حدیث ثقلین در کلام اسلامی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط HeydariBot (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۴ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۲۳:۳۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

حدیث ثقلین یکی از مهمترین احادیث صحیحی است که مورد قبول شیعه و اهل سنت بوده و در آن عترت در کنار قرآن ذکر شده است و دلالت روشنی بر امامت و پیشوایی عترت پیامبر دارد. در این حدیث به پیروی از عترت فرمان داده شده است زیرا تمسک به عترت پیامبر چیزی غیر از اطاعت و پیروی از دستورات ایشان نیست.

مفهوم‌شناسی حدیث ثقلین

یکی از مهم‌ترین ادلۀ روایی در مورد برتری و حقانیت اهل بیت (ع)، حدیث "ثقلین" است که مورد پذیرش دانشمندان شیعه و سنی بوده و به کثرت آن را نقل کرده اند[۱]. پیامبر اسلام (ص) در این حدیث فرمودند: «من از بین شما می‌روم و دو چیز گران بها و ارزشمند از خودم به یادگار می‌گذارم، یکی کتاب خدا و دیگری عترتم را و مادامی که به هر دو آنها متوسل شوید هرگز گمراه نخواهید شد»[۲]. ثقلین به معنای هر آن چیزی است که ارزشمند، نفیس و سنگین باشد. ثَقَلین، یا ثِقلین یعنی دو چیز ارزشمند و عظیم[۳]. به قرآن ثقل اکبر و به عترت پیامبر ثقل اصغر می‌‌گویند، چنانکه در روایتی امیرالمؤمنین (ع) به کمیل فرمودند: «ای کمیل ما ثقل اصغر و قرآن ثقل اکبر است»[۴].

و مراد از عترت بنابر نظر اهل لغت و شارحان حدیث، اهل بیت پیامبر (ص) است؛ علاوه بر آنچه از اهل لغت و حدیث درباره معنی عترت نقل شده، در روایات نیز کلمۀ عترت به همین نحو معنا شده است: چنانکه امام صادق (ع) به نقل از پدرانشان فرمودند: امام علی (ع) در معنی این کلام رسول خدا (ص) که «من دو شیء نفیس در میان شما نهادم کتاب خدا و عترتم» پرسیدند عترت چه کسانی هستند؟ فرمود: «من و حسن و حسین و ائمه نه‌گانه که از فرزندان حسین هستند و نهمین آنها مهدی و قائم آنهاست، از کتاب خدا جدا نشوند و کتاب خدا نیز از آنها جدا نمی‌شود تا آنکه در حوض کوثر با رسول خدا دیدار خواهند کرد»[۵]. همچنین مأمون عباسی در مجلسی که دانشمندان عراق و خراسان در آن جمع شده بودند از امام رضا (ع) سوال کرد: عترت چه کسانی هستند؟ امام (ع) در پاسخ فرمودند: «عترت کسانی هستند که وصفشان در قرآن این چنین آمده است: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۶] و در ادامه در وصف عترت فرمودند: رسول خدا فرمود: من دو چیز گران بها را بعد از خودم به یادگار می‌‌گذارم آن دو چیز کتاب خدا و عترت من است آن دو به هیچ عنوان از هم جدا نشده تا اینکه در حوض کوثر بر من وارد می‌‌شوند پس ببینم با این دو ثقل چگونه رفتار خواهید کرد ای مردم بدانید که شما از آنان عالم‌تر نیستید بلکه آنان نسبت به شما اعلمیت دارند»[۷].[۸]

سند حدیث ثقلین

شیعه و سنی در منابع معتبر به صورت متواتر نقل کرده‌اند پیامبر اکرم (ص) به صورت مکرر و در مواضع متعدد و با الفاظ گوناگون حدیث ثقلین را بیان کرده است به طوری که محدثان شیعه در تواتر آن اجماع دارند و با هشتاد و دو سند از طریق ائمۀ اطهار آن را ذکر کرده اند[۹]؛ همچنین محدثان اهل سنت هم به صحت آن تصریح کرده‌اند، برای نمونه: حاکم نیشابوری، ابن حجر مکی، نور الدین هیثمی، ۳۴ نفر از اصحاب[۱۰] و ۱۹ نفر از تابعین[۱۱] آن را روایت کرده‌اند. صحابه‌‌ای همچون: علی (ع)، ابوذر، جابر بن عبدالله انصاری، زید بن ارقم، ابو سعید خُدری و زید بن ثابت[۱۲].

مکان و زمان صدور این حدیث متفاوت ذکر شده است، چنانکه تاریخ، مکان و زمان حدیث ثقلین را اینچنین ضبط کرده است: روز عرفه در حجة الوداع؛ در مدینه و در حال بیماری رسول الله (ص) در حالی که حجرۀ پیامبر از اصحاب پر بود؛ در غدیر خم و یا در بازگشت از سفر طائف. تمام این نقل‌ها درست است و منافاتی با هم ندارد، زیرا به خاطر اهتمام بسیار زیاد پیامبر به قرآن و عترت و اهتمامی که به فهماندن اهمیت موضوع به مردم از خود نشان می‌دادند، در موارد متعدد و به مناسبت‌های گوناگون این حدیث را تکرار فرموده‌اند[۱۳].[۱۴]

دلالت حدیث ثقلین

نخست: دلالت بر عصمت امام

یکی از روایاتی که بر عصمت اهل‌بیت و عترت پیامبر دلالت دارد، حدیث معروف ثقلین است. این حدیث از احادیث متواتر شیعه و سنی می‌باشد که در مواقع متفاوت، همچون جریان غدیر خم و با الفاظ و عبارات گوناگون از زبان پیامبر اکرم (ص) نقل شده است[۱۵]. مضمون متواتری که با عبارات مختلف بیان شده، این است که پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي[۱۶] مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»[۱۷].

پیامبر اکرم (ص) در این حدیث شریف، بقای ثمره رسالت و تلاش‌های طاقت‌فرسای خویش برای ابلاغ و تبیین دین خدا را، در تمسک به دو اصل اساسی قرآن و عترت دانسته است. با توجه به حقیقت امامت و لزوم وجود مفسران و شارحانی معصوم برای کلام الهی، وجه کنار هم آمدن عترت پیامبر با قرآن، روشن می‌شود. توضیح آنکه: چون قرآن کریم متکفل بیان اصول و کلیّات هدایت و سعادت انسان‌هاست. قهراً بسیاری از جزئیات احکام در آن بیان نشده است. از طرفی، درک و کشف مقاصد و اهداف الهی از قرآن کریم، خارج از توانایی عامه مردم بوده، نیازمند به برخورداری از علومی است که هر کسی لیاقت بهره‌مندی از آنها را ندارد. از این رو پیامبر اکرم (ص) وظیفه داشت که امامان و مفسّران معصوم را به مردم معرفی نماید. بی‌شک آن آن حضرت نیز به بهترین وجه، این وظیفه را به انجام رسانده‌اند، که نمونه آن، همین حدیث شریف ثقلین می‌باشد.

به هر حال، این حدیث شریف حاوی نکات مهمّی است که باید در جای خود تبیین و تشریح شود. امّا آنچه مربوط به بحث عصمت اهل‌بیت (ع) می‌باشد، دو قسمت از آن است[۱۸]:

  1. «مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً»؛ یعنی، مجموعه قرآن و عترت، با هم، باعث هدایت و مانع از فرو رفتن در چاه ضلالت می‌شوند. بی‌شک قرآن کریم کتابی است معصوم از هر گونه خطا و اشتباه. پس اینکه پیامبر اکرم (ص)، عترت خویش را کنار قرآن نشانده و تمسک به هر دو را موجب هدایت دانسته است، خود بهترین دلیل بر عصمت ایشان است. چه، پیروی نمودن از غیر معصوم، موجب هدایت مطلق و قطعی نخواهد شد، بلکه همواره احتمال انحراف و ضلالت در آن می‌رود. و این با جمله «لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً» سازگار نیست؛ زیرا معنای این جمله، آن است که اگر شما به این دو تمسک کنید، در هیچ شرایط زمانی و به هیچ صورتی، گمراهی و ضلالت به سراغ شما نخواهد آمد. بنابراین، اهل‌بیت، چه در تبیین و تشریح آیات الهی و چه در اعمال فردی، از هر گونه گناه و خطایی معصوم می‌باشند.
  2. «لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»؛ یعنی اینکه عترت پیامبر هرگز از قرآن جدایی و افتراق ندارند، و این معنا جز با عصمت آنان قابل توجیه نیست؛ زیرا اگر عترت پیامبر مرتکب گناه شوند و یا اشتباه و خطایی در تبیین دین از آنان سر زند، به معنای جدایی و افتراق از قرآن است.

البته پیامبر اکرم (ص) مسأله جدایی‌ناپذیر بودن اهل‌بیت و قرآن را بارها در طول رسالت خویش گوشزد کرده است. به عنوان مثال، ام‌سلمه می‌گوید از پیامبر شنیدم که می‌فرمود: «عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»[۱۹].[۲۰]

دوم: دلالت بر مرجعیت علمی اهل بیت

حدیث ثقلین بیانگر این مطلب است که عترت پیامبر مرجعیت علمی امت اسلامی را نیز عهده دار هستند؛ از جمله چاره‌‌اندیشی‌‌های پیامبر، برای آیندۀ امت و جلوگیری از گسترش‌ ضلالت و جهالت و حیرت در جامعۀ اسلامی، تلاش برای تعیین مرجعیت علمی و بیان چگونگی تفسیر قرآن است و پیامبر به واسطه حدیث این حقیقت را به امت اسلامی نشان داده است. حدیث ثقلین هم نشانگر هم مرتبه بودن اهل بیت با قرآن است، به طوری که تفکیک ناپذیری قرآن و عترت در آن تصریح شده است و هم مرجعیت علمی و دینی خاندان پیامبر و ائمۀ معصومین (ع) را می‌‌رساند[۲۱].

سوم: دلالت بر وجوب اطاعت اهل بیت

در این حدیث اطاعت از قرآن و اهل بیت امری مطلق، ابدی و بدون قید و شرط بیان شده است[۲۲].

چهارم: دلالت بر جداناپذیری قرآن و اهل بیت

حدیث بیانگر این مطلب است که قرآن و اهل بیت (ع) هیچ‌گاه از یکدیگر جدا نخواهند شد و انسان‌ها ناگزیرند برای هدایت شدنشان به هر دوی آنان تمسک کنند. بنابراین اگر کسی معتقد بود: قرآن برای هدایت انسان‌ها کفایت می‌‌کند، با وجود این حدیث مشخص می‌‌شود قرآن هرگز از اهل بیت جدا نخواهد شد و این ادعا بی پایه است. از طرفی دیگر قائل شدن به اینکه اهل بیت به تنهایی و بدون همراهی با قرآن می‌‌توانند هادی انسان‌ها باشند، اعتقادی غلط و باطل است، چراکه حدیث ثقلین، هدایت انسان‌ها را فقط در پرتو قرآن و اهل بیت پیامبر ممکن می‌‌داند[۲۳]. منظور از این همراهی، یعنی نفس قرآن با نفس عترت، قرابت و نزدیکی دارد، نه اینکه قرآن با کلام اهل بیت قرابت دارد[۲۴].

حدیث ثقلین در امامت اهل بیت

حدیث ثقلین یکی از احادیث بسیار مهم نبوی است که بسیاری از عالمان اسلامی در منابع حدیثی، تفسیری، تاریخی، کلامی و لغوی آن را نقل کرده و درباره‌اش سخن گفته‌اند. پیامبر اکرم (ص) در این حدیث که آن را در مکان‌ها، زمان‌ها و مناسبت‌های مختلف بیان کرده است به مسلمانان درباره رعایت حرمت قرآن کریم و خاندان گرامی خود و تمسک به آن دو، سفارش مؤکد کرده است. عالمان اسلامی از فرقه‌های مختلف بر این مطلب اتفاق نظر دارند که حدیث ثقلین بر فضیلت و حرمت ویژه اهل بیت پیامبر اکرم (ص) دلالت می‌کند، اما در این که مقصود از اهل بیت چه کسانی‌اند، و این که آیا این حدیث شریف بر امامت اهل بیت نیز دلالت می‌کند یا نه، همداستان نیستند. عالمان شیعه بر این باورند که مقصود از اهل‌بیت در حدیث ثقلین، افراد خاصی‌اند که عبارتند از علی، فاطمه، حسن و حسین (ع) و نُه امام معصوم از فرزندان امام حسین (ع). عده‌ای از عالمان اهل سنت نیز در این باره -به ویژه در مورد چهار شخصیت نخست- با شیعه موافق‌اند، ولی دیگران دایره آن را وسیع‌تر گرفته، خویشاوندان نسبی و همسران پیامبر (ص) را نیز مشمول آن دانسته‌اند. دلالت حدیث بر امامت اهل بیت نیز، مورد اتفاق شیعه است، اما دیگران به دلالت حدیث بر امامت و زعامت سیاسی اهل بیت معتقد نیستند، اگرچه برخی از آنان، دلالت آن بر امامت علمی اهل بیت و وجوب پیروی از آنان را پذیرفته‌اند. طی چند گفتار به بررسی دو مطلب یادشده می‌پردازیم.[۲۵]

متن حدیث ثقلین

از بررسی نقل‌های حدیث ثقلین به دست می‌آید که پیامبر اکرم (ص) این حدیث را در زمان‌ها، مکان‌ها و مناسبت‌های مختلف بیان کرده است: در بازگشت از طائف، در سفر حجه‌الوداع در عرفه، مِنی و غدیر خم، در مسجد النبی و هنگامی که در حجره خود در بستر بیماری منتهی به رحلت ایشان، قرار داشتند[۲۶]. از این رو طبیعی است که در بیان آن، الفاظ و عبارات متفاوتی به کار رفته باشد، چنان که به‌کار‌گیری الفاظ و عبارات متفاوت برای بیان یک مطلب، حتی در یک زمان و مکان نیز به انگیزه تبیین بیش‌تر مطلب و یا تأکید بر آن، متعارف است. از سوی دیگر، ویژگی‌های فکری و روحی راویان و شرایط متفاوت به هنگام شنیدن، حفظ کردن و نقل یک مطلب، خود از اسباب عادی پیدایش پاره‌ای تفاوت‌ها در نقل احادیث بوده است که به حدیث ثقلین اختصاص ندارد. یکی از راویان حدیث ثقلینزید بن أرقم” است. در نقل‌های مختلفی که از وی شده تفاوت‌های زیادی در عبارت‌های حدیث دیده می‌شود، ولی مجموع آنها، همان مطالب و عبارت‌هایی است که در مجموع روایات دیگر راویان حدیث ثقلین مانند جابر بن عبدالله انصاری، ابوسعید خدری، حذیفه بن یمان و دیگران بیان شده است. بر این اساس، روایت‌های مختلف حدیث ثقلین با تفاوت‌هایی که در الفاظ و عبارات آنها وجود دارد، با یکدیگر ناسازگاری نداشته و مؤید و مکمل یکدیگر می‌باشند. در این جا نمونه‌هایی از روایت‌های حدیث ثقلین را به روایت زید بن أرقم نقل می‌کنیم.

  1. «أَنَا تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ أَوَّلُهُمَا كِتَابُ‏ اللَّهِ‏ فِيهِ‏ الْهُدَى‏ وَ النُّورُ فَخُذُوا بِكِتَابِ اللَّهِ وَ اسْتَمْسِكُوا بِهِ فَحَثَّ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ رَغَّبَ فِيهِ ثُمَّ قَالَ وَ أَهْلُ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي»[۲۷]؛ من در میان شما دو شیء گرانبها را باقی می‌گذارم، نخستین آن دو، کتاب خداست که در آن هدایت و نور است، پس کتاب خدا را بگیرید و به آن تمسک کنید، پس مردم را نسبت به کتاب خدا تشویق کرد، سپس گفت: و [شیء گرانبهای دوم] اهل بیت من است، [آن گاه سه مرتبه فرمود] خدا را نسبت به اهل بیتم به شما یادآور می‌شوم.
  2. «إِنِّي‏ قَدْ تَرَكْتُ‏ فِيكُمُ‏ الثَّقَلَيْنِ‏ أَحَدُهُمَا أَكْبَرُ مِنَ‏ الْآخَرِ، كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِّي فِيهِمَا فَإِنَّهُمَا لَنْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ، ثُمَّ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مَوْلَايَ وَ أَنَا مَوْلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ” ثُمَّ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ فَقَالَ: مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا وَلِيُّهُ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ»[۲۸]. من در میان شما دو شیء گرانبها را باقی گذاشتم، یکی از آن دو بزرگ‌تر از دیگری است: کتاب خدا و عترتم یعنی اهل بیتم را، پس بنگرید که پس از من با آن دو چگونه رفتار می‌کنید، آن دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا [در قیامت] نزد حوض کوثر بر من وارد شوند، سپس فرمود: خدا مولای من، و من ولی هر مؤمنی هستم، آن‌گاه دست علی (ع) را گرفت و فرمود: هر کس که من ولی او هستم، این (علی) ولی او است، خدایا دوستان او را دوست بدار و دشمنان او را دشمن شمار.
  3. «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ‏ تَمَسَّكْتُمْ‏ بِهِ‏ لَنْ‏ تَضِلُّوا بَعْدِي‏، أَحَدُهُمَا أَعْظَمُ مِنَ الْآخَرِ، كِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى‏ الْأَرْضِ، وَ عِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي، لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ، فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِّي فِيهِمَا»[۲۹]؛ من چیزی را در میان شما باقی می‌گذارم که تا هنگامی که به آن تمسّک جویید، هرگز پس از من گمراه نخواهید شد، یکی از آن دو بزرگ‌تر از دیگری است: کتاب خدا که ریسمانی است آویخته از آسمان به سوی زمین، و عترتم؛ اهل بیتم، و آن دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا [در قیامت] نزد حوض کوثر بر من وارد شوند، پس بنگرید که پس از من با آن دو چگونه رفتار می‌کنید.
  4. «‏إِنِّي لَكُمْ فَرَطٌ وَ أَنْتُمْ وَارِدُونَ عَلَيَّ الْحَوْضَ فَانْظُرُوا كَيْفَ‏ تَخْلُفُونِّي‏ فِي‏ الثَّقَلَيْنِ‏ قِيلَ وَ مَا الثَّقَلَانِ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ الْأَكْبَرُ كِتَابُ اللَّهِ سَبَبٌ طَرَفُهُ بِيَدِ اللَّهِ وَ طَرَفُهُ بِأَيْدِيكُمْ فَتَمَسَّكُوا بِهِ لَنْ تَزِلُّوا وَ لَا تَضِلُّوا وَ الْأَصْغَرُ عِتْرَتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ وَ سَأَلْتُ لَهُمَا ذَلِكَ رَبِّي فَلَا تُقَدِّمُوهُمَا فَتَهْلِكُوا وَ لَا تُعَلِّمُوهُمَا فَإِنَّهُمَا أَعْلَمُ مِنْكُمْ»[۳۰]؛ من پیش از شما از دنیا می‌روم و شما در قیامت نزد حوض کوثر بر من وارد می‌شوید، پس بنگرید که پس از من با ثقلین چگونه رفتار می‌کنید. گفته شد: ثقلان چیستند ای رسول خدا؟ پیامبر فرمود: ثقل اکبر کتاب خداست، سببی که یک طرف آن به دست خدا و طرف دیگر آن به دست شماست، پس به آن تمسّک نمایید تا دچار لغزش و گمراهی نشوید، و ثقل اصغر عترت من است، و آن دو هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد تا نزد حوض بر من وارد شوند، من این مطلب را از پروردگارم خواسته‌ام، پس بر آن دو تقدم نگیرید که هلاک خواهید شد، و آنان (عترت) را تعلیم ندهید که داناتر از شما هستند[۳۱].

از روایت‌های یاد شده و روایت‌های بسیار دیگر حدیث ثقلین به دست می‌آید که چهار مطلب نقش محوری دارد:

  1. باقی گذاشتن پیامبر (ص) قرآن و عترت خود را به عنوان دو شیء گرانبها در میان امت اسلامی: «إِنِّي‏ تَارِكٌ‏ فِيكُمُ‏ الثَّقَلَيْنِ‏ كِتَابَ‏ اللَّهِ‏ وَ عِتْرَتِي‏ أَهْلَ‏ بَيْتِي‏».
  2. گمراه نشدن امت در صورت تمسک به قرآن و عترت: «مَا إِنْ‏ تَمَسَّكْتُمْ‏ بِهِمَا لَنْ‏ تَضِلُّوا بَعْدِي‏».
  3. جدایی ناپذیری قرآن و عترت از یکدیگر: «أَنَّهُمَا لَنْ‏ يَفْتَرِقَا حَتَّى‏ يَرِدَا عَلَيَّ‏ الْحَوْضَ‏».
  4. مسئولیت امت در مورد این دو میراث مهم نبوی: «فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِّي فِيهِمَا».[۳۲]

اعتبار حدیث ثقلین

حدیث ثقلین از احادیث متواتر اسلامی است. خبر متواتر آن است که تعداد و شرایط ناقلان آن به گونه‌ای است که از نظر عقل متعارف، خطای سهوی و تبانی آنان بر جعل آن عادتاً ممکن نیست، و در نتیجه به درستی آن علم حاصل می‌شود[۳۳]. عده‌ای از محققان عدد خاصی را در خبر متواتر شرط نداسته‌اند، ولی عده‌ای دیگر عدد نیز معیّن کرده‌اند، و چهار، پنج، هفت، ده، دوازده، بیست، چهل، پنجاه و هفتاد اقوال مختلفی است که درباره تعداد ناقلان در خبر متواتر گفته شده است[۳۴]. سیوطی قول کسانی که تعداد لازم در خبر متواتر را ده نفر دانسته‌اند ترجیح داده است[۳۵]. بر اساس دیدگاه اول که راجح است[۳۶]، از نظر تعداد، نسبت به وضعیت ناقلان و عوامل دیگر متفاوت خواهد بود. ابن حجر عسقلانی، حدیث «تَقْتُلُكَ‏ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ» که مربوط به عمار یاسر است و از عمار، عثمان، ابن مسعود، حذیفه، ابن عباس و برخی دیگر روایت شده است را متواتر دانسته است[۳۷]. ابن کثیر درباره حدیثی که علی (ع) از پیامبر روایت کرده و دوازده نفر آن را از علی (ع) روایت کرده‌اند، گفته است: چنین حدیثی متواتر است[۳۸]. ابن حجر مکی حدیث مربوط به نماز ابوبکر را که از هشت نفر از صحابه روایت شده، متواتر دانسته است[۳۹]. ابن حزم حدیث «الْأَئِمَّةُ مِنْ‏ قُرَيْشٍ‏» که از شش نفر از صحابه روایت شده را متواتر دانسته است[۴۰].

حدیث ثقلین در منابع اهل سنت از بیش از سی یا چهل نفر از صحابه پیامبر (ص) و شمار بسیاری از تابعین و عالمان اسلامی در قرن‌های مختلف روایت شده است[۴۱]. در منابع شیعه امامیه نیز این حدیث شریف از امامان اهل بیت (ع) و شماری از صحابه روایت شده است. در کتاب “غایة المرام” بیش از هشتاد روایت در این باره نقل شده است[۴۲]. بنابراین، در متواتر بودن حدیث ثقلین جای کم‌ترین تردیدی وجود ندارد، برخی از عبارت‌های آن متواتر لفظی، و برخی دیگر متواتر معنوی است. بر این اساس مناقشه‌های امثال ابن‌جوزی[۴۳] و ابن‌تیمیه[۴۴] در سند آن ارزش علمی ندارد؛ زیرا حدیث متواتر با قطع نظر از سند آن، مفید علم و اطمینان بوده و حجیت عقلایی و شرعی دارد[۴۵].

مضافاً بر این که محققان به مناقشات سندی حدیث ثقلین پاسخ داده و بر صحت آن تأکید و تصریح کرده‌اند. سبط ابن جوزی حدیث ثقلین را از کتاب فضایل احمد بن حنبل نقل کرده و گفته است: “در سلسله سند این حدیث هیچ یک از کسانی که جدم آنها را تضعیف کرده است، وجود ندارد”[۴۶]. ابن کثیر پس از نقل حدیث ثقلین که نسائی آن را روایت کرده گفته است: “شیخ ما ابوعبدالله ذهبی گفته است: این حدیث صحیح است”[۴۷]. حاکم نیشابوری حدیث ثقلین را از دو طریق از زید بن ارقم نقل کرده که در یک جمله «فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِّي فِيهِمَا فَإِنَّهُمَا لَنْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ» و در دیگری، جمله “«إنّي‏ تارك‏ فيكم‏ أمرين‏ لن‏ تضلّوا إن‏ اتّبعتموهما، و هما: كتاب‏ اللّه‏، و أهل‏ بيتي‏‏» آمده است[۴۸]. و ذهبی تصحیح حاکم را نسبت به حدیث اول پذیرفته است[۴۹]. ابن حجر عسقلانی پس از نقل حدیث ثقلین در کتاب “المطالب العالیه” گفته است: هذا إسناد صحیح[۵۰].

جلال‌الدین سیوطی در “الجامع الصغیر” پس از نقل حدیث ثقلین[۵۱] گفته است: و الحدیث صحیح. عبدالرؤوف مناوی در “فیض القدیر” افزوده است: “هیثمی رجال آن را موثق دانسته، چنان که ابویعلی نیز به سندی که بی‌اشکال است آن را نقل کرده، و کسی چون ابن الجوزی که آن را ضعیف شمرده دچار توهم شده است[۵۲].

ابن‌منظور، کلام ازهری را نقل کرده که پس از نقل حدیث ثقلین از زید بن ثابت گفته است: قال محمد بن اسحاق: هذا حدیث صحیح[۵۳]. از ظاهر کلام ابن منظور و ازهری به دست می‌آید که سخن محمد بن اسحاق در تصحیح حدیث ثقلین را در مقام تأیید نقل کرده‌اند. و محمد بن اسحاق از بزرگان علم حدیث به شمار می‌رود[۵۴].

ناصرالدین آلبانی پس از نقل حدیث ثقلین به روایت ترمذی و طبرانی از زید بن حسن انماطی از جعفر [صادق (ع)] از پدرش حضرت باقر (ع)] از جابر بن عبدالله انصاری، و یاد آوری این که برخی مانند ابوحاتم زید را تضعیف کرده‌اند، گفته است: ولی حدیث صحیح است؛ زیرا حدیث زید بن ارقم که مسلم در صحیح، ابوجعفر طحاوی در “مشکل الآثار”، احمد در “المسند”، ابن ابی عاصم در “المسند” و طبرانی (۵۰۲۶) آن را روایت کرده‌اند، شاهد آن است. مضافاً بر این که احمد (۶/۳۷۱) و طبرانی (۵۰۴۰) و طحاوی با سند صحیح از علی بن ربیعه روایت کرده‌اند که گفته است: “زید بن ارقم را ملاقات کردم و به او گفتم آیا شینده‌ای که پیامبر (ص) فرموده: «إِنِّي‏ تَارِكٌ‏ فِيكُمُ‏ الثَّقَلَيْنِ‏ كِتَابَ‏ اللَّهِ‏ وَ عِتْرَتِي‏» (زید پاسخ داد: آری. و طبرانی حدیث ثقلین را از طرق دیگری نیز روایت کرده است (۴۹۶۹، ۴۷۷۱، ۴۹۸۱، ۴۹۸۲، ۵۰۴۰) که بعضی از آنها را حاکم نیشابوری و برخی را ذهبی تصحیح کرده‌اند. شاهد دیگر آن، حدیث عطیه عوفی از ابوسعید خدری است که احمد (۳/۱۴ و ۱۷ و ۲۶ و ۵۹) و ابن ابی عاصم (۱۵۵۳ و ۱۵۵۵) و طبرانی (۲۶۸۷ و ۲۶۷۹) روایت کرده‌اند و اسناد آن در باب شواهد، حسن است.

شواهد دیگری نیز وجود دارد که عبارتند از حدیث ابو هر پره که دارقُطنی (ص ۵۲۹) و حاکم (۱/۹۳) و خطیب در “الفقیه والمتفقه” روایت کرده‌اند، و دیگری حدیث ابن عباس است که حاکم روایت کرده و ذهبی با او موافقت نموده است، و دیگری حدیث عمرو بن عوف است که ابن عبدالبر در “جامع بیان العلم” (۲۴/۲، ۱۱۰) روایت کرده است. اگر چه این احادیث به تنهایی خالی از ضعف نیستند، ولی یکدیگر را تقویت می‌کنند، و حدیث ابن عباس بهترین آنهاست. شاهد قوی دیگر آن، حدیثی است که طحاوی در “مشکل الآثار” (۲/۳۰۷) از علی ابن ابی طالب (ع)] به صورت مرفوع روایت کرده و رجال آن غیر از یزید بن کثیر که وی را نشناختم، از ثقات‌اند، و به گمانم این لفظ تحریف شده و کثیر بن زید صحیح است و پس از تحقیق معلوم شد که وی از راویان از محمد بن عمر بن علی است [[[حدیث ثقلین]] را نیز کثیر بن زید از محمد بن عمر بن علی، از پدرش از علی (ع) روایت کرده است، پس کثیر بن زید صحیح است][۵۵]. شاهد دیگر بر حدیث ثقلین به نقل ترمذی حدیثی است که شریک از رکین بن ربیع از قاسم بن حسان از زید بن ثابت به صورت مرفوع روایت کرده است. این حدیث را احمد (۵/۱۸۱، ۱۸۹) و ابن ابی عاصم (۱۵۴۸، ۱۵۴۹) و طبرانی در المعجم الکبیر (۴۹۲۱، ۴۹۲۳) روایت کرده‌اند و اسناد آن در باب شواهد و متابعات حسن است، هیثمی پس از نقل آن از طبرانی گفته است “رجاله ثقات”[۵۶] و پس از نقل آن از احمد گفته است: أسناده جید[۵۷].

آلبانی، سپس یادآورشده که در سفری که در سال ۱۴۰۲ هـ به قطر داشته، یکی از اساتید، رساله‌ای را که در تضعیف حدیث ثقلین نوشته بود به وی هدیه کرد، و پس از مطالعه روشن شد که نویسنده از نوآموزان در علم حدیث است؛ زیرا مرتکب دو اشتباه شده است: یکی این که به بررسی حدیث در آثار مطبوع و متداول بسنده کرده و بسیاری از طرق و اسانید را که صحیح یا حسن می‌باشند، از دست داده است، و دیگر این که به قاعده معتبر نزد مصححان حدیث توجه نکرده است که مفاد آن این است که “حدیث ضعیف با کثرت طرق تقویت می‌شود”[۵۸].[۵۹]

دلالت حدیث ثقلین بر امامت اهل بیت (ع)

حدیث ثقلین از جهات مختلف بر امامت اهل بیت پیامبر اکرم (ص) دلالت می‌کند که قرینه مقام، وجوب پیروی از اهل بیت عصمت و افضلیت اهل بیت از آن جمله است.

در حقیقت، مفاد حدیث ثقلین این است که وجود قرآن پس از پیامبر اکرم (ص) به عنوان منشور الهی برای هدایت بشر استمرار می‌یابد، ولی پیامبر اکرم (ص) که از دنیا می‌رود، نقش ویژه او در هدایت بشر به اهل بیت آن حضرت سپرده می‌شود و آنان - همانند پیامبر - رهبری عمومی جامعه بشری را در امور دنیوی و دینی آنان بر عهده دارند.

در برخی از روایات، به جای کلمه ثقلین، واژه “خلیفتین” به کار رفته است. احمد بن حنبل از زید بن ثابت نقل کرده که پیامبر اکرم (ص) فرمود: «‏إِنِّي‏ تَارِكٌ‏ فِيكُمْ‏ خَلِيفَتَيْنِ‏ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»: من در میان شما دو جانشین می‌گذارم، کتاب خدا که ریسمانی است آویخته میان آسمان و زمین، و عترت یعنی اهل بیتم، و آن دو، تا وقتی نزد حوض بر من وارد شوند، از هم جدا نخواهند شد[۶۲]. نورالدین هیثمی آن را از طبرانی در “المعجم الکبیر” روایت کرده و گفته است: “رجال آن ثقه‌اند”[۶۳]. شمار دیگری از عالمان و محدثان اهل سنّت نیز این حدیث را روایت کرده‌اند[۶۴]، چنان که در منابع شیعی نیز نقل شده است[۶۵].

خلیفه به معنای جانشین است. جانشینی قرآن کریم برای پیامبر اکرم (ص) به این معناست که مجموعه معارف و احکام الهی که به صورت تدریجی به پیامبر اکرم (ص) وحی شده است، در اختیار مسلمانان قرار دارد، و جانشینی اهل بیت به این معناست که مسؤولیت تبیین قرآن و رهبری امت اسلامی که توسط پیامبر اکرم (ص) انجام می‌گرفت، پس از پیامبر به اهل بیت آن حضرت سپرده شده است. شهاب‌الدین دولت آبادی (متوفای ۸۴۹ ه‍) در کتاب “هدایة السعداء” گفته است: “رسول خدا (ص) هنگام بازگشت از حجه‌الوداع در غدیر خم دستور داد تا از پالان شترها منبری درست کنند، سپس بر بالای آن رفت. مسلمانان گفتند: ای رسول خدا! پس از شما چه کسی را جانشین شما قرار دهیم؟ پیامبر فرمود: قرآن و فرزندان من دو جانشین من بر شما هستند، تا وقتی به آن دو تمسک کنید گمراه نخواهید شد. این حدیث، بر بقای اهل بیت تا روز قیامت و هدایت‌گری آنان به حق دلالت می‌کند”[۶۶].

بر اساس برخی روایات، امیرالمؤمنین (ع) در مواردی به حدیث ثقلین احتجاج کرده است. یکی از آن موارد با گروهی از مهاجران و انصار در مسجد مدینه و در زمان خلافت عثمان بوده است[۶۷].[۶۸]

  1. عطف اهل بیت بر قرآن: پیامبر اکرم (ص) نخست از باقی گذاردن دو میراث گران‌بها در میان مسلمانان سخن گفته و قرآن کریم را به عنوان نخستین میراث گران‌بها نام برده، آن‌گاه اهل بیت خود را بر آن عطف کرده و دومین آن دو معرفی کرده است. در این که پیروی از قرآن کریم بر هر مسلمانی واجب است، تردیدی وجود ندارد، بنابراین، عطف اهل بیت بر قرآن بیانگر وجوب پیروی از آنان خواهد بود. لذا این سخن ابن تیمیه که در روایت مسلم تنها به تمسک به قرآن توجه شده، و درباره اهل بیت فقط سه بار جمله «أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي‏ أَهْلِ‏ بَيْتِي‏» آمده است، و نه توصیه به پیروی از آنان، بنابراین، حدیث ثقلین بر وجوب پیروی از اهل‌بیت دلالت نمی‌کند[۷۰]، بی‌پایه است؛ زیرا همان گونه که بیان گردید، متفاهم عرفی از عطف “اهل بیتی” بر “کتاب الله” این است که شأن و منزلت اهل بیت نزد خداوند همان شأن و منزلت قرآن کریم است، و همان‌گونه که حفظ حرمت قرآن و عمل به دستورات آن واجب است، حفظ حرمت اهل‌بیت پیامبر و عمل به دستورات آنان نیز واجب است، و جمله «أُذَكِّرُكُمُ اللَّهَ فِي‏ أَهْلِ‏ بَيْتِي‏» که سه بار تکرار شده است، بر تأکید ویژه نسبت به رعایت حکم مزبور در مورد اهل بیت دلالت می‌کند. وجه این تأکید آن است که شناخت درست و کامل قرآن جز از طریق اهل‌بیت پیامبر به دست نخواهد آمد، لذا تمسّک به قرآن از رهگذر تمسّک به اهل بیت پیامبر (ص) ممکن خواهد بود. و از طرفی زمینه‌های مخالفت با اهل‌بیت نیز نسبت به مخالفت با قرآن بیش‌تر است؛ چرا که اهل انحراف می‌توانند برای درست جلوه دادن فکر و عمل خود به متشابهات قرآن تمسک جویند، ولی وجود اهل بیت در کنار قرآن، و معیار بودن فهم و عمل آنان در شناخت قرآن و پیروی از آن، چنین زمینه‌ای را از دست آنان خواهد گرفت، و این امر، عامل مخالفت با اهل بیت خواهد شد، لذا توصیه مؤکد در حفظ حریم و حرمت اهل بیت و پیروی از آنان، حکیمانه بوده است[۷۱].
  2. وجوب تمسک به اهل بیت (ع): در بسیاری از روایات حدیث ثقلین عبارت «مَا إِنْ‏ تَمَسَّكْتُمْ‏ بِهِمَا لَنْ‏ تَضِلُّوا أَبَداً»: تا وقتی به آن دو تمسک جویید گمراه نخواهید شد، آمده است. مفاد روشن این عبارت وجوب تمسک به قرآن و اهل‌بیت است، و تمسک به قرآن و اهل‌بیت معنایی جز پیروی از دستورات آنها در امور دنیوی و اخروی ندارد. زعامت و رهبری سیاسی امت اسلامی یکی از مسائل دینی است که باید درباره آن از قرآن و عترت پیروی کرد. قرآن کریم اطاعت بی‌قید و شرط از اولی الامر را همانند اطاعت از رسول اکرم (ص) واجب کرده است: ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۷۲][۷۳] که بر عصمت اولی الامر دلالت می‌کند. این ویژگی جز در امامان اهل بیت (ع) وجود ندارد، چنان که در روایات عترت نیز بر این مطلب تصریح شده است. امیرالمؤمنین (ع) درباره این که در میان امت اسلامی، کسی با آل محمد (ص) قابل قیاس نیست و این که ولایت و امامت به آنان اختصاص دارد فرموده است: «لَا يُقَاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ (ص) مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ وَ لَا يُسَوَّى بِهِمْ مَنْ‏ جَرَتْ‏ نِعْمَتُهُمْ‏ عَلَيْهِ أَبَداً هُمْ أَسَاسُ الدِّينِ وَ عِمَادُ الْيَقِينِ إِلَيْهِمْ يَفِي‏ءُ الْغَالِي‏ وَ بِهِمْ يُلْحَقُ التَّالِي وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقِّ الْوِلَايَةِ وَ فِيهِمُ الْوَصِيَّةُ وَ الْوِرَاثَةُ»؛ احدی از این امت با آل محمد (ص) مقایسه نمی‌شود، و کسی که نعمت آنان (در امور مادی و معنوی) بر او جاری شده، با آنها برابر نیست، آنان اساس دین و پایه یقین‌اند، غلو کننده باید به سوی آنان باز گردد و عقب مانده باید به آنان ملحق شود، ویژگی‌های حق ولایت و امامت (افضلیت و عصمت) به آنان اختصاص دارد، و وصیت پیامبر (ص) و وراثت او در آنان است. امام علی (ع) در خطبه شقشقیه از انحرافی که پس از رسول اکرم (ص) در مسئله امامت و خلافت رخ داد به شدت انتقاد کرده و فرموده است: «أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلَانٌ [ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ] وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ‏ مِنَ‏ الرَّحَى...»: به خداوند سوگند، فلانی (فرزند ابوقحافه) پیراهن خلافت را بر تن کرد با این که می‌دانست که جایگاه من در باب خلافت، جایگاه محور نسبت به سنگ آسیاب است.... و در ادامه فرموده است: من بر سر دو راهی قرار داشتم، یکی این که بر گرفتن حق خود متوسل به زور شوم، و دیگر این که شکیبایی را پیشه سازم، و من در نهایت سختی و تلخی، راه دوم را برگزیدم[۷۴]. و آن‌گاه که از او خواستند تا با عثمان بیعت کند، فرمود: “شما می‌دانید که من به خلافت از دیگران سزاوارترم، ولی به خدا سوگند تا وقتی که امور مسلمانان به سلامت سپری شود و فقط بر من ستم روا داشته شود، خاموش خواهم بود”[۷۵]. بنابراین، وجوب تمسک به اهل‌بیت هم بر امامت علمی آنان دلالت می‌کند و هم بر امامت سیاسی. از این جا نادرستی این سخن که وجوب تمسّک به اهل بیت با رهبری سیاسی آنان ملازمه ندارد[۷۶]، روشن گردید.
  3. جدا ناپذیری اهل بیت از قرآن: در بسیاری از روایات حدیث ثقلین تصریح شده است که اهل بیت و قرآن تا روزی که در قیامت نزد حوض کوثر بر پیامبر (ص) وارد می‌شوند، از هم جدا نخواهند شد: «أَنَّهُمَا لَنْ‏ يَفْتَرِقَا حَتَّى‏ يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ‏» جدانشدن اهل بیت از قرآن، در همه جهات است که پیروی از قرآن از آن جمله است، بنابراین، پیروی از اهل بیت، همانند پیروی از قرآن واجب است.
  4. پیروی از اهل‌بیت شرط هدایت: در برخی از روایات حدیث ثقلین تصریح شده است که پیروی از قرآن و اهل بیت شرط نجات از ضلالت است. حاکم نیشابوری از زید بن أرقم روایت کرده که پیامبر اکرم (ص) در غدیر خم خطاب به مردم فرمود: “من دو چیز را در میان شما باقی می‌گذارم که اگر از آن دو پیروی کنید، هرگز گمراه نخواهید شد، آن دو عبارتند از کتاب خدا و اهل بیت من”[۷۷]. ابن حجر مکی نیز حدیث مزبور را روایت کرده و بر صحت آن گواهی داده است[۷۸]. در برخی از روایات حدیث ثقلین آمده است که پیامبر اکرم (ص) پیشی گرفتن بر اهل‌بیت یا فاصله گرفتن از آنان را، همانند پیشی گرفتن بر قرآن یا فاصله گرفتن از آن، سبب هلاکت دانسته‌اند: «فَلَا تُقَدِّمُوهُمَا فَتَهْلِكُوا وَ لَا تُقَصِّرُوا عَنْهَا فَتَهْلِكُوا»[۷۹]. این تعبیر، بیان‌گر پیشوایی قرآن و اهل بیت پیامبر برای مسلمانان است؛ زیرا مقتضای امامت این است که مأموم در عقیده و عمل و گفتار و کردار تابع امام خویش باشد.[۸۰]
  1. سعدالدین تفتازانی (متوفای ۷۹۱ ه‍): “پیامبر اکرم (ص) اهل‌بیت خود را در این که تمسک به آنان رهایی بخش از گمراهی است، قرین کتاب خدا قرار داده است، و تمسک به کتاب خدا معنایی جز گرفتن و به‌کار بستن علم و هدایتی که در آن است، ندارد؛ عترت پیامبر نیز همین گونه است”[۸۱].
  2. ابن حجر مکی (متوفای ۹۷۳): “پیامبر اکرم (ص) قرآن و عترت خود را “تقلین” نامیده است؛ زیرا “ثَقَل” هر چیز نفیس و گران‌بهایی است که از آن صیانت می‌شود، و قرآن و عترت همین گونه‌اند؛ زیرا هر یک از آن دو، معدن علوم لدنّی و اسرار و حکمت‌های برین و احکام شرعی‌اند، لذا پیامبر (ص) بر اقتداء و تمسّک به آنان (اهل بیت) و فراگیری دانش از آنان تشویق کرده است[۸۲].
  3. فضل بن روزبهان اشعری (قرن دهم هجری): “قرار دادن اهل بیت در کنار قرآن بر وجوب تعظیم آنان و فراگرفتن علم از آنان و پیروی کردن از آنان در گفتار و کردار دلالت می‌کند، ولی نص در خلافت آنان پس از رسول خدا نیست[۸۳]. یادآور می‌شویم، وجوب پیروی کردن از اهل بیت پیامبر در گفتار و رفتار، از جلوه‌های بارز امامت است.
  4. عبدالرؤوف مناوی (متوفای ۱۰۳۱): از این که پیامبر اکرم (ص) فرموده است: “من دو شیء گران‌بها (قرآن و عترت) را در میان شما باقی می‌گذارم”، و از این که فرموده است “آن دو تا وقتی در قیامت نزد حوض بر من وارد می‌شوند، از هم جدا نمی‌شوند”، به دست می‌آید که پیامبر (ص) امت خود را به رفتار نیکو نسبت به آن دو، و مقدم داشتن حق آن دو بر خود و تمسک نمودن به آن دو در امر دین، توصیه کرده است، اما کتاب الهی، بدان جهت که معدن علوم دینی و اسرار و حکمت‌های شرعی و گنج‌هایی از حقایق و دقایق است، و اما عترت؛ زیرا وقتی که عنصر پاک باشد در فهم دین کمک می‌کند، و پاکی عنصر به حُسن اخلاق می‌انجامد، و حُسن اخلاق صفای قلب و طهارت آن را در پی دارد[۸۴]. زرقانی مالکی[۸۵] (متوفای ۱۱۲۲ ه‍)؛ شهاب‌الدین خفاجی[۸۶] (متوفای ۱۰۶۹)؛ محمد مبین سندی[۸۷] (قرن دوازدهم) و عالمانی دیگر نیز این مطلب را بیان کرده‌اند[۸۸].[۸۹]
  1. اهل بیت قرین و همتای قرآن می‌باشند، قرآن کریم حق خالص است و باطل در آن راه ندارد: ﴿لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ[۹۰] بنابراین، اهل‌بیت نیز از هر گونه باطلی در گفتار، رفتار، علم و اعتقاد مصون‌اند.
  2. قرآن و اهل بیت هرگز از هم جدا نمی‌شوند، یکی از وجوه جدایی ناپذیری آن دو این است که در هدایت‌گری بشر موافق یکدیگرند، و هیچ گاه قرآن حکمی بر خلاف حکم اهل بیت ندارد، و هیچ گاه گفتار و رفتار و علم و اعتقاد اهل بیت بر خلاف قرآن نخواهد بود[۹۱].
  3. تمسّک به اهل بیت، همانند تمسّک به قرآن، انسان را از ضلالت می‌رهاند، لازمه این مطلب آن است که در اهل بیت- همانند قرآن- ضلالت راه نداشته باشد و علم و اعتقاد، قول و فعل آنان یکپارچه هدایت باشد. محمد مبین سندی در این باره گفته است: “در حدیث ثقلین با تأکیدی ویژه بیان شده است که اهل بیت، همانند قرآن، بر حق بوده و همان گونه که وحی منزل، از خطا مصون است، آنان نیز همواره از خطا مصون می‌باشند”[۹۲].

با توجه به دلایل عقلی و نقلی بر لزوم عصمت امام[۹۳]، و عدم دلیل بر عصمت غیر اهل بیت، امامت آنان ثابت می‌شود.[۹۴]

اهل بیت پیامبر (ص) چه کسانی‌اند؟

در روایات حدیث ثقلین، ثقل اول که در برخی روایات از آن به ثقل اکبر تعبیر شده، قرآن کریم معرفی شده است، ولی روایات درباره ثقل دوم (ثقل اصغر) سه دسته‌اند: در برخی ثقل دوم به عترت، و در برخی به اهل بیت معرفی شده و در اکثر آنها عبارت «عِتْرَتِي‏ أَهْلُ‏ بَيْتِي‏» به کار رفته است. کلمه اهل بیتی در این تعبیر بدل یا عطف بیان برای عترت است[۱۰۹]. برای عترت در لغت سه معنا یا کاربرد گفته شده است:

  1. خویشاوندان؛ عترة الرجل، أقرباؤه[۱۱۰].
  2. خویشاوندان نزدیک؛ عترة الرجل، رهطه و عشیرته الأدنون؛ أخصّ أقاربه[۱۱۱].
  3. فرزندان و ذریه؛ عترة الرجل، ولد الرجل و ذریته و عقبه من صلبه[۱۱۲].

در هر حال، با توجه به این که عترت پیامبر در حدیث ثقلین به اهل بیت پیامبر تفسیر شده است، باید ببینیم مقصود از اهل بیت پیامبر چه کسانی‌اند؟ از سخنان لغت‌شناسان عرب به دست می‌آید که کلمه “اهل” بر نوعی رابطه و پیوند میان یک انسان با انسان یا چیز دیگری دلالت می‌کند، همسر یک مرد اهل وی می‌باشد، چنان که نزدیک‌ترین افراد به او نیز اهل او هستند. امت هر پیامبری اهل او به شمار می‌روند، ساکنان خانه یا شهر و آبادی، اهل خانه یا شهر و آبادی‌اند، و پیروان هر دین و آیینی اهل آن دین و آیین‌اند[۱۱۳]. بنابراین، اهل بیت در لغت به معنای ساکنان یک خانه است، ولی در عرف مسلمانان معنای خاصی دارد که بر نوعی ارتباط با پیامبر اکرم (ص) دلالت می‌کند و چهار کاربرد أعم، عام، خاص و أخص دارد.

کاربرد أعم آن، مسلمانانی که هیچ‌گونه پیوند خویشاوندی با پیامبر ندارند، ولی در پیروی از آن حضرت صادق و ثابت‌قدمند را شامل می‌شود. چنان‌که سلمان[۱۱۴] و ابوذر غفاری[۱۱۵] به عنوان اهل‌بیت معرفی شده‌اند. کاربرد عام اهل‌بیت، همه خویشاوندان نسبی پیامبر (ص) را در بر می‌گیرد، آنان کسانی‌اند که که صدقه واجب (زکات) بر آنان حرام شده است[۱۱۶]. کاربرد خاص اهل بیت، مربوط به همسران پیامبر (ص) است، بدون شک، همسران پیامبر (ص) مطابق معنای لغوی و عرفی، اهل بیت پیامبرند. کاربرد أخصّ اهل بیت، به گروهی از اهل بیت پیامبر که از ویژگی عصمت برخوردار بوده و از نظر فضائل و کمالات بر دیگران برتری دارند، اختصاص دارد. اهل بیت در احادیث مربوط به شأن نزول آیه مباهله و آیه تطهیر و نیز حدیث سفینه، حدیث امان، حدیث باب حطّه و ثقلین به این معنا می‌باشد. شمس‌الدین سخاوی (متوفای ۹۰۲) گفته است: “اهل بیت دو کاربرد أعم و أخصّ دارد، کاربرد اعم آن همسران پیامبر، خویشاوندان نسبی او (کسانی که صدقه واجب (زکات) بر آنان حرام شده است)، و صحابه‌ای چون سلمان که در پیروی از پیامبر (ص) صادق بودند را شامل می‌شود، و کاربرد أخصّ آن به کسانی که آیه تطهیر در شأن آنان نازل شده است (اصحاب کساء) اختصاص دارد”[۱۱۷].

با توجه به دلالت حدیث ثقلین بر عصمت و افضلیت اهل بیت و جداناپذیری آنان از قرآن کریم تا قیامت، اهل بیت در حدیث ثقلین فقط بر کاربرد أخصّ آن منطبق است. چنان که در روایات نیز به این مطلب تصریح شده است:

  1. وقتی پیامبر اکرم (ص) حدیث ثقلین را بیان کرد، جابر بن عبدالله انصاری پرسید، عترت شما چه کسانی‌اند؟ پیامبر (ص) پاسخ داد: علی، حسن، حسین، و امامان از فرزندان حسین تا روز قیامت[۱۱۸].
  2. از امیر المؤمنین (ع) درباره مقصود از عترت در حدیث ثقلین سؤال شد، امام پاسخ داد: مقصود، من، حسن، حسین، و نُه امام از فرزندان حسین که آخرین آنان مهدی و قائم آنهاست، هستیم[۱۱۹].
  3. امام حسن مجتبی (ع) خطاب به مردم عراق فرمود: “ما اهل بیتی هستیم که خداوند آیه مبارکه تطهیر را درباره آنان نازل فرموده است[۱۲۰].

روایات شیعه در این باره بسیار است[۱۲۱].

گروهی از عالمان اهل سنت نیز به این مطلب اذعان کرده‌اند:

  1. سبط ابن الجوزی، حدیث ثقلین را ذیل عنوان “ذکر الأئمه” آورده و سپس به معرفی امامان نُه‌گانه از نسل امام حسین (ع) پرداخته است[۱۲۲].
  2. گنجی شافعی گفته است: “اهل بیت، علی، فاطمه، حسن و حسین هستند” وی به حدیث کساء و مباهله استشهاد کرده است[۱۲۳].
  3. سعیدالدین کازرونی گفته است: از حدیث ثقلین و حدیث مباهله به دست می‌آید که تا وقتی که قرآن باقی است فرزندان فاطمه باقی خواهند بود[۱۲۴]. از این که وی حدیث مباهله را در کنار حدیث ثقلین ذکر کرده به دست می‌آید که مقصود وی از فرزندان فاطمه (س) کسانی‌اند که از ویژگی عصمت برخوردارند؛ زیرا اهل بیت در حدیث مباهله، اصحاب کساء هستند که معصوم‌اند.
  4. شهاب‌الدین دولت آبادی در موارد متعدد از کتاب خود “هدایه السعداء” عترت پیامبر (ص) را به فرزندان او تفسیر کرده است[۱۲۵].
  5. کاشفی، حدیث ثقلین را در فضیلت اهل‌بیت گرامی پیامبر که پیشوایان دین و مقتدایان در علم و یقین‌اند، نقل کرده و با استناد به حدیث مباهله گفته است: اهل بیت رسول خدا (ص) عبارتند از: علی، فاطمه، حسن و حسین (ع)[۱۲۶].
  6. سمهودی گفته است: “از حدیث ثقلین به دست می‌آید که تا روز قیامت همواره فردی از اهل‌بیت طاهرین که شایستگی آن را دارد که به او تمسک شود، وجود خواهد داشت، بدین جهت آنان -چنان‌که خواهد آمد-امان برای اهل زمین می‌باشند و هنگامی که از دنیا بروند، اهل زمین از دنیا خواهند رفت”[۱۲۷].
  7. به گفته منّاوی: کلمه “اهل بیتی” بدل یا بیان کلمه “عترتی” است، و آنان اصحاب کساء هستند که خداوند پلیدی را از آنان زدوده و پاکیزه‌شان ساخته است[۱۲۸].
  8. به اعتقاد عبدالحق دهلوی، کلمه “أهل بیتی” پس از کلمه “عترتی” در حدیث ثقلین بیان‌گر این است که مقصود پیامبر (ص) از عترت، أخصّ خویشاوندان یعنی فرزندان و ذریه او می‌باشد[۱۲۹].
  9. ابن ابی الحدید معتزلی گفته است: “پیامبر اکرم (ص) در حدیث ثقلین، عترتش را به اهل بیتش تفسیر کرده است و در حدیث کساء اهل بیت خود را معرفی نموده است”[۱۳۰]. وی در ادامه یادآور شده است که کلام امیرالمؤمنین (ع) درباره اهل‌بیت که فرموده است «هُمْ‏ أَزْمَّةُ الْحَقِّ‏ وَ أَلْسِنَةُ الصِّدْقِ‏» بر عصمت اهل بیت دلالت می‌کند. شیخانی قادری در “الصراط السّوی”، زرقانی در “شرح المواهب”، سهارنپوری در “المرافض”، شبراوی در “الإتحاف بحب الأشراف”، سندی در “دراسات اللّبیب”، عجیلی در “ذخیرة المآل”، محمد مبین لکهنوی در “وسیلة النجاة”، ولی الله لکهنوی در “مرآة المؤمنین”، قندوزی حنفی در “ینابیع الموده” و حسن زمان در “القول المستحسن” بیان کرده‌اند که مقصود از اهل‌بیت، معنای أخصّ آن است[۱۳۱].

پاسخ به یک اشکال: از آن‌چه درباره مقصود از عترت و اهل بیت پیامبر (ص) در حدیث ثقلین بیان شد، پاسخ این اشکال که “عترت در کلام عرب به معنی خویشاوندان است و لازمه دلالت حدیث ثقلین بر امامت اهل بیت این است که همه خویشاوندان پیامبر امام بوده و اطاعتشان واجب باشد، که لازمه‌ای است باطل”[۱۳۲]، روشن گردید؛ زیرا معلوم شد که مقصود از عترت و اهل بیت پیامبر (ص) اخصّ خویشاوندان و کسانی‌اند که از ویژگی عصمت و افضلیت برخوردارند که اصحاب کساء مصادیق موجود در زمان پیامبر بودند، و به حکم جدایی ناپذیری اهل بیت دارای ویژگی‌های یاد شده از قرآن کریم، امامان معصوم از نسل امام حسین (ع) مصادیق اهل بیت در زمان‌های بعد بوده‌اند.

افشای یک مغالطه: فیصل نور، نویسنده وهابی کتاب “الإمامه و النص” در نقد استدلال شیعه به حدیث ثقلین بر امامت اهل بیت، روایات بسیاری را از منابع شیعی نقل کرده است که در آنها عترت و اهل بیت پیامبر کاربرد گسترده‌ای دارد و به اهل کساء یا امامان دوازده‌گانه شیعه اختصاص ندارد. در برخی از این روایات از عموم خویشاوندان پیامبر (ص) به عنوان عترت و اهل بیت او یاد شده است. عباس بن عبدالمطلب، حمزه بن عبدالمطلب، شیبه بن عبدالمطلب، جعفر بن أبی طالب، فرزندان عقیل، زبیر و زید بن علی از آن جمله‌اند. و در روایاتی دیگر کسانی چون سلمان، ابوذر و مقداد نیز اهل پیامبر (ص) به شمار آمده‌اند[۱۳۳].

با توجه به مطالبی که پیش از این درباره مقصود از اهل بیت در حدیث ثقلین بیان شد، پرده از مغالطه مزبور برداشته خواهد شد؛ زیرا در روایات شیعه تصریح شده است که مقصود از اهل‌بیت در حدیث ثقلین، امامان دوازده‌گانه شیعه‌اند که همگی از ویژگی عصمت و افضلیت برخوردارند[۱۳۴]، اما فیصل نور از نقل آن روایات خودداری کرده، و روایاتی را نقل کرده است که ناظر به کاربرد اعم اهل‌بیت است، و ربطی به اهل‌بیت در حدیث ثقلین ندارد. آنجا که سخن از وجوب محبّت و احترام به اهل‌بیت پیامبر و یا حرمت دادن زکات به آنان است، کاربرد عام اهل بیت مقصود است، و روایاتی که فیصل نور نقل کرده است، ناظر به آن می‌باشد، ولی آنجا که سخن از وجوب اطاعت از اهل‌بیت و تمسک به آنان در علم و عمل برای دستیابی به اسلام اصیل و نجات و رستگاری است، کاربرد خاص اهل بیت مقصود است، و شمار زیادی از روایات شیعه ناظر به این کاربرد می‌باشد، اما از آنجا که نقل آنها باب مغالطه را بر فیصل نور می‌بسته است، از نقل آنها چشم‌پوشی کرده است.

وی در این باره تنها یک روایت را نقل کرده که گمان می‌کرده می‌تواند آن را علیه شیعه به کار گیرد و آن این است که از امام باقر (ع) روایت شده که درباره سخن پیامبر (ص) که فرمود: «أُوصِيكُمْ‏ بِكِتَابِ‏ اللَّهِ‏ وَ أَهْلِ‏ بَيْتِي‏» گفته است: آل عباس و آل عقیل و آل فلان و فلان، آن وصیت را در حق خود ادعا می‌کردند، ولی هنگامی که آیه تطهیر[۱۳۵] نازل شد پیامبر (ص) علی، فاطمه، حسن و حسین (ع) را داخل در کساء نمود و فرمود: “خدایا، هر پیامبری را ثقل و اهلی است، و اینها ثقل و اهل من هستند، ام سلمه گفت: آیا من اهل تو نیستم، پیامبر (ص) فرمود: تو بر خیر هستی، ولی اینها ثقل و اهل من می‌باشند”[۱۳۶].

فیصل نور در نقد این روایت گفته است: مفاد این روایت آن است که حدیث ثقلین قبل از نزول آیه تطهیر که پیامبر (ص) پس از نزول آن اهل بیت خود را معرفی کرده، صادر شده است. در این جا این سؤال مطرح می‌شود که مقصود از اهل بیت، که پیامبر در غدیر خم، اصحاب خود را به تمسک به آنان در کنار قرآن سفارش کرده است، چه کسانی بوده‌اند؟ یعنی در فاصله میان صدور حدیث ثقلین و نزول آیه تطهیر[۱۳۷].

گویا فیصل نور خود به نادرستی نقد خویش آگاه بوده و این مطلب را صرفاً برای گمراه کردن خواننده نا آگاه بیان کرده است؛ زیرا سخن خود را با کلمه “فتأمّل” پایان داده است. وجه تأمل این است که در روایت مزبور نیامده است که پیامبر (ص) نخست حدیث ثقلین را بیان کرده و سپس آیه تطهیر نازل شده و حدیث کساء بیان گردیده است، بلکه گفته شده است، اگر پیامبر اهل‌بیت را معرفی نمی‌کرد، آل عباس و آل عقیل و... می‌توانستند چنان ادعایی را مطرح کنند[۱۳۸]، اولاً: ممکن است پیامبر نخست اهل بیت خود را معرفی کرده، و سپس حدیث ثقلین را در غدیر خم که بیان‌گر سفارش به تمسک به اهل بیت در کنار قرآن است، بیان کرده است، گواه این مطلب روایاتی است که بیان‌گر این است که پیامبر اکرم (ص) پس از نزول آیه تطهیر مدت شش یا هفت یا نه ماه هنگامی که می‌خواست برای نماز به مسجد برود بر در خانه علی و فاطمه (س) می‌ایستاد و بر آنان سلام می‌داد، و با تلاوت آیه تطهیر آنان را به نماز فرا می‌خواند[۱۳۹]، در حالی که فاصله زمانی صدور حدیث ثقلین در غدیر خم تا رحلت پیامبر (ص) حداکثر سه ماه بوده است[۱۴۰]. و ثانیاً: بر اساس قاعده عقلایی اجمال و تفصیل می‌توان گفت: پیامبر اکرم (ص) نخست به طور مجمل، صحابه خود را به تمسک به اهل بیتش سفارش کرده و سپس مصداق آن را معرفی کرده است.

فیصل نور در مورد اهل‌بیت در آیه شریفه تطهیر نیز همین مغالطه عمدی یا سهوی را مرتکب شده است؛ زیرا برای ابطال عقیده شیعه و جمع کثیری از عالمان اهل سنت که آن را مخصوص اهل کساء دانسته و همسران پیامبر (ص) را مشمول آن ندانسته‌اند، با استناد به آیات و روایات اثبات کرده است که همسران پیامبر (ص) اهل بیت آن حضرت بوده‌اند[۱۴۱]، در حالی که این مطلب از مسلمات است و هیچ کس آن را انکار نکرده است، تا برای اثبات آن، ذکر آیات قرآن و روایات نیاز باشد. آنچه مورد بحث است، این است که آیا اهل بیت در آیه تطهیر همسران پیامبر (ص) را شامل می‌شود یا نه؟ دلالت آیه بر عصمت اهل‌بیت (ع) از یک سو، و روایات متعدد و معتبر در شأن نزول آیه، شمول اهل بیت در این آیه شریفه را نسبت به همسران پیامبر (ص) نفی می‌کند؛ زیرا مطابق روایات شأن نزول آیه تطهیر، پیامبر (ص) علی، فاطمه، حسن و حسین (ع) را زیر عبای مخصوص خود جمع کرد و فرمود: «اللَّهُمَّ‏ هَؤُلَاءِ أَهْلُ‏ بَيْتِي‏» سپس درباره آنان دعا کرد. این عمل و سخن پیامبر (ص) بیان‌گر این مطلب است که از میان اهل بیت پیامبر (ص) که در آن زمان موجود بودند، تنها افراد مزبور مشمول اهل بیت مذکور در آیه شریفه می‌باشند، مضافاً بر این که قبل از آنکه دعای پیامبر (ص) در حق اهل کساء تمام شود، ام سلمه از پیامبر پرسید آیا من از اهل بیت نیستم، پیامبر پاسخ داد، تو بر خیر هستی، ولی اینان اهل بیت من می‌باشند.

ابوجعفر طحاوی پس از نقل حدیث مزبور گفته است: “این حدیث دلیل بر آن است که مراد از اهل‌بیت در آیه، رسول خدا (ص)، علی، فاطمه، حسن و حسین، می‌باشد”[۱۴۲]. وی همچنین پس از نقل روایت ابوالحمراء که پیامبر (ص) پس از نزول آیه تطهیر به مدت نُه ماه هر روز صبح بر درب خانه فاطمه می‌ایستاد و می‌گفت: «السَّلَامُ‏ عَلَيْكُمْ‏ يَا أَهْلَ‏ الْبَيْتِ‏» و سپس آیه تطهیر را تلاوت می‌کرد گفته است: “این روایت نیز دلیل بر آن است که این آیه در مورد آنان نازل شده است”[۱۴۳]. ابن صباغ مالکی در “الفصول المهمّه”[۱۴۴]، حافظ گنجی شافعی در “کفایه الطالب”[۱۴۵]، حاکم نیشابوری در “المستدرک”[۱۴۶]، محب الدین طبری در “الریاض النضره”[۱۴۷]، شیخ مؤمن شبلنجی شافعی در “نور الأبصار”[۱۴۸] و حافظ سلیمان قندوزی حنفی در “ینابیع الموده”[۱۴۹] از جمله عالمان اهل‌سنّت می‌باشند که آیه تطهیر را مخصوص اهل کساء می‌دانند. بنابراین، سخن فیصل نور که اختصاص اهل بیت در آیه تطهیر را مخصوص شیعه دانسته[۱۵۰]، بی‌اساس است. یادآور می‌شویم در برخی روایات آمده است که ام سلمه پس از آنکه دعای پیامبر درباره اهل کساء تمام شد، به پیامبر گفت: آیا من از اهل تو نیستم؟ پیامبر به او پاسخ مثبت داد و اجازه داد تا داخل کساء شود. این روایت با روایات پیشین ناسازگار نیست؛ زیرا آن روایات مربوط به قبل از دعای پیامبر بود، و مفاد هر دو دسته- چنان که ابوجعفر طحاوی گفته - این است که ام سلمه از آن جهت که همسر پیامبر بود، اهل او به شمار می‌رود، ولی در زمره اهل بیت مذکور در آیه تطهیر نیست[۱۵۱].

فرضیه اجماع اهل‌بیت: عبدالجبار معتزلی در نقد استدلال به حدیث ثقلین بر امامت اهل بیت (ع) گفته است: “مفاد حدیث این است که اجماع اهل بیت حق است، نه این که هر یک از اهل بیت برحق می‌باشد؛ زیرا اولاً: کلمه اهل بیت بر عموم اهل بیت دلالت می‌کند، نه بر هریک از آنان، و ثانیاً: چه بسا در میان اهل‌بیت اختلاف رخ می‌دهد - چنان که واقعیت گواه بر آن است - و این اختلافات گاهی از قبیل تضاد است که قابل جمع نیست، و چنین اقوال ناسازگاری نمی‌توانند همگی حق و با قرآن هماهنگ باشند، پس، مقصود این است که اجماع اهل‌بیت حق است، و اجماع ربطی به امامت ندارد؛ زیرا امامت [در هر زمان مخصوص یک فرد است. این سخن که حدیث ثقلین بر عصمت اهل‌بیت (ع) دلالت می‌کند، و کسی جز امیرالمؤمنین (ع) و امامان از ذریه او دارای ویژگی عصمت نبودند، پس امامت آنان اثبات می‌شود، درست نیست؛ زیرا می‌توان گفت: مقصود عصمت اهل‌بیت (ع) در مسأله‌ای است که بر آن اجماع دارند، این احتمال با ظاهر کلام سازگارتر است”[۱۵۲]. ابن تیمیه نیز به این اشکال اشاره کرده است[۱۵۳].

ارزیابی: تفسیر اهل‌بیت (ع) در حدیث ثقلین به این که مقصود حقانیت اجماع اهل‌بیت پیامبر (ع) است، نه افرادی معین از آنان، بی‌اساس است؛ زیرا وقوع اجماع بر مطلبی، حتمی و همیشگی نیست تا این که پیامبر اکرم (ص) رستگاری و نجات مسلمانان از ضلالت را وابسته به آن کند، و از طرفی، مسائل اجماعی نسبت به مسائل اختلافی اندک است، و نمی‌تواند پاسخ‌گوی نیاز هدایتی مسلمانان در همه مسائل دینی باشد. از سوی دیگر، در مسایلی که اهل بیت پیامبر (ص) در آنها آراء ناسازگار داشته باشند، از قرآن جدا خواهند شد، و این بر خلاف نص حدیث است که بیان‌گر جدا ناپذیری اهل‌بیت (ع) و قرآن از یکدیگر می‌باشد. بنابراین، افراد خاصی از اهل‌بیت (ع) مقصود است که از ویژگی عصمت برخوردارند، و هر یک از آنان در زمان خاص در کنار قرآن کریم، امت را راهنمایی و رهبری می‌کند، و پیروی از او رهایی بخش از ضلالت خواهد بود[۱۵۴].[۱۵۵]

منابع

پانویس

  1. ر. ک: فرهنگ شیعه، ص ۲۲۵.
  2. «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ أَمَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی فَإِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض»؛ ‏ بصائرالدرجات، ج ۱، ص ۴۱۳؛ سنن الترمذی، ج ۵، ص ۶۶۳، ح ۳۷۸۸ و....
  3. ر. ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۷۹ و فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۴.
  4. اهل البیت فی الکتاب و السّنه، ص ۱۲۰ به نقل از بشارة المصطفی، ص ۲۹. نیز ر. ک: عترت، ثقل کبیر، کمالی دزفولی.
  5. «سُئِلَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ص عَنِ مَعْنَی قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ ص إِنِّی مُخَلِّفٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی مَنِ الْعِتْرَةُ فَقَالَ أَنَا وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ الْأَئِمَّةُ التِّسْعَةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ تَاسِعُهُمْ مَهْدِیُّهُمْ وَ قَائِمُهُمْ لَا یُفَارِقُونَ کِتَابَ اللَّهِ وَ لَا یُفَارِقُهُمْ حَتَّی یَرِدُوا عَلَی رَسُولِ اللَّهِ ص حَوْضَهُ»؛ ابن بابویه، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۴۰.
  6. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گردان» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  7. .«الَّذِینَ وَصَفَهُمُ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ‏ ﴿إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا﴾ وَ هُمُ الَّذِینَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) إِنِّی مُخَلِّفٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی أَلَا وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ فَانْظُرُوا کَیْفَ تَخْلُفُونَ فِیهِمَا أَیُّهَا النَّاسُ لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْکُمْ»؛ عیون أخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۲۲۹.
  8. ر. ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۷۹ و فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۴؛ محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۱۱۰؛ شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۶۴- ۶۶.
  9. اعیان الشیعة، ج۱، ص۳۷۰ ـ ۳۱۰.
  10. کسانی که در حال اسلام ملاقات با پیامبر داشتند.
  11. کسانی که با اصحاب پیامبر ملاقات داشته‌اند.
  12. ر. ک: فرهنگ شیعه، ص ۲۲۵.
  13. الصواعق، ج ۲، ص ۴۴۰ و نیز ر. ک: گزیده اهل بیت (ع) در قرآن و حدیث، ص ۱۰۸.
  14. ر. ک: زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵.
  15. برای نمونه ر. ک: احمد بن حنبل، مسند، ج۴، ص۳۶۶-۳۶۷؛ سنن بیهقی، ج۲، ص۱۴۸؛ ج۷، ص۳۰-۳۱؛ ذخایر العقبی، ص۱۶؛ کنز العمال، ج۱، ص۱۷۲-۱۷۳ و ۱۸۵-۱۸۹ (ک۱، ب۲)؛ المستدرک، ج۳، ص۱۱۸؛ نسائی، خصائص امیرالمؤمنین، ص۲۱؛ تاریخ بغداد، ج۸، ص۴۴۲؛ الریاض النظره، ج۲، ص۱۷۷ (ب۴، ف۶)؛ صحیح مسلم، ج۵، فضائل الصحابه، ص۲۶؛ اسدالغابة، ج۱، ص۴۹۰ (در ترجمه حسن بن علی (ع))؛ الدرالمنثور، ج۶، ص۷ (ذیل آیه مودت)؛ الصواعق المحرقه، ص۱۴۵-۱۵۰؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۳-۱۶۵؛ سنن ترمذی، ج۵، کتاب المناقب، ص۶۶۲-۶۶۳؛ حلیة الاولیا، ج۱، ص۳۳۵.
  16. بر اساس برخی از روایات دیگر، خود پیامبر اکرم (ص)، عترت را به اهل‌بیت خویش تفسیر نموده‌اند.
  17. «من در میان شما دو گران مایه را باقی می‌گذارم: کتاب خدا را و عترتم را. مادامی که به آن دو تمسک کنید، هرگز گمراه نخواهید شد. هیچ‌گاه این دو از یکدیگر جدا نمی‌شوند، تا وقتی که بر سر حوض [کوثر] بر من وارد می‌گردند».
  18. ر. ک: راهنما‌شناسی، ص۳۷۶-۳۷۷؛ شهید مطهری، امامت و رهبری، ص۷۵-۷۶؛ بررسی مسائل کلی امامت، ص۲۲۷-۲۲۸؛ تقریب المعارف، ص۱۲۵؛ لقد شیعنی الحسین، ص۳۷۴؛ ولایت و امامت، ص۱۴۶، الغدیر، ج۳، ص۲۹۷-۲۹۸؛ شیعه (قسست توضیحات)، ص۴۲۵-۴۲۷.
  19. کنزالعمال، ج۱۱، ص۶۰۳، ح۳۲۹۱۲؛ فیض القدیر، ج۴، ص۳۵۶؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۳۴؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۳۴، الصواعق المحرقه، ص۱۲۳-۱۲۴؛ نورالابصار، ص۸۰.
  20. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۳۱۹.
  21. ر. ک: زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵، ص؟ ؟؟
  22. ر. ک: محمدی، رضا، امام‌شناسی ۵، ص:۴۳.
  23. ر. ک: محمدی، رضا، امام‌شناسی ۵، ص:۴۳.
  24. ر. ک: فیاض‌بخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۳۵۴-۳۵۵.
  25. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۱۵۰.
  26. ر. ک: الصواعق المحرقة، ص۱۸۸؛ غایة المرام، ج۲، ص۳۲۱- ۳۶۷.
  27. صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۳، کتاب فضائل الصحابة، باب فضائل علی بن ابی طالب (ع)، ح۲۴۰۸.
  28. المستدرک، ج۳، ص۱۱۸، ح۴۵۷۶؛ سنن نسائی، شماره ۸۱۴۸؛ خصائص أمیرالمؤمنین علی بن أبی طالب (ع)، ص۱۱۷، باب ۲۷، ح۷۹، المعجم الکبیر، ج۵، ص۱۸۵.
  29. سنن ترمذی، ج۴، ص۵۰۳، باب مناقب اهل بیت النبی (ص)، ح۳۷۸۸.
  30. الدر المنثور، ج۲، ص۲۶۹ تفسیر آیه ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا «و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپرا کنید”، المعجم الکبیر، ج۵، ص۱۸۷ و ۱۸۶؛ کنزالعمّال، ج۱، ص۱۶۶.
  31. نقل‌های مزبور از حدیث ثقلین به روایت زید بن ارقم که از منابع اهل سنت نقل کردیم، در منابع شیعه نیز آمده است؛ ر. ک: کمال الدین و تمام النعمة، ص۲۳۴-۲۴۰؛ بحارالانوار، ج۲۳، ص۱۱۳- ۱۵۲؛ غایة المرام، ج۲، ص۳۲۱- ۳۶۴.
  32. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۱۵۱.
  33. التعریفات، ص۱۴۰؛ بیان المختصر و هو شرح مختصر ابن الحاجب فی اصول الفقه، ج۱، ص۳۵۷؛ شرح مختصر الروضة، ج۱، ص۷۴.
  34. بیان المختصر، ج۱، ص۳۶۲؛ قواعد اصول الحدیث، ص۱۴۳- ۱۴۴.
  35. و قوم حددوا بعشرة و هو لدی أجوده، الفیة السیوطی فی علم الحدیث، ص۴۶.
  36. اصول الحدیث و احکامه فی علم الدرایة، ص۳۳.
  37. تهذیب التهذیب، ج۶، ص۱۳ شماره ۴۹۸۷.
  38. رواه علی عن النبی (ص) و یرویه عن علی اثناعشر رجلا و مثل هذا یبلغ التواتر، البدایة و النهایة، ج۷، ص۳۲۱.
  39. الصواعق المحرقة، ص۳۲، باب اول فصل سوم.
  40. الفصل فی الملل و الأهواء والنحل، ج۴، ص۸۹.
  41. ر. ک: نفحات الأزهار، ج۱، ص۱۹۹- ۲۱۰ و ج۲، ص۸۷- ۹۷؛ در موسوعة کتاب الله و اهل البیت فی حدیث الثقلین، المدخل، ۱۳، چهل و هفت صحابی راوی حدیث ثقلین نام برده شده است.
  42. غایة المرام و حجة الخصام، ج۲، ص۳۲۱-۳۶۷.
  43. العلل المتناهیة فی الأحادیث الواهیة، ج۱، ص۲۶۸.
  44. منهاج السنة، ج۸، ص۲۱۵.
  45. حکم المتواتر أنه مقبول و یجب العمل به دون البحث عن رجاله، قواعد اصول الحدیث، ص۱۶۸.
  46. تذکرة الخواص، ص۴۰۷.
  47. البدایة والنهایة، ج۵، ص۱۵۰.
  48. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۱۸. کتاب معرفة الصحابة، مناقب امیرالمؤمنین علی (ع)، ح۴۵۷۶ و ۴۵۷۷.
  49. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۱۷، سکت عنه الذهبی فی التلخیص.
  50. المطالب العالیة بزوائد المسانید الثمانیة، ج۴، ص۶۵.
  51. «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ خلیفتین: كِتَابَ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مَا بَيْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ عِتْرَتِي‏ أَهْلَ‏ بَيْتِي‏ وَ إِنَّهُمَا لَنْ‏ يَتَفَرَّقَا حَتَّى‏ يَرِدَا عَلَيَّ‏ الْحَوْضَ»
  52. فیض القدیر، ج۳، ص۱۸-۱۹، ح۲۶۳۱.
  53. لسان العرب، ج۱۰، ص۲۵.
  54. محمد بن اسحاق بن یسار المدنی مؤلف “السیرة النبویة”. شعبة بن الحجاح او را امیرالمؤمنین در حدیث لقب داده و احمد بن حنبل حدیث وی را حسن شمرده است، سُبکی گفته است او امام و مورد اعتماد است و به توثیق او عمل می‌شود. طبقات الشافعیة، ج۱، ص۸۵؛ ذهبی او را از دریاهای علم و صدوق دانسته است. الکاشف، ج۳، ص۱۹. ر. ک: نفحات الأزهار، ج۱، ص۲۳۰.
  55. ر. ک: نفحات الأزهار، ج۲، ص۱۰۴.
  56. مجمع الزوائد، ج۱، ص۱۷۰.
  57. مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۳.
  58. سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج۴، ص۳۵۵ حدیث ۱۷۶۱. محمد ایمن شبراوی که احادیث “منهاج السنة” را تخریج کرده درباره حدیث ثقلین به روایت ترمذی گفته است صحیح بشواهده)، منهاج السنة، ج۸، ص۲۱۵ (پاورقی). فیصل نور نیز گفته است: علی رغم وجود اضطراب در سندهای حدیث ثقلین این حدیث از پیامبر اکرم (ص) با الفاظ مختلف و طرقی که یکدیگر را تقویت می‌کند روایت شده است و با توجه به شواهد از درجه صحت برخوردار است (الإمامة و النص، ص۵۴۷).
  59. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۱۵۳.
  60. «(آنان را) با برهان‌ها (ی روشن) و نوشته‌ها (فرستادیم) و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی و باشد که بیندیشند» سوره نحل، آیه ۴۴.
  61. ابن حجر مکی گفته است: در حدیثی «كِتَابِ‏ اللَّهِ‏ وَ سُنَّتِي‏» آمده است و در روایاتی که کتاب ذکر شده و سنت ذکر نشده است نیز سنت مراد است؛ زیرا سنت مبین کتاب است، لذا ذکر کتاب مغنی از ذکر سنت است، و حاصل این است که بر تمسک به کتاب، سنت و عالمان اهل بیت به آن دو، تحریص و تشویق شده است (الصواعق المحرقة، ص۱۸۸).
  62. المسند، ج۱۱، ص۲۸، ح۲۱۴۷۰، احمد الزین سند آن را حسن دانسته است.
  63. مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۳.
  64. ر. ک: نفحات الأزهار، ج۲، ص۲۸۴- ۲۸۵.
  65. کمال‌الدین، ص۲۳۹، ح۶۰.
  66. نفحات الأزهار، ج۲، ص۲۸۸.
  67. ینابیع المودة، ص۱۳۵-۱۳۷.
  68. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۱۵۸.
  69. الامة رئاسة رئاسة عامة فی أمور الدین و الدنیا خلافة عن النبی. در این باره به کتاب “امامت در بینش اسلامی” فصل اول رجوع شود.
  70. هذا اللفظ یدل علی أن الذی أمرنا بالتمسک به و جعل المتمسک به لا یضل هو کتاب الله (منهاج السنة، ج۷، ص۲۱۵).
  71. شهاب‌الدین خفاجی (متوفی ۱۰۶۹ ه‍) در کتاب “نسیم الریاض فی شرح الشفاء للقاضی عیاض” گفته است: پیامبر اکرم (ص) از طریق وحی به آنچه پس از او در امر خلافت و فتنه‌ها رخ خواهد داد، آگاه بود، لذا مقام اقتضا می‌کرد که به طور خاص و مؤکد به رعایت اهل بیت سفارش کند (نفحات الأزهار، ج۲، ص۲۹۱).
  72. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  73. نهج‌البلاغه، خطبه دوم.
  74. نهج‌البلاغه، خطبه سوم؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۳۸۱- ۳۸۶.
  75. نهج‌البلاغه، خطبه ۷۴، «لَقَدْ عَلِمْتُمْ‏ أَنِّي‏ أَحَقُّ‏ النَّاسِ‏ بِهَا مِنْ‏ غَيْرِي‏ وَ وَ اللَّهِ لَأُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِينَ وَ لَمْ يَكُنْ فِيهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَيَّ خَاصَّةً».
  76. مختصر التحفة الاثنی عشریة، ص۱۷۴؛ ابطال نهج الباطل، فضل بن روزبهان، در کتاب “دلائل الصدق” ج۲، ص۴۷۲.
  77. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۱۸، ح۴۵۷۷.
  78. الصواعق المحرقة، ص۱۸۸، باب یازدهم، درباره فضائل اهل بیت (ع).
  79. المعجم الکبیر، ج۵، ص۱۸۶- ۱۸۷.
  80. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۱۶۰.
  81. شرح المقاصد، ج۵، ص۳۰۲- ۳۰۳.
  82. الصواعق المحرقة، ص۱۸۹.
  83. ابطال نهج الباطل، ضمن دلائل الصدق، ج۲، ص۴۷۲- ۴۷۳.
  84. فیض القدیر، ج۳، ص۱۸- ۱۹.
  85. شرح المواهب اللدنیة، ج۷، ص۵.
  86. نسیم الریاض فی شرح الشفاء لقاضی عیاض، ج۳، ص۴۱۰.
  87. دراسات اللبیب فی الأسوة الحسنة بالحبیب، ص۲۱۳- ۲۳۳.
  88. ر. ک: نفحات الأزهار، ج۲، ص۲۴۷- ۲۵۶.
  89. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۱۶۴.
  90. «در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستوده‌ای است» سوره فصلت، آیه ۴۲.
  91. مرآة العقول، ج۳، ص۲۳۰.
  92. دراسات اللبیب، ص۲۳۳.
  93. در این باره به کتاب “امامت در بینش اسلامی” فصل‌های ۱۰ و ۱۱ رجوع شود.
  94. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۱۶۵.
  95. المعجم الکبیر، ج۵، ص۱۸۶- ۱۸۷؛ غایة المرام، ج۲، ص۳۴۱- ۳۴۲.
  96. الصواعق المحرقة، ص۱۸۹.
  97. المرقاة فی شرح المشکاة، ج۵، ص۶۰۰.
  98. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۹۱.
  99. «آیا آنکه به حقّ رهنمون می‌گردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمی‌یابد مگر آنکه راه برده شود؟ پس چه بر سرتان آمده است؟ چگونه داوری می‌کنید؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
  100. ر. ک: امامت در بینش اسلامی، ص۱۸۷-۲۰۲.
  101. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۱۶۶.
  102. ر. ک: المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۱۸، ح۴۵۷۶ و ۴۵۷۷، الصواعق المحرقة، ص۵۵، ابن حجر مکی این حدیث را از معجم طبرانی و دیگران نقل کرده و آن را صحیح شمرده است؛ کنز العمال، ج۱، ص۱۶۸؛ الفصول المهمة، ص۴۰؛ کمال الدین، ص۲۳۴ و ۲۳۸؛ نیز ر. ک: تفحات الأزهار، ج۲، ص۲۷۹- ۲۸۲.
  103. الصواعق المحرقة، ص۱۸۹.
  104. نفحات الأزهار، ج۲، ص۲۸۲.
  105. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۱۶۷.
  106. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  107. ینابیع المودة، ص۱۳۷-۱۳۸؛ اصول کافی، ج۲، ص۳۰۴.
  108. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۱۶۸.
  109. «وَ عِتْرَتِي‏ أَهْلُ‏ بَيْتِي‏»، تفصیل بعد إجمال بدلا أو بیانا. فیض القدیر، ج۳، ص۱۸.
  110. المصباح المنیر، ج۲، ص۴۵؛ لسان العرب، ج۱۰، ص۲۵.
  111. الصحاح، ج۱، ص۵۹۷؛ معجم القاموس المحیط، ص۸۳۸؛ النهایة، ج۳، ص۱۷۷.
  112. این قول از ابن الاعرابی نقل شده است. المصباح المنیر، ج۲، ص۴۵، لسان العرب، ج۱۰، ص۲۵.
  113. معجم مقاییس اللغة، ج۱، ص۹۳؛ المصباح المنیر، ج۱، ص۳۷؛ لسان العرب، ج۱، ص۱۸۶؛ المفردات فی غریب القرآن، ص۲۹؛ أقرب الموارد، ج۱، ص۲۳؛ المعجم الوسیط، ج۱، ص۳۱.
  114. مناقب ابن شهر آشوب، ج۱، ص۸۵، الصواعق المحرقة، ص۲۸۱.
  115. مکارم الأخلاق، ص۴۵۹.
  116. صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۳، باب فضائل علی بن ابی طالب، ح۷؛ الصواعق المحرقة، ص۲۸۱.
  117. الصواعق المحرقة، ص۲۸۱.
  118. معانی الأخبار، ص۹۱.
  119. معانی الأخبار، ص۹۰-۹۱.
  120. تفسیر ابن کثیر، ج۵، ص۴۵۸؛ الصواعق المحرقة، ص۲۸۱.
  121. ر. ک: غایة المرام، ج۲، ص۳۲۱- ۳۶۷.
  122. تذکرة خواص الأئمة، ص۴۰۷.
  123. کفایة الطالب، ص۵۴.
  124. المنتقی فی سیرة المصطفی (مخطوط)؛ نفحات الأزهار، ج۲، ص۳۴۲.
  125. نفحات الازهار، ج۲، ص۳۴۳.
  126. الرسالة العلیة فی الأحادیث النبویة، ص۲۹-۳۰.
  127. فیض القدیر، ج۳، ص۱۹.
  128. فیض القدیر، ج۳، ص۱۸.
  129. أشعة اللمعات، ج۴، ص۶۸۱؛ نفحات الأزهار، ج۲، ص۳۴۵.
  130. شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۲۹۷.
  131. نفحات الأزهار، ج۲، ص۲۴۵-۲۴۷.
  132. مختصر التحفة الاثنی عشریة، ص۱۷۴.
  133. الإمامة و النص، ص۵۴۹- ۵۵۷.
  134. «سُئِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) عَنْ مَعْنَى قَوْلِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) إِنِّي مُخَلِّفٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي مَنِ الْعِتْرَةُ فَقَالَ أَنَا وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ الْأَئِمَّةُ التِّسْعَةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ تَاسِعُهُمْ مَهْدِيُّهُمْ وَ قَائِمُهُمْ لَا يُفَارِقُونَ‏ كِتَابَ‏ اللَّهِ‏ وَ لَا يُفَارِقُهُمْ‏ حَتَّى‏ يَرِدُوا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) حَوْضَهُ» (کمال‌الدین، ج۱، ص۲۴۰-۲۴۱).
  135. سوره احزاب، آیه ۳۳.
  136. بحارالانوار، ج۳۵، ص۲۱۱.
  137. الإمامة و النص، ص۵۲.
  138. «﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ نَزَلَتْ فِي عَلِيٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ (ع) وَ قَالَ (ص) فِي عَلِيٍّ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) أُوصِيكُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ وَ أَهْلِ بَيْتِي... وَ لَوْ سَكَتَ رَسُولُ اللَّهِ وَ لَمْ يُبَيِّنْ أَهْلَهَا لَادَّعَاهَا آلُ عَبَّاسٍ وَ آلُ عَقِيلٍ وَ آلُ فُلَانٍ وَ آلُ فُلَانٍ وَ لَكِنْ أَنْزَلَ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ- ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا فَكَانَ‏ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ‏ وَ الْحُسَيْنُ‏ وَ فَاطِمَةُ (ع) تَأْوِيلَ هَذِهِ الْآيَةِ». تفسیر العیاشی، ج۱، ص۲۵۰؛ بحارالأنوار، ج۳، ص۲۱۰-۲۱۱.
  139. تفسیر طبری، ج۲۲، ص۱۱؛ الدر المنثور، ج۶، ص۵۳۳- ۵۳۵.
  140. این مدت مطابق نقل مشهور اهل سنت است که تاریخ رحلت پیامبر (ص) را دوازدهم ربیع‌الاول سال یازده هجری می‌دانند، اما مطابق نقل مشهور میان شیعه که رحلت پیامبر (ص) در ۲۸ صفر سال ۱۱ هجری می‌داند، کمتر خواهد بود.
  141. الإمامة و النص، ص۴۶۴-۴۶۷.
  142. مشکل الآثار، ج۱، ص۳۳۲.
  143. مشکل الآثار، ج۱، ص۳۳۹.
  144. الفصول المهمة، ص۲۳.
  145. کفایة الطالب، ص۵۴.
  146. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۴۸.
  147. الریاض النضرة، ج۴، ص۱۳۰.
  148. نورالابصار، ص۲۲۳- ۲۲۶.
  149. ینابیع المودة، ج۱، ص۳۴۹.
  150. الإمامة و النص، ص۴۶۲.
  151. مشکل الآثار، ج۱، ص۳۳۳.
  152. المغنی فی أبواب التوحید و العدل، ج۲۰، جزء اول، ص۱۹۲.
  153. و قد أجاب عنه طائفة بما یدل علی أن أهل بیته کلهم لا یجتمعون علی ضلالة، قالوا: و نحن نقول بذلک. منهاج السنة، ج۷، ص۲۱۵.
  154. الشافی فی الإمامة، ج۳، ص۱۲۷- ۱۲۸؛ تلخیص الشافی، ج۲، ص۲۴۵- ۲۴۶.
  155. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۱۶۹-۱۷۹.