بحث:شهادت امام حسین
شهادت امام سیدالشهدا
حجت خدا به زمین افتاده بود گویی عرش خدا به زمین افتاده است، امام به آسمان نظر میکرد و زیر لب با خدای خود زمزمهای داشت «صبرا على قضائك يا رب، لا إله سواك يا غياث المستغيثين مالي رب سواك و لا معبود غيرك، صبرا على حلمك يا غياث من لا غياث له يا دائما لا نفاد له يا محيي الموتى يا قائما على كل نفس بما كسبت، احكم بيني و بينهم و أنت خير الحاكمين»[۱]. بر قضا و حکم تو ای خدا صبر پیشه میسازم خدایی به جز تو نیست ای فریادرس استغاثه کنندگان، پروردگاری برای من غیر تو نیست و معبودی به جز تو ندارم، بر حکم تو صبر میکنم. ای فریادرس کسی که جز تو فریادرسی ندارد و ای کسی که ابدی و دائمی هستی و مردگان را زنده میکنی، ای آگاه و شاهد و ناظر بر تمام کردار و افعال مخلوق خود، تو در میان من و این گروه حکم کن که تو بهترین حکم کنندگانی.
یزید خبرنگاری داشت به نام حمید بن مسلم که در جنگ شرکت نداشته ولی حضور فعال داشته، لحظه به لحظه ماجرا را برای یزید نوشته و میفرستاده، در نفس المهوم آمده که حمید بن مسلم که سالم به شام برگشت گفت: به صورت امام حسین(ع) نگاه میکردم، هر چه به ظهر نزدیکتر میشد صورت نورانیتر و برافروختهتر میشد. در کتاب معانی الاخبار از امام سجاد(ع) روایت میکند که فرمود: هنگامی که روز عاشورا کار بر امام حسین(ع) تنگ و سخت شد همه میدیدند که روحیه آن بزرگوار چقدر قوی است. روز عاشورا رنگ حضرت امام حسین و یاران خصوصی آن بزرگمرد درخشندهتر میشد، اعضاء آنان آرامتر میگردید و قلبهاشان تسکین بیشتری مییافت!! بعضی از آنان به یکدیگر میگفتند: امام حسین را بنگرید که اصلاً باکی از مرگ ندارد؟ سیدالشهدا در جوابشان میفرمود: ای بزرگواران! صبور باشید! زیرا مرگ نظیر یک پلی است که شما را از این رنج و سختیهای دنیوی عبور میدهد و داخل بهشت وسیع و نعمتهای همیشگی مینماید، کدام یک از شما هست که دوست نداشته باشید از زندان به یک قصر عالی منتقل شوید؟ ولی مرگ برای دشمنان شما نظیر کسی است که از یک قصر عالی به یک زندان و عذابی منتقل گردد! پدرم از زبان مبارک پیغمبر اکرم(ص) برایم نقل کرد که فرمود: دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است! مرگ برای مؤمنین یک پلی میباشد که ایشان به وسیله آن وارد بهشت خود میشوند و برای کفار یک پلی میباشد که به واسطه آن داخل جهنم خود میگردند. من دروغ نمیگویم و دروغ هم برایم گفته نشده[۲].
امام یک تنه در جنگی تمام عیار شجاعت خود را در عین تشنگی نشان داد، مسعودی در اثبات الوصیه مینویسد ۱۸۰۰ نفر جنگجو را به دست خود روانه جهنم کرد. امام چون شیری در تعقیب روبهان، دشمن را از چپ و راست میراند، شجاعت حسین(ع) را همگان جدی گرفته بودند میدانستند که حسین(ع) در شجاعت وارث علی است، بسیاری از کوفیان به یاد داشتند که سیدالشهدا در همان مراحل مقدماتی جنگ صفین در باز پس گرفتن مسیر آب از دست سپاهیان معاویه نقش اساسی داشت، آنجا که امیرالمؤمنین پس از آن پیروزی فرمود: «هذا اول فتح ببركة الحسين(ع)»[۳] این اولین پیروزی به برکت حسین(ع) است. امام دسته دسته سپاه عمر سعد را از نزد خود میراند تا کار به جایی رسید که تصمیم گرفتند که امام را در دائره تپههای حایر محصور کنند و از هر سو راه بیرون آمدن را بر او ببندند و لذا چهار گروه شده از چهار جهت بر امام حمله کردند، گروهی که به امام نزدیکتر بودند با شمشیرها و گروهی که به دور او میگشتند با نیزهها و گروهی که در بالای تپهها بودند با تیرها و گروه «چهارم» پیادههایی که در اطراف سواران بودند با سنگها و بدین شکل بدن مبارک حسین(ع) را با جراحات مجروح کردند و پوست بدنش از کثرت تیر مثل خارپشت گردید.
هر زمان که بدن مبارکش مایل به افتادن به زمین میشد اسبش نمیگذاشت تا اینکه ذوالجناح از زیادی زخم ناتوان گردید، امام لحظاتی توقف کرد تا استراحت نماید؛ زیرا از کثرت جهاد ضعف بر او غالب شده بود. در آن هنگامی که ایستاده بود ناگاه سنگی آمد و بر پیشانی مبارکش اصابت کرد. وقتی خواست خونهای صورت مبارک خود را با گوشه لباس بگیرد، ماجرای تیر سه شعبه بود که آمد و بر سینه و بنا به قولی بر قلب مقدسش فرو رفت! امام پس از این جریان از قتال ناتوان شد و توقف کرد هر مردی که نزدیک آن بزرگوار میآمد از آن حضرت صرف نظر میکرد تا اینکه مردی از قبیله کنده که او را مالک بن یسر میگفتند: به امام حسین ناسزا گفت و شمشیری بر فرق آن حضرت زد که کلاه امام پر از خون شد! امام(ع) به او فرمود: با این دست غذا نخوری و آب نیاشامی و خدا تو را با ظالمین محشور نماید. سپس آن بزرگوار کلاه خود را به دور انداخت و کلاه دیگری بر سر نهاد و در حالی که خسته بود عمامه بر روی آن بست. آن شخص کندی آمد و کلاه امام را که از خز بود برداشت، بدن مبارک از بالای زین به زمین افتاد و اسب شیههکنان به طرف خیمهگاه روانه شد[۴].
نقل شده سیدالشهدا به طرف راست و چپ نظری کرد از یاران کسی را ندید، سر به جانب آسمان بلند کرد و فرمود: پروردگارا! تو میبینی که چه عملی با فرزند پیغمبرت انجام داده میشود. در همین موقع بود که قبیله بنیکلاب بین امام حسین و بین آب فرات حائل شدند. سپس تیری به جانب آن بزرگوار پرتاب شد که به گلوی مبارکش فرو رفت و از بالای اسب سقوط نمود. آنگاه تیر را خارج کرد و به دور انداخت. پس از این جریان کف دست خود را زیر گلوی مبارک میگرفت وقتی پر از خون میشدند خونها را به سر و محاسن خود میمالید و میفرمود: من خدا را در حالی ملاقات میکنم که غرقه به خون خود میباشم. این بفرمود و با سمت چپ صورت مبارکش به زمین افتاد[۵]. سپاهیان عمر سعد دو نفر دو نفر، سه نفر سه نفر به قصد کشتن امام نزدیک میشدند، ولی برمیگشتند و تن به این جنایت هولناک نمیدادند، امام سیدالشهدا بعد از سقوط از اسب از شدت سختی جنگ و زخمها و جراحتها، از غیرت خودش میخواست برخیزد ولی از کثرت زخم نتوانست، و كان قد عيي و جعل ينوء و يكب برمیخاست و میافتاد سعی میکرد برخیزد ولی با مشقت میافتاد[۶]. امام عصر(ع) در زیارت ناحیه به این نکته اشاره دارد که آن وقتی که عرق مرگ بر پیشانی داشتی و به پهلوی راست و چپ میگشتی «تُدِيرُ طَرْفاً خَفِيّاً إِلَى رَحْلِكَ وَ بَيْتِكَ» گوشه چشمت به سوی زنان و اهل بیتت بود، غیرتت اقتضا میکرد تا لحظه آخر متوجه باشی کسی متعرض حرم نشود «وَ قَدْ شُغِلْتَ بِنَفْسِكَ عَنْ وُلْدِكَ وَ أَهْلِكَ» و فکر زن و فرزندان، تو را از یاد خود برده بود. «این غیرت حسینی است».
عظمت چهره سیدالشهدا آنچنان جذاب و پر فروغ بود که انسانهای بیهویتتر از سگ و خوک هم به خود جرأت نمیدادند سر مبارکش را از تن جدا کنند. عمر سعد وقتی این انکار را از سپاه خود دید به سربازانش دشنام داد، لشکریان گفتند: چرا خود به این کار اقدام نمیکنی خون پسر پیغمبر را به عهده نمیگیری؟ شمر حمله به خیام حرم را شروع کرد، ولی شبث بن ربعی جلو آمد و او را برگردانید، اینجا بود که شمر به سپاهیان رو کرد و گفت: مادرتان به عزایتان بنشیند منتظر چه هستید چرا ایستادهاید؟ این مرد که از پا افتاده همگی بر او حمله برید و راحتش کنید. امام را با نیزه زدند که به طرف راست بر زمین افتاد و میفرمود: «بِسْمِ اللَّهِ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ(ص)».
زینب از مشاهده این حالت صبر و طاقت را از دست داد، از خیمه بیرون آمده ناله برداشت و میگفت: «وَا أَخَاهْ وَا سَيِّدَاهْ وَا أَهْلَ بَيْتَاهْ لَيْتَ السَّمَاءَ أَطْبَقَتْ عَلَى الْأَرْضِ وَ لَيْتَ الْجِبَالَ تَدَكْدَكَتْ عَلَى السَّهْلِ» کاش آسمان بر زمین میافتاد و کاش کوهها پاره پاره شده با دشت برابر میشد[۷]، آنگاه عمر بن سعد را مخاطب ساخته فرمود: «يَا عُمَرُ أَ يُقْتَلُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ وَ أَنْتَ تَنْظُرُ» تو ایستاده و مینگری که ابو عبدالله را میکشند؟ عمر سعد روی برگرداند، زینب چون سنگدلی عمر را دید به لشکریان خطاب کرد: «وَيْحَكُمْ أَ مَا فِيكُمْ مُسْلِمٌ؟» در میان شما یک نفر مسلمان نیست؟ امام با آن حالت ضعف بر خاک نشسته بود، هیچ کس نزدیک امام نمیشد، افراد میخواستند دیگری قتل حسین را به عهده گیرند[۸]. زینب که از لشکر هم جوابی نگرفت نزد حسین(ع) آمد و دور برادر میگردید، امام به خواهرش فرمود: «أختي لقد كسرت قلبي ارجعي إلى الخيمة» خواهرم دلم را شکستی به خیمه برگرد[۹]. مرحوم مجلسی مینویسد: مردی از بنی دارم تیری به جانب آن امام مظلوم پرتاب کرد که به زیر چانه مقدسش اصابت نمود. امام(ع) آن تیر را بیرون آورد و دست مبارک خود را زیر گلوی شریف خود گرفت... و فرمود: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَشْكُو إِلَيْكَ مَا يُفْعَلُ بِابْنِ بِنْتِ نَبِيِّكَ!» یعنی بار خدایا! من از این عملی که با پسر دختر پیغمبر تو انجام میدهند به تو شکایت میکنم.
شمر فریاد زد: درباره این مرد چه انتظاری میبرید؟ آن لشکر سفاک از هر طرف بر پسر پیغمبر حمله کردند. زرعه بن شریک ضربتی بر امام زد که او را از پای درآورد. ناگاه شخص دیگری به نحوی با شمشیر بر دوش مبارک آن حضرت زد که با صورت به روی زمین افتاد. در آن موقع ناتوان شده بود، ولی به زحمت و مشقت برمیخاست و میافتاد. پس از این جریان بود که سنان بن انس نخعی نیزهای به گلوی مبارکش زد و نیزه را خارج نموده آن را به استخوانهای سینه مقدسش فرو برد. سپس سنان ملعون باز تیری به جانب آن حضرت انداخت که به گلوی مبارکش فرو نشست. امام آن تیر را از گلوی خود بیرون کشید و دو کف دست خود را زیر گلوی خود آورد. وقتی پر از خون میشدند سر و محاسن مبارک خود را به وسیله آن خضاب میکرد و میفرمود: من با همین قیافه خدا را ملاقات میکنم که با خون خود خضاب کردهام و حقم غصب شده است. عمر بن سعد به مردی که در طرف راست او بود گفت: وای بر تو پیاده شو و حسین را راحت کن! خولی ابن یزید اصبحی بر آن مرد پیشدستی کرد که سر مبارک امام حسین را جدا کند ولی بدنش دچار لرزه شد و نتوانست، بعد از ویسنان بن انس پیاده شد و با شمشیر ضربهای به حلق مبارک آن امام مظلوم زد و گفت: به خدا قسم من سر تو را جدا میکنم، در صورتی که میدانم پسر پیغمبر خدایی و از لحاظ پدر و مادر بهترین مردم میباشی[۱۰]. علاوه بر ضربه سنان بن انس که حضرت را در آستانه شهادت قرار داد، شمر ملعون مباشر شهادت و قتل حضرت است. امام در حالی که در نهایت بیحالی روی زمین افتاده بود شمر به طرف حضرت آمد و با پای چکمهدار روی سینه امام نشست، امام در نهایت ضعف این جمله را به شمر گفت: «يا ويلك من انت فقد ارتقيت مرتقا عظيما» وای بر تو کیستی، همانا به جای مرتفع و عظیمی نشستهای؟ جواب داد: من شمر هستم!
حضرت فرمود: وای بر تو من کیستم؟ جواب داد: تو حسین بن علی و مادرت فاطمه زهرا و جدت محمد مصطفی میباشد! امام فرمود: وای بر تو به حسب و نسب مرا میشناسی پس چرا من را میکشی؟ شمر گفت: اگر تو را نکشم پس چه کسی جایزه یزید را دریافت نماید؟ امام فرمود: روی شکمت را بگشا آن ملعون صورت و شکم خود را گشود تا حضرت دید که شمر به مرض برص مبتلاست و صورتش شبیه سگها و خوکها میباشد. امام فرمود: جدم رسول خدا راست فرمود، جدم به پدرم میفرمود: ای علی این فرزند تو را مردی ابلق که به مرض پیسی مبتلاست و شبیه سگها و خوکهاست میکشد. آن ملعون در غضب شد و گفت: مرا به سگها و خوکها تشبیه میکنی؟ به خدا قسم سر تو را از قفا خواهم برید! سپس امام را برگردانید و سر مبارک آن حضرت را از قفا جدا کرد. آن روز گویی عرش به زمین افتاد، گویی کرامت انسان رنگ باخت، گویی صیحه آسمانی که انعکاس خشم الهی بود به گوش میرسید، گویی زندگی انسانها بعد از شهادت حجت خدا این بار عبث و بیهوده مینمود، گویی فرشتگان ضجه زدند، گویی عالم کربلا شد و از همه عالم خون بارید، گویی خورشید خون گریه کرد، گویی تکوین به لرزه درآمد. ابومخنف میگوید: وقتی سر مقدس سیدالشهدا از تن جدا شد و بر نیزه رفت لشکر سه بار تکبیر گفتند و زمین لرزید و شرق و غرب عالم تاریک شد و آسمان خون تازه بارید و منادی از آسمان ندا کرد: به خدا سوگند امام فرزند امام و برادر امام و پدر امامان یعنی حسین بن علی کشته شد. آن روز قلب رسول خدا را مجروح کردند، آن روز قلب فاطمه زهرا(س) را شکافتند، آن روز علی مرتضی را داغدار کردند، آن روز آزادگان را به بند کشیدند، آن روز بشریت بر هم لباس بودنش با شمر خجالت کشید! آن روز کرامت را سر بریدند، آن روز حریت را به زنجیر کشیدند، آن روز پایههای ارزشها را لرزاندند، آن روز حسین(ع) را کشتند، آن روز از رسول خدا حیا نکردند، آن روز از خدا شرم نکردند، آن روز از علی و زهرا(س) حیا نکردند. ریان بن شبیب میگوید روز اول ماه محرم بود خدمت حضرت رضا رسیدم حضرت با اندوهی وصف ناپذیر به من فرمود: «يَا ابْنَ شَبِيبٍ إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع) فَإِنَّهُ ذُبِحَ كَمَا يُذْبَحُ الْكَبْشُ وَ قُتِلَ مَعَهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ رَجُلًا مَا لَهُمْ فِي الْأَرْضِ شَبِيهُونَ وَ لَقَدْ بَكَتِ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ لِقَتْلِهِ وَ لَقَدْ نَزَلَ إِلَى الْأَرْضِ مِنَ الْمَلَائِكَةِ أَرْبَعَةُ آلَافٍ لِنَصْرِهِ فَوَجَدُوهُ قَدْ قُتِلَ فَهُمْ عِنْدَ قَبْرِهِ شُعْثٌ غُبْرٌ إِلَى أَنْ يَقُومَ الْقَائِمُ فَيَكُونُونَ مِنْ أَنْصَارِهِ وَ شِعَارُهُمْ يَا لَثَارَاتِ الْحُسَيْنِ»؛ ای پسر شبیب! اگر بخواهی برای چیزی گریه کنی برای امام حسین گریه کن! زیرا آن مظلوم به نحوی ذبح شد که گوسفند ذبح میشود و تعداد هیجده نفر از مردان اهل بیتش با او شهید شدند که در زمین شبیه و نظیری نداشتند آسمانهای هفتگانه و زمینها در عزایش گریان شدند.
تعداد چهار هزار ملک برای یاری کردن امام حسین به زمین نازل شدند، ولی او را کشته دیدند. آنان در حالی که ژولیده مو و غبار آلودند تا قیام حضرت قائم(ع) نزد قبر امام حسین خواهند بود. آن ملائکه از انصار حضرت قائم میباشند. شعار آنان این است: «يَا لَثَارَاتِ الْحُسَيْنِ!!» یعنی ای طلب کنندگان خون حسین!! ای پسر شبیب! پدرم از پدرش از جد خود برایم فرمود: هنگامی که جدم حسین(ع) کشته شد آسمان خون و خاک قرمز فرو ریخت! ای پسر شبیب! اگر به قدری برای امام حسین گریه کنی که اشکت به صورتت بچکد خدای مهربان گناهان تو را چه صغیره و چه کبیره، چه قلیل و چه کثیر میآمرزد. ای پسر شبیب! اگر خوشحالی از اینکه خدا را ملاقات کنی و گناهی نداشته باشی امام حسین(ع) را زیارت کن! ای پسر شبیب! اگر دوست داشته باشی در آن غرفهای که در بهشت بنا شده با پیغمبر خدا(ص) باشی کشندگان امام حسین را لعنت کن! ای پسر شبیب! اگر دوست داری ثواب آن افرادی را داشته باشی که با امام حسین(ع) شهید شدند هر گاه یاد آن حضرت میکنی بگو: ﴿يَا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزًا عَظِيمًا﴾[۱۱] یعنی ای کاش من هم با شهدای کربلا بودم تا رستگاری بزرگی نصیبم میشد.
ای پسر شبیب! اگر دوست داری در درجات عالی بهشت با ما باشی برای محزونی ما محزون و برای فرحمندی ما فرحمند باش بر تو لازم است که دارای ولایت ما باشی! زیرا اگر مردی سنگی را دوست داشته باشد خدا او را روز قیامت با آن سنگ محشور خواهد نمود[۱۲]. عمر بن عبدالعزیز گفت: اگر من در جنگ با سیدالشهدا شرکت میداشتم و در قیامت امر میکردند مرا به دخول در بهشت داخل نمیشدم برای اینکه حیا میکردم که چشمم به چشم پیامبر اکرم بیفتد[۱۳]. امام عصر(ع) در زیارت ناحیه میفرماید: «وَ الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَى صَدْرِكَ وَ مُولِغٌ سَيْفَهُ عَلَى نَحْرِكَ قَابِضٌ عَلَى شَيْبَتِكَ بِيَدِهِ ذَابِحٌ لَكَ بِمُهَنَّدِهِ» یعنی شمر روی سینه تو نشسته بود و شمشیرش را به گلوی تو فرو برد و محاسن غرقه به خون تو را به دست گرفته بود و با شمشیرش تو را ذبح میکرد. در کتاب نوادر روایت کرده که امام باقر(ع) فرمود: روز عاشورا پدرم سخت بیمار بود و در خیمه به سر میبرد، من دوستان خودمان را میدیدم که با حسین(ع) در رفت و آمد بودند، امام یک بار بر میمنه حمله کرد و یک بار بر میسره و یک بار به قلب لشکر، او را چنان کشتند که رسول خدا(ص) از کشتار جانوران با آن وضع ممنوع کرده بود، بعد امام فرمود: «قتل جدي الحسين بالسيف و الخشب و الحجارة و العصاء» جدم حسین(ع) را با شمشیر و نیزه و سنگ و چوب و عصا کشتند و بعد از آن اسب بر بدنش تاختند[۱۴].
ابن شهر آشوب از امام باقر(ع) نقل کرده که میفرماید: تعداد ۳۲۰ و چند ضربت نیزه و شمشیر و تیر بر بدن مقدس امام حسین(ع) اصابت کرد. در نقل دیگری آمده: تعداد ۳۶۰ جراحت بر بدن مبارک امام حسین وارد شد. تا ۱۹۰۰ زخم بر بدن مقدسش هم گفته شده[۱۵]. مختار اوایلی که بر تخت امارت نشست بیمار شد، اطبا آمدند جهت معالجه، مختار گفت: اگر میخواهید من از این مرض شفا یابم یزید بن رکاب را برایم بیاورید شفای من در ریختن خون یزید بن رکاب است، اگر او را پیدا کنید اول قطره خون او که بر زمین برسد من شفا مییابم. هر چه غلامان و ملازمان جستجو کردند او را نیافتند، روزی ابراهیم بن مالک اشتر با جمعی نشسته بودند دیدند پیرزنی عصازنان قد خمیده وارد شد گفت: من شنیدهام شما در جستجوی یزید بن رکاب هستید اگر او را به شما نشان دهم چه به من میدهید؟ بعد گفت: سه روز است آمده در خانه من پنهان شده است و روزی یک اشرفی قرار گذاشته به من بدهد که من نهار و شامی به او بدهم، من از این رزق یک اشرفی گذشتم، بیایید این ملعون را از خانه من ببرید، من شفای امیر را طالبم! جمعی رفتند آن ملعون را از خانه آن زن بیرون آوردند و به دارالاماره بردند. وقتی نزد مختار آوردند او بیهوش بود، پسرش دستش را میمالید عرض کرد يا ابه انظر هذا يزيد بن ركاب پدر! یزید را آوردهاند! تا شنید از جا برخاست. اول حرفش این بود حرامزاده ولدالزنا بگو ببینم زره آقایم حسین کو؟ کجاست؟ او منکر شد! گفت: خبر ندارم، مختار حکم کرد او را زدند! گفت: حرامزاده نزد توست باید بدهی! مختار دستور داد با گازانبر آهنی پستان او را بکنند! عرض کرد: امیر زره نزد منست اجازه بده بروم بیاورم! مختار گفت: تو را به جهنم میفرستم دیگر خلاصی برای تو نیست! بگو کجاست زره را بیاورند؟ نشانه داد رفتند صندوقی بود قفل شده آن را آوردند، همین که قفل صندوق را گشودند، در صندوق را بلند کردند، چه شد که تمام اهل مجلس گریبان دریدند، عمامهها بر زمین زدند، نالهها بلند شد، اهل مجلس نگاه کردند دیدند هنوز زره پر از خون است. شیعیان میشنوند زره خونآلود بود و میگریند امان از دل زینب برا او چه گذشت[۱۶].
سید بن طاووس مینویسد: هنگامی که امام حسین(ع) شهید شد گرد و غبار شدید و تاریکی به جانب آسمان بلند شد که با باد قرمزی همراه بود. آن گرد و غبار به قدری شدید بود که چیزی در آن دیده نمیشد! حتی سپاه عمر سعد گمان کردند که عذاب بر آنان نازل شده است! لذا ساعتی مکث نمودند تا هوا روشن شد[۱۷]. روایت شده: مردی که دست و پا نداشت و کور بود میگفت: پروردگارا! مرا از آتش نجات بده! به او گفته شد: «تو به علت اینکه دست و پا نداری» عقوبتی نخواهی داشت. با این حال باز هم دعا میکنی از آتش نجات پیدا کنی!؟ او گفت: من در کربلاء با آن افرادی بودم که امام حسین(ع) را کشتند. موقعی که امام حسین(ع) شهید شد و مردم لباسهای او را به تاراج بردند، من یک شلوار و بند شلوار خوبی به پای آن حضرت دیدم. تصمیم گرفتم: بند شلوار آن بزرگوار را غارت کنم. ناگاه دیدم آن حضرت دست راست خود را بلند کرد و روی آن بند شلوار نهاد، چون من نتوانستم دست آن مظلوم را رد کنم لذا آن را قطع کردم و در نظر گرفتم آن بند شلوار را باز کنم. ناگاه دیدم دست چپ خود را روی آن نهاد. من نیز دست چپ وی را قطع نمودم. سپس تصمیم گرفتم آن بند شلوار را از شلوار سرقت کنم، ناگاه صدای زلزلهای شنیدم و خائف شدم و آن را واگذاشتم. خدا خواب را بر من مسلط نمود، همانجا به خواب رفتم. در عالم رؤیا دیدم پیامبر اکرم(ص) در حالی آمد که حضرت علی(ع) و فاطمه(س) با آن بزرگوار بودند. آنان سر مقدس امام حسین(ع) را برداشتند و فاطمه اطهر آن را بوسید و فرمود: «يَا وَلَدِي قَتَلُوكَ قَتَلَهُمُ اللَّهُ» یعنی ای پسر عزیزم تو را کشتند، خدا آنان را بکشد! چه کسی این عمل را با تو انجام داده است؟ امام حسین(ع) میفرمود: شمر مرا شهید نموده است و این شخصی که خواب است! دستهای مرا قطع کرده است و به من اشاره کرد. زهرای اطهر به من فرمود: خدا دستهای تو را قطع کند و چشم تو را کور نماید و تو را داخل جهنم کند. من در حالی بیدار شدم که چیزی را نمیبینم و از دست و پاها ساقط شدهام[۱۸].[۱۹].
اندوه امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س) بر مصائب سیدالشهدا(ع)
شهادت سیدالشهدا برای خاندان عصمت و طهارت یک امر شهودی بوده است، یعنی حادثه کربلا قبل از وقوعش برای پیامبر و فاطمه زهرا(س) و امیرالمؤمنین و امام مجتبی قابل مجسم شدن بوده است و لذا اشکی که این بزرگواران در رثاء حسین(ع) ریختهاند به اعتبار مشاهده است و از اینکه عزیزانشان را آنگونه غریبانه و مظلومانه به شهادت میرسانند مصائب خود را فراموش کردهاند. علی مظلومیت خود را فراموش میکند ولی اشک بر حسینش را از یاد نمیبرد. از عبدالله بن یحیی نقل شده: ما با علی بن ابیطالب(ع) متوجه صفین شدیم وقتی آن حضرت محاذی نینوا رسید فرمود: ای عبدالله آهسته برو، آنگاه فرمود: زمانی من به حضور پیامبر خدا مشرف شدم و دیدم چشمان مبارکش اشکبارند، گفتم: پدر و مادرم به فدای تو یا رسول الله! برای چیست که چشمان مبارک تو اشکبارند!؟ آیا کسی تو را خشمناک کرده!؟ فرمود: نه! بلکه جبرئیل نزد من بود و به من خبر داد: حسینت در کنار فرات شهید خواهد شد. سپس گفت: آیا دوست داری، تربت حسین(ع) را ببویی؟ گفتم: آری! بعد دست خود را دراز کرد و یک مشت از تربت حسین را آورد و به من داد. من نتوانستم از گریه خودداری نمایم. نام آن زمین کربلا میباشد[۲۰].
صدوق در کتاب امالی از ابن عباس روایت میکند که گفت: من در آن سفری که حضرت امیر متوجه صفین شد با آن بزرگوار بودم. وقتی حضرت امیر به نینوا که نزدیک شط فرات است رسید با بلندترین صدا به من فرمود: آیا میدانی اینجا چه موضعی است؟ گفتم: نه یا امیرالمؤمنین! فرمود: اگر تو نظیر من از این موضع آگاه میبودی از اینجا عبور نمیکردی تا مثل من گریه کنی!!. آنگاه آن بزرگوار به قدری گریه کرد که محاسن مبارکش خیس شد و اشکهایش به سینه مقدسش فرو ریخت! ما نیز با آن حضرت شروع به گریه نمودیم. آن بزرگوار میفرمود: آه آه! مرا با آل ابوسفیان چه کار! مرا با آل حرب که حزب شیطان است و دوستداران کفر چه کار! ای ابا عبدالله! صابر باش؛ زیرا پدر تو نیز مثل آنچه تو از ایشان خواهی دید دیده است.
سپس آن حضرت آب خواست و برای نماز وضو گرفت و آنقدر که خواست نماز خواند و باز مقداری سخنرانی نمود و بعد از نماز ساعتی خواب رفت. آنگاه بیدار شد و فرمود: یابن عباس! گفتم: لبیک من اینجا حاضرم. فرمود: میخواهی این خوابی که چند لحظه قبل دیدم برایت بگویم؟ گفتم: چشمان تو به خواب خوش روند یا امیرالمؤمنین خیر است. فرمود: دیدم مردانی از آسمان فرود آمدند که پرچمهای سفیدی همراه داشتند و شمشیرهای خود را که سفید و درخشنده بودند حمایل کرده بودند، آنگاه در اطراف این زمین یک خطی کشیدند. سپس دیدم این نخلها شاخههای خود را به زمین میزدند و این زمین غرق خون تازه شد! آنگاه حسین که فرزند و مثل مغز من میباشد در میان دریای خون غرق شده و هر چه استغاثه میکند کسی نیست به فریادش برسد! پس از این ماجرا دیدم مردانی که سفید و نورانی بودند از آسمان نازل شدند و گفتند: ای آل رسول! صبور باشید! زیرا شما به دست اشرار مردم خواهید شد. یا ابا عبدالله! این بهشت است که مشتاق تو میباشد. آنگاه ایشان به من تعزیت میگفتند و میگفتند: یا ابا الحسن! مژده باد تو را؛ زیرا در آن روزی که مردم در محضر عدل خدا قیام میکنند خدا چشم تو را به وسیله این حسین روشن خواهد کرد، پس از این جریان بود که بیدار شدم[۲۱]. هرثمه بن ابی مسلم گوید با علی بن ابیطالب به نبرد صفین رفتیم، چون برگشتیم امام در کربلا پیاده شد و نماز صبح را در آنجا خواند و از خاکش گرفت و بوسید سپس فرمود: «قَالَ: «وَاهاً لَكِ أَيَّتُهَا التُّرْبَةُ لَيُحْشَرَنَّ مِنْكِ قَوْمٌ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ... بِغَيْرِ حِسابٍ»» خوشا به تو ای خاک پاک! از تو گروهی محشور شوند که بیحساب به بهشت روند![۲۲].
بی دردی و بیتعهدی همانند بیدینی و بیاعتقادی است. انسانی که رنگ دین دارد ولی تعهد دینی ندارد بیدین است. امام زمانش از او کمک میخواهد به صراحت میگوید با تو نیستم! هر کس با حسین نیست بر حسین است گرچه در سپاه عمر سعد نباشد. از عبدالله بن قیس روایت شده که گفت: من با آن افرادی که در صفین در رکاب حضرت امیر میجنگیدند بودم. ابو ایوب اعور سلمی از سپاه معاویه شریعه را گرفته و آب را به روی سپاه حضرت بسته بود. مسلمانان به حضرت امیر از تشنگی شکایت کردند، آن بزرگوار چند نفر سوار را برای گرفتن شریعه فرستاد، ولی ایشان دست خالی بازگشتند، حضرت امیر ناراحت شد، امام حسین(ع) گفت: پدر جان اجازه میدهی من به دنبال این مأموریت بروم؟. فرمود: فرزندم برو! امام حسین با صد نفر سوار رفت و ابو ایوب را از شریعه خارج کرد، آنگاه بر لب شریعه خیمه زد و سواران خود را پیاده نمود. هنگامی که حضرت امیر آمد و با این منظره مواجه گردید گریان شد. گفته شد: یا امیرالمؤمنین برای چه گریان شدی در صورتی که این اولین پیروزی است که به دست امام حسین(ع) انجام گرفت!؟ فرمود: به خاطرم آمد که حسینم با لب تشنه در کربلا شهید خواهد شد. کار او به جایی میرسد که اسبش رم میکند و همهمه مینماید و میگوید: «الظَّلِيمَةَ الظَّلِيمَةَ لِأُمَّةٍ قَتَلَتِ ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّهَا» یعنی فریاد از ظلم و ستم امتی پسر دختر پیامبر خود را کشتند![۲۳].
در فواید المشاهد شیخ شوشتری آمده حضرت علی در بالای منبر موعظه میکرد رو کرد به امام حسن(ع) فرمود: چند روز از ماه مبارک گذشته؟ امام حسن عرض کرد ۱۷ روز بعد رو کرد به امام حسین(ع) فرمود: پسرم از ماه چقدر باقی مانده؟ عرض کرد ۱۳ روز! پس شروع کرد به گریستن فرمود: «قد قرب ان ينبعث اشقيها» فرمود: گریه من برای خودم نیست بلکه برای حسین است که در کربلا شهید میشود «لا ناصر له و لا معين فيقتل غريبا وحيدا فريدا عطشانا». فاطمه زهرا(س) هم بارها از بابای بزرگوارش مصائب کربلا را شنیده بود، اشک تأثر رسول خدا را دیده بود، بوسههای پیامبر را بر جای جای بدن حسینش مشاهده کرده بود، او هم در غربت و مظلومیت حسین(ع) اشک میریخت و بر جراحتها و زخمهای عدیدهاش سوگوار بود. از افرادی که در کربلا هر روز گریه میکنند فاطمه زهراست، از روز عاشورا تا امروز زهرا(س) گریه میکند و انها لتبكيه كل يوم هر روز نگاهی به کربلا میکند و گریه میکند[۲۴].
در کتاب کامل الزیارات از امام صادق(ع) روایت میکند که فرمود: فاطمه زهرا(س) نزد پیامبر خدا رفت و دید آن حضرت گریان است گفت: پدر جان! چرا گریانی؟ فرمود: جبرئیل به من خبر داده، امتم حسینم را خواهند کشت. زهرای اطهر نیز شروع به جزع و فزع کرد و این سخن برایش ناگوار آمد! سپس وقتی پیغمبر خدا آن بانوی بزرگوار را آگاه کرد که مقام امامت نصیب فرزندان حسین میشود، قلب مبارکش آرام گرفت[۲۵]. پیامبر اکرم(ص) فرمود: سر مبارک حسین(ع) مجسم شد برای فاطمه زهرا که به خون آغشته بود، پس فاطمه با ناله فرمود: «وا ولداه، وا ثمرة فؤاداه» فرشتگان از ناله فاطمه بیهوش شدند، بعد پیامبر فرمود: منادی در قیامت ندا میکند خدا بکشد قاتل پسرت را ای فاطمه[۲۶]. پیامبر اکرم(ص) فرمود: دخترم فاطمه روز قیامت محشور میشود و لباسی خونآلود با اوست، که به پایهای از پایههای عرش آویزان میکند، میگوید ای خداوند عدل بین من و بین قاتل پسرم حسین حکم کن. امیرالمؤمنین فرمود پیامبر فرموده: به خدای کعبه خداوند حکم میکند برای دخترم[۲۷].[۲۸].
اخبار خداوند از شهادت سیدالشهدا(ع)
عظمت و جلال سیدالشهدا در نزد پروردگار و فرشتگان بیش از ذکر و یادی است که زمینیان از او دارند. خداوند، حسین(ع) را به اعتبار احیای دینش دوست دارد و حسین(ع) به اعتبار نمایش ایثار و فداکاری جان خود و اهل بیتش پای درخت شریعت، نزد پروردگار از قداست ویژهای برخوردار است. اگر حسین(ع) جان خود را در امواج خطر حفظ میکرد و دین را در بحران رها میکرد، دیگر حسین نبود! ولی چون با ابدیت گره خورد و راضی شد او نباشد ولی دین خدا باشد، جاودانه شد و محبوب خدا و فرشتگان گردید. عایشه از پیامبر اکرم(ص) نقل میکند: سئلت الفردوس ربها عزوجل فقالت: أي رب زيني فان اصحابي و اهلي اتقياء ابرار. فاوحى الله اليها: اولم ازينك بالحسن و الحسين[۲۹].
بهشت فردوس تقاضا کرد که خدایا مرا زینت ده، چون اصحابم و اهل من چهرههای متقی و نیکانند! خداوند وحی فرستاد به فردوس آیا تو را به حسن(ع) و حسین(ع) زینت ندادم؟ حسین(ع) زینتبخش بهشت فردوس است، حسین(ع) با خلق بهشتی و تصمیم بهشتی و شهادتش، آقای فردوس است. در روایت آمده چون یک سال تمام از ولادت حسین(ع) گذشت، دوازده فرشته به صورتهای مختلف بر پیامبر نازل گردیدند و یک تن از آنها به صورت آدم بود، پس از عرض تسلیت گفتند: یا رسول الله فرزند تو حسین بن فاطمه به سرنوشت هابیل و قابیل دچار خواهد شد و پاداشی نظیر پاداش هابیل به او خواهند داد و قاتلش را عقوبتی مانند عقوبت قابیل در انتظار میباشد. امام باقر(ع) فرمود: وقتی حسین(ع) کشته شد ملائکه شیون و زاری کرده گفتند: ای خداوند و مولای ما آیا از کسی که برگزیده تو و فرزند برگزیده تو را کشته غفلت میکنی؟ وحی آمد ای ملائکه من، خوشحال باشید قسم به عزت و جلالم من از قاتلین حسین انتقام خواهم کشید، آن هم به زودی، بعد هم پرده غیبی کنار رفت و ملائکه امامانی را که از صلب حسین(ع) بودند دیدند و خوشحال شدند و مشاهده کردند یکی از آنها برخاسته نماز میخواند، پس خداوند فرمود: من با این قائمم انتقام خون حسین(ع) را خواهم گرفت[۳۰]. نقل شده: بعد از شهادت امام، منادی از آسمان ندا داد: «قتل والله الامام ابن الامام و اخو الامام و ابوالائمة الحسين بن علي بن ابي طالب» به خدا قسم امام، پسر امام و برادر امام و پدر ائمه یعنی حسین بن علی را کشتند.
شخصی از بنیاسرائیل حضرت موسی را در حالی دید که عجله داشت، رنگش زرد شده بود، بدنش ضعیف بود، مفصلهایش میلرزید، جسم شریفش لرزان بود، چشمانش فرو رفته و نحیف شده بود. این حالت موقعی از خوف خدا به موسی(ع) دست میداد که خدا او را برای مناجات دعوت میکرد. آن شخص بنی اسرائیلی که به موسی ایمان آورده بود آن حضرت را به این علائم شناخت به آن بزرگوار گفت: یا موسی! من یک گناه کردهام، تو از خدا بخواه که مرا عفو فرماید و موسی این تقاضا را پذیرفت. موقعی که حضرت موسی با خدا مشغول مناجات شد گفت: پروردگارا! گر چه قبل از پرسش من از تقاضایم آگاهی، ولی آیا اجازه میدهی که سؤالی بکنم؟ خطاب آمد: هر سؤالی بکنی به تو عطا میکنم، چه حاجتی داری تا برایت روا کنم! گفت: بار خدایا! فلان بنده اسرائیلی تو گناه کرده و از تو انتظار عفو دارد. خطاب رسید: يا موسى اعفو عمن استغفرني إلا قاتل الحسين؛ یا موسی! هر کسی که از من طلب مغفرت کند او را عفو مینمایم، غیر از قاتل حسین!!. حضرت موسی گفت: پروردگارا! این حسین کیست!؟ خطاب شد: حسین همان کسی است که در کوه طور برای تو شرح دادم. حضرت موسی گفت: پروردگارا! قاتل حسین کیست! خطاب شد: امت جدش که ظالم و ستمگر میباشند او را در زمین کربلا شهید مینمایند.
بدن حسین بدون غسل و کفن روی خاکها خواهد ماند، اموال او را به یغما میبرند، زنان وی را در شهرها اسیر مینمایند، یاوران او را شهید میکنند، سر آنان را با سر حسین بر فراز نیزهها بلند خواهند کرد. يا موسى! صغيرهم يميته العطش و كبيرهم جلده منكمش، يستغيثون و لا ناصر و يستجيرون و لا خافر یعنی ای موسی! تشنگی افراد کوچک ایشان را میکشد، پوست بدن بزرگان آنان درهم کشیده میشود، استغاثه میکنند ولی فریادرسی نخواهد بود، پناهنده میشوند ولی پناهگاهی نخواهند داشت[۳۱]. در مناجات موسی آمده است که گفت: خدایا چرا امت پیامبر خود محمد را بر دیگر امتها فضیلت دادی؟ خداوند فرمود: آنان را به جهت ده خصلت فضیلت دادم: نماز و زکات و روزه و حج و جهاد و نماز جمعه و نماز جماعت و قرآن و علم و عاشورا، موسی سؤال کرد عاشورا چیست؟ خداوند فرمود: گریستن بر فرزند محمد و مرثیه و عزاداری بر فرزند پیامبر. ای موسی هر بندهای از بندگانم در آن زمان که در سوگ فرزند مصطفی بگرید و یا تباکی کند او را پاداش بهشت دهم و هیچ بندهای از بندگانم از مال و ثروت خود در راه محبت فرزند دختر پیامبر صرف ننماید مگر اینکه پاداش هر در هم را هفتاد درهم در دنیا عطا کنم و در بهشت متنعم شود و از گناهان او در گذرم، به عزت و جلالم سوگند هیچ زن یا مردی قطرهای از اشکش در روز عاشورا و یا غیر آن جاری نگردد مگر اینکه او را پاداش صد شهید عطا نمایم[۳۲].
در روایت آمد: «إِنَّ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ سَأَلَ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ يَا رَبِّ إِنَّ أَخِي هَارُونَ مَاتَ فَاغْفِرْ لَهُ فَأَوْحَى اللَّهُ تَعَالَى إِلَيْهِ يَا مُوسَى لَوْ سَأَلْتَنِي فِي الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ لَأَجَبْتُكَ مَا خَلَا قَاتِلَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع) فَإِنِّي أَنْتَقِمُ لَهُ مِنْ قَاتِلِهِ»[۳۳]. همانا موسی از پروردگارش خواست خدایا هارون برادرم فوت کرد او را بیامرز، خداوند به او وحی کرد یا موسی: اگر آمرزش اولین تا آخرین را درخواست کنی اجابت میکنم غیر از قاتل حسین بن علی را، من از قاتل او انتقام خواهم گرفت. در خصائص الحسینیه آمده اولین مرثیه برای سیدالشهدا این آیه است ﴿أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ...﴾[۳۴]. در حدیث آمده «انهم لاحظوا مقتل الحسين و اصحابه في كربلا و قد علموا بذلك». اولین مرثیهای که خداوند بر حسین(ع) خوانده است این آیه میباشد که از قول ملائکه خبر میدهد که ایشان از روی تعجب گفتند: پروردگارا آیا خلق میکنی در زمین کسی را که فساد و معصیت نماید و به ناحق خون یکدیگر را بریزند؟ در حدیث وارد شده که ایشان قتل حسین(ع) و اصحابش را لحاظ کرده بودند که در صحرای کربلا بیجرم و گناه کشته میشوند و این قضایا را به ادلهای که خداوند بر ایشان اعلام کرده بود میدانستند[۳۵]. در تفسیر علی بن ابراهیم از حضرت امیرالمؤمنین روایت میکند که فرمود: مردی که دشمن خدا و رسول بود از کنار امام رد شد، حضرت امیر این آیه را خواند ﴿فَمَا بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ وَمَا كَانُوا مُنْظَرِينَ﴾[۳۶] پس از آن امام حسین(ع) از نزد حضرت امیر عبور کرد و حضرت امیر فرمود: ولی آسمان و زمین برای این حسین گریان خواهند شد. سپس فرمود: آسمان و زمین جز برای یحیی بن زکریا و حسین بن علی برای کسی گریان نشدهاند[۳۷].
علی بن اسباط در کتاب نوادر از حسن بن زیاد نقل میکند که گفت: به امام صادق(ع) گفتم: منظور از این آیه که میفرماید: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ﴾[۳۸] چیست؟ فرمود: این آیه در شأن امام حسن مجتبی(ع) نازل شده؛ زیرا خدا او را دستور داد که از جنگ با معاویه خودداری نماید. گفتم: منظور از این قسمت که میفرماید: ﴿فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ﴾[۳۹] چیست؟ فرمود: در شأن امام حسین(ع) نازل شده؛ زیرا خدا بر آن حضرت و بر جمیع اهل زمین واجب کرده که در رکاب آن بزرگوار قتال نمایند.
آنان میگویند ﴿وَقَالُوا رَبَّنَا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتَالَ لَوْلَا أَخَّرْتَنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ﴾[۴۰] چرا قتال را بر ما واجب نمودی؟ کاش قتال را به تأخیر میانداختی تا یک مدت نزدیکی یعنی تا زمان خروج حضرت قائم؛ زیرا نصرت و پیروزی با آن حضرت خواهد بود. خداوند فرمود: یا محمد بگو ﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقَى﴾[۴۱] متاع دنیا اندک است و آخرت برای آن افرادی که پرهیزکار باشند بهتر است[۴۲]. در تفسیر عیاشی از امام صادق(ع) روایت میکند که فرمود: «وَ لا يَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ فَقَدْ قَتَلُوا الْحُسَيْنَ فِي أَهْلِ بَيْتِهِ» آن قتل نفسی را که خدا حرام کرده، امام حسین بود که وی را در میان اهل بیتش شهید نمودند![۴۳].
در تفسیر فرات بن ابراهیم از امام صادق(ع) روایت میکند که در ذیل آیه که میفرماید: ﴿الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ...﴾[۴۴] فرمود: این آیه در شأن حضرت امیر و جعفر و حمزه نازل شد و درباره حضرت سیدالشهدا جریان پیدا کرد[۴۵]. در تفسیر عیاشی از امام محمد باقر(ع) روایت میکند که در تفسیر آیه ﴿وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا...﴾[۴۶] میفرماید: منظور از این آیه امام حسین(ع) میباشد؛ زیرا آن بزرگوار مظلومانه شهید شد و ما امامان خونخواه آن حضرت هستیم. هنگامی که قائم ما خاندان قیام کند، خون امام حسین را طلب خواهد کرد. او به قدری از قتله امام حسین را میکشد که خواهند گفت: در قتل اسراف میکند.
امام باقر(ع) فرمود: منظور از مقتول، امام حسین و منظور از خونخواه حضرت قائم و منظور از اسراف در قتل، کشتن غیر قاتل میباشد و منظور از یاری شدن این است که از دنیا نخواهد رفت تا اینکه مردی از آل رسول(ص) زمین را پر از عدل و داد کند همان طور که پر از ظلم و ستم شده باشد و او را یاری نماید[۴۷]. در کتاب کافی از حضرت صادق(ع) در ذیل آیه که میفرماید: ﴿فَنَظَرَ نَظْرَةً فِي النُّجُومِ﴾[۴۸] روایت میکند که فرمود: حضرت ابراهیم حساب کرد و مصائب امام حسین را دریافت و به قوم خود فرمود: من مریض هستم. به خاطر آنچه بر حسین وارد میشود[۴۹]. در کتاب کامل الزیارات از امام صادق(ع) سؤال شد از آیه ﴿وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ * بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ﴾[۵۰]. قال الحسین(ع)[۵۱] فرمود: درباره امام حسین(ع) نازل شده. زنی خدمت پیامبر آمد و عرض کرد سؤالی دارم ولی در منزل باید تشریف بیاوری! پیامبر به منزل آن زن رفت. زن پرسید: من بچههایم را بیشتر دوست دارم یا خدا بندگانش را؟ پیامبر فرمود: مسلم است که خداوند بندگانش را بیشتر از مادر نسبت به فرزندان عشق میورزد. زن گفت: یا رسول الله هیچ مادری فرزندش را در آتش نمیاندازد هر چند گناهش زیاد باشد، چگونه خداوند راضی میشود بندهاش را در جهنم بیاندازد؟ جبرئیل نازل شد و گفت: در چشم زن تصرف کن یک حادثه را ببیند! پیامبر فرمود بیا از بین دو انگشتم نگاه کن! حادثه کربلا را نشانش داد، فرمود: او را دعوت کنند، پیمانشکنی کنند، او را محاصره کنند، آب را به او ببندند، جوانان و یارانش را شهید کنند، سرش را از تن جدا کنند، بر بالای نیزه کنند، زنانش را به اسارت بفرستند، خیمههایش را آتش زنند، خداوند با این انسانها چگونه عمل میکند؟ زن گفت: یا رسول الله حق است که خدا اینها را در عذاب آتش مجازات کند.
پیامبر اکرم(ص) روایت میکند که فرمود: قاتل حسین بن علی(ع) در تابوتی است از آتش و عذاب نصف اهل دنیا نصیب او خواهد بود. دست و پای او با زنجیرهای آتشین بسته میگردند و در جهنم سراشیب میشود تا اینکه به قعر جهنم میرسد. وی دارای یک بوی متعفنی خواهد بود که اهل جهنم از تعفن آن به پروردگار خود پناهنده خواهند شد. او دائماً با جمیع افرادی که در قتل امام حسین دخیل بودند در جهنم دچار عذابی دردناک خواهند بود. هر گاه پوست بدن آنان بریان شود خدای توانا پوست دیگری به بدن ایشان میآفریند تا اینکه همیشه عذاب دردناک را بچشند و یک ساعتی از آن آزاد نباشند. آنان از آب جوش جهنم سیراب میشوند. وای بر ایشان از عذاب آتش!![۵۲]. روایت شده: یکی از فرشتگان مشتاق دیدار پیغمبر اسلام(ص) شد و از پروردگار خود اجازه نزول به زمین را گرفت تا آن حضرت را دیدار نماید. آن ملک از آن روزی که آفریده شده بود به زمین نزول نکرده بود. موقعی که تصمیم گرفت نازل شود خدای سبحان به او وحی کرد: ایها الملک! به حضرت محمد(ص) خبر بده: مردی از امت او که نامش یزید است، فرزند پاک وی را که پسر دخترش زهرا میباشد خواهد کشت، همان زهرایی که نظیر مریم دختر عمران است. آن ملک میگوید: من در حالی که برای زیارت پیامبر مسرور بودم به سوی زمین نازل شدم. به خداوند عرض کردم: من چگونه این خبر جانگداز را به پیامبر اکرم بگویم در صورتی که من خجل میشوم که پیامبر تو را به وسیله خبر قتل دچار آه و ناله کنم. ای کاش به سوی زمین نازل نشده بودم.
راوی میگوید: از بالای سر آن ملک ندایی رسید: مأموریت خود را انجام بده. آن ملک به حضور پیغمبر اکرم(ص) مشرف شد و بالهای خود را گسترانید و گفت: یا رسول الله! بدان که من از پروردگار خود اجازه گرفتم و برای اشتیاقی که به زیارت تو داشتم به زمین نازل شدم. ای کاش پروردگار من بالهای مرا شکسته بود و این خبر را برای تو نمیآوردم. ولی باید امر پروردگار من اجرا شود. بدان یا محمد مردی از امت تو که نامش یزید است، خدا در دنیا و آخرت بر لعن او بیفزاید فرزند تو را که پاک و پاکیزه و پسر فاطمه طاهره است خواهد کشت. قاتل حسین جز اندکی از دنیا بهرهمند نخواهد شد و خدا به علت بدرفتاری یزید از او تقاص خواهد کرد. او دائماً در جهنم خواهد بود[۵۳]. از حضرت ابی عبدالله(ع) در ذیل آیه: ﴿وَقَضَيْنَا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ فِي الْكِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الْأَرْضِ مَرَّتَيْنِ﴾[۵۴] نقل نموده که آن جناب فرمودند: مقصود از ﴿مَرَّتَيْنِ﴾ یکی کشتن حضرت علی(ع) بوده و دیگری زخم زبان زدن به امام حسن(ع) میباشد. و مراد از ﴿وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا﴾[۵۵] کشتن حضرت امام حسین(ع) میباشد[۵۶].[۵۷].
منابع
پانویس
- ↑ مقتل الحسین مقرم، ص۲۸۳.
- ↑ بحار، ج۴۴، ص۲۹۸.
- ↑ بحار، ج۳۲، ص۴۰۵.
- ↑ تاریخ الائمه، ص۱۳۶.
- ↑ «وَ نَظَرَ الْحُسَيْنُ(ع) يَمِيناً وَ شِمَالًا وَ لَا يَرَى أَحَداً فَرَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ فَقَالَ اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَرَى مَا يُصْنَعُ بِوَلَدِ نَبِيِّكَ»؛ بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۲۱.
- ↑ فوائد المشاهد، شیخ شوشتری، ص۲۷۶.
- ↑ کامل ابن اثیر، ج۴، ص۷۸.
- ↑ قمقام، ج۲، ص۴۶۳؛ ارشاد، ج۲، ص۱۱۲.
- ↑ از مدینه تا مدینه، ص۷۲۷.
- ↑ بحار، ج۴۵، ص۵۰.
- ↑ «کاش من نیز با آنان (همراه) میبودم تا به رستگاری سترگی میرسیدم!» سوره نساء، آیه ۷۳.
- ↑ امالی شیخ صدوق ص۱۳۰؛ البکاء للحسین، ص۴۶؛ بحار، ج۴۴، ص۲۸۶.
- ↑ «لو كنت في قتل الحسين و امرت بدخول الجنة لما دخلت ان تقع عيني على عين رسول الله»؛ انیس الادباء، ص۴۴۷.
- ↑ تاریخ الائمه، ص۱۳۵.
- ↑ بحار، ج۴۵، ص۵۲.
- ↑ جنت و نار، ص۷۸.
- ↑ بحار، ج۴۵، ص۵۷.
- ↑ بحار، ج۴۵، ص۳۱۲.
- ↑ راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء، ج۲، ص ۱۴۴.
- ↑ بحار، ج۴۴، ص۲۴۷.
- ↑ بحار، ج۴۴، ص۲۵۳؛ امالی صدوق، ص۵۹۷.
- ↑ الملاحم و الفتن، ص۱۶۵؛ أمالی الصدوق، ص۱۳۶.
- ↑ بحار، ج۴۴، ص۲۶۶.
- ↑ فوائد المشاهد، ص۳۱۶.
- ↑ بحار، ج۴۴، ص۲۴۹.
- ↑ «قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) يُمَثَّلُ لِفَاطِمَةَ(س) رَأْسُ الْحُسَيْنِ(ع) مُتَشَحِّطاً بِدَمِهِ فَتَصِيحُ وَا وَلَدَاهْ وَا ثَمَرَةَ فُؤَادَاهْ فَتَصْعَقُ الْمَلَائِكَةُ لِصَيْحَةِ فَاطِمَةَ(س) وَ يُنَادِي أَهْلُ الْقِيَامَةِ قَتَلَ اللَّهُ قَاتِلَ وَلَدِكِ يَا فَاطِمَةُ(س)». بحار، ج۴۳، ص۲۲۳.
- ↑ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) تُحْشَرُ ابْنَتِي فَاطِمَةُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ مَعَهَا ثِيَابٌ مَصْبُوغَةٌ بِالدَّمِ فَتَعَلَّقُ بِقَائِمَةٍ مِنْ قَوَائِمِ الْعَرْشِ فَتَقُولُ يَا عَدْلُ احْكُمْ بَيْنِي وَ بَيْنَ قَاتِلِ وَلَدِي قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) فَيَحْكُمُ اللَّهُ تَعَالَى لِابْنَتِي وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ»؛ بحار، ج۴۳، ص۲۲۰.
- ↑ راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء، ج۲، ص ۲۱۳.
- ↑ ناسخ التواریخ، ج۱، ص۴۸.
- ↑ «عن الباقر(ع): لما قتل الحسين(ع) ضحت الملائكة بالبكاء و النحيب و قالوا الهنا و سيدنا تغفل عمن قتل صفوتك و ابن صفوتك فاوحى الله إليهم قروا ملائكتي فوعزتي و جلالي لانتقمن منهم و لو بعد حين ثم كشف الله عن الائمة من ولد الحسين(ع) فسرت الملائكة بذلك فاذا احدهم قائم يصلي فقال الله بذلك القائم انتقم منهم»؛ جواهر السنیه، ص۲۴۵.
- ↑ بحار، ج۴۴، ص۳۰۸.
- ↑ «قَالَ مُوسَى(ع) فِي مُنَاجَاتِهِ، يَا رَبِّ لِمَ فَضَّلْتَ أُمَّةَ مُحَمَّدٍ(ص) عَلَى سَائِرِ الْأُمَمِ؟ فَقَالَ اللَّهُ تَعَالَى: فَضَّلْتُهُمْ لِعَشْرِ خِصَالٍ قَالَ مُوسَى وَ مَا تِلْكَ الْخِصَالُ الَّتِي يَعْمَلُونَهَا حَتَّى آمُرَ بَنِي إِسْرَائِيلَ يَعْمَلُونَهَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى الصَّلَاةُ وَ الزَّكَاةُ وَ الصَّوْمُ وَ الْحَجُّ وَ الْجِهَادُ وَ الْجُمُعَةُ وَ الْجَمَاعَةُ وَ الْقُرْآنُ وَ الْعِلْمُ وَ الْعَاشُورَاءُ قَالَ مُوسَى(ع) يَا رَبِّ وَ مَا الْعَاشُورَاءُ قَالَ الْبُكَاءُ وَ التَّبَاكِي عَلَى سِبْطِ مُحَمَّدٍ(ص) وَ الْمَرْثِيَةُ وَ الْعَزَاءُ عَلَى مُصِيبَةِ وُلْدِ الْمُصْطَفَى يَا مُوسَى مَا مِنْ عَبْدٍ مِنْ عَبِيدِي فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ بَكَى أَوْ تَبَاكَى وَ تَعَزَّى عَلَى وُلْدِ الْمُصْطَفَى صإِلَّا وَ كَانَتْ لَهُ الْجَنَّةُ ثَابِتاً فِيهَا وَ مَا مِنْ عَبْدٍ أَنْفَقَ مِنْ مَالِهِ فِي مَحَبَّةِ ابْنِ بِنْتِ نَبِيِّهِ طَعَاماً وَ غَيْرَ ذَلِكَ دِرْهَماً إِلَّا وَ بَارَكْتُ لَهُ فِي الدَّارِ الدُّنْيَا الدِّرْهَمَ بِسَبْعِينَ دِرْهَماً وَ كَانَ مُعَافاً فِي الْجَنَّةِ وَ غَفَرْتُ لَهُ ذُنُوبَهُ وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي مَا مِنْ رَجُلٍ أَوِ امْرَأَةٍ سَالَ دَمْعُ عَيْنَيْهِ فِي يَوْمِ عَاشُورَاءَ وَ غَيْرِهِ قَطْرَةً وَاحِدَةً إِلَّا وَ كُتِبَ لَهُ أَجْرُ مِائَةِ شَهِيدٍ»؛ مستدرک الوسائل، ج۱۰، ص۳۱۹؛ مجمع البحرین، ج۳، ص۴۰۵.
- ↑ جواهر السنیه، ص۶۶.
- ↑ «آیا کسی را در آن میگماری که در آن تباهی میکند و خونها میریزد؟!.».. سوره بقره، آیه ۳۰.
- ↑ وقائع الایام خیابانی، ص۴.
- ↑ «آنگاه، نه آسمان بر آنان گریست و نه زمین و نه مهلت یافتند» سوره دخان، آیه ۲۹.
- ↑ بحار، ج۴۵، ص۲۰۱.
- ↑ «آیا به (حال و روز) کسانی ننگریستهای که به آنان گفته شد (چندی) دست (از جنگ) بکشید و نماز را بر پا دارید و زکات را بپردازید (ولی آنان آرزومند جهاد بودند) و چون بر آنان کارزار مقرر شد ناگهان دستهای از آنان (چنان) از مردم (کافر) ترسیدند چون ترسیدن از خداوند یا فراتر از آن و گفتند: پروردگارا! چرا نبرد را بر ما مقرر کردی؟ چرا زمانی کوتاه ما را مهلت ندادی؟ (به اینان) بگو: بهره این جهان، اندک است و سرای واپسین برای آن کس که پرهیزگاری ورزد بهتر است و سر مویی بر شما ستم نخواهد رفت» سوره نساء، آیه ۷۷.
- ↑ «آیا به (سرگذشت) بزرگان بنی اسرائیل پس از موسی ننگریستهای که به پیامبری که داشتند گفتند: پادشاهی بر ما بگمار تا در راه خداوند کارزار کنیم. گفت: آیا گمان نمیکنید که اگر جنگ بر شما مقرّر شود، کارزار نکنید؟ گفتند: چرا در راه خداوند جنگ نکنیم در حالی که ما از سرزمینمان رانده و از فرزندانمان ماندهایم؛ اما چون بر آنان جنگ مقرر شد جز تنی چند رو گرداندند و خداوند به (احوال) ستمکاران داناست» سوره بقره، آیه ۲۴۶.
- ↑ «آیا به (حال و روز) کسانی ننگریستهای که به آنان گفته شد (چندی) دست (از جنگ) بکشید و نماز را بر پا دارید و زکات را بپردازید (ولی آنان آرزومند جهاد بودند) و چون بر آنان کارزار مقرر شد ناگهان دستهای از آنان (چنان) از مردم (کافر) ترسیدند چون ترسیدن از خداوند یا فراتر از آن و گفتند: پروردگارا! چرا نبرد را بر ما مقرر کردی؟ چرا زمانی کوتاه ما را مهلت ندادی؟ (به اینان) بگو: بهره این جهان، اندک است و سرای واپسین برای آن کس که پرهیزگاری ورزد بهتر است و سر مویی بر شما ستم نخواهد رفت» سوره نساء، آیه ۷۷.
- ↑ «(به اینان) بگو: بهره این جهان، اندک است و سرای واپسین برای آن کس که پرهیزگاری ورزد بهتر است» سوره نساء، آیه ۷۷.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج۱، ص۲۵۸؛ بحار، ج۴۴، ص۲۲۰.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج۲، ص۲۹۰.
- ↑ «همان کسانی که ناحق از خانههای خود بیرون رانده شدند و جز این نبود که میگفتند: پروردگار ما خداوند است و اگر خداوند برخی مردم را به دست برخی دیگر از میان برنمیداشت بیگمان دیرها (ی راهبان) و کلیساها (ی مسیحیان) و کنشتها (ی یهودیان) و مسجدهایی که نام خداوند را در آن بسیار میبرند ویران میشد و بیگمان خداوند به کسی که وی را یاری کند یاری خواهد رساند که خداوند توانمندی پیروز است» سوره حج، آیه ۴۰.
- ↑ بحار، ج۴۴، ص۲۱۹.
- ↑ «و آن کس را که خداوند (کشتن وی را) حرام کرده است جز به حقّ مکشید و آنکه به ستم کشته شود برای وارث او حقّی نهادهایم پس نباید در کشتن (به قصاص) گزافکاری کند زیرا (از سوی شرع) یاری شده است» سوره اسراء، آیه ۳۳.
- ↑ بحار، ج۴۴، ص۲۱۸.
- ↑ «آنگاه نگاهی به ستارگان افکند» سوره صافات، آیه ۸۸.
- ↑ بحار، ج۴۴، ص۲۲۰.
- ↑ «و آنگاه که از دختر زنده در گور نهاده، بپرسند * که به کدام گناه او را کشتهاند؟» سوره تکویر، آیه ۸-۹.
- ↑ بحار، ج۴۴، ص۲۲۰؛ البرهان، ج۴، ص۴۳۲.
- ↑ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) إِنَّ قَاتِلَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ(ع) فِي تَابُوتٍ مِنْ نَارٍ عَلَيْهِ نِصْفُ عَذَابِ أَهْلِ الدُّنْيَا وَ قَدْ شُدَّتْ يَدَاهُ وَ رِجْلَاهُ بِسَلَاسِلَ مِنْ نَارٍ مُنَكَّسٌ فِي النَّارِ حَتَّى يَقَعَ فِي قَعْرِ جَهَنَّمَ وَ لَهُ رِيحٌ يَتَعَوَّذُ أَهْلُ النَّارِ إِلَى رَبِّهِمْ مِنْ شِدَّةِ نَتْنِهِ وَ هُوَ فِيهَا خَالِدٌ ذَائِقُ الْعَذَابِ الْأَلِيمِ مَعَ جَمِيعِ مَنْ شَايَعَ عَلَى قَتْلِهِ كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِمُ الْجُلُودَ حَتَّى يَذُوقُوا الْعَذَابَ الْأَلِيمَ لا يُفَتَّرُ عَنْهُمْ سَاعَةً وَ يُسْقَوْنَ مِنْ حَمِيمِ جَهَنَّمَ فَالْوَيْلُ لَهُمْ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ تَعَالَى فِي النَّارِ». بحار الأنوار، ج۴۴، ص۲۹۹.
- ↑ بحار الأنوار، ج۴۵، ص۳۱۴.
- ↑ «و به بنی اسرائیل در کتاب (تورات) خبر دادیم که دو بار در این سرزمین تباهی میورزید و گردنکشی بزرگی میکنید» سوره اسراء، آیه ۴.
- ↑ «و به بنی اسرائیل در کتاب (تورات) خبر دادیم که دو بار در این سرزمین تباهی میورزید و گردنکشی بزرگی میکنید» سوره اسراء، آیه ۴.
- ↑ بحار الأنوار، ج۵۳، ص۳۹.
- ↑ راجی، علی، مظلومیت سیدالشهداء، ج۲، ص ۲۱۷.