تقیه در سیره معصوم

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۷ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۲:۴۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

این مدخل از زیرشاخه‌های بحث پاسداری از دین است. "تقیه" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل تقیه (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

تقیه و حفظ هویت شیعیان

مشی سیاسی امامان معصوم نشان می‌دهد که قیام و مبارزه برای دستیابی به قدرت سیاسی را غیر ممکن دانسته، یا دست‌کم به مصلحت اسلام و مسلمانان نمی‌دانستند، از این‌رو، رویکرد تقیه را برای حفظ جان و مال شیعیان خود مطرح کرده، خود نیز در مقام عمل بدان ملتزم شدند. اهمیت اتخاذ این رویکرد در زمانه‌ای که بسیاری از حاکمان جامعه، وجود آنان را در جامعه تهدیدی برای حکومت خود می‌‌دانستند و منتظر فرصت مناسب برای قلع و قمع شیعیان بودند، روشن‌تر می‌‌شود. از توصیه‌های آنان به پیروانشان، همچنین سیره عملی‌شان در برخورد با حکومت‌ها بر می‌‌آید که هدف اصلی آنان حفظ و حراست از شیعیان و ترویج تفکر شیعی به تناسب شرایط زمان و مکان بود تا در آینده شرایط مناسب دستیابی به قدرت سیاسی فراهم شود. منظور از تقیه، پنهان کردن عقیده واقعی خود در موضوع حکومت و آشکار نکردن هدف اصلی شیعیان مبنی بر لزوم قیام و مبارزه برای اسقاط حکومت‌های نامشروع است. با آنکه حکومت‌ها را نامشروع دانسته، منتظر فرصتی هستند تا حکومت را به جایگاه اصلی خود بازگردانند، با وجود این، به صورت آشکار از این عقیده و رویکرد سخن نمی‌گویند و از هرگونه اقدامی که این باور را برملا کند، پرهیز دارند[۱]. به تعبیر برخی از روایات، هدف از تقیه "حفظ دین و عقیده" است. شاید سفارش به حفظ اسرار ائمه در پاره‌ای از روایات ناظر به همین واقعیت باشد[۲].

تقیه در برخورد با حاکمان جور

ائمه(ع) گاهی برای حفظ جان خود و یارانشان در برابر ستم حاکمان جور تقیه می‌کردند. ایشان به گونه‌ای وانمود می‌کردند که گویا هیچ‌گونه اختلاف و ناسازگاری با سلاطین ندارند و در پی براندازی و اقدام علیه حاکمیت آنان نیستند. البته روشن است که تقیه به معنای تعطیلی فعالیت علیه نظام جور نیست، بلکه به معنای حرکت سرّی علیه حاکمیت ظالم است. در واقع، تقیه تنها تغییر تاکتیک و راهبرد است، نه سازش با مخالف و تسلیم شدن در برابر او. البته تقیه خود انواع و اقسامی چون خوفیه، مداراتیه و کتمانیه دارد که بحث ما بیشتر ناظر به نوع اخیر آن است[۳]. امام صادق(ع) در حدیثی به این مطلب اشاره کرده‌اند: “مؤمن در هر حال مجاهد است؛ زیرا او در دولت باطل به وسیله تقیه با دشمنان خدا می‌جنگد و در دولت حق با شمشیر”[۴]. در واقع، این حدیث شریف آشکارا دلالت می‌کند که تقیه نه تنها به معنای سکوت، رکود، چاپلوسی و مداحی ظالمان و فرصت‌طلبی نیست، بلکه خود نوعی جهاد و امر به معروف و نهی از منکر پنهانی است. در حقیقت، مؤمن با این اقدام زمینه پیدایش دولت حق را فراهم می‌کند که سرانجام در سایه آن، جهاد با کفار و دشمنان اسلام علنی خواهد شد[۵].

به هر حال، تقیه یکی از شیوه‌های ائمه(ع) در برابر حکومت حاکمان جور بوده است. امام صادق(ع) دراین باره می‌فرماید: “تقیه شیوه من و شیوه نیاکان من است و کسی که تقیه نمی‌کند ایمان ندارد”[۶]. اهل بیت(ع) افزون بر اینکه خود تقیه می‌کردند به پیروانشان نیز تقیه را سفارش می‌کردند. از امام موسی بن جعفر(ع) نقل شده که فرمودند: “فرمان‌برداریِ سلطان از سَرِ تقیه واجب است”[۷]. ائمه هنگام وجود خطر مالی و جانی، افزون بر امور سیاسی در امور عبادی نیز به تقیه توصیه می‌کردند.

گاهی نیز به افراد خاصی که در حکومت منسب‌های کلیدی داشتند، دستور می‌دادند که همانند دیگران وضو بگیرند و نماز بخوانند تا کسی به شیعه بودن آنان شک نبرد. هدف ایشان این بود که بتوانند به شیعیان خدمتی کنند. برای مثال، امام موسی بن جعفر(ع) در مقطعی به علی بن یقطین دستور دادند که برخی از تکالیف شرعی خود را همچون نماز و وضو همانند اهل سنت انجام دهد تا کسی به شیعه بودن او مشکوک نشود[۸]. امام این تکلیف را پس از آنکه خطر مرتفع شد، برداشتند. بسیاری از روایات نیز از سر تقیه صادر شده است. ائمه(ع) گاهی بنا به مصالحی، از جمله مصلحت حفظ جان شیعیان می‌کوشیدند حکم واقعی را آشکارا اظهار نکنند. بنابراین احکام را به گونه‌ای بیان می‌فرمودند که مخاطب می‌پنداشت حکم واقعی است. البته این نوع تقیه علل و عوامل متعددی داشته است که ما در این مجال خواهان بررسی آن نیستیم[۹].

آنچه بیان شد درباره تقیه کتمانیه بود؛ یعنی ائمه(ع) در واقع علیه حکام جائر، نه آشکارا، بلکه پنهانی فعالیت می‌کردند. اما گاهی ائمه(ع) بنا به مصالح و مقتضیات زمانی و مکانی خاصی، تقیه مداراتی پیشه می‌کردند. امیرالمؤمنین(ع) با آنکه مشروعیت خلفای زمان خود را مخدوش می‌دانست و معتقد بود خلافت از آن اوست و دیگران این حق را از وی سلب کرده‌اند، بردباری پیشه ساخت. ایشان در خطبه سوم نهج‌البلاغه دلیل آن را این‌گونه بیان می‌کند: “به خدا سوگند، فلان (ابوبکر) جامه خلافت را پوشید و می‌دانست خلافت جز مرا نشاید... چون چنین دیدم دامن از خلافت در چیدم... ژرف بیندیشیدم که چه باید، و از این دو کدام شاید؟ با دست تنها بستیزم یا صبر پیش گیرم و از ستیز بپرهیزم؟... چون نیک سنجیدم، شکیبایی را خردمندانه‌تر دیدم و به صبر‌گراییدم”[۱۰]. البته این‌گونه نبود که امام علی(ع) در طول مدت ۲۵ سال کناره‌گیری از قدرت در همه امور با خلفای وقت همکاری کند. ایشان در رفتار با خلفا سیاست‌های مختلفی را پیش گرفت؛ برای مثال از منتقدان سیاسی حمایت می‌کرد. خود نیز از عملکرد خلفا انتقاد می‌کرد. حتی از بیعت داوطلبانه خودداری ورزید، اما از مبارزه مستقیم با خلفا منصرف شد. به طور کلی ائمه(ع) در رفتار سیاسی خود از شیوه تقیه بنا به مصالحی استفاده کرده‌اند[۱۱].

تقیه در سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور

واژه تقیه در ادبیات عرب به معنای “خوف” و “خشیت”، “حذر” و “پرهیز” به کار رفته است[۱۲] و در اصطلاح دینی، به اظهار سخن یا انجام کاری بر خلاف معتقدات درونی گفته می‌شود که با انگیزه دفع ضرر از جان، مال، آبرو و یا حفظ موجودیت صورت می‌پذیرد[۱۳].

بر این اساس تقیه، یک دستورالعمل سیاسی است و نوعی پنهان‌کاری به شمار می‌آید. این امر در اعمال آدمی ظاهر می‌شود و در اعتقادات و باورهای قلبی انسان ظهوری ندارد. تقیه در مکتب اهل‌بیت(ع)، یک استراتژی مبارزاتی در رویارویی با دشمن است نه پشت به دشمن کردن و دست از مبارزه کشیدن. چنان که امام صادق(ع) به نقل از پدر بزرگوارش، تقیه را سپر مؤمن توصیف می‌کند[۱۴] یعنی وسیله‌ای که در میدان نبرد و در هنگام مبارزه با دشمن به کار می‌رود.

در روایتی از امام محمدباقر(ع) در مورد تقیه و شرایط آن چنین آمده است: تقیه به دلیل حفظ جان است، اما اگر ریخته‌شدن خون قطعی باشد، تقیه هم منتفی خواهد بود[۱۵]. تقیه از آن جهت اهمیت دارد که میان آن با اوضاع سیاسی شیعه در تاریخ اسلام، ارتباطی عمیق برقرار است. با نگاهی اجمالی به تاریخ سیاسی شیعه خواهیم دید که این اصل تا چه اندازه در حفظ و استمرار مواریث تشیع کاربرد داشته است. می‌توان گفت پیشوایان معصوم به جز در دوران کوتاهی از حاکمیت سیاسی خود که در مجموع به بیش از پانزده سال نمی‌رسد، در دوران تقیه به سر می‌بردند. پس از حادثه خونین کربلا و شهادت مظلومانه امام حسین(ع) و یارانش، وضعیت امنیتی شیعیان در سراسر سرزمین اسلامی سخت شد. در این شرایط ضرورت کاربرد چنین اصلی بیش از پیش احساس می‌شد؛ اگرچه تصور عمومی بر آن است است که در عصر امام باقر و امام صادق(ع) به دلیل انتقال قدرت از بنی‌امیه به بنی‌عباس، شیعیان در شرایط مناسب‌تری از نظر امنیتی قرار گرفتند، اما واقعیت امر آن است که در این دوره نیز هیچ‌گاه به طور کامل از شیعیان رفع اختناق نشد. حماد بن واقد کوفی که در دوره امام صادق(ع) می‌زیست، می‌گوید: با ابوعبدالله در راهی مواجه شدم، اما روی خود را برگرداندم و عبور کردم، سپس در فرصتی مناسب به خدمت ایشان رسیدم و عرض کردم: فدایت شوم من با شما مواجه می‌شوم، اما روی خود را بر می‌گردانم و عبور می‌کنم، مبادا اسباب گرفتاری و زحمت شما فراهم شود. امام صادق(ع) ضمن تأیید این عمل فرمودند: خدایت رحمت کند![۱۶].

این وضعیت همزمان با تثبیت پایه‌های خلافت عباسیان تشدید شد و فشار و اختناق بر شیعیان افزایش یافت. در چنین شرایطی رعایت اصل تقیه برای پیشوایان معصوم و پیروان ایشان اجتناب‌ناپذیر بود. در این بخش برای شرح این وضعیت ناگزیریم نگاهی گذرا بر دوره‌های مختلف عصر ائمه(ع) داشته باشیم.[۱۷]

سیمای کلی عصر تقیه در سیره سیاسی پیشوایان معصوم

در یک تقسیم‌بندی کلی می‌توان عصر حیات ائمه‌(ع) را به چهار دوره تقسیم کرد:

دوره حاکمیت سیاسی پیشوایان معصوم(ع)

این دوره حدود پانزده سال به طول انجامید. ده سال حاکمیت سیاسی رسول خدا(ص) در مدینه، چهار سال و نه ماه خلافت حضرت علی(ع) و کمتر از هفت ماه خلافت امام حسن مجتبی(ع).

دوره صبر و انتظار

این دوره فاصله ۲۵ ساله‌ای است که بلافاصله پس از رحلت رسول خدا(ص) آغاز شد و تا خلافت حضرت علی(ع) به طول انجامید. امام علی(ع) در بخشی از خطبه شقشقیه این دوره را به وضعیتی تشبیه می‌کند که استخوانی در گلو و خاری در چشم بود، در چنین شرایطی انسان چاره‌ای جز صبر و انتظار ندارد[۱۸]. نقش امیرمؤمنان علی(ع) در این دوره، برخورد اصلاحی، ارشادی و نظارت بر روند امور و جریانات، همراه با صبر و انتظار بود.

دوره تلاش کوتاه‌مدت جهت تشکیل حکومت اسلامی

این دوره بیست ساله از صلح امام حسن(ع) و در سال ۴۱ هجری آغاز شد و در سال ۶۱ هجری خاتمه یافت. این دوره که نیمی از آن در زمان امامت امام حسن(ع) و نیمی دیگر در زمان امامت امام حسین(ع) سپری شد، دوره حساسی است که شرح و تفصیل آن مجال دیگری را می‌طلبد، اما به طور اجمال اشاره می‌شود که به دلیل آماده نبودن فضای سیاسی حاکم بر آن دوره، پیشوای معصوم ناگزیر شد با طاغوت زمان ـ معاویه ـ بنا به مصالحی صلح کند تا ضمن برطرف شدن خطر اختلاف و فروپاشی صفوف مسلمانان، زمینه تشکیل حکومت اسلامی فراهم شود.

دوره برنامه‌ریزی بلند مدت جهت آماده‌سازی جامعه برای استقرار حکومت حق

این دوره از امامت امام سجاد(ع) آغاز می‌شود و تا آغاز غیبت به طول می‌انجامد. در طول این مدت دویست ساله فراز و نشیب‌های فراوانی به وجود آمد، اما در مجموع، اصل تقیه حاکمیت داشت و پیشوایان معصوم به جای برپایی قیام مسلحانه، به روش‌های دیگری راه مبارزه با حاکمان ستمگر و غاصب را در پیش گرفتند. این دوره به پنج بخش قابل تقسیم است که به طور اجمال به آنها اشاره می‌شود:

  1. دوره امامت امام سجاد(ع) (۶۱ - ۶۵ هجری): امامت امام سجاد(ع) در نخستین روزهای سال ۶۱ هجری و در روز عاشورای حسینی پس از شهادت پدر بزرگوارش، امام حسین(ع) آغاز شد. با توجه به وضعیت امنیتی بسیار سخت پس از واقعه کربلا، مهم‌ترین اقدام امام سجاد(ع) در این دوره زنده نگه‌داشتن یاد و خاطره شهادت امام حسین(ع) در میان مردم بود، ایشان از هر فرصتی برای این مهم بهره می‌گرفت و در عین مراعات اصل تقیه، در پوشش دعا و مناجات حقانیت و مظلومیت سیدالشهداء(ع) و اهداف و برنامه‌های آن حضرت را در میان مردم زنده می‌کرد و راه خود را در مسیر تحقق و برپایی حکومت حق و مبارزه با ظلم تداوم می‌بخشید. ایشان همچنین با خرید بندگان، تربیت و سپس آزاد کردن آنان، در تبلیغ دین و انجام رسالت الهی خود در میان مردم کوشید.
  2. عصر امام باقر و امام صادق(ع) (۹۵ - ۱۴۸ هجری): با توجه به آنکه قدرت در عصر امام باقر و امام صادق(ع) از بنی‌امیه به بنی‌عباس انتقال یافت، از این روی این عصر، نقطه عطفی در تاریخ اسلام جهت گسترش فرایند معارف اهل‌بیت(ع) و تربیت شاگردان بسیار توسط این دو امام بزرگوار به شمار می‌آید. تضعیف قدرت بنی‌امیه و انتقال حکومت به بنی‌عباس، فرصت مناسبی را در اختیار امام باقر و امام صادق(ع) قرار داد تا بیشتر به نشر معارف اهل‌بیت(ع) بپردازند و توان علمی تشیع را تقویت کنند، اما با توجه به آنکه برخلاف آشکار شدن نشانه‌های افول قدرت بنی‌امیه، هنوز فضای مناسبی برای مبارزه‌های سیاسی با حاکمیت و بازگشت قدرت سیاسی به اهل بیت(ع) فراهم نشده بود، اصل تقیه در این عصر نیز به عنوان یک محور اصلی مورد توجه قرار گرفت.
  3. عصر امام موسی کاظم(ع) (۱۴۹ - ۱۸۳ هجری): حیات امام موسی بن جعفر(ع) با سه حاکم جور هم‌زمان بود که عبارتند از: منصور دوانیقی، هادی عباسی و هارون‌الرشید. در این دوران با دوچندان شدن فشارها و محدودیت‌ها بر امام معصوم و شیعیان ایشان، مبارزه امام با دستگاه خلافت در پوشش تقیه و به صورت مخفی ادامه یافت. ارتباط شیعه و راویان با امام کاظم(ع) که بیشتر اوقات در زندان به سر می‌برد، در نهایت سختی و پنهان‌کاری انجام می‌گرفت. امام کاظم(ع) برای پاسداری از مکتب اهل‌بیت(ع) تشکیلات سازمان وکلا را گسترش داد و با استفاده از شاگردان تربیت‌یافته مکتب امامت، با رعایت اصل مخفی‌کاری و تقیه، به مبارزه خود ادامه داد.
  4. عصر امام رضا(ع) (۱۸۳ - ۲۰۲ هجری): امام رضا(ع) در سال ۱۴۸ هجری هم‌زمان با سال شهادت امام صادق(ع) در مدینه به دنیا آمد. ایشان سی‌و‌پنج سال داشت که پدر بزرگوارش در زندان هارون به شهادت رسید. امامت ایشان هم‌زمان با حاکمیت دو حاکم جور بود، یعنی هارون و مأمون عباسی، مأمون برای زیر نظر گرفتن فعالیت‌های سیاسی امام و مشروعیت بخشیدن به حکومت غاصبانه خویش، آن حضرت را از مدینه به مرو آورد و ایشان را به عنوان ولی‌عهد خویش معرفی کرد، اما نتوانست این اقدام ریاکارانه را بیش از یکسال تحمل کند و در نهایت، امام رضا(ع) را در ۵۴ سالگی مسموم کرده و به شهادت رساند. ایشان گرچه به ظاهر ولی‌عهد مأمون بود، ولی هرگز از مبارزه با حاکمیت جور باز نایستاد. هدایت و رهبری شیعیان در قالب سازمان وکالت، عدم پذیرش مسئولیت‌های حکومتی و همچنین مبارزه مخفیانه با مأمون عباسی تا لحظه شهادت، از جمله اقدامات سیاسی ایشان در مبارزه با حاکمیت جور به شمار می‌آید.
  5. عصر امام جواد، امام هادی و امام حسن عسکری(ع) (۲۰۳ - ۲۶۰ هجری):
    1. امام جواد(ع): مأمون عباسی شیوه منافقانه و خصمانه خود را در برخورد با امام جواد(ع) نیز ادامه داد. وی در ظاهر و برای مصون ماندن از خشم شیعیان، به ایشان ابراز محبت می‌کرد و حتی دخترش – ام‌الفضل - را نیز به عقد امام در آورد، اما در حقیقت دختر مأمون برای جاسوسی وی و تحت‌نظر قراردادن امام به خانه آن حضرت رفت و در نهایت نیز عامل شهادت امام جواد(ع) شد. امام نهم در شهرهای مختلف نمایندگان و وکلایی داشت. آنان رابطه تشکیلاتی با امام داشتند و ارتباطات لازم میان امام و مردم را تسهیل می‌کردند. پس از مرگ هارون، معتصم عباسی به خلافت رسید و امام جواد(ع) دو سال آخر عمر شریفش را در دوره معتصم گذراند. معتصم برای زیر نظر داشتن عملکرد امام، در نامه‌ای به عبدالملک دستور داد تا امام جواد(ع) را از مدینه به بغداد تبعید کند. معتصم، چنان محیط ارعاب و خفقانی بر آن دوره حاکم ساخته بود که شیعیان را به بهانه ابراز علاقه به اهل‌بیت(ع) یا رابطه با امام جواد(ع) دستگیر و زندانی می‌کرد. با وجود این، هرگز نتوانست امام جواد(ع) را از مخالفت و مبارزه با دستگاه حاکم باز دارد تا در نهایت آن حضرت به شهادت رسید.
    2. امام هادی(ع): با آغاز امامت امام دهم، سخت‌گیری‌ها و فشارهای زمامداران عباسی بر ضد پیشوایان معصوم و پیروان اهل‌بیت(ع) افزایش یافت. امام هادی(ع) در طول بیش از سه دهه از دوران امامت خود، با چند تن از خلفای بنی‌عباس همچون معتصم، واثق، متوکل، منتصر، مستعین و معتز معاصر بود. ایشان تا بیست‌سالگی در مدینه بود و سپس تا پایان عمر خود در سامرا به سر برد. در این دوره محدودیت‌ها و کنترل‌های حاکمان ستمگر افزایش و به همان نسبت، ارتباط مستقیم امام با مردم کاهش یافت. این ارتباط بیشتر از طریق سازمان وکلا و ارسال نامه انجام می‌گرفت. در این دوره آزار و اذیت، تبعید، حبس و یا اعدام پیروان اهل‌بیت(ع) فزونی یافت و خود امام نیز در سختی و کنترل شدید قرار داشت. کینه‌توزی متوکل نسبت به خاندان اهل بیت(ع) به آنجا رسید که در سال ۲۳۶ هجری به والی مصر دستور داد آل ابوطالب را از آن منطقه بیرون کند؛ همچنین دستور داد به هر طریق ممکن، مانع از زیارت شیعیان از بارگاه امام حسین(ع) شده و در نهایت دستور داد قبر مطهر و آثار آن را تخریب کنند به گونه‌ای که می‌نویسند، آن زمین را شخم زدند و به زراعت در آن پرداختند.
    3. امام حسن عسکری(ع): در دوره امامت پیشوای یازدهم، حساسیت دستگاه سیاسی حاکم به اقدامات حضرت به اندازه‌ای شد که گاه شیعیان مجبور بودند در مسیر حرکت امام به دربار عباسی مدت‌ها منتظر بنشینند تا هنگام عبور آن حضرت، لحظاتی ایشان را زیارت کنند و یا با ایماء و اشاره سخن بگویند. به نوشته برخی منابع، وضعیت به گونه‌ای بود که گاهی حضرت، مردم را از همین مقدار ارتباط نیز منع می‌فرمود[۱۹]. بیشتر ارتباطات از طریق سازمان وکالت و انتقال نامه‌ها و مراسلات شیعیان به امام یا به عکس صورت می‌گرفت، اما همین نیز در نهایت با سختی، مشقت و حفظ جوانب احتیاط انجام می‌شد. به طوری که گاهی امام، نامه‌هایی را در درون چوب‌های میان‌تهی جاسازی و برای شیعیان ارسال می‌کرد[۲۰]. گفتنی است همین شرایط سخت تقیه و پنهان‌کاری در دوران غیبت صغری نیز ادامه یافت، چنان که حسین بن روح، وکیل سوم ناحیه مقدسه، مدت‌ها دستگیر و زندانی بود[۲۱]. بنابراین تقیه، اصلی است که در بیشتر دوره‌های حیات پیشوایان معصوم کاربرد داشته است اما همان‌طور که گذشت، این اصل یک استراتژی خاص سیاسی و به عنوان یک روش مبارزاتی به حساب می‌آمد و در هیچ مقطعی مبارزه با دشمنان و حاکمان ستمگر فراموش نشد..[۲۲]

سکوت و عدم قیام

یکی دیگر از روش‌ها در سیره سیاسی پیشوایان معصوم در دوران حاکمیت جور، اتخاذ سیاست سکوت بود. منظور از سکوت در این مجال، ترک قیام و عدم اقدام به مبارزه مسلحانه با نظام حاکم است؛ در غیر این‌صورت همان‌گونه که گذشت، اصل مبارزه از اصولی است که در هر عصری و از سوی همه ائمه اطهار(ع) با شیوه‌های مختلف به کار گرفته می‌شد و افزون بر آن معصومان(ع) نیز در مقاطع گوناگون برای احقاق حقّ خویش در حد لزوم تلاش می‌کردند. در بررسی سیره سیاسی ائمه اطهار به این واقعیت خواهیم رسید که سکوت و عدم قیام ایشان، اقدامی حساب‌شده و منطقی بود که می‌توان دلایل آن را چنین شمرد:

علم امام: پیش از هر امر باید به این نکته توجه داشت که امام معصوم، دانش خود را از سرچشمه وحی دریافت می‌کند و به حال و آینده با تمام جزئیات و لوازم آن آگاه است. از این‌رو خطایی در تصمیم‌گیری او قابل تصور نخواهد بود؛ چراکه او به تکالیف و وظایف خویش به نیکی آگاه است. اسیر جوّ سیاسی و اجتماعی روز نمی‌شود، بلکه با استفاده از علم الهی خویش، راهی را برمی‌گزیند که مورد رضای خدا و سبب صیانت از دین او و در راه مصلحت اوست. بر این اساس، سخن یا سکوتش و قیام یا ترک قیامش، همه حساب‌شده و معنی‌دار است. یحیی بن زید، فرزند زید بن علی بن الحسین و برادرزاده امام باقر(ع) است و پس از شهادت زید، راه پدر را ادامه داد و سرانجام نیز در همین راه به شهادت رسید. روزی برخی از او درباره اقدام زید به جهاد و عدم اقدام امام باقر و امام صادق(ع) در این موضوع و این که کدام عمل درست‌تر بود، پرسش‌هایی را مطرح کردند. وی در پاسخ چنین گفت: ما علم و دانش داریم ولی با این تفاوت که آنچه را ما می‌دانیم، آنها نیز می‌دانند ولی آنچه را که آنها می‌دانند، ما نمی‌دانیم[۲۳].

رعایت مصلحت و حفظ اتحاد اسلامی: مهم‌ترین اصل نزد پیشوایان معصوم حفظ اصل اسلام بود. اگر قیام مسلّحانه پیشوای معصوم، اصل اسلام را در معرض خطر قرار دهد، در این‌صورت مصلحت حفظ اسلام اقتضا می‌کند که اسلام باقی بماند، اگر چه جائران در رأس قدرت و حکومت قرار داشته باشند. در این زمینه شاید بتوان به واقعه‌ای در مورد یکی از قضاوت‌های حضرت علی(ع) اشاره کرد. در دعوایی میان مادر واقعی یک نوزاد، زنی که ادعای مادری آن نوزاد را داشت، حضرت این‌گونه قضاوت کرد: برای خاتمه دعوا، لازم است نوزاد را به دو نیمه کنیم. مادر واقعی در اینجا به سرعت از ادعای خود صرف‌نظر کرد و حاضر شد نوزاد را به زنی که مدعی بود این نوزاد از آنِ اوست، تحویل دهد[۲۴]. از این قضاوت که حضرت علی(ع) با تیزبینی آن را مطرح کرد مشخص شد مادر واقعی به مصلحت طفل که در مرحله اول زنده‌ماندن اوست، می‌اندیشد. برجسته‌ترین هدف سیاسی پیشوایان معصوم در دوره‌های مختلف، حفظ جامعه اسلامی از خطر نابودی و روشن نگه‌داشتن چراغ اسلام در کوران حوادث بوده است. بدیهی است که آنان از رویارویی مسلحانه با حاکمان ستمگر و به شهادت‌رسیدن در این راه هیچ هراسی نداشتند، اما لازم بود که با درایت و تیز بینی، مبارزات سیاسی را بر اساس شرایط موجود شکل داده و اوضاع را از همه جوانب در نظر داشته باشند، زیرا قیام و شهادت در هر شرایطی به نفع اسلام رقم نمی‌خورد. امام علی(ع) در خطبه ۱۱۹ نهج‌البلاغه ضمن برشمردن دلایل صبر و سکوت خویش می‌فرماید: “به خدا سوگند، اگر بیم وقوع تفرقه میان مسلمانان و بازگشت کفر و تباهی دین نبود، رفتار ما با آنان به نحو دیگری بود”. ابن ابی‌الحدید در ذیل خطبه ۶۵ می‌نویسد: یکی از فرزندان ابولهب اشعاری مبتنی بر فضلیت و ذی حق‌بودن علی(ع) و بر ذمّ مخالفانش سرود علی(ع) او را از سرودن این‌گونه اشعار - که در واقع نوعی تحریک و شعار بود - نهی کرد و فرمود: «سَلَامَةُ الدِّينِ‏ أَحَبُّ‏ إِلَيْنَا مِنْ غَيْرِهِ»: برای ما سلامت اسلام و اینکه اساس اسلام باقی بماند، از هر چیز دیگر محبوب‌تر و با ارزش‌تر است[۲۵]. آن حضرت همچنین در یکی از نامه‌های خود به مالک‌اشتر ضمن شرح تصمیم خود مبنی بر عدم بیعت ابتدایی با خلفا و سپس بیعت با آنان می‌فرماید: من اول دستم را پس کشیدم تا آنکه دیدم گروهی از مردم از اسلام برگشتند و مردم را به محو دین محمد(ص) دعوت می‌کنند، ترسیدم که اگر در این لحظات حساس، اسلام و مسلمانان را یاری نکنم، خرابی یا شکافی در اساس اسلام خواهم دید که مصیبت آن بر من، از مصیبت از دست‌رفتن چند روزه خلافت بسی بیشتر است[۲۶].

کمبود یاران واقعی و فداکار: شکی نیست که پیشوایان معصوم در هر دوره‌ای دارای یاران متعدد و شیفتگان بسیار بودند، اما از این‌همه یاران و محبان اسمی، پیروان مخلص و مطیعان محض اندک بودند. بسیاری از یاران ایشان تا هنگامی با آنان همراهی می‌کردند که جان و مال و جایگاه خود را در خطر نمی‌دیدند و از این‌رو مشاهده می‌کنیم همین یاران، امام علی(ع) را به خانه‌نشینی مجبور کردند. در زمان حکومت ایشان وی را به پذیرش حکمیت مجبور کردند، در زمان حکومت امام حسن(ع) آن حضرت را به انعقاد صلح با معاویه مجبور ساختند، در زمان امام حسین(ع) پس از دعوت او به کوفه، چون جان خویش را در معرض خطر دیدند، او را رها کردند و... قیام مسلحانه پیشوایان معصوم در آن شرایط حساس، به یاران فداکار، متعدد و مطیع محض نیازمند بود. داستان ملاقات سهل خراسانی با امام صادق و اعتراض وی از آن حضرت مبنی بر عدم قیام ایشان داستانی مشهور است: سهل خراسانی از امام صادق(ع) پرسید: چرا قیام نمی‌کنید با اینکه صد هزار شمشیر زن، یار و یاور دارید؟! امام صادق(ع) برای آنکه او را به اشتباه خود متوجه سازد، چنین دستور داد: برو درون آتش تنور بنشین. وی ملتمسانه از امام می‌خواست او را از انجام این عمل معاف دارد. در همین هنگام هارون مکی وارد شد؛ امام همین دستور را به او فرمود و او بی‌درنگ و بدون آنکه دلیل آن را بپرسد و به چون و چرا بپردازد، به داخل تنور رفت. در این هنگام امام با سهل درباره اوضاع خراسان به گفت‌وگو پرداخت و پس از مدتی به سهل فرمود: برخیز و درون تنور را نگاه کن. او برخاست و دید هارون با آرامش درون تنور نشسته است. امام صادق(ع) فرمود: مانند این شخص چند نفر در خراسان وجود دارد؟ سهل گفت: سوگند به خدا حتی یک نفر نیز وجود ندارد. سپس امام صادق(ع) فرمود: پس ما در این شرایط چگونه قیام کنیم؟ ما خود، به وقت قیام آگاه‌تریم[۲۷]. از این حکایت معلوم می‌شود یاران راستینی که در خط فکری پیشوایان معصوم و خاندان رسالت بوده و قیام را به بیراهه نکشانند، به راستی اندک بودند.

حاکمیت استبداد و خفقان شدید: یکی دیگر از دلایلی که پیشوایان معصوم(ع) را به اتخاذ سیاست صبر و سکوت و ترک قیام وامی داشت، رعب و اختناق شدیدی بود که در جامعه حکم‌فرما شده بود. حاکمان جبار و ستمگر، کنترل و تسلط شدیدی بر اوضاع داشتند. کوچک‌ترین حرکت از دید جاسوسان حکومت پنهان نمی‌ماند، شیعیان و پیشوایان معصوم مجبور بودند در پشت سپر تقیه مبارزه کنند و... در چنین شرایطی هرگونه جنبش و حرکت مسلحانه‌ای پیشاپیش به شکست محکوم بود.

عمل به وصیت پیامبر(ص): امیرمؤمنان علی(ع) در روایتی با اشاره به حدیثی از رسول خدا(ص) علت تسلیم شدن خویش در برابر خلافت خلفا را چنین بیان می‌کند: رسول خدا(ص) مرا به پیمانی متعهد کرد و فرمود: ای پسر ابوطالب! پیشوایی و رهبری امت من در حقیقت از آنِ توست. اگر مردم به‌درستی و بدون نزاع و درگیری ولایت تو را پذیرفتند، در امر حکومت قیام کن و اگر درباره تو اختلاف کردند، خود واگذار، خداوند برای تو گشایشی قرار خواهد داد[۲۸]. تمامی پیشوایان معصوم(ع) به این توصیه پیامبر(ص) عمل کردند و چون در بیشتر دوره‌ها مردم به اتفاق و بدون نزاع و درگیری، برای تحقق حاکمیت سیاسی پیشوای معصوم قیام نکردند، ایشان نیز به جز سالیان اندک، در رأس قدرت سیاسی به‌طور رسمی قرار نگرفتند»[۲۹]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. تقیه در امور عقیدتی را هم این‌گونه تعریف کرده‌اند: التقية كتمان الحق و ستر الاعتقاد فيه و مكاتمة المخالفين و ترك مظاهرتهم بما يعقب ضررا في الدين أو الدنيا و فرض ذلك إذا علم بالضرورة أو قوي في الظن فمتى لم يعلم ضررا بإظهار الحق و لا قوي في الظن ذلك لم يجب فرض التقية (شیخ مفید، تصحیح اعتقادات الامامیه، ص۱۳۷).
  2. ورعی، سید جواد، درسنامه فقه سیاسی، ص111، 112.
  3. برای مطالعه بیشتر در این باره، ر.ک: تهرانی، علی، تقیه در اسلام.
  4. «وَ الْمُؤْمِنُ مُجَاهِدٌ لِأَنَّهُ يُجَاهِدُ أَعْدَاءَ اللَّهِ تَعَالَى فِي دَوْلَةِ الْبَاطِلِ بِالتَّقِيَّةِ وَ فِي دَوْلَةِ الْحَقِ بِالسَّيْفِ‌» (محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، علل الشرائع، ج۲، ص۴۶۷؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۱۶، ص۲۰۹).
  5. ر.ک: سیداحمد طیبی شبستری، تقیه، امر به معروف و نهی از منکر در اسلام، ص۱۲-۱۳؛ به نقل از: محمدرضا خاتمی، نظریه انقلاب در اسلام، ص۷۲.
  6. «التَّقِيَّةُ دِينِي وَ دِينُ آبَائِي وَ لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ‌» (تاج‌الدین شعیری، جامع الأخبار، ص۹۵؛ احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج۱، ص۲۵۵؛ علی بن یونس نباطی بیاضی، الصراط المستقیم، ج۳، ص۷۱).
  7. «أَنَّ طَاعَةَ السُّلْطَانِ لِلتَّقِيَّةِ وَاجِبَةٌ» (محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون أخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۷۶؛ محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۱۶، ص۲۲۱).
  8. «وَ الَّذِي آمُرُكَ بِهِ فِي ذَلِكَ أَنْ... تَغْسِلَ رِجْلَيْكَ إِلَى الْكَعْبَيْنِ ثَلَاثاً وَ لَا تُخَالِفَ ذَلِكَ إِلَى غَيْرِهِ» (ر.ک: محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، تحقیق السید حسن الخراسانی، محمدباقر البهبودی و السیدابراهیم المیانجی، ج۴۸، ص۳۹؛ حجازی، مهدی و خسروشاهی، محمد، دررالاخبار، ص۳۶۰).
  9. برای مطالعه بیشتر دراین باره، ر.ک: محمدحسین واثقی راد، مبانی و جایگاه تقیه در استدلال‌های فقهی و گذری بر شرائط فقهی- سیاسی عصر امامان فقه، قم، ۱۳۷۸.
  10. نهج‌البلاغه، ترجمه جعفر شهیدی، ص۹-۱۰.
  11. میرعلی، محمد علی، اطاعت از حاکم جائر در نظام امامت و خلافت، ص ۱۲۷.
  12. ر.ک: المعجم الوسیط، ج۲، ص۱۰۵.
  13. محمد جواد مغنیه، الشیعه و التشیع، ص۴۹.
  14. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۵، ص۴۱۲. ابوبصیر از امام باقر(ع) روایت می‌کند: هنگامی که حکومت در اختیار عناصر نادان و سبک‌سر قرار گرفت، در ظاهر با توده مردم و برنامه‌های حکومت همراه باشید ولی در باطن، به وظیفه واقعی خود عمل کنید. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۵، ص۴۳۶.
  15. ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۲۰.
  16. ابوجعفر محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۱۹.
  17. ملک‌زاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۲۴۸.
  18. «فَصَبَرْتُ وَ فِي الْعَيْنِ قَذًى وَ فِي‏ الْحَلْقِ‏ شَجًى‏»، نهج‌البلاغه، خطبه شقشقیه.
  19. قطب‌الدین راوندی، الخرائج و الجرابح، ج۱، ص۴۳۹. در منابع می‌نویسند: عثمان بن سعید، وکیل مخصوص امام مجبور بود در نقش روغن‌فروش درآید، تا با امام ملاقات کند. ابی‌جعفر محمد بن الحسن طوسی، الغیبة، ص۲۱۴.
  20. ابوجعفر محمد بن علی ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل ابی‌طالب، ج۴، ص۴۲۷.
  21. ابی‌جعفر محمد بن الحسن طوسی، الغیبة، ص۱۸۷.
  22. ملک‌زاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۲۵۰.
  23. غیر انّهم یعلمون کلّ ما تعلم ولا نعلم کلّ ما یعلمون (ر.ک: ابوجعفر محمد بن علی ابن‌شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل ابی‌طالب، ج۴).
  24. ر.ک: محمد بن نعمان بغدادی، الارشاد، بخش قضاء امیر المؤمنین.
  25. عزالدین بن هبة الله ابن ابی‌الحدید معتزلی، شرح نهج‌البلاغه، ج۲، ذیل خطبه ۶۵.
  26. نهج‌البلاغه، نامه ۶۲.
  27. شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج۲، ص۷۱۴.
  28. ر.ک: احمد ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۱۴؛ رضی الدین ابوالقاسم علی بن موسی ابن‌طاووس، کشف المحجة، ص۲۴۸؛ محمدباقر محمودی، نهج‌السعادة فی مستدرک نهج‌البلاغه، ج۵، ص۲۱۸-۲۱۹.
  29. ملک‌زاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۲۹۲-۲۹۷.