ولایت تکوینی در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

از جمله مباحثی که بین متکلمان مطرح بوده و هست، ولایت تکوینی است. ولایت چیست و ولایت تکوینی چه معنایی دارد؟ آیا کسان دیگری غیر از انبیا، ولایت تکوینی یعنی حق تصرف در نظام تکوین را دارند؟ در اینجا به توضیح و شرح این موضوع می‌پردازیم.

تعریف ولایت

فیومی می‌گوید: الولی مثل فَلْس: القرب.. والولایة بالفتح والکسر النصرة[۱]. وَلْی مثل فَلْس به معنای قرب است... و ولایت به «کسره و فتحه و واو» به معنای نصرت است.

جوهری می‌گوید: الولی: القرب والدنو... وکل من ولی أمر واحد فهو ولیه... والولایة بالکسر: السلطان والولایة والولایة: النصرة[۲].

وَلی به معنای قرب و نزدیک شدن است... و هر کس امر شخصی را متکفل شود و از عهده آن برآید، ولی او خواهد بود... و ولایت با کسره و «واو» به معنای سلطان و نیز با «کسره و فتحه واو» به معنای نصرت آمده است.

در «اقرب الموارد» آمده است: الوَلْی حصول الثانی بعد الأول من غیر فصل. ولی الشیء و علی ولایة و ولایة: ملک أمره و قام به أو الولایة بالفتح المصدر و بالکسر الخطة و الإمارة والسلطان...[۳].

وَلْی عبارت است از قرار گرفتن فرد یا شیء چیز دوم، به دنبال فرد یا شیء اول، بدون فاصله. ولی الشیء وعلیه ولایة و ولایة یعنی مالک امر آن شده و به آن قیام کرد. یا آن‌که ولایت با فتح به عنوان مصدر و کسر - هر دو - معنای امر و امارت و سلطنت است....

راغب اصفهانی می‌گوید: الولاء والتوالی: أن یحصل شیئان فصاعداً حصولاً لیس بینهما ما لیس منهما[۴]. ولاء و توالی به معنای آن است که دو چیز و یا بیشتر از آن، طوری قرار گیرند و واقع شوند که بین آن دو، غیر از خود آنها چیز دیگری نبوده باشد.

علامه طباطبایی در معنای اصطلاحی «ولایت» می‌نویسد: و إنها هی الکمال الأخیر الحقیقی للإنسان و إنها الغرض الأخیر من تشریح الشریعة الحقة الإلهیة[۵]. ولایت، آخرین درجه کمال انسان است و آخرین منظور و مقصود از تشریع شریعت حق خداوندی است.

ایشان در تفسیر «المیزان» می‌نویسد: والولایة وإن ذکروا لها معانی کثیرة لکن الأصل فی معناها ارتفاع الواسطة الحائلة بین الشیئین بحیث لا یکون بینهما ما لیس منهما، ثم استعیرت لقرب الشیء من الشیء بوجه من وجوه القرب کالقرب نسباً أو مکاناً أو منزلة أو بصداقة أو غیر ذلک، ولذلک یطلق الولی علی کل من طرفی الولایة، و خاصة بالنظر إلی أن کلاً منهما یلی من الآخر ما لا یلیه غیره، فالله سبحانه ولی عبده المؤمن؛ لأنه یلی أمره و یدبر شأنه فیهدیه إلی صراطه المستقیم و یأمره و ینهاه فیما ینبغی له أو لا ینبغی و ینصره فی الحیاة الدنیا وفی الآخرة. و المؤمن حقا ولی ربه؛ لأنه یلی منه إطاعته فی أمره و نهیه ویلی منه عامة البرکات المعنویة من هدایة و توفیق و تأیید و تسدید و ما یعقبها من الإکرام بالجنة و الرضوان[۶].

کلمه «ولایت» هرچند که اهل لغت معانی بسیاری برای آن برشمرده‌اند، لکن اصل معنای آن، برداشته شدن واسطه‌ای است که بین دو چیز حائل شده باشد، به طوری که بین آن دو، غیر از آنها واسطه‌ای باقی نماند و سپس برای نزدیکی چیزی به چیز دیگر، به چند صورت به کار گرفته شده است: قرب نسبی، مکانی، منزلتی، صداقت و غیر اینها. به همین مناسبت بر هر یک از دو طرف وَلایت، ولی گفته می‌شود؛ بالأخص به جهت آنکه هر یک از آن دو نسبت به دیگری دارای حالتی است که غیر آن ندارد، بنابراین خداوند سبحان ولی بنده مؤمن خود است؛ امورش را زیر نظر دارد و شئون وی را تدبیر می‌کند، او را در صراط مستقیم هدایت می‌نماید، امور وی را بر عهده دارد و او را در دنیا و آخرت یاری می‌کند.

مؤمن حقیقی و واقعی نیز، ولی پروردگار است؛ زیرا خود را در اوامر و نواهی خداوند، تحت ولایت او در می‌آورد؛ همچنین در تمامی برکت‌های معنوی (هدایت، توفیق، تأیید، تسدید و آنچه در پی دارد)، از مکرّم شدن به بهشت و مقام رضوان خداوند، تحت ولایت و پذیرش خداوند خود است.[۷]

مقدمه

واژه‌ «تکوین» مصدر باب تفعیل از ریشه «کَوَّنَ» گرفته شده به معنای به وجود آوردن و به هستی درآوردن[۸] اِحداث، گردانیدن، آفریدن، نوپدیدی، ساختن و صورت دادن است. پس تکوین شی‏ء، عملی است که به موجب آن، شی‏ء احداث می‏‌شود و به حالت موجود می‏‌رسد و یا به معنی مجموع صوری است که نسبت به شرایطی که برای نمود شی‏ء لازم است، پی در پی بر شی‏ء وارد می‏‌شود. از این قبیل است تکوین موجودات، تکوین وظایف، تکوین مؤسسات و غیره[۹]. «ولایت تکوینی»، به معنای تصرف در امور تکوینی است به گونه‌ای که حقیقتی را به حقیقت دیگر یا صورتی را به صورت دیگر بدون اسباب طبیعی تبدیل نماید و تفصیلا به تمام مشخصات شیء مورد تصرف و اسباب آن علم داشته باشد و از همه جهات شیء مورد تصرف در اختیار صاحب ولایت باشد[۱۰]. چنین ولایتی، اصالتاً از آنِ خداست؛ زیرا تمام موجودات، تحت اراده و قدرت او هستند. اصل پیدایش و تغییرات و بقای همۀ موجودات به دست خداست؛ ازاین‌رو بر تمام موجودات عالم ولایت تکوینی دارد[۱۱]. ولایت تکوینی را به لحاظ ذاتی و عرضی بودن، برای خداوند و انسان‌ها می‌شود این‌گونه تبیین کرد:

ولایت تکوینی خداوند

ولایت تکوینی به معنای تسلط بر جهان هستی[۱۲]، سرپرستی موجودات جهان[۱۳] و عهده گرفتن تدبیر امر آنهاست[۱۴]. این ولایت زمانی محقق است که رابطه بین سرپرست و سرپرست شده‌ها رابطه علت و معلول باشد. این نوع ولایت که ذاتا ویژه خداست، به تکوین موجودات عینی جهان مربوط می‌شود و این نوع رابطه از سرپرستی حقیقی و به عبارتی ضروری است. از این رو هیچ گاه تخلف بردار نیست که در این آیه منعکس شده است: ﴿إِذَا قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ[۱۵] یعنی: چون اراده آفریدن چیزی بفرماید، به محض اینکه بگوید موجود باش، ایجاد می‌شود. در ولایت تکوینی، اراده خداوند، مساوی با تحقق شیء متعلّق اراده است و تخلّف در آن راه ندارد[۱۶].

در انسان نیز نوعی از این ولایت تکوینی وجود دارد. مانند ولایت انسان بر قوای درونی خودش و همچنین بر اعضاء و جوارح سالم خود که به آنها فرمان می‌دهد و باز می‌دارد[۱۷].

ولایت تکوینی پیامبر و ائمه (معجزات و کرامات)

هرچند ولایت تکوینی بالذات و استقلالاً از آن خداست، از نظر عقلی و شرعی امکان دارد خداوند به بندگان خاصش (از فرشته و انسان) جهت علو شأن و یا اتمام حجت بر دیگران، ولایت تکوینی (قدرت در تصرف عالم امکان) یا تدبیر برخی امور را به آنها اعطا نماید. به عبارت دیگر مرتبه‏ای از این ولایت را به برخی بندگانش عطا می‏‌کند. معجزات و کرامات انبیاء و اولیاء از آثار همین ولایت تکوینی است[۱۸].

ادله ولایت تکوینی پیامبر و ائمه (ع)

  1. ادله ولایت تکوینی پیامبر خاتم (ص): رسول خدا (ص) به خاطر ولایتی‌ که خداوند برایش قرار داده، درکائنات و عالم خلقت و نیز شأنی از شؤون بندگان تصرف می‌کند. این مطلب در آیات متعدد بیان شده جهت رعایت اختصار، به ذکر چند نمونه اکتفا می‌شود:
    1. آیه اول: ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ[۱۹]؛ این جمله مطلق است و شامل تمام امور دین و دنیا می‌شود[۲۰]. پس او می‌تواند در تمام امور زندگی مؤمنان تصرف نماید. برخی تصریح کرده‌اند که ممکن است مقصود از اولویت، اولویت عامه الهی بر تمام بشر باشد؛ چون پیامبر خلیفة الله در روی زمین است و همان ولایت الهی به ایشان تفویض شده است، واژه «مؤمنین» در ‌آیه که ذکر شده به خاطر شرافتشان است[۲۱].
    2. آیه دوم: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ[۲۲]. سیاق جمله ﴿إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًاً شهادت می‌دهد که مقصود از «قضاء»، تصرف در شؤون مردم است که خداوند برایش جعل کرده است نه جعل تشریعی ویژه خداوند؛ چون امر واحدی را متعلق قضاء خدا و رسولش قرار داده است[۲۳].
  2. ادله ولایت تکوینی ائمه (ع): ولایت تکوینی ائمه طاهرین (ع)، از آیات زیادی قابل اثبات است. برای نمونه دو آیه را ذکر می‌کنیم:
    1. آیه اول: ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۲۴]. در این آیه، اولاً: کلمه ﴿إِنَّمَا از ادات حصر است و ولایت را منحصر به خدا، رسول و الذین آمنوا کرده است. ثانیاً: کلمه ﴿وَالَّذِينَ بر ﴿وَرَسُولُهُ عطف شده و نشان می‌دهد ﴿وَلِيُّكُمُ بر سر او نیز می‌آید و در نتیجه ثابت می‌شود که ولایت در هر سه مورد، یک نوع ولایت می‌ّباشد. ثالثاً: مراد از ولایت خدا و رسول، همان تصرف در شؤون مسلمانان است و صرفا ولایت در محبت و نصرت مراد نیست. آیه‌ ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ ولایت آیه مورد بحث را تفسیر می‌کند. پس معنای جمله ﴿وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ این می‌شود، همان ولایتی‌که برای خدا و رسول ثابت است، برای کسی ‌که بین زکات و نماز جمع کرده، نیز ثابت خواهد بود[۲۵].
    2. آیه دوم: ﴿وَمَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَالِبُونَ[۲۶]. پیش از ذکر استدلال توجه به این نکته ضروری است که مصداق ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا، همه افراد با ایمان نیستند بلکه شخصی است که در آیه قبل با اوصاف معینی به او اشاره شد[۲۷] و او وجود مبارک امیرمؤمنان (ع) است. از اینجا ثابت می‌شود که این آیه مربوط به امامت نیز هست. اما برای اثبات ولایت تکوینی ائمه باید گفت: از آنجایی‌که این آ‌یه بلافاصله پس از آیه ولایت ذکر شده، ولایتی که درباره آن سخن گفته شده، از جهت معنی و مقصود مرتبط با آیه قبل است. بدین جهت برخی مفسران گفته‌اند، این آیه به دور از هر گونه تأویل، نص صریح است بر اینکه مقصود از ولایت خدا، ‌ رسول و مؤمنین ﴿الَّذِينَ آمَنُوا، یکی است. بنابراین، هر کسی‌که بین ولایت خدا، رسول و امام تفاوت قائل نشده، از جمله حزب الله است[۲۸] و در آیه ولایت که ولایت خدا، رسول و مصداق ﴿الَّذِينَ آمَنُوا یعنی امام ذکر شده، ولایت در هر سه مورد به معنای تصرف در امور است[۲۹]. بنابراین، آیه محل بحث نیز بر ولایت تکوینی ائمه (ع) نیز دلالت دارد.

شبهات

برخی از وهابیون ولایت تکوینی اهل بیت(ع) را انکار، و درباره آن اشکالات و شبهاتی ایراد کرده‌اند که آنها را در پنج شبهه دسته‌بندی و بررسی می‌کنیم.

شبهه اول: انحصار ولایت تکوینی در خداوند

برخی از وهابیون و نیز بعضی علمای شیعه منکر ولایت تکوینی ائمه(ع) شده‌اند. ادعای هر یک از آنها را به‌صورت مستقل مطرح و بررسی می‌کنیم.

الف: برخی از وهابیون ولایت تکوینی را در خداوند منحصر کرده و منکر ولایت تکوینی غیر خدا شده‌اند و شیعیان را به جهت اعتقاد به ولایت تکوینی ائمه(ع) مشرک تلقی کرده‌اند؛ از جمله آقای ناصر القفاری با استناد به آیات ۵۴ سوره اعراف[۳۰] و ۴۲ سوره نور[۳۱]، به توحید در ربوبیت[۳۲] اشاره و شیعیان را متهم به شرک کرده و آنها را بدتر از مشرکان قریش شمرده است؛ چراکه به زعم او مشرکان قریش تنها در توحید عبادی مشرک بودند و خداوند را خالق و رازق خود می‌دانستند؛ ولی شیعیان در خالقیت و ربوبیت نیز برای خداوند شریک قائلند[۳۳].

ب: برخی از علمای شیعه نیز منکر ولایت تکوینی غیر خدا بوده و آن را منحصر در خداوند دانسته‌اند؛ از جمله علامه فضل‌الله با انکار ولایت تکوینی، به زعم خود در ادله اثبات آن مناقشه کرده و در نفی آن ادله قرآنی و روایی اقامه کرده است. وی معجزات را نیز به استجابت دعای انبیا و اولیا تفسیر کرده و آنها را اراده و فعل خداوند دانسته که در مقام تحدی رخ می‌دهد؛ لذا ربطی به ولایت تکوینی ندارد[۳۴]. البته از نظر ایشان اعتقاد به ولایت تکوینی، غلو یا شرک نیست؛ چون قائلان آن بر اساس نظر و ادله خاصی به آن معتقدند[۳۵]. شیخ مغنیه بر آن است که اگرچه امکان ولایت تکوینی به لحاظ امکان و ثبوت محال نیست، اما آنچه است اثبات و وقوع آن است که منحصر در نص قطعی است و چنین نصی وجود ندارد. بر فرض اگر کسی ادعای چنین نص معتبر و قطعی‌ای کند، این مسئله تنها برای او حجت است، نه دیگران؛ زیرا این امر از ضروریات دین یا مذهب نیست. از نظر ایشان تنها ولایتی که برای ائمه(ع) به‌صورت قطعی ثابت است، ولایت محمدیه(ص) است که مراد از آن این است که هر حقی که برای رسول خدا(ص) نسبت به مسلمین ثابت است، برای امام هم ثابت است[۳۶]. برخی دیگر نیز با استناد به آیات قرآن و اقوال علما و مفسران شیعه، ولایت تکوینی را در خداوند منحصر کرده و ولایت غیر خدا - اعم از ملائکه، انبیا و ائمه(ع) - را چه به‌صورت تفویض و چه به‌صورت شرکت یا استقلال و... نفی کرده‌اند[۳۷]. وی می‌نویسد: هیچ یک از افعالی که ظاهراً تصرف در کون و ولایت تکوینی است، منتسب به پیامبران یا ائمه(ع) نیست؛ بلکه منتسب به خداست و تنها دعای معصوم در این باره مستجاب است. این استجابت دعا برای فخر و عزت و شرافت معصوم نزد خداوند کفایت می‌کند و نفی ولایت تکوینی نقصی برای معصوم نیست؛ بلکه رفعت و کمالی است برای او از اینکه شریک خدا باشد[۳۸].[۳۹]

نقد و بررسی

از خلال مباحث پیشین به خوبی نقد و پاسخ انکار ولایت تکوینی روشن شد. ولایت تکوینی به ادله قرآنی و روایی فراوان برای انبیا و ائمه(ع) قابل اثبات است که در حد گنجایش مقاله به برخی از آنها اشاره شد. برخی از این ادله تصریح در ولایت تکوینی برای غیر خدا دارند؛ همان‌طور که در معجزات پیامبران، از جمله حضرت عیسی(ع)، بیان شد. روایات نیز در این زمینه مستفیض و بلکه متواتر است. بنابراین انحصار ولایت تکوینی در خداوند به طور مطلق معنا ندارد؛ مگر اینکه مراد ولایت تکوینی بالاستقلال باشد که در این صورت شیعیان در صف اول منکران این‌گونه ولایت هستند. به نظر می‌رسد وهابیون منکر ولایت تکوینی، درک و فهم دقیق و صحیحی از مسئله نداشتند و ازاین‌رو برای تنزیه خداوند و فرار از شرک، دست به انکار و نفی ولایت تکوینی زده‌اند؛ درحالی‌که ولایت تکوینی، به معنای صحیح آن، به هیچ وجه شرک نیست؛ چراکه چنین ولایتی در عرض ولایت خداوند نیست؛ بلکه به اذن و اراده و مشیت اوست؛ چنان‌که در نکته اول گذشت.

الف: درباره اظهارات آقای قفاری باید بگوییم:

اولاً: آقای قفاری توحید در خالقیت و ربوبیت را به یک معنا دانسته است؛ درحالی‌که هرچند توحید در ربوبیت و خالقیت با یکدیگر پیوند دارند، اما از لحاظ معنایی یکسان نیستند. توحید در ربوبیت به معنای توحید در تدبیر و اداره جهان است؛ ولی توحید در خالقیت مربوط به اصل ایجاد و آفرینش مخلوقات است، نه تدبیر آنها. شاهد این کلام آن است که فرعون[۴۰] خود را ربّ مردم می‌دانست، نه خالق آنها[۴۱].

ثانیاً: درباره آیه شریفه ﴿أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ، که مستمسک بیشتر منکران ولایت تکوینی است، مفسران اختلاف‌نظر داشته و تفاسیر مختلفی ارائه کرده‌اند[۴۲]؛ از جمله برخی خلق و امر را به معنای عالم اجسام و عالم ارواح[۴۳] و عده‌ای به ایجاد و تصرف[۴۴] و... تفسیر کرده‌اند. برخی نیز آیه شریفه را دال بر انحصار آفرینش و تدبیر در خداوند دانسته‌اند[۴۵] و بعضی حصر را نفی کرده‌اند[۴۶]. اما بر فرض دلالت آیه بر انحصار خلقت و تدبیر در خداوند، مسلماً مراد خلقت و تدبیر بالاستقلال است؛ چراکه برخی آیات قرآن صراحتاً خلقت و تدبیر را به غیر خدا نیز نسبت داده‌اند که جمع آنها به این است که خلقت و تدبیر بالاستقلال منحصر در خداوند است؛ ولی انبیا و اولیا هم به اذن و مشیت و قدرت خدا توان انجام این امور را دارند. آیه دوم نیز اگرچه بر حسب برخی تفاسیر[۴۷] دال بر انحصار خلقت و تدبیر خداوند است، اما همان مطالبی که در آیه پیشین گفته شد در اینجا هم صادق است. افزون بر اینکه آلوسی (مفسر سنی) تصریح کرده که منظور آیه انحصار خالقیت و تدبیر بالاستقلال و بالاشتراک است[۴۸]. روشن است که ولایت تکوینی نه بالاستقلال است و نه به‌صورت اشتراکی؛ بلکه به اذن و مشیت و قدرت الهی است؛ یعنی وابسته و متکی به خداست.

ثالثاً: شرک یا توحیدی بودن یک نظریه به میل و اراده ما نیست که هرچه را خواستیم شرک بنامیم و هرچه را خواستیم نام توحید روی آن بگذاریم. بلکه معیارهای دقیق قرآنی و برهانی وجود دارد[۴۹]. شرک آن است که کسی چیزی را در عرض خداوند بداند؛ یعنی اعتقاد به دو موجود یا دو قدرت مستقل در عرض هم؛ اما باور به یک موجود و قدرت مستقل و موجودات و قدرت‌های وابسته و متکی به آن نه تنها شرک نیست، بلکه عین توحید است؛ زیرا توحید نفی غیر خدا نیست؛ بلکه نفی استقلال از غیر اوست. طرفدارن ولایت تکوینی معتقدند ولایت اصیل و بالاستقلال تنها از آنِ خداست و ولایت انبیا و اولیاءالله وابسته و متکی به امر و اذن خداوند است. انبیا و اوصیا، هر سلطنت و قدرت تصرفی که دارند، از ذات حق تعالی دارند و متکی و وابسته به او هستند. بعید نیست منکران ولایت تکوینی، که قائل به شرک بودن ولایت تکوینی هستند، ولایت تکوینی را به معنای تفویض تفسیر کرده باشند؛ اما همان‌طور که گذشت، ولایت تکوینی غیر از تفویض است. بنابراین به نظر می‌رسد اتهام شرک به معتقدان به ولایت تکوینی، یا ناشی از عدم درک صحیح آن است یا شبهه‌پراکنی و اتهام‌زنی به دیگران.

ب: پاسخ انکار ولایت تکوینی از سوی علمای شیعه نیز در خلال مباحث گذشته به خوبی روشن شد و نیز آشکار شد که ادله، به‌ویژه ادله روایی، مستفیض یا متواتر بوده و خدشه‌پذیر نیست. درباره تفسیر معجزات به استجابت دعا می‌توان گفت: اولاً خلاف ظاهر روایات و معجزات است؛ لااقل در بسیاری از معجزات درخواست یا دعایی در کار نبوده است؛ ثانیاً ادله ولایت تکوینی منحصر در معجزات نیست تا بر فرض اشکال در آن و ارائه تفسیری متفاوت، ولایت تکوینی زیر سؤال رود؛ بلکه بر فرض پذیرش چنین تفسیری، روایات دیگر برای اثبات مطلوب کافی هستند. در پاسخ به شیخ مغنیه باید گفت: اولاً برای اثبات ولایت تکوینی نص معتبر فراوان داریم؛ ثانیاً ولایت مطلقه پیامبر(ص) شامل ولایت تکوینی می‌شود و چنان‌که گذشت، هر منصب و فضیلتی (غیر از نبوت) که پیامبر(ص) دارا بود، ائمه(ع) نیز از طریق وراثت یا غیر آن دارا بودند. انتساب تصرف و ولایتِ در تکوینِ انبیا و ائمه(ع) به خداوند نیز خلاف ظاهر و بلکه خلاف نص آیات و روایات است؛ زیرا در آیات و روایات تصرف در تکوین صراحتاً به انبیا و ائمه(ع) نسبت داده شده است؛ مانند معجزات حضرت عیسی یا آصف بن برخیا و...[۵۰].[۵۱]

شبهه دوم: اسناد ربوبیت به ائمه(ع)

به زعم آقای قفاری، شیعیان ائمه(ع) را ربّ و پروردگار می‌دانند. وی برای اثبات ادعای خود، روایتی از امیر مؤمنان علی(ع) نقل کرده که فرمود: «أنا رَبُّ الأرضِ الَّذِي يسكنُ الأرضُ به»[۵۲]؛ «من رب و پروردگار زمین هستم که زمین به وسیله او سکون و آرامش می‌یابد». سپس آن را به کبر و بزرگ‌بینی و غلو امیر مؤمنان(ع) تفسیر کرده و با استناد به آیه ۴۱ سوره فاطر[۵۳] در صدد بطلان این عقیده و اثبات ربوبیت و خالقیت خداوند و اینکه جز او کسی نمی‌تواند آسمان‌ها و زمین را نگه دارد، برآمده است. وی با استناد به حدیث دیگری از امام شیعیان نقل می‌کند: «من پروردگار و رب زمینم؛ یعنی امام زمین هستم». او مدعی است که شیعیان «رب» در برخی از آیات شریفه، مانند ﴿وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا[۵۴]، ﴿قَالَ أَمَّا مَنْ ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُكْرًا[۵۵] و ﴿وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا[۵۶] را به امام علی(ع) تفسیر کرده‌اند[۵۷]. ایشان بر آن است این تأویلات از این باب نیست که کلمه رب در لغت به معنای صاحب و سید است؛ زیرا این آیات نص و صریح در ربوبیت الهی هستند و احتمال دیگری در آنها نیست. در لغت نیز در صورت اضافه الف و لام به کلمه «رب»، تنها بر خداوند متعال اطلاق می‌شود. ابن تیمیه نیز اسما و صفات را دو قسم می‌کند: یک نوع مختص خداوند است، مانند إله و رب العالمین، و قسم دیگر مشترک میان خداوند و بندگان است، مانند حی، عالم، قادر و.... وی بر آن است که شیعیان، لفظ رب را، که مختص خداوند متعال است، برای ائمه(ع) به کار برده‌اند[۵۸].[۵۹]

نقد و بررسی

درباره اظهارات آقای قفاری چند نکته قابل توجه است:

یکم: روایت نخست به این صورت در منابع معتبر و مهم شیعی یافت نشد. خود آقای قفاری هم آن را از تفسیر مرآةالأنوار و مشکاةالأسرار نقل کرده است. این اثر افزون بر اینکه از منابع مهم شیعه نیست، ابهاماتی درباره آن وجود دارد[۶۰].

دوم: صرف ذکر یک روایت در یک کتاب روایی یا تفسیری شیعه، دلیل آن نیست که محتوای آن جزء اعتقادات شیعه باشد؛ به خصوص اگر منبع آن روایت از منابع مهم و معتبر نباشد! علاوه بر اینکه برخی، روایات مذکور را به دلیل مرسل بودن تضعیف کرده‌اند[۶۱].

سوم: معنای حدیث نخست این نیست که امام(ع) ربّ به معنای خداوند است؛ بلکه مراد علت غایی بودن امام یا واسطه بودن او نسبت خدا و زمین است، نه علت فاعلی زمین[۶۲]. همچنین ممکن است که مراد از روایت این باشد که امان و حفظ زمین به خاطر وجود امام است؛ همان‌طور که در روایات دیگر نیز آمده است که امام، امان زمین و اهل زمین است و اگر امام و حجت لحظه‌ای در زمین نباشد، زمین از بین می‌رود[۶۳]. بنابراین از این جهت که آرامش و سکون زمین به جهت وجود امام است، او رب‌الارض نامیده شده است. در اینکه آسمان و زمین از آنِ خداست و مالک اصلی آنها خداست، شک و تردیدی نیست؛ اما اختصاص اینها به خدا منافاتی با این ندارد که خدا دیگران را نیز مالک بگرداند و حقی برای آنها قرار بدهد. همچنین اگر خداوند در آیه ۴۱ سوره فاطر می‌فرماید که نگهدارنده زمین و آسمان خداست، منافاتی ندارد که خداوند به وسیله واسطه‌ای نگهدار زمین باشد؛ نه به‌صورت مستقیم و مباشر[۶۴]؛ همچنان‌که خداوند در تدبیر امور وسایطی مانند فرشتگان برای خود قرار داده است؛ حال چه اشکال دارد به مشیت و اراده خداوند غیر از ملائکه، وسایط دیگری نیز در کار باشد؟!

چهارم: همان‌گونه که آقای قفاری خود از کتاب مصباح المنیر[۶۵] نقل کرده، کلمه «رب» اگر با الف و لام استعمال شود، اختصاص به خداوند دارد؛ ولی اگر به‌صورت اضافه به کلمه‌ای دیگر استعمال شود، مانند رب الابل و رب الدار، به معنای مالک، صاحب و سید است که در مورد غیر خداوند نیز به کار می‌رود[۶۶]. حال باید از ایشان پرسید در کدام یک از آیات و روایات واژه «رب» با الف و لام بوده است؟ غیر از این است که در همه آیات و روایاتی که وی بدان‌ها استناد کرده، کلمه رب بدون الف و لام و به صورت اضافه استعمال شده است؟! مانند رب الأرض یا ربها و...؟! بنابراین استعمال رب در این‌گونه آیات و روایات، برای غیر خدا هم جایز است و استعمال آن هیچ انحصاری در خداوند ندارد. ازاین‌رو مراد از رب در روایات مذکور و آیاتی که به امام تفسیر شده‌اند، صاحب و سید است. در برخی از تفاسیر، بعد از تفسیر آیه ۸۷ سوره کهف به امام علی(ع)، تصریح کرده که رب به معنای صاحب است و مراد از روایت این است که امام علی(ع) قسیم الجنة و النار و متولی ثواب و عذاب است[۶۷].

پنجم: درباره آیه ۶۹ سوره زمر در روایتی که رب در آیه به امام تفسیر شده - رب الارض یعنی امام الارض[۶۸] - چنین آمده است: مفضل بن عمر گفت آیه فوق را از حضرت صادق(ع) سؤال کردم، فرمود: «رب الارض، امام است». سؤال کردم: «پس زمانی که خارج شود چه اتفاقی می‌افتد؟» فرمود: «در آن هنگام (روز قیامت) مردم از نور خورشید و ماه بی‌نیاز می‌شوند و خلایق به وسیله نور امام سیر می‌کنند»[۶۹]. طبق ذیل روایت، این تفسیر از آیه هیچ ربطی به ربوبیت و شرک ندارد. افزون بر اینکه می‌توان این روایت را همانند روایت نخست به علت غایی و واسطه بودن امام معنا کرد؛ نه علت فاعلی (خدا). روایتی ذیل آیه ۸۷ سوره کهف[۷۰] و نیز روایتی ذیل آیه ۱۱۰ سوره کهف نقل شده که این دو آیه به امام علی(ع) و ولایت و خلافت ایشان تفسیر شده است. روایت ذیل آیه ۱۱۰ کهف این‌چنین است: امام صادق(ع) در پاسخ به سؤال راوی درباره آیه شریفه فرمود: «یعنی تسلیم برای علی(ع)؛ پس کسی را که خلافت برای او نیست و اهلیت خلافت ندارد، با علی(ع) شریک مکن»[۷۱]. باید از آقای قفاری پرسید این روایات و تفاسیر آنها چه اشکالی و چه ارتباطی با شرک دارند؟ کجای این تفسیر شرک است؟ البته ممکن است کسی بگوید تفسیر این چنینی آیه تأویل و اشتباه است که البته این سخن دیگری است و مجال بررسی آن اینجا نیست؛ ولی در هر حال نمی‌توان گفت که اعتقاد به چنین تفسیری شرک است!

ششم: ائمه اطهار(ع)، همواره خود را عبد و بنده خدا معرفی و از غلو درباره خودشان انتقاد کرده‌اند. روایاتی مانند «إِيَّاكُمْ وَ الْغُلُوَّ فِينَا قُولُوا إِنَّا عَبِيدٌ مَرْبُوبُونَ‌»[۷۲]، «إِنَّ لِي رَبّاً أَعْبُدُهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ»[۷۳]، «إِنِّي وَ اللَّهِ عَبْدٌ مَخْلُوقٌ لِي رَبٌّ أَعْبُدُهُ إِنْ لَمْ أَعْبُدْهُ وَ اللَّهِ عَذَّبَنِي بِالنَّارِ»[۷۴] «فَوَ اللَّهِ مَا نَحْنُ إِلَّا عَبِيْدُ الَّذِي خَلَقَنَا وَ اصْطَفَانَا مَا نَقْدِرُ عَلَى ضَرٍّ وَ لَا نَفْعٍ وَ إِنْ رَحِمَنَا فَبِرَحْمَتِهِ وَ إِنْ عَذَّبَنَا فَبِذُنُوبِنَا»[۷۵] و روایاتی مشابه[۷۶] فراوان از ائمه(ع) نقل شده است که شائبه هرگونه شرک درباره اهل بیت(ع) را بر طرف می‌کند. شیعه واقعی مطیع ائمه(ع) است. بنابراین با توجه به این روایات، بر فرض اگر روایتی بر خلاف این عقیده بوده و شائبه شرک در آن باشد، در صورت امکان، باید توجیه و تأویل شود و در غیر این صورت کنار گذاشته شود.[۷۷]

شبهه سوم: مالکیت ائمه(ع) نسبت به دنیا و آخرت و تصرف در آنها

آقای قفاری با اشاره به بَابُ أَنَّ الْأَرْضَ كُلَّهَا لِلْإِمَامِ‌ در اصول کافی و ذکر روایت ابوبصیر از روایات آن باب[۷۸] و با استناد به هفت آیه از قرآن با محتوای مشابه آیه ﴿لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا فِيهِنَّ[۷۹][۸۰] به شیعه نسبت شرک در ربوبیت داده است. به زعم او این آیات آسمان‌ها و زمین را ملک خداوند دانسته و او را در ملک و رزق و تدبیر، واحد و یگانه می‌دانند و شریکی برای او قائل نیستند؛ اما شیعیان بر خلاف این آیات، ملک و تدبیر و آنچه مقتضای ربوبیت الهی است را به ائمه(ع) نسبت داده‌اند! وی در ادامه شبهه‌پراکنی خود، ادعا کرده است که شیعیان هیچ برهان و استدلالی برای ادعای خود ندارند، مگر پیروی از آنچه شیاطین و زنادقه‌شان بر آنها دیکته می‌کنند. وی وقاحت را به نهایت رسانده و چنین پنداشته که قید «من الله»، که در روایات شیعه آمده است، سرپوشی برای الحاد و کفر و کوششی جهت مخفی کردن هدف بزرگ شیاطین آنها در الوهیت ائمه(ع) و اعطای صفات ربوبی خداوند بر آنهاست[۸۱].[۸۲]

نقد و بررسی

با رجوع به باب بَابُ أَنَّ الْأَرْضَ كُلَّهَا لِلْإِمَامِ‌[۸۳] و توجه به روایات آن، مغرض بودن آقای قفاری روشن می‌شود؛ زیرا روایات این باب درباره زکات و خمس و فیء (جزیه و خراج) و... است و ربطی به توحید ربوبی یا ولایت تکوینی ائمه(ع) ندارد. در واقع روایات این باب درباره این است که آیا باید زکات و خراج اراضی خراجیه[۸۴] را به امام داد یا به سلطان و اینکه آیا خود امام نیز باید زکات بدهد یا خیر؛ لذا ربطی به مسئله ربوبیت و مالکیت حقیقی ندارد. جالب است که صدر روایت ابوبصیر، که آقای قفاری بدان استناد کرده، پرسشی درباره زکات است و امام در جواب آن فرموده است که کل زمین برای امام است؛ ولی آقای قفاری صدر روایت را حذف کرده است. درحالی‌که صدر حدیث در معنای روایت تأثیر بسزایی دارد و مراد از آن را روشن می‌کند. این روایت به‌صورت کامل این‌گونه است: «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ: عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع)، قَالَ: قُلْتُ لَهُ: أَ مَا عَلَى الْإِمَامِ زَكَاةٌ؟ فَقَالَ: «أَحَلْتَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ، أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ الدُّنْيَا و الْآخِرَةَ لِلْإِمَامِ يَضَعُهَا حَيْثُ يَشَاءُ، و يَدْفَعُهَا إِلى مَنْ يَشَاءُ، جَائِزٌ لَهُ ذلِكَ مِنَ اللَّهِ. إِنَّ الْإِمَامَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ، لَايَبِيتُ لَيْلَةً أَبَداً و لِلَّهِ فِي عُنُقِهِ حَقٌّ يَسْأَلُهُ عَنْهُ»[۸۵]. ابوبصیر گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: «آیا بر امام زکات نیست؟» فرمود: «سخن محالی گفتی، ای ابامحمد! مگر نمی‌دانی که دنیا و آخرت از آنِ امام است و او آن را هر کجا خواهد، صرف کند و به هر که خواهد، دهد. این حق برای او از جانب خدا روا گشته، ای ابامحمد! همانا امام شبی نیست که بخوابد و برای خدا در گردن او حقی باشد که از آن مورد بازخواست گردد». این حدیث دلالت دارد که زمین ملک امام است[۸۶]. ازاین‌رو زکات بر امام واجب نیست[۸۷]. شاید مراد این باشد که زمین بیت‌المال است و مانند سایر بیت‌المال‌ها در اختیار امام است و او بهتر از هر کسی می‌داند آن را چگونه و در چه راهی استفاده کند. بنابراین روایات این باب مربوط به فقه و فروعات فقهی است و هیچ ربطی به بحث شرک و توحید ندارد. افزون بر اینکه علامه مجلسی این روایت، و شش روایت از نه روایت این باب را ضعیف شمرده است[۸۸].

اما در پاسخ به اتهامات دیگر آقای قفاری که شیعیان را پیرو شیاطین و زنادقه دانسته و قائل است که قید «من الله» سرپوشی برای الحاد و کفر و الوهیت ائمه(ع) است، باید از آقای قفاری پرسید که آیا خداوند نمی‌تواند به اذن و اراده خود زمین و مانند آن را به کسی عطا کند؟ آیا اگر چنین کرد و زمین را به بندگان خاص خود عطا کرد، این شرک و مخالف ربوبیت الهی خواهد بود؟ مگر نه آن است که خداوند خود فرمود است: ﴿إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ يُورِثُهَا مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ[۸۹] و مگر نه اینکه شرک آن است که کسی در برابر و عرض خداوند ادعای استقلال کند؟ هنگامی که ائمه اطهار(ع) به اذن و مشیت الهی دارای ولایت تکوینی و تصرف در زمین و کائنات باشند، کجای این شرک است؟ این مالکیتی که آقای قفاری برای ائمه(ع) ادعا کرده و نیز ولایت در تصرف، همه به اذن الهی است. بنابراین نه تنها شرک نیست، بلکه عین توحید است. ظاهراً آقای قفاری هرگونه مالکیت و ولایت برای غیر خدا را شرک و مخالف ربوبیت و مالکیت الهی به شمار می‌آورد؛ ولو اینکه به اذن و مشیت الهی باشد! بنابراین اظهارات ایشان در این باب، تماماً مغرضانه و اتهام و افترا به شیعه است.[۹۰]

شبهه چهارم: اِسناد حوادث جهان هستی به ائمه(ع)

قفاری در کتاب خود می‌نویسد: «همه حوادث این جهان به امر و تقدیر الهی است و خدا در این باره هیچ شریکی ندارد؛ اما در منابع شیعه امامیه ادعای تعجب‌برانگیزی مبنی بر اسناد حوادث این جهان به ائمه(ع) وجود دارد»! وی برای اثبات سخن خود، روایت سماعة بن مهران از امام صادق(ع) را نقل می‌کند که در آن امام(ع) فرموده است: «رعد و برق به دستور امیر مؤمنان(ع) است». درحالی‌که خداوند می‌فرماید: ﴿هُوَ الَّذِي يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَيُنْشِئُ السَّحَابَ الثِّقَالَ[۹۱]. این همان عقاید فرقه سبائیه[۹۲] است که در کتب شیعیان آمده است. آیا این ادعای ربوبیت علی یا شرک در ربوبیت الهی نیست؟ علمای شیعه مانند شیخ مفید و مجلسی چگونه بر نوشتن چنین مطالبی و اسناد آنها به جعفر(ع) جرئت کردند؟ این همان الحاد و کفر آشکار است که کسی جز کافر و زندیق چنین ادعایی نمی‌کند[۹۳]!

وی می‌گوید: «شیعیان برآنند که ابرها نسبت به علی(ع) همانند مرکب رامی هستند که هرگونه بخواهد آنها را حرکت می‌دهد» و برای ادعای خود به این روایت متمسک می‌شود: «مَا كَانَ مِنْ سَحَابٍ فِيهِ رَعْدٌ وَ صَاعِقَةٌ وَ بَرْقٌ فَصَاحِبُكُمْ يَرْكَبُهُ أَمَا إِنَّهُ سَيَرْكَبُ السَّحَابَ وَ يَرْقَى فِي الْأَسْبَابِ أَسْبَابِ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَ الْأَرَضِينَ السَّبْعِ خَمْسٌ عَوَامِرُ وَ اثْنَتَانِ خَرَابَان‌». سپس چنین ادامه می‌دهد: گویا شیعیان قائلند که علی(ع) سیر و حرکت‌دهنده ابرهاست و به گفتار خداوند متعال کافرند که فرمود: ﴿وَهُوَ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ بُشْرًا بَيْنَ يَدَيْ رَحْمَتِهِ حَتَّى إِذَا أَقَلَّتْ سَحَابًا ثِقَالًا سُقْنَاهُ لِبَلَدٍ مَيِّتٍ فَأَنْزَلْنَا بِهِ الْمَاءَ[۹۴] و ﴿اللَّهُ الَّذِي يُرْسِلُ الرِّيَاحَ فَتُثِيرُ سَحَابًا فَيَبْسُطُهُ فِي السَّمَاءِ كَيْفَ يَشَاءُ[۹۵]. وی این مدعای شیعیان را امتداد فرقه سبائیه دانسته که قائلند امام علی(ع) کسی است که سوار بر ابرها می‌آید و رعد صدای او و برق تبسم اوست[۹۶]. قفاری به برخی از فقرات روایت مفصلی از بحار الانوار درباره معجزات امام علی(ع) نیز اشاره کرده، سپس می‌گوید: «این روایت با آن‌که مشتمل بر غلو و چیزی است که هرگز به ذهن خطور نمی‌کند، اما مجلسی آن را رد نکرده و قبول نموده است. بنابراین سایر روایات به طریق اولی مورد قبول است»[۹۷].[۹۸]

نقد و بررسی

از آنجا که آقای قفاری شبهات خود را به چند روایت مستند کرده است، پیش از بررسی سخنان وی، روایات مذکور از حیث سند و دلالت بررسی می‌گردد:

بررسی سندی: همه روایاتی که آقای قفاری در این باب نقل کرده است، مشکل سندی دارند و ضعیف هستند.

سند روایت سماعة بن مهران: «الْمُعَلَّى بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَصْرِيُّ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع)»[۹۹]. «معلی بن محمد بصری» مضطرب الحدیث و المذهب[۱۰۰] است[۱۰۱]. «عبدالله بن قاسم»[۱۰۲] نیز توسط علمای رجال ضعیف، غالی و کذاب شمرده شده است[۱۰۳]. نجاشی و علامه حلی درباره وی گفته‌اند که خیری در او نیست و به روایت او اعتنا نمی‌شود[۱۰۴]. بنابراین این روایت از لحاظ سندی ضعیف است و قابل اعتنا نیست.

سند روایت دوم: «عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ عَبْدِ الرَّحِيمِ الْقَصِيرِ قَالَ ابْتَدَأَنِي أَبُو جَعْفَرٍ(ع)...»[۱۰۵]. سند این روایت علاوه بر اینکه مرسل است؛ زیرا (عمّن حدثه) معلوم نیست چه کسی است، به جهت محمد بن سنان نیز ضعیف است؛ زیرا رجالیون محمد بن سنان را تضعیف و متهم به غلو کرده‌اند[۱۰۶]؛ برخی گفته‌اند احادیث او را رد کنید و نقل احادیث او حلال نیست[۱۰۷].

روایت سوم: روایت منقول از بحار الانوار[۱۰۸] - که به جهت طولانی بودن از نقل آن صرف‌نظر شد - نیز اشکال سندی دارد؛ زیرا خود علامه مجلسی، که ناقل آن است، ذیل روایت می‌نویسد: «این حدیث مرسل است و از کتاب مجهول و منفردی روایت شده است و در آن جملاتی سخت پیچیده و غامض وجود دارد»[۱۰۹]. بنابراین آقای قفاری برای اثبات اظهارات خود به روایاتی ضعیف، شاذ و غیرقابل اعتنا استناد کرده است و از آنجا که روایت اول و سوم در پاورقی منبع آن تضعیف شده بود، مغرضانه بودن گفتار او آشکار می‌شود. حال آن‌که علامه مجلسی در انتهای روایت سوم، آن را از جمله روایات شاذ و غریب شمرده و گفته است: «من آن را در اصول شیعه نیافتم؛ لذا این روایت را رد نمی‌کنم و علم آن را به ائمه(ع) واگذار می‌کنم»[۱۱۰]؛ یعنی در این مورد متوقف هستم؛ ولی قفاری می‌گوید: مجلسی جرئت رد این روایت را نداشته؛ لذا سایر روایات را به طریق اولی قبول می‌کند! به هر حال با استناد به چند روایت شاذ و ضعیف نمی‌توان بر مکتب متقن و استوار تشیع لطمه‌ای وارد کرد.

بررسی دلالی: بر فرض صحت سند این روایات، محتوای آنها را می‌توان بر تسخیر ابرها برای امیر مؤمنان(ع) حمل کرد[۱۱۱] که در این صورت هیچ اشکالی ندارد و با ربوبیت الهی نیز قابل جمع، و نیز مطابق قرآن است؛ چنان‌که خداوند درباره حضرت سلیمان می‌فرماید: ﴿فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْثُ أَصَابَ[۱۱۲]. هنگامی که خداوند باد را به تسخیر حضرت سلیمان(ع) درآورد، چه بُعدی دارد که ابر و باد و امثال آنها را مسخّر ائمه(ع) - که برتری آنها را نسبت به انبیا اثبات کردیم – گرداند. سوار شدن بر ابرها نیز، کنایه از تسخیر آنها برای امیر مؤمنان(ع) است. اما پاسخ اتهام شرک درباره اسناد حوادث جهان به ائمه(ع) از مطالب گذشته روشن شد. کسی ادعا نکرده که رعد و برق تنها در انحصار فرمان امام علی(ع) است تا چنین ادعایی شرک و کفر باشد؛ بلکه بر فرض صحت روایت، دلالت بر ولایت تکوینی امیر مؤمنان(ع) دارد و اینکه امر امام علی(ع) در طول امر الهی و به اذن و مشیت اوست. آقای قفاری به جهت عدم درک صحیح ولایت تکوینی و توحید در ربوبیت، نتوانسته میان آن دو جمع کند. ازاین‌رو هرگونه تصرف و تدبیر توسط مخلوقات را شرک و کفر تلقی کرده است! درحالی‌که این‌گونه امور از آنجا که به اذن و مشیت و قدرت الهی است، مستلزم هیچ‌گونه شرک یا کفری نیست. ظاهراً وهابیون تمام موجودات را در عرض خداوند و مستقل از او می‌دانند که در صورت اسناد چیزی به غیر خدا، آن را شرک یا کفر و مخالف توحید تلقی می‌کنند! آقای قفاری می‌گوید اگر رعد و برق به امر علی(ع) است، پس به امر خدا نیست و اگر به امر خداست، به امر علی(ع) نیست. اگر این‌گونه باشد، این بدترین شرک است؛ زیرا همه چیز را در عرض خدا قرار می‌دهد[۱۱۳]!

اصرار آقای قفاری در انکار ولایت و قدرت تصرف انبیا و ائمه(ع) یادآور ضرب‌المثل«شاه می‌بخشد، اما شاه‌قلی نمی‌بخشد»[۱۱۴] است؛ چراکه خداوند خود چنین قدرت و ولایتی را به بندگان خاص خود عطا کرده است؛ ولی آقای قفاری مخالف این اعطا و بخشش بوده و آن را به هیج وجه نمی‌پذیرد. نکته آخر اینکه فرقه سبائیه ربطی به شیعه ندارد؛ زیرا این فرقه جزء فرقه‌های غالی است که خود شیعیان و در رأس آنها ائمه(ع) از آنها اظهار برائت کرده و آنها را کافر شمرده‌اند.[۱۱۵]

شبهه پنجم: حلول جزء الهی در ائمه(ع)

اعلام آقای قفاری در شبهه‌ای دیگر مدعی است که شیعیان، بر اساس برخی روایاتشان، بر این باورند که جزئی از نور الهی در علی(ع) حلول کرده است. این همان جزء الهی است که ائمه(ع) از طریق آن به قدرت مطلقه دست یافته و معجزاتی ارائه کرده‌اند. اگر کسی معجزات فراوان ائمه(ع) در منابع روایی شیعه را مطالعه کند، ملاحظه می‌کند در این روایات، ائمه(ع) در اموری مانند زنده کردن، میراندن، آفریدن و رزق دادن به منزله رب العالمین در نظر گرفته شده‌اند[۱۱۶]! البته گاهی برای ابهام‌گویی و تلبیس – (مشتبه کردن واقعیت) این امور را از جانب خدا دانسته‌اند[۱۱۷]. وی سپس احادیثی[۱۱۸] نقل کرده مبنی بر اینکه حضرت علی(ع) مردگانی مانند مردگان مقبره جبانة[۱۱۹] را زنده کرده، آن‌گاه می‌گوید: «بی‌تردید این افراط و غلوّی است که بت‌پرستان درباره بت‌ها و معبودهایشان ادعا می‌کنند؛ صرف تصور این مطلب و ادعا، در فساد آن کافی است؛ زیرا مخالف نقل و عقل است؛ علاوه بر اینکه با حقیقت ائمه و اقراراتشان هم نقض می‌شود». وی سپس روایتی[۱۲۰] نقل کرده که به زعمش مخالف و متناقض با روایات پیشین است و شیعیان این‌گونه روایات را حمل بر تقیه کرده‌اند. وی همچنین مدعی است که حلول جزء الهی در ائمه در اثر تطور و گسترش به «وحدت وجود» رسیده و برخی مانند نراقی و فیض کاشانی آن را بالاترین درجه و غایت توحید شمرده‌اند. افراط و غلو در صوفیه به مذهب شیعه اثناعشری هم رسوخ پیدا کرده است؛ لذا میان صوفیه غالی و شیعه گسترش‌یافته تشابهات و تلاقی‌هایی وجود دارد[۱۲۱].[۱۲۲]

نقد و بررسی

با اینکه آقای قفاری در این فصل از کتاب خود شبهه حلول خدا در ائمه(ع) را مطرح کرده، ولی هیچ‌یک از روایاتی که نقل کرده، ربطی به حلول جزء الهی ندارند. وی دو فقره از دو حدیث را برای اثبات ادعای خود نقل کرده است: «ثُمَّ مَسَحَنَا بِيَمِينِهِ فَأَفْضَى نُورَهُ فِينَا»[۱۲۳] و «وَ لَكِنَ اللَّهَ خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ‌»[۱۲۴]. درباره فقره اول، گذشته از اینکه علامه مجلسی آن حدیث را ضعیف دانسته[۱۲۵]، اطلاق مسح به یمین کنایه از لطف و رحمت است و معنای «فَأَفْضَى نُورَهُ فِينَا»این است که خداوند نورش (کنایه از علم و کمالات و آثار عظمتش) را به ما عطا کرد[۱۲۶]. در این فقره هیچ دلالتی بر حلول جزء الهی در خداوند به چشم نمی‌خورد؛ مگر آن‌که جمله را به‌صورت ظاهری معنا کنیم که مستلزم جسمیت و محدودیت خداوند متعال است. حدیث دوم هم اولاً مجهول است[۱۲۷]؛ ثانیاً فقره «وَ لَكِنَ اللَّهَ خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ‌» در تفسیر آیه ﴿وَمَا ظَلَمُونَا وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ[۱۲۸] بیان شده و به این صورت است:

«قَالَ إِنَّ اللَّهَ أَعَزُّ وَ أَمْنَعُ مِنْ أَنْ يَظْلِمَ أَوْ يَنْسُبَ نَفْسَهُ إِلَى ظُلْمٍ وَ لَكِنَّ اللَّهَ خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَايَتَنَا وَلَايَتَهُ...»[۱۲۹]. خداوند عزیزتر و باشوکت‌تر از آن است که ظلم کند یا نسبت ظلم به خود دهد (یعنی مظلوم باشد)؛ ولی خداوند انبیا و ائمه(ع) را به خودش آمیخته و پیوسته است. پس ظلم به آنها را ظلم به خود و ولایت آنها را ولایت خود قرار داده است. این عبارت به روشنی دلالت بر کرامت و شرافت و عظیم‌الشأن بودن ائمه(ع) دارد و ارتباطی با مسئله حلول ندارد. شگفت است از آقای قفاری که این عبارات را چگونه بر حلول جزء الهی در ائمه(ع) حمل کرده و سپس به شیعه تهمت شرک داده است! هر شخص منصفی که عبارات قبل و بعد را مطالعه کند، متوجه می‌شود که این احادیث ربطی به حلول ندارند! در واقع ایشان منشأ ولایت تکوینی ائمه(ع) را حلول جزء الهی دانسته است؛ ولی با توجه به توضیحاتی که درباره دو حدیث فوق ذکر شد، این ادعا و افترائی بی‌دلیل است و بطلان آن اظهر من الشمس است. علاوه بر اینکه حلول جزء الهی به ادله عقلی واضح البطلان است.

اساساً در خداشناسی اسلامی، حلول یکی از صفات سلبی و جلالی خداوند است که به جهت تلازم با نقص و محدودیت و نیازمندی به غیر، از خداوند سلب می‌شود[۱۳۰]؛ زیرا در حلول، حالّ در بقایش به محلّ، متقوم و نیازمند است و نیازمندی و تقوّم به غیر، مستلزم محدودیت و با وجوب وجود ناسازگار است. افزون بر این، نفس حالّ و محلّ بودن دلیل بر محدودیت است که با بساطت و لایتناهی بودن خدا متناقض است. بنابراین خداوند نمی‌تواند حالّ در چیزی باشد[۱۳۱]. همچنین بر اساس عرفان اسلامی، عارفان مسلمان معتقد به وحدت شخصیه وجود بوده و نظریه حلول را جزء برداشت‌های نادرست از نظریه وحدت شخصیه وجود به شمار می‌آورند؛ لذا آن را تخطئه کرده و باطل دانند[۱۳۲]. علاوه بر اینکه جزء داشتن خداوند نیز مستلزم ترکیب و نیازمندی و در نتیجه متناهی و محدود بودن خداوند است. بنابراین معلوم می‌شود که جناب قفاری نه مکتب شیعه را صحیح و دقیق درک و فهم کرده است و نه صوفیه و نه عرفان را. ‌درباره احیای اموات، قید «من الله» و روایات دال بر عبودیت و بندگی ائمه اطهار(ع) پیش از این مطالبی بیان شد که به جهت اجتناب از اطناب از ذکر مجدد آنها خودداری می‌شود.[۱۳۳]

نتیجه‌گیری

با توجه به آیات و روایات روشن شد که ولایت تکوینی ائمه اطهار(ع) امری مسلم و بر حق بوده و با توحید و ولایت خداوند هیچ منافاتی ندارد. در این زمینه برخی از شبهات آقای قفاری مطرح گردید و به آنها پاسخ داده شد. متأسفانه آقای قفاری در نقد و بررسی‌های خود اخلاق نقد و انصاف را رعایت نکرده است. ایشان در نقد مکتب حقه شیعه، به هر راه و وسیله‌ای دست یازیده تا به هر قیمتی این مکتب را در معرض نقد و شرک و تکفیر قرار دهد! ازاین‌رو به روایات شاذ و غریب و ضعیف، فراوان استناد کرده و با تقطیع آنها محتوای آنها را به نفع خود و به ضرر تشیع معنا و تفسیر کرده است. در غیر این موارد هم یا واقعاً معنای صحیح روایات را درک نکرده و بد تفسیر کرده یا اینکه عمداً دست به چنین کاری زده است. به هر حال با این‌گونه نقدها و به عبارت دقیق‌تر تهمت‌ها و افتراها و تکفیرها، نمی‌توان حقانیت و صحت مکتب حقه شیعه امامیه را زیر سؤال برد؛ بلکه تنها عناد و دشمنی وهابیت بیش از پیش روشن‌تر می‌شود.[۱۳۴]

شبهه وهابیان در ولایت تکوینی

وهابیان ادعا می‌کنند: شیعیان در ارتباط با امامان خود، قائل به «ولایت تکوینی» هستند؛ یعنی بر این باورند که امامان قادر به تصرف در عالم آفرینش هستند، در حالی که چنین کاری تنها از خالق هستی ساخته است و از انسان‌ها برنمی‌آید.

در پاسخ به چند نکته اشاره می‌شود:

نکته نخست: هر کس که در جهان آفرینش، کاری انجام می‌دهد، بی‌تردید از قدرت خداوند سرچشمه گرفته و خارج از اذن و اراده خدا نیست. اگر آفتاب نورافشانی می‌کند، اگر زمین دانه‌اش را می‌رویاند و اگر باد سرزمینی را در می‌نوردد، همه‌اش با تکیه بر قدرت خداست. انسان هم اگر در این عالم کاری انجام می‌دهد و در امور طبیعی تصرفی می‌کند در چارچوب اذن و اراده خداست؛ حتی بنابر فرموده قرآن، آن ساحری که با سحرش در این عالم اسباب و مسببات دخالت می‌کند، از چارچوب اذن خدا خارج نیست. قرآن می‌فرماید: ﴿وَمَا هُمْ بِضَارِّينَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ[۱۳۵].

نکته دوم: خداوند انسان را به گونه‌ای خلق کرده است که اگر به تقویت نفس و روحش همت گمارد، می‌تواند بر عالم اسباب و مسببات سلطه یابد و در تکوین این عالم تصرف کند. برای رسیدن به این مرحله راه‌هایی وجود دارد برخی از این راه‌ها حرام و خلاف مسیر انسانی است؛ مانند کارهایی که مرتاضان با ریاضت‌های آزاردهنده به آن می‌رسند. آنان با این ریاضت‌ها روح خود را به قدری تقویت می‌کنند که می‌توانند با آن بر قسمتی از نظام اسباب و مسببات عالم فائق آیند و در آن تصرف کنند؛ ولی این مسیر، با طبیعت انسانی سازگاری ندارد و در شرع مقدس اسلام هم، مذموم و ناپسند شمرده شده است. راه دیگر برای تسلط انسان بر تکوین آن است که انسان از طریق بندگی و عبودیت خدا به مقاماتی برسد که به اذن خدا بتواند بر عالم تکوین سلطه یابد و در آن تصرف کند. این نوع از کمالات انسانی را اصطلاحاً «ولایت تکوینی» گویند. «ولایت تکوینی» از آثار کمال نفس انسانی است که بر اثر تقرب انسان به خدا حاصل می‌شود. معنایش این است که آدمی در پرتو عبادت خدا، به مرحله‌ای از قرب الهی نائل می‌شود که نه تنها بر نفس خود امیر می‌گردد بلکه جهان طبیعت هم، مطیع و اسیر او می‌شود.

نکته سوم: اولیای الهی به دلیل منزلت و قرب به خدا که در پرتو عبودیت به دست می‌آورند به قدرتی می‌رسند که می‌توانند با آن در عالم تکوین نفوذ کنند. جالب توجه آن‌که به دست آوردن چنین قدرتی، لزوماً در انحصار پیامبران نیست بلکه خداوند در قرآن کریم داستان‌هایی از غیر پیامبران نقل می‌کند که توانستند به این قدرت روحی و کمال معنوی برسند. از جمله قرآن یاد می‌کند: آن‌گاه که سلیمان(ع) به اطرافیانش گفت: کدام یک می‌توانید تخت بلقیس را از فاصله یمن تا فلسطین حاضر کنید؟ یک نفر از جنیان گفت: ﴿أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِكَ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ[۱۳۶]. تعبیر به ﴿وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ (و من بر این کار، توانایی دارم) نشان می‌دهد اراده و خواست این جن می‌توانست بر تکوین نفوذ کند و این کار خارق‌العاده را انجام دهد. آن وقت قرآن از «آصف بن برخیا» - وزیر و خواهرزاده سلیمان نبی(ع) - یاد کرده، می‌فرماید: ﴿قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ[۱۳۷]. روشن است که «آصف بن برخیا» پیامبر نبود؛ ولی کارش در بندگی و عبادت به جایی رسیده بود که دانشی از کتاب به وی داده شد که می‌توانست با آن بر بخشی از عالم تکوین سلطه یابد. در واقع رمز نفوذش در طبیعت، همین نکته بود که واجد بخشی از علومی شد که خدا در اختیار خواص قرار می‌دهد. از این رو، خداوند در توصیفش وی را با تعبیر به ﴿الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ ستوده است. شایان توجه آن‌که وی این کار خارق‌العاده را به خود نسبت می‌دهد و می‌گوید ﴿أَنَا آتِيكَ من آن تخت را می‌آورم و این تعبیر نشان می‌دهد اراده وی در این امر نافذ بوده و در واقع او بر این امر تکوینی سلطه یافته است.

سؤال این است که اگر وزیر سلیمان پیامبر(ع) می‌تواند به چنین قرب الهی نایل شود، چرا وزیر پیامبر آخرالزمان(ص) ذریه و اهل بیت(ع) آن حضرت نتوانند به چنین مقاماتی برسند؟! آیا مقام پیامبر اسلام(ص) از مقام سلیمان(ع) کمتر است یا مقام وزیر سلیمان(ع) که از مقام وزیر پیامبر آخر الزمان(ع) بیشتر است؟! چگونه وزیر سلیمان(ع) می‌تواند به این مقامات برسد، ولی وزیر و ذریه پیامبر خاتم(ص) نمی‌تواند؟!

نکته چهارم: با این که اولیای الهی بر اثر بندگی و عبودیت به این قدرت روحی و کمال نفسانی می‌رسند، هیچ یک از چارچوب اذن الهی خارج نیست؛ از این رو آنان همه این کارهای خارق‌العاده را به اذن الهی نسبت می‌دهند. عیسی مسیح(ع) در تکوین نفوذ می‌کند، بر پرنده می‌دمد آن را زنده می‌کند، کور مادرزاد را شفا می‌بخشد، مردگان را زنده می‌کند؛ ولی همه اینها را به اذن الهی نسبت می‌دهد. قرآن از قول عیسی مسیح نقل می‌کند: ﴿أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ[۱۳۸]. قابل توجه آن‌که عیسی مسیح(ع) نمی‌گوید که من دعا می‌کنم و از خدا چنین اموری را می‌خواهم، بلکه ادعایش این است که خودم این کارها را - البته به اذن خدا - انجام می‌دهد. وی خود را فاعل این کارها معرفی می‌کند.

تعبیراتی چون: ﴿أَخْلُقُ: «من خلق می‌کنم»، ﴿أُبْرِئُ؛ «من بهبود می‌بخشم» و ﴿أُحْيِي؛ «من زنده می‌کنم» به روشنی بیانگر آن است که خداوند چنین نیرویی را در اختیار عیسی مسیح(ع) قرار داده است که می‌تواند در عالم اسباب و مسببات نفوذ کند و اراده‌اش را بر آنها تحمیل نماید. همین بیان در سوره مائده آیه ۱۱۰ نیز تأیید شده است. البته باید توجه کرد، هیچ یک از اینها جدای از اذن و اراده خدا نیست، بلکه همه اینها از قدرت الهی سرچشمه گرفته و مقید به اذن اوست؛ به همین دلیل کلمه ﴿بِإِذْنِ اللَّهِ چند بار تکرار شده است تا شبهه استقلال در کارها به ذهن نیاید. در داستان آصف بن برخیا نیز چنین است. در آن قضیه تا «آصف» تخت بلقیس را در یک چشم به هم زدن از یمن تا فلسطین آورد، سلیمان پیامبر(ص) به جای آن‌که از آصف تشکر کند از خدا تشکر می‌کند و ادب بندگی را به جا می‌آورد. قرآن می‌فرماید: ﴿فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي[۱۳۹]. یعنی هر چند آصف خود شخصاً این کار را انجام داد، ولی وی خارج از چارچوب قدرت الهی، نمی‌تواند اعمال قدرت کند. اگر آصف کاری انجام می‌دهد با بهره‌گیری از قدرت خداوند است. در ارتباط با اهل بیت پیامبر(ص) نیز سخن همین است. آنان به اذن الهی قادر به انجام کارهایی هستند که دیگران از انجام آن ناتوان‌اند.

اگر در امت‌های پیشین، از طبقه غیر پیامبران، افرادی بودند که توانایی تصرف در عالم آفرینش داشتند، در امت پیامبر آخر الزمان(ص) نیز که کامل‌ترین و برترین امت است، چنین افرادی وجود دارند و هیچ منع عقلی یا نقلی در این باب وجود ندارد. بر اساس اعتقاد شیعه، اهل بیت پیامبر اکرم(ص) و ذریه پاک آن حضرت از چنین قدرتی برخوردار هستند.[۱۴۰].

منابع

پانویس

  1. فیومی، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، ص۶۷۲.
  2. اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح: تاج اللغة وصحاح العربیة، ج۴، ص۲۵۲۸-۲۵۳۰.
  3. سعید شرتونی، اقرب الموارد فی فصح العربیة و الشوارد، ج۲، ص۱۴۸۷.
  4. راغب اصفهانی، مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۸۵.
  5. محمدحسین طباطبایی، رسالة الولایة، ص۴.
  6. محمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۸۸-۸۹.
  7. رضوانی، علی اصغر، دانشنامه علمی کلمات امام حسین، ج۱، ص ۲۸۱.
  8. فرهنگ ابجدی الفبایی عربی فارسی: ترجمه کامل المنجد الابجدی، ص۲۵۳.
  9. صلیبا، جمیل و صانعی دره بیدی، منوچهر، فرهنگ فلسفه، ۱۳۶۶ش، ص۲۵۲.
  10. ولایة التصرف فی الأمور التکوینیة تبدیلا من حقیقة إلی أخری، أو من صورة إلی غیرها، بغیر أسباب طبیعیة متعارفة، مع علم المتصرف بکل تفاصیل المتصرف وأسبابه، من غیر تحدی ونبوة، بحیث تکون اختیاراتها بید المتصرف فیها من هذه الجهات؛ سید ‌علی عاشور، الولایة التکوینیة لآل محمد (ع)، ص۲۷.
  11. مصباح یزدی، محمد تقی، حکیمانه‌ترین حکومت، ص۴۴.
  12. همتی، ولایت تکوینی، ص۸۱.
  13. جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه، ص۱۲۳.
  14. علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، ج۶، ص۱۵.
  15. سوره بقره، آیه ۱۱۷؛ سوره آل عمران، آیه ۴۷؛ سوره غافر، آیه ۶۸؛ سوره مریم، آیه ۲۵.
  16. امامت پژوهی، ص۲۳۰.
  17. جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه، ص۱۳۲.
  18. مصباح یزدی، محمد تقی، حکیمانه‌ترین حکومت، ص۴۴؛ امام رضا (ع) درباره امام واجد مقام ولایت در نظام تکوین می‌فرماید: "اگر زمین لحظه‌ای و به اندازه یک چشم برهم زدن از حجت و امام خالی بماند، زمین درهم فرو ریزد و اهلش را فرود برد: «لو خلت الأرض طرفة عین من حجة لساخت باهلها»، صفار، محمد بن الحسن، بصائر الدرجات، ص۵۰۹؛ وجود پیامبر، ‌ ولی و امام در بقای عالم و نظام آن، همان اثری را دارد که منظومه شمسی و جاذبه آن در بقای نظام منظومه و جاذبه زمین در حیات و بقای موجودات ارضی وقلب در بقای حیات انسان دارد. صافی گلپایگانی، لطف‌الله، ولایت تکوینی و ولایت تشریعی، ص۸۶.
  19. سوره احزاب، آیه۶؛ پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاواتر است.
  20. و قال فی الکشاف: النبی أولی بالمؤمنین فی کل شیء من أمور الدین و الدنیا من أنفسهم، و لهذا أطلق و لم یقید، فیجب علیهم أن یکون أحب إلیهم من أنفسهم و حکمه أنفذ علیهم من حکمها، و حقه آثر لدیهم من حقوقها، و شفقتهم علیه أقدم من شفقتهم علیها، و أن یبذلوها دونه، و یجعلوها فداءه، اذا أعضل خطب و وقاءه، موسوی شفتی، اسد الله، الامامة، ص۴۱۶.
  21. یحتمل أن یکون المراد بالأولویّة فی الکریمة هو الأولویّة العامّة الإلهیّة علی جمیع البشر، لأنّ النبیّ (ص) خلیفة اللّه فی الأرض ففوّض ما کان له تعالی من الولایة علی جمیع البشر إلیه صلوات اللّه علیه. و المؤمنون خصّوا بالذکر لفضلهم و شرافتهم علی غیرهم. و کذلک فهذه الولایة عامّة لجمیع الأمور الدّینیة و الدنیویّة، و قد انتقلت الأولویة بعد النبیّ لخلفائه المکرمین و أوصیائه المعصومین صلوات اللّه علیهم‏، سبزواری، محمد، الجدید فی تفسیر القرآن المجید، ج‏۵، ص۴۲۱.
  22. سوره احزاب، آیه۳۶؛ هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی‌که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند، اختیاری از خود داشته باشد و هرکس نافرمانی خدا و رسولش را کند، به گمراهی آشکاری گرفتار شده است.
  23. ویشهد سیاق قوله: ﴿إذا قضی الله ورسوله أمرا حیث جعل الامر الواحد متعلقا لقضاء الله ورسوله معا، علی أن المراد بالقضاء التصرف فی شؤون الناس دون الجعل التشریعی المختص بالله، طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القران، ج ۱۶، ص۳۲۱.
  24. سوره مائده، آیه۵۵، فقط خدا و پیامبر او وکسانی که ایمان آورده و نماز به پا داشته و زکات (صدقه) را در حال رکوع می‌دهند، ولی و سرپرست شما هستند.
  25. و لا یختلف اثنان فی المراد بولایة اللّه و الرسول و انها التصرف فی شئون المسلمین، و لیس مجرد المحبة و النصرة، قال تعالی: ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ‏، و الولایة فی هذه الآیة تفسیر و بیان للولایة فی الآیة التی نحن بصددها. ﴿وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ. أی ان الولایة التی للّه و الرسول ثابتة أیضاً لمن جمع بین الزکاة و الرکوع‏، مغنیه، محمد جواد، التفسیر الکاشف، ج‏۳، ص۸۲.
  26. «و هر کس سروری خداوند و پیامبرش و آنان را که ایمان دارند بپذیرد (از حزب خداوند است) بی‌گمان حزب خداوند پیروز است» سوره مائده، آیه ۵۶.
  27. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۴، ص۴۳۳.
  28. هذه الآیة نص صریح لا یقبل التأویل بحال علی أن المعنی المراد من ولایة اللَّه والرسول والمؤمنین واحد لا اختلاف فیه، وان من حافظ علی هذه الولایة، ولم یفرق بین اللَّه ورسوله ومن جمع بین الزکاة والرکوع فهو من حزب اللَّه الغالب بمنطق الحق وحجته، مغنیه، محمد جواد، التفسیر الکاشف، ج۳، ص۸۲؛ التفسیر المبین، ص۱۴۸.
  29. وقال الشیعة: إن لفظ الجلالة والرسول ومن جمع بین الزکاة والرکوع جاء فی آیة واحدة، وولایة اللَّه والرسول معناها التصرف فیجب أیضاً أن یکون هذا المعنی بالذات مرادا من ولایة من جمع بین الوصفین، وإلا لزم أن یکون لفظ الولایة مستعملا فی معنیین مختلفین فی آن واحد، وهو غیر جائز، مغنیة، محمد جواد، التفسیر الکاشف، ج ۳، ص۸۲.
  30. ﴿أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ «آگاه باشید که آفرینش و فرمان او راست» سوره اعراف، آیه ۵۴.
  31. ﴿وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ «و فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین از آن خداوند است» سوره آل عمران، آیه ۱۸۹.
  32. مراد او از توحید ربوبی، وحدت و یگانگی خداوند در ملک و خلق و تدبیر است؛ یعنی ایمان به اینکه خداوند تنها خالق، رازق، محیی و ممیت، نافع و ضار و مالک و مدبّر است و شریکی در این موارد ندارد. (القفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ج۲، ص۵۰۷).
  33. القفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ج۲، ص۵۰۷ و ۵۰۸.
  34. فضل الله، نظرة اسلامیة حول الولایة التکوینیة، ص۳۸ و ۴۳-۴۹. وی در جای‌جای این کتاب به نفی و انکار ولایت تکوینی پرداخته است.
  35. نظرة اسلامیة حول الولایة التکوینیة، ص۸۹ و ۹۰.
  36. مغنیة، الجوامع و الفوارق بین السنة والشیعة، ص۱۲۸ و ۱۲۹.
  37. ر.ک: قزوینی، الولایة التکوینیة والتشریعیة، ص۷، ۸، ۱۴، ۱۵، ۱۸ و ۸۲.
  38. ر.ک: قزوینی، الولایة التکوینیة والتشریعیة، ص۱۴۸.
  39. باذلی، رضا، مقاله «ولایت تکوینی ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۶، ص ۱۸۳.
  40. ﴿فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى «و گفت: من پروردگار برتر شمایم» سوره نازعات، آیه ۲۴.
  41. عابدی، توحید و شرک، ص۲۸۳ و ۲۹۵.
  42. ر.ک: حقی، روح البیان، ج۳، ص۱۷۶؛ ابن ابی‌حاتم، تفسیر القرآن العظیم، ج۵، ص۴۹۹؛ شبر، تفسیر القرآن الکریم، ص۱۷۵؛ آلوسی، روح المعانی، ج۴، ص۳۷۸.
  43. حقی، روح البیان، ج۳، ص۱۷۶؛ فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۲، ص۲۰۶.
  44. روح البیان، ج۳، ص۱۷۶؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۳۸۴؛ طبرسی، جوامع الجامع، ج۱، ص۴۴۲.
  45. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۶، ص۲۰۶ و ۲۰۷؛ آلوسی، روح المعانی، ج۴، ص۳۷۸.
  46. عابدی، توحید و شرک، ص۲۹۵.
  47. ر.ک، طباطبایی، المیزان، ترجمه موسوی همدانی، ج۱۵، ص۱۸۸ و ۱۸۹؛ حقی، روح البیان، ج۶، ص۱۶۴.
  48. روح المعانی، ج۹، ص۳۸۱.
  49. مطهری، مجموعه آثار، ج۳، ص۲۸۸ و ۲۸۹.
  50. برای نقد و پاسخ به این شبهات ر.ک: میلانی، اثبات الولایة العامة، ص۲۵۳-۲۶۱؛ خبّاز قطیفی، الولایة التکوینیة، ص۳۰۵-۳۵۱.
  51. باذلی، رضا، مقاله «ولایت تکوینی ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۶، ص ۱۸۵.
  52. قفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ج۲، ص۵۱۰.
  53. ﴿إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ أَنْ تَزُولَا وَلَئِنْ زَالَتَا إِنْ أَمْسَكَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا «خداوند، آسمان‌ها و زمین را از اینکه از جای بروند باز می‌دارد و اگر از جای بروند پس از وی هیچ کس آنها را نگاه نخواهد داشت؛ به راستی او بردباری آمرزنده است» سوره فاطر، آیه ۴۱.
  54. «و زمین (رستخیز) به نور پروردگارش تابناک می‌گردد» سوره زمر، آیه ۶۹.
  55. «گفت: امّا آن کس که ستم ورزد عذابش خواهیم کرد سپس به سوی پروردگارش باز گردانده می‌شود و (پروردگار) او را عذابی سهمناک خواهد کرد» سوره کهف، آیه ۸۷.
  56. «و در پرستش پروردگارش هیچ کس را شریک نسازد» سوره کهف، آیه ۱۱۰.
  57. القفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ج۲، ص۵۱۰ و ۵۱۱.
  58. القفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ج۲، ص۵۱۱.
  59. باذلی، رضا، مقاله «ولایت تکوینی ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۶، ص ۱۸۹.
  60. ر.ک: بابایی، «تفسیر مرآةالأنوار و مشکاةالأسرار»، فصلنامه معرفت، ش۸۳، آبان ۱۳۸۳.
  61. عابدی، توحید و شرک، ص۲۹۸.
  62. عابدی، توحید و شرک، ص۲۹۸.
  63. صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۰۱-۲۱۰.
  64. عابدی، توحید و شرک، ص۲۹۸.
  65. ر.ک فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۲۱۴. فیومی می‌گوید کلمه رب هم به‌صورت معرف به الف و لام و هم مضاف به خداوند اطلاق می‌شود؛ اما استعمال رب با الف و لام به معنای مالک برای مخلوق (غیر خدا) جایز نیست؛ زیرا الف و لام مفید عمومیت است و مخلوق هرگز نمی‌تواند مالک جمیع مخلوقات باشد. البته استعمال آن به‌صورت مضاف به معنای مالک و سید برای غیر خدا هم جایز است. (المصباح المنیر، ج۲، ص۲۱۴).
  66. ارباب لغت برآنند که کلمه رب به‌صورت مطلق (بدون اضافه به چیزی) و با الف و لام تنها بر خداوند اطلاق می‌شود و در غیر خدا به کار نمی‌رود؛ ولی در حالت اضافه به چیزی، در مورد غیر خدا نیز استعمال می‌شود؛ مانند ربّ الدّار و ربّ الفرس. (راغب، مفردات، ص۳۳۶؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱، ص۳۹۹).
  67. حسینی استرآبادی، تأویل الآیات الظاهرة، ص۷۳۷.
  68. علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج۲، ص۲۵۳؛ بحرانی، البرهان، ج۴، ص۷۳۳؛ فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۴، ص۳۳۱؛ ر.ک: طباطبایی، المیزان، ترجمه موسوی همدانی، ج۱۷، ص۴۴۶-۴۴۸.
  69. تفسیر القمی، ج۲، ص۲۵۳.
  70. تأویل الآیات الظاهرة، ص۷۳۷. با مختصر جست‌وجو در منابع دیگر، چنین روایتی یافت نشد.
  71. عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۲، ص۳۵۳؛ بحرانی، البرهان، ج۳، ص۶۹۱. برخی روایات، آیه ۱۱۰ کهف را به ولایت آل محمد(ص) تفسیر کرده‌اند. (علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، ج۲، ص۴۷).
  72. از غلو درباره ما بپرهیزید و بگویید همانا ما بندگان و تربیت‌یافتگانیم. (شیخ صدوق، الخصال، ج۲، ص۶۱۴).
  73. امام صادق(ع) سه مرتبه فرمود: «همانا من خدایی دارم که او را می‌پرستم». (صفار، بصائر الدرجات، ج۱، ص۲۴۱).
  74. امام صادق(ع) فرمود: «به خدا قسم من بنده‌ای هستم مخلوق؛ خدائی دارم که او را می‌پرستم. اگر عبادتش نکنم به خدا قسم مرا با آتش عذاب خواهد کرد». (بصائر الدرجات، ج۱، ص۲۴۲).
  75. به خدا قسم ما جز بندگانی که خدا آنها را آفریده و برگزیده، نیستیم. ما قدرت سود و زیانی را نداریم. اگر مورد رحمت قرار گیریم، به لطف اوست و اگر معذب شویم، به واسطه گناهان ماست. (حر عاملی، إثبات الهداة، ج۵، ص۳۹۹).
  76. حر عاملی، إثبات الهداة، ج۵، ص۳۹۸ و ۳۹۹.
  77. باذلی، رضا، مقاله «ولایت تکوینی ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۶، ص ۱۹۰.
  78. کلینی، کافی، ج۲، ص۳۵۲.
  79. «فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین و آنچه در آنهاست از آن خداوند است و او بر هر کاری تواناست» سوره مائده، آیه ۱۲۰.
  80. حکومت آسمان‌ها و زمین و آنچه در آنهاست، از آن خداست و او بر هر چیزی تواناست. (مائده: ۱۲۰). آیات دیگر عبارتند از: (بقره: ۱۰۷؛ مائده: ۱۸؛ فرقان ۲؛ نجم ۲۵؛ سبأ: ۲۴؛ فاطر: ۳؛ عنکبوت: ۱۷).
  81. قفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ص۵۱۲ و ۵۱۳.
  82. باذلی، رضا، مقاله «ولایت تکوینی ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۶، ص ۱۹۵.
  83. ر.ک: کلینی، کافی، ج۲، ص۳۴۹-۳۵۶.
  84. مراد از اراضی خراجیه، زمین‌هایی است که متعلق به همه مسلمانان است و کسی که روی آنها کار کند باید مالیاتی که به آن خراج می‌گویند، بپردازد. خراج، مالیاتی است که از می‌سوی دولت اسلامی بر زمین‌های خراجی مقرر می‌گردد.
  85. کلینی، کافی، ج۲، ص۳۵۲.
  86. عابدی، توحید و شرک، ص۳۰۲.
  87. مجلسی، مرآة العقول، ج۴، ص۳۵۰.
  88. مجلسی، مرآة العقول، ج۴، ص۳۴۷-۳۵۵. ضعف سند روایت ابوبصیر به جهت علی بن ابی‌حمزه بطائنی است که در رجال تضعیف شده است. (توحید و شرک، ص۳۰۳) برخی برای اثبات ولایت تکوینی ائمه(ع) به روایات باب مذکور استناد کرده و آنها را به ولایت تکوینی تفسیر کرده‌اند. (میلانی، اثبات الولایة العامة، ص۲۳۳-۲۳۶) البته در این صورت هم با تعریف و توضیحاتی که پیرامون ولایت تکوینی ارائه شد، اشکالی پیش نخواهد آمد.
  89. «موسی به قوم خود گفت: از خداوند یاری بخواهید و شکیبا باشید، بی‌گمان زمین از آن خداوند است، به هر کس از بندگان خویش که بخواهد به میراث می‌دهد و سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره اعراف، آیه ۱۲۸.
  90. باذلی، رضا، مقاله «ولایت تکوینی ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۶، ص ۱۹۶.
  91. «اوست که برق را که هم بیم‌آور و هم امیدبخش است به شما می‌نمایاند و ابرهای بارور را پدید می‌آورد» سوره رعد، آیه ۱۲.
  92. فرقه سبائیه، پیروان عبدالله بن سبأ هستند که گفته شده نخست یهودی بود، سپس مسلمان شد. وی درباره حضرت علی(ع) غلو کرده و قائل به الوهیت او بود. فرقه سبائیه جزء غالیان محسوب می‌شوند. در این باره ر.ک: لیلا خسروی، فرقه سبائیه، دو ماهنامه مشکوة النور، شماره ۳، دی و بهمن ۱۳۷۶.
  93. قفاری، اصول مذهب شیعة الامامیة، ج۲، ص۵۱۴.
  94. «و اوست که بادها را پیشاهنگ رحمت خویش (باران)، نویددهنده می‌فرستد تا چون ابری بارور را برداشت آن را به سرزمینی بایر برانیم و از آن، آب فرو فشانیم و با آن از هر گونه میوه برآوریم؛ به همین گونه مردگان را بر می‌انگیزیم باشد که پند گیرید» سوره اعراف، آیه ۵۷.
  95. «خداوند است که بادها را می‌فرستد که ابرها را برمی‌انگیزد و آن را در آسمان هر گونه خواهد می‌گسترد و آن را پاره‌پاره می‌گرداند و آنگاه باران پیاپی را می‌نگری که از لابه‌لای آن بیرون می‌زند و چون (خداوند) آن را به کسانی از بندگانش که بخواهد برساند ناگهان شاد می‌شوند» سوره روم، آیه ۴۸.
  96. قفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ج۲، ص۵۱۵.
  97. قفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ج۲، ص۵۱۷.
  98. باذلی، رضا، مقاله «ولایت تکوینی ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۶، ص ۱۹۸.
  99. مفید، الإختصاص، ص۳۲۷.
  100. یعنی روایات و مذهب او دارای ابهام است. این ابهام ممکن است در سند باشد یا در متن یا در هر دو، اضطراب در سند یعنی اینکه با سندهای مختلفی نقل شده که با همدیگر هم‌خوانی ندارد و مراد از اضطراب در متن این است که روایت با محتواهای مختلف یا متضاد نقل شده است. این عبارت دلالت بر ضعف راوی و روایت دارد. (ساعدی، الضّعفاء من رجال الحدیث، ج۱، ص۱۰۸-۱۱۰).
  101. الإختصاص، ص۳۲۷.
  102. در کتب رجالی دو شخص با این نام هستند: عبدالله بن قاسم حارثی و عبدالله بن قاسم حضرمی. ولی گفته شده که هر دو یک شخص هستند. (الضعفاء من رجال الحدیث، ج۲، ص۲۹۳ و ۲۹۸) البته اگر دو شخص هم باشند، هر دو ضعیف و از غالیان شمرده شدند. (ر.ک: پاورقی بعدی).
  103. نجاشی، رجال نجاشی، ص۲۲۶؛ ابن غضائری، الرجال، ص۷۸؛ حلی، الرجال، ص۲۳۷؛ الضعفاء من رجال الحدیث، ج۲، ص۲۹۳-۲۹۵ و ۲۹۸.
  104. رجال نجاشی، ص۲۲۶؛ حلی، الرجال، ص۲۳۷.
  105. الاختصاص، ص۱۹۹؛ صفار، بصائر الدرجات، ص۴۰۹. سند بصائر: «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي خَالِدٍ وَ أَبُو سَلَّامٍ عَنْ سَوْرَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع)». در این سند هم محمد بن سنان وجود دارد که رجالیون به‌شدت او را تضعیف کرده‌اند.
  106. نجاشی، رجال نجاشی، ص۳۲۸؛ شیخ طوسی، رجال الطوسی، ص۳۶۴؛ ر.ک: ساعدی، الضعفاء من رجال الحدیث، ج۳، ص۱۸۵-۱۹۸.
  107. کشی، رجال الکشی، ص۳۸۹؛ الضعفاء من رجال الحدیث، ج۳، ص۱۸۵ و ۱۸۹. البته برخی از معاصرین او را ثقه داشته‌اند. میلانی، اثبات الولایة العامة، ص۳۳۰؛ درس رجال آیت‌الله شبیری زنجانی، جلسه ۳۷ و ۳۸، سایت مدرسه فقاهت.
  108. ر.ک: مجلسی، بحار الأنوار، ج۲۷، ص۳۳-۴۰.
  109. مجلسی، بحار الأنوار، ج۲۷، ص۳۳.
  110. مجلسی، بحار الأنوار، ج۲۷، ص۴۰.
  111. عابدی، توحید و شرک، ص۳۰۸.
  112. «پس ما باد را رام او کردیم که به فرمان او هر جا می‌خواست به نرمی روان می‌شد» سوره ص، آیه ۳۶.
  113. عابدی، توحید و شرک، ص۳۰۹ و ۳۱۰.
  114. شاه‌قلی نام یکی از غلامان شاه قاجار بود.
  115. باذلی، رضا، مقاله «ولایت تکوینی ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۶، ص ۲۰۰.
  116. ر.ک: مجلسی، بحار الأنوار، ج۴۲، ص۱۷-۵۶ و ۳۱۱-۳۳۹.
  117. قفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ج۲، ص۵۱۸.
  118. از جمله این روایت که سلمان نقل می‌کند: «لَوْ أَقْسَمَ أَبُو الْحَسَنِ عَلَى اللَّهِ أَنْ يُحْيِيَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ لَأَحْيَاهُمْ»؛ «اگر علی(ع) به خدا قسم بخورد که اولین و آخرین را زنده کند، مسلماً آنها را زنده می‌کند»، (بحار الأنوار، ج۴۱، ص۲۰۱).
  119. بحار الأنوار، ج۴۱، ص۱۹۴.
  120. «فَوَ اللَّهِ مَا نَحْنُ إِلَّا عَبِيْدَ الَّذِي خُلِقْنَا وَ اصْطَفَانَا مَا نَقْدِرُ عَلَى ضُرٍّ وَ لَا نَفْعٍ إِنْ رُحِمْنَا فَبِرَحْمَتِهِ وَ إِنْ عُذِّبْنَا فَبِذُنُوبِنَا، وَ اللَّهِ مَا لَنَا عَلَى اللَّهِ مِنْ حُجَّةٍ وَ لَا مَعَنَا مِنَ اللَّهِ بَرَاءَةٌ وَ إِنَّا لَمَيِّتُونَ وَ مَقْبُورُونَ وَ مُنْشَرُونَ وَ مَبْعُوثُونَ وَ مَوْقُوفُونَ وَ مَسْئُولُونَ»؛ (کشی، رجال الکشی، ص۲۲۵ و ۲۲۶).
  121. قفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ج۲، ص۵۱۹ و ۵۲۰.
  122. باذلی، رضا، مقاله «ولایت تکوینی ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۶، ص ۲۰۴.
  123. کلینی، کافی، ج۲، ص۴۳۸.
  124. کلینی، کافی، ج۲، ص۴۱۹.
  125. مجلسی، مرآة العقول، ج۵، ص۱۸۶.
  126. مجلسی، مرآة العقول، ج۵، ص۱۸۹؛ مازندرانی، شرح الکافی، ج۷، ص۱۳۹.
  127. مجلسی، مرآة العقول، ج۵، ص۱۳۴.
  128. «و آنان بر ما ستم نکردند بلکه بر خویشتن ستم روا می‌داشتند» سوره بقره، آیه ۵۷.
  129. مرآة العقول، ج۲، ص۱۲۲؛ ج۵، ص۱۵۲؛ مازندرانی، شرح الکافی، ج۷، ص۱۱۷.
  130. سبحانی، منشور عقاید امامیه، ص۶۶.
  131. قراملکی، خدا در تصور انسان، ص۳۶۳.
  132. ر.ک: امینی‌نژاد، حکمت عرفانی، ص۲۶۹ و ۲۷۰.
  133. باذلی، رضا، مقاله «ولایت تکوینی ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۶، ص ۲۰۶.
  134. باذلی، رضا، مقاله «ولایت تکوینی ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۶، ص ۲۰۸.
  135. «در حالی که جز به اذن خداوند به کسی زیان نمی‌رساندند» سوره بقره، آیه ۱۰۲.
  136. «دیوساری از جن گفت: من آن را پیش از آنکه از جایت برخیزی برایت می‌آورم و من در این کار بسی توانمند درستکارم» سوره نمل، آیه ۳۹.
  137. «آن که دانشی از کتاب (آسمانی) با خویش داشت گفت: من پیش از آنکه چشم بر هم زنی آن را برایت می‌آورم» سوره نمل، آیه ۴۰.
  138. «و به پیامبری به سوی بنی اسرائیل (می‌فرستد، تا بگوید) که من برای شما نشانه‌ای از پروردگارتان آورده‌ام؛ من برای شما از گل، (اندامواره‌ای) به گونه پرنده می‌سازم و در آن می‌دمم، به اذن خداوند پرنده‌ای خواهد شد و به اذن خداوند نابینای مادرزاد و پیس را شفا خواهم داد و به اذن خداوند مردگان را زنده خواهم کرد و شما را از آنچه می‌خورید یا در خانه می‌انبارید آگاه خواهم ساخت، این نشانه‌ای برای شماست اگر مؤمن باشید» سوره آل عمران، آیه ۴۹.
  139. «آن که دانشی از کتاب (آسمانی) با خویش داشت گفت: من پیش از آنکه چشم بر هم زنی آن را برایت می‌آورم و چون (سلیمان) آن (اورنگ) را نزد خود پای برجا دید گفت: این از بخشش (های) پروردگار من است» سوره نمل، آیه ۴۰.
  140. رستم‌نژاد، مهدی، پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه ص ۳۲۳