امر به معروف و نهی از منکر در معارف و سیره علوی
جایگاه سیاسی امر به معروف و نهی از منکر
تعبیر امر به معروف و نهی از منکر، از تعبیرات کلیدی و پربسامد در سخنان امام علی (ع) است که در مناسبتهای گوناگون و به دلایل مختلف بر آن انگشت میگذارد و از آن سخن میگوید. از این رو میتوان گفت که این تعبیر نزد امام اهمیت فراوانی دارد. برای دریافت جایگاه آن نزد امام، این مطلب را در چند محور زیر پی میگیریم:
مفهوم سیاسی امر به معروف و نهی از منکر
برای فهم عمیق معنای امر به معروف و نهی از منکر نزد امام علی (ع)، باید خود را از معنای رایج و محدود آن نجات دهیم و به این مسئله از منظر حضرت بنگریم. تلقی رایج از امر به معروف و نهی از منکر غالباً خرد و محدود است و آن را منحصر به حوزه احکام عبادی و پارهای از مسائل پیش پا افتاده اجتماعی کرده است. حال آنکه از نظر امام معروف، هر آن کردار و رفتار و اعتقاد پسندیدهای است که عقل سلیم انسان بدان حکم، و قرآن و سنت آن را تأیید میکند. از این منظر هر خیر و خوبی در دامنه معروف میگنجد؛ از آشتی دادن میان زن و شوهر[۱] تا ارزان فروشی و رعایت انصاف در معاملات و همین طور تا بسیج عمومی برای جهاد.
سنت فقهی ما بر این قرار است که مباحث امر به معروف در کتاب الجهاد و آن هم در بخشی از آن نقل میشود؛ در صورتی که امام همه نیکیها و حتی جهاد در راه خدا را در یک طرف میگذارد و امر به معروف و نهی از منکر را از آنها برتر میشمارد و میفرماید: «همه کارهای نیک و جهاد در راه خدا، در کنار امر به معروف و نهی از منکر، جز دمیدنی به دریای پهناور نیست»[۲]. در واقع از نظر امام، جهاد، خود یکی از مراتب و تجلیات امر به معروف و نهی از منکر و یکی از مصادیق بارز و اساسی آن است[۳]. البته ایشان در جای دیگری، هنگام بیان پایههای ایمان، آن را بر چهار پایه استوار میداند که یکی از آنها جهاد است که خود بر چهار رکن، یعنی امر به معروف، نهی از منکر، استواری در آوردگاهها و دشمنی با فاسقان قرار دارد[۴]. بدین ترتیب این چهار رکن نیز در واقع ناظر به یک حقیقتند؛ چراکه امر به معروف ملازم دشمنی با فاسقان و ایستادگی در آوردگاهها و گاه نهی از منکر است. پس در این جا جهاد عبارت است از امر به معروف و نهی از منکر و پایداری در آوردگاهها و دشمنی با فاسقان. در جای خود داریم که دشمنی با فاسقان و فسق، یکی از مراتب امر به معروف است و ایستادگی در آوردگاهها از مصادیق امر به معروف است. بدین ترتیب در تحلیل نهایی، جهاد نیز به امر به معروف و نهی از منکر باز میگردد. پس امر به معروف نه فرعی از فروع جهاد که خود آن، و حتی از آن گستردهتر است.
اساساً امر به معروف و نهی از منکر، به معنای داشتن حساسیت قوی به حضور منکرات و عدم حضور معروفها است. مسلمان متعهد یا آن کس که زندگی اجتماعی فعالی دارد، کسی است که همواره در پی تحقق هنجارهای دینی و آرمانهای آن در جامعه است و آنچه مایه تضعیف آنها میشود، از میان برود. از این رو خود را موظف میداند تا به هوش باشد و برای تحقق معروفها بکوشد و برای نابودی منکرات عمل کند. این حساسیت گسترده و عمیق - بر حسب لزوم - گاه به صورت پند و اندرز است و گاه در قالب اقدام عملی و ارائه جلوه درستی از معروف. گاه نیز ضرورت اقتضا میکند که برای حفظ جامعه اسلامی یا نشر آرمانهای دینی که خود از برترین معروفها است -سلاح برگیرد و به دفاع از آرمان خود برخیزد. پس جهاد نیز یکی از نمونههای امر به معروف و نهی از منکر است. امام نیز به این مسئله از این منظر مینگرد.
البته آنجا که آنها را در کنار یکدیگر نقل میکند، صرفاً مقصود بیان نمونههای برجسته امر به معروف و نهی از منکر است؛ نه اینکه این دو ماهیتاً جدای از یکدیگر باشند؛ برای مثال در نامه ۴۷ در وصیت خویش به فرزندانش از آنان میخواهد تا با جان و مال و زبان خود در راه خدا جهاد کنند و سپس میفرماید که مبادا امر به معروف و نهی از منکر را ترک کنند که شریران بر آنان چیره خواهند شد.
بیگمان حداقل جهاد با زبان یکی از مراتب امر به معروف است و همچنین انفاق نیز از معروفها است. جهاد نیز از عالیترین جلوههای امر به معروف و نهی از منکر است به نظر میرسد که گاه امام امر به معروف را به معنای اصطلاحی و رایج آن به کار میگیرد که در این صورت در کنار جهاد و مانند آن میآید و گاه حقیقت و ماهیت امر به معروف و نهی از منکر مورد نظرشان است، که در این صورت ریشه و اساس همه نیکیها به شمار میرود و حتی از جهاد برتر مینشیند.
اینکه امام به این فریضه در سطحی گسترده و پهناور مینگرد و آن را محدود به موارد خاص و حوزههای خُرد نمیداند، نکته مهمی است. از این رو در روایتی که به ایشان منسوب است، بر آن است که اگر این فریضه اجرا شود، همه فرایض خرد و کلان و آسان و دشوار دیگر نیز اجرا خواهد شد؛ زیرا امر به معروف و نهی از منکر، دعوت به اسلام است و رد مظالم و مخالفت با ظالم و تقسیم غنایم و گردآوری مالیاتها و هزینه کردن آنها در جایگاههای خاص خودشان است[۵]. بدین ترتیب، نگاه امام به این فریضه دامنه وسیعی دارد و از خرد تا کلاز مسائل اجتماعی را در بر میگیرد. پس میتوان گفت که از نظر امام امر به معروف و نهی از منکر، یعنی امر به همه نیکیهای اجتماعی و بازداشتن از همه مفاسد اجتماعی در همه حوزهها؛ از حوزههای اخلاقی گرفته تا حوزههای اقتصادی و سیاسی، مانند توصیه و الزام حاکمان به معروف.[۶]
هدف و غایت دین
دین را هرگونه تعریف کنیم، ناگزیریم این نکته را بپذیریم که هر دینی از پیروان خود میخواهد به هنجارهایی تن در دهند و از ناهنجاریهایی تن زنند. این هنجارها در قالب احکام و ناهنجاریها در قالب ممنوعات قرار میگیرند. حال تعداد آنها فرقی نمیکند؛ چه احکام عشره حضرت موسی (ع) باشد و چه دو فرمان حضرت عیسی (ع). از این منظر، دین عبارت است از پارهای بایدها و نبایدها که مؤمنان باید در چارچوب آن حرکت کنند و بکوشند بایدها را عمل کنند و از نبایدها بپرهیزند. امر به معروف و نهی از منکر نیز عبارت است از درخواست تحقق آن بایدها و کوشش برای پیشگیری از نبایدها. از این منظر میتوان هدف دین را تحقق آن بایدها و محو آن نبایدها دانست. این بایدها در قالب معروفها و آن نبایدها در هیئت منکرها معرفی میشوند.
این نکته هنگامی حساستر میشود که بپذیریم دین جنبه اجتماعی نیز دارد و در پی تشکیل یک نظام اجتماعی و تنظیم روابط میان افراد آن است. گرچه حضور افراد در کنار یکدیگر و تعامل آنان موجب تسهیل زندگی اجتماعی میشود، در همان حال نفس تجمع و اجتماع، پدیدآورنده رقابت، تنازع و برخورد و کشاکش است. این جا است که لزوم قانون و نهادی که مانع تجاوز افراد به یکدیگر شود، آشکار میگردد. این قانون باید به شکلی نهادینه شود؛ یا به صورت مکتوب یا با تعمیق آن در عرف جامعه و تبدیل آن به هنجارهای اخلاقی و دینی. در هر صورت حفظ جامعه در گرو وجود قانون و مجموعه قواعدی است که بایدها و نبایدها را تعریف کند و برای آن ضامن اجرایی نیز معین سازد. همه اینها در نظام اسلامی با نام نهاد امر به معروف و نهی از منکر حضور دارد و آنجا که نیاز به ضمانت اجرایی است، تشکیلات حسبه با وظایف خاص آن شکل میگیرد و متکفل تنظیم بازار، نرخگذاری، پیشگیری از گرانفروشی و... میگردد. بدین ترتیب تصور دینی بدون «باید و نباید» ممکن نیست و هر دینی حداقلی از بایدها و نبایدها را با خود دارد. امام با چنین نگاهی به ماهیت و کارکرد دین، میفرماید: «غَايَةُ الدِّينِ الْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيُ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ إِقَامَةُ الْحُدُودِ»؛ «غایت دین، امر به معروف، نهی از منکر و اجرای حدود است»[۷]. این رویکرد نیز گواه آن است که امام به این فریضه، چونان فریضهای در کنار دیگر فرایض نمینگرد، بلکه آن را اساس، ریشه و بنیاد همه فرایض و برترین فریضه میشناسد، و مهمترین کارکرد دین را چیزی جز همین امر و نهی نمیداند.[۸]
فلسفه حکومت اسلامی
با همین رویکرد، امام به مسئله قدرت و حکمرانی مینگرد. از نظر ایشان، قدرت فی نفسه مطلوب و مرغوب نیست. قدرت آنجا سودمند است که برای ایجاد معروف و زدودن منکر به کار گرفته شود. بدین روی، چه پیش از کسب قدرت و چه هنگام اقتدار و چه در اواخر حاکمیت خود، بر این مسئله تأکید میکند و هدف خود را از پذیرفتن خلافت، نه بهرهگیری از نعیم دنیوی که امر به معروف و نهی از منکر میداند.
پس از قتل عثمان، مردم به سوی حضرت شتافتند و به اصرار خواستار بیعت با او شدند. لکن از آنجا که فاصله زمانی بسیاری بین حکومت رسول خدا (ص) و درگذشتن عثمان وجود داشت و در این مدت سنتهایی فراموش و سنتهای دیگری به جای آنها پدیدار شده بود، حضرت از قبول خلافت تن زدند و اشاره کردند که کمتر کسی ممکن است حکومت عادلانه ایشان را برتابد. ایشان در سخن خود بر دو عنصر تأکید داشتند: یکی اینکه شاهراه حقیقت، ناشناخته شده است و دیگر آنکه در صورت به قدرت رسیدن، کسانی حکومت او را بر نخواهند تافت. پس بهتر که از همان آغاز، خلافت را نپذیرد. ایشان فرمودند: مرا بگذارید و دیگری را به دست آرید، که ما پیشاپیش کاری میرویم که آن را رویهها است و گونه گونه رنگها است. دلها بر آن بر جای نمیماند و خردها بر پای. همانا کران تا کران را ابر فتنه پوشیده است و راه راست ناشناسا گردیده، و بدانید که اگر من درخواست شما را پذیرفتم، با شما چنان کار میکنم که خود میدانم و به گفته گوینده و ملامت سرزنش کننده گوش نمیدارم[۹].
این سرزنشها، همانی بود که بعدها طلحه و زبیر بر زبان آوردند، و در سطحی گستردهتر، عدالتخواهی امام به سیاست ناشناسی تعبیر شد، تا آنجا که «قریش گفتند: پسر ابوطالب مردی دلیر است؛ اما علم جنگ نمیداند»[۱۰].
پس از آنکه مردم حضرت را ناگزیر به قبول بیعت کردند و با حضور خود، حجت را بر او تمام کردند و ایشان تنها به همین دلیل خلافت را پذیرفتند[۱۱]، باز بر این حقیقت تأکید داشتند. عبدالله بن عباس نقل میکند که در آغاز جنگ جمل نزد حضرت در ذی قار رفتم و دیدم که نعلین خود را پینه میزند. امام از من پرسید: «بهای این نعلین چند است؟» گفتم: بهایی ندارد. آنگاه حضرت فرمود: «به خدا قسم، این را از حکومت بر شما دوستتر دارم؛ مگر آنکه حقی بپا دارم یا باطلی را برطرف سازم»[۱۲]. در اواخر دوران خلافت خود نیز طی سخنانی گلهآمیز با مردم، بر این حقیقت اینگونه انگشت نهاد: خدایا! تو میدانی آنچه از ما رفت، نه به خاطر رغبت در قدرت بود و نه از دنیای ناچیز، خواستن زیادت؛ بلکه میخواستیم نشانههای دین را به جایی که بود بنشانیم و اصلاح را در شهرهایت ظاهر گردانیم تا بندگان ستم دیدهات را ایمنی فراهم آید و حدود ضایع ماندهات اجرا گردد[۱۳]. یعنی همان امر به معروف و نهی از منکر.
با این رویکرد به مسئله امر به معروف است که امام به فرزندان خود میفرماید: «امر به معروف و نهی از منکر را ترک مکنید»[۱۴]. و با همین برداشت از امر به معروف و نهی از منکر است که چون امام حسین (ع) بر ضد یزید قیام کرد و از پذیرش خلافت او تن زد، حرکت خود را کوششی از نوع امر به معروف و نهی از منکر خواند.
بدین ترتیب، امر به معروف و نهی از منکر که بستر تحقق معروفها به شمار میرود، از نظر امام علی (ع)، نه تنها غایت دین است، بلکه فلسفه حکومت نیز به شمار میرود و بر اساس آن میتوان حکومتها و مشروعیت آنها را سنجید و قیامهایی را که برای سرنگونی حکومتی یا برپایی حکومتی صورت میگیرد، محک زد. اگر حکومتی پاسدار این فریضه باشد، مشروعیت دارد. اگر کسانی احساس کنند حکومت موجود، پاسدار این فریضه نیست و در آن حقکشی فراوان است، تنها در صورتی مجاز به فعالیت بر ضد آن هستند که مقصودشان نه کسب قدرت، بلکه اقامه حدود تعطیل شده خداوند و امر به معروف و نهی از منکر باشد. پس معیار حقانیت حاکمیتها و جنبشهای ضد حاکمیت، پایبندی آنها به این فریضه است. در نتیجه، از این منظر، امر به معروف و نهی از منکر، از حالت فریضهای فردی و اتفاقی بیرون میآید و به فریضهای بنیادی، اجتماعی، معیارین و سازمان یافته و جهتدار، تبدیل میشود.[۱۵]
تأمین حقوق همگان
یکی از معروفهای اجتماعی و یکی از وظایف دولت، تأمین حقوق همه شهروندان خود است. امر به معروف و نهی از منکر نیز با گسترهای که دارد، در پی تأمین این هدف است. فلسفه حکمرانی - به گفته امام علی (ع) به آن است که ستمدیدگان از هرگونه ستمی ایمن باشند و حدود الهی بر زمین نماند. بدین ترتیب، با اختیاراتی که دولت برای تأمین مصالح مردم دارد، باید در این مسیر حرکت کند و حقوق عامه را تأمین نماید. اساساً معیار صلاح و پاکی امت و اجتماع آن است که حق هر ذیحقی به او برسد. با همین رویکرد است که امام علی (ع) در عهدنامهاش به مالک اشتر از او میخواهد تا نیاز نیازمندان را برطرف کند و آماده شنیدن گفتهها و اعتراضهایشان باشد؛ چراکه «من از رسول خدا (ص)، بارها شنیدم که میفرمود: هرگز امتی را پاک [از گناه] نخوانند که در آن امت [بی آنکه بترسند و] در گفتار درمانند، حق ناتوان را از توانا نستانند»[۱۶]. در نتیجه امر به معروف و نهی از منکر، در عرصه اجتماعی به معنای رساندن حقوق مستحقان به آنان و منع از تجاوز ستمگران به مظلومان است. افزون بر این، یکی دیگر از کارکردهای امر به معروف و نهی از منکر، هدایت همگان و تأمین مصالح عامه آنان است. از این رو امام هنگام سخن از فلسفه احکام، میفرماید که خداوند امر به معروف را برای اصلاح کار همگان، و نهی از منکر را برای بازداشتن بیخردان وضع کرده است[۱۷][۱۸]
حفظ نظام اجتماعی سالم
نظام اجتماعی هنگامی سالم است که مجاری اطلاعرسانی در آن کاملاً نیرومند باشد. اگر جامعه را به نهادی زنده تشبیه کنیم، جریان اطلاعات در آن، همچون سلسله اعصاب آن است. مهمترین نقش سلسله اعصاب، انتقال اخبار - چه خوشایند و چه ناخوشایند- به مغز، و کسب تکلیف است. هنگامی که آتشی در کنار دست ما شعلهور میشود و ما بیخبر از آن هستیم، تنها از طریق عکسالعمل ناگهانی اعصاب دست ما است که هوشیار میشویم و عکسالعمل مناسب را از خود نشان میدهیم. حال اگر به فرض کسی در خواب باشد و سیستم عصبی او نیز یکسره از کار افتاده باشد، میتوان حدس زد که در صورت آتشسوزی، چه اتفاقی خواهد افتاد. امر به معروف و نهی از منکر، برای بقا و سلامت جامعه همین نقش را دارد و به مسئولان و تصمیمگیران میگوید که در کجا چه نقصی و کمبودی مشاهده میشود، تا تصمیمات لازم اتخاذ شود. حال اگر این کارکرد را از امر به معروف بگیریم، عملاً مسئولان جامعه را از شناخت وضعیت واقعی اجتماع محروم ساخته و درهای اطلاعات درست را بر روی آنان بستهایم. از سوی دیگر کارگزاران و کارمندان دولتی، عموماً به این گرایش دارند که همه چیز را خوب و اوضاع را بر وفق مراد وانمود کنند. نتیجه این وضعیت آن است که در درازمدت، نواقص موجود در جامعه و کاستیها شدت مییابد و ناهنجاریها جای هنجارهای سالم را میگیرد و تنها هنگامی حکمرانان متوجه وضعیت حقیقی جامعه میشوند که دیگر نمیتوان کاری کرد. یکی از علل سقوط حکومتهای استبدادی، همین بیخبری از اوضاع جامعه است. معروف است که «ماری آنتوانت» چون شنید مردم به سبب نداشتن نان شورش کردهاند، توصیه کرد: «پس بیسکویت بخورند!» این داستان طنزآمیز، اما گویای واقعیتی تلخ است. در حکومتهای استبدادی، به گونهای عمل میشود که به تدریج، کمتر کسی میل یا جرئت امر به معروف و نهی از منکر و بیان حقایق را پیدا میکنند، و همین آفتی است. اگر سالهای پایانی هر حکومت ساقط شده را به دقت بررسی کنیم، میبینیم علیرغم داشتن سیستمهای امنیتی نیرومند و متمرکز، حاکمان عملاً از آنچه در جامعه در حال رخ دادن بوده است، بیخبر بودهاند؛ چنان بیخبریای که گاه حیرتانگیز است. همه اینها نتیجه آن است که امر به معروف و نهی از منکر نادیده گرفته شده یا کاریکاتور مسخ شدهای از آن ارائه شده بوده است. با توجه به این نکته و با درک این کارکرد امر به معروف و نهی از منکر است که امام علی (ع) مصرانه از فرزندان صُلبی و فرزندان معنویاش میخواهد تا امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنند؛ وگرنه شریران بر آنان چیره میشوند و آنگاه دعایشان نیز مستجاب نخواهد شد[۱۹].
اینکه در نتیجه ترک امر به معروف و نهی از منکر، شریران قوم حاکم خواهند شد، کمابیش روشن است. انسان به طور طبیعی، درصدد تسخیر قدرت و تسلط بر دیگران است. قدرت نیز آدمی را سرمست و خودشیفته میکند و به تعبیر قرآن کریم: «آدمی طغیان میکند، اگر خود را بینیاز ببیند»[۲۰]. یعنی لازم نیست که انسان حتماً مقتدر باشد؛ بلکه پندار قدرت و این احساس، او را به بیراهه میکشاند. از این رو لازم است امر به معروف و نهی از منکر، در مقام یک عامل بازدارنده و ابزار نظارت، مانع چنین پنداری در حاکمان شود. حال اگر کسی این فریضه را به جد نگیرد یا آن را تنها به حوزههای خاص و کوچک اختصاص دهد، به تدریج روند احساس بینیازی در حاکمان، و از سوی دیگر حالت بیاعتنایی و سهل انگاری در مردم پدید میآید و نتیجه آن، حاکمیت طالحان و بدکاران خواهد بود؛ کسانی که جام قدرت، آنان را مست ساخته و دیگر چیزی را مانع تحقق اهداف خود نمیبینند. این روند گاه چنان کند و بطیء است که خود حاکمان نیز متوجه آن نمیشوند و چه بسیار حاکمان پاکدل و پاکدستی که به تدریج آلوده شدند و بر اثر فقدان امر به معروف و نهی از منکر، به مغاک شر و تباهی در غلتیدند.
اما چه رابطهای میان ترک امر به معروف و مستجاب نشدن دعا وجود دارد؟ امام علی (ع) خود به این پرسش، پاسخی کلی و فراگیر داده است که مختص به این باره نیست. روزی کسی از امام پرسید: با آنکه خداوند وعده استجابت دعا داده و فرموده است: ﴿ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ﴾[۲۱]، چرا دعای ما مستجاب نمیشود؟ امام پاسخ داد: «به دلیل وجود هشت خصلت در شما، دعایتان مستجاب نمیشود: نخست آنکه خدای را شناختید، اما حق او را ادا نکردید و از این شناخت سودی نبردید. دیگر آنکه به پیامبرش ایمان آوردید، آنگاه با سنت او مخالفت کردید و شریعتش را میراندید. سوم آنکه کتابی را که بر شما فرود آمده است، خواندید، اما بدان عمل نکردید.»..[۲۲].
کتاب خدا برایمان از سرنوشت اقوامی سخن میگوید که بر اثر ترک امر به معروف، نیکانشان نیز در کنار بدکارانشان هلاک شدند و از ما میخواهد تا از فرجام آنان عبرت بگیریم و همواره پایبند و مجری این فریضه باشیم. رسول خدا (ص) نیز ما را از ترک این فریضه بیم داده و آن را عامل تباهی و زوال جامعه دانستهاند. به گفته امام علی (ع): «شنیدم که رسول خدا (ص) میفرمود: خداوند تنها بدان سبب امتهای پیش از شما را هلاک کرد، که امر به معروف و نهی از منکر را واگذاشته بودند»[۲۳]. بدین ترتیب تنها راه ممانعت از حاکمیت بدکاران، امر به معروف و نهی از منکر به معنای گسترده آن است. حال با ترک آن چگونه میتوان انتظار داشت که دعا مستجاب شود؟ در سنت دینی ما آمده است که دعا در چند باره مستجاب نمیشود که یکی از آنها جایی است که راهحل در دست خود انسان باشد. پس اگر کسی از حاکمیت بدکاران هراسان است، باید امر به معروف و نهی از منکر کند. اگر کسی خواهان بقای دولت صالح است، باید امر به معروف و نهی از منکر کند و اگر کسی نمیخواهد حکومت صالح و جامعه سالم نابود شود، باید امر به معروف و نهی از منکر کند؛ زیرا امر به معروف و نهی از منکر، هم ضامن تداوم سلامت جامعه و حاکمان است و هم مانع به قدرت رسیدن اشرار و تباهی امت است.
پس اگر کسی دست از این فریضه کشید و در نتیجه، حاکمیت در اختیار اشرار قرار گرفت، مسئولْ خود او است و جز خویشتن را نباید نکوهش کند. این نتیجه عملکرد او است و پیشتر نیز رسول خدا (ص) در باب آن هشدار کافی داده است. امام علی (ع) میفرماید که رسول خدا (ص) به من فرمود: «ای علی، با دستْ امر به معروف و نهی از منکر کن؛ پس اگر نتوانستی، با زبان چنین کن. پس اگر نتوانستی با قلبت چنین کن، وگرنه جز خود را نکوهش مکن»[۲۴][۲۵]
عامل نظارتی در حکومت اسلامی
برای آنکه شریران حاکم نشوند، امر به معروف و نهی از منکر باید در مقام مهمترین ابزار نظارتی به کار گرفته شود. از نظر امام، امر و نهی اختصاص به قشر یا اقشار خاصی ندارد و همگان مشمول این حکم میشوند. هر مسلمانی مکلف است که امر به معروف و نهی از منکر کند، و امر و نهی او منحصر و محدود به افراد خاصی نیست؛ بلکه همه سطوح جامعه و حتی حاکمان را در بر میگیرد. مسئله امر به معروف حاکمان در سنت دینی ما غالباً تحت عنوان «نصیحت ائمه مسلمین» آمده است و نویسندگان درباره اهمیت، شیوه و آداب آن بحثها کردهاند[۲۶]. گوهر این بحثها آن است که هر مسلمان مجاز و بلکه موظف است که حاکمان را خالصانه امر به معروف و نهی از منکر کند و این فریضه محدود و منحصر به محکومان نیست؛ بلکه از حقوق پیشین یکایک مسلمانان است. امام علی (ع) نیز به مالک اشتر توصیه میکند تا از بله قربان گوها بپرهیزد و آنان را که زبان تلخ حقگویانه را به کار میگیرند، به خود نزدیک سازد: «و آن کس را بر دیگران بگزین که سخن تلخ حق را به تو بیشتر گوید و در آنچه کنی یا گویی- و خدا آن را از دوستانش ناپسند دارد- کمتر یاریات کند»[۲۷].
امام علی (ع) امام، نه تنها به فرمانداران خود توصیه میکند که سخن آمران را نقدپذیرانه بشنوند، بلکه خود پیشقدم در این کار میشود و به مردم میگوید: «از گفتن حق یا رأی زدن در عدالت باز مایستید که من نه برتر از آنم که خطا کنم و نه در کار خویش از خطا ایمنم؛ مگر که خدا مرا در کار نفس، کفایت کند که او از من بر آن تواناتر است»[۲۸]. بدین ترتیب امام اصل خطاناپذیری و معصومیت حاکم را نمیپذیرد و همگان را به نقد عملکرد او فرا میخواند. امام گرچه خود معصوم و مصون از خطا است، در باب جایگاه خود سخن میگوید و معتقد است که هر کس در مقام آمریت قرار گیرد، نیازمند هدایت و امر به معروف دیگران است و نخستین سنگ انحراف، زمانی گذاشته میشود که حاکم خود را بینیاز از امر به معروف دیگران بداند و بدین روی به مالک توصیه میکند: «و مگو که امارت یافتهام، پس فرمان میدهم و از من اطاعت میکنند، که این کار مایه سیاهی دل و تباهی دین و نزدیک شدن زوال نعمتها است»[۲۹]. با همین نگاه است که بیان حق و سخن عادلانه را در برابر حاکم ستمگر برترین کارها میشناساند[۳۰].
به مقداری که انسان مسئولیت دارد، به همان مقدار نیازمند نظارت دیگران بر خویش است؛ وگرنه طبع اقتدار طلب او، او را به دره ژرف قدرتپرستی در میغلتاند و بر اثر بیتوجهی و تساهل دیگران، به سرنوشت حاکمانی دچار میشود که امام علی (ع) وضع آنان و حاکمیتشان را اینگونه تصویر میکند: راه گشاده سنت را رها کنند و کار از روی هوا کنند و احکام فروگذار شود و بیماری جانها بسیار، و بیمی نکنند که حقی بزرگ فرو نهاده شود و یا باطلی سترگ انجام داده. آنگاه نیکان خوار شوند و بدکاران بزرگ مقدار و تاوان فراوان بر گردن بندگان از پروردگار[۳۱].
باری، آنچه حکومت اسلامی و جامعه اسلامی را از دیگر جوامع و حکومتها متمایز میسازد، حضور گسترده ابزار نظارت و کنترلی است به نام امر به معروف و نهی از منکر و این فریضه، انحصار به اقشار خاصی ندارد و همگان میتوانند مسئولانه از آن استفاده کنند و هیچ حاکمی را نرسد که ادعا کند: «إِنِّي مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ»، و این نظارت را هیچ قانونی نمیتواند محدود یا ممنوع کند؛ زیرا خود قوانین مبتنی بر این فریضهاند و اگر این فریضه رها شود، نخست بدکاران چیره و نیکان خوار میشوند و نهایتاً جامعه راه تباهی و هلاک در پیش میگیرد و آنگاه دعای کسی نیز به اجابت نمیرسد و گناه این تباهی و هلاک به گردن همگان است: نیکان و بدان. با توجه به اهمیت نظارتی این فریضه است که تدوین کنندگان قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، آن را از اصول کلی یا مادر به شمار آوردهاند. در اصل هشتم آمده است: در جمهوری اسلامی ایران، دعوت به خیر، امر به معروف و نهی از منکر وظیفهای است همگانی و متقابل بر عهده مردم نسبت به یکدیگر، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت.[۳۲]
رویکرد اجرایی به این فریضه
همگانی بودن این فریضه، به معنای پله بودن آن نیست. در جایی که اجرای آن نیازمند امکانات و تشکیلات و مسئولان خاصی نباشد، همگان مکلف به اجرای آنند. اما در جایی که اجرای این فریضه نیازمند امکانات مالی، تجهیزات نظامی و... باشد، طبیعتاً سازمانی باید متولی و متکفل این کار شود. تشکیل سازمانهایی با نام «حسبه»، تعیین قضات و مانند آن، نتیجه رویکرد اجرایی به آن است، که گزارش پارهای از آن در بحث امام و حسبه خواهد آمد و در آنجا خواهیم گفت که امام این فریضه را در سطحی وسیع و با راهکارهای خاص به کار میگیرد. از نظر امام، امر به معروف و نهی از منکر، فقط گفتن یا بیان معایب نیست، بلکه کوششی است برای حل مشکل. برای مثال روزی کسی را نزد امام آوردند که دست به خودارضایی زده بود. حضرت پس از آنکه او را تعزیر کرد، دستور داد به خرج بیت المال، او را زن دهند[۳۳]. این نگاه اجرایی به فریضه امر و نهی است که میتواند ریشه منکرات را بخشکاند و بستری مناسب برای رشد معروفها بگستراند.[۳۴]
موانع تحقق و اجرای امر به معروف و نهی از منکر
با همه اهمیتی که امر به معروف و نهی از منکر دارد و در تعابیر دینی ما با عنوان «برترین فریضه»[۳۵] از آن یاد شده، واقعیت این است که این فریضه مهجور است. این مهجوریت اختصاص به روزگار ما ندارد؛ در صدر اسلام نیز چنین بوده است وگرنه کار به جایی نمیرسید که عثمان، خلیفه سوم، کشته شود و قتل او بهانهای شود تا قدرت اسلام در اختیار کسانی قرار گیرد که تا دیروز رسماً در برابر پیامبر صفآرایی میکردند و پس از آنکه قدرت را قبضه کردند، فرزند او را نیز سر بریدند. علل و عوامل متعددی میتوان برای این مهجوریت در طول تاریخ ذکر کرد[۳۶]؛ اما بیگمان مهمترین علل ترک این فریضه دو چیز است: ترس و طمع.
در پس بسیاری از افعال ما ترس و طمع حضور دارند و ما را بر عمل به کاری یا خودداری از کاری دیگر برمیانگیزند. اینگونه ملاحظات و محاسبات کاسبکارانه، مانع از توجه جدی به حقوق و تکالیف میشود. احساس میکنیم که وظیفهای داریم و باید کاری کنیم؛ ولی میترسیم که بر اثر اقدام ما زیانی متوجه خود و اطرافیان ما گردد. گاه میخواهیم دست به کاری نزنیم؛ اما طمع ما را بر آن میدارد و چشم خرد را کور میسازد. به گفته مولای متقیان: «بیشتر هلاکهای خرد، هنگام درخشش طمع است»[۳۷]. بدین روی امام به مالک اشتر توصیه میکند از مشورت با چند کس خودداری کند، از جمله آدم طمعکار و ترسو، که این یک او را از اقدام میهراساند و آن یک او را به افراط وامیدارد[۳۸].
ترس دامنه وسیعی دارد، از ترس مال و شغل گرفته تا ترس جان. طمع نیز چنین است. از این رو تا آدمی میترسد، دست به اقدام نمیزند و تنها اولیای خدا از ترس رهایند. ترس زبان آدمی را میبندد، حال آنکه: «هر که دست از جان بشوید، هرچه در دل دارد بگوید»[۳۹]. این که شجاعت از فضایل اصلی به شمار آمده است، به این دلیل است که با حقیقت همسایه دیوار به دیوار است. ترسن باعث حقپوشی و خودخوارسازی است. امام علی (ع) که این همه از شجاعت سخن میگوید، نه صرفاً به سبب توان جسمانی یا روحانی شخص شجاع است، بلکه بیشتر به این دلیل است که این شجاعت آدمی را به استقبال حقیقت و بیان آن فرا میخواند و او را از هرگونه بزدلی حقپوشانه میرهاند. کسی میتواند حقیقت را به صدای بلند بگوید، که از دام ترس و طمع رهیده باشد، و به میزانی میتواند پایبند حق باشد، که از ترس و آز رها است. امام میفرماید: «فرمان خدای را برپا ندارد، جز کسی که - در حق - مدارا نکند و خود را خوار نسازد و در پی طمعها نتازد»[۴۰].
لکن دریغ که بسیاری در باب امر به معروف و نهی از منکر، نمیتوانند خود را از دغدغه نان و جان برهانند و میپندارند که اگر دست به امر به معروف و نهی از منکر بزنند، از رسیدن به نان در میمانند یا جان خود را از دست میدهند. پس حاضرند بسیاری از فرایض را - هرچند سخت - به جای آرند، اما این یک را نه[۴۱]. امام علی (ع) با توجه به این حالت روانی، تأکید میکنند که امر به معروف و نهی از منکر، نه از روزی کسی میکاهد و نه عمر کسی را کوتاه میکند: «پس امر به معروف و نهی از منکر کنید، که نه اجلی را نزدیک میسازد و نه روزیای را عقب میاندازد»[۴۲]. حق همین است؛ چه از دیدگاه عقیدتی به مسئله بنگریم و چه نگاهی جامعهشناختی به این فریضه داشته باشیم.
از نگاه عقیدتی که مسئله روشن است: آنکه خالق عالم و آدم است، رزق و اجل هر کس را خود معین ساخته و مقدار و زمان آن را نیز مقرر داشته و فرموده است: ﴿رِزْقُكُمْ وَمَا تُوعَدُونَ * فَوَرَبِّ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ﴾[۴۳]. همچنین طی آیات متعددی بر این حقیقت که هر پدیدهای از جمله انسان، اجلی دارد و این اجل در اختیار خداوند است و هرگاه اجل کسی فرا برسد، به تأخیرانداختنی نیست، تأکید کرده است[۴۴]. بنابراین اگر کسی به این نظام اعتقادی، باور داشته باشد و روزیرسان و مرگآفرین را خداوند عالم بداند و بس، دیگر هرگز نباید بیمی از قطع روزی یا رسیدن مرگ به خود راه دهد. چون همان کسی که مرگ و روزی به دست او است، از آدمی خواسته تا امر به معروف و نهی از منکر کند و بیمی از این بابت به خود راه ندهد. در نتیجه اگر کسی در باب امر به معروف و نهی از منکر تردید دارد، یا وعده خدا را باور ندارد و یا آنکه خود را فریفته است و اساساً این نظام فکری را نپذیرفته و یا درکی از رابطه این مسائل ندارد.
از دیدگاه جامعهشناختی نیز مسئله قابل تبیین است. اگر ما امر به معروف و نهی از منکر را به صورت موردی و اتفاقی در نظر بگیریم، احتمال این هست که شخص آمر به معروف و ناهی از منکر دچار مضایقی مالی یا مخاطرات جانی شود؛ همچنان که گاه میشود. بسیار دیده و شنیدهایم که کسی را به سبب حقگویی و امر به معروف از نان و هستی ساقط کردهاند. لکن اگر به این فریضه به صورت تکلیفی عمومی نگاه کنیم و آن را وظیفه و حق یکایک افراد جامعه بدانیم، در آن صورت اگر به فرض کسی بر اثر امر به معروف و نهی از منکر، در معرض فشار و مشکلات اجتماعی قرار گرفت، نظر به این که این کار خود نوعی منکر است، دیگران که با وجدانی بیدار مترصد امر به معروف و نهی از منکرند، به سرعت در برابر این منکر خواهند ایستاد و اجازه نخواهند داد که جریان یا حاکمیتی مانع تحقق این فریضه شود. پس اگر همه شهروندان جامعه خود را ملزم به امر و نهی بدانند، دیگر هیچ کس نمیتواند روزی کسی را ببرد یا جان او را بستاند و اگر هم در دل قصد آن را داشته باشد، جرئت نمیکند آن را ابراز کند؛ چه رسد که در صدد اجرای آن برآید.
پس باید به این مسئله از منظری کلان و گسترده نگریست؛ یعنی همانگونه که امام مینگرد، و آنگاه رابطه میان اجرای آن و روزی و جان افراد را دریافت. از این بالاتر، اساساً جامعه زنده و سالم، چنان حساس و هشیار است که اجازه نمیدهد نه تنها آمران و ناهیان، بلکه حتی افراد بیطرف و لاقید در معرض خطر قرار گیرند. اینگونه حساسیت را در صدر اسلام و در برابر خلفا شنیدهایم. برای مثال خلیفه دوم ناچار بود توضیح دهد که چرا از غنایم مسلمانان، پارچه بیشتری نصیبش شده است. پس بزرگترین تضمین اجتماعی برای صیانت آمران به معروف و ناهیان از منکر، اجرای گسترده و فراگیر این فریضه در همه سطوح و بر دست همگان است. در این صورت، حقیقت و حقانیت سخن امام آشکارتر میشود که امر به معروف و نهی از منکر نه روزی کسی را میبُرد و نه مرگ را نزدیک او میبرد.[۴۵]
شرایط امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه امام علی (ع)
قیام به این دو فریضه الهی شرایطی دارد که در کتب فقهی به آنها پرداختهاند و ما در این جا تنها به شرایطی که در سخنان علی (ع) در نهج البلاغه برای این دو فریضه آمده است اکتفا میکنیم:
علم و آگاهی
شک نیست که برای فرمان به کاری و یا نهی از آن، علم و آگاهی لازم است،؛ چراکه امر و نهی بدون علم و آگاهی نه تنها باعث هدایت نیست که گمراهی افزا نیز هست. برخی ندانسته و بدون داشتن این شرط، از سر غرور و هواپرستی، امر و نهی میکنند، در حالی که معروف را منکر و منکر را معروف میدانند؛ امام علی (ع) از این بینش واژگونه شکوه میکند، آنجا که میفرماید: «إِلَى اللَّهِ مِنْ مَعْشَرٍ يَعِيشُونَ جُهَّالًا وَ يَمُوتُونَ ضُلَّالًا لَيْسَ فِيهِمْ سِلْعَةٌ أَبْوَرُ مِنَ الْكِتَابِ إِذَا تُلِيَ حَقَّ تِلاوَتِهِ وَ لَا سِلْعَةٌ أَنْفَقُ بَيْعاً وَ لَا أَغْلَى ثَمَناً مِنَ الْكِتَابِ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَ لَا عِنْدَهُمْ أَنْكَرُ مِنَ الْمَعْرُوفِ وَ لَا أَعْرَفُ مِنَ الْمُنْكَرِ»؛ «در پیشگاه خداوند از کسانی شکوه دارم که با جهل زندگی میکنند و گمراه میمیرند. در میانشان هیچ چیزی زیانبارتر از قرآن نیست اگر به شیوهای شایسته تلاوت شود و اگر با تغییر و تحریف خوانده شود هیچ کالایی نزد آنان سودآورتر و ارزشمندتر از قرآن نیست. در نظر آنان هیچ چیز ناشناختهتر (و زشتتر) از معروف و شناختهتر (و نیکوتر) از منکر نیست»[۴۶].
و در جای دیگر میفرماید: «... فَيَا عَجَباً وَ مَا لِيَ لَا أَعْجَبُ مِنْ خَطَإِ هَذِهِ الْفِرَقِ عَلَى اخْتِلَافِ حُجَجِهَا فِي دِينِهَا لَا يَقْتَصُّونَ أَثَرَ نَبِيٍّ وَ لَا يَقْتَدُونَ بِعَمَلِ وَصِيٍّ وَ لَا يُؤْمِنُونَ بِغَيْبٍ وَ لَا يَعِفُّونَ عَنْ عَيْبٍ يَعْمَلُونَ فِي الشُّبُهَاتِ وَ يَسِيرُونَ فِي الشَّهَوَاتِ الْمَعْرُوفُ فِيهِمْ مَا عَرَفُوا وَ الْمُنْكَرُ عِنْدَهُمْ مَا أَنْكَرُوا...»؛ «در شگفتم و چرا شگفتی نکنم از خطای این گروهها که با این همه اختلاف و تضاد حجتهاشان در دین خویش، نه گام بر راه پیامبر مینهند، نه به عمل جانشین رسول اقتدا میکنند، نه به غیبی ایمان میآورند و نه از آلوده شدن به عیبی پرهیز دارند. در فضای شبهات میکوشند و در مسیر شهوات میپویند. معروف همان است که خود آن را معروف بشناسند و منکر همان که خود انکارش کنند. در رویارویی با مسائل پیچیده جز نفس خویش، چیز دیگری پناهگاهشان نیست و در امور مبهم تنها بر آرای خود تکیه میکنند تو گویی که هر یک رهبر خویش است و تنها دید خود را اطمینان بخش میشناسد و دستاویزی محکمتر از خود را باور ندارد»[۴۷].
و باز میفرماید: «وَ مَنْ لَمْ يَنْفَعْهُ اللَّهُ بِالْبَلَاءِ وَ التَّجَارِبِ لَمْ يَنْتَفِعْ بِشَيْءٍ مِنَ الْعِظَةِ وَ أَتَاهُ التَّقْصِيرُ مِنْ أَمَامِهِ حَتَّى يَعْرِفَ مَا أَنْكَرَ وَ يُنْكِرَ مَا عَرَفَ»؛ «و هر آنکه خدا- در گرماگرم انقلاب و یا تجربههای آن - بدو سودی نرساند از هیچ پندی بهرهمند نشود و در شناخت، چنان کاستیی بدو رو کند که منکر را معروف و معروف را منکر میبیند»[۴۸][۴۹]
هماهنگی حرف و عمل
شرط دیگر امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه علی (ع) هماهنگی گفتار با کردار آدمی است. کسانی که مردم را به خوبیها امر میکنند و از بدیها باز میدارند هنگامی گفتههایشان مؤثر و کارساز است که خود بدانچه که میگویند عمل کنند و از آنچه که نهی میکنند بپرهیزند. امام (ع) در فرازهای مختلفی از نهج البلاغه این شرط را یادآور میشود که در ذیل، برخی از آنها را میآوریم:
- «وَ انْهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تَنَاهَوْا عَنْهُ فَإِنَّمَا أُمِرْتُمْ بِالنَّهْيِ بَعْدَ التَّنَاهِي»؛ «دیگران را از منکر باز دارید و خود نیز از آن دوری کنید،؛ چراکه به نهی از منکر، هنگامی فرمان یافتهاید که خود از آن دوری گزیده باشید»[۵۰].
- «لَعَنَ اللَّهُ الْآمِرِينَ بِالْمَعْرُوفِ التَّارِكِينَ لَهُ وَ النَّاهِينَ عَنِ الْمُنْكَرِ الْعَامِلِينَ بِهِ»؛ «لعنت خدا بر کسانی که بر معروف، امر میکنند اما خود بجایش نمیآورند و منکر را نهی میکنند و خود به آن عمل میکنند»[۵۱].
- «أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي وَ اللَّهِ مَا أَحُثُّكُمْ عَلَى طَاعَةٍ إِلَّا وَ أَسْبِقُكُمْ إِلَيْهَا وَ لَا أَنْهَاكُمْ عَنْ مَعْصِيَةٍ إِلَّا وَ أَتَنَاهَى قَبْلَكُمْ عَنْهَا»؛ «ای مردمان، به خدا سوگند که من هرگز شما را به هیچ طاعتی برنینگیختم، مگر آنکه خود بر شما پیشتازی داشتم و از هیچ گناهی نهیتان نکردم، مگر این که پیش از شما خویشتن را از آن باز داشتم»[۵۲].
- «لَا تَكُنْ مِمَّنْ... يَنْهَى وَ لَا يَنْتَهِي وَ يَأْمُرُ وَ لَا يَأْتِي»؛ «چونان کسی مباش که... دیگران را امر و نهی میکند ولی خود پذیرای امر و نهی نیست»[۵۳][۵۴]
جوناپذیری
بسیاری از کسان با آنکه مؤمنند اما وقتی که در محیطی خاص قرار میگیرند، عقاید آنان رنگ محیط میپذیرد و عملشان دستخوش دگرگونی میگردد، به طوری که از بروز عقاید و اظهار ایمان خویش آبا دارند. اینان چنانچه معروف و منکر را هم به خوبی بشناسند از ترس ملامت ملامتگران، بدان امر و نهی نمیکنند. امام علی (ع) آمران به معروف و ناهیان از منکر را هشدار میدهد که مبادا تحت تأثیر محیط و جو، از امر به معروف و نهی از منکر دست بکشند: «وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ تَكُنْ مِنْ أَهْلِهِ وَ أَنْكِرِ الْمُنْكَرَ بِيَدِكَ وَ لِسَانِكَ وَ بَايِنْ مَنْ فَعَلَهُ بِجُهْدِكَ وَ جَاهِدْ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ وَ لَا تَأْخُذْكَ فِي اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ وَ خُضِ الْغَمَرَاتِ لِلْحَقِّ حَيْثُ كَانَ وَ تَفَقَّهْ فِي الدِّينِ وَ عَوِّدْ نَفْسَكَ التَّصَبُّرَ عَلَى الْمَكْرُوهِ وَ نِعْمَ الْخُلُقُ التَّصَبُّرُ فِي الْحَقِّ وَ أَلْجِئْ نَفْسَكَ فِي أُمُورِكَ كُلِّهَا إِلَى إِلَهِكَ فَإِنَّكَ تُلْجِئُهَا إِلَى كَهْفٍ حَرِيزٍ وَ مَانِعٍ عَزِيزٍ»؛ «امر به معروف کن تا خود ناگزیر، اهل آن شوی و با دست و زبانت در نهی منکر بکوش و با تلاشی سخت از هر آنکه بدان دست یازید، فاصله بگیر. در راه خدا به گونهای جهاد کن که بایسته اوست و مبادا که در این راه از جوسازی ملامتگران تأثیرپذیری و برای حق، هر جا که لازم آمد، در امواج خطر غوطهور شو. شناختت را از دین ژرف و ژرفتر کن و مقاومت در برابر سختیها و ناملایمات را خوی خویشتن ساز که شکیبایی در راه حق، خوی نیکی است و در تمامی جریانها خدای را پناه خویش گیر که در آن صورت، خود را به پناهگاهی مطمئن و دژی تسخیرناپذیر سپردهای»[۵۵][۵۶]
مراتب امر به معروف و نهی از منکر از دیدگاه امام علی (ع)
مسلم است که امر به معروف و نهی از منکر به مناسبت مکان و زمان و افراد، درجاتی دارد؛ گاهی لازم است که با جنگ و مبارزه و اسلحه و زمانی هم با دست و زبان و وقتی هم قلباً به این فریضه مهم اقدام کرد. امام علی (ع) در این باره میفرماید: «وَ أَنْكِرِ الْمُنْكَرَ بِيَدِكَ وَ لِسَانِكَ...»؛ و با دست و زبان در نهی از منکر بکوش و با تلاشی سخت از هر آنکه بدان دست یازد فاصله گیر، در راه خدا به گونهای جهاد کن که بایسته اوست.»..[۵۷].
و در جای دیگر میفرماید: «فَمِنْهُمُ الْمُنْكِرُ لِلْمُنْكَرِ بِيَدِهِ وَ لِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ فَذَلِكَ الْمُسْتَكْمِلُ لِخِصَالِ الْخَيْرِ...»؛ گروهی منکر را با دست و زبان و قلب، نفی میکنند. چنین کسانی تمامی خصلتهای نیکو را یک جا فراهم آوردهاند. و دیگر گروهی که نهی از منکر را به زبان و قلب محدود کرده، دست به کار نشدهاند. اینان به دو خصلت نیکو تمسک جستهاند و یکی را تباه کردهاند. گروه سوم تنها با قلب، منکر را نفی کردهاند و دست و زبان را وا نهادهاند. اینان همراه با تباه کردن شریفترین خصلتها به خصلتی تنها بسنده کردهاند. در این میان، گروهی دیگرند که با دست و زبان و قلب، نهی از منکر را وا نهادهاند. اینان مردگانی متحرکند که زندگیشان را هیچ بهرهای نیست.»..[۵۸][۵۹]
امر به معروف و نهی از منکر در گفتار امام علی (ع)
سخنان معصومان (ع) از در راستای فرمانهای خداوند متعال و در جهت توضیح و تشریح آنهاست. هر فریضهای که در کتاب خدا با اهمیت شمرده شده، آنان نیز بر آن تأکید کردهاند. حتی آهنگ کلام آنان به شیوه آهنگ کلام خداست؛ شدت و غلظت، نرمی و لطافت، اشاره و تشریح و خلاصه تمامی خصوصیاتی که برای کلام خدا هست در مرتبه پایینی در سخنان معصومین هم دیده میشود.
در سخنان امام علی (ع) نیز این هماهنگی در اوج خود دیده میشود. آن بزرگوار با تسلط و علم و آگاهی همه جانبه بر دستورات الهی بر آنچه که خداوند به آن سفارش فرموده تأکید فراوان میکند؛ امر به معروف و نهی از منکر نیز، از فرایض با اهمیت الهی است که در کلام مولی علی (ع) بر آن تأکید بسیار شده است. در این فراز از بحث، برخی از سخنان گهربار آن حضرت را در این باره میآوریم:
- «أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ إِنَّهُ مَنْ رَأَى عُدْوَاناً يُعْمَلُ بِهِ وَ مُنْكَراً يُدْعَى إِلَيْهِ فَأَنْكَرَهُ بِقَلْبِهِ فَقَدْ سَلِمَ وَ بَرِئَ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِرَ وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنْ صَاحِبِهِ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِالسَّيْفِ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا وَ كَلِمَةُ الظَّالِمِينَ هِيَ السُّفْلَى فَذَلِكَ الَّذِي أَصَابَ سَبِيلَ الْهُدَى وَ قَامَ عَلَى الطَّرِيقِ وَ نَوَّرَ فِي قَلْبِهِ الْيَقِينُ»؛ «ای گروه مؤمنان، کسی که ببیند که ظلم میشود و به بدیها دعوت میشود و آن را با قلب خود انکار نماید. پس سالم مانده و از آن منکر به دور است و اگر آن را با زبانش انکار کند به او اجر و پاداش داده میشود و از اولی أفضل است و اگر آن را با شمشیر انکار کند تا سخن خدا بالا رود و سخن ستمگران پایین قرار بگیرد، پس این شخص، همان کسی است که به راه هدایت رسیده و بر راه راست، استوار شده و یقین، قلب او را نورانی کرده است»[۶۰].
- «ظَهَرَ الْفَسَادُ فَلَا مُنْكِرٌ مُغَيِّرٌ وَ لَا زَاجِرٌ مُزْدَجِرٌ... لَعَنَ اللَّهُ الآْمِرِينَ بِالْمَعْرُوفِ التَّارِكِينَ لَهُ وَ النَّاهِينَ عَنِ الْمُنْكَرِ الْعَامِلِينَ بِهِ» «فساد، آشکار شده است. کسی نیست که آن را انکار نموده و تغییر بدهد و کسی نیست که از آن منع کند و خود نیز قبول منع نماید... خداوند لعنت کند کسانی را که امر به معروف میکنند ولی خود آن را ترک میگویند و نهی از منکر میکنند اما خود، عامل به آن منکر هستند»[۶۱].
- «لَا تَتْرُكُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَيُوَلَّى عَلَيْكُمْ شِرَارُكُمْ ثُمَ تَدْعُونَ فَلَا يُسْتَجَابُ لَكُمْ»؛ «امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید که اشرار بر شما مسلط میشوند، آن گاه دعا میکنید و مستجاب نمیشود»[۶۲].
- «وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ لَخُلُقَانِ مِنْ خُلُقِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ إِنَّهُمَا لَا يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ»؛ «همانا امر به معروف و نهی از منکر، دو صفت از اوصاف خداوند است و عمل به این دو فریضه نه اجل را نزدیک میکند و نه روزی را کم میکند»[۶۳].
- «مَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظُهُورَ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ نَهَى عَنِ الْمُنْكَرِ أَرْغَمَ أَنُوفَ الْفَاسِقِينَ»؛ «آن کس که امر به معروف کند پشت مؤمنان را محکم کرده و کسی که نهی از منکر کند بینی کافران را بر خاک مالیده است»[۶۴].
- «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَلْعَنِ الْقَرْنَ الْمَاضِيَ بَيْنَ أَيْدِيكُمْ إِلَّا لِتَرْكِهِمُ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَلَعَنَ اللَّهُ السُّفَهَاءَ لِرُكُوبِ الْمَعَاصِي وَ الْحُلَمَاءَ لِتَرْكِ التَّنَاهِي»؛ «خداوند گذشتگان را لعنت نکرد مگر برای این که امر به معروف و نهی از منکر را ترک نمودند، پس خداوند سفیهان را به خاطر ارتکاب معاصی و بردباران را به خاطر ترک تھی، لعنت نمود»[۶۵].
- «لَنْ تَهْتَدِيَ إِلَى الْمَعْرُوفِ حَتَّى تَضِلَّ عَنِ الْمُنْكَرِ»؛ «تا منکر و زشتی را گم نکنی، هرگز به سوی معرفت و خوبی راه نبری»[۶۶].
- «يَقْبُحُ عَلَى الرَّجُلِ أَنْ يُنْكِرَ عَلَى النَّاسِ مُنْكَرَاتٍ وَ يَنْهَاهُمْ عَنْ رَذَائِلَ وَ سَيِّئَاتٍ وَ إِذَا خَلَا بِنَفْسِهِ ارْتَكَبَهَا وَ لَا يَسْتَنْكِفُ مِنْ فِعْلِهَا»؛ «برای انسان، بسی قبیح است که زشتیهای مردم را زشت شمارد و آنها را از گناهان و پستیها منع نماید، لکن وقتی که خودش تنها میشود همان زشتیها را مرتکب گردد. و از کارش دست نکشد»[۶۷].
- «أَدْنَى الْإِنْكَارِ أَنْ يُلْقَى أَهْلُ الْمَعَاصِي بِوُجُوهٍ مُكْفَهِرَّةٍ»؛ «کمترین درجه رد کردن و زشت شمردن گناهان این است که با اهل معاصی و گنهکاران با ترشرویی برخورد کنی (این عمل یک نوع نهی از منکر است)».[۶۸].
- «كُنْ بِالْمَعْرُوفِ آمِراً وَ عَنِ الْمُنْكَرِ نَاهِياً وَ بِالْخَيْرِ عَامِلًا وَ لِلشَّرِّ مَانِعاً»؛ «در تمام حالات، امر کننده به نیکی و معروف و نهی کنند، از زشتی و منکر و عمل کننده به خیر و خوبی و منع کننده از بدی باش»[۶۹].
- «كن عالماً بالخير ناهيا عن الشّرّ منكرا شيمة الغدر»؛ «خوبی را عمل کننده، بدی را نهی کننده، روش مکر و حیله را زشت دارنده باش»[۷۰].
- «كُنْ بِالْمَعْرُوفِ آمِراً وَ عَنِ الْمُنْكَرِ نَاهِياً وَ لِمَنْ قَطَعَكَ مُوَاصِلًا وَ لِمَنْ حَرَمَكَ مُعْطِياً»؛ «امر به معروف و نهی از منکر کننده باش و به کسی که از تو میبرد بپیوند و کسی که تو را عزیز میدارد، فرمانبردار باش»[۷۱].
- «فَمِنْهُمُ الْمُنْكِرُ لِلْمُنْكَرِ بِيَدِهِ وَ لِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ فَذَلِكَ الْمُسْتَكْمِلُ لِخِصَالِ الْخَيْرِ وَ مِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ التَّارِكُ بِيَدِهِ فَذَلِكَ مُتَمَسِّكٌ بِخَصْلَتَيْنِ مِنْ خِصَالِ الْخَيْرِ وَ مُضَيِّعٌ خَصْلَةً وَ مِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِقَلْبِهِ وَ التَّارِكُ بِيَدِهِ وَ لِسَانِهِ- [فَذَاكَ] فَذَلِكَ الَّذِي ضَيَّعَ أَشْرَفَ الْخَصْلَتَيْنِ مِنَ الثَّلَاثِ وَ تَمَسَّكَ بِوَاحِدَةٍ وَ مِنْهُمْ تَارِكٌ لِإِنْكَارِ الْمُنْكَرِ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ يَدِهِ فَذَلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنْ الْمُنْكَرِ إِلَّا كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ لَا يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ كُلِّهِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ»؛ گروهی از مردم با دست (عمل) و زبان و قلب به مبارزه با منکرات بر میخیزند، آنها تمام خصلتهای نیک را به طور کامل در خود جمع کردهاند. گروهی دیگر تنها با زبان و قلب، نهی از منکر میکنند (نه با دست) اینها به دو خصلت نیک، تمسک کردهاند و یکی را از دست دادهاند. گروهی دیگر تنها با قلبشان مبارزه میکنند، اما مبارزه با دست و زبان را ترک کردهاند. این گروه دو خصلت را که شریفتر است ضایع ساخته و به یک خصلت پرداختهاند. گروهی دیگر نه به زبان و نه با دست و نه با قلب، نهی از منکر میکنند، اینها در حقیقت، مردگانی در میان زندگان هستند. [بدانید] تمام کارهای نیک و جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهی از منکر، همچون قطرهای است در مقابل دریای پنهاور و بدانید امر به معروف و نهی از منکر، نه مرگ کسی را نزدیک میکند و نه از روزی کسی میکاهد. و اما از همه اینها مهمتر، سخنی است که برای دفاع از عدالت در برابر پیشوای ظالم و ستمگر گفته میشود»[۷۲].
این گفتار پر محتوای امیر مؤمنان علی (ع) از جهاتی نیاز به شرح و توضیح دارد:
۱. آن حضرت، دو فریضه امر به معروف و نهی از منکر را به چهار قسمت تقسیم کرده است (با این که ممکن است آن را به قسمتهای بسیار دیگری نیز تقسیم نمود). ممکن است نکته اختصاص در این تقسیم چهارگانه این باشد که نهی از منکر به زبان و دست، طبعاً نهی از منکر به قلب نیز هست؛ زیرا کسی که موضوع سخت و دشواری را انجام میدهد معمولاً موضوع آسانتر را نیز انجام میدهد.
و همچنین نهی از منکر با دست و قلب، نهی از منکر به زبان نیز هست؛ زیرا افکار و مبارزه با فساد با دست (عمل) دشوارتر از مبارزه و انکار با زبان است و کسی که عهدهدار سختتر میشود، نوعاً عهدهدار سخت- که آسانتر از آن است- نیز خواهد شد و کسی که با دست (عمل) نهی از منکر میکند، طبعاً با زبان و قلب نیز نهی از منکر مینماید.
همچنین کسی که با زبان، نهی از منکر میکند، معنایش این نیست که او با قلب و دست، نهی از منکر نمیکند؛ زیرا نهی از منکر با زبان، ملازم نهی از منکر با قلب نیز هست. بر این اساس، وقتی تقسیم فوق را تجزیه و تحلیل میکنیم، طبعاً همانگونه که علی (ع) فرمودند به همان چهار قسم تقسیم میگردد.
۲. حضرت علی (ع) کسانی را که هم با دست و هم با زبان و هم با قلب، امر به معروف و نهی از منکر نمیکنند، به مردگان در میان زندگان تشبیه کرد به این جهت که شأن یک نفر زنده آن است که در برابر آنچه برای زندگیاش زیانبار است، واکنشی داشته باشد.
زیان رسانی منکرات و گناهان بر زندگی فردی و اجتماعی بر کسی پوشیده نیست، مخصوصاً در مورد قسم دوم (نهی از منکر با قلب و زبان) آن قدر آشکار است که نیاز به دلیل و برهان و شرح نیست. پس کسی که نهی از منکر نمیکند از آنچه که به زندگیاش زیان میرساند متأثر نمیگردد و کسی که از موضوعات زیانبخش متأثر نگردد مانند مرده است. نتیجه این مطلب از نظر منطقی این است که کسی که نهی از منکر نمیکند مرده است.
۳. در گفتار امام علی (ع) امر به معروف و نهی از منکر، بهتر از جهاد در راه خدا ذکر شده است با این که جهاد از مهمترین فرایض و واجبات دینی و از ارکان دین است و طبق روایات «تمام خیر و سعادت در شمشیر و در پرتو شمشیر است و وضع زندگی انسانها را سامان نمیدهد مگر شمشیر (جهاد و مبارزه مسلحانه) و شمشیرها کلیدهای بهشت و دوزخ هستند»[۷۳].
و به فرموده علی (ع): «جهاد دری از درهای بهشت است که خداوند آن را به روی دوستان مخصوص خود گشوده است. جهاد، لباس تقوا و زره محکم و سپر مطمئن خداوند است. مردمی که آن را ترک کنند خداوند لباس ذلت بر تن آنها میپوشاند و بلا به آنان هجوم میآورد، حقیر و ذلیل میشوند، عقل و فهمشان تباه میگردد و بر اثر تضییع جهاد، حق آنها پایمال شده و نشانههای ذلت در آنها آشکار میگردد و عدالت از میان آنها رخت برمیبندد»[۷۴]. شاید علت برتری امر به معروف و نهی از منکر بر جهاد - با آن همه آثار مثبتش - این است که اثر و نقش امر به معروف و نهی از منکر در اصلاح جامعه، بیشتر از جهاد است؛ زیرا جهاد، واقعهای است که گهگاه پیش میآید، ولی امر به معروف و نهی از منکر همواره و غالباً وجود دارد.
و یا بر این اساس، برتری این دو فریضه بر جهان به خاطر آثار و نتایج آن است نه به خاطر پاداش اخروی و اجری که جهاد کننده و آمرین به معروف و نهی کنندگان از منکر دارند.
و نیز ممکن است این برتری از آن جهت باشد که انجام امر به معروف و نهی از منکر، منشأ وزیر بنای جهاد و علت آن است،؛ چراکه جهاد بدون امر به معروف و نهی از منکر، تحقق نمییابد.
۴. از سخنان مذکور علی (ع) که در ضمن گفتارش فرمود: «وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ كُلِّهِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ»؛ «و از همه اینها مهمتر سخنی است که برای دفاع از عدالت در برابر پیشوای ستمگری گفته میشود».
استفاده میشود که سخن از عدالت در برابر پیشوای ستمگر بهتر از سایر شاخههای امر به معروف و نهی از منکر است، زیرا:
- پیشوای ظالم نظر به این که مورد اطاعت مردم است و قدرت آن را دارد که با انواع وسایل مردم را به اجرای خواستههایش الزام نماید، عمل و سخن انحرافی او باعث عمل بد میلیونها انسان خواهد شد و اصلاح او موجب اصلاح جمعیت عظیمی بلکه کل جامعه خواهد شد و چون چنین نتیجه مهمی دارد، دارای فضیلت بسیار زیادی است.
- پیشوای ظالم، ظلم و فساد خود را در جامعه به صورت عدل و اصلاح وانمود میکند و این موضوع، موجب آن میشود که کارهای بد، نیک جلوه کند و کارهای نیک به صورت بد درآید و این موضوع، بلای بسیار بزرگی است که دامنگیر هر جامعهای که بشود آن را به سقوط و نابودی میکشاند و چون انجام این وظیفه جلوی این بلای بزرگ را میگیرد دارای این همه فضیلت است.
- از آنجا که او با قدرتی که به دست دارد و رسانههای خبری و وسایل تبلیغاتی به طور کلی در اختیار اوست، اصلاحطلبان را که در مقابلش قرار گرفتهاند متهم کرده و اخلالگر معرفی مینماید و پر واضح است که این گونه نمایشها و تبلیغات و اتهامات، کار مجاهدان را برای رسیدن به اهداف عالی خود، سخت و سختتر میسازد و روشن است که انجام وظیفه به هر اندازه که با تحمل سختیها همراه باشد دارای ثواب و فضیلت بیشتری خواهد بود.
- پیشوای ظالم از آنجا که قدرت ارتش و سلاحهای جنگی خانمانسوز و ویرانگر را در اختیار دارد، قیام در برابر او و سخن عدالت در پیش رویش، موجب خطر بزرگ و احیاناً کشتن شدن خواهد بود. بنابراین علت برتری این شاخه (سخن عدل در برابر پیشوای ظالم) از شاخههای دیگر امر به معروف و نهی از منکر، همان خطرات بسیار و تأثیر و نقش بزرگ آن در جامعه بوده، همچنین موجب ایثار و فداکاری در راه حق و جهاد پیگیر و بیوقفه است.
۵. این سخن امام علی (ع) که «امر به معروف و نهی از منکر، نه اجل و مرگ را نزدیک میکند و نه رزق و روزی انسان را کم میکند» نظیر این گفتار در خطبه ۱۵۶ نهج البلاغه است آنجا که میفرماید: «امر به معروف و نهی از منکر، دو صفت از صفات خدا هستند. این دو قطعاً نه مرگ انسان را نزدیک میکنند و نه از رزق و روزی انسان میکاهند».
این بخش از گفتار حضرت علی (ع) برای تحرک بخشیدن به افراد با ایمان است تا آنها روح شجاعت و فداکاری و توکل و جرأت پیدا کنند تا با بهترین وجه، مسؤولیت دو فریضه خطیر و عظیم امر به معروف و نهی از منکر را به خوبی انجام دهند، ضمناً آنان را که با طاغوتها راه سازش پیش میگیرند و به آنها متمایل میشوند و به خاطر جلب منافع زودگذر، ملاحظه کاری میکنند، سرزنش مینماید. برای آنها روا نیست که به خاطر ترس از کشته شدن و یا کم شدن رزق و روزی به امر به معروف و نهی از منکر نپردازند، بلکه این موضوع قطعاً به عکس است، یعنی اقدام به این دو فریضه، موجب افزایش عمر و روزی خواهد شد، چنان که روایتهای متعددی بر این مطلب، دلالت دارند[۷۵].
امیرمؤمنان (ع) وقتی بر اثر ضربت ابن ملجم در بستر افتاد ضمن وصیت به دو فرزندش، (امام حسن و امام حسین (ع)) سفارش کرد: «امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنید که (در صورت ترک) اشرار بر شما مسلط میشوند، سپس هر چه دعا کنید مستجاب نمیگردد»[۷۶][۷۷]
امر به معروف و نهی از منکر در رفتار امام علی (ع)
رفتار امیرمؤمنان علی (ع) سراسر امر به معروف و نهی از منکر بود. زهد و عبادت، سیر و سلوک عرفانی، دستگیری مستمندان، تأکید بر عدالت، همه در جهت امر به معروف و جهاد با دشمنان خدا، مبارزه با فحشا و زشتی، جلوگیری از ستم در جهت نهی از منکر بود به طوری که بیتردید میتوان گفت همه افعال علی (ع) در چهارچوب «امر به معروف و نهی از منکر» دور میزد.
برشمردن تمامی کردارهایی که آن پیشوای بزرگ در راستای این دو فریضه الهی انجام داد برای هیچ کس میسور نیست، ولی به مصداق «مَا لَا يُدْرَكُ كُلُّهُ لَا يُتْرَكُ كُلُّهُ» ما فقط به چند نمونه از آنها اشاره میکنیم که همین نمونههای اشارهوار برای پیروان آن حضرت در جهت فهم درست این دو فریضه مهم و عمل به آنها کافی است که گفتهاند: «در خانه اگر کس است، یک حرف بس است».
- کنز العمال از کلیب بن وائل ازدی روایت کرده است که میگفت: علی بن ابی طالب (ع) را دیدم از مقابل قصابها عبور میکرد و میفرمود: «ای قصابان در میان گوشت گوسفند ندمید و هر کس چنین کاری کند از ما نیست»[۷۸].
- مرحوم کلینی در کافی از «رزین» نقل میکند که گفت: در وضوخانه کوفه وضو میگرفتم. مردی آمد و کفشهایش را کناری گذاشت و تازیانهاش را هم روی آنها قرار داد. سپس آمد تا وضو بگیرد بر او فشار آوردم. وی بر روی دو دست بر زمین افتاد. از جا بلند شد و وضو گرفت. پس از آنکه وضویش تمام شد با آن تازیانهاش سه مرتبه بر سرم زد و گفت: «فشار نده، چون دست و پای مردم بشکند، آن وقت باید جریمه بپردازی». سؤال کردم: آن کیست؟ گفتند: امیر المؤمنین (ع) است. پیش رفتم عذرخواهی کنم، ولی آن حضرت به راه افتاده بود و متوجه من نشد[۷۹].
- مرحوم کلینی در کافی از هشام بن سالم از حضرت صادق (ع) نقل میکند که حضرت فرمود: «امیرالمؤمنین (ع) مرد قصهپرداز و معرکهگیری را در مسجد دید (که قصهپردازی میکند). او را با تازیانه زد و از مسجد بیرون کرد»[۸۰].
- همان کتاب از «زراره» از امام باقر (ع) نقل میکند که حضرت فرمود: «مردی را که با آلت خود بازی و استمنا کرده بود خدمت حضرت آوردند. حضرت چنان شلاقش زد که دستش قرمز شد و بعداً هزینه ازدواج او را از بیت المال پرداخت کرد»[۸۱].
- در همان کتاب از «سکونی» از امام صادق (ع) روایت شده که حضرت فرمود: مرد نصرانیای را که تازه مسلمان شده بود خدمت حضرت آوردند. وی گوشت خوک بریان کرده بود و روی آن را با سبزی پوشانده بود حضرت پرسید: تو که مسلمان شدی چه عاملی باعث شد این کار را بکنی؟ مرد جواب داد: مریض بودم و تازه خوب شدم، اشتیاق زیاد به خوردن گوشت خوک داشتم. حضرت فرمود: چرا از گوشت گوسفند استفاده نکردی؟ سپس گفت: اگر آن گوشت را میخوردی بر تو حد جاری میکردم، ولی حال (به خاطر آماده کردن آن) تو را تنبیه میکنم تا دوباره این کار را انجام ندهی. سپس او را مقداری کتک زد که او خود را نجس کرد[۸۲].
- در دعائم الاسلام]] روایت میکند: علی (ع) در حالی که تازیانهای به دست داشت در بازارها به راه میافتاد و کسانی را که در خرید و فروش مسلمین کمفروشی و یا تقلب میکردند تنبیه میکرد[۸۳].
- مرحوم شیخ حر عاملی از مرحوم صدوق نقل میکند: حضرت فرمود: خواب به منزله سایه است. اگر میخواهی سایه او را شلاق بزنم ولی او را تنبیه تأدیبی میکنم تا (با گفتن این حرفها) مسلمانان را اذیت نکنند[۸۴]. مردی به حضرتش گفت: این مرد خواب دیده که با مادر من همبستر شده است. و در روایت صحیحه حسین بن علا مثل همین روایت نقل شده و اضافه کرده: آن حضرت او را شدیداً تنبیه کرد[۸۵].
- ابن جزم از حبیش روایت میکند: علی بن ابی طالب (ع) خرمنهایی را که در عراق احتکار کرده بودم آتش زد و اگر آنها را از بین نمیبرد به اندازه مالیات کوفه سود میبردم[۸۶].
سفارش و دستورهای حضرت به فرمانداران و استانداران خود نمونههای بارز سیره آن حضرت در امر به معروف و نهی از منکر است که به دو نمونه از آنها اشاره میکنیم:
- در نهج البلاغه آمده است که: امیرالمؤمنین (ع) به مالک اشتر دستور داد تا بازرگانان را از احتکار باز دارد و کسانی را که پس از نهی او به احتکار دست میزنند تحت پیگرد قرار دهد[۸۷].
- در کتاب دعائم الاسلام]] آمده است: امیرالمؤمنین (ع) به «رفاعة» که از طرف حضرت به قضاوت اهواز منصوب شده بود دستور داد که از احتکار جلوگیری کند و کسانی را که مرتکب احتکار میشوند مجازات کند و با بیرون آوردن اشیای احتکار شده آنها را تنبیه نماید[۸۸].
امر به معروف و نهی از منکر، فقط به جنبههای اخلاقی و خانوادگی مربوط نیست، بلکه تمام ابعاد زندگی انسان را در بر میگیرد چنان که در این دو فرمان امام علی (ع) به کارگزاران میبینیم، ایشان از امر به معروف و نهی از منکر در جنبههای اقتصادی هم غافل نبودند. اگر اخلاق و خانواده، امراضی دارد و احتمالاً منکراتی در آن رواج پیدا میکند که باید طبیبان حاذق، با آن امراض مبارزه کنند، اقتصاد نیز میدان تاخت و تاز منکرات و امراض میشود که یکی از آن امراض خطرناک، احتکار است. سیاستمدار هوشیار و طبیب حاذق امراض اجتماعی، نیک میداند که چگونه باید با بیماریهای اساسی مبارزه کند و جامعه را از گرفتاریها نجات دهد.
بسیار سادهاندیشی است که ما فقط معروف و منکر را به چند مسأله مختصر و چند پدیده ناهنجار محدود کنیم. راهنمای ما امام علی (ع) است که امر به معروف و نهی از منکر را در همه زمینههای زندگانی بشر جاری و ساری میداند.[۸۹]
منابع
پانویس
- ↑ ر. ک: محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۳۳۷. تفصیل این مطلب در ادامه خواهد آمد.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۳۷۴.
- ↑ پارهای از فقها با همین دیدگاه هنگام بحث از جهاد، برای آن کتاب مستقلی نگشودهاند؛ بلکه آن را در کتاب «الامر بالمعروف والنهی عن المنکر» آوردهاند. برای مثال، ر. ک: المراسم العلویه. (در مجموعه سلسلة الینابیع الفقهیه، ج۹، ص۶۷).
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۳۰.
- ↑ ر. ک: حرانی، ابن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول، ص۲۳۷. این حدیث، به امام حسین (ع) نیز منسوب است.
- ↑ اسلامی، سید حسن، مقاله «امر به معروف و نهی از منکر»، دانشنامه امام علی ج۶، ص ۲۵۷.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غررالحکم و دررالکلم، شرح خوانساری، ج۴، ص۳۷۴.
- ↑ اسلامی، سید حسن، مقاله «امر به معروف و نهی از منکر»، دانشنامه امام علی ج۶، ص ۲۶۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۹۲. (ترجمه شهیدی).
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۷.
- ↑ درباره علت پذیرش خلافت، ر. ک: نهج البلاغه، خطبه ۳.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۳۳.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۴۷.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۴۷.
- ↑ اسلامی، سید حسن، مقاله «امر به معروف و نهی از منکر»، دانشنامه امام علی ج۶، ص ۲۶۱.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۳. (ترجمه شهیدی، ص۳۳۶).
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۲۵۲. (ترجمه شهیدی).
- ↑ اسلامی، سید حسن، مقاله «امر به معروف و نهی از منکر»، دانشنامه امام علی ج۶، ص ۲۶۳.
- ↑ ر. ک: نهج البلاغه، نامه ۴۷.
- ↑ علق، آیههای ۶ و ۷.
- ↑ «مرا بخوانید تا پاسختان دهم» سوره غافر، آیه ۶۰.
- ↑ ر. ک: محمودی، محمدباقر، نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه، ج۳، ص۲۴۵-۲۴۷.
- ↑ محمودی، محمدباقر، نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه، ج۱، ص۳۹۱.
- ↑ محمودی، محمدباقر، نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه، ج۸، ص۳۱۵.
- ↑ اسلامی، سید حسن، مقاله «امر به معروف و نهی از منکر»، دانشنامه امام علی ج۶، ص ۲۶۴.
- ↑ برای مثال در این باب ر. ک: سرمقاله مجله حوزه با عنوان «نصیحت ائمه مسلمین»، شماره ۱۱، مهرماه ۱۳۶۴ و سروش محلاتی، محمد، «نصیحت ائمه مسلمین»، مجله حکومت اسلامی، شماره اول، پاییز ۱۳۷۵، ص۱۳۵ - ۱۸۹.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۳. (ترجمه شهیدی، ص۳۲۸).
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶. (ترجمه شهیدی).
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۳۷۴.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۳۷۴ (ترجمه شهیدی، ص۲۴۹).
- ↑ اسلامی، سید حسن، مقاله «امر به معروف و نهی از منکر»، دانشنامه امام علی ج۶، ص ۲۶۷.
- ↑ ر. ک: حر عاملی، محمد بن حسن، تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعه، ج۲۰، ص۳۵۲.
- ↑ اسلامی، سید حسن، مقاله «امر به معروف و نهی از منکر»، دانشنامه امام علی ج۶، ص ۲۶۹.
- ↑ تعبیر اسمی الفرائض در سخنان امام باقر (ع) در باب امر به معروف و نهی از منکر آمده است. ر. ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الفروع من الکافی، ج۵، ص۵۵-۵۶.
- ↑ پارهای از این علل در کتاب امر به معروف و نهی از منکر، تحت عنوان «علل مهجوریت امر به معروف و نهی از منکر»، ص۷۷- ۱۰۶، به تفصیل آمده است.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۲۱۹.
- ↑ ر. ک: نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ گلستان سعدی، باب اول، حکایت اول.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۱۱۰. (ترجمه شهیدی).
- ↑ در این باب، امام باقر (ع) سخنان ارجمندی دارد که بخشی از آن در این نوشته نقل خواهد شد و همه آن را در الفروع من الکافی (ج ۵، ص۵۵ - ۵۶) میتوان دید.
- ↑ محمودی، محمد باقر، نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه، ج۳، ص۲۸۱، و با همین مضمون، با تفاوت اندکی در نهج البلاغه، حکمت ۳۷۴.
- ↑ «و روزی شما و آنچه به شما نوید میدهند در آسمان است * پس، سوگند به پروردگار آسمان و زمین که این (سخن) به همان گونه که سخن میگویید راستین است» سوره ذاریات، آیه ۲۲-۲۳.
- ↑ برای مثال ر. ک: روم، آیه ۸؛ لقمان، آیه ۲۹؛ فاطر، آیه ۴۵؛ نوح، آیه ۴؛ حجر، آیه ۵ و مؤمنون، آیه ۴۳.
- ↑ اسلامی، سید حسن، مقاله «امر به معروف و نهی از منکر»، دانشنامه امام علی ج۶، ص ۲۷۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۷.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۸۸.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۶.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۲۹۲.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۰۵.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵.
- ↑ نهج البلاغه، کلمات قصار ۱۵۰.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۲۹۳.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۳۱.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۲۹۵.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۳۱.
- ↑ نهج البلاغه، کلمات قصار ۳۷۴.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۲۹۵.
- ↑ نهج البلاغه، کلمات قصار ۳۷۳.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۹.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۴۷.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۵۶.
- ↑ نهج البلاغه، کلمات قصار ۳۱.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۲.
- ↑ غرر الحکم، ج۲، ص۵۹۱.
- ↑ غرر الحکم، ج۲، ص۸۷۶.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۴۱۵.
- ↑ غرر الحکم، ج۲، ص۵۶۸.
- ↑ غرر الحکم، ج۲، ص۵۶۷.
- ↑ غرر الحکم، ج۲، ص۵۶۷.
- ↑ نهج البلاغه، کلمات قصار ۳۷۴.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۷.
- ↑ حسین نوری، امر به معروف و نهی از منکر، ص۵۴- ۶۰.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۴۷.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۲۹۶-۳۰۵.
- ↑ کنز العمال، ج۴، ص۱۵۸، حدیث ۹۹۶۹.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۵۸۳.
- ↑ کافی، ج۷، ص۲۶۸؛ وسائل الشیعه، ج۸، ص۵۸۲.
- ↑ کافی، ج۷، ص۲۶۵؛ وسائل الشیعه، ج۸، ص۵۷۴.
- ↑ کافی، ج۷، ص۲۶۵؛ وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۵۸۰.
- ↑ حدیث دنباله دارد و تمام آن در بحث «علی (ع) و اقتصاد» آوردهایم.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۴۵۸.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۴۵۸.
- ↑ ابن حزم، المحلی، ج۷، ص۵۷۳، مسأله ۱۵۶۷.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ تمیمی مغربی، دعائم الاسلام، ج۲، ص۳۶، حدیث ۸۰.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۳۰۵-۳۰۸.