تفسیر مأثور از اهل بیت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۵ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۰۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث تفسیر مأثور است.

مقدمه

با تتبع در کتاب‌های تفسیری و روایی، به تفسیرهای فراوانی که از امامان معصوم(ع) نقل شده است، دست می‌یابیم. گرچه از برخی امامان به حسب اقتضای زمان تفسیرهای بیشتری نقل شده و از برخی کمتر[۱]، ولی با توجه به اینکه از همۀ دوازده امام کم‌وبیش تفسیرهایی نقل شده است، می‌توان تفسیرهای مأثور (نقل‌ شده) از آنان را نیز یکی دیگر از شواهد مفسر بودن آنان دانست. اینک نمونه‌ای از تفسیرهای مأثور هریک از امامان معصوم را به‌عنوان شاهدی بر مفسر بودن آن امام یادآور می‌شویم.

تفسیر مأثور از امام علی

تفسیر مأثور از امام حسن

تفسیر مأثور از امام حسین

تفسیر مأثور از امام علی بن الحسین

تفسیر مأثور از امام باقر

تفسیر مأثور از امام صادق

تفسیر مأثور از امام کاظم

تفسیر مأثور از امام رضا

تفسیر مأثور از امام جواد

تفسیر مأثور از امام هادی

روایت کرده‌اند که یحیی بن اکثم به وسیلۀ نامه مسائلی را از موسی - فرزند امام جواد(ع) رسید. یکی از آن مسائل این بود که در آیه ﴿فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكَ[۲] مخاطب چه کسی است‌؟ اگر مخاطب آن پیامبر(ص) بوده، آن حضرت در آنچه خدا بر او نازل کرده، شک نداشته است و اگر مخاطب غیر آن حضرت بوده، لازم است قرآن بر غیر آن حضرت نازل شده باشد. موسی این مسئله را از برادرش امام هادی(ع) پرسید، حضرت فرمود:

«فَإِنَّ الْمُخَاطَبَ بِذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) وَ لَمْ يَكُنْ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَكِنْ قَالَتِ الْجَهَلَةُ كَيْفَ لَا يَبْعَثُ إِلَيْنَا نَبِيّاً مِنَ الْمَلَائِكَةِ إِنَّهُ لَمْ يُفَرِّقْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ غَيْرِهِ فِي الِاسْتِغْنَاءِ عَنِ الْمَأْكَلِ وَ الْمَشْرَبِ وَ الْمَشْيِ فِي الْأَسْوَاقِ فَأَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى نَبِيِّهِ(ص) ﴿فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكَ[۳] بِمَحْضَرٍ مِنَ الْجَهَلَةِ هَلْ يَبْعَثُ اللَّهُ رَسُولًا قَبْلَكَ إِلَّا وَ هُوَ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَ يَمْشِي فِي الْأَسْوَاقِ وَ لَكَ بِهِمْ أُسْوَةٌ وَ إِنَّمَا قَالَ ﴿فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ وَ لَمْ يَقُلْ وَ لَكِنْ لِيَتَّبِعَهُمْ كَمَا قَالَ لَهُ(ص) ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ[۴] وَ لَوْ قَالَ تَعَالَوْا نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ لَمْ يَكُونُوا يُجِيبُونَ لِلْمُبَاهَلَةِ وَ قَدْ عَرَفَ أَنَّ نَبِيَّهُ(ص) مُؤَدِّي عَنْهُ رِسَالَتَهُ وَ مَا هُوَ مِنَ الْكَاذِبِينَ وَ كَذَلِكَ عَرَفَ النَّبِيُّ(ص) أَنَّهُ صَادِقٌ فِيمَا يَقُولُ وَ لَكِنْ أَحَبَّ أَنْ يُنْصِفَ مِنْ نَفْسِهِ»[۵]؛

بی‌تردید مخاطب آن رسول خدا(ص) است و در آنچه خدای عزّ و جلّ نازل کرده، شک نداشته است، ولی نادان‌ها گفته بودند: چگونه است که خدای متعال پیامبری را از فرشتگان به سوی ما مبعوث نمی‌کند؟ به‌راستی خدا بین او حضرت محمد(ص) و غیر او در بی‌نیازی از خوردنی و نوشیدنی و راه رفتن در بازارها فرقی قرار نداده است! در اثر این گفتۀ نادانان، خدای عزّ و جلّ به پیامبرش وحی کرد که در حضور آنها از کسانی که کتاب آسمانی پیش از تو را قرائت می‌کنند، بپرس که آیا خدا پیش از تو جز پیامبری را که غذا می‌خورده و در بازار راه می‌رفته، مبعوث کرده است‌؟ تو نیز مانند آنان هستی و اینکه خدا فرموده است: «اگر در شک بودی» و حال آنکه پیامبر(ص) در شک نبوده است، فقط‍ برای رعایت انصاف با آنان بوده است، همان‌گونه که در دعوت مسیحیان به مباهله خدا به آنان فرموده است: بگو بیایید پسرانمان و پسرانتان، زنانمان و زنانتان، خودهایمان و خودهایتان را فراخوانیم، سپس به درگاه خدا تضرّع کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم و اگر فرموده بود: بیایید تضرّع کنیم و لعنت خدا را بر شما قرار دهیم، مسیحیان مباهله را نمی‌پذیرفتند. خدا به قطع می‌دانست پیامبرش اداکننده رسالت او است و از دروغگویان نیست ولی برای انصاف و اینکه مسیحیان مباهله را بپذیرند، در دستور مباهله چنین فرمود؛ همچنین پیامبر(ص) نیز آگاه بود که در آنچه می‌گوید، راستگو است [و هیچ شکی نداشته، ولی خدا دوست داشته است که [پیامبر(ص)] نسبت به خود انصاف بورزد [و خود را به جای آنان فرض کند و ازاین‌رو، با تعبیر ﴿فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ... به آن حضرت خطاب کرده است]».

این پاسخ را ازاین‌رو که سؤال و ابهامی را که برای بعضی در آیۀ یادشده بوده، برطرف کرده است، می‌توان نمونه‌ای از تفسیرهای مأثور از امام هادی(ع) به شمار آورد و از آنجا که در توضیح پاسخ، به آیه‌ای دیگر از قرآن تنظیر کرده، می‌توان آن را نوعی تفسیر قرآن به قرآن دانست.

در مورد آیه ﴿وَلَوْ أَنَّمَا فِي الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ كَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ[۶] از آن حضرت نقل شده که فرمود:«وَ نَحْنُ الْكَلِمَاتُ الَّتِي لَا تُدْرَكُ فَضَائِلُنَا وَ لَا تُسْتَقْصَى»[۷]؛ و ما آن کلمات هستیم که فضائل ما درک نمی‌شود و در تحقیق و شمارش نمی‌توان به پایان آن رسید».

این سخن را نیز می‌توان نمونه‌ای از تأویل‌های مأثور آن حضرت به شمار آورد.

بخشی دیگر از تفسیرهای مأثور آن بزرگوار مطالبی است که در پاسخ مسائل کلامی و فقهی مشکل با استناد و استفادۀ نکته‌های دقیق از آیات از آن حضرت نقل شده است؛ زیرا در ضمن پاسخ‌ها، دلالت آیات بر نکته‌هایی که پیش از بیان آن حضرت معلوم نبوده، آشکار شده است؛ برای مثال، گفته‌اند در زمان متوکل مردی مسیحی را که با زنی مسلمان زنا کرده بود، به نزد متوکل آوردند. خواست بر او حد جاری کند، اسلام آورد. یحیی بن اکثم گفت: ایمان آنچه را که پیش از آن بوده است، محو می‌کند. یعنی نباید بر او حد جاری شود برخی گفتند: سه حد بر او زده می‌شود. متوکل به امام علی بن محمد نقیّ(ع) نامه نوشت و حکم این مورد را از آن حضرت پرسید. حضرت نامه را که خواندند، در پاسخ نوشتند: آن شخص زده می‌شود تا بمیرد. فقها آن را انکار کردند.

متوکل به آن حضرت نامه نوشت و دلیل آن حکم را جویا شد. حضرت فرمود: ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَكَفَرْنَا بِمَا كُنَّا بِهِ مُشْرِكِينَ[۸].

پس به فرمان متوکل آن مرد مسیحی را زدند تا مرد[۹].

براساس این روایت، امام(ع) آیه را دلیل قرار داده بر اینکه اسلام آوردن آن مرد مسیحی در وقت اجرای حد موجب برداشته شدن حد از وی نمی‌شود. دلالت آیه بر این مطلب قبل از استدلال امام مورد توجه افراد نبوده است، ولی بعد از استدلال امام، افراد به آن توجه کرده و با اندکی تدبّر دلالت آن را فهمیدند. نمونه‌های دیگر را در منابع مذکور در پاورقی دنبال کنید[۱۰].

تفسیر مأثور از امام حسن عسکری

صدوق با سند متصل از امام حسن عسکری(ع) در تفسیر ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ[۱۱] چنین روایت کرده است:

«أَدِمِ لَنَا تَوْفِيقَكَ الَّذِي بِهِ أَطَعْنَاكَ فِي مَاضِي أَيَّامِنَا- حَتَّى نُطِيعَكَ كَذَلِكَ فِي مُسْتَقْبَلِ أَعْمَارِنَا وَ ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ هُوَ صِرَاطَانِ: صِرَاطٌ فِي الدُّنْيَا، وَ صِرَاطٌ فِي الْآخِرَةِ وَ أَمَّا الصِّرَاطُ الْمُسْتَقِيمُ فِي الدُّنْيَا فَهُوَ مَا قَصُرَ عَنِ الْغُلُوِّ وَ ارْتَفَعَ عَنِ التَّقْصِيرِ وَ اسْتَقَامَ فَلَمْ يَعْدِلْ إِلَى شَيْءٍ مِنَ الْبَاطِلِ وَ أَمَّا الطَّرِيقُ الْآخَرُ فَهُوَ طَرِيقُ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى الْجَنَّةِ الَّذِي هُوَ مُسْتَقِيمٌ لَا يَعْدِلُونَ عَنِ الْجَنَّةِ إِلَى النَّارِ وَ لَا إِلَى غَيْرِ النَّارِ سِوَى الْجَنَّةِ»[۱۲]؛

خدایا توفیقت را که در روزهای گذشته عمرمان با آن تو را اطاعت کرده‌ایم، برای ما ادامه بده تا همچنان در آینده عمرمان تو را اطاعت کنیم، و صراط‍ مستقیم دو راه است: راهی در دنیا و راهی در آخرت، اما راه مستقیم در دنیا چیزی است که از غلوّ قاصر و از تقصیر برتر و مستقیم است به‌گونه‌ای که به هیچ باطلی عدول ندارد و اما راه دیگر، راه مؤمنان به بهشت است که آن مستقیم است و از بهشت به هیچ سمت دیگری، چه آتش و چه غیر آتش، برنمی‌گردد».

در این روایت، افزون بر اینکه معنای صراط‍ مستقیم و دنیوی و اخروی بودن آن تبیین شده، پاسخ این سؤال که چگونه افراد به حق راه‌یافته و در صراط‍ مستقیم قرار گرفته، هدایت به راه مستقیم را درخواست می‌کنند نیز آمده و از این جهت نیز رفع ابهام شده است.

همچنین در تفسیر ﴿صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ[۱۳] از آن حضرت روایت کرده است که فرمود:

«أَيْ قُولُوا اهْدِنَا صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ بِالتَّوْفِيقِ لِدِينِكَ وَ طَاعَتِكَ وَ هُمُ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا[۱۴]»[۱۵]؛

«یعنی بگویید ما را به راه کسانی که به آنان نعمت توفیق دین و اطاعتت را عطا کرده‌ای، هدایت فرما و آنان کسانی هستند که خدای عزّ و جل درباره آنان فرموده است: "هرکس خدا و پیامبر را اطاعت کند، آنان با کسانی که خدا به آنان نعمت داده است، مانند پیامبران، صدیقان، شهدا و صالحان می‌باشند و آنان رفیق نیکویی هستند"».

در این روایت نیز:

  1. معنای نعمت و اینکه منظور از آن نعمت معنوی می‌باشد، بیان شده است[۱۶].
  2. با استناد به آیۀ دیگری از قرآن اشخاصی که خدا به آنان نعمت داده است، معرفی شده‌اند و ازاین‌رو می‌توان گفت تفسیر قرآن به قرآن به این معنا که در تفسیر آیات از آیات دیگر قرآن کمک گرفته شود، در تفسیر مأثور از امامان معصوم(ع) نیز دیده می‌شود.

در آغاز تفسیر منسوب به آن حضرت نیز از ابو یعقوب یوسف بن محمد بن زیاد و ابو الحسن علی بن محمد بن سیار نقل شده که حضرت به مدت هفت سال برای ما تفسیر می‌فرمود و هرروز به مقداری که نشاط‍ داشتیم، جزئی از آن را می‌نوشتیم[۱۷].

نمونه‌هایی دیگر از تفسیر مأثور ایشان را در مصادر یاد شده در پاورقی بنگرید[۱۸].

تفسیر مأثور از امام زمان

امام زمان حضرت حجة بن الحسن المهدی(س) بنابر نقل مشهور در سال ۲۵۵ ه‍.ق متولد شده و در سال ۲۶۰ ه‍.ق پدر بزرگوارشان از دنیا رفته است. اگرچه از سال ۲۶۰ ه‍.ق غیبت آن حضرت آغاز شده و پیش از آن نیز همۀ افراد آن حضرت را نمی‌دیده‌اند، جمعی از شیعیان خالص در زمان حیات پدر بزرگوارشان او را در اوان کودکی دیده[۱۹] و گاهی پرسش‌های کلامی، فقهی و تفسیری مطرح کرده‌اند و پاسخ آنها را از آن بزرگوار شنیده‌اند.

برحسب روایتی که صدوق در کمال الدین آورده است[۲۰]، یکی از افرادی که به محضر آن بزرگوار شرفیاب شده و پرسش‌هایی را مطرح کرده است و پاسخ آنها را از آن حضرت شنیده، سعد بن عبد الله اشعری قمی است. در اینجا برخی از آن پرسش‌ها را که به تفسیر و تأویل آیات مربوط‍ است، به‌عنوان نمونه‌ای از تفسیرهای مأثور، از آن حضرت ذکر می‌نماییم.

یکی از آن پرسش‌ها، سؤال از فاحشه مبینه‌ای است که در آیه ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ وَاتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخْرُجْنَ إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ...[۲۱] آمده است. سعد می‌گوید: عرض کردم: آن فاحشه مبیّنه‌ای که هرگاه زن آن را مرتکب شود، برای شوهرش جایز می‌شود او را در ایّام عدّه‌اش از خانه‌اش بیرون کند، چیست‌؟

فرمود: «الْفَاحِشَةُ الْمُبَيِّنَةُ هِيَ السَّحْقُ دُونَ الزِّنَاءِ فَإِنَّ الْمَرْأَةَ إِذَا زَنَتْ وَ أُقِيمَ عَلَيْهَا الْحَدُّ لَيْسَ لِمَنْ أَرَادَهَا أَنْ يَمْتَنِعَ بَعْدَ ذَلِكَ مِنَ التَّزَوُّجِ بِهَا لِأَجْلِ الْحَدِّ وَ إِذَا سَحَقَتْ وَجَبَ عَلَيْهَا الرَّجْمُ وَ الرَّجْمُ خِزْيٌ وَ مَنْ قَدْ أَمَرَ اللَّهُ بِرَجْمِهِ فَقَدْ أَخْزَاهُ وَ مَنْ أَخْزَاهُ فَقَدْ أَبْعَدَهُ وَ مَنْ أَبْعَدَهُ فَلَيْسَ لِأَحَدٍ أَنْ يَقْرَبَهُ»[۲۲]؛

آن فاحشه مبیّنه خصوص مساحقه است نه زنا؛ زیرا آن زن وقتی زنا کند و حد بر او جاری شود، برای کسی که او را بخواهد روا نیست که بعد از آن به خاطر حدّ از ازدواج با او امتناع کند؛ اما وقتی مساحقه کند، رجم سنگباران شدن بر او واجب می‌شود و رجم رسوایی است، و کسی که خدا به رجم او فرمان دهد، او را رسوا کرده است و کسی که خدا رسوایش کرده، تحقیقاً او را از خود دور کرده و کسی را که خدا دور کند، برای هیچ‌کس روا نیست که به او نزدیک شود».

سعد در پرسش بعدی می‌گوید: گفتم: ای پسر رسول خدا، از فرمان خدا به پیامبرش موسی(ع) که فرموده است: ﴿فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى[۲۳] مرا با خبر کن که منظور از آن چیست؛ زیرا فقهای شیعه و سنی می‌پندارند که نعلین حضرت موسی(ع) از پوست مردار بوده است. فرمود: «مَنْ قَالَ ذَلِكَ فَقَدِ افْتَرَى عَلَى مُوسَى وَ اسْتَجْهَلَهُ فِي نُبُوَّتِهِ لِأَنَّهُ مَا خَلَا الْأَمْرُ فِيهَا مِنْ خَطِيئَتَيْنِ إِمَّا أَنْ تَكُونَ صَلَاةُ مُوسَى فِيهِمَا جَائِزَةً أَوْ غَيْرَ جَائِزَةٍ فَإِنْ كَانَتْ صَلَاتُهُ جَائِزَةً جَازَ لَهُ لُبْسُهُمَا فِي تِلْكَ الْبُقْعَةِ وَ إِنْ كَانَتْ مُقَدَّسَةً مُطَهَّرَةً فَلَيْسَتْ بِأَقْدَسَ وَ أَطْهَرَ مِنَ الصَّلَاةِ وَ إِنْ كَانَتْ صَلَاتُهُ غَيْرَ جَائِزَةٍ فِيهِمَا فَقَدْ أَوْجَبَ عَلَى مُوسَى أَنَّهُ لَمْ يَعْرِفِ الْحَلَالَ مِنَ الْحَرَامِ وَ مَا عَلِمَ مَا تَجُوزُ فِيهِ الصَّلَاةُ وَ مَا لَمْ تَجُزْ وَ هَذَا كُفْرٌ»[۲۴]؛

هرکس آن را بگوید، تحقیقاً بر موسی دروغ بسته و او را در نبوتش جاهل تصور کرده است؛ زیرا این گفته از دو خطا خارج نیست؛ یا نماز خواندن حضرت موسی در آن نعلین جایز بوده یا جایز نبوده است، اگر جایز بوده، پوشیدن آن در آن مکان نیز مانعی نداشته است؛ زیرا هرچند آن مکان مقدّس و مطهّر باشد، از نماز مقدس‌تر و پاکیزه‌تر نیست، و اگر نماز در آن جایز نبوده است، لازم می‌آید موسی(ع) حلال را از حرام تشخیص نداده و ندانسته که نماز در چه‌چیز جایز است و در چه‌چیز جایز نیست و این کفر است».

گفتم: ای مولای من، مرا از تأویل آن آگاه کن‌؟ فرمود: «إِنَّ مُوسَى نَاجَى رَبَّهُ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ فَقَالَ يَا رَبِّ إِنِّي قَدْ أَخْلَصْتُ لَكَ الْمَحَبَّةَ مِنِّي وَ غَسَلْتُ قَلْبِي عَمَّنْ سِوَاكَ وَ كَانَ شَدِيدَ الْحُبِّ لِأَهْلِهِ فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَى ﴿فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ أَيْ انْزِعْ حُبَّ أَهْلِكَ مِنْ قَلْبِكَ إِنْ كَانَتْ مَحَبَّتُكَ لِي خَالِصَةً وَ قَلْبَكَ مِنَ الْمَيْلِ إِلَى مَنْ سِوَايَ مَغْسُولاً»[۲۵]؛

همانا موسی در آن وادی مقدس با پروردگارش مناجات کرد و گفت: پروردگارا، محبتم را برای تو خالص کرده‌ام و دلم را از غیر تو شسته‌ام. - و حال آنکه سخت دوستدار خانواده‌اش بود - ازاین‌رو، خدای متعال فرمود: ﴿فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ «یعنی اگر محبّتت به من خالص و دلت از میل به غیر من پاک است، دوستی خانواده‌ات را از دلت بیرون کن».

در سؤال بعدی می‌گوید: گفتم: ای پسر رسول خدا، مرا از تأویل ﴿كهيعص[۲۶] آگاه کن‌؟

فرمود: «هَذِهِ الْحُرُوفُ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ أَطْلَعَ اللَّهُ عَلَيْهَا عَبْدَهُ زَكَرِيَّا ثُمَّ قَصَّهَا عَلَى مُحَمَّدٍ(ص) وَ ذَلِكَ أَنَّ زَكَرِيَّا سَأَلَ رَبَّهُ أَنْ يُعَلِّمَهُ أَسْمَاءَ الْخَمْسَةِ فَأَهْبَطَ عَلَيْهِ جَبْرَئِيلَ فَعَلَّمَهُ إِيَّاهَا فَكَانَ زَكَرِيَّا إِذَا ذَكَرَ مُحَمَّداً وَ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ سُرِّيَ عَنْهُ هَمُّهُ وَ انْجَلَى كَرْبُهُ وَ إِذَا ذَكَرَ الْحُسَيْنَ خَنَقَتْهُ الْعَبْرَةُ وَ وَقَعَتْ عَلَيْهِ الْبُهْرَةُ فَقَالَ ذَاتَ يَوْمٍ يَا إِلَهِي مَا بَالِي إِذَا ذَكَرْتُ أَرْبَعاً مِنْهُمْ تَسَلَّيْتُ بِأَسْمَائِهِمْ مِنْ هُمُومِي وَ إِذَا ذَكَرْتُ الْحُسَيْنَ تَدْمَعُ عَيْنِي وَ تَثُورُ زَفْرَتِي فَأَنْبَأَهُ اللَّهُ تَعَالَى عَنْ قِصَّتِهِ وَ قَالَ ﴿كهيعص فَالْكَافُ اسْمُ كَرْبَلَاءَ وَ الْهَاءُ هَلَاكُ الْعِتْرَةِ وَ الْيَاءُ يَزِيدُ وَ هُوَ ظَالِمُ الْحُسَيْنِ(ع) وَ الْعَيْنُ عَطَشُهُ وَ َ الصَّادُ صَبْرُهُ»[۲۷]؛

این حروف از خبرهای غیبی است که خدا بنده‌اش زکریا را بر آن آگاه کرده؛ سپس آن را برای حضرت محمد(ص) حکایت فرموده است و آن، این است که زکریّا از پروردگارش درخواست کرد نام‌های پنج تن را به او بیاموزد؛ پس جبرئیل بر او فرود آمد و نام آنان را به او آموخت؛ پس از آن وقتی زکریّا(ع) محمد، علی، فاطمه و حسن(ع) را یاد می‌کرد، اندوه و گرفتاری‌اش برطرف می‌شد و زمانی که حسین(ع) را یاد می‌کرد، گریه گلویش را می‌گرفت و بریدگی نفس بر او عارض می‌شد. روزی گفت: خدایا، مرا چه می‌شود که وقتی چهار تن از آنان را یاد می‌کنم، با نام‌های آنان از اندوه‌هایم تسلّی می‌یابم و وقتی حسین(ع) را یاد می‌کنم، اشکم جاری و آه از نهادم بلند می‌شود؟ پس خدای متعال او را از داستان امام حسین(ع) آگاه کرد و فرمود: ﴿كهيعص«کاف» به نام کربلا، و «هاء» به هلاکت، یعنی شهادت و مصیبت‌های سخت خاندان آن حضرت، و «یاء» به یزید، ظلم‌کننده به آن حضرت، و «عین» به عطش و تشنگی آن حضرت، و «صاد» به صبر آن حضرت اشاره دارد».

ناگفته نماند که این روایت در احتجاج مرسل و بدون سند است[۲۸] و در کمال الدین گرچه با سند ذکر شده است، سند آن در اثر اشتمال بر افرادی که وثاقت آنان نامعلوم است[۲۹]، اعتبار ندارد و مفاد بعضی قسمت‌های آن نیز با روایات دیگر معارضه دارد. در این روایت «فاحشه مبینه» به مساحقه تفسیر و زنا بودن آن نفی شده و حال آنکه در برخی روایات به زنا تفسیر شده است[۳۰]. حد مساحقه در این روایت «رجم» بیان شده و در برخی روایات تازیانه گفته شده است[۳۱] و بیشتر فقها به صد تازیانه فتوا داده‌اند[۳۲]؛ البته شیخ طوسی و برخی دیگر بین مساحقه‌کنندۀ شوهردار و بی‌شوهر تفصیل داده‌اند؛ کیفر بی‌شوهر را صد تازیانه و کیفر شوهردار را «رجم» دانسته‌اند[۳۳]. ممکن است این روایت به مساحقه‌کنندۀ شوهردار نظر داشته باشد و در هرصورت، چون احتمال واقعیت این روایت منتفی نیست، ذکر آن به عنوان تفسیر مأثور از آن حضرت مانعی ندارد.

با توجه به این دو دسته روایات که نمونه‌ای از آنها در اینجا بیان شد، تردیدی نمی‌ماند که همۀ دوازده امام مفسر قرآن کریم بوده‌اند و می‌توان آنان را نیز از مفسران عصر حضور به شمار آورد.[۳۴]

منابع

پانویس

  1. این نکته در بحث تطورات کمّی تعلیمات تفسیری امامان معصوم(ع) با تفصیل بیشتر بیان می‌شود (علی اکبر بابایی، تاریخ تفسیر قرآن، ص۴۲۹-۴۳۱).
  2. «پس اگر در برخی از آنچه به سوی تو فرو فرستاده‌ایم شک داری از آنان که پیش از تو کتاب آسمانی را می‌خواندند بپرس، به راستی حق از سوی پروردگارت نزد تو آمده است پس هرگز از دودلان مباش!» سوره یونس، آیه ۹۴.
  3. «شک داری از آنان که پیش از تو کتاب آسمانی را می‌خواندند بپرس» سوره یونس، آیه ۹۴.
  4. «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودی‌های خویش و خودی‌های شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
  5. بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۵۴، ذیل آیه ۹۴ یونس، ح۲.
  6. «و اگر همه درختان روی زمین قلم می‌گردید و دریا را هفت دریای دیگر یاری می‌رساند (و همه مرکّب می‌شد) نوشتن کلمات خداوند پایان نمی‌پذیرفت؛ به راستی خداوند پیروزمند فرزانه‌ای است» سوره لقمان، آیه ۲۷.
  7. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۴۳۱ و ۴۳۵.
  8. «به نام خداوند بخشنده بخشاینده * و چون عذاب ما را دیدند گفتند: به خداوند یگانه ایمان آوردیم و به آنچه شریک (خداوند) می‌پنداشتیم کافریم» سوره غافر، آیه ۸۴.
  9. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۴۳۷.
  10. ر.ک: ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۴۳۴ (تعیین مال کثیر مورد نذر از آیه ﴿لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ [«بی‌گمان خداوند در نبردهایی بسیار و در روز (جنگ) «حنین» شما را یاری کرده است» سوره توبه، آیه ۲۵]) ص۴۳۵-۴۳۶ (پاسخ سؤال‌هایی که در مورد آیات ﴿قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ [«آن که دانشی از کتاب (آسمانی) با خویش داشت گفت: من پیش از آنکه چشم بر هم زنی آن را برایت می‌آورم» سوره نمل، آیه ۴۰]، ﴿وَرَفَعَ أَبَوَيْهِ عَلَى الْعَرْشِ وَخَرُّوا لَهُ سُجَّدًا [«و پدر و مادر خود را بر اورنگ (خویش) فرا برد و همه برای او به فروتنی در افتادند» سوره یوسف، آیه ۱۰۰]، ﴿أَوْ يُزَوِّجُهُمْ ذُكْرَانًا وَإِنَاثًا [«یا به آنان پسران و دختران را با هم می‌دهد» سوره شوری، آیه ۵۰] مطرح کرده‌اند)؛ تحف العقول، ص۵۴۳-۵۴۵ (ردّ جبر به استناد آیات ﴿وَلَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا [«و پروردگارت به هیچ کس ستم نمی‌ورزد» سوره کهف، آیه ۴۹]، ﴿إِنَّ اللَّهَ لَا يَظْلِمُ النَّاسَ شَيْئًا وَلَكِنَّ النَّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ [«بی‌گمان خداوند بر مردم هیچ ستم روا نمی‌دارد امّا این مردمند که به خویش ستم می‌ورزند» سوره یونس، آیه ۴۴]، ﴿بَلَى مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ [«نه چنین است، آنانکه گناهی انجام دهند و گناهشان آنان را فرا گیرد، دمساز آتشند؛ آنان در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۸۱]، ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَى ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيرًا [«آنان که دارایی‌های یتیمان را به ستم می‌خورند جز این نیست که در شکم خود آتش می‌انبارند و زودا که در آتشی برافروخته درآیند» سوره نساء، آیه ۱۰])، ص۵۴۸ (رد تفویض به استناد آیات ۷ زمر، ۱۰۲ آل عمران و...)، عطاردی، مسند الامام الهادی ابی الحسن علی بن محمد(ع)، ص۱۶۷-۱۷۴ بنگرید.
  11. «راه راست را به ما بنمای» سوره فاتحه، آیه ۶.
  12. صدوق، معانی الاخبار، ص۳۳ (باب معنی الصراط، ح۴).
  13. «راه آنان که به نعمت پرورده‌ای؛ که نه بر ایشان خشم آورده‌ای و نه گمراه‌اند» سوره فاتحه، آیه ۷.
  14. «و آنان که از خداوند و پیامبر فرمان برند با کسانی که خداوند به آنان نعمت داده است از پیامبران و راستکرداران و شهیدان و شایستگان خواهند بود و آنان همراهانی نیکویند» سوره نساء، آیه ۶۹.
  15. صدوق، معانی الاخبار، ص۳۶ (باب معنی الصراط، ح۹).
  16. در ادامه حدیث نیز این نکته با صراحت بیشتر بیان شده است (ر.ک: صدوق، معانی الاخبار، ص۳۶).
  17. ر.ک: التفسیر المنسوب الی الامام ابی محمد الحسن بن علی العسکری(ع)، ص۷-۹.
  18. ر.ک: بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۱۰۷، ح۸ (تفسیر ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ) و ص۱۲۷، ح۹ (تفسیر آیات ۱ و ۲ سوره بقره) و ص۱۳۱، ح۱۱ (تفسیر آیه ۳ سوره بقره) و ص۱۶۳، ح۱ (تفسیر آیات ۳۰-۳۳ سوره بقره).
  19. ر.ک: صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۴۳۴-۴۷۸ (باب ۴۳ باب ذکر من شاهد القائم(ع) و رآه و کلّمه).
  20. ر.ک: صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۴۵۴ و ۴۶۵. این روایت را طبرسی در الاحتجاج، ج۲، ص۲۶۸-۲۷۷ نیز با اندکی تفاوت آورده است.
  21. «ای پیامبر! چون زنان را طلاق می‌دهید، هنگام (آغاز) عده‌شان طلاق دهید و حساب عده را نگاه دارید و از خداوند- پروردگارتان- پروا کنید؛ آنان را از خانه‌هاشان بیرون نرانید- و خود نیز بیرون نروند- مگر کار ناشایسته آشکاری کرده باشند و اینها احکام خداوند است و هر که از احکام خداوند پا فراتر نهد بی‌گمان به خویش ستم کرده است؛ تو نمی‌دانی، شاید خداوند پس از آن فرمانی (تازه) پیش آورد» سوره طلاق، آیه ۱.
  22. صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۴۵۹-۴۶۰.
  23. «بی‌گمان این منم پروردگار تو، پای‌پوش‌های خویش را درآور که تو در سرزمین مقدس «طوی» یی» سوره طه، آیه ۱۲.
  24. صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۴۶۰.
  25. صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۴۶۰.
  26. «کاف،‌ها، یا، عین، صاد» سوره مریم، آیه ۱.
  27. صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۴۶۱.
  28. ر.ک: طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۲۶۸.
  29. ر.ک: صدوق، کمال الدین، ص۴۵۴، ح۲۱.
  30. ر.ک: حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج۱۵، ص۴۴۰، ح۳.
  31. ر.ک: حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج۱۸، ص۴۲۵.
  32. شهید ثانی در مسالک فرموده است: هو المشهور بین الاصحاب ذهب الیه المفید و المرتضی و ابو الصلاح و ابن ادریس و المتأخرون؛ (مسالک الافهام، ج۱۴، ص۴۱۳) و نیز ر.ک: حلّی، قواعد الاحکام، ج۳، ص۵۳۷؛ نجفی، جواهر الکلام، ج۴۱، ص۳۸۸؛ مفید، المقنعة، ص۷۸۷-۷۸۸؛ سیّد مرتضی، الانتصار، ص۵۱۳؛ ابو الصلاح حلبی، الکافی فی الفقه، ص۴۰۹.
  33. طوسی، النهایة، ص۷۰۶؛ قاضی ابن البرّاج، المهذب، ج۲، ص۵۳۱؛ خویی، مبانی تکملة المنهاج، ج۱، ص۲۴۷-۲۴۸.
  34. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۵۸-۸۴.

جستارهای وابسته