خانواده در معارف و سیره معصوم
مفهومشناسی خانواده
از نظر جامعهشناسی، خانواده، گروهی شامل پدر، مادر و فرزندان است که در مکانی واحد زندگی میکنند، اقتصاد مشترکی دارند. این گروه مبتنی بر حقوق، مناسبات و تکالیف فردی و جمعی است[۱]. نظام خانواده به مفهوم محدود آن، یک واحد اجتماعی است که با ازدواج یک زن و یک مرد پدید میآید و فرزندان آنها، آن را تکمیل میکنند. در تعریفی دیگر، خانواده شامل مجموعهای از افراد است که با هدف و منافع مشترک، زیر سقفی گرد هم میآیند[۲]. دانش حقوق که یکی از دانشهای علمی - کاربردی رایج است، به مسائل خانواده توجه جدی کرده و خانواده را به عنوان نهادی مدنی - حقوقی بررسی کرده است. حقوقدانان، قوانین متعددی برای ساماندهی امور خانواده تدوین کردهاند تا در صورت لزوم، آنها را اجرا و بدین وسیله از فروپاشی نظام خانواده جلوگیری کنند. حقوق هر یک از اعضای خانواده، ارث، نکاح، طلاق، نفقه اولاد و همسر، از جمله موضوعاتی هستند که از نظر حقوقی بررسی میشوند[۳]. در تحقیق حاضر نیز نظام خانواده در قالب چنین تعریفی گنجانده میشود.
خانواده، از نظامهای اولیه جوامع بشری است که با وجود تحولات فراوان، در اهداف و کارکردهای خود ثابت مانده است. خانواده مناسبترین نظام برای تأمین نیازهای مادی و روانی بشر است و بستری مناسب برای تأمین امنیت و آرامش روانی اعضاء برآورده کردن نیازهای عاطفی آنها، پرورش نسل جدید و اجتماعی کردن فرزندان فراهم کرده است. خانواده تنها نظام اجتماعی است که در همه جوامع، اعم از مذهبی و غیرمذهبی، پذیرفته شده و توسعه یافته است. خانواده در جوامع مختلف، دارای نقش، پایگاه و منزلتهای گوناگون است و با اینکه بخش کوچکی از اجتماع است، در حیات اجتماعی مردم، نقش و تأثیری فوقالعاده دارد[۴]. خانواده، هسته اولیه همه سازمانها و نهادهای اجتماعی است. همه نقشهای مربوط به ایجاد تمدن، انتقال میراثها و رشد و شکوفایی انسانیت، به خانواده مربوط میشود. همه سنتها، عقاید و آداب، ویژگیهای فردی و اجتماعی، از طریق خانواده به نسل جدید منتقل میگردد.
جامعه متشکل از خانوادههاست و مختصات جامعه از طریق روابط خانوادگی، توصیف شدنی است. اثر مفید و یا زیانبخش خانواده به جامعه هم میرسد؛ ساخت و مشی آن، در سکون یا اضطراب جامعه مؤثر است و انگیزه اعضایش در انگیزههای اجتماع تأثیر میگذارد. همچنین نوع مشی و سبک زندگی خانواده، در اخلاق جامعه و در سلامت یا بیماری آن نقشی مؤثر دارد[۵].[۶]
جایگاه خانواده در اسلام
خانواده در اسلام، دارای جایگاه رفیعی است. این نهاد کوچک ولی مقدس، پایگاه عروج و کمال انسانها و کانون تربیت و پرورش استعدادهای نسل آینده است. خانواده، مهمترین رکن ترقی و تکامل هر جامعه است. برخلاف مکاتب غیر اسلامی که نگاهشان به خانواده تک بعدی است، نگاه اسلام به خانواده بسیار عمیق و همه جانبه است و به تمام ابعاد آن، از آغاز تا انتها، در همه مراحل توجه کرده است.
اسلام، خانواده را گروهی متشکل از افراد دارای شخصیت، مدنی، حقوقی و معنوی معرفی میکند که هسته اولیه آن را ازدواج مشروع یک زن و یک مرد تشکیل میدهد. نکاح، عقدی است که بر اساس آن، رابطه زوجیت بین زن و مرد برقرار میشود و در پی آن، طرفین دارای وظایف و حقوق جدیدی میشوند. ارتباط خویشاوندی نیز در سایه نکاح پدید میآید و خویشاوندان، روابط قانونی، اخلاقی و عاطفی دارند[۷].
از این رو در اسلام بر اصل شکلگیری خانواده بسیار تأکید و توصیه شده است. امیرمؤمنان علی(ع) از پیامبر(ص) نقل میکند که فرمودهاند: هر کس که دوست دارد از سنت من پیروی و اطاعت کند، بداند که ازدواج، سنت من است و فرزند بخواهد[۸]. حضرت امام صادق(ع) نیز درباره اهمیت شکلگیری خانواده میفرمایند: مردی نزد پدرم آمد. آن حضرت از ایشان پرسیدند: آیا ازدواج کردهای؟ گفت نه! پدرم فرمودند: دوست ندارم دنیا و هر آنچه در آن است برای من باشد، ولی یک شب را بدون همسر سپری کنم[۹].
از نظر اسلام، ازدواج عامل تکمیل و تکامل است و در سایه ازدواج است که هر یک از زن و مرد به استقلال میرسند و به جایگاه واقعی خود دست مییابند؛ همچنین زمینه برای پیدایش ارزشهایی که تا پیش از ازدواج مطرح نبوده است، فراهم میشود؛ ارزشهایی چون رسیدن به وحدت، ارزش یافتن زندگی، ارزش یافتن عبادات. اساس تشکیل خانواده و ازدواج در اسلام، رسیدن به آرامش و آسایش، پیمودن راه رشد و تعالی، رسیدن به کمال انسانی و تقرب به ذات حق است. از این رو در متون دینی ما - کتاب و سنت - رهنمودهای فراوانی درباره نظام خانواده آمده است که در ذیل، به نمونههایی از آنها اشاره میکنیم:
جایگاه خانواده در قرآن کریم
آیهای از آیات الهی: خانواده (زن و شوهر) در قرآن کریم، آیهای از آیات خداوند و مایه آرامش روحی معرفی شده است؛ چنان که خداوند فرموده است: ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ﴾[۱۰].
پیوند محکم: بر اساس دیدگاه اسلامی، آفرینش زن و مرد از یک خمیرمایه است و بین آنها همبستگی و پیوندی وجود دارد که در سایه ازدواج، این همبستگی به صورت پیمانی محکم در میآید؛ چنان که در سوره نساء به این امر اشاره شده است: ﴿وَكَيْفَ تَأْخُذُونَهُ وَقَدْ أَفْضَى بَعْضُكُمْ إِلَى بَعْضٍ وَأَخَذْنَ مِنْكُمْ مِيثَاقًا غَلِيظًا﴾[۱۱].
برخورداری از فضل خداوند و نجات از فقر: برخی افراد از ترس فقر، تن به ازدواج نمیدهند و گمان میکنند که فقر و ناداری، موجب ناکامی آنها در زندگی مشترک میشود؛ در حالی که خداوند در قرآن کریم متذکر شده است که ازدواج کنید و اگر فقیر باشید، خداوند شما را از فضل خود بینیاز میسازد: ﴿وَأَنْكِحُوا الْأَيَامَى مِنْكُمْ وَالصَّالِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَرَاءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾[۱۲].
لباس یکدیگر: در سوره بقره، از زن و مرد به عنوان لباس یکدیگر یاد شده است: ﴿أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيَامِ الرَّفَثُ إِلَى نِسَائِكُمْ هُنَّ لِبَاسٌ لَكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ...﴾[۱۳]. علامه طباطبایی این آیه را استعارهای لطیف دانسته و میفرماید: ظاهر کلمه لباس همان معنای معروفش میباشد؛ یعنی جامهای که بدن آدمی را میپوشاند و این دو جمله از قبیل استعاره است؛ برای اینکه هر یک از زن و شوهر، طرف دیگر خود را از رفتن به دنبال فسق و فجور و اشاعه دادن آن در بین افراد جلوگیری میکند. پس در حقیقت، مرد لباس و ساتر زن و زن ساتر مرد است[۱۴].
عامل تکثیر نسل: همانا آدمی برای بقا و ادامه نسل، خویش، به ازدواج توسل میجوید: ﴿فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا وَمِنَ الْأَنْعَامِ أَزْوَاجًا يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ﴾[۱۵].
دژی در مقابل فسق و فجور: تشکیل خانواده و ازدواج، موجب میشود آدمی از بسیاری لغزشها و معصیتهایی که موجب گمراهی و ناامیدی او میشود، مصون بماند: ﴿فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَيْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلَا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ﴾[۱۶].
سنت پیامبران الهی: خداوند متعال، ازدواج را از سنت پیامبران الهی دانسته و فرموده است: ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِنْ قَبْلِكَ وَجَعَلْنَا لَهُمْ أَزْوَاجًا وَذُرِّيَّةً﴾[۱۷].
یکی از پسندیدهترین اموری که در سیره اوصیا و اولیای الهی بدان توجه شده، تشکیل خانواده است[۱۸].
تکریم خانواده در سیره معصومان(ع)
۱. تکریم والدین: یکی از دستورهای ارزشمند قرآن و اهل بیت(ع) به مسلمانان، تکریم والدین است. این مطلب در چهار سوره قرآن، به صورت مستقل؛ بدون فاصله بعد از مسئله مهم توحید آمده است[۱۹]. در آیات دیگر نیز، در مورد این مهم، تذکراتی داده شده که در مجموع، بیانگر اهمیت فوق العاده این موضوع است[۲۰].
پیام این آیات در یک نگاه کلی، این است که هر مسلمانی موظف است پدر و مادرش را - به ویژه در دوران بیماری و سالمندی - گرامی بدارد. گفتار کریمانه، گفتگوی نرم و مهرآمیز، سخن خوب و شایسته از جمله اشارات قرآنی درباره احترام به والدین است.
این موضوع در سیره اهل بیت(ع) نیز آمده است. منصور بن حازم میگوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: کدام عمل برتر از همه اعمال است؟ حضرت فرمود: «نماز خواندن در وقت خودش، نیکی کردن به پدر و مادر و جهاد در راه خدا»[۲۱]. در روایتی دیگر، فردی درباره حقوق والدین از رسول خدا(ص) پرسید. حضرت فرمود: پدر را به نامش نخواند و جلوتر از او راه نرود و پیش از او ننشیند و زمینه ناسزاگوایی دیگران به او را فراهم نکند[۲۲].
امام سجاد(ع) فرموده است: حق مادر این است که مقم او را بدانی؛ کسی که قریب یک سال تو را در شکم خود و جایی که احدی را در آنجا مسکن نمیدهد، جای داد و تحمل بار سنگین تو را پذیرفت. از محصول قلب خود تو را غذا داد و با گوش، چشم، دست، پا، مو، پوست و جمیع اعضای خود از تو نگهداری کرد و با شادی و خرسندی و امید، توأم با سختیها و غم و اندوه فراوان، از تو مراقبت کرد؛ تا ساعت وضع حمل فرا رسید. این عمل برای او چنان سخت و طاقتفرسا بود که اگر امداد خداوندی شامل حالش نمیشد، قطعاً جان خود را از کف میداد. تو را بر زمین گذاشت و به دنبال آن، بر اثر محبت و علاقهای که خداوند در دلش جای داد، چنان به تو دل بست که حاضر شد تو را سیر گرداند و خود گرسنه بماند. به تو لباس بپوشاند و خود عریان بماند. تو را سیراب کند و خود با تشنگی بسازد. در زیر سایهبانها جایت دهد و خود در آفتاب سوزان، چهره تابناک خویش را تیره سازد.
این همان مادر پرعاطفه است که روزی شکمش جای تو؛ آغوش گرم و پرمهرش، خانه و منزل کوچک تو؛ پستان نرم و لطیف و پرشیرش، سیراب کننده تو و خودش پاسبان تو و در سردی و گرمی روزگار، مباشر و متصدی کارهای تو بود. پس تو نیز باید در برابرش سپاسگزاری و قدردانی کنی و این قدردانی و تشکر، جز به یاری و توفیق خداوند میسر نخواهد بود[۲۳].
یکی از صفات خاص آن حضرت، نیکی و احسان بیاندازه به مادرش بود؛ در مرآةالجنان آمده است که زین العابدین(ع) به گونهای بیمانند با مادر خود به نیکی رفتار میکرد؛ اما در عین حال از غذا خوردن با وی امتناع میورزید. یاران و نزدیکان آن حضرت، از دلیل این موضوع جویا شدند و میگفتند: شما نیکوترین و اصیلترین مردم هستید و به مادر بیش از همه به نیکی رفتار میکنید؛ پس چگونه است که از غذا خوردن با وی میپرهیزید؟ وی پاسخ داد: بیم دارم به لقمهای دست برم که او زودتر متوجه آن شده باشد و به همین جهت از من برنجد[۲۴]. امام سجاد(ع) به یکی از پسران خود فرمود: فرزند من! خدای تعالی بر تو واجب کرده است که رضای خاطر مرا به دست آوری و تو را در نیکی و احسان به والدین امر فرمود. بر توست که به نیکی رفتار کنی که این خود هدیهای بزرگ است[۲۵].
همچنین آن حضرت فرموده است: حق پدر این است که وی را اصل و اساس و خود را فرع و شاخه آن بدانی؛ و بدانی که او علت و به وجود آورنده تو است؛ زیرا اگر او نبود، تو هم به وجود نمیآمدی. چنانچه در وجود خود، فضل و معلومات و یا آنچه مایه شگفتی و اعجاب است. مشاهده نمودی، بدان که سرچشمهاش همان پدر تو است. پس خدای را ستایش کن و در برابر اصل و اساس وجود و مقام خود که همان پدر است، از تواضع، سپاسگزاری و قدردانی خودداری مکن؛ که در هر حال همه نیرو از آن خداست[۲۶].
۲. تکریم فرزند: از امام سجاد(ع) نقل شده است: حق فرزند آن است که بدانی او از آن توست و همه اعمال، از خیر و شر و خوشبختی و بدبختی و کردار پسندیده و رفتار نکوهیده که در این جهان از وی بروز کند، بر تو خوانند و رحمت و نفرینش را بر تو منسوب دارند؛ و باید بدانی که نیک تربیت کردن او و دلالت و راهنماییاش به سوی پروردگار عزوجل و واداشتنش بر اطاعت خدا، بر تو واجب است و مسئول وی تو خواهی بود. اگر در تربیت او احسان کنی، به اجر و ثواب رسی؛ وگرنه عذاب خواهی شد. خویشتن را در کلیه امور او مکلف بدان و تا حد امکان، کار او را به دیگران و امگذار که این امر را حاصلی نیست؛ به هر حال مسئول و مؤاخذ تو خواهی بود[۲۷].
۳. تکریم همسر: اهل بیت(ع) با همسر و خانواده خود نیز رفتار کریمانه داشتند؛ رفتارهایی که هم بیانگر کرامت انسانی زنان - به طور عموم - است و هم گویای کرامت همسر، خانه و خانواده. کلام نورانی رسول خدا(ص) بیانگر اهمیت همسرداری از منظر اهل بیت(ع) است؛ چنان که فرمود: «بهترین شما خوشرفتارترین شما با زنانش است و من بهترین شما با زنانم هستم»[۲۸]. و فرمودند: بهترین شما، بهترین شما با خانواده است و من بهترین شما با خانواده هستم[۲۹]. همچنین در مورد تکریم همسر فرمودند: هر کس همسری برگزید، باید وی را تکریم کند[۳۰].
آن بزرگواران با خشوع و خضوع تمام، گاه و بیگاه آستین همت بالا میزدند و متواضعانه و بیادعا در کارهای خانه به همسرانشان کمک میکردند؛ چنان که درباره رسول خدا(ص) نقل شده است: رسول خدا(ص) در کارهای خانه به خانواده کمک میکرد، گوشت میبرید و متواضعانه کنار سفره غذا مینشست. انگشتان خود را میلیسید. خود از گوسفندانش شیر میدوشید. لباس و کفش خود را وصله میزد و کارهای شخصی خود را انجام میداد. خانه را جارو میزد. شتر را میبست و علف میداد. موقع آرد کردن و خمیر گرفتن، به خادم کمک میکرد. خودش وسایل مورد نیاز را از بازار میخرید و تا منزل حمل میکرد. وسیله طهارت و وضویش را شبانه با دست خود آماده میکرد. با فقرا و نیازمندان مینشست و با بیچارگان همغذا میشد و با دست خود به آنها غذا میخوراند[۳۱].
از دیگر اموری که در شیرین ساختن زندگی، بسیار مؤثر و بیانگر حفظ کرامت انسانی زنان است، مشورت کردن با آنهاست. بدیهی است که در زندگی خانوادگی و اجتماعی، اتفاقات بسیاری میافتد که انسان به تنهایی قادر نیست از عهده آن برآید. پس شایسته است در چنین مواردی زنان و مردان به کمک یکدیگر بشتابند.
یکی از راههای همکاری و مساعدت، مشورت و نظرخواهی است. بنابراین بهتر است که انسان در مسائل خانوادگی، با زنان و همسران مشورت کند و از آنها نظر بخواهد. در فرهنگ و سیره اهل بیت(ع)، مشورت کردن با زنان – بهویژه در مسائل ازدواج- بسیار تأکید شده است. از رسول خدا(ص) نقل شده که فرمودند: با دوشیزگان و بانوان، در مورد ازدواجشان مشورت کنید. گفته شد: یا رسول الله! دوشیزگان حیا میکنند. فرمود: سکوت آنان علامت رضایت آنهاست[۳۲].
از منظر قرآن و اهل بیت(ع)، همسر دارای حقوقی است که برخی از حقوق زن بر مرد را میتوان چنین بیان کرد: یکی از وظایف شوهر، تأمین زندگی مادی همسرش در حد متعارف جامعه است. این مطلب در یکی از سخنان امام صادق(ع) چنین جلوه یافته است: همسر و خانواده، اسیرانی در دست مرد هستند. پس کسی که خدا به او نعمتی داده، به اسیران خود وسعت دهد. اگر این کار را نکند، خداوند نعمت را از او میگیرد[۳۳].
از امام رضا(ع) نیز روایت شده که فرمودند: «شایسته است که انسان بر خانواده خویش در زندگی وسعت دهد تا آرزوی مرگ او (مرد) را نکنند»[۳۴]. این کلام بیانگر اهمیت تأمین معاش و توسعه زندگی زن و اهل خانه است و واضح است که تأمین مسکن و محل زندگی زن نیز زیر مجموعه حقوق مالی زن است. آنگاه که صیغه عقد بین زن و مرد خوانده شد، در قبال یکدیگر دارای حق و حقوقی میشوند یکی از این حقوق، مربوط به مسائل زناشویی است. بر زن و مردی که همسر یکدیگرند، واجب است که این حقوق را برآورده سازند و خود را مدیون دیگری قرار ندهند. در این کلام نورانی امام سجاد(ع) به بخشی از این حقوق اشاره شده است: حق زن آن است که بدانی خداوند همسر را مایه آرامش و انس قرار داده و نیز بدانی که همسر، نعمت الهی بر تو است. پس او را گرامی بدار و با او مهربانی کن؛ اگرچه حق تو نیز بر او لازم است[۳۵].
از دیگر جلوههای حقوق مالی زن، پرداخت مهریه اوست. این حق را خداوند بر ذمه مرد نهاده است. اهل بیت(ع) کسانی را که این حق مهم را سبک بشمارند و به ادای آن بیتوجهی کنند، نکوهش کرده و فرمودهاند: «کسی که مهریهای برای زنش قرار دهد و آنگاه نخواهد آن را بپردازد، به منزله دزد است»[۳۶].[۳۷]
حل اختلاف خانوادگی در سیره معصومان(ع)
روابط عاطفی میان دو همسر، هم در تکوین و هم در تشریع مورد نظر پروردگار متعال است. هدف خداوند این است که میان زن و شوهر مودت و مهر و محبت برقرار باشد و در کنار هم احساس آرامش کنند. بنابراین اصل در زندگی خانوادگی، وجود فضایی آرام و محبتآمیز است و زن و شوهر باید سعی کنند که در محیط خانواده میان اعضا آرامش برقرار کنند و روز به روز عواطف و محبتشان به هم بیشتر شود.
البته در زندگی خانوادگی، گاهی مشکلات و اختلافهایی پیش میآید که اگر ادامه پیدا کند، فضای آرامش و آسایش در خانوداده تیره میشود و پایههای مهر و محبت همسران فرو میریزد؛ یعنی عواطف حاکم بر خانواده با همه قدرتش نمیتواند از بروز این مشکلها و اختلافها پیشگیری کند؛ از این رو لازم است عوامل اصلی اختلاف در خانواده را با توجه به آیات قرآن کریم بشناسیم که ما تحت چهار عنوان به آیات مربوطه اشاره میکنیم و سپس به بیان شیوههای حل آنها میپردازیم.
عوامل اختلاف
۱. سحر: یکی از بدترین عوامل اختلاف بین همسران که متأسفانه در جامعه کنونی ما نیز به چشم میخورد و ناشی از حسادت و کینه دشمنان محبت و دلخوشی افراد خانواده است، سحر و جادو میباشد. قرآن در این زمینه میفرماید: ﴿...وَمَا يُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى يَقُولَا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَكْفُرْ فَيَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ...﴾[۳۸].
در تفسیر تسنیم در باب این آیه میخوانیم: تأثیر سوء سحر در فروپاشی نظام جامعه از ایجاد شکاف بین همسران ﴿... يُفَرِّقُونَ بِهِ بَيْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ...﴾ و تولید تنفر و انزجار آنان از یکدیگر آغاز میشود؛ زیرا جامعه مهربان و عطوف از خانوارهای ودود و رحیم متشکل است. اگر عناصر محوری کانون زندگی مشترک و کوچک همسران با زلزله سحر ویران گردد، پس لرزه آن زلزله دیوار جامعه را فرو میریزد؛ زیرا اساس خانواده با دو اصل قوی و قویم مودت و رحمت تحکیم شده است، چنان که قرآن کریم در این باره میفرماید: ﴿خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَرَحْمَةً﴾[۳۹]. یعنی خداوند از جنس شما همسرانی آفرید که شما به سوی آنان گرایش داشته و مایه سکینت و آرامش شما شوند و برای همین هدف دو اصل مهم و حیاتی را بین شما قرار داد: یکی، دوستی صمیمانه نسبت به یکدیگر و دیگری، انعطاف و رحمت و گذشت از لغزشهای همدیگر که هر یک از این دو عامل اساسی سهم بسزایی در ایجاد ارتباط متقن و پیوند ناگسستنی بین زن و شوهر دارند.
در چنین حالت حساسی که همه عوامل انسجام و همزیستی پیشبینی شده است، ویروس سحر و سمّ طلسم و شرّ شعبده همه ارکان معماری شده را درهم میکوبد و با ایجاد انزجار و کینه بین همسران، مودّت مجعول را به عداوت مبدل و رحمت قرار داده شده را به خشونت و نقمت تبدیل سوء میکند. از اینجا میتوان به تأثیر فراوان سحر در جایی که چنین ارکانی محقق نشده و چنین عناصر محوری در معماری آن به کار نرفته پی برد و خطر فروپاشی جامعه را از فَتر و خدعه ساحران حدس زد.
در میان اهداف مختلفی که جادوگران دارند و تأثیرات گوناگونی که از عمل سحر ریشه میگیرد، در آیه مورد بحث تنها روی جدایی زن و شوهر تکیه شده است و این عنایت، گذشته از اهتمام به کانون منسجم خانواده، به دلیل شیوع و گسترش این فاجعه اجتماعی بوده است، نه از باب حصر تأثیر سحر در این مصداق[۴۰].
۲. نشوز: کلمه «نشوز» از ریشه «نشز»، زمین بلند و معنای آن طغیان و عدم ایفای وظایف زناشویی هر یک از زوجین است که در قرآن در مورد زن و مرد به کار رفته و در هر مورد، روش مناسبی برای حل مشکل بیان شده است: ﴿...وَاللَّاتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ...﴾[۴۱] و ﴿وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِنْ بَعْلِهَا نُشُوزًا أَوْ إِعْرَاضًا فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَنْ يُصْلِحَا بَيْنَهُمَا صُلْحًا وَالصُّلْحُ خَيْرٌ﴾[۴۲].
در آیه ۳۴ سخن از نشوززن بود ﴿تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ﴾ و اینجا کلام از نشوز و سرکشی مرد است. به هر حال نشناختن و یا عدم انجام وظیفه همسران در برابر یکدیگر میتواند عامل مهمی در به سردی کشاندن کانون گرم خانواده باشد و زمینه بروز اختلافات و جایگزین شدن خشم و عصبانیت به جای محبت و آرامش را فراهم کند.
۳. اعراض: در سوره نساء میخوانیم: ﴿وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِنْ بَعْلِهَا نُشُوزًا أَوْ إِعْرَاضًا...﴾[۴۳].
رافع بن خدیج دو همسر داشت؛ یکی پیر و دیگری جوان. همسر مسن را به خاطر اختلافهایی طلاق داد و پیش از تمام شدن عده، به او گفت: اگر حاضر باشی به این شرط با تو آشتی میکنم که اگر همسر جوانم را مقدّم داشتم، صبر کنی، وگرنه پس از تمام شدن مدت عده، از هم جدا میشویم. زن، آشتی را پذیرفت. سپس این آیه نازل شد. امام صادق(ع) در ذیل آیه فرمود: این آیه مربوط به کسی است که از همسرش لذتی نمیبرد و بنای طلاقش را دارد، زن میگوید: مرا طلاق نده، اگر خواستی همسر دیگری بگیر و مرا هم داشته باش[۴۴].
علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد. در مسائل خانوادگی قبل از آنکه کار به طلاق بکشد، باید چارههایی اندیشید. چشمپوشی از حقی برای رسیدن به مصلحت بالاتر و حفظ خانواده، مانعی ندارد و بهتر از پافشاری برای گرفتن حق است. حق خانواده بیش از حق شخصی زن یا مرد است. به خاطر حفظ خانواده، باید از حق شخصی گذشت، صلح، همیشه با پرداخت مال نیست؛ گاهی گذشت از حقّ، زمینهساز مصالحه و آشتی است[۴۵].
۴. بخل: در آیه ۱۲۸ سوره نساء میخوانیم: ﴿...وَأُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ وَإِنْ تُحْسِنُوا وَتَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كَانَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا﴾[۴۶].
رمز تزلزل بسیاری از خانوادهها، تنگ نظری و بخل و حرصی است که انسان را احاطه کرده است. مردم ذاتاً و طبق غریزه حب ذات، در امواج بخل قرار دارند و هر کسی سعی میکند تمام حقوق خود را بیکم و کاست دریافت کند، و همین سرچشمه کشمکشهاست؛ بنابراین اگر زن و مرد به این حقیقت توجه کنند که سرچشمه بسیاری از اختلافها، بخل است که یکی از صفات مذموم به شمار میرود، سپس در اصلاح خود بکوشند و گذشت پیشه کنند، نه تنها ریشه اختلافات خانوادگی از بین میرود، بلکه بسیاری از کشمکشهای اجتماعی نیز پایان میگیرد[۴۷].[۴۸]
سبکهای حلّ اختلافهای خانوادگی
با توجه به ذکر عوامل اصلی اختلاف در زندگی خانوادگی، میتوان دو ریشه برای آنها ذکر کرد:
- گاهی هدف زوجین برای چیزی جز تأمین مصالح خانواده نیست و هر دو در پی یک هدف مشترک، یعنی تأمین مصالح خانواده هستند، اما برای رسیدن به این هدف مشترک، دو راه مختلف را دنبال میکنند؛ یعنی در مورد راه رسیدن به مصلحت خانواده، اختلافنظر دارند. مثلاً هر دو اتفاق نظر دارند که برای تأمین نیازهای اعضای خانواده باید درآمد معینی داشته باشند؛ از این رو، زن پیشنهاد میکند که او نیز در خارج از خانواده، شغلی داشته باشد و در تأمین هزینه خانواده سهیم باشد، به شرطی که مرد هم مقداری از وقت خود را صرف کارهای دورن خانه کند؛ اما مرد با این پیشنهاد مخالف میکند و مایل است حتی با انجام اضافهکاری، خود، تمام هزینه خانواده را تأمین کند و همسرش به جای اشتغال به کار در خارج از منزل، در خانه بماند و عهدهدار خانهداری و پرورش فرزندان شود. این اختلاف نظر میتواند ریشه اختلاف میان دو همسر شود.
- اختلافهایی که از منافع شخصی و خودخواهیهای زوجین یا یکی از آن دو به وجود میآید؛ مانند اینکه زن بخواهد نه برای تأمین مصالح اجتماعی یا خانوادگی، بلکه صرفاً برای سود شخصی خویش، در خارج از منزل شغلی داشته باشد و مرد هم، نه برای تأمین مصالح جامعه یا خانواده، بلکه تنها برای اعمال قدرت و نفوذ و جبران تحقیرهای گذشته خود، با همسر خود مخالفت کند و در خانه ماندن را بر او تحمیل کند.
در چنین مواردی، که زوجین یا در تشخیص مصلحت خانواده اختلاف پیدا میکنند و یا خواستهها و منافع شخصی آن دو با هم تزاحم پیدا میکند، عاطفه کارآیی لازم را ندارد؛ از این رو، اسلام برای رفع این اختلافها راههایی را پیشنهاد کرده است که تحت پنج عنوان این شاخصهها را توضیح میدهیم:
۱. مشاوره: اولین اقدام برای حلّ و فصل اختلافات خانوادگی، مشاوره است. این طبیعی است که هر کسی خواستهها و نظریههای مخصوص به خود را داشته باشد و زن و شوهر خواستهها و نظریههای متعارض داشته باشند، اما در بسیاری موارد، همسران میتوانند با همفکری و مشورت خواستهها و نظریات خود را هماهنگ کنند و از تعارض آنها بکاهند. بنابراین بهترین راه حل اختلافهای خانوادگی، این است که زن و شوهر با هم فکری صمیمانه خیرخواه یکدیگر باشند؛ یکدیگر را درک کنند و درباره دلیلها و نظریات یکدیگر بیندیشند هوسها و خودخواهیها را کنار بگذارند و هر دو به حکم عقل گردن نهند؛ خاصه به این دلیل که در خانواده مسائلی پیش میآید که ارتباط بسیاری با زن دارد و اگر مرد، خود به تنهایی و بدون توجه به نظر همسرش، درباره آنها تصمیم بگیرد، مشکلاتی را در خانواده پدید خواهد آورد.
برای نمونه، یکی از این مسائل، تغذیه کودک شیرخوار است. آیا کودک را مادر شیر بدهد یا او را به دایه بسپارند؟ تا چه مدت او را شیر دهند و یا او را به کدام دایه بسپارند؟ مرد و زن در چنین مسائلی که حل آن نیازمند کمک هر دو نفر است، باید با هم مشورت و مصلحت اندیشی کنند و تصمیم درست و مناسبی بگیرند. خداوند در قرآن کریم میفرماید: ﴿...فَإِنْ أَرَادَا فِصَالًا عَنْ تَرَاضٍ مِنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا وَإِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلَادَكُمْ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِذَا سَلَّمْتُمْ مَا آتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ...﴾[۴۹].
مادر باید دو سال به بچه خود شیر بدهد، اما ممکن است والدین پس از مشورت به این نتیجه برسند که کودک خود را پیش دو سال از شیر بگیرند و بر اساس تشخیص مصلحت کودک، اینگونه تصمیم گرفتند که اشکالی ندارد. خداوند افزون بر تعبیر «تشاور» در آیه مذکور، در آیه دیگری با تعبیر «ائتمار» به رعایت این اصل فرمان میدهد؛ آنجا که درباره زنان مطلقه توصیههایی کرده و میفرماید: ﴿وَإِنْ كُنَّ أُولَاتِ حَمْلٍ فَأَنْفِقُوا عَلَيْهِنَّ حَتَّى يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَأْتَمِرُوا بَيْنَكُمْ بِمَعْرُوفٍ وَإِنْ تَعَاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرَى﴾[۵۰].
آری، در چنین مواردی مشورت با همسران، نه تنها مذموم نیست، بلکه کاری پسندیده است که خداوند در قرآن کریم مکرراً رعایت آن را توصیه میکند. البته مشورت نکردن با همسر جرم حقوقی نیست که تعقیب قانونی داشته باشد، اما لزوم مشورت، یک حکم اخلاقی است و هر دو موظف به رعایت آن هستند. زن و شوهر در این گونه مسائل، به ویژه اگر با سرنوشت کودکشان هم مربوط شود، باید از پیروی هوا و هوس و استبداد رأی دوری کنند و به حکم عقل و هم فکری و مشورت گردن نهند.
گفتنی است که لزوم و ارزش اخلاقی مشورت با همسر، در کارها و تصمیمات، مربوط به خانواده است و در کارهایی که مربوط به خانواده نیست، مشورت با همسر، از آن جهت که همسر است، نقشی ندارد، بلکه باید با کسانی مشورت کرد که در آن مسائل، آگاهی بیشتری داشته باشند و نظر کسانی را باید جلب کرد که در آن کارها مسئولیت و مشارکت داشته و توافق او در پیشبرد آن کار نقش مثبت داشته و مطلب باشد.
بنابراین، اگر میگوییم که مشورت با همسر لازم است، تنها در کارهای مربوط به محیط خانواده صادق است و نباید گمان شود که همسران میتوانند در همه شئون یکدیگر دخالت بیجا کنند. در کارهایی که مرد انجام میدهد و مربوط به محیط خانواده نیست، زن نه مؤثر است و نه آگاهتر و بصیرتر، تا جلب موافقتش بتواند مفید باشد یا مشورت و هم فکری با او کارساز باشد.
یکی از فواید مشاوره و همفکری این است که طرفهای مشورت، خود را در آن فکر و تصمیمی که گرفته شده، شریک میدانند و احساس نمیکنند که چیزی بر آنها تحمیل شده است. البته همان طور که گفته شد، مشورت با زن، درباره کارهای بیرون خانه ضروری نیست. بسیاری از کارهای اجتماعی، با احساسات و عواطف زنانه هماهنگی ندارد و مشورت در مورد چنین کارهایی با زنان نمیتواند مفید باشد؛ مثلاً در تصمیمگیری در مورد جنگ و صلح و دفاع، استفاده از مشاوران زن مفید نیست؛ زیرا زن با توجه به احساسات و لطافت روحی که دارد، قادر نیست در برابر پیامدها، کشتارها و ویرانیهای جنگ مقاومت کند و بر اساس مصالح کلی جامعه نظر دهد، بلکه به طور طبیعی به جای دوراندیشی و نظر دادن درست، برخوردی احساساتی خواهد کرد و در نتیجه، خسارتهای فراوانی به بار خواهد آمد. در چنین مواردی است که مشورت با زن، ارزش مثبتی ندارد.
اگر در بعضی روایات آمده که «شَاوِرُوهُنَّ وَ خَالِفُوهُنَّ»[۵۱] ناظر به چنین مواردی است. معنای اینگونه روایات، این نیست که در هیچ مورد نباید با زن مشورت کرد، بلکه منظور این است که مشورت با زن باید در مواردی باشد که با احساسات و عواطف و ساختمان ادراکی او تناسب داشته باشد و این حقیقتی است که جمع میان آیات تشاور و این روایات، آن را اقتضا میکند.
اگر خداوند درباره مسائل مربوط به فرزند، فرمان میدهد که با همسر خود مشورت کنید، برای این است که در چنین مواردی، احساسات زن در جهت موافق مصلحت فرزند خانواده است و علاقه مادر به فرزند سبب میشود که بیشتر درباره مصلحت او بیندیشد. زن در این گونه موارد، متهم به غلبه یافتن احساسات بر عقلش نمیشود و عواطف مادری اقتضا میکند که مصلحت طفل را در نظر بگیرد.
۲. پذیرش سرپرستی مرد: با توجه به آیات قرآن و گفتار و رفتار معصومین(ع)، دومین مبنا و اصل حاکم بر خانواده که مانع از ایجاد کشمکشها میشود و در صورت ایجاد مشکل به حل آن کمک میکند، پذیرش وظیفه سرپرستی مرد بر خانواده است. در زندگی خانوادگی، گاهی مشکلات و اختلافنظرهایی پیش میآید که از راه عواطف و نیز از راه مشورت با همسر حل نمیشود و اگر این اختلافنظرها و مشکلات ادامه یابند، آرامش و آسایش خانواده و پایههای مهر و محبت همسران فرو خواهد ریخت؛ از این رو برای پیشگیری از متلاشی شدن زندگی خانوادگی لازم است برای مشکلات و اختلافهایی که کم و بیش در خانوادهها به وجود میآید، چاره دیگری اندیشیده شود.
از نظر حقوقی، خانواده هنگامی که در قامت یک واحد کوچک اجتماعی، تشکیل شد، همانند هر اجتماع دیگر نیاز به یک سرپرست دارد و از آنجا که اسلام، خانواده را اساس جامعه میداند، توجه فراوانی به پیریزی درست بنیان خانواده دارد تا از این رهگذر، استحکام و سلامت جامعه را تضمین کند. در اسلام وظیفه سرپرستی خانواده، به مرد داده شده است. خداوند در قرآن کریم میفرماید: ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ﴾[۵۲].
در خانواده، زن و فرزندان باید شأن سرپرستی مرد را بپذیرند و غیر از جنبه قانونی و حقوقی، از نظر اخلاقی نیز رعایت حدود و احترام پدر خانواده بر همسر و فرزندان لازم است. سرپرستی مرد دومین اصل حاکم بر خانواده است و حل بسیاری از مشکلات زندگی خانوادگی در گروی اجرای این اصل است.
هر جمعی به مدیر نیاز دارد و یک نفر باید در موارد لازم، تصمیم بگیرد، وگرنه جمع به پراکندگی میگراید و از هم گسسته میشود. پیدایش اختلاف در خانواده، امری طبیعی است و اسلام در تبیین نظام ارزشی خود، واقعیتهای زندگی را کانون توجه قرار میدهد؛ یعنی در عین توجه بسیار به گسترش و تعمیق عواطف در میان اعضای خانواده، اصل سرپرستی خانواده را مطرح میکند تا در مواردی که مشکلات خانوادگی، از طریق اصل سرپرست خانواده بر طرف شود.
این، به معنای مطلق بودن فرمانروایی مرد در محیط خانواده نیست که به دلخواه فرمان دهد و زن همانند بردهای مطیع، تسلیم او باشد. هیچ یک از منابع معتبر اسلامی و آیات روایات، چنین حقی را برای مرد در نظر نمیگیرد، اما ممکن است کسانی با تمسک به متشابهات و مطلقات و بدون توجه به مخصصات و مقیدات و معارضات، و سوء استفاده از آنها چنین حقی برای خود قائل شوند.
بنابراین همان طور که برای تحکیم بنیاد خانواده وجود یک سرپرست، ضروری است و بدون آن نهاد خانواده به سستی و تزلزل میگراید، خودسریها، خودکامگیها و اعمال زور و قدرت بیجا نیز بنیاد خانواده را متزلزل خواهد کرد. پس بر مرد لازم است که از حق سرپرستی خود سوء استفاده نکند و جز در محدوده شرع و در چارچوب حق سرپرستی، که در قانون اسلام آمده، گامی برندارد و با شیوهای صحیح و رفتاری عاقلانه زندگی را اداره کند، چنانکه بر زن نیز لازم است که محیط خانواده را با زورگویی و خودسری، از عاطفه و محبت و مودت خانواده را برهم نزند و با احترام، به حق مرد، از پاشیده شدن خانواده جلوگیری کند.
۳. صلح و سازش: سومین اصل حاکم بر محیط خانواده برای دوری از اختلافات آن، اصل صلح و سازش است. با تمسک به این اصل بنیان مستحکم خانواده با اندک لرزشهای طبیعی پیش رو، فرو نمیریزد. گاهی کار به جایی میرسد که یکی از همسران – دستکم از دید همسرش - رفتاری خارج از منطق بروز میدهد. به هر حال، یا رفتار او واقعاً بیمنطق است یا اینکه چنین نیست، بلکه به گمان همسرش او شخص لجوجی است که میخواهد حرف خود را به کرسی بنشاند و به حکم عقل تن در ندهد. در هر دو حال طبیعی است که پیوند آن دو در معرض از همگسیختگی قرار میگیرد و بنیان خانواده سست میشود.
در چنین وضعیتی، اسلام دستور میدهد تا آنجا که ممکن است زن و مرد تلاش کنند که پیوند ازدواج از هم نپاشد و وحدت خانواده از بین نرود؛ هر چند لازم باشد که یک طرف، برای حفظ خانواده و بقای زناشویی، در برابر طرف دیگر، انعطاف بیش از حد نشان دهد و حتی از حق مسلم خود بگذرد. خداوند در این باره میفرماید: ﴿وَإِنِ امْرَأَةٌ خَافَتْ مِنْ بَعْلِهَا نُشُوزًا أَوْ إِعْرَاضًا فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَنْ يُصْلِحَا بَيْنَهُمَا صُلْحًا وَالصُّلْحُ خَيْرٌ﴾[۵۳].
البته لازم است که زن و شوهر، حقوق یکدیگر را به دقت رعایت کنند، اما گاهی ممکن است شوهر، برخی حقوق همسرش را رعایت نکند و زن نگران آن باشد که اگر بر این حق خود پافشاری کند، شوهرش از او اعراض کند و یا حقوق دیگر او را نیز زیر پا بگذارد. در چنین وضعیتی از آنجا که حفظ کانون خانواده، اهمیت ویژه دارد، اسلام به زن توصیه میکند که تا جا ممکن، با صلح و سازش و انعطاف و سازش و انعطاف و گذشت، از پاشیدن کانون خانواده جلوگیری کند.
۴. پذیرش حکمیت امین و عادل: چهارمین اصل حاکم بر خانواده، در نظام حقوقی و اخلاقی اسلام، اصل حکمیت است. تا آنجا که همسران، خود از پس حل مشکلات با روشهای گذشته بر نیآمدند میانجیگری افراد با تجربه، دلسوز و خیرخواه، بنبست مسیر زندگی مشترک را بگشایند. خداوند در قرآن کریم توصیه میکند که همسران، با مصالحه، مشکل خانوادگی را حل کنند و اگر خطر از هم پاشیدگی آن، همچنان باقی بود، از افراد با تجربه، به عنوان حَکَم و داور استفاده کنند تا شاید آنان بتوانند به این مشکل پایان دهند. قرآن کریم در این باره میفرماید: ﴿...فَابْعَثُوا حَكَمًا مِنْ أَهْلِهِ وَحَكَمًا مِنْ أَهْلِهَا...﴾[۵۴].[۵۵]
همچنین بر زن و شوهر لازم است که به قضاوت آن دو، تن دهند تا کانون خانواده برقرار و پایدار بماند و تا آنجا که ممکن است، صلح و سازش باشد نه جدال و درگیری. انتخاب داور از بستگان زن و مرد به چند جهت است:
- خویشاوندان زوجین از وضعیت روانی و شرایط زندگی آنها بیشتر اطلاع دارند.
- وجود داوری از خویشاوندان مایه دلگرمی آنهاست؛ زیرا اطمینان دارند که از حقوق و منافع آنها کاملاً حمایت خواهد شد.
- ملاحظات روابط خویشاوندی موجب پذیرش نظر دو داور از سوی زوجین خواهد شد.
- خویشاوندان بیش از دیگران از دو طرف حمایت میکنند و سعی بیشتری در تحکیم روابط و اصلاح بین زوجین و راههای جلب محبت آنها نشان میدهند و از نقاط اتکای طرفین، آگاهی بیشتری دارند و بهتر میتوانند به راز و سبب نفرت و کراهت طرفین پی ببرند[۵۶].
بنابراین، اسلام به مسئله تحکیم اساس خانواده، توجه فراوان دارد و گام به گام در آداب و دستورات خود، این هدف والا را دنبال میکند. اسلام پیش از هر چیز، در گام نخست توصیه میکند که جو عاطفی و محبتآمیز بر روابط و محیط خانواده حاکم باشد و تا آنجا که ممکن است، زمینه اختلاف، در خانواده به وجود نیاید،؛ چراکه محیط خانواده محیط اختلاف و کشمکش نیست.
در مرحله دوم، اگر اختلافی پیش آمد، آنان را به مشورت و مصلحتاندیشی فرا میخواند تا خود، مشکل خانواده را بر طرف کنند و نگذارند اختلاف به بیرون از محیط خانواده کشیده شود.
در مرحله سوم، اگر به توافق نرسیدند و خودشان قادر به حل این اختلاف نبودند و دلیل این بود که یکی از آن دو، یا واقعاً و یا به گمان دیگری، به حق خود قانع نیست و لجبازی و تکروی میکند، در این صورت، به طرف مقابل توصیه میکند که از خود انعطاف نشان دهد و از حق خویش بگذرد تا اصل خانواده باقی بماند.
در مرحله چهارم، اگر به توافق نرسیدند، با حکمیت و وساطت دیگران به اختلاف خاتمه میدهند؛ زیرا هدف از همه این دستورات، تلاش برای پایدار ماندن خانواده است.
۵. طلاق: پنجمین اصل حاکم بر روابط خانواده برای پایان دادن به ارتباط سرد و بیعاطفه و خالی از محبت همسران طلاق است؛ البته در صورتی که کار به جایی برسد که سازش میان آنها به هیچ وجه میسر نباشد، طلاق، یعنی جدا شدن زوجین به عنوان آخرین راه حل موجود. خداوند طلاق را برای کسانی قرار داده است که هیچ راهی برای ادامه زندگی مشترک و حل مشکلها و اختلافهای خود، در پیش رو ندارند و محیط خانواده نیز برای آنها به صورتی غیرقابل تحمل درآمده که ادامه آن، زندگی را بر انسان تلخ و دشوار میسازد.
طلاق از نظر شرع، راهی مبغوض و مرجوح است که جز در موارد ضرورت، نباید به سراغ آن رفت. پس نباید ملعبه دست افراد هوسباز، تنوع طلب و بیگانه از عواطف انسانی باشد و یا به وسیلهای برای متزلزل ساختن بنیان خانواده تبدیل شود.
خانواده، درختی مقدس است که تا حد امکان باید در حفظ آن بکوشیم تا به ثمر برسد و فرزندان صالح و رشید تحویل جامعه دهد؛ از این رو تنها در صورتی که این کانون وضعیت طبیعی و عادی خود را از دست بدهد و به کانون فسادی تبدیل شود که روح و روان زن و شوهر و فرزندان را دچار آزار و شکنجه میکند، میتوان با طلاق، آن را پایان داد. پس زن و شوهر باید مراقب رفتار خود باشند تا هیچگاه از احکام الهی سوء استفاده نکنند و حقوق یکدیگر را پایمال نسازند[۵۷].
مسئله طلاق، در بسیاری از آیات قرآن کریم، مطرح شده و از موضوعاتی است که احکام حقوقی و احکام اخلاقی آن، در بالاترین حد در هم آمیخته شده و در کنار تبیین احکام حقوقی، بر رعایت آداب و دستورات اخلاقی آن، تأکید فراوان گردیده است. با توجه به این آیات، در مییابیم که طلاق در قرآن نیز دارای شاخصههایی است که در این بحث به ذکر آنها میپردازیم:
الف) حلیّت طلاق: از حوادث بسیار ناخوشایند زندگی خانوادگی، طلاق یا جدایی رسمی زن و شوهر از یکدیگر است. اسلام همانگونه که بر ازدواج به عنوان یک پیوند مقدس و دارای کارکردهای فردی و اجتماعی ضروری، تأکید فراوان میکند، طلاق را فی نفسه امری منفور و ناپسند میداند. رسول خدا(ص) نیز میفرمایند: «مَا مِنْ شَيْءٍ أَبْغَضَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ بَيْتٍ يُخْرَبُ فِي الْإِسْلَامِ بِالْفُرْقَةِ»[۵۸]؛ «هیچ چیز نزد خدای عزوجل منفورتر از خانهای نیست که در اسلام با جدایی ویران شود». امام صادق(ع) نیز میفرمایند: «مَا مِنْ شَيْءٍ مِمَّا أَحَلَّهُ اللَّهُ أَبْغَضَ إِلَيْهِ مِنَ الطَّلَاقِ وَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُبْغِضُ الْمِطْلَاقَ الذَّوَّاقَ»[۵۹]؛ «از چیزهایی که خدای عزوجل حلال فرموده، هیچ چیز نزد او منفورتر از طلاق نیست. خداوند مردی را که زیاد زن طلاق میدهد و هر زمانی زنی را تجربه میکند، دشمن دارد».
دین اسلام تمام کوشش و تلاش خود را در جهت پرهیز خانوادهها از طلاق به کار میبندد، ولی در مواردی که مصالح مهمتر ایجاب کند، ممنوعیتی برای طلاق قائل نمیشود، چنان که در قرآن میخوانیم ﴿الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ...﴾[۶۰] و ﴿لَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ مَا لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَرِيضَةً...﴾[۶۱].
بنابراین دین اسلام، طلاق را در قوانین خود پذیرفته است؛ «زیرا اصل طلاق، مانند اصل نکاح، امری طبیعی است، چون هر وصلی، امکان فصل و جدایی را هم به دنبال دارد. وجود چنین قانونی، گذشته از وقوع قهری طلاق، با رعایت مناسبتها، لازم و ضروری است. طلاق، حقیقت تلخی است که وجود دارد و ضرورت آن قابل نفی نیست؛ هر چند ایجاب کلی آن هم معقول و منطقی نیست. این عمل ممکن است زیانهایی را هم در پی داشته باشد، ولی این زیان باری مقدمهای برای پیشگیری از ضررهای بیشتر است. با آنکه طلاق، ازدواج سابق را نفی میکند و زندگی مشترک را متلاشی میسازد، ولی در ظرف لزوم، خود حافظ مناقع فرد و شئون اجتماع است. بنابراین انکار ضرورت آن انکار یک واقعیت است. آری، بسیاری از واقعیتهای تلخ وجود دارد که به ناچار باید آن را پذیرفت و تلخی آن نباید موجب انکار اصل آن شود. طلاق، به منزله آخرین تیر در ترکش تیرانداز است. هنگامی که ادامه زندگی برای یک طرف یا هر دو طرف تلخ و ناگوار شود، طلاق راهی برای نجات از این زندگی ملامت بار و گریز از بن بست تاریک است.
قانونمند کردن اصل طلاق به معنای دامن زدن به آن نیست، بلکه عاملی برای پیشگیری از نابهسامانیهای فراوان احتمالی است؛ افزون بر اینکه قانونمند شدن طلاق، موجب مهار آن میگردد و اگر مشکلاتی هم پس از آن به وجود آید، موضوع دیگری است که به اراده اشخاص و اجتماع وابسته است[۶۲].
ب) اختصاص طلاق به مرد: با توجه به مسئولیتهای اقتصادی مردان و معافیت زنان از این وظایف، اسلام تصمیمگیری در مورد طلاق را به مرد واگذار کرده است؛ چراکه امکان تداوم حیات خانوادگی تا حد زیاد به توانایی مرد در تأمین معیشت خانواده بستگی دارد. این در حالی است که ناتوانی زن از ایفای کارکردهای حمایتی مراقبتی و اقتصادی، تنها بعضی اختلالات را موجب میگردد و اصل حیات خانواده را به مخاطره نمیافکند؛ بنابراین اگر این دسته از کارکردهای خانواده، یعنی خدماترسانی مادی در شکلهای متعدد آن را معیار قرار دهیم، اختصاص حق طلاق به مرد بهترین گزینه خواهد بود.
نکته دیگر عبارت است از هزینههای مالی سنگینتری ـ به طور خاص، مهریه ازدواج سابق و ازدواج مجدد ـ که در صورت طلاق و ازدواج مجدد معمولاً بر مرد تحمیل میشود وزن از آنها معاف است. بر اساس این نکته و با توجه به اینکه اسلام، کاستن از احتمال طلاق را به عنوان یک اصل در نظام مطلوب خود میپذیرد، اختصاص حق طلاق به مرد تناسب بیشتری خواهد داشت.
سومین نکته به تفاوت زن و مرد در ناحیه نیازهای جنسی باز میگردد. از آنجا که احساس نیاز جنسی مرد به زن بیش از احساس نیاز زن به مرد است، مرد در مقایسه با زن دیرتر به فکر طلاق میافتد و احتمال کمتری دارد که از حق طلاق استفاده کند، اما برخورداری زن از حق طلاق، احتمال طلاق را نسبتاً افزایش میدهد. نکته دیگری که باید به آن اشاره کرد، به تفاوت زن و مرد از جهت نیازهای عاطفی مربوط میشود»[۶۳]. استاد شهید مطهری در توضیح این نکته میگوید: طبیعت، علایق زوجین را به این صورت قرار داده است که زن را پاسخ دهنده به مرد قرار داده است. علاقه و محبت اصیل و پایدار زن همان است که به صورت عکسالعمل به علاقه و احترام یک مرد نسبت به او پدید میآید؛ از این رو علاقه زن به مرد معلول علاقه مرد به زن و وابسته به اوست. طبیعت، کلید محبت طرفین را در اختیار مرد قرار داده است؛ مرد است که اگر زن را دوست بدارد و به او وفادار بماند، زن نیز او را دوست میدارد و نسبت به او وفادار میماند. طبیعت کلید فسخ طبیعی ازدواج را به دست مرد داده است؛ یعنی این مرد است که با بیعلاقگی و بیوفایی خود نسبت به زن او را نیز سرد و بیعلاقه میکند. برخلاف زن که بیعلاقگی اگر از او شروع شود تأثیری در علاقه مرد ندارد، بلکه احیاناً آن را تیزتر میکند؛ از این رو بیعلاقگی مرد منجر به بیعلاقگی طرفین میشود، ولی بیعلاقگی زن منجر به بیعلاقگی طرفین نمیشود. سردی و خاموشی علاقه مرد، مرگ ازدواج و پایان حیات خانوادگی است؛ اما سردی و خاموشی علاقه زن به مرد آن را به صورت مریضی نیمه جان در میآورد که امید بهبود و شفا دارد[۶۴].
از این گذشته «فعلیت و انجام طلاق به دست مرد، به جهت غلبه اندیشه، منش حسابگریی و دوراندیشی در مرد و روحیه غیر عاطفی و غیر احساسی اوست که در وقایع و پیشامدها مرد آن را از خود نشان میدهد. مرد به طور معمول در کارهای خود زیان و ضررهای احتمالی را بررسی میکند و در امور مهم و اساسی، بدون انفعال تصمیم میگیرد؛ بر خلاف زن که در مواقع حساس و نگرانکننده، تصمیمات زودگذر و احساسی میگیرد و عاطفه در او نقش عمده را بازی میکند و کمتر به آینده و مخاطرات آن میاندیشد. البته نوعیت این امر در زن و مرد منافاتی با تخلفپذیری آن نسبت به افراد ندارد[۶۵].
شایان ذکر است که بنابر دیدگاه بسیاری از فقهای شیعه که قانون مدنی جمهوری اسلامی ایران نیز بر اساس همین نظر سامان یافته است، زن میتواند از طریق شرط ضمن عقد، حق طلاق را به دست آورد؛ به این صورت که در ضمن عقد نکاح یا عقدی دیگر به طور مطلق یا مشروط کند که از طرف شوهرش وکیل در اجرای صیغه طلاق باشد. بنابراین اگر از حق اختصاصی مرد در طلاق سخن به میان میآید، صرفاً به جهت قواعد اولیه باب نکاح است، اما این که گفته شود: «حق طلاق با مرد است و زن قدرت رهایی و گریز ندارد»، سخن درستی نیست و یا اینکه در اسلام هیچ تدبیری برای طلاق گرفتن اختیاری زن اندیشیده نشده است[۶۶].
طلاق، تنها برای رفع مشکل مرد نیست که زن از آن بیبهره باشد. اسلام میخواهد زن و مرد بر اساس اندیشه و تعقل به دور از تصمیمگیریهای احساسی و عجولانه، تنها در هنگام ضرورت از این امکان استفاده کنند؛ به ویژه اینکه زن در این جهت از مرد آسیبپذیرتر است.
ج) آداب و شرایط طلاق: در پدیده طلاق، یکی از عوامل مؤثر در نحوه کنار آمدن با موضوع، شیوه جدایی زن و مرد است. از نظر دین مقدس اسلام طلاق باید همراه با محبت و از سر خیرخواهی صورت گیرد، نه از روی کینهتوزی و بغض و عناد. وقتی که زن و مرد مسلمان به این نتیجه رسیدند که جدایی به سود آنهاست و سعادت خود را در آن دیدند و به طلاق رو آوردند، باید مرد بعد از طلاق زن را به خوبی و خوشی و به دور از هر آزار و تعزیر و کنایهگویی نزد خود نگاه دارد تا زمان عدّه[۶۷] پایان پذیرد. اگرچه مرد میتواند پیش از فرارسیدن زمان عده زن را رها سازد، ولی این عمل هم باید به خوبی انجام بگیرد.
حال اگر در همین مدت، مرد قصد رجوع به همسرش برای زندگی دوباره داشت، به راحتی و بدون هیچ عقد و مقدمهای میتواند به زن رجوع کند. رجوع با سادهترین عمل، مانند کشیدن دستی بر سر و صورت زن یا حتی یک لبخند میتواند صورت پذیرد. این در حالی است که طلاق به این آسانی نیست؛ زیرا مرد باید برای طلاق مقدمات مشکلی را مانند وجود دو مرد عادل، آن هم دارای عدالت واقعی، به عنوان شاهد و پرداخت مهریه، در صورتی که پرداخت نکرده باشد، احراز کند.
به راستی آیا طلاقهای موجود در جامعه اسلامی بر پایه موازین شرعی نیست و یا ایرادی در احکام مترقی دین وجود دارد؟ قرآن کریم درباره جدایی به شیوه مناسب و پسندیده در هر جامعه و خوشرفتاری بعد از طلاق در زمان عده و رها کردن زن به نیکی و احسان میفرماید: ﴿وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًا لِتَعْتَدُوا وَمَنْ يَفْعَلْ ذَلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ...﴾[۶۸].
همچنین در آیه ۲۲۹ سوره بقره میخوانیم: ﴿...فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ...﴾[۶۹]. همچنین امام صادق(ع) در این باره میفرمایند: «شایسته نیست مردی زنش را طلاق دهد، سپس بدون اینکه نیازی به او داشته باشد، قبل از سپری شدن عده به آن زن رجوع کند، آن گاه دوباره او را طلاق دهد. این همان ضرری است که خداوند در قرآن از آن نهی کرده است؛ مگر آنکه رجوع او به منظور نگهداری زن بعد از اتمام عده باشد»[۷۰].
از نظر قرآن کریم بعد از طلاق نیز مرد نباید کوچکترین مزاحمت، بدرفتاری و دخالتی نسبت به زندگی آینده زن داشته باشد. مردی که پس از طلاق به هر علتی بر سر راه زندگی کردن زن مانع ایجاد میکند، مورد خشم خداوند قهار قرار میگیرد. قرآن کریم در این زمینه میفرماید: ﴿وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ يَنْكِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذَلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكُمْ أَزْكَى لَكُمْ وَأَطْهَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾[۷۱].
خداوند در این آیه غیرتورزیهای بیمورد که همان اشکالتراشی و سنگاندازی نسبت به ازدواج مجدد زن است را از حریم مؤمنان دور میسازد. مؤمن نباید بعد از طلاق و تمام شدن زمان عده برای ازدواج مجدد زن مانع و مزاحمتی ایجاد کند. بنابراین آنگونه که از این آیات برمیآید، طلاق یک ضرورت است، نه کینهتوزی. این آیات به احسان و رفتار کریمانه با زن در هر حال امر میکند؛ چه مرد او را به عنوان همسر در کنار خود ببیند و چه او را طلاق داده و از وی جدا شود. امام صادق(ع) میفرمایند: «زمانی که مرد میخواهد با زنی ازدواج کند، باید بگوید: پیمانی را که خداوند از بندگان گرفته پذیرفتم که یا همسر خود را به نیکی نگه دارم یا با بزرگواری او را رها سازم».[۷۲].
اگر طلاق بر پایه نیکی و احسان صورت پذیرد و علت آن تنها «ضرورت» باشد، خداوند کریم نیز پس از جدایی، چنین زن و مرد پایبند به آداب انسانی و دینی را تحت عنایت خاص و رحمت بیپایان خود قرار میدهد و به هر یک از آنها زندگی بهتری عنایت میکند. خداوند عزوجل در قرآن کریم میفرماید: ﴿وَإِنْ يَتَفَرَّقَا يُغْنِ اللَّهُ كُلًّا مِنْ سَعَتِهِ وَكَانَ اللَّهُ وَاسِعًا حَكِيمًا﴾[۷۳].
چنین طلاقی دیگر کینهتوزی و پایان زندگی نیست و غم و ناراحتی ابدی و نابودی کامل را نیز در بر نخواهد داشت، بلکه شکستی مقطعی است که ممکن است ابتدای پیروزی و زندگی بهتر باشد[۷۴]. متأسفانه غالب جداییها به شیوه نامناسب و همراه تندی و خشونت نسبت به یکدیگر است. افزون بر اینکه در بیشتر موارد مرد حاضر نیست حقوق لازم زن از جمله مهریه را به او بپردازد. به این ترتیب عمل به این دستورات قرآنی و سلوک بر اساس آن، غالباً دشوار است. به هر صورت آموزههای قرآن تأکید دارد که شیوه احسان و نیکی بین زن و مرد مطلقه تحت تأثیر شرایط و حالات عاطفی حاکم بر طلاق به فراموشی سپرده نشود ﴿...وَلَا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ...﴾[۷۵].
علاوه بر حمایتهای عاطفی و مادی[۷۶] لازم مرد، نسبت به زن مطلقه، تأمین مخارج زن از جمله محل سکونت و خوراک و پوشاک تا مدتی معین (ایام عده که حدود سه ماه است) بر عهده مرد است[۷۷]. قرآن کریم میفرماید: ﴿أَسْكِنُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ سَكَنْتُمْ مِنْ وُجْدِكُمْ وَلَا تُضَارُّوهُنَّ لِتُضَيِّقُوا عَلَيْهِنَّ وَإِنْ كُنَّ أُولَاتِ حَمْلٍ فَأَنْفِقُوا عَلَيْهِنَّ حَتَّى يَضَعْنَ حَمْلَهُنَّ فَإِنْ أَرْضَعْنَ لَكُمْ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ وَأْتَمِرُوا بَيْنَكُمْ بِمَعْرُوفٍ وَإِنْ تَعَاسَرْتُمْ فَسَتُرْضِعُ لَهُ أُخْرَى * لِيُنْفِقْ ذُو سَعَةٍ مِنْ سَعَتِهِ وَمَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتَاهُ اللَّهُ لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْرًا﴾[۷۸].
عمل به این توصیههای الهی یا زمینهای مناسب برای ایجاد عاطفه برقرار میکند تا زن و مرد بار دیگر به هم پیوند بخورند و زندگی خانوادگی آنها گسسته نشود و یا در کنار آمدن عاطفی و پذیرش آن با خاطرهای خوش، زمینه ازدواج مجدد و شروع زندگی متعادلتری را برای هر یک از زن و مرد فراهم میکند[۷۹].
منابع
پانویس
- ↑ قرائی مقدم، مبانی جامعهشناسی، ص۲۳۵.
- ↑ قائمی، نظام حیات خانواده در اسلام، ص۱۹.
- ↑ کاتوزیان، حقوق خانواده، ج۱، ص۱۲.
- ↑ قائمی، نظام حیات خانواده در اسلام، ص۲۱.
- ↑ قائمی، نظام حیات خانواده در اسلام، ص۲۰-۲۱.
- ↑ سلمانی گواری، ابوالفضل، سیره خانوادگی ائمه معصوم، ص ۲۱.
- ↑ قائمی، نظام حیات خانواده در اسلام، ص۱۹.
- ↑ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۲۰، ص۱۵.
- ↑ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۲۰، ص۱۹.
- ↑ «و از نشانههای او این است که از خودتان همسرانی برایتان آفرید تا کنار آنان آرامش یابید و میان شما دلبستگی پایدار و مهر پدید آورد؛ بیگمان در این، نشانههایی است برای گروهی که میاندیشند» سوره روم، آیه ۲۱.
- ↑ «و چگونه آن را باز میستانید در حالی که با یکدیگر آمیزش کردهاید و آنان از شما پیمانی استوار، ستاندهاند» سوره نساء، آیه ۲۱.
- ↑ «و بیهمسران (آزاد) و بردگان و کنیزان شایستهتان را همسر دهید، اگر نادار باشند خداوند از بخشش خویش به آنان بینیازی میدهد و خداوند نعمتگستری داناست» سوره نور، آیه ۳۲.
- ↑ «آمیزش با زنانتان در شب روزهداری برای شما حلال شده است. آنها جامه شما و شما جامه آنهایید» سوره بقره، آیه ۱۸۷.
- ↑ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۶۵.
- ↑ «پدیدآورنده آسمانها و زمین است، برای شما از خودتان همسرانی آفرید و (نیز) از چارپایان جفتهایی (پدید آورد)، شما را با آن (آفریدن جفت) افزون میگرداند، چیزی مانند او نیست و او شنوای بیناست» سوره شوری، آیه ۱۱.
- ↑ «و هر یک از شما که یارایی مالی نداشته باشد تا زنان آزاد مؤمن را به همسری گیرد، در میان کنیزان، از دختران جوان مؤمن، همسر گزیند و خداوند به ایمانتان داناتر است؛ همه چون یکدیگرید پس با اجازه کسان آنها با آنان ازدواج کنید و کابینهایشان را در حالی که پاکدامنند و نه پلیدکار و گزیننده دوستهای پنهان، به گونه شایسته به (کسان) آنها بپردازید. آنگاه چون شوی کنند، اگر به کاری زشت دست یازیدند بر آنان نیمی از کیفر زنان آزاد خواهد بود. این (ازدواج با کنیزکان) برای کسی است که از (آلایش) گناه بهراسد و شکیبایی ورزیدن، برای شما بهتر است و خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۲۵.
- ↑ «و بیگمان پیش از تو پیامبرانی فرستادیم و به آنان همسران و فرزندانی دادیم و هیچ پیامبری را نسزد که معجزهای بیاورد مگر با اذن خداوند؛ هر سرآمدی، زمانی نگاشته دارد» سوره رعد، آیه ۳۸.
- ↑ سلمانی گواری، ابوالفضل، سیره خانوادگی ائمه معصوم، ص ۲۲۴.
- ↑ ﴿وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْكُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ﴾ «و (یاد کنید) آنگاه را که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خداوند را نپرستید و با پدر و مادر و خویشاوند و یتیمان و بیچارگان نیکی کنید و با مردم سخن خوب بگویید و نماز را بر پا دارید و زکات بدهید؛ سپس جز اندکی از شما، پشت کردید در حالی که (از حق) رویگردان بودید» سوره بقره، آیه ۸۳؛ ﴿وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَبِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَالْجَارِ ذِي الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ مَنْ كَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا﴾ «خداوند را بپرستید و چیزی را شریک او نکنید و به پدر و مادر و به خویشاوند و یتیمان و تهیدستان و همسایه خویشاوند و همسایه دور و همراه همنشین و در راه مانده و بردگانتان نکویی ورزید؛ بیگمان خداوند کسی را که خودپسندی خویشتنستای باشد دوست نمیدارد» سوره نساء، آیه ۳۶؛ ﴿قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴾ «بگو: بیایید تا آنچه را خداوند بر شما حرام کرده است برایتان بخوانم: اینکه چیزی را شریک او نگیرید و به پدر و مادر نیکی کنید و فرزندانتان را از ناداری نکشید؛ ما به شما و آنان روزی میرسانیم؛ و زشتکاریهای آشکار و پنهان نزدیک نشوید و آن کس را که خداوند (کشتن او را) حرام کرده است جز به حق مکشید؛ این است آنچه شما را به آن سفارش کرده است باشد که خرد ورزید» سوره انعام، آیه ۱۵۱؛ ﴿وَقَضَى رَبُّكَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَلَا تَنْهَرْهُمَا وَقُلْ لَهُمَا قَوْلًا كَرِيمًا﴾ «و پروردگارت فرمان داده است که جز او را نپرستید و به پدر و مادر نکویی کنید؛ اگر هر یک از آن دو یا هر دو، نزد تو به پیری رسند به آنان اف مگو و بر آنها بانگ مزن و با ایشان سخن به نکویی بگوی!» سوره اسراء، آیه ۲۳.
- ↑ ﴿وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْنًا عَلَى وَهْنٍ وَفِصَالُهُ فِي عَامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ * وَإِنْ جَاهَدَاكَ عَلَى أَنْ تُشْرِكَ بِي مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِي الدُّنْيَا مَعْرُوفًا وَاتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنَابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ «و به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کردیم- مادرش او را با سستی در پی سستی بارداری کرد و زمان شیر خوارگی وی دو سال بود- که مرا و پدر و مادرت را سپاس بگزار (که) بازگشت (همه) به سوی من است * و اگر تو را وا دارند تا آنچه را که نمیدانی برای من شریک آوری، از آنان فرمان نبر و در این جهان با آنان به شایستگی همراهی کن و راه کسی را که به درگاه من باز میگردد پیش گیر، سپس بازگشتتان به سوی من است آنگاه شما را از آنچه میکردهاید میآگاهانم» سوره لقمان، آیه ۱۴-۱۵؛ ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ﴾ «بر شما مقرر شده است که هرگاه مرگ یکی از شما فرا رسد، اگر مالی بر جای نهد برای پدر و مادر و خویشان وصیّت شایسته کند؛ بنا به حقّی بر گردن پرهیزگاران» سوره بقره، آیه ۱۸۰؛ ﴿يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلْ مَا أَنْفَقْتُمْ مِنْ خَيْرٍ فَلِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ وَمَا تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ﴾ «از تو میپرسند: چه چیزی را ببخشند؟ بگو هر دارایی که میبخشید (بهتر است) به پدر و مادر و نزدیکان و یتیمان و بینوایان و در راه مانده باشد و هر نیکی بجای آورید خداوند به آن داناست» سوره بقره، آیه ۲۱۵؛ ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ نَتَقَبَّلُ عَنْهُمْ أَحْسَنَ مَا عَمِلُوا وَنَتَجَاوَزُ عَنْ سَيِّئَاتِهِمْ فِي أَصْحَابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِي كَانُوا يُوعَدُونَ﴾ «آنانند که از آنها بهترین کارهایی را که کردهاند میپذیریم و در زمره بهشتیان از گناهان آنها- بنا به آن وعده راست که به آنان داده میشد- درمیگذریم» سوره احقاف، آیه ۱۶؛ ﴿رَبَّنَا اغْفِرْ لِي وَلِوَالِدَيَّ وَلِلْمُؤْمِنِينَ يَوْمَ يَقُومُ الْحِسَابُ﴾ «پروردگارا! مرا و پدر و مادرم و مؤمنان را در روزی که حساب برپا میشود بیامرز!» سوره ابراهیم، آیه ۴۱.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۵۸.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۲، ص۱۵۸.
- ↑ امین عاملی، سیره معصومان، ج۵، ص۲۶۶.
- ↑ امین عاملی، سیره معصومان، ج۵، ص۲۴۶.
- ↑ امین عاملی، سیره معصومان، ج۵، ص۲۷۴.
- ↑ امین عاملی، سیره معصومان، ج۵، ص۲۶۷ – ۲۶۶.
- ↑ امین عاملی، سیره معصومان، ج۵، ص۲۶۷.
- ↑ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۳، ص۴۴۳؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۲۰، ص۱۷۱.
- ↑ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۲۱۶.
- ↑ نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۴، ص۲۴۹؛ نعمان مغربی، دعائم الإسلام، ج۲، ص۱۵۸.
- ↑ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۱۴۵؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۱۶، ص۲۲۶.
- ↑ احمد بن حنبل، مسند، ج۲، ص۲۲۹.
- ↑ اربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، ج۲، ص۲۰۷.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۴، ص١١؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۲۱، ص۵۴۱.
- ↑ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۶۲۱.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۵، ص۳۸۳؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۲۱، ص۲۶۶.
- ↑ سلمانی گواری، ابوالفضل، سیره خانوادگی ائمه معصوم، ص ۷۵.
- ↑ «... این دو به هیچکس آموزشی نمیدادند مگر که میگفتند: ما تنها (ابزار) آزمونیم پس (با بکارگیری جادو) کافر مشو! اما (مردم) از آن دو چیزی را میآموختند که با آن میان مرد و همسرش جدایی میافکنند- در حالی که جز به اذن خداوند به کسی زیان نمیرساندند- چیزی را میآموختند که به آنان زیان میرسانید.».. سوره بقره، آیه ۱۰۲.
- ↑ «و از نشانههای او این است که از خودتان همسرانی برایتان آفرید تا کنار آنان آرامش یابید و میان شما دلبستگی پایدار و مهر پدید آورد؛ بیگمان در این، نشانههایی است برای گروهی که میاندیشند» سوره روم، آیه ۲۱.
- ↑ تسنیم، ج۵، ص۶۷۴.
- ↑ «... و آن زنان را که از نافرمانیشان بیم دارید.».. سوره نساء، آیه ۳۴.
- ↑ «و اگر زنی از کنارهگیری یا رویگردانی شویش بیم دارد بر آن دو گناهی نیست که میان خود به سازشی شایسته برسند و سازش نیکوتر است و جانها آز را در آستین دارند و اگر نکویی کنید و پرهیزگاری ورزید بیگمان خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است» سوره نساء، آیه ۱۲۸.
- ↑ «و اگر زنی از کنارهگیری یا رویگردانی شویش بیم دارد بر آن دو گناهی نیست که میان خود به سازشی شایسته برسند و سازش نیکوتر است و جانها آز را در آستین دارند و اگر نکویی کنید و پرهیزگاری ورزید بیگمان خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است» سوره نساء، آیه ۱۲۸.
- ↑ الکافی، ج۶، ص۱۴۵.
- ↑ تفسیر نور، ج۲، ص۴۰۰.
- ↑ «و اگر زنی از کنارهگیری یا رویگردانی شویش بیم دارد بر آن دو گناهی نیست که میان خود به سازشی شایسته برسند و سازش نیکوتر است و جانها آز را در آستین دارند و اگر نکویی کنید و پرهیزگاری ورزید بیگمان خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است» سوره نساء، آیه ۱۲۸.
- ↑ تفسیر نمونه، ج۴، ص۱۵۱ – ۱۵۲.
- ↑ ولیزاده، حامد، سیره خانوادگی پیامبر و اهل بیت، ص ۱۷۹-۱۸۳.
- ↑ «و مادران فرزندان خود را دو سال کامل شیر میدهند؛ این برای کسی است که بخواهد دوران شیردهی را کامل کند، و خوراک و پوشاک آنان به شایستگی بر صاحب فرزند است، بر هیچ کس جز به اندازه توانش تکلیف نیست، نه مادر باید به خاطر فرزندش زیان بیند و نه صاحب فرزند به خاطر فرزندش و بر (گردن) وارث، مانند همین است پس اگر (پدر و مادر) با رضایت و رایزنی با هم بازگرفتن (زودتر کودک) از شیر را خواستند، گناهی ندارند، و اگر خواستید برای فرزندانتان دایه بگیرید، اگر به بایستگی دستمزد آنان را بپردازید گناهی بر شما نیست و از خداوند پروا کنید و بدانید خداوند به آنچه انجام میدهید بیناست» سوره بقره، آیه ۲۳۳.
- ↑ «آنان را در همانجا که خود به اندازه توانگریتان جای دارید، جا دهید و به آنها زیان مرسانید برای آنکه (زندگی را) برایشان تنگ گیرید و اگر باردارند به آنان نفقه دهید تا هنگامی که بزایند و اگر برای شما (به نوزاد) شیر دهند مزدشان را بپردازید و میان خویش به شایستگی رایزنی کنید و اگر (در توافق) دشواری دارید دیگری او را شیر دهد» سوره طلاق، آیه ۶.
- ↑ عوالی اللآلی، ج۱، ص۲۸۹.
- ↑ «مردان سرپرست زنانند» سوره نساء، آیه ۳۴.
- ↑ «و اگر زنی از کنارهگیری یا رویگردانی شویش بیم دارد بر آن دو گناهی نیست که میان خود به سازشی شایسته برسند و سازش نیکوتر است و جانها آز را در آستین دارند و اگر نکویی کنید و پرهیزگاری ورزید بیگمان خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است» سوره نساء، آیه ۱۲۸.
- ↑ «و اگر از ناسازگاری آنان نگرانید، چنانچه در پی اصلاح باشند داوری از خویشان مرد و داوری از خویشان زن برانگیزید تا خداوند میان آن دو آشتی برقرار کند که خداوند دانایی آگاه است» سوره نساء، آیه ۳۵.
- ↑ ر.ک: مصباح یزدی، اخلاق در قرآن، ج۳، ص۷۹ - ۸۵.
- ↑ حسین انصاریان، نظام خانواده در اسلام، ص۳۵۴.
- ↑ اخلاق در قرآن، ص۸۶ - ۷۸ با تغییر و اضافه.
- ↑ الکافی، ج۵، ص۳۲۸، ح۱.
- ↑ الکافی، ج۶، ص۵۴، ح۲.
- ↑ «طلاق (رجعی) دوبار است» سوره بقره، آیه ۲۲۹.
- ↑ «اگر زنانی را که با آنان آمیزش نکرده یا برای آنها کابینی نبریدهاید، طلاق دهید، بر شما گناهی نیست. ولی ایشان را از دهشی شایسته بهرهمند سازید- توانگر به اندازه خویش و تنگدست به اندازه خویش- این بر نیکوکاران واجب است» سوره بقره، آیه ۲۳۶.
- ↑ زن مظلوم همیشه تاریخ، ج۲، ص۵۹ - ۶۰.
- ↑ اسلام و جامعهشناسی خانواده، ص۲۳۵.
- ↑ نظام حقوق زن در اسلام، ص۲۴۸ - ۲۴۹.
- ↑ زن مظلوم همیشه تاریخ، ج۲، ص۶۰.
- ↑ اسلام و جامعهشناسی خانواده، ص۲۳۶. (با اندکی تغییر).
- ↑ عده، به یک مدت معینی اشاره دارد که در طی آن زن طلاق گرفته یا شوهر مرده، مجاز نیست بار دیگر ازدواج کند و برای مردان دیگر نیز ازدواج با زنی که در عده به سر میبرد، ممنوع است، که سه پاکی از خون حیض میباشد.
- ↑ «و چون زنان را طلاق دادید و به سرآمد عدّه خود نزدیک شدند، یا با شایستگی آنها را نگه دارید و یا به نیکی رها کنید و آنان را برای زیان رساندن نگه ندارید که (به آنها) ستم کنید و هر کس چنین کند، به خود ستم کرده است و آیات خداوند را به ریشخند نگیرید و نعمت خداوند را بر خویش به یاد آورید و (نیز) آنچه را از کتاب و حکمت برایتان فرستاده است که بدان اندرزتان میدهد؛ و از خداوند پروا کنید و بدانید که خداوند به هر چیزی داناست» سوره بقره، آیه ۲۳۱.
- ↑ «پس از آن یا باید به شایستگی (با زن) زندگی یا (او را) به نیکی رها کرد» سوره بقره، آیه ۲۲۹.
- ↑ «لَا يَنْبَغِي لِلرَّجُلِ أَنْ يُطَلِّقَ امْرَأَتَهُ ثُمَّ يُرَاجِعَهَا وَ لَيْسَ لَهُ فِيهَا حَاجَةٌ ثُمَّ يُطَلِّقَهَا فَهَذَا الضِّرَارُ الَّذِي نَهَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَنْهُ إِلَّا أَنْ يُطَلِّقَ ثُمَّ يُرَاجِعَ وَ هُوَ يَنْوِي الْإِمْسَاكَ»؛ الفقیه، ج۳، ص۵۰۱، ح۴۷۶۲.
- ↑ «و چون زنان را طلاق دادید و به سرآمد عدّه خویش رسیدند دیگر آنان را از زناشویی با شوهران دلخواه خود که با هم به شایستگی به سازش رسیدهاند باز ندارید؛ هر کس از شما به خداوند و روز بازپسین ایمان داشته باشد بدین سخن اندرز داده میشود؛ این برای شما پاکتر و پاکیزهتر است و خداوند میداند و شما نمیدانید» سوره بقره، آیه ۲۳۲.
- ↑ «إِذَا أَرَادَ الرَّجُلُ أَنْ يَتَزَوَّجَ الْمَرْأَةَ، فَلْيَقُلْ: أَقْرَرْتُ بِالْمِيثَاقِ الَّذِي أَخَذَ اللَّهُ: إِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ، أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ»؛ الکافی، ج۵، ص۵۰۱، ح۵.
- ↑ «و اگر از هم جدا گردند خداوند هر یک را با توانگری خویش بینیاز میگرداند و خداوند نعمتگستری فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۳۰.
- ↑ زن مظلوم همیشه تاریخ، ج۲، ص۶۷ – ۶۴.
- ↑ «و بخشش را میان خود فراموش مکنید» سوره بقره، آیه ۲۳۷.
- ↑ ﴿وَلِلْمُطَلَّقَاتِ مَتَاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ﴾ «و زنان طلاق داده را بهرهای است شایسته که بر عهده پرهیزگاران است» سوره بقره، آیه ۲۴۱.
- ↑ بهداشت روانی، ص۳۴۰ (با اندکی تغییر).
- ↑ «آنان را در همانجا که خود به اندازه توانگریتان جای دارید، جا دهید و به آنها زیان مرسانید برای آنکه (زندگی را) برایشان تنگ گیرید و اگر باردارند به آنان نفقه دهید تا هنگامی که بزایند و اگر برای شما (به نوزاد) شیر دهند مزدشان را بپردازید و میان خویش به شایستگی رایزنی کنید و اگر (در توافق) دشواری دارید دیگری او را شیر دهد * توانگر باید از توانگری خویش و آنکه روزی بر او تنگ شده از آنچه خدا به وی داده است هزینه کند؛ خداوند هیچ کس را جز به آنچه بدو داده است تکلیف نمیکند؛ زودا که خداوند پس از سختی، آسانی برگمارد» سوره طلاق، آیه ۶-۷.
- ↑ ولیزاده، حامد، سیره خانوادگی پیامبر و اهل بیت، ص ۱۸۳-۲۰۱.