بحث:ثروت‌اندوزی در قرآن

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

اصل اقتصادی، گردش سالم ثروت

در آموزه‌های قرآنی، اصولی اساسی به عنوان قواعد حاکم بر زندگی انسان بیان شده است. این اصول به این معناست که نسبت به دیگر احکام اسلامی حاکمیت دارد و هر حکمی از احکام می‌‌بایست با توجه به این اصول کلی و اساسی تحلیل و فهم و توصیه شود. به عنوان نمونه، عدالت از اصول حاکم در اسلام است، به گونه ای که هر حکمی برخلاف عدالت یا باید غیراسلامی شمرده شود یا آنکه توجیه و تبیین دیگری از آن به عمل آید تا با اصل عدالت، تضاد و تقابل پیدا نکند. از جمله اصول اساسی و حاکم بر زندگی انسانی می‌‌توان به اصل اقتصادی گردش سالم ثروت اشاره کرد. خداوند به صراحت در تبیین این اصل مهم در آیه ۷ سوره حشر می‌‌فرماید: آنچه خدا از دارایی ساکنان آن قریه‌ها عاید پیامبرش گردانید، از آن خدا و از آن پیامبر او و متعلق به خویشاوندان نزدیک وی و یتیمان و بینوایان و در راه ماندگان است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد؛ و آنچه را فرستاده او، به شما داد، آن را بگیرید و از آنچه شما را بازداشت، بازایستید و از خدا پروا بدارید که خدا سخت کیفر است.

از آن جایی که در تحلیل قرآنی، اموال دنیایی از وسایل امداد خداوندی به انسان هاست[۱] لازم است همگان از آن بهره مند شوند تا در مسیر کمال یابی از آن سود برند. اما مشکل اینجاست که برخی از انسان‌ها وسیله را به هدف تبدیل می‌‌کنند و همه مقصد و مقصود خویش را آن قرارداده و از مقصد بازمی مانند. این در حالی است که مقصد، خداوند و دست یابی به مقامات برتر در جهان و سرای برتر می‌‌باشد که از آن به بهشت و در مرتبه عالی‌تر رضوان الهی یاد می‌‌شود. از این رو خداوند کسانی را که در دام فتنه مال می‌‌افتند[۲] سرزنش می‌‌کند که وسیله را هدف قرار داده‌اند، در حالی که اگر خوب دقت می‌‌کردند در می‌‌یافتند که چنین جا به جایی باطل است؛ زیرا دل بستن به مال به جای هدف و مقصد اصلی، پوچ و بی‌فرجام است.[۳]

با این همه بسیاری از مردم گرفتار ظواهر و زینت‌ها و آرایه‌های آن می‌‌شوند ومال و ثروت را هدف خود قرارمی دهند؛ لذا تکاثر و گردآوری مال و افزایش ثروت، اشتغال اصلی آنان می‌‌شود.[۴]

خداوند برای مبارزه با این تفکر و افراد گمراه و مبتلا به فتنه، راهکارهایی را بیان کرده است. از مهمترین راهکارهای قرآنی، قیام توده‌ها برای احقاق حق خویش از راه درخواست حقوق و قسط و نصیب خویش از مال دنیاست که در آیه ۲۵ سوره حدید بیان شده است. خداوند برای جلوگیری از هرگونه وسوسه‌های درونی هواهای نفسانی و بیرونی شیطانی، اصول و قواعدی را بیان کرده تا همه امت از ثروت ومال بهره مند شوند.

از این جاست که اقتصاد اسلامی را به حوزه‌هایی چون مالکیت خصوصی و مالکیت عمومی دسته‌بندی کرده و بخش بسیاری از ثروت را به عنوان مالکیت عمومی قرار داده است. از این رو بسیاری از ثروت و منابع زمین به عنوان «انفال» و «فی» دراختیار دولت اسلامی قرار می‌‌گیرد که مالک آن، همه مردم هستند و دولت به عنوان امین و وکیل و ولی آنان عمل می‌‌کند. این گونه است که بیت المال درجامعه اسلامی و قرآنی شکل می‌‌گیرد. هدف از ایجاد مالکیت عمومی از نظر قرآن، ایجاد تعادل و عدالت دربهره‌مندی از مواهب زمین و نعمت‌های الهی است تا همگان از جمله اقشار مستضعف، مسکین و ناتوان نیز از ثروت و اموال بهره مند شوند. دولت اسلامی موظف است تا برای ایجاد بسترهای لازم جهت جریان سالم اقتصادی و بهره‌مندی همه مردم، خود به طور مستقیم دراین بخش وارد شود و تنها به نظارت بسنده نکند. اگر از نظر اسلام در حوزه مالکیت خصوصی تنها نقش دولت نظارت است، ولی در حوزه مالکیت عمومی افزون بر نظارت، باید در مقام تصدی گری وارد شود. از این رو خداوند به پیامبر(ص) درآیات ۲۶ و ۲۹ سوره اسراء فرمان می‌‌دهد تا در تقسیم بیت المال با حفظ رعایت اعتدال و عدالت کامل وارد شود. بنابراین، پیامبر(ص) به عنوان حاکم امت اسلامی موظف می‌‌شود تا افزون بر رعایت اعتدال، خود به طور مستقیم متصدی امر تقسیم شود.بنابراین، دولت اسلامی لازم است به گونه ای در بخش مالکیت عمومی وارد شود که ضمن رعایت اعتدال، همه موجودی ازبیت المال را بین صاحبان حق توزیع کند تا ادای حقوق آنان درهمه زمان‌ها میسر باشد.

البته توجه به این نکته در اقتصاد اسلامی ضروری است که منابع دولت اسلامی و بیت المال منحصر به انفال نیست که درآیات ۱ و ۴۱ سوره انفال بیان شده است؛ بلکه افزون بر قرارگرفتن انفال و درآمدهای مالی واجب که دراختیار دولت اسلامی است، صدقات و زکوات[۵] و غنایم جنگی[۶] و «فی»[۷] نیز دراختیار دولت اسلامی قرارگرفته است. مجموع این اموال، ثروت هنگفتی است که می‌‌تواند عدالت و اعتدال را درجامعه چنان سامان دهد که همگان از مواهب زمینی و نعمت‌های الهی و ثروت و سرمایه بهره مند شوند.[۸]

مبارزه با مال‌اندوزی

چنان که گفته شد، برخی از انسان‌ها گرفتار تکاثر و مال اندوزی هستند؛ چراکه به این احساس کاذب رسیده‌اند که دنیا اصالت دارد و یا با زمان می‌‌توان به جاودانگی رسید[۹] چنین پنداری هرچند که از نظر اسلام و قرآن، پنداری باطل است ولی بسیاری از مردم گرفتارچنین تو هم احساسی هستند. این گونه است که حرص و ولع شگفتی دراین انسان‌ها نسبت به مال و انباشت آن وجود دارد.[۱۰] خداوند دربیان این حرص و آزمندی انسان به مال و ثروت به این نکته توجه می‌‌دهد که خصوصیات آفرینشی انسانی به گونه ای است که گرایش به مال و ثروت[۱۱] به شکل آزمندی در او فراهم است[۱۲] و همین حرص و آزمندی است که او را به سوی ستمگری و تصاحب حقوق و اموال دیگران ترغیب می‌‌کند و آزمند به مال و ثروت خود بسنده نکرده همواره چشم به مال دیگران دارد.[۱۳]

از نظر قرآن، مال و ثروت هرچند از عنایات و فضل الهی به بشر حکایت می‌‌کند[۱۴]، ولی باید توجه داشت که مال و ثروت ابزار تکاملی بشر در دنیاست نه هدف و مقصد زندگی انسان.کسانی که نسبت به این حقیقت جهل دارند به تکاثر رو می‌‌آورند و مال اندوزی را هدف زندگی خویش قرار می‌‌دهند به گونه ای تام دم مرگ به فکر جمع کردن ثروت هستند.[۱۵]

از نظر قرآن، گرفتار شدن انسان به تکاثر و فزون‌طلبی مالی، موجب غرور آدمی و در نهایت زمینه‌ساز تردید بشر در معاد می‌‌شود.[۱۶] این بدان معناست که حتی انسان مسلمان و مؤمن معتقد به خدا و رستاخیز ممکن است به سبب فرو رفتن درتکاثر و مال اندوزی، دین و ایمان خویش را دریک فرآیندی ازدست بدهد و به تردید در معاد و رستاخیز گرفتار آید. کسانی که گرفتار مال اندوزی می‌‌شوند، مال برای ایشان ارزش به همه چیز زندگی می‌‌شود و بدان تفاخر می‌‌کنند و با به رخ کشیدن ثروت خود به دیگران[۱۷] به جای انفاق مال به نیازمندان و دستگیری دیگران[۱۸] به تلاش برای افزونتر کردن ثروت خویش اقدام می‌‌کنند[۱۹] و تا دم مرگ از رقابت دراین زمینه دست برنمی دارند.[۲۰] این گونه است که مال و ثروت به جای این که موجب رشد و کمال وی شود، موجبات سقوط و هلاکت وی را فراهم می‌‌آورد.[۲۱]

شگفت اینکه مالی که می‌‌بایست خیر باشد[۲۲] برای این افراد شر می‌‌شود و وسیله نیک برای زندگی و کمال[۲۳] وسیله نکبت و بدبختی و تنقص می‌‌شود.

بسیاری از لغزش‌های بشر و خیانت‌ها و جنایت‌های وی به سبب مال دوستی و دلبستگی به آن[۲۴] است. خداوند در آیاتی آثار دلبستگی انسان به مال وثروت را اموری چون، بی‌توجهی به بینوایان و ترک اطعام ایشان وعدم تلاش برای رفع گرسنگی آنان[۲۵]، خیانت درامانت[۲۶]، غفلت از خدا[۲۷] مخالفت با حق[۲۸] ودر نهایت شکست درآزمون و امتحان الهی با مال و ثروت[۲۹] می‌‌داند. به سخن دیگر، تو هم به خیال انسان به اینکه مال و ثروت، زینت بشر و ارزش و امتیازی برای اوست، درحالی که زینت زندگی دنیاست[۳۰] آدمی را به ناکجا آبادی سوق می‌‌دهد که جز تباهی فردی و جمعی بشر پیامد و نتیجه ای ندارد. دلبستگی به دنیا خرد را از زایل می‌‌کند و توجه به حقیقت خدا و قیامت را وی سلب کرده و وی را به خود مشغول می‌‌دارد.[۳۱].

سرگرم شدن به دنیا و گردآوری ثروت و مال اندوزی[۳۲] آدمی را به خسران و زیان ابدی گرفتار می‌‌کند[۳۳] و با تجاوزگری به حقوق دیگران[۳۴] و مشارکت با شیطان[۳۵] موجب می‌‌شود تا گردش سالم اقتصاد و ثروت به گردش نامتعادل تبدیل شود و در نتیجه آن اقشار پایین دست مورد ستم واقع شوند و بهره ای از مال و ثروت نبرند.[۳۶]

آثار تکاثر و مال اندوزی

از نظر قرآن گرایش به تکاثر و مال اندوزی آدمی را به ظلم و ستم به دیگران و تجاوز به حقوق آنان و جرم و جنایت و خیانت و مانند آن سوق می‌‌دهد. چنین مجرمانی بنده هیچ خدایی جز مال و ثروت نیستند و به همه هنجارها و آداب و حقوق و حق و حقیقت پشت می‌‌کنند[۳۷] بخل ورزی و ثروت اندوزی، آنان را در تقابل با تقوا و انفاق قرار می‌‌دهد[۳۸] آثار چنین تفکر و رویه ای در افراد مال اندوز آثاری خطرناک برای جامعه و فرد در دنیا و آخرت به دنبال دارد. از جمله می‌‌توان به برتری جویی[۳۹]، تجمل‌گرایی[۴۰]، تفاخر و فخرفروشی[۴۱]، تکذیب حکم انفاق و گرایش بخل ورزی[۴۲]، حق ناپذیری[۴۳]، خسارت[۴۴]، زوال جامعه و پیدایش تحولات دیگر اجتماعی مانند بحران‌ها و نابهنجاری‌های اجتماعی و گسترش فقر[۴۵] بسترسازی طغیان و تجاوز در جامعه[۴۶]، عجب و غرور[۴۷]، افزایش فسق و فحشاء و فجور در جامعه[۴۸]، مخالفت با نماز و دیگر عبادات[۴۹]، و در نهایت هلاک فردی و جمعی[۵۰] اشاره کرد.

خداوند برای اینکه جامعه از آثار و بلایای مال اندوزی رهایی یابد، به راهکارهای گوناگون و متنوعی اشاره کرده است. از جمله اینکه با بیان آثار مخرب و زیانبار مال اندوزی هشدارهای لازم در این زمینه را صادر کرده است. همچنین با تهدید و سرزنش مال اندوزان و تهدید آنان به عذاب سخت در دنیا و آخرت، آنان را به دوری از مال‌اندوزی دعوت کرده است. راهکارهایی که خداوند در بخش عمل دنیوی ارایه داده شامل در دست گرفتن بخش اعظمی از ثروت جامعه با حکم مالکیت عمومی است. در حقیقت در اختیار گرفتن ثروت ملی و واگذاری آن به دولت اسلامی موجب می‌‌شود تا بخش اعظمی از ثروت در اختیار دولت قرار گیرد و بتواند به ساماندهی وضعیت اقشار پایین جامعه بپردازد.

طرح هدفمندی یارانه‌ها و ثروت عمومی و هزینه کردن آن در امور عمومی و نیازمندان به معنای اجرای اصل عدالت اقتصادی و سامان دهی و اصلاح گردش اقتصادی است تا ثروت در مسیر گردش سالم جریان یابد. آموزه‌های قرآنی به‌ویژه در آیه ۷ سوره حشر برای این است که همواره همگان از اقتصاد و ثروت برای تعالی و کمال بهره مند شوند و هیچ انسانی در جامعه قرآنی و ایمانی از فقر رنج نبرد. کاهش فاصله طبقات اجتماعی و خروج جامعه از فقر و آثار آن از مهمترین راهکارهایی است که قرآن برای مبارزه با ثروت اندوزی ارایه کرده است. در حقیقت تاکید بر مالکیت عمومی و ساماندهی آن چیزی جز مبارزه با ناهنجاری اقتصاد ناسالم و مال اندوزی نیست.[۵۱]

چیستی مفهوم تکاثر

تکاثر از واژه «کثر» به معنای مسابقه دو طرف در فزونی مال و مقام[۵۲] و تفاخر به کثرت فضایل، اموال و اولاد خود است.[۵۳] از نظر قرآن، هر چیزی زمانی ارزش می‌یابد که در راستای اهداف و فلسفه آفرینش باشد و هر آن چیزی که به شکلی مانع در سر راه این اهداف پدید آورد، به عنوان امری ضد ارزشی تلقی شده و با آن مبارزه می‌شود. برهمین اساس، افزایش و کثرت در امر اقتصادی، زمانی سازنده و مفید و امری ارزشی خواهد بود که موجب رشد و تعالی فردی و اجتماعی انسان باشد و فعالیت‌های اقتصادی بتواند نه تنها باری از دوش شخص بردارد‌ و اسباب سعادت و آرامش و آسایش فردی را فراهم آورد، بلکه بتواند اسباب سعادت دیگران را نیز موجب شود. از همین رو خدا ضمن دعوت مردم به آبادانی زمین به عنوان وظیفه خلیفه الهی در زمین[۵۴] و ارزشی دانستن فعالیت‌های اقتصادی برای افزایش تولید[۵۵] بر آن است که این فعالیت‌های اقتصادی انسان در راستای سعادت همه بشر باشد تا همگان از نعمت‌های الهی برخوردار شده و بتوانند گام‌هایی برای رشد فردی و اجتماعی بردارند و محیط زیست خویش را با تغییرات مناسب و مفید به کمال برسانند، نه آنکه تحت تاثیر وعده‌های شیطانی ابلیس، تغییراتی نامناسب ایجاد کرده[۵۶] و فساد و تباهی را در اجتماع و محیط زیست پدید آورند.[۵۷]

از نظر قرآن، تکاثرگرایی به معنای مسابقه در جمع‌آوری مال و ثروت و مقام، به سبب آنکه مسابقه در راستای اهداف و فلسفه آفرینش نیست، مسابقه‌ای نادرست و رقابتی ناسالم است؛ زیرا انسان اگر بخواهد در مسیر راست حرکت کند، باید این رقابت و مسابقه در کارهای خیر و نیکوکاری باشد. خدا می‌فرماید: وَلِكُلٍّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلِّيهَا فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ[۵۸] پس جهتی که انسان در زندگی خویش به عنوان فلسفه و سبک زندگی انتخاب می‌کند باید جهت خدایی باشد که همان انجام کارهای خیر است. هر سبقت و مسابقه‌ای باید به این سمت و سو باشد، نه خلاف آن، که گردآوری ثروت و تکاثر به هر قیمتی است که ظالمان و مستکبران در پیش گرفته‌اند. از نظر قرآن، شریعت و سبک زندگی هر انسانی باید به گونه‌ای سامان یابد که جهت کلی آن خدا در قالب انجام کارهای خیر و سرعت و مسابقه در آن باشد. خدا می‌فرماید: برای هر یک از شما امتها، شریعت و راه روشنی قرار داده‏ ایم؛ و اگر خدا می‏ خواست‏ شما را یک امت قرار می‏ داد؛ ولی خواست تا شما را در آنچه از توان و علم و ثروت به شما داده است بیازماید؛ پس در کارهای خیر و نیک بر یکدیگر سبقت گیرید.[۵۹]

هر یک از انسان‌ها باید با توجه به فلسفه و اهداف آفرینش از خدا بخواهیم که قدرت و ثروت ما را ابزاری برای فعالیت‌های خیر و نیک قرار دهد، نه آنکه برای ظلم و جرم و جنایت از آن بهره‌گیریم: قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيرًا لِلْمُجْرِمِينَ[۶۰] بنابراین، اگر کسی بخواهد به تولید و فعالیت اقتصادی بپردازد باید به گونه‌ای عمل کند که این فعالیت‌های اقتصادی او را به لهو و لعب نکشاند و گرفتار غفلت از فلسفه و اهداف آفرینش و یاد خدا نکند، بلکه عاملی باشد که شرایط خود و اجتماع را بهبود بخشیده و بستری برای تولید بیش‌تر و بهره‌مندی بهتر از مواهب الهی و نعمت‌های پاک و متنوع الهی برای خود و دیگران در قالب اجاره و انفاق و مانند آنها باشد. در حقیقت ثروت و قدرت موجب شود تا بتواند دستگیر افراد بیشتر اجتماع شده و با بهره‌گیری از فضل الهی آن را آزمونی برای خود بداند؛ زیرا خدا ثروت و قدرت را به بشر می‌دهد تا ببیند آن را در راه خدا به کار می‌گیرد و به دفاع از مظلوم و مستضعف می‌پردازد یا آنکه به ظلم و تفاخر مشغول شده و به حمایت و پشتیبانی مجرمان اقدام می‌کند.[۶۱]

از نظر قرآن، کسانی که با ثروت و قدرت براساس بینش و نگرش الهی تعامل نداشته باشند، گرفتار تکاثر و تفاخر می‌شوند که زیان‌های بسیاری را در زندگی فردی و اجتماعی، دنیوی و اخروی، مادی و معنوی فرد و اجتماع موجب می‌شود. از جمله این آثار زیانبار می‌توان به موارد زیر‌اشاره کرد:

  1. انکار معاد: تکاثر با فزونی مال و فرزند‌، موجب انکار معاد می‌شود؛ یعنی انسان را از هدف اصلی زندگی که همانا زندگی ابدی اخروی است، باز می‌دارد و به کفر و ضلالت می‌کشاند. سرگرم شدن به دنیا و تکاثر‌طلبی موجب غفلت انسان از خدا و آخرت و معاد می‌شود. با نگاهی به تکاثرگرایان در محیط خویش به سادگی می‌توان به این نکته قرآنی دست یافت که چگونه تکاثرگرایان از منکران معاد هستند.[۶۲]. از این آیات می‌توان دریافت که تکاثرگرایی موجب می‌شود تا شخص به چنان باوری برسد که یا قیامت نیست یا اگر باشد، وضع او نه تنها بدتر نمی‌شود، بلکه بهتر نیز خواهد بود؛ چون در دنیا به ثروتی دست یافته که مال الله است و خدا همین خیر را برای او در قیامت نیز رقم می‌زند.[۶۳] به سخن دیگر، نه تنها تکاثرگرایی موجب کفر به معاد خواهد بود، بلکه موجب می‌شود تا شخص به این گمان باطل برسد که ثروت او نتیجه عنایت الهی به او است؛ در حالی که از نظر قرآن مال و ثروت، یکی از ابزارهای آزمونی خدا است تا ببیند مردم با ثروت و قدرت خویش چگونه عمل و رفتار می‌کنند.[۶۴]
  2. تفاخر: از نظر قرآن تکاثرگرایی و ثروت اندوزی موجب می‌شود که انسان از نظر روانی و رفتار اجتماعی نیز گرفتار انواع بیمارهای روانی و رفتارهای نابهنجار اجتماعی شود. از جمله این بیماری‌ها و رفتارهای ناروا و ناپسند تفاخرگرایی است که به دنبال تکاثرگرایی در افراد ایجاد می‌شود.[۶۵] خدا بصراحت در آیات ۱ و ۲ سوره تکاثر می‌فرماید که تکاثرگرایی برخی قبایل قریش در دوران جاهلیّت، سبب دیدار آنان از قبرستان و تفاخر به مردگان شد تا این گونه در اجتماع خودنمایی کرده و خود را برتر از دیگران بشمارند. به سخن دیگر، تکاثرگرایی چنان انسان را گرفتار رفتارهای لهو و بیهوده می‌کند که برای اثبات امری چون فزونی جمعیت به گورستان مردگان می‌روند تا این گونه با شمارش آنان به عنوان جمعیت خویش بر دیگران تفاخر کنند. امروز نیز تکاثرگرایان با ایجاد القاب و تاریخ‌سازی دروغین بر آن هستند تا خود را از نظر اجتماعی جزو طبقات ممتاز قرار دهند.
  3. خودپسندی و عجب: از دیگر پیامدهای زیانبار روانی تکاثرگرایی دچار شدن افراد به بیماری روانی عجب و خودپسندی است. از نظر قرآن، کسانی که گرفتار تکاثرگرایی اقتصادی می‌شوند، دچار بیماری خودپسندی شده و خود را برتر از دیگران می‌‌پندارند؛ این گونه است که نگاه آنان به دیگران نگاهی از بالا به پایین است.[۶۶] بر همین اساس، بر این گمان هستند که همان عنایت الهی که برای آنان در دنیا با افزایش ثروت و قدرت است، در آخرت نیز خواهد بود. پس نه تنها در دنیا از عذاب و رنج رها و در امان هستند، بلکه در آخرت نیز این گونه خواهد بود. بنابراین، برای خود جایگاهی برتر از دیگران در نزد خدا قائل می‌شوند و از این منظر با دیگران تعامل و رفتار می‌کنند.
  4. غفلت: از نظر قرآن تکاثر در برابر دیگران، سبب غفلت از طاعت خدا و یاد قیامت تا لحظه مرگ می‌شود[۶۷] و این افراد زمانی از خواب غفلت بیدار می‌شوند که زمان مرگ آنان فرارسیده و در احتضار قرار دارند.[۶۸] باید توجه داشت که أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ، یعنی تکاثر، شما را از اطاعت خدا و یاد قیامت بازداشت[۶۹]؛ زیرا «لهو»، چیزی است که انسان را از کارهای مهم باز دارد و سرگرم اموری پست و بیهوده کند.[۷۰] گفتنی است در برداشت مذکور حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ به معنای تا لحظه مرگ گرفته شده است.[۷۱]
  5. کفر: چنانکه گفته شد، تکاثرگرایی انسان را به انواع گوناگون کفر از کفر به خدا تا کفر و انکار قیامت و مانند آنها می‌کشاند. از نظر قرآن، تکاثر به فزونی مال و فرزند و دلبستگی به آنها موجب کفر و شرک به پروردگار می‌شود و مترفان و تکاثرگرایان به انواع و اقسام کفر و کفران نعمت به جای ایمان و شکر نعمت دچار هستند.[۷۲]
  6. محرومیّت از امداد الهی: تکاثرگرایی موجب می‌شود تا مترفان و ثروت اندوزان گرفتار خشم الهی شده و از هر گونه امداد و یاری خدا محروم شوند؛ چنانکه خدا در قرآن با‌اشاره به داستان باغدار متکبّر و گفتار او با رفیق خود، بیان می‌کند که چگونه تکاثرگرایی و ثروت اندوزی او درپی‌دارنده محرومیّت از هرگونه امداد شده است.[۷۳]
  7. خشم الهی و نابودی اموال: همچنین از نظر قرآن تکاثرگرایی همراه تفاخر موجب خشم و غضب الهی شده و زمینه نابودی شخص و اموال می‌شود؛ چنانکه تکاثرگرایی و تفاخر‌گرایی باغدار متکبّر، زمینه نابودی تمامی محصولات باغ وی شد[۷۴] و یا تکاثرگرایی همراه با تفاخرگرایی و خیال پردازی قارون موجب شده تا خدا او واموالش را به زمین فرو برد.[۷۵]
  8. خوشگذرانی: از جمله آثار زیانبار تکاثرگرایی، گرایش به هر گونه اسراف و اتراف در امور زندگی است. این گونه است که تکاثرگرایان گرفتار انواع لهو و لعب شده و به خوشگذرانی و بدمستی و فرحناکی دچار می‌شوند.[۷۶]
  9. فریب و غرور: واژه غرور در عربی به معنای فریب است؛ به این معنا که اهل تکاثر و تکاثرگرایان در زندگی فریب اموری را می‌خورند که اصالت و پایه‌ای ندارد و سرگرم لهو و لعب دنیا و زندگی مادی آن می‌شوند و از اهداف اصلی زندگی و آخرت بازمی مانند.[۷۷] آنان زمانی در می‌یابند که تکاثرگرایی آنان را فریفته و از امور اصلی غافل ساخته که دیگر زمان از دست رفته و زمان مرگ و احتضار آنان است و راهی برای بازگشت و دادن صدقه ندارند.[۷۸] خدا می‌فرماید:ای کسانی که ایمان آورده‏ اید! زنهار اموال شما و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نگرداند؛ و هر کس چنین کند آنان خود زیانکاران هستند؛ و از آنچه روزی شما گردانیده‏ ایم انفاق کنید، پیش از آنکه یکی از شما را مرگ فرا رسد و بگوید: پروردگارا چرا تا مدتی بیشتر، اجل مرا به تاخیر نینداختی تا صدقه دهم و از نیکوکاران باشم؛ ولی هر کس اجلش فرا رسد، هرگز خدا آن را به تاخیر نمی‏ افکند؛ و خدا به آنچه می‌‌‏کنید آگاه است.[۷۹] از این آیات به دست می‌آید که افرادی که گرفتار تکاثر هستند به ظاهر از سرمایه زندگی بهره برده‌اند، ولی در باطن سرمایه خود را از دست داده‌اند؛ زیرا سرمایه اصلی زندگی کارهایی چون ایمان و عمل صالح و سفارش به حق و صبر است[۸۰] وگرنه هر کسی که خلاف این اصول برود، زیانکار است؛ از همین رو تکاثرگرایان از نظر قرآن گرفتار زیان از سرمایه‌های وجودی خویش هستند؛ و هنگامی که مرگ می‌رسد و دیده‌های باطن آنان به حقایق روشن می‌شود[۸۱] در می‌یابند که زیان کرده‌اند؛ از همین رو، خواهان تاخیراجل خویش به میزان اندکی هستند تا فقط صدقه‌ای بدهند سپس جان به جان آفرین تسلیم کنند. آنان برترین و اصلی‌ترین راه را برای رهایی از خسران، رهایی از تکاثر و ثروتی می‌دانند که یک عمر دنبال آن بوده‌اند و تمام سرمایه‌های وجودی خویش را در راه آن ریخته و تباه ساخته‌اند. در حالت احتضار در می‌یابند که خسران کرده و باید بروند آنچه را نه خود تولید کرده‌اند، بلکه خدا به آنان به فضل خویش داده است، انفاق کنند و خود را به اهل عمل صالح ملحق سازند. پس از نظر قرآن یکی از مهم‌ترین و اصلی‌ترین اعمال صالح در کنار نماز انجام اعمالی چون انفاق و صدقه است[۸۲]؛ زیرا انسان وقتی با حقیقت آن سویی یعنی آخرت آشنا شد و رؤیت کرد، در می‌یابد که صدقه بسیار مهم است؛ زیرا صدقه نشانه‌ای از ایمان است. صدقه از صدق به معنای ابزار تصدیق است؛ و کسی که آخرت را تصدیق می‌کند با صدقه نشانه می‌دهد که آن آخرت را تصدیق کرده است.
  10. پوچی تکاثر: از نظر قرآن، تکاثرگرایان زمانی در می‌یابند که تکاثرگرایی امری ضد ارزشی و پوچ و بیهوده بوده که دیگر زمان از دست رفته و جایی برای جبران نیست.[۸۳]
  11. بخل ورزی: انسان‌هایی که گرفتار تکاثرگرایی هستند نه تنها بخل می‌ورزند[۸۴]؛ بلکه خسیس می‌شوند و حتی اموال را در راستای آسایش و آرامش خویش نیز به کار نمی‌برند.
  12. مانع خیر: از نظر قرآن تکاثرگرایی موجب می‌شود تا شخص نه تنها به دیگری خیری را نرساند و انفاق و صدقه‌ای نداشته باشد، بلکه مانع خیر رسانی دیگران است و دیگران را نیز به بخل دعوت می‌کند و مانع خیر می‌شود.[۸۵]
  13. تکبر: تکاثرگرایی موجب می‌شود تا شخص گرفتار خیالبافی و خودبرتربینی و تفاخر‌گرایی شود و در دل خویش گرفتار کبر و تکبر خواهد بود.[۸۶]
  14. کتمان فضل الهی: این افراد به سبب تکبر و خودبرتربینی، فضل الهی در حق خود را کتمان می‌کنند و بر این باورند که آنچه از مال و ثروت دارند به سبب علم اقتصاد و مدیریت و تدبیر خودشان است در حالی که فضل الهی برای آزمون و ابتلاء است.[۸۷]
  15. کفران نعمت: تکاثرگرایی موجب می‌شود تا شخص از حالت اعتدال خارج شده و گرفتار کفران نعمت به جای شکر نعمت شود و بدمستی کند.[۸۸]
  16. محرومیت از نصرت الهی: تکاثرگرایی موجب خشم خدا می‌شود و تکاثرگرایان از نصرت الهی محروم خواهند شد.[۸۹]
  17. نابودی: از نظر قرآن تکاثرگرایی موجب می‌شود تا شخص و اقتصاد به نابودی کشیده شود. به سخن دیگر، به جای اینکه اقتصاد از رشد و شکوفایی برخوردار شود، به نابودی کشیده خواهد شد.
  18. هواپرستی: تکاثرگرایی موجب می‌شود تا شخص گرفتار هواهای نفسانی و عمل براساس آن شود و از هدایت بازماند[۹۰]؛ زیرا «الهاه کذا» یعنی او را مشغول ساخت و از امر مهم‌تر بازداشت.[۹۱]

به هر حال، از نظر قرآن، تکاثرگرایی یک عمل ضد اقتصادی است؛ زیرا موجب می‌شود تا انسان در مسیر درست قرار نگیرد و به جای آنکه به عدالت عمل کند، علیه آن قرار گیرد؛ همچنین نسبت به آخرت و معاد کفر ورزد و کفران نعمت داشته باشد و دیگران را از آن محروم سازد. تکاثرگرایان برای به دست آوردن ثروت هر گونه روشی را به کار می‌گیرند که از جمله آنها ظلم به دیگران، انحصار‌طلبی و ویژه‌خواری و مانند آنها است.[۹۲]

زمینه‌های تکاثر

از نظر قرآن، کسانی به تکاثرگرایی و انباشت ثروت و قدرت رو می‌آورند که بسترهای روانی خاصی را در درون داشته باشند. به سخن دیگر، روان شناختی تکاثرگرایان به ما یاری می‌کند تا علل و چرایی آن را دریافته و برای درمان این بیماری خطرناک اجتماعی که بروز و ظهور آن در عرصه سیاسی و اقتصادی بیشتر نمایان است، تلاش و کوشش شود و جامعه از تکاثرگرایان خالی و یا در امان ماند. از جمله مهم‌ترین عوامل روان شناختی و علل آن را می‌توان موارد زیر دانست:

  1. جهل: بی‌گمان مهم‌ترین عامل در رفتارهای سازنده علم و معرفت است؛ پس می‌توان گفت جهل و نادانی مهم‌ترین عامل در رفتارهای زشت و زننده است. بر همین اساس، خدا در آیات قرآن عامل اصلی تکاثرگرایی را جهل انسان به زشتی تکاثر و کیفر آن در قیامت دانسته است. به سخن دیگر، زمینه تکاثر و برتری‌جویی انسان‌ها در افتخار به کسب مال و مقام را باید در جهل و نادانی آنان جست. از همین رو وقتی چشمان افراد در هنگام احتضار باز می‌شود، حقیقت تکاثر و ثروت اندوزی را چیزی جز ابزار دوزخی و شکنجه خویش نمی‌یابد و خواهان بازگشت و تغییر رفتار در قالب صدقه و انفاق می‌شوند.[۹۳]
  2. خوشگذرانی: رفاه زدگی موجب می‌شود تا شخص تکاثرگرایی داشته باشد؛ زیرا کسانی که رفاه زده هستند به خوشگذرانی و عیش و نوش پرداخته و آن را مایه آرامش و آسایش و هدف زندگی خود قرار می‌دهند؛ بنابراین برای تأمین وسایل مستی و عیش و نوش خویش به تکاثرگرایی رو می‌آورند و این گونه است که خوشگذرانی خود عاملی برای تکاثر‌گرایی و زمینه برای چنین روحیه و رویه‌ای در زندگی اقتصادی می‌شود.[۹۴]
  3. فریبندگی دنیا: چنانکه گفته شد، غرور و فریب زندگی دنیوی انسان را از آخرت غافل می‌سازد. فریبندگی و جلوه‌گری دنیا، زمینه روی‌آوری آدمی به تکاثر است. از این رو خدا از دنیادوستی منع کرده و می‌فرماید انسان باید از نعمت‌های الهی برای آخرت استفاده کند، نه آنکه در دام آن بیفتد و گرفتار ثروت اندوزی و تکاثرگرایی شود.[۹۵]
  4. کفر: کفر به خدا و قیامت، سبب تکاثرگرایی و تفاخر به امکانات خود می‌شود.[۹۶].[۹۷]

موانع تکاثر و راه رهایی از آن

از آنجا که تکاثرگرایی یک بیماری روانی تاثیرگذار در فعالیت‌های اقتصادی و سلامت آن است، خدا در آیات قرآن به موانع گرایش به آن و نیز راه رهایی از آن‌اشاره کرده است که برخی از آنها عبارتند از:

  1. توجّه به حسابرسی: توجّه به حسابرسی نعمت‌ها در قیامت و مسئولیّت انسان در برابر آنها، بازدارنده انسان از تکاثرگرایی و کنزاندوزی است؛ از همین رو خدا به انسان یادآور می‌شود تا هنگام فعالیت‌های اقتصادی به مسئله پاسخگویی و حسابرسی در قیامت توجه داشته باشند.[۹۸]
  2. توجّه به عذاب اخروی: توجّه به عذاب اخروی، بازدارنده انسان از تکاثرطلبی و کنزاندوزی است؛ کسانی به این رویه گرایش دارند که غافل از قیامت و عذاب‌های اخروی هستند.[۹۹]
  3. توجّه به ناپایداری دنیا: توجّه انسان به ناپایداری دنیا، بازدارنده از تکاثر و ثروت اندوزی است. انسانی که بداند دنیا و هر آنچه در آن است ناپایدار است و نمی‌توان به فردای خود یا چیزی امید بست، در اندیشه تکاثر نخواهد بود بلکه تلاش می‌کند تا به گونه‌ای عمل کند تا فردای خویش را بسازد و ره توشه آخرت را فراهم آورد.
  4. یقین به قیامت: یقین به قیامت و جهنّم، مانع تکاثر است. از نظر قرآن کسانی که به علم یقین در این امر دست یابند هرگز به سوی تکاثر نمی‌روند و از مال خویش برای انفاق و صدقه دادن بهره می‌برند تا شرایط اخروی خویش را بهبود بخشند.[۱۰۰].[۱۰۱]

ماهیت تکاثر و کوثر

واژه تکاثر و کوثر از یک ریشه هستند،‌ ولی در اصطلاح و فرهنگ قرآنی بسیار متفاوت و متمایز هستند؛ زیرا یکی رفتاری ضد ارزشی و دیگری امری ارزشی است. تکاثر و کوثر از ریشه کثر است. تکاثر در باب تفاعل از ثلاثی مزید در فرهنگ و اصطلاحات قرآنی به معنای مسابقه دو طرف در فزونی مال و مقام[۱۰۲] و تفاخر به کثرت مناقب، اموال و اولاد خود[۱۰۳] به کار رفته است. اما اصطلاح قرآنی کوثر، دارای معانی و مفاهیمی چندی است که همه آنها ارزشی است. در آیات قرآنی کوثر که از واژه کثر گرفته شده در کثرت به معنای خیر بسیار زیاد[۱۰۴]، نهری در بهشت، قرآن، نبوّت، کثرت اصحاب و پیروان، مقام شفاعت، کثرت نسل و ذریّه پیامبر(ص)که از فاطمه زهرا پدیدار شده و مانند آن به کار رفته است. مفسران قرآن بر این باورند که آن چه در معنا و مفهوم قرآنی کوثر در تفاسیر و روایات تفسیری آمده، در حقیقت اشاره به یک امر ارزشی داشته و مصادیق بیان شده چیزی جز تفصیل خیر کثیر در دنیا و آخرت نیست.[۱۰۵]

نکته لطیف و کلیدی در کاربرد کوثر در آموزه‌های قرآنی و مصادیق گفته شده، عنوان خیر کثیر است؛ زیرا اصطلاح خیر در آموزه‌های قرآنی به نعمتی اطلاق می‌‌شود که به بهترین وجه مورد استفاده قرار گرفته و آثار و برکات آن نعمت در زندگی دنیوی و اخروی مشهود است. پس کوثر خیر بسیاری است که خداوند به شخص می‌‌دهد و او را در مسیر متاله و خدایی شدن قرار می‌‌دهد. اگر به ظاهر مصادیق تکاثر و کوثر توجه شود، به نظر می‌‌رسد که تفاوت ماهوی و جدی میان آن دو یافت نمی‌شود؛ زیرا هر دو اشاره به نعمت بسیاری دارد که در اختیار شخص قرار گرفته است؛ اما وقتی از منظر ملکوتی و باطنی به قضیه نگریسته می‌‌شود تفاوت بسیار بنیادینی میان دو نوع از کثرت دیده می‌‌شود که یکی را ارزشی و آن دیگری را ضد ارزشی قرار می‌‌دهد. به عنوان نمونه در فرهنگ لغت کثرت تکاثری و کوثری تفاوتی ندارد؛ زیرا هر دو به معنای نعمت بسیار است، با این تفاوت که در کوثر رقابتی نیست در حالی که در تکاثر به سبب باب تفاعل نوعی رقابت در معنا دیده شده است. اما این مسأله همان فصل متمایز کننده نیست، بلکه آن چه این دو را از هم متمایز می‌‌کند، نوع بینش و نگرشی است که در پس آن دو اصطلاح قرار گرفته و موجب تمایز آن دو شده است. کوثر و تکاثر هر دو به نعمت بسیار اشاره دارد؛ با این تفاوت که از نظر قرآنی یکی خیر است در حالی که دیگری خیر نیست؛ زیرا بینش و نگرشی در پس تکاثر‌گرایی انسان وجود دارد که ایشان را به رقابتی کشانده که خیری در آن نیست.[۱۰۶]

نقش معرفت‌شناسی و جهان بینی تغییر ماهیت رفتار

در پاسخ به این پرسش که چه چیزی موجب شده که یک عمل به ظاهر یکسان دارای دو چهره متفاوت شود به گونه ای که یکی ارزشی و آن دیگری ضد ارزشی قلمداد شود، می‌‌بایست به نقش معرفت‌شناسی و جهان بینی که نیت‌ها را می‌‌سازد اشاره کرد. به سخن دیگر در فرهنگ قرآنی، تنها نمی‌توان حتی به حسن فعلی بسنده کرد، بلکه آن چیزی که نقش اساسی و کلیدی را ایفا می‌‌کند حسن فاعلی است. به سخن دیگر، حتی اگر متعلق فعل و عمل آدمی، امری خوب و نیکی باشد، نمی‌توان در ارزشی‌گذاری تنها به همین بسنده کرد و نیکی و خوبی فعل را ملاک و معیار داوری قرار داد،‌ بلکه لازم است به نیت خوب و بد فاعل فعل و عامل عمل نیز توجه شود؛ چراکه این نیت افراد است که به فعل معنا و مفهومی دیگر می‌‌دهد که همان ملکوت و باطن عمل هر انسانی است و همان باطن و ملکوت عمل است که ملاک ارزش‌گذاری و داوری قرار می‌‌گیرد.

نیت افراد که همان انگیزه‌های فاعلی در ایجاد فعل است، تحت تاثیر بینش‌ها و جهان بینی انسان است که در اصطلاحات غربی از آن به ایدئولوژی تعبیر می‌‌شود. هر انسانی بر اساس هستی‌شناسی خود یک جهان بینی دارد که بر پایه آن رفتارها و اعمال خود را تنظیم می‌‌کند. در حقیقت این هستی شناختی و جهان بینی افراد است که ماهیت رفتاری و نگرشی شخص را می‌‌سازد و مشخص می‌‌کند. هستی شناختی و جهان بینی افراد به نوبه خود متوقف بر معرفت‌شناسی است. معرفت‌شناسی یا شناخت‌شناسی علمی است که به مبانی نظر دارد. در علم معرفت‌شناسی از این بحث می‌‌کنند که آن چه انسان از خود و بیرون دریافت می‌‌کند و به عنوان شناخت و معرفت و علم از آن یاد می‌‌شود، مطابق واقعیت و حقیقت است یا آنکه صرف تخیل و وهم است.

شاید نخستین کسی که به طور کامل به این مبحث در فلسفه اسلامی بلکه فلسفه پرداخته، صدرالمتالهین شیرازی در مجلد نخست کتاب شریف اسفار اربعه است. ایشان در مبحث وجود ذهنی بر آن است تا اثبات نماید که امکان معرفت و شناخت از خود و بیرون برای انسان وجود دارد و این گونه نیست که انسان نتواند نسبت به واقعیت خارجی علم و معرفت پیدا کند، بلکه انسان آن چه را از بیرون از طریق ابزارهای شناختی درک و فهم می‌‌کند، واقعیت دارد. ایشان توضیح می‌‌دهد که هر علم حصولی که انسان از طریق ذهن از بیرون کسب می‌‌کند هر چند که خارج معلوم بالواسطه است و معلوم بی‌واسطه همان تصویر ذهنی اوست، ولی این علم حصولی هم می‌‌تواند بیانگر و نمایانگر آن معلوم خارجی باشد و هم می‌‌تواند تبدیل به علم حضوری و شهودی شود. این بدان معناست که تبدیل علم حصولی به علم حضوری ممکن بلکه واجب است و آن علم حضوری نیز جزو ذات انسان می‌‌شود و به سبب اتحاد عالم، علم و معلوم، علم جزو ذاتی بشر خواهد بود.

ملاصدرا همچنین در مباحث خود به این نکته توجه می‌‌دهد که ابزارها و منابع معرفتی انسان از خود و جهان می‌‌تواند متعدد و متنوع باشد. ابزارهای معرفتی انسان هم می‌‌تواند ابزارهای حسی چون حواس پنج گانه باشد و هم می‌‌تواند ابزارهای غیر حسی باشد که از آن جمله قلب است که معرفت‌های شهودی را برای انسان موجب می‌‌شود. بر همین اساس، درجات معرفت‌شناسی انسان نیز متفاوت و متمایز خواهد بود. دست کم می‌‌توان از پنج درجه معرفتی برای انسان سخن گفت که عبارتند از: ۱. معرفت حسی و تجربی، ۲. نیمه تجربی چون معرفت ریاضی، ۳. تجریدی و عقلانی چون معرفت‌های فلسفی و کلامی، ۴. عرفان نظری و تجربی ناب؛ ۵. عرفان عملی و معرفت شهودی.

هر چه درجه معرفتی انسان برتر باشد، معروف نیز روشن‌تر است. بر همین اساس، هستی‌شناسی و جهان بینی انسان‌ها نیز متفاوت و متمایز خواهد بود؛ زیرا هستی‌شناسی و جهان بینی افراد بر اساس ابزارها و درجات معرفتی انسان شکل می‌‌گیرد. وقتی انسان با ابزارهای حسی و مادی تنها می‌‌خواهد معرفت کسب کند و هستی را بشناسد، دایره معرفتی او محدود به حس و ماده خواهد شد و دیگر نمی‌تواند معروفی به نام متافیزیک داشته باشد و متافیزیک نسبت به چنین شخصی امری ناشناخته،‌ مجهول و غیر معروف خواهد بود. بر همین اساس جهان بینی او نیز محدوده به ماده و محسوسات می‌‌شود و شخص دارای جهان بینی مادی می‌‌گردد. همین شناخت محدود به حس و معروف‌های مادی است که نگرش و رفتار انسان را تحت تاثیر مستقیم خود قرار می‌‌دهد و اعمال و رفتار آدمی شکلی متفاوت با کسی می‌‌یابد که معتقد به متافیزیک است و از ابزارهای دیگر غیر از حس بهره مند می‌‌شود. کسانی که از معرفت‌های فلسفی برخوردارند و از عقل برای درک هستی استفاده کرده‌اند، بینش و نگرش و رفتاری متفاوت از شخص مادی‌گرا دارند.

همچنین کسانی که در مرحله معرفت‌های شهودی قرار می‌‌گیرد، بی‌گمان نوع رفتار و نگرش او به شدت تحت تاثیر این معرفت است. از این رو گفته شده که معرفت‌شناسی، هستی‌شناسی، جهان بینی و ایدئولوژی افراد در تغییر ماهیت رفتاری آدمی بسیار تاثیر گذار است.[۱۰۷]

ارتباط جهان بینی و ایدئولوژی

نکته دیگری که می‌‌بایست بر آن تاکید شود تا تفاوت تکاثرگرایی و کوثر خواهی در مفهوم قرآنی درک شود، تفاوت میان جهان بینی و ایدئولوژی (عقیده و ایمان) و نیز ارتباط میان آن دو است. در فرهنگ اسلامی بارها از اصطلاحاتی چون عقل نظری، عقل عملی و نیز حکمت نظری و حکمت عملی سخن به میان آمده است. عقل نظری و حکمت نظری به حوزه اندیشه‌ها مربوط است. مدرکات عقل نظری و حکمت نظری، شناخت هستی و مسأله بود و نبودهاست. اما مدرکات عقل عملی و حکمت عملی، بایدها و نبایدهاست. حکمت نظری نقش کلیدی در جهان بینی افراد دارد؛ زیرا با توجه به ابزارها و منابع معرفت‌شناسی، انسان نسبت به جهان شناختی به دست می‌‌آورد و از بودها و نبودها آگاه می‌‌شود. اما باید توجه داشت که حکمت نظری و عقل نظری کاری به این ندارد که ما باید چه کاری را انجام بدهیم یا ترک کنیم؟؛ چراکه این مسئولیت عقل عملی و حکمت عملی است که به حوزه بایدها و نبایدها کار دارد.

البته باید به این نکته مهم توجه داشت که میان حکمت نظری و حکمت عملی ارتباط تنگاتنگی است؛ زیرا حکمت عملی تابع حکمت نظری است، هر چند که حکمت عملی می‌‌تواند از آن تخلف ورزد. حکمت نظری به ما می‌‌گوید که چه چیزی هست و چه چیزی نیست. به عنوان نمونه ما در حکمت نظری در می‌‌یابیم که خدا و قیامتی است و هستی تنها به جهان مادی محدود نمی‌شود. چنین معرفت و شناخت قطعی موجب می‌‌شود تا در حکمت عملی رفتاری خاص را به عنوان بایدها و نبایدها در پیش گیریم. پس می‌‌توان گفت که ارزش‌های اخلاقی و حقوقی که انسان بدان قایل است برخاسته از حکمت نظری و جهان بینی انسان است. البته برخی از مردم در حکمت نظری به یقین و قطع معرفتی می‌‌رسند، ولی در حکمت عملی پای بند آن قطع و معرفت خود نشده و در عمل منکر آن معرفت می‌‌شوند.[۱۰۸] از این رو، نمی‌توان گفت که معرفت‌های انسان در باره بودها و نبودها همواره به معنای تبعیت انسان در مقام بایدها و نبایدها از آن بودها و نبودها نیست؛ زیرا مقام اراده غیر از مقام علم است.

دلیل علمی این مطلب آن است که ارتباط حکمت نظری و حکمت عملی یک ارتباط لازم و ملزومی نیست. از این رو، اگر در حکمتِ نظری قیاسی تشکیل شود که هر دو مقدمه آن از «بود و نبود» سخن می‌گوید، هرگز نمی‌توان از آن نتیجه ای در حکمت عملی و بایدها و نبایدها گرفت؛ زیرا آن قیاس هرگز نتیجه «باید و نباید» نمی‌دهد؛ چه اینکه اگر در حکمتِ عملی قیاسی تشکیل شود که هر دو مقدمه آن از باید و نباید سخن می‌گوید هرگز نتیجه «بود و نبود» نمی‌دهد؛ ولی اگر قیاسی داشتیم که یک مقدمه‌اش «بود و نبود» و مقدمه دیگرش «باید و نباید» است، یقیناً نتیجه چنین قیاسی، «باید و نباید» است. ما برای این که بتوانیم از معرفت‌های خود در حکمت نظری در حکمت علمی بهره ببریم می‌‌بایست چنین قیاسی را تشکیل دهیم. به عنوان نمونه اگر در حکمت نظری به این معرفت رسیدیم که «انسان موجودی مجرّد است» و در حکمت عملی گفتیم «باید برای موجود مجرّد کمالِ جاودانه تهیّه کرد»، نتیجه ای که از این دو مقدمه در قیاس به دست می‌‌آوریم این است که: «پس برای انسان باید کمالِ جاودانه تهیّه کرد». ما این باید را از این قیاسِ مؤلّف از «بود و نبود» حکمت نظری و «باید و نباید» حکمت عملی به دست آورده‌ایم. همچنین در قیاس دیگری که گفته می‌شود دنیا نشئه فناست و آنچه می‌ماند نشئه آخرت است. پس باید رهتوشه آخرت را هم تهیه کرد.

از آن چه گذشت دانسته شد که نمی‌توان منکر این معنا بود که ایدئولوژی انسان بی‌ارتباط با جهان بینی انسان نیست؛ و بی‌گمان انسان در حکمت عملی و اموری چون اخلاق، حقوق، سیاست و مسائل اجتماعی، کم‌تر جدا از جهان‌بینی خود می‌‌اندیشد و عمل می‌‌کند؛ بلکه همواره این گونه ایدئولوژی و رفتارهای آدمی تحت تاثیر مستقیم جهان بینی او است.[۱۰۹]

کوثر خواهی مؤمنان و تکاثرگرایان کافران

اکنون که دانسته شد که معرفت‌شناسی در هستی‌شناسی، و هستی‌شناسی در جهان بینی، و جهان بینی در عقیده و ایدئولوژی، و ایدئولوژی و عقیده در نگرش‌ها و رفتارهای انسانی نقش مهم و تاثیرگذاری دارند، این معنا دانسته می‌‌شود که چرا خداوند میان دو کثرت در کوثر خواهی و تکاثرگرایی تفاوت جدی و ماهوی قایل شده است؛ یعنی با آنکه هر دو نعمت بسیار است ولی یکی خیر و دیگری شر دانسته شده و در مقام ارزش‌گذاری نمره منفی به تکاثر‌گرایی انسان داده شده است.

کافران بر این باورند که هستی تنها همین هستی مادی است و بر همین اساس می‌‌گویند: إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ[۱۱۰] چنین شخصی بر این باورست که خیر و خوبی در همین گرد آوردن ثروت دنیایی و کسب قدرت است. از همین روست که خود را سرگرم دنیا و گرد آوردن مال و ثروت می‌‌کند؛ چراکه او نیز دنبال خوشبختی و سعادت است که در دو مولفه آرامش و آسایش معنا می‌‌شود. او می‌‌کوشد تا به آرامش و آسایش برسد و برای همین تلاش می‌‌کند. سعادت نیز برای او ارزش است ولی به سبب همان جهان بینی و ایدئولوژی مادی اش، سعادت ارزشمند را در دنیا و تکاثر قدرت و ثروت می‌‌جوید. او نیز به همانند دیگر انسان‌ها کمال گرا، خیر خواه، ارزش‌گرا و نقص و شر گریز است و فطرت او حسن و قبح را می‌‌شناسد، ولی به سبب آنکه از نظر معرفتی دچار مشکل است، خیر و ارزش و خوبی را در همین سعادت دنیوی و ثروت و قدرت می‌‌داند. این گونه است که به شدت مشغول تکاثر می‌‌شود و تکاثر او را سرگرم کرده و مشغول می‌‌دارد.[۱۱۱]

در برابر کسی که به زندگی اخروی معتقد است و دنیا را محدود به همین دنیای مادی نمی‌داند و قیامت و آخرتی را باور دارد،‌ اصالت را به زندگی اخروی می‌‌دهد. چنین شخصی به جای تکاثر دنبال کوثر می‌‌رود؛ چراکه آن را خیر بسیاری می‌‌داند که باقی خواهد ماند و در آخرت در اختیارش است. او به جای آنکه دنبال تکاثری باشد که ابدی نیست، تمام تلاش خود را مصروف امری می‌‌کند که ابدی و باقی است[۱۱۲] از نظر چنین شخصی اگر نعمت دنیوی چون ثروت و قدرت در راستای زاد و توشه اخروی نباشد، خیر نیست و ارزشی ندارد، بلکه زمانی ارزشی و خیر می‌‌شود که آن را برای آخرت ذخیره‌سازی کند و به سوی جهان و سرای دیگر بفرستد. از این روست که دنبال آن است که راه‌های ارسال آن را به جهان و سرای دیگر به دست آورد. پس به حکم عقل و وحی در می‌‌یابد که چه کند که این نعمت به خیر کثیر و کوثر تبدیل شود و برای آخرت فرستاده و در آنجا باقی بماند.

عقل نظری به او گفت که آخرتی است،‌عقل عملی به او نشان می‌‌دهد که چگونه با رفتارهای نیک و احسانی می‌‌تواند آن را داشته باشد. از این روست که عقل واقعی در روایات به عامل بندگی و کسب بهشت معنا شده است: العقل ما عُبد به الرّحمن واکتسب به الجنان. اگر کسی چنین از عقل برخوردار نباشد چنین شخصی هر چند که از نظر عقل ریاضی و حکمت نظری و عقل فلسفی و مانند آن برخوردار باشد، سفیه[۱۱۳] و جاهل[۱۱۴] دانسته می‌‌شود؛ زیرا نتوانسته است مسیر درست را بیابد و در مقام اراده از عزم برخوردار باشد و مطابق آن جزم خود عمل کند. بسیاری از مردم جزم اندیشی در مقام حکمت نظری و عقل نظری دارند،‌ولی در مقام حکمت و عقل عملی از عزم و همت برخوردار نیستند و صبر و مقاومتی نیز به خرج نمی‌دهند.[۱۱۵]

کوثر خیر کثیری است که انسان مؤمن با تلاش خود با توسل و توکل بر خدا به دست می‌‌آورد و آن را در قیامت با خود خواهد داشت. از این روست که کوثرخواهی امری ارزشی شده و شکر چنین خیر بسیاری بر دارندگان آن واجب دانسته شده است.[۱۱۶] اما تکاثر نه تنها خیر نیست،‌ بلکه نعمتی است که وبال گردن شخص می‌‌شود؛ زیرا تکاثر‌طلبی موجب غفلت بیش‌تر شخص از خدا، حقایق هستی، قیامت و حرکت در مسیر فلسفه آفرینش و هدف خلقت انسان می‌‌شود[۱۱۷] وانسان تکاثرخواه با تفاخر و نیز غرور بی‌جا و بی‌مورد خود[۱۱۸] و انکار معاد خود را از همه خیرهای دنیا و آخرت برای همیشه به معنای واقعی کلمه محروم می‌‌کند.[۱۱۹]

جالب این که تکاثر و رقابت با یکدیگر در مقام و ثروت موجب می‌‌شود تا این اشخاص هرگز رنگ آرامش و اسایش واقعی را نبینند؛ زیرا همواره دلهره و خوف از دست دادن آسایش و ارامش را دارند؛ چراکه خداوند ایشان را در همین دنیا مجازات و کیفر می‌‌کند و ثروت و قدرت ایشان را می‌‌گیرد تا بر خلاف انتظارشان تلخی کفر را در عذاب‌های همین دنیا نیز بچشند و با مرگی تلخ و درد آور از دنیا بروند. به هر حال، انسان می‌‌بایست خود را از تکاثرگرایی به کوثر خواهی برساند و زمینه رشد و بالندگی واقعی و سعادت حقیقی را در همین دنیا با کارهای خیر و احسان فراهم آورد. کوثر پیامبر(ص) حضرت فاطمه(س) چنان که در سوره انسان آمده با احسان و اطعام و ایثار بی‌مانند از خوراک روزانه خویش کوشیدند تا کوثر واقعی را به ما نشان دهند و بگویند که چگونه می‌‌توانیم از تکاثر به کوثر برسیم و نعمت بسیار را به خیر کثیر و بسیار تبدیل کنیم که باقی و ماندگار است.[۱۲۰]

ثروت، ابزار دنیوی تکامل و کمال

از نظر قرآن مال و ثروت، یکی از ابزارهای دنیوی است که انسان می‌‌تواند با بهره‌مندی درست از آن، بستر و زمینه مناسب برای کمال و تکامل خود و دیگران را فراهم آورد. بنابراین، از نظر وحی، ثروت از جایگاه ارزش ابزاری برخوردار می‌‌باشد و هرگز نمی‌تواند به عنوان یک ارزش مطلق و به اصطلاح اصولی، دارای ارزش نفسی باشد. این بدان معناست که هر گونه هدف گزاری ثروت به معنای رفتاری ضد وحیانی تلقی می‌‌شود و اهل ایمان می‌‌بایست از چنین رفتاری پرهیز کنند. مال و ثروت چنان که زینت و آرایه‌های زمینی و دنیوی هستند، از جلوه رحمت الهی نیز به شمار می‌‌روند؛ زیرا شرایط را برای دسترسی آسان‌تر و بهتر به کمال و کمالیات فراهم می‌‌آورد.

با این همه بسیاری از مردمان به دلیل هواهای نفسانی و وسوسه‌های شیطانی در دام تاصیل و اصالت بخشی به مال و ثروت می‌‌افتند و آن را مقصد و مقصود تمام اندیشه و تلاش‌های خویش قرار می‌‌دهند. این گونه است که امری ابزاری به هدفی ارزشی تبدیل می‌‌شود و اصالت می‌‌یابد و همه دغدغه‌های شخص را شکل می‌‌بخشد. در تحلیل قرآنی، زمانی نعمت‌های الهی از جمله مال و ثروت به عنوان یک ارزش دیده و شناخته می‌‌شود که در قالب خیر در آید. خیر به هر نعمتی اطلاق می‌‌شود که شخص از آن به درستی و راستی استفاده کند و در مسیر کمالی و اهداف عالی آفرینش آن را به خدمت و کار گیرد. بر این اساس، نوع بهره‌مندی و به کار‌گیری از نعمت‌های چون مال و ثروت است که آن ارزش مثبت می‌‌بخشد وگرنه چیزی جز وبال گردن آدمی و بلای جان او نیست.[۱۲۱]

گنج، ثروت انباشته در راه آبادانی آخرت

گنج، همان زر و گوهری است که در زیر زمین دفن کنند. گنج را در عربی کنز گویند و آن مالی است که جمع و ذخیره شده باشد. البته گاه کنز به چیزی اطلاق می‌‌شود که مال به وسیله آن نگه داری و حفظ می‌‌شود.[۱۲۲] طریحی، فرهنگ شناس ادیب شیعی بر این باور است که کنز در اصل همان مالی بوده است که برای مواقع نیاز دفن می‌‌کرده‌اند و بعدها کاربرد این واژه توسعه یافته و به هر مالی که انسان آن را حفظ کند و نگه داری نماید، کنز گفته شد. وی همچنین می‌‌نویسد: اگر زکات مالی پرداخت نشده باشد، آن مال، گنج و کنز است، هر چند که ظاهر و آشکار باشد و نهان نشده باشد.[۱۲۳]

خداوند در آیه ۳۴ سوره توبه و همچنین آیات ۷۶ تا ۸۱ سوره قصص، مال انباشته و ثروت اندوخته ای که با امساک و خودداری از پرداخت واجبات مالی چون زکات، گرد آمده باشد، حرام می‌‌داند. بنابراین، این گونه نیست که کنز تنها به گنج و دفینه اطلاق شود که نهان و پنهان شده باشد، بلکه مالی که زکوات و دیگر واجبات مالی آن پرداخته نشده باشد هر چند که آشکار باشد، کنز و گنج می‌‌باشد. از این روست که در آیات فوق، به ثروت آشکار قارون که در میان شهر بدان تفاخر می‌‌فروخت، کنز اطلق شده است؛ چراکه وی از پرداخت واجبات مالی از جمله زکات خودداری می‌‌کرد. از نظر اسلام و آموزه‌های وحیانی قرآن، ثروت می‌‌بایست همواره در گردش و جریان باشد و هر گونه رفتاری که موجبات خروج ثروت و مال از گردش سالم شود، امری ناروا و حرام است. بر اساس همین اصل اصیل قرآنی است که خداوند فرمان انفال و فی را صادر کرده است تا ثروت در دست سرمایه داران دست به دست نشود و همگان از ثروت‌های مادی زمین بهره مند شود. خداوند در آیه ۷ سوره حشر می‌‌فرماید: مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ[۱۲۴]

خداوند در آیاتی از جمله ۷۶ و ۷۷ سوره قصص، ثروت و گنج را ابزاری برای آبادانی سرای آخرت و دست یابی به کمال و کمالات برتر می‌‌داند. این بدان معناست که ارزش گنج در همان ارزش ابزاری بودن آن است و هر کسی می‌‌بایست از ثروت و گنج برای این مقصد و مقصود بهره گیرد. از نظر اسلام یکی از مأموریت‌های بشر در زمین آبادسازی آن است. خداوند در آیه ۶۱ سوره هود می‌‌فرماید: هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا[۱۲۵]

این آباد‌سازی از طریق کار و تلاش و بهره‌مندی از ثروت‌ها و گنج‌های آن شدنی است. بنابراین، انسان با آبادسازی زمین، زمینه را برای بهره‌مندی عمومی و همگانی از امکانات زمینی را فراهم می‌‌آورد و این گونه سرای آخرت خود و دیگران را آباد می‌‌سازد. خداوند به صراحت در آیه ۳۴ سوره توبه، به کاربرد گنج و کنز در زندگی مادی اشاره می‌‌کند و می‌‌فرماید که گنج را در راه خدا انفاق کنید تا دیگران نیز از امکانات و نعمت‌های زمینی برای رشد و کمال بهره مند شوند. از نظر قرآن، هر گنج و ثروتی زمانی ارزش می‌‌یابد که برای برآورد نیازهای دنیوی خود و دیگران مورد استفاده قرار گیرد و این کار با احسان و نیکی کردن گنج و ثروت به مردم شدنی است.[۱۲۶]

بنابراین، ثروت و گنج اگر به طریق درست مورد استفاده و بهره‌مندی همگانی قرار نگیرد، نه تنها ارزش و کمال نیست، بلکه نقمت و بلای جان آدمی است. از این روست که از نظر اسلام هر گونه کنز و تکاثر و گنج و ثروت اندوزی حرام و گناه دانسته شده است؛ زیرا چنین اعمالی موجب دوری انسان از هدف آفرینش و قرار گرفتن ثروت در بیرون دایره اقتصاد سالم و پویا و تباهی آن می‌‌شود. البته بر اساس آیه ۸۲ سوره کهف می‌‌توان دریافت که می‌‌توان مقداری از مال و ثروت را برای تأمین آینده فرزندان خویش پس انداز و کنز نمود. در این آیه داستان دو یتیم بیان شده که والدین صالح ایشان، گنجی را برایشان در گوشه دیواری نهان کرده بودند و حضرت خضر(ع) و موسی(ع) مأموریت می‌‌یابند که آن کنز و گنج در حال آشکار شدن را دوباره بپوشانند تا این کودکان یتیم پس از بلوغ به آن دست یابند.[۱۲۷] بنابراین، پس انداز بخشی از ثروت به شکل کنز و گنج مجاز است؛ اما بر اساس آیه ۳۴ سوره توبه واجب است تا زکات گنج را نیز بپردازند تا این گونه هزینه خروج مال از گردش سالم در اقتصاد را بپردازند. شیخ طبرسی در ذیل آیه می‌‌نویسد که احتمال دارد مقصود از گنج اندوزی و انفاق نکردن، کنیه از پرداخت نکردن زکات باشد. پس آیه به طور اجمال به وجوب زکات در گنج اشاره دارد.[۱۲۸] به هر حال، پس انداز کردن بخشی از مال برای آینده فرزندان مجاز است ولی لازم است تا زکات آن پرداخت شود.[۱۲۹]

آثار مخرب گنج اندوزی

گنج اندوزی آثار مخرب و زیانباری بر فرد و جامعه در ابعاد مادی و معنوی به جا می‌‌گذارد. همین مسأله موجب شده است تا خداوند هر گونه گنج اندوزی را حرام بشمارد. گنج اندوزی افزون بر این که موجب می‌‌شود تا ثروت از جریان و گردش خارج شود، همچنین موجب می‌‌شود تا دلبستگی و وابستگی انسان به دنیا افزایش یابد. کسانی که تعلق شدید به دنیا دارند، ثروت را اصیل و امر اساسی می‌‌شمارند و زمانی که به ثروت و گنج دست یابند، از این امر خوشحال و مسرور می‌‌شوند و به شادمانی و پایکوبی می‌‌پردازند. از این روست که خداوند در آیه ۷۶ سوره قصص از آفات دست یابی به گنج و ثروت اندوزی را دلبستگی به دنیا بر می‌‌شمارد.[۱۳۰]

از مهم‌ترین آثار زیانبار گنج اندوزی، می‌‌توان به سرمستی[۱۳۱]، غفلت از سرگذشت و فرجام انسان‌های قوی‌تر و بهره مند از امکانات مادی، فراموشی از آخرت، طغیان و سرکشی و فساد وتباهی در زمین اشاره کرد.

بر اساس همین آیات، گنج اندوزی همچنین موجب تجمل‌گرایی، تکبر انسان در برابر خداوند و اعتقاد به نقش تعیین کننده دانش و ابتکارات خود، خودداری از احسان و انفاق و مانند آن اشاره کرد. همین آثار و پیامدهای زیانبار گنج اندوزی است که به عنوان علت یا حکمت حرمت گنج اندوزی از سوی خداوند مطرح شده است.[۱۳۲]

عالمان و رهبران گنج اندوز

شاید بتوان گفت که گنج اندوزی از سوی بخشی از طبقات و اقشار اجتماعی، امری طبیعی باشد؛ زیرا قدرتمندان و ثروتمندان به قدرت و ثروت به عنوان اصل می‌‌نگرند و برای آنان همه چیزشان است. اما شگفت آن است که عالمان و رهبران دینی که شناخت کاملی از حقایق هستی دارند و اهداف آفرینش از جمله اهداف ثروت را می‌‌دانند و می‌‌شناسند، به گنج اندوزی رو آورند. اگر قارون‌های هر امتی به سوی کنزاندوزی گرایش دارند و ثروت و گنج خویش را نتیجه علم و دانش و دستاورد ابتکارات خود می‌‌دانند[۱۳۳] و اگر فرعونیان هر امت و ملتی به گنج اندوزی و تکاثر ثروت و مال رو می‌‌آورند[۱۳۴]، ولی دانشمندان و رهبران دینی به خوبی می‌‌دانند که هر چیزی در مالکیت خداوند و ربوبیت اوست. بنابراین، به ثروت به عنوان یک نعمت و خیر می‌‌نگرند که می‌‌بایست برای کمال و تکامل از آن بهره برد و این که خداوند به هر کسی بخواهد ثروت و قدرت می‌‌بخشد و یا از وی می‌‌گیرد.

با این همه، بخش بزرگی از گزارش‌های قرآنی درباره گنج اندوزی به کسانی اختصاص یافته است که خود را رهبران انسان به سوی کمال معرفی می‌‌کنند و در مقام راهنماییان بشر قرار گرفته‌اند. خداوند در آیات ۳۴ و ۳۵ سوره توبه بیان می‌‌کند که بسیاری از دانشمندان و احبار از جمله افرادی هستند که به گنج اندوزی رو آورده‌اند. این مدعیان دینداری و دعوت کنندگان به آخرت و سرای جاودان آن، خود رفتاری متضاد و متقابل با آن چه می‌‌گویند انجام می‌‌دهند و چون به خلوت خویش می‌‌روند آن کار دیگر می‌‌کنند.

شگفت انگیزتر از این افراد می‌‌بایست به زاهدان و ترساییان اشاره کرد که در جامه رهبانیت در آمده‌اند، در حالی که گرگانی در جامه گوسفندان هستند. اینان، بر خلاف ادعا و ظاهر خرقه پوش خویش، به گنج اندوزی رو آورده و با همه ادعای زهد و تقوا، تمام همت خویش را مصروف گنج کرده‌اند.[۱۳۵] از این روست که خداوند این دسته مدعیان دانش و ایمان و زهد را به عذابی دردناک و آتش دوزخ تهدید می‌‌کند و بیان می‌‌کند که با همین زر و سیم اندوخته خودشان، بدن‌هایشان را داغ می‌‌گذارنند. البته این تنها عذابی است که در آخرت نصیب و بهره ایشان می‌‌شود، اما در دنیا نیز خود ایشان و دیگر همراهایشان به هلاکت خواهند افتاد؛ زیرا جرم و گناه کنز اندوزی آن است که در دنیا به عذاب گرفته شوند و گوشه ای از آثار کار زشت خویش را بچشند.[۱۳۶]

از نظر قرآن، رفتار عالمان، دانشمندان، احبار و رهبان، موجب می‌‌شود تا دیگران نیز آنان را سرمشق زندگی خویش قرار دهند و همان راهی را بپیمایند که ایشان رفته‌اند. می گویند شخصی در روستایی بر منبر، مردمان را به زهد و تقوا و پرهیز از مادیات و مال و ثروت می‌‌خواند. میزبان به ایشان ارادت بسیار می‌‌ورزید. زمانی بگذشت و گذر روستایی به شهر افتاد و نزد عالم رفت. بر خلاف آن چه شنیده بود از او دید. به وی گفت: غیر از این کتاب‌ها که می‌‌خوانی، کتابی دیگر نیز داری که حاشیه ای دارد و آن را به ما نگفته‌ای؟! اگر مطلب چیزی دیگری است به ما هم بگو تا همان راه شما را بپیماییم. نکند که آخرتی نیست و همه چیز همین دنیاست. آن طور که می‌‌بینم، آخرتی نیست و زر و سیم و ثروت دنیاست، همان حقیقت است و دیگر همه چیز سراب.

به نظر قرآن، بسیاری از اهل کتاب بر خلاف کتاب عمل می‌‌کنند و آن چه را می‌‌خوانند و دیگران را به آن دعوت می‌‌کنند، خود به چیزی دیگر مؤمن هستند و به کار دیگر مشغول می‌‌باشند. گزارشی که قرآن از توده‌های مردم اهل کتاب از مسیحیان و یهودیان می‌‌دهد، بیانگر این معناست که آنان نیز درس زندگی و سبک آن را از راهبان و ترساییان و احبار و دانشمندان و رهبران دینی خویش آموخته‌اند و آنان را سرمشق و الگوی زندگی خود ساخته‌اند. از این روست که ایشان نیز مانند رهبران خود به سوی کنز و گنج اندوزی رو آورده و از انفاق مال و ثروت خودداری می‌‌کنند؛ چراکه مردمان بر دین ملوک و رهبران دینی و اجتماعی و سیاسی خویش هستند و آن را راه رشد و کمال می‌‌دانند.[۱۳۷]

طبری در جامع البیان می‌‌گوید، توده‌های مردمی از اهل کتاب، همان کسانی هستند که به کنز مشغول شده‌اند و خداوند آنان را به عذاب سخت تهدید می‌‌کند.[۱۳۸] اگر مطلب این گونه باشد که طبری می‌‌گوید، پس باید اهل کتاب و توده‌های مردم این رفتار را از احبار و رهبان خویش آموخته‌اند که خداوند در آغاز این آیه به آنان اشاره می‌‌کند. در حقیقت توده‌های مردم از رهبران خویش یاد می‌‌گیرند که چگونه بیاندیشند و چگونه عمل کنند. به هر حال، رفتار رهبران دینی نقش به سزایی در سبک زندگی مردمان دارد و می‌‌بایست توجه داشت که هر گونه رفتاری نقاق آمیز چون دعوت به زهد در سخن و گنج اندوزی در عمل می‌‌تواند، مردمان را به سمت گنج اندوزی سوق دهد؛ چراکه مردم پیش از آنکه به گفتار شخص توجه کنند و آن را الگو و سرمشق خویش قرار دهند به رفتار و کردار شخص توجه کرده و آن را الگو قرار می‌‌دهند. از این روست که خداوند در مسأله گنج اندوزی مخاطب تهدیدات خویش را عالمان و رهبران دینی قرار می‌‌دهد که الگوهای عملی مردمان می‌‌باشند.[۱۳۹]

منابع

پانویس

  1. اسراء، آیه ۶؛ و مؤمنون، آیه ۵۵؛ و نوح آیه ۱۲
  2. انفال، آیه ۲۸
  3. کهف، آیه ۴۶
  4. تکاثر، آیات۱ تا ۳
  5. توبه، آیه ۶۰
  6. انفال، آیه ۴۱
  7. حشر، آیه ۶ و ۷
  8. منصوری، خلیل، راهکار گردش سالم ثروت و مبارزه با مال اندوزی.
  9. همزه، آیات ۲ تا ۴
  10. فجر، آیه ۲۰ و عادیات، آیات ۶ و ۸
  11. محمد، آیه ۳۷
  12. نساء، آیه ۱۲۸و فصلت، آیه ۴۹ و معارج، آیه ۱۹
  13. حشر، آیه ۹؛ تغابن، ۱۶
  14. نساء، آیه ۳۲ و توبه، آیات ۵۹ و ۷۵ و ۷۶
  15. تکاثر، آیات ۱ و ۲
  16. کهف،آیات ۳۴ و ۳۶
  17. کهف، آیات ۳۴ تا ۳۹ و سبأ، آیات ۳۴ و ۳۵
  18. بلد، آیات ۶ و ۷
  19. تکاثر، آیات ۱ تا ۳
  20. همان
  21. قصص، آیات ۷۶ تا ۸۱
  22. بقره، آیات ۱۸۰ و ۲۱۵ و ۲۷۲ وکهف، آیه ۹۵
  23. بقره، آیه ۱۸۰
  24. مائده، آیه ۱۰۶ و تغابن، آیه ۱۵
  25. فجر، آیات ۱۸ و ۲۰
  26. انفال، آیات ۲۷ و ۲۸
  27. منافقون، آیه ۹
  28. زخرف، آیات ۳۰ و ۳۱
  29. فجر، آیات ۱۵ و ۲۰
  30. آل عمران، آیه ۱۴و کهف، آیه ۴۶و قصص، آیات ۶۰ و ۷۹
  31. قلم، آیات ۲۳ تا ۲۸ و عادیات، آیات ۶تا ۱۱
  32. فتح، آیه ۱۱ و منافقون، آیه ۹
  33. همان
  34. ص، آیه ۲۴
  35. اسراء، آیه ۶۴
  36. منصوری، خلیل، راهکار گردش سالم ثروت و مبارزه با مال اندوزی.
  37. معارج، آیات ۱۱ تا ۱۸
  38. لیل، آیات ۵ و ۸
  39. سبأ، آیات ۳۵ و ۳۶
  40. قصص، آیات ۷۶ و ۷۹
  41. کهف، آیه ۳۴ و تکاثر، آیات ۱ و ۲
  42. لیل، آیات ۸ تا ۱۶
  43. سبا، آیه ۳۴
  44. نوح، آیه ۲۱
  45. محمد، آیه ۳۸
  46. قصص، آیه ۷۶ و شوری، آیه ۲۷
  47. مؤمنون، آیات ۵۳ و ۵۵ و کهف، آیات ۳۲ و ۳۴
  48. اسراء، آیه ۱۶ و آیات دیگر
  49. علق، آیات ۷ تا ۱۰
  50. لیل، آیات ۸ تا ۱۱ و آیات دیگر
  51. منصوری، خلیل، راهکار گردش سالم ثروت و مبارزه با مال اندوزی.
  52. مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص۷۰۳، «کثر»
  53. مجمع‌البیان، طبرسی، ج‌۹‌-‌۱۰، ص‌۸۱۱‌-‌۸۱۲‌
  54. هود، آیه ۶۱
  55. یس، آیه ۳۵
  56. نساء، آیه ۱۱۹
  57. روم، آیه ۴۱
  58. «و هر کس را قبله‌ای است که روی بدان می‌کند، باری، در کارهای نیک از یکدیگر پیشی گیرید. هرجا که باشید خداوند همگی شما را باز خواهد آورد، خداوند بر هر کاری تواناست» سوره بقره، آیه ۱۴۸.
  59. مائده، آیه ۴۸
  60. «گفت: پروردگارا برای نعمتی که به من ارزانی داشتی هرگز پشتیبان گنهکاران نخواهم بود» سوره قصص، آیه ۱۷.
  61. نساء، آیه ۷۵؛ احقاف، آیه ۱۵؛ نمل، آیه ۱۹؛ قصص، آیه ۱۷
  62. کهف، آیات ۳۴ و ۳۶
  63. کهف، آیات ۳۴ و ۳۶
  64. تغابن، آیه ۱۵؛ طه، آیه ۱۳۱؛ زمر، آیه ۴۹؛ کهف، آیه ۷؛ انبیاء، آیه ۳۵
  65. حدید، آیه ۲۳
  66. کهف، آیات ۳۴ و ۳۵؛ سبأ، آیات ۳۴ و ۳۵
  67. تکاثر، آیات ۱ و ۲
  68. ق، آیه ۲۰
  69. مجمع‌البیان، ج‌۹‌-‌۱۰، ص‌۸۱۲
  70. مفردات، ص‌۷۴۸، «لهی»
  71. مجمع‌البیان، ج‌۹‌-‌۱۰، ص‌۸۱۲
  72. کهف، آیات ۳۴ و ۳۷ و ۴۲؛ سبأ، آیات ۳۴ و ۳۵
  73. کهف، آیات‌۳۲‌ تا‌۳۴‌ و‌۴۳
  74. کهف، آیات‌۳۲‌ تا‌۳۴‌ و‌۴۳
  75. قصص، آیات ۷۶ تا ۸۱
  76. حدید، آیه ۲۳؛ سبأ، آیات ۳۴ و ۳۵
  77. حدید، آیه ۲۰
  78. تکاثر، آیات ۱ تا ۷؛ مؤمنون، آیات ۹۹ و ۱۰۰
  79. منافقون، آیات ۹ تا ۱۱
  80. عصر، آیات ۱ تا ۳
  81. ق، آیه ۲۰؛ تکاثر، آیات ۱ و ۵ و ۷
  82. منافقون، آیات ۹ تا ۱۱؛ بقره، آیه ۲
  83. تکاثر، آیات ۱ تا ۷؛ ق،، آیه ۲۰؛ حدید، آیه ۲۰؛ منافقون، آیات ۹ تا ۱۱
  84. نساء، آیات ۳۶ و ۳۷؛ حدید، آیات ۲۳ و ۲۴
  85. حدید، آیات ۲۳ و ۲۴؛ معارج، آیات ۱۹ تا ۲۱
  86. لقمان، آیه ۱۸؛ حدید، آیه ۲۳
  87. قصص، آیات ۷۶ تا ۸۱؛ زمر، آیه ۴۹
  88. حدید، آیه ۲۳؛ نمل، آیه ۴۰؛ سبأ، آیات ۳۶ و ۳۷
  89. کهف، آیات ۳۴ تا ۴۳؛ قصص، آیات ۷۶ تا ۸۱
  90. تکاثر، آیات ۱ و ۲
  91. مفردات، ص‌۷۴۸، «لهی»
  92. منصوری، خلیل، تکاثرگرایی و آثار زیانبار آن.
  93. تکاثر، آیات ۱ تا ۷؛ ق،، آیه ۲۰؛ حدید، آیه ۲۰؛ منافقون، آیات ۹ تا ۱۱؛ توبه، آیات۳۴ و ۳۵
  94. سبأ، آیات ۳۴ و ۳۵ و آیات دیگر
  95. حدید، آیه ۲۰
  96. کهف، آیات ‌۳۲‌و‌۳۴‌-‌۳۷
  97. منصوری، خلیل، تکاثرگرایی و آثار زیانبار آن.
  98. تکاثر، آیات ۱ و ۸
  99. حدید، آیه ۲۰؛ توبه، آیات ۳۴ و ۳۵
  100. تکاثر، آیات ۱ تا ۷
  101. منصوری، خلیل، تکاثرگرایی و آثار زیانبار آن.
  102. مفردات الفاظ قرآن کریم،‌ راغب اصفهانی، ص۷۰۳، ذیل واژه «کثر»
  103. مجمع‌البیان، شیخ طبرسی، ج‌۹‌-‌۱۰، ص‌۸۱۱‌-‌۸۱۲‌
  104. معجم مقاییس اللّغه، ج ۵، ص۱۶۰، «کثر»
  105. مجمع البیان، ج ۹ – ۱۰، ص۸۳۵ – ۸۳۷؛ روح المعانی، ج ۱۶، جزء ۳۰، ص۴۴۱
  106. منصوری، خلیل، از تکاثرگرایی تا کوثرخواهی.
  107. منصوری، خلیل، از تکاثرگرایی تا کوثرخواهی.
  108. نمل، آیه ۱۴
  109. منصوری، خلیل، از تکاثرگرایی تا کوثرخواهی.
  110. «آن (زندگی) جز زندگانی این جهان ما نیست که (برخی) می‌میریم و (برخی دیگر) زنده می‌شویم و ما برانگیخته نخواهیم شد» سوره مؤمنون، آیه ۳۷.
  111. تکاثر، ایات ۱ تا ۳
  112. انشقاق، ایه ۶؛ نحل، ایه ۹۶؛ کهف، ایه ۶۴
  113. بقره، آیات ۱۳ و ۱۳۰
  114. یوسف، ایه ۳۳؛‌هود، آیه ۴۶
  115. نمل، ایه ۱۴؛ طه، ایه ۱۱۵
  116. کوثر، آیات ۱ و ۲
  117. تکاثر، ایات ۱ و ۲
  118. کهف، آیات ۳۴ تا ۳۶
  119. تکاثر، آیات ۱ و ۲
  120. منصوری، خلیل، از تکاثرگرایی تا کوثرخواهی.
  121. منصوری، خلیل، خشم الهی از عالمان گنج اندوز.
  122. لغت نامه، دهخدا، ج ۱۱، ص۱۷۰۱۷، ذیل واژه گنج؛ و نیز ترتیب العین، خلیل بن احمد الفراهیدی، ج ۳، ص۵۹۸، ذیل واژه کنز
  123. مجمع البحرین، طریحی، ج ۲، ص۷۵، ذیل واژه کنز
  124. «آنچه خداوند از (دارایی‌های) اهل این شهرها بر پیامبرش (به غنیمت) بازگرداند از آن خداوند و پیامبر و خویشاوند و یتیمان و مستمندان و در راه مانده است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد و آنچه پیامبر به شما می‌دهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز می‌دارد دست بکشید و از خداوند پروا کنید که خداوند، سخت کیفر است» سوره حشر، آیه ۷.
  125. «و به سوی (قوم) ثمود برادر آنان صالح را (فرستادیم)، گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید، او شما را از زمین پدیدار کرد و شما را در آن به آبادانی گمارد پس، از او آمرزش بخواهید سپس به درگاه وی توبه کنید که پروردگار من، پاسخ دهنده‌ای است» سوره هود، آیه ۶۱.
  126. قصص، آیات ۷۶ و ۷۷
  127. الجامع لاحکام القرآن، قرطبی، ج ۱۱، ص۱۷
  128. مجمع البیان، ج ۵ و ۶، ص۲۴۸
  129. منصوری، خلیل، خشم الهی از عالمان گنج اندوز.
  130. المیزان، ج ۱۶، ص۷۶
  131. قصص، آیات ۷۶ و ۷۸
  132. منصوری، خلیل، خشم الهی از عالمان گنج اندوز.
  133. قصص، آیات ۷۶ و ۷۸
  134. شعراء، آیات ۵۳ تا ۵۸
  135. توبه، آیات ۳۴ و ۳۵
  136. قصص، آیات ۷۶ تا ۷۸
  137. توبه، آیه ۳۴
  138. جامع البیان، ج ۶، جزء ۱۰، ص۱۵۷
  139. منصوری، خلیل، خشم الهی از عالمان گنج اندوز.