عاشورا در معارف و سیره حسینی: تفاوت میان نسخهها
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
خط ۱۵: | خط ۱۵: | ||
==عزاداری و آداب عاشورا== | ==عزاداری و آداب عاشورا== | ||
{{اصلی|عزاداری}} | |||
[[امامان شیعه]]، یاد این روز را زنده میداشتند، مجلس برپا میکردند، بر [[حسین بن علی]]{{ع}} میگریستند، آن حضرت را [[زیارت]] میکردند و به زیارت او [[تشویق]] و امر میکردند و روز اندوهشان بود. از جمله [[آداب]] این روز، ترک [[لذتها]]، دنبال کار نرفتن، پرداختن به [[سوگواری]] و [[گریه]]، تا ظهر چیزی نخوردن و نیاشامیدن، چیزی برای [[خانه]] [[ذخیره]] نکردن، حالت صاحبان عزا و ماتم داشتن و... است<ref>وسائل الشیعه، ج۱۰، ص۳۹۴؛ سفینة البحار، ج۲، ص۱۹۶.</ref>. | [[امامان شیعه]]، یاد این روز را زنده میداشتند، مجلس برپا میکردند، بر [[حسین بن علی]]{{ع}} میگریستند، آن حضرت را [[زیارت]] میکردند و به زیارت او [[تشویق]] و امر میکردند و روز اندوهشان بود. از جمله [[آداب]] این روز، ترک [[لذتها]]، دنبال کار نرفتن، پرداختن به [[سوگواری]] و [[گریه]]، تا ظهر چیزی نخوردن و نیاشامیدن، چیزی برای [[خانه]] [[ذخیره]] نکردن، حالت صاحبان عزا و ماتم داشتن و... است<ref>وسائل الشیعه، ج۱۰، ص۳۹۴؛ سفینة البحار، ج۲، ص۱۹۶.</ref>. | ||
نسخهٔ ۱۰ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۱۵
عاشورا روز دهم محرم و روز شهادت سالار شهیدان و فرزندان و اصحاب او در کربلا است. روز عاشورا مظهر مظلومیت و مکتب درسهای مقاومت و شجاعت و فداکاری در راه حق و آزادی است. امامان (ع) پیوسته این روز را زنده نگه داشته و پیروان خود را به آن بزرگداشت توصیه میکردند.
معناشناسی
عاشورا روز دهم محرم و روز شهادت سالار شهیدان و فرزندان و اصحاب او در کربلا است. عاشورا در تاریخ جاهلیّت عرب، از روزهای عید رسمی و ملّی بوده و در آن روزگار، در چنین روزی روزه میگرفتند، روز جشن ملّی و مفاخره و شادمانی بوده است و در چنین روزی لباسهای فاخر میپوشیدند و چراغانی و خضاب میکردند. در جاهلیّت، این روز را روزه میگرفتند. در اسلام، با تشریع روزۀ رمضان، آن روزه نسخ شد. گفتهاند: علت نامگذاری روز دهم محرّم به عاشورا آن است که ده نفر از پیامبران با ده کرامت در این روز، مورد تکریم الهی قرار گرفتهاند[۱].[۲]
عاشورا در مذهب تشیع
در فرهنگ شیعی، به خاطر واقعۀ شهادت امام حسین(ع) در این روز، عظیمترین روز سوگواری و ماتم به حساب میآید که بزرگترین فاجعه و ستم در مورد خاندان پیامبر انجام گرفته و دشمنان اسلام و اهل بیت این روز را خجسته شمرده به شادی میپرداختند، امّا پیروان خاندان رسالت، به سوگ و عزا مینشینند و بر کشتگان این روز میگریند. امام صادق(ع) فرمود: «وَ أَمَّا يَوْمُ عَاشُورَاءَ فَيَوْمٌ أُصِيبَ فِيهِ الْحُسَيْنُ(ع) صَرِيعاً بَيْنَ أَصْحَابِهِ وَ أَصْحَابُهُ حَوْلَهُ صَرْعَى عُرَاةً»[۳]؛ عاشورا روزی است که حسین(ع) میان یارانش کشته بر زمین افتاد، یاران او نیز پیرامون او به خاک افتاده و عریان بودند. امام رضا(ع) فرمود: «مَنْ كَانَ يَوْمُ عَاشُورَاءَ يَوْمَ مُصِيبَتِهِ وَ حُزْنِهِ وَ بُكَائِهِ جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَوْمَ فَرَحِهِ وَ سُرُورِهِ»[۴]. هر کس را که عاشورا روز مصیبت و اندوه و گریه باشد، خداوند قیامت را روز شادی او قرار میدهد. در "زیارت عاشورا" دربارۀ این روز غم انگیز که امویان آن را مبارک میدانستند، آمده است: «اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا يَوْمٌ تَبَرَّكَتْ بِهِ بَنُو أُمَيَّةَ وَ ابْنُ آكِلَةِ الْأَكْبَادِ...»[۵].
عزاداری و آداب عاشورا
امامان شیعه، یاد این روز را زنده میداشتند، مجلس برپا میکردند، بر حسین بن علی(ع) میگریستند، آن حضرت را زیارت میکردند و به زیارت او تشویق و امر میکردند و روز اندوهشان بود. از جمله آداب این روز، ترک لذتها، دنبال کار نرفتن، پرداختن به سوگواری و گریه، تا ظهر چیزی نخوردن و نیاشامیدن، چیزی برای خانه ذخیره نکردن، حالت صاحبان عزا و ماتم داشتن و... است[۶].
در دوران سلطۀ امویان و عباسیان، شرایط اجتماعی اجازۀ مراسم رسمی و گسترده در سوگ ابا عبد الله الحسین را نمیداد، امّا هر جا که شیعیان، قدرت و فرصتی یافتهاند، سوگواری پرشور و دامنه داری در ایّام عاشورا به راه انداختهاند. در تاریخ است که معز الدّولۀ دیلمی اهل بغداد را به برگزاری مراسم سوگ و نوحه برای سیدالشهدا(ع) وادار ساخت و دستور داد که بازارها را ببندند و کارها را تعطیل کنند و هیچ طبّاخی غذایی نپزد و زنان سیاهپوش بیرون آیند و به عزاداری و نوحه بپردازند. این کار را چندین سال ادامه داد و اهل سنّت نتوانستند جلوی آن را بگیرند، چون که حکومت، شیعی بود[۷].[۸]
عاشورا تجلی نبرد دائمی حق و باطل
از قرنها پیش، "عاشورا" به عنوان تجلّی روز درگیری حق و باطل و روز فداکاری و جانبازی در راه دین و عقیده، شناخته شده است. حسین بن علی(ع) در این روز، با یارانی اندک ولی با ایمان و صلابت و عزّتی بزرگ و شکوهمند، با سپاه سنگدل و بی دین حکومت ستم یزیدی به مقابله برخاست و کربلا را به صحنۀ همیشه زندۀ عشق خدایی و آزادگی و حرّیت مبدّل ساخت. عاشورا گرچه یک روز بود، امّا دامنۀ تاثیر آن تا ابدیّت کشیده شد و چنان در عمق وجدانها و دلها اثر گذاشته که همه ساله دهۀ محرم و بهویژه عاشورا، اوج عشق و اخلاص نسبت به معلّم حرّیت و اسوۀ جهاد و شهادت، حسین بن علی(ع) میگردد و همه، حتی غیر شیعه، در مقابل عظمت روح آن آزاد مردان تعظیم میکنند. عاشورا، نشاندهندۀ معنای «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ» بود که دین رسول خدا (ص) با خون سیدالشهدا (ع) آبیاری و احیا شد. به تعبیر امام خمینی: "عاشورا، قیام عدالتخواهان با عددی قلیل و ایمان و عشقی بزرگ در مقابل ستمگران کاخ نشین و مستکبران غارتگر بود..."[۹]، "اگر عاشورا نبود، منطق جاهلیّت ابوسفیانیان که میخواستند قلم سرخ بر وحی و کتاب بکشند و یزید، یادگار عصر تاریک بت پرستی که به گمان خود با کشتن و به شهادت کشیدن فرزندان وحی امید داشت اساس اسلام را برچیند و با صراحت و اعلام لَا خَبَرٌ جَاءَ وَ لَا وَحْيٌ نَزَل بنیاد حکومت الهی را برکند، نمیدانستیم بر سر قرآن کریم و اسلام عزیز چه میآمد"[۱۰].
امام حسین(ع) که به دعوت اهل کوفه از مکه عازم این شهر بود تا به شیعیان انقلابی بپیوندد و رهبری آنان را به عهده گیرد، پیش از رسیدن به کوفه، در کربلا به محاصرۀ نیروهای ابن زیاد در آمد و چون حاضر نشد ذلّت تسلیم و بیعت با حکومت غاصب و ظالم یزیدی را بپذیرد، سپاه کوفه با او جنگیدند. حسین و یارانش روز عاشورا، لب تشنه، با رشادتی شگفت تا آخرین نفر جنگیدند و به شهادت رسیدند و بازماندگان این قافلۀ نور، به اسارت نیروهای ظلمت در آمده به کوفه برده شدند. هفتاد و دو تن یاران شهید او، بزرگترین حماسۀ بشری را آفریدند و یاد خویش را در دل تاریخ و وجدان بشرهای فضیلت خواه، ابدی ساختند[۱۱]. به تعبیر یکی از نویسندگان معاصر: "عاشورا، مائدۀ بزرگ روح انسان است در تداوم اعصار، تجسّم اعلای وجدان بزرگ است در دادگاه روزگار، صلابت شجاعت انسان است در تجلّیگاه ایمان، طواف خون است در احرام فریاد، تجلّی کعبه است در میقات خون، نقش بیدار گذرها و رهگذرهاست در کاروان دراز آهنگ زندگیها و عبورها، عاشورا، بازخوان تورات و انجیل و زبور است در معبد اقدام، ترتیل آیات قرآن است در الواح ابدیّت، خون خداست جاری در رگهای تنزیل، حنجرۀ خونین کوه "حرا"ست در ستیغ ابلاغ، درگیری دوبارۀ محمد(ص) است با جاهلیّت بنی امیّه و شرک قریش، تجدید مطلع رجزهای "بدر" است و "حنین"، انفجار نماز است در شهادت و انفجار شهادت است در نماز، تبلور شکوه زاد جاودانگی حق است در تباهستان نابود باطل، هشدار خونین حسینیّههاست در معبر اقوام، فریادگستر انسانهای مظلوم است در همۀ تاریخ، دست نوازش انسانیّت است بر سر بی پناهان، رواق سرخ حماسه است در تاریکستان سیاهی و بیداد، قلب تپندۀ دادخواهان است در محکمۀ بشریّت، طنین بلند پیروزی است در گوش آبادیها، عطشی است دریا آفرین در اقیانوس حیات، "رسالتی" است بزرگ بر دوش "اسارتی" رهاییبخش، عاشورا آبروی نمازگزاران است و عزت مسلمانان، و سرانجام، عاشورا رکن کعبه است و پایۀ قبله و عماد امّت و حیات قرآن و روح نماز و بقای حج و صفای صفا و مروه و جان مشعر و منا. و عاشورا، هدیۀ اسلام است به بشریّت و تاریخ..."[۱۲].[۱۳]
سخنان امام حسین(ع) در روز عاشورا
سرانجام صبح روز عاشورا که مصادف با روز جمعه دهم محرمالحرام ۶۱هـ بود، جنگ بین سپاه حق و باطل آغاز شد. امام حسین(ع) پس از نماز صبح طی سخنانی برای اصحابش آنها را به صبر در راه خدا دعوت کرد و آنگاه چنین دست به دعا برداشت: «اللَّهُمَّ أَنْتَ ثِقَتِي فِي كُلِّ كَرْبٍ وَ رَجَائِي فِي كُلِّ شِدَّةٍ وَ أَنْتَ لِي فِي كُلِّ أَمْرٍ نَزَلَ بِي ثِقَةٌ وَ عُدَّةٌ كَمْ مِنْ كَرْبٍ يَضْعُفُ عَنْهُ الْفُؤَادُ وَ تَقِلُّ فِيهِ الْحِيلَةُ وَ يَخْذُلُ فِيهِ الصَّدِيقُ وَ يَشْمَتُ فِيهِ الْعَدُوُّ أَنْزَلْتُهُ بِكَ وَ شَكَوْتُهُ إِلَيْكَ رَغْبَةً مِنِّي إِلَيْكَ عَمَّنْ سِوَاكَ فَفَرَّجْتَهُ وَ كَشَفْتَهُ فَأَنْتَ وَلِيُّ كُلِّ نِعْمَةٍ وَ صَاحِبُ كُلِّ حَسَنَةٍ وَ مُنْتَهَى كُلِّ رَغْبَةٍ». «خدایا! تو در هر غم و اندوه، پناهگاه و در هر پیشامد ناگوار، مایه امید من هستی و در حادثهای، سلاح و ملجأ من! چه بسیار غمهای کمرشکن که دلها در برابرش آب و راه هر چاره در مقابلش مسدود میگردد، غمهای جانکاهی که با دیدن آنها، دوستان دوری جسته و دشمنان زبان به شماتت میگشودند. در چنین مواقعی تنها به پیشگاه تو شکایت آورده و از دیگران قطع امید نمودهام و تو بودی که به داد من رسیده و این کوههای غم را بر طرف کردهای و از این امواج اندوه نجاتم بخشیدهای. خدایا! تویی صاحب هر نعمت و تویی آخرین مقصد و مقصود من». ابا عبدالله الحسین(ع) پس از مرتب کردن صفوف لشکر خویش، سوار بر اسب شدند. و از خیمهها فاصله گرفتند و با صدای بلند و رسا، خطاب به لشکر عمر سعد چنین فرمودند: «أَيُّهَا النَّاسُ اِسْمَعُوا قَوْلِي وَ لاَ تَعْجَلُوا حَتَّى أَعِظَكُمْ بِمَا هُوَ حَقٌّ لَكُمْ علَيَّ وَ حَتَّى أَعْتَذِرَ إِلَيْكُمْ مِنْ مَقَدَمِي عَلَيْكُمْ فَإِنْ قَبِلْتُمْ عُذْرِي وَ صَدَّقْتُمْ قَوْلِي وَ أَعْطَيْتُمُونِي النَّصَفَ مِنْ أَنْفُسِكُمْ كُنْتُمْ بِذَلِكَ أَسْعَدَ وَ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ عَلَيَّ سَبِيلٌ وَ إِنْ لَمْ تَقْبَلُوا مِنِّي الْعُذْرَ وَ لَمْ تُعْطُوا النَّصَفَ مِنْ أَنْفُسِكُمْ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَ شُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُن أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَ لاَ تَنْظُرُون إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَ هُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ». «مردم! حرف مرا بشنوید و در جنگ و خونریزی شتاب نکنید تا من وظیفه خود را که نصیحت و موعظه شماست، انجام بدهم و انگیزه سفر خود را به این منطقه توضیح دهم. اگر دلیل مرا پذیرفتید و با من از راه انصاف درآمدید راه سعادت را دریافته و دلیلی برای جنگ با من ندارید و اگر دلیل مرا نپذیرفتید و از راه انصاف نیامدید همه شما دست به هم بدهید و هر تصمیم و اندیشه باطل که دارید درباره من به اجرا بگذارید و مهلتم ندهید! ولی به هر حال امر بر شما پوشیده نماند، یار و پشتیبان من خدایی است که قرآن را فرو فرستاد و اوست یار و یاور نیکان».
چون سخنان حضرت به اینجا رسید صدای گریه از سوی بعضی از زنان و دختران حرمش بلند شد. حضرت سخن خود را قطع کرده و از برادرش عباس و فرزندش علی اکبر خواست آنان را ساکت کنند و اضافه کرد: آنان گریههای زیادی در پیش دارند! پس از سکوت اهل بیت(ع) ایشان ادامه دادند: «عِبَادَ اللَّهِ اِتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مِنَ الدُّنْيَا عَلَى حَذَرٍ فَإِنَّ الدُّنْيَا لَوْ بَقِيَتْ عَلَى أَحَدٍ أَوْ بَقِيَ عَلَيْها أَحَدٌ لَكَانَتِ الْأَنْبِيَاءُ أَحَقَّ بِالْبَقَاءِ وَ أَوْلَى بِالرِّضَا وَ أَرْضَى بِالْقَضَاءِ غَيْرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ الدُّنْيَا لِلْفَنَاءِ فجديدها بَالٌ وَ نَعِيمُهَا مُضْمَحِلٌ وَ سُرُورُهَا مُكْفَهِرٌ وَ الْمَنْزِلَ تَلْعَةٌ وَ الدَّارَ قُلْعَةً فَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ». «بندگان خدا! از خدا بترسید و از دنیا بر حذر باشید که اگر بنا بود همه دنیا به یک نفر داده شود و یا یک فرد برای همیشه در دنیا بماند، پیامبران برای بقا سزاوارتر و جلب خشنودی آنان بهتر و چنین حکمی خوشایندتر بود ولی هرگز! زیرا خداوند دنیا را برای فانی شدن خلق نموده که تازههایش کهنه و نعمتهایش زایل و سرور و شادیش به غم و اندوه مبدل خواهد گردید، دون منزلی است و موقت خانهای. پس برای آخرت خود توشهای برگیرید و بهترین توشه آخرت تقوا و ترس از خداست».
«أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی خَلَقَ الدُّنْيَا فَجَعَلَهَا دَارَ فَنَاءٍ وَ زَوَالٍ مُتَصَرِّفَةً بِأَهْلِهَا حَالًا بَعْدَ حَالٍ فَالْمَغْرُورُ مَنْ غَرَّتْهُ وَ الشَّقِيُّ مَنْ فَتَنَتْهُ فَلَا تَغُرَّنَّكُمْ هَذِهِ الدُّنْيَا فَإِنَّهَا تَقْطَعُ رَجَاءَ مَنْ رَكِنَ إِلَيْهَا وَ تُخَيِّبُ طَمَعَ مَنْ طَمِعَ فِيهَا وَ أَرَاكُمْ قَدِ اجْتَمَعْتُمْ عَلَى أَمْرٍ قَدْ أَسْخَطْتُمُ اللَّهَ فِيهِ عَلَيْكُمْ وَ أَعْرَضَ بِوَجْهِهِ الْكَرِيمِ عَنْكُمْ وَ أَحَلَّ بِكُمْ نَقِمَتَهُ وَ جَنَّبَكُمْ رَحْمَتَهُ فَنِعْمَ الرَّبُّ رَبُّنَا وَ بِئْسَ الْعَبِيدُ أَنْتُمْ أَقْرَرْتُمْ بِالطَّاعَةِ وَ آمَنْتُمْ بِالرَّسُولِ مُحَمَّدٍ(ص) ثُمَّ إِنَّكُمْ زَحَفْتُمْ إِلَى ذُرِّيَّتِهِ وَ عِتْرَتِهِ تُرِيدُونَ قَتْلَهُمْ لَقَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَيْكُمُ الشَّيْطَانُ فَأَنْسَاكُمْ ذِكْرَ اللَّهِ الْعَظِيمِ فَتَبّاً لَكُمْ وَ لِمَا تُرِيدُونَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ هَؤُلَاءِ قَوْمٌ كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ». «مردم! خداوند دنیا را محل فنا و زوال قرار داد که اهل خویش را تغییر داده وضعشان را دگرگون میسازد، مغرور و گول خورده کسی است که گول دنیا را بخورد و بدبخت کسی است که مفتون آن گردد. دنیا شما را گول نزند که هر کس بدان تکیه کند ناامیدش سازد و هر کس بر وی طمع کند به یأس و ناامیدیش کشاند و شما اینک به امری همپیمان شدهاید که خشم خدا را برانگیخته و به سبب آن، خدا از شما اعراض کرده و غضبش را بر شما فرستاده است. چه نیکوست خدای ما و چه بد بندگانی هستید شماها که به فرمان خدا گردن نهاده و به پیامبرش ایمان آوردید و سپس برای کشتن اهل بیت و فرزندانش هجوم کردید. شیطان بر شما مسلط گردیده و خدای بزرگ را از یاد شما برده است. ننگ بر شما و ننگ بر ایده و هدف شما. ما برای خدا خلق شدهایم و برگشتمان به سوی اوست. (سپس فرمود): اینان پس از ایمان، به کفرگراییدهاند، این قوم ستمگر از رحمت خدا دور باد».
«أيها الناس انسبوني من أنا ثم ارجعوا إلى أنفسكم و عاتبوها و انظروا هل يحل لكم قتلي و انتهاك حرمتي ألست ابن بنت نبيكم و ابن وصيه و ابن عمه و أول المؤمنين باللّه و المصدق لرسوله بما جاء من عند ربه؟ أو ليس حمزة سيد الشهداء عم أبي؟ أو ليس جعفر الطيار عمي، أو لم يبلغكم قول رسول اللّه لي و لأخي: هذان سيدا شباب أهل الجنة؟ فإن صدقتموني بما أقول و هو الحق و اللّه ما تعمدت الكذب منذ علمت أن اللّه يمقت عليه أهله و يضرّ به من اختلقه و إن كذبتموني فإن فيكم من إن سألتموه عن ذلك أخبركم، سلوا جابر بن عبد اللّه الأنصاري و أبا سعيد الخدري و سهل بن سعد الساعدي و زيد بن أرقم و أنس بن مالك يخبروكم أنهم سمعوا هذه المقالة من رسول اللّه لي و لأخي، أما في هذا حاجز لكم عن سفك دمي؟!» «مردم! بگویید من چه کسی هستم؟ آنگاه به خود آیید و خویشتن را ملامت کنید و ببینید آیا قتل من و در هم شکستن حریم من برای شما جایز است؟ آیا من فرزند دختر پیامبر شما نیستم؟ آیا من فرزند وصی و پسر عموی پیامبر شما نیستم؟ مگر من فرزند کسی نیستم که پیش از همه مسلمانان به خدا ایمان آورد و پیش از همه رسالت پیامبر را تصدیق نمود؟ آیا حمزه سیدالشهداء عموی پدر من نیست؟ أیا جعفر طیار عموی من نیست؟ آیا شما سخن پیامبر را در حق من و برادرم نشنیدهاید که فرمود: این دو سروران جوانان بهشت هستند؟ اگر مرا در گفتارم تصدیق کنید اینها حقایقی است که کوچکترین خلاقی در آن نیست؛ زیرا از روز اول دروغ نگفتهام، چون دریافتهام که خداوند به اهل دروغ غضب کرده و ضرر دروغ را به گوینده آن برمیگرداند. و اگر مرا تکذیب میکنید، این در میان مسلمانان از صحابه پیامبر کسانی هستند که میتوانید از آنها سوال کنید: از جابر بن عبدالله انصاری، ابو سعید خدری، سهل بن سعد ساعدی، زید بن ارقم و انس بن مالک بپرسید که همه آنان گفتار پیامبر را درباره من و برادرم از رسول خدا(ص) شنیدهاند و همین یک جمله میتواند مانع شما از ریختن خون من گردد».
سخنان مستدل و منطقی امام حسین(ع) شمر بن ذی الجوشن را که یکی از فرماندهان سپاه ابن زیاد بود نگران ساخت. او که احتمال میداد سخنان حضرت در سپاهیانشان تاثیر بگذارد و آنان را از جنگ منصرف نماید؛ لذا برای قطع سخنان امام با صدای بلند داد زد و بیاهانتی کرد ولی حبیب بن مظاهر جوابش را داد و او را ساکت نمود.
آنگاه حضرت سیدالشهداء(ع) سخنان خود را این گونه به پایان رسانید: «فَإِن كُنتُم في شَكٍّ مِن هذَا القَولِ أفَتَشُكّونَ أثَرا ما أنِّي ابنُ بِنتِ نَبِيِّكُم! فَوَاللّهِ، ما بَينَ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ ابنُ بِنتِ نَبِيٍّ غَيري مِنكُم ولا مِن غَيرِكُم، أنَا ابنُ بِنتِ نَبِيِّكُم خاصَّةً. أخبِروني، أتَطلُبُونّي بِقَتيلٍ مِنكُم قَتَلتُهُ، أو مالٍ لَكُمُ استَهلَكتُهُ، أو بِقِصاصٍ مِن جِراحَةٍ؟». «اگر در گفتار من تردید دارید آیا در این واقعیت نیز شک میکنید که من پسر دختر پیامبر شما هستم و در همه دنیا و در میان شما و دیگران، پیامبر خدا فرزندی جز من ندارد؟ وای بر شما! آیا مال کسی را گرفتهام و یا جراحتی بر شما وارد ساختهام تا مستحق مجازاتم بدانید؟» گفتار حسین بن علی(ع) که بدینجا رسید، سکوت کامل بر سپاه کوفه حکمفرما شد و هیچ عکسالعمل و پاسخی از طرف آنان مشاهده نمیگردید. امام چند تن از افراد سرشناس کوفه را که از آن حضرت دعوت کرده و در میان لشکر ابن سعد حضور داشتند، خطاب کرد و چنین فرمود: «يَا شَبَثَ بْنَ رِبْعِيٍّ يَا حَجَّارَ بْنَ أَبْجَرَ يَا قَيْسَ بْنَ الْأَشْعَثِ يَا يَزِيدَ بْنَ الْحَارِثِ أَ لَمْ تَكْتُبُوا إِلَيَّ أَنْ قَدْ أَيْنَعَتِ الثِّمَارُ وَ اخْضَرَّ الْجَنَابُ وَ إِنَّمَا تَقْدَمُ عَلَى جُنْدٍ لَكَ مُجَنَّدٍ» «ای شبث بن ربعی و ای حجار بن ابجر و ای قیس بن اشعث و ای یزید بن حارث! آیا شما برای من نامه ننوشتید که میوههایمان رسیده و درختانمان سرسبز و خرم است و در انتظار تو دقیقه شماری میکنیم، در کوفه لشکریانی مجهز و آماده در اختیار تو است». این افراد در مقابل گفتار امام پاسخی نداشتند جز انکار و گفتند ما چنین نامهای به تو ننوشتهایم!؟ در اینجا قیس بن اشعث با صدای بلند گفت: یا حسین! چرا با پسرعمویت (یزید) بیعت نمیکنی (تا راحت شوی)؟ که در این صورت با تو به دلخواهت رفتار خواهند کرد و کوچکترین ناراحتی متوجه تو نخواهد گردید.
امام در پاسخ وی فرمودند: «لَا وَ اللَّهِ لَا أُعْطِيكُمْ بِيَدِي إِعْطَاءَ الذَّلِيلِ وَ لَا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِيدِ ثُمَّ نَادَى يَا عِبَادَ اللَّهِ إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ أَعُوذُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ». «نه به خدا سوگند! نه دست ذلت در دست آنان میگذارم و نه مانند بردگان از صحنه جنگ و از برابر دشمن فرار کنم». سپس آن حضرت آیهای را که گفتار حضرت موسی را در مقابل عناد و لجاجت فرعونیان نقل میکند، قرائت نمود: من به پروردگار خویش و پروردگار شما پناه میبرم که گفتار مرا دور میافکنید. پناه میبرم به پروردگار خویش و پروردگار شما از هر شخص متکبری که ایمان به روز جزا ندارد». آنگاه هر دو سپاه کاملاً آماده جنگ گردیدند. پرچمهای عمر سعد برافراشته شد و صدای طبل و شیپورشان طنین افکند و سپاه دشمن از هر طرف دور خیمههای امام حسین(ع) را فراگرفته و مانند حلقه انگشتری در میان خویش گرفتند، حسین بن علی(ع) از میان لشکر خویش بیرون آمد و در برابر صفوف دشمن قرار گرفت و از آنان خواست تا سکوت کنند و به سخنان وی گوش فرا دهند ولی آنها همچنان سروصدا و هلهله مینمودند! حسین بن علی(ع) با این جملات به آرامش و سکوتشان دعوت نمود: « وَيْلَكُمْ ما عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْصِتُوا إِلَىَّ فَتَسْمَعُوا قْولي، وَ إِنَّما أَدْعُوكُمْ إِلى سَبيلِ الرَّشادِ، فَمَنْ أَطاعَني كانَ مِنَ الْمُرْشَدينَ، وَ مَنْ عَصاني كانَ مِنَ الْمُهْلَكينَ، وَ كُلُّكُمْ عاصٍ لِأَمْري غَيْرُ مُسْتَمِعٍ لِقَوْلي، قَدِ انْخَزَلَتْ عَطِيَّاتُكُمْ مِنَ الْحَرامِ وَ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرامِ، فَطَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِكُمْ، وَيْلُكُمْ أَلا تَنْصِتُونَ، أَلا تَسْمَعُونَ؟» «وای بر شما چرا گوش فرا نمیدهید تا گفتارم را که شما را به رشد و سعادت فرا میخوانم - بشنوید؟ هر کس از من پیروی کند خوشبخت و سعادتمند است و هر کس عصیان و مخالفت ورزد از هلاکشدگان است و همه شما عصیان و سرکشی نموده و با دستور من مخالفت میکنید که به گفتارم گوش فرا نمیدهید.
آری، در اثر هدایای حرامی که به دست شما رسیده، و در اثر غذاهای حرام و لقمههای غیر مشروعی که شکمهای شما از آن انباشته شده، خدا این چنین بر دلهای شما مهر زده است، وای بر شما! آیا ساکت نمیشوید؟». چون سخن امام(ع) بدینجا رسید لشکریان عمر سعد همدیگر را ملامت نمودند که چرا سکوت نمیکنند! پس یکدیگر را وادار به استماع سخنان آن حضرت نمودند. هنگامی که سکوت بر صفوف دشمن حاکم گردید امام(ع) در ادامه سخنانش چنین فرمود: «تَبّاً لَكُمْ أَيَّتُهَا الْجَمَاعَةُ وَ تَرَحاً أَ فَحِينَ اسْتَصْرَخْتُمُونَا وَلِهِينَ مُتَحَيِّرِينَ فَأَصْرَخْتُكُمْ مُؤَدِّينَ مُسْتَعِدِّينَ سَلَلْتُمْ عَلَيْنَا سَيْفاً فِي رِقَابِنَا وَ حَشَشْتُمْ عَلَيْنَا نَارَ الْفِتَنِ خَبَأَهَا عَدُوُّكُمْ وَ عَدُوُّنَا فَأَصْبَحْتُمْ أَلْباً عَلَى أَوْلِيَائِكُمْ وَ يَداً عَلَيْهِمْ لِأَعْدَائِكُمْ بِغَيْرِ عَدْلٍ أَفْشَوْهُ فِيكُمْ وَ لَا أَمَلٍ أَصْبَحَ لَكُمْ فِيهِمْ إِلَّا الْحَرَامُ مِنَ الدُّنْيَا أَنَالُوكُمْ وَ خَسِيسُ عَيْشٍ طَمِعْتُمْ فِيهِ مِنْ غَيْرِ حَدَثٍ كَانَ مِنَّا لَا رَأْيَ تَفَيَّلَ لَنَا». «ای مردم! ننگ و ذلت و حزن و حسرت بر شما باد که با اشتیاق فراوان ما را به یاری خود خواندید و آنگاه که به فریاد شما جواب مثبت داده و به سرعت به سوی شما شتافتیم، شمشیرهایی را که از خود ما بود بر علیه ما به کار گرفتید و آتش فتنهای را که دشمن مشترک برافروخته بود، بر علیه ما شعلهور ساختید، به حمایت و پشتیبانی دشمنانتان علیه پیشوایانتان بپا خاستید، بدون این که این دشمنان قدم عدل و دادی به نفع شما بردارند و یا امید خیری در آنان داشته باشید مگر طعمه حرامی از دنیا که به شما رسانیدهاند و مختصر عیش و زندگی ذلتباری که چشم طمع به آن دوختهاید».
«مهلا لكم الويلات اذ كرهتمونا و تركتمونا فتجهزتم و السيف لم يشهر و الجاش طامن و الراي لم يستصحف و لكن اسرعتم علينا كطيرة الدباء و تداعيتم الينا كتداعي الفراش فقبحا لكم فانما انتم طواغيت الامة و شذاذ الاحزاب و نبذة الكتاب و نفئة الشيطان و عصبة الاثام و محرفي الكتاب و مطفي السنن و قتلة اولاد الانبياء و مبيري عترة الأوصياء و ملحقي العهار بالنسب و مؤذي المؤمنين و صراخ أئمة المستهزئين الذين جعلوا القرآن عضين». «قدری آرام! وای بر شما! که روی از ما برتافتید و از یاری ما سر باز زدید بدون این که خطایی از ما سر زده باشد و یا رأی و عقیدة نادرستی از ما مشاهده کنید آنگاه که تیغها در غلاف و دلها آرام و رأیها استوار بود، مانند، ملخ از هر طرف به سوی ما روی آوردید و چون پروانه از هر سو فرو ریختید. رؤیتان سیاه که شما از سرکشان امت و از ته ماندگان احزاب فاسد هستید که قرآن را پشت سر انداختهاید، از دماغ شیطان درافتادهاید، از گروه جنایتکاران و تحریفکنندگان کتاب و خاموشکنندگان سنن میباشید که فرزندان پیامبران را میکشید و نسل اوصیا را از بین میبرید. شما از لاحقکنندگان زنا زادگان به نسب و اذیتکنندگان مؤمنان و فریادرس پیشوای استهزاگران میباشید که قرآن را مورد استهزا و مسخره خویش قرار میدهند». «و انتم ابن حرب و أشياعه تعتمدون و إيانا تخذلون اجل و الله الخذل فيكم معروف و شجت عليه عروقكم و توارثته اصولكم و فروعكم و نبتت عليه قلوبكم و غشيت به صدوركم فكنتم اخبث شجرة شجي للناظر و اكله للغاصب الا لعنة الله على الناكثين الذين ينقضون الإيمان بعد توكيدها و قد جعلتم الله عليكم كفيلا فانتم و الله هم». «و شما اینک، به این حرب و پیروانش اتکا و اعتماد نموده و دست از یاری ما برمیدارید. بلی به خدا سوگند! خذل و غدر از صفات بارز شماست که رگ و ریشه شما بر آن استوار و سینههایتان با آن مملو گردیده است. شما به آن میوه نامبارکی میمانید که در گلوی باغبان رنجدیدهاش گیر کند و در کام سارق ستمگرش شیرین و لذتبخش باشد. لعنت خدا بر پیمانشکنان که پیمان خویش را پس از تأکید و محکم ساختن آن میشکنند و شما خدا را بر پیمانهای خود کفیل و ضامن قرار داده بودید و به خدا سوگند! که همان پیمانشکنان هستید».
«أَلَا وَ إِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيِّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ بَيْنَ السَّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ يَأْبَى اللَّهُ ذَلِكَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ طَابَتْ وَ طَهُرَتْ وَ أُنُوفٌ حَمِيَّةٌ وَ نُفُوسٌ أَبِيَّةٌ مِنْ أَنْ نُؤْثِرَ طَاعَةَ اللِّئَامِ عَلَى مَصَارِعِ الْكِرَامِ أَلَا وَ إِنِّي زَاحِفٌ بِهَذِهِ الْأُسْرَةِ مَعَ قِلَّةِ الْعَدَدِ وَ خِذْلَةِ النَّاصِرِ». «آگاه باشید که این فرومایه (ابن زیاد) و فرزند فرومایه، مرا در بین دو راهی «شمشیر» و «ذلت» قرار داده است و هیهات که ما به زیر بار ذلت برویم؛ زیرا خدا و پیامبرش و مؤمنان از این که ما ذلت را بپذیریم ابا دارند و دامنهای پاک مادران و مغزهای باغیرت و نفوس باشرافت پدران، روا نمیدارند که اطاعت افراد لئیم و پست را بر قتلگاه کرام و نیکمنشان مقدم بداریم. آگاه باشید که من با این گروه کم و با قلت، یاران و پشت کردن کمکدهندگان، بر جهاد آمادهام». آنگاه امام حسین(ع) این اشعار را قرائت فرمودند: فَإِنْ نَهْزِمْ فَهَزَّامُونَ قِدْماً وَ إِنْ نُهْزَمْ فَغَيْرُ مُهَزَّمِينَا وَ مَا إِنْ طِبُّنَا جُبْنٌ وَ لَكِنْ مَنَايَانَا وَ دَوْلَةُ آخَرِينَا فَقُلْ لِلشَّامِتِينَ بِنَا أَفِيقُوا سَيَلْقَى الشَّامِتُونَ كَمَا لَقِينَا إِذَا مَا الْمَوْتُ رُفِّعَ عَنْ أُنَاسٍ كَلَاكِلُهُ أَنَاخَ بِآخَرِينَا «اگر ما بر دشمن پیروز گردیم، در گذشته هم پیروزمند بودهایم و اگر شکست بخوریم باز هم شکسته از ما و ترس از شؤون ما نیست ولی اینک حوادثی به ما رخ داده و سودی ظاهراً به دیگران رسیده است. شماتتکنندگان ما را بگو بیدار باشید که آنان نیز مثل ما، با شماتتکنندگان مواجه خواهند گردید و مرگ هر وقت شتر خویش را از کنار دری بلند کرد، در کنار درب دیگری خواهد خواباند».
سپس حضرت فرمود: «ثُمَّ ايْمُ اللَّهِ لَا تَلْبَثُونَ بَعْدَهَا إِلَّا كَرَيْثِ مَا يُرْكَبُ الْفَرَسُ حَتَّى تَدُورَ بِكُمْ دَوْرَ الرَّحَى وَ تَقْلَقُ بِكُمْ قَلَقَ الْمِحْوَرِ عَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَيَّ أَبِي عَنْ جَدِّي رَسُولُ اللهِ(ص) فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَلَا تُنْظِرُونِ إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُمْ مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ». «آگاه باشید! به خدا سوگند! پس از این جنگ به شما مهلت داده نمیشود که سوار بر مرکب مراد خویش گردید مگر همان اندازه که سوارکار بر اسب خویش بسوار است تا این که آسیاب حوادث شما را بچرخاند و مانند محور و مدار سنگ آسیاب، مضطربتان گرداند. این عهد و پیمانی است که پدرم علی(ع) از جدم رسول خدا(ص) بازگو نموده است پس با همفکران خود دست به هم دهید و تصمیم باطل خود، را پس از آنکه امر بر شما روشن گردید، درباره من اجرا کنید و مهلتم ندهید. من بر خدا که پروردگار من و شما است توکل میکنم که اختیار هر جنبندهای در ید قدرت اوست و خدای من بر صراط مستقیم است».
سپس سیدالشهداء(ع) دستهای پاک خود را به سوی آسمان بلند کرد و لشکریان عمر سعد و ابن زیاد را این چنین نفرین نمود: «اللَّهُمَّ احْبِسْ عَنْهُمْ قَطْرَ السَّمَاءِ وَ ابْعَثْ عَلَيْهِمْ سِنِينَ كَسِنِي يُوسُفَ وَ سَلِّطْ عَلَيْهِمْ غُلَامَ ثَقِيفٍ يَسْقِيهِمْ كَأْساً مُصَبَّرَةً وَ لَا يَدَعُ فِيهِمْ أَحَداً إِلَّا قَتَلَهُ قَتْلَةً بِقَتْلَةٍ وَ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ يَنْتَقِمُ لِي وَ لِأَوْلِيَائِي وَ أَهْلِ بَيْتِي وَ أَشْيَاعِي مِنْهُمْ فَإِنَّهُمْ غَرُّونَا وَ كَذَبُونَا وَ خَذَلُونَا وَ أَنْتَ رَبُّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنَا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ». «خدایا! قطرات باران را از آنان قطع کن! و سالهایی (سختی) مانند سالهای یوسف بر آنان بفرست! و غلام ثقفی را بر آنان مسلط گردان تا با کاسه تلخ ذلت، سیرابشان سازد و کسی را در میانشان بدون مجازات نگذارد! در مقابل قتل، به قتلشان برساند و در مقابل ضرب، آنان را بزند! و از آنان انتقام من و انتقام خاندان و پیروانم را بگیرد؛ زیرا اینان ما را تکذیب نمودند و در مقابل دشمن دست از یاری ما برداشتند و توئی پروردگار ما، به تو توکل کردهایم و برگشت ما به سوی تو است». پس از پایان یافتن سخنان امام حسین(ع) و اتمام حجت آن حضرت بر مردم سنگ دل کوفه، عمر سعد از میان لشکریانش بیرون آمد و تیری به سوی خیمههای حضرت رها کرد و به سپاهیانش گفت: نزد امیر گواهی دهید که من اولین کسی بودم که به سوی خیمههای حسین بن علی تیراندازی کردم!؟ در این وقت مردم کوفه، امام حسین(ع) و اصحابش را تیرباران نمودند. آنگاه حضرت به یاران خویش فرمود: «قوموا ايها الكرام الي الموت الذي لابد منه فان هذه السهام رسل القوم اليكم فوالله ما بينكم و بين الجنة و النار الا الموت يعبر بهؤلاء إلي جنانهم و بهؤلاء الي نيرانهم». «برخیزید ای بزرگ منشها به سوی مرگ، که چارهای از آن نیست، پس این تیرها پیکهای مرگ است از طرف این مردم به سوی شما! به خدا سوگند بین شما و بین بهشت و جهنم فاصلهای نیست مگر مرگ که مانند پلی شما را به بهشت میرساند و دشمنانتان را به دوزخ!»[۱۴]
منابع
پانویس
- ↑ حیاة الإمام الحسین، ج۳، ص۱۷۹؛ به نقل از: الأنوار الحسینیه.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۲۹۸.
- ↑ بحارالأنوار، ج۴۵، ص۹۵.
- ↑ بحارالأنوار، ج۴۴، ص۲۸۴؛ وسائل الشیعه، ج۱۰، ص۳۹۴.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۲۹۸.
- ↑ وسائل الشیعه، ج۱۰، ص۳۹۴؛ سفینة البحار، ج۲، ص۱۹۶.
- ↑ سفینة البحار، ج۲، ص۱۹۶.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۲۹۸.
- ↑ صحیفه نور، ج۹، ص۵۷.
- ↑ صحیفه نور، ج۱۴، ص۲۶۵.
- ↑ درباره عاشورا، از جمله ر.ک: «عاشورا فی الاسلام» از عبد الرزاق الموسوی المقرم.
- ↑ تلخیص شده از «قیام جاودانه»، محمدرضا حکیمی، ص۹۴ به بعد.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۲۹۸.
- ↑ تشیع، محمد حسن، فرهنگ عاشورایی، ج۳، ص ۵۰۴.