بحث:واقعه حره در تاریخ اسلامی

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

حمله یزیدیان به مدینه

یزید برای مقابله با این آشفتگی‌ها، مسلم‌بن عُقبه مُرّی را با لشکری گران روانه حجاز کرد.[۱] مسلم‌ بن عقبه تیغ بر مردم مدینه کشید و چندان جنایت کرد که به مُجرم و مُسرف معروف شد.[۲] رهبران نهضت و گروهی بسیار از مردم مدینه کشته شدند و شهر پیامبر (ص) قتل‌ عام شد. مسلم‌ بن عقبه به دستور یزید سه روز جان و مال مردم را بر سپاهیانش حلال کرد.[۳] غارت و جنایات سپاهیان شام را مصیبتی سهمگین و وصف ناپذیر خوانده‌اند.[۴]

مسعودی آن را فجیع‌ترین حادثه پس از شهادت امام حسین (ع) دانسته است. سپاهیان مسلم بن عقبه شهر را دستخوش غارت و قتل و تجاوز قرار دادند و در آن سه روز از ارتکاب هیچ عمل شنیعی، همچون تجاوز به نوامیس، بیرون کشیدن جنین از شکم زنان و کشتن نوزادان[۵] و توهین به صحابه بزرگ پیامبر از جمله جابر بن عبدالله انصاری نابینا و ابو سعید خدری فروگذار نکردند.[۶]

شمار کشتگان واقعه حرّه را بیش از چهار هزار[۷]، یا به قولی ۱۱۷۰۰ و یا ۱۰۷۰۰ تن برآورد کرده‌اند.[۸] از این میان هفت‌صد تن از حاملان قرآن[۹] و هشتاد صحابی پیامبر (ص) به قتل رسیدند به نحوی که کسی از اهل بدر باقی نماند.[۱۰]

در بیشتر منابع، تاریخ واقعه «حرّه واقم» روز ۲۷ ماه ذی‌الحجه سال ۶۳ هجری نوشته شده که تا نیمه محرم سال ۶۴ ادامه داشت.[۱۱]

یزید در این واقعه نشان داد که نه تنها برای جان و مال مردم، کمترین احترامی قائل نیست، بلکه از نظر او وقتی جمعی از مسلمانان منکر حکومت و ولایت وی شوند، استحقاق دارند تا به نوامیس آنان تجاوز شود. مسلم پس از این جنایت، مردم شهر را جمع کرد و از آنان برای یزید بیعت گرفت مبنی بر اینکه آنان و پدرانشان بنده یزید بوده‌اند؛[۱۲] و به تعبیر دیگر فیء (غنیمت جنگی) یزید هستند[۱۳] و هرکسی را که از این فرمان سر باز می‌زد، گردن می‌زدند.[۱۴] از آن بیعت فقط علی بن عبدالله بن عباس با وساطت خویشاوندانش از جمله حُصَین‌ بن نُمَیر که در سپاه یزید بودند و امام سجاد (ع) معاف شدند.[۱۵]

عوامل اموی پس از کشتار و جنایات گسترده در مدینه ‌‌به مکه رفتند تا کار عبدالله‌ بن زبیر بن عوّام را که مردم مکه را به بیعت خود فرا خوانده بود، یکسره کنند. عبدالله‌ بن زبیر در زمان حکومت معاویه اگر چه با او بیعت کرد، اما جزء کسانی بود که از بیعت با یزید خودداری کرده بود.[۱۶] او پس از مرگ معاویه با یزید بیعت نکرد و شبانه مدینه را به قصد مکه ترک کرد و به کعبه پناه برد و مردمان را به شورا دعوت کرد.[۱۷] اما با ورود امام حسین (ع) به مکه، اگرچه عبدالله بن زبیر سودای خلافت در سر داشت، اما از نظر نسب و روش اجتماعی به پای امام نمی‌رسید. مردم نیز او را رها کرده و به امام پیوستند. این موضوع برای وی ناخوشایند بود.[۱۸] عبدالله بن زبیر تمایل شدید به خروج امام از مکه به سمت عراق داشت.[۱۹] پس از شهادت امام حسین (ع)، ابن زبیر از این فرصت استفاده کرد و خود را امیرالمؤمنین خواند و در خطبه‌ای فاجعه کربلا را دستاویزی برای نکوهش حکومت یزید، پیمان شکنی و خیانت‌کاری عراقیان ساخت و در مورد فضیلت امام حسین (ع) سخن گفت و از مردم خواست تا با او بیعت کنند. مردم نیز با او بیعت کردند،[۲۰] اما محمد بن حنفیه، عبدالله بن عباس و دیگر هاشمیان با او بیعت نکردند.[۲۱]

یزید طی نامه‌ای از عبدالله بن عباس تشکر و تمجید کرد. او نوشت: خبر یافته‌ام که عبدالله‌ بن زبیر ملحد تو را به بیعت خویش خوانده و به تو پیشنهاد کرده است تا به اطاعت او درآیی و آنگاه پشتیبان باطل و شریک گناه باشی، لکن تو زیر بار او نرفته و از بیعت ما دست نکشیده‌ای و با ما وفادار مانده و در آنچه خداوند از حق ما به تو شناسانده است، او را فرمان برده‌ای، پس خداوند توِ خویشاوند را پاداش نیک دهد، بهترین پاداشی که به خویشان حقشناس می‌دهد. من هر چه را فراموش کنم، از یاد نخواهم برد که با تو نیکی کنم و به نیکی پاداشت دهم و در پیوند با تو تا آنجا که از مثل من شایسته بزرگواری و فرمانبری و نزدیکی‌ات به محمد (ص) باشد، شتاب ورزم. پس خدایت رحمت کند. خویشان خود را که نزد تواند و هم کسانی را که از اطراف و اکناف می‌رسند و این ملحد، با زبان و گفتارِ فریبنده خود آنان را می‌فریبد، مراقب باش و ایشان را از حُسنِ عقیده خود در اطاعت رها نکردن بیعت من آگاه ساز؛ چه ایشان فرمان تو را بهتر می‌برند و از تو شنوایی بیشتری دارند تا این بی‌بند و بار ملحد.

عبدالله‌ بن عباس به نامه او پاسخ شدید اللحنی داد و حتی نام خود را قبل از او نوشت. در این نامه، کشتار کربلا و اسارت خاندان محمد (ص) را بیان کرد و یزید را کم‌خرد و بی‌فکر خواند و نابودی حکومت و مرگ او را خواستار شد. او نوشت: از عبدالله بن عباس به یزید بن معاویه، نامه‌ات درباره فراخواندن ابن زبیر مرا به خویشتن و رد کردن من پیشنهاد او را که با وی بیعت کنم، به من رسید. اگر آنچه شنیده‌ای درست باشد، نه ستودنت را در نظر داشته‌ام و نه دوستی با تو را، لکن خداوند نیت مرا می‌داند. گمان کرده‌ای که دوستی مرا فراموش نخواهی کرد؟ به جانم سوگند از حق ما که در دست داری، جز اندکی به ما نمی‌رسانی و بیشتر آن را از ما دریغ می‌داری. از من خواسته‌ای که مردم را به یاریت وادار نمایم و از همراهی با عبدالله‌ بن زبیر بازدارم. هرگز! شادمانی و خوشحالی تو را مباد، با اینکه امام حسین (ع) را تو کشته‌ای. خاک بر دهانت ای خاک بر سر! راستی از کم‌خردی و بی‌فکری تو است اگر نفست به تو چنین نویدی می‌دهد و در خور سرزنشی و هلاک سزای تو است. ای بی‌پدر! گمان مبر کشتن حسین (ع) و جوانان بنی عبدالمطلب، چراغ‌های تاریکی و ستارگان راهنما را از یاد برده‌ام. لشکرهای تو آنان را آغشته به خاک، برهنه‌تن و بی‌کفن در میان بیابان روی زمین انداختند. بادها بر ایشان می‌وزید تا خداوند برای ایشان مردمانی را وسیله ساخت که در خون ایشان شرکت نداشتند و آن بدن‌ها را کفن کردند. ای یزید! به خداوند قسم به واسطه آنان و من عزت یافته‌ای و در مقامی که داری جایگزین شده‌ای. من هر چه را فراموش کنم، از یاد نخواهم برد که بی‌پدر بدکار زاده بیگانه پست پدر و پست مادر را بر ایشان مسلط کردی، همان‌که پدرت از بستن او به خود جز ننگ و رسوایی و خواری دنیا و آخرت چیزی به دست نیاورد... پدرت به نادانی سنت را از میان برد و بدعت‌ها و تازه‌های گمراه‌کننده را عمداً زنده کرد. من هر چه را از یاد ببرم فراموش نخواهم کرد که امام حسین (ع) را از حرم محمد (ص) به حرم خدا طرد کردی، آن‌گاه مردانی را پنهانی بر سرش فرستادی تا غافلگیر او را بکشند. پس او را از حرم خدا به کوفه راندی. او ترسان و نگران از مکه بیرون رفت، با اینکه در گذشته و حال عزیزترین مردم بطحاء بود و اگر در مکه اقامت می‌گزید و جنگ در آن را روا می‌شمرد، از همه مردم مکه و مدینه در دو حرم بیشتر فرمان برده می‌شد، لکن او خوش نداشت که حرمت خانه و حرمت محمد (ص) را حلال شمرد، او بزرگ شمرد آنچه را تو بزرگ نشمردی، هنگامی که در نهان، مردانی در پی او به مکه فرستادی تا در حرم با او بجنگند و آنچه را که پسر زبیر نیز بزرگ نشمرد، هنگامی که حرمت کعبه را از میان برد و آن را در معرض سنگ و تیر قرار داد و چنان گمان می‌برم که تو خود حلال شمارنده‌ای، بلکه مرا شکی نیست که تو سوزاننده کعبه و ضامن آنی. تویی که پیوسته با زنان خواننده و نوازنده می‌گذرانی. پس چون امام حسین (ع) بدعقیدگی تو را دید رهسپار عراق شد، بی‌آنکه بخواهد با تو نبرد کند و امر خداوند فرمانی انجام یافته بود. سپس تو به پسر مرجانه نوشتی تا با سپاهیان سر راه بر امام حسین (ع) بگیرد و او را دستور دادی تا در کار وی شتاب ورزد و امروز و فردا نکند و اصرار ورزیدی تا او و همراهانش از بنی عبدالمطلب، اهل‌بیتی را که خداوند پلیدی را از ایشان به‌دور داشته و آنان را بسی پاکیزه کرده است، بکشد. مائیم آن اهل بیت؛ نه مانند پدران بدخوی جفاکار سختگیر نامهربانت. سپس امام حسین (ع) به او پیشنهاد سازش کرد و خواستار بازگشتن شد، پس کمی یاران و برانداختن خاندان او را غنیمت شمردید و بر ایشان تاختید و آنان را کشتید، چنان‌که خانواده‌ای از ترکان یا کافران را می‌کشند. چیزی نزد من عجیب‌تر از آن نیست که خواستار دوستی و یاری منی و تو خود پسران پدرم را کشته‌ای و خون من است که از شمشیر تو می‌چکد و خون تو یکی از خواسته‌های من است... اما آنچه از وفاداری و حق‌شناسی من گفتی، به خدا قسم با پدرت بیعت کردم با اینکه می‌دانستم که پسر عموهای من و همه پسران پدرم برای این امر از او شایسته‌ترند، لکن شما گروه قریش بر ما فزونی و برتری جستید و خلافت را از ما ربوده و به خود اختصاص دادید و دست ما را از حقمان کوتاه کردید و هلاک بر کسی که در ستم کردن بر ما قدم پیش نهاد و نابخردان را علیه ما برانگیخت و کار را بدون ما به‌دست گرفت... و عجب‌تر از همه عجیب‌ها و تا زنده باشی روزگار تو را به شگفت آورد، آن است که دختران عبدالمطلب و پسران صغیری از نسل او را چون اسیران جلب شده نزد خود به شام بردی، تا به مردم نشان دهی که ما را مغلوب ساخته و بر ما فرمانروا گشته‌ای. به جانم سوگند که اگر هم در صبح و شام از زخم دست من آسوده بوده‌ای، اما امیدوارم که زخم زبانم بر تو گران آید. این شادمانی تو را نپاید پس از آنکه عترت محمد (ص) را کشتی، خداوند جز اندکی تو را مهلت ندهد تا تو را دردناک بگیرد و نکوهیده و گنه‌کار از دنیا بیرون برد. پس ای بی‌پدر زندگی کن. به خدا سوگند آنچه کرده‌ای تو را نزد خداوند هلاک ساخت. و سلام بر کسی که فرمان خداوند را برد.[۲۲] عبدالله بن زبیر توانست مردم مکه را بر ضدّ یزید و به نفع خود همراه کند.[۲۳] او هم‌چنین عامل یزید را از مکه بیرون کرد.[۲۴]

مسلم بن عقبه پس از واقعه حره به قصد جنگ با ابن زبیر روانه مکه شد، اما در گردنه مُشَلَّل مُرد[۲۵] و حُصَین‌ بن نُمَیر در آخر محرم سال ۶۴ هجری و بنا به سفارش یزید، فرماندهی سپاه را برعهده گرفت.[۲۶] او در ۲۵ یا ۲۶ محرم وارد مکه شد و ابن‌ زبیر را محاصره کرد. ابن‌ زبیر و همراهانش به مسجدالحرام پناه بردند. در سوم ربیع‌الاول سال ۶۴، حصین‌ بن نمیر و سپاهیان شام در کوه‌های اطراف کعبه، منجنیق‌هایی به کار انداختند و با سنگ و آتش به کعبه و شهر مکه حمله کردند که کعبه ویران شد و جامه و چوب‌های آن سوخت.[۲۷]

عمال یزید با آتش زدن کعبه و دریدن حرمت حرم خدا، نشان دادند رفتاری که در کربلا انجام گرفت، افراط جمعی قلیل در منطقه‌ای خاص نبود، بلکه چنین رفتاری از ماهیت نظام اموی نشأت می‌گرفت و عوامل حکومت یزیدی در آنجا و اینجا تفاوتی با هم نداشتند. آنچه در کربلا رخ داد و آنچه در مدینه پدید آمد و سرانجام آنچه در مکه اتفاق افتاد، با فریادهای پیاپی اطاعت از یزید همراه بود و این ماهیت نظام اموی است. حال به راحتی درمی‌یابیم که چرا امام حسین (ع) مرگ را برای مؤمن سزاوارتر از تحمل نظام یزیدی می‌شمرد.

کشتار وسیع مردم مدینه

این فاجعه در ذی حجه سال ۶۳ هجری واقع شد[۲۸] و به واقعه «حرّه» نیز معروف است[۲۹].

پس از حادثه خونین کربلا و آگاهی مردم از ماهیت یزید و پلیدی و خباثت وی، و اعلام قیام و جهاد از سوی «عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه» و برخی دیگر از صاحب نفوذان، انقلاب خونینی در مدینه آغاز شد. مردم مدینه نخست با عبدالله بن حنظله تا پای جان بیعت کردند و آنگاه «عثمان بن محمد بن ابوسفیان»، والی مدینه را بیرون کردند. بنی‌امیه در منزل مروان بن حکم اجتماع کردند و همگی در آنجا محبوس شدند.

مردم مدینه یزید را از خلافت خلع کرده و به بدگویی و سبّ و لعن وی پرداختند. یزید که از ماجرا مطلع شد، لشکر عظیمی فراهم ساخت و فرماندهی آن را به عهده مردی خون‌ریز به نام «مسلم بن عقبه» گذاشت[۳۰]. این فرمانده سفاک، پس از محاصره مدینه، مقاومت آنان را درهم شکست و به قتل و غارت مدینه پرداخت و کشتار وسیعی را در این شهر به راه انداخت.

ابن اثیر می‌نویسد: مسلم بن عقبه، مدینه را سه روز بر لشکریانش مباح ساخت که هرگونه بخواهند در آن عمل کنند. آنان به کشتار وسیع مردم پرداخته و اموال آنان را نیز غارت کردند[۳۱]. ابن قتیبه می‌نویسد: یکی از سربازان شامی به منزل زنی وارد شد که کودکی شیرخوار داشت، سرباز از او اموالی را طلب کرد، زن اظهار داشت: هر چه مال در خانه داشتم، همه را به غارت بردند.

سرباز سنگدل یزیدی طفل شیرخوار را از دامن مادر جدا کرد و در برابر چشم او چنان سرش را به دیوار کوبید که مغزش متلاشی شد[۳۲].

مسلم بن عقبه وقتی بر مردم مسلط شد، از آنان به عنوان بردگان یزید بیعت می‌گرفت که اختیار اموال و خانواده آنها به دست یزید می‌باشد که هرگونه بخواهد در آنها تصرف کند. هر کس امتناع می‌ورزید، کشته می‌شد[۳۳]. در این فاجعه از بزرگان مهاجر و انصار هزار و هفتصد تن و از سایر مسلمین ده هزار تن به قتل رسیدند[۳۴].

ابن ابی الحدید می‌نویسد: لشکریان شام، مردم مدینه را سر بریدند، آن‌گونه که قصاب، گوسفند را سر می‌برد. چنان خون‌ها ریخته شد، که قدم‌ها در میان آنها فرو می‌رفت؛ فرزندان مهاجر و انصار و مجاهدان بدر را به قتل رساند و از آنها که باقی ماندند، به عنوان بردگان برای یزید بیعت گرفت[۳۵]. مورخان نوشته‌اند که از بس مسلم بن عقبه خون بی‌گناهان را ریخت به «مُسرف» (خون‌ریز بی‌حد و حصر) معروف شد[۳۶]. در این فاجعه به زنان مسلمان نیز بی‌حرمتی شد و جمعی از آنان مورد تجاوز قرار گرفتند[۳۷].

یاقوت حموی در «معجم البلدان» می‌نویسد: در این فاجعه مسلم بن عقبه، زنان را نیز بر سربازان خویش مباح ساخت[۳۸].

سیوطی (دانشمند معروف اهل سنت) نقل می‌کند که حسن بصری از این فاجعه یاد کرد و گفت: به خدا سوگند! هیچ کس از آن حادثه نجات نیافت (یا کشته و یا زخمی شد و یا مورد آزار و توهین قرار گرفت)؛ گروه زیادی از صحابه و دیگر مسلمانان در آن ماجرا به قتل رسیدند؛ مدینه غارت شد و هزار دختر مورد تجاوز قرار گرفت!! سپس از روی تأسف و اندوه گفت: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ[۳۹]. آنگاه ادامه داد: این در حالی است که رسول خدا(ص) فرمود: «مَنْ أَخَافَ أَهْلَ الْمَدِینَةِ أَخَافَهُ اللهُ وَ عَلَیْهِ لَعْنَةُ اللهِ وَ الْمَلَائِکَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ»؛ «هر کس اهل مدینه را بترساند؛ خداوند او را مورد خوف و خشم خود قرار خواهد داد و لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر او باد!»[۴۰].[۴۱]

پانویس

  1. ر. ک: تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۴۷۴-۴۷۵؛ اسد الغابه فی معرفة‌الصحابه، ابن‌اثیر، عزّالدین علی‌بن احمد بن ابی‌الکرم، چاپ عادل احمد رفاهی، بیروت: ۱۴۱۷ قمری / ۱۹۶۶ میلادی، ج۴، ص۱۱۱-۱۱۲.
  2. المنمق فی اخبار القریش، بغدادی، محمد بن حبیب، تحقیق خورشید احمد فاروق، بیروت: عالم الکتب، ۱۹۸۵ میلادی، ص۳۹۰؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی، ج۳، ص۲۶۷؛ اسد الغابه فی معرفة‌الصحابه، ابن‌اثیر، عزّالدین علی‌بن احمد بن ابی‌الکرم، چاپ عادل احمد رفاهی، بیروت: ۱۴۱۷ قمری / ۱۹۶۶ میلادی، ج۴، ص۱۱۱-۱۱۲.
  3. الامامة و السیاسة، ابن‌قتیبه دینوری، ابومحمد عبدالله‌ بن مسلم، چاپ طه محمد الزینی، بیروت: دارالمعرفه، ج۱، ص۱۷۹؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۴، ص۳۷؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۴۸۴.
  4. تاریخ الخلفاء، ص۲۰۹؛ البدایة و النهایة، ابن‌کثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیل‌بن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی، ابن‌کثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیل‌بن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی، ج۴، ص۲۲۰.
  5. الامامة و السیاسة، ابن‌قتیبه دینوری، ابومحمد عبدالله‌ بن مسلم، چاپ طه محمد الزینی، بیروت: دارالمعرفه، ج۱، ص۱۸۴؛ المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ابن جوزی، عبد الرحمان، چاپ محمد عبد القادر عطا و مصطفی عبد القادر عطا، بیروت: ۱۴۱۲ قمری/ ۱۹۹۲ میلادی، ج۶، ص۱۵؛ البدء و التاریخ، مقدسی، مطهر بن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی، ج۶، ص۱۴.
  6. الروض الانف فی شرح السیره النبویه لابن هشام، سهیلی، عبدالرحمن‌ بن عبدالله، چاپ عبدالرحمن وکیل، قاهره: ۱۳۸۷- ۱۳۹۰ قمری / ۱۹۶۶ – ۱۹۷۰ میلادی، چاپ افست، ج۶، ص۲۵۳-۲۵۴.
  7. البدء و التاریخ، مقدسی، مطهر بن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی، ج۶، ص۱۴.
  8. ر. ک: الامامة و السیاسة، ابن‌قتیبه دینوری، ابومحمد عبدالله‌ بن مسلم، چاپ طه محمد الزینی، بیروت: دارالمعرفه، ج۱، ص۱۸۴-۱۸۵؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۴، ص۴۲؛ التنبیه و الاشراف، مسعودی، علی‌بن الحسین، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره، ص۳۰۵.
  9. تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، زرکلی، خیرالدین، بیروت: ۱۹۸۶ میلادی، ذهبی، محمدبن احمد، چاپ بشار عوّاد معروف، بیروت: ۱۴۲۴ قمری، حوادث و وفیات ۶۱ تا ۸۰ هجری، ص۳۰؛ وفاء الوفاء باخبار دار المصطفی، سمهودی، نورالدین علی بن احمد، تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید، بیروت: دار احیاء التراث الاسلامی، ج۱، ص۱۲۶.
  10. الامامة و السیاسة، ابن‌قتیبه دینوری، ابومحمد عبدالله‌ بن مسلم، چاپ طه محمد الزینی، بیروت: دارالمعرفه، ج۱، ص۱۸۵. برای اسامی کشته شدگان مهاجرین و انصار ر. ک: تاریخ خلیفة بن خیاط، خلیفة‌بن خیاط، ابن‌عمر، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ قمری، ص۲۹۳-۳۱۴.
  11. ر. ک: الامامة و السیاسة، ابن‌قتیبه دینوری، ابومحمد عبدالله‌ بن مسلم، چاپ طه محمد الزینی، بیروت: دارالمعرفه، ج۱، ص۱۸۵؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۴، ص۴۱؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۴۹۴؛ نهایه الارب فی فنون الادب، نویری، شهاب الدین احمد، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، تهران: انتشارات امیر کبیر، ۱۳۶۵ شمسی، ج۷، ص۲۲۲.
  12. المنمق فی اخبار القریش، بغدادی، محمد بن حبیب، تحقیق خورشید احمد فاروق، بیروت: عالم الکتب، ۱۹۸۵ میلادی، ص۳۹۱؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۴، ص۳۸-۳۹؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابن‌واضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی، ج۲، ص۲۵۰-۲۵۱؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی، ج۳، ص۲۳۷.
  13. الاخبار الطوال، ص۲۶۵.
  14. تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۴۹۱-۴۹۳؛ وفاء الوفاء باخبار دار المصطفی، سمهودی، نورالدین علی بن احمد، تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید، بیروت: دار احیاء التراث الاسلامی، ج۱، ص۱۲۶.
  15. المنمق فی اخبار القریش، بغدادی، محمد بن حبیب، تحقیق خورشید احمد فاروق، بیروت: عالم الکتب، ۱۹۸۵ میلادی، ص۳۹۱؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی، ج۳، ص۲۶۸.
  16. الامامة و السیاسة، ابن‌قتیبه دینوری، ابومحمد عبدالله‌ بن مسلم، چاپ طه محمد الزینی، بیروت: دارالمعرفه، ج۱، ص۱۵۳، ۱۶۳؛ الاخبار الطوال، ص۲۲۶.
  17. تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابن‌واضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی، ج۲، ص۲۴۱؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۳۴۰؛ البدء و التاریخ، مقدسی، مطهربن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، ۱۸۹۹ – ۱۹۱۹ میلادی، چاپ افست تهران: ۱۹۶۲ میلادی، ج۶، ص۸-۹.
  18. الاخبار الطوال، ص۲۲۹.
  19. مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی، ج۳، ص۲۵۰.
  20. ر. ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۴، ص۳۳۸؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۴۷۴-۴۷۵.
  21. الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۰۰؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۳، ص۳۹۱،۳۴۰؛ الاخبار الطوال، ص۲۶۴؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابن‌واضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی، ج۲، ص۲۴۷.
  22. ر. ک: اخبار الدولة العباسیه، به کوشش عبدالعزیز دوری و عبدالاجبار مطلبی، بغداد: ۱۹۷۱ میلادی، ص۸۵-۸۸؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی، ج۵، ص۳۲۱-۳۲۲؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابن‌واضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی، ج۲، ص۲۴۷-۲۵۰.
  23. تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی،، ج۵، ص۴۷۴-۴۷۵.
  24. تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابن‌واضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی، ج۲، ص۲۴۷.
  25. همان، ص۲۵۱.
  26. الاخبار الطوال، ص۲۴۶؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابن‌واضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی، ج۲، ص۲۵۱؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۴۸۸، ۴۹۰، ۴۹۶، ۴۹۷.
  27. تاریخ خلیفة بن خیاط، خلیفة‌بن خیاط، ابن‌عمر، بیروت: دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ قمری، ص۱۵۸؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی، ج۵، ص۴۹۷-۴۹۹؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی، ج۵، ص۱۶۴؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی، ج۳، ص۲۷۰.
  28. کامل ابن اثیر، ج۴، ص۱۲۰ و تاریخ طبری، ج۴، ص۳۷۴.
  29. «حرّه» به معنای زمین سنگلاخی و سنگستان است و چون بخشی از مدینه از سنگلاخ و سنگ‌های آتش‌فشانی پوشیده شده است، آن منطقه «حرّه» نامیده شد و به علت پیدایش این فاجعه در آن منطقه و نفوذ سپاه شام به مدینه از طریق «حرّه و اقم» به «واقعه حرّه» نیز معروف شده است. (لسان العرب، واژه «حرّه»).
  30. معاویه به یزید سفارش کرده بود که در صورت نقض بیعت توسط مردم مدینه، آنها را با مسلم بن عقبه درهم بشکن! (کامل ابن اثیر، ج۴، ص۱۱۲ و الامامة و السیاسة، ج۱، ص۲۳۱).
  31. کامل ابن اثیر، ج۴، ص۱۱۷.
  32. الامامة و السیاسة، ج۱، ص۲۳۸.
  33. تاریخ طبری، ج۴، ص۳۸۱؛ کامل ابن اثیر، ج۴، ص۱۱۸؛ مروج الذهب، ج۳، ص۷۰. لازم به یادآوری است که به سبب نفوذ فاجعه عظیم کربلا در افکار عمومی، یزید دستور داده بود، در این ماجرا متعرض امام علی بن الحسین(ع) و خاندانش نشوند و آنها را از این نحوه بیعت مستثنا دانست.
  34. الامامة و السیاسة، ج۱، ص۲۳۹.
  35. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۳، ص۲۵۹.
  36. مروج الذهب، ج۳، ص۶۹؛ کامل ابن اثیر، ج۴، ص۱۲۰.
  37. الامامة و السیاسة، ج۲، ص۱۵.
  38. معجم البلدان، ج۲، ص۲۴۹ (واژه حره و اقم).
  39. «ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
  40. تاریخ الخلفاء، ص۲۳۳. این روایت از رسول خدا(ص) در کتاب‌های معتبر اهل سنت با تعبیرات مختلفی آمده است؛ رجوع کنید به: صحیح مسلم، کتاب الحج، باب فضل المدینة، حدیث ۱۰ و ۱۶؛ مسند احمد، ج۴، ص۵۵؛ کنزالعمال، ج۱۲، ص۲۴۶- ۲۴۷. برای آگاهی بیشتر از واقعه حره و کشتار عظیم مردم رجوع کنید به: تاریخ طبری، ج۴، ص۳۷۰- ۳۸۱؛ کامل ابن اثیر، ج۴، ص۱۱۱- ۱۲۱؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۷- ۳۵۵.
  41. مکارم شیرازی، ناصر، عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها ص ۲۱۴.