میراث امام کاظم: تفاوت میان نسخهها
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
(←منابع) |
||
(۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۶۱: | خط ۶۱: | ||
#از «[[محمد بن حکیم]]» نقل است که گفت: «[[ابو الحسن]]، [[موسی بن جعفر]]{{ع}} نامهای به پدرم نوشت که در آن آمده بود: [[خداوند]] [[برتر]] و بزرگتر از آن است که بشود به کنه صفات او پی برد، پس او را آنگونه توصیف کنید که حضرتش توصیف فرمود و از غیر آن دست بدارید<ref>{{متن حدیث|أَنَّ اللَّهَ أَعْلَى وَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يُبْلَغَ كُنْهُ صِفَتِهِ، فَصِفُوهُ بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ، وَ كُفُّوا عَمَّا سِوَى ذَلِكَ}}؛ اصول کافى، ج۱، ص۱۰۲.</ref>. | #از «[[محمد بن حکیم]]» نقل است که گفت: «[[ابو الحسن]]، [[موسی بن جعفر]]{{ع}} نامهای به پدرم نوشت که در آن آمده بود: [[خداوند]] [[برتر]] و بزرگتر از آن است که بشود به کنه صفات او پی برد، پس او را آنگونه توصیف کنید که حضرتش توصیف فرمود و از غیر آن دست بدارید<ref>{{متن حدیث|أَنَّ اللَّهَ أَعْلَى وَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يُبْلَغَ كُنْهُ صِفَتِهِ، فَصِفُوهُ بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ، وَ كُفُّوا عَمَّا سِوَى ذَلِكَ}}؛ اصول کافى، ج۱، ص۱۰۲.</ref>. | ||
#نیز [[امام کاظم]]{{ع}} فرموده است: «خدای- تبارک و تعالی- به هیچ چیز تشبیهپذیر نبوده و هیچ چیز به او شباهت ندارد. کدامین [[ناسزا]] و [[دشنام]] و هرزهدرایی، بزرگتر از اینکه [[آفریدگار]] اشیا را به [[جسم]]، صورت اندام [[تشبیه]] کرد یا او را به جایی محدود نمود؟ حضرتش از چنین توصیفی بالاتر و بسی والاتر است»<ref>{{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ لَا يُشْبِهُهُ شَيْءٌ، أَيُّ فُحْشٍ أَوْ خَنًى أَعْظَمُ مِنْ قَوْلِ مَنْ يَصِفُ خَالِقَ الْأَشْيَاءِ بِجِسْمٍ أَوْ صُورَةٍ أَوْ بِخِلْقَةٍ أَوْ بِتَحْدِيدٍ أَوْ أَعْضَاءٍ، تَعَالَى اللَّهُ عَنْ ذَلِكَ عُلُوّاً كَبِيراً}}؛ اصول کافى، ج۱، ص۱۰۵.</ref>. <ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر حکیم،سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۹ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۹، ص ۲۹۰.</ref> | #نیز [[امام کاظم]]{{ع}} فرموده است: «خدای- تبارک و تعالی- به هیچ چیز تشبیهپذیر نبوده و هیچ چیز به او شباهت ندارد. کدامین [[ناسزا]] و [[دشنام]] و هرزهدرایی، بزرگتر از اینکه [[آفریدگار]] اشیا را به [[جسم]]، صورت اندام [[تشبیه]] کرد یا او را به جایی محدود نمود؟ حضرتش از چنین توصیفی بالاتر و بسی والاتر است»<ref>{{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ لَا يُشْبِهُهُ شَيْءٌ، أَيُّ فُحْشٍ أَوْ خَنًى أَعْظَمُ مِنْ قَوْلِ مَنْ يَصِفُ خَالِقَ الْأَشْيَاءِ بِجِسْمٍ أَوْ صُورَةٍ أَوْ بِخِلْقَةٍ أَوْ بِتَحْدِيدٍ أَوْ أَعْضَاءٍ، تَعَالَى اللَّهُ عَنْ ذَلِكَ عُلُوّاً كَبِيراً}}؛ اصول کافى، ج۱، ص۱۰۵.</ref>. <ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر حکیم،سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۹ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۹، ص ۲۹۰.</ref> | ||
==نکاتی از [[سیره]] و [[تاریخ]] [[حیات پیامبر اکرم]]{{صل}}== | |||
۱. «[[ابن طاووس]]» در کتاب الطرف خود به نقل از کتاب الوصیه شیخ [[عیسی بن مستفاد]]» از [[موسی بن جعفر]]{{ع}} از پدرش [[امام]] [[جعفر صادق]]{{ع}} آورده است که فرمود: | |||
چون [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} نزدیک شد، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[انصار]] را خواست و فرمود: ای [[جماعت]] انصار، وقت جدایی فرا رسیده است و من خوانده شدهام و باید پاسخ بدهم. | |||
شما [[نیکو]] مجاوری بودید و [[حق]] مجاورت را به جای آوردید، [[یاری]] کردید و نیکو یاورانی بودید، با [[اموال]] خود [[همدلی]] کردید، جماعت [[مسلمانان]] را فزونی دادید و [[خون]] خود را برای [[خدا]] [[فدا]] کردید و بدانید که بابت این کارها [[خداوند]] به شما پاداشی کامل خواهد داد. حال یک مورد که دو اصل است مانده که تمامیت یافتن کارها بدان بستگی دارد و این، اصل و تمام کار است و من میان آن دو به اندازه تار مویی جدایی و تفاوت نمیبینم. هر کس یکی از آن را پذیرفته و دیگری را وانهد، منکر نخستین اصل آن بوده و خداوند در برابر این [[انکار]] او، او را [[کیفر]] خواهد کرد و بدل [[جایگزینی]] از او نخواهد پذیرفت. | |||
انصار گفتند: ای [[رسول خدا]]، آن دو را چگونه بشناسیم؟ مبادا- ای رسول خدا- آنها را از ما دریغ کنی که در این صورت [[گمراه]] شده، از [[آیین اسلام]] باز خواهیم ماند و در [[وادی]] [[ارتداد]] گم خواهید شد،؛ چراکه [[نعمت]] [[اسلام]] موهبتی است که از خداوند و [[رسول]] او به ما رسیده و او به وسیله تو ما را از [[تباهی]] و [[هلاکت]] وا رهانیده است، تو [[ابلاغ رسالت]] و [[خیرخواهی]] کردی و نسبت به ما [[مهربان]] بودی و بر ما [[دل]] سوزاندی. رسول خدا{{صل}} فرمود: | |||
آن دو، [[کتاب خدا]] و [[اهل بیت]] من هستند. پس کتاب، همان [[قرآن]] میباشد که شامل [[حجت]]، [[نور]] و [[برهان]] است. [[کلام خدا]] هماره تازه و شاداب و [[گواه]] و [[داوری]] [[دادگر]] است. ما را به [[حلال و حرام]] و [[احکام خدا]] [[راهنمایی]] میکند. در [[روز واپسین]] در محضر [[داوری]] [[خدا]] با کسانی که [[احکام]] آن را نادیده گیرند به [[احتجاج]] میپردازد و در پی این احتجاج و مخاصمه و [[خداوند]] گامهای آنان را بر [[پل صراط]] میلغزاند پس در [[رعایت حقوق]] و حدود [[کتاب خدا]] ([[قرآن]]) کوتاهی نکنید. | |||
همچنین حرمت مرا با [[خوشرفتاری]] خود در [[اهل]] بیتم مراعات کنید که آن لطیف [[آگاه]] مرا خبر داد که: آن دو از یکدیگر جدا نمیشوند تا در کنار [[حوض کوثر]] بر من ([[پیامبر]]) وارد شوند. | |||
بدانید که [[اسلام]] چونان سقف است که زیر آن ستون قرار دارد و قوام و [[ثبات]] سقف به ستون وابسته است. اگر یکی از شما آن سقف را با تمام حدودش، اما بدون ستون به کار گیرد و بدان عمل کند، زود است که سقف بر او فرو ریزد و او را به [[دوزخ]] افکند. | |||
ای [[مردم]]، [[ستون]] قابل [[اعتماد]]، ستون اسلام است،؛ چراکه [[خداوند متعال]] فرموده است: «سخنان [[پاکیزه]] به سوی او بالا میرود، و کار شایسته به آن [[رفعت]] میبخشد»<ref>{{متن قرآن|مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ وَالَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَكْرُ أُولَئِكَ هُوَ يَبُورُ}} «هر که عزّت میخواهد (بداند که) عزّت همگی از آن خداوند است؛ سخن پاک به سوی او بالا میرود و کردار نیکو آن را فرا میبرد و آنان که نیرنگهای بد میبازند عذابی سخت خواهند داشت و نیرنگ آنان خود از میان خواهد رفت» سوره فاطر، آیه ۱۰.</ref>. پس کار شایسته ([[عمل صالح]]) [[فرمانبرداری از امام]] و [[ولی امر]] و چنگزدن به ریسمان اوست. ای مردم، آنچه را گفتم فهمیدید؟ خدا را، خدا را، در اهل بیتم مبادا که آنان را واگذارید و راهی جز راه آنان برگزینید که اینان، چلچراغ پر فروغ تاریکیها، کان [[دانش]]، چشمههای [[حکمت]] و جایگاه آمد و شد [[فرشتگان]] هستند. [[وصی]]، [[امانتدار]] و [[وارث]] من، از میان آنان است و جایگاه او نسبت به من چونان جایگاه [[هارون]] نسبت به [[موسی]] است. هان ای [[جماعت]] [[انصار]]، آیا آنچه را که باید [[ابلاغ]] کردم؟ | |||
هان ای حاضران گوش فرا دهید و بدانید که دروازه [[خانه فاطمه]]{{س}} دروازه [[خانه]] من و خانهاش خانه من است. پس هرکس [[حریم]] آن را بشکند، حریم [[خداوند]] را شکسته و [[حجاب]] حضرت- [[باری تعالی]]- را دریده است. | |||
عیسی میگوید: [[ابو الحسن]] کاظم{{ع}} بسیار گریست و گفتارش قطع شد، سپس فرمود: {{متن حدیث|هُتِكَ وَ اللَّهِ حِجَابُ اللَّهِ، هُتِكَ وَ اللَّهِ حِجَابُ اللَّهِ، هُتِكَ وَ اللَّهِ حِجَابُ اللَّهِ...}}؛ «به [[خدا]] [[سوگند]] حجاب خدا دریده شد. به خدا سوگند حجاب خدا دریده شد. به خدا سوگند حجاب خدا دریده شد». | |||
آنگاه [[امام کاظم]]{{ع}} فرمود: پدرم از جدم [[محمد بن علی]] ([[امام باقر]]{{ع}}) نقل کرد که فرمود: | |||
[[پیامبر خدا]]{{صل}} [[مهاجران]] را گرد آورد و فرمود: ای [[مردم]]، من فرا خوانده شدهام و [[دعوت]] دعوتکننده را به زودی پاسخ میدهم، چرا که [[مشتاق]] دیدار با خدای خویش و رسیدن به برادرانم ([[پیامبران]]) هستم. شما را [[آگاه]] میکنم که [[وصیت]] خود را به [[جانشین]] خود کرده، شما را همانند چهارپایان وانگذاشته و چیزی از امور شما را نادیده نگذاردم. | |||
[[عمر بن خطاب]] برخاست و گفت: ای [[رسول خدا]]، به آنچه (آنگونه که) پیامبران پیش از تو وصیت کردهاند، وصیت نمودی؟ | |||
[[پیامبر]]{{صل}} فرمود: آری. | |||
عمر گفت: به [[فرمان خدا]] وصیت کردی یا به [[فرمان]] (میل) خودت؟ | |||
پیامبر{{صل}} به عمر فرمود: ای عمر، بنشین. به فرمان خدا وصیت کردم و او فرمان داد که از او [[فرمانبرداری]] شود و اگر به امر (خواسته) خودم وصیت کرده و [[وصی]] برگزیدهام، پس [[پیروی]] از امر من فرمانبرداری از خداست و هرکس مرا [[نافرمانی]] کند خدا را نافرمانی کرده است و هرکس نافرمانی جانشین میکند، نافرمانی مرا کرده است و هرکس فرمان وصی مرا به گوش گیرد از من فرمان برده است و هرکس [[گوش به فرمان]] من بسپارد، از [[خدا]] [[فرمان]] برده است. | |||
سپس [[پیامبر]]{{صل}} خشمگینانه رو به حاضران کرد و فرمود: | |||
«ای [[مردم]]، [[وصیت]] مرا بشنوید. هر کس به من [[ایمان]] آورده، [[نبوت]] مرا [[تصدیق]] کرده و مرا [[پیامبر خدا]] میداند بشنود و [[آگاه]] باشد که او را به [[ولایت]] و امامت [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} و [[فرمانبرداری]] و تصدیق او سفارش میکنم؛ زیرا ولایت او، ولایت من است و ولایت من، [[ولایت پروردگار]] من است. من [[رسالت]] خود را [[ابلاغ]] کردم، پس حاضران، غایبان را آگاه کنند که علی بن ابی طالب، [[پرچم]] و نشانه [[هدایت]] است. | |||
هر کس از پرچم و نشانه دور شود [[گمراه]] گردد، هر کس از آن پیشی گیرد به [[دوزخ]] در افتد، هر کس از این نشانه عقب مانده، به راست رود هلاک شود و چون رو به سوی چپ [[نهد]]، گمراه گردد و «و [[توفیق]] من جز به یاری خدا نیست»<ref>{{متن قرآن|وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ}} «و توفیق من جز با خداوند نیست، بر او توکل دارم و به سوی او باز میگردم» سوره هود، آیه ۸۸.</ref> آیا شنیدید؟ | |||
حاضران گفتند: آری». | |||
۲. از [[امام کاظم]]{{ع}} [[روایت]] شد، که فرمود: | |||
هنگامی که [[رسول خدا]]{{صل}} وصیت خود را به علی{{ع}} نمود، به او فرمود: برای این مسؤولیت پاسخی فراهم کن تا چون در محضر [[خداوند]] [[عرش]] قرار گرفتی در نمانی،؛ چراکه در آن [[روز]] درباره [[حلال و حرام]]، [[محکم و متشابه]] [[کتاب خدا]] آنگونه که نازل شد، درباره آنچه تو را بدان سفارش کردم و نیز در مورد احکامی چون [[امر به معروف و نهی از منکر]] و [[پرهیز]] از آن با تو [[محاجّه]] و از تو بازخواست میکنم. همچنین از [[اجرای حدود]] خدا با شرایط آن، همه [[احکام]] و امور، برپا داشتن [[نماز]]، رساندن [[زکات]] به مستحقان آن، [[حج]] [[خانه خدا]] و [[جهاد در راه خدا]] از تو [[پرسش]] میکنم. ای علی، ببین در آن روز چه سخنی برای گفتن خواهی داشت؟ | |||
علی{{ع}} گفت: | |||
پدر و مادرم فدایت باد، به [[حرمت]] و منزلتی که نزد [[خداوند]] داری و نعمتی که او بر تو دارد، [[امید]] دارم که خدایم مرا در این راه [[یاری]] کرده، استوارم گرداند تا آن هنگام که در محضر خداوند تو را ببینم، تقصیر، [[سستی]] و [[افراطی]] در [[نامه عمل]] خود نداشته باشم و [[خشم]] را بر چهرهات- که چهره من و چهره پدرانم و مادرانم فدای آن باد- نبینم، بلکه مرا- که پدر و مادرم فدایت باد- آنگونه بیابی که پیوسته و تا واپسین دم [[زندگی]] از [[وصیت]] و روش و [[طریقت]] تو [[پیروی]] کرده باشم و سپس فرزندانم چنین باشند، نه در [[انجام وظیفه]] کوتاهی کرده باشیم، نه راه [[افراط]] پیموده باشیم. | |||
[[امیر المؤمنین]]{{ع}} میگوید: | |||
سپس خود را بر صورت و سینه [[پیامبر]]{{صل}} افکندم میگفتم: وای من و دختر و فرزندانت- که پدرم و مادرم فدایت باد- پس از تو تنها میمانیم. بزرگترین [[غم]] و [[اندوه]] من از این است که پس از تو خانهام از خبرهای [[آسمان]] ([[وحی]]) تهی شده و [[جبرئیل]] و [[میکائیل]] را از دست میدهم و ردپایی و صدایی از آنان نخواهم دید و شنید. | |||
در این هنگام [[رسول خدا]]{{صل}} مدتی طولانی از [[هوش]] رفت سپس به هوش آمد. | |||
[[ابو الحسن]] کاظم{{ع}} میگوید: به پدرم گفتم: پس از به هوش آمدن پیامبر{{صل}} چه شد؟ پدرم فرمود: | |||
[[زنان]] گریهکنان بر حضرت وارد شدند. بانگ شیون برخاست و [[مهاجران]] و [[انصار]] که بر درب [[خانه]] بودند [[ضجه]] و ناله زدند. در همین حال صدایی برخاست که میگفت: علی کجاست؟ | |||
علی{{ع}} بر پیامبر{{صل}} وارد شد. او میگوید: خود را بر پیامبر{{صل}} انداختم و او فرمود: [[فهم]] کن دریاب که خداوند تو را فهم و [[استواری]] دهد، هدایتت کند، توفیقت دهد، یاریات نماید، لغزشهای تو را بیامرزد و نامت را بلند آوازه کند! | |||
برادرم بدان که این [[جماعت]] به چیزی جز من دلمشغول خواهند شد. مثل تو در میان این [[امت]]، مثل [[کعبه]] است که [[خداوند]] آن را نشانهای برای [[مردم]] قرار داد که از دور و نزدیک به سوی آن میآید، ولی او به سوی آنان نمیرود. به [[یقین]] تو [[پرچم]] و نشانه [[هدایت]] و فروغ [[دین]] که همان [[نور]] خداست، میباشی. [[سوگند]] به آنکه مرا به [[حق]] به [[پیامبری]] برانگیخت، پس از آنکه بیمدادنهای خداوند را به آنان [[ابلاغ]] کردم، یکایک آنان را از [[حقوقی]] که خداوند برای تو بر آنان [[واجب]] کرده و به [[اطاعت]] از تو ملزم نموده، [[آگاه]] کردم. آنان پاسخ مثبت داده و امر [[امامت]] و وصایت را به تو واگذاردند، اما من از گفتار نادرست آنان آگاه هستم و میدانم پذیرش آنان [[قلبی]] نبوده بلکه ظاهری است. | |||
پس هرگاه [[جان]] سپردم و تو از انجام وصیتهای من [[فراغت]] یافتی و مرا در قبرم پنهان کردی، در خانهات بنشین و [[قرآن]] را براساس [[ترتیب نزول]] و [[احکام]] و [[فرائض]] آن را آنگونه که آمده (به دور از [[تأویل]]) جمعآوری کن. آنگاه بدون اینکه ملامت ملامتگری تو را نگران و [[سست]] کند به آنچه که فرمانت دادم بپرداز. و بر تو باد به [[صبر]] در برابر [[ستمها]] و آنچه بر تو روا میدارند تا اینکه [[روز]] تو فرا رسد و بر من وارد شوی»<ref>شریف رضى، خصائص الائمه، ص۷۲ و ۷۳؛ ابن طاووس، الطرف، ص۲۵- ۲۷ (به نقل از خصائص الائمه، ص- ۷۲ و ۷۳)گ بحار الانوار، ج۲۲، ص۴۸۲- ۴۸۴. این خبر مانند خبر پیشین از «رسالة الوصیه» عیسى بن مستفاد ابو موسى ضریر بجلى بغدادى «ضعیف» خوانده شده نقل گردیده است. نک: نجاشى، ص۲۹۷، ش۸۰۹.</ref>. | |||
۳. «[[عیسی ضریر]]» میگوید: «... آنگاه به [[موسی الکاظم]]{{ع}} گفتم: این مطلب که [[پیامبر]]{{صل}} به [[ابو بکر]] و پس از او عمر دستور دادند تا به [[مسجد]] رفته به جای پیامبر{{صل}} [[امامت جماعت]] را به عهده گیرند؛ بسیار بر سر زبانهاست و مردم آن را بازگو میکنند. | |||
[[موسی]] مدتی دراز سر فرو افکنده، سپس فرمود: | |||
آنگونه که میگویند نیست، اما تو ای عیسی، درباره این امور بسیار [[کاوش]] میکنی و جز به یافتن آنها [[رضایت]] نمیدهی! | |||
گفتم: پدر و مادرم فدایت باد، از آنرو میپرسم که در دینم از آن [[سود]] برده، بر دانشم افزوده شود، مبادا که با نادانستن حقیقت [[گمراه]] شوم و خود از [[گمراهی]] خویش بیخبر باشم. از دیگر سو چه کسی را همانند شما میتوانم بیابم تا پرسشهای مرا پاسخ دهد؟ | |||
آنگاه گفت: | |||
چون [[بیماری پیامبر]]{{صل}} شدت یافت، علی{{ع}} را فراخواند و سر بر دامن او نهاده و از [[هوش]] رفت. چون وقت [[نماز]] فرا رسید و بانگ [[اذان]] داده شد، [[عایشه]] بیرون شده، به عمر گفت: ای عمر، به سوی [[مسجد]] روانه و [[امامت]] [[مردم]] را بر عهده گیر. | |||
عمر گفت: پدرت به این کار سزاوارتر است. | |||
عایشه گفت: راست میگویی، اما او مردی نرمخو و آرام است و میترسم مردم بر او [[یورش]] ببرند، پس تو به این امر بپرداز. | |||
عمر به او گفت: | |||
حال که محمد{{صل}} بیهوش است و به زودی به هوش نمیآید، علی نیز دلمشغول اوست و نمیتواند او را تنها بگذارد، پدرت به مسجد برود و من هر یورش و جنبشی را از او دور میکنم،؛ چراکه [[بیم]] آن دارم اگر محمد{{صل}} به هوش بیاید، علی را برای برگزاری [[نماز جماعت]] به مسجد بفرستد؛ زیرا [[مناجات]] شب گذشته او ([[پیامبر]]) را میشنیدم که در پایان آن میگفت: نماز. | |||
نماز. | |||
سپس گفت: [[ابو بکر]] بیرون شد تا [[امامت نماز]] مردم را بر عهده بگیرد. مردم از حضور ابو بکر برای امامت نماز متعجب شد ه حضور او را غیر عادی خواند ند. | |||
سپس بر این [[گمان]] شدند که او به [[فرمان]] [[رسول خدا]] به مسجد آمده است. | |||
هنوز ابو بکر [[تکبیر]] نماز نگفته بود که پیامبر{{صل}} به هوش آمد و فرمود: عمویم عباس را فرا بخوانید. چون عباس به حضور پیامبر{{صل}} رسید، خود و علی{{ع}} پیامبر{{صل}} را به مسجد بردند و او نشسته، امامت نماز را بر عهده گرفت، سپس حضرت بر [[منبر]] قرار داده شد و این آخرین باری بود که او بر منبر نشست. همه [[مردم مدینه]] از [[مهاجران]] و [[انصار]] و [[زنان]] بزرگ [[شهر]] از [[خانهها]] برآمده در [[مسجد]] حضور یافتند. آنان گریان و شیونکنان بوده، کلمه [[استرجاع]] ({{عربی|إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ}}) بر زبان داشتند. [[پیامبر]]{{صل}} زمانی سخن میگفت و گاهی خاموش میشد. | |||
حضرت در میان خطبهاش فرمود: ای [[جماعت]] مهاجران و انصار و آنان از [[جن]] و انس در این [[روز]] و در این هنگام در اینجا حضور دارند، حاضران این گفته مرا به غایبان برسانند که: بدانید [[کتاب خدا]] را در میان شما بر جای گذاشتم؛ کتابی که در بردارنده [[نور]]، [[هدایت]] و بیان است و [[خداوند]] از بیان هیچ چیزی در آن [[غافل]] نبوده است و این [[حجت]] خدایی من بر شماست. و نیز نشانه بزرگتر [[دین]] را در میان شما وانهادم و او [[وصی]] من [[علی بن ابی طالب]] است که نشانه دین، نور و هدایت میباشد. بدانید که او ریسمان خداوند در میان مردم است، پس همگی به او چنگ اندازند و از گردش پراکنده نشوید که خداوند فرموده است: «و به یاد آرید این [[نعمت]] بزرگ [[خدا]] را که شما باهم [[دشمن]] بودید، خدا در دلهای شما [[الفت]] و [[مهربانی]] انداخت و به [[لطف خداوند]] همه [[برادر]] دینی یکدیگر شدید<ref>{{متن قرآن|وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ}} «و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپراکنید و نعمتهای خداوند را بر خود فرا یاد آورید که دشمنان (همدیگر) بودید و خداوند دلهای شما را الفت داد و به نعمت او با هم برادر شدید و در لبه پرتگاهی از آتش بودید که شما را از آن رهانید؛ بدینگونه خداوند آیات خود را برای شما روشن میگوید باشد که شما راهیاب گردید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.</ref>. | |||
ای [[مردم]]، این، [[علی بن ابی طالب]] است که گنجینه [[خداوند]] و اندوختهای برای امروز و فردای شما میباشد. هرکس او را امروز و فردا (تا واپسین دم [[زندگی]]) [[دوست]] داشته، از او [[پیروی]] کند، به پیمانی که با خداوند بسته [[وفا]] کرده و [[وظیفه]] خود را به انجام رسانده است و هرکس امروز و فردا با او [[دشمنی]] ورزد، [[روز قیامت]] و درحالیکه حجتی و برهانی برای خداوند ندارد، [[کور]] و کر پا به عرصه [[محشر]] خواهد گذارد. | |||
ای مردم، مبادا فردا در حالی شما را ببینم که [[دنیا]] را چونان عروس به حجله ببرید، اما [[اهل بیت]] خود را پریشان حال، بیسامان، اندوهزده، ستمدیده و خونشان روان شده، ببینم! ای مردم، از پیروی از [[گمراهی]] و [[گمراهان]] و تشکیل [[شورا]] برای برپایی و [[حاکم]] کردن [[نادانی]] بپرهیزید. | |||
ای مردم بدانید که این امر ([[امامت]] و [[جانشینی]]) صاحبان و نشانههایی دارد که خداوند در [[قرآن]] از آنان نام برده است و من آنچه را که بدان فرستاده شدهام به شما شناساندم و رساندم، «اما شما را بسیار مردم بدبخت نادانی میبینم<ref>{{متن قرآن|قَالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَأُبَلِّغُكُمْ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ وَلَكِنِّي أَرَاكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ}} «گفت: این را تنها خداوند میداند و من آنچه را که بدان فرستاده شدهام به شما میرسانم اما شما را قومی نادان میبینم» سوره احقاف، آیه ۲۳.</ref>. | |||
مبادا پس از من [[کفر]] ورزیده، [[مرتد]] شوید و بدون [[شناخت]] و [[علم]]، [[کتاب خدا]] را [[تأویل]] و براساس [[هوای نفس]]، بدعتگزاری کنید،؛ چراکه هربدعت و گفتاری که مخالف قرآن باشد، مردود و [[باطل]] است. | |||
هان ای مردم بدانید که قرآن، [[پیشوای هدایت]] است که راهبری دارد که با [[حکمت]] و [[برهان]] و [[موعظه]] [[نیکو]]، به سوی آن راهبری میکند. [[جانشین]] و [[ولی امر]] پس از من، امر قرآن را در دست دارد. او جانشین، [[وارث]] [[دانش]]، حکمت و [[نهان]] و آشکار من است؛ همان چیزهایی که [[پیامبران]] قبل از من برای [[جانشینان]] خود به [[ارث]] گذاشتند. من هم ارثبر و هم اثرگذار هستم، پس مبادا که نفستان شما را [[فریب]] داده، بر شما دروغزنی کند. | |||
ای [[مردم]]؛ [[خدا]] را. خدا را، درباره [[اهل]] بیتم ناظر بدانید که آنان [[ارکان دین]]، چلچراغ نورافشان تاریکیها، کان دانشاند و علی{{ع}} [[برادر]] من، [[وارث]] [[دانش]] من، [[وزیر]] من، [[امین]] من و ادامهدهنده امر رسالت من است و هموست که بر اساس [[سنت]] من به [[پیمان]] من [[وفا]] کند. | |||
ای مردم بدانید که علی نخستین گرونده به من و آخرین دیدارکننده آنان با من به هنگام [[مرگ]] است و اولین کسی است که در [[قیامت]] با من دیدار میکند، پس حاضران [[پیام]] مرا به غایبان برسانند که هرکه به ناحق و بدون [[شایستگی]] و درحالیکه بهتر از او در میان [[امت]] باشد، [[امامت]] و راهبری امت را به دست گیرد به [[یقین]] [[کفر]] ورزیده است. | |||
ای مردم، هرکس بر گردن من حقی دارد این منم آماده مقابله شدن و هر کس وعدهای (طلبی) دارد نزد [[علی بن ابی طالب]] برود که او ضامن تمام آن است و آنها را ادا میکند تا اینکه کسی را بر من حقی نباشد»<ref>خصائص الائمه، ص۷۳- ۷۵ (به نقل از الطرف، ص۲۹- ۳۴)؛ بحار الانوار، ج۲۲، ص۴۸۴- ۴۸۷ (به نقل از خصائص الائمه، ص۷۳- ۷۵). این خبر نیز مانند خبر پیشین از «رسالة الوصیه» عیسى بن مستفاد ابو موسى ضریر بجلى بغدادى «تضعیف» شده نقل شده است. نک: نجاشى، ص۲۹۷، ش۸۰۹.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر حکیم،سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۹ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۹، ص ۲۹۳.</ref> | |||
==[[امامت]] و [[امامان]] از نگاه [[امام کاظم]]{{ع}}== | |||
#«داوود رقّی» از «[[عبد صالح]]» نقل کرده است که فرمود: {{متن حدیث|إِنَّ الْحُجَّةَ لَا تَقُومُ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ إِلَّا بِإِمَامٍ حَيٍّ يُعْرَفُ}}<ref>الاختصاص، ص۳۶۹.</ref>؛ «جز با وجود امامی زنده که شناخته شود، [[حجت خداوند]] بر [[مردم]] تمام نمیشود». | |||
# «[[علی بن راشد]]» میگوید: «[[ابو الحسن]]{{ع}} گفت: {{متن حدیث|إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ وَ أَنَا وَ اللَّهِ ذَلِكَ الْحُجَّةُ}}<ref>اصول کافى، ج۱، ص۱۷۹.</ref>؛ «[[زمین]] از [[حجت]] خالی نمیماند و من- به [[خدا]] [[سوگند]]- همان حجت هستم». | |||
# «[[علی بن جعفر]]» میگوید: «ابو الحسن{{ع}} به من گفت: {{متن حدیث|نَحْنُ فِي الْعِلْمِ وَ الشَّجَاعَةِ سَوَاءٌ وَ فِي الْعَطَايَا عَلَى قَدْرِ مَا نُؤْمَرُ}}<ref>اصول کافى، ج۱، ص۲۷۵.</ref>؛ «ما خاندان در [[دانش]] و [[دلاوری]] یکسان هستیم و در [[دهش]] و [[بخشش]] آن اندازه میدهیم که [[فرمان]] مییابیم». | |||
# «[[هارون بن خارجه]]» میگوید: «ابو الحسن{{ع}} به من گفت: {{متن حدیث|نَحْنُ الْمَثَانِي الَّتِي أُوتِيَهَا رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} وَ نَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ نَتَقَلَّبُ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ، فَمَنْ عَرَفَنَا، عَرَفَنَا وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْنَا فَأَمَامَهُ الْيَقِينُ}}<ref>البصائر، ص۶۶.</ref>؛ ما همان [[قرآنی]] هستیم که به [[رسول خدا]]{{صل}} نمایانده شد و ما [[وجه اللّه]] (صورت خدا) هستیم که در میان شما [[زندگی]] میکنیم. پس هرکسی ما را بشناسد، شناخته است و هرکس ما را نشناسد «[[یقین]]» ([[مرگ]] یا [[قیامت]]) در پیش دارد که آنجا خواهد [[شناخت]]، اما او را سودی نبخشد. | |||
# ابو الحسن، [[موسی کاظم]]{{ع}} در [[تفسیر آیه]]: {{متن قرآن|أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ}}<ref>«یا اینکه به مردم برای آنچه خداوند به آنان از بخشش خود داده است رشک میبرند؟.».. سوره نساء، آیه ۵۴.</ref> فرمود: {{متن حدیث|نَحْنُ الْمَحْسُودُونَ}}<ref>اصول کافى، ج۱، ص۲۰۶.</ref>؛ «ماییم که مورد [[رشک]] و [[حسد]] قرار گرفتهایم». | |||
# «[[محمد بن فضیل]]» از ابو الحسن{{ع}} نقل میکند که: «در تفسیر آیه {{متن قرآن|وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا}}<ref>«و اینکه سجدهگاهها از آن خداوند است پس با خداوند هیچ کس را (به پرستش) مخوانید» سوره جن، آیه ۱۸.</ref> فرمود: {{متن حدیث|هُمُ الْأَوْصِيَاءُ}}؛ «[[مساجد]] همانا [[اوصیا]] ی [[پیامبر]]{{صل}} هستند»<ref>اصول کافى، ج۱، ص۴۲۵.</ref>. | |||
# از «[[سیف بن عمیره]]» نقل شده است که: «شنیدم که [[عبد صالح]]، [[ابو الحسن]]{{ع}} خبر [[مرگ]] یکی از [[شیعیان]] را به او میداد. با خود گفتم که او میداند شیعهاش چه زمانی میمیرد!. [[امام]]{{ع}} گویی که [[خشمگین]] بود، فرمود: ای [[ابو اسحاق]]، [[رشید هجری]] [[علم]] «منایا و [[بلایا]]» ([[مرگها]] و [[بلاها]]) را میدانست و امام، به این [[دانش]] سزاوارتر است»<ref>بصائر الدرجات، ص۲۴۶.</ref>. | |||
# «معاویه» از «اسحاق» نقل میکند که گفت: «نزد ابو الحسن{{ع}} بودم که مردی بر حضرت وارد شد. ابو الحسن{{ع}} به او فرمود: ای فلان، تو یک ماه دیگر میمیری. با خود اندیشیدم گویی [[اجل]] و مرگ شیعیان را میداند. امام{{ع}} فرمود: ای اسحاق، چه چیزی را عجیب و [[غریب]] میدانید؟ درحالیکه رشید هجری از نظر منزلت [[مستضعف]] بود، اما «[[علم منایا و بلایا]]» را داشت، پس امام به این علم سزاوارتر است. سپس فرمود: ای اسحاق، دو سال دیگر خواهی مرد و [[خاندان]] و [[فرزندان]] و خانوادهات پراکنده شده، دستخوش [[بینوایی]] شدیدی خواهند شد»<ref>بصائر الدرجات، ص۲۶۵.</ref>. | |||
# از [[علی بن جعفر]]{{ع}} از برادرش امام [[موسی]]{{ع}} نقل شده که: «در [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|وَبِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَشِيدٍ}}<ref>«و (بسا) چاههایی فرو نهاده و کاخهایی بلند (که به جا ماندهاند!)» سوره حج، آیه ۴۵.</ref> فرمود: {{متن حدیث|الْبِئْرُ الْمُعَطَّلَةُ الْإِمَامُ الصَّامِتُ وَ الْقَصْرُ الْمَشِيدُ الْإِمَامُ النَّاطِقُ}}؛ «[[چاه]] متروک، امام خاموش و کنج [[عزلت]] گزیده و کاخهای افراشته، امام گویاست»<ref>اصول کافى، ج۱، ص۴۲۷؛ المناقب، ج۳، ص۱۰۷ نیز روایتى همانند روایت بالا از امام صادق{{ع}} از پیامبر اکرم{{صل}} درباره على{{ع}} نقل شده است.</ref>. | |||
# «[[یعقوب بن جعفر]]» برای ما نقل کرده، گفت: «در [[مکه]]، همراه ابو الحسن{{ع}} بودم. کسی به او گفت: تو [[کتاب خدا]] را به گونهای [[تفسیر]] میکنی که تا به حال نشنیدهایم. ابو الحسن{{ع}} فرمود: «بدان که قرآن پیش از [[مردم]] بر ما نازل شده و پیش از آنکه برای مردم تفسیر شود، برای ما [[تفسیر]] شده است. ما [[حلال و حرام]] و [[ناسخ و منسوخ]] و احکام [[سفر]] و حضر آن را میشناسیم. همچنین میدانیم در چه شبی چند [[آیه]] و درباره چه کسی و چه چیزی نازل شده است. ما داوران [[خداوند]] در [[زمین]] و [[گواه]] بر خلقش هستیم که حضرت [[احدیت]] در اینباره فرموده است: {{متن قرآن|سَتُكْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَيُسْأَلُونَ}}؛ [[گواهی]] ایشان به زودی نوشته میشود و از آن پرسیده خواهند شد. پس ما گواه هستیم و آنان که بر ضدشان گواهی داده میشود، پرسیده میشوند. این، دانستهای است که به تو رسانده و آنچه باید در افزایش [[آگاهی]] تو انجام دادم. حال اگر گفته مرا بپذیری سپاسگزار [[نعمت]] [[شناخت]] و [[تسلیم]] بودن باش و اگر نپذیری به [[یقین]]، خداوند بر همه چیز گواه است»<ref>{{متن حدیث|عَلَيْنَا نَزَلَ قَبْلَ النَّاسِ، وَ لَنَا فُسِّرَ قَبْلَ أَنْ يُفَسَّرَ فِي النَّاسِ، فَنَحْنُ نَعْرِفُ حَلَالَهُ وَ حَرَامَهُ وَ نَاسِخَهُ وَ مَنْسُوخَهُ وَ سَفَرِيَّهُ وَ حَضَرِيَّهُ وَ فِي أَيِّ لَيْلَةٍ نَزَلَتْ كَمْ مِنْ آيَةٍ وَ فِيمَنْ نَزَلَتْ وَ فِيمَا نَزَلَتْ، فَنَحْنُ حُكَمَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ شُهَدَاؤُهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: {{متن قرآن|سَتُكْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَيُسْأَلُونَ}}. فَالشَّهَادَةُ لَنَا وَ الْمَسْأَلَةُ لِلْمَشْهُودِ عَلَيْهِ فَهَذَا عِلْمُ مَا قَدْ أَنْهَيْتُهُ إِلَيْكَ وَ أَدَّيْتُهُ إِلَيْكَ مَا لَزِمَنِي فَإِنْ قَبِلْتَ فَاشْكُرْ وَ إِنْ تَرَكَتْ فَ إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ}}؛ بصائر الدرجات، ص۱۹۸.</ref>. | |||
# «[[محمد بن فضیل]]» از [[ابو الحسن]]{{ع}} نقل کرده است که فرمود: {{متن حدیث|وَلَايَةُ عَلِيٍّ{{ع}} مَكْتُوبَةٌ فِي جَمِيعِ صُحُفِ الْأَنْبِيَاءِ، وَ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ رَسُولًا إِلَّا بِنُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ{{صل}} وَ وَصِيِّهِ عَلِيٍّ{{ع}}}}<ref>اصول کافى، ج۱، ص۴۳۷.</ref>؛ [[ولایت علی]]{{ع}} در کتابهای آسمانی همه [[پیامبران]] نوشته شده است و تمام پیامبران برای ابلاغ [[نبوت]] محمد{{صل}} و ولایت علی{{ع}} فرستاده شدهاند. | |||
# «[[علی بن سوید سابی]]» میگوید: «ابو الحسن{{ع}} اول در نامهای خطاب به من نوشت: {{متن حدیث|إِنَّ أَوَّلَ مَا أَنْعَى إِلَيْكَ نَفْسِي فِي لَيَالِيَّ هَذِهِ، غَيْرَ جَازِعٍ وَ لَا نَادِمٍ، وَ لَا شَاكٍّ فِيمَا هُوَ كَائِنٌ مِمَّا قَضَى اللَّهُ وَ حَتَمَ، فَاسْتَمْسِكْ بِعُرْوَةِ الدِّينِ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ، وَ الْعُرْوَةِ الْوُثْقَى الْوَصِيِّ بَعْدَ الْوَصِيِّ، وَ الْمُسَالَمَةِ وَ الرِّضَا بِمَا قَالُوا}}<ref>قرب الاسناد، ص۱۴۲.</ref>؛ نخست، خبر [[مرگ]] خویش را که در همین شبها خواهد بود به تو میدهم و بدان که نه [[بیتابی]] میکنم، نه پشیمانم و نه در آنچه که [[قضای الهی]] خواسته و حتمی و شدنی است، شکی در دل دارم. پس به دستاویز [[دین]]؛ یعنی [[آل محمد]]- که [[درود]] [[خداوند]] بر او و خاندانش باد- و دستاویز محکم و [[استوار]]؛ یعنی [[جانشین]] پس از جانشین چنگ بزن و به آنچه که آنان ([[جانشینان]]) گویند تن در ده و [[تسلیم]] آن باش». | |||
# «[[سعید بن ابی سعید بلخی]] میگوید: «از [[ابو الحسن]]{{ع}} شنیدم که میفرمود: خدای در پی هرنمازی که این [[خلق]] میخوانند، [[لعن]] و نفرینی دارد. گفتم فدایت: گردم، چرا؟ [[امام]]{{ع}} فرمود: چون [[حق]] ما را [[انکار]] و گفتار ما را [[تکذیب]] میکنند»<ref>علل الشرایع، ج۲، ص۲۸۹؛ عقاب الأعمال، ص۲۴۸.</ref>. | |||
# از [[صفوان بن یحیی]] نقل شده است که: «[[ابو الحسن اول]]{{ع}} فرمود: از زمانی که [[حضرت آدم]]{{ع}} از [[دنیا]] رفت، خدای- عزّ و جلّ- هرگز [[زمین]] را بدون امام و راهبری که [[انسانها]] به وسیله او به سوی خداوند و فرمان او [[هدایت]] شوند، وا ننهاد و همین امام، [[حجت]] بر [[بندگان]] است. هرکس او را واگذارد [[گمراه]] شده و هرکس همراه امام باشد و [[فرمان]] او را به گوش گیرد [[نجات]] مییابد و این، حقی است که خدای- عزّ و جلّ- به خود لازم دانسته است<ref>علل الشرایع، ج۲، ص۲۸۹؛ عقاب الأعمال، ص۲۴۸.</ref>. | |||
# «[[عبداللّه بن قدامه ترمذی]]» برای ما نقل کرد که: «ابو الحسن{{ع}} میفرمود: {{متن حدیث|مَنْ شَكَّ فِي أَرْبَعَةٍ فَقَدْ كَفَرَ بِجَمِيعِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى، أَحَدُهَا: مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ فِي كُلِّ زَمَانٍ وَ أَوَانٍ، بِشَخْصِهِ وَ نَعْتِهِ}}<ref>علل الشرایع، ج۲، ص۴۱۳.</ref>؛ هرکس در چهار چیز [[شک و تردید]] کند به [[یقین]]، به تمام آنچه [[خداوند]] نازل فرموده، [[کفر]] ورزیده است. نخست: [[شک و تردید]] در [[شناخت امام]] به نام و شخص او، در هرزمان است. | |||
# از «[[عمر بن یزید]]» نقل شده است که گفت: از [[ابو الحسن]]{{ع}} اول شنیدم که میفرمود: {{متن حدیث|مَنْ مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً، إِمَامٍ حَيٍّ يَعْرِفُهُ}}؛ هرکس بدون [[گزینش]] و پذیرش امامی زنده که او را بشناسد، بمیرد، به [[مرگ جاهلی]] مرده است. گفتم: عبارت «امامی زنده» را از پدرت نشنیدم. [[امام]]{{ع}} فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]] که پدرم آن را از [[رسول اللّه]]{{صل}} نقل کرد و نیز رسول اللّه{{صل}} فرمود: هرکس در حالی بمیرد که امامی نداشته باشد که از او بشنود و [[اطاعت]] کند، به مرگ جاهلی مرده است<ref>الاختصاص، ص۲۶۸.</ref>. | |||
# «[[محمد بن حکیم]]» میگوید: «از ابو الحسن{{ع}} پرسیدم: ممکن است که درباره حکمی از [[حلال و حرام]] و موارد مورد نیاز [[مردم]] از امام پرسیده شود، اما او پاسخ آن را نداند؟ امام{{ع}} فرمود: نه، ولی اگر بخواهد پاسخ میدهد و اگر نخواهد ندهد. این به [[اختیار]] اوست<ref>البصائر، ص۴۴.</ref>. | |||
# از «[[صفوان بن یحیی]]» نقل شده است که گفت: «از ابو الحسن{{ع}} پرسیدم: ممکن است از امام درباره حکمی از [[احکام]] حلال و حرام و سایر احکام مورد نیاز مردم پرسیده شود، اما از پاسخ آن را نداند؟ امام{{ع}} فرمود: نه، اما ممکن است که پاسخ ندهد<ref>البصائر، ص۴۴.</ref>. | |||
# «[[علی سائی]]» از [[ابو الحسن اول]]، [[موسی]]{{ع}} نقل میکند که فرمود: {{متن حدیث|مَبْلَغُ عِلْمِنَا عَلَى ثَلَاثَةِ وُجُوهٍ: مَاضٍ وَ غَابِرٍ وَ حَادِثٍ فَأَمَّا الْمَاضِي فَمُفَسَّرٌ، وَ أَمَّا الْغَابِرُ فَمَزْبُورٌ وَ أَمَّا الْحَادِثُ فَقَذْفٌ فِي الْقُلُوبِ، وَ نَقْرٌ فِي الْأَسْمَاعِ وَ هُوَ أَفْضَلُ عِلْمِنَا وَ لَا نَبِيَّ بَعْدَ نَبِيِّنَا}}<ref>اصول کافى، ج۱، ص۲۶۴.</ref>؛ تمام [[دانش]] ما سه وجه دارد: گذشته و موجود و حادث (که بعدها پدید میآید). گذشته از آن [[تفسیر]] شده، دانش موجود، نوشته شده و [[علم حادث]] در [[دلها]] افکنده و بر گوشها نواخته میشود و این، [[برترین]] [[دانش]] ماست و پس از [[پیامبر]] ما [[پیامبری]] نیست. | |||
# «[[محمد بن علی بن خالد جوّاز]]» میگوید: «بر [[ابو الحسن]]{{ع}} که در حیاط خانهاش در «رملیه» بود وارد شدم. چون در او نگریستم در [[دل]] گفتم: پدر و مادرم فدایت باد، ای [[سید]] و سرورم، ای [[مظلوم]]، ای که حقت [[غصب]] شده و ای تحت فشار قرار گرفته، سپس به او نزدیک شده، میان دو چشم او را بوسیدم و نزد او نشستم. ابو الحسن رو به من کرد و فرمود: ای پسر خالد، ما به این امر (مظلوم بودن و...) آگاهتر هستیم. پس آن را با خود [[نجوا]] مکن. گفتم: فدایت گردم، به [[خدا]] [[سوگند]] از چنین [[تصوری]] غرضی نداشتم. [[امام]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|نَحْنُ أَعْلَمُ بِهَذَا الْأَمْرِ مِنْ غَيْرِنَا لَوْ أَرَدْنَا أُذِنَ إِلَيْنَا، وَ إِنَّ لِهَؤُلَاءِ الْقَوْمِ مُدَّةً وَ غَايَةً لَا بُدَّ مِنَ الِانْتِهَاءِ إِلَيْهَا}}؛ ما به این امر از دیگران آگاهتریم و اگر بخواهیم از آن ما خواهد شد، اما این [[جماعت]] را مدت و فرجامی است که ناچار باید به پایان خود برسد. گفتم: دیگر هرگز چنین چیزی (اندیشهای) در دل نمیگذرانم. امام{{ع}} فرمود: هرگز بدان باز نگرد»<ref>بصائر الدرجات، ص۱۲۶.</ref>. | |||
# «[[محمد بن حکیم]]» از ابو الحسن{{ع}} نقل میکند که فرمود: {{متن حدیث|إِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ بِالْقِيَاسِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يَقْبِضْ نَبِيَّهُ حَتَّى أَكْمَلَ لَهُ جَمِيعَ دِينِهِ فِي حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ، فَجَاءَكُمْ مِمَّا تَحْتَاجُونَ إِلَيْهِ فِي حَيَاتِهِ وَ تَسْتَغِيثُونَ بِهِ وَ بِأَهْلِ بَيْتِهِ بَعْدَ مَوْتِهِ، وَ إِنَّهَا مُصْحَفٌ عِنْدَ أَهْلِ بَيْتِهِ حَتَّى إِنَّ فِيهِ لَأَرْشَ خَدْشِ الْكَفِّ، ثُمَّ قَالَ: إِنَّ أَبَا حَنِيفَةَ لَعَنَهُ اللَّهُ مِمَّنْ يَقُولُ: قَالَ عَلِيٌّ، وَ أَنَا قُلْتُ}}<ref>بصائر الدرجات، ص۱۴۷.</ref>؛ آنان که پیش از شما به [[هلاکت]] رسیدند، «[[قیاس]]» در [[احکام]] را در پیش گرفته بودند. خدای- تبارک و تعالی- زمانی پیامبر خود را از میان [[مردم]] برگرفت که تمام احکام دینش را از [[حلال و حرام]] کامل کرد. او تمام آنچه را که در [[زندگی]] خود بدان نیاز دارید، برای شما آورد و پس از مرگش از [[اهل بیت]] او مدد میجویید. بدانید که این [[احکام]] در «مصحفی» نزد اهل بیت او قرار دارد که حتی «ارش» (تاوان) خراشیدن دست در آن آمده است. سپس فرمود: «[[ابو حنیفه]]» از کسانی است که میگویند: علی چنان گفت و ما چنین میگوییم. | |||
# از «[[عبداللّه بن جندب]]» نقل است که: [[ابو الحسن]]{{ع}} در نامهای به من مینوشت: {{متن حدیث|إِنَّا لَنَعْرِفُ الرَّجُلَ إِذَا رَأَيْنَاهُ بِحَقِيقَةِ الْإِيمَانِ وَ بِحَقِيقَةِ النِّفَاقِ}}<ref>بصائر الدرجات، ص۲۸۸.</ref>؛ چون در کسی بنگریم [[حقیقت ایمان]] و [[حقیقت]] [[نفاق]] او را میشناسیم (درمییابیم). | |||
# «[[حسین بن علی بن یقطین]]» از پدرش نقل میکند که گفت: از ابو الحسن{{ع}} درباره جزئی از حالتهای عالم و چگونگی [[دانش]] او پرسیدم، او فرمود: {{متن حدیث|نَكْتٌ فِي الْقَلْبِ وَ نَقْرٌ فِي الْأَسْمَاعِ وَ قَدْ يَكُونَانِ مَعاً}}<ref>بصائر الدرجات، ص۳۱۶.</ref>؛ حک شدن در [[قلب]] و نواخته شدن بر گوشها و گاهی نیز هردو باهم فراهم میشوند.<ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر حکیم،سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۹ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۹، ص ۳۰۲.</ref> | |||
==[[ایمان]]، [[کفر]] و [[شرک]] از نگاه [[امام کاظم]]{{ع}}== | |||
۱. «[[حماد بن عمرو نصیبی]]» میگوید: «کسی از عالم امام کاظم{{ع}} پرسید: | |||
به من بگو که کدامین [[اعمال]] نزد [[خداوند]] [[برتر]] است؟ | |||
او فرمود: {{متن حدیث|مَا لَا يُقْبَلُ عَمَلٌ إِلَّا بِهِ}}؛ آن عملی که اعمال دیگر تنها به وسیله آن پذیرفته میشود. گفت: آن عمل چیست؟ | |||
[[امام]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|الْإِيمَانُ بِاللَّهِ الَّذِي هُوَ أَعْلَى الْأَعْمَالِ دَرَجَةً وَ أَسْنَاهَا حَظّاً وَ أَشْرَفُهَا مَنْزِلَةً}}؛ | |||
ایمان به خداست که بلندمرتبهترین اعمال، باشکوهترین بهرهها و دارای والاترین و گرامیترین منزلتهاست. گفتم: مرا [[آگاه]] کن که ایمان گفتاری و [[رفتاری]] است که چنین جایگاهی دارد یا ایمان بدون عمل؟ | |||
امام{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|الْإِيمَانُ عَمَلٌ كُلُّهُ، وَ الْقَوْلُ بَعْضُ ذَلِكَ الْعَمَلِ بِفَرْضٍ مِنَ اللَّهِ بَيَّنَهُ فِي كِتَابِهِ، وَاضِحٍ نُورُهُ، ثَابِتَةٍ حُجَّتُهُ، يَشْهَدُ بِهِ الْكِتَابُ وَ يَدْعُو إِلَيْهِ}}؛ | |||
ایمان همهاش عمل است و گفتار بخشی از عمل به شمار میرود که خداوند چنین خواسته و در [[قرآن]]، آن را آشکار و روشن و با [[حجت]] و [[برهان]] ثابت کرده است و [[کتاب خدا]] [[گواه]] آن است و بدان (عمل) [[دعوت]] میکند. | |||
گفتم: آن را توصیف کن تا بفهمم. | |||
امام{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|إِنَّ الْإِيمَانَ حَالاتٌ وَ دَرَجَاتٌ وَ طَبَقَاتٌ وَ مَنَازِلُ، فَمِنْهُ التَّامُّ الْمُنْتَهَى تَمَامُهُ، وَ مِنْهُ النَّاقِصُ الْمُنْتَهَى نُقْصَانُهُ، وَ مِنْهُ الزَّائِدُ الرَّاجِحُ زِيَادَتُهُ}}؛ | |||
ایمان، حالتها، مراتب، طبقات و منازلی دارد. گونهای از آن در نهایت کمال، برخی ناقص در نهایت نقصان و [[کاستی]] و برخی زیاد و در حال فزونی گرفتن است. | |||
گفتم: آیا ایمانفزونی، کمال و کاستی میپذیرد؟ | |||
امام{{ع}} فرمود: آری. | |||
پرسیدم: چگونه چنین میشود؟ | |||
امام{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَرَضَ الْإِيمَانَ عَلَى جَوَارِحِ بَنِي آدَمَ وَ قَسَّمَهُ عَلَيْهَا وَ فَرَّقَهُ عَلَيْهَا، فَلَيْسَ مِنْ جَوَارِحِهِمْ جَارِحَةٌ إِلَّا وَ هِيَ مُوَكَّلَةٌ مِنَ الْإِيمَانِ بِغَيْرِ مَا وُكِّلَتْ بِهِ أُخْتُهَا. فَمِنْهَا قَلْبُهُ الَّذِي بِهِ يَعْقِلُ وَ يَفْقَهُ وَ يَفْهَمُ وَ هُوَ أَمِيرُ بَدَنِهِ الَّذِي لَا تُورَدُ الْجَوَارِحُ وَ لَا تَصْدُرُ إِلَّا عَنْ رَأْيِهِ وَ أَمْرِهِ، وَ مِنْهَا يَدَاهُ اللَّتَانِ يَبْطِشُ بِهِمَا وَ رِجْلَاهُ اللَّتَانِ يَمْشِي بِهِمَا وَ فَرْجُهُ الَّذِي الْبَاهُ مِنْ قِبَلِهِ وَ لِسَانُهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ الْكِتَابُ وَ يَشْهَدُ بِهِ عَلَيْهَا، وَ عَيْنَاهُ اللَّتَانِ يُبْصِرُ بِهِمَا، وَ أُذُنَاهُ اللَّتَانِ يَسْمَعُ بِهِمَا. وَ فَرَضَ عَلَى الْقَلْبِ غَيْرَ مَا فَرَضَ عَلَى اللِّسَانِ وَ فَرَضَ عَلَى اللِّسَانِ غَيْرَ مَا فَرَضَ عَلَى الْعَيْنَيْنِ وَ فَرَضَ عَلَى الْعَيْنَيْنِ غَيْرَ مَا فَرَضَ عَلَى السَّمْعِ وَ فَرَضَ عَلَى السَّمْعِ غَيْرَ مَا فَرَضَ عَلَى الْيَدَيْنِ وَ فَرَضَ عَلَى الْيَدَيْنِ غَيْرَ مَا فَرَضَ عَلَى الرِّجْلَيْنِ وَ فَرَضَ عَلَى الرِّجْلَيْنِ غَيْرَ مَا فَرَضَ عَلَى الْفَرْجِ وَ فَرَضَ عَلَى الْفَرْجِ غَيْرَ مَا فَرَضَ عَلَى الْوَجْهِ}}؛ [[خداوند]] پذیرش [[ایمان]] را بر تمام جوارح و اعضای بدن آدمیزاده [[واجب]] گرداند و آن را بر اعضای بدن تقسیم کرده، هریک را بهرهای از ایمان داد و هریک از اعضای [[انسان]] به گونهای از ایمان [[مأمور]] شده که دیگر عضو، بدان مأمور نشده است. | |||
مثلا از آن جمله [[قلب]] انسان است که میاندیشد، فرا میگیرد و میفهمد و [[فرمانروایی]] بر تمام اعضا و جوارح را در [[اختیار]] دارد و هیچ عضوی بدون [[فرمان]] او کاری انجام نمیدهد. | |||
دیگری دست انسان است که بدان قدرتنمایی کرده، حریف را از پای درمیآورد و دو پای اوست که با آن دو عضو راه میرود. عضو دیگر [[فرج]] (دستگاه آمیزش) اوست که میل جنسی از آن، برمیخیزد، دیگر عضو، زبان اوست که کتاب به وسیله آن گویا میشود و این عضو علیه اندامها [[گواهی]] دهد و چشمان که با آن میبیند و گوشها که با آن میشنود. | |||
بنابراین و به حسب تفاوت کارآیی اعضا، مسؤولیتهای آن نیز متفاوت مثلا بر قلب چیزی واجب شده که بر زبان واجب نشده، بر زبان چیزی واجب گشته که بر چشم واجب نگردیده، بر چشم چیزی واجب شده که بر [[گوش]] واجب نشده است. بر گوش چیزی [[تکلیف]] شده که دست بدان [[مکلف]] نشده و بر دست امری واجب گردیده که برپا واجب نشده و [[وظیفه]] پا غیر از [[وظیفه]] [[فرج]] و وظیفه فرج غیر از وظیفه چهره است. | |||
{{متن حدیث|فَأَمَّا مَا فَرَضَ عَلَى الْقَلْبِ مِنَ الْإِيمَانِ فَالْإِقْرَارُ وَ الْمَعْرِفَةُ وَ التَّصْدِيقُ وَ التَّسْلِيمُ وَ الْعَقْدُ وَ الرِّضَا بِأَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ أَحَداً صَمَداً لَمْ يَتَّخِذْ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً وَ أَنَّ مُحَمَّداً{{صل}} عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ}}. | |||
در اینجا [[امام کاظم]]{{ع}} به شرح [[وظایف]] اعضای [[انسان]] پرداخته فرمود: اما [[ایمانی]] که بر [[قلب]] [[واجب]] شده این است که اعتراف و [[شناخت]] داشته باشد و [[تصدیق]] کند و [[تسلیم]] شود و [[عزم]] جزم کند و بپذیرد که: خدایی جز [[خدای یگانه]] و [[بیشریک]] نیست. [[یکتا]] و [[بینیاز]] است و همسری و [[فرزندی]] برنگزیده و محمد{{صل}} [[بنده]] و [[رسول]] اوست»<ref>اصول کافى، ج۲، ص۳۸.</ref>. | |||
۲. [[امام]] [[موسی بن جعفر]]{{ع}} از پدرانش از [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} نقل میکند که فرمود: {{متن حدیث|مَا مِنْ شَيْءٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى مِنَ الْإِيمَانِ بِهِ وَ الْعَمَلِ الصَّالِحِ وَ تَرْكِ مَا أَمَرَ بِهِ أَنْ يَتْرُكَهُ}}<ref>بحار الانوار، ج۷۱، ص۲۰۸.</ref>؛ | |||
«محبوبترین چیز نزد [[خداوند]] از [[ایمان]] به حضرتش و [[عمل صالح]] و ترک آنچه که حضرتش به ترک آن امر فرموده، میباشد». | |||
۳. «[[فضیل]]» میگوید: «به [[ابو الحسن]]{{ع}} گفتم: کدام یک از واجباتی که خداوند بر [[بندگان]] مقرر فرموده، برای [[تقرب]] به حضرتش [[برتر]] است؟ | |||
امام{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|أَفْضَلُ مَا يَتَقَرَّبُ بِهِ الْعِبَادُ إِلَى اللَّهِ طَاعَةُ اللَّهِ وَ طَاعَةُ رَسُولِهِ، وَ حُبُّ اللَّهِ وَ حُبُّ رَسُولِهِ{{صل}} وَ أُولِي الْأَمْرِ، وَ كَانَ أَبُو جَعْفَرٍ{{ع}}: يَقُولُ: حُبُّنَا إِيمَانٌ وَ بُغْضُنَا كُفْرٌ}}<ref>المحاسن، ص۱۵۰.</ref> | |||
[[برترین]] چیزی که بندگان، به وسیله آن به خداوند نزدیک میشوند، [[فرمانبرداری]] از خداوند و از [[پیامبر]] او و [[دوست داشتن]] خداوند و پیامبر او و «[[اولو الأمر]]» است. | |||
[[ابو جعفر باقر]]{{ع}} میگفت: [[دوستی]] ما ایمان و [[دشمنی]] با ما [[کفر]] است». | |||
۴. «[[ابراهیم بن ابی بکر]]» میگوید: «شنیدم که [[ابو الحسن موسی]]{{ع}} میفرمود: {{متن حدیث|إِنَّ عَلِيّاً بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْهُدَى، فَمَنْ دَخَلَ مِنْ بَابِ عَلِيٍّ كَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ خَرَجَ مِنْهُ كَانَ كَافِراً، وَ مَنْ لَمْ يَدْخُلْ فِيهِ وَ لَمْ يَخْرُجْ مِنْهُ كَانَ فِي الطَّبَقَةِ الَّذِينَ لِلَّهِ فِيهِمُ الْمَشِيئَةُ}}<ref>اصول کافى، ج۲، ص۳۸۸.</ref>؛ به [[درستی]] که علی{{ع}} دری از درهای [[هدایت]] است. پس هرکه از این دروازه درون شود [[مؤمن]] است، هرکس از این دروازه بیرون رود [[کافر]] است و هرکس از آن داخل یا بیرون نشود در طبقه (شمار) کسانی است که [[خداوند]] را در آفرینش آنان [[مشیت]] و حکمت است». | |||
۵. از «[[بکر بن موسی واسطی]]» آمده است که گفت: «از [[ابو الحسن]]، موسی{{ع}} درباره [[شرک]] و [[کفر]] و اینکه کدام پیشتر بوده، پرسیدم. [[امام]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|مَا عَهْدِي بِكَ تُخَاصِمُ النَّاسَ}}؛ به یاد ندارم که با [[مردم]] [[مخاصمه]] ([[جدال]]) کنی! | |||
گفتم: هشام بن الحکم مرا دستور داد تا از شما در اینباره سؤال کنم. | |||
امام{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|الْكُفْرُ أَقْدَمُ وَ هُوَ الْجُحُودُ، قَالَ لِإِبْلِيسَ {{متن قرآن|أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ}}<ref>«سرباز زد و سرکشی کرد و از کافران شد» سوره بقره، آیه ۳۴.</ref>}}؛ | |||
کفر پیشینهدارتر است،؛ چراکه [[انکار]] است و خداوند درباره [[ابلیس]] فرموده: مگر ابلیس که ابا و [[تکبر]] ورزید و از گروه [[کافران]] گردید»<ref>تفسیر عیاشى، ج۱، ص۳۴.</ref>. | |||
۶. از «[[حسین بن الحکم]]» نقل شده است که گفت: «نامهای به [[عبد صالح]]{{ع}} نوشته یادآوری کردم که دچار «[[شک]]» شدهام،؛ چراکه [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} نیز عرضه داشته بود: {{متن قرآن|رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى}}<ref>«پروردگارا! به من بنمای چگونه مردگان را زنده میسازی» سوره بقره، آیه ۲۶۰.</ref> و من دوست دارم چیزی به من بنمایانی تا از این شک رها شوم». | |||
امام{{ع}} در پاسخ نوشت: {{متن حدیث|إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ مُؤْمِناً وَ أَحَبَّ أَنْ يَزْدَادَ إِيمَاناً وَ أَنْتَ شَاكٌّ وَ الشَّاكُّ لَا خَيْرَ فِيهِ}}؛ به [[یقین]]، ابراهیم{{ع}} مؤمن بود و [[دوست]] میداشت با دیدن دلیل و برهانی الهی ایمانش فزونی گیرد، در حالیکه تو دستخوش شک هستی و در [[انسان]] گرفتار شک، خیری نیست. و نیز نوشت: {{متن حدیث|إِنَّمَا الشَّكُّ مَا لَمْ يَأْتِ الْيَقِينُ فَإِذَا جَاءَ الْيَقِينُ لَمْ يَجُزِ الشَّكُّ... إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: {{متن قرآن|وَمَا وَجَدْنَا لِأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَإِنْ وَجَدْنَا أَكْثَرَهُمْ لَفَاسِقِينَ}}<ref>«و در بیشتر آنان پیمانی (استوار) نیافتیم و به راستی بیشتر آنها را نافرمان یافتیم» سوره اعراف، آیه ۱۰۲.</ref> قَالَ: نَزَلَتْ فِي الشَّاكِّ}}؛ | |||
زمانی [[شک]] جایی دارد که [[یقین]] حاصل نشده باشد و چون یقین آمد دیگر شک روا نباشد. خدای- عزّ و جلّ- فرموده است: «اکثر [[مردمان]] را در [[عهد]] [[استوار]] ندیدیم، بلکه بیشتر را عهدشکن و [[بزهکار]] یافتیم». [[امام]]{{ع}} فرمود: این [[آیه]] در مورد شکاک نازل شده است»<ref>اصول کافى، ج۲، ص۳۹۱.</ref>. | |||
۷. «[[محمد بن سنان]]» از «[[ابو خدیجه]]» نقل کرده که گفت: «بر [[ابو الحسن]]{{ع}} وارد شدم، به من فرمود: {{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَيَّدَ الْمُؤْمِنَ بِرُوحٍ مِنْهُ تَحْضُرُهُ فِي كُلِّ وَقْتٍ يُحْسِنُ فِيهِ وَ يَتَّقِي، وَ تَغِيبُ عَنْهُ فِي كُلِّ وَقْتٍ يُذْنِبُ فِيهِ وَ يَعْتَدِي. فَهِيَ مَعَهُ تَهْتَزُّ سُرُوراً عِنْدَ إِحْسَانِهِ وَ تَسِيخُ فِي الثَّرَى عِنْدَ إِسَاءَتِهِ. فَتَعَاهَدُوا عِبَادَ اللَّهِ نِعَمَهُ بِإِصْلَاحِكُمْ أَنْفُسَكُمْ تَزْدَادُوا يَقِيناً وَ تَرْبَحُوا نَفِيساً ثَمِيناً، رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً هَمَّ بِخَيْرٍ فَعَمِلَهُ أَوْ هَمَّ بِشَرٍّ فَارْتَدَعَ عَنْهُ، ثُمَّ قَالَ: نَحْنُ نُؤَيِّدُ الرُّوحَ بِالطَّاعَةِ لِلَّهِ وَ الْعَمَلِ لَهُ}}؛ | |||
[[خداوند]] [[مؤمن]] را به [[روحی]] از جانب خود [[یاری]] کرده است. هرگاه مؤمن [[احسان]] کند و [[پرهیزگاری]] در پیش گیرد، آن [[روح]] نزدش حضور یابد و چون دست به گناهی بیالاید و از حد درگذرد، آن روح از وی دور شود. آن روح همراه مؤمن است، پس هرگاه احسانی کند، روح از [[خوشحالی]] به اهتزار (رقص) درآید و چون کاری بد از او سر زند، روح در خاک فرو رود. پس ای [[بندگان خدا]]، نعمتهای حضرتش را با [[اصلاح خود]] [[پاس]] دارید تا یقین شما فزونی گیرد و سودی پر بها به دست آورید. | |||
خدای [[رحمت]] کند بندهای را که چون آهنگ [[کار نیک]] کند، آن را به انجام رساند و چون [[عزم]] کار بد کند از آن باز ایستد. آنگاه فرمود: ما با [[فرمانبرداری از خدا]] و کار برای رضای حضرتش آن [[روح]] را [[تأیید]] و [[یاری]] میکنیم»<ref>اصول کافى، ج۲، ص۲۶۸.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر حکیم،سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۹ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۹، ص ۳۱۸.</ref> | |||
==نگاه داشتن زبان در بیان [[امام کاظم]]{{ع}}== | |||
۱. «[[عثمان بن عیسی]]» از [[ابو الحسن]]{{ع}} نقل کرده است که فرمود: {{متن حدیث|إِنْ كَانَ فِي يَدِكَ هَذِهِ شَيْءٌ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ لَا تَعْلَمَ هَذِهِ فَافْعَلْ}}؛ | |||
اگر در این دستت چیزی داری و بتوانی آن را از دست دیگرت پنهان کنی، پس چنان کن. | |||
عثمان بن عیسی میگوید: عدهای که در آنجا بودند از پراکندن و [[آشکار کردن]] سخنها و رازها [[گفتوگو]] به میان آوردند، [[امام]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|احْفَظْ لِسَانَكَ تَعِزَّ، وَ لَا تُمَكِّنِ النَّاسَ مِنْ قِيَادِ رَقَبَتِكَ فَتَذِلَّ}}؛ | |||
افسار زبان خویش محکم گیر تا عزیز شوی و با آشکار کردن [[راز]] خود گریبان خود را به دست [[مردم]] مده که [[خوار]] میشوی»<ref>اصول کافى، ج۲، ص۲۲۵.</ref>. | |||
همو میگوید: «نزد ابو الحسن{{ع}} بودم کسی به او گفت: مرا سفارشی کن. | |||
امام{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|احْفَظْ لِسَانَكَ تَعِزَّ، وَ لَا تُمَكِّنِ النَّاسَ مِنْ قِيَادِكَ فَتَذِلَّ رَقَبَتُكَ}}؛ | |||
افسار زبان خویش محکم گیر تا عزیز شوی و با آشکار کردن راز خود گریبان خود را به مردم مده که خوار میشوی»<ref>اصول کافى، ج۲، ص۱۱۳.</ref>. | |||
۲. «موسی بن اسماعیل بن موسی به جعفر{{ع}}» از پدرش از پدرانش از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نقل میکند که فرمود: {{متن حدیث|رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً قَالَ خَيْراً فَغَنِمَ، أَوْ سَكَتَ عَنْ سُوءٍ فَسَلِمَ}}<ref>بحار الانوار، ج۷۱، ص۲۹۳.</ref>؛ | |||
[[خدا]] [[رحمت]] کند کسی را که سخنی [[نیکو]] گفت و [[سود]] کرد یا از گفتن بد خموش شد و [[جان]] به [[سلامت]] برد. | |||
۳. نیز «موسی بن اسماعیل» از پدرش از پدرانش نقل میکند که پیامبر اکرم{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|الرَّجُلُ الصَّالِحُ يَجِيءُ بِخَبَرٍ صَالِحٍ وَ الرَّجُلُ السَّوْءُ يَجِيءُ بِخَبَرٍ سَوْءٍ}}<ref>بحار الانوار، ج۷۱، ص۲۹۳.</ref>؛ | |||
«[[مرد]] [[صالح]]، خبر نیکو (گفتههای [[پسندیده]]) آورد و مرد بد، خبر بد (سخن [[فتنهانگیز]]) دهد». | |||
۴. «[[ابان]]» از «یحیی الأزرق» نقل کرده است که: «ابو الحسن{{ع}} به من فرمود: | |||
مَنْ ذَكَرَ رَجُلًا مِنْ خَلْفِهِ بِمَا هُوَ فِيهِ مِمَّا عَرَفَهُ النَّاسُ لَمْ يَغْتَبْهُ، وَ مَنْ ذَكَرَهُ مِنْ خَلْفِهِ بِمَا هُوَ فِيهِ مِمَّا لَا يَعْرِفُهُ النَّاسُ اغْتَابَهُ، وَ مَنْ ذَكَرَهُ بِمَا لَيْسَ فِيهِ فَقَدْ بَهَتَهُ}}<ref>اصول کافى، ج۲، ص۳۵۸.</ref>؛ | |||
هرکس در نبود کسی چیزی از او بگوید که در او هست و [[مردم]] آن را میدانند، او را [[غیبت]] نکرده است و اگر چیزی از او بگوید که در او هست، اما مردم آن را نمیدانند، او را غیبت کرده است، اما اگر چیزی از او بگوید که در او نیست به [[یقین]] بر او [[تهمت]] زده است». | |||
۵. «[[عبدالمؤمن انصاری]]» میگوید: «بر [[موسی بن جعفر]]{{ع}} وارد شدم و «[[محمد بن عبداللّه جعفری]]» را نزد حضرت دیدم. به او لبخند زدم. [[امام]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|أَ تُحِبُّهُ؟}}؛ آیا او را [[دوست]] میداری؟ | |||
گفتم: آری و او را تنها به جهت شما دوست میدارم. | |||
امام{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|هُوَ أَخُوكَ وَ الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ لِأُمَّهِ وَ لِأَبِيهِ، وَ إِنْ لَمْ يَلِدْهُ أَبُوهُ. | |||
مَلْعُونٌ مَنِ اتَّهَمَ أَخَاهُ، مَلْعُونٌ مَنْ غَشَّ أَخَاهُ، مَلْعُونٌ مَنْ لَمْ يَنْصَحْ أَخَاهُ، مَلْعُونٌ مَنِ اغْتَابَ أَخَاهُ}}؛ | |||
او [[برادر]] توست و [[مؤمن]] برادر پدری و [[مادری]] مؤمن است هرچند آن دو او را نزاده باشند. | |||
کسی که به برادر خود بدگمان باشد و او را متهم کند [[ملعون]] است. کسی که برادر خود را [[فریب]] دهد و با او [[نیرنگ]] کند ملعون است. کسی که [[خیرخواه]] برادر خود نباشد ملعون است. کسی که برادر خود را غیبت کند ملعون است. آنگاه فرمود: [[امام صادق]]{{ع}} فرموده است: | |||
{{متن حدیث|إِيَّاكَ وَ الْغِيبَةَ، فَإِنَّهَا إِدَامُ كِلَابِ النَّارِ}}؛ «از غیبت بپرهیز که غیبت، [[خوراک]] سگان [[دوزخ]] است»<ref>التهذیب، ج۶، ص۱۷۵.</ref>. | |||
۶. «[[عبدالله بن عبدالرحمن]]» از [[ابو الحسن]]{{ع}} از [[پیامبر]]{{صل}} نقل میکند که فرمود: {{متن حدیث|ارْكَبُوا وَ ارْمُوا وَ إِنْ تَرْمُوا أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ تَرْكَبُوا}}؛ | |||
اسبسواری کنید و تیر بیندازید و بدانید اگر [[تیراندازی]] کنید برای من خوشایندتر است از اینکه سوارکاری کنید. | |||
سپس فرمود: {{متن حدیث|كُلُّ أَمْرٍ لِلْمُؤْمِنِ بَاطِلٌ إِلَّا فِي ثَلَاثٍ: فِي تَأْدِيبِهِ الْفَرَسَ، وَ رَمْيِهِ عَنْ قَوْسِهِ، وَ مُلَاعَبَتِهِ امْرَأَتَهُ، فَإِنَّهُنَّ حَقٌّ. إِنَّ اللَّهَ لَيُدْخِلُ بِالسَّهْمِ الْوَاحِدِ الثَّلَاثَةَ الْجَنَّةَ: عَامِلَ الْخَشَبِ، وَ الْمُقَوِّيَ بِهِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، وَ الرَّامِيَ بِهِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ}}؛ | |||
هر کاری جز مسائل اصلی زندگی که از [[مؤمن]] سر زند [[بیهوده]] است، مگر سه کار: [[تربیت]] اسب، [[تیراندازی]] و [[شوخی]] و [[بازی]] با [[همسر]]،؛ چراکه اینها حقی است که بر مؤمن بایسته است. [[خداوند]] با یک تیر ی که در [[راه خدا]] از چله کمان رها شود سه کس را وارد [[بهشت]] میکند: آنکه چوب تیر را فراهم آورده، آنکه در راه خدا تیر را در [[اختیار]] [[جنگجو]] ی در راه خدا گذارده و آنکه در راه خدا تیر را رها کند»<ref>التهذیب، ج۶، ص۱۷۵.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر حکیم،سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۹ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۹، ص ۳۲۶.</ref> | |||
==[[امر به معروف و نهی از منکر]] در نگاه [[امام کاظم]]{{ع}}== | |||
۱. از «[[محمد بن عمر بن عرفه]]» میگوید: «از [[ابو الحسن]]{{ع}} شنیدم که میفرمود: {{متن حدیث|لَتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْكَرِ أَوْ لَيُسْتَعْمَلَنَّ عَلَيْكُمْ شِرَارُكُمْ فَيَدْعُو خِيَارُكُمْ فَلَا يُسْتَجَابُ لَهُمْ}}<ref>اصول کافى، ج۵، ص۵۶؛ التهذیب، ج۶، ص۱۷۶.</ref>؛ | |||
«[[امر به معروف]] کنید و از منکر باز دارید یا که در غیر این صورت [[اشرار]] شما بر شما گمارده ([[حاکم]]) خواهند شد، آنگاه [[خوبان]] شما [[دعا]] میکنند و دعایشان [[مستجاب]] نمیگردد». | |||
۲. [[موسی بن جعفر]]{{ع}} از پدرانش از [[رسول خدا]]{{صل}} نقل میکند که فرمود: | |||
{{متن حدیث|لَا يَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَا يَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ إِلَّا مَنْ كَانَ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ: رَفِيقٌ بِمَا يَأْمُرُ بِهِ، رَفِيقٌ فِيمَا يَنْهَى عَنْهُ، عَدْلٌ فِيمَا يَأْمُرُ بِهِ، عَدْلٌ فِيمَا يَنْهَى عَنْهُ، عَالِمٌ بِمَا يَأْمُرُ بِهِ، عَالِمٌ بِمَا يَنْهَى عَنْهُ}}<ref>بحار الانوار، ج۱۰۰، ص۸۷.</ref>؛ | |||
«کسی باید امر به معروف و نهی از منکر کند که سه [[خصلت]] داشته باشد: در امر به معروف و نهی از منکر کردن، نرمخو و [[مهربان]] باشد، در امر به معروف و نهی از منکر [[درستکار]] و خوشنام باشد و به امر به معروف و نهی از منکر و شرایط و حدود آن عالم و [[آگاه]] باشد». | |||
۳. نیز موسی بن جعفر{{ع}} از پدرش از پدرانش از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نقل میکند که فرمود: {{متن حدیث|مَنْ يَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً أَوْ أَمَرَ بِمَعْرُوفٍ أَوْ نَهَى عَنْ مُنْكَرٍ أَوْ دَلَّ عَلَى خَيْرٍ أَوْ أَشَارَ بِهِ فَهُوَ شَرِيكٌ، وَ مَنْ أَمَرَ بِسُوءٍ أَوْ دَلَّ عَلَيْهِ أَوْ أَشَارَ بِهِ فَهُوَ شَرِيكٌ}}<ref>بحار الانوار، ج۱۰۰، ص۸۷.</ref>؛ | |||
«هرکس شفاعتی (میانجگیری) [[نیکو]] کرده یا امر به معروف و نهی از منکر کند یا به کار خیری [[راهنمایی]] نموده و به انجام آن وادارد، در پاداش آن [[شریک]] است و هرکس به [[بدی]] [[فرمان]] دهد یا به آن راهنمایی کند و به انجام آن وادارد، در [[کیفر]] آن شریک است».<ref>[[سید منذر حکیم|سید منذر حکیم،سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۹ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۹، ص ۳۲۸.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == |
نسخهٔ کنونی تا ۱۸ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۳۲
میراث علمی امام کاظم(ع)
پس از شهادت امام جعفر صادق(ع) دانشگاه او به امام موسی بن جعفر(ع) رسید. علیرغم شرایط سخت و دگرگونی اوضاع، این دانشگاه و دانشاندوزان آن در طول سه دهه و نیم از توجه و عنایت و کار و فعالیت مستمر علمی امام(ع) در پرورش یاران هوشیار و شیعیان امام(ع) که طالبان معرفت و دانش بودند، بهرهمند شدند. از امام کاظم(ع) مجموعههایی روایی مانند: «مسائل علی بن جعفر»، «الأشعثیات» و... ثبت و نقل شده است. آنان که میراث اهل بیت(ع) را مورد توجه قرار داده، با دیده اهمیت و ارج نهادن، بدان مینگریستند، به گردآوری تراث نقل شده از اهل بیت(ع) از تمام مصادر پرداخته، آن را تنظیم و فصلبندی کرده «مسند» نام گزاردند که این تلاش در خور ستایش است،؛ چراکه با این اقدام، فرصتی مناسب برای پژوهشگران فراهم آورده است تا در میراث و سیره اهل بیت(ع) غور کرده، به تحقیق و مطالعه عمیق آن بپردازند. آخرین گردآوری نصوص مربوط به حضرت موسی بن جعفر(ع) در سه جلد و بیش از یک هزار صفحه است که به سبک موسوعههایی روایی، اما با تفاوتهایی، فصلبندی شده است. در مقدمه این اثر نصوصی درباره پرورش، زندگی و سیره امام کاظم(ع) نقل شده، میراث حدیثی امام(ع) به بخشهای: عقاید، اخلاق، احکام، سیره، تاریخ و رجال تقسیم شده است. با نگاهی گذرا به مسند امام کاظم(ع) و در نظر گرفتن شرایط سخت سیاسی و اجتماعیای که امام کاظم(ع) و یاران و شیعیان او در دورهای حدود سی و پنج سال با آن دست به گریبان بودند، به سترگی نقش فکری و نیز دادههای علمی امام کاظم(ع) که امت اسلامی به صورت عام و جماعت صالحان و طالبان دانش پیرو خط اهل بیت(ع) بهطور خاص از آن برخوردار بودند، پی میبریم.
مسند امام کاظم(ع) به ترجمه ۶۳۸ تن از راویان امام کاظم(ع) پرداخته است. باید به این امر توجه داشت که چنین رقمی برای یک دوره ۳۵ ساله و شرایط آن دوره رقم بسیار بزرگی است. فهرست این مسند دربردارنده تعداد نصوص هرباب از ابواب دانش است که برخی به واسطه امام کاظم(ع) از پدران و جدش رسول خدا(ص) نقل شده که این خود گواهی بر نهایت توجه و اهتمام آن حضرت به سیره جدش میباشد و پارهای دیگر از نصوص به هیچ کس اسناد نشده است که باید آن را از تراث خاص امام کاظم(ع) دانست. «الرسالة الکبیرة» که از حضرت کاظم(ع) در مورد «عقل» نقل شده است از مورد دوم؛ یعنی تراث خاص امام(ع) میباشد که ممکن است تنها رساله جامعی باشد که از دیدگاه کتاب و سنت به «عقل» و ارزیابی آن میپردازد که این خود میراثی فراگیر و اثری جاودان بوده و شیوه شناخت قرآنی و حدیثی اهل بیت(ع) را دربردارد. در بخشهای آینده، نص کامل این سفر گران سنگ را مرور خواهیم کرد. جزء اول این مسند شامل بابهای زیر است:
- علم و عقل (۱۰ باب)؛
- توحید (۱۴ باب)؛
- تاریخ پیامبران و امامان (۱۴ باب)؛
- نبوت و امامت (۲۲ باب)؛
- شناخت اصحاب و یاران (۴۱ باب)؛
- شناخت راویان امام کاظم(ع) (۶۳۸ باب)؛
- ایمان و کفر (۴۲ باب)؛
- اخلاق و معاشرت (۱۵۲ باب).
جزء دوم مسند، شامل موارد زیر میباشد:
- کتاب القرآن (۵۱ باب)؛
- کتاب الدعاء (۵۱ باب)؛
- احتجاجها (۸ باب).
این جزء بخش اعظم موضوعهای فقهی را دربردارد، مانند:
- کتاب الطهارة (۷۳ باب)؛
- کتاب الصلاة (۴۱ باب)؛
- کتاب الصوم (۲۵ باب)؛
- کتاب الزکاة (۲۸ باب)؛
- کتاب المعیشة (۵۹ باب)؛
- کتاب السفر (۸ باب)؛
- کتاب الحج (۶۸ باب)؛
- کتاب الزیارة (۷ باب)؛
- کتاب الجهاد (۵ باب)؛
- کتاب النکاح (۴۰ باب)؛
- کتاب الطلاق (۳۰ باب).
موضوعهای جزء سوم مسند به شرح زیر است:
- کتاب الأولاد (۱۲ باب)؛
- کتاب التجمیل و الزینه (۴۳ باب)؛
- کتاب الرواتب (۱۲ باب)؛
- کتاب الأطعمة (۶۸ باب)؛
- کتاب الأشربة (۱۳ باب)؛
- کتاب العتق (۱۲ باب)؛
- کتاب الأیمان و النذور (۹ باب)؛
- کتاب الحدود (۱۸ باب)؛
- کتاب الدیات (۱۶ باب)؛
- کتاب الوصیة (۱۵ باب)؛
- کتاب الإرث (۱۱ باب)؛
- کتاب الجنائز (۲۹ باب)؛
- کتاب الحشر و المعاد و الآداب و السنن.
تنوع علومی که از حضرت کاظم(ع) در بالا نام برده شد، خود دلیلی بر «دائرة المعارف» بودن این میراث است. از دیگر سو تکامل روند علمی که اهل بیت(ع) پایهگذار آن بوده و در راه استحکام بخشیدن اساس و برافراشتن نشانههای آن کوشیدهاند و برای به ثمر نشاندن آن و تأکید بر به ظهور رساندن نقش دگرگونساز آن در جامعه اسلامی بهطور عام و در جماعت صالحان به طور خاص در تکاپو بودند، به ما مینمایاند.
توحید و اساس تدبیر و برنامه خداوندی
- از «محمد بن ابی عمیر» نقل شده است که گفت: «بر مولایم موسی بن جعفر(ع) وارد شدم و به او گفتم: ای فرزند رسول خدا علم توحید را به من بیاموز. امام(ع) فرمود: ای ابو احمد، از آنچه که خداوند در کتاب خود درباره توحید فرموده، تجاوز مکن که هلاک میشوی. حال که میخواهی دانش توحید را فراگیری پس بدان که خداوند متعال یکی، یگانه و بینیاز است. نه زاده است تا ارث گذارد و نه زاده شده تا شریک داشته باشد. همسر و فرزند و شریکی نگزیده است. همو زندهای است که هرگز نمیرد، توانایی است که ناتوان نشود، پیروزی است که مغلوب نگردد، بردباری است که شتاب نکند، جاودانهای است که نابود نشود، ماندگاری است که فنا نپذیرد، ثابت و پایایی است که زوال نگیرد، بینیازی است که فقیر نگردد، عزیزی است که خوار نشود، عالمی است که نادانی بدو راه نیابد، دادگری است که ستم روا ندارد، بخشندهای است که بخل نورزد، خردها به کنه معرفت او نرسند و تصورات او را در نیابند، چیزی او را احاطه نکرده، جایی او را در خود ندارد، دیدگان، او را نمییابند و اوست که دیدگان را درمییابد و او لطیف آگاه است و چیزی همانند او نیست و اوست که شنوا و بیناست. آنگاه امام کاظم(ع) این آیه را تلاوت فرمود: «هیچ گفت و گوی محرمانهای میان سه تن نیست، مگر اینکه او چهارمین آنهاست، و نه میان پنج تن مگر اینکه او ششمین آنهاست، و نه کمتر از این عدد و نه بیشتر، مگر اینکه هرکجا باشند او با آنهاست» سپس فرمود: و او اوّلی است که چیزی پیش از او نبوده و آخری است که چیزی پس از او نخواهد بود. او قدیم و ازلی است و هرچه غیر او مخلوق و حادث است. حضرتش از توصیف و صفات خلق بالاتر و بسی والاتر است.[۱].
- از «زکریا بن عمران» از ابو الحسن، موسی بن جعفر(ع) نقل شده است که فرمود: وجود هرآنچه که در آسمانها و در زمین است به هفت چیز بستگی دارد: قضا، قدر، اراده، مشیت، کتاب، اجل و اذن (فرمان)، پس هرکس جز این را بگوید به یقین بر خدا دروغ بسته و بر حضرتش برگشته است[۲].
- از «محمد بن حکیم» نقل است که گفت: «ابو الحسن، موسی بن جعفر(ع) نامهای به پدرم نوشت که در آن آمده بود: خداوند برتر و بزرگتر از آن است که بشود به کنه صفات او پی برد، پس او را آنگونه توصیف کنید که حضرتش توصیف فرمود و از غیر آن دست بدارید[۳].
- نیز امام کاظم(ع) فرموده است: «خدای- تبارک و تعالی- به هیچ چیز تشبیهپذیر نبوده و هیچ چیز به او شباهت ندارد. کدامین ناسزا و دشنام و هرزهدرایی، بزرگتر از اینکه آفریدگار اشیا را به جسم، صورت اندام تشبیه کرد یا او را به جایی محدود نمود؟ حضرتش از چنین توصیفی بالاتر و بسی والاتر است»[۴]. [۵]
نکاتی از سیره و تاریخ حیات پیامبر اکرم(ص)
۱. «ابن طاووس» در کتاب الطرف خود به نقل از کتاب الوصیه شیخ عیسی بن مستفاد» از موسی بن جعفر(ع) از پدرش امام جعفر صادق(ع) آورده است که فرمود: چون رحلت رسول خدا(ص) نزدیک شد، پیامبر اکرم(ص) انصار را خواست و فرمود: ای جماعت انصار، وقت جدایی فرا رسیده است و من خوانده شدهام و باید پاسخ بدهم. شما نیکو مجاوری بودید و حق مجاورت را به جای آوردید، یاری کردید و نیکو یاورانی بودید، با اموال خود همدلی کردید، جماعت مسلمانان را فزونی دادید و خون خود را برای خدا فدا کردید و بدانید که بابت این کارها خداوند به شما پاداشی کامل خواهد داد. حال یک مورد که دو اصل است مانده که تمامیت یافتن کارها بدان بستگی دارد و این، اصل و تمام کار است و من میان آن دو به اندازه تار مویی جدایی و تفاوت نمیبینم. هر کس یکی از آن را پذیرفته و دیگری را وانهد، منکر نخستین اصل آن بوده و خداوند در برابر این انکار او، او را کیفر خواهد کرد و بدل جایگزینی از او نخواهد پذیرفت. انصار گفتند: ای رسول خدا، آن دو را چگونه بشناسیم؟ مبادا- ای رسول خدا- آنها را از ما دریغ کنی که در این صورت گمراه شده، از آیین اسلام باز خواهیم ماند و در وادی ارتداد گم خواهید شد،؛ چراکه نعمت اسلام موهبتی است که از خداوند و رسول او به ما رسیده و او به وسیله تو ما را از تباهی و هلاکت وا رهانیده است، تو ابلاغ رسالت و خیرخواهی کردی و نسبت به ما مهربان بودی و بر ما دل سوزاندی. رسول خدا(ص) فرمود: آن دو، کتاب خدا و اهل بیت من هستند. پس کتاب، همان قرآن میباشد که شامل حجت، نور و برهان است. کلام خدا هماره تازه و شاداب و گواه و داوری دادگر است. ما را به حلال و حرام و احکام خدا راهنمایی میکند. در روز واپسین در محضر داوری خدا با کسانی که احکام آن را نادیده گیرند به احتجاج میپردازد و در پی این احتجاج و مخاصمه و خداوند گامهای آنان را بر پل صراط میلغزاند پس در رعایت حقوق و حدود کتاب خدا (قرآن) کوتاهی نکنید.
همچنین حرمت مرا با خوشرفتاری خود در اهل بیتم مراعات کنید که آن لطیف آگاه مرا خبر داد که: آن دو از یکدیگر جدا نمیشوند تا در کنار حوض کوثر بر من (پیامبر) وارد شوند. بدانید که اسلام چونان سقف است که زیر آن ستون قرار دارد و قوام و ثبات سقف به ستون وابسته است. اگر یکی از شما آن سقف را با تمام حدودش، اما بدون ستون به کار گیرد و بدان عمل کند، زود است که سقف بر او فرو ریزد و او را به دوزخ افکند. ای مردم، ستون قابل اعتماد، ستون اسلام است،؛ چراکه خداوند متعال فرموده است: «سخنان پاکیزه به سوی او بالا میرود، و کار شایسته به آن رفعت میبخشد»[۶]. پس کار شایسته (عمل صالح) فرمانبرداری از امام و ولی امر و چنگزدن به ریسمان اوست. ای مردم، آنچه را گفتم فهمیدید؟ خدا را، خدا را، در اهل بیتم مبادا که آنان را واگذارید و راهی جز راه آنان برگزینید که اینان، چلچراغ پر فروغ تاریکیها، کان دانش، چشمههای حکمت و جایگاه آمد و شد فرشتگان هستند. وصی، امانتدار و وارث من، از میان آنان است و جایگاه او نسبت به من چونان جایگاه هارون نسبت به موسی است. هان ای جماعت انصار، آیا آنچه را که باید ابلاغ کردم؟ هان ای حاضران گوش فرا دهید و بدانید که دروازه خانه فاطمه(س) دروازه خانه من و خانهاش خانه من است. پس هرکس حریم آن را بشکند، حریم خداوند را شکسته و حجاب حضرت- باری تعالی- را دریده است.
عیسی میگوید: ابو الحسن کاظم(ع) بسیار گریست و گفتارش قطع شد، سپس فرمود: «هُتِكَ وَ اللَّهِ حِجَابُ اللَّهِ، هُتِكَ وَ اللَّهِ حِجَابُ اللَّهِ، هُتِكَ وَ اللَّهِ حِجَابُ اللَّهِ...»؛ «به خدا سوگند حجاب خدا دریده شد. به خدا سوگند حجاب خدا دریده شد. به خدا سوگند حجاب خدا دریده شد». آنگاه امام کاظم(ع) فرمود: پدرم از جدم محمد بن علی (امام باقر(ع)) نقل کرد که فرمود: پیامبر خدا(ص) مهاجران را گرد آورد و فرمود: ای مردم، من فرا خوانده شدهام و دعوت دعوتکننده را به زودی پاسخ میدهم، چرا که مشتاق دیدار با خدای خویش و رسیدن به برادرانم (پیامبران) هستم. شما را آگاه میکنم که وصیت خود را به جانشین خود کرده، شما را همانند چهارپایان وانگذاشته و چیزی از امور شما را نادیده نگذاردم. عمر بن خطاب برخاست و گفت: ای رسول خدا، به آنچه (آنگونه که) پیامبران پیش از تو وصیت کردهاند، وصیت نمودی؟ پیامبر(ص) فرمود: آری.
عمر گفت: به فرمان خدا وصیت کردی یا به فرمان (میل) خودت؟ پیامبر(ص) به عمر فرمود: ای عمر، بنشین. به فرمان خدا وصیت کردم و او فرمان داد که از او فرمانبرداری شود و اگر به امر (خواسته) خودم وصیت کرده و وصی برگزیدهام، پس پیروی از امر من فرمانبرداری از خداست و هرکس مرا نافرمانی کند خدا را نافرمانی کرده است و هرکس نافرمانی جانشین میکند، نافرمانی مرا کرده است و هرکس فرمان وصی مرا به گوش گیرد از من فرمان برده است و هرکس گوش به فرمان من بسپارد، از خدا فرمان برده است. سپس پیامبر(ص) خشمگینانه رو به حاضران کرد و فرمود: «ای مردم، وصیت مرا بشنوید. هر کس به من ایمان آورده، نبوت مرا تصدیق کرده و مرا پیامبر خدا میداند بشنود و آگاه باشد که او را به ولایت و امامت علی بن ابی طالب(ع) و فرمانبرداری و تصدیق او سفارش میکنم؛ زیرا ولایت او، ولایت من است و ولایت من، ولایت پروردگار من است. من رسالت خود را ابلاغ کردم، پس حاضران، غایبان را آگاه کنند که علی بن ابی طالب، پرچم و نشانه هدایت است. هر کس از پرچم و نشانه دور شود گمراه گردد، هر کس از آن پیشی گیرد به دوزخ در افتد، هر کس از این نشانه عقب مانده، به راست رود هلاک شود و چون رو به سوی چپ نهد، گمراه گردد و «و توفیق من جز به یاری خدا نیست»[۷] آیا شنیدید؟ حاضران گفتند: آری».
۲. از امام کاظم(ع) روایت شد، که فرمود: هنگامی که رسول خدا(ص) وصیت خود را به علی(ع) نمود، به او فرمود: برای این مسؤولیت پاسخی فراهم کن تا چون در محضر خداوند عرش قرار گرفتی در نمانی،؛ چراکه در آن روز درباره حلال و حرام، محکم و متشابه کتاب خدا آنگونه که نازل شد، درباره آنچه تو را بدان سفارش کردم و نیز در مورد احکامی چون امر به معروف و نهی از منکر و پرهیز از آن با تو محاجّه و از تو بازخواست میکنم. همچنین از اجرای حدود خدا با شرایط آن، همه احکام و امور، برپا داشتن نماز، رساندن زکات به مستحقان آن، حج خانه خدا و جهاد در راه خدا از تو پرسش میکنم. ای علی، ببین در آن روز چه سخنی برای گفتن خواهی داشت؟ علی(ع) گفت: پدر و مادرم فدایت باد، به حرمت و منزلتی که نزد خداوند داری و نعمتی که او بر تو دارد، امید دارم که خدایم مرا در این راه یاری کرده، استوارم گرداند تا آن هنگام که در محضر خداوند تو را ببینم، تقصیر، سستی و افراطی در نامه عمل خود نداشته باشم و خشم را بر چهرهات- که چهره من و چهره پدرانم و مادرانم فدای آن باد- نبینم، بلکه مرا- که پدر و مادرم فدایت باد- آنگونه بیابی که پیوسته و تا واپسین دم زندگی از وصیت و روش و طریقت تو پیروی کرده باشم و سپس فرزندانم چنین باشند، نه در انجام وظیفه کوتاهی کرده باشیم، نه راه افراط پیموده باشیم.
امیر المؤمنین(ع) میگوید: سپس خود را بر صورت و سینه پیامبر(ص) افکندم میگفتم: وای من و دختر و فرزندانت- که پدرم و مادرم فدایت باد- پس از تو تنها میمانیم. بزرگترین غم و اندوه من از این است که پس از تو خانهام از خبرهای آسمان (وحی) تهی شده و جبرئیل و میکائیل را از دست میدهم و ردپایی و صدایی از آنان نخواهم دید و شنید. در این هنگام رسول خدا(ص) مدتی طولانی از هوش رفت سپس به هوش آمد. ابو الحسن کاظم(ع) میگوید: به پدرم گفتم: پس از به هوش آمدن پیامبر(ص) چه شد؟ پدرم فرمود: زنان گریهکنان بر حضرت وارد شدند. بانگ شیون برخاست و مهاجران و انصار که بر درب خانه بودند ضجه و ناله زدند. در همین حال صدایی برخاست که میگفت: علی کجاست؟ علی(ع) بر پیامبر(ص) وارد شد. او میگوید: خود را بر پیامبر(ص) انداختم و او فرمود: فهم کن دریاب که خداوند تو را فهم و استواری دهد، هدایتت کند، توفیقت دهد، یاریات نماید، لغزشهای تو را بیامرزد و نامت را بلند آوازه کند!
برادرم بدان که این جماعت به چیزی جز من دلمشغول خواهند شد. مثل تو در میان این امت، مثل کعبه است که خداوند آن را نشانهای برای مردم قرار داد که از دور و نزدیک به سوی آن میآید، ولی او به سوی آنان نمیرود. به یقین تو پرچم و نشانه هدایت و فروغ دین که همان نور خداست، میباشی. سوگند به آنکه مرا به حق به پیامبری برانگیخت، پس از آنکه بیمدادنهای خداوند را به آنان ابلاغ کردم، یکایک آنان را از حقوقی که خداوند برای تو بر آنان واجب کرده و به اطاعت از تو ملزم نموده، آگاه کردم. آنان پاسخ مثبت داده و امر امامت و وصایت را به تو واگذاردند، اما من از گفتار نادرست آنان آگاه هستم و میدانم پذیرش آنان قلبی نبوده بلکه ظاهری است. پس هرگاه جان سپردم و تو از انجام وصیتهای من فراغت یافتی و مرا در قبرم پنهان کردی، در خانهات بنشین و قرآن را براساس ترتیب نزول و احکام و فرائض آن را آنگونه که آمده (به دور از تأویل) جمعآوری کن. آنگاه بدون اینکه ملامت ملامتگری تو را نگران و سست کند به آنچه که فرمانت دادم بپرداز. و بر تو باد به صبر در برابر ستمها و آنچه بر تو روا میدارند تا اینکه روز تو فرا رسد و بر من وارد شوی»[۸].
۳. «عیسی ضریر» میگوید: «... آنگاه به موسی الکاظم(ع) گفتم: این مطلب که پیامبر(ص) به ابو بکر و پس از او عمر دستور دادند تا به مسجد رفته به جای پیامبر(ص) امامت جماعت را به عهده گیرند؛ بسیار بر سر زبانهاست و مردم آن را بازگو میکنند. موسی مدتی دراز سر فرو افکنده، سپس فرمود: آنگونه که میگویند نیست، اما تو ای عیسی، درباره این امور بسیار کاوش میکنی و جز به یافتن آنها رضایت نمیدهی! گفتم: پدر و مادرم فدایت باد، از آنرو میپرسم که در دینم از آن سود برده، بر دانشم افزوده شود، مبادا که با نادانستن حقیقت گمراه شوم و خود از گمراهی خویش بیخبر باشم. از دیگر سو چه کسی را همانند شما میتوانم بیابم تا پرسشهای مرا پاسخ دهد؟ آنگاه گفت: چون بیماری پیامبر(ص) شدت یافت، علی(ع) را فراخواند و سر بر دامن او نهاده و از هوش رفت. چون وقت نماز فرا رسید و بانگ اذان داده شد، عایشه بیرون شده، به عمر گفت: ای عمر، به سوی مسجد روانه و امامت مردم را بر عهده گیر.
عمر گفت: پدرت به این کار سزاوارتر است. عایشه گفت: راست میگویی، اما او مردی نرمخو و آرام است و میترسم مردم بر او یورش ببرند، پس تو به این امر بپرداز. عمر به او گفت: حال که محمد(ص) بیهوش است و به زودی به هوش نمیآید، علی نیز دلمشغول اوست و نمیتواند او را تنها بگذارد، پدرت به مسجد برود و من هر یورش و جنبشی را از او دور میکنم،؛ چراکه بیم آن دارم اگر محمد(ص) به هوش بیاید، علی را برای برگزاری نماز جماعت به مسجد بفرستد؛ زیرا مناجات شب گذشته او (پیامبر) را میشنیدم که در پایان آن میگفت: نماز. نماز. سپس گفت: ابو بکر بیرون شد تا امامت نماز مردم را بر عهده بگیرد. مردم از حضور ابو بکر برای امامت نماز متعجب شد ه حضور او را غیر عادی خواند ند. سپس بر این گمان شدند که او به فرمان رسول خدا به مسجد آمده است.
هنوز ابو بکر تکبیر نماز نگفته بود که پیامبر(ص) به هوش آمد و فرمود: عمویم عباس را فرا بخوانید. چون عباس به حضور پیامبر(ص) رسید، خود و علی(ع) پیامبر(ص) را به مسجد بردند و او نشسته، امامت نماز را بر عهده گرفت، سپس حضرت بر منبر قرار داده شد و این آخرین باری بود که او بر منبر نشست. همه مردم مدینه از مهاجران و انصار و زنان بزرگ شهر از خانهها برآمده در مسجد حضور یافتند. آنان گریان و شیونکنان بوده، کلمه استرجاع (إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ) بر زبان داشتند. پیامبر(ص) زمانی سخن میگفت و گاهی خاموش میشد. حضرت در میان خطبهاش فرمود: ای جماعت مهاجران و انصار و آنان از جن و انس در این روز و در این هنگام در اینجا حضور دارند، حاضران این گفته مرا به غایبان برسانند که: بدانید کتاب خدا را در میان شما بر جای گذاشتم؛ کتابی که در بردارنده نور، هدایت و بیان است و خداوند از بیان هیچ چیزی در آن غافل نبوده است و این حجت خدایی من بر شماست. و نیز نشانه بزرگتر دین را در میان شما وانهادم و او وصی من علی بن ابی طالب است که نشانه دین، نور و هدایت میباشد. بدانید که او ریسمان خداوند در میان مردم است، پس همگی به او چنگ اندازند و از گردش پراکنده نشوید که خداوند فرموده است: «و به یاد آرید این نعمت بزرگ خدا را که شما باهم دشمن بودید، خدا در دلهای شما الفت و مهربانی انداخت و به لطف خداوند همه برادر دینی یکدیگر شدید[۹].
ای مردم، این، علی بن ابی طالب است که گنجینه خداوند و اندوختهای برای امروز و فردای شما میباشد. هرکس او را امروز و فردا (تا واپسین دم زندگی) دوست داشته، از او پیروی کند، به پیمانی که با خداوند بسته وفا کرده و وظیفه خود را به انجام رسانده است و هرکس امروز و فردا با او دشمنی ورزد، روز قیامت و درحالیکه حجتی و برهانی برای خداوند ندارد، کور و کر پا به عرصه محشر خواهد گذارد. ای مردم، مبادا فردا در حالی شما را ببینم که دنیا را چونان عروس به حجله ببرید، اما اهل بیت خود را پریشان حال، بیسامان، اندوهزده، ستمدیده و خونشان روان شده، ببینم! ای مردم، از پیروی از گمراهی و گمراهان و تشکیل شورا برای برپایی و حاکم کردن نادانی بپرهیزید.
ای مردم بدانید که این امر (امامت و جانشینی) صاحبان و نشانههایی دارد که خداوند در قرآن از آنان نام برده است و من آنچه را که بدان فرستاده شدهام به شما شناساندم و رساندم، «اما شما را بسیار مردم بدبخت نادانی میبینم[۱۰]. مبادا پس از من کفر ورزیده، مرتد شوید و بدون شناخت و علم، کتاب خدا را تأویل و براساس هوای نفس، بدعتگزاری کنید،؛ چراکه هربدعت و گفتاری که مخالف قرآن باشد، مردود و باطل است. هان ای مردم بدانید که قرآن، پیشوای هدایت است که راهبری دارد که با حکمت و برهان و موعظه نیکو، به سوی آن راهبری میکند. جانشین و ولی امر پس از من، امر قرآن را در دست دارد. او جانشین، وارث دانش، حکمت و نهان و آشکار من است؛ همان چیزهایی که پیامبران قبل از من برای جانشینان خود به ارث گذاشتند. من هم ارثبر و هم اثرگذار هستم، پس مبادا که نفستان شما را فریب داده، بر شما دروغزنی کند. ای مردم؛ خدا را. خدا را، درباره اهل بیتم ناظر بدانید که آنان ارکان دین، چلچراغ نورافشان تاریکیها، کان دانشاند و علی(ع) برادر من، وارث دانش من، وزیر من، امین من و ادامهدهنده امر رسالت من است و هموست که بر اساس سنت من به پیمان من وفا کند. ای مردم بدانید که علی نخستین گرونده به من و آخرین دیدارکننده آنان با من به هنگام مرگ است و اولین کسی است که در قیامت با من دیدار میکند، پس حاضران پیام مرا به غایبان برسانند که هرکه به ناحق و بدون شایستگی و درحالیکه بهتر از او در میان امت باشد، امامت و راهبری امت را به دست گیرد به یقین کفر ورزیده است. ای مردم، هرکس بر گردن من حقی دارد این منم آماده مقابله شدن و هر کس وعدهای (طلبی) دارد نزد علی بن ابی طالب برود که او ضامن تمام آن است و آنها را ادا میکند تا اینکه کسی را بر من حقی نباشد»[۱۱].[۱۲]
امامت و امامان از نگاه امام کاظم(ع)
- «داوود رقّی» از «عبد صالح» نقل کرده است که فرمود: «إِنَّ الْحُجَّةَ لَا تَقُومُ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ إِلَّا بِإِمَامٍ حَيٍّ يُعْرَفُ»[۱۳]؛ «جز با وجود امامی زنده که شناخته شود، حجت خداوند بر مردم تمام نمیشود».
- «علی بن راشد» میگوید: «ابو الحسن(ع) گفت: «إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو مِنْ حُجَّةٍ وَ أَنَا وَ اللَّهِ ذَلِكَ الْحُجَّةُ»[۱۴]؛ «زمین از حجت خالی نمیماند و من- به خدا سوگند- همان حجت هستم».
- «علی بن جعفر» میگوید: «ابو الحسن(ع) به من گفت: «نَحْنُ فِي الْعِلْمِ وَ الشَّجَاعَةِ سَوَاءٌ وَ فِي الْعَطَايَا عَلَى قَدْرِ مَا نُؤْمَرُ»[۱۵]؛ «ما خاندان در دانش و دلاوری یکسان هستیم و در دهش و بخشش آن اندازه میدهیم که فرمان مییابیم».
- «هارون بن خارجه» میگوید: «ابو الحسن(ع) به من گفت: «نَحْنُ الْمَثَانِي الَّتِي أُوتِيَهَا رَسُولُ اللَّهِ(ص) وَ نَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ نَتَقَلَّبُ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ، فَمَنْ عَرَفَنَا، عَرَفَنَا وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْنَا فَأَمَامَهُ الْيَقِينُ»[۱۶]؛ ما همان قرآنی هستیم که به رسول خدا(ص) نمایانده شد و ما وجه اللّه (صورت خدا) هستیم که در میان شما زندگی میکنیم. پس هرکسی ما را بشناسد، شناخته است و هرکس ما را نشناسد «یقین» (مرگ یا قیامت) در پیش دارد که آنجا خواهد شناخت، اما او را سودی نبخشد.
- ابو الحسن، موسی کاظم(ع) در تفسیر آیه: ﴿أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ﴾[۱۷] فرمود: «نَحْنُ الْمَحْسُودُونَ»[۱۸]؛ «ماییم که مورد رشک و حسد قرار گرفتهایم».
- «محمد بن فضیل» از ابو الحسن(ع) نقل میکند که: «در تفسیر آیه ﴿وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا﴾[۱۹] فرمود: «هُمُ الْأَوْصِيَاءُ»؛ «مساجد همانا اوصیا ی پیامبر(ص) هستند»[۲۰].
- از «سیف بن عمیره» نقل شده است که: «شنیدم که عبد صالح، ابو الحسن(ع) خبر مرگ یکی از شیعیان را به او میداد. با خود گفتم که او میداند شیعهاش چه زمانی میمیرد!. امام(ع) گویی که خشمگین بود، فرمود: ای ابو اسحاق، رشید هجری علم «منایا و بلایا» (مرگها و بلاها) را میدانست و امام، به این دانش سزاوارتر است»[۲۱].
- «معاویه» از «اسحاق» نقل میکند که گفت: «نزد ابو الحسن(ع) بودم که مردی بر حضرت وارد شد. ابو الحسن(ع) به او فرمود: ای فلان، تو یک ماه دیگر میمیری. با خود اندیشیدم گویی اجل و مرگ شیعیان را میداند. امام(ع) فرمود: ای اسحاق، چه چیزی را عجیب و غریب میدانید؟ درحالیکه رشید هجری از نظر منزلت مستضعف بود، اما «علم منایا و بلایا» را داشت، پس امام به این علم سزاوارتر است. سپس فرمود: ای اسحاق، دو سال دیگر خواهی مرد و خاندان و فرزندان و خانوادهات پراکنده شده، دستخوش بینوایی شدیدی خواهند شد»[۲۲].
- از علی بن جعفر(ع) از برادرش امام موسی(ع) نقل شده که: «در تفسیر آیه ﴿وَبِئْرٍ مُعَطَّلَةٍ وَقَصْرٍ مَشِيدٍ﴾[۲۳] فرمود: «الْبِئْرُ الْمُعَطَّلَةُ الْإِمَامُ الصَّامِتُ وَ الْقَصْرُ الْمَشِيدُ الْإِمَامُ النَّاطِقُ»؛ «چاه متروک، امام خاموش و کنج عزلت گزیده و کاخهای افراشته، امام گویاست»[۲۴].
- «یعقوب بن جعفر» برای ما نقل کرده، گفت: «در مکه، همراه ابو الحسن(ع) بودم. کسی به او گفت: تو کتاب خدا را به گونهای تفسیر میکنی که تا به حال نشنیدهایم. ابو الحسن(ع) فرمود: «بدان که قرآن پیش از مردم بر ما نازل شده و پیش از آنکه برای مردم تفسیر شود، برای ما تفسیر شده است. ما حلال و حرام و ناسخ و منسوخ و احکام سفر و حضر آن را میشناسیم. همچنین میدانیم در چه شبی چند آیه و درباره چه کسی و چه چیزی نازل شده است. ما داوران خداوند در زمین و گواه بر خلقش هستیم که حضرت احدیت در اینباره فرموده است: ﴿سَتُكْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَيُسْأَلُونَ﴾؛ گواهی ایشان به زودی نوشته میشود و از آن پرسیده خواهند شد. پس ما گواه هستیم و آنان که بر ضدشان گواهی داده میشود، پرسیده میشوند. این، دانستهای است که به تو رسانده و آنچه باید در افزایش آگاهی تو انجام دادم. حال اگر گفته مرا بپذیری سپاسگزار نعمت شناخت و تسلیم بودن باش و اگر نپذیری به یقین، خداوند بر همه چیز گواه است»[۲۵].
- «محمد بن فضیل» از ابو الحسن(ع) نقل کرده است که فرمود: «وَلَايَةُ عَلِيٍّ(ع) مَكْتُوبَةٌ فِي جَمِيعِ صُحُفِ الْأَنْبِيَاءِ، وَ لَنْ يَبْعَثَ اللَّهُ رَسُولًا إِلَّا بِنُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ(ص) وَ وَصِيِّهِ عَلِيٍّ(ع)»[۲۶]؛ ولایت علی(ع) در کتابهای آسمانی همه پیامبران نوشته شده است و تمام پیامبران برای ابلاغ نبوت محمد(ص) و ولایت علی(ع) فرستاده شدهاند.
- «علی بن سوید سابی» میگوید: «ابو الحسن(ع) اول در نامهای خطاب به من نوشت: «إِنَّ أَوَّلَ مَا أَنْعَى إِلَيْكَ نَفْسِي فِي لَيَالِيَّ هَذِهِ، غَيْرَ جَازِعٍ وَ لَا نَادِمٍ، وَ لَا شَاكٍّ فِيمَا هُوَ كَائِنٌ مِمَّا قَضَى اللَّهُ وَ حَتَمَ، فَاسْتَمْسِكْ بِعُرْوَةِ الدِّينِ آلِ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمْ، وَ الْعُرْوَةِ الْوُثْقَى الْوَصِيِّ بَعْدَ الْوَصِيِّ، وَ الْمُسَالَمَةِ وَ الرِّضَا بِمَا قَالُوا»[۲۷]؛ نخست، خبر مرگ خویش را که در همین شبها خواهد بود به تو میدهم و بدان که نه بیتابی میکنم، نه پشیمانم و نه در آنچه که قضای الهی خواسته و حتمی و شدنی است، شکی در دل دارم. پس به دستاویز دین؛ یعنی آل محمد- که درود خداوند بر او و خاندانش باد- و دستاویز محکم و استوار؛ یعنی جانشین پس از جانشین چنگ بزن و به آنچه که آنان (جانشینان) گویند تن در ده و تسلیم آن باش».
- «سعید بن ابی سعید بلخی میگوید: «از ابو الحسن(ع) شنیدم که میفرمود: خدای در پی هرنمازی که این خلق میخوانند، لعن و نفرینی دارد. گفتم فدایت: گردم، چرا؟ امام(ع) فرمود: چون حق ما را انکار و گفتار ما را تکذیب میکنند»[۲۸].
- از صفوان بن یحیی نقل شده است که: «ابو الحسن اول(ع) فرمود: از زمانی که حضرت آدم(ع) از دنیا رفت، خدای- عزّ و جلّ- هرگز زمین را بدون امام و راهبری که انسانها به وسیله او به سوی خداوند و فرمان او هدایت شوند، وا ننهاد و همین امام، حجت بر بندگان است. هرکس او را واگذارد گمراه شده و هرکس همراه امام باشد و فرمان او را به گوش گیرد نجات مییابد و این، حقی است که خدای- عزّ و جلّ- به خود لازم دانسته است[۲۹].
- «عبداللّه بن قدامه ترمذی» برای ما نقل کرد که: «ابو الحسن(ع) میفرمود: «مَنْ شَكَّ فِي أَرْبَعَةٍ فَقَدْ كَفَرَ بِجَمِيعِ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى، أَحَدُهَا: مَعْرِفَةُ الْإِمَامِ فِي كُلِّ زَمَانٍ وَ أَوَانٍ، بِشَخْصِهِ وَ نَعْتِهِ»[۳۰]؛ هرکس در چهار چیز شک و تردید کند به یقین، به تمام آنچه خداوند نازل فرموده، کفر ورزیده است. نخست: شک و تردید در شناخت امام به نام و شخص او، در هرزمان است.
- از «عمر بن یزید» نقل شده است که گفت: از ابو الحسن(ع) اول شنیدم که میفرمود: «مَنْ مَاتَ بِغَيْرِ إِمَامٍ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً، إِمَامٍ حَيٍّ يَعْرِفُهُ»؛ هرکس بدون گزینش و پذیرش امامی زنده که او را بشناسد، بمیرد، به مرگ جاهلی مرده است. گفتم: عبارت «امامی زنده» را از پدرت نشنیدم. امام(ع) فرمود: به خدا سوگند که پدرم آن را از رسول اللّه(ص) نقل کرد و نیز رسول اللّه(ص) فرمود: هرکس در حالی بمیرد که امامی نداشته باشد که از او بشنود و اطاعت کند، به مرگ جاهلی مرده است[۳۱].
- «محمد بن حکیم» میگوید: «از ابو الحسن(ع) پرسیدم: ممکن است که درباره حکمی از حلال و حرام و موارد مورد نیاز مردم از امام پرسیده شود، اما او پاسخ آن را نداند؟ امام(ع) فرمود: نه، ولی اگر بخواهد پاسخ میدهد و اگر نخواهد ندهد. این به اختیار اوست[۳۲].
- از «صفوان بن یحیی» نقل شده است که گفت: «از ابو الحسن(ع) پرسیدم: ممکن است از امام درباره حکمی از احکام حلال و حرام و سایر احکام مورد نیاز مردم پرسیده شود، اما از پاسخ آن را نداند؟ امام(ع) فرمود: نه، اما ممکن است که پاسخ ندهد[۳۳].
- «علی سائی» از ابو الحسن اول، موسی(ع) نقل میکند که فرمود: «مَبْلَغُ عِلْمِنَا عَلَى ثَلَاثَةِ وُجُوهٍ: مَاضٍ وَ غَابِرٍ وَ حَادِثٍ فَأَمَّا الْمَاضِي فَمُفَسَّرٌ، وَ أَمَّا الْغَابِرُ فَمَزْبُورٌ وَ أَمَّا الْحَادِثُ فَقَذْفٌ فِي الْقُلُوبِ، وَ نَقْرٌ فِي الْأَسْمَاعِ وَ هُوَ أَفْضَلُ عِلْمِنَا وَ لَا نَبِيَّ بَعْدَ نَبِيِّنَا»[۳۴]؛ تمام دانش ما سه وجه دارد: گذشته و موجود و حادث (که بعدها پدید میآید). گذشته از آن تفسیر شده، دانش موجود، نوشته شده و علم حادث در دلها افکنده و بر گوشها نواخته میشود و این، برترین دانش ماست و پس از پیامبر ما پیامبری نیست.
- «محمد بن علی بن خالد جوّاز» میگوید: «بر ابو الحسن(ع) که در حیاط خانهاش در «رملیه» بود وارد شدم. چون در او نگریستم در دل گفتم: پدر و مادرم فدایت باد، ای سید و سرورم، ای مظلوم، ای که حقت غصب شده و ای تحت فشار قرار گرفته، سپس به او نزدیک شده، میان دو چشم او را بوسیدم و نزد او نشستم. ابو الحسن رو به من کرد و فرمود: ای پسر خالد، ما به این امر (مظلوم بودن و...) آگاهتر هستیم. پس آن را با خود نجوا مکن. گفتم: فدایت گردم، به خدا سوگند از چنین تصوری غرضی نداشتم. امام(ع) فرمود: «نَحْنُ أَعْلَمُ بِهَذَا الْأَمْرِ مِنْ غَيْرِنَا لَوْ أَرَدْنَا أُذِنَ إِلَيْنَا، وَ إِنَّ لِهَؤُلَاءِ الْقَوْمِ مُدَّةً وَ غَايَةً لَا بُدَّ مِنَ الِانْتِهَاءِ إِلَيْهَا»؛ ما به این امر از دیگران آگاهتریم و اگر بخواهیم از آن ما خواهد شد، اما این جماعت را مدت و فرجامی است که ناچار باید به پایان خود برسد. گفتم: دیگر هرگز چنین چیزی (اندیشهای) در دل نمیگذرانم. امام(ع) فرمود: هرگز بدان باز نگرد»[۳۵].
- «محمد بن حکیم» از ابو الحسن(ع) نقل میکند که فرمود: «إِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ بِالْقِيَاسِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمْ يَقْبِضْ نَبِيَّهُ حَتَّى أَكْمَلَ لَهُ جَمِيعَ دِينِهِ فِي حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ، فَجَاءَكُمْ مِمَّا تَحْتَاجُونَ إِلَيْهِ فِي حَيَاتِهِ وَ تَسْتَغِيثُونَ بِهِ وَ بِأَهْلِ بَيْتِهِ بَعْدَ مَوْتِهِ، وَ إِنَّهَا مُصْحَفٌ عِنْدَ أَهْلِ بَيْتِهِ حَتَّى إِنَّ فِيهِ لَأَرْشَ خَدْشِ الْكَفِّ، ثُمَّ قَالَ: إِنَّ أَبَا حَنِيفَةَ لَعَنَهُ اللَّهُ مِمَّنْ يَقُولُ: قَالَ عَلِيٌّ، وَ أَنَا قُلْتُ»[۳۶]؛ آنان که پیش از شما به هلاکت رسیدند، «قیاس» در احکام را در پیش گرفته بودند. خدای- تبارک و تعالی- زمانی پیامبر خود را از میان مردم برگرفت که تمام احکام دینش را از حلال و حرام کامل کرد. او تمام آنچه را که در زندگی خود بدان نیاز دارید، برای شما آورد و پس از مرگش از اهل بیت او مدد میجویید. بدانید که این احکام در «مصحفی» نزد اهل بیت او قرار دارد که حتی «ارش» (تاوان) خراشیدن دست در آن آمده است. سپس فرمود: «ابو حنیفه» از کسانی است که میگویند: علی چنان گفت و ما چنین میگوییم.
- از «عبداللّه بن جندب» نقل است که: ابو الحسن(ع) در نامهای به من مینوشت: «إِنَّا لَنَعْرِفُ الرَّجُلَ إِذَا رَأَيْنَاهُ بِحَقِيقَةِ الْإِيمَانِ وَ بِحَقِيقَةِ النِّفَاقِ»[۳۷]؛ چون در کسی بنگریم حقیقت ایمان و حقیقت نفاق او را میشناسیم (درمییابیم).
- «حسین بن علی بن یقطین» از پدرش نقل میکند که گفت: از ابو الحسن(ع) درباره جزئی از حالتهای عالم و چگونگی دانش او پرسیدم، او فرمود: «نَكْتٌ فِي الْقَلْبِ وَ نَقْرٌ فِي الْأَسْمَاعِ وَ قَدْ يَكُونَانِ مَعاً»[۳۸]؛ حک شدن در قلب و نواخته شدن بر گوشها و گاهی نیز هردو باهم فراهم میشوند.[۳۹]
ایمان، کفر و شرک از نگاه امام کاظم(ع)
۱. «حماد بن عمرو نصیبی» میگوید: «کسی از عالم امام کاظم(ع) پرسید: به من بگو که کدامین اعمال نزد خداوند برتر است؟ او فرمود: «مَا لَا يُقْبَلُ عَمَلٌ إِلَّا بِهِ»؛ آن عملی که اعمال دیگر تنها به وسیله آن پذیرفته میشود. گفت: آن عمل چیست؟ امام(ع) فرمود: «الْإِيمَانُ بِاللَّهِ الَّذِي هُوَ أَعْلَى الْأَعْمَالِ دَرَجَةً وَ أَسْنَاهَا حَظّاً وَ أَشْرَفُهَا مَنْزِلَةً»؛ ایمان به خداست که بلندمرتبهترین اعمال، باشکوهترین بهرهها و دارای والاترین و گرامیترین منزلتهاست. گفتم: مرا آگاه کن که ایمان گفتاری و رفتاری است که چنین جایگاهی دارد یا ایمان بدون عمل؟ امام(ع) فرمود: «الْإِيمَانُ عَمَلٌ كُلُّهُ، وَ الْقَوْلُ بَعْضُ ذَلِكَ الْعَمَلِ بِفَرْضٍ مِنَ اللَّهِ بَيَّنَهُ فِي كِتَابِهِ، وَاضِحٍ نُورُهُ، ثَابِتَةٍ حُجَّتُهُ، يَشْهَدُ بِهِ الْكِتَابُ وَ يَدْعُو إِلَيْهِ»؛ ایمان همهاش عمل است و گفتار بخشی از عمل به شمار میرود که خداوند چنین خواسته و در قرآن، آن را آشکار و روشن و با حجت و برهان ثابت کرده است و کتاب خدا گواه آن است و بدان (عمل) دعوت میکند.
گفتم: آن را توصیف کن تا بفهمم. امام(ع) فرمود: «إِنَّ الْإِيمَانَ حَالاتٌ وَ دَرَجَاتٌ وَ طَبَقَاتٌ وَ مَنَازِلُ، فَمِنْهُ التَّامُّ الْمُنْتَهَى تَمَامُهُ، وَ مِنْهُ النَّاقِصُ الْمُنْتَهَى نُقْصَانُهُ، وَ مِنْهُ الزَّائِدُ الرَّاجِحُ زِيَادَتُهُ»؛ ایمان، حالتها، مراتب، طبقات و منازلی دارد. گونهای از آن در نهایت کمال، برخی ناقص در نهایت نقصان و کاستی و برخی زیاد و در حال فزونی گرفتن است. گفتم: آیا ایمانفزونی، کمال و کاستی میپذیرد؟ امام(ع) فرمود: آری.
پرسیدم: چگونه چنین میشود؟ امام(ع) فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَرَضَ الْإِيمَانَ عَلَى جَوَارِحِ بَنِي آدَمَ وَ قَسَّمَهُ عَلَيْهَا وَ فَرَّقَهُ عَلَيْهَا، فَلَيْسَ مِنْ جَوَارِحِهِمْ جَارِحَةٌ إِلَّا وَ هِيَ مُوَكَّلَةٌ مِنَ الْإِيمَانِ بِغَيْرِ مَا وُكِّلَتْ بِهِ أُخْتُهَا. فَمِنْهَا قَلْبُهُ الَّذِي بِهِ يَعْقِلُ وَ يَفْقَهُ وَ يَفْهَمُ وَ هُوَ أَمِيرُ بَدَنِهِ الَّذِي لَا تُورَدُ الْجَوَارِحُ وَ لَا تَصْدُرُ إِلَّا عَنْ رَأْيِهِ وَ أَمْرِهِ، وَ مِنْهَا يَدَاهُ اللَّتَانِ يَبْطِشُ بِهِمَا وَ رِجْلَاهُ اللَّتَانِ يَمْشِي بِهِمَا وَ فَرْجُهُ الَّذِي الْبَاهُ مِنْ قِبَلِهِ وَ لِسَانُهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ الْكِتَابُ وَ يَشْهَدُ بِهِ عَلَيْهَا، وَ عَيْنَاهُ اللَّتَانِ يُبْصِرُ بِهِمَا، وَ أُذُنَاهُ اللَّتَانِ يَسْمَعُ بِهِمَا. وَ فَرَضَ عَلَى الْقَلْبِ غَيْرَ مَا فَرَضَ عَلَى اللِّسَانِ وَ فَرَضَ عَلَى اللِّسَانِ غَيْرَ مَا فَرَضَ عَلَى الْعَيْنَيْنِ وَ فَرَضَ عَلَى الْعَيْنَيْنِ غَيْرَ مَا فَرَضَ عَلَى السَّمْعِ وَ فَرَضَ عَلَى السَّمْعِ غَيْرَ مَا فَرَضَ عَلَى الْيَدَيْنِ وَ فَرَضَ عَلَى الْيَدَيْنِ غَيْرَ مَا فَرَضَ عَلَى الرِّجْلَيْنِ وَ فَرَضَ عَلَى الرِّجْلَيْنِ غَيْرَ مَا فَرَضَ عَلَى الْفَرْجِ وَ فَرَضَ عَلَى الْفَرْجِ غَيْرَ مَا فَرَضَ عَلَى الْوَجْهِ»؛ خداوند پذیرش ایمان را بر تمام جوارح و اعضای بدن آدمیزاده واجب گرداند و آن را بر اعضای بدن تقسیم کرده، هریک را بهرهای از ایمان داد و هریک از اعضای انسان به گونهای از ایمان مأمور شده که دیگر عضو، بدان مأمور نشده است. مثلا از آن جمله قلب انسان است که میاندیشد، فرا میگیرد و میفهمد و فرمانروایی بر تمام اعضا و جوارح را در اختیار دارد و هیچ عضوی بدون فرمان او کاری انجام نمیدهد. دیگری دست انسان است که بدان قدرتنمایی کرده، حریف را از پای درمیآورد و دو پای اوست که با آن دو عضو راه میرود. عضو دیگر فرج (دستگاه آمیزش) اوست که میل جنسی از آن، برمیخیزد، دیگر عضو، زبان اوست که کتاب به وسیله آن گویا میشود و این عضو علیه اندامها گواهی دهد و چشمان که با آن میبیند و گوشها که با آن میشنود.
بنابراین و به حسب تفاوت کارآیی اعضا، مسؤولیتهای آن نیز متفاوت مثلا بر قلب چیزی واجب شده که بر زبان واجب نشده، بر زبان چیزی واجب گشته که بر چشم واجب نگردیده، بر چشم چیزی واجب شده که بر گوش واجب نشده است. بر گوش چیزی تکلیف شده که دست بدان مکلف نشده و بر دست امری واجب گردیده که برپا واجب نشده و وظیفه پا غیر از وظیفه فرج و وظیفه فرج غیر از وظیفه چهره است. «فَأَمَّا مَا فَرَضَ عَلَى الْقَلْبِ مِنَ الْإِيمَانِ فَالْإِقْرَارُ وَ الْمَعْرِفَةُ وَ التَّصْدِيقُ وَ التَّسْلِيمُ وَ الْعَقْدُ وَ الرِّضَا بِأَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ أَحَداً صَمَداً لَمْ يَتَّخِذْ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً وَ أَنَّ مُحَمَّداً(ص) عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ». در اینجا امام کاظم(ع) به شرح وظایف اعضای انسان پرداخته فرمود: اما ایمانی که بر قلب واجب شده این است که اعتراف و شناخت داشته باشد و تصدیق کند و تسلیم شود و عزم جزم کند و بپذیرد که: خدایی جز خدای یگانه و بیشریک نیست. یکتا و بینیاز است و همسری و فرزندی برنگزیده و محمد(ص) بنده و رسول اوست»[۴۰].
۲. امام موسی بن جعفر(ع) از پدرانش از پیامبر گرامی اسلام(ص) نقل میکند که فرمود: «مَا مِنْ شَيْءٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى مِنَ الْإِيمَانِ بِهِ وَ الْعَمَلِ الصَّالِحِ وَ تَرْكِ مَا أَمَرَ بِهِ أَنْ يَتْرُكَهُ»[۴۱]؛ «محبوبترین چیز نزد خداوند از ایمان به حضرتش و عمل صالح و ترک آنچه که حضرتش به ترک آن امر فرموده، میباشد».
۳. «فضیل» میگوید: «به ابو الحسن(ع) گفتم: کدام یک از واجباتی که خداوند بر بندگان مقرر فرموده، برای تقرب به حضرتش برتر است؟ امام(ع) فرمود: «أَفْضَلُ مَا يَتَقَرَّبُ بِهِ الْعِبَادُ إِلَى اللَّهِ طَاعَةُ اللَّهِ وَ طَاعَةُ رَسُولِهِ، وَ حُبُّ اللَّهِ وَ حُبُّ رَسُولِهِ(ص) وَ أُولِي الْأَمْرِ، وَ كَانَ أَبُو جَعْفَرٍ(ع): يَقُولُ: حُبُّنَا إِيمَانٌ وَ بُغْضُنَا كُفْرٌ»[۴۲] برترین چیزی که بندگان، به وسیله آن به خداوند نزدیک میشوند، فرمانبرداری از خداوند و از پیامبر او و دوست داشتن خداوند و پیامبر او و «اولو الأمر» است. ابو جعفر باقر(ع) میگفت: دوستی ما ایمان و دشمنی با ما کفر است».
۴. «ابراهیم بن ابی بکر» میگوید: «شنیدم که ابو الحسن موسی(ع) میفرمود: «إِنَّ عَلِيّاً بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْهُدَى، فَمَنْ دَخَلَ مِنْ بَابِ عَلِيٍّ كَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ خَرَجَ مِنْهُ كَانَ كَافِراً، وَ مَنْ لَمْ يَدْخُلْ فِيهِ وَ لَمْ يَخْرُجْ مِنْهُ كَانَ فِي الطَّبَقَةِ الَّذِينَ لِلَّهِ فِيهِمُ الْمَشِيئَةُ»[۴۳]؛ به درستی که علی(ع) دری از درهای هدایت است. پس هرکه از این دروازه درون شود مؤمن است، هرکس از این دروازه بیرون رود کافر است و هرکس از آن داخل یا بیرون نشود در طبقه (شمار) کسانی است که خداوند را در آفرینش آنان مشیت و حکمت است».
۵. از «بکر بن موسی واسطی» آمده است که گفت: «از ابو الحسن، موسی(ع) درباره شرک و کفر و اینکه کدام پیشتر بوده، پرسیدم. امام(ع) فرمود: «مَا عَهْدِي بِكَ تُخَاصِمُ النَّاسَ»؛ به یاد ندارم که با مردم مخاصمه (جدال) کنی! گفتم: هشام بن الحکم مرا دستور داد تا از شما در اینباره سؤال کنم.
امام(ع) فرمود: «الْكُفْرُ أَقْدَمُ وَ هُوَ الْجُحُودُ، قَالَ لِإِبْلِيسَ ﴿أَبَى وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ﴾[۴۴]»؛ کفر پیشینهدارتر است،؛ چراکه انکار است و خداوند درباره ابلیس فرموده: مگر ابلیس که ابا و تکبر ورزید و از گروه کافران گردید»[۴۵].
۶. از «حسین بن الحکم» نقل شده است که گفت: «نامهای به عبد صالح(ع) نوشته یادآوری کردم که دچار «شک» شدهام،؛ چراکه حضرت ابراهیم(ع) نیز عرضه داشته بود: ﴿رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى﴾[۴۶] و من دوست دارم چیزی به من بنمایانی تا از این شک رها شوم». امام(ع) در پاسخ نوشت: «إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ مُؤْمِناً وَ أَحَبَّ أَنْ يَزْدَادَ إِيمَاناً وَ أَنْتَ شَاكٌّ وَ الشَّاكُّ لَا خَيْرَ فِيهِ»؛ به یقین، ابراهیم(ع) مؤمن بود و دوست میداشت با دیدن دلیل و برهانی الهی ایمانش فزونی گیرد، در حالیکه تو دستخوش شک هستی و در انسان گرفتار شک، خیری نیست. و نیز نوشت: «إِنَّمَا الشَّكُّ مَا لَمْ يَأْتِ الْيَقِينُ فَإِذَا جَاءَ الْيَقِينُ لَمْ يَجُزِ الشَّكُّ... إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ: ﴿وَمَا وَجَدْنَا لِأَكْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَإِنْ وَجَدْنَا أَكْثَرَهُمْ لَفَاسِقِينَ﴾[۴۷] قَالَ: نَزَلَتْ فِي الشَّاكِّ»؛ زمانی شک جایی دارد که یقین حاصل نشده باشد و چون یقین آمد دیگر شک روا نباشد. خدای- عزّ و جلّ- فرموده است: «اکثر مردمان را در عهد استوار ندیدیم، بلکه بیشتر را عهدشکن و بزهکار یافتیم». امام(ع) فرمود: این آیه در مورد شکاک نازل شده است»[۴۸].
۷. «محمد بن سنان» از «ابو خدیجه» نقل کرده که گفت: «بر ابو الحسن(ع) وارد شدم، به من فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَيَّدَ الْمُؤْمِنَ بِرُوحٍ مِنْهُ تَحْضُرُهُ فِي كُلِّ وَقْتٍ يُحْسِنُ فِيهِ وَ يَتَّقِي، وَ تَغِيبُ عَنْهُ فِي كُلِّ وَقْتٍ يُذْنِبُ فِيهِ وَ يَعْتَدِي. فَهِيَ مَعَهُ تَهْتَزُّ سُرُوراً عِنْدَ إِحْسَانِهِ وَ تَسِيخُ فِي الثَّرَى عِنْدَ إِسَاءَتِهِ. فَتَعَاهَدُوا عِبَادَ اللَّهِ نِعَمَهُ بِإِصْلَاحِكُمْ أَنْفُسَكُمْ تَزْدَادُوا يَقِيناً وَ تَرْبَحُوا نَفِيساً ثَمِيناً، رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً هَمَّ بِخَيْرٍ فَعَمِلَهُ أَوْ هَمَّ بِشَرٍّ فَارْتَدَعَ عَنْهُ، ثُمَّ قَالَ: نَحْنُ نُؤَيِّدُ الرُّوحَ بِالطَّاعَةِ لِلَّهِ وَ الْعَمَلِ لَهُ»؛ خداوند مؤمن را به روحی از جانب خود یاری کرده است. هرگاه مؤمن احسان کند و پرهیزگاری در پیش گیرد، آن روح نزدش حضور یابد و چون دست به گناهی بیالاید و از حد درگذرد، آن روح از وی دور شود. آن روح همراه مؤمن است، پس هرگاه احسانی کند، روح از خوشحالی به اهتزار (رقص) درآید و چون کاری بد از او سر زند، روح در خاک فرو رود. پس ای بندگان خدا، نعمتهای حضرتش را با اصلاح خود پاس دارید تا یقین شما فزونی گیرد و سودی پر بها به دست آورید. خدای رحمت کند بندهای را که چون آهنگ کار نیک کند، آن را به انجام رساند و چون عزم کار بد کند از آن باز ایستد. آنگاه فرمود: ما با فرمانبرداری از خدا و کار برای رضای حضرتش آن روح را تأیید و یاری میکنیم»[۴۹].[۵۰]
نگاه داشتن زبان در بیان امام کاظم(ع)
۱. «عثمان بن عیسی» از ابو الحسن(ع) نقل کرده است که فرمود: «إِنْ كَانَ فِي يَدِكَ هَذِهِ شَيْءٌ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ لَا تَعْلَمَ هَذِهِ فَافْعَلْ»؛ اگر در این دستت چیزی داری و بتوانی آن را از دست دیگرت پنهان کنی، پس چنان کن. عثمان بن عیسی میگوید: عدهای که در آنجا بودند از پراکندن و آشکار کردن سخنها و رازها گفتوگو به میان آوردند، امام(ع) فرمود: «احْفَظْ لِسَانَكَ تَعِزَّ، وَ لَا تُمَكِّنِ النَّاسَ مِنْ قِيَادِ رَقَبَتِكَ فَتَذِلَّ»؛ افسار زبان خویش محکم گیر تا عزیز شوی و با آشکار کردن راز خود گریبان خود را به دست مردم مده که خوار میشوی»[۵۱]. همو میگوید: «نزد ابو الحسن(ع) بودم کسی به او گفت: مرا سفارشی کن. امام(ع) فرمود: «احْفَظْ لِسَانَكَ تَعِزَّ، وَ لَا تُمَكِّنِ النَّاسَ مِنْ قِيَادِكَ فَتَذِلَّ رَقَبَتُكَ»؛ افسار زبان خویش محکم گیر تا عزیز شوی و با آشکار کردن راز خود گریبان خود را به مردم مده که خوار میشوی»[۵۲].
۲. «موسی بن اسماعیل بن موسی به جعفر(ع)» از پدرش از پدرانش از پیامبر اکرم(ص) نقل میکند که فرمود: «رَحِمَ اللَّهُ عَبْداً قَالَ خَيْراً فَغَنِمَ، أَوْ سَكَتَ عَنْ سُوءٍ فَسَلِمَ»[۵۳]؛ خدا رحمت کند کسی را که سخنی نیکو گفت و سود کرد یا از گفتن بد خموش شد و جان به سلامت برد.
۳. نیز «موسی بن اسماعیل» از پدرش از پدرانش نقل میکند که پیامبر اکرم(ص) فرمود: «الرَّجُلُ الصَّالِحُ يَجِيءُ بِخَبَرٍ صَالِحٍ وَ الرَّجُلُ السَّوْءُ يَجِيءُ بِخَبَرٍ سَوْءٍ»[۵۴]؛ «مرد صالح، خبر نیکو (گفتههای پسندیده) آورد و مرد بد، خبر بد (سخن فتنهانگیز) دهد».
۴. «ابان» از «یحیی الأزرق» نقل کرده است که: «ابو الحسن(ع) به من فرمود: مَنْ ذَكَرَ رَجُلًا مِنْ خَلْفِهِ بِمَا هُوَ فِيهِ مِمَّا عَرَفَهُ النَّاسُ لَمْ يَغْتَبْهُ، وَ مَنْ ذَكَرَهُ مِنْ خَلْفِهِ بِمَا هُوَ فِيهِ مِمَّا لَا يَعْرِفُهُ النَّاسُ اغْتَابَهُ، وَ مَنْ ذَكَرَهُ بِمَا لَيْسَ فِيهِ فَقَدْ بَهَتَهُ}}[۵۵]؛ هرکس در نبود کسی چیزی از او بگوید که در او هست و مردم آن را میدانند، او را غیبت نکرده است و اگر چیزی از او بگوید که در او هست، اما مردم آن را نمیدانند، او را غیبت کرده است، اما اگر چیزی از او بگوید که در او نیست به یقین بر او تهمت زده است».
۵. «عبدالمؤمن انصاری» میگوید: «بر موسی بن جعفر(ع) وارد شدم و «محمد بن عبداللّه جعفری» را نزد حضرت دیدم. به او لبخند زدم. امام(ع) فرمود: «أَ تُحِبُّهُ؟»؛ آیا او را دوست میداری؟ گفتم: آری و او را تنها به جهت شما دوست میدارم. امام(ع) فرمود: «هُوَ أَخُوكَ وَ الْمُؤْمِنُ أَخُو الْمُؤْمِنِ لِأُمَّهِ وَ لِأَبِيهِ، وَ إِنْ لَمْ يَلِدْهُ أَبُوهُ. مَلْعُونٌ مَنِ اتَّهَمَ أَخَاهُ، مَلْعُونٌ مَنْ غَشَّ أَخَاهُ، مَلْعُونٌ مَنْ لَمْ يَنْصَحْ أَخَاهُ، مَلْعُونٌ مَنِ اغْتَابَ أَخَاهُ»؛ او برادر توست و مؤمن برادر پدری و مادری مؤمن است هرچند آن دو او را نزاده باشند. کسی که به برادر خود بدگمان باشد و او را متهم کند ملعون است. کسی که برادر خود را فریب دهد و با او نیرنگ کند ملعون است. کسی که خیرخواه برادر خود نباشد ملعون است. کسی که برادر خود را غیبت کند ملعون است. آنگاه فرمود: امام صادق(ع) فرموده است: «إِيَّاكَ وَ الْغِيبَةَ، فَإِنَّهَا إِدَامُ كِلَابِ النَّارِ»؛ «از غیبت بپرهیز که غیبت، خوراک سگان دوزخ است»[۵۶].
۶. «عبدالله بن عبدالرحمن» از ابو الحسن(ع) از پیامبر(ص) نقل میکند که فرمود: «ارْكَبُوا وَ ارْمُوا وَ إِنْ تَرْمُوا أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ تَرْكَبُوا»؛ اسبسواری کنید و تیر بیندازید و بدانید اگر تیراندازی کنید برای من خوشایندتر است از اینکه سوارکاری کنید. سپس فرمود: «كُلُّ أَمْرٍ لِلْمُؤْمِنِ بَاطِلٌ إِلَّا فِي ثَلَاثٍ: فِي تَأْدِيبِهِ الْفَرَسَ، وَ رَمْيِهِ عَنْ قَوْسِهِ، وَ مُلَاعَبَتِهِ امْرَأَتَهُ، فَإِنَّهُنَّ حَقٌّ. إِنَّ اللَّهَ لَيُدْخِلُ بِالسَّهْمِ الْوَاحِدِ الثَّلَاثَةَ الْجَنَّةَ: عَامِلَ الْخَشَبِ، وَ الْمُقَوِّيَ بِهِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، وَ الرَّامِيَ بِهِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ»؛ هر کاری جز مسائل اصلی زندگی که از مؤمن سر زند بیهوده است، مگر سه کار: تربیت اسب، تیراندازی و شوخی و بازی با همسر،؛ چراکه اینها حقی است که بر مؤمن بایسته است. خداوند با یک تیر ی که در راه خدا از چله کمان رها شود سه کس را وارد بهشت میکند: آنکه چوب تیر را فراهم آورده، آنکه در راه خدا تیر را در اختیار جنگجو ی در راه خدا گذارده و آنکه در راه خدا تیر را رها کند»[۵۷].[۵۸]
امر به معروف و نهی از منکر در نگاه امام کاظم(ع)
۱. از «محمد بن عمر بن عرفه» میگوید: «از ابو الحسن(ع) شنیدم که میفرمود: «لَتَأْمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْكَرِ أَوْ لَيُسْتَعْمَلَنَّ عَلَيْكُمْ شِرَارُكُمْ فَيَدْعُو خِيَارُكُمْ فَلَا يُسْتَجَابُ لَهُمْ»[۵۹]؛ «امر به معروف کنید و از منکر باز دارید یا که در غیر این صورت اشرار شما بر شما گمارده (حاکم) خواهند شد، آنگاه خوبان شما دعا میکنند و دعایشان مستجاب نمیگردد».
۲. موسی بن جعفر(ع) از پدرانش از رسول خدا(ص) نقل میکند که فرمود: «لَا يَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَا يَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ إِلَّا مَنْ كَانَ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ: رَفِيقٌ بِمَا يَأْمُرُ بِهِ، رَفِيقٌ فِيمَا يَنْهَى عَنْهُ، عَدْلٌ فِيمَا يَأْمُرُ بِهِ، عَدْلٌ فِيمَا يَنْهَى عَنْهُ، عَالِمٌ بِمَا يَأْمُرُ بِهِ، عَالِمٌ بِمَا يَنْهَى عَنْهُ»[۶۰]؛ «کسی باید امر به معروف و نهی از منکر کند که سه خصلت داشته باشد: در امر به معروف و نهی از منکر کردن، نرمخو و مهربان باشد، در امر به معروف و نهی از منکر درستکار و خوشنام باشد و به امر به معروف و نهی از منکر و شرایط و حدود آن عالم و آگاه باشد».
۳. نیز موسی بن جعفر(ع) از پدرش از پدرانش از پیامبر اکرم(ص) نقل میکند که فرمود: «مَنْ يَشْفَعْ شَفَاعَةً حَسَنَةً أَوْ أَمَرَ بِمَعْرُوفٍ أَوْ نَهَى عَنْ مُنْكَرٍ أَوْ دَلَّ عَلَى خَيْرٍ أَوْ أَشَارَ بِهِ فَهُوَ شَرِيكٌ، وَ مَنْ أَمَرَ بِسُوءٍ أَوْ دَلَّ عَلَيْهِ أَوْ أَشَارَ بِهِ فَهُوَ شَرِيكٌ»[۶۱]؛ «هرکس شفاعتی (میانجگیری) نیکو کرده یا امر به معروف و نهی از منکر کند یا به کار خیری راهنمایی نموده و به انجام آن وادارد، در پاداش آن شریک است و هرکس به بدی فرمان دهد یا به آن راهنمایی کند و به انجام آن وادارد، در کیفر آن شریک است».[۶۲]
منابع
پانویس
- ↑ «يَا أَبَا أَحْمَدَ، لَا تَتَجَاوَزْ فِي التَّوْحِيدِ مَا ذَكَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ فِي كِتَابِهِ فَتَهْلِكَ. وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى وَاحِدٌ، أَحَدٌ، صَمَدٌ، لَمْ يَلِدْ فَيُورَثَ، وَ لَمْ يُولَدْ فَيُشَارَكَ، وَ لَمْ يَتَّخِذْ صاحِبَةً وَ لا وَلَداً وَ لَا شَرِيكاً، وَ أَنَّهُ الْحَيُّ الَّذِي لا يَمُوتُ، وَ الْقَادِرُ الَّذِي لَا يَعْجِزُ، وَ الْقَاهِرُ الَّذِي لَا يُغْلَبُ، وَ الْحَلِيمُ الَّذِي لَا يَعْجَلُ، وَ الدَّائِمُ الَّذِي لَا يَبِيدُ، وَ الْبَاقِي الَّذِي لَا يَفْنَى، وَ الثَّابِتُ الَّذِي لَا يَزُولُ، وَ الْغَنِيُّ الَّذِي لَا يَفْتَقِرُ، وَ الْعَزِيزُ الَّذِي لَا يَذِلُّ، وَ الْعَالِمُ الَّذِي لَا يَجْهَلُ، وَ الْعَدْلُ الَّذِي لَا يَجُورُ، وَ الْجَوَادُ الَّذِي لَا يَبْخَلُ، وَ أَنَّهُ لَا تُقَدِّرُهُ الْعُقُولُ وَ لَا تَقَعُ عَلَيْهِ الْأَوْهَامُ، وَ لَا تُحِيطُ بِهِ الْأَقْطَارُ، وَ لَا يَحْوِيهِ مَكَانٌ، وَ لا تُدْرِكُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ، وَ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ. ﴿مَا يَكُونُ مِنْ نَجْوَى ثَلَاثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَلَا أَدْنَى مِنْ ذَلِكَ وَلَا أَكْثَرَ إِلَّا هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ مَا كَانُوا﴾ وَ هُوَ الْأَوَّلُ الَّذِي لَا شَيْءَ قَبْلَهُ، وَ الْآخِرُ الَّذِي لَا شَيْءَ بَعْدَهُ، وَ هُوَ الْقَدِيمُ وَ مَا سِوَاهُ مَخْلُوقٌ مُحْدَثٌ، تَعَالَى عَنْ صِفَاتِ الْمَخْلُوقِينَ عُلُوّاً كَبِيراً»؛ بحار الانوار، ج۷۵، ص۲۹۶- ۳۱۹؛ التوحید، ص۸۶.
- ↑ «لَا يَكُونُ شَيْءٌ فِي السَّمَاوَاتِ وَ لَا فِي الْأَرْضِ إِلَّا بِسَبْعٍ: بِقَضَاءٍ، وَ قَدَرٍ، وَ إِرَادَةٍ، وَ مَشِيئَةٍ، وَ كِتَابٍ، وَ أَجَلٍ، وَ إِذْنٍ، فَمَنْ زَعَمَ غَيْرَ هذَا، فَقَدْ كَذَبَ عَلَى اللَّهِ، أَوْ رَدَّ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»؛ اصول کافى، ج۱، ص۱۴۹؛ الخصال، ص۳۵۹.
- ↑ «أَنَّ اللَّهَ أَعْلَى وَ أَجَلُّ وَ أَعْظَمُ مِنْ أَنْ يُبْلَغَ كُنْهُ صِفَتِهِ، فَصِفُوهُ بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ، وَ كُفُّوا عَمَّا سِوَى ذَلِكَ»؛ اصول کافى، ج۱، ص۱۰۲.
- ↑ «إِنَّ اللَّهَ لَا يُشْبِهُهُ شَيْءٌ، أَيُّ فُحْشٍ أَوْ خَنًى أَعْظَمُ مِنْ قَوْلِ مَنْ يَصِفُ خَالِقَ الْأَشْيَاءِ بِجِسْمٍ أَوْ صُورَةٍ أَوْ بِخِلْقَةٍ أَوْ بِتَحْدِيدٍ أَوْ أَعْضَاءٍ، تَعَالَى اللَّهُ عَنْ ذَلِكَ عُلُوّاً كَبِيراً»؛ اصول کافى، ج۱، ص۱۰۵.
- ↑ سید منذر حکیم،سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۹، ص ۲۹۰.
- ↑ ﴿مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ وَالَّذِينَ يَمْكُرُونَ السَّيِّئَاتِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ وَمَكْرُ أُولَئِكَ هُوَ يَبُورُ﴾ «هر که عزّت میخواهد (بداند که) عزّت همگی از آن خداوند است؛ سخن پاک به سوی او بالا میرود و کردار نیکو آن را فرا میبرد و آنان که نیرنگهای بد میبازند عذابی سخت خواهند داشت و نیرنگ آنان خود از میان خواهد رفت» سوره فاطر، آیه ۱۰.
- ↑ ﴿وَمَا تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ﴾ «و توفیق من جز با خداوند نیست، بر او توکل دارم و به سوی او باز میگردم» سوره هود، آیه ۸۸.
- ↑ شریف رضى، خصائص الائمه، ص۷۲ و ۷۳؛ ابن طاووس، الطرف، ص۲۵- ۲۷ (به نقل از خصائص الائمه، ص- ۷۲ و ۷۳)گ بحار الانوار، ج۲۲، ص۴۸۲- ۴۸۴. این خبر مانند خبر پیشین از «رسالة الوصیه» عیسى بن مستفاد ابو موسى ضریر بجلى بغدادى «ضعیف» خوانده شده نقل گردیده است. نک: نجاشى، ص۲۹۷، ش۸۰۹.
- ↑ ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ﴾ «و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپراکنید و نعمتهای خداوند را بر خود فرا یاد آورید که دشمنان (همدیگر) بودید و خداوند دلهای شما را الفت داد و به نعمت او با هم برادر شدید و در لبه پرتگاهی از آتش بودید که شما را از آن رهانید؛ بدینگونه خداوند آیات خود را برای شما روشن میگوید باشد که شما راهیاب گردید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
- ↑ ﴿قَالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَأُبَلِّغُكُمْ مَا أُرْسِلْتُ بِهِ وَلَكِنِّي أَرَاكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ﴾ «گفت: این را تنها خداوند میداند و من آنچه را که بدان فرستاده شدهام به شما میرسانم اما شما را قومی نادان میبینم» سوره احقاف، آیه ۲۳.
- ↑ خصائص الائمه، ص۷۳- ۷۵ (به نقل از الطرف، ص۲۹- ۳۴)؛ بحار الانوار، ج۲۲، ص۴۸۴- ۴۸۷ (به نقل از خصائص الائمه، ص۷۳- ۷۵). این خبر نیز مانند خبر پیشین از «رسالة الوصیه» عیسى بن مستفاد ابو موسى ضریر بجلى بغدادى «تضعیف» شده نقل شده است. نک: نجاشى، ص۲۹۷، ش۸۰۹.
- ↑ سید منذر حکیم،سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۹، ص ۲۹۳.
- ↑ الاختصاص، ص۳۶۹.
- ↑ اصول کافى، ج۱، ص۱۷۹.
- ↑ اصول کافى، ج۱، ص۲۷۵.
- ↑ البصائر، ص۶۶.
- ↑ «یا اینکه به مردم برای آنچه خداوند به آنان از بخشش خود داده است رشک میبرند؟.».. سوره نساء، آیه ۵۴.
- ↑ اصول کافى، ج۱، ص۲۰۶.
- ↑ «و اینکه سجدهگاهها از آن خداوند است پس با خداوند هیچ کس را (به پرستش) مخوانید» سوره جن، آیه ۱۸.
- ↑ اصول کافى، ج۱، ص۴۲۵.
- ↑ بصائر الدرجات، ص۲۴۶.
- ↑ بصائر الدرجات، ص۲۶۵.
- ↑ «و (بسا) چاههایی فرو نهاده و کاخهایی بلند (که به جا ماندهاند!)» سوره حج، آیه ۴۵.
- ↑ اصول کافى، ج۱، ص۴۲۷؛ المناقب، ج۳، ص۱۰۷ نیز روایتى همانند روایت بالا از امام صادق(ع) از پیامبر اکرم(ص) درباره على(ع) نقل شده است.
- ↑ «عَلَيْنَا نَزَلَ قَبْلَ النَّاسِ، وَ لَنَا فُسِّرَ قَبْلَ أَنْ يُفَسَّرَ فِي النَّاسِ، فَنَحْنُ نَعْرِفُ حَلَالَهُ وَ حَرَامَهُ وَ نَاسِخَهُ وَ مَنْسُوخَهُ وَ سَفَرِيَّهُ وَ حَضَرِيَّهُ وَ فِي أَيِّ لَيْلَةٍ نَزَلَتْ كَمْ مِنْ آيَةٍ وَ فِيمَنْ نَزَلَتْ وَ فِيمَا نَزَلَتْ، فَنَحْنُ حُكَمَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ شُهَدَاؤُهُ عَلَى خَلْقِهِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى: ﴿سَتُكْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَيُسْأَلُونَ﴾. فَالشَّهَادَةُ لَنَا وَ الْمَسْأَلَةُ لِلْمَشْهُودِ عَلَيْهِ فَهَذَا عِلْمُ مَا قَدْ أَنْهَيْتُهُ إِلَيْكَ وَ أَدَّيْتُهُ إِلَيْكَ مَا لَزِمَنِي فَإِنْ قَبِلْتَ فَاشْكُرْ وَ إِنْ تَرَكَتْ فَ إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ»؛ بصائر الدرجات، ص۱۹۸.
- ↑ اصول کافى، ج۱، ص۴۳۷.
- ↑ قرب الاسناد، ص۱۴۲.
- ↑ علل الشرایع، ج۲، ص۲۸۹؛ عقاب الأعمال، ص۲۴۸.
- ↑ علل الشرایع، ج۲، ص۲۸۹؛ عقاب الأعمال، ص۲۴۸.
- ↑ علل الشرایع، ج۲، ص۴۱۳.
- ↑ الاختصاص، ص۲۶۸.
- ↑ البصائر، ص۴۴.
- ↑ البصائر، ص۴۴.
- ↑ اصول کافى، ج۱، ص۲۶۴.
- ↑ بصائر الدرجات، ص۱۲۶.
- ↑ بصائر الدرجات، ص۱۴۷.
- ↑ بصائر الدرجات، ص۲۸۸.
- ↑ بصائر الدرجات، ص۳۱۶.
- ↑ سید منذر حکیم،سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۹، ص ۳۰۲.
- ↑ اصول کافى، ج۲، ص۳۸.
- ↑ بحار الانوار، ج۷۱، ص۲۰۸.
- ↑ المحاسن، ص۱۵۰.
- ↑ اصول کافى، ج۲، ص۳۸۸.
- ↑ «سرباز زد و سرکشی کرد و از کافران شد» سوره بقره، آیه ۳۴.
- ↑ تفسیر عیاشى، ج۱، ص۳۴.
- ↑ «پروردگارا! به من بنمای چگونه مردگان را زنده میسازی» سوره بقره، آیه ۲۶۰.
- ↑ «و در بیشتر آنان پیمانی (استوار) نیافتیم و به راستی بیشتر آنها را نافرمان یافتیم» سوره اعراف، آیه ۱۰۲.
- ↑ اصول کافى، ج۲، ص۳۹۱.
- ↑ اصول کافى، ج۲، ص۲۶۸.
- ↑ سید منذر حکیم،سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۹، ص ۳۱۸.
- ↑ اصول کافى، ج۲، ص۲۲۵.
- ↑ اصول کافى، ج۲، ص۱۱۳.
- ↑ بحار الانوار، ج۷۱، ص۲۹۳.
- ↑ بحار الانوار، ج۷۱، ص۲۹۳.
- ↑ اصول کافى، ج۲، ص۳۵۸.
- ↑ التهذیب، ج۶، ص۱۷۵.
- ↑ التهذیب، ج۶، ص۱۷۵.
- ↑ سید منذر حکیم،سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۹، ص ۳۲۶.
- ↑ اصول کافى، ج۵، ص۵۶؛ التهذیب، ج۶، ص۱۷۶.
- ↑ بحار الانوار، ج۱۰۰، ص۸۷.
- ↑ بحار الانوار، ج۱۰۰، ص۸۷.
- ↑ سید منذر حکیم،سید منذر، پیشوایان هدایت، ج۹، ص ۳۲۸.