بنی سلمان بن معاویه
نسب طایفه
این طایفه را از شاخههای بنی بکیل بن همدان و از فرزندان سلمان بن معاویة بن سفیان بن أَرحب بن دُعام بن مالک بن معاویة بن صعب بن دومان بن بکیل گفتهاند[۱]. از سلمان بن معاویه فرزندانی به نامهای لأی، معاویه، عمیره، بشر و زینب برجای ماند[۲] که دودمان بنی سلمان، از طریق آنان شکل گرفت. این قوم، از شاخهها و طوایف بسیاری تشکیل یافته که از جمله مهمترین آنان میتوان به نام بنی حجر موسوم به حجیرات[۳]، بنی عرکز[۴]، بنی حمار[۵]، بنی اصید[۶] و بنی مالک[۷] و بیوتی چون آل الفرج[۸]، آل حمید[۹] و آل مکره[۱۰] اشاره کرد.
مواطن و مساکن بنی سلمان
منازل بنی سلمان را حجاز گفتهاند[۱۱]. با این حال بسیاری از آنان نیز، در یمن منزل داشتند که از جمله آن میتوان از «خرفان» منزل بنی زینب بنت سلمان موسوم به «زینبیون» یاد کرد[۱۲]. بیتی از بنی عرکز در صنعا و جمعی از آنها هم در «البیداء» ساکن بودند[۱۳]. آل مکره نیز شاخه ای دیگر از مردم بنی سلمان بودند که در «لسان» منزل داشتند[۱۴].
بنی سلمان و تاریخ جاهلی آن
حضور در نبرد خولان از مهمترین وقایع دوران جاهلی است که بنی سلمان از جمله نقش آفرینان آن بودند. در زمان ریاست مالک بن ملالة بن ارحب معروف به «فارس الخطار»[۱۵] بر بنی همدان، وی در جنگی که جذیمه شاکری آغازگر آن بود، علیه خولان و قضاعه وارد میدان شد[۱۶] و پس از شکست در این جنگ - که به «یوم الضرک» شهرت داشت، - همراه با جمع بسیاری از همدانیان از جمله لأی، معاویه و عمیره فرزندان سلمان بن معاویة بن سفیان[۱۷] کشته شد[۱۸]. از معاویة بن أرحب بن معاویة بن سلمان هم در شمار کشته شدگان جنگ خولان نام برده شده است[۱۹] که با توجه به اختلاف نسبی زیادی که بین او و کشته شدگان «یوم الضرک» وجود دارد، به نظر میرسد، وی از مقتولین جنگهای متأخرتر بنی همدان با خولان باشد. حمله بنی اصید - از شاخههای فروتر بنی سلمان - به عمرو بن معدیکرب زبیدی در «الحلوی» - از سرزمینهای سفیان بن علیان - و غارت اسب و کنیز وی، از دیگر ایام این قوم در دوران جاهلی است[۲۰]. «همدانی» از کلاه خود آهنی عمرو بن معدیکرب نیز در شمار دیگر غنایم بنی اصید در این درگیری یاد کرده و آورده که این کلاه خود، مدتها نزد بنی سلمان نگهداری میشد و سپس به عنوان خرید یا هدیه به ابن نهد معمری رسید و تا به امروز (عصر ابن حائک همدانی م. ۳۳۴) نزد خاندان نهد باقی مانده است[۲۱].
مشارکت در «یوم مذاب» و نبرد با اتحاد بنی عامر، بنیسلیم و بنی قیس نیز از مهمترین مواقفی است که در آن، ذکری از بنی سلمان و اشراف جاهلی آن - از جمله سیف بن معاویة بن مالک بن بشر بن سلمان - به میان آمده است[۲۲]. «مذاب» نام یکی از سرزمینهای سفیان بن علیان بود. در این نبرد که به دلیل همراهی جمعی از مردم و بزرگان بنی قیس با بنی خولان و حرکت به سوی صعده جهت کشورگشایی، صورت گرفت، طوایف بنی همدان در برابر این هجمه متفقاً در دفاع از خود به میدان آمدند. سواران بنی قیس پس از رسیدن به حدود ارحب و انجام حملاتی در این منطقه، در سرزمین شنیف بن معاویه - از شاخههای بنی سلمان - فرود آمدند و پیروزمندانه، صدا به هلهله و شادی بلند کردند. در این هنگام، سفیان و همراهانش از طوایف علیان و عذر، در یک غافلگیری، حمله ای ناگهانی علیه آنان ترتیب دادند که به شکست قیسیها و کشته و اسیر شدن بسیاری از آنان انجامید[۲۳].
تاریخ اسلامی بنی سلمان
از تاریخ اسلامی این قوم هم، جز آنچه که در ذیل شرح حال رجال و معاریف این قوم آمده است تقریباً اطلاعی در دست نیست. از جمله این رجال نمط بن قیس بن مالک است. وی در شمار وفود کنندگان همدانی بود که بر رسول خدا(ص) وارد شد و اسلام پذیرفت. پیامبر(ص) در این دیدار، سهمی از آذوقه[۲۴] و به نقل «ابن حزم»، زمینی به او اقطاع کرد که در نسل او، روزگاری دراز باقی ماند[۲۵]. ابو سلامه اسید بن مالک بن سعد بن مالک - عموی نمط بن قیس - هم از دیگر معاریف بنی سلمان است. نقل است که یکی از اعمام ابوسلامه توسط مردی از بنی علوی بن علیان که مادرش از بنی ضیاف (داییهای بنی علوی) بود کشته شد. ابوسلامه به انتقام او، قاتل عمویش را کشت؛ که این امر، موجب خشم ضیاف و بنی عُلوی بر او شد. از این روی، ابوسلامه چاره کار را در فرار دید. پس گریخت و به عمر بن خطاب ملحق شد. عمر، دیه آن عُلوی را متقبل شد و کنیز خود را به عقد او در آورد و وی را به امارت «حمی الرّبذه» منصوب کرد که تا کنون (دوران ابن کلبی (م. ۲۰۴) و همدانی (م. ۳۳۴) و ابن حزم (م. ۴۵۶)) هم، نسل او در آنجا باقی بودند. ابوسلامه نیز ضمن سرایش اشعاری معروف، به توصیف این واقعه پرداخت[۲۶].
قیس بن نمط بن قیس بن مالک بن سعد بن مالک بن لأی بن سلمان را هم از دیگر مشاهیر این طایفه گفتهاند. برخی منابع، نخستین دیدار و آشنایی همدانیان و طوایف آن از جمله بنی سلمان با رسول خدا(ص) را در مکه و در ایام تبلیغ و دعوت رسول مکرم اسلام(ص) در موسم حج دانستهاند. بر این اساس، پس از آگاهی مردم بنی همدان از ظهور رسول خدا(ص)، فردی به نام قیس بن مالک بن سعد بن مالک بن لأی بن سلمان همدانی ارحبی[۲۷] و به نقلی دیگر قیس بن نَمَط بن قیس بن مالک ارحبی[۲۸] به مکه رفت و از عزم خود برای ایمان آوردن و یاری ایشان خبر داد. بدین ترتیب، قیس اسلام پذیرفت و قول مساعدت و یاری به پیامبر(ص) داد. حضرت، او را به سوی قومش فرستاد و بدو فرمود چنانچه قبیله او اسلام آورند به سرزمینشان سفر خواهند کرد. بدینسان، برخی از همدانیان، اسلام آوردند و پس از غسل در «جَوف المِحوَرَه»روی به سوی قبله (قدس) نمودند. قیس نزد رسول خدا(ص) بازگشت و ایشان را از اسلام قومش با خبر کرد[۲۹]. این روایات، حاکی از اسلام تعدادی از افراد قبیله همدان و طایفه بنی سلمان در سالهای نخست ظهور اسلام است[۳۰]. پس از هجرت رسول خدا(ص) به مدینه، قیس بن نمط در سال دهم هجرت طی وفدی بر حضرت وارد شد. پیامبر(ص) در این دیدار، نام او را به «الوفیّ» تغییر داد و سهمی برای او از خراج خیوان و از عمران در الجوف در نظر گرفت. این سهمیه همچنان در بین اعقاب او از مرد و زن جریان داشت تا این که توسط یحیی بن حسین علوی - از ائمه بزرگ زیدیه - قطع گردید[۳۱]. منابع دیگر در بیان این ماجرا، به جای قیس بن نمط، عمدتاً از نمط بن قیس بن مالک[۳۲] و برخی نیز از قیس بن مالک[۳۳] به عنوان نماینده همدانیان نزد پیامبر(ص) یاد کرده و آوردهاند حضرت سهمی از آذوقه[۳۴] و به نقل «ابن حزم»، زمینی را به او اقطاع کرد که در نسل او روزگاری دراز باقی ماند[۳۵]. ابن حجر (م. ۸۵۲) پس از ذکر این مطالب و در بیان دیدگاه خود در این باره، با استناد به سخن همدانی (م. ۳۳۴) که تعداد نمایندگان اعزامی همدان و ارحب را ۱۲۰ نفر عنوان کرده، حضور همزمان نمط بن قیس و قیس بن مالک را در این وفد بعید ندانسته است[۳۶].
از دیگر رجال بزرگ و مشهور این قوم میتوان از خطاب بن هانی بن مالک[۳۷] و مالک بن کعب بن عبد الله بن مالک بن لأَیّ بن سلمان یاد کرد. مالک بن کعب مکنی به «ابو الحارث» از اشراف، بزرگان و شجاعان همدان و رییس قبیله بنی ارحب - شاخه بلاتر بنی سلمان - بود که در دوران خلافت عمر بن خطاب عهده دار ولایت ربع کوفه بود[۳۸]. مالک بن کعب و خطاب بن هانی - که در منابع و مصادر تاریخی، عمدتاً از ایشان با نسبت «ارحبی» یاد میشود، - از اصحاب امام علی(ع) به شمار رفته، در حوادث و رخدادهای دوران حکومت ایشان نقش ارزنده ای ایفا نمودند. نقل است که در اواخر دوران خلافت عثمان، و در پی انتصاب سعید بن عاص به امارت کوفه، جمعی از بزرگان و قرّاء کوفه همچون مالک اشتر، زید بن صوحان و برادر او صعصعه، حارث بن عبدالله الاعور، مالک بن کعب ارحبی، جندب بن کعب ازدی، عروة بن جعد و عمرو بن حمق خزاعی و دیگران، به انتقاد علنی از عملکرد سعید بن عاص - والی انتصابی عثمان در کوفه - پرداختند. والی کوفه این امر را برنتافت و از عثمان در این باره کسب تکلیف کرد. بدین ترتیب، به دستور عثمان، این جمع به شام تبعید شدند[۳۹]. حضور این معترضان در شام و افشاگریهای آنان، معاویه را به شدت ترساند؛ وی، نگرانی خود را از این واقعه طی نامه ای به اطلاع عثمان رساند. عثمان نیز دستور بازگرداندن این جمع را به کوفه صادر کرد. تداوم انتقادات این گروه در کوفه، سعید بن عاص را به ستوه آورد و موجب شد تا بار دیگر شکوائیه ای به خلیفه نوشته، شکایت خود را نسبت به این امر ابراز کند. عثمان نیز دستور داد آنها را به حمص، نزد عبدالرحمن بن خالد روانه سازد[۴۰]. با فراخوان عاملان عثمان در بلاد و سرزمینهای مختلف اسلامی به مدینه از سوی خلیفه - در سال یازدهم خلافت وی -[۴۱] مخالفان و معترضانی که در کوفه بودند، رفتن سعید بن عاص را مغتنم شمرده، طی نامهای که به وسیله «هانی بن خطاب ارحبی همدانی» به سوی تبعیدیان حمص فرستاده شد، از آنان جهت آمدن به کوفه دعوت به عمل آوردند تا بدین سبب از بازگشت سعید به کوفه جلوگیری نمایند[۴۲]. پس از بازگشت این گروه به کوفه، مالک اشتر رشته امور را به دست گرفت و گروههایی را به فرماندهی افراد مختلف، جهت جلوگیری از ورود سعید بن عاص به کوفه به مناطق اطراف اعزام نمود[۴۳]. از جمله این گروهها، سپاهی پانصد نفره از سواران کوفه به فرماندهی مالک بن کعب ارحبی بود که مالک آنها را روانه «عذیب» کرد. این گروه در میانه راه کوفه، با سعید و همراهانش برخوردند و آنان را مجبور به بازگشت به مدینه نمودند[۴۴]. سپس معترضین، طی نامهای به عثمان، خواستار گماشتن ابوموسی اشعری بر امارت کوفه و حذیفة بن یمان بر خراج این شهر شدند و این نامه را توسط جمعی که یزید بن قیس ارحبی و مسروق بن اجدع همدانی از جمله آنان بودند، نزد عثمان فرستادند. عثمان نیز خواستههای معترضین را بالاجبار پذیرفت[۴۵]،[۴۶].
جنگ صفین نیز دیگر واقعه عظیم دوران حکومت امام علی(ع) بود که سلمانیها و در رأس شان، هانی بن خطاب ارحبی در آن نقشی بسزا داشتند. از حضور مالک بن قیس در جنگ صفین، گزارشی در دست نیست اما برخی منابع، از هانی بن خطاب ارحبی به عنوان یکی از همدانیان حاضر در این نبرد، و قاتل عبیدالله بن عمر بن خطاب -از فرماندهان ارشد سپاه معاویه- یاد کردهاند[۴۷]. همچنین بنی سلمانیها در کنار قبیله مادری خود بنی ارحب، در حوادث و وقایع بزرگ پس از جنگ صفین نیز، حضوری کار آمد و قوی از خود نشان دادند، که از جمله آن میتوان به جریان حمله عمرو بن عاص به مصر در سال ۳۸ هجری اشاره کرد. گفته شده، هنگامی که خبر لشکرکشی عمروعاص به مصر به امیرالمؤمنین(ع) رسید، حضرت، مردم را به مسجد جامع فرا خواند و پس از سخنانی آنان را از حمله عمروعاص و استغاثه محمد بن ابیبکر - حاکم مصر - از ایشان با خبر ساخت. امام(ع)، مردم را به یاری محمد بن ابوبکر فراخواند و از آنان خواست فردای آن روز، در محلی به نام «جرعه» حاضر شوند تا به سوی مصر حرکت کنند. صبح فردا، حضرت به جرعه رفتند و تا ظهر آنجا ماندند؛ اما تنها صد نفر در آنجا جمع شدند. از این رو، بعد از ظهر از آنجا مراجعت کردند و شب هنگام اشراف و بزرگان را در دارالاماره جمع کرد و در حالی که بسیار محزون بود از سستی و عدم اطاعت شان به شدت گله کرد[۴۸]. در این هنگام، مالک بن کعب ارحبی برخاست و گفت: «یا امیر المؤمنین مردم را با من بفرست که «پس از مرگ شوی چه نیازی به عطر». من جان خویش برای چنین روزی اندوخته بودم و پاداش نیک، جز با تحمل سختی و مبارزه با نفس حاصل نیاید». آنگاه متوجه مردم شد و گفت: «از خدا بترسید و امامتان را اجابت کنید و اکنون که شما را فرا میخواند یاریاش نمایید و با دشمن تان کارزار کنید. یا امیر المؤمنین، اینک من، به جنگ دشمن میروم». علی(ع) فرمود تا غلامش سعد ندا در دهد که با مالک بن کعب رهسپار مصر شوند. مردم تمایلی برای حرکت به سوی مصر نداشتند و مالک بن کعب یک ماه انتظار کشید تا این که شماری بر او گرد آمدند و مالک به اتفاق آنان از کوفه بیرون رفت و در خارج شهر اجتماع نمودند. علی(ع) هم با او از شهر بیرون آمد و مشاهده کردند که حدود دو هزار نفر در آنجا جمع شدهاند و آماده حرکت میباشند. پس به آنها دستور حرکت دادند و فرمودند: «به نام خدا حرکت کنید؛ به خدا سوگند گمان ندارم که به آنان برسید مگر آنکه کار از کار گذشته باشد و مصر به تصرف سپاه شام در آمده باشد». مالک بن کعب با این لشکر، پنج شب راه سپرده بود که حجاج بن غزیة الانصاری از مصر و عبدالرحمن بن مسیب فزاری از شام نزد علی(ع) آمدند و ایشان را از سقوط مصر و شهادت محمد بن ابوبکر با خبر ساختند. در پی دریافت این خبر، حضرت به عبدالرحمن بن شریح دستور داد تا مالک را بازگرداند[۴۹].
سلمانیها در کنار دیگر طوایف قبیله بنی همدان در سرکوب خوارج در جنگ نهروان (سال ۳۷ هجری) نقشی برجسته و چشمگیر داشتند. هانی بن خطاب ارحبی همدانی یکی از رجال آنان در این جنگ بود که برخی مصادر، کشتن عبدالله بن وهب راسبی - رهبر خوارج - را به او نسبت دادهاند[۵۰]. طبری ضمن ارائه گزارشی در این باره، به نقل از ابوجناب نقل کرده که: هانی بن خطاب و زیاد بن خصفه، خدمت امیرمؤمنان(ع) آمدند و هرکدام مدعی کشتن عبدالله بن وهب راسبی شدند. حضرت از آنها پرسید: «چه کردید؟» گفتند: یا امیرالمؤمنین، هنگامی که هانی بن خطاب را دیدیم و شناختیم، هرکدام با نیزه به او حمله کردیم و در این حمله از همدیگر سبقت میگرفتیم. امام(ع) فرمود: «با هم اختلاف نکنید، هر دوی شما او را کشته اید».[۵۱]
جریان غارات معاویه - که غالب شان در سال ۳۹ هجری اتفاق افتاد - هم، از دیگر عرصههای حضور بنی سلمان در حوادث و رخدادهای ایام حکومت امیرالمؤمنین(ع) بود. آنان در کنار فرماندهان بزرگ خود مالک بن کعب ارحبی[۵۲] و هانی بن خطاب ارحبی همدانی[۵۳] نقش بزرگی در تعقیب سپاهیان معاویه و بیرون راندن آنها از قلمرو علی(ع) ایفا نمودند. یکی از این حملات، غارت نعمان بن بشیر انصاری بود. با درخواست معاویه از شامیان جهت اعزام گروهی به منطقه رود فرات و ترساندن عراقیان ساکن آنجا، نعمان، آمادگی خود را جهت انجام این مأموریت اعلام نمود و با دو هزار نفر به «عین التمر» حمله کرد. در آن سوی، مالک بن کعب - فرماندار امام علی(ع) - تمام نیروهای خود - جز صد نفر - را برای مرخصی به کوفه فرستاده بود، از این رو، فوراً به توسط نامهای جریان را به علی(ع) گزارش داد و از حضرت درخواست کمک نمود. پس از ارسال نامه، مالک بن کعب مطلع گردید که مخنف بن سلیم - مأمور جمعآوری صدقات حضرت - جهت جمعآوری صدقات منازل بکر بن وائل و اطراف آن، در منطقه حضور دارد، از این رو از وی تقاضای کمک کرد. اما نیروهای مخنف بن سلیم هم متفرق شده بودند و هر یک به کاری اشتغال داشتند. با این حال، مخنف ۵۰ تن از نیروهایش را به فرماندهی پسرش عبدالرحمن به کمک مالک فرستاد. چون نعمان متوجه آنها شد گمان کرد که آنان پیش قراول لشکری عظیم هستند از این رو عقب نشینی کردند و عبدالرحمن و نیروهایش از این فرصت استفاده کردند و خود را به مالک بن کعب ارحبی رساندند. دو طرف تا شب به جنگ و ستیز پرداختند و با فرا رسیدن شب، دو سپاه از هم فاصله گرفتند. نعمان، شب هنگام به گمان این که برای مالک کمک میرسد، از ادامه جنگ منصرف شد و به شام بازگشت[۵۴]. نقل است که پس از رسیدن نامه امدادخواهی مالک بن کعب، علی(ع) مردم را فرا خواند و ضمن سخنانی، از آنان خواست به کمک مالک بشتابند؛ اما مردم سستی کردند و حاضر به کمک مالک بن کعب نشدند. حضرت به بزرگان و سران قبائل پیغام دادند اما آنان نیز پاسخی ندادند. پس امیرالمؤمنین(ع) بار دیگر به منبر رفت و کوفیان را به جهت این سستی، به شدت ملامت کردند و سپس به منزل رفتند. پس از رفتن امام(ع)، عدی بن حاتم برخاست و مردم را به جهت این کاهلی سرزنش کرد و سپس به منزل امام(ع) رفت و گفت: «هزار نفر مردم طی با من همراهند و از من نافرمانی نمیکنند اگر بخواهی با آنان حرکت کنم». حضرت علیرغم میل خود، به ناچار پذیرفت و او را به اردوگاه نخیله فرستاد. پس از اجتماع مردم و پیوستن هزار نفر دیگر از مردم غیر طایی به آنان، جملگی راه افتادند و در امتداد سواحل فرات تا شام رفتند[۵۵]. اما به نقل دیگر، پیش از حرکت این سپاه، نامه پیروزی مالک بن کعب و غلبه سپاه صد نفره او بر نیروهای دو هزار نفری نعمان بن بشیر، به علی(ع) رسید. حضرت، نامه او را برای مردم کوفه خواند و خدای را سپاس و ستایش کرد و به آنان نگریست و فرمود: «به حمدالله این پیروزی با مدد الهی صورت گرفت و سبب مذمت و سرزنش بیشتر شما (که در بسیج نیرو کوتاهی کردید) میباشد»[۵۶]
مقابله با مسلم بن عقبه در دومة الجندل در سال ۳۹ هجری نیز از دیگر وقایعی است که برخی از سلمانیها در آن نقش آفرین بودند. مردم دومة الجندل از قبیله بنیکلب بودند که نه از امام(ع) تبعیت میکردند و نه از معاویه. آنان خود را بیطرفانی میدانستند که تا اتفاق امت اسلام بر امام واحد از بیعت با هر دو آنها سر باز زده بودند. روزی معاویة بن ابیسفیان، مسلم بن عقبه را به جانب دومة الجندل اعزام نمود تا صدقات آنها را برای معاویه جمع کند. خبر به علی(ع) رسید؛ پس مالک بن کعب را فرمان داد تا فوراً شخص موثقی را به جای خویش بگمارد و خود را سریعاً به امام(ع) برساند. او عبدالرحمن بن عبدالله ارحبی[۵۷] را به جای خود گماشت و خود، نزد حضرت رهسپار شد. حضرت، او را به هزار سپاهی تجهیز کرد و جهت مقابله با مسلم بن عقبه به سوی دومة الجندل فرستاد. مسلم پیش از آنکه متوجه شود، مالک بن کعب خود را به او رساند و در کنار او فرود آمد. دو طرف، اندک زمانی از جنگ خودداری کردند اما سرانجام با یکدیگر وارد نبرد شدند. شب هنگام بدون این که پیروزی قاطعی برای یکی از دو طرف رقم بخورد، جنگ متوقف گردید. فردای آن روز، مسلم بن عقبه در حالی که شکست را پذیرفته بودند با لشکریانش آنجا را ترک کردند و به شام بازگشتند[۵۸]. اما مالک بن کعب پس از پیروزی، مدتی در دومة الجندل باقی ماند و مردم را به بیعت با حضرت علی(ع) فراخواند. اما آنها با این استدلال که «تا زمانی که همه مردم بر بیعت با علی(ع) اجماع نکنند ما هم بیعت نخواهیم کرد» از بیعت با امیرالمؤمنین(ع) امتناع کردند. مالک هم، نزد امام(ع) بازگشت[۵۹].
علاوه بر میادین نظامی، جمعی از سلمانیها در امر امارت و کارپردازیهای آن حضرت در امور سیاسی و اجتماعی نیز، یار و مددکاری صدیق برای امام علی(ع) در امر حکومت بودند، که از جمله آنان میتوان به نام مالک بن کعب ارحبی اشاره کرد. وی کارگزار حضرت بر «عین التمر»[۶۰] و «بهقباذات»[۶۱] بود. نامهای از امام علی(ع) در انتصاب وی به این امارت و دستورات حضرت به او در این زمینه در دست است[۶۲]. مالک، فردی کارآزموده و آشنا به وظایفش بود و در دستگیری دشمنان علی(ع) و افراد مشکوک در این منطقه حساس به خوبی عمل میکرد و حضرت را در جریان همه این اتفاقات قرار میداد. چندان که فرستاده مصقلة بن هبیره به سوی برادرش نعیم بن هبیره را که فردی مسیحی بود و تصمیم به تحریک نعیم برای پیوستن به معاویه را داشت دستگیر و نزد امام(ع) فرستاد[۶۳]. از اقدامات ارزنده دیگر او در این مدت میتوان به دستگیری نعمان بن بشیر انصاری که از نزد امام علی(ع) گریخته بود اشاره کرد[۶۴].
اعلام و رجال بنی سلمان
شنیف بن معاویة بن مالک بن قیس بن سلمان از اشراف جاهلی[۶۵]، أبو سهیم بن فرج از بزرگترین سوارکاران و شجاعان بنی همدان و از دلاورترین ایشان در جاهلیت[۶۶]، ابوزید عمرو بن مالک بن عمیرة بن لأی از سادات و اشراف این قوم[۶۷]، عرکز بن عبدالله بن عبد الله بن عاصم بن اسید (ابوسلامه) بن مالک بن سعد بن مالک بن لأَیّ بن سلمان[۶۸] و ام عبدالله آمنة بنت عقبة بن زحر بن ذی الحصین بن سبسبی جدّه عرکز[۶۹] نیز، از دیگر مشاهیر و معاریف بنی سلمان به شمار رفتهاند.[۷۰]
منابع
- حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
پانویس
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۲۵؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۴۳؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۲، ص۱۲۷.
- ↑ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۴۳.
- ↑ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۴۴.
- ↑ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۴۳.
- ↑ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۴۴.
- ↑ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۴۴.
- ↑ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۴۵.
- ↑ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۴۴.
- ↑ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۴۴.
- ↑ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۴۴.
- ↑ بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۲، ص۵۲۹.
- ↑ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۴۳.
- ↑ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۴۳.
- ↑ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۴۴.
- ↑ او را در جاهلیت به واسطه داشتن اسبی به نام «خطار»، به این نام میخواندند. (حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۳۳)
- ↑ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۳۳.
- ↑ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۴۳.
- ↑ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۳۳.
- ↑ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۴۵.
- ↑ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۴۴.
- ↑ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۴۴.
- ↑ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۴۴.
- ↑ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۴۴؛ بکری، معجم ما استعجم، ج۴، ص۱۲۰۲.
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۲۶؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۵۸۳؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۳۷۲.
- ↑ ابنحزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۶.
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۲۷-۵۲۸؛ ابنحزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۶؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۴۳
- ↑ ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۵۶؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۱۴۳؛ ابنکثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۴۶.
- ↑ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۴۳.
- ↑ ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۱،ص۲۵۶؛ ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۲، ص۳۰۹. نیز ر.ک: حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۴۳.
- ↑ اما ابونعیم و نیز ابن اثیر به نقل از ابن منده، در خبری متفاوت، از اسلام قیس بن مالک پس از نامه رسول خدا(ص) خبر داده، روایت کردهاند که پیامبر(ص) پس از قدرت یافتن اسلام، از مدینه نامه ای به قیس بن مالک نوشتند و ضمن امارت دادن او بر عرب (بادیه نشینان) و خمور (شهرنشینان) و موالیان قومش، برای او و ذریهاش تا ابد، ۲۰۰ صاع از ذرت نسار و ۲۰۰ صاع از زبیب خیوان اقطاع نمود. در پی ارسال این نامه، قیس بن مالک [وقومش] اسلام آوردند. (ابونعیم اصفهانی، معرفة الصحابه، ج۴، ص۱۱۶؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۱۴۳)
- ↑ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۴۳.
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۲۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۵۹؛ ابنحزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۶؛ ابن درید، الاشتقاق، ص۴۳۲.
- ↑ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۳۷۲ به نقل از طبری.
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۲۶؛ ابن درید، الاشتقاق، ص۴۳۲؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۵۸۳.
- ↑ ابنحزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۶.
- ↑ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۳۷۲
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۲۶؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۴۴؛ عوتبی صحاری، الأنساب، ج۲، ص۴۹۴. نام او در برخی منابع «هانی بن خطاب» عنوان شده است. (ر.ک: ابناعثم کوفی، الفتوح، ج۴، ص۲۲۵-۲۲۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۱۳۴.)
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۲۶؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۴۳.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۲۳-۳۲۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۲۹-۵۳۰؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۳۷-۱۴۴؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۳۸۶-۳۸۷.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۲۳-۳۲۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۲۹-۵۳۰؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۳۷-۱۴۴؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۳۸۶-۳۸۷.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۳۰.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۳۳.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۳۳-۵۳۴.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۳۵. نیز ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۲۴.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۳۵-۵۳۶.
- ↑ با نگاهی به معصومی جشنی، قبیله همدان و نقش آن در تاریخ اسلام و تشیع(قرن اول هجری قمری)، ص۷۹-۸۱.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۶ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۲۹۸. بسیاری دیگر از منابع از او با نام «خطاب بن هانی» یاد کردهاند. (ر.ک: هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۲۶؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۴۴؛ عوتبی صحاری، الانساب، ج۲، ص۴۹۴)
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۸۹ - ۹۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۱۰۶ - ۱۰۸.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۱۰۷-۱۰۸؛ ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۲۹۰-۲۹۴؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۸۹ - ۹۰.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۸۷.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۸۷. نیز ر.ک: مامقانی، تنقیح المقال فی علم الرجال، ج۳، ص۲۹۰.
- ↑ ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۴۶۰-۴۶۱؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۸۱.
- ↑ ابناعثم کوفی، الفتوح، ج۴، ص۲۲۵-۲۲۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۱۳۴.
- ↑ ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۴۴۹-۴۵۰
- ↑ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۱۹۵؛ ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۴۵۱-۴۵۵ نیز ر.ک: محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۱۳۳-۱۳۴؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۴۴۶-۴۴۸؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۳۰۳ - ۳۰۵
- ↑ ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۳۰۴ و ۳۰۵.
- ↑ بلاذری نام او را عبدالرحمن بن عبدالله کندی ذکر کرده است. (بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۴۶۸)
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۴۶۷؛ ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۴۶۰-۴۶۱ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۸۱؛.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۴۶۷؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۸۱. ثقفی کوفی در مینویسد: مردم را به صلح در پرداخت عشر اموال دعوت کرد اما آنها نپذیرفتند و مالک، نزد امام(ع) بازگشت. ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۴۶۱
- ↑ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۰۴.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۶۵. حضرت او را با حفظ سمت به همکاری در اداره منطقه بهقباذات نیز منصوب کرد، امام(ع) در نامه انتصاب مالک به این مسئولیت چنین مرقوم فرمود: «همانا من تو را به کمک و همکاری در بهقباذات گماردم، پس اطاعت خدا را برگزین و بدان که همانا دنیا نابود شدنی و آخرت در انتظار توست، همیشه به کار نیک بشتاب که تو را پاداش نیکو خواهد بود؛ زیرا عمل فرزند آدم برای او محفوظ است و به آن پاداش داده میشود، خداوند با ما و تو به نیکی عمل نماید»(بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۶۵-۱۶۶. نیز ر.ک: یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۰۴-۲۰۵)
- ↑ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۲۰۴-۲۰۵؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۶۶.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۱۲۹-۱۳۰؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۷۱.
- ↑ ثقفی کوفی، الغارات، ج۲، ص۴۴۷-۴۴۹.
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۲۶.
- ↑ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۴۴.
- ↑ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۴۴.
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۲۶.
- ↑ هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۲۶.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.