اولو الامر در قرآن

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۶ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۴۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اقوال مفسران اهل سنت درباره اولواالامر، گوناگون است: امیران در زمان حضرت رسول (ص)؛ امر به معروف‌کنندگان؛ فقیهان و دین‌داران مطیع خدا[۱]. هیچ‌یک از این اقوال با اطلاق آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۲]» سازگار نیست؛ زیرا پیروی از آنها در‌صورت ارتکاب گناه، لازم نیست؛ در صورتی که آیه، اطاعت اولواالامر را به‌طور مطلق و بدون قید و شرط، همانند اطاعت پیامبر (ص) لازم شمرده است؛ پس باید اولواالامر کسانی باشند که مقام عصمت، آنان را از هرگونه خطا و اشتباه حفظ کند؛ چنان‌که بعضی از مفسّران اهل‌تسنّن بدان اعتراف کرده‌اند[۳] بر همین اساس و بر مبنای احادیث معتبر که در منابع شیعه[۴] و اهل‌سنّت[۵] نقل شده، مفسران شیعه اتّفاق نظر دارند که منظور از اولی‌الامر، امامان معصوم (ع) هستند[۶]. [۷].

واژه‌شناسی لغوی

  • اولو الامر از دو کلمه "أُولو" و "الأمر" ترکیب یافته است. "اولو" به معنای صاحبان و مالکان، جمعی است که از لفظ خود مفردی ندارد. بعضی گفته‌اند: اسم جمع و مفرد آن "ذو" است. اولو همواره به شکل اضافه به امر محسوس یا معقول به کار می‌رود؛ مانند: اولوالارحام، اولوالقربی، اولو‌العلم، اولوالفضل، اولو الامر[۸] و الامر به معنای فرمان، شأن (کار) و شیئ است[۹]. شاید بتوان گفت از میان این معانی معنای اصلی و جامع امر، شیئ است که با توجه به سیر تطور و تحول لغت به معنای شیئ خاص (کار) و منشأ تحقق کار (فرمان) نیز دانسته شده است. با توجه به معنای لغوی الامر می‌توان برای اولو الامر معانی ذیل را برشمرد: صاحبان دستور، صاحبان کار و صاحبان شیئ. براساس تفاسیر و روایات شیعه، "شیئ" در معنای اخیر اصطلاحاً یک شیئ معهود و شناخته شده یعنی مقام ولایت، خلافت و حکومت است، زیرا بنابر معنای مذکور "ال" در الامر برای عهد است، بنابراین اولو الامر کسانی‌اند که شئون دین و دنیای مردم به دست آنان است[۱۰] و آنان باید صاحبان کار حکومت و کارگزاران آن باشند، چنان‌که ایشان صاحبان دستور بوده و اطاعتشان بر مردم لازم است[۱۱].

به‌کارگیری اولو الامر در قرآن

  • اولو الامر، دو بار در قرآن ذکر شده: یک بار در آیه ۵۹ سوره نساء و در آن، لزوم اطاعت از آنان مطرح‌شده: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً [۱۲] و بار دیگر در آیه ۸۳ همین سوره و در آن، نسبت به نشر و اشاعه اخبار امنیتی و هر گزارشی که موجب رعب و وحشت جامعه گردد هشدار داده و از اشاعه آنها قبل از ارائه به‌پیامبر و اولو الامر نکوهش کرده است: ﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلاً [۱۳][۱۴].

اولو الامر در تفسیر

  • اقوال مفسّران اهل‌تسنّن درباره اولو الامر، گوناگون است: امیران در زمان حضرت رسول (ص)؛ امر به معروف‌کنندگان؛ فقیهان و دین‌داران مطیع خدا[۱۵]. هیچ‌یک از این اقوال با اطلاق آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً [۱۶] سازگار نیست؛ زیرا پیروی از آنها در‌صورت ارتکاب گناه، لازم نیست؛ در صورتی که آیه، اطاعت اولو الامر را به‌ طور مطلق و بدون قید و شرط، همانند اطاعت پیامبر (ص) لازم شمرده است؛ پس باید اولو الامر کسانی باشند که مقام عصمت، آنان را از هرگونه خطا و اشتباه حفظ کند؛ چنان‌که بعضی از مفسّران اهل‌تسنّن بدان اعتراف کرده‌اند[۱۷]. بر همین اساس و بر مبنای احادیث معتبر که در منابع شیعه[۱۸]. و اهل سنت[۱۹]. نقل شده، مفسّران شیعه اتّفاق نظر دارند که منظور از اولی‌الامر، امامان معصوم (ع) هستند[۲۰][۲۱].
  • مفسران اهل سنت اولو الامر را به امیران و زمامداران جامعه، صاحب منصبان حکومتی "اهل‌ حلّ و عقد"، فرماندهان لشکر، خلفا و جانشینان چهارگانه پیامبر اکرم (ص)، آگاهان و صاحبان بصیرت از صحابه پیامبر (ص) و دانشمندان دینی تفسیر و تطبیق کرده‌اند[۲۲][۲۳].

مصداق اولوالامر

قریب به اتفاق مفسران شیعه بر این باورند که منظور از اولو الامر در آیه یاد شده، امامان (ع) می‌باشند، زیرا اوّلا اطاعت از آنان قرین اطاعت از خدا و رسول شده و ثانیاً هیچ‌گونه قید و شرطی برای اطاعت از آنان، ذکر نشده است و آیه به طور مطلق، مردم را به سر سپردن در برابر آنان فرمان داده است و این همه نشان آن است که اولو الامر باید از خطا و اشتباه مصون باشند تا از جانب خداوند، امر به اطاعت از اهل معصیت و گناه صورت نگیرد[۲۴]. روایاتی که در ذیل این دو آیه اولو الامر را به امامان (ع) تفسیر و تأویل کرده بسیار فراوان است[۲۵][۲۶].

اوصافی که برای اولو الامر در این مجموعه روایات ذکر شده یا وظایف و اختیاراتی که بر عهده آنان گذاشته شده به جز امامان (ع) نمی‌تواند مصداق دیگری داشته باشد و هیچ‌یک از مصادیقی که از مفسران اهل سنت نقل شده صلاحیت احراز این مقام را ندارد. در روایات عامه نیز آمده که مقصود از اولو الامر اهل‌ بیت (ع)[۲۷]، گرچه این سخن در اقوال اهل‌ سنت دیده نمی‌شود[۲۸].

برخی از مفسران شیعه امامان (ع) را مصداق بارز و روشن اولو الامر می‌دانند و در عصر غیبت فقیهان جامع شرایط را نیز از مصادیق اولو الامر می‌شمارند[۲۹]. به نظر امام خمینی اولو الامر بنا بر مذهب حق در عصر حضور، ائمه (ع)؛ امّا نیاز به حاکم و والی چیزی نیست که محدود به زمان خاص باشد و لزوم تشکیل حکومت و ضرورت حاکم، همیشگی است، از این‌رو ایشان با استدلال به ادله فراوان و از جمله آیه ۵۹ سوره نساء فقیهان دارای شرایط لازم را در عصر غیبت به عنوان اولو الامر می‌شناسد[۳۰][۳۱].

برخی دیگر از مفسران شیعه با همین نگاه وسیع به آیه گفته‌اند: اگر روایات، مصداق آن را فقط امامان{{عم]] شمرده است احتمال می‌رود این تعبیر، نوعی حصر اضافی باشد؛ یعنی در مقایسه با حکام جور و ستم پیشه‌ای که حکومت را به دست می‌گیرند امامان معصوم سزاوارند و به عبارت دیگر ائمه (ع) قدر متیقن از آیه هستند؛ ولی التزام به آن، حکم را از دیگران سلب نمی‌کند. البتّه اطاعت از این گونه افراد، محدود و مقید به عدم معصیت حق است[۳۲][۳۳].

برخی از مفسران اهل سنت عصمت را شرط لازم برای اولو الامر دانسته‌اند، زیرا خداوند اطاعت از آنان را به طور قطعی و جزمی واجب کرده، پس باید این افراد از گناه و خطا معصوم باشند، گرچه گوینده این سخن در تعیین مصداق اولو الامر به خطا رفته، آن را عبارت از اهل حل و عقد شمرده و چنین پنداشته که شناخت امامان (ع) برای ما میسّر نیست[۳۴]، حال آنکه با توجه به آیات و روایات فراوان در این زمینه، شناخت آنان دشوار نیست. شگفت‌تر آنکه گفته است: نمی‌توان مصداق اولو الامر را امام معصوم دانست، زیرا اولو الامر جمع است و هیچ‌گاه دو یا چند امام در یک زمان نبوده و اطلاق جمع بر مفرد خلاف ظاهر است[۳۵]، در حالی که این اطلاق از قبیل انحلال یک حکم به احکام متعدد و به لحاظ زمانهای گوناگون است[۳۶] و نظایر آن در آیات فراوانی از قرآن به چشم می‌خورد ﴿فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ[۳۷]، ﴿وَلا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ[۳۸]، ﴿فَلا تُطِعِ الْكَافِرِينَ وَجَاهِدْهُم بِهِ جِهَادًا كَبِيرًا [۳۹]، ﴿وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلا [۴۰]، ﴿حَافِظُواْ عَلَى الصَّلَوَاتِ وَالصَّلاةِ الْوُسْطَى وَقُومُواْ لِلَّهِ قَانِتِينَ [۴۱]. برخی دیگر که نخواسته‌اند ویژگی عصمت را بپذیرند شرط دیگری را افزوده و گفته‌اند: مراد از اولو الامر، فرمانروایان و حاکمانی هستند که در مسیر حق و مصلحت مسلمانان حرکت کنند و فرمان آنان با حق مخالف نباشد[۴۲]. روشن است که افزودن چنین شرطی خلاف ظاهر و اطلاق آیه شریفه است و اگر چنین قیدی لازم می‌بود آن هم در امری که اساس شریعت و دین است به‌طور قطع ذکر می‌شد، چنان‌که در آیه ۸ سوره عنکبوت که سخن از احسان به پدر و مادر و اطاعت از آنان به میان می‌آید آن را مقید می‌سازد[۴۳]، بنابراین با دقت و تأمل در دو آیه مورد بحث "۵۹ و ۸۳ سوره نساء" چنین استفاده می‌شود که نه تنها ویژگی عصمت بلکه ایمان، آگاهی و علم، مدبریت و داشتن قدرت تشخیص، از جمله اموری است که اولو الامر باید واجد آنها باشند و هیچ‌یک از مصادیقی که برای اولو الامر ذکر شده جز امامان‌(ع) نمی‌توانند واجد همه این ویژگیها و حتی برخی از آنها باشند[۴۴].

استنباط اولو الامر

  • ضرورت بهره‌مند‌ بودن اولو الامر از قدرت استنباط و تحلیل اخبار امنیّتی و نظامی: ﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلاً[۴۵][۴۶].

حجیّت استنباط اولو الامر

  • حجّت‌ بودن استنباط اولو الامر در تبیین موضوعات برای متحیّران: ﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلاً[۴۷][۴۸][۴۹].

اطاعت از اولو الامر

  • وجوب اطاعت مؤمنان از اوامر اولو الامر: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً [۵۰][۵۱].

آثار اطاعت از اولو الامر

  • اطاعت از اولو الامر، در پی دارنده سعادت دنیا و آخرت: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً [۵۲][۵۳][۵۴].
  • اطاعت از اولو الامر، دارای بهترین فرجام: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً [۵۵][۵۶][۵۷].

تعیین اولو الامر

  • لزوم مراجعه به خدا و رسول (ص) در تعیین اولو الامر و اختلاف‌های مربوط به آن: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً [۵۸][۵۹][۶۰].

رجوع به اولو الامر

  • لزوم مراجعه به اولو الامر برای ارائه اخبار امنیّتی به آنان: ﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلاً[۶۱][۶۲].
  • لزوم توقّف هنگام تحیّر در‌ برابر موضوعات ناشناخته و پی‌جویی پاسخ آن از پیامبر (ص) و اولو الامر: ﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلاً[۶۳][۶۴].

عصمت اولو الامر

معصوم‌ بودن اولو الامر از گناه و خطا: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً [۶۵][۶۶][۶۷].

فضایل اولو الامر

  • اولو الامر، جلوه فضل و رحمت خدا: ﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلاً[۶۸][۶۹].

نقش اولو الامر

  • نقش مؤثّر اولو الامر در جلوگیری از انحرافات و پیروی از شیطان: ﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلاً[۷۰][۷۱].

وظایف اولو الامر

  • کنترل اخبار امنیّتی و تشخیص درست آن‌ها، از وظایف اولو الامر: ﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلاً[۷۲][۷۳][۷۴].
  • تحلیل و انتشار اخبار جنگ، از وظایف اولو الامر: ﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلاً[۷۵][۷۶][۷۷].
  • جلوگیری از پخش اخبار گمراه‌کننده و شایعات، از وظایف اولو الامر: ﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلاً[۷۸][۷۹][۸۰].

اولو الامر در معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان

از مفاهیمی که در شناخت معنا و چیستی امامت، می‌تواند کمک شایانی به ما بکند، مفهوم “اولی الامر” به معنای صاحبان امر، است.

“اولی الامر” مرکب از دو کلمه “اولی” و “الامر” است. واژه “اولی” که در حالت رفعی به صورت “اولو” نوشته می‌شود، در کهن‌ترین منبع لغوی (کتاب العین) چنین معنا شده است: أُولُو و أولات: مثل: ذوو و ذوات في المعنى، و لا يقال إلا للجميع من الناس و ما يشبهه[۸۱]. طریحی نیز با تصریح به اینکه واژه “اولو” مفرد ندارد، می‌نویسد: و أولو: جمع لا واحد له من لفظه، واحده "ذو". و أولات: للإناث، واحدها "ذات"[۸۲]. بطرس البستانی، از دیگر محققان عرصه لغت، نیز چنین می‌نویسد: اولو جمع بمعنی ذوو ولا واحد له... ذو بمعنی صاحب[۸۳].

بر اساس آن چه گذشت، می‌توان چنین نتیجه گرفت که واژه “اولی” به معنای صاحبان است که مفرد ندارد و همواره به صورت جمع می‌آید.

این واژه در قرآن کریم، بارها در قالب‌هایی همچون ﴿أُولِي الْأَلْبَابِ، ﴿أُولُو الْعِلْمِ، ﴿أُولِي الْقُرْبَى، ﴿أُولُو الْأَرْحَامِ، ﴿أُولُو الطَّوْلِ، ﴿أُولُو بَقِيَّةٍ، ﴿أُولُو الْفَضْلِ، ﴿أُولُو قُوَّةٍ، ﴿أُولِي بَأْسٍ، ﴿أُولُو الْعَزْمِ، ﴿أُولِي الضَّرَرِ، ﴿أُولِي الْأَبْصَارِ، ﴿أُولِي الْأَيْدِي و ﴿أُولِي النَّعْمَةِ تکرار شده است.

واژه “امر” نیز که از سه حرف همزه، میم و راء تشکیل شده، در لغت یا اعراب‌های گوناگون، به معنای مختلفی به کار رفته است[۸۴]. در میان لغت‌شناسان ابن فارس این واژه را به پنج معنا دانسته است؛ بدین ترتیب که اگر میم به طور ساکن خوانده شود، به دو معنای کار (چیز) و طلب است و اگر با فتحه خوانده شود، به معنای برکت و فراوانی است؛ ضمن آنکه ماده “أ م ر”، به دو معنای علامت و شیء عجیب[۸۵] نیز به کار می‌رود که هر کدام، خود دارای مشتقات فراوانی است.[۸۶] اگر چه ابن فارس، خود، اعراب ماده “امر” را، آن‌گاه که به دو معنای علامت و شیء عجیب به کار می‌رود، روشن نساخته است، برخی دیگر از لغویون تصریح کرده‌اند که اعراب این ماده، در معنای شیء عجیب، همانا “اِمر” به کسر همزه و سکون میم است و با بیان واژه “الأمارة” آن را به معنای علامت دانسته‌اند.[۸۷]

فیومی “اَمر” را به معنای حال نیز دانسته‌اند[۸۸]. و راغب اصفهانی نیز معنای شأن را برای آن ذکر کرده است.[۸۹] البته به نظر می‌رسد، معنای‌ای که فیومی و راغب بیان کرده‌اند، می‌تواند به معنای نخست، یعنی کار (چیز)، برگردد. همچنین باید توجه داشت که این واژه، آن‌گاه که جمع بسته می‌شود، در معانی مختلف، هیئت‌های متفاوتی به خود می‌گیرد؛ چنان‌که اگر به معنای کار یا شأن و امثال آن باشد، جمع آن، “امور” است و اگر به معنای طلب باشد، جمع آن، “اوامر” است.

یادکرد این نکته ضروری است که برخی محققان عرصه لغت، تمام این معانی را به یک ریشه، یعنی طلب و تکلیف همراه با استعلا، برگردانده‌اند.[۹۰] با وجود این، به نظر می‌رسد، تطبیق این اصل و ریشه برتمام کاربردهای آن، از جمله “برکت” و “عجیب بودن” خالی از تکلف نیست.

با توجه به آن چه گذشت، روشن می‌شود که واژه “الامر” که همزه آن به فتح و میم آن به طور ساکن خوانده می‌شود، تنها می‌تواند به معانی کار (چیز) و طلب باشد و معانی برکت، علامت و شیء عجیب را نمی‌توان از معانی آن به شمار آورد.

این که معنای دو واژه “اولی” و “الامر” روشن شد، باید به تعیین معنای ترکیب “اولی الامر” بپردازیم. برخی لغویون این ترکیب را به معنای رؤسا و اهل علم دانسته[۹۱] و برخی نیز چنین نوشته‌اند: اولوا الامر هم اصحاب النبي و من اتبعهم من اهل العلم و من الامراء اذا كانوا اولي علم و دين[۹۲]. به نظر می‌رسد، این نظریات، به ویژه نظریه دوم، متأثر از نظریات کلامی است و در حقیقت، معنای اصطلاحی این ترکیب است. در واقع، ترکیب “اولی الامر” به خودی خود، به معنای صاحبان امر است که به نظر می‌رسد، تعیین معنای حقیقی آن، به کاربرد این ترکیب در مواضع متفاوت بستگی دارد و بررسی قراین حالیه و مقالیه را می‌طلبد؛ از این‌رو، نمی‌توان یک معنای واحد برای تمام کاربردهای آن عرضه کرد[۹۳].

اولی الامر در قرآن

این ترکیب در قرآن کریم، تنها دو بار در سوره نساء تکرار شده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا[۹۴].

در آیه‌ای دیگر می‌فرماید:﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلًا[۹۵].

چنان‌که گذشت اولی الامر به معنای صاحبان امر است. آنچه اهمیت دارد، تبیین معنای “امر” در این ترکیب است. مفسران شیعه و سنی اغلب به تعیین مصادیق اولی الامر توجه کرده‌اند و هر کدام دیدگاه خاصی در این باره عرضه کرده‌اند؛ اما پیش از تعیین مصادیق اولی الامر، لازم است تبیینی جامع از مفهوم این ترکیب عرضه گردد، تا از این طریق، به شکل دقیق تری راجع به نظریات مختلف داوری شود[۹۶].

اولوالامر در عصمت در قرآن

اولوالامر یعنی صاحبان امر و «فرمانداران» و «فرماندهان». این در صورتی است که امر به معنای دستور و فرمان تلقّی شود که جمع آن «اوامر» می‌شود. امر به این معنی در قرآن استعمال شده است؛ چنان که می‌فرماید: ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ[۹۷].

امّا دست کم واژه «امر» به دو مفهوم دیگر نیز در قرآن استعمال شده است یکی به معنی کار که جمع آن «امور» است مانند کلام خدای تعالی که فرمود: ﴿بَلْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ فَهُمْ فِي أَمْرٍ مَرِيجٍ[۹۸] و مفهوم سوم «امر» به معنی موجود مجرد و غیر مقید به زمان و غیره و موجودی ابداعی در مقابل «خلق» یعنی موجود مادی و مقید به زمان و سایر محدودیت‌های مادی می‌باشد. قرآن می‌فرماید ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ[۹۹].

و در آیه دیگری می‌فرماید: ﴿وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا[۱۰۰]. اما در آیه اولوالامر مفهوم اول و دوم از امر به نظر مناسب‌تر می‌رسد. «اولوالامر» یعنی کسانی که کارها و امور و شئون جامعه در دست آنها است و یا یعنی کسانی که صاحب امر و فرمان هستند و از جایگاه برتری در نظام برخوردارند و می‌توانند به دیگران دستور و فرمان بدهند. و دیگران باید از آنان اطاعت کنند. هرچند بعید نیست که مراد آبه معنای سوم نیز باشد که در این صورت اولی الامر یعنی کسانی که «هدایت به امر» می‌کنند. در روایات اولوالامر به ائمه اهل‌بیت (ع) تفسیر شده است. از جمله کافی از ابوبصیر نقل کرده است که گفت: از امام صادق (ع) درباره سخن خدای عزوجل ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۱۰۱] پرسیدم: «فَقَالَ نَزَلَتْ فِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ (ع) فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ النَّاسَ يَقُولُونَ فَمَا لَهُ لَمْ يُسَمِّ عَلِيّاً وَ أَهْلَ بَيْتِهِ (ع) فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فَقَالَ قُولُوا لَهُمْ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) نَزَلَتْ عَلَيْهِ الصَّلَاةُ وَ لَمْ يُسَمِّ اللَّهُ‏ لَهُمْ ثَلَاثاً وَ لَا أَرْبَعاً حَتَّى كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) هُوَ الَّذِي‏ فَسَّرَ ذَلِكَ‏ لَهُمْ‏ وَ نَزَلَتْ‏ عَلَيْهِ‏ الزَّكَاةُ وَ لَمْ يُسَمِّ لَهُمْ مِنْ كُلِّ أَرْبَعِينَ دِرْهَماً دِرْهَمٌ حَتَّى كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صهُوَ الَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ وَ نَزَلَ الْحَجُّ فَلَمْ يَقُلْ لَهُمْ طُوفُوا أُسْبُوعاً حَتَّى كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) هُوَ الَّذِي فَسَّرَ ذَلِكَ لَهُمْ وَ نَزَلَتْ‏ أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ‏ وَ نَزَلَتْ فِي عَلِيٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) فِي عَلِيٍّ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ»[۱۰۲].

یعنی (امام (ع) در پاسخ پرسش مذکور) فرمود: این آیه درباره علی بن ابی طالب و حسن و حسین (ع) نازل شده است. به او گفتم: مردم می‌گویند: چرا نام علی و اهل بیتش (ع) در کتاب خدای عزوجل نیامده است؟ امام (ع) فرمود: به آنان بگویید: نماز بر پیامبر (ص) نازل شد، امّا خداوند نامی از این که سه رکعتی باشد یا چهار رکعتی به میان نیاورده است. تا آن‌که پیامبر تنها کسی بود که کلام خدای تعالی (درباره نماز) را تفسیر کرد. هم‌چنین زکوة بر پیامبر (ص) نازل شد؛ امّا نامی از نصاب آن‌که از هر چهل درهم یک درهم باید پرداخت شود نیامده است، تا آنکه پیامبر (ص) آن را شرح و تفسیر فرمود، و حج نازل شد، ولی به آنها (خداوند) نفرمود هفت شوط طواف کنید تا آنکه پیامبر (ص) آن را تفسیر کرده و روشن فرمود. و آیه ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ نازل شد و (پیامبر تفسیر فرمود که) درباره علی و حسن و حسین (ع) نازل شده است و پیامبر (ص) درباره علی (ع) فرمود: هر که من مولای او بودم، پس این علی مولای او است.

شرح کامل‌ترین مطلب و معنای واژه «اولوالامر» در حدیثی که از جابر ابن عبدالله انصاری نقل شده است بیان شده که در آن آمده است: پیامبر (ص) دوازده امام (ع) را معنی این واژه معرّفی فرمودند که برای رعایت اختصار از نقل آن خودداری می‌شود[۱۰۳]

معنای «اولوالامر» در قرآن

قرآن کریم اطاعت از «اولوالامر» را به همراه اطاعت از خداوند و پیامبر (ص) واجب کرده است[۱۰۴]. اندیشمندان اسلامی در تفسیر این آیه اختلاف کرده‌اند. برخی از اهل سنت بر این اعتقادند که مراد از اولوالامر همان سلطان و امیر[۱۰۵] و یا امیر سپاه[۱۰۶] است. برخی نیز اولوالامر را بر علما تطبیق داده‌اند[۱۰۷]. علمای امامیه مراد از «اولوالامر» را اهل بیت پیامبر (ص) و امامان معصوم (ع) می‌دانند[۱۰۸]؛ زیرا اطلاق آیه در وجوب اطاعت از ولی امر در امور؛ مانند رسول خدا، دلالت بر معصوم بودن ولی امر می‌کند[۱۰۹].

امام خمینی معتقد است به حکم عقل ممکن نیست که خداوند به اطاعت از حاکمان و سلاطین امر کند، با اینکه می‌داند این سلاطین چه ظلم‌ها و فسادهایی انجام می‌دهند و همراه کردن اطاعت اولوالامر با خدا و رسولش نشان می‌دهد که اولوالامر باید کسی باشد که در تمام احکامی که صادر می‌کند، حکمی برخلاف دین خدا نگوید و بر خلاف آن عمل نکند، بلکه وجوب اطاعت اولوالامر بر تمام امت‌ها نشان می‌دهد که حکومت اسلامی تنها باید یک حکومت باشد تا هرج و مرج لازم نیاید[۱۱۰] و اگر قائل شوند که سلاطینی که عادل بوده و برخلاف دین سخن نگفته‌اند، اولوالامر هستند، لازمه این سخن این است که تمام سلاطین و خلفا، اولوالامر نبوده‌اند و تنها کسی می‌تواند اولوالامر باشد که در کردار و گفتار خود معصوم باشد. بنابراین اولوالامر منطبق بر امیرالمؤمنین علی (ع) است که پیامبر (ص) او را در غدیرخم به عنوان ولی تعیین کرد[۱۱۱] و همچنین منطبق بر ائمه هدی (ع) است که پیروی از آنها واجب است و این اطاعت در امور حکومتی و غیرحکومتی است و در هر امری که مرجع رسول اکرم (ص) باشد، ائمه (ع) نیز در آن مسئله مرجع بوده و حکم آنان نافذ است[۱۱۲][۱۱۳]


اولوالامر در نگاه شیعه

قریب به اتفاق مفسران شیعه بر این باورند که منظور از اولو الامر در آیه یاد شده، امامان معصوم (ع) هستند، زیرا اوّلا اطاعت از آنان قرین اطاعت از خدا و رسول شده و ثانیاً هیچ‌گونه قید و شرطی برای اطاعت از آنان، ذکر نشده است و آیه به طور مطلق، مردم را به سر سپردن در برابر آنان فرمان داده است و این همه نشان آن است که اولو الامر باید از خطا و اشتباه مصون باشند تا از جانب خداوند، امر به اطاعت از اهل معصیت و گناه صورت نگیرد[۱۱۴]. روایاتی که ذیل آیه، اولو الامر را به امامان دوازده گانه (ع) تفسیر و تأویل کرده بسیار فراوان است[۱۱۵][۱۱۶]

شیعه مصداق آن را امامان معصوم و آنان که از سوی آنان ولایت دارند می‌دانند و با استناد به این آیۀ "اولی الامر" که خداوند اطاعت اولی الامر از اهل بیت (ع) را واجب ساخته است، با مخالفان احتجاج می‌کردند. امام باقر (ع) دربارۀ آیه اولی الامر می‌فرماید: «هِیَ فِی عَلِیٍّ وَ فِی الْأَئِمَّةِ جَعَلَهُمُ اللَّهُ مَوَاضِعَ الْأَنْبِیَاءِ»[۱۱۷]. امام صادق (ع) نیز فرموده است: «أُولُو الْأَمْرِ هُمُ الْأَئِمَّةُ مِنْ أَهْلِ الْبَیْتِ»[۱۱۸]. آمران و صاحب‌فرمانانی که اطاعتشان واجب است و پیروی از آنان، افراد را در مسیر اطاعت خدا و رسول قرار می‌دهد، اینانند که بندۀ خالص خدا و از هر خطا و گناه معصوم‌اند[۱۱۹].

اوصافی که برای اولو الامر در این مجموعه روایات ذکر شده یا وظایف و اختیاراتی که بر عهده آنان گذاشته شده به جز امامان (ع) نمی‌تواند مصداق دیگری داشته باشد و هیچ‌یک از مصادیقی که از مفسران اهل سنت نقل شده صلاحیت احراز این مقام را ندارد. در روایات عامه نیز آمده که مقصود از اولو الامر اهل‌ بیت (ع)[۱۲۰] است، گرچه این سخن در اقوال اهل‌ سنت دیده نمی‌شود[۱۲۱].

بنابراین، مراد از "اولوالامر" کسانی‌اند که خداوند برای زمامداری مسلمانان برگزیده و اطاعت از آنها را واجب ساخته است. احکام اسلامی به همه شئون مادی و معنوی و فردی و اجتماعی زندگی انسان نظر دارند و نیازمندِ ضامن اجرا و مجری‌اند؛ یعنی کسانی که از همه احکام و معارف شریعت آگاه‌اند و هیچ گاه به خطا و اشتباه و گناه نمی‌افتند[۱۲۲]. خداوند، این کسان را به عنوان "اولوالامر" و زمامداران جامعه معرفی کرده و اطاعتشان را واجب ساخته است[۱۲۳].

البته، برخی از مفسران شیعه امامان (ع) را مصداق بارز و روشن اولو الامر می‌دانند و در عصر غیبت فقیهان جامع شرایط را نیز از مصادیق اولو الامر می‌شمارند[۱۲۴][۱۲۵]

برخی دیگر از مفسران شیعه با همین نگاه وسیع به آیه گفته‌اند: اگر روایات، مصداق آن را فقط امامان شمرده است احتمال می‌رود این تعبیر، نوعی حصر اضافی باشد؛ یعنی در مقایسه با حکام جور و ستم پیشه‌ای که حکومت را به دست می‌گیرند امامان معصوم سزاوارند و به عبارت دیگر ائمه (ع) قدر متیقن از آیه هستند؛ ولی التزام به آن، حکم را از دیگران سلب نمی‌کند. البتّه اطاعت از این گونه افراد، محدود و مقید به عدم معصیت حق است[۱۲۶][۱۲۷]

نکات مربوط به دو آیه اولوالامر

  1. نکات مربوط به آیه ۵۹ سوره نساء:
    1. لزوم مراجعه به خدا و رسول (ص) در تعیین اولوالامر و اختلاف‌های مربوط به آن[۱۲۸].
    2. معصوم‌ بودن اولوالامر از گناه و خطا [۱۲۹][۱۳۰]
    3. لزوم اطاعت مؤمنان از اوامر اولوالامر[۱۳۱].
    4. اطاعت از اولوالامر، در پی دارنده سعادت دنیا و آخرت[۱۳۲].
    5. اطاعت از اولوالامر، دارای بهترین فرجام است[۱۳۳][۱۳۴]
  2. نکات مربوط به آیه ۸۳ همین سوره:
    1. لزوم مراجعه به اولوالامر برای ارائه اخبار امنیّتی به آنان[۱۳۵].
    2. ضرورت بهره‌مند‌ بودن اولوالامر از قدرت استنباط و تحلیل اخبار امنیّتی و نظامی[۱۳۶].
    3. حجّت‌ بودن استنباط اولوالامر در تبیین موضوعات برای متحیّران.
    4. لزوم توقّف هنگام تحیّر در‌ برابر موضوعات ناشناخته و پی‌جویی پاسخ آن از پیامبر اکرم و اولوالامر.
    5. اولوالامر، جلوه فضل و رحمت خدا.
    6. نقش مؤثّر اولوالامر در جلوگیری از انحرافات و پیروی از شیطان.
    7. کنترل اخبار امنیّتی و تشخیص درست آنها، از وظایف اولوالامر[۱۳۷].
    8. تحلیل و انتشار اخبار جنگ، از وظایف اولوالامر[۱۳۸].
    9. جلوگیری از پخش اخبار گمراه‌کننده و شایعات، از وظایف اولوالامر[۱۳۹][۱۴۰]

منظور از کلمه امر

منظور از واژه "امر" در عنوان اولی‌الامر، شأن و کارهایی است که با دین مؤمنین مخاطب به این خطاب، و یا به دنیای آنان ارتباط دارد، و مستقیم و غیر مستقیم به آن باز می‌گردد، مؤید اینکه منظور از امر چنین شأنی است وسیع، دو آیه زیر است، که کلمه "امر" در هر دو به معنای امور دنیایی است، در یکی می‌فرماید: ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ[۱۴۱] و در دیگری در مدح مردم با تقوا می‌فرماید: ﴿وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ[۱۴۲] و هرچند ممکن است به وجهی منظور از کلمه "امر" فرمان باشد، که در مقابل نهی است، این احتمال بعید است.

با توجه به مطالب مطرح شده در تفسیر این آیه، روشن می‌گردد که علامه طباطبائی ولای زعامت را بعد از نبی مکرّم اسلام، فقط از آنِ امامان معصوم (ع) می‌داند.

نکته مهم در مراتب ولایت این است که قوانین اجتماعی اسلام در حقیقت مقدمه است برای تکالیف عبادی، و خود آنها مقصود اصلی نیستند، و تکالیف عبادی هم مقصود بالاَصل نیست، بلکه آن نیز مقدمه معرفت خدا و آیات اوست. در نتیجه کمترین اخلال یا تحریف یا تغییر در احکام اجتماعی اسلام باعث فساد احکام، و عبودیت آن، و فساد نام‌برده نیز باعث اختلال معرفت خواهد بود[۱۴۳]. پس بالاترین درجه ولایت رسیدن به ولایت، تکوینی است که معرفة‌الله را به دنبال دارد و انسان برای رسیدن به این مرتبه از ولایت، ناگزیر از مراحلِ قبل نیست[۱۴۴].


آیه اولی الأمر در امامت اهل بیت

یکی از آیاتی که بر لزوم معصوم بودن امام از خطا و گناه دلالت می‌کند، آیه ۵۹ سوره نساء است که به آیه «اولی الأمر» معروف گردیده است. متن آیه چنین است:﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا[۱۴۵].

این آیه شریفه -چنان‌که بیان خواهد شد- بر عصمت اولی الامر دلالت می‌کند. با توجه به این که عصمت مطلقه از شرایط مهم امامت است و نیز با توجه به این که در امت اسلامی کسی جز اهل بیت خاص پیامبر اکرم (ص) از ویژگی عصمت مطلقه برخوردار نبوده است، آیه اولی الامر بر امامت آنان دلالت می‌کند. در این فصل، ضمن چند گفتار این مسأله را تبیین خواهیم کرد[۱۴۶]

گفتار اول: توضیح مفردات آیه

جمله ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا خطاب به کسانی است که به نبوت پیامبر گرامی اسلام (ص) ایمان آورده‌اند. در نتیجه به توحید، نبوت عامه، معاد و معارف و احکامی که از سوی خداوند بر پیامبر اسلام نازل شده است، نیز ایمان دارند.

مقصود از اطاعت از خداوند، اطاعت از اوامر و نواهی الهی است که از طریق وحی قرآنی و غیر قرآنی به پیامبر (ص)، به بشر ابلاغ شده است.

اطاعت از پیامبر (ص) دو جنبه دارد، یکی مربوط به شأن نبوت و رسالت او یعنی ابلاغ اوامر و نواهی و معارف و احکام الهی به بشر است، که اطاعت از او در این جنبه در حقیقت اطاعت از خداوند است؛ زیرا او در این باره نقشی غیر از واسطه ندارد. و دیگری مربوط به شأن حکومت و قضاوت (ولایت و زعامت سیاسی) او است.

از قرآن کریم به دست می‌آید که پیامبر (ص) دارای شئون و مقامات ذیل بوده است:

  1. دریافت و ابلاغ وحی قرآنی به بشر: ﴿وَأُوحِيَ إِلَيَّ هَذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَمَنْ بَلَغَ[۱۴۷]. ﴿وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ[۱۴۸].
  2. تبیین وحی قرآنی برای بشر: ﴿وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ[۱۴۹].
  3. حکمرانی و قضاوت (زعامت و رهبری سیاسی): ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ وَلَا تَكُنْ لِلْخَائِنِينَ خَصِيمًا[۱۵۰].

﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ[۱۵۱].

جمله ﴿أَطِيعُوا الرَّسُولَ همه مقامات یاد شده را شامل است یعنی مؤمنان علاوه بر این که باید در ابلاغ و بیان دستورات خداوند به آنان، از پیامبر اطاعت کنند، در احکام و دستواتی که او در مقام حکمرانی و قضاوت صادر می‌کند نیز باید او را اطاعت نمایند. چنان که در آیه دیگری تأکید کرده است که ایمان راستین به پیامبر (ص) در گرو آن است که در مسایل مورد اختلاف مربوط به نظام زندگی از پیامبر (ص) داوری بخواهند و نسبت به حکم او تسلیم باشند: ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا[۱۵۲].

حاصل آنکه بر مؤمنان واجب است که از پیامبر (ص) هم در آن چه به عنوان وحی الهی (وحی قرآنی و غیر قرآنی) برای آنان بیان می‌کند اطاعت کنند، و هم در آن چه به عنوان رأی و حکم حکومتی و قضایی صادر می‌کند[۱۵۳]. و همین دوگانگی در اطاعت از پیامبر (ص) سبب شده است که کلمه ﴿أَطِيعُوا تکرار شود، نه این که تکرار آن - چنان که عده‌ای از مفسران گفته‌اند - به انگیزه تأکید بر اطاعت از پیامبر (ص) بوده است؛ زیرا اگر چنین انگیزه‌ای در میان بود، عدم تکرار فعل ﴿أَطِيعُوا و عطف ﴿الرَّسُولَ بر ﴿اللَّهَ مناسب‌تر بود، و این‌گونه نیست که هر تکراری مفید تأکید باشد[۱۵۴].

احتمال دیگری که در این باره داده شده این است که فلسفه تکرار کلمه ﴿أَطِيعُوا در جمله ﴿أَطِيعُوا الرَّسُولَ این است که باید از اوامر و نواهی پیامبر (ص) که در متن قرآن نیامده است اطاعت کرد، و مفاد جمله ﴿وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ همان است که در آیاتی چون ﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا[۱۵۵] و ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى[۱۵۶] بیان شده است[۱۵۷].

این احتمال پذیرفتنی نیست؛ زیرا اطاعت از پیامبر (ص) در آن چه به عنوان ابلاغ اوامر و نواهی خداوند (معارف و احکام وحیانی) بیان می‌کند، در حقیقت اطاعت از خداوند است و او نقشی جز ابلاغ و پیام رسانی ندارد، ولی در اوامر و نواهی حکومتی، او در حقیقت مصدر امر و نهی است، اگر چه این مقام را خداوند به او اعطا کرده است، و بالذات واجد آن نیست، ولی پس از اعطای مقام فرمانروایی بر مردم، اوامر و نواهی او در این باره صادر از خود او است، و اموری نیست که به او وحی شده است[۱۵۸].

کلمه «امر» در قرآن کریم کاربردهای متعدد و متفاوتی دارد[۱۵۹]:

  1. تکلیف و دستور در مقابل نهی: ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ[۱۶۰] و ﴿وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا[۱۶۱].
  2. ابداع: آفرینش بدون ماده پیشین و بدون الگوی قبلی و غیر تدریجی: ﴿أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ[۱۶۲]، و ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ[۱۶۳]، و ﴿وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ[۱۶۴].
  3. شأن، که هم افعال را شامل می‌شود و هم اقوال را، هم شامل شئون تکوینی است و هم تشریعی، و جمع آن امور است: ﴿إِنَّ ذَلِكَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ[۱۶۵]، ﴿قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ[۱۶۶]، ﴿وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي[۱۶۷]، ﴿أُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ[۱۶۸]. یکی از جلوه‌های امر به معنای شأن، رهبری و زعامت جامعه بشری است: ﴿قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي[۱۶۹] پیامبران الهی دارای چنین شأن و مقامی بوده‌اند: ﴿وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي[۱۷۰]، ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ[۱۷۱]. مسائل مربوط به رهبری جامعه ایمانی دو گونه است: مسائل تعبدی و مسائل عادی و عرفی. در قسم اول مشورت پیامبر (ص) با مؤمنان وجهی ندارد، بلکه آن چه را که از سوی خداوند به او وحی می‌شود به آنان ابلاغ می‌کند، و پیامبر (ص) و مؤمنان، مکلف به پیروی از آنها می‌باشند. آن‌چه مشورت و تبادل نظر در آن راه دارد، مسائل دسته دوم است، مانند مسائل مربوط به نقشه و شیوه جنگ و صلح با دشمنان، روش برقراری امنیت و خودکفایی در امور مختلف زندگی، شیوه تأمین و توسعه بهداشت و مانند آنها. «امر» در آیه ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ ناظر به این گونه مسایل است. چنان که «أمر» در آیه ﴿وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ[۱۷۲] نیز به همین معنا نظر دارد. پیامبر اکرم (ص) رهبری مسلمانان در هر دو زمینه را عهده‌دار بود. از عطف «اولی الأمر» بر «الرسول» بدون تکرار کلمه «أطیعوا» به دست می‌آید که مقصود از امر در کلمه «اولی الأمر» رهبری مسلمانان در مسایل دینی و دنیوی یا تعبدی و عادی مربوط به زندگی اجتماعی آنان است[۱۷۳]. مؤید این سخن مطلبی است که ابن هشام از بنی عامر نقل کرده است که هنگامی که پیامبر (ص) آنان را به اسلام دعوت کرد، رئیس یا نماینده آنان گفت: اگر ما با تو بیعت کنیم و خداوند تو را بر مخالفانت غالب سازد، آیا امر [رهبری] پس از تو از آن ما خواهد بود؟ پیامبر (ص) پاسخ داد: «امر [رهبری] به خداوند اختصاص دارد و او به هر کس که بخواهد [به هر کس که شایسته بداند اعطا خواهد کرد»[۱۷۴]. مقصود از امر در این گفتگو رهبری امت اسلامی است.
  • مفاد کلمه ﴿مِنْكُمْ این است که «اولی الأمر» از درون امت اسلامی برگزیده شده‌اند، همان‌گونه که پیامبر (ص) یکی از آحاد امت اسلامی است که خداوند رهبری آنان را به او سپرده است: ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ[۱۷۵]. از اینجا نادرستی این نظریه که مقصود از ﴿مِنْكُمْ این است که متولیان امر رهبری جامعه اسلامی افرادی عادی، همانند دیگر افراد جامعه اسلامی اند و امتیازاتی مانند عصمت از خطا و گناه ندارند، روشن گردید[۱۷۶].

تنازع از ریشه نزع به معنای جذب کردن یا کندن و برداشتن چیزی از جای خود می‌باشد، مانند برداشتن عداوت عنهما یا محبت از دل‌ها ﴿وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ[۱۷۷] و گرفتن و کندن جامه از بدن: ﴿يَنْزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا[۱۷۸] به فرشتگانی که ارواح را از بدن‌ها می‌گیرند «نازعات» گفته شده است: ﴿وَالنَّازِعَاتِ غَرْقًا[۱۷۹] و تنازع به معنای تجاذب یعنی جذب و گرفتن از یکدیگر است، و از مجادله و مخامصه، به منازعه تعبیر می‌شود[۱۸۰]. اطلاق کلمه «شیء»، نزاع مؤمنان در هر چیزی را اعم از این که مربوط به مسایل دینی باشد یا مسایل عادی و عرفی زندگی، شامل می‌شود، ولی از این که «اولی الأمر» را ذکر نکرده است، و مرجع حل منازعات را خدا و رسول خدا دانسته است، به دست می‌آید که مقصود نزاع و اختلاف در مسایل دینی است؛ زیرا ارجاع نزاع در مسایل عادی، مانند نقشه و شیوه جنگ یا صلح به خداوند، معقول نیست[۱۸۱]. بنابراین، مقصود این است که مسلمانان برای حل نزاع و اختلاف در احکام دینی باید به کتاب و سنّت رجوع کنند. البته اگر ثابت شد که جانشین پیامبر (ص) علاوه بر مسئولیت رهبری سیاسی امت اسلامی، شأن مرجعیت دینی در معارف و احکام اسلامی را نیز دارند و حافظان راستین شریعت و ناقلان معصوم سنت پیامبر اکرم (ص) می‌باشند، رأی آنان در اختلافات دینی رأی فصل خواهد بود[۱۸۲]. در این صورت، عدم ذکر «اولی الأمر» بدان جهت است که ابتدای آیه، اطاعت از آنان را در حد اطاعت از پیامبر (ص) واجب کرده است، و ملاک اطاعت از آنان، همان ملاک اطاعت از پیامبر است.

جمله ﴿إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ[۱۸۳] بیانگر این مطلب است که اطاعت از خدا و رسول خدا و اولی الأمر به صورت کامل و به طور مطلق در گرو داشتن ایمان راستین به خدا و روز قیامت است، یعنی انسان از یک سو، خداوند را در همه جا و همه حالات ناظر و حاضر بداند و خود را در برابر خداوند مسئول و مکلف بشناسد، و از سوی دیگر، پیوسته روز قیامت را در نظر داشته باشد که نسبت به گفتار و رفتار خود مورد بازخواست قرار خواهد گرفت و پاداش یا کیفر خواهد دید. میزان اطاعت انسان از دستورات خداوند و فرامین رهبران الهی، بیانگر میزان ایمان او خواهد بود، هر اندازه ایمان کامل‌تر باشد، اطاعت و انقیاد نیز کامل‌تر خواهد بود، و بالعکس، هر اندازه اطاعت و انقیاد ضعیف باشد، به همان میزان، ایمان ضعیف خواهد بود. چنان که در آیات بعدی این مطلب بیان شده است.

کلمه ﴿ذَلِكَ در جمله ﴿ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا[۱۸۴] به مطالب پیشین اشاره دارد؛ یعنی اطاعت از خداوند و رسول خدا و اولی الأمر، و ارجاع مسائل دینی مورد اختلاف به کتاب و سنت، برای مؤمنان در بردارنده خیر است. و جمله ﴿وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا در حقیقت تفسیر ﴿خَيْرٌ است. یعنی این کار برای مؤمنان بهتر است، و بهتر بودن آن به این است که نیکوترین تأویل را در بر دارد.

درباره مراد از تأویل چند وجه گفته شده است:

  1. مقصود، عاقبت و فرجام است؛ زیرا تأویل از «آل یؤول» به معنای رجع (بازگشت) است، و مآل به معنای مرجع می‌باشد؛ یعنی عمل مزبور نیکوترین فرجام را در پی خواهد داشت.
  2. تأویل به معنای جزا است، یعنی این کار نیکوترین پاداش را دارد.
  3. مقصود، این است که تأویل و تفسیر مسایل دینی با ارجاع آنها به کتاب و سنت، از تأویل آنها بدون آن، نیکوتر است[۱۸۵].
  4. مقصود، مصالح واقعی است که منشأ و ملاک احکام شرعی است و عمل به احکام موجب برخورداری از آن مصالح خواهد شد[۱۸۶].

وجوه اول، دوم و چهارم با یکدیگر ناسازگار نیستند؛ زیرا وجه دوم (نیکوترین پاداش) به وجه اول (نیکوترین فرجام) باز می‌گردد و دو وجه یاد شده در حقیقت مصداق وجه چهارم می‌باشند؛ زیرا مصالح احکام شرعی، هم دنیوی است و هم اخروی. اما وجه سوم درست نمی‌نماید؛ زیرا حل منازعات دینی، بدون رجوع به کتاب و سنت، نامشروع و قبیح است، و حسن و نیکویی ندارد تا ارجاع به کتاب و سنت نیکوتر از آن به شمار آید[۱۸۷]

اقوال مفسران درباره اولی الأمر

تلقی عموم مفسران اسلامی از «اولی الأمر» کسانی است که از شأن و جایگاه رهبری برخوردارند، اما در این که قلمرو این رهبری چیست و چه کسانی می‌توانند عهده‌دار آن شوند، دیدگاه‌های مختلفی مطرح شده است.

دیدگاه مفسران اهل‌سنت

مفسران اهل سنت در این باره آرای مختلفی اظهار کرده‌اند که مهم‌ترین آنها چهار نظریه است:

  1. مقصود، زمامداران مسلمان و عادل است. زمخشری این قول را برگزیده و گفته است: «خدا و پیامبر از حاکمان جور بیزارند. بنابراین، در وجوب اطاعت از آنان، بر خدا و پیامبر عطف نمی‌شوند. تنها اطاعت از حاکمانی را می‌توان در ردیف اطاعت از خدا و رسول خدا قرار داد که عدالت پیشه باشند و حق را برگزینند»[۱۸۸]. برای این نظریه به حدیثی از امام علی (ع) نیز استدلال شده است که فرمود: « حَقٌّ عَلَى الْإِمَامِ أَنْ يَحْكُمَ بِالْعَدْلِ، وَيُؤَدِّيَ الْأَمَانَةَ، فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ وَجَبَ عَلَى الْمُسْلِمِينَ أَنْ يُطِيعُوهُ»: بر امام، واجب است که به عدل حکم کند و امانت‌دار باشد، هر گاه چنین کند بر مسلمانان واجب است که از او اطاعت کنند[۱۸۹]. طبری نیز این قول را برگزیده و روایاتی را که بر اطاعت از والیان در آنچه معصیت نباشد و در بردارنده مصلحت مسلمین باشد، دلیل بر درستی این نظریه دانسته است[۱۹۰]. البته برخی، عدالت را شرط وجوب اطاعت از زمام‌دار ندانسته و فقط شرط کرده‌اند که امر و نهی او در معصیت خداوند نباشد. بنابراین اگر چه حاکم، جائر و فاسق باشد اطاعت از او واجب است؛ مگر آنکه در معصیت خداوند باشد[۱۹۱].
  2. مراد، فرماندهان سپاه در سرایا در عصر پیامبر (ص) است؛ یعنی در جنگ‌هایی که پیامبر اکرم (ص) حضور نداشت (سریه) افرادی را به عنوان فرماندهان سپاه تعیین می‌کرد. برخی «اولی الأمر» را بر این فرماندهان تطبیق و به کلامی از پیامبر (ص) استدلال کرده‌اند که فرمود: «مَنْ يُطِع أَمِيرِي فَقَدْ أَطَاعَنِي وَ مَنْ يَعْصِ أَمِيرِي فَقَدْ عَصَانِي»: هر کس از امیر من اطاعت کند مرا اطاعت کرده و هر کس امیر مرا نافرمانی کند، مرا نافرمانی کرده است[۱۹۲].
  3. عده‌ای از مفسران، «اولی الأمر» را بر علمای دین تطبیق کرده‌اند[۱۹۳]. قرطبی این قول را ترجیح داده و به ذیل آیه استدلال کرده است: ﴿فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ[۱۹۴]: خدا دستور داده است که در مسائل مورد نزاع به کتاب و سنت رجوع شود و جز علمای دین کسی به چگونگی استنباط حکم مورد نزاع از کتاب و سنت آگاه نیست. برای این نظریه به آیه: ﴿وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ[۱۹۵] نیز استدلال شده است؛ زیرا استنباط احکام موضوعات، شأن عالمان دین است[۱۹۶].
  4. به نظر برخی از مفسران، «اولی الامر» اهل حل و عقداند که هر گاه در مورد مسائل اجتماعی و سیاسی جامعه اسلامی اجماع نمایند، اجماع آنان بر دیگران حجّت و اطاعت از آنان بر همگان واجب است. این نظریه، نخست توسط فخرالدین رازی مطرح شد و سپس نظام الدین نیشابوری آن را در تفسیر خود برگزید[۱۹۷] و پس از او شیخ محمد عبده آن را انتخاب کرد. فخر رازی از اطلاق امر به اطاعت از اولی الامر، معصوم بودن آنان را نتیجه گرفته است؛ زیرا امر مطلق و بی‌قید و شرط به اطاعت از «اولی الامر غیر معصوم»، مستلزم اجتماع نقیضین خواهد چون اگر «اولی الامر» معصوم نباشند، چه بسا به معصیت فرمان دهند. در آن صورت، اطاعت از آنان، هم واجب است و هم حرام؛ از آن جهت که اولی الامر دستور داده و اطاعت از اولی الامر به صورت مطلق واجب است، پس باید به دستور آنان عمل کرد و از آنجا که معصیت خداوند است، نباید از آنها اطاعت کرد. آن گاه گفته است: مصداق «اولی الامر معصوم» یا مجموع امت است یا بعضی از امت، و از آنجا که بعضی از امت را با وصف معصوم بودن نمی‌شناسیم، پس مصداق آن مجموع امت است. بر این اساس، وی این آیه را از دلایل حجیت اجماع دانسته است. البته در کلام او گاهی اجماع امت تعبیر شده و اهل اجماع اهل حل و عقد[۱۹۸]. رشید رضا از شیخ محمد عبده نقل کرده است که وی پس از تفکر بسیار در این که مقصود از «اولی الامر» چه کسانی‌اند، به این نتیجه رسید که آنان اهل حل و عقد از مسلمانان هستند. آنان حاکمان، عالمان، فرماندهان سپاه و دیگر رهبرانی می‌باشند که معمولاً مردم در نیازها و مصالح عمومی به آنان رجوع می‌کنند. هر گاه آنان بر رأیی توافق نمایند، مسلمانان باید از آنان اطاعت کنند؛ به شرط این که اولاً: آنان از مسلمانان باشند و ثانیاً: رأی آنان بر خلاف دستور خدا و پیامبر (ص) نباشد و ثالثاً: آنان در اظهار نظر و انتخاب رأی کاملاً آزاد باشند و رابعاً: آنچه آنان در آن به توافق می‌رسند از مسائل مربوط به مصالح عمومی باشد؛ اموری که در حوزه تصمیم‌گیری زمام‌داران قرار دارد. امّا مسائل مربوط به عبادات و اعتقادات دینی، خارج از حوزه دخالت اهل حل و عقد است. هر گاه اهل حل و عقد درباره امری توافق کنند، اطاعت از آنان واجب است و می‌توان گفت آنان در اجماع خود معصوم‌اند. بدین جهت در آیه کریمه به اطاعت از اولی الامر به صورت مطلق دستور داده شده است.

رشید رضا می‌گوید: استاد شیخ محمد عبده می‌گفت این نظریه را از تفسیر نیشابوری الهام گرفته و پیش از وی کسی آن را اظهار نکرده است، ولی رشید رضا یادآور شده است که این نظریه را فخرالدین رازی قبل از نیشابوری مطرح کرده و تفسیر نیشابوری در حقیقت، تلخیص تفسیر فخر رازی است[۱۹۹]. ارزیابی با توجه به آنچه در نظریه چهارم آمده است، نادرستی سه نظریه نخست روشن می‌شود؛ زیرا نه زمامداران و فرماندهان سپاه و نه عالمان دین از ویژگی عصمت برخوردار نیستند. مطلق بودن امر به اطاعت و عطف واژه «اولی الامر» بر «رسول» بدون تکرار فعل «اطیعوا» بیان‌گر آن است که «اولی الامر» هم چون پیامبر (ص) از ویژگی عصمت برخوردار هستند. این همان نکته‌ای است که فخرالدین رازی و نیشابوری به درستی به آن دست یافته و در کلام شیخ محمد عبده نیز به آن اشاره شده است.

وجوهی که در تأیید دیدگاه‌های یاد شده گفته شده نیز قابل مناقشه است؛ زیرا این سخن امیرالمؤمنین (ع) که هر گاه زمامدار اسلامی به عدالت رفتار کند و امانت‌دار باشد، اطاعت از او واجب است، با معصوم بودن اولی الامر که از آیه به دست می‌آید کاملاً هم آهنگ است؛ زیرا عدالت پیشه بودن زمامدار در تمام حالات، در حقیقت تجلی عصمت او است.

چنان که تأکید پیامبر (ص) بر اطاعت از فرماندهان سپاه به هیچ وجه دلیل بر این نیست که آنان از مصادیق اولی الأمر هستند؛ زیرا مقصود از «اولی الامر» کسانی‌اند که رهبری شئون کلی جامعه اسلامی را بر عهده دارند. این مطلب از اطلاق کلمه «امر» به دست می‌آید. کلمه «امر» در این آیه به همان معنایی است که در دیگر آیات مانند: ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ و ﴿وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ مقصود است، یعنی مسائل مربوط به اداره جامعه اسلامی که مسئله فرماندهی سپاه از مصادیق آن است.

بنابراین، اولی الأمر کسانی‌اند که اداره امور کلّی جامعه اسلامی به عهده آنان است، چنان که پیامبر (ص) در زمان خود عهده‌دار چنین مسئولیتی بود و طبعاً اطاعت از فرماندهی که او تعیین می‌کرد در حقیقت اطاعت از او به شمار می‌رفت، چنان که اگر پیامبر اکرم (ص) برای امور دیگر جامعه اسلامی نیز افرادی را تعیین می‌کرد، اطاعت از آنان نیز واجب بود.

از آن چه گفته شد، وجه نادرستی نظریه سوم نیز روشن گردید؛ زیرا علمای دین از آن نظر که آگاه به معارف و احکام دین می‌باشند، عهده‌دار امور جامعه اسلامی نیستند[۲۰۰]؛ مگر آنکه دلیل دیگری چنین شأن و مقامی را برای آنان اثبات کند. این که در موارد نزاع باید به کتاب و سنت رجوع کرد و فهم حکم الهی از کتاب و سنت، شأن عالمان دین است، تنها بر این مطلب دلالت می‌کند که اولی الامر باید کسانی باشند که عالم به کتاب و سنت باشند؛ نه این که عالمان به کتاب و سنت، اولی الأمراند؛ زیرا آیه کریمه نخست اطاعت از اولی الامر را بر مسلمانان واجب کرده است، آن‌گاه یادآور شده است که اگر در حکم دین و مسائل مربوط به زندگی فردی و اجتماعی مسلمانان اختلافی رخ دهد، باید آن را به کتاب و سنت ارجاع دهند؛ یعنی اولی الامر نمی‌توانند بدون استناد به کتاب و سنت در احکام دینی تصمیم‌گیری کنند، و طبعاً برای شناخت احکام الهی از کتاب و سنت باید عالم باشند، همان گونه که پیامبران الهی نیز بر اساس کتاب و شریعت الهی جامعه بشری را رهبری می‌کردند و در منازعات داوری می‌نمودند.

بنابراین، شریعت الهی (کتاب و سنت) معیار حکومت و داوری است. حاکم و داور، اولی الامراند و شرط آن، آگاهی کامل نسبت به شریعت الهی است.

نظریه چهارم از این جهت که معصوم بودن اولی الامر را از آیه نتیجه گرفته است، راه صواب را پیموده، ولی از این جهت که مصداق آن را اجماع اهل حل و عقد دانسته، بر خطا رفته است؛ زیرا اجماع کسانی که احتمال خطا در رأی آنان هست، از نظر منطقی به عصمت نمی‌انجامد. و نباید این مسئله را با تواتر در نقل مقایسه کرد؛ زیرا در تواتر، آنچه دیده یا شنیده می‌شود نقل می‌شود، ولی اجماع اهل حل و عقد، توافق عده‌ای صاحب نظر است در چیزی که آن را استنباط کرده‌اند. در مورد نقل، هر گاه تعداد ناقلان به اندازه‌ای باشد که عادتاً، تبانی آنان بر جعل و نیز خطای آنها در ادراک حسی منتفی باشد، به صحیح بودن مطلب یقین حاصل می‌شود، ولی در مسائل اجتهادی و نظری چنین نیست؛ زیرا اگر چه با توافق عده‌ای از صاحب نظران، احتمال خطا کاهش می‌یابد ولی هرگز به نقطه صفر نمی‌رسد. اما با رأی معصوم، احتمال خطا به کلی از بین می‌رود.

گذشته از این، چنین نیست که اهل حل و عقد همواره در مسائل مربوط به مصالح کلی یا جزئی زندگی مسلمانان به توافق برسند. در آن صورت، حل و فصل مسائل با چه مرجعی خواهد بود؟! این که گفته شود باید موارد اختلاف را به کتاب و سنت ارجاع داد، راه گشای مشکل نخواهد بود؛ زیرا در فهم کتاب و سنت نیز زمینه اختلاف نظر وجود دارد.

این تأملات از این حقیقت پرده بر می‌دارد که باید مصداق «اولی الامر» را در جای دیگری غیر از اجماع اهل حل و عقد جست‌و‌جو کرد، و آن، کسی جز پیشوای معصوم نیست.

این سخن رازی که راهی برای شناخت پیشوای معصوم نداریم بی‌پایه است؛ زیرا اگر چنین باشد، دستور شارع مقدس به اطاعت از «اولی الامر معصوم» لغو و بی‌اثر یا تکلیف مالا یطاق خواهد بود، مگر آنکه رازی به چنین امر نادرستی (تکلیف مالایطاق) تن در دهد، چنان که در پاره‌ای از بحث‌های کلامی خود به آن ملتزم شده است[۲۰۱]. در آن صورت اختلاف ما با او مبنایی خواهد بود و داوری در این اختلاف بر عهده خردمندان منصف است.

دیدگاه مفسران شیعه

از دیدگاه مفسران شیعه در دلالت آیه بر عصمت اولی الامر تردیدی وجود ندارد. دلالت آیه بر عصمت اولی الامر به دو گونه تقریر شده است:

تقریر اول: هر گاه خداوند به اطاعت بی‌قید و شرط از کسی فرمان دهد، آن فرد معصوم خواهد بود[۲۰۲]؛ زیرا در این مطلب تردیدی نیست که خداوند انجام گناه را برای کسی روا نمی‌دارد و آن را نمی‌پسندد. به عبارت دیگر، گناه، مورد نهی خداوند است؛ نه مورد امر او. از طرفی، اگر اولوالامر معصوم نباشند احتمال این که در امر یا نهی خود مرتکب خطا شوند و دیگران را به انجام گناه فرا خوانند وجود دارد. حال اگر چنین موردی پیش آید، از یک طرف باید از او اطاعت کرد؛ چون بر اساس آیه مورد بحث، اطاعت از اولوالأمر، بی‌قید و شرط، واجب است، و از طرف دیگر نباید از او اطاعت کرد؛ چون مستلزم گناه است که مورد نهی الهی است[۲۰۳].

اشکال: اگر چه اطاعت از اولی الامر به صورت مطلق واجب شده است، ولی اولاً: عقل، اطاعت از کسی را که به معصیت خداوند دستور می‌دهد جائز نمی‌داند. ثانیاً: در حدیث نبوی مشهور تصریح شده است که: «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ‏ فِي‏ مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ‏»؛ در معصیت خالق نباید از مخلوق اطاعت کرد. این دو قاعده عقلی و نقلی، اطلاق آیه را مقید می‌کنند و مفاد آیه این خواهد شد که اطاعت از اولی الامر در غیر معصیت خداوند واجب است. در این صورت آیه بر عصمت اولی الامر دلالتی ندارد.

پاسخ: در دو قاعده عقلی و نقلی یاد شده تردیدی نیست، ولی باید توجه داشت که هرگاه مطلبی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار باشد، مقتضای لطف الهی این است که مکلفان را بر آن متنبه سازد؛ چنان که اطاعت از خدا و پیامبر (ص) به حکم عقل واجب است، با این حال چون مسئله دارای اهمیت بسیار است، در آیات متعدد به آن توجه شده است. چنین اوامر یا نواهی را در اصطلاح، اوامر و نواهی ارشادی می‌گویند.

قرآن کریم این روش را در مورد دیگری که اهمیت آن در حد مسئله مورد بحث ما نیست به کار گرفته است؛ چنان که در مورد احسان به پدر و مادر که از مستقلات عقلیه است، نخست مؤمنان را به آن توصیه می‌کند، آن گاه یادآور می‌شود که اگر پدر و مادر، انسان را به شرک برانگیزند نباید از آنان اطاعت کرد و چنین احسانی نسبت به آنان پسندیده نخواهد بود: ﴿وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْنًا وَإِنْ جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا[۲۰۴].

در اینجا با این که دایره اطاعت از پدر و مادر محدود به فرزندان است نه کل جامعه اسلامی، و از طرفی، معصیتی که فرض شده است شرک به خداوند است که از بزرگ‌ترین گناهان است و در ناروایی آن تردیدی نیست، اما خداوند مکلفان را نسبت به آن هشدار داده است. اگر در اولی الامر نیز احتمال خطا وجود داشت، یعنی احتمال داشت که افراد را به معصیت خداوند دستور دهند، به طریق اولی چنین هشداری لازم بود[۲۰۵]. از نبود چنین هشداری روشن می‌شود که حکم الهی به اطاعت از اولی الامر، واقعاً مطلق است و اطلاق آن جز با عصمت اولی الامر قابل توجیه نیست.

تقریر دوم: در این آیه، اولی الأمر بر رسول عطف شده است؛ بدون این که فعل ﴿أَطِيعُوا تکرار شود. این مطلب گویای این حقیقت است که اطاعت از اولی الأمر با اطاعت از رسول هیچ‌گونه تفاوتی ندارد؛ یعنی همان گونه که رسول خدا بر جامعه ولایت دارد و اطاعت از او به دلیل ویژگی عصمت، بی‌قید و شرط، واجب است، اطاعت از اولی الأمر نیز بی‌قید و شرط واجب است؛ زیرا آنان نیز از ویژگی عصمت برخوردار هستند[۲۰۶].

«خداوند تعالی چون اطاعت اولی الامر را با طاعت رسول و طاعت خود مقرون کرد، چنان که قدیم تعالی منزه است از همه قبایح و رسول (ص) معصوم و مطهر از همه معاصی کبیره و صغیره، اولی الأمر باید تا هم‌چنین باشد، که حکمت از کلام حکیم این واجب کند»[۲۰۷][۲۰۸]

اولی الأمر، امامان اهل بیت‌اند

تا اینجا ثابت شد که اولی الأمر که خداوند اطاعت از آنان را هم چون اطاعت از پیامبر (ص) واجب کرده است، معصوم‌اند و در این خصوص برخی از مفسران اهل‌سنت نیز با شیعه هم عقیده‌اند؛ با این تفاوت که آنان مصداق اولی الامر را اجماع اهل حل و عقد می‌دانند، ولی شیعه مصداق آن را امامان اهل‌بیت (ع) می‌داند. با توجه به نادرستی دیدگاه اهل‌سنت درباره تطبیق اولی الامر بر اجماع اهل حلّ و عقد، درستی دیدگاه شیعه ثابت می‌شود؛ زیرا اقوال مسلمانان درباره مصداق اولی‌الامر محصور در چند مورد زیر است:

  1. اولی الامر (حاکمان، زمام داران، عالمان دین و...) معصوم نیستند؛
  2. اولی الامر معصوم‌اند و مقصود، اجماع اهل حل و عقد است؛
  3. اولی الامر معصوم‌اند و مصداق آن امامان اهل بیت می‌باشند.

با اثبات نادرستی دو دیدگاه اول، استواری دیدگاه سوم اثبات می‌شود؛ زیرا لازمه نادرستی آن این است که حق در این مسئله از امت اسلامی بیرون باشد، که با حقانیت اسلام ناسازگار است.

گذشته از این، آیات و روایاتی که بر عصمت اهل بیت و عترت پیامبر (ص) دلالت می‌کنند مصداق اولی الامر را روشن می‌سازند؛ مانند آیه تطهیر﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۲۰۹]، آیه ولایت﴿الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ وَمَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ[۲۱۰]، حدیث ثقلین، حدیث سفینه و غیره.[۲۱۱]

معناشناسی اولو الامر

اولو الامر از دو کلمه "أُولو" و "الأمر" ترکیب یافته است. "اولو" به معنای صاحبان و مالکان، جمعی است که از لفظ خود مفردی ندارد[۲۱۲] و الامر به معنای فرمان، شأن (کار) و شیء است[۲۱۳]. شاید بتوان گفت از میان این معانی، معنای اصلی و جامع امر، شیء است که با توجه به سیر تطور و تحول لغت به معنای شیء خاص (کار) و منشأ تحقق کار (فرمان) نیز دانسته شده است. با توجه به معنای لغوی الامر می‌توان برای اولوالامر معانی ذیل را برشمرد: صاحبان دستور، صاحبان کار و صاحبان شیء. براساس تفاسیر و روایات شیعه، "شیء" در معنای اخیر اصطلاحاً شیء معهود و شناخته شده یعنی مقام ولایت، خلافت و حکومت است، زیرا بنابر معنای مذکور "ال" در الامر برای عهد است، بنابراین اولوالامر کسانی‌اند که شئون دین و دنیای مردم به دست آنان است[۲۱۴] و آنان باید صاحبان کار حکومت و کارگزاران آن باشند، چنان‌که ایشان صاحبان دستور بوده و اطاعتشان بر مردم لازم است[۲۱۵].

در نتیجه، اولوالامر به معنای صاحبان فرمان[۲۱۶] و از لحاظ مصداقی، در مکتب اهل بیت (ع) همان امامان دوازده‌گانه از اهل بیت پیامبر خاتم (ص) هستند[۲۱۷].

اولو الامر در قرآن

واژۀ اولو الامر دو مرتبه در قرآن کریم به کار رفته است: یکی در آیۀ: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۲۱۸] و در آن، لزوم اطاعت از آنان مطرح شده و دیگری در آیۀ ﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُوا بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لَاتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلَّا قَلِيلًا[۲۱۹] و در آن، نسبت به نشر و اشاعه اخبار امنیتی و هر گزارشی که موجب رعب و وحشت جامعه گردد هشدار داده و از اشاعۀ آنها قبل از ارائه به پیامبر و اولوالامر نکوهش کرده است[۲۲۰].

آیه اولو الامر از موارد بحث‌برانگیز میان شیعه و اهل سنّت است. اهل سنت طبق ظاهر آن، هرکس را که حاکم یا جزء علمای دین باشد لازم الاتّباع می‌دانند، امّا شیعه مصداق آن را امامان معصوم و آنان که از سوی آنان ولایت دارند می‌دانند[۲۲۱].

مصادیق اولی‌الامر

درباره مصداق‌های اولی‌الامر اقوال گوناگونی است، با توجه به اینکه این کلمه جمع است، پس:

  1. منظور گروهی هستند که هر دسته‌ای به عنوان اهل حل و عقد در هر عصری امور مسلمانان را اداره می‌کنند. در این باره هم بعضی اولی‌الامر را خلفای چهارگانه می‌دانند و برخی امرای لشکر و برخی علمای اسلام و برخی نیز هیئت حاکمه‌ای که معصومند[۲۲۲].
  2. و یا منظور، فرد فرد معصومان‌اند که یکی پس از دیگری زمام امور مسلمانان را به دست می‌گیرند.

از نظر اندیشمندان شیعی احتمال دوم درست است[۲۲۳]؛ یعنی منظور فرد فرد معصومین‌اند که اطاعتشان بر خلق واجب شده و یکی پس از دیگری زمام امور را به دست گرفتند و وجوب اطاعتشان بر مردم را تنها از نظر لفظ جمع آنان نسبت داده، در حقیقت معنای جامعی از معصومین در نظر گرفته و لفظ "اولی‌الامر" را در آن استعمال کرده، همان‌طور که خود ما نیز در گفت‌وگوهای خود می‌گوییم: "نمازهایت را بخوان" با اینکه هر وقت انسان نماز بخواند، یک نماز می‌خواند، نه همه نمازها را[۲۲۴].[۲۲۵]

منابع

پانویس

  1. التفسیر الکبیر، ج‌۴، ص‌۱۱۳.
  2. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه 59.
  3. همان.
  4. تفسیر نورالثقلین، ج‌۱، ص‌۴۹۷.
  5. البحر‌المحیط، ج‌۳، ص‌۲۷۸؛ ینابیع‌المودّة، ص‌۱۱۶؛ احقاق‌الحق، ج‌۳، ص‌۴۲۵.
  6. تفسیر نورالثقلین، ج‌۱، ص‌۴۹۷.
  7. فرهنگ قرآن، واژه «اولوالامر».
  8. القاموس المحیط، ج‌۲، ص‌۱۷۶۷؛ التحقیق، ج‌۱، ص‌۱۸۰، «اولو».
  9. نثر طوبی، ج‌۱، ص‌۳۳؛ المنجد، ص‌۱۷، «امر».
  10. المیزان، ج‌۴، ص‌۳۹۱؛ مواهب الرحمن، ج‌۸‌، ص‌۳۱۲؛ تفسیر‌آیات الاحکام، ج‌۵‌، ص‌۱۰۲.
  11. حجتیان، محمد، مقاله «اولواالامر»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۵، ص۶۶ -۶۹.
  12. ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است؛ سوره نساء، آیه:۵۹.
  13. و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش می‌کنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز می‌بردند کسانی از ایشان که آن را در می‌یافتند به آن پی می‌بردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمی‌بود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی می‌کردید؛ سوره نساء، آیه:۸۳.
  14. حجتیان، محمد، مقاله «اولواالامر»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۵، ص۶۶ -۶۹.
  15. التفسیر الکبیر، ج‌۴، ص‌۱۱۳.
  16. ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است؛ سوره نساء، آیه:۵۹.
  17. التفسیر الکبیر، ج‌۴، ص‌۱۱۳.
  18. تفسیر نورالثقلین، ج‌۱، ص‌۴۹۷.
  19. البحر‌المحیط، ج‌۳، ص‌۲۷۸؛ ینابیع‌المودّة، ص‌۱۱۶؛ احقاق‌الحق، ج‌۳، ص‌۴۲۵.
  20. تفسیر نورالثقلین، ج‌۱، ص‌۴۹۷.
  21. فرهنگ قرآن، ج۵.
  22. تفسیر ماوردی، ج‌۱، ص‌۴۹۹ـ۵۱۱‌؛ التفسیر الکبیر، ج‌۱۰، ص‌۱۴۴؛ تفسیر قرطبی، ج‌۳، ص‌۱۶۸.
  23. حجتیان، محمد، مقاله «اولواالامر»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۵، ص۶۶ -۶۹.
  24. مجمع‌البیان، ج‌۳، ص‌۱۰۰؛ زبدة‌البیان، ص‌۶۸۷؛ المیزان، ج‌۴، ص‌۳۸۹ - ۳۹۱.
  25. الکافی، ج۱، ص۱۸۷، ۲۷۶، ۲۸۶؛ ج۲، ص‌۴۱۵، ۵۱۳‌ـ‌۵۱۴‌؛ تفسیر عیاشی، ج‌۱، ص‌۲۴۷، ۲۵۱‌ـ‌۲۵۴، ۲۶۰؛ علل‌الشرایع، ج‌۱، ص‌۳۹۵.
  26. حجتیان، محمد، مقاله «اولواالامر»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۵، ص۶۶ -۶۹.
  27. ینابیع الموده، ج‌۱، ص‌۷۴، ۱۳۴، ۱۴۴، ۳۴۱، ۳۵۰‌ـ‌۳۵۱؛ شواهد التنزیل، ج‌۱، ص‌۱۸۹، ۱۹۱.
  28. حجتیان، محمد، مقاله «اولواالامر»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۵، ص۶۶ -۶۹.
  29. الفرقان، ج‌۵‌، ص‌۱۴۴.
  30. کتاب‌البیع، ج‌۲، ص۶۲۰‌، ۶۲۲‌، ۶۳۹‌؛ ولایت فقیه، ص‌۳۱، ۸۹‌ـ‌۹۰.
  31. حجتیان، محمد، مقاله «اولواالامر»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۵، ص۶۶ -۶۹.
  32. دراسات فی ولایة الفقیه، ج‌۱، ص‌۶۴‌ـ‌۶۹‌.
  33. حجتیان، محمد، مقاله «اولواالامر»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۵، ص۶۶ -۶۹.
  34. التفسیر الکبیر، ج‌۱۰، ص‌۱۴۴.
  35. التفسیر الکبیر، ج‌۱۰، ص‌۱۴۶.
  36. المیزان، ج‌۴، ص‌۳۹۲؛ الفرقان، ج‌۵‌ـ‌۶‌، ص‌۱۴۰؛ تفسیر آیات الاحکام، ج‌۵‌، ص‌۱۰۱.
  37. پس، از دروغ‌انگاران پیروی مکن!؛ سوره قلم، آیه: ۸.
  38. و از فرمان گزافکاران پیروی نکنید؛ سوره شعراء، آیه:۱۵۱.
  39. پس، از کافران فرمان نبر و به (حکم) آن (قرآن) با آنان به جهادی بزرگ برخیز؛ سوره فرقان، آیه: ۵۲.
  40. و می‌گویند: پروردگارا! ما از سرکردگان و بزرگانمان فرمان بردیم و آنان ما را از راه به در بردند؛ سوره احزاب، آیه:۶۷.
  41. بر نمازها به ویژه نماز میانه پایبند باشید و برای خداوند فروتنانه (به نماز و دعا) بایستید؛ سوره بقره، آیه:۲۳۸.
  42. جامع البیان، مج‌۴، ج‌۵‌، ص‌۲۰۷؛ الکشاف، ج‌۱، ص‌۵۲۴‌؛ تفسیر ابن‌کثیر، ج‌۱، ص‌۵۳۰‌ـ‌۵۳۱‌.
  43. المیزان، ج‌۴، ص‌۳۹۱؛ مواهب الرحمن، ج‌۸‌، ص‌۳۱۳.
  44. حجتیان، محمد، مقاله «اولواالامر»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۵، ص۶۶ -۶۹.
  45. و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش می‌کنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز می‌بردند کسانی از ایشان که آن را در می‌یافتند به آن پی می‌بردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمی‌بود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی می‌کردید؛ سوره نساء، آیه:۸۳.
  46. فرهنگ قرآن، ج۵.
  47. و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش می‌کنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز می‌بردند کسانی از ایشان که آن را در می‌یافتند به آن پی می‌بردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمی‌بود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی می‌کردید؛ سوره نساء، آیه:۸۳.
  48. در "الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ" دو احتمال است: یکی آنکه صفت اولی‌الامر باشد و دیگری صفت مراجعه‌کنندگان به اولی‌الامر. بنابر احتمال اوّل، از ترغیب خداوند برای رجوع مسائل به اولی‌الامر، استفاده حجّیّت استنباط آنها می‌شود؛ المیزان، ذیل‌آیه
  49. فرهنگ قرآن، ج۵.
  50. ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است؛ سوره نساء، آیه:۵۹.
  51. فرهنگ قرآن، ج۵.
  52. ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است؛ سوره نساء، آیه:۵۹.
  53. برداشت بدان احتمال است که "ذَلِكَ خَيْرٌ" مربوط به دنیا و جمله "أَحْسَنُ تَأْوِيلاً" مربوط به آخرت، و مشارٌالیه "ذَلِكَ" مجموع جمله "أَطِيعُواْ اللَّهَ..." باشد؛ مجمع‌البیان، ذیل‌ آیه.
  54. فرهنگ قرآن، ج۵.
  55. ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است؛ سوره نساء، آیه:۵۹.
  56. مشارٌالیه "ذَلِكَ" مجموع مفاد امر "أَطِيعُواْ" یا "رُدُّوهُ" است؛ مجمع‌البیان، ذیل‌ آیه.
  57. فرهنگ قرآن، ج۵.
  58. ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است؛ سوره نساء، آیه:۵۹.
  59. با توجّه به این‌ که «أُولِي الأَمْرِ» در آیه، مرجع حلّ اختلاف قرار نگرفته، می‌توان گفت که از مصادیق مهم و مورد نظر "تَنَازَعْ" و اختلاف‌ها، خود اولو الامر و تعیین آنان است.
  60. فرهنگ قرآن، ج۵.
  61. و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش می‌کنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز می‌بردند کسانی از ایشان که آن را در می‌یافتند به آن پی می‌بردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمی‌بود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی می‌کردید؛ سوره نساء، آیه: ۸۳.
  62. فرهنگ قرآن، ج۵.
  63. و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش می‌کنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز می‌بردند کسانی از ایشان که آن را در می‌یافتند به آن پی می‌بردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمی‌بود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی می‌کردید؛ سوره نساء، آیه: ۸۳.
  64. فرهنگ قرآن، ج۵.
  65. ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است؛ سوره نساء، آیه: ۵۹.
  66. از این‌ که مؤمنان، به صورت مطلق موظّف به اطاعت از اولو الامر شده‌اند و اطاعت از آنان در ردیف اطاعت از خدا و پیامبر (ص) قرار گرفته، برداشت مزبور، قابل استفاده است؛ و گرنه میان صدر و ذیل‌آیه، تنافی پیش می‌آید؛ زیرا فرض گناه و خطای اولو الامر و لزوم اطاعت از آنان در هر حال، با اطاعت از خدا ناسازگار است؛ المیزان، ذیل‌آیه.
  67. فرهنگ قرآن، ج۵.
  68. و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش می‌کنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز می‌بردند کسانی از ایشان که آن را در می‌یافتند به آن پی می‌بردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمی‌بود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی می‌کردید؛ سوره نساء، آیه:۸۳.
  69. فرهنگ قرآن، ج۵.
  70. و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش می‌کنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز می‌بردند کسانی از ایشان که آن را در می‌یافتند به آن پی می‌بردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمی‌بود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی می‌کردید؛ سوره نساء، آیه:۸۳.
  71. فرهنگ قرآن، ج۵.
  72. و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش می‌کنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز می‌بردند کسانی از ایشان که آن را در می‌یافتند به آن پی می‌بردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمی‌بود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی می‌کردید؛ سوره نساء، آیه:۸۳.
  73. در صورتی که مقصود از "الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ"، "أُولِي الأَمْرِ" و "مِنْهُمْ" بیان "الَّذِينَ" باشد و با توجّه به لزوم ارائه اخبار امنیّتی به آنان و سرزنش افشاکننده آن، مطلب یاد شده قابل استفاده است.
  74. فرهنگ قرآن، ج۵.
  75. و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش می‌کنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز می‌بردند کسانی از ایشان که آن را در می‌یافتند به آن پی می‌بردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمی‌بود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی می‌کردید؛ سوره نساء، آیه:۸۳.
  76. در صورتی که مقصود از "الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ"، "أُولِي الأَمْرِ" و "مِنْهُمْ" بیان "الَّذِينَ" باشد و با توجّه به لزوم ارائه اخبار امنیّتی به آنان و سرزنش افشاکننده آن، مطلب یاد شده قابل استفاده است.
  77. فرهنگ قرآن، ج۵.
  78. و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش می‌کنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز می‌بردند کسانی از ایشان که آن را در می‌یافتند به آن پی می‌بردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمی‌بود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی می‌کردید؛ سوره نساء، آیه:۸۳.
  79. در صورتی که مقصود از "الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ"، "أُولِي الأَمْرِ" و "مِنْهُمْ" بیان "الَّذِينَ" باشد و با توجّه به لزوم ارائه اخبار امنیّتی به آنان و سرزنش افشاکننده آن، مطلب یاد شده قابل استفاده است.
  80. فرهنگ قرآن، ج۵.
  81. «اولی و اولات در معنا مانند ذوو و ذوات [به معنای صاحبان] هستند و تنها برای جمعی از مردم یا مانند آن گفته می‌شود». خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۸، ص۳۷۰.
  82. «اولو جمعی است که از لفظ خودش مفرد ندارد؛ مفرد آن ذو است و اولات برای مؤنث‌ها به کار می‌رود و مفرد آن ذات است». فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۱، ص۳۳.
  83. «اولو، جمع به معنای ذوو است و مفردی برای آن نیست... ذو به معنای صاحب است». بطرس البستانی، محیط المحیط، ص۲۲ و نیز ر. ک: خلیل الجر، فرهنگ لاروس، ص۲۰۱-۲۰۲. گفتنی است، خلیل بن احمد نیز «ذو» را به معنای صاحب دانسته است. خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۸، ص۲۰۷.
  84. خلیل بن احمد فراهیدی، العین، ج۸، ص۲۹۷-۲۹۸؛ همچنین، ر. ک: احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة؛ احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر، ص۲۱-۲۲؛ محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۴، ص۲۶-۳۴؛ حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات، ص۸۸.
  85. برای این معنی، آیه قرآن را نیز شاهد آورده است: ﴿لَقَدْ جِئْتَ شَيْئًا إِمْرًا. احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۱، ص۱۳۹. برخی مفسران لغوی نیز همین معنا را برای واژه ﴿إِمْرًا در آیه یاد شده پذیرفته‌اند. ر. ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۲۱، ص۴۸۶؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۷۴۵؛ گفتنی است، مرحوم طبرسی این واژه رابه ریشه «امر» برگردانده است؛ بدین معنا که «امر» شیء عجیب و فاسدی است که به ترک آن باید امر شود: هو مأخوذ من الأمر لأنه الفاسد الذي يحتاج أن يؤمر بتركه إلی الصلاح و منه رجل إمر إذا كان ضعيف الرأي لأنه يحتاج أن يؤمر حتى يقوي رأيه. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۷۴۵.
  86. احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج۱۰، ص۱۳۷-۱۳۹.
  87. اسماعیل بن عباد صاحب، المحیط فی اللغة، ج۱۰، ص۲۸۴.
  88. احمد بن محمد فیومی، المصباح المنیر، ص۲۱-۲۲.
  89. حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات، ص۸۸.
  90. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱، ص۱۴۳.
  91. محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۴، ص۳۱.
  92. «اولوا الامر همان صاحب پیامبر و تابعان آنها از اهل علم و امیران هنگامی که دارای علم و دین باشند، هستند». بطرس البستانی، محیط المحیط، ص۲۲؛ نیز، ر. ک: خلیل الجر، فرهنگ لاروس، ص۲۰۱-۲۰۲.
  93. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۱۹۰.
  94. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
  95. «و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش می‌کنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز می‌بردند کسانی از ایشان که آن را در می‌یافتند به آن پی می‌بردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمی‌بود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی می‌کردید» سوره نساء، آیه ۸۳.
  96. فاریاب، محمد حسین، معنا و چیستی امامت در قرآن سنت و آثار متکلمان، ص ۱۹۰-۱۹۴.
  97. «داوری جز از آن خداوند نیست، فرمان داده است که جز وی را نپرستید» سوره یوسف، آیه ۴۰.
  98. «بلکه، حقّ را چون نزدشان آمد دروغ انگاشتند پس، در کاری پیچ در پیچ افتادند» سوره ق، آیه ۵.
  99. «فرمان او جز این نیست که چون چیزی را بخواهد بدو می‌گوید: باش! بی‌درنگ خواهد بود» سوره یس، آیه ۸۲.
  100. «از تو درباره روح می‌پرسند بگو روح از امر پروردگار من است و به شما از دانش جز اندکی نداده‌اند» سوره اسراء، آیه ۸۵.
  101. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  102. اصول کافی، باب ما نص الله و رسوله علی ائمة، حدیث ۱.
  103. محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص ۵۲.
  104. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ... «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید.».. سوره نساء، آیه ۵۹.
  105. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۹۲.
  106. بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوه، ج۴، ص۳۱۱.
  107. فخر رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب (التفسیر الکبیر)، ج۲، ص۴۰۰.
  108. آملی، سیدحیدر، تفسیر المحیط، ج۱، ص۴۳۲؛ طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۳۹۹.
  109. علامه حلی، حسن بن یوسف، الألفین، ص۳۹۹.
  110. امام خمینی، کشف اسرار، ص۱۰۹-۱۱۲.
  111. امام خمینی، کشف اسرار، ص۲۸۴ -۲۸۵.
  112. امام خمینی، ولایت فقیه، ص۸۷-۸۸.
  113. اژدر و احمدی امیری، مقاله «امامت»، دانشنامه امام خمینی، ج۲، ص ۲۴۲.
  114. مجمع‌البیان، ج‌۳، ص‌۱۰۰؛ زبدة‌البیان، ص‌۶۸۷؛ المیزان، ج‌۴، ص‌۳۸۹ - ۳۹۱.
  115. الکافی، ج۱، ص۱۸۷، ۲۷۶، ۲۸۶؛ ج۲، ص‌۴۱۵، ۵۱۳‌ـ‌۵۱۴‌؛ تفسیر عیاشی، ج‌۱، ص‌۲۴۷، ۲۵۱‌ـ‌۲۵۴، ۲۶۰؛ علل‌الشرایع، ج‌۱، ص‌۳۹۵.
  116. ر.ک: حجتیان، محمد، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص۶۶ -۶۹.
  117. موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج ۲ ص ۱۷۱ به نقل از تفسیر عیاشی.
  118. مناقب، ج ۳ ص ۱۵
  119. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۰۸.
  120. ینابیع الموده، ج‌۱، ص‌۷۴، ۱۳۴، ۱۴۴، ۳۴۱، ۳۵۰‌ـ‌۳۵۱؛ شواهد التنزیل، ج‌۱، ص‌۱۸۹، ۱۹۱.
  121. ر.ک: حجتیان، محمد، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص۶۶ -۶۹.
  122. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۴۰-۱۴۱.
  123. سورۀ نساء، آیۀ ۵۹.
  124. کتاب‌البیع، ج‌۲، ص۶۲۰‌، ۶۲۲‌، ۶۳۹‌؛ ولایت فقیه، ص‌۳۱، ۸۹‌ـ‌۹۰.
  125. ر.ک: حجتیان، محمد، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص۶۶ -۶۹.
  126. دراسات فی ولایة الفقیه، ج‌۱، ص‌۶۴‌ـ‌۶۹‌.
  127. ر.ک: حجتیان، محمد، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص۶۶ -۶۹.
  128. با توجّه به این‌ که ﴿أُولِي الأَمْرِ در آیه، مرجع حلّ اختلاف قرار نگرفته، می‌توان گفت که از مصادیق مهم و مورد نظر "تَنَازَعْ" و اختلاف‌ها، خود اولوالامر و تعیین آنان است.
  129. از این‌ که مؤمنان، به صورت مطلق موظّف به اطاعت از اولوالامر شده‌اند و اطاعت از آنان در ردیف اطاعت از خدا و پیامبر (ص) قرار گرفته، برداشت مزبور، قابل استفاده است؛ و گرنه میان صدر و ذیل‌آیه، تنافی پیش می‌آید؛ زیرا فرض گناه و خطای اولوالامر و لزوم اطاعت از آنان در هر حال، با اطاعت از خدا ناسازگار است؛ المیزان، ذیل‌آیه.
  130. ر.ک: فرهنگ قرآن، ج۵.
  131. ر.ک: حجتیان، محمد، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص۶۶ -۶۹؛ فرهنگ قرآن، ج۵.
  132. برداشت بدان احتمال است که ﴿ذَلِكَ خَيْرٌ مربوط به دنیا و جمله ﴿أَحْسَنُ تَأْوِيلاً مربوط به آخرت، و مشارٌالیه ﴿ذَلِكَ مجموع جمله ﴿أَطِيعُواْ اللَّهَ... باشد؛ مجمع‌البیان، ذیل‌ آیه.
  133. مشارٌالیه ﴿ذَلِكَ مجموع مفاد امر ﴿أَطِيعُواْ یا ﴿رُدُّوهُ است؛ مجمع‌البیان، ذیل‌ آیه.
  134. ر.ک: فرهنگ قرآن، ج۵.
  135. ر.ک: حجتیان، محمد، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص۶۶ -۶۹؛ فرهنگ قرآن، ج۵.
  136. ر.ک: فرهنگ قرآن، ج۵.
  137. در صورتی که مقصود از ﴿الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ، ﴿أُولِي الأَمْرِ و ﴿مِنْهُمْ بیان ﴿الَّذِينَ باشد و با توجّه به لزوم ارائه اخبار امنیّتی به آنان و سرزنش افشاکننده آن، مطلب یاد شده قابل استفاده است.
  138. در صورتی که مقصود از ﴿الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ، ﴿أُولِي الأَمْرِ و ﴿مِنْهُمْ بیان ﴿الَّذِينَ باشد و با توجّه به لزوم ارائه اخبار امنیّتی به آنان و سرزنش افشاکننده آن، مطلب یاد شده قابل استفاده است.
  139. در صورتی که مقصود از ﴿الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ، ﴿أُولِي الأَمْرِ و ﴿مِنْهُمْ بیان ﴿الَّذِينَ باشد و با توجّه به لزوم ارائه اخبار امنیّتی به آنان و سرزنش افشاکننده آن، مطلب یاد شده قابل استفاده است.
  140. ر.ک: فرهنگ قرآن، ج۵.
  141. «و با آنها در کار، رایزنی کن» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
  142. «و کارشان رایزنی میان همدیگر است» سوره شوری، آیه ۳۸.
  143. المیزان، ج۳، ص۵۷.
  144. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۲۲۷-۲۲۸.
  145. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
  146. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۴۵.
  147. «و به من این قرآن وحی شده است تا با آن به شما و به هر کس که (این قرآن به او) برسد، هشدار دهم» سوره انعام، آیه ۱۹.
  148. «و بر (عهده) پیامبر جز پیام‌رسانی آشکار نیست» سوره نور، آیه ۵۴.
  149. «(آنان را) با برهان‌ها (ی روشن) و نوشته‌ها (فرستادیم) و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی و باشد که بیندیشند» سوره نحل، آیه ۴۴.
  150. «ما این کتاب (آسمانی) را بر تو، به حق فرو فرستاده‌ایم تا در میان مردم بدانچه خداوند به تو نمایانده است داوری کنی و طرفدار خائنان مباش» سوره نساء، آیه ۱۰۵.
  151. «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.
  152. «پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمی‌آورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کرده‌ای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.
  153. فعلى الناس أن يطيعوا الرسول فيما يبينه بالوحي، و فيما يراه من الرأي (المیزان، ج۴، ص۳۸۸).
  154. المیزان، ج۴، ص۳۸۸.
  155. «و آنچه پیامبر به شما می‌دهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز می‌دارد دست بکشید» سوره حشر، آیه ۷.
  156. «و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۳.
  157. مجمع البیان، ج۳، ص۶۴.
  158. اطاعت از پیامبر و ائمه واجب است، نه به خاطر این که آنان تبلیغ‌کننده احکام خداوند هستند، بلکه به این سبب که آنان حاکم و دارای سلطنت بر امت و والیان امر از طرف خداوند متعال هستند، چون عمل کردن بر طبق دستور مبلغ احکام خداوند به منزله اطاعت از او نیست، بلکه حکم کننده فقط خداوند و اطاعبت هم برای خداوند است. اما دستوراتی که از پیامبر و ائمه به این عنوان که آنان والیان امر و فرمانروایان امت هستند، صادر می‌شود، باید اطاعت شود، چرا که آنان والیان امر و دارای فرمانروایی بر امت هستند، و امر، امر آنان است و باید اطاعت شود، نه به این خاطر که کاشف امر و دستور خداوند است (تفسیر قرآن مجید، برگرفته از مجموعه آثار امام خمینی، ج۳، ص۱۲۸).
  159. المفردات فی غریب القرآن، ص۲۴-۲۵.
  160. «به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند، فرمان می‌دهد و از کارهای زشت و ناپسند و افزونجویی، باز می‌دارد» سوره نحل، آیه ۹۰.
  161. «و خانواده‌ات را به نماز فرمان ده و بر آن شکیب کن» سوره طه، آیه ۱۳۲.
  162. «آگاه باشید که آفرینش و فرمان او را راست» سوره اعراف، آیه ۵۴.
  163. «فرمان او جز این نیست که چون چیزی را بخواهد بدو می‌گوید: باش! بی‌درنگ خواهد بود» سوره یس، آیه ۸۲.
  164. «و فرمان ما یک کلمه بیش نیست مانند یک چشم بر هم زدن» سوره قمر، آیه ۵۰.
  165. «بی‌گمان این از کارهایی است که آهنگ آن می‌کنند» سوره شوری، آیه ۴۳.
  166. «بگو: بی‌گمان یکسره کار با خداوند است» سوره آل عمران، آیه ۱۵۴.
  167. «و کارم را برای من آسان کن» سوره طه، آیه ۲۶.
  168. «و کار خود را به خداوند وا می‌گذارم» سوره غافر، آیه ۴۴.
  169. «(آنگاه) گفت: ای سرکردگان! در کار، به من نظر دهید» سوره نمل، آیه ۳۲.
  170. «و او را در کارم شریک ساز» سوره طه، آیه ۳۲.
  171. «و با آنها در کار، رایزنی کن» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
  172. «و کارشان رایزنی میان همدیگر است» سوره شوری، آیه ۳۸.
  173. إن المراد بالأمر في أمرهم هو الشأن الراجع إلى دين المؤمنين بهذا الخطاب أو دنياهم على ما يؤيده قوله تعالى ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ و قوله في مدح المتقين ﴿وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ. المیزان، ج۴، ص۳۹۱.
  174. سیره ابن هشام، ج۲، ص۶۶؛ الغدیر، ج۷، ص۱۸۳.
  175. «بی‌گمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستاده‌ای در میان آنان برانگیخت» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
  176. المیزان، ج۴، ص۳۹۲.
  177. «و هر کینه‌ای که در سینه آنهاست می‌زداییم» سوره اعراف، آیه ۴۳.
  178. «در حالی که لباسشان را از (تن) آنان بر می‌کند» سوره اعراف، آیه ۲۷.
  179. «سوگند به بیرون کشندگان (جان کافران) به سختی» سوره نازعات، آیه ۱.
  180. المفردات فی غریب القرآن، ص۴۸۸، کلمه نزع.
  181. المیزان، ج۴، ص۴۰۲.
  182. معناه فإن اختلفتم في شيء من امور دينكم فردوا المتنازع فيه إلى كتاب الله و سنة الرسول، و هذا قول مجاهد و قتادة و السدي، و نحن نقول: الرد إلى الأئمة القائمين مقام الرسول بعد وفاته هو مثل الرد إلى الرسول في حياته، لأنهم الحافظون لشريعته و خلفاؤه في أمته فجروا مجراه فيه (مجمع البیان، ج۳، ص۶۵).
  183. «اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  184. «این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
  185. مجمع البیان، ج۳، ص۶۵.
  186. المیزان، ج۴، ص۱۰۲.
  187. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۴۶-۵۲.
  188. الکشاف، ج۲، ص۵۲۴.
  189. تفسیر قرطبی، ج۵، ص۲۴۹.
  190. تفسیر طبری، ج۵، ص۱۸۰.
  191. تفسیر قرطبی، ج۵، ص۲۴۹.
  192. تفسیر طبری، ج۵، ص۷۸؛ مجمع البیان، ج۲، ص۶۴.
  193. تفسیر طبری، ج۵، ص۲۵۰.
  194. «چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  195. «و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز می‌بردند کسانی از ایشان که آن را در می‌یافتند به آن پی می‌بردند» سوره نساء، آیه ۸۳.
  196. تفسیر بیضاوی، ج۱، ص۳۵۵.
  197. غرائب القرآن و رغائب الفرقان، ج۲، ص۴۳۶.
  198. مفاتیح الغیب، ج۱۰، ص۱۴۴.
  199. تفسیر المنار، ج۵، ص۱۸۲.
  200. فاما من قال المراد به العلماء، فقوله بعيد، لأن قوله ﴿وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ معناه اطيعوا من له الأمر، و ليس ذلك للعلماء (التبیان، ج۳، ص۲۳۶).
  201. تلخیص المحصل، ص۳۳۹؛ القواعد الکلامیه، ص۷۰.
  202. لا يجوز إيجاب طاعة أحد مطلقا إلا من كان معصوما مأمونا منه السهو و الغلط. و ليس ذلك بحاصل في أولي الأمر و لا العلماء، و إنما هو واجب في الائمة الذين دلت الآية على عصمتهم و طهارتهم، التبیان، ج۳، ص۲۳۶، و مجمع البیان، ج۲، ص۶۴.
  203. إنه تعالى اوجب طاعة أولي الأمر على الإطلاق كطاعته و طاعة الرسول، و هو لا يتم إلا بعصمة أولي الأمر، فإن غير المعصوم قد يأمر بمعصية و تحرم طاعته فيها، فلو وجبت ايضا اجتمع الضدان: وجوب طاعته و حرمتها. (دلائل الصدق، ج۲، ص۱۷).
  204. «و به آدمی سپرده‌ایم به پدر و مادرش نکویی کند و اگر در تو کوشیدند تا چیزی را که دانشی درباره آن نداری شریک من سازی، از آن دو فرمان نبر!» سوره عنکبوت، آیه ۸.
  205. أن الله سبحانه ابان ما هو اوضح من القيد فيما هو دون هذه الطاعة المفترضة كقوله: ﴿وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْنًا وَإِنْ جَاهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا، فما بانه لم يظهر شيئا من هذه القيود في آية تشتمل على اسّ اساس الدين و اليها تنتهي عامة اعراق السعادة الإنسانية (المیزان، ج۴، ص۳۹۱).
  206. مجمع البیان، ج۲، ص۶۴؛ المیزان، ج۴، ص۳۹۱.
  207. تفسیر ابوالفتوح رازی، ج۵، ص۴۰۹. لم يكرر اطيعوا اشارة إلى تعيين اولى الأمر و ان اولي الامر من كان شأنه شأن الرسول، و امره امره، و طاعته طاعته، حتى لا يكون لكل طاعة غير طاعة الآخر. بیان السعادة فی مقامات العبادة، ج۲، ص۲۹-۳۰.
  208. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۵۲-۶۰.
  209. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  210. «امروز چیزهای پاکیزه بر شما حلال است و غذای اهل کتاب برای شما حلال است و غذای شما برای آنان حلال است و (نیز ازدواج با) زنان پاکدامن از زنان مؤمن (مسلمان) و زنان پاکدامن از آنان که پیش از شما به آنان کتاب آسمانی داده‌اند، اگر کابینشان را پرداخته و پاکدامن باشید نه پلیدکار و گزینندگان دوست پنهان، (بر شما حلال است) و هر کس گرویدن (به اسلام) را نپذیرد کردارش تباه می‌شود و او در جهان واپسین از زیانکاران است» سوره مائده، آیه ۵.
  211. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۶۰.
  212. القاموس المحیط، ج‌۲، ص‌۱۷۶۷؛ التحقیق، ج‌۱، ص‌۱۸۰، «اولو».
  213. نثر طوبی، ج‌۱، ص‌۳۳؛ المنجد، ص‌۱۷، «امر».
  214. المیزان، ج‌۴، ص‌۳۹۱؛ مواهب الرحمن، ج‌۸‌، ص‌۳۱۲؛ تفسیر‌آیات الاحکام، ج‌۵‌، ص‌۱۰۲.
  215. ر.ک: حجتیان، محمد، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص۶۶ -۶۹.
  216. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۰۸.
  217. ر.ک: حجتیان، محمد، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص۶۶ -۶۹.
  218. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  219. «و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش می‌کنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز می‌بردند کسانی از ایشان که آن را در می‌یافتند به آن پی می‌بردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمی‌بود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی می‌کردید» سوره نساء، آیه ۸۳.
  220. ر.ک: حجتیان، محمد، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص۶۶ -۶۹.
  221. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۰۸.
  222. فخر رازی، تفسیر کبیر، ج۱۰، ص۱۴۴ - ۱۵۰.
  223. ر.ک: المیزان، ج۴، ص۳۹۴.
  224. المیزان، ج۴، ص۳۹۴.
  225. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۲۲۶-۲۲۷.