امر به معروف و نهی از منکر
شیعه |
---|
امر به معروف و نهی از منکر یعنی به کارهای نیک فرمان دادن و از کارهای بد جلوگیری و نهی کردن. وجوب شرعی و عقلی امر به معروف و نهی از منکر به اثبات رسیده است؛ البته شرایطی نیز برای آن در نظر گرفتهاند از جمله شناخت معروف و منکر. این فریضه دارای مراتب سهگانۀ قلبی، زبانی و عملی است و انجام آن، آثار مهمی را برای فرد و جامعه به همراه دارد؛ همچنان که برای ترک آن نیز عواقب خطرناکی ذکر شده است.
مقدمه
انسان در دین اسلام، نسبت به اجتماعی که در آن زندگی میکند دارای مسئولیت است؛ از این رو، میبایست بر رفتارهای اجتماعی خویش نظارت داشته باشد[۱]. بر این اساس، نقش امر به معروف و نهی از منکر در نظارت اجتماعی ممتاز و برجسته میشود. شاید به همین دلیل، قرآن این دو فریضه را ملاک برتری امت اسلامی بر سایر امم میداند[۲][۳]
معناشناسی
امر به معروف و نهی از منکر در لغت یعنی به کارهای نیک فرمان دادن و از کارهای بد و حرام، جلوگیری و نهی کردن[۴] و در اصطلاح، امر به معروف بهمعنای فرمان دادن به هر کاری است که خوب بودنِ آن از نظر عقل و شرع شناخته شده است و نهی از منکر به معنای بازداشتن از هر کاری است که خوبیِ آن از منظر عقل و شرع ناشناخته است و یا عقل، یا شرع به ناپسند بودنِ آن حکم میکند[۵][۶] البته برخی از معاصران در اینباره گفتهاند: امر به معروف و نهی از منکر، یعنی وادار کردن مردم بر انجام کارهای خوب و مشروع از نظر شریعت و نهی از منکر، یعنی مانع شدن از کارهای زشت و گناه از نگاه اسلام؛ که در این صورت، تمام دستورهای الهی، معروف و تمام آنچه که در شریعت منع شده، منکر است[۷].
اهمیت و جایگاه
امر به معروف و نهی از منکر یگانه اصلی است که ضامن بقاء اسلام است، به اصطلاح، علت مبقیه است. اصلاً اگر این اصل نباشد، اسلامی نیست"[۸]. وجه اهمیت بنیادین امر به معروف و نهی از منکر بدان جهت است که اساس ایمان را حفظ میکند. در سوره توبه در آیه دیگری ویژگی مؤمنین و مؤمنات چنین بیان شده است: ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾[۹].پیام آیه این است: مؤمنان نزدیک به یکدیگرند و به موجب اینکه با یکدیگر نزدیکاند، حامی و دوست و ناصر یکدیگرند و به سرنوشت هم علاقهمندند و در حقیقت به سرنوشت خود که یک واحد را تشکیل میدهند علاقه میورزند و لذا امر به معروف میکنند و یکدیگر را از منکر و زشتیها باز میدارند. این دو عمل(امر به معروف و نهی از منکر) ناشی از وداد است.
امر به معروف و نهی از منکر در قرآن کریم و روایات، از اهمیت ویژهای برخوردار است، بنابراین، اهمیت این مسئله از دو منظر مورد بررسی قرار خواهد گرفت:
- اهمیت امر به معروف و نهی از منکر از نگاه قرآن: در آیات متعدد، از این فریضه الهی نام برده شده و آن را در کنار فرایضی چون نماز و زکات و نیز ایمان به مبدأ و معاد قرار داده است[۱۰]. در اهمیت انجام این فریضه همین بس که بر اساس برخی از آیات، سرنوشت ترککنندگان نهی از منکر با سرنوشت مرتکبان منکر گره خورده است و هلاکت و خسران، فرجام شوم آنان است. داستان اصحاب سبت (اصحاب شنبه) که در سورۀ اعراف به تفصیل به آن پرداخته شده، نمونۀ روشنی به شمار میرود. براساس این آیات، شماری از بنیاسرائیل که در ساحل دریا زندگی میکردند فرمان خداوند مبنی بر حرمت کار در روز شنبه را زیر پا گذاشتند و با احداث کانال، ماهیان فراوانی را که روز شنبه به ساحل نزدیک میشدند به دام انداخته و روز یکشنبه به صید آنها میپرداختند. در مقابل این جمع گروهی نهی از منکر کرده و آنان را از نافرمانی خدا بازمیداشتند و گروهی دیگر در برابر این نافرمانی سکوت کرده و حتی به ناهیان از منکر اعتراض میکردند که چرا تبهکاران را پند میدهید. در مقابل، خداوند، ناهیان از منکر را نجات داده و آنان که در مقابل انجام منکر، سکوت کرده بودند را به عذابی سخت گرفتار کرد[۱۱][۱۲]
- اهمیت امر به معروف و نهی از منکر در روایات: بر اساس احادیث وارد شده در این زمینه، همۀ کارهای نیک، حتی جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهی از منکر همانند آب دهان در برابر دریای پهناور است[۱۳]؛ همچنان¬که اقامۀ واجبات دیگر، امنیت راهها، حلیت داد و ستد، برطرف شدن ظلم، آبادانی زمین، انتقام از دشمنان و سامان یافتن همه کارها در گرو امر به معروف و نهی از منکر است[۱۴][۱۵] در روایتی امام رضا (ع) دربارۀ اهمیت انجام این فریضه میفرماید: «باید مسلمانان امر به معروف و نهی از منکر کنند، در غیر این صورت انسانهای بد بر شما حکومت میکنند و در آن روز خوبان شما دعا میکنند ولی مستجاب نمیشود»[۱۶][۱۷]
وجوب و ضرورت
هر چند بعضی از علما در وجوب امر به معروف و نهی از منکر تردید کردهاند؛ اما اکثر علما قائل به وجوب این دو فریضه هستند؛ چراکه هدف از فرستادن انبیای الهی و کتب آسمانی، هدایت مردم بوده و احکام و معارف اسلامی، امانتی است در دست علما و فقها که باید به مردم برسانند تا هدف والای الهی تحقق یابد و مردم هدایت شوند[۱۸]. از این رو، در نظام حقوقی اسلام امر به معروف و نهی از منکر تکلیفی واجب است و چنانچه مسلمانان به معروف امر نکنند یا در برابر اعمال ناپسند و منکر سکوت نمایند و از آن نهی نکنند، گناه بزرگی مرتکب شدهاند. امر به نیکیها و نهی از بدیها، علاوه بر اینکه واجب شرعی است، نوعی عبادت نیز محسوب میشود. بنابراین، کسانی که به این امر مهم مبادرت میورزند، باید مانند عبادتهای دیگر نیت خود را خالص کنند[۱۹].
برای وجوب امر به معروف و نهی از منکر، هم به عقل استدلال و هم از نقل استنباط شده است.
- دلیل عقلی: امر به معروف و نهی از منکر از روشن ترین راههای هدایت انسان است و از باب قاعده لطف (نزدیک ساختن بندگان به طاعت و دور ساختن آنان از معصیت از سر لطف) انجام دادن آن بر همه لازم است[۲۰].
- دلیل نقلی: در برخی آیات، به ویژه در ضمن قصص قرآنی بدون تصریح به واژه معروف یا منکر، مصادیقی از امر به معروف و نهی از منکر آمده است: ﴿لَوْلَا يَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَصْنَعُونَ﴾[۲۱]؛ ﴿وَالَّذِينَ لَا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا﴾[۲۲]. محتوای این آیات بر لزوم امر به معروف و نهی از منکر در جامعۀ اسلامی و نکوهش و هلاکت امتهای پیشین بر اثر ترک این دو فریضه دلالت دارد. فقیهان برای وجوب امر به معروف و نهی از منکر بیشتر به این نوع از آیات استدلال کردهاند[۲۳]. البته، فقها مسئلۀ وجوب امر به معروف و نهی از منکر را ذیل آیه ﴿وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[۲۴] نیز طرح کردهاند[۲۵]. وجوب امر به معروف و نهی از منکر، از محتوای آیه به خصوص بر اساس «لام» به کار رفته در آن، فهیمده میشود. البته در اینکه وجوب استفاده شده از آن، وجوب کفایی است و یا وجوب عینی اختلاف نظر وجود دارد[۲۶][۲۷]
شرایط و ملزومات
برای وجوب امر به معروف و نهی از منکر، شرایطی بیان شده است که عبارتاند از:
- شناخت معروف و منکر: ائمه اطهار (ع) فرمودهاند[۲۸] شخص نادان، امر به معروف و نهی از منکر نکند زیرا آنچه را ضایع میکند بیش از چیزی است که اصلاح میکند[۲۹].
- احتمال تأثیر در گناهکار: اگر آمر به معروف و ناهی از منکر احتمال تأثیر در گناهکار را ندهد، امر به معروف و نهی از منکر بر او واجب نیست. البته، ممکن است در مواردی امر به معروف و نهی از منکر بر مخاطب تأثیر نداشته باشد؛ ولی (با انجام ندادن این فریضه) آثار جانبی دیگری همچون آشکار شدن بدعتها و مشتبه شدن معروف و منکر داشته باشد که در این صورت نیز باید حقیقت را آشکار کرد و سکوت و کتمان جایز نیست[۳۰].
- اصرار انجام دهندۀ منکر بر کار خود: اگر فرد گناهکار بر گناه خود اصراری نداشته باشد، انجام این فریضه از انسان ساقط میگردد.
- عدم ترتب مَفسدهای همچون ضرر مالی و جانی در انجام این فریضه[۳۱]: نظر مشهور فقیهان این است که در صورت ترس از زیان مالی و جانی بر خود یا دیگران، وجوب ساقط میگردد[۳۲]، البته اگر معروف یا منکر از مسائلی باشد که مورد اهمیت و تأکید زیاد خداوند است، این شرط موجب ساقط شدن امر به معروف و نهی از منکر نمیشود[۳۳].
- عادل بودن آمر و ناهی: خود آمر و ناهی باید واجبات را انجام دهد و از محرمات بپرهیزد. برای لزوم این شرط افزون بر روایات، به شماری از آیات نیز استدلال شده است[۳۴]؛ از جمله آیاتی که به نکوهش کسانی پرداخته که دیگران را به نیکی فرا میخوانند؛ ولی خویشتن را فراموش کرده و به گفته خود عمل نمیکنند: ﴿أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ﴾[۳۵]؛ ولی فقها و مفسران این شرط را نپذیرفته و گفتهاند بر مرتکب منکر نیز واجب است از منکر نهی کند و در حقیقت بر عهده او دو واجب است: یکی ترک ارتکاب حرام و دیگری نهی از منکر و با ترک یک واجب، واجب دیگر از او برداشته نمیشود[۳۶][۳۷]
- علنی انجام دادن منکر: برخی دیگر، شرط دیگری را اضافه کردند که عملمنکر بر نهی کننده، بدون تفحص و تجسس، ظاهر و آشکار باشد و الا واجب نیست و تجسس در آن روا نیست[۳۸][۳۹]
مراتب و درجات
امر به معروف و نهی از منکر به تناسب موقعیت گناه و شرایط گناهکار و تعداد ارتکاب گناه، مراتبی دارد[۴۰]. به طور کلی میتوان گفت این دو فریضه دارای مراتب سهگانۀ قلبی، زبانی و عملی است[۴۱]. از این مراحل به "انکار قلبی"، "انکار زبانی" و "انکار با دست" تعبیر میشود[۴۲]. امام علی (ع) میفرماید: «کسی که کار زشت را نکوهیده دارد و به دست و زبان و دل خود از آن اعراض کند، خصال نیکو را به کمال رسانیده و کسی که به زبان و دل انکارش کند نه به دست، دو خصلت از خصال نیکو را داراست که یک خصلت را ضایع گذاشته و کسی که فقط به دل انکار کند، نه به دست و زبان، دو خصلت را که شریفترند، تباه کرده و کسی که منکر را نه به زبان انکار کند و نه به دست و نه به دل، مردهای است در میان زندگان»[۴۳][۴۴] در نتیجه، این فریضه دارای سه مرتبه است که عبارتاند از:
- انکار قلبی: در تفسیرِ انکار قلبی سه نظر وجود دارد: اعتقاد به وجوب واجبات و حرمت محرمات[۴۵]؛ راضی نبودن به گناه[۴۶]؛ اظهار کراهت قلبی از گناه[۴۷]. به نظر میرسد دو تفسیر نخست نمیتواند از مصادیق حقیقی امر و نهی به شمار آید، بلکه هر دو از امور قلبی و در جای خود لازم است؛ ولی در آن هیچگونه اظهار نارضایتی نیست، برخلافِ تفسیر سوم که کراهت قلبی بهگونهای (با نگاه، اشاره، درهمکشیدن چهره) ابراز میشود و میتوان گفت که طلبی محقق شده است.
- انکار زبانی: ممکن است فردی که مرتکب گناهی میشود در اثر جهالت یا تحت تأثیر محیط اطراف قرار گرفته باشد، بنابراین چنین شخصی نیاز به راهنمایی و ارشاد دارد. بدیهی است زبان نرم و مهربانی با فرد گناهکار در این مرحله کارساز است[۴۸].
- انکار عملی: مرحلۀ پایانی امر به معروف و نهی از منکر خودش شامل مراتب بازداشتن به قهر و تسلط، تهدید و ترساندن، زدن با دست و پا بدون سلاح، مجروح کردن با بعضی سلاحها میگردد[۴۹]. البته، با توجه به وضعیت کنونی جوامع اسلامی و برای جلوگیری از هرج و مرج، اجرای مراحل پایانی به عهده نیروی انتظامی واگذار و متوقف بر حکم قاضی است[۵۰].
هریک از این مراتب نیز دارای درجاتی است؛ مثلاً میتوان مرحله نخست را با نگاه، اشاره، درهمکشیدن چهره، رویگردانی و دوری ادا کرد و همینطور مراتب دیگر[۵۱]. نکته مهم دیگر آن است که در مراتب امر به معروف و نهی از منکر جایز نیست با احتمال حاصل شدن مقصود از مرتبه پایین به مرتبه بالاتر رفت[۵۲].
گستره و قلمرو
از مباحثی که در منابع کلامی و فقهی بحث شده، گستره معروف و منکر است. اینکه مصداق معروف و منکر آیا صرفا شامل واجبات و محرمات میشود، یا علاوه بر آن مستحبات و مکروهات را نیز در بر میگیرد، مورد اختلاف است. البته در شمول معروف و منکر بر واجب و حرام تردیدی نیست و صرفاً در شمول آن بر مستحب و مکروه اختلاف است؛ بسیاری مانند زمخشری، طوسی و محقق حلی فقط مفهوم معروف را توسعه داده و اشتمال منکر بر مکروه را نپذیرفتهاند[۵۳] و در عین حال برخی این توسعه را در هر دو مفهوم پذیرفته و معروف را شامل واجب و مستحب و منکر را شامل حرام و مکروه دانستهاند[۵۴]. البته در این صورت امر به مستحب و نهی از مکروه، مستحب است.
آداب و مستحبات
در منابع دینی، برای این فرضیۀ مهم آدابی در نظر بیان شده است که در صورت ملاحظه آنها، امر به معروف و نهی از منکر به شکل بهتری محقق خواهد شد و انجام آن از تأثیر بیشتری برخوردار خواهد بود. آدابی همچون:
- شروع از خویشتن: چون در امر به معروف و نهی از منکر نوعی برتری لازم است، اگر آمر به معروف و ناهی از منکر خود ساخته نباشد، از نظر اخلاقی صلاحیت انجام دادن چنین کاری را ندارد و امر و نهی او صوری و بدون تأثیر جدی خواهد بود.
- مقدم داشتن خویشان: برخی از آیۀ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾[۵۵] استفاده کردهاند که سزاوار است در امر به معروف و نهی از منکر از خانواده آغاز شود[۵۶].
- شکیبایی: لقمان در نصایح خود به فرزندش او را به برپا داشتن نماز و امر به معروف و نهی از منکر و شکیبایی در برابر مشکلات فرا میخواند: ﴿يَا بُنَيَّ أَقِمِ الصَّلَاةَ وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَانْهَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَاصْبِرْ عَلَى مَا أَصَابَكَ﴾[۵۷]. بر پایه روایتی از علی (ع) مقصود صبر بر مشقت و مشکلاتی است که از امر به معروف و نهی از منکر ناشی میشود[۵۸]، زیرا ممکن است همان تهمتهایی که به پیامبران زدند، مانند جنون[۵۹]، سِحر[۶۰]، سفاهت[۶۱] و ضلالت[۶۲] به امر و نهیکنندگان نیز بزنند.
- شفقت و مهربانی: هرگاه امر به معروف و نهی از منکر همراه با شفقت و از سر خیرخواهی باشد اثر بیشتری دارد.
- پیشنهاد جایگزین منکر: در مواردی که نیازی انسان را به سوی منکر سوق داده وقتی از منکر نهی میشود مناسب است کار مباحی که میتواند نیاز او را برطرف سازد، به عنوان جایگزین منکر، معرفی شود، از همینرو هنگامی که حضرت لوط (ع) قوم خود را از کار ناشایست آنان نهی کرد، به آنان پیشنهاد داد تا با دختران او ازدواج کنند.
- گفتار نیکو و نرم: شایسته است که امر به معروف و نهی از منکر با سخن نیکو باشد: ﴿وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا﴾[۶۳]؛ همچنین از آیه ﴿فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا﴾[۶۴]، لزوم ملایمت و نرمی در گفتار به هنگام امر به معروف و نهی از منکر استفاده شده است[۶۵][۶۶]
آثار و کارکردها
برای انجام امر به معروف و نهی از منکر آثاری بیان شده است مانند:
- فلاح و رستگاری: آیۀ ﴿وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[۶۷] آمران به معروف و ناهیان از منکر را اهل فلاح و رستگاری دانسته است؛ به بیان دیگر، در این آیه فلاح و رستگاری مؤمنان متوقف بر امر به معروف و نهی از منکر شده است[۶۸].
- بهترین امت بودن: از منظر قرآن کریم، کسب عنوان بهترین بودن برای امت اسلامی در گرو انجام امر به معروف و نهی از منکر است: ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾[۶۹][۷۰]
- نجات از عذاب: براساس آیۀ ﴿فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَأَخَذْنَا الَّذِينَ ظَلَمُوا بِعَذَابٍ بَئِيسٍ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ﴾[۷۱] که به داستان اصحاب سبت پرداخته، در مواجهه با منکر، کسانی از عذاب نجات مییابند که امر به معروف و نهی از منکر کنند.
- پاداش اخروی: خداوند آمران به معروف و ناهیان از منکر را به دریافت اجر عظیم وعده داده است: ﴿إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلَاحٍ بَيْنَ النَّاسِ وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ فَسَوْفَ نُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا﴾[۷۲]؛ همچنین خدا مؤمنان را به برخورداری از رحمت الهی و باغهای بهشت بشارت داده است: ﴿يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَ يُطِيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُوْلَئكَ سَيرَْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تجَْرِى مِن تحَْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَ مَسَاكِنَ طَيِّبَةً فىِ جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوَانٌ مِّنَ اللَّهِ أَكْبرَُ ذَالِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾[۷۳][۷۴]
پیامدهای ترک
در منابع دینی، برای ترک این دو واجب مهم، آثار زیانباری بیان شده است که در ادامه به آنها اشاره میگردد:
- تسلط حاکمان پست بر مؤمنان: یکی از پیامدهای مخرب ترک امر به معروف و نهی از منکر، مسلط شدن قدرتهای فرومایه بر مؤمنان است. براساس آموزههای دینی، اگر امتی امر به معروف و نهی از منکر نداشته باشند، حاکمان پست بر آنها مسلط خواهند شد و از سوی دیگر، دعاهای آنان نیز مستجاب نمیگردد[۷۵].
- عامل انحطاط تمدنها: همانطور که اجرای امر به معروف و نهی از منکر موجب وحدت و اتحاد مسلمین میشود، ترک آن نیز، موجب تفرقه و انحطاط مسلمین خواهد شد. از این رو در قرآن کریم سرنوشت اقوامی که از امر به معروف و نهی از منکر دست برداشته بودند آمده است و بر اساس آن، یکی از عوامل انحطاط تمدنها را ترک امر به معروف و نهی از منکر معرفی کرده است.
- دوری از رحمت خداوند: مطابق آیه: ﴿لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ... كَانُوا لَا يَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَفْعَلُونَ﴾[۷۶]، گروهی از بنیاسرائیل بر اثر ترک نهی از منکر، به زبان داوود و عیسی بن مریم لعنت شدند و به فرموده حضرت علی (ع)، خداوند امم پیشین را جز به سبب ترک امر به معروف و نهی از منکر لعن نکرد و از رحمت خود دور نساخت؛ خداوند سفیهانشان را به واسطه گناهان و دانشمندانشان را بر اثر ترک نهی از منکر لعن کرد[۷۷].
- شریک شدن در گناه: کسانی که در مقابل انجام منکر هیچگونه واکنشی نشان ندهند مانند گناهکاران هستند که در گناه آنها شریکاند. مفسران ذیل آیۀ ﴿لَوْلَا يَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَصْنَعُونَ﴾[۷۸] گفتهاند ترککننده نهی از منکر مانند کسی است که مرتکب منکر شود[۷۹].
- عذاب فراگیر: از دیگر پیامدهای ترک امر به معروف و نهی از منکر عذابی است که علاوه بر گناهکاران شامل تارکان امر به معروف و نهی از منکر نیز میشود: ﴿وَاتَّقُوا فِتْنَةً لَا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ﴾[۸۰][۸۱]
مسئولیت امام جامعه
نخست: انجام این مسئولیت
دوم: احیای این فریضه الهی
مسئولیت حکومت اسلامی
در کنار وظیفۀ عمومی مردم در انجام دادن این دو فریضه مهم، جامۀ عمل پوشاندن به مرتبۀ سوم امر به معروف و برخی از درجات این مرتبه، نیازمند قدرت، تشکیلات و حکومت است، زیرا اگر همۀ آحاد جامعه بدون اذن حاکم اسلامی به این مرحله عمل کنند برخوردهای اجتماعی موجب هرج و مرج شده و نظم و امنیت جامعۀ اسلامی خدشهدار میشود، بنابراین، جامعه نیازمند تشکیلاتی مقتدر است که صلاحیت قصاص و اجرای حدود و تعزیرات را داشته باشد. البته همچنانکه آحاد جامعه وظیفه دارند به دو مرحله نخست (انکار قلبی و زبانی) قیام کنند، نسبت به ایجاد چنین تشکیلات قدرتمندی نیز وظیفه دارند.
از برخی آیات قرآنی نیز استفاده میشود که برخی از مراتب امر به معروف و نهی از منکر بر عهده گروهی خاص است؛ از جمله اینکه، برخی فقها با تمسک به آیه ﴿وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾[۸۲]، تشکیل دادن حکومت اسلامی را بر آحاد مردم واجب دانستهاند؛ حکومتی که یکی از شئون آن اجرای برخی مراتب امر به معروف و نهی از منکر است؛ زیرا وظیفه امر به معروف و نهی از منکر در این آیه بر عهدۀ جمعیتی ویژه نهاده شده است، با این حال خطاب در آیه متوجه همۀ مسلمانان است و همه وظیفه دارند در تشکیل چنین جمعیتی بکوشند. جالب توجه است که در اجرای وظیفۀ امر به معروف و نهی از منکر، از سوی حاکمان مسلمان در برخی از کشورهای اسلامی تشکیلاتی با عنوان "اداره حِسْبه" تأسیس کردهاند. این تشکیلات، نظارت و بازرسی و ارشاد و هدایت مردم در جامعۀ اسلامی را بر عهده داشته و آنها را در امور اجتماعی به رعایت موازین اسلامی و عدل و انصاف دعوت کرده و از منکر و حرام و ستم به دیگران باز میداشته است[۸۳]. در صدر اسلام این وظیفه را خلفا شخصاً بر عهده داشتند[۸۴]، چنانکه بر پایۀ روایتی علی (ع) هر بامداد از دارالحکومه بیرون میآمد و در بازارهای کوفه بازرگانان و فروشندگان را به بردباری، گشادهرویی و انصاف فرا میخواند و آنان را از سوگند، دروغ، ستم و کمفروشی باز میداشت[۸۵][۸۶]
وظیفه در عصر غیبت
یکی از وظایف و ویژگیهای منتظران حضرت مهدی (ع) در دوران غیبت کبری، امر به معروف و نهی از منکر است[۸۷][۸۸] فرد منتظر باید علاوه بر اصلاح[۸۹] و تصفیۀ نفس خویش[۹۰] در راه اصلاح جامعه[۹۱] و ساختن افراد[۹۲] و استقرار عدالت و رفع ظلم و تعدی بکوشد[۹۳]؛ تا جامعه و افراد آن آمادۀ پذیرش حکومت جهانی حضرت مهدی (ع) شوند[۹۴].
منتظران باید بدانند امر به معروف و نهی از منکر دارای دو سطح است:
- سطح فردی: در هر انقلابی، پس از پیروزی و تثبیت، نیاز اساسی به وجود نیروی انسانی مجرب و قابل اعتماد است. از اینرو، تشکلهای سیاسی، احزاب و... به مسئلۀ "کادر سازی" اهمیت جدی میدهند. جامعۀ منتظران در عصر غیبت و تا پیش از ظهور حضرت، باید در درون خود، عملیات بنیادین کادرسازی را آغاز کند که بخشی از این مهم از طریق امر به معروف و نهی از منکر در سطح فردی تحقق پذیر است[۹۵].
- سطح حکومتی: منتظران مصلح جهانی موظفاند هر نقطه ضعف و هر موضع آسیب پذیری را هر کجا ببینند ترمیم و اصلاح کنند[۹۶] حتی نسبت به منکرات کلان حکومتی؛ زیرا منکراتی که از سوی دستگاههای رسمی پخش میشود، تأثیری به مراتب مخربتر را دربردارد[۹۷]. بنابراین، در زمان غیبت کبری، افراد در برابر خود و جامعه مسئولیت دارند و اجازه ندارند نسبت به آنچه در جامعه میگذرد بیاعتنا باشند[۹۸][۹۹]
اصول و مبانی امر به معروف و نهی از منکر
مسئولیتپذیری اجتماعی
زندگی اجتماعی انسان هر چند برای وی ثمرات زیادی در بر دارد، میتواند آسیبهای فراوانی نیز برای او به همراه داشته باشد، به گونهای که به هلاکت وی منتهی شود؛ زیرا شخصیت انسان حاصل تأثیر و تأثری است که با دیگران دارد؛ هم چنان که رهیافت ارتباطات و تعاملهای اجتماعی و شکوفایی استعدادها قابلیتهای نیکی است که در وجود انسان به ودیعه نهاده شده است. شقاوت و بدبختی انسان نیز میتواند ناشی از عملکرد افرادی باشد که در حوزه تعامل او واقع میشوند.
از دیدگاه اسلام، سرنوشت انسانها با یکدیگر گره خورده است؛ جوامعی وجود داشتهاند که در آن انسانها گرچه خود کارهای نیک انجام میدادهاند، چون درباره کارهای با دیگران بیاعتنا بودهاند، عذاب الهی آنها را نیز در خود فرو برده است و به اصطلاح،تر و خشک را باهم سوزانده است.
در متون اسلامی، اخبار و روایات فراوانی مبنی بر تحمل تبعات اعمال سوء دیگران وجود دارد؛ زیرا آنها با سکوت خود رفتار بدان را تأیید میکنند.
برای تفهیم این مطلب از تشبیهات بسیار رسایی استفاده شده است؛ مثلاً پیامبر اعظم(ص) انسانهای یک جامعه را به مسافران کشتی تشبیه میکند که سلامت آنها در گرو سلامت کشتی است و هیچ کس نمیتواند درباره سلامت و ایمنی کشتی بیتفاوت بماند[۱۰۰].
بر همین اساس است که آموزههای اسلامی، عزلت و گوشهنشینی را ناپسند و غیرقابل قبول و مسئولیتپذیری اجتماعی را امری ضروری دانسته است.
سعد بن اشجع از اصحاب پیامبر(ص) بود که با برداشتهای ناروا از اسلام، گمان میکرد رشد و هدایت انسان در گریز از اجتماع و مسئولیت اجتماعی است. وی در مقابل پیامبر(ص) و جمعی از صحابه ایستاد و خدا و رسولش را گواه گرفت که عزلت و شبزندهداری پیشه کند، حضرت به او فرمود: کاری انجام ندادهای! وقتی با مردم ارتباط نداری، چگونه امر به معروف و نهی از منکر خواهی کرد؟[۱۰۱].
جامعهای که چنین فرایندی را نپذیرد به سان مجموعهای درهم و مغشوش و بیقاعده و تدبیر خواهد بود که سرانجام دچار فروپاشی و هلاکت میگردد.
ولایت افراد اجتماع اسلامی درباره یکدیگر
شکل ویژه مسئولیت اجتماعی که اسلام آن را پذیرفته و بر حفظ آن اصرار نموده است، بر مبنای ولایت مؤ منین درباره یکدیگر است. این ولایت به حدی است که همه مؤمنان (مسلمانان) را - فارغ از منصب و موقعیتشان - پوشش میدهد؛ به گونهای که نوعی حق و تکلیف متقابل را در میان همه افراد اجتماعی به رسمیت میشناسد. به هر حال، اساسیترین مبنای امر به معروف و نهی از منکر ولایت خاصی است که شریعت مقدس اسلام بین افراد اجتماع اسلامی به رسمیت شناخته است. تأیید کننده این امر برخی از متونی است که در بیان کردن فریضه امر به معروف و نهی از منکر نخست از ولایت مؤمنین سخن به میان آورده و سپس این فریضه بر آن متفرع شده است. در تعالیم اسلامی، کسانی که اصل دین اسلام را پذیرفته و اصول آن را باور نمودهاند، «مؤمن» نامیده میشوند.
خداوند در آیه ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾[۱۰۲]، امر به معروف و نهی از منکر را برای مؤمنین مطرح میکند، شهید مطهری در توضیح این آیه آورده است که این دو عمل (امر به معروف و نهی از منکر) ناشی از علاقه ایمانی است و به همین دلیل این دو جمله: ﴿يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾[۱۰۳] بلافاصله به دنبال ولای ایمانی مسلمان آورده شده است[۱۰۴].[۱۰۵]
شرایط امر به معروف و نهی از منکر
با توجه به این که امر به معروف و نهی از منکر از سه رکن: آمر و ناهی، مأمور و منهی و فرایند عمل تشکیل میشود، باید از سه دسته شرایط سخن گفت. این شرایط، در حقیقت در این جا راهکارهایی است که شرع مقدس اسلام برای کارآمدتر کردن و ثمربخشی هر چه بیشتر و بهتر این آموزه ارائه کرده است. در این جا شرایط امر به معروف و نهی از منکر را بر میشماریم:
- مکلف بودن: امر به معروف و نهی از منکر از جمله واجبات است و بر عهده کسی است که شرایط عام تکلیف را داشته باشد، یعنی به لحاظ شرعی «مکلف» باشد.
- مسلمان: پیش از این گفته شد که وجود این فریضه به لحاظ ولایت و مسئولیتی است که مسلمانان درباره یکدیگر دارند. از این رو طبق نصوص شرعی این فریضه بر غیر مسلمانان واجب نیست؛ زیرا در غیر این صورت، غیر مسلمانان ملزم به گفتار به اعتقاد و عملمسلمانان میشوند و این چیزی جز اکراه و اجبار در دین نیست که در تعالیم اسلامی به صراحت نفی شده است.
- قدرت داشتن: قدرت نیز یکی از شرایط عمومی تکلیف است که با نبودن آن تکلیف نیز ساقط میشود. در امر به معروف و نهی از منکر باید آمر و ناهی باید در عمل قدرت ادای این مهم را داشته باشد. نهایت این که، در فرض عدم قدرت بر انجام دادن یکی از مراتب سهگانه (چهرهای، گفتاری و رفتاری) برخی معتقدند بایستی در قلب خود معروف را نیک دانسته، از منکر بیزار باشد، ولی بعضی دیگر بر این باورند که این امر در راستای امر به معروف و نهی از منکر نیست بلکه از لوازم و تبعات ایمان است که قابل امر و نهی است.
- آشنا به معروف و منکر: شخصی که امر به معروف و نهی از منکر میکند، خود باید معروف و منکر را در شرع مقدس بشناسد.
- احتمال تأثیر: کسی که امر به معروف و نهی از منکر میکند، احتمال بدهد که امر و نهی او تأثیر دارد و اگر این احتمال وجود نداشته باشد، واجب نیست.
- اصرار بر معصیت: شخص گناهکار اصرار بر معصیت داشته باشد و چنانچه علامتی وجود داشته باشد که نشان دهد که او گناه را ترک نموده است و اصراری بر آن نخواهد داشت، در این صورت بر وی چیزی واجب نیست.
- عذر نداشتن: ترک کننده معروف و انجام دهنده منکر نباید در ترک و فعل خود معذور باشد. بنابراین اگر معروفی را ترک کند یا منکری را انجام دهد به اعتقاد این که مباح است، چیزی بر او واجب نیست.
- ضرر داشتن: امر به معروف و نهی از منکر موجب ضرر جانی، شخصیتی و مالی بر خودش یا سایر مسلمین نشود [۱۰۶].[۱۰۷]
مراتب امر به معروف و نهی از منکر بنا بر مشهور
- انکار به قلب، یعنی ناراحتی خود را از گناهکار اظهار نماید، یا از او دوری جوید، یا با او حرف نزند، یا مانند اینها از فعل و ترکی که دلالت کند عمل صادر شده از او موجب نفرت است.
- انکار به زبان و گفتار، به این صورت که او را موعظه و نصیحت کند.
- انکار به دست، مثل زدن شدید با دست که مانع معصیت گردد و مرتبه سوم در صورتی به کار گرفته میشود که در مورد قبلی کارساز نباشد[۱۰۸].[۱۰۹]
کارکردهای اجتماعی امر به معروف و نهی از منکر
احساس مسئولیت همگانی
در علوم جنایی و جرمشناسی این نکته به تفصیل بحث شده است که محیط اجتماعی میتواند محل رشد و پرورش مجرمان باشد، درست همانند محیط کشت برای میکروبها. کسانی که استعدادهای لازم برای ارتکاب اعمال مجرمانه را دارند، اگر بدون هیچگونه مقاومتی از جانب جامعه رو به رو شوند، فرصت لازم برای به فعلیت رساندن اندیشههای شریرانه خویش را بیشتر مهیا میبینند.
طبیعی است پیآمد چنین روندی جز افرایش بزهکاری و افزایش شمار مجرمان و منحرفان و حاکمیت و سلطه آنان نخواهد بود. به عکس اگر هر یک از اعضای اجتماعی این مسئولیت را بر دوش خود احساس کند که باید در مقابل منکرات و ناهنجاریها به شکلی - هرچند با کمترین مرتبه آن - بایستد، فرصتهای تبهکاری و کژروی از دست اینگونه اشخاص گرفته شده، پرورش و رشد آنها متوقف میگردد و وقتی تعداد مجرمان کاهش یافت، جلوی تسلط و حاکمیت آنها نیز گرفته خواهد شد. به همین جهت این فریضه مانع مهمی در مقابل سفیهان و بیخردان و مجرمان میباشد.
نتیجه دیگری که متفرع بر کاهش تعداد مجرمان و منحرفان است، کم شدن میزان بزهکاری و بزهدیدگان در جامعه است. جرم (بزه)، بزهکاری و بزهدیدگی سه حلقه مرتبط و متصل به یکدیگر است که افزایش و کاهش هر یک در دیگری مؤثر است.
مشارکت شهروندان در پیشگیری از رواج اعمال ناهنجار امر به معروف و نهی از منکر
این امر در هر مرتبه، بیانگر حساسیت اجتماع در مقابل اعمال زشت و ناهنجار است. این حساسیت وقتی به شکل مؤثری ظاهر گردد، راه را بر رواج ناهنجاریها در جامعه میبندد. به عکس، وقتی جامعهای در مقابل ناهنجاریها، هیچگونه مخالفتی نشان ندهد یا حساسیتها و مخالفتها بسیار ضعیف باشد، زمینه ترویج و تثبیت ناهنجاریها فراهم میگردد و در این جاست که چه بسا ناهنجاریها شکل هنجار به خود میگیرد و «منکرات» در پوشش «معروف» ظاهر میشود. در روایتی از امام صادق(ع) آمده است که پیامبر(ص) فرمود: چگونه خواهد بود حال شما هنگامی که زنهای شما تبهکار و جوانانتان فاسد شوند و امر به معروف و نهی از منکر نکنند؟ شخصی پرسید: آیا چنین وضعی پیش خواهد آمد؟ پیامبر(ص) فرمود: آری، از این بدتر پیش خواهد آمد. چگونه خواهد بود حال شما آنگاه که یکدیگر را به کارهای بد امر و از کارهای نیک منع کنید؟ شخصی پرسید: آیا چنین وضعی هم پیش خواهد آمد؟ فرمود: آری، از این هم بدتر. چگونه خواهد بود حال شما هنگامی که معروفها را منکر و منکرها را معروف ببینید؟[۱۱۰]. ممکن است گفته شود برای مقابله با رواج ناهنجاریها چه ضرورتی به مداخله اجتماع است، چون وقتی دولت به عنوان نماینده اجتماع با اقتدار وارد عرصه شود بساط ناهنجاریها برچیده خواهد شد. اما نکته مهم این است که بدون حضور و مداخله اجتماع در عرصه برخورد با مجرم و پیشگیری از جرم اقدامهای حکومتی نیز کارایی لازم را نخواهد داشت، به خصوص در کشورهایی مانند افغانستان که در شرایط فعلی حکومت هیچگونه کاری برای مردم انجام نمیدهد و اگر مشکلی هم پیش بیاید، با رشوه حل میگردد؛ لذا کمتر به قانون عمل میشود. بنابراین در چنین جوامعی مشارکت مردمی در امر به معروف و نهی از منکر، نقش بسیار مهم دارد.
فراهمسازی زمینه عمل به ناهنجاری
از پیآمدهای مهم امر به معروف و نهی از منکر، فراهمسازی زمینه عمل به هنجارها و تقویت هنجارهای مورد نظر جامعه اسلامی و عمل به نیکیهاست. وقتی اعضای اجتماعی مراقب هم بوده، یکدیگر را به حق و نیکی سفارش نمایند و از بدی و زشتی باز دارند، این خود به تدریج زمینه نهادینه شدن و رسوخ نیکیها در روح روان افراد را فراهم میآورد، به خصوص اگر آن چنان که باید و شاید به این فریضه عمل شود و آداب و سنن آن رعایت شود.
آنچه از عمل به این فریضه به دست میآید نیروی عظیمی است که پشتوانه اجتماعی دارد و میتواند بسیاری از هنجارها را در ذهن و روان افراد درونی سازد و از این طریق راه عمل به دیگر واجبها و سنتهای الهی (هنجارهای دینی در جامعه اسلامی) را فراهم آورد.
درونی شدن هنجارها یکی از پیآمدهای مهم امر به معروف و نهی از منکر است که آن را از دیگر آموزههای سیاست جنایی و حتی از منظری کلان، با دیگر آموزههای اسلام متمایز و منحصر به فرد میسازد.
امام علی(ع) در این باره میفرماید: تمام کارهای نیک و جهاد در راه خدا، در مقایسه با امر به معروف و نهی از منکر هم چون قطرهای است در برابر دریای پهناور[۱۱۱].
اصلاحات تمام شمول
آثار امر به معروف و نهی از منکر تنها به فراهم آوردن زمینه عمل به واجبات الهی و اقامه آنها محدود نمیشود، بلکه آثار اقتصادی، اجتماعی، امنیتی و سیاسی نیز به دنبال دارد. امام باقر(ع) میفرماید: «علت این که این آموزه در همه این زمینهها کارساز است علاوه بر ارتباط و به هم پیوستگی همه حوزههای اجتماعی (به مفهوم عام) این است که این فریضه، فریضهای عام است که همواره و در همه زمینهها وجود دارد و تنها محدود به بعد دینی و مذهبی نمیشود، بایستی با ناهنجاری و زشتی در هر بخش مقابله کرد. بدیهی است لازمه چنین کاری شناخت هنجارها و ناهنجارها در هر حوزهای است و البته این امری است که تخصصی شدن امر به معروف و نهی از منکر را نیز طلب میکند»[۱۱۲].[۱۱۳]
پیآمدهای منفی ترک امر به معروف و نهی از منکر
- فاسد شدن زنان و جوانان: در روایت نبوی آمده است: اگر در جامعهای امر به معروف و نهی از منکر ترک شود، زنان فاسد و جوانان فاسق میگردد: «كَيْفَ بِكُمْ إِذَا فَسَدَتْ نِسَاؤُكُمْ وَ فَسَقَ شَبَابُكُمْ وَ لَمْ تَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ لَمْ تَنْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ...»[۱۱۴].
- مسلط شدن بدان: در حدیث نبوی آمده است: در جامعه باید امر به معروف و نهی از منکر کنید و گرنه خدا بدهایتان را بر شما مسلط میکند: «لَتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَتَنْهَوُنَّ عَنِ الْمُنْكَرِ أَوْ لَيُسَلِّطَنَّ اللَّهُ عَلَيْكُمْ شِرَارَكُمْ»[۱۱۵].
- عدم استجابت دعای نیکان: هر گاه امر به معروف و نهی از منکر را ترک کردید، بدهایتان بر شما مسلط میگردد، آنگاه نیکان شما هر چند دعا کنند، اجابت نمیشود: «فَيَدْعُو خِيَارُكُمْ وَ لَا يُسْتَجَابُ لَهُمْ»[۱۱۶].[۱۱۷]
نظارت عمومی با امر به معروف و نهی از منکر
در قرآن اجرای امر به معروف و نهی از منکر، دلیل برتری امت اسلامی بر دیگر امم قلمداد شده که از اهمیت این دو فریضه حکایت میکند: ﴿كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ﴾[۱۱۸].
در آیهای دیگر، امربه معروف و نهی ازمنکر را وظیفۀ تمام زنان و مردان مسلمان میداند که نباید آن را ترک کنند: ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾[۱۱۹].
این دستور الهی وظیفه ای را متوجه عُموم مردم میکند که هرگاه مطلبی خلاف شرع دیدند، درصدد اصلاحش برآیند و با رعایت مراتب امر به معروف و نهی از منکر اقدام کنند. از این وظیفه تعبیر به نظارت عمومی و همگانی میشود. یک وظیفه هم به عهدۀ حاکمان و کارگزاران حکومت دینی قرار میدهد که آنان نیز در برابر تخلفات شرعی و خلاف قانونی مردم، احساس مسئولیت کرده و وظیفۀ خود را در اجرای حدود الهی و مجازات متخلفان شناخته و به آن توجه کنند. پاره ای از این وظیفۀ حاکمان امور حسبه است که در بخش ناظران بازار به آن میپردازیم و شیوۀ مجازات متخلفان در بخش قضا جای میگیرد.
در این مبحث امر به معروف و نهی از منکر از زاویۀ نظارت مردم بر عملکرد حاکم و کارگزاران مطرح است؛ یعنی مردم موظفند وقتی دیدند حاکمان و کارگزاران نظام اسلامی دستورهای شرع را زیر پا نهاده، به آنان تذکر داده و در برابر تخلف آنان ساکت نبوده و به آن اعتراض کنند و بر اعمال و رفتار مسئولان حکومتی نظارت داشته باشند که مبادا به مردم ستم و اجحاف کنند.[۱۲۰]
اهمیت امر به معروف و نهی از منکر
از سخنان امیرالمؤمنین(ع) استفاده میشود امربه معروف و نهی از منکر چندان اهمیت دارد که باعث اجرای تمام دستورهای شرع و سنگ زیرین دیگر قوانین اسلامی است و ترک آن زمینه را برای رهاسازی قوانین اسلامی و تسلط فاسدان و شرور بر جامعه فراهم میسازد: تمام کارهای نیک و حتی جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهی از منکر، جز آبِ دهانی در برابر دریای بیکران نیست و به درستی که امر به معروف و نهی از منکر اجل و مرگ کسی را نزدیک نمیکند و از روزیِ کسی نمیکاهد و برتر از تمام اینها گفتارِ عدلی است در برابر رهبری ستمگر.[۱۲۱]
این سخن اهمیت امر به معروف و نهی از منکر را بیان میکند و برترین مصداق آن را امر به معروف و نهی از منکر در برابر حاکم ستمگر میداند. براساس تعبیر حضرت میتوان گفت: این فریضۀ الهی از هر جهادی برتر است؛ چه جهاد با دشمن که جهاد اصغر است و چه جهاد با نفْس که پیامبر آن را جهاد اکبر خوانده است[۱۲۲].
کسی که در برابر حاکم ستمگر میایستد و او را به دستورهای الهی و عدالت دعوت و از منکر باز دارد، باید مرحلهای از جهاد اکبر را گذرانده باشد که آمادۀ انجام برترین اعمال در سطح عالی آن شده است و با خلافهای حاکم ستمگر مبارزه میکند؛ مبارزهای که مطمئن است محرومیتهای فراوانی در پی دارد و چه بسا ـ در مراحلی ویژه ـ جان خود را نیز از دست بدهد. البته حضرت بیان میکند انجام این فریضه در تعجیل زمان مقدّر مرگ انسان، تأثیر ندارد و از روزیِ او نمیکاهد.
حضرت امیر، چهار مرحله برای مبارزه با منکر و انکار آن بیان میکند؛ مهمترین و اوّلین آن انکار منکر با دست، زبان و دل است که چنین فردی تمام خصلتهای خیر را دارد. و مرحلۀ دوم انکار با دل و زبان است که دو خصلت خیر را دارد. مرحلۀ سوم انکار با دل تنهاست که دو خصلت نیک را ترک کرده و مرحلۀ پَستِ آن بیتوجهی به منکر حتی در دل است که حضرت چنین فردی را مردۀ زندگان میداند[۱۲۳]. بعد از بیان مراحل مربوط به انکار منکر، به تبیین اهمیت امربه معروف و نهی ازمنکر پرداخته و برترین آن را گفتنِ سخنِ عدل در برابر حاکم ستمگر میداند. که مرحلۀ اعلای امر به معروف و نهی از منکر است.
رسول خدا(ص) در اهمیت مبارزه با حاکم ستمگر و امر و نهی او میفرماید: سرور شهیدان نزد خدا در روز قیامت حمزه فرزند عبدالمطّلب است و مردی که در برابر رهبر ستمگری میایستد و او را امر و نهی میکند و ستمگر او را میکشد.[۱۲۴]؛
این خبر به صورتهای دیگری نیز نقل شده است. در نقلی: چنین فردی از برترین شهیدان بعد از شهدای اُحُد معرفی شده است[۱۲۵]. و در نقلی آمده: «برترین شهدای امت من مردی است که به سوی رهبر ستمگری برود و او را به معروف امر کند و از منکر باز دارد. پس حاکم او را به همین دلیل بکشد. پس جای گاه این شهید در بهشت، بینِ حمزه و جعفر است»[۱۲۶]. چون مبارزه با حاکم ستمگر، مصداق مهمی از امربه معروف و نهی ازمنکر است امیرالمؤمنین جهاد با معاویه را مصداق این واجب الهی میداند. حضرت در نامهاش به مخنف بن سلیم کارگزار اصفهان که او را برای جنگ صفّین دعوت میکند، نبرد خود با معاویه را، امربه معروف و نهی ازمنکر میداند و مینویسد: و به سوی ما بیا؛ شاید این دشمن را که حرام خدا را حلال میداند ملاقات کنی. پس امربه معروف و نهی ازمنکر بنمایی[۱۲۷].
امام حسین(ع) هم به همین جهت مبارزۀ خویش با یزید بن معاویه را امربه معروف و نهی ازمنکر میشمارد[۱۲۸]، چون جهاد با دشمن خارجی نیست بلکه مبارزه با فساد حاکم مسلمانان است. در جامعۀ اسلامی همۀ مردم باید در برابر فساد حاکمان و کارگزاران حکومتی بایستند.
تعبیر حضرت امیر از فرد بیتوجه که در برابر منکر نایستد و با دست و زبان و حتی قلب خویش با منکر مخالفت و مبارزه نکند، مردهای در جمع زندگان است، که در منابع حدیثی معتبر نیز آمده است[۱۲۹]. پیام اساسی کلام زیبا و ارزشمند حضرت این است: جامعهای که به منکر و خلاف شرع حساسیت نداشته باشد، جامعهای مرده است که دیگران بر آن مسلط خواهند شد.
جالب است بدانیم تعبیر امام (مانند مردگان). در روایتی دیگر هم آمده که فاسقان و عالمانیاند که به علم خود عمل نمیکنند و تابع هوای نفْس خود هستند[۱۳۰]. به ظاهر عالم است، اما عالمی بیخاصیت که مانند مردگان هیچ مسئولیت و وظیفهای برای خویش نمیشناسد.
حرّانی در تحف العقول خطبهای دربارۀ امربه معروف و نهی ازمنکر نقل کرده که به نقلی از امام حسین(ع) و به نقلی دیگر از امام علی(ع) است که پس از اشاره به آیۀ ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ﴾[۱۳۱][۱۳۲] میفرماید: خدا از آنجا به امر به معروف و نهی از منکر به عنوان فریضه ای از سوی خود آغاز سخن کرده که آگاه بوده است چون این فریضه ادا و برپا داشته شود تمام فرایض و واجبات دیگر، از آسان و دشوار، برپا داشته شوند و این از آن روست که امربه معروف و نهی ازمنکر دعوت به اسلام است همراه با ردّمظالم و مخالفت با ستم کار و تقسیم درآمد (بیت المال) و غنیمتهای جنگی و گرفتن زکات (و صدقات) از جای خود و صرف آن به جای خود[۱۳۳].
در این آیه نخست امربه معروف و نهی ازمنکر ذکر شده و در ادامه اقامۀ نماز و پرداخت زکات آمده است، که علت آن را حضرت نقش امر به معروف در برپایی دیگر فروع دین از جمله: مبارزه با ستم، تقسیم بیت المال، زکات و دیگر دستورهای شرع بیان میکند.
امام باقر(ع) از اهمیت امربه معروف میگوید: به درستی که امربه معروف و نهی از منکر واجبی بزرگ است که دیگر واجبات با آن، پابرجا باقی میمانند[۱۳۴].[۱۳۵]
عالمان و خواص؛ مسئولان اصلی امربه معروف
امربه معروف و نهی از منکر گرچه وظیفهای همگانی است و از آن به نظارت عمومی یاد میشود، اما مسئولیت اصلی در انجام آن متوجه علما و خواص است که آگاهی آنان از مسائل بیشتر است؛ هرکه بامش بیش برفش بیشتر. آنها بهتر میتوانند با نقدهای خود و بیان درست مسائل به احیای این واجب الهی اقدام کنند. بنابراین، توان نظارتی آنها در امور اجتماعی و سیاسی بیشتر است. مخاطب سخنان منسوب به امام حسین(ع) و امام علی(ع)، خواص و بزرگان مسلمانان هستند که مورد عتاب قرار میگیرند: شما در برابر پیمانهای پدرانتان احساس مسئولیت میکنید، اما در برابر پیمانهای الهی و سنّت نبوی بیتوجه هستید؟!
شما ای گروه، گروهی که به علم شُهرت دارید، و به نیکی از شما یاد میکنند و به خیرخواهی و اندرزگویی شناخته اید و به سبب خدا نزد مردمان صاحب احترامید و بزرگان از شما بیمناکاند و ناتوانان شما را بزرگ میدارند و آن کس که فضلی و حقی بر او ندارید شما را بر خود برمی گزیند... درصورتی که خود از خدا [و انتساب به دین خدا] در میان بندگانش به بزرگی و کرامت رسیده اید. میبینید که عهدهای خدایی (مقررات دین) را میشکنند و هیچ باکتان نیست. اگر یکی از پیمانهای پدرانتان شکسته شود، هراسان خواهید گشت و اکنون در این اندیشه نیستید که پیمان (سنّت) پیامبر خدا شکسته شده است؟[۱۳۶]
بخشهایی از این خطبه را با تفاوتهایی چند، سید رضی آورده، که از آن جمله است: و شما میبینید که عهدهای الهی نقض میشود؛ پس ناراحت نمیشوید، درحالی که در برابر نقض پیمانهای پدرانتان ناراحت میشوید؟[۱۳۷]؛
به جهت اهمیت این خطبه در بیان مسئولیت علما و خواص جامعه، امام خمینی ـ رحمت خدا بر او باد ـ آن را در کتاب ولایت فقیه نقل کرده است[۱۳۸].
امام علی(ع) هلاکت امتهای پیشین را بر اثر بیاعتنایی عالمان آن اقوام در برابر منکرات و فساد بیان فرموده است: خداوند کسانی را که قبل از شما بودند بدین سبب هلاک کرد که وقتی گناه انجام دادند، ربانیون (علمای نصارا) و اَحبار (علمای یهود) آنان را نهی نکردند [۱۳۹].[۱۴۰]
پیآمدهای ترک امر به معروف
بی توجهی به امربه معروف و نهی از منکر در جامعۀ اسلامی توسط مردم، پی آمدهای بسیار ناگواری دارد که در روایات به آن اشاره شده است. این بیتوجهی دو صورت دارد؛ گاهی اصلاً کسی به فکر امر به معروف و نهی از منکر نیست که در روایات از آن تعبیر به ترک امر به معروف و نهی از منکر شده است که نمونههایی چند بیان شد؛ اما گاهی ترک امر به معروف به شکل «تواکل» است که امام رضا(ع) از پیامبر نقل فرموده است.
زمانی که امت من امربه معروف و نهی ازمنکر را رها کنند پس در انتظار حادثۀ بزرگ یا عذاب الهی باشند.[۱۴۱]
مناسب است اندکی در مفهوم این روایت تأمل کنیم. تعبیرِ «كَانَ يَقُولُ» در کلام حضرت نشان میدهد این سخن را پیامبر بارها بیان فرموده است.
«تَوَاكَلَتِ» از مادۀ «وکل» است و وکیل برگرفته از آن است. وکیل یعنی کسی که به نیابت از دیگری کارهایش را انجام میدهد و شغل وکالت نیز به همین منظور است.
این واژه به باب «تفاعل» رفته و «تواکُل» معنای دوطرفه دارد؛ یعنی هر یک دیگری را وکیل خود قرار داد که کاری را انجام دهد. اما هیچ یک، کاری انجام نمیدهند. به دیگر گفته، هر دو مدعی هستند که دیگری کار را انجام میدهد؛ ولی کار رها شده و بدون متولی باقی مانده است.
این تعبیر در نهج البلاغه در خطبۀ ۲۷ آمده که حضرت علی(ع) یاران خود را به علت کوتاهی در جنگ، سرزنش میکند که من شما را به جنگ با معاویه دعوت کردم، در تابستان میگفتید هوا گرم است و در زمستان مدعی سردی هوا شُدید و درنتیجه جهاد را رها کردید. از بیتوجهی به دستور حضرت و ترک جهاد، تعبیر به تواکل میکند. و نتیجه میگیرد: سستی و کوتاهی شما باعث شد دشمن به شما حمله کند: شما جهاد را رها و به یکدیگر وانهادید تا این گونه ذلیل شدید و دشمن بر شما بارها یورش برد و به قتل و غارت شما پرداخت[۱۴۲].
شیخ صدوق در معنای این واژه مینویسد: تواکلتم: از "وكلت الأمر إليك و وكلته إلیّ؛ من کارم را به تو سپردم و تو، هم آن را به من واگذاردی». گرفته شده، زمانی که هیچ کدام خود مسئولیت انجام امری را به عهده نگرفته و هر یک به دیگری واگذارد، از این تعبیر، استفاده میشود[۱۴۳].
ابن ابی الحدید نیز در معنای آن، همین اشتقاق را آورده و میافزاید: هریک کار را به دیگری واگذارده و هیچ کس متولی آن نشده است؛ درنتیجه هریک آن را به دیگری وانهاده و از همین اصل اشتقاق است جملۀ رَجُل وَکَل؛ یعنی شخص ناتوان که کار خود را به دیگری واگذارده است[۱۴۴].
یکی از زنان طرفدار امیرالمؤمنین(ع) در سخنرانیاش در صفّین از همین تعبیر استفاده کرده بود که این خبر در دیدار با معاویه مطرح شد. «عکرشه» گفته بود: پس خدا را، خدا را بندگان خدا! در دینِ خدا در نظر بگیرید. برحذر باشید از رها کردن وظیفه و تواکُل؛ زیرا باعث شکست دست گیرۀ اسلام و خاموش شدن نور حق و اظهار باطل و رفتنِ سنّت میشود. این نبرد، بدرِ کوچک و عَقَبه ای دیگر است[۱۴۵].
اما کلمۀ «وقاع» در حدیث نبوی، جمعِ «واقعه» است که دو معنا دارد؛ عذاب شدیدی که نازل میشود. در ادامۀ پی آمدهای ترک این دو فریضه الهی به آن اشاره میکنیم.
معنای دیگر؛ جنگ و درگیری است[۱۴۶]. یعنی شاید امت اسلامی اگر امر به معروف را ترک کنند، گرفتار جنگ داخلی گردند و افرادی خاص بر آنان مسلط شوند. دلیل بر این معنا روایتی نبوی است:همیشه مردم در خیر و صلاح زندگی میکنند تا وقتی که امر به معروف و نهی از منکر کرده و بر نیکی و تقوا تعاون و همکاری نمایند. پس زمانی که این گونه عمل نکنند، برکتها از آنان برداشته شود و برخی بر برخی مسلط شوند و یاوری برایشان در زمین و آسمان نباشد.[۱۴۷]
در واقع یکی دیگر از پیآمدهای ترک امر به معروف: تسلط انسانهای فاسد و شرور بر جامعۀ مسلمانان و یا بر جوامع انسانی است، که اکنون شاهد آن هستیم.[۱۴۸]
تسلط انسانهای فاسد بر جامعه
از روایات و سخنان امام علی(ع) استفاده میشود که ترک امربه معروف ونهی ازمنکر دو پی آمد خطرناک دارد؛ یکی: در دنیا و دیگری: در آخرت. پی آمد آن در دنیا تسلط انسانهای فاسد و شرور بر جامعه است. کسانی که هیچ صلاحیتی برای حکومت بر مردم ندارند و حکومت را وسیلهای برای خوش گذرانی و بهره وری و شادخواری خود میدانند.
امیرالمؤمنین در آخِرین توصیههای خود به امام حسن و امام حسین(ع) میفرماید:امر به معروف و نهی از منکر را رها نکنید که باعث میشود زشت کارتان بر شما مسلط گردند و بر شما حکومت کنند، آنگاه دعا کنید و اجابت نشود.[۱۴۹]
این خبر در آثار روایی نقل شده که: خداوند امور حکومت را به آنان واگذار میکند[۱۵۰]. یعنی این یک سنّت الهی است که باعث تسلط افراد شر بر شما میگردد. موسی بن جعفر(ع) نیز چنین سخنی بیان فرمودهاند[۱۵۱].
به دلیل حساسیت امر به معروف و اهتمام به آن، امام علی(ع) در زمان خلفا در برابر کارهای خلاف شرع آنان میایستاد و هنگام سستی در انجام دادن احکام و حدود الهی بر اجرای آن اصرار میورزید. نمونۀ آن اجرای حدّ شراب خواری بر حاکم کوفه ولید بن عقبه بود، که پس از اثبات آن، حدّ شرعی را به دستور امیرالمؤمنین، عبدالله بن جعفر بر او اجرا کرد[۱۵۲].[۱۵۳]
اجابت نشدن دعاهای برگزیدگان
یکی دیگر از پی آمدهای ترک این دو فریضۀ الهی مستجاب نشدن دعاهاست. در توصیۀ امیرالمؤمنین به امام حسن و امام حسین(ع) بیان شد که دعای شما هنگام ترک امر به معروف و نهی از منکر و تسلط اشرار اجابت نمیگردد؛ چون هنگام عمل است و زمانی که خدا صداقت انسان را ببیند، دعایش را اجابت میکند ولی بر اثر سستی در پاسداری از ارزشهای دینی خداوند دعاها را اجابت نمیکند. در روایات دیگر «ردّ دعای برگزیدگان امت» مطرح شده است.
در روایتی مشابه از موسی بن جعفر(ع) این سخن آمده است: برگزیدگان شما هر چه دعا کنند، اجابت نمیشود [۱۵۴].
امام باقر(ع) در نقلی از کتاب علی، از رسول خدا(ص)[۱۵۵] و در نقلی: از رسول خدا(ص) حدیثی دیگر باز میگوید که در بیان آیندۀ دنیای اسلام و گرفتاریهای آنان به جهت کارهای خلافی که انجام میدهند، ترک امر به معروف و نهی از منکر را مطرح کردهاند که در آن، پیروی از اَخیار (نیکان) اهل بیت آن حضرت نیز آمده و درنتیجه ناظر به دوران پس از پیامبر است که بر امت اسلامی خواهد آمد: و زمانی که امربه معروف و نهی ازمنکر نشود و از برگزیدگان اهل بیتم پیروی نشود خداوند بدکاران آنان را بر آنها مسلط کند؛ پس برگزیدگانشان دعا کنند و دعایشان اجابت نگردد.[۱۵۶]
در نقلی دیگر از توصیههای امیرالمؤمنین(ع) واژهای اضافی آمده که مناسب با این پی آمد است:سپس دعای شما برضدّ آنان اجابت نمیگردد؛ یعنی دعای برگزیدگانشان برضدّ حاکمان بیفایده است![۱۵۷].
بنابراین، یکی از نتایج خسارت بار ترک امر به معروف و نهی از منکر، تسلط انسانهای فاسد بر امور مهمّ اجتماعی و حکومتی است. در این صورت دعاها برای رفع ستمِ ستمگران اجابت نمیشود، گرچه دعاکنندگان از برگزیدگان باشند؛ زیرا باید به وظیفۀ خود در برابر مسائل خلاف شرع ستمگران، عمل میکردند و در مقابل منکرات میایستادند.[۱۵۸]
هلاکت و عذاب الهی
از دیگر پی آمدهای ترک این دو فریضه مهمّ الهی، هلاکت اقوام و عذاب الهی است. براثر سکوت مردم در برابر گناه کاران، جامعه گرفتار فساد شده و گسترش فساد، جامعه را نابود و مردم را گرفتار عذاب الهی میسازد.
این نکته در روایات باب مربوطه آمده که: علت نابودی امتهای گذشته و عذاب آنان، بیاعتنایی در برابر گناه و ترک دستورهای الهی بوده است. این بیتوجهی به جایی میرسد که حتی آمران به معروف و فرماندهان به عدل و قسط هم، مورد خشم آنان قرار گرفته و با چنین افراد حق جو و عدالتخواه، مبارزه کرده و آنان را به شهادت میرسانند. قرآن چنین بدکردارانی را نکوهیده و وعدۀ عذاب الهی شان داده است:﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَيَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾[۱۵۹].
خداوند لعنت بنیاسرائیل را توسط داوود و عیسی از این روی دانسته، که کار خلاف انجام داده و از آن دست بردار نبودند در قرآن میخوانیم: «کافران بنیاسرائیل به زبان داوود و عیسی بن مریم از آن رو لعنت شدند که نافرمانی خدا نموده و از حکم حق سرکشی میکردند. آنها هیچ گاه از کار زشت خود دست برنمی داشتند، و چه بد بود آنچه میکردند»[۱۶۰].
این عذاب بنیاسرائیل، هم کسانی را دربرگرفت که در شنبهها صید میکردند (اصحاب سبت) و هم کسانی که در برابر این کار خلاف ساکت بودند و به ناهیان از منکر میگفتند: چرا آنها را از این کار نهی میکنید (کارتان بیهوده است) و آنان پاسخ میدادند: برای داشتن عذر نزد پروردگارتان و شاید برگردند[۱۶۱].
برابر آیۀ قرآن فقط کسانی از عذاب رهیدند که از منکر و بدی نهی کردند[۱۶۲]. در روایات آمده که بنیاسرائل سه دسته شدند: بنی اسرائیل به سه دسته تقسیم شدند؛ گروهی به این دستور (نهی ازمنکر) عمل میکردند و به آن فرمان میدادند؛ پس نجات یافتند. گروهی که خود عمل میکردند و از آن نهی نمیکردند پس به مورچه مسخ شدند. و گروهی که خود عمل نمیکردند؛ و نهی هم نمینمودند؛ پس هلاک شدند.[۱۶۳]
در نتیجه دو گروه؛ افراد بدکردار و کسانی که با سکوت خود، عمل خلاف شرع گروه نخست را تأیید میکردند و امر به معروف و نهی از منکر را وظیفۀ خود نمیدانستند، گرفتار عذاب الهی شدند. گروه اوّل تبدیل به میمون و گروه دوم به مورچۀ ریز، مسخ شدند. از امام باقر(ع) نقل شده است که این گروه به مورچه تبدیل شدند[۱۶۴].
در آیات سورۀ اعراف به این نکته اشاره رفته که تنها ناهیان از منکر از بدی، نجات یافتند ﴿وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ﴾[۱۶۵]
این آیات نشان میدهد که همۀ افراد وظیفه دارند امربه معروف و نهی ازمنکر کنند و سکوت در برابر منکر، به همراهی با فاسدان و مفسدان همانند است.
امام علی(ع) در این باره میفرماید:به درستی فقط از آن رو کسانی که قبل از شما بودند هلاک شدند که وقتی گناه میکردند علمای یهود و نصارا، آنان را نهی نمیکردند و آنها چون در گناه غوطهور شدند و علما، آنان را نهی نکردند، عقوبت بر آنان نازل شد. پس امر به معروف و نهی از منکر بنمایید.[۱۶۶]؛
بنابراین، همه وظیفه دارند با امربه معروف و نهی ازمنکر در برابر نارساییها و خلافها بایستند و در برابر عملکرد نادرست صاحبان قدرت که در بسیاری مواقع آغازگر خلافاند، مقاومت و از قانون شکنی آنان جلوگیری کنند. امیرالمؤمنین در سخنی نکتۀ مهمی را در چگونگی عذاب عموم مردم بیان میکند و میفرماید: ای مردم! به درستی که خداوند عُموم مردم را به گناه خواص عذاب نمیکند وقتی آنان پنهانی به منکر عمل میکنند، بدون این که عموم مردم بدانند؛ اما وقتی آشکارا منکر انجام دهند و این باعث اعتراض عامه نشود، هر دو گروه گرفتار عقوبت و عذاب میشوند.[۱۶۷]
حضرت میفرماید: کمترین انکار منکر این است که با صورت عبوس با گناه کاران برخورد کند[۱۶۸].
بنابراین باید به امربه معروف و نهی ازمنکر اهمیت داد و آن را یک وظیفۀ عمومی و وسیلهای برای نظارت بر عملکرد مسئولان حکومتی و کارگزاران نظام قلمداد کرد و به همین جهت برخی فقها این فریضه را بر همه واجب میدانند. شیخ طوسی بعد از تفسیر آیۀ ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾[۱۶۹] دربارۀ مؤمنان که برخی از آنان اولیای یکدیگر هستند و به معروف امر و از منکر نهی میکنند. مینویسد: آیه دلالت دارد که امربه معروف و نهی ازمنکر از واجباتی است که بر همه واجب است؛ یعنی واجب عینی است؛ زیرا آن را از صفات مؤمنان قرار داده، بدون اختصاص به جمعی خاص[۱۷۰]. البته چون یکی از شرایط مهمّ امر به معروف و نهی از منکر، آگاهی از آن است، کسانی میتوانند نظارت دقیقی بر عملکرد کارگزاران داشته باشند که از قوانین و مقررات آگاه باشند و دیگر شرایط آن را در نظر بگیرند.[۱۷۱]
نظارت عمومی با خیرخواهی
یکی دیگر از روشهای نظارت عمومی نصیحت و خیرخواهی است. نُصح و خیرخواهی یکی از موارد نظارت بر صاحبان قدرت، مسئولان و کارگزاران و راهنمایی افراد برای رسیدن به هدف عالی است. امام علی(ع) در موارد گوناگون بر این نکته تکیه میکند. از اینرو بیشتر درنگی در معنای واژۀ نصح میکنیم.[۱۷۲]
معنای نُصح و خیرخواهی
نصح یعنی خیرخواهی؛ بدین مفهوم که آنچه را به مصلحت دین و دنیای افراد است، بیان کنند[۱۷۳]. نصح به معنای خلوص است[۱۷۴] و ناصح به معنای عسل خالص[۱۷۵]. در برابر نصح، «غشّ» قرار دارد[۱۷۶]؛ یعنی شخصی در قالبِ خیرخواهی مطالب نادرست را در سخنان خود میگنجاند. که شاید به ظاهر باعث خوش آیند طرف مقابل باشد؛ اما درواقع به زیان اوست. به تعبیر دیگر، نوعی تقلّب و فریب کاری در دیدگاهش وجود دارد.
امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: تلخیِ خیرخواهی سودمندتر است از شیرینی غش و ناخالصی[۱۷۷]. در این خبر، نقیضِ نصح، غش بیان شده است.[۱۷۸]
نصح در قرآن
واژۀ نصح در قرآن با تعبیرهای مختلف به کار رفته که نشان اهتمام قرآن به نصح و خیرخواهی است. واژههای ناصحین[۱۷۹]: سه بار که یک مورد ادعای شیطان است[۱۸۰]، ناصحون[۱۸۱]، انصح[۱۸۲]، نصحتُ[۱۸۳]: هر یک دو بار، و ناصح[۱۸۴]، نَصَحُوا[۱۸۵]، نُصحی[۱۸۶] و نَصوح[۱۸۷]: یک بار، به کار رفته است. برای نمونه: وقتی موسی را همسر فرعون از آب گرفت و شیر هیچ زنی را نمیخورد، خواهر موسی آمد و گفت: ﴿هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ﴾[۱۸۸].
یعنی هرچه لازم باشد، برای بچه انجام میدهند و در عمل خیرخواه او خواهند بود. این خیرخواهی از محدودۀ سخن فراتر رفته و در رفتارشان متبلور میشود. اکنون به سخنان حضرت امیر در این باره میپردازیم.[۱۸۹]
نصح: نقد و پیشنهاد
نصیحت و خیرخواهی دو وجه دارد. وجه اوّل آن پیشنهاد برای حلّ مشکل است و وجه دوم آن نقد آنچه انجام میگرفته در جهت اصلاح آن و تصحیح روند امور.
پیشنهاد: کسی که خیرخواه هست وقتی با او مشورت میشود، پیشنهادهای مناسبی برای حل مشکل ارائه میدهد. حضرت علی(ع) در قضیۀ حَکَمیّت که اشاره شد در مرحلۀ نخست مخالف بود. وقتی که به ناچار حکمیت را پذیرفت، پیشنهاد کرد نمایندۀ سپاه کوفه عبدالله بن عباس یا مالک اشتر باشد؛ اما آنان نپذیرفتند[۱۹۰]. حضرت از دیدگاه خود دربارۀ حکمیت، تعبیر به مخالفت با خیرخواه مهربان کرده است[۱۹۱]. همین خطبه، نقل دیگری هم دارد: سکوت، نوعی داوری است و سکوت باعث سلامت است. نظری نیست برای کسی که اطاعت نشود، و مخالفت با نظر شخص مهربان خیرخواه، افسوس و پشیمانی به دنبال دارد.[۱۹۲]
یکی از معانی لغوی ناصح عسل خالص است[۱۹۳]. ناصح نیز برای حلّ مشکل، نظر و پیشنهادش را خالصانه مطرح میکند.
انتقاد: انتقاد از واژۀ «نقد» و در اصل به معنای تشخیص پولهای اصلی از تقلبی است[۱۹۴]. اسم فاعل آن «ناقد» و جمع آن «نُقّاد» است[۱۹۵]. به همین جهت به متخصص اخبار و حدیث، ناقد اخبار گفته میشود. منتقد یا ناقد، مرد خیرخواهی است که اشکالهایی را که به نظرش میرسد بیان میکند. در مَثَل مالک اشتر معتقد بود جریر بن عبدالله فرد مناسبی برای رفتن به شام نزد معاویه نیست. این به ظاهر مخالف نظر حضرت علی(ع) بود اما چون از روی دلسوزی بود نقصی برای مالک محسوب نمیشود[۱۹۶].
بنا بر آنچه بیان شد، نقد و پیشنهاد ـ هر دو ـ خیرخواهی است و ناقد و ناصح ـ هر دو ـ به واژۀ بصیر وصف میشوند. انتقاد و پیشنهاد، حدّاقل باید دو ویژگی داشته باشد:
۱. آمیخته با علاقه و از سرِ دل سوزی باشد؛
در عرب مَثَلی است که میگوید:دوست تو کسی است که با تو به راستی سخن بگوید، نه آنکه هر چه گفتی، تصدیق و تأییدت کند.[۱۹۷] یعنی اگر نظری دارد، به تو منتقل کند گرچه تلخ باشد، نه این که «بله قربانگو» باشد.
۲. مشکوک و دارای ریب نباشد.
چون برخی خیرخواهیها آمیخته به نکاتی است که فقط صاحب آن و افراد زیرک درک میکنند. پیشنهاد نمایندگی ابوموسی اشعری، از آغاز مشکوک و در درستی آن تردیدهای فراوانی بود.[۱۹۸]
سخنان و سیرۀ امیرالمؤمنین(ع) دربارۀ نصح
امیرالمؤمنین این کلام را به تناسب حوادث مختلف به کار برده است؛ ازجمله: به انصار مدینه میفرماید:پس مرا یاری و کمک کنید به خیرخواهی که به دور از تقلب و سالم از فریب کاری باشد. پس به خدا سوگند که من سزاوارترین مردم به آنان هستم.[۱۹۹]
حضرت در خطبهای، قرآن را ناصح بیغش و تقلب میداند: و بدانید که این قرآن همان خیرخواهی است که تقلب نمیکند.[۲۰۰]
و دربارۀ ویژگی رسول خدا(ص) میفرماید:او در خیرخواهی نهایت تلاش را کرد.[۲۰۱]
وقتی ابن عباس از سفر حج برگشت و به دیدار امام علی(ع) که تازه به خلافت رسیده بود شتافت، دید مغیرة بن شعبه از نزد حضرت خارج میشود. از حضرت پرسید: این مرد چه کار داشت؟ حضرت فرمود: قبلاً پیشنهاد کرده بود کارگزاران عثمان به ویژه معاویه را ابقا کنم و من مخالفت کردم. امروز آمده و خواهان عزل آنهاست.
ابن عباس به حضرت گفت:او در بار اوّل آنچه اشاره کرده برای خیرخواهی تو بوده است، اما دفعۀ دوم تقلب و غش کرده است. نظر من این است که معاویه را در کار خود باقی گذاری.[۲۰۲]؛
این اخبار همه نشان میدهد که در برابر خیرخواهی، غش و تقلب است؛ یعنی آمیخته ساختن حقایق با آمیزهای از افکار و اندیشههای ناصواب، مانند جنس تقلبی.
حضرت وقتی خواست جریر بن عبدالله بجلی را با عنوان سفیر خود نزد معاویه اعزام کند و با مخالفت افرادی مانند مالک اشتر روبه رو شد، فرمود: او را رها کنید که به مأموریت خود برود. پس اگر خیرخواه باشد جزو کسانی خواهد بود که امانت و وظیفۀ خود را انجام خواهد داد و اگر مداهنه و سازش نماید بر او عقوبتِ کسانی خواهد بود که امانت دار شدند و ادای امانت نکردهاند و به او اطمینان شود و مخالف اطمینان رفتار کند.[۲۰۳]
منظور حضرت از خیرخواهی جریر، عمل درست وی به وظیفهاش در مسئولیتی که به عهده گرفته میداند در این صورت نسبت به رهبر خود امیرالمؤمنین خیرخواه باشد نه این که با سازش با دشمن به رهبر خود خیانت کند. و بر خلاف اطمینانی که به او شد، عمل نماید. چنین به نظر میرسد که خیرخواهی چه با زبان و چه با عمل، نوعی حق میآورد. حضرت دربارۀ مردم بصره میفرماید:افزون بر این که من میشناسم فضل کسانی که اطاعت کردند از شما و حقّ کسانی که خیرخواهی مینمودند، بدون تجاوز و اتهام به آنان.[۲۰۴]؛
میتوان گفت قسمت دوم سخنان حضرت، اشاره به عمل احنف بن قیس است که به عایشه نپیوست و به امام علی(ع) هم ملحق نشد[۲۰۵]. و به حضرت پیام داد من بر بیعت با تو هستم. اگر خواستی همراهِ دویست نفر به کمک تو میآیم و اگر خواستی نمیآیم و چهار هزار تن از بنیسعد را از جنگ با تو باز میدارم. حضرت نظر وی را پذیرفت که در جنگ حاضر نشود[۲۰۶].
درنتیجه افراد قبیلۀ وی به ناکثین ملحق نشدند، این کار وی را حضرت، عملی خیرخواهانه دانسته و در نامه، از آنان تشکر میکند.
میتوان گفت آنجا که حضرت علی(ع) نصیحت را وظیفۀ حاکم و یا مردم میداند، به این معناست که حاکم آنچه به صلاح مردم است، انجام دهد و یا اظهار کند. مردم هم آنچه به صلاح حکومت است در حضور حاکم یا غیابش عمل کنند و یا به شیوۀ مناسب اظهار کنند. امیرالمؤمنین نصیحت را جزو وظایف متقابل حاکم و مردم میداند:
ای مردم! برای من بر شما حقی است و برای شما بر عهدۀ من حقی؛ اما حقوقی که شما بر عهدۀ من دارید؛
- خیرخواهی برای شماست.
- عرضۀ درست فیء و بیت المال شماست.
- آموزش که باعث ناآگاهی شما نشود.
- ادبی که شما را در مسیر عمل قرار دهد.
اما حقی که من بر شما دارم؛
- وفا به بیعتی است که با من داشتید.
- خیرخواهی در حضور و غیبت است.
- پاسخ به دعوت آن گاه که شما را بخوانم.
- پیروی از فرمان من آنگاه که به شما دستور دهم[۲۰۷].
حضرت در خطبه ۳۵ نهج البلاغه بیان میکند که شما هنگام انتخاب حَکَم، نصیحت و خیرخواهی مرا نپذیرفتید و باعث حسرت و اندوه گردیدید. چنانچه مردمی این گونه عمل کنند افراد خیرخواه عالمدست از خیرخواهی برخواهند داشت[۲۰۸]. این خطبه را بعد از فریب خوردن ابوموسی توسط عمرو عاص، ایراد کرد[۲۰۹].
بنابراین باید دقت شود که افراد سخن خیرخواهان را رد نکنند. هم مردم به خیرخواهی حکومت توجه کنند و هم حکومتسخن خیرخواهانۀ مردم را بپذیرد و آن را بررسی و ارزیابی کرده و به کار بندد.[۲۱۰]
نظارت عمومی با مشورت
کسی که مشورت میکند، دیگران را از آنچه میخواهد انجام دهد آگاه میسازد و زمانی که تصمیمی بر اساس مشورت گرفته میشود اگر بر خلاف آن عمل شود دیگران میتوانند انحراف از تصمیمِ گرفته شده را یاد آوری و در موارد تخلف، متخلف را بازخواست کنند. امروزه در جهان مجالس قانونگذاری افزون بر تدوین قانون، نظارت بر عملکرد قوّۀ مجریه و دولت و حُسن اجرای قوانین را به عهده دارد و در برخی کشورها انتخاب رئیس جمهوری با مجلس است. قوانینی که تصویب میشود، باید اجرا شود و تخلف در اجرا باعث بازخواست مجلس از دولت میگردد و چنانچه مسئولی در اجرای وظیفه خود تعلل ورزد، از او پرسش نموده و حتی وزیران کابینه را استیضاح و برکنار مینمایند.
همین موضوع است که قدرتهای استکباری میکوشند در مراکز تصمیمگیری که با مشورت انجام میگیرد نفوذ کنند و بر دیدگاهها و تصمیم سازیهای افراد تأثیر بگذارند تا منافع آنان حفظ شود و تصمیمهای گرفته شده با دیدگاه و منافع آنان مخالف نباشد![۲۱۱]
اهمیت مشورت
وقتی حکومتی اساس کار خود را بر مشورت بگذارد، دیگران را در تصمیمگیری و تصمیمسازی شریک مینماید و همه متعهد به اجرای تصمیمهای گرفته شده هستند و اگر مسئولی برابر تصمیم گرفته شده عمل ننماید، بازخواست میگردد و این برای ثبات حکومتها و مقاومت آنان در برابر مشکلات بسیار مؤثر است؛ زیرا مردم حکومت را از خود و شریک در تصمیمهای آن میدانند. از سوی دیگر با مشورت به دنبال کاهش خطا و اشتباه در ادارۀ جامعه، به میزان زیادی است.[۲۱۲]
مشورت در لغت
شور و مشورت در لغت یعنی اخذ و گرفتن[۲۱۳]، که آن را از شِرْتُ الْعَسْلَ دانستهاند؛ یعنی عسل را از موم جدا کردم و یا عسل را از کندو بیرون آوردم[۲۱۴]. مشورت یعنی نظر دیگران را گرفتن و اگر از استخراج عسل از موم باشد؛ یعنی دیدگاههای خالص را از ناخالص جدا کردن. به تعبیر دیگر، نظر درست را از نادرست تشخیص دادن. مشورت برای هر دو منظور انجام میپذیرد.[۲۱۵]
تفاوت مشورت و خیرخواهی
برای روشن شدن موضوع باید به تفاوت مشورت و خیرخواهی پرداخت و میتوان گفت این دو تفاوتهایی دارند که به دو مورد آن اشاره میکنیم:
- مشورت همواره از سوی شخص مسئول و یا فرد دیگری در خواست میشود درحالی که در نصح و خیرخواهی و امربه معروف و نهی ازمنکر چنین درخواستی نیست. بلکه بسیاری اوقات بر خلاف میل کارگزار و حاکم ابراز میشود و انتقاد به عملکرد آنان است.
- مشورت صحیح و درست پیوسته باید با خیرخواهی همراه باشد؛ زیرا در غیراین صورت با غش و ناخالصی و خیانت همراه است. چه بسیار مشاوران غیرامین و ناصالحی که به جای برطرف کردن مشکلات و پذیرش انتقادها، بر مشکلات افزودهاند. امیرالمؤمنین میفرماید:هرکس با صاحبان خرد مشورت کند به راه رشاد هدایت شود و به خیرخواهی از جانب وی دست یابد.[۲۱۶]
امام صادق(ع) در سخنی پنج خصلت و ویژگی برای مشاور برشمرده که یکی نصح و خیرخواهی است[۲۱۷].
درنتیجه همانگونه که نصح همراهِ نظارت است، مشورت هم همراه با نصح و خیرخواهی است.
این نوع نظارت و مشورت دهی در اسلام نیز مطرح است و قرآن بر آن تکیه مینماید. شاید گفته شود که حاکم اسلامی به جهت داشتن عدالت از این نظارت بینیاز و تصمیمهایش متبّع است. در پاسخ میتوان گفت: گرچه تصمیمهای حاکم اسلامی لازم الاجرا است و نیز از شرایط حاکم اسلامی عدالت است، شرطِ عدالت، وی را از اشتباههای عمدی باز میدارد؛ اما مانع انجام اشتباه غیر عمدیاش نیست. به همین علت حاکمان هم نیاز به مشورت با انسانهای امین و آگاه دارند که آنان را در تصمیمگیری و تصمیمسازی یاری رسانند.
شیعه معتقد است یک مجتهد هم شاید در اجتهادش اشتباه نماید؛ هرچند تمام تلاش خود را برای به دست آوردن حکم شرعی میکند. به همین علت در اسلام توصیه به مشورت شده و به رسول خدا(ص) دستور داده شده که با مسلمانان مشورت فرماید.
مشورت از جهات مختلف جنبۀ نظارت دارد. مشاوران امین راه کارهای مناسب را برای حلّ مشکلات با پیشنهادهای خود در اختیار حاکم قرار میدهند و مضّرات و تأثیر منفی برخی تصمیمهای نادرست را به وی گوش زد میکنند. همچنین نکات منفیِ زشت و نادرست موجود در جامعه را، با حاکم و کارگزار در میان نهاده تا دنبال راه حلّ آنها بروند.[۲۱۸]
مشورت در قرآن
شور و مشورت، از ارزشهای اسلامی است که قرآن بر آن تأکید ورزیده و خداوند دربارۀ صفات مؤمنان میفرماید: ﴿وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ﴾[۲۱۹].
ستایش خداوند از مشورت در این آیه؛ نشانی از ارزش و فضیلت این کار در میان افراد جامعه اسلامی است. حتی اگر آن را خبری از گذشته بدانیم، باز ارزش مشورت را در امور سیاسی ـ اجتماعی میرساند. برخی آوردهاند: این آیه در بارۀ انصار در مدینه نازل شده است که قبل از اسلام در امور مهم با یکدیگر مشورت میکردند و کسی با استبداد رأی تصمیم نمیگرفت[۲۲۰]. قرآن این روش آنان را ستوده است و از دیگر مسلمانان نیز چنین انتظاری میرود. اظهار نظر مفسران این نکته را میرساند[۲۲۱].
قرآن مشورت مَلَکۀ سبا را آورده و اظهار نظرش را دربارۀ شیوۀ برخورد با سلیمان پیامبر مطرح کرده است. به همین دلیل در روایتی امام صادق(ع) مَلَکۀ سبا را به جهت اظهاراتش ستوده است. امام صادق از فاطمه(ع)، از پیامبر(ص) نقل کرده: قرآن از دوازده زن به کنایه یاد کرده و ده خصلت نیکو را به ده زن عطا فرموده است؛ از جمله عقل را برای بلقیس: ﴿إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً وَكَذَلِكَ يَفْعَلُونَ﴾[۲۲۲].[۲۲۳].[۲۲۴]
فلسفۀ مشورت
برای مشورت، فلسفه و فوایدی چند را برشمرده اند:
- توزیع مسئولیت و پیآمد تصمیمگیریها و توجه دادن آن به درون جامعه.
- دست یابی به بهترین و مفیدترین تصمیم با بررسی تجربههای مختلف.
- کشف و استخراج توانمندیهای فکری و اجرایی افراد و شناسایی نیروها.
- ایجاد زمینههای خلاقیت و شکوفایی با واداشتن افراد به اندیشیدن.
- جلب و جذب افراد و مجموعههای فکری، با اهمیت دادن به آرای مختلف و اجرا کردن آنها[۲۲۵].
- آموزش نیروها در شیوۀ برخورد با مسائل مشکل و تعامل با دیگران.
امیرالمؤمنین در نامهای به محمد بن حنفیه مینویسد:تمام دیدگاههای مردان را کنار یکدیگر قرار دِه و نزدیکترین آنها را به حق و صواب و دورترین آنها را از شک و تردید، برگزین.[۲۲۶]
این سخن نشان میدهد که لازم است با افراد مختلف مشورت کرد و نظرهای آنان را دریافت و به آنچه به حق نزدیک است توجه کرد و موارد ابهام آمیز و مشکوک را ترک گفت.[۲۲۷]
جستارهای وابسته
- برپا داشتن حجت
- اتمام حجت
- برانگیختن فطرت و عقل
- احیای انسان
- دعوت به مصالح دین و دنیا
- دعوت به ایمان آوردن به غیب
- دعوت به ایمان آوردن به توحید
- دعوت به ایمان آوردن به نبوت
- دعوت به ایمان آوردن به معاد
- دعوت به برپا داشتن قسط
- دعوت به رهبری امام عادل
- دعوت به آزادی هدفمند
- دعوت به الفت و پرهیز از تفرقه
- دعوت به شناخت اهل حق از راه شناخت حق
- دعوت به ارزشهای اخلاقی
- دعوت به کارهای نیکو
- دعوت به پروامندی و پرهیزگاری
- دعوت به پرستش خداوند
- دعوت به دوست داشتن خداوند
- یادآوری کردن روزهای خدا
- تعلیم و تزکیه
- مبارزه با بدعتها
- نوید و بیم دادن
- فراخواندن نزدیکان پیش از دعوت دیگران
منابع
- خراسانی، علی، امر به معروف و نهی از منکر، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۴
- محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی
- مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی ج۳
- محمدی ریشهری، محمد، دانشنامه قرآن و حدیث ج ۱۵
- دینپرور، سیدجمالالدین، دانشنامه نهج البلاغه ج۱
- احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه
- نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم
- برهانی، محمد جواد، سیره اجتماعی پیامبر اعظم
- ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین ج۴
پانویس
- ↑ ر. ک. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۲۴-۳۲۵.
- ↑ سوره آل عمران، آیه ۱۱۰.
- ↑ ر. ک. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ص۵۱.
- ↑ ر. ک. محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۳۳.
- ↑ بصائر ذویالتمییز، ج۴، ص۵۷، ۱۲۰؛ التحقیق، ج۱۲، ص۲۳۹؛ مصطلحات الفقه، ص۸۸-۸۹.
- ↑ ر. ک. خراسانی، علی، امر به معروف و نهی از منکر، دائرةالمعارف قرآن کریم.
- ↑ اخلاق در قرآن، ج۲، ص۴۷۲.
- ↑ مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱۷، ص۲۳۵.
- ↑ «و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند که به کار شایسته فرمان میدهند و از کار ناشایست باز میدارند و نماز را برپا میدارند و زکات میپردازند و از خداوند و پیامبرش فرمان میبرند، اینانند که خداوند به زودی بر آنان بخشایش میآورد، به راستی خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۷۱.
- ↑ سوره آل عمران، آیه ۱۰۴، آیه ۱۱۰ و آیه ۱۱۴؛ سوره لقمان، آیه ۱۷.
- ↑ سوره اعراف، آیه ۱۶۳-۱۶۶.
- ↑ ر. ک. خراسانی، علی، امر به معروف و نهی از منکر، دائرةالمعارف قرآن کریم.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۳۷۴.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۳۹۵.
- ↑ ر. ک. خراسانی، علی، امر به معروف و نهی از منکر، دائرةالمعارف قرآن کریم.
- ↑ «لَتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْکَرِ أَوْ لَیُسْتَعْمَلَنَّ عَلَیْکُمْ شِرَارُکُمْ فَیَدْعُو خِیَارُکُمْ فَلَا یُسْتَجَابُ لَهُمْ»؛ کافی: ج ۵، ص ۵۶.
- ↑ حیدرزاده، عباس، فرهنگنامه آخرالزمان، ص۱۰۳.
- ↑ ر. ک. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۲۸.
- ↑ ر. ک. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ص۱۶۱.
- ↑ الاقتصاد، ص۱۴۷.
- ↑ «چرا دانشوران ربانی و دانشمندان (توراتشناس) آنان را از گفتار گناهآلود و رشوهخواری باز نمیدارند؟ به راستی زشت است آنچه میکردند!» سوره مائده، آیه ۶۳.
- ↑ «و آنان که گواهی دروغ نمیدهند و چون بر یاوه بگذرند بزرگوارانه میگذرند» سوره فرقان، آیه ۷۲.
- ↑ احکام القرآن، جصاص، ج۲، ص۲۹؛ مسالک الافهام، ج۲، ص۳۷۲؛ زبدة البیان، ص۴۱۱.
- ↑ «و باید از میان شما گروهی باشند که (مردم را) به نیکی فرا میخوانند و به کار شایسته فرمان میدهند و از کار ناشایست باز میدارند و اینانند که رستگارند» سوره آل عمران، آیه ۱۰۴.
- ↑ احکام القرآن، جصاص، ج۲، ص۲۹؛ مسالک الافهام، ج۲، ص۳۷۲؛ زبدة البیان، ص۴۱۱.
- ↑ الکشاف، ج۱، ص۳۹۶؛ تفسیر بیضاوی، ج۱، ص۲۷۸.
- ↑ ر. ک. خراسانی، علی، امر به معروف و نهی از منکر، دائرةالمعارف قرآن کریم.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۴۴.
- ↑ ر. ک. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ص۱۷۴؛ احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۳۰؛ نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص۱۲۳.
- ↑ تحریر الوسیله، ج۱، ص۴۵۶.
- ↑ شرائع الاسلام، ج۱، ص۳۴۲.
- ↑ شرایع الاسلام، ج۱، ص۳۴۲؛ جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۷۱؛ اعانة الطالبین، ج۴، ص۱۸۴.
- ↑ ر. ک. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۲۹؛ نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص۱۲۳.
- ↑ مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۲۰۳؛ تفسیر قرطبی، ج۴، ص۳۱.
- ↑ «آیا مردم را به نیکی فرا میخوانید و خود را از یاد میبرید؟» سوره بقره، آیه ۴۴.
- ↑ الکشاف، ج۱، ص۳۹۸.
- ↑ ر. ک. خراسانی، علی، امر به معروف و نهی از منکر، دائرةالمعارف قرآن کریم.
- ↑ جامع السعادات، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، ج۲، ص۳۲۳.
- ↑ ر. ک. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۳۰.
- ↑ ر. ک. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۳۰.
- ↑ ر. ک. دانشنامه نهج البلاغه، ص ۱۳۷.
- ↑ شرائع الاسلام، ج۱، ص۳۴۳.
- ↑ «فَمِنْهُمُ الْمُنْکِرُ لِلْمُنْکَرِ بِیَدِهِ وَ لِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ فَذَلِکَ الْمُسْتَکْمِلُ لِخِصَالِ الْخَیْرِ وَ مِنْهُمُ الْمُنْکِرُ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ التَّارِکُ بِیَدِهِ فَذَلِکَ مُتَمَسِّکٌ بِخَصْلَتَیْنِ مِنْ خِصَالِ الْخَیْرِ وَ مُضَیِّعٌ خَصْلَةً وَ مِنْهُمُ الْمُنْکِرُ بِقَلْبِهِ وَ التَّارِکُ بِیَدِهِ وَ لِسَانِهِ- [فَذَاکَ] فَذَلِکَ الَّذِی ضَیَّعَ أَشْرَفَ الْخَصْلَتَیْنِ مِنَ الثَّلَاثِ وَ تَمَسَّکَ بِوَاحِدَةٍ وَ مِنْهُمْ تَارِکٌ لِإِنْکَارِ الْمُنْکَرِ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ یَدِهِ فَذَلِکَ مَیِّتُ الْأَحْیَاءِ»؛ نهج البلاغه، حکمت ۳۷۴.
- ↑ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۱۳۶-۱۳۷.
- ↑ النهایه، ص۲۹۹-۳۰۰.
- ↑ کفایة الاحکام، ج۱، ص۴۰۵.
- ↑ منتهی المطلب، ج۲، ص۹۹۳.
- ↑ ر. ک. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۳۰.
- ↑ جامع السعادات، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، ج۲، ص۳۲۷ – ۳۲۸.
- ↑ ر. ک. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۳۱.
- ↑ جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۷۸.
- ↑ ر. ک. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۳۱.
- ↑ الکشاف، ج۱، ص۳۹۷؛ الاقتصاد، ص۱۴۸؛ شرایعالاسلام، ج۱، ص۳۴۱.
- ↑ الجوامع الفقهیه، ص۶۹۷؛ جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۶۳.
- ↑ «ای مؤمنان! خود و خانواده خویش را از آتشی بازدارید که هیزم آن آدمیان و سنگهاست» سوره تحریم، آیه ۶.
- ↑ مسالک الافهام، ج۲، ص۳۸۱.
- ↑ «پسرکم! نماز را بپا دار و به کار شایسته فرمان ده و از کار ناشایست باز دار و در آنچه بر سرت آید شکیب کن» سوره لقمان، آیه ۱۷.
- ↑ مجمع البیان، ج۸، ص۵۰۰؛ احکام القرآن، جصاص، ج۳، ص۵۱۵.
- ↑ سوره حجر، آیه ۶.
- ↑ سوره مدثر، آیه ۲۴.
- ↑ سوره اعراف، آیه ۶۶.
- ↑ سوره اعراف، آیه ۶۱.
- ↑ «و با مردم سخن خوب بگویید» سوره بقره، آیه ۸۳.
- ↑ «و با او به نرمی سخن گویید باشد» سوره طه، آیه ۴۴.
- ↑ مجمع البیان، ج۷، ص۲۰؛ تفسیر قرطبی، ج۱۱، ص۱۳۴.
- ↑ ر. ک. خراسانی، علی، امر به معروف و نهی از منکر، دائرةالمعارف قرآن کریم.
- ↑ «و باید از میان شما گروهی باشند که (مردم را) به نیکی فرا میخوانند و به کار شایسته فرمان میدهند و از کار ناشایست باز میدارند و اینانند که رستگارند» سوره آل عمران، آیه ۱۰۴.
- ↑ مجمع البیان، ج۲، ص۸۰۷.
- ↑ «شما بهترین گروهی بودهاید که (به عنوان سرمشق) برای مردم پدیدار شدهاید؛ به کار پسندیده فرمان میدهید و از (کار) ناپسند باز میدارید» سوره آل عمران، آیه ۱۱۰.
- ↑ مجمع البیان، ج۲، ص۸۱۱.
- ↑ «آنگاه چون اندرزی که به ایشان داده شده بود از یاد بردند کسانی را که (مردم را) از کار بد باز میداشتند رهایی بخشیدیم و ستمورزان را برای آنکه نافرمانی میکردند به عذابی سخت فرو گرفتیم» سوره اعراف، آیه ۱۶۵.
- ↑ «در بسیاری از گفتوگوهای زیرگوشی آنان خیری نیست مگر کسی به صدقه یا نکوکاری یا اصلاحی میان مردم فرمان دهد و هر کس در جستجوی خشنودی خداوند چنین کند به زودی بدو پاداشی سترگ خواهیم داد» سوره نساء، آیه ۱۱۴.
- ↑ «به نيكى فرمان مى دهند و از ناشايست باز مى دارند، و نماز مى گزارند و زكات مى دهند و از خدا و پيامبرش فرمانبردارى مى كنند. خدا اينان را رحمت خواهد كرد، خدا پيروزمند و حكيم است. خدا به مردان مؤمن و زنان مؤمن بهشتهايى را وعده داده است كه جويها در آن جارى است، و بهشتيان همواره در آنجايند و نيز خانههايى نيكو در بهشت جاويد. ولى خشنودى خدا از همه برتر است كه پيروزى بزرگ، خشنودى خداوند است.» سوره توبه، آیه ۷۱-۷۲.
- ↑ ر. ک. خراسانی، علی، امر به معروف و نهی از منکر، دائرةالمعارف قرآن کریم.
- ↑ ر. ک. احمدوند، فردین، مکارم اخلاق در صحیفه، ص۳۳۳.
- ↑ «کافران از بنی اسرائیل بر زبان داوود و عیسی پسر مریم لعنت شدهاند ... از کار ناپسندی که میکردند باز نمیایستادند بیگمان، زشت است کاری که میکردند» سوره مائده، آیه ۷۸ ـ ۷۹
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه ۱۹۲.
- ↑ «چرا دانشوران ربانی و دانشمندان (توراتشناس) آنان را از گفتار گناهآلود و رشوهخواری باز نمیدارند؟ به راستی زشت است آنچه میکردند!» سوره مائده، آیه ۶۳.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج۶، ص۱۵۳.
- ↑ «و از فتنهای پروا کنید که (چون درگیرد) تنها به کسانی از شما که ستم کردند نمیرسد (بلکه دامنگیر همه میشود) و بدانید که به راستی خداوند سخت کیفر است» سوره انفال، آیه ۲۵.
- ↑ ر. ک. خراسانی، علی، امر به معروف و نهی از منکر، دائرةالمعارف قرآن کریم.
- ↑ «و باید از میان شما گروهی باشند که (مردم را) به نیکی فرا میخوانند و به کار شایسته فرمان میدهند و از کار ناشایست باز میدارند» سوره آل عمران، آیه ۱۰۴.
- ↑ معالم القربه، ص۲۳، ۶۱.
- ↑ التراتیب الاداریه، ج۱، ص۲۸۶.
- ↑ الکافی، ج۵، ص۱۵۱؛ النهایه، ص۳۷۱.
- ↑ ر. ک. خراسانی، علی، امر به معروف و نهی از منکر، دائرةالمعارف قرآن کریم.
- ↑ «الْمَهْدِیِّ وَ أَصْحَابِهِ... یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ»؛ بحارالانوار، ج۱، ص۴۷.
- ↑ ر. ک: سبحانینیا، محمد، مهدویت و آرامش روان، ص ۶۱ ـ ۶۲.
- ↑ ر. ک: الهینژاد، حسین، حکومت جهانی مهدی (کتاب)، ص ۹۵ ـ ۱۰۴؛ علیزاده، مهدی، نشانههای یار و چکامه انتظار، ص۷۹ـ۹۰؛ نجفی، حسن، بررسی ابعاد رفتار اخلاقی در سبک زندگی زمینهساز ظهور موعود، ص ۳۱ـ۳۲.
- ↑ ر. ک: هدایتنیا، فرجالله، ابعاد انتظار در قرآن کریم و روایات، ص۱۲۳ـ۱۲۴.
- ↑ ر. ک: الهینژاد، حسین، حکومت جهانی مهدی (کتاب)، ص ۹۵ ـ ۱۰۴؛ علیزاده، مهدی، نشانههای یار و چکامه انتظار، ص۷۹ـ۹۰؛ هاشمی، خدیجه، مفهوم واقعی انتظار در عصر حاضر، ص ۴۶ـ۴۹.
- ↑ ر. ک: الهینژاد، حسین، وظایف منتظران در عصر غیبت، ص ۶۷؛ نجفی، حسن، بررسی ابعاد رفتار اخلاقی در سبک زندگی زمینهساز ظهور موعود، ص ۳۱ـ۳۲.
- ↑ ر. ک: الهینژاد، حسین، حکومت جهانی مهدی (کتاب)، ص ۹۵ ـ ۱۰۴؛ علیزاده، مهدی، نشانههای یار و چکامه انتظار، ص۷۹ـ۹۰؛ مهدویفرد، میرزا عباس، فلسفه انتظار، ص ۱۱۰ ـ ۱۱۸؛شفائی، محبوب، موعود حق، ص ۸۴ ـ ۸۸.
- ↑ ر. ک: الهینژاد، حسین، وظایف منتظران در عصر غیبت، ص ۶۷؛ نجفی، حسن، بررسی ابعاد رفتار اخلاقی در سبک زندگی زمینهساز ظهور موعود، ص ۳۱ـ۳۲.
- ↑ ر. ک: علیزاده، مهدی، نشانههای یار و چکامه انتظار، ص۷۹ـ۹۰.
- ↑ ر. ک: حاجیزاده، یدالله، وجه جمع فراگیر شدن ظلم و فساد در آستانه ظهور حضرت حجت با عدم جواز اباحیگری، ص ۲۶۵.
- ↑ ر. ک: علیزاده، مهدی، نشانههای یار و چکامه انتظار، ص۷۹ـ۹۰.
- ↑ سوره نساء، آیه ۷۵.
- ↑ ر. ک: حاجیزاده، یدالله، وجه جمع فراگیر شدن ظلم و فساد در آستانه ظهور حضرت حجت با عدم جواز اباحیگری، ص ۲۶۵.
- ↑ صحیح بخاری، ج۲، ص۸۸۲.
- ↑ مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۱۸۳.
- ↑ «و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند که به کار شایسته فرمان میدهند و از کار ناشایست باز میدارند و نماز را برپا میدارند و زکات میپردازند و از خداوند و پیامبرش فرمان میبرند، اینانند که خداوند به زودی بر آنان بخشایش میآورد، به راستی خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۷۱.
- ↑ «به کار شایسته فرمان میدهند و از کار ناشایست باز میدارند» سوره آل عمران، آیه ۱۰۴.
- ↑ مجموعه آثار، ج۳، ص۲۶۴.
- ↑ برهانی، محمد جواد، سیره اجتماعی پیامبر اعظم، ص 192-195.
- ↑ مختصر الاحکام، آیة الله فیاض، مسأله ۲۴۲.
- ↑ برهانی، محمد جواد، سیره اجتماعی پیامبر اعظم، ص 195-197.
- ↑ مختصر الاحکام، آیة الله فیاض، مسأله ۲۴۳.
- ↑ برهانی، محمد جواد، سیره اجتماعی پیامبر اعظم، ص 197.
- ↑ تهذیب الاحکام، باب الامر بالمعروف، ح۸؛ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۵۲، ص۱۸۱.
- ↑ علامه مجلسی، بحارالانوار، ج۱۰۰، ص۸۹.
- ↑ فقه و حقوق، ص۱۰۱.
- ↑ برهانی، محمد جواد، سیره اجتماعی پیامبر اعظم، ص 197-201.
- ↑ تهذیب الاحکام، باب الامر بالمعروف، ح۸.
- ↑ نهج الفصاحه، ح۲۲۱۸.
- ↑ نهج الفصاحه، ح۲۲۱۸.
- ↑ برهانی، محمد جواد، سیره اجتماعی پیامبر اعظم، ص 201-202.
- ↑ «شما بهترین گروهی بودهاید که (به عنوان سرمشق) برای مردم پدیدار شدهاید؛ به کار پسندیده فرمان میدهید و از (کار) ناپسند باز میدارید و به خداوند ایمان دارید و اهل کتاب اگر ایمان میآوردند برای آنان بهتر بود؛ برخی از آنها مؤمن امّا بسیاری از آنان نافرمانند» سوره آل عمران، آیه ۱۱۰.
- ↑ «و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند که به کار شایسته فرمان میدهند و از کار ناشایست باز میدارند و نماز را برپا میدارند و زکات میپردازند و از خداوند و پیامبرش فرمان میبرند، اینانند که خداوند به زودی بر آنان بخشایش میآورد، به راستی خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۷۱.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۴، ص 549 - 550.
- ↑ «وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنْ الْمُنْكَرِ إِلَّا كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ لَا يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ كُلِّهِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ»نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، ص۵۴۲، حکمت۳۷۴.
- ↑ شیخ صدوق، أمالی، ص۴۶۶؛ همو، معانی الأخبار، ص۱۶۰؛ کلینی، الکافی، ج۵، ص۱۲؛ حرّ عاملی، وسائل الشّیعه، ج۱۵، ص۱۶۱ و ۱۶۳.
- ↑ « فَمِنْهُمُ الْمُنْكِرُ لِلْمُنْكَرِ بِيَدِهِ وَ لِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ فَذَلِكَ الْمُسْتَكْمِلُ لِخِصَالِ الْخَيْرِ وَ مِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ التَّارِكُ بِيَدِهِ فَذَلِكَ مُتَمَسِّكٌ بِخَصْلَتَيْنِ مِنْ خِصَالِ الْخَيْرِ وَ مُضَيِّعٌ خَصْلَةً وَ مِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِقَلْبِهِ وَ التَّارِكُ بِيَدِهِ وَ لِسَانِهِ- [فَذَاكَ] فَذَلِكَ الَّذِي ضَيَّعَ أَشْرَفَ الْخَصْلَتَيْنِ مِنَ الثَّلَاثِ وَ تَمَسَّكَ بِوَاحِدَةٍ وَ مِنْهُمْ تَارِكٌ لِإِنْكَارِ الْمُنْكَرِ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ يَدِهِ فَذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ».
- ↑ «سَیِّدُ الشُّهَدَاءِ عِنْدَ اللَّهِ یَوْمَ القِیَامَةِ حَمْزَةُ بن عَبْدِ المُطَّلِبِ، وَ رَجُلٌ قَامَ إِلَی إِمَامٍ جَائِرٍ فَأَمَرَهُ وَ نَهَاهُ فَقَتَلَهُ»؛ حاکم، المستدرک، چ دارالکتب العلمیه، ج۳، ص۲۱۵؛ ابن عبدالبر، التّمهید، ج۱۳، ص۵۵؛ ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۳۵، ص۴۱۶؛ طبرانی، المعجم الأوسط، ج۴، ص۲۳۸؛ هیثمی، مجمع الزّوائد، ج۷، ص۲۶۶ و۲۷۲؛ متقی هندی، کنز العمّال، ج۱۱، ص۳۱۰؛ سیوطی، جامع الأحادیث، ج۱۰، ص۳۱۷.
- ↑ سمعانی، تفسیر السمعانی، ج۱، ص۳۴۸:أفضل الشُّهداءِ بعدَ شُهداءِ أُحُد: رجلُ قامَ إلیٰ إمامٍ جائِرِ، فأَمرَهُ بِالمعروف وَنَهاه عَنِ المُنْکَرِ فقَتَلَهُ عَلَیْه.
- ↑ ابن اخوه، معالم القربة فی أحکام الحسبه، ص۶۷: أَفْضَلُ شُهَدَاءِ أُمَّتِی رَجُلٌ قَامَ إلَی إمَامٍ جَائِرٍ فَأَمَرَهُ بِالْمَعْرُوفِ، وَنَهَاهُ عَنْ الْمُنْکَرِ فَقَتَلَهُ عَلَی ذَلِکَ فَذَلِکَ الشَّهِیدُ مَنْزِلَتُهُ فِی الْجَنَّةِ بَیْنَ حَمْزَةَ، وَجَعْفَرٍ.
- ↑ منقری، وقعة صفّین، ص۱۰۵: وَ أَقْبِلْ إِلَیْنَا لَعَلَّکَ تَلْقَی هَذَا الْعَدُوَّ الْمُحِلِّ. فَتَأْمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَی عَنِ الْمُنْکَر؛ سیمای کارگزاران...، ج۱، ص۴۷۲.
- ↑ موسوی، تسلیة المجالس، ج۲، ص۱۶۰؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۲۹: «أُرِيدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ».
- ↑ تهذیب الأحکام، ج۶، ص۱۸۱؛ نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۱۹۰: «وَ مِنْهُمْ تَارِكٌ لِإِنْكَارِ الْمُنْكَرِ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ يَدِهِ فَذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ».
- ↑ نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، ص۱۱۹، خطبه ۸۷: « وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّى عَالِماً وَ لَيْسَ بِهِ فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ... لَا يَعْرِفُ بَابَ الْهُدَى فَيَتَّبِعَهُ وَ لَا بَابَ الْعَمَى فَيَصُدَّ عَنْهُ وَ ذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ».
- ↑ «و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند» سوره توبه، آیه ۷۱.
- ↑ ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُولَئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾ «و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند که به کار شایسته فرمان میدهند و از کار ناشایست باز میدارند و نماز را برپا میدارند و زکات میپردازند و از خداوند و پیامبرش فرمان میبرند، اینانند که خداوند به زودی بر آنان بخشایش میآورد، به راستی خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۷۱.
- ↑ «فَبَدَأَ اللَّهُ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ فَرِيضَةً مِنْهُ لِعِلْمِهِ بِأَنَّهَا إِذَا أُدِّيَتْ وَ أُقِيمَتِ اسْتَقَامَتِ الْفَرَائِضُ كُلُّهَا هَيِّنُهَا وَ صَعْبُهَا وَ ذَلِكَ أَنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ دُعَاءٌ إِلَى الْإِسْلَامِ مَعَ رَدِّ الْمَظَالِمِ وَ مُخَالَفَةِ الظَّالِمِ وَ قِسْمَةِ الْفَيْءِ وَ الْغَنَائِمِ وَ أَخْذِ الصَّدَقَاتِ مِنْ مَوَاضِعِهَا وَ وَضْعِهَا فِي حَقِّهَا»؛ تحف العقول، ص۲۳۷؛ رهاورد خرد، ص۲۳۷.
- ↑ «إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَرِيضَةٌ عَظِيمَةٌ، بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ»؛ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۱۸۱.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۴، ص 550 - 554.
- ↑ « أَنْتُمْ أَيُّهَا الْعِصَابَةُ عِصَابَةٌ بِالْعِلْمِ مَشْهُورَةٌ وَ بِالْخَيْرِ مَذْكُورَةٌ وَ بِالنَّصِيحَةِ مَعْرُوفَةٌ وَ بِاللَّهِ فِي أَنْفُسِ النَّاسِ مَهَابَةٌ يَهَابُكُمُ الشَّرِيفُ وَ يُكْرِمُكُمُ الضَّعِيفُ وَ يُؤْثِرُكُمْ مَنْ لَا فَضْلَ لَكُمْ عَلَيْهِ... وَ أَنْتُمْ بِاللَّهِ فِي عِبَادِهِ تُكْرَمُونَ وَ قَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللَّهِ مَنْقُوضَةً فَلَا تَقْرَعُونَ وَ أَنْتُمْ لِبَعْضِ ذِمَمِ آبَائِكُمْ تَقْرَعُونَ وَ ذِمَّةُ رَسُولِ اللَّهِ(ص) مَحْقُورَةٌ»؛ ابن شعبه حرّانی، تحف العقول، ص۲۳۷؛ فیض کاشانی، الوافی، ج۱۵، ص۱۷۸؛ بحارالانوار، ج۹۷، ص۷۹؛ حکیمی، الحیاة، ترجمۀ احمد آرام، ج۲، ص۴۷۶ و ۴۷۸.
- ↑ «وَ قَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللَّهِ مَنْقُوضَةً فَلَا تَغْضَبُونَ وَ أَنْتُمْ لِنَقْضِ ذِمَمِ آبَائِكُمْ تَأْنَفُونَ»؛ نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، ص۱۵۴، خطبه ۱۰۶.
- ↑ امام خمینی، ولایت فقیه، حکومت اسلامی، ص۱۰۷-۱۰۸.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۵، ص۵۷.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۴، ص 554 - 556.
- ↑ «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) يَقُولُ: إِذَا أُمَّتِي تَوَاكَلَتِ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَلْيَأْذَنُوا بِوِقَاعٍ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى»؛ الکافی، ج۵، ص۵۹؛ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۱۷۷؛ وسائل الشیعه، ج۱۶، ص۱۱۸؛ بحارالانوار، ج۳۴، ص۱۴۴.
- ↑ «فَتَوَاكَلْتُمْ وَ تَخَاذَلْتُمْ حَتَّى شُنَّتْ عَلَيْكُمُ الْغَارَاتُ»؛ الکافی، ج۵، ص۵.
- ↑ معانی الأخبار، ص۳۱۱ و بحارالانوار، ج۳۴، ص۱۴۴: تَواکَلْتُمْ هُوَ مُشْتَقٌّ مِنْ وَکَلتُ الأمرَ إلیک و وَکَلْتُهُ إلیَّ إذا لَمْ یتَوَلَّهُ أحَدٌ دُونَ صاحِبِه و لکِنَّ أحالَ بِهِ کُلّ واحدٍ إلی الآخِر و مِنْ ذلِکَ قَوْل الحَطیئَةِ: أمُور إذا واَکَلْتَها لا تُواکِلُ. خطیئه شاعر گوید: اموری هستند که هرگاه آنها را واگذاری رها نمیشوند.
- ↑ و تواکلتم من وکُلتُ الأمْر إلَیْکَ و وکلته إلی ـ أی لم یَتَوَلَّهُ أحد منا- و لکن أحالَ بِهِ کُلّ واحِد علی الآخرـ و مِنْه رَجُل وَکِل أی عاجِز یَکِلُ أمرَهُ إلیٰ غَیرِه و کذلک وَکَله؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۷۸.
- ↑ ضبی، أخبار الوافدات من النّساء علی معاویه، ص۳۸: فاللّه، اللّه عباداللّه فی دیناللّه، و إیّاکم و التّواکُل، فإنّ ذلك نَقْضُ عُریَ الإسلام و إطفاء نورالحقِّ، و إظهارُ الباطِلِ، و ذِهابٌ للسّنّة. هذِهِ بَدرُ الصُّغْریٰ، و العَقَبَة الأُخریٰ. در بخش هشتم، فصل سوم در شرح حال عدی در معنی بصیرت، سخنان عِکرشه به تفصیل، از نظرها گذشت.
- ↑ فیض کاشانی، الوافی، ج۱۵، ص۱۷۶: و أُریدَ بِالوَقاعِ النَّازِلَةُ الشَّدیدَةُ أوِ الحَرْب.
- ↑ «لَا يَزَالُ النَّاسُ بِخَيْرٍ مَا أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى فَإِذَا لَمْ يَفْعَلُوا ذَلِكَ نُزِعَتْ مِنْهُمُ الْبَرَكَاتُ وَ سُلِّطَ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ نَاصِرٌ فِي الْأَرْضِ وَ لَا فِي السَّمَاءِ»؛ تهذیب الاحکام، ج۶، ص۱۸۱.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۴، ص 556 - 559.
- ↑ «لَا تَتْرُكُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَيُوَلَّى عَلَيْكُمْ شِرَارُكُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا يُسْتَجَابُ لَكُمْ»؛ نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، ص۴۲۲، نامۀ ۴۷.
- ↑ من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۱۹۱؛ تهذیب الأحکام، ج۹، ص۱۷۸و شیخ طوسی، الأمالی، ص۵۲۳: «لَا تَتْرُكُنَ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَيُوَلِّيَ اللَّهُ الْأَمْرَ أَشْرَارَكُمْ وَ تَدْعُونَ فَلَا يُسْتَجَابُ لَكُمْ».
- ↑ الکافی، ج۵، ص۵۶؛ تهذیب الأحکام، ج۶، ص۱۷۶: «لَتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْكَرِ أَوْ لَيُسْتَعْمَلَنَّ عَلَيْكُمْ شِرَارُكُمْ فَيَدْعُو خِيَارُكُمْ فَلَا يُسْتَجَابُ لَهُمْ».
- ↑ ر.ک: جلد ۳، سیمای کارگزاران...، ص۱۲۴. حد، یعنی «منع»، مجازاتی است که شرع، مقدار آن را معیّن کرده؛ از جمله حدّ شرابخواری هشتاد ضربه شلّاق است.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۴، ص 559 - 560.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۵، ص۵۶؛ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۱۷۶؛ عوالی اللئالی، ج۳، ص۱۹۰.
- ↑ شیخ صدوق، الامالی، ص۳۰۸؛ همو، علل الشّرائع، ج۲، ص۵۸۴؛ تحف العقول، ص۵۱.
- ↑ « وَ إِذَا لَمْ يَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ لَمْ يَنْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ لَمْ يَتَّبِعُوا الْأَخْيَارَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي سَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ شِرَارَهُمْ فَيَدْعُوا خِيَارُهُمْ فَلَا يُسْتَجَابُ لَهُمْ»؛ کلینی، الکافی، ج۲، ص۳۷۴؛ شیخ صدوق، علل الشّرائع، ج۲، ص۵۸۴.
- ↑ «ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا يُسْتَجَابُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ»؛ الکافی، ج۷، ص۵۲؛ تحف العقول، ص۱۹۹.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۴، ص 560 - 561.
- ↑ «آنان را که به آیات خداوند کفر میورزند و پیامبران را ناحقّ میکشند و دادفرمایان از مردم را به قتل میرسانند به عذابی دردناک نوید ده!» سوره آل عمران، آیه ۲۱.
- ↑ ﴿لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ * كَانُوا لَا يَتَنَاهَوْنَ عَنْ مُنْكَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَفْعَلُونَ﴾ [«کافران از بنی اسرائیل بر زبان داوود و عیسی پسر مریم لعنت شدهاند از این رو که نافرمانی ورزیدند و تجاوز میکردند * از کار ناپسندی که میکردند باز نمیایستادند بیگمان، زشت است کاری که میکردند» سوره مائده، آیه ۷۸]. این لعن، همان عذاب الهی است که خداوند آنان را به دعای حضرت داوود تبدیل به خوک و به دعای حضرت عیسی به بوزینه بدل (مَسخ) کرد. الکافی، ج۸، ص۲۰۰.
- ↑ تفسیر القمی، ج۱، ص۲۴۴: ﴿وَإِذْ قَالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْمًا اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذَابًا شَدِيدًا قَالُوا مَعْذِرَةً إِلَى رَبِّكُمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ﴾ «و (یاد کن) آنگاه را که گروهی از ایشان گفتند: چرا قومی را پند میدهید که خداوند یا آنان را نابود یا به سختی عذاب خواهد کرد؟ گفتند: تا عذری نزد پروردگارتان گردد و باشد که آنان پرهیزگاری ورزند» سوره اعراف، آیه ۱۶۴. به دیگر سخن، ما دو منظور داریم؛ از یک طرف به وظیفۀ خود عمل کنیم که امر به معروف و نهی از منکر است و از سوی دیگر امکان تأثیر و اصلاح آنان وجود دارد.
- ↑ ﴿فَلَمَّا نَسُوا مَا ذُكِّرُوا بِهِ أَنْجَيْنَا الَّذِينَ يَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ﴾ «آنگاه چون اندرزی که به ایشان داده شده بود از یاد بردند کسانی را که (مردم را) از کار بد باز میداشتند رهایی بخشیدیم و ستمورزان را برای آنکه نافرمانی میکردند به عذابی سخت فرو گرفتیم» سوره اعراف، آیه ۱۶۵.
- ↑ « كَانُوا ثَلَاثَةَ أَصْنَافٍ صِنْفٌ ائْتَمَرُوا وَ أَمَرُوا فَنَجَوْا وَ صِنْفٌ ائْتَمَرُوا وَ لَمْ يَأْمُرُوا فَمُسِخُوا ذَرّاً وَ صِنْفٌ لَمْ يَأْتَمِرُوا وَ لَمْ يَأْمُرُوا فَهَلَكُوا»؛ شیخ صدوق، الخصال، ج۱، ص۱۰۰؛ کلینی، الکافی، ج۸، ص۱۵۸.
- ↑ تفسیر العیاشی، ج۲، ص۳۵.
- ↑ «و به سوی قوم عاد، برادرشان هود را (فرستادیم) گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید؛ آیا پرهیزگاری نمیورزید؟» سوره اعراف، آیه ۶۵.
- ↑ « فَإِنَّهُ إِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ حَيْثُ مَا عَمِلُوا مِنَ الْمَعَاصِي وَ لَمْ يَنْهَهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبَارُ عَنْ ذَلِكَ وَ إِنَّهُمْ لَمَّا تَمَادَوْا فِي الْمَعَاصِي وَ لَمْ يَنْهَهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبَارُ عَنْ ذَلِكَ نَزَلَتْ بِهِمُ الْعُقُوبَاتُ فَأْمُرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ»؛الکافی، ج۵، ص۵۷.
- ↑ «أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّ اللَّهَ لَا يُعَذِّبُ الْعَامَّةَ بِذَنْبِ الْخَاصَّةِ إِذَا عَمِلَتِ الْخَاصَّةُ بِالْمُنْكَرِ سِرّاً مِنْ غَيْرِ أَنْ تَعْلَمَ الْعَامَّةُ، فَإِذَا عَمِلَتِ الْخَاصَّةُ الْمُنْكَرَ جِهَاراً فَلَمْ تُغَيِّرْ ذَلِكَ الْعَامَّةُ اسْتَوْجَبَ الْفَرِيقَانِ الْعُقُوبَةَ مِنَ اللَّهِ»؛ حمیری، قرب الإسناد، ص۵۵ و۷۶؛ شیخ صدوق، ثواب الأعمال، ص۲۶۱؛ همو، علل الشّرائع، ج۲، ص۵۲۲؛ وسائل الشّیعه، ج۱۶، ص۱۳۵؛ بحارالانوار، ج۹۷، ص۷۵.
- ↑ تهذیب الأحکام، ج۶، ص۱۷۷؛ وسائل الشّیعه، ج۱۶، ص۱۴۳: «قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ(ع) أَدْنَى الْإِنْكَارِ أَنْ يُلْقَى أَهْلُ الْمَعَاصِي بِوُجُوهٍ مُكْفَهِرَّةٍ».
- ↑ «و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند که به کار شایسته فرمان میدهند و از کار ناشایست باز میدارند» سوره توبه، آیه ۷۱.
- ↑ التّبیان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۲۵۸: و فی الآیة دَلاَلُة عَلیٰ اَنَّ الأمرَ بِالمَعْروفِ وَ النَّهیَ عَنِ المُنْکَرِ مِنْ فُروضِ الأعْیانِ لِأَنَّ اللَّهَ تعالی جَعَلَ ذلکَ مِنْ صِفاتِ الُمؤمِنینَ، وَ لَمْ یَخُصُّ قَوماً دُونَ قَوْم.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۴، ص 561 - 565.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۴، ص 565.
- ↑ مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۰۸: النُّصْحُ: تَحَرِّی فِعْلٍ اَو قَوْلٍ فیهِ صَلاحُ صاحِبِهِ.
- ↑ ابن اثیر، النّهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج۵، ص۶۳.
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج۲، ص۶۱۵: نصَحَ الشیءُ: خَلَصَ. و الناصحُ: الخالص من العسلِ و غیرِهِ.
- ↑ ابن فارس، معجم مقاییس اللّغه، ج۵، ص۴۳۵: النُّصحُ وَ النَّصیحة: خِلافُ الغِشّ.
- ↑ « مَرَارَةُ النُّصْحِ أَنْفَعُ مِنْ حَلَاوَةِ الْغِشِ»؛ لیثی، عیون الحکم و المواعظ، ص۴۸۹، ش۹۰۶۶.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۴، ص 565 - 566.
- ↑ سوره اعراف، آیه ۷۹؛ سوره قصص، آیه ۲۰.
- ↑ سوره اعراف، آیه ۲۱.
- ↑ سوره یوسف، آیه ۱۱؛ سوره قصص، آیه ۱۲.
- ↑ سوره هود، آیه ۳۴؛ سوره اعراف، آیه ۶۲.
- ↑ سوره اعراف، آیه ۷۹ و ۹۳.
- ↑ سوره اعراف، آیه ۶۸.
- ↑ سوره توبه، آیه ۹۱.
- ↑ سوره هود، آیه ۳۴.
- ↑ سوره تحریم، آیه ۸.
- ↑ «و پیش از آن، (پستان) دایگان را از او بازداشتیم؛ (خواهر موسی) گفت: میخواهید شما را به خانوادهای رهنمون شوم که او را برای شما نگهدارند و خیراندیش او باشند؟» سوره قصص، آیه ۱۲.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۴، ص 566 - 567.
- ↑ وقعة صفّین، ص۴۹۹.
- ↑ نهج البلاغه، ص۷۹، خطبه ۳۵.
- ↑ «الصَّمْتُ حُكْمٌ و السُّكُوتُ سَلامَةٌ و لا رَأْي لمَنْ لا يُطاع، و مُخالَفَة الشَّفِيق النَّاصحُ تُورِثُ الحَسْرَةَ و النَّدَامَةَ»زبیدی، تاج العروس، ج۱۴، ص۳۷۹؛ ابن قتیبه، الامامة والسیاسه، ج۱، ص۱۶۳.
- ↑ زبیدی، تاج العروس، ج۴، ص۲۳۱.
- ↑ شیرازی مدنی، الطّراز الأول، ج۶، ص۲۸۸: نَقدَ الدَّراهِمَ نَقْداً کَقَتَلَ: مَیَّزَ جَیِّدَها من رَدیئها، فهوَ ناقِدٌ من نَقَدَةٍ، وَ نُقَّادٍ- کَعَمَلَةٍ وَ عُمَّالٍ- کانْتَقَدَها، و تَنَقَّدَها.
- ↑ فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۶۲۰.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۴؛ مترجم، ج۲، ص۸۳؛ حبیب الله خوئی، منهاج البراعه، ج۱۷، ص۲۳۶.
- ↑ صَديقُك مَنْ صَدَقَك لَا مَنْ صَدَّقَكَ؛ شیخ بهائی، کشکول، ج۱، ص۱۳۶و ج۳، ص۳۷۱؛ شریشی، شرح مقامات الحریری، ج۳، ص۴۲۸.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۴، ص 567 - 569.
- ↑ « فَأَعِينُونِي بِمُنَاصَحَةٍ خَلِيَّةٍ مِنَ الْغِشِّ سَلِيمَةٍ مِنَ الرَّيْبِ فَوَ اللَّهِ إِنِّي لَأَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ»؛ نهج البلاغه، ص۱۷۵، خطبه ۱۱۸.
- ↑ «وَ اعْلَمُوا أَنَ هَذَا الْقُرْآنَ هُوَ النَّاصِحُ الَّذِي لَا يَغُشُّ»؛ نهج البلاغه، ص۲۵۲، خطبه ۱۷۶.
- ↑ «فَبَالَغَ(ص) فِي النَّصِیحَةِ»؛ نهج البلاغه، ص۱۴۰، خطبه ۹۵.
- ↑ امّا أوّل ما أشارَهُ بِهِ عَلیکَ فقَد نَصَحَکَ و أمَّا الآخَرَ فَغَشَّکَ و أنَا أشیرُ علیکَ بأنْ تَثْبُتَ معاویةَ؛ مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۳۵۶؛ شوشتری، بهج الصّباغه، ج۱۰، ص۲؛ حبیب الله خوئی، منهاج البراعه، ج۱۸، ص۲۵۱.
- ↑ «دَعْهُ یتَوَجَّهُ، فإنْ نَصَحَ کانَ مِمَّنْ أدّی أمانتَهُ، و إنْ داهَنَ کانَ علیهِ وِزرُ مَنِ اؤتمنَ و لم یُؤَدِّ الأمانَةَ، و وُثِقَ بِه فخالفَ الثِقةَ»؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۴؛ مترجم، ج۲، ص۸۳؛ حبیب الله خوئی، منهاج البراعه، ج۱۷، ص۲۳۶.
- ↑ «مَعَ أَنِّي عَارِفٌ لِذِي الطَّاعَةِ مِنْكُمْ فَضْلَهُ وَ لِذِي النَّصِيحَةِ حَقَّهُ غَيْرُ مُتَجَاوِزٍ مُتَّهَماً»؛ نهج البلاغه، صبحی صالح، ص۳۹۰، نامه ۲.
- ↑ ر.ک: سیمای کارگزاران...، ج۲، ص۳۷۸.
- ↑ شیخ مفید، الجمل، ص۲۹۵.
- ↑ نهج البلاغه، ص۷۹، خطبه ۳۴.
- ↑ نهج البلاغه، ص۷۹: «فَإِنَّ مَعْصِيَةَ النَّاصِحِ الشَّفِيقِ الْعَالِمِ الْمُجَرِّبِ تُورِثُ الْحَسْرَةَ وَ تُعْقِبُ النَّدَامَةَ وَ قَدْ كُنْتُ أَمَرْتُكُمْ فِي هَذِهِ الْحُكُومَةِ أَمْرِي».
- ↑ ابن أبیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۰۶.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۴، ص 569 - 572.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۴، ص 578.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۴، ص 579.
- ↑ ابن فارس، معجم مقائیس اللّغه، ج۳، ص۲۲۶.
- ↑ راغب، المفردات، ص۴۶۹-۴۷۰.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۴، ص 579.
- ↑ «مَنْ شَاوَرَ ذَوِي الْأَلْبَابِ دُلَ عَلَى الرَّشَادِ وَ نَالَ النُّصْحَ مِمَّنْ قَبِلَهُ»؛ بحارالانوار، ج۷۲، ص۱۰۵.
- ↑ مصباح الشّریعه، ص۱۵۲؛ الحیاة، ترجمه احمد آرام، ج۱، ص۳۲۰: «قَالَ الصَّادِقُ(ع) شَاوِرْ فِي أُمُورِكَ مِمَّا يَقْتَضِي الدِّينُ مَنْ فِيهِ خَمْسُ خِصَالٍ عَقْلٌ وَ عِلْمٌ وَ تَجْرِبَةٌ وَ نُصْحٌ وَ تَقْوَى».
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۴، ص 579 - 581.
- ↑ «و آنان که (فراخوان) پروردگارشان را اجابت کردهاند و نماز را بر پا داشتهاند و کارشان رایزنی میان همدیگر است و از آنچه روزیشان دادهایم میبخشند» سوره شوری، آیه ۳۸.
- ↑ شیرازی مدنی، الطّراز الأول، ج۸، ص۲۱۲.
- ↑ حویزی، تفسیر نورالثّقلین، ج۴، ص۵۸۴.
- ↑ «گفت: پادشاهان چون به شهری درآیند آن را ویران و مردم گرانمایه آن را خوار و بدینگونه رفتار میکنند» سوره نمل، آیه ۳۴.
- ↑ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۳۲۰؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۳۳.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۴، ص 581 - 582.
- ↑ سید عبدالقیوم سجادی، مبانی تحزب در اندیشۀ سیاسی اسلام، ص۵۴؛ محمد عبدالقادر، النّظام السّیاسی فی الاسلام، ص۸۸.
- ↑ «اضْمُمْ آرَاءَ الرِّجَالِ بَعْضَهَا إِلَى بَعْضٍ ثُمَّ اخْتَرْ أَقْرَبَهَا إِلَى الصَّوَابِ وَ أَبْعَدَهَا مِنَ الِارْتِيَابِ»؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۸۵؛ حرّ عاملی، وسائل الشّیعه، ج۱۲، ص۴۶.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۴، ص 582 - 583.