خیرخواهی در معارف و سیره علوی
نصیحت و ضرورت آن
وجود روحیه نصیحتگری و خیرخواهی درباره حاکمان، بیانگر پویایی و بلوغ سیاسی مردم و میزان عشق و علاقه آنان به قوام و پایداری نظام سیاسی و ساماندهی آن بر اساس مصالح حقیقی، برای نیل به پیشرفت و تعالی جامعه میباشد. در بینش سیاسی اسلام، حکمرانان موظف به تأمین رفاه و آسایش و ایجاد بستری مناسب برای تحقق سعادت واقعی آحاد ملت میباشند و در قبال آن مردم نیز وظیفه دارند با نظریات سازنده و گاه بیان ایرادها و نقد سیاستگذاریهای جاری در کشور یاریگر مسئولان حکومتی در دستیابی به اهداف والا و شایسته جامعه اسلامی باشند. در منابع روایی از این وظیفه، با عنوان «النصیحة لأئمة المسلمین» یاد شده است. در این قسمت، درباره مفهوم نصیحت و نیز ضرورت آن درباره مدیران و کارگزاران حکومتی به بحث خواهیم پرداخت.[۱]
مفهوم نصیحت
نصیحت خیرخواهی است؛ یعنی هر گفتار و عملی که در آن خیر و صلاح نصیحت شونده، منظور شده باشد[۲]. در زبان عرب ریشه این واژه از نصحتُ العسل به معنای تصفیه و خالص کردن عسل گرفته شده است و مناسبت این ماده با کاری که ناصح انجام میدهد از آن جهت است که او نیز کلام و عمل خود را از ناخالصی پاک میکند و هیچ انگیزهای جز خیرخواهی در لوح جان خود باقی نمیگذارد. برخی اشتقاق این واژه را از نصحتُ الثوب به معنای دوختن لباس دانستهاند. به این مناسبت که خیاط مواضع فرسوده جامه را که در معرض پاره شدن قرار گرفته، ترمیم و از پیش روی آن جلوگیری میکند، ناصح نیز با نصیحت خود به ترمیم نقاط ضعف و کاستیهای نصیحت شونده میپردازد. از این رو ناصح در اصلاح افراد نقش خیاطی را دارد که لباس کهنه به دست او جلوه تازهای پیدا میکند و نواقص آن برطرف میگردد[۳].
برخی واژه نصیحت را در تعبیر النَّصِيحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِينَ به معنای شدت محبت و متابعت کامل از رهبران در پذیرش گفتار و کردارشان و بذل تمام نیرو در اطاعت از فرامین آنان دانستهاند[۴]. به نظر میرسد که نصیحت غیر از اطاعت بوده باشد؛ زیرا در اطاعت، تبعیت (به دنبال دیگری رفتن و طبق میل او حرکت کردن و حتی از رأی و نظر خود منصرف شدن) مطرح است؛ ولی در نصیحت چنین قیدهایی وجود ندارد. ناصح، تابع و مطیع نیست؛ او طبق درک و تشخیص خود نظر میدهد و چه بسا نظر او برای منصوح خوشایند نباشد. به عبارتی دیگر، او در محدوده خیر و صلاح منصوح نظر میدهد، نه در محدوده میل و گرایش او[۵]؛ از این رو امیرمؤمنان(ع) در وصیت به امام مجتبی(ع) فرمود: «وَ امْحَضْ أَخَاكَ النَّصِيحَةَ حَسَنَةً كَانَتْ أَوْ قَبِيحَةً»[۶]؛ دور از هر شائبهای خالصانه برادرت را اندرز ده، چه در نزد او نیکو باشد یا زشت. در موارد دیگری از بیانات حضرت نیز نصیحت در مقابل اطاعت قرار گرفته است: «أَنِّي عَارِفٌ لِذِي الطَّاعَةِ مِنْكُمْ فَضْلَهُ وَ لِذِي النَّصِيحَةِ حَقَّهُ»[۷]؛ من فرمانبرداران شما را ارج میگذارم و پاس حرمت خیرخواهان شما را دارم. بنابراین، وظیفه نصیحت در مقابل رهبری جامعه اسلامی، غیر از اطاعت از اوست و امت اسلامی علاوه بر حمایت از خواستههای به حق رهبری و وفاداری به تعهدات نباید از نصیحت وی غفلت کنند.
از تأمل در موارد استعمال این واژه میتوان چنین نتیجه گرفت:
- قوام نصیحت به خلوص نیت و انگیزههای خیرخواهانه برای اصلاح و برطرف کردن نقایص است و همین امر به نصیحت ارزش و قداست میبخشد. در واژههای دیگری مثل «انتقاد» و حتی «امر به معروف و نهی از منکر» انگیزهها و نیتها چندان دخالتی ندارند؛ به این معنا که انتقاد ممکن است با نیت مثبت همراه باشد یا با انگیزه منفی و با نیت تصحیح و رفع نقص انجام گیرد یا به قصد تخریب و از بین بردن طرف مقابل. از این رو انتقاد همیشه و در همه موارد عمل با ارزشی به حساب نمیآید. برخلاف نصیحت که در مقابل غش قرار دارد و به معنای پاکی و خلوص است و تنها کاری زیبنده چنین عنوانی است که از کمال خیرخواهی و سوز دل برخاسته، از آلودگیها پاک باشد و انگیزهای جز خیر و مصلحت در آن دخالت نداشته باشد. در این صورت است که سخن اثر دارد و بر دل مینشیند[۸]. بنابراین عنوان نصیحت بر هر فعلی که با خلوص نیت و کمال خیرخواهی در جهت اصلاح صورت پذیرد منطبق خواهد گردید.
- خیرخواهی و نصیحت، زبان خاصی ندارد و ناصح بر اساس تشخیص خود و در جهت خیر منصوح (نصیحت شونده) میکوشد: گاه به زبان انتقاد و زمانی به زبان تعریف و تمجید، گاه به صورت موعظه و زمانی به جدال احسن، گاه با تأکید و تکمیل و زمانی تذکر عیب و تلاش برای رفع آن[۹].
- نصیحت متوقف بر تحقق منکر یا ترک معروف نیست و چه بسا که عملکرد و سیاست مسئولان امر همراه با ارتکاب منکر یا ترک معروفی خاص نبوده باشد؛ اما وجود روندی خاص در اداره کشور، موجب تضعیف ساختارهای اقتصادی، فرهنگی، دفاعی و در نهایت نارضایتی تودههای مردمی شده و باعث تزلزل پایههای حکومت و به خطر افتادن کیان جامعه اسلامی بگردد. در این شرایط بر آگاهان و کارشناسان جامعه اسلامی لازم است تا از روی خیرخواهی و به انگیزه اصلاح امور با ارائه پیشنهادها و گاه اعتراض و انتقاد از سیاستهای دولت، مانع از تحقق چنین روندی شوند؛ هم چنان که مولا علی(ع) در مدت ۲۵ سال بعد از رحلت پیامبر اکرم(ص) که از امر خلافت و زعامت جامعه اسلامی برکنار بود، در موارد بسیار برای حفظ مصالح کلی جامعه اسلامی به ارشاد و نصیحت خلفا میپرداخت.
پیشنهاد امام علی(ع) به خلیفه دوم در جریان جنگ با ایران، نمونهای از رفتارهای خیرخواهانه آن حضرت میباشد. در این نبرد که برخی از صحابه توصیه میکردند خلیفه همراه سپاهیان باشد، امام به وی فرمود: چونان محور آسیاب، جامعه را به گردش درآور و با کمک مردم جنگ را اداره نما؛ زیرا اگر تو از این سرزمین بیرون شوی، مخالفان عرب از هر سو تو را رها کرده و پیمان میشکنند... همانا عجم، اگر تو را در نبرد بنگرند، گویند این ریشه عرب است، اگر آن را بریدید، آسوده میگردید و همین امر سبب فشار و تهاجمات پیاپی آنان میشود و طمع ایشان در تو بیشتر میگردد[۱۰].
بعد از پیش روی نیروهای اسلام به سمت عراق، سرزمینهای حاصلخیزِ اطراف کوفه به تصرف مسلمین درآمد. برخی از عُمر خواستند که آن زمینها را میان مسلمانان تقسیم کرده و ملک شخصی افراد قرار دهد. امام علی(ع) در این مورد او را چنین توصیه فرمود: اگر زمینها را بین مسلمین تقسیم کنی، برای مسلمانان آینده سودی ندارد؛ ولی اگر در دست صاحبان آنان باقی گذاری، تا در آن کار کنند و به دولت اسلامی مالیات بپردازند، برای هر دو نسل کنونی و آینده مفید خواهد بود[۱۱]. امیرمؤمنان(ع) در دوران خلیفه سوم نیز بارها مواردی را در امر حکومت داری به وی گوشزد میکرد[۱۲] و او را از روی خیرخواهی و برای حفظ مصالح مسلمانان و اتحاد و یک پارچگی دولت اسلامی، مورد ارشاد و نصیحت و انتقاد قرار میداد. حضرت بارها صدای اعتراض مردم را به وی رسانده و عزل والیان خطاکار را از او میخواست و به وی میفرمود: چرا دست سفیهان بنیامیه را از ناموس مسلمانان و اموال آنان کوتاه نمیکنی؟ به خدا قسم! اگر در غرب عالم یکی از کارگزاران تو ستمی نماید، تو نیز در گناه او سهیمی[۱۳].
بذل و بخشش بیحساب بیتالمال[۱۴]، خودداری از اجرای حدود الهی، گرایش به خویشاوندسالاری[۱۵] و انتخاب مروان بن حکم برای مشاورت و رایزنی[۱۶]، از دیگر کجرویهای عثمان بود که اعتراض شدید امام را بر انگیخت. مروان کسی بود که در زمان پیامبر(ص) و دو خلیفه اول به همراه پدرش در تبعید به سر میبرد[۱۷]؛ اما همو در دربار خلیفه سوم چنان منزلتی یافت که با کارشکنیهای خود تلاشهای اصلاحگرایانه امیرمؤمنان(ع) را بیثمر میساخت و به فرموده امام جز به تباه ساختن عقل و دین خلیفه خرسند نبود[۱۸].
امام علی(ع) در این مورد به معاویه مینویسد: من ادعا ندارم که در مورد بدعتهای عثمان، بر او عیب نمیگرفتم، وی را نکوهش میکردم و از آن عذرخواه نیستم. اگر گناه من ارشاد و هدایت اوست، بسیارند کسانی که ملامت شوند و بیگناه باشند و بسیارند ناصحانی که در پند و اندرز دادن مورد تهمت قرار گیرند[۱۹]. در این بیان، امام انتقادها و سفارشهای اصلاحگرایانه خویش را از روی نصیحت و عملی خیرخواهانه معرفی میکند که برخی از این سفارشها صرفاً در خصوص دعوت به خیر و اتخاذ شیوهای کارآمد برای جلب رضایت مردم در مدیریت جامعه بوده است. آن امام همام(ع) فرمود: از مهاجران تنها کسی بودم که در واداشتن او [[[عثمان]]] به جلب رضایت مردم میکوشیدم[۲۰].[۲۱]
ضرورت و اهمیت نصیحت حاکمان
بر اساس بینش سیاسی اسلام، امت اسلامی علاوه بر وظیفه اطاعت و فرمانبرداری از حاکمانِ حقمدار و عدالت پیشه، موظف به مشارکت سیاسی و نظارت بر روند مدیریتی نظام در عرصههای اجرایی، قضایی و قانونگذاری بر اساس مصالح و نیازهای حقیقی جامعه اسلامی میباشند، تا بر اساس پیشنهادها و هدایتگریهای اصولی و گاه اعتراضها و انتقادهای خیرخواهانه، مسیر تعالی و نیل به سعادت جامعه را هموار کنند. این یکی از مسئولیتهای خطیر مردم است که در روایات، از آن به عنوان النَّصِيحَةُ لِأَئِمَّةِ الْمُسْلِمِينَ یاد میشود. پیامبر اکرم(ص) نخستین بار این تعبیر را در «حجة الوداع» ضمن سخنرانی در مسجد خیف، مطرح کرد و پس از آن در بیانات ائمه(ع) به عنوان یکی از مسئولیتهای امت اسلامی مورد تأکید قرار گرفت.
در این قسمت، به روایاتی اشاره میکنیم که در آنها مسلمانان به خیرخواهی و خیراندیشی در باره رهبران جامعه سفارش شدهاند: از امام صادق(ع) روایت است که پیامبر اکرم(ص) در سخنان خود در مسجد خیف برای مسلمانان چنین فرمود: خداوند شاد کند بندهای را که سخنم را بشنود و در گوش گیرد و به کسانی که نشنیدهاند برساند... سه چیز است که دل هیچ مسلمانی با آن خیانت نکند: خالص نمودن عمل برای خدا، خیرخواهی برای پیشوایان مسلمین و ملازمت با جماعت مسلمین[۲۲]. از امام باقر(ع) روایت است که رسول اکرم(ص) فرمود: خداوند - عز و جل - به دوستدارش - که جان خود را در فرمانبرداری و خیرخواهی امامش به زحمت افکند - نظر نکند، مگر [این که او را آن چنان عزیز میگرداند که] همراه ما در رفیق اعلی خواهد بود[۲۳].
در برخی روایات از نقطه مقابل نصیحت (غش و خیانت) درباره والیان امر، نهی شده است. از امام صادق(ع) نقل است که امیرمؤمنان(ع) چنین توصیه فرمود: به والیان خود خیانت مورزید و با رهبران خود نیرنگ نکنید و پیشوایان خود را نادان نخوانید و از رشته پیوند خود [[[جماعت]] مسلمین] پراکنده مشوید [که در غیر این صورت] سست شوید و اعتبار حکومت خود را از دست بدهید. پایه کارهای خود را بر این استوار نمایید و ملازم این روش باشید[۲۴]. امیرمؤمنان(ع) هم چون رسول اکرم(ص) با برخورداری از مقام والای عصمت و کمال تدبیر و سیاست - که ایشان را از آرا و نظریات دیگران بینیاز میساخت - پیوسته مسلمانان را به بیان حقایق و طرح دیدگاههای خود در امر حکومتداری خویش سفارش کرده و میفرمود: گمان مبرید که اگر حقی به من پیشنهاد دهید بر من گران آید، یا من در پی بزرگ نشان دادن خویش هستم؛ زیرا کسی که شنیدن حق یا عرضه شدن عدالت بر او مشکل باشد، عمل کردن به آن دشوارتر خواهد بود. پس از گفتن حق یا مشورت در عدالت خودداری نکنید؛ زیرا خود را برتر از آنکه اشتباه کنم و از آن ایمن باشم نمیدانم[۲۵]. پر واضح است که امیرمؤمنان(ع) با آن مقام منیعِ ولایت و امامت الهی، از هرگونه اشتباه و نقصی مبرا بود؛ اما با پیش گرفتن چنین سیرهای، علاوه بر این که حاکمان را به اهمیت مشاوره و استفاده از پیشنهادها و پذیرش انتقادهای دیگران، در اصلاح امور و پیشبرد اهداف عالی نظام اسلامی یادآور میشود، لزوم مشارکت سیاسی آحاد ملت و اهمیت خیراندیشی آنان در مورد حاکمان را متذکر شده است. آن حضرت با اتخاذ چنین شیوهای، گاه در معرض اعتراضها و انتقادهای شدیدی از سوی افراد مختلف واقع میشد، اما با کمال بردباری و توجیه مسائل با آنان به بحث و گفتوگو میپرداخت.
روزی مالک اشتر، اعتراض کرد که چرا امیرمؤمنان(ع) فرزندان عباس را به کار گمارده است. امام ضمن بیان دلایل آن و ارائه پاسخ منطقی فرمود: هم اکنون اگر افرادی لایقتر از آنان سراغ داری معرفی کن، تا به حکومت منصوب نمایم[۲۶]. در مسجد کوفه آن گاه که مولا علی(ع) بر فراز منبر در مورد حَکمیت سخن میگفت، مورد سؤال و اعتراض یکی از اصحاب قرار گرفت. او گفت: ما را از حکمیت نهی کردی، سپس خود پذیرفتی و داور تعیین نمودی. ما نمیدانیم کدام یک از این دو کار درست است؟ حضرت با افسوس دست بر روی دست زده و فرمود: این سزای کسی است که بیعت با امام خود را ترک گفته و پیمان شکند. سپس مطالبی را در خصوص علل شکست و پذیرش حکمیت بیان کرد[۲۷]. این امر نشاندهنده سیره امام در ایجاد فضای لازم برای طرح دیدگاهها و حتی استیضاح در اجتماعها و آن هم میان سخنرانی امام بر مسلمانان میباشد. امام علی(ع) علاوه بر این که خود ملزم به چنین سیرهای بود، کارگزاران را نیز به آن توصیه میفرمود. سفارش آن حضرت به مالک اشتر چنین است: با دانشمندانِ اهل نظر فراوان گفتوگو کن و با حکیمان، فراوان بحث نما که مایه آبادانی و اصلاح شهرها و برقراری نظم و قانونی است که در گذشته نیز وجود داشت[۲۸].
حضرت در توصیهای دیگر، به وی سفارش میکند، افرادی را بیشتر بپذیرد و بر دیگران مقدم دارد که به گفتن حقایق بیشتر اقدام میکنند و او را در غیر حق و عدل یاری نمیرسانند: از میان آنان افرادی را که در حقگویی از همه صریحترند و در آنچه که خداوند برای دوستانش نمیپسندد تو را مددکار نباشند، انتخاب کن، چه خوشایند تو باشد یا ناخوشایند[۲۹]. آری، بر حاکمانی که حقمحوری را اصول حکمرانی خویش قرار دادهاند، تا بر اساس معیارهای عدل و موازین اسلامی و انسانی جامعه را رهبری کنند، ضروری است که عملکرد خویش را تحت نظارت و مراقبت آحاد ملت دانسته[۳۰] و به خیراندیشانِ حقگو دل سپارند که این رمز حقمداری و عدالتپیشگی و دوری از استبداد و خودکامگی آنان خواهد بود.[۳۱]
شعاع نقد و محدوده انتقاد
بیان شد که در بینش سیاسی اسلام از جمله مسئولیتهای خطیر مردم در قبال نظام اسلامی، نظارت بر نحوه مدیریت کارگزاران و هدایتگری خیرخواهانه آنان با ارائه پیشنهادهای سازنده و گاه نقد عملکردها در راستای مصالح و نیازهای اصیل جامعه اسلامی میباشد؛ اما این وظیفه باید بر اساس اصول و در محدوده خاص انجام پذیرد، تا منشأ خیر و برکت و راه رسیدن به سعادت جامعه اسلامی بوده باشد. در این مبحث، به بررسی چارچوب و محدوده اظهارنظر و انتقادهای مردمی خواهیم پرداخت.
رعایت حریم مقررات شرعی
خداوند متعال در آیه شریفه: ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ﴾[۳۲] رسول گرامی خود را به عنوان رهبر جامعه اسلامی مأمور به مشاوره و استفاده از نظریات و پیشنهادهای مسلمانان کرده است. اما این مشاوره و بهرهمندی از نظریات دیگران در محدودهای خاص بوده است و پیامبر اکرم(ص) هرگز در مورد احکام الهی با مردم مشورت نمیکرد و در این موارد صرفاً تابع وحی بود. علامه طباطبائی در این خصوص در تفسیر شریف المیزان میفرماید: احکام ثابت الهی مورد مشورت نبود، همچنان که هیچ کس اجازه تغییر آن را نداشت وگرنه اختلاف حوادث جاری احکام الهی را نسخ میکرد[۳۳].
بدین رو، نظر خواهی رسول اکرم(ص) از دیگران، هیچ گاه در قانونگذاری و امور مربوط به وحی نبود. مسلمانان نیز به این محدوده مجاز برای اظهار نظر توجه داشته و به خوبی دانستند که با بودن وحی و دستور الهی جایی برای رأی وجود ندارد و همه باید تسلیم و منقاد باشند. از این رو در خارج از این محدوده به ابراز نظر و اظهار رأی میپرداختند. در جریان جنگ بدر پس از آنکه پیامبر اکرم(ص) و مسلمانان در منطقهای فرود آمدند، حضرت از اصحاب خود درباره محل استقرار سپاه نظر خواهی کرد. «حُباب بن مُنذر» گفت: ای رسول خدا(ص)! اگر به فرمان خدا در این محل فرود آمده و اینجا را اردوگاه قرار دادهای، ما مجاز به گامی جلو یا عقب رفتن نیستیم! ولی اگر جنگ و چارهاندیشی و رایزنی است، من پیشنهادی دارم. حضرت فرمود: جنگ است و چارهاندیشی و رایزنی و در این مورد دستور خاصی از خداوند نیامده است. «حباب» عرض کرد: در این صورت اینجا اردوگاه مناسبی نیست. ما را به نزدیکترین آب دشمن برسان و من چاههای آنجا را خوب میشناسم. در آنجا چاهی است که آبش شیرین و زیاد است و تمام نخواهد شد، کنار آن حوضی میسازیم و ظرفهای آب را در آن میگذاریم و جنگ میکنیم و دیگر چاهها را نیز پر میکنیم. پیامبر اکرم(ص) فرمود: ای حباب! به رأی درستی اشاره کردی. سپس دستور حرکت داد[۳۴].
در جنگ احزاب، پس از آنکه مسلمانان نزدیک چهارده روز در محاصره دشمن بودند، پیامبر(ص) به «عیینة بن حصن» و «حارث بن عوف» - از سرکردگان کفر - پیغام فرستاد که در ازای دریافت یک سوم محصول خرمای مدینه، محاصره را بشکنند و اعراب را از ادامه جنگ منصرف سازند. آنان با این پیشنهاد موافقت کردند و مقدمات تنظیم قرارداد انجام گرفت. در این موقع «اسید بن حُضیر» به حضرت عرض کرد: یا رسول الله(ص) اگر آن چه میکنید به دستور وحی است، به آن عمل کنید و چنان چه غیر از این است به خدا قسم جز شمشیر چیزی به آنها نمیدهیم! کی ایشان دست یافتن به چنین امتیازی را انتظار داشتهاند. پس از آن پیامبر اکرم(ص) «سعد معاذ» و سعد بن عباده» را احضار کرد و نظر آنها را درباره صلح پرسید و آن دو عرض کردند: اگر امر آسمانی است که حتماً انجام دهید و اگر در این مورد دستور خاصی نرسیده بلکه شما میخواهید چنین شود، ما گوش به فرمان شما هستیم و اگر فقط یک نظر و پیشنهاد است و شما مشورت میکنید، پس برای کفار نزد ما جز شمشیر نیست. حضرت فرمود: این تشخیص خودم بود، چون میبینم که همه اعراب یک دل قصد جنگ با شما را دارند؛ لذا خواستم تا آنها را راضی کنم و با آنها نجنگم. آن دو اظهار کردند: یارسول الله(ص)! اگر در جاهلیت از قحطی، خون و پوست جانوران را میخوردند باز هم طمع نداشتند که چنین ارفاقی از ما ببینند، یا خرما را از ما میخریدند و یا مهمانشان میکردیم. اکنون که در پرتو شما خداوند به ما عنایت و ما را هدایت کرده است، چرا این ذلت را بپذیریم؟! به خدا قسم! هرگز جز شمشیر به ایشان نخواهیم داد. با چنین اظهاراتی حضرت دستور داد که پیش نویس صلح را - که هنوز به امضا نرسیده بود - از بین ببرند و به نمایندگان مشرکان اعلام کردند که برگردید، ما برای جنگ مصمم هستیم[۳۵]. چنین مواردی در تاریخ اسلام، حکایت از آن دارد که نظرخواهیهای رسول اکرم(ص) در غیر موارد و حی و تشریع بوده است و مسلمانان نیز به اطاعت از دستورهای خداوند و رعایت محدوده مجاز برای اظهار نظر ملتزم بودهاند.
بر اساس همین سیره بود که امیرمؤمنان(ع) صرفاً در مسائل مدیریتی و سیاستهای اجرایی با اصحاب به رایزنی میپرداخت و آنان را در گرفتن تصمیمها مشارکت میداد. مولا علی(ع) در نامهای به نیروهای مسلح و مرزداران کشور در این باره چنین فرمود: حق شما بر من این است که جز اسرار جنگی، هیچ سرّی را از شما پنهان نسازم و در اموری که پیش میآید، جز حکم الهی، بدون مشورت شما کاری انجام ندهم[۳۶]. از جمله امور مهمی که امام با اصحاب به رایزنی میپرداخت، مسئله عزل و نصب کارگزاران بود. حضرت در مورد «قیس بن سعد بن عباده» کارگزارش در مصر با یاران مشورت کرد. همگی بر این عقیده بودند که قیس به معاویه گرویده و هر چه زودتر باید عزل شود؛ اما نظر خود حضرت این بود که قیس چنین خیانتی مرتکب نشده و بهتر است باقی بماند - شایعات و حتی ظاهراً مدارکی بر گرویدن او به معاویه وجود داشت - در نهایت، حضرت به رأی یاران خود عمل کرده و به جای او محمد بن ابیبکر را برگزید. قیس - که از استانداران با کفایت بود - به مرکز آمد و شکایت کرد و سرانجام معلوم شد که نظر امام درست بوده و نباید عزل میشد[۳۷].
در مواردی از این قبیل، امیرمؤمنان(ع) اصحاب را به اظهار نظر دعوت میکرد و از آنان میخواست که با نصیحت صادقانه وی را کمک کنند، امام خطاب به یاران خویش میفرمود: «فَأَعِينُونِي بِمُنَاصَحَةٍ خَلِيَّةٍ مِنَ الْغِشِّ سَلِيمَةٍ مِنَ الرَّيْبِ»[۳۸]؛ مرا با خیرخواهی خالصانه و سالم از هرگونه شک و تردید یاری کنید. در مورد قوانین غیر ثابت شرع مقدس، علاوه بر این که باید میان منطقه آزاد بحث و تحقیق نظری و منطقه ممنوع مخالفتهای عملی تفکیک قایل شد، لازم است که تفقه و استنباط از منابع دینی را برای فهم احکام شرعی در حوادث جدید و مسائل مستحدثه که بلا مانع، بلکه ضروری است، از برخی استدلالهای بیاساس و برداشتهای شخصی – که درصدد است اصول و مبانی اعتقادی را زیر سؤال برده، باورهای دینی مردم را بازیچه تفکرات بیپایه کند - جدا کرد که هرگز در جامعه اسلامی چنین امری مجاز نخواهد بود.[۳۹]
لزوم حفظ حرمت حاکم اسلامی
بر اساس بینش سیاسی اسلام، رهبر جامعه اسلامی - که فردی لایق و حائز شرایط لازم برای تولّی امور، از جانب مردم مورد پذیرش و بیعت واقع شده است - لازم است مورد تکریم و احترام قرار گیرد و هرگز نباید بهرهمندی مردم از حق نصیحت و انتقاد و تحقیق و بررسی از سیاستها و عملکردهای وی به هتک حرمت یا تضعیف او منجر شود. در این بینش عموم مردم موظفاند تا از حریم ولایت و حاکمیت اسلامی پاسداری کنند و در برابر هرگونه رفتار ناشایست درباره چنین جایگاهی بیتفاوت نباشند. امام علی(ع) در راستای حفظ حریم رهبری در جامعه به مالک اشتر چنین توصیه میفرماید: نامههای محرمانه که دربردارنده سیاستها و اسرار توست، از میان نویسندگان به کسی اختصاص ده که صالحتر از دیگران باشد؛ کسی که گرامی داشت تو او را به گستاخی و سرکشی نکشاند، تا در حضور دیگران با تو به مخالفت بپردازد[۴۰].
شایسته است در جامعه اسلامی عزت و شکوه ولیّ امر محفوظ بماند، تا امر رهبری و مدیریت جامعه سامان یابد؛ چراکه با تضعیف او، پایههای اقتدار سست و گروهگرایی و هرج و مرجی که موجب طمع دشمنان به سرزمین اسلامی و به مخاطره افتادن ارکان دینی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی جامعه میشود، فراگیر خواهد گردید. امام رضا(ع) در پاسخ به نامه «محمد بن سنان» علت حرمت فرار از جنگ را «سستی و ضعف دین و استخفاف پیشوایان عادل و در نهایت جرئت دشمنان بر مسلمین» ذکر میفرماید[۴۱].
امام صادق(ع) از رسول اکرم(ص) نقل میکند که آن حضرت فرمود: هر کس که به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشد، نباید در مجلسی که به پیشوای مسلمین بیاحترامی و هتک حرمت میشود و یا مسلمانی مورد عیب و ایراد واقع گردد، شرکت نماید؛ که خداوند تبارک و تعالی میفرماید[۴۲]: هرگاه کسانی را دیدی که آیات ما را استهزا میکنند، از آنها روی بگردان، تا به سخن دیگری بپردازند[۴۳]. از این رو سزاوار است که نظارت مردمی بر سیاستهای نظام، با رعایت حرمت حاکم اسلامی انجام یابد، تا موجب عزت و سربلندی امت اسلامی و اصلاح شایسته امور در راستای خیر و سعادت جامعه بوده باشد.[۴۴]
منابع
پانویس
- ↑ کریمی والا، محمد رضا، وظایف متقابل مردم و حکومت در حاکمیت علوی ص ۲۲۸.
- ↑ نصح: تحرّي (قصد) فعل أو قول فيه صلاح صاحبه؛ راغب اصفهانی، معجم مفردات الفاظ القرآن، ص۵۱۵؛ و ر.ک: محمدباقر مجلسی، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، شرح کتاب الکافی، ج۹، ص۱۴۲.
- ↑ محمد باقر مجلسی، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، شرح کتاب الکافی، ج۹، ص۱۴۲.
- ↑ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۲، ص۴۱۸.
- ↑ محمد سروش محلاتی، «نصیحت ائمه مسلمین»، حکومت اسلامی ویژه اندیشه و فقه سیاسی اسلام، شماره اول، سال اول، ص۱۴۰.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۳۱.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۲۹.
- ↑ محمد سروش محلاتی، «نصیحت ائمه مسلمین»، حکومت اسلامی ویژه اندیشه و فقه سیاسی اسلام، شماره اول، سال اول، ص۱۳۹.
- ↑ محمد سروش محلاتی، «نصیحت ائمه مسلمین»، حکومت اسلامی ویژه اندیشه و فقه سیاسی اسلام، شماره اول، سال اول، ص۱۴۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۴۶.
- ↑ احمد بن ابییعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۵۱.
- ↑ به عنوان نمونه، ر.ک: نهج البلاغه، خطبه ۱۶۴.
- ↑ ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۵.
- ↑ ر.ک: ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۳۵ و ۴۹. عابد الجابری، پژوهشگر معاصر در این مورد مینویسد: «از جمله بخششهای بیحساب عثمان میتوان به اعطای یک صد هزار او به حکم بن ابیالعاص اشاره کرد که از طرف پیامبر تبعید شده بود و نیز به فرزند او، مروان بن حکم یک پنجم غنایم آفریقا را از باب مصارف «ذوی القربی» عطا نمود. عثمان، خزانه بیتالمال را خزانه شخصی خود میپنداشت و بر همین اساس تصرف میکرد. نقل شده است که ولید بن عتبه برادر ناتنی عثمان، والی کوفه بود و مبلغ زیادی از بیتالمال قرض گرفت؛ اما هرگز آن را نپرداخت. عباد الله بن مسعود که مسئول بیتالمال بود چند بار مراجعه کرد و چون نتیجهای ندید، به عثمان شکایت برد. خلیفه در پاسخ او گفت: تو خزانهدار ما هستی و نباید نسبت به ولید از آن چه از بیتالمال برمیداری، تعرض نمایی. ابن مسعود به خشم آمد و گفت: گمان میکردم که خزانهدار مسلمانان هستم. اما اگر چنین است که خزانهدار شما باشم، مرا بدان حاجتی نیست». (داود فرجی، قدرت، دانش، مشروعیت در اسلام، ص۱۶۴).
- ↑ ر.ک: ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۱۵؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۷۶.
- ↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۸۵؛ شیخ مفید، مصنفات، ج۱، ص۱۸۸، الجمل.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۴.
- ↑ شیخ مفید، مصنفات، ج۱، ص۱۹۳؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۸۵.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۲۸.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۱.
- ↑ کریمی والا، محمد رضا، وظایف متقابل مردم و حکومت در حاکمیت علوی ص ۲۲۸.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ترجمه محمد باقر کمرهای، ج۲، باب ۵۶، ح۱.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ترجمه محمد باقر کمرهای، ج۲، باب ۵۶، ح۳؛ علامه مجلسی میفرماید: رفیق اعلی همان کسانیاند که خداوند به آنها نعمت بخشیده است؛ از پیامبران و صدیقان و شهدا و نیکان، و آنان چه خوب رفیقانی هستند.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ترجمه محمد باقر کمرهای، ج۲، باب ۵۷، ح۳.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶.
- ↑ ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۹۸ - ۹۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۱.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ آیة الله میرزا محمد حسین نائینی در تصویری از حکومت اسلامی در قالب نظام مشروطه ارائه میدهد، عامل بازدارنده از «استبداد» را در مرحله اول، عصمت امام(ع) و پس از آن در دوران غیبت، «محاسبه و مراقبه ملت» معرفی میکند. به عقیده ایشان با نبود عصمت در حاکم با دو چیز باید جلو استبداد را گرفت. یکی با قانون، که حدود اختیارات حاکم را مشخص کند و حقوق ملت را تثبیت نماید و دیگری، با استوار داشتن اساس «محاسبه و مسئولیت کامله» به گماشتن هیئت مسدّده و رادعة نضارت، از عقل و دانایان مملکت و خیرخواهان ملت... محاسبه و مسئولیت کامله در صورتی متحقق و حافظ محدودیت و مانع از تبدیل ولایت به مالکیت تواند بود که قاطبة متصادیان که قوه اجرائیهاند، در تحت نظارت و مسئول هیثت مبعوثات و آنان هم در تحت مراقبه و مسئول آحاد ملت باشند. فتور در هر یک از این دو مسئولیت موجب بطلان محدودیت و تبدل حقیقت ولایت و امانت به همان تحکم و استبداد متصدیان خواهد بود»؛ ر.ک: محمد حسین نائینی، تنبیه الأمه و تنزیه المله یا حکومت از نظر اسلام، ص۱۲ - ۱۵.
- ↑ کریمی والا، محمد رضا، وظایف متقابل مردم و حکومت در حاکمیت علوی ص ۲۳۳.
- ↑ «و با آنها در کار، رایزنی کن» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۷۰.
- ↑ محمد بن عمرو واقدی، المغازی، ترجمه مهدوی دامغانی، ج۱، ص۴۰.
- ↑ محمد بن عمرو واقدی، المغازی، ترجمه مهدوی دامغانی، ج۲، ص۳۵۸ – ۳۵۹.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۰.
- ↑ ر.ک: ابواسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، الغارات، تحقیق جلالالدین حسینی، ج۱، ص۲۱۷ – ۲۲۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۱۸.
- ↑ کریمی والا، محمد رضا، وظایف متقابل مردم و حکومت در حاکمیت علوی ص ۲۳۷.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ أَنَّ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا(ع) كَتَبَ إِلَيْهِ فِيمَا كَتَبَ مِنْ جَوَابِ مَسَائِلِهِ حَرَّمَ اللَّهُ الْفِرَارَ مِنَ الزَّحْفِ لِمَا فِيهِ مِنَ الْوَهْنِ فِي الدِّينِ وَ الِاسْتِخْفَافِ بِالرُّسُلِ وَ الْأَئِمَّةِ الْعَادِلَةِ... لِمَا فِي ذَلِكَ مِنْ جُرْأَةِ الْعَدُوِّ عَلَى الْمُسْلِمِينَ»؛ وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۶۵، ح۲.
- ↑ انعام، آیه ۶۸.
- ↑ وسائل الشیعه، ص۵۰۷، ح۲۱.
- ↑ کریمی والا، محمد رضا، وظایف متقابل مردم و حکومت در حاکمیت علوی ص ۲۴۱.