دلیل عقلی نصب الهی امام
مقدمه
- امام باید معصوم باشد؛ یعنی از هر گونه گناه و اشتباهی مصون باشد، همچنین امام لازم است اعلم بوده و از علم خاصّی برخوردار باشد که اشتباه در آن راه نداشته باشد. حال چگونه میتوان فهمید که این ویژگیها در شخصی هست یا خیر؟ باید توجّه کرد که بسیاری از گناهان قابل مشاهده نیستند؛ مانند گناهانی که ممکن است در خلوت انجام شد یا گناهان قلبی از قبیل: سوءظن، عجب و کبر، کینه نسبت به بندگان خداوند و... اکنون چه کسی جز خدا قادر است شخصی را که واجد عصمت است و در تمام طول عمر خود کوچکترین گناه یا خطایی مرتکب نمیشود تشخیص دهد؟ تنها او از خلوتها آگاه است و تنها او است که به آنچه در دلها میگذرد عالم است ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ﴾[۱]. همچنین کسی که میتواند مصداق اعلم مردم را تشخیص دهد که از همه اعلم باشد. باید توجّه کرد که علم امام اکتسابی نیست بلکه از سوی خداوند به او افاضه میشود.
- خلاصه با توجّه به آنچه از صفات که ثابت شد باید در امام باشد، تنها خداوند قادر است مصداق امام را بشناسد، پس تنها او میتواند امام را تعیین کند[۲].
ادله عقلی دال بر نصب امام
- به دلایل عقلی متعددی بر انتصابی بودن امامت حضرت علی(ع) استدلال شده است که به برخی اشاره میشود:
نخست: دلیل لطف
- دانشمندان امامیه از دیرباز در ضمن ادله عقلی بر ضرورت نصب امام به دلیل لطف تمسک کردهاند[۳] خلاصه دلیل این است:
- مقدمه اول: نصب امام لطف است.
- مقدمه دوم: لطف بر خداوند حکیم - تبارک و تعالی - عقلاً واجب است.
- نتیجه: نصب امام بر خداوند حکیم - تبارک و تعالی - عقلاً واجب است.
- توضیح: لطف موهبتی است از سوی قانون گذار که به وسیله آن اسباب و زمینه فرمان برداری و اطاعت از مقررات و پرهیز از نافرمانی و سرپیچی از قوانین و دوری از ارتکاب معصیت فراهم و مهیا میگردد. بدون تردید نصب امام و زمامدار و پیشوایی که مکلفان را به وظایف آشنا کرده و با ترغیب و تشویق و از سوی دیگر تنبیه و مجازات درپی استقرار عدالت و هدایت جامعه به صلاح و رستگاری باشد، از مصادیق بارز لطف شمرده میشود.
- خداوند حکیم انسان را برای رسیدن به کمال از راه عبادت و اطاعت از تکالیف الهی آفریده است از سوی دیگر تأمین این غرض متوقف بر لطف و موهبت الهی در نصب امام است زیرا بعد از ختم رسالت و نبوت، بدون امام این هدف خداوند که رسیدن مردم به کمال است تأمین نمیشود و عدم لطف نقض غرض است و نقض غرض از حکیم تعالی فبیح و محال است[۴].
- با توجه و تامل در این دو مقدمه نصب امام عقلا لازم و عدم نصب امام از جانب خداوند تعالی نقض غرض و قبیح و محال است[۵].
دوم: قبح بیتوجهی به نصب امام
- عقل سلیم نمیپذیرد که نبی اکرم(ص) با آن همه اهتمام به امت اسلامی، آنان را بدون رهبر و پیشوا رها کند. قرآن کریم اهتمام و دلسوزی و ترحم پیامبر اکرم(ص) را این گونه توصیف میفرماید: ﴿فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا﴾[۶] گویی میخواهی خود را از غم و اندوه به خاطر اعمال آنها هلاک کنی، اگر آنها به این گفتار ایمان نیاورند. و نیز در تلاش بیوقفه و دلسوزی پیامبر اکرم(ص) نسبت به امت اسلامی میفرماید: ﴿ طه مَا أَنْزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَى﴾[۷].
- از سوی دیگر پیامبر اکرم(ص) مشکلات آینده جامعه اسلامی را به خوبی پیش بینی نموده و افتراق و تشتت امت بعد از خود را به آنان خبر داده است[۸].
- بنابراین پیامبر دلسوز و مشفق نسبت به امت اسلامی به حکم عقل بایا برای رهبری امت بعد از خودش تدبیر و چاره جویی کرده و جانشین و خلیفه خود را تعیین کند.
- این مطلب حکیمانه و موافق عقل را ابن ابی الحدید معتزلی هم در ضمن شرح خطبه ۱۶۲ نهج البلاغه[۹] از استادش این گونه نقل میکند: روا نمیدارم که به پیامبر(ص) نسبت دهم امر امامت را مهمل داشته باشد و مردم را سرگشته و بیهوده رها فرماید و حال آنکه هیچ گاه از مدینه بیرون نمیرفت مگر آنکه امیری بر آن میگماشت و این کار در حالی صورت میگرفت که پیامبر(ص) زنده بود و از مدینه هم چندان دور نبود، چگونه ممکن است برای پس از مرگ - که قادر به جبران آنچه پیش بیاید نیست - کسی را امیر نکند[۱۰].
- بعد از نبی اکرم(ص) دیگران هم به ضرورت عقلی و لزوم نصب و تعیین جانشین توجه و تصریح کردهاند[۱۱].
- حاصل سخن اینکه بیتوجهی و مسامحه پیامبر(ص) نسبت به امر خلافت و جانشینی برای بعد از خودش به حکم عقل پذیرفتنی نیست و عدم نصب امام خلاف لطف و نقض غرض محسوب میشود و نقض غرض از حکیم تعالی محال است[۱۲][۱۳].
شبهات دلیل عقلی نصب الهی امام
شبهه در مصداق لطف
- در کتب کلامی اهل سنت شبهاتی پیرامون این دلیل مطرح شده از جمله اینکه امام، هنگامی میتواند مصداق لطف باشد که ظاهر قاهر باشد در حالی که غالب امامان شیعه مقهور و تحت سلطه حاکمان بوده و دوازدهمین آنان هم غائب است[۱۴].
- پاسخ:
- اولاً: عدم دسترسی تک تک مردم و عدم تصرف امام به صورت عادی و معمولی ناشی از کم کاری و عدم انجام وظیفه از ناحیه امام نیست بلکه نتیجه عدم پذیرش مردم و مخالفت جدی و سوءقصد به جان امام است. خواجه میگوید: وجوده لطف و تصرفه آخر و عدمه منا[۱۵] و علامه حلی در توضیح، تمامیت لطف را متوقف بر سه رکن میداند:
- هرگاه رکن سوم محقق نشود خللی در امو امامت ایجاد نمیکند زیرا در زمان رسول خدا(ص) و پیامبران پیشین هم انجام تکالیف بر اساس قهر و غلبه نبوده، لذا کسانی که لطف را متوقف بر وجود امام ظاهر قاهر میدانند، به معنی حقیقی لطف توجه نداشتهاند که لطف نباید به حد الجاء برسد[۱۷]. بنابراین استفاده از امام و لطف بودن او متوقف بر حضور و تشکیل حکومت نیست.
- با توجه به اینکه مراد از شناخت امام، آگاهی از جایگاه و منصب او و پیروی از خواستهها و منویاتش هست، چنین شناختی موقوف به رؤیت و مشاهده نمیباشد.
- ثانیاً: وظیفه امام هدایت است ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾[۱۸] و هدایت هم دارای مراتبی است اجرای احکام و تشکیل حکومت نیز یکی از وظائف امام و یکی از مراتب هدایت است که گاه زمینه آن فراهم و گاهی فراهم نیست، چنان که برای بسیاری از راهنمایان الهی و انبیای سلف فراهم نبود و آنان پیوسته مقهور ظالمان بودند اما هیچ گاه وظیفه هدایت را تعطیل نکردند[۱۹].
- پیامبر اکرم(ص) بعد از نزول وحی در غار حرا و مبعوث شدن به نبوت و رسالت در دوران اختفا و عدم دعوت علنی و در شعب ابیطالب نبی و مصداق لطف بود در حالی که قاهر و دارای حکومت و قدرت برای اجرای احکام نبود.
- ثالثاً: دسترسی همه مردم به امام مقوم لطف بودن امام نیست و لازم نیست امام به شخصه تک تک افراد جامعه را هدایت کند. در زمان نبی مکرم(ص) همچنین نبوده که آن حضرت موظف به هدایت فردی باشد و ملزم باشد در اقصا نقاط راهنمائی تک تک افراد را به عهده داشته باشد بلکه آن حضرت سفیران و نمایندگانی برای ارشاد به نقاط مختلف میفرستادند و چه بسا مسلمانانی که هرگز موفق به مشاهده و رؤیت پیامبر اکرم(ص) نشدند در عین حال درجات والایی از ایمان را به دست آورده و صاحب مقام شفاعت هم شدند مانند اویس قرنی خیرالتابعین و دارای مقام شفاعت که نبی اکرم(ص) را مشاهده نکرده بود[۲۰].
- برخی از متکلمان عامه در پاسخ به اشکال عدم دسترسی به امام[۲۱] گفتهاند: لا نسلم ان الانتفاع بالامام انما یکون بالوصول الیه فقط بل و یکون بوصول احکامه و سیاسته الیهم و نصبه من یرجعون الیه[۲۲]. قبول نداریم که استفاده از امام منحصر به دسترسی به او باشد بلکه راه دیگر آن نصب فردی است که مردم به او مراجعه کنند[۲۳].
شبهه فائده امام غائب
- امام غائب هم فوائد بسیار مهم و تأثیرگذاری دارد از جمله:
- محافظت از دین: راهنمائیها و ارشادات امام غائب در دوره غیبت کبری به علما و دانشمندان دینی یکی از راههای حفظ دین و شریعت است علامه حلی میگوید: ان وجود الامام نفسه لطف لوجوه: احدها انه یحفظ الشرایع و یحرسها عن الزیاده و النقصان [۲۴].
- بازدارندگی از معصیت؛ فائده دیگری است که بر وجود امام غائب فی نفسه مترتب میباشد. علامه حلی میگوید: ان الاعتقاد المکلفین لوجود الامام و تجویز انفاد حکمه علیهم فی کل وقت سبب لردعهم عن الفساد و قربهم الی الصلاح.
- هر چند امام را مشاهده نکرده باشیم اما چون امام را ناظر بر اعمال و رفتار خود میدانیم و این احتمال قوی را هر لحظه میدهیم که آن حضرت ظهور فرماید، صرف همین احتمال برای ترغیب به کار خیر و پرهیز از منکرات تأثیرگذار میباشد[۲۵][۲۶].
دلیل عقلی نصب الهی امام در مکتب در فرآیند نواندیشی
متکلمان شیعه دلایل عقلی متعددی بر لزوم انتصاب الهی و نبوی برای امام ارائه کردهاند. چند نمونه:
- از حیاتیترین فلسفههای وجودی امام، ایجاد انسجام و اتحاد جامعه اسلامی است. اگر انتخاب امام به مردم واگذار شود، با توجه به اختلاف سلایق و عدم وحدت کلمه که در هر عصر و نسل، قطعی و گریزناپذیر است، نقض غرض پیش میآید و فلسفه امامت باطل خواهد شد[۲۷]؛ چنانکه پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) و با نادیده گرفته شدن نص و نصب پیامبر در غدیر، تشتّتها و تفرقههایی شوم بر جامعه اسلامی سایه افکند و دهها مذهب و مکتب زائید و وحدت امت اسلامی را تا به امروز آرمانی دستنیافتنی کرده است.
- برخی از ویژگیهای قطعی امامت، مانند عصمت، علم غیبی و افضلیت که در جای خود ثابت شده، از امور محسوس نیستند و تشخیص قطعی آنها جز بر پروردگار و پیامبر پنهان میمانَد. پس انتخاب است نمیتواند تضمین کننده این شروط الزامی و تشخیص دهنده کُنه این صفات باشد و چه بسا نقض غرض شود و به انتخاب جاهل و فاسق بینجامد[۲۸].
- امامت در مکتب تشیع از ارکان دین و از بزرگترین رهآوردهای وحی برای بشر است. در تلقی مذاهب غیرشیعی نیز اگرچه امامت از فروع دین است، ولی از احکام مهم شمرده میشود، چون با سرنوشت دینی و دنیوی جامعه گره میخورد. اگر کوچکترین احکام فرعی دین با انتخاب مردم تعیین تکلیف و مشخص نمیشود و هیچ عالم شیعی یا سنی، رأی مکلفین را میزان در تشخیص احکام شریعت نمیداند، چگونه در اصل یا حکم مهمی مثل امامت، گزینش مردم میزان باشد و مشروعیت بیافریند؟[۲۹].
- همان منطق و فلسفهای که میطلبید ارسال رسولان از سوی آسمان باشد، میطلبد که گزینش اوصیای آنان نیز امری آسمانی و وحیانی باشد؛ زیرا پیامبران مؤسس شریعت بودند و اوصیاء، حافظ و مفسر شریعت هستند. هر دو منصب نبوت و وصایت، ریاست عامه بر همه مسلمین و سرپرستی امور دین و دنیاست. چنان که عقل و نقل، انتخاب نبی و رسول از سوی مردم را باطل و بیهوده میداند، انتخاب امام را نیز همینگونه میشناسد[۳۰]؛ همانگونه که دست مردم از گزینش اوصیای انبیای پیشین نیز کوتاه بود.
- واگذاری انتخاب امام به مردم و سلب مسئولیت از خویش، با سیره قطعی رسول خدا(ص) ناسازگار است؛ زیرا ایشان نسبت به ابتداییترین اعمال و اموری که در سعادت بشر دخالت داشت، کوتاهی نکرد. آیا پذیرفتنی است که در حوزه خطیر امامت، که سرنوشت دین و دنیای امت تا پایان تاریخ است، سهلانگاری و سلب مسئولیت ورزد؟ به ویژه آنکه قرآن، اهمیت و سرنوشت امامت را با رسالت گره زد و عدم ابلاغ آن را باعث بطلان کوششهای مشقت بار نبوی اعلان کرد: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ﴾[۳۱][۳۲].
- با انکار نصب و نص، ناگزیر باید به انتخاب بشری پناه آورد. این تِز، خلاف ضروریات مذهب شیعه، برابر با نفی امامت، عین نفی غدیر و نفی دیگر مبانی نظری امامت است؛ زیرا اولین و مهمترین اختلاف اهل بیت با پیروان شورا بر سر همین موضوع بود. صحابه متعبّد به دستورات نبوی، انتصاب امام اول در غدیر را فرمان الهی، واجب الإطاعة، استمرار نظام وحیانی و ضامن بقای کتاب و شریعت میدانستند و زیر پا نهادن آن را شکستن صریح فرمان خدا و رسول میشمردند، بر خلاف متمرّدان که آشکارا این دستور را زیر پا نهادند و خود پیشوا گزیدند.
- در فرض نفی نصب ونص الهی باید پذیرفت که امامان شیعه با انتخاب و بیعت شیعیان، صاحب منصب امامت و ولایت شدهاند. تناقضی که از این تئوری تولد میگیرد اینکه کدام سند تاریخی، شورا یا اجماع یا مانند آن را درباره ائمه روایت میکند؟ کدام امام را سراغ دارید که به انتخاب خویش از سوی مأمومین استناد کند؟
- با گزینش مردم، امامت منصبی اعتباری و عُرفی و قراردادی خواهد بود که تمام مشروعیت خود را مدیون شهروندان است و از مسند الهی و دینی سقوط خواهد کرد. این سقوط، خلاف فرض اولیه و خلاف اصول و ضروریات اعتقادی شیعی است؛ زیرا امامیه به اتفاق، امامت را همانند رسالت، منصبی الهی و استمرار نبوت میشمارد.
- در فرض گزینش زمینی امام، احتمال خطا در انتخاب قطعی است؛ چنانکه در صدر اسلام رخ داد. دکتر کدیور برای فرار از این پارادوکس، تعیین هر امام را از اختیارات امام پیشین میشمارد و انتصاب امام را به امام قبل وا میگذارد[۳۳]. اما با توجه به اینکه ایشان عصمت و علم غیبی ائمه را انکار میکند، هر امام، فردی خطاپذیر و گزینش وی در معرض اشتباه خواهد بود؛ چنانکه آقای کدیور به آن تصریح دارد: «امامان... همانند دیگر آدمیان خطاپذیرند»[۳۴]. سؤال این است که در این فرایند خطاپذیر، چه تضمینی هست که انتخاب امامِ غیر معصوم برای پس از خویش، مصون از اشتباه باشد؟ اگر در فرض شما هیچ انتصاب الهی در کار نباشد، چگونه و با کدام مبنا میتوان به انتخابهای بشری اعتماد کرد؟.[۳۵]
ادله عقلی نصب امام
- پیامبر اسلام(ص) در پرتو مجاهدتها و کوششهای بیستوسه ساله خود دو نهال نوپایی را به نام آیین مقدس اسلام و حکومت دینی به وجود آورده بود که نفس نوپای بودن آن دو به حفاظت و صیانت از انواع آسیبها و آفتها نیازمند بود که عمر کوتاه حضرت به آن کفاف نداد. این در حالی بود که خطر دشمن خارجی روم و ایران باستان، خطر داخلی "منافقان"، اسلام را تهدید میکرد. حال این سؤال مطرح است که پیامبر اسلام(ص) آیا درباره چگونگی ادامه حیات دو نهال مزبور "اصل اسلام و حکومت آن" چارهای اندیشیده بود، یا آن را به حال خود واگذار نمود؟
- سه گزینه و راهکار ذیل ابتداً قابل تصور است [۳۶]
۱. موضع سلبی و سکوت: حضرت، نفیاً و اثباتاً درباره حاکم و خلیفه بعدی خود هیچ موضعی اتخاذ نکرده است. شخص و شورایی را تعیین ننموده است. سستی این نظریه در ادله و شواهد لزوم نصب در صفحات بعد روشن میشود.
۲. سپردن امور به مردم در قالب شورا: فرض دوم این است که پیامبر(ص) دارای موضع ایجابی بوده است و برای دین و حاکمیت دینی فکر و راهکاری اندیشیده است و آن تعیین شورا یا نخبگانی یا بیعت برای اداره کشور است.
- این نظریه هر چند اشکالات نظریه پیشین را ندارد، امّا خود آن دارای اشکالاتی است که اشاره میشود:
- چهبسا تعیین فرد در شورایی به دلیل اغراض و امیال اعضای شورا چالش زا باشد و خود آتش اختلاف را شعلهور کند.
- به دلیل عدم عصمت اعضای شورا ممکن است بهجای ضوابط و ملاکهای حقیقی روابط حاکم گردد، چنانکه محصول شورای ششنفره منصوب خلیفه دوم چنین شد و با وجود علی(ع) شخص دیگری یعنی «عثمان» انتخاب شد.
- نکته سوم اینکه هیچ مدرک معتبر و غیر معتبری از وجود شورایی جهت تعیین امام و خلیفه توسط پیامبر خبر نمیدهد. پس فرض سوم هیچ طرفداری از اهل سنت هم ندارد
۳. تعیین و نصب شخص اصلح: فرض سوم این است که پیامبر(ص) با توجّه به شناختی که از اصحاب خود داشته است مناسبترین آنان از هر جهت و حیثی را که برای اداره دو نهال نوپای اسلام و حکومت دینی نصب فرموده است. این نظریه مورد اختیار شیعه است که نخست به اثبات و ضرورت نظریه انتصاب میپردازیم، آنگاه درباره مصداق آن بحث خواهیم کرد.
جستارهاوابسته
پرسش مستقیم
منابع
منبعشناسی جامع امامت
پانویس
- ↑ «و همانا ما انسان را آفریدهایم و آنچه درونش به او وسوسه میکند میدانیم و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم» سوره ق، آیه ۱۶.
- ↑ محمدی، رضا، امامشناسی، ص:۸۲.
- ↑ مانند: شیخ طوسی در مسأله ۵۳ از کتاب رسائل العشر: أن الإمامة لطف، و اللطف واجب علی الله تعالی فی کل وقت. خواجه (م ۶۷۲) در تجرید الاعتقاد المقصد الخامس فی: الإمامة (صفحه ۱۸۳) قال: {{عربی|الإمام لطف فیجب نصبه علی الله تعالی تحصیلا للغرض. دلایل الصدق، ج ۴، ص ۲۵۳: إنّ نصب الإمام لطف، و اللطف واجب على اللّه عزّ و جلّ. أمّا الصغرى؛ فلأنّ اللطف هو ما يقرّب إلى الطاعة و يبعّد عن المعصية و لو بالإعداد، و بالضرورة أنّ نصب الإمام كذلك، لما به من تنفيذ الأحكام و رفع الظلم و الفساد و نحوها..
- ↑ استحاله انجام امور قبیح از خدای تعالی در بخش حسن و قبح عقلی تبیین شده است ر.ک: القواعد الکلامیه، ص ۸.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۱۹-۱۲۳
- ↑ «بسا اگر به این سخن ایمان نیاورند تو، به دنبال ایشان از دریغ، جان خود بفرسایی» سوره کهف، آیه ۶.
- ↑ «طا،ها ما قرآن را بر تو فرو نفرستادهایم که به رنج افتی» سوره طه، آیه ۲.
- ↑ ر.ک: حدیث مقبول بین فریقین که معروف است به حدیث افتراق «عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع) قَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) يَقُولُ إِنَ أُمَّةَ مُوسَى افْتَرَقَتْ بَعْدَهُ عَلَى إِحْدَى وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً فِرْقَةٌ مِنْهَا نَاجِيَةٌ وَ سَبْعُونَ فِي النَّارِ وَ افْتَرَقَتْ أُمَّةُ عِيسَى(ع) بَعْدَهُ عَلَى اثْنَتَيْنِ وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً فِرْقَةٌ مِنْهَا نَاجِيَةٌ وَ إِحْدَى وَ سَبْعُونَ فِي النَّارِ وَ إِنَّ أُمَّتِي سَتَفْتَرِقُ بَعْدِي عَلَى ثَلَاثٍ وَ سَبْعِينَ فِرْقَةً فِرْقَةٌ مِنْهَا نَاجِيَةٌ وَ اثْنَتَانِ وَ سَبْعُونَ فِي النَّارِ»؛ الخصال، ج ۲، ص ۵۸۵ و نیز ر.ک: مسند احمد، ج ۲، ص ۳۳۲ و سنن ترمذی، ج ۴، ص ۱۳۴ و سایر منابع اهل سنت.
- ↑ «و من كلام له(ع) لبعض أصحابه و قد سأله كيف دفعكم قومكم عن هذا المقام و أنتم أحق به فقال(ع) يَا أَخَا بَنِي أَسَدٍ إِنَّكَ لَقَلِقُ الْوَضِينِ تُرْسِلُ فِي غَيْرِ سَدَدٍ وَ لَكَ بَعْدُ ذِمَامَةُ الصِّهْرِ وَ حَقُّ الْمَسْأَلَةِ وَ قَدِ اسْتَعْلَمْتَ فَاعْلَمْ أَمَّا الِاسْتِبْدَادُ عَلَيْنَا بِهَذَا الْمَقَامِ وَ نَحْنُ الْأَعْلَوْنَ نَسَباً وَ الْأَشَدُّونَ بِالرَّسُولِ ص نَوْطاً فَإِنَّهَا كَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِينَ وَ الْحَكَمُ اللَّهُ وَ الْمَعْوَدُ إِلَيْهِ الْقِيَامَةِ».
- ↑ شرح نهج البلاغه ابن أبی الحدید، ج ۹، ص ۲۴۸-۲۴۹.
- ↑ عایشه از طریق فرزند عمر برایش پیغام میفرستند و لزوم نصب جانشین را گوشزد میکند: یا بنی ابلغ عمر سلامی و قل له لا تدع امه محمد(ص) بلا راع استخلف علیهم و لا تدعهم بعدک هملا فانی اخشی علیهم الفتنه فاتی عبدالله فاعلمه الامامه و السیاسه. ابن قتیبه الدینوری (م ۲۷۶)، ج ۱، ص ۲۸.
- ↑ غیر از آنچه گفته شد ادله گوناگونی بر ضرورت وجود امام منصوب اقامه شده است. شیخ طوسی در کتاب الاقتصاد، ص ۱۸۷ بعد از دلیل لطف دلیل خاتمیت را تقریر کرده است و نیز ر.ک: امامت پژوهی، ص ۱۳۸.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۱۹-۱۲۳
- ↑ رک: شرح المواقف، ج ۸، ص ۳۴۸.
- ↑ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص ۱۸۲.
- ↑ و التحقیق ان نقول: لطف الامامه یتم بامور منها ما یجب علی الله و هو خلق الامام و تمکینه بالقدره و العلم و النص علیه باسمه و نسبه و هذا قد فعله الله تعالی و منها ما یجب علی الامام و هو تحمله للامامه و قبوله لها و هذا قد فعله الامام و ما یجب علی الرعیه و هو مساعدته و النصره له و امتثال قوله و هذا لم تفعله الرعیه فکان منع اللطف الکامل منهم لامن الله تعالی و لا من الامام؛ کشف المراد، ص ۱۸۳.
- ↑ برای مطالعه بیشتر پیرامون لطف و اقسام و شرائط آن ر.ک: القواعد الکلامیه، ص ۶۹ و امامت در بینش اسلامی، ص ۶۷.
- ↑ «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
- ↑ امیرالمؤمنین درباره انبیای الهی میفرماید: «وَ كَانُوا قَوْماً مُسْتَضْعَفِينَ قَدِ اخْتَبَرَهُمُ اللَّهُ بِالْمَخْمَصَةِ وَ ابْتَلَاهُمْ بِالْمَجْهَدَةِ وَ امْتَحَنَهُمْ بِالْمَخَاوِفِ وَ مَخَضَهُمْ بِالْمَكَارِهِ وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ أُولِي قُوَّةٍ فِي عَزَائِمِهِمْ وَ ضَعَفَةً فِيمَا تَرَى الْأَعْيُنُ مِنْ حَالاتِهِمْ مَعَ قَنَاعَةٍ تَمْلَأُ الْقُلُوبَ وَ الْعُيُونَ غِنًى وَ خَصَاصَةٍ تَمْلَأُ الْأَبْصَارَ وَ الْأَسْمَاعَ أَذًى»؛ ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲ معروف به خطبه قاصعه.
- ↑ احمد حنبل از عمر نقل میکند: «انی سمعت رسول الله(ص): ان خیر التابعین رجل یقال له اویس» مسند احمد، ج ۱، ص ۳۸ و نیز، ج ۳، ص ۴۸۰ و صحیح مسلم، ج ۷، ص ۱۸۹ و مستدرک، ج ۳، ص ۴۰۲. درباره شخصیت والای اویس قرنی نزد فریقین و مقام ویژه سفاعت او رجوع کنید به: العقائد الاسلامیة، ج ۴، ص ۷۲.
- ↑ الاتنفاع بالامام انما یکون بالوصول الیه و لا یخفی تعذز وصول آحاد الرعیه الیه فی کل ما یعن لهم من الامور الدنیویه عاده فلا فائده فی نصبه للعامه فلا یکون واجبا شرح مواقف، ج ۸، ص ۳۴۷.
- ↑ شرح مواقف، ج ۸، ص ۳۴۸.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۱۹-۱۲۳
- ↑ کشف المراد: المقصد الخامس فی الامامه، ص ۱۸۳.
- ↑ فوائد امام غائب در بحث مهدویت بیشتر مورد توجه قرار خواهد گرفت.
- ↑ زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص ۱۱۹-۱۲۳
- ↑ الألفین (ترجمه)، ص۸۶.
- ↑ تجرید الاعتقاد، ص۲۲۲؛ الألفین (ترجمه)، ص۸۹؛ امامشناسی، ص۵۴؛ اسرار الحکم، ص۵۱۱.
- ↑ الألفین (ترجمه)، ص۸۳.
- ↑ امامشناسی، ص۶۶؛ الألفین (ترجمه)، ص۱۰۰.
- ↑ «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه ۶۷.
- ↑ تجرید الإعتقاد، ۲۲۳.
- ↑ مجله مدرسه، شماره ۳، ص۹۵، مقاله قرائت فراموش شده، محسن کدیور، اردیبهشت ۱۳۸۵.
- ↑ مجله مدرسه، شماره ۳، ص۹۶، مقاله قرائت فراموش شده، محسن کدیور، اردیبهشت ۱۳۸۵.
- ↑ علیپور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی، ص ۱۷.
- ↑ ر.ک: شهید صدر، بحث حول الولایه، ص ۱۳ به بعد.