] در [[بیان]] [[آداب]] [[پیامبر خدا]]{{صل}}: یکی از [[عالمان]]، [[آداب]] [[پیامبر خدا]]{{صل}} را از میان [[احادیث]]، [[برگزیده]] و گرد آورده است،از جمله: [[پیامبر]]{{صل}} روی [[زمین]] مینشست و روی آن میخوابید و روی آن [[غذا]] میخورد و [[کفش]] خود را پینه میزد و لباسش را وصله میکرد و در را خود به روی مراجعه کننده میگشود و گوسفند میدوشید و شتر را میبست و شیرش را میدوشید و هر گاه خدمتکار خسته میشد، در آرد کردن، همراهیاش میکرد و [[آب]] وضویش را خود، شبها کنارش مینهاد و از همه باحیاتر و سر به زیر تر بود و در نشستن، تکیه نمیداد و در کارهای [[خانه]]، کمک و [[خدمت]] مینمود و گوشت، [[خرد]] میکرد و چون بر سر سفره مینشست، [[فروتن]] و جمع و [[جور]] مینشست و انگشتان خود را پس از [[غذا خوردن]] میلیسید، و هیچگاه آروغ نزد، و [[دعوت]] آزاد و [[بنده]] زرخرید را میپذیرفت، حتّی اگر برای سردست یا پاچه گوسفندی باشد، و هدیه را قبول میکرد، حتّی اگر جرعهای شیر بود، و آن را میخورد؛ امّا [[صدقه]] نمیخورد و به هیچ کس رو در رو و خیره نمینگریست. برای خدایش [[خشم]] میگرفت و برای خود، خشمگین نمیشد و از [[گرسنگی]]، سنگ به شکمش میبست. آنچه را حاضر بود، میخورد و آنچه را مییافت، رد نمیکرد. دو [[لباس]] نمیپوشید. برد یمانیِ خطدار و عبای گشاد پشمی و لباسهای زبر کتانی و پنبهای میپوشید و بیشتر لباسهایش سفید بود... و بندهاش یا کسی دیگر را پشت سرِ خود، سوار میکرد و بر هر چه برایش فراهم میآمد، سوار میشد: اسب، استر یا الاغ، و سوار الاغِ بیپالان میشد، در حالی که دهنهاش (زمامش) روی حیوان بود. پیاده و پابرهنه و بدون عبا و [[عمامه]] و کلاه هم راه میرفت. تشییع جنازه میکرد. از بیماران در دورترین نقطه [[مدینه]] [[عیادت]] مینمود. با [[فقیران]]، همنشین و با بینوایان، همغذا میشد و با دست خود به آنها [[غذا]] میخوراند. فضیلتمندان را به خاطر اخلاقشان گرامی میداشت و به وسیله [[نیکی]] به شرافتمندان، با آنها اُلفت میورزید. با [[خویشان]] نسبی خود، ارتباط برقرار میکرد، بی آنکه آنها را به غیر ایشان ترجیح دهد، مگر در آن جا که [[خداوند]]، [[فرمان]] میداد. به هیچکس جفا نمیکرد و عذرخواهی عذر خواهنده را میپذیرفت، و بهجز زمان [[نزول وحی]] و [[اندرز]] دادن، بیش از هر کس دیگری لبخند به لب داشت و گاه نیز میخندید، بی آن که قهقهه بزند. [[خوراک]] و لباسش بهتر از [[بندگان]] و کنیزانش نبود. در برابر [[دشنام]] کسی، به وی [[دشنام]] نداد و [[زن]] و خدمتکاری را [[نفرین]] نکرد و اطرافیان و خانوادهاش کسی را [[سرزنش]] نمیکردند، جز آن که میفرمود: "او را واگذارید"، و هیچکس - آزاد یا [[بنده]] و کنیزی - نزد او نمیآمد، مگر آن که بر میخاست و پی کارش را میگرفت. نه بدخو و درشتخو بود و نه میان بازار فریاد میکشید، و [[بدی]] را با [[بدی]] جزا نمیداد؛ بلکه چشمپوشی و [[گذشت]] میکرد. هر کس را که میدید، ابتدا به او [[سلام]] میکرد، و پی کار هر که را میگرفت، [[پایداری]] میکرد تا این که به انجام رسد یا او منصرف شود. کسی دست او را نگرفت، جز آن که [[پیامبر]]{{صل}} دست او را رها نکرد تا آن که آن فرد دستش را رها نمود، و چون [[مسلمانی]] را میدید، پیش از او دستش را پیش میآورد و با او دست میداد. جز با یاد [[خداوند]] نمینشست و بر نمیخاست و کسی در حال [[نماز]] [[پیامبر]]{{صل}} کنار ایشان نمینشست، مگر آن که نمازش را کوتاه مینمود و به او روی میکرد و میفرمود: "آیا کاری داری؟"، و بیشتر نشستن [[پیامبر]]{{صل}}، اینگونه بود که هر دو ساقش را بالا میآورد، و به هنگام وارد شدن به مجلس در جایی مینشست که آخرین فرد مجلس شود نه جدا و دور و نه لزوماً در صدر مجلس، و بیشتر رو به [[قبله]] مینشست و هر کس را که بر او وارد میشد، گرامی میداشت تا آن جا که گاه لباسش را میگسترد و تشک زیر پای خود را بر میداشت و برای تازه وارد پهن میکرد<ref>{{عربی|المناقب لابن شهر آشوب- فِي ذِکْرِ آدَابِ رَسُولِ اللهِ{{صل}}-: أَمَّا آدَابُهُ فَقَدْ جَمَعَهَا بَعْضُ الْعُلَمَاءِ وَ الْتَقَطَهَا مِنَ الْأَخْبَارِ: كَانَ النَّبِيُّ{{صل}} ... يَجْلِسُ عَلَى الْأَرْضِ وَ يَنَامُ عَلَيْهَا وَ يَأْكُلُ عَلَيْهَا وَ كَانَ يَخْصِفُ النَّعْلَ وَ يَرْقَعُ الثَّوْبَ وَ يَفْتَحُ الْبَابَ وَ يَحْلُبُ الشَّاةَ وَ يَعْقِلُ الْبَعِيرَ فَيَحْلِبُهَا وَ يَطْحَنُ مَعَ الْخَادِمِ إِذَا أَعْيَا وَ يَضَعُ طَهُورَهُ بِاللَّيْلِ بِيَدِهِ وَ لَا يَتَقَدَّمُهُ مُطْرِقٌ وَ لَا يَجْلِسُ مُتَّكِئاً وَ يَخْدُمُ فِي مِهْنَةِ هْلِهِ وَ يَقْطَعُ اللَّحْمَ وَ إِذَا جَلَسَ عَلَى الطَّعَامِ جَلَسَ مُحَقَّراً وَ كَانَ يَلْطَعُ أَصَابِعَهُ وَ لَمْ يَتَجَشَّأْ قَطُّ وَ يُجِيبُ دَعْوَةَ الْحُرِّ وَ الْعَبْدِ وَ لَوْ عَلَى ذِرَاعٍ أَوْ كُرَاعٍ وَ يَقْبَلُ الْهَدِيَّةَ وَ لَوْ أَنَّهَا جُرْعَةُ لَبَنٍ وَ يَأْكُلُهَا وَ لَا يَأْكُلُ الصَّدَقَةَ وَ لَا يُثْبِتُ بَصَرَهُ فِي وَجْهِ أَحَدٍ. يَغْضَبُ لِرَبِّهِ وَ لَا يَغْضَبُ لِنَفْسِهِ وَ كَانَ يُعَصِّبُ الْحَجَرَ عَلَى بَطْنِهِ مِنَ الْجُوعِ يَأْكُلُ مَا حَضَرَ وَ لَا يَرُدُّ مَا وَجَدَ لَا يَلْبَسُ ثَوْبَيْنِ يَلْبَسُ بُرْداً حِبَرَةً يَمَنِيَّةً وَ شَمْلَةَ جُبَّةٍ صُوفٍ وَ الْغَلِيظَ مِنْ الْقُطْنِ وَ الْكَتَّانِ وَ أَكْثَرُ ثِيَابِهِ الْبَيَاضُ ... وَ يُرْدِفُ خَلْفَهُ عَبْدَهُ أَوْ غَيْرَهِ وَ يَرْكَبُ مَا أَمْكَنَهُ مِنْ فَرَسٍ أَوْ بَغْلَةٍ أَوْ حِمَارٍ وَ يَرْكَبُ الْحِمَارَ بِلَا سَرْجٍ وَ عَلَيْهِ الْعِذَارُ. يَمْشِي رَاجِلًا وَ حَافِياً بِلَا رِدَاءٍ وَ لَا عِمَامَةٍ وَ لَا قَلَنْسُوَةٍ وَ يُشَيِّعُ الْجَنَائِزَ وَ يَعُودُ الْمَرْضَى فِي أَقْصَى الْمَدِينَةِ يُجَالِسُ الْفُقَرَاءَ وَ يُؤَاكِلُ الْمَسَاكِينَ وَ يُنَاوِلُهُمْ بِيَدِهِ وَ يُكْرِمُ أَهْلَ الْفَضْلِ فِي أَخْلَاقِهِمْ وَ يَتَأَلَّفُ أَهْلَ الشَّرَفِ بِالْبِرِّ لَهُمْ. يَصِلُ ذَوِي رَحْمَةٍ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُؤْثِرَهُمْ عَلَى غَيْرِهِمْ إِلَّا بِمَا أَمَرَ اللَّهُ وَ لَا يَجْفُو عَلَى أَحَدٍ يَقْبَلُ مَعْذِرَةَ الْمُتَعَذِّرِ إِلَيْهِ وَ كَانَ أَكْثَرَ النَّاسِ تَبَسُّماً مَا لَمْ يَنْزِلْ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ أَوْ لَمْ تَجْرِ عِظَةٌ وَ رُبَّمَا ضَحِكَ مِنْ غَيْرِ قَهْقَهَةٍ. لَا يَرْتَفِعُ عَلَى عَبِيدِهِ وَ إِمَائِهِ فِي مَأْكَلٍ وَ لَا فِي مَلْبَسٍ مَا شَتَمَ أَحَداً بِشَتْمَةٍ وَ لَا لَعَنَ امْرَأَةً وَ لَا خَادِماً بِلَعْنَةٍ وَ لَا لَامُوا أَحَداً إِلَّا قَالَ دَعُوهُ وَ لَا يَأْتِيهِ أَحَدٌ حُرّاً وَ عَبْداً وَ أَمَةً إِلَّا قَامَ مَعَهُ فِي حَاجَتِهِ. لَا فَظٌّ وَ لَا غَلِيظٌ وَ لَا صَخَّابٌ فِي الْأَسْوَاقِ وَ لَا يَجْزِي بِالسَّيِّئَةِ السَّيِّئَةَ وَ لَكِنْ يَغْفِرُ وَ يَصْفَحُ وَ يَبْدَأُ مَنْ لَقِيَهُ بِالسَّلَامِ وَ مَنْ رَامَهُ بِحَاجَةٍ صَابَرَهُ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الْمُنْصَرِفَ. مَا أَخَذَ أَحَدٌ يَدَهُ فَيُرْسِلَ يَدَهُ حَتَّى يُرْسِلَهَا وَ إِذَا لَقِيَ مُسْلِماً بَدَأَهُ بِالْمُصَافَحَةِ وَ كَانَ لَا يَقُومُ وَ لَا يَجْلِسُ إِلَّا عَلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَ كَانَ لَا يَجْلِسُ إِلَيْهِ أَحَدٌ وَ هُوَ يُصَلِّي إِلَّا خَفَّفَ صَلَاتَهُ وَ أَقْبَلَ عَلَيْهِ وَ قَالَ أَ لَكَ حَاجَةٌ وَ كَانَ أَكْثَرُ جُلُوسِهِ أَنْ يَنْصِبَ سَاقَيْهِ جَمِيعاً وَ كَانَ يَجْلِسُ حَيْثُ يَنْتَهِي بِهِ الْمَجْلِسُ وَ كَانَ أَكْثَرُ مَا يَجْلِسُ مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ وَ كَانَ يُكْرِمُ مَنْ يَدْخُلُ عَلَيْهِ حَتَّى رُبَّمَا بَسَطَ ثَوْبَهُ وَ يُؤْثِرُ الدَّاخِلَ بِالْوِسَادَةِ الَّتِي تَحْتَهُ}}؛ المناقب لابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۴۵؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۲۶، ح۳۴.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[سیره پیامبر خاتم ج۱ (کتاب)|سیره پیامبر خاتم]]، ج۱، ص ۴۶۰-۴۷۱.</ref>. | ||
==حکایتهایی از [[فروتنی]] [[پیامبر]]{{صل}}== | ==حکایتهایی از [[فروتنی]] [[پیامبر]]{{صل}}== | ||
#[[امام صادق]]{{ع}} میفرماید: روزی، [[پیامبر خدا]]{{صل}} روی [[زمین]] نشسته بود و [[غذا]] میخورد که [[زن]] بددهنی بر ایشان [[گذشت]] و گفت: ای [[محمّد]]! تو مانند [[بنده]] [[غذا]] میخوری و چون [[بنده]] مینشینی![[پیامبر خدا]]{{صل}} به او فرمود: "من یک [[بنده]] هستم. کدام [[بنده]]، بندهتر از من است؟". [[زن]] گفت: پس لقمهای از غذایت را به من بده. [[پیامبر]]{{صل}} لقمهای به او داد. [[زن]] گفت: نه؛ لقمهای را که در دهانت هست، به من بده. [[پیامبر خدا]]{{صل}} لقمه را از دهانش بیرون آورد و به او داد. [[زن]] آن را خورد... و از آن پس، تا زمانی که از [[دنیا]] رفت، دیگر [[بدزبانی]] به سراغش نیامد<ref>{{متن حدیث|الإمام الصّادق{{ع}}: مَرَّتِ امْرَأَةٌ بَذِيَّةٌ بِرَسُولِ اللَّهِ{{صل}} وَ هُوَ يَأْكُلُ وَ هُوَ جَالِسٌ عَلَى الْحَضِيضِ فَقَالَتْ يَا مُحَمَّدُ إِنَّكَ لَتَأْكُلُ أَكْلَ الْعَبْدِ وَ تَجْلِسُ جُلُوسَهُ! فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} إِنِّي عَبْدٌ وَ أَيُّ عَبْدٍ أَعْبَدُ مِنِّي؟! قَالَتْ فَنَاوِلْنِي لُقْمَةً مِنْ طَعَامِكَ فَنَاوَلَهَا فَقَالَتْ لَا وَ اللَّهِ إِلَّا الَّذِي فِي فِيكَ فَأَخْرَجَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} اللُّقْمَةَ مِنْ فِيهِ فَنَاوَلَهَا فَأَكَلَتْهَا ... فَمَا أَصَابَهَا بَذَاءٌ حَتَّى فَارَقَتِ الدُّنْيَا}}؛ الکافی، ج۶، ص۲۷۱، ح۲؛ الزهد للحسین بن سعید، ص۷۱، ح۲۲، نحوه؛ المحاسن، ج۲، ص۲۴۵، ح۱۷۶۰، کلّها عن الحسن الصیقل، مکارم الأخلاق، ج۱، ص۴۸، ح۱۱، و لیس فیه «الحضیض»؛ بحار الأنوار، ج۶۶، ص۴۲۰، ح۳۳.</ref>. | # [[امام صادق]]{{ع}} میفرماید: روزی، [[پیامبر خدا]]{{صل}} روی [[زمین]] نشسته بود و [[غذا]] میخورد که [[زن]] بددهنی بر ایشان [[گذشت]] و گفت: ای [[محمّد]]! تو مانند [[بنده]] [[غذا]] میخوری و چون [[بنده]] مینشینی![[پیامبر خدا]]{{صل}} به او فرمود: "من یک [[بنده]] هستم. کدام [[بنده]]، بندهتر از من است؟". [[زن]] گفت: پس لقمهای از غذایت را به من بده. [[پیامبر]]{{صل}} لقمهای به او داد. [[زن]] گفت: نه؛ لقمهای را که در دهانت هست، به من بده. [[پیامبر خدا]]{{صل}} لقمه را از دهانش بیرون آورد و به او داد. [[زن]] آن را خورد... و از آن پس، تا زمانی که از [[دنیا]] رفت، دیگر [[بدزبانی]] به سراغش نیامد<ref>{{متن حدیث|الإمام الصّادق{{ع}}: مَرَّتِ امْرَأَةٌ بَذِيَّةٌ بِرَسُولِ اللَّهِ{{صل}} وَ هُوَ يَأْكُلُ وَ هُوَ جَالِسٌ عَلَى الْحَضِيضِ فَقَالَتْ يَا مُحَمَّدُ إِنَّكَ لَتَأْكُلُ أَكْلَ الْعَبْدِ وَ تَجْلِسُ جُلُوسَهُ! فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} إِنِّي عَبْدٌ وَ أَيُّ عَبْدٍ أَعْبَدُ مِنِّي؟! قَالَتْ فَنَاوِلْنِي لُقْمَةً مِنْ طَعَامِكَ فَنَاوَلَهَا فَقَالَتْ لَا وَ اللَّهِ إِلَّا الَّذِي فِي فِيكَ فَأَخْرَجَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} اللُّقْمَةَ مِنْ فِيهِ فَنَاوَلَهَا فَأَكَلَتْهَا ... فَمَا أَصَابَهَا بَذَاءٌ حَتَّى فَارَقَتِ الدُّنْيَا}}؛ الکافی، ج۶، ص۲۷۱، ح۲؛ الزهد للحسین بن سعید، ص۷۱، ح۲۲، نحوه؛ المحاسن، ج۲، ص۲۴۵، ح۱۷۶۰، کلّها عن الحسن الصیقل، مکارم الأخلاق، ج۱، ص۴۸، ح۱۱، و لیس فیه «الحضیض»؛ بحار الأنوار، ج۶۶، ص۴۲۰، ح۳۳.</ref>. | ||
#[[نقل]] شده است که [[پیامبر]]{{صل}} در سفری، به [[اصحاب]] خود [[دستور]] داد گوسفندی [[ذبح]] کنند. یکی از آنها گفت: من، سر میبرم. دیگری گفت: من، پوست میکَنَم. سومی گفت: من، گوشتش را خُرد میکنم. چهارمی گفت: من، آن را میپزم. [[پیامبر خدا]]{{صل}} فرمود: "من هم برای شما هیزم جمع میکنم". [[اصحاب]] گفتند: ای [[پیامبر خدا]]! شما زحمت نکشید. [[پدران]] و مادرانمان به فدایتان! ما به جای شما، کار میکنیم. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "میدانم که شما به جای من، کار میکنید؛ امّا [[خداوند]] خوش ندارد که بندهاش با عدهای از [[دوستان]] و همسفران خود باشد؛ ولی امتیاز خاصّی میان آنها داشته باشد". پس برخاست و شروع به جمعآوری هیزم کرد<ref>{{عربی|مِنْ كِتَابِ شَرَفِ النَّبِيِّ{{صل}} رُوِيَ عَنِ النَّبِيِّ{{صل}} أَنَّهُ أَمَرَ أَصْحَابَهُ بِذَبْحِ شَاةٍ فِي سَفَرٍ فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ عَلَيَّ ذَبْحُهَا وَ قَالَ الْآخَرُ عَلَيَّ سَلْخُهَا وَ قَالَ الْآخَرُ عَلَيَّ قَطْعُهَا وَ قَالَ الْآخَرُ عَلَيَّ طَبْخُهَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} عَلَيَّ أَنْ أَلْقُطَ لَكُمُ الْحَطَبَ فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ لَا تَتْعَبَنَّ بِآبَائِنَا وَ أُمَّهَاتِنَا أَنْتَ نَحْنُ نَكْفِيكَ. قَالَ{{صل}} عَرَفْتُ أَنَّكُمْ تَكْفُونِي وَ لَكِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَكْرَهُ مِنْ عَبْدِهِ إِذَا كَانَ مَعَ أَصْحَابِهِ أَنْ يَنْفَرِدَ مِنْ بَيْنِهِمْ فَقَامَ{{صل}} يَلْقُطُ الْحَطَبَ لَهُمْ}}؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۵۳۶، ح۱۸۶۷؛ بحار الأنوار، ج۷۶، ص۲۷۳، ح۳۱ و راجع، کشف الخفاء، ج۱، ص۲۵۱، ح۷۶۵.</ref>. | # [[نقل]] شده است که [[پیامبر]]{{صل}} در سفری، به [[اصحاب]] خود [[دستور]] داد گوسفندی [[ذبح]] کنند. یکی از آنها گفت: من، سر میبرم. دیگری گفت: من، پوست میکَنَم. سومی گفت: من، گوشتش را خُرد میکنم. چهارمی گفت: من، آن را میپزم. [[پیامبر خدا]]{{صل}} فرمود: "من هم برای شما هیزم جمع میکنم". [[اصحاب]] گفتند: ای [[پیامبر خدا]]! شما زحمت نکشید. [[پدران]] و مادرانمان به فدایتان! ما به جای شما، کار میکنیم. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "میدانم که شما به جای من، کار میکنید؛ امّا [[خداوند]] خوش ندارد که بندهاش با عدهای از [[دوستان]] و همسفران خود باشد؛ ولی امتیاز خاصّی میان آنها داشته باشد". پس برخاست و شروع به جمعآوری هیزم کرد<ref>{{عربی|مِنْ كِتَابِ شَرَفِ النَّبِيِّ{{صل}} رُوِيَ عَنِ النَّبِيِّ{{صل}} أَنَّهُ أَمَرَ أَصْحَابَهُ بِذَبْحِ شَاةٍ فِي سَفَرٍ فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ عَلَيَّ ذَبْحُهَا وَ قَالَ الْآخَرُ عَلَيَّ سَلْخُهَا وَ قَالَ الْآخَرُ عَلَيَّ قَطْعُهَا وَ قَالَ الْآخَرُ عَلَيَّ طَبْخُهَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} عَلَيَّ أَنْ أَلْقُطَ لَكُمُ الْحَطَبَ فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ لَا تَتْعَبَنَّ بِآبَائِنَا وَ أُمَّهَاتِنَا أَنْتَ نَحْنُ نَكْفِيكَ. قَالَ{{صل}} عَرَفْتُ أَنَّكُمْ تَكْفُونِي وَ لَكِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَكْرَهُ مِنْ عَبْدِهِ إِذَا كَانَ مَعَ أَصْحَابِهِ أَنْ يَنْفَرِدَ مِنْ بَيْنِهِمْ فَقَامَ{{صل}} يَلْقُطُ الْحَطَبَ لَهُمْ}}؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۵۳۶، ح۱۸۶۷؛ بحار الأنوار، ج۷۶، ص۲۷۳، ح۳۱ و راجع، کشف الخفاء، ج۱، ص۲۵۱، ح۷۶۵.</ref>. | ||
#به [[نقل]] از [[ابو سعید خُدری]]: [[پیامبر خدا]]{{صل}} بر [[جوانی]] [[گذشت]] که گوسفندی را پوست میکند. [[پیامبر خدا]]{{صل}} به او فرمود: "کنار برو تا نشانت بدهم". [[پیامبر خدا]]{{صل}} سپس دستش را میان پوست و گوشت کرد و تا بغل به درون آن فُرو برد و فرمود: "ای [[جوان]]! این گونه پوست بکن" و سپس رفت<ref>{{عربی|عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} مَرَّ بِغُلَامٍ يَسْلُخُ شَاةً، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: تَنَحَّ، حَتَّى أُرِيَكَ. فَأَدْخَلَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} يَدَهُ بَيْنَ الْجِلْدِ وَاللَّحْمِ، فَدَحَسَ بِهَا، حَتَّى تَوَارَتْ إِلَى الْإِبِطِ وَقَالَ: يَا غُلَامُ هَكَذَا فَاسْلُخْ ثُمَّ مَضَى}}؛ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۰۶۱، ح۳۱۷۹؛ سنن أبی داود، ج۱، ص۴۷، ح۱۸۵؛ السنن الکبری، ج۱، ص۳۴، و لیس فیهما «یا غلام هکذا فاسلخ»؛ صحیح ابن حبان، ج۳، ص۴۳۸، ح۱۱۶۳؛ کنز العمال، ج۹، ص۵۸۶، ح۲۷۵۴۲.</ref>. | #به [[نقل]] از [[ابو سعید خُدری]]: [[پیامبر خدا]]{{صل}} بر [[جوانی]] [[گذشت]] که گوسفندی را پوست میکند. [[پیامبر خدا]]{{صل}} به او فرمود: "کنار برو تا نشانت بدهم". [[پیامبر خدا]]{{صل}} سپس دستش را میان پوست و گوشت کرد و تا بغل به درون آن فُرو برد و فرمود: "ای [[جوان]]! این گونه پوست بکن" و سپس رفت<ref>{{عربی|عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} مَرَّ بِغُلَامٍ يَسْلُخُ شَاةً، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: تَنَحَّ، حَتَّى أُرِيَكَ. فَأَدْخَلَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} يَدَهُ بَيْنَ الْجِلْدِ وَاللَّحْمِ، فَدَحَسَ بِهَا، حَتَّى تَوَارَتْ إِلَى الْإِبِطِ وَقَالَ: يَا غُلَامُ هَكَذَا فَاسْلُخْ ثُمَّ مَضَى}}؛ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۰۶۱، ح۳۱۷۹؛ سنن أبی داود، ج۱، ص۴۷، ح۱۸۵؛ السنن الکبری، ج۱، ص۳۴، و لیس فیهما «یا غلام هکذا فاسلخ»؛ صحیح ابن حبان، ج۳، ص۴۳۸، ح۱۱۶۳؛ کنز العمال، ج۹، ص۵۸۶، ح۲۷۵۴۲.</ref>. | ||
#به [[نقل]] از [[ابو ایّوب]]: هنگامی که [[پیامبر خدا]]{{صل}} در ابتدای ورود به [[مدینه]] در [[خانه]] من فرود آمد، به طبقه پایین رفت و من و اُمّ [[ایوب ]] (همسرم) در بالا بودیم. به [[پیامبر]]{{صل}} گفتم: ای [[پیامبر خدا]]! [[پدر]] و مادرم فدایت باد! من خوش نمیدارم و این را بر خود گران میبینم که من بالای شما و شما زیر من باشید. شما به بالا بیایید و ما به پایین میرویم. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "ای [[ابو ایّوب]]! برای ما و کسی که بر ما وارد میشود، راحتتر است که در پایین [[خانه]] باشیم"<ref>{{عربی|عن أبی أيوب: لما نزل على رسول الله{{صل}} في بيتي نزل في السفل، وأنا وأم أيوب في العلو، فقلت له: يا نبي الله، بأبي أنت وأمي، إني لأكره وأعظم أن أكون فوقك وتكون تحتي، فاظهر أنت فكن في العلو، وننزل نحن فنكون في السفل. فقال: يا أبا أيوب، إن أرفق بنا و بمن يغشانا أن نكون في سفل البيت}}؛ السیرة النبویة لابن هشام، ج۲، ص۱۴۴؛ المعجم الکبیر، ج۴، ص۱۲۰، ح۳۸۵۵، نحوه؛ کنز العمّال، ج۱۵، ص۴۴۲، ح۴۱۷۵۴.</ref>. | #به [[نقل]] از [[ابو ایّوب]]: هنگامی که [[پیامبر خدا]]{{صل}} در ابتدای ورود به [[مدینه]] در [[خانه]] من فرود آمد، به طبقه پایین رفت و من و اُمّ [[ایوب]] (همسرم) در بالا بودیم. به [[پیامبر]]{{صل}} گفتم: ای [[پیامبر خدا]]! [[پدر]] و مادرم فدایت باد! من خوش نمیدارم و این را بر خود گران میبینم که من بالای شما و شما زیر من باشید. شما به بالا بیایید و ما به پایین میرویم. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "ای [[ابو ایّوب]]! برای ما و کسی که بر ما وارد میشود، راحتتر است که در پایین [[خانه]] باشیم"<ref>{{عربی|عن أبی أيوب: لما نزل على رسول الله{{صل}} في بيتي نزل في السفل، وأنا وأم أيوب في العلو، فقلت له: يا نبي الله، بأبي أنت وأمي، إني لأكره وأعظم أن أكون فوقك وتكون تحتي، فاظهر أنت فكن في العلو، وننزل نحن فنكون في السفل. فقال: يا أبا أيوب، إن أرفق بنا و بمن يغشانا أن نكون في سفل البيت}}؛ السیرة النبویة لابن هشام، ج۲، ص۱۴۴؛ المعجم الکبیر، ج۴، ص۱۲۰، ح۳۸۵۵، نحوه؛ کنز العمّال، ج۱۵، ص۴۴۲، ح۴۱۷۵۴.</ref>. | ||
#به [[نقل]] از [[اسحاق بن عبد الله بن ابی طلحه]]: [[پیامبر خدا]]{{صل}} به [[دیدار]] سعد رفت و نزد او اندکی از نیمروز خوابید. هنگامی که هوا کمی خنک شد، برایش الاغی کندرو و نه چندان اصیل آوردند و بالاپوش کلفتی روی آن انداختند و آن را برای [[پیامبر]]{{صل}} آماده کردند. [[پیامبر]]{{صل}} سوار شد و سعد خواست پسرش را نیز پشت [[پیامبر]]{{صل}} سوار کند تا الاغ را باز گرداند. [[پیامبر خدا]]{{صل}} فرمود: "اگر با من روانهاش میکنی، جلویم سوارش کن". سعد گفت: نه! پشت سرت سوار میکنم، ای [[پیامبر خدا]]! [[پیامبر خدا]]{{صل}} فرمود: "صاحبان مرکب، سزاوارتر به نشستن به صدر آن هستند". سعد گفت: او را با تو روانه نمیکنم؛ امّا الاغ را باز گردان.[[پیامبر]]{{صل}} الاغ را باز گرداند، در حالی که الاغی راهوار و سریع شده بود، به گونهای که [[همراهی]] با او آسان نبود<ref>{{عربی|عن إسحاق بن عبد الله بن أبي طلحة: زار رسول الله{{صل}} سعدا فقال عنده فلما أبردوا جاؤوا بحمار لهم أعرابي قطوف قال فوطؤوا لرسول الله{{صل}} بقطيفة عليه فركب رسول الله{{صل}} فأراد سعد أن يردف ابنه خلف رسول الله{{صل}} ليرد الحمار فقال رسول الله{{صل}} ان كنت باعثه معي فأحمله بين يدي قال لا بل خلفك يا رسول الله فقال رسول الله{{صل}} أهل الدابة هم أولى بصدرها قال سعد لا أبعثه معك ولكن رد الحمار قال فرده وهو هملاج فريغ ما يساير}}؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۶.</ref>. | #به [[نقل]] از [[اسحاق بن عبد الله بن ابی طلحه]]: [[پیامبر خدا]]{{صل}} به [[دیدار]] سعد رفت و نزد او اندکی از نیمروز خوابید. هنگامی که هوا کمی خنک شد، برایش الاغی کندرو و نه چندان اصیل آوردند و بالاپوش کلفتی روی آن انداختند و آن را برای [[پیامبر]]{{صل}} آماده کردند. [[پیامبر]]{{صل}} سوار شد و سعد خواست پسرش را نیز پشت [[پیامبر]]{{صل}} سوار کند تا الاغ را باز گرداند. [[پیامبر خدا]]{{صل}} فرمود: "اگر با من روانهاش میکنی، جلویم سوارش کن". سعد گفت: نه! پشت سرت سوار میکنم، ای [[پیامبر خدا]]! [[پیامبر خدا]]{{صل}} فرمود: "صاحبان مرکب، سزاوارتر به نشستن به صدر آن هستند". سعد گفت: او را با تو روانه نمیکنم؛ امّا الاغ را باز گردان.[[پیامبر]]{{صل}} الاغ را باز گرداند، در حالی که الاغی راهوار و سریع شده بود، به گونهای که [[همراهی]] با او آسان نبود<ref>{{عربی|عن إسحاق بن عبد الله بن أبي طلحة: زار رسول الله{{صل}} سعدا فقال عنده فلما أبردوا جاؤوا بحمار لهم أعرابي قطوف قال فوطؤوا لرسول الله{{صل}} بقطيفة عليه فركب رسول الله{{صل}} فأراد سعد أن يردف ابنه خلف رسول الله{{صل}} ليرد الحمار فقال رسول الله{{صل}} ان كنت باعثه معي فأحمله بين يدي قال لا بل خلفك يا رسول الله فقال رسول الله{{صل}} أهل الدابة هم أولى بصدرها قال سعد لا أبعثه معك ولكن رد الحمار قال فرده وهو هملاج فريغ ما يساير}}؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۶.</ref>. | ||
#به [[نقل]] از اَنَس: هنگامی که [[پیامبر خدا]]{{صل}} وارد [[مکّه]] شد، [[مردم]] برای دیدنش راست ایستادند و سرک کشیدند؛ امّا [[پیامبر]]{{صل}} از سرِ [[فروتنی]]، سرش را روی جهاز شترش نهاد<ref> {{عربی|عَنْ أَنَسٍ، قَالَ: لَمَّا دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} مَكَّةَ اسْتَشْرَفَهُ النَّاسُ، فَوَضَعَ رَأْسَهُ عَلَى رَحْلِهِ تَخَشُّعًا}}؛ مسند أبی یعلی، ج۳، ص۳۶۶، ح۳۳۸۰؛ دلائل النبوه للبیهقی، ج۵، ص۶۸، نحوه؛ تاریخ دمشق، ج۴، ص۸۰. </ref>. | #به [[نقل]] از اَنَس: هنگامی که [[پیامبر خدا]]{{صل}} وارد [[مکّه]] شد، [[مردم]] برای دیدنش راست ایستادند و سرک کشیدند؛ امّا [[پیامبر]]{{صل}} از سرِ [[فروتنی]]، سرش را روی جهاز شترش نهاد<ref> {{عربی|عَنْ أَنَسٍ، قَالَ: لَمَّا دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} مَكَّةَ اسْتَشْرَفَهُ النَّاسُ، فَوَضَعَ رَأْسَهُ عَلَى رَحْلِهِ تَخَشُّعًا}}؛ مسند أبی یعلی، ج۳، ص۳۶۶، ح۳۳۸۰؛ دلائل النبوه للبیهقی، ج۵، ص۶۸، نحوه؛ تاریخ دمشق، ج۴، ص۸۰. </ref>. | ||
خط ۲۳۵: | خط ۲۳۵: | ||
[[رده:تواضع]] | [[رده:تواضع]] | ||
نسخهٔ ۳۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۳۳
مقدمه
- تواضع، واژهای عربی از ماده "وضع یضع"، در لسان اهل لغت در معنای "تذلل و فروتنی" به کار رفته است[۱]. این صفت پسندیده و خوی ستوده شده، از ویژگیهای انسان صاحب [[[اخلاق نیک]] است و هرچه شخص در درگاه خداوند ذلیلتر باشد، تواضعش در برابر رسول خلق نیز بیشتر خواهد بود[۲].
- رسول خدا(ص) که در بندگی، سرآمد روزگار بود، در فروتنی نیز برترین به شمار میآمد و با آنکه والاترین مقام و مرتبه را نزد خدای متعال و مردم داشت؛ اما هرگز جز تواضع از او دیده نشد. خود، میفرمود: "فروتنی جز بر بلندمرتبگی و رفعت مقام آدمی نمیافزاید؛ پس فروتن باشید تا خداوند به شما بلندمرتبگی بخشد"[۳]. همچنین از ایشان نقل شده است که میفرمود: "شرافت خانوادگی جز به تواضع و فروتنی نیست"[۴][۵].
تواضع در سیره پیامبر اکرم(ص)
- سیره رسول اکرم(ص) جامع تمام نشانههای فروتنی بود و فروتنیاش در تمام رفتارهای آن حضرت و شئون مختلف زندگیاش جلوهای خاص داشت. ایشان گرچه پیامبر(ص) بود و مقامی عالی داشت؛ اما در سلام کردن از همه، حتی از کودکان، سبقت میگرفت[۶] و با خضوع تمام با ثروتمند و فقیر، صغیر و کبیر دست میداد و دست خود را نمیکشید تا طرف مقابل، دست خود را بکشد[۷] و روی از او برنمی گرداند تا اینکه طرف مقابل از او روی برمیگرداند و میرفت. ایشان به سنت انبیای گذشته، به سبب تواضع با عصا راه میرفت و بر آن تکیه میکرد[۸]. گاه پیرزنی او را متوقف میکرد و مدتی طولانی با او درباره حاجتش صحبت میکرد[۹][۱۰].
- در حد امکان، اسب و استر و الاغ سوار میشد و بسیاری از اوقات بر الاغ سوار میشد[۱۱]؛ و دیگری را نیز بر ترک خود سوار میکرد[۱۲]. از حشمتهای ظاهری نفرت داشت؛ از این رو، اگر سواره بود، اجازه نمیداد که کسی پیاده همراه او حرکت کند[۱۳]. سوار شدن بر الاغ برهنه و بیجهاز را دوست میداشت[۱۴]. از بیماران حتی در دورترین نقاط شهر عبادت میفرمود[۱۵] و در تشییع جنازهها حاضر میشد[۱۶][۱۷].
- ظاهرش با سایر مردم، فرقی و مجلسش بالا و پایین نداشت و هیچ تفاوتی میان او و اصحابش دیده نمیشد و همگی حلقهوار مینشستند[۱۸]؛ از این رو، اعراب غریبی که به حضور مبارکش میرسیدند، ایشان را در میان جمع نمیشناختند؛ لذا میپرسیدند: "کدام یک پیامبر خدا(ص) هستید؟"[۱۹] از ابوذر غفاری روایت شده است که پیامبر خدا(ص) برای تواضع، بدون کوچکترین امتیازی میان اصحاب مینشست؛ به گونهای که اگر بیگانهای وارد میشد، نمیدانست که کدامیک از آنها پیامبرند تا اینکه میپرسید؛ در نتیجه، از حضرتش خواستیم که جایگاهی برایش درست شود تا وقتی غریبی به جلسه وارد میشود، او را بشناسد. پس از کسب اجازه، سکویی از گل و سنگ درست کردیم که آن جناب، روی آن مینشست و ما هم در دو طرف او مینشستیم"[۲۰][۲۱].
- ایشان از همه متواضعتر بود و آن را بر تمام ثروتهای دنیا ترجیح میداد. روایت شده است: روزی فرشتهای خدمت رسول خدا(ص) آمد و گفت: "همانا خداوند تو را مخیر کرده است، میان اینکه بنده متواضع او باشی، یا اینکه پادشاه و رسولش باشی"؛ پیامبر(ص) فرمود: "جبرئیل به من نگریست و با دستش اشاره کرد که تواضع کن." پس پیامبر(ص) فرمود: "من بندگی و تواضع را همراه رسالت انتخاب کردم." آن فرشته نیز در حالی که در دستش کلید گنجهای زمین بود، گفت: "اگر قبول هم میکردی، از مقامی که نزد خدا داشتی کم نمیشد"[۲۲]. میفرمود: "تواضع زیباست و از آن زیباتر، تواضع ملوک و اغنیا است"[۲۳]. و خطاب به اصحاب و نزدیکانش میفرمود: "محبوبترین شما پیش من و نزدیکترین شما در قیامت به من، کسی است که اخلاقش نیکوتر و تواضعش بیشتر باشد و دورترین فرد شما در روز قیامت از من، متکبراناند"[۲۴]. همچنین میفرمود: "فروتن باشید تا هیچ کس به دیگری زورگویی و تجاوز نکند"[۲۵]. روزی به گروهی از اصحاب خود فرمود: "چه شده است که شیرینی عبادت را در شما نمیبینم؟" گفتند: "شیرینی عبادت چیست؟" فرمودند: "تواضع"[۲۶][۲۷].
رعایت تواضع در خوردن، خوابیدن و نشستن
- رسول خدا(ص) بر خاک مینشست و غذا میخورد و میفرمود: "من، بندهام و همچون بندگان غذا میخورم و همچون آنان مینشینم"[۲۸]. و میفرمود: "پنج چیز است که تا دم مرگ از آنها دست برنمی دارم تا آنکه پس از من سنّت شود: روی زمین با بردگان غذا خوردن، بر الاغ بیپالان سوار شدن، شیر بز را با دست خود دوشیدن، لباس پشمینه پوشیدن و به کودکان سلام کردن"[۲۹][۳۰].
- غذایش ساده و لباسش خشن بود[۳۱] و در خوراک و پوشاک بر غلامان و کنیزانش برتری نمیجست[۳۲]. از آن هنگام که به رسالت برگزیده شد، تا زمان رحلتش، به علت تواضع در برابر خدا هنگام غذا خوردن، هرگز به چیزی تکیه نداد[۳۳]. از عایشه، همسر رسول خدا(ص) نقل شده است که به رسول خدا(ص) گفتم: "جانم فدایت! تکیه دهید که برای شما آساتتر است"؛ فرمود: "من، بندهام و چون بندگان میخورم و مانند آنان مینشینم"[۳۴]. وقتی برای غذا خوردن مینشست، زانوها و قدمهای خود را جمع میکرد؛ آن گونه که نمازگزار مینشیند. آن حضرت دو زانو مینشستند، با این فرق که یکی از زانوها و قدمها را روی زانوی دیگر مینهاد[۳۵] و میفرمود: "همانا من بندهام و مانند بندگان غذا میخورم و مانند آنان مینشینم"[۳۶][۳۷].
- هر نوع لباسی که در دسترسش بود، میپوشید و چه بسا فقط روپوشی به تن میکرد و دو طرف آن را میان دو شانهاش گره میزد و با همان لباس بر جنازهها نماز میخواند. گاه همان روپوش را به خود میپیچید و آن را از چپ و راست بر دوش میافکند و با آن در خانه نماز میخواند[۳۸]. عبای کهنه و وصلهداری داشت که گاه آن را به تن میکرد و میفرمود: "من، بندهام و لباس بندگان را میپوشم"[۳۹]. زیراندازش، عبایش[۴۰] و پتویش گاه تکه لباسش بود[۴۱]. بر روی حصیری میخوابید که بر آن پوشش دیگری نبود[۴۲]. هرگاه به مجلسی داخل میشد، در نزدیکترین جا به محل ورود خود مینشست[۴۳] و میفرمود: "از نشانههای فروتنی برای خدا رضایت دادن به نشستن در پایین مجلس به جای بالای آن است"[۴۴][۴۵].
- نزد اصحاب، کسی محبوبتر از پیامبر خدا(ص) نبود، با وجود این، آنها هرگاه میدیدند که رسول خدا(ص) به سوی آنها میآید، در برابرش برنمیخاستند؛ زیرا میدانستند که این کار را خوش نمیدارد[۴۶]. آن حضرت، دستبوسی و پایبوسی را نمیپسندید، با اینکه برخی اصحاب به سبب ارادت و محبت این کار را میکردند اما رسول اکرم(ص) به شدت از آن نهی میکرد و میفرمود: "آن کارهایی که عجم درباره شاهان خود انجام میدهند، انجام ندهید. من، بندهای از بندگان خدایم؛ از آنچه آنها میخورند من نیز میخورم و آنجا که مردم مینشینند من نیز مینشینم"[۴۷][۴۸].
رعایت تواضع در خانه
- پیامبر(ص) در خانه کمال تواضع را داشت. ایشان در خانه خود، جامههای خود را میدوخت[۴۹] و گوشت، قطعه قطعه میکرد و با فروتنی کنار سفره مینشست و با اینکه آن حضرت، غلامان و کنیزانی داشت؛ ولی در خوراک و پوشاک بر آنان برتری نداشت[۵۰]. رسول اکرم(ص) خود، وسیله تطهیر خود را در شب، آماده میساخت؛ گوسفندش را میدوشید و لباس و کفشش را وصله میزد و خانه را جارو میکرد و به شتر آبکش خود علف میداد. آن بزرگوار با خادمان و کنیزانش غذا میخورد و با خدمتکار خانه در آرد کردن گندم و جو، شرکت و آرد آن را خمیر میکرد[۵۱][۵۲].
- همچنین ایشان از خادمان خود در منزلش پرستاری میکرد. با دست خود به بزها علف میداد و شترش را عقال میبست؛ گوسفندش را میدوشید و نعلین خود را پینه میزد و لباس رفو میکرد؛ از بازار خرما و آذوقه میخرید و آن را به یک طرف دوش خود میانداخت و به خانه میبرد و حیا مانع نبود که شخصاً نیازمندیهای خود را از بازار تهیه کند و آن را با دست خویش به خانه ببرد[۵۳][۵۴].
رعایت تواضع نسبت به فقرا و تهیدستان
- رسول خدا(ص) همنشین فقرا بود[۵۵]، با مسکینان غذا میخورد[۵۶] و با دست خود به آنان غذا میداد[۵۷] و به اصحابش میفرمود: "محبوبترین شما پیش من و نزدیکترین شما در قیامت به من، کسی است که اخلاقش نیکوتر و تواضعش بیشتر باشد و دورترین فرد شما در روز قیامت از من متکبران هستند"[۵۸]. پیامبر اکرم(ص) دعوت بندگان را میپذیرفت و هیچ دعوتی را کوچک نمیشمرد[۵۹] و هرگز کسی را به سبب دعوت از ایشان تحقیر نمیکرد[۶۰]؛ بسا دعوت کنندهای که غذای سفرهاش در نانی جوین و دنبهای بودار خلاصه شده بود[۶۱]؛ اما با این حال، آن حضرت با آغوش باز، آن دعوت را میپذیرفت میفرمود: اگر استخوان شانه و سردستی را به من هدیه دهند، آن را میپذیرم و اگر مرا به خوردن پاچه گوسفندی دعوت کنند، خواهم پذیرفت"[۶۲]. ایشان پیوسته نزد مسکینان میرفت و از حالشان جویا میشد[۶۳]. بسا اتفاق افتاده بود که بندهای یا بنده زادهای و یا کنیزی میآمد و ایشان از او جدا نمیشد تا اینکه او را از مدینه بیرون میبرد و حاجتش را روا میکرد[۶۴][۶۵].
- نقل شده است، روزی زنی نزد حضرت آمد و گفت: "یا رسول اللّه حاجتی دارم"؛ فرمود: "ای امفلان! بر هر کوچه و راهی که میخواهی بنشین؛ مرا در آنجا خواهی دید و حاجتت را برآورده میکنم"؛ پس بلند شد و با او رفت تا اینکه حاجتش را برآورده ساخت[۶۶]. گاه پس از نماز، خآدمی از خادمان مدینه با ظرفی از آب میآمد و به آن حضرت آب میداد و بسا اتفاق میافتاد که کاسهای نداشت و با کف دست به آن حضرت آب میداد[۶۷][۶۸].
تواضع نابجا
- اگرچه تواضع در جای خود از آداب پسندیده و از صفات بندگان خاص خدا است[۶۹]؛ اما تواضع بیجا نیز مفسدههایی دارد. تواضع نابجا، حقارت فرد را به دنبال دارد و این کار در اسلام، حرام است. رسول خدا(ص) میان فروتنی و حقارت، مرز قائل شده و انسانها را از فروتنیهای بیمورد نهی فرموده است. در حدیثی از ایشان روایت شده است: "هرگاه متواضعان امت مرا دیدید، در مقابلشان تواضع کنید و زمانی که با متکبران روبرو شدید، بر آنها تکبر کنید که این رفتار باعث خواری متکبران است" [۷۰]؛ سیرهنویسان درباره سیره رسول خدا(ص) چنین بیان داشتهاند: "او متواضعی بود که خود را به حقارت نمیافکند"[۷۱]. نبی خاتم(ص) میفرمود: "خوشا به حال کسی که برای خدای متعال فروتنی کند، بیآنکه کار او کاستی و نقصی در پی داشته باشد و خود را ذلیل سازد و در در حال خواری و مسکنت باشد"[۷۲]. تواضع در برابر کفار و نیز تواضع به سبب ثروت[۷۳] هم از دیگر موارد فروتنیهای نامعقول و نابجا است که آن حضرت از آن نهی فرموده است[۷۴].
فروتنی در نپذیرفتن پادشاهی
- به نقل از عبد الله بن عمر: شنیدم که پیامبر خدا(ص) میفرماید: "فرشتهای از آسمان بر من نازل شد که نه پیش از من بر پیامبری نازل شده بود و نه پس از من بر کسی نازل خواهد شد. او اسرافیل بود و جبرئیل نیز نزد من بود. او گفت: سلام بر تو، ای محمد! و سپس ادامه داد: من، فرستاده پروردگارت به سوی تو هستم. او به من فرمان داده که اگر بخواهی، تو را به عنوان پیامبری بنده، و اگر میخواهی، به عنوان پیامبری پادشاه برگزینم. من به جبرئیل نگریستم. جبرئیل به من اشاره کرد که: فروتنی کن. اینجا بود که پیامبر(ص) فرمود: ترجیح میدهم که پیامبری بنده باشم[۷۵].
- به نقل از ابو هریره: جبرئیل نزد پیامبر(ص) نشست و به آسمان نگریست و فرشتهای فرود آمد. جبرئیل گفت: این فرشته از آغاز آفرینشش تا اکنون، فرود نیامده بود. هنگامی که آن فرشته فرود آمد، گفت: ای محمّد! پروردگارت، مرا به سوی تو فرستاده و فرموده: آیا تو را پادشاهی پیامبر قرار دهد، یا بندهای فرستاده؟ جبرئیل گفت: ای محمّد! در برابر خدایت، فروتنی کن. پیامبر(ص) فرمود: "بلکه بندهای فرستاده"[۷۶].
- امام باقر(ع) میفرماید: جبرئیل(ع) کلیدهای گنجینههای زمین را سه بار نزد پیامبر(ص) آورد و او را در انتخاب آنها آزاد گذاشت، بدون آن که خدای تبارک و تعالی - از آنچه در روز قیامت برایش آماده کرده است، چیزی بکاهد؛ اما هر بار، پیامبر(ص) فروتنی در برابر خداوند را برگزید [۷۷].
- امام صادق(ع) میفرماید: جبرئیل، نزد پیامبر خدا(ص) آمد و او را مخیّر ساخت و به او اشاره کرد تا فروتنی را برگزیند. جبرئیل، خیرخواه پیامبر(ص) بود. پیامبر(ص) برای فروتنی در برابر خداوند متعال، همچون بندگان، غذا میخورد و همچون بندگان مینشست[۷۸][۷۹].
فروتنی در مانند نشدن به پادشاهان و مستکبران
- امام صادق(ع) میفرماید: پیامبر خدا(ص) از زمانی که خداوند، او را مبعوث کرد، هرگز در حال تکیه دادن غذا نخورد و خوش نمیداشت که مانند پادشاهان باشد[۸۰].
- به نقل از حمزه بن عبد الله بن عتبه: پیامبر(ص) صفاتی داشت که در زورگویان نبود. سرخ و سیاهی، او را دعوت نمیکرد، جز آن که میپذیرفت و گاه که خرمای به کنار افتادهای مییافت، آن را در دهان مینهاد و تنها از این میترسید که صدقه باشد. او بر الاغ برهنه و بیپالان، سوار میشد[۸۱].
- به نقل از عباد بن حبیش، از عدی بن حاتم: نزد پیامبر خدا(ص) رفتم. زنی و بچّههایی (یا بچّهای) نزد پیامبر(ص) بودند - عدی، ارتباط خویشاوندی آنها با پیامبر(ص) را یاد کرد. و از طرز رفتار پیامبر(ص) با آنها[۸۲] فهمیدم که کارش پادشاهی، و به سان کسرا و قیصر نیست[۸۳].
- به نقل از عطاء بن یسار: جبرئیل، نزد پیامبر(ص)- که در منطقه بالای شهر مکّه، تکیه داده غذا میخورد-، آمد و گفت: "ای محمّد! غذا خوردن شاهانه؟!". پس پیامبر خدا(ص) راست نشست[۸۴].
- به نقل از عبد الله بن بسر: پیامبر(ص) دیگی به نام غرّاء داشت که چهار مرد، آن را حمل میکردند. هنگامی که ظهر میشد و نماز ظهر را میخواندند، نان را در آن دیگ، ترید کرده، آن را میآوردند و به گردش جمع میشدند و چون جمعیت فراوان میشد، پیامبر(ص) بر زانوانش مینشست. عربی صحرانشین به ایشان گفت: این، چگونه نشستنی است؟ پیامبر(ص) فرمود: "خداوند، مرا بندهای بزرگوار قرار داده است، نه زورگویی خودکامه و لجوج"[۸۵].
- پیامبر خدا(ص) هنگامی که زن مستمندی هدیهای برای عایشه آورد، امّا عایشه از روی دلسوزی، آن را قبول نکرد. چرا آن را قبول نکردی و در عوض، هدیهای به او ندادی تا فکر نکند او را تحقیر کردهای؟! ای عایشه! فروتن باش؛ زیرا خداوند، فروتنان را دوست میدارد و از افراد متکبّر، نفرت دارد[۸۶][۸۷].
فروتنی هنگام یادکرد از فضیلت خود
- امام علی(ع) میفرماید: پیامبر خدا(ص) هرگاه فضیلتی را از خود یاد میکرد، میفرمود: "و فخر نمیفروشم"[۸۸].
- پیامبر خدا(ص): چون به آسمان برده شدم، جبرئیل(ع) دو به دو، اذان، و دو به دو، اقامه گفت. سپس به من گفت: برای نماز جلو بِایست، ای محمّد! من گفتم: ای جبرئیل! بر تو پیشی گیرم؟ گفت: آری؛ چون خداوند - تبارک و تعالی - پیامبرانش بهویژه تو را بر همه فرشتگانش برتری داده است. پس من جلو ایستادم و با ایشان نماز خواندم، و بدین، فخر نمیفروشم[۸۹].
- پیامبر خدا(ص) میفرماید: خداوند یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر آفرید که من، گرامیترین آنان نزد خداوند هستم و فخری نمیفروشم[۹۰].
- پیامبر خدا(ص) میفرماید: من جلودار پیامبرانم، و فخر نمیفروشم. من خاتم پیامبرانم، و فخر نمیفروشم. من نخستین شفاعتکننده و نخستین کسی هستم که شفاعتش پذیرفته میشود، و فخر نمیفروشم[۹۱].
- پیامبر خدا(ص) میفرماید: روز قیامت که میشود، من پیشوای پیامبران و سخنور و شفاعتدار ایشان هستم، و فخری نمیفروشم[۹۲].
- پیامبر خدا(ص) میفرماید: به من پنج چیز عطا شد که به هیچ پیامبری پیش از من عطا نشده بود، و آنها را برای خودستایی نمیگویم: من به سوی همه مردم، سرخ و سیاه، فرستاده شدم، و با ترسی که به فاصله یک ماه جلوتر از من در دل دشمنان میافتاد، یاری شدم، و غنیمتهای جنگی برای من حلال شد، با آن که برای کسی پیش از من حلال نشده بود، و زمین برای من، مسجد و پاک کننده قرار داده شد، و به من حقّ شفاعت داده شده و آن را برای امّتم اندوختهام، برای کسی که هیچ شرکی به خداوند نیاورد[۹۳].
- امام حسن(ع) میفرماید: چند تن از یهودیان، خدمت پیامبر(ص) آمدند و گفتند: ای محمّد! تو کسی هستی که ادّعا میکنی پیامبر خدایی؟ و تو کسی هستی که به تو وحی میشود، همانگونه که به موسی بن عمران وحی میشد؟ پیامبر(ص) لختی ساکت ماند و سپس فرمود: "آری، من سَرور فرزندان آدم هستم و فخر نمیفروشم"[۹۴].
- پیامبر خدا(ص) میفرماید: من، شریفترین تبار را دارم و خودستایی نمیکنم و با منزلتترین و ارجمندترین مردم هستم و قصدم فخرفروشی نیست[۹۵].
- پیامبر خدا(ص) میفرماید: خداوند مردم را به دو گروه تقسیم کرد و مرا در بهترین آن دو گروه قرار داد. این، همان سخن خدای عزّوجلّ است که: و ﴿وَأَصْحَابُ الْيَمِينِ﴾ و ﴿وَأَصْحَابُ الشِّمَالِ﴾. من از اصحاب یمین و از بهترین اصحاب یمین هستم. سپس خداوند، این دو گروه را به سه گروه تقسیم کرد و مرا در بهترین آن سه گروه قرار داد و این، همان سخن خدای عزّوجلّ است که: ﴿ فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ ﴾[۹۶]. سپس خداوند، این سه گروه را قبیلهها ساخت و مرا در بهترین قبیله نهاد و این، زمان سخن خدای عزّوجلّ است که: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ﴾[۹۷]. من، پرهیزگارترین فرزند آدم و گرامیترین ایشان در نزد خداوند عزّوجلّ هستم، بدون آن که بِدان ببالم[۹۸].
- به نقل از ابن عباس: گروهی از یاران پیامبر خدا(ص) به انتظار ایشان نشسته بودند.پیامبر(ص) بیرون آمد تا این که به آنها نزدیک شد و شنید که با هم چه میگویند. یکی از آنان گفت: عجیب است! خداوند، از میان خلقش دوستی برگزید. او ابراهیم را دوست خود گرفت! دیگری گفت: این، عجیبتر از سخن گفتن با موسی نبود که به راستی با او گفتگو کرد! و یکی دیگر گفت: و عیسی که کلمه وجودی خدا و روح اوست،عجیبتر است! و یکی هم گفت: و آدم که خداوند، او را برگزید!پیامبر(ص) بر آنها وارد شد و سلام کرد و فرمود: "سخن و اظهار تعجّبهایتان را شنیدم. "ابراهیم، دوست خدا بود"، درست است. "موسی، همسخن و همراز خود بود"، درست است. "عیسی، روح و کلمه وجودی خدا بود"، درست است، و "آدم را خداوند برگزید"، همینگونه است. هان! من، محبوب خدایم و فخری نیست. من روز قیامت، پرچمدار ستایش خداوند هستم و فخری نیست. من نخستین شفاعت کنندهام و اوّلین کسی هستم که شفاعتش پذیرفته میشود و فخری نیست. من، نخستین تکان دهنده حلقه درِ بهشت هستم و خداوند، در را برایم میگشاید و مرا همراه فقیران مؤمن به درون بهشت میبرد و فخری نیست، و من، ارجمندترین انسانها از اوّلین تا آخرین هستم و فخری نیست"[۹۹].
- پیامبر خدا(ص) میفرماید: هنگامی که مردم برانگیخته میشوند، من نخستین کسی هستم که بیرون میآید، و من سخنگوی مردم هستم، هنگامی که به عرصه قیامت، وارد میشوند. من، بشارت دهنده آنان هستم، هنگامی که ناامید میشوند. آن روز، پرچم ستایش الهی به دست من است، و من، ارجمندترین فرزند آدم نزد خدایم هستم و فخری نیست[۱۰۰].
- پیامبر خدا(ص) میفرماید: من روز قیامت، سَرور فرزندان آدم هستم و پرچم ستایش الهی به دست من است و فخری نیست. در آن روز، هیچ پیامبری از آدم و غیر او نیست، جز این که زیر پرچم من است، و من، نخستین کسی هستم که زمین از روی او کنار میرود [و از قبر بیرون میآیم] و فخری نیست[۱۰۱].
- پیامبر خدا(ص) میفرماید: من، نخستین انسانی هستم که در روز رستاخیز، زمین از روی جمجمهام کنار میرود و فخری نیست. پرچم ستایش الهی، به من داده میشود و فخری نیست. من، سَرور مردم در روز رستاخیز هستم و فخری نیست. من، نخستین کسی هستم که در روز رستاخیز، وارد بهشت میشوم و فخری نیست[۱۰۲].
- پیامبر خدا(ص) میفرماید: نخستین پرچمی که به بهشت میرسد و در بهشت را میکوبد، پرچم من است و نخستین کسی که اجازه شفاعت به او داده میشود، من هستم و فخری نیست[۱۰۳][۱۰۴].
فروتنی هنگام مدح و ستایش
- به نقل از اَنَس: مردی گفت: ای محمّد! ای سَرور و فرزند سَرور ما! ای بهترینِ ما و فرزند بهترین ما! پیامبر خدا(ص) به او فرمود: "ای مردم! پرهیزگار باشید و شیطان، فریبتان ندهد. من، محمّد فرزند عبدالله هستم؛ بنده خدا و فرستاده او. به خدا سوگند، دوست ندارم که مرا بالاتر از آن جایگاهم که خدا مرا در آن جا نشانده است، بنشانید"[۱۰۵].
- پیامبر خدا(ص) میفرماید: مرا آنگونه نستأیید که مسیحیان، فرزند مریم را ستودند. من، تنها یک بنده خدا هستم. پس بگویید: بنده خدا و فرستاده او[۱۰۶].
- پیامبر خدا(ص) میفرماید: مرا از آنچه سزاوارم، فراتر نبرید؛ زیرا خداوند -تبارک و تعالی - پیش از آن که مرا پیامبر قرار دهد، بنده خود قرار داد. خدای - تبارک و تعالی - فرموده است: ﴿مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُواْ عِبَادًا لِّي مِن دُونِ اللَّهِ وَلَكِن كُونُواْ رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنتُمْ تَدْرُسُونَ وَلاَ يَأْمُرَكُمْ أَن تَتَّخِذُواْ الْمَلائِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا أَيَأْمُرُكُم بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنتُم مُّسْلِمُونَ﴾[۱۰۷]"[۱۰۸][۱۰۹].
فروتنی در پذیرش دعوت
- به نقل از انس بن مالک: پیامبر خدا(ص) دعوت بنده زرخرید را [نیز] میپذیرفت[۱۱۰].
- به نقل از ابو موسی: پیامبر(ص)... به مهمانی ضعیفها نیز میرفت[۱۱۱].
- به نقل از انس بن مالک: پیامبر خدا(ص) روی زمین مینشست و روی زمین غذا میخورد و دعوت بنده زرخرید را میپذیرفت و میفرمود: "اگر به خوردن گوشت یک سردست دعوت شوم، میپذیرم و اگر پاچهای برای من هدیه آورند، قبول میکنم" و گوسفندش را خود میبست[۱۱۲][۱۱۳].
فروتنی در سلام دادن
- امام حسن(ع) میفرماید: از داییام هند بن ابی هاله - که توصیفگر بود-، درباره شمایل پیامبر خدا(ص) پرسیدم. گفت: پیامبر خدا.... با هر کس که رو به رو میشد، سلام میکرد[۱۱۴].
- به نقل انس : پیامبر خدا(ص) از کنار گروهی از کودکان گذشت و با آن که عجله داشت، به آنان سلام کرد[۱۱۵][۱۱۶].
فروتنی در خوردن و آشامیدن
- به نقل از زید شحّام: امام صادق(ع) فرمود: "پیامبر خدا از زمانی که خداوند عزّوجلّ او را برانگیخت، تا زمانی که او را از دنیا برد، هرگز در حال تکیه دادن غذا نخورد و مانند یک بنده غذا میخورد و چون یک بنده مینشست". گفتم: چرا؟ فرمود: "به خاطر فروتنی برای خداوند عزّوجلّ"[۱۱۷].
- به نقل از ابو خدیجه: من حضور داشتم که بشیرِ دهّان (روغن فروش) از امام صادق(ع) پرسید: آیا پیامبر خدا(ص) در حالی که به سمت راست یا چپش تکیه داده باشد، غذا میخورد؟ فرمود: "پیامبر خدا(ص) هیچگاه در حال تکیه دادن به راست یا چپش غذا نمیخورد؛ بلکه بندهوار مینشست". گفتم: چرا؟ فرمود: "به خاطر فروتنی برای خداوند عزّوجلّ"[۱۱۸].
- پیامبر خدا(ص) میفرماید: من در حال تکیه زدن، غذا نمیخورم[۱۱۹].
- پیامبر خدا(ص) میفرماید: من، تنها یک بندهام. غذا میخورم، همانگونه که بنده زرخرید میخورد، و میآشامم، همانگونه که بنده زرخرید میآشامد[۱۲۰].
- به نقل از عایشه: پیامبر خدا(ص) فرمود: "فرشتهای نزد من آمد... و گفت: پروردگارت به تو سلام میرساند و میفرماید: "میخواهی پیامبر و بنده باشی، یا پیامبر و شاه؟". من به جبرئیل نگاه کردم. به من اشاره کرد که: تواضع کن. پس گفتم: پیامبر و بنده". از آن پس، پیامبر خدا(ص) در حال تکیه دادن غذا نمیخورد و میفرمود: "من، بندهوار غذا میخورم و بندهوار مینشینم"[۱۲۱]
- به نقل از محمّد بن مسلم: روزی بر امام باقر(ع) وارد شدم و ایشان تکیه داده بود و غذا میخورد، در حالی که برای ما روایت میشد که این کار، مکروه است. من شروع به نگاه کردن به ایشان کردم. امام(ع) مرا به غذایش دعوت کرد. چون از خوردن فراغت یافت، فرمود: "ای محمّد! شاید در این فکری که پیامبر خدا(ص) از زمانی که خداوند، او را مبعوث کرد تا وقتی از دنیا رفت، هیچ چشمی او را ندید که در حال تکیه دادن، غذا بخورد؟". سپس به خودش جواب داد و فرمود: "آری! به خدا سوگند، از زمانی که خداوند، مبعوثاش کرد تا زمانی که از دنیا رفت، هیچ چشمی ندید که او در حال تکیه دادن، غذا بخورد"[۱۲۲].
- امام صادق(ع) میفرماید: پیامبر خدا(ص) در شبانگاه روز پنجشنبه در مسجد قُبا روزه گشود و فرمود: "آیا هیچ آشامیدنیای هست که بیاشامم؟". اوس بن خَوَلی انصاری، کاسه بزرگی از شیر و عسل به هم آمیخته، نزد ایشان آورد. پیامبر(ص) قدح را که بر دهانش گذاشت، آن را دور ساخت و پس از آن فرمود: "دو آشامیدنی که به یکی از آنها میتوان اکتفا نمود! من آن را نمیآشامم، و آن را برای کسی حرام نمیگردانم؛ امّا برای خدا فروتنی میکنم، که هر کس برای خدا فروتنی کند، خدا بالایش میبرد، و هر که گردنفرازی نماید، خدا پستش میکند، و هر که در معیشت خویش بین اسراف و تنگگیری میانهروی پیش گیرد، خدا او را روزی میدهد، و هر که اسراف کند، خدا او را محروم میگرداند، و هر که مرگ را فراوان یاد کند، خدا او را دوست میدارد"[۱۲۳].
- به نقل از ابو سعید خُدری: پیامبر(ص) سوار بر استر، از جوی آبی گذشت. مردم، روزه و پیادگان، فراوان بودند. پیامبر(ص) فرمود: "بنوشید" و مردم به او مینگریستند. پیامبر(ص) فرمود: "بنوشید، که من، کمترین شما هستم!" [۱۲۴]. مردم به او مینگریستند که پیامبر(ص) از استر، پیاده شد و آب نوشید و مردم نیز نوشیدند[۱۲۵][۱۲۶].
فروتنی در غذا خوردن با بینوایان
- امام باقر(ع) میفرماید: در روزگار پیامبر خدا(ص)، بینوایان، شبها را در مسجد میخوابیدند. یک شب، پیامبر(ص) با بینوایانی که در مسجد بودند، نزدیک منبر در دیگی افطار کرد. سی مرد از غذای آن دیگ خوردند و سپس آن دیگ به همسران پیامبر خدا(ص) برگردانده شد و آنها را هم سیر کرد[۱۲۷].
- به نقل از یزید بن عبد الله بن قسیط: اهل صُفّه (سکّونشینان)، جماعتی از اصحاب پیامبر(ص) بودند که خانهای نداشتند و در زمان پیامبر خدا(ص) در مسجد میخوابیدند و چون سرپناهی نداشتند، در آن جا به سر میبردند. پیامبر خدا(ص) هنگام شام، آنها را فرا میخواند و آنان را در میان اصحابش تقسیم میکرد و گروهی از آنها نیز با پیامبر(ص) شام میخوردند، تا وقتی که خداوند، ثروت را برای مسلمانان] به ارمغان آورد[۱۲۸].
- ابن شهر آشوب: پیامبر خدا(ص) با تهیدستان مینشست و با بینوایان، غذا میخورد و با دست خود به آنان غذا میداد[۱۲۹][۱۳۰].
فروتنی در نشستن
- پیامبر خدا(ص) میفرماید: من، همانگونه غذا میخورم که بندگان میخورند و همانطور مینشینم که بندگان مینشینند؛ زیرا من، تنها یک بنده هستم[۱۳۱].
- امام علی(ع) در توصیف پیامبر(ص) میفرماید: ایشان روی زمین غذا میخورد و بندهوار مینشست[۱۳۲].
- امام صادق(ع) میفرماید: پیامبر خدا(ص) مانند بندگان مینشست و خود را بنده میدانست[۱۳۳].
- به نقل از حبیب بن عبیاد رحبی: گروهی از یهودیان، قابلمه آبگوشتی برای پیامبر خدا(ص) آوردند. پیامبر(ص) فرمود: "هدیه است یا صدقه؟". گفتند: هدیه است. پیامبر(ص) خورد. یکی از آنها گفت: محمّد، مانند بندگان نشسته است! پیامبر خدا(ص) فهمید و فرمود: "من هم بندهام و مانند همانها مینشینم"[۱۳۴].
- پیامبر(ص) بر زمین مینشست و در نشستن، تکیه نمیداد[۱۳۵].
- به نقل از یحیی بن ابیکثیر: پیامبر خدا(ص) بدون تکیه دادن و بر روی یک پا مینشست[۱۳۶][۱۳۷].
فروتنی در مجلسها
- به نقل از عکرمه: عبّاس (عموی پیامبر(ص) گفت: من مدّت ماندن پیامبر(ص) را میان خودمان به دست خواهم آورد. او به پیامبر(ص) گفت: من میبینم که آنها (مراجعهکنندگان) تو را آزار میدهند و گرد و غبارشان به تو آزار میرساند. کاش سایبانی درست میکردی و از آن بالا با ایشان گفتگو میکردی؟ پیامبر(ص) فرمود: "من همواره میان آنان به سر میبرم تا پا روی لباسهایم بگذارند و دور و برم بنشینند و عبایم را از دست هم بکشند تا خداوند، آن کسی باشد که مرا از آنان آسوده کند"[۱۳۸][۱۳۹].
فروتنی در راه رفتن
- قرآن میفرماید: ﴿وَعِبَادُ الرَّحْمَنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْنًا﴾[۱۴۰].
- فروتنی در راه رفتن پیامبر در حدیث:
- به نقل از ابو درداء: پیامبر خدا(ص) گاه که با یارانش پیاده میرفت، آنان را وا میداشت که جلو بروند و خود، میان آنان میرفت[۱۴۱].
- به نقل از ابو أمامه: روزی پیامبر(ص) به طرف بقیع رهسپار شد. اصحاب پیامبر(ص) در پی ایشان به راه افتادند. پیامبر(ص) ایستاد و به آنها فرمان داد جلو بروند و آن گاه خود در پی آنها حرکت کرد. علّت را پرسیدند. فرمود: "من، صدای کفشهای شما را شنیدم و ترسیدم چیزی از تکبّر، به وجودم راه یابد"[۱۴۲].
- به نقل از عاصم بن حدره: پیامبر(ص) هیچگاه روی سینی غذا نخورد، و در راه رفتن، جمعیت فراوانی همراهیاش نکرد و هیچگاه دربانی نداشت[۱۴۳].
- به نقل از عبد الله بن ابی اوفی: پیامبر خدا(ص)... از این که با بیوهزنان و بینوایان راه برود و نیازهایشان را برآورده کند، خودداری [و تکبّر] نمیورزید[۱۴۴][۱۴۵].
فروتنی در سواری
- امام علی(ع) در یکی از سخنرانیها میفرماید: پیامبر خدا(ص)... بر الاغ برهنه سوار میشد و یک نفر را هم پشت سر خویش مینشاند[۱۴۶].
- به نقل از عبد الله بن جعفر: پیامبر خدا(ص) بر استرش سوار شد و مرا نیز پشت سر خویش سوار کرد[۱۴۷].
- به نقل از ابوذر: پیامبر خدا(ص) بر الاغی سوار شد و مرا نیز پشت سر خویش سوار نمود[۱۴۸][۱۴۹].
تبیین فروتنی پیامبر(ص) در سواری[۱۵۰]
- پادشاهان، دولتمردان و ثروتمندان پیشین به هنگام انتقال به این سو و آن سو، گاه از تخت روان استفاده میکردند، گاه در کالسکه مینشستند و کسی دیگر رانندگی آن را به عهده میگرفت و گاه بر اسبهای گرانقیمت سوار میشدند، بیآن که کسی از مردم معمولی یا حتّی یارانشان را در کنار خود جای دهند. آنان همچنین افرادی را جدا از خود و سوار بر اسبهای تیزرو برای ایجاد هیمنه و کبکبه ملازم خود مینمودند و بدین ترتیب قدرت و شوکت خود را به رخ مردم میکشیدند و در ایشان حسّ احترام یا ترس و هراس میآفریدند. در دنیای کنونی نیز دولتمردان و صاحبان مال و مقام، سوار ماشینهایی گرانبها میشوند و بی آن که کسی از دیگر مسافران و رهروان را در کنار خود بنشانند، ماشین و افرادی دیگر را ملازم رکاب خود میسازند.
- امّا پیامبر اکرم(ص) بیآن که بر تخت روان و کالسکه بنشیند یا کسی را ملازم رکاب خود کند و یا حتّی از مرکبهای گرانقیمت استفاده نماید، ساده و بیآلایش بر استر و درازگوشِ با پالان یا بیپالان مینشست و بی آن که به تشریفات و تجمّلات بیندیشد، گاه شخصی دیگر را نیز در پشت خود مینشاند و هیچ اختصاصی برای خود قائل نمیشد. این کار فروتنانه را در دنیای امروز میتوان به استفاده از وسیله حمل و نقل ارزانقیمت - و نه گرانقیمت و اختصاصی - مانند نمود که ماشینهای دیگر آنها را همراهی نمیکنند و از سوار کردن دیگران نیز خودداری نمیورزند؛ شیوهای فروتنانه که متکبّران از آن، سر باز میزنند و سوار بر خودروهایی تکسرنشین، مغرور و بیاعتنا به رهگذران پیاده، به راه خود میروند.
- گفتنی است گاه مسائلی مانند ویژگی راه، حفظ جان خود و یا تأمین امنیت خانواده و همراهان، ایجاب میکند وسیلهای مناسب برگزید و یا به هنگام احساس خطر، از سوار کردن افرادی امتناع نمود و حتّی برای محافظت از مقامات قضایی و امنیتی و سیاسی، خودروها و محافظانی همراه کرد. رفتار فرد و نیاز زمانه، تفاوت دو رویکرد متکبّرانه و حفاظتی را نشان میدهد[۱۵۱].
فروتنی در همه کارها
- قرآن میفرماید:
- ﴿وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾[۱۵۲].
- ﴿وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾[۱۵۳].
- امام هادی(ع) میفرماید: پیامبر ما، برترین پیامبران است... و فروتنترین مردم است[۱۵۴].
- امام علی(ع) در یکی از سخنرانیها میفرماید: در پیامبر خدا(ص) برای تو، الگویی کافی، و دلیلی بر نکوهیدگی و عیبناکی دنیاست... او با دست خود از پوست درخت خرما زنبیل میبافت و به یارانش میگفت: "کدامتان آنها را برای من میفروشد؟" و از بهای آنها نان جوین میخرید و میخورد... . ایشان روی زمین غذا میخورد، و همچون برده مینشست، و با دست خود، کفشش را وصله میزد، و با دست خویش جامهاش را پینه میکرد، و بر الاغِ برهنه سوار میشد و یک نفر را هم پشت سر خویش مینشاند[۱۵۵].
- به نقل از ابو سعید خُدری: پیامبر خدا(ص) به شتر علف میداد و خانه را جارو میکرد و کفش خود را پینه میزد و لباسش را وصله میکرد و گوسفند میدوشید و همراه خدمتکار، غذا میخورد و چون او خسته میشد، در آرد کردن همراهیاش میکرد و از این که کالا و موادّ مورد نیاز خانوادهاش را از بازار به خانه ببرد، خجالت نمیکشید و با بینیاز و نیازمند، دست میداد و ابتدا سلام میکرد و دعوت به هر غذایی، حتّی خرمای خشکیده را کوچک نمیشمرد و رد نمیکرد، و کمهزینه، نرمخو، بزرگمنش، خوشمعاشرت و گشادهرو بود. لبخند میزد، بی آن که بخندد. اندوهناک بود، بیآن که رو ترش کند. فروتن بود، بی آنکه خوار باشد. بخشنده بود، بی آن که زیادهروی کند. دلنازک و با هر مسلمانی مهربان بود. هیچگاه از سرِ سیری، آروغ نزد و به کارهای ننگین، دست نیالود[۱۵۶].
- پیامبر خدا(ص) میفرماید: هر که پشمینه بپوشد و کفش وصلهدار به پا کند و الاغش را سوار شود و گوسفندش را بدوشد و نانخورهایش با او هم غذا شوند، هر آینه، خداوند، کبر را از او دور کرده است. من، بندهای هستم زاده بندهای دیگر، مانند بنده مینشینم و مانند بنده غذا میخورم. به من وحی شده است که: "فروتن باشید و کسی بر کسی گردنفرازی نکند". دست خداوند، میان خلقش گسترده و قدرتمند است. هر کس خود را بر کُشد، خدا او را فرود میآورد، و هر کس خود را فرود آورد، خدا او را بر میکشد، و کسی روی زمین، یک وجب به قصد گردنفرازی و خدایی کردن، راه نمیرود، جز آن که خداوند، سرنگونش میکند[۱۵۷].
- به نقل از ابو موسی: پیامبر خدا(ص) الاغ سوار میشد و لباس پشمی میپوشید و گوسفند را نگاه میداشت تا آن را بدوشد و خود از مهمان، پذیرایی میکرد[۱۵۸].
- به نقل از اَنس : پیامبر خدا(ص) از بیمار عیادت میکرد و در تشییع جنازه حاضر میشد و سوار الاغ میشد و دعوت بنده زرخرید را نیز میپذیرفت. او در روز عزیمت برای رویارویی با بنیقریظه بر الاغی سوار بود که مهارش از الیاف خرما و پالانی از همان الیاف رویش بود[۱۵۹].
- به نقل از اَنَس : پیامبر خدا(ص) پشمینه پوشید و کفش پینهزده به پا کرد و نان جوی ناگوار و گلوگیر خورد و لباس زیر به تن کرد[۱۶۰].
- به نقل از عثمان، در سخنرانیاش : به خدا سوگند، ما پیامبر خدا(ص) را در سفر و حضر همراهی کردیم. از بیمارهایمان عیادت مینمود، جنازههایمان را تشییع میکرد، همراهمان به جنگ میآمد و در کم و زیاد با ما همدردی میکرد. گروهی، کارهای او (پیامبر(ص)) را به من یاد میدهند که شاید یکی از آنها نیز وی را ندیده است! [۱۶۱].
- امام باقر(ع) میفرماید: پیامبر خدا(ص) بندهوار غذا میخورد و بندهوار مینشست و روی زمین غذا میخورد و روی زمین میخوابید[۱۶۲].
- به نقل از حسن : پیامبر خدا(ص) درها را به روی خود نمیبست و نگهبان و دربان بر آن نمیایستاد و نه صبح برایش قابلمه غذایی میآوردند و نه شب. پیامبر خدا(ص) در دسترس بود و هر کس میخواست پیامبر خدا(ص) را ببیند، میدید. روی زمین مینشست و غذایش روی زمین نهاده میشد و لباس زیر میپوشید و سوار الاغ میشد و کسی را هم پشت سرش سوار میکرد و به خدا سوگند، دستش را پس از غذا خوردن میلیسید [۱۶۳].
- به نقل از بَراء: در جنگ احزاب، پیامبر خدا(ص) را دیدم که خاک خندق را حمل میکند و گَرد و غبار، سفیدی شکم ایشان را پوشانده بود[۱۶۴].
- به نقل از یعقوب بن زید: پیامبر(ص) گرد و غبار مسجد را با شاخه نخل میرُفت[۱۶۵].
- ابن شهر آشوب: پیامبر(ص) هدیه را میپذیرفت، حتی اگر جرعه شیری میبود و آن را میخورد؛ امّا صدقه نمیخورد[۱۶۶].
- ابن شهر آشوب در بیان آداب پیامبر خدا(ص): یکی از عالمان، آداب پیامبر خدا(ص) را از میان احادیث، برگزیده و گرد آورده است،از جمله: پیامبر(ص) روی زمین مینشست و روی آن میخوابید و روی آن غذا میخورد و کفش خود را پینه میزد و لباسش را وصله میکرد و در را خود به روی مراجعه کننده میگشود و گوسفند میدوشید و شتر را میبست و شیرش را میدوشید و هر گاه خدمتکار خسته میشد، در آرد کردن، همراهیاش میکرد و آب وضویش را خود، شبها کنارش مینهاد و از همه باحیاتر و سر به زیر تر بود و در نشستن، تکیه نمیداد و در کارهای خانه، کمک و خدمت مینمود و گوشت، خرد میکرد و چون بر سر سفره مینشست، فروتن و جمع و جور مینشست و انگشتان خود را پس از غذا خوردن میلیسید، و هیچگاه آروغ نزد، و دعوت آزاد و بنده زرخرید را میپذیرفت، حتّی اگر برای سردست یا پاچه گوسفندی باشد، و هدیه را قبول میکرد، حتّی اگر جرعهای شیر بود، و آن را میخورد؛ امّا صدقه نمیخورد و به هیچ کس رو در رو و خیره نمینگریست. برای خدایش خشم میگرفت و برای خود، خشمگین نمیشد و از گرسنگی، سنگ به شکمش میبست. آنچه را حاضر بود، میخورد و آنچه را مییافت، رد نمیکرد. دو لباس نمیپوشید. برد یمانیِ خطدار و عبای گشاد پشمی و لباسهای زبر کتانی و پنبهای میپوشید و بیشتر لباسهایش سفید بود... و بندهاش یا کسی دیگر را پشت سرِ خود، سوار میکرد و بر هر چه برایش فراهم میآمد، سوار میشد: اسب، استر یا الاغ، و سوار الاغِ بیپالان میشد، در حالی که دهنهاش (زمامش) روی حیوان بود. پیاده و پابرهنه و بدون عبا و عمامه و کلاه هم راه میرفت. تشییع جنازه میکرد. از بیماران در دورترین نقطه مدینه عیادت مینمود. با فقیران، همنشین و با بینوایان، همغذا میشد و با دست خود به آنها غذا میخوراند. فضیلتمندان را به خاطر اخلاقشان گرامی میداشت و به وسیله نیکی به شرافتمندان، با آنها اُلفت میورزید. با خویشان نسبی خود، ارتباط برقرار میکرد، بی آنکه آنها را به غیر ایشان ترجیح دهد، مگر در آن جا که خداوند، فرمان میداد. به هیچکس جفا نمیکرد و عذرخواهی عذر خواهنده را میپذیرفت، و بهجز زمان نزول وحی و اندرز دادن، بیش از هر کس دیگری لبخند به لب داشت و گاه نیز میخندید، بی آن که قهقهه بزند. خوراک و لباسش بهتر از بندگان و کنیزانش نبود. در برابر دشنام کسی، به وی دشنام نداد و زن و خدمتکاری را نفرین نکرد و اطرافیان و خانوادهاش کسی را سرزنش نمیکردند، جز آن که میفرمود: "او را واگذارید"، و هیچکس - آزاد یا بنده و کنیزی - نزد او نمیآمد، مگر آن که بر میخاست و پی کارش را میگرفت. نه بدخو و درشتخو بود و نه میان بازار فریاد میکشید، و بدی را با بدی جزا نمیداد؛ بلکه چشمپوشی و گذشت میکرد. هر کس را که میدید، ابتدا به او سلام میکرد، و پی کار هر که را میگرفت، پایداری میکرد تا این که به انجام رسد یا او منصرف شود. کسی دست او را نگرفت، جز آن که پیامبر(ص) دست او را رها نکرد تا آن که آن فرد دستش را رها نمود، و چون مسلمانی را میدید، پیش از او دستش را پیش میآورد و با او دست میداد. جز با یاد خداوند نمینشست و بر نمیخاست و کسی در حال نماز پیامبر(ص) کنار ایشان نمینشست، مگر آن که نمازش را کوتاه مینمود و به او روی میکرد و میفرمود: "آیا کاری داری؟"، و بیشتر نشستن پیامبر(ص)، اینگونه بود که هر دو ساقش را بالا میآورد، و به هنگام وارد شدن به مجلس در جایی مینشست که آخرین فرد مجلس شود نه جدا و دور و نه لزوماً در صدر مجلس، و بیشتر رو به قبله مینشست و هر کس را که بر او وارد میشد، گرامی میداشت تا آن جا که گاه لباسش را میگسترد و تشک زیر پای خود را بر میداشت و برای تازه وارد پهن میکرد[۱۶۷].[۱۶۸].
حکایتهایی از فروتنی پیامبر(ص)
- امام صادق(ع) میفرماید: روزی، پیامبر خدا(ص) روی زمین نشسته بود و غذا میخورد که زن بددهنی بر ایشان گذشت و گفت: ای محمّد! تو مانند بنده غذا میخوری و چون بنده مینشینی!پیامبر خدا(ص) به او فرمود: "من یک بنده هستم. کدام بنده، بندهتر از من است؟". زن گفت: پس لقمهای از غذایت را به من بده. پیامبر(ص) لقمهای به او داد. زن گفت: نه؛ لقمهای را که در دهانت هست، به من بده. پیامبر خدا(ص) لقمه را از دهانش بیرون آورد و به او داد. زن آن را خورد... و از آن پس، تا زمانی که از دنیا رفت، دیگر بدزبانی به سراغش نیامد[۱۶۹].
- نقل شده است که پیامبر(ص) در سفری، به اصحاب خود دستور داد گوسفندی ذبح کنند. یکی از آنها گفت: من، سر میبرم. دیگری گفت: من، پوست میکَنَم. سومی گفت: من، گوشتش را خُرد میکنم. چهارمی گفت: من، آن را میپزم. پیامبر خدا(ص) فرمود: "من هم برای شما هیزم جمع میکنم". اصحاب گفتند: ای پیامبر خدا! شما زحمت نکشید. پدران و مادرانمان به فدایتان! ما به جای شما، کار میکنیم. پیامبر(ص) فرمود: "میدانم که شما به جای من، کار میکنید؛ امّا خداوند خوش ندارد که بندهاش با عدهای از دوستان و همسفران خود باشد؛ ولی امتیاز خاصّی میان آنها داشته باشد". پس برخاست و شروع به جمعآوری هیزم کرد[۱۷۰].
- به نقل از ابو سعید خُدری: پیامبر خدا(ص) بر جوانی گذشت که گوسفندی را پوست میکند. پیامبر خدا(ص) به او فرمود: "کنار برو تا نشانت بدهم". پیامبر خدا(ص) سپس دستش را میان پوست و گوشت کرد و تا بغل به درون آن فُرو برد و فرمود: "ای جوان! این گونه پوست بکن" و سپس رفت[۱۷۱].
- به نقل از ابو ایّوب: هنگامی که پیامبر خدا(ص) در ابتدای ورود به مدینه در خانه من فرود آمد، به طبقه پایین رفت و من و اُمّ ایوب (همسرم) در بالا بودیم. به پیامبر(ص) گفتم: ای پیامبر خدا! پدر و مادرم فدایت باد! من خوش نمیدارم و این را بر خود گران میبینم که من بالای شما و شما زیر من باشید. شما به بالا بیایید و ما به پایین میرویم. پیامبر(ص) فرمود: "ای ابو ایّوب! برای ما و کسی که بر ما وارد میشود، راحتتر است که در پایین خانه باشیم"[۱۷۲].
- به نقل از اسحاق بن عبد الله بن ابی طلحه: پیامبر خدا(ص) به دیدار سعد رفت و نزد او اندکی از نیمروز خوابید. هنگامی که هوا کمی خنک شد، برایش الاغی کندرو و نه چندان اصیل آوردند و بالاپوش کلفتی روی آن انداختند و آن را برای پیامبر(ص) آماده کردند. پیامبر(ص) سوار شد و سعد خواست پسرش را نیز پشت پیامبر(ص) سوار کند تا الاغ را باز گرداند. پیامبر خدا(ص) فرمود: "اگر با من روانهاش میکنی، جلویم سوارش کن". سعد گفت: نه! پشت سرت سوار میکنم، ای پیامبر خدا! پیامبر خدا(ص) فرمود: "صاحبان مرکب، سزاوارتر به نشستن به صدر آن هستند". سعد گفت: او را با تو روانه نمیکنم؛ امّا الاغ را باز گردان.پیامبر(ص) الاغ را باز گرداند، در حالی که الاغی راهوار و سریع شده بود، به گونهای که همراهی با او آسان نبود[۱۷۳].
- به نقل از اَنَس: هنگامی که پیامبر خدا(ص) وارد مکّه شد، مردم برای دیدنش راست ایستادند و سرک کشیدند؛ امّا پیامبر(ص) از سرِ فروتنی، سرش را روی جهاز شترش نهاد[۱۷۴].
- به نقل از ابو مسعود: مردی نزد پیامبر(ص) آمد و هنگام گفتگو با ایشان بدنش میلرزید.پیامبر(ص) به او فرمود: "آرام باش! من که پادشاه نیستم؛ بلکه پسرِ زنی هستم که گوشت قورمه (خشک و نمکزده) میخورد"[۱۷۵].
- به نقل از ابو ذر: سلمان و بلال را دیدم که به سوی پیامبر(ص) میآیند. ناگاه، سلمان روی پای پیامبر خدا(ص) افتاد و شروع به بوسیدن آن کرد. پیامبر(ص) او را از این کار باز داشت و سپس به او فرمود: "ای سلمان! رفتاری را که عجمها با شهریاران خود میکنند، با من نکن. من بندهای از بندگان خدا هستم و مانند بنده غذا میخورم و مانند بنده نشست و برخاست مینمایم"[۱۷۶].
- به نقل از ابو مسلم، از ابو هریره: روزی همراه پیامبر خدا(ص) وارد بازار شدم. پیامبر به سمت پارچهفروشان رفت و شلواری به چهار درهم خرید. بازاریان، کسی را داشتند که کالاها را برایشان وزن میکرد. پیامبر خدا(ص) به او فرمود: "وزن کن و چربش کن"[۱۷۷]. مردِ وزنکننده گفت: این سخن را از هیچکس نشنیده بودم. به او گفتم: در دوری و ناآشنایی با دینت، همین بس که پیامبرت را نمیشناسی؟ آن مرد، ترازو را انداخت و خود را روی دست پیامبر(ص) انداخت و شروع به بوسیدن آن کرد. پیامبر خدا(ص) دستش را از دست او بیرون کشید و فرمود: "این را عجمها با پادشاهان خود میکنند. من، تنها مردی از شما هستم. وزن کن و چربش کن". پیامبر خدا(ص) شلوار را گرفت و رفت[۱۷۸].
- به نقل از یحیی بن جعده: مردی سیاهپوست و آبلهرو که پوست او کنده شده بود، وارد شد و کنار هیچکس نمینشست، جز آن که وی او را بلند میکرد. پیامبر خدا(ص) دست او را گرفت و کنار خود نشاند[۱۷۹][۱۸۰].
فروتنی و دوری از تکلف
پیامبر به تمام معنا از تکلف به دور بود و این حقیقت در همه امور زندگی شخصی و اجتماعی آن حضرت مشهود است. بیتکلفی پیامبر در لباس و نشست و برخاستش، آشکار بود. مانند پادشاهان و اشراف لباس نمیپوشید و از حرکتهای پر طمطراق بیزار بود. چنان نبود که در رفت و آمد، خیل مریدان و ملتزمان رکاب همراهیاش کنند. چشمها را با کبکبه و دبدبه پر نمیساخت. سادگی، راحتی و بیآلایشی او، همه را مجذوب خود میکرد. چون راه میرفت، قدمهایش را سبک برمیداشت و تند میرفت[۱۸۱].
آن چنان بیتکلف بود که وقتی وارد مجلسی میشد، در نزدیکترین جا به محل ورود خود مینشست: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) إِذَا دَخَلَ مَنْزِلًا قَعَدَ فِي أَدْنَى الْمَجْلِسِ حِينَ يَدْخُلُ»[۱۸۲]. همچنین کراهت داشت کسی برای وی به پا خیزد و مردم نیز از این جهت پیش پای آن حضرت بلند نمیشدند[۱۸۳].
ابو امامه نقل میکند: «روزی پیامبر بر ما گذشت و ما به احترام او از جا برخاستیم، در حالی که به عصا تکیه داده بود. به ما گفت: آن سان که ایرانیان برای بزرگ داشت یکدیگر در پیش پای هم برمیخیزند، برنخیزید»[۱۸۴]. همین بیپیرایگی او سبب شده بود همه شیفته او شوند. مردم، او را سخت دوست میداشتند و به او عشق میورزیدند[۱۸۵]. ایشان میفرمود: مرا بالاتر از آنچه هستم، قرار مدهید و آن سان که نصارا درباره مسیح سخن گفتند، درباره من سخن مگویید. همانا خداوند پیش از آنکه مرا رسول گیرد، بنده گرفته است[۱۸۶].
ابوذر غفاری میگوید: رسول خدا(ص) در میان اصحابش مینشست. اگر ناشناسی میآمد، نمیدانست پیامبر کدام است تا آنکه میپرسید. پس از پیامبر درخواست کردیم تا جایگاهی اختیار کند که اگر ناشناسی وارد شد، حضرت رابشناسد. آن گاه سکویی از گِل بنا کردیم، حضرت بر آن مینشست و ما نیز گرد او مینشستیم. در حدیث آمده است: «كَانَ مِنْ خَلْقِهِ أَنْ يَبْدَأُ مَنْ لَقِيَهُ بِالسَّلَامِ»[۱۸۷].
همچنین اول از همه دست میداد و مصافحه میکرد: «إِذَا لَقِيَ مُسْلِماً بَدَأَهُ بِالْمُصَافَحَةِ»[۱۸۸].
خدمتکاران شهر مدینه که با ظرفهای مخصوص، آب را برای اربابان خود میآوردند، پس از نماز صبح، ظرفهای آب را خدمت پیامبر میبردند تا آن حضرت، دست خود را در آنها قرار دهد و به این صورت متبرک شوند. چه بسا روزهای سرد که این کار انجام میشد و پیامبر بدون اینکه اظهار ناراحتی کند، دست خود را در آن آبهای سرد میگذاشت[۱۸۹].
بنابر روایتی پیامبر اعظم(ص) به ابوذر فرمود: ای ابوذر! بیشتر کسانی که وارد آتش دوزخ میشوند، متکبّرانند. فردی عرض کرد: ای رسول خدا! آیا کسی را از کبر نجاتی هست؟ فرمود: آری، هر که لباس درشت پوشد و چارپا سوار شود و بز بدوشد و با مسکینان نشیند[۱۹۰]. همچنین آن حضرت خطاب به ابوذر گفت: ای ابوذر! آنکه به بازار رود و نیازهای خود را بخرد و خودش آن را حمل کند، از کبر دور گردد[۱۹۱]. ای ابوذر! هر که لباس خود را وصله کند و کفش خود را پینه زند و چهره بر خاک ساید، از کبر دور شود[۱۹۲].
آن حضرت، نمونه تکبر گریزی و خاکساری بود. ایشان میفرمود: من بندهای هستم که بر زمین غذا میخورم و لباس درشت میپوشم و شتر را میبندم و انگشتان خود را میلیسم. چون بنده مملوکی مرا دعوت کند، اجابتش میکنم. پس هر که سنت و روش مرا ترک کند، از من نیست[۱۹۳].
آن حضرت در رفتار خود، با همه جلوههای تکبر برخورد میکرد. وقتی با اصحاب خود راه میرفت، آنان را پیش میانداخت و خود در میان آنان راه میرفت. در روایت است که آدمی وقتی کسی در عقب او راه رود، از خدا دور میشود[۱۹۴].
ابوسعید خدری روایت کرده است: آن حضرت، خود به شتر علف میداد و آن را میبست. خانه را میروفت و گوسفند را میدوشید. نعلین خود را پینه میکرد و جامه خود را وصله میزد. با خدمت کار خویش غذا میخورد و چون خادم از دستاس کردن خسته میشد، او را یاری میکرد. از بازار چیزی میخرید و به دست یا به گوشه جامه خویش میگرفت و به خانه میآورد. با توانگر و فقیر و خرد و بزرگ دست میداد. به هر کسی از نمازگزاران که میرسید - کوچک و بزرگ و سیاه و سفید و آزاد و بنده - ابتدا سلام میکرد. جامه خانه و بیرون او یکی بود. هر ژولیده و غبارآلوده که او را دعوت میکرد، از اجابت آن شرمگین نبود و آنچه را به آن دعوت میکردند، حقیر نمیشمرد؛ اگرچه به جز خرمای پوسیده چیزی نبود[۱۹۵]. از رسول خدا(ص) روایت شده است: «لَا يَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ كَانَ فِي قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنَ الْكِبْرِ»[۱۹۶].
همچنین از ایشان رسیده است: آیا شما را از بدترین بندگان خدا آگاه نسازم؟ درشت خوی متکبر. آیا شما را از بهترین بندگان خدا آگاه نسازم؟ ناتوان مستضعف[۱۹۷].
شیوه خوردن و نشستن حضرت در مجلس نشان دهنده فروتنیاش بود: «وَ كَانَ يَأْكُلُ عَلَى الْحَضِيضِ وَ يَنَامُ عَلَى الْحَضِيضِ»[۱۹۸].
همچنین وارد شده است: «مَا أَكَلَ مُتَّكِئاً قَطُّ»؛ «هیچ گاه در حالی که تکیه داده باشد، غذا نمیخورد»[۱۹۹]. نیز گفتهاند: «مَا عَابَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) مَضْجَعاً أَنْ فَرَشُوا لَهُ إِضْطَجَعَ وَ إِنْ لَمْ يُفْرَشْ لَهُ إِضْطَجَعَ عَلَى الْأَرْضِ»[۲۰۰].[۲۰۱]
فروتنی در برابر دیگران
«پیامبر خاتم(ص) در منتهای درجه تواضع و فروتنی بود. او آنی از اینکه عبد خدا و بنده خداست، غافل نمیشد. همیشه خود را در برابر عظمت حق، عبدی ضعیف که «لَا يَمْلِكُ لِنَفْسِهِ نَفْعاً وَ لَا ضَرّاً وَ لَا مَوْتاً وَ لَا حَيَاةً وَ لَا نُشُوراً» میدید. کسی که اینگونه است، چه قدر نسبت به بندگان خدا متواضع و مهربان است. تاریخ آن حضرت پر است از تواضع و فروتنی و مهربانی نسبت به خلق و عبودیت و اظهار ذلت نسبت به خالق. زنی به حضرت عرض کرد که تو همه چیزت خوب است. فقط یک عیب داری و آن اینکه خود را نمیگیری. مثل بندگان با خودت رفتار میکنی و روی زمین مینشینی. فرمود: «أَيُّ عَبْدٍ أَعْبَدُ مِنِّي»؛ «کدام بنده از من بندهتر است».
بیشک، سیرت متواضعانه و خودشکنانه آن حضرت، جنبه اخلاقی و فروتنی دارد، ولی قراین نشان میدهد که رسول اکرم(ص) به جنبه اجتماعی این قضایا هم زیاد توجه داشت. توجه داشت که همین احترامات، القاب و عناوین و عادات که کوچک به نظر میرسد، چه دیوار ضخیمی میان افراد به وجود میآورد و چه قدر تأثیر دارد در اینکه دلها را از هم دور کند.
رسول خدا(ص) در یکی از مسافرتها در حالی که با اصحابش همراه بودند، ظهر در منزلی فرود آمدند. قرار شد گوسفندی ذبح شود و ناهار از گوشت آن گوسفند استفاده شود. یکی از اصحاب گفت: سر بریدن گوسفند به عهده من. دیگری گفت: کندن پوست آن با من. سومی گفت: پختن گوشت با من. رسول خدا(ص) فرمود: جمع کردن هیزم از صحرا با من. اصحابش عرض کردند: یا رسول الله! شما زحمت نکشید. شما بنشینید ما خودمان با کمال افتخار همه کارها را میکنیم. ما راضی به زحمت شما نیستیم. فرمود: میدانم شما میکنید، ولی: «إِنَّ اللَّهَ يَكْرَهُ مِنْ عَبْدِهِ أَنْ يَرَاهُ مُتَمَيِّزاً بَيْنَ أَصْحَابِهِ»؛ «خداوند، خوش ندارد بندهاش را ببیند در حالی که در میان یارانش برای خود امتیازی نسبت به دیگران قائل شده است».
در سیرت رسول اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) قضایا و داستانهایی از این قبیل زیاد است که میرساند ایشان کوشش داشتند اینگونه عادتها را که ابتدا کوچک به نظر میرسد و همینها منشأ تفاوتهای بیجا در حقوق میگردد، برطرف کنند»[۲۰۲].[۲۰۳].
فروتنی
فروتنی حضرت محمد(ص) در پیشبرد اسلام نقش مؤثری داشت. مردم شاهد بودند که زمام دارانشان به دلیل خود برتربینی، هرگز با آنان آشنا نبودند، ولی اکنون فردی آمده است که خود را از نظر حقوق فردی و اجتماعی با دیگران حتی بردگان برابر میداند و میفرماید: «مِثل بندگان غذا میخورم و مثل آنان مینشینم. همانا من نیز بندهام».[۲۰۴].
ایشان هیچ گونه امتیازی برای خویش قائل نبود و مانند تمام مردم، امور شخصی خویش را خود انجام میداد. حضرت علی(ع) دراین باره میفرماید: «پیامبر روی زمین غذا میخورد و مینشست، مانند نشستن بنده و به دست خود پارگی کفشش را میدوخت و جامهاش را به دست خودش وصله میکرد و بر الاغ بیجهاز سوار میشد و دیگری را پشت سر خویش سوار میکرد».[۲۰۵].
رسول الله(ص) به صراحت میفرمود: ﴿إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ﴾[۲۰۶]. امام صادق(ع) در همین زمینه میفرماید: «كَانَ يَكْرَهُ أَنْ يَتَشَبَّهَ بِالْمُلُوكِ»؛ «پیامبر نمیپسندید که به شاهان شبیه باشد»[۲۰۷].
ابن مسعود، یکی از یاران پیامبر میگوید: روزی مردی با پیامبر سخن میگفت و بدنش میلرزید. هیبت پیامبر او را گرفته بود. پیامبر رو به او کرد و گفت: برادر! بر خودت آسان بگیر و راحت باش. من پادشاه نیستم. من پسر همان زنی هستم که چون شما غذای مانده و ساده میخورد. من با دست خودم شیر بز میدوشم. او هیچگاه در حال تکیه دادن، نه چیزی خورد و نه چیزی گفت؛ چراکه خوش نمیداشت به پادشاهان شبیه باشد»[۲۰۸].
این تواضع و احترام به مردم، در کوچه و بازار، مسجد و خانه وحتی در اوج جنگ، یکسان بود. در یکی از جنگها، یکی از مشرکان نزد پیامبر آمد و از او چیزی پرسید. پیامبر همان برخوردی را که با مردم کوچه و بازار داشت، با او نیز رعایت کرد[۲۰۹]. در همین زمینه، آیهای نازل شد که چنین بود: ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۲۱۰].
آن حضرت به کسی اجازه نمیداد کارهای او را در خانه یا سفر انجام دهد و در مقابل اصرار یارانش نیز میفرمود: «إِنَّ اللَّهَ يَكْرَهُ مِنْ عَبْدِهِ أَنْ يَرَاهُ مُتَمَيِّزًا بَيْنَ أَصْحَابِهِ»؛ «خداوند دوست ندارد بندهای را ببیند که در میان بندگان دیگر برای خود امتیاز قائل شده است»[۲۱۱]. همین یکساننگری از عوامل مهم جذب افراد به اسلام بود.
جاذبه شخصیتی هر کس تا حد زیادی مرهون رفتار محبت آمیز او با مردم و ارزش قائل شدن برای انسانهاست. حضرت محمد(ص) در غم و شادی و رنج و راحتی در کنار مردم بود. در تشییع جنازه شرکت میکرد و در دورترین نقطه شهر مدینه به عیادت بیمار میرفت[۲۱۲]. آنچه آن حضرت را به مردم نزدیک میساخت و سبب میشد با وی احساس یکدلی کنند، رفتار دور از تکلف ایشان بود. معاشرت او معمولی بود؛ با اینکه از نظر فکر، علم، عصمت، پاکی و فضایل روحی و معنوی بسیار والا بود. با تهیدستان، همنشین و با بینوایان همغذا میشد[۲۱۳]. در مجلسها، جای خاصی را برای خویش تعیین نمیکرد و در بند صدرنشینی در مجالس نبود. هر کجا جای خالی بود، مینشست و یارانش را نیز به در پیش گرفتن چنین رویهای فرا میخواند.
روی زمین مینشست و روی زمین غذا میخورد. مثل بردگان بر زمین مینشست و میدانست که بنده است؛ یعنی تظاهر نمیکرد، بلکه خصلتش چنین بود. همچنین به همه یکسان نگاه میکرد تا کسی در نگاه و توجه به مخاطب احساس تبعیض نکند[۲۱۴]. محمد(ص) با این مرام آسمانی که در بندگی و فروتنی او ریشه داشت، با توانگر و فقیر یکسان برخورد میکرد. گفتهاند روزی با جمعی از تهیدستان نشسته بود و غذا میخورد. زن بیاباننشینی از کنار آنان گذشت و رو به پیامبر گفت: ای پیامبر خدا! آیا تو همچون بندگان و بردگان غذا میخوری؟ پیامبر خدا تبسمی کرد و فرمود: «وای بر تو ای زن! از من بندهتر کیست؟»[۲۱۵].[۲۱۶].
منابع
پانویس
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج ۸، ص ۳۹۷.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۱۶.
- ↑ کلینی، الکافی، ج ۲، ص ۱۲۱؛ شیخ مفید، الامالی، ص ۲۳۹ و جلال الدین سیوطی، الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۵۲۳.
- ↑ « لَا حَسَبَ إِلَّا بِتَوَاضُعٍ»؛ شیخ صدوق، الخصال، ص ۱۸؛ حسن بن ابی الحسن دیلمی، اعلام الدین، ص ۱۶۹؛ شیخ طوسی، الامالی، ص ۵۹۰ و محمد بن محمد کوفی، الجعفریات، ص ۱۵۰.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۱۶.
- ↑ البخاری، صحیح، ج ۷، ص ۱۳۱؛ ابن ابی شیبه کوفی، المصنّف، ج ۶، ص ۱۴۴ و علی بن الجعد، مسند ابن الجعد، ص ۲۶۰.
- ↑ حسن دیلمی، ارشادالقلوب، ج۱، ص ۱۱۵، شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۵، ص ۵۴ و صالحی دمشقی، سبل الهدی و الرشاد، ج ۷، ص ج ۴۰.
- ↑ حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص ۲۴۴ - ۲۴۵ و سبل الهدی و الرشاد، ج ۷، ص ۳۲.
- ↑ قاضی ابرقوه، سیرت رسول اللّه(ص)، ج ۲، ص ۱۰۳۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۳، ص ۱۱۴؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج ۲، ص ۵۸۰ و ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۵، ص ۳۳۹.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۱۷.
- ↑ دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۳۰؛ مکارم الاخلاق، ص ۱۵؛ ابنسعد، الطبقات الکبری، ص ۲۷۹ و ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۸۲.
- ↑ ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۱۱۵؛ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۸۰ و تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۸۲.
- ↑ ابوسعید خرگوشی نیشابوری، شرف المصطفی، ج ۴، ص ۳۷۲ و مکارم الاخلاق، ص ۲۲.
- ↑ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۷۹.
- ↑ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ص ۳۴؛ الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج ۱، ص ۲۴۸ و ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۱، ص ۱۴۶.
- ↑ مکارم الاخلاق، ص ۱۵؛ الطبقات الکبری، ص ۲۷۹ و تقی الدین مقریزی، امتاع الاسماع، ج ۲، ص ۲۱۵.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۱۷.
- ↑ مکارم الاخلاق، ص ۲۲ و محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۶، ص ۲۳۶.
- ↑ مکارم الاخلاق، ص ۱۶؛ النسائی، السنن الکبری، ج ۳، ص ۴۴۳؛ ابن الاشعث السجستانی، سنن ابی داوود، ج ۲، ص ۴۱۲ و ابن حجر، فتح الباری، ج ۱، ص ۱۰۷.
- ↑ مکارم الاخلاق، ص ۱۶؛ النسائی، السنن الکبری، ج ۳، ص ۴۴۳؛ ابن الاشعث السجستانی، سنن ابی داوود، ج ۲، ص ۴۱۲ و ابن حجر، فتح الباری، ج ۱، ص ۱۰۷.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۱۷-۳۱۸.
- ↑ الکافی، ج ۲، ص ۱۲۲ و وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۲۷۳ و با اندکی اختلاف در: دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۳۳.
- ↑ ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۱۱۵.
- ↑ وسائل الشیعه، ج ۱۵، ص ۳۷۸.
- ↑ سنن ابی داوود، ج ۲، ص ۴۵۵.
- ↑ ورام بن ابیفراس، مجموعه ورام، ج ۱، ص ۲۰۱.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۱۸-۳۱۹.
- ↑ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۸۰؛ نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۱۱۸؛ الهیثمی، مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۹ و عبد الرزاق الصنعانی، المصنّف، ج ۱۰، ص ۴۱۵.
- ↑ الخصال، ج ۱، ص ۲۷۱؛ شیخ صدوق، علل الشرائع، ج ۱، ص ۱۳۰ و مکارم الاخلاق، ص ۱۱۵.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۱۹.
- ↑ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۸۰؛ المتقی الهندی، کنزالعمال، ج ۲، ص ۵۲۳ و سبل الهدی و الرشاد، ج ۷، ص ۳۴.
- ↑ المناقب، ج ۱، ص ۱۴۶ - ۱۴۷؛ امتاع الاسماع، ج ۲، ص ۱۸۸ و جوامع السیره، ص ۳۵.
- ↑ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۲، ص ۱۶۵؛ محمد بن یزید القزوینی، سنن ابنماجه، ج ۱، ص ۸۹ و فتح الباری، ج ۹، ص ۴۷۲.
- ↑ امتاع الاسماع ، ج ۲، ص ۲۲۱؛ سبل الهدی و الرشاد، ج ۷، ص ۳۷ و تاریخ مدینه دمشق، ج ۴، ص ۷۴ - ۷۵.
- ↑ مکارم الاخلاق، ص ۲۷ و بحار الانوار، ج ۶۳، ص ۴۱۰.
- ↑ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۸۰؛ مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۹ و المصنّف (صنعانی)، ج ۱۰، ص ۴۱۵.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۱۹-۳۲۰.
- ↑ ملا محسن فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ج ۴، ص ۱۴۰ و الغزالی، احیاء علوم الدین، ج ۲، ص ۳۳۱.
- ↑ احمد بن محمد قسطلانی، المواهب اللدینه بالمنح المحمدیه، ج ۲، ص ۱۹۲؛ یوسف بن اسماعیل النبهانی، وسائل الوصول الی شمائل الرسول(ص)، ص ۱۱۳ و عبداللّه بن سعید عبادی لحجی، منتهی السؤل، ج ۱، ص ۴۶۸
- ↑ شیخ صدوق، الامالی، ص ۴۶۶؛ مکارم الاخلاق، ص ۳۸ و الجعفریات، ص ۱۸۴.
- ↑ المحجة البیضاء، ص۱۴۱ و احیاء علوم الدین، ص۳۳۲.
- ↑ دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۳۷
- ↑ محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج ۸، ص ۴۰۵، شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۳۱۸؛ تاریخ مدینه دمشق، ج ۳، ص ۳۵۰؛ مجمع الزوائد، ج۸، ص۲۷۵؛الطبرانی، المعجم الکبیر، ج ۲۲، ص ۱۵۸ و کنزالعمال، ج ۷، ص ۱۶۶.
- ↑ المعجم الکبیر، ج۱، ص۱۱۴؛ الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۳۷۶ و مجمع الزوائد، ج ۸، ص ۶۰.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۲۰.
- ↑ الترمذی، سنن، ج۴، ص ۱۸۳ - ۱۸۴؛ فتح الباری، ج ۱۱، ص ۴۵؛ مکارم الاخلاق، ص ۱۶؛ مسند احمد، ج ۳، ص ۱۳۲ و البخاری، الادب المفرد، ص ۲۰۲.
- ↑ سید شرف الدین حسینی استر آبادی، تأویل الآیات، ص ۴۷۲ - ۴۷۳ و بحارالانوار، ج ۲۷، ص ۱۳۹.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۲۰-۳۲۱.
- ↑ مسند احمد، ج ۶، ص ۲۵۶؛ دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۲۸ و الجامع الصغیر، ج ۲، ص ۳۸۸.
- ↑ محمد حسین طباطبایی، سنن النبی، ص ۳۸.
- ↑ ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۱۱۵؛ المناقب، ج ۱، ص ۱۴۶ و وسائل الشیعه، ج ۵، ص ۵۴.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۲۱.
- ↑ برگرفته از کتابهای: ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج ۱۱، ص ۱۹۶؛ حسن بن ابی الحسن دیلمی، ارشاد القلوب، ج ۱، ص ۱۱۵ و شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج ۵، ص ۵۴ و....
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۲۱.
- ↑ جوامع السیره، ص ۳۴: الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج ۱، ص ۲۶۳ و المناقب، ج ۱، ص ۱۴۶.
- ↑ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۷۹؛ مجموعه ورام، ج ۱، ص ۲۱۲ و امالی طوسی، ص ۳۹۳.
- ↑ المناقب،ج۱، ص۱۴۶.
- ↑ وسائل الشیعة ج ۱۵، ص ۳۷۸ و حمیری قمی، قرب الاسناد، ص ۲۲.
- ↑ ارشادالقلوب، ج ۱، ص ۱۱۵ و الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۲۷۹.
- ↑ وسائل الشیعه، ج ۵، ص ۵۴.
- ↑ قاضی عیاض اندلسی، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج۱، ص۲۶۵؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج ۲، ص۴۰۲؛ تاریخ مدینه دمشق، ج۴، ص۱۲۱ و الشمائل المحمدیه، ص۱۹۰.
- ↑ مسند احمد، ج۲، ص۴۲۴؛ بیهقی، السنن الکبری، ج۶، ص۱۶۹؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۷۹-۲۸۰؛ محییالدین نوی، المجموع، ج ۱۵، ص ۳۶۷ و صحیح البخاری، ج ۶، ص ۱۴۴.
- ↑ امام مالک، کتاب الموطأ، ج ۱، ص ۲۲۷؛ النسائی، سنن النسائی، ج ۴، ص ۴۰ و کنز العمال، ج ۱۵ ص، ۵۲ ص ۷۲۰.
- ↑ مسند احمد، ج۳، ص۱۷۴؛ ابویعلی، ج۷، ص۶۱ و ابونعیم الاصفهانی، مسند ابیحنیفه، ص۵۲.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۲۲.
- ↑ مسلم نیشابوری، صحیح، ج۷، ص۷۹-۸۰؛ فتح الباری، ج۹، ص۲۹۱؛ ابن حبان، صحیح، ج۱۰، ص۳۶۸ و دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۳۲.
- ↑ دلائل النبوه، ج ۱، ص ۳۳۱؛ صحیح مسلم، ج ۷، ص ۷۹؛ مسند احمد، ج ۳، ص ۱۳۷ و الجامع الصغیر، ج ۲، ۳۴۰.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۲۲-۳۲۳.
- ↑ سوره فرقان، آیه ۶۳.
- ↑ «إِذَا رَأَيْتُمُ الْمُتَوَاضِعِينَ مِنْ أُمَّتِي فَتَوَاضَعُوا لَهُمْ وَ إِذَا رَأَيْتُمُ الْمُتَكَبِّرِينَ فَتَكَبَّرُوا عَلَيْهِمْ فَإِنَّ ذَلِكَ لَهُمْ مَذَلَّةٌ وَ صَغَارٌ»؛ مجموعه ورام، ج ۱، ص ۲۰۱ و القتنی، تذکرة الموضوعات، ص ۱۹۱.
- ↑ ارشاد القلوب، ص ۱۱۵ و وسائل الشیعة، ج ۵، ص ۵۴.
- ↑ امالی طوسی، ص ۵۳۹، المعجم الکبیر، ج ۵، ص ۷۱؛ بیهقی، سنن الکبری، ج ۴، ص ۱۸۲ و اعلام الدین، ص۲۰۳.
- ↑ حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص ۲۱۷؛ شرح نهج البلاغه، ج ۱۱، ص ۲۳۲ و کنز العمال، ج ۳، ص ۲۳۰.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۳۲۳.
- ↑ «المعجم الکبیر عَنْ ابْنَ عُمَرَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ(ص) يَقُولُ: لَقَدْ هَبَطَ عَلَيَّ مَلَكٌ مِنَ السَّمَاءِ مَا هَبَطَ عَلَى نَبِيٍّ قَبْلِي، وَلَا يَهْبِطُ عَلَى أَحَدٍ مِنْ بَعْدِي، وَهُوَ إِسْرَافِيلُ وَعِنْدَهُ جِبْرِيلُ فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدُ، ثُمَّ قَالَ: أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ إِلَيْكَ أَمَرَنِي أَنْ أُخْبِرَكَ إِنْ شِئْتَ نَبِيًّا عَبْدًا، وَإِنْ شِئْتَ نَبِيًّا مَلَكًا، فَنَظَرْتُ إِلَى جِبْرِيلَ فَأَوْمَأَ جِبْرِيلُ إِلَيَّ أَنْ تَوَاضَعْ، فَقَالَ النَّبِيُّ(ص) عِنْدَ ذَلِكَ: نَبِيًّا عَبْدًا»؛ المعجم الکبیر، ج۱۲، ص۲۶۷، ح۱۳۳۰۹، السنن الکبری، ج۷، ص۷۷، ح۱۳۳۲۱ نحوه؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۴۳۱ ح۳۲۰۲۷؛ الأمالی للصدوق، ص۵۳۵، ح۷۲۰، الاحتجاج، ج۱، ص۵۲۱، ح۱۲۷ کلاهما نحوه؛ بحار الأنوار، ج۵۹، ص۲۵۷ ح۲۲.
- ↑ عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ: جَلَسَ جِبْرِيلُ إِلَى النَّبِيِّ(ص)، فَنَظَرَ إِلَى السَّمَاءِ، فَإِذَا مَلَكٌ يَنْزِلُ، فَقَالَ جِبْرِيلُ: إِنَّ هَذَا الْمَلَكَ مَا نَزَلَ مُنْذُ يَوْمِ خُلِقَ، قَبْلَ السَّاعَةِ، فَلَمَّا نَزَلَ قَالَ: يَا مُحَمَّدُ، أَرْسَلَنِي إِلَيْكَ رَبُّكَ قَالَ: أَفَمَلِكًا نَبِيًّا يَجْعَلُكَ، أَوْ عَبْدًا رَسُولًا؟ قَالَ جِبْرِيلُ: تَوَاضَعْ لِرَبِّكَ يَا مُحَمَّدُ. قَالَ: بَلْ عَبْدًا رَسُولًا؛ مسند ابن حنبل، ج۳، ص۱۰ ح۷۱۶۳؛ صحیح ابن حبان، ج۱۴، ص۲۸۰، ح۶۳۶۵، مسند ابی یعلی، ج۵، ص۴۰۷، ح۶۰۷۹؛ تاریخ دمشق، ج۴، ص۷۲، التواضع و الخمول لابن أبی الدنیا، ص۱۶۳ ح۱۲۶ کلها نحوه.
- ↑ «الإمام الباقر(ع): وَ لَقَدْ أَتَاهُ جَبْرَئِيلُ(ع) بِمَفَاتِيحِ خَزَائِنِ الْأَرْضِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ يُخَيِّرُهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَهُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مِمَّا أَعَدَّ اللَّهُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ شَيْئاً فَيَخْتَارُ التَّوَاضُعَ لِرَبِّهِ جَلَّ وَ عَزَّ»؛ الکافی، ج۸، ص۱۳۰، ح۱۰۰ و ج۲، ص۱۲۲، ح۵، نحوه، الأمالی للطوسی، ص۶۹۲، ح۱۴۷۰، کلها عن محمد بن مسلم، بحارالأنوار، ج۱۶، ص۲۷۷، ح۱۱۶.
- ↑ «الإمام الصادق(ع): إِنَّ جَبْرَئِيلَ(ع) أَتَى رَسُولَ اللَّهِ(ص) فَخَيَّرَهُ وَ أَشَارَ عَلَيْهِ بِالتَّوَاضُعِ وَ كَانَ لَهُ نَاصِحاً فَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) يَأْكُلُ إِكْلَةَ الْعَبْدِ وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ تَوَاضُعاً لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى»؛ الکافی، ج۸، ص۱۳۱، ح۱۰۱، عن علیّ بن مغیره، بحارالأنوار، ج۱۶، ص۲۷۸، ح۱۱۷.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، سیره پیامبر خاتم، ج۱، ص ۴۲۶-۴۲۹.
- ↑ «الإمام الصادق(ع): مَا أَكَلَ نَبِيُّ اللَّهِ(ص) وَ هُوَ مُتَّكِئٌ مُنْذُ بَعَثَهُ اللَّهُ وَ كَانَ يَكْرَهُ أَنْ يَتَشَبَّهَ بِالْمُلُوكِ»؛ الکافی، ج۶، ص۲۷۲، ح۸؛ المحاسن، ج۲، ص۲۴۷، ح۱۷۶۸، کلاهما عن معلی بن خنیس، بحارالأنوار، ج۶۶، ص۳۸۷، ح۱۲.
- ↑ عن حمزة بن عبد الله بن عتبة قال كانت في النبي(ص) خصال ليست في الجبارين كان لا يدعوه أحمر ولا أسود من الناس إلا أجابه وكان ربما وجد تمرة ملقاة فيأخذها فيهوي بها إلى فيه وانه ليخشى أن تكون من الصدقة وكان يركب الحمار عريا ليس عليه شئ؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۷۰؛ تاریخ دمشق، ج۴، ص۸۰، عن أبی هریره، نحوه؛ کنزالعمال، ج۷، ص۹۸، ح۱۸۱۴۴.
- ↑ در روایتی دیگر آمده است که این زن و فرزندانش از پیامبر(ص) تقاضایی میکنند و پیامبر(ص) بر میخیزد و در پی انجام کار آنها میرود (ر. ک: سبل الهدی و الرشاد، ج۷، ص۳۴).
- ↑ عن عباد بن حبیش عن عدّی بن حاتم: فَأَتَيْتُهُ أِّي رَسُولُ اللَّهِ(ص) فَإِذَا عِنْدَهُ امْرَأَةٌ وَصِبْيَانٌ، أَوْ صَبِيٌّ، فَذَكَرَ قُرْبَهُمْ مِنَ النَّبِيِّ(ص)، فَعَرَفْتُ أَنَّهُ لَيْسَ مُلْكُ كِسْرَى وَلَا قَيْصَرَ؛ مسند ابن حنبل، ج۷، ص۹۸،ح ۱۹۳۹۸؛ صحیح ابن حبّان، ج۱۶، ص۱۸۴، ح۷۲۰۶، المعجم الکبیر، ج،۱۷ ص،۱۰۰، ح۲۳۷؛ تاریخ الإسلام للذهبي، ج،۲ ص۶۸۷؛ السیرة النّبویّة لابن کثیر، ج۴، ص۱۲۷.
- ↑ عن عطاء بن يسار إن جبريل أتى النبي(ص) وهو بأعلى مكة يأكل متكئا فقال له يا محمد أكل الملوك فجلس رسول الله(ص)؛ الطبقات الکبری،ج۱، ص۳۸۰.
- ↑ عَنْ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ بُسْرٍ: كَانَ لِلنَّبِيِّ(ص) قَصْعَةٌ يُقَالُ لَهَا الْغَرَّاءُ يَحْمِلُهَا أَرْبَعَةُ رِجَالٍ، فَلَمَّا أَضْحَوْا وَسَجَدُوا الضُّحَى أُتِيَ بِتِلْكَ الْقَصْعَةِ - يَعْنِي وَقَدْ ثُرِدَ فِيهَا - فَالْتَفُّوا عَلَيْهَا، فَلَمَّا كَثَرُوا جَثَا رَسُولُ اللَّهِ(ص) فَقَالَ أَعْرَابِيٌّ: مَا هَذِهِ الْجِلْسَةُ؟ قَالَ النَّبِيُّ(ص): إِنَّ اللَّهَ جَعَلَنِي عَبْدًا كَرِيمًا، وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّارًا عَنِيدًا؛ سنن أبي داود، ج۳، ص۳۴۸، ح۳۷۷۳؛ السنن الکبری، ج۷، ص۴۶۲، ح۱۴۶۵۳؛ تاریخ دمشق، ج۱، ص۳۹۴، ح۴۰۲ و ج۲۷، ص۱۴۱، ح۵۷۵۸؛ کنز العمال، ج۱۵، ص۴۳۱، ح۴۱۷۰۷ و راجع؛ سنن ابن ماجة، ج۲، ص۱۰۸۶، ح۳۲۶۳.
- ↑ رسول الله(ص) – لعائشه لما أهدت امرأة مسکینة هدیة فلم تقبلها رحمة لها-: ألا قبلتیها منها و کافیتیها منها، فلا تری أنّک حقّر تیها؟! يا عائشة تواضعي، فإن الله يحب المتواضعين، ويبغض المستكبرين؛ کنز العمّال، ج۵، ص۸۲۱، ح۱۴۴۸۲؛ نقلا عن أبي الشیخ في الثواب عن عائشة.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، سیره پیامبر خاتم، ج۱، ص ۴۲۸-۴۳۱.
- ↑ «الإمام علی(ع) إِنَّهُ كَانَ(ص) إِذَا ذَكَرَ لِنَفْسِهِ فَضِيلَةً قَالَ وَ لَا فَخْرَ»؛ الاحتجاج، ج۱، ص۴۹۸، ح۱۲۷؛ إرشاد القلوب، ص۴۰۷، کلاهما عن الإمام الکاظم عن آبائه(ع)؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۳۴۱، ح۳۳.
- ↑ «رَسُولُ الله(ص): أَنَّهُ لَمَّا عُرِجَ بِي إِلَى السَّمَاءِ أَذَّنَ جَبْرَئِيلُ(ع) مَثْنَى مَثْنَى وَ أَقَامَ مَثْنَى مَثْنَى ثُمَّ قَالَ تَقَدَّمْ يَا مُحَمَّدُ فَقُلْتُ يَا جَبْرَئِيلُ أَتَقَدَّمُ عَلَيْكَ فَقَالَ نَعَمْ لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اسْمُهُ فَضَّلَ أَنْبِيَاءَهُ عَلَى مَلَائِكَتِهِ أَجْمَعِينَ وَ فَضَّلَكَ خَاصَّةً فَتَقَدَّمْتُ وَ صَلَّيْتُ بِهِمْ وَ لَا فَخْرَ»؛ کمال الدین، ص۲۵۵، ح۴؛ علل الشرائع، ص۶، ح۱؛ عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۶۳، ح۲۲، کلّها عن عبد السّلام بن صالح الهروي عن الإمام الرضا عن آبائه(ع)؛ بحار الأنوار، ج۸۴، ص۱۳۹، ح۳۲.
- ↑ «رَسُولُ الله(ص): خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِائَةَ أَلْفِ نَبِيٍّ وَ أَرْبَعَةً وَ عِشْرِينَ أَلْفَ نَبِيٍّ أَنَا أَكْرَمُهُمْ عَلَى اللَّهِ وَ لَا فَخْرَ»؛ الخصال، ص۶۴۱، ح۱۹، عن زید بن علي، عن الإمام زین العابدین عن أبیه عن جدّه(ع)؛ الأمالي للصدوق، ص۳۰۷، ح۳۵۲ عن دارم بن قبیضة بن نهشل بن مجمع الصّنعانيّ عن الإمام الرضا(ع) عن آبائه(ع)؛ المناقب لابن شهرآشوب: بن ج۳، ص۴۷؛ بحار الأنوار، ج۳۸، ص۴، ح۲.
- ↑ «رَسُولُ الله(ص): أَنَا قَائِدُ الْمُرْسَلِينَ وَلَا فَخْرَ، وَأَنَا خَاتَمُ النَّبِيِّينَ وَلَا فَخْرَ، وَأَنَا أَوَّلُ شَافِعٍ وَأَوَّلُ مُشَفَّعٍ وَلَا فَخْرَ»؛ سنن الدارمي، ج۱، ص۳۱، ح۴۹؛ المعجم الأوسط، ج۱، ص۶۱،ح ۱۷۰؛ کتاب الأوائل لابن أبي عاصم، ص۴۲، ح۸۸ کلّها عن جابر بن عبدالله؛ کنز العمّال،ج۱۱، ص۴۰۴، ح۳۱۸۸۳.
- ↑ «رَسُولُ الله(ص): إِذَا كَانَ يَوْمُ القِيَامَةِ كُنْتُ إِمَامَ النَّبِيِّينَ وَخَطِيبَهُمْ وَصَاحِبَ شَفَاعَتِهِمْ، غَيْرُ فَخْرٍ»؛ سنن الترمذي، ج۵، ص۵۸۶، ح۳۶۱۳؛ سنن ابن صماجة، ج۲، ص۱۴۴۳، ح۴۳۱۴؛ مسند ابن حنبل، ج۸، ص۵۳، ح۲۱۳۱۱؛ المستدرك علی الصحیحین، ج۱، ص۱۴۳، ح۲۴۱، کلّها عن اُبيّ بن کعب؛ المصنّف لابن أبي شبیه، ج۷، ص۴۰۹، ح۲ عن الطفیل بن اُبيّ عن أبیه؛ کنزالعمّال،ج۱۱، ص۴۰۶، ح۳۱۸۹۸.
- ↑ «رَسُولُ الله(ص): أُعْطِيتُ خَمْسًا لَمْ يُعْطَهُنَّ نَبِيٌّ قَبْلِي، وَلا أَقُولُهُنَّ فَخْرًا: بُعِثْتُ إِلَى النَّاسِ كَافَّةً، الْأَحْمَرِ وَالْأَسْوَدِ، وَنُصِرْتُ بِالرُّعْبِ مَسِيرَةَ شَهْرٍ، وَأُحِلَّتْ لِي الْغَنَائِمُ، وَلَمْ تَحِلَّ لِأَحَدٍ قَبْلِي، وَجُعِلَتْ لِي الْأَرْضُ مَسْجِدًا وَطَهُورًا، وَأُعْطِيتُ الشَّفَاعَةَ، فَأَخَّرْتُهَا لِأُمَّتِي، فَهِيَ لِمَنْ لَا يُشْرِكُ بِاللهِ شَيْئًا»؛ مسند ابن حنبل، ج۱، ص۶۴۵، ح۲۷۴۲؛ المصنّف لابن أبي شیبة، ج۷، ص۴۱۰ نحوه وکلاهما عن ابن عبّاس، کنز العمّال، ج۱۱، ص۴۳۷، ح۳۲۰۵۸؛ مجمع البیان، ج۸، ص۶۱۱ عن ابن عبّاس نحوه؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۳۰۸.
- ↑ «الإمام الحسن(ع): جَاءَ نَفَرٌ مِنَ الْيَهُودِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) فَقَالُوا يَا مُحَمَّدُ أَنْتَ الَّذِي تَزْعُمُ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّكَ الَّذِي يُوحَى إِلَيْكَ كَمَا أُوحِيَ إِلَى مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ(ع). فَسَكَتَ النَّبِيُّ(ص) سَاعَةً ثُمَّ قَالَ نَعَمْ أَنَا سَيِّدُ وُلْدِ آدَمَ وَ لَا فَخْرَ...»؛ الأمالي للصدوق، ص۲۵۴، ح۲۷۹ عن الحسن بن عبدالله عن أبیه؛ الاختصاص، ص۳۳ عن الحسین بن عبدالله عن آبائه؛ بحارالأنوار، ج۹، ص۲۹۴، ح۵ وراجع؛ عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۳۵، ح۷۸.
- ↑ «رَسُولُ الله(ص): أَنَا أشْرَفُ النَّاسِ حَسَبَاً وَلَا فَخْرَ وَأكْرَمُ النَّاسِ قَدراً وَلَا فخرَ»؛ الفردوس، ج۱، ص۴۵، ح۱۱۱ عن جابر بن عبدالله؛ کنز العمّال: ج۱۱، ص۴۳۵، ح۳۲۰۴۴.
- ↑ یکی خجستگان، و خجستگان کیستند؟ و (دیگر) ناخجستگان، و ناخجستگان کیستند؟ و (سوم) پیشتازان پیشتاز؛ سوره واقعه، آیه:۸-۱۰.
- ↑ ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروهها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را باز شناسید، بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است؛ سوره حجرات، آیه:۱۳.
- ↑ «عَنْهُ(ص): إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَسَمَ الْخَلْقَ قِسْمَيْنِ فَجَعَلَنِي فِي خَيْرِهِمَا قِسْماً وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي ذِكْرِ أَصْحَابِ الْيَمِينِ وَ أَصْحَابِ الشِّمَالِ وَ أَنَا مِنْ أَصْحَابِ الْيَمِينِ وَ أَنَا خَيْرُ أَصْحَابِ الْيَمِينِ. ثُمَّ جَعَلَ الْقِسْمَيْنِ أَثْلَاثاً فَجَعَلَنِي فِي خَيْرِهَا ثُلُثاً وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿فَأَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ وَأَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ مَا أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ﴾ وَ أَنَا مِنَ السَّابِقِينَ وَ أَنَا خَيْرُ السَّابِقِينَ. ثُمَّ جَعَلَ الْأَثْلَاثَ قَبَائِلَ فَجَعَلَنِي فِي خَيْرِهَا قَبِيلَةً وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾ فَأَنَا أَتْقَى وُلْدِ آدَمَ وَ أَكْرَمُهُمْ عَلَى اللَّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ وَ لَا فَخْرَ»؛ الأمالي للصدوق، ص۷۲۹، ح۹۹۹؛ مجمع البیان، ج۹، ص۲۰۷؛ العمدة، ص۴۲، ح۲۸ نحوه؛ المناقب للکوفي،ج۱،ص۱۲۷،ح۷۰،کلّها عن ابن عبّاس؛ تفسیر القمّي، ج۲، ص۳۴۷عن حذیفة بن الیمان نحوه؛ بحارالأنوار، ج۱۶، ص۳۱۵، ح۴.
- ↑ سنن الترمذی عن ابن عباس: جَلَسَ نَاسٌ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) يَنْتَظِرُونَهُ قَالَ: فَخَرَجَ حَتَّى إِذَا دَنَا مِنْهُمْ سَمِعَهُمْ يَتَذَاكَرُونَ فَسَمِعَ حَدِيثَهُمْ، فَقَالَ بَعْضُهُمْ: عَجَبًا إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ اتَّخَذَ مِنْ خَلْقِهِ خَلِيلًا، اتَّخَذَ مِنْ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا، وَقَالَ آخَرُ: مَاذَا بِأَعْجَبَ مِنْ كَلَامِ مُوسَى كَلَّمَهُ تَكْلِيمًا، وَقَالَ آخَرُ: فَعِيسَى كَلِمَةُ اللَّهِ وَرُوحُهُ، وَقَالَ آخَرُ: آدَمُ اصْطَفَاهُ اللَّهُ! فَخَرَجَ عَلَيْهِمْ فَسَلَّمَ وَقَالَ: قَدْ سَمِعْتُ كَلَامَكُمْ وَعَجَبَكُمْ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلُ اللَّهِ وَهُوَ كَذَلِكَ وَمُوسَى نَجِيُّ اللَّهِ وَهُوَ كَذَلِكَ، وَعِيسَى رُوحُهُ وَكَلِمَتُهُ وَهُوَ كَذَلِكَ وَآدَمُ اصْطَفَاهُ اللَّهُ وَهُوَ كَذَلِكَ، أَلَا وَأَنَا حَبِيبُ اللَّهِ وَلَا فَخْرَ، وَأَنَا حَامِلُ لِوَاءِ الحَمْدِ يَوْمَ القِيَامَةِ وَلَا فَخْرَ، وَأَنَا أَوَّلُ شَافِعٍ وَأَوَّلُ مُشَفَّعٍ يَوْمَ القِيَامَةِ وَلَا فَخْرَ، وَأَنَا أَوَّلُ مَنْ يُحَرِّكُ حِلَقَ الجَنَّةِ فَيَفْتَحُ اللَّهُ لِي فَيُدْخِلُنِيهَا وَمَعِي فُقَرَاءُ المُؤْمِنِينَ وَلَا فَخْرَ، وَأَنَا أَكْرَمُ الأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ وَلَا فَخْرَ؛ سنن الترمذی، ج۵، ص۵۸۷، ح۳۶۱۵؛ سنن الدارمی، ج۱، ص۳۰، ح۴۷؛ الأوائل للطبراني، ص۲۸؛ تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۳۷۵؛ کنز العمّال، ج۱۱، ص۴۲۰، ح۳۱۹۷۰.
- ↑ «رَسُولُ الله(ص): أَنَا أَوَّلُ النَّاسِ خُرُوجًا إِذَا بُعِثُوا، وَأَنَا خَطِيبُهُمْ إِذَا وَفَدُوا، وَأَنَا مُبَشِّرُهُمْ إِذَا أَيِسُوا، لِوَاءُ الحَمْدِ يَوْمَئِذٍ بِيَدِي، وَأَنَا أَكْرَمُ وَلَدِ آدَمَ عَلَى رَبِّي وَلَا فَخْرَ»؛ سنن الترمذی، ج۵، ص۵۸۵، ح۳۶۱۰؛ الأوائل للطبراني، ص۲۷، ح۴، کلاهما عن أنس؛ کنز العمّال، ج۱۱، ص۴۰۳، ح۳۱۸۷۸.
- ↑ «رَسُولُ الله(ص): أَنَا سَيِّدُ وَلَدِ آدَمَ يَوْمَ القِيَامَةِ وَلَا فَخْرَ، وَبِيَدِي لِوَاءُ الحَمْدِ وَلَا فَخْرَ، وَمَا مِنْ نَبِيٍّ يَوْمَئِذٍ آدَمَ فَمَنْ سِوَاهُ إِلَّا تَحْتَ لِوَائِي، وَأَنَا أَوَّلُ مَنْ تَنْشَقُّ عَنْهُ الأَرْضُ وَلَا فَخْرَ»؛ سنن الترمیذي، ج۵، ص۵۸۷، ح۳۶۱۰ و ج۴، ص۳۶۹، ح۵۱۵۶؛ سنن ابن ماجة، ج۲، ص۱۴۴۰، ح۴۳۰۸ نحو؛ الأوائل للطبراني، ص۲۷، کلّها عن أبي سعید الخدري، کنز العمّال، ج۱۱، ص۴۰۴، ح۳۱۸۸۲ و راجع؛ الأمالي للطوسي، ص۲۷۱، ح۵۰۶.
- ↑ «رَسُولُ الله(ص): إِنِّي لَأَوَّلُ النَّاسِ تَنْشَقُّ الْأَرْضُ عَنْ جُمْجُمَتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا فَخْرَ، وَأُعْطَى لِوَاءَ الْحَمْدِ وَلَا فَخْرَ، وَأَنَا سَيِّدُ النَّاسِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا فَخْرَ، وَأَنَا أَوَّلُ مَنْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَا فَخْرَ»؛ سنن الدارمی، ج۱، ص۳۱، ح۵۲ عن أنس؛ مسند ابن حنبل، ج۴، ص۲۸۹، ح۱۲۴۷۱، عن عمرو بن أنس؛ کنز العمال، ج۱۴، ص۴۰۴،ح ۳۹۰۸۹.
- ↑ «رَسُولُ الله(ص): إن أول لواء يقرع باب الجنة لوائي، وإن أول من يؤذن له في الشفاعة أنا ولا فخر »؛ المصنّف لابن أبي شیبة، ج۸، ص۳۳۸، ح۱۱۳؛ کنز العمّال، ج۱۱، ص۴۳۵، ح۳۲۰۴۶.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، سیره پیامبر خاتم، ج۱، ص ۴۳۰-۴۳۹.
- ↑ عَنْ أَنَسٍ:إِنَّ رَجُلًا قَالَ: يَا مُحَمَّدُ يَا سَيِّدَنَا وَابْنَ سَيِّدِنَا، وَخَيْرَنَا وَابْنَ خَيْرِنَا. فَقَالَ رَسُولُ اللهِ(ص): يَا أَيُّهَا النَّاسُ عَلَيْكُمْ بِتَقْوَاكُمْ، لَا يَسْتَهْوِيَنَّكُمُ الشَّيْطَانُ، أَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ عَبْدُ اللهِ وَرَسُولُهُ، وَاللهِ مَا أُحِبُّ أَنْ تَرْفَعُونِي فَوْقَ مَنْزِلَتِي الَّتِي أَنْزَلَنِي اللهُ؛ مسند ابن حنبل، ج۴، ص۳۰۶، ح۱۲۵۵۲؛ السنن الکبری للنسائي، ج۶، ص۷۰، ح۱۰۰۷۷ و ۱۰۰۷۸؛ المنتخب من مسند عبد بن حمید، ج۳۹۷، ح۱۳۳۷ کلّها نحوه؛ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۴۳۰، کنز العمّال، ج۳، ص۶۵۲، ح۸۳۴۲.
- ↑ «رَسُولُ اللهِ(ص): لاَ تُطْرُونِي، كَمَا أَطْرَتْ النَّصَارَى ابْنَ مَرْيَمَ، فَإِنَّمَا أَنَا عَبْدُهُ، فَقُولُوا عَبْدُ اللَّهِ، وَرَسُولُهُ»؛ صحیح البخاري، ج۳، ص۱۲۷۱،ح ۳۲۶۱؛ سنن الدارمي، ج۲، ص۷۷۶،ح ۲۶۸۲؛ صحیح ابن حبّان، ج۲، ص۱۴۷، ح۴۱۳؛ مسند ابن حنبل، ج۱، ص۵۹، ح۱۵۴،کلّها عن عمر؛ المعجم الأوسط، ج۲، ص۲۶۵، ح۱۹۳۷،عن ابن عبّاس؛ کنز العمّال، ج۲، ص۵۷۵،ح ۷۹۶۹.
- ↑ هیچ بشری را نسزد که خداوند به او کتاب و حکمت و پیامبری بدهد سپس او به مردم بگوید: به جای خداوند، بندگان من باشید ولی (میتواند گفت): شما که کتاب (آسمانی) را آموزش میداده و درس میگرفتهاید؛ (دانشورانی) ربّانی باشید و او را نسزد که به شما فرمان دهد که فرشتگان و پیامبران را پروردگاران (خود) گیرید، آیا شما را پس از مسلمانیتان به کفر فرمان میدهد؟؛ سوره آل عمران، آیه:۷۹-۸۰.
- ↑ «رَسُولُ اللهِ(ص): لَا تَرْفَعُونِي فَوْقَ حَقِّي فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ تَعَالَى اتَّخَذَنِي عَبْداً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَنِي نَبِيّاً قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى ﴿مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَادًا لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَكِنْ كُونُوا رَبَّانِيِّينَ بِمَا كُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْكِتَابَ وَبِمَا كُنْتُمْ تَدْرُسُونَ وَلَا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلَائِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا أَيَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ﴾ »؛ عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۰۱، ح۱، عن الحسن بن الجهم عن الإمام الرضا عن آبائه(ع)؛ الجعفریّات، ص۱۸۱؛ النوادر للراوندي، ص۱۲۵، ح۱۴۳، کلاهما عن الإمام الکاظم عن آبائه(ع) عنه(ص) و فیهما صدره إلی "نبیّاً"؛ بحار الأنوار، ج۲۵، ص۱۳۴، ح۶؛ المستدرك علی الصحیحین، ج۳، ص۱۹۷، ح۴۸۲۵؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۲۸، ح۲۸۸۹ کلاهما عن یحیی بن سعید عن الإمام زین العابدین عن أبیه(ع) عنه(ص) و فیهما صدره إلی "نبیّاً"؛ کنز العمّال، ج۳، ص۶۵۲، ح۸۳۳۷.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، سیره پیامبر خاتم، ج۱، ص ۴۳۹-۴۴۱.
- ↑ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص):... يُجِيبُ دَعْوَةَ الْمَمْلُوكِ؛ سنن ابن ماجة، ج۲، ص۷۷۰، ح۲۲۹۶؛ المستدرك علی الصحیحین، ج۲، ص۵۰۶، ح۳۷۳۴؛ المصنّف لابن أبي شیبة، ج۲، ص۵۵، ح۱۲ و ۱۳؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۷۰، وفیه، "العبد" بدل "المملوك"؛ کنز العمّال، ج۷، ص۹۸، ح۱۸۱۴۵؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۴۷، ح۳؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۲۹، ح۳۵
- ↑ کَانَ النَّبِيُّ(ص):... یأتي مَدعاةَ الضَّعیفِ؛ تاریخ دمشق، ج۴، ص۷۷، ح۹۰۰.
- ↑ كان رسول الله(ص) يقعد على الأرض و يأكل على الأرض و يجيب دعوة المملوك و يقول لو دعيت إلى ذراع لأجبت ولو أهدي إلي كراع لقبلت وكان يعقل شاته؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۷۱؛ الامالی للطوسی، ص۳۹۳، ح۸۶۶، المناقب لابن شهرآشوب، ج۱، ص۱۴۷؛ بحارالانوار، ج۱۶، ص۲۲۷، ح۳۴.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، سیره پیامبر خاتم، ج۱، ص ۴۴۰-۴۴۲.
- ↑ «الإمام الحسن(ع): سَأَلْتُ خَالِي هِنْدَ بْنَ أَبِي هَالَةَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ كَانَ وَصَّافاً: فَقَالَ:... كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص)... يَبْدُرُ مَنْ لَقِيَهُ بِالسَّلَامِ»؛ عیون أخبارالرضا(ع)، ج۱، ص۳۱۷، ح۱؛ معاني الأخبار، ص۸۱، ح۱، کلاهما عن أسماعیل بن محمّد بن إسحاق عن الإمام الرضا عن آبائه عن الإمام زین العابدین(ع)؛ المناقب لابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۴۷ من دون إسناد إلیه(ع) و فیه "یبدأ" بدل "یبدر"؛ بحارالأنوار، ج۱۶، ص۲۲۸،ح ۳۴؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۴۲۵، تاریخ دمشق، ج۳، ص۳۳۹؛ کنزالعمّال، ج۷، ص۳۲، ح۱۷۸۰۷.
- ↑ عَنْ أَنَسِ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص): مَرَّ عَلَى صِبْيَانٍ فَسَلَّمَ عَلَيْهِمْ وَ هُوَ مُغِذٌّ؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۴۷،ح ۵؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۲۹،ح ۳۵؛ صحیح البخاري، ج۵، ص۲۲۰۶، ح۵۸۹۳؛ سنن الترمذي، ج۵، ص۵۷، ح۲۶۹۶؛ الأدب المفرد، ص۳۰۶، ح۱۰۴۳؛ المعجم الأوسط،ج ۴، ص۲۰۴،ح ۳۹۸۳، و لیس فی الجمیع "و هو مغذّ".
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، سیره پیامبر خاتم، ج۱، ص ۴۴۲-۴۴۳.
- ↑ عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع): مَا أَكَلَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) مُتَّكِئاً مُنْذُ بَعَثَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى أَنْ قَبَضَهُ وَ كَانَ يَأْكُلُ إِكْلَةَ الْعَبْدِ وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ قُلْتُ وَ لِمَ ذَلِكَ قَالَ: تَوَاضُعاً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛ الکافي، ج۶، ص۲۷۰، ح۱، المحاسن، ج۲، ص۲۴۵،ح۱۷۶۲؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۶۹، ح۸۰؛ دعائم الإسلام، ج۲، ص۱۱۹، ح۳۹۸ وفیهما صدره الی "قبضه"؛ بحارالانوار، ج۱۶، ص۲۶۱، ح۵۱ و راجع؛ مسند ابن حنبل،ج۲، ص۵۶۷، ح۶۵۶۰؛ تاریخ دمشق، ج۴، ص۷۳، ح۸۹۰.
- ↑ عَنْ أَبِي خَدِيجَةَ: سَأَلَ بَشِيرٌ الدَّهَّانُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) وَ أَنَا حَاضِرٌ فَقَالَ هَلْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) يَأْكُلُ مُتَّكِئاً عَلَى يَمِينِهِ وَ عَلَى يَسَارِهِ فَقَالَ مَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) يَأْكُلُ مُتَّكِئاً عَلَى يَمِينِهِ وَ لَا عَلَى يَسَارِهِ وَ لَكِنْ كَانَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ قُلْتُ وَ لِمَ ذَلِكَ قَالَ تَوَاضُعاً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛ الکافي، ج۶، ص۲۷۱، ح۷؛ المحاسن، ج۲، ص۲۴۵، ح۱۷۶۱؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۳۸۵، ح۴.
- ↑ «رسول الله(ص): لَا آكُلُ وَ أَنَا مُتَّكِئٌ»؛ صحیح البخاري، ج۵، ص۲۰۶۲، ح۵۰۸۴؛ سنن الترمذي، ج۴، ص۲۷۳، ح۱۸۳۰؛ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۰۸۶، ح۳۲۶۲؛ مسند ابن حنبل، ج۶، ص۴۵۶، ح۱۸۷۷۹ کلّها عن أبي جحیفة؛ کنز العمّال،ج۱۵، ص۲۶۱، ح۴۰۸۷۱.
- ↑ «رسول الله(ص): إِنَّمَا أَنَا عَبْدٌ؛ آْكُلُ كَمَا يَأْكُلُ الْعَبْدُ وَ أشْرَبُ كَمَا يَشْرَبُ الْعَبْدُ»؛ تاریخ دمشق، ج۴، ص۷۵، ح۸۹۵؛ المصنّف لابن أبي شبیه، ج۸، ص۱۲۸، ح۲۳، نحوه؛ کنزالعمال، ج۱۵، ص۲۳۲، ح۴۰۷۰۸ و راجع؛ المحاسن، ج۲، ص۲۴۲، ح۱۷۵۸.
- ↑ {عربی|عَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص):... جَاءَنِي مَلَكٌ... فَقَالَ: إِنَّ رَبَّكَ يَقْرَأُ عَلَيْكَ السَّلَامَ، وَيَقُولُ لَكَ: إِنْ شِئْتَ نَبِيًّا عَبْدًا، وَإِنْ شِئْتَ نَبِيًّا مَلِكًا. قَالَ: فَنَظَرْتُ إِلَى جِبْرِيلَ قَالَ: فَأَشَارَ إِلَيَّ أَنْ ضَعْ نَفْسَكَ قَالَ: فَقُلْتُ: نَبِيًّا عَبْدًا. قَالَ: فَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) بَعْدَ ذَلِكَ لَا يَأْكُلُ مُتَّكِئًا يَقُولُ: آكُلُ كَمَا يَأْكُلُ الْعَبْدُ، وَأَجْلِسُ كَمَا يَجْلِسُ الْعَبْدُ}}؛ مسند أبي یعلی، ج۴، ص۴۴۲، ح۴۸۹۹؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۸۱؛ سیر أعلام النبلا، ج۲، ص۱۹۵؛ تاریخ دمشق، ج۴، ص۷۴،ح ۸۹۲؛ کنز العمّال، ج۱۱، ص۴۳۲، ح۳۲۰۲۸.
- ↑ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ(ع) ذَاتَ يَوْمٍ وَ هُوَ يَأْكُلُ مُتَّكِئاً- قَالَ وَ قَدْ كَانَ يَبْلُغُنَا أَنَّ ذَلِكَ يُكْرَهُ فَجَعَلْتُ أَنْظُرُ إِلَيْهِ فَدَعَانِي إِلَى طَعَامِهِ فَلَمَّا فَرَغَ قَالَ يَا مُحَمَّدُ لَعَلَّكَ تَرَى أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) مَا رَأَتْهُ عَيْنٌ وَ هُوَ يَأْكُلُ وَ هُوَ مُتَّكِئٌ مِنْ أَنْ بَعَثَهُ اللَّهُ إِلَى أَنْ قَبَضَهُ. قَالَ ثُمَّ رَدَّ عَلَى نَفْسِهِ فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا رَأَتْهُ عَيْنٌ يَأْكُلُ وَ هُوَ مُتَّكِئٌ مِنْ أَنْ بَعَثَهُ اللَّهُ إِلَى أَنْ قَبَضَهُ؛ الکافي، ج۸، ص۱۲۹، ح۱۰۰؛ الأمالي للطوسي، ص۶۹۲، ح۱۴۷۰؛ بحار الأنوار، ج۶۶، ص۳۸۶، ح۷.
- ↑ «الإمام صادق(ع): أَفْطَرَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) عَشِيَّةَ خَمِيسٍ فِي مَسْجِدِ قُبَا فَقَالَ هَلْ مِنْ شَرَابٍ فَأَتَاهُ أَوْسُ بْنُ خَوَلِيٍّ الْأَنْصَارِيُّ بِعُسِّ مَخِيضٍ بِعَسَلٍ فَلَمَّا وَضَعَهُ عَلَى فِيهِ نَحَّاهُ ثُمَّ قَالَ: شَرَابَانِ يُكْتَفَى بِأَحَدِهِمَا مِنْ صَاحِبِهِ لَا أَشْرَبُهُ وَ لَا أُحَرِّمُهُ وَ لَكِنْ أَتَوَاضَعُ لِلَّهِ فَإِنَّ مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَهُ اللَّهُ وَ مَنْ تَكَبَّرَ خَفَضَهُ اللَّهُ وَ مَنِ اقْتَصَدَ فِي مَعِيشَتِهِ رَزَقَهُ اللَّهُ وَ مَنْ بَذَّرَ حَرَمَهُ اللَّهُ وَ مَنْ أَكْثَرَ ذِكْرَ الْمَوْتِ أَحَبَّهُ اللَّهُ»؛ الکافی، ج۲، ص۱۲۲، ح۳؛ الزهد للحسین بن سعید، ص۱۲۴، ح۱۵۱ کلاهما عن عبد الرّحمن بن الحجّاج؛ تحف العقول، ص۴۶ و فیه ذیله من "شرابان یکتفی..".؛ دعائم الإسلام، ج۲، ص۱۱۶، ح۳۸۵ کلّها نحوه؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۶۵، ح۶۴.
- ↑ در نسخهای از این حدیث، به جای "أیسرکم"، "اَمرکم" دارد؛ یعنی: بنوشید که من به شما فرمان میدهم: در این صورت، این ماجرا میتواند ناظر به عصیان برخی از مسلمانان در برابر امر پیامبر(ص) به افطار روزه در سفر باشد، هرچند سادگی و فروتنی آب نوشیدن پیامبر(ص) را نیز نشان میدهد. (م)
- ↑ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الخدری: مَرَّ النَّبِيُّ(ص) عَلَى نَهَرٍ مِنْ مَاءٍ وَهُوَ عَلَى بَغْلٍ وَالنَّاسُ صِيَامٌ، وَالْمُشَاةُ كَثِيرٌ فَقَالَ: اشْرَبُوا، فَجَعَلُوا يَنْظُرُونَ إِلَيْهِ، فَقَالَ: "اشْرَبُوا، فَإِنِّي أَيَسَرُكُمْ" فَجَعَلُوا يَنْظُرُونَ إِلَيْهِ، فَحَوَّلَ وَرِكَهُ فَشَرِبَ وَشَرِبَ النَّاسُ؛ مسند أبی یعلی، ج۲، ص۲۷، ح۱۰۷۵؛ مسند ابن حنبل، ج۴، ص۹۳، ح۱۱۴۲۳؛ صحیح ابن خزیمة، ج۳، ص۲۲۸، ح۱۹۶۶؛ صحیح ابن حبّان، ج۸، ص۳۱۹، ح۳۵۵۰، کلّها نحوه و ص۳۲۳، ح۳۵۵۶، و فیه "آمرکم" بدل "أیسرکم".
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، سیره پیامبر خاتم، ج۱، ص ۴۴۲-۴۴۹.
- ↑ «الإمام الباقر(ع): إِنَّ الْمَسَاكِينَ كَانُوا يَبِيتُونَ فِي الْمَسْجِدِ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ(ص)، فَأَفْطَرَ النَّبِيُّ(ص) مَعَ الْمَسَاكِينِ الَّذِينَ فِي الْمَسْجِدِ ذَاتَ لَيْلَةٍ عِنْدَ الْمِنْبَرِ فِي بُرْمَةٍ، فَأَكَلَ مِنْهَا ثَلَاثُونَ رَجُلًا ثُمَّ رُدَّتْ إِلَى أَزْوَاجِهِ شِبَعَهُنَ»؛ قرب الإسناد، ص۱۴۸، ح۵۳۶، عن ابی البختری عن الامام صادق(ع)؛ بحار الانوار، ج۱۶، ص۲۱۹، ح۹.
- ↑ عن يزيد بن عبد الله بن قسيط: كان أهل الصفة ناسا من أصحاب رسول الله(ص) لا منازل لهم فكانوا ينامون على عهد رسول الله(ص) في المسجد ويظلون فيه ما لهم مأوى غيره فكان رسول الله(ص) يدعوهم إليه بالليل إذا تعشى فيفرقهم على أصحابه وتتعشى طائفة منهم مع رسول الله(ص) حتى جاء الله تعالى بالغنى؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۵۵؛ مسند إسحاق بن راهویه، ج۱، ص۲۸ و راجع؛ فتح الباري، ج۱۱، ص۲۸۶.
- ↑ ابن شهر آشوب: كَانَ النَّبِيُّ(ص)... يُجَالِسُ الْفُقَرَاءَ وَ يُؤَاكِلُ الْمَسَاكِينَ وَ يُنَاوِلُهُمْ بِيَدِهِ؛ المناقب لابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۴۶؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۲۸، ح۳۴ و راجع؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۶۳، ح۵۹.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، سیره پیامبر خاتم، ج۱، ص ۴۴۸-۴۵۱.
- ↑ «رسول الله(ص): آكُلُ كَمَا يَأْكُلُ الْعَبْدُ وَ أَجْلِسُ كَمَا يَجْلِسُ الْعَبْدُ؛ فَإِنَّمَا أَنَا عَبْدٌ »؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۷۱؛ شعب الإیمان، ج۵، ص۱۰۷، ح۵۹۷۵، کلاهما عن یحیی بن أبي کثیر؛ مکارم الاخلاق،ج۱، ص۶۹، ذیل ح۷۹؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۴۲.
- ↑ «الإمام علی(ع) – فی وصفه(ص)-: وَ لَقَدْ كَانَ(ص) يَأْكُلُ عَلَى الْأَرْضِ وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ»؛ نهج البلاغة، الخطبة ۱۶۰؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۴۷، ح۴، عن ابن عبّاس من دون إسناد إلی أحدٍ من أهل البیت(ع) نحوه؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۸۵، ح۱۳۶.
- ↑ «الإمام صادق(ع): كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص)... يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ وَ يَعْلَمُ أَنَّهُ عَبْدٌ»؛ الکافی، ج۶، ص۲۷۱، ح۳؛ تهذیب الأحکام، ج۹، ص۹۳، ح۴۰۰، کلاهما عن هارون بن خارجه؛ المحاسن، ج۲، ص۲۴۴، ح۱۷۵۸، عن أبي بصیر؛ بحارالانوار، ج۶۶، ص۴۱۹، ح۳۱.
- ↑ عن حبيب بن عبيد الرحبي: أتاه(ص) ناس من اليهود بجفنة من ثريد فقال هدية أم صدقة فقالوا هدية فأكل فقال بعضهم جلس محمد جلسة العبد ففهمها رسول الله(ص) فقال وأنا عبد وأجلس جلسة العبد؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۸۸.
- ↑ كَانَ النَّبِيُّ(ص)... يَجْلِسُ عَلَى الْأَرْضِ... وَ لَا يَجْلِسُ مُتَّكِئاً؛ المناقب لابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۴۶؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۲۸، ح۳۴.
- ↑ عن یحیی بن أبی کثیر: كَانَ النَّبِيُّ(ص) يَجْلِسُ مُحتَفِزَاً؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۷۱.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، سیره پیامبر خاتم، ج۱، ص ۴۵۰-۴۵۲.
- ↑ عَنْ عِكْرِمَةَ: قَالَ الْعَبَّاسُ: لَأَعْلَمَنَّ مَا بَقَاءُ رَسُولِ اللَّهِ(ص) فِينَا؟ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنِّي أَرَاهُمْ قَدْ آذَوْكَ وَآذَاكَ غُبَارُهُمْ، فَلَوِ اتَّخَذْتَ عَرِيشًا تُكَلِّمُهُمْ مِنْهُ؟ فَقَالَ: لَا أَزَالُ بَيْنَ أَظْهُرِهِمْ يَطَؤُونَ عقِبِي، وَيُنَازِعُونِي رِدَائِي حَتَّى يَكُونَ اللَّهُ هُوَ الَّذِي يُرِيحُنِي مِنْهُمْ؛ سنن الدارمي، ج۱، ص۳۹، ح۷۵؛ طبقات الکبری، ج۲، ص۱۹۳؛ المصنّف لابن أبي شیبة، ج۸، ص۱۴۳، ح۱۲۵؛ المصنّف لعبد الرّزاق، ج۵، ص۴۳۴، کلّها نحوه؛ کنز العمّال، ج۴، ص۳۷۶، ح۱۰۹۹۲.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، سیره پیامبر خاتم، ج۱، ص ۴۵۲-۴۵۳.
- ↑ «و بندگان (خداوند) بخشنده آنانند که بر زمین فروتنانه گام برمیدارند» سوره فرقان، آیه ۶۳.
- ↑ عن أبی الّرداء: كان رسول اللّه(ص) في بعض الأوقات يمشى مع بعض الأصحاب فيأمرهم بالتقدم، و يمشى في غمارهم؛ إحیاء العلوم، ج۳، ص۵۱۵؛ بحار الأنوار، ج۷۳، ص۲۰۶.
- ↑ عن أبي أمامة: أنه [أی النبي(ص)] خرج یمشی إلى البقيع فتبعه أصحابه، فوقف فأمرهم أن يتقدموا، و مشى خلفهم، فسئل عن ذلك؛ فقال: إني سمعت خفق نعالكم، فأشفقت أن يقع في نفسي شيء من الكبر؛ المغني عن حمل الأسفار، ج۲، ص۹۶۲، ح۳۵۱۱؛ کنز العمّال، ج۳، ص۸۳۰، ح۸۸۷۸ نقلاً عن الدیلمي.
- ↑ عن عاصم بن حدرة: ما أكل النبي(ص) على خوان قط و لا مشى معه سواد و ما كان له بواب قط؛ تاریخ دمشق، ج۴، ص۸۱؛ مسند الشامیّین، ج۴، ص۲۸، ح۲۶۷۲؛ أسد الغابة، ج،۳ ص۱۰۹، الرقم ۲۶۶۸؛ الإصابه، ج۳، ص۴۶۲، الرقم ۴۳۶۷ و فیها "معة بوسادة قطّ" بدل "معه سواد".
- ↑ عن عَبْدَ اللهِ بْنَ أَبِي أَوْفَى: يَقُولُ: كَانَ رَسُولُ اللهِ(ص): َلَا يَأْنَفُ أَنْ يَمْشِيَ مَعَ الْأَرْمَلَةِ، وَالْمِسْكِينِ فَيَقْضِيَ لَهُ حَاجَتَهُ؛ سنن النسائی، ج۳، ص۱۰۹؛ صحیح ابن حبّان، ج۱۴، ص۳۳۳، ح۶۴۲۳؛ المعجم الصغیر، ج۱، ص۱۴۴؛ تاریخ بغداد، ج۸، ص۵، الرقم ۴۰۳۵؛ تاریخ دمشق، ج۴،ص ۵۷؛ کنز العمّال، ج۷، ص۶۵، ح۱۷۹۸۱.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، سیره پیامبر خاتم، ج۱، ص ۴۵۲-۴۵۵.
- ↑ «الإمام علی(ع) – فِي خُطبَةٍ لَهُ -: وَ لَقَدْ كَانَ(ص)... يَرْكَبُ الْحِمَارَ الْعَارِيَ وَ يُرْدِفُ خَلْفَهُ»؛ نهج البلاغة، الخطبة ۱۶۰؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۴۷، ح۴، بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۸۵، ح۱۳۶.
- ↑ عن عبدالله بن جعفر: رَكِبَ رَسُولُ اللهِ(ص) بَغْلَتَهُ، وَأَرْدَفَنِي خَلْفَهُ؛ مسند ابن حنبل، ج۱، ص۴۳۸، ح۱۷۵۴؛ صحیح مسلم، ج۱، ص۲۶۹، ح۷۹؛ سنن أبي داوود، ج۳، ص۲۳، ح۲۵۴۹؛ المستدرك علی الصحیحین، ج۲، ص۱۰۹، ح۲۴۸۵، کلّها نحوه؛ صحیح ابن حبّان، ج۴، ص۲۵۹، ح۱۴۱۲.
- ↑ صحیح ابن حبان عَنْ أَبِي ذَرٍّ: رَكِبَ رَسُولُ اللهِ(ص): حِمَارًا وَأَرْدَفَنِي خَلْفَهُ؛ صحیح ابن حبّان، ج۱۵، ص۷۹، ص۶۶۸۵؛ مسند ابن حنبل، ص۷۴، ح۲۱۳۸۳؛ موارد الظّمآن، ص۴۶۰، ح۱۸۶۲؛ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۸۰.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، سیره پیامبر خاتم، ج۱، ص ۴۵۴-۴۵۷.
- ↑ به قلم فاضل ارجمند، جناب آقای عبدالهادی مسعودی.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، سیره پیامبر خاتم، ج۱، ص ۴۵۸-۴۵۹.
- ↑ «و با مؤمنانی که از تو پیروی میکنند افتادگی کن» سوره شعراء، آیه ۲۱۵.
- ↑ «و برای مؤمنان افتادگی کن!» سوره حجر، آیه ۸۸.
- ↑ «الإمام الهادی(ع): نَبِيُّنَا أَفْضَلُ الْأَنْبِيَاءِ ... أَشَدَّ النَّاسِ تَوَاضُعاً»؛ کشف الغمه، ج۴، ص۲۶، عن فتح بن یزید الجرجانی؛ بحارالأنوار، ج۷۸، ص۳۶۷، ح۲.
- ↑ «الإمام علی(ع) - فِي خُطبَةٍ لَهُ-: وَ لَقَدْ كَانَ فِي رَسُولِ اللَّهِ(ص) كَافٍ لَكَ فِي الْأُسْوَةِ وَ دَلِيلٌ لَكَ عَلَى ذَمِّ الدُّنْيَا وَ عَيْبِهَا ... فَلَقَدْ كَانَ يَعْمَلُ سَفَائِفَ الْخُوصِ بِيَدِهِ وَ يَقُولُ لِجُلَسَائِهِ أَيُّكُمْ يَكْفِينِي بَيْعَهَا وَ يَأْكُلُ قُرْصَ الشَّعِيرِ مِنْ ثَمَنِهَا... وَ لَقَدْ كَانَ(ص) يَأْكُلُ عَلَى الْأَرْضِ وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ وَ يَخْصِفُ بِيَدِهِ نَعْلَهُ وَ يَرْقَعُ بِيَدِهِ ثَوْبَهُ وَ يَرْكَبُ الْحِمَارَ الْعَارِيَ وَ يُرْدِفُ خَلْفَهُ ... .»؛ نهجالبلاغه، الخطبة ۱۶۰؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۳۶، بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۸۴، ح۱۳۶.
- ↑ عن أبي سعيد الخدري أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص كَانَ يَعْلِفُ الْبَعِيرِ وَ يُقِمِ الْبَيْتِ وَ يَخْصِفُ النَّعْلِ وَ يَرْقَعُ الثَّوْبِ وَ يَحْلُبُ الشَّاةِ وَ يَأْكُلُ مَعَ الْخَادِمِ وَ يَطْحَنُ مَعَهَا إِذَا أَعْيَتْ وَ كَانَ لَا يَمْنَعُهُ الْحَيَاءُ أَنْ يَحْمِلَ بِضَاعَتُهُ مِنَ السُّوقِ إِلَى مَنْزِلِ أَهْلِهِ وَ كَانَ يُصَافِحُ الْغَنِيَّ وَ الْفَقِيرَ وَ يُسَلِّمُ مُبْتَدِئاً وَ لَا يُحَقِّرُ مَا دُعِيَ إِلَيْهِ وَ لَوْ إِلَى حَشَفِ التَّمْرِ وَ كَانَ هَيِّنُ الْمَئُونَةِ لَيِّنُ الْخَلْقِ كَرِيمُ السَّجِيَّةِ جَمِيلَ الْمُعَاشَرَةِ طَلْقَ الْوَجْهِ بَسَّاماً مِنْ غَيْرِ ضَحِكٍ مَحْزُوناً مِنْ غَيْرِ عُبُوسٍ مُتَوَاضِعاً مِنْ غَيْرِ ذِلَّةُ جَوَاداً مِنْ غَيْرِ سَرَفٍ رَقِيقَ الْقَلْبِ رَحِيماً لِكُلِّ مُسْلِمٍ مَا تَجَشَّأَ قَطُّ مَنْ شَبِعَ وَ لَا مَدَّ يَدَهُ إِلَى طَبْعٍ ؛ شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج۱۱، ص۱۹۶؛ إرشاد القلوب، ص۱۱۵، نحوه؛ بحارالأنوار، ج۷۳، ص۲۰۸.
- ↑ «رسول الله(ص) من لبس الصوف وانتعل المخصوف وركب حماره وحلب شاته وأكل مع عياله فقد نحا الله منه الكبر أنا عبد ابن عبد أجلس جلسة العبد وآكل أكلة العبد ... إني قد أوحي إلى أن تواضعوا ولا يبغي أحد على أحد إن يد الله عز وجل مبسوطة في خلقه فمن رفع نفسه وضعه الله ومن وضع نفسه رفعه الله ولا يمشي امرؤ على الأرض شبرا يبتغي فيه سلطان الله إلا أكبه الله»؛ تاریخ دمشق، ج۴، ص۸۰، ح۹۰۱، عن عبدالله بن عمر؛ کنزالعمال، ج۳، ص۵۳۸، ح۷۷۹۷.
- ↑ عن أبی موسی: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) يَرْكَبُ الْحِمَارَ، وَيَلْبَسُ الصُّوفَ، وَيَعْتَقِلُ الشَّاةَ، وَيَأْتِي مُرَاعَاةَ الضَّيْفِ؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۱۲۹، ح۲۰۴؛ السنن الکبری، ج۲، ص۵۸۸، ح۴۱۸۸، و فی هامشه، و فی نسخة: «الضعیف» بدل «الضعیف»، الزهد لابن المبارک، ص۳۵۳، ح۹۹۵، عن الحسن نحوه.
- ↑ عَنْ أَنَسِ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) يَعُودُ المَرِيضَ، وَيَشْهَدُ الجَنَازَةَ، وَيَرْكَبُ الحِمَارَ، وَيُجِيبُ دَعْوَةَ العَبْدِ، وَكَانَ يَوْمَ بَنِي قُرَيْظَةَ عَلَى حِمَارٍ مَخْطُومٍ بِحَبْلٍ مِنْ لِيفٍ، عَلَيْهِ إِكَافُ لِيفٍ؛ سنن الترمذی، ج۳، ص۳۳۷، ح۱۰۱۷؛ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۳۹۸، ح۴۱۷۸؛ تاریخ دمشق، ج۴، ص۷۹، کلاهما، نحوه؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۴۷، ح۲، نحوه؛ بحارالأنوار، ج۱۶، ص۲۲۹، ح۲۵.
- ↑ عن أنس: لَبِسَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) الصُّوفَ، وَاحْتَذَى الْمَخْصُوفَ. وَقَالَ: أَكَلَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) بَشِعًا، وَلَبِسَ خَشِنًا؛ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۱۱۱، ح۳۳۴۸؛ تهذیب الکمال، ج۳۰، ص۵۰، الرقم، ۶۴۹۱، نحوه؛ تاریخ دمشق، ج۴، ص۱۲۱.
- ↑ عن عثمان – و هو یخطب-: إنّا – والله – قد صحبنا رسول الله(ص) فی السفر و الحضر، و کان یعود مرضانا، و یتبع جنائزنا، و یغزو معنا، و یواسینا بالقلیل و الکثیر! و إنّ ناساً یعلّمونی به عسی ألا یکون أحدهم رآه قَطُّ!؛ مسند ابن حنبل، ج۱، ص۱۵۲، ح۵۰۴؛ تاریخ دمشق، ج۳۹، ص۲۵۳؛ کنزالعمال، ج۷، ص۲۱۰، ح۱۸۶۶۲.
- ↑ «الإمام الباقر(ع): كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) يَأْكُلُ أَكْلَ الْعَبْدِ وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ وَ كَانَ(ص) يَأْكُلُ عَلَى الْحَضِيضِ وَ يَنَامُ عَلَى الْحَضِيضِ»؛ الکافی، ج۶، ص۲۷۱، ح۶؛ المحاسن، ج۲، ص۲۴۴، ح۱۷۵۹، کلاهما عن جابر، بحارالأنوار، ج۶۶، ص۴۱۹، ح۳۲.
- ↑ «عن الحسن: إنّ رسول الله(ص) کان لا یغلق دونه الابواب، و لا یقوم دونه الحجبة، و لا یُغدی علیه بالجفان و لا یراح علیه بها، کان رسول الله(ص) بارزاً، مَن أراد أن یلقی رسول الله(ص) لقیه، کان یجلس بالارض و یوضع طعامه بالارض و یلبس الغلیظ، و یرکب الحمار، و یردف خلفه، و یلعق – والله - یده»؛ السنن الکبری، ج۱۰، ص۱۷۴، ح۲۰۲۵۷؛ المصنّف لعبدالرزّاق، ج۱۰، ص۴۱۸، ح۱۹۵۵۵؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۳۷۲، تفسیر الطبری، ج۵، الجزء ۸، ص۱۶۲، کلاهما نحوه؛ تاریخ دمشق، ج۴، ص۸۲.
- ↑ عَنِ البَرَاءِ: رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) يَوْمَ الأَحْزَابِ يَنْقُلُ التُّرَابَ، وَقَدْ وَارَى التُّرَابُ بَيَاضَ بَطْنِهِ؛ صحیح البخاری، ج۳، ص۱۰۴۴، ح۲۶۸۲؛ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۳۰، ح۱۲۵؛ مسند ابن حنبل، ج۶، ص۴۲۱، ح۱۸۵۹۴، صحیح ابن حبان، ج۱۰، ص۳۹۷، ح۴۵۳۵، السنن الکبری، ج۷، ص۶۹، ح۱۳۲۹۳، نحوه؛ بحارالأنوار، ج۲۰، ص۱۹۹، و راجع، تفسیر القمی، ج۲، ص۱۷۷.
- ↑ عن یعقوب بن زید: أَنَّ النَّبِيَّ(ص) كَانَ يَتْبَعُ غُبَارَ الْمَسْجِدِ بِجَرِيدَةٍ؛ المصنّف لابن أبی شیبه، ج۱، ص۴۳۵، ح۵.
- ↑ المناقب لابن شهر آشوب: کَانَ النَّبِيُّ(ص) ... يَقْبَلُ الْهَدِيَّةَ وَ لَوْ أَنَّهَا جُرْعَةُ لَبَنٍ وَ يَأْكُلُهَا وَ لَا يَأْكُلُ الصَّدَقَةَ؛ المناقب لابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۴۵؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۲۷، ح۳۴.
- ↑ المناقب لابن شهر آشوب- فِي ذِکْرِ آدَابِ رَسُولِ اللهِ(ص)-: أَمَّا آدَابُهُ فَقَدْ جَمَعَهَا بَعْضُ الْعُلَمَاءِ وَ الْتَقَطَهَا مِنَ الْأَخْبَارِ: كَانَ النَّبِيُّ(ص) ... يَجْلِسُ عَلَى الْأَرْضِ وَ يَنَامُ عَلَيْهَا وَ يَأْكُلُ عَلَيْهَا وَ كَانَ يَخْصِفُ النَّعْلَ وَ يَرْقَعُ الثَّوْبَ وَ يَفْتَحُ الْبَابَ وَ يَحْلُبُ الشَّاةَ وَ يَعْقِلُ الْبَعِيرَ فَيَحْلِبُهَا وَ يَطْحَنُ مَعَ الْخَادِمِ إِذَا أَعْيَا وَ يَضَعُ طَهُورَهُ بِاللَّيْلِ بِيَدِهِ وَ لَا يَتَقَدَّمُهُ مُطْرِقٌ وَ لَا يَجْلِسُ مُتَّكِئاً وَ يَخْدُمُ فِي مِهْنَةِ هْلِهِ وَ يَقْطَعُ اللَّحْمَ وَ إِذَا جَلَسَ عَلَى الطَّعَامِ جَلَسَ مُحَقَّراً وَ كَانَ يَلْطَعُ أَصَابِعَهُ وَ لَمْ يَتَجَشَّأْ قَطُّ وَ يُجِيبُ دَعْوَةَ الْحُرِّ وَ الْعَبْدِ وَ لَوْ عَلَى ذِرَاعٍ أَوْ كُرَاعٍ وَ يَقْبَلُ الْهَدِيَّةَ وَ لَوْ أَنَّهَا جُرْعَةُ لَبَنٍ وَ يَأْكُلُهَا وَ لَا يَأْكُلُ الصَّدَقَةَ وَ لَا يُثْبِتُ بَصَرَهُ فِي وَجْهِ أَحَدٍ. يَغْضَبُ لِرَبِّهِ وَ لَا يَغْضَبُ لِنَفْسِهِ وَ كَانَ يُعَصِّبُ الْحَجَرَ عَلَى بَطْنِهِ مِنَ الْجُوعِ يَأْكُلُ مَا حَضَرَ وَ لَا يَرُدُّ مَا وَجَدَ لَا يَلْبَسُ ثَوْبَيْنِ يَلْبَسُ بُرْداً حِبَرَةً يَمَنِيَّةً وَ شَمْلَةَ جُبَّةٍ صُوفٍ وَ الْغَلِيظَ مِنْ الْقُطْنِ وَ الْكَتَّانِ وَ أَكْثَرُ ثِيَابِهِ الْبَيَاضُ ... وَ يُرْدِفُ خَلْفَهُ عَبْدَهُ أَوْ غَيْرَهِ وَ يَرْكَبُ مَا أَمْكَنَهُ مِنْ فَرَسٍ أَوْ بَغْلَةٍ أَوْ حِمَارٍ وَ يَرْكَبُ الْحِمَارَ بِلَا سَرْجٍ وَ عَلَيْهِ الْعِذَارُ. يَمْشِي رَاجِلًا وَ حَافِياً بِلَا رِدَاءٍ وَ لَا عِمَامَةٍ وَ لَا قَلَنْسُوَةٍ وَ يُشَيِّعُ الْجَنَائِزَ وَ يَعُودُ الْمَرْضَى فِي أَقْصَى الْمَدِينَةِ يُجَالِسُ الْفُقَرَاءَ وَ يُؤَاكِلُ الْمَسَاكِينَ وَ يُنَاوِلُهُمْ بِيَدِهِ وَ يُكْرِمُ أَهْلَ الْفَضْلِ فِي أَخْلَاقِهِمْ وَ يَتَأَلَّفُ أَهْلَ الشَّرَفِ بِالْبِرِّ لَهُمْ. يَصِلُ ذَوِي رَحْمَةٍ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُؤْثِرَهُمْ عَلَى غَيْرِهِمْ إِلَّا بِمَا أَمَرَ اللَّهُ وَ لَا يَجْفُو عَلَى أَحَدٍ يَقْبَلُ مَعْذِرَةَ الْمُتَعَذِّرِ إِلَيْهِ وَ كَانَ أَكْثَرَ النَّاسِ تَبَسُّماً مَا لَمْ يَنْزِلْ عَلَيْهِ الْقُرْآنُ أَوْ لَمْ تَجْرِ عِظَةٌ وَ رُبَّمَا ضَحِكَ مِنْ غَيْرِ قَهْقَهَةٍ. لَا يَرْتَفِعُ عَلَى عَبِيدِهِ وَ إِمَائِهِ فِي مَأْكَلٍ وَ لَا فِي مَلْبَسٍ مَا شَتَمَ أَحَداً بِشَتْمَةٍ وَ لَا لَعَنَ امْرَأَةً وَ لَا خَادِماً بِلَعْنَةٍ وَ لَا لَامُوا أَحَداً إِلَّا قَالَ دَعُوهُ وَ لَا يَأْتِيهِ أَحَدٌ حُرّاً وَ عَبْداً وَ أَمَةً إِلَّا قَامَ مَعَهُ فِي حَاجَتِهِ. لَا فَظٌّ وَ لَا غَلِيظٌ وَ لَا صَخَّابٌ فِي الْأَسْوَاقِ وَ لَا يَجْزِي بِالسَّيِّئَةِ السَّيِّئَةَ وَ لَكِنْ يَغْفِرُ وَ يَصْفَحُ وَ يَبْدَأُ مَنْ لَقِيَهُ بِالسَّلَامِ وَ مَنْ رَامَهُ بِحَاجَةٍ صَابَرَهُ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الْمُنْصَرِفَ. مَا أَخَذَ أَحَدٌ يَدَهُ فَيُرْسِلَ يَدَهُ حَتَّى يُرْسِلَهَا وَ إِذَا لَقِيَ مُسْلِماً بَدَأَهُ بِالْمُصَافَحَةِ وَ كَانَ لَا يَقُومُ وَ لَا يَجْلِسُ إِلَّا عَلَى ذِكْرِ اللَّهِ وَ كَانَ لَا يَجْلِسُ إِلَيْهِ أَحَدٌ وَ هُوَ يُصَلِّي إِلَّا خَفَّفَ صَلَاتَهُ وَ أَقْبَلَ عَلَيْهِ وَ قَالَ أَ لَكَ حَاجَةٌ وَ كَانَ أَكْثَرُ جُلُوسِهِ أَنْ يَنْصِبَ سَاقَيْهِ جَمِيعاً وَ كَانَ يَجْلِسُ حَيْثُ يَنْتَهِي بِهِ الْمَجْلِسُ وَ كَانَ أَكْثَرُ مَا يَجْلِسُ مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ وَ كَانَ يُكْرِمُ مَنْ يَدْخُلُ عَلَيْهِ حَتَّى رُبَّمَا بَسَطَ ثَوْبَهُ وَ يُؤْثِرُ الدَّاخِلَ بِالْوِسَادَةِ الَّتِي تَحْتَهُ؛ المناقب لابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۴۵؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۲۶، ح۳۴.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، سیره پیامبر خاتم، ج۱، ص ۴۶۰-۴۷۱.
- ↑ «الإمام الصّادق(ع): مَرَّتِ امْرَأَةٌ بَذِيَّةٌ بِرَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ هُوَ يَأْكُلُ وَ هُوَ جَالِسٌ عَلَى الْحَضِيضِ فَقَالَتْ يَا مُحَمَّدُ إِنَّكَ لَتَأْكُلُ أَكْلَ الْعَبْدِ وَ تَجْلِسُ جُلُوسَهُ! فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ(ص) إِنِّي عَبْدٌ وَ أَيُّ عَبْدٍ أَعْبَدُ مِنِّي؟! قَالَتْ فَنَاوِلْنِي لُقْمَةً مِنْ طَعَامِكَ فَنَاوَلَهَا فَقَالَتْ لَا وَ اللَّهِ إِلَّا الَّذِي فِي فِيكَ فَأَخْرَجَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) اللُّقْمَةَ مِنْ فِيهِ فَنَاوَلَهَا فَأَكَلَتْهَا ... فَمَا أَصَابَهَا بَذَاءٌ حَتَّى فَارَقَتِ الدُّنْيَا»؛ الکافی، ج۶، ص۲۷۱، ح۲؛ الزهد للحسین بن سعید، ص۷۱، ح۲۲، نحوه؛ المحاسن، ج۲، ص۲۴۵، ح۱۷۶۰، کلّها عن الحسن الصیقل، مکارم الأخلاق، ج۱، ص۴۸، ح۱۱، و لیس فیه «الحضیض»؛ بحار الأنوار، ج۶۶، ص۴۲۰، ح۳۳.
- ↑ مِنْ كِتَابِ شَرَفِ النَّبِيِّ(ص) رُوِيَ عَنِ النَّبِيِّ(ص) أَنَّهُ أَمَرَ أَصْحَابَهُ بِذَبْحِ شَاةٍ فِي سَفَرٍ فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ عَلَيَّ ذَبْحُهَا وَ قَالَ الْآخَرُ عَلَيَّ سَلْخُهَا وَ قَالَ الْآخَرُ عَلَيَّ قَطْعُهَا وَ قَالَ الْآخَرُ عَلَيَّ طَبْخُهَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) عَلَيَّ أَنْ أَلْقُطَ لَكُمُ الْحَطَبَ فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ لَا تَتْعَبَنَّ بِآبَائِنَا وَ أُمَّهَاتِنَا أَنْتَ نَحْنُ نَكْفِيكَ. قَالَ(ص) عَرَفْتُ أَنَّكُمْ تَكْفُونِي وَ لَكِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَكْرَهُ مِنْ عَبْدِهِ إِذَا كَانَ مَعَ أَصْحَابِهِ أَنْ يَنْفَرِدَ مِنْ بَيْنِهِمْ فَقَامَ(ص) يَلْقُطُ الْحَطَبَ لَهُمْ؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۵۳۶، ح۱۸۶۷؛ بحار الأنوار، ج۷۶، ص۲۷۳، ح۳۱ و راجع، کشف الخفاء، ج۱، ص۲۵۱، ح۷۶۵.
- ↑ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) مَرَّ بِغُلَامٍ يَسْلُخُ شَاةً، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ(ص): تَنَحَّ، حَتَّى أُرِيَكَ. فَأَدْخَلَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) يَدَهُ بَيْنَ الْجِلْدِ وَاللَّحْمِ، فَدَحَسَ بِهَا، حَتَّى تَوَارَتْ إِلَى الْإِبِطِ وَقَالَ: يَا غُلَامُ هَكَذَا فَاسْلُخْ ثُمَّ مَضَى؛ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۰۶۱، ح۳۱۷۹؛ سنن أبی داود، ج۱، ص۴۷، ح۱۸۵؛ السنن الکبری، ج۱، ص۳۴، و لیس فیهما «یا غلام هکذا فاسلخ»؛ صحیح ابن حبان، ج۳، ص۴۳۸، ح۱۱۶۳؛ کنز العمال، ج۹، ص۵۸۶، ح۲۷۵۴۲.
- ↑ عن أبی أيوب: لما نزل على رسول الله(ص) في بيتي نزل في السفل، وأنا وأم أيوب في العلو، فقلت له: يا نبي الله، بأبي أنت وأمي، إني لأكره وأعظم أن أكون فوقك وتكون تحتي، فاظهر أنت فكن في العلو، وننزل نحن فنكون في السفل. فقال: يا أبا أيوب، إن أرفق بنا و بمن يغشانا أن نكون في سفل البيت؛ السیرة النبویة لابن هشام، ج۲، ص۱۴۴؛ المعجم الکبیر، ج۴، ص۱۲۰، ح۳۸۵۵، نحوه؛ کنز العمّال، ج۱۵، ص۴۴۲، ح۴۱۷۵۴.
- ↑ عن إسحاق بن عبد الله بن أبي طلحة: زار رسول الله(ص) سعدا فقال عنده فلما أبردوا جاؤوا بحمار لهم أعرابي قطوف قال فوطؤوا لرسول الله(ص) بقطيفة عليه فركب رسول الله(ص) فأراد سعد أن يردف ابنه خلف رسول الله(ص) ليرد الحمار فقال رسول الله(ص) ان كنت باعثه معي فأحمله بين يدي قال لا بل خلفك يا رسول الله فقال رسول الله(ص) أهل الدابة هم أولى بصدرها قال سعد لا أبعثه معك ولكن رد الحمار قال فرده وهو هملاج فريغ ما يساير؛ الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۷۶.
- ↑ عَنْ أَنَسٍ، قَالَ: لَمَّا دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) مَكَّةَ اسْتَشْرَفَهُ النَّاسُ، فَوَضَعَ رَأْسَهُ عَلَى رَحْلِهِ تَخَشُّعًا؛ مسند أبی یعلی، ج۳، ص۳۶۶، ح۳۳۸۰؛ دلائل النبوه للبیهقی، ج۵، ص۶۸، نحوه؛ تاریخ دمشق، ج۴، ص۸۰.
- ↑ عن ابْنِ مَسْعُودٍ: أَتَى النَّبِيَّ(ص) رَجُلٌ فَكَلَّمَهُ فَجَعَلَ تَرْعُدُ فَرَائِصُهُ، فَقَالَ لَهُ: هَوِّنْ عَلَيْكَ فَإِنِّي لَسْتُ بِمَلِكٍ إِنَّمَا أَنَا ابْنُ امْرَأَةٍ تَأْكُلُ الْقَدیدَ؛ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۱۰۱، ح۳۳۱۲؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۵۰، ح۴۳۶۶، عن أبی مسعود و ج۲، ص۵۰۶، ح۳۷۳۳؛ المعجم الأوسط، ج۲، ص۶۴، ح۱۲۶۰، کلاهما عن جریر بن عبدالله و کلها نحوه؛ کنز العمال، ج۶، ص۸۸، ح۱۴۹۶۵؛ مکارم الأخلاق، ج۱، ص۴۸، ح۷؛ بحار الأنوار، ج۱۶، ص۲۲۹، ح۳۵.
- ↑ عَنْ أَبِي ذَرٍّ: رَأَيْتُ سَلْمَانَ وَ بِلَالاً يُقْبِلَانِ إِلَى النَّبِيِّ(ص) إِذْ انْكَبَّ سَلْمَانُ عَلَى قَدَمِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) يُقَبِّلُهَا فَزَجَرَهُ النَّبِيُّ (ص) عَنْ ذَلِكَ ثُمَّ قَالَ لَهُ يَا سَلْمَانُ لَا تَصْنَعْ بِي مَا تَصْنَعُ الْأَعَاجِمُ بِمُلُوكِهَا أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ اللَّهِ آكُلُ مِمَّا يَأْكُلُ الْعَبِيدُ وَ أَقْعُدُ كَمَا يَقْعُدُ الْعَبِيدُ؛ تأویل الآیات الظاهره، ج۲، ص۴۸۴، ح۱۲؛ بحار الأنوار، ج۲۷، ص۱۳۹، ح۱۴۴.
- ↑ متن اصلی، «ترجیح بدء» است؛ یعنی کمی سنگینتر بکِش و به مشتری ارفاق کن.
- ↑ عن أَبِي مُسْلِمٍ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ: دَخَلْتُ يَوْمًا السُّوقَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ(ص)، فَجَلَسَ إِلَى الْبَزَّازِينَ، فَاشْتَرَى سَرَاوِيلَ بِأَرْبَعَةِ دَرَاهِمَ، وَكَانَ لِأَهْلِ السُّوقِ وَزَّانٌ قَالَ: فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ(ص): "اتَّزِنْ وَأَرْجِحْ"، فَقَالَ الْوَزَّانُ: إِنَّ هَذِهِ الْكَلِمَةُ مَا سَمِعْتُهَا مِنْ أَحَدٍ. قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ: فَقُلْتُ لَهُ: كَفَى بِكَ مِنَ الْجَفَاءِ فِي دَيْنِكَ أَنْ لَا تَعْرِفَ نَبِيَّكَ(ص)، فَطَرَحَ الْمِيزَانَ، وَوَثَبَ إِلَى يَدِ النَّبِيِّ(ص) يُقَبِّلُهَا، فَجَذَبَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) يَدَهُ مِنْهُ، وَقَالَ: "هَذَا إِنَّمَا يَفْعَلُهُ الْأَعَاجِمُ بِمُلُوكِهَا، إِنَّمَا أَنَا رَجُلٌ مِنْكُمْ، فَزِنْ وَأَرْجِحْ"، وَأَخَذَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) السَّرَاوِيلَ؛ المعجم الأوسط، ج۶، ص۳۴۹، ح۶۵۹۴؛ شعبالإیمان، ج۵، ص۱۷۲، ح۶۲۴۴؛ مسند أبی یعلی، ج۵، ص۴۲۸، ح۶۱۳۶؛ تاریخ دمشق، ج۴، ص۲۰۵، ح۱۰۰۳،کلها نحوه.
- ↑ عَنْ يَحْيَى بْنِ جَعْدَةَ، قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ أَسْوَدُ بِهِ جُدَرِيٌّ قَدْ تَقَشَّرَ، لَا يَجْلِسُ جَنْبَ أَحَدٍ إِلَّا أَقَامَهُ، فَأَخَذَهُ رَسُولُ اللَّهِ(ص) فَأَجْلَسَهُ إِلَى جَنْبِهِ؛ المصنّف لابن أبی شیبه، ج۵، ص۵۶۸، ح۵؛ المغنی عن حمل الأسفار، ج۲، ص۹۵۶، ح۳۴۸۴؛ إحیاء العلوم، ج۳، ص۴۹۶ کلاهما نحوه.
- ↑ محمدی ریشهری، محمد، سیره پیامبر خاتم، ج۱، ص ۴۷۰-۴۷۷.
- ↑ الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، ج۱، ص۹۵.
- ↑ کافی، ج۲، ص۶۶۲.
- ↑ مکارم الاخلاق، ص۱۶.
- ↑ الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، ج۱، ص۱۶۸.
- ↑ مکارم الاخلاق، ص۱۶.
- ↑ الکامل فی اللغة و الادب، ج۱، ص۲۰۳.
- ↑ «از خلق و خوی حضرت آن بود که با هرکس برخورد میکرد، پیش از او سلام میکرد». المحجة البیضاء، ج۴، ص۱۳۴.
- ↑ «هرگاه با مسلمانی دیدار میکرد، ابتدا با او دست میداد». سنن النبی، ص۶۲.
- ↑ سفینة البحار، ج۱، ص۴۱۶.
- ↑ طوسی، امالی، ج۲، ص۱۵۱.
- ↑ طوسی، امالی، ج۲، ص۱۵۲.
- ↑ طوسی، امالی، ج۲، ص۱۵۲.
- ↑ محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج۱، ص۳۵۶.
- ↑ محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج۱، ص۳۵۷.
- ↑ محمدمهدی نراقی، جامع السعادات، ج۱، ص۳۵۷ و۳۵۸.
- ↑ «هر کس به قدر یک دانه خردل در دلش کبر باشد، به بهشت نمیرود». کافی، ج۲، ص۳۱۰.
- ↑ کنزالعمال، ج۳، ص۱۵۵.
- ↑ «به هنگام خوردن غذا در پایین مجلس مینشست و در همان جا هم میخوابید». کنزالعمال، ج۳، ص۲۶۲.
- ↑ کنزالعمال، ج۳، ص۲۳۷.
- ↑ «هیچ گاه به بستری که برای او در نظر میگرفتند تا بنشیند یا بخوابد، خرده نمیگرفت. اگر چیزی پهن میکردند، بر روی آن میخوابید و اگر پهن نمیکردند، روی زمین میخوابید». محجة البیضاء، ج۴، ص۲۱۵.
- ↑ اسحاقی، سید حسین، مروارید نبوت ص ۳۰.
- ↑ مرتضی مطهری، بیست گفتار، ص۱۲۲.
- ↑ اردشیری لاجیمی، حسن، سیره نبوی از نگاه استاد مطهری ص ۵۰.
- ↑ «آكُلُ كَمَا يَأْكُلُ الْعَبْدُ وَ أَجْلِسُ كَمَا يَجْلِسُ الْعَبْدُ فَإِنَّمَا أَنَا عَبْدٌ»؛ ابوحامد محمد بن محمد غزالی، احیاء العلوم الدین، ج۴، ص۲۱۶.
- ↑ «وَ لَقَدْ كَانَ يَأْكُلُ عَلَى الْأَرْضِ وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ وَ يَخْصِفُ بِيَدِهِ نَعْلَهُ وَ يَرْقَعُ بِيَدِهِ ثَوْبَهُ وَ يَرْكَبُ الْحِمَارَ الْعَارِيَ وَ يُرْدِفُ خَلْفَهُ»؛ نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، خطبه ۱۶۰، ص۵۰۹ و ۵۱۰.
- ↑ «جز این نیست که من هم بشری چون شمایم (جز اینکه) به من وحی میشود» سوره کهف، آیه ۱۱۰.
- ↑ کافی، ج۶، ص۲۷۲.
- ↑ حسن رحیمپور ازغدی، محمد؛ پیامبری برای همیشه، ص۱۶.
- ↑ منتهی الآمال، ج۱، ص۵۶.
- ↑ «و اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست به او پناه ده تا کلام خداوند را بشنود سپس او را به پناهگاه وی برسان؛ این بدان روست که اینان گروهی نادانند» سوره توبه، آیه ۶.
- ↑ شیخ عباس قمی، هدیة الاحباب، ترجمه: هاشم صالحی، ص۲۷۷.
- ↑ بحارالانوار، ج۱۶، ص۲۲۸.
- ↑ بحارالانوار، ج۱۶، ص۲۲۸.
- ↑ مکارم الاخلاق، ص۱۴.
- ↑ بحارالانوار، ح۱۶، ص۲۲۵.
- ↑ اسحاقی، سید حسین، رسول مهربانی ص ۸۰.