سیره پیامبر خاتم در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
(۶۹ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۷ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{خرد}}
{{نبوت}}
{{نبوت}}
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
{{مدخل مرتبط
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">این مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[پیامبر خاتم]]''' است. "'''[[سیره پیامبر خاتم]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
| موضوع مرتبط = سیره پیامبر خاتم
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| عنوان مدخل  = سیره پیامبر خاتم
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[سیره پیامبر خاتم در قرآن]] | [[سیره پیامبر خاتم در حدیث]] | [[سیره پیامبر خاتم در کلام اسلامی]] | [[سیره پیامبر خاتم در تاریخ اسلامی]]</div>
| مداخل مرتبط = [[سیره پیامبر خاتم در تاریخ اسلامی]]
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">
| پرسش مرتبط  = پیامبر خاتم (پرسش)
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[پیامبر خاتم (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div>
}}
<div style="padding: 0.4em 0em 0.0em;">


==[[سیره سیاسی]] و [[نظام اداری]]==
[[سیره]] به معنای طریقه، روش و [[رفتار]] و [[اخلاق]] عملی به کار رفته است. وقتی '''[[سیره پیامبر]]''' یا [[امامان]] گفته می‌شود، نمونه‌هایی از اخلاق و رفتار مستمر آنان مقصود است که در [[زندگی]] بر آن روش عمل می‌کردند. [[رفتار]] [[پیامبر خاتم]] {{صل}} همچون سخنان او برای ما [[راهنما]] و سند است: {{متن قرآن|لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الآخِرَ}}. برخی از ابعاد [[سیره]] آن حضرت را می‌توان در سیره‌های فردی، [[اخلاقی]]، [[عبادی]]، [[خانوادگی]]، [[تربیتی]] و... مشاهده کرد.
هنگامی که پیامبر به [[مدینه]] [[هجرت]] کرد، با اقداماتی که انجام داد، [[نظم اجتماعی]] و [[اداری]] جدیدی را پدید آورد که بر اساس [[اصول اسلام]] پایه‌ریزی شده بود. اقدامات رسول خدا{{صل}} در راستای پدید آوردن قدرتی متمرکز و فراگیر بود. آن حضرت در ابتدا با برقراری [[پیمان]] میان گروه‌های ساکن مدینه، به عنوان [[مرجع]] و داور ساکنان مدینه در اختلاف‌هایی که باعث اخلال در [[نظم]] و [[امنیت عمومی]] می‌شد، قرار گرفت. نظامی که رسول خدا{{صل}} بر اساس [[آیات قرآن]] درصدد پی‌ریزی آن بود، بر اساس هم‌خونی یا رابطه [[نژادی]] [[استوار]] نبود، بلکه بر پایه‌های [[اخلاقی]] و [[عقیدتی]] پی‌ریزی شده بود.


در [[جامعه]] نوین، [[مسلمانان]] به پروردگاری یگانه [[ایمان]] داشته و به [[دستورات دینی]] واحدی، سر [[تعظیم]] فرود می‌آوردند و از [[رسول خدا]]{{صل}} [[پیروی]] می‌کردند. در این دیدگاه، مسلمانان، مجموعه‌ای یگانه بودند که هر یک [[پشتیبان]] دیگری است. هر یک از آنان، از [[پشتیبانی]] دیگر افراد [[امت]] برخوردار بود و هنگام نیاز، از کمک و [[یاری]] آنان برخوردار می‌شد، [[نظام قبیله‌ای]] [[حاکم]] در [[حجاز]] می‌توانست یکی از موانع تحقق ایده‌های رسول خدا{{صل}} باشد، اما آن [[حضرت]] اصل نظام قبیله‌ای [[عرب]] را پذیرفت و کوشید این نظام را [[هدایت]] کند و در قالب [[شعارها]] و ایده‌های [[اسلامی]] کنترل نماید و از رقابت‌های قبیله‌ای در [[پیشرفت]] [[اسلام]] بهره برد<ref>ر.ک: حسینیان مقدم، ص۲۲۶.</ref>.
== معناشناسی [[سیره]] ==
[[سیره]] در لغت به معنای رفتن، جریان داشتن و در حرکت بودن به کار رفته است<ref>ر. ک: محمدمرتضی زبیدی، تاج‌العروس من جواهر القاموس، ج۲، ص۵۴؛ جمال‌الدین محمد بن مکرم، لسان‌العرب، ج۲، ص۲۵۲.</ref> و نوعی دوام و استمرار در معنای سیره نهفته است و در اصطلاح [[دینی]] به معانی طریقه، روش و [[رفتار]] و [[اخلاق]] عملی به کار رفته است. وقتی [[سیره پیامبر]] یا [[امامان]] گفته می‌شود، نمونه‌هایی از اخلاق و رفتار مستمر آنان مقصود است که در [[زندگی]] بر آن روش عمل می‌کردند. گاهی هم اخلاق و سیره و [[سنّت]] به یک معنی به کار می‌رود<ref>[[محمد ملک‌زاده|ملک‌زاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور]] ص۲۷؛ [[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه]]، ص۷۰؛ [[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]]، صفحه ۴۵ تا ۷۳.</ref>.


سرانجام رسول خدا{{صل}} [[دولت]] واحد و [[فراگیری]] را پدید آورد. این دولت واحد که [[قدرت]] مرکزی داشت و گستردگی آن همه را به زیر سایه خویش درآورده بود، موجب گردهم آمدن امت شد. [[نفوذ]] و قدرت این دولت چنان بود که [[اطاعت]] از آن و حرکت در راستای [[فرامین]] آن بر همه [[واجب]] به شمار می‌آمد [[پیامبر]]، این قدرت را به پشتوانه [[آیات قرآنی]] که در آن [[وجوب]] [[اطاعت از پیامبر]] و [[اطاعت از اولوالامر]] را تأکید کرده است <ref>نساء، ۵۹.</ref>، به [[اجرا]] درآورد. با این ایده‌ها، امتی پدید آمد که [[روابط]] آنان مبتنی بر [[عقاید دینی]] بود، نه بر اساس [[خویشاوندی]] و روابط اقلیمی. سیاستی که در این مجموعه مطرح بود، آمیخته به [[اخلاق اسلامی]] بود و روابط قبیله‌ای تحت الشعاع روابط دینی قرار گرفته بود.
== [[پیامبر]]، [[اسوه]] و [[امام]] ==
[[رفتار]] [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} همچون سخنان او برای ما [[راهنما]] و [[سند]] است و باید از آن بهره گیریم. رفتارهای [[پیامبر]] معنا و [[تفسیر]] دارد و باید در آنها تعمق کرد: {{متن قرآن|لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الآخِرَ}}<ref> قطعاً برای شما در اقتدا به رسول خدا سرمشقی نیکو است. برای آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد می‌کند؛ سوره احزاب، آیه ۲۱.</ref> وجود ایشان کانونی است که ما از آن کانون باید [[روش زندگی]] را استخراج کنیم. [[رفتار]] [[پیامبر]] آن‌قدر عمیق است که از جزئی‌ترین کار ایشان می‌شود قوانینی را استخراج کرد. یک چراغ است که تا مسافت‌های بسیار دور را نشان می‌دهد. [[رسول]] یعنی [[انسان کامل]]، یعنی [[انسانی]] که مشخصات [[بشریت]] را دارد با کمال عالی مافوق زمینی؛ یعنی مانند یک [[بشر]] گرسنه می‌شود، [[تشنه]] می‌شود، به [[خواب]] پیدا احتیاج می‌کند، بچه‌های خودش را [[دوست]] دارد، [[غریزه]] جنسی دارد، عاطفه دارد، ولی می‌تواند [[مقتدا]] باشد. اگر این‌گونه نبود نمی‌توانست [[امام]] و [[پیشوا]] باشد<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[سیری در سیره نبوی (کتاب)|سیری در سیره نبوی]]، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۴۸ و ۵۳.</ref>.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]]، ص ۴۵ تا ۷۳.</ref>


در [[نظام اداری]] رسول خدا{{صل}}، تقسیم کار امری مهم قلمداد می‌شد و افرادی برای کارهای [[اداری]] گماشته می‌شدند و رسول خدا{{صل}} برای ایشان شرح وظایفی می‌نگاشت. هرچند نظام اداری‌ای که پیامبر وضع کرد، عوامل اجرایی [[ثابت]] و دائمی زیادی نداشت و کارهای اداری را در [[مسجد]] سامان می‌داد و [[محل]] دیگری برای این کار اختصاص نداشت. آن حضرت [[کارها]] را به حسب نیاز به افرادی می‌داد و پس از انجام آن، آنان را از [[مسئولیت]] معاف می‌داشت. برخی از [[مناصب]] [[دولت رسول خدا]]{{صل}} به شرح زیر است<ref>[[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۶۹.</ref>:
== ابعاد سیره نبوی ==
===[[کارگزاران]]===
=== [[سبک زندگی پیامبر خاتم]] ===
[[رسول خدا]]{{صل}}، [[والیان]] و امیرانی را برای شهرهایی [[تعیین]] کرد، چنان که رؤسای قبایلی که [[اسلام]] میآورند و به [[دولت]] [[مدینه]] ابراز [[وفاداری]] میکردند، به عنوان [[رئیس]] [[منصوب]] از سوی رسول خدا{{صل}} در آن [[قبیله]] محسوب میشدند. رسول خدا{{صل}} پس از [[فتح مکه]]، [[عتاب بن اسید]] را به [[فرمانداری]] [[مکه]] منصوب کرد و در مناطق [[یمن]] افرادی را از طرف خویش گماشت که به دولت مدینه [[وفادار]] بودند<ref>فهرست والیان رسول خدا{{صل}} را بنگرید در: کتانی، ج۱، ص۲۱۲.</ref>.
برخی از نمودهای سبک زندگی [[پیامبر خاتم]] {{صل}} عبارت‌اند از:
# '''بهداشت فردی:''' یکی از ویژگی‌های ممتاز [[رفتاری]] آن حضرت، رعایت [[بهداشت]] فردی و [[پاکیزگی]] بود. رسول خدا {{صل}} از نظر [[لباس]]، [[موی سر]] و چهره، بسیار آراسته بود. در آینه نگاه می‌کرد و موی سر را شانه می‌زد و اگر آینه نبود، در ظرف آب نگاه می‌کرد و موی سر را مرتب می‌ساخت. [[پیامبر]] به [[مسواک]] اهمیت ویژه می‌داد. پیوسته دندان‌های مبارکش [[پاک]] و سفید بود.
# '''برخورد و [[معاشرت]]:''' در [[معاشرت با مردم]]، [[مهربان]] و [[گشاده‌رو]] بود. در [[سلام]] به همه حتی [[کودکان]] و بردگان پیشی می‌گرفت. پای خود را جلوی هیچ کس دراز نمی‌کرد و در حضور کسی تکیه نمی‌داد. اگر سه [[روز]] یکی از [[اصحاب]] را نمی‌دید سراغش را می‌گرفت<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[وحی و نبوت ۲(کتاب)|وحی و نبوت]]، مجموعه آثار، ج ۲، ص۲۵۵.</ref>.
# '''[[زهد]] و [[ساده‌زیستی]]:'''[[ساده]] [[غذا]] می‌خورد، ساده [[لباس]] می‌پوشید و ساده حرکت می‌کرد. در عین [[سادگی]]، طرفدار [[فلسفه]] [[فقر]] نبود. [[مال]] و [[ثروت]] را به [[سود]] [[جامعه]] و برای صرف در راه‌های [[مشروع]] لازم می‌شمرد.
# '''[[اراده]] و [[استقامت]]:''' اراده و استقامتش بی‌نظیر بود. این ویژگی از او به یارانش سرایت کرده بود. دوره بیست‌وسه ساله بعثتش یک‌سره درس اراده و استقامت است. او در [[تاریخ]] زندگی‌اش مکرر در شرایطی قرار گرفت که [[امیدها]] از همه جا قطع می‌شد، ولی او یک لحظه [[تصور]] [[شکست]] را در ذهنش راه نداد. [[ایمان]] نیرومندش به [[موفقیت]] یک لحظه [[متزلزل]] نشد<ref>[[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]]، ج۱، ص۷۵؛ [[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]]، ص۴۵ ـ ۷۳.</ref>.


همچنین رسول خدا{{صل}} در دورانی که درگیر [[جنگ با دشمنان]] خویش بود، هرگاه به بیرون از مدینه می‌رفت، فردی را در این [[شهر]] به عنوان [[جانشین]] خویش می‌گماشت که در بیش از ده مورد، این مسئولیت به عهده [[ابن مکتوم]] بود <ref>کتانی، ج۱، ص۲۶۱.</ref>. [[احمدی میانجی]]<ref>احمدی میانجی، ج۱، ص۹.</ref>، فهرستی از نام کسانی را که از سوی رسول خدا{{صل}} به مأموریتی فرستاده شده یا به منصبی گماشته شده‌اند، گرد آورده که تعداد ایشان ۲۶۳ نفر است. برخی از این افراد مانند [[امام علی]]{{ع}}، چندین بار از سوی آن [[حضرت]] به مسئولیت‌هایی [[انتخاب]] شده‌اند.
=== [[سیره اخلاقی پیامبر خاتم]] ===
در میان ویژگی‌های رسول خدا {{صل}}، [[رفتار]] [[اخلاقی]] آن حضرت مهمترین ویژگی آن بزرگوار محسوب می‌شد. این ویژگی را [[خداوند]] در [[قرآن]] ستوده و فرموده است: {{متن قرآن|وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ}}<ref>«و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.</ref>. [[پیامبر]] نیز خود فرمود برای احیای [[مکارم اخلاقی]] [[مبعوث]] گشته است<ref>{{متن حدیث| إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ اَلْأَخْلاَقِ}}؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۸.</ref>.


نامه‌هایی از رسول خدا{{صل}} در دست است که شرح [[وظایف]] عاملان و والیان در آن مشخص شده است. آن حضرت هنگامی که [[عمرو بن حزم]] را به [[ولایت]] یمن می‌فرستاد، نامه‌ای بلند نوشت که شامل سفارش‌ها و شرح وظایف وی بود<ref>ر.ک: بیهقی، ج۵، ص۴۱۴.</ref>. چنان‌ که هنگام فرستادن [[معاذ بن جبل]]، در نامه‌ای وظایف او را در این [[مأموریت]] مشخص کرد<ref>احمدی میانجی، ج۲، ص۵۹۰.</ref>. از رسول خدا{{صل}} نامه‌ای کلی ثبت شده است که در آن سفارش‌ها و شرح وظایف والیان وی مشخص شده است<ref>احمدی میانجی، ج۲، ص۶۱۴.</ref>.<ref>[[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۶۹.</ref>
در برخی از [[روایات]] ویژگی‌های اخلاقی آن حضرت بیان شده است: "هر کس را که می‌دید به [[سلام دادن]] پیشی می‌گرفت. جز در مورد [[لزوم]] صحبت نمی‌فرمود. [[سکوت]] او ممتد بود و هنگام گفتار، تمام دهان را نمی‌گشود. نرم گفتار بود و پرگوی نبود. در گفتار خود به هیچ کس [[ستم]] روانمی‌داشت. [[نعمت]] را هر چه هم کوچک بود، بزرگ می‌شمرد. خوراکی‌ها را [[نکوهش]] نمی‌کرد و بیش از حد نیز [[ستایش]] نمی‌فرمود. [[دنیا]] و امور مربوط به آن او را [[خشمگین]] نمی‌ساخت. اگر چیزی با [[حق]] معارضه داشت، از پای نمی‌نشست تا حق را [[یاری]] کند. برای خود هرگز خشمگین نمی‌شد و به [[فکر]] [[انتقام]] کشیدن نبود. بیشتر خنده‌اش به صورت [[تبسم]] بود". [[سیره رسول خدا]] {{صل}} برگرفته از [[قرآن]] بود<ref>کان خلقه القرآن: بخاری، ادب مفرد. ص۷۴.</ref> و در همه زمینه‌ها، [[اعتدال]] و [[میانه‌روی]] را به عنوان اصل مراعات می‌کرد و ...<ref>[[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]]، ج۱، ص۷۲-۷۵.</ref>.
===قاضیان===
در مورد [[قضاوت]] نیز رسول خدا{{صل}} خود این سمت را در مدینه عهده‌دار بود. [[زهری]] گفته است که رسول خدا {{صل}} هیچ کس را به سمت [[قضا]] [[انتخاب]] نکرد<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۸، ص۳۰۲.</ref>. حال آنکه درباره برخی از افراد همچون [[امام علی]]{{ع}} و [[معاذ بن جبل]] تصریح شده که برای [[قضاوت]] از سوی [[رسول خدا]]{{صل}} به [[یمن]] رفته‌اند<ref>مقریزی، ج۹، ص۲۰۸ و ج۱۱، ص۲۹۴.</ref>.


البته [[کارگزاران]] [[حضرت]]، به ویژه افرادی که به عنوان [[تعلیم]] [[قرآن]] و [[آموزش]] داد [[معارف]] فرستاده می‌شدند، در اختلاف‌های پیش آمده نیز قضاوت می‌کردند؛ چنان که برخی از قضاوت‌های امام علی{{ع}} و [[معاذ]] در [[مأموریت]] به یمن در عصر رسول خدا{{صل}} ثبت شده است<ref>ابن حبان، ج۱، ص۹۷.</ref>.<ref>[[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۶۹-۷۰.</ref>
=== [[سیره عبادی پیامبر خاتم]] ([[سیره معنوی پیامبر خاتم]]) ===
===[[عاملان صدقات]]===
پاره‌ای از شب، گاهی نصف، گاهی ثلث و گاهی دو ثلث شب را به [[عبادت]] می‌پرداخت. گاهی آن‌قدر [[پیامبر خاتم|پیامبر اکرم]] {{صل}} روی پای مبارکشان به عبادت ایستاده بودند که پاهایشان ورم کرده بود. با اینکه تمام [[عمر]] مبارکش به خصوص در اوقات توقف در [[مدینه]]، در تلاش بود، از وقت عبادتش نمی‌کاست. با [[رهبانیت]] و [[گوشه‌گیری]] مخالف بود. در حال انفراد، عبادت را طول می‌داد، اما در [[جماعت]] به اختصار می‌کوشید<ref>مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی، [[وحی و نبوت ۲(کتاب)|وحی و نبوت]]، مجموعه آثار، ج ۲، ص۲۵۷.</ref>.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]]، صفحه ۴۵ تا ۷۳.</ref>
رسول خدا{{صل}} کسانی را به عنوان [[مأمور]] جمع‌آوری [[صدقات]] و زکات‌ها معین کرد که [[بلاذری]]<ref>بلاذری، ج۲، ص۱۹۱.</ref> نام تعدادی از ایشان را ثبت کرده است. در زمینه سازمان [[مالی]] [[حکومت نبوی]] چند اصطلاح به شرح زیر موجود است:
#[[مصدق]] و جابی که وظیفه‌اش [[گردآوری زکات]] بود.
#خارص که مقدار و اندازه [[اموال]] پرداختی را تخمین می‌زد که چندین نفر، از جمله [[عبدالله بن رواحه]] این سمت را در عصر [[نبوی]] به عهده داشته‌اند.
# کُتاب و نویسندگان اموال [[صدقه]]. بیشتر کسانی که [[وظیفه]] جبایت را انجام می‌دادند، افرادی از میان همان [[قبیله]] بودند.<ref>[[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۷۰.</ref>
===کُتّاب===
آن حضرت نویسندگانی داشت که کارهای [[دبیری]] و دفتری به عهده آنان بود. کاتبان [[پیامبر]] بالغ بر ۲۵ نفر شمارش شده‌اند که هر یک متولی [[نوشتن]] گونه‌ای از نامه‌ها بوده‌اند<ref>ابن عبدربه، ج۴، ص۲۴۴؛ عامری، ج۲، ص۱۶۱.</ref>. [[احمدی میانجی]]<ref>احمدی میانجی، ج۱، ص۱۳۹.</ref>، غیر از [[کاتبان وحی]] و کاتبان صدقات، نام ۳۷ نفر را به عنوان نویسندگان نامه‌ها و پیمان‌های رسول خدا{{صل}} برشمرده است. برخی از این نویسندگان، کاتبان وحی، برخی کاتبان نامه‌های آن حضرت به دیگران و برخی کاتب صدقات بوده‌اند. رسول خدا{{صل}} چون نامه‌نگاری با [[پادشاهان]] آن [[روزگار]] را آغاز کرد، مُهری برای خود [[تدارک]] دید که نقش "[[محمد]] [[رسول الله]]" داشت <ref>ابن سعد، ج۱، ص۱۹۸.</ref>.


فعالیت [[دیپلماسی]] رسول خدا{{صل}} از [[سال ششم هجرت]] به بعد گسترش یافت. آن [[حضرت]] پس از [[صلح حدیبیه]]، سفیرانی را به اطراف [[حجاز]] و خارج آن فرستاد که تعدادشان بیش از ده نفر بودند. همچنین هیئت‌های بسیاری در [[سال نهم هجرت]] وارد [[مدینه]] شدند که نشان از توسعه [[روابط]] [[رسول خدا]]{{صل}} با [[اقوام]] و [[ملل]] گوناگون شبه جزیره بود.<ref>[[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۷۰.</ref>
=== [[سیره خانوادگی پیامبر خاتم]] ===
===[[مبلغان]]===
از جمله سیره‌های [[خانوادگی]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}} چگونگی [[رفتار]] ایشان با [[همسران]] و [[فرزندان]] بیان شده است. رسول خدا {{صل}} بخشی از وقت خویش را به همسرانش اختصاص می‌داد. چون به [[خانه]] می‌رفت، با آنان [[گفتگو]] می‌کرد و اُنس می‌گرفت و نیازهای [[روحی]] و [[عاطفی]] ایشان را برآورده می‌ساخت. در کارهای خانه به همسرش [[یاری]] می‌رساند. [[خانه]] را جارو می‌زد و با خدمتکار خویش، آرد خمیر می‌کرد<ref>ابن سیدالناس، ج۲، ص۴۰۲.</ref>. در [[خانواده]] [[مهربان]] بود. نسبت به همسران خود هیچ‌گونه خشونتی نمی‌کرد و این برخلاف [[خلق و خوی]] مکیان بود<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[وحی و نبوت ۲(کتاب)|وحی و نبوت]]، مجموعه آثار، ج ۲، ص۲۵۴.</ref>. همچنین با فرزندان و با فرزندزادگان خود فوق‌العاده مهربان بود و به آنها [[محبت]] می‌کرد؛ آنها را روی دامن خویش می‌نشاند، بر دوش خویش سوار می‌کرد<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]]، صفحه ۴۵ تا ۷۳.</ref>.
[[دعوت]] و [[تبلیغات]] در [[سیره نبوی]] بسیار مهم بود و افرادی در این زمینه از سوی رسول خدا{{صل}} مشغول به فعالیت بودند. حافظان، [[قاریان]] و معلمان [[قرآن]]، از جمله کسانی بودند که کار دعوت و [[تعلیم]] قرآن و [[معارف]] بر عهده ایشان بود. [[بلال]] و [[ابن ام مکتوم]] نیز [[مؤذن]] رسمی رسول خدا{{صل}}، و [[حسان بن ثابت]]، شاعر آن حضرت بود. بنابراین، سازمان [[تبلیغی]] رسول خدا{{صل}} با [[قاری]]، مؤذن و شاعر شکل می‌یافت.<ref>[[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۷۰.</ref>


==[[سیره نظامی]]==
=== [[سیره تربیتی پیامبر خاتم]] ===
[[رسالت]] [[رسول خدا]]{{صل}} مبتنی بر دعوت به زبان، همراه با [[عمل نیک]] بود که این دعوت با تکیه بر [[برهان]] و قانع ساختن طرف مقابل به روش منطقی، عرضه می‌شد. به طور طبیعی، این نوع دعوت برای به بار نشستن، [[نیازمند]] فضای [[صلح]] و [[آرامش]] بود. در [[اسلام]]، صلح به عنوان یک قاعده [[ثابت]] محسوب می‌شود و [[جنگ]] استثناست<ref>طباطبایی، ج۴، ص۱۶۴؛ برزنونی، ص۱۱۸.</ref>.


رسول خدا{{صل}} نیز جنگ را جز هنگامی که [[قساوت]] [[دشمن]] و [[سختگیری]] آنان بر [[مسلمانان]] زیاد شد، مورد توجه قرار نداد. آن حضرت به [[زور]] [[متوسل]] نشد، مگر در برابر زوری که [[منطق]] نمی‌پذیرفت. [[هدف]] رسول خدا{{صل}} از [[جنگ‌ها]] بر اساس آیاتی چون: {{متن قرآن|وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا}}<ref>«و در راه خداوند با آنان که با شما جنگ می‌کنند، جنگ کنید اما تجاوز نکنید که خداوند تجاوزکاران را دوست نمی‌دارد» سوره بقره، آیه ۱۹۰.</ref>. [[دفاع]] از خویشتن و تأمین دعوت اسلام و [[دفاع]] از آن در مقابل کسانی بود که سد [[راه]] آن می‌شدند. بنابراین، این [[نبردها]] جنبه [[کشورگشایی]] و [[تسلط]] بر منابع [[ثروت]] دیگران نداشت. هدف [[رسول خدا]]{{صل}} از این فعالیت‌ها، تنها زمینه‌سازی برای [[آزادی]] نشر [[اسلام]] بود. در واقع [[هدف]] او [[فتح]] [[شهرها]] نبود، بلکه آزادی نشر اسلام در شهرها بود. از این‌رو، اسلام پذیرش هرگونه پیشنهاد [[صلح]] از سوی [[دشمن]] را [[تشویق]] می‌کند و [[فرمان]] می‌دهد که هرگاه [[دشمنان]] برای توقف [[جنگ]] اظهار [[تمایل]] کردند، ندای صلح را باید لبیک گفت: {{متن قرآن|وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا}}<ref>«و اگر به سازش گرایند، تو نیز بدان گرای و بر خداوند توکّل کن که او شنوای داناست» سوره انفال، آیه ۶۱.</ref>. و در [[آیه]] {{متن قرآن|فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقَاتِلُوكُمْ وَأَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلًا}}<ref>« اگر اینان از شما کناره‌جویی کردند و با شما نبرد نکردند و از در سازش درآمدند، خداوند برای شما (در تجاوز) بر آنان راهی ننهاده است» سوره نساء، آیه ۹۰.</ref> می‌فرماید.
=== [[سیره اجتماعی پیامبر خاتم]] ===
از جمله سیره‌های [[اجتماعی]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} می‌توان به دو مورد زیر اشاره کرد:
# '''[[مبارزه]] با نقاط [[ضعف]]:''' او از نقاط ضعف [[مردم]] و جهالت‌های آنان استفاده نمی‌کرد؛ برعکس، با آن نقاط ضعف مبارزه می‌کرد و مردم را به جهالتشان واقف می‌ساخت.
# '''با بردگان:''' نسبت به بردگان فوق‌العاده [[مهربان]] بود. به مردم می‌گفت: اینها [[برادران]] شمایند. از هر [[غذا]] که می‌خورید به آنها بخورانید و از هر نوع [[جامه]] که می‌پوشید آنها را بپوشانید. او [[شغل]] "نخاسی" یعنی برده‌فروشی را بدترین شغل‌ها می‌دانست و می‌گفت: بدترین مردم نزد خدا آدم‌فروشان‌اند<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[وحی و نبوت ۲(کتاب)|وحی و نبوت]]، مجموعه آثار، ج ۲، صص ۲۵۴، ۲۵۵ و ۲۶۰</ref>.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]]، ص۴۵ تا ۷۳.</ref>


بنا بر [[تعالیم]] [[آیات]] الهی جنگ و مبارزه آنگاه رواست که صلح‌خواهی وجود نداشته باشد و آیاتی که به صورت مطلق به [[جنگ]] با [[کفار]] سفارش می‌کند، با آیات دیگر تقیید خورده و توصیه به جنگ مربوط به شرایط خاص است. رسول خدا{{صل}} نیز بر اساس همین آیات، به صلح [[دعوت]] می‌کرد و از جنگ جز هنگام [[ضرورت]] و ناچاری [[پرهیز]] داشت. آن [[حضرت]] هنگامی وارد جنگ می‌شد که دشمن آغازگر آن باشد. درگیری با [[قریش]] بدان سبب بود که او را از [[سرزمین]] خود بیرون کرده و بر جنگ و [[سختگیری]] بر او مصمم شده بودند. [[یهودیان]] نیز با [[نقض پیمان]]، [[دشمنی]] خویش را آشکار کردند و بر ضد ایشان مسلح شدند؛ به گونه‌ای که [[پیامبر]] ناچار به جنگ یا [[تبعید]] ایشان از سرزمین‌های خود گردید. در مورد [[قبایل]] دیگر نیز زمانی وارد [[جنگ]] می‌شد که آنان آغازگر آن باشند.
=== [[سیره علمی پیامبر خاتم]] ===
[[پیامبر اکرم]] {{صل}} به [[علم]] و سواد [[تشویق]] می‌کرد. [[کودکان]] اصحابش را وادار کرد که سواد بیاموزند. برخی از یارانش را [[فرمان]] داد [[زبان سریانی]] بیاموزند. می‌گفت: دانش‌جویی بر هر [[مسلمان]] فرض و [[واجب]] است<ref>[[محمد باقر مجلسی]]، بحارالانوار، ج ۱، ص۱۷۷.</ref>. همچنین فرمود: [[حکمت]] را در هر کجا و در نزد هرکس هرچند [[مشرک]] یا [[منافق]] یافتید، از او اقتباس کنید<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[وحی و نبوت ۲(کتاب)|وحی و نبوت]]، مجموعه آثار، ج ۲، صص ۹۷ و ۹۹.</ref>. این تأکید و تشویق‌ها درباره علم سبب شد که [[مسلمانان]] با [[همت]] و سرعت بی‌نظیری به جست‌وجوی علم در همه [[جهان]] پرداختند و خود به تحقیق پرداخته و از این راه یکی از شکوهمندترین [[تمدن‌ها]] و فرهنگ‌های [[تاریخ]] [[بشریت]] را آفریدند که به نام [[تمدن]] و [[فرهنگ اسلامی]] شناخته شده و می‌شود<ref>مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی، وحی و نبوت ۲(کتاب)|وحی و نبوت، مجموعه آثار، ج ۲، ص۲۶۳.</ref>.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]]، ص۴۵ تا ۷۳.</ref>


[[رسول خدا]]{{صل}} در دوران استقرار در [[مدینه]]، در چندین [[جبهه]] به [[رویارویی]] نظامی با [[دشمن]] کشیده شد:
=== [[سیره تبلیغی پیامبر خاتم]] ===
#جبهه [[قریش]] در نبردهایی مانند [[بدر]]، [[احد]] و [[خندق]]؛
در تبلیغ [[اسلام]] سهل‌گیر بود نه سخت‌گیر. بیشتر بر [[بشارت]] و [[امید]] تکیه می‌کرد تا بر [[ترس]] و [[تهدید]]. به یکی از اصحابش که برای تبلیغ اسلام به [[یمن]] فرستاد دستور داد: آسان بگیر و سخت نگیر، نوید بده (میل‌ها را تحریک کن) و [[مردم]] را متنفر نساز<ref>صحیح بخاری، ج ۵، ص۲۶۴.</ref>. در کار تبلیغ اسلام تحرک داشت، به [[طائف]] [[سفر]] کرد. گروه فراوانی از یارانش را به [[حبشه]] فرستاد، آنها ضمن [[نجات]] از [[آزار]] مکیان، [[اسلام]] را تبلیغ کردند و زمینه اسلام [[نجاشی]]، [[پادشاه]] حبشه و نیمی از مردم حبشه را فراهم کردند. در [[سال ششم هجری]] به سران کشورهای [[جهان]] [[نامه]] نوشت و [[نبوت]] و [[رسالت]] خویش را به آنها اعلام کرد. در حدود صد نامه از او باقی است که به شخصیت‌های مختلف نوشته است<ref>[[مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی]]، [[وحی و نبوت ۲(کتاب)|وحی و نبوت]]، مجموعه آثار، ج۲، ص۲۶۳.</ref>.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]]، صفحه ۴۵ تا ۷۳.</ref>
#جبهه [[یهود]] در نبردهای [[بنی‌قینقاع]]، [[بنونضیر]]، [[بنی قریظه]] و [[خیبر]]؛
#جبهه [[قبایل عرب]]، مانند [[بنی سلیم]]، [[غطفان]]، [[بنی مصطلق]] و...؛
#جبهه [[روم]] در [[غزوه]] [[موته]] و [[تبوک]]. آن [[حضرت]] مجموعاً در ۲۷ غزوه شرکت کرد که نخستین آنها [[غزوه ودان]] و آخرین آن [[غزوه تبوک]] بود. از میان این [[غزوات]]، تنها نُه مورد به جنگ انجامید<ref>ابن هشام، ج۴، ص۲۵۶.</ref>. مجموع سریه‌ها و مأموریت‌ها نیز که به [[فرماندهی]] یکی از [[یاران پیامبر]] انجام شد، بر اساس آمار [[ابن اسحاق]]<ref>ابن هشام، ج۴، ص۲۵۷.</ref>، ۳۸ مورد و بنا بر اقوال دیگر ۴۷ مورد بود. مجموع تلفات [[انسانی]] دو طرف [[نزاع]] در درگیری‌های عصر رسول خدا{{صل}} به هزار نفر نیز نمی‌رسد که رقم قابل توجهی نیست.


آن حضرت هنگامی که وارد [[نبرد]] می‌شد، اصول و شیوه‌های جنگ را مراعات می‌کرد که موارد آن را می‌توان به شرح زیر برشمرد:
=== [[سیره سیاسی پیامبر خاتم]] ===
#در امور نظامی با [[یاران]] خویش [[مشورت]] می‌کرد؛ چنان که نمونه‌های آن را در بدر، [[احد]] و خندق دیده‌ایم. [[روابط]] وی با نیروها همیشه بر پایه اصول [[انسانیت]]، [[رحمت]]، [[صلح]]، [[مدارا]]، [[اصلاح]] و [[جوانمردی]] [[استوار]] بود. رسول خدا{{صل}} از [[جان]] [[لشکریان]] محافظت می‌کرد؛ بدین معنا که آنان را به سوی [[مرگ]] یا [[هلاکت]] نمی‌فرستاد. از این‌رو، تعداد [[شهدا]] در همه جنگ‌هایی که در طول نُه سال فرماندهی ایشان صورت گرفت، به بیش از ۳۱۷ تن نرسید. بر این اساس، یکی از اصول بنیادین جنگ، یعنی صرفه‌جویی در نیرو همواره مورد توجه آن حضرت بود. رسول خدا{{صل}} افزون بر مزیت‌های فردی فرماندهی، مانند تصمیم‌گیری سریع و صحیح، [[اراده]] نیرومند و استوار و [[دوراندیشی]]، همه [[فنون]] [[جنگی]] متداول آن [[روزگار]] را نیز به کار می‌بست و خود در میادین [[جنگ]] حضور مستقیم داشت. [[غرور]] [[پیروزی]] او را نمی‌گرفت و از [[شکست]] [[ناامید]] نمی‌شد.
از مواردی که می‌توان به عنوان نمونه از سیره‌های [[سیاسی]] [[پیامبر خاتم]] {{صل}} نام برد موارد زیر است:
#کسب خبر و اعزام جاسوس برای به‌دست آوردن [[اخبار]] [[دشمن]]، از جمله اصولی بود که [[رسول خدا]]{{صل}} بدان پایبند بود. آن [[حضرت]] برای دستیابی به اطلاعات، بیش از دیگر امور [[جنگی]] در تلاش بود؛ زیرا دریافت اطلاعات و معلومات کامل از دشمن، به معنای اتخاذ و صدور [[حکم]] و [[فرمان]] صحیح و برای جنگ است. [[پیامبر]]، همواره اهتمامی جدی به کسب اطلاعات در همه مواقع داشت. در [[غزوه احزاب]] به [[حذیفه]] [[مأموریت]] داد در هوای سرد و شرایط دشوار برای کسب اطلاعات به طرف نیروهای دشمن برود<ref>خزاعی، ص۴۸۰.</ref>، اخبار دشمن پیوسته به اطلاع او می‌رسید. از اینرو، چون خبر می‌یافت که دشمن درصدد [[حمله]] بر اوست، برای مقابله پیش دستی می‌کرد و آنان را در [[سرزمین]] خویش غافل‌گیر می‌نمود<ref>ابن عبدالبر، الدرر، ص۲۰۰.</ref>.
# '''واجد بودن شرایط [[رهبری]]:''' [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} تمام شرایط رهبری را در حد کمال داشت: [[حس]] تشخیص، [[قاطعیت]]، عدم تردید و دو دلی، [[شهامت]]، [[اقدام]] و [[بیم]] نداشتن از عواقب احتمالی، علاقه شدید به [[سازمان]] و [[تشکیلات]] برای شکل دادن و [[انتظام]] دادن به نیروهای [[انسانی]].
#آن حضرت نقشه‌ها و [[تدابیر]] جنگی خویش را پنهان می‌داشت و چون گروهی برای جنگ آماده می‌شد، طوری وانمود می‌کرد که قصد گروه دیگری را دارد<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۵، ص۳۹۸: اذا اراد غزوة وری بغیرها.</ref>. [[استتار]] و حرکت مخفیانه و به‌کارگیری [[نیرنگ]] ([[خدعه]]) در برابر دشمن و بهره‌گیری از [[زمان]] و مکان مناسب، از جمله مسائلی بود که رسول خدا{{صل}} در جنگ‌های خویش آن را مراعات می‌کرد. آن حضرت اصل "جنگ یک نوع چاره‌اندیشی و [[کاردانی]] است" را پذیرفته بود و خدعه را بخشی از جنگ می‌دانست و می‌فرمود: {{متن حدیث|اَلْحَرْبُ خُدْعَةٌ}}<ref>بخاری، الصحیح، ج۴، ص۲۴.</ref>؛ در همین راستا، به [[محمد بن مسلمه]] که [[قتل]] [[کعب بن اشرف]] را بر عهده گرفته بود، اجازه داد دشمن را بفریبد و هر آنچه برای تحقق مأموریت وی نیاز است، به زبان آورد<ref>بخاری، الصحیح، ج۴، ص۲۵.</ref>. چنان که در [[فتح مکه]]، آن حضرت [[قریش]] را با اعزام سریه [[ابو قتادة بن ربعی]] به سوی ناحیه‌ای از نجد، از مقصد خود [[منحرف]] و [[گمراه]] ساخت<ref>شامی، ج۵، ص۲۱۱.</ref>. در غزوه‌های بنی لِخیان و [[دومة الجندل]] نیز چنین [[رفتار]] کرد. به همین منوال در [[سریه]] [[عبدالله بن جحش]]، با دادن نامه‌ای به او، از وی خواست پس از دو [[روز]] راهپیمایی، [[نامه]] را بگشاید و بر اساس آن عمل کند<ref>سهیلی، ج۵، ص۶۲ دیاربکری، ج۱، ص۳۶۵.</ref>.
# '''[[رهبری]] و [[مدیریت]] و [[مشورت]]:''' در کارهایی که از طرف [[خدا]] دستور نرسیده بود، با اصحاب مشورت می‌کرد و نظر آنها را محترم می‌شمرد و از این راه به آنها شخصیت می‌داد.
#[[رسول خدا]]{{صل}} از شیوه [[جنگ روانی]] نیز بر ضد [[دشمن]] استفاده می‌کرد. جنگ روانی، مجموعه اعمالی است که بر ضد دشمن برای تحت تأثیر قرار دادن او انجام می‌گیرد و [[هدف]] از آن [[تضعیف]] [[اراده]]، [[تفکر]] و [[قدرت]] مادی و [[معنوی]] اوست. جنگ روانی به عنوان مهمترین [[جنگ]] در طرح و برنامه‌ریزی، مورد توجه و [[اقدام]] [[پیامبر]] بود و حتی آن را محور اقدام نظامی خود بر ضد [[دشمنان]] قرار می‌داد؛ زیرا آنان را در حالتی از [[وحشت]] می‌گذاشت و بر [[نفوس]] آنان [[تسلط]] می‌یافت و در نتیجه، توان مقابله و [[مقاومت]] را از ایشان می‌گرفت. آن [[حضرت]] خود در این مورد چنین میفرمود: "من با ایجاد [[ترس]] در [[دل]] دشمن [[یاری]] شده‌ام»<ref>ابن ابی شیبه، ج۷، ص۴۱۰.</ref>. بهره‌گیری رسول خدا{{صل}} از این شیوه بدان دلیل بود که دشمن را بدون مقاومت به فرار یا [[تسلیم]] وادار سازد. در [[غزوه حمراء الاسد]] و [[روز فتح مکه]] [[دستور]] داد [[لشکریان]]، [[آتش]] بسیار روشن کنند تا در [[قلوب]] دشمن ترس و ناآرامی پدید آید<ref>مقریزی، ج۱، ص۱۷ و ۳۵۸.</ref>.
# '''ظرفیت شنیدن [[انتقاد]] و [[تنفر]] از [[مداحی]] و [[چاپلوسی]]:''' او گاهی با [[اعتراض]] برخی [[یاران]] مواجه می‌شد؛ اما بدون آنکه [[درشتی]] کند نظرشان را به آنچه خود [[تصمیم]] گرفته بود، جلب و موافق می‌کرد.
#[[تعالیم]] [[جنگی]] در [[اسلام]]، بر [[وفای به عهد]] و [[پیمان]] و محترم شمردن [[معاهدات]] و خودداری از [[ظلم]] و [[تجاوز]] و [[برقراری صلح]] تصریح می‌کند. با توجه به این سفارش‌ها، همه جنگ‌های آن، حضرت جوانمردانه و شرافتمندانه بود. مقصود از این [[جنگ‌ها]]، [[پشتیبانی]] از [[گسترش اسلام]] و [[استواری]] پایه‌های [[صلح]] بود. از اینرو، پیامبر، پیمانی را نشکست، [[دشمنی]] را مُثله نکرد و افراد [[ناتوان]] یا غیر نظامی را نکشت. آن حضرت به نیروهایی که برای [[سرایا]] و [[جنگ با دشمن]] می‌فرستاد، می‌فرمود: "به [[نام خدا]]، در [[راه خدا]] و با آنکه به [[خدا]] [[کافر]] است [[نبرد]] کنید. [[خیانت]] نورزید و [[عهدشکنی]] نکنید. مُثله نکنید و [[کودکی]] را نکشید"<ref>یعقوبی، ج۲، ص۷۷.</ref>. و می‌فرمود: "هیچ‌گاه آغازگر [[جنگ]] نباشید تا اینکه [[دشمن]] جنگ را شروع کند"<ref>ابن سعد، ج۲، ص۱۲۸؛ کلاعی، ج۲، ص۲۸۲.</ref> آن [[حضرت]] [[تمایل]] داشت دشمن را به سوی [[صلح]] بکشاند، نه اینکه مردان ایشان را بکشد و [[زنان]] و [[فرزندان]] آنان را بدون [[سرپرست]] باقی گذارد. [[رسول خدا]]{{صل}} از [[قتل]] پیرمرد، پیرزن، [[کودک]]، [[اسیر]] و کسانی که جنگ نکرده و به دشمن [[یاری]] رسانده‌اند، جلوگیری و [[نهی]] می‌کرد<ref>واقدی، ج۲، ص۷۵۷.</ref>. [[جنگ]] برای انتقام‌گیری را [[پسندیده]] نمی‌دانست؛ چنان که در [[روز فتح مکه]]، [[پرچم]] را از دست [[سعد بن عباده]] گرفت، زیرا شعارهایی برای تحریک [[روح]] انتقام‌گیری سر داد<ref>ابن سید الناس، ج۲، ص۲۲۱.</ref>. همچنین هنگامی که دشمن [[شکست]] می‌خورد، رسول خدا{{صل}}، [[راه]] فرار را برای وی باز می‌گذاشت و به تعقیب شکست خوردگان نمی‌پرداخت. نیز گریختگان و فراریان از جنگ را از پشت مورد [[حمله]] قرار نمی‌داد<ref>ر.ک: وتر، ص۳۰.</ref>.<ref>[[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۷۰-۷۲.</ref>
# '''[[نظم و انضباط]]:''' نظم و انضباط بر کارهایش حکم‌فرما بود. اوقات خویش را تقسیم می‌کرد و به این عمل توصیه می‌کرد. اصحابش تحت تأثیر [[نفوذ]] او دقیقاً [[انضباط]] را رعایت می‌کردند<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت]]، صفحه ۴۵ تا ۷۳.</ref>.


==[[سیره اخلاقی]]==
=== [[سیره اقتصادی پیامبر خاتم]] ===
در میان ویژگی‌های رسول خدا{{صل}}، [[رفتار]] [[اخلاقی]] آن حضرت مهمترین ویژگی آن بزرگوار محسوب میشد. این ویژگی را [[خداوند]] در [[قرآن]] ستوده و فرموده است: {{متن قرآن|وَإِنَّکَ لَعَلَی خُلُقٍ عَظِیمٍ}}<ref>«و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.</ref>. [[پیامبر]] نیز خود فرمود برای احیای [[مکارم اخلاقی]] [[مبعوث]] گشته است: انما [[بعثت]] لاتمم [[مکارم الاخلاق]]<ref>طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۸.</ref>. در روایتی بلند، [[امام حسن]]{{ع}}، [[اوصاف اخلاقی]] و رفتار رسول خدا{{صل}} را به نقل از دایی خویش [[هند بن ابی هاله]] و بخشهایی را نیز به نقل از [[امام حسین]]{{ع}} از [[پدر]] بزرگوار خویش نقل کرده است. این [[روایت]] جامعترین توصیف درباره [[اخلاق]] رسول خدا{{صل}} است که بخشهایی از آن به شرح زیر است: هر کس را که میدید به [[سلام دادن]] پیشی میگرفت. جز در مورد [[لزوم]] صحبت نمیفرمود. [[سکوت]] او ممتد بود و هنگام گفتار، تمام دهان را نمیگشود. نرم گفتار بود و پرگوی نبود. در گفتار خود به هیچ کس [[ستم]] روانمیداشت. [[نعمت]] را هر چه هم کوچک بود، بزرگ میشمرد. خوراکیها را [[نکوهش]] نمیکرد و بیش از حد نیز [[ستایش]] نمیفرمود. [[دنیا]] و امور مربوط به آن او را [[خشمگین]] نمیساخت. اگر چیزی با [[حق]] معارضه داشت، از پای نمینشست تا حق را [[یاری]] کند. برای خود هرگز خشمگین نمیشد و به [[فکر]] [[انتقام]] کشیدن نبود. بیشتر خندهاش به صورت [[تبسم]] بود.
 
[[امام حسین]]{{ع}}به نقل از پدرش درباره [[رفتار]] [[رسول خدا]]{{صل}} میفرماید: وقت خود را در [[خانه]] به سه بخش تقسیم میکرد: بخشی برای [[عبادت]] [[خداوند]] و بخشی برای انجام کارهای خانوادهاش و بخشی برای خودش، و از بخش مخصوص به خود، قسمتی را به [[مردم]] اختصاص میداد و [[عام و خاص]] را میپذیرفت و چیزی از آنان مضایقه نمیداشت. معمولا بزرگ هر قومی را گرامی میداشت و همو را بر آنها سالاری میداد. بدون آنکه به کسی ترشرویی و [[بدخلقی]] کند، مردم را از [[اعمال زشت]] بر [[حذر]] میداشت و از آنان که [[بدکردار]] بودند، [[پرهیز]] میفرمود. به [[یاران]] خود [[تفقد]] میکرد. از مردم درباره کارهای معمول میان مردم میپرسید. کارهای [[پسندیده]] را میستود و تقویت میفرمود و [[کارهای زشت]] را نکوهش میکرد و [[خوار]] میشمرد. کردارش همواره پسندیده و یکنواخت بود. همواره مواظب بود مردم [[غافل]] نشوند. در همه حال محضرش سودمند و آماده بود. هرگز در مورد حق [[قصور]] نمیکرد و پا را از حق و آنچه [[دین]] مقرر داشته است، فراتر نمینهاد. [[برگزیدگان]] و [[نیکان]] در نظر آن [[حضرت]] [[برگزیده]] بودند. [[برترین]] [[اصحاب]] در نظرش، خیرخواهترین ایشان بود و کسانی که [[مواسات]] و [[یاری دادن]] به مردم را بیشتر رعایت میکردند از نظر [[پیامبر]]{{صل}} گرامیتر بودند. در نشستن، جایگاه معینی برای خود [[تعیین]] نکرده بود و از این کار منع میفرمود. چون به گروهی که نشسته بودند میرسید، همانجا که رسیده بود مینشست و به این کار دیگران را هم [[دستور]] میفرمود. به تمام همنشینان خود توجه داشت، به طوری که هیچ کس [[احساس]] نمیکرد کسی در نظر [[پیامبر]]{{صل}} از او گرامیتر است. هر کس برای عرض حاجتی او را مینشاند یا بر پا نگه میداشت، [[تحمل]] میفرمود تا خود او برگردد. هر کس نیازی داشت، او را رد نمیفرمود مگر آنکه نیازش را برآورد یا باگفتاری ملایم توضیح دهد. [[گشاده رویی]] و [[خوش خلقی]] پیامبر چنان [[مردم]] را فراگرفته بود که او را چون [[پدر]] خود میدانستند. همگان در قبال [[حق]] در نظرش یکسان بودند. محضر و مجلس او، سراسر [[حلم]] و [[حیا]] و [[صبر]] و [[امانت]] بود. کسی با صدای بلند صحبت نمیکرد و [[حرمت]] همگان محفوظ بود و سخن نامربوط گفته نمیشد و [[لغزش]] و [[اشتباه]] کسی فاش نمیگردید. [[رسول خدا]]{{صل}} همواره [[خنده]] رو و خوش برخورد و ملایم بود. درشت و تندخو و پر هیاهو و [[دشنام]] دهنده و خردهگیر نبود. هیچ ناپسندی انجام نمیداد و هیچ کس از او [[نومید]] نمیشد. سه چیز را به طور کلی رها کرده بود: ستیزهگری، [[پرگویی]] و [[سخن گفتن]] در کاری که به آن [[حضرت]] مربوط نبود. مردم را هم از سه چیز رها کرده بود: هیچ گاه کسی را [[نکوهش]] و [[سرزنش]] نمیفرمود، به جستجوی معایب ایشان نمیپرداخت و فقط در مواردی که [[امید]] [[ثواب]] و [[پاداش]] بود [[تذکر]] میفرمود. هرگاه رسول خدا{{صل}} صحبت میکرد، همگان چنان ساکت بودند که گویی بر سر ایشان مرغ و پرنده نشسته است، و چون [[سکوت]] میفرمود، آنها صحبت میکردند و هیچگاه در محضرش [[ستیزه]] و بگو مگو نمیکردند. هر کس صحبت میکرد، گوش فرامیدادند تا سخنش تمام شود. اگر [[اصحاب]] از چیزی میخندیدند یا [[تعجب]] میکردند، پیامبر هم لبخند میزد و تعجب میفرمود. در مورد اشخاص [[غریب]] و [[نیازمند]] تحمل میفرمود، هر چند درشت سخن میگفتند و گاه اتفاق میافتاد که [[اصحاب]]، شخص [[فقیر]] را میخواستند و نیازش را برمیآوردند تا مزاحم [[پیامبر]] نباشد. به [[مسلمانان]] میفرمود هرگاه میبینید [[نیازمندی]] نیازی دارد، حاجتش را برآورید و از او [[پذیرایی]] کنید. هرگز خواهان [[مدح]] و [[ستایش]] نبود، مگر آنکه کسی میخواست به آن وسیله درصدد جبران چیزی باشد. [[سخن]] هیچ کس را [[قطع]] نمیکرد، مگر آنکه از حد درگذرد- مثلا [[غیبت]] کند - که در آن صورت او را [[نهی]] میکرد با خود برمی خاست. [[سکوت]] [[رسول خدا]]{{صل}} شامل چهار مرحله بود: [[حلم]] و [[حذر]] و تقریر و [[تفکر]]، تقریر آن [[حضرت]] بر این بود که به همگان به نسبت مساوی بنگرد و به طور مساوی مطالب ایشان را بشنود. [[تفکر]] او بیشتر در مورد امور [[پایدار]] و ناپایدار بود. حلم او با [[صبر]] و [[شکیبایی]] همراه بود و کمتر چیزی آن حضرت را [[خشمگین]] و دلگیر میساخت، و حذر و مواظبت شدید او در چهار مورد بود: کار [[نیکو]] کردن که [[سرمشق]] دیگران باشد، و ترک [[کار ناپسند]] که عملا از آن نهی فرموده باشد، و [[کوشش]] و [[اندیشیدن]] در اموری که کار [[امت]] را رو به [[راه]] کند، و [[قیام]] در مواردی که خیر [[دنیا]] و [[آخرت]] امت را دربرداشته باشد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۳۲۴؛ خرگوشی، ج۲، ص۸۹؛ بیهقی، ج۱، ص۲۸۵: قاضی عیاض، ج۱، ص۲۰۴.</ref>.
=== [[سیره فرهنگی پیامبر خاتم]] ===
[[سیره رسول خدا]]{{صل}} برگرفته از [[قرآن]] بود<ref>کان خلقه القرآن: بخاری، ادب مفرد. ص۷۴.</ref> و در همه زمینهها، [[اعتدال]] و [[میانه روی]] را به عنوان اصل مراعات میکرد. [[امام علی]]{{ع}} که آشناترین فرد به سیره رسول خدا{{صل}} بود و سخنان قابل توجهی در تبیین [[سیره نبوی]] از او به یادگار مانده است، میفرمود: «[[سیره]] و [[رفتار]] وی میانه روی بود»<ref>سیرته القصد: سید رضی، ص۱۳۹.</ref>. در [[کارها]] نه [[افراط]] میکرد و نه [[تفریط]] و [[مردم]] را با سفارش اکید به [[اعتدال]] و میانه روی توصیه میفرمود.
 
رسول خدا{{صل}} [[نماز]] زیاد میگزارد و چون به وی عرض شد با این [[مقام]] چرا چنین [[رفتار]] می‌کند، فرمود: {{متن حدیث|أفلا أکون عبدا شکورا}}؛ آیا [[بنده]] [[شکرگزار]] [[خدا]] نباشم؟»<ref>کلینی، ج۲، ص۹۵.</ref>. با این حال از ترک [[زندگی]] و کنارهگیری از [[جامعه]] و پشت کردن به همه چیز و [[عزلت]] گزیدن و ریاضتهای شاق [[نهی]] میکرد و میفرمود: «[[رهبانیت]] [[امت]] من [[جهاد]] در [[راه]] خداست»<ref>صدوق، امالی، ص۶۶.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} تابع حدود و [[قوانین الهی]] بود و از آنها تخطی نمیکرد. آن [[حضرت]] در سفری به [[مسلمانان]] [[دستور]] داد [[روزه]] نگیرند، ولی عدهای [[مخالفت]] کردند و همچنان روزهدار ماندند. [[پیامبر]] به صورت علنی و بر روی شتر ظرف آب را نوشید و روزهداران را [[عاصی]] خواند<ref>واقدی، ج۱، ص۴۷.</ref>. برخی از افراد نیز از [[دستورات]] [[دینی]] برداشتی افراطی داشتند و میخواستند همیشه روزه بگیرند یا [[ازدواج]] را ترک کنند، اما رسول خدا{{صل}} به ایشان میفرمود: «من که خاشعترین و متقیترین شما هستم، [[نماز]] میخوانم و میخوابم، روزه میگیرم و نمیگیرم، میخندم و میگریم و ازدواج میکنم و این [[سنت]] من است که هر کس از من است، باید از آن [[پیروی]] کند»<ref>ابن حجر، ج۱، ص۴۱؛ نیز ر.ک: کلینی، ج۲، ص۸۵؛ ابن ابی جمهور احسائی، ج۲، ص۱۴۹.</ref>.
=== [[سیره مدیریتی پیامبر خاتم]] ===
آن حضرت هرگاه میان دو کار مخیر میشد، کاری را برمیگزید که آسانتر و سادهتر بود، مشروط به اینکه [[گناه]] نباشد و اگر کاری [[حرام]] و گناه بود، از همه [[مردم]] بیشتر از آن [[پرهیز]] میکرد. هرگز درباره [[حق]] کوتاهی نمیکرد و از آن [[تجاوز]] نمینمود. هیچگاه در کارهای مربوط به خود [[انتقام جویی]] نمیکرد، مگر در اموری که [[حرمت]] [[الهی]] خدشهدار میشد که در آن صورت برای [[حفظ حرمت]] الهی [[مجازات]] میفرمود<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۷۶؛ بخاری، الصحیح، ج۸، ص۱۶.</ref>. بر همین اساس، [[شفاعت]] درباره حدود را نمیپذیرفت؛ چنان که [[شفاعت]] [[اسامة بن زید]] را درباره زنی که مستحق حد بود، نپذیرفت<ref>بخاری، الصحیح، ج۸، ص۱۶.</ref>.
هنگامی که پیامبر به [[مدینه]] [[هجرت]] کرد، با اقداماتی که انجام داد، [[نظم اجتماعی]] و [[اداری]] جدیدی را پدید آورد که بر اساس [[اصول اسلام]] پایه‌ریزی شده بود. در [[نظام اداری]] رسول خدا {{صل}}، تقسیم کار امری مهم قلمداد می‌شد و افرادی برای کارهای [[اداری]] گماشته می‌شدند و رسول خدا {{صل}} برای ایشان شرح وظایفی می‌نگاشت. آن حضرت [[کارها]] را به حسب نیاز به افرادی می‌داد و پس از انجام آن، آنان را از [[مسئولیت]] معاف می‌داشت. برخی از [[مناصب]] [[دولت رسول خدا]] {{صل}} به شرح زیر است:
«[[تفکر]]» از اصول زندگی آن حضرت بود و هیچ کاری را بدون [[تفکر]] و [[تدبر]] انجام نمیداد و در همه امور تامل و [[اندیشه]] میکرد. [[رسول خدا]]{{صل}} [[زاهدترین]] [[پیامبران]] بود. هرگز برایش سفرهای نیاراستند و هرگز نان گندم [[مصرف]] نکرد، و هرگز سه شب پیاپی از نان جو [[سیر]] نخورد. رسول خدا{{صل}} از [[دنیا]] رفت، در حالی که زرهاش به چهار [[درهم]] نزد فردی [[یهودی]] گرو بود. زر و سیمی به [[میراث]] نگذاشت، حال آنکه سرزمینهای وسیعی زیر [[سلطه]] او بود، و غنایمی فراوان در دست داشت<ref>مجلسی، ج۱۰، ص۴۸.</ref>. او از دنیا چندان نخورد که دهان را پر کند، و بدان ننگریست و تنها گوشه چشمی بدان افکند. شکم او از همه خالیتر بود. [[دنیا]] را به او نشان دادند، آن را نپذیرفت. چون [[خدا]] چیزی را [[دشمن]] میداشت، آن را دشمن داشت و ترک آن گفت، و چیزی را که خدا [[خوار]] شمرده است، آن را خوار انگاشت، و چیزی را که کوچک شمرده است، آن را کوچک داشت<ref>سید رضی، ص۲۲۷.</ref>.
# کارگزاران]]: [[رسول خدا]] {{صل}}، [[والیان]] و امیرانی را برای شهرهایی [[تعیین]] کرد، چنان که رؤسای قبایلی که [[اسلام]] می‌آوردند و به [[دولت]] [[مدینه]] ابراز [[وفاداری]] می‌کردند، به عنوان [[رئیس]] [[منصوب]] از سوی رسول خدا {{صل}} در آن [[قبیله]] محسوب می‌شدند.
[[پیامبر]]، روی [[زمین]] [[غذا]] میخورد و همچون [[بندگان]] مینشست. به دست خود پای افزار خویش را پینه میزد و [[جامه]] خود را وصله میکرد. بر خر بی پالان سوار میشد و دیگری را بر ترک خود سوار میکرد. پردهای بر در [[خانه]] او آویخته بود که نقش و نگار داشت. یکی از [[زنان]] خویش را گفت: «این پرده را از نظرم پنهان کن هرگاه بدان مینگرم، دنیا و زیورهای آن را به یاد میآورم». آن [[حضرت]] با تمام [[قلب]] خویش از دنیا روی گرداند و یاد آن را در وجود خود میراند و [[دوست]] داشت که [[زینت]] دنیا از او [[نهان]] ماند تا زیوری از آن برندارد. دنیا را [[پایدار]] نمیدانست و در آن [[امید]] ماندن نداشت. پس آن را از وجود خود بیرون کرد و [[دل]] از آن برداشت و دیده از آن برگرفت<ref>سید رضی، ص۲۲۷.</ref>.
# قاضیان: در مورد [[قضاوت]] نیز رسول خدا {{صل}} خود این سمت را در مدینه عهده‌دار بود.
پیامبر{{صل}} از همانندی به [[سلاطین]] [[پرهیز]] داشت. مردی نزد وی آمد تا با آن [[حضرت]] سخن گوید، ولی چون [[پیامبر]] را دید دست پاچه شد و به لرزش افتاد. حضرت به او گفت: «راحت باش! من که [[پادشاه]] نیستم؛ من فرزند همان زنم که گوشت خشکیده میخورد»<ref>مجلسی، ج۱۶، ص۲۲۹.</ref>.
# عاملان صدقات: رسول خدا {{صل}} کسانی را به عنوان [[مأمور]] جمع‌آوری [[صدقات]] و زکات‌ها معین کرد.
[[رسول خدا]]{{صل}} برای [[آموزش احکام]] و مسائل [[دینی]] بسیار ملایم [[رفتار]] میکرد و از ناپسندیهایی که افراد [[ناآگاه]] با [[آداب و سنن]] انجام میدادند، [[چشم]] میپوشید. بر اساس روایتی، مردی به [[مسجد پیامبر]] آمد و چون از اهمیت [[مسجد]] [[آگاهی]] نداشت، در گوشهای از آن بول کرد. [[اصحاب]] میخواستند به [[تندی]] با وی برخورد کنند، ولی رسول خدا{{صل}} فرمود: «آزارش ندهید» و سپس به او یادآور شد که مسجد جای [[عبادت]] است<ref>ابن سلمه، ج۱، ص۱۳ مقریزی، ج۲، ص۲۴۳.</ref>.
# کُتّاب: آن حضرت نویسندگانی داشت که کارهای [[دبیری]] و دفتری به عهده آنان بود. کاتبان [[پیامبر]] بالغ بر ۲۵ نفر شمارش شده‌اند که هر یک متولی [[نوشتن]] گونه‌ای از نامه‌ها بوده‌اند.
رسول خدا{{صل}} هرچه را مغایر [[ساده زیستی]] بود، کنار زد و هرگونه تشریفاتی را زیر پا نهاد. مجلس وی چنان بود که هیچ تفاوتی میان او و اصحابش دیده نمیشد. چون وارد مجلس میشد، در نزدیکترین جای به [[محل]] ورود خود مینشست<ref>کلینی، ج۲، ص۶۶۲.</ref>. هرگاه بیگانهای وارد مجلس میشد، آن حضرت را نمیشناخت تا اینکه بپرسد. [[انس بن مالک]] میگوید: [[مسلمانان]] چون آن حضرت را میدیدند، به رغم میلشان برایش به پا نمیخاستند؛ زیرا میدانستند چنین کاری را خوش نمیدارد<ref>ترمذی، ص۱۹۱.</ref>. رسول خدا{{صل}} خود میفرمود: همچون [[بندگان]] [[خوراک]] میخورم و چون بندگان مینشینم که همانا من بندهام»<ref>جاحظ، ج۲، ص۲۱؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۲۶.</ref> و میفرمود: «مرا بالاتر از آنچه هستم قرار دهید. [[خداوند]] پیش از آنکه مرا [[رسول]] خویش گیرد، [[بنده]] خود گرفته است»<ref>خرگوشی، ج۴، ص۳۷۵.</ref>.
# [[مبلغان]]: [[دعوت]] و [[تبلیغات]] در [[سیره نبوی]] بسیار مهم بود و افرادی در این زمینه از سوی رسول خدا {{صل}} مشغول به فعالیت بودند<ref>[[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]]، ج۱، ص۷۰.</ref>.
هنگامی که سواره بود، اجازه نمیداد کسی پیاده با آن حضرت حرکت کند؛ یا او را با خود سوار میکرد و یا اگر آن فرد نمیپذیرفت، میفرمود: «جلوتر برو و در فلان مکان [[منتظر]] باش»<ref>طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۲۲.</ref>.
 
آن حضرت میفرمود: «پنج کار را ترک نمیکنم تا پس از من برای امتم [[سنت]] گردد: روی [[زمین]] با [[غلامان]] [[غذا خوردن]]، سوار الاغ بی پالان شدن، بز را با دست خود دوشیدن، [[لباس]] پشمینه [[پوشیدن]] و به [[کودکان]] [[سلام کردن]]»<ref>صدوق، خصال، ج۱، ص۲۷۱.</ref>. بر همین اساس، ایشان [[جامه]] خود را وصله میکرد، و پای افزار خویش را پینه میزد، و گوسفندان را خود میدوشید، و با [[غلامان]] هم [[غذا]] میشد، و بر [[زمین]] مینشست، و بر خر بی پالان سوار میشد و دیگری را بر ترک خود سوار میکرد، و بدون اینکه [[احساس]] [[خجالت]] کند، مایحتجاج خانهاش را از بازار تهیه و به سوی خانوادهاش حمل میکرد، و با توانگر و [[تنگدست]] یکسان [[مصافحه]] مینمود، و دست خود را نمیکشید تا طرف دست خود را میکشید، و به هر کس میرسید [[سلام]] میکرد؛ چه توانگر، چه تنگدست و چه کوچک، چه بزرگ، و اگر به خوردن چیزی [[دعوت]] میشد، آن را کوچک نمیشمرد، هر چند خرمایی پوسیده میبود، و مخارج زندگیاش سبک بود<ref>دیلمی، ج۱، ص۱۱۵؛ حر عاملی، ج۵، ص۵۴.</ref>.
=== [[سیره نظامی پیامبر خاتم]] ===
[[پیامبر]] به چهره هیچ کس [[خیره]] نمیشد. خشمش برای [[خدا]] بود و هرگز برای خود [[خشم]] نمیگرفت. در [[تشییع جنازه]] شرکت و در دورترین نقاط [[شهر]] از [[بیماران]] [[عیادت]] میکرد. با تنگدستان مینشست و به کسانی که در [[اخلاق]] بافضیلت بودند، [[احترام]] میگذاشت. با اشخاص [[آبرومند]] [[الفت]] میگرفت و به آنان [[نیکی]] میکرد. با [[خویشاوندان]] خود [[صله رحم]] میکرد، ولی در عین حال مد آنان را بر دیگران [[برتری]] نمیداد و جز آنچه خدا [[فرمان]] داده است دربارهشان روا نمیداشت. چون خدمتگزارش در دستاس کردن (آسیاب کردن) خسته میشد، او را کمک میکرد. آب وضوی شبش را خود تهیه مینمود و هنگام نشستن تکیه نمیکرد. در [[کارها]] به [[اهل]] [[خانه]] کمک مینمود و با دست خود گوشت [[خرد]] میکرد<ref>ابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۴۵.</ref>.
[[رسالت]] [[رسول خدا]] {{صل}} مبتنی بر دعوت به زبان، همراه با [[عمل نیک]] بود که این دعوت با تکیه بر [[برهان]] و قانع ساختن طرف مقابل به روش منطقی، عرضه می‌شد. به طور طبیعی، این نوع دعوت برای به بار نشستن، [[نیازمند]] فضای [[صلح]] و [[آرامش]] بود. در [[اسلام]]، صلح به عنوان یک قاعده [[ثابت]] محسوب می‌شود و [[جنگ]] استثناست<ref>طباطبایی، ج۴، ص۱۶۴؛ برزنونی، ص۱۱۸.</ref>. رسول خدا {{صل}} جنگ را جز هنگامی که [[قساوت]] [[دشمن]] و سخت‌گیری آنان بر [[مسلمانان]] زیاد شد، مورد توجه قرار نداد. [[هدف]] رسول خدا {{صل}} از [[جنگ‌ها]] بر اساس آیاتی چون: {{متن قرآن|وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا}}<ref>«و در راه خداوند با آنان که با شما جنگ می‌کنند، جنگ کنید اما تجاوز نکنید که خداوند تجاوزکاران را دوست نمی‌دارد» سوره بقره، آیه ۱۹۰.</ref>، [[دفاع]] از خویشتن و تأمین دعوت اسلام و [[دفاع]] از آن در مقابل کسانی بود که سد [[راه]] آن می‌شدند. بنابراین، این [[نبردها]] جنبه [[کشورگشایی]] و [[تسلط]] بر منابع [[ثروت]] دیگران نداشت.
[[راه و رسم]] [[رسول خدا]]{{صل}} این بود که تا حد ممکن کارهای خویش را خود انجام دهد و به دیگران تکیه نکند. میفرمود: «هرگز در کارهای خود از دیگران کمک نخواهید و به دیگران تکیه نکنید، اگرچه برای قطعهای چوب [[مسواک]] باشد»<ref>مقریزی، ج۲، ص۱۸۹.</ref> [[رسول خدا]]{{صل}} به هیچ وجه سربار دیگران نبود و کارهایش را حتی در [[منزل]] خود انجام میداد. [[عایشه]] میگفت: [[پیامبر]] در [[خانه]] [[لباس]] خود را [[پاکیزه]] میکرد، گوسفندش را میدوشید و کارهای خود را انجام میداد<ref>بیهقی، ج۱، ص۳۲۸.</ref>. در سفرها نیز سربار دیگران نبود و در [[کارها]] کمک میکرد و چون همراهان میگفتند کارها را انجام میدهند، میفرمود: «میدانم که شما کار مرا انجام میدهید، ولی [[دوست]] ندارم امتیازی بر شما داشته باشم؛ زیرا [[خداوند]] دوست نمیدارد بندهاش را در میان [[یاران]] خود متمایز ببیند»<ref>شامی، ج۷، ص۱۳.</ref>.
 
آن [[حضرت]] [[خویی]] [[پسندیده]] داشت و گشاده رو بود. [[مزاح]] میکرد، ولی جز سخن[[حق]]، چیزی نمیگفت<ref>ورام، ج۱، ص۱۱۱.</ref>. با [[اصحاب]] خود [[شوخی]] میکرد تا [[عظمت]] و بزرگیاش [[دل]] آنان را نگیرد که راحت بتوانند به او بنگرند و بدون [[سختی]] با او [[رفتار]] کنند و خواستههای خود را بازگویند. هنگامی که یکی از اصحاب را [[اندوهگین]] میدید، با شوخی کردن او را مسرور میساخت و میفرمود: «خداوند کسی را که با ترشرویی با برادرانش [[روبه]] رو شود، [[دشمن]] میدارد»<ref>نوری، ج۸، ص۳۲۱ و ۴۰۷.</ref>.
در [[سیره نظامی پیامبر]] اکرم {{صل}} در مقابله با [[دشمنان اسلام]] به مؤلفه‌های بسیاری توجه شده است که از آن جمله می‌توان به مواردی اشاره کرد مانند: فرماندهی؛ استفاده از نیروی کار آزموده و ماهر؛ گردآوری اطلاعات؛ تشکیل شورای نظامی‌؛ [[انتخاب]] [[بهترین]] نقطه برای استقرار نیروها؛ استفاده از جنگ روانی؛ [[روحیه]] دادن در مواقع [[بحرانی]]؛ جوانمردانه جنگیدن و...<ref>[[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]]، ج۱، ص۷۰-۷۲؛ [[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص ۴۳۰.</ref>.
آن حضرت راست گفتارترین [[مردم]]<ref>سهیلی، ج۳، ص۴۰۰.</ref> و [[حیا]]، صفت و [[راه و رسم]] او بود<ref>کلینی، ج۱، ص۴۴۴.</ref>.
 
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} در [[جامعه]] و خانه بسیار [[صبور]] بود. [[انس بن مالک]] گوید: من مدت نه سال به پیامبر [[خدمت]] کردم و هیچگاه ندیدم ایراد بگیرد و بگوید: چرا چنین نکردی یا کردی؛ و هرگز از من ایراد نگرفت<ref>طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۱۶</ref>.
=== [[سیره قضایی پیامبر خاتم]] ===
با مردم بسیار [[مهربان]] بود. چنانچه مشغول [[نماز]] بود و کسی در کنارش مینشست، نماز خود را [[تخفیف]] میداد و زود تمام میکرد و به او میفرمود: آیا حاجتی داری؟<ref>قاضی عیاض، ج۱، ص۲۴۹؛ ابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۲۷.</ref> هرکس بر ایشان داخل میشد، بدو [[احترام]] میکرد و او را بر تشک خود مینشانید<ref>طبرسی، مکارم الأخلاقی، ص۲۱.</ref>.
 
گاه [[فرزندان]] خردسال را به حضور پیامبر میآوردند تا به عنوان [[برکت]] یافتن، برایشان از [[خداوند]] [[خیر]] و برکت بخواهد یا نامگذاری کند. [[رسول خدا]]{{صل}} به خاطر [[دلجویی]] بستگان آن فرزند، وی را میگرفت و در دامن خویش مینهاد. گاه اتفاق میافتاد که [[کودک]] همان جا ادرار میکرد. برخی که حضور داشتند فرزند داد میکشیدند، ولی [[حضرت]] آنها را [[نهی]] مینمود و [[صبر]] میکرد تا ادرار بچه تمام شود. آن گاه [[دعا]] یا نامگذاری را به پایان میبرد<ref>ر.ک: بخاری، الصحیح، ج۷، ص۷۶؛ ابن عدی، ج۷، ص۲۸۹.</ref>. حضرت حتی سراغ ضعیفترین افراد را میگرفت. [[زن]] سیاه پوستی در [[مدینه]] بود که کارهای [[مسجد النبی]]{{صل}} را انجام میداد. چون درگذشت، [[مردم]] به [[خیال]] اینکه این حادثه برای رسول خدا{{صل}} اهمیت ندارد، به وی اطلاع ندادند. چون رسول خدا{{صل}} پس از چند [[روز]] [[آگاه]] شد، از آنان [[گله]] کرد و بر سر [[قبر]] او رفت و برایش [[درود]] فرستاد<ref>احمد بن حنبل، ج۲، ص۳۵۳؛ خزاعی، ص۱۳۷.</ref>.
==[[پیامبر]]{{صل}}؛ [[اسوه]] و [[امام]]==
آن حضرت در [[امور خیر]] از [[نسیم]] هم بخشندهتر و با گذشتتر بود و همه موجودات را مشمول [[رحمت]] خود قرار میداد<ref>مقریزی، ج۲، ص۲۰۹.</ref>. [[بخشش]] وی در همه اموری بود که در [[شرع]] برای آنها حدی معین نشده بود<ref>ابن سعد، ج۱، ص۲۷۷.</ref>.
[[رفتار پیامبر]]{{صل}} همچون سخنان او برای ما [[راهنما]] و سند است و باید از آن بهره گیریم. [[رفتارهای پیامبر]] معنا و [[تفسیر]] دارد و باید در آنها [[تعمق]] کرد:
رسول خدا{{صل}} میفرمود: «بر شما باد به گذشت که گذشت کردن، جز بر [[عزت]] [[بنده]] نمیافزاید. پس از یکدیگر درگذارید تا [[خدا]] شما را [[عزیز]] کند»<ref>کلینی، ج۲، ص۱۰۸.</ref>.
{{متن قرآن|لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ}}<ref>«بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد می‌کند» سوره احزاب، آیه ۲۱.</ref>.
[[سیره فردی]]: یکی از ویژگی‌های ممتاز [[رفتاری]] آن حضرت، رعایت [[بهداشت]] فردی و [[پاکیزگی]] بود. رسول خدا{{صل}} از نظر [[لباس]]، [[موی سر]] و چهره، بسیار آراسته بود. در آینه نگاه میکرد و موی سر را شانه میزد، و اگر آینه نبود، در ظرف آب نگاه میکرد و موی سر را مرتب میساخت. افزون بر آن، خود را برای [[خانواده]] و اصحابش میآراست. وقتی همسرش [[عایشه]] از علت نگاه کردن حضرت در ظرف آب پرسید، فرمود: «خداوند [[دوست]] دارد هرگاه بندهاش نزد [[برادران دینی]] خود می‌رود، خویشتن را برایشان بیاراید».
وجود ایشان کانونی است که ما از آن کانون باید [[روش زندگی]] را استخراج کنیم. رفتار پیامبر آنقدر عمیق است که از جزئی‌ترین کار ایشان می‌شود قوانینی را استخراج کرد. یک چراغ است، که تا مسافت‌های بسیار دور را نشان می‌دهد. [[رسول]] یعنی [[انسان کامل]]، یعنی [[انسانی]] که مشخصات [[بشریت]] را دارد با کمال عالی مافوق زمینی؛ یعنی مانند یک [[بشر]] گرسنه می‌شود، [[تشنه]] می‌شود، به [[خواب]] احتیاج پیدا می‌کند، بچه‌های خودش را [[دوست]] دارد، [[غریزه جنسی]] دارد، [[عاطفه]] دارد، ولی می‌تواند [[مقتدا]] باشد. اگر این‌گونه نبود نمی‌توانست امام و [[پیشوا]] باشد<ref>شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، صص ۴۸ و ۵۳.</ref>.
[[پیامبر]] به [[مسواک]] اهمیت ویژه میداد. پیوسته دندانهای مبارکش [[پاک]] و سفید بود و [[دوستان]] خود را هم به مسواک کردن تأکید میکرد. ایشان همیشه پیش از [[خواب]] مسواک میزد. هرگاه میخوابید، مسواک را بالای سر خود میگذاشت و وقتی از خواب بیدار میشد، ابتدا مسواک میزد.
۱ [[احزاب]]، [[آیه]] ۲۱ قطعا برای شما در [[اقتدا]] به [[رسول خدا]] سر مشقی [[نیکو]] است. برای آن کس که به [[خدا]] و [[روز بازپسین]] [[امید]] دارد و خدا را فراوان یاد می‌کند.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام]] ص ۴۵.</ref>.
[[رسول خدا]]{{صل}} هرگاه به [[سفر]] میرفت، همواره پنج چیز با خود میبرد: شانه، آینه، سرمه دان، مسواک و قیچی. آن [[حضرت]] بر [[موی سر]] و صورت، روغن خوشبوکننده میزد و در سفرها هرگز شیشه روغن، سرمه دان، مسواک، قیچی و شانه را فراموش نمیکرد.
 
از [[جامه]] سبز خوشش میآمد و بیشتر جامههایش سفید بود. هرگاه [[لباس]] نویی میپوشید، لباس کهنهاش را به مستمندی میداد. [[عطر زدن]] برای آن حضرت یک اصل بود و [[پیامبر]] به بوی خوشش شناخته میشد<ref>ابن سعد، ج۱، ص۳۰۵.</ref> و در [[خانه]]، جایی مخصوص عطر زدن داشت<ref>ابوداود. ج۲، ص۲۸۲.</ref>، بخشی از مخارج پیامبر، صرف خرید [[عطر]] و مواد خوشبو کننده میشد. رسول خدا{{صل}} وقتی از مسیری میگذشت، رهگذرانی که پس از وی از آنجا میگذشتند، از بوی خوش آن حضرت میفهمیدند که پیامبر از آنجا عبور کرده است<ref>نوبری، ج۱۸، ص۲۷۱.</ref>. پیامبر از خوردن چیزهای بودار، به ویژه غذای سپردار که سبب [[آزار مردم]] میشد، [[پرهیز]] میکرد<ref>مسلم، ج۶، ص۱۲۶.</ref>.
==[[سیره]]؛ مفهوم و ماهیت==
[[خضاب]] و رنگ کردن مو نیز برای آن حضرت اهمیت داشت. حضرت به [[زنان]] [[دستور]] میداد مویهای خود را خضاب کنند؛ اگر شوهر دارند برای شوهر، و اگر ندارند برای آنکه خواستگاران بیشتری داشته باشند<ref>عبدالرزاق صنعانی، ج۴، ص۳۱۹.</ref>.
«سیره» در [[زبان عربی]] از ماده [[سیر]] است، به معنای حرکت و رفتن. سیره، یعنی نوع [[راه رفتن]]. سیره بر وزن فِعله دلالت بر نوع می‌کند<ref>در زبان عربی یک فَعله داریم و یک فِعله. عرب اگر چیزی را بر وزن فَعله گفت، یعنی عملی را یک بار انجام دادن، و اگر بر وزن فِعله گفت، یعنی عملی را به گونه‌ای خاص انجام دادن. سیر یعنی حرکت، ولی سیره یعنی حرکت به گونه و روش خاص. (شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۷، ص۱۷۱)</ref>. مثلاً جلسه یعنی سبک و نوع نشستن. سیر یعنی رفتن، [[رفتار]]؛ ولی [[سیره]] یعنی نوع و [[سبک رفتار]]. آنچه مهم است [[شناخت]] سبک [[رفتار پیامبر]]{{صل}} است. آنها که گذشته در سیره نوشته‌اند، رفتار ایشان را نوشته‌اند، نه سبک و اسلوب رفتار پیامبر را. روش [[تبلیغی]] [[پیامبر]]{{صل}} چه روشی بود؟ سبک [[رهبری]] و [[مدیریت]] پیامبر{{صل}} در [[جامعه]] چه بود؟ سبک قضاوتش؟ ایشان مثل همه [[مردم]] [[زندگی]] [[خانوادگی]] داشت، سبک پیامبر{{صل}} در [[همسرداری]] چگونه بود؟ سبک پیامبر{{صل}} و در [[معاشرت]] با [[اصحاب]] و [[یاران]] چگونه بود؟ سبک و [[روش پیامبر]]{{صل}} در رفتار با [[دشمنان]] چه بود؟ و ده‌ها سبک دیگر که در قسمت‌های مختلف باید روشن بشود<ref>شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، صص ۵۰-۵۳.</ref>.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام]] ص ۴۶.</ref>.
رسول خدا{{صل}} برای اشیا، حیوانات و حتی لباسهای خود نام میگذاشت: نام عمامهاش، [[سحاب]]، نام پرچمش، [[عقاب]]، و نام شمشیری که در [[جنگ‌ها]] همراه داشت، [[ذوالفقار]] بود، شمشیرهای دیگری به نامهای مخذم، رسوب و قضیب داشت. نام کمانش، گتوم؛ شترش، قصوا، نام آسترش، [[دلدل]]؛ الاغش، [[یعفور]] و نام گوسفندی که شیرش را میدوشید، عینه بود<ref>ر.ک: ابن اثیر، ج۱، ص۱۳۹.</ref>.
 
[[سیره خانوادگی]]: رسول خدا{{صل}} بخشی از وقت خویش را به همسرانش اختصاص میداد. چون به [[خانه]] میرفت، با آنان [[گفتگو]] میکرد و [[انس]] میگرفت و نیازهای [[روحی]] و [[عاطفی]] ایشان را برآورده میساخت. در کارهای خانه به همسرش [[یاری]] میرساند. [[خانه]] را جارو میزد و با خدمتکار خویش، آرد خمیر میکرد<ref>ابن سیدالناس، ج۲، ص۴۰۲.</ref>. [[رسول خدا]]{{صل}} درباره نوع [[غذا]] و کیفیت پخت و پز آن، بهانه نمیگرفت و از آنچه [[خدا]] [[حلال]] کرده بود، همراه [[خانواده]] و خدمتکاران میخورد.
==[[منطق عملی]] و ثابت پیامبر{{صل}}==
[[روابط]] رسول خدا{{صل}} با همسرانش به گونهای بود که آنان گاه به خود جرأت [[مشاجره]] با آن [[حضرت]] را میدادند. در برابر خردهگیریهایی که [[همسران رسول خدا]]{{صل}} به وی درباره استفاده از [[اموال]] میگرفتند، [[آیات]] زیر نازل شد: «ای [[پیامبر]]! به همسرانت بگو: اگر خواهان [[زندگی دنیا]] و [[زینت]] آن هستند، بیایید تا مهرتان را بدهم و خوش و خرم شما را رها کنم و اگر خواستار خدا و فرستاده وی و سرای آخرتید، پس به [[راستی]] خدا برای [[نیکوکاران]] شما [[پاداش]] بزرگی آماده کرده است»<ref>احزاب، ۲۸.</ref>
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} روش، اسلوب و [[منطق]] داشت و ما [[مسلمانان]] موظفیم که سیره ایشان را بشناسیم و منطق عملی ایشان را [[کشف]] کنیم برای اینکه از آن منطق در عمل استفاده بکنیم.
برخورد همسران رسول خدا{{صل}} با وی و تحت فشار قرار دادن آن حضرت به گونهای بود که پیامبر یک ماه از آنها کنارهگیری کرد و در موردی دیگر، رسول خدا{{صل}} برای جلب [[رضایت]] برخی از [[همسران]]، آنچه حلال بود بر خود [[حرام]] نمود<ref>ر.ک: تحریم، ۱-۴.</ref>. نیز در اختلافی که میان رسول خدا{{صل}} و همسرش [[حفصه]] پیش آمد، بنا شد در این زمینه، [[عمر]] که [[پدر]] حفصه بود [[قضاوت]] کند. [[جسارت]] حفصه در این مجلس به گونهای بود که عمر به او گفت: اگر محضر پیامبر نبود، به قدری او را میزد که [[جان]] دهد<ref>طبرسی، مجمع، ج۸، ص۵۵۵؛ حلبی، ج۳، ص۴۴۴؛ مجلسی، ج۲۲، ص۱۷۴.</ref>.
آیا [[انسان]] می‌تواند از اول تا آخر [[عمر]] یک منطق داشته باشد که آن منطق برای او اصالت داشته باشد؟ یا اصلاً [[بشر]] نمی‌تواند یک منطق ثابت داشته باشد؛ یعنی انسان تابع شرایط زمانی و مکانی و تابع شرایط زندگی و به خصوص تابع موضع‌گیری طبقاتی است و در هر وضعی از شرایط [[اجتماعی]] و [[اقتصادی]] باشد، جبراً از یک منطق متناسب با آن شرایط [[پیروی]] می‌کند؟ این مسئله مهمی است که در دنیای امروز مطرح است. [[مارکسیسم]] بر این اساس است.
[[رفتار]] با [[عطوفت]] رسول خدا{{صل}} با همسران، برای برخی افراد قابل توجیه نبود؛ چنان که افرادی چون عمر، ریشه همه گرفتاریهای پیامبر از سوی همسرانش را، نوع برخوردهای خود حضرت میدانستند و [[معتقد]] بودند اگر همانطور که آنان با زنانشان رفتار میکنند، پیامبر نیز رفتار میکرد، [[زنان]] [[جسور]] نمیشدند و جرئت نمیکردند روی حرف مردان حرفی بزنند. [[پیامبر]] این روشها را نمیپسندید و چون این سخنان بدو گفته میشد، تنها [[تبسم]] میکرد. [[رقابت]] میان [[همسران رسول خدا]]{{صل}} مشهود بود؛ چنان که برخی [[همسران]] از [[عنایت]] پیامبر به [[ماریه قبطیه]] نگران بودند و به [[آزار]] و [[اذیت]] وی پرداختند که [[رسول خدا]]{{صل}} وی را به مکانی بیرون از [[مدینه]] برد<ref>زبیر بن بکار، ص۵۷.</ref>. این رقابتها چنان بود که [[ام حبیبه]] هنگام [[مرگ]] با اشاره به آن، از [[عایشه]] و [[ام سلمه]] که در آن هنگام زنده بودند، [[طلب]] [[بخشش]] کرد<ref>ابن سعد، ج۸، ص۸۰.</ref>.
زندگی عملی پیامبر اکرم{{صل}} این نظریه را نقض کرد. پیامبر است و [[شعب ابی طالب]] و جمع اندکی از اصحاب که در دره‌ای محبوس‌اند؛ آب، غذا و نیازمندی‌های دیگر به آنها نمی‌رسد و آن‌چنان بر آنان سخت است که بعضی از مسلمانان که در [[مکه]] اسلامشان را مخفی کرده بودند با مسلمانان شعب و به ویژه علی{{ع}} رابطه برقرار کرده بودند و در آن تاریکی‌های شب به آنان غذا می‌رساندند و [[مسلمین]] هر کدام اندکی می‌خوردند، همین قدر که [[سد]] جوعشان بشود. این پیامبر بعد می‌رسد به [[سال دهم هجری]]. در سال دهم هجری، حکومت‌های [[جهان]] در مقابل او [[احساس]] خطر می‌کنند. نه تنها تمام [[جزیرة‌العرب]] تحت [[نفوذ]] او است و به صورت یک [[قدرت]] تمام در آمده است، بلکه [[قدرتمندان]] جهان [[پیش‌بینی]] می‌کنند که این قدرت به زودی از جزیرة‌العرب سرریز می‌کند و متوجه آنها خواهد شد. در همان حال، با [[پیامبر]] [[شعب ابی‌طالب]] ذره‌ای از نظر [[روحیه]] فرق نکرده است.
با تمام تفاوتهای [[اخلاقی]] و قبیلهای که میان همسران رسول خدا{{صل}} بود، پیامبر با زنانش در عرصههای گوناگون [[عدالت]] را رعایت میکرد. مهریه همه آنان برابر و به [[میزان]] پانصد [[درهم]] بود و تفاوت سن ایشان در این زمینه تأثیری نداشت<ref>ر.ک: ابن سعد، ج۸، ص۱۲۸؛ بلاذری، ج۲، ص۱۰۰؛ شامی، ج۹، ص۴۸.</ref>. رسول خدا{{صل}} در سفرها نیز برخی از همسران خویش را به قید قرعه به همراه میبرد.<ref>[[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی]] ج۱، ص:۳۰-۳۱.</ref>
در حدود [[سال دهم هجرت]] که [[شهرت]] پیامبر{{صل}} در همه جا پیچیده است، یک [[عرب]] بیابانی [[خدمت]] پیامبر{{صل}} می‌آید. وقتی که می‌خواهد با پیامبر{{صل}} حرف بزند، روی آن چیزهایی که از [[حاکمان]] شنید- [[رعب]] پیامبر او را می‌گیرد، زبانش به لکنت می‌افتد. پیامبر{{صل}} آزرده می‌شود؛ او را در آغوش می‌گیرد و می‌فشارد که بدنش بدن او را لمس کند.
[[برادر]]! آسان بگو، از چه می‌ترسی؟ من آن جباری که تو [[خیال]] کرده‌ای نیستم. من پسر آن زنی هستم که با دست خودش از پستان بز شیر می‌دوشید. من مثل برادر تو هستم، هر چه می‌خواهد [[دل]] تنگت بگو.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام]] ص ۴۶.</ref>.
 
==اصول اساسی [[سیره پیامبر]]{{صل}}==
اصول اولیه [[اخلاق]] و معیارهای اولیه [[انسانیت]]، به هیچ وجه نسبی نیست، مطلق است؛ ولی معیارهای ثانوی نسبی است و در [[اسلام]] هم ما با این مسئله مواجه هستیم.
 
===اصول ملغا===
در [[سیره رسول اکرم]]{{صل}} یک سلسله اصول را می‌بینیم که [[باطل]] و ملغا است؛ یعنی پیامبر{{صل}} در [[سیره]] و روش خودش، در [[منطق عملی]] خودش، هرگز از این روش‌ها در هیچ شرایطی استفاده نکرده است. اینها از نظر اسلام مطرود است؛ در تمام شرایط و در تمام زمان‌ها و مکان‌ها.
 
۱. '''اصل [[غدر]] و [[خیانت]]''': [[اکثریت]] قریب به [[اتفاق]] [[سیاستمداران]] جهان از اصل غدر و خیانت برای مقصد و مقصود خودشان استفاده می‌کنند. بعضی تمام سیاستشان بر اساس غدر و خیانت است و بعضی لااقل در جایی از آن استفاده می‌کنند. می‌گویند در [[سیاست]]، اخلاق معنا ندارد، باید آن را رها کرد. [[مرد]] [[سیاسی]] [[پیمان]] می‌بندد، اما تا وقتی به این [[پیمان]] [[وفادار]] است که منافعش اقتضا بکند.
[[پیامبر]]{{صل}} و علی{{ع}} از اصل [[غدر]] و [[خیانت]] در روش [[پیروی]] نمی‌کنند؛ چون اساساً پاسدار اصول انسانی‌اند؛ پاسدار [[صداقت]]، پاسدار [[امانت]]، پاسدار [[وفا]]، پاسدار [[درستی]]. [[آیه]] {{متن قرآن|فَمَا اسْتَقَامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ}}<ref>«چگونه مشرکان را نزد خداوند و پیامبرش پیمانی تواند بود؟ جز کسانی که با آنها در کنار مسجد الحرام پیمان بسته‌اید پس تا (در پیمان خود) با شما پایدارند شما نیز (بر پیمان) با آنان پایدار بمانید که خداوند پرهیزگاران را دوست می‌دارد» سوره توبه، آیه ۷.</ref> درباره [[مشرکان]] و [[بت‌پرستان]] است که با پیامبر{{صل}} پیمان بسته بودند؛ مادامی که آنها به [[عهد]] خودشان وفادار هستند، شما هم وفادار باشید و آن را نشکنید. اما اگر آنها شکستند شما نیز بشکنید.
 
۲. '''اصل [[تجاوز]]''': تجاوز یعنی یک قدم از حد جلوتر رفتن. [[قرآن]] تجاوز را ملغا می‌داند، حتی با [[دشمن]]:
و در [[راه خدا]] با آنان که به [[جنگ]] و [[دشمنی]] شما برخیزند [[جهاد]] کنید، لکن از حد تجاوز نکنید<ref>{{متن قرآن|وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا}} «و در راه خداوند با آنان که با شما جنگ می‌کنند، جنگ کنید اما تجاوز نکنید که خداوند تجاوزکاران را دوست نمی‌دارد» سوره بقره، آیه ۱۹۰.</ref>.
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} همیشه در [[جنگ‌ها]] توصیه می‌کردند وقتی دشمن افتاده و مجروح است، به او کاری نداشته باشید؛ فلان پیرمرد که در جنگ شرکت نکرده است، به او کاری نداشته باشید؛ به کودکانشان کاری نداشته باشید، آب را بر آنها نبندید. درباره [[کفار]] [[قریش]] قرآن چه [[دستوری]] می‌دهد؟ نه تنها [[مشرک]] و [[بت‌پرست]] و دشمن بودند، بلکه حدود بیست سال با پیامبر{{صل}} جنگیدند و از هیچ کاری که از آنها ساخته باشد کوتاهی نکرده بودند. ولی آن اواخر، دوره [[فتح مکه]] می‌رسد. [[سوره مائده]] آخرین [[سوره]] ای است که بر پیامبر{{صل}} نازل شده. بقایایی از دشمن باقی مانده، ولی دیگر [[قدرت]] دست [[مسلمین]] است. در این سوره می‌فرماید:
{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى}}<ref>«ای مؤمنان! برای خداوند بپاخیزید و با دادگری گواهی دهید و نباید دشمنی با گروهی شما را وادارد که دادگری نکنید، دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیک‌تر است و از خداوند پروا کنید که خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه است» سوره مائده، آیه ۸.</ref>.
 
از حد [[تجاوز]] کردن در هیچ موردی جایز نیست. هر چیزی [[میزان]] و حد دارد، از آن حد نباید تجاوز کرد. حد تجاوز در [[جنگ]] چیست؟ می‌پرسم با [[دشمن]] برای چه می‌جنگی؟ می‌گویی من با دشمن می‌جنگم تا خاری را از سر راه [[بشریت]] بردارم. خار را که برداشتی دیگر کافی است. آن شاخه که خار نیست، شاخه را برای چه می‌خواهی برداری؟ این، معنای حد است.
 
۳. '''اصل [[انظلام]] و [[استرحام]]''': اصل انظلام و استرحام از اصولی است که هرگز [[پیامبر]]{{صل}} یا [[اوصیای پیامبر]]{{صل}} از این اصل [[پیروی]] نکردند. آیا پیامبر در جایی که چون دشمن را [[قوی]] می‌دیدند به یکی از این دو وسیله چنگ زده‌اند؟ استرحام، یعنی گردنشان را کج کنند و شروع کنند به التماس کردن، ناله و [[زاری]] کردن که به ما رحم کن؟ هرگز. انظلام چطور؟ یعنی تن به [[ظلم]] دادن. این هم هرگز. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و همچنین اوصیای [[بزرگوار]] او و بلکه همچنین [[تربیت]] شدگان [[مکتب]] او، هرگز از این اصول استفاده نکرده‌اند<ref>شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، صص ۷۸-۸۱.</ref>.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام]] ص ۴۸.</ref>.
 
===اصول حتمی===
یک سلسله اصول است که پیامبر{{صل}} همیشه از آن اصول استفاده کرده‌اند، هر چند به طور نسبی. اینجا است که مسئله نسبیت در بعضی از موارد مطرح می‌شود.
 
۱. '''اصل [[قدرت]] و اصل [[اعمال]] [[زور]]''': اصل قدرت یعنی توانا بودن، برای اینکه دشمن [[طمع]] نکند.
{{متن قرآن|وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ}}<ref>«و آنچه در توان دارید از نیرو و اسبان آماده در برابر آنان فراهم سازید که بدان دشمن خداوند و دشمن خود را به هراس می‌افکنید؛ و نیز جز آنها کسانی دیگر را که شما نمی‌شناسید (اما) خداوند آنان را می‌شناسد؛ و آنچه در راه خداوند ببخشید، به شما تمام باز خواهند داد و بر شما ستم نخواهد رفت» سوره انفال، آیه ۶۰.</ref>.
همه [[مفسران]] گفته‌اند مقصود از {{متن قرآن|تُرْهِبُونَ}} این است که [[دشمن]] به خودش [[اجازه]] [[تهاجم]] ندهد. مادام که دشمن وجود دارد، اصل [[قدرت]] هم هست.
یک اصل دیگر به نام اصل [[اعمال قدرت]] نیز داریم. اعمال قدرت غیر از خود قدرت، به معنای [[اعمال]] [[زور]] است. آیا [[اسلام]] اعمال زور را روا می‌دارد یا نه؟ [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در [[سیره]] خودش به طور نسبی اعمال زور می‌کرده است، یعنی در مواردی که هیچ راه دیگری باقی نمانده بود، اجازه می‌فرمود.
 
[[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} می‌فرماید: [[پیامبر]] طبیبی بود برای [[مردم]]؛ [[طبیب]] روان و [[اجتماع]]. از جمله خصوصیات طبیب معالج نسبت به [[بیمار]]، [[ترحم]] به حال بیمار است. او طبیب سیار بود نه طبیب ثابت؛ او قانع نبود که مریض‌ها به او مراجعه کنند، او خود به [[بیماران]] [[اخلاقی]] و [[معنوی]] مراجعه می‌کرد.
پیامبر{{صل}} با مردم با [[نرمش]] [[رفتار]] می‌کرد یا با [[خشونت]]؟ علی{{ع}} می‌گوید: هر دو، ولی جای هر کدام را می‌شناخت. هم مرهم داشت، هم میسم. وقتی می‌خواهند زخمی را با یک دوا نرم نرم معالجه کنند، روی مرهم می‌گذارند. میسم یعنی آلت جراحی، آلت داغ کردن. آنجا که با مرهم می‌شد معالجه کند، معالجه می‌کرد، ولی یک عضو [[فاسد]] را که دیگر با مرهم نمی‌شود معالجه کرد، باید داغش کرد. با جراحی باید قطعش کرد و دور انداخت. پس در جایی اعمال زور، در جای دیگر نرمش و [[ملاطفت]]. هر کدام را در جای خودش به کار می‌برد.
 
۲. '''اصل [[سادگی]] در [[زندگی]] و دوری از [[ارعاب]]''': یکی از جمله‌هایی که تقریباً همه گفته‌اند این است که پیامبر اکرم{{صل}} در زندگی، روش سادگی را [[انتخاب]] کرده بود. در همه چیز، در [[خوراک]]، [[پوشاک]]، [[مسکن]]، و در [[معاشرت]] و برخورد با افراد. در تمام خصوصیات از اصل [[سادگی]] و سبک بودن مؤونه استفاده می‌کرد. علی{{ع}} می‌گوید: [[پیامبران]] در زی [[قناعت]] و سادگی بودند و این [[سیاست]] الهی‌شان بود. آنها [[دل‌ها]] را پر می‌کردند ولی نه با جلال و دبدبه‌های ظاهری، بلکه با جلال [[معنوی]] که با سادگی‌ها توام بود.
[[پیامبر]]{{صل}} اگر در مسیری قرار می‌گرفت، چنانچه عده‌ای پشت سرش حرکت می‌کردند، [[اجازه]] نمی‌داد. اگر سواره بود و یک نفر پیاده همراهش بود، می‌گفت: [[برادر]]، یکی از این [[کارها]] را باید [[انتخاب]] بکنی: یا تو جلو برو من از پشت سرت می‌آیم، یا من می‌روم تو بعد بیا. یا احیاناً اگر ممکن بود که دو نفری سوار بشوند می‌فرمود: بیا دو نفری با همدیگر سوار می‌شویم. محال بود اجازه بدهد او سواره حرکت بکند و یک نفر پیاده. در مجلس که می‌نشست می‌گفت به شکل حلقه بنشینیم که مجلس ما بالا و پایین نداشته باشد. اگر من در صدر مجلس بنشینم و شما در اطراف، شما می‌شوید جزء جلال و دبدبه من، و من چنین چیزی را نمی‌خواهم. پیامبر{{صل}} تا زنده بود از این اصل [[تجاوز]] نکرد؛ به خصوص از یک نظر این را برای یک [[رهبر]] ضروری و لازم می‌دانست.
 
از اصول روش‌های [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، اصل سادگی بود و تا آخر [[عمر]] این اصل را رعایت کرد. نوشته‌اند روزی [[عمر بن خطاب]] به دیدار پیامبر{{صل}} رفت. خود می‌گوید: سیاهی آنجا بود که در واقع به منزله [[دربان]] بود که حضرت به او سپرده بودند کسی نیاید. وقتی آنجا رفتم، دیدم پیامبر{{صل}} در یک اتاقی، که فقط فرشی که گویی از لیف خرما است در آن افتاده، [[استراحت]] می‌کند. داخل که شدم، دیدم حضرت کمی از جا حرکت کردند، [[خشونت]] این فرش روی بدن مبارکش اثر گذاشته بود. ناراحت شدم: یا [[رسول الله]]{{صل}}، چرا باید این [[جور]] باشد؟ چرا کسری‌ها و قیصرها [[غرق]] در تنعم باشند و تو که [[پیامبر خدا]] هستی چنین وضعی داشته باشی؟ حضرت مثل اینکه ناراحت می‌شود، از جا بلند می‌شود و می‌فرماید: چه می‌گویی تو؟ این مهملات چیست که می‌بافی؟ تو خیلی به نظرت جلوه کرده، [[خیال]] کرده‌ای من که اینها را ندارم، محرومیتی است برای من؟ و خیال کرده‌ای آن [[نعمت]] است برای آنها؟ به [[خدا]] قسم که تمام آنها نصیب [[مسلمین]] می‌شود، ولی اینها برای کسی [[افتخار]] نیست<ref>شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، صص ۸۲-۹۲.</ref>.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام]] ص ۵۱.</ref>.
 
==کیفیت [[استخدام]] وسیله==
[[انبیا]] هرگز برای [[حق]]، از [[باطل]] استفاده نکردند. عده ای از [[قبیله ثقیف]] [[خدمت]] [[رسول اکرم]]{{صل}} آمدند و گفتند: یا [[رسول الله]]، ما می‌خواهیم [[مسلمان]] شویم، ولی سه شرط داریم: اول اینکه یک سال دیگر [[بت‌ها]] را [[پرستش]] کنیم؛ دوم اینکه [[نماز]] خیلی بر ما سخت و ناگوار است، [[قبیله]] ما نماز نخواند؛ سوم اینکه [[بت]] بزرگمان را خودمان نشکنیم. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: از این سه پیشنهاد، آخری که فلان بت را به دست خودتان نشکنید مانعی ندارد، من یک نفر دیگر را می‌فرستم؛ اما آن دوی دیگر، محال است. یعنی پیامبر{{صل}} هرگز چنین [[فکر]] نکرد که قبیله‌ای که چهل سال بت را پرستیده است، بگذار یک سال دیگر هم پرستش بکند، بعد بیاید مسلمان بشود؛ زیرا این یعنی صحه گذاشتن بر [[بت‌پرستی]].
آیا از [[جهالت]] و [[خواب]] [[مردم]]، برای حق می‌شود استفاده کرد یا نه؟
پیامبر{{صل}}، ابزار و وسایلی که به کار می‌برد، در جهت [[بیداری]] و [[آگاهی]] مردم بود. [[اخلاق]] را در جایی به کار می‌برد که سبب آگاهی و بیداری می‌شد. [[شمشیر]] را در جایی به کار می‌برد که [[دل]] [[کوری]] را [[بینا]] می‌کرد، گوش کری را شنوا می‌کرد، [[چشم]] کوری را باز می‌کرد، زبان گنگی را گویا می‌ساخت<ref>شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، صص ۹۶-۱۱۵.</ref>.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام]] ص ۵۴.</ref>.
 
==[[جامعیت شخصیت پیامبر]]==
[[خلق و خوی پیامبر]]{{صل}} مانند سخن و دینش جامع و همه جانبه بود. [[تاریخ]]، هرگز شخصیتی مانند او را یاد ندارد که در همه ابعاد [[انسانی]] در حد کمال و تمام بوده باشد. او به [[راستی]] [[انسان کامل]] بود<ref>شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۲، ص۲۶۳.</ref>. در آن واحد هم نرم بود و هم صلب. در مسائل شخصی نرم بود و در مسائل اصولی، صلابتی پولادین داشت. هم مرد [[جنگ]] و [[سیاست]] و کشمکش‌های نظامی بود و هم [[مرد]] [[معنویت]]، [[عبادت]] و [[پارسایی]]. در جنگ [[متهور]] بود و [[فرماندهی]] فوق العاده. در کشمکش‌های نظامی، [[آرامش]] و صفای [[معنوی]] را از دست نمی‌داد. از [[افراط]] و [[تفریط]] برکنار بود. در عین اینکه [[مردم]] را از [[دنیاپرستی]] و [[بنده]] [[پول]] و [[ثروت]] و یا شکم و دامن بودن منع می‌کرد، [[اجازه]] نمی‌داد اصحابش راه [[راهبان]] و [[ریاضت]] کشان را پیش بگیرند. از [[لهو]] و بی‌عاری بیزار بود اما [[عبوس]] نبود، غالباً تبسمی بر گوشه لبش پیدا بود.
 
در بدن نیز متوسط و [[معتدل]] بود، نه زیاد بلند بود و نه زیاد کوتاه. نه زیاد چاق بود و نه زیاد لاغر، نه زیاد سفید بود و نه زیاد سیاه، بسیار کم مریض می‌شد و حتی نوشته‌اند هیچ وقت [[بیمار]] نشد، جز [[مرضی]] که با آن [[وفات]] کرد.
یک سلسله چیزها را [[دوست]] می‌داشت و از یک سلسله چیزها [[نفرت]] داشت. [[نماز]]، [[بوی خوش]]، [[لذت]] [[حلال]]، [[گرسنگی]]، [[تواضع]]، [[همنشینی با فقرا]] و [[بردگان]] و [[اسیران]]، [[سادگی]] و [[خفت]] مؤونه را دوست می‌داشت. اما [[بت]]، [[تکبر]]، [[تبعیض]] و [[اشرافیت]]، [[تکلف]] و تعین، [[مداحی]] و [[چاپلوسی]] را [[دشمن]] می‌داشت. [[شعر]] را - که در رثای وی بود - دوست نمی‌داشت.
[[زندگی]] و [[رفتار]] و خصوصیات اخلاقی‌اش گرم کننده [[دل‌ها]] و الهام‌بخش [[محبت]]، معنویت، [[قدرت]]، [[خلوص]]، [[استقامت]]، بلندی [[اندیشه]] بود و دلش پر از محبت بود، حتی با جمادات [[عشق]] می‌ورزید<ref>یادداشت‌های استاد مطهری، ج۹، صص ۳۴ و ۳۵.</ref>.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام]] ص ۵۵.</ref>.
 
==[[سیره پیامبر]]{{صل}} در [[پیشرفت]] سریع [[اسلام]]==
لامارتین [[شاعر]] معروف فرانسوی می‌گوید: اگر سه چیز را در نظر بگیریم، احدی به پایه [[پیامبر اسلام]]{{صل}} نمی‌رسد. یکی فقدان وسایل مادی: مردی ظهور می‌کند و دعوتی می‌کند در حالی که هیچ نیرو و قدرتی ندارد و حتی نزدیک‌ترین افرادش با او به [[دشمنی]] بر می‌خیزند. دوم، سرعت [[پیشرفت]] یا عامل [[زمان]]، و سوم، بزرگی [[هدف]].
اگر از [[قرآن]] به عنوان نخستین عامل صرف‌نظر کنیم، [[شخصیت]]، [[خلق و خوی]]، [[سیره]]، نوع [[رهبری]] و [[مدیریت]] [[پیامبر]]{{صل}} عامل اصلی [[نفوذ]] و [[توسعه]] [[اسلام]] است.
[[خدا]] به پیامبرش خطاب می‌کند:
{{متن قرآن|فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ}}<ref>«پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل می‌بودی از دورت می‌پراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.</ref>
 
ای [[پیامبر گرامی]] به موجب [[رحمت الهی]] به تو در پرتو [[لطف خدا]]، تو نسبت به [[مسلمین]]، [[اخلاق]] نرم و بسیار ملایمی داری؛ [[روحیه]] تو روحیه‌ای است که با [[مسلمانان]] در حال [[ملایمت]] و [[حلم]] و [[بردباری]] و [[تحمل]] و [[عفو]] هستی.
اگر این خلق و خوی تو نبود، اگر به جای این اخلاق نرم و ملایم، اخلاق [[خشن]] و [[درشتی]] داشتی، مسلمانان از دور تو پراکنده می‌شدند؛ یعنی اخلاق تو عاملی برای جذب مسلمین است<ref>شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، صص ۱۷۲ و ۱۷۳.</ref>.
 
نکات اصلی سیره ایشان که در پیشرفت اسلام مؤثر بود، بدین قرار است:
 
۱. '''[[نرمش]] در مسائل شخصی و [[صلابت]] در مسائل اصولی''': پیامبر{{صل}} در [[سلوک]] فردی و در امور شخصی، نرم و ملایم بود، ولی در تعهدها و [[مسئولیت‌های اجتماعی]] نهایت صلابت را داشت. کسی در کوچه جلوی پیامبر{{صل}} را می‌گیرد و مدعی می‌شود که من از تو طلبکارم، [[طلب]] مرا الان باید بدهی. پیامبر{{صل}} می‌فرماید: اولاً تو از من طلبکار نیستی، و ثانیاً الان [[پول]] همراهم نیست، [[اجازه]] بده بروم. می‌گوید: یک قدم نمی‌گذارم آن طرف‌تر بروی. ([[پیامبر]]{{صل}} هم می‌خواهد برود برای [[نماز]] شرکت کند) همین جا باید [[پول]] من را بدهی. هر چه پیامبر{{صل}} با او [[نرمش]] نشان می‌دهد او بیشتر [[خشونت]] می‌ورزد تا آنجا که با پیامبر{{صل}} گلاویز می‌شود و ردای پیامبر{{صل}} را لوله می‌کند، دور گردن ایشان می‌پیچد و می‌کشد که اثر قرمزی‌اش در گردن ایشان ظاهر می‌شود. [[مسلمانان]] می‌بینید که پیامبر{{صل}} دیر کرد. در پی ایشان می‌آیند و می‌بینند یک [[یهودی]] چنین ادعایی دارد. پیامبر{{صل}} می‌فرماید: کاری نداشته باشید. من خودم می‌دانم با رفیقم چه بکنم. آنقدر نرمش نشان می‌دهد که یهودی همان جا می‌گوید: {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ}} و می‌گوید تو با چنین قدرتی که داری، این همه [[تحمل]] نشان می‌دهی! این تحمل، تحمل یک فرد عادی نیست، پیامبرانه است<ref>شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، صص ۱۷۴-۱۷۸.</ref>.
 
در [[فتح مکه]]، زنی از [[بنی‌مخزوم]] مرتکب [[سرقت]] شده بود و جرمش محرز گردید. [[خاندان]] آن [[زن]] که از [[اشراف قریش]] بودند و [[اجرای حد]] سرقت را توهینی به خود تلقی می‌کردند، سخت به تکاپو افتادند که [[رسول خدا]]{{صل}} از اجرای حد صرف نظر کند. بعضی از محترمان [[صحابه]] را به [[شفاعت]] برانگیختند، ولی رنگ رسول خدا{{صل}} از [[خشم]] برافروخته شد و فرمود: «چه جای شفاعت است؟ مگر [[قانون]] [[خدا]] را می‌توان به خاطر افراد تعطیل کرد؟» عصر آن [[روز]] در میان جمع [[سخنرانی]] کرد و گفت:
[[اقوام]] و [[ملل]] پیشین از آن جهت [[سقوط]] کردند و منقرض شدند که در [[اجرای قانون]] خدا [[تبعیض]] می‌کردند. هرگاه یکی از اقویا و زبردستان مرتکب [[جرم]] می‌شد، معاف می‌شد و اگر [[ضعیف]] و زیردستی مرتکب می‌شد [[مجازات]] می‌گشت. [[سوگند]] به خدایی که جانم در دست او است، در [[اجرای عدل]] درباره هیچ کس [[سستی]] نمی‌کنم، هر چند از نزدیک‌ترین [[خویشاوندان]] خودم باشد<ref>شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۲، ص۲۵۶.</ref>.
سبک و روش و منطقی که [[اسلام]] در [[رهبری]] و [[مدیریت]] می‌پسندد، لیّن بودن و نرم و خوشخو بودن و جذب است، نه [[عبوس]] و [[خشن]] بودن. [[شیفتگی]] [[مسلمین]] به [[پیامبر]] فوق العاده است. آن‌چنان با [[مسلمانان]] یگانه است که مثلاً زنی که بچه‌اش متولد شده بود می‌دوید که یا [[رسول الله]]{{صل}}، دلم می‌خواهد به گوش بچه من [[اذان]] و اقامه بگویی؛ یا دیگری بچه یک ساله‌اش را می‌آورد: یا رسول الله{{صل}} دلم می‌خواهد بچه مرا مقداری روی زانوی خودت بنشانی و به او نگاه کنی تا متبرک شود، یا به بچه‌ام [[دعا]] کنی و پیامبر می‌پذیرفت<ref>شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، ص۱۷۸.</ref>.
 
۲. '''[[مشورت]]''': مشورت از [[شئون]] [[اخلاق]] نرم و ملایم پیامبر{{صل}} بود. او به دلیل [[مقام پیامبری]]، به مشورت نیاز نداشت، ولی مشورت می‌کرد، برای اینکه اولاً دیگران یاد بگیرند؛ ثانیاً مشورت کردن [[شخصیت]] دادن به همراهان و [[پیروان]] است.
{{متن قرآن|وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ}}<ref>«و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.</ref>.
ای پیامبر، کار مشورتت به آنجا نکشد که مثل آدم‌های دو [[دل]] باشی. پیش از اینکه تصمیم بگیری مشورت کن، ولی [[رهبر]] همین قدر که تصمیم گرفت، تصمیمش باید [[قاطع]] باشد.
 
۳. '''[[پرهیز]] از [[خشونت]]''': اصل [[رفق]]، [[نرمی]] و پرهیز از خشونت و [[اجبار]] در [[ایمان]] (نه در موارد [[اجتماعی]] و [[فکری]] ایمان که آن حساب دیگری دارد) جزء اصول [[دعوت پیامبر]] [[اکرم]]{{صل}} بود:
{{متن قرآن|لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى}}<ref>«در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بی‌گمان به دستاویز استوارتر چنگ زده است که هرگز گسستن ندارد و خداوند شنوای داناست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.</ref>.
در [[شأن نزول]] این [[آیه]] چند نکته نوشته‌اند که نزدیک یکدیگر است و همه می‌تواند در آن واحد درست باشد. وقتی که [[بنی‌نضیر]] که [[هم‌پیمان]] بودند [[خیانت]] کردند، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} دستور به جلای [[وطن]] داد. عده‌ای از [[فرزندان]] [[مسلمانان]] در میان آنها بودند که [[یهودی]] بودند. چون [[پیش از ظهور اسلام]] [[یهودیان]] [[فرهنگ]] بالاتری از [[اعراب]] [[حجاز]] داشتند، بنابراین [[فکر]] خودشان را به آنها [[تحمیل]] می‌کردند. مسلمانان گفتند: ما نمی‌گذاریم بچه‌هایمان بروند. عده ای از آنها گفتند: ما با هم‌دینانمان می‌رویم. مسئله‌ای برای مسلمانان شد. [[خدمت پیامبر اکرم]]{{صل}} آمدند و گفتند: یا [[رسول الله]]{{صل}}، ما نمی‌خواهیم بگذاریم بچه‌هایمان بروند. پیامبر اکرم{{صل}} فرمود: اجباری در کار نیست. اگر دلشان می‌خواهد، [[اسلام]] [[اختیار]] کنند؛ در غیر این صورت، اختیار با خودشان، می‌خواهند بروند، بروند. چون [[طبیعت]] [[ایمان]]، [[اجبار]] و [[خشونت]] را به هیچ شکل نمی‌پذیرد<ref>شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، صص ۱۷۹ و ۱۸۰.</ref>.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام]] ص ۵۷.</ref>.
 
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل وابسته}}
* [[سیره فردی پیامبر خاتم]] ([[سیره شخصی پیامبر خاتم]])
* [[سیره اخلاقی پیامبر خاتم]]
* [[سیره عبادی پیامبر خاتم]] ([[سیره معنوی پیامبر خاتم]])
* [[سیره خانوادگی پیامبر خاتم]]
* [[سیره تربیتی پیامبر خاتم]]
* [[سیره اجتماعی پیامبر خاتم]]
* [[سیره علمی پیامبر خاتم]]
* [[سیره تبلیغی پیامبر خاتم]]
* [[سیره سیاسی پیامبر خاتم]]
* [[سیره اقتصادی پیامبر خاتم]]
* [[سیره فرهنگی پیامبر خاتم]]
* [[سیره مدیریتی پیامبر خاتم]]
* [[سیره نظامی پیامبر خاتم]]
* [[سیره قضایی پیامبر خاتم]]
{{پایان مدخل‌ وابسته}}
 
== منابع ==
{{منابع}}
# [[پرونده:152259.jpg|22px]] [[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|'''فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم''']]
# [[پرونده:IM009657.jpg|22px]] [[منصور داداش نژاد|داداش نژاد، منصور]]، [[دانشنامه سیره نبوی (کتاب)|'''مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی ج۱''']]
# [[پرونده:136812498.jpg|22px]] [[محمد ملک‌زاده|ملک‌زاده، محمد]]، [[سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور (کتاب)|'''سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور''']]
# [[پرونده:1100516.jpg|22px]] [[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه (کتاب)|'''درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه''']]
{{پایان منابع}}
 
== پانویس ==
{{پانویس}}
 
[[رده:سیره پیامبر خاتم]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۵ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۱۶

سیره به معنای طریقه، روش و رفتار و اخلاق عملی به کار رفته است. وقتی سیره پیامبر یا امامان گفته می‌شود، نمونه‌هایی از اخلاق و رفتار مستمر آنان مقصود است که در زندگی بر آن روش عمل می‌کردند. رفتار پیامبر خاتم (ص) همچون سخنان او برای ما راهنما و سند است: لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الآخِرَ. برخی از ابعاد سیره آن حضرت را می‌توان در سیره‌های فردی، اخلاقی، عبادی، خانوادگی، تربیتی و... مشاهده کرد.

معناشناسی سیره

سیره در لغت به معنای رفتن، جریان داشتن و در حرکت بودن به کار رفته است[۱] و نوعی دوام و استمرار در معنای سیره نهفته است و در اصطلاح دینی به معانی طریقه، روش و رفتار و اخلاق عملی به کار رفته است. وقتی سیره پیامبر یا امامان گفته می‌شود، نمونه‌هایی از اخلاق و رفتار مستمر آنان مقصود است که در زندگی بر آن روش عمل می‌کردند. گاهی هم اخلاق و سیره و سنّت به یک معنی به کار می‌رود[۲].

پیامبر، اسوه و امام

رفتار پیامبر (ص) همچون سخنان او برای ما راهنما و سند است و باید از آن بهره گیریم. رفتارهای پیامبر معنا و تفسیر دارد و باید در آنها تعمق کرد: لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الآخِرَ[۳] وجود ایشان کانونی است که ما از آن کانون باید روش زندگی را استخراج کنیم. رفتار پیامبر آن‌قدر عمیق است که از جزئی‌ترین کار ایشان می‌شود قوانینی را استخراج کرد. یک چراغ است که تا مسافت‌های بسیار دور را نشان می‌دهد. رسول یعنی انسان کامل، یعنی انسانی که مشخصات بشریت را دارد با کمال عالی مافوق زمینی؛ یعنی مانند یک بشر گرسنه می‌شود، تشنه می‌شود، به خواب پیدا احتیاج می‌کند، بچه‌های خودش را دوست دارد، غریزه جنسی دارد، عاطفه دارد، ولی می‌تواند مقتدا باشد. اگر این‌گونه نبود نمی‌توانست امام و پیشوا باشد[۴].[۵]

ابعاد سیره نبوی

سبک زندگی پیامبر خاتم

برخی از نمودهای سبک زندگی پیامبر خاتم (ص) عبارت‌اند از:

  1. بهداشت فردی: یکی از ویژگی‌های ممتاز رفتاری آن حضرت، رعایت بهداشت فردی و پاکیزگی بود. رسول خدا (ص) از نظر لباس، موی سر و چهره، بسیار آراسته بود. در آینه نگاه می‌کرد و موی سر را شانه می‌زد و اگر آینه نبود، در ظرف آب نگاه می‌کرد و موی سر را مرتب می‌ساخت. پیامبر به مسواک اهمیت ویژه می‌داد. پیوسته دندان‌های مبارکش پاک و سفید بود.
  2. برخورد و معاشرت: در معاشرت با مردم، مهربان و گشاده‌رو بود. در سلام به همه حتی کودکان و بردگان پیشی می‌گرفت. پای خود را جلوی هیچ کس دراز نمی‌کرد و در حضور کسی تکیه نمی‌داد. اگر سه روز یکی از اصحاب را نمی‌دید سراغش را می‌گرفت[۶].
  3. زهد و ساده‌زیستی:ساده غذا می‌خورد، ساده لباس می‌پوشید و ساده حرکت می‌کرد. در عین سادگی، طرفدار فلسفه فقر نبود. مال و ثروت را به سود جامعه و برای صرف در راه‌های مشروع لازم می‌شمرد.
  4. اراده و استقامت: اراده و استقامتش بی‌نظیر بود. این ویژگی از او به یارانش سرایت کرده بود. دوره بیست‌وسه ساله بعثتش یک‌سره درس اراده و استقامت است. او در تاریخ زندگی‌اش مکرر در شرایطی قرار گرفت که امیدها از همه جا قطع می‌شد، ولی او یک لحظه تصور شکست را در ذهنش راه نداد. ایمان نیرومندش به موفقیت یک لحظه متزلزل نشد[۷].

سیره اخلاقی پیامبر خاتم

در میان ویژگی‌های رسول خدا (ص)، رفتار اخلاقی آن حضرت مهمترین ویژگی آن بزرگوار محسوب می‌شد. این ویژگی را خداوند در قرآن ستوده و فرموده است: وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ[۸]. پیامبر نیز خود فرمود برای احیای مکارم اخلاقی مبعوث گشته است[۹].

در برخی از روایات ویژگی‌های اخلاقی آن حضرت بیان شده است: "هر کس را که می‌دید به سلام دادن پیشی می‌گرفت. جز در مورد لزوم صحبت نمی‌فرمود. سکوت او ممتد بود و هنگام گفتار، تمام دهان را نمی‌گشود. نرم گفتار بود و پرگوی نبود. در گفتار خود به هیچ کس ستم روانمی‌داشت. نعمت را هر چه هم کوچک بود، بزرگ می‌شمرد. خوراکی‌ها را نکوهش نمی‌کرد و بیش از حد نیز ستایش نمی‌فرمود. دنیا و امور مربوط به آن او را خشمگین نمی‌ساخت. اگر چیزی با حق معارضه داشت، از پای نمی‌نشست تا حق را یاری کند. برای خود هرگز خشمگین نمی‌شد و به فکر انتقام کشیدن نبود. بیشتر خنده‌اش به صورت تبسم بود". سیره رسول خدا (ص) برگرفته از قرآن بود[۱۰] و در همه زمینه‌ها، اعتدال و میانه‌روی را به عنوان اصل مراعات می‌کرد و ...[۱۱].

سیره عبادی پیامبر خاتم (سیره معنوی پیامبر خاتم)

پاره‌ای از شب، گاهی نصف، گاهی ثلث و گاهی دو ثلث شب را به عبادت می‌پرداخت. گاهی آن‌قدر پیامبر اکرم (ص) روی پای مبارکشان به عبادت ایستاده بودند که پاهایشان ورم کرده بود. با اینکه تمام عمر مبارکش به خصوص در اوقات توقف در مدینه، در تلاش بود، از وقت عبادتش نمی‌کاست. با رهبانیت و گوشه‌گیری مخالف بود. در حال انفراد، عبادت را طول می‌داد، اما در جماعت به اختصار می‌کوشید[۱۲].[۱۳]

سیره خانوادگی پیامبر خاتم

از جمله سیره‌های خانوادگی پیامبر اسلام (ص) چگونگی رفتار ایشان با همسران و فرزندان بیان شده است. رسول خدا (ص) بخشی از وقت خویش را به همسرانش اختصاص می‌داد. چون به خانه می‌رفت، با آنان گفتگو می‌کرد و اُنس می‌گرفت و نیازهای روحی و عاطفی ایشان را برآورده می‌ساخت. در کارهای خانه به همسرش یاری می‌رساند. خانه را جارو می‌زد و با خدمتکار خویش، آرد خمیر می‌کرد[۱۴]. در خانواده مهربان بود. نسبت به همسران خود هیچ‌گونه خشونتی نمی‌کرد و این برخلاف خلق و خوی مکیان بود[۱۵]. همچنین با فرزندان و با فرزندزادگان خود فوق‌العاده مهربان بود و به آنها محبت می‌کرد؛ آنها را روی دامن خویش می‌نشاند، بر دوش خویش سوار می‌کرد[۱۶].

سیره تربیتی پیامبر خاتم

سیره اجتماعی پیامبر خاتم

از جمله سیره‌های اجتماعی پیامبر اکرم (ص) می‌توان به دو مورد زیر اشاره کرد:

  1. مبارزه با نقاط ضعف: او از نقاط ضعف مردم و جهالت‌های آنان استفاده نمی‌کرد؛ برعکس، با آن نقاط ضعف مبارزه می‌کرد و مردم را به جهالتشان واقف می‌ساخت.
  2. با بردگان: نسبت به بردگان فوق‌العاده مهربان بود. به مردم می‌گفت: اینها برادران شمایند. از هر غذا که می‌خورید به آنها بخورانید و از هر نوع جامه که می‌پوشید آنها را بپوشانید. او شغل "نخاسی" یعنی برده‌فروشی را بدترین شغل‌ها می‌دانست و می‌گفت: بدترین مردم نزد خدا آدم‌فروشان‌اند[۱۷].[۱۸]

سیره علمی پیامبر خاتم

پیامبر اکرم (ص) به علم و سواد تشویق می‌کرد. کودکان اصحابش را وادار کرد که سواد بیاموزند. برخی از یارانش را فرمان داد زبان سریانی بیاموزند. می‌گفت: دانش‌جویی بر هر مسلمان فرض و واجب است[۱۹]. همچنین فرمود: حکمت را در هر کجا و در نزد هرکس هرچند مشرک یا منافق یافتید، از او اقتباس کنید[۲۰]. این تأکید و تشویق‌ها درباره علم سبب شد که مسلمانان با همت و سرعت بی‌نظیری به جست‌وجوی علم در همه جهان پرداختند و خود به تحقیق پرداخته و از این راه یکی از شکوهمندترین تمدن‌ها و فرهنگ‌های تاریخ بشریت را آفریدند که به نام تمدن و فرهنگ اسلامی شناخته شده و می‌شود[۲۱].[۲۲]

سیره تبلیغی پیامبر خاتم

در تبلیغ اسلام سهل‌گیر بود نه سخت‌گیر. بیشتر بر بشارت و امید تکیه می‌کرد تا بر ترس و تهدید. به یکی از اصحابش که برای تبلیغ اسلام به یمن فرستاد دستور داد: آسان بگیر و سخت نگیر، نوید بده (میل‌ها را تحریک کن) و مردم را متنفر نساز[۲۳]. در کار تبلیغ اسلام تحرک داشت، به طائف سفر کرد. گروه فراوانی از یارانش را به حبشه فرستاد، آنها ضمن نجات از آزار مکیان، اسلام را تبلیغ کردند و زمینه اسلام نجاشی، پادشاه حبشه و نیمی از مردم حبشه را فراهم کردند. در سال ششم هجری به سران کشورهای جهان نامه نوشت و نبوت و رسالت خویش را به آنها اعلام کرد. در حدود صد نامه از او باقی است که به شخصیت‌های مختلف نوشته است[۲۴].[۲۵]

سیره سیاسی پیامبر خاتم

از مواردی که می‌توان به عنوان نمونه از سیره‌های سیاسی پیامبر خاتم (ص) نام برد موارد زیر است:

  1. واجد بودن شرایط رهبری: پیامبر (ص) تمام شرایط رهبری را در حد کمال داشت: حس تشخیص، قاطعیت، عدم تردید و دو دلی، شهامت، اقدام و بیم نداشتن از عواقب احتمالی، علاقه شدید به سازمان و تشکیلات برای شکل دادن و انتظام دادن به نیروهای انسانی.
  2. رهبری و مدیریت و مشورت: در کارهایی که از طرف خدا دستور نرسیده بود، با اصحاب مشورت می‌کرد و نظر آنها را محترم می‌شمرد و از این راه به آنها شخصیت می‌داد.
  3. ظرفیت شنیدن انتقاد و تنفر از مداحی و چاپلوسی: او گاهی با اعتراض برخی یاران مواجه می‌شد؛ اما بدون آنکه درشتی کند نظرشان را به آنچه خود تصمیم گرفته بود، جلب و موافق می‌کرد.
  4. نظم و انضباط: نظم و انضباط بر کارهایش حکم‌فرما بود. اوقات خویش را تقسیم می‌کرد و به این عمل توصیه می‌کرد. اصحابش تحت تأثیر نفوذ او دقیقاً انضباط را رعایت می‌کردند[۲۶].

سیره اقتصادی پیامبر خاتم

سیره فرهنگی پیامبر خاتم

سیره مدیریتی پیامبر خاتم

هنگامی که پیامبر به مدینه هجرت کرد، با اقداماتی که انجام داد، نظم اجتماعی و اداری جدیدی را پدید آورد که بر اساس اصول اسلام پایه‌ریزی شده بود. در نظام اداری رسول خدا (ص)، تقسیم کار امری مهم قلمداد می‌شد و افرادی برای کارهای اداری گماشته می‌شدند و رسول خدا (ص) برای ایشان شرح وظایفی می‌نگاشت. آن حضرت کارها را به حسب نیاز به افرادی می‌داد و پس از انجام آن، آنان را از مسئولیت معاف می‌داشت. برخی از مناصب دولت رسول خدا (ص) به شرح زیر است:

  1. کارگزاران]]: رسول خدا (ص)، والیان و امیرانی را برای شهرهایی تعیین کرد، چنان که رؤسای قبایلی که اسلام می‌آوردند و به دولت مدینه ابراز وفاداری می‌کردند، به عنوان رئیس منصوب از سوی رسول خدا (ص) در آن قبیله محسوب می‌شدند.
  2. قاضیان: در مورد قضاوت نیز رسول خدا (ص) خود این سمت را در مدینه عهده‌دار بود.
  3. عاملان صدقات: رسول خدا (ص) کسانی را به عنوان مأمور جمع‌آوری صدقات و زکات‌ها معین کرد.
  4. کُتّاب: آن حضرت نویسندگانی داشت که کارهای دبیری و دفتری به عهده آنان بود. کاتبان پیامبر بالغ بر ۲۵ نفر شمارش شده‌اند که هر یک متولی نوشتن گونه‌ای از نامه‌ها بوده‌اند.
  5. مبلغان: دعوت و تبلیغات در سیره نبوی بسیار مهم بود و افرادی در این زمینه از سوی رسول خدا (ص) مشغول به فعالیت بودند[۲۷].

سیره نظامی پیامبر خاتم

رسالت رسول خدا (ص) مبتنی بر دعوت به زبان، همراه با عمل نیک بود که این دعوت با تکیه بر برهان و قانع ساختن طرف مقابل به روش منطقی، عرضه می‌شد. به طور طبیعی، این نوع دعوت برای به بار نشستن، نیازمند فضای صلح و آرامش بود. در اسلام، صلح به عنوان یک قاعده ثابت محسوب می‌شود و جنگ استثناست[۲۸]. رسول خدا (ص) جنگ را جز هنگامی که قساوت دشمن و سخت‌گیری آنان بر مسلمانان زیاد شد، مورد توجه قرار نداد. هدف رسول خدا (ص) از جنگ‌ها بر اساس آیاتی چون: وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا[۲۹]، دفاع از خویشتن و تأمین دعوت اسلام و دفاع از آن در مقابل کسانی بود که سد راه آن می‌شدند. بنابراین، این نبردها جنبه کشورگشایی و تسلط بر منابع ثروت دیگران نداشت.

در سیره نظامی پیامبر اکرم (ص) در مقابله با دشمنان اسلام به مؤلفه‌های بسیاری توجه شده است که از آن جمله می‌توان به مواردی اشاره کرد مانند: فرماندهی؛ استفاده از نیروی کار آزموده و ماهر؛ گردآوری اطلاعات؛ تشکیل شورای نظامی‌؛ انتخاب بهترین نقطه برای استقرار نیروها؛ استفاده از جنگ روانی؛ روحیه دادن در مواقع بحرانی؛ جوانمردانه جنگیدن و...[۳۰].

سیره قضایی پیامبر خاتم

پیامبر(ص)؛ اسوه و امام

رفتار پیامبر(ص) همچون سخنان او برای ما راهنما و سند است و باید از آن بهره گیریم. رفتارهای پیامبر معنا و تفسیر دارد و باید در آنها تعمق کرد: لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ[۳۱]. وجود ایشان کانونی است که ما از آن کانون باید روش زندگی را استخراج کنیم. رفتار پیامبر آنقدر عمیق است که از جزئی‌ترین کار ایشان می‌شود قوانینی را استخراج کرد. یک چراغ است، که تا مسافت‌های بسیار دور را نشان می‌دهد. رسول یعنی انسان کامل، یعنی انسانی که مشخصات بشریت را دارد با کمال عالی مافوق زمینی؛ یعنی مانند یک بشر گرسنه می‌شود، تشنه می‌شود، به خواب احتیاج پیدا می‌کند، بچه‌های خودش را دوست دارد، غریزه جنسی دارد، عاطفه دارد، ولی می‌تواند مقتدا باشد. اگر این‌گونه نبود نمی‌توانست امام و پیشوا باشد[۳۲]. ۱ احزاب، آیه ۲۱ قطعا برای شما در اقتدا به رسول خدا سر مشقی نیکو است. برای آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد می‌کند.[۳۳].

سیره؛ مفهوم و ماهیت

«سیره» در زبان عربی از ماده سیر است، به معنای حرکت و رفتن. سیره، یعنی نوع راه رفتن. سیره بر وزن فِعله دلالت بر نوع می‌کند[۳۴]. مثلاً جلسه یعنی سبک و نوع نشستن. سیر یعنی رفتن، رفتار؛ ولی سیره یعنی نوع و سبک رفتار. آنچه مهم است شناخت سبک رفتار پیامبر(ص) است. آنها که گذشته در سیره نوشته‌اند، رفتار ایشان را نوشته‌اند، نه سبک و اسلوب رفتار پیامبر را. روش تبلیغی پیامبر(ص) چه روشی بود؟ سبک رهبری و مدیریت پیامبر(ص) در جامعه چه بود؟ سبک قضاوتش؟ ایشان مثل همه مردم زندگی خانوادگی داشت، سبک پیامبر(ص) در همسرداری چگونه بود؟ سبک پیامبر(ص) و در معاشرت با اصحاب و یاران چگونه بود؟ سبک و روش پیامبر(ص) در رفتار با دشمنان چه بود؟ و ده‌ها سبک دیگر که در قسمت‌های مختلف باید روشن بشود[۳۵].[۳۶].

منطق عملی و ثابت پیامبر(ص)

پیامبر اکرم(ص) روش، اسلوب و منطق داشت و ما مسلمانان موظفیم که سیره ایشان را بشناسیم و منطق عملی ایشان را کشف کنیم برای اینکه از آن منطق در عمل استفاده بکنیم. آیا انسان می‌تواند از اول تا آخر عمر یک منطق داشته باشد که آن منطق برای او اصالت داشته باشد؟ یا اصلاً بشر نمی‌تواند یک منطق ثابت داشته باشد؛ یعنی انسان تابع شرایط زمانی و مکانی و تابع شرایط زندگی و به خصوص تابع موضع‌گیری طبقاتی است و در هر وضعی از شرایط اجتماعی و اقتصادی باشد، جبراً از یک منطق متناسب با آن شرایط پیروی می‌کند؟ این مسئله مهمی است که در دنیای امروز مطرح است. مارکسیسم بر این اساس است. زندگی عملی پیامبر اکرم(ص) این نظریه را نقض کرد. پیامبر است و شعب ابی طالب و جمع اندکی از اصحاب که در دره‌ای محبوس‌اند؛ آب، غذا و نیازمندی‌های دیگر به آنها نمی‌رسد و آن‌چنان بر آنان سخت است که بعضی از مسلمانان که در مکه اسلامشان را مخفی کرده بودند با مسلمانان شعب و به ویژه علی(ع) رابطه برقرار کرده بودند و در آن تاریکی‌های شب به آنان غذا می‌رساندند و مسلمین هر کدام اندکی می‌خوردند، همین قدر که سد جوعشان بشود. این پیامبر بعد می‌رسد به سال دهم هجری. در سال دهم هجری، حکومت‌های جهان در مقابل او احساس خطر می‌کنند. نه تنها تمام جزیرة‌العرب تحت نفوذ او است و به صورت یک قدرت تمام در آمده است، بلکه قدرتمندان جهان پیش‌بینی می‌کنند که این قدرت به زودی از جزیرة‌العرب سرریز می‌کند و متوجه آنها خواهد شد. در همان حال، با پیامبر شعب ابی‌طالب ذره‌ای از نظر روحیه فرق نکرده است. در حدود سال دهم هجرت که شهرت پیامبر(ص) در همه جا پیچیده است، یک عرب بیابانی خدمت پیامبر(ص) می‌آید. وقتی که می‌خواهد با پیامبر(ص) حرف بزند، روی آن چیزهایی که از حاکمان شنید- رعب پیامبر او را می‌گیرد، زبانش به لکنت می‌افتد. پیامبر(ص) آزرده می‌شود؛ او را در آغوش می‌گیرد و می‌فشارد که بدنش بدن او را لمس کند. برادر! آسان بگو، از چه می‌ترسی؟ من آن جباری که تو خیال کرده‌ای نیستم. من پسر آن زنی هستم که با دست خودش از پستان بز شیر می‌دوشید. من مثل برادر تو هستم، هر چه می‌خواهد دل تنگت بگو.[۳۷].

اصول اساسی سیره پیامبر(ص)

اصول اولیه اخلاق و معیارهای اولیه انسانیت، به هیچ وجه نسبی نیست، مطلق است؛ ولی معیارهای ثانوی نسبی است و در اسلام هم ما با این مسئله مواجه هستیم.

اصول ملغا

در سیره رسول اکرم(ص) یک سلسله اصول را می‌بینیم که باطل و ملغا است؛ یعنی پیامبر(ص) در سیره و روش خودش، در منطق عملی خودش، هرگز از این روش‌ها در هیچ شرایطی استفاده نکرده است. اینها از نظر اسلام مطرود است؛ در تمام شرایط و در تمام زمان‌ها و مکان‌ها.

۱. اصل غدر و خیانت: اکثریت قریب به اتفاق سیاستمداران جهان از اصل غدر و خیانت برای مقصد و مقصود خودشان استفاده می‌کنند. بعضی تمام سیاستشان بر اساس غدر و خیانت است و بعضی لااقل در جایی از آن استفاده می‌کنند. می‌گویند در سیاست، اخلاق معنا ندارد، باید آن را رها کرد. مرد سیاسی پیمان می‌بندد، اما تا وقتی به این پیمان وفادار است که منافعش اقتضا بکند. پیامبر(ص) و علی(ع) از اصل غدر و خیانت در روش پیروی نمی‌کنند؛ چون اساساً پاسدار اصول انسانی‌اند؛ پاسدار صداقت، پاسدار امانت، پاسدار وفا، پاسدار درستی. آیه فَمَا اسْتَقَامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ[۳۸] درباره مشرکان و بت‌پرستان است که با پیامبر(ص) پیمان بسته بودند؛ مادامی که آنها به عهد خودشان وفادار هستند، شما هم وفادار باشید و آن را نشکنید. اما اگر آنها شکستند شما نیز بشکنید.

۲. اصل تجاوز: تجاوز یعنی یک قدم از حد جلوتر رفتن. قرآن تجاوز را ملغا می‌داند، حتی با دشمن: و در راه خدا با آنان که به جنگ و دشمنی شما برخیزند جهاد کنید، لکن از حد تجاوز نکنید[۳۹]. پیامبر اکرم(ص) همیشه در جنگ‌ها توصیه می‌کردند وقتی دشمن افتاده و مجروح است، به او کاری نداشته باشید؛ فلان پیرمرد که در جنگ شرکت نکرده است، به او کاری نداشته باشید؛ به کودکانشان کاری نداشته باشید، آب را بر آنها نبندید. درباره کفار قریش قرآن چه دستوری می‌دهد؟ نه تنها مشرک و بت‌پرست و دشمن بودند، بلکه حدود بیست سال با پیامبر(ص) جنگیدند و از هیچ کاری که از آنها ساخته باشد کوتاهی نکرده بودند. ولی آن اواخر، دوره فتح مکه می‌رسد. سوره مائده آخرین سوره ای است که بر پیامبر(ص) نازل شده. بقایایی از دشمن باقی مانده، ولی دیگر قدرت دست مسلمین است. در این سوره می‌فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى[۴۰].

از حد تجاوز کردن در هیچ موردی جایز نیست. هر چیزی میزان و حد دارد، از آن حد نباید تجاوز کرد. حد تجاوز در جنگ چیست؟ می‌پرسم با دشمن برای چه می‌جنگی؟ می‌گویی من با دشمن می‌جنگم تا خاری را از سر راه بشریت بردارم. خار را که برداشتی دیگر کافی است. آن شاخه که خار نیست، شاخه را برای چه می‌خواهی برداری؟ این، معنای حد است.

۳. اصل انظلام و استرحام: اصل انظلام و استرحام از اصولی است که هرگز پیامبر(ص) یا اوصیای پیامبر(ص) از این اصل پیروی نکردند. آیا پیامبر در جایی که چون دشمن را قوی می‌دیدند به یکی از این دو وسیله چنگ زده‌اند؟ استرحام، یعنی گردنشان را کج کنند و شروع کنند به التماس کردن، ناله و زاری کردن که به ما رحم کن؟ هرگز. انظلام چطور؟ یعنی تن به ظلم دادن. این هم هرگز. پیامبر اکرم(ص) و همچنین اوصیای بزرگوار او و بلکه همچنین تربیت شدگان مکتب او، هرگز از این اصول استفاده نکرده‌اند[۴۱].[۴۲].

اصول حتمی

یک سلسله اصول است که پیامبر(ص) همیشه از آن اصول استفاده کرده‌اند، هر چند به طور نسبی. اینجا است که مسئله نسبیت در بعضی از موارد مطرح می‌شود.

۱. اصل قدرت و اصل اعمال زور: اصل قدرت یعنی توانا بودن، برای اینکه دشمن طمع نکند. وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ[۴۳]. همه مفسران گفته‌اند مقصود از تُرْهِبُونَ این است که دشمن به خودش اجازه تهاجم ندهد. مادام که دشمن وجود دارد، اصل قدرت هم هست. یک اصل دیگر به نام اصل اعمال قدرت نیز داریم. اعمال قدرت غیر از خود قدرت، به معنای اعمال زور است. آیا اسلام اعمال زور را روا می‌دارد یا نه؟ پیامبر اکرم(ص) در سیره خودش به طور نسبی اعمال زور می‌کرده است، یعنی در مواردی که هیچ راه دیگری باقی نمانده بود، اجازه می‌فرمود.

امیرمؤمنان علی(ع) می‌فرماید: پیامبر طبیبی بود برای مردم؛ طبیب روان و اجتماع. از جمله خصوصیات طبیب معالج نسبت به بیمار، ترحم به حال بیمار است. او طبیب سیار بود نه طبیب ثابت؛ او قانع نبود که مریض‌ها به او مراجعه کنند، او خود به بیماران اخلاقی و معنوی مراجعه می‌کرد. پیامبر(ص) با مردم با نرمش رفتار می‌کرد یا با خشونت؟ علی(ع) می‌گوید: هر دو، ولی جای هر کدام را می‌شناخت. هم مرهم داشت، هم میسم. وقتی می‌خواهند زخمی را با یک دوا نرم نرم معالجه کنند، روی مرهم می‌گذارند. میسم یعنی آلت جراحی، آلت داغ کردن. آنجا که با مرهم می‌شد معالجه کند، معالجه می‌کرد، ولی یک عضو فاسد را که دیگر با مرهم نمی‌شود معالجه کرد، باید داغش کرد. با جراحی باید قطعش کرد و دور انداخت. پس در جایی اعمال زور، در جای دیگر نرمش و ملاطفت. هر کدام را در جای خودش به کار می‌برد.

۲. اصل سادگی در زندگی و دوری از ارعاب: یکی از جمله‌هایی که تقریباً همه گفته‌اند این است که پیامبر اکرم(ص) در زندگی، روش سادگی را انتخاب کرده بود. در همه چیز، در خوراک، پوشاک، مسکن، و در معاشرت و برخورد با افراد. در تمام خصوصیات از اصل سادگی و سبک بودن مؤونه استفاده می‌کرد. علی(ع) می‌گوید: پیامبران در زی قناعت و سادگی بودند و این سیاست الهی‌شان بود. آنها دل‌ها را پر می‌کردند ولی نه با جلال و دبدبه‌های ظاهری، بلکه با جلال معنوی که با سادگی‌ها توام بود. پیامبر(ص) اگر در مسیری قرار می‌گرفت، چنانچه عده‌ای پشت سرش حرکت می‌کردند، اجازه نمی‌داد. اگر سواره بود و یک نفر پیاده همراهش بود، می‌گفت: برادر، یکی از این کارها را باید انتخاب بکنی: یا تو جلو برو من از پشت سرت می‌آیم، یا من می‌روم تو بعد بیا. یا احیاناً اگر ممکن بود که دو نفری سوار بشوند می‌فرمود: بیا دو نفری با همدیگر سوار می‌شویم. محال بود اجازه بدهد او سواره حرکت بکند و یک نفر پیاده. در مجلس که می‌نشست می‌گفت به شکل حلقه بنشینیم که مجلس ما بالا و پایین نداشته باشد. اگر من در صدر مجلس بنشینم و شما در اطراف، شما می‌شوید جزء جلال و دبدبه من، و من چنین چیزی را نمی‌خواهم. پیامبر(ص) تا زنده بود از این اصل تجاوز نکرد؛ به خصوص از یک نظر این را برای یک رهبر ضروری و لازم می‌دانست.

از اصول روش‌های پیامبر اکرم(ص)، اصل سادگی بود و تا آخر عمر این اصل را رعایت کرد. نوشته‌اند روزی عمر بن خطاب به دیدار پیامبر(ص) رفت. خود می‌گوید: سیاهی آنجا بود که در واقع به منزله دربان بود که حضرت به او سپرده بودند کسی نیاید. وقتی آنجا رفتم، دیدم پیامبر(ص) در یک اتاقی، که فقط فرشی که گویی از لیف خرما است در آن افتاده، استراحت می‌کند. داخل که شدم، دیدم حضرت کمی از جا حرکت کردند، خشونت این فرش روی بدن مبارکش اثر گذاشته بود. ناراحت شدم: یا رسول الله(ص)، چرا باید این جور باشد؟ چرا کسری‌ها و قیصرها غرق در تنعم باشند و تو که پیامبر خدا هستی چنین وضعی داشته باشی؟ حضرت مثل اینکه ناراحت می‌شود، از جا بلند می‌شود و می‌فرماید: چه می‌گویی تو؟ این مهملات چیست که می‌بافی؟ تو خیلی به نظرت جلوه کرده، خیال کرده‌ای من که اینها را ندارم، محرومیتی است برای من؟ و خیال کرده‌ای آن نعمت است برای آنها؟ به خدا قسم که تمام آنها نصیب مسلمین می‌شود، ولی اینها برای کسی افتخار نیست[۴۴].[۴۵].

کیفیت استخدام وسیله

انبیا هرگز برای حق، از باطل استفاده نکردند. عده ای از قبیله ثقیف خدمت رسول اکرم(ص) آمدند و گفتند: یا رسول الله، ما می‌خواهیم مسلمان شویم، ولی سه شرط داریم: اول اینکه یک سال دیگر بت‌ها را پرستش کنیم؛ دوم اینکه نماز خیلی بر ما سخت و ناگوار است، قبیله ما نماز نخواند؛ سوم اینکه بت بزرگمان را خودمان نشکنیم. پیامبر(ص) فرمود: از این سه پیشنهاد، آخری که فلان بت را به دست خودتان نشکنید مانعی ندارد، من یک نفر دیگر را می‌فرستم؛ اما آن دوی دیگر، محال است. یعنی پیامبر(ص) هرگز چنین فکر نکرد که قبیله‌ای که چهل سال بت را پرستیده است، بگذار یک سال دیگر هم پرستش بکند، بعد بیاید مسلمان بشود؛ زیرا این یعنی صحه گذاشتن بر بت‌پرستی. آیا از جهالت و خواب مردم، برای حق می‌شود استفاده کرد یا نه؟ پیامبر(ص)، ابزار و وسایلی که به کار می‌برد، در جهت بیداری و آگاهی مردم بود. اخلاق را در جایی به کار می‌برد که سبب آگاهی و بیداری می‌شد. شمشیر را در جایی به کار می‌برد که دل کوری را بینا می‌کرد، گوش کری را شنوا می‌کرد، چشم کوری را باز می‌کرد، زبان گنگی را گویا می‌ساخت[۴۶].[۴۷].

جامعیت شخصیت پیامبر

خلق و خوی پیامبر(ص) مانند سخن و دینش جامع و همه جانبه بود. تاریخ، هرگز شخصیتی مانند او را یاد ندارد که در همه ابعاد انسانی در حد کمال و تمام بوده باشد. او به راستی انسان کامل بود[۴۸]. در آن واحد هم نرم بود و هم صلب. در مسائل شخصی نرم بود و در مسائل اصولی، صلابتی پولادین داشت. هم مرد جنگ و سیاست و کشمکش‌های نظامی بود و هم مرد معنویت، عبادت و پارسایی. در جنگ متهور بود و فرماندهی فوق العاده. در کشمکش‌های نظامی، آرامش و صفای معنوی را از دست نمی‌داد. از افراط و تفریط برکنار بود. در عین اینکه مردم را از دنیاپرستی و بنده پول و ثروت و یا شکم و دامن بودن منع می‌کرد، اجازه نمی‌داد اصحابش راه راهبان و ریاضت کشان را پیش بگیرند. از لهو و بی‌عاری بیزار بود اما عبوس نبود، غالباً تبسمی بر گوشه لبش پیدا بود.

در بدن نیز متوسط و معتدل بود، نه زیاد بلند بود و نه زیاد کوتاه. نه زیاد چاق بود و نه زیاد لاغر، نه زیاد سفید بود و نه زیاد سیاه، بسیار کم مریض می‌شد و حتی نوشته‌اند هیچ وقت بیمار نشد، جز مرضی که با آن وفات کرد. یک سلسله چیزها را دوست می‌داشت و از یک سلسله چیزها نفرت داشت. نماز، بوی خوش، لذت حلال، گرسنگی، تواضع، همنشینی با فقرا و بردگان و اسیران، سادگی و خفت مؤونه را دوست می‌داشت. اما بت، تکبر، تبعیض و اشرافیت، تکلف و تعین، مداحی و چاپلوسی را دشمن می‌داشت. شعر را - که در رثای وی بود - دوست نمی‌داشت. زندگی و رفتار و خصوصیات اخلاقی‌اش گرم کننده دل‌ها و الهام‌بخش محبت، معنویت، قدرت، خلوص، استقامت، بلندی اندیشه بود و دلش پر از محبت بود، حتی با جمادات عشق می‌ورزید[۴۹].[۵۰].

سیره پیامبر(ص) در پیشرفت سریع اسلام

لامارتین شاعر معروف فرانسوی می‌گوید: اگر سه چیز را در نظر بگیریم، احدی به پایه پیامبر اسلام(ص) نمی‌رسد. یکی فقدان وسایل مادی: مردی ظهور می‌کند و دعوتی می‌کند در حالی که هیچ نیرو و قدرتی ندارد و حتی نزدیک‌ترین افرادش با او به دشمنی بر می‌خیزند. دوم، سرعت پیشرفت یا عامل زمان، و سوم، بزرگی هدف. اگر از قرآن به عنوان نخستین عامل صرف‌نظر کنیم، شخصیت، خلق و خوی، سیره، نوع رهبری و مدیریت پیامبر(ص) عامل اصلی نفوذ و توسعه اسلام است. خدا به پیامبرش خطاب می‌کند: فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ[۵۱]

ای پیامبر گرامی به موجب رحمت الهی به تو در پرتو لطف خدا، تو نسبت به مسلمین، اخلاق نرم و بسیار ملایمی داری؛ روحیه تو روحیه‌ای است که با مسلمانان در حال ملایمت و حلم و بردباری و تحمل و عفو هستی. اگر این خلق و خوی تو نبود، اگر به جای این اخلاق نرم و ملایم، اخلاق خشن و درشتی داشتی، مسلمانان از دور تو پراکنده می‌شدند؛ یعنی اخلاق تو عاملی برای جذب مسلمین است[۵۲].

نکات اصلی سیره ایشان که در پیشرفت اسلام مؤثر بود، بدین قرار است:

۱. نرمش در مسائل شخصی و صلابت در مسائل اصولی: پیامبر(ص) در سلوک فردی و در امور شخصی، نرم و ملایم بود، ولی در تعهدها و مسئولیت‌های اجتماعی نهایت صلابت را داشت. کسی در کوچه جلوی پیامبر(ص) را می‌گیرد و مدعی می‌شود که من از تو طلبکارم، طلب مرا الان باید بدهی. پیامبر(ص) می‌فرماید: اولاً تو از من طلبکار نیستی، و ثانیاً الان پول همراهم نیست، اجازه بده بروم. می‌گوید: یک قدم نمی‌گذارم آن طرف‌تر بروی. (پیامبر(ص) هم می‌خواهد برود برای نماز شرکت کند) همین جا باید پول من را بدهی. هر چه پیامبر(ص) با او نرمش نشان می‌دهد او بیشتر خشونت می‌ورزد تا آنجا که با پیامبر(ص) گلاویز می‌شود و ردای پیامبر(ص) را لوله می‌کند، دور گردن ایشان می‌پیچد و می‌کشد که اثر قرمزی‌اش در گردن ایشان ظاهر می‌شود. مسلمانان می‌بینید که پیامبر(ص) دیر کرد. در پی ایشان می‌آیند و می‌بینند یک یهودی چنین ادعایی دارد. پیامبر(ص) می‌فرماید: کاری نداشته باشید. من خودم می‌دانم با رفیقم چه بکنم. آنقدر نرمش نشان می‌دهد که یهودی همان جا می‌گوید: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ» و می‌گوید تو با چنین قدرتی که داری، این همه تحمل نشان می‌دهی! این تحمل، تحمل یک فرد عادی نیست، پیامبرانه است[۵۳].

در فتح مکه، زنی از بنی‌مخزوم مرتکب سرقت شده بود و جرمش محرز گردید. خاندان آن زن که از اشراف قریش بودند و اجرای حد سرقت را توهینی به خود تلقی می‌کردند، سخت به تکاپو افتادند که رسول خدا(ص) از اجرای حد صرف نظر کند. بعضی از محترمان صحابه را به شفاعت برانگیختند، ولی رنگ رسول خدا(ص) از خشم برافروخته شد و فرمود: «چه جای شفاعت است؟ مگر قانون خدا را می‌توان به خاطر افراد تعطیل کرد؟» عصر آن روز در میان جمع سخنرانی کرد و گفت: اقوام و ملل پیشین از آن جهت سقوط کردند و منقرض شدند که در اجرای قانون خدا تبعیض می‌کردند. هرگاه یکی از اقویا و زبردستان مرتکب جرم می‌شد، معاف می‌شد و اگر ضعیف و زیردستی مرتکب می‌شد مجازات می‌گشت. سوگند به خدایی که جانم در دست او است، در اجرای عدل درباره هیچ کس سستی نمی‌کنم، هر چند از نزدیک‌ترین خویشاوندان خودم باشد[۵۴]. سبک و روش و منطقی که اسلام در رهبری و مدیریت می‌پسندد، لیّن بودن و نرم و خوشخو بودن و جذب است، نه عبوس و خشن بودن. شیفتگی مسلمین به پیامبر فوق العاده است. آن‌چنان با مسلمانان یگانه است که مثلاً زنی که بچه‌اش متولد شده بود می‌دوید که یا رسول الله(ص)، دلم می‌خواهد به گوش بچه من اذان و اقامه بگویی؛ یا دیگری بچه یک ساله‌اش را می‌آورد: یا رسول الله(ص) دلم می‌خواهد بچه مرا مقداری روی زانوی خودت بنشانی و به او نگاه کنی تا متبرک شود، یا به بچه‌ام دعا کنی و پیامبر می‌پذیرفت[۵۵].

۲. مشورت: مشورت از شئون اخلاق نرم و ملایم پیامبر(ص) بود. او به دلیل مقام پیامبری، به مشورت نیاز نداشت، ولی مشورت می‌کرد، برای اینکه اولاً دیگران یاد بگیرند؛ ثانیاً مشورت کردن شخصیت دادن به همراهان و پیروان است. وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ[۵۶]. ای پیامبر، کار مشورتت به آنجا نکشد که مثل آدم‌های دو دل باشی. پیش از اینکه تصمیم بگیری مشورت کن، ولی رهبر همین قدر که تصمیم گرفت، تصمیمش باید قاطع باشد.

۳. پرهیز از خشونت: اصل رفق، نرمی و پرهیز از خشونت و اجبار در ایمان (نه در موارد اجتماعی و فکری ایمان که آن حساب دیگری دارد) جزء اصول دعوت پیامبر اکرم(ص) بود: لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى[۵۷]. در شأن نزول این آیه چند نکته نوشته‌اند که نزدیک یکدیگر است و همه می‌تواند در آن واحد درست باشد. وقتی که بنی‌نضیر که هم‌پیمان بودند خیانت کردند، پیامبر اکرم(ص) دستور به جلای وطن داد. عده‌ای از فرزندان مسلمانان در میان آنها بودند که یهودی بودند. چون پیش از ظهور اسلام یهودیان فرهنگ بالاتری از اعراب حجاز داشتند، بنابراین فکر خودشان را به آنها تحمیل می‌کردند. مسلمانان گفتند: ما نمی‌گذاریم بچه‌هایمان بروند. عده ای از آنها گفتند: ما با هم‌دینانمان می‌رویم. مسئله‌ای برای مسلمانان شد. خدمت پیامبر اکرم(ص) آمدند و گفتند: یا رسول الله(ص)، ما نمی‌خواهیم بگذاریم بچه‌هایمان بروند. پیامبر اکرم(ص) فرمود: اجباری در کار نیست. اگر دلشان می‌خواهد، اسلام اختیار کنند؛ در غیر این صورت، اختیار با خودشان، می‌خواهند بروند، بروند. چون طبیعت ایمان، اجبار و خشونت را به هیچ شکل نمی‌پذیرد[۵۸].[۵۹].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ر. ک: محمدمرتضی زبیدی، تاج‌العروس من جواهر القاموس، ج۲، ص۵۴؛ جمال‌الدین محمد بن مکرم، لسان‌العرب، ج۲، ص۲۵۲.
  2. ملک‌زاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور ص۲۷؛ ذاکری، علی اکبر، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص۷۰؛ پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت، صفحه ۴۵ تا ۷۳.
  3. قطعاً برای شما در اقتدا به رسول خدا سرمشقی نیکو است. برای آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد می‌کند؛ سوره احزاب، آیه ۲۱.
  4. مطهری، مرتضی، سیری در سیره نبوی، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۴۸ و ۵۳.
  5. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت، ص ۴۵ تا ۷۳.
  6. مطهری، مرتضی، وحی و نبوت، مجموعه آثار، ج ۲، ص۲۵۵.
  7. داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی، ج۱، ص۷۵؛ پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت، ص۴۵ ـ ۷۳.
  8. «و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.
  9. « إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ اَلْأَخْلاَقِ»؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۸.
  10. کان خلقه القرآن: بخاری، ادب مفرد. ص۷۴.
  11. داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی، ج۱، ص۷۲-۷۵.
  12. مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی، وحی و نبوت، مجموعه آثار، ج ۲، ص۲۵۷.
  13. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت، صفحه ۴۵ تا ۷۳.
  14. ابن سیدالناس، ج۲، ص۴۰۲.
  15. مطهری، مرتضی، وحی و نبوت، مجموعه آثار، ج ۲، ص۲۵۴.
  16. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت، صفحه ۴۵ تا ۷۳.
  17. مطهری، مرتضی، وحی و نبوت، مجموعه آثار، ج ۲، صص ۲۵۴، ۲۵۵ و ۲۶۰
  18. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت، ص۴۵ تا ۷۳.
  19. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۱، ص۱۷۷.
  20. مطهری، مرتضی، وحی و نبوت، مجموعه آثار، ج ۲، صص ۹۷ و ۹۹.
  21. مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی، وحی و نبوت ۲(کتاب)|وحی و نبوت، مجموعه آثار، ج ۲، ص۲۶۳.
  22. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت، ص۴۵ تا ۷۳.
  23. صحیح بخاری، ج ۵، ص۲۶۴.
  24. مطهری، مرتضی، وحی و نبوت، مجموعه آثار، ج۲، ص۲۶۳.
  25. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت، صفحه ۴۵ تا ۷۳.
  26. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت، صفحه ۴۵ تا ۷۳.
  27. داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی، ج۱، ص۷۰.
  28. طباطبایی، ج۴، ص۱۶۴؛ برزنونی، ص۱۱۸.
  29. «و در راه خداوند با آنان که با شما جنگ می‌کنند، جنگ کنید اما تجاوز نکنید که خداوند تجاوزکاران را دوست نمی‌دارد» سوره بقره، آیه ۱۹۰.
  30. داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی، ج۱، ص۷۰-۷۲؛ ابراهیمی، زینب، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۳۰.
  31. «بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد می‌کند» سوره احزاب، آیه ۲۱.
  32. شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، صص ۴۸ و ۵۳.
  33. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام ص ۴۵.
  34. در زبان عربی یک فَعله داریم و یک فِعله. عرب اگر چیزی را بر وزن فَعله گفت، یعنی عملی را یک بار انجام دادن، و اگر بر وزن فِعله گفت، یعنی عملی را به گونه‌ای خاص انجام دادن. سیر یعنی حرکت، ولی سیره یعنی حرکت به گونه و روش خاص. (شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۷، ص۱۷۱)
  35. شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، صص ۵۰-۵۳.
  36. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام ص ۴۶.
  37. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام ص ۴۶.
  38. «چگونه مشرکان را نزد خداوند و پیامبرش پیمانی تواند بود؟ جز کسانی که با آنها در کنار مسجد الحرام پیمان بسته‌اید پس تا (در پیمان خود) با شما پایدارند شما نیز (بر پیمان) با آنان پایدار بمانید که خداوند پرهیزگاران را دوست می‌دارد» سوره توبه، آیه ۷.
  39. وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا «و در راه خداوند با آنان که با شما جنگ می‌کنند، جنگ کنید اما تجاوز نکنید که خداوند تجاوزکاران را دوست نمی‌دارد» سوره بقره، آیه ۱۹۰.
  40. «ای مؤمنان! برای خداوند بپاخیزید و با دادگری گواهی دهید و نباید دشمنی با گروهی شما را وادارد که دادگری نکنید، دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیک‌تر است و از خداوند پروا کنید که خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه است» سوره مائده، آیه ۸.
  41. شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، صص ۷۸-۸۱.
  42. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام ص ۴۸.
  43. «و آنچه در توان دارید از نیرو و اسبان آماده در برابر آنان فراهم سازید که بدان دشمن خداوند و دشمن خود را به هراس می‌افکنید؛ و نیز جز آنها کسانی دیگر را که شما نمی‌شناسید (اما) خداوند آنان را می‌شناسد؛ و آنچه در راه خداوند ببخشید، به شما تمام باز خواهند داد و بر شما ستم نخواهد رفت» سوره انفال، آیه ۶۰.
  44. شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، صص ۸۲-۹۲.
  45. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام ص ۵۱.
  46. شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، صص ۹۶-۱۱۵.
  47. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام ص ۵۴.
  48. شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۲، ص۲۶۳.
  49. یادداشت‌های استاد مطهری، ج۹، صص ۳۴ و ۳۵.
  50. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام ص ۵۵.
  51. «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل می‌بودی از دورت می‌پراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
  52. شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، صص ۱۷۲ و ۱۷۳.
  53. شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، صص ۱۷۴-۱۷۸.
  54. شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۲، ص۲۵۶.
  55. شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، ص۱۷۸.
  56. «و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
  57. «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بی‌گمان به دستاویز استوارتر چنگ زده است که هرگز گسستن ندارد و خداوند شنوای داناست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
  58. شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، صص ۱۷۹ و ۱۸۰.
  59. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام ص ۵۷.