احترام و تکریم زن در سیره پیامبر خاتم

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

احترام به زنان از موضوعاتی است که به طور ویژه در اسلام و سیره و نبی اکرم (ص) بدان پرداخته شده است. رسول خدا (ص) برای ترسیم جایگاه واقعی زنان در جامعه بسیار کوشیدند و سرانجام موفق شدند تا حدودی جایگاه از دست رفته حقیقی زنان را به آنان بازگردانند. اسلام مقام انسانی زن را زنده کرد و برای وی حقوق اجتماعی ویژه‌ای در نظر گرفت. رسول خدا (ص) بهترین افراد امتش را کسانی می‌دانند که با همسرانشان، بهترین و خوش خلق‌ترین فرد باشند و در مورد آن حضرت گفته شده است: "کسی مهربان‌تر از ایشان نسبت به خانواده‌اش نبوده است".

مقدمه

از موضوعاتی که به طور ویژه در سیره و کلام نبی اکرم (ص) بدان پرداخته شده و به صورت‌های مختلف جلوه‌گر گردیده، توجه دادن مردم به نقش زن و بیان ارزش‌ها و منزلت او در اجتماع است. رسول خدا (ص) برای ترسیم جایگاه واقعی زنان در جامعه بسیار کوشیدند و سرانجام موفق شدند تا حدودی جایگاه از دست رفته حقیقی زنان را به آنان بازگردانند[۱].

موقعیت اجتماعی زنان در عصر جاهلی

زنان، در زمان جاهلیت در سخت‌ترین شرایط به سر می‌بردند و از کوچکترین حقوق و ارزش اجتماعی محروم بودند و مانند کالا خرید و فروش می‌شدند. اعراب جاهلی برای زنان، حق ارث قائل نبودند و هیچ ارثی به آنان تعلق نمی‌گرفت؛ بلکه زنان را نیز همراه اموال دیگر به ارث می‌بردند. به همین دلیل، این مَثَل در میان آنان رواج داشت: وَ إِنَّمَا أُمَّهَاتُ النَّاسِ أَوْعِيَة[۲].

بعضی از تیره‌های اعراب جاهلی، غالباً از بیم قحطی و گاهی از ترس آلودگی، دختران خود را روز اول تولد، سر می‌بریدند و یا از بالای کوه بلند به دره عمیقی پرتاب و گاهی در آب غرق می‌کردند. أسف انگیزتر از همه، نظام ازدواج آنان بود. مردان، هیچ حد و مرزی برای ازدواج با زنان نداشتند و چنان که زنی برخلاف عفت رفتار می‌کرد، مهر او به کلی از بین می‌رفت؛ از این رو، اعراب جاهلی، گاهی از همین قانون سوءاستفاده و زنان خود را متهم می‌کردند و از آنان کناره می‌گرفتند تا بتوانند اموالی را که به صورت مهر به آنها داده‌اند، پس بگیرند. اعراب جاهلی با همسران پدرانشان نیز ازدواج می‌کردند و از آنجا که طبق قانون جاهلی، حق ازدواج دوباره زن طلاق داده شده، با اذن شوهر اول بود، آنان از ازدواج مجدد همسران طلاق گرفته خویش مانع می‌شدند؛ مگر آنکه در قبال آن، مالی را دریافت کنند[۳].

درباره وضعیت اسفبار زنان در دوران جاهلی، کافی است به برخی آیات قرآن کریم اشاره کنیم که اوضاع زنان در آن عهد به تصویر کشیده شده است؛ در آیات ۵۸ و ۵۹ سوره نحل در این باره چنین آمده است: ﴿وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثَى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ يَتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَيُمْسِكُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ أَلَا سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ[۴]. از سیاق آیات چنین بر می‌آید که این دیدگاه در میان تمامی اعراب آن دوران، رایج بوده است.

اوضاع زنان در میان اهل کتاب هم، از اوضاع دیگر زنان بهتر نبود. از انس بن مالک نقل شده است: عادت یهود این بود که چون یکی از زنانشان حائض می‌شد، وی را از خانه بیرون می‌کردند و با او غذا نمی‌خوردند و از ظرفش آب نمی‌آشامیدند و با او در یک اتاق زندگی نمی‌کردند. پس از ظهور اسلام، برخی در این باره از پیامبر (ص) پرسیدند و سپس این آیه بر رسول خدا (ص) نازل شد که جز همبستر نشدن با زنان، هیچ محدودیت دیگری برای زنان وجود ندارد[۵].

پس از طلوع خورشید اسلام در سرزمین عرب، رسول خدا (ص) مقام انسانی زن را زنده کرد و برای وی حقوق اجتماعی ویژه‌ای در نظر گرفت[۶]. ایشان قوانین مربوط به ازدواج و طلاق را معین و مدون ساخت و روابط ناسالم میان مرد و زن و نیز انواع ازدواج‌های عرب جاهلی را از میان برد و ممنوع اعلام کرد؛ زیرا این مسائل، عفت عمومی جامعه را جریحه‌دار ساخته و سلامت نسل را به خطر انداخته بود[۷].[۸]

پاسداشت حرمت زن در کلام نبوی (ص)

رسول خدا (ص) توهین به مقام شامخ زن را نشانه پستی مرد دانسته[۹]، مردان را از تحقیر زنان بر حذر می‌داشت و می‌فرمود: "ملعون است، ملعون است کسی که عیال خود را ضایع کند"[۱۰] و می‌فرمود: "زن و عیال انسان، اسیران اویند و بهترین بندگان در پیشگاه خداوند عزوجل، خوش رفتار‌ترین آنان با اسیران خود است"[۱۱]. ایشان بهترین افراد امتش را کسانی می‌دانند که با همسرانشان، بهترین[۱۲] و خوش خلق‌ترین[۱۳] فرد باشند؛ از این‌رو به مسلمانان توصیه می‌فرمود: "هرکس همسری برگزید، باید او را تکریم کند"[۱۴]. پیامبر اکرم (ص) علاقه‌مندی به زنان را یکی از خصلت‌های هفت‌گانه مختص اهل بیت (ع) برمی‌شمرد[۱۵] و می‌فرمود: "آنقدر جبرئیل به من درباره زنان سفارش کرد، تا جایی که گمان بردم شایسته نیست آنان را طلاق داد؛ مگر آنکه آشکارا کار زشتی از آنان سر زند"[۱۶].

همچنین در احادیث نبوی (ص) بر خرید هدیه برای اهل خانه بسیار سفارش و بر تقدیم هدایا به دختران تأکید شده است، از ایشان نقل شده است: "هر کس دخترش را شاد کند، گویا بنده‌ای از اولاد اسماعیل را در راه خدا آزاد کرده است"[۱۷].

همچنین رسول اکرم (ص) خشونت علیه زنان و کتک زدن آنها را مایه شرم می‌دانست[۱۸] و می‌فرمود: "اگر مردی به صورت زنش سیلی بزند، در روز قیامت، پس از رسوایی به جهنم می‌رود و به مالک جهنم می‌گویند که هفتاد کشیده از آتش جهنم به صورت او بزند"[۱۹].

حضرت به مردان نیز توصیه می‌فرمود: "هنگام خشم گرفتن بر زنان، آنها را با چوب نزنید؛ بلکه آنان را با گرسنگی و کم محلی ادب کنید تا در دنیا و آخرت، سود ببرید"[۲۰].[۲۱]

بهترین و بدترین زنان

از نظر ایشان بهترین زنان، زنی است که فرزندآور و دوستدار و علاقه‌مند به شوهر و زندگی باشد و در عشیره خود عزیز و عفیف و در حضور شوهر، ذلیل، متواضع و مطیع باشد و خود را برای شوهر بیاراید و زنی است که برای غیر شوهر در پرده و حجاب و بدون آرایش باشد و زنی است که سخن شوهر را بشنود و از امرش اطاعت کند و خواسته‌اش را برآورد؛ همچنین، زنی است که در راه خانه و خانه‌داری، بذل مال کند؛ اما مانند مردان، گشاده دست نباشد[۲۲].

روزی فرمود: "آیا می‌خواهید بدترین زنان را برای شما معرفی کنم؟ او زنی است که در میان فامیل به سبب بداخلاقی، زبون و ذلیل باشد؛ نازا و کینه‌توز و در زشتی‌ها بی‌بند و بار باشد و چون همسرش به سفر برود، او نیز از خانه بیرون رود و چون همسرش حاضر شود، سخنش را نشنود و امرش را اطاعت نکند. وقتی همسرش با او خلوت می‌کند، او مانند مرکبی باشد که از سواری دادن فرار کند؛ در حالی که عذری نداشته باشد و بدانید! گناه وی آمرزیده نمی‌شود[۲۳].[۲۴]

تکریم زن در سیره نبوی (ص)

احترام به همسر

رسول خدا (ص) زن را در ظرافت، لطافت، ضعف و شکنندگی به شیشه تشبیه کرده، به مسلمانان توصیه فرموده است: با شیشه‌ها مدارا کنید[۲۵]. آن بزرگوار، صبر و مدارا بر خطاهای همسران و نیز رأفت و مهربانی با آنان را سرلوحه رفتار خویش با همسرانش قرار داده بود؛ به گونه‌ای که در سیره عملی پیامبر خدا (ص) می‌توان مصادیق فراوانی را از مداراهای آن حضرت با خانواده دید. آن بزرگوار در مقابل گفتار و رفتار همسرانش که گاه رنجش شدید ایشان را در پی داشت، بزرگوارانه مدارا کرده، با اخلاق نیکو و سعه صدر با آنها رفتار می‌کرد؛ ایشان هیچ گاه در مقابل آنان گفتار یا رفتار خشونت آمیز از خود بروز نداد. هیچ گاه کسی را نزد[۲۶]؛ بلکه از راه‌های مختلفی چون ترک مراوده، صحبت نکردن موقت و... سعی می‌کرد آنان را به اشتباه خود متوجه کند[۲۷]. مهربانی و محبت ایشان به همسران تا آن حد بود که از انس بن مالک، خادم پیامبر گرامی اسلام (ص) روایت شده است: "من کسی را مهربان‌تر از رسول خدا (ص) نسبت به خانواده‌اش ندیده‌ام"[۲۸].

از عایشه، همسر پیامبر (ص) نقل شده است که هیبت نبوت، مانعی بین رسول خدا (ص) و همسرانش نبود؛ بلکه او با نرمی و محبت بسیار، رفتار و تندخویی و بدزبانی همسرانش را تحمل می‌کرد؛ چنانکه بعضی از آنها گستاخی را به حدی رساندند که اسرارش را فاش ساختند و با توطئه‌چینی و تبانی آزارش دادند[۲۹].

آن حضرت (ص) با همسران خود به عطوفت و عدل رفتار می‌کرد. نقل شده است که رسول خدا (ص) پس از خواندن نماز صبح، به خانه یک یک زنان خود وارد شده، با آنان ملاقات و از آنان دلجویی می‌فرمود[۳۰] و میان زنان خود تبعیض قائل نمی‌شد و برای هر یک از همسران، نوبت خاصی را در نظر گرفته بود و به نوبت به آنها سر می‌زد[۳۱] و در رعایت این نوبت، بسیار پایبند بود و حتی در ایام بیماری[۳۲] هم، طبق نوبت به منازل هر یکی از بانوان خود می‌رفت تا اینکه با شدت گرفتن بیماری، از همسران خود اجازه گرفت تا در منزل عایشه بماند[۳۳].

رسول خدا (ص) با اهل خانه خود در کار خانه شرکت می‌کرد و با دست مبارک خویش گوسفندان را می‌دوشید و جامه و کفش خود را می‌دوخت[۳۴] و در خانه را بر مراجعه کنندگان می‌گشود و در این کار از دیگران سبقت می‌گرفت. به شترانش عقال می‌بست و شیرشان را می‌دوشید، خانه را جارو می‌کرد و چون خادمش از آرد کردن خسته می‌شد، او را یاری می‌کرد و گندم و جو را آرد می‌کرد[۳۵]. حضرت رسول خود، به حیوانات خود، آب و غذا می‌داد و گاه بارهای خدمتکار خسته‌اش را به دوش می‌کشید. آن حضرت، آب وضوی شبش را خود، آماده می‌کرد و کنار بستر می‌گذاشت و به دست خویش، گوشت برای همسرانش تکه تکه می‌کرد[۳۶] و شخصاً نیازمندی‌های خانه خویش را از بازار تهیه می‌کرد و بار خود را با دست مبارک به منزل می‌برد و از این کار شرمنده نمی‌شد[۳۷].

احترام به دختر خویش

از مصادیق تکریم شخصیت زنان در سیره نبوی (ص) تکریم مقام شامخ حضرت زهرا (س) است. رسول اکرم (ص) برای دختر خویش احترام زیادی قائل بود و دست دخترش را می‌بوسید و در برابرش، تمام قد برمی‌خاست و آن بانوی بزرگوار را در جای خود می‌نشانید[۳۸] و با این کار، منزلت دخترش را بر همگان روشن می‌ساخت. پیغمبر اکرم (ص) هرگاه می‌خواست به سفر برود، آخرین وداعش با فاطمه (س) بود و وقتی هم از سفر برمی‌گشت، فاطمه (س) اولین کسی بود که به ملاقات ایشان می‌رفت[۳۹].

از عایشه پرسیدند: "محبوب‌ترین مردم نزد رسول خدا (ص) چه کسی بود؟" گفت: "فاطمه (س)"؛ سپس پرسیدند: "محبوب‌ترین مردان چه کسانی بودند؟" گفت: "شوهرش علی (ع)"[۴۰].

پیامبر (ص) می‌فرمود: فاطمه (س) پاره تن من است؛ هر کس او را دوست داشته باشد، مرا دوست داشته است و هر کس او را اذیت کند مرا اذیت کرده است؛ فاطمه (س) عزیزترین مردم نزد من است[۴۱].[۴۲]

توجه به منزلت اجتماعی زنان

توجه واقعی به جایگاه زن

رسول خدا (ص) برای ارزش بخشیدن به زنان و برگرداندن شخصیت واقعی آنان، کوشید شخصیت آنان را از زشتی‌ها و پلشتی‌ها پاک ساخته، گوهری ناب را از زن به جامعه بنمایاند. پیامبر گرامی اسلام (ص) بسیار کوشید تا راه‌های مهجوریت و عوامل تضییع شخصیت و ارزش‌های زنان را از بین بردارد. خاتم انبیا (ص) برای برگرداندن شخصیت از دست رفته زنان و تبیین جایگاه ایشان، ستر و عفاف را اصلی اساسی می‌دانست و به آن بسیار توجه داشت. احادیث بسیاری از آن حضرت در باب حجاب و عفاف نقل شده است تا شخصیت اصیل زنان از گرفتاری در بندهای شهوات حیوانی، نجات یابد و روح آنان به کمال رهنمون شود. آن حضرت به همین منظور با بیان اینکه زنان عورت‌اند[۴۳]، هم از مردان و هم از زنان در این امر خطیر مدد گرفت؛ یعنی از زنان در حفظ عفت و اجتناب از اعمالی که به اعمال منافی عفت می‌انجامد و از مردان در حیا، غمض بصر، غیرت ورزی و حفظ نوامیس یاری خواست. پیامبر اکرم (ص) علاوه بر تأکید بر حفظ حجاب و عفت عمومی، شرایطی را نیز برای رفاه و آسایش بیشتر زنان در اجتماع در نظر گرفت؛ مثلا می‌فرمود: در [مجامع عمومی] میان زنان و مردان نامحرم فاصله ایجاد کنید[۴۴]. خود حضرت نیز در زمان حیات خویش برای آسایش بیشتر زنان فرمود که در ورودی زنان به مسجد، از در ورودی مردان جدا باشد[۴۵] و تأکید می‌کرد که بر زنان سزاوار نیست از وسط جاده عبور کنند؛ بلکه باید از کناره‌ها راه بروند[۴۶].

رسول خدا (ص) برای حفظ عفت عمومی جامعه به حضور کمتر زنان در اجتماع سفارش می‌فرمود و آن را برای زنان، بهتر و شایسته‌تر می‌دانست[۴۷] و بر وظیفه اصلی زنان در اجتماع یعنی تربیت انسان‌های شایسته تأکید می‌ورزید. روایت شده است، روزی زنی از انصار به نام اسماء دختر یزید انصاری به نمایندگی از زنان مدینه نزد خاتم انبیا (ص) آمد و گفت: "پدر و مادرم به فدایت! من به نمایندگی زن‌ها نزد شما آمده‌ام. فدایت شوم! بدان که هیچ زنی در شرق و غرب عالم نیست که سخن مرا بشنود، مگر اینکه با من هم عقیده خواهد بود. خداوند، تو را به حق، به سوی مردان و زنان فرستاد و ما هم به تو و خدایی که تو را فرستاده است، ایمان آوردیم. ما طایفه زنان، محدود و محصور هستیم و اساس خانه‌های شماییم و خواهش‌های شما را بر می‌آوریم و به فرزندان شما حامله می‌شویم؛ اما شما مردها بر ما با رفتن به نماز جمعه و نماز جماعت و عیادت بیماران و تشییع جنازه و حج‌گزاری و بالاتر از همه اینها جهاد در راه خدا، برتری داده شده‌اید. هرگاه مردی از شما برای حج یا عمره و یا جهاد، از خانه بیرون می‌رود، ما [[[زنان]]] اموال شما را حفظ می‌کنیم و لباس‌هایتان را می‌بافیم و فرزندانتان را تربیت می‌کنیم. ای پیامبر خدا (ص) آیا ما در ثواب، شریک شما نیستیم؟" پیامبر (ص) رو به اصحاب خود کرد و فرمود: "آیا تا به حال شنیده‌اید که زنی در پرسش از امور دین خود به این خوبی سخن بگوید؟" گفتند: "ای پیامبر خدا (ص) گمان نمی‌کردیم که زنی تا بدین پایه برسد!". سپس پیامبر (ص) به اسماء رو کرد و فرمود: ای زن! برگرد و به زنانی که تو را به نمایندگی فرستاده‌اند، اعلام کن که نیکو شوهرداری کردن هر یک از شما زنان و جلب کردن رضایت مردان خویش و اطاعت از خواست آنها با همه این اعمال که برای مردان نام بردی، برابری می‌کند. پس اسماء در حالی که از شادی، تهلیل («لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ») و تکبیر می‌گفت، بازگشت[۴۸].

مشورت با زنان

از مصادیق توجه به جایگاه اجتماعی زنان، مشاوره با آنان در امور است. رسول اکرم (ص) مردان را به مشورت با زنان توصیه کرده، می‌فرمود: با زنان مشورت کنید و {هرگاه منطبق با عقل و مصلحت نبود} مخالفت کنید[۴۹]. نقل شده که پس از صلح حدیبیه، رسول خدا (ص) به مسلمانان دستور دادند قربانی کرده، پس از آن تقصیر کنند؛ ولی هیچ‌کس فرمان پیامبر (ص) را اجرا نکرد. پس رسول اکرم (ص) در حالی که سخت خشمگین بود، به خیمه برگشت و به نزد همسر خویش، ام سلمه که در این سفر همراه حضرت بود وارد شد و جریان را نقل کرد، ام سلمه گفت: "شما خود قربانی کنید و حلق کنید و با کسی سخن مگویید". پیامبر (ص) بیرون آمد و به مشاوره ام سلمه عمل کرد؛ مسلمانان نیز از ایشان پیروی کردند[۵۰].

آزادی زنان در امر ازدواج

خاتم انبیا (ص) درباره ازدواج و برخی مسائل خانوادگی دیگر نیز به مشورت با زنان فرمان داده و نقل شده است که آن حضرت فرمود: "با زنان در مسئله ازدواجشان مشورت کنید"؛ گفته شد: "دوشیزگان حیا می‌کنند"؛ فرمود: "سکوت آنان نشانه رضایت آنهاست"[۵۱]. از ابوسلمه نیز روایت شده است که زنی از انصار، همسر مردی از انصار بود و شوهرش در جنگ احد به شهادت رسید و از وی فرزندی داشت. پس، عموی بچه‌اش و مردی دیگر، آن زن را از پدرش خواستگاری کردند. پدرش او را به ازدواج مرد بیگانه درآورد. سپس آن زن نزد پیامبر (ص) آمد و گفت: "پدرم مرا به ازدواج مردی در آورده که به او رغبتی ندارم". رسول خدا (ص) پدر آن زن را فراخواند و فرمود: "دخترت را به ازدواج فلان مرد در آوردی؟" گفت: "آری"؛ فرمود: "تو اختیاردار ازدواج دخترت نیستی" و به دختر فرمود: "برو با برادر شوهرت ازدواج کن!"[۵۲]. همچنین روایت شده است که روزی دختری نزد پیامبر (ص) آمد و گفت: "پدرم مرا به دلایل شخصی به ازدواج پسر برادرش در آورده است"؛ رسول خدا (ص) اختیار را به دختر داد. آن گاه دختر گفت: "به این کار پدرم تن می‌دهم؛ خواستم زنان بدانند پدران نسبت به دختران، اختیاردار مطلق نیستند"[۵۳]. در روایت دیگری نیز آمده است که "ابن عمر"، دختر دایی‌اش را به ازدواج عثمان بن مظعون در آورد. مادر دختر نزد رسول خدا (ص) رفت و گفت: "به خدا سوگند! دخترم به این ازدواج راضی نیست"؛ پس پیامبر اکرم (ص) دستور داد، دختر از همسرش جدا شود و فرمود: پیش از مشورت با زنان، آنان را شوهر ندهید. اگر سکوت کردند، همان، نشانه رضایت است[۵۴].

زن و آموختن علوم، در سیره نبوی (ص)

در برخی منابع، نقل شده است که روزی زنی نزد پیامبر خدا (ص) آمد و گفت: "ای رسول خدا مردها از سخنان شما استفاده می‌کنند؛ روزی را هم برای ما تعیین بفرمایید تا به محضرتان آمده، از آنچه خداوند به شما می‌آموزد، ما نیز بهره‌مند شویم". پیغمبر خدا (ص) نیز روزی را با آنها وعده کرد تا جمع شوند و حضرت به آنان علوم دین بیاموزد. در روز وعده شده، زنان جمع شدند و پیامبر (ص) نزد آنان رفت و تعالیم خدا را به آنان آموزش داد[۵۵]. از ام سلمیان بن ابی حثمه نیز نقل شده است، پس از آنکه به عده‌ای از زنان مدینه، خواندن و نوشتن آموخته بود، پیامبر (ص) به وی دستور فرمود که به برخی زنان مانند حفصه، همسر پیامبر (ص) قرآن بیاموزد[۵۶].[۵۷]

نمونه‌هایی از مشارکت زنان در مسائل سیاسی ـ اجتماعی

رسول خدا (ص) دخالت زنان را مانند مردان در برخی عرصه‌های اجتماعی و شئون سیاسی جایز می‌شمرد و از این نظر بین مردان و زنان فرق نمی‌گذاشت. مشارکت زنان در فریضه امر به معروف و نهی از منکر، بیعت، هجرت و دیگر فعالیت‌های اجتماعی، در کنار مردان در عصر رسالت، نشان دهنده محترم بودن حقوق و آرای زنان در حوزه مسائل عمومی از نظر پیامبر اسلام است. زنان در بیعت‌های پیامبر (ص) با مسلمانان، مانند بیعت عقبه[۵۸]، صلح حدیبیه و فتح مکه حضور داشتند و با پیغمبر بیعت کردند و "ابن سعد" در کتابش ۴۸۰ نفر از زنانی را که با پیامبر (ص) بیعت کردند نام برده است[۵۹]. آیه ۱۲ سوره ممتحنه نشان می‌دهد که زنان مؤمن پس از فتح مکه با پیغمبر اکرم (ص) بیعت کردند و حضرت به فرمان خداوند شروطی را در این بیعت تعیین کرد؛ خداوند می‌فرماید: ای پیامبر (ص)! هنگامی که زنان مؤمن نزد تو آیند و با تو بیعت کنند که چیزی را شریک خداوند قرار ندهند، دزدی و زنا نکنند، فرزندان خود را نکشند و تهمت و افترایی پیش دست و پای خود نیاورند و در هیچ کار شایسته‌ای، با فرمان تو مخالفت نکنند، با آنها بیعت کن و برای آنها از درگاه خداوند، آمرزش بخواه که خداوند، آمرزنده و مهربان است.

مورد دیگر، حضور برخی بانوان در جنگ‌ها بود؛ مانند حضور ام عماره در جنگ احد و دفاع از جان رسول خدا (ص). ام عماره نسیبه بنت کعب المازنیّه از زنانی بود که برای آب دادن و یا جویا شدن از اوضاع جنگ به احد رفته بود[۶۰]؛ اما چون دید که سپاه اسلام در حال شکست و جان پیامبر (ص) در خطر است، سلاح بر گرفت و همراه گروه اندک مسلمانان به دفاع از پیامبر خدا (ص) پرداخت تا اینکه مجروح شد و به زمین افتاد[۶۱].[۶۲]

تکریم زنان شاغل

هیچ یک از آموزه‌های دینی با کار کردن زنان مخالف نیستند، بلکه در اسلام، زنان شاغل همواره از ارزش و احترام برخوردار بودند. آنچه در اسلام درباره کار زنان مطرح است، حفظ حدود و احکام الهی و حضور عفیفانه آنها در جامعه است. اسلام، استفاده ابزاری از زیبایی‌ها و ویژگی‌های خاص زن را ناپسند می‌شمارد؛ زیرا این امر، بنیاد خانواده و اجتماع را به مخاطره می‌اندازد، ولی در صورتی که کار زنان با عفت و پاک دامنی آنها منافاتی نداشته باشد، آن را می‌پذیرد.

برخی نمونه‌های رفتاری پیامبر با زنان شاغل و سفارش‌های آن حضرت به این گروه از زنان، تأییدکننده درستی کار زنان از نظر اسلام و پیامبر است. در روایت‌ها آمده است که آن حضرت با زینب عطّاره (عطر فروش) با خوبی و احترام رفتار می‌کرد و به او می‌فرمود: «هرگاه تو نزد ما می‌آیی، خانه ما خوش بو می‌شود». آن گاه از فرصت استفاده می‌کرد و روش درست معامله را به وی می‌آموخت و می‌فرمود: "هرگاه چیزی می‌فروشی، [جنس] خوب بفروش و غش [در معامله] مکن که این کار، برای دارایی و مال، پاک‌تر و برای ماندن آن، بهتر است"[۶۳].

آن حضرت همواره به زنان خویش سفارش می‌کرد از زینب عطّاره (حولاء) عطر بخرند. ملیکه، مادر سائب بن افرع نیز عطر می‌فروخت. روزی پیامبر وی را دید و به او فرمود: "اگر حاجت و نیازی داری بگو. ملیکه از آن حضرت خواست برای پسرش دعا کند. پیامبر دستی بر سر پسر ملیکه که همراه وی بود، کشید و برایش دعا کرد"[۶۴]. ریطه، دختر عبدالله و همسر عبدالله بن مسعود نیز صنعتگر بود و با فروش کارهای دستی و صنعتی، زندگی خود و فرزندانش را اداره می‌کرد. پیامبر نه تنها وی را از این کار باز نداشت، بلکه تشویقش کرد و پاداش اخروی را به وی نوید داد[۶۵].

شرایط موجود پس از هجرت و سختی زندگی مهاجران در مدینه موجب شده بود که زنان تأمین بخشی از هزینه زندگی را بر عهده گیرند. در روایتی آمده است که سعیره الاسدیه پشم، مو و لیف جمع می‌کرد و با آن کارهای دستی زیبایی می‌بافت و آنها را می‌فروخت[۶۶].

پیامبر حتی با زنان آرایشگر نیز با خوبی و مهربانی رفتار می‌کرد. نقل شده است که اُم سنان آرایشگر بود و در نبرد خیبر حضور داشت. پس از فتح خیبر، پیامبر به زنان خود فرمود: "آرایشگری همراه شما هست. پس خود را به دست او بیارایید"[۶۷]. همچنین در روایت‌ها آمده است روزی آرایشگری به نام ام رعله، در حرفه خود دچار شبهه و تردید شد، مبادا این کار مخالف اسلام باشد. ازاین رو، نزد پیامبر آمد و گفت: ای رسول خدا! من آرایشگر هستم و زنان را برای همسرانشان آرایش می‌کنم و زینت می‌دهم. آیا این عمل گناه است و باید این حرفه را کنار بگذارم؟ پیامبر فرمود: «ای ام رعله! زنان را هنگام بی‌توجهی همسرانشان به آنها، زینت و آرایش کن»[۶۸].

همچنین شفاء (لیلی)، دختر عبدالله بن عبد شمس از زنان عاقل و فاضل قریش به شمار می‌رفت که نوشتن را به خوبی آموخته بود. وی هم در عصر جاهلیت و هم پس از ظهور اسلام اصول نگارش را به زنان مکه و مدینه می‌آموخت. پیامبر بسیار به دیدن این بانو می‌رفت و وی را تکریم و احترام می‌کرد. در روایتی آمده است که شفاء درباره کارش با پیامبر مشورت کرد. آن حضرت به وی اجازه داد کارش را ادامه دهد.

در زمان پیامبر اسلام (ص)، افزون بر حرفه‌هایی چون صنایع دستی، آرایشگری و آموزش که از امور متناسب با روحیه و شخصیت زنان بود، آنان به تجارت نیز می‌پرداختند. قیله معروف به "ام انمار" نیز در زمان رسول خدا (ص) به تجارت و خرید و فروش کالا مشغول بود. روزی نزد پیامبر اسلام (ص) آمد و درباره اصول خرید و فروش و چگونگی تجارت با آن حضرت مشورت کرد تا از راهنمایی‌های پیامبر استفاده کند. وی به رسول خدا (ص) گفت جنسی را با شگردی خاص به قیمت ارزان می‌خرد و هنگام فروش، همان جنس را با شگرد و روشی خاص، به قیمت گران می‌فروشد، بدون آنکه مشتری متوجه حیله او شود. پیامبر پس از شنیدن سخنان وی نه تنها او را از معامله و خرید و فروش نهی نکرد، بلکه راه درست معامله را به او آموخت و به او امر کرد از حیله‌گری و غش در معامله بپرهیزد[۶۹].

در زمان رسول خدا (ص) برخی از زنان نیز به چوپانی مشغول بودند. یکی از این زنان چوپان، سلامه الصبیّه از قبیله بنی فزاره بود. روزی پیامبر وی را دید و از او درباره باورهایش پرسید[۷۰]. در عصر نبوی، زنان به طبابت نیز می‌پرداختند. در روایت‌ها آمده است کعیبه بنت سعد اسلمیه به دستور پیامبر خدا در مسجدالنبی خیمه‌ای برپا کرده بود و بیماران را مداوا می‌کرد. نقل شده است سعد بن معاذ که در نبرد خندق مجروح شده بود، به دست کُعیبَه درمان شد[۷۱]. رفیده اسلمیّه نیز خیمه‌ای برای مداوای بیماران داشت. به گفته ابن اسحاق، خیمه‌اش در مسجدالنبی بود و وی برای رضای خداوند متعال، به درمان بیماران می‌پرداخت و سعد بن معاذ نزد او مداوا شد[۷۲].

رسول خدا (ص) با این کار، هم به فعالیت‌های زنان، ارزش می‌بخشید و هم یادآوری می‌کرد اگر زنان، متناسب با ویژگی‌های جسمی و روحی و با حفظ شخصیت و عفاف خود در اجتماع حضور داشته باشند، با مردان برابر خواهند بود.

نقل شده است ام مبشر انصاری، مالک نخلستانی در مدینه بود و کارگران زیادی برای او کار می‌کردند. روزی در حالی که دوران عده را سپری می‌کرد، خواست برای رسیدگی به امور نخلستان خود از خانه خارج شود. خواهرزاده وی جابر بن عبدالله مانع وی شد. ام مبشر به سرعت نزد پیامبر خدا رفت و ماجرا را برای آن حضرت تعریف کرد. حضرت به وی اجازه خروج از خانه و کار در حال عده را داد و فرمود: «به نخل‌هایت رسیدگی کن؛ زیرا امید است زکات بپردازی یا احسان کنی»[۷۳].

احترام به کار زنان و محدود نکردن آنان، راهنمایی و کمک به آنها برای انتخاب کار متناسب با ویژگی‌های جسمی و روحی زنانه و توجه به نقش اصلی و اولیه زن به عنوان مادر و همسر نیز از دیگر الگوهای مناسب رفتاری پیامبر است. بدیهی است هرگاه حضور اجتماعی و کار کردن زن با وظیفه اصلی و مهم او که همان نقش همسری و مادری است، تعارض داشته باشد، انجام مسئولیت مهم مادری و همسری بر کار ترجیح خواهد داشت. تربیت فرزندانی سالم و صالح، حفظ کانون خانواده، همسرداری نیکو و حفظ سلامت معنوی و روانی خانواده و جامعه از مهم‌ترین و اساسی‌ترین وظایف زنان است[۷۴].

قدرشناسی از زنان

قدرشناسی، از صفات پسندیده و ارزنده انسان است. پیامبر اکرم (ص)که صاحب خُلقی عظیم و اسوه‌ای نیکو برای همه انسان هاست، در بهره مند بودن از این صفت نیکو نیز سرآمد است. آن حضرت، به مناسبت‌های مختلف و در سخنان خویش از مادرانی که به وی شیر داده بودند و در پرورش ایشان نقش داشتند، همسرانی که در غم‌ها و شادی‌ها یار و یاورش بودند و زنان دیگری که به نوعی با زندگی آن حضرت رابطه داشتند، به نیکی، یاد و از آنان قدردانی می‌کرد. رسول اعظم (ص) همواره برای زیارت قبر مادر خود به اَبواء[۷۵] می‌رفت و برای او نماز می‌خواند.

با اندکی دقت در گزارش‌های تاریخی به عُمق مهر و محبت پیامبر نسبت به زنانی که به آن حضرت خدمت کرده‌اند، می‌توان پی برد. فاطمه بنت اسد یکی از این بانوان است که بارها از سوی پیامبر اکرم (ص) تحسین شد و حتی پیامبر از او با عنوان «مادر» یاد کرد. وی همسر ابوطالب بود و نسبت دیگری با پیامبر نداشت، ولی پیامبر به علت گذراندن بخشی از زندگی در خانه ابوطالب ـ پس از مرگ عبدالمطلب ـ و مشاهده مراقبت‌ها و رفتارهای خالصانه این بانو، وی را مادر خود می‌دانست و می‌فرمود: «كَانَتْ أُمِّي بَعْدَ أُمِّي الَّتِي وَلَدَتْنِي»؛ «این بانو مادر من است پس از مادری که مرا به دنیا آورد»[۷۶]. پیامبر همواره او را می‌ستود و می‌فرمود: «بعد از ابوطالب هیچ فردی مهربان‌تر از فاطمه بنت اسد نسبت به من نبود»[۷۷]. پیامبر پس از مرگ فاطمه، او را در پیراهن خویش کفن کرد. در تشییع جنازه او نیز شرکت جست و بر پیکر این بانوی بزرگ نماز خواند و پس از گریه و سوگواری، وی را در قبر نهاد[۷۸]. به نظر می‌رسد ستودن این زن هم در کلام و هم در عمل نشان دهنده اوج حق‌شناسی و حسّ قدردانی در وجود حضرت محمد (ص)است.

در روایتی آمده است مؤمنان در سفر حج، برای افرادی که به سفر حج و زیارت خانه خدا و طواف نرفته بودند، طواف به جای می‌آوردند. پدر و مادر پیامبر و فاطمه بنت اسد، مادر حضرت علی (ع) از جمله افرادی بودند که پیامبر برای آنها طواف به جا می‌آورد.

در روایات گوناگون آمده است که پیامبر همواره حلیمه سعدیه، مادر رضاعی خود را می‌ستود و تا وقتی زنده بود، برای وی هدیه می‌فرستاد و به دیدارش می‌رفت[۷۹]. نقل است روزی حلیمه نزد پیامبر آمد. پیامبر ردای خود را پهن کرد تا وی بر آن بنشیند. برخی افراد به این کار پیامبر اعتراض کردند. حضرت فرمود: «او، مادری است که مرا شیر داد»[۸۰].

رسول خدا (ص) با ثوبیه، کنیز ابولهب نیز که چند روزی به پیامبر شیر داده بود، با احترام رفتار می‌کرد[۸۱]. پیامبر خدا حتی به خویشاوندان ثوبیه و حلیمه احترام می‌گذاشت. پیامبر با سلمی، خواهر حلیمه و شیماء، دختر وی و دیگر نزدیکان حلیمه سعدیه با محبت و احترام، رفتار و از آنان دل‌جویی می‌کرد. شیوه رفتاری پیامبر با شیماء، خواهر رضاعی‌اش قابل توجه است. شیماء، دختر حارث بن عبدالعزی و حلیمه سعدیه، در نبرد هوازن اسیر شد. وقتی پیامبر دریافت که وی دختر حلیمه و خواهر رضاعی‌اش است، او را تکریم و احترام کرد و وی را در ماندن نزد خویش یا بازگشتن به میان قبیله‌اش مختار کرد. پس از آنکه شیماء تصمیم گرفت نزد اقوام خود بازگردد، وی را بدرقه کرد و هدایایی به او داد[۸۲].

در مورد قدرشناسی پیامبر اکرم (ص) از حضرت خدیجه مطالب بسیاری وجود دارد و در سیره و سخنان پیامبر، نکته‌های قابل توجه زیادی دیده می‌شود. امّ زَفَر که نامش سُعَیْرَه بود و بنا به نقل زبیر بن بکار، آرایشگر خدیجه (س) بود[۸۳]، همواره مورد تکریم و احترام پیامبر قرار می‌گرفت. وی زنی سالخورده بود که به دیدار پیامبر می‌آمد و آن حضرت به او احترام می‌گذاشت و در پاسخ به اعتراض عایشه از این همه تکریم و بزرگداشت پیرزنی ساده می‌فرمود: «أَمَا عَلِمْتِ أَنَّ كَرَمَ الْوُدِّ مِنَ الإِيمَانِ»؛ «آیا نمی‌دانی که گرامیداشت خوبان و دوستان نشانه ایمان است»[۸۴].

در گزارش‌های دیگری آمده است که پیامبر نسبت به دوستان و خویشان حضرت خدیجه (س) نیز مهربان بود و وقت ارزشمند خود را صرف احوال‌پرسی و فرستادن هدایایی برای آنان می‌کرد، به گونه‌ای که گاه حسادت همسران دیگرش برانگیخته می‌شد. پیامبر خدا (ص) در پاسخ به اعتراض آنان، از عظمت این بانوی بزرگ اسلام و نقش او در شکل‌گیری و رواج دین اسلام سخن می‌گفت.

نقل شده است وقتی ابوالعاص بن ربیع، همسر زینب، دختر رسول خدا (ص) به اسارت مسلمانان درآمد، زینب، گردن‌بندی را که مادرش، خدیجه در شب عروسی به وی هدیه داده بود، برای آزادی شوهرش نزد پیامبر فرستاد. پیامبر با دیدن گردن بند یادگار خدیجه (س) گریست. سپس به حرمت این بانوی بزرگوار از مسلمانان خواست ابوالعاص را بدون پذیرش فدیه آزاد کنند و گردن بند را به زینب بازگردانند. مسلمانان پیشنهاد پیامبر را پذیرفتند[۸۵]. روایت‌های بسیاری درباره سپاس و ستایش پیامبر خدا از خدیجه (س) نقل شده است. عایشه می‌گوید: احترام و علاقه پیامبر نسبت به خدیجه (س) و سخنانش درباره وی، حسادتم را برانگیخت، به گونه‌ای که از ایشان پرسیدم: آیا غیر از پیرزنی، چیز دیگری هم بود، در حالی که خداوند بهتر از او (جوان‌تر) را به تو بخشیده است؟ پیامبر از این سخن من خشمگین شد و فرمود: نه، نه، به خدا سوگند، بهتر از خدیجه را به من نداد. او در حالی به من ایمان آورد که مردم، کفر می‌ورزیدند و در حالی مرا تصدیق کرد که دیگران تکذیبم می‌کردند. با مال خویش مرا یاری و همراهی کرد، در حالی که مردم مرا [از یاری خویش] محروم کردند. خداوند از وی فرزندانی به من عطا کرد، در حالی که از فرزندان دیگر همسرانم محروم بودم[۸۶].

عایشه پس از شنیدن اوصاف پیامبر درباره خدیجه (س)، با خود عهد کرد هیچ‌گاه از خدیجه با بدی یاد نکند. نقل شده است ام سُنبله، هدیه‌ای برای حضرت محمد (ص) آورد. همسران پیامبر بنا بر دستور خود ایشان، مبنی بر اینکه هدیه هر کسی را نپذیرند، هدیه وی را نپذیرفتند. ناگاه پیامبر سررسید و برخورد زنان را با ام سنبله دید. سپس فرمود: این هدیه را بگیرید. به راستی که ام سنبله و قومش، بادیه‌نشینان ما هستند و ما شهرنشین آنها. هرگاه آنها را فرا خواندیم، پذیرفتند و هرگاه از آنان یاری جستیم، ما را یاری دادند[۸۷].

رسول خدا (ص) با این برخورد، از بادیه‌نشینان، دل‌جویی و قدرشناسی و به برخی ویژگی‌های آنان از جمله وفاداری، تعهد و شهامت اشاره کرد.

از جمله موارد دیگری که از قدرشناسی پیامبر از زنان حکایت می‌کند و منزلت زن را در میان اعرابی که هنوز رسوب تفکر جاهلی در اذهان آنها بر جای مانده است، بالا می‌برد، به موارد زیر می‌توان اشاره کرد:

  1. دیدار با خانواده شهیدان و دل‌جویی و سپاسگزاری از آنها به خاطر بردباری در مصایب روایت شده است پیامبر در خانه برخی از آنها می‌ماند و در مواردی آنها را یاری می‌رساند. همچنین هرگاه به قبا می‌رفت، به خانه "اُمّ حرام" می‌رفت و به او احترام می‌گذاشت؛ زیرا برادر "ام حرام" در کنار پیامبر شهید شده بود[۸۸]. به خَنساء، مادر چهار شهید نیز احترام می‌نهاد و شعرهای او را تحسین می‌کرد[۸۹].
  2. احترام و توجه به کنیزان و رفتار شایسته با آنان که از نظر اجتماعی در نگاه اعراب شبه جزیره جایگاهی نداشتند. شوخی و مطایبه[۹۰] با اُمّ ایمن، کنیز پدر و مادر آن حضرت که مراقبت از رسول خدا را در کودکی به عهده داشت و پس از مرگ مادر آن حضرت، همچنان در خدمت پیامبر بود و احترام به ثوبیه، کنیز ابولهب که پیش از این گفته شد و موارد دیگری که در منابع ذکر شده، از این نمونه‌ها است.
  3. توجه ویژه به زنانی که از اقشار ضعیف جامعه به شمار می‌روند و برجسته کردن ویژگی‌های فردی یا قوم و قبیله‌ای آنان. رفتار آن حضرت در مورد اُمّ سُنْبُلَه، که پیش‌تر گذشت، تفکر تبعیض آمیز با طبقه‌های فرودست اجتماع را زیر سؤال برد و مقام انسانی روستانشینان و شهرها را یکی دانست.
  4. عیادت از زنان بیمار و روحیه بخشی به آنان برای تحمل بیماری و تذکر اینکه بیماری مایه پاکی از گناهان می‌شود و دعا خواندن برای شفای آنان.
  5. حضور بر مزار زنان و مادران فداکار مسلمان نیز از نمونه‌های قدرشناسی آن حضرت است. گفته شده است هنگام مرگ عُمْرَهُ الرابِعَه، دختر مسعود بن قیس و مادر سعد بن عباده، صحابی پیامبر، پیامبر در دومه الجندل بود. ایشان هنگام بازگشت به مدینه و باخبر شدن از مرگ این زن بر سر مزار او رفت و برای آمرزش وی نماز خواند[۹۱]. در مورد اُمّ کَعْب یا اُمّ سَنان و نماز خواندن پیامبر بر پیکر آنها روایت مشابهی آورده شده است[۹۲].

به طور کلی، رفتار قدرشناسانه پیامبر با اطرافیان به ویژه زنان و خویشاوندان، الگوی رفتاری مناسبی برای مسئولان و مربیان تربیتی و جامعه امروز است[۹۳].

پذیرش «امان» زنان

یکی از آداب و رسوم موجود در جوامع جاهلی و در میان اعراب شبه جزیره عربستان، امان دادن به خطاکاران یا رانده شدگان از سوی یک گروه یا قبیله بود. این سنّت را «حق الجوار» می‌نامیدند. افرادی که میان قوم خود و جامعه جایگاهی ویژه و مقام و موقعیت والایی داشتند، از این حق برخوردار بودند و می‌توانستند افرادی را زیر چتر «امان» خود قرار دهند. به این افراد، به اصطلاح «جواردهنده» می‌گفتند. پس از ظهور اسلام، این سنّت پسندیده که فرصت را برای بازگشت گنه کاران به زندگی سالم و پاک فراهم می‌ساخت، گسترش داده شد. در واقعه فتح مکه و در سفارش‌های پیامبر به مسلمانان که به صورت بیانیه صلح دوستانه برای فاتحان مکه خوانده شد، واژه «امان» فراوان دیده می‌شود. آن حضرت به فاتحان مکه این گونه سفارش کرد: هر کس در خانه خود را ببندد [و در خانه‌اش بماند]، در امان است. هر کس به خانه ابوسفیان پناه ببرد، در امان است. هر کس سلاحش را بر زمین اندازد [و تسلیم شود]، در امان است...[۹۴].

بر همین اساس، بزرگان مکه به حرم پناه آوردند. پیامبر نیز آنها را پذیرفت و بخشود. پس از فتح مکه، برخی از افراد که به شیوه‌های گوناگون، ضربه‌های مهلکی بر اسلام و مسلمانان وارد کرده بودند، از مکه گریختند یا در جایی پنهان شدند تا جانشان در امان باشد. به گزارش مستند کتاب‌های مغازی و سیره، بسیاری از این مشرکان به واسطه امان خواهی همسرانشان از پیامبر بخشوده شدند و به مکه بازگشتند. یکی از این موارد، امان دهی ام هانی، دختر ابوطالب به شوهر و دو نفر از خویشاوندانش بود. پیامبر خدا نیز کارش را تأیید کرد که به نجات جان سه نفر انجامید.

"هبیرة بن عمرو بن عائذ مخزومی"، همسر ام هانی، (دختر ابوطالب) یکی از ده نفری بود که پیش از فتح مکه، ریختن خون وی از سوی پیامبر مباح اعلام شده بود و هر مسلمانی می‌توانست وی را بکشد و ثواب زیادی به دست آورد. در واقعه فتح مکه، ام هانی به همسرش هبیره و دو نفر از خویشان او که اسلام را نپذیرفته و فرار کرده بودند، پناه داد. حضرت علی (ع) که در پی آن سه نفر بود، در حالی که نقاب بر چهره داشت، شمشیر به دست، به خانه اُم هانی وارد شد. ام هانی که علی (ع) را نشناخت، خود را دختر عموی رسول خدا (ص) معرفی کرد. وقتی علی (ع)نقاب از چهره برداشت، اُم هانی وی را در آغوش گرفت. علی (ع)وقتی آن سه نفر مشرک را دید، شمشیر کشید. ام هانی به رسم عرب، پارچه‌ای بر سر آن سه نفر انداخت (کنایه از اینکه آنها در امان او هستند). سپس همراه علی (ع) نزد پیامبر آمد و ماجرا را گفت. حضرت فرمود: «خوش آمدی، ای فاخته؛ ام هانی!» سپس فرمود: «به درستی که هر کس را تو امان دهی، ما نیز امان داده‌ایم و هر کس را پناه دهی، ما نیز پناه می‌دهیم»[۹۵]. ام حکیم و فاخته، دختر ولید بن مغیره نیز از زنانی بودند که برای همسرانشان از رسول خدا (ص) امان گرفتند. عکرمة بن ابی جهل همسر ام حکیم، جزو ده نفری بود که عفو عمومی پیامبر شامل حالشان نشد. وی در صدر اسلام به کارهای ننگین و زشتی برای از بین بردن اسلام و پیامبر خدا دست زد. ام حکیم، پس از گریختن همسرش به یمن، نزد رسول گرامی اسلام آمد و از آن حضرت خواست تا شوهرش را امان دهد. پیامبر رحمت به وی امان داد. ام حکیم شتابان به دنبال همسرش رفت و وی را در سواحل تهامه یافت و خبر امان دادن پیامبر را به وی رساند. عکرمه پس از شنیدن سخنان همسرش مبنی بر امان دادن پیامبر به او، اسلام را پذیرفت. آن گاه به دیدار پیامبر رفت و از ایشان خواست تا اشتباه‌های گذشته وی و ستم‌هایی را که به ایشان روا داشته است، ببخشاید و نادیده بگیرد. پیامبر سر به آسمان برد و فرمود: بار پروردگارا! هرگونه ستمی که او (عکرمه) به من روا داشته، ببخشای و هر حرکتی که برای خاموش کردن نور تو انجام داده و هر راه [اشتباهی] که رفته است، ببخشای و هر آبرویی که در حضور یا غیبتم از من برده است، نادیده بگیر[۹۶].

افزون بر این دو زن، از زنان دیگری چون ربطه، دختر مُنبّه و همسر عمروعاص، سلافه، دختر سعد بن شهید که به ام بنی طلحه شهرت داشت و چند نفر دیگر نیز نام برده شده است که برای همسرانشان از پیامبر خدا امان گرفتند[۹۷].

پیامبر اعظم (ص)، نه تنها در ماجرای امان دادن، بلکه در مواردی مثل حکم «ظهار»[۹۸] نیز شفاعت زنان را درباره شوهرانشان می‌پذیرفت. خوله، دختر ثعلبه بن اصرم، همسر پسر عمویش، اوس بن صامت بن قیس بود. بنا بر حکم ظهار در جاهلیت، نباید این زن و شوهر از یکدیگر جدا می‌شدند. بر همین اساس، خوله نزد پیامبر آمد و گفت اوس مالی ندارد و جز او کسی بر اوس انفاق نمی‌کند. پس از سخنان این زن، آیه‌های نخستین سوره مبارکه مجادله نازل شد[۹۹]. پیامبر پس از خواندن آیات فرمود: «اوس برای سخنی که گفته است، کفاره بدهد و نزد همسرش بازگردد». از آنجا که رسول خدا (ص)برای زنان به ویژه زنان فداکار و مؤمن ارزش بسیاری قائل بود، شفاعت و وساطت خوله را درباره همسرش پذیرفت.

افزون بر این، پیامبر رحمت، زنان و دخترانی را که مسلمان شده و به مدینه هجرت کرده بودند، گرچه جزو خانواده دشمنان آن حضرت بودند، امان می‌داد و از آنها مراقبت می‌کرد. ام کلثوم، دختر عقبه بن ابی محیط یکی از دخترانی بود که بدون اجازه خانواده‌اش و پنهانی به مدینه هجرت کرد. پیامبر خدا بر اساس مفاد صلح نامه حدیبیه باید وی را به قبیله‌اش و نزد قریش باز می‌گرداند[۱۰۰]. وقتی دختر جوان، شرح حال خود و ترس از آزار خانواده‌اش را برای ام سلمه تعریف کرد و پیامبر از ماجرا آگاه شد، وی را پناه داد و به او خوش آمد گفت. نقل شده است ام کلثوم پس از هجرت به مدینه، نزد پیامبر آمد و گفت: ای رسول خدا! من به دین اسلام و تو [پناه آورده ام]. پس مرا به قومم باز مگردان که آنها عذابم خواهند کرد و من بر شکنجه‌هایشان صبر و طاقت ندارم. من یک زن هستم و شما از ضعف جسمانی زنان آگاه هستی. من دیده ام که مردان را به قبیله هاشان باز می‌گردانی، ولی من زن هستم. رسول رحمت پس از شنیدن سخنان ام کلثوم فرمود: «خداوند، وفای به پیمان حدیبیه را درباره زنان شکست»[۱۰۱].

نقل شده است ولید و عماره، برادران ام کلثوم، برای بازگرداندن خواهرشان نزد پیامبر آمدند، ولی حضرت وی را بازنگرداند و از وی حمایت و سرپرستی کرد. سپس وی را به ازدواج زید بن حارثه درآورد. ابن جوزی می‌نویسد: "ام کلثوم وقتی که به مدینه هجرت کرد، هنوز ازدواج نکرده بود و به جز او هیچ زن قریشی دیگری از خانواده و قوم خود جدا نشد و هجرت نکرد"[۱۰۲].

پناه دادن به درّه، دختر ابولهب و حمایت از وی[۱۰۳] از دیگر نمونه‌های رفتاری پیامبر با زنان و پناه دادن به زنان بی‌پناه است. آن حضرت، زن ولید را نیز که شوهرش او را آزار می‌داد، پناه داد و واژه «جوار» را برای وی به کار برد. احترام و ارزش‌دهی رسول خدا (ص) به زنان و پذیرش امان‌خواهی آنان برای شوهرانشان، از یک سو، حقوق و ارزش‌های پایمال شده زنان را زنده می‌کرد و از سوی دیگر، زمینه مناسبی را برای بازگشت و توبه همسران آنان فراهم می‌ساخت.

بسیاری از کسانی که بر اثر شرایط نامناسب سیاسی ـ اجتماعی یا تربیت نادرست خانوادگی، به فساد و تباهی کشیده می‌شوند، پس از ایجاد زمینه فرهنگی و تربیتی مناسب و یافتن فرصت برای توبه و اصلاح، ارزش حقیقی خویش را پیدا می‌کنند و می‌توانند نقش‌های مؤثر و مثبتی در جامعه ایفا کنند[۱۰۴].

تکریم نقش‌های اصیل همسری و مادری

اساسی‌ترین و مهم‌ترین مسئولیت زنان، تربیت نسل سالم و صالح است. این مسئولیت در روند سالم‌سازی جامعه نقش بسزایی دارد. بر همین اساس، اسلام به نقش پرورشی زنان توجهی ویژه دارد. زنان در جامعه نقش‌های دیگری چون نقش سیاسی، اجتماعی، علمی، فرهنگی و هنری نیز بر عهده دارند، ولی همه این نقش‌ها تحت الشعاع نقش اصیل همسری و مادری است. رسول اعظم (ص) با شیوه‌ها و رفتارهای ویژه خود با زنان، اهمیت این نقش را به مسلمانان و جهانیان گوشزد کرد.

تجلیل پیامبر از مقام مادر اعم از نَسَبی و رضاعی یکی از نمونه‌های برجسته قدرشناس بودن او است. اولین بانویی که در زندگی پیامبر نقشی مهم و اساسی داشت، مادر آن حضرت؛ یعنی آمنه بنت وهب بود. بنا به قول مشهور، این بانوی بزرگوار و باحیا (محتشمه) دوران بارداری خود را در حالی سپری می‌کرد که در مصیبت و سوگ همسر جوانش، عبدالله به سر می‌برد و فرزند خود را در این شرایط روحی سخت به دنیا آورد. گرچه مادر آن حضرت پس از تولد او، به دلایل گوناگون[۱۰۵]، فرزند خود را به حلیمه سعدیه سپرد و فاصله‌ای قابل توجه (بیش از سه سال) بین مادر و فرزند افتاد ولی محمد (ص) شیرینی همان لحظه‌های کوتاه با مادر بودن را فراموش نکرد و از آن روزها به خوبی یاد می‌کرد: "در سفری که با مادرم به مدینه رفتیم، مردی یهودی مرا نگریست و با فاصله‌ای بار دیگر نگاهم کرد و نامم را پرسید. گفتم: احمد. در حالی که به پشت من نگاه کرد، شنیدم که می‌گفت: او همان پیامبر این امت است. سپس نزد برادران یهودی خود رفت و به آنان خبر داد. وقتی این خبر به مادرم رسید، برای من ترسید و از مدینه خارج شدیم و او در ابواء از دنیا رفت و در آنجا دفن شد"[۱۰۶].

گفته شده است پس از هجرت به مدینه هرگاه پیامبر به خانه‌ای می‌رسید که مادرش قبل از رحلت به مدت یک ماه در آنجا سکونت داشت، با حالتی غمگنانه می‌فرمود: «هُنَا نَزَلَتْ بِي أُمّي»؛ «اینجا همان جایی است که با مادرم در آن ساکن بودیم»[۱۰۷]. همچنین هنگام بازگشت از عمره‌ای که به صلح حدیبیه انجامید، در ابواء فرمود: «إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَذِنَ لِمُحَمَّدٍ فِي زِيَارَةِ قَبْرِ أُمِّهِ»؛ «خداوند به محمد در مورد زیارت قبر مادرش اجازه داده است»[۱۰۸].

نکته جالب در مورد رابطه پیامبر و آمنه ـ با وجود کوتاهی مدت زندگی با مادر ـ این است که آن حضرت در موقعیت‌های گوناگون، ویژگی‌ها و اخلاق شایسته مادر را یادآوری می‌کرد و به فردی که با تکلف و آداب ویژه شاهان با آن حضرت سخن می‌گفت، فرمود: «هَوِّنْ عَلَيْكَ فَلَسْتُ بِمَلِكٍ إِنَّمَا أَنَا ابْنُ امْرَأَةٍ كَانَتْ تَأْكُلُ الْقَدَّ»؛ «راحت باش. من پادشاه نیستم. من فرزند زنی هستم که گوشت خشکیده می‌خورد»[۱۰۹]. سادگی و ساده‌زیستی آمنه در این کلام ستوده شده و اینکه پیامبر با انتساب به مادرش، خود را معرفی می‌کند، نشانه قدرشناسی اوست و موجب تعظیم مقام مادر می‌شود.

این اخلاق نیک را در مورد مادر رضاعی آن حضرت نیز می‌بینیم که تا پایان عمر، او را می‌ستود و مورد تکریم و تعظیم قرار می‌داد. پیامبر اعظم (ص) با تکریم حلیمه سعدیه، مادر رضاعی خود و پهن کردن ردای خویش زیر پای او و فرستادن هدایایی برای او، تکریم و تعظیم مادر را به افراد می‌آموخت[۱۱۰]. نقل شده است وقتی پس از فتح مکه، قبیله حلیمه برای بیعت با پیامبر نزد ایشان آمدند، آن حضرت احوال مادر رضاعی خود را جویا شد و وقتی خبر رحلتش را شنید، گریست. آن گاه به احترام وی خانواده‌اش را تکریم کرد و از وضعیت مالی آنها پرسید و هدایایی برای آنان فرستاد[۱۱۱]. آن حضرت همچنین برای ثوبیّه، همسر ابولهب نیز که چند روزی به وی شیر داده بود، هدایای زیادی فرستاد و برای آزادی وی که کنیز بود، تلاش بسیاری کرد[۱۱۲].

آن حضرت برای مقام مادر چنان ارزش قائل بود که وقتی در دوم؟ الجندل از مرگ مادر سعد بن عباده، یکی از صحابه خود باخبر شد، بسیار ناراحت گشت. آن گاه پس از بازگشت به مدینه بر سر مزار وی رفت و برای او نماز خواند و آمرزش خواست[۱۱۳].

در روایت‌های دیگری، به رفتار پیامبر با مادران صحابه نیز اشاره شد که نشان دهنده توجه و تأکید آن حضرت به تعظیم و تکریم مقام مادر است. ماجرای اویس قَرنی و پایبندی وی به عهدی که با مادرش برای بازگشت سریع بسته بود، حتی پیش از آنکه محبوبش رسول خدا (ص) را ببیند، در تاریخ مشهور است. این جوان یمنی که برای دیدار پیامبر به مدینه آمده بود، وقتی باخبر شد که حضرت در مدینه نیست، به دلیل قولی که به مادرش داده بود، بدون اینکه پیامبر را ببیند، به یمن بازگشت. وقتی پیامبر از این ماجرا و احترام و تکریم اویس به مادرش آگاه شد، با اینکه وی را ندیده بود، فرمود: "من بوی بهشت را از قرن می‌شنوم. بشارت می‌دهم شما را به مردی از امتم که وی را اویس قرنی می‌نامند و شفاعت می‌کند همانند ربیعه و مُضَر"[۱۱۴].

نکته مهم در رفتار پیامبر با مادران، توجه آن حضرت به مسائل مهم تربیتی و استفاده از همه فرصت‌ها برای آموزش این آموزه‌های تربیتی به مادران است. نقل شده است لیلی بنت ابی حثمه به فرزندش عبدالله بن عامر گفت: اگر نزد من بیایی، به تو خرما می‌دهم. پیامبر سخن وی را شنید و فرمود: «اگر به فرزندت چیزی ندهی، [[[دروغ]] گفته ای] و دروغ گو خواهی بود»[۱۱۵].

پیامبر با این سخن خود، به شکل غیرمستقیم به مادران آموزش داد که نباید به کودکان دروغ بگویند؛ زیرا آنها الگویی برای فرزندان خود هستند و فرزندان از آنها پیروی می‌کنند.

در اسلام و روایات معصومین (ع)، به احترام و خدمت به مادر بسیار تأکید و هم ردیف جهاد در راه خدا شمرده شده است. در حدیث از پیامبر اسلام (ص) نقل شده است: «الْجَنَّةُ تَحْتَ ظِلَالِ السُّيُوفِ»[۱۱۶] و «الْجَنَّةُ تَحْتَ أَقْدَامِ الْأُمَّهَاتِ‌»[۱۱۷] بهشت در سایه جهاد و زیر قدم‌های مادران است. در حقیقت، هدف پیامبر از هم ردیف قرار دادن جهاد در راه خدا و احترام و خدمت به مادر، تبیین ارزش و جایگاه مادران است. نقل شده است معاویه بن جاهمه السلمی نزد پیامبر اعظم (ص) رفت و اجازه جهاد خواست و پرسید: آیا در این کار، رضای خدا و آخرت هست؟ پیامبر فرمود: آیا مادر تو زنده است؟ گفت: آری. حضرت فرمود: «بازگرد و به او نیکی کن». معاویه بن جاهمه چندین بار برای شرکت در جهاد پافشاری می‌کرد و هر بار همان پاسخ را از پیامبر شنید. وقتی پیامبر پافشاری وی را برای شرکت در جنگ دید، فرمود: «وای بر تو! همراه و در رکاب او (مادر) باش؛ که بهشت آنجاست».

مقام و جایگاه مادر از نظر شریعت مقدس اسلام و رسول اکرم (ص) و امامان معصوم (ع) بسیار والا و ارزشمند است، به گونه‌ای که نقش مادری بر دیگر نقش‌ها و مسئولیت‌های زنان برتری دارد و در صورتی که دیگر نقش‌ها، این نقش مهم و اصلی را تحت الشعاع قرار دهند، باید آنها را کنار گذاشت و نقش مادری را انتخاب کرد[۱۱۸].

آخرین وصایای حضرت درباره زنان

نگرانی رسول اکرم (ص) درباره زنان به حدی بود که آخرین وصایای ایشان در آخرین روزهای حیات مبارکش، درباره زنان بود[۱۱۹]. آن بزرگوار در حجة الوداع، در خطابه‌های خود، نگرانی خویش را از این امر ابراز داشت و فرمود: "در حق زنانتان احسان کنید؛ زیرا آنان را با کلمه‌ای تحت تصرف خویش در آورده‌اید و به فرمان خود نگه می‌دارید. زنهار! زنهار! ایشان را آزار مکنید و ایشان را شکسته خاطر مدارید و گرسنه و برهنه نگذارید و یقین بدانید که فردای قیامت در آن محشر پر ملامت، از حال ایشان سؤال خواهد شد"[۱۲۰].

رسول گرامی اسلام (ص) می‌فرمود: "ای مردم! شما بر زنان حقی دارید و زنان بر شما حقی دارند؛ آنها را به اجبار، همسر خود قرار ندهید و بر آنهاست که به فحشا تن ندهند و اگر چنین کردند، خداوند به شما اذن داد که از رختخواب آنها کناره بگیرید و به آرامی آنها را بزنید... به زنان نیکی کنید! همانا آنان اسیران شمایند و چیزی از خود ندارند. همانا شما آنها را به امانت از خدا گرفتید و با نام خدا بر شما حلال شدند..."[۱۲۱].

رسول اکرم (ص)، طبق نقل دیگری، در حجة الوداع فرمود: ای مردم! زنان شما بر شما حقی دارند و شما هم بر زنانتان حقی دارید؛ اما حق شما این است که به شما خیانت نکنند و بدون اجازه شما به بیگانه‌ای اجازه ورود به خانه‌هایتان را ندهند و دنبال فحشا و منکر نباشند که در غیر این صورت، خداوند اجازه داده است که از آنها کناره‌گیری کنید و با آنها همبستر نشوید و آنان را به آرامی تنبیه کنید. پس، اگر از کارهای زشت خویش دست کشیدند و از شما فرمانبرداری کردند، باید نفقه آنها را طبق معمول بدهید. شما آنها را به صورت امانت الهی در دست گرفته و طبق کتاب خدا آنها را بر خویش حلال کرده‌اید. پس درباره امور زنان از خدا بترسید و درباره آنها به خیر و نیکی رفتار و سفارش کنید[۱۲۲].[۱۲۳]

منابع

پانویس

  1. پهلوان‌پور، فاطمه و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۹۳؛ طیبی، ناهید، گونه‌شناسی رفتار پیامبر اعظم با زنان، ص ۵۹.
  2. مادران حکم ظروف را دارند که فقط برای جای نطفه آفریده شده‌اند.
  3. حسین علی عربی، تاریخ تحقیقی اسلام، ج ۱، ص ۱۲۴ و جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، ص ۴۷ - ۴۸.
  4. «و چون یکی از ایشان را به دختر (دار شدن) نوید دهند چهره‌اش (از خشم) سیاه می‌شود و او (ناگزیر) خشم خود را فرو می‌خورد از بدی خبری که به او داده‌اند از قوم خود پنهان می‌گردد؛ آیا او را با (احساس) خواری نگه دارد یا (زنده) در خاک پنهان کند؛ هان! بد داوری می‌کنند» سوره نحل، آیه ۵۸-۵۹.
  5. حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل فی تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۲۸۵؛ جلال الدین سیوطی، الدر المنثور، ج ۱، ص ۲۵۸؛ ابن ابی‌حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج ۲، ص ۴۰۰؛ ابن الأشعث السجستانی، سنن ابی داوود، ج ۱، ص ۶۴ و البیهقی، السنن الکبری، ج ۱، ص ۳۱۳.
  6. سوره نساء، آیات ۴، ۲۲، ۳۲ و....
  7. البخاری، صحیح، ج ۶، ص ۱۳۲ - ۱۳۳.
  8. پهلوان‌پور، فاطمه و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۹۳ ـ ۹۵.
  9. المتقی الهندی، کنز العمال، ج ۱۶، ص ۳۷۱؛ جلال الدین سیوطی، الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۶۳۲ و ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج ۱۳، ص ۳۱۳.
  10. «مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ ضَيَّعَ مَنْ يَعُولُ»؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۵۵۵؛ حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص ۲۱۶؛ ابن حبان، صحیح، ج ۹، ص ۴۸۵؛ الترمذی، سنن، ج ۵، ص ۳۶۹ و محمد بن یزید القزوینی، سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۶۳۶.
  11. «عِيَالُ الرَّجُلِ أُسَرَاؤُهُ وَ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَحْسَنُهُمْ صُنْعاً إِلَى أُسَرَائِهِ»؛ من لایحضره الفقیه، ص ۵۵۵ و مکارم الاخلاق، ص ۲۱۷.
  12. من لا یحضره الفقیه، ص ۵۵۵؛ مکارم الاخلاق، ص ۲۱۶؛ سنن الترمذی، ص ۳۶۹ و سنن ابن ماجه، ص ۶۳۶.
  13. شیخ طوسی، الامالی، ص ۳۹۲ و محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۱۰۰، ص ۲۲۶.
  14. «مَنِ اتَّخَذَ زَوْجَةً فَلْيُكْرِمْهَا»؛ محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج ۱۴، ص ۲۴۹ - ۲۵۰؛ محمد بن محمد کوفی، الجعفریات، ص ۱۵۷ و نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۱۵۸.
  15. مستدرک الوسائل، ج ۱۴، ص ۱۵۷، الجعفریات، ص ۱۸۲ و فضل الله راوندی، النوادر، ص ۱۵.
  16. «أَوْصَانِي جَبْرَئِيلُ ع بِالْمَرْأَةِ حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُ لَا يَنْبَغِي طَلَاقُهَا إِلَّا مِنْ فَاحِشَةٍ مُبَيِّنَة»؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۴۴۰؛ کلینی، الکافی، ج ۵، ص ۵۱۲ و ابن فهد حلی، عدة الداعی، ص ۹۱.
  17. «مَنْ فَرَّحَ ابْنَتَهُ فَكَأَنَّمَا أَعْتَقَ رَقَبَةً مِنْ وُلْدِ إِسْمَاعِيل»؛ ‏شیخ صدوق، الامالی، ص ۵۷۷؛ مکارم الاخلاق، ص ۲۲۱ و شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۲۱، ص ۵۱۴.
  18. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۸، ص ۱۶۵.
  19. «فَأَيُّ رَجُلٍ لَطَمَ امْرَأَتَهُ لَطْمَةً أَمَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَالِكاً خَازِنَ النِّيرَانِ فَيَلْطِمُهُ عَلَى حُرِّ وَجْهِهِ سَبْعِينَ لَطْمَةً فِي نَارِ جَهَنَّم»؛ ‏مستدرک الوسائل، ج ۱۴، ص ۲۵۰.
  20. «لَا تَضْرِبُوا نِسَاءَكُمْ بِالْخَشَبِ فَإِنَّ فِيهِ الْقِصَاصَ وَ لَكِنِ اضْرِبُوهُنَّ بِالْجُوعِ وَ الْعُرْيِ حَتَّى تَرْبَحُوا فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة»؛ تاج الدین شعیری، جامع الاخبار، ص ۱۵۸ و مستدرک الوسائل، ج ۱۴، ص ۲۵۰.
  21. پهلوان‌پور، فاطمه و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۹۵ ـ۹۶.
  22. الکافی، ج ۵، ص ۳۲۵؛ من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص ۳۸۹؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج ۷، ص ۷۰۰ و محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج ۲، ص ۳۷۴ - ۳۸۵. همچنین با اختلاف در: الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۶۳۰ و کنز العمال، ج ۱۶، ص ۲۹۶.
  23. «أَ لَا أُخْبِرُكُمْ بِشَرِّ نِسَائِكُمْ قَالُوا بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ فَأَخْبِرْنَا قَالَ مِنْ شَرِّ نِسَائِكُمُ الذَّلِيلَةُ فِي أَهْلِهَا الْعَزِيزَةُ مَعَ بَعْلِهَا الْعَقِيمُ الْحَقُودُ الَّتِي لَا تَتَوَرَّعُ عَنْ قَبِيحٍ الْمُتَبَرِّجَةُ إِذَا غَابَ عَنْهَا زَوْجُهَا الْحَصَانُ مَعَهُ إِذَا حَضَرَ الَّتِي لَا تَسْمَعُ قَوْلَهُ وَ لَا تُطِيعُ أَمْرَهُ فَإِذَا خَلَا بِهَا تَمَنَّعَتْ تَمَنُّعَ الصَّعْبَةِ عِنْدَ رُكُوبِهَا وَ لَا تَقْبَلُ لَهُ عُذْراً وَ لَا تَغْفِرُ لَهُ ذَنْباً»؛ من لایحضره الفقیه، ج ۳، ص ۳۹۱؛ تهذیب الاحکام، ج ۷، ص ۴۰۰ و مکارم الاخلاق، ص ۲۰۲. همچنین با اختلاف در: الجامع الصغیر، ج ۱، ص ۶۳۰ و کنز العمال، ج ۱۶، ص ۲۹۶.
  24. پهلوان‌پور، فاطمه و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص۹۶ ـ ۹۷.
  25. صحیح بخاری، ج ۷، ص ۱۱۱؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۳، ص ۱۱۱ و العینی، عمدة القاری، ج ۲۲، ص ۱۸۵.
  26. الطبقات الکبری، ج ۸، ص ۱۶۵ و ابن اثیر، اسدالغابه، ج ۱، ص ۳۶.
  27. اسدالغابه، ج ۶، ص ۱۷۱ و تقی الدین مقریزی، امتاع الأسماع، ج ۶، ص ۱۲۰.
  28. «مَا رَأَيتُ أَحَداً كَانَ أَرْحَمُ بِالعِيالِ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) »؛ مسند احمد، ج ۳، ص ۱۱۲؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ج ۷، ص ۷۶؛ الطبقات الکبری، ج ۱، ص ۱۰۹ و ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة، ج ۱، ص ۳۳۰.
  29. عباس محمود العقاد، راه محمد نواله، ص ۱۲۴.
  30. مجمع البیان، ج ۱، ص ۴۷۱ و بحار الانوار، ج ۲۲، ص ۲۲۸.
  31. صحیح بخاری، ج ۱، ص ۷۵ و مسند احمد، ج ۳، ص ۱۶۷.
  32. این بیماری به وفاتشان انجامید.
  33. الطبقات الکبری، ج ۸، ص ۱۳۵؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص ۴۱۵ و ابن کثیر، البدایه والنهایة ج ۵،، ج ۲۹۲.
  34. الطبقات الکبری، ج۱، ص ۲۷۵ و تاریخ مدینه دمشق، ج۴، ص۵۸.
  35. ابن‌شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۱ مدینه، ص دمشق ۱۴۶، و بحارالانوار ۴، ص ۵۸،. ج ۱۶، ص ۲۲۷.
  36. المناقب، ص ۱۴۶.
  37. حسن بن أبی الحسن دیلمی، ارشاد القلوب، ص ۱۱۵؛ قاضی عیاض اندلسی، الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج ۱، ص ۲۶۶ و ابن سید الناس، عیون الاثر، ج ۲، ص ۴۰۲.
  38. طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ۱۳۹۰ش، ج ۱، ص ۲۹۶؛ صالحی دمشقی، سبل الهدی و الرشاد، ج ۷، ص ۱۵۱؛ ابوسعید خرگوشی، شرف المصطفی، ج ۳، ص ۱۲۴ و البخاری، الادب المفرد، ص ۲۰۹.
  39. احمد بن عبدالله الطبری، ذخائر العقبی، ص ۳۷ و سبل الهدی و الرشاد، ج ۱۱، ص ۴۵.
  40. المناقب، ج ۱، ص ۳؛ علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه، ج ۱، ص ۴۶۲ و سید بن طاووس، الطرائف، ج ۱، ص ۱۵۷.
  41. مسنداحمد، ج۲، ص، ۲۳۲؛ امالی صدوق، ص ۵، ص ۱۰۴؛ امالی شیخ مفید، ص ۲۶۰؛ سنن ترمذی، ج۴، ص۵.
  42. پهلوان‌پور، فاطمه و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۹۷ ـ ۱۰۰.
  43. .الجعفریات ۹، ص ۱۸۵، ص ۹۴، النوادر، ص ۳۶، ابن ابی شیبه کوفی، المصنف، ج ۳، ص ۴۶۷ و الطبرانی، المعجم الکبیر، ج۹، ص ۱۸۵.
  44. الخطاب الرعینی، مواهب الجلیل، ج ۲، ص ۵۷۸ - ۵۷۹ و العجلونی، کشف الخفاء، ج ۱، ص ۲۷۹.
  45. سنن ابی داوود، ج ۱، ص ۱۱۳؛ الطبرانی، المعجم الأوسط، ج ۱، ص ۳۰۳ - ۳۰۴؛ تاریخ مدینه دمشق، ج ۳۱، ص ۱۲۱ و ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص ۲۱۴.
  46. الکافی، ج ۵، ص ۵۱۸؛ ابن ابی جمهور، عوالی اللآلی، ج ۳، ص ۳۰۹ و مکارم الاخلاق، ص ۲۵۹.
  47. دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۲۱۵؛ المناقب، ج ۳، ص ۳۴۲ و بحار الانوار، ج ۳۴، ص ۸۴
  48. تاریخ مدینه دمشق، ج ۷، ص ۳۶۳ - ۳۶۴؛ شافعی حلبی، السیرة الحلبیه، ج ۱، ص ۱۳۳ - ۱۳۴؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۷۸۷ - ۱۷۸۸ و الدر المنثور، ج ۲، ص ۱۵۳.
  49. عوالی اللآلی، ج ۱، ص ۲۸۹ و بحار الانوار، ج ۷۴، ص ۱۶۷.
  50. محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج ۲، ص ۶۱۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ٣. کنز ج ۲، العمال ص ۶۳۷، ج و ۱۶ دلائل، ص النبوه ۳۱۳،، السنن ج ۴، ص ۱۵۰.
  51. کنزالعمال، ج۶، ص۳۱۳، السنن الکبری (بیهقی)، ج ۷، ص ۱۲۳؛ مسند احمد، ج ۲، ص ۲۲۹، سنن ابن ماجه، ج۱، ص۶۰۱ و صحیح ابن حبان، ج۹، ص۳۹۳.
  52. ابن حجر، فتح الباری، ج ۹، ص ۱۶۸؛ عمدة القاری، ج ۲، ص ۱۲۹ و الطبقات الکبری، ج ۸، ص ۳۳۵.
  53. سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۶۰۲ - ۶۰۳ ء النسائی، سنن الکبری، ج ۳، ص ۲۸۴ و اسحاق بن راهویه، مسند ابن راهویه، ج۳، ص۷۴۷.
  54. راهویه حاکم نیشابوری، ج ۳، ص، ۷۴۷ المستدرک، ج ۲، ص ۱۶۷؛ السنن الکبری (بیهقی)، ج ۷، ص ۱۲۱؛ الدارقطنی، سنن، ج ۳، ص ۱۶۰ و حسین بن اسماعیل المحاملی، امالی، ص ۳۲۵.
  55. صحیح بخاری، ج ۸، ص ۱۴۹؛ صحیح مسلم، ج ۸، ص ۳۹ و عمدة القاری، ج ۲۵، ص ۴۸ و نووی دمشقی، ریاض الصالحین، ص ۲۵۲ - ۲۵۳.
  56. الاستیعاب، ج۴، ص۱۸۶۹، و بلاذری، فتوح البلدان، ص۴۵۴.
  57. پهلوان‌پور، فاطمه و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۰۰-۱۰۴.
  58. الطبقات الکبری، ج ۴، ج ص ۱، ۱۸۶۹ ص ۱۷۲ و بلاذری؛ تاریخ، الطبری فتوح البلدان، ج ۲،، ص ص ۴۵۴ ۳۶۱. - ۳۶۳ و ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۲، ص ۹۸ - ۹۹.
  59. الطبقات الکبری، ج ۸، ص ۱۷۸ - ۳۳۶.
  60. المغازی، ج ۲، ص ۲۶۸ - ۲۶۹ و ابن هشام، السیرة النبویه، ص ۸۱ – ۸۲.
  61. المغازی، ج ۲، ص ۲۶۹؛ السیرة النبویه، ص ۸۲ و انساب الاشراف، ص ۳۲۵.
  62. پهلوان‌پور، فاطمه و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۰۴-۱۰۵.
  63. الاصابه، ج۴، ص۲۷۸.
  64. اسدالغابه، ج۵، ص۵۴۹.
  65. ابن سعد، طبقات الکبری، ج۸، ص۲۰۵.
  66. الاصابه، ج۸، ص۱۰۸.
  67. الاصابه، ج۸، ص۳۹۰.
  68. اسد الغابه، ج۵، ص۵۸۲.
  69. ابن سعد، طبقات الکبری، ج۸، ص۳۱۱.
  70. عصمة الدین کرکر، المرأة فی العهد النبوی، ص۳۰۹.
  71. واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۱۰؛ الاستیعاب، ج۴، ص۱۹۰۷. به نظر می‌رسد کعیبه و رفیده یک نفر باشند؛ زیرا سعد بن معاذ یک بار آن هم در خیمه‌ای در مسجدالنبی مداوا شد.
  72. ابن هشام، سیرة النبی، ج۳، ص۷۲۰.
  73. صحیح مسلم، ج۲، ص۲۲۱.
  74. طیبی، ناهید، گونه‌شناسی رفتار پیامبر اعظم با زنان، ص ۷۶.
  75. سرزمینی است بین مکه و مدینه که آمنه، مادر پیامبر در آنجا مدفون است.
  76. کنز العمال، ج۱۳، ص۶۳۶.
  77. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۱۸؛ استیعاب، ج۴، ص۴۴۶.
  78. استعاب، ج۴، ص۴۴۶.
  79. ابن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۸۹.
  80. سلیمان بن اشعث ابوداوود، سنن ابی داوود، تحقیق: سعید محمد اللحام، ج۵، ص۴۱۴.
  81. اسدالغابه، ج۱، ص۱۴ و ۱۵.
  82. واقدی، المغازی، ج۲، ص۹۱۳.
  83. ابن حجر عسقلانی، مقدمه فتح الباری، ص۳۲۶.
  84. ابن سلامه، مسند شهاب، ج۲، ص۱۰۲.
  85. ابن سعد، طبقات الکبری، ج۸، ص۳۰ - ۳۴؛ اسد الغابه، ج۵، ص۴۶۸؛ الاستیعاب، ج۴، ص۲۱۵.
  86. الاستیعاب، ج۲، ص۷۳.
  87. اسماعیل بخاری، تاریخ الکبیر، ج۳، ص۴۴.
  88. الاصابه، ج۴، ص۴۴۱.
  89. نک: ابن سعد، طبقات الکبری، ج۸، ص۳۶۷.
  90. الاصابه، ج۸، ص۱۱۰.
  91. ابن سعد، طبقات الکبری، ج۸، ص۴۵۱.
  92. سنن، ج۱، ص۶۴۱.
  93. طیبی، ناهید، گونه‌شناسی رفتار پیامبر اعظم با زنان، ص ۵۹.
  94. سنن نسایی، ج۶، ص۳۸۲؛ سلیمان بن احمد صبرانی، معجم الکبیر، ج۸، ص۱۳؛ تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۱۸۲.
  95. ابن هشام، سیرة النبی، ج۴، ص۵۳؛ هشام بن محمد بن صائب، جمهرة انساب العرب، تحقیق: محمود فردوس العظم.
  96. واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۵۱ و ۸۵۲.
  97. جمهرة انساب العرب، ج۱، ص۱۱۶؛ تاریخ طبری.
  98. ظهار یکی از احکام جاهلی است که پس از ظهور اسلام نیز با تغییر و تخفیف حکم بر جای ماند. در زمان جاهلیت اگر مردی زنش را ظهار می‌کرد، همسرش بر او حرام می‌شد و باید از یکدیگر جدا می‌شدند. در اسلام مرد با پرداخت کفاره می‌تواند با همسرش رابطه داشته باشد.
  99. نک: ﴿قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجَادِلُكَ فِي زَوْجِهَا وَتَشْتَكِي إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ يَسْمَعُ تَحَاوُرَكُمَا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ * الَّذِينَ يُظَاهِرُونَ مِنْكُمْ مِنْ نِسَائِهِمْ مَا هُنَّ أُمَّهَاتِهِمْ إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِي وَلَدْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَيَقُولُونَ مُنْكَرًا مِنَ الْقَوْلِ وَزُورًا وَإِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ «خداوند، سخن زنی را که با تو درباره همسرش چالش داشت و به خداوند شکوه می‌کرد شنیده است و خداوند گفت و گوی شما را می‌شنود که خداوند، شنوایی بیناست * کسانی از شما که زنان خود را ظهار می‌کنند، آن زنان، مادران آنان نیستند، مادرانشان جز کسانی که آنان را زاده‌اند نمی‌باشند و اینان بی‌گمان سخنی ناپسند و نادرست می‌گویند و باری، خداوند به یقین در گذرنده‌ای آمرزنده است» سوره مجادله، آیه ۱-۲.
  100. ابوالحجاج یوسف، تهذیب الکمال، تحقیق: بشار عواد معروف، ج۲۸، ص۳۱۴.
  101. واقدی، المغازی، ج۱، ص۶۱۱.
  102. ابوالفرج ابن جوزی، صفة الصفوة، تحقیق: عبدالرحمان اللادقی، ج۲، ص۵۶ و ۵۸. وفای به عهد در سنّت عرب، به ویژه در آموزه‌های اسلامی از فضایل به شمار می‌رفت و شکستن عهد نه تنها بخشیده نمی‌شد، بلکه زمینه جنگ را نیز فراهم می‌ساخت، ولی پیامبر در موارد ویژه بر اساس حکم الهی عمل می‌کرد و این عمل پیامبر نقض عهد نبود.
  103. ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، ج۵، ص۴۷۱.
  104. طیبی، ناهید، گونه‌شناسی رفتار پیامبر اعظم با زنان، ص ۶۵.
  105. از جمله رسم عرب بر این بود که خاندان‌های شریف، فرزندانشان را شیر نمی‌دادند و به زنان معروفی که هر ساله برای گرفتن کودکان شیرخواره و پرورش جسم آنان در بادیه‌ها به مکه می‌آمدند، می‌سپردند دلیل این کار ممکن بود ترس توطئه یهود یا تألمات روحی که پس از مرگ همسر ایجاد می‌شد و یا دلایل دیگری باشد که از بحث ما خارج است.
  106. علی بن یوسف حِلّی، العدد القویه، تحقیق: سیدمهدی الرجایی، ص۱۲۶؛ ابن کثیر، السیرة النبویة، ج۱، ص۲۳۵. این مطلب از ام ایمن نقل می‌کند.
  107. محمد بن یوسف صالحی الشامی، سبل الهدی فی سیرة خیر العباد، تحقیق: شیخ عادل احمد عبدالموجود، ج۹، ص۳۹۶.
  108. ترمذی، سنن الترمذی، ج۲، ص۲۵۹.
  109. حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۱۶.
  110. سنن، ج۵، ص۴۱۴؛ ابن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۸۹.
  111. واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۶۹.
  112. اسد الغابه، ج۱، ص۱۴ و ۱۵.
  113. ابن سعد، ج۸، ص۴۵۱.
  114. شمس الدین محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، تحقیق شعیب الارنوؤط، ج۴، ص۲۰؛ اسد الغابه، ج۱، ص۱۵۲.
  115. اسدالغابه، ج۵، ص۵۴۱.
  116. تاریخ طبری، ج۴، ص۲۸.
  117. مستدرک الوسایل، ج۱۵، ص۱۸۰، ح۱۷۹۳۳؛ کنز العمال، ج۱۶، ح۴۵۴۳۹.
  118. طیبی، ناهید، گونه‌شناسی رفتار پیامبر اعظم با زنان، ص ۷۱.
  119. حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص ۳۳ - ۳۴؛ بحارالانوار، ج ۷۳، ص ۳۴۹ - ۳۵۰ و وسائل الشیعه، ج ۲۱، ص ۵۱۷.
  120. احمد بن تاج الدین استرآبادی، آثار احمدی، تاریخ زندگانی پیامبر اسلام و ائمه اطهار، ص ۳۴۰.
  121. نویری الله قلیایی، نهایة الأرب، ج ۱۷، ص ۳۷۴؛ حمیری کلاعی، الإکتفاء، ج ۲، ص ۳۳ و قاضی ابرقوه، سیرت رسول الله (ص)، ج۲، ص ۱۰۶۲ - ۱۰۶۳.
  122. تحف العقول، ص ۳۳ - ۳۴؛ بحارالانوار، ج ۷۳، ص ۳۴۹ - ۳۵۰ و وسائل الشیعه، ج ۲۱، ص ۵۱۷.
  123. پهلوان‌پور، فاطمه و حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۱۰۵-۱۰۶.