اثبات امامت در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==پانویس== +== پانویس ==)) |
جز (جایگزینی متن - '“' به '«') |
||
(۲۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{امامت | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = اثبات امامت | |||
| عنوان مدخل = اثبات امامت | |||
| مداخل مرتبط = [[اثبات امامت در حدیث]] - [[اثبات امامت در کلام اسلامی]] - [[اثبات امامت در معارف و سیره رضوی]] - [[اثبات امامت در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]] | |||
| پرسش مرتبط = امامت (پرسش) | |||
}} | |||
==[[دلایل عقلی | '''[[امامت]]''' از اصول مهم [[دین]] است و برای [[اثبات]] آن نیاز به [[ادله]] هست. این [[دلایل]] به دو دسته [[عقلی]] و [[نقلی]] تقسیم میشود. مهمترین دلایل عقلی عبارت است از: [[قاعده لطف]]، [[عصمت]]، [[افضلیت]] و [[تنصیص]] است و [[ادله نقلی]] عبارت است از: [[آیه انذار]]؛ [[آیه تطهیر]]؛ [[آیه خیرالبریه]]؛ [[آیه مودت]]؛ [[آیه مباهله]]، [[حدیث یوم الدار]]، [[حدیث ثقلین]]، [[حدیث سفینه]]، [[حدیث منزلت]] و غیره. | ||
===[[قاعده لطف]]=== | |||
به همان دلیل که بنابر [[قاعده لطف]]، [[ارسال پیامبران]] بر [[خداوند]] [[واجب]] است، [[نصب امام]] نیز [[واجب]] است. "[[امام]]" کسی است که از [[دین الهی]] [[آگاهی]] کامل و بینقص دارد و در این [[آگاهی]]، از [[شک]] و [[گمان]] [[پیروی]] نمیکند و به اشتباه و [[خطا]] نمیافتد. [[پیامبر اسلام]] {{صل}} | == دلایل امامت == | ||
متکلمان امامیه برای اثبات امامت [[ائمه]] {{عم}} به دو دسته [[دلایل]] تمسک کردهاند: دلایل عقلی و دلایل نقلی. | |||
=== دلایل عقلی امامت === | |||
==== [[قاعده لطف]] ==== | |||
به همان دلیل که بنابر [[قاعده لطف]]، [[ارسال پیامبران]] بر [[خداوند]] [[واجب]] است، [[نصب امام]] نیز [[واجب]] است. "[[امام]]" کسی است که از [[دین الهی]] [[آگاهی]] کامل و بینقص دارد و در این [[آگاهی]]، از [[شک]] و [[گمان]] [[پیروی]] نمیکند و به اشتباه و [[خطا]] نمیافتد. [[پیامبر اسلام]] {{صل}} تعالیم [[اسلام]] را برای [[هدایت]] [[بشر]] به میان [[مردم]] آورد؛ اما در مدت زندگانی آن [[پیامبر]] بزرگ آسمانی {{صل}} فرصت نبود تا [[مردم]] همه [[احکام]] و [[معارف الهی]] را بیاموزند. لذا لازم بود کسانی که از معارف وحیانی و غیبی آگاهی دارند، پس از او میان [[مردم]] باشند و [[مردم]] را دستگیری کنند و راه [[هدایت]] را استمرار بخشند. [[پیامبر]] {{صل}} نیز این افراد را برای بعد از خویش معرفی فرمود. متکلمان امامیه، این [[استدلال]] را بر [[قاعده لطف]] بنا کردهاند؛ بدین معنا که [[لطف الهی]] اقتضا دارد راه [[پیامبر]] {{صل}} ادامه یابد و [[امامان معصوم]] {{عم}} بر مسند [[هدایت]] و [[امامت]] جلوس کنند<ref>مجموعه آثار شهید مطهری، ۴/ ۸۷۱؛ کشف المراد، ۳۸۸؛ کلم الطیب، ۳۲۹؛ الالهیات، ۱/ ۵۲۹.</ref>. به صورت خلاصه میتوان گفت: [[امامت]]، [[لطف]] است و ترک [[لطف]]، نقض غرض و نقض غرض از [[خدای حکیم]] سر نمیزند. غرض [[حکیم]] جز به آنچه راجح و بهتر است، تعلق نمیگیرد و راجح این است که [[انسان]] کاملی ـ با ویژگیهایی مانند [[عصمت]]، [[عدالت]]، [[دانایی]] و [[آگاهی]] ـ میان [[انسانها]] باشد و آنان را به سوی کمال راهنمایی نماید<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۲۴۲.</ref>. | |||
در توضیح بیشتری از این قاعده میتوان از به شرح [[علامه حلی]] استناد جست: | در توضیح بیشتری از این قاعده میتوان از به شرح [[علامه حلی]] استناد جست: | ||
====تبیین [[دلیل]] اثبات امامت بر مبنای [[حکمت الهی]]==== | ==== تبیین [[دلیل]] اثبات امامت بر مبنای [[حکمت الهی]] ==== | ||
بر مبنای اقتضاء [[حکمت الهی]]، مفهوم [[قاعده لطف]] به طور کلی این است، [[خداوند حکیم]] که [[بندگان]] را برای | بر مبنای اقتضاء [[حکمت الهی]]، مفهوم [[قاعده لطف]] به طور کلی این است، [[خداوند حکیم]] که [[بندگان]] را برای رسیدن به کمال [[دینی]] و مقام برجسته [[انسانی]] [[خلق]] کرده، بنابر [[حکمت]] بالغهاش، عقلاً میباید ابزار کمال را در [[اختیار]] آنان قرار دهد؛ چنانکه اگر بزرگی، عدّهای را به منزل خود [[دعوت]] کند و بداند تا زمانی که شرایط خاصّی برای آنها مهیّا نشود نمیتوانند به میهمانی بیایند، پس لازم است ابزار و شرایط آمدن آنان را نیز فراهم کند تا با [[اختیار]] خود به میهمانی بیایند. به این ترتیب، [[نامه]] [[دعوت]] و تعریف و [[تمجید]] آن بزرگ از محبّتهایی که راجع به میهمانی به مدعوان [[وعده]] میدهد، مصداق [[لطف]] مقرِّب است و نوشتن آدرس و فرستادن [[غلام]] خود برای آوردن ایشان، مصداق [[لطف]] محصِّل<ref>عبارت مرحوم سید مرتضی در تبیین برهان لطف چنین است {{عربی|الذی یدل علی ذلک: أن أحدنا لو دعا غیره الی طعامه و تأهب لحضوره ذلک الطعام و غرضه المقصود نفع المدعو- و ان کانت للداعی فی ذلک مسره فعلی سبیل التبع للغرض الأول- و فرضنا أنه یعلم أو یغلب فی ظنه أنه متی تبسم فی وجهه أو کلمه باللطیف من الکلام أو أنفد إلیه ابنه و ما أشبه ذلک - مما لا مشقه علیه فیه و لاشیء من الکلفه - حضر و لم یتأخر، و أنه متی لم یفعل معه ذلک لم یحضر علی وجه من الوجوه، وجبت علیه متی استمر علی ارادته منه الحضور و لم یرجع عنها أن یفعل ذلک الذی علم أن الحضور لایقع الامعه، و متی لم یفعله استحق الذم، کما یستحق الذم لو أغلق الباب دونه (و لهذا قالوا: إن منع اللطف کمنع التمکین فی القبح و استحقاق الذم. و هذه الجمله تقتضی وجوب اللطف] علیه تعالی، لأن العله واحده}}. الذخیره فی علم الکلام (ط. مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۱ ﻫ.ق)، ص۱۹۱.</ref>. | ||
نتیجه آنکه: [[لطف]]، از جمله نمودهای [[رحمت]] و از صفات فعل [[الهی]] است که [[خداوند]] بر خود [[واجب]] نموده است آن را بر [[بندگان]] مبذول دارد. جریان [[لطف الهی]] به صورتهای مختلف محقّق میگردد. مسئله [[بعثت]] [[انبیاء]] {{عم}} [[ارسال رسل]] و انزال [[کتب آسمانی]] و ارائه معجزات و [[تشریع]] [[ادیان]] و مقرر داشتن [[تکالیف]] بر مبنای [[مصالح]] [[بندگان]]، از جمله مظاهر [[لطف الهی]] است. بر همین اساس [[نصب]] [[وصیّ]] و [[امام]] بعد از [[پیامبران]] {{عم}}، همچنین [[ضرورت تشکیل حکومت]] [[دینی]] به رهبری امام [[معصوم]] و نیز فراهم کردن اسباب [[هدایت]] عام برای [[امت]] نیز از دیگر جلوههای [[لطف خداوند]] است. | |||
[[برهان]] در مورد [[قاعده لطف]] به اقتضاء [[حکمت الهی]]، با بیانهای گوناگونی مطرح شده است. حدّ وسط در همه این [[براهین]]، [[حکمت]] [[خداوند]] متعال است. شکل منطقی [[برهان]] به این صورت است که: | |||
# [[هدف]] از [[خلقت انسان]]، [[عبادت]] [[خداوند]] و [[معرفت]] [[پروردگار]] و رسیدن به مرتبه [[یقین]] در [[ایمان]] است (صغری)؛ | |||
# برای تحصیل [[عبادت]] [[پروردگار]] (و آثار آن)، [[نصب]] [[حجج الهی]] (اعم از [[رسولان الهی]] و [[ائمه هدی]] {{عم}}) ضروری است (کبری)؛ | |||
نتیجه آنکه برای رسیدن [[انسان]] به [[هدف]] از خلقتش (که [[ضرورت]] [[حکمت الهی]] است)، [[نصب]] [[حجج الهی]] {{عم}} از سوی [[خداوند]] ضروری است. | |||
برای تحقّق چنین هدفی که لازمه [[حکمت الهی]] است، وجود دائمی [[حجج الهی]]{{عم}} در همه زمانها و مکانها ضروری است<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص۱۶۱-۱۶۲.</ref>. | برای تحقّق چنین هدفی که لازمه [[حکمت الهی]] است، وجود دائمی [[حجج الهی]] {{عم}} در همه زمانها و مکانها ضروری است<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص۱۶۱-۱۶۲.</ref>. | ||
====اثبات امامت بر مبنای [[قاعده لطف]]، با تقریر [[علامه حلی]]==== | ==== اثبات امامت بر مبنای [[قاعده لطف]]، با تقریر [[علامه حلی]] ==== | ||
مرحوم [[علامه حلی]] در بیان [[ضرورت]] و حُسن [[بعثت]] [[نبی]]، دلائلی را بنابر [[قاعده لطف]] ذکر کرده است که هریک از آنها میتواند در عین حال، دلیلی مستقل بر ضرورت [[نصب امام]] بعد از [[نبی]] به شمار آید. خلاصهای از شرح ایشان بر کتاب تجرید الاعتقاد بیان میشود: "مسئله نخست در موضوع حَسَن بودنِ [[نصب]] ائمّه{{عم}} آن است که [[مردم]] در بحث [[نصب امام]] دچار اختلافاند و البته همگی [[مسلمانان]] و [[فرمانروایان]] [[جوامع]] و برخی [[فیلسوفان]]، در این [[ضرورت]] [[اتفاق نظر]] دارند و تنها براهمه این امر را نپذیرفتهاند. [[دلیل]] مطلوبیت و | مرحوم [[علامه حلی]] در بیان [[ضرورت]] و حُسن [[بعثت]] [[نبی]]، دلائلی را بنابر [[قاعده لطف]] ذکر کرده است که هریک از آنها میتواند در عین حال، دلیلی مستقل بر ضرورت [[نصب امام]] بعد از [[نبی]] به شمار آید. خلاصهای از شرح ایشان بر کتاب تجرید الاعتقاد بیان میشود: "مسئله نخست در موضوع حَسَن بودنِ [[نصب]] ائمّه {{عم}} آن است که [[مردم]] در بحث [[نصب امام]] دچار اختلافاند و البته همگی [[مسلمانان]] و [[فرمانروایان]] [[جوامع]] و برخی [[فیلسوفان]]، در این [[ضرورت]] [[اتفاق نظر]] دارند و تنها براهمه این امر را نپذیرفتهاند. [[دلیل]] مطلوبیت و پسندیده بودن [[نصب]] [[ائمه]] {{عم}} آن است که این [[نصب]] فایدههای فراوان دارد و هیچ ضرری ندارد و از این رو قطعا امری پسندیده است. [[صاحب]] کتاب تجریدالاعتقاد نیز فواید فراوانی برای [[نصب]] [[امامان]] برشمرده است"<ref>{{عربی|المسأله الأولی فی حسن البعثه: اختلف الناس فی ذلک فذهب المسلمون کافه و جمیع أرباب الملل و جماعه من الفلاسفه إلی ذلک و منعت البراهمه منه و الدلیل علی حسن البعثه أنها قد اشتملت علی فوائد و خلت عن المفاسد فکانت حسنه قطعا و قد ذکر المصنف - رحمه الله - جمله من فوائد البعثه}}</ref>. | ||
ایشان سپس به توضیح بیانات استاد خود، [[محقق طوسی]]، در فوائد [[بعثت]] [[نبوی]]{{صل}} پرداخته که همگی به عنوان [[دلیل]] در [[اثبات امامت عامه]] نیز قابل استناد است. | ایشان سپس به توضیح بیانات استاد خود، [[محقق طوسی]]، در فوائد [[بعثت]] [[نبوی]] {{صل}} پرداخته که همگی به عنوان [[دلیل]] در [[اثبات امامت عامه]] نیز قابل استناد است. | ||
=====معاضدت [[عقل]] به وسیله [[نقل]] یا [[هدایت]] [[عقول]]===== | ===== معاضدت [[عقل]] به وسیله [[نقل]] یا [[هدایت]] [[عقول]] ===== | ||
اولین [[دلیل]] | اولین [[دلیل]] علامه، کمک [[معارف دینی]] به [[عقل]] در احکامی است که [[عقل]] مستقلاً میتواند آنها را ثابت نماید و یا اموری که اصولاً راهی به [[ادراک]] آنها ندارد: "مساعدت [[عقول]] [[انسانی]] در [[درک]] عمیقتر اموری که [[عقل]] مستقلاً آنها را [[درک]] میکند و نیز [[هدایت]] به [[استنباط]] اموری که [[عقل]] به طور مستقل قادر به [[ادراک]] آنها نیست؛ مانند [[احکام شرعی]] و امور دیگری از اصول عملی [[شریعت]]"<ref>{{عربی|منها، أن یعتضد العقل بالنقل فیما یدل العقل علیه من الأحکام کوحده الصانع و غیرها و أن یستفاد الحکم من البعثه فیما لا یدلّ العقل علیه کالشرائع و غیرها من مسائل الأصول}}.</ref> | ||
توضیح: از آنجا که کمال [[انسان]] در گرو [[رشد]] قوّه عاقله او در [[معرفت]] به [[توحید]] و | توضیح: از آنجا که کمال [[انسان]] در گرو [[رشد]] قوّه عاقله او در [[معرفت]] به [[توحید]] و معارف [[توحیدی]] است، در برخی [[احکام]]، [[عقل]] بشری مستقل و توانا در [[درک]] است و در فهم آنها نیازی به [[شرایع الهی]] ندارد؛ مانند [[اثبات وجود خدا]] و [[صفات خداوند]]، رابطه آن با ذات [[خداوند]]، [[اثبات]] اصل [[معاد]]، حُسن [[بعثت]] [[انبیاء الهی]] {{عم}} و امور کلّی [[عقلی]] دیگری که در کتب [[عقلی]] طرح میگردد. | ||
تعالیم [[شرع]] [[مقدّس]] نقش بهسزایی در بالندگی امور مستقلّ [[عقلی]] دارد و احکامی را که [[عقل]] به تنهایی و با زحمت و آن هم به طور ناقص قادر به [[درک]] آن است، کاملتر و روشنتر ارائه مینماید و بدین ترتیب، سیر کمال [[انسان]] را سرعت میبخشد. [[براهین]] دقیق [[فلسفی]] بر [[توحید]]، از قبیل برهان فُرجه<ref>اشاره دارد به آیه:{{متن قرآن|لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ}} «اگر در آن دو (- آسمان و زمین) جز خداوند خدایانی میبودند، هر دو تباه میشدند پس پاکا که خداوند است- پروردگار اورنگ (فرمانفرمایی جهان)- از آنچه وصف میکنند» سوره انبیاء، آیه ۲۲.</ref> بر [[وحدت]] ذات و نیز [[برهان]] صدّیقین در [[تفکّر]] مشّائی و یا [[حکمت]] متعالیه<ref>هر دو فیلسوف بزرگ اسلام، ابنسینا و ملاصدرا، در برهان صدّیقین خود به این آیه استشهاد کردهاند: {{متن قرآن|سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ}} «به زودی نشانههای خویش را در گسترههای بیرون و پیکرههای درونشان نشان آنان خواهیم داد تا بر آنها روشن شود که او راستین است؛ آیا بسنده نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟» سوره فصلت، آیه ۵۳.</ref> در [[شناخت]] [[واجب]] و [[توحید ذات]]، همچنین [[اثبات]] [[وحدت]] ذات با [[صفات الهی]]<ref>اشاره به کلام امیرالمؤمنین علی {{ع}} در معرفی خداوند دارد که فرمود: {{متن حدیث|أَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ وَ كَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِيقُ بِهِ وَ كَمَالُ التَّصْدِيقِ بِهِ تَوْحِيدُهُ وَ كَمَالُ تَوْحِيدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ وَ كَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ كُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَيْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ كُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَيْرُ الصِّفَةِ فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ}}. (التوحید (للصدوق) (ط. جامعه مدرسین، ۱۳۹۸ ﻫ.ق)، ص۵۷، باب التوحید و نفی التشبیه).</ref> و مباحث [[عقلی]] بلند معنا و ژرف دیگر، برگرفته از تعالیم ارجمند [[قرآن]] و کلمات [[اهلبیت]] {{عم}} است و [[بشر]] هرگز قادر نیست صرفاً با [[تفکّر]] [[عقلانی]] به چنان قلّههای والای [[علمی]] دست بیاید. | |||
به همین [[دلیل]] است که در میان متکلّمان [[اسلامی]]، کسی که بیشتر از [[قرآن]] و [[روایات]] بهرهمند شده، | به همین [[دلیل]] است که در میان متکلّمان [[اسلامی]]، کسی که بیشتر از [[قرآن]] و [[روایات]] بهرهمند شده، بالندگی بیشتری در فهم و تبیین موضوعات [[عقلی]] داشته است<ref>در این زمینه کافی است به عبارتی از اسفار، اثر حکیم و مفسر بزرگ شیعه، ملاصدرای شیرازی اشاره کنیم: {{عربی|أن الشرع و العقل متطابقان فی هذه المسأله کما فی سائر الحکمیات و حاشی الشریعه الحقه الإلهیه البیضاء أن تکون أحکامها مصادمه للمعارف الیقینیه الضروریه و تبا لفلسفه تکون قوانینها غیر مطابقه للکتاب و السنه}} (الحکمه المتعالیه فی الأسفار العقلیه الاربعه (ط. دار احیاء التراث، ۱۹۸۱ م، ج۸، ص۳۰۳).</ref>. چنانکه کتب [[روایی]] و [[عقلی]] از قبیل "[[توحید]]" [[صدوق]] و شروح مختلف [[فلسفی]] و [[عرفانی]] بر [[کتاب]] "[[الکافی]]"<ref>مراجعه شود به شرح میرداماد و ملاصدرا و ملاصالح مازندرانی.</ref> و یا موسوعه [[روایی]] "[[الوافی]]" از [[فیض کاشانی|ملا محسن فیض کاشانی]]، [[شاهد]] صدقی بر این مدعا است. | ||
به همین ترتیب، [[عقل انسان]] در | به همین ترتیب، [[عقل انسان]] در مسیر کمال خود ناچار است از موضوعاتی [[آگاهی]] یابد که به غیر از طریق ارتباط با عالم غیب، از راه دیگری حاصل نمیشود؛ مثلاً وضعیت [[عالم برزخ]] و [[قیامت]]، سؤال در [[قبر]]، [[میزان]] و [[صراط]] و یا مسائل و [[اعتقادات]] [[کلامی]] پیرامون [[اشقیاء]] و [[سعداء]] و احوال آنان در [[عوالم]] بعد از [[مرگ]]، همگی مطالبی است که پی بردن به آن متوقّف بر [[ارسال رسل]] و بیان [[شرایع الهی]] توسط [[انبیا]] {{عم}} است. به همین [[دلیل]]، [[خداوند]] خطاب به [[امّت اسلام]] میفرماید: {{متن قرآن|كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ}}<ref>«چنان که از خودتان پیامبری در میان شما فرستادیم که آیههای ما را بر شما میخواند و (جان) شما را پاکیزه میگرداند و به شما کتاب آسمانی و فرزانگی میآموزد و آنچه را نمیدانستید به شما یاد میدهد» سوره بقره، آیه ۱۵۱.</ref>. | ||
با توجه به ذیل [[آیه]]، روشن میشود [[عقل انسان]] ممکن است به مراتب نازله ای از [[کتاب الهی]] و یا [[حکمت]] دست یابد و بتواند بر اساس [[حسن و قبح عقلی]]، برخی [[محاسن]] و معایب را بشناسد و خود را تا حدّ محدودی [[تزکیه]] کند، اما هرگز | با توجه به ذیل [[آیه]]، روشن میشود [[عقل انسان]] ممکن است به مراتب نازله ای از [[کتاب الهی]] و یا [[حکمت]] دست یابد و بتواند بر اساس [[حسن و قبح عقلی]]، برخی [[محاسن]] و معایب را بشناسد و خود را تا حدّ محدودی [[تزکیه]] کند، اما هرگز قادر نیست بدون [[استمداد]] از [[وحی]]، بر ظرایف [[حکمت]] و دقایق [[کتاب الهی]] و راه و روش عمیق و کامل [[تهذیب نفس]] دست یابد. سیاق ادبی ذیل [[آیه]] ۱۵۱ [[سوره بقره]] نیز [[شاهد]] بر همین [[حقیقت]] است: {{متن قرآن|يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ}}<ref>«آنچه را نمیدانستید به شما یاد میدهد» سوره بقره، آیه ۱۵۱.</ref>. یعنی سنخ [[معارف]] [[انبیاء]] {{عم}} به گونهای است که هرگز حتّی در گذر زمان و با [[پیشرفت]] [[علوم]] بشری نیز در دسترس قرار نمیگیرد<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص۱۶۸-۱۷۰.</ref>. | ||
=====رفع [[خوف]] از [[بندگان]] و [[حجیّت]] در [[افعال عباد]]===== | ===== رفع [[خوف]] از [[بندگان]] و [[حجیّت]] در [[افعال عباد]] ===== | ||
[[دلیل]] دوم [[علامه]]، با حدّ وسط قرار دادن [[بندگی]] عباد حاصل میشود و اینکه [[عبد]] باید بداند [[تصرف]] او در [[ملک]] مولای خود غاصبانه نیست و او تحصیل [[رضایت]] مولا را مینماید. [[علامه]] میفرمایند: "برداشته شدن [[خوف]] از مکلّفین در تصرّفاتی که مینمایند؛ زیرا با [[دلیل عقلی]] ثابت شده همگی، [[بندگان]] [[پروردگار]] هستیم و عقلاً [[تصرف]] در [[ملک]] غیر، بدون [[اذن]] او [[قبیح]] است و اگر بعثتی در کار نباشد، راه تشخیص حُسن [[تصرف]] در [[ملک]] غیر روشن نیست. در نتیجه، در چگونگی تصرّف، برای مکلّف [[ترس]] پدید میآید؛ زیرا [[عقل]] [[حکم]] به امری میکند که راهی در تشخیص آن، جز با [[بعثت]] وجود ندارد و در نتیجه، در صورت عدم [[بعثت]]، [[خوف]] همیشه برای [[بندگان]] باقی میماند"<ref>{{عربی|إزاله الخوف الحاصل للمکلف عند تصرفاته: إذ قد علم بالدلیل العقلیّ أنه مملوک لغیره و أن التصرف فی ملک الغیر بغیر إذنه قبیح فلولا البعثه لما علم حسن التصرفات فیحصل الخوف بالتصرف و بعدمه إذ یجوز العقل طلب المالک من العبد فعلا لاسبیل إلی فعله إلا بالبعثه فیحصل الخوف}}</ref>. | [[دلیل]] دوم [[علامه]]، با حدّ وسط قرار دادن [[بندگی]] عباد حاصل میشود و اینکه [[عبد]] باید بداند [[تصرف]] او در [[ملک]] مولای خود غاصبانه نیست و او تحصیل [[رضایت]] مولا را مینماید. [[علامه]] میفرمایند: "برداشته شدن [[خوف]] از مکلّفین در تصرّفاتی که مینمایند؛ زیرا با [[دلیل عقلی]] ثابت شده همگی، [[بندگان]] [[پروردگار]] هستیم و عقلاً [[تصرف]] در [[ملک]] غیر، بدون [[اذن]] او [[قبیح]] است و اگر بعثتی در کار نباشد، راه تشخیص حُسن [[تصرف]] در [[ملک]] غیر روشن نیست. در نتیجه، در چگونگی تصرّف، برای مکلّف [[ترس]] پدید میآید؛ زیرا [[عقل]] [[حکم]] به امری میکند که راهی در تشخیص آن، جز با [[بعثت]] وجود ندارد و در نتیجه، در صورت عدم [[بعثت]]، [[خوف]] همیشه برای [[بندگان]] باقی میماند"<ref>{{عربی|إزاله الخوف الحاصل للمکلف عند تصرفاته: إذ قد علم بالدلیل العقلیّ أنه مملوک لغیره و أن التصرف فی ملک الغیر بغیر إذنه قبیح فلولا البعثه لما علم حسن التصرفات فیحصل الخوف بالتصرف و بعدمه إذ یجوز العقل طلب المالک من العبد فعلا لاسبیل إلی فعله إلا بالبعثه فیحصل الخوف}}</ref>. | ||
توضیح: [[خداوند]] در [[سوره بقره]]، ذیل داستان [[حضرت آدم]]{{ع}}، بعد از ذکر ماجرای [[هبوط]] ایشان به [[زمین]] و پذیرفته شدن [[توبه]] او و همسرش، در قالب قاعده کلّی، خطاب به همه [[بنیآدم]] میفرماید: {{متن قرآن|قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ}}<ref>«گفتیم: همه از آن (بهشت فرازین) فرود آیید، آنگاه اگر از من به شما رهنمودی رسید، کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند» سوره بقره، آیه ۳۸.</ref>. این خطاب، به یک تبیین [[عقلی]] اشاره دارد، بدین ترتیب، بعد از آنکه [[امّت]] از راه [[عقل]] به [[توحید]] و [[نبوّت]] و [[معاد]] [[معتقد]] شدند و بنا را بر رعایت [[آداب]] [[بندگی]] گذاشتند، باید این [[معرفت]] را نیز کسب کنند که در قلمرو [[ملک]] [[مولی]] [[زندگی]] میکند، اما نمیدانند چه باید بکنند تا مولایشان از ایشان [[راضی]] باشد و تصرّفاتشان در [[ملک]] [[مولی]] غاصبانه محسوب نگردد. در نتیجه، [[بنده]] دائماً در [[خوف]] از [[خشم]] [[مولی]] و [[حزن]] از [[عذاب اخروی]] قرار میگیرد. لذا [[عقل]] [[حکم]] میکند که باید هدایتگران و حججی از سوی [[خداوند]] فرستاده شوند تا راه تحصیل [[رضایت]] و دفع [[غضب]] [[پروردگار]] را به [[انسان]] ارائه نمایند. | توضیح: [[خداوند]] در [[سوره بقره]]، ذیل داستان [[حضرت آدم]] {{ع}}، بعد از ذکر ماجرای [[هبوط]] ایشان به [[زمین]] و پذیرفته شدن [[توبه]] او و همسرش، در قالب قاعده کلّی، خطاب به همه [[بنیآدم]] میفرماید: {{متن قرآن|قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ}}<ref>«گفتیم: همه از آن (بهشت فرازین) فرود آیید، آنگاه اگر از من به شما رهنمودی رسید، کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند» سوره بقره، آیه ۳۸.</ref>. این خطاب، به یک تبیین [[عقلی]] اشاره دارد، بدین ترتیب، بعد از آنکه [[امّت]] از راه [[عقل]] به [[توحید]] و [[نبوّت]] و [[معاد]] [[معتقد]] شدند و بنا را بر رعایت [[آداب]] [[بندگی]] گذاشتند، باید این [[معرفت]] را نیز کسب کنند که در قلمرو [[ملک]] [[مولی]] [[زندگی]] میکند، اما نمیدانند چه باید بکنند تا مولایشان از ایشان [[راضی]] باشد و تصرّفاتشان در [[ملک]] [[مولی]] غاصبانه محسوب نگردد. در نتیجه، [[بنده]] دائماً در [[خوف]] از [[خشم]] [[مولی]] و [[حزن]] از [[عذاب اخروی]] قرار میگیرد. لذا [[عقل]] [[حکم]] میکند که باید هدایتگران و حججی از سوی [[خداوند]] فرستاده شوند تا راه تحصیل [[رضایت]] و دفع [[غضب]] [[پروردگار]] را به [[انسان]] ارائه نمایند. | ||
در [[امّت اسلام]]، [[حجّت الهی]]، [[قرآن]] و [[سنّت نبوی]] {{صل}} است. بعد از [[رحلت]] [[پیامبر خاتم|نبیّ مکرّم]] {{صل}} نیز [[امّت]] [[یقین]] دارند [[خداوند]] تکالیفی برایشان مقرر داشته است. این در حالی است که [[ظاهر قرآن]]، ظنّی الدلاله است و [[سنّت نبوی]] {{صل}} علاوه بر قبلی، ظنّی الصدور نیز هست. در نتیجه، [[حجّت]] قطعی در [[اختیار]] [[مسلمین]] نیست تا مطمئن باشند که آیا آنچه انجام میدهند قطعاً [[امتثال]] [[وظیفه]] [[بندگی]] محسوب میشود و مولا از ایشان [[راضی]] است، یا آنکه مورد [[خشم خداوند]] واقع خواهند شد. لذا [[خوف]] و [[حزن]] به طور کلّی از [[مؤمنان]] برداشته نمیشود؛ چون آنچه در دست ایشان است، [[حجّت]] قطعی نیست. این در حالی است که [[خداوند]] صریحاً از متابعت [[ظن]] در [[شریعت]] [[نهی]] نموده و فرموده است: {{متن قرآن|وَمَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا}}<ref>«و آنان را بدان دانشی نیست؛ جز از گمان پیروی نمیکنند و گمان برای (رسیدن به) حق، بسنده نیست» سوره نجم، آیه ۲۸.</ref>. | |||
بنابراین و براساس [[برهان لطف]]، [[عقل]] [[حکم]] میکند بعد از [[پیامبر اکرم]] {{صل}} همواره باید مقام معصومی مانند [[رسول خدا]] {{صل}} در [[علم]] و [[عصمت]] در میان [[مردم]] باشد تا [[کلام]] و [[سیره]] او [[حجّت]] قطعی در [[امتثال امر]] [[مولی]] در میان [[مردم]] دانسته شود و [[خوف]] و [[حزن]] در خصوص صحّت انجام [[تکلیف]] از [[مردم]] برداشته شود<ref>این بیان عقلی همانند قاعده اشتغال در علم اصول است که بر اساس آن، اشتغال یقینی، برائت یقینی را میطلبد. ماحصل آنکه، عبد وقتی یقین کرد که تکلیفی برعهده او آمده، باید طوری عمل کند که یقین به امتثال امرو اتیان تکلیف بنماید؛ مثل آنکه کسی میداند وقت نماز شده، ولی شک دارد نماز خوانده است یا خیر. در بحث حاضر نیز، عبد یقین دارد که در ملک مولی است و خداوند بر او تکالیفی را مقرّر نموده است، ولی تفصیل آنها را نمیداند؛ لذا باید به هر ترتیب که شده راه یقین به امتثال تکلیف را کشف کند و عمل را بهگونهای انجام دهد که اطمینان قلبی بر امتثال امر مولی برای او حاصل شود.</ref>. | |||
اهمیت این [[برهان]] به حدّی است که در کلمات دیگر متکلّمان، به عنوان برهانی مستقلّ بر [[امامت عامّه]] به کار رفته است. چنانکه [[شیخ طوسی]] آن را به عنوان [[برهان]] دومی، جدا از [[قاعده لطف]]، مورد اشاره قرار میدهد؛ از جمله: {{عربی|الذي يدل على ذلك: ما قد ثبت أنه ليس كل ما تمس الحاجه إليه من الشريعة عليه حجه قاطعه: من تواتر أو اجماع، أو ما جری مجراهما بل الأدله في كثير من ذلك - كال متكافئه. و لولا ما ذکرناه ما فزع خصومنا الى غلبه الظن و الاستحسان، و اجتهاد الرأي. و اذا ثبت ذلك – و كنا مكلّفين بعلم الشريعه و العمل بها، وجب أن يكون لنا مفزع نصل من جهته الى ما اختلف أقوال فیه، و هو الامام الذي نقوله}}<ref>تلخیص الشافی (ط. المحبین، ۱۳۸۲ ه. ش.)، ج۱، ص۱۱۸.</ref>.<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص۱۷۰-۱۷۲.</ref> | |||
===== بیان حسن و قبح شرعی، یا [[هدایت]] به جزئیّات امور ارزشی ===== | |||
مسلّم است برخی [[افعال]] حَسَن و برخی دیگر [[قبیح]] است؛ وانگهی در [[افعال]] حَسَن نیز، برخی را [[عقل]] به [[تنهایی]] [[درک]] میکند و برخی دیگر را نه و با [[بعثت]] [[انبیاء]] {{عم}}، [[عقل]] به امور دوم راه پیدا کرده است<ref>{{عربی|أن بعض الأفعال حسنة و بعضها قبيحه؛ ثم الحسنه منها ما يستقلّ العقل بمعرفه حسنه و منها ما لا يستقل و كذا القبيحه و مع البعثه يحصل معرفه الحسن و القبح الذين لا يستقلّ العقل بمعرفتهما}}</ref>. | |||
توضیح آنکه، در [[اعتقادات]] [[امامیه]]، هرچند [[عقل]] در تشخیص [[حسن و قبح]] مستقل است، ولی همانطور که در [[احکام اعتقادی]] اشاره شد، [[عقل]] تنها در حیطه کلیّات قادر به [[قضاوت]] است؛ و چون به مناطات [[احکام جزئی]] در [[فقه]] راه ندارد، در تشخیص مسائل فرعی ارزشی در اخلاقیّات و بسیاری از حقوق فردی و [[اجتماعی]] ساکت است. مثلاً [[عقل]] میداند [[ظلم]] [[قبیح]] است، ولی آیا اجرای [[قصاص]] یا حدّ [[شرعی]] درباره [[مجرمان]] مستحق این کیفرهای [[شرعی]] نیز مصداق [[ظلم]] است؟ [[خداوند]] در این باره میفرماید این کار نه تنها [[ظلم]] نیست، بلکه [[حیات اجتماعی]] در گرو آن است و لذا مصداق "عمل [[حسن]]" است: {{متن قرآن|وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ}}<ref>«و شما را ای خردمندان در قصاص، زندگانی (نهفته) است؛ باشد که شما پرهیزگاری ورزید» سوره بقره، آیه ۱۷۹.</ref> | |||
بنابراین، از آنجا که [[عقل]] قادر به [[استنباط]] همه امور جزئی [[حسن و قبح]] نیست، در نتیجه برای تشخیص آنها محتاج [[امام]] است<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص۱۷۲-۱۷۳.</ref>. | |||
===== تشخیص مضرّات امور به طور جامع ===== | |||
با توجه به اینکه [[نفس انسانی]] [[ارتباط]] تنگاتنگی با [[جسم]] او دارد، امور نافع و یا [[مضر]] نسبت به هریک، به سرعت بر دیگری مؤثر است و [[عقل]] تنها میتواند [[نافع]] و [[مضر]] را در محدوده تجربیات برای [[جسم]] تشخیص دهد. لذا حدّ وسط در این [[برهان]]، تشخیص امور [[مضر]] و [[نافع]] به معنای واقعی کلمه از طرف [[شارع مقدس]] است: "مسلّم است بعضی مواد برای [[بدن]] [[نافع]] و برخی دیگر مضراند و [[عقل]] نمیتواند همه آنها را [[درک]] کند و با [[بعثت]] [[نبوی]] {{صل}}، این مجهولات معلوم میگردد"<ref>{{عربی|أن بعض الأشياء نافعه لنا، مثل كثير من الأغذيه و الأدويه و بعضها ضار النا، مثل كثير من السموم و الحشائش و العقل لايدرك ذلك كلّه و في البعثه تحصل هذه الفائده العظيمه}}</ref>. | |||
توضیح: [[بشر]] ممکن است به مدد [[علم]] و تجربه، امور نافع و مضر در غذا و دارو را تشخیص دهد؛ ولی گستره نفع و ضرر جسمی و [[روحی]] برای [[انسان]] به حدّی است که [[عقل]] هرگز احاطه به همه آنها ندارد و ناچار است تابع [[شرع]] [[مقدّس]] و [[فرمان]] [[نبی]] و یا [[امام]] باشد؛ چنانکه [[خداوند]] درباره [[محرّمات]] [[شرعی]] میفرماید آنها اموری خبیث و منفورند؛ حتی اگر [[عقل]]، [[ادراک]] روشنی از این امر نداشته باشد: {{متن قرآن|الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ... وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ...}}<ref>«همان کسان که از فرستاده پیامآور درس ناخوانده پیروی میکنند... چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام میگرداند» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.</ref>. | |||
بنابراین، هرچند با پیشرفتهای علمی، [[انسان]] قادر به تشخیص [[منافع]] مادی گردد، ولی در هر حال در تشخیص منافع معنوی قاصر است. برای نمونه میتوان به [[حرمت]] شراب و قمار اشاره نمود که هرچند ممکن است [[عقل]] بشری منافعی در آنها ببیند و [[حکم]] به جواز آنها بدهد، ولی [[خداوند]] فراتر از [[عقل]] ظاهربین، به مضرّات مادّی و معنوی آنان اشاره نموده و [[حکم]] به [[حرمت]] آنها میدهد: {{متن قرآن|يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا...}}<ref>«از تو درباره شراب و قمار میپرسند، بگو در این دو، گناهی بزرگ و سودهایی برای مردم (نهفته) است. امّا گناه آنها از سود آنها بزرگتر است.».. سوره بقره، آیه ۲۱۹.</ref> و یا هنگامی که [[قرآن کریم]] [[حکم]] تیمّم، یعنی [[طهارت]] با خاک را ذکر مینماید، هرچند این عمل به حسب ظاهر خاکاندود کردن برخی از اندام و برای [[انسان]] ناخوشایند است، ولی در [[حقیقت]] عملی [[پسندیده]] و پاککننده است: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ... فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! چون برای نماز برخاستید.... و آبی نیافتید به خاکی پاک تیمّم کنید، با آن بخشی از چهره و دستهای خود را مسح نمایید، خداوند نمیخواهد شما را در تنگنا افکند ولی میخواهد شما را پاکیزه گرداند و نعمت خود را بر شما تمام کند باشد که سپاس گزارید» سوره مائده، آیه ۶.</ref>. همچنین درباره [[حکم]] [[ربا]]، [[عقل]] [[فتوا]] به تجویز آن میدهد، ولی [[خداوند]] [[ربا]] را [[تحریم]] نموده و به [[سختی]] با آن برخورد مینماید و میفرماید: {{متن قرآن|الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ}}<ref>«آنان که ربا میخورند جز به گونه کسی که شیطان او را با برخورد، آشفته سر کرده باشد (به انجام کارها) بر نمیخیزند؛ این (آشفته سری) از آن روست که آنان میگویند خرید و فروش هم مانند رباست در حالی که خداوند خرید و فروش را حلال و ربا را حرام کرده است پس کسانی که اندرزی از پروردگارشان به آنان برسد و (از رباخواری) باز ایستند، آنچه گذشته، از آن آنهاست و کارشان با خداوند است و کسانی که (بدین کار) باز گردند دمساز آتشند و در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۷۵.</ref><ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص۱۷۳-۱۷۵.</ref> | |||
===== تعیین و تفصیل [[مکارم اخلاق]] ===== | |||
[[اخلاق]] در نظامات فردی و [[اجتماعی]] [[انسان]] جایگاه ویژهای دارد. هرچند [[عقل]] میتواند کلیات امور [[اخلاقی]] را تشخیص دهد، اما ممکن است در مصادیق دچار [[خطا]] شود. حدّ وسط در این [[برهان]]، تشخیص [[مکارم اخلاق]] و مراتب آنها در زندگی فردی و [[اجتماعی]] است. مراتب [[اخلاق]] و تفاوت امور [[اخلاقی]] برای [[بشر]] روشن است؛ اما او [[نیازمند]] [[آگاهی]] از [[مکارم اخلاق]] است تا بتواند به واسطه آنها، رؤوس اخلاقیّات در امور فردی و [[اجتماعی]] را [[درک]] کند و با آن به [[زندگی]] خود سامان دهد. در نتیجه، [[انسان]] به [[بعثت]] [[انبیاء]] {{عم}} محتاج است<ref>{{عربی|أن مراتب الأخلاق و تفاوتها معلوم یفتقر فیه إلی مکمل بتعلیم الأخلاق و السیاسات بحیث تنتظم أمور الإنسان بحسب بلده و منزله}}.</ref> | |||
توضیح: جایگاه [[اخلاق]] در [[دین اسلام]] به حدّی برجسته است که [[خداوند]]، [[رسول]] خود {{صل}} را به صفت " [[خُلق عظیم]]" ستوده و فرموده است: {{متن قرآن|وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ}}<ref>«و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.</ref>. [[امام باقر]] {{ع}} در توضیح این [[آیه شریفه]] فرمودهاند: {{متن حدیث|وَ هُوَ الْإِسْلَامُ}}<ref>{{متن حدیث|عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ {{ع}} فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ {{متن قرآن|إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ}} قَالَ هُوَ الْإِسْلَامُ}} (ط. مؤسسه البعثه، قسم الدراسات الإسلامیه، ۱۴۱۵ ﻫ.ق) ج۵، ص۴۵۵).</ref>. ایشان در بیانی دیگر، آن را به "[[دین]] عظیم" [[تفسیر]] کردهاند<ref>تفسیر القمی (ط. دارالکتاب، ۱۳۶۳ ه. ش)، ج۲، ص۳۸۲: سوره القلم، آیات ۱۷ تا ۳۰.</ref>. | |||
[[اخلاق]] در | |||
بنا بر [[حسن و قبح عقلی]]، [[بشر]] با [[عقل]] خود قادر به [[درک]] کلیات و اصول [[اخلاق]] و فعل حَسن و [[قبیح]] است. همچنین از آنجا که [[فطرت انسان]] مطابق با [[توحید]] قرار داده شده، به هر [[میزان]] که [[فطرت انسانها]] [[آلوده]] به [[گناه]] نباشد، [[معارف دینی]] را [[درک]] میکنند. اما [[بشر]]، در هر مرتبه از [[طهارت]] و [[علم]] که باشد، هرگز نمیتواند با [[عقل]] خود جزئیات [[امور دینی]] را [[درک]] نماید و لذا همیشه محتاج [[اولیاء الهی]] {{عم}} است تا به واسطه آنها، بتواند از [[عالم غیب]] بهرهمند شود؛ خصوصاً آنکه [[رسول خدا]] {{صل}}[[اخلاق]] را جوهره [[دین]] و [[هدف]] نهایی از [[بعثت]] خود بیان کرده و فرمودند: {{متن حدیث|بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاقِ}}<ref>بحار الأنوار (ط. ۱۴۰۳ ﻫ.ق)، ج۱۶، ص۲۱۰.</ref>. | |||
نظر به آنکه [[هدف]] همه [[ادیان]]، معرفی [[توحید]] و [[معارف الهی]] است، معلوم میشود مراد [[رسول خدا]] {{صل}} از این [[روایت]]، "[[اخلاق]] عملی" است که رابطه تنگاتنگی با [[شناخت]] [[توحید]] دارد. چنین علومی در اصطلاح [[قرآن]] "[[حکمت]]" نام دارد و تنها [[اولیاء الهی]]، اعم از [[انبیاء]] و اوصیای آنان {{عم}}، واجد چنین علومی هستند. در عین حال، [[روابط]] [[انسانی]]، در مسائل شخصی و [[اجتماعی]]، دائماً بر محور اخلاقیّات میگردد و [[بشر]] بدون [[اخلاق]] نمیتواند [[زندگی]] سالمی داشته باشد. [[انسان]] همیشه [[نیازمند]] [[وارستگان]] و پرهیزکارانی است که راه و رسم اخلاقیّات را در سطح فردی و [[خانوادگی]] و [[اجتماعی]] به او [[تعلیم]] نمایند؛ چنانکه [[خداوند]] درباره [[هدف]] از [[بعثت]] [[رسول خدا]] {{صل}} میفرماید: {{متن قرآن|لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ}}<ref>«بیگمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستادهای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان میخواند و آنها را پاکیزه میگرداند و به آنها کتاب و فرزانگی میآموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.</ref>. | |||
در میان امور [[اخلاقی]]، خواه فردی و یا [[اجتماعی]]، برخی بر بعض دیگر تقدّم دارند. همانطور که اشاره شد، [[امّت]] با [[عقل]] خود نمیتواند به طور دقیق و کامل به مراتب [[اخلاق]] و جزئیات آن و تفکیک مکارم از غیر آن پی ببرد؛ از همین رو، مقام شامخ [[ائمه]] {{عم}} به خوبی در بیانات ایشان در تبیین این قبیل امور روشن میگردد<ref>برای مثال به بیانی از امام صادق {{ع}} در تبیین مکارم اخلاق اشاره میکنیم: {{متن حدیث|عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ {{ع}} قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَصَّ رُسُلَهُ بِمَكَارِمِ الْأَخْلَاقِ فَامْتَحِنُوا أَنْفُسَكُمْ فَإِنْ كَانَتْ فِيكُمْ فَاحْمَدُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ ذَلِكَ مِنْ خَيْرٍ وَ إِنْ لَا تَكُنْ فِيكُمْ فَاسْأَلُوا اللَّهَ وَ ارْغَبُوا إِلَيْهِ فِيهَا قَالَ فَذَكَرَهَا عَشَرَةً الْيَقِينَ وَ الْقَنَاعَةَ وَ الصَّبْرَ وَ الشُّكْرَ وَ الْحِلْمَ وَ حُسْنَ الْخُلُقِ وَ السَّخَاءَ وَ الْغَيْرَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمُرُوءَةَ قَالَ وَ رَوَى بَعْضُهُمْ بَعْدَ هَذِهِ الْخِصَالِ الْعَشَرَةِ وَ زَادَ فِيهَا الصِّدْقَ وَ أَدَاءَ الْأَمَانَةِ}} (الکافی (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ﻫ.ق)، ج۲، ص۵۶: باب المکارم).</ref>. پیچیدگیها و چالشهای این امر، در قلمرو مسائل بغرنج و چند وجهی [[اجتماعی]] به مراتب بیشتر است و در نتیجه، [[بشر]] همواره محتاج اوصیای [[رسول خدا]] {{صل}} در تبیین آنها در هر دو بخش است<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص۱۷۵-۱۷۷.</ref>. | |||
===== تبیین آثار [[اعمال]] ===== | |||
[[انبیاء]] {{عم}} به [[مردم]] [[ثواب]] [[اعمال]] را میآموزند؛ بهگونهای که افرادی غیر از آنها نمیتوانند خبر از آن دهند و در نتیجه، با [[بعثت]] ایشان، آثار [[افعال]] مکلّفان برای آنها روشن میشود<ref>{{عربی|أن الأنبیاء {{عم}} یعرفون الثواب و العقاب [[علی]] الطاعه و ترکها فیحصل للمکلّف اللطف ببعثتهم فتجب بعثتهم لهذه الفوائد}} کشف المراد فی تجرید الاعتقاد (ط. مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۳ ﻫ.ق)، ص۳۴۷.</ref>. | |||
توضیح: این قسمت از بیان [[علامه]] حلّی، اشاره به [[برهان لطف]] [[مقرّب]] دارد؛ بدین معنا که بسیاری از توده [[امّت]]، [[امتثال]] [[تکلیف]] را نه از سر [[محبّت]] و یا [[شکر منعم]]، بلکه یا به خاطر [[شوق]] به [[ثواب]] [[اعمال]] و یا [[خوف]] از [[عقاب]] ترک [[واجبات]] و ارتکاب [[محرمات]] به جا میآورند. لذا بیان آثار [[اخروی]] عمل و یا [[ظهور]] [[حقیقت]] آنها، فقط از عهده کسانی بر میآید که خبر از [[عالم غیب]] داشته باشند و آنان [[انبیاء]] و [[ائمه]] {{عم}} هستند. لذا اخلال در [[لطف]] [[مقرّب]]، اخلال در [[لطف]] محصّل را به همراه دارد و همیشه باید کسانی باشند تا زمینه افزایش رغبت [[مردم]] به [[امتثال]] [[فرامین الهی]] را فراهم آورند. | |||
[[ | |||
آنچه بیان شد، وجوه مختلف [[برهان لطف]] بود که هم در [[اثبات]] [[ضرورت بعثت]] [[انبیاء]] {{عم}} به کار میرود و هم عیناً در [[اثبات]] [[امامت عامّه]] مورد استفاده قرار میگیرد<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص۱۷۷-۱۷۸.</ref>. | |||
==== [[عصمت]] ==== | |||
===[[عصمت]]=== | از دیدگاه [[امامیه]]، [[امام]] حافظ و نگاهبان [[شریعت]] و [[مرجع]] [[مردم]] برای راه یافتن به [[اسلام]] است. بنابراین، همانطور که [[پیامبر]] {{صل}} باید [[عصمت]] داشته باشد، [[امام]] نیز باید [[معصوم]] باشد. اگر [[امامت]]، مکمل [[نبوت]] است<ref>{{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِينًا}}؛ «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، ۳.</ref>، [[امام]] باید همان [[وظایف]] [[پیامبر]] را برعهده بگیرد و لذا دلایلی که بر وجود [[عصمت]] در [[پیامبر]] تاکید دارند، به [[عصمت امام]] نیز نظر دارند. اگر گفته شود: لازم نیست [[امام]]، [[معصوم]] باشد؛ زیرا اگر به اشتباه بیافتد، افراد دیگری یاریاش میکنند و از اشتباه آگاهش میسازند. در جواب گفته می شود این سخن صحیح نیست؛ زیرا همین حرف درباره آن افراد هم گفته میشود و آنان نیز کسانی میخواهند تا آگاهشان سازند و این همچنان ادامه پیدا میکند مگر به کسی برسد که از [[خطا]] و اشتباه مصون و [[معصوم]] است. علاوه براینکه اگر [[خطا]] و اشتباه بر [[امام]] روا باشد، [[مردم]] باید او را راهنمایی کنند؛ حال آنکه [[وظیفه]] [[مردم]] [[پیروی]] از اوست نه [[راهنمایی]]. از آن رو که [[عصمت]]، حالتی [[باطنی]] است و جز [[خدا]] و [[رسول]] {{صل}} کسی از آن [[آگاه]] نیست، بازشناختن شخص [[معصوم]] از [[طاقت]] [[بشر]] بیرون است. پس تنها [[خداوند]] میتواند [[معصوم]] را به [[مردم]] نشان دهد و [[رسالت]] خویش را به او بسپارد<ref>{{متن قرآن|اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ}}؛ سوره انعام، آیه ۱۲۴.</ref>. [[مردم]] [[توانایی]] و [[شایستگی]] این امر خطیر را ندارند<ref>کشف المراد، ۳۹۰؛ راهبرد اهل سنت به مسألة امامت، ۱۸۵؛ مجموعه آثار، ۴/ ۸۶۴؛ الالهیات، ۱/ ۵۳۷.</ref>.<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۲۴۳.</ref> | ||
از دیدگاه [[امامیه]]، [[امام]] | |||
===[[افضلیت]]=== | ==== [[افضلیت]] ==== | ||
[[امام]] باید از همه | [[امام]] باید از همه فضیلتهای انسانی بیش از [[مردم]] نصیب برده و از [[رذائل اخلاقی]] پیراسته باشد. او باید به نیازمندیهای [[امت]] از همه کس داناتر باشد و برای برآوردن آنها، تواناتر باشد. این ویژگی را "[[افضلیت امام]]" میخوانند. شایسته نیست [[امام]] با دیگران برابر یا از آنان پایینتر باشد؛ زیرا لازمه [[برابری]]، ترجیح بدون دلیل و [[باطل]] است و مقدم کردن انسان پایینتر از نظر [[عقل]] قبیح است و [[قرآن]] آن را نکوهیده است<ref>{{متن قرآن|أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى}}؛ سوره یونس، آیه ۳۵.</ref>.<ref>کشف المراد، ۳۹۲؛ الفوائد البهیه فی شرح عقائد الامامیة، ۲/ ۷۴؛ انیس الموحدین، ۱۱۵.</ref>.<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۲۴۳.</ref> | ||
===[[تنصیص]]=== | ==== [[تنصیص]] ==== | ||
از آنجا که [[امامت]]، [[لطف خداوند]] است، باید تحقق یابد و چون این [[لطف الهی]] بدون [[عصمت]] ممکن نیست، [[امام]] باید [[معصوم]] باشد. از همین رو [[خداوند]] باید تصریح به این امر داشته باشد. چنان که گذشت، [[مردم]] [[توان]] شناختن [[عصمت]] را ندارند و همانطور که شناختن شخص شایسته برای [[نبوت]] در [[توان]] [[مردم]] نیست، شناختن [[امام]] نیز تنها بر عهده [[خداوند]] است. تفاوت تعیین [[پیامبر]] و [[امام]] در این است که [[پیامبر]] باید برای اثبات مدعای خویش [[معجزه]] داشته باشد؛ اما [[امام]] از راه انسانی [[معصوم]] ـ یعنی [[پیامبر]] ـ به [[مردم]] معرفی میشود. بدین سان، [[امامت]] از دیدگاه [[امامیه]]، مقامی است که تنها از راه | از آنجا که [[امامت]]، [[لطف خداوند]] است، باید تحقق یابد و چون این [[لطف الهی]] بدون [[عصمت]] ممکن نیست، [[امام]] باید [[معصوم]] باشد. از همین رو [[خداوند]] باید تصریح به این امر داشته باشد. چنان که گذشت، [[مردم]] [[توان]] شناختن [[عصمت]] را ندارند و همانطور که شناختن شخص شایسته برای [[نبوت]] در [[توان]] [[مردم]] نیست، شناختن [[امام]] نیز تنها بر عهده [[خداوند]] است. تفاوت تعیین [[پیامبر]] و [[امام]] در این است که [[پیامبر]] باید برای اثبات مدعای خویش [[معجزه]] داشته باشد؛ اما [[امام]] از راه انسانی [[معصوم]] ـ یعنی [[پیامبر]] ـ به [[مردم]] معرفی میشود. بدین سان، [[امامت]] از دیدگاه [[امامیه]]، مقامی است که تنها از راه نص پیامبر {{صل}} به شخص [[امام]] میرسد و راه انتخاب مردم در این عرصه بسته است<ref>کشف المراد، ۳۹۱؛ مجموعه آثار، ۴/ ۸۷۵؛ الفوائد البهیة، ۲/ ۷۶.</ref>.<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۲۴۴.</ref> | ||
== | === دلایل نقلی امامت === | ||
#'''آیات:''' در [[قرآن کریم]] آیاتی وجود دارد که در آنها به موضوع امامت پرداخته شده است مانند آیاتی از [[قرآن]] که درباره ماجرای [[نصب امام علی]]{{ع}} به [[امامت]] نازل شدهاند: {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا}}<ref>«امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه۳.</ref>؛ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ}}<ref>«ای پیامبر! | # '''آیات:''' در [[قرآن کریم]] آیاتی وجود دارد که در آنها به موضوع امامت پرداخته شده است مانند آیاتی از [[قرآن]] که درباره ماجرای [[نصب امام علی]] {{ع}} به [[امامت]] نازل شدهاند: {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا}}<ref>«امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه۳.</ref>؛ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ}}<ref>«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه۶۷.</ref> و آیات دیگری مانند: [[آیه انذار]]؛ [[آیه تطهیر]]؛ [[آیه خیرالبریه]]؛ [[آیه مودت]]؛ [[آیه مباهله]] و ...<ref>کلم الطیب، ۴۷۱؛ پیام قرآن، ۹/ ۳۹۳- ۱۷۶.</ref>. | ||
#'''دلائل روایی:''' [[احادیث]] نیز در این باره فراواناند مانند: [[حدیث یوم الدار]]؛ [[حدیث ثقلین]]؛ [[حدیث سفینه]]؛ [[حدیث منزلت]] و ...<ref>اسرار الامامه، ۲۵۰؛ پیام قرآن، ۹/ ۱۰۵- ۶.</ref>.<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۲۴۴.</ref> | # '''دلائل روایی:''' [[احادیث]] نیز در این باره فراواناند مانند: [[حدیث یوم الدار]]؛ [[حدیث ثقلین]]؛ [[حدیث سفینه]]؛ [[حدیث منزلت]] و ...<ref>اسرار الامامه، ۲۵۰؛ پیام قرآن، ۹/ ۱۰۵- ۶.</ref>.<ref>[[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۲۴۴.</ref> | ||
== اثبات امامت با معجزه== | == اثبات امامت با معجزه == | ||
{{اصلی|اثبات امامت با معجزه}} | {{اصلی|اثبات امامت با معجزه}} | ||
معجزه، کار خارقالعادهای است که با استناد به [[مشیت]] و | معجزه، کار خارقالعادهای است که با استناد به [[مشیت]] و عنایت خاص [[خداوند]] از فردی صادر میشود تا [[دلیل]] بر حقانیت مدعای او باشد. برخی از [[متکلمان]]، معجزه را از مختصات [[پیامبران]] دانستهاند و خارقالعادههایی را که از [[اولیای الهی]] صادر میشود «کرامت” نامیدهاند، اما برخی دیگر معتقدند ویژگی معجزه آن است که از اولیای الهی برای اثبات ادعای مقام و منصبی [[الهی]] یا حقانیت [[دین]] و [[آیین الهی]] صادر میشود؛ خواه آن مقام و [[منصب الهی]] [[نبوت]] باشد یا [[امامت]]، و [[کرامت]]، [[امر]] خارقالعادهای است که به دست اولیای الهی یا درباره آنان انجام میشود، ولی ناظر به اثبات مدعایی الهی نیست<ref>در این باره به کتاب ایضاح المراد فی شرح کشف المراد، ص۳۸۲-۳۸۸ رجوع شود.</ref>. بنابراین معجزه راستگویی مدعی امامت را اثبات میکند و هرگاه آن مقام و منصب، [[ولایت]] و [[قرب]] معنوی در پیشگاه الهی باشد، معجزه، راستگویی مدعی آن را اثبات میکند<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۸۰-۸۳.</ref>. | ||
== [[شبهات]] == | |||
برخی از [[وهابیون]] و [[اهل سنت]] با [[انکار]] [[ایمان]] به [[ائمه اطهار]]{{عم}}، شبهاتی در اینباره مطرح کردهاند که به اختصار دو نمونه را مطرح و نقد و بررسی میکنیم: | |||
=== [[شبهه]] اول: قرار دادن [[شهادت ثالثه]] جزء ایمان === | |||
برخی از وهابیون، با انکار ایمان به ائمه اثناعشر {{عم}}، برآنند که [[شیعیان]] آن را داخل در ارکان ایمان کنند؛ بلکه بزرگترین رکن آن<ref>فیصل نور، الامامة و النص، ص۲۳.</ref> یا عین آن قرار دادهاند<ref>قفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ج۲، ص۵۷۲.</ref>. شیعیان بر اساس بعضی [[روایات]]<ref>ر.ک: کلینی، کافی، ج۲، ص۲۴ و ۲۵.</ref>، [[ثواب]] در [[آخرت]] را مبتنی بر ایمان دانستهاند، نه [[اسلام]]! بر این اساس آنها عبارت و شهادت ثالثه {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ اللَّهِ}} را اختراع کرده و آن را جزء ایمان قرار دادند و در [[اذان]] و [[نماز]] و تلقین میت تکرار میکنند. خود این [[اعتقاد]] دلیل بر بطلان [[مذهب شیعه]] است؛ زیرا آنها بدون [[اذن خدا]] [[حکم]] جدیدی در [[دین]] [[تشریع]] کردند؛ چون این اعتقاد و [[شهادت]] در [[قرآن]] و [[سنت]] وجود ندارد<ref>اصول مذهب الشیعة الامامیة، ج۲، ص۵۷۲ – ۵۷۴.</ref>.<ref>[[رضا باذلی|باذلی، رضا]]، [[ضرورت ایمان به ائمه (مقاله)|مقاله «ضرورت ایمان به ائمه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۶ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۶]] ص ۷۴.</ref> | |||
=== نقد و بررسی === | |||
از خلال مباحث گذشته روشن شد که [[تصدیق]] و [[اعتقاد به امامت]]، جزء ایمان است؛ چراکه جزء آوردههای [[پیامبر اسلام]]{{صل}} بوده و ایمان به آوردههای [[پیامبر]]{{صل}} نیز به [[اذعان]] علمای [[فریقین]] ضروری است. پس ایمان به [[ائمه]]{{عم}} جزء اختراعات [[شیعه]] نیست؛ بلکه لازمه اعتقاد [[اهل سنت]] (ایمان به تمام {{متن حدیث|مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيّ{{صل}}}}) نیز همین است؛ هرچند آنها به این لازمه پایبند نبودهاند! | |||
اما اینکه [[امامت]] بزرگترین رکن ایمان یا عین ایمان باشد، اتهامی بیش نیست؛ زیرا همانطور که در بخش پیش بیان شد، امامت یکی از ارکان ایمان است و پس از تصدیق وجود و [[وحدانیت خدا]] و [[نبوت]] [[رسول خدا]]{{صل}} قرار دارد. شیعه امامت را عین ایمان، و تصدیق و ایمان به خدا و رسولش را داخل در ارکان ایمان نمیداند. بر فرض اگر هم کسی چنین بگوید قطعاً با مسلم فرض کردن [[تصدیق]] وجود و [[وحدانیت خدا]] و [[نبوت]] [[پیامبر]]{{صل}} چنین سخنی گفته است؛ نه بدون چنین پیشفرضی. | |||
این مطلب که [[پاداش]] و [[ثواب]] در [[آخرت]] مبتنی بر [[ایمان]] است، نه [[اسلام]]، مطلب صحیح و حقی بوده و ایرادی بر آن وارد نیست؛ زیرا همانطور که در مفهومشناسی ایمان گذشت، اسلام و ایمان متفاوتند. اسلام [[اقرار]] ظاهری به [[شهادتین]] است. هر کسی شهادتین بر زبان جاری کرد، [[مسلمان]] است و [[احکام اسلام]] نسبت به او جاری میشود. روشن است که چنین اقرار و [[شهادت]] ظاهری و لفظی نمیتواند ملاک [[ثواب و عقاب]] [[اخروی]] باشد؛ زیرا ممکن است کسی بدون هیچ [[اعتقاد قلبی]] و [[التزام عملی]] چنین اقرار و شهادتینی به زبان جاری کند! ثواب اخروی مترتب بر اعتقاد قلبی (ایمان) توأم با [[عمل صالح]] است. همانطور که بیان شد [[امامت]] از مهمترین [[دستورات]] و آوردههای [[پیامبر اکرم]]{{صل}} است و هر [[مسلمانی]] باید بدان ملتزم و [[معتقد]] باشد. بنابراین ملاک ثواب و پاداش در آخرت مترتب بر ایمان است که امامت نیز جزئی از آن است<ref>عابدی، توحید و شرک، ص۴۴۸.</ref>. | |||
درباره [[شهادت ثالثه]] {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ اللَّهِ}} نیز که از [[شعار]] [[شیعیان]] است و در [[اذان]] و مواقع دیگر آن را تکرار میکنند، باید گفت که خود شیعیان بالاتفاق و [[اجماع]]<ref>نراقی، رسائل و مسائل، ج۲، ص۱۵۵.</ref> میپذیرند که این شهادت جزء اذان نیست و نباید به قصد جزئیت در اذان گفته شود<ref>ر.ک: صاحب جواهر، جواهر الکلام، ج۹، ص۸۶؛ یزدی، العروة الوثقی (المحشی)، ج۲، ص۴۱۲؛ یزدی، العروة الوثقی مع التعلیقات، ج۱، ص۵۰۲؛ فاضل لنکرانی، جامع المسائل، ج۲ ص۱۲۴؛ خویی، موسوعة الإمام الخوئی، ج۱۳، ص۲۵۹ و ۲۶۰؛ نراقی، رسائل و مسائل، ج۲، ص۱۵۵؛ خمینی، توضیح المسائل (محشی)، ج۱، ص۵۱۹ و ۵۳۰.</ref>؛ بلکه باید به [[قصد قربت]] و [[رجاء]] و [[تبرک]]<ref>فاضل لنکرانی، جامع المسائل، ج۲، ص۱۲۴؛ العروة الوثقی مع التعلیقات، ج۱، ص۵۰۲ (تعلیقه مکارم شیرازی)؛ خمینی، توضیح المسائل (محشی)، ج۱، ص۵۱۹ و ۵۳۰؛ توحید و شرک، ص۴۴۸. برخی این قید را نیز افزودهاند که به نحوی گفته شود که معلوم شود جزء اذان و اقامه نیست یا به نحوی که شبیه جملات اذان و اقامه نگردد. (توضیح المسائل (محشی)، ج۱، ص۵۱۹).</ref> یا بنا بر نظر برخی به قصد [[استحباب]]<ref>العروة الوثقی (المحشی)، ج۲، ص۴۱۲ (حاشیه مرحوم شیرازی و کاشف الغطاء)؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج۸۱، ص۱۱۱ و ۱۱۲؛ توضیح المسائل (محشی)، ج۱، ص۵۱۹ (حاشیه دوم: آیتالله بهجت).</ref> گفته شود<ref>ر.ک: شهرستانی، اشهد أن علیاً ولی الله فی الأذان بین الشرعیّة والابتداع. این کتاب با عنوان جایگاه اشهد ان علیاً ولی الله در اذان توسط سیدهادی حسینی ترجمه و در انتشارات دلیل ما منتشر شده است. در این کتاب شهادت ثالثه از دیدگاه روایات و علمای شیعه از شیخ صدوق تا زمان حاضر نقل و بررسی شده و عدم جزئیت آن در اذان نتیجه گرفته شده است.</ref>. همچنین [[شهادت ثالثه]] جزء تشهد [[نماز]] نبوده و نباید در آن گفته شود<ref>جامع المسائل، ج۲، ص۱۲۴؛ امام خمینی، استفتائات، ج۱، ص۱۶۷؛ مکارم، استفتائات جدید، ج۱، ص۷۴.</ref>. | |||
اما اینکه شهادت ثالثه دلیل بر بطلان مکتب شیعه باشد، مایه [[تعجب]] و [[شگفتی]] است؛ زیرا اولاً همانطور که بیان شد بر اساس دیدگاه علمای شیعه، این [[شهادت]] جزء [[اذان]] و نماز نیست و صرفاً از باب قصد قربت و [[رجاء]] یا [[تیمن]] و [[تبرک]] و به عنوان ذکر تنها در اذان<ref>فاضل لنکرانی، جامع المسائل، ج۲، ص۱۲۴.</ref> گفته میشود. از اینرو به به هیچ وجه [[بدعت]] یا [[حکم]] جدیدی محسوب نمیشود؛ البته اگر کسی آن را به قصد جزئیت در اذان بگوید بدعت [[باطل]] و [[تشریع]] [[حرام]] خواهد بود<ref>خویی، موسوعة الإمام الخوئی، ج۱۳، ص۲۶۰.</ref>؛ | |||
ثانیاً اصل این [[اعتقاد]] و شهادت، از [[آیات قرآن]] و به خصوص [[سنت پیامبر]]{{صل}} به راحتی و صراحت قابل [[اثبات]] است. از آنجا که در بخش پیشین به [[آیه اکمال دین]] و [[تبلیغ]] و برخی [[روایات]] و [[سنت]] [[نبی اکرم]]{{صل}} از جمله حدیث متواتر [[غدیر]] و [[منزلت]] و روایات دوازده امیر یا [[خلیفه]] اشاره کردیم، از بیان [[مجدد]] آنها صرف نظر میکنیم. بنابراین [[شهادت ثالثه]] و تکرار آن فی نفسه هیچ ایرادی ندارد؛ بلکه ذکر محسوب شده و [[ثواب]] نیز دارد<ref>جامع المسائل، ج۲، ص۱۲۴.</ref>. در [[اذان]] نیز به قصد عدم جزئیت و به قصد [[تیمن]] و [[تبرک]] یا قربت مطلوب است<ref>[[رضا باذلی|باذلی، رضا]]، [[ضرورت ایمان به ائمه (مقاله)|مقاله «ضرورت ایمان به ائمه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۶ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۶]] ص ۷۴.</ref>. | |||
=== [[شبهه]] دوم: [[شیعیان]] [[پیروان]] [[فرقه]] [[مرجئه]] === | |||
برخی [[وهابیون]] شیعیان را پیرو فرقه مرجئه دانستهاند؛ زیرا شیعیان، [[ایمان]] را همان [[اقرار]] به [[ائمه دوازدهگانه]]{{عم}} و [[معرفت امام]] را برای ایمان و دخول به [[بهشت]] کافی میدانند. ایشان در اینباره به برخی [[روایات شیعه]]، مبنی بر اینکه با وجود ایمان - از نظر ایشان ایمان یعنی [[محبت]] و [[معرفت ائمه]]{{عم}} - هیچ گناهی ضرر ندارد<ref>ر.ک: کلینی، کافی، ج۲، ص۴۶۳ و ۴۶۴؛ فیض کاشانی، الوافی، ج۲۵، ص۶۰۴؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج۳۹، ص۲۴۸، ۲۵۶، ۲۶۶ و ۳۰۴؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل أبیطالب{{ع}}، ج۳، ص۱۹۷.</ref>، [[تمسک]] کردهاند<ref>قفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ج۲، ص۵۷۵ و ۵۷۶</ref>. از دیدگاه ایشان تنها تفاوت مرجئه و [[شیعه]] این است که مرجئه ایمان را معرفتِ [[خدا]] میداند؛ ولی شیعه [[معتقد]] است ایمان، [[معرفت]] یا [[محبت امام]] است<ref>قفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ج۲، ص۵۷۶.</ref>. | |||
[[شبههکننده]] در نهایت نتیجه گرفته است که اگر محبت و معرفت امام برای دخول در بهشت کافی است و با وجود آن هیچ گناهی ضرر نمیرساند، پس [[ایمان به خدا]] و [[رسول]] و جمیع [[عقاید دینی]] و [[تکلیف]] و [[احکام شرعی]] ساقط میشود و در [[اسلام]] چیزی غیر از [[حب علی]]{{ع}} باقی نمیماند! همچنین [[ارسال رسل]] و [[انزال کتب]] و [[شرایع]] نیز [[لغو]] خواهد بود. از این رو این مطلب واضح البطلان است<ref>قفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ج۲، ص۵۷۷ و ۵۷۸.</ref>!<ref>[[رضا باذلی|باذلی، رضا]]، [[ضرورت ایمان به ائمه (مقاله)|مقاله «ضرورت ایمان به ائمه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۶ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۶]] ص ۷۷.</ref> | |||
=== نقد و بررسی === | |||
اولاً همانطور که در مطالب پیشین گذشت، شیعیان ایمان را با [[اعتقاد به امامت]] یا محبت و معرفت ائمه{{عم}} برابر نمیدانند؛ بلکه ایمان را [[تصدیق قلبی]] میدانند که ارکانی دارد؛ از جمله [[وحدانیت خدا]]، [[نبوت پیامبر اسلام]]{{صل}} و [[امامت ائمه]]{{عم}}. پس [[امامت]] جزئی از ارکان [[ایمان]] است؛ نه همه یا عین آن؛ | |||
ثانیاً از نظر [[شیعه]] [[معرفت]] و ایمان به [[ائمه]]{{عم}} به [[تنهایی]]، هرگز برای دخول در [[بهشت]] کافی نیست؛ بلکه توأم با آن، باید به [[خدا]] و [[وحدانیت]] او و [[نبوت]] رسولش{{صل}} و [[معاد]] نیز ایمان داشت. [[تصدیق]] و ایمان به همه این ارکان در کنار هم موجب دخول در بهشت خواهد شد و هرگز ایمان به برخی، بدون بعض دیگر، مایه [[نجات]] و [[رستگاری]] و دخول در بهشت نخواهد شد؛ حتی ایمان و تصدیق به وجود و وحدانیت خدا بدون ایمان به ارکان دیگر موجب دخول در بهشت نمیشود. از این رو [[شیعیان]] هرگز [[معتقد]] نیستند که [[مؤمن]] به ائمه{{عم}} داخل در بهشت میشود؛ هر چند منکر خدا و رسولش باشد! همانطور که بیان شد، تصدیقِ همه [[ضروریات دین]] [[اسلام]]، [[واجب]] بوده و جزء اصول و ارکان ایمان است و [[انکار]] آن به [[اجماع]] [[علما]] موجب [[کفر]] است<ref>مجلسی، حق الیقین، ص۵۴۲؛ شبّر، حق الیقین، ص۵۶۸.</ref>. روشن است که تصدیقِ وجود و وحدانیت خدا و نبوت [[رسول خدا]]{{صل}} و معاد، از مهمترین و اساسیترین [[ضروریات اسلام]] است و منکر آنها [[کافر]] است و هرگز رنگ و بوی بهشت را هم نخواهد دید! پس ایمان یا [[محبت]] و معرفت به ائمه{{عم}}، در کنار ارکان دیگر، موجب دخول در بهشت و رستگاری است؛ نه به تنهایی. | |||
به زعم این [[وهابیون]]، شیعیان معتقدند که [[اعتقاد]] به [[ولایت]] و امامت به تنهایی نجات و رستگاری کافی است و [[گناه]] و [[معصیت]] تأثیری در این باره ندارد! از همین رو شیعه را به [[مرجئه]]<ref>مرجئه یکی از فرق اهل سنت و در مقابل خوارج و شیعیان است (شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۱۶۲). بنا بر قول مشهور مرجئه از ارجاء به معنای تأخیر انداختن است (سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، ج۳، ص۹۹ و ۱۰۰؛ بغدادی، الملل و النحل، ص۱۳۹؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۱۶۱ و ۱۶۲)؛ مرجئه ایمان را به معنای تصدیق و اقرار زبانی دانستهاند؛ (طوسی، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۲۲۷؛ الملل و النحل، ص۱۳۹) البته برخی از پیروان این فرقه تصدیق قلبی یا محبت را هم به اقرار زبانی افزودهاند (بغدادی، الملل و النحل، ص۱۳۹ - ۱۴۱؛ سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، ج۳، ص۱۰۱). آنچه میان همه پیروان این فرقه مشترک است، خارج کردن عمل از دایره ایمان و بیاهمیتی آن در ایمان است (سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، ج۳، ص۱۰۱). از این رو وجه تسمیه مرجئه به این جهت است که آنها در حقیقت تصدیق و اقرار زبانی را مقدم کرده و عمل را به تأخیر انداختند و آن را از مقومات ایمان یا اجزا و شرایط آن خارج کردند (ر.ک: بحوث فی الملل و النحل، ج۳، ص۱۰۰ و ١٠١؛ الملل والنحل، ص۱۳۹). عقیده مشهور این فرقه این است که با ایمان، هیچ معصیتی ضرر نمیرساند و با کفر، هیچ طاعت و عمل صالحی سود ندارد (بحوث فی الملل و النحل، ج۳، ص۱۰۰؛ جرجانی، التعریفات ص۹۱). بنابراین از نظر مرجئه در حقیقت ایمان، عمل شرط نیست و گناهکار و مرتکب گناهان کبیره و صغیره حتی تارک الصلاة و شارب الخمر و... مؤمن محسوب میشود (بحوث فی الملل و النحل، ج۳، ص۱۰۰).</ref> تشبیه کردهاند؛ در حالی که به هیچوجه [[شیعیان]] چنین عقیدهای ندارند و تشبیه و قیاس [[شیعه]] با [[مرجئه]] تشبیه و قیاس مع الفارق است. بر خلاف مرجئه، عمل در [[مکتب تشیع]] در کنار [[ایمان]] بسیار مهم و اساسی بوده و اساساً ایمان به تنهایی و بدون عمل سودی نداشته و موجب [[رستگاری]] و [[نجات]] نخواهد شد<ref>سبحانی، الإلهیات، ج۴، ص۳۱۶. در آیه ۲۹ و ۳۰ سوره کهف عقاب اثر ظلم، و ثواب نتیجه ایمان و عمل صالح شمرده شده است. علامه طباطبایی از این آیات، چنین استفاده کرده است که ایمان به تنهایی و بدون عمل صالح ثوابی ندارد و بلکه ظلم است (طباطبایی، المیزان، ج۱۳، ص۳۰۵).</ref>. [[شیعیان]] هرگز بر این [[عقیده]] نیستند که [[اعتقاد]] به [[ولایت]] و [[امامت]] به تنهایی در [[نجات]] و [[رستگاری]] کافی است و با وجود [[ایمان]] به [[ائمه]]{{عم}}، [[معصیت]] و [[گناه]] ضرر و تأثیری ندارد! [[روایات]] فراوانی از [[ائمه معصومین]]{{عم}} نقل شده است که چنین تهمتی را ناروا و [[باطل]] میشمارد؛ از جمله: جابر گوید [[امام باقر]]{{ع}} به من فرمود: ای جابر آیا کسی که ادعای [[تشیع]] میکند او را بس است که از [[محبت]] ما [[اهل بیت]]{{عم}} دم زند؟ به [[خدا]] قسم [[شیعه]] ما نیست مگر کسی که از خدا [[پروا]] کند و او را [[اطاعت]] نماید. ای جابر، ایشان شناخته نشوند جز با [[فروتنی]] و [[خشوع]]، [[امانت]]، کثرت [[ذکر خدا]]، [[روزه]]، [[نماز]]، [[نیکی به والدین]]، مراعات [[همسایگان]] [[فقیر]] و مستمند و قرضداران و [[یتیمان]]، صدق در گفتار، [[تلاوت قرآن]]، بازداشتن زبان درباره [[مردم]] جز در مورد [[نیکی]] آنها. آنها امانتداران بستگان خویش باشند. عرض کردم: «یابن [[رسول الله]]! ما امروز کسی را دارای این صفات نمیشناسیم». [[امام]]{{ع}} فرمود:ای جابر، به دنبال راهها و [[مذاهب]] مختلف نرو. آیا برای شخص کافی است که بگوید من علی را دوست دارم و از او [[پیروی]] میکنم ولی با وجود این فعالیت [[دینی]] نکند؟! پس اگر بگوید: من [[رسول خدا]]{{صل}} را دوست دارم - رسول خدا{{صل}} بهتر از علی{{ع}} است- سپس از [[رفتار]] او پیروی نکند و به [[سنت]] او عمل ننماید، محبتش به [[پیامبر]]{{صل}} برای او هیچ سودی ندارد. پس [[تقوای الهی]] پیشه کنید و برای آنچه نزد خداست عمل کنید. خدا با هیچکس [[قرابت]] و [[خویشاوندی]] ندارد. محبوبترین [[بندگان]] [[خداوند]] و گرامیترینشان نزد او با تقواترین و مطیعترین آنهاست. ای جابر، به خدا جز با اطاعت، به [[خدای تبارک و تعالی]] نمیتوان [[تقرب]] جست. همراه ما برات [[آزادی]] از [[دوزخ]] نیست و هیچکس بر خدا [[حجت]] ندارد. هر که [[مطیع خدا]] باشد، [[دوستدار]] ما و هر که [[نافرمانی خدا]] کند، [[دشمن]] ماست؛ [[ولایت]] ما جز با عمل و [[ورع]] به دست نیاید»<ref>کلینی، کافی، ج۲، ص۷۴ و ۷۵.</ref>. | |||
این [[روایت]] و [[روایات]] مشابه آن<ref>ر.ک: کلینی، کافی، ج۲، ص۲۲۶ – ۲۴۲ و ۳۰۰؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۸۶ – ۲۹۰.</ref> - که به جهت اختصار از نقل آنها چشم پوشیدیم- صریحاً بر بطلان [[عقیده]] [[ایمان]] بدون عمل دلالت دارند. بر اساس این روایات، ولایت و محبت علی و [[آل علی]]{{عم}} بدون عمل، برات [[آزادی]] از [[آتش جهنم]] و دخول در [[بهشت]] نیست و اساساً [[شیعه]] و [[مؤمن]] بدون عمل، شیعه و [[مؤمن حقیقی]] به [[ائمه]]{{عم}} نیست<ref>امام باقر{{ع}} فرمود: «هر مذهبی شما را به راهی نبرد! به خدا سوگند شیعه ما نیست مگر کسی که خدای عزوجل را اطاعت کند» (کافی ج۲ ص۷۳). در این روایت امام باقر{{ع}} به شیعیان هشدار میدهد که در عذرتراشی و کوتاهی در اطاعت از خدا به جهت انتساب به ائمه{{عم}} به دنبال مذاهب و فرقههای انحرافی نروید و گمان نکنید که صرف تشیع زبانی و اظهار محبت به ائمه{{عم}}، بدون پیروی از آنها در عبادت و اطاعت خداوند، در نجات و رستگاری کافی است. بدانید که یگانه راه سعادت و نجات، اطاعت از خداوند است و بس (فیض کاشانی، الوافی، ج۴، ص۳۰۱؛ مجلسی، مرآة العقول، ج۸، ص۴۸).</ref>. بنابراین علاوه بر اینکه در کنار ایمان به ائمه{{عم}}، ایمان به سایر ارکان نیز ضروری است، در کنار ایمان، عمل نیز بسیار مهم است و تنها ایمان کامل توأم با عمل موجب [[رستگاری]] و [[نجات]] خواهد شد. | |||
اما اینکه با [[محبت]] یا ایمان به ائمه{{عم}} از جمله [[امیر مؤمنان]]{{ع}} هیچ گناهی ضرر نمیرساند، مانند این است که گفته شود با وجود [[عصمت]]، هیچ گناهی ضرر ندارد. این بدان معناست که ایمان و محبت ائمه{{عم}} [[قلب]] شیعه و دوستدار [[واقعی]] آنها را طوری منور میکند که [[گناه]] نمیکند و از [[گناه]] دوری میجوید؛ اگر بر فرض خطایی از او سر زد، به واسطه [[نور ایمان]]، با [[توبه]] و [[رجوع]] الی [[الله]]، جبران کند؛ نه اینکه [[غرق]] در گناه باشد و ضرری به او نرساند؛ زیرا علامت [[محبت]] آن است که مُحِب خود را شبیه [[محبوب]] کند؛ لذا علامت محبت به علی و [[آل علی]]{{ع}} این است که گناه و معصیتی از او سر نزند<ref>ر.ک، عابدی توحید و شرک، ص۴۵۲؛ خمینی، شرح چهل حدیث، ص۵۷۳ و ۵۷۴. کسی که چنین میپندارد که به مجرد ادعای تشیع و محبت اهل بیت{{عم}} قلم تکلیف از او برداشته شده، نمیداند که شیطان بر او چیره شده و او را فریفته است؛ چنانچه بیم آن است که در آخر عمر محبت بیمغز و بیفایدهاش نیز از دستش برود و با دست تهی در صف نواصب اهل بیت محشور گردد. ممکن نیست من با کسی دوست باشم و نسبت به او محبت و اخلاص داشته باشم و کاملاً بر خلاف هدف و مطلوب او اقدام کنم. ثمره و نتیجه درخت محبت، عمل بر طبق آن است؛ اگر این ثمره را نداشته باشد، باید دانست که محبت نبوده، بلکه خیال محبت بوده است. پیامبر اکرم{{صل}} و اهل بیت مکرم او{{عم}}، تمام عمر خود را در تقوا و عمل صالح صرف نمودند و یگانه مقصد آنها نشر احکام خدا و اصلاح و تهذیب بشر بود، پس محب و شیعه آنها کسی است که در مقاصد آنها با ایشان شریک باشد و از آثار اخبار آنها پیروی کند (امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۵۷۶).</ref>! یا اینکه بنا بر نظر برخی، مراد از ضرر در اینگونه [[روایات]]، آن ضرری است که موجب دخول یا [[خلود]] در [[آتش جهنم]] شود<ref> مجلسی، مرآة العقول، ج۱۱، ص۳۹۶.</ref>. بنابراین مراد از این روایات این است که با [[ایمان]] کسی داخل در [[جهنم]] یا خالد در آن نمیشود و این مطلب با عذابهای [[عالم برزخ]] و مواقف دیگر منافاتی ندارد. [[روایت]] {{متن حدیث|حُبُّ عَلِيٍّ حَسَنَةٌ لَا يَضُرُّ مَعَهَا سَيِّئَةٌ...}} نیز همینگونه معنا و [[تفسیر]] میشود و این دو احتمال نیز در آن وجود دارد<ref>امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۵۷۴.</ref>. | |||
در روایتی [[محمد بن مارد]] گوید به [[امام صادق]]{{ع}} عرض کردم: برای ما [[حدیثی]] روایت شده که شما فرمودهاید: «چون [[معرفت]] [به [[امامت]] ما] پیدا کردی، پس هرچه خواهی بکن»! فرمود: «آری، من این را گفتهام». | |||
عرض کردم: «اگر چه مرتکب [[زنا]] شوند یا دزدی کنند و شراب بنوشند»؟ | |||
حضرت به من فرمود: {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}<ref>{{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}} اشاره به این است که چنین افترائی بر ما به جهت کجفهمی کلام ما، مصیبت بزرگی است (مجلسی، مرآة العقول، ج۱۱، ص۳۹۷؛ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۵۶۸).</ref> به [[خدا]] [[سوگند]] [کسانی که معنای آن [[حدیث]] را چنین پنداشتهاند] در [[حق]] ما [[انصاف]] روا نداشتهاند؛ چراکه خود ما به کردارمان [[مؤاخذه]] میشویم؛ ولی [[تکلیف]] از آنها برداشته شده باشد؟ من گفتم: «چون معرفت پیدا کردی، هر کار خیری که خواستی انجام ده؛ چه کم و چه زیاد، که [با [[معرفت امام]]] از تو پذیرفته خواهد شد»<ref>{{متن حدیث|عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَارِدٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ{{ع}} حَدِيثٌ رُوِيَ لَنَا أَنَّكَ قُلْتَ إِذَا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ مَا شِئْتَ فَقَالَ قَدْ قُلْتُ ذَلِكَ قَالَ قُلْتُ وَ إِنْ زَنَوْا أَوْ سَرَقُوا أَوْ شَرِبُوا الْخَمْرَ فَقَالَ لِي {{متن قرآن|إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}} وَ اللَّهِ مَا أَنْصَفُونَا أَنْ نَكُونَ أُخِذْنَا بِالْعَمَلِ وَ وُضِعَ عَنْهُمْ إِنَّمَا قُلْتُ إِذَا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ مَا شِئْتَ مِنْ قَلِيلِ الْخَيْرِ وَ كَثِيرِهِ فَإِنَّهُ يُقْبَلُ مِنْكَ}} (کلینی، کافی، ج۲، ص۴۶۴). هرچند در روایت متعلق معرفت بیان نشده است، اما مراد از آن، معرفت امام است (شرح چهل حدیث، ص۵۶۷).</ref>. | |||
حاصل [[کلام امام]]{{ع}} این است که تکلیف از خود ما [[اهل بیت]]{{عم}} برداشته نشده، پس چگونه ممکن است به خاطر ما از [[محبان]] و [[شیعیان]] ما برداشته شود؟ یا اینکه ما خود از [[عقاب]] بیمناکیم و [[توبه]] و [[زاری]] میکنیم، چگونه [[محبان]] و [[شیعیان]] ما به سبب [[ولایت]] ما آسوده باشند؟!<ref>مرآة العقول، ج۱۱، ص۳۹۷.</ref> | |||
بنابراین تشبیه و [[تمثیل]] [[شیعه]] به [[مرجئه]] [[افترا]] و تهمتی بیش نیست که یا بر اثر [[سوء]] فهم روایات شیعه است یا به جهت [[عناد]] و [[دشمنی]] [[وهابیت]] با [[تشیع]]!<ref>[[رضا باذلی|باذلی، رضا]]، [[ضرورت ایمان به ائمه (مقاله)|مقاله «ضرورت ایمان به ائمه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۶ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۶]] ص ۷۸.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == | ||
خط ۱۰۶: | خط ۱۵۴: | ||
# [[پرونده:1414.jpg|22px]] [[فرهنگ شیعه (کتاب)|پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، '''فرهنگ شیعه''']] | # [[پرونده:1414.jpg|22px]] [[فرهنگ شیعه (کتاب)|پژوهشکده علوم اسلامی امام صادق (ع)، '''فرهنگ شیعه''']] | ||
# [[پرونده:1368130.jpg|22px]] [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|'''براهین و نصوص امامت''']] | # [[پرونده:1368130.jpg|22px]] [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|'''براهین و نصوص امامت''']] | ||
# [[پرونده: | # [[پرونده:1379151.jpg|22px]] [[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج١]] | ||
# [[پرونده:IM009895.jpg|22px]] [[رضا باذلی|باذلی، رضا]]، [[ضرورت ایمان به ائمه (مقاله)|مقاله «ضرورت ایمان به ائمه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۶ (کتاب)|'''موسوعه رد شبهات ج۱۶''']] | |||
{{پایان منابع}} | |||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:تعیین امام]] | |||
[[رده:مدخلهای تلخیص شده]] | |||
نسخهٔ کنونی تا ۱۵ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۰:۰۱
امامت از اصول مهم دین است و برای اثبات آن نیاز به ادله هست. این دلایل به دو دسته عقلی و نقلی تقسیم میشود. مهمترین دلایل عقلی عبارت است از: قاعده لطف، عصمت، افضلیت و تنصیص است و ادله نقلی عبارت است از: آیه انذار؛ آیه تطهیر؛ آیه خیرالبریه؛ آیه مودت؛ آیه مباهله، حدیث یوم الدار، حدیث ثقلین، حدیث سفینه، حدیث منزلت و غیره.
دلایل امامت
متکلمان امامیه برای اثبات امامت ائمه (ع) به دو دسته دلایل تمسک کردهاند: دلایل عقلی و دلایل نقلی.
دلایل عقلی امامت
قاعده لطف
به همان دلیل که بنابر قاعده لطف، ارسال پیامبران بر خداوند واجب است، نصب امام نیز واجب است. "امام" کسی است که از دین الهی آگاهی کامل و بینقص دارد و در این آگاهی، از شک و گمان پیروی نمیکند و به اشتباه و خطا نمیافتد. پیامبر اسلام (ص) تعالیم اسلام را برای هدایت بشر به میان مردم آورد؛ اما در مدت زندگانی آن پیامبر بزرگ آسمانی (ص) فرصت نبود تا مردم همه احکام و معارف الهی را بیاموزند. لذا لازم بود کسانی که از معارف وحیانی و غیبی آگاهی دارند، پس از او میان مردم باشند و مردم را دستگیری کنند و راه هدایت را استمرار بخشند. پیامبر (ص) نیز این افراد را برای بعد از خویش معرفی فرمود. متکلمان امامیه، این استدلال را بر قاعده لطف بنا کردهاند؛ بدین معنا که لطف الهی اقتضا دارد راه پیامبر (ص) ادامه یابد و امامان معصوم (ع) بر مسند هدایت و امامت جلوس کنند[۱]. به صورت خلاصه میتوان گفت: امامت، لطف است و ترک لطف، نقض غرض و نقض غرض از خدای حکیم سر نمیزند. غرض حکیم جز به آنچه راجح و بهتر است، تعلق نمیگیرد و راجح این است که انسان کاملی ـ با ویژگیهایی مانند عصمت، عدالت، دانایی و آگاهی ـ میان انسانها باشد و آنان را به سوی کمال راهنمایی نماید[۲].
در توضیح بیشتری از این قاعده میتوان از به شرح علامه حلی استناد جست:
تبیین دلیل اثبات امامت بر مبنای حکمت الهی
بر مبنای اقتضاء حکمت الهی، مفهوم قاعده لطف به طور کلی این است، خداوند حکیم که بندگان را برای رسیدن به کمال دینی و مقام برجسته انسانی خلق کرده، بنابر حکمت بالغهاش، عقلاً میباید ابزار کمال را در اختیار آنان قرار دهد؛ چنانکه اگر بزرگی، عدّهای را به منزل خود دعوت کند و بداند تا زمانی که شرایط خاصّی برای آنها مهیّا نشود نمیتوانند به میهمانی بیایند، پس لازم است ابزار و شرایط آمدن آنان را نیز فراهم کند تا با اختیار خود به میهمانی بیایند. به این ترتیب، نامه دعوت و تعریف و تمجید آن بزرگ از محبّتهایی که راجع به میهمانی به مدعوان وعده میدهد، مصداق لطف مقرِّب است و نوشتن آدرس و فرستادن غلام خود برای آوردن ایشان، مصداق لطف محصِّل[۳].
نتیجه آنکه: لطف، از جمله نمودهای رحمت و از صفات فعل الهی است که خداوند بر خود واجب نموده است آن را بر بندگان مبذول دارد. جریان لطف الهی به صورتهای مختلف محقّق میگردد. مسئله بعثت انبیاء (ع) ارسال رسل و انزال کتب آسمانی و ارائه معجزات و تشریع ادیان و مقرر داشتن تکالیف بر مبنای مصالح بندگان، از جمله مظاهر لطف الهی است. بر همین اساس نصب وصیّ و امام بعد از پیامبران (ع)، همچنین ضرورت تشکیل حکومت دینی به رهبری امام معصوم و نیز فراهم کردن اسباب هدایت عام برای امت نیز از دیگر جلوههای لطف خداوند است.
برهان در مورد قاعده لطف به اقتضاء حکمت الهی، با بیانهای گوناگونی مطرح شده است. حدّ وسط در همه این براهین، حکمت خداوند متعال است. شکل منطقی برهان به این صورت است که:
- هدف از خلقت انسان، عبادت خداوند و معرفت پروردگار و رسیدن به مرتبه یقین در ایمان است (صغری)؛
- برای تحصیل عبادت پروردگار (و آثار آن)، نصب حجج الهی (اعم از رسولان الهی و ائمه هدی (ع)) ضروری است (کبری)؛
نتیجه آنکه برای رسیدن انسان به هدف از خلقتش (که ضرورت حکمت الهی است)، نصب حجج الهی (ع) از سوی خداوند ضروری است.
برای تحقّق چنین هدفی که لازمه حکمت الهی است، وجود دائمی حجج الهی (ع) در همه زمانها و مکانها ضروری است[۴].
اثبات امامت بر مبنای قاعده لطف، با تقریر علامه حلی
مرحوم علامه حلی در بیان ضرورت و حُسن بعثت نبی، دلائلی را بنابر قاعده لطف ذکر کرده است که هریک از آنها میتواند در عین حال، دلیلی مستقل بر ضرورت نصب امام بعد از نبی به شمار آید. خلاصهای از شرح ایشان بر کتاب تجرید الاعتقاد بیان میشود: "مسئله نخست در موضوع حَسَن بودنِ نصب ائمّه (ع) آن است که مردم در بحث نصب امام دچار اختلافاند و البته همگی مسلمانان و فرمانروایان جوامع و برخی فیلسوفان، در این ضرورت اتفاق نظر دارند و تنها براهمه این امر را نپذیرفتهاند. دلیل مطلوبیت و پسندیده بودن نصب ائمه (ع) آن است که این نصب فایدههای فراوان دارد و هیچ ضرری ندارد و از این رو قطعا امری پسندیده است. صاحب کتاب تجریدالاعتقاد نیز فواید فراوانی برای نصب امامان برشمرده است"[۵].
ایشان سپس به توضیح بیانات استاد خود، محقق طوسی، در فوائد بعثت نبوی (ص) پرداخته که همگی به عنوان دلیل در اثبات امامت عامه نیز قابل استناد است.
معاضدت عقل به وسیله نقل یا هدایت عقول
اولین دلیل علامه، کمک معارف دینی به عقل در احکامی است که عقل مستقلاً میتواند آنها را ثابت نماید و یا اموری که اصولاً راهی به ادراک آنها ندارد: "مساعدت عقول انسانی در درک عمیقتر اموری که عقل مستقلاً آنها را درک میکند و نیز هدایت به استنباط اموری که عقل به طور مستقل قادر به ادراک آنها نیست؛ مانند احکام شرعی و امور دیگری از اصول عملی شریعت"[۶]
توضیح: از آنجا که کمال انسان در گرو رشد قوّه عاقله او در معرفت به توحید و معارف توحیدی است، در برخی احکام، عقل بشری مستقل و توانا در درک است و در فهم آنها نیازی به شرایع الهی ندارد؛ مانند اثبات وجود خدا و صفات خداوند، رابطه آن با ذات خداوند، اثبات اصل معاد، حُسن بعثت انبیاء الهی (ع) و امور کلّی عقلی دیگری که در کتب عقلی طرح میگردد.
تعالیم شرع مقدّس نقش بهسزایی در بالندگی امور مستقلّ عقلی دارد و احکامی را که عقل به تنهایی و با زحمت و آن هم به طور ناقص قادر به درک آن است، کاملتر و روشنتر ارائه مینماید و بدین ترتیب، سیر کمال انسان را سرعت میبخشد. براهین دقیق فلسفی بر توحید، از قبیل برهان فُرجه[۷] بر وحدت ذات و نیز برهان صدّیقین در تفکّر مشّائی و یا حکمت متعالیه[۸] در شناخت واجب و توحید ذات، همچنین اثبات وحدت ذات با صفات الهی[۹] و مباحث عقلی بلند معنا و ژرف دیگر، برگرفته از تعالیم ارجمند قرآن و کلمات اهلبیت (ع) است و بشر هرگز قادر نیست صرفاً با تفکّر عقلانی به چنان قلّههای والای علمی دست بیاید.
به همین دلیل است که در میان متکلّمان اسلامی، کسی که بیشتر از قرآن و روایات بهرهمند شده، بالندگی بیشتری در فهم و تبیین موضوعات عقلی داشته است[۱۰]. چنانکه کتب روایی و عقلی از قبیل "توحید" صدوق و شروح مختلف فلسفی و عرفانی بر کتاب "الکافی"[۱۱] و یا موسوعه روایی "الوافی" از ملا محسن فیض کاشانی، شاهد صدقی بر این مدعا است.
به همین ترتیب، عقل انسان در مسیر کمال خود ناچار است از موضوعاتی آگاهی یابد که به غیر از طریق ارتباط با عالم غیب، از راه دیگری حاصل نمیشود؛ مثلاً وضعیت عالم برزخ و قیامت، سؤال در قبر، میزان و صراط و یا مسائل و اعتقادات کلامی پیرامون اشقیاء و سعداء و احوال آنان در عوالم بعد از مرگ، همگی مطالبی است که پی بردن به آن متوقّف بر ارسال رسل و بیان شرایع الهی توسط انبیا (ع) است. به همین دلیل، خداوند خطاب به امّت اسلام میفرماید: ﴿كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[۱۲].
با توجه به ذیل آیه، روشن میشود عقل انسان ممکن است به مراتب نازله ای از کتاب الهی و یا حکمت دست یابد و بتواند بر اساس حسن و قبح عقلی، برخی محاسن و معایب را بشناسد و خود را تا حدّ محدودی تزکیه کند، اما هرگز قادر نیست بدون استمداد از وحی، بر ظرایف حکمت و دقایق کتاب الهی و راه و روش عمیق و کامل تهذیب نفس دست یابد. سیاق ادبی ذیل آیه ۱۵۱ سوره بقره نیز شاهد بر همین حقیقت است: ﴿يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[۱۳]. یعنی سنخ معارف انبیاء (ع) به گونهای است که هرگز حتّی در گذر زمان و با پیشرفت علوم بشری نیز در دسترس قرار نمیگیرد[۱۴].
رفع خوف از بندگان و حجیّت در افعال عباد
دلیل دوم علامه، با حدّ وسط قرار دادن بندگی عباد حاصل میشود و اینکه عبد باید بداند تصرف او در ملک مولای خود غاصبانه نیست و او تحصیل رضایت مولا را مینماید. علامه میفرمایند: "برداشته شدن خوف از مکلّفین در تصرّفاتی که مینمایند؛ زیرا با دلیل عقلی ثابت شده همگی، بندگان پروردگار هستیم و عقلاً تصرف در ملک غیر، بدون اذن او قبیح است و اگر بعثتی در کار نباشد، راه تشخیص حُسن تصرف در ملک غیر روشن نیست. در نتیجه، در چگونگی تصرّف، برای مکلّف ترس پدید میآید؛ زیرا عقل حکم به امری میکند که راهی در تشخیص آن، جز با بعثت وجود ندارد و در نتیجه، در صورت عدم بعثت، خوف همیشه برای بندگان باقی میماند"[۱۵].
توضیح: خداوند در سوره بقره، ذیل داستان حضرت آدم (ع)، بعد از ذکر ماجرای هبوط ایشان به زمین و پذیرفته شدن توبه او و همسرش، در قالب قاعده کلّی، خطاب به همه بنیآدم میفرماید: ﴿قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[۱۶]. این خطاب، به یک تبیین عقلی اشاره دارد، بدین ترتیب، بعد از آنکه امّت از راه عقل به توحید و نبوّت و معاد معتقد شدند و بنا را بر رعایت آداب بندگی گذاشتند، باید این معرفت را نیز کسب کنند که در قلمرو ملک مولی زندگی میکند، اما نمیدانند چه باید بکنند تا مولایشان از ایشان راضی باشد و تصرّفاتشان در ملک مولی غاصبانه محسوب نگردد. در نتیجه، بنده دائماً در خوف از خشم مولی و حزن از عذاب اخروی قرار میگیرد. لذا عقل حکم میکند که باید هدایتگران و حججی از سوی خداوند فرستاده شوند تا راه تحصیل رضایت و دفع غضب پروردگار را به انسان ارائه نمایند.
در امّت اسلام، حجّت الهی، قرآن و سنّت نبوی (ص) است. بعد از رحلت نبیّ مکرّم (ص) نیز امّت یقین دارند خداوند تکالیفی برایشان مقرر داشته است. این در حالی است که ظاهر قرآن، ظنّی الدلاله است و سنّت نبوی (ص) علاوه بر قبلی، ظنّی الصدور نیز هست. در نتیجه، حجّت قطعی در اختیار مسلمین نیست تا مطمئن باشند که آیا آنچه انجام میدهند قطعاً امتثال وظیفه بندگی محسوب میشود و مولا از ایشان راضی است، یا آنکه مورد خشم خداوند واقع خواهند شد. لذا خوف و حزن به طور کلّی از مؤمنان برداشته نمیشود؛ چون آنچه در دست ایشان است، حجّت قطعی نیست. این در حالی است که خداوند صریحاً از متابعت ظن در شریعت نهی نموده و فرموده است: ﴿وَمَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا﴾[۱۷].
بنابراین و براساس برهان لطف، عقل حکم میکند بعد از پیامبر اکرم (ص) همواره باید مقام معصومی مانند رسول خدا (ص) در علم و عصمت در میان مردم باشد تا کلام و سیره او حجّت قطعی در امتثال امر مولی در میان مردم دانسته شود و خوف و حزن در خصوص صحّت انجام تکلیف از مردم برداشته شود[۱۸].
اهمیت این برهان به حدّی است که در کلمات دیگر متکلّمان، به عنوان برهانی مستقلّ بر امامت عامّه به کار رفته است. چنانکه شیخ طوسی آن را به عنوان برهان دومی، جدا از قاعده لطف، مورد اشاره قرار میدهد؛ از جمله: الذي يدل على ذلك: ما قد ثبت أنه ليس كل ما تمس الحاجه إليه من الشريعة عليه حجه قاطعه: من تواتر أو اجماع، أو ما جری مجراهما بل الأدله في كثير من ذلك - كال متكافئه. و لولا ما ذکرناه ما فزع خصومنا الى غلبه الظن و الاستحسان، و اجتهاد الرأي. و اذا ثبت ذلك – و كنا مكلّفين بعلم الشريعه و العمل بها، وجب أن يكون لنا مفزع نصل من جهته الى ما اختلف أقوال فیه، و هو الامام الذي نقوله[۱۹].[۲۰]
بیان حسن و قبح شرعی، یا هدایت به جزئیّات امور ارزشی
مسلّم است برخی افعال حَسَن و برخی دیگر قبیح است؛ وانگهی در افعال حَسَن نیز، برخی را عقل به تنهایی درک میکند و برخی دیگر را نه و با بعثت انبیاء (ع)، عقل به امور دوم راه پیدا کرده است[۲۱].
توضیح آنکه، در اعتقادات امامیه، هرچند عقل در تشخیص حسن و قبح مستقل است، ولی همانطور که در احکام اعتقادی اشاره شد، عقل تنها در حیطه کلیّات قادر به قضاوت است؛ و چون به مناطات احکام جزئی در فقه راه ندارد، در تشخیص مسائل فرعی ارزشی در اخلاقیّات و بسیاری از حقوق فردی و اجتماعی ساکت است. مثلاً عقل میداند ظلم قبیح است، ولی آیا اجرای قصاص یا حدّ شرعی درباره مجرمان مستحق این کیفرهای شرعی نیز مصداق ظلم است؟ خداوند در این باره میفرماید این کار نه تنها ظلم نیست، بلکه حیات اجتماعی در گرو آن است و لذا مصداق "عمل حسن" است: ﴿وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾[۲۲]
بنابراین، از آنجا که عقل قادر به استنباط همه امور جزئی حسن و قبح نیست، در نتیجه برای تشخیص آنها محتاج امام است[۲۳].
تشخیص مضرّات امور به طور جامع
با توجه به اینکه نفس انسانی ارتباط تنگاتنگی با جسم او دارد، امور نافع و یا مضر نسبت به هریک، به سرعت بر دیگری مؤثر است و عقل تنها میتواند نافع و مضر را در محدوده تجربیات برای جسم تشخیص دهد. لذا حدّ وسط در این برهان، تشخیص امور مضر و نافع به معنای واقعی کلمه از طرف شارع مقدس است: "مسلّم است بعضی مواد برای بدن نافع و برخی دیگر مضراند و عقل نمیتواند همه آنها را درک کند و با بعثت نبوی (ص)، این مجهولات معلوم میگردد"[۲۴].
توضیح: بشر ممکن است به مدد علم و تجربه، امور نافع و مضر در غذا و دارو را تشخیص دهد؛ ولی گستره نفع و ضرر جسمی و روحی برای انسان به حدّی است که عقل هرگز احاطه به همه آنها ندارد و ناچار است تابع شرع مقدّس و فرمان نبی و یا امام باشد؛ چنانکه خداوند درباره محرّمات شرعی میفرماید آنها اموری خبیث و منفورند؛ حتی اگر عقل، ادراک روشنی از این امر نداشته باشد: ﴿الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ... وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ...﴾[۲۵].
بنابراین، هرچند با پیشرفتهای علمی، انسان قادر به تشخیص منافع مادی گردد، ولی در هر حال در تشخیص منافع معنوی قاصر است. برای نمونه میتوان به حرمت شراب و قمار اشاره نمود که هرچند ممکن است عقل بشری منافعی در آنها ببیند و حکم به جواز آنها بدهد، ولی خداوند فراتر از عقل ظاهربین، به مضرّات مادّی و معنوی آنان اشاره نموده و حکم به حرمت آنها میدهد: ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا...﴾[۲۶] و یا هنگامی که قرآن کریم حکم تیمّم، یعنی طهارت با خاک را ذکر مینماید، هرچند این عمل به حسب ظاهر خاکاندود کردن برخی از اندام و برای انسان ناخوشایند است، ولی در حقیقت عملی پسندیده و پاککننده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ... فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾[۲۷]. همچنین درباره حکم ربا، عقل فتوا به تجویز آن میدهد، ولی خداوند ربا را تحریم نموده و به سختی با آن برخورد مینماید و میفرماید: ﴿الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾[۲۸][۲۹]
تعیین و تفصیل مکارم اخلاق
اخلاق در نظامات فردی و اجتماعی انسان جایگاه ویژهای دارد. هرچند عقل میتواند کلیات امور اخلاقی را تشخیص دهد، اما ممکن است در مصادیق دچار خطا شود. حدّ وسط در این برهان، تشخیص مکارم اخلاق و مراتب آنها در زندگی فردی و اجتماعی است. مراتب اخلاق و تفاوت امور اخلاقی برای بشر روشن است؛ اما او نیازمند آگاهی از مکارم اخلاق است تا بتواند به واسطه آنها، رؤوس اخلاقیّات در امور فردی و اجتماعی را درک کند و با آن به زندگی خود سامان دهد. در نتیجه، انسان به بعثت انبیاء (ع) محتاج است[۳۰]
توضیح: جایگاه اخلاق در دین اسلام به حدّی برجسته است که خداوند، رسول خود (ص) را به صفت " خُلق عظیم" ستوده و فرموده است: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾[۳۱]. امام باقر (ع) در توضیح این آیه شریفه فرمودهاند: «وَ هُوَ الْإِسْلَامُ»[۳۲]. ایشان در بیانی دیگر، آن را به "دین عظیم" تفسیر کردهاند[۳۳].
بنا بر حسن و قبح عقلی، بشر با عقل خود قادر به درک کلیات و اصول اخلاق و فعل حَسن و قبیح است. همچنین از آنجا که فطرت انسان مطابق با توحید قرار داده شده، به هر میزان که فطرت انسانها آلوده به گناه نباشد، معارف دینی را درک میکنند. اما بشر، در هر مرتبه از طهارت و علم که باشد، هرگز نمیتواند با عقل خود جزئیات امور دینی را درک نماید و لذا همیشه محتاج اولیاء الهی (ع) است تا به واسطه آنها، بتواند از عالم غیب بهرهمند شود؛ خصوصاً آنکه رسول خدا (ص)اخلاق را جوهره دین و هدف نهایی از بعثت خود بیان کرده و فرمودند: «بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاقِ»[۳۴].
نظر به آنکه هدف همه ادیان، معرفی توحید و معارف الهی است، معلوم میشود مراد رسول خدا (ص) از این روایت، "اخلاق عملی" است که رابطه تنگاتنگی با شناخت توحید دارد. چنین علومی در اصطلاح قرآن "حکمت" نام دارد و تنها اولیاء الهی، اعم از انبیاء و اوصیای آنان (ع)، واجد چنین علومی هستند. در عین حال، روابط انسانی، در مسائل شخصی و اجتماعی، دائماً بر محور اخلاقیّات میگردد و بشر بدون اخلاق نمیتواند زندگی سالمی داشته باشد. انسان همیشه نیازمند وارستگان و پرهیزکارانی است که راه و رسم اخلاقیّات را در سطح فردی و خانوادگی و اجتماعی به او تعلیم نمایند؛ چنانکه خداوند درباره هدف از بعثت رسول خدا (ص) میفرماید: ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾[۳۵].
در میان امور اخلاقی، خواه فردی و یا اجتماعی، برخی بر بعض دیگر تقدّم دارند. همانطور که اشاره شد، امّت با عقل خود نمیتواند به طور دقیق و کامل به مراتب اخلاق و جزئیات آن و تفکیک مکارم از غیر آن پی ببرد؛ از همین رو، مقام شامخ ائمه (ع) به خوبی در بیانات ایشان در تبیین این قبیل امور روشن میگردد[۳۶]. پیچیدگیها و چالشهای این امر، در قلمرو مسائل بغرنج و چند وجهی اجتماعی به مراتب بیشتر است و در نتیجه، بشر همواره محتاج اوصیای رسول خدا (ص) در تبیین آنها در هر دو بخش است[۳۷].
تبیین آثار اعمال
انبیاء (ع) به مردم ثواب اعمال را میآموزند؛ بهگونهای که افرادی غیر از آنها نمیتوانند خبر از آن دهند و در نتیجه، با بعثت ایشان، آثار افعال مکلّفان برای آنها روشن میشود[۳۸].
توضیح: این قسمت از بیان علامه حلّی، اشاره به برهان لطف مقرّب دارد؛ بدین معنا که بسیاری از توده امّت، امتثال تکلیف را نه از سر محبّت و یا شکر منعم، بلکه یا به خاطر شوق به ثواب اعمال و یا خوف از عقاب ترک واجبات و ارتکاب محرمات به جا میآورند. لذا بیان آثار اخروی عمل و یا ظهور حقیقت آنها، فقط از عهده کسانی بر میآید که خبر از عالم غیب داشته باشند و آنان انبیاء و ائمه (ع) هستند. لذا اخلال در لطف مقرّب، اخلال در لطف محصّل را به همراه دارد و همیشه باید کسانی باشند تا زمینه افزایش رغبت مردم به امتثال فرامین الهی را فراهم آورند.
آنچه بیان شد، وجوه مختلف برهان لطف بود که هم در اثبات ضرورت بعثت انبیاء (ع) به کار میرود و هم عیناً در اثبات امامت عامّه مورد استفاده قرار میگیرد[۳۹].
عصمت
از دیدگاه امامیه، امام حافظ و نگاهبان شریعت و مرجع مردم برای راه یافتن به اسلام است. بنابراین، همانطور که پیامبر (ص) باید عصمت داشته باشد، امام نیز باید معصوم باشد. اگر امامت، مکمل نبوت است[۴۰]، امام باید همان وظایف پیامبر را برعهده بگیرد و لذا دلایلی که بر وجود عصمت در پیامبر تاکید دارند، به عصمت امام نیز نظر دارند. اگر گفته شود: لازم نیست امام، معصوم باشد؛ زیرا اگر به اشتباه بیافتد، افراد دیگری یاریاش میکنند و از اشتباه آگاهش میسازند. در جواب گفته می شود این سخن صحیح نیست؛ زیرا همین حرف درباره آن افراد هم گفته میشود و آنان نیز کسانی میخواهند تا آگاهشان سازند و این همچنان ادامه پیدا میکند مگر به کسی برسد که از خطا و اشتباه مصون و معصوم است. علاوه براینکه اگر خطا و اشتباه بر امام روا باشد، مردم باید او را راهنمایی کنند؛ حال آنکه وظیفه مردم پیروی از اوست نه راهنمایی. از آن رو که عصمت، حالتی باطنی است و جز خدا و رسول (ص) کسی از آن آگاه نیست، بازشناختن شخص معصوم از طاقت بشر بیرون است. پس تنها خداوند میتواند معصوم را به مردم نشان دهد و رسالت خویش را به او بسپارد[۴۱]. مردم توانایی و شایستگی این امر خطیر را ندارند[۴۲].[۴۳]
افضلیت
امام باید از همه فضیلتهای انسانی بیش از مردم نصیب برده و از رذائل اخلاقی پیراسته باشد. او باید به نیازمندیهای امت از همه کس داناتر باشد و برای برآوردن آنها، تواناتر باشد. این ویژگی را "افضلیت امام" میخوانند. شایسته نیست امام با دیگران برابر یا از آنان پایینتر باشد؛ زیرا لازمه برابری، ترجیح بدون دلیل و باطل است و مقدم کردن انسان پایینتر از نظر عقل قبیح است و قرآن آن را نکوهیده است[۴۴].[۴۵].[۴۶]
تنصیص
از آنجا که امامت، لطف خداوند است، باید تحقق یابد و چون این لطف الهی بدون عصمت ممکن نیست، امام باید معصوم باشد. از همین رو خداوند باید تصریح به این امر داشته باشد. چنان که گذشت، مردم توان شناختن عصمت را ندارند و همانطور که شناختن شخص شایسته برای نبوت در توان مردم نیست، شناختن امام نیز تنها بر عهده خداوند است. تفاوت تعیین پیامبر و امام در این است که پیامبر باید برای اثبات مدعای خویش معجزه داشته باشد؛ اما امام از راه انسانی معصوم ـ یعنی پیامبر ـ به مردم معرفی میشود. بدین سان، امامت از دیدگاه امامیه، مقامی است که تنها از راه نص پیامبر (ص) به شخص امام میرسد و راه انتخاب مردم در این عرصه بسته است[۴۷].[۴۸]
دلایل نقلی امامت
- آیات: در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که در آنها به موضوع امامت پرداخته شده است مانند آیاتی از قرآن که درباره ماجرای نصب امام علی (ع) به امامت نازل شدهاند: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا﴾[۴۹]؛ ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ﴾[۵۰] و آیات دیگری مانند: آیه انذار؛ آیه تطهیر؛ آیه خیرالبریه؛ آیه مودت؛ آیه مباهله و ...[۵۱].
- دلائل روایی: احادیث نیز در این باره فراواناند مانند: حدیث یوم الدار؛ حدیث ثقلین؛ حدیث سفینه؛ حدیث منزلت و ...[۵۲].[۵۳]
اثبات امامت با معجزه
معجزه، کار خارقالعادهای است که با استناد به مشیت و عنایت خاص خداوند از فردی صادر میشود تا دلیل بر حقانیت مدعای او باشد. برخی از متکلمان، معجزه را از مختصات پیامبران دانستهاند و خارقالعادههایی را که از اولیای الهی صادر میشود «کرامت” نامیدهاند، اما برخی دیگر معتقدند ویژگی معجزه آن است که از اولیای الهی برای اثبات ادعای مقام و منصبی الهی یا حقانیت دین و آیین الهی صادر میشود؛ خواه آن مقام و منصب الهی نبوت باشد یا امامت، و کرامت، امر خارقالعادهای است که به دست اولیای الهی یا درباره آنان انجام میشود، ولی ناظر به اثبات مدعایی الهی نیست[۵۴]. بنابراین معجزه راستگویی مدعی امامت را اثبات میکند و هرگاه آن مقام و منصب، ولایت و قرب معنوی در پیشگاه الهی باشد، معجزه، راستگویی مدعی آن را اثبات میکند[۵۵].
شبهات
برخی از وهابیون و اهل سنت با انکار ایمان به ائمه اطهار(ع)، شبهاتی در اینباره مطرح کردهاند که به اختصار دو نمونه را مطرح و نقد و بررسی میکنیم:
شبهه اول: قرار دادن شهادت ثالثه جزء ایمان
برخی از وهابیون، با انکار ایمان به ائمه اثناعشر (ع)، برآنند که شیعیان آن را داخل در ارکان ایمان کنند؛ بلکه بزرگترین رکن آن[۵۶] یا عین آن قرار دادهاند[۵۷]. شیعیان بر اساس بعضی روایات[۵۸]، ثواب در آخرت را مبتنی بر ایمان دانستهاند، نه اسلام! بر این اساس آنها عبارت و شهادت ثالثه «أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ اللَّهِ» را اختراع کرده و آن را جزء ایمان قرار دادند و در اذان و نماز و تلقین میت تکرار میکنند. خود این اعتقاد دلیل بر بطلان مذهب شیعه است؛ زیرا آنها بدون اذن خدا حکم جدیدی در دین تشریع کردند؛ چون این اعتقاد و شهادت در قرآن و سنت وجود ندارد[۵۹].[۶۰]
نقد و بررسی
از خلال مباحث گذشته روشن شد که تصدیق و اعتقاد به امامت، جزء ایمان است؛ چراکه جزء آوردههای پیامبر اسلام(ص) بوده و ایمان به آوردههای پیامبر(ص) نیز به اذعان علمای فریقین ضروری است. پس ایمان به ائمه(ع) جزء اختراعات شیعه نیست؛ بلکه لازمه اعتقاد اهل سنت (ایمان به تمام «مَا جَاءَ بِهِ النَّبِيّ(ص)») نیز همین است؛ هرچند آنها به این لازمه پایبند نبودهاند!
اما اینکه امامت بزرگترین رکن ایمان یا عین ایمان باشد، اتهامی بیش نیست؛ زیرا همانطور که در بخش پیش بیان شد، امامت یکی از ارکان ایمان است و پس از تصدیق وجود و وحدانیت خدا و نبوت رسول خدا(ص) قرار دارد. شیعه امامت را عین ایمان، و تصدیق و ایمان به خدا و رسولش را داخل در ارکان ایمان نمیداند. بر فرض اگر هم کسی چنین بگوید قطعاً با مسلم فرض کردن تصدیق وجود و وحدانیت خدا و نبوت پیامبر(ص) چنین سخنی گفته است؛ نه بدون چنین پیشفرضی.
این مطلب که پاداش و ثواب در آخرت مبتنی بر ایمان است، نه اسلام، مطلب صحیح و حقی بوده و ایرادی بر آن وارد نیست؛ زیرا همانطور که در مفهومشناسی ایمان گذشت، اسلام و ایمان متفاوتند. اسلام اقرار ظاهری به شهادتین است. هر کسی شهادتین بر زبان جاری کرد، مسلمان است و احکام اسلام نسبت به او جاری میشود. روشن است که چنین اقرار و شهادت ظاهری و لفظی نمیتواند ملاک ثواب و عقاب اخروی باشد؛ زیرا ممکن است کسی بدون هیچ اعتقاد قلبی و التزام عملی چنین اقرار و شهادتینی به زبان جاری کند! ثواب اخروی مترتب بر اعتقاد قلبی (ایمان) توأم با عمل صالح است. همانطور که بیان شد امامت از مهمترین دستورات و آوردههای پیامبر اکرم(ص) است و هر مسلمانی باید بدان ملتزم و معتقد باشد. بنابراین ملاک ثواب و پاداش در آخرت مترتب بر ایمان است که امامت نیز جزئی از آن است[۶۱].
درباره شهادت ثالثه «أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً وَلِيُّ اللَّهِ» نیز که از شعار شیعیان است و در اذان و مواقع دیگر آن را تکرار میکنند، باید گفت که خود شیعیان بالاتفاق و اجماع[۶۲] میپذیرند که این شهادت جزء اذان نیست و نباید به قصد جزئیت در اذان گفته شود[۶۳]؛ بلکه باید به قصد قربت و رجاء و تبرک[۶۴] یا بنا بر نظر برخی به قصد استحباب[۶۵] گفته شود[۶۶]. همچنین شهادت ثالثه جزء تشهد نماز نبوده و نباید در آن گفته شود[۶۷].
اما اینکه شهادت ثالثه دلیل بر بطلان مکتب شیعه باشد، مایه تعجب و شگفتی است؛ زیرا اولاً همانطور که بیان شد بر اساس دیدگاه علمای شیعه، این شهادت جزء اذان و نماز نیست و صرفاً از باب قصد قربت و رجاء یا تیمن و تبرک و به عنوان ذکر تنها در اذان[۶۸] گفته میشود. از اینرو به به هیچ وجه بدعت یا حکم جدیدی محسوب نمیشود؛ البته اگر کسی آن را به قصد جزئیت در اذان بگوید بدعت باطل و تشریع حرام خواهد بود[۶۹]؛
ثانیاً اصل این اعتقاد و شهادت، از آیات قرآن و به خصوص سنت پیامبر(ص) به راحتی و صراحت قابل اثبات است. از آنجا که در بخش پیشین به آیه اکمال دین و تبلیغ و برخی روایات و سنت نبی اکرم(ص) از جمله حدیث متواتر غدیر و منزلت و روایات دوازده امیر یا خلیفه اشاره کردیم، از بیان مجدد آنها صرف نظر میکنیم. بنابراین شهادت ثالثه و تکرار آن فی نفسه هیچ ایرادی ندارد؛ بلکه ذکر محسوب شده و ثواب نیز دارد[۷۰]. در اذان نیز به قصد عدم جزئیت و به قصد تیمن و تبرک یا قربت مطلوب است[۷۱].
شبهه دوم: شیعیان پیروان فرقه مرجئه
برخی وهابیون شیعیان را پیرو فرقه مرجئه دانستهاند؛ زیرا شیعیان، ایمان را همان اقرار به ائمه دوازدهگانه(ع) و معرفت امام را برای ایمان و دخول به بهشت کافی میدانند. ایشان در اینباره به برخی روایات شیعه، مبنی بر اینکه با وجود ایمان - از نظر ایشان ایمان یعنی محبت و معرفت ائمه(ع) - هیچ گناهی ضرر ندارد[۷۲]، تمسک کردهاند[۷۳]. از دیدگاه ایشان تنها تفاوت مرجئه و شیعه این است که مرجئه ایمان را معرفتِ خدا میداند؛ ولی شیعه معتقد است ایمان، معرفت یا محبت امام است[۷۴].
شبههکننده در نهایت نتیجه گرفته است که اگر محبت و معرفت امام برای دخول در بهشت کافی است و با وجود آن هیچ گناهی ضرر نمیرساند، پس ایمان به خدا و رسول و جمیع عقاید دینی و تکلیف و احکام شرعی ساقط میشود و در اسلام چیزی غیر از حب علی(ع) باقی نمیماند! همچنین ارسال رسل و انزال کتب و شرایع نیز لغو خواهد بود. از این رو این مطلب واضح البطلان است[۷۵]![۷۶]
نقد و بررسی
اولاً همانطور که در مطالب پیشین گذشت، شیعیان ایمان را با اعتقاد به امامت یا محبت و معرفت ائمه(ع) برابر نمیدانند؛ بلکه ایمان را تصدیق قلبی میدانند که ارکانی دارد؛ از جمله وحدانیت خدا، نبوت پیامبر اسلام(ص) و امامت ائمه(ع). پس امامت جزئی از ارکان ایمان است؛ نه همه یا عین آن؛
ثانیاً از نظر شیعه معرفت و ایمان به ائمه(ع) به تنهایی، هرگز برای دخول در بهشت کافی نیست؛ بلکه توأم با آن، باید به خدا و وحدانیت او و نبوت رسولش(ص) و معاد نیز ایمان داشت. تصدیق و ایمان به همه این ارکان در کنار هم موجب دخول در بهشت خواهد شد و هرگز ایمان به برخی، بدون بعض دیگر، مایه نجات و رستگاری و دخول در بهشت نخواهد شد؛ حتی ایمان و تصدیق به وجود و وحدانیت خدا بدون ایمان به ارکان دیگر موجب دخول در بهشت نمیشود. از این رو شیعیان هرگز معتقد نیستند که مؤمن به ائمه(ع) داخل در بهشت میشود؛ هر چند منکر خدا و رسولش باشد! همانطور که بیان شد، تصدیقِ همه ضروریات دین اسلام، واجب بوده و جزء اصول و ارکان ایمان است و انکار آن به اجماع علما موجب کفر است[۷۷]. روشن است که تصدیقِ وجود و وحدانیت خدا و نبوت رسول خدا(ص) و معاد، از مهمترین و اساسیترین ضروریات اسلام است و منکر آنها کافر است و هرگز رنگ و بوی بهشت را هم نخواهد دید! پس ایمان یا محبت و معرفت به ائمه(ع)، در کنار ارکان دیگر، موجب دخول در بهشت و رستگاری است؛ نه به تنهایی.
به زعم این وهابیون، شیعیان معتقدند که اعتقاد به ولایت و امامت به تنهایی نجات و رستگاری کافی است و گناه و معصیت تأثیری در این باره ندارد! از همین رو شیعه را به مرجئه[۷۸] تشبیه کردهاند؛ در حالی که به هیچوجه شیعیان چنین عقیدهای ندارند و تشبیه و قیاس شیعه با مرجئه تشبیه و قیاس مع الفارق است. بر خلاف مرجئه، عمل در مکتب تشیع در کنار ایمان بسیار مهم و اساسی بوده و اساساً ایمان به تنهایی و بدون عمل سودی نداشته و موجب رستگاری و نجات نخواهد شد[۷۹]. شیعیان هرگز بر این عقیده نیستند که اعتقاد به ولایت و امامت به تنهایی در نجات و رستگاری کافی است و با وجود ایمان به ائمه(ع)، معصیت و گناه ضرر و تأثیری ندارد! روایات فراوانی از ائمه معصومین(ع) نقل شده است که چنین تهمتی را ناروا و باطل میشمارد؛ از جمله: جابر گوید امام باقر(ع) به من فرمود: ای جابر آیا کسی که ادعای تشیع میکند او را بس است که از محبت ما اهل بیت(ع) دم زند؟ به خدا قسم شیعه ما نیست مگر کسی که از خدا پروا کند و او را اطاعت نماید. ای جابر، ایشان شناخته نشوند جز با فروتنی و خشوع، امانت، کثرت ذکر خدا، روزه، نماز، نیکی به والدین، مراعات همسایگان فقیر و مستمند و قرضداران و یتیمان، صدق در گفتار، تلاوت قرآن، بازداشتن زبان درباره مردم جز در مورد نیکی آنها. آنها امانتداران بستگان خویش باشند. عرض کردم: «یابن رسول الله! ما امروز کسی را دارای این صفات نمیشناسیم». امام(ع) فرمود:ای جابر، به دنبال راهها و مذاهب مختلف نرو. آیا برای شخص کافی است که بگوید من علی را دوست دارم و از او پیروی میکنم ولی با وجود این فعالیت دینی نکند؟! پس اگر بگوید: من رسول خدا(ص) را دوست دارم - رسول خدا(ص) بهتر از علی(ع) است- سپس از رفتار او پیروی نکند و به سنت او عمل ننماید، محبتش به پیامبر(ص) برای او هیچ سودی ندارد. پس تقوای الهی پیشه کنید و برای آنچه نزد خداست عمل کنید. خدا با هیچکس قرابت و خویشاوندی ندارد. محبوبترین بندگان خداوند و گرامیترینشان نزد او با تقواترین و مطیعترین آنهاست. ای جابر، به خدا جز با اطاعت، به خدای تبارک و تعالی نمیتوان تقرب جست. همراه ما برات آزادی از دوزخ نیست و هیچکس بر خدا حجت ندارد. هر که مطیع خدا باشد، دوستدار ما و هر که نافرمانی خدا کند، دشمن ماست؛ ولایت ما جز با عمل و ورع به دست نیاید»[۸۰].
این روایت و روایات مشابه آن[۸۱] - که به جهت اختصار از نقل آنها چشم پوشیدیم- صریحاً بر بطلان عقیده ایمان بدون عمل دلالت دارند. بر اساس این روایات، ولایت و محبت علی و آل علی(ع) بدون عمل، برات آزادی از آتش جهنم و دخول در بهشت نیست و اساساً شیعه و مؤمن بدون عمل، شیعه و مؤمن حقیقی به ائمه(ع) نیست[۸۲]. بنابراین علاوه بر اینکه در کنار ایمان به ائمه(ع)، ایمان به سایر ارکان نیز ضروری است، در کنار ایمان، عمل نیز بسیار مهم است و تنها ایمان کامل توأم با عمل موجب رستگاری و نجات خواهد شد.
اما اینکه با محبت یا ایمان به ائمه(ع) از جمله امیر مؤمنان(ع) هیچ گناهی ضرر نمیرساند، مانند این است که گفته شود با وجود عصمت، هیچ گناهی ضرر ندارد. این بدان معناست که ایمان و محبت ائمه(ع) قلب شیعه و دوستدار واقعی آنها را طوری منور میکند که گناه نمیکند و از گناه دوری میجوید؛ اگر بر فرض خطایی از او سر زد، به واسطه نور ایمان، با توبه و رجوع الی الله، جبران کند؛ نه اینکه غرق در گناه باشد و ضرری به او نرساند؛ زیرا علامت محبت آن است که مُحِب خود را شبیه محبوب کند؛ لذا علامت محبت به علی و آل علی(ع) این است که گناه و معصیتی از او سر نزند[۸۳]! یا اینکه بنا بر نظر برخی، مراد از ضرر در اینگونه روایات، آن ضرری است که موجب دخول یا خلود در آتش جهنم شود[۸۴]. بنابراین مراد از این روایات این است که با ایمان کسی داخل در جهنم یا خالد در آن نمیشود و این مطلب با عذابهای عالم برزخ و مواقف دیگر منافاتی ندارد. روایت «حُبُّ عَلِيٍّ حَسَنَةٌ لَا يَضُرُّ مَعَهَا سَيِّئَةٌ...» نیز همینگونه معنا و تفسیر میشود و این دو احتمال نیز در آن وجود دارد[۸۵]. در روایتی محمد بن مارد گوید به امام صادق(ع) عرض کردم: برای ما حدیثی روایت شده که شما فرمودهاید: «چون معرفت [به امامت ما] پیدا کردی، پس هرچه خواهی بکن»! فرمود: «آری، من این را گفتهام». عرض کردم: «اگر چه مرتکب زنا شوند یا دزدی کنند و شراب بنوشند»؟
حضرت به من فرمود: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾[۸۶] به خدا سوگند [کسانی که معنای آن حدیث را چنین پنداشتهاند] در حق ما انصاف روا نداشتهاند؛ چراکه خود ما به کردارمان مؤاخذه میشویم؛ ولی تکلیف از آنها برداشته شده باشد؟ من گفتم: «چون معرفت پیدا کردی، هر کار خیری که خواستی انجام ده؛ چه کم و چه زیاد، که [با معرفت امام] از تو پذیرفته خواهد شد»[۸۷].
حاصل کلام امام(ع) این است که تکلیف از خود ما اهل بیت(ع) برداشته نشده، پس چگونه ممکن است به خاطر ما از محبان و شیعیان ما برداشته شود؟ یا اینکه ما خود از عقاب بیمناکیم و توبه و زاری میکنیم، چگونه محبان و شیعیان ما به سبب ولایت ما آسوده باشند؟![۸۸]
بنابراین تشبیه و تمثیل شیعه به مرجئه افترا و تهمتی بیش نیست که یا بر اثر سوء فهم روایات شیعه است یا به جهت عناد و دشمنی وهابیت با تشیع![۸۹]
منابع
پانویس
- ↑ مجموعه آثار شهید مطهری، ۴/ ۸۷۱؛ کشف المراد، ۳۸۸؛ کلم الطیب، ۳۲۹؛ الالهیات، ۱/ ۵۲۹.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۲۴۲.
- ↑ عبارت مرحوم سید مرتضی در تبیین برهان لطف چنین است الذی یدل علی ذلک: أن أحدنا لو دعا غیره الی طعامه و تأهب لحضوره ذلک الطعام و غرضه المقصود نفع المدعو- و ان کانت للداعی فی ذلک مسره فعلی سبیل التبع للغرض الأول- و فرضنا أنه یعلم أو یغلب فی ظنه أنه متی تبسم فی وجهه أو کلمه باللطیف من الکلام أو أنفد إلیه ابنه و ما أشبه ذلک - مما لا مشقه علیه فیه و لاشیء من الکلفه - حضر و لم یتأخر، و أنه متی لم یفعل معه ذلک لم یحضر علی وجه من الوجوه، وجبت علیه متی استمر علی ارادته منه الحضور و لم یرجع عنها أن یفعل ذلک الذی علم أن الحضور لایقع الامعه، و متی لم یفعله استحق الذم، کما یستحق الذم لو أغلق الباب دونه (و لهذا قالوا: إن منع اللطف کمنع التمکین فی القبح و استحقاق الذم. و هذه الجمله تقتضی وجوب اللطف] علیه تعالی، لأن العله واحده. الذخیره فی علم الکلام (ط. مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۱ ﻫ.ق)، ص۱۹۱.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۱۶۱-۱۶۲.
- ↑ المسأله الأولی فی حسن البعثه: اختلف الناس فی ذلک فذهب المسلمون کافه و جمیع أرباب الملل و جماعه من الفلاسفه إلی ذلک و منعت البراهمه منه و الدلیل علی حسن البعثه أنها قد اشتملت علی فوائد و خلت عن المفاسد فکانت حسنه قطعا و قد ذکر المصنف - رحمه الله - جمله من فوائد البعثه
- ↑ منها، أن یعتضد العقل بالنقل فیما یدل العقل علیه من الأحکام کوحده الصانع و غیرها و أن یستفاد الحکم من البعثه فیما لا یدلّ العقل علیه کالشرائع و غیرها من مسائل الأصول.
- ↑ اشاره دارد به آیه:﴿لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ﴾ «اگر در آن دو (- آسمان و زمین) جز خداوند خدایانی میبودند، هر دو تباه میشدند پس پاکا که خداوند است- پروردگار اورنگ (فرمانفرمایی جهان)- از آنچه وصف میکنند» سوره انبیاء، آیه ۲۲.
- ↑ هر دو فیلسوف بزرگ اسلام، ابنسینا و ملاصدرا، در برهان صدّیقین خود به این آیه استشهاد کردهاند: ﴿سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ﴾ «به زودی نشانههای خویش را در گسترههای بیرون و پیکرههای درونشان نشان آنان خواهیم داد تا بر آنها روشن شود که او راستین است؛ آیا بسنده نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟» سوره فصلت، آیه ۵۳.
- ↑ اشاره به کلام امیرالمؤمنین علی (ع) در معرفی خداوند دارد که فرمود: «أَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ وَ كَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِيقُ بِهِ وَ كَمَالُ التَّصْدِيقِ بِهِ تَوْحِيدُهُ وَ كَمَالُ تَوْحِيدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ وَ كَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ كُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَيْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ كُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَيْرُ الصِّفَةِ فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ». (التوحید (للصدوق) (ط. جامعه مدرسین، ۱۳۹۸ ﻫ.ق)، ص۵۷، باب التوحید و نفی التشبیه).
- ↑ در این زمینه کافی است به عبارتی از اسفار، اثر حکیم و مفسر بزرگ شیعه، ملاصدرای شیرازی اشاره کنیم: أن الشرع و العقل متطابقان فی هذه المسأله کما فی سائر الحکمیات و حاشی الشریعه الحقه الإلهیه البیضاء أن تکون أحکامها مصادمه للمعارف الیقینیه الضروریه و تبا لفلسفه تکون قوانینها غیر مطابقه للکتاب و السنه (الحکمه المتعالیه فی الأسفار العقلیه الاربعه (ط. دار احیاء التراث، ۱۹۸۱ م، ج۸، ص۳۰۳).
- ↑ مراجعه شود به شرح میرداماد و ملاصدرا و ملاصالح مازندرانی.
- ↑ «چنان که از خودتان پیامبری در میان شما فرستادیم که آیههای ما را بر شما میخواند و (جان) شما را پاکیزه میگرداند و به شما کتاب آسمانی و فرزانگی میآموزد و آنچه را نمیدانستید به شما یاد میدهد» سوره بقره، آیه ۱۵۱.
- ↑ «آنچه را نمیدانستید به شما یاد میدهد» سوره بقره، آیه ۱۵۱.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۱۶۸-۱۷۰.
- ↑ إزاله الخوف الحاصل للمکلف عند تصرفاته: إذ قد علم بالدلیل العقلیّ أنه مملوک لغیره و أن التصرف فی ملک الغیر بغیر إذنه قبیح فلولا البعثه لما علم حسن التصرفات فیحصل الخوف بالتصرف و بعدمه إذ یجوز العقل طلب المالک من العبد فعلا لاسبیل إلی فعله إلا بالبعثه فیحصل الخوف
- ↑ «گفتیم: همه از آن (بهشت فرازین) فرود آیید، آنگاه اگر از من به شما رهنمودی رسید، کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند» سوره بقره، آیه ۳۸.
- ↑ «و آنان را بدان دانشی نیست؛ جز از گمان پیروی نمیکنند و گمان برای (رسیدن به) حق، بسنده نیست» سوره نجم، آیه ۲۸.
- ↑ این بیان عقلی همانند قاعده اشتغال در علم اصول است که بر اساس آن، اشتغال یقینی، برائت یقینی را میطلبد. ماحصل آنکه، عبد وقتی یقین کرد که تکلیفی برعهده او آمده، باید طوری عمل کند که یقین به امتثال امرو اتیان تکلیف بنماید؛ مثل آنکه کسی میداند وقت نماز شده، ولی شک دارد نماز خوانده است یا خیر. در بحث حاضر نیز، عبد یقین دارد که در ملک مولی است و خداوند بر او تکالیفی را مقرّر نموده است، ولی تفصیل آنها را نمیداند؛ لذا باید به هر ترتیب که شده راه یقین به امتثال تکلیف را کشف کند و عمل را بهگونهای انجام دهد که اطمینان قلبی بر امتثال امر مولی برای او حاصل شود.
- ↑ تلخیص الشافی (ط. المحبین، ۱۳۸۲ ه. ش.)، ج۱، ص۱۱۸.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۱۷۰-۱۷۲.
- ↑ أن بعض الأفعال حسنة و بعضها قبيحه؛ ثم الحسنه منها ما يستقلّ العقل بمعرفه حسنه و منها ما لا يستقل و كذا القبيحه و مع البعثه يحصل معرفه الحسن و القبح الذين لا يستقلّ العقل بمعرفتهما
- ↑ «و شما را ای خردمندان در قصاص، زندگانی (نهفته) است؛ باشد که شما پرهیزگاری ورزید» سوره بقره، آیه ۱۷۹.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۱۷۲-۱۷۳.
- ↑ أن بعض الأشياء نافعه لنا، مثل كثير من الأغذيه و الأدويه و بعضها ضار النا، مثل كثير من السموم و الحشائش و العقل لايدرك ذلك كلّه و في البعثه تحصل هذه الفائده العظيمه
- ↑ «همان کسان که از فرستاده پیامآور درس ناخوانده پیروی میکنند... چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام میگرداند» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
- ↑ «از تو درباره شراب و قمار میپرسند، بگو در این دو، گناهی بزرگ و سودهایی برای مردم (نهفته) است. امّا گناه آنها از سود آنها بزرگتر است.».. سوره بقره، آیه ۲۱۹.
- ↑ «ای مؤمنان! چون برای نماز برخاستید.... و آبی نیافتید به خاکی پاک تیمّم کنید، با آن بخشی از چهره و دستهای خود را مسح نمایید، خداوند نمیخواهد شما را در تنگنا افکند ولی میخواهد شما را پاکیزه گرداند و نعمت خود را بر شما تمام کند باشد که سپاس گزارید» سوره مائده، آیه ۶.
- ↑ «آنان که ربا میخورند جز به گونه کسی که شیطان او را با برخورد، آشفته سر کرده باشد (به انجام کارها) بر نمیخیزند؛ این (آشفته سری) از آن روست که آنان میگویند خرید و فروش هم مانند رباست در حالی که خداوند خرید و فروش را حلال و ربا را حرام کرده است پس کسانی که اندرزی از پروردگارشان به آنان برسد و (از رباخواری) باز ایستند، آنچه گذشته، از آن آنهاست و کارشان با خداوند است و کسانی که (بدین کار) باز گردند دمساز آتشند و در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۷۵.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۱۷۳-۱۷۵.
- ↑ أن مراتب الأخلاق و تفاوتها معلوم یفتقر فیه إلی مکمل بتعلیم الأخلاق و السیاسات بحیث تنتظم أمور الإنسان بحسب بلده و منزله.
- ↑ «و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.
- ↑ «عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾ قَالَ هُوَ الْإِسْلَامُ» (ط. مؤسسه البعثه، قسم الدراسات الإسلامیه، ۱۴۱۵ ﻫ.ق) ج۵، ص۴۵۵).
- ↑ تفسیر القمی (ط. دارالکتاب، ۱۳۶۳ ه. ش)، ج۲، ص۳۸۲: سوره القلم، آیات ۱۷ تا ۳۰.
- ↑ بحار الأنوار (ط. ۱۴۰۳ ﻫ.ق)، ج۱۶، ص۲۱۰.
- ↑ «بیگمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستادهای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان میخواند و آنها را پاکیزه میگرداند و به آنها کتاب و فرزانگی میآموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
- ↑ برای مثال به بیانی از امام صادق (ع) در تبیین مکارم اخلاق اشاره میکنیم: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَصَّ رُسُلَهُ بِمَكَارِمِ الْأَخْلَاقِ فَامْتَحِنُوا أَنْفُسَكُمْ فَإِنْ كَانَتْ فِيكُمْ فَاحْمَدُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ ذَلِكَ مِنْ خَيْرٍ وَ إِنْ لَا تَكُنْ فِيكُمْ فَاسْأَلُوا اللَّهَ وَ ارْغَبُوا إِلَيْهِ فِيهَا قَالَ فَذَكَرَهَا عَشَرَةً الْيَقِينَ وَ الْقَنَاعَةَ وَ الصَّبْرَ وَ الشُّكْرَ وَ الْحِلْمَ وَ حُسْنَ الْخُلُقِ وَ السَّخَاءَ وَ الْغَيْرَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمُرُوءَةَ قَالَ وَ رَوَى بَعْضُهُمْ بَعْدَ هَذِهِ الْخِصَالِ الْعَشَرَةِ وَ زَادَ فِيهَا الصِّدْقَ وَ أَدَاءَ الْأَمَانَةِ» (الکافی (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ﻫ.ق)، ج۲، ص۵۶: باب المکارم).
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۱۷۵-۱۷۷.
- ↑ أن الأنبیاء (ع) یعرفون الثواب و العقاب علی الطاعه و ترکها فیحصل للمکلّف اللطف ببعثتهم فتجب بعثتهم لهذه الفوائد کشف المراد فی تجرید الاعتقاد (ط. مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۳ ﻫ.ق)، ص۳۴۷.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۱۷۷-۱۷۸.
- ↑ ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِينًا﴾؛ «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، ۳.
- ↑ ﴿اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾؛ سوره انعام، آیه ۱۲۴.
- ↑ کشف المراد، ۳۹۰؛ راهبرد اهل سنت به مسألة امامت، ۱۸۵؛ مجموعه آثار، ۴/ ۸۶۴؛ الالهیات، ۱/ ۵۳۷.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۲۴۳.
- ↑ ﴿أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى﴾؛ سوره یونس، آیه ۳۵.
- ↑ کشف المراد، ۳۹۲؛ الفوائد البهیه فی شرح عقائد الامامیة، ۲/ ۷۴؛ انیس الموحدین، ۱۱۵.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۲۴۳.
- ↑ کشف المراد، ۳۹۱؛ مجموعه آثار، ۴/ ۸۷۵؛ الفوائد البهیة، ۲/ ۷۶.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۲۴۴.
- ↑ «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه۳.
- ↑ «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه۶۷.
- ↑ کلم الطیب، ۴۷۱؛ پیام قرآن، ۹/ ۳۹۳- ۱۷۶.
- ↑ اسرار الامامه، ۲۵۰؛ پیام قرآن، ۹/ ۱۰۵- ۶.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۲۴۴.
- ↑ در این باره به کتاب ایضاح المراد فی شرح کشف المراد، ص۳۸۲-۳۸۸ رجوع شود.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۸۰-۸۳.
- ↑ فیصل نور، الامامة و النص، ص۲۳.
- ↑ قفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ج۲، ص۵۷۲.
- ↑ ر.ک: کلینی، کافی، ج۲، ص۲۴ و ۲۵.
- ↑ اصول مذهب الشیعة الامامیة، ج۲، ص۵۷۲ – ۵۷۴.
- ↑ باذلی، رضا، مقاله «ضرورت ایمان به ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۶ ص ۷۴.
- ↑ عابدی، توحید و شرک، ص۴۴۸.
- ↑ نراقی، رسائل و مسائل، ج۲، ص۱۵۵.
- ↑ ر.ک: صاحب جواهر، جواهر الکلام، ج۹، ص۸۶؛ یزدی، العروة الوثقی (المحشی)، ج۲، ص۴۱۲؛ یزدی، العروة الوثقی مع التعلیقات، ج۱، ص۵۰۲؛ فاضل لنکرانی، جامع المسائل، ج۲ ص۱۲۴؛ خویی، موسوعة الإمام الخوئی، ج۱۳، ص۲۵۹ و ۲۶۰؛ نراقی، رسائل و مسائل، ج۲، ص۱۵۵؛ خمینی، توضیح المسائل (محشی)، ج۱، ص۵۱۹ و ۵۳۰.
- ↑ فاضل لنکرانی، جامع المسائل، ج۲، ص۱۲۴؛ العروة الوثقی مع التعلیقات، ج۱، ص۵۰۲ (تعلیقه مکارم شیرازی)؛ خمینی، توضیح المسائل (محشی)، ج۱، ص۵۱۹ و ۵۳۰؛ توحید و شرک، ص۴۴۸. برخی این قید را نیز افزودهاند که به نحوی گفته شود که معلوم شود جزء اذان و اقامه نیست یا به نحوی که شبیه جملات اذان و اقامه نگردد. (توضیح المسائل (محشی)، ج۱، ص۵۱۹).
- ↑ العروة الوثقی (المحشی)، ج۲، ص۴۱۲ (حاشیه مرحوم شیرازی و کاشف الغطاء)؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج۸۱، ص۱۱۱ و ۱۱۲؛ توضیح المسائل (محشی)، ج۱، ص۵۱۹ (حاشیه دوم: آیتالله بهجت).
- ↑ ر.ک: شهرستانی، اشهد أن علیاً ولی الله فی الأذان بین الشرعیّة والابتداع. این کتاب با عنوان جایگاه اشهد ان علیاً ولی الله در اذان توسط سیدهادی حسینی ترجمه و در انتشارات دلیل ما منتشر شده است. در این کتاب شهادت ثالثه از دیدگاه روایات و علمای شیعه از شیخ صدوق تا زمان حاضر نقل و بررسی شده و عدم جزئیت آن در اذان نتیجه گرفته شده است.
- ↑ جامع المسائل، ج۲، ص۱۲۴؛ امام خمینی، استفتائات، ج۱، ص۱۶۷؛ مکارم، استفتائات جدید، ج۱، ص۷۴.
- ↑ فاضل لنکرانی، جامع المسائل، ج۲، ص۱۲۴.
- ↑ خویی، موسوعة الإمام الخوئی، ج۱۳، ص۲۶۰.
- ↑ جامع المسائل، ج۲، ص۱۲۴.
- ↑ باذلی، رضا، مقاله «ضرورت ایمان به ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۶ ص ۷۴.
- ↑ ر.ک: کلینی، کافی، ج۲، ص۴۶۳ و ۴۶۴؛ فیض کاشانی، الوافی، ج۲۵، ص۶۰۴؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج۳۹، ص۲۴۸، ۲۵۶، ۲۶۶ و ۳۰۴؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل أبیطالب(ع)، ج۳، ص۱۹۷.
- ↑ قفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ج۲، ص۵۷۵ و ۵۷۶
- ↑ قفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ج۲، ص۵۷۶.
- ↑ قفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ج۲، ص۵۷۷ و ۵۷۸.
- ↑ باذلی، رضا، مقاله «ضرورت ایمان به ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۶ ص ۷۷.
- ↑ مجلسی، حق الیقین، ص۵۴۲؛ شبّر، حق الیقین، ص۵۶۸.
- ↑ مرجئه یکی از فرق اهل سنت و در مقابل خوارج و شیعیان است (شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۱۶۲). بنا بر قول مشهور مرجئه از ارجاء به معنای تأخیر انداختن است (سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، ج۳، ص۹۹ و ۱۰۰؛ بغدادی، الملل و النحل، ص۱۳۹؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۱۶۱ و ۱۶۲)؛ مرجئه ایمان را به معنای تصدیق و اقرار زبانی دانستهاند؛ (طوسی، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۲۲۷؛ الملل و النحل، ص۱۳۹) البته برخی از پیروان این فرقه تصدیق قلبی یا محبت را هم به اقرار زبانی افزودهاند (بغدادی، الملل و النحل، ص۱۳۹ - ۱۴۱؛ سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، ج۳، ص۱۰۱). آنچه میان همه پیروان این فرقه مشترک است، خارج کردن عمل از دایره ایمان و بیاهمیتی آن در ایمان است (سبحانی، بحوث فی الملل و النحل، ج۳، ص۱۰۱). از این رو وجه تسمیه مرجئه به این جهت است که آنها در حقیقت تصدیق و اقرار زبانی را مقدم کرده و عمل را به تأخیر انداختند و آن را از مقومات ایمان یا اجزا و شرایط آن خارج کردند (ر.ک: بحوث فی الملل و النحل، ج۳، ص۱۰۰ و ١٠١؛ الملل والنحل، ص۱۳۹). عقیده مشهور این فرقه این است که با ایمان، هیچ معصیتی ضرر نمیرساند و با کفر، هیچ طاعت و عمل صالحی سود ندارد (بحوث فی الملل و النحل، ج۳، ص۱۰۰؛ جرجانی، التعریفات ص۹۱). بنابراین از نظر مرجئه در حقیقت ایمان، عمل شرط نیست و گناهکار و مرتکب گناهان کبیره و صغیره حتی تارک الصلاة و شارب الخمر و... مؤمن محسوب میشود (بحوث فی الملل و النحل، ج۳، ص۱۰۰).
- ↑ سبحانی، الإلهیات، ج۴، ص۳۱۶. در آیه ۲۹ و ۳۰ سوره کهف عقاب اثر ظلم، و ثواب نتیجه ایمان و عمل صالح شمرده شده است. علامه طباطبایی از این آیات، چنین استفاده کرده است که ایمان به تنهایی و بدون عمل صالح ثوابی ندارد و بلکه ظلم است (طباطبایی، المیزان، ج۱۳، ص۳۰۵).
- ↑ کلینی، کافی، ج۲، ص۷۴ و ۷۵.
- ↑ ر.ک: کلینی، کافی، ج۲، ص۲۲۶ – ۲۴۲ و ۳۰۰؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۸۶ – ۲۹۰.
- ↑ امام باقر(ع) فرمود: «هر مذهبی شما را به راهی نبرد! به خدا سوگند شیعه ما نیست مگر کسی که خدای عزوجل را اطاعت کند» (کافی ج۲ ص۷۳). در این روایت امام باقر(ع) به شیعیان هشدار میدهد که در عذرتراشی و کوتاهی در اطاعت از خدا به جهت انتساب به ائمه(ع) به دنبال مذاهب و فرقههای انحرافی نروید و گمان نکنید که صرف تشیع زبانی و اظهار محبت به ائمه(ع)، بدون پیروی از آنها در عبادت و اطاعت خداوند، در نجات و رستگاری کافی است. بدانید که یگانه راه سعادت و نجات، اطاعت از خداوند است و بس (فیض کاشانی، الوافی، ج۴، ص۳۰۱؛ مجلسی، مرآة العقول، ج۸، ص۴۸).
- ↑ ر.ک، عابدی توحید و شرک، ص۴۵۲؛ خمینی، شرح چهل حدیث، ص۵۷۳ و ۵۷۴. کسی که چنین میپندارد که به مجرد ادعای تشیع و محبت اهل بیت(ع) قلم تکلیف از او برداشته شده، نمیداند که شیطان بر او چیره شده و او را فریفته است؛ چنانچه بیم آن است که در آخر عمر محبت بیمغز و بیفایدهاش نیز از دستش برود و با دست تهی در صف نواصب اهل بیت محشور گردد. ممکن نیست من با کسی دوست باشم و نسبت به او محبت و اخلاص داشته باشم و کاملاً بر خلاف هدف و مطلوب او اقدام کنم. ثمره و نتیجه درخت محبت، عمل بر طبق آن است؛ اگر این ثمره را نداشته باشد، باید دانست که محبت نبوده، بلکه خیال محبت بوده است. پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت مکرم او(ع)، تمام عمر خود را در تقوا و عمل صالح صرف نمودند و یگانه مقصد آنها نشر احکام خدا و اصلاح و تهذیب بشر بود، پس محب و شیعه آنها کسی است که در مقاصد آنها با ایشان شریک باشد و از آثار اخبار آنها پیروی کند (امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۵۷۶).
- ↑ مجلسی، مرآة العقول، ج۱۱، ص۳۹۶.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۵۷۴.
- ↑ ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾ اشاره به این است که چنین افترائی بر ما به جهت کجفهمی کلام ما، مصیبت بزرگی است (مجلسی، مرآة العقول، ج۱۱، ص۳۹۷؛ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۵۶۸).
- ↑ «عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَارِدٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) حَدِيثٌ رُوِيَ لَنَا أَنَّكَ قُلْتَ إِذَا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ مَا شِئْتَ فَقَالَ قَدْ قُلْتُ ذَلِكَ قَالَ قُلْتُ وَ إِنْ زَنَوْا أَوْ سَرَقُوا أَوْ شَرِبُوا الْخَمْرَ فَقَالَ لِي ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾ وَ اللَّهِ مَا أَنْصَفُونَا أَنْ نَكُونَ أُخِذْنَا بِالْعَمَلِ وَ وُضِعَ عَنْهُمْ إِنَّمَا قُلْتُ إِذَا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ مَا شِئْتَ مِنْ قَلِيلِ الْخَيْرِ وَ كَثِيرِهِ فَإِنَّهُ يُقْبَلُ مِنْكَ» (کلینی، کافی، ج۲، ص۴۶۴). هرچند در روایت متعلق معرفت بیان نشده است، اما مراد از آن، معرفت امام است (شرح چهل حدیث، ص۵۶۷).
- ↑ مرآة العقول، ج۱۱، ص۳۹۷.
- ↑ باذلی، رضا، مقاله «ضرورت ایمان به ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۶ ص ۷۸.