حدیث دوازده خلیفه در کلام اسلامی
مقدمه
یکی از دلایل امامت امامان دوازدهگانه اهلبیت، حدیث دوازده خلیفه است.
ویژگیهای جانشینان
در روایات بسیاری که از راویان شیعه و اهل سنت از پیامبر اکرم (ص) نقل شده آمده است که رهبران امت اسلامی پس از پیامبر اکرم (ص) که همگی از قریش میباشند، دوازده نفرند[۱]، و تا دوران این رهبران سپری نشود، دین اسلام پایان نخواهد یافت[۲]، و تا این دوازه خلیفه رهبری امت اسلامی را بر عهده دارند، دین اسلام عزیز خواهد بود[۳]، و بر بدخواهانش ظاهر و غالب بوده و مخالفت مخالفان به آن آسیبی نمیرساند[۴]. در بسیاری از نقلهای حدیث از جابر بن سمره آمده است که وی، سخن پیامبر را پس از این که از جانشینان دوازدهگانه پس از خود خبر داد، نشنیده است و در این باره از پدرش و برخی کسانی که به پیامبر نزدیکتر بودند، سؤال کرده، و آنان به او گفتهاند که پیامبر (ص) فرموده است: «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ»: همگی از قریش (منابع پیشین)[۵] و بیمانند میباشند[۶]. در برخی از روایات علت نرسیدن صدای پیامبر به گوش جابر، حرکات و سر و صداهای بسیاری که در آن هنگام در فضای مجلس پراکنده شده، بیان شده است[۷]. بیشتر نقلهای حدیث دوازده جانشین از جابر بن سمره است، ولی از صحابه دیگری چون عبدالله بن مسعود، عبدالله بن عمر، انس بن مالک و ابوجحیفه نیز روایت شده است[۸].[۹]
سند حدیث
نقل حدیث دوازده جانشین در منابع معتبر روایی شیعه و اهلسنت از طرق بسیار، گواه روشن بر اعتبار آن است. مضافاً بر این که از نظر شیعه امامیه، این حدیث با احادیث بسیاری که درباره امامان دوازهگانه اهلبیت (ع) روایت شده، کاملاً هماهنگ است، و از نظر اهلسنت نیز حدیث جابر در صحیح بخاری و صحیح مسلم آمده است که بنابر دیدگاه مشهور و بلکه مسلّم نزد آنان، در درستی احادیث این دو کتاب حدیثی تردیدی وجود ندارد. رجال سند روایت عبدالله بن مسعود نیز همگی از افراد مورد اعتماد نزد محدثان اهلسنت میباشند، جز مجالد بن سعید که در اواخر عمرش دچار ضعف حافظه شده است، اما، بر اساس تحقیق عبدالله محمد الدرویش محقق کتاب مجمع الزوائد، راوی حدیث از مجالد بن سعید، حماد بن زید است و او قبل از آنکه مجالد بن سعید دچار ضعف حافظه شود، حدیث را از او شنیده است[۱۰]. حدیث ابوجحیفه نیز مورد قبول محدثان اهل سنت قرار گرفته و در نقلهایی که از آن شده، خدشهای بر آن وارد نشده است، مضافاً بر این که عدهای بر صحت آن تصریح کردهاند، چنان که حافظ هیثمی پس از نقل حدیث گفته است: “رجال سند حدیث، رجال صحیح است”[۱۱].[۱۲]
ویژگیهای دوازده جانشین
در روایات مربوط به جانشینان دوازدهگانه، برای آنان ویژگیهایی بیان شده است:
- شمار آنان دوازده نفر است.
- همگی از قریش (و مطابق نقل قندوزی[۱۳] از بنیهاشم) میباشند.
- دوازده جانشین، پس از پیامبر اکرم (ص) و تا آخر عمر دنیا (قبل از برپایی قیامت) رهبری امت اسلامی را برعهده دارند. البته، رهبری آنان به ترتیب و یکی پس از دیگری خواهد بود؛ زیرا بر اساس روایات معتبر فریقین، امام در هر زمانی، یکی بیشتر نخواهد بود[۱۴].
- امامت دوازده جانشین به هم پیوسته است و گسست زمانی میان آنان وجود ندارد؛ زیرا در روایات میان استمرار و بقای دین اسلام و امامت دوازده خلیفه ارتباط و پیوستگی برقرار شده است، از آنجا که در مورد بقای دین اسلام، گسست زمانی وجود ندارد، درباره امامت امامان دوازدهگانه نیز گسست زمانی وجود نخواهد داشت.
- امامت جانشینان دوازدهگانه پیامبر (ص) مایه عزت و سربلندی دین اسلام و امت اسلامی است. البته، مقصود، عزت و سربلندی معنوی است که نتیجه علم، حکمت، اخلاق و معنویت پیشوایان امت اسلامی است که خاص و عام، و موافق و مخالف را به خضوع در برابر آن وامیدارد، نه عزت و شوکت ظاهری و مادی، چرا که در برخی از روایات تصریح شده است که جانشینان دوازدهگانه پیامبر (ص) چه بسا مورد خذلان و خواری از سوی افراد واقع شوند[۱۵]، ولی برخورد همراه با خذلان و خفت مخالفان آنان، نه به عظمت و اقتدار آنان صدمهای وارد میکند، و نه به عزّت و سربلندی اسلام.[۱۶]
مصداقشناسی دوازده جانشین
ویژگیهای یاد شده برای دوازده جانشین پیامبر اکرم (ص) که پس از او رهبری امت اسلامی را برعهده دارند، بر امامان اهلبیت (ع) که شیعه امامیه اثناعشریه به امامت آنان معتقد است، کاملاً منطبق است، و بر کسانی که دیگر مذاهب اسلامی - اعم از شیعی و غیر شیعی - به امامت و خلافت آنان عقیده دارند، منطبق نمیباشد. اما انطباق ویژگیهای مزبور بر امامان اهلبیت (ع) واضح است؛ زیرا هم تعداد آنان دوازده نفر است و هم همگی از قریش و بلکه از بنیهاشم میباشند، و چنان که گذشت، مطابق روایت شیخ سلیمان قندوزی حنفی، پیامبر (ص) فرموده است: «کلهم من بنی هاشم»، در کلامی از امیرالمؤمنین (ع) نیز بر این که امر امامت امت اسلامی به خاندان هاشم اختصاص دارد، تصریح شده است[۱۷]. مؤید این مطلب، روایات بسیاری است که بر برگزیدگی بنیهاشم از قریش، و برگزیدگی قریش از دیگر افراد بشر، و برگزیدگی پیامبر اکرم (ص) از بنیهاشم دلالت میکند[۱۸]. بر این اساس، همان گونه که نبوت به خاندان هاشم اختصاص یافته، امامت نیز به آنان اختصاص یافته است[۱۹]. اگر چه در اکثر نقلهای حدیث دوازده خلیفه عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ»: همگی از قریشاند، آمده است، ولی در همین روایات، قراینی وجود دارد که درستی آن را با تردید مواجه میسازد؛ زیرا جابر بن سمره که راوی حدیث است میگوید: سخن پیامبر (ص) را پس از این که فرمود، دوازده خلیفه بر امت اسلامی رهبری خواهند کرد، نشنیدم، و از پدرم یا افرادی دیگر مانند عمر بن خطاب پرسیدم که پیامبر چه گفت؟ و آنان گفتند: پیامبر فرمود: «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ». در برخی از نقلهای حدیث، سبب این که جابر بن سمره سخن پیامبر را نشینده، تکبیر گفتن افراد حاضر در جلسه و سر و صدای بسیار آنان بیان شده است[۲۰].
پرسشی که در این جا قابل طرح است این است که چه چیزی باعث آن شده که مردم با شنیدن سخن پیامبر (ص) که فرمود: جانشینان پس از من دوازده نفر میباشند، سر و صدا راه بیاندازند و وضع مجلس را بههم بزنند تا صدای پیامبر (ص) به صورت روشن به گوش مردم حاضر در آن جلسه نرسد؟ بعید به نظر میرسد که منشأ آن این بوده که پیامبر فرموده است، آنان از قریش میباشند؛ زیرا حاضران در آن جلسه از مهاجران و انصار بودهاند و در هیچ گزارش تاریخی نیامده است که فرد یا افرادی از انصار در مورد گفتار یا رفتار پیامبر (ص) و در حضور او، با وی مخالفت کرده باشند (مگر کسانی مانند عبدالله بن ابی که در واقع از منافقان بودند)، ولی در مورد برخی از مهاجران، مواردی مانند صلح حدیبیه، دستور پیامبر (ص) به آوردن دوات و قلم برای نوشتن مطلبی که مانع گمراهی مسلمانان شود (فاجعه روز پنج شنبه)، دستور به پیوستن به سپاه اسامه بن زید و نظایر آن، گزارش شده است. بر این اساس، این احتمال تقویت میشود که عدهای از مهاجران و نیز منافقان، با توجه به سفارشهای مؤکد پیامبر (ص)، در سخنرانیهای خود در حجهالوداع و موارد دیگر، نسبت به اهلبیت خود، میدانستند که مقصود پیامبر دوازده خلیفه از اهلبیت خویش است، لذا برای آنکه سخن پیامبر در این باره به روشنی به گوش افراد نرسد و راه برای تأویلهای بعدی آنان باز باشد، تکبیر گفتند و با سر و صدای خود وضع جلسه را برهم زدند، و پیامبر (ص) در آن هنگام فرموده است: «كُلُّهُمْ مِنْ بني هاشم»، ولی عدهای که پدر جابر و عمر بن خطاب از آن جملهاند، آن را به «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» تأویل و بلکه تحریف کردند، تا در شرایط مناسب بتوانند از آن استفاده کنند، چنان که در جریان سقیفه با استناد به این که پیامبر (ص) فرموده است: «الْأَئِمَّةُ مِنْ قُرَيْشٍ» انصار را در دعوی اشتراک در امر امامت مجاب کردند.
در این باره احتمال دیگری نیز قابل طرح است و آن این که عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ بني هاشم» را پیامبر (ص) در زمان یا مکان دیگری غیر از زمان یا مکانی که عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» را فرموده است، بیان کرده باشد. بر این اساس، در زمان یا مکانی که عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» را فرموده، بدان جهت بوده که با توجه به سر و صداهای بسیاری که از سوی عدهای از حاضران بلند شد و وضع عادی جلسه سخنرانی به هم خورد، پیامبر (ص) چنین مصلحت دید که عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» را بیان کند، اما در زمان یا مکان دیگری که شرایط را مناسب یافت، عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ بني هاشم» را بیان فرمود، تا از باب حمل عام بر خاص، مراد خود را به مسلمانان بفهماند که جانشینان او از خاندان هاشم میباشند، و عموم قبایل و خاندانهای قریش را شامل نمیشود. اگر چه، حتی اگر فرض کنیم که پیامبر (ص) هیچ گاه عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ بني هاشم» را بیان نکرده است، نیز با توجه به این که در کلامی دیگر، برگزیدگی بنیهاشم را بر دیگر خاندانهای قریش، بیان کرده است، خود قرینه روشن بر این است که خلافت شایسته کسانی از خاندان هاشم است، نه دیگر قبایل و خاندانهای قریش.
بنابراین، بر این که خلافت اسلامی به خاندان هاشم اختصاص دارد به سه وجه میتوان استدلال کرد:
- پیامبر (ص) در حدیث دوازده جانشین، عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ بني هاشم» را فرموده است، و عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» سخن برخی از صحابه است که به انگیزه تأویل سخن پیامبر، به او نسبت داده شده است.
- پیامبر (ص)، هر دو عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» و «كُلُّهُمْ مِنْ بني هاشم» را در دو زمان یا دو مکان بیان کرده است.
- پیامبر (ص)، فقط عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» را فرموده است، ولی با بیان برگزیده بودن بنیهاشم بر دیگر قبایل و خاندانهای قریش، مقصود خود از این که امامت و رهبری امت اسلامی به افرادی از بنیهاشم اختصاص دارد را، آشکار ساخته است.
از سوی دیگر، امامت امامان دوازدهگانه اهلبیت (ع) که شیعه امامیه به امامت آنان معتقد است، به ترتیب، کل امت اسلامی را پس از پیامبر اکرم (ص) تا روز قیامت، دربر میگیرد، و از نظر صفات کمال انسانی نیز همگی آنان سرآمدان روزگار خود بودهاند و اندیشه، گفتار و رفتار آنان مایه عزت و سربلندی اسلام و مسلمانان بوده و هست.[۲۱]
سخنی بر پایه تحقیق و انصاف
شیخ سلیمان قندوزی حنفی درباره مصداقشناسی روایات دوازده خلیفه، سخنی را از برخی محققان نقل کرده، که اگر مقصود، خود او نباشد، قرینه مقام بیانگر آن است که سخن مزبور مورد قبول او نیز هست، آن سخن محققانه چنین است: “احادیث دال بر این که جانشینان پیامبران (ص) دوازده نفر میباشند، از طرق بسیار [نقل شده] و مشهورند. همه قرائن و شواهد بیانگر این میباشند که مراد رسول خدا (ص) از این حدیث، امامان دوازدهگانه از اهلبیت و عترت آن حضرت است؛ زیرا این حدیث را نمیتوان بر خلفای [چهارگانه] پس از او حمل کرد، چرا که شمار آنان کمتر از دوازده است، و نیز نمیتوان آن را بر حاکمان اموی حمل نمود؛ زیرا آنان بیشتر از دوازده نفر میباشند، و از سوی دیگر، غیر از عمر بن عبدالعزیز، همگی ستمکار بودند، و نیز از خاندان هاشم نبودند؛ زیرا در روایت عبدالملک از جابر آمده است که پیامبر (ص) فرمود “همگی از بنیهاشم میباشند”، و مخفی (نامفهوم) شدن سخن پیامبر (ص) نیز این نقل را تأیید کند، چرا که آنان (گروهی از حاضران در جلسه سخنرانی پیامبر) خلافت بنی هاشم را نمیپسندیدند.
حمل حدیث دوازده جانشین بر فرمانروایان عباسی نیز ممکن نیست؛ زیرا شمار آنان بیشتر از دوازده نفر است، و نیز به این دلیل که آنان به آیه مودت ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾[۲۲] و حدیث کساء درباره اهلبیت پیامبر (ص) عمل نکردند. بنابراین، باید حدیث دوازده خلیفه را بر امامان دوازدهگانه اهلبیت پیامبر (ص) حمل کرد، چرا که آنان داناترین مردم زمان خود، جلیلترین، باورعترین و پرهیزگارترین آنان و دارای برترین نسب و حسب و گرامیترین افراد نزد خداوند بودند، و علوم آنان از طریق وراثت و علم لدنی مستند به جدشان رسول خدا (ص) بوده است. اهل علم و تحقیق و کشف و توفیق، آنان را با این ویژگیها معرفی کردهاند. حدیث ثقلین و احادیث بسیار دیگری که در این کتاب (ینابیعالمودة) به صورت مکرر نقل شده و احادیث دیگر، مؤید و مرجح همین تفسیر میباشند. اما مقصود از عبارت «و كلهم تجتمع عليه الأمة»: “امت بر آنان اجتماع میکنند، در روایت جابر بن سمره، این است که امت در زمان ظهور مهدی بر اقرار به امامت آنان اجتماع خواهند کرد[۲۳].[۲۴]
مصداقشناسی دوازده جانشین
ویژگیهای یاد شده برای دوازده جانشین پیامبر اکرم (ص) که پس از او رهبری امت اسلامی را برعهده دارند، بر امامان اهلبیت (ع) که شیعه امامیه اثناعشریه به امامت آنان معتقد است، کاملاً منطبق است، و بر کسانی که دیگر مذاهب اسلامی - اعم از شیعی و غیر شیعی - به امامت و خلافت آنان عقیده دارند، منطبق نمیباشد. اما انطباق ویژگیهای مزبور بر امامان اهلبیت (ع) واضح است؛ زیرا هم تعداد آنان دوازده نفر است و هم همگی از قریش و بلکه از بنیهاشم میباشند، و چنان که گذشت، مطابق روایت شیخ سلیمان قندوزی حنفی، پیامبر (ص) فرموده است: «کلهم من بنی هاشم»، در کلامی از امیرالمؤمنین (ع) نیز بر این که امر امامت امت اسلامی به خاندان هاشم اختصاص دارد، تصریح شده است[۲۵]. مؤید این مطلب، روایات بسیاری است که بر برگزیدگی بنیهاشم از قریش، و برگزیدگی قریش از دیگر افراد بشر، و برگزیدگی پیامبر اکرم (ص) از بنیهاشم دلالت میکند[۲۶]. بر این اساس، همان گونه که نبوت به خاندان هاشم اختصاص یافته، امامت نیز به آنان اختصاص یافته است[۲۷]. اگر چه در اکثر نقلهای حدیث دوازده خلیفه عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ»: همگی از قریشاند، آمده است، ولی در همین روایات، قراینی وجود دارد که درستی آن را با تردید مواجه میسازد؛ زیرا جابر بن سمره که راوی حدیث است میگوید: سخن پیامبر (ص) را پس از این که فرمود، دوازده خلیفه بر امت اسلامی رهبری خواهند کرد، نشنیدم، و از پدرم یا افرادی دیگر مانند عمر بن خطاب پرسیدم که پیامبر چه گفت؟ و آنان گفتند: پیامبر فرمود: «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ». در برخی از نقلهای حدیث، سبب این که جابر بن سمره سخن پیامبر را نشینده، تکبیر گفتن افراد حاضر در جلسه و سر و صدای بسیار آنان بیان شده است[۲۸].
پرسشی که در این جا قابل طرح است این است که چه چیزی باعث آن شده که مردم با شنیدن سخن پیامبر (ص) که فرمود: جانشینان پس از من دوازده نفر میباشند، سر و صدا راه بیاندازند و وضع مجلس را بههم بزنند تا صدای پیامبر (ص) به صورت روشن به گوش مردم حاضر در آن جلسه نرسد؟ بعید به نظر میرسد که منشأ آن این بوده که پیامبر فرموده است، آنان از قریش میباشند؛ زیرا حاضران در آن جلسه از مهاجران و انصار بودهاند و در هیچ گزارش تاریخی نیامده است که فرد یا افرادی از انصار در مورد گفتار یا رفتار پیامبر (ص) و در حضور او، با وی مخالفت کرده باشند (مگر کسانی مانند عبدالله بن ابی که در واقع از منافقان بودند)، ولی در مورد برخی از مهاجران، مواردی مانند صلح حدیبیه، دستور پیامبر (ص) به آوردن دوات و قلم برای نوشتن مطلبی که مانع گمراهی مسلمانان شود (فاجعه روز پنج شنبه)، دستور به پیوستن به سپاه اسامه بن زید و نظایر آن، گزارش شده است. بر این اساس، این احتمال تقویت میشود که عدهای از مهاجران و نیز منافقان، با توجه به سفارشهای مؤکد پیامبر (ص)، در سخنرانیهای خود در حجهالوداع و موارد دیگر، نسبت به اهلبیت خود، میدانستند که مقصود پیامبر دوازده خلیفه از اهلبیت خویش است، لذا برای آنکه سخن پیامبر در این باره به روشنی به گوش افراد نرسد و راه برای تأویلهای بعدی آنان باز باشد، تکبیر گفتند و با سر و صدای خود وضع جلسه را برهم زدند، و پیامبر (ص) در آن هنگام فرموده است: «كُلُّهُمْ مِنْ بني هاشم»، ولی عدهای که پدر جابر و عمر بن خطاب از آن جملهاند، آن را به «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» تأویل و بلکه تحریف کردند، تا در شرایط مناسب بتوانند از آن استفاده کنند، چنان که در جریان سقیفه با استناد به این که پیامبر (ص) فرموده است: «الْأَئِمَّةُ مِنْ قُرَيْشٍ» انصار را در دعوی اشتراک در امر امامت مجاب کردند.
در این باره احتمال دیگری نیز قابل طرح است و آن این که عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ بني هاشم» را پیامبر (ص) در زمان یا مکان دیگری غیر از زمان یا مکانی که عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» را فرموده است، بیان کرده باشد. بر این اساس، در زمان یا مکانی که عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» را فرموده، بدان جهت بوده که با توجه به سر و صداهای بسیاری که از سوی عدهای از حاضران بلند شد و وضع عادی جلسه سخنرانی به هم خورد، پیامبر (ص) چنین مصلحت دید که عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» را بیان کند، اما در زمان یا مکان دیگری که شرایط را مناسب یافت، عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ بني هاشم» را بیان فرمود، تا از باب حمل عام بر خاص، مراد خود را به مسلمانان بفهماند که جانشینان او از خاندان هاشم میباشند، و عموم قبایل و خاندانهای قریش را شامل نمیشود. اگر چه، حتی اگر فرض کنیم که پیامبر (ص) هیچ گاه عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ بني هاشم» را بیان نکرده است، نیز با توجه به این که در کلامی دیگر، برگزیدگی بنیهاشم را بر دیگر خاندانهای قریش، بیان کرده است، خود قرینه روشن بر این است که خلافت شایسته کسانی از خاندان هاشم است، نه دیگر قبایل و خاندانهای قریش.
بنابراین، بر این که خلافت اسلامی به خاندان هاشم اختصاص دارد به سه وجه میتوان استدلال کرد:
- پیامبر (ص) در حدیث دوازده جانشین، عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ بني هاشم» را فرموده است، و عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» سخن برخی از صحابه است که به انگیزه تأویل سخن پیامبر، به او نسبت داده شده است.
- پیامبر (ص)، هر دو عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» و «كُلُّهُمْ مِنْ بني هاشم» را در دو زمان یا دو مکان بیان کرده است.
- پیامبر (ص)، فقط عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» را فرموده است، ولی با بیان برگزیده بودن بنیهاشم بر دیگر قبایل و خاندانهای قریش، مقصود خود از این که امامت و رهبری امت اسلامی به افرادی از بنیهاشم اختصاص دارد را، آشکار ساخته است.
از سوی دیگر، امامت امامان دوازدهگانه اهلبیت (ع) که شیعه امامیه به امامت آنان معتقد است، به ترتیب، کل امت اسلامی را پس از پیامبر اکرم (ص) تا روز قیامت، دربر میگیرد، و از نظر صفات کمال انسانی نیز همگی آنان سرآمدان روزگار خود بودهاند و اندیشه، گفتار و رفتار آنان مایه عزت و سربلندی اسلام و مسلمانان بوده و هست.[۲۹]
سخنی بر پایه تحقیق و انصاف
شیخ سلیمان قندوزی حنفی درباره مصداقشناسی روایات دوازده خلیفه، سخنی را از برخی محققان نقل کرده، که اگر مقصود، خود او نباشد، قرینه مقام بیانگر آن است که سخن مزبور مورد قبول او نیز هست، آن سخن محققانه چنین است: “احادیث دال بر این که جانشینان پیامبران (ص) دوازده نفر میباشند، از طرق بسیار [نقل شده] و مشهورند. همه قرائن و شواهد بیانگر این میباشند که مراد رسول خدا (ص) از این حدیث، امامان دوازدهگانه از اهلبیت و عترت آن حضرت است؛ زیرا این حدیث را نمیتوان بر خلفای [چهارگانه] پس از او حمل کرد، چرا که شمار آنان کمتر از دوازده است، و نیز نمیتوان آن را بر حاکمان اموی حمل نمود؛ زیرا آنان بیشتر از دوازده نفر میباشند، و از سوی دیگر، غیر از عمر بن عبدالعزیز، همگی ستمکار بودند، و نیز از خاندان هاشم نبودند؛ زیرا در روایت عبدالملک از جابر آمده است که پیامبر (ص) فرمود “همگی از بنیهاشم میباشند”، و مخفی (نامفهوم) شدن سخن پیامبر (ص) نیز این نقل را تأیید کند، چرا که آنان (گروهی از حاضران در جلسه سخنرانی پیامبر) خلافت بنی هاشم را نمیپسندیدند.
حمل حدیث دوازده جانشین بر فرمانروایان عباسی نیز ممکن نیست؛ زیرا شمار آنان بیشتر از دوازده نفر است، و نیز به این دلیل که آنان به آیه مودت ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾[۳۰] و حدیث کساء درباره اهلبیت پیامبر (ص) عمل نکردند. بنابراین، باید حدیث دوازده خلیفه را بر امامان دوازدهگانه اهلبیت پیامبر (ص) حمل کرد، چرا که آنان داناترین مردم زمان خود، جلیلترین، باورعترین و پرهیزگارترین آنان و دارای برترین نسب و حسب و گرامیترین افراد نزد خداوند بودند، و علوم آنان از طریق وراثت و علم لدنی مستند به جدشان رسول خدا (ص) بوده است. اهل علم و تحقیق و کشف و توفیق، آنان را با این ویژگیها معرفی کردهاند. حدیث ثقلین و احادیث بسیار دیگری که در این کتاب (ینابیعالمودة) به صورت مکرر نقل شده و احادیث دیگر، مؤید و مرجح همین تفسیر میباشند. اما مقصود از عبارت «و كلهم تجتمع عليه الأمة»: “امت بر آنان اجتماع میکنند، در روایت جابر بن سمره، این است که امت در زمان ظهور مهدی بر اقرار به امامت آنان اجتماع خواهند کرد[۳۱].[۳۲]
تهمت شرک در خالقیت به اندیشه شیعی
وهابیان ادعا میکنند: شیعیان برای اثبات امامت امامان خویش به حدیث «اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً» تمسک میکنند؛ حدیثی که برابر آن پیامبر(ص) فرمود: «دوازده خلیفه خواهند آمد که همه از قریشاند»، در حالی که این حدیث هیچ ارتباطی با امامان دوازدهگانه شیعه ندارد؛ زیرا از ائمه شیعه تنها علی بن ابی طالب(ع) و حسن بن علی(ع) تکیه بر مسند خلافت زدهاند، آن ده امام دیگر هیچ یک به خلافت نرسیدهاند؛ بنابراین، حدیث «اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً»، نمیتواند به معنای امامان دوازدهگانه شیعه باشد.
پاسخ
در پاسخ به این شبهه چند نکته یادآوری میشود:
نکته نخست: حدیث یادشده، از جمله احادیث مورد اتفاق فریقین است که به صورت گسترده در منابع روایی شیعه و اهل سنت آمده است؛ حتی بخاری و مسلم در صحیح خود این حدیث را به دفعات نقل کردهاند. بر اساس این حدیث پیامبر(ص) تعداد جانشینان بعد از خویش را، دوازده نفر اعلام کرده است که همگی از قریشاند. مسلم و بخاری از «جابر بن سمره» نقل میکنند که همراه پدرم بر پیامبر(ص) وارد شدم، پس شنیدم که فرمود: "إن هذا الدين لا ينقضي حتى يمضي فيهم اثنا عشر خليفة"، «اسلام پابرجا نخواهد بود مگر آنکه دوازده خلیفه بر آن بگذرد». آنگاه پیامبر(ص) چیزی فرمود که نشنیدم، از پدرم پرسیدم گفت: پیامبر(ص) فرمود: «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ»؛ «همه آنان از قریشاند»[۳۳].
در شماری از روایات، پیامبر اکرم(ص) تعداد خلفا بعد از خویش را با تعداد نقبای بنی اسرائیل برابر دانسته است. عبدالله بن مسعود نقل میکند: «از آن حضرت پرسیدم: خلفای پس از شما چند نفرند؟ پیامبر اکرم(ص) فرمود: «اثْنَا عَشَرَ كَعِدَّةِ نُقَبَاءِ بَنِي إِسْرَائِيلَ»؛ «دوازده نفر، به تعداد نقبای بنی اسرائیل»[۳۴].
نکته دوم: هر چند حدیث یاد شده دارای مضمون واحدی است، ولی با تعابیر مختلفی نقل شده است. اختلاف تعابیر در این حدیث بیشتر به دو قسمت برمیگردد: یکی در وصف آن دوازده خلیفه و دیگر در توصیف وضعیت اسلام و مسلمانان در دوران آنها.
در ادامه به اختصار به بیان این دو قسمت اشاره میشود:
۱. تعابیر مختلف در توصیف آن دوازده خلیفه: در این باره تعابیر گوناگونی در روایات آمده است که معروفترین آنها عبارتاند از:
- تعبیر به خلیفه: این تعبیر در بیشتر روایات اهل سنت آمده است[۳۵]؛ از این رو این روایت به حدیث «اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً» معروف شده است.
- تعبیر به «امیر»: این تعبیر در صحیح بخاری وارد شده است. برابر این نقل پیامبر(ص) فرمود: «يكون اثنى عشر أميرا»[۳۶].
- تعبیر به «قیّم»: این تعبیر در برخی از منابع دیگر آمده است. طبرانی نقل میکند: يكون لهذه الأمة اثنا عشر قيما[۳۷].
- تعبیر به «ولایت»: مسلم نقل میکند: ما وليهم اثنا عشر رجلا[۳۸].
این تعابیر هرچند در ظاهر گوناگوناند، ولی در واقع به یک معنی اشاره دارند و آن «ولایت و سرپرستی امور» است.
۲. تعابیر مختلف در توصیف دوران آنها:
- عزتمندی اسلام: مسلم نقل میکند «لَا يَزَالُ الْإِسْلَامُ عَزِيزاً إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً»[۳۹].
- عزتمندی و سربلندی دین: در صحیح مسلم آمده است: «لَا يَزَالُ هَذَا الدِّينُ عَزِيزاً مَنِيعاً إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً»[۴۰]؛
- پابرجا بودن دین: این تعبیر توسط مسلم نقل شده است: «لَا يَزَالُ الدِّينُ قَائِماً حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ وَ يَكُونَ عَلَيْكُمُ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً»[۴۱]؛
- به سامان بودن رهبری دینی: مسلم در این باره روایت میکند: «إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَا يَنْقَضِي حَتَّى يَمْضِيَ فِيهِمْ اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً»[۴۲]؛ قابل توجه است که واژه «أمر» در اینجا به معنی رهبری و جایگاه امامت است.
- رو به راه بودن امور مردم: این تعبیر توسط مسلم نقل شده است: «لَا يَزَالُ أَمْرُ النَّاسِ مَاضِياً مَا وَلِيَهُمْ اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا»[۴۳].
- پیروزی دینداران بر دشمنان: احمد بن حنبل در مسندش چنین نقل میکند: «لَا يَزَالُ أَهْلُ هَذَا الدِّينِ يُنْصَرُونَ عَلَى مَنْ نَاوَاهُمْ إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً»[۴۴].
غیر از این موارد به شکلهای دیگری نیز توصیف شدهاند؛ برای حتی نمونه در برخی از منابع با این تعبیر آمده است: «أَلَا تُهْلِكُ هَذِهِ الْأُمَّةُ حَتَّى يَكُونَ فِيهَا اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً كُلُّهُمْ يَعْمَلُ بِالْهُدَى وَ دِينِ الْحَقِّ»؛ «تا زمانی که زمام امر به دست دوازده نفر باشد، این امت نابود نمیشود؛ همه آن دوازده تن طبق هدایت و دین حق عمل میکنند»[۴۵].
دیلمی در فردوس الاخبار چنین روایت کرده است: الأئمة بعدي اثنى عشر، من أهل بيتي. اینها توصیفاتی است که از زبان پیامبر(ص) درباره آن دوازده نفر و دورانی که آنها زمام امر را در دست داشته باشند، نقل شده است. آیا وهابیان که ارتباط این حدیث را با امامان دوازدهگانه شیعه انکار میکنند، چنین مصادیق و دوران را با این ویژگیها میشناسند؟! دورانی که امام و فرمانروا از قریش باشد، اسلام در آن دوران، عزیز و قدرتمند و امور مسلمانان هم رو به راه باشد؟!! آیا وهابیان که افرادی چون یزید و معاویه را از مصادیق حدیث اثنی عشر میشمارند، دورههای آنها را واجد چنین ویژگیهای یاد شده میدانند؟! آیا از نظر وهابیان، مروان بن حکم، که مطرود پیامبر اکرم(ص) و مورد لعن آن حضرت بود، مایه عزت و سربلندی اسلام بود؟! آیا از منظر آنان یزید که خانه خدا کعبه را به آتش کشید، مایه عزت اسلام بود؟!
نکته سوم: وهابیان که ارتباط این حدیث را با ائمه اطهار انکار میکنند، خود چه معنا و مصداقی را برای این حدیث قائلاند؟ در حالی که بزرگان اهل سنت در تبیین این حدیث از خود درماندگی و تحیر نشان داده و تا به امروز نتوانستهاند معنای قابل قبولی برای این حدیث ارائه دهند، وهابیان چه چیزی برای گفتن دارند؟! ابن حجر عسقلانی به نقل ابن جوزی مینویسد: قد أطلت البحث عن معنى هذا الحديث و تطلبت مظانه و سألت عنه فلم أقع على المقصود به؛ «من برای رسیدن به معنای این حدیث بسیار کوشیدم، هر جایی که احتمال داشت آن را دنبال نموده، از آن پرس و جو کردم؛ ولی تا به این حال مقصود این حدیث را درک نکردهام»[۴۶].
«عینی» - از شارحان صحیح بخاری - هم از قول مهلَّب مینویسد: لم ألق أحدا يقطع في هذا الحديث بمعنى؛ «کسی را تا کنون نیافتم که معنای این حدیث را به طور قاطع فهمیده باشد»[۴۷]. «ابوبکر بن عربی» در شرح سنن ترمذی، پس از آنکه تعدادی از خلفای راشدین، بنی امیه و خلفای بنی عباس را میشمارد و وقتی میبیند این احتمالات به هیچ وجه قابل دفاع نیست، از این رو مینویسد: و لم أعلم للحديث معنى؛ «من برای این حدیث معنایی نمیشناسم»[۴۸].
نکته چهارم: اگر در متن این حدیث دقت شود، بیان حدیث این نیست که این دوازده نفر خلیفه میشوند و خلافت برای آنها استقرار مییابد بلکه بیان پیامبر(ص) متضمن معنی شرط است؛ یعنی اگر زمام امر به دست این دوازده نفر بیفتد و امت هم تن به زعامت آنها بدهند، آنگاه عزت و سربلندی نصیب آنان میشود. کافی است با دیده انصاف، به دور از تعصب و پیشداوری، این متون مورد مداقه قرار گیرد. این که میفرماید: «لَا يَزَالُ أَمْرُ النَّاسِ مَاضِياً مَا وَلِيَهُمْ اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا»؛ معنایی جز این ندارد که امور مردم همواره رو به سامان است مادامی که دوازده مرد بزرگ سرپرستی آنان را به عهده داشته باشند. تعبیر به «مَا وَلِيَهُمْ» بیانگر همین معنی است که تا زمانی که این دوازده تن، متولی امر باشند، امور مردم رو به سامان است نه اینکه آنها واقعاً به حکومت و سرپرستی میرسند. به عبارت دیگر، این روایات در مقام انشا، صادر شدهاند نه در مقام إخبار؛ یعنی پیامبر اکرم(ص) با این حدیث از امتش میخواهد که اگر عزت و سربلندی میخواهند به امامت این دوازده تن گردن نهند، نه آنکه خبر از حکومت آنان در آینده داده باشد؛ بنابر این سخن پیامبر، ناظر به مقام ثبوت و واقع است نه مقام اثبات و خارج!
نکته پنجم: چنانچه اشاره شد، از معنای ظاهری حدیث که بگذریم، دانشمندان اسلام در تطبیق حدیث و پیدا کردن مصادیق آن به شدت دچار تحیر و سرگردانی شدهاند و تا امروز نتوانستهاند مصادیق راضی کنندهای ارائه دهند. دلیلش هم روشن است. پس از رحلت پیامبر(ص) از خلفای اربعه که بگذریم، تنها دو گروه از قریشیان بر مسند حکومت تکیه زدهاند که آن عبارت بودند از دو سلسله امویان و عباسیان که هیچ یک از این دو سلسله تعدادشان با عدد دوازده همخوانی ندارد. از این رو، دانشمندان اسلام برای آنکه بتوانند آنها را با عدد دوازده هماهنگ کنند، به تکلفات بعیدهای تن دادهاند؛ حتی گاه امثال یزید و ولید را هم جزء آنان شمردهاند؛ ولی با این حال نتوانستند به هیچ وجه مصادیق قابل قبولی را برای این حدیث بیابند. اگر پیشداوریها کنار گذاشته شود، میتوان با اندک تأملی دریافت که این روایت تنها با مصادیق ائمه اهل بیت از آل رسول مکرم اسلام(ص) قابل انطباق است. البته آن روز که این حدیث توسط محمد بن اسماعیل بخاری (م ۲۵۶) در کتاب صحیح جا میگرفت، وی نمیدانست که این حدیث چقدر میتواند سندی گویا بر حقانیت شیعه دوازده امامی باشد؛ زیرا بخاری در زمان حیات امام عسکری(ع) درگذشت، تا آن زمان هنوز عصر دوازده امام شیعه به پایان نرسیده بود؛ از این رو آنان فکر نمیکردند که این حدیث چقدر مایه دردسر برای آیندگان خواهد بود.
آیندگانی که با عصبانیت کوشیدند تا ذهنها را از درک حقیقت این حدیث دور کنند. ابن کثیر - از شاگردان ابن تیمیه - در تفسیر آیه ۱۲ سوره مائده، آنگاه که درباره ﴿وَبَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيبًا﴾[۴۹] بحث میکند، پس از یادکرد حدیث اثنی عشر و بیان تبیین احتمالات گوناگون مینویسد: و في التوراة البشارة بإسماعيل و أن يقيم من صلبه اثنا عشر عظيما؛ «در تورات، به اسماعیل بشارت داده شده و اینکه از نسل وی دوازده بزرگ به پا خیزند». آنگاه میافزاید: «این دوازده بزرگی که در تورات آمده است، همان خلفای اثنا عشرند که در حدیث پیامبر(ص) بیان شده است»[۵۰].
سپس ابن کثیر میافزاید: و بعض الجهلة ممن أسلم من اليهود إذا اقترن بهم بعض الشيعة يوهمونهم أنهم الأئمة الاثنى عشر فيشيع كثير منهم جهلا و سفها؛ «برخی از جاهلان یهود وقتی به اسلام روی آوردند چون با برخی از شیعیان تماس داشتند از روی جهالت و سفاهت بسیاری از آنان به تشیع روی آوردند»[۵۱]. این گزارش ابن کثیر نشان میدهد یهود آن عصر، تنها مصداق عبارت تورات درباره دوازده بزرگ از نسل اسماعیل را، امامان دوازدهگانه شیعه میدانستند. همچنین ابن کثیر در کتاب دیگرش مطلب فوق را از استادش - ابن تیمیه - نقل میکند، وی از قول ابن تیمیه مینویسد: و غلط كثير ممن تشرف بالإسلام من اليهود فظنوا أنهم الذين تدعوا إليهم فرقة الرافضة فأتبعوهم؛ «بسیاری از پیروان یهود هنگامی که به دین اسلام روی آوردند، به اشتباه تصور کردند که بشارت تورات، در ارتباط با دوازده امامی است که فرقه رافضه (شیعه) به آن دعوت میکند، از این رو آنها هم شیعه شدند»[۵۲]. جالب توجه آنکه در تورات فعلی هم، بر اساس گزارش کارشناسان زبان عبری، این بشارت همچنان وجود دارد و آن عبارت است از: «فی لیشاعیل بیرختی أوتو، فی هفریتی أوتو فی هربیتی بمئودا شنیم عسار نسیئیم یولید فی نتتیف لکوی کدول».
علامه عسکری متن فوق را به عربی چنین ترجمه کردهاند: و اسماعيل أباركه و أثمره و أكثره جدا جدا، اثنا عشر إماما يلد، و أجعله أمة كبيرة؛ «و اسماعیل را مبارک گرداندم، پرثمر کردم و به صورت جدی تکثیرش نمودم، دوازده امام از اوست و او را امتی بزرگ قرار دادم»[۵۳]. سؤال این است اگر حدیث «اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً» همان بشارتی است که در تورات آمده، بنابراین باید آن دوازده خلیفه از نسل اسماعیل و ابراهیم خلیل الرحمان(ع) باشند. آیا میتوان امثال یزید یا دیگر خلفای جور اموی و عباسی را از برکتهای ابراهیم و اسماعیل(ع) دانست؟! آیا از نظر وهابیان، تورات به آمدن امثال مروان بن حکم به عنوان بزرگانی از نسل اسماعیل بشارت داده است که پیامبر اسلام(ص) وی را لعنت کرده است؟! از شگفتیها اینکه، وهابیان و اربابان فکریشان وقتی با این حدیث مواجه میشوند به جای آنکه در معنای حدیث دقت کنند و به دنبال مصادیق واقعی آن دوازده نفر بگردند، با خشم و کینه بر شیعه دوازده امامی میتازند.
ابن کثیر مینویسد: و ليس المراد بهؤلاء الخلفاء الاثنى عشر الأئمة الاثنى عشر الذين يعتقد فيهم الاثنى عشرية من الروافض لجهلهم و قلة عقلهم؛ «مراد از این حدیث دوازده امامی که شیعیان اثنی عشری از رافضیها قائلاند نیست، برای این که آنها جاهلاند و عقلشان کوتاه است»[۵۴]. این است میزان فهم دانشمندانی چون ابن کثیر. وی به جای آنکه معنایی صحیحی از این حدیث ارائه دهد، با توهین به شیعه میخواهد جلوی ذهنها را ببندد تا مبادا کسی ناخودآگاه به معنی حدیث پی ببرد. راستی! چرا ابن کثیر این قدر عصبانی شده است؟ نکند فهمیده اگر هر انسان منصفی، به دور از تعصب و پیشداوری با این حدیث مواجه شود، به حقانیت شیعه پی خواهد برد؟! اکنون به فرض اگر شیعه، کم عقل و بیخرد باشد گناه این حدیث چیست که نباید به معنی دوازده امام معصوم باشد؟! چرا ابن کثیر که عقل کل است خودش معنای صحیحی برای این حدیث افاضه نمیفرمایند؟!
شگفتانگیزتر آنکه برخی از دانشمندان به این دلیل که این حدیث منطبق بر قول شیعه است آن را انکار کردهاند؛ یعنی از حیث سند و دلالت، هیچ مشکلی در این حدیث ندیدند، تنها اشکالش از منظر اینها این است که این حدیث فقط با مذهب شیعه قابل انطباق است؛ به همین دلیل این حدیث را - به رغم اذعان به صحتش - رد کردند. عظیم آبادی - از دانشمندان اهل سنت - در عون المعبود، از قول ولی الله محدث مینویسد: و قد استشكل في حديث «لَا يَزَالُ هَذَا الدِّينُ ظَاهِراً إِلَى أَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» و وجه الاستشكال أن هذا الحديث ناظر إلى مذهب الاثنا عشرية الذين أثبتوا اثنى عشر إماما؛ در این حدیث «اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً» اشکال شده و وجه اشکالش آن است که این حدیث ناظر به مذهب شیعه اثنی عشریه هست که قائل به دوازده اماماند [از این رو این حدیث قابل قبول نیست]»[۵۵].
حدیث اثنی عشر، در مقام انشا صادر شده است نه در مقام اخبار، منظور از انشا این است که پیامبر اکرم(ص) با این حدیث از امتش میخواهد که اگر سربلندی و عزت میخواهند، کلیدش نزد این دوازده نفر است، سرپرستی آنها را بپذیرند تا به سربلندی و عزت برسند. این روایت درصدد خبر از آینده نیست. نتیجه دیگر آنکه این حدیث جز با امامان دوازدهگانه شیعه با هیچ مصداق دیگری قابل انطباق نیست؛ به همین دلیل، شارحان حدیث هرچه تلاش کردهاند تا معنای محصلی غیر از این، برای حدیث ارائه دهند، راه به جایی نبردهاند، همین خودش نشان میدهد این حدیث، تنها با امامان دوازدهگانه شیعه قابل تطبیق است.[۵۶]
حدیث دوازده جانشین
حدیث نبوی دال بر دوازده جانشین پس از پیامبر(ص) تا روز قیامت. این حدیث در منابع دست اول فریقین ثبت شده و بیانگر آن است که اعتقاد به وجود دوازده جانشین برای پیامبر(ص) مسئلهای است که سابقه آن به عصر رسالت بازمیگردد، و سنگ بنای این تفکر در اسلام، به دستور خداوند و توسط رسول خدا(ص) نهاده شده است. روایات مربوط به جانشینان دوازدهگانه دو دستهاند:
دسته اول: روایاتی که در آنها از عدد و اوصاف خلفای دوازدهگانه، سخن گفته شده اما نام آنان ذکر نشده است.
دسته دوم: روایاتی که افزون بر ذکر عدد و اوصاف خلفا، به نام آنان نیز تصریح شده است. در منابع روایی فریقین درباره روایات دسته اول، حداقل سه روایت صحیح وجود دارد که عبارتند از حدیث جابر بن سمره؛ حدیث عبدالله بن مسعود؛ حدیث ابو جُحَیفه.
- حدیث جابر بن سمره: از حدیث جابر، نقلهای متعددی شده که به پارهای از آن اشاره میشود:
- در صحیح بخاری[۵۷] از جابر روایت شده که رسول خدا(ص) فرمود: «يَكُونَ اثْنَا عَشَرَ أَمِيراً، فَقَالَ كَلِمَةً لَمْ أَسْمَعْهَا فَقَالَ أَبِي إِنَّهُ قَالَ: «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ»»؛ (پس از من) «دوازده امیر وجود خواهند داشت»، پیامبر(ص) سپس سخنی فرمود که آن را نشنیدم، پدرم گفت: رسول خدا(ص) فرمود: «همه آنان از قریش هستند». بخاری در اثر دیگر خود حدیث مورد نظر را با سند دیگری به گونه ذیل نقل کرده است: «همواره امر خلافت استوار و پا برجاست تا آنکه دوازده نفر امیر وجود داشته باشند»[۵۸].
- مسلم حدیث مورد نظر را با سندهای مختلف هشت بار نقل کرده است. وی با ذکر سند، از عامر بن سعد بن ابیوقاص نقل میکند که گفته است: من غلامم را همراه نامهای نزد جابر بن سمره فرستاده و از او خواستم مرا از آنچه از پیامبر(ص) شنیده باخبر سازد. او در نامهای برایم نوشت: در شامگاه روز جمعهای که «اَسلمی» در آن روز رجم شد از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: «همواره دین خدا استوار و پابرجا است، تا آنکه قیامت به پا شود یا دوازده نفر خلیفه برای شما وجود داشته باشند که همه آنان از قریشاند»[۵۹].
- ترمذی نیز حدیث جابر را از دو طریق نقل کرده است؛ در یکی از آن نقلها آمده است: «پس از من دوازده امیر وجود خواهد داشت که همه آنان از قریشاند[۶۰].
- أبوداود سجستانی حدیث یاد شده را از سه طریق نقل کرده است که در یکی از آنها آمده است: «همواره این دین استوار و پابرجاست تا دوازده خلیفه بر شما خلافت کنند که همه آنان از قریشاند»[۶۱].
- احمد بن حنبل نیز حدیث مورد نظر را با تعابیر مختلف، سیودو بار نقل کرده است. در یکی از آنها آمده است: «برای این امت دوازده نفر خلیفه وجود خواهند داشت که همه آنان از قریشاند»[۶۲]. جمع کثیر دیگری حدیث مورد نظر را با سندهای صحیح در آثار خود ثبت کردهاند[۶۳]. قابل ذکر است، طبرانی حدیث جابر را از طریق سعد بن ابیوقاص نیز نقل کرده است[۶۴]. صحتِ سند حدیث جابر بن سمره، مورد قبول همه دانشمندان مسلمان بوده و در بررسیهای انجام شده سخنی در تضعیف سند حدیث، گفته نشده است[۶۵].
- حدیث عبدالله بن مسعود: «مسروق بن اَجدَع» از بزرگان تابعین[۶۶] میگوید: در مسجد نزد عبدالله بن مسعود نشسته بودیم و او برای ما قرآن تلاوت میکرد، مردی از ابن مسعود سؤال کرد: آیا از رسول خدا(ص) پرسیدید که چند نفر خلیفه بر این امت خلافت خواهند کرد؟ وی گفت: مطلبی از من پرسیدی که از هنگامی که وارد عراق شدهام تاکنون کسی درباره آن از من چیزی نیرسیده است. سپس گفت: بله، ما از رسول خدا(ص) پرسیدیم، و ایشان فرمود: «دوازده نفر به تعداد نقبای بنی اسرائیل»[۶۷]. نقبای بنی اسرائیل به تصریح قرآن کریم دوازده نفرند[۶۸]. حدیث ابن مسعود نیز حدیثی صحیح، و خالی از هرگونه عیب و نقص است[۶۹].
- حدیث ابو جُحَیفه: وی از رسول خدا(ص) نقل کرده است که فرمود: «همواره امر خلافت در میان امتم به نحو شایستهای ادامه دارد، تا آنکه دوران خلافت دوازده نفر خلیفه سپری شود که همه آنان از قریشاند»[۷۰]. سند این روایت نیز صحیح است[۷۱] و حافظان حدیث، سخنی که بیانگر ضعف سند آن باشد بیان نکردهاند.[۷۲]
پیشینه حدیث
در طی سه قرن نخست هجری، روایات دوازده جانشین، به ویژه حدیث جابر بن سمره، توسط راویان تشیع و تسنن و بیشتر توسط راویان اهل سنت، بدون هیچ وقفهای نقل میشده است. از این روایات سهگانه، حدیث جابر بن سمره به لحاظ تدوین، قوت سند، و کثرت نقل، بر دو حدیث دیگر پیشی گرفته و دهها سال زودتر در منابع روایی، ثبت شده است. شماری از محدثانی که حدیث جابر را ثبت کردهاند عبارتند از: لیث بن سعد (م۱۷۵ه) در «متشابه القرآن»[۷۳]؛ ابوداود طیالسی (م۲۰۴ه) در کتاب «مسند»[۷۴]؛ نعیم بن حماد مروزی (م۲۲۹ه) در «کتاب الفتن»[۷۵]؛ علی بن جعد جوهری (م۲۳۰ه) در «مسند»[۷۶]؛ احمد بن حنبل شیبانی (م۲۴۱ه) در «مسند»[۷۷]؛ محمد بن اسماعیل بخاری (م ۲۵۶ ه) در صحیح بخاری[۷۸]؛ مسلم بن حجاج قشیری (م۲۶۱ه) در «صحیح مسلم»[۷۹]؛ ابوداود سجستانی (م ۲۷۵ه) در «سنن ابی داود»[۸۰]؛ ترمذی (م ۲۷۹ه) در «سنن ترمذی»[۸۱]؛ ابویعلی موصلی (م۳۰۷ه) در «مسند»[۸۲]. محدثان شیعه نیز از جمله، محمد بن ابراهیم نعمانی[۸۳]، شیخ صدوق[۸۴] و خزّاز قمی[۸۵]حدیث فوق را نقل کردهاند.
روایات یاد شده به درستی نشان میدهد که اعتقاد به وجود دوازده جانشین برای پیامبر(ص)، از عقاید مشترک امت اسلامی به شمار میآید. هر چند در مصادیق آن تفاوتهایی وجود دارد اما این تفاوتها، با اصل کلی اعتقاد به وجود دوازده خلیفه به عنوان جانشینان پیامبر(ص) منافات ندارد. همزمان با نقل این روایات سهگانه توسط محدثان شیعه و اهل سنت، محدثان شیعه امامیه روایات اختصاصیِ شیعه، درباره امامان اثناعشر را نیز از رسول خدا(ص) یا امامان معصوم(ع) نقل کردهاند. این روایات، در آثاری مانند: اصول کافی[۸۶]؛ الغیبة[۸۷]؛ الخصال[۸۸] و کفایة الأثر[۸۹] همچنین در تفاسیر روایی شیعه مانند: تفسیر قمی[۹۰]؛ تفسیر فرات کوفی[۹۱]؛ تفسیر صافی[۹۲]؛ نورالثقلین[۹۳]؛ برهان، و... در ذیل آیات ولایت به ویژه آیه اولی الامر[۹۴] ثبت شده است. نمونههایی از روایات مورد نظر به قرار ذیل است:
ویژگیهای خلفای دوازدهگانه
در روایات مربوط به جانشینان دوازدهگانه، برای آنان ویژگیهایی بیان شده است:
- شمار آنان دوازده نفر است؛
- همگی از قریش و مطابق نقل قندوزی[۹۵] از بنی هاشم هستند.
- امامت دوازده جانشین بهم پیوسته بوده و گسست زمانی میان آنان وجود ندارد؛ زیرا در روایات میان استمرار و بقای دین اسلام و امامت دوازده خلیفه ارتباط و پیوستگی برقرار شده است، از آنجا که در مورد بقای دین اسلام، گسست زمانی وجود ندارد، درباره امامت امامان دوازدهگانه نیز گسست زمانی وجود نخواهد داشت.
- امامت، جانشینان دوازدهگانه پیامبر(ص) مایه عزت و سربلندی دین اسلام و امت اسلامی است. البته، مقصود، عزت و سربلندی معنوی است که نتیجه علم، حکمت، اخلاق و معنویت پیشوایان جامعه اسلامی است که خاص و عام و موافق مخالف را به خضوع در برابر آن وا میدارد، نه عزت و شوکت ظاهری و مادی؛ چراکه در برخی از روایات تصریح شده است که جانشینان دوازدهگانه پیامبر(ص) چه بسا مورد خذلان برخی واقع شوند که برایشان ضرری نخواهد داشت[۹۶].
- امامان دوازدهگانه، جانشینان پیامبر(ص) برای کلّ امت تا پایان دنیا هستند، نه برای بخشی مانند مسلمانان قرن اول. این معنا از چند فراز این روایات استفاده میشود: واژه «امت»[۹۷] که استعمال آن به صورت مطلق، همه پیروان پیامبر(ص) را تا قیامت شامل میشود. و واژه «لایزال»[۹۸] که بیانگرآن است که تا امت باقی است امام هم هست. روایات دیگری نیز وجود دارد که مضمون فوق را تأیید میکند. از جمله از رسول خدا(ص) نقل است که فرمود: «همواره خلافت در میان قریش است تا آنگاه که دو نفر انسان در جهان باقی باشند»[۹۹]. این حدیث دلالت دارد که هماکنون خلیفه قرشی تبار، در میان امت اسلامی وجود دارد و با توجه به تصریح روایات خلفای اثناعشر به عدد خلفای قرشی تبار (دوازده نفر)، نتیجه میگیریم که همان خلفای دوازدهگانه هستند که در هر عصری، یکی از آنان در میان امت اسلامی وجود دارد تا جهان به پایان برسد.
- رهبری آنان به ترتیب و یکی پس از دیگری خواهد بود؛ زیرا بر اساس روایات معتبر فریقین، امام در هر زمانی، بیش از یکی نیست. مسلم از پیامبر(ص) روایت کرده که فرمود: هرگاه برای دو خلیفه بیعت گرفته شد دومی آن دو را بکشید[۱۰۰]. نووی شارح صحیح مسلم گفته است: «دانشمندان اتفاق نظر دارند بر این که جایز نیست در یک عصر، برای دو نفر پیمان خلافت بسته شود، خواه سرزمین اسلام گسترده باشد و خواه محدود[۱۰۱]. ماوردی گفته است: «جایز نیست که امت در یک زمان دو امام داشته باشد»[۱۰۲]. ابن حزم نیز همین فتوا را ارائه کرده[۱۰۳] و فتوای خود را به روایاتی، استناد کرده است. حافظ ابوبکر بیهقی نیز احادیث مربوط به این مطلب را در «السنن الکبری»، باب لا يصلح امامان في عصر واحد نقل کرده است. وحدت امام در هر زمان از ضروریات مذهب شیعه امامیه به شمار میرود.[۱۰۴]
مصادیق دوازده خلیفه
عالمان شیعه، به اتفاق آرا، مصادیق روایات یاد شده را امامان دوازدهگانه اهل بیت(ع) دانستهاند. آنان بر این باورند که بشارت رسول خدا(ص) به آمدن دوازده امام و خلیفه پس از ایشان، یک بشارت و فرمان مهم الهی است که همانند دیگر دستورات خداوند توسط رسول خدا(ص) ابلاغ شده است؛ چراکه طبق فرموده قرآن، سخن پیامبر(ص)، چیزی جز وحی الهی نیست[۱۰۵]، حال که بشارت پیامبر(ص) از جانب خداوند است، باید تعیین مصادیق این بشارت نیز از جانب خداوند و توسط پیامبر(ص) باشد. منطقی نیست که بشارت پیامبر(ص) از جانب خداوند باشد اما تعیین مصادیق این بشارت، آن هم در یکی از مهمترین مسائل جامعه اسلامی مانند تعیین جانشینان پیامبر و رهبران امت اسلامی، به کسانی که فاقد ویژگی عصمت بوده و در انتخاب خود مرتکب خطا میشوند، واگذار شود. روایات بیانگر مصادیق خلفای دوازدهگانه بسیار است که نمونههایی در ذیل ذکر میشود:
- علی(ع) از رسول خدا(ص) نقل کردهاند که فرمود: «امامانِ پس از من دوازده نفرند: نخستین آنان تو هستی ای علی، و آخرین نفرشان قائم(ع) است؛ همو که خداوند با دستان با کفایت او شرق و غرب جهان را فتح خواهد کرد[۱۰۶].
- جوینی با ذکر سند از طریق امام حسین(ع) از رسول خدا(ص) نقل کرده که حضرت فرمود: بعد از من دوازده امام، مالک امر خلافت خواهند بود که نُه نفرشان از صلب حسین بوده و خداوند علم و فهم مرا به آنان عطا میکند، در ذیل روایت، اذیت آنان، اذیت پیامبر(ص) و مایه محرومیت از شفاعت ایشان دانسته شده است[۱۰۷].
- جابر بن یزید جعفی از جابر بن عبدالله انصاری و او از پیامبر(ص) در مورد مقصود از «اولی الامر» در آیه مربوط[۱۰۸] سؤال کرده و حضرت در پاسخ فرمودند: آنان جانشینان من و پیشوایان مسلمانان بعد از من هستند. نخستین آنان علی بن ابیطالب و آخرینشان مهدی موعود هستند[۱۰۹]. از ابن مسعود نیز روایتی به این مضمون از رسول خدا(ص) نقل شده است[۱۱۰].
- امام صادق(ع) از پدرانشان نقل کردهاند که از علی(ع) درباره مصادیق عترت در حدیث ثقلین سؤال شد، حضرت فرمود: من، حسن، حسین و نُه امام از فرزندان حسین که نهمین نفر آنان مهدی و قائم ایشان است، مصداقهای عترت هستیم»[۱۱۱].
- امام رضا(ع) در پاسخ سؤال ابان، از کیستی «اولی الامر»، آنان را امامان اهل بیت معرفی کرده و سپس اسامی هر یک را برشمردهاند[۱۱۲]. اما دانشمندان اهل سنت در این باره دیدگاههای مختلفی دارند شماری از آنان در تفسیر این روایات دچار حیرت شده و از فهم درستِ معنای آن اظهار ناتوانی کردهاند. از جمله ابن بطال از «مهلّب» نقل کرده که گفته است تاکنون کسی را نیافتم که درباره روایت خلفای اثناعشر به نظر مشخصی دست یافته باشد. ابن جوزی نیز همین بیان را کرده و قاضی عیاض نیز پس از ذکر چند احتمال مینویسد: «خداوند به مقصود پیامبرش داناتر است!»[۱۱۳] ابن عربی مالکی پس از ذکر خلفای چهارگانه و جمعی از حاکمان اموی و عباسی به عنوان مصادیق حدیث مینویسد: «برای این حدیث معنای درستی سراغ ندارم[۱۱۴]. اما شمار دیگری از عالمان اهل سنت در صدد برآمدهاند مصادیق روایات یاد شده را به یکی از دو روش تعیین کنند: روش ترتیبی و روش گزینشی؛ در روش نخست، آنان پس از رسول خدا(ص) از کسانی که در مصدر حکومت قرار داشتهاند، دوازده نفر را به ترتیب برشمرده و آنان را مصداق خلفای دوازدهگانه دانستهاند. در مقابل، گروهی دیگر که راه حل نخست را خالی از عیب و نقص نمیدیدهاند، از آن اعراض کرده و در میان حاکمان اموی و عباسی به جستجو پرداخته و از میان آنان تعدادی را که به نظرشان از عملکرد بهتری برخوردار بودهاند، گزینش نموده، و با ضمیمه کردن آنان به خلفای چهارگانه نخست، دوازده نفر برشمردهاند. در ذیل پارهای از توجیهات اهل سنت در تکمیل عدد دوازده خلیفه مطرح و ایرادات آن بیان میشود:
- خلفای دوازدهگانه عبارتند از: ابوبکر، عمر، عثمان، علی، معاویه، یزید، عبدالملک مروان، ولیدبن عبدالملک، سلیمان بن عبدالملک، یزید بن عبدالملک، هشام بن عبدالملک، ولید بن یزید بن عبدالملک. این تفسیر را قاضی عیاض ارائه کرده و ابن حجر عسقلانی نیز آن را برگزیده است[۱۱۵].
- آنان عبارتند از: ابوبکر، عمر، عثمان، علی، معاویه، یزید بن معاویه، معاویة بن یزید، مروان بن حکم، عبدالملک مروان، ولیدبن عبدالملک، سلیمان بن عبدالملک، عمر بن عبدالعزیز. ابوحاتم این تفسیر را برگزیده است[۱۱۶].
- خلفای دوازدهگانه عبارتند از: ابوبکر، عمر، عثمان، علی، معاویه، یزید، عبدالملک مروان، ولیدبن عبدالملک، سلیمان بن عبدالملک، یزیدبن عبدالملک، هشام بن عبدالملک، عمر بن عبدالعزیز. این تفسیر مختار ابن تیمیه است[۱۱۷].
- هشت نفر از خلفای دوازدهگانه عبارتند از: ابوبکر، عمر، عثمان، علی، حسن بن علی، معاویه، عبدالله بن زبیر، عمر بن عبدالعزیز، المهتدی والظاهر از حاکمان عباسی نیز محتمل است دو نفر دیگر از آنان باشند؛ زیرا آن دو افراد عادلی بودند، خلافت دو نفر دیگر هنوز تحقق نیافته و باید منتظر آن باشیم که یکی از آن دو مهدی از اهل بیت پیامبر(ص) است. سیوطی این تفسیر را برگزیده است[۱۱۸].
- مقصود، دوازده خلیفه اموی، پس از صحابه است که عبارتند از یزید بن معاویه، عبدالملک مروان، ولیدبن عبدالملک و دیگر زمامداران اموی تا مروان بن محمد و حدیث بر مدح دلالت نداشته، و صرفاً بیانگر استواری حکومت است، برخی از عالمان اهل سنت در حواشی خود بر سنن ترمذی این تفسیر را ذکر کردهاند، چنان که در فتح الباری[۱۱۹] نیز نقل شده است.
- مراد، دوازده خلیفهای است که براساس برخی روایات، پس از مهدی موعود(ع) حکومت خواهند کرد[۱۲۰].
- حدیث بر منحصر بودن خلافت در دوازده نفر دلالت ندارد، بلکه همه خلفا و زمامداران مسلمان که تاکنون زمام رهبری سیاسی امت اسلامی را در دست داشتهاند - اعم از خلفای راشدین، زمامداران اموی و دیگران- را دربر میگیرد[۱۲۱].
- مقصود این است که در یک زمان دوازده نفر مدعی خلافت اسلامی میباشند، پیامبر(ص) از وقایع شگفتانگیزی که پس از او رخ خواهد داد، خبر داده و متفرق شدن امت در بیعت با دوازده خلیفه در یک زمان از آن جمله است[۱۲۲].
بر این اقوال و آراء نقدهایی وارد شده است:
- دانشمندان اهل سنت در توجیه روایات اثناعشر به دو ویژگی از ویژگیهای ذکر شده برای امامان، یعنی عدد «دوازده» و شرط «قرشی بودنِ» خلفا توجه کرده، ولی از ویژگیهای دیگر مانند: این که آنان افرادی صالح و خلفای کل امت اسلامی بوده و وجودشان مایه عزت اسلام و خلافت است و... چشم پوشیدهاند. بر همین اساس، دوران خلافت خلفای دوازدهگانه را به قرن اول هجری محدود کردهاند؛ لذا این توجیه پذیرفته نیست[۱۲۳].
- از مجموعه روایات رسول خدا(ص) در موضوع امامت و خلافت چنین استفاده میشود که پس از رسول خدا(ص)، همزمان دو سلسله خلیفه و حاکم وجود خواهند داشت: خلفای حق و حاکمان باطل؛ خلفای حق همان خلفای دوازدهگانهای هستند که تاکنون درباره آنان مباحثی بیان شد. در روایات صحیح دیگری که از رسول خدا(ص) نقل شده، حضرت خبر دادهاند که به زودی پس از ایشان، فرمانروایانی خواهند آمد که نماز را میمیرانند[۱۲۴] از سنت پیامبر(ص) هدایت نجسته و به دستورات آن حضرت عمل نمیکنند[۱۲۵]، آنان افرادی فاسقاند که شایستگی امامت جماعت را ندارند؛ لذا پیامبر(ص) به اصحاب دستور دادهاند نمازهای واجبشان را در خانههای خود بخوانند و نمازهای دیگر را به آنان اقتدا کنند[۱۲۶]. سخنانشان حکیمانه، اما قلبهایشان بدبوتر از مردار است[۱۲۷]. آنان افرادی بدعتگذار و بدتر از مجوس و مخالف قرآناند[۱۲۸] که به جهنم میروند[۱۲۹]. اگر از سر انصاف در روایات یاد شده بنگریم و از تاریخ صحیح نیز مدد بگیریم، به خصوص در صورتی که به تعابیری چون «سَيَكُونُ بَعْدِي» و «سَيَكُونُ أُمَرَاءٌ مِنْ بَعْدِي» و «أُمَرَاءٌ يَكُونُونَ مِنْ بَعْدِي» و... که در روایات یاد شده به کار رفته توجه کنیم، خواهیم دید که این تعابیر بر آینده نزدیک دلالت دارد و نشان میدهد صحابه پیامبر(ص) که مخاطب این روایاتاند، حداقل شماری از حاکمان یاد شده را درک خواهند کرد و اینان، به تصریح صحابه[۱۳۰] و اعتراف عالمان اهل سنت، حاکمان اموی هستند[۱۳۱]؛ و حاکمان اموی همان کسانی هستند که دانشمندان اهل سنت آنان را مصداق روایات خلفای اثناعشر و جانشینان رسول خدا(ص) دانستهاند[۱۳۲].
- روایات متواتر رسول خدا(ص) نشان میدهد، در هر زمانی برای جامعه اسلامی، امامی وجود دارد که شناخت او عین اسلام و عدم شناخت او عین جاهلیت است: «هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است»[۱۳۳]. احادیث فراوان دیگری به این مضمون نقل شده است[۱۳۴].
مصداق خارجیِ امام مورد نظر در روایات فوق، نمیتوانند حاکمان اموی و عباسی باشند؛ زیرا آنان حاکمان جورند و قرآن، مسلمانان را از نزدیک شدن به حاکمان جور برحذر داشته است: «به کسانی که ستم کردهاند نگرایید که آتش دوزخ به شما میرسد و در برابر خدا برای شما دوستانی نخواهد بود و سرانجام، یاری نخواهید شد»[۱۳۵]. چنانکه پیشتر گذشت، رسول خدا(ص) نیز مسلمانان را از نزدیک شدن به حاکمان اموی و دیگر حاکمان جور برحذر داشتهاند[۱۳۶]. لحن روایات فوق نشان میدهد امام موردِ نظر این روایات، یک فرد معمولی نیست، بلکه یک شخصیت برجسته و ممتاز الهی، دینی و معنوی است. نیز تدبر در روایات یاد شده تردیدی باقی نمیگذارد که امام مورد نظر، همان امامی است که جانشین رسول خدا(ص) و عضوی از خلفای دوازدهگانه آن حضرت است؛ زیرا چنان که گذشت تعداد جانشینان پیامبر(ص) پس از ایشان تا پایان جهان، دوازده نفر و همه آنان از قریشاند. پس به ناچار باید امام مورد نظر روایات یاد شده یکی از خلفای دوازدهگانه پیامبر(ص) باشد.
شواهدی نیز وجود دارد که این نظر را تأیید میکند، از جمله ابن عمر از رسول خدا(ص) نقل کرده است که خطاب به علی(ع) فرمود: «ای علی هر کس بمیرد در حالی که تو را دشمن داشته باشد. به مرگ جاهلیت مرده است»[۱۳۷]. روایات ضرورت وجود امام در هر زمان، توجیهات هر دو گروه از عالمان اهل سنت را با مشکل مواجه میسازد. دوران حکومت خلفای گروه اول که به ترتیب پس از پیامبر(ص) دوازده نفر از حاکمان را مصداق روایات خلفای اثناعشر دانسته بودند، در آخر قرن اول هجری پایان یافته و پس از آن با مشکل فقدان امام و مرگ جاهلی روبرو میشوند و این مشکل تا هماکنون ادامه دارد؛ زیرا چنان که پیشتر گذشت، خلفای اثناعشر، خلفای کل امت اسلامی هستند. مشکل گروه دوم از عالمان اهل سنت، اندکی زودتر از گروه اول آغاز میشود. به عنوان مثال، سیوطی که جزء گروه دوم بود، بعد از معاویه، ابن زبیر را خلیفه پیامبر(ص) دانسته و حکومت یزید را به حساب نیاورده بود. و پس از ابن زبیر، عمربن عبدالعزیز را جزء خلفای دوازدهگانه دانسته، و حکومت عبدالملک مروان و فرزندانش را به حساب نیاورده بود. بنابراین افرادی مثل سیوطی، هم در فاصله به وجود آمده میان دو خلیفه، مانند ابن زبیر و عمربن عبدالعزیز، با مشکل فقدان امام و مرگ جاهلی مواجهاند و هم پس از اتمام دوران حکومت خلفای دوازدهگانهشان در اواسط قرن دوم؛ زیرا آنها نیز از آن زمان به بعد، تا پایان جهان، فاقد امام و خلیفه خواهند بود. از مطالب یادشده، نادرستی دیدگاهی که معتقد است روایات دوازده جانشین بر ممدوح، عادل و پرهیزگار بودن جانشینان پیامبر(ص) دلالت ندارند، یا مقصود این است که در یک زمان دوازده خلیفه وجود خواهد داشت، آشکار گردید.[۱۳۸]
خلفای هاشمی
عبارت كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ در بیشتر نقلهای روایات خلفای دوازدهگانه آمده است اما در برخی نقلها عبارت كُلُّهُمْ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ ذکر شده است[۱۳۹]. این نقل گرچه به لحاظ سند از قوت چندانی برخوردار نیست، اما در آثار معتبر اهل سنت، دارای قراینی است که آن را تقویت میکند. از جمله:
- برتری و برگزیده بودن خاندان بنی هاشم به لحاظ فضیلت بر همه خاندانهای دیگر قریش. «واثلة بن اسمع» از پیامبر نقل میکند که فرمود: «خداوند از میان فرزندان اسماعیل، کنانه را برگزید و از کنانه قریش را و از قریش بنیهاشم را و از بنیهاشم مرا برگزید[۱۴۰]. از علی(ع) نیز نقل شده که: «همانا امامان (دوازدهگانه) همه از قریش بوده که درخت آن را در خاندان بنی هاشم کاشتهاند، مقام ولایت و امامت درخور دیگران نیست، و دیگر مدعیان زمامداری، شایستگی آن را ندارند»[۱۴۱]. «نووی» مینویسد: «یاران ما به این حدیث استدلال کردهاند بر این که غیر قریش از عرب، همتای قریش نیستند، چنان که غیر بنی هاشم از قریش، همتای بنیهاشم نیستند»[۱۴۲].
- حدیث خلفای اثناعشر از دو قسمت تشکیل شده است: قسمت نخست: «يَكُونُ مِنْ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ خَلِيفَةً» را راویِ حدیث، شخصاً و بدون هیچ ابهامی از پیامبر(ص) شنیده است. اما فراز دوم یعنی جمله «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» را به دلیل سر و صدای برخی از افراد حاضر، شخصاً نشنیده، بلکه از کسانی که در اطراف او بودهاند پرسیده و آنان به او خبر دادهاند که پیامبر(ص) فرمود: «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ». اکنون در نقلهای مختلف حدیث اثناعشر مطالبی به چشم میخورد که تعبیر «کلهم من قریش» را با تردید مواجه کرده، و تعبیر «کلهم من بنی هاشم» را تقویت میکند از جمله:
- در یکی از نقلها آمده است: «از پیامبر(ص) شنیدم که فرمود: «يَكُونُ اثْنَا عَشَرَ أَمِيراً» سپس چیزی گفتند که نشنیدم و قوم خیال کردند که پیامبر گفته: همه آنها از قریش است «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ»[۱۴۳]. به گواهی این حدیث، جمله «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» سخن قطعی رسول خدا(ص) نبوده، بلکه شماری از مهاجران قرشی گمان کردهاند که فراز آخر حدیث، «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» بوده است.
- در نقل دیگری از پیامبر آمده که: «دوازده قیّم از قریش وجود خواهند داشت که دشمنی دشمنان به آنان زیانی وارد نمیسازد». پس به پشت سرم نگاه کردم عمربن خطاب را دیدم که میان جمعی از مردم بود. عمر و همراهان او حدیث را آنگونه که نقل کردم برایم تثبیت کردند[۱۴۴]. طبق این نقل، عمر بن خطاب به راوی حدیث - جابر بن سمره - در تثبیت حدیث، به شکل کنونی آن کمک کرده است. با توجه به وقایع بعد از رحلت رسول خدا(ص) در مسئله خلافت، چنین به نظر میرسد که عبارت «کلهم من قریش» که توسط عمر و برخی دیگر در پاسخ به پرسش جابر بن سمره از کلام پیامبر(ص) که برای او مفهوم نبود، ناشی از اجتهاد آنان بوده، نه متن کلام رسول خدا(ص).
- در روایات آمده علت اینکه جابر سخن پیامبر(ص) را به درستی نشنید، این بود که میان جمعیت سر وصدا برپا شد و عدهای بلند میشدند و مینشستند[۱۴۵]؛ حال، در اینجا این پرسش قابل طرح است که چه چیزی باعث شده تا مردم با شنیدن سخن پیامبر(ص) درباره جانشینی دوازده نفر پس از خود، سر و صدا کرده و وضع مجلس را بهم بزنند تا صدای پیامبر(ص) به صورت روشن به گوش مردم حاضر در آن جلسه نرسد؟ بعید به نظر میرسد که منشأ آن این بوده که پیامبر فرموده است، آنان از قریش میباشند؛ زیرا حاضران در آن جلسه از مهاجران و انصار بودهاند، در هیچ گزارش تاریخی نیامده است که فرد یا افرادی از انصار در مورد گفتار یا رفتار پیامبر(ص) و در حضور او، با وی مخالفت کرده باشند (مگر کسانی مانند عبدالله بن ابی که در واقع از منافقان بودند)، ولی در مورد برخی از مهاجران، مواردی مانند صلح حدیبیه، دستور پیامبر(ص) به آوردن دوات و قلم برای نوشتن مطلبی که مانع گمراهی مسلمانان شود[۱۴۶]، دستور به پیوستن به سپاه اسامة بن زید و نظایر آن، گزارش شده است. بر این اساس، این احتمال تقویت میشود که عدهای از مهاجران و نیز منافقان، با توجه به سفارشهای مؤکد پیامبر(ص)، در سخنرانیهای خود در حجة الوداع و موارد دیگر، نسبت به اهل بیت خود، میدانستند که مقصود پیامبر(ص) دوازده خلیفه از اهل بیت خویش است؛ لذا برای آنکه سخن پیامبر(ص) در این باره به روشنی به گوش افراد نرسد و راه برای تأویلهای بعدی آنان باز باشد، با سر و صدای خود وضع جلسه را برهم زدند، و پیامبر(ص) در آن هنگام فرموده است: «كُلُّهُمْ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ»، ولی عدهای که پدر جابر و عمر بن خطاب از آن جملهاند، آن را به «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» تأویل کردند تا در شرایط مناسب بتوانند از آن استفاده کنند چنان که در جریان سقیفه با استناد به این که پیامبر(ص) فرموده: «الْأَئِمَّةُ مِنْ قُرَيْشٍ» انصار را در دعوی اشتراک در امر امامت مجاب کردند.
در این باره احتمال دیگری نیز قابل طرح است و آن این که عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ» را پیامبر(ص) در زمان یا مکان دیگری غیر از زمان یا مکانی که عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» را فرموده بیان کرده باشد. بر این اساس در زمان یا مکانی که عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» را فرموده، بدان جهت بوده که با توجه به سر و صداهای بسیاری که از سوی عدهای از حاضران بلند شد و وضع عادی جلسه سخنرانی بهم خورد، پیامبر(ص) چنین مصلحت دید که عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ» را بیان کند، اما در زمان یا مکان دیگری که شرایط را مناسب یافت، عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ» را بیان فرمود، تا از باب حمل عام بر خاص، مراد خود را به مسلمانان فهمانده باشد که جانشینان او از خاندان هاشم هستند و عموم قبایل و خاندانهای قریش را شامل نمیشود. حتی اگر فرض کنیم که پیامبر(ص) هیچگاه عبارت «كُلُّهُمْ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ» را بیان نکرده است، نیز با توجه به اینکه در کلامی دیگر، برگزیدگی بنیهاشم را بر دیگر خاندانهای قریش، بیان کرده، خود قرینه روشن بر این است که خلافت شایسته کسانی از خاندان هاشم است، نه دیگر قبایل و خاندانهای قریش.[۱۴۷]
گفتاری بر پایه تحقیق و انصاف
شیخ سلیمان قندوزی حنفی درباره مصداقشناسی روایات دوازده خلیفه سخنی را از برخی محققان نقل کرده، که اگر مقصود خود او نباشد، قرینه مقام، بیانگر آن است که سخن مزبور مورد قبول او نیز هست، وی مینویسد: «همه قراین و شواهد بیانگر این است که مراد رسول خدا(ص) از جانشینی دوازده خلیفه پس از خود امامان دوازدهگانه از اهل بیت و عترت آن حضرت است؛ زیرا این حدیث را نمیتوان بر خلفای [چهارگانه] پس از او حمل کرد؛ چراکه شمار آنان کمتر از دوازده است، نیز نمیتوان آن را بر حاکمان اموی حمل کرد؛ زیرا آنان بیشتر از دوازده نفر میباشند، از سوی دیگر، غیر از عمر بن عبدالعزیز، همگی ستمکار بوده و نیز از خاندان هاشم نبودند. حمل حدیث، بر فرمانروایان عباسی نیز ممکن نیست؛ زیرا شمار آنان بیشتر از دوازده نفر است. از طرفی آنان به آیه مودت ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾[۱۴۸] و حدیث کساء درباره اهل بیت پیامبر(ص) عمل نکردند. بنابراین، باید حدیث دوازده خلیفه را بر امامان دوازدهگانه اهل بیت پیامبر(ص) حمل کرده؛ چراکه آنان داناترین مردم زمان خود، جلیلترین و پرهیزگارترین آنان و دارای برترین نسب و حسب و گرامیترین افراد نزد خداوند بودند و علوم آنان از طریق وراثت و علم لدنی مستند به جدشان رسول خدا(ص) بوده است. اهل علم و تحقیق و کشف و توفیق، آنان را با این ویژگیها معرفی کردهاند. حدیث ثقلین و احادیث بسیار دیگری که در این کتاب (ینابیع المودة) به صورت مکرر نقل شده و احادیث دیگر، مؤید و مرجح همین تفسیر میباشند[۱۴۹].[۱۵۰]
بررسی اشکالات
از سوی برخی از عالمان اهل سنت بر تطبیق احادیث دوازده خلیفه بر امامان دوازدهگانه اهل بیت(ع) اشکالاتی وارد شده که در ذیل مطرح و بررسی میشود:
اشکال اول: منحصر بودن شمار امامان در دوازده نفر را نه عقل میپذیرد، و نه با واقعیت تاریخی هماهنگ است؛ لذا شیعه امامیه نیز به نیابت مجتهدان از امام روی آورده است[۱۵۱].
پاسخ: این که شمار جانشینان پیامبر اکرم(ص) منحصر در عدد خاصی باشد یا نباشد، از مسائلی است که عقل درباره آن نظر ندارد، و هر دو وجه آن از نظر عقل ممکن و محتمل است. همینگونه است، شمار پیامبران الهی، عقل تنها، لزوم وجود پیشوای معصوم در هر عصر و زمانی را درک میکند. گویا مشکل نارسایی فهم عقل درباره حصر امامان در دوازده امام را به جای فهم عقل در ناصواب بودن آن انگاشته است، اگر با این منطق نادرست بخواهیم درباره این مسئله داوری کنیم، بسیاری از عقاید و احکام اسلامی زیر سؤال خواهد رفت. از باب مثال میتوان پرسید چرا همزمان با نبوت پیامبر اکرم(ص)، پیامبران دیگری (پیامبران تبلیغی نه تشریع) مبعوث نشده است، تا عقاید و احکام اسلامی سریعتر و مطمئنتر به همه مردم کره زمین برسد؟ و چرا با پیامبر اکرم(ص) باب نبوت حتی نبوت تبلیغی بسته شد؟ و چرا ماه رمضان برای روزه واجب، معین شده است و چرا طواف کعبه هفت بار تعیین گردیده است و چرا و چرا؟ اما قیاس نیابت خاص یا عام، به امامان دوازدهگانه که دومی محصور ولی نیابت نامحصور است، خود قیاس مع الفارق است؛ چراکه مقوله نیابت از مقوله امامت جداست، و اگر به نایب امام، عنوان امام هم اطلاق شود، مقصود امامت به معنای آن در بحث خلافت و امامت میان مذاهب اسلامی، نیست؛ بلکه مقصود از این امامت، امامت ظلّی و تبعی است نه امامت اصلی که از نظر شیعه باید از مقام عصمت علمی و عملی برخوردار باشد.
اشکال دوم: مقتضای مقام خلافت نبوی این است که خلیفه پیامبر(ص)، همه شئون و مقامات او را دارا باشد، از آنجا که پیامبر اکرم(ص)، زعامت سیاسی امت اسلامی را به صورت بالفعل دارا بود، باید خلفای او نیز چنین ویژگی را دارا باشند، به ویژه این که در برخی از نقلهای حدیث دوازده خلیفه واژه امیر یا قیم به کار رفته است که بر رهبری سیاسی بالفعل دلالت میکند. ولی امامان دوازدهگانه اهل بیت(ع)، غیر از امیرالمؤمنین(ع) در مدت حدود پنج سال، و امام حسن مجتبی(ع) در مدت شش ماه، واجد ویژگی مزبور نبودند[۱۵۲].
پاسخ: داشتن مقام زعامت و رهبری سیاسی به صورت بالفعل غیر از اعمال بالفعل آن است، چنان که پیامبر اکرم(ص) قبل از هجرت به مدینه، یعنی مدت سیزده سال از نبوت وی دارای مقام زعامت سیاسی بود، ولی شرایط برای اعمال آن فراهم نبود، همینگونه است آن دسته از پیامبرانی که در همه یا برخی از دوران نبوتشان، شرایط برای اعمال زعامت سیاسی آنان فراهم نبوده و آنان دست به تشکیل حکومت و نظام سیاسی نزدند. واژگان امیر و قیّم نیز مفاد و مدلولی غیر از آنچه در مورد خلیفه گفته شد، ندارند، یعنی آنچه فعلیت دارد، مقام امارت و قیمومت است، کسی که از سوی پیامبر یا خلیفه پیامبر به امارت یا قیمومت کسانی برگزیده میشود، بالفعل دارای آن مقام خواهد بود، و نصرت و اطاعت از او بر مردم واجب است، اما این که مقام امارت و قیمومت خود را اعمال کند، در گرو آن است که مردم از وی اطاعت کرده و یاریش کنند. گواه روشن بر این مطلب آن است که مطابق روایات اسلامی، پیامبر اکرم(ص)، علی(ع) را امیرالمؤمنین نامیده و این لقب از ویژگیهای او میباشد. چنان که در نقلی، پیامبر(ص) به انس بن مالک فرمود: ای انس نخستین کسی که از این در بر تو وارد میشود، امیرمؤمنان است. در این هنگام علی(ع) وارد شد، پیامبر(ص) فرمود: ای انس چه کسی وارد شد؟ گفت علی(ع)[۱۵۳] در نقلی دیگر از رسول خدا(ص) آمده است که خداوند آیهای که در آن ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾ باشد را نازل نکرده است، مگر این که علی(ع) در رأس آنان و امیرشان میباشد[۱۵۴]. بر این اساس، علی(ع) هم در زمان رسول خدا(ص) دارای مقام امارت بر مؤمنان بود و هم پس از پیامبر(ص) قبل از آنکه عهدهدار امامت سیاسی شود. یعنی او در این دو زمان مقام امارت بر مؤمنان را بالفعل دارا بود، هرچند در زمان پیامبر(ص) اعمال آن، تابع اذن پیامبر(ص) بود و پس از پیامبر(ص) نیز منوط به اطاعت و نصرت امت بود که تا بیستوپنج سال فراهم نشد.
اشکال سوم: در نهج البلاغه که از کتابهای مهم شیعه است، هیچ اثری از امامان دوازدهگانه تشیع نیست، بلکه در آن مطالبی هست که ناقض اعتقاد به وجود امامان دوازدهگانه است؛ زیرا در یکی از خطبههای آن آمده است: «لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ»[۱۵۵] در این کلام برای امامان عدد خاصی ذکر نشده است.
پاسخ: اولاً: نهج البلاغه، اگرچه از کتابهای مهم شیعه امامیه است، ولی دربردارنده همه سخنان امیر المؤمنین(ع) نیست، بلکه برگزیدههایی از سخنان آن حضرت است که توسط سید رضی انجام گرفته است. بنابراین، برای قضاوت درباره اینکه آیا امیرالمؤمنین(ع) درباره تعداد امامان، صفات و مصداق آنان سخن گفته است یا نه، باید به روایات آن حضرت، در دیگر منابع روایی شیعه نیز رجوع کرد. در آن منابع از امام علی(ع) درباره امامان دوازدهگانه اهل بیت(ع) روایاتی نقل شده است چنان که امام در پاسخ یکی از یهودیان مدینه که از ایشان پرسید: برای این امت پس از پیامبرشان چند امام عادل وجود خواهد داشت؟ فرمود: دوازده امام که مخالفت مخالفان آنان به آنها ضرری نمیرساند نخستین آنان، من و آخرین آنان قائم مهدی(ع) است[۱۵۶]. در صدر مقاله نیز چند مورد از این روایات که از امام علی(ع) نقل شده مطرح شد.
ثانیاً: در نهج البلاغه بر منزلت والا و ویژه اهل بیت پیامبر(ص) و لزوم پیروی امت از آنان تصریح و تأکید شده است. چنان که فرمود: «چرا سرگردانید، در حالی که عترت پیامبرتان در میان شما هستند، آنان زمامهای حق و پرچمهای دین و زبانهای راستیاند، پس با آنان به نیکوترین وجهی که با قرآن رفتار میکنید، رفتار کنید و در بهرهگیری از علم و فضیلت آنان، چونان شترهای تشنهای که به سوی آب میشتابند، به سوی آنان بشتابید»[۱۵۷]. در جایی دیگر فرموده است: «به اهل بیت پیامبرتان بنگرید، از سمت و سوی آنان روی برمتابید، و از آنان پیروی کنید؛ زیرا آنان شما را از طریق هدایت خارج نمیسازند و به راه باطل بازنمیگردانند، پس با توقف آنان، باز ایستید، و با حرکت آنان، حرکت کنید، بر آنان سبقت نگیرید که گمراه میشوید، و از آنان فاصله نگیرید که هلاک میگردید[۱۵۸]. عبارتهای یاد شده و نظایر آنها، آشکارا بر امامت و رهبری اهل بیت خاص پیامبر اکرم(ص) دلالت دارد، کسانی که از مقام عصمت برخوردارند و در مقام ثبوت و اثبات هرگز از حق جدا نمیشوند. ابن ابی الحدید میگوید: مقصود از عترت در کلام امیرالمؤمنین(ع) نزدیکترین خویشاوندان پیامبر اکرم(ص) است، همان کسانی که در حدیث ثقلین پیامبر(ص) آمده است؛ و آنگاه که آیه تطهیر نازل شد، آنان را زیر کساء قرار داد و گفت: «خدایا اینها اهل بیت من هستند هرگونه پلیدی را از آنان دور کن»[۱۵۹]. ثالثاً: کلام امیر المؤمنین(ع) درباره اینکه مردم به امامی نیکوکار یا بدکار نیاز دارند، ناظر به ضرورت امامت و رهبری به معنای عام آن است، نه امامت به معنای خاص آن در آیین اسلام؛ لذا استناد به این سخن امام(ع) برای نفی اعتبار عدد خاص یا صفات ویژهای برای امام، از باب مغالطه عام و خاص است.
اشکال چهارم: برخی از روایات شیعه بیانگر این است که امامان و جانشینان پیامبر(ص) سیزده نفر هستند[۱۶۰]، چنان که در روایتی، امام باقر(ع) از رسول خدا(ص) روایت کرده که فرمود: «از فرزندان من دوازده نقیب خواهد بود که همگی برگزیده محدّث و مفهّم (برخوردار از علم لدنی) میباشند آخرین آنان قائم به حق است که زمین را آنگونه که آکنده از جور شده آکنده از عدل خواهد کرد.[۱۶۱] با توجه به این که امیرالمؤمنین(ع) از فرزندان پیامبر(ص) نیست، شمار امامان سیزده نفر خواهد بود.
پاسخ: روایات دال بر اینکه امامان اهل بیت(ع) دوازده نفر هستند، متواتر و مفاد و مدلول آنها نیز صریح است. بر اساس این روایات، اعتقاد به امامت امامان دوازدهگانه اهل بیت(ع) از مسلمات و ضروریات مذهب شیعه اثناعشریه است. بر این اساس، هر روایتی که مدلول و مفادی بر خلاف آن داشته باشد، باید به گونهای تأویل شود و اگر قابل تأویل نباشد، مردود خواهد بود. روایت مزبور و مانند آن را میتوان اینگونه تأویل کرد که امیرالمؤمنین(ع) نیز داخل در امامان دوازدهگانه است که از باب تغلیب، در زمره فرزندان پیامبر(ص) قلمداد شده است، چنان که در روایتی دیگر، آن حضرت در زمره امامان از ذریه پیامبر(ص) ذکر شده است. مطابق این روایت، مرد عربی نزد پیامبر(ص) آمد تا اسلام اختیار کند، وی پس از پذیرش اسلام، از پیامبر(ص) پرسید: آیا پس از شما پیامبری خواهد آمد؟ حضرت فرمود: خیر، من خاتم پیامبرانم ولی پس از من امامانی خواهند بود که از ذریهام هستند. آنان برپا دارنده عدالتاند و شمارشان به تعداد نقبای بنی اسرائیل (دوازده نفر) است. اولین آنان علی بن ابیطالب است که امام و جانشین پس از من است و نه نفر از امامان از نسل امام حسین(ع) میباشند و قائم(ع)، نهمین نفر آنان است و در آخرالزمان، دین را برپای خواهد داشت[۱۶۲].[۱۶۳]
پرسش مستقیم
منابع
پانویس
- ↑ صحیح بخاری، ج۴، کتاب الاحکام، باب الاستخلاف، ح۷۲۲۲؛ کمال الدین، ج۱، ص۲۷۲، باب ۲۴، روایت ۱۹.
- ↑ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۵۲، کتاب الإمارة، باب: الناس تبع قریش، حدیث۵.
- ↑ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۵۲، کتاب الإمارة، باب: الناس تبع قریش، حدیث ۷؛ سنن ابی داود، ص۶۷۱؛ کتاب المهدی، باب ۱، ح۴۲۷۹.
- ↑ مسند احمد، ج۱۵، ص۳۳۱، ح۲۰۶۹۶؛ کمال الدین، ج۱، ص۲۷۲، باب ۲۴، روایت ۲۱؛ الغیبة، نعمانی، ص۱۲۲، باب ۶، حدیث ۱۳.
- ↑ کمال الدین، ج۱، ص۲۷۲، حدیث ۲۱.
- ↑ کمال الدین، ج۱، ص۲۷۲، حدیث ۲۱.
- ↑ سنن ابی داود، ص۶۷۱، کتاب المهدی، روایت ۴۲۸۰؛ مسند احمد، ج۱۵، ص۳۸۶، ح۲۰۹۳۷؛ کمال الدین، ج۱، ص۲۷۲، باب ۲۴، روایت ۲۱؛ الغیبة، نعمانی، ص۱۰۴.
- ↑ سنن ترمذی، ج۳، ص۲۳۹-۲۴۰؛ مسند احمد، ج۲، ص۵۵؛ الغیبة، نعمانی، ص۱۱۶-۱۲۵.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۲۵۸.
- ↑ مجمع الزوائد، ج۵، ص۳۴۴.
- ↑ مجمع الزوائد، ج۵، ص۳۴۵.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۲۵۹.
- ↑ ینابیع المودة، ص۵۰۳، باب ۷۷، به نقل از کتاب «مودة القربی» سید علی همدانی.
- ↑ مسلم از پیامبر (ص) روایت کرده که فرمود: «إِذَا بُويِعَ لِخَلِيفَتَيْنِ فَاقْتُلُوا الْآخِرَ مِنْهُمَا»: هرگاه برای دو خلیفه بیعت گرفته شد، دومی آن دو را بکشید». (صحیح مسلم، کتاب الأمارة، باب ۱۰ و ۱۵؛ نووی شارح صحیح مسلم گفته است: «دانشمندان اتفاق نظر دارند بر این که جایز نیست در یک عصر، برای دو نفر پیمان خلافت بسته شود، خواه سرزمین اسلام گسترده باشد و خواه محدود (شرح صحیح مسلم، ج۱۲، ص۲۷۴). ماوردی گفته است: «جایز نیست که امت در یک زمان دو امام داشته باشد» (الاحکام السلطانیه، ص۹). ابن حزم گفته است: «جایز نیست در دنیا [در یک زمان] بیش از یک امام وجود داشته باشد (المحلّی، ج۹، ص۳۶۰)، وی بر این فتوا به روایاتی استناد کرده است. حافظ ابوبکر بیهقی نیز احادیث مربوط به این مطلب را در «السنن الکبری»، باب «لا یصلح امامان فی عصر واحد» نقل کرده است. جهت آگاهی بیشتر در این باره ر. ک: «غلامحسین زینلی، دوازده جانشین، ص۲۲-۲۵». وحدت امام (امام ناطق مقصود است که بالفعل عهدهدار مسئولیت امامت است، نه امام صامت) در هر زمان از ضروریات مذهب شیعه امامیه به شمار میرود.
- ↑ «يكون لهذه الأمة اثنا عشر قيما لا يضرهم من خذلهم». المعجم الکبیر، ج۲، ص۲۱۴، ح۱۷۹۴.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۲۶۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۴۴: «إِنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ قُرَيْشٍ غُرِسُوا فِي هَذَا الْبَطْنِ مِنْ هَاشِمٍ لَا تَصْلُحُ عَلَى سِوَاهُمْ وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ مِنْ غَيْرِهِمْ»: در خطبه دوم نهج البلاغه نیز آمده است: «لَا يُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ (ص) مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ... وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلَايَةِ وَ فِيهِمُ الْوَصِيَّةُ وَ الْوِرَاثَةُ».
- ↑ واثلة بن اسقع میگوید: از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى كِنَانَةَ مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِيلَ وَ اصْطَفَى قُرَيْشاً مِنْ كِنَانَةَ وَ اصْطَفَى هَاشِماً مِنْ قُرَيْشٍ و اصطفانی من بنی هاشم» (صحیح مسلم، ج؟؟ ؟ ؟؟ ؟ ؟؟ ؟، کتاب فضائل، باب ۱). نوری در شرح حدیث گفته است: اصحاب ما به این حدیث استدلال کردهاند بر این که غیر قریش از عرب، همتای قریش نیستند، همچنان که غیر بنی هاشم از قریش، همتای بنی هاشم نمیباشند (شرح صحیح مسلم، ج۱۵، ص۴۱).
- ↑ امیرالمؤمنین (ع) در جایی دیگر فرموده است: «وَ اللَّهِ مَا تَنْقِمُ مِنَّا قُرَيْشٌ إِلَّا أَنَّ اللَّهَ اخْتَارَنَا عَلَيْهِمْ» «به خدا سوگند، قریش از ما انتقام نمیگیرد، مگر برای آنکه خدا ما را بر آنان برگزیده است» (نهج البلاغه، خطبه ۳۳).
- ↑ فکبر الناس و ضجوا، و قال کلمة خفیت... مسند احمد، ج۱۵، ص۳۶۱، ح۲۰۸۳۳؛ ثم لغط الناس، فتکلموا فلم أفهم قوله بعد) «کلهم» المعجم الکبیر، ج۲، ص۲۱۴، ح۱۷۹۸.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۲۶۱.
- ↑ «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمیخواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
- ↑ ینابیع المودة، ص۵۰۴.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۲۶۴.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۴۴: «إِنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ قُرَيْشٍ غُرِسُوا فِي هَذَا الْبَطْنِ مِنْ هَاشِمٍ لَا تَصْلُحُ عَلَى سِوَاهُمْ وَ لَا تَصْلُحُ الْوُلَاةُ مِنْ غَيْرِهِمْ»: در خطبه دوم نهج البلاغه نیز آمده است: «لَا يُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ (ص) مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ... وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلَايَةِ وَ فِيهِمُ الْوَصِيَّةُ وَ الْوِرَاثَةُ».
- ↑ واثلة بن اسقع میگوید: از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى كِنَانَةَ مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِيلَ وَ اصْطَفَى قُرَيْشاً مِنْ كِنَانَةَ وَ اصْطَفَى هَاشِماً مِنْ قُرَيْشٍ و اصطفانی من بنی هاشم» (صحیح مسلم، ج؟؟ ؟ ؟؟ ؟ ؟؟ ؟، کتاب فضائل، باب ۱). نوری در شرح حدیث گفته است: اصحاب ما به این حدیث استدلال کردهاند بر این که غیر قریش از عرب، همتای قریش نیستند، همچنان که غیر بنی هاشم از قریش، همتای بنی هاشم نمیباشند (شرح صحیح مسلم، ج۱۵، ص۴۱).
- ↑ امیرالمؤمنین (ع) در جایی دیگر فرموده است: «وَ اللَّهِ مَا تَنْقِمُ مِنَّا قُرَيْشٌ إِلَّا أَنَّ اللَّهَ اخْتَارَنَا عَلَيْهِمْ» «به خدا سوگند، قریش از ما انتقام نمیگیرد، مگر برای آنکه خدا ما را بر آنان برگزیده است» (نهج البلاغه، خطبه ۳۳).
- ↑ فکبر الناس و ضجوا، و قال کلمة خفیت... مسند احمد، ج۱۵، ص۳۶۱، ح۲۰۸۳۳؛ ثم لغط الناس، فتکلموا فلم أفهم قوله بعد) «کلهم» المعجم الکبیر، ج۲، ص۲۱۴، ح۱۷۹۸.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۲۶۱.
- ↑ «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمیخواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
- ↑ ینابیع المودة، ص۵۰۴.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۲۶۴.
- ↑ صحیح البخاری، ج۸، ص۱۲۷؛ صحیح مسلم، ج۶، ص۳.
- ↑ مسند احمد، ج۱، ص۳۹۸؛ مسند ابویعلی، ج۸، ص۴۴۴؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۵۰۱.
- ↑ صحیح مسلم، ج۶، ص۳.
- ↑ صحیح البخاری، ج۸، ص۱۲۷.
- ↑ المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۹۶؛ المعجم الاوسط، ج۳، ص۲۰۱.
- ↑ صحیح مسلم، ج۶، ص۳.
- ↑ صحیح مسلم، ج۶، ص۳.
- ↑ صحیح مسلم، ج۶، ص۴.
- ↑ صحیح مسلم، ج۶، ص۳.
- ↑ صحیح مسلم، ج۶، ص۳.
- ↑ صحیح مسلم، ج۶، ص۳.
- ↑ مسند احمد، ج۵، ص۹۸.
- ↑ فتح الباری، ج۱۳، ص۱۸۴؛ تاریخ بغداد، ج۴، ص۲۵۸.
- ↑ فتح الباری، ج۱۳، ص۱۸۳.
- ↑ عمده القاری، ج۲۴، ص۲۸۱.
- ↑ عارضة الأحوذی، ج۹، ص۶۸.
- ↑ «و از ایشان دوازده سرپرست را برانگیختیم» سوره مائده، آیه ۱۲.
- ↑ تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۵۹.
- ↑ تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۵۹.
- ↑ البدایه و النهایه، ج۶، ص۲۸۰.
- ↑ معالم المدرستین، ج۱، ص۵۳۸ و ۵۳۹.
- ↑ تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۵۹.
- ↑ عون المعبود، ج۱۱، ص۲۴۴.
- ↑ رستمنژاد، مهدی، پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه ص ۲۷۹-۲۸۸.
- ↑ صحیح بخاری، ج۱۱، ص۷۰.
- ↑ التاریخ الکبیر، ج۳، ص۱۸۵.
- ↑ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۵۳، کتاب اماره، باب ۱، ح۱۰.
- ↑ سنن ترمذی، ج۴، ص۵۰۱، ح۲۲۲۳.
- ↑ سنن ابی داود، ج۴، ص۱۰۶، ح۴۲۷۹.
- ↑ مسند احمد، ج۵، ص۱۰۶.
- ↑ المستدرک، ج۳، ص۶۱۸؛ تاریخ الخلفاء، ص۱۰؛ تاریخ بغداد، ج۱۴، ص۳۵۳ و ج۶، ص۲۶۳؛ حلیة الأولیا، ج۴، ص۳۳۳؛ دلائل النبوة، ج۶، ص۵۲۰؛ المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۹۵ و ۱۹۷؛ فتح الباری، ج۱۳، ص۲۱۱؛ سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج۳، ص۶۳-۶۴، ح۱۰۷۵.
- ↑ المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۹۷، ح۱۸۰۱.
- ↑ سنن الترمذی، ج۴، ص۵۰۱؛ سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج۳، ص۶۳؛ المهدی المنتظر، ج۱، ص۳۳۷.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۶۳؛ تذکرة الحفاظ ص۲۱.
- ↑ مسند احمد، ج۲، ص۵۵؛ المستدرک، ج۴، ص۵۰۱؛ تلخیص المستدرک، ج۴، ص۵۰۱؛ مجمع الزوائد، ج۵، ص۳۴۴؛ فتح الباری، ج۱۳، ص۲۱۲؛ مسند ابو یعلی موصلی، ج۸، ص۴۴۴؛ و ج۹، ص۲۲۲؛ المعجم الکبیر، ج۱۰، ص۱۵۸؛ تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۳۴؛ الدر المنثور، ج۲، ص۲۶۷.
- ↑ ﴿وَلَقَدْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَبَعَثْنَا مِنْهُمُ اثْنَيْ عَشَرَ نَقِيبًا﴾ «و به راستی خداوند از بنی اسرائیل پیمان گرفت و از ایشان دوازده سرپرست را برانگیختیم» سوره مائده، آیه ۱۲.
- ↑ مجمع الزوائد، ج۵، ص۳۴۴.
- ↑ التاریخ الکبیر، ج۸، ص۴۱۱؛ المستدرک، ج۳، ص۶۱۸؛ مجمع الزوائد، ج۵، ص۳۴۵؛ المعجم الکبیر، ج۲۲، ص۱۲۰؛ فتح الباری، ج۱۳، ص۲۱۱.
- ↑ مجمع الزوائد، ج۵، ص۳۴۵.
- ↑ زینلی، غلام حسین، مقاله «حدیث دوازده جانشین»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳، ص ۴۲۰.
- ↑ متشابه القرآن، ج۲، ص۵۶.
- ↑ مسند، ص۱۰۵ و ۱۸۰.
- ↑ کتاب الفتن، ص۵۲.
- ↑ مسند، ص۳۹۰.
- ↑ مسند، ج۳۴، ص۳۹۸-۵۲۹.
- ↑ صحیح بخاری، ج۱۱، ص۷۰؛ و نیز: التاریخ الکبیر، ج۳، ص۱۸۵.
- ↑ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۵۳.
- ↑ سنن ابی داود، ج۴، ص۱۰۶.
- ↑ سنن ترمذی، ج۴، ص۵۰۱.
- ↑ مسند، ج۱۳، ص۴۵۶، ح۷۴۶۳.
- ↑ الغیبة، ص۱۰۳، ۱۰۴، ۱۰۶، ۱۰۷، ۱۲۰، ۱۲۵، ۱۱۶، ۱۱۷، ۱۱۸.
- ↑ الخصال، ص۴۶۶.
- ↑ کفایة الأثر، ص۲۳، ۴۹، ۷۶، ۷۷، ۹۱.
- ↑ اصول کافی، ج۱، باب ما جاء فی الاثناعشر والنص علیهم، ص۵۲۵-۵۳۵.
- ↑ الغیبة، باب ما روی فی أن الائمة اثنا عشر اماماً، ص۵۷-۱۲۶.
- ↑ الخصال، ج۲، باب الخلفاء والأئمة بعد النبی(ص) اثناعشر، ص۴۶۶-۴۸۰.
- ↑ کفایة الأثر، ص۲۵-۲۵۲.
- ↑ تفسیر قمی، ج۱، ص۱۴۱.
- ↑ تفسیر فرات کوفی، ص۱۰۸-۱۱۰.
- ↑ تفسیر صافی، ج۱، ص۴۳ و ج۴، ص۱۶۶.
- ↑ نورالثقلین، ج۱، ص۶۴۵
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ ینابیع الموده، ص۴۴۵.
- ↑ المعجم الکبیر، ج۲، ص۲۱۴ و ۲۵۶؛ نیز ر.ک: تفسیر عیاشی، ج۱، ص۲۵۳؛ کنز العمال، ج۱۲، ص۳۳.
- ↑ مسند احمد، ج۵، ص۱۰۶؛ المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۹۸.
- ↑ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۵۳.
- ↑ صحیح بخاری، ج۶، ص۷؛ ج۱۱، ص۳۵ و ۲۱۷؛ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۵۳.
- ↑ صحیح مسلم، ج۶، ص۲۳.
- ↑ شرح صحیح مسلم، ج۱۲، ص۲۷۴.
- ↑ الاحکام السلطانیه، ص۹.
- ↑ المحلی، ج۹، ص۳۶۰
- ↑ زینلی، غلام حسین، مقاله «حدیث دوازده جانشین»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳، ص ۴۲۳.
- ↑ ﴿وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى﴾ «و از سر هوا و هوس سخن نمیگوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود» سوره نجم، آیه ۳-۴.
- ↑ کمال الدین، ج۱، ص۲۸۴؛ کشف الغمة، ج۲، ص۳۱۲؛ بحار الانوار، ج۳۶، ص۲۲۶.
- ↑ فرائد السمطین، ج۲، ص۱۳۶؛ کفایة الاثر، ص۱۶۶.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ تأویل الآیات الظاهرة، ص۱۴۱؛ تفسیر نور الثقلین، ج۱، ص۴۹۹؛ تفسیر کنز الدقائق، ج۳، ص۴۳۸.
- ↑ کفایة الاثر، ص۲۳.
- ↑ کمال الدین، ج۱، ص۲۴۰؛ تفسیر برهان، ج۱، ص۲۱.
- ↑ تفسیر نور الثقلین، ج۱، ص۵۰۰؛ تفسیر کنز الدقائق، ج۳، ص۴۳۹.
- ↑ فتح الباری ج۱۳، ص۲۱۱-۲۱۲؛ شرح صحیح مسلم، ج۱۲، ص۴۴۵.
- ↑ عارضة الأحوذی، ج۹، ص۶۹.
- ↑ فتح الباری ج۱۳، ص۲۱۴.
- ↑ عون المعبود، ج۱۱، ص۲۶۱.
- ↑ منهاج السنة، ج۴، ص۲۰۶.
- ↑ تاریخ الخلفاء، ص۱۲.
- ↑ فتح الباری، ج۱۳، ص۱۸۳.
- ↑ فتح الباری، ج۱۳، ص۱۸۴.
- ↑ فتح الباری، ج۱۳، ص۱۸۳.
- ↑ فتح الباری، ج۱۳، ص۱۸۳.
- ↑ فتح الباری، ج۱۳، ص۲۱۴؛ منهاج السنة، ج۴، ص۲۰۶؛ تاریخ الخلفاء، ص۱۲؛ عون المعبود، ج۱۱، ص۲۶۱.
- ↑ صحیح مسلم، ج۱، ص۴۴۸؛ المعجم الکبیر، ج۱، ص۱۵۱؛ مسند احمد، ج۵، ص۱۶۹.
- ↑ المستدرک، ج۱، ص۷۹؛ الترغیب والترهیب، ج۳، ص۱۹۳؛ مجمع الزوائد، ج۵، ص۴۴۵.
- ↑ دلائل النبوة، ج۶، ص۳۹۶؛ السنن الکبری، ج۳، ص۱۸۲؛ صحیح مسلم، ج۱، ص۴۴۸؛ مسند احمد، ج۵، ص۱۶۹؛ مجمع الزوائد، ج۲، ص۸۱.
- ↑ مجمع الزوائد، ج۵، ص۴۲۹؛ المعجم الکبیر، ج۱۹، ص۱۶۰.
- ↑ مسند احمد، ج۱، ص۴۹۹؛ السنن الکبری، ج۳، ص۱۷۷ و ۱۸۳؛ مجمع الزوائد، ج۵، ص۴۲۴؛ المستدرک، ج۱، ص۷۹.
- ↑ تاریخ بغداد، ج۵، ص۳۶۲؛ سنن ترمذی، ج۳، ص۳۵۸؛ الترغیب والترهیب، ج۳، ص۱۹۵.
- ↑ المستدرک، ج۳، ص۳۵۷.
- ↑ شرح صحیح مسلم، ج۵، ص۱۵۴.
- ↑ فتح الباری، ج۱۳، ص۲۱۴.
- ↑ الکافی، ج۲، ص۲۰ - ۲۱؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۹.
- ↑ مسند طیالسی، ص۲۵۹؛ مسند احمد، ج۳، ص۴۴۶؛ التاریخ الکبیر، ج۶، ص۴۴۵؛ کمال الدین، ج۲، ص۴۰۹؛ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۷۸؛ السنن الکبری، ج۸، ص۱۵۶؛ المعجم الکبیر، ج۱۹، ص۳۳۵ و ر.ک: حدیث من مات.
- ↑ ﴿وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ﴾ «و به ستمگران مگرایید که آتش (دوزخ) به شما رسد در حالی که شما را در برابر خداوند، سروری نباشد، آنگاه یاری نخواهید شد» سوره هود، آیه ۱۱۳.
- ↑ سنن ترمذی، ج۳، ص۳۵۸؛ الترغیب والترهیب، ج۳، ص۱۹۵؛ المعجم الکبیر، ج۱۹، ص۱۳۴؛ مشکل الآثار، ج۲، ص۱۳۶؛ تاریخ بغداد، ج۲، ص۱۰۷ و ج۵، ص۳۶۲؛ التاج الجامع للأصول، ج۳، ص۵۳.
- ↑ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۲، ۱۷۳، ۱۸۴؛ المعجم الکبیر، ج۱۲، ص۳۲۱؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۶۱۱.
- ↑ زینلی، غلام حسین، مقاله «حدیث دوازده جانشین»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳، ص ۴۲۴.
- ↑ ینابیع المودة، ج۲، ص۵۳۳.
- ↑ صحیح مسلم، ج۴، ص۱۷۸۲؛ سنن ترمذی، ج۵، ص۵۸۳؛ مسند احمد، ج۴، ص۱۰۷؛ التاریخ الکبیر، ج۱، ص۴؛ الجامع لأحکام القرآن، ج۸، ص۳۰۱ و ج۲۰، ص۲۰۳.
- ↑ نهج البلاغه، ص۲۶۴، خ ۱۴۴.
- ↑ شرح صحیح مسلم، ج۱۵، ص۴۱.
- ↑ المعجم الکبیر، ج۲، ص۲۴۹، ح۲۰۴۴.
- ↑ المعجم الکبیر، ج۲، ص۲۵۶؛ مجمع الزوائد، ج۵، ص۳۴۵.
- ↑ مسند حنبل، ج۵، ص۹۳، ۹۸، ۹۹ و ۱۰۱؛ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۵۳؛ المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۹۶.
- ↑ فاجعه روز پنجشنبه.
- ↑ زینلی، غلام حسین، مقاله «حدیث دوازده جانشین»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳، ص ۴۲۹.
- ↑ «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمیخواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
- ↑ ینابیع المودة، ج۲، ص۵۳۵.
- ↑ زینلی، غلام حسین، مقاله «حدیث دوازده جانشین»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳، ص ۴۳۰.
- ↑ اصول مذهب الشیعة الإمامیة، ج۲، ص۶۷۱.
- ↑ البدایة والنهایة، ج۱، ص۱۵۴.
- ↑ حلیة الأولیاء، ج۱، ص۶۳.
- ↑ حلیة الأولیاء، ج۱، ص۶۴.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۴۰.
- ↑ فرائد السمطین، ج۱، ص۲۵۴؛ ینابیع المودة، ص۵۳۲.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۸۷.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۹۷.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۲۹۷-۲۹۸.
- ↑ جلاء البصر، ص۱۱.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۵۳۴.
- ↑ کفایة الاثر، ص۱۷۲.
- ↑ زینلی، غلام حسین، مقاله «حدیث دوازده جانشین»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳، ص ۴۳۰.