عصمت از دیدگاه اهل سنت: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۷: خط ۷:
}}
}}


== عصمت از نگاه اشاعره ==
== مقدمه ==
[[متکلمان]] اشاعره در [[تبیین]] [[ماهیت عصمت]] به تقریرهای مختلفی [[تمسک]] جسته‌اند که در ذیل بررسی می‌شود.
[[عصمت]]، در لغت به معنای [[حفظ]] و نگهداری و مانع شدن و در اصطلاح [[متکلمان امامیه]] به لطفی از جانب [[خدای متعال]] به برخی [[بندگان]] برگزیده خود یا ملکه‌ای تعبیر شده که با وجود آن، از صاحبش [[گناهان]] صادر نمی‌شود. [[متکلمان]] [[اهل سنت]]، به جهت دیدگاه اعتقادیشان در بحث [[عصمت انبیا]] چندان به ارائه تعریفی اصطلاحی برای عصمت نپرداخته‌اند؛ چراکه مشهور متکمان اهل سنت هر چند به اصل [[معصوم]] بودن [[انبیا]]{{ع}} [[باور]] دارند اما در [[گستره عصمت]] انبیا و نیز [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}}، میان [[پیروان]] [[مذاهب]] مختلف اهل سنت، [[اختلافات]] بسیاری وجود دارد.


'''[[قدرت]] بر [[طاعت]] و عدم قدرت بر [[معصیت]]''': می‌گویند [[خداوند متعال]]، [[معصوم]] را به گونه‌ای [[خلق]] کرده که همواره قدرت بر [[اطاعت خدا]] دارد و [[توفیق]] [[اطاعت خداوند]] هرگز از او سلب نمی‌شود، و همین سبب می‌شود که قدرت بر معصیت از او سلب گردد؛ به گونه‌ای که اصلاً [[قادر]] بر انجام معصیت نیست.
[[اهل‌سنت]] تنها معصوم بودن [[انبیای الهی]] را آن هم نه به صورت مطلق می‌پذیرند و به عصمت دیگر افراد [[بشر]] [[امامان شیعه]] و خلفای خود، [[اعتقادی]] ندارند. منشأ [[اعتقادات]] ایشان در مسأله عصمت به [[روایات]]ساختگی پیرامون [[شخصیت]] و زندگانی انبیا که به [[اسرائیلیات]] [[شهرت]] دارند، باز می‌گردد.


[[ابوالحسن اشعری]] می‌گوید: "[[عصمت]]، قدرت بر [[اطاعت]] و عدم قدرت بر معصیت است"<ref>قوشجی، شرح تجرید، ص۴۹۴؛ علامه حلی، کشف المراد، ص۳۶۵؛ فخر رازی، المحصل، ص۵۲۱؛ تاج العروس، ج۸، ص۳۹۹.</ref>.
== معناشناسی عصمت ==
=== معنای لغوی ===
عصمت، واژه‌ای [[عربی]] و از ماده {{عربی|«عَصِمَ يَعْصِمُ»}} است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: {{عربی|«مَسَکَ»}} به معنای حفظ و نگهداری<ref>راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: {{عربی|العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به‌ ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم}}؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و {{عربی|عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه}}؛ یعنی [[خداوند]] فلانی را از [[مکروه]] حفظ کرده ({{عربی|عصمه}}) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.</ref>، دوم: {{عربی|«مَنَعَ»}} به معنای مانع شدن<ref>ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.</ref> و سوم به معنای وسیله بازداشتن<ref>ابن‌منظور، از زجاج نقل می‌کند: {{عربی|أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُ}}لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و [[حفظ]] چیز دیگری شود، به کار می‌رود.</ref>. با این وجود واژه «[[عصمت]]»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «[[اعتصام]]» را به «استمساک» معنا کرده‌اند<ref>ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص۱۴.</ref>


البته شبیه این [[کلام]] به شیوه‌های مختلف گفته شده است<ref>سعدالدین تفتازانی، شرح مقاصد، ج۴، ص۳۱۲؛ عضدالدین ایحبی، المواقف فی علم الکلام، ص۳۶۶.</ref>.
=== معنای اصطلاحی ===
[[متکلمان شیعه]] دست کم دو معنا برای عصمت ارائه کرده‌اند. برخی معتقدند عصمت از ناحیه [[خداوند متعال]]، همان [[توفیق]] و [[لطف]] او برای حجت‌های اوست<ref>محمد بن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص128؛ علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج1، ص50.</ref>. برخی دیگر نیز معتقدند عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش [[گناهان]] صادر نمی‌شود<ref>خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص369؛ میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص55؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص494.</ref>.


'''نقد'''
با این وجود [[متکلمان]] [[اهل سنت]]، به جهت رویکرد و دیدگاه اعتقادیشان در بحث [[عصمت انبیا]] و [[اختلافات]] بسیاری که در این خصوص با یکدیگر دارند، چندان به ارائه تعریفی اصطلاحی برای عصمت نپرداخته‌اند. آری برخی از ایشان تعریف عصمت به [[ملکه]] را نقل کرده و البته آن را به [[حکما]] نسبت داده‌اند<ref>ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج8، ص280.</ref>.<ref>فاریاب محمدحسیم، عصمت امام در تاریخ تفکر امامیه تا پایان قرن پنجم هجری، ص34 و 35.</ref>


'''اولاً'''؛ اینکه گفته‌اند عصمت همان توفیق بر اطاعت دائمی است، این تبیین مصداق عصمت است، نه ماهیت آن.
== دیدگاه [[پیروان]] اهل سنت پیرامون عصمت ==
در این بخش به بیان دیدگاه اهل سنت پیرامون [[مصادیق عصمت]]، [[گستره عصمت]] و [[منشأ عصمت]] می‌پردازیم.
=== مصادیق عصمت ===
==== [[عصمت پیامبران]] ====
مشهور متکمان اهل سنت به اصل [[معصوم]] بودن [[انبیا]]{{ع}} [[باور]] دارند با این حال در گستره عصمت انبیا میان پیروان [[مذاهب]] مختلف اهل سنت، اختلافات بسیاری وجود دارد و به طور کلی هیچ‌یک از [[پیروان]] [[مذاهب اهل سنت]] در بحث [[عصمت]]، قائل به [[عصمت مطلق]] [[انبیا]]{{ع}} از انواع [[معاصی]]، [[خطا]]، [[نسیان]] و [[اشتباه]]، قبل یا بعد از [[نبوت]] نیستند.


'''ثانیاً'''؛ عدم قدرت بر معصیت، همان [[جبر]] است که در این صورت [[تکلیف]] از او ساقط است.
===== [[حنفی‌ها]] و [[ماتریدی‌ها]] =====
کلمات [[ابوحنیفه]] نشان می‌دهد که وی تنها به [[عصمت پیامبران]] از [[ارتکاب گناه]] و خطای عمدی [[معتقد]] بوده است چنانچه در جایی می‌گوید: «[[پیامبران]] از تمام [[گناهان کبیره]] و [[صغیره]] و [[کفر]] و [[زشتی‌ها]]، مصون و [[معصوم]] هستند، اگر چه [[لغزشها]] و خطاهایی از آنها سر زده است»<ref>قاری، علی بن سلطان محمد، «شرح کتاب الفقه الاکبر»، صص 104-99.</ref>. پیروان ابوحنیفه که در [[اعتقادات]] [[ماتریدی]] هستند نیز همین [[عقیده]] را با اختلافاتی اندک در جزئیات آن دارند. به عنوان نمونه سعدالدین [[عمر]] [[تفتازانی]] در شرح خویش بر کتاب «[[عقاید نسفی]]» پیرامون [[عصمت انبیا]] چنین می‌گوید: «به [[اجماع]] [[علما]] پیامبران از ارتکاب عمدی [[کذب]] به ویژه در آن چه که متعلق به امر [[شارع]] است و نیز در [[تبلیغ احکام]] و [[ارشاد]] [[امت]] معصومند، اکثر علما انبیا را از ارتکاب [[سهوی]] کذب نیز معصوم دانسته‌اند، اما در مورد ارتکاب سایر [[گناهان]] تفصیل داده شده و به اجماع علما، پیامبران پیش از [[وحی]] و پس از آن از کفر معصومند. همچنین نزد [[جمهور]] علما، انبیا، از گناهان کبیره عمدی معصوم هستند. امّا انجام [[گناه کبیره]] به صورت سهوی و ناخودآگاه را اکثر علما جایز دانسته‌اند. ضمن اینکه انجام عمدی [[گناهان صغیره]] نیز جایز است. اما پیش از وحی دلیلی بر [[امتناع]] صدور گناهان کبیره از انبیا وجود ندارد»<ref>سعدالدین [[مسعود بن عمر تفتازانی]]، «شرح العقائد النسفیة»، ص۱۲۷.</ref>.<ref>[[محمد هادی فرقانی|فرقانی، محمدهادی]]، [[اخبار سخیف ساختگی پیرامون شخصیت نبی (مقاله)| اخبار سخیف ساختگی پیرامون شخصیت نبی]]، فصل دوم، گفتار دوم: [[عصمت نبی از منظر اهل سنت]].</ref>


'''ثالثاً'''؛ چنین تبیینی از عصمت، هیچ مکرمت و فضیلتی برای صاحب آن به بار نمی‌آورد و هیچ پاداشی نخواهد داشت، زیرا [[انسان]] در سایه تکلیف و [[اختیار]] به [[پاداش الهی]] می‌رسد، لذا تبیین فوق از عصمت، موجب [[نقص]] برای معصوم است.
===== [[مالکی‌ها]] و [[اشاعره]] =====
[[مالک بن انس]]، [[پیشوا]] و [[فقیه]] [[مذهب مالکی]] است.اکثر پیروان [[مذهب]] [[فقهی]] [[مالکی]]، در [[کلام]]، [[اشعری]] مذهب هستند. نگاهی به آراء و دیدگاه‌های [[اشاعره]] روشن کننده [[اعتقاد]] آنها در باب [[عصمت انبیا]]{{ع}} است. اشاعره در باب عصمت انبیا{{ع}} بر این باورند که خطای [[پیامبران]] از روی [[سهو]] و [[نسیان]] اشکالی ندارد و پیش از [[نبوت]]، [[ارتکاب گناه]] [[کبیره]] نیز از آنان جایز است. صاحب کتاب «الحصون الحمیدیة» ضمن تصریح به [[لزوم]] وجود [[عصمت]] در [[انبیا]]{{ع}} به معنای [[طهارت]] ظاهری و [[باطنی]] ایشان از [[معاصی]] و منهیات [[الهی]] و [[رذایل اخلاقی]] چون [[حسد]]، [[کبر]]، [[کذب]] و امثال اینها [[معتقد]] است در مواجهه با روایاتی که توهم [[ارتکاب معاصی]] از انبیا{{ع}} و [[رسل]] را در [[انسان]] ایجاد می‌نمایند، باید به [[تاویل]] یا توجیه آن [[روایات]] روی آورد<ref>الجسر الطرابلسی، حسین بن محمد، «الحصون الحمیدیة للمحافظة علی العقائد الاسلامیة»، ص49.</ref>.<ref>[[محمد هادی فرقانی|فرقانی، محمدهادی]]، [[اخبار سخیف ساختگی پیرامون شخصیت نبی (مقاله)| اخبار سخیف ساختگی پیرامون شخصیت نبی]]، فصل دوم، گفتار دوم: [[عصمت نبی از منظر اهل سنت]].</ref>.


'''رابعاً'''؛ با بیان فوق، معصوم باید از نظر [[تقوا]] و [[مقام معنوی]] از بقیه افراد [[جامعه]] [[پایین‌تر]] باشد، زیرا انسان‌های غیر معصوم با اختیار از [[معاصی]] دوری می‌کنند و [[فرمان‌های الهی]] را انجام می‌دهند و صاحب [[پاداش]] می‌گردند، ولی معصوم جبراً از معاصی دوری می‌کند و [[تکالیف]] الزامی را انجام می‌دهد. البته اشکال چهارم علاوه بر پاسخ به تعریف فوق به مبنای آنها هم پاسخ می‌دهد.
===== [[شافعی‌ها]] و [[حنبلی‌ها]] =====
از جستاری در روایات موجود در منابع معتبر [[اهل‌سنت]] که توسط هواداران نامدار [[مذهب شافعی]] و [[حنبلی]] در ادوار و قرون مختلف نقل شده نیز می‌توان به دیدگاه آنها پیرامون عصمت انبیاء پی برد. ضمن اینکه غالب شافعی‌ها، در [[کلام اشعری]] هستند و بر این اساس همان [[باورها]] و اعتقاداتی را که درباره عصمت انبیا{{ع}} در باب اشاعره مطرح نمودیم، بر [[پیروان]] [[شافعی]] نیز منطبق می‌گردد.


'''[[آفرینش]] مانع غیر جبری''': ابن ابی [[شریف]] قدسی می‌گوید: "عصمت، خلق مانعی است غیر اجباری"<ref>ابن ابی‌شریف قدسی، المساهره بشرح المسایره، ص۲۸۸؛ تاج العروس، ج۸، ص۳۹۹.</ref>. این بیان از جهات مختلف دارای اشکال و ابهام است، زیرا:
به عنوان نمونه، [[مسلم بن حجاج نیشابوری]] شافعی (۲۰۴-۲۶۱ه.ق) با [[اعتماد]] بر روایات نافی انبیا{{ع}} و از جمله [[پیامبراکرم]]{{صل}}، بسیاری از آنها را در صحیح خود نقل نموده است. وجود چنین روایاتی را می‌توان در اثناء متون [[تفسیری]]، [[روایی]] و [[تاریخی]] افرادی چون [[فخر رازی]]، [[جلال الدین سیوطی]]، [[ابن کثیر دمشقی]] و دیگر [[علما]] و بزرگان [[شافعی مذهب]] نیز [[مشاهده]] نمود.


# این کلام با مبنای اشاعره که قائل به جبرند سازگار نیست.
علاوه بر شافعی‌ها، حنبلی‌ها نیز که در [[اعتقادات]]، پیرو [[اهل حدیث]] بوده و [[گرایش]] [[افراطی]] زیادی به [[احادیث]] و عمل به آنها دارند، روایات نافی عصمت انبیا{{ع}} را در منابع خود نقل نموده‌اند. روایاتی که حاکی از [[اعتقاد]] حداقلی آنها نسبت به مسأله [[عصمت انبیا]]{{ع}} است. سیری در آراء و [[سیره]] [[احمد بن حنبل]] پیشوای این [[مذهب]] در مواجهه با [[احادیث]] گویای توجه ویژه او به غالب احادیث است. در شرح حال وی آورده‌اند که او بیش از هر روش دیگری به روش [[نقلی]] علاقه داشت و [[عمر]] و [[زندگی]] خویش را نیز به سماع و نقل می‌گذراند و از آنجا که منبعی جز منابع نقلی را قبول نداشت، [[تساهل]] در پذیرش احادیث و نیز قبول [[احادیث ضعیف]] از جمله مبانی وی به شمار می‌رفت<ref>احمد امین، «فجر الاسلام»، ص243.</ref>.
# مراد از مانع معلوم نیست که آیا از مقوله [[علم]] است یا [[تقوا]] یا [[عشق]] یا [[محبت]] یا چیز دیگر، لذا اشکال به صورت‌های مختلف وارد است. با توجه به اینکه همه [[فرقه‌ها]] [[عصمت]] را [[موهبت الهی]] می‌دانند، لذا [[خلق]] مانع به مانع [[الهی]] برمی‌گردد.
# اگر [[خداوند متعال]] جلوی [[معصوم]] مانع ایجاد می‌کند، پس معصوم مجبور به انجام [[طاعت]] و [[ترک معصیت]] است. با این فرض، [[اختیار]] از معصوم سلب می‌شود، مگر اینکه خلق مانع به [[لطف]] یا [[توفیق الهی]] برگردد که دارای محذور و [[تکلف]] است.
# اگر معصوم مجبور نیست و با اختیار خود از [[معاصی]] اجتناب می‌کند - هم‌چنان که فرض [[کلام]] همین است - با این حال، [[آفرینش]] مانع الهی به عنوان [[حقیقت عصمت]] بی‌معنا و نامفهوم است.


نتیجه اینکه اگرچه این تعریف، اختیار را از معصوم سلب نکرده و نسبت به تعریف قبل، [[امتیاز]] دارد، ولی با آوردن عبارت "خلق مانع" ناخودآگاه به [[جبر]] قائل شده است.
از دیگر دلایلی که [[اعتماد]] احمد بر احادیث ضعیف و مجعول نافی [[عصمت]] را تقویت می‌کند، مبانی [[حدیث‌گرایی]] وی است. سخن [[عبدالله بن احمد بن حنبل]]، [[شاهد]] این سخن ما است که می‌گوید: پدرم می‌گفت: «حدیث ضعیف نزد من، از رای بهتر است»<ref>محمد بن ابی‌بکر ابن قیم جوزیه، «اعلام الموقعین عن رب العالمین»، ج1 ص88.</ref>.<ref>[[محمد هادی فرقانی|فرقانی، محمدهادی]]، [[اخبار سخیف ساختگی پیرامون شخصیت نبی (مقاله)| اخبار سخیف ساختگی پیرامون شخصیت نبی]]، فصل دوم، گفتار دوم: [[عصمت نبی از منظر اهل سنت]]، شافعی‌ها و حنبلی‌ها.</ref>.


'''عدم آفرینش [[گناه]] با [[قدرت]] بر آن''': [[تفتازانی]] می‌گوید: "عصمت، یعنی اینکه [[خداوند]] در [[بنده]] خود گناه خلق نکند با بقای قدرت و اختیار [[عبد]]"<ref>نجم الدین نسفی، شرح عقاید نسفیه، ص۱۸۵؛ جعفر سبحانی، منشور جاوید، ج۵، ص۱۹.</ref>.
===== [[حشویه]] =====
حشویه نام فرقه‌ای از اهل سنت است که به [[عناد]] و [[دشمنی]] با [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[شهرت]]<ref>مفید، محمد بن محمد بن نعمان، 42 و43 و120.</ref> و به [[وجوب پیروی]] از [[بنی‌امیه]]<ref>مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 44، ص165؛ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الافصاح فی الامامة، ج 2، ص23.</ref> [[باور]] دارند.  


'''نقد'''
حشویه به هر خبری، هر چند متناقض عمل کرده و به [[ظواهر قرآن]]، هر چند مخالف با [[دلیل قطعی]] نیز [[تمسک]] می‌جویند<ref>معتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج6، ص374.</ref>. از این گذشته در [[تأیید]] [[عقائد]] [[باطل]] خویش به [[جعل حدیث]] روی آورده و آن را وسیله‌ای برای رسیدن به اهداف خود می‌دانند<ref>شوشتری، قاضی نورالله، الصوارم المهرقة، ص109.</ref>. باور [[پیروان]] این گروه نسبت به مسأله عصمت انبیا را می‌توان از سیری در کلمات علمای این [[فرقه]] در این خصوص، [[مشاهده]] نمود. چه اینکه [[حشویه]] نه تنها صدور اقسام کبائر و صغائر را به صورت مطلق (عمدا یا سهوا، قبل از دوران [[بعثت]] یا پس از آن) از [[انبیا]]{{ع}} روا می‌دانند. بلکه با استناد به برخی [[اخبار]] موهن، صدور [[معاصی]] را نیز از [[انبیاء]]{{عم}} به [[اثبات]] می‌رسانند<ref>مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 11، ص90؛ معتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج20، ص31.</ref>.


'''اولاً'''؛ بیان تفتازانی با معنای جبرانگاری [[اشاعره]] قابل جمع نیست، چون اشاعره قائل به اختیار نیستند.
برخی از [[پیروان]] این فرقه به این مقدار نیز اکتفا نکرده و حتی [[کذب]] در [[شریعت]] را برای انبیا در هر حالی (مخفیانه یا آشکارا) جایز می‌دانند<ref>علم الهدی، سیدمرتضی، تنزیه الانبیاء، ص16؛ معتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج7، ص11.</ref>.


'''ثانیاً'''؛ اسناد فعل به [[خداوند تعالی]] از باب [[توحید در خالقیت]] مطلب [[درستی]] است، اما [[عقیده]] اشاعره [[باطل]] است، زیرا توحید در خالقیت، [[مخالف]] با [[افعال]] [[بندگان]] نیست و [[اراده خدا]] در طول [[اراده انسان]] است. چون خداوند [[خالق]] کل هستی است و به [[مخلوقات]] خود در انجام افعال، قدرت و [[توفیق]] [[عطا]] می‌کند، می‌توانیم [[خدا]] را فاعل افعال بندگان بدانیم و از طرف دیگر چون [[انسان‌ها]] با اختیار خود افعال را انجام می‌دهند، فاعلِ فعل خود هستند.
[[اعتقاد]] به [[خیانت]] [[حضرت یوسف]]{{ع}} نسبت به [[همسر]] [[عزیز مصر]]، علاقه‌مندی [[حضرت داوود]] به همسر اوریا و بستر‌سازی جهت کشتن شدن اوریا در [[جنگ]] و [[ازدواج]] با همسر وی پس از آن<ref>معتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج20، ص32.</ref>، اعتقاد به [[کفر]] و [[گمراهی]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[قبل از بعثت]] و خطای آن حضرت در [[تبلیغ دین]]<ref> معتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج7، ص9 و ج 20، ص32 و ج 7، ص18.</ref> در شمار بخشی از [[اعتقادات]] [[فاسد]] ایشان پیرامون انبیاست که از [[اسرائیلیات]] یا همان اخبار موهن گرفته شده است<ref>[[محمد هادی فرقانی|فرقانی، محمدهادی]]، [[خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم (مقاله)|خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم]].</ref>.


'''ثالثاً'''؛ [[تفسیری]] که اشاعره از توحید در خالقیت ارائه می‌دهند عین [[اعتقاد]] به جبر است؛ خصوصاً در باب عصمت ولو اینکه در ظاهر [[کلام]] خود، [[معصوم]] را مختار معرفی می‌کنند، زیرا با [[تبیین]] و توضیحی که ارائه کرده‌اند تمام [[افعال]] را مستقیم به [[خداوند]] نسبت می‌دهند و برای [[انسان‌ها]] در انجام فعل خود، نقشی قائل نیستند، بلکه [[انسان]] را مجبور به افعال - در دو سوی [[عبادت]] و [[گناه]] – می‌دانند.
==== [[عصمت]] [[پیامبر خاتم]] ====
از آنجا که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} هم در شمار انبیا{{ع}} و بلکه [[افضل]] آنان است، مشهور علمای [[اهل سنت]]، اصل [[معصوم]] بودن آن حضرت را با اختلافاتی در [[گستره عصمت]] آن حضرت، پذیرفته‌اند. برخی قائل به عصمت آن حضرت پس از [[نبوت]] هستند، برخی آن حضرت را تنها از ارتکاب عمدی [[گناهان کبیره]] مصون می‌دانند، عده‌ای [[عصمت از گناهان]] [[صغیره]] را هم لازم دانسته اما آن حضرت را از ارتکاب [[سهو]]، [[نسیان]] و [[خطا]]، مصون نمی‌دانند، برخی دیگر نیز آن حضرت را تنها در اخذ [[وحی]] و [[ابلاغ]] آن به [[مردم]] [[معصوم]] دانسته و در امور روزمره [[زندگی]]، معصوم نمی‌دانند. در این میان گروهی هم هستند که آن حضرت را اصلا معصوم نمی‌دانند و ارتکاب انواع کبائر را به ایشان نسبت می‌دهند<ref>در بخش گستره عصمت انبیا به تفصیل پیرامون این مسأله و قائلین هر دیدگاه با استناد به منابع معتبر اهل سنت، بحث می‌شود.</ref>.


'''رابعاً'''؛ اگر معصوم مجبور به انجام [[اطاعت]] و [[ترک معصیت]] باشد، دیگر این [[عصمت]] هیچ [[ارزش]] و مزیتی برای او نخواهد بود و پاداشی نخواهد داشت و از سایر [[مردم]] از جهت [[مقام معنوی]] [[پایین‌تر]] خواهد بود و اگر تمام مردم در انجام افعال مجبور باشند، انسان معصوم با سایر [[اهل]] [[تقوا]] هم رتبه و [[مقام]] می‌باشد<ref>فخر رازی، عصمة الأنبیاء، ص۲۰.</ref>.
==== [[عصمت]] [[امامان شیعه]] ====
بر خلاف [[امامیه]]، [[اهل‌سنت]] تنها معصوم بودن [[انبیای الهی]] را آن هم نه به صورت مطلق می‌پذیرند و به عصمت دیگر افراد [[بشر]] [[اعتقادی]] ندارند. در این میان از آنجا که ایشان به [[امامت]] [[امامان]] [[اثنی عشر]] و [[جانشینی]] آنها به جای [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[معتقد]] نیستند، پس عصمت آنان را نیز قبول نداشته و بلکه به [[صراحت]] بیان کرده‌اند که عصمت، [[شرط امامت]] نیست<ref>قاضی عبدالجبار، المغنی، ۱۹۶۲-۱۹۶۵م، ج۱۵، ص۲۵۱، ۲۵۵ و ۲۵۶ و ج۲۰، بخش اول، ص۲۶، ۸۴، ۹۵، ۹۸، ۲۱۵ و ۳۲۳؛ جرجانی، شرح المواقف، ۱۳۲۵ق، ج۸، ص۳۵۱؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۱۴۰۹ق، ج۵، ص۲۴۹؛ ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ۱۴۰۶ق، ج۲، ص۴۲۹ و ج۳، ص۳۸۱؛ ابن عبدالوهاب، رسالة فی الرد علی الرافضة، ریاض، ص۲۸؛‌ قفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ۱۴۳۱ق، ج۲، ص۷۷۵.</ref>.


بنابراین تنها امتیاز این تعریف نسبت به تعریف اول، قول به [[قدرت]] و [[اختیار]] در انسان است که با مبنا و تبیین آنها در باب [[توحید در خالقیت]]، ناسازگاری دارد. به نظر نگارنده، تبیین [[اشاعره]] از [[حقیقت عصمت]] دارای اشکال‌های زیادی است که قابل [[پاسخ‌گویی]] و [[دفاع]] نیست؛ چنان‌که [[دانشمندان]] [[اهل سنت]] و [[شیعه]]، اشکال‌های زیادی بر آنها وارد کرده‌اند»<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]] ص ۳۰.</ref>.
==== عصمت خلفای سه‌گانه ====
[[اهل سنت]] نه تنها به عدم عصمت [[خلفای سه گانه]] خویش معتقد هستند بلکه برخی [[متکلمان]] بزرگ ایشان در این خصوص ادعای [[اجماع]] نموده‌اند<ref>جرجانی، شرح المواقف، ۱۳۲۵ق، ج۸، ص۳۵۱؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۱۴۰۹ق، ج۵، ص۲۴۹.</ref>.


== عدلیه و حقیقت عصمت ==
=== [[گستره عصمت]] [[پیامبران]] ===
[[متکلمان]] [[عدلیه]] ([[شیعه]] و [[معتزله]]) که در سده‌های متمادی به [[عصمت]] همه [[انبیا]] [[معتقد]] بوده‌اند در بیان [[حقیقت عصمت]]، نهایت دقت را به [[خرج]] داده‌اند تا تعریف دقیق و جامعی از آن ارائه دهند. غالب آنان در [[تفسیر]] [[ماهیت عصمت]]، قائل به "[[لطف]]" شده‌اند که در ذیل به تفسیر و بررسی آنها می‌پردازیم.
بحث گستره عصمت خود شامل دو قسم است: [[گستره زمانی]] و [[گستره متعلق]].


'''لطف در صورت بازدارندگی''': [[قاضی عبدالجبار معتزلی]] می‌گوید: در معنای لطف بودن عصمت، بدان که "لطف" افاده عصمت می‌کند. اگر [[مکلف]] [[قبیح]] را [[اختیار]] نکند یا از قبیح دوری کند، زیرا لطف اگر سبب [[امتناع]] از قبیح شود این لطف عصمت است، ولی اگر لطف حاصل شود، اما امتناع از قبیح حاصل نگردد این لطف عصمت نیست<ref>قاضی عبدالجبار، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج۱، ص۱۵؛ قاضی عبدالجبار، شرح الاصول الخمسه، ص۷۸۰.</ref>.
==== گستره زمانی ====
گستره زمانی مشتمل بر دو بحث عدم [[عصمت انبیا]] قبل از دریافت وحی و نیز عصمت انبیا پس از دریافت وحی است. دیدگاه‌ها و آرای [[پیروان]] [[مذاهب]] مختلف اهل سنت در این خصوص مختلف است.  


'''نقد'''
[[معتزلیان]] به عصمت انبیا قبل و بعد از [[نبوت]]، [[باور]] دارند. [[نظّام معتزلی]] در اواخر [[قرن دوم هجری]] [[عصمت پیامبران]] را مطرح کرد و به دنبال او [[اشاعره]] و [[معتزله]] عصمت پیامبران از [[کفر]] و [[گناهان کبیره]] را قبل و بعد از نبوت به طور متفق القول مطرح نمودند. آنها تنها در مورد [[ارتکاب گناهان]] [[صغیره]] با هم [[اختلاف]] داشتند. با این وجود دیدگاه برخی بزرگان اشاعره همچون [[ابوالحسن اشعری]] در مورد عصمت پیامبران این اختلاف اساسی را با دیگران دارد که با نگرشی منفی به پذیرش وسیع‌تر دامنه [[عصمت]] به بحث می‌پردازد. وی [[معتقد]] بود [[پیامبران]] از [[خطا]] و [[گناه]] معصومند، البته بعد از نبوت نه قبل از آن، چه گناهان کبیره و چه صغیره؛ البته در نگاه وی [[انبیا]] از کفر حتی قبل از نبوت نیز باید [[معصوم]] باشند.


'''اولاً'''؛ گرچه [[قاضی عبدالجبار]] اختیار را از مکلف ساقط نمی‌کند و [[عصمت عملی]] [[معصوم]] را به [[شایستگی]] بیان کرده، لکن بیان ایشان [[عصمت علمی]] [[امام]] را شامل نیست.
[[ابوبکر باقلانی]] (متوفای ۴۰۳ق) در [[جبهه]] مخالف معتزله و [[امامیه]] هرگونه مبنای [[عقلانی]] برای عصمت پیامبران در محدوده‌ای فراتر از [[کذب]] عمدی در [[ابلاغ وحی]] [[الهی]] را منکر شده و می‌گفت: «احتمال هرگونه خطا، [[سهو]] و [[نسیان]] وجود دارد، حتی در [[مقام]] رساندن [[پیام الهی]]». گرچه نظرگاه اخیر او توسط معاصر وی، [[ابواسحاق اسفراینی]] رد شد، اما مبنای عقلانی عصمت از گناه و خطا به طورعام، بعد از [[باقلانی]] [[انکار]] شد. البته گناهان کبیره با توجه به متون [[وحی]] و [[حدیث]] و [[وجدان]] استثنا گردید<ref>ویلفرد مادلونگ، دایرة المعارف اسلام، ص۱۸۲.</ref>.


'''ثانیاً'''؛ این تعریف، عصمت از [[سهو]] و [[نسیان]] را که غیر اختیاری است شامل نمی‌شود، مگر اینکه گفته شود تعریف فوق در [[مقام]] بیان این جهت نیست.
[[عبدالقاهر بغدادی]] (متوفای ۴۲۹ق) تنها «[[عصمت بعد از نبوت]]» را به عنوان [[اندیشه]] اشاعره اعلام کرد. بعد از او با این حال [[فخر رازی]] (متوفای ۶۰۶ق) سعی کرد [[عصمت انبیا]] را با [[دلیل عقلی]] [[اثبات]] کند. او پذیرفت که انبیا بعد از نبوت ممکن است [[مرتکب گناه]] صغیره غیرعمدی و پیش از نبوت حتی [[مرتکب کبیره]] شده باشند. اشاعره سنتی، [[قاضی]] [[عیاض]] (متوفای ۵۴۴ق) و السُّبکی (متوفای ۷۷۱ق) عصمت کامل انبیا پیش از نبوت را پذیرفتند.


'''لطف بازدارنده''': [[شیخ مفید]] و ابن نوبخت می‌گویند: "عصمت، لطف و [[توفیق الهی]] برای [[حجت‌های پروردگار]] است که موجب امتناع آنها از وقوع در [[معصیت]] و [[اشتباه]] در [[دین خدا]] می‌گردد؛ با [[قدرت]] بر انجام معصیت و ترک [[طاعت]]"<ref>شیخ مفید، تصحیح الاعتقاد، ص۱۲۸؛ شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، ص۳۷؛ ابواسحاق ابراهیم نوبختی، الیاقوت فی علم الکلام، ص۷۳؛ شریف مرتضی، رسائل المرتضی، ج۳، ص۳۲۵؛ ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۸؛ علامه حلی، انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، ص۱۹۶؛ خواجه نصیر طوسی، تلخیص المحصل، ص۳۶۹؛ فاضل مقداد، ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، ص۳۰۱؛ باب حادی عشر، ص۶۲؛ مقداد بن عبدالله حلی، اللوامع الالهیه، ص۲۳۴. </ref>.
نظرگاه [[حنفیان]] [[ماتریدیه]] در مسئله عصمت پیامبران بسیار مثبت‌تر از اشاعره است. بسیاری از [[دانشمندان]] این [[فرقه]]، به خصوص آنهایی که [[اهل]] [[سمرقند]] بودند، تمامی خطاها، [[لغزش‌ها]] و [[گناهان]] را در مورد [[انبیا]] [[انکار]] کردند و تفاوتی میان قبل و بعد از [[نبوت]] قایل نبودند و این موضوع نقطه مقابل [[اشاعره]] و [[حنبلیان]] بود<ref>ویلفرد مادلونگ، دایرة المعارف اسلام، ص182-183.</ref>.


این تعریف سه امتیاز دارد که در تعریف معتزلی نبود:
برخی [[شاگردان]] [[مکتب]] [[حنبلی]] مانند [[ابن تیمیه]] (متوفای ۷۲۸ق) و [[ابن قیّم الجوزا]] (متوفای ۷۵۱ق) پافشاری کردند که [[عصمت پیامبران]] تنها در حوزه [[ابلاغ وحی]] [[الهی]] است و شامل [[عصمت از گناهان]] نمی‌شود<ref>ویلفرد مادلونگ، دایرة المعارف اسلام، ص۱۸۳.</ref>.


# علاوه بر اینکه عصمت عملی امام را بیان می‌کند، عصمت علمی را هم شامل است؛ با توجه به قید [[امتناع]] وقوع در [[معصیت]] و [[اشتباه]] در [[دین خدا]].
بعدها انشعاب‌هایی در فرقه [[حنبلی‌ها]] رخ داد و به فرقه جدید [[وهابیت]] منجر شد؛ همان نظرگاه [[اهل حدیث]] در میان [[محمد بن عبدالوهاب]] و شاگردانش به شدت تقویت گردید. [[ناصر]] القفاری در نظریه پردازی [[عقاید وهابیت]]، در مقابل نظرگاه مورد پذیرش [[امامیه]] درباره [[عصمت امامان]]، [[عصمت]] [[جماعت]] را مطرح کرده است<ref>ناصر القفاری، اصول مذهب الشیعه، ج۲، ص۷۷۲ - ۷۷۹.</ref>.
# [[اختیار]] را از [[معصوم]] سلب نکردند، لذا چون اختیار، مدار [[تکلیف]] و [[پاداش]] است معصوم بر دیگران [[فضیلت]] پیدا می‌کند.
# تعریف ایشان [[عصمت]] از [[سهو]] و [[نسیان]] را که غیر اختیاری است شامل می‌شود، چون قید امتناع از اشتباه در دین خدا را به همراه دارد.


'''وصف مانع''' [[ابن میثم بحرانی]] می‌فرماید: "عصمت، صفتی است برای [[انسان]] که به سبب آن از [[معاصی]] امتناع می‌کند، اما بدون آن وصف، از معاصی دوری نمی‌جوید"<ref>ابن‌میثم بحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۲۵.</ref>.
دیدگاه [[حشویه]]: حشویه [[ارتکاب گناهان]] [[کبیره]] و [[صغیره]] را، چه [[قبل از بعثت]] و چه بعد از آن، برای انبیا جایز می‌دانند. البته، برخی از آنها جواز ارتکاب گناهان را مشروط به مخفیانه بودن آن دانسته‌اند<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۱۱؛ بحارالانوار، ج۱۱، ص۹۰؛ الالهیات، ج۳، ص۱۶۵ به نقل از: شرح الاصول الخمسه..</ref>.


'''نقد'''
====== [[افسانه غرانیق]] ======
# تعریف فوق جامع الاطراف نیست، چون مبهم است و منظورشان را از وصف بیان نکردند و فقط اثر عصمت را گفته‌اند.
در برخی منابع [[اهل سنت]]<ref>سیوطی، الدر المنثور، ج۴، ص۱۹۴و۳۶۶-۳۶۸؛ ابن‌ اسحاق، سیره، ص۲۱۷-۲۱۸؛ ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۰-۱۶۱؛ ذهبی، تاریخ الإسلام، ج۱، ص۱۸۶-۱۸۷؛ طبری، جامع البیان، ج۱۷، ص۱۳۱؛ زمخشری، الکشاف، ج۳، ص۱۶۴.</ref>، جریانی نقل شده که نتیجه آن عدم عصمت [[رسول خدا]]{{صل}} در حوزه تلقی [[وحی]] و [[ابلاغ]] آن به [[مردم]] است. هر چند به اعتراف بسیاری از بزرگان اهل سنت، این داستان از اساس [[خرافی]] و جعلی است<ref>[[مراغی]] در [[تفسیر]] خود می‌‌گوید: «این [[احادیث]] بدون [[شک]] ساخته و پرداخته زنادقه و [[بیگانگان]] از [[اسلام]] است که در هیچ کتاب معتبری نیامده، و [[اصول دین اسلام]] آنها را [[تکذیب]] می‏ کند، و [[عقل سلیم]] به بطلان آنها [[گواهی]] می‏ دهد و بر همه [[علماء]] [[واجب]] است آن را به پشت سرانداخته، و وقت خود را صرف [[تأویل]] و [[تفسیر]] آنها نکنند؛ به خصوص که [[روایات]] [[ثقات]] تصریح به ساختگی و [[دروغین]] بودن آنها نموده ‏اند». تفسير مراغى، احمد بن مصطفى، ج 17، ص130.


این تعریف عصمت، را محدود به اجتناب از معاصی کرده است، حال اینکه دایره عصمت گسترده است و عصمت از سهو و نسیان و اشتباه در [[شریعت]] و مسائل [[اجتماعی]] را نیز در برمی‌گیرد.
همین معنا را به صورت دیگری در تفسیر جواهر (طنطاوی) می‌‌خوانیم که می‌‌گوید: «این [[احادیث]] در هیچ یک از کتب [[صحاح]] مانند [[صحیح بخاری]]، [[صحیح مسلم]]، جامع [[ترمذی]]، [[سنن]] ابی [[داوود]]، و [[سنن نسائی]]، در هیچ یک از این کتب شش گانه نیامده است و لذا در کتاب «تیسیرالوصول لجامع الاصول» که [[روایات تفسیری]] کتب شش گانه را جمع‌آوری کرده است، این [[حدیث]] را در [[تفسیر آیات]] [[سوره نجم]] نیاورده است؛ بنابراین [[شایسته]] نیست که برای این حدیث ارزشی قائل باشیم و ذکری از آن به میان آوریم، تا چه رسد به اینکه در [[مقام]] ایراد و جواب برآییم... این حدیث یک [[دروغ]] آشکار است»! تفسير جواهر، طنطاوی بن جوهری، ج 6، ص46.


'''عدم [[قدرت]] بر معصیت''': [[ابوالحسن بصری]] - از [[دانشمندان]] معتزلی – می‌گوید: "عصمت، قدرت بر [[طاعت]] و عدم قدرت بر معصیت است"<ref>شرح تجرید، ص۴۹۴؛ کشف المراد، ص۳۶۵؛ المحصل، ص۵۲۱؛ تاج العروس، ج۸، ص۳۹۹.</ref>.
افراد دیگری نیز مانند [[فخر رازی]]، [[التفسیر الکبیر]]، فخرالدين رازى، ج ‏23، ص237.، [[قرطبی]]، الجامع لأحكام القرآن، قرطبى، [[محمد بن احمد]]، ج ‏13، ص84 و [[سیّد قطب]]، في ظلال القرآن، سيد بن [[قطب]] بن ابراهيم شاذلي، ج ‏6، ص3420 و غیر آنها و عموم بزرگان [[مفسّران]] [[شیعه]] نیز این روایات را از [[خرافات]] و مجعولات شمرده و به [[دشمنان اسلام]] نسبت داده‏‌اند. ر.ک: مکارم شیرازی، پيام [[قرآن]]، ج ‏7، ص166-168.</ref>. اما گویا همین داستان، منشأ [[اعتقاد]] برخی [[پیروان]] [[مذاهب اهل سنت]] به عدم [[عصمت]] آن حضرت حتی در حوزه [[تلقی وحی]] شده است. بر اساس این نقل، [[پیامبر]]{{صل}} هنگامی که به [[آیات]] {{متن قرآن|أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى}}<ref>«آیا بت‌های «لات» و «عزّی» را (شایسته پرستش) دیده‌اید؟» سوره نجم، آیه ۱۹.</ref>، {{متن قرآن|وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى}}<ref>«و آن سومین بت دیگر «منات» را؟» سوره نجم، آیه ۲۰.</ref> رسید این دو جمله را شخصا [بر اثر [[القاء]] [[شیطان]]] بر آن افزود: {{عربی|تِلْکَ الْغَرانِیْقُ الْعُلی‏ وَ انَّ شَفَاعَتَهُنَّ لَتُرْتَجی‏}} و همین سبب شد که [[مشرکان]] خوشحال شوند و آن را نوعی انعطاف در مسأله [[بت پرستی]] از ناحیه [[پیامبر]]{{صل}} بدانند! و در پایان این [[سوره]] که [[مردم]] را به [[سجده]] [[دعوت]] کرد آنها نیز همراه [[مسلمانان]] به سجده افتادند! این خبر به عنوان [[اسلام]] آوردن مشرکان در همه جا پیچید، و حتی به [[گوش]] مسلمانان [[مهاجر]] [[حبشه]] رسید و گروهی چنان خوشحال شدند و [[احساس امنیت]] کردند که از هجرتگاه خود حبشه به [[مکه]] بازگشتند.


'''نقد''' # قدرت بر طاعت شرط تکلیف است، لذا منحصر در معصوم نیست.
==== گستره متعلق ([[ابعاد عصمت]]) ====
درباره محدوده زمانی [[عصمت انبیاء]]، [[اختلافات]] فراوانی میان [[متکلمان اسلامی]] وجود دارد که عمده آنها را می‌توان چنین خلاصه کرد:


عدم قدرت بر معصیت، روی دیگر [[جبر]] است و با جبر و عدم اختیار هیچ پاداشی برعصمت معصوم نیست و معصوم هیچ [[برتری]] و فضیلتی بر سایر [[مردم]] ندارد.
# '''[[اشاعره]]''': اینان معتقدند که [[انبیا]] بعد از [[مبعوث]] شدن به [[رسالت]] از این امور معصوم‌اند: [[گناهان کبیره]] (به طور کلی)، [[گناهان]] [[پست]] [[صغیره]] (مثل دزدیدن یک حبّه گندم) و همچنین ارتکاب عمدی گناهان صغیره‌ای که پَست محسوب نمی‌شوند. اما [[قبل از بعثت]]، حتی از [[گناه کبیره]] نیز [[معصوم]] نیستند<ref>المواقف، ص۳۵۹؛ شرح المواقف، ج۸، ص۲۶۵؛ الالهیات، ج۳، ص۱۶۶.</ref>.
# '''[[معتزله]]''': اکثر معتزله معتقدند که انبیا از تمامی گناهان کبیره و همچنین گناهان صغیره‌ای که پست و مورد تنفّر عموم است، معصوم هستند. اما درباره گناهان صغیره‌ای که این‌چنین نباشد، اختلافات زیادی بینشان وجود دارد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۱۲-۱۱؛ بحارالانوار، ج۱۱، ص۸۹-۹۰؛ الالهیات، ج۳، ص۱۶۵.</ref>. برخی از آنها ارتکاب عمدی این قِسم از صغایر را جایز دانسته‌اند. عده‌ای دیگر گفته‌اند: انبیا عمداً هیچ [[گناه]] صغیره‌ای را مرتکب نمی‌شوند، بلکه تنها در صورتی که شبهه‌ای برایشان پیش آمده باشد، تحقق این امر ممکن است. دسته دیگری از آنها می‌گویند: [[پیامبران]] تنها در صورت [[سهو]] و [[فراموشی]] [[مرتکب گناه]] می‌گردند و در عین حال، بازخواست نیز می‌شوند، هر چند سهو و [[نسیان]] مردم عادی، بخشیده شده و مورد سؤال و [[مؤاخذه]] قرار نمی‌گیرد. فرقشان در این است که [[شناخت انبیا]] نسبت به [[واقعیات]] و [[احکام الهی]] قوی‌تر است و بهتر می‌دانند که چگونه از خود مواظبت نمایند تا چیزی از یادشان نرود و [[سهو]] و نسیانی بر ایشان عارض نشود<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص۱۷۷.</ref>.
# '''[[اهل حدیث]]''' در میان [[اهل سنت]] همواره در [[نظریه]] [[عصمت پیامبران]] خدشه می‌کردند. آنها [[معتقد]] بودند از آنجا که به [[گناه]] و خطای [[پیامبران]] در [[متون مذهبی]] و [[حدیثی]] اشاره شده است، از این رو پذیرش آن امری اجتناب ناپدیر است. [[حنبلی‌ها]] که خود در [[اعتقادات]]، تابع اهل حدیث هستند نیز همواره آموزه عصمت پیامبران از گناه را [[انکار]] می‌کردند. ابن بطّه (متوفای ۳۸۷ق) در اصول اعتقادات خود می‌نگارد که پیامبران [[مرتکب گناه]] شده‌اند و به آیاتی از [[قرآن]] استناد می‌کند<ref>ویلفرد مادلونگ، دایرة المعارف اسلام، ص۱۸۳.</ref>.
# '''[[حشویه]]''': این گروه که افراطی‌ترین نظر را در خصوص [[عصمت انبیا]] دارند، معتقدند: بر [[خدا]] جایز است که کسی را به [[مقام نبوت]] برساند که مرتکب کبائر می‌شود از این رو از منظر آنان [[پیامبر]] حتی می‌تواند [[زنا]] و لواط کند به این [[فرقه]] «ظاهریون» یا «اهل حدیث» هم گفته می‌شود. آنها به [[ظاهر قرآن]] و [[حدیث]] تمسّک می‌کنند و [[عقل]] را قاصر از اظهارنظر می‌دانند؛ مثلاً در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ}}<ref>«دست خداوند بالای دست‌های آنان است» سوره فتح، آیه ۱۰.</ref> و [[آیه]] {{متن قرآن|يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ سَاقٍ}}<ref>«(یاد کن) روزی را که سختی آشکار شود» سوره قلم، آیه ۴۲.</ref> برای [[خداوند]] دست و پا قایل می‌شوند. حشویه [[آیات]] [[شیطانی]] {{عربی|تِلْكَ الْغَرَانِيقُ الْعُلَى وَ إِنَّ شَفَاعَتَهُنَّ لَتُرْتَجَى}}<ref>مرتضی عسگری، احادیث ام المؤمنین عایشه، ج۲، ص۳۰۷.</ref> را می‌پذیرند و به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نسبت می‌دهند که آن حضرت نفهمید نازل کننده این آیات [[جبرئیل]] نیست. [[ابن حجر عسقلانی]] شارح کتاب [[صحیح بخاری]] می‌گوید: «این [[روایت]] آیات شیطانی سه سند دارد، اگرچه از نظر سند مقطوع‌اند؛ اما باید پذیرفته شود»<ref>محمدهادی معرفت، تنزیه انبیاء از آدم تا خاتم، ص۹۶ - ۹۹.</ref>.
# '''[[کرامیه]]''' شاخه‌ای از [[مجسمه]] هستند که عقائدشان در رد هرگونه [[تأویل]] و [[تفسیر]] آمیخته‌ای از [[عقاید]] [[اهل حدیث]] است. از این رو [[آیات]] نافی [[عصمت انبیا]] را نیز به [[تاویل]] نبرده و توجیه نمی‌کنند<ref>خمینی سید حسن، فرهنگ جامع فرق اسلامی، ج2، ص1113.</ref>. آنها بر این باورند که «[[پیامبران]] [[مرتکب گناه]] و [[خطا]] می‌شدند بدون اینکه با [[طبیعت]] آنها تنافی داشته باشد»<ref>ویلفرد مادلونگ، دایرة المعارف اسلام، ص۱۸۳.</ref>. البته [[ابن کرام]]، موسس این [[فرقه]] [[معتقد]] بود که [[انبیا]]{{ع}} از هر انجام گناهی که [[عدل]] و داد را برداشته و حد را بر فاعل آن [[واجب]] نماید، برکنار هستند<ref>مشکور، محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، ص365.</ref>. این گروه بعدها در دیدگاه خود استثنا قایل شدند و گناهانی را که نیاز به [[اجرای حد]] و [[کیفر]] قانونی دارد یا گناهانی که حیثیت و آبروی آنها را خدشه دار می‌سازد، [[شایسته]] آنها ندانستند<ref>ویلفرد مادلونگ، دایرة المعارف اسلام، ص۱۸۳.</ref>.<ref>[[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]] ص۴۰.</ref>


این تعریف بیشتر به مبنای [[اشاعره]] نزدیک است، لذا در میان تعریف‌هایی که ذکر کردیم ضعیف‌ترین آنهاست.
=== [[منشأ عصمت]] ===
منشأ [[اعتقادات]] [[اهل‌سنت]] پیرامون عصمت انبیا، بر پایه احادیثی شکل گرفته که به وفور در منابع و متون [[تاریخی]]، [[روایی]]، تفسیر و [[کلامی]] [[اهل سنت]] نقل شده و متضمن صدور [[گناه]]، خطا و حتی [[کفر]] و [[شرک]] از پیامبران [[الهی]] و از جمله [[پیامبر اکرم]]{{صل}} هستند. این [[روایات]] یا جعلی و ساختگی هستند و یا در شمار [[اسرائیلیات]] قرار دارند<ref>«اسرائیلیات» جمع «اسرائیلیّه» و اسرائیلیّه منسوب به [[اسرائیل]] است. ر.ک: لغت‌نامه دهخدا، ج۲، ص۱۹۲۴ (کلمه «اسرائیلیّه»). «اسرائیل» [[لقب]] [[حضرت یعقوب]] فرزند [[حضرت اسحاق]] است. طوسی در [[تفسیر آیه]] ۹۳ [[آل عمران]] که کلمه «اسرائیل» را دربر دارد، گفته است: {{عربی|و کان اسرائیل و هو یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم نذر...}} (التبیان فی [[تفسیر القرآن]]، ج۲، ص۵۳۲) در تفسیر آیه ۴۰ [[سوره بقره]] در توضیح کلمه اسرائیل گفته است: به [[زبان عربی]] «[[اسرا]]» به‌معنای [[عبد]] و «ئیل» به‌معنای [[الله]] است، پس [کلمه اسرائیل] مانند عبد الله [مضاف و مضاف الیه] می‌باشد (التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۸۰). در لغت‌نامۀ دهخدا در کلمۀ «[[بنی اسرائیل]]» آمده است. از آنجا که [[قرآن کریم]] کتاب [[حکمت]] و [[هدایت]] است و در بیان مطالب به مقداری که برای هدایت و پندگیری [[انسان]] ضروری باشد، اکتفا می‌کند، بسیاری از داستان‌های [[پیامبران]] و [[امت‌های پیشین]] را موجز و سربسته یادآور شده است. کنجکاوی [[مسلمانان]] برای پی بردن به تفصیل و جزئیات آن داستان‌ها از یک‌سو و ایجاد موانع برای آشنایی و ارتباط‍ مسلمانان با [[اهل بیت]] خاص [[پیامبر]]{{صل}} که [[مفسران]] برگزیدۀ [[خدا]] بوده‌اند، از سوی دیگر و [[گمان]] برخی [[صحابه]] و [[تابعین]] به اینکه کتاب‌ها و [[دانشمندان یهودی]] و [[مسیحی]] منبعی برای [[شناخت]] جزئیات و تفصیل آن داستان‌ها است، از سوی سوم، موجب شد که برخی مسلمانان برای پی بردن به تفصیل و جزئیات آن داستان‌ها به دانشمندان یهودی و مسیحی و کتاب‌های آنان روی آورند و از این راه، [[اسرائیلیات]] به کتاب‌های مسلمانان وارد شود. در [[عصر رسالت]] به واسطۀ حضور پیامبر{{صل}} در بین مسلمانان و [[نهی]] آن حضرت از [[رجوع]] به [[اهل کتاب]]، [[تفسیر قرآن]] از آمیخته شدن به اسرائیلیات مصون ماند، ولی پس از [[رحلت]] آن حضرت با فاصله گرفتن مسلمانان از عصر رسالت و فراموش شدن نهی آن حضرت و [[اسلام آوردن]] برخی [[دانشمندان]] اهل کتاب و حضور آنان در بین مسلمانان، زمینه برای ورود اسرائیلیات به حوزۀ [[تفسیر]] فراهم شد. در آغاز به وسیلۀ برخی صحابه باب [[رجوع به دانشمندان]] اهل کتاب گشوده شد و سپس در عصر تابعین، استفادۀ از آنان گسترش یافت و به‌تدریج بخش زیادی از اسرائیلیات به [[روایات]] و [[کتاب‌های تفسیری]] راه یافت و این را نیز یکی از تحوّلات [[تفسیر در عصر تابعین]] که برهه‌ای از حضور [[امامان معصوم]]{{عم}} است، می‌توان به شمار آورد. اینک برخی روایات و شواهد [[تاریخی]] را که بر مطالب یادشده دلالت دارد، ذیل چند عنوان یادآور می‌شویم جای دارند.</ref>.<ref>[[علی اکبر بابایی|بابایی، علی اکبر]]، [[تاریخ تفسیر قرآن (کتاب)|تاریخ تفسیر قرآن]]، ص۴۳۱-۴۳۲.</ref>


'''[[اقسام لطف]]''': در [[تفسیر]] [[متکلمان]] [[عدلیه]]، [[مشاهده]] شد که غالباً [[حقیقت عصمت]] را از [[لطف]] دانسته‌اند، لذا لازم است با مفهوم لطف آشنا شویم.
==== [[اتهام]] [[کذب]] و درخواست [[شفاعت]] [[کافر]] به [[حضرت ابراهیم]] ====
 
در منابع معتبر [[اهل سنت]] روایتی از [[ابوهریره]] نقل شده که از قول [[پیامبر اکرم]]{{صل}} چنین می‌گوید: «[[ابراهیم]]{{ع}} پدرش [[آزر]] را در [[روز قیامت]] [[ملاقات]] می‌کند، در حالی که چهره او گرفته و غبارآلود است. ابراهیم{{ع}} به او می‌گوید: آیا به تو نگفتم از من [[سرپیچی]] نکن؟ پدرش می‌گوید: امروز از تو سرپیچی نمی‌کنم. ابراهیم خطاب به [[خداوند]] عرضه می‌دارد: پروردگارا، به من [[وعده]] کردی که مرا در [[روز رستاخیز]] [[خوار]] نسازی و کدام [[خواری]] بالاتر از اینکه پدرم هلاک شده است. [[خدای تعالی]] می‌فرماید: «من [[بهشت]] را بر [[کافران]] [[حرام]] کرده‌ام»<ref>{{عربی|يَلْقَى إِبْرَاهِيمُ أَبَاهُ آزَرَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، وَعَلَى وَجْهِ آزَرَ قَتَرَةٌ وَغَبَرَةٌ، فَيَقُولُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ: أَلَمْ أَقُلْ لَكَ لاَ تَعْصِنِى؟ فَيَقُولُ أَبُوهُ: فَالْيَوْمَ لاَ أَعْصِيكَ. فَيَقُولُ إِبْرَاهِيمُ: يَا رَبِّ، إِنَّكَ وَعَدْتَنِى أَنْ لاَ تُخْزِيَنِى يَوْمَ يُبْعَثُونَ، فَأَيُّ خِزْيٍ أَخْزَى مِنْ أَبِي الأَبْعَدِ؛ فَيَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: إِنِّى حَرَّمْتُ الْجَنَّةَ عَلَى الْكَافِرِينَ}}، صحیح البخاری، ج۴، ص۱۱۰؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۲۳۸؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۴۸۵‌، ش۳۲۲۹۲؛ فتح الملک العلی، ص۱۲۳؛ تفسیر البغوی، ج۲، ص۳۲۲؛ تفسیر القرطبی، ج۱۳، ص۱۱۴؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج۳، ص۳۵۱؛ الدرالمنثور، ج۳، ص۹۰؛ فتح القدیر، ج۴، ص۱۰۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۶، ص۱۶۶؛ البدایة والنهایة، ج۱، ص۱۶۳.</ref>.
[[علامه حلی]] و بعضی از [[متکلمان شیعه]] و [[معتزله]]، لطف را دو نوع دانسته‌اند<ref>انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، ص۱۵۳؛ قاضی عبدالجبار، شرح الاصول الخامسه، ص۵۱۹؛ شرح مقاصد، ج۴، ص۳۱۲، کشف المراد، ص۱۰۶.</ref>:
 
# لطف مقرِّب: چیزی است که [[مکلف]] با آن به [[خدا]] نزدیک‌تر و از [[معاصی]] دورتر می‌شود و شرط [[تکلیف]] یا [[قدرت]] نباشد و به حد [[اجبار]] نرسد.
# [[لطف محصل]]: چیزی است که با وجود آن، [[طاعت]] از [[مکلف]] انجام می‌گردد و [[قبیح]] بر [[سبیل]] [[اختیار]] ترک می‌شود، و اگر آن نباشد، طاعت انجام نمی‌شود.
 
اما بسیاری از [[متکلمان]]، [[لطف]] را یک نوع دانسته‌اند؛ مثلا [[نوبختی]] در "الیاقوت" لطف را فقط محصل عنوان کرده است<ref>انوار الملکوت فی شرح الیاقوت، ص۱۵۲.</ref>؛ در حالی‌که [[شیخ مفید]] و بسیاری از متکلمان دیگر، لطف را منحصر در [[لطف مقرب]] دانسته‌اند<ref>شیخ مفید، النکت الاعتقادیه، ص۳۱؛ تلخیص المحصل، ص۳۴۲؛ قواعد المرام، ص۱۱۷.</ref>، البته ممکن است با توجه به تحلیل زیر، آنهایی که لطف را فقط یک نوع دانسته‌اند؛ نافی نوع دیگر نباشد.
 
به نظر می‌رسد، در یک نگاه می‌توانیم لطف را در دو معنای آن ([[مقرب]] و محصل) صحیح بدانیم؛ مثلاً آنهایی که لطف را فقط مقرب عنوان کرده‌اند از آن جهت که لطف فعل خداست - بدون در نظر گرفتن [[غایت]] و مرحله وقوع - آن را بررسی کرده‌اند، لذا لطف را فقط مقرب دانسته‌اند. همچنین آن دسته از [[متکلمین]] که لطف را منحصر در محصّل دانسته‌اند به اعتبار غایت آن در مرحله وقوع و اثر آن بررسی کرده‌اند و این دو اعتبار را در تعابیرشان به وضوح می‌توان یافت؛ چنان‌که در تعریف لطف مقرب کلمه {{عربی|أقرب إلى الطاعة}} یا فعل [[الله]] را می‌بینیم که بدون غایت معنا شده و فعل لطف، فقط به خدا مستند گردیده است. از طرفی در تعریف لطف محصل به تعبیر {{عربی|يعلم عند وقوع الطاعة منه و لولاه لم يطع}} برخورد می‌کنیم که به اثر و غایت لطف [[تفسیر]] گردیده است. با این تحلیل و بیان، اگر [[عصمت]] را به فعل [[الهی]] مستند کنیم که از باب [[لطف خدا]] [[واجب]] است - در دایره [[حسن و قبح عقلی]] و [[حکمت]] [[پروردگار]] - این لطف، لطف مقرب است، ولی اگر به اثر و [[غایت]] آن در [[معصوم]] تکیه کنیم که با وجودش [[طاعت]] مطلق انجام می‌گیرد و اجتناب از [[قبیح]] به صورت مطلق انجام می‌شود، از این حیث می‌توانیم [[عصمت]] را [[لطف]] محصَّل بنامیم، چنان‌که در [[کلام]] خواجه [[طوسی]] در بیان غایت لطف، تعبیری می‌بینیم که قابل [[تفسیر]] به هر دو معنای لطف است.
 
ایشان فرماید: {{عربی|اللطف واجب لتحصيل الغرض به}}<ref>کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۱۰۶؛ تلخیص المحصل، ص۳۴۲.</ref>. این تعبیر هم قابل [[تبیین]] به [[لطف مقرب]] است؛ اگر لطف را از باب فعل [[الله]] برای تحصیل غرض [[خدا]] در اجتناب از [[معصیت]] و [[قرب]] به طاعت، [[واجب]] بدانیم و هم قابل تبیین به لطف محصَّل است؛ اگر به غایت لطف توجه کنیم که با وجود لطف در باب عصمت، اجتناب از [[معاصی]] و طاعت مطلق محقق می‌گردد<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]] ص ۳۳-۳۸.</ref>.
 
== گستره عصمت ==
درباره محدوده زمانی [[عصمت انبیاء]]، [[اختلافات]] فراوانی میان [[متکلمان اسلامی]] وجود دارد که عمده آنها را می‌توان در چهار نظریه خلاصه کرد:
 
'''[[حشویه]]''': این گروه، [[ارتکاب گناهان]] کبیره و صغیره را، چه [[قبل از بعثت]] و چه بعد از آن، برای [[انبیا]] جایز می‌دانند. البته، برخی از آنها جواز ارتکاب گناهان را مشروط به مخفیانه بودن آن دانسته‌اند<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۱۱؛ بحارالانوار، ج۱۱، ص۹۰؛ الالهیات، ج۳، ص۱۶۵ به نقل از: شرح الاصول الخمسه. </ref>.
 
'''[[اشاعره]]''': اینان معتقدند که انبیا بعد از [[مبعوث]] شدن به [[رسالت]] از این امور معصومند: [[گناهان کبیره]] (به طور کلی)، [[گناهان]] [[پست]] صغیره (مثل دزدیدن یک حبّه گندم) و همچنین ارتکاب عمدی گناهان صغیره‌ای که پَست محسوب نمی‌شوند. اما قبل از بعثت، حتی از [[گناه کبیره]] نیز [[معصوم]] نمی‌باشند<ref>المواقف، ص۳۵۹؛ شرح المواقف، ج۸، ص۲۶۵؛ الالهیات، ج۳، ص۱۶۶. </ref>.
 
'''[[معتزله]]''': اکثر معتزله معتقدند که انبیا از تمامی گناهان کبیره و همچنین گناهان صغیره‌ای که پست و مورد تنفّر عموم است، معصوم می‌باشند. اما درباره گناهان صغیره‌ای که این‌چنین نباشد، اختلافات زیادی بینشان وجود دارد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۱۲-۱۱؛ بحارالانوار، ج۱۱، ص۸۹-۹۰؛ الالهیات، ج۳، ص۱۶۵. </ref>: برخی از آنها ارتکاب عمدی این قِسم از صغایر را جایز دانسته‌اند.
 
عده‌ای دیگر گفته‌اند: انبیا عمداً هیچ [[گناه]] صغیره‌ای را مرتکب نمی‌شوند، بلکه تنها در صورتی که شبهه‌ای برایشان پیش آماده باشد، تحقق این امر ممکن است.
 
دسته سومی می‌گویند: [[پیامبران]] تنها در صورت [[سهو]] و [[فراموشی]] [[مرتکب گناه]] می‌گردند و در عین حال، بازخواست نیز می‌شوند، هر چند سهو و [[نسیان]] [[مردم]] عادی، بخشیده شده و مورد سؤال و [[مؤاخذه]] قرار نمی‌گیرد. فرقشان در این است که [[شناخت انبیا]] نسبت به واقعیات و [[احکام الهی]] قوی‌تر است و بهتر می‌دانند که چگونه از خود مواظبت نمایند تا چیزی از یادشان نرود و [[سهو]] و نسیانی بر ایشان عارض نشود<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۱۷۷.</ref>.
 
== منشأ [[اعتقاد اهل‌سنّت]] درباره [[عصمت پیامبران]] ==
این‌گونه [[اعتقادات]] [[اهل‌سنت]] پیرامون [[عصمت انبیاء]]، بر پایه احادیثی شکل گرفته که - العیاذ بالله - بیانگر [[گناه]]، [[خطا]] و حتی [[کفر]] و [[شرک]] [[پیامبران]] الاهی، به ویژه [[پیامبر اکرم]] {{صل}} است. مهم‌ترین منبع این‌گونه اعتقادات [[گمراه کننده]] را می‌توان روایاتی برشمرد که در مجامع و منابع معتبر اهل‌سنت آمده است که در ذیل به برخی از این [[روایات]] اشاره می‌کنیم.
 
=== عدم [[عصمت حضرت ابراهیم]] ===
چنان‌که گفتیم، [[اهل تسنّن]] [[دروغ]]، [[معصیت]]، [[فسق]] و حتی کفر را برای پیامبران جایز می‌دانند. آنان داستان‌هایی در کفر و فسق برخی از [[انبیاء]] نقل کرده‌اند که از آن جمله می‌توان به [[حضرت ابراهیم]] [[خلیل]] {{ع}} اشاره نمود که اموری همچون درخواست [[شفاعت]] برای [[کافر]] و [[دروغ‌گویی]] به ایشان نسبت داده شده است.
[[ابوهریره]] به نقل از پیامبر اکرم {{صل}} می‌گوید:
{{عربی|يَلْقَى إِبْرَاهِيمُ أَبَاهُ آزَرَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، وَعَلَى وَجْهِ آزَرَ قَتَرَةٌ وَغَبَرَةٌ، فَيَقُولُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ: أَلَمْ أَقُلْ لَكَ لاَ تَعْصِنِى؟ فَيَقُولُ أَبُوهُ: فَالْيَوْمَ لاَ أَعْصِيكَ. فَيَقُولُ إِبْرَاهِيمُ: يَا رَبِّ، إِنَّكَ وَعَدْتَنِى أَنْ لاَ تُخْزِيَنِى يَوْمَ يُبْعَثُونَ، فَأَيُّ خِزْيٍ أَخْزَى مِنْ أَبِي الأَبْعَدِ؛ فَيَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: إِنِّى حَرَّمْتُ الْجَنَّةَ عَلَى الْكَافِرِينَ}}<ref>صحیح البخاری، ج۴، ص۱۱۰؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۲۳۸؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۴۸۵‌، ش۳۲۲۹۲؛ فتح الملک العلی، ص۱۲۳؛ تفسیر البغوی، ج۲، ص۳۲۲؛ تفسیر القرطبی، ج۱۳، ص۱۱۴؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج۳، ص۳۵۱؛ الدرالمنثور، ج۳، ص۹۰؛ فتح القدیر، ج۴، ص۱۰۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۶، ص۱۶۶؛ البدایة والنهایة، ج۱، ص۱۶۳.</ref>؛
[[ابراهیم]] {{ع}} پدرش [[آزر]] را در [[روز قیامت]] [[ملاقات]] می‌کند، در حالی که چهره او گرفته و غبارآلود است. ابراهیم {{ع}} به او می‌گوید: آیا به تو نگفتم که از من [[سرپیچی]] نکن؟ پدرش می‌گوید: امروز از تو سرپیچی نمی‌کنم. ابراهیم خطاب به [[خداوند]] عرضه می‌دارد: پروردگارا، به من [[وعده]] کردی که مرا در [[روز رستاخیز]] [[خوار]] نسازی و کدام [[خواری]] بالاتر از اینکه پدرم هلاک شده است. [[خدای تعالی]] می‌فرماید: «من [[بهشت]] را بر [[کافران]] [[حرام]] کرده‌ام».


در این [[حدیث]] دو امر [[باطل]] وجود دارد:
در این [[حدیث]] دو امر [[باطل]] وجود دارد:
نخست اینکه [[پدر]] [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} [[کافر]] و [[اهل جهنم]] است!
نخست اینکه پدر حضرت ابراهیم{{ع}} کافر و [[اهل جهنم]] شمرده شده است! و دوم اینکه حضرت ابراهیم{{ع}} برای کافر درخواست شفاعت کرده است، با اینکه می‌دانسته [[خداوند متعال]] کافر را وارد بهشت نمی‌کند. روشن است که درخواست امری مخالف با [[اراده خداوند]]، با [[عصمت]] ناسازگار است؛ به همین روی برخی از [[عالمان]] [[اهل‌سنّت]] حدیث را مردود دانسته و برخی کوشیده‌اند به گونه‌ای آن را توجیه کنند<ref>[[ابن حجر عسقلانی]] پس از [[نقل حدیث]] و بحث پیرامون آن می‌نویسد: {{عربی|وَقَدِ اسْتَشْكَلَ الْإِسْمَاعِيلِيُّ هَذَا الْحَدِيثَ مِنْ أَصْلِهِ وَطَعَنَ فِي صِحَّتِهِ فَقَالَ بَعْدَ أَنْ أَخْرَجَهُ: هَذَا خَبَرٌ فِي صِحَّتِهِ نَظَرٌ، مِنْ جِهَةِ أَنَّ إِبْرَاهِيمَ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ فَكَيْفَ يَجْعَلُ مَا صَارَ لِأَبِيهِ خِزْيًا مَعَ عِلْمِهِ بِذَلِكَ. وَقَالَ غَيْرُهُ: هَذَا الْحَدِيثُ مُخَالِفٌ لِظَاهِرِ قَوْلِهِ تَعَالَى {{متن قرآن|وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ}}«و آمرزش خواهی ابراهیم برای پدرش جز بنا به وعده‌ای نبود که به وی داده بود و چون بر او آشکار گشت که وی دشمن خداوند است از وی دوری جست؛ بی‌گمان ابراهیم دردمندی بردبار بود» سوره توبه، آیه ۱۱۴.انْتَهَى.}} ترجمه: «[[اسماعیلی]] به اصل این حدیث اشکال و در [[صحت]] آن تردید کرده است و پس از نقل آن می‌گوید: این خبر، خبری است که در صحت آن تردید وجود دارد، از آن رو که [[ابراهیم]]{{ع}} می‌داند که [[خدای تعالی]] [[خلف وعده]] نمی‌کند؛ پس چگونه آن چه را بر پدرش می‌گذرد [[خواری]] تلقی کرده است؟ دیگری گفته است این [[حدیث]] با ظاهر آیه‌ای از [[قرآن]] مخالف است که می‌فرماید: «[[استغفار]] ابراهیم برای پدرش نبود مگر به خاطر عهدی که با او کرده بود؛ ولی چون بر او روشن شد که او [[دشمن]] خداست، از او [[بیزاری]] جست». عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، ج۸، ص۳۸۴-۳۸۵.</ref>.
و دوم اینکه حضرت ابراهیم برای کافر [[شفاعت]] کرده است، با اینکه می‌دانسته [[خداوند متعال]] کافر را وارد [[بهشت]] نمی‌کند.
روشن است که درخواست امری مخالف با [[اراده خداوند]]، با [[عصمت]] ناسازگار است؛ به همین روی برخی از [[عالمان]] [[اهل‌سنّت]] [[حدیث]] را مردود دانسته و برخی کوشیده‌اند به گونه‌ای آن را توجیه کنند. [[ابن حجر]] پس از [[نقل حدیث]] و بحث پیرامون آن می‌نویسد:
{{عربی|وَقَدِ اسْتَشْكَلَ الْإِسْمَاعِيلِيُّ هَذَا الْحَدِيثَ مِنْ أَصْلِهِ وَطَعَنَ فِي صِحَّتِهِ فَقَالَ بَعْدَ أَنْ أَخْرَجَهُ: هَذَا خَبَرٌ فِي صِحَّتِهِ نَظَرٌ، مِنْ جِهَةِ أَنَّ إِبْرَاهِيمَ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ فَكَيْفَ يَجْعَلُ مَا صَارَ لِأَبِيهِ خِزْيًا مَعَ عِلْمِهِ بِذَلِكَ. وَقَالَ غَيْرُهُ: هَذَا الْحَدِيثُ مُخَالِفٌ لِظَاهِرِ قَوْلِهِ تَعَالَى {{متن قرآن|وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ}}<ref>«و آمرزش خواهی ابراهیم برای پدرش جز بنا به وعده‌ای نبود که به وی داده بود و چون بر او آشکار گشت که وی دشمن خداوند است از وی دوری جست؛ بی‌گمان ابراهیم دردمندی بردبار بود» سوره توبه، آیه ۱۱۴.</ref> انْتَهَى. وَالْجَوَابُ عَنْ ذَلِكَ أَنَّ أَهْلَ التَّفْسِيرِ اخْتَلَفُوا فِي الْوَقْتِ الَّذِي تَبَرَّأَ فِيهِ إِبْرَاهِيمُ مِنْ أَبِيهِ... وَقِيلَ: إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَمْ يَتَيَقَّنْ مَوْتَهُ عَلَى الْكُفْرِ بِجَوَازِ أَنْ يَكُونَ آمَنَ فِي نَفْسِهِ وَلَمْ يَطَّلِعْ إِبْرَاهِيمَ عَلَى ذَلِكَ}}<ref>فتح الباری، ج۸، ص۳۸۴-۳۸۵.</ref>؛
[[اسماعیلی]]<ref>ابوبکر احمد بن ابراهیم جرجانی شافعی، معروف به «اسماعیلی» از بزرگان شافعیه است. وی متولد ۲۷۷ و در گذشته سال ۳۷۱ هجری است. او صاحب کتاب الصحیح و برخی کتب دیگر است که خود شاهد پیشوا بودن او در علم فقه و حدیث است. حاکم نیشابوری درباره او می‌گوید: «او یگانه دوران خویش و بزرگ محدثان و فقهاء است»؛ ر. ک: سیر أعلام النبلاء، ج۱۶، ص۲۹۲ - ۲۹۴، ح۲۰۸.</ref> به اصل این حدیث اشکال و در [[صحت]] آن تردید کرده است و پس از نقل آن می‌گوید: این خبر، خبری است که در [[صحت]] آن تردید وجود دارد، از آن رو که [[ابراهیم]] {{ع}} می‌داند که [[خدای تعالی]] [[خلف وعده]] نمی‌کند؛ پس چگونه آن چه را بر پدرش می‌گذرد [[خواری]] تلقی کرده است؟ دیگری گفته است این [[حدیث]] با ظاهر آیه‌ای از [[قرآن]] مخالف است که می‌فرماید: «[[استغفار]] ابراهیم برای پدرش نبود مگر به خاطر عهدی که با او کرده بود؛ ولی چون بر او روشن شد که او [[دشمن]] خداست، از او [[بیزاری]] جست».
 
جواب اشکال این است که [[اهل تفسیر]] درباره [[زمان]] [[تبرّی]] ابراهیم از پدرش [[اختلاف]] کرده‌اند... و گفته شده که ابراهیم [[یقین]] نداشت که آذر با [[کفر]] از [[دنیا]] رفته است، به جهت آنکه ممکن است وی در [[باطن]] [[ایمان]] آورده و ابراهیم از آن مطلع نبوده باشد.
اما [[ابوهریره]] به همین مقدار نیز بسنده نکرده و پا را فراتر گذاشته و به [[حضرت ابراهیم]] {{ع}} نسبت [[دروغ‌گویی]] نیز می‌دهد. وی [[حدیثی]] را به [[پیامبر اکرم]] {{صل}} نسبت می‌دهد که فرمود:
{{عربی|لَمْ يَكْذِبْ إِبْرَاهِيمُ {{ع}} إِلَّا ثَلاَثَ كَذَبَاتٍ، ثِنْتَيْنِ مِنْهُنَّ فِي ذَاتِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ، قَوْلُهُ {{متن قرآن|إِنِّي سَقِيمٌ}}<ref>«و گفت: من بیمارم» سوره صافات، آیه ۸۹.</ref>. وَقَوْلُهُ: {{متن قرآن|بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا}}<ref>«گفت: بلکه همین بزرگشان این کار را کرده است» سوره انبیاء، آیه ۶۳.</ref>. وَقَالَ: بَيْنَا هُوَ ذَاتَ يَوْمٍ وَسَارَةُ، إِذْ أَتَى عَلَى جَبَّارٍ مِنَ الجَبَابِرَةِ، فَقِيلَ لَهُ: إِنَّ هَا هُنَا رَجُلًا مَعَهُ امْرَأَةٌ مِنْ أَحْسَنِ النَّاسِ، فَأَرْسَلَ إِلَيْهِ فَسَأَلَهُ عَنْهَا، فَقَالَ: مَنْ هَذِهِ؟ قَالَ: أُخْتِي، فَأَتَى سَارَةَ قَالَ: يَا سَارَةُ: لَيْسَ عَلَى وَجْهِ الأَرْضِ مُؤْمِنٌ غَيْرِي وَغَيْرَكِ، وَإِنَّ هَذَا سَأَلَنِي فَأَخْبَرْتُهُ أَنَّكِ أُخْتِي، فَلاَ تُكَذِّبِينِي}}<ref>صحیح البخاری، ج۴، ص۱۱۲؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۹۸؛ السنن الکبری (بیهقی)، ج۷، ص۳۶۶؛ تفسیر السمرقندی، ج۳، ص۱۳۸؛ أحکام القرآن، ج۳، ص۲۶۴؛ فتح الباری، ج۱۳، ص۳۲۳؛ عمدة القاری، ج۱۵، ص۲۴۷.</ref>؛
ابراهیم [[نبی]] {{ع}} [[دروغ]] نگفت مگر در سه مورد؛ دو مورد از آن در کتاب خدای عزّ و جل است. یکی آیه‌ای است که [از قول ابراهیم] می‌فرماید: «من مریض هستم»؛ و دیگری آیه‌ای که [از قول او] می‌فرماید: «بلکه [[شکستن بت‌ها]] کار این [[بت]] بزرگ است». [داستان سوم نیز از این قرار است که] [[ابراهیم]] روزی با [[ساره]] به [[شهر]] یکی از [[ستمگران]] وارد شدند. به آن [[ستمگر]] گفته شد در اینجا مردی است که یکی از [[زیباترین]] [[زنان]] همراه او است. وی به دنبال [[حضرت ابراهیم]] فرستاد تا در این باره از او سؤال کند. وی پرسید: این [[زن]] کیست؟ حضرت ابراهیم فرمود: [[خواهر]] من است. سپس نزد ساره آمد و به او فرمود: ای ساره، در روی [[زمین]] هیچ مؤمنی غیر از من و تو نیست و این مرد از من درباره تو پرسید و من به او گفتم که تو خواهر من هستی؛ پس تو مرا [[تکذیب]] نکن!
در این [[حدیث]] به روشنی به حضرت ابراهیم خلیل‌الله نسبت [[دروغ‌گویی]] داده شده است. این حدیث به قدری بی‌اساس است که [[فخر رازی]] نیز چاره‌ای جز اعتراف به [[دروغ]] بودن آن ندارد، هر چند که [[بخاری]] و مسلم در صحیح خود آن را نقل کرده‌اند!
 
فخر رازی درباره این حدیث می‌نویسد:
{{عربی|هَذَا الْحَدِيثُ لَا يَنْبَغِي أَنْ يُقْبَلَ، لِأَنَّ نِسْبَةَ الْكَذِبِ إِلَى إِبْرَاهِيمَ لَا تَجُوزُ، فَقَالَ ذَلِكَ الرَّجُلُ فَكَيْفَ يُحْكَمُ بِكَذِبِ الرُّوَاةِ الْعُدُولِ؟ فَقُلْتُ لَمَّا وَقَعَ التَّعَارُضُ بَيْنَ نِسْبَةِ الْكَذِبِ إِلَى الرَّاوِي وَبَيْنَ نِسْبَتِهِ إِلَى الْخَلِيلِ {{ع}}، كَانَ مِنَ الْمَعْلُومِ بِالضَّرُورَةِ أَنَّ نِسْبَتَهُ إِلَى الرَّاوِي أَوْلَى}}<ref>تفسیر الرازی، ج۲۶، ص۱۴۸.</ref>.
این حدیث [[شایسته]] پذیرش نیست؛ زیرا نسبت دروغ به ابراهیم جایز نمی‌باشد. اما اگر کسی بگوید: چگونه به دروغ‌گویی [[راویان]] [[عادل]] [[حکم]] می‌کنی؟ در پاسخ می‌گوییم: وقتی بین نسبت دروغ‌گویی به [[راوی]] و به [[ابراهیم خلیل]] {{ع}} [[تعارض]] باشد، به [[ضرورت]] روشن است که نسبت دروغ‌گویی به راوی سزاوارتر است.
[[مشاهده]] می‌شود که دروغ بودن این‌گونه [[احادیث]] به قدری روشن است که حتی فرد متعصبی همچون فخر رازی، علی‌رغم وجود این حدیث در [[صحیحین]]، به خود [[جرأت]] می‌دهد راویان صحیحین را تکذیب کند؛ چراکه وی [[معتقد]] است نسبت [[کذب]] و [[دروغ]] به [[رجال]] و [[راویان]] [[صحیحین]]، بهتر از آن است که بگوییم [[ابراهیم خلیل]] [[الرحمان]] سه مرتبه دروغ گفته است.
 
به جز [[فخر رازی]]، [[عالمان]] دیگری نیز به دروغ بودن این [[حدیث]] تصریح کرده‌اند. [[عمر بن علی]] در [[اللباب فی علوم الکتاب (کتاب)|اللباب فی علوم الکتاب]] می‌نویسد:
{{عربی|إِنْ قَبِلْنَاهُ لَزِمَنَا الْحُكْمُ بِتَكْذِيبِ إِبْرَاهِيمَ {{ع}}، وَإِنْ رَدَدْنَاهُ لَزِمَنَا الْحُكْمُ بِتَكْذِيبِ الرُّوَاةِ، وَلَا شَكَّ أَنَّ صَوْنَ إِبْرَاهِيمَ {{ع}} عَنِ الْكَذِبِ أَوْلَى مِنْ صَوْنِ طَائِفَةٍ مِنَ الْمَجَاهِيلِ عَنِ الْكَذِبِ}}<ref>اللباب فی علوم الکتاب، ج۱۱، ص۶۶. همچنین ر. ک: تفسیر الرازی، ج۱۸، ص۹۶.</ref>؛
اگر آن خبر را قبول کنیم، آن وقت باید [[ابراهیم]] {{ع}} را [[تکذیب]] نماییم و اگر خبر را ردّ کنیم، تکذیب راویان آن را در پی خواهد داشت و شکی نیست که [[حفظ]] [[مقام ابراهیم]] {{ع}} از دروغ، سزاوارتر از حفظ [[مقام]] برخی از راویان ناشناخته است.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص ۲۵.</ref>
 
=== [[حضرت موسی]] و سیلی زدن به [[ملک الموت]]!===
[[ابوهریره]] در راستای دروغ‌پردازی‌های خود، امور ناشایستی را به حضرت موسی {{ع}} نسبت می‌دهد. [[احمد بن حنبل]] در [[مسند]] ابوهریره، از قول وی می‌نویسد:
{{متن حدیث|قَالَ رَسُولُ اللهِ {{صل}}: جَاءَ مَلَكُ الْمَوْتِ إِلَى مُوسَى {{ع}}، فَقَالَ لَهُ: أَجِبْ رَبَّكَ. قَالَ: فَلَطَمَ مُوسَى عَيْنَ مَلَكِ الْمَوْتِ فَفَقَأَهَا، قَالَ: فَرَجَعَ الْمَلَكُ إِلَى اللهِ عَزَّ وَجَلَّ فَقَالَ: إِنَّكَ أَرْسَلْتَنِي إِلَى عَبْدٍ لَكَ لَا يُرِيدُ الْمَوْتَ، وَقَدْ فَقَأَ عَيْنِي}}<ref>مسند احمد، ج۲، ص۳۱۵.</ref>؛
ابوهریره از [[رسول خدا]] {{صل}} نقل می‌کند که فرمود: ملک الموت به سوی [[موسی]] آمد و به ایشان گفت: [[دعوت]] پروردگارت را پاسخ ده. آن‌گاه موسی ضربه‌ای به چشم ملک الموت زد که چشم او آسیب دید. ملک الموت به سوی [[خدای عزوجل]] بازگشت و عرضه داشت: تو مرا به سوی بنده‌ای فرستادی که [[مرگ]] را نمی‌خواهد و به چشم من آسیب رساند!
این حدیث در شروح [[صحیح مسلم]] و [[صحیح بخاری]] و برخی دیگر از منابع معتبر [[اهل تسنّن]] آمده است و به روشنی نشان دهنده چگونگی [[اعتقاد]] آنان درباره [[عصمت پیامبران]] الاهی است<ref>ر. ک: شرح صحیح مسلم، ج۱۵، ص۱۲۸؛ فتح الباری، ج۶، ص۳۱۵-۳۱۶؛ عمدة القاری، ج۸، ص۱۴۸؛ ج۱۵، ص۳۰۶؛ صحیح ابن حبان، ج۱۴، ص۱۱۶؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۵۱۰ - ۵۱۱، ح۳۲۳۸۴؛ تفسیر الثعلبی، ج۴، ص۴۵ - ۴۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۶، ص۱۷۸؛ البدایة و النهایة، ج۱، ص۳۷۰.</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص ۳۱.</ref>
 
=== [[حضرت سلیمان]] و برخی دیگر از [[پیامبران]] الاهی ===
[[ابوهریره]] درباره حضرت سلیمان چنین نقل می‌کند:
{{متن حدیث|عَنْ رَسُولِ اللَّهِ {{صل}} قَالَ: قَالَ سُلَيْمَانُ بْنُ دَاوُدَ {{عم}}: لَأَطُوفَنَّ اللَّيْلَةَ عَلَى مِائَةِ امْرَأَةٍ، أَوْ تِسْعٍ وَتِسْعِينَ... فَقَالَ لَهُ صَاحِبُهُ: إِنْ شَاءَ اللَّهُ، فَلَمْ يَقُلْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ، فَلَمْ يَحْمِلْ مِنْهُنَّ إِلَّا امْرَأَةٌ وَاحِدَةٌ}}<ref>صحیح البخاری، ج۳، ص۲۰۹؛ صحیح مسلم، ج۵، ص۸۷ - ۸۸؛ سنن الترمذی، ج۳، ص۴۴ - ۴۵، ح۱۵۷۱؛ سنن النسائی، ج۷، ص۲۵؛ عمدة القاری، ج۱۴، ص۱۱۵؛ المصنف (ابن أبی شیبه)، ج۱، ص۱۷۳؛ تغلیق التعلیق، ج۳، ص۴۳۳؛ الجامع الصغیر، ج۲، ص۲۴۹، ح۶۰۸۵؛ کنز العمّال، ج۳، ص۵۵، ح۵۴۶۹؛ کشف الخفاء، ج۲، ص۱۰۴، ح۱۹۱۰ و منابع دیگر.</ref>؛
این [[حدیث]] نیز در [[صحیحین]] و بسیاری از منابع معتبر [[اهل تسنّن]] آمده است و در آن در نهایت [[بی‌شرمی]]، از ورود حضرت سلیمان بر صد یا نود و نه [[زن]] در یک شب سخن به میان آمده است. بر اساس این حدیث، حضرت سلیمان نه تنها به نقش [[مشیت خداوند]] در امور توجه نداشته، بلکه [[تذکر]] یکی از [[اصحاب]] نیز در او کارساز نشده است و آن [[حضرت]] با [[بی‌اعتنایی]] از گفتن {{متن قرآن|إِنْ شَاءَ اللَّه}} خودداری کرده است! [[پناه]] می‌بریم به [[خدا]] از چنین نسبت‌های [[ناپسند]] به [[انبیاء]] الاهی.
ابوهریره درباره یکی دیگر از انبیاء چنین می‌گوید:
{{عربی|أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ {{صل}}، قَالَ: نَزَلَ نَبِيٌّ مِنَ الأَنْبِيَاءِ تَحْتَ شَجَرَةٍ، فَلَدَغَتْهُ نَمْلَةٌ، فَأَمَرَ بِجَهَازِهِ فَأُخْرِجَ مِنْ تَحْتِهَا، ثُمَّ أَمَرَ بِبَيْتِهَا فَأُحْرِقَ بِالنَّارِ، فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ: فَهَلَّا نَمْلَةً وَاحِدَةً}}<ref>صحیح البخاری، ج۴، ص۱۰۰؛ مسند الشامیین، ج۴، ص۲۷۷ - ۲۷۸، ح۳۲۸۰؛ کنز العمّال، ج۵، ص۳۹۲، ح۱۳۳۸۳؛ أحکام القرآن، ج۳، ص۴۷۳ و در بسیاری دیگر از منابع اهل‌سنّت، با اندکی اختلافات در برخی از کلمات نیز آمده است.</ref>؛
[[رسول خدا]] {{صل}} گفت: «یکی از پیامبران در مسافرتی با همراهانش زیر درختی پیاده شده و اتراق کردند. مورچه‌ای آن [[پیامبر]] را گزید. وی [در [[انتقام]] از آن مورچه] دستور داد تا لانه مورچه‌ها را به [[آتش]] بکشند. آن‌گاه از جانب [[پروردگار]] [[وحی]] نازل شد: یک مورچه تو را گزید نه همه مورچه‌ها»!<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص ۳۲.</ref>
 
=== [[رسول گرامی اسلام]] ===
این‌گونه امور [[ناشایست]] در منابع [[اهل‌سنّت]]، دامان [[پاک]] [[پیامبر خدا]] {{صل}} را گرفته است به طوری که به پیامبر نسبت [[بت‌پرستی]] نیز داده‌اند!
در روایتی ساختگی آمده است:
{{عربی|أَخْبَرَنِي سَالِمٌ، أَنَّهُ سَمِعَ عَبْدَ اللَّهِ، يُحَدِّثُ، عَنْ رَسُولِ اللَّهِ {{صل}}: أَنَّهُ لَقِيَ زَيْدَ بْنَ عَمْرِو بْنِ نُفَيْلٍ بِأَسْفَلِ بَلْدَحٍ، وَذَاكَ قَبْلَ أَنْ يُنْزَلَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ {{صل}} الوَحْيُ، فَقَدَّمَ إِلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} سُفْرَةً فِيهَا لَحْمٌ، فَأَبَى أَنْ يَأْكُلَ مِنْهَا، ثُمَّ قَالَ: إِنِّي لاَ آكُلُ مِمَّا تَذْبَحُونَ عَلَى أَنْصَابِكُمْ، وَلاَ آكُلُ إِلَّا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ}}<ref>مسند احمد، ج۲، ص۱۲۷؛ صحیح البخاری، ج۶، ص۲۲۵؛ فضائل الصحابه (نسایی)، ص۲۷، السنن الکبری (بیهقی)، ج۹، ص۲۵۰؛ عمدة القاری، ج۲۱، ص۱۱۳؛ المعجم الکبیر، ج۱۲، ص۲۳۰؛ الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۲، ص۶۱۷؛ الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۸۰؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۹، ص۵۰۸.</ref>؛
[[عبدالله بن عمر]] از [[رسول خدا]] {{صل}} چنین نقل می‌کند: پیش از آنکه [[وحی بر پیامبر]] [[خدا]] نازل شود، با [[یزید بن عمرو بن نفیل]] [[ملاقات]] و او را [[دعوت]] کرد و سفره‌ای از برای وی مهیا ساخت. زید از خوردن آن خودداری کرد و گفت: من از آن چه شما برای بت‌هایتان [[ذبح]] می‌کنید و غیر از آن چه [[اسم خدا]] بر آن ذکر شده است نمی‌خورم.
 
بر اساس این [[حدیث]] که در [[صحیح بخاری]] و [[مسند احمد]] نقل شده است، پیامبر پیش از [[نبوت]] [[بت‌پرست]] بوده و در پای [[بت‌ها]] [[قربانی]] می‌کرده است. ایشان از گوشت آن می‌خورده و به میهمانان می‌خورانده است. این در حالی است که حدیث مذکور [[زید بن عمرو]] را - که [[مسیحی]] بوده - [[خداپرست]] و [[افضل]] از [[پیامبر اکرم]] {{صل}} معرفی کرده است!
[[متکلمان]] [[سنّی]] نیز بر پایه همین [[احادیث]]، به [[کفر]] پیامبر اکرم {{صل}} [[پیش از بعثت]] قائل شده‌اند و براساس همین [[روایات]] است که چنین [[اعتقادی]] [[استوار]] می‌گردد. [[ابن ابی الحدید]] - از بزرگان [[معتزله]] - ضمن نقل گفتار برخی فِرَق درباره [[عصمت پیامبران]] می‌نویسد:
{{عربی|و قال قوم من الحشوية: قد كان محمد كافرا قبل البعثة}}؛
گروهی از [[حشویه]] می‌گویند: [[محمّد]] [[پیش از بعثت]] [[کافر]] بوده است.
حشویه گروهی هستند که به [[ظواهر]] [[احادیث]] پایبند بوده و بدون هیچ [[تأمل]] و درنگی به آن چه در روایات آمده است عمل می‌کنند. این [[اعتقاد]] علاوه بر حشویه، در میان گروه‌های [[کلامی]] دیگر نیز [[مشاهده]] می‌شود.
 
ابن ابی الحدید در ادامه می‌افزاید:
{{عربی|قال برغوث المتكلم، و هو أحد النجارية: لم يكن النبي {{صل}} مؤمناً بالله قبل أن يبعثه}}؛
برغوث [[متکلم]] که از [[فرقه]] نجاری است می‌گوید: [[پیامبر]] پیش از [[مبعوث]] شدن، به [[خدا]] [[ایمان]] نداشت!
وی در ادامه می‌نویسد: سدّی - یکی از [[مفسران]] معروف [[اهل‌سنّت]] - پیرامون [[آیه]] {{متن قرآن|وَوَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ}}<ref>«و بار گرانت را از (دوش) تو برنداشتیم؟» سوره انشراح، آیه ۲.</ref> می‌گوید:
{{عربی|وزره الشرك، فإنه كان على دين قومه أربعين سنة}}<ref>شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)، ج۷، ص۹. لازم به ذکر است که زمخشری پس از نقل این گفته می‌نویسد: {{عربی|فإن أراد أنه كان على خلوهم عن العلوم السمعية، فنعم، و إن أراد أنه كان على دينهم و كفرهم، فمعاذ الله. و الأنبياء يجب أن يكونوا معصومين قبل النبوة و بعدها من الكبائر و الصغائر الشائنة}}؛ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۴، ص۲۶۵.</ref>؛
[[وزیر]] پیامبر [[شرک]] بود؛ چراکه او چهل سال بر [[دین]] [[قوم]] [یعنی [[بت‌پرستی]] بود.
به واقع آن احادیث و این [[اعتقادات]] صرفاً به منظور توجیه [[خلافت]] [[حاکمان]] پس از [[رسول خدا]] {{صل}} است؛ چراکه تناسب و مشابهت میان یک شخص و [[جانشین]] وی ضروری است و چون [[ابوبکر]] بیشتر عُمر خود را به بت‌پرستی گذرانده است، برای توجیه خلافت وی ناگزیر باید [[شأن]] و [[منزلت]] [[نبوت]] نادیده گرفته شود و [[اشرف]] [[انبیاء]] {{صل}} پیش از بعثت فردی [[بت‌پرست]] معرفی گردد.
 
اعتقاد [[باقلانی]] مبنی بر جواز کافر شدن [[انبیاء]] نیز بر پایه احادیثی همچون [[حدیث]] «[[غرانیق]]» [[استوار]] گشته است. [[سیوطی]] در همین باره می‌نویسد:
{{عربی|أخرج ابن أبي حاتم، و ابن جرير، و ابن المنذر من طريق بسند صحيح، عن سعيد بن جبير قال: قرأ النبي {{صل}} بمكة و النجم، فلما بلغ {{متن قرآن|أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى * وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى}}<ref>«آیا بت‌های «لات» و «عزّی» را (شایسته پرستش) دیده‌اید؟ * و آن سومین بت دیگر «منات» را؟» سوره نجم، آیه ۱۹-۲۰.</ref>. ألقى الشيطان على لسانه: «تلك الغرانيق العلا و إن شفاعتهن لترتجى» فقال المشركون: ما ذکر آلهتنا بخير قبل اليوم فسجد و سجدوا فنزلت: {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ}}<ref>«و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم» سوره حج، آیه ۵۲.</ref> الآية}}<ref>لباب النقول فی اسباب النزول، ص۱۵۰؛ تفسیر الجلالین، ص۵۵۲.</ref>؛
 
[[ابن ابی حاتم]]، [[ابن جریر]] و ابن منذر به [[سند صحیح]] از [[سعید بن جبیر]] [[روایت]] می‌کنند که گفت: [[پیامبر]] در [[مکه]] [[سوره نجم]] را قرائت کرد و هنگامی که به [[آیات]] {{متن قرآن|أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى * وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى}}<ref>«آیا بت‌های «لات» و «عزّی» را (شایسته پرستش) دیده‌اید؟ * و آن سومین بت دیگر «منات» را؟» سوره نجم، آیه ۱۹-۲۰.</ref> رسید، [[شیطان]] بر زبان پیامبر [چنین] [[القا]] کرد: «آنها غرنوق‌های بلند مرتبه هستند و همانا از آنها [[امید]] [[شفاعت]] می‌رود». [[مشرکان]] گفتند: [پیامبر] پیش از این هیچ‌گاه از الاهه‌های ما به [[نیکی]] یاد نکرده بود. پس [پیامبر بر [[بت‌ها]] [[سجده]] کرد و آنها [[مشرکان]] سجده کردند.
بر اساس این حدیث - که بیانگر [[کفر]] و [[شرک]] آشکار پیامبر است - این [[آیه]] نازل شد:
{{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ...}}<ref>«و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو می‌کرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) می‌افکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان می‌افکند، از میان برمی‌دارد سپس آیات خود را استوار می‌گرداند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره حج، آیه ۵۲.</ref>
 
[[سیوطی]] این [[حدیث]] را از کتاب [[بخاری]] نقل می‌کند و می‌نویسد:
{{عربی|أخرجه البخاري عن ابن عباس بسند فيه الواقدي}}؛
بخاری [این حدیث را] به سندی که واقدی در طریق آن است از [[ابن عباس]] نقل می‌کند.
اما این حدیث در چاپ‌های اخیر کتاب بخاری حذف شده است. سیوطی در ادامه می‌نویسد:
{{عربی|و أورده ابن إسحاق في السيرة}}<ref>لباب النقول فی اسباب النزول، ص۱۵۰؛ تفسیر الجلالین، ص۵۵۳.</ref>؛
[[ابن اسحاق]] [نیز] در [[سیره]] خود این حدیث را آورده است.
علاوه بر ابن اسحاق و بخاری، افرادی همچون [[ابوبکر]] بزّار، [[ابوالقاسم طبرانی]]، [[طبری]] و دیگران نیز این حدیث را در کتاب خود نقل کرده‌اند<ref>مسند البزار، ج۲، ص۱۹۳، ح۵۰۹۶؛ المعجم الکبیر، ج۱۲، ص۴۲؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۷۵ - ۷۶؛ عمدة القاری، ج۷، ص۱۰۰ و بسیاری از تفاسیر اهل‌سنت.</ref>. [[هیثمی]] نیز حدیث را صحیح دانسته و در ذیل آن می‌نویسد:
{{عربی|رجالهما رجال الصحيح}}<ref>مجمع الزوائد، ج۷، ص۱۱۵.</ref>؛
 
از آنجا که این حدیث بیانگر عدم [[عصمت پیامبر]] در [[تبلیغ]] است و به روشنی بر [[کفر]] و [[شرک]] [[رسول خدا]] {{صل}} دلالت دارد؛ از این‌رو برخی از [[عالمان]] [[سنّی]] جهت فرار از این مشکل، حدیث [[غرانیق]] را [[باطل]] دانسته و لازمه وقوع چنین قصه‌ای را [[ارتداد]] بسیاری از [[مسلمانان]] می‌دانند<ref>ر. ک: فتح الباری، ج۸، ص۳۳۳ - ۳۳۴.</ref>.
اما برخی دیگر، به جهت کثرت سندهای حدیث و [[وثاقت]] [[راویان]] آن و اینکه بزرگانی چون [[ابن ابی حاتم]]، ابوبکر بزّار و... در کتب خود آورده‌اند، به [[صحت حدیث]] [[حکم]] کرده‌اند.
این دسته از عالمان [[اهل‌سنّت]]، [[حفظ]] اعتبار کتب و راویان خود را بر [[پاکی]] رسول خدا {{صل}} ترجیح داده‌اند و به منظور [[پیشگیری]] از مخدوش شدن مجامع [[حدیثی]] و راویان آنها، عصمت پیامبر در تبلیغ را [[نفی]] کرده و به جواز کفر و شرک [[پیامبر]] قائل شده‌اند! [[ابن حجر]] در مورد حدیث غرانیق می‌نویسد:
{{عربی|كثرة الطرق تدلّ على أن للقصة أصلاً}}<ref>فتح الباری، ج۸، ص۳۳۳. همچنین ر. ک: تحفة الأحوذی، ج۳، ص۱۳۶؛ الفتح السماوی، ج۲، ص۸۴۳؛ لباب النقول فی أسباب النزول، ص۱۵۰، به نقل از ابن حجر عسقلانی.</ref>؛
سندهای فراوان آن دلالت دارد بر اینکه این داستان [[حقیقت]] دارد.
 
[[ابن ابی الحدید]]، مستند [[کرامیه]] و [[حشویه]] در خطای [[پیامبر]] در [[تبلیغ]] را همین [[حدیث]] دانسته و می‌نویسد:
{{عربی|و قد أخطأ رسول الله في التبليغ حيث قال: «تلك الغرانيق العلى و إن شفاعتهن لترتجى}}<ref>شرح نهج‌البلاغه (ابن ابی الحدید)، ج۷، ص۱۹.</ref>؛
به تحقیق [[رسول خدا]] {{صل}} در تبلیغ [[خطا]] کرد، آن‌گاه که گفت: «آنها غرنوق‌ها بلند مرتبه هستند و همانا از آنها [[امید]] [[شفاعت]] می‌رود».
[[عبدالقاهر بغدادی]] در الفرق بین الفرق نیز همین موضوع را مطرح می‌کند و مورد تأکید قرار می‌دهد<ref>ر. ک: الفرق بین الفرق، ص۲۱۰-۲۱۱.</ref>.
چنانکه پیش‌تر اشاره شد، این حدیث مبنای [[اعتقادی]] متکلمانی چون [[باقلانی]]، [[فخر رازی]]، [[ابوحامد غزالی]] و برخی از فرقه‌های [[اهل تسنّن]] قرار گرفته است؛ اما با وجود اینکه [[عالمان]] بزرگ [[سنّی]] و برخی از فرقه‌های آنان حتی خطا در تبلیغ و بلکه [[شرک]] و [[کفر]] را بر پیامبر جایز دانسته‌اند، [[ابن‌حزم]] [[اعتقاد]] به جواز [[گناه]] [[پیامبران]] را به [[یهود]] و [[نصارا]] نسبت می‌دهد!<ref>الفصل فی الملل و النحل، ج۴، ص۲.</ref>
همچنین در سطور گذشته اشاره شد که این [[احادیث]] به همراه احادیثی که [[افضلیت]] و [[برتری]] افرادی را بر پیامبر ممکن می‌داند، صغرائی است بر [[اثبات]] افضلیت [[حاکمان]] پس از پیامبر بر آن [[حضرت]]. بدین منظور، احادیثی نیز [[جعل]] شده است که ضمن نسبت خطا به رسول خدا {{صل}}، بیانگر [[تذکر]] [[عمر]] به [[اشتباه]] پیامبر است! در روایتی آمده است:
{{متن حدیث|عَن نافع عَنِ ابْنِ عُمَرَ، قَالَ‌: لَمَّا تُوُفِّيَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ أُبَيٍّ جَاءَ ابْنُهُ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ {{صل}}، فَسَأَلَهُ أَنْ يُعْطِيَهُ قَمِيصَهُ يُكَفِّنُ فِيهِ أَبَاهُ فَأَعْطَاهُ، ثُمَّ سَأَلَهُ أَنْ يُصَلِّيَ عَلَيْهِ، فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} لِيُصَلِّيَ عَلَيْهِ، فَقَامَ عُمَرُ فَأَخَذَ بِثَوْبِ رَسُولِ اللَّهِ {{صل}} فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَ تُصَلِّي عَلَيْهِ وَ قَدْ نَهَاكَ رَبُّكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَيْهِ‌؟! فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}}: إِنَّمَا خَيَّرَنِيَ اللَّهُ، فَقَالَ: {{متن قرآن|اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لَا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً}}<ref>«چه برای آنان آمرزش بخواهی چه نخواهی (سودی ندارد زیرا) اگر هفتاد بار برای آنها آمرزش بخواهی هیچ‌گاه خداوند آنان را نخواهد آمرزید» سوره توبه، آیه ۸۰.</ref>. وَ سَأَزِيدُ عَلَى السَّبْعِينَ، فَقَالَ [[عمر]]: إِنَّهُ مُنَافِقٌ. قَالَ: فَصَلَّى عَلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ [وَ آلِهِ‌]، فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى: {{متن قرآن|وَلَا تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَدًا وَلَا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ}}<ref>«و هیچ‌گاه بر هیچ‌یک از ایشان چون مرد نماز مگزار و بر گور او حاضر مشو؛ اینان به خداوند و پیامبرش کفر ورزیده‌اند و نافرمان مرده‌اند» سوره توبه، آیه ۸۴.</ref>}}<ref>صحیح البخاری، ج۵، ص۲۰۶؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۱۶؛ ج۸، ص۱۲۰؛ السنن الکبری (بیهقی)، ج۳، ص۴۰۲؛ عمدة القاری، ج۱۸، ص۲۷۲؛ تفسیر الطبری، ج۱۰، ص۲۶۰؛ تفسیر القرطبی ۸، ص۲۱۸-۲۱۹؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج۲، ص۳۹۲-۳۹۳؛ تفسیر الجلالین، ج۴۶۵ - ۴۶۶؛ الدرالمنثور، ج۳، ص۲۶۶؛ فتح القدیر، ج۲، ص۳۹۰؛ تفسیر الآلوسی، ج۱۰، ص۱۵۳ - ۱۵۴؛ تاریخ الإسلام، ج۲، ص۶۶۰؛ السیرة النبویة (ابن کثیر)، ج۴، ص۶۵.</ref>.
 
نافع از ابن عمر نقل می‌کند که گفت: وقتی [[عبدالله بن أبی بن سلول]] مُرد، پسرش [[عبدالله بن عبدالله]] نزد [[رسول خدا]] آمد و از ایشان درخواست کرد که پیراهن خود را جهت تکفین پدرش به او عطا کند. [[پیامبر]] پیراهن خویش را به وی عطا کرد. سپس از آن [[حضرت]] درخواست کرد که بر پدرش [[نماز]] بخواند. عمر برخاست و [[پیراهن رسول خدا]] را گرفت و گفت: ای رسول خدا، آیا تو بر او نماز می‌خوانی، در حالی که پروردگارت تو را از این کار [[نهی]] کرده است؟ رسول خدا فرمود: «[[خداوند]] مرا در این کار مخیر کرده و فرموده است: «بر آنان [[استغفار]] کنی یا نکنی [یکسان است]. اگر هفتاد مرتبه هم [[آمرزش]] بطلبی خداوند آنها را هرگز نمی‌بخشد» و من بیش از هفتاد مرتبه [استغفار خواهم کرد]». عمر گفت: او [[منافق]] است.
[[ابن عمر]] گفت: [[رسول خدا]] بر او [[نماز]] خواند و [[خدای تعالی]] این [[آیه]] را نازل کرد: «و هرگز برای احدی از [[مردگان]] آنان نماز نخوان و بر سر قبرش نایست».
بر اساس این [[حدیث]]، رسول خدا {{صل}} دچار [[اشتباه]] شده و بر خلاف [[امر خداوند]] بر یک منافق نماز گزارده است، در حالی که عمر [[حکم]] الاهی را می‌دانسته و به [[پیامبر]] [[تذکر]] داده است. این موضوع - چنانکه گفتیم - [[برتری]] عمر نسبت به پیامبر را به دیگران [[القاء]] می‌کند.
 
علاوه بر مطلب فوق، این حدیث بیانگر بی‌بهره‌گی پیامبر از [[دانش]] [[ادبیات عرب]] و [[فهم]] معانی [[آیات قرآن]] است، تا آنجا که برخی شرح‌های [[صحیح بخاری]] همچون فتح [[الباری]]<ref>ر. ک: فتح الباری، ج۸، ص۲۵۲.</ref> و إرشاد الساری<ref>ر. ک: ارشاد الساری، ج۷، ص۱۵۵.</ref> به این امر [[اعتراض]] و استفاده تخییر از آیه مورد استناد پیامبر را [[نفی]] کرده‌اند. این موضوع نیز تلویحاً برتری عمر نسبت به پیامبر را القاء می‌کند؛ چراکه پیامبر به اشتباه از آیه، حکم به [[تغییر]] را برداشت کرد؛ اما عمر چنین برداشتی از آیه نداشته است!<ref>نکته دیگری که از این حدیث استفاده می‌شود، مقبول بودن تبرک به لباس رسول خدا {{صل}} در بین مسلمانان معاصر با آن حضرت است. به عبارت دیگر، چنانچه اهل تسنن این حدیث را - که در صحیح مسلم و بخاری و دیگر منابع معتبر آنها آمده است- صحیح بدانند، باید بپذیرند که تبرک جستن به لباس پیامبر و استشفاء از ایشان در میان مسلمانان معاصر رسول خدا {{صل}} امری معمول و مقبول بوده است؛ از همین رو وهابیان حق اعتراض به این امور را نخواهند داشت.</ref>.
 
اما [[راویان]] مجامع [[حدیثی]] [[اهل تسنّن]] در پایین آوردن [[مقام رسول خدا]] {{صل}} پا را از این هم فراتر گذاشته و - العیاذ بالله -فهم و [[آگاهی]] ایشان را در امور عادی و [[عرفی]] نیز کمتر از [[مردم]] عادی معرفی کرده‌اند. [[موسی بن طلحه]] از پدرش [[طلحه بن عبید الله]] نقل می‌کند که گفت:
{{متن حدیث|مَرَرْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ‌{{صل}} بِقَوْمٍ عَلَى رُءُوسِ النَّخْلِ فَقَالَ مَا يَصْنَعُ هَؤُلَاءِ فَقَالُوا يُلَقِّحُونَهُ يَجْعَلُونَ الذَّكَرَ فِي الْأُنْثَى فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} مَا أَظُنُّ يُغْنِي ذَلِكَ شَيْئاً قَالَ فَأُخْبِرُوا بِذَلِكَ فَتَرَكُوهُ}}؛
با [[رسول خدا]] {{صل}} از کنار قومی که بالای درختان خرما بودند می‌گذشتیم. [[حضرت]] پرسید: «این گروه چه می‌کنند»؟ گفتند: مشغول تلقیح [درختان] هستند و [گرده درختان] نر را بر درختان ماده قرار می‌دهند. رسول خدا {{صل}} فرمود: «[[گمان]] نمی‌کنم به این کار نیازی باشد». [[طلحه]] گفت: این خبر را به [[مردم]] رساندند و مردم کار تلقیح درختان را رها ساختند.
 
بر اساس این [[روایت]]، مردم با [[اعتماد]] به [[سخن پیامبر]] دست از تلقیح کشیدند و آن سال تمام محصولات از بین رفت و - به اصطلاح [[عرب]] - خرماهای [[مدینه]] «شیص» و غیرقابل استفاده شدند.
در ادامه روایت آمده است:
{{متن حدیث|فَأُخْبِرَ رَسُولَ اللَّهِ {{صل}} بِذَلِكَ فَقَالَ: إِنْ كَانَ يَنْفَعُهُمْ ذَلِكَ فَلْيَصْنَعُوهُ فَإِنِّي إِنَّمَا ظَنَنْتُ ظَنّاً فَلَا تُؤَاخِذُونِي بِالظَّنِ‌}}<ref>صحیح مسلم، ج۷، ص۹۵، ح۶۲۷۵؛ مسند أحمد، ج۱، ص۱۶۲، ح۱۳۹۵، سنن ابن ماجه، ج۲، ص۸۲۵، ح۲۴۷۰؛ مسند أبی یعلی، ج۲، ص۱۲، ح۶۳۹؛ فتح الباری، ج۴، ص۳۳۵؛ مسند أبی داود، ص۳۱؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۴۶۴، ح۳۲۱۷۹؛ تفسیر الآلوسی، ج۱۳، ص۷۲.</ref>؛
خبر از بین رفتن محصولات را به رسول خدا رساندند. [[پیامبر]] فرمود: «چنانچه تلقیح درختان به آنها نفع می‌بخشد، آن را انجام دهند. من بر اساس گمان سخن گفتم. مرا به خاطر [[سخن گفتن]] بر اساس] [[ظن]] [[مؤاخذه]] نکنید»!
این [[حدیث]] از یک منظر [[اشتباه]] و [[خطا]] از سوی پیامبر را جایز می‌داند و [[علم]] ایشان را حتی در امور [[عرفی]] نیز [[نفی]] می‌کند؛ اما از منظری دیگر، بیانگر [[اعتقاد]] [[مسلمانان]] [[صدر اسلام]] به [[عصمت پیامبر اکرم]] {{صل}} است، تا آنجا که به گمان و ظن پیامبر نیز اعتماد و بر اساس آن عمل می‌کرده‌اند. پس حدیث فوق از یک نگاه نافی [[عصمت]] و از نگاهی دیگر مُثْبِت عصمت است، با این وجود [[دروغ]] بودن این [[حدیث]] بسیار روشن است؛ چراکه [[شأن]] و [[منزلت]] [[رسول خدا]] {{صل}} بسیار بالاتر و ساحت ایشان پاکیزه‌تر از این نسبت‌هاست که بر اساس [[ظن]] خود [[دستوری]] به [[ضرر]] [[مسلمانان]] صادر فرمایند و پس از [[تحمیل]] خسارات فراوان به [[مردم]]، از [[رأی]] خود منصرف شوند- از این نسبت‌های ناروا به [[خدا]] [[پناه]] می‌بریم -.
اما علی‌رغم بطلان آشکار این حدیث، [[عالمان اهل سنّت]] آن را مبنای [[استنباط احکام]] قرار داده و بر مبنای آن قواعدی اصولی را پایه‌گذاری کرده‌اند. به عنوان مثال «[[نووی]]» ضمن شرح این حدیث، در [[حجیّت]] یا عدم حجیّت [[اجتهاد]] [[نبی]] و اجتهاد بر اساس ظن و [[گمان]] به بحث می‌پردازد<ref>ر. ک: شرح صحیح مسلم، ج۱۵، ص۱۱۶.</ref> و این از [[اعتماد]] وی به این حدیث مجعول حکایت دارد.
 
البته [[جعل حدیث]] جهت پایین آوردن شأن رسول خدا {{صل}} به همین جا ختم نمی‌شود. در [[منابع حدیثی]] [[اهل تسنّن]]، احادیثی از برخی [[صحابه]] مانند [[ابوهریره]]، [[عبدالله بن عمر]]، [[طلحه]]، [[عایشه]]، [[انس بن مالک]] و افرادی از این قبیل نقل شده که اساس آنها، [[پیامبر]] بی‌جهت [[مؤمنان]] را [[سبّ]] می‌کرده و مورد [[آزار]] قرار می‌داده است! البته همه این [[احادیث]] از سوی [[راویان]] آنها [[جعل]] نشده است و ممکن است برخی از احادیث در دوره‌های مختلف و از سوی [[دشمنان پیامبر]] جعل و به این افراد منتسب شده باشد، چنانکه شواهدی بر جعل این‌گونه احادیث در [[زمان معاویه]] وجود دارد<ref>برای اطلاع بیشتر از این‌گونه روایات ر. ک: شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)، ج۴.</ref>. هر چند [[دروغ‌گویی]] برخی از این صحابه مانند ابوهریره بر [[اهل]] تحقیق ثابت شده و [[سدّ]] [[عدالت صحابه]] در هم شکسته است، به طوری که تمام تلاش‌ها برای ترمیم آن بی‌نتیجه است<ref>ما در کتابی مستقل با نام «عدالت صحابه، بررسی و نقد»، به بررسی و نقد عدالت صحابه پرداخته‌ایم.</ref>.
در ادامه، بحث را با طرح چند حدیث در این زمینه پی می‌گیریم.
در [[صحیح بخاری]] بابی است با عنوان {{عربی|باب قول النبي من آذيته فاجعله له زكاة و رحمة}}؛ باب [[گفتار پیامبر]]، در مورد اینکه [خدایا من] هر کس را [[اذیت]] کرده‌ام، آن را برای وی [[زکات]] و رحمتی قرار ده.
در این باب احادیثی با همین مضمون نقل شده است.
 
[[بخاری]] و مسلم از [[ابوهریره]] نقل می‌کنند:
{{متن حدیث|سمع النبي {{صل}}: يقول: «أللهم فأيما [[مؤمن]] سببته فاجعل ذلك له قربة إليك يوم القيامة}}<ref>صحیح البخاری، ج۷، ص۱۵۷؛ صحیح مسلم، ج۸، ص۲۶؛ السنن الکبری (بیهقی)، ج۷، ص۶۱؛ عمدة القاری، ج۲۲، ص۳۱۰؛ صحیح ابن حبان، ج۱۴، ص۴۴۶.</ref>؛
از [[پیامبر]] شنیدم که می‌گفت: «خداوندا، هر یک از [[مؤمنان]] را که [[سبّ]] کرده‌ام [این فعل را] موجب نزدیکی او به خودت در [[روز قیامت]] قرار ده».
در [[روایت]] دیگری نیز از ابوهریره آمده است:
{{متن حدیث|قال رسول الله {{صل}}: «اللهم إني أتخذ عندك عهداً لن تخلفنيه، فإنما أنا [[بشر]]، فأي المؤمنين آذيته أو شتمته أو لعنته أو جلدته فاجعلها له [[صلاة]] و زكاة و قربة تقرّبه بها إليك يوم القيامة}}<ref>مسند احمد، ج۲، ص۴۴۹؛ صحیح مسلم، ج۸، ص۲۵؛ السنن الکبری (بیهقی)، ج۷، ص۶۱؛ المصنف (ابن أبی شیبه)، ج۱۱، ص۱۹۰، ح۲۰۲۹۴؛ صحیح ابن حبان، ج۱۴، ص۴۴۷؛ المعجم الأوسط، ج۸، ص۳۳۰؛ الجامع الصغیر، ج۱، ص۲۳۵، ح۱۵۵۷؛ کنزالعمال، ج۳، ص۶۰۹، ح۸۱۵۰؛ تفسیر البغوی، ج۲، ص۳۴۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴، ص۹۰.</ref>؛
پیامبر گفت: «خداوندا، من از تو عهدی می‌خواهم که از آن تخلّف نخواهی کرد. به [[درستی]] که من بشر هستم؛ پس هر مؤمنی را که اذیت کرده‌ام و یا به وی [[ناسزا]] گفته‌ام و یا بی‌جهت تازیانه زده‌ام، این امور را برای ایشان معادل زکات و [[نماز]] و مایه نزدیکی ایشان به خودت در روز قیامت قرار بده».
 
[[عایشه]] نیز در [[حدیثی]] به نقل از پیامبر می‌گوید:
{{متن حدیث|أللهم إنما أنا بشر فلا تعاقبني بشتم رجل من المسلمين}}<ref>مسند احمد، ج۶، ص۱۶۰؛ مسند أبی یعلی، ج۷، ص۷۸، ح۴۶۰۶؛ الأدب المفرد، ج۱، ص۱۳۴، ح۶۲۵، با اندکی اختلاف در دو منبع اخیر.</ref>؛
خداوندا، همانا من بشر هستم، پس مرا به واسطه [[ناسزاگویی]] به مردی از [[مسلمانان]] [[عقاب]] نکن.
ابن‌حجر عسقلانی این دسته از [[احادیث]] را مطرح و به آنها اشکال می‌کند.
وی می‌نویسد:
{{عربی|أخرجه من حديث أنس و فيه تقييد المدعو عليه بأن يكون ليس لذلك بأهل و لفظه إنما أنا بشر أرضى كما يرضى البشر و أغضب كما يغضب البشر فأيما أحد دعوت عليه من أمتي بدعوة ليس لها بأهل أن يجعلها له طهوراً و زكاة و قربة بها منه يوم القيامة}}؛
مسلم پس از نقل این [[حدیث]] از انس، قید [[استحقاق]] نداشتن افراد مورد [[نفرین]] را از متن «خداوندا، من [[بشر]] هستم و چنانکه بشر گاه [[راضی]] و گاهی [[خشمگین]] می‌شود، من نیز گاه رضایتمند و گاه خشمگین می‌شوم؛ پس هر گاه به یکی از افراد امتم نفرین کردم و او استحقاق آن را نداشت، نفرین مرا برای وی مایه [[پاکی]] و به منزله [[زکات]] و وسیله [[تقرب]] به خودت در [[روز قیامت]] قرار بده» استفاده نموده است.
وی در ادامه به اشکالی قابل توجه اشاره کرده و می‌نویسد:
{{عربی|إن قيل: كيف يدعو {{صل}} بدعوة على من ليس لها بأهل}}<ref>فتح الباری، ج۱۱، ص۱۴۷.</ref>؛
اگر گفته شود که چطور [ممکن است [[پیامبر]] به کسی نفرین کند که استحقاق آن را ندارد.
 
این اشکال با حدیث زیر بیشتر شکل گرفته و واضح‌تر می‌شود. ابن‌حجر به روایتی در این باره اشاره کرده و می‌نویسد:
{{عربی|و قد أخرج أبو داود عن أبي الدرداء بسند جيّد رفعه: «إنّ العبد إذا لعن شيئاً صعدت اللعنة إلى السماء فتغلق أبواب السماء دونها ثمّ تهبط إلى الأرض، فتأخذ يمنه و يسره فإن لم تجد مساغاً رجعت إلى الذي لعن، فإن كان أهلاً و إلا رجعت إلى قائلهم}}<ref>فتح الباری، ج۱۰، ص۳۸۹. همچنین ر. ک: سنن أبی داوود، ج۲، ص۴۵۷، ح۴۹۰۵؛ الأذکار النوویة، ص۳۵۲، ح۱۰۶۸؛ ریاض الصالحین، ص۶۱۵، ح۱۵۵۶؛ الجامع الصغیر، ج۱، ص۳۱۶، ح۲۰۶۹؛ کنز العمال، ج۳، ص۶۱۴، ح۸۱۷۰ و ص۶۱۷، ح۸۱۹۳.</ref>؛
[[ابوداوود]] از [[ابودرداء]] نقل می‌کند: «وقتی بنده‌ای چیزی را [[لعن]] کند، لعن وی به سوی [[آسمان]] رود. آن‌گاه درب‌های آسمان بسته می‌شود، سپس [[لعن]] به [[زمین]] فرود می‌آید و درب‌های زمین نیز بر آن بسته می‌شود [یعنی لعن معلق می‌ماند]. آن‌گاه جانب راست و چپ را پیش می‌گیرد و هنگامی که محلی نیافت، [در این هنگام] اگر کسی که مورد لعن قرار گرفته [[استحقاق]] آن را داشت، لعن به وی باز می‌گردد و در غیر این صورت به گوینده آن بازگشت می‌کند».
از مجموع [[احادیث]] [[اهل]] [[سنّت]] که درباره لعن وارد شده، استفاده می‌شود که چون [[پیامبر]] - العیاذ بالله - افرادی را که مستحق آن نبوده است لعن می‌کرد، پس این [[لعن‌ها]] باید به خود پیامبر بازگردد!
 
ابن‌حجر ضمن طرح این سؤال، برای حل مشکل تلاش بسیاری کرده؛ اما تلاش وی نافرجام مانده است. البته این همه [[کوشش]] فقط به خاطر آن است که وی به جهت [[تعصب]] [[باطل]] نخواسته احادیثی را که در کتب معتبر [[اهل تسنّن]] آمده ردّ کند، در صورتی که [[دروغ]] بودن آنها بسیار روشن و واضح است.
این موضوع و نظایر آن بیانگر این [[حقیقت]] تلخ است که نزد اهل سنّت [[حفظ]] اعتبار کتب [[عالمان]] [[سنّی]] بر حفظ [[مقام پیامبر]] [[اکرم]] {{صل}} رجحان دارد و [[مقام رسول خدا]] {{صل}} [[پایین‌تر]] از یک فرد عادی و بلکه پایین‌تر از یک شخص [[فاسق]] است؛ تا آنجا که [[حجاج بن یوسف ثقفی]] به خود [[جرأت]] داده و به پیامبر و [[زائران]] قبرش [[جسارت]] کرده و بگوید:
{{عربی|تبّا لهم! إنما يطوفون بأعواد و رمّه بالية! هلا طافوا بقصر أمير المؤمنين عبدالملك؟ ألا يعلمون أن خليفة المرء خير من رسوله؟}}<ref>سنن أبی داوود، ج۲، ص۴۰۰، ح۴۶۴۲ و ۴۶۴۳؛ شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)، ج۱۵، ص۲۴۲؛ العقد الفرید، ج۲، ص۲۲۱؛ الکامل فی اللغة و الأدب، ج۱، ص۵۸؛ إمتاع الأسماع، ج۱۲، ص۲۵۹.</ref>.
[[بریده]] باد [ریشه مردمانی که به [[زیارت]] [[رسول خدا]] می‌روند و در آنجا] به دور مشتی استخوان پوسیده [[طواف]] می‌کنند! بهتر است که بر [[قصر]] [[امیرالمؤمنین]] [[عبدالملک]] طواف کنند. آیا نمی‌دانند که [[خلیفه]] یک فرد [[مسلمان]] بهتر از [[رسول]] وی است؟!
 
[[خالد بن عبدالله قسری]] که تردیدی در [[ناصبی]] بودن وی وجود ندارد<ref>برای ناصبی بودن وی، این جریان را که ابن أبی‌الحدید به نقل از مبرّد نقل می‌کند کافی است. ابن ابی الحدید می‌نویسد: {{عربی|أن خالد بن عبدالله القسري لما كان أمير العراق في خلافة هشام، كان يلعن عليّا على المنبر، فيقول: اللهم العن علي بن أبي طالب بن عبدالمطلب بن هاشم، صهر رسول الله على ابنته، وأبا الحسن والحسين! ثم يقبل على الناس، فيقول: هل كنّيت؟!}}؛ شرح نهج‌البلاغه، ج۴، ص۵۷.</ref> نیز درباره [[هشام بن عبد الملک]] می‌گوید:
{{عربی|فأنت خليفة الله في أرضه و خلقه، و محمد رسول الله إليهم، فأنت أكرم على الله منه}}<ref>الأخبار الطوال، ص۳۴۶.</ref>؛
تو [[خلیفه خدا در زمین]] و میان [[مخلوقات]] هستی و [[محمّد]] [[فرستاده خدا]] به سوی [[مردم]] بود؛ پس تو گرامی‌تر از محمّد در نزد [[پروردگار]] هستی!
 
در مقابل نظریه [[اهل]] [[سنّت]] پیرامون [[عصمت پیامبران]]، [[شیعه]] [[معتقد]] است که تمامی [[پیامبران خدا]] پیش از [[نبوت]] و پس از آن، [[معصوم]] و از هر [[گناه]] کوچک و بزرگی مصونند؛ چراکه [[عصمت]] یکی از شرایط لازم برای [[هدایت‌گری]] [[خلق]] است؛ از این‌رو [[پیامبران]] باید معصوم باشند تا [[هدایت]] - که [[هدف]] اصلی [[ارسال رسل]] از سوی [[خداوند]] است- حاصل شود. به [[حکم عقل]] اگر [[پیامبر]] معصوم نباشد، تناقض لازم می‌آید که در مباحث [[آینده]] به دیدگاه شیعه در این باره خواهیم پرداخت.
در این میان، جایگاه کتاب [[بخاری]] – علی‌رغم وجود چنین احادیثی - در نزد [[جمهور]] [[اهل‌سنّت]] به قدری بالاست که می‌گویند: صحیح‌ترین کتاب پس از [[قرآن مجید]] است و بخاری برای [[نوشتن]] هر [[حدیث]]، ابتدا [[غسل]] می‌کرده و دو رکعت [[نماز]] می‌خوانده است!<ref>ر. ک: مقدمه فتح الباری، ص۵ و ۴۹۰.</ref> که برای اطلاع بیشتر از [[فضایل]] این کتاب! می‌توان به مقدمه فتح [[الباری]] مراجعه نمود.
تا به اینجا، برخی از [[احادیث]] [[باطل]] و دروغینی را که در [[صحاح]] اهل‌سنّت درباره [[شخصیت پیامبر اکرم]] و [[انبیاء گذشته]] {{عم}} مطرح بود ذکر کردیم. البته در [[صحیح بخاری]] و مسلم و دیگر [[صحاح]] آنها [[احادیث]] [[کذب]] و نادرست دیگری نیز وجود دارد که [[حیا]] مانع از نقل آنها می‌شود<ref>در این کتاب‌ها روایاتی از عایشه پیرامون ارتباط جنسی او با پیامبر {{صل}} نقل شده است که بازگو نمودن این مطالب در میان مردم شرم‌آور است، چه رسد به اینکه در کتابی قرن به قرن بچرخد و در اختیار عموم مردم قرار گیرد!</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص ۳۳-۴۹.</ref>


== جایگاه عصمت در میان فرقه‌های اسلامی ==
[[ابوهریره]] به همین مقدار بسنده نکرده و پا را فراتر گذاشته و به [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} نسبت [[دروغ‌گویی]] نیز می‌دهد. وی [[حدیثی]] را به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نسبت می‌دهد که فرمود: ابراهیم [[نبی]]{{ع}} [[دروغ]] نگفت مگر در سه مورد؛ دو مورد از آن در کتاب خدای عزّ و جل است. یکی آیه‌ای است که [از قول ابراهیم] می‌فرماید: «من مریض هستم» و دیگری آیه‌ای که [از قول او] می‌فرماید: «بلکه [[شکستن بت‌ها]] کار این [[بت]] بزرگ است». [داستان سوم نیز از این قرار است که] ابراهیم روزی با [[ساره]] به [[شهر]] یکی از [[ستمگران]] وارد شدند. به آن [[ستمگر]] گفته شد در اینجا مردی است که یکی از [[زیباترین]] [[زنان]] همراه اوست. وی به دنبال [[حضرت ابراهیم]] فرستاد تا در این باره از او سؤال کند. وی پرسید: این [[زن]] کیست؟ حضرت ابراهیم فرمود: [[خواهر]] من است. سپس نزد [[ساره]] آمد و به او فرمود: ای ساره، در روی [[زمین]] هیچ مؤمنی غیر از من و تو نیست و این مرد از من درباره تو پرسید و من به او گفتم که تو خواهر من هستی؛ پس تو مرا [[تکذیب]] نکن!<ref>{{عربی|لَمْ يَكْذِبْ إِبْرَاهِيمُ{{ع}} إِلَّا ثَلاَثَ كَذَبَاتٍ، ثِنْتَيْنِ مِنْهُنَّ فِي ذَاتِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ، قَوْلُهُ {{متن قرآن|إِنِّي سَقِيمٌ}}«و ابراهیم گفت: من بیمارم» سوره صافات، آیه ۸۹. وَقَوْلُهُ: {{متن قرآن|بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا}}«گفت: بلکه همین بزرگشان این کار را کرده است» سوره انبیاء، آیه ۶۳. وَقَالَ: بَيْنَا هُوَ ذَاتَ يَوْمٍ وَسَارَةُ، إِذْ أَتَى عَلَى جَبَّارٍ مِنَ الجَبَابِرَةِ، فَقِيلَ لَهُ: إِنَّ هَا هُنَا رَجُلًا مَعَهُ امْرَأَةٌ مِنْ أَحْسَنِ النَّاسِ، فَأَرْسَلَ إِلَيْهِ فَسَأَلَهُ عَنْهَا، فَقَالَ: مَنْ هَذِهِ؟ قَالَ: أُخْتِي، فَأَتَى سَارَةَ قَالَ: يَا سَارَةُ: لَيْسَ عَلَى وَجْهِ الأَرْضِ مُؤْمِنٌ غَيْرِي وَغَيْرَكِ، وَإِنَّ هَذَا سَأَلَنِي فَأَخْبَرْتُهُ أَنَّكِ أُخْتِي، فَلاَ تُكَذِّبِينِي}}، صحیح البخاری، ج۴، ص۱۱۲؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۹۸؛ السنن الکبری (بیهقی)، ج۷، ص۳۶۶؛ تفسیر السمرقندی، ج۳، ص۱۳۸؛ أحکام القرآن، ج۳، ص۲۶۴؛ فتح الباری، ج۱۳، ص۳۲۳؛ عمدة القاری، ج۱۵، ص۲۴۷.</ref>.
از آنجا که بررسی تمام نظریه‌های موجود در [[منابع حدیثی]]، [[کلامی]] و [[تفاسیر]] [[اهل تسنّن]] موجب پراکندگی و اطناب مملّ خواهد شد؛ از این‌رو فقط به بررسی اجمالی برخی از جوانب بحث اکتفا می‌کنیم.
[[ابن‌حزم]] به «عصمت»، از منظر فرقه‌های گوناگون اشاره کرده، می‌نویسد:
{{عربی|اخْتلف النَّاس فِي هَل تعصى الْأَنْبِيَاء عَلَيْهِم السَّلَام أم لَا؟ فَذَهَبت طَائِفَة إِلَى أَن [[رسل]] [[الله]] صلى الله عَلَيْهِم وَسلم يعصون الله فِي جَمِيع الْكَبَائِر والصغائر عمدا، حاشى الْكَذِب فِي التَّبْلِيغ فَقَط. وَهَذَا قَول الكرامية من المرجئة وَقَول ابْن الطّيب الباقلاني من الأشعرية وَمن اتبعهُ وَهُوَ قَول الْيَهُود وَالنَّصَارَى
وَأما هَذَا الباقلاني فانا رَأينَا فِي كتاب صَاحبه أبي جَعْفَر السمناني قَاضِي الْموصل، أَنه كَانَ يَقُول: إِن كل ذَنْب دق أوجل فَإِنَّهُ جَائِز على الرُّسُل حاشى الْكَذِب فِي التَّبْلِيغ فَقَط، قَالَ: وَجَائِز عَلَيْهِم أَن يكفروا، قَالَ: وَإِذا نهى النَّبِي عَلَيْهِ السَّلَام عَن شَيْء ثمَّ فعله فَلَيْسَ ذَلِك دَلِيلا على أَن ذَلِك النَّهْي قد [[نسخ]]؛ لِأَنَّهُ قد يَفْعَله عَاصِيا لله عز وَجل، قَالَ: وَلَيْسَ لأَصْحَابه أَن ينكروا ذَلِك عَلَيْهِ. وَجوز أَن يكون فِي أمة مُحَمَّد عَلَيْهِ السَّلَام من هُوَ أفضل من مُحَمَّد عَلَيْهِ الصَّلَاة وَالسَّلَام مذ [[بعث]] إِلَى أَن مَاتَ}}<ref>الفصل فی الملل و النحل، ج۴، ص۲.</ref>؛
درباره اینکه [[پیامبران]] {{عم}} [[گناه]] می‌کنند یا خیر؟ [[اختلاف]] نظر است. گروهی معتقدند که پیامبران الاهی به صورت عمدی - به استثنای [[دروغ]] در [[تبلیغ]] - در تمام [[گناهان کبیره]] و [[صغیره]] از [[پروردگار]] [[نافرمانی]] می‌کنند. این [[اعتقاد]] [[کرامیه]] از [[مرجئه]] و نظر [[ابن‌طیب باقلانی]]<ref>باقلانی متوفای ۴۰۳ق، از محققان بزرگ و صاحب‌نظران اشاعره است. وی کتاب‌های متعددی در اصول دین نگاشته و نزد اهل تسنّن بسیار محترم است. با این حال جای بسی تعجب است که ابن‌حزم قول وی را همان قول یهود و نصارا دانسته است!</ref> از [[اشاعره]] و [[پیروان]] او است. این اعتقاد همان اعتقاد [[یهود]] و نصاراست.


اما در باره این نظر باقلانی باید گفت که در کتاب [[دوست]] و همراه [[ابوجعفر]] سمنانی ([[قاضی]] [[موصل]]) دیدم که می‌گوید: همه [[گناهان]]، اعم از کوچک و بزرگ بر [[رسولان]] جایز است، به استثنای [[دروغ]] در [[تبلیغ]] و چنانچه [[پیامبر]] از چیزی [[نهی]] کند و خود آن را انجام دهد، این امر دلیل بر [[نسخ]] نهی ابتدایی نیست؛ زیرا [ممکن است] آن را از سر [[نافرمانی]] [[خدای تعالی]] انجام داده باشد و سزاوار نیست که [[یاران]] آن پیامبر به او [[اعتراض]] کنند. همچنین در [[امت]] محمد جایز است که از هنگام [[بعثت]] کسی [[برتر]] از او باشد<ref>این سخن در حقیقت کبرایی برای قضیه تفضیل عمر بر پیامبر اکرم {{صل}} است. در منابع اهل تسنن، داستان‌های بسیاری نقل شده که در آنها علم و تدبیر عمر بالاتر از علم و تدبیر رسول خدا {{صل}} معرفی شده است. وقتی این داستان‌ها در کنار این گفته که «ممکن است در امت پیامبر کسی برتر از پیامبر باشد» قرار گیرد، این نتیجه به دست می‌آید که عمر از پیامبر برتر بوده است! - نعوذ بالله.</ref>.
در این [[حدیث]] به روشنی به حضرت ابراهیم خلیل‌الله نسبت [[دروغ‌گویی]] داده شده است<ref>این حدیث به قدری بی‌اساس است که [[فخر رازی]] نیز چاره‌ای جز اعتراف به [[دروغ]] بودن آن ندارد، هر چند که [[بخاری]] و مسلم در صحیح خود آن را نقل کرده‌اند!فخر رازی درباره این حدیث می‌نویسد: {{عربی|هَذَا الْحَدِيثُ لَا يَنْبَغِي أَنْ يُقْبَلَ، لِأَنَّ نِسْبَةَ الْكَذِبِ إِلَى إِبْرَاهِيمَ لَا تَجُوزُ، فَقَالَ ذَلِكَ الرَّجُلُ فَكَيْفَ يُحْكَمُ بِكَذِبِ الرُّوَاةِ الْعُدُولِ؟ فَقُلْتُ لَمَّا وَقَعَ التَّعَارُضُ بَيْنَ نِسْبَةِ الْكَذِبِ إِلَى الرَّاوِي وَبَيْنَ نِسْبَتِهِ إِلَى الْخَلِيلِ{{ع}}، كَانَ مِنَ الْمَعْلُومِ بِالضَّرُورَةِ أَنَّ نِسْبَتَهُ إِلَى الرَّاوِي أَوْلَى}}، «این حدیث [[شایسته]] پذیرش نیست؛ زیرا نسبت دروغ به ابراهیم جایز نمی‌باشد. اما اگر کسی بگوید: چگونه به دروغ‌گویی [[راویان]] [[عادل]] [[حکم]] می‌کنی؟ در پاسخ می‌گوییم: وقتی بین نسبت دروغ‌گویی به [[راوی]] و به [[ابراهیم خلیل]]{{ع}} [[تعارض]] باشد، به [[ضرورت]] روشن است که نسبت دروغ‌گویی به راوی سزاوارتر است». تفسیر الرازی، ج۲۶، ص۱۴۸. به جز [[فخر رازی]]، [[عالمان]] دیگری نیز به دروغ بودن این [[حدیث]] تصریح کرده‌اند. [[عمر بن علی]] در [[اللباب فی علوم الکتاب (کتاب)|اللباب فی علوم الکتاب]] می‌نویسد: {{عربی|إِنْ قَبِلْنَاهُ لَزِمَنَا الْحُكْمُ بِتَكْذِيبِ إِبْرَاهِيمَ{{ع}}، وَإِنْ رَدَدْنَاهُ لَزِمَنَا الْحُكْمُ بِتَكْذِيبِ الرُّوَاةِ، وَلَا شَكَّ أَنَّ صَوْنَ إِبْرَاهِيمَ{{ع}} عَنِ الْكَذِبِ أَوْلَى مِنْ صَوْنِ طَائِفَةٍ مِنَ الْمَجَاهِيلِ عَنِ الْكَذِبِ}} «اگر آن خبر را قبول کنیم، آن وقت باید [[ابراهیم]]{{ع}} را [[تکذیب]] نماییم و اگر خبر را ردّ کنیم، تکذیب راویان آن را در پی خواهد داشت و شکی نیست که [[حفظ]] [[مقام ابراهیم]]{{ع}} از دروغ، سزاوارتر از حفظ [[مقام]] برخی از راویان ناشناخته است.اللباب فی علوم الکتاب، ج۱۱، ص۶۶. همچنین ر.ک: تفسیر الرازی، ج۱۸، ص۹۶.</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص۲۵.</ref>
پس با بیان فوق، [[کرامیه]] که گروهی از [[مرجئه]] و از [[فرقه‌های کلامی]] [[اهل تسنّن]] هستند، «[[عصمت]]» در [[پیامبران]] - به جز دروغ در تبلیغ - را لازم نمی‌دانند. اما برخی از این گروه، گستره عدم نیاز به عصمت را بالا برده و [[عصمت در تبلیغ]] را نیز لازم نمی‌دانند. [[ابن‌حزم]] می‌گوید:
{{عربی|سمعت من يَحْكِي عَن بعض الكرامية أَنهم يجرزون على الرُّسُل عَلَيْهِم السَّلَام الْكَذِب فِي التَّبْلِيغ أَيْضا}}<ref>الفصل فی الملل والنحل، ج۴، ص۲.</ref>؛
از کسی شنیدم که از بعضی کرامیه حکایت می‌کرد که آنان دروغ در تبلیغ را هم بر پیامبران {{عم}} جایز می‌دانند.


هر چند به گفته [[ابن‌حزم باقلانی]] دروغ در تبلیغ را برای پیامبران جایز نمی‌داند؛ اما از آن چه به وی نسبت داده به روشنی استفاده می‌شود که باقلانی نیز به عصمت در تبلیغ نیز قائل نیست؛ چراکه اگر به [[اعتقاد]] وی عمل به منهیّات بر پیامبر جایز باشد، عصمت در تبلیغ نیز [[نفی]] خواهد شد؛ زیرا بیان [[نهی]] در [[حقیقت]] همان [[تبلیغ]] است و عدم [[پایبندی]] به آن به معنای عدم [[عصمت در تبلیغ]] خواهد بود. پس [[باقلانی]] نیز به عصمت در تبلیغ قائل نخواهد بود.
==== [[اتهام]] [[فحشا]] به [[حضرت سلیمان]] ====
[[فخر رازی]] نیز [[ارتکاب معاصی]] را برای [[انبیاء]] جایز دانسته است. وی پس از مطرح کردن اقوال در این مسئله می‌نویسد:
[[ابوهریره]] در روایتی به نقل از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} با [[بی‌شرمی]] تمام از ورود حضرت سلیمان بر صد یا نود و نه [[زن]] در یک شب سخن به میان آورده است. بر اساس این حدیث، حضرت سلیمان نه تنها به نقش [[مشیت خداوند]] در امور توجه نداشته، بلکه [[تذکر]] یکی از [[اصحاب]] نیز در او کارساز نشده است و آن حضرت با [[بی‌اعتنایی]] از گفتن {{متن قرآن|إِنْ شَاءَ اللَّه}} خودداری کرده است! [[پناه]] می‌بریم به [[خدا]] از چنین نسبت‌های [[ناپسند]] به [[انبیاء]] [[الهی]]<ref>این روایت در بسیاری از کتب معتبر اهل سنت از جمله صحاح آمده است. {{متن حدیث|عَنْ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} قَالَ: قَالَ سُلَيْمَانُ بْنُ دَاوُدَ{{عم}}: لَأَطُوفَنَّ اللَّيْلَةَ عَلَى مِائَةِ امْرَأَةٍ، أَوْ تِسْعٍ وَتِسْعِينَ... فَقَالَ لَهُ صَاحِبُهُ: إِنْ شَاءَ اللَّهُ، فَلَمْ يَقُلْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ، فَلَمْ يَحْمِلْ مِنْهُنَّ إِلَّا امْرَأَةٌ وَاحِدَةٌ}}، صحیح البخاری، ج۳، ص۲۰۹؛ صحیح مسلم، ج۵، ص۸۷ - ۸۸؛ سنن الترمذی، ج۳، ص۴۴ - ۴۵، ح۱۵۷۱؛ سنن النسائی، ج۷، ص۲۵؛ عمدة القاری، ج۱۴، ص۱۱۵؛ المصنف (ابن أبی شیبه)، ج۱، ص۱۷۳؛ تغلیق التعلیق، ج۳، ص۴۳۳؛ الجامع الصغیر، ج۲، ص۲۴۹، ح۶۰۸۵؛ کنز العمّال، ج۳، ص۵۵، ح۵۴۶۹؛ کشف الخفاء، ج۲، ص۱۰۴، ح۱۹۱۰ و منابع دیگر.</ref>.
{{عربی|والذي نقول: إن الأنبياء عليهم الصلاة والسلام معصومون في زمان النبوة عن الكبائر والصغائر بالعمد. أما على سبيل السهو فهو جائز}}<ref>عصمة الأنبیاء، ص۹.</ref>.


در شرح مواقف، از قول محققان [[اشاعره]] نیز نقل شده است که آنان [[عصمت]] از کبائر را در غیر تبلیغ لازم نمی‌دانند. در همین کتاب، به نقل از برخی فرقه‌های [[اهل تسنن]] آمده است:
==== [[اتهام]] درگیری [[حضرت موسی]] با [[ملک الموت]]! ====
{{عربی|يجوز أن يبعث اللَّه نبيّاً علم أنّه يكفر بعد نبوّته}}<ref>المواقف، ج۳، ص۴۲۶؛ شرح المواقف، ج۸، ص۲۶۴.</ref>؛
[[احمد بن حنبل]] در [[مسند]] خود می‌نویسد: [[ابوهریره]] از [[رسول خدا]]{{صل}} نقل می‌کند که فرمود: «ملک الموت به سوی [[موسی]] آمد و به ایشان گفت: [[دعوت]] پروردگارت را پاسخ ده. آن‌گاه موسی ضربه‌ای به چشم ملک الموت زد که چشم او آسیب دید. ملک الموت به سوی [[خدای عزوجل]] بازگشت و عرضه داشت: تو مرا به سوی بنده‌ای فرستادی که [[مرگ]] را نمی‌خواهد و به چشم من آسیب رساند!» <ref>{{عربی|قَالَ رَسُولُ اللهِ{{صل}}: جَاءَ مَلَكُ الْمَوْتِ إِلَى مُوسَى{{ع}}، فَقَالَ لَهُ: أَجِبْ رَبَّكَ. قَالَ: فَلَطَمَ مُوسَى عَيْنَ مَلَكِ الْمَوْتِ فَفَقَأَهَا، قَالَ: فَرَجَعَ الْمَلَكُ إِلَى اللهِ عَزَّ وَجَلَّ فَقَالَ: إِنَّكَ أَرْسَلْتَنِي إِلَى عَبْدٍ لَكَ لَا يُرِيدُ الْمَوْتَ، وَقَدْ فَقَأَ عَيْنِي}} مسند احمد، ج۲، ص۳۱۵.</ref>.  
جایز است که [[خداوند]] [[پیامبری]] را برانگیزد که می‌داند پس از نبوتش [[کافر]] خواهد شد.
[[ابوحامد غزالی]]<ref>غزالی متوفای ۵۰۵ق، امام اهل تسنن و از بزرگان صوفیه است. در احوالات وی نوشته‌اند: «اگر قرار بود پس از خاتم الانبیاء پیامبری مبعوث شود، غزالی لایق این مقام بود!»، چنانکه در مورد عمر نیز چنین مطالبی آمده است. در فضایل عمر نوشته‌اند: {{عربی|لَوْ لَمْ أُبْعَثُ فِيكُمْ لَبُعِثَ فِيكُمْ عُمَر!}}. و از پیامبر نقل می‌کنند که هرگاه نزول وحی به تأخیر می‌افتاد، رسول خدا {{صل}} می‌فرمود: «گمان می‌کنم جبرئیل بر عمر نازل شده است!»؛ ر. ک: تاریخ مدینة دمشق، ج۴۴، ص۱۱۴ - ۱۱۶؛ کنز العمّال، ج۱۱، ص۵۶۵ - ۵۸۵. (برای اطلاع بیشتر از این مطالب ساختگی ر. ک: شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)، ج۱۲، ص۱۷۷ - ۱۸۲.</ref> نیز می‌گوید:
{{عربی|فإنا نجوز أن ينبئ الله تعالى كافرا ويؤيده بالمعجزة}}<ref>المنخول فی علم الاصول، ص۳۱۰.</ref>؛
ما جایز می‌دانیم که [[خدای تعالی]] کافری را [[نبوت]] دهد و او را با [[معجزه]] [[تأیید]] نماید.
با توجه به سخن پیشین، برخی از [[اهل تسنّن]] علاوه بر [[گناه]] و [[خطا]]، [[کفر]] را نیز بر [[پیامبر]] جایز می‌شمارند و به آن معتقدند. همچنین برخی دیگر، علاوه بر جواز [[نبوت]] [[کافر]]، [[کفر]] [[نبی]] پس از نبوت را نیز جایز شمرده‌اند. [[ابن حزم]] از [[ابوبکر باقلانی]] این چنین نقل می‌کند:
{{عربی|و جائز عليهم أن يكفروا}}<ref>الفصل فی الملل والنحل، ج۴، ص۲.</ref>؛
جایز است که [[انبیاء]] کافر شوند.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص ۲۱.</ref>


== اندیشه عصمت در صوفیه ==
این [[حدیث]] در شروح [[صحیح مسلم]] و [[صحیح بخاری]] و برخی دیگر از منابع معتبر [[اهل تسنّن]] آمده است و به روشنی نشان دهنده چگونگی [[اعتقاد]] آنان درباره [[عصمت پیامبران]] [[الهی]] است<ref>ر.ک: شرح صحیح مسلم، ج۱۵، ص۱۲۸؛ فتح الباری، ج۶، ص۳۱۵-۳۱۶؛ عمدة القاری، ج۸، ص۱۴۸؛ ج۱۵، ص۳۰۶؛ صحیح ابن حبان، ج۱۴، ص۱۱۶؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۵۱۰ - ۵۱۱، ح۳۲۳۸۴؛ تفسیر الثعلبی، ج۴، ص۴۵ - ۴۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۶، ص۱۷۸؛ البدایة و النهایة، ج۱، ص۳۷۰.</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص۳۱.</ref>
«زمانی که [[اندیشه]] [[عصمت]] در [[شیعه]] اوج گرفت، هنوز [[صوفیه]] به وجود نیامده بود، لذا اگر اقتباسی هم باشد باید صوفیه از شیعه اقتباس کرده باشند نه بالعکس. همان‌طور که در رساله قشیریه آمده است، برخی از متصوفه عصمت را از [[انبیا]] و [[امامان]] [[نفی]] می‌کنند، در حالی که برای [[رهبران]] خود مقامی بالاتر از عصمت قائل‌اند و آن، مرتبه اتصال به [[خداوند تعالی]] و رسیدن به [[مقام]] [[اتحاد]] با اوست<ref>هاشم حسنی، تصوّف و تشیع، ص۱۲۳؛ ابوالقاسم قشیری، رساله قشیریه، ص۱۶۰؛ پژوهشی در عصمت معصومان، ص۸۶-۸۷.</ref>. همچنین باید گفت:
# از حیث [[تاریخی]] شیعه مقدم است، لذا نمی‌تواند از صوفیه [[اعتقادی]] را اخذ کند.
# صوفیه خود قائل به [[عصمت انبیا]] و امامان نیستند، پس چگونه شیعه اندیشه عصمت را از آنان اخذ کرده است.
# بعضی از گروه‌های صوفیه از دیدگاه شیعه جزء [[غالیان]] شمرده می‌شوند که مطرود [[ائمه اطهار]] {{عم}} می‌باشند با، لذا این [[شبهه]] از اساس [[باطل]] است»<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]] ص ۲۷۰.</ref>.


== عصمت از نگاه اهل سنت ==
==== اتهام صدور اقسام [[گناه]]، [[خطا]] و [[اشتباه]] از [[پیامبر خاتم]] ====
خارج از قلمرو [[شیعه]]، [[عصمت پیامبران]]، نخستین بار توسط [[معتزله]] مطرح شد. نظّام در اواخر [[قرن دوم هجری]] عصمت پیامبران را مطرح کرد؛ به دنبال او [[اشاعره]] و معتزله عصمت پیامبران از [[کفر]] و [[گناهان کبیره]] را قبل و بعد از [[نبوت]] به طورمتفق القول مطرح کردند و تنها در مورد [[ارتکاب گناهان]] [[صغیره]] با هم [[اختلاف]] داشتند.
این‌گونه امور [[ناشایست]] در منابع [[اهل‌سنّت]]، دامان [[پاک]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را نیز گرفته است به طوری که به [[پیامبر]] حتی نسبت [[بت‌پرستی]] نیز داده‌اند!<ref>در روایتی ساختگی آمده است: {{عربی|أَخْبَرَنِي سَالِمٌ، أَنَّهُ سَمِعَ عَبْدَ اللَّهِ، يُحَدِّثُ، عَنْ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}}: أَنَّهُ لَقِيَ زَيْدَ بْنَ عَمْرِو بْنِ نُفَيْلٍ بِأَسْفَلِ بَلْدَحٍ، وَذَاكَ قَبْلَ أَنْ يُنْزَلَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} الوَحْيُ، فَقَدَّمَ إِلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} سُفْرَةً فِيهَا لَحْمٌ، فَأَبَى أَنْ يَأْكُلَ مِنْهَا، ثُمَّ قَالَ: إِنِّي لاَ آكُلُ مِمَّا تَذْبَحُونَ عَلَى أَنْصَابِكُمْ، وَلاَ آكُلُ إِلَّا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ}}، «[[عبدالله بن عمر]] از [[رسول خدا]]{{صل}} چنین نقل می‌کند: پیش از آنکه [[وحی بر پیامبر]] [[خدا]] نازل شود، با [[یزید بن عمرو بن نفیل]] [[ملاقات]] و او را [[دعوت]] کرد و سفره‌ای از برای وی مهیا ساخت. زید از خوردن آن خودداری کرد و گفت: من از آن چه شما برای بت‌هایتان [[ذبح]] می‌کنید و غیر از آن چه [[اسم خدا]] بر آن ذکر شده است نمی‌خورم» مسند احمد، ج۲، ص۱۲۷؛ صحیح البخاری، ج۶، ص۲۲۵؛ فضائل الصحابه (نسایی)، ص۲۷، السنن الکبری (بیهقی)، ج۹، ص۲۵۰؛ عمدة القاری، ج۲۱، ص۱۱۳؛ المعجم الکبیر، ج۱۲، ص۲۳۰؛ الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۲، ص۶۱۷؛ الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۸۰؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۹، ص۵۰۸. بر اساس این [[حدیث]] که در [[صحیح بخاری]] و [[مسند احمد]] نقل شده است، پیامبر پیش از [[نبوت]] [[بت‌پرست]] بوده و در پای [[بت‌ها]] [[قربانی]] می‌کرده است. ایشان از گوشت آن می‌خورده و به میهمانان می‌خورانده است. این در حالی است که حدیث مذکور [[زید بن عمرو]] را - که [[مسیحی]] بوده - [[خداپرست]] و [[افضل]] از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} معرفی کرده است! [[متکلمان]] [[سنّی]] نیز بر پایه همین [[احادیث]]، به [[کفر]] پیامبر اکرم{{صل}} [[پیش از بعثت]] قائل شده‌اند و براساس همین [[روایات]] است که چنین [[اعتقادی]] [[استوار]] می‌گردد. [[ابن ابی الحدید]] - از بزرگان [[معتزله]] - ضمن نقل گفتار برخی فِرَق درباره [[عصمت پیامبران]] می‌نویسد: {{عربی|و قال قوم من الحشوية: قد كان محمد كافرا قبل البعثة}}؛ گروهی از [[حشویه]] می‌گویند: [[محمّد]] [[پیش از بعثت]] [[کافر]] بوده است. حشویه گروهی هستند که به [[ظواهر]] [[احادیث]] پایبند بوده و بدون هیچ [[تأمل]] و درنگی به آن چه در روایات آمده است عمل می‌کنند. این [[اعتقاد]] علاوه بر حشویه، در میان گروه‌های [[کلامی]] دیگر نیز [[مشاهده]] می‌شود. ابن ابی الحدید در ادامه می‌افزاید: {{عربی|قال برغوث المتكلم، و هو أحد النجارية: لم يكن النبي{{صل}} مؤمناً بالله قبل أن يبعثه}}؛ برغوث [[متکلم]] که از [[فرقه]] نجاری است می‌گوید: [[پیامبر]] پیش از [[مبعوث]] شدن، به [[خدا]] [[ایمان]] نداشت! وی در ادامه می‌نویسد: سدّی - یکی از [[مفسران]] معروف [[اهل‌سنّت]] - پیرامون [[آیه]] {{متن قرآن|وَوَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ}} «و بار گرانت را از (دوش) تو برنداشتیم؟» سوره انشراح، آیه ۲ می‌گوید: {{عربی|وزره الشرك، فإنه كان على دين قومه أربعين سنة}} شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)، ج۷، ص۹.</ref>.
[[نظّام]] [[آیات قرآن]] را که دال بر [[ارتکاب معصیت]] [[انبیا]] بودند بر [[تأویل]] [[فرمان‌های الهی]] حمل می‌کرد؛ اما [[جاحظ]] می‌گفت [[پیامبران]] بر این مبنا می‌بایست آگاهانه مرتکب [[گناهان]] شده باشند و چون [[ارتکاب گناه]] از روی [[علم]] و [[آگاهی]] به [[تکلیف]]، [[گناه]] نیست؛ ازاین رو [[معصیت]] به شمار نمی‌آید. در فرضیه پیشنهادی [[ابوعلی جبایی]](متوفای ۳۰۱ق) و [[ابوهاشم جبایی]](متوفای ۳۲۱ق) پیامبران به طورکامل هم از گناهان کبیره و هم صغیره معصوم‌اند. دایره این [[عصمت]] حتی شامل عصمت از [[سهو]] و [[فراموشی]] هم می‌شود. این نتیجه حاصل مقدمه‌ای است که در مورد [[لطف خدا]] برای [[هدایت]] [[بشر]] در دلیل نبوت ذکر کرده‌اند که [[خدا]] باید فرستاده و [[رسول]] خود را از [[نقص]]، گناه و سهو مصون بدارد.
[[ابوعلی]] جبایی اظهار داشت: «حتی [[گناهان صغیره]] اگر عمدی و ارادی باشند باز باید معلول [[غفلت]] یا [[تسامح]] و خطای در تأویل باشد». [[ابوهاشم]] جبایی و بیشتر [[شاگردان]] بعد از او گفتند: «گناهان کبیره ارادی معلول غفلت و سهو نیستند. عصمت به طور مساوی قبل و بعد از [[بعثت]] وجود دارد، اگرچه ابوعلی جبایی در مورد [[عصمت قبل از بعثت]] چنین نظری نداشت»<ref>ویلفرد مادلونگ، دایرة المعارف اسلام، ص۱۸۲.</ref>.
نگاه [[ابوالحسن اشعری]] در مورد عصمت پیامبران این اختلاف اساسی را با دیگران دارد که با نگرشی منفی به پذیرش وسیع‌تر دامنه عصمت به بحث می‌پردازد. وی [[معتقد]] بود پیامبران از [[خطا]] و گناه معصوم‌اند، البته بعد از نبوت نه قبل از آن، چه گناهان کبیره و چه صغیره؛ البته از کفر حتی قبل از نبوت نیز باید [[معصوم]] باشند.


[[ابوبکر باقلانی]] (متوفای ۴۰۳ق) در [[جبهه]] مخالف [[معتزله]] و [[امامیه]] هرگونه مبنای [[عقلانی]] برای [[عصمت پیامبران]] در محدوده‌ای فراتر از [[کذب]] عمدی در [[ابلاغ وحی]] [[الهی]] را منکر شد و گفت: «احتمال هرگونه [[خطا]]، [[سهو]] و [[نسیان]] وجود دارد، حتی در [[مقام]] رساندن [[پیام الهی]]». گرچه نظرگاه اخیر او توسط معاصر وی، [[ابواسحاق اسفراینی]] رد شد، اما مبنای عقلانی [[عصمت]] از [[گناه]] و خطا به طورعام، بعد از [[باقلانی]] [[انکار]] شد. البته [[گناهان کبیره]] با توجه به متون [[وحی]] و [[حدیث]] و [[وجدان]] استثنا گردید. [[ابن فورک]] (متوفای ۴۰۶ق) می‌گفت [[پیامبران]] ممکن است به طورعمدی مرتکب [[گناهان صغیره]] شوند - نه [[کبیره]] -. [[عبدالقاهر بغدادی]] (متوفای ۴۲۹ق) تنها «[[عصمت بعد از نبوت]]» را به عنوان [[اندیشه]] [[اشاعره]] اعلام کرد. بعد از او [[جوینی]](متوفای ۴۷۸ق) در دیدگاه شخصی خود اظهار داشت: «[[انبیا]] ممکن است [[مرتکب گناه]] [[صغیره]] شوند». بعد از او شاگردش غزّالی (متوفای ۵۰۵ق) بیان کرد: «انبیا مرتکب گناه می‌شوند و باید از [[خداوند]] تقاضای [[بخشش]] کنند»؛ اما [[فخر رازی]] (متوفای ۶۰۶ق) سعی کرد [[عصمت انبیا]] را با [[دلیل عقلی]] [[اثبات]] کند. او پذیرفت که انبیا بعد از [[نبوت]] ممکن است مرتکب گناه صغیره غیرعمدی و پیش از نبوت حتی [[مرتکب کبیره]] شده باشند.
[[راویان]] مجامع [[حدیثی]] [[اهل تسنّن]] در پایین آوردن [[مقام رسول خدا]]{{صل}} پا را از این هم فراتر گذاشته و ـ العیاذ بالله ـ [[فهم]] و [[آگاهی]] ایشان را در امور عادی و [[عرفی]] نیز کمتر از [[مردم]] عادی معرفی کرده‌اند. [[موسی بن طلحه]] از پدرش [[طلحه بن عبید الله]] نقل می‌کند که گفت: «با [[رسول خدا]]{{صل}} از کنار قومی که بالای درختان خرما بودند می‌گذشتیم. حضرت پرسید: «این گروه چه می‌کنند»؟ گفتند: مشغول تلقیح [درختان] هستند و [گرده درختان] نر را بر درختان ماده قرار می‌دهند. رسول خدا{{صل}} فرمود: «[[گمان]] نمی‌کنم به این کار نیازی باشد». [[طلحه]] گفت: این خبر را به مردم رساندند و مردم کار تلقیح درختان را رها ساختند». بر اساس این [[روایت]]، مردم با [[اعتماد]] به [[سخن پیامبر]] دست از تلقیح کشیدند و آن سال تمام محصولات از بین رفت و ـ به اصطلاح [[عرب]] ـ خرماهای [[مدینه]] «شیص» و غیرقابل استفاده شدند. در ادامه روایت آمده است: خبر از بین رفتن محصولات را به رسول خدا رساندند. پیامبر فرمود: «چنانچه تلقیح درختان به آنها نفع می‌بخشد، آن را انجام دهند. من بر اساس [[گمان]] سخن گفتم. مرا به خاطر [[سخن گفتن]] بر اساس] [[ظن]] [[مؤاخذه]] نکنید»!<ref>{{عربی|مَرَرْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ‌{{صل}} بِقَوْمٍ عَلَى رُءُوسِ النَّخْلِ فَقَالَ مَا يَصْنَعُ هَؤُلَاءِ فَقَالُوا يُلَقِّحُونَهُ يَجْعَلُونَ الذَّكَرَ فِي الْأُنْثَى فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} مَا أَظُنُّ يُغْنِي ذَلِكَ شَيْئاً قَالَ فَأُخْبِرُوا بِذَلِكَ فَتَرَكُوهُ... فَأُخْبِرَ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} بِذَلِكَ فَقَالَ: إِنْ كَانَ يَنْفَعُهُمْ ذَلِكَ فَلْيَصْنَعُوهُ فَإِنِّي إِنَّمَا ظَنَنْتُ ظَنّاً فَلَا تُؤَاخِذُونِي بِالظَّنِ‌}}، صحیح مسلم، ج۷، ص۹۵، ح۶۲۷۵؛ مسند أحمد، ج۱، ص۱۶۲، ح۱۳۹۵، سنن ابن ماجه، ج۲، ص۸۲۵، ح۲۴۷۰؛ مسند أبی یعلی، ج۲، ص۱۲، ح۶۳۹؛ فتح الباری، ج۴، ص۳۳۵؛ مسند أبی داود، ص۳۱؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۴۶۴، ح۳۲۱۷۹؛ تفسیر الآلوسی، ج۱۳، ص۷۲.</ref>.  
در مقابل اشاعره سنتی، [[قاضی]] [[عیاض]] (متوفای ۵۴۴ق) و السُّبکی (متوفای ۷۷۱ق) عصمت کامل انبیا پیش از نبوت را پذیرفتند<ref>ویلفرد مادلونگ، دایرة المعارف اسلام، ص۱۸۲.</ref>.


نظرگاه [[حنفیان]] [[ماتریدیه]] در مسئله عصمت پیامبران بسیار مثبت‌تر از اشاعره بود. بسیاری از [[دانشمندان]] این [[فرقه]]، به خصوص آنهایی که [[اهل]] [[سمرقند]] بودند، تمامی خطاها، [[لغزش‌ها]] و [[گناهان]] را در مورد انبیا انکار کردند و تفاوتی میان قبل و بعد از نبوت قایل نبودند و این موضوع نقطه مقابل اشاعره و [[حنبلیان]] بود<ref>ویلفرد مادلونگ، دایرة المعارف اسلام، ص۱۸۳.</ref>.
این [[حدیث]] از یک منظر [[اشتباه]] و [[خطا]] از سوی [[پیامبر]] را جایز می‌داند و [[علم]] ایشان را حتی در امور [[عرفی]] نیز [[نفی]] می‌کند؛ اما از منظری دیگر، بیانگر [[اعتقاد]] [[مسلمانان]] [[صدر اسلام]] به [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}} است، تا آنجا که به گمان و ظن پیامبر نیز [[اعتماد]] و بر اساس آن عمل می‌کرده‌اند. پس حدیث فوق از یک نگاه نافی [[عصمت]] و از نگاهی دیگر مُثْبِت عصمت است، با این وجود [[دروغ]] بودن این حدیث بسیار روشن است؛ چراکه [[شأن]] و [[منزلت]] [[رسول خدا]]{{صل}} بسیار بالاتر و ساحت ایشان پاکیزه‌تر از این نسبت‌هاست که بر اساس ظن خود [[دستوری]] به [[ضرر]] مسلمانان صادر فرمایند و پس از [[تحمیل]] خسارات فراوان به [[مردم]]، از [[رأی]] خود منصرف شوند ـ از این نسبت‌های ناروا به [[خدا]] [[پناه]] می‌بریم. اما علی‌رغم بطلان آشکار این حدیث، [[عالمان اهل سنّت]] آن را مبنای [[استنباط احکام]] قرار داده و بر مبنای آن قواعدی اصولی را پایه‌گذاری کرده‌اند. به عنوان مثال «[[نووی]]» ضمن شرح این حدیث، در [[حجیّت]] یا عدم حجیّت [[اجتهاد]] [[نبی]] و اجتهاد بر اساس ظن و گمان به بحث می‌پردازد<ref>ر.ک: شرح صحیح مسلم، ج۱۵، ص۱۱۶.</ref>.
[[اهل حدیث]] در میان [[اهل سنت]] همواره در [[نظریه]] عصمت پیامبران خدشه می‌کردند. آنها [[معتقد]] بودند گناه و خطای پیامبران در [[متون مذهبی]] و [[حدیثی]] آمده است. [[ابن کرّام]] (متوفای ۲۵۵ق) سردمدار کرّامیه با [[اصرار]] می‌گفت: «[[پیامبران]] [[مرتکب گناه]] و [[خطا]] می‌شدند بدون اینکه با [[طبیعت]] آنها تنافی داشته باشد». کرّامیه بعدها در دیدگاه خود استثنا قایل شدند و گناهانی را که نیاز به [[اجرای حد]] و [[کیفر]] قانونی دارد یا گناهانی که حیثیت و آبروی آنها را خدشه دار می‌سازد، [[شایسته]] آنها ندانستند<ref>ویلفرد مادلونگ، دایرة المعارف اسلام، ص۱۸۳.</ref>.
[[حنبلی‌ها]] همواره آموزه [[عصمت پیامبران]] از [[گناه]] را [[انکار]] می‌کردند. ابن بطّه (متوفای ۳۸۷ق) در اصول [[اعتقادات]] خود می‌نگارد که پیامبران مرتکب گناه شده‌اند و به آیاتی از [[قرآن]] استناد می‌کند. سپس [[شاگردان]] [[مکتب]] [[حنبلی]] مانند [[ابن تیمیه]] (متوفای ۷۲۸ق) و [[ابن قیّم الجوزا]] (متوفای ۷۵۱ق) پافشاری کردند که عصمت پیامبران تنها در حوزه [[ابلاغ وحی]] [[الهی]] است و شامل [[عصمت از گناهان]] نمی‌شود<ref>ویلفرد مادلونگ، دایرة المعارف اسلام، ص۱۸۳.</ref>.


بعدها انشعاب‌هایی در [[فرقه]] حنبلی‌ها رخ داد و به فرقه جدید [[وهابیت]] منجر شد؛ همان نظرگاه [[اهل حدیث]] در میان [[محمد بن عبدالوهاب]] و شاگردانش به شدت تقویت گردید. [[ناصر]] القفاری در نظریه پردازی [[عقاید وهابیت]]، در مقابل نظرگاه مورد پذیرش [[امامیه]] درباره [[عصمت امامان]]، [[عصمت]] [[جماعت]] را مطرح کرده است<ref>ناصر القفاری، اصول مذهب الشیعه، ج۲، ص۷۷۲ - ۷۷۹.</ref>.
البته [[جعل حدیث]] جهت پایین آوردن شأن رسول خدا{{صل}} به همین جا ختم نمی‌شود. در [[منابع حدیثی]] [[اهل تسنّن]]، احادیثی از برخی [[صحابه]] مانند [[ابوهریره]]، [[عبدالله بن عمر]]، [[طلحه]]، [[عایشه]]، [[انس بن مالک]] و افرادی از این قبیل نقل شده که بر اساس آنها، [[پیامبر]] بی‌جهت [[مؤمنان]] را [[سبّ]] می‌کرده و مورد [[آزار]] قرار می‌داده است! البته همه این [[احادیث]] از سوی [[راویان]] آنها [[جعل]] نشده است و ممکن است برخی از احادیث در دوره‌های مختلف و از سوی [[دشمنان پیامبر]] جعل و به این افراد منتسب شده باشد، چنانکه شواهدی بر جعل این‌گونه احادیث در [[زمان معاویه]] وجود دارد<ref>برای اطلاع بیشتر از این‌گونه روایات ر.ک: شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)، ج۴. در [[صحیح بخاری]] بابی است با عنوان {{عربی|باب قول النبي من آذيته فاجعله له زكاة و رحمة}}؛ باب [[گفتار پیامبر]]، در مورد اینکه [خدایا من] هر کس را [[اذیت]] کرده‌ام، آن را برای وی [[زکات]] و رحمتی قرار ده. در این باب احادیثی با همین مضمون نقل شده است. عایشه نیز در [[حدیثی]] به نقل از پیامبر می‌گوید: {{متن حدیث|أللهم إنما أنا بشر فلا تعاقبني بشتم رجل من المسلمين}} مسند احمد، ج۶، ص۱۶۰؛ مسند أبی یعلی، ج۷، ص۷۸، ح۴۶۰۶؛ الأدب المفرد، ج۱، ص۱۳۴، ح۶۲۵، با اندکی اختلاف در دو منبع اخیر. «خداوندا، همانا من بشر هستم، پس مرا به واسطه [[ناسزاگویی]] به مردی از [[مسلمانان]] [[عقاب]] نکن». ابن‌حجر عسقلانی این دسته از احادیث را مطرح و به آنها اشکال می‌کند. فتح الباری، ج۱۱، ص۱۴۷.</ref>.


دیدگاه [[حشویه]] در میان [[اهل سنت]] افراطی‌تر از همه است. آنها معتقدند: «اشکال ندارد پیامبران [[معصوم]] نباشند و مرتکب [[گناهان]] کوچک و بزرگ چه قبل و چه بعد از [[بعثت]] شوند». حتی قایل شدند [[پیامبر]] می‌تواند [[زنا]] و لواط کند. به این فرقه «ظاهریون» یا «اهل حدیث» هم گفته می‌شود. آنها به [[ظاهر قرآن]] و [[حدیث]] تمسّک می‌کنند و [[عقل]] را قاصر از اظهار نظر می‌دانند؛ مثلاً در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ}}<ref>«دست خداوند بالای دست‌های آنان است» سوره فتح، آیه ۱۰.</ref> و [[آیه]] {{متن قرآن|يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ سَاقٍ}}<ref>«(یاد کن) روزی را که سختی آشکار شود» سوره قلم، آیه ۴۲.</ref> برای [[خداوند]] دست و پا قایل می‌شوند. حشویه [[آیات]] [[شیطانی]] {{عربی|تِلْكَ الْغَرَانِيقُ الْعُلَى وَ إِنَّ شَفَاعَتَهُنَّ لَتُرْتَجَى}}<ref>مرتضی عسگری، احادیث ام المؤمنین عایشه، ج۲، ص۳۰۷.</ref> را می‌پذیرند و به [[پیامبر اکرم]] {{صل}} نسبت می‌دهند که آن [[حضرت]] نفهمید نازل کننده این [[آیات]] [[جبرئیل]] نیست. [[ابن حجر عسقلانی]] شارح کتاب [[صحیح بخاری]] می‌گوید: «این [[روایت]] آیات [[شیطانی]] سه سند دارد، اگرچه از نظر سند مقطوع‌اند؛ اما باید پذیرفته شود»<ref>محمدهادی معرفت، تنزیه انبیاء از آدم تا خاتم، ص۹۶ - ۹۹.</ref>.<ref>[[بهروز مینایی|مینایی، بهروز]]، [[اندیشه کلامی عصمت (کتاب)|اندیشه کلامی عصمت]] ص ۴۰.</ref>.
== جمع‌بندی ==
[[عصمت]]، در لغت به معنای [[حفظ]] و نگهداری و مانع شدن آمده است. مشهور متکمان [[اهل سنت]] هر چند به اصل [[معصوم]] بودن [[انبیا]]{{ع}} [[باور]] دارند اما در [[گستره عصمت]] انبیا میان [[پیروان]] [[مذاهب]] مختلف اهل سنت، [[اختلافات]] بسیاری وجود دارد و به طور کلی هیچ‌یک از پیروان [[مذاهب اهل سنت]] در بحث عصمت، قائل به [[عصمت مطلق]] انبیا{{ع}} و [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}}از انواع [[معاصی]]، [[خطا]]، [[نسیان]] و [[اشتباه]]، قبل یا بعد از [[نبوت]] نیستند. ایشان به [[عصمت]] دیگر افراد [[بشر]] غیر از [[انبیا]] نیز [[اعتقادی]] ندارند. منشأ این [[اعتقادات]]، پاره‌ای از [[احادیث جعلی]] و ساختگی است که در منابع معتبر [[اهل سنت]] نقل شده است.


== پرسش مستقیم ==
== پرسش مستقیم ==

نسخهٔ ‏۱۱ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۵۵

الگو:عصمت

مقدمه

عصمت، در لغت به معنای حفظ و نگهداری و مانع شدن و در اصطلاح متکلمان امامیه به لطفی از جانب خدای متعال به برخی بندگان برگزیده خود یا ملکه‌ای تعبیر شده که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمی‌شود. متکلمان اهل سنت، به جهت دیدگاه اعتقادیشان در بحث عصمت انبیا چندان به ارائه تعریفی اصطلاحی برای عصمت نپرداخته‌اند؛ چراکه مشهور متکمان اهل سنت هر چند به اصل معصوم بودن انبیا(ع) باور دارند اما در گستره عصمت انبیا و نیز عصمت پیامبر اکرم(ص)، میان پیروان مذاهب مختلف اهل سنت، اختلافات بسیاری وجود دارد.

اهل‌سنت تنها معصوم بودن انبیای الهی را آن هم نه به صورت مطلق می‌پذیرند و به عصمت دیگر افراد بشر امامان شیعه و خلفای خود، اعتقادی ندارند. منشأ اعتقادات ایشان در مسأله عصمت به روایاتساختگی پیرامون شخصیت و زندگانی انبیا که به اسرائیلیات شهرت دارند، باز می‌گردد.

معناشناسی عصمت

معنای لغوی

عصمت، واژه‌ای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کرده‌اند[۴].[۵]

معنای اصطلاحی

متکلمان شیعه دست کم دو معنا برای عصمت ارائه کرده‌اند. برخی معتقدند عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجت‌های اوست[۶]. برخی دیگر نیز معتقدند عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمی‌شود[۷].

با این وجود متکلمان اهل سنت، به جهت رویکرد و دیدگاه اعتقادیشان در بحث عصمت انبیا و اختلافات بسیاری که در این خصوص با یکدیگر دارند، چندان به ارائه تعریفی اصطلاحی برای عصمت نپرداخته‌اند. آری برخی از ایشان تعریف عصمت به ملکه را نقل کرده و البته آن را به حکما نسبت داده‌اند[۸].[۹]

دیدگاه پیروان اهل سنت پیرامون عصمت

در این بخش به بیان دیدگاه اهل سنت پیرامون مصادیق عصمت، گستره عصمت و منشأ عصمت می‌پردازیم.

مصادیق عصمت

عصمت پیامبران

مشهور متکمان اهل سنت به اصل معصوم بودن انبیا(ع) باور دارند با این حال در گستره عصمت انبیا میان پیروان مذاهب مختلف اهل سنت، اختلافات بسیاری وجود دارد و به طور کلی هیچ‌یک از پیروان مذاهب اهل سنت در بحث عصمت، قائل به عصمت مطلق انبیا(ع) از انواع معاصی، خطا، نسیان و اشتباه، قبل یا بعد از نبوت نیستند.

حنفی‌ها و ماتریدی‌ها

کلمات ابوحنیفه نشان می‌دهد که وی تنها به عصمت پیامبران از ارتکاب گناه و خطای عمدی معتقد بوده است چنانچه در جایی می‌گوید: «پیامبران از تمام گناهان کبیره و صغیره و کفر و زشتی‌ها، مصون و معصوم هستند، اگر چه لغزشها و خطاهایی از آنها سر زده است»[۱۰]. پیروان ابوحنیفه که در اعتقادات ماتریدی هستند نیز همین عقیده را با اختلافاتی اندک در جزئیات آن دارند. به عنوان نمونه سعدالدین عمر تفتازانی در شرح خویش بر کتاب «عقاید نسفی» پیرامون عصمت انبیا چنین می‌گوید: «به اجماع علما پیامبران از ارتکاب عمدی کذب به ویژه در آن چه که متعلق به امر شارع است و نیز در تبلیغ احکام و ارشاد امت معصومند، اکثر علما انبیا را از ارتکاب سهوی کذب نیز معصوم دانسته‌اند، اما در مورد ارتکاب سایر گناهان تفصیل داده شده و به اجماع علما، پیامبران پیش از وحی و پس از آن از کفر معصومند. همچنین نزد جمهور علما، انبیا، از گناهان کبیره عمدی معصوم هستند. امّا انجام گناه کبیره به صورت سهوی و ناخودآگاه را اکثر علما جایز دانسته‌اند. ضمن اینکه انجام عمدی گناهان صغیره نیز جایز است. اما پیش از وحی دلیلی بر امتناع صدور گناهان کبیره از انبیا وجود ندارد»[۱۱].[۱۲]

مالکی‌ها و اشاعره

مالک بن انس، پیشوا و فقیه مذهب مالکی است.اکثر پیروان مذهب فقهی مالکی، در کلام، اشعری مذهب هستند. نگاهی به آراء و دیدگاه‌های اشاعره روشن کننده اعتقاد آنها در باب عصمت انبیا(ع) است. اشاعره در باب عصمت انبیا(ع) بر این باورند که خطای پیامبران از روی سهو و نسیان اشکالی ندارد و پیش از نبوت، ارتکاب گناه کبیره نیز از آنان جایز است. صاحب کتاب «الحصون الحمیدیة» ضمن تصریح به لزوم وجود عصمت در انبیا(ع) به معنای طهارت ظاهری و باطنی ایشان از معاصی و منهیات الهی و رذایل اخلاقی چون حسد، کبر، کذب و امثال اینها معتقد است در مواجهه با روایاتی که توهم ارتکاب معاصی از انبیا(ع) و رسل را در انسان ایجاد می‌نمایند، باید به تاویل یا توجیه آن روایات روی آورد[۱۳].[۱۴].

شافعی‌ها و حنبلی‌ها

از جستاری در روایات موجود در منابع معتبر اهل‌سنت که توسط هواداران نامدار مذهب شافعی و حنبلی در ادوار و قرون مختلف نقل شده نیز می‌توان به دیدگاه آنها پیرامون عصمت انبیاء پی برد. ضمن اینکه غالب شافعی‌ها، در کلام اشعری هستند و بر این اساس همان باورها و اعتقاداتی را که درباره عصمت انبیا(ع) در باب اشاعره مطرح نمودیم، بر پیروان شافعی نیز منطبق می‌گردد.

به عنوان نمونه، مسلم بن حجاج نیشابوری شافعی (۲۰۴-۲۶۱ه.ق) با اعتماد بر روایات نافی انبیا(ع) و از جمله پیامبراکرم(ص)، بسیاری از آنها را در صحیح خود نقل نموده است. وجود چنین روایاتی را می‌توان در اثناء متون تفسیری، روایی و تاریخی افرادی چون فخر رازی، جلال الدین سیوطی، ابن کثیر دمشقی و دیگر علما و بزرگان شافعی مذهب نیز مشاهده نمود.

علاوه بر شافعی‌ها، حنبلی‌ها نیز که در اعتقادات، پیرو اهل حدیث بوده و گرایش افراطی زیادی به احادیث و عمل به آنها دارند، روایات نافی عصمت انبیا(ع) را در منابع خود نقل نموده‌اند. روایاتی که حاکی از اعتقاد حداقلی آنها نسبت به مسأله عصمت انبیا(ع) است. سیری در آراء و سیره احمد بن حنبل پیشوای این مذهب در مواجهه با احادیث گویای توجه ویژه او به غالب احادیث است. در شرح حال وی آورده‌اند که او بیش از هر روش دیگری به روش نقلی علاقه داشت و عمر و زندگی خویش را نیز به سماع و نقل می‌گذراند و از آنجا که منبعی جز منابع نقلی را قبول نداشت، تساهل در پذیرش احادیث و نیز قبول احادیث ضعیف از جمله مبانی وی به شمار می‌رفت[۱۵].

از دیگر دلایلی که اعتماد احمد بر احادیث ضعیف و مجعول نافی عصمت را تقویت می‌کند، مبانی حدیث‌گرایی وی است. سخن عبدالله بن احمد بن حنبل، شاهد این سخن ما است که می‌گوید: پدرم می‌گفت: «حدیث ضعیف نزد من، از رای بهتر است»[۱۶].[۱۷].

حشویه

حشویه نام فرقه‌ای از اهل سنت است که به عناد و دشمنی با امیرالمؤمنین(ع) شهرت[۱۸] و به وجوب پیروی از بنی‌امیه[۱۹] باور دارند.

حشویه به هر خبری، هر چند متناقض عمل کرده و به ظواهر قرآن، هر چند مخالف با دلیل قطعی نیز تمسک می‌جویند[۲۰]. از این گذشته در تأیید عقائد باطل خویش به جعل حدیث روی آورده و آن را وسیله‌ای برای رسیدن به اهداف خود می‌دانند[۲۱]. باور پیروان این گروه نسبت به مسأله عصمت انبیا را می‌توان از سیری در کلمات علمای این فرقه در این خصوص، مشاهده نمود. چه اینکه حشویه نه تنها صدور اقسام کبائر و صغائر را به صورت مطلق (عمدا یا سهوا، قبل از دوران بعثت یا پس از آن) از انبیا(ع) روا می‌دانند. بلکه با استناد به برخی اخبار موهن، صدور معاصی را نیز از انبیاء(ع) به اثبات می‌رسانند[۲۲].

برخی از پیروان این فرقه به این مقدار نیز اکتفا نکرده و حتی کذب در شریعت را برای انبیا در هر حالی (مخفیانه یا آشکارا) جایز می‌دانند[۲۳].

اعتقاد به خیانت حضرت یوسف(ع) نسبت به همسر عزیز مصر، علاقه‌مندی حضرت داوود به همسر اوریا و بستر‌سازی جهت کشتن شدن اوریا در جنگ و ازدواج با همسر وی پس از آن[۲۴]، اعتقاد به کفر و گمراهی رسول خدا(ص) قبل از بعثت و خطای آن حضرت در تبلیغ دین[۲۵] در شمار بخشی از اعتقادات فاسد ایشان پیرامون انبیاست که از اسرائیلیات یا همان اخبار موهن گرفته شده است[۲۶].

عصمت پیامبر خاتم

از آنجا که پیامبر اکرم(ص) هم در شمار انبیا(ع) و بلکه افضل آنان است، مشهور علمای اهل سنت، اصل معصوم بودن آن حضرت را با اختلافاتی در گستره عصمت آن حضرت، پذیرفته‌اند. برخی قائل به عصمت آن حضرت پس از نبوت هستند، برخی آن حضرت را تنها از ارتکاب عمدی گناهان کبیره مصون می‌دانند، عده‌ای عصمت از گناهان صغیره را هم لازم دانسته اما آن حضرت را از ارتکاب سهو، نسیان و خطا، مصون نمی‌دانند، برخی دیگر نیز آن حضرت را تنها در اخذ وحی و ابلاغ آن به مردم معصوم دانسته و در امور روزمره زندگی، معصوم نمی‌دانند. در این میان گروهی هم هستند که آن حضرت را اصلا معصوم نمی‌دانند و ارتکاب انواع کبائر را به ایشان نسبت می‌دهند[۲۷].

عصمت امامان شیعه

بر خلاف امامیه، اهل‌سنت تنها معصوم بودن انبیای الهی را آن هم نه به صورت مطلق می‌پذیرند و به عصمت دیگر افراد بشر اعتقادی ندارند. در این میان از آنجا که ایشان به امامت امامان اثنی عشر و جانشینی آنها به جای پیامبر اکرم(ص) معتقد نیستند، پس عصمت آنان را نیز قبول نداشته و بلکه به صراحت بیان کرده‌اند که عصمت، شرط امامت نیست[۲۸].

عصمت خلفای سه‌گانه

اهل سنت نه تنها به عدم عصمت خلفای سه گانه خویش معتقد هستند بلکه برخی متکلمان بزرگ ایشان در این خصوص ادعای اجماع نموده‌اند[۲۹].

گستره عصمت پیامبران

بحث گستره عصمت خود شامل دو قسم است: گستره زمانی و گستره متعلق.

گستره زمانی

گستره زمانی مشتمل بر دو بحث عدم عصمت انبیا قبل از دریافت وحی و نیز عصمت انبیا پس از دریافت وحی است. دیدگاه‌ها و آرای پیروان مذاهب مختلف اهل سنت در این خصوص مختلف است.

معتزلیان به عصمت انبیا قبل و بعد از نبوت، باور دارند. نظّام معتزلی در اواخر قرن دوم هجری عصمت پیامبران را مطرح کرد و به دنبال او اشاعره و معتزله عصمت پیامبران از کفر و گناهان کبیره را قبل و بعد از نبوت به طور متفق القول مطرح نمودند. آنها تنها در مورد ارتکاب گناهان صغیره با هم اختلاف داشتند. با این وجود دیدگاه برخی بزرگان اشاعره همچون ابوالحسن اشعری در مورد عصمت پیامبران این اختلاف اساسی را با دیگران دارد که با نگرشی منفی به پذیرش وسیع‌تر دامنه عصمت به بحث می‌پردازد. وی معتقد بود پیامبران از خطا و گناه معصومند، البته بعد از نبوت نه قبل از آن، چه گناهان کبیره و چه صغیره؛ البته در نگاه وی انبیا از کفر حتی قبل از نبوت نیز باید معصوم باشند.

ابوبکر باقلانی (متوفای ۴۰۳ق) در جبهه مخالف معتزله و امامیه هرگونه مبنای عقلانی برای عصمت پیامبران در محدوده‌ای فراتر از کذب عمدی در ابلاغ وحی الهی را منکر شده و می‌گفت: «احتمال هرگونه خطا، سهو و نسیان وجود دارد، حتی در مقام رساندن پیام الهی». گرچه نظرگاه اخیر او توسط معاصر وی، ابواسحاق اسفراینی رد شد، اما مبنای عقلانی عصمت از گناه و خطا به طورعام، بعد از باقلانی انکار شد. البته گناهان کبیره با توجه به متون وحی و حدیث و وجدان استثنا گردید[۳۰].

عبدالقاهر بغدادی (متوفای ۴۲۹ق) تنها «عصمت بعد از نبوت» را به عنوان اندیشه اشاعره اعلام کرد. بعد از او با این حال فخر رازی (متوفای ۶۰۶ق) سعی کرد عصمت انبیا را با دلیل عقلی اثبات کند. او پذیرفت که انبیا بعد از نبوت ممکن است مرتکب گناه صغیره غیرعمدی و پیش از نبوت حتی مرتکب کبیره شده باشند. اشاعره سنتی، قاضی عیاض (متوفای ۵۴۴ق) و السُّبکی (متوفای ۷۷۱ق) عصمت کامل انبیا پیش از نبوت را پذیرفتند.

نظرگاه حنفیان ماتریدیه در مسئله عصمت پیامبران بسیار مثبت‌تر از اشاعره است. بسیاری از دانشمندان این فرقه، به خصوص آنهایی که اهل سمرقند بودند، تمامی خطاها، لغزش‌ها و گناهان را در مورد انبیا انکار کردند و تفاوتی میان قبل و بعد از نبوت قایل نبودند و این موضوع نقطه مقابل اشاعره و حنبلیان بود[۳۱].

برخی شاگردان مکتب حنبلی مانند ابن تیمیه (متوفای ۷۲۸ق) و ابن قیّم الجوزا (متوفای ۷۵۱ق) پافشاری کردند که عصمت پیامبران تنها در حوزه ابلاغ وحی الهی است و شامل عصمت از گناهان نمی‌شود[۳۲].

بعدها انشعاب‌هایی در فرقه حنبلی‌ها رخ داد و به فرقه جدید وهابیت منجر شد؛ همان نظرگاه اهل حدیث در میان محمد بن عبدالوهاب و شاگردانش به شدت تقویت گردید. ناصر القفاری در نظریه پردازی عقاید وهابیت، در مقابل نظرگاه مورد پذیرش امامیه درباره عصمت امامان، عصمت جماعت را مطرح کرده است[۳۳].

دیدگاه حشویه: حشویه ارتکاب گناهان کبیره و صغیره را، چه قبل از بعثت و چه بعد از آن، برای انبیا جایز می‌دانند. البته، برخی از آنها جواز ارتکاب گناهان را مشروط به مخفیانه بودن آن دانسته‌اند[۳۴].

افسانه غرانیق

در برخی منابع اهل سنت[۳۵]، جریانی نقل شده که نتیجه آن عدم عصمت رسول خدا(ص) در حوزه تلقی وحی و ابلاغ آن به مردم است. هر چند به اعتراف بسیاری از بزرگان اهل سنت، این داستان از اساس خرافی و جعلی است[۳۶]. اما گویا همین داستان، منشأ اعتقاد برخی پیروان مذاهب اهل سنت به عدم عصمت آن حضرت حتی در حوزه تلقی وحی شده است. بر اساس این نقل، پیامبر(ص) هنگامی که به آیات ﴿أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى[۳۷]، ﴿وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى[۳۸] رسید این دو جمله را شخصا [بر اثر القاء شیطان] بر آن افزود: تِلْکَ الْغَرانِیْقُ الْعُلی‏ وَ انَّ شَفَاعَتَهُنَّ لَتُرْتَجی‏ و همین سبب شد که مشرکان خوشحال شوند و آن را نوعی انعطاف در مسأله بت پرستی از ناحیه پیامبر(ص) بدانند! و در پایان این سوره که مردم را به سجده دعوت کرد آنها نیز همراه مسلمانان به سجده افتادند! این خبر به عنوان اسلام آوردن مشرکان در همه جا پیچید، و حتی به گوش مسلمانان مهاجر حبشه رسید و گروهی چنان خوشحال شدند و احساس امنیت کردند که از هجرتگاه خود حبشه به مکه بازگشتند.

گستره متعلق (ابعاد عصمت)

درباره محدوده زمانی عصمت انبیاء، اختلافات فراوانی میان متکلمان اسلامی وجود دارد که عمده آنها را می‌توان چنین خلاصه کرد:

  1. اشاعره: اینان معتقدند که انبیا بعد از مبعوث شدن به رسالت از این امور معصوم‌اند: گناهان کبیره (به طور کلی)، گناهان پست صغیره (مثل دزدیدن یک حبّه گندم) و همچنین ارتکاب عمدی گناهان صغیره‌ای که پَست محسوب نمی‌شوند. اما قبل از بعثت، حتی از گناه کبیره نیز معصوم نیستند[۳۹].
  2. معتزله: اکثر معتزله معتقدند که انبیا از تمامی گناهان کبیره و همچنین گناهان صغیره‌ای که پست و مورد تنفّر عموم است، معصوم هستند. اما درباره گناهان صغیره‌ای که این‌چنین نباشد، اختلافات زیادی بینشان وجود دارد[۴۰]. برخی از آنها ارتکاب عمدی این قِسم از صغایر را جایز دانسته‌اند. عده‌ای دیگر گفته‌اند: انبیا عمداً هیچ گناه صغیره‌ای را مرتکب نمی‌شوند، بلکه تنها در صورتی که شبهه‌ای برایشان پیش آمده باشد، تحقق این امر ممکن است. دسته دیگری از آنها می‌گویند: پیامبران تنها در صورت سهو و فراموشی مرتکب گناه می‌گردند و در عین حال، بازخواست نیز می‌شوند، هر چند سهو و نسیان مردم عادی، بخشیده شده و مورد سؤال و مؤاخذه قرار نمی‌گیرد. فرقشان در این است که شناخت انبیا نسبت به واقعیات و احکام الهی قوی‌تر است و بهتر می‌دانند که چگونه از خود مواظبت نمایند تا چیزی از یادشان نرود و سهو و نسیانی بر ایشان عارض نشود[۴۱].
  3. اهل حدیث در میان اهل سنت همواره در نظریه عصمت پیامبران خدشه می‌کردند. آنها معتقد بودند از آنجا که به گناه و خطای پیامبران در متون مذهبی و حدیثی اشاره شده است، از این رو پذیرش آن امری اجتناب ناپدیر است. حنبلی‌ها که خود در اعتقادات، تابع اهل حدیث هستند نیز همواره آموزه عصمت پیامبران از گناه را انکار می‌کردند. ابن بطّه (متوفای ۳۸۷ق) در اصول اعتقادات خود می‌نگارد که پیامبران مرتکب گناه شده‌اند و به آیاتی از قرآن استناد می‌کند[۴۲].
  4. حشویه: این گروه که افراطی‌ترین نظر را در خصوص عصمت انبیا دارند، معتقدند: بر خدا جایز است که کسی را به مقام نبوت برساند که مرتکب کبائر می‌شود از این رو از منظر آنان پیامبر حتی می‌تواند زنا و لواط کند به این فرقه «ظاهریون» یا «اهل حدیث» هم گفته می‌شود. آنها به ظاهر قرآن و حدیث تمسّک می‌کنند و عقل را قاصر از اظهارنظر می‌دانند؛ مثلاً در تفسیر آیه ﴿يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ[۴۳] و آیه ﴿يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ سَاقٍ[۴۴] برای خداوند دست و پا قایل می‌شوند. حشویه آیات شیطانی تِلْكَ الْغَرَانِيقُ الْعُلَى وَ إِنَّ شَفَاعَتَهُنَّ لَتُرْتَجَى[۴۵] را می‌پذیرند و به پیامبر اکرم(ص) نسبت می‌دهند که آن حضرت نفهمید نازل کننده این آیات جبرئیل نیست. ابن حجر عسقلانی شارح کتاب صحیح بخاری می‌گوید: «این روایت آیات شیطانی سه سند دارد، اگرچه از نظر سند مقطوع‌اند؛ اما باید پذیرفته شود»[۴۶].
  5. کرامیه شاخه‌ای از مجسمه هستند که عقائدشان در رد هرگونه تأویل و تفسیر آمیخته‌ای از عقاید اهل حدیث است. از این رو آیات نافی عصمت انبیا را نیز به تاویل نبرده و توجیه نمی‌کنند[۴۷]. آنها بر این باورند که «پیامبران مرتکب گناه و خطا می‌شدند بدون اینکه با طبیعت آنها تنافی داشته باشد»[۴۸]. البته ابن کرام، موسس این فرقه معتقد بود که انبیا(ع) از هر انجام گناهی که عدل و داد را برداشته و حد را بر فاعل آن واجب نماید، برکنار هستند[۴۹]. این گروه بعدها در دیدگاه خود استثنا قایل شدند و گناهانی را که نیاز به اجرای حد و کیفر قانونی دارد یا گناهانی که حیثیت و آبروی آنها را خدشه دار می‌سازد، شایسته آنها ندانستند[۵۰].[۵۱]

منشأ عصمت

منشأ اعتقادات اهل‌سنت پیرامون عصمت انبیا، بر پایه احادیثی شکل گرفته که به وفور در منابع و متون تاریخی، روایی، تفسیر و کلامی اهل سنت نقل شده و متضمن صدور گناه، خطا و حتی کفر و شرک از پیامبران الهی و از جمله پیامبر اکرم(ص) هستند. این روایات یا جعلی و ساختگی هستند و یا در شمار اسرائیلیات قرار دارند[۵۲].[۵۳]

اتهام کذب و درخواست شفاعت کافر به حضرت ابراهیم

در منابع معتبر اهل سنت روایتی از ابوهریره نقل شده که از قول پیامبر اکرم(ص) چنین می‌گوید: «ابراهیم(ع) پدرش آزر را در روز قیامت ملاقات می‌کند، در حالی که چهره او گرفته و غبارآلود است. ابراهیم(ع) به او می‌گوید: آیا به تو نگفتم از من سرپیچی نکن؟ پدرش می‌گوید: امروز از تو سرپیچی نمی‌کنم. ابراهیم خطاب به خداوند عرضه می‌دارد: پروردگارا، به من وعده کردی که مرا در روز رستاخیز خوار نسازی و کدام خواری بالاتر از اینکه پدرم هلاک شده است. خدای تعالی می‌فرماید: «من بهشت را بر کافران حرام کرده‌ام»[۵۴].

در این حدیث دو امر باطل وجود دارد: نخست اینکه پدر حضرت ابراهیم(ع) کافر و اهل جهنم شمرده شده است! و دوم اینکه حضرت ابراهیم(ع) برای کافر درخواست شفاعت کرده است، با اینکه می‌دانسته خداوند متعال کافر را وارد بهشت نمی‌کند. روشن است که درخواست امری مخالف با اراده خداوند، با عصمت ناسازگار است؛ به همین روی برخی از عالمان اهل‌سنّت حدیث را مردود دانسته و برخی کوشیده‌اند به گونه‌ای آن را توجیه کنند[۵۵].

ابوهریره به همین مقدار بسنده نکرده و پا را فراتر گذاشته و به حضرت ابراهیم(ع) نسبت دروغ‌گویی نیز می‌دهد. وی حدیثی را به پیامبر اکرم(ص) نسبت می‌دهد که فرمود: ابراهیم نبی(ع) دروغ نگفت مگر در سه مورد؛ دو مورد از آن در کتاب خدای عزّ و جل است. یکی آیه‌ای است که [از قول ابراهیم] می‌فرماید: «من مریض هستم» و دیگری آیه‌ای که [از قول او] می‌فرماید: «بلکه شکستن بت‌ها کار این بت بزرگ است». [داستان سوم نیز از این قرار است که] ابراهیم روزی با ساره به شهر یکی از ستمگران وارد شدند. به آن ستمگر گفته شد در اینجا مردی است که یکی از زیباترین زنان همراه اوست. وی به دنبال حضرت ابراهیم فرستاد تا در این باره از او سؤال کند. وی پرسید: این زن کیست؟ حضرت ابراهیم فرمود: خواهر من است. سپس نزد ساره آمد و به او فرمود: ای ساره، در روی زمین هیچ مؤمنی غیر از من و تو نیست و این مرد از من درباره تو پرسید و من به او گفتم که تو خواهر من هستی؛ پس تو مرا تکذیب نکن![۵۶].

در این حدیث به روشنی به حضرت ابراهیم خلیل‌الله نسبت دروغ‌گویی داده شده است[۵۷].[۵۸]

اتهام فحشا به حضرت سلیمان

ابوهریره در روایتی به نقل از پیامبر اکرم(ص) با بی‌شرمی تمام از ورود حضرت سلیمان بر صد یا نود و نه زن در یک شب سخن به میان آورده است. بر اساس این حدیث، حضرت سلیمان نه تنها به نقش مشیت خداوند در امور توجه نداشته، بلکه تذکر یکی از اصحاب نیز در او کارساز نشده است و آن حضرت با بی‌اعتنایی از گفتن ﴿إِنْ شَاءَ اللَّه خودداری کرده است! پناه می‌بریم به خدا از چنین نسبت‌های ناپسند به انبیاء الهی[۵۹].

اتهام درگیری حضرت موسی با ملک الموت!

احمد بن حنبل در مسند خود می‌نویسد: ابوهریره از رسول خدا(ص) نقل می‌کند که فرمود: «ملک الموت به سوی موسی آمد و به ایشان گفت: دعوت پروردگارت را پاسخ ده. آن‌گاه موسی ضربه‌ای به چشم ملک الموت زد که چشم او آسیب دید. ملک الموت به سوی خدای عزوجل بازگشت و عرضه داشت: تو مرا به سوی بنده‌ای فرستادی که مرگ را نمی‌خواهد و به چشم من آسیب رساند!» [۶۰].

این حدیث در شروح صحیح مسلم و صحیح بخاری و برخی دیگر از منابع معتبر اهل تسنّن آمده است و به روشنی نشان دهنده چگونگی اعتقاد آنان درباره عصمت پیامبران الهی است[۶۱].[۶۲]

اتهام صدور اقسام گناه، خطا و اشتباه از پیامبر خاتم

این‌گونه امور ناشایست در منابع اهل‌سنّت، دامان پاک پیامبر اکرم(ص) را نیز گرفته است به طوری که به پیامبر حتی نسبت بت‌پرستی نیز داده‌اند![۶۳].

راویان مجامع حدیثی اهل تسنّن در پایین آوردن مقام رسول خدا(ص) پا را از این هم فراتر گذاشته و ـ العیاذ بالله ـ فهم و آگاهی ایشان را در امور عادی و عرفی نیز کمتر از مردم عادی معرفی کرده‌اند. موسی بن طلحه از پدرش طلحه بن عبید الله نقل می‌کند که گفت: «با رسول خدا(ص) از کنار قومی که بالای درختان خرما بودند می‌گذشتیم. حضرت پرسید: «این گروه چه می‌کنند»؟ گفتند: مشغول تلقیح [درختان] هستند و [گرده درختان] نر را بر درختان ماده قرار می‌دهند. رسول خدا(ص) فرمود: «گمان نمی‌کنم به این کار نیازی باشد». طلحه گفت: این خبر را به مردم رساندند و مردم کار تلقیح درختان را رها ساختند». بر اساس این روایت، مردم با اعتماد به سخن پیامبر دست از تلقیح کشیدند و آن سال تمام محصولات از بین رفت و ـ به اصطلاح عرب ـ خرماهای مدینه «شیص» و غیرقابل استفاده شدند. در ادامه روایت آمده است: خبر از بین رفتن محصولات را به رسول خدا رساندند. پیامبر فرمود: «چنانچه تلقیح درختان به آنها نفع می‌بخشد، آن را انجام دهند. من بر اساس گمان سخن گفتم. مرا به خاطر سخن گفتن بر اساس] ظن مؤاخذه نکنید»![۶۴].

این حدیث از یک منظر اشتباه و خطا از سوی پیامبر را جایز می‌داند و علم ایشان را حتی در امور عرفی نیز نفی می‌کند؛ اما از منظری دیگر، بیانگر اعتقاد مسلمانان صدر اسلام به عصمت پیامبر اکرم(ص) است، تا آنجا که به گمان و ظن پیامبر نیز اعتماد و بر اساس آن عمل می‌کرده‌اند. پس حدیث فوق از یک نگاه نافی عصمت و از نگاهی دیگر مُثْبِت عصمت است، با این وجود دروغ بودن این حدیث بسیار روشن است؛ چراکه شأن و منزلت رسول خدا(ص) بسیار بالاتر و ساحت ایشان پاکیزه‌تر از این نسبت‌هاست که بر اساس ظن خود دستوری به ضرر مسلمانان صادر فرمایند و پس از تحمیل خسارات فراوان به مردم، از رأی خود منصرف شوند ـ از این نسبت‌های ناروا به خدا پناه می‌بریم. اما علی‌رغم بطلان آشکار این حدیث، عالمان اهل سنّت آن را مبنای استنباط احکام قرار داده و بر مبنای آن قواعدی اصولی را پایه‌گذاری کرده‌اند. به عنوان مثال «نووی» ضمن شرح این حدیث، در حجیّت یا عدم حجیّت اجتهاد نبی و اجتهاد بر اساس ظن و گمان به بحث می‌پردازد[۶۵].

البته جعل حدیث جهت پایین آوردن شأن رسول خدا(ص) به همین جا ختم نمی‌شود. در منابع حدیثی اهل تسنّن، احادیثی از برخی صحابه مانند ابوهریره، عبدالله بن عمر، طلحه، عایشه، انس بن مالک و افرادی از این قبیل نقل شده که بر اساس آنها، پیامبر بی‌جهت مؤمنان را سبّ می‌کرده و مورد آزار قرار می‌داده است! البته همه این احادیث از سوی راویان آنها جعل نشده است و ممکن است برخی از احادیث در دوره‌های مختلف و از سوی دشمنان پیامبر جعل و به این افراد منتسب شده باشد، چنانکه شواهدی بر جعل این‌گونه احادیث در زمان معاویه وجود دارد[۶۶].

جمع‌بندی

عصمت، در لغت به معنای حفظ و نگهداری و مانع شدن آمده است. مشهور متکمان اهل سنت هر چند به اصل معصوم بودن انبیا(ع) باور دارند اما در گستره عصمت انبیا میان پیروان مذاهب مختلف اهل سنت، اختلافات بسیاری وجود دارد و به طور کلی هیچ‌یک از پیروان مذاهب اهل سنت در بحث عصمت، قائل به عصمت مطلق انبیا(ع) و عصمت پیامبر اکرم(ص)از انواع معاصی، خطا، نسیان و اشتباه، قبل یا بعد از نبوت نیستند. ایشان به عصمت دیگر افراد بشر غیر از انبیا نیز اعتقادی ندارند. منشأ این اعتقادات، پاره‌ای از احادیث جعلی و ساختگی است که در منابع معتبر اهل سنت نقل شده است.

پرسش مستقیم

منابع

پانویس

  1. راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به‌ ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
  2. ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
  3. ابن‌منظور، از زجاج نقل می‌کند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار می‌رود.
  4. ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..
  5. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
  6. محمد بن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص128؛ علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج1، ص50.
  7. خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص369؛ میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص55؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص494.
  8. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج8، ص280.
  9. فاریاب محمدحسیم، عصمت امام در تاریخ تفکر امامیه تا پایان قرن پنجم هجری، ص34 و 35.
  10. قاری، علی بن سلطان محمد، «شرح کتاب الفقه الاکبر»، صص 104-99.
  11. سعدالدین مسعود بن عمر تفتازانی، «شرح العقائد النسفیة»، ص۱۲۷.
  12. فرقانی، محمدهادی، اخبار سخیف ساختگی پیرامون شخصیت نبی، فصل دوم، گفتار دوم: عصمت نبی از منظر اهل سنت.
  13. الجسر الطرابلسی، حسین بن محمد، «الحصون الحمیدیة للمحافظة علی العقائد الاسلامیة»، ص49.
  14. فرقانی، محمدهادی، اخبار سخیف ساختگی پیرامون شخصیت نبی، فصل دوم، گفتار دوم: عصمت نبی از منظر اهل سنت.
  15. احمد امین، «فجر الاسلام»، ص243.
  16. محمد بن ابی‌بکر ابن قیم جوزیه، «اعلام الموقعین عن رب العالمین»، ج1 ص88.
  17. فرقانی، محمدهادی، اخبار سخیف ساختگی پیرامون شخصیت نبی، فصل دوم، گفتار دوم: عصمت نبی از منظر اهل سنت، شافعی‌ها و حنبلی‌ها.
  18. مفید، محمد بن محمد بن نعمان، 42 و43 و120.
  19. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 44، ص165؛ مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الافصاح فی الامامة، ج 2، ص23.
  20. معتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج6، ص374.
  21. شوشتری، قاضی نورالله، الصوارم المهرقة، ص109.
  22. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج 11، ص90؛ معتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج20، ص31.
  23. علم الهدی، سیدمرتضی، تنزیه الانبیاء، ص16؛ معتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج7، ص11.
  24. معتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج20، ص32.
  25. معتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج7، ص9 و ج 20، ص32 و ج 7، ص18.
  26. فرقانی، محمدهادی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم.
  27. در بخش گستره عصمت انبیا به تفصیل پیرامون این مسأله و قائلین هر دیدگاه با استناد به منابع معتبر اهل سنت، بحث می‌شود.
  28. قاضی عبدالجبار، المغنی، ۱۹۶۲-۱۹۶۵م، ج۱۵، ص۲۵۱، ۲۵۵ و ۲۵۶ و ج۲۰، بخش اول، ص۲۶، ۸۴، ۹۵، ۹۸، ۲۱۵ و ۳۲۳؛ جرجانی، شرح المواقف، ۱۳۲۵ق، ج۸، ص۳۵۱؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۱۴۰۹ق، ج۵، ص۲۴۹؛ ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ۱۴۰۶ق، ج۲، ص۴۲۹ و ج۳، ص۳۸۱؛ ابن عبدالوهاب، رسالة فی الرد علی الرافضة، ریاض، ص۲۸؛‌ قفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ۱۴۳۱ق، ج۲، ص۷۷۵.
  29. جرجانی، شرح المواقف، ۱۳۲۵ق، ج۸، ص۳۵۱؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۱۴۰۹ق، ج۵، ص۲۴۹.
  30. ویلفرد مادلونگ، دایرة المعارف اسلام، ص۱۸۲.
  31. ویلفرد مادلونگ، دایرة المعارف اسلام، ص182-183.
  32. ویلفرد مادلونگ، دایرة المعارف اسلام، ص۱۸۳.
  33. ناصر القفاری، اصول مذهب الشیعه، ج۲، ص۷۷۲ - ۷۷۹.
  34. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۱۱؛ بحارالانوار، ج۱۱، ص۹۰؛ الالهیات، ج۳، ص۱۶۵ به نقل از: شرح الاصول الخمسه..
  35. سیوطی، الدر المنثور، ج۴، ص۱۹۴و۳۶۶-۳۶۸؛ ابن‌ اسحاق، سیره، ص۲۱۷-۲۱۸؛ ابن‌سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۰-۱۶۱؛ ذهبی، تاریخ الإسلام، ج۱، ص۱۸۶-۱۸۷؛ طبری، جامع البیان، ج۱۷، ص۱۳۱؛ زمخشری، الکشاف، ج۳، ص۱۶۴.
  36. مراغی در تفسیر خود می‌‌گوید: «این احادیث بدون شک ساخته و پرداخته زنادقه و بیگانگان از اسلام است که در هیچ کتاب معتبری نیامده، و اصول دین اسلام آنها را تکذیب می‏ کند، و عقل سلیم به بطلان آنها گواهی می‏ دهد و بر همه علماء واجب است آن را به پشت سرانداخته، و وقت خود را صرف تأویل و تفسیر آنها نکنند؛ به خصوص که روایات ثقات تصریح به ساختگی و دروغین بودن آنها نموده ‏اند». تفسير مراغى، احمد بن مصطفى، ج 17، ص130. همین معنا را به صورت دیگری در تفسیر جواهر (طنطاوی) می‌‌خوانیم که می‌‌گوید: «این احادیث در هیچ یک از کتب صحاح مانند صحیح بخاری، صحیح مسلم، جامع ترمذی، سنن ابی داوود، و سنن نسائی، در هیچ یک از این کتب شش گانه نیامده است و لذا در کتاب «تیسیرالوصول لجامع الاصول» که روایات تفسیری کتب شش گانه را جمع‌آوری کرده است، این حدیث را در تفسیر آیات سوره نجم نیاورده است؛ بنابراین شایسته نیست که برای این حدیث ارزشی قائل باشیم و ذکری از آن به میان آوریم، تا چه رسد به اینکه در مقام ایراد و جواب برآییم... این حدیث یک دروغ آشکار است»! تفسير جواهر، طنطاوی بن جوهری، ج 6، ص46. افراد دیگری نیز مانند فخر رازی، التفسیر الکبیر، فخرالدين رازى، ج ‏23، ص237.، قرطبی، الجامع لأحكام القرآن، قرطبى، محمد بن احمد، ج ‏13، ص84 و سیّد قطب، في ظلال القرآن، سيد بن قطب بن ابراهيم شاذلي، ج ‏6، ص3420 و غیر آنها و عموم بزرگان مفسّران شیعه نیز این روایات را از خرافات و مجعولات شمرده و به دشمنان اسلام نسبت داده‏‌اند. ر.ک: مکارم شیرازی، پيام قرآن، ج ‏7، ص166-168.
  37. «آیا بت‌های «لات» و «عزّی» را (شایسته پرستش) دیده‌اید؟» سوره نجم، آیه ۱۹.
  38. «و آن سومین بت دیگر «منات» را؟» سوره نجم، آیه ۲۰.
  39. المواقف، ص۳۵۹؛ شرح المواقف، ج۸، ص۲۶۵؛ الالهیات، ج۳، ص۱۶۶.
  40. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۱۲-۱۱؛ بحارالانوار، ج۱۱، ص۸۹-۹۰؛ الالهیات، ج۳، ص۱۶۵.
  41. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص۱۷۷.
  42. ویلفرد مادلونگ، دایرة المعارف اسلام، ص۱۸۳.
  43. «دست خداوند بالای دست‌های آنان است» سوره فتح، آیه ۱۰.
  44. «(یاد کن) روزی را که سختی آشکار شود» سوره قلم، آیه ۴۲.
  45. مرتضی عسگری، احادیث ام المؤمنین عایشه، ج۲، ص۳۰۷.
  46. محمدهادی معرفت، تنزیه انبیاء از آدم تا خاتم، ص۹۶ - ۹۹.
  47. خمینی سید حسن، فرهنگ جامع فرق اسلامی، ج2، ص1113.
  48. ویلفرد مادلونگ، دایرة المعارف اسلام، ص۱۸۳.
  49. مشکور، محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامی، ص365.
  50. ویلفرد مادلونگ، دایرة المعارف اسلام، ص۱۸۳.
  51. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت ص۴۰.
  52. «اسرائیلیات» جمع «اسرائیلیّه» و اسرائیلیّه منسوب به اسرائیل است. ر.ک: لغت‌نامه دهخدا، ج۲، ص۱۹۲۴ (کلمه «اسرائیلیّه»). «اسرائیل» لقب حضرت یعقوب فرزند حضرت اسحاق است. طوسی در تفسیر آیه ۹۳ آل عمران که کلمه «اسرائیل» را دربر دارد، گفته است: و کان اسرائیل و هو یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم نذر... (التبیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۵۳۲) در تفسیر آیه ۴۰ سوره بقره در توضیح کلمه اسرائیل گفته است: به زبان عربی «اسرا» به‌معنای عبد و «ئیل» به‌معنای الله است، پس [کلمه اسرائیل] مانند عبد الله [مضاف و مضاف الیه] می‌باشد (التبیان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۸۰). در لغت‌نامۀ دهخدا در کلمۀ «بنی اسرائیل» آمده است. از آنجا که قرآن کریم کتاب حکمت و هدایت است و در بیان مطالب به مقداری که برای هدایت و پندگیری انسان ضروری باشد، اکتفا می‌کند، بسیاری از داستان‌های پیامبران و امت‌های پیشین را موجز و سربسته یادآور شده است. کنجکاوی مسلمانان برای پی بردن به تفصیل و جزئیات آن داستان‌ها از یک‌سو و ایجاد موانع برای آشنایی و ارتباط‍ مسلمانان با اهل بیت خاص پیامبر(ص) که مفسران برگزیدۀ خدا بوده‌اند، از سوی دیگر و گمان برخی صحابه و تابعین به اینکه کتاب‌ها و دانشمندان یهودی و مسیحی منبعی برای شناخت جزئیات و تفصیل آن داستان‌ها است، از سوی سوم، موجب شد که برخی مسلمانان برای پی بردن به تفصیل و جزئیات آن داستان‌ها به دانشمندان یهودی و مسیحی و کتاب‌های آنان روی آورند و از این راه، اسرائیلیات به کتاب‌های مسلمانان وارد شود. در عصر رسالت به واسطۀ حضور پیامبر(ص) در بین مسلمانان و نهی آن حضرت از رجوع به اهل کتاب، تفسیر قرآن از آمیخته شدن به اسرائیلیات مصون ماند، ولی پس از رحلت آن حضرت با فاصله گرفتن مسلمانان از عصر رسالت و فراموش شدن نهی آن حضرت و اسلام آوردن برخی دانشمندان اهل کتاب و حضور آنان در بین مسلمانان، زمینه برای ورود اسرائیلیات به حوزۀ تفسیر فراهم شد. در آغاز به وسیلۀ برخی صحابه باب رجوع به دانشمندان اهل کتاب گشوده شد و سپس در عصر تابعین، استفادۀ از آنان گسترش یافت و به‌تدریج بخش زیادی از اسرائیلیات به روایات و کتاب‌های تفسیری راه یافت و این را نیز یکی از تحوّلات تفسیر در عصر تابعین که برهه‌ای از حضور امامان معصوم(ع) است، می‌توان به شمار آورد. اینک برخی روایات و شواهد تاریخی را که بر مطالب یادشده دلالت دارد، ذیل چند عنوان یادآور می‌شویم جای دارند.
  53. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص۴۳۱-۴۳۲.
  54. يَلْقَى إِبْرَاهِيمُ أَبَاهُ آزَرَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، وَعَلَى وَجْهِ آزَرَ قَتَرَةٌ وَغَبَرَةٌ، فَيَقُولُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ: أَلَمْ أَقُلْ لَكَ لاَ تَعْصِنِى؟ فَيَقُولُ أَبُوهُ: فَالْيَوْمَ لاَ أَعْصِيكَ. فَيَقُولُ إِبْرَاهِيمُ: يَا رَبِّ، إِنَّكَ وَعَدْتَنِى أَنْ لاَ تُخْزِيَنِى يَوْمَ يُبْعَثُونَ، فَأَيُّ خِزْيٍ أَخْزَى مِنْ أَبِي الأَبْعَدِ؛ فَيَقُولُ اللَّهُ تَعَالَى: إِنِّى حَرَّمْتُ الْجَنَّةَ عَلَى الْكَافِرِينَ، صحیح البخاری، ج۴، ص۱۱۰؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۲۳۸؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۴۸۵‌، ش۳۲۲۹۲؛ فتح الملک العلی، ص۱۲۳؛ تفسیر البغوی، ج۲، ص۳۲۲؛ تفسیر القرطبی، ج۱۳، ص۱۱۴؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج۳، ص۳۵۱؛ الدرالمنثور، ج۳، ص۹۰؛ فتح القدیر، ج۴، ص۱۰۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۶، ص۱۶۶؛ البدایة والنهایة، ج۱، ص۱۶۳.
  55. ابن حجر عسقلانی پس از نقل حدیث و بحث پیرامون آن می‌نویسد: وَقَدِ اسْتَشْكَلَ الْإِسْمَاعِيلِيُّ هَذَا الْحَدِيثَ مِنْ أَصْلِهِ وَطَعَنَ فِي صِحَّتِهِ فَقَالَ بَعْدَ أَنْ أَخْرَجَهُ: هَذَا خَبَرٌ فِي صِحَّتِهِ نَظَرٌ، مِنْ جِهَةِ أَنَّ إِبْرَاهِيمَ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ لَا يُخْلِفُ الْمِيعَادَ فَكَيْفَ يَجْعَلُ مَا صَارَ لِأَبِيهِ خِزْيًا مَعَ عِلْمِهِ بِذَلِكَ. وَقَالَ غَيْرُهُ: هَذَا الْحَدِيثُ مُخَالِفٌ لِظَاهِرِ قَوْلِهِ تَعَالَى ﴿وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ«و آمرزش خواهی ابراهیم برای پدرش جز بنا به وعده‌ای نبود که به وی داده بود و چون بر او آشکار گشت که وی دشمن خداوند است از وی دوری جست؛ بی‌گمان ابراهیم دردمندی بردبار بود» سوره توبه، آیه ۱۱۴.انْتَهَى. ترجمه: «اسماعیلی به اصل این حدیث اشکال و در صحت آن تردید کرده است و پس از نقل آن می‌گوید: این خبر، خبری است که در صحت آن تردید وجود دارد، از آن رو که ابراهیم(ع) می‌داند که خدای تعالی خلف وعده نمی‌کند؛ پس چگونه آن چه را بر پدرش می‌گذرد خواری تلقی کرده است؟ دیگری گفته است این حدیث با ظاهر آیه‌ای از قرآن مخالف است که می‌فرماید: «استغفار ابراهیم برای پدرش نبود مگر به خاطر عهدی که با او کرده بود؛ ولی چون بر او روشن شد که او دشمن خداست، از او بیزاری جست». عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری، ج۸، ص۳۸۴-۳۸۵.
  56. لَمْ يَكْذِبْ إِبْرَاهِيمُ(ع) إِلَّا ثَلاَثَ كَذَبَاتٍ، ثِنْتَيْنِ مِنْهُنَّ فِي ذَاتِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ، قَوْلُهُ ﴿إِنِّي سَقِيمٌ«و ابراهیم گفت: من بیمارم» سوره صافات، آیه ۸۹. وَقَوْلُهُ: ﴿بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا«گفت: بلکه همین بزرگشان این کار را کرده است» سوره انبیاء، آیه ۶۳. وَقَالَ: بَيْنَا هُوَ ذَاتَ يَوْمٍ وَسَارَةُ، إِذْ أَتَى عَلَى جَبَّارٍ مِنَ الجَبَابِرَةِ، فَقِيلَ لَهُ: إِنَّ هَا هُنَا رَجُلًا مَعَهُ امْرَأَةٌ مِنْ أَحْسَنِ النَّاسِ، فَأَرْسَلَ إِلَيْهِ فَسَأَلَهُ عَنْهَا، فَقَالَ: مَنْ هَذِهِ؟ قَالَ: أُخْتِي، فَأَتَى سَارَةَ قَالَ: يَا سَارَةُ: لَيْسَ عَلَى وَجْهِ الأَرْضِ مُؤْمِنٌ غَيْرِي وَغَيْرَكِ، وَإِنَّ هَذَا سَأَلَنِي فَأَخْبَرْتُهُ أَنَّكِ أُخْتِي، فَلاَ تُكَذِّبِينِي، صحیح البخاری، ج۴، ص۱۱۲؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۹۸؛ السنن الکبری (بیهقی)، ج۷، ص۳۶۶؛ تفسیر السمرقندی، ج۳، ص۱۳۸؛ أحکام القرآن، ج۳، ص۲۶۴؛ فتح الباری، ج۱۳، ص۳۲۳؛ عمدة القاری، ج۱۵، ص۲۴۷.
  57. این حدیث به قدری بی‌اساس است که فخر رازی نیز چاره‌ای جز اعتراف به دروغ بودن آن ندارد، هر چند که بخاری و مسلم در صحیح خود آن را نقل کرده‌اند!فخر رازی درباره این حدیث می‌نویسد: هَذَا الْحَدِيثُ لَا يَنْبَغِي أَنْ يُقْبَلَ، لِأَنَّ نِسْبَةَ الْكَذِبِ إِلَى إِبْرَاهِيمَ لَا تَجُوزُ، فَقَالَ ذَلِكَ الرَّجُلُ فَكَيْفَ يُحْكَمُ بِكَذِبِ الرُّوَاةِ الْعُدُولِ؟ فَقُلْتُ لَمَّا وَقَعَ التَّعَارُضُ بَيْنَ نِسْبَةِ الْكَذِبِ إِلَى الرَّاوِي وَبَيْنَ نِسْبَتِهِ إِلَى الْخَلِيلِ(ع)، كَانَ مِنَ الْمَعْلُومِ بِالضَّرُورَةِ أَنَّ نِسْبَتَهُ إِلَى الرَّاوِي أَوْلَى، «این حدیث شایسته پذیرش نیست؛ زیرا نسبت دروغ به ابراهیم جایز نمی‌باشد. اما اگر کسی بگوید: چگونه به دروغ‌گویی راویان عادل حکم می‌کنی؟ در پاسخ می‌گوییم: وقتی بین نسبت دروغ‌گویی به راوی و به ابراهیم خلیل(ع) تعارض باشد، به ضرورت روشن است که نسبت دروغ‌گویی به راوی سزاوارتر است». تفسیر الرازی، ج۲۶، ص۱۴۸. به جز فخر رازی، عالمان دیگری نیز به دروغ بودن این حدیث تصریح کرده‌اند. عمر بن علی در اللباب فی علوم الکتاب می‌نویسد: إِنْ قَبِلْنَاهُ لَزِمَنَا الْحُكْمُ بِتَكْذِيبِ إِبْرَاهِيمَ(ع)، وَإِنْ رَدَدْنَاهُ لَزِمَنَا الْحُكْمُ بِتَكْذِيبِ الرُّوَاةِ، وَلَا شَكَّ أَنَّ صَوْنَ إِبْرَاهِيمَ(ع) عَنِ الْكَذِبِ أَوْلَى مِنْ صَوْنِ طَائِفَةٍ مِنَ الْمَجَاهِيلِ عَنِ الْكَذِبِ «اگر آن خبر را قبول کنیم، آن وقت باید ابراهیم(ع) را تکذیب نماییم و اگر خبر را ردّ کنیم، تکذیب راویان آن را در پی خواهد داشت و شکی نیست که حفظ مقام ابراهیم(ع) از دروغ، سزاوارتر از حفظ مقام برخی از راویان ناشناخته است.اللباب فی علوم الکتاب، ج۱۱، ص۶۶. همچنین ر.ک: تفسیر الرازی، ج۱۸، ص۹۶.
  58. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۲۵.
  59. این روایت در بسیاری از کتب معتبر اهل سنت از جمله صحاح آمده است. «عَنْ رَسُولِ اللَّهِ(ص) قَالَ: قَالَ سُلَيْمَانُ بْنُ دَاوُدَ(ع): لَأَطُوفَنَّ اللَّيْلَةَ عَلَى مِائَةِ امْرَأَةٍ، أَوْ تِسْعٍ وَتِسْعِينَ... فَقَالَ لَهُ صَاحِبُهُ: إِنْ شَاءَ اللَّهُ، فَلَمْ يَقُلْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ، فَلَمْ يَحْمِلْ مِنْهُنَّ إِلَّا امْرَأَةٌ وَاحِدَةٌ»، صحیح البخاری، ج۳، ص۲۰۹؛ صحیح مسلم، ج۵، ص۸۷ - ۸۸؛ سنن الترمذی، ج۳، ص۴۴ - ۴۵، ح۱۵۷۱؛ سنن النسائی، ج۷، ص۲۵؛ عمدة القاری، ج۱۴، ص۱۱۵؛ المصنف (ابن أبی شیبه)، ج۱، ص۱۷۳؛ تغلیق التعلیق، ج۳، ص۴۳۳؛ الجامع الصغیر، ج۲، ص۲۴۹، ح۶۰۸۵؛ کنز العمّال، ج۳، ص۵۵، ح۵۴۶۹؛ کشف الخفاء، ج۲، ص۱۰۴، ح۱۹۱۰ و منابع دیگر.
  60. قَالَ رَسُولُ اللهِ(ص): جَاءَ مَلَكُ الْمَوْتِ إِلَى مُوسَى(ع)، فَقَالَ لَهُ: أَجِبْ رَبَّكَ. قَالَ: فَلَطَمَ مُوسَى عَيْنَ مَلَكِ الْمَوْتِ فَفَقَأَهَا، قَالَ: فَرَجَعَ الْمَلَكُ إِلَى اللهِ عَزَّ وَجَلَّ فَقَالَ: إِنَّكَ أَرْسَلْتَنِي إِلَى عَبْدٍ لَكَ لَا يُرِيدُ الْمَوْتَ، وَقَدْ فَقَأَ عَيْنِي مسند احمد، ج۲، ص۳۱۵.
  61. ر.ک: شرح صحیح مسلم، ج۱۵، ص۱۲۸؛ فتح الباری، ج۶، ص۳۱۵-۳۱۶؛ عمدة القاری، ج۸، ص۱۴۸؛ ج۱۵، ص۳۰۶؛ صحیح ابن حبان، ج۱۴، ص۱۱۶؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۵۱۰ - ۵۱۱، ح۳۲۳۸۴؛ تفسیر الثعلبی، ج۴، ص۴۵ - ۴۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۶، ص۱۷۸؛ البدایة و النهایة، ج۱، ص۳۷۰.
  62. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۳۱.
  63. در روایتی ساختگی آمده است: أَخْبَرَنِي سَالِمٌ، أَنَّهُ سَمِعَ عَبْدَ اللَّهِ، يُحَدِّثُ، عَنْ رَسُولِ اللَّهِ(ص): أَنَّهُ لَقِيَ زَيْدَ بْنَ عَمْرِو بْنِ نُفَيْلٍ بِأَسْفَلِ بَلْدَحٍ، وَذَاكَ قَبْلَ أَنْ يُنْزَلَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) الوَحْيُ، فَقَدَّمَ إِلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ(ص) سُفْرَةً فِيهَا لَحْمٌ، فَأَبَى أَنْ يَأْكُلَ مِنْهَا، ثُمَّ قَالَ: إِنِّي لاَ آكُلُ مِمَّا تَذْبَحُونَ عَلَى أَنْصَابِكُمْ، وَلاَ آكُلُ إِلَّا مِمَّا ذُكِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ، «عبدالله بن عمر از رسول خدا(ص) چنین نقل می‌کند: پیش از آنکه وحی بر پیامبر خدا نازل شود، با یزید بن عمرو بن نفیل ملاقات و او را دعوت کرد و سفره‌ای از برای وی مهیا ساخت. زید از خوردن آن خودداری کرد و گفت: من از آن چه شما برای بت‌هایتان ذبح می‌کنید و غیر از آن چه اسم خدا بر آن ذکر شده است نمی‌خورم» مسند احمد، ج۲، ص۱۲۷؛ صحیح البخاری، ج۶، ص۲۲۵؛ فضائل الصحابه (نسایی)، ص۲۷، السنن الکبری (بیهقی)، ج۹، ص۲۵۰؛ عمدة القاری، ج۲۱، ص۱۱۳؛ المعجم الکبیر، ج۱۲، ص۲۳۰؛ الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۲، ص۶۱۷؛ الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۸۰؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۹، ص۵۰۸. بر اساس این حدیث که در صحیح بخاری و مسند احمد نقل شده است، پیامبر پیش از نبوت بت‌پرست بوده و در پای بت‌ها قربانی می‌کرده است. ایشان از گوشت آن می‌خورده و به میهمانان می‌خورانده است. این در حالی است که حدیث مذکور زید بن عمرو را - که مسیحی بوده - خداپرست و افضل از پیامبر اکرم(ص) معرفی کرده است! متکلمان سنّی نیز بر پایه همین احادیث، به کفر پیامبر اکرم(ص) پیش از بعثت قائل شده‌اند و براساس همین روایات است که چنین اعتقادی استوار می‌گردد. ابن ابی الحدید - از بزرگان معتزله - ضمن نقل گفتار برخی فِرَق درباره عصمت پیامبران می‌نویسد: و قال قوم من الحشوية: قد كان محمد كافرا قبل البعثة؛ گروهی از حشویه می‌گویند: محمّد پیش از بعثت کافر بوده است. حشویه گروهی هستند که به ظواهر احادیث پایبند بوده و بدون هیچ تأمل و درنگی به آن چه در روایات آمده است عمل می‌کنند. این اعتقاد علاوه بر حشویه، در میان گروه‌های کلامی دیگر نیز مشاهده می‌شود. ابن ابی الحدید در ادامه می‌افزاید: قال برغوث المتكلم، و هو أحد النجارية: لم يكن النبي(ص) مؤمناً بالله قبل أن يبعثه؛ برغوث متکلم که از فرقه نجاری است می‌گوید: پیامبر پیش از مبعوث شدن، به خدا ایمان نداشت! وی در ادامه می‌نویسد: سدّی - یکی از مفسران معروف اهل‌سنّت - پیرامون آیه ﴿وَوَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ «و بار گرانت را از (دوش) تو برنداشتیم؟» سوره انشراح، آیه ۲ می‌گوید: وزره الشرك، فإنه كان على دين قومه أربعين سنة شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)، ج۷، ص۹.
  64. مَرَرْتُ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ‌(ص) بِقَوْمٍ عَلَى رُءُوسِ النَّخْلِ فَقَالَ مَا يَصْنَعُ هَؤُلَاءِ فَقَالُوا يُلَقِّحُونَهُ يَجْعَلُونَ الذَّكَرَ فِي الْأُنْثَى فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) مَا أَظُنُّ يُغْنِي ذَلِكَ شَيْئاً قَالَ فَأُخْبِرُوا بِذَلِكَ فَتَرَكُوهُ... فَأُخْبِرَ رَسُولَ اللَّهِ(ص) بِذَلِكَ فَقَالَ: إِنْ كَانَ يَنْفَعُهُمْ ذَلِكَ فَلْيَصْنَعُوهُ فَإِنِّي إِنَّمَا ظَنَنْتُ ظَنّاً فَلَا تُؤَاخِذُونِي بِالظَّنِ‌، صحیح مسلم، ج۷، ص۹۵، ح۶۲۷۵؛ مسند أحمد، ج۱، ص۱۶۲، ح۱۳۹۵، سنن ابن ماجه، ج۲، ص۸۲۵، ح۲۴۷۰؛ مسند أبی یعلی، ج۲، ص۱۲، ح۶۳۹؛ فتح الباری، ج۴، ص۳۳۵؛ مسند أبی داود، ص۳۱؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۴۶۴، ح۳۲۱۷۹؛ تفسیر الآلوسی، ج۱۳، ص۷۲.
  65. ر.ک: شرح صحیح مسلم، ج۱۵، ص۱۱۶.
  66. برای اطلاع بیشتر از این‌گونه روایات ر.ک: شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)، ج۴. در صحیح بخاری بابی است با عنوان باب قول النبي من آذيته فاجعله له زكاة و رحمة؛ باب گفتار پیامبر، در مورد اینکه [خدایا من] هر کس را اذیت کرده‌ام، آن را برای وی زکات و رحمتی قرار ده. در این باب احادیثی با همین مضمون نقل شده است. عایشه نیز در حدیثی به نقل از پیامبر می‌گوید: «أللهم إنما أنا بشر فلا تعاقبني بشتم رجل من المسلمين» مسند احمد، ج۶، ص۱۶۰؛ مسند أبی یعلی، ج۷، ص۷۸، ح۴۶۰۶؛ الأدب المفرد، ج۱، ص۱۳۴، ح۶۲۵، با اندکی اختلاف در دو منبع اخیر. «خداوندا، همانا من بشر هستم، پس مرا به واسطه ناسزاگویی به مردی از مسلمانان عقاب نکن». ابن‌حجر عسقلانی این دسته از احادیث را مطرح و به آنها اشکال می‌کند. فتح الباری، ج۱۱، ص۱۴۷.