استدراج در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۶ مهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۱۳:۴۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

این مدخل از زیرشاخه‌های بحث استدراج است. "استدراج" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

یکی از سنّتهای الهی استدراج است که پس از مراحل هدایت و آزمایش از یک سو و تکذیب و رویگردانی انسان از سوی دیگر، در مورد کافران و فاسقان به اجرا درمی‌آید. این واژه از ریشه "د ـ ر ـ ج" به معنای اندک اندک گام برداشتن [۱] و حرکت یک شی‌ء یا حرکت در ضمن یک شی‌ء [۲] و درهم پیچیدن اشیا [۳] و مرگ و فنا [۴] بوده، در همه کاربردهایش متضمّن معنای تدریج و نوعی حرکت صعودی [۵] یا نزولی [۶] است.

استدراج به نوعی صناعت ادبی نیز گفته می‌شود که در مباحثات و مجادلات به‌کار می‌آید، به این گونه که شخص از مسیری پنهان و با جلب نظر تدریجی مخاطب، او را به نحوی به پذیرش مدعای خویش وادار می‌کند.[۷] مفهوم استدراج در قرآن به معنای فرو کشیدن تدریجی افراد به سوی مقصد و سرانجامشان [۸] یا در هم پیچیدن زندگی و وجودشان از طریق اغفال آنها از یاد خداست[۹] که اعطای نعمت و آسایش بیشتر در این فرایند نقشی اساسی دارد. انسان‌هایی که از هدایتها و آزمایشهای گوناگون خداوند برای هدایت تأثیر مثبت نمی‌پذیرند در آخرین مرحله به آنان مهلت داده شده، به کلّی رها می‌گردند و حتّی زمینه‌ها و امکانات سقوط نیز برایشان مهیا می‌شود و به تدریج به سرانجام شوم خویش نزدیک شده، ناگاه به عذاب خداوندی دچار می‌گردند.[۱۰].[۱۱]

استدراج در قرآن

واژه استدراج دوبار در قرآن به کار رفته ﴿وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ[۱۲]؛ ﴿فَذَرْنِي وَمَنْ يُكَذِّبُ بِهَذَا الْحَدِيثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ[۱۳] و در آیات فراوانی نیز بدون کاربرد واژه استدراج از این پدیده به تفصیل بحث شده است. این واژه در هر دو مورد به‌صورت جمع به کار رفته که برخی آن را اشاره به تأثیر واسطه‌های فیض الهی و مدبّرات امور از قبیل فرشتگان در نزول نعمت‌های پیاپی برای استدراج دانسته‌اند، چنان‌که کاربرد واژه "املاء" و "کید" به‌صورت مفرد در مورد خداوند، به حکم ویژه الهی در مورد کافران و فاسقان اشاره دارد که کسی در صدور آن با خداوند مشارکتی ندارد.[۱۴] در روایات یکی از اسمای الهی مُملی دانسته شده است.[۱۵].[۱۶]

حوزه معنایی استدراج

مفهوم استدراج گستره وسیعی دارد و در ارتباط با بسیاری از مفاهیم دیگر قرآن است،[۱۷] ازاین‌رو مجلسی، در ضمن دو عنوان عام "کفر و ایمان" درباره استدراج بحث‌ کرده است.[۱۸] مفاهیم پیرامون استدراج گاه در مقایسه با افراد مبتلا به این سنّت و گاه در مقایسه با خداوند در نقش فاعل استدراج مطرح شده است. در واقع این مفاهیم، دو روی یک سکه است که بخش نخست آنها حالت ظاهری استدراج (تنعّم، آسایش و احساس عزّت و اقتدار) و بخش دیگر حالت باطنی و واقعی آن (فرو رفتن آرام در باتلاق هلاکت و ابتلای تدریجی به عذاب الهی) را نمایش می‌دهد. از سوی دیگر، مراحل پیش از استدراج و مفاهیم همراه و ملازم آن، در کنار سرانجام استدراج، به نحوی در ارتباط با استدراج بوده، بستر اجرای آن را روشن می‌سازد. در دسته نخست به مراحل گوناگونی از سیر تدریجی انسان در بستر هدایتهای تکوینی و تشریعی خداوند و در دسته دوم به پایان دفعی این فرایند که با نزول عذاب دنیوی یا فرود آمدن عذاب اخروی به هنگام مرگ قرین است توجّه شده، ازاین‌رو مفهوم مزبور در ۴ حوزه معنایی قابل بررسی است:

  1. استدراج در ظاهر با تنعم و بهره‌مندی از لذت‌های حیات همراه است. واژه "امداد" از ریشه "مدّ" و به معنای گشایش و یاری رساندن در زندگی مادی یا معنوی [۱۹] در مواردی که جنبه منفی‌آن مورد نظر بوده [۲۰] و به گمراهی افراد می‌انجامد، به این واقعیت اشاره دارد: ﴿أَيَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مَالٍ وَبَنِينَ نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ بَل لّا يَشْعُرُونَ[۲۱] و نیز ﴿قُلْ مَنْ كَانَ فِي الضَّلَالَةِ فَلْيَمْدُدْ لَهُ الرَّحْمَنُ مَدًّا حَتَّى إِذَا رَأَوْا مَا يُوعَدُونَ إِمَّا الْعَذَابَ وَإِمَّا السَّاعَةَ فَسَيَعْلَمُونَ مَنْ هُوَ شَرٌّ مَكَانًا وَأَضْعَفُ جُنْدًا[۲۲]؛ ﴿اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ[۲۳].[۲۴]. واژه "تمتیع" نیز به معنای بهره‌مند ساختن همراه با لذت و رفع نیاز [۲۵] در مواردی که در خصوص نعمت‌های دنیا و با مفهوم منفی به کار رفته [۲۶] به این معنا اشاره دارد: "﴿مَتَّعْتَهُمْ وَآبَاءَهُمْ حَتَّى نَسُوا الذِّكْرَ وَكَانُوا قَوْمًا بُورًا[۲۷] و نیز﴿وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَى[۲۸]؛ ﴿لَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ وَلَا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلْمُؤْمِنِينَ[۲۹] مهلت و نعمت‌های الهی در این گونه افراد، نوعی احساس رهایی، بی‌قیدی و بی‌بندوباری پدید می‌آورد. در همین راستا واژه "املاء" از ریشه "ملا" به معنای مدت زمان دراز و مهلت و تأخیر [۳۰] مطرح می‌شود که در خود معنای آزاد گذاشتن و رها کردن را دارد؛ به عنوان مثال، املاء بر رها ساختن افسار اسب برای آزادانه چریدن اطلاق می‌شود: ﴿وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ[۳۱]، ﴿وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ[۳۲] و نیز ﴿وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَمْلَيْتُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ[۳۳]؛ ﴿وَأَصْحَابُ مَدْيَنَ وَكُذِّبَ مُوسَى فَأَمْلَيْتُ لِلْكَافِرِينَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ[۳۴]، ﴿وَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَمْلَيْتُ لَهَا وَهِيَ ظَالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُهَا وَإِلَيَّ الْمَصِيرُ[۳۵].[۳۶] ظاهر نیکوی‌ استدراج موجب می‌شود افراد، اعمال خویش را نیکو شمرده، از اصلاح خویش غافل گردند: ﴿الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا[۳۷].[۳۸] مفهوم "تسویل" به معنای زیبا نشان دادن زشتی‌ها: ﴿الشَّيْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ[۳۹].[۴۰] و "تزیین" به همین معنا: ﴿قَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ[۴۱] که شیطان عامل آن دو معرفی شده، به این ویژگی اشاره دارد. فاعلیت شیطان در این آیات در مقایسه با فاعلیت خداوند در آیات استدراج بیانگر رابطه طولی میان آن دو است. نعمت‌های استدراجی در افراد حالتهای ویژه‌ای می‌آفریند که دسته دیگری از مفاهیم را به آن مرتبط می‌سازد؛ مانند: "فَرَح" به معنای شادی بیش از اندازه و بی‌مورد: ﴿ذَلِكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَفْرَحُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ[۴۲]، ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ[۴۳].[۴۴]، "بَطَر" به معنای زیاده‌روی در خوشی [۴۵] به همراه غفلت: ﴿وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِنْ قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَهَا[۴۶].[۴۷]، "أشَر" به معنای شدت بطر به همراه ناسپاسی: ﴿سَيَعْلَمُونَ غَدًا مَنِ الْكَذَّابُ الْأَشِرُ[۴۸].[۴۹]، "فُکاهة" به معنای خنده و مزاح که گاه همراه با بی‌توجهی و غفلت از گناهان و زشتیهای خویش است: ﴿وَإِذَا انْقَلَبُوا إِلَى أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَكِهِينَ[۵۰].[۵۱]، "لهو" به معنای گرایش به لذت‌ها بدون توجّه به فرجام آنها: ﴿ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا وَيُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ[۵۲].[۵۳] و "لعب" به معنای تفریح‌های نابخردانه و سرگرمی‌های پوچ: ﴿فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَيَلْعَبُوا حَتَّى يُلَاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ[۵۴].[۵۵]
  2. خداوند به افراد مبتلا به استدراج، مهلت کافی می‌دهد. مفهوم "امهال" و "تمهیل" از ریشه "مهل" به معنای سکون و مدارا [۵۶] به این واقعیت اشاره دارد که به کافران و منکران خدا و پیامبر مهلت داده شده و در مجازات آنان عجله نمی‌شود: ﴿وَذَرْنِي وَالْمُكَذِّبِينَ أُولِي النَّعْمَةِ وَمَهِّلْهُمْ قَلِيلًا[۵۷]، ﴿فَمَهِّلِ الْكَافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْدًا[۵۸].[۵۹] واژه‌های "تأخیر"، "انظار" و "انتظار" نیز معنای مهلت دادن را تداعی می‌کند: ﴿وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّمَا يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الْأَبْصَارُ[۶۰]، ﴿أَنْظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ[۶۱]، ﴿قَالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ[۶۲]، ﴿وَانْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ[۶۳].[۶۴] مهلت خداوند در استدراج از روی بی‌اعتنایی و بی‌توجهی است.[۶۵] واژه "وذر" به معنای ترک کردن و رها ساختن و دور انداختن شی‌ء یا شخص بی‌ارزش [۶۶] به این معنا اشاره دارد: ﴿فَذَرْهُمْ فِي غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِينٍ[۶۷] این وضعیت به گمراهی بیشتر شخص انجامیده: ﴿وَنَذَرُهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ[۶۸] قلب او را کاملاً به روی حقیقت بسته و او را بیش از پیش غافل و خود فراموش می‌سازد: ﴿وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَأَبْصَارَهُمْ كَمَا لَمْ يُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ [۶۹] مفاهیم "ختم"، "غشاوه": "﴿خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ[۷۰] "طبع": ﴿كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّارٍ[۷۱]، "اضلال": ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ[۷۲]، "اِنساء": ﴿نَسُوا اللَّهَ فَأَنْسَاهُمْ أَنْفُسَهُمْ[۷۳] و "لعن": ﴿لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا[۷۴] هریک‌ از جهتی به این معنا اشاره دارد.[۷۵] در واقع خداوند با رفع فشارهای مستقیم و غیر مستقیم خود و مهیّا ساختن همه زمینه‌های تنعّم و تلذّذ برای این اشخاص به نوعی در فرایند گمراهی آنان نقش ایفا می‌کند: ﴿إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا[۷۶].[۷۷]، ازاین‌رو فرایند ابتعاد ستمکاران بر اثر پیشرفت‌های مادی به منزله لعنت و نفرین خداوند بر آنان شمرده شده است.[۷۸] سنّت استدراج دو لایه کاملاً متفاوت دارد: ظاهری نیکو و عذابی باطنی که در پایان به ناگاه آشکار می‌شود،[۷۹] ازاین‌رو به آن "مکر": ﴿وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ[۸۰].[۸۱]، "کید": ﴿وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ[۸۲]، "خدعه": ﴿يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ[۸۳].[۸۴] و گاه "فتنه": ﴿وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي وَلَا تَفْتِنِّي أَلَا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ[۸۵]، ﴿إِنْ تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِنْ تُصِبْكَ مُصِيبَةٌ يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِنْ قَبْلُ وَيَتَوَلَّوْا وَهُمْ فَرِحُونَ[۸۶] و نیز ﴿وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَى[۸۷].[۸۸] اطلاق شده است. برخی مکر را تنها به عذاب پایانی یا الطافی که خداوند در مقام مقابله با کافران به مؤمنان می‌بخشد اطلاق کرده‌اند؛[۸۹] امّا به نظر می‌رسد معنای مکر از گستره وسیعی برخوردار است و هرگونه مقابله به مثل از جانب خداوند را شامل می‌شود.[۹۰] به‌طور کلی با توجه به اینکه سنّت خداوند در این دیارِ تکلیف و آزمایش، بر پوشاندن نعمت‌های خویش در لفافه‌ای از رنج و عذاب ظاهری و نهان ساختن نقمتهای خویش در قالبی از آسایش و نعمت است،[۹۱] می‌توان معنایی بسیار عام از مفهوم مکر تصور کرد: ﴿أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا يُفْتَنُونَ[۹۲] از سوی دیگر استمرار و افزایش حالت طغیان در این افراد نوعی تمسخر و استهزا در برابر خداوند است و از این رو او نیز این ترفند خویش را استهزایی در برابر رفتار ناشایست آنان نامیده است: ﴿وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ[۹۳]، ﴿اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ[۹۴].[۹۵] در واقع مهلت خداوند و گشایش‌های او نوعی زمینه‌سازی برای عقوبت آنان است. واژه "عدّ" و "اعداد" از ریشه "عدّ" به معنای تهیه و آماده‌سازی و "عدّ" به معنای شمارش [۹۶] در مواردی به این معنا اشاره دارد. خداوند در آیاتی از آماده ساختن جهنّم برای کافران و منافقان: ﴿غَضِبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَلَعَنَهُمْ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَهَنَّمَ[۹۷] و در آیه‌ای دیگر از شمارش اعمال یا نفسهای آنان: ﴿فَلَا تَعْجَلْ عَلَيْهِمْ إِنَّمَا نَعُدُّ لَهُمْ عَدًّا[۹۸] سخن به میان آورده که به ایجاد فرصت برای آنان جهت تکمیل گناهان و زشتیهایشان اشاره دارد تا بدین ترتیب خود، درجه مخصوص خویش را در جهنّم کسب کنند.[۹۹] استعمال این واژه در مورد مؤمنان بر مفهومی کاملاً عکس استدراج دلالت داشته، به مهلت جهت تکمیل حسنات و خیرات اشاره دارد.[۱۰۰]
  3. استدراج در ارتباطی تنگاتنگ با روند رو به خسران طبیعت انسانی: ﴿وَالْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ[۱۰۱] است و با مفهوم هدایت و اتمام حجت در مسیر مقابله با این روند: ﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْمًا بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُمْ مَا يَتَّقُونَ إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[۱۰۲] پیوند دارد؛ همچنین با مفاهیم "تکذیب": ﴿وَمَنْ يُكَذِّبُ بِهَذَا الْحَدِيثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ[۱۰۳]، "استکبار": ﴿اسْتِكْبَارًا فِي الْأَرْضِ وَمَكْرَ السَّيِّئِ[۱۰۴]، "اسراف": ﴿فَذَرْهُمْ فِي غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِينٍ[۱۰۵]، ﴿كَذَلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ[۱۰۶]، "ذنب": ﴿أَنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُصِيبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ[۱۰۷]، "نفاق": ﴿فَمَا لَكُمْ فِي الْمُنَافِقِينَ فِئَتَيْنِ وَاللَّهُ أَرْكَسَهُمْ بِمَا كَسَبُوا[۱۰۸]، "فسق": ﴿ُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَكَثِيرٌ مِنْهُمْ فَاسِقُونَ[۱۰۹] و "طغیان": ﴿فَنَذَرُ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ[۱۱۰] به عنوان نمودهای مختلف تأثیرناپذیری از هدایت و گرایش به ادامه روند خسران مرتبط است.
  4. پایان استدراج همواره با نزول ناگهانی عذاب الهی در دنیا یا آخرت همراه است. مفاهیم "أخذ": ﴿فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَكَالَ الْآخِرَةِ وَالْأُولَى[۱۱۱]، "عذاب": ﴿إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ[۱۱۲] و "انتقام": ﴿فَلَمَّا آسَفُونَا انْتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِينَ[۱۱۳] به این فرجام شوم اشاره دارد. مفاهیم "هلاک": ﴿كَمْ أَهْلَكْنَا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ[۱۱۴]، "قَصْم": ﴿وَكَمْ قَصَمْنَا مِنْ قَرْيَةٍ كَانَتْ ظَالِمَةً[۱۱۵]، "دَمار": ﴿فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْنَاهُمْ وَقَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ[۱۱۶] و "قطع دابِر": ﴿فَقُطِعَ دَابِرُ الْقَوْمِ الَّذِينَ ظَلَمُوا[۱۱۷] در سطح گسترده‌تری در خصوص جوامع مبتلا به استدراج به کار رفته که اصطلاحا به آن عذاب استیصال گویند[۱۱۸].[۱۱۹]

سنت استدراج

قرآن کریم از برخی سنّتهای الهی یاد می‌کند که فرایند حرکت انسان و جوامع بشری تابع آنهاست.[۱۲۰] این سنتها افزون بر استناد به بعد غیبی، از واقعیتی عینی و طبیعی نیز برخوردار بوده، از منظر روانشناختی و جامعه‌شناختی قابل تبیین و تحلیل است. با این نگرش می‌توان سنّت استدراج را در دو حوزه فردی و اجتماعی بررسی کرد[۱۲۱]:

استدراج فردی

انسان از آغاز زندگی به اقتضای طبیعت مادی خویش به تدریج امکانات وجودی خود را از دست می‌دهد: ﴿أَنَّا نَأْتِي الْأَرْضَ نَنْقُصُهَا مِنْ أَطْرَافِهَا[۱۲۲].[۱۲۳] این فرایند در صورت عدم استفاده از این امکانات، و تبدیل نکردن آنها به امکانات ماندگار معنوی به تدریج انسان را به سوی خسران و زیان ابدی ـ که همان اتلاف عمر و استحقاق عذاب اخروی است ـ سوق می‌دهد: ﴿إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ[۱۲۴]، ﴿إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ[۱۲۵] در این میان خداوند به‌طور مستقیم از عوامل گوناگونی همچون: موهبت عقل: ﴿ْ كَذَلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ[۱۲۶] و ارسال پیامبران: ﴿وَمَا أَهْلَكْنَا مِنْ قَرْيَةٍ إِلَّا لَهَا مُنْذِرُونَ[۱۲۷] و به‌طور غیر مستقیم با جریان‌سازی در زندگی به وسیله ابتلا به سختی‌ها و مصائب: "فَاَخَذنـهُم بِالبَأساءِ والضَّرّاءِ لَعَلَّهُم یَتَضَرَّعون" (انعام / ۶، ۴۲ و نیز اعراف / ۷، ۹۴) یا نزول نعمت‌های فراوان: "یـاَیُّهَا النّاسُ اذکُروا نِعمَتَ اللّهِ عَلَیکُم" (فاطر / ۳۵، ۳) برای توقف این روند استفاده کرده،[۱۲۸] برای انتخاب آزادانه و آگاهانه و تلاش بر مبنای آن به بندگان مهلت کافی عطا می‌کند: "ثُمَّ جَعَلنـکُم خَلـفَ فِی الاَرضِ مِن بَعدِهِم لِنَنظُرَ کَیفَ تَعمَلون" (یونس / ۱۰، ۱۴)؛ امّا برخی افراد این فرصتها را از دست می‌دهند یا از آنها سوء استفاده می‌کنند و از آیات و پیامهای الهی روی گردانده، به طبیعت جهول و عجول خویش از نعمت‌های خدا دچار غرور * ـ که زمینه و محتوای اصلی استدراج است ـ [۱۲۹] می‌شوند و افسار گسیخته و از بلاها و مصیبتها ناسپاس و از خدا رویگردان می‌شوند: "فَاَمَّا الاِنسـنُ اِذا مَا ابتَلـهُ رَبُّهُ فَاَکرَمَهُ ونَعَّمَهُ فَیَقولُ رَبّی اَکرَمَن * واَمّا اِذا ما ابتَلـهُ فَقَدَرَ عَلَیهِ رِزقَهُ فَیَقولُ رَبّی اَهـنَن" (فجر / ۸۹، ۱۵ ـ ۱۶ و نیز فصّلت / ۴۱، ۴۹ ـ ۵۱)[۱۳۰] و حتی اگر در رخدادهای بسیار دشوار نیز اندک توجهی به خدا کنند موقتی و برای نیل به خواسته‌های شیطانی خویش است: "واِذا مَسَّ الاِنسـنَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنیبـًا اِلَیهِ ثُمَّ اِذا خَوَّلَهُ نِعمَةً مِنهُ نَسِیَ ما کانَ یَدعوا اِلَیهِ.".. (زمر / ۳۹، ۸)، تا آنجا که اصرار و عناد آنان به‌طور کلی زمینه هدایت را از میان برده، هیچ راهی دیگر برای توقف روند رو به رشد خسران نمی‌ماند: "کُلوا وتَمَتَّعوا قَلیلاً اِنَّکُم مُجرِمون... فَبِاَیِّ حَدیثٍ بَعدَهُ یُؤمِنون".(مرسلات / ۷۷، ۴۶، ۵۰)[۱۳۱] از سوی دیگر خداوند بر اساس سنّت اختیار * و اراده آزاد انسان‌ها هر دو راه هدایت و گمراهی * را فرا رویشان گشوده: "مَن کانَ یُریدُ حَرثَ الأخِرَةِ نَزِد لَهُ‌فی حَرثِهِ ومَن کانَ یُریدُ حَرثَ الدُّنیا نُؤتِهِ مِنها وما لَهُ فِی الأخِرَةِ مِن نَصیب" (شوری / ۴۲، ۲۰)[۱۳۲]، از دخالت مستقیم در زندگی بشر و جلوگیری بی‌واسطه از خسران آدمیان پرهیز دارد: "قُل فَلِلّهِ الحُجَّةُ البــلِغَةُ فَلَو شاءَ لَهَدکُم اَجمَعین" (انعام / ۶، ۱۴۹)[۱۳۳]، بر همین اساس آنان را کاملاً به حال خویش رها می‌سازد: "ذَرهُم فی خَوضِهِم یَلعَبون" (انعام / ۶، ۹۱) و به‌طور طبیعی برای به فعلیت رسیدن همه امکانات آنها در مسیر گمراهی و زیان زمینه مهیا می‌شود: "مَن یُضلِلِ اللّهُ فَلا هادِیَ لَهُ ویَذَرُهُم فی طُغیـنِهِم یَعمَهون" (اعراف / ۷، ۱۸۶)،[۱۳۴] بر این اساس مفاهیم "املاء"، "امهال"، "وذر"، "تمتیع" و... از زاویه‌ای دیگر نمایانگر همان مفهوم استدراج است، زیرا رها کردن و مهلت دادن از روی بی‌اعتنایی و بی‌توجهی، به حرکت انسان در مسیر طبیعی خسران می‌انجامد: "فَلَو لا فَضلُ اللّهِ عَلَیکُم ورَحمَتُهُ لَکُنتُم مِنَ الخـسِرین" (بقره / ۲، ۶۴)، بنابراین، طبق برخی روایات، استدراج در خود معنای سقوط و نزول را دارد، ولی املاء و امهال و... از آن تهی است،[۱۳۵] با این حال املاء و امهال و... نیز التزاما بر این معنا دلالت دارد؛ امّا این روند طبیعی در عین حال بسیار پنهان و غیر قابل پیش‌بینی است: "فَاَتـهُمُ اللّهُ مِن حَیثُ لَم یَحتَسِبوا" (حشر / ۵۹، ۲)، "سَنَستَدرِجُهُم مِن حَیثُ لا یَعلَمون" (قلم / ۶۸، ۴۴)،[۱۳۶] زیرا آنان در همان حال که از آسایش و تنعّم خویش، غرق لذت‌اند، در واقع در میان امواج تاریک شهوات در حال شکنجه هستند: "اِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُم بِها فِی الحَیوةِ الدُّنیا وتَزهَقَ اَنفُسُهُم". (توبه / ۹، ۵۵)[۱۳۷] بدین ترتیب در طبقات ظلمانی ماده که در ظاهر نعمت است رو به سوی نابودی و عذاب فرو کشیده شده: "سَنَستَدرِجُهُم مِن حَیثُ لا یَعلَمون" (قلم / ۶۸، ۴۴)[۱۳۸] و همین نعمت‌ها برایشان از جهات گوناگون به عذاب و رنج بدل می‌شود،[۱۳۹] تا آنکه با فرا رسیدن مرگ به ناگاه همه امکانات خویش را از دست رفته: "اَذهَبتُم طَیِّبـتِکُم فی حَیاتِکُمُ الدُّنیا واستَمتَعتُم بِها" (احقاف / ۴۶، ۲۰) و بافته‌های خویش را گسسته: "وقَدِمنا اِلی ما عَمِلوا مِن عَمَلٍ فَجَعَلنـهُ هَباءً" (فرقان/ ۲۵، ۲۳) و خود را در کیفر خداوند گرفتار می‌یابند: "وبَدا لَهُم سَیِّـ ٔ تُ ما عَمِلوا وحاقَ بِهِم ما کانوا بِهِ یَستَهزِءون". (جاثیه / ۴۵، ۳۳) برخی از مفسرانِ پیشین، به ابعاد روانشناختی سنّت استدراج نیز توجّه کرده‌اند؛ گرایش درونی انسان به شهوات موجب می‌شود ارضای آنها برایش لذت آور گردد و این لذت به افزایش تمایل او می‌انجامد و شدت تمایل نیز بر شدّت لذّت می‌افزاید. گناهان در این چرخه بی‌پایان پی‌درپی تکرار گشته، ملکه طغیان را در وجود انسان رسوخ می‌دهد و طبیعی است که انسان بر اثر این حالت از اشتغال به معنویات و پرهیز از خسارت ابدی غافل می‌ماند.[۱۴۰] مفسران معاصر نیز کم و بیش به تبیین ابعاد روانشناختی استدراج پرداخته‌اند.[۱۴۱].[۱۴۲]

استدراج اجتماعی

آیات ناظر به نظام سنن الهی، به نوعی فلسفه تاریخ و قانونمندی جوامع بشری اشاره دارد: "فَهَل یَنظُرونَ اِلاّ سُنَّتَ الاَوَّلینَ فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَبدیلاً ولَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَحویلا". (فاطر / ۳۵، ۴۳) قرآن از اجرای سنّت استدراج درباره اقوام گذشته: "وکَاَیِّن مِن قَریَةٍ اَملَیتُ لَها وهِیَ ظالِمَةٌ ثُمَّ اَخَذتُها واِلَیَّ المَصیر" (حجّ / ۲۲، ۴۸) و اقوام همه انبیا: "وما اَرسَلنا فی قَریَةٍ مِن نَبِیٍّ اِلاّ اَخَذنا اَهلَها بِالبَأساءِ والضَّرّاءِ... ثُمَّ بَدَّلنا مَکانَ السَّیِّئَةِ الحَسَنَةَ حَتّی عَفَوا.".. (اعراف / ۷، ۹۴ ـ ۹۵) خبر داده و از امکان تکرار آن درباره اقوام آینده پرده بر می‌دارد: "فَهَل یَنتَظِرونَ اِلاّ مِثلَ‌اَیّامِ الَّذینَ خَلَوا مِن قَبلِهِم قُل فَانتَظِروا اِنّی مَعَکُم مِنَ المُنتَظِرین". (یونس / ۱۰، ۱۰۲) شیوه و مراحل اجرای این سنّت به تفصیل در آیات ۴۲ ـ ۴۵ انعام / ۶ و ۹۴ ـ ۱۰۱ اعراف / ۷ آمده است. خداوند در آغاز برای این امّت‌ها * درهای هدایت را می‌گشاید و پیامهای خویش را بدیشان ابلاغ می‌کند: "ذلِکَ اَن لَم یَکُن رَبُّکَ مُهلِکَ القُری بِظُـلمٍ واَهلُها غـفِلون".(انعام / ۶، ۱۳۱) این هدایتهای الهی از جانب آن اقوام و به ویژه اقشار مرفه و راحت طلب آن با تکذیب و مخالفت مواجه می‌شود: "وما اَرسَلنا فی قَریَةٍ مِن نَذیرٍ اِلاّ قالَ مُترَفوها اِنّا بِما اُرسِلتُم بِهِ کـفِرون". (سبأ / ۳۴، ۳۴ و نیز زخرف / ۴۳، ۲۳) این اقشار در نقش مخالفان اصلی اصلاح جامعه: "وکَذلِکَ جَعَلنا فی کُلِّ قَریَةٍ اَکـبِرَ مُجرِمیها لِیَمکُروا فِیها.".. (انعام / ۶، ۱۲۳) زمینه سازان اجرای استدراج و فرو پاشی آن جامعه در پایان کار هستند: "واِذا اَرَدنا اَن نُهلِکَ قَریَةً اَمَرنا مُترَفیها فَفَسَقوا فیها فَحَقَّ عَلَیهَا القَولُ فَدَمَّرنـها تَدمیرا". (اسراء / ۱۷، ۱۶)، در هر حال، کفر آنان موجب نمی‌شود خداوند برای آنها مهلت کافی قرار نداده و از روی رحمت خویش تا آنجا که امیدی به هدایتشان است به آنها فرصت ندهد: "فَمَهِّلِ الکـفِرینَ اَمهِلهُم رُویدا". (طارق / ۸۶، ۱۷)[۱۴۳] این مهلت برای برخی از آنها مفید واقع شده و به هدایتشان می‌انجامد؛ امّا برخی دیگر با سوء استفاده از آن بر گمراهی خویش می‌افزایند، ازاین‌رو در قرآن از این مهلت با دو تعبیر "رحمت" و "متاع" یاد شده است: "... لا هُم یُنقَذون * اِلاّ رَحمَةً مِنّا ومَتـعـًا اِلی حین". (یس / ۳۶، ۴۳ ـ ۴۴)[۱۴۴] واژه "حین" به موقتی بودن این مهلت و بقای آن تا زمان جدایی کامل دو گروه از یکدیگر و رسیدن هر یک به سرمنزل نهایی خویش اشاره دارد: "حَتّی یَمیزَ الخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ."... (آل‌عمران / ۳، ۱۷۹) خداوند به هنگام اعراض مردم از هدایت، با افزایش مصائب، بلاها و سختیهای زندگی در صدد جلب توجّه آنان به خویش و نرم ساختن دلهایشان بر می‌آید: "اَخَذنا اَهلَها بِالبَأساءِ والضَّرّاءِ لَعَلَّهُم یَضَّرَّعون". (اعراف / ۷، ۹۴)[۱۴۵] البتّه بسیاری از این عذابهای هدایتی همان نتیجه اعمال ناشایست مردم است که می‌تواند آنان را به زشتی کارهایشان متذکر ساخته، به سوی خداوند باز گرداند: "ظَهَرَ الفَسادُ فِی البَرِّ والبَحرِ بِما کَسَبَت اَیدِی النّاسِ لِیُذیقَهُم بَعضَ الَّذی عَمِلوا لَعَلَّهُم یَرجِعون" (روم / ۳۰، ۴۱)؛ امّا اصرار و عناد آنها دلهایشان را سخت گردانیده، در کنار آن، شیطان نیز با تزیین * اعمال ناپسندشان از توجّه به خدا مانع می‌شود: "ولـکِن قَسَت قُلوبُهُم و زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیطـنُ ما کانوا یَعمَلون". (انعام / ۶، ۴۳)[۱۴۶] حال که دیگر ترفند مزبور کارایی ندارد زمینه گشایش و پیشرفت مادی برای آنان باز می‌شود: "فَلَمّا نَسوا ما ذُکِّروا بِهِ فَتَحنا عَلَیهِم اَبوبَ کُلِّ شَی‌ءٍ" (انعام / ۶، ۴۴)، "ثُمَّ بَدَّلنا مَکانَ السَّیِّئَةِ الحَسَنَةَ حَتّی عَفَوا.".. (اعراف / ۷، ۹۵) و گاه خداوند همچون پدری که از ابزار تشویق و تنبیه به‌طور همزمان استفاده می‌کند آنان را متناوبا به آسانی و سختی مبتلا می‌سازد تا شاید آنان به سویش متوجّه شوند؛[۱۴۷] امّا اعراض و لجاجت * آنها موجب می‌شود کاملاً به حال خویش رها شده، این وضعیت در آنها حالت مستی: "حَتّی اِذا فَرِحوا بِما اوتوا" (انعام / ۶، ۴۴) و بی‌مبالاتی نسبت به تعهدات خویش بیافریند: "ثُمَّ بَدَّلنا مَکانَ السَّیِّئَةِ الحَسَنَةَ حَتّی عَفَوا وقالوا قَد مَسَّ ءاباءَنَا الضَّرّاءُ والسَّرّاءُ.".. (اعراف / ۷، ۹۵)[۱۴۸] تا آنکه به‌طور کلی از فرجام شوم اعمالشان غافل گشته، همه این رویدادها را اتفاقی و بی‌ارتباط با رفتارشان می‌پندارند: "قالوا قَد مَسَّ ءاباءَنَا الضَّرّاءُ والسَّرّاءُ" (اعراف / ۷، ۹۵)[۱۴۹] و به کلی از مکر الهی ایمن می‌گردند: "اَفَاَمِنوا مَکرَ اللّهِ فَلا یَأمَنُ مَکرَ اللّهِ اِلاَّ القَومُ الخـسِرون". (اعراف / ۷، ۹۹) در چنین حالتی دیگر تنها عذاب الهی سزاوار آنهاست که به ناگاه بر آنها فرود می‌آید: "اَخَذنـهُم بَغتَةً فَاِذا هُم‌مُبلِسون" (انعام / ۶، ۴۴)، "فَاَخَذنـهُم بَغتَةً وهُم لا یَشعُرون". (اعراف / ۷، ۹۵)[۱۵۰] شدّت عذاب در پایان استدراج به میزان شدت اجرای آن سنّت در هر جامعه بستگی داشته،[۱۵۱] آن نیز به کمیت و کیفیت فساد * آن جامعه وابسته است. بدین‌سان استدراج اجتماعی به دو گونه عذاب دنیوی (فراگیر و محدود) منتهی می‌شود: عذاب فراگیر برای جوامعی است که همه افراد آن به سرحدّ نهایی کفر و طغیان رسیده باشند، به‌گونه‌ای که دیگر هیچ‌گاه به هدایت نمی‌گرایند: "حَتّی اِذا استَیـ ٔ سَ الرُّسُلُ."..(یوسف / ۱۲، ۱۱۰)[۱۵۲] و از میان نسلهای آینده نیز در چنین فضایی جز کافر و ناسپاس پدید نخواهد آمد و بدین‌سان حرکت آن جوامع بر مسیر گمراهی و انحراف، تنظیم و قفل شده و اصلاح آنان به‌طور طبیعی امکان‌پذیر نیست: "رَبِّ لا تَذَر عَلَی الاَرضِ مِنَ الکـفِرینَ دَیّارا * اِنَّکَ اِن تَذَرهُم یُضِلّوا عِبادَکَ ولا یَلِدوا اِلاّ فاجِرًا کَفّارا" (نوح / ۷۱، ۲۶ ـ ۲۷)، با این حال بر مبنای اصل عدل الهی، لازم است خداوند پیش از نزول عذاب به یاری رسولان و اندک مؤمنان آن جوامع آمده، از عذاب‌نجاتشان دهد: "کَذلِکَ حَقـًّا عَلَینا نُنجِ المُؤمِنین" (یونس / ۱۰، ۱۰۳)؛[۱۵۳] امّا جوامعی که تا حدّ نهایی کفر و طغیان پیش نرفته و امکان اصلاح آنها به‌طور طبیعی می‌رود، خداوند در مقاطع خاص با نزول عذابهایی طبیعی و محدود: "حَتّی اِذا اَخَذنا مُترَفیهِم بِالعَذابِ.".. (مؤمنون / ۲۳، ۶۴) به تصفیه عناصر پلید: "اِنّا کَفَینـکَ المُستَهزِءین" (حجر / ۱۵، ۹۵) و پالایش جامعه از آلاینده‌های اجتماعی می‌پردازد: "نُملی لَهُم لِیَزدادُوا اِثمـًا...* ما کانَ اللّهُ لِیَذَرَ المُؤمِنِینَ عَلی ما اَنتُم عَلَیهِ حَتّی یَمیزَ الخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ". (آل‌عمران / ۳، ۱۷۸ ـ ۱۷۹) آیه مستهزئین درباره عده‌ای از بزرگان قریش است که بیشترین آزار را به پیامبر(ص) رساندند و هر یک به واسطه بیماری یا بلایی دیگر در فاصله اندکی پی‌درپی نابود شدند.[۱۵۴] آیات ۶۴ مؤمنون / ۲۳ و ۱۷۸ آل‌عمران / ۳ و همچنین ۱۷ طارق / ۸۶ درباره بزرگان از مشرکان قریش و اهل کتاب دانسته شده که در جنگ‌های پیامبر(ص) از جمله بدر و خیبر نابود شدند.[۱۵۵] سنّت استدراج اجتماعی از نگاه جامعه شناختی نیز قابل تحلیل است؛ زمینه فساد و نابهنجاریهای اجتماعی به‌طور طبیعی در جوامع مرفه و ثروتمند، بیشتر است و اگر نخبگان آن جوامع به اصلاح جامعه و کنترل نهادهای آن ونظارت دقیق بر فرایندهای اجتماعی موفق نشوند به تدریج آن جامعه در بحرانهای بزرگ اجتماعی، از قبیل: جنگ و شورش، تضعیف نهادهای اجتماعی از جمله نهاد خانواده، افول معنویت موقعیت برتر خویش را از دست می‌دهد، بلکه در وادی ضعف و رخوت به سقوط می‌گراید، ازاین‌رو خداوند به‌طور ویژه جوامع قدرتمند و مرفه را به عبرت از حال گذشتگان و مراقبت بر حال خویش فرا می‌خواند تا به نابودی و سقوط گرفتار نگردند: "اَوَ لَم یَهدِ لِلَّذینَ یَرِثونَ الاَرضَ مِن بَعدِ اَهلِها اَن لَونَشاءُ اَصَبنـهُم بِذُنوبِهِم ونَطبَعُ عَلی قُلوبِهِم فَهُم لا یَسمَعون". (اعراف / ۷، ۱۰۰) سنّت استدراج اجتماعی از زاویه‌ای دیگر در ارتباط با نظریه"عصبیّت" ابن‌خلدون است که هر قوم و ملتی پس از رسیدن به اوج عزت و اقتدار بر اثر تنعم و آسایش بسیار، به تدریج رو به افول می‌گرایند. چه بسا برخی آیات قرآنی در این زمینه، منشأ الهام این نظریه بوده است.[۱۵۶].[۱۵۷]

مصادیق ابتلا به استدراج

هرگونه توجّه و غور در امور دنیوی و غیر الهی در روندی تدریجی شکل گرفته و خود نوعی استدراج به شمار می‌آید،[۱۵۸] ازاین‌رو ممکن است استدراج به‌گونه‌هایی مختلف و در همه عرصه‌های زندگی بر انسان عارض شود: صحت و سلامت و طول عمر و نزول نعمت فراوان،[۱۵۹] اشتهار به نیکوکاری از طریق پوشانده ماندن گناهان انسان:[۱۶۰]"اللّهمّ لاتجعل ما سترت علیّ من فعال العیوب استدراجا"،[۱۶۱] اطمینان به قبولی اعمال: "یَحسَبونَ اَنَّهُم یُحسِنونَ صُنعـا" (کهف / ۱۸، ۱۰۴)[۱۶۲]، پنهان ماندن جنایتهای برخی منافقان و ایمنی یافتن از اجرای حدود الهی بر آنها [۱۶۳] و بهره‌مندی از امتیازات ظاهری ایمان در جامعه اسلامی،[۱۶۴]پیروزی کافران در جنگ با مسلمانان،[۱۶۵] استجابت دعا به هنگام معصیت،[۱۶۶] پیشرفت ظاهری صاحبان دعوتهای دروغین از طریق اظهار برخی خوارق عادات [۱۶۷] و به‌طور کلی هر گونه خارق عادتی را از جانب انسان‌های ناشایست، استدراج نامیده‌اند که در برابر اعجاز پیامبران و کرامت اولیای الهی است.[۱۶۸] در این میان تنها مناصب الهی از جمله نبوت و امامت ممکن نیست به گونه استدراجی به افراد ناشایست داده شود: "لا یَنالُ عَهدِی الظّــلِمین... و مَن کَفَرَ فَاُمَتِّعُهُ قَلیلاً ثُمَّ اَضطَرُّهُ."... (بقره / ۲، ۱۲۴ ـ ۱۲۶) شاید بتوان ابلیس * را نخستین موجود مبتلا به استدراج شمرد؛ برخی از مفسران، حضور دراز مدت شیطان را در بارگاه الهی، به رغم کفر باطنی او: "وکانَ مِنَ الکـفِرین" (بقره / ۲، ۳۴) دلیل بر اعمال سنّت استدراج درباره وی دانسته‌اند.[۱۶۹] خداوند شیطان را در زمره مهلت داده شدگان می‌شمرد: "اِنَّکَ مِنَ المُنظَرین". (اعراف / ۷، ۱۵)[۱۷۰] از این تعبیر می‌توان استفاده کرد که ابتلای او به استدراج نیز افزون بر حکمتهای دیگر در اعطای مهلت به او مدّ نظر بوده است.[۱۷۱] از برخی آیات استدراج بر می‌آید که این سنّت در میان همه انسان‌ها و جوامع بشری فراگیر بوده و هست. ماجرای دو دوست در آیات ۳۲ ـ ۴۳ کهف / ۱۸، مثال روشنی از ابتلا به استدراج است؛[۱۷۲] یکی از آن دو در کمال نعمت و آسایش قرار داشته، به داراییهای خود مغرور گشت و بر دوست خویش فخر فروخت. او از یک سو به خداو روز واپسین کفر ورزید و از سوی دیگر جایگاه خویش را در جهان پس از مرگ نیکو می‌شمرد: "جَعَلنا لاَِحَدِهِما جَنَّتَینِ... فَقالَ لِصـحِبِهِ وهُوَ یُحاوِرُهُ اَنا اَکثَرُ مِنکَ مالاً واَعَزُّ نَفَرا * ودَخَلَ جَنَّتَهُ وهُوَ ظالِمٌ لِنَفسِهِ قالَ ما اَظُنُّ اَن تَبیدَ هـذِهِ اَبَدا * وما اَظُنُّ السّاعَةَ قامَةً ولـَن رُدِدتُ اِلی رَبّی لاََجِدَنَّ خَیرًا مِنها مُنقَلَبـا". (کهف / ۱۸، ۳۲، ۳۴ ـ ۳۶) در مقابل، دیگری به نصیحت او پرداخته، او را از نزول عذاب الهی بیم می‌داد: "قالَ لَهُ صاحِبُهُ وهُوَ یُحاوِرُهُ اَکَفَرتَ بِالَّذی خَلَقَکَ... فَعَسی رَبّی اَن یُؤتِیَنِ خَیرًا مِن جَنَّتِکَ ویُرسِلَ عَلَیها حُسبانـًا مِنَ السَّماءِ فَتُصبِحَ صَعیدًا زَلَقـا * اَو یُصبِحَ ماؤُها غَورًا" (کهف / ۱۸، ۳۷، ۴۰ ـ ۴۱)، تا آنکه عذاب الهی بر آن مرد نازل گشت و ناامید و سرگشته، یاوری برایش به جز خداوند نبود: "واُحیطَ بِثَمَرِهِ فَاَصبَحَ یُقَلِّبُ کَفَّیهِ... وهِیَ خاوِیَةٌ عَلی عُروشِها ویَقولُیــلَیتَنی لَم اُشرِک بِرَبّی اَحَدا * ولَم تَکُن لَه فِئَةٌ یَنصُرونَهُ مِن دونِ اللّهِ وما کانَ مُنتَصِرا". (کهف / ۱۸، ۴۲ ـ ۴۳) خداوند در این راستا مصادیق تاریخی بسیاری از برهه‌های مختلف و از میان اقشار و جوامع متعدد به‌صورت نمونه ذکر کرده است؛ نمرود،[۱۷۳] فرعون،[۱۷۴] قارون،[۱۷۵] از این قبیل‌اند. و از میان اقوام، قوم شعیب (هود / ۱۱، ۹۳ ـ ۹۴)[۱۷۶]، سبأ (سبأ / ۳۴، ۱۵ ـ ۲۱)[۱۷۷] و کافران هم عصر پیامبر (طارق / ۸۶، ۱۵ ـ ۱۷؛ قلم / ۶۸، ۴۴)[۱۷۸].[۱۷۹]

حکمت استدراج

سنّت استدراج در پیوندی تنگاتنگ با مسئله جبر و اختیار بوده، حکمت آن در پرتو دیدگاه مورد نظر در این مسئله قابل تبیین است. بر همین اساس فرقه‌های مجبّره، اعم از اهل حدیث و اشاعره از یک سو و فرقه‌های عدلیه، اعم از معتزله و شیعه از سوی دیگر دو دیدگاه متفاوت در این زمینه ارائه کرده‌اند: گروه اوّل با تمسک به ظاهر آیات استدراج که معمولاً خداوند را فاعل این سنّت و غرض از آن را دچار ساختن برخی‌انسان‌ها به عذاب الهی می‌شمرد مفاهیمی همچون "استدراج"، "املاء"، "کید" و... را مستندی بر مبنای خویش در قول به جبر پنداشته‌اند؛[۱۸۰] امّا گروه دوم با تقسیم آیات مربوط، به دو بخش محکم و متشابه، آیات متشابه را به آیات محکم ارجاع داده و در ارائه دیدگاهی معقول و در عین حال هماهنگ با مجموعه آیات قرآن کوشیده‌اند.

مجبّره با تفسیر استدراج، به حرکت دادن به سوی کفر و دوری از خدا و معرفی خداوند به عنوان عامل و فاعل استدراج و بلکه همه خیرها و شرّها در جهان، چنین استدلال کرده‌اند که خداوند خود، خواهان وقوع کفر و طغیان از برخی بندگان است. مهم‌ترین آیه‌ای که در این زمینه، مستند آنان قرار گرفته آیه ۱۷۸ آل‌عمران / ۳ است: "ولا یَحسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا اَنَّما نُملی لَهُم خَیرٌ لاَِنفُسِهِم اِنَّما نُملی لَهُم لِیَزدادُوا اِثمـًا ولَهُم عَذابٌ مُهِین".[۱۸۱] آنان لام را در "لِیَزدادوُا" لام اراده شمرده‌اند؛[۱۸۲] امّا با این حال علّت شمردن ازدیاد گناهان برای املاء را به سبب بطلان تعلیل افعال خدا به اغراض جایز نشمرده‌اند.[۱۸۳] فخررازی بیان مزبور را به قالبی فلسفی در آورده است: سنّت استدراج ضرورتا در انجام دادن و ترک فعل از سوی بندگان تأثیرگذار است و نتایجی در پی‌دارد. خداوند که عامل ایجاد این سنّت است به‌طور طبیعی نتایج آن را نیز می‌خواهد، بنابراین، خداوند خود پدید آورنده و خواهان کفر از برخی انسان‌هاست،[۱۸۴] افزون بر این، عدم وقوع کفر از این بندگان با توجّه به اراده خداوند بر کفرشان محال است، بنابراین، آنان از قدرت گرایش به ایمان برخوردار نیستند.[۱۸۵] بنابه این دیدگاه و با توجّه به انکار اصل علیت از سوی اشاعره، استدراج به‌صورت فعلی از افعال خدا قابل تعلیل نبوده، فلسفه و حکمتی برای آن قابل تصور نیست، جز آنکه خداوند خود خواهان و طالب آن بوده و افعال الهی نیز تعلیل‌بردار نیست: "لا یُسـ ٔ لُ عَمّا یَفعَلُ و هُم یُسـ ٔ لون" (انبیاء / ۲۱، ۲۳)، با این حال میبدی، علّت اجرای استدراج را علم ازلی خداوند به عدم ایمان آن افراد شمرده است.[۱۸۶] در مقابل، عدلیه با استناد به آیه "والَّذینَ کَذَّبوا بِـ ٔ یـتِنا سَنَستَدرِجُهُم مِن حَیثُ لا یَعلَمون" (اعراف / ۷، ۱۸۲) استدراج را نزدیک ساختن کافران به سوی عذاب و هلاکتی که نتیجه اعمال‌خودشان است دانسته‌اند و تفسیر استدراج را به حرکت دادن به سوی کفر، باطل شمرده‌اند،[۱۸۷] زیرا در آیه ۱۷۸ آل عمران / ۲، کفر آنها مقدم بر اجرای آن سنّت آمده است. در واقع آنان کافر گشته و به اراده خویش از هدایت رویگردان شده‌اند، بنابراین، خداوند با مهلت دادن به آنان موجب شده آنان گام به گام به سوی فرجام شوم خویش نزدیک گردند.[۱۸۸] خداوند نه با برخی انسان‌ها خصومت داشته و نه بسان جاهلان برای آرام ساختن حسّ کینه و انتقام خویش به زمینه‌سازی برای آزار و کیفر مخالفانش می‌پردازد: "ما یَفعَلُ اللّهُ بِعَذابِکُم اِن شَکَرتُم وءامَنتُم" (نساء / ۴، ۱۴۷) و نه از فرو فرستادن عذاب یکباره بر آنان عاجز است، تا از استدراج استفاده کند: "اِن نَشَأ نَخسِف بِهِمُ الاَرضَ اَو نُسقِط عَلَیهِم کِسَفـًا مِنَ السَّماءِ" (سبأ / ۳۴، ۹)، بلکه بر مبنای حکمت خویش همگان را آزاد آفریده و در برابر طغیان گنهکاران، حلم و بردباری می‌کند، تا آنجا که فرصت طبیعی آنان به پایان رسد و آنگاه با فرا رسیدن مرگشان، آنان را در عذاب فرو می‌برد.[۱۸۹] به‌طور کلی خیر و مصلحت انسان در اعطای فرصت کافی به اوست،[۱۹۰] زیرا اگر خداوند در پی هر معصیتی گنهکاران را مجازات کند، دیگر جنبنده‌ای بر زمین نخواهد ماند: "لَو یُؤاخِذُ اللّهُ النّاسَ بِظُـلمِهِم‌ما تَرَکَ عَلَیها مِن دابَّةٍ" (نحل / ۱۶، ۶۱)،[۱۹۱] بنابراین، میان سنّت استدراج و اصل عدل * الهی تعارضی وجود ندارد: "اِنَّ اللّهَ لا یَظلِمُ النّاسَ شیـ ٔ ًا ولـکِنَّ النّاسَ اَنفُسَهُم یَظلِمون" (یونس / ۱۰، ۴۴)[۱۹۲]، افزون بر این، کفر امری قبیح است و از خداوند حکیم هیچ‌گاه کار قبیح سر نمی‌زند؛[۱۹۳] همچنین این گروه، لام را در آیه "لیزدادوا إثمًا" (آل‌عمران / ۳، ۱۷۸) نه لام علّت و اراده بلکه لام عاقبت دانسته‌اند؛ یعنی خداوند به آنان مهلت داد؛ امّا این نعمت بر اثر سوء اختیارشان به زیانشان در آمد و مهلت خداوند به آنان، سرانجام به افزایش گناهانشان انجامید.[۱۹۴] نمونه‌های دیگری از این گونه "لام" در آیات قرآن همچون: "فَالتَقَطَهُ ءالُ فِرعَونَ لِیَکونَ لَهُم عَدُوًّا" (قصص / ۲۸، ۸) به کار رفته است.[۱۹۵] در عین حال زمخشری از اَعلام معتزله با پذیرش علیت در آیه مزبور چنین به حل مشکل پرداخته است که هر علتی لزوما غرض فاعل نیست؛ بدین معنا که علّت املاء همان ازدیاد گناهان کافران است؛ امّا این امر از جانب خداوند اراده نشده است؛ همچون: قعدت عن الحرب‌للعجز.[۱۹۶] در واقع مهلت خداوند به این افراد با توجّه به علم او به افزایش گناهانشان بر اثر این فرصت جدید، به‌گونه‌ای مجازی او را خواهان این نتیجه نامطلوب می‌گرداند؛[۱۹۷] همچنین برخی برای پاسخ به تمسک مجبّره به آیه مزبور کوشیده‌اند از آن، قرائت دیگری ارائه دهند. از اخفش و اسکافی نقل شده که در آیه مزبور نوعی تقدیم و تأخیر صورت گرفته و جمله "اَنَّما نُملی لَهُم خَیرٌ لاَِنفُسِهِم" (آل‌عمران / ۳، ۱۷۸) معترضه است. در این صورت آیه مزبور بدون تقدیم و تأخیر به این گونه خواهد بود: "و لایحسبنّ الّذین کفروا اَنّما نملی لهم لیزدادوا إثمًا إنّما نملی لهم خیر لأنفسهم" و روشن است که معنای آیه در این صورت کاملاً معکوس می‌گردد. طبرسی با انتقاد از این پاسخ ضعیف، آن را در صورتی درست شمرده که "إنّما" در بخش نخست آیه به کسر و در بخش دوم به فتح می‌بود، در صورتی که کاملاً به عکس است.[۱۹۸] زمخشری با توجّه به اشکال مزبور احتمالاً برای توجیه این نظر، از قرائت یحیی بن وثاب یاد کرده که این دو "إنّما" را عکس قرائت مشهور خوانده است.[۱۹۹] نکته دیگر آنکه اگر "لام" در این آیه به معنای اراده خداوند به کفر آن افراد و صدور گناه از آنان باشد در این صورت آیه مزبور با آیاتی دیگر مانند: "وما خَلَقتُ الجِنَّ والاِنسَ اِلاّلِیَعبُدون" (ذاریات / ۵۱، ۵۶)، "و ما اَرسَلنا مِن رَسولٍ اِلاّ لِیُطاع" (نساء / ۴، ۶۴) و "ما اُمِروا اِلاّ لِیَعبُدُوا اللّه" (بیّنه / ۹۸، ۵) تعارض خواهد داشت، زیرا این آیات به صراحت از خواسته خداوند مبنی بر ایمان همه مردمان پرده برمی‌دارد،[۲۰۰] بنابراین، چون آیات قرآن هر یک دیگری را تفسیر و تأیید می‌کند آیه مورد بحث را باید به قرینه آیات مذکور تأویل برد. فخررازی در مقام پاسخ به این استدلالها، از یک سو به تخصیص آیات مورد استناد به وسیله آیه مورد بحث معتقد شده و از سوی دیگر تفسیر لام را به عاقبت بر خلاف ظاهر و محال شمرده است، زیرا تفسیر مذکور با این برهان عقلی مخالف است که علم ازلی خداوند به گمراهی آن اشخاص تعلق یافته و اراده همزمان ایمان و کفر ممکن نبوده، نادرست درآمدن علم خدا نیز محال است.[۲۰۱] این درحالی است که علم خداوند به جبر اشخاص نمی‌انجامد، بلکه همچون معلمی که از آغاز سال تحصیلی کاملاً قادر به پیش‌بینی حال شاگردان خویش در پایان سال است او نیز نسبت به انتخاب آزادانه وسرانجام بندگان در زندگی آگاه است. در واقع فخررازی میان علم و اراده الهی خلط کرده و به تفاوت اراده تکوینی و تشریعی الهی توجّه نکرده است.

مفسران و حکیمان شیعه با تمسک به مبنای "لاجبر و لاتفویض بل امر بین الامرین" میان دو نوع اراده تکوینی و تشریعی تفاوت قائل شده‌اند: خداوند با اعطای مستمر نیروی اختیاری به اشخاص در همه افعال آنها نقش فاعل حقیقی را دارد، زیرا او خود خواسته است آنان آزادانه به گزینش پرداخته، و به یاری قدرت او کارهای مورد نظرشان را انجام دهند؛ امّا در عین حال آنان را از گزینش افعال ناشایست نهی کرده است،[۲۰۲] بنابراین، اراده انسان و مشیت الهی در مسیر حرکت انسان و تاریخ در تعامل با یکدیگر بوده،[۲۰۳] همگان در قالب اراده تکوینی و تشریعی خداوند به سرانجام مورد نظر خویش خواهند رسید؛ کافران با سوء استفاده از نیروی خدادادی اختیار و نعمت‌های الهی به سوی گمراهی روی می‌آورند و مؤمنان در فرایند آزمایش به محک گذاشته می‌شوند، تا آنکه سرانجام یا شرک و پلیدی به کلی از وجودشان تهی گشته، ایمانی خالص بیابند یا در میان راه به جبهه کافران لغزند.[۲۰۴] آنچه مهم است آنکه فرایند استدراج هیچ‌گاه به جبر نمی‌گراید.[۲۰۵] فخر رازی در آخرین مرحله، این اشکال را مطرح می‌سازد که اگر خداوند تنها خیرخواه بندگان خویش است و کافر ساختن برخی از آنان را نخواسته، چرا آنها را پیش از گزینش کفر و غور در آن نَمیرانده، بلکه زمینه را برای فساد بیشتر و در نتیجه افزایش عذاب آنان فراهم می‌سازد.[۲۰۶] این درحالی است که نتیجه طبیعی اصل اختیار و اراده آزاد آن است که خداوند به بندگان خویش مهلت کافی برای انتخاب، عمل و تغییر مسیر بدهد و تا آنجا که اعطای فرصت، برای آنان یا مجموع بشر در مسیر حرکت تاریخ مصلحت و فایده داشته از آن دریغ نکند، چه بسا کافر یا فاسقی در میان راه توبه کند یا از نسل او مؤمنی پدید آید یا زمینه ساز تقویت جبهه ایمان گردد،ref>شرح اصول کافی، ج ۱۲، ص ۵۵۸.</ref> افزون بر این، اساسا گرایش مردم به ایمان در فضایی که تمایل به جانب کفر بلافاصله به مرگ می‌انجامد تفاوت چندانی با جبر ندارد. از سوی دیگر آزمایش بندگان در این جهان باید در قالبی طبیعی و در ضمن برخوردها، منازعات و تعاملات اجـتماعی آنها صورت پذیرد: "وکَذلِکَ فَتَنّا بَعضَهُم بِبَعض.".. (انعام / ۶، ۵۳) و بدین وسیله برای شکوفایی همه استعدادهای پنهان انسانی در مسیر نیکی زمینه فراهم گردد، گرچه به‌طور طبیعی برخی در این فرایند به شکوفایی همه آن استعدادها در مسیر پلیدی خواهند‌گرایید: "حَتّی یَمیزَ الخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ" (آل‌عمران / ۳، ۱۷۹)[۲۰۷]، بنابراین، خداوند از روی رحمت خویش: "لـکِنَّ اللّهَ ذو فَضلٍ عَلَی‌العــلَمین" (بقره / ۲، ۲۵۱) از نابودی و عذاب فوری گناهکاران پرهیز می‌کند [۲۰۸] و با ارسال هدایتهای تشریعی توسط پیامبران و امامان و هدایتهای تکوینی به‌صورت بلاها و مصائب خود به بازگشت آنها یاری رسانده، در صورت اعراض و عناد آنها باز بدیشان فرصت می‌دهد و این بار با نعمت‌های خویش سعی در بیدار ساختن آنها [۲۰۹] یا اتمام حجت بر آنان [۲۱۰] یا اعطای پاداش نسبت به برخی کارهای نیک در همین جهان [۲۱۱] می‌کند، زیرا نه فرصتها از خداوند فوت شده و نه مجرمان توان فرار از محضر او را دارند: "اَم حَسِبَ الَّذینَ یَعمَلونَ السَّیِّـ ٔ تِ اَن یَسبِقونا ساءَ ما یَحکُمون" (عنکبوت / ۲۹، ۴)؛ امّا باز برخی از این فرصت نیز در مسیر گمراهی بیشتر سوء استفاده کرده، همه رحمتهای الهی را بر خویش به عذاب و خشم بدل می‌سازند، تا آنجا که دیگر فرصت بیشتر، از هر گونه مصلحتی تهی بوده، منافی اصل عدل الهی می‌گردد؛ در این صورت بساط‌وجودشان را از جهان برچیده، به خشم و عذاب خویش فرو می‌گیرد: "اِن تَدعُهُم اِلَی الهُدی فَلَن یَهتَدوا اِذًا اَبَدا * و رَبُّکَ الغَفورُ ذُو الرَّحمَةِ لَو یُؤاخِذُهُم بِما کَسَبوا لَعَجَّلَ لَهُمُ العَذابَ بَل لَهُم مَوعِدٌ لَن یَجِدوا مِن دونِهِ مَولا". (کهف / ۱۸، ۵۷ ـ ۵۸)[۲۱۲] نکته دیگری که مفسران را به بحث درباره فلسفه استدراج واداشته، علّت اعطای نعمت‌ها به اهل استدراج و محروم ساختن مؤمنان از آنهاست. برخی با گرایش صوفیانه و به استناد برخی روایات، اساسا دنیا را مذموم و نعمت‌ها و طول عمر و آسایش و رفاه را در واقع عذابهایی الهی و مخصوص اهل گمراهی شمرده [۲۱۳] و حتی آیات صریحی همچون: "و اَلَّوِ استَقـموا عَلَی الطَّریقَةِ لاََسقَینـهُم ماءً غَدَقـا" (جنّ / ۷۲، ۱۶) که از نزول نعمت فراوان بر جامعه مؤمنان خبر می‌دهد، به نزول نعمت استدراجی بر جامعه کافران تأویل برده‌اند.[۲۱۴] برخی دیگر با گرایش اجتماعی و به استناد آموزه‌ای قرآنی و روایی، دنیا و نعمت‌های آن را نه تنها مذموم نشمرده، بلکه آنهارا در واقع از آن مؤمنان دانسته‌اند؛ امّا خداوند از یک سو برای درمان آثار منفی برخی نعمت‌ها بر روان انسان‌های قابل هدایت گاه آنها را به بلاها و مصائب دچار ساخته [۲۱۵] و از سوی دیگر برای نیل به نعمت‌های دنیا و در عین حال تأثیر منفی نپذیرفتن از آنها سنّتی دیگر در جهان تأسیس کرده است: "لَو اَنَّ اَهلَ القُرَی ءامَنوا واتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَیهِم بَرَکـتٍ مِنَ‌السَّماءِ والاَرضِ."... (اعراف / ۷، ۹۶) البتّه این واقعیت نیز قابل انکار نیست که زمینه طغیان برای نفس انسانی به هنگام نعمت، بیشتر است [۲۱۶] و حالت فقر و بلا گاه انسان را متوجّه خدا می‌گرداند [۲۱۷] و از این رو بلاها و مصائب الهی در بسیاری از مواقع به بندگان صالح خدا نزدیک‌تر از بندگان ناشایست است [۲۱۸] و از سوی دیگر چون دیگر مصیبتها در برخی کافران تأثیرگذار نیست، هیچ مانعی برای نزول سیل‌آسای نعمت‌ها بر آنان وجود ندارد: "... لَجَعَلنا لِمَن یَکفُرُ بِالرَّحمـنِ لِبُیوتِهِم سُقُفـًا مِن فِضَّةٍ و مَعارِجَ عَلَیها یَظهَرون" (زخرف / ۴۳، ۳۳)؛ امّا این روند نیز کنترل شده و تا آنجا که به زیان اهل ایمان نباشد ادامه می‌یابد: "ولَولا اَن یَکونَ النّاسُ اُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلنا لِمَن یَکفُرُ بِالرَّحمـن."... (زخرف / ۴۳، ۳۳)[۲۱۹] در واقع گویا خداوند دو گونه نعمت در جهان روزی می‌فرماید: نعمت استدراجی و نعمت ایمانی. تقابل این دو نوع نعمت به روشنی درسیاق برخی آیات استدراج مشاهد می‌شود: "ثُمَّ بَدَّلنا مَکانَ السَّیِّئَةِ الحَسَنَةَ حَتّی عَفَوا... ولَو اَنَّ اَهلَ القُرَی ءامَنوا واتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَیهِم."... (اعراف / ۷، ۹۵ ـ ۹۶)[۲۲۰] در همین راستا متکلمان درباره صحت اطلاق نعمت بر روزیهای استدراجی اختلاف نظر دارند. اشاعره به‌طور کلی اطلاق نعمت را تنها در صورتی مجاز شمرده‌اند که فرجام آن نیک باشد و از این رو نعمت‌های استدراجی را در حقیقت نقمت می‌دانند؛ امّا معتزله، حقیقت هر دو را یکسان شمرده، آنها را نیز نعمت می‌نامند.[۲۲۱] ابوالحسن اشعری از نعمت‌های استدراجی به منزله غذایی زهرآلود یاد کرده و باقلانی برای اثبات صحت اطلاق نعمت در موارد مذکور، به اطلاق نعمت بر حالتهای استدراجی در قرآن: "یَعرِفونَ نِعمَتَ اللّهِ ثُمَّ یُنکِرونَها" (نحل / ۱۶، ۸۳) و خطاب عام به همگان مبنی بر وجوب شکر و سپاس خدا: "و اشکُروا لِلّه" (بقره / ۲، ۱۷۲) استدلال می‌کند؛[۲۲۲] همچنین سید مرتضی بر اشاعره اشکال می‌گیردکه بنا به نظر آنها دیگر شکر خدا و عبادت او بر کافران لازم نخواهد بود.[۲۲۳].[۲۲۴]

آثار و فرجام استدراج

استدراج که بستر سقوط در عذاب جهنّم است،[۲۲۵] بدترین عذاب الهی به شمار می‌آید،[۲۲۶] افزون بر آن، مبتلایان به استدراج که در ظاهر از وضع خوشایندی برخوردارند، در باطن به عذابها و مجازاتهای گوناگونی دچار می‌گردند که مهم‌ترین آنها عبارت است از: ۱. دستور خداوند به اعراض پیامبر از آنان و بی‌توجهی به آنها: "واصبِر عَلی ما یَقُولُونَ واهجُرهُم هَجرًا جَمیلا * و ذَرنی والمُکَذِّبینَ اولِی النَّعمَةِ ومَهِّلهُم قَلیلا" (مزمّل / ۷۳، ۱۰ ـ ۱۱).

۲. بی‌ارزش بودن همه تلاشها و زحمتشان در دنیا که در نتیجه آن زیانکارترین افراد به حساب می‌آیند: "اَلَّذینَ ضَلَّ سَعیُهُم فِی الحَیوةِ الدُّنیا و هُم یَحسَبونَ اَنَّهُم یُحسِنونَ صُنعـا" (کهف / ۱۸، ۱۰۴ ـ ۱۰۵ و نیز یونس / ۱۰، ۲۳ ـ ۲۴)[۲۲۷] و از هدایت الهی محروم مانده، تجارت زندگانی دنیا را می‌بازند: "اُولکَ الَّذینَ اشتَرَوُا الضَّلــلَةَ بِالهُدی فَما رَبِحَت تِجـرَتُهُم وما کانوا مُهتَدین". (بقره / ۲، ۱۶) ۳. خداوند آنان را مورد استهزا و تمسخر قرار می‌دهد: "اَللّهُ یَستَهزِئُ بِهِم ویَمُدُّهُم فی طُغیـنِهِم یَعمَهون". (بقره / ۲، ۱۵) ۴. محروم ماندن از الطاف وبرکات خداوندی: "ثُمَّ بَدَّلنا مَکانَ السَّیِّئَةِ الحَسَنَةَ حَتّی عَفَوا... ولَو اَنَّ اَهلَ القُرَی ءامَنوا واتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَیهِم بَرَکـتٍ مِنَ السَّماءِ والاَرضِ". (اعراف / ۷، ۹۶)[۲۲۸] ۵. به تدریج از هویت انسانی مسخ گشته و به شیطانهایی بشری در کنار شیاطین جنّی بدل می‌گردند: "کَذلِکَ جَعَلنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیـطینَ الاِنسِ والجِن."... (انعام / ۶، ۱۱۲) ۶. شیاطین برای آزار روحی و شکنجه روانی و گرفتار ساختنشان در دام گناهان بر جان آنها فرو فرستاده می‌شوند: "اَنّا اَرسَلنَا الشَّیـطینَ عَلَی الکـفِرینَ تَؤُزُّهُم". (مریم / ۱۹، ۸۳ ـ ۸۴)[۲۲۹] ۷. خروج سخت و زجرآور جانهایشان به هنگام مرگ: "تَزهَقَ اَنفُسُهُم وهُم کـفِرون".(توبه / ۹، ۵۵، ۸۵) [۲۳۰] ۸. دسته‌ای از آنان به حدی از کفر و گمراهی می‌رسند که همه سعی و تلاششان در گمراه ساختن بندگان خدا متمرکز شده، از نسل آنها جز کافر و تبهکار پدید نمی‌آید و در این هنگام، عذاب دنیوی خدا بر آنان نازل گشته، نابودشان می‌سازد: "رَبِّ لا تَذَر عَلَی الاَرضِ مِنَ الکـفِرینَ دَیّارا * اِنَّکَ اِن تَذَرهُم یُضِلّوا عِبادَکَ ولا یَلِدوا اِلاّ فاجِرًا کَفّارا". (نوح / ۷۱، ۲۶ ـ ۲۷)

۹. سرانجام همه آنها عذاب سخت و خوار کننده الهی است؛ همان گونه که در دنیا در کمال عزت با نعمت‌های الهی بر دیگران فخر ورزیده، آنان را به خواری و ذلّت می‌کشاندند: "لَهُم عَذابٌ مُهِین". (آل‌عمران / ۳، ۱۷۸)[۲۳۱].[۲۳۲]

راه‌های ایمنی از استدراج

پیشگیری از زمینه‌ها و نشانه‌های استدراج یا مبارزه با آنها انسان را از پیامدهای سوء آن مصون نگه می‌دارد. در این راستا ۵ راهکار اصلی از آیات و روایات استدراج به دست می‌آید[۲۳۳]:

ایمان و تقوا

این سنّت تنها برای کافران: "فَاَملَیتُ لِلکـفِرینَ" (حجّ / ۲۲، ۴۴) و مکذبان: "والَّذینَ کَذَّبوا بِـ ٔ یـتِنا سَنَستَدرِجُهُم.".. (اعراف / ۷، ۱۸۲) اجرا می‌شود؛ امّا مؤمنان در صورت پایداری بر ایمان و پرهیزگاری در خلال سنّت آزمایش * مورد محک قرار گرفته، ناخالصیها از وجودشان زدوده می‌شود: "ما کانَ اللّهُ لِیَذَرَ المُؤمِنِینَ عَلی ما اَنتُم عَلَیهِ حَتّی یَمیزَ الخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ... فَـ ٔ مِنوا بِاللّهِ ورُسُلِهِ واِن تُؤمِنوا وتَتَّقوا فَلَکُم اَجرٌ عَظیم". (آل‌عمران / ۳، ۱۷۹)[۲۳۴] اگر مردمان تقوا گزینند نعمت‌های الهی به استدراج آنان نمی‌انجامد، بلکه زندگی آنها را مبارک و سعادتمند خواهد گردانید: "ولَو اَنَّ اَهلَ القُرَی ءامَنوا واتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَیهِم بَرَکـتٍ."... (اعراف / ۷، ۹۶)[۲۳۵] التزام به عبودیت خداوند و جهت دادن به اندیشه و روان و رفتار خویش در مسیر شریعت، به انسان نیروی مصونیت از روند خسران و زیان در طول زندگی می‌بخشد: "اِنَّ الاِنسـنَ لَفی خُسر * اِلاَّ الَّذینَ ءامَنوا وعَمِلُوا الصّــلِحـتِ". (عصر / ۱۰۳، ۲ ـ ۳)[۲۳۶].[۲۳۷]

سپاس از خدا، یاد او و نیایش به درگاهش

یاد خدا و آیات الهی: "فَلَمّا نَسوا ما ذُکِّروا بِهِ فَتَحنا عَلَیهِم.".. (انعام / ۶، ۴۴)، سپاس از نعمت‌ها: "لِیَکفُروا بِما ءاتَینـهُم فَتَمَتَّعوا.".. (نحل / ۱۶، ۵۵؛ روم / ۳۰، ۳۴) و نرمش دل و روان: "لـکِن قَسَت قُلوبُهُم" (انعام / ۶، ۴۳) با دعا و تضرّع به درگاه خداوند: "لَعَلَّهُم یَضَّرَّعون" (اعراف / ۷، ۹۴) موجب پیشگیری از ابتلا به استدراج می‌شود. آیه "یَدعونَنا رَغَبـًا ورَهَبـًا وکانوا لَنا خـشِعین" (انبیاء / ۲۱، ۹۰) در مورد کسانی دانسته شده که به وسیله دعا و نیایش از ابتلا به استدراج، به خداوند پناه می‌برند.[۲۳۸] در واقع شکر و سپاس در کنار توبه و استغفار به افزایش نعمت‌ها بدون خطر استدراج می‌انجامد: "لـَن شَکَرتُم لاََزیدَنَّکُم ولـَن کَفَرتُم اِنَّ عَذابی لَشَدید" (ابراهیم / ۱۴، ۷)، از این رو امام صادق(ع) شکر و حمد الهی را به هنگام نعمت، از نشانه‌های ایمنی از استدراج شمرده [۲۳۹] و امام حسین(ع) نشانهاستدراج را غفلت از شکر و سپاس خدا می‌شمرد.[۲۴۰] خداوند از حال مبتلایان به استدراج چنین خبر می‌دهد که هرگاه در دنیا آنان را به کرنش در برابر خدا فرا می‌خواندیم آنان از آن روی می‌گرداندند: "ویُدعَونَ اِلَی السُّجودِ فَلا یَستَطیعون *... وقَد کانوا یُدعَونَ اِلَی السُّجودِ وهُم ســلِمون *... سَنَستَدرِجُهُم مِن حَیثُ لا یَعلَمون". (قلم / ۶۸، ۴۲ ـ ۴۴)[۲۴۱] در آیه‌ای دیگر به صراحت یاد شده که اگر دعا و نیایش آدمیان به درگاه خداوند نبود هیچ‌گاه آن حضرت بدیشان توجهی نمی‌کرد: "قُل ما یَعبَؤُا بِکُم رَبّی لَولا دُعاؤُکُم" (فرقان/ ۲۵، ۷۷)، از این رو در روایات برای ایمنی از استدراج به کثرت یاد خدا توجّه شده است.[۲۴۲] تنها قومی که از عذاب استیصال نجات یافتند قوم * یونس بودند که دعا و نیایش همگانی به درگاه خداوند آنان را از این فرجام شوم رهایی بخشید: "فَلَولا کانَت قَریَةٌ ءامَنَت فَنَفَعَها ایمـنُها اِلاّ قَومَ یونُسَ" (یونس / ۱۰، ۹۸)، ازاین‌رو امامان شیعه در دعاهای خود به سنّت استدراج و آثار زیانبار آن بسیار توجّه کرده: "أنا الذی أمهلتنی فما ارعویت و سترت علیّ فما استحییت و عملت بالمعاصی فتعدّیت فأسقطتنی من عینک فما بالیت... حتّی کأنّک أغفلتنی و من عقوبات المعاصی جنّبتنی حتی کأنّک استحییتنی."..[۲۴۳] و از ابتلا به این عذابهای پنهان الهی به خداوند پناه برده‌اند: "اللّهم لاتمکر بی و لاتستدرجنی و لاتخذلنی"،[۲۴۴] "إلهی لاتؤدّبنی بعقوبتک و لاتمکر بی فی حیلتک"،[۲۴۵] آنگاه با تضرع بسیار از اصرار و پایداری خویش بر راه هدایت و توبه به درگاه خدا در هر حال و صورتی خبر داده: "لو انتهرتنی ما برحت من بابک"[۲۴۶] و درمان حال استدراج را با افزایش نیروی محبت الهی و کاهش محبت دنیا در دل و روان خواستار شده‌اند: "اخرج حبّ الدنیا من قلبی[۲۴۷] "... إلاّ فی وقت أیقظتنی لمحبتک."...[۲۴۸].[۲۴۹]

معادله بیم و امید

همان‌گونه که یأس از رحمت الهی، عملی ناشایست و زیانبار است، امید * افراطی و احساس ایمنی از خشم و عذاب الهی نیز انسان را طغیانگر و بی‌مبالات گردانیده، زمینه ابتلا به استدراج را فراهم می‌سازد: "فَلا یَأمَنُ مَکرَ اللّهِ اِلاَّ القَومُ الخـسِرون" (اعراف / ۷، ۹۹)[۲۵۰]، بنابراین، هرکه از مکر خداوند احساس ایمنی کند به ناچار در مسیر خسران و زیان قرار می‌گیرد، به ویژه آنکه آیه مزبور هیچ‌گونه استثنایی برای این حکم، قائل نشده است، از این‌رو حنفیان، ایمنی از مکر خدا را موجب کفر شمرده و شافعیان [۲۵۱] و روایات شیعه [۲۵۲] آن را یکی از گناهان کبیره دانسته‌اند. گرچه برخی از تفاسیر عرفانی با تأویل واژه "خـسِرون" به کسانی که دنیا و آخرت را باخته و در خداوند فانی گشته‌اند، کوشیده‌اند ایمنی از مکر الهی را در مرحله‌ای از سلوک الی اللّه صواب شمرند؛[۲۵۳] امّا عارفان دیگری همچون ابن‌عربی با استناد به آیه مزبور تصریح کرده‌اند که ایمنی از مکر خدا در هر حال و وضعیتی در دیار آزمایش و تکلیف ناصواب و زیانبار است.[۲۵۴] در واقع تنها راه ایمنی از مکر و استدراج الهی محافظت بر حالت متعادل بیم و امید است، بر همین اساس در روایتی از جبرئیل و میکائیل نقل شده که با تضرع به درگاه الهی از او ایمنی از مکرش را خواستند و خداوند نیز به آنها پاسخ داد که بر همین حال بمانید و از مکر من هیچ گاه احساس ایمنی نکنید،[۲۵۵] از این‌رو امیرمؤمنان، علی(ع) ابزار اعمال مکر و کید الهی را امیدواری بیش از اندازه شمرده [۲۵۶] و افزایش نعمت‌ها را بدون احساس بیم از گرفتاری به استدراج، زیانبار وصف کرده است.[۲۵۷] یکی از راههای حفظ حالت ترس از مکر الهی، پرهیز از کوچک شمردن گناهانِ به ظاهر کوچک است که انسان را به تدریج به گناهان بزرگ می‌کشاند.[۲۵۸].[۲۵۹]

مطالعه حوادث زندگی و سنت‌های الهی

بررسی عوامل پیدایش هر یک از اتفاقات زندگی در چارچوب نظام سنن الهی، به انسان در مسیر پندآموزی از جریانهای زندگی و تأثیرپذیری از هدایتهای الهی یاری می‌رساند: "وقالوا قَد مَسَّ ءاباءَنَا الضَّرّاءُ و السَّرّاءُ."... (اعراف / ۷، ۹۵) مستدرجان به هنگام گذر از حوادث زندگی، یا آنها را تصادفی شمرده [۲۶۰] یا غافل از خداوند تنها با توجّه به اسباب طبیعی به تدبیر و چاره‌جویی می‌پردازند.[۲۶۱].[۲۶۲]

فرایند مشارطه، مراقبه و محاسبه

مجموعه آیاتی که میثاق خداوند را با بندگانش مبنی بر التزام به ایمان و نیکوکاری بدیشان گوشزد می‌کند: "اَلَم اَعهَد اِلَیکُم یـبَنی ءادَمَ اَن لاّ تَعبُدوا الشَّیطـنَ... واَنِ اعبُدونی.".. (یس / ۳۶، ۶۰ ـ ۶۱) در واقع آدمیان را به پذیرش مجدد آن عهدها و کوشش برای تحقق آنها فرا می‌خواند. مجموع آیاتی که از حضور خداوند در همه جا و لزوم یادآوری مداوم وظایف و تعهدات خویش و ضرورت توجّه به خدا و معاد یاد می‌کند: "اَلَّذینَ یَخشَونَ رَبَّهُم بِالغَیبِ و هُم مِنَ السّاعَةِ مُشفِقون" (انبیاء / ۲۱، ۴۹) در واقع به ضرورت نظارت مستمر بر خویشتن توجّه داده است. مجموع آیاتی که به توبه و استغفار فرا می‌خواند به مرحله بازنگری اعمال اشاره دارد. ازاین‌رو عالمان اخلاق برای حرکت صعودی در مسیر صلاح و ایمنی از انحراف و سقوط تدریجی در وادی گمراهی، روندی سه مرحله‌ای را توصیه کرده‌اند: شرط با خویشتن در ضمن برنامه‌ای جامع برای ترک گناهان و التزام به عبودیت خداوند، مراقبت و نظارت مستمر بر مراحل اجرای این شرط در طول اجرای برنامه، بررسی نتایج برنامه و میزان موفقیت و شناخت نقاط ضعف و قوت در پایان برنامه جهت تدوین برنامه‌ای کامل‌تر در دوره‌ای جدید،[۲۶۳] بدین ترتیب روند استدراج کاملاً معکوس گشته، حرکت نزولی به سیر صعودی بدل می‌شود.[۲۶۴]

آیه استدراج

وجه نامیدن آیه ﴿وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ[۲۶۵] و ﴿فَذَرْنِي وَمَنْ يُكَذِّبُ بِهَذَا الْحَدِيثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ[۲۶۶]، به این نام، وجود فعل ﴿سَنَسْتَدْرِجُهُمْ[۲۶۷] در متن این دو آیه است.

استدراج در لغت از ریشه "د ر ج" و در باب استفعال به معانی گرفتن چیزی به تدریج، پله پله بالا بردن یا پایین آوردن، فریفتن، چیزی یا کسی را به چیزی نزدیک کردن است. این کلمه در اصطلاح و کاربرد قرآنی به معنی نزدیک ساختنِ آرام آرام کسی به سوی خود و ناگهانی گرفتن او، یا اغفال کردن کسی با مهلت و نعمت دادن و ناگهان او را گرفتن و در گرداب هلاک پیچیدن است؛ همان‌گونه که طومار را به هم می‌پیچند[۲۶۸].

برخی پژوهشگران قرآنی، ۲۴ آیه از آیات قرآن را که به تصریح یا تلویح به مسئله استدراج دلالت دارند برشمرده‌اند:

  1. ﴿وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ[۲۶۹]،
  2. ﴿لَا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي الْبِلَادِ[۲۷۰]
  3. ﴿مَتَاعٌ قَلِيلٌ ثُمَّ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ[۲۷۱]
  4. ﴿فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ فَتَحْنَا عَلَيْهِمْ أَبْوَابَ كُلِّ شَيْءٍ حَتَّى إِذَا فَرِحُوا بِمَا أُوتُوا أَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً فَإِذَا هُمْ مُبْلِسُونَ[۲۷۲]
  5. ﴿وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ[۲۷۳]
  6. ﴿وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ[۲۷۴]
  7. ﴿وَلَا تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلَادُهُمْ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُعَذِّبَهُمْ بِهَا فِي الدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ[۲۷۵]؛
  8. ﴿قِيلَ يَا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلَامٍ مِنَّا وَبَرَكَاتٍ عَلَيْكَ وَعَلَى أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ وَأُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ يَمَسُّهُمْ مِنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ[۲۷۶]؛
  9. ﴿وَلَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِكَ فَأَمْلَيْتُ لِلَّذِينَ كَفَرُوا ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ[۲۷۷]؛
  10. ﴿ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا وَيُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ[۲۷۸]؛
  11. ﴿فَذَرْنِي وَمَنْ يُكَذِّبُ بِهَذَا الْحَدِيثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ[۲۷۹]
  12. ﴿وَأُمْلِي لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي مَتِينٌ[۲۸۰]
  13. ﴿وَأَصْحَابُ مَدْيَنَ وَكُذِّبَ مُوسَى فَأَمْلَيْتُ لِلْكَافِرِينَ ثُمَّ أَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ[۲۸۱]
  14. ﴿وَكَأَيِّنْ مِنْ قَرْيَةٍ أَمْلَيْتُ لَهَا وَهِيَ ظَالِمَةٌ ثُمَّ أَخَذْتُهَا وَإِلَيَّ الْمَصِيرُ[۲۸۲]
  15. ﴿فَذَرْهُمْ فِي غَمْرَتِهِمْ حَتَّى حِينٍ[۲۸۳]
  16. ﴿أَيَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مَالٍ وَبَنِينَ[۲۸۴]
  17. ﴿نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ بَلْ لَا يَشْعُرُونَ[۲۸۵]
  18. ﴿وَلَوْلَا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفًا مِنْ فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ[۲۸۶]
  19. ﴿وَلِبُيُوتِهِمْ أَبْوَابًا وَسُرُرًا عَلَيْهَا يَتَّكِئُونَ[۲۸۷]
  20. ﴿وَزُخْرُفًا وَإِنْ كُلُّ ذَلِكَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ[۲۸۸]
  21. ﴿كُلُوا وَتَمَتَّعُوا قَلِيلًا إِنَّكُمْ مُجْرِمُونَ[۲۸۹]؛
  22. ﴿إِنَّهُمْ يَكِيدُونَ كَيْدًا[۲۹۰]
  23. ﴿وَأَكِيدُ كَيْدًا[۲۹۱]
  24. ﴿فَمَهِّلِ الْكَافِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْدًا[۲۹۲].[۲۹۳]

که از این میان، دو آیه ﴿وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ[۲۹۴] و ﴿فَذَرْنِي وَمَنْ يُكَذِّبُ بِهَذَا الْحَدِيثِ سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ[۲۹۵] به صراحت به موضوع استدراج اشاره کرده و به این نام معروف‌اند.

استدراج فقط در دو آیه صراحتاً آمده و هر دو درباره تکذیب‌کنندگان آیات الهی است؛ اما کید الهی، مهلت دادن، استهزاء، طول عمر دادن و... به عنوان استدراج، بارها در آیات پیش گفته قرآن تکرار شده است. استدراج، عبارت از حرکت تدریجی به سوی هلاک و مجازات الهی است که با مهلت دادن / املاء حق تعالی به مجرمان همراه است. از مجموع آیات استدراج - چه تصریحاً و چه تلویحاً - چنین برمی آید که خداوند، گنهکاران و طغیان‌گران جسور را طبق یک سنت ثابت، بلافاصله گرفتار هلاک و مجازات نمی‌کند، بلکه ابتدا درهای نعمت را به روی ایشان میگشاید و هرچه در مسیر طغیان، بیشتر گام برمی دارند، نعمت‌ها هم فزونی مییابد، که در این صورت از دو حال خارج نیست:

  1. خطاکاران متنبه می‌شوند، که در این حالت، هدایت الهی رخ می‌نماید.
  2. بر غرور و معاصی ایشان افزوده می‌شود که مضمون استدراج و حرکت تدریجی به سوی هلاک و مجازات دردناک‌تری است، زیرا هنگامی که غرق در انواع نعمت‌ها می‌شوند، خداوند همه آنها را از ایشان می‌گیرد و طومار زندگی‌شان را درهم می‌پیچد[۲۹۶].

استدراج، دو حالت ظاهری و باطنی دارد که دو روی یک سکه‌اند؛ حالت ظاهری آن: تنعّم، آسایش و احساس عزت و اقتدار و حالت باطنی و واقعی آن: فرو رفتن آرام در باتلاق هلاکت و ابتلای تدریجی به عذاب الهی را نمایش می‌دهند.

در تاریخ بشر نمونه‌های فراوانی برای این سنت الهی مضبوط است و اختصاص به جامعه، گروه، نسل و عصر خاصی ندارد، بلکه همه جوامع و اعصار و اعقاب را در بر می‌گیرد که چندین نمونه بارز آن در گزارش‌های صریح قصص قرآن انعکاس یافته است از جمله: داستان‌های قوم عاد و ثمود، قوم سبأ، قوم فرعون، بلعم باعورا، قارون و....

نظر امام صادق(ع) درباره آیه استدراج: ﴿وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ[۲۹۷] چنین است: "منظور از آن، بنده گناهکاری است که پس از ارتکاب گناه، خداوند او را مشمول نعمت مجدد می‌کند اما آن نعمت وی را سرگرم کرده و در نتیجه از استغفارگناهان غافل می‌سازد"[۲۹۸].

در تحف العقول از امام حسین(ع) چنین گزارش شده است: "استدراج از خداوند سبحان آن است که نعمت بنده را فراوان کند و توفیق شکر را از او سلب نماید"[۲۹۹]. در آیه ﴿وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ[۳۰۰] می‌فرماید: "و کسانی که آیات ما را دروغ انگاشتند به زودی ایشان را به گونه‌ای که درنیابند، آهسته آهسته فرو می‌گیریم و عذاب می‌کنیم".

در این آیه، قرینه مقام دلالت دارد بر اینکه منظور از استدراج، نزدیک شدن به هلاکت است، یا در دنیا و یا در آخرت؛ و اینکه استدراج را به روشنی مقید ساخته که خود گناهکاران نفهمند، برای این است که بفهماند این نزدیک کردن، آشکار نیست، بلکه در همان سرگرمی به بهره‌مندی از مظاهر زندگی مادی، پنهان شده است. در نتیجه این افراد با زیاده‌روی در معصیت، پیوسته به هلاکت نزدیک می‌شوند و ناگهان گرفتار عذاب می‌گردند، چنان‌که خداوند متعال می‌فرماید: "بلکه عذاب چنان ناگهانی به آنان روی می‌کند که دچار حیرت می‌شوند" ﴿بَلْ تَأْتِيهِمْ بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ فَلَا يَسْتَطِيعُونَ رَدَّهَا وَلَا هُمْ يُنْظَرُونَ[۳۰۱]. پس می‌توان گفت استدراج، تجدید نعمتی پس از نعمت دیگر است تا به این وسیله، لذت بردن از آن نعمت‌ها ایشان را از توجه به وبال کارهایشان غافل سازد[۳۰۲]. لذا ﴿سَنَسْتَدْرِجُهُمْ یعنی با وجود آنکه ایشان غرق در گمراهی‌اند، پی در پی به آنان نعمت می‌دهیم و ایشان را کم‌کم به سوی خود می‌کشیم و ناگهان آنان را در طومار مرگ می‌پیچیم و از صفحه روزگار برمی‌داریم[۳۰۳].

طبری هم می‌گوید: "این استدراج به سوی مرگ و عذاب با مهلت دادن و تزیین اعمال مجرمانه و گناهان همراه است به گونه‌ای که شخص خطا کار را دچار غرور نموده و احساس می‌کند که به وی احسان شده است"[۳۰۴].

هر باور و اعتقاد دینی در زندگی انسان دارای آثار و نتایجی است، زیرا هر بینشی منجر به گرایش و عمل می‌گردد. سنت استدراج نیز، به عنوان یک باور دینی متکی به گزارش اصیل قرآنی، دارای آثار و نتایجی در زندگی افراد و جامعه معتقد به آن می‌باشد.

یکی از مهم‌ترین آثار و نتایج سنت استدراج در جامعه، این است که از غرور بی‌جا جلوگیری می‌کند، زیرا داشتن ثروت زیاد و قدرت فراوان و... تنها نشانه آن نیست که خداوند ما را دوست دارد، بلکه ممکن است استدراج و مقدمه مجازات باشد.

از پیامبر اسلام(ص) نقل شده است که: "خداوند به داود وحی کرد که: ای داود، در هر حال از من بترس و از هر حالی بیشتر، آن موقعی بترس که نعمت‌هایم از هر دری به سویت سرازیر می‌شود. مبادا کاری کنی که به زمینت زنم و دیگر به نظر رحمت به تو نظر نکنم"[۳۰۵]. و یا در آیات﴿أَيَحْسَبُونَ أَنَّمَا نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مَالٍ وَبَنِينَ[۳۰۶]، ﴿نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ بَلْ لَا يَشْعُرُونَ[۳۰۷]. خداوند کسانی را که اشتباهی داشته‌اند متنبه نموده و می‌فرماید: اگر ما در مال و اولاد به ایشان توسعه دادیم، خیال نکنند که خواسته‌ایم خیرات ایشان را زودتر به ایشان برسانیم؛ چون اگر چنین بود، توانگران و مترفین ایشان را به عذاب خود دچار نمی‌کردیم، بلکه این عمل ما برای بیشتر عذاب کردن است[۳۰۸].

یکی دیگر از آثار و نتایج سنت استدراج، تبیین چگونگی ثروت زیاد و رفاه و... در دست کافران و انسان‌های گنه‌کار و عصیان‌گر است. بنابراین خداوند خواهان گمراهی و عذاب بندگان خود نیست، بلکه این بندگان هستند که به محض دستیابی به ثروت و قدرت، اوامر الهی را به فراموشی سپرده و گرفتار سنت استدراج می‌شوند.[۳۰۹]

منابع

پانویس

  1. المصباح، ص ۱۹۱؛ تاج العروس، ج ۳، ص ۳۶۱، "درج.
  2. مقاییس اللغه، ج ۲، ص ۲۷۵، "درج.
  3. لسان‌العرب، ج ۴، ص ۳۲۱؛ مفردات، ص ۳۱۱، "درج.
  4. الصحاح، ج ۱، ص ۳۱۳، "درج.
  5. التحقیق، ج ۳، ص ۱۸۲، "درج.
  6. زادالمسیر، ج ۳، ص ۲۹۵؛ جوامع‌الجامع، ج ۱، ص ۴۸۶؛ الاصفی، ج ۱، ص ۴۱۵.
  7. البرهان فی علوم‌القرآن، ج ۲، ص ۴۲۳؛ شرح نهج‌البلاغه، ج ۲، ص ۳۷۶.
  8. تأویل مشکل القرآن، ص ۱۶۶؛ فتح القدیر، ج ۲، ص ۲۷۱.
  9. مفردات، ص ۳۱۱؛ معانی القرآن، ج ۳، ص ۲۷۱؛ نمونه، ج ۷، ص ۳۲ ـ ۳۴.
  10. السنن‌الالهیه، ص۲۳۱ـ۲۳۵؛ المیزان، ج۸، ص۳۴۶؛ ج ۱۹، ص ۳۸۶.
  11. معموری، علی، مقاله "استدراج"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳.
  12. «و آنان را که آیات ما را دروغ شمردند آرام‌آرام از جایی که درنمی‌یابند فرو خواهیم گرفت» سوره اعراف، آیه ۱۸۲.
  13. «بنابراین مرا با آن کسان که این سخن را دروغ می‌شمرند وا بگذار! به زودی آنان را آرام آرام از جایی که درنیابند فرو می‌گیریم» سوره قلم، آیه ۴۴.
  14. المیزان، ج ۸، ص ۳۴۷.
  15. بحارالانوار، ج ۷، ص ۲۷۱؛ ج ۸۷، ص ۱۳۹.
  16. معموری، علی، مقاله "استدراج"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳.
  17. التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص ۹۳ ـ ۹۴.
  18. بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۳۷۷ ـ ۳۹۱.
  19. التحقیق، ج ۱۱، ص ۵۲، "مدّ".
  20. مفردات، ص ۷۶۳، "مد".
  21. «آیا می‌پندارند در آنچه از مال و فرزندان که آنان را بدان یاری می‌رسانیم» سوره مؤمنون، آیه ۵۵-۵۶.
  22. «بگو: کسانی که در گمراهی به سر برند، باید که (خداوند) بخشنده به (زمان و مهلت) آنها نیک افزونی دهد تا آنگاه که آنچه را به آنان وعده داده‌اند- یا عذاب یا رستخیز- ببینند و خواهند دانست چه کسی دارای جایگاهی بدتر و سپاهی ناتوان‌تر است» سوره مریم، آیه ۷۵.
  23. «خداوند است که آنها را به ریشخند می‌گیرد و آنان را در سرکشی‌شان در حالی که سرگشته‌اند فرو می‌گذارد» سوره بقره، آیه ۱۵.
  24. فیض القدیر، ج ۳، ص ۷۳۶.
  25. التحقیق، ج ۱۱، ص ۱۵، "متع".
  26. مفردات، ص ۷۵۷، "متع".
  27. «چندان آنان و پدرانشان را بهره‌مند کردی که یاد (تو) را فراموش کردند و گروهی شدند به نابودی افتاده» سوره فرقان، آیه ۱۸.
  28. «و به آنچه با آن دسته‌هایی از آنان را بهره‌مند گردانده‌ایم چشم مدوز، آراستگی زندگی این جهان را (به آنان داده‌ایم) تا آنان را در آن بیازماییم و روزی پروردگارت بهتر و پایاتر است» سوره طه، آیه ۱۳۱.
  29. «به چیزی که دسته‌هایی از کافران را بدان بهره‌مند کرده‌ایم چشم مدوز و برای آنان اندوه مخور و برای مؤمنان افتادگی کن!» سوره حجر، آیه ۸۸.
  30. مفردات، ص ۷۷۶ ـ ۷۷۷، "ملا".
  31. «کافران هیچ مپندارند اینکه مهلتشان می‌دهیم برای آنها نیکوست؛ جز این نیست که مهلتشان می‌دهیم تا بر گناه بیفزایند و آنان را عذابی خوارساز خواهد بود» سوره آل عمران، آیه ۱۷۸.
  32. «و به آنان مهلت می‌دهم که تدبیر من سنجیده است» سوره اعراف، آیه ۱۸۳.
  33. «و به یقین پیامبران پیش از تو ریشخند شده‌اند؛ پس به کافران مهلت دادم آنگاه آنان را فرو گرفتم؛ بنابراین (بنگر که) کیفر من چگونه بود؟» سوره رعد، آیه ۳۲.
  34. «و «اصحاب مدین» و (نیز) موسی دروغگو شمرده شد و به کافران مهلت دادم سپس آنان را فرو گرفتم پس (بنگر) کیفر من چگونه بود» سوره حج، آیه ۴۴.
  35. «و چه بسا شهرهایی که به (مردم) آنها مهلت دادم با آنکه ستمگر بودند سپس آنها را فرو گرفتم و بازگشت (هر چیز) به سوی من است» سوره حج، آیه ۴۸.
  36. الکشاف، ج ۱، ص ۴۴۴.
  37. «آنان که کوشش‌هایشان در زندگانی دنیا تباه شده است ولی خود گمان می‌برند که نیکوکارند» سوره کهف، آیه ۱۰۴.
  38. جامع‌البیان، مج ۱۴، ج ۲۹، ص ۵۴.
  39. «بی‌گمان، شیطان (کفر را) در چشم آنان که به گذشته خود- پس از آنکه رهنمود برایشان روشن شد- بازگشتند، آراست و به آنان میدان داد» سوره محمد، آیه ۲۵.
  40. مفردات، ص ۴۳۷، "سول".
  41. «پس چرا آنگاه که خشم ما به سراغشان آمد لابه نکردند؟ لیکن (در حقیقت) دل‌هایشان سخت شد و شیطان، کاری را که انجام می‌دادند برای آنان آراست» سوره انعام، آیه ۴۳.
  42. «این (عذاب) از آن روست که شما در زمین ناحقّ (و نابجا) شادمانی می‌کردید و از آن رو که سرمستی می‌ورزیدید» سوره غافر، آیه ۷۵.
  43. «خداوند سرخوشان را دوست نمی‌دارد» سوره قصص، آیه ۷۶.
  44. المصباح، ص ۴۶۶؛ التحقیق، ج ۹، ص ۴۹، "فرح".
  45. الصحاح، ج ۲، ص ۵۹۲؛ مفردات، ص ۱۲۹، "بطر".
  46. «و چه بسیار شهرهایی را نابود کردیم که (مردم آنها) در زندگی خویش سرمستی می‌کردند و اینک این خانه‌های آنهاست که پس از آنها جز اندکی، خالی مانده است و ماییم که وارثیم» سوره قصص، آیه ۵۸.
  47. مفردات، ص ۱۲۹، "بطر".
  48. «فردا خواهند دانست که دروغزن خویشتن‌خواه، کیست؟» سوره قمر، آیه ۲۶.
  49. التحقیق، ج ۱، ص ۹۲.
  50. «و چون به نزد خویشان خود می‌رفتند، خنده‌زنان می‌رفتند،» سوره مطففین، آیه ۳۱.
  51. التحقیق، ج ۹، ص ۱۳۰، ۱۳۲، "فکه".
  52. «آنان را واگذار تا بخورند و بهره گیرند و آرزو سرگرمشان دارد، زودا که بدانند» سوره حجر، آیه ۳.
  53. التحقیق، ج ۱۰، ص ۲۴۶، "لهو".
  54. «پس آنان را واگذار تا یاوه گویند و به بازی پردازند تا آن روز را که به آنان وعده می‌دهند ببینند» سوره زخرف، آیه ۸۳.
  55. لسان العرب، ج ۱۲، ص ۲۸۷؛ التحقیق، ج ۱۰، ص ۱۹۷، "لعب".
  56. مفردات، ص ۷۸۰ ـ ۷۸۱، "مهل".
  57. «و مرا با این دروغ‌انگاران شاد خوار وا بگذار و به آنان اندکی مهلت بخش» سوره مزمل، آیه ۱۱.
  58. «پس کافران را فرصتی ده و اندکک به خود واگذار» سوره طارق، آیه ۱۷.
  59. التحقیق، ج ۱۱، ص ۱۹۲، "مهل".
  60. «و خداوند را از آنچه ستمگران به جای می‌آورند غافل مپندار، جز این نیست که (عذاب) آنان را تا روزی که چشم‌ها در آن خیره می‌گردد پس می‌افکند» سوره ابراهیم، آیه ۴۲.
  61. «گفت: به من تا روزی که (همه) برانگیخته می‌شوند مهلت ده!» سوره اعراف، آیه ۱۴.
  62. «فرمود: تو از مهلت‌یافتگانی» سوره اعراف، آیه ۱۵.
  63. «و چشم به راه دارید که ما (نیز) چشم به راهیم» سوره هود، آیه ۱۲۲.
  64. مفردات، ص ۶۹، ۸۱۳.
  65. مجمع‌البیان، ج ۶، ص ۵۰۵.
  66. مفردات، ص ۸۶۲؛ التحقیق، ج ۱۳، ص ۷۵، "وذر".
  67. «پس آنان را چندی در تنگنایی که در آنند واگذار!» سوره مؤمنون، آیه ۵۴.
  68. « آنان را در سرکشی‌شان سرگردان وا می‌نهیم» سوره انعام، آیه ۱۱۰.
  69. «و دل‌ها و دیدگان آنان را دگرگون می‌گردانیم چنان که بار نخست (هم) به آن ایمان نیاوردند» سوره انعام، آیه ۱۱۰.
  70. «خداوند بر دل‌ها و بر شنوایی آنان مهر نهاده و بر بینایی‌های آنها پرده‌ای است و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره بقره، آیه ۷.
  71. «آنان که در آیات خداوند بی‌آنکه برهانی برای آنان آمده باشد چالش می‌ورزند، (کارشان) نزد خداوند و نزد مؤمنان، سخت خشم‌انگیز است؛ بدین‌گونه خداوند بر دل هر خویش‌بین گردنکشی مهر می‌نهد» سوره غافر، آیه ۳۵.
  72. «آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را، خدای خویش گرفته است » سوره جاثیه، آیه ۲۳.
  73. « (خداوند نیز) آنان را از یاد خودشان برد» سوره حشر، آیه ۱۹.
  74. «خداوند آنان را برای کفرشان لعنت کرده است پس جز اندکی، ایمان نخواهند آورد» سوره نساء، آیه ۴۶.
  75. المیزان، ج ۲۰، ص ۲۶۱.
  76. «جز این نیست که مهلتشان می‌دهیم تا بر گناه بیفزایند و آنان را عذابی خوارساز خواهد بود» سوره آل عمران، آیه ۱۷۸.
  77. المیزان،، ج ۴، ص ۷۸.
  78. بحار الانوار، ج ۱۴، ص ۳۰۰.
  79. رحمة من‌الرحمن، ج ۱، ص ۴۸۳؛ تفسیر بیضاوی، ج ۲، ص ۱۲۶؛ روح‌المعانی، مج ۶، ج ۹، ص ۱۸۵.
  80. «و (بنی اسرائیل) نیرنگ ورزیدند و خداوند تدبیر کرد و خداوند بهترین تدبیر کنندگان است» سوره آل عمران، آیه ۵۴.
  81. جامع‌البیان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۱۸۸؛ الکشاف، ج ۲، ص ۱۳۴، ۱۸۲، ۵۹۶؛ روح‌المعانی، مج ۳، ج ۳، ص ۲۸۳.
  82. «و به آنان مهلت می‌دهم که تدبیر من سنجیده است» سوره اعراف، آیه ۱۸۳.
  83. « خداوند نیرنگ می‌بازند و او نیز با آنان تدبیر می‌کند » سوره نساء، آیه ۱۴۲.
  84. زادالمسیر، ج ۳، ص ۳۰۰؛ تفسیر قرطبی، ج ۱، ص ۲۰۸.
  85. «و از ایشان، کسی است که می‌گوید: به من اجازه (کناره گیری از جهاد) بده و مرا در آشوب میفکن! آگاه باش که آنان در آشوب افتاده‌اند و دوزخ فراگیرنده کافران است» سوره توبه، آیه ۴۹.
  86. «اگر خیری به تو رسد ناخشنود می‌شوند و اگر بلایی به تو رسد می‌گویند: ما از پیش (صلاح) کار خود را (در نظر) گرفته بودیم و با شادی رو می‌گردانند» سوره توبه، آیه ۵۰.
  87. «و به آنچه با آن دسته‌هایی از آنان را بهره‌مند گردانده‌ایم چشم مدوز، آراستگی زندگی این جهان را (به آنان داده‌ایم) تا آنان را در آن بیازماییم و روزی پروردگارت بهتر و پایاتر است» سوره طه، آیه ۱۳۱.
  88. المیزان، ج ۹، ص ۳۰۵ ـ ۳۰۹.
  89. نمونه، ج ۲۶، ص ۳۷۶.
  90. الاصفی، ج ۱، ص ۵۰۷.
  91. شرح اصول کافی، ج ۱، ص ۱۸.
  92. «آیا مردم پنداشته‌اند همان بگویند ایمان آورده‌ایم وانهاده می‌شوند و آنان را نمی‌آزمایند؟» سوره عنکبوت، آیه ۲.
  93. «و هرگاه با کسانی که ایمان آورده‌اند دیدار کنند می‌گویند ایمان آورده‌ایم و چون با شیطان‌های خود تنها شوند می‌گویند ما با شماییم، ما تنها (مؤمنان را) ریشخند می‌کنیم» سوره بقره، آیه ۱۴.
  94. «خداوند است که آنها را به ریشخند می‌گیرد و آنان را در سرکشی‌شان در حالی که سرگشته‌اند فرو می‌گذارد» سوره بقره، آیه ۱۵.
  95. امالی، ج۴، ص ۵۵؛ الاعتقادات، ص۳۶؛ مجمع‌البیان، ج ۱، ص ۱۴۱.
  96. التحقیق، ج ۸، ص ۴۹.
  97. «و مردان و زنان منافق و مردان و زنان مشرک را که به خداوند بدگمانند عذاب کند، بر آنان گردش بد (روزگاران) باد! و خداوند بر آنان خشم و لعنت آورده و دوزخ را برای آنان فراهم کرده است و این بد پایانه‌ای است» سوره فتح، آیه ۶.
  98. «پس در کار آنها شتاب مورز که ما حساب کار آنان را نیک داریم» سوره مریم، آیه ۸۴.
  99. جامع‌البیان، مج ۹، ج ۱۶، ص ۱۵۷ ـ ۱۵۸؛ کشف‌الاسرار، ج ۶، ص ۸۰.
  100. المیزان، ج ۱۴، ص ۱۱۰.
  101. «سوگند به روزگار، که آدمی در زیانمندی است» سوره عصر، آیه ۱-۲.
  102. «و خداوند بر آن نیست که گروهی را پس از راهنمایی گمراه گذارد تا برای آنها روشن گرداند از چه پرهیز کنند؛ به راستی خداوند به هر چیزی داناست» سوره توبه، آیه ۱۱۵.
  103. «بنابراین مرا با آن کسان که این سخن را دروغ می‌شمرند وا بگذار! به زودی آنان را آرام آرام از جایی که درنیابند فرو می‌گیریم» سوره قلم، آیه ۴۴.
  104. «از سر گردنکشی در زمین و نیرنگ زشت؛ و نیرنگ زشت، جز به نیرنگباز برنمی‌گردد » سوره فاطر، آیه ۴۳.
  105. «پس آنان را چندی در تنگنایی که در آنند واگذار!» سوره مؤمنون، آیه ۵۴.
  106. «در نظر گزافکاران کارهایی را که می‌کردند آراسته‌اند» سوره یونس، آیه ۱۲.
  107. « خداوند جز این نمی‌خواهد که آنان را به برخی از گناهانشان گرفتار سازد » سوره مائده، آیه ۴۹.
  108. «چه بر سر شما آمده است که درباره منافقان، دو گروه شده‌اید در حالی که خداوند آنان را برای آنچه که انجام داده‌اند واژگون کرده است» سوره نساء، آیه ۸۸.
  109. «آیا هنگام آن نرسیده است که دل‌های مؤمنان از یاد خداوند و از آنچه از سوی حق فرو فرستاده شده است فروتنی یابد و مانند کسانی نباشند که پیش از این به آنان کتاب (آسمانی) دادند اما روزگار بر آنان به درازا کشید و دل‌هاشان سخت شد و بسیاری از آنان بزهکار بودند؟» سوره حدید، آیه ۱۶.
  110. «و اگر خداوند برای مردم، همگون شتابی که در خیر دارند شرّ را پیش می‌افکند عمرشان سر می‌آمد پس ما کسانی را که لقای ما را امید نمی‌برند سرگردان در سرکشی‌شان وا می‌گذاریم» سوره یونس، آیه ۱۱.
  111. «خداوند هم او را به عقوبت جهان بازپسین و نخستین، فرو گرفت» سوره نازعات، آیه ۲۵.
  112. «کافران هیچ مپندارند اینکه مهلتشان می‌دهیم برای آنها نیکوست؛ جز این نیست که مهلتشان می‌دهیم تا بر گناه بیفزایند و آنان را عذابی خوارساز خواهد بود» سوره آل عمران، آیه ۱۷۸.
  113. «و چون ما را به خشم آوردند از آنان انتقام گرفتیم و همه را غرق کردیم» سوره زخرف، آیه ۵۵.
  114. « چه بسیار مردم یک دوره را نابود کردیم که به آنان در زمین توانمندی داده بودیم » سوره انعام، آیه ۶.
  115. «و بسا شهرهایی را در هم کوفتیم که (مردم آنها) ستمگر بودند و پس از آنها گروهی دیگر پدید آوردیم» سوره انبیاء، آیه ۱۱.
  116. «و بنگر سرانجام نیرنگشان چگونه بود؛ ما آنان و قومشان همگی را نابود ساختیم» سوره نمل، آیه ۵۱.
  117. «پس واپسین بازمانده گروه ستمگران از میان برداشته شد و سپاس خداوند پروردگار جهانیان را» سوره انعام، آیه ۴۵.
  118. جامعه و تاریخ، ص ۴۵۰.
  119. معموری، علی، مقاله "استدراج"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳.
  120. مجمع‌البیان، ج ۸، ص ۶۴۵.
  121. معموری، علی، مقاله "استدراج"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳.
  122. «آیا نیندیشیده‌اند که ما به سرزمین (کفر) می‌آییم؛ از پیرامون‌های آن می‌کاهیم؟ و خداوند داوری می‌کند و داوری‌اش بازدارنده‌ای ندارد و او حسابرسی سریع است» سوره رعد، آیه ۴۱.
  123. نمونه، ج ۱۳، ص ۴۱۵ ـ ۴۱۶.
  124. «که آدمی در زیانمندی است» سوره عصر، آیه ۲.
  125. «جز آنان که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند و یکدیگر را به راستی پند داده‌اند و همدیگر را به شکیبایی اندرز داده‌اند» سوره عصر، آیه ۳.
  126. « بدین‌گونه ما آیات را برای کسانی که خرد می‌ورزند روشن می‌داریم» سوره روم، آیه ۲۸.
  127. «و ما هیچ شهری را نابود نکردیم مگر آنکه بیم‌دهندگانی داشت» سوره شعراء، آیه ۲۰۸.
  128. مجمع‌البیان، ج ۷، ص ۳۲۱؛ تفسیر المنار، ج ۴، ص ۲۵۰؛ نمونه، ج ۵، ص ۲۳۶ ـ ۲۳۸.
  129. جامع‌البیان، مج ۶، ج ۹، ص ۱۸۱؛ الکافی، ج ۸، ص ۲۹؛ التبیان، ج ۵، ص ۴۳.
  130. تفسیر المنار، ج ۴، ص ۲۵۰.
  131. المیزان، ج ۲۰، ص ۱۵۵ ـ ۱۵۶.
  132. الکاشف، ج ۲، ص ۲۱۱.
  133. تفسیر المنار، ج ۹، ص ۴۵۲.
  134. التفسیرالکبیر، ج۱۵، ص۷۳ ـ ۷۴؛ رحمة من‌الرحمن، ج ۲، ص ۱۶۰؛ نمونه، ج ۳، ص ۱۸۴.
  135. الفروق‌اللغویه، ص۷۲ ـ ۷۳؛ الکافی، ج۲، ص۴۲۴.
  136. المیزان، ج ۸، ص ۳۴۶.
  137. المیزان، ج ۹، ص ۳۰۹.
  138. المیزان، ج ۱۹، ص ۳۸۶.
  139. مجمع‌البیان، ج ۵، ص ۶۰.
  140. التفسیر الکبیر، ج ۲۱، ص ۹۳.
  141. تفسیر المنار، ج ۴، ص ۲۵۰؛ فی ظلال القرآن، ص ۱۳۳۷.
  142. معموری، علی، مقاله "استدراج"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳.
  143. نمونه، ج ۲۶، ص ۳۷۶ ـ ۳۷۷.
  144. التفسیر الکبیر، ج ۲۶، ص ۸۲.
  145. المیزان، ج ۷، ص ۸۹.
  146. مجمع البیان، ج ۹، ص ۱۵۸.
  147. الکشاف، ج ۲، ص ۲۳.
  148. فی ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۳۳۷.
  149. جامع‌البیان، مج۶، ج ۹، ص۱۱ ـ ۱۳؛ کشف‌الاسرار، ج ۳، ص ۶۸۶؛ الکشاف، ج ۲، ص ۱۳۲ ـ ۱۳
  150. المیزان، ج ۸، ص ۱۹۵.
  151. روح البیان، ج ۳، ص ۳۱.
  152. التفسیرالکبیر، ج ۲۳، ص ۴۳.
  153. المیزان، ج ۱۲، ص ۸۲.
  154. کشف‌الاسرار، ج ۳، ص ۸۰۳؛ ج ۵، ص ۳۴۳.
  155. روض‌الجنان، ج ۵، ص ۱۷۷؛ روح‌المعانی، مج ۶، ج ۹، ص ۱۸۵.
  156. مقدمه‌ ابن‌ خلدون، ص ۲۰۷.
  157. معموری، علی، مقاله "استدراج"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳.
  158. عوالی‌اللئالی، ج ۴، ص ۱۱۹.
  159. مجمع‌البیان، ج ۳، ص ۳۱۵.
  160. بحارالانوار، ج ۸۷، ص ۲۵۷.
  161. الدرع‌الواقیه، ص ۱۶۱، ۲۴۷؛ بحارالانوار، ج ۹۴، ص ۱۸۱.
  162. عون المعبود، ج ۴، ص۲۶۳؛ تحف‌العقول، ص۱۵۴.
  163. التبیان، ج ۳، ص ۳۶۵.
  164. کشف اللثام، ج ۲، ص ۴۹۶؛ جواهر الکلام، ج ۴۳، ص ۳۳.
  165. فیض‌القدیر، ج ۶، ص ۵۰۴.
  166. العهودالمحمدیه، ص ۲۷۳.
  167. شرح‌الاسماء اللّه الحسنی، ج ۱، ص ۷۱؛ التفسیرالکبیر، ج ۲۱ ـ ۲۲، ص ۸۵ ـ ۹۰؛ روح‌البیان، ج۳، ص۳۱.
  168. معجم لغة الفقهاء، ص ۴۰۹.
  169. تفسیر قرطبی، ج ۱، ص ۲۰۴.
  170. جامع البیان، مج ۵، ج ۸، ص ۶۲۲.
  171. تفسیر ابن‌کثیر، ج ۲، ص ۵۷۱.
  172. فتح القدیر، ج ۳، ص ۲۸۶.
  173. المیزان، ج ۳، ص ۱۳۸، ۱۴۲.
  174. جامع البیان، مج ۱۳، ج ۲۵، ص ۱۰۳ ـ ۱۰۴؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۴۴۴.
  175. زادالمسیر، ج ۷، ص ۲۱ ـ ۲۲؛ المیزان، ج، ص ۱۳۸ ـ ۱۳۹.
  176. بحارالانوار، ج ۱۲، ص ۳۸۸؛ المستدرک، ج ۲، ص ۶۲۰.
  177. بحارالانوار، ج ۳۱، ص ۵۶۰.
  178. کشف الاسرار، ج ۱۰، ص ۴۵۳؛ الکشاف، ج ۴، ص ۵۹۵.
  179. معموری، علی، مقاله "استدراج"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳.
  180. التفسیرالکبیر، ج ۱۵، ص ۷۴؛ تفسیر قرطبی، ج ۴، ص ۱۸۴.
  181. التفسیر الکبیر، ج ۹، ص ۱۰۷.
  182. تفسیر بیضاوی، ج ۱، ص ۳۰۷؛ روح‌المعانی، مج ۳، ج ۴، ص ۲۱۲.
  183. روح البیان، ج ۲، ص ۱۲۹ ـ ۱۳۰.
  184. التفسیرالکبیر، ج ۳۰، ص ۹۷.
  185. کشف‌الاسرار، ج۲، ص۳۵۳ ـ ۳۵۴؛ ج۶، ص۴۵۲؛ التفسیرالکبیر، ج ۹، ص ۱۰۷؛ ج ۱۵، ص ۷۴.
  186. کشف‌الاسرار، ج ۲، ص ۳۵۴.
  187. امالی، ج ۴، ص ۵۵.
  188. التبیان، ج ۵، ص ۴۱.
  189. التبیان، ج ۵، ص ۴۲ ـ ۴۳.
  190. تفسیر المنار، ج ۴، ص ۲۵۰.
  191. راهنما، ج ۹، ص ۴۳۸.
  192. شرح نهج‌البلاغه، ج ۱۸، ص ۲۸۲.
  193. التبیان، ج ۵، ص ۴۱؛ روض‌الجنان، ج ۵، ص ۱۷۷.
  194. تفسیر المنار، ج ۴، ص ۲۵۰.
  195. مجمع‌البیان، ج ۲، ص ۸۹۳.
  196. الکشاف، ج ۱، ص ۴۴۴.
  197. روض الجنان، ج ۵، ص ۱۷۶؛ روح المعانی، مج ۳، ج ۴، ص ۲۱۲.
  198. مجمع‌البیان، ج ۲، ص ۸۹۴.
  199. الکشاف، ج ۱، ص ۴۴۴.
  200. مجمع‌البیان، ج ۲، ص ۸۹۳.
  201. التفسیرالکبیر، ج ۹، ص ۱۰۸ ـ ۱۰۹.
  202. المیزان، ج ۱، ص۹۳ ـ ۹۶.
  203. فی ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۳۳۶.
  204. المیزان، ج ۴، ص ۷۸.
  205. مبانی انسان‌شناسی، ص ۴۴۴.
  206. التفسیرالکبیر، ج ۱۵، ص ۷۵.
  207. تفسیر المنار، ج ۴، ص ۲۵۰.
  208. مجمع‌البیان، ج ۵، ص ۱۷۹.
  209. شرح نهج‌البلاغه، ج ۱۸، ص ۱۳۲؛ نمونه، ج ۵، ص ۲۳۶.
  210. جامع‌البیان، مج ۱۴، ج ۲۹، ص ۵۴؛ المیزان، ج ۲۰، ص ۱۵۶؛ نمونه، ج ۲۶، ص ۳۷۷.
  211. تلخیص الحبیر، ج ۵، ص ۹۵.
  212. المیزان، ج ۱۳، ص ۳۳۳ ـ ۳۳۴؛ نمونه، ج ۱۲، ص ۴۷۷.
  213. روح‌البیان، ج ۲، ص ۱۳۰.
  214. تفسیر ابوحمزه ثمالی، ص ۳۴۲.
  215. تفسیر المنار، ج ۴، ص ۴۱۴ ـ ۴۱۵.
  216. نهج‌البلاغه، حکمت ۱۰۸.
  217. الصافی، ج ۳، ص ۴۰۲.
  218. تفسیر ابوحمزه ثمالی، ص ۲۰۵؛ علل الشرایع، ج ۱، ص ۴۶؛ الجواهر السنیه، ص ۲۷.
  219. تفسیر بیضاوی، ج ۴، ص ۱۰۵.
  220. فی ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۳۳۹.
  221. حاشیة الدسوقی، ج ۱، ص ۱۱.
  222. تفسیر قرطبی، ج ۴، ص ۲۰۴.
  223. الرسائل، ج ۳، ص ۱۹۳.
  224. معموری، علی، مقاله "استدراج"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳.
  225. المیزان، ج ۸، ص ۳۴۲.
  226. تحف العقول، ص ۲۰۳.
  227. تفسیر بغوی، ج ۲، ص ۲۱۸.
  228. صحیفه سجادیه، دعای ۴۷؛ فی ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۳۳۵.
  229. جامع‌البیان، مج ۹، ج ۱۶، ص ۱۵۶؛ معانی القرآن، ج ۴، ص ۳۶۰ ـ ۳۶۱؛ مجمع‌البحرین، ج ۱، ص ۴۴.
  230. شرح اصول کافی، ج ۱۲، ص ۳۹؛ الاصفی، ج ۱، ص ۴۷۲.
  231. روح‌المعانی، مج ۳، ج ۴، ص ۲۱۳.
  232. معموری، علی، مقاله "استدراج"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳.
  233. معموری، علی، مقاله "استدراج"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳.
  234. المیزان، ج ۴، ص ۷۸.
  235. فی ظلال القرآن، ج ۳، ص ۱۳۳۵.
  236. رحمة من الرحمن، ج ۲، ص ۱۵۹.
  237. معموری، علی، مقاله "استدراج"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳.
  238. مجمع‌البیان، ج ۷، ص ۱۱۰؛ الدرالمنثور، ج ۴، ص ۳۳۵.
  239. الاصول الستة عشر، ص ۱۵۹؛ الکافی، ج ۲، ص ۹۷؛ مشکاة الانوار، ص ۷۰.
  240. بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۳۸؛ تحف‌العقول، ص ۲۴۶.
  241. المیزان، ج ۱۹، ص ۳۸۵.
  242. شرح اصول کافی، ج ۱۲، ص ۵۶۳.
  243. بحار الانوار، ج ۹۵، ص ۸۷.
  244. بحار الانوار، ج ۹۵، ص ۲۲۴.
  245. بحار الانوار، ج ۹۵، ص ۸۲.
  246. بحار الانوار، ج ۹۵، ص ۸۸.
  247. بحار الانوار، ج ۹۵، ص ۸۸.
  248. بحارالانوار، ج ۹۱، ص ۹۸.
  249. معموری، علی، مقاله "استدراج"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳.
  250. نهج‌البلاغه، حکمت ۱۰۸.
  251. روح‌المعانی، مج ۶، ج ۹، ص ۱۹.
  252. الکافی، ج ۲، ص ۲۷۸.
  253. روح البیان، ج ۳،ص ۲۰۷.
  254. رحمة من الرحمن، ج ۲، ص ۱۵۹ ـ ۱۶۰.
  255. رحمة من الرحمن، ج ۲، ص ۱۶۰.
  256. نور الثقلین، ج ۲، ص ۱۰۶.
  257. التمحیص، ص۴۸؛ تحف‌العقول،ص۲۰۶؛ نهج‌البلاغه، حکمت ۱۰۸.
  258. التحفة السنیه، ص ۲۳.
  259. معموری، علی، مقاله "استدراج"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳.
  260. تفسیر المنار، ج ۹، ص ۱۶.
  261. المیزان، ج ۷، ص ۹۰.
  262. معموری، علی، مقاله "استدراج"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳.
  263. جامع‌السعادات، ج ۳، ص ۹۱ ـ ۱۰۲؛ چهل حدیث، ص ۹ ـ ۱۰.
  264. معموری، علی، مقاله "استدراج"، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳.
  265. «و آنان را که آیات ما را دروغ شمردند آرام‌آرام از جایی که درنمی‌یابند فرو خواهیم گرفت» سوره اعراف، آیه ۱۸۲.
  266. «بنابراین مرا با آن کسان که این سخن را دروغ می‌شمرند وا بگذار! به زودی آنان را آرام آرام از جایی که درنیابند فرو می‌گیریم» سوره قلم، آیه ۴۴.
  267. «آرام‌آرام از جایی که درنمی‌یابند فرو خواهیم گرفت» سوره اعراف، آیه ۱۸۲ و سوره قلم، آیه۴۴.
  268. لسان العرب، ج۲، ص۲۶۷؛ مفردات، ص۳۱۱؛ التحقیق، ج۳، ص۲۱۰.
  269. «کافران هیچ مپندارند اینکه مهلتشان می‌دهیم برای آنها نیکوست؛ جز این نیست که مهلتشان می‌دهیم تا بر گناه بیفزایند و آنان را عذابی خوارساز خواهد بود» سوره آل عمران، آیه ۱۷۸.
  270. «جنب و جوش کافران در شهرها تو را نفریبد» سوره آل عمران، آیه ۱۹۶.
  271. «(زندگی این جهان) برخورداری اندکی است سپس جایگاه آنان دوزخ خواهد بود و این بستر، بد است» سوره آل عمران، آیه ۱۹۷.
  272. «آنگاه چون هشدارهایی را که به آنان داده شده بود فراموش کردند درهای هر چیز (از نعمت و آسایش) را بر آنان گشودیم تا چون از داده‌ها دلشاد (و سرمست) شدند ناگهان ایشان را (به عذاب) فرو گرفتیم و آنان یکباره ناامید گردیدند» سوره انعام، آیه ۴۴.
  273. «و آنان را که آیات ما را دروغ شمردند آرام‌آرام از جایی که درنمی‌یابند فرو خواهیم گرفت» سوره اعراف، آیه ۱۸۲.
  274. «و به آنان مهلت می‌دهم که تدبیر من سنجیده است» سوره اعراف، آیه ۱۸۳.
  275. «و دارایی‌ها و فرزندانشان تو را به شگفتی نیندازد، جز این نیست که خداوند می‌خواهد در این جهان آنان را با آنها به عذاب افکند و جانشان در حالی که کافرند (از تن) بیرون رود» سوره توبه، آیه ۸۵.
  276. «گفته شد: ای نوح! (از کشتی) فرود آی با درودی از ما و برکت‌هایی بر تو و بر امت‌هایی از همراهانت و امت‌هایی که به زودی آنان را برخوردار خواهیم کرد سپس از ما عذابی دردناک به ایشان خواهد رسید» سوره هود، آیه ۴۸.
  277. «و به یقین پیامبران پیش از تو ریشخند شده‌اند؛ پس به کافران مهلت دادم آنگاه آنان را فرو گرفتم؛ بنابراین (بنگر که) کیفر من چگونه بود؟» سوره رعد، آیه ۳۲.
  278. «آنان را واگذار تا بخورند و بهره گیرند و آرزو سرگرمشان دارد، زودا که بدانند» سوره حجر، آیه ۳.
  279. «بنابراین مرا با آن کسان که این سخن را دروغ می‌شمرند وا بگذار! به زودی آنان را آرام آرام از جایی که درنیابند فرو می‌گیریم» سوره قلم، آیه ۴۴.
  280. «و به آنان مهلت می‌دهم که تدبیر من سنجیده است» سوره اعراف، آیه ۱۸۳.
  281. «و «اصحاب مدین» و (نیز) موسی دروغگو شمرده شد و به کافران مهلت دادم سپس آنان را فرو گرفتم پس (بنگر) کیفر من چگونه بود» سوره حج، آیه ۴۴.
  282. «و چه بسا شهرهایی که به (مردم) آنها مهلت دادم با آنکه ستمگر بودند سپس آنها را فرو گرفتم و بازگشت (هر چیز) به سوی من است» سوره حج، آیه ۴۸.
  283. «پس آنان را چندی در تنگنایی که در آنند واگذار!» سوره مؤمنون، آیه ۵۴.
  284. «آیا می‌پندارند در آنچه از مال و فرزندان که آنان را بدان یاری می‌رسانیم» سوره مؤمنون، آیه ۵۵.
  285. «برای آنان در نیکی‌ها شتاب می‌ورزیم؟ (خیر،) بلکه در نمی‌یابند» سوره مؤمنون، آیه ۵۶.
  286. «و اگر نه این بود که مردم (در تمایل به کفر) امّتی واحد می‌شدند بی‌گمان برای خانه‌های کسانی که به (خداوند) بخشنده کفر می‌ورزند بام‌هایی سیمین و نردبان‌هایی که از آنها فرا روند قرار می‌دادیم» سوره زخرف، آیه ۳۳.
  287. «و برای خانه‌هایشان درهایی می‌ساختیم و تخت‌هایی می‌نهادیم که بر آن پشت دهند» سوره زخرف، آیه ۳۴.
  288. «و زیورهایی و همه اینها چیزی جز برخورداری زندگانی این جهان نیست و جهان واپسین نزد پروردگارت از آن پرهیزگاران است» سوره زخرف، آیه ۳۵.
  289. «(اینک، ای کافران در این جهان) بخورید و اندکی برخوردار گردید که شما گناهکارید» سوره مرسلات، آیه ۴۶.
  290. «آنان نیرنگی می‌بازند،» سوره طارق، آیه ۱۵.
  291. «من نیز تدبیری می‌کنم» سوره طارق، آیه ۱۶.
  292. «پس کافران را فرصتی ده و اندکک به خود واگذار» سوره طارق، آیه ۱۷.
  293. التمهید، ج۳، ص۳۱۶.
  294. «و آنان را که آیات ما را دروغ شمردند آرام‌آرام از جایی که درنمی‌یابند فرو خواهیم گرفت» سوره اعراف، آیه ۱۸۲.
  295. «بنابراین مرا با آن کسان که این سخن را دروغ می‌شمرند وا بگذار! به زودی آنان را آرام آرام از جایی که درنیابند فرو می‌گیریم» سوره قلم، آیه ۴۴.
  296. تفسیر نمونه، ج۷، ص۳۳.
  297. «و آنان را که آیات ما را دروغ شمردند آرام‌آرام از جایی که درنمی‌یابند فرو خواهیم گرفت» سوره اعراف، آیه ۱۸۲.
  298. الکافی، ج۵، ص۵۵۶.
  299. تحف العقول، ص۲۴۶.
  300. «و آنان را که آیات ما را دروغ شمردند آرام‌آرام از جایی که درنمی‌یابند فرو خواهیم گرفت» سوره اعراف، آیه ۱۸۲.
  301. «بلکه بر آنان ناگهان فرا می‌رسد آنگاه چنان در بهتشان می‌نهد که نه به بازگرداندن آن یارایی دارند و نه به آنان مهلت می‌دهند» سوره انبیاء، آیه ۴۰.
  302. المیزان، ج۸، ص۴۵۲؛ مجمع البیان، ج۸، ص۱۲۴-۱۲۵.
  303. الکشاف، ج۲، ص۱۸۲.
  304. جامع البیان، ج۹، ص۹۲.
  305. الدر المنثور، ج۳، ص۲۳.
  306. «آیا می‌پندارند در آنچه از مال و فرزندان که آنان را بدان یاری می‌رسانیم» سوره مؤمنون، آیه ۵۵.
  307. «برای آنان در نیکی‌ها شتاب می‌ورزیم؟ (خیر،) بلکه در نمی‌یابند» سوره مؤمنون، آیه ۵۶.
  308. المیزان، ج۷، ص۵۲.
  309. سرمدی، محمود، مقاله «آیه استدراج»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص۶۴-۶۵.