ارزش در جامعهشناسی اسلامی
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل ارزش (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
مفهوم “ارزش”[۱] از جمله مفاهیم کلیدی و پر کاربردی است که از آن تقریباً در همه حوزههای علوم انسانی و اجتماعی همچون فلسفه، اخلاق، حقوق، اقتصاد، روانشناسی اجتماعی، جامعهشناسی، تعلیم و تربیت و شاخههای مختلف هنر، از منظرهای مختلف سخن رفته و به طور ضمنی یا مستقل، مباحث متنوعی را به میان کشیده است. بدیهی است هر یک از حوزههای معرفتی فوق، به تناسب موضوع، پیشفرضها، مسائل، منطق تحلیل، هدفها، انتظارات و به طور کلی، امکانات و محدودیتهای رشتهای، پارادایمی، روشی و گفتمانی، نوع خاصی از تعامل را با این واژه و مفاهیم مرتبط با آن برگزیدهاند. در اهمیت بحث از “ارزش” همین بس که علاوه بر طرح انضمامی آن در غالب قلمروهای معرفتی فوق، اخیراً شاخه مستقلی تحت نام “ارزششناسی”[۲] با هدف بررسی و تبیین مفهوم، ماهیت، ویژگی گزارههای ارزشی، موارد کاربردی مفاهیم مرتبط، عوارض و احکام، کارکرد و آثار، نظریههای تحلیلی و تعلیلی و موضوعهایی از این دست، پا به عرصه وجود نهاده است. گفتنی است مطالعات ارزششناختی گاه به صورت انتزاعی و نظری و در قالب تحلیلهای زبانشناختی، معناشناختی و فلسفی درباره مجموعهای از گزارههای متضمن “بایدها” و “نبایدها”ی مربوط و گاه به صورت انضمامی و عینی در چارچوب پدیدههایی همچون قواعد و هنجارها، هدفها و آرمانها، گرایشها و ترجیحها، نمادها و نشانهها، و کنشهای فردی و اجتماعی مطرح میشود. این مطالعه در صدد است ارزشهای اجتماعی انعکاس یافته در قرآن کریم را در حد امکان، شناسایی، استخراج، دستهبندی و با بیانی جامعهشناختی، شرح و تفسیر نماید. گفتنی است مفاهیم ارزشی طرح شده در این کتاب مقاس عمدتاً به صورت انضمامی است و از فحوای آیات استنباط شدهاند.[۳]
ارزش از نگاهی توصیفی
ارزشها کانونیترین عناصر موجود در شاکله فرهنگی یک جامعهاند که تقریباً کلیت یک فرهنگ و نظام اجتماعی را - مستقیم و غیرمستقیم - متأثر میسازند. ضرورت و اهمیت کار کردی آنها در زندگی روشنتر از آن است که نیازی به استدلال و اقامه دلیل داشته باشد. ارزشها را میتوان مجموعهای از آرمانها، کمال مطلوبها، ترجیحها، بایستهها، انتظارات، روشها و شیوههای مقبول جهت نیل به هدفها و غایتهای مطلوب تلقی نمود. جایگاه محوری و ضرورت کارکردی گریزناپذیر نظام ارزشها، همواره موجب شده است هر جامعه و گروه انسانی - حتی در سادهترین اشکال زیستی و ابتداییترین مراحل تکاملی - مجموعه چشمگیری از گونههای مختلف آن - اعم از ذاتی و ابزاری - را در نظام معتقدات فرهنگی خویش جاسازی کند.
ارزشها، یا نظام ارزشی، به لحاظ جایگاه و موقعیت ساختاری در سلسله مراتب عناصر فرهنگی، بعد از جهانبینی و نظام باورهای کلان، بنیادیترین مؤلفه فرهنگی شمرده میشود و در ارتباطی تنگاتنگ همه عناصر فرهنگی و به تبع آن همه نهادها، سازمانها و مناسبات اجتماعی و در گام بعد نظام شخصیتی و ارگانیسم زیستی افراد را متأثر میکند و از آنها تأثیر میپذیرد. از دید برخی نویسندگان ارزشها استانداردها و شاخصههایی برای - نه تنها هدایت رفتار، بلکه - قضاوت، انتخاب، سمتگیری، ارزیابی، بحث، توجیه و علتیابی شمرده میشوند. نیازها ممکن است فرد را به فعالیت وادارند با الهامبخش رفتار یا کردار وی باشند؛ ولی افراد ارزشها را برای تشخیص اینکه چه چیزی به لحاظ زیباشناسی مطبوع، یا از نظر اصول و اخلاق قابل قبول، منصفانه و عادلانه است، به کار میبرند. ارزشهایی که بر زندگی فرد حکومت میکنند، در درون هر فرهنگ وجود دارند و شخص آنها را در طول فرایند فرهنگپذیری درونی میکند. ارزشهای فرهنگی جدا از فرد، از قوانین، اصول معنوی و اخلاقی جامعه نشئت میگیرند و خود ضابطههای اصلی برای ارزیابی شیوههای ترجیحی رفتار و سلوک زندگی هستند. به نظر میرسد هر فرهنگ بر اساس اولویتهایش دارای سلسله مراتب ارزشهای خاص است و اشخاص سعی میکنند از ارزشهای اصلی خویش، حتی با هزینههای بالا دفاع کنند[۴].
ارزشها مضمون و محتوای گزارههای متضمن “بایدها” هستند، آنها خود چه به عنوان غایت و هدف و چه به عنوان وسیله و ابزار مناسب جهت نیل به غایتهای برتر؛ معمولاً با ارجاع به معیارهایی درست، صحیح، مقبول، موجه و مرجح تلقی میشوند. ارزشها همچنین به عنوان مجموعهای از باورداشتهای بنیادین، فرد و جامعه را در مسیر انتخاب و ترجیح برخی شیوهها و الگوها بر اشکال قرین و جایگزینهای محتمل، هدایت میکنند. به بیان روکیچ، ارزشها، قوانین سازمانیافته برای انتخاب و حل کشمکش میباشند که توسط شخص فراگرفته میشوند. این قوانین و رهنمودها طبیعی بوده و به ما میآموزند که چه چیزی سودمند، خوب، درست یا غلط بوده، برای چه باید کوشش کرد، چگونه زیست و برای چه مرد. به نظر آلبرت، یک نظام ارزشی، آنچه را که منتظر آن هستیم یا آرزوی آن را میکنیم، آنچه که لازم است یا منع شده است را ارائه میکند. این نظام، گزارش رفتار واقعی نیست، بلکه نظام مربوط به ملاکهایی است که طبق آنها رفتار سنجیده شده و محدودیتها اعمال میگردند[۵].
برخی جامعهشناسان نیز در توصیف ارزشها بر آنند که ارزشها تعهدات ما هستند، آنها تصویری از آنچه خوب است و آنچه خوب نیست را بازتاب میدهند. ارزشها معیارهایی هستند که افراد درباره کنشهای خود و کنشهای دیگران با مقایسه با آنها قضاوت میکنند. آنها به ما میگویند که مردم چه هدفهایی را باید جستوجو کنند، چه چیزی لازم است و چه چیزی ممنوع است، چه چیزی شرافتمندانه و چه چیزی شرمآور است، چه چیزی زیبا و چه چیزی زشت است[۶]. گفتنی است ارزشها به ویژه ارزشهای غایی غالباً در هالهای از ابهام مفهومی و مصداقی، گستره و عمق معنایی، ظرفیت بالای تفسیرپذیری، مصداقیابی متعدد و متنوع، تعین نایابی و غالباً دستنیافتنی متبلور میشوند.[۷]
تعریف ارزش
واژه “ارزش” در زبان فارسی اسم مصدر ارزیدن و ارج گزاردن است که به معانی مختلفی به کار میرود. اهم این معانی عبارتند از: بها، ارز، قیمت، ارج، قدر، برازندگی، شایستگی، زیبندگی، قابلیت، استحقاق، اعتبار یک سند یا متاع و پولی که در سند نوشته شده است[۸]. تتبع در موارد استعمال واژه “ارزش” چنین نشان میدهد که این واژه در شاخهها و قلمروهای مختلف، کاربردهای متعدد داشته و در معانی مختلفی به کار رفته است. این کاربرد متنوع و مختلف زمینه اختلافنظر در خصوص مشترک لفظی (فقدان وجه جامع مشترک میان موارد اطلاق) یا مشترک معنوی بودن (وجود وجه جامع میان موارد کاربرد) این واژه را در میان اهل نظر فراهم ساخته است. از دید قایلان به اشتراک معنوی، وجه جامع یا عنصر مشترک در همه موارد کاربرد آن اعم از اخلاقی، حقوقی، اقتصادی، اجتماعی، هنری و امثال آن چیزی است که از آن به “مطلوبیت”[۹] تعبیر میشود. قبول این عنصر مشترک، امکان دستیابی و ارائه تعریفی عام و جامع را میسر میسازد؛ از اینرو، انواع ارزش بهرغم اشتراک در عنصر مطلوبیت و قابلیت سنجش و مقایسه، در قیود و خصوصیاتی که به تناسب مورد بدان مقید شدهاند؛ از یکدیگر تمایز مییابند. گفتنی است مطلوبیت نیز بر متغیرهای ذاتی مختلفی همچون لذت، سعادت، برآورنده خواست، نمایانگر ترجیح و غیر آن مبتنی است[۱۰].
در یک بررسی تفصیلی و مقایسهای، موارد مختلف کاربرد “ارزش” به معنای مطلوبیت را میتوان در قالب فهرست زیر دستهبندی نمود: ارزش گاه مرادف با مطلق مطلوبیت و به معنای ملایمت و تناسب چیزی یا عملی با یکی از خواستهها و تمنیات انسان است. این کاربرد تقریباً عامترین معنای ارزش است [ارزش = هر امر مطبوع، مناسب یا مفید برای انسان].
معنای دوم ارزش، مفید بودن یا مطلوبیت ابزاری است و بر همه اشیا و افعالی که وسیله رسیدن به مطلوب اصلی هستند، اطلاق میشود.
معنای سوم ارزش، مطلوبیت ذاتی و اصیل است و تنها شامل اموری میگردد که ذاتاً و اصالتاً مورد رغبت و توجه انسان قرار میگیرند.
معنای چهارم ارزش، مطلوبیت نسبی و اضافی است که در مقام مقایسه و سنجش به کار میرود. به هنگام مقایسه دوجیز یا دو عمل، در صورتی که مطلوبیت یکی با ارجاع به ملاکهای خاص، بیشتر از دیگری و وانهادن یکی برای رسیدن به دیگری صحیح و موجه باشد یا به عبارتی، گزینش یکی از آن دو به جهانی مطلوبتر تشخیص داده شود؛ در این صورت شق برگزیده بالنسبه ارزشمند خواهد بود.
معنای پنجم ارزش، مطلوبیت فعل اختیاری از جهت تأمین مصلحت و منفعت برای جامعه است. (این معنای از ارزش در علم حقوق کاربرد دارد)؛
معنای ششم ارزش، مطلوبیت فعل اختیاری از جهت داشتن نتیجهها و پیامدهای مثبت، معنوی و متعالی در روح و روان فرد است. (این معنای از ارزش در علم اخلاق کاربرد دارد)[۱۱]. در حوزههای هنری و زیباشناختی نیز ارزش بیشتر به معنای امر ملایم با طبع و همخوان با مطالبات روحی و کششهای نفسانی یا متناسب با جاذبههای فطری به کار میرود.
مفهوم ارزش از حیث گستره معنا و دایره شمول نیز دو کاربرد یا دو معنای عام و خاص دارد: در معنای خاص، صرفاً امور خوب، صحیح، زیبا، مطلوب و مطبوع را شامل میشود و در کاربرد عام مفاهیم متقابل و نیز امور فاقد ارزش را نیز در بر میگیرد. مضمون این کاربرد عام را میتوان با استفاده از یک بیان نموداری به صورت زیر ترسیم نمود: اموری که در سویه مثبت (طرف راست بردار) جای میگیرند، “ارزشها” و متقابلاً اموری که در سویه منفی (طرف چپ بردار) واقع میشوند، “ضد ارزشها” یا دارای ارزش منفی خواهند بود و اموری که در نقطه مبدأ یا مرکز بردار قرار میگیرند، اموری فاقد ارزش مثبت و منفی یا “ارزشهای خنثی” خوانده میشوند[۱۲]؛ البته واژه “ارزش” در کاربرد متعارف فارسیزبانان، عمدتاً به ارزش مثبت و مطلوب انصراف دارد؛ و اطلاق آن بر ارزش منفی، ضد ارزش یا ارزش نکوهیده از باب استطراد و شبیهسازی است.
قطبهای دوگانه ارزشی (ارزشهای مثبت و منفی) در تعاملهای روزمره غالباً با واژههای متقابلی همچون خوب و بد، حسن و قبح، خیر و شر، مطلوب و نامطلوب، واجب و حرام، معروف و منکر، زشت و زیبا و... که به عنوان محمول در گزارههای ارزشی به کار میروند، اظهار میشوند. نظامهای ارزشی موجود در جوامع و فرهنگهای مختلف – به رغم اشتراکهای زیاد- انطباق کاملی با یکدیگر ندارند. برخی مردم شناسان، فرهنگها و عناصر درونی آنها از جمله نظام ارزشها را در هر جامعه منحصربه فرد و بی نظیر تلقی کرده و هر فرهنگ را از این حیث تافته جدا بافته انگاشتهاند. چنین ادعایی اگر چه مبالغهآمیز و خلاف واقع، به نظر میرسد، اما از منظر جامعهشناختی، تفاوت آشکار میان نظامهای ارزشی موجود در جوامع مختلف، بدیهی و انکارناپذیر است. تفاوت در خاستگاه و منشأ، موقعیت ساختاری در سلسله مراتب ارزشها، متعلقات و مصداقها، ابزاری یا غاییبودن، هدفها و غایتها، حساسیتهای فردی و اجتماعی معطوف به آنها، ملاکهای مرجح به هنگام وقوع تزاحم میان آنها، ضمانت اجرا، نرخ ماندگاری و تغییرپذیری؛ بارزترین تفاوتهایی است که در مقایسه نظامهای ارزشی با یکدیگر رخ مینماید. محتمل است که روند جهانی شدن و کوچک شدن تدریجی جهان، رفتهرفته به کاهش تمایزها و افزایش قرابت جوامع، فرهنگها و نظامهای ارزشی به یکدیگر منجر شود. برای اختصار از ذکر انبوه تعریفهای ماهوی و کارکردی ارائه شده از ارزش، اجتناب میشود[۱۳].[۱۴]
ساختار زبانی ارزشها
گزارههای ارزشی یا گزارههای متضمن مفاهیم ارزشی به لحاظ ریختشناسی عیناً یا تحلیلاً از یک موضوع و محمول [= قضیه حملیه] ترکیب مییابند. موضوع این گزارهها - آن گاه که به افعال اختیاری انسان ناظر باشد - عناوین انتزاعی دال بر این افعال خواهد بود. این افعال نیز - نه ذاتاً و به سبب داشتن ماهیت خاص، بلکه صرفاً - به دلیل معنون شدن به یک عنوان انتزاعی خاص است که میتوانند موضوع این گزارهها واقع شوند؛ برای نمونه، حرف زدن به عنوان یک فعل تا مادامی که عنوان راستگویی [= انطباق کلام با واقعیت] یا دروغگویی [= عدم انطباق کلام با واقعیت] که یک عنوان انتزاعی ناشی از عرضه کلام حاکی به واقعیت محکی است؛ به خود نگیرد موضوع گزاره ارزشی واقع نمیشود. محمول قضایای ارزشی نیز همواره مفاهیم معرف داوریهای مثبت و منفی همچون خیر و شر، حسن و قبح، خوب و بد، واجب و حرام و مفاهیمی از این قبیل میباشند. این مفاهیم نه از سنخ مفاهیم ماهوی دارای مابازای عینی و قابلیت ادراک و دریافت مستقیم حسی که به اصطلاح اهل فن از “معقولات ثانیه” فلسفی شمرده میشوند. مفاهیمی که ذهن با تلاش و تأمل بر روی معقولات اولی و مفاهیم ماهوی و اعمال مقایسات و نسبتسنجیهای خاص و ارزیابی نقش مثبت و منفی افعال مورد نظر در هدایت عامل به غایتها و هدفهای منظور، آنها را انتزاع میکند[۱۵]. گفتنی است اثبات محمول برای موضوع در یک گزاره ارزشی، به ویژه ارزشهای ناظر به افعال اختیاری انسان، همواره با واسطه یک کبرای کلی ضمنی صورت میگیرد. مفاد کبرای مذکور این است که انجام هر فعلی که به نتیجه مطلوب منجر گردد، برای تحصیل آن نتیجه، ضروری و متقابلاً انجام هر عملی که به نتیجه نامطلوب منجر گردد، ممنوع و غیرمجاز خواهد بود؛ از اینرو، احکام ارزشی به دلیل عدم بداهت، خود به خود و بدون توسل به این کبرای کلی اثبات نمیشوند[۱۶].[۱۷]
وجودشناسی ارزشها
غالب اندیشمندان، هرچند با تقریرهای مختلف، نوعی تجسم، تقرر ضمنی موجودیت انضمامی و منشأ انتزاع عینی برای ارزشها قایل شدهاند. در خصوص برخی گونههای ارزشی همچون ارزشهای زیباشناختی، از این حیث اختلاف نظرهایی وجود دارد که برای اختصار از ورود بدان اجتناب میشود. تردیدی نیست ارزشها حتی اگر در اشیا و پدیدههای مادی تبلور یافته باشند، اموری استنباطی و دارای منشأ انتزاع عینیاند. به بیان دیگر، ارزشها همواره بر موضوعها و محملهای عینی و ذهنی و موجود و مقدر تکیه دارند؛ از اینرو، تفکیک میان محملهای ارزش با خود ارزش برای تشخیص نحوه وجود و احکام و آثار آنها ضرورت منطقی دارد. به بیان برخی نویسندگان: ارزشها به طور مستقل مانند اشیا وجود ندارند، ارزشها باید مجسم شوند تا احساس شوند، خوبی یا زیبایی را به طور انتزاعی نمیتوانیم بشناسیم. از آنجا که ارزشها باید مجسم شوند، ما اغلب به تجسم ارزش و نه به خود ارزش توجه میکنیم،... ارزشها قوانین کلی حکم هستند و با کاربرد آنها از پارهای کیفیات در عمل یا عین خارجی آگاه میشویم. این ارزشها به نوبه خود سبب میشوند ارزشهای تجسم یافته را ارزشیابی کنیم. ممکن است توان ارزشیابی ما افزایش یا کاهش یابد یا ممکن است خطا کنیم، اما این امور خود ارزش را تحت تأثیر قرار نمیدهد[۱۸]. به بیان دیگر، ارزشها تنها از طریق احکام صادره در مورد اشخاص، اشیاء کیفیات، حوادث و افعال وجود مییابند و به همین دلیل اموری ذهنی - عینی یا به زبان فلسفی دارای عروض ذهنی و اتصاف خارجیاند. ارزشها همچنین برای تحققیابی عینی، به مشارکت شخصی و جمعی افراد نیازمند خواهند بود. یک ویژگی یا رفتار علاوه بر داشتن ارزش فینفسه، تنها زمانی در فهرست ارزشهای فرهنگی جای خواهد گرفت که در نزد افراد نیز ارزشمند تلقی شود. بدون ملاحظه این انتساب ما نه با ارزش که با واقعیت دارای ویژگی ارزشی مواجه خواهیم بود. علاوه اینکه معیار ارزش بودن برخی ارزشها نیز خود انسان یا نوعی انتساب به انسان است نه واقعیتهای نفسالامری. ارزشهای ذاتی یا ارزشهای دارای خاستگاه عینی - به رغم درک ما - حظی از واقعیت دارند. ما ممکن است ارزشمندی یک چیز را درک نکرده یا درباره آن داوری منفی یا خنثی داشته باشیم و نیز ممکن است وجه ارزشی آن، نه یکباره که تدریجاً، بر ما ظاهر گردد. وجود این احوال، نشانگر آن است که دستکم برخی از ارزشها، از بنیاد مستقلی - قطع نظر از انتساب به انسان - برخوردارند. شاید به دلیل همین ویژگی عینی است که ما غالباً تجسم ارزش را با خود آن یکی میپنداریم یا تجسم ارزش را لازمه انفکاکناپذیر آن میانگاریم. به تعبیر برخی نویسندگان: ذهن انسان وقتی ارزشی را درک میکند، گویی به چیزی علاوه بر ادراک واقعیتها آگاهی یافته که بر اساس احساسها، شناختها، نیازها، علاقهها، اعتقادات و حتی فرهنگهای اجتماعی شکل گرفته و سپس به آن واقعیت نسبت داده شده است[۱۹].
این نحوه از هستی به گونههای مختلف تفسیر شده است[۲۰]. به بیان دیگر، مفاهیم ارزشی به یک معنا نه عینی هستند و نه ذهنی و به معنای دیگر هم عینی هستند و هم ذهنی. عینی نیستند، یعنی دارای ماهیت و ذات مستقلی در کنار سایر ماهیات نمیباشند و اما به معنی دیگر عینی هستند یعنی این مفاهیم بیانگر واقعیت و حیثیتی هستند که در خارج و متن تکوین بر آن آثاری مترتب است که به دلخواه انسان قابل تغییر نمیباشد. از سوی دیگر، این مفاهیم ذهنی، یعنی فقط ساخته و پرداخته قوای ادراکی انسان و مخلوق محض ذهن انسان نیستند و اما به معنای دیگر ذهنی هستند؛ یعنی بعد از دریافت مفاهیم اولیه و ماهیات متاصل، ذهن باید آنها را بررسی کرده و ویژگیهای آنها را باز شناسد تا بتواند این مفاهیم را از آنها انتزاع نماید؛ چه بدون یک فعالیت ذهنی نمیتوان به این مفاهیم دسترسی پیدا کرد[۲۱]. دیدگاه پایانی در عینیت ارزشهای پایه که مختار برخی از اندیشمندان معاصر است، فصلالخطاب این محور خواهد بود: ارزشها از مفاهیم فلسفیاند که هر چند مابه ازای خارجی و عینی ندارند، اما دارای منشأ انتزاع خارجی هستند. این مفاهیم نیز همچون مفاهیم فلسفی با تلاش و تأمل عقلانی و احیاناً با انجام مقایسههایی به دست میآیند. پذیرش این رأی درباره پارهای از ارزشها نظیر ارزشهای هنری قدری دشوار به نظر میرسد، اما در باره ارزشهایی که با افعال و صفات انسانی سروکار دارند، مانند ارزشهای اخلاقی، حقوقی، سیاسی و دینی، کاملاً پذیرفتنی و قابل دفاع است.
این دسته از ارزشها، از قبیل مفاهیم فلسفی و انتزاعیاند؛ یعنی از تناسب و تلائم میان دو امر خارجی و واقعی به دست میآیند؛ مثلاً ارزشهای اخلاقی از رابطه میان فعل اختیاری انسان و کمال حقیقی او که در امر عینی و واقعیاند، انتزاع میشوند. توضیح آنکه، در مقایسه افعال اختیاری انسان با کمال مطلوب او (مثلاً قرب الهی) عقلاً یکی از سه حالت زیر امکان وقوع دارد:
نخست میان آنها رابطه مثبت برقرار باشد؛ یعنی آن افعال ما را در وصول به کمال مطلوب مدد میرسانند که در این صورت آنها را متصف به صفات ارزشی مثبت میکنیم.
دوم میان آنها رابطه منفی بر قرار باشد؛ یعنی آن اعمال ما را از دستیابی به کمال مطلوب باز میدارند. چنین اعمالی را متصف به صفات ارزشی منفی با ضد ارزشی میکنیم.
سوم: میان افعال اختیاری و کمال مطلوب هیچ رابطهای نباشد. چنین افعالی فاقد ارزش یا دارای ارزش خنثی خواهند بود.
حاصل کلام آنکه ارزشها یا دستکم اصول ارزشها، در واقعیت ریشه دارند و نمیتوان آنها را صرفاً محصول و معلول سلیقهها و علاقههای فردی یا قراردادها و اعتبارات اجتماعی یا امر و نهی آمر و ناهی دانست[۲۲]. در مقابل، برخی دیدگاههای جامعهشناختی و مردمشناختی، ارزشها را جزء جداییناپذیر زندگی اجتماعی و محصول قرارداد جمعی و پذیرش همگانی تلقی کردهاند. ارزشها از این منظر، اموری فرهنگی، زمینهای، نسبی و غالباً متغیرند که هر جامعه به اقتضای مجموع امکانات و محدودیتها و اوضاع و شرایط تاریخی، فرهنگی، مذهبی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، ارتباطی و... خویش و گاه از طریق عوامل نامرئی طی اعصار و قرون متمادی بدان دست یافته و همواره با تغییراتی از یک نسل به نسل دیگر منتقل شده است. از منظر روانشناختی نیز ارزشهای یک جامعه بیشتر مبین آرمانها، نگرشها، گرایشها، نیازها، خواستهها، علاقهها و ترجیحهای غالب افراد یا گروههای حاکماند که به عنوان معیارهای عام مقبولیت جمعی یافتهاند[۲۳].[۲۴]
ویژگی ارزشها
ارزشها از ویژگیها و خصوصیاتی برخوردارند که اهم آنها عبارتند از:
- بخش جداییناپذیر از جهان فرهنگی و نظام گفتمانی غالب هر جامعه؛
- ترجمان دستوری و هنجاری مجموعهای از باورهای بنیادین نظری و عملی (مدرکات عقل نظری و عقل عملی)؛
- مرکزیت و زیرساخت بودن برای سایر عناصر و مؤلفههای فرهنگی همچون نگرشها، هنجارها، الگوها، گرایشها، رفتارها و....
- مبین آرمانها، ایدئال، ترجیحها، اولویتها و کمال مطلوبهای فردی و اجتماعی در یک حوزه فرهنگی)این ویژگی بیشتر در خصوص ارزشهای غایی و ذاتی صادق است تا مطلق ارزشها)؛
- به لحاظ زبان شناختی، گزارههایی صراحتاً یا تلویحاً انشائی متضمن درجاتی از الزام (الزام به باید یا نباید)؛
- برخوردار از آمیزههای عاطفی و احساسی در کنار بنیادهای عقلانی. گرایش به یک ارزش نه ضرورتاً محصول یک حرکت صرفاً منطقی و عقلانی که ملغمهای از استدلال و شهود بیواسطه توأم با جاذبههای عاطفی روانی است.
- ثبات و پایداری نسبی در عین انعطاف در مقایسه با عناصر بیشتر متغیر فرهنگی همچون الگوها، هنجارها (به ویژه آداب، قوانین، مدها و...).
- تعلقیابی ضمنی به مصداقهای مختلف همچون اشخاص (به اعتبار ویژگیها، حالات و رفتارها)، اشیا، رویدادها، فرایندها، باورها، آرمانها، رسوم و..؛ و امور قدسی و ماورایی؛ از اینرو، ارزشها به دلیل انتزاعی بودن، صرفاً به تبع منشأ انتزاع خو (محملها) خارجیت و عینیت مییابند. ما زیبا را نه مستقیماً که زیبایی را در قالب یک شیء، منظرهای از طبیعت یا در یک اثر هنری درک میکنیم[۲۵].
- برخورداری از جلوهها و نمودهای متنوع. هر ارزش بسته به گستره و عمق معنایی معمولاً در طیفی از کنشها و مظاهر عینی تبلور مییابد؛ برای نمونه، عبادت و بندگی خداوند به عنوان یک ارزش متعالی در قالب دهها و صدها عمل عبادی مختلف جلوهگر میشود و اساساً هر عمل نیکو در صورت برخورداری از برخی شروط میتواند از مصداقهای رفتاری این ارزش شمرده شود.
- برخورداری از مقبولیت جمعی: ارزشهای اجتماعی به ویژه ارزشهای بنیادین به دلیل ارجاع به زمینههای وجودشناختی، باورداشتهای فرهنگی مشترک، مفروضات زمینهای، مبانی پذیرفته شده، منطق توجیهی، هویت میان ذهنی، ضرورتهای کارکردی و... معمولاً از بالاترین نصاب مقبولیت اجتماعی برخوردارند. از ارزشهای ذاتی دارای پشتوانه عقلی همچون حسن عدالت و قبح ظلم که بگذریم؛ کمتر کسی میتوان یافت که در نیکویی صداقت و امانت یا زشتی دروغ و خیانت تردید کند. هر چند در مواردی به دلیل برخی کاستیها و محدودیتها، این باور ریشهدار تبلور عینی و جلوه رفتاری متناسب نمییابد یا به دلیل خطای در تطبیق، اشکال تحریف شده، ناهمخوان و بعضاً معکوسی از آن به ظهور میرسد.
- تغییرپذیری به تبع وقوع تحولات فرهنگی با تغییرات ساختاری در جامعه. این تغییرات در خصوص ارزشهای ابزاری غالباً خود را در قالب ظهور ابزارهای جدید و بیاعتبار یا ناکارآمدشدن ابزارهای پیشین و در خصوص ارزشهای متوسط یا غایی، این تغییر بیشتر خود را در قالب تغییرات مصداقی و ظهور بدیلها نشان میدهد. هر نظام فرهنگی برای حفظ ارزشهای اصیل و غایی مورد اعتقاد خویش، همواره باید از عارضه خطای در تطبیق و مصداقهای تقلیل یافته و تنزیلی بیمناک باشد.[۲۶]
خاستگاه ارزشها
برای ارزشها خاستگاهها و منابع متعددی ذکر شده که اهم آن عبارتند از:
- مشیت خداوند و تدبیر هستی: طبق برخی نظریهها، منشأ ارزشها، خواست و اراده ازلی خداوند است. اصل توحید به عنوان اساسیترین آموزه ادیان ابراهیمی چنین القا میکند که مرجع نهایی، انحصاری و مطلق در تکوین و تشریع خداوند است. او در آفرینش و فرمانروایی شریک و نظیر ندارد؛ یعنی هم سرچشمه وجود است و هم سرچشمه ارزش؛ هم منشأ “است”هاست و هم منشأ “باید”ها و “نباید”ها[۲۷]. پاسکال نیز با تکیه بر همین مبنا میگوید: هر کس آن گاه که میگوید این چیز خوب است یا بد از خود خدایی میسازد[۲۸]. برخی اندیشمندان همین نظریه را با بیان دیگری مفهومسازی کردهاند. از نظر ایشان، در عالم هستی، یک ذهن معیار و دستگاه ادراکی مستقل فراتر از اذهان و قوای عقلانی افراد و نظام فرهنگی جامعه وجود دارد که همچون قواعد و اصول منطق، اذهان را در دریافت ارزشها هدایت میکند[۲۹]. نظریه دیگری که شاید بیان دیگری از نظریه فوق باشد، دیدگاه کسانی است که ارزشها را به عالمی فراسوی جهان مادی و ساحتی شبیه عالم مُثل افلاطونی مستند ساختهاند[۳۰].
- دین و مذهب: دین و منابع دینی، کانون ارزشهای متعالیاند که در قالبهای مختلفی القا و اظهار شدهاند. جامعهشناسان غالباً از دین - قطع نظر از اصالت و خاستگاه الهی آن - به عنوان یکی از منابع تولید، تثبیت، تعمیق و اعتباربخش ارزشها یاد کردهاند. بالطبع ارزشهای دینی با ارزشهای مورد تأیید، تأکید و توصیه دین به ویژه برای مؤمنان بدان از اعتبار و ضمانت اجرای بیشتری برخوردارند. اگر نظریه اول به خداوند به عنوان “خاستگاه تکوینی” ارزشها اشاره داشت، این نظریه به دین به عنوان “واسطه انتقال” آنها اشاره دارد. علاوه اینکه دین در محاورههای جامعهشناسان، لزوماً به ادیان الهی محدود نمیشود. دورکیم و ماکس وبر هر دو معتقدند که عمیقترین ارزشهای جامعه، ارتباط نزدیکی با نهادهای مذهبی در جامعه دارد. [ایشان] مذهب را به عنوان نهادی میدانند که نقش عمدهای در تجلسی ارزشهای بنیادین و حفظ یکپارچگی جامعه بازی میکند. مذاهب به عنوان نهادهای مناسب، تجلیگاه ارزشهای اساسی جامعه هستند، زیرا با مسائل عاجلی در حیات انسان سروکار داشته و پاسخگوی جامعترین مسائل پیرامون واقعیت هستی و راز آفرینش انسان هستند[۳۱]. مذهب همچنین در حفظ و ثبات ارزشها و استقرار نهادین آنها نقش مؤثری دارد[۳۲]. ادیان بزرگ الهی همچنین در بسط و توسعه ارزشها در مقام ثبوت، تأیید و تأکید بر آنها در مقام اثبات، دخل و تصرف در نحوه چینش و درجهبندی ارزشها در سلسله مراتب نظاموار آنها، معرفی آرمانها و کمال مطلوبها و غایتهای بالذات، ارائه ملاک برای خوبها و بدها و باید و نبایدها، وعده پاداشها و کیفرهای دنیوی و اخروی به اعمال نیک که در افزایش نصاب التزام افراد به رعایت ارزشها بسیار مؤثر است؛ توجه دادن به لزوم نیت داشتن مناسب برای ارتقای ارزش اعمال (توجه به بعد انگیزشی و حسن فاعلی اعمال)؛ توجه دادن انسان به نقش مؤثر الزامهای اخلاقی در تأمین نیازهای واقعی و کسب کمالات متعالی، توجه دادن به ارزشهای فرعی و اشتقاقی به مثابه حلقات مکمل ارزشهای ذاتی، برحذر داشتن انسانها از نقض ارزشها و سرپیچی از رعایت آنها، به دست دادن ملاک برای رفع تزاحم محتمل ارزشها در مقام عمل و... نیز نقش بیبدیلی ایفا کردهاند.
- طبیعت و فطرت انسانی: از نظر برخی اندیشمندان، ارزشهای انسانی در یک طبقهبندی کلی به دو دسته ارزشهای ثابت و مطلق و ارزشهای متغیر و نسبی تقسیم میشوند. خاستگاه ارزشهای مطلق، طبیعت و فطرت و سازمان وجودی انسان و خاستگاه ارزشهای متغیر و نسبی، ملاحظههای موسمی عقلایی، اقتضائات اجتماعی، ضرورتهای عصری و شرایط متغیر زندگی است؛ از اینرو، یک سلسله ارزشهای اخلاقی و حقوقی وجود دارد که کلی و مطلق، دایمی و ثابت و قابل تسری و انتقال به همه جامعههاست. این ارزشها همانها هستند که از وجوه اشتراک تکوینی انسانها نشئت گرفتهاند و چون طبیعت و ذاتیات جامعه چیزی جز طبیعت و ذاتیات فرد انسان نیست، مخالف با طبیعت و ذاتیات هیچ جامعهای نیستند و بر همه جوامع تطبیق پذیرند. اینکه هنوز همه جامعهها ارزشهای مذکور را نپذیرفتهاند به این معنا نیست که این ارزشها اساساً امکان فراگیری و جهانشمول شدن را فاقدند[۳۳]. برخی از همین خاستگاه، تحت عنوان گرایشهای اصیل و مختص انسان [غیر مشترک با حیوانات] یاد کردهاند[۳۴]. برخی نظریهها، از این خاستگاه طبیعی به امیال، کششها و گرایشهای اصیل انسان به عنوان منشأ و مقوم ارزشها تعبیر کردهاند[۳۵]. در مقابل، برخی نویسندگان، به دلیل محدود بودن مفهوم میل در مقایسه با مفهوم ارزش، فقدان وصف وجوب، جزئی بودن، معطوف بودن به غایت نزدیک، تغییرپذیری مستمر و...؛ تابعیت ارزشها از امیال را مورد مناقشه قرار دادهاند[۳۶]. آرمانها نیز که نمایانگر سطح متعالی امیال و گرایشهای اصیل شمرده میشوند، منشأ مجموعهای از ارزشهای متناسب انگاشته شدهاند[۳۷].
- عقلانیت ارزشی یا حسن و قبح عقلی: تردیدی نیست که بخش چشمگیری از ارزشها و گرایشهای بنیادین انسان از احکام مستقل عقلی و به بیان دیگر از مصداقهای حسن و قبح عقلی شمرده میشوند. یافتههای شهودی این بخش هنگامی که از سطح دریافتهای فردی عبور کرده و در چارچوب ارتباطات میان ذهنی به عنوان سرمایه مشترک عقلانیت معطوف به عمل، عینیت و تبلور یافته و تدریجاً به درون نهادها و طرحوارههای بنیادین و بسترهای تعامل جمعی نفوذ و انتقال یابد و با واسطه در شکلگیری الگوهاو هنجارهای عام دخالت داده شود؛ میتواند عرصههای مختلف حیات جمعی را همسو با اقتضائات خود سامان دهد. تردیدی نیست که یافتههای عقلانیت ارزشی به دلیل زیرساخت طبیعی، از ویژگی عمومیت، فراتاریخی بودن، فرامکانی و فرافرهنگی و در برخی موارد ثبات و جاودانگی برخوردار بوده و به همین دلیل میتوانند به عنوان ارزشهای جهانشمول، جامعه انسانی را بهرغم برخی تمایزهای واقعی و پنداری به هم نزدیک کرده و در راستای نیل به هدفها و آرمانهای مشترک بسیج نمایند. برجستهترین منشور این بخش، معاهده الهی ده فرمان است که تقریباً در همه نظامهای اخلاقی پذیرفته شده است[۳۸].
- نیازها: آبراهام مازلو در طبقهبندی معروف خود از نیازها، مفهوم ارزش را تقریباً معادل مفهوم نیاز انگاشته و ارزشها را به مثابه نیازها تلقی کرده است. ارزشها، در واقع بازنمایی شناختی نیازهای فرد و جامعه هستند. انسان طبق این بازنمایی و متناسب با آن به تأمین نیازهای خویش میپردازد. اینگلهارت با ارجاع به تقسیمبندی مازلو و هرم سلسله مراتبی نیازها (نیازهای جسمی، امنیتی، عشق و تعلق، احترام و خودشکوفایی) ارزشها را به تبع نیازها به دو دسته مادی و فرامادی تقسیم کرده است؛ از اینرو، نیازها یکی از مهمترین منابع ارزشها شمرده میشوند. ارضای یک نیاز اساسی، زنجیرهای از وسایل لازم را به همراه دارد که هر حلقه از این زنجیره برای حلقه پیش از خود، “ارزش” و برای حلقه پس از خود، “نیاز” شمرده میشود؛ بنابراین، هر نیاز در عین حال، ارزش نیز محسوب میشود[۳۹]؛ برای مثال، یک نیاز بیولوژیک همچون گرسنگی، ارزشمندی غذا را موجب میشود؛ از اینرو، هر پدیده و اقدامی که بتواند نیازهای اساسی را برآورده سازد، ارزشمند خواهد بود. این نیازها، نظام انتخاب و ترجیحهای موجود زنده را شکل میدهند. نیازها در ابتدا به عنوان ارزشهای زیستی و در ادامه با پذیرش سایر افراد به دلیل اشتراک به ارزشهای اجتماعی تبدیل میشوند[۴۰].
- جامعه یا وجدان جمعی: برخی جامعهشناسان، جامعه، وجدان جمعی، قرداد اجتماعی و توافق جمعی را منشأ ارزشهای اجتماعی شمردهاند. این ارزشها از طریق فرایند جامعهپذیری همواره از نسلی به نسلی منتقل و در ساختار شخصیتی آنها درونریزی میشود[۴۱]. تردیدی نیست که برخی از ارزشهای اجتماعی، از رویهها و عادتوارههای تدریجیالحصول جامعه که معمولاً بدون نقشه و تدبیر به وجود آمده و استقرار یافتهاند، ناشی شدهاند. پذیرش عملی و تکرار و مداومت جمعی، خود اصلیترین عامل در هنجار شدگی یک الگوی رفتاری و ارزشیابی آن و نیز انتقال روان آن از یک نسل به نسل دیگر، شمرده میشود[۴۲]. برخی جامعهشناسان از گروههای متنفذ اجتماعی نیز تحت عنوان “دیگران مهم” در مقابل دیگری تعمیم یافته، به عنوان یکی از منابع مؤثر در تولید یا تغییر ارزشها سخن گفتهاند. تردیدی نیست که افراد و گروههای مرجع، شخصیتهای مقتدر و متنفذ، نخبهگان و فرهیختگان، شخصیتهای شاخص و سوپر استار، افراد دارای ویژگیهای خارقالعاده و کاریزمایی، گروههای دارای موقعیت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی برتر، شخصیتهای محبوب و موجه و... در هر جامعه که به نوعی تجسم برخی از ارزشها و آرمانهای جمعی شمرده میشوند؛ نقش بسیار مهمی در تولید، تثبیت، تغییر و انتشار ارزشها - هر چند در مواردی به صورت موقت و گذرا - ایفا میکنند. این سنخ افراد و گروهها، به دلیل امتیازهای در خور توجه و شأن الگویی و در نتیجه برخورداری از مقبولیت اجتماعی بالا، در صورتی که از ارتباطات تودهای و امکان تعامل با مخاطبان هدف و شرایط لازم تأثیرگذاری برخوردار باشند، تأثیر انکارناپذیری در تحقق این مهم خواهند داشت. عموم انسانها نیز معمولاً انگیزه و زمینههای روانی و اجتماعی زیادی برای تبعیت و پیروی از شخصیتهایی الگویی را دارند، هر چند در موارد زیادی، ممکن است به دلیل خطای در تطبیق، این میل به صورت دروغین ارضا شود. وجود برخی مشهورات همچون النَّاسُ عَلَى دِينِ مُلُوكِهِمْ، النَّاسُ بِإِمَامِهمْ أَشْبَهُ بِآبَائِهِمْ، «إِذَا تَغَيَّرَ السُّلْطَانُ تَغَيَّرَ الزَّمَانُ»، “پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد/ سگ اصحاب کهف روزی چند، پی نیکان گرفت و آدم شد” و... در میراث کهن دینی و ادبی ما، نشانه گویایی از نقش و تأثیر برخی عوامل ذینفوذ در فرایند فرهنگسازی است. این نقش الگویی در عصر و زمان حاضر، به دلیل ظهور رسانههای جمعی مدرن به ویژه رسانههای صوتی - تصویری که امکان برقراری ارتباط مستقیم و برنامهریزی شده را فراهم آوردهاند، بیش از گذشته فزونی یافته است. معرفی پیامبران و اولیای الهی به عنوان الگو و اسوه برای هدایت تودهها و ترغیب آنها به اقتدا و متابعت هدایتجویانه از ایشان با هدف تأمین همین نیاز و امکانیابی هرچه بیشتر برای فرهنگسازی و ایفای نقش معیار برای تأیید و رد ارزشهای رایج صورت پذیرفته است. گفتنی است از منظر جامعهشناختی، یکی از نتیجههای ارتباطات گسترده میان جوامع انسانی، اشاعه و انتقال عناصر فرهنگی از جمله ارزشها از یک جامعه به جامعه دیگر است؛ از اینرو، “اشاعه” نیز گاه به عنوان یکی از منابع ارزشی مورد توجه قرار گرفته است.
- علم و تجربه: دستاوردهای علمی و تجربی دارای پشتوانه متقن، آزمون شده و تأیید یافته و برخوردار از اعتبار و پایایی نسبی نیز نقش مهمی در تولید، تثبیت، تغییر، توجیه و ترغیب به رعایت برخی ارزشها ایفا میکنند؛ برای نمونه، علم طب و شاخههای وابسته بدان بر اساس مطالعات و تجربیات گسترده، فهرست بلند بالایی از توصیهها و رهنمودهای بهداشتی الزامی و مرجع را در عصر و زمان حاضر برای عموم تمهید کرده و متقابلاً برخی ارزشهای سنتی از رواج و رونق انداخته است[۴۳].
- کمیابی و عدم وفور برخی اقلام و ویژگیهای مورد توجه و رغبت عموم: این مسئله هم میتواند بالقوه به ارتقای جایگاه ارزشی آنها در نظام ارزیابی و محاسبه جمعی منجر شود. ارزشمندی بسیار بالای اشیای عتیقه، جواهرات، سنگهای قیمتی و در ویژگیهای انسانی، وجود برخی امتیازهای منحصربهفرد و سرمایههای وجودی یا اکتسابی خارقالعاده؛ از یک سو، معلول کمیابی و از سوی دیگر، محصول اشتیاق فراوان عموم به تحصیل و تصاحب آنهاست. گفتنی است بالا و پایین بودن موقعیت ارزشی این اقلام، بیش از آنکه به ذات و طبیعت آنها مربوط باشد، به نحوه ارتباط انسان با آنها و مرجعیت معیارهای خاص مربوط میشود[۴۴].[۴۵]
گونهشناسی ارزشها
ارزشهای اجتماعی را به اعتبارات مختلف میتوان طبقهبندی نمود. در زیر به رایجترین انواع و گونههای آن اشاره شده است:
- ارزشهای مطلق و نسبی: ارزشهای مطلق ارزشهایی است که برای عموم انسانها قطع نظر از تمایزها و اختصاصات، مطلوبیت دارد. این ارزشها فراتر از زمان، مکان، فرهنگی و مذهب جای دارند. ارزشهایی همچون عدالت، تقوا، آزادی، استقلال، علم و... از این سنخاند. ارزشهای نسبی به ارزشهایی اطلاق میشود که به تناسب ویژگیها، شرایط، اقتضائات و... به قلمرو خاصی محدود شده و معمولاً تحتتأثیر متغیرهایی همچون زمان، مکان، قومیت، جنسیت، جغرافیا، سن، موقعیت تحصیلی، شغلی، اجتماعی؛ وضعیت فرهنگی، شرایط اقتصادی و غیره آن تنوع یافته و دستخوش تغییر میگردند. این دو نوع ارزش به تناسب، دو سنخ احکام و مقررات حقوقی و اخلاقی و آداب و رسوم اجتماعی را در جامعه موجب شدهاند. تقسیمبندی کلان احکام فقهی به دو دسته احکام مطلق و ثابت و احکام مقید و متغیر از همین منطق تبعیت میکند. اینکه چرا برخی ارزشها چنین و برخی چنانند، بیشتر به خاستگاه، نقش و آثار آنها در ساختار نظام فرهنگی بشر مربوط میشود[۴۶]. از این دو قسم به ارزشهای فطری و غیرفطری نیز تعبیر شده است[۴۷].
- ارزشهای ذاتی و غیری: ارزشهای ذاتی، ارزشهایی هستند که فینفسه و قطع نظر از نقشی که در نیل به نتیجهها و هدفهای دیگر ایفا میکنند یا قطع نظر از آثار و نتیجههای مترتب بر اجرایی شدن آنها، مطلوبند. این ارزشها خود از سنخ هدفها و غایاتاند. حسن عدالت و قبح ظلم بارزترین مصداق ارزشهای ذاتی شمرده شده است. در مقابل، ارزشهای غیری یا ابزاری، به ارزشهایی اطلاق میشود که نه ذاتاً، بلکه صرفاً به دلیل نقشی که در نیل به غایتهای مطلوب ایفا میکنند، ارزش و اعتبار یافتهاند؛ از اینرو، مطلوبیت آنها تبعی، ثانوی، عرضی و عاریتی است؛ برای نمونه، ورزش و فعالیتهای ورزشی صرفاً به دلیل تأثیری که در تأمین سلامتی و نشاط و احیاناً شهرت اجتماعی و امثال آن دارند، مطلوبند. ارزشهای غایی به دو دسته کلی تقسیم میشوند:
- ارزشهای ناظر به بعد فردی همچون سعادت، رستگاری، کمال؛
- ارزشهای ناظر به بعد اجتماعی همچون عدالت، صلح، رفاه. مشابه همین تقسیمبندی در مورد ارزشهای غیری و ابزاری نیز اعمال شده است.
- ارزشهای مادی و غیر مادی: ارزشهای مادی همچون کسب ثروت در مقابل کسب فضایل اخلاقی.
- ارزشهای حقوقی و اخلاقی: ارزشهای حقوقی مبنای قواعد الزامآور و دارای ضمانت رسمی حقوقی یا قانونی همچون لزوم حفظ جان و مال دیگران؛ در مقابل ارزشهای اخلاقی، یعنی قواعد فاقد وضع رسمی و دارای پشتوانه اعتقادی و وجدانی همچون لزوم امانتداری و صدق در تعاملهای انسانی.
- ارزشهای واقعی و آرمانی: مبنای این طبقهبندی آن است که ارزشها بهویژه ارزشهای غایی، آرمانی و متعالی همچون کمالات نفسانی یا توسعه و پیشرفت، عمدتاً به دلیل خصیصه تشکیکی و ذومراتبی داشتن؛ معمولاً در مقام تحقق، سطوح و اشکالی از بودن را به صورت متوالی و سلسله مراتبی به نمایش میگذارند. تردیدی نیست که همواره میان سطوح عینی و متحقق یک ارزش با سطح یا سطوح آرمانی و آرزویی آن فاصله و شکاف بعضاً پر ناشدنی وجود دارد. امید به تحقق همین سطوح آرمانی است که روح تکاپوگری مستمر را در انسان زنده نگاه داشته است. گفتنی است برخی اندیشمندان، احکام پنجگانه فقهی (واجب، حرام، مستحب، مکروه و مباح) را در حوزه ارزشها و اعمال اخلاقی نیز ساری و جاری میدانند که بالطبع ارزشهای خنثی را نیز شامل میگردد[۴۸].[۴۹]
کارکرد ارزشها
تحقق عینی ارزشها در قالب جلوهها و مظاهر متناسب، آثار و کارکردهای فردی و اجتماعی مختلفی به همراه دارد که در شاخههای متنوع علمی به تناسب حوزه مطالعه و رویکرد تخصصی از آنها سخن رفته است. اهم کارکردهای آشکار و پنهان و مستقیم و غیرمستقیم ارزشها و نظام ارزشی غالب جامعه را میتوان در فهرست زیر خلاصه کرد:
- جهتدهی، هدایت و کنترل افکار، اطلاعات، امیال، نگرشها، ارتباطات و رفتارهای افراد و نهادهای اجتماعی. گفتنی است ارزشهای بنیادین و پایه به مثابه باورداشتهای نسبتاً کلی و تفسیرپذیر، صرفاً خطوط کلی ناظر به مطلوبیتها را تعیین میکنند.
- ایجاد ارتباط میان جهان خصوصی فرد با دنیای بیرونی، اجتماعی و عمومی در چرخه تعاملهای گسترده وی با محیط.
- امکانیابی حل تعارضها و تزاحمهای هنجاری و رفتاری که در مواردی بروز و ظهور یافته و برونرفت از آن، نیازمند توسل به معیارهای مقبول برای ترجیح و انتخاب شقی مناسب است.
- پیشبینیپذیر ساختن نسبی گرایشها، تمایلها، ترجیحها و کنشها و واکنشهای افراد جامعه در موقعیتهای مختلف.
- به دست دادن معیار برای انتخاب و ترجیح یک گزینه بر گزینههای رقیب، داوری در خصوص میزان اعتبار نسبی و مطلق هر گزینه، قضاوت در مورد مطلوبیت و عدم مطلوبیت رفتارها و به طور کلی، آسان نمودن اتخاذ موضع در برخورد با قطبهای دوگانه و چندگانه.
- موجهسازی و تأمین مستمسکات توجیهی برای گزینشهای موسمی فرد در موضوعهای مختلف متناسب با موقعیتها و شرایط محیط.
- تعیین هدفهای قریب، متوسط و غایی برای کنشهای فردی و جمعی و هدایت در مسیر انتخاب ابزارهای مناسب جهت نیل به هدفهای منظور.
- ایفای نقش زیرساختی و خاستگاهی برای استنباط هنجارها، الگوهای قواعد و اشکال رفتاری متناسب با قلمروهای مختلف حضور.
- انسجامبخشی به قواعد و هنجارهای اجتماعی.
- پاسخدهی به نیازها و ضرورتهای زیستی: اهمیت و اعتبار ارزشها در هر جامعه عمدتاً به دلیل نقشی است که مستقیم و غیرمستقیم در تأمین نیازها و رفع حوایج متنوع فردی و اجتماعی ایفا میکنند. انسانی شدن حیات بشری تا حد زیاد تابع و مرهون التزام به رعایت ارزشهای پذیرفته شده است. این مهم در زندگی اجتماعی ضرورت و اهمیت قاطعتری دارد. تردیدی نیست که زندگی جمعی بدون داشتن مجموعهای از باورداشتهای مشترک و به طور کلی، دستیابی به یک منطق تعاملی مورد وفاق و تأمینکننده ضرورتهای کارکردی در عرصههای مختلف زندگی اجتماعی غیر ممکن خواهد بود. فرهنگ عموماً و نظام ارزشی منبعث از آن خصوصاً، نقش اصلی و محوری در تأمین این نیاز و پیوستگی حلقات مختلف زنجیره حیات جمعی به یکدیگر ایفا میکنند.
- تقویت اعتماد عمومی به شیوه متعارف زندگی: وجود مجموعهای از ارزشهای مشترک در هر جامعه، اعتماد و اطمینان نسبت به درستی و صحت سلوک متعارف زندگی اجتماعی را در نگاه عموم تقویت کرده و درجه التزام به آنها را افزایش میدهد[۵۰].
- ایجاد وحدت روانی و همبستگی اجتماعی: از جمله کارکردهای روانی ارزشها، ایجاد هماهنگی در ساحتهای مختلف روان فردی و یکپارچهسازی گرایشها، تمایلها، سلیقهها و ترجیحهای او و در گام بعد ایجاد همفکری، همدلی، همرأیی و همبستگی میان افراد معتقد به یک نظام ارزشی است. ارزشهای مورد اعتقاد جمع در کنار سایر مشترکات فرهنگی همچون توافق نسبی بر میانگینی از باورها، نگرشها، تمایلها، احساسات، الگوها، آرمانها و به بیان کلیتر، دستیابی به روح قومی، وجدان جمعی، و “خود” اجتماعی، ضامن همبستگی، یگانگی و وحدت آنها خواهد بود[۵۱]. بدیهی است درجه پیوستگی و میزان التزام اعضای یک جمع به رعایت ارزشهای مشترک همواره و به دلیلهای مختلفی، متفاوت است.
- ایفای نقش مرجعیت در تعیین غایتها و آرمانهای خردهفرهنگهای مختلف درون جامعه: چارچوب ارزشی کلی، تعمیمیافته و متعالی محل اتکا و اتصال و منبع الهام تمام خرده فرهنگهاست. تعمیم ارزشی، وفاق جامعهای را آسان میسازد و از این طریق به تشکیل و حفظ اجتماع جامعهای کمک مینماید[۵۲].
- ساماندهی به نظام تقسیم کار اجتماعی: وجود ارزشهای مشترک برای ساماندهی به نظام تقسیم کار نیز ضرورت اجتنابناپذیر دارد، زیرا با بهرهگیری از آنها نیاز به استفاده از زور برای الزام هر فرد به انجام وظیفهای مشخص رفع میگردد[۵۳].
- امکانیابی تحقق نظام قشربندی اجتماعی و توجیه آن: ارزشهای پذیرفته شده در یک جامعه، خود از جمله عوامل مؤثر در شکلگیری و چگونگی نظام قشربندی اجتماعی است. منطق این شیوه از عمل که عدهای به دلیل فقدان تحصیلات عالی، باید در موقعیتهای پایین اجتماعی جای داده شده و از امتیازهای خاص آن محروم شوند و متقابلاً، عدهای به دلیل داشتن تحصیلات عالی در کنار سایر ویژگیها، استحقاق نیل به موقعیتهای برتر و امتیازهای تابع آن را دارند؛ چیزی جز ارجاع به ارزش پذیرفتهشده تحصیلات عالی برای کسب مدارج برتر در سلسله مراتب اجتماعی نیست. ارزشها، همچنین، در توجیه چگونگی نظام قشربندی موجود نیز نقش تعیین کننده دارند؛ از اینرو، ارزشها در ساماندهی به نظام چینش طولی و عرضی موقعیتها و پایگاههای اجتماعی، اعتبارسنجی و مشروعیتدهی به آنها و تعیین و توجیه امتیازهای مادی و غیرمادی اختصاص یافته به آنها، نقش محوری دارند.
- مبنادهی به نظام پاداشها و تنبیهها: در هر جامعه معمولاً میزان التزام افراد به ارزشهای پذیرفتهشده و هنجارهای منبعث از آنها مجوز پاداش و تکریم و متقابلاً سرپیچی و تخلف و ناهمسویی با الزامهای ارزشی و هنجاری، در صورتی که فراتر از آستانه تحمل جامعه باشد، مجوز تنبیه، اعمال فشار و محرومیت خواهد بود. در این خصوص، تفاوت محسوسی میان پاداشها و تنبیهها رسمی و غیررسمی وجود ندارد، اگر چه انتساب اشکال رسمی به نظام ارزشی وضوح بیشتری دارد.
- تأمین نظم اجتماعی: تردیدی نیست که اولین شرط موجودیت یک جمع، توافق اعضای آن بر مجموعهای از اصول مشترک خواهد بود[۵۴]؛ از اینرو، اشتراک همه با اکثریت اعضای جامعه در پذیرش یک نظام ارزشی یا مجموعهای از ارزشهای بنیادین و محوری و بالتبع پذیرش زیرساختها و مشتقات آن و همچنین التزام همگانی به رعایت عملی مقتضیات آن در عرصههای مختلف زندگی اجتماعی؛ تدریجاً و به مرور زمان به شکلگیری نهادها، ساختارها، رویهها، الگوها، عاداتوارهها و قواعد مشترک در حوزه پندارها و کردارهای متنوع متناسب با ضرورتهای زیستی و بافت اجتماعی منجر خواهد شد و این خود شالوده و بنیاد اصلی یک نظم اجتماعی مستقر و دارای تعادل پویا را فراهم میسازد.
- تمایزبخشی به گروهها و جوامع مختلف: بنیادیترین و مشهودترین عنصر فرهنگی برای تمایزیابی جوامع و گروههای مختلف (از منظر فرهنگی)، نظامها با خردهنظامهای ارزشی پذیرفتهشده و مورد احترام آنهاست. تردیدی نیست که التزام قاطع به نظامهای ارزشی مختلف، هر چند به صورت ناخودآگاه، بیشترین زمینه، قویترین انگیزه و توجیهپذیرترین بهانه را برای تقابل و چالش میان گروههای مختلف فراهم میسازد.
- ایجاد آرامش و اطمینان روانی: ارزشها به ویژه ارزشهای اخلاقی و معنوی منبعث از تعالیم ادیان الهی، با اعطای جهانبینی واقعی و بسط افق دید انسان، پیوند دادن فرد به عوالم اعلا، معنیدار ساختن حیات، ترسیم نقشه راه و تعیین برنامه سلوک در عرصههای مختلف زندگی، هدایت در مسیر ارضای تمنیات و کششهای سیریناپذیر، ارائه طریق در نحوه کنار آمدن و رویارویی با مشکلات و مصائب گریزناپذیر روزگار، تشویق به خودسازی و سرکوب هواها و تمنیات زودگذر، برحذر داشتن از ابتلا به انحرافها و کژیها، ترغیب به بندگی مخلصانه خداوند و شکوفایی تدریجی ظرفیتهای وجودی، نوید دستیابی به سعادت جاودان و دهها و صدها دستورالعمل ریز و درشت دیگر؛ زمینه منحصر به فردی برای نیل به آرامش و اطمینان روحی و تلطیف فضای اجتماعی به عنوان کانونیترین منبع مولد انرژی جهت حرکت در مسیر تعالی و در امان ماندن از بحرانهای ویرانگر و سعادتسوز فراهم میسازند.
برخی جامعهشناسان به شمار دیگری از کارکردهای نظام ارزشی اشاره کردهاند که به دلیل اختصار از ذکر آن اجتناب میشود. گفتنی است ارزشها به عنوان تعبیرهای نمادین واقعیتها، در صورتی مؤثر خواهند بود که مقبولیت عمومی کامل و مطلق بیابند[۵۵].[۵۶]
مطلق یا نسبی بودن ارزشها
ارزشهای مطلق برای عموم انسانها - قطع نظر از تمایزها و اختصاصات مختلف - مطلوبیت دارد. همچون عدالت، آزادی، استقلال، و... که گاه تحت عنوان ارزشهای انسانی از آنها یاد میشود. ارزشهای نسبی به ارزشهایی اطلاق میشود که به تناسب ویژگیها، شرایط، اقتضائات و... به قلمرو خاصی محدود شده و معمولاً تحت تأثیر متغیرهایی همچون زمان، مکان، قومیت، جنسیت، جغرافیا، شغل، سن، تحصیل، موقعیت اجتماعی، و غیره آن تنوع یافته و دستخوش تغییر میگردند. ارزشهای مطلق که معمولاً تعداد آن در مقایسه از کمیت کمتری برخوردار است، ارزشهای کانونی، عام و جهانشمول بوده و مبنای اشتقاق بسیاری از فروعات ارزشی محسوب میشوند. این ارزشها تقریباً در همه نظامهای ارزشی هرچند با اشکال و صور مختلف و مصداقهای متنوع حضور داشته و قابلیت و امکان بالایی برای پذیرش و مقبولیت همگانی دارند. این ارزشها عمدتاً به دلیل ویژگیهای فرازمانی، فرامکانی، فرافرهنگی، فراملی، فرادینی، تحت تأثیر تنوعات موجود و متغیرهای محیطی، مطلوبیت ذاتی خود را از دست نمیدهند، هر چند ممکن است به مرور زمان، مفهوم و مصداق آنها، تحت تأثیر عوامل مختلف، دستخوش تغییر گردد و هر نظام ارزشی تصویر و تفسیر خاصی از آنها به دست دهد. نسبیتگرایی نیز در کاربردهای مختلف گاه به معنای توصیفی، گاه معرفتشناختی و گاه هنجاری به کار رفته است.
نسبیتگرایی توصیفی، محصول نتیجههای حاصل از گزارشهای توصیفی مردمشناسان و جامعهشناسان از نظامهای ارزشی متفاوت موجود در جوامع انسانی است. بر این اساس کمتر دو جامعهای را میتوان یافت که ارزشهای پذیرفته شده آنها بر هم انطباق داشته باشد. نسبیتگرایی معرفتشناختی با تکیه بر تنوع و تکثر نظامهای ارزشی موجود در جوامع و تحلیل گزارشهای توصیفی نتیجه میگیرد که گزارهها و نظامهای ارزشی به شدت تابع جهانبینیها، آرمانها، تمایلها، نگرشها، ایدئولوژیها، ترجیحهای فردی و اجتماعی و اوضاع و شرایط جوامع و فرهنگها بوده و با هیچ واقعیت عینی مستقلی ورای امور فوق ارتباط ندارند؛ از اینرو، نظامهای ارزشی به تبع زیرساختهای متنوع و تعدد جوامع انسانی متنوع و متعدد بوده و اشتراکهای فیالجمله آنها نیز تصادفی و اتفاقی بوده و از هیچ برنامهریزی آگاهانهای تبعیت نمیکند. طبق این دیدگاه، نظامهای ارزشی را باید به مثابه تافتههای جدابافته، واقعیتهای منحصر به فرد و غیر قابل مقایسه با یکدیگر ملاحظه نمود. بر این اساس، هیچ معیاری برای داوری در میان نظامهای ارزشی مختلف وجود ندارد.
نسبیتگرایی هنجاری نیز با تکیه بر دو نوع نسبیتگرایی فوق بر این باور است که به دلیل تنوع و تفاوت ارزشهای مورد قبول افراد و جوامع و نیز به دلیل فقدان مبنای عینی و واقعی برای ارزش ها؛ نمیتوان به رعایت مجموعهای از ارزشها با یک نظام ارزشی خاص توصیه و تأکید نمود، چه نظامهای ارزشی مختلف اعتبار یکسان داشته و با هیچ ملاکی نمیتوان یک نظام بر نظام دیگر ترجیح داد؛ از اینرو، هیچ معیار متقن و مقبولی برای داوری میان نظامهای ارزشی مختلف یا مقایسه یک گزاره ارزشی در یک فرهنگ با همین گزاره یا گزارههای مشابه در سایر فرهنگها وجود ندارد.
نسبیتگرایی ارزشی به ویژه در حوزه ارزشهای اخلاقی و برخی سطوح ارزشهای حقوقی، نقدهای زیادی را برانگیخته است که به دلیل ضیق مجال از ورود تفصیلی بدان آن اجتناب میشود. یکی از نویسندگان، در نقد نسبیتگرایی اخلاقی مینویسد: هر نظام اخلاقی به هر اندازه بخواهد خود را از داوریهای مطلق به دور نگه دارد، بدون التزام به یک یا چند داوری اخلاقی مطلق، نمیتواند نظریه اخلاقی مطلقی را ارائه دهد- هر چند اطلاق این نظریه در نسبیت مطلق اخلاق باشد - زیرا این حکم نظری که اخلاق مطلقاً نسبی است، خود حکمی مطلق است و مستلزم یک یا چند حکم اخلاقی مطلق نیز میباشد. مثل آنکه: باید تنها مطابق سلیقههای فردی یا توافق جمعی عمل کرد؛ نباید سلیقه یا فرهنگ جامعه خود را بر دیگران تحمیل کرد و... خلاصه آنکه نپذیرفتن هیچ حکم اخلاقی مطلق موجب آن میشود که نظریه نسبیت اساساً شکل نگیرد؛ و پذیرفتن هر حکم اخلاقی نیز به وضوح، ناقض خود نظریهای است که پذیرش هر حکم اخلاقی مطلق را نفی میکند[۵۷].[۵۸]
ارزشها و مفاهیم مرتبط
ارزش و باور
ارزشها به عنوان مجموعهای از عناصر بینشی و اعتقادی در مقایسه با سایر عناصر و مقولههای همسنخ از حیث نحوه وجود، چگونگی استنتاج، ویژگیها و اوصاف، موقعیت و جایگاه، نقش و کارکرد و نحوه اظهار؛ وضعیت متفاوتی دارند. از این میان اشتراک و تمایز آنها با عناصر یا نظام معرفتی موسوم به باورها و عقاید با جهانبینی، احتمالاً بیشتر از سایرین مورد بحث و گفتوگو قرار گرفته است. تردیدی نیست که این دو نیز همچون سایر عناصر معرفتی بهرغم اشتراک، تمایزهایی دارند که تشخیص آنها به لحاظ معرفتشناختی مهم خواهد بود. وجه اشتراک صریح آنها این است که باورها و ارزشها هر دو از مقولههای فکری و از مدرکات عقلی محسوب میشوند با این تفاوت که باورها از مدرکات عقل نظری و ارزشها از مدرکات عقل عملی شمرده میشوند. وجوه تمایز آنها این است که باورها ناظر به حوزه هستها و نیستها و ارزشها ناظر به حوزه بایدها و نبایدها هستند؛ باورها از سنخ توصیف و تبیین و ارزشها از سنخ توصیه و هنجاراند؛ باورها دارای حیثیت التفاتی و ناظر به واقعیت عینی، اما ارزشها معرف آرمانها، ایدئال، کمال مطلوبها و دارای واقعیت نفسالامری متمایزند. باورهای هستیشناختی خود از جمله عناصری هستند که غالباً موضوع گزارههای ارزشی واقع میشوند. ارزشها غالباً به خوب و بد، مفید و غیرمفید، مطلوب و نامطلوب تقسیم میشوند، ولی باورها غالباً به درست و نادرست، منطقی و غیر منطقی و معقول و غیرمعقول منقسم میگردند. هر گزاره ارزشی معمولاً به لحاظ وجود و تحقق، بقا و استمرار، موقعیتیابی در سلسله مراتب نظام ارزشی، پذیرش و تمکین، ترجیح در مقام بروز تزاحم، میزان التزام به رعایت عملی و... به یک یا چند و در مواردی به نظامی از باورهای متناسب و زیرساختهای معرفتی همخوان، وابسته و متکی است. ارتباط میان باورها و ارزشها تابعی از ارتباط چالش برانگیز هستها و نیستهاست. در هر حال، تردیدی نیست که هر نظام ارزشی به نظامی از باورهای هستیشناختی متناسب متکی خواهد بود[۵۹].[۶۰]
ارزش و نگرش
نگرش یا ایستار را غالباً روش نسبتاً ثابت فکر، احساس و رفتار فرد نسبت به افراد، گروهها، اشیا، رویدادها و پدیدههای محیطی تعریف کردهاند. نگرش نیز با مفهوم ارزش ارتباط تنگاتنگی دارد، هرچند چگونگی این ارتباط، وضوح مشخصی ندارد. این ابهام بیشتر آنجایی برجسته میشود که ارزش را نیز همچون نگرش مرکب از سه ضلع شناختی، عاطفی و رفتاری تلقی کنیم. علاوه اینکه، این دو در برخی ویژگیهای دیگر نیز همچون ذهنی بودن، جلوهنمایی در قالبهای مختلف، سنجشناپذیری [کمیتناپذیری]، اکتسابی بودن، پایداری نسبی و تغییرپذیری بطئی، پذیرش فردی و گروهی اشتراک دارند. در عین حال، تفاوتهایی نیز هرچند با وضوح کمتر میان آنها وجود دارد که در زیر به پارهای از آنها اشاره میشود: عمیق بودن سطح استقرار ارزشها در ساحت ذهن و روان در مقایسه با نگرشها، غلظت بعد عقلانی ارزشها در مقایسه با نگرشها، اطلاق یا قابلیت جهانشمولی طیف وسیعی از ارزشها در مقایسه با نسبیت غالب نگرشها، ثبات نسبی ارزشها در مقایسه با نگرشها، قابلیت بیشتر برای توجیهپذیری عقلانی در مقایسه با نگرشها، نقش کانونی ارزشهای پایه مورد قبول فرد در ایجاد و شکلدهی به نگرشهای او بهویژه در شرایط عادی، امکان مداخله آزمایشگاهی کمتر در مقایسه با نگرشها، کنترلپذیری کمتر در مقایسه با نگرشها، ایفای نقش کمتر در تعیین رفتار اجتماعی فرد در مقایسه با نگرشها و بالاخره، کلی و انتزاعی بودن ارزشها در مقایسه با عینی و مصداقی بودن نگرشها (= شخصی یا گروهی بودن آنها)[۶۱].
نکته دیگر اینکه ارزشها معمولاً بهواسطه نگرشها و از طریق تأثیرگذاری بر آنها، در فرایند تصمیمگیری فرد دخالت مییابند. در هر حال، نحوه ارتباط ارزش و نگرش نیز از جمله موضوعهایی است که سزاوار بحث عمیق و اتخاذ موضع مناسب است[۶۲].[۶۳]
ارزش و گرایش
ارزشها را گاه همان گرایشها و تمایلهای اساسی به سمت امور مطلوب و پسندیده یا اجتناب از امور نامطلوب و ناپسند؛ گاه معلول گرایشهای بنیادین و گاه عامل مؤثر در شکلگیری و شدت و ضعف گرایشها تعریف کردهاند. تردید نیست که ارزشهای اصیل و پذیرفته شده در یک فرهنگ، همواره با مجموعه باورها، گرایشها، ترجیحها و قواعد و الگوهای اجتماعی، ارتباط متقابل و گاه یکسویه دارند و معمولاً از طریق ترسیم و تکون چارچوب مرجع، فرد و جامعه را در موقعیتهای مختلف نظری و عملی هدایت میکنند. میلتون رو کیچ تفاوت میان ارزش و گرایش و نحوه ارتباط آنها سرا در قالب فهرست زیر توضیح داده است:
- گرایش، نظمدهی مجموعهای از باورهاست که به موضوع یا موقعیتی خاص اشاره دارد، در حالی که ارزش، باوری واحد و شامل گونهای از گونههای رفتار ترجیح داده شده یا یک هدف میشود.
- ارزش بر اشیا و موقعیتها متمرکز بوده و گرایش به موقعیت یا موضوعی مشخص.
- ارزش به مثابه معیار است، در حالی که گرایش چنین نیست. گرایشها بر تعداد اندکی از ارزشهایی مبتنی هستند که به منزله معیار قلمداد میگردند.
- تعداد ارزشهایی که فرد بدان پایبند است و در نظام ارزشیاش نظم مییابند، به آنچه که شخص آن را به وجود میآورد یا آن را از باورهایی که به شکلی از اشکال رفتار یا یک هدف تعلق دارند و فرا میگیرد، وابسته است؛ اما تعداد گرایشها به رویارویی او با موقعیتها یا چیزهای مشخص و محدود بستگی دارد؛ بنابراین گرایشها از نظر تعداد، از ارزشها بیشترند.
- ارزشها، موقعیت اصلی و مهمتری از گرایشها را در بنای شخصیت فرد و نظام معرفتی وی اشغال میکنند.
- مفهوم ارزش بیش از گرایش از پویایی برخوردار است، زیرا بدون واسطه با انگیزش مرتبط میشود، ولی گرایش چنین نیست؛ گرایشها از عوامل اساسی جهتدهنده رفتار شمرده نمیشوند.
- ارزشها، نقش اساسی در تحقق “من” و تحقق فرد ایفا میکنند، اما گرایشها همین کارکرد را در درجه پایینتری انجام میدهند[۶۴].
گفتنی است گرایش به یک ارزش نه لزوماً ناشی از یک حرکت صرفاً منطقی و عقلانی که همواره محصول ترکیبی از استدلال، شهود بیواسطه و کشش عاطفی است[۶۵]. برخی نیز بر آنند که گرایشها سطح نزدیکتر به رفتار را تشکیل میدهند و بعد انگیزشی در گرایش قویتر از ارزش است[۶۶]. ارتباط میان ارزش با خواست با میل نیز از جمله موضوعهایی است که معمولاً در ذیل بحث گرایشها یا نیازها از آن سخن میرود[۶۷].[۶۸]
ارزش و عاطفه
عواطف حالات انفعالی یا احساساتی مثبت و منفی هستند که از واکنشهای شناختی، فیزیولوژیکی و رفتاری نسبت به رویدادهای مربوط به هدفها یا انگیزهها ترکیب یافتهاند[۶۹]. تردیدی نیست که این حالات نقش محوری در اعمال و افکار ما ایفا میکنند. در زبان فارسی برای بیان هیجانها و عواطف از کلمات متعددی همچون محبت، عشق، نفرت، غرور، خشم، عصبانیت و ترس استفاده میشود. عواطف نیز مانند بیشتر انگیزهها غالباً از فرایندهای یادگیری و شناختی تأثیر میپذیرند. ارزشهای پذیرفته شده در مواردی به مثابه محرکهایی در برانگیختن عواطف متناسب مؤثر واقع میشوند و در مواردی نیز عواطف در سوقیابی ما به پذیرش و التزام به ارزشهای معین نقش انگیزشی و تحریکی ایفا میکنند. وابستگی عمیق به یک نظام ارزشی، به ویژه در صورتی که این نظام از پشتوانهها و زیرساختهای معرفتی متقن، منطق توجیهی قوی و قدسیت دینی برخوردار باشد؛ تدریجاً از قلمرو ذهن به کانون دل و از حوزه شناخت به حوزه احساس نفوذ کرده و به عواطف و احساسات عمیق فرد گره میخورد. در چنین شرایطی معمولاً انگیزه و اشتیاق درونی وافری برای تمکین اقتضائات و الزامهای متناسب با آن وجود دارد. باورمندی جدی و شور و اشتیاق درونی به ویژه اگر با ترغیب و تشویق بیرونی نیز توأم شود، افراد را به رفتارها و اقدامهای فوقالعادهای که معمولاً در شرایط عادی کمتر احتمال وقوع دارد، ترغیب و تحریک میکند. علاوه اینکه، اعضای جامعه معمولاً برای ارزشهایی که نقش محوری و کانونی در نظام فرهنگی و اجتماعی و بالاتر از آن در هدفها و غایتهای متعالی ایفا میکنند، سرمایهگذاری عاطفی بیشتری میکنند و آگاهانه و ناآگاهانه تعلق خاطر عمیقتری نسبت بدانها ابراز میکنند[۷۰].[۷۱]
ارزش و هنجار
محوریترین ارتباط در نسبتسنجی میان ارزش با مفاهیم ذیربط که در حوزه کنش اجتماعی نمود برجسته دارد، رابطه میان ارزش و هنجار است. ارزشها مبنای هنجارها (الگوها، مدلها یا قواعد کنش مطلوب) شمرده میشوند. هر هنجار اجتماعی مقبول معمولاً با ارجاع به یک یا چند ارزش، موجودیت یافته و توجیه میشود. ارزشها خود را از طریق هنجارها نمایان میسازند. هر هنجار معتبر به واقع یک ارزش تخصیص یافته و متعین است. به بیان دیگر، ارزشها تصورات کلی و انتزاعی از ایدئال، کمال مطلوبها و مطالبات اساسیاند. این مفاهیم و تصورات کلی هنگامی که بخواهند، تعین مصداقی یافته و به مثابه قواعد معیارین، رفتارها و کنشهای درونی و بیرونی افراد را جهت دهند، به هنجار و قاعده تبدیل میشوند؛ برای نمونه، احترام به قانون یک ارزش است، اما توقف پشت چراغ قرمز یک هنجار. به تعبیر برخی جامعهشناسان، ارزشها به سؤال “چه باید باشد” و هنجارها به سؤال “چه انجام شود” پاسخ میدهند[۷۲]. به بیان دیگر، ارزش یعنی حکم به اینکه “الف درست است” مبنای هنجار “تو باید الف را انجام دهی” قرار میگیرد[۷۳]. به بیان برخی: هنجار، قانون، قاعده یا اصلی است که هدف آن تنظیم رفتار بر اساس ارزشهاست. هنجار، کاربرد ارزشهای معین است[۷۴].
از اینرو، ارزشها مفاهیم کلی و مجرد و هنجارها قواعد رفتاری یا رهنمودهای عملی در موقعیتهای مختلف هستند. از این نسبتسنجی کلی که بگذریم، معمولاً ترسیم نحوه ارتباط میان یک یا مجموعهای از ارزشها با هنجارهای مشتق از آنها، آن چنان که در ابتدا به نظر میرسد، وضوح چندانی ندارد. در توضیح این ارتباط، دیدگاههای دیگری نیز مطرح شده که جهت اختصار از ذکر آن اجتناب میشود[۷۵]. نکته پایانی اینکه، مطلوبیت و بایسته بودن رعایت ارزشها بهویژه ارزشهای اساسی از یک سو و ارتباط تولیدی میان ارزشها و هنجارها و به عبارتی عینیت ارزشها در ضمن هنجارها از سوی دیگر، موجب شده است تا تخطی از هنجارها نیز همچون تخطی از ارزشها نکوهیده و سزاوار کیفر شمرده شود. از تحلیل نسبت میان ارزشها و هنجارها چنین بر میآید که جدایی هنجارها از ارزشهای زیرساختی و پشتیبان، زوال تدریجی مشروعیت آنها را به دنبال خواهد داشت و بالتبع حرمت و اعتبار اجتماعی و انگیزه التزام به آنها نیز تدریجاً تضعیف خواهد شد. کارگزاران جامعه نیز در صورت تمایل به حفظ و حمایت و توجیه کارکردی آنها، با مشکل مواجه خواهند شد.[۷۶]
ارزش و رفتار
رفتار عینیترین تجلی ارزش است. ارزش در مقایسه با عینیبودن رفتار، از ویژگی ذهنی، تجریدی، انتزاعی و در نتیجه کلی برخوردار است. ارزشها متضمن معیارهایی هستند که بر اساس آنها تمایل به یک رفتار و ترجیح و تحقق آن صورت میپذیرد. ارزش از طریق و با میانجی هنجار به رفتار و عمل تبدیل میشود، چه اینکه باور از طریق ارزش و سپس هنجار به عرصه رفتار راه مییابد. به عبارتی، رفتار نیز همچون گرایش، حاصل رویکردهای ارزشی است. ارزشها بعد از باورها و عقاید، به واقع عمیقترین لایه معرفتی در سلسله مراتب مبانی ذهنی رفتارها شمرده میشوند. رفتار در شرایط عادی تنها با ارجاع به ارزش، جهت، معنا، توجیه، تحقق و استمرار مییابد.[۷۷]
ارزش و اشیا
اشیا نیز متعلق و محمل ارزشها واقع میشوند و به بیان دیگر، ارزشها گاه از طریق الصاق و تعلقیابی به اشیا خارجیت ضمنی مییابند. عباراتی همچون: کتاب ارزشمند، ساختمان زیبا، فلز گرانقیمت، موسیقی مطبوع، اتومبیل مطمئن و... که روزمره در محاورات عموم به کار میروند، نمایانگر موضع ارزشی ما در برخورد با اشیا و پدیدههای مادی است. برخی از اندیشمندان برآنند که ارزشها نه مستقیماً، بلکه با واسطه “نیاز” و نقشی که اشیا در پاسخدهی به نیاز انسان و جلب رغبت او دارند، به آنها تعلق میگیرند[۷۸].[۷۹]
جامعهپذیری و نظام ارزشها
روانشناسان اجتماعی برآنند که هر فرد به عنوان عضوی از جامعه، از یک ساختار شخصیتی نسبتاً منحصربهفرد و کلیتی روانی - اجتماعی دارای ابعاد و ساحتهای مختلف برخوردار است. ساحتی از این نظام شخصیتی را باورهای ارزشی فرد یا انعکاس نظام ارزشی جامعه در روح و قوای ادراکی فرد تشکیل میدهد. از این ساحت، گاه به بعد ارزشی نظام شخصیتی تعبیر میشود. فرد از طریق یک فرایند مادامالعمر تحت عنوان جامعهپذیری و مشارکت اجتماعی، و از رهگذر کنش متقابل با دیگران در عرصههای مختلف زندگی اجتماعی و تجربیات ناشی از حضور در جمع و درگیر شدن در طیف گستردهای از تعاملهای فکری، احساسی و رفتاری؛ تدریجاً به مجموعه زیادی از بینشها، باورها، نگرشها، ارزشها، قواعد و الگوها، نمادها، احساسات و... که سرمایههای فرهنگی جامعه متبوع وی شمرده میشوند، دست مییابد. جامعهپذیری، در واقع، حلقه اتصال فرد با جامعه است.
ارزشهای اجتماعی نیز به عنوان بخشی جداییناپذیری از یک فرهنگ، از طریق این فرایند به دنیای ذهنی و روانی فرد انتقال یافته، به ساختار شخصیتی وی پیوند خورده و به بیان دقیقتر به بخشی از سرمایههای وجودی او تبدیل میشود. نظام ارزشی فرد، در واقع محصول تعامل دو جریان جامعهپذیری و فرایند انتقال از بیرون و نحوه دریافت و درونیسازی آنها توسط فرد از درون است. در هر جامعه، فرایند جامعهپذیری و انتقال فرهنگ عموماً و انتقال نظام ارزشها خصوصاً به عوامل و کارگزارانی محول شده که هر یک به تناسب موقعیت، در پیوستار حیات فرد، مسئولیت انتقال بخشی از این سرمایه معرفتی را عهدهدار شده است. مهمترین کارگزاران جامعهپذیری در جامعه موجود: خانواده، شبکه دوستان و آشنایان، مراکز آموزشی و تربیتی (از آمادگی تا دانشگاه)، کانونهای مذهبی، رسانههای جمعی، موقعیتهای شغلی، گروههای ورزشی، احزاب و تشکلات سیاسی و محیط عام میباشند که هر یک به تناسب در درونریزی بخشی از عناصر فرهنگی نقش دارند[۸۰].
بر اساس یک مدل هرمی و سلسله مراتبی، نظام فرهنگی جامعه و از جمله نظام ارزشها را میتوان در رأس هرم جای داد. در مرتبه بعد، این نظام در قالب نظام اجتماعی، نهادها، سازمانها و اجزای تشکیلدهنده آن ریزش کرده و به مثابه روح و محتوا در کالبد این مجموعه انعکاس مییابد و در رتبه سوم و از رهگذر فرایند جامعهپذیری و ارتباط فرد با جامعه، نظام فرهنگی نهادی شده در قالب نظام اجتماعی، تدریجاً به نظام شخصیتی فرد راه یافته و به بخشی از وجود او تبدیل میشود و در مرحله نهایی، این دریافتها خود را در قالب اجتماعی، نمایان میسازند. تردیدی نیست که قوام و استمرار یک نظام ارزشی تنها از طریق پیوستگی آن با نظام شخصیتی افراد و تبدیل آن به قاعده و الگوی جمعی پذیرفته شده رفتار در عرصههای مختلف زندگی فردی و اجتماعی ممکن خواهد شد.[۸۱]
ثبات و تغییر ارزشها
ارزشها، بهرغم ذهنیت غالب، از ویژگی پویایی و سیالیت کاملاً بر کنار نیستند. آنچه چنین تغییری را مستبعد و معارض با اقتضائات ذاتی ارزشها میانگارد، تسری و تعمیم ویژگی ارزشهای ذاتی و غایی به کل ارزشهای موجود در یک نظام ارزشی و عدم توجه به تنوع گونههای ارزشی است. در هر حال، تردیدی نیست که ارزشها بهویژه ارزشهای ابزاری در مقابل ارزشهای غایی، ارزشهای نسبی در مقابل مطلق، ارزشهای مادی در مقابل معنوی، ارزشهای حقوقی در مقابل اخلاقی و حتی برخی اشکال و صور ترجیحی و نهادی شده ارزشهای ذاتی همچون سایر عناصر فرهنگی به مرور زمان و تحت تأثیر عوامل مختلف هر چند به صورت بطئی و آهنگی نسبتاً آرام و نامحسوس دستخوش تغییر میشوند. عوامل متعددی در این تغییر اعم از علل ایجابی، زمینهای و تقویتکننده مؤثرند. وقوع تحولات ساختاری در جامعه، ظهور تغییرات فرهنگی، ورود موجهای فرهنگی ناهمگون به قلمرو استقرار یک نظام ارزشی، دستیابی به صور و اشکال تفسیری جدید از ارزشهای سنتی و پیشین، بیکارکردشدن یک ارزش در نتیجه تزاحمات ارزشی با وقوع تحولات ساختاری، ورود و جایگزینی ارزشهای جدید، عدم اهتمام تودهها به حفظ ارزشها در نتیجه وقوع تحولات فکری (نگرشی)، فرهنگی و اجتماعی؛ مخدوش شدن اعتبار برخی ارزشها در افکار عمومی و ذهنیت جمعی؛ از جمله این عواملاند. گفتنی است تغییر یک ارزش، گاه به معنای تغییر در جایگاه و موقعیت آن ارزش در سلسله مراتب ارزشهای موجود در یک نظام ارزشی است؛ برای نمونه، تبدیل یک ارزش عالی به یک ارزش دانی یا یک ارزش مطلق به یک ارزش نسبی یا بالعکس از این سنخ است. نکته دیگر اینکه گاه تغییر یک ارزش به معنای بیاعتبار شدن عملی بهرغم اعتبار ذهنی و نظری با فروکش کردن انگیزههای لازم برای التزام عملی به رعایت اقتضائات آن است. گفتنی است وقوع تحول در ارزشهای گوناگون، الزاماً به معنای وقوع تغییر در زیرساختها و مبادی نظری آنها نیست. نکته پایانی اینکه تغییر ارزشها لزوماً به وقوع تغییر در هنجارها و آیینهای منبعث از آن منتهی نمیشود.
شیلز در بیان عوامل مؤثر بر ثبات و تغییر ارزشها به نکات دیگری نیز توجه داده است[۸۲]. گفتنی است استعداد و ظرفیت تغییرپذیری در ارزشهای مختلف، متفاوت میباشد. برخی ارزشها در مقایسه آمادگی بیشتری برای تغییر دارند؛ برای نمونه: ارزشهای تمام موجود در حوزه روابط اجتماعی و فرهنگی جامعه همچون صداقت، تعهد و وفاداری که بیشتر ماهیت اخلاقی دارند، در مقایسه با ارزشهای موجود در حوزه روابط سیاسی و اقتصادی که بیشتر ماهیت ابزاری دارند؛ پایداری و مقاومت بیشتری در برابر تغییر دارند. این ارزشها به دلیل خصلت کانونی و ماهیت اظهاری، کاربرد و مرجعیت بیشتری در تعاملها و مناسبات اجتماعی انسانها دارند و این خود به عادی شدگی، ترجیح، تثبیت، و تبدیل آنها به بخش جداییناپذیری از ساختار فرهنگی جامعه کمک میکند. برخی از اندیشمندان، تغییر ارزشها را به وقوع تغییر در چارچوب مرجع آنها مستند دانستهاند[۸۳].
نکته دیگر در خصوص تغییر ارزشها، تغییراتی است که در ارزشهای مورد قبول افراد به تبع وقوع تغییرات در ساختار شخصیت آنها در مراحل و مقاطع مختلف سنی بهوقوع میپیوندد. شواهد تجربی چنین نشان میدهد که ارزشها در زندگی فردی نیز به موازات تجربه برخی تغییرات آشکار و پنهان در چرخه حیات فردی، دستخوش تغییر میشوند. سیر این تحول معمولاً از خصوصی به عمومی، از عینی به ذهنی و تجریدی، از سادگی به پیچیدگی و ترکیب و از ابزاری به غایی است؛ از اینرو، ارزشهای مورد اعتقاد و عمل افراد در مراحل آغازین عمر (کودکی) بیشتر ساده، خصوصی، عینی و ابزاری بوده و در مراحل بعد (به ویژه جوانی) بیشتر صبغه عمومی، نظری، پیچیدگی و غایی مییابند. توجه به این مهم، در برنامهریزیهای آموزشی و تربیتی در مراحل مختلف مؤثر خواهد بود. بدیهی است با استناد به اصل فوق، آموزش ارزشها در مرحله کودکی باید با بهرهگیری از ابزارها و الگوهای عینی و محسوس و متناسب با درجه آمادگی و توان ادراکی آنها صورت پذیرد و در مرحله جوانی این آموزش باید بیشتر به صورت نظری، تجریدی، کلی و غایی تعقیب شود[۸۴].[۸۵]
نهادی شدن ارزشها
ارزشهای اجتماعی نیز همچون سایر عناصر فرهنگی به مرور زمان و در پرتو ارجاعات مکرر هنجاری و التزامات عملی مستمر به صورت نهادی و تثبیت شده در خواهند آمد و به بخشی از واقعیت عینی اجتماعی تبدیل میشوند. تعبیر به شیئیت، چیزوارگی و تصلب عناصر فرهنگی در کلمات برخی جامعهشناسان، به این مرحله از تحقق و خصیصه نهادی شدن ناظر است[۸۶].
نهادیشدن علاوه بر تثبیتشدگی نسبی ارزشها، ضریب پایداری و مقاومت آنها در مقابل تغییرات را افزایش داده، اعتبار و اطمینان به صحت و اتقان آنها را بالا برده و اعضای موجود و نسلهای آتی را به پذیرش و تمکین مشتاقانه آنها ترغیب و تحریص میکند. روشن است که ارزشهای موجود در یک نظام ارزشی از شانس و موقعیت یکسانی برای نهادی شدن برخوردار نیستند. ارزشهای مطلق، غایی و جهانشمول در مقایسه با صور متقابل، استعداد بسیار بیشتری برای تثبیتشدگی و ماندگاری بهرغم پذیرش اشکال و مصداقهای متعدد دارند. اگر همه ارزشها را هم واجد درجهای از قابلیت تثبیتشدگی بدانیم بیشک، این خصیصه در همه ارزشها، یکسان و به یک اندازه نیست. نظام ارزشی برگرفته یا مورد تأیید دین نیز در صورت درونریزی شدن در ساختار شخصیتی و بنیادهای فکری و اعتقادی مؤمنان، پیوند خوردن با سایر عناصر فرهنگی غالب جامعه و تثبیت شدن در چارچوب نهادهای اجتماعی، امکان عینیتیابی، استمرار و تأثیرگذاری عمیق در سطوح فردی و اجتماعی را خواهد یافت[۸۷].[۸۸]
سلسله مراتب ارزشها
ارزشهای متنوع موجود در یک نظام ارزشی یا آرشیو یک فرهنگ، معمولاً از یک چینش خاصی که منطق آن غالباً وضوح چندانی ندارد، تبعیت میکنند؛ برای نمونه، در ادیان الهی، ارزشهای غیرمادی بر ارزشهای مادی؛ ارزشهای ذاتی بر ارزشهای ابزاری؛ ارزشهای غایی معطوف به جهان اخروی بر ارزشهای غایی این جهانی؛ ارزشهای مطلق بر ارزشهای نسبی؛ ارزشهای ناظر به مصالح جمعی بر ارزشهای ناظر به منافع و مصالح فردی؛ ارزشهایی که نیل بدان مستلزم تحمل هزینههای سخت در مقایسه با ارزشهای سهلالوصول؛ تقدم و رجحان یافتهاند. ماکس شلر در یک طبقهبندی نسبتاً عام، الگوی دیگری از سلسله مراتب رایج در نظامهای ارزشی به دست داده است[۸۹].[۹۰]
تحلیل نظری ارزشها
در خصوص خاستگاه، مفاد و مضمون، پشتوانه، منطق درونی، نقش و کارکرد، مطلق و نسبی، ثبات و تغییر و گونهشناسی ارزشها و... نظریههای مختلفی ارائه شده که به دلیل ضیق مجال، خوانندگان را به منابع مربوط ارجاع میدهیم. در خصوص ابتنای ارزشها به ویژه ارزشهای اخلاقی بر حسن و قبح عقلی و تحلیل آن[۹۱]؛ در خصوص نظریه احساسگرایی که ارزشها را مبین و معرف احساسات، هیجانها و تمایلهای انسان در مقام داوری در خصوص امور مختلف میداند نه نمایانگر واقعیتهای عینی[۹۲]. در خصوص نظریه جامعهگرایی که با فرض اصالت فلسفی جمع، رئالیسم جامعهشناختی و اعتقاد به وجود مستقل جامعه به عنوان یک هویت فرافردی و مستقل؛ خاستگاه همه باورداشتهای مشترک از جمله ارزشها و نحوه اجرایی شدن آنها را جامعه و روح جمعی میداند[۹۳]. در خصوص نظریه شهودگرایی که با ارجاع به تحلیلهای انسانشناختی و روانشناسی فلسفی، بداهت ارزشها و گزارههای ارزشی را دلیل کافی بر شهودی، وجدانی و سازگاری آنها با اقتضائات وجودی و تمایلهای اصیل انسان میانگارد[۹۴] و بالاخره در خصوص نظریه فطرتگرایی که منشأ ارزشها را به اقتضائات و ظرفیتهای وجودی و سازمان سرشتی انسان مستند میسازد[۹۵].[۹۶]
ضمانت اجرای ارزشها
هر جامعه برای عینیتیابی نظام ارزشی غالب و دارای مقبولیت همگانی یا اکثری، معمولاً مقدمات و تمهیداتی را متناسب با شرایط و امکانات خویش تدارک دیده و پشتوانهها و ضمانتهای اجرایی لازم را برای تحققیابی و جلوهنمایی آنها در ساحتهای مختلف زندگی فردی و اجتماعی و الزام قاطع همگان به رعایت باورمندانه و خودجوش آنها فراهم میسازد. چنین بسترهایی مستقیم و غیرمستقیم، زمینه تداوم، تعمیق، تثبیت، انتشار و انتقال میان نسلی ارزشها را تضمین میکنند. درونی شدن و پیوند خوردن آنها با ساختار وجودی افراد از طریق فرایند مستمر جامعهپذیری و تعلیم و تربیت اجتماعی، تأمین پشتوانههای معرفتی و توجیحی لازم برای باوراندن و متقاعد ساختن عموم به اهمیت، ضرورت، مطلوبیت و کارایی آنها در نظام اجتماعی، حصول عادت در پرتو الزام به رعایت مستمر آنها، ارجاعات جمعی، فشار هنجاری، انتظارات همگانی، حساسیت افکار عمومی و وجدان جمعی، نهادی شدن و تثبیت نسبی از طریق پیوند خوردن به بافت اجتماعی، نظارت و کنترل عوامل رسمی و غیررسمی، تعیین پاداشها و تنبیههای رسمی و غیررسمی، هزینهبر بودن مخالفت و سرپیچی و... بخشی از این عوامل و راهکارها محسوب میشوند[۹۷].
نظامهای ارزشی منبعث از ادیان الهی یا مورد تأیید آنها، علاوه بر عوامل فوق که تقریباً در همه جوامع عمومیت دارند؛ از عوامل تقویت کننده فرهنگی و اجتماعی دیگری نیز که بالطبع افزایش میزان التزام به رعایت آنها را موجب میشود، برخوردارند؛ برای نمونه، در اسلام اعتقاد به خداوند و نظارت و اشراف دقیق او بر همه ساحتهای وجودی انسان، اعتقاد به حیات اخروی و حسابرسی دقیق اعمال، اعتقاد به برتری و جایگزینناپذیری ارزشهای دینی، خوف از ابتلا به پیامدهای وضعی دنیوی و اخروی سرپیچی، خوف از محروم شدن از نتیجههای محتمل مترتب بر عمل به ارزشها، وجود نظامهای کنترلی و نظارتی عام نظیر ارشاد و هدایت، امر به معروف و نهی از منکر، خوف از طردشدن از جامعه مؤمنان، تنبیهها و مجازاتهای رسمی تعیین شده در قالب حدود و تعزیرات و... نیز زمینه جدیتری برای اجرایی شدن هرچه بیشتر ارزشها و التزام مؤمنان به رعایت آنها در عرصههای مختلف فردی و اجتماعی را فراهم میسازد.[۹۸]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ Value.
- ↑ Axiology...
- ↑ شرفالدین، سید حسین، ارزشهای اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص ۲۵.
- ↑ یحیی کمالی پور، عناصر ارتباطات بین فرهنگی و خاورمیانه، ص۱۰۲.
- ↑ نقل از: لاری. ا سامووار، ارتباط بین فرهنگها، ص۱۱۳؛ همچنین ر.ک: ژرژ گورویچ، اخلاق نظری و علم آداب، ص۱۳۲.
- ↑ جوئل شارون، ده پرسش از دیدگاه جامعهشناسی، ص۱۹۴.
- ↑ شرفالدین، سید حسین، ارزشهای اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص ۲۶.
- ↑ ر.ک: فرهنگ دهخدا و معین، ذیل واژه.
- ↑ esirable.
- ↑ آمار تیارسن، مطلوبیت مفاهیم و واژهشناسی در اخلاق و اقتصاد، ص۶۲.
- ↑ دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، درآمدی بر حقوق اسلامی، ص۱۷۶-۱۷۷.
- ↑ illiam K. Frankena; Value and Valuation, In The Encyclopedia of Philosophy; ۲۲۹..
- ↑ برای آگاهی بیشتر از حوزه مفهومی ارزش، گستره معنایی، موارد کاربرد آن، ر.ک: Jan W. Van Deth Elinor Scarbrough; The Impact of values; pp. ۲۱-۱۷. داوود فرامرزی، نظریه ساختاری مدمور ارزشهای شوارتز، ص۱۱۱ و ۱۱۵؛ سیدمحمدرضا جمشیدی، ارزش و ارزششناسی، ص۳۹۱؛ منوچهر محسنی، بررسی نگرشها، رفتارها و آگاهیهای اجتماعی و فرهنگی مردم تهران، ص۱۹؛ گی روشه، کنش اجتماعی، ص۷۶؛ ژان ون دث، چیستی ارزش، ص۱۱۵؛ آلن بیرو، فرهنگ علوم اجتماعی، ص۳۸۶.
- ↑ شرفالدین، سید حسین، ارزشهای اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص ۲۸.
- ↑ مصباح یزدی، محمد تقی، آشنایی با قرآن، ص۵۱.
- ↑ مصباح یزدی، محمد تقی، فلسفه اخلاق، ص۱۴.
- ↑ شرفالدین، سید حسین، ارزشهای اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص ۳۱.
- ↑ روبیژک، پل، ارزشهای اخلاقی در عصر علم، ص۳۳۲.
- ↑ سیدمحمدرضا جمشیدی، ارزش و ارزششناسی، ص۳۹۱.
- ↑ ر.ک: ن. آر پولانزاس، طبیعت اشیا و حقوق، ص۸۳؛ م. ی بوخنسکی، مقدمهای بر فلسفه، ص۹۱-۹۲؛ هارتمان به نقل از سید محمدرضا مدرسی، فلسفه اخلاق، ص۷۵؛ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ص۴۸۲، ۱۵۲-۱۴۴.David Detrner ; Freedom as a value ; pp
- ↑ سید محمدرضا مدرسی، فلسفه اخلاق، ص۶۵.
- ↑ جمعی از نویسندگان، درآمدی بر مبانی اندیشه اسلامی، ص۴۸.
- ↑ برای آگاهی بیشتر از جنبههای وجودشناختی ارزشها، همچنین ر.ک: Paul Grice; The conception of value; pp. ۹۳-۱۲۰.
- ↑ شرفالدین، سید حسین، ارزشهای اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص ۳۳.
- ↑ ر.ک: ژان ون دث، چیستی ارزش، ص۱۱۴؛ مهدی محسنیانراد، انقلاب، مطبوعات و ارزشها، ص۲۷.
- ↑ شرفالدین، سید حسین، ارزشهای اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص ۳۶.
- ↑ ابوالقاسم فنایی، دین در ترازوی اخلاق، ص۷۳.
- ↑ همچنین ر.ک: لئون مینار، شناسایی و هستی، ص۳۳۵-۳۳۶.
- ↑ ر.ک: جان مک کویری، تفکر دینی در قرن بیستم، ص۱۶۳.
- ↑ پیر دو کاسه، فلسفههای بزرگ، ص۱۲۴-۱۲۵.
- ↑ پیتر ورسلی، نظم اجتماعی، ص۴۷.
- ↑ پیتر ورسلی، نظم اجتماعی، ص۷۲.
- ↑ مصباح یزدی، محمد تقی، جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن، ص۱۴۹؛ همچنین ر.ک: محمدتقی جعفری، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج۲۲، ص۲۹۹ به بعد.
- ↑ دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، فلسفه تعلیم و تربیت، ح۴۳۷.
- ↑ ر.ک: لئون مینار، شناسایی و هستی، ص۳۳۳-۳۳۴.
- ↑ ر.ک: محمد خلیفه عبدالطیف، بررسی روانشناختی تحول ارزشها، می۵۸.
- ↑ ر.ک: امیل دور کیم، فلسفه و جامعهشناسی، ص۱۲۲.
- ↑ ر.ک: ابوالقاسم فنایی، دین در ترازوی اخلاق، ص۵۹ و ۱۱۳؛ جعفر سبحانی، حسن و قبح عقلی یا پایههای اخلاق جاودان، ص۱۲۰-۱۲۲؛ احمد حسین شریفی، خوب چیست؟ بد کدام است؟؛ ص۱۴۷ - ۲۰۱.
- ↑ فرامرز رفیع پور، آناتومی جامعه، ص۲۷۰.
- ↑ فرامرز رفیع پور، آناتومی جامعه، ص۲۷۱.
- ↑ ر.ک: ژرژ گورویچ؛ اخلاقی نظری و علم آداب، ص۱۲۸.
- ↑ فرامرز رفیع پور، آناتومی جامعه، ص۲۷۳.
- ↑ ر.ک: کارل ریموند پوپر، جستجوی همچنان باقی، ص۳۵۸؛ جیکوب برونوسکی، عقل سلیم علم، ص۱۴۰.
- ↑ همچنین ر.ک: مرتضی مطهری، تعلیم و تربیت در اسلام، ص۲۳۴-۲۳۵.
- ↑ شرفالدین، سید حسین، ارزشهای اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص ۳۸.
- ↑ ر.ک: و. ت استیس، گزیدهای از مقالات استیس، ص۱۲۵.
- ↑ محمد تقی نظرپور، ارزشها و توسعه، ص۱۱۲.
- ↑ توشیهیکو ایزوتسو، مفاهیم اخلاقی - دینی در قرآن، ص۲۳.
- ↑ شرفالدین، سید حسین، ارزشهای اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص ۴۵.
- ↑ ر.ک: چالمرز جانسون، تحول انقلابی، ص۴۲.
- ↑ ر.ک: گی روشه، مقدمهای بر جامعهشناسی عمومی، ص۹۱-۹۲.
- ↑ مسعود چلبی، جامعهشناسی نظم، ص۳۰.
- ↑ ر.ک: چالمرز جانسون، تحول انقلابی، ص۴۰.
- ↑ جی. اچ آبراهامز، مبانی و رشد جامعهشناسی، ص۸۵۵.
- ↑ چالمرز جانسون، تحول انقلابی، ص۳۶-۵۵.
- ↑ شرفالدین، سید حسین، ارزشهای اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص ۴۷.
- ↑ مصباح یزدی، محمد تقی، اخلاق در قرآن، ص۱۷۶؛ همچنین رک: سید احمد رهنمایی، درآمدی بر مبانی ارزشها، ص۸۲-۱۰۶.
- ↑ شرفالدین، سید حسین، ارزشهای اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص ۵۲.
- ↑ در خصوص ارتباط هستها و بایدها یا جهانبینی و ایدئولوژی، ر.ک: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲، ص۵۱-۶۲؛ مصباح یزدی، محمد تقی، خداشناسی، کیهانشناسی انسانشناسی، ص۴۳۴-۴۳۷؛ گلاک چارلز و رادنی استارک؛ تعریف جامعهشناختی از دین ص۲۴؛ محسن جوادی، رابطه هست و باید، ص۱۰۷-۱۴۷.
- ↑ شرفالدین، سید حسین، ارزشهای اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص ۵۴.
- ↑ ر.ک: مسعود آذربایجانی و دیگران؛ روانشناسی اجتماعی، با نگرش به منابع اسلامی ص۱۴۵.
- ↑ ر.ک: ژان ون دث؛ چیستی ارزش، ص۱۲۴.
- ↑ شرفالدین، سید حسین، ارزشهای اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص ۵۵.
- ↑ محمد خلیفه عبداللطیف، بررسی روانشناختی تحول ارزشها، ص۶.
- ↑ برای اطلاعات تکمیلی این بخش ر.ک: مهناز توکلی، ارزشها: مفاهیم و ابزارهای سنجش، ص۱۳۳.
- ↑ فرامرز رفیعپور، توسعه و تضاد، ص۷.
- ↑ ر.ک: محمد خلیفه عبداللطیف، بررسی روانشناختی تحول ارزشها، ص۵۵-۵۸؛ هرمال گیلبرت، در اخلاق و اقتصاد، ص۱۵۸؛ سید احمد رهنمایی، درآمدی بر مبانی ارزشها، ص۱۱۱-۱۳۳.
- ↑ شرفالدین، سید حسین، ارزشهای اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص ۵۷.
- ↑ علیاکبر شعارینژاد، نگاه نو به روانشناسی انسان سالم یا سری کوتاه در شخصیت انسان، ص۳۰۷.
- ↑ ر.ک: گی روشه، کنش اجتماعی، ص۸۱.
- ↑ شرفالدین، سید حسین، ارزشهای اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص ۵۸.
- ↑ مسعود چلبی، جامعهشناسی نظم، ص۵۷ و ۶۰.
- ↑ ن. ار پولانزاس، طبیعت اشیا و حنون، ص۷۳.
- ↑ هانری مندراس و ژرژ گورویچ، مبانی جامعهشناسی، ص۱۷۶ و ۳۷۶.
- ↑ ر.ک: گی روشه، کنش اجتماعی، ص۷۵؛ چالمرز جانسون، تحول انقلابی، ص۵۵.
- ↑ شرفالدین، سید حسین، ارزشهای اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص ۵۹.
- ↑ شرفالدین، سید حسین، ارزشهای اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص ۶۱.
- ↑ ر.ک: ژرژ گورویچ، اخلاقی نظری و علم آداب، ص۱۱۵.
- ↑ شرفالدین، سید حسین، ارزشهای اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص ۶۱.
- ↑ ر.ک: یان رابرتسون، درآمدی بر جامعه، ص۱۱۳.
- ↑ شرفالدین، سید حسین، ارزشهای اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص ۶۱.
- ↑ ادوارد شیلز، ارزشها و سنت، ص۱۲۱.
- ↑ ر.ک: برهان غلیون، دشمن فضیلت، تأملی در پدیده اخلاق در جامعه عربی، ص۲۶۰.
- ↑ همچنین ر.ک: ۵۴۰-۵۲۷.Jan Van Doth , W. Elinor Scarbrough ; pp.
- ↑ شرفالدین، سید حسین، ارزشهای اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص ۶۳.
- ↑ عبدالحسین نیک گهر، مبانی جامعهشناسی، ص۲۹۱.
- ↑ در خصوص عوامل مؤثر در تنهایی شدن ارزشها، ر.ک: سید احمد رهنمایی، درآمدی بر مبانی ارزشها، ص۱۹۷-۲۰۳.
- ↑ شرفالدین، سید حسین، ارزشهای اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص ۶۵.
- ↑ ر.ک: ژرژ گورویچ، اخلاقی نظری و علم آداب، ص۱۳۴.
- ↑ شرفالدین، سید حسین، ارزشهای اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص ۶۶.
- ↑ ر.ک: مصباح یزدی، محمد تقی، نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، ص۹۳-۱۰۴؛ جعفر سبحانی، حسن و قبح عقلی با پایههای اخلاق جاودان، ص۱۲۰- ۱۲۲.
- ↑ ر.ک: الف. جآیر، زبان، حقیقت و منطق، ص۱۴۵-۱۴۷.
- ↑ ر.ک: امیل دورکیم، فلسفه و جامعهشناسی، ص۷۸ و ۱۱۵.
- ↑ ر.ک: ویلیام کی فرانکنا، فلسفه اخلاقی، ص۲۱۵.
- ↑ ر.ک: مرتضی مطهری، فلسفه اخلاق، ص۱۲۶-۱۲۷؛ همو، ولاءها و ولایتها، ص۹۰-۹۱؛ همچنین برای کسب اطلاعات تفصیلی در خصوص نظریههای فوق و سایر نظریههای مطرح شده در این خصوص، ر.ک: مصباح یزدی، محمد تقی، نقد و بررسی مکاتب اخلاقی Wolfgang Kohler; The Place of value in a world of Futs; pp; ۳۵-۶۲..
- ↑ شرفالدین، سید حسین، ارزشهای اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص ۶۷.
- ↑ ر.ک: پیتر ورسلی، نظم اجتماعی، ص۷۲.
- ↑ شرفالدین، سید حسین، ارزشهای اجتماعی از منظر قرآن کریم، ص ۶۸.