اقتصاد در معارف و سیره نبوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

سامان دادن به مناسبات اقتصادی و تدارک منابع درآمد برای دولت، نیازمند شناسایی و تقویت توانایی استخراجی دولت از منابع اقتصادی و توانایی توزیعی منابع و امکانات در میان مردم است. بدون سیاست‌گذاری‌های روشن امکان برقراری نظام عادلانه اقتصادی ممکن نیست. همین امر می‌تواند تعادل نظام سیاسی و اجتماعی را بر هم زند، همان‌گونه که سخنان پیامبر اسلام مؤید آن است، آنجا که می‌فرماید: «كَادَ الْفَقْرُ أَنْ‏ يَكُونَ‏ كُفْراً» یا «مَنْ لا مَعاشَ لَهُ لا مَعادَ لَهُ».

اتخاذ سیستم‌های مالیاتی برای تنظیم مناسبات مالی جدید از ضرورت‌هایی بود که پیامبر اسلام با تکیه بر اوامر الهی به آن مبادرت ورزید. گرفتن زکات و خمس که مهم‌ترین منبع درآمد دولت به شمار می‌آمد، مبنای شکل‌گیری بیت‌المال و خزانه مالی دولت گردید. نحوه دریافت و مصرف این منابع مالی که به طور دقیق و قاعده‌مند در دستورهای وحی به پیامبر (ص) ابلاغ شد، به خوبی آشکار می‌ساخت که پیامبر قصد بر هم زدن ساختار و ترکیب اقتصادی جامعه مدینه را دارد.

در کنار الزام ثروتمندان و توانگران مسلمان به پرداخت مالیات اسلامی، اهل کتاب نیز که در پناه دولت اسلامی بودند موظف به پرداخت جزیه یا همان مالیات سرانه‌ای که به غیر مسلمانان تعلق می‌گرفت، گردیدند. منبع دیگری که بیت‌المال مسلمانان را تقویت می‌کرد، غنایم هنگفتی بود که پس از پیروزی در جنگ‌ها حاصل می‌شد.

مسئله دیگری که در نظام مالی دولت اسلامی اهمیت داشت نحوه تقسیم و توزیع بیت‌المال بود. با تشریع زکات، پیامبر سازمانی متشکل از سه گروه ایجاد کرد:

  1. عاملان زکات (جباة) که کار جمع‌آوری زکات را بر عهده داشتند؛
  2. حسابگران زکات (الخارصون) که کارشناسان محاسبه زکات و اعلام کالاها و موضوعات متعلق به زکات را شامل می‌شد؛
  3. دفترداران زکات (الکتّاب) که وظیفه‌شان تعیین موارد مصرف زکات بود.

گرفتن سهام زکات در زمان پیامبر بسیار دقیق و منظم بوده است. اسناد تاریخی زیادی نشان می‌دهد که وضع دفتر دیوانی و ثبت‌نام زکات‌دهندگان و سهام‌گیرندگان دقیقاً مشخص بوده است[۱].

افزون بر اقدامات فوق در حوزه اقتصادی، ساختار بازار نیز دگرگون گردید. در آن زمان به طور عمده بازار در اختیار یهودیان و تا حدی مشرکان بود و مسلمانان سهم قابل توجهی در بازار نداشتند. پیامبر با تمهیداتی که پیش آورد، به رونق بازار مسلمانان یاری رساند. در ابتدا محل‌های مناسبی را در اختیار بازاریان قرار داد و مقرر داشت از آنان مالیات نگیرند و به شیوه‌های گوناگون از آنان حمایت کرد و سرانجام از آنان خواست تا معاملات خود را بر مبنای قوانین شرع انجام دهند[۲].

تشویق به فعالیت‌های اقتصادی بر اساس صلاحیت‌ها

نکته اساسی و مهم در این شاخصه، توجه به تخصص و تعهد افراد است. با توجه به آنچه گفته شد، اسلام بر کار و تلاش تأکید فراوان دارد. پیامبر اعظم (ص) در این باره می‌فرماید: کار و تلاش برای رفع نیازها، انسان را از رحمت و لطف خدا بهره‌مند و از عذاب قیامت ایمن می‌سازد و وی را در صف پیامبران قرار می‌دهد و ثواب پیامبران به او داده می‌شود[۳].

البته آنچه در این زمینه مهم است، توجه به صلاحیت‌ها؛ یعنی برخورداری از تخصص و تعهد لازم است که این اصل در رشد کمّی و کیفی برنامه‌های اقتصادی نقشی اساسی دارد و در آموزه‌های پیامبر گرامی اسلام بر آن تأکید بسیاری شده است.

در اسلام، انسان متخصص و متعهد ارزشی والا دارد و محبوب خداست. «خداوند متعال، انسان حرفه‌ای متخصص و امانت‌دار و متعهد را دوست دارد»[۴]. و از کسی که بدون داشتن این دو ویژگی مهم مسئولیت را می‌پذیرد، بیزار است. جامعه‌ای که افراد نالایق و غیرمتخصص، مسئولیت امور آن را برعهده می‌گیرند، به سقوط و نابودی می‌گراید، چنان که پیامبر گرامی اسلام می‌فرماید: امتی که غیرمتخصصی را به کار گمارد، درحالی که در میان آنها داناتر از وی باشد، پیوسته کارش رو به تنزل و سقوط است»[۵].

توجه به تخصص و تعهد در سپردن مسئولیت‌ها به افراد، موجب می‌شود شخص در انتخاب شغل به نیاز جامعه و صرفه اقتصادی عموم نیز توجه کند و از شغل‌های کاذبی که درآمدهای کلان شخصی دارد، ولی زیان‌های جبران‌ناپذیری بر اقتصاد جامعه وارد می‌کند، بپرهیزد. همچنین زمینه آبادانی و عمران جامعه را در پرتو کسب و تجارت و گسترش حرفه‌ها و مهارت‌ها فراهم آورد.

گفتنی است آنچه پیامبر اعظم (ص) برای پایه ریزی تمدن الهی ـ انسانی لازم و ضروری می‌دانست، عمران و آبادانی جامعه بر اساس ایمان و تقواست که در غیر این صورت، آبادی و رشد و توسعه جامعه پایدار نخواهد ماند. در آیات گوناگونی از قرآن کریم به این موضوع اشاره شده است. خداوند در آیه‌ای از قرآن می‌فرماید: ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ[۶] و در آیه‌ای دیگر می‌خوانیم: ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ لَأَكَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ وَمِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ[۷].

توجه قرآن به سرگذشت امت‌های گذشته مانند هود، صالح، شعیب، نوح، لوط، موسی و عیسی (ع) به منظور عبرت آموزی از زندگی واعمال آنهاست. در حقیقت، این توجه بیان گر این نکته است که رشد و بالندگی اقتصادی و رفاه در سایه کسب و کار و تجارت محض نیست، بلکه انسان افزون بر پیشرفت‌های عادی، باید در زمینه معنوی نیز رشد کند تا به سعادت حقیقی دست یابد که اگر به یکی از این دو جنبه کمتر توجه شود، تعالی این جهانی و آن جهانی انسان امکان‌پذیر نیست[۸].

اقتصاد و معیشت

انسان برای زندگی مادی خود نیازمند کسب روزی و کار و تلاش اقتصادی است و در این اصل کلی، تفاوتی میان افراد عادی و انسان‌های متعالی و معنوی - حتی برترین آنها - وجود ندارد. اما آنچه منشأ تفاوت در رفتار اقتصادی میان انسان‌هاست، نوع رفتار آنان در کسب روزی و درآمد و چگونگی مصرف آن است.

در اخلاق اقتصادی رسول خدا(ص) اصولی به چشم می‌خورد که برای هر مسلمانی درس‌آموز و قابل تبعیت است. بی‌تردید رفتارهای اقتصادی رسول خدا(ص) در حیات فردی و اجتماعی آن حضرت نمود داشته، اما از آنجا که اخلاق اقتصادی پیش از نمود اجتماعی، دارای نمود فردی است و انسان‌ها - حتی با صرف‌نظر از زندگی جمعی- نیازمند کار و تلاش برای کسب روزی‌اند، در این بخش اصول مربوط به اخلاق اقتصادی رسول خدا(ص) مطرح می‌شود، هرچند بخشی از این اصول، مربوط به اخلاق اجتماعی است. این اصول در دو بخش کلی درآمد و مصرف در خور بررسی است.

کار و تلاش برای کسب روزی

نگاهی از ابتدا تا انتهای زندگی پیامبر اکرم(ص) گواه این مدعاست که سرتاسر زندگی آن حضرت همراه با تلاش برای کسب روزی از طرق مشروع بوده است. میزان اهتمام حضرت به کار و تلاش اقتصادی به قدری بود که بنا به نقل ابن عباس وقتی ایشان از فردی خوشش می‌آمد، ابتدا می‌پرسید: «آیا شغلی داری؟» اگر می‌گفت بیکار است، می‌فرمود: «از چشمم افتاد!» هنگامی که سبب را می‌پرسیدند، می‌فرمود: «زیرا مؤمن وقتی بیکار باشد، دین خود را اسباب معیشت قرار می‌دهد»[۹]. نیز می‌فرمود: «خداوند بنده مؤمنِ دارای حرفه و شغل را دوست دارد»[۱۰].

اینکه پیامبر اکرم(ص) بیکاری را زمینه ارتزاق از راه دین شمرده، می‌تواند بدان معنا باشد که نبودِ شغل و حرفه از سویی، و نیازمندی مادی از سوی دیگر ممکن است رفته‌رفته فرد را به سوی مایه گذاشتن از دین برای رسیدن به مقاصد مادی سوق دهد.

گزارش‌های تاریخی گویای آن است که رسول خدا(ص) به مشاغل متعارف آن زمان، یعنی چوپانی، زراعت و تجارت اشتغال داشته است؛ آن‌گونه که می‌توان نخستین حرفه حضرت را چوپانی دانست. در روایاتی از امام صادق(ع) می‌خوانیم: خداوند هیچ پیامبری را مبعوث، نفرموده، جز آنکه از او چوپانی گوسفندان را خواسته است تا بدین وسیله تربیت مردم را بیاموزد[۱۱].

خداوند از میان کارها، زراعت و چوپانی را برای پیامبران دوست داشته تا از بارش آسمان اکراه نداشته باشند[۱۲].

از خودِ پیامبر اکرم(ص) نیز نقل شده که فرمود: «خداوند هیچ پیامبری را مبعوث نکرده، جز اینکه آن پیامبر گوسفندچرانی کرده است». پرسیدند: شما نیز چنین کرده‌اید؟ فرمود: «آری، من نیز گوسفندان را در منطقه قراریط - که از آنِ اهل مکه بود- می‌چراندم»[۱۳].

از روایات یادشده می‌توان چنین دریافت که رسول خدا(ص) پیش از بعثت به نبوت همچنان چوپانی می‌کرده است، اما این روایات نافی چوپانی حضرت پس از بعثت به نبوت نیست. از دیگر مؤیدات چوپانی حضرت قبل از بعثت روایتی است که بر اساسِ آن، از جمله اموالی که از عبدالله - پدر گرامی رسول خدا(ص)- به آن حضرت به ارث رسید، تعدادی گوسفند بود[۱۴] و بدیهی است که آن حضرت، خود گوسفندانش را به چرا می‌برده است.

رسول خدا(ص) ضمن اهتمام به کار و فعالیت اقتصادی، از اصول اخلاقی کار نیز غافل نبود. برای نمونه، در روایتِ عمار بن یاسر چنین می‌خوانیم: من و محمد(ص) گوسفندان اهلِ خود را می‌چرانیدیم. روزی من به ایشان عرض کردم: آیا مایلید به سرزمین فخ برویم؟ من زمینی سرسبز در آنجا یافته‌ام. فرمود: «آری». فردا هنگامی که من به آنجا رفتم، دیدم او پیش از من در محل قرار حاضر شده، ولی گوسفندان را از ورود به آن زمین منع می‌کند. هنگامی که مرا دید، فرمود: چون با تو وعده داشتم، نخواستم که پیش از تو گوسفندانم را بچرانم[۱۵].

رسول خدا(ص) به دلیل داشتن تجربه زیاد در چوپانی، گیاهان صحرایی را به خوبی می‌شناخت. در روایت جابر بن عبدالله انصاری می‌خوانیم: همراه رسول خدا(ص) مشغول جمع کردن میوه‌های گیاه اراک بودیم فرمود: نوعِ سیاه آن را بچینید که نیکوتر است. پرسیدیم: آیا شما نیز گوسفند چرانیده‌اید؟[۱۶] فرمود: آیا پیامبری هست که گوسفند نچرانیده باشد؟[۱۷] گفته شد که رسول خدا(ص) به جز، چوپانی تجارت نیز کرده است. در ۲۵ سالگی آن حضرت با سرمایه‌ای از خدیجه(س) برای تجارت (از گونه مضاربه)[۱۸] راهی شام شد و از این سفر با سود خوبی به مکه بازگشت. امانتداری او نسبت به اموال خدیجه(س) موجب علاقه‌مندی بیشتر وی به پیامبر اکرم(ص) شد. البته کار تجاری آن حضرت منحصر به این مورد نبوده است. برای نمونه، در یک مورد آن حضرت با خریدن کالاهای کاروانی تجاری که از شام آمده بود، به سود خوبی دست یافت و با آن سود، افزون بر اینکه بدهی‌اش را پرداخت، مقداری نیز بین بستگان خود تقسیم کرد[۱۹].

از برخی روایات برمی‌آید که رسول خدا(ص) از میان فعالیت‌های اقتصادی، تجارت را ترجیح می‌داده و از ده جزء برکت، نه جُزء را در تجارت و یکی را در چوپانی می‌دانسته است[۲۰].

به جز چوپانی و تجارت که قبل از هجرت به مدینه انجام شده، از آنجاکه در مدینه - برخلاف مکه - زمینه زراعت وجود داشت، پیامبر اکرم(ص) به کشاورزی می‌پرداخت. در روایتی از امام صادق(ع) آمده است که امیر مؤمنان(ع) و رسول خدا(ص) به اتفاق یکدیگر زراعت می‌کردند؛ بدین ترتیب که امیرمؤمنان(ع) بیل می‌زد و پیامبر(ص) نیز هسته‌های خرما را با آب دهان خیس کرده و درون زمین می‌نهاد و بلافاصله سبز می‌شد[۲۱]. امام صادق(ع) در نقلی دیگر فرمود: رسول خدا(ص) برای آنکه آب را به سوی زمین زراعی‌اش هدایت کند، سنگی را در مسیر آن قرار داد[۲۲].

اهتمام رسول خدا(ص) به کار و تلاشِ فردی، در خاندان معصومش نیز پی گرفته شد. در روایتی می‌خوانیم هنگامی که امام کاظم(ع) در زمین زراعی‌اش به سختی مشغول بیل زدن بود، مورد اعتراض علی بن ابی‌حمزه بطائنی قرار گرفت. وی به امام عرض کرد: پس مردان (کارگران) کجایند؟ امام(ع) فرمود: «ای علی! آنان که از من و پدرم بهتر بودند، با دستشان روی زمین کار کردند؛ یعنی رسول خدا(ص) و امیرمؤمنان(ع) و دیگر پدرانم}}[۲۳].[۲۴]

جلب روزی از راه‌های معنوی

از منظر پیامبر اکرم(ص) تلاش مادی و جسمانی تنها راه کسب درآمد نیست، بلکه راه‌های بسیارِ معنوی برای جلب روزی وجود دارد. طبیعی است اینکه از راه‌های مادی همچون تجارت بتوان درآمد کسب کرد، برای همه انسان‌ها شناخته شده است، اما راه‌های معنوی جز برای فرستادگان الهی شناخته‌شده نیست. از این رو، پیامبر اکرم(ص) پاره‌ای از این راه‌ها را معرفی کرده و خود نیز بدان ملتزم بوده است.

پیش از هر چیز، توکل بر خدا وسیله‌ای برای جلب روزی معرفی شده است. آن حضرت در این‌باره فرموده: اگر آن‌سان که باید، بر خدا توکل کنید، خداوند همان‌گونه که پرندگان را روزی می‌دهد، شما را روزی خواهد داد؛ چنان‌که پرندگان با شکم‌های خالی [شب را] صبح کرده و با شکم پر روز را به شب می‌برند[۲۵].

دعا و درخواست از محضر الهی نیز از راه‌های بسیار مهمِ جلب و افزایش روزی است. در روایتی چنین می‌خوانیم که روزی پیامبر اکرم(ص) در جمع اصحاب، دست به دعا برداشت و عرض کرد: «خدایا! ما آن فضل و رحمتت را که جز تو کسی آن را مالک نیست، خواهانیم». در این هنگام یک گوسفند بریان‌شده برای پیامبر اکرم(ص) هدیه آورده شد. و حضرت رو به اصحاب کرد و فرمود: «بگیرید که این از فضل الهی است و ما منتظر رحمت اوییم»[۲۶].

از برخی سخنان پیامبر(ص) برمی‌آید که استغفار و توبه در کنار ذکر خداوند، از دیگر راه‌های معنوی جلب روزی است. در روایتی از آن حضرت چنین نقل شده: هر آن‌کس که خداوند نعمتی او را عطا کرده، حمد خدای تعالی گوید، و آن کسی که روزی‌اش به کُندی به او رسید، از خداوند طلب مغفرت کند[۲۷]. در روایتی دیگر فرمود: آن‌که روزی‌اش به تأخیر افتاد، زیاد تکبیر گوید و آن‌که همّ و غمّش زیاد است، زیاد استغفار کند[۲۸].

همچنین حضرت تعدی به حقوق دیگران را موجب محرومیت از برکت در روزی معرفی فرمود، مگر آنکه فرد توبه کند[۲۹]. ایشان کثرت استغفار را نیز موجب جلب روزی می‌دانست[۳۰].

از منظر پیامبر(ص)، صدقه و نیز اطعام به دیگران، راهی دیگر برای جلب روزی به شمار می‌رود؛ چنان که در روایتی، بسیار صدقه دادن سبب کسب رزق معرفی شده است[۳۱]. در روایت دیگری نیز می‌خوانیم: رزق و روزی به کسی که اطعامِ طعام می‌کند، سریع‌تر می‌رسد تا اثر چاقو در کوهان شتر[۳۲].

پیامبر اکرم(ص) امانتداری و ترک خیانت را نیز موجب جلب رزق، و خیانت را موجب فقر معرفی فرموده است[۳۳].

از دیگر اسباب معنوی جلب روزی در نگرش پیامبر اکرم(ص) همیشه وضو داشتن و دائم الطهارة بودن است[۳۴]. همچنین ازدواج در نگاه آن حضرت از اسباب جلب روزی بوده است[۳۵].

در پایان این بخش مناسب است به روایتی از امام رضا(ع) اشاره شود که می‌فرمود آن حضرت اگر از راهی به جایی می‌رفت، در مراجعت از راه دیگری بازمی‌گشت. امام رضا(ع) در ادامه، خود را نیز پایبند به این سیره دانسته و آن را مؤثر در جلب روزی معرفی کرده است[۳۶]. این امر ممکن است ناشی از پیدایش زمینه ملاقات با برادران دینی در مسیر جدید و یا صله ارحام باشد که خود موجب ازدیاد روزی است[۳۷].[۳۸]

اهتمام به حلال بودن درآمد

در نگرش پیامبر اکرم(ص) کسب حلال، خود عبادت و بلکه برترین عبادت است؛ چنان‌که ایشان به نقل از خداوند چنین فرموده: «عبادت را ده جزء است که نُه جزء آن طلب حلال است»[۳۹].

آن حضرت، کسی را که شب را در جستجوی حلال به صبح آورد، مشمول غفران الهی می‌دانست[۴۰] و می‌فرمود: «خداوند دوست دارد بنده‌اش را در زحمتِ طلب حلال مشاهده کند»[۴۱].

حضرت طلب حلال را بر هر زن و مرد مسلمان واجب می‌دانست[۴۲]. در فصل اول، ذیلِ بحث از حلال بودن غذا به روایتی اشاره کردیم که از پرهیز رسول خدا(ص) از لقمه شبهه‌ناک حکایت داشت.

از جمله بیانات بسیار مؤثر پیامبر اکرم(ص) در این زمینه، شرح مشاهدات آن حضرت در شب معراج در مورد حرام‌خواران است. در آن شب، پیامبر اکرم(ص) در چهره باطنی عالم ماده، مردم حرام‌خوار را چنین دید و تعریف کرد: ... به گروهی برخوردم که در مقابل ایشان هم گوشت طیب و حلال و هم گوشت ناپاک و حرام بود، اما آنان گوشت ناپاک را خورده و گوشت پاک و طیب را وا می‌نهادند. هنگامی که پیامبر اکرم(ص) از جبرئیل می‌پرسد: اینان کیستند، پاسخ می‌شنود: «اینان کسانی‌اند که حرام‌خواری کرده و حلال را وامی‌نهند»[۴۳].[۴۴]

قرض و عاریه‌گیری به وقت ضرورت

در سیره نبوی(ص) روایاتی به چشم می‌خورد حاکی از آنکه رسول خدا(ص) در صورت ضرورت و بروز اضطرار، نیاز اقتصادی خود را هرچند با قرض گرفتن، مرتفع می‌ساخته است. در روایتی از امام صادق(ع) می‌خوانیم که رسول خدا(ص)، امام حسن و امام حسین(ع) هنگام رحلت بدهکار بودند[۴۵]. بعید نیست مقصود حضرت، در گرو بودن زره پیامبر(ص) نزد یکی از یهودیان مدینه در قبال دریافت بیست پیمانه جو باشد که برای تأمین نیاز خانواده‌اش گرفته بود و در حالی از دنیا رفت که زره همچنان در گروِ آن یهودی بود[۴۶]. اینکه رسول خدا(ص) یا امیرمؤمنان(ع) گاه از فردی یهودی قرض می‌گرفتند، ناشی از وضع مناسبِ مالی یهودیان و وضعیت نامناسب اقتصادی مسلمانان بود. از این‌رو با این عمل، جواز اقدام به این کار را در صورت اضطرار، برای مسلمانان آشکار کرده‌اند.

شایان ذکر است که براساس اصل استثناناپذیرِ عزت‌طلبی در سیره معصومان(ع)، این‌گونه اقدامات هیچ‌گاه به معنای زیرپا نهادن اصل یادشده نیست؛ ضمن آنکه بنا بر شواهد تاریخی، این قرض‌گیری‌ها معمولاً همراه با رهن و گروگذاری یک کالا بوده است، از این رو اگر پیش از ادای قرض از دنیا می‌رفتند، کالای به گروه نهاده‌شده ذمه ایشان را بری می‌کرد. مؤید این مدعا، روایتی است حاکی از آنکه رسول خدا(ص) از صفوان بن امیه هفتاد زره به عاریه گرفت و فرمود: «اینها به عنوان عاریه مضمونه[۴۷] نزد ماست»[۴۸].

جالب آنکه در برخی موارد، این قرض‌گیری‌ها و نوع رفتار پیامبر(ص) در برابر فردِ قرض‌دهنده، موجب هدایت وی به اسلام شده است. برای مثال بنا به نقل امیرالمؤمنین(ع) فردی یهودی برای دریافت طلب خود به نزد پیامبر اکرم(ص) آمده بود و با آنکه حضرت اظهار داشت در آن لحظه توان پرداخت بدهی را ندارد، آن یهودی به اصرار خود ادامه داد و قریب به یک شبانه‌روز حضرت را رها نکرد و حتی با وجود تهدید وی از سوی برخی اصحاب، پیامبر اکرم(ص) همچنان در کنار وی ماند و اصحاب را از آن کار منع می‌فرمود. در روز بعد، یهودی اظهار داشت: «من این کار نکردم، جز برای اینکه صفات تو را با آنچه در تورات آمده، تطبیق کنم؛ چراکه تو در تورات به عنوان کسی که درشتخو و اهل فحش و ناسزا نیست، معرفی شده‌ای». سپس آن یهودی اسلام آورد و شهادتین گفت و اموالش را در اختیار پیامبر اکرم(ص) نهاد[۴۹].

اقدام پیامبر اکرم(ص) به قرض‌گیری، گاه با حرکت اخلاقی جالب توجهی نیز همراه بوده است. برای مثال، در یک مورد هنگامی که فقیری از پیامبر اکرم(ص) کمک خواست، آن حضرت مقداری آذوقه از یکی از انصار قرض کرد و به وی داد. پس از مدتی، هنگامی که آن فرد انصاری به طلب خود نیاز پیدا کرد، پیامبر اکرم(ص) از فردی دیگر دو برابر آن مقدار را قرض کرد و به فرد انصاری داد[۵۰].

هرچند تا حد امکان باید از قرض‌گیری اجتناب کرد، روح انفاق و سخا در پیامبر(ص) گاه آن حضرت را به استقراض برای تأمین این امر سوق می‌داده است؛ چنان که گفته‌اند پرداخت مبلغی اضافه بر میزانِ بدهی به صورت داوطلبانه از سوی بدهکار، از مستحبات است[۵۱] و روایت یادشده نیز گویای تقید پیامبر اکرم(ص) بدین امر است[۵۲].

مصرف

قناعت و ساده‌زیستی

امروزه مصرف‌گرایی را یکی از آفات در اقتصاد جوامع به شمار می‌آورند. معمولاً جوامعی که از توان تولیدی بالا و از اعتدال در مصرف برخوردارند، از پیشرفت بهتری بهره‌مند هستند. در اصول نظری اقتصاد اسلامی نیز بر این اصل تأکید شده و سیره معصومان(ع) نیز در راستای عمل به این اصل بوده است. اصل یاد شده به ویژه آنگاه که جامعه در تنگنای اقتصادی است، از اهمیت بیشتری برخوردار خواهد بود. در صدر اسلام، به لحاظ وجود تنگناهای اقتصادی برای مسلمانان، پیامبر اکرم(ص) روش بسیار ساده‌ای را در حیات اقتصادی خود برگزیده بود.

خوراک آن حضرت همچون خوراک مردمِ عادی بود[۵۳] و غالباً از نان و خرما[۵۴] - آن‌هم نه در حد سیری[۵۵]۔ تشکیل می‌شود.

در دوران سختی اقتصادی، گاه خانواده حضرت چند شب متوالی شامی برای خوردن نداشتند و نان آنان نیز اغلب از جو بود[۵۶]. بنا به نقل عروة بن زبیر از عایشه، گاه یک ماه می‌گذشت، اما در خانه پیامبر(ص) آتشی برای طبخ غذا روشن نمی‌شد. هنگامی که عروه از عایشه پرسید: ای خاله! پس چگونه زندگی می‌کردید؟ گفت: با اَسوَدین، یعنی خرما و آب[۵۷]. به گفته برخی صحابه، گاه در طول روز حتی خرمایی پست نمی‌یافت تا پیامبر اکرم(ص) شکمش را سیر کند[۵۸].

شایان ذکر است که فقر و زهد پیامبر اکرم(ص) در زندگی فردی و خانوادگی، حرکتی عامدانه بود که از اظهار هم‌صدایی با فقرا[۵۹] و همچنین از تواضع در برابر خداوند ناشی می‌شد. این حقیقت در بیان امام باقر(ع) نیز باز آمده: پیامبر(ص) سه روز پیاپی - از هنگام بعثت تا رحلت - از نان گندم نخورد، نه بدان خاطر که نمی‌یافت؛ چراکه گاه به یک نفر صد شتر عطا می‌کرد. بنابراین اگر می‌خواست، می‌توانست بخورد. جبرئیل نیز کلیدهای گنجینه‌های زمین را تا سه نوبت برای حضرت آورد و او را مخیر کرد که آن را بپذیرد، بدون اینکه از اجر آخرت او چیزی کم شود، اما او تواضع در برابر پروردگارش را برگزید[۶۰].

لباس حضرت ساده و غیر متنوع بود و وسایل خانه و زندگی‌اش نیز بسیار ساده و مختصر و گاه غیر کافی بود[۶۱]. فرشی که حضرت استفاده می‌کرد، یا عبا بود و یا قطعه حصیری که گاه هنگام خوابیدن روی آن، اثرش بر بدن می‌ماند[۶۲]. بالش حضرت نیز از پوستی پر شده از لیف خرما بود[۶۳] و محل خواب ایشان نه بر روی جایگاهی مخصوص، بلکه روی زمین بود[۶۴].

روح قناعت در آن حضرت به حدی بود که چیزی برای آینده ذخیره نمی‌کرد[۶۵] و پس از رحلت نیز درهم و دیناری به ارث نگذارد[۶۶]. روشن است که آن حضرت اگر می‌خواست، امکان تهیه یک زندگی مرفه برایش فراهم بود، اما – چنان‌که گذشت - او مسیرِ فقر عامدانه را برگزیده بود.

فضیلت یادشده در دعاهای آن حضرت نیز آمده است؛ چنان‌که به نقل از امام صادق(ع) می‌خوانیم که پیامبر اکرم(ص) از خداوند برای محمد و آل محمد عفاف و کفاف (دارایی به اندازه حفظ آبرو و کفایت زندگی) را طلب می‌کرد[۶۷].[۶۸]

عدالت و احتیاط در مصرف بیت المال

احتیاط به معنای عمل کردن به گونه‌ای فراتر از مقتضای عدالت است. پیامبر اکرم(ص) در تقسیم بیت المال اصل «عدالت» را مبنای عمل قرار داد، اما در مصرف شخصی خویش بر اساس اصل «احتیاط» عمل می‌کرد. از جمله شواهد عملکرد حضرت بر مبنای عدالت، جریان تقسیم غنایم جنگ حنین بود. از آنجا که آن حضرت در تقسیم غنایم در این غزوه، به برخی از تازه‌مسلمانان سهم بیشتری اختصاص داد (به منظور تألیف قلوب و تأمین مصالح)، با اعتراض یکی از اصحاب مواجه شد که گفت‌: «‌ای محمد! عدالت پیشه کن!» در این هنگام آن حضرت در پاسخ فرمود: «ويحك! فمن يعدل إن لم أعدل؟»[۶۹] وای بر تو! اگر من عدالت نورزم، دیگر چه کسی به عدالت رفتار خواهد کرد!؟

ممکن است این پرسش به ذهن آید که شرط عمل بر اساس عدالت، تقسیم بیت المال به صورت مساوی است؛ چنان‌که پیامبر اکرم(ص) در دیگر موارد این‌چنین می‌کرد و امیرالمؤمنین(ع) نیز در یکی از خطبه‌هایش بدان اشاره فرمود[۷۰] و خود نیز در این زمینه به پیامبر اکرم(ص) تأسی می‌کرد[۷۱]. بدین ترتیب، اینکه پیامبر اکرم(ص) در تقسیم غنایم جنگ حنین به برخی از تازه‌مسلمانان سهم بیشتری داده است، چگونه قابل توجیه است؟

در پاسخ باید گفت اولاً – چنان‌که علامه مجلسی نیز احتمال داده- این امکان هست که مقدار اضافه را پیامبر اکرم(ص) از سهم خویش و یا سهم خمس داده باشد[۷۲]. دوم اینکه تقسیم بالسویة در صورتی است که مصلحتی برتر در میان نباشد. از این رو، تقسیم به اقتضای عدالت باید که تأمین کننده مصالح باشد؛ زیرا عدل، قرار دادن هر چیزی در محل مناسب آن است[۷۳]. عدل چه بوَد وضع اندر موضعش ظلم چه بوَد وضع در ناموقعش[۷۴]

چنان که گفته آمد، پیامبر اکرم(ص) در بهره‌مندی شخصی از بیت‌المال بر اساس احتیاط عمل می‌کرد و این روحیه به گونه‌ای در توقعات آن حضرت از اطرافیان نیز تجلی می‌یافت. عملکرد محتاطانه آن حضرت درباره بیت‌المال آن‌گونه بود که جز به قدر نیاز یک ساله خویش (آن هم از نوع غیر مرغوبِ اجناسِ موجود در بیت‌المال) برنمی‌داشت و بخشی از آن را نیز انفاق می‌کرد؛ تا آنجا که خود پیش از پایان سال نیازمند می‌گشت[۷۵]. ایشان در تقسیم بیت‌المال به قدری حساس و محتاط بود که پیش از پایان روزی که مالی به دستش رسیده بود، تمامی آن را تقسیم می‌کرد[۷۶].

با توجه به این روحیه محتاطانه، آن حضرت اطرافیان خود به ویژه ائمه(ع) را به همین منوال تربیت می‌کرد؛ تا بدان پایه که حتی بهره‌مندی دخترش فاطمه(س) از گردنبندی که از سهم شوهرش از بیت‌المال تهیه شده بود[۷۷] و نیز آویخته شدن پرده‌ای به خانه ایشان را برنمی‌تافت. اکراه آن حضرت موجب شد فاطمه(س) نیز از سهم حلال خویش از این مظاهر مادی، چشم بپوشد[۷۸].[۷۹]

پرهیز از اسراف و تبذیر

اسراف به معنای «تجاوز از حد در هر کاری» است[۸۰] و تبذیر نیز «تضییع مال و مصرف کردن آن در مسیر غیر مناسب» است[۸۱]. این دو خصلتِ رفتاری را می‌توان از آفات و آسیب‌های نظام مصرفی - به ویژه در جهان امروز – برشمرد. در قرآن کریم، هر دو واژه به کرّات به کار رفته و تعابیر تندی نیز نسبت به اهل اسراف و تبذیر به چشم می‌خورد؛ به گونه‌ای که مُسرفان اهل آتش[۸۲]، و مبذّران نیز برادران شیاطین[۸۳] معرفی شده‌اند.

در سیره اقتصادی پیامبر اکرم(ص) بهره‌مندی از نعمت‌های الهی به شکل مطلوب و مناسبِ هر نعمت، دیده می‌شود آن حضرت حتی به هنگام تناول خرما از دور ریختن هسته‌های آن پرهیز و آنها را به درستی مصرف می‌کرد؛ چنان‌که مثلاً در یک مورد، پس از صرف خرما هسته‌های آن را خوراکِ یک گوسفند کرد[۸۴]. در موردی دیگر، تکه نانی را که در حجره همسرش (عایشه) بر زمین افتاده و نزدیک بود پایمال شود، برداشت و میل کرد. سپس به او فرمودند: ای عایشه! نعمت‌های الهی را پاس دار که اگر نعمت‌ها از قومی -به علت کفران نعمت - گرفته شد، سخت است که بازگردد[۸۵].

روحیه پرهیز از تبذیر نیز در آن حضرت تا حدی بود که به هنگام صرف غذا به حداقل میزانِ مورد نیاز برای بدن از نظر (کمّی و کیفی) بسنده می‌کرد. روزی پیامبر اکرم(ص) در دهکده قبا حضور داشت و چون هنگام افطار رسید، حضرت نوشیدنی طلب کرد و برای ایشان شیر و عسل آوردند. حضرت فرمود: دو نوشیدنی که به یکی از آنها می‌توان بسنده کرد؛ نه آن را می‌نوشم و نه تحریمش می‌کنم، ولکن در پیشگاه الهی تواضع می‌کنم که هرکس تواضع کند، خداوند او را رفعت بخشد و هر آن کس که تکبر ورزد، خداوند او را فرود آورد و هر آن کس که در زندگی، اهل میانه‌روی باشد، خداوند روزی‌اش دهد و هر آن کس که اهل تبذیر باشد، خداوند محرومش سازد و هر آن کس که یاد مرگ بسیار کند، خداوند دوستش دارد[۸۶].[۸۷]

انفاق در راه خدا

مصرف درآمد در تأمین نیازهای خود و خانواده، مطابق با اصول فطری و طبیعت بشری است، اما مصرف درآمد برای رفع نیاز مادی دیگران - آن هم نه با چشم‌داشتِ مادی و تنها برای رضای الهی - برآمده از روحی متعالی است. به گواه تاریخ، بخشی از درآمد مالی پیامبر اکرم(ص) برای تأمین نیازهای مادی دیگران مصرف می‌شد، اعم از انفاق به افراد فقیر و تنگدست و یا پرداخت بدهی‌ها و دیونِ بدهکاران بی‌چیز.

حرص و رغبت آن حضرت در مسیر انفاق به حدی بود که گاه به مرز بی‌چیزی و تنگدست شدن ایشان می‎رسید. از این رو، خداوند در قرآن برای تعدیل این روح متعالی خطاب به آن حضرت فرمود: ﴿وَلَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَى عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا[۸۸].

با توجه به این تربیت الهی بود که آن حضرت در انفاق حدی معتدل و میانه داشت و اهل زیاده‌روی نبود[۸۹].

روزی فردی از آن حضرت تقاضای کمک کرد. ایشان در پاسخ فرمود: اکنون چیزی ندارم، لکن همراهم باش تا اگر چیزی رسید به تو دهم. در این هنگام عُمَر رو به آن حضرت کرد و گفت: ای رسول خدا! خداوند تو را بر آنچه بدان طاقت نداری، مکلّف نساخته! در این هنگام مردی از انصار - برخلاف سخن عمر- به حضرت عرض کرد: «انفاق کن و از صاحب عرش خوفِ کاستی نداشته باش». پیامبر اکرم(ص) با شنیدن این سخن تبسمی کرد و شادی در چهره‌اش نمایان شد و فرمود: «خدایم به این امر کرده است»[۹۰].

آن حضرت تلاش داشت که اصحاب خویش را نیز بر همین سیره تربیت کند. بدین لحاظ، در یک مورد هنگامی که ملاحظه فرمود بِلال حبشی مقداری خرما ذخیره کرده و اندک اندک بر میهمانان پیامبر(ص) عرضه می‌کند، به او فرمود: آیا نمی‌ترسی که برایت در آتش دوزخ حرارتی قرار داده شود؟! انفاق کن و از ناحیه صاحب عرش، خوف کاستی نداشته باش[۹۱].

توجه پیامبر اکرم(ص) به رفع مشکلات مادی افراد نیازمند تا بدان پایه بود که هرگز سائلی را بدون پاسخ رد نکرد که البته گاه نیز آن پاسخ - به دلیل نبودِ امکان مالی - سخنی نرم و شیرین بود[۹۲]. بخشی از مصارف مالی پیامبر اکرم(ص) نیز مربوط به پرداخت دیون و بدهی‌های افرادی بود که از دنیا رفته بودند و وارثان توان پرداخت آن را نداشتند. از آن حضرت نقل شده که فرمود: کسی که دَین یا عیالی [نیازمند] از خود برجای نهد، [تأمین آن] بر عهده من است[۹۳]. البته ناگفته پیداست که این تعهد ناشی از حاکم اسلامی بودن آن حضرت بوده است[۹۴].

پرسش مستقیم

منابع

پانویس

  1. برای اطلاع بیشتر ر. ک: محمد ثقفی، ساختار اجتماعی و سیاسی نخستین حکومت اسلامی در مدینه (قم، هجرت، ۱۳۷۶)، ص۱۹۱ - ۱۹۳.
  2. زهیری، علی رضا، مقاله «کارویژه‌های دولت نبوی»، سیره سیاسی پیامبر اعظم، ص ۴۶۰.
  3. الحیاة، ج۵، ص۲۹۶.
  4. اصول کافی، ج۵، ص۱۱۳.
  5. اصول کافی، ج۶، ص۲۲۰.
  6. «و اگر مردم آن شهرها ایمان می‌آوردند و پرهیزگاری می‌ورزیدند بر آنان از آسمان و زمین برکت‌هایی می‌گشودیم اما (پیام ما را) دروغ شمردند بنابراین برای آنچه می‌کردند آنان را فرو گرفتیم» سوره اعراف، آیه ۹۶.
  7. «و اگر آنان تورات و انجیل و آنچه را از پروردگارشان به سوی آنها فرو فرستاده شده است، بر پا می‌داشتند از نعمت‌های آسمانی و زمینی برخوردار می‌شدند» سوره مائده، آیه ۶۶.
  8. صمیمی، سید رشید، اصول و شاخصه‌های تمدن نبوی، ص ۹۷.
  9. «رَوَى ابْنُ عَبَّاسٍ قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) إِذَا نَظَرَ الرَّجُلَ فَأَعْجَبَهُ قَالَ هَلْ لَهُ حِرْفَةٌ فَإِنْ قَالُوا لَا قَالَ سَقَطَ مِنْ عَيْنِي قِيلَ وَ كَيْفَ ذَاكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لِأَنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا لَمْ يَكُنْ لَهُ حِرْفَةٌ يَعِيشُ بِدِينِهِ‌». (شعیری، جامع الأخبار، ص۳۹۰، ح۱۰۸۴؛ زمخشری، الفائق فی غریب الحدیث، ج۱، ص۲۴۰؛ الذهبی، میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج۱، ص۲۳۰؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۱۰۰، ص۹، ح۳۸).
  10. «عَنْ رَسُولِ اللَّهِ‌(ص): إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْعَبْدَ الْمُؤْمِنَ الْمُحْتَرِفَ‌». (الطبرانی، المعجم الکبیر، ج١٢، ص۲۳۸).
  11. «عَنْ عُقْبَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: مَا بَعَثَ اللَّهُ نَبِيّاً قَطُّ حَتَّى يَسْتَرْعِيَهُ الْغَنَمَ يُعَلِّمُهُ بِذَلِكَ رِعْيَةَ النَّاسِ». (شیخ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۳۲، ح۲).
  12. «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَطِيَّةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) يَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَبَّ لِأَنْبِيَائِهِ(ع) مِنَ الْأَعْمَالِ الْحَرْثَ وَ الرَّعْيَ لِئَلَّا يَكْرَهُوا شَيْئاً مِنْ قَطْرِ السَّمَاءِ». (شیخ صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۳۲، ح۱).
  13. «عن ابي هريرة عن النبي(ص) قال: ما بعث الله نبيا إلا رعى الغنم. فقال اصحابه: و انت؟ قال: نعم، كنت أرعاها على قراريط لاهل مكة». (البخاری، صحیح البخاری، ج۳، ص۴۸؛ القزوینی، سنن ابن ماجه، ج۲، ص۷۲۷؛ البیهقی، السنن الکبری، ج۶، ص۱۱۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۲۵؛ المتقی الهندی، کنز العمال فی سنن الأقوال و الافعال، ج۴، ص۱۱؛ ج۱۱، ص۴۷۵). برخی تصور کرده‌اند «قراریط» در این روایت، جمع قیراط و به معنای اجرتی است که پیامبر اکرم(ص) در قبال چرانیدن گوسفندان اهل مکه دریافت می‌کرده، اما چون در روایتی دیگر، حضرت تعبیر «و انا راعي غنم اهلي بجياد» را به کار برده و جیاد نیز نام مکانی در اطراف مکه است، مشخص می‌شود که قراریط نیز نام مکان است. (بنگرید به: الشوکانی، نیل الأوطار من احادیث سید الاخبار، ج۶، ص۱۹ و ۲۰؛ ابن حجر العسقلانی، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، ج۴، ص۳۶۳ و۳۶۴).
  14. «قال الواقدي: ترك عبد الله أم ايمن و خمسة جمال اوراك يعني قد أكلت الأراك، و قطيعة غنم فورث رسول الله(ص)...». (مجلسی، بحار الانوار، ج۱۵، ص۱۲۵).
  15. «قَالَ عَمَّارٌ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ كُنْتُ أَرْعَى غُنَيْمَةَ أَهْلِي وَ كَانَ مُحَمَّدٌ(ص) يَرْعَى أَيْضاً فَقُلْتُ يَا مُحَمَّدُ هَلْ لَكَ فِي فَخٍّ فَإِنِّي تَرَكْتُهَا رَوْضَةَ بُرَقٍ قَالَ نَعَمْ فَجِئْتُهَا مِنَ الْغَدِ وَ قَدْ سَبَقَنِي مُحَمَّدٌ(ص) وَ هُوَ قَائِمٌ يَذُودُ غَنَمَهُ عَنِ الرَّوْضَةِ قَالَ إِنِّي كُنْتُ وَاعَدْتُكَ فَكَرِهْتُ أَنْ أَرْعَى قَبْلَكَ». (مجلسی، بحار الانوار، ج۱۶، ص۲۲۴، ح۲۵؛ راوندی، قصص الانبیاء، ص۲۸۴).
  16. گویا اصحابِ رسول خدا(ص) میزان آشنایی آن حضرت با گونه‌های گیاهانِ صحرایی را لازمه حضور زیاد ایشان در صحرا می‌دانستند و به همین رو پرسیدند: آیا شما نیز چوپانی کرده‌اید؟
  17. «عن أبي سلمة، أن جابر بن عبد الله قال: كنا مع رسول الله(ص) نجتني الكباث فقال: عليكم بالاسود منه فانه اطيبه قال: قلنا: و كنت ترعى الغنم يا رسول الله: قال: و هل من قد رعاها؟» (ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۲۶؛ ابن حنبل، مسند احمد، ج۳، ص۳۲۶؛ البخاری، صحیح البخاری، ج۴، ص۱۳۰).
  18. بنگرید به: العاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم، ج۲، ص۱۰۶ و ۱۰۷.
  19. «عَنْ أَسْبَاطِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) فَسَأَلَنَا عَنْ عُمَرَ بْنِ مُسْلِمٍ مَا فَعَلَ فَقُلْتُ صَالِحٌ وَ لَكِنَّهُ قَدْ تَرَكَ التِّجَارَةَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) عَمَلُ الشَّيْطَانِ ثَلَاثاً- أَ مَا عَلِمَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) اشْتَرَى عِيراً أَتَتْ مِنَ الشَّامِ فَاسْتَفْضَلَ فِيهَا مَا قَضَى دَيْنَهُ وَ قَسَمَ فِي قَرَابَتِهِ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿رِجَالٌ لَا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلَا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ يَخَافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ يَقُولُ الْقُصَّاصُ إِنَّ الْقَوْمَ لَمْ يَكُونُوا يَتَّجِرُونَ كَذَبُوا وَ لَكِنَّهُمْ لَمْ يَكُونُوا يَدَعُونَ الصَّلَاةَ فِي مِيقَاتِهَا وَ هُوَ أَفْضَلُ مِمَّنْ حَضَرَ الصَّلَاةَ وَ لَمْ يَتَّجِرْ». (الکلینی، الکافی، ج۵، ص۷۵، ح۸).
  20. «عَنْ عَبْدِ الْمُؤْمِنِ الْأَنْصَارِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) الْبَرَكَةُ عَشَرَةُ أَجْزَاءٍ تِسْعَةُ أَعْشَارِهَا فِي التِّجَارَةِ وَ الْعُشْرُ الْبَاقِي فِي الْجُلُودِ». (شیخ صدوق، الخصال، ص۴۴۵، ح۴۴).
  21. «عَنِ الْفَضْلِ بْنِ أَبِي قُرَّةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ يَضْرِبُ بِالْمَرِّ وَ يَسْتَخْرِجُ الْأَرَضِينَ وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صيَمَصُّ النَّوَى بِفِيهِ وَ يَغْرِسُهُ فَيَطْلُعُ مِنْ سَاعَتِهِ وَ إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(ع) أَعْتَقَ أَلْفَ مَمْلُوكٍ مِنْ مَالِهِ وَ كَدِّ يَدِهِ». (الکلینی، الکافی، ج۵، ص۷۴، ح۲).
  22. «عَنْ عَمَّارٍ السِّجِسْتَانِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ(ع) أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) وَضَعَ حَجَراً عَلَى الطَّرِيقِ يَرُدُّ الْمَاءَ عَنْ أَرْضِهِ فَوَ اللَّهِ مَا نَكَبَ بَعِيراً وَ لَا إِنْسَاناً حَتَّى السَّاعَةِ». (الکلینی، الکافی، ج۵، ص۷۴، ص۷۵، ح۷).
  23. الکلینی، الکافی، ج۵، ص۷۵ و۷۶، ح۱.
  24. جباری، محمد رضا، سیره اخلاقی پیامبر اعظم، ص ۱۶۸.
  25. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) لَوْ أَنَّكُمْ تَتَوَكَّلُونَ عَلَى اللَّهِ حَقَّ تَوَكُّلِهِ لَرَزَقَكُمْ كَمَا يَرْزُقُ الطَّيْرَ تَغْدُو خِمَاصاً وَ تَرُوحُ بِطَانا». (الطیالسی، مسند ابی‌داود، ص۱۱ و ۲۱؛ ابن حنبل، مسند احمد، ج۱، ص۳۰؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۶۸، ص۱۵۱، ح۵۱).
  26. «وَ لَقَدْ قَالَ(ص) ذَاتَ يَوْمٍ وَ عِنْدَهُ أَصْحَابُهُ اللَّهُمَّ إِنَّا نَسْأَلُكَ مِنْ فَضْلِكَ وَ رَحْمَتِكَ اللَّذَيْنِ لَا يَمْلِكُهُمَا غَيْرُكَ فَبَيْنَمَا هُمْ كَذَلِكَ إِذْ أُهْدِيَ إِلَى النَّبِيِّ(ص) شَاةٌ مَشْوِيَّةٌ فَقَالَ خُذُوا هَذَا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ نَحْنُ نَنْتَظِرُ رَحْمَتَهُ». (الطبرسی، مکارم الأخلاق، ص۲۷).
  27. «عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ(ع) عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع) أَنَّهُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) مَنْ أَنْعَمَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَيْهِ نِعْمَةً فَلْيَحْمَدِ اللَّهَ تَعَالَى وَ مَنِ اسْتُبْطِئَ عَلَيْهِ الرِّزْقُ فَلْيَسْتَغْفِرِ اللَّهَ وَ مَنْ حَزَنَهُ أَمْرٌ فَلْيَقُلْ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ». (شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۵۰، ح۱۷۱؛ المتقی الهندی، کنز العمال فی سنن الأقوال و الافعال، ج۳، ص۲۵۹ و ج۱۵، ص۸۴۸).
  28. «عن رسول الله(ص): من استبطأ الرزق فليكثر من التكبير، و من كثر همّه و غمّه فليكثر من الاستغفار». (المتقی الهندی، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج۴، ص۲۷).
  29. «... و قَالَ(ص)... وَ مَنْ حَبَسَ عَنْ أَخِيهِ الْمُسْلِمِ شَيْئاً مِنْ حَقِّهِ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ بَرَكَةَ الرِّزْقِ إِلَّا أَنْ يَتُوبَ». (شیخ صدوق، الامالی، ص۵۱۶).
  30. «وَ عَنِ النَّبِيِّ(ص) قَالَ: أَكْثِرُوا الِاسْتِغْفَارَ فَإِنَّهُ يَجْلِبُ الرِّزْقَ‌». (الکراجکی، کنز الفوائد، ص۲۹۰؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۱۰۰، ص۲۱، ح۱۴).
  31. «وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص)‌: أَكْثِرُوا مِنَ الصَّدَقَةِ تُرْزَقُوا». (دیلمی، أعلام الدین، ص۳۳۳؛ محمدی ری شهری، میزان الحکمة، ج۲، ص۱۵۹۶).
  32. «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ(ع) أَنَّ النَّبِيَّ(ص) قَالَ: الرِّزْقُ أَسْرَعُ إِلَى مَنْ يُطْعِمُ الطَّعَامَ مِنَ السِّكِّينِ فِي السَّنَامِ‌». (الکلینی، الکافی، ج۴، ص۵۱، ح۱۰؛ البرقی، المحاسن، ج۲، ص۳۹۰، ح۲۳، راوندی، الدعوات، ص۱۵۰؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۷۱، ص۳۶۲، ح۱۷ و ج۷۲، ص۴۶۱، ح۱۶).
  33. «عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) لَيْسَ مِنَّا مَنْ أَخْلَفَ بِالْأَمَانَةِ وَ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) الْأَمَانَةُ تَجْلِبُ الرِّزْقَ وَ الْخِيَانَةُ تَجْلِبُ الْفَقْرَ». (الکلینی، الکافی، ج۵، ص۱۳۳، ح۷).
  34. «قيل لرسول الله(ص): أحب أن يوسع علي في الرزق، قال: دم علي الطهارة يوسع عليك في الرزق». (المتقی الهندی، کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، ج۱۶، ص۱۲۸ و ۱۲۹؛ نیز بنگرید به: الفناری، مصباح الانس بین المعقول و المشهود، ص۳۶).
  35. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): اتَّخِذُوا الْأَهْلَ فَإِنَّهُ أَرْزَقُ لَكُمْ‌». (الکلینی، الکافی، ج۵، ص۳۲۹، ح۶).
  36. «عَنْ مُوسَى بْنِ عُمَرَ بْنِ بَزِيعٍ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا(ع) جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ النَّاسَ رَوَوْا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) كَانَ إِذَا أَخَذَ فِي طَرِيقٍ رَجَعَ فِي غَيْرِهِ فَكَذَا كَانَ يَفْعَلُ قَالَ فَقَالَ نَعَمْ وَ أَنَا أَفْعَلُهُ كَثِيراً فَافْعَلْهُ ثُمَّ قَالَ لِي أَمَا إِنَّهُ أَرْزَقُ لَكَ». (الکلینی، الکافی، ج۵، ص۳۱۴، ح۴۱؛ ج۸، ص۱۴۷، ح۱۲۴).
  37. بنگرید به: مازندرانی، شرح اصول الکافی، ج۱۲، ص۱۵۲ و ۱۵۳.
  38. جباری، محمد رضا، سیره اخلاقی پیامبر اعظم، ص ۱۷۳.
  39. «في الحديث القدسي: يَا أَحْمَدُ إِنَّ الْعِبَادَةَ عَشَرَةُ أَجْزَاءٍ تِسْعَةٌ مِنْهَا طَلَبُ الْحَلَالِ فَإِنْ أُطِيبَ مَطْعَمُكَ وَ مَشْرَبُكَ فَأَنْتَ فِي حِفْظِي وَ كَنَفِي». (دیلمی، ارشاد القلوب، ج۱، ص۲۰۳؛ الحر العاملی، الجواهر السنیة فی الاحادیث القدسیه، ص۱۹۷؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۷۴، ص۲۷).
  40. «عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): مَنْ بَاتَ كَالًّا مِنْ طَلَبِ الْحَلَالِ بَاتَ مَغْفُوراً لَهُ». (شیخ صدوق، الأمالی، ص۳۶۴، ح۹).
  41. «عن رسول الله(ص): ان الله يحب أن يرى عبده تعبا في طلب الحلال». (السیوطی، الجامع الصغیر، ج۱، ص۲۸۷).
  42. «وَ قَالَ النَّبِيُّ(ص) طَلَبُ الْحَلَالِ فَرِيضَةٌ عَلَى كُلِّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ». (السیوطی، الجامع الصغیر، ج۲، ص۱۳۲؛ شعیری، جامع الأخبار، ص۱۳۹، ص۱۰۷۹؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۱۰۰، ص۹، ح۳۵). «عَنْهُ(ص): طَلَبُ الْحَلَالِ فَرِيضَةٌ بَعْدَ الْفَرِيضَةِ». (راوندی، فقه القرآن، ج۲، ص۳۱؛ الطبرانی، المعجم الکبیر، ج۱۰، ص۷۴؛ المتقی الهندی، کنز العمال فی سنن الأقوال و الأفعال، ج۴، ص۵).
  43. «عن رسول الله(ص) في حديث المعراج:... ثُمَّ مَضَيْتُ فَإِذَا أَنَا بِقَوْمٍ بَيْنَ أَيْدِيهِمْ- مَوَائِدُ مِنْ لَحْمٍ طَيِّبٍ وَ لَحْمٍ خَبِيثٍ يَأْكُلُونَ الْخَبِيثَ وَ يَدَعُونَ الطَّيِّبَ، فَقُلْتُ مَنْ هَؤُلَاءِ يَا جَبْرَئِيلُ فَقَالَ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الْحَرَامَ- وَ يَدَعُونَ الْحَلَالَ وَ هُمْ مِنْ أُمَّتِكَ يَا مُحَمَّدُ...». (قمی، تفسیر القمی، ج۲، ص۶؛ مجلسی،بحار الانوار، ج۶، ص۲۳۹؛ الهیثمی، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج۱، ص۶۷).
  44. جباری، محمد رضا، سیره اخلاقی پیامبر اعظم، ص ۱۷۷.
  45. «عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) إِنَّهُ ذُكِرَ لَنَا أَنَّ رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ مَاتَ وَ عَلَيْهِ دِينَارَانِ دَيْناً فَلَمْ يُصَلِّ عَلَيْهِ النَّبِيُّ(ص) وَ قَالَ صَلُّوا عَلَى صَاحِبِكُمْ حَتَّى ضَمِنَهُمَا [عَنْهُ‌] بَعْضُ قَرَابَتِهِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع) ذَلِكَ الْحَقُّ ثُمَّ قَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) إِنَّمَا فَعَلَ ذَلِكَ لِيَتَّعِظُوا وَ لِيَرُدَّ بَعْضُهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَ لِئَلَّا يَسْتَخِفُّوا بِالدَّيْنِ وَ قَدْ مَاتَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) وَ عَلَيْهِ دَيْنٌ وَ مَاتَ الْحَسَنُ(ع) وَ عَلَيْهِ دَيْنٌ وَ قُتِلَ الْحُسَيْنُ(ع) وَ عَلَيْهِ دَيْنٌ». (الکلینی، الکافی، ج۵، ص۹۳، ح۲).
  46. «قرب الإسناد: ابْنُ طَرِيفٍ عَنِ ابْنِ عُلْوَانَ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ(ع) أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) لَمْ يُوَرِّثْ دِينَاراً وَ لَا دِرْهَماً وَ لَا عَبْداً وَ لَا وَلِيدَةً وَ لَا شَاةً وَ لَا بَعِيراً وَ لَقَدْ قُبِضَ(ص) وَ إِنَّ دِرْعَهُ مَرْهُونَةٌ عِنْدَ يَهُودِيٍّ مِنْ يَهُودِ الْمَدِينَةِ بِعِشْرِينَ صَاعاً مِنْ شَعِيرٍ استلفها [اسْتَسْلَفَهَا] نَفَقَةً لِأَهْلِهِ». (الحمیری، قرب الأسناد، ص۹۱، ح۳۰۴؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۱۶، ص۲۱۹، ح۸ و ص۲۳۹؛ ابن الجوزی، صفة الصفوة، ج۱، ص۲۰۰).
  47. مراد از عاریه مضمونه آن است که اگر جنس عاریه گرفته‌شده تلف شد، عوضِ آن توسط عاریه‌گیرنده پرداخت شود.
  48. «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) إِلَى صَفْوَانَ بْنِ أُمَيَّةَ فَاسْتَعَارَ مِنْهُ سَبْعِينَ دِرْعاً بِأَطْرَاقِهَا قَالَ فَقَالَ أَ غَصْباً يَا مُحَمَّدُ فَقَالَ النَّبِيُّ(ص) بَلْ عَارِيَّةٌ مَضْمُونَةٌ». (الکلینی، الکافی، ج۵، ص۲۴۰، ح۱۰؛ نیز بنگرید به: ابن حنبل، مسند احمد، ج۳، ص۴۰۱).
  49. شیخ صدوق، الأمالی، ص۵۵۱ و ۵۵۲، ح۷۳۷.
  50. «عَنْ حَاتَمِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ أَنَّ سَائِلاً أَتَى رَسُولَ اللَّهِ(ص) فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَعْطِنِي؛ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): مَنْ عِنْدَهُ سَلَفٌ؟ قَالَ رَجُلٌ مِنَ الأْنْصَارِ عِنْدِي؛ قَالَ: أَعْطِهِ أَرْبَعَةَ أَوْسُقٍ؛ ثُمَّ إِنَّ الْأَنْصَارِيَّ اِحْتَاجَ إِلَى سَلَفِهِ؛ فَرَجَعَ مِرَاراً كُلَّمَا اِحْتَاجَ إِلَيْهِ أَتَاهُ؛ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): يَكُونُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ؛ فَلَمَّا كَانَ فِي الثَّالِثِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): مَنْ عِنْدَهُ سَلَفٌ؟ قَالَ رَجُلٌ: أَنَا؛ قَالَ: كَمْ؟ قَالَ: مَا شِئْتَ؛ قَالَ: أَعْطِهِ ثَمَانِيَةَ أَوْسُقٍ؛ فَقَالَ الرَّجُلُ: إِنَّمَا لِي أَرْبَعَةُ أَوْسُقٍ؛ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): وأرْبَعَةٌ أيْضاً». (الطبرسی، مکارم الأخلاق، ص۱۲۲، ح۴۰۵؛ شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۲۸۵).
  51. بنگرید به: امام خمینی، تحریر الوسیله، ج۱، ص۶۵۴، مسئله ۱۱.
  52. جباری، محمد رضا، سیره اخلاقی پیامبر اعظم، ص ۱۷۸.
  53. «وَ كَانَ يَأْكُلُ فِي بَيْتِهِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ...». (الطبرسی، مکارم الأخلاق، ص۲۹).
  54. «عَنْ أَبِي أُسَامَةَ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع)، قَالَ: قُلْتُ: بَلَغَنَا أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) لَمْ يَشْبَعْ مِنْ خُبْزِ بُرٍّ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ قَطُّ. قَالَ: فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع): مَا أَكَلَهُ قَطُّ. قُلْتُ: فَأَيَّ شَيْ‌ءٍ كَانَ يَأْكُلُ قَالَ: كَانَ طَعَامُ رَسُولِ اللَّهِ‌(ص) الشَّعِيرَ إِذَا وَجَدَهُ، وَ حَلْوَاهُ التَّمْرَ، وَ وَقُودُهُ السَّعَفَ». (شیخ طوسی، الأمالی، ص۶۶۳؛ نیز بنگرید به: الکلینی، الکافی، ج۲، ص۱۳۷، ح۱؛ ج۸، ص۱۶۳، ح۱۷۳ و ص۱۶۸، ح۱۸۹؛ الثقفی الکوفی، الغارات، ج۱، ص۱۰۵؛ شیخ مفید، الأمالی، ص۱۹۵؛ الغزالی، احیاء علوم الدین، ج۲، ص۳۶۰؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۱۲۷)
  55. عن سماك بن حرب قال: سمعت النعمان بن بشير يقول: الستم في طعام و شراب ما شئتم؟ لقد رأيت نبيكم(ص) و ما يجد من الدقل ما يملأ بطنه. (الترمذی، الشمائل المحمدیة، ص٣٠٨).
  56. عن ابن عباس: ان النبي(ص) كان يبيت الليالي المتتابعة طاويا و اهله لا يجدون عشاء، قال: و كان اكثر خبزهم خبز الشعير. (الترمذی، سنن الترمذی، ج۴، ص۱۰).
  57. ... عن عروة بن الزبير انه سمع عايشه تقول: كان يمر هلال و هلال، ما توقد في بيت من بيوت رسول الله(ص) نار، قال: قلت: يا خالة فعلى أي شيء كنتم تعيشون؟ قالت: على الأسودين: التمر و الماء. (ابن حنبل، مسند احمد، ج۶، ص۷۱).
  58. عن سماك بن حرب، قال: سمعت النعمان بن بشير يخطب، قال: ذكر عمر ما أصاب الناس من الدنيا، فقال: لقد رأيت رسول الله يظل اليوم يلتوي ما يجد دقلا يملأ به بطنه. (ابن الحجاج النیشابوری، صحیح مسلم، ج۸، ص۲۲۰).
  59. بنگرید به: مازندرانی، شرح اصول الکافی، ج۱۲، ص۹۲.
  60. «... عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ(ع) ذَاتَ يَوْمٍ وَ هُوَ يَأْكُلُ مُتَّكِئاً قَالَ وَ قَدْ كَانَ يَبْلُغُنَا أَنَّ ذَلِكَ يُكْرَهُ فَجَعَلْتُ أَنْظُرُ إِلَيْهِ فَدَعَانِي إِلَى طَعَامِهِ فَلَمَّا فَرَغَ قَالَ يَا مُحَمَّدُ لَعَلَّكَ تَرَى أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) مَا رَأَتْهُ عَيْنٌ وَ هُوَ يَأْكُلُ وَ هُوَ مُتَّكِئٌ مِنْ أَنْ بَعَثَهُ اللَّهُ إِلَى أَنْ قَبَضَهُ قَالَ ثُمَّ رَدَّ عَلَى نَفْسِهِ فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا رَأَتْهُ عَيْنٌ يَأْكُلُ وَ هُوَ مُتَّكِئٌ مِنْ أَنْ بَعَثَهُ اللَّهُ إِلَى أَنْ قَبَضَهُ ثُمَّ قَالَ يَا مُحَمَّدُ لَعَلَّكَ تَرَى أَنَّهُ شَبِعَ مِنْ خُبْزِ الْبُرِّ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ مُتَوَالِيَةٍ- مِنْ أَنْ بَعَثَهُ اللَّهُ إِلَى أَنْ قَبَضَهُ ثُمَّ رَدَّ عَلَى نَفْسِهِ ثُمَّ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا شَبِعَ مِنْ خُبْزِ الْبُرِّ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ مُتَوَالِيَةٍ مُنْذُ بَعَثَهُ اللَّهُ إِلَى أَنْ قَبَضَهُ أَمَا إِنِّي لَا أَقُولُ إِنَّهُ كَانَ لَا يَجِدُ لَقَدْ كَانَ يُجِيزُ الرَّجُلَ الْوَاحِدَ بِالْمِائَةِ مِنَ الْإِبِلِ فَلَوْ أَرَادَ أَنْ يَأْكُلَ لَأَكَلَ وَ لَقَدْ أَتَاهُ جَبْرَئِيلُ(ع) بِمَفَاتِيحِ خَزَائِنِ الْأَرْضِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ يُخَيِّرُهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْقُصَهُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مِمَّا أَعَدَّ اللَّهُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ شَيْئاً فَيَخْتَارُ التَّوَاضُعَ لِرَبِّهِ جَلَّ وَ عَزَّ...». (الکلینی، الکافی، ج۸، ص۱۲۹ - ۱۳۰، ح۱۰۰؛ شیخ طوسی، الأمالی، ص۶۹۲؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۱۶، ص۲۷۷، ح۱۱۶ و ج۴۰، ص۳۳۹، ح۲۵).
  61. عن عائشة، قالت: ما رفع النبي(ص) قط غداء لعشاء و لا عشاء لغداء، و لا اتخذ من شيء زوجين، و لا قميصين و لا ردائين و لا إزارين و.... (ابن الجوزی، صفة الصفوة، ج۱، ص۲۰۰) ... و كان ثيابه الكرابيس.... (الثقفی الکوفی، الغارات، ج۱، ص۵؛ بنگرید به: فصل اول، مبحث «پرهیز از تکلّف در لوازم»).
  62. «النَّضْرُ بْنُ سُوَيْدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع) يَقُولُ: دَخَلَ عَلَى النَّبِيِّ(ص) رَجُلٌ وَ هُوَ عَلَى حَصِيرٍ قَدْ أَثَّرَ فِي جِسْمِهِ وَ وِسَادَةِ لِيفٍ قَدْ أَثَّرَتْ فِي خَدِّهِ فَجَعَلَ يَمْسَحُ وَ يَقُولُ مَا رَضِيَ بِهَذَا كِسْرَى وَ لَا قَيْصَرُ إِنَّهُمْ يَنَامُونَ عَلَى الْحَرِيرِ وَ الدِّيبَاجِ وَ أَنْتَ عَلَى هَذَا الْحَصِيرِ قَالَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) لَأَنَا خَيْرٌ مِنْهُمَا وَ اللَّهِ لَأَنَا أَكْرَمُ مِنْهُمَا وَ اللَّهِ مَا أَنَا وَ الدُّنْيَا إِنَّمَا مَثَلُ الدُّنْيَا كَمَثَلِ رَجُلٍ رَاكِبٍ مَرَّ عَلَى شَجَرَةٍ وَ لَهَا فَيْ‌ءٌ فَاسْتَظَلَّ تَحْتَهَا فَلَمَّا أَنْ مَالَ الظِّلُّ عَنْهَا ارْتَحَلَ فَذَهَبَ وَ تَرَكَهَا». (الاهوازی، کتاب الزهد، ص۵۰، ح۱۳۴؛ الطبرسی، مکارم الأخلاق، ص۲۵؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۱۶، ص۲۳۹ و ۲۸۲ و ج۷۰، ص۱۲۳ و ۱۲۶؛ نیز بنگرید به نقلی مشابه از ابن عباس در منابع غیر شیعی همچون: ابن حنبل، مسند احمد، ج۱، ص۳۰۱؛ القزوینی، سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۳۹۰؛ الحاکم النیسابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۴، ص۳۱۰؛ الطبرانی، المعجم الکبیر، ج۱۱، ص۲۵۹؛ السیوطی، الدر المنثور، ج۳، ص۲۳۸).
  63. «قَالَ عَلِيٌّ(ع): كَانَ فِرَاشُ رَسُولِ اللَّهِ(ص) عَبَاءَةً وَ كَانَتْ مِرْفَقَتُهُ [مِنْ‌] أَدَمٍ حَشْوُهَا لِيفٌ فَثُنِيَتْ لَهُ ذَاتَ لَيْلَةٍ فَلَمَّا أَصْبَحَ قَالَ لَقَدْ مَنَعَنِي الْفِرَاشُ اللَّيْلَةَ الصَّلَاةَ فَأَمَرَ صأَنْ يُجْعَلَ بِطَاقٍ وَاحِدٍ». (شیخ صدوق، الأمالی، ص۵۵۲، ح۷؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۱۶، ص۲۱۷، ح۵).
  64. «عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) يَأْكُلُ أَكْلَ الْعَبْدِ وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ وَ كَانَ يَأْكُلُ عَلَى الْحَضِيضِ وَ يَنَامُ عَلَى الْحَضِيضِ». (البرقی المحاسن، ج۲، ص۴۵۷، ح۳۸۷؛ الکلینی، الکافی، ج۶، ص۲۷۱، ح۶؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۱۶، ص۲۲۵، ح۳۰ و ص۲۶۲، ح۵۵؛ ج۶۳، ص۴۱۹، ح۳۲).
  65. عن انس بن مالك، قال: كان [رسول الله(ص)] لا يدخر شيئا لغد. (الترمذی، الشمائل المحمدیة(ص)، ص۲۹۳).
  66. «عَنِ الْإِمَامِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ(ع) عَنْ آبَائِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ(ع) قَالَ لَهُ الْيَهُودِيُّ فَإِنَّ عِيسَى يَزْعُمُونَ أَنَّهُ كَانَ زَاهِداً قَالَ لَهُ عَلِيٌّ(ع): لَقَدْ كَانَ كَذَلِكَ وَ مُحَمَّدٌ(ص) أَزْهَدُ الْأَنْبِيَاءِ(ع)... تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) وَ دِرْعُهُ مَرْهُونَةٌ عِنْدَ يَهُودِيٍ بِأَرْبَعَةِ دَرَاهِمَ مَا تَرَكَ صَفْرَاءَ وَ لَا بَيْضَاءَ مَعَ مَا وُطِّئَ لَهُ مِنَ الْبِلَادِ وَ مُكِّنَ لَهُ مِنْ غَنَائِمِ الْعِبَادِ- وَ لَقَدْ كَانَ يَقْسِمُ فِي الْيَوْمِ الْوَاحِدِ الثَّلَاثَمِائَةِ أَلْفٍ وَ أَرْبَعَمِائَةِ أَلْفٍ وَ يَأْتِيهِ السَّائِلُ بِالْعَشِيِّ فَيَقُولُ وَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ مَا أَمْسَى فِي آلِ مُحَمَّدٍ صَاعٌ مِنْ شَعِيرٍ وَ لَا صَاعٌ مِنْ بُرٍّ وَ لَا دِرْهَمٌ وَ لَا دِينَارٌ...». (الطبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۳۳۵؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۱۰، ص۴۸ و ج۱۷، ص۲۹۷).
  67. «عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) اللَّهُمَّ ارْزُقْ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ مَنْ أَحَبَّ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ الْعَفَافَ وَ الْكَفَافَ وَ ارْزُقْ مَنْ أَبْغَضَ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ الْمَالَ وَ الْوَلَدَ». (الکلینی، الکافی، ج۲، ص۱۴۰، ح۳؛ راوندی، النوادر، ص۱۲۴؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۶۹، ص۵۹).
  68. جباری، محمد رضا، سیره اخلاقی پیامبر اعظم، ص ۱۸۲.
  69. التمیمی المغربی، دعائم الاسلام، ج۱، ص۳۸۹؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل أبی‌طالب، ج۲، ص۳۶۸؛ ابن سلیمان الکوفی، مناقب امیرالمؤمنین، ج۲، ص۳۲۴؛ ابن الحجاج النیشابوری، صحیح مسلم، ج۳، ص۱۰۹؛ الطبرانی، المعجم الکبیر، ج۲، ص۱۸۵.
  70. «... وَ أَعْطَيْتُ كَمَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) يُعْطِي بِالسَّوِيَّةِ، وَ لَمْ أَجْعَلْهَا دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ...». (الکلینی، الکافی، ج۸، ص۶۰ و ۶۱).
  71. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۳۷۸؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۷، ص۳۴.
  72. بنگرید به: مجلسی، بحار الانوار، ج۲۷، ص۲۴۵، ح۴.
  73. «... الْعَدْلُ يَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا...». (مجلسی، بحار الانوار، ج۷۲، ص۳۵۰، ح۵۹؛ ص۳۵۷، ح۷۲؛ نهج البلاغه، حکمت ۴۳۷؛ ابن الفتال النیسابوری، روضة الواعظین، ص۴۶۶).
  74. مولوی، مثنوی معنوی، دفتر ششم، ص۱۰۳۷.
  75. «کَانَ(ص) لَا يَأْخُذُ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ إِلَّا قُوتَ عَامِهِ فَقَطْ مِنْ يَسِيرِ مَا يَجِدُ مِنَ التَّمْرِ وَ الشَّعِيرِ وَ يَضَعُ سَائِرَ ذَلِكَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لَا يَسْأَلُ شَيْئاً إِلَّا أَعْطَاهُ ثُمَّ يَعُودُ إِلَى قُوتِ عَامِهِ فَيُؤْثِرُ مِنْهُ حَتَّى رُبَّمَا احْتَاجَ قَبْلَ انْقِضَاءِ الْعَامِ إِنْ لَمْ يَأْتِهِ شَيْ‌ءٌ...». (ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۱۲۶).
  76. در ضمن توصیف امیرالمؤمنین(ع) از سیره نبوی(ص) به یک فرد یهودی - که پیش‌تر نیز گذشت – چنین آمده: «... وَ لَقَدْ كَانَ(ص) يَقْسِمُ فِي الْيَوْمِ الْوَاحِدِ الثَّلَاثَمِائَةِ أَلْفٍ وَ أَرْبَعَمِائَةِ أَلْفٍ وَ يَأْتِيهِ السَّائِلُ بِالْعَشِيِّ فَيَقُولُ وَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ مَا أَمْسَى فِي آلِ مُحَمَّدٍ صَاعٌ مِنْ شَعِيرٍ وَ لَا صَاعٌ مِنْ بُرٍّ وَ لَا دِرْهَمٌ وَ لَا دِينَارٌ...». (الطبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۳۳۵) نیز در سخن معترضانه ابوذر به عثمان، توصیفی دیگر در این زمینه به چشم می‌خورد. (قمی، تفسیر القمی، ج۱، ص۵۱ و۵۳).
  77. شیخ صدوق، الأمالی، ص۵۵۲؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۱۲۱.
  78. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۱۲۱.
  79. جباری، محمد رضا، سیره اخلاقی پیامبر اعظم، ص ۱۸۶.
  80. راغب اصفهانی، مفردات غریب القرآن، ص۲۳۰.
  81. راغب اصفهانی، مفردات غریب القرآن، ص۴۰.
  82. ﴿وَأَنَّ الْمُسْرِفِينَ هُمْ أَصْحَابُ النَّارِ «و گزافکاران دمساز آتشند» سوره غافر، آیه ۴۳.
  83. ﴿إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ «که فراخ‌رفتاران یاران شیطانند» سوره اسراء، آیه ۲۷.
  84. «وَ أَكَلَ النَّبِيُّ(ص) يَوْماً رُطَباً كَانَ فِي يَمِينِهِ وَ كَانَ يَحْفَظُ النَّوَى فِي يَسَارِهِ فَمَرَّتْ شَاةٌ فَأَشَارَ إِلَيْهَا بِالنَّوَى فَجَعَلَتْ تَأْكُلُ فِي كَفِّهِ الْيُسْرَى وَ هُوَ يَأْكُلُ بِيَمِينِهِ حَتَّى فَرَغَ وَ انْصَرَفَتِ الشَّاةُ». (ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۱۰۴؛ الطبرسی، مکارم الأخلاق، ص۲۹؛ الحر العاملی، وسائل الشیعة، ج۱۶، ص۵۴۲؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۱۶، ص۲۴۴؛ ج۱۷، ص۳۹۱؛ ج۶۳، ص۱۴۱؛ المناوی، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج۵، ص۲۴۷؛ العجلونی، کشف الخفاء، ج۱، ص۱۷۴).
  85. «عَنْ عَمْرِو بْنِ جُمَيْعٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) عَلَى عَائِشَةَ فَرَأَى كِسْرَةً كَادَ أَنْ يَطَأَهَا فَأَخَذَهَا وَ أَكَلَهَا وَ قَالَ يَا حميرى [حُمَيْرَاءُ] أَكْرِمِي جِوَارَ نِعَمِ اللَّهِ عَلَيْكِ فَإِنَّهَا لَمْ تَنْفِرْ مِنْ قَوْمٍ فَكَادَتْ تَعُودُ إِلَيْهِمْ». (الکلینی، الکافی، ج۶، ص۳۰۰، ح۶؛ البرقی، المحاسن، ج۲، ص۴۴۵، ح۳۳۱).
  86. «ابْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: أَفْطَرَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) عَشِيَّةَ خَمِيسٍ فِي مَسْجِدِ قُبَا فَقَالَ هَلْ مِنْ شَرَابٍ فَأَتَاهُ أَوْسُ بْنُ خَوَلِيٍّ الْأَنْصَارِيُّ بِعُسِّ مَخِيضٍ بِعَسَلٍ فَلَمَّا وَضَعَهُ عَلَى فِيهِ نَحَّاهُ ثُمَّ قَالَ شَرَابَانِ يُكْتَفَى بِأَحَدِهِمَا مِنْ صَاحِبِهِ لَا أَشْرَبُهُ وَ لَا أُحَرِّمُهُ وَ لَكِنْ أَتَوَاضَعُ لِلَّهِ فَإِنَّ مَنْ تَوَاضَعَ لِلَّهِ رَفَعَهُ اللَّهُ وَ مَنْ تَكَبَّرَ خَفَضَهُ اللَّهُ وَ مَنِ اقْتَصَدَ فِي مَعِيشَتِهِ رَزَقَهُ اللَّهُ وَ مَنْ بَذَّرَ حَرَمَهُ اللَّهُ وَ مَنْ أَكْثَرَ ذِكْرَ الْمَوْتِ أَحَبَّهُ اللَّهُ». (الکلینی، الکافی، ج۲، ص۱۲۲، ح۳؛ ابن شعبه الحرانی، تحف العقول، ص۴۶؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۱۶، ص۲۶۵؛ ج۶۳، ص۳۲۵؛ ج۷۲، ص۱۲۲ و ۱۲۶؛ ج۷۴، ص۱۴۹).
  87. جباری، محمد رضا، سیره اخلاقی پیامبر اعظم، ص ۱۸۹.
  88. «و (هنگام بخشش) نه دست خود را فرو بند و نه یکسره بگشای که نکوهیده دریغ خورده فرو مانی» سوره اسراء، آیه ۲۹.
  89. «... [کَانَ(ص)] جَوَاداً مِنْ غَيْرِ سَرَفٍ‌...». (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱۱، ص۱۹۶؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۷۰، ص۲۰۸).
  90. «عن زيد بن اسلم قال: جاء رجل فسأل النبي(ص) فقال: ما عندنا شيء ولكن اتبع علينا [فاذا جاءنا شيء قضيناه] فقال عمر: هذا تعطي ما عندك و لا تتكلف ما ليس عندك. فقال رجل من الأنصار: أنفق يا رسول الله و لا تخف من ذي العرش إقلالا [قال: فتبسم النبي(ص) و عرف السرور في وجهه] فقال رسول الله(ص) بهذا أمرني ربي». (ابن همام الصنعانی، المصنف، ج۱۱، ص۱۰۸ و ۱۰۹، ح۲۰۰۵۷؛ الترمذی، الشمائل المحمدیة(ص)، ص۲۹۴؛ الطبرسی، مکارم الأخلاق، ص۱۸؛ ابن ابی‌الدنیا، مکارم الأخلاق، ص۱۱۸).
  91. «عن عبدالله بن مسعود، قال دخل النبي(ص) على بلال و عنده صبر من التمر، فقال: ما هذا يا بلال؟ قال: يا رسول الله(ص)، لك و لضيفانك. قال: اما تخشى أن يكون له بخار من نار، انفق يا بلال و لا تخش من ذي العرش اقلالا». (الطبرانی، المعجم الکبیر، ج۱، ص۳۴۰ و ۳۴۱؛ نیز بنگرید به: ابن قتیبه الدینوری، غریب الحدیث، ج۱، ص۱۵۸ و ۱۵۹) یا این مضمون: «و قال ابومحمد في حديث النبي(ص): انه دعا بلالا بتمر فجعل يجيء به قبصا قبصا، فقال رسول الله(ص): انفق بلال و لا تخش من ذي العرش إقلالا».
  92. «وَ مَا سُئِلَ شَيْئاً قَطُّ فَقَالَ لَا وَ مَا رَدَّ سَائِلَ حَاجَةٍ قَطُّ إِلَّا بِهَا أَوْ بِمَيْسُورٍ مِنَ الْقَوْلِ...». (شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۲۸۴؛ الطبرسی، مکارم الأخلاق، ص۱۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۴۲۴؛ الطبرانی، المعجم الکبیر، ج۲۲، ص۱۵۸)
  93. «عَنْ سُفْيَانَ بْنِ عُيَيْنَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) أَنَّ النَّبِيَّ(ص) قَالَ: أَنَا أَوْلَى بِكُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ نَفْسِهِ وَ عَلِيٌّ أَوْلَى بِهِ مِنْ بَعْدِي فَقِيلَ لَهُ مَا مَعْنَى ذَلِكَ فَقَالَ قَوْلُ النَّبِيِّ(ص) مَنْ تَرَكَ دَيْناً أَوْ ضَيَاعاً فَعَلَيَّ...». (الکلینی، الکافی، ج۱، ص۴۰۶؛ شیخ صدوق، علل الشرائع، ج۱، ص۲۷). در منابع غیر شیعی نیز کلام حضرت نقل شده است؛ از جمله بنگرید به: ابن حنبل، مسند احمد، ج۲، ص۵۲۷؛ نسایی، سنن، ج۴، ص۹۰. درباره این روایت و شرح آن نیز بنگرید به: مازندرانی، شرح اصول الکافی، ج۷، ص۳۰.
  94. جباری، محمد رضا، سیره اخلاقی پیامبر اعظم، ص ۱۹۱.