تفسیر مأثور از اهل بیت
مقدمه
با تتبع در کتابهای تفسیری و روایی، به تفسیرهای فراوانی که از امامان معصوم(ع) نقل شده است، دست مییابیم. گرچه از برخی امامان به حسب اقتضای زمان تفسیرهای بیشتری نقل شده و از برخی کمتر[۱]، ولی با توجه به اینکه از همۀ دوازده امام کموبیش تفسیرهایی نقل شده است، میتوان تفسیرهای مأثور (نقل شده) از آنان را نیز یکی دیگر از شواهد مفسر بودن آنان دانست. اینک نمونهای از تفسیرهای مأثور هریک از امامان معصوم را بهعنوان شاهدی بر مفسر بودن آن امام یادآور میشویم.
تفسیر مأثور از امام علی
تفسیر مأثور از امام حسن
تفسیر مأثور از امام حسین
تفسیر مأثور از امام علی بن الحسین
تفسیر مأثور از امام باقر
تفسیر مأثور از امام صادق
تفسیر مأثور از امام کاظم
تفسیر مأثور از امام رضا
تفسیر مأثور از امام جواد
صدوق و شیخ طوسی هریک با سندی مخصوص به خود از حضرت عبد العظیم حسنی روایت کردهاند که گفت: معنای ﴿مَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ﴾[۲] را از ابو جعفر محمد بن علی الرضا(ع) پرسیدم، فرمود: «مَا ذُبِحَ لِصَنَمٍ أَوْ وَثَنٍ أَوْ شَجَرٍ حَرَّمَ اللَّهُ ذَلِكَ كَمَا حَرَّمَ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ ﴿فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ﴾[۳] أَنْ يَأْكُلَ الْمَيْتَةَ»[۴]؛ آن چیزی است که برای معبودهای باطل مانند صنم یا وثن یا درخت ذبح شود، خدا آن را مانند مردار، خون و گوشت خوک حرام کرده است؛ پس کسی که ناگزیر شود، درصورتیکه باغی ستمکار و عادی متجاوز نباشد، بر او گناهی نیست که مردار بخورد».
گفتم: ای پسر رسول خدا، چه زمانی برای مضطرّ خوردن مردار حلال میشود؟
فرمود: «حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ(ع) أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) سُئِلَ فَقِيلَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّا نَكُونُ بِأَرْضٍ فَتُصِيبُنَا الْمَخْمَصَةُ فَمَتَى تَحِلُّ لَنَا الْمَيْتَةُ قَالَ مَا لَمْ تَصْطَبِحُوا أَوْ تَغْتَبِقُوا أَوْ تَحْتَفُوا بَقْلًا فَشَأْنَكُمْ بِهَذَا»؛ پدرم از پدرش و او از پدرانش روایت کرد که این مطلب از رسول خدا(ص) سؤال شد؛ به آن حضرت گفته شد: ای رسول خدا گاه میشود که ما در سرزمینی هستیم و گرسنگی بر ما عارض میشود، چه زمانی مردار برای ما حلال میشود، فرمود: «وقتی صبح یا شب چیزی نخوردید یا به اندکی سبزی نیز دست نیافتید، در خوردن آن مجازید». گفتم: ای پسر رسول خدا، معنای ﴿فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ﴾[۵] چیست؟
فرمود: «الْعَادِي السَّارِقُ وَ الْبَاغِي الَّذِي يَبْغِي الصَّيْدَ بَطَراً أَوْ لَهْواً لَا لِيَعُودَ بِهِ عَلَى عِيَالِهِ لَيْسَ لَهُمَا أَنْ يَأْكُلَا الْمَيْتَةَ إِذَا اضْطُرَّا هِيَ حَرَامٌ عَلَيْهِمَا فِي حَالِ الِاضْطِرَارِ كَمَا هِيَ حَرَامٌ عَلَيْهِمَا فِي حَالِ الِاخْتِيَارِ...»؛
عادی دزد است و باغی کسی است که برای خوشگذرانی یا سرگرمی، نه برای تأمین خوراک خانوادهاش، به شکار میرود، برای این دو درحالیکه ناچار شوند [نیز] جایز نیست مردار بخورند. مردار بر آن دو در حال اضطرار نیز مانند حال اختیار حرام است».
برحسب این روایت امام جواد(ع) قسمتهایی از آیه ﴿إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَالدَّمَ وَلَحْمَ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ بِهِ لِغَيْرِ اللَّهِ فَمَنِ اضْطُرَّ غَيْرَ بَاغٍ وَلَا عَادٍ فَلَا إِثْمَ عَلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۶] را تفسیر کرده است؛ برخی قسمتها را با استناد به روایتی از رسول خدا(ص) و برخی را بدون استناد به روایت. همچنین روایت کردهاند که در زمان معتصم عباسی شخصی به دزدی اقرار کرد، خواستند حد سرقت را بر او جاری کنند، برخی فقها گفتند باید دست او از مچ بریده شود.
برخی گفتند باید از آرنج قطع شود، معتصم از امام جواد(ع) میپرسد، حضرت میفرماید: باید از مفصل بیخ انگشتان بریده و کف دست رها شود. معتصم دلیل آن را جویا میشود. میفرماید: سخن رسول خدا - بر او و آلش سلام باد - که فرموده است سجده بر هفت عضو است: صورت، دو کف دست، دو زانو و دو نوک انگشت پا؛ زیرا اگر دست از مچ یا آرنج بریده شود، دستی که با آن سجده کند، برایش باقی نمیماند و خدای تبارک و تعالی نیز فرموده است: ﴿وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا﴾[۷] و مقصود از محل سجدهها هفت عضوی است که با آن سجده میکند و چیزیکه از آن خدا است، نباید بریده شود».[۸].
این روایت نیز گویای آن است که امام جواد(ع) آیه ﴿السَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَ﴾[۹]را با استناد به آیهای از قرآن و سخنی از رسول خدا(ص) تفسیر کرده است.
در مورد خمس نیز روایت شده است که حضرت نامهای به علی بن مهزیار نوشتند و در ضمن آن فرمودند: «فَأَمَّا الْغَنَائِمُ وَ الْفَوَائِدُ فَهِيَ وَاجِبَةٌ عَلَيْهِمْ فِي كُلِّ عَامٍ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[۱۰] وَ الْغَنَائِمُ وَ الْفَوَائِدُ يَرْحَمُكَ اللَّهُ فَهِيَ الْغَنِيمَةُ يَغْنَمُهَا الْمَرْءُ وَ الْفَائِدَةُ يُفِيدُهَا وَ الْجَائِزَةُ مِنَ الْإِنْسَانِ لِلْإِنْسَانِ الَّتِي لَهَا خَطَرٌ...»[۱۱]؛
در این فراز از روایت عبارت ﴿أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ﴾ در آیه خمس را تفسیر کرده و آن را به مطلق غنیمت، فایده و جایزه ارزشمندی که انسان به دست میآورد، تعمیم داده است. برای آگاهی از نمونههایی دیگر از تفسیر وی، به مصادر ذکر شده در پاورقی مراجعه نمایید[۱۲].
تفسیر مأثور از امام هادی
روایت کردهاند که یحیی بن اکثم به وسیلۀ نامه مسائلی را از موسی - فرزند امام جواد(ع) رسید. یکی از آن مسائل این بود که در آیه ﴿فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكَ﴾[۱۳] مخاطب چه کسی است؟ اگر مخاطب آن پیامبر(ص) بوده، آن حضرت در آنچه خدا بر او نازل کرده، شک نداشته است و اگر مخاطب غیر آن حضرت بوده، لازم است قرآن بر غیر آن حضرت نازل شده باشد. موسی این مسئله را از برادرش امام هادی(ع) پرسید، حضرت فرمود:
«فَإِنَّ الْمُخَاطَبَ بِذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) وَ لَمْ يَكُنْ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَكِنْ قَالَتِ الْجَهَلَةُ كَيْفَ لَا يَبْعَثُ إِلَيْنَا نَبِيّاً مِنَ الْمَلَائِكَةِ إِنَّهُ لَمْ يُفَرِّقْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ غَيْرِهِ فِي الِاسْتِغْنَاءِ عَنِ الْمَأْكَلِ وَ الْمَشْرَبِ وَ الْمَشْيِ فِي الْأَسْوَاقِ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى نَبِيِّهِ(ص) ﴿فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكَ﴾[۱۴] بِمَحْضَرٍ مِنَ الْجَهَلَةِ هَلْ يَبْعَثُ اللَّهُ رَسُولًا قَبْلَكَ إِلَّا وَ هُوَ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَ يَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ وَ لَكَ بِهِمْ أُسْوَةٌ وَ إِنَّمَا قَالَ ﴿فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ﴾ وَ لَمْ يَقُلْ وَ لَكِنْ لِيَتَّبِعَهُمْ كَمَا قَالَ لَهُ(ص) ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾[۱۵] وَ لَوْ قَالَ تَعَالَوْا نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ لَمْ يَكُونُوا يُجِيبُونَ لِلْمُبَاهَلَةِ وَ قَدْ عَرَفَ أَنَّ نَبِيَّهُ(ص) مُؤَدِّي عَنْهُ رِسَالَتَهُ وَ مَا هُوَ مِنَ الْكَاذِبِينَ وَ كَذَلِكَ عَرَفَ النَّبِيُّ(ص) أَنَّهُ صَادِقٌ فِيمَا يَقُولُ وَ لَكِنْ أَحَبَّ أَنْ يُنْصِفَ مِنْ نَفْسِهِ»[۱۶]؛
بیتردید مخاطب آن رسول خدا(ص) است و در آنچه خدای عزّ و جلّ نازل کرده، شک نداشته است، ولی نادانها گفته بودند: چگونه است که خدای متعال پیامبری را از فرشتگان به سوی ما مبعوث نمیکند؟ بهراستی خدا بین او حضرت محمد(ص) و غیر او در بینیازی از خوردنی و نوشیدنی و راه رفتن در بازارها فرقی قرار نداده است! در اثر این گفتۀ نادانان، خدای عزّ و جلّ به پیامبرش وحی کرد که در حضور آنها از کسانی که کتاب آسمانی پیش از تو را قرائت میکنند، بپرس که آیا خدا پیش از تو جز پیامبری را که غذا میخورده و در بازار راه میرفته، مبعوث کرده است؟ تو نیز مانند آنان هستی و اینکه خدا فرموده است: «اگر در شک بودی» و حال آنکه پیامبر(ص) در شک نبوده است، فقط برای رعایت انصاف با آنان بوده است، همانگونه که در دعوت مسیحیان به مباهله خدا به آنان فرموده است: بگو بیایید پسرانمان و پسرانتان، زنانمان و زنانتان، خودهایمان و خودهایتان را فراخوانیم، سپس به درگاه خدا تضرّع کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم و اگر فرموده بود: بیایید تضرّع کنیم و لعنت خدا را بر شما قرار دهیم، مسیحیان مباهله را نمیپذیرفتند. خدا به قطع میدانست پیامبرش اداکننده رسالت او است و از دروغگویان نیست ولی برای انصاف و اینکه مسیحیان مباهله را بپذیرند، در دستور مباهله چنین فرمود؛ همچنین پیامبر(ص) نیز آگاه بود که در آنچه میگوید، راستگو است [و هیچ شکی نداشته، ولی خدا دوست داشته است که [پیامبر(ص)] نسبت به خود انصاف بورزد [و خود را به جای آنان فرض کند و ازاینرو، با تعبیر ﴿فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ...﴾ به آن حضرت خطاب کرده است]».
این پاسخ را ازاینرو که سؤال و ابهامی را که برای بعضی در آیۀ یادشده بوده، برطرف کرده است، میتوان نمونهای از تفسیرهای مأثور از امام هادی(ع) به شمار آورد و از آنجا که در توضیح پاسخ، به آیهای دیگر از قرآن تنظیر کرده، میتوان آن را نوعی تفسیر قرآن به قرآن دانست.
در مورد آیه ﴿وَلَوْ أَنَّمَا فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾[۱۷] از آن حضرت نقل شده که فرمود:«وَ نَحْنُ الْكَلِمَاتُ الَّتِي لَا تُدْرَكُ فَضَائِلُنَا وَ لَا تُسْتَقْصَى»[۱۸]؛ و ما آن کلمات هستیم که فضائل ما درک نمیشود و در تحقیق و شمارش نمیتوان به پایان آن رسید».
این سخن را نیز میتوان نمونهای از تأویلهای مأثور آن حضرت به شمار آورد.
بخشی دیگر از تفسیرهای مأثور آن بزرگوار مطالبی است که در پاسخ مسائل کلامی و فقهی مشکل با استناد و استفادۀ نکتههای دقیق از آیات از آن حضرت نقل شده است؛ زیرا در ضمن پاسخها، دلالت آیات بر نکتههایی که پیش از بیان آن حضرت معلوم نبوده، آشکار شده است؛ برای مثال، گفتهاند در زمان متوکل مردی مسیحی را که با زنی مسلمان زنا کرده بود، به نزد متوکل آوردند. خواست بر او حد جاری کند، اسلام آورد. یحیی بن اکثم گفت: ایمان آنچه را که پیش از آن بوده است، محو میکند. یعنی نباید بر او حد جاری شود برخی گفتند: سه حد بر او زده میشود. متوکل به امام علی بن محمد نقیّ(ع) نامه نوشت و حکم این مورد را از آن حضرت پرسید. حضرت نامه را که خواندند، در پاسخ نوشتند: آن شخص زده میشود تا بمیرد. فقها آن را انکار کردند.
متوکل به آن حضرت نامه نوشت و دلیل آن حکم را جویا شد. حضرت فرمود: ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَكَفَرْنَا بِمَا كُنَّا بِهِ مُشْرِكِينَ﴾[۱۹].
پس به فرمان متوکل آن مرد مسیحی را زدند تا مرد[۲۰].
براساس این روایت، امام(ع) آیه را دلیل قرار داده بر اینکه اسلام آوردن آن مرد مسیحی در وقت اجرای حد موجب برداشته شدن حد از وی نمیشود. دلالت آیه بر این مطلب قبل از استدلال امام مورد توجه افراد نبوده است، ولی بعد از استدلال امام، افراد به آن توجه کرده و با اندکی تدبّر دلالت آن را فهمیدند. نمونههای دیگر را در منابع مذکور در پاورقی دنبال کنید[۲۱].
تفسیر مأثور از امام حسن عسکری
صدوق با سند متصل از امام حسن عسکری(ع) در تفسیر ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾[۲۲] چنین روایت کرده است:
«أَدِمِ لَنَا تَوْفِيقَكَ الَّذِي بِهِ أَطَعْنَاكَ فِي مَاضِي أَيَّامِنَا- حَتَّى نُطِيعَكَ كَذَلِكَ فِي مُسْتَقْبَلِ أَعْمَارِنَا وَ ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾ هُوَ صِرَاطَانِ: صِرَاطٌ فِي الدُّنْيَا، وَ صِرَاطٌ فِي الْآخِرَةِ وَ أَمَّا الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِيمُ فِي الدُّنْيَا فَهُوَ مَا قَصُرَ عَنِ الْغُلُوِّ وَ ارْتَفَعَ عَنِ التَّقْصِيرِ وَ اسْتَقَامَ فَلَمْ يَعْدِلْ إِلَى شَيْءٍ مِنَ الْبَاطِلِ وَ أَمَّا الطَّرِيقُ الْآخَرُ فَهُوَ طَرِيقُ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى الْجَنَّةِ الَّذِي هُوَ مُسْتَقِيمٌ لَا يَعْدِلُونَ عَنِ الْجَنَّةِ إِلَى النَّارِ وَ لَا إِلَى غَيْرِ النَّارِ سِوَى الْجَنَّةِ»[۲۳]؛
خدایا توفیقت را که در روزهای گذشته عمرمان با آن تو را اطاعت کردهایم، برای ما ادامه بده تا همچنان در آینده عمرمان تو را اطاعت کنیم، و صراط مستقیم دو راه است: راهی در دنیا و راهی در آخرت، اما راه مستقیم در دنیا چیزی است که از غلوّ قاصر و از تقصیر برتر و مستقیم است بهگونهای که به هیچ باطلی عدول ندارد و اما راه دیگر، راه مؤمنان به بهشت است که آن مستقیم است و از بهشت به هیچ سمت دیگری، چه آتش و چه غیر آتش، برنمیگردد».
در این روایت، افزون بر اینکه معنای صراط مستقیم و دنیوی و اخروی بودن آن تبیین شده، پاسخ این سؤال که چگونه افراد به حق راهیافته و در صراط مستقیم قرار گرفته، هدایت به راه مستقیم را درخواست میکنند نیز آمده و از این جهت نیز رفع ابهام شده است.
همچنین در تفسیر ﴿صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ﴾[۲۴] از آن حضرت روایت کرده است که فرمود:
«أَيْ قُولُوا اهْدِنَا صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ بِالتَّوْفِيقِ لِدِينِكَ وَ طَاعَتِكَ وَ هُمُ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا﴾[۲۵]»[۲۶]؛
«یعنی بگویید ما را به راه کسانی که به آنان نعمت توفیق دین و اطاعتت را عطا کردهای، هدایت فرما و آنان کسانی هستند که خدای عزّ و جل درباره آنان فرموده است: "هرکس خدا و پیامبر را اطاعت کند، آنان با کسانی که خدا به آنان نعمت داده است، مانند پیامبران، صدیقان، شهدا و صالحان میباشند و آنان رفیق نیکویی هستند"».
در این روایت نیز:
- معنای نعمت و اینکه منظور از آن نعمت معنوی میباشد، بیان شده است[۲۷].
- با استناد به آیۀ دیگری از قرآن اشخاصی که خدا به آنان نعمت داده است، معرفی شدهاند و ازاینرو میتوان گفت تفسیر قرآن به قرآن به این معنا که در تفسیر آیات از آیات دیگر قرآن کمک گرفته شود، در تفسیر مأثور از امامان معصوم(ع) نیز دیده میشود.
در آغاز تفسیر منسوب به آن حضرت نیز از ابو یعقوب یوسف بن محمد بن زیاد و ابو الحسن علی بن محمد بن سیار نقل شده که حضرت به مدت هفت سال برای ما تفسیر میفرمود و هرروز به مقداری که نشاط داشتیم، جزئی از آن را مینوشتیم[۲۸].
نمونههایی دیگر از تفسیر مأثور ایشان را در مصادر یاد شده در پاورقی بنگرید[۲۹].
تفسیر مأثور از امام زمان
امام زمان حضرت حجة بن الحسن المهدی(س) بنابر نقل مشهور در سال ۲۵۵ ه.ق متولد شده و در سال ۲۶۰ ه.ق پدر بزرگوارشان از دنیا رفته است. اگرچه از سال ۲۶۰ ه.ق غیبت آن حضرت آغاز شده و پیش از آن نیز همۀ افراد آن حضرت را نمیدیدهاند، جمعی از شیعیان خالص در زمان حیات پدر بزرگوارشان او را در اوان کودکی دیده[۳۰] و گاهی پرسشهای کلامی، فقهی و تفسیری مطرح کردهاند و پاسخ آنها را از آن بزرگوار شنیدهاند.
برحسب روایتی که صدوق در کمال الدین آورده است[۳۱]، یکی از افرادی که به محضر آن بزرگوار شرفیاب شده و پرسشهایی را مطرح کرده است و پاسخ آنها را از آن حضرت شنیده، سعد بن عبد الله اشعری قمی است. در اینجا برخی از آن پرسشها را که به تفسیر و تأویل آیات مربوط است، بهعنوان نمونهای از تفسیرهای مأثور، از آن حضرت ذکر مینماییم.
یکی از آن پرسشها، سؤال از فاحشه مبینهای است که در آیه ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ وَاتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخْرُجْنَ إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ...﴾[۳۲] آمده است. سعد میگوید: عرض کردم: آن فاحشه مبیّنهای که هرگاه زن آن را مرتکب شود، برای شوهرش جایز میشود او را در ایّام عدّهاش از خانهاش بیرون کند، چیست؟
فرمود: «الْفَاحِشَةُ الْمُبَيِّنَةُ هِيَ السَّحْقُ دُونَ الزِّنَاءِ فَإِنَّ الْمَرْأَةَ إِذَا زَنَتْ وَ أُقِيمَ عَلَيْهَا الْحَدُّ لَيْسَ لِمَنْ أَرَادَهَا أَنْ يَمْتَنِعَ بَعْدَ ذَلِكَ مِنَ التَّزَوُّجِ بِهَا لِأَجْلِ الْحَدِّ وَ إِذَا سَحَقَتْ وَجَبَ عَلَيْهَا الرَّجْمُ وَ الرَّجْمُ خِزْيٌ وَ مَنْ قَدْ أَمَرَ اللَّهُ بِرَجْمِهِ فَقَدْ أَخْزَاهُ وَ مَنْ أَخْزَاهُ فَقَدْ أَبْعَدَهُ وَ مَنْ أَبْعَدَهُ فَلَيْسَ لِأَحَدٍ أَنْ يَقْرَبَهُ»[۳۳]؛
آن فاحشه مبیّنه خصوص مساحقه است نه زنا؛ زیرا آن زن وقتی زنا کند و حد بر او جاری شود، برای کسی که او را بخواهد روا نیست که بعد از آن به خاطر حدّ از ازدواج با او امتناع کند؛ اما وقتی مساحقه کند، رجم سنگباران شدن بر او واجب میشود و رجم رسوایی است، و کسی که خدا به رجم او فرمان دهد، او را رسوا کرده است و کسی که خدا رسوایش کرده، تحقیقاً او را از خود دور کرده و کسی را که خدا دور کند، برای هیچکس روا نیست که به او نزدیک شود».
سعد در پرسش بعدی میگوید: گفتم: ای پسر رسول خدا، از فرمان خدا به پیامبرش موسی(ع) که فرموده است: ﴿فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى﴾[۳۴] مرا با خبر کن که منظور از آن چیست؛ زیرا فقهای شیعه و سنی میپندارند که نعلین حضرت موسی(ع) از پوست مردار بوده است. فرمود: «مَنْ قَالَ ذَلِكَ فَقَدِ افْتَرَى عَلَى مُوسَى وَ اسْتَجْهَلَهُ فِي نُبُوَّتِهِ لِأَنَّهُ مَا خَلَا الْأَمْرُ فِيهَا مِنْ خَطِيئَتَيْنِ إِمَّا أَنْ تَكُونَ صَلَاةُ مُوسَى فِيهِمَا جَائِزَةً أَوْ غَيْرَ جَائِزَةٍ فَإِنْ كَانَتْ صَلَاتُهُ جَائِزَةً جَازَ لَهُ لُبْسُهُمَا فِي تِلْكَ الْبُقْعَةِ وَ إِنْ كَانَتْ مُقَدَّسَةً مُطَهَّرَةً فَلَيْسَتْ بِأَقْدَسَ وَ أَطْهَرَ مِنَ الصَّلَاةِ وَ إِنْ كَانَتْ صَلَاتُهُ غَيْرَ جَائِزَةٍ فِيهِمَا فَقَدْ أَوْجَبَ عَلَى مُوسَى أَنَّهُ لَمْ يَعْرِفِ الْحَلَالَ مِنَ الْحَرَامِ وَ مَا عَلِمَ مَا تَجُوزُ فِيهِ الصَّلَاةُ وَ مَا لَمْ تَجُزْ وَ هَذَا كُفْرٌ»[۳۵]؛
هرکس آن را بگوید، تحقیقاً بر موسی دروغ بسته و او را در نبوتش جاهل تصور کرده است؛ زیرا این گفته از دو خطا خارج نیست؛ یا نماز خواندن حضرت موسی در آن نعلین جایز بوده یا جایز نبوده است، اگر جایز بوده، پوشیدن آن در آن مکان نیز مانعی نداشته است؛ زیرا هرچند آن مکان مقدّس و مطهّر باشد، از نماز مقدستر و پاکیزهتر نیست، و اگر نماز در آن جایز نبوده است، لازم میآید موسی(ع) حلال را از حرام تشخیص نداده و ندانسته که نماز در چهچیز جایز است و در چهچیز جایز نیست و این کفر است».
گفتم: ای مولای من، مرا از تأویل آن آگاه کن؟ فرمود: «إِنَّ مُوسَى نَاجَى رَبَّهُ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ فَقَالَ يَا رَبِّ إِنِّي قَدْ أَخْلَصْتُ لَكَ الْمَحَبَّةَ مِنِّي وَ غَسَلْتُ قَلْبِي عَمَّنْ سِوَاكَ وَ كَانَ شَدِيدَ الْحُبِّ لِأَهْلِهِ فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَى ﴿فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ﴾ أَيْ انْزِعْ حُبَّ أَهْلِكَ مِنْ قَلْبِكَ إِنْ كَانَتْ مَحَبَّتُكَ لِي خَالِصَةً وَ قَلْبَكَ مِنَ الْمَيْلِ إِلَى مَنْ سِوَايَ مَغْسُولاً»[۳۶]؛
همانا موسی در آن وادی مقدس با پروردگارش مناجات کرد و گفت: پروردگارا، محبتم را برای تو خالص کردهام و دلم را از غیر تو شستهام. - و حال آنکه سخت دوستدار خانوادهاش بود - ازاینرو، خدای متعال فرمود: ﴿فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ﴾ «یعنی اگر محبّتت به من خالص و دلت از میل به غیر من پاک است، دوستی خانوادهات را از دلت بیرون کن».
در سؤال بعدی میگوید: گفتم: ای پسر رسول خدا، مرا از تأویل ﴿كهيعص﴾[۳۷] آگاه کن؟
فرمود: «هَذِهِ الْحُرُوفُ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ أَطْلَعَ اللَّهُ عَلَيْهَا عَبْدَهُ زَكَرِيَّا ثُمَّ قَصَّهَا عَلَى مُحَمَّدٍ(ص) وَ ذَلِكَ أَنَّ زَكَرِيَّا سَأَلَ رَبَّهُ أَنْ يُعَلِّمَهُ أَسْمَاءَ الْخَمْسَةِ فَأَهْبَطَ عَلَيْهِ جَبْرَئِيلَ فَعَلَّمَهُ إِيَّاهَا فَكَانَ زَكَرِيَّا إِذَا ذَكَرَ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ سُرِّيَ عَنْهُ هَمُّهُ وَ انْجَلَى كَرْبُهُ وَ إِذَا ذَكَرَ الْحُسَيْنَ خَنَقَتْهُ الْعَبْرَةُ وَ وَقَعَتْ عَلَيْهِ الْبُهْرَةُ فَقَالَ ذَاتَ يَوْمٍ يَا إِلَهِي مَا بَالِي إِذَا ذَكَرْتُ أَرْبَعاً مِنْهُمْ تَسَلَّيْتُ بِأَسْمَائِهِمْ مِنْ هُمُومِي وَ إِذَا ذَكَرْتُ الْحُسَيْنَ تَدْمَعُ عَيْنِي وَ تَثُورُ زَفْرَتِي فَأَنْبَأَهُ اللَّهُ تَعَالَى عَنْ قِصَّتِهِ وَ قَالَ ﴿كهيعص﴾ فَالْكَافُ اسْمُ كَرْبَلَاءَ وَ الْهَاءُ هَلَاكُ الْعِتْرَةِ وَ الْيَاءُ يَزِيدُ وَ هُوَ ظَالِمُ الْحُسَيْنِ(ع) وَ الْعَيْنُ عَطَشُهُ وَ َ الصَّادُ صَبْرُهُ»[۳۸]؛
این حروف از خبرهای غیبی است که خدا بندهاش زکریا را بر آن آگاه کرده؛ سپس آن را برای حضرت محمد(ص) حکایت فرموده است و آن، این است که زکریّا از پروردگارش درخواست کرد نامهای پنج تن را به او بیاموزد؛ پس جبرئیل بر او فرود آمد و نام آنان را به او آموخت؛ پس از آن وقتی زکریّا(ع) محمد، علی، فاطمه و حسن(ع) را یاد میکرد، اندوه و گرفتاریاش برطرف میشد و زمانی که حسین(ع) را یاد میکرد، گریه گلویش را میگرفت و بریدگی نفس بر او عارض میشد. روزی گفت: خدایا، مرا چه میشود که وقتی چهار تن از آنان را یاد میکنم، با نامهای آنان از اندوههایم تسلّی مییابم و وقتی حسین(ع) را یاد میکنم، اشکم جاری و آه از نهادم بلند میشود؟ پس خدای متعال او را از داستان امام حسین(ع) آگاه کرد و فرمود: ﴿كهيعص﴾«کاف» به نام کربلا، و «هاء» به هلاکت، یعنی شهادت و مصیبتهای سخت خاندان آن حضرت، و «یاء» به یزید، ظلمکننده به آن حضرت، و «عین» به عطش و تشنگی آن حضرت، و «صاد» به صبر آن حضرت اشاره دارد».
ناگفته نماند که این روایت در احتجاج مرسل و بدون سند است[۳۹] و در کمال الدین گرچه با سند ذکر شده است، سند آن در اثر اشتمال بر افرادی که وثاقت آنان نامعلوم است[۴۰]، اعتبار ندارد و مفاد بعضی قسمتهای آن نیز با روایات دیگر معارضه دارد. در این روایت «فاحشه مبینه» به مساحقه تفسیر و زنا بودن آن نفی شده و حال آنکه در برخی روایات به زنا تفسیر شده است[۴۱]. حد مساحقه در این روایت «رجم» بیان شده و در برخی روایات تازیانه گفته شده است[۴۲] و بیشتر فقها به صد تازیانه فتوا دادهاند[۴۳]؛ البته شیخ طوسی و برخی دیگر بین مساحقهکنندۀ شوهردار و بیشوهر تفصیل دادهاند؛ کیفر بیشوهر را صد تازیانه و کیفر شوهردار را «رجم» دانستهاند[۴۴]. ممکن است این روایت به مساحقهکنندۀ شوهردار نظر داشته باشد و در هرصورت، چون احتمال واقعیت این روایت منتفی نیست، ذکر آن به عنوان تفسیر مأثور از آن حضرت مانعی ندارد.
با توجه به این دو دسته روایات که نمونهای از آنها در اینجا بیان شد، تردیدی نمیماند که همۀ دوازده امام مفسر قرآن کریم بودهاند و میتوان آنان را نیز از مفسران عصر حضور به شمار آورد.[۴۵]
منابع
پانویس
- ↑ این نکته در بحث تطورات کمّی تعلیمات تفسیری امامان معصوم(ع) با تفصیل بیشتر بیان میشود (علی اکبر بابایی، تاریخ تفسیر قرآن، ص۴۲۹-۴۳۱).
- ↑ «جز این نیست که (خداوند)، مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را جز به نام خداوند ذبح شده باشد بر شما حرام کرده است» سوره بقره، آیه ۱۷۳.
- ↑ «پس کسی که ناگزیر (از خوردن این چیزها) شده باشد در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذّت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بر او گناهی نیست، که خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره بقره، آیه ۱۷۳.
- ↑ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۲۱۶ و ۲۱۷، ح۱۰۰۷ (باب الصید و الذبائح، ح۹۷)؛ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۹، ص۸۳ (کتاب الصید و الذبائح، ح۳۵۴، باب الذبائح و الاطعمة، ح۸۹).
- ↑ «پس کسی که ناگزیر (از خوردن این چیزها) شده باشد در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذّت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بر او گناهی نیست» سوره بقره، آیه ۱۷۳.
- ↑ «جز این نیست که (خداوند)، مردار و خون و گوشت خوک و آنچه را جز به نام خداوند ذبح شده باشد بر شما حرام کرده است؛ پس کسی که ناگزیر (از خوردن این چیزها) شده باشد در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذّت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بر او گناهی نیست، که خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره بقره، آیه ۱۷۳.
- ↑ «و اینکه سجدهگاهها از آن خداوند است پس با خداوند هیچ کس را (به پرستش) مخوانید» سوره جن، آیه ۱۸.
- ↑ ر.ک: تفسیر العیاشی، ج۱، ص۳۱۹-۳۲۰.
- ↑ «و دست مرد و زن دزد را به سزای آنچه کردهاند به کیفری از سوی خداوند ببرید و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره مائده، آیه ۳۸.
- ↑ «و اگر به خداوند و به آنچه بر بنده خویش، روز بازشناخت درستی از نادرستی (در جنگ بدر)، روز رویارویی آن دو گروه (مسلمان و مشرک) فرو فرستادیم ایمان دارید بدانید که آنچه غنیمت گرفتهاید از هرچه باشد یک پنجم آن از آن خداوند و فرستاده او و خویشاوند (وی) و یتیمان و بینوایان و ماندگان در راه (از خاندان او) است و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره انفال، آیه ۴۱.
- ↑ حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج۶، ص۳۵۰.
- ↑ عطاردی، مسند الامام الجواد ابی جعفر محمد بن علی الرضا(ع)، ص۱۵۳-۱۵۸، تفسیر القمی، ج۱، ص۳۸۶ (تفسیر آیه ۱۰۸ سوره یوسف): بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۶-۷ (تفسیر آیه ۲ سوره جمعه، ح۱ و ۲)، ص۱۷۲ (تفسیر آیات ۳۱-۴۰ سوره قیامت، ح۳)، ص۲۷۰ (تفسیر آیات ۱-۱۱ سوره غاشیه، ح۸)، ص۳۰۳ (تفسیر آیات ۱-۴ سوره لیل، ح۲)، ص۳۲۸ (تفسیر سوره قدر، ح۲).
- ↑ «پس اگر در برخی از آنچه به سوی تو فرو فرستادهایم شک داری از آنان که پیش از تو کتاب آسمانی را میخواندند بپرس، به راستی حق از سوی پروردگارت نزد تو آمده است پس هرگز از دودلان مباش!» سوره یونس، آیه ۹۴.
- ↑ «شک داری از آنان که پیش از تو کتاب آسمانی را میخواندند بپرس» سوره یونس، آیه ۹۴.
- ↑ «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
- ↑ بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۵۴، ذیل آیه ۹۴ یونس، ح۲.
- ↑ «و اگر همه درختان روی زمین قلم میگردید و دریا را هفت دریای دیگر یاری میرساند (و همه مرکّب میشد) نوشتن کلمات خداوند پایان نمیپذیرفت؛ به راستی خداوند پیروزمند فرزانهای است» سوره لقمان، آیه ۲۷.
- ↑ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۴۳۱ و ۴۳۵.
- ↑ «به نام خداوند بخشنده بخشاینده * و چون عذاب ما را دیدند گفتند: به خداوند یگانه ایمان آوردیم و به آنچه شریک (خداوند) میپنداشتیم کافریم» سوره غافر، آیه ۸۴.
- ↑ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۴۳۷.
- ↑ ر.ک: ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۴۳۴ (تعیین مال کثیر مورد نذر از آیه ﴿لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ﴾ [«بیگمان خداوند در نبردهایی بسیار و در روز (جنگ) «حنین» شما را یاری کرده است» سوره توبه، آیه ۲۵]) ص۴۳۵-۴۳۶ (پاسخ سؤالهایی که در مورد آیات ﴿قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ﴾ [«آن که دانشی از کتاب (آسمانی) با خویش داشت گفت: من پیش از آنکه چشم بر هم زنی آن را برایت میآورم» سوره نمل، آیه ۴۰]، ﴿وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّدًا﴾ [«و پدر و مادر خود را بر اورنگ (خویش) فرا برد و همه برای او به فروتنی در افتادند» سوره یوسف، آیه ۱۰۰]، ﴿أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْرَانًا وَإِنَاثًا﴾ [«یا به آنان پسران و دختران را با هم میدهد» سوره شوری، آیه ۵۰] مطرح کردهاند)؛ تحف العقول، ص۵۴۳-۵۴۵ (ردّ جبر به استناد آیات ﴿وَلَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا﴾ [«و پروردگارت به هیچ کس ستم نمیورزد» سوره کهف، آیه ۴۹]، ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئًا وَلَكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾ [«بیگمان خداوند بر مردم هیچ ستم روا نمیدارد امّا این مردمند که به خویش ستم میورزند» سوره یونس، آیه ۴۴]، ﴿بَلَى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾ [«نه چنین است، آنانکه گناهی انجام دهند و گناهشان آنان را فرا گیرد، دمساز آتشند؛ آنان در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۸۱]، ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا﴾ [«آنان که داراییهای یتیمان را به ستم میخورند جز این نیست که در شکم خود آتش میانبارند و زودا که در آتشی برافروخته درآیند» سوره نساء، آیه ۱۰])، ص۵۴۸ (رد تفویض به استناد آیات ۷ زمر، ۱۰۲ آل عمران و...)، عطاردی، مسند الامام الهادی ابی الحسن علی بن محمد(ع)، ص۱۶۷-۱۷۴ بنگرید.
- ↑ «راه راست را به ما بنمای» سوره فاتحه، آیه ۶.
- ↑ صدوق، معانی الاخبار، ص۳۳ (باب معنی الصراط، ح۴).
- ↑ «راه آنان که به نعمت پروردهای؛ که نه بر ایشان خشم آوردهای و نه گمراهاند» سوره فاتحه، آیه ۷.
- ↑ «و آنان که از خداوند و پیامبر فرمان برند با کسانی که خداوند به آنان نعمت داده است از پیامبران و راستکرداران و شهیدان و شایستگان خواهند بود و آنان همراهانی نیکویند» سوره نساء، آیه ۶۹.
- ↑ صدوق، معانی الاخبار، ص۳۶ (باب معنی الصراط، ح۹).
- ↑ در ادامه حدیث نیز این نکته با صراحت بیشتر بیان شده است (ر.ک: صدوق، معانی الاخبار، ص۳۶).
- ↑ ر.ک: التفسیر المنسوب الی الامام ابی محمد الحسن بن علی العسکری(ع)، ص۷-۹.
- ↑ ر.ک: بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۰۷، ح۸ (تفسیر ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾) و ص۱۲۷، ح۹ (تفسیر آیات ۱ و ۲ سوره بقره) و ص۱۳۱، ح۱۱ (تفسیر آیه ۳ سوره بقره) و ص۱۶۳، ح۱ (تفسیر آیات ۳۰-۳۳ سوره بقره).
- ↑ ر.ک: صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۴۳۴-۴۷۸ (باب ۴۳ باب ذکر من شاهد القائم(ع) و رآه و کلّمه).
- ↑ ر.ک: صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۴۵۴ و ۴۶۵. این روایت را طبرسی در الاحتجاج، ج۲، ص۲۶۸-۲۷۷ نیز با اندکی تفاوت آورده است.
- ↑ «ای پیامبر! چون زنان را طلاق میدهید، هنگام (آغاز) عدهشان طلاق دهید و حساب عده را نگاه دارید و از خداوند- پروردگارتان- پروا کنید؛ آنان را از خانههاشان بیرون نرانید- و خود نیز بیرون نروند- مگر کار ناشایسته آشکاری کرده باشند و اینها احکام خداوند است و هر که از احکام خداوند پا فراتر نهد بیگمان به خویش ستم کرده است؛ تو نمیدانی، شاید خداوند پس از آن فرمانی (تازه) پیش آورد» سوره طلاق، آیه ۱.
- ↑ صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۴۵۹-۴۶۰.
- ↑ «بیگمان این منم پروردگار تو، پایپوشهای خویش را درآور که تو در سرزمین مقدس «طوی» یی» سوره طه، آیه ۱۲.
- ↑ صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۴۶۰.
- ↑ صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۴۶۰.
- ↑ «کاف،ها، یا، عین، صاد» سوره مریم، آیه ۱.
- ↑ صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۴۶۱.
- ↑ ر.ک: طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۲۶۸.
- ↑ ر.ک: صدوق، کمال الدین، ص۴۵۴، ح۲۱.
- ↑ ر.ک: حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج۱۵، ص۴۴۰، ح۳.
- ↑ ر.ک: حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج۱۸، ص۴۲۵.
- ↑ شهید ثانی در مسالک فرموده است: هو المشهور بین الاصحاب ذهب الیه المفید و المرتضی و ابو الصلاح و ابن ادریس و المتأخرون؛ (مسالک الافهام، ج۱۴، ص۴۱۳) و نیز ر.ک: حلّی، قواعد الاحکام، ج۳، ص۵۳۷؛ نجفی، جواهر الکلام، ج۴۱، ص۳۸۸؛ مفید، المقنعة، ص۷۸۷-۷۸۸؛ سیّد مرتضی، الانتصار، ص۵۱۳؛ ابو الصلاح حلبی، الکافی فی الفقه، ص۴۰۹.
- ↑ طوسی، النهایة، ص۷۰۶؛ قاضی ابن البرّاج، المهذب، ج۲، ص۵۳۱؛ خویی، مبانی تکملة المنهاج، ج۱، ص۲۴۷-۲۴۸.
- ↑ بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۵۸-۸۴.
جستارهای وابسته
- تفاسیر تابعین تابعین
- تفاسیر تک نگار
- تفاسیر عصر جدید
- تفاسیر عصر کهن
- تفاسیر لغوی
- تفسیر اجتهادی
- تفسیر اجمالی قرآن
- تفسیر اِعراب
- تفسیر قرآن به مقتضای عقل
- تفسیر باطنی
- تفسیر مالکیه
- تفسیر روایی
- تفسیر مسلسل
- تفسیر قرآن به کلام صحابه
- تفسیر قرآن با قول تابعی
- تفسیر قرآن با قرآن
- تفسیر عهد نبوت
- تفسیر عهد رسالت
- تفسیر عهد صحابه
- تفسیر غریب قرآن
- تفسیر عقلی
- تفسیر پلورالیستی قرآن
- تفسیر تبیینی قرآن
- تفسیر تحلیلی
- تفسیر بلاغی
- تفسیر تدبری قرآن
- تفسیر تمسکی قرآن
- تفسیر عصر تابعین
- تفسیر در عصر تدوین
- تفسیر عصر پیامبر خاتم
- تفسیر درایی
- تفسیر زبدة البیان
- تفسیر سکولاریستی قرآن
- تفسیر سیستمی
- تفسیر عبدالله بن عباس
- تفسیر قرآن به قرآن
- تفسیر لفظی قرآن
- تفسیر لیبرالیستی قرآن
- تفسیر مأثور
- تفسیر معتزله
- تفسیر مجمل به مبین
- تفسیر مطلق به مقید
- تفسیر معتزلیان جدید
- تفسیر معنا
- تفسیر معنوی قرآن
- تفسیر نو اعتزالی
- تفسیر وجوه قرآن
- تفسیر ترتیبی
- تفسیر مزجی
- تفسیر موضوعی
- تفسیر اهل بیت
- تفسیر پیامبر خاتم
- تفسیر تابعین
- تفسیر عامه
- تفسیر عصر نهضت
- تفسیر توحیدی
- تفسیر دوران نهضتهای اصلاحی
- تفسیر صحابه
- تفسیر عصر جدید
- تفسیر باطن قرآن
- تفسیر ظاهر قرآن
- تفسیر اهلسنت
- تفسیر باطنیه
- تفسیر ماتریدیه
- تفسیر خوارج
- تفسیر شیعه
- تفسیر متصوفه
- تفسیر اجتماعی
- تفسیر اخلاقی
- تفسیر ادبی
- تفسیر اشاری
- تفسیر به رأی
- تفسیر بیانی
- تفسیر زیدیه
- تفسیر شافعیه
- تفسیر پوزیتیویستی
- تفسیر تاریخی
- تفسیر تربیتی
- تفسیر رمزی
- تفسیر عرفانی
- تفسیر علمی
- تفسیر فقهی
- تفسیر فیضی
- تفسیر فلسفی
- تفسیر کلامی
- تفسیر نقلی
- آداب تفسیر قرآن
- آراء تفسیری
- اسرائیلیات در تفسیر
- اقطاب اسرائیلیات
- اقطاب وضّاعین
- اولین مدون تفسیر
- تأویل قرآن
- تدوین تفسیر قرآن
- تفاسیر قرآن
- تفسیر پذیری قرآن
- تفسیر نگاری
- تنزیل قرآن
- توقیفیت تفسیر قرآن
- جری و تطبیق
- روایات تفسیری
- روشهای تفسیری
- سیاق عام
- شرافت تفسیر قرآن
- طرق تفسیری
- غرایب تفسیر
- فضیلت تفسیر قرآن
- قواعد تفسیر
- مبادی تفسیر
- مدارس تفسیر قرآن
- مراتب تفسیر
- مراحل تفسیر
- مصادر نقلی تفسیر
- مفسران
- مقدمات تفسیر
- مکاتب تفسیری
- منابع تفسیر
- تأویل قرآن