موالی
معناشناسی
«موالی» جمع «مولی» است و مولی در لغت به معنی آقا، سرور، بندگان، یاران، گماشتگان[۱]، آزاد کرده، آزاد کننده، همپیمان[۲] و آزادشدگان[۳].[۴]، سرپرست، پیشوا و صاحب اختیار آمده است[۵].
در اصطلاح به تمام ملل غیر عرب تحت تسلط عربها، «موالی» میگفتند. «موالی» بیشتر به ایرانیان اطلاق میشد؛ چون یا اجداد آنها پس از اسارت، آزاد شده بودند و یا با برخی از قبایل عرب، پیمان حمایت بسته بودند و به تدریج به همه مردم ایران «موالی» گفته میشد[۶].
موالی در عراق
در آستانه نبرد قادسیه، بیش از چهار هزار نفر از سپاهیان ایرانی، معروف به دیالمه (دیلمیان) به فرماندهی «زهرة بن حویة» به سپاه مسلمانان عرب پیوستند. این افراد که در جنگها، راهنما و همراه مسلمانان بودند، «حمراء» نامیده شدند. آنان برای پیوستن به سپاه عرب شرط کردند که پس از جنگ به مکان دلخواه خود بروند و با هر قبیلهای که خواستند همپیمان شوند و از غنایم نیز سهمی بگیرند[۷]. اینان پس از پیوند با برخی قبایل عرب، اصطلاحاً «موالی» آن قبایل نامیده شدند.
موالی در عراق از حقوق چندانی بهرهمند نبودند و شهروند درجه دوم شناخته میشدند و آنان را تحقیر میکردند و حتی در زمان خلیفه دوم سعی شد به دلیل نیامیختن با عربها و نفوذ در مرکز خلافت از ورود آنها به مدینه جلوگیری شود. در زمان خلیفه دوم و سوم، سختگیریهایی نسبت به آنان روا داشته شد که در عصر اموی به اوج خود رسید.
بیشتر موالی و ایرانیان در کوفه زندگی میکردند. سعد بن ابی وقاص در سال ۱۷ ه.ق کوفه را تأسیس کرد[۸] و عده کثیری از اصحاب پیامبر(ص) قبایلی از عربهای یمنی (عربهای جنوبی) و عربهای قحطانی (اعراب شمالی یا نزاری) در آن اقامت گزیدند. عربهای جنوبی و شمالی، هیچ وقت با هم زندگی مسالمتآمیزی را آغاز نکردند و این امر سبب بروز مشکلاتی در این شهر شد.
سعد بن ابی وقاص با توجه به مهاجرت قبایل و طوایف و برای جلوگیری از اختلافات، جمعیت کوفه را به هفت گروه موسوم به «اسبع» تقسیم کرد. چهار هزار ایرانی، مشهور به حمراء و گروهی از مردم بحرین با یکی از این طوایف متحد شدند. این تقسیمبندی ۱۹ سال، یعنی تا زمانی که حضرت علی(ع) در سال ۳۶ ه ق به کوفه آمد، ادامه داشت؛ علی(ع) تغییرات مهمی را در ترکیب و صورت خارجی این هفت گروه از طریق ترکیب و جابهجایی برخی قبایل، از یک گروه به گروه دیگر به وجود آورد.
بر تعداد ایرانیان در کوفه روز به روز افزوده شد. علاوه بر چهار هزار مرد جنگی که در کوفه اقامت داشتند، تعداد زیادی نیز، همراه خانواده خود به کوفه آمده، در آنجا اقامت گزیدند. مسجد کوفه را نیز یک ایرانی به نام «روزبه بُزُرْجُمِهر (بزرگمهر)» ساخت و از جمله مصالح آن، آجرهایی بود که از کاخ سلطنتی ایرانیان در حیره آورده بودند. مطلب دیگر اینکه ایرانیان بازارها را به صورت دکه در کنار منازل ساختند[۹].
با افزایش جمعیت ایرانیان در کوفه، شهر کوفه به دو گروه اعراب و پارسیان تقسیم شد. اعراب خود به چند گروه تقسیم میشدند که ترکیب آنها بسیار نامتجانس و پیچیده بود.
پارسیان به سه گروه تقسیم میشدند:
- اسیرانی که پس از شکست در نبردهای مدائن، قادسیه، نهاوند و... به کوفه آورده شدند. اکثر آنها اسلام را از اربابان خود پذیرفتند و آزادی یافتند ولی هم پیمان آنان باقی ماندند. این اسیران، موالی حقیقی در کوفه بودند؛
- گروهی از کشاورزان و روستائیان، با سقوط دولت ساسانی، وسایل زندگی خود را از دست داده بودند. این افراد کوفه را مناسبترین محل برای سکونت و کار خود یافتند. گروهی نیز به عنوان پیشهور و صنعتگر به کوفه آمدند، و اسلام را پذیرفتند که این گروه بزرگترین گروه «موالی» را تشکیل میدادند؛
- «حمراء» در حدود چهار هزار نفر از اشراف و بزرگان بودند. آنها پس از پیوستن به سپاه عرب شرط کرده بودند که از پرداخت خراج، معاف باشند و حتی سهمی از غنایم را بگیرند و آزادی عمل داشته باشند.
افزون بر این، تعداد زیادی از زنان نیز اسیر شده بودند که به همسری اعراب مسلمان در آمدند؛ در نتیجه ۲۰ نسل در کوفه به وجود آمد که مادرانشان ایرانی بودند.
از میان ساکنان کوفه، یمنیها و ایرانیان تمایلات شیعی داشتند ولی بخش عمدهای از آنها از مواجهه با هر خطری که امکان وقوع آن باشد، گریزان بودند. به همین دلیل مانند بسیاری از اعراب کوفه فاقد شهامت و ثبات قدم لازم در مرحله امتحان بودند[۱۰].[۱۱]
موالی و ائمه اطهار(ع)
موالی، پیش از حکومت ظاهری حضرت علی(ع) شاهد نابرابری و برتریطلبیهای فراوانی بودند؛ حتی عمر، خلیفه دوم به بهانه خالص نگه داشتن نژاد عرب و در آمیخته نشدن با عجم، رفتاری طردکننده و غیراسلامی و انسانی با موالی، داشت. او وقتی به خلافت رسید، بعضی را بر بعضی برتری داد؛ «سابقین» در اسلام را بر دیگران، مهاجران قریش را بر دیگر مهاجران، همه مهاجران را بر انصار و عرب را بر عجم برتری بخشید. وی در تقسیم بیت المال بین مردم مساوات قائل نشد[۱۲].
این نابرابری در زمان عثمان به اوج خود رسید. عثمان بیت المال را ملک مطلق خود اعلام و به اقوام خود هبه میکرد. اطرافیان او مال خدا را همچون شتری که گیاهان تازه بهاری را با ولع زیاد و با تمام دهان میخورند، غارت میکردند که این کار موجب خشم مردم و کشته شدن عثمان شد[۱۳].
امام علی(ع) برای بر پا داشتن عدالت و مساوات، بدعتهای پیشین را محو و تقسیم بیت المال، موالی را با عرب یکسان دانست. این امر سبب مخالفت سران در قبایل و ایجاد فتنهها شد. حتی روزی اشعث بن قیس نزد امیرمؤمنان(ع) آمد و گفت: «ای امیرمؤمنان! این سرخ رویان (ایرانیان) که اطراف شما را گرفته و نزدیک شما نشستهاند، بر ما چیره شدهاند».
امام پس از لحظهای سکوت، فرمود: «... آیا میخواهی آنان (ایرانیان) را طرد کنم؟ هرگز طرد نخواهم کرد؛ چون در این صورت از زمره جاهلان خواهم بود»[۱۴].
و یا در برابر «معترفین» که از امام خواستند بین عرب و عجم تفاوت قائل شوند، فرمود: از من میخواهید که با ستمگری، بر کسانی که امور آنان را به عهده گرفتهام، طالب پیروزی باشم. به خدا سوگند! تا عمر من باقی و شب و روز برقرار و ستارگان در آسمان در پی هم طلوع و غروب میکنند، هرگز به چنین کاری دست نمیزنم، حتی اگر اموال به خود من تعلق داشت به طور مساوی در میان آنها تقسیم میکردم تا چه رسد به این که این اموال، مال خداست[۱۵]. این سیاست، کافی بود تا ایرانیان را که وارث تمدنی کهن بودند با روح و حقیقت اسلام آشنا سازد و طرفدار علی(ع) و خاندان رسالت شوند.
از سوی دیگر، سادگی و بیپیرایگی و شیوه عادلانه حکومت علی(ع) مورد توجه ایرانیان قرار گرفت؛ زیرا آنها شاهد تجملگرایی و ریخت و پاشهای دولت ساسانی بودند؛ این سادهزیستی خلیفه مسلمانان، سبب شیفتگی آنان به اهل بیت(ع) میشد. اهتمام علی(ع) و فرزندان بزرگوارش به موالی تنها در بُعد اجتماعی و اقتصادی نبود، بلکه آنان در تربیت موالی اهتمام زیادی داشتند. حضرت علی(ع) هزار برده را از دسترنج خود آزاد کرد[۱۶] که میثم تمار یکی از آنها بود.
امام سجاد(ع) با خرید بردگان و غلامان به تربیت آنان میپرداخت. آن حضرت، پس از رساندن این افراد به مرحله کمال اخلاقی و علمی، آنان را آزاد میکرد. از جمله این افراد، میتوان برادران معروف یعنی حسین بن سعید اهوازی، حسن بن سعید اهوازی و احمد بن حسین را نام برد[۱۷].
برخورد مناسب و پسندیده ائمه اطهار(ع) با موالیان، سبب گرایش آنان به تشیع شد و تعدادی از آنان ـ به عنوان صحابی ائمه اطهار(ع) ـ خدمات ارزندهای به جهان اسلام ارائه کردند. هر قدر که از عمر اسلام میگذشت، تعداد صحابه ایرانی ائمه(ع) نیز افزایش مییافت. اکثر موالیان ایرانی و عمدتاً از راویان احادیثاند[۱۸].
با گسترش اسلام در ایران و افزایش ایرانیان مسلمان شده، محدثان ایرانی افزایش چشمگیری یافتند؛ به گونهای که در سده یکم ۱۱ نفر، در سده دوم ۴۰۹ نفر، در سده سوم ۲۳۰۹ نفر و در سده چهارم ۳۵۲۱ محدث از ایران در خدمت جهان اسلام بوده است[۱۹].
امام صادق(ع) در روایتی پس از تمجید از موالیان، درباره آنان میفرماید: کسی که اسلام را با رغبت بپذیرد، بهتر از کسی است که با ترس بپذیرد. منافقان از ترس به اسلام گرویدند اما موالیان با رغبت آن را پذیرفتند[۲۰].[۲۱]
موالی
مولی (جمع آن موالی) به غیرعربی اطلاق میشد که یا مسلمان شده بود و در جنگی بر ضد مسلمانان شرکت نکرده بود و اسیر نشده بود یا اگر در جنگ شرکت کرده بود و اسیر شده بود، اسلام آورده بود و به دست والاء یا مالک خود آزاد شده بود. اهلِذمهای که دین خود را رها کرده بود و آیین مسلمانی را برگزیده بود، نیز موالی خوانده میشد. حتی ممکن بود قبایل ضعیف برای استفاده از قدرت اقویا و جلب حمایت قبایل قویتر با عقد موالات، با یکی از آنها ارتباط و انتساب مییافت و خود را از موالی یک شیخ عرب یا یک قبیله عرب به حساب میآورد[۲۲]. مولی در حقیقت عضو وابسته و دونرتبه یک طایفه یا قبیله بود که اغلب آنها بندگان آزاد شده بودند که به این ترتیب در طایفهای عضویت مییافتند. موالی از سوی طایفه مورد حمایت و پشتیبانی قرار میگرفتند؛ ولی در مقابل باید به طایفه وفادار میماندند[۲۳]. غیرعربها که در زمینه، جنگ، مدیریت، تجارت و پزشکی تخصص داشتند هم بهعنوان اعضای کمرتبه قبایل عربی تلقی میشدند و از نظر اقتصادی استثمار میشدند و از حق ازدواج با اعراب محروم بودند. نام سربازان غیرعرب فعال در فتوحات اسامیشان در لیست حقوقبگیران نظامی درج نبود؛ زیرا ثبت اسامی در دیوان علاوه بر داشتن عواید مالی برای آنها، نوعی امتیاز اجتماعی نیز به حساب میآمد. برای اعراب شناختهشدن موالی متخصص جزء نخبگان طایفه، مقبول نبود و توسعهیافتگی موالی و مهارت داشتن آنها در تجارت و اداره حکومت خوشایند اعراب نبود و حتی از تحتالشعاع قرار گرفتن برتریشان، در مقابل فرهنگ و تمدن موالی سخت نگران بودند[۲۴]. در حقیقت میتوان گفت که موالی، طبقهای بودند که میان طبقه آزاد و طبقه برده قرار داشتند؛ گرچه مانند برده خریدوفروش نمیشدند، مانند فرد آزاد هم ارث نمیبردند؛ با زن آزاد نمیتوانستند ازدواج کنند؛ دیه آنها نصف افراد آزاد محاسبه میشد؛ در اجرای حدود مانند بردگان نیمی از حد بر آنها اجرا میشد و...[۲۵]. نگاه جامعه عربی به موالی نگاهی آمیخته با بیاحترامی بود؛ تا آنجا که عرب، موالی را هنگامی که میانشان نزاع درمیگرفت به بردگان وصف میکرد که این موضوع درباره عرب هجین، یعنی عربی مادرش کنیز بود نیز، مصداق مییافت. اعراب کارهایی مانند تجارت و کشاورزی و نویسندگی را از آن جهت که فعالیت بدی بودند، پست میشمردند و مخصوص موالی میدانستند؛ اما سوارکاری و سرودن شعر را از آن جهت که خود انجام میدادند، کاری محترم به حساب میآوردند[۲۶].
به طورکلی موالیان را میتوان به گروههای مختلفی تقسیمبندی کرد:
- سربازان غیرعرب: که به دین اسلام روی آورده بودند و به سپاه اعراب میپیوستند. این افراد اکثراً سربازان ایرانی بودند که اسلام را میپذیرفتند و در کنار مسلمانان دیگر به جنگ میرفتند. مانند حمرا یا دیالمه. در اغلب موارد آنان خود را به طایفهای از اعراب پیوند میدادند و وابستگی خود را به رئیس و رهبر قبیلهای که او را بهعنوان حافظ خود برگزیده بودند، اعلام میکردند.
- روستائیان و کشاورزان: عمدتاً از ایرانیها و فارسها تشکیل یافته بودند که شهرها و روستاهای آنها در اثنای غلبه مسلمانان از بین رفته بود. پس به منظور یافتن کاری دیگر، زمینهای کشاورزی خود را رها کرده بودند و به شهرهای کوفه و بصره مهاجرت کرده بودند.
- پیشهوران و صنعتگران: گروههای زیادی از ایرانیان و اقوام دیگر را شامل میشد که به اختیار اسلام را میپذیرفتند و برای بهبود وضعیت اقتصادی به کوفه و بصره مهاجرت میکردند. احتمالاً طبقه موالی مربوط به این گروه بوده است که با توسعه اقتصادی در شهرها، مدام به تعدادشان افزوده میشده است.
- اسیران جنگی و بردگان آزادشده: این گروه اسیرانی را تشکیل میدادند که در جنگها به دست اعراب گرفتار شده بودند و بهعنوان برده و غلام در خدمت قبایل و خاندانهای عرب قرار داشتند. این اسیران با قبول اسلام و گرویدن به آن آزاد میشدند؛ ولی الزام داشتند تا به خانوادههایی که غلامشان بودند وابسته بمانند. در حقیقت به مفهوم فنی و اصطلاح ریشهای، باید این گروه را موالی حقیقی دانست که تعدادشان بعد از پیشهوران و صنعتگران در مقام دوم قرار داشت.
- خاندانهای شریف تازهمسلمان: این گروه از ایرانیان و نومسلمانانی تشکیل میشد که از خاندانهای بزرگ و شریفی بودند. آنان از پرداخت جزیه معاف بودند؛ ولی باید مالیات زمین (خراج) را میپرداختند[۲۷].
پس میتوان دریافت که موالی علیرغم اختلاف شکل، همگی باید به ولای اعراب منتسب میشدند و در شمار یکی از قبایل عرب قرار میگرفتند. از عصر جاهلیت، عربان خود را از باب حسب و نسب برتر از دیگر اقوام میدانستند. هرچند اسلام با این روش مبارزه کرد و ایمان و تقوا را معیاری برای برتری افراد بر یکدیگر خواند، این خوی عربیِ جاهلی در خاندان بنیامیه از جاهلیت باقی ماند؛ چنانکه خود را برترین افراد جامعه میدانستند و برای دیگران ارزش و اعتباری قائل نبودند. آنان موالی را عُلوج یعنی خدانشناس و نادانان میخواندند و برای آنان کنیهای به کار نمیبردند. از نظر آنها کنیه، ویژه اعرابی بود که از نظر نسب و شرافت برتری داشتند و غیر عربان فقط با نامها و لقبها خوانده میشدند؛ یعنی شایسته داشتن کنیه، نبودند[۲۸].
حکومت بنیامیه بر پایه تحقیر موالی (غیرعرب) ایجاد شد و موالی در عصر اموی، ذلیل و خوار و خدمتگزارِ اعراب به حساب میآمدند و کار و منصب مهمی به آنها داده نمیشد. در حقیقت امویان با رفتار متعصبانه خود با تعالیم اسلام مخالفت میکردند. عرب اموی معتقد بود، کسی که خون خالص عربی در رگهایش جاری باشد، برای سروری، فرمانروایی و پیشوایی خلق شده است و اقوام دیگر برای خدمتگزاری و انجام کارهای پست آفریده شدهاند. بر مسلمانان غیرعرب مباهات میکردند که شما را از بردگی و اسارت آزاد کردیم و از پلیدی کفر و شرک نجات دادیم و مسلمان کردیم پس از شما برتر هستیم. ما شما را با شمشیر سعادتمند کردیم و با زنجیر به بهشت کشاندیم.... خدا به ما مأموریت داد تا خود را برای راهنمایی شما به کشتن دهیم، شما را اسیر کنیم و سپس آزاد کنیم[۲۹]. حکومت بنیامیه، استخدام موالی را برای خود ننگ و عار میشمرد و از رفتوآمد و معاشرت با آنها اجتناب میورزید. مراوده با موالی را دلیل پستی و رذالت میدانست و از اقتدا به فقهای موالی اکراه داشت. نافع بن جبیر شافعی که از تابعان معروف بود، هنگامی که جنازهای را میدید از اسم و رسم او میپرسید، اگر میگفتند از قریش است، میگفت: افسوس از قوم من یکی کم شد. اگر میگفتند عرب است، میگفت: افسوس هموطنم مرد. اما اگر میگفتند از موالی است، با خونسردی میگفت: کالای خداست، میخواهد میبرد و میخواهد میگذارد. از دیگر مواردی که باید به آن اشاره کرد این است که اعراب در یک صف با موالی حرکت نمیکردند و اگر عربی میمرد، مولی نمیتوانست با اعراب دیگر بر جنازه او نماز بگذارد. هر اندازه که مولی دارای فضل و تقوا بود، با او بر سر یک سفره نمینشستند؛ بلکه او را سر راه قرار میدادند تا مردم دیگر بدانند که او از اعراب نیست. عرب اموی معتقد بود که برای آقایی و فرمانروایی آفریده شده است و سایر کارها مخصوص موالی و ذمیان میباشد[۳۰].
خلفای بنیامیه، خلافت را بر پسر کنیز حرام میدانستند و حتیالامکان از آمیزش با غیرعربان خودداری میکردند؛ لذا هنگامی که زید بن علی بن الحسین(ع) بر ضد حکومت بنیامیه قیام کرد، هشام بن عبدالملک در نامهای به او نوشت: «شنیدهام هوای خلافت به سر داری. تو که مادرت کنیز است چگونه میتوانی چنین مقامی را دارا شوی؟[۳۱]» در عصر خلفا بهویژه خلفای بنیامیه، به جز مدت کوتاه خلافت امام علی(ع)، موالی تازهمسلمان علاوه بر تحقیر و نداشتن جایگاه اجتماعی و حقوق مناسب به سبب پرداخت جزیه و مالیات، فشار اقتصادی فراوانی را تحمل میکردند. با کاهش سرعت فتوحات، خمس غنائم جنگی حاصل از فتوحات نیز کاهش چشمگیری یافت. در این حال امویان برخلاف قانون اسلام که گرفتن جزیه را از اهلِذمه تازهمسلمان ممنوع اعلام کرده بود، تصمیم گرفتند تا از آنان مالیات، جزیه و خراج بستانند که این مسئله سبب ایجاد فشار مضاعف بر معیشت آنان شد و با این تصمیم خلفای اموی تعصبات قومی قبیلهای و عربی را بر قوانین اسلامی ترجیح دادند. موالی که از عدالت و برابری در اسلام شنیده بودند و به سبب یکسانی حقوق و قوانین بین عرب و عجم مسلمان شده بودند، با مشاهده تمایز و برتری عرب بر غیرعرب از یک سو و بیعدالتی و نداشتن جایگاه اجتماعی مناسب از سوی دیگر به ستوه آمدند و برضد حکومت امویان به قیام دست زدند.[۳۲]
منابع
پانویس
- ↑ فرهنگ معین.
- ↑ دایرة المعارف فارسی، ج۲، بخش دوم، ص۲۸۸۱.
- ↑ فرهنگ دهخدا.
- ↑ قریشی، سید حسن، اصحاب ایرانی ائمه اطهار، ص۳۴.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۵۵۸.
- ↑ قریشی، سید حسن، اصحاب ایرانی ائمه اطهار، ص۳۴.
- ↑ فتوح البلدان، ص۲۷۹.
- ↑ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۴۳.
- ↑ طبری، تاریخ، ج۲، ص۱۱۹؛ ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۲۶۹.
- ↑ تشیع در مسیر تاریخ، ص۱۵۳.
- ↑ قریشی، سید حسن، اصحاب ایرانی ائمه اطهار، ص۳۴ - ۳۷.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۸، ص۱۱۱.
- ↑ نهج البلاغه، خ ۳، ص۵۸.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۲۸۴.
- ↑ نهج البلاغه، خ ۱۲۶.
- ↑ الغارات، ج۱، ص۹۲.
- ↑ دراسات و بحوث فی التاریخ و الاسلام، ج۱، ص۶۲؛ تاریخ تشیع در ایران، ج۱، ص۱۲۸.
- ↑ تاریخ تشیع در ایران، ج۱، ص۱۳۰.
- ↑ نقش ایرانیان در تدوین و نشر حدیث، ص۲۷.
- ↑ بحارالانوار، ج۶۴، ص۱۶۹.
- ↑ قریشی، سید حسن، اصحاب ایرانی ائمه اطهار، ص۳۷ - ۴۰.
- ↑ کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی، ص۱۳۲.
- ↑ تاریخ جوامع اسلامی، ص۹۳.
- ↑ تاریخ جوامع اسلامی، ص۹۴.
- ↑ نهضت شعوبیه جنبش ملی ایرانیان در برابر خلافت اموی و عباسی، ص۱۳۷.
- ↑ اوضاع اجتماعی اقتصادی موالی در صدر اسلام، صص ۱۸۱-۱۸۲.
- ↑ تشیع در مسیر تاریخ، صص ۱۴۰-۱۴۱.
- ↑ قومیتگرایی در عصر امویان، ص۹۹.
- ↑ نهضت شعوبیه جنبش ملی ایرانیان در برابر خلافت اموی و عباسی، ص۱۴۵.
- ↑ نهضت شعوبیه جنبش ملی ایرانیان در برابر خلافت اموی و عباسی، ص۱۴۶.
- ↑ نهضت شعوبیه جنبش ملی ایرانیان در برابر خلافت اموی و عباسی، ص۱۴۸.
- ↑ حسینی، سید امیر، بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری، ص۸۵.