جاهلیت در قرآن: تفاوت میان نسخهها
(←منابع) |
|||
خط ۱۰۵: | خط ۱۰۵: | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
* [[پرونده:000056.jpg|22px]] [[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[جاهلیت (مقاله)| | * [[پرونده:000056.jpg|22px]] [[مهران اسماعیلی|اسماعیلی، مهران]]، [[جاهلیت (مقاله)|مقاله «جاهلیت»]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹ (کتاب)|'''دائرةالمعارف قرآن کریم ج۹''']] | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |
نسخهٔ ۱۵ اوت ۲۰۲۰، ساعت ۱۳:۴۹
متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل جاهلیت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
- امروزه واژه جاهلیت بیان کننده اموری نادرست یا ناشایست است؛ ارزشها، باورها، آداب و عادات نادرستی که در برابر آموزههای پیامبر اکرم(ص) و دین اسلام قرار گرفت، مانند زنده به گور کردن دختران، برخی ازدواجهای زشت از جمله ازدواج مَقْت، جنگها و خونریزیهای قبایل، جایگاه منحط زنان در جامعه، پیروی کورکورانه از پدران، تبرّج و خودنمایی زنان و اموری از این دست همواره وضعیت جاهلی را به خاطر میآورند، در نتیجه مفهوم جاهلیت در رویارویی با مفهوم اسلام معنا یافته، به دوره ای خاص اطلاق میشود. چنین تصوری از معنای جاهلیت بی اشکال نیست، زیرا محدود ساختن صفات و عادات ناشایست به دوره، جغرافیا و مردم معینی، فاقد توجیه است، چرا که بشر همواره با صفات ناشایست همراه بوده و هست، از این رو آنچه اهمیت دارد دریافت معنای جاهلیت در کاربردهای عصر پیامبر است و دیگر کاربردها بیانگر معانی متأخر جاهلیت در گفتمانهای بعدیاند.
- حکم جاهلیّت، حمیت جاهلیّت، تبرج جاهلیّت و ظن جاهلیّت از معدود کاربردهای قرآنی واژه جاهلیتاند که تأمل در آنها چندان به وضوح معنا نمیافزاید و مشخص نمیشود که این واژه بیانگر چه معنایی است و آیا میتوان آن را معادل بدی، زشتی و مانند آنها دانست یا معنای متمایز آن بر هر امر نامطلوبی تطبیق پذیر نیست[۱].
جاهلیت در قرآن
- بسامد واژگان برگرفته شده از ماده جهل، در قرآن چندان فراوان نیست. از این ماده ۱۰ بار به صورت صفت فاعلی ﴿ الْجَاهِلِينَ﴾[۲] ۶ بار، ﴿ الْجَاهِلُونَ ﴾[۳] ۳ بار، ﴿ الْجَاهِلُ ﴾[۴] یک بار، ۴ بار به صورت مصدر ﴿جَهَالَةٍ ﴾[۵] و ۵ بار در ساخت فعل جمع ﴿ تَجْهَلُونَ﴾[۶] ۴ بار و ﴿ يَجْهَلُونَ﴾[۷] یک بار در قرآن استفاده شده است. این در حالی است که واژه علم و مشتقات بسیار متنوع آن در قرآن بیش از ۷۰۰ بار کاربرد یافته که بیانگر رواج گسترده آن است.
- در موارد فراوانی در قرآن، برای بیان مفهوم نادانی، ندانستن و بیاطلاعی، از نفی دانستن استفاده شده است؛ از جمله ﴿ بِغَيْرِ عِلْمٍ ﴾[۸]، ﴿ لَا عِلْمَ لَنَا ﴾[۹]، ﴿مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ﴾[۱۰]، ﴿ لَا يَعْلَمُ ﴾[۱۱]، ﴿ مَا يَعْلَمُهُمْ﴾[۱۲]، ﴿ لَا يَعْلَمُهُمْ ﴾[۱۳]، ﴿ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۱۴] و ﴿ لَا تَعْلَمُونَ﴾[۱۵][۱۶]، از این رو ضرورتی برای کاربرد جهل وجود نخواهد داشت، مگر آنکه معنایی متفاوت را برساند.
- در دائره المعارف قرآن لیدن نیز مدخل جاهلیت به عصر نادانی ارجاع شده است[۱۷]. واژه جهل در متون اسلامی گاه در برابر عقل کاربرد یافته است؛ ولی با توجه به اینکه واژه عقل در مفهوم خرد کاربرد متأخری داشته و در پی عصر ترجمه آغاز شده، نمیتوان از کاربرد آن در صدر اسلام اطمینان داشت، زیرا مشتقات عقل در ادبیات جاهلی به مفهوم مهار و مهار زدن بوده است[۱۸].
- در کاربرد دیگری در صدر اسلام، ابوالحکم، از سران قریش در میان مسلمانان به ابوجهل شهرت یافت[۱۹]. در این کاربرد جهل در برابر حکمت قرار گرفته است که معنای آن در آن دوره، خودداری از کارهایی است که فساد در پی میآورد[۲۰]. حکمای عرب کسانی بودند که سخنانشان حکمت و درس زندگی تلقی میشد و در قالب شعر و ضرب المثل در سطح جامعه گسترش مییافت[۲۱].
- در قرآن کریم لقمان حکیم معرفی شده است. وی در وصیت خود به فرزندش، شرک را بزرگ ترین ستم معرفی کرد؛ به عبارت دیگر، لقمان حکیم در گفتمان وحی، دیگران را به توحید فرا میخواند و از این رو شرک منافی با حکمت خواهد بود﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَمَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾[۲۲].در تورات نیز چنین کاربردی وجود دارد[۲۳]. علاوه بر معانی گفته شده، گلدزیهر و ایزوتسو جاهلیت را معادل توحش و در برابر حِلم معنا کرده اند[۲۴].
- توجه به این نکته اهمیت دارد که مصدر "جهالت" چه مفاهیمی را منتقل نمیکرده تا واژه جاهلیت که براساس قواعد ادبی مصدر جعلی است به کار رود. واژه جاهلیت تنها در آیات مدنی به کار رفته است؛ نخستین بار در آیه ﴿ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُعَاسًا يَغْشَى طَائِفَةً مِنْكُمْ وَطَائِفَةٌ قَدْ أَهَمَّتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللَّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ يَقُولُونَ هَلْ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ مِنْ شَيْءٍ قُلْ إِنَّ الْأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ يُخْفُونَ فِي أَنْفُسِهِمْ مَا لَا يُبْدُونَ لَكَ يَقُولُونَ لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ مَا قُتِلْنَا هَاهُنَا قُلْ لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَلِيَبْتَلِيَ اللَّهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ وَلِيُمَحِّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ﴾[۲۵] و در شرح رخدادهای نبرد احد از این واژه استفاده شده است. این آیه درباره گروهی از مسلمانان سخن میگوید که در اندیشه خود هستند و گمان دارند در رویارویی با قریش کشته خواهند شد. آنان خواهان شرکت نکردن در این نبرد بودند؛ ولی از آن بیم داشتند که تصمیمشان با واکنشی ناخوشایند از سوی خدا همراه شود، از همین رو از پیامبر پرسیدند: آیا میتوانیم خواسته ای داشته باشیم؟ خداوند در پاسخ به آنان فرمود که این اللّه است که درخواست (امر) میکند؛ به عبارت دیگر در این آیه خداوند خود را متولی مؤمنان دانسته، از آنان میخواهد به خواستههای او تن دهند و نگرانی به دل راه ندهند. در این بخش از آیه، نگرش این افراد به خداوند نادرست و نگرشی جاهلی به شمار آمده است. بنا به گزارش کلبی، عرب پیش از اسلام، اللّه را آفریننده میدانست و در زندگی آنان نقش دیگری نداشت[۲۶]. در آیه ﴿وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾[۲۷]. نیز از زنان پیامبر خواسته شده تا در خانههای خود بمانند و زیباییهای خود را برای خودنمایی به دیگران نشان ندهند. خداوند در این آیه خودنمایی زنان را به جاهلیت نسبت میدهد و آن را نامطلوب میشمارد.
- در آیه ﴿إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَى رَسُولِهِ وَعَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَأَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوَى وَكَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَأَهْلَهَا وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا﴾[۲۸] که از رخدادهای صلح حدیبیه و فتح مکه در سال هشتم سخن میگوید، سومین کاربرد جاهلیت صورت گرفته است. بر اساس روایات شأن نزولی، در ماجرای صلح حدیبیه قریشیان براساس تعصب قومی خود، انجام برخی امور را بر خود عار و ننگ میدانستند و از این رو با حرارت بر مواضع خود از جمله حذف الرحمن الرحیم و نیز حذف وصف رسول اللّه برای محمد از پیمان نامه حدیبیه پافشاری میکردند که این رفتار در سوره فتح، حمیت جاهلی خوانده شده است[۲۹]؛ ولی بر اساس گزارشی دیگر، قریش که پیامبر را قاتل پدران و برادران خود میدانست، حضور پیامبر را در مکه برای مراسم حج عار میشمرد، ازاین رو قرآن ممانعت قریش از انجام مراسم حج را حمیت جاهلی و نادرست میداند[۳۰].
- آخرین کاربرد واژه جاهلیت در آیه ﴿أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ﴾[۳۱] است. در این سوره از پیامبر خواسته شده در صورتی که اهل کتاب برای داوری نزد او آمدند بر اساس وحی میان آنان قضاوت کند و خواست طرفین را در نظر نگیرد؛ آن گاه تمایل متشاکیان به داوری جانبدارانه، داوری جاهلی دانسته شده و در برابر داوری الهی قرار گرفته است. مفسران در شأن نزول این آیه گزارشهایی متفاوت آوردهاند؛ بر اساس گزارشی قبیله یهودی بنی نضیر به دلیل برتری خود بر بنی قریظه که هر دو در یثرب زندگی میکردند، قراردادی را بر آنان تحمیل و دیه اعضای خود را بیش از دیه اعضای بنی قریظه تعریف کرده بودند. پس از مهاجرت پیامبر، در اختلافی میان این دو قبیله به داوری نزد پیامبر آمدند و بنی نضیر انتظار داشت جانب او در داوری رعایت شود و پیمان سابق تأیید گردد؛ ولی قرآن آن را نادرست دانست و پیامبر به برابری دیه آن دو قبیله حکم کرد[۳۲]. در گزارش دیگری آمده است که یهودیان داوری پیامبر را درباره دو زناکار یهودی نپذیرفتند که این آیه نازل شد[۳۳][۳۴].
ارتباط جاهلیت با عرب پیش از اسلام
- ساکنان شبه جزیره همچون دیگر جوامع، تحت تأثیر شرایط اقلیمی، اقتصادی، سیاسی و منطقه ای خود بودند، از این رو بررسی تاریخ آنان در دوره پیش از بعثت، به بررسی دولت و جوامع عرب پیش از اسلام و فرهنگ و تمدن آنان محدود میشود، چنان که برخی محققان معاصر چون جواد علی[۳۵]، صالح احمد العلی[۳۶]، هاشم یحیی الملاح[۳۷]، خلیل یحیی نامی[۳۸] و دیگران از دولتهای عرب پیش از میلاد مسیح چون دولتهای معین، قتبان، حضرموت در یمن، نبط در شمال شبه جزیره و جنوب شام، هاترا در شمال عراق و تدمر در بیابانهای میان عراق و شام و نیز دولتهای پس از میلاد مسیح چون دولت کنده، حبشیان و پارسها در یمن، دولت حیره در عراق و دولت غسانیان در شام سخن گفته و سپس وضع سیاسی، فرهنگی و تمدنی، اجتماعی و اقتصادی آنان را بررسی کردهاند، بدون آنکه در عنوان آثارشان از واژه جاهلیت بهره برند.
- البته به جز دولتهای عرب پیش از اسلام و جوامع آنها، بخشهایی از جمعیت شبه جزیره که تحت سلطه دولت مشخصی نبودند و به صورت کوچ نشینی در بیابانهای وسیع شبه جزیره زندگی میکردند، همواره در طول تاریخ از ثبت تحولات دور ماندهاند که اتفاقا در تاریخ صدر اسلام تحولات فراوانی را موجب شدند.
- مطالعات معاصر به گونهای سمت و سو یافته که تصویر منفی مفهوم جاهلیت را بر این بخش از جامعه تطبیق کنند و سنتهای نادرستی چون زنده به گور کردن دختران، خوردن حیوانات مرده، ازدواجهای نامشروع، خشونت و بیرحمی، خودخواهی و غرور، کینه و خونخواهی را که همگی در آیین جدید اسلام ناپسند و در میان آنان مشهود بوده از نشانههای جاهلیت بدانند. در این کاربردها واژه جاهلیت همواره در برابر واژه اسلام قرار گرفته، بیانگر دوره زمانی مشخص پیش از بعثت است.
- اشکالی که در این کاربرد پدید آمده آن است که همه آنچه به دوره جاهلیت نسبت داده میشود ناپسند نیست، از این رو از گذشته آثاری نوشته شده تا بیانگر این امر باشند و به عنوان نمونه هشام کلبی کتابی با عنوان ما کانت الجاهلیة تفعله و یوافق حکم الاسلام را نوشت[۳۹].
- اشکال دیگر این کاربرد آن است که بر بسیاری از امور ناپسند عصر پیش از اسلام، جاهلیت اطلاق نشده است؛ مانند گرفتن ربا، ازدواج با بیش از ۴ همسر و پرستش بت ها. البته در سدههای بعد برخی مفسران، شارحان و ناقلان، بنا به برداشت خود به بسیاری از عناصر تاریخی عرب پیش از اسلام صفت جاهلیت افزودند تا تصویری ناپسند از آن ارائه کنند؛ از جمله دعوت و تقاضای جاهلی[۴۰]، تکبر و تفاخر جاهلی[۴۱]، احوالپرسی جاهلی[۴۲]، عزاداری یا تشییع جنازه جاهلی [۴۳]، ازدواج جاهلی[۴۴]، اخلاق جاهلی[۴۵] و خرید و فروش جاهلی[۴۶].
- از سوی دیگر و همراه با همین کاربرد، برخی همچنان از این واژه برای بیان دوره پیش از اسلام استفاده کردهاند که در ساختار ترکیبی ... في الجاهلية" به کار رفته است. کاربرد اهل الجاهلية برای مردمان پیش از اسلام[۴۷]، ادرك الجاهلية[۴۸] درباره کسانی که بخشی از حیات خود را پیش از اسلام گذراندهاند، ايام الجاهلية[۴۹]، احاديث الجاهلية[۵۰]، اخبار الجاهلية[۵۱] و اشعار الجاهلية[۵۲] برای تاریخ و ادبیات عرب پیش از اسلام، مواسم الجاهلية[۵۳] برای گردهماییهای سالانه عرب، مثاقبل الجاهلية[۵۴] برای واحدهای اندازهگیری پیش از اسلام، فرسان الجاهلية[۵۵]، شعراء الجاهلية[۵۶]، اجواد الجاهلية[۵۷]، اشراف الجاهلية[۵۸]، فتاك الجاهلية[۵۹] و امثال آنها از این نوع کاربردها و فاقد معنای منفیاند. کتاب طبقات الشعراء الجاهلیین از محمد بن سلام جمحی نمونه ای از نخستین آثار دوره اسلامی است که براساس این کاربرد عنوانگذاری شده است. در میان معاصران، محققانی چون عمر فروخ[۶۰] و حسین الحاج حسن[۶۱] نیز این گونه، عناوین آثار خود را تعیین و بر همین اساس جغرافیای جاهلیت را شبه جزیره عربستان تعریف کردهاند[۶۲].
وضع دینی و فرهنگی در دوره جاهلی
- بسیاری از آیات قرآن کریم ناظر به عناصر فرهنگی و دینی دوره پیش از اسلام یا جاهلیت نازل شدهاند تا به حذف یا اصلاح آن بپردازند، از این رو آیات قرآنی نزدیک ترین منبع برای شناخت وضع دینی در دوره جاهلیتاند. پرداختن به عناصر فرهنگی و دینی عصر جاهلی در قرآن بر اساس اهمیت عنصر مورد نظر صورت گرفته است؛ به عنوان نمونه دین اسلام بر خدای واحد بیش از دیگر عناصر تأکید دارد و از چند خدایی که در قرآن با واژه شرک یا نِدّ (شریک) از آن یاد شده، بیزاری جسته و از این رو در قرآن نیز انعکاس بیشتری یافته است. درباره وضع فرهنگی و دینی عرب جاهلی مسائلی چون پرستش، خدایان و بتها، معابد و مناسک، عالم پنهان، باور به مرگ و قیامت و علم و دانش قابل بررسیاند[۶۳].
پرستش، خدایان و نهاد مذهب
- عرب پیش از اسلام، خدایان متعدد و متنوعی میپرستید. نخستین گونه خدایان را اجرام آسمانی چون خورشید، ماه و زهره تشکیل میدادند که به باورشان در امور زندگی اثرگذار بودند[۶۴]. نامگذاری برخی مردان مکه به "عبد شمس" بیانگر پرستش خورشید در میان مکیان است[۶۵]. این امر در شبه جزیره نیز پیشینه داشت. بنا به گزارش قرآن از مردمان یمنی جامعه سبا، آنان در برابر خورشید سجده میکردند: ﴿وَجَدْتُهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ﴾[۶۶]. اجرام آسمانی دیگری چون شِعْری، ثریّا، عطارد و زحل نیز در جوامع عرب پرستیده شده که به نام برخی از آنها در قرآن اشاره شده است: ﴿وَأَنَّهُ هُوَ رَبُّ الشِّعْرَى﴾[۶۷].
- به باور برخی مفسران، منظور از نجم در آیه نخست سوره نجم، که خداوند به افولش سوگند یاد کرده: ﴿وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى﴾[۶۸] ثریا، یا زهره است[۶۹]. افزون بر کواکب، گزارشهای دیگری از پرستش در میان عرب وجود دارد. عُزّی و ذات انواط شناخته شده ترین درختانی بودند که پرستش میشدند[۷۰].
- با اینکه در منابع تاریخی اطلاعات کافی وجود ندارد، در آیات دیگری بیان شده که مردمان آن دوره جنیان را میپرستیدند: ﴿قَالُوا سُبْحَانَكَ أَنْتَ وَلِيُّنَا مِنْ دُونِهِمْ بَلْ كَانُوا يَعْبُدُونَ الْجِنَّ أَكْثَرُهُمْ بِهِمْ مُؤْمِنُونَ﴾[۷۱]، ﴿وَجَعَلُوا لِلَّهِ شُرَكَاءَ الْجِنَّ وَخَلَقَهُمْ وَخَرَقُوا لَهُ بَنِينَ وَبَنَاتٍ بِغَيْرِ عِلْمٍ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يَصِفُونَ﴾[۷۲]. یا به آنها پناه میبردند: ﴿وَأَنَّهُ كَانَ رِجَالٌ مِنَ الْإِنْسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِنَ الْجِنِّ فَزَادُوهُمْ رَهَقًا﴾[۷۳]. سنگهای چشمگیر، گونه دیگری از امور عبادت شدهاند. بتهای معروفی چون هُبَل، لات، عُزّی، وَدّ، سُواع، نَسْر و یَعوق همگی مجسمههایی از جنس سنگ بودند و به آنها اصنام گفته میشد[۷۴] که در آیات قرآن به برخی از آنها اشاره شده است: ﴿أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى﴾[۷۵]، ﴿وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسْرًا﴾[۷۶].
- درباره رواج بتپرستی در حجاز دو روایت در اختیار است: بنا به روایت کلبی، زمانی که جمعیت اسماعیلی تبار مکه افزایش یافت، برخی از طوایف هنگام ترک مکه قطعه سنگی با خود برداشتند تا در محل جدید سکونت خود آن را نصب و گرد آن طواف کنند. این امر موجب گسترش پرستش بتهای سنگی شد[۷۷]. روایت دیگری فرزندان اسماعیل را در رواج بتپرستی بیتقصیر میداند و آن را به عَمرو بن لُحَیّ، رهبر قبیله خزاعه نسبت میدهد که پس از تصرف مکه و تأسیس سلسله خزاعیان در مکه، بتپرستی را در آنجا رواج داد[۷۸]. خرید بت هُبَل از شام و نصب آن در کعبه و تأسیس معبد منات در قُدَید نیز به وی نسبت داده شده است[۷۹]. عرب بتهای متعددی داشت؛ ولی برخی از آنها از شهرت بیشتری برخوردارند[۸۰]:
لات
- لات از معروفترین بتهای عرب پیش از اسلام بود که از سنگی سفید و منقوش ساخته شده بود. لات الههای مؤنث بود که در شهر طائف در چند ده کیلومتری مکه قرار داشت و خاندانی از ثقفیان طائف متولی امور معبد آن بودند[۸۱].
- درباره پیشینه لات و نامگذاری آن روایات متعددی گزارش شده[۸۲]. که نامگذاری فولکلور است. با توجه به پرستش خدایی به نام لات در میان اهالی نَبَط در شمال حجاز[۸۳] و ادعای ثمودی بودن نسب ثقفیان طائف شاید بتوان گفت با مهاجرت بازماندگان ثمود از شمال حجاز به طائف، اعتقاد به لات در این منطقه رواج یافته است. در قبایل شبه جزیره نامهای زیادی چون زید اللات، وهب اللات و تیم اللات مشاهده میشود [۸۴]. که بیانگر اعتقاد به لات در این منطقه است[۸۵].
عزی
- سه درخت در بطن نخلَه در نزدیکی مکه را عزی میخواندند که ساکنان شبه جزیره به آنها اعتقاد داشتند[۸۶]. گفته شده که پرستش عزی از دوره تسلط خزاعه بر مکه و رهبر آنان عمرو بن لحی رواج یافته است. از آن زمان حاجیان پس از طواف کعبه، نزد عزی آمده، طواف میکردند و آنجا از احرام بیرون میآمدند. بنا به این گزارش، قریش، کنانه، مضر و خزاعه همگی عزی را میپرستیدند و متولیان معبد عزی، بنی شیبان از همپیمانان بنی هاشم بودند[۸۷].
- قریش اعتقاد وافری به عزی داشت و آن را مختص خود میدانست، از همین رو ابوسفیان در پایان نبرد احد از اینکه عزی مختص آنان است بر مسلمانان فخر میفروخت[۸۸]، با این حال قبایل و طوایف دیگری هم به عزی اعتقاد داشتند[۸۹][۹۰].
منات
- منات سومین الهه معروف حجاز در منطقه قُدَید، کنار دریا و میان راه مکه به مدینه قرار داشت[۹۱]. عمده پیروان منات را قبایل جنوبی از جمله خزاعه، غسانیان، آل منذر و به ویژه اوس وخزرج و به طور کلی مجموعههای منشعب شده از اَزْد در یمن تشکیل میدادند. مؤسس معبد منات در قُدَید را نیز عمرو بن لُحَی، رهبر طایفه اَزْدی خزاعه و مؤسس سلسله خزاعیان در مکه میدانند[۹۲]. برخی محققان برآن ند که منات خدای آرزوها بوده است[۹۳][۹۴].
هبل
- هبل از بتهای مهم قریشیان مکه به شمار میآمد و از این رو آن را درون کعبه قرار دادند. هبل پیکرهای به شکل انسان و از سنگ عقیق بود که شکستگی دست راست آن را قریش با طلا ترمیم کرده بود و برخلاف دیگر بتهای مهم، عرب جنوبی در رواج آن نقشی نداشتند و خزیمة بن مدرکة بن الیاس بن مضر این بت را به مکه آورده بود و پس از مرگش تولیت امور آن در فرزندانش به ارث رسید[۹۵]. در برابر هبل ۷ تیر هم اندازه نشاندار بود که قریشیان در تعیین نیک و بد کارها و آگاهی از گذشته و آینده با آنها نظر هبل را جویا میشدند. ابوسفیان در نبرد احد زمانی که خواست باز گردد به هبل خطاب کرد: ای هبل! بلند مرتبهتر باش[۹۶][۹۷].
بتهای دیگر
- به جز بتهای یاد شده بتهای معروف دیگری نیز در شبه جزیره بودند که برخی از آنِ قبایل شمالی یا اسماعیلی تبار بودند. اَساف و نائله دو مجسمه سنگی به شکل انسان در میان قریش از جایگاه ویژه ای برخوردار بودند که درباره محل نصب آنها و جابه جایی آنها در دورههای مختلف گزارشهای فراوانی وجود دارد[۹۸].
- اعتقاد نداشتن قبایل یمنی تبار اوس و خزرج به این دو بت که پیش از بعثت پیامبر بر دو بلندی صفا و مروه نصب شده بودند موجب شده بود سعی صفا و مروه را از مناسک خود حذف کنند[۹۹]. سُواع در رهاط در نزدیکی مکه قرار داشت [۱۰۰] و قبیله هذیل و برخی دیگر از قبایل اسماعیلی تبار آن را میپرستیدند[۱۰۱]. با نسبت دادن کلمه "عبد" به برخی اسامی مانند رضا، رضی، غنم، کلاله و... در قبیله تمیم[۱۰۲] و سعد در برخی طوایف کنانه نزدیک مکه[۱۰۳] به احتمالی از بتها بودند و پرستش میشدند. بخشهایی از قبیله طی در شمال شبه جزیره بت فَلس را میپرستیدند که تخته سنگی قرمز رنگ و به شکل انسان بود و در کوه نزدیک به این طایفه قرار داشت. اعتقاد بر این بوده که هر ترسانی نزد او ایمنی مییابد[۱۰۴].
- در میان قبایل جنوبی یمنی تبار بتهای متعددی شناخته شده بودند؛ وَدّ در دومة الجَنْدَل (در شمال شبه جزیره) پرستیده میشد. عمده پیروانش و همچنین متولیان امور معبد وَدّ را قبیله کلب تشکیل میدادند [۱۰۵]. یَغوث به شکل شیر بود و مذحج و اهل جرش آن را میپرستیدند و بر سر تصاحب آن درگیریهایی میان قبایل روی داده بود[۱۰۶]. یَعوق به شکل اسب بود و قبایلی چون هَمْدان آن را میپرستیدند؛ ولی در عصر حضور پیامبر پیروان چندانی نداشت[۱۰۷]. پرستش نَسْر نیز به حمیریان نسبت داده شده است که به شکل پرنده بود[۱۰۸]. خولانیان عمیانس را میپرستیدند و هر ساله به ویژه در تنگدستی و دشواری بخشی از دامها و محصولات کشاورزی خود را به او میبخشیدند[۱۰۹]. قبایل دیگری چون دوس، بجیله و خثعم، ذوالخلصه را درون کعبه ای در یمن عبادت میکردند و همچون هبل در مکه، چند تیر هم اندازه نشاندار (قدح) در برابرش بود تا پیروانش را در تصمیمگیری یاری کند[۱۱۰]. *ذوالکفین[۱۱۱] و ذوالشری[۱۱۲] در جنوب شبه جزیره و الاقیصر در سرمرزهای شام[۱۱۳] را نیز باید از بتهای قبایل جنوبی دانست.
- شایان گفتن است که با توجه به چندخدایی بودن عرب پیش از اسلام، آنان از همه خدایان انتظار یکسانی نداشتند، بلکه برای هر نیازی به خدای آن مراجعه میکردند. بر اساس آیات قرآنی، مخاطبان قرآن، اللّه را خالق آسمانها و زمین میدانستند. آیات ﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۱۱۴]، ﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلْ أَفَرَأَيْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِيَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ كَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِي بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِكَاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ عَلَيْهِ يَتَوَكَّلُ الْمُتَوَكِّلُونَ﴾[۱۱۵]، ﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ﴾[۱۱۶]، ﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ﴾[۱۱۷] و نیز ﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ﴾[۱۱۸] صریحاً به این باور اشاره دارند. عموم این آیات مکی هستند و بیش از همه قبایل و طوایف، ناظر به قریش نازل شدهاند.
- افزون بر صفت خالقیت اللّه، در یک آیه اشاره شده که آنان بارش باران را نیز به اللّه نسبت میدادند﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْيَا بِهِ الْأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِهَا لَيَقُولُنَّ اللَّهُ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ﴾[۱۱۹]. آب، نیاز اولیه ساکنان منطقه گرم و خشک شبه جزیره بود. بارش باران برای طوایف صحرانشینی که اقتصادشان بر چرای دام مبتنی است، بخشش حیات است و این نیاز همواره آنان را متوجه نیرویی میساخت تا به هنگام نیاز از او برای بارش کمک بخواهند. بنا به گزارشی رهبر خزاعه در سفرش به شام بتی را با خود به مکه آورد که برای طلب باران و پیروزی بر دشمن، عبادت میشد[۱۲۰].
- جلب روزی، دفع آفات و بلیات، رفع نگرانیها، حفظ کیان قبیله و بسیاری از دیگر نیازها را عرب جاهلی از بتهای خود میخواست و گزارشی دال بر تقاضای این امور از اللّه در دست نیست. در گزارشها آمده که ابوسفیان پس از پیروزی در اُحد آن را به هبل نسبت داد[۱۲۱]. بنا به آیه ﴿وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا﴾[۱۲۲] برخی خدایان به قبیله عزت میبخشیدند تا در هماوردی با دیگران برتر باشند. نیاز دیگر قبایل، تأمین امنیت و حمایت بود و این نیاز آنان را به پرستش خدایانی کشانیده بود: ﴿وَاتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنْصَرُونَ﴾[۱۲۳]، ﴿وَمَا كَانَ لَهُمْ مِنْ أَوْلِيَاءَ يَنْصُرُونَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ سَبِيلٍ﴾[۱۲۴]، ﴿مِمَّا خَطِيئَاتِهِمْ أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا نَارًا فَلَمْ يَجِدُوا لَهُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْصَارًا﴾[۱۲۵]، ﴿وَمَا أَنْتُمْ بِمُعْجِزِينَ فِي الْأَرْضِ وَلَا فِي السَّمَاءِ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ﴾[۱۲۶]؛ ﴿أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ﴾[۱۲۷] یکی از کارکردهای خدایان برطرف ساختن نگرانی پیروانی بود که از فرجام کاری که در پی آن بودند، اطمینان نداشتند. در مکه این کار با قدحی که در برابر بت هبل قرار داشت انجام میشد. در این قدح ۷ تیر چوبین بود که بر هریک دستوری حک شده بود و کسی که جویای نظر بت بود یکی از آن تیرها را برداشته، به دستورش عمل میکرد.
- در قبایل یمنی پیرو ذوالخلصه نیز چنین آیینی وجود داشته است[۱۲۸]. این نکته نیز گفتنی است که در دوره جاهلی هر قبیله و طایفه ای به خدایی باور داشت. بسیاری از بتخانههای عرب جاهلی در مناطق گوناگون شبه جزیره قرار داشتند که افرادی که به آنها سادن گفته میشد متولی امور آن بودند. در مکه طایفه بنی عبدالدار متولی امور کعبه بودند. بنی صرمه متولی امور عُزّی، اَزْدیان متولی امور منات و ثقفیان متولی امور لات بودند[۱۲۹]. به افرادی که تقویم، زمان حج، ماه مقدس و هنگام زیارت معابد را مشخص میکردند نسأة گفته میشد[۱۳۰]. کاربرد واژههای برگرفته از مصدر استفتاء بیانگر رواج این گونه پرسشها و پاسخهای دینی در آن دوره است؛ از جمله ﴿يَسْتَفْتُونَكَ﴾[۱۳۱]، ﴿يُفْتِيكُمْ﴾[۱۳۲]، ﴿أَفْتُونِي﴾[۱۳۳]، ﴿أَفْتِنَا﴾[۱۳۴]، ﴿لَا تَسْتَفْتِ ﴾[۱۳۵] و ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ ﴾[۱۳۶].
- درباره واکنش وحی به باورهای عرب پیش از اسلام نیز باید گفت که بخش قابل توجهی از آیات مکی به اصلاح باورهای نادرست عرب پیش از اسلام درباره خدایان اختصاص یافته است. برای اصلاح باور مردم به قدرت جن در برخی آیات آمده که الله جن را همچون انسان آفریده تا او را پرستش کند: ﴿وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ﴾[۱۳۷] تأکید بر آفریده بودن خورشید یا مسخر شدن آن از جانب الله یا تحت امر الله بودنش، غیر مستقیم به همین موضوع اشاره دارد. ﴿إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ﴾[۱۳۸]؛ ﴿فَالِقُ الْإِصْبَاحِ وَجَعَلَ اللَّيْلَ سَكَنًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ حُسْبَانًا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ﴾[۱۳۹]؛ ﴿هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ مَا خَلَقَ اللَّهُ ذَلِكَ إِلَّا بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾[۱۴۰]؛ ﴿اللَّهُ الَّذِي رَفَعَ السَّمَاوَاتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى يُدَبِّرُ الْأَمْرَ يُفَصِّلُ الْآيَاتِ لَعَلَّكُمْ بِلِقَاءِ رَبِّكُمْ تُوقِنُونَ﴾[۱۴۱]؛ ﴿وَسَخَّرَ لَكُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَائِبَيْنِ وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ﴾[۱۴۲]؛ ﴿وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومُ مُسَخَّرَاتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ﴾[۱۴۳]؛ ﴿وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ﴾[۱۴۴]؛ ﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ﴾[۱۴۵]؛ ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى وَأَنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ﴾[۱۴۶]؛ ﴿يُولِجُ اللَّيْلَ فِي النَّهَارِ وَيُولِجُ النَّهَارَ فِي اللَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ وَالَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مَا يَمْلِكُونَ مِنْ قِطْمِيرٍ﴾[۱۴۷]؛ ﴿خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ يُكَوِّرُ اللَّيْلَ عَلَى النَّهَارِ وَيُكَوِّرُ النَّهَارَ عَلَى اللَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ كُلٌّ يَجْرِي لِأَجَلٍ مُسَمًّى أَلَا هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفَّارُ﴾[۱۴۸]؛ ﴿وَجَعَلَ الْقَمَرَ فِيهِنَّ نُورًا وَجَعَلَ الشَّمْسَ سِرَاجًا﴾[۱۴۹]؛ ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَكَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ وَكَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ وَمَنْ يُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُكْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ﴾[۱۵۰]؛ ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَهُنَّ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ﴾[۱۵۱]؛ ﴿لَا الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهَا أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ﴾[۱۵۲]؛ ﴿وَجُمِعَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ﴾[۱۵۳] در آیات دیگری و در برابر باور مردم که ستارگان را میپرستیدند، وحی شده که ستارگان را خداوند برای راهنمایی شما در مسیر دریایی و خشکی ﴿وَهُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِهَا فِي ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ قَدْ فَصَّلْنَا الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾[۱۵۴]؛ ﴿وَعَلَامَاتٍ وَبِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ﴾[۱۵۵] آفریده است و موجوداتی مستقل از الله نیستند.
- خداوند برای مقبول افتادن این درخواست، از حکایت حضرت ابراهیم جد اعلای قریش و بسیاری از قبایل شبه جزیره بهره برده که برخی را پرستشگر ستاره، ماه و خورشید یافت؛ ولی این آیین را نپذیرفت: ﴿فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ يَهْدِنِي رَبِّي لَأَكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَا أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ﴾[۱۵۶] جامعترین سخن الهی در تغییر باورهای عمومی در این زمینه آیه ۱۸ سوره حجّ است. در این آیه ضمن نام بردن از معبودهای آسمانی گفته شده که همه آنها در برابر اللّه سجده میکنند: ﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَكَثِيرٌ مِنَ النَّاسِ وَكَثِيرٌ حَقَّ عَلَيْهِ الْعَذَابُ وَمَنْ يُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُكْرِمٍ إِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ مَا يَشَاءُ﴾[۱۵۷]؛ ولی صریحترین آیه در این زمینه، نهی الهی از سجده در برابر آیات الهی و نشانههای او چون خورشید و ماه است: ﴿وَمِنْ آيَاتِهِ اللَّيْلُ وَالنَّهَارُ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ لَا تَسْجُدُوا لِلشَّمْسِ وَلَا لِلْقَمَرِ وَاسْجُدُوا لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَهُنَّ إِنْ كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ﴾[۱۵۸]. قریشیان در برابر انتقاد به آنان که چرا پرستش الله را رها کردهاند و بت میپرستند، بتها و خدایان خود را شفیعان درگاه الله میدانستند؛ ولی قرآن این پاسخ را نپذیرفته، آنان را پرستشگران بتها دانسته است: ﴿وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لَا يَعْلَمُ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ﴾[۱۵۹].
- در داستان حضرت ابراهیم آمده است که ایشان به بت پرستان میگفت: چگونه آنچه را خود میتراشید، عبادت میکنید: ﴿قَالَ أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ﴾[۱۶۰] هرچند سخنان حضرت ابراهیم ناظر به جامعه ای بوده که وی در آن میزیسته، انتخاب پیام او برای اهل مکه که از تبار ابراهیم بودند، ناظر به مسائل آنان و بتهایی است که خود میتراشیدند. شبیه این پیام در حکایت نوح آمده؛ آنجا که وی از قوم خود به خداوند شکایت کرده که سران قومش از مردم خواستهاند از بتهای خود دست برندارند و با این سرپیچی جمع کثیری را گمراه کردهاند. در این روایت به بتهایی چون وَدّ، سُواع، یَغوث، یَعوق و نَسْر اشاره شده است: ﴿وَقَالُوا لَا تَذَرُنَّ آلِهَتَكُمْ وَلَا تَذَرُنَّ وَدًّا وَلَا سُوَاعًا وَلَا يَغُوثَ وَيَعُوقَ وَنَسْرًا وَقَدْ أَضَلُّوا كَثِيرًا وَلَا تَزِدِ الظَّالِمِينَ إِلَّا ضَلَالًا﴾[۱۶۱] الله در آیات خود توانایی خدایان و بتان دیگر را انکار کرده و عبادت بتها را نادرست شمرده است. درباره لات، منات و عُزّی آمده که باور عرب به این بتها، برساخته خود آنان است: ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى﴾[۱۶۲] این بیان در سخنان هود و یوسف خطاب به قوم عاد و نیز مردمان مصر، برای قوم پیامبر تکرار شده است. ﴿قَالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ رِجْسٌ وَغَضَبٌ أَتُجَادِلُونَنِي فِي أَسْمَاءٍ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا نَزَّلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ﴾[۱۶۳]؛ ﴿مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۱۶۴].
- در عبارات دیگری در وحی مکی به تکرار آمده که این بتها هیچ توان و تأثیری در زندگی آنان ندارند و سود و زیانی به آنها نمیرسانند: ﴿وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَضُرُّهُمْ وَلَا يَنْفَعُهُمْ وَيَقُولُونَ هَؤُلَاءِ شُفَعَاؤُنَا عِنْدَ اللَّهِ قُلْ أَتُنَبِّئُونَ اللَّهَ بِمَا لَا يَعْلَمُ فِي السَّمَاوَاتِ وَلَا فِي الْأَرْضِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ﴾[۱۶۵]؛ ﴿وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَمْلِكُ لَهُمْ رِزْقًا مِنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ شَيْئًا وَلَا يَسْتَطِيعُونَ﴾[۱۶۶]، ﴿وَلَا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُكَ وَلَا يَضُرُّكَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذًا مِنَ الظَّالِمِينَ﴾[۱۶۷]؛ نیز ﴿قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُكُمْ شَيْئًا وَلَا يَضُرُّكُمْ﴾[۱۶۸]؛ ﴿وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُهُمْ وَلَا يَضُرُّهُمْ وَكَانَ الْكَافِرُ عَلَى رَبِّهِ ظَهِيرًا﴾[۱۶۹].
- در آیات دیگری اشاره شده که این خدایان هیچ رزقی در آسمان و زمین نصیب آنان نخواهند کرد و هیچ قدرتی ندارند: ﴿إِنَّمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْثَانًا وَتَخْلُقُونَ إِفْكًا إِنَّ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا يَمْلِكُونَ لَكُمْ رِزْقًا فَابْتَغُوا عِنْدَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَاعْبُدُوهُ وَاشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴾[۱۷۰]، ﴿وَيَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَمْلِكُ لَهُمْ رِزْقًا مِنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ شَيْئًا وَلَا يَسْتَطِيعُونَ﴾[۱۷۱]. قرآن این پرستشها را پرستش شیطان ﴿فَرِيقًا هَدَى وَفَرِيقًا حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلَالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ﴾[۱۷۲]؛ ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا أَوَلَوْ كَانَ الشَّيْطَانُ يَدْعُوهُمْ إِلَى عَذَابِ السَّعِيرِ﴾[۱۷۳] و گاه پرستش طاغوت ﴿وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يَعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ﴾[۱۷۴]؛ ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلَالَةُ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ﴾[۱۷۵]؛ ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[۱۷۶] خوانده است.
- برای انکار این بتها، در قرآن دو تعبیر بیش از دیگر تعبیرها تکرار شده است: نخست عبادت خدایی جز الله: ﴿دُونِ اللَّهِ ﴾[۱۷۷]. و دوم نبودن خدایی جز الله: ﴿ إِلَهٍ غَيْرُهُ ﴾[۱۷۸]. تعبیر نخست بیش از ۷۰ بار و تعبیر دوم بیش از ۱۰ بار در قرآن تکرار شده است. نفی قدرت خدایان دیگر و اعتقاد به توحید، از مبانی اساسی دین اسلام و از اهداف اصلی پیامبر اکرم(ص) شمرده شده و آن را یکی از اصول دین دانستهاند[۱۷۹].
معابد و مناسک
- بیابانی بودن عمده مناطق شبه جزیره عربستان، بیشتر مردم آنجا را به جوامع قبیله ای و کوچ نشین سوق داده بود و معدود شهرهای آن نیز جمعیت چندانی نداشتند. در این جوامع بیابان نشین، معابد بزرگی درون شهرها شکل نگرفتند؛ به عنوان نمونه به رغم کثرت اطلاعات درباره یثرب، هیچ معبدی در آن ثبت نشده است. وجود بتهای متعدد و اختصاصی قبایل، بیانگر وجود معابد اختصاصی و گوناگون در دوره پیش از اسلام است. طبیعی است که در میان قبایل کوچ نشین، معابد در خیمههایی ویژه عبادت شکل گرفته باشند و با انتقال فصلی قبایل از منطقه ای به منطقه دیگر معبد و متولی آن نیز همراه با قبیله منتقل شوند. افزون بر معابد، خانهها محلی برای عبادت داشت که بتهای کوچک خود را در آن قرار میدادند. مسجد مکان سجده (خم شدن و کرنش کردن) و عبادت بود[۱۸۰] و محل قرار گرفتن چیزی در آن را بیت میگفتند؛ مانند بیت اللّه، بیت ریام و بیت الربه[۱۸۱] و در صورت چهارگوش بودن، آن را کعبه میخواندند[۱۸۲]. افزون بر کعبه مکه، کعبههای دیگری چون کعبه سنداد متعلق به قبایلی چون ربیعه شناخته شده اند[۱۸۳].
- حرم که معبد را در برمی گرفت، سرزمینی مقدس بود و حد و مرز آن با نشانهایی معین میشد. انجام برخی اعمال درون حرم ممنوع بود و انسانها درون آن از هر گزندی در امان بودند[۱۸۴]. تقرب به خدایان و بهرهمندی از حمایتهای ایشان مناسک متعددی داشت. معمولاً در هر معبدی، محلی وجود داشت تا پیروان، بخور خود را برای تقرب به خدایان آنجا بسوزانند[۱۸۵]. همه معابد قربانگاه داشتند. در کعبه کنار بتها سنگهایی نصب شده بودند که قربانی روی آنها یا در برابر آنها انجام میگرفت[۱۸۶] و قرآن نیز مؤمنان را از قربانی کردن روی آنها برحذر داشته است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾[۱۸۷]. در برخی موارد به آن مَنْحَر یا غَبْغَب گفته میشد[۱۸۸]. تقدیم قربانی بیشترین اثر را در تقرب به خدایان داشت، چنان که از نام آن چنین برمیآید که قربانی باعث تقرب میشود[۱۸۹]. عرب جاهلی با خون قربانی، بیت الله را بزرگ میداشت[۱۹۰] و خون قربانی را بر بت میریخت[۱۹۱] و دستان خون آلود خود را به بیت میکشید[۱۹۲] نخستین بچه هر چارپایی را قربانی میکردند و نام آن را فَرْع مینهادند[۱۹۳]؛ همچنین اگر شمار شتران کسی به ۱۰۰ نفر میرسید گوسفندی را قربانی میکرد[۱۹۴].
- قربانی کردن حیوانات در همه اوقات سال و در ماه رجب بیش از دیگر ماهها بود. به قربانی ماه رجب عتیره میگفتند[۱۹۵]. حاتم طایی در ماه رجب ۱۰ شتر قربانی میکرد و گوشت آن را به مردم میداد[۱۹۶]. عرب حیوانهایی را در موسم حج به بیت الله در مکه میبرد که به آن هَدْی و در صورت فربه بودن شتر بدان بُدْن گفته میشد[۱۹۷] و معمولاً آنها را با نشانی ای مشخص میکردند. بر اساس وحی، هَدْی و بُدْن، امری مجاز بوده و به اراده الهی رایج گردیده است: ﴿جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَامًا لِلنَّاسِ وَالشَّهْرَ الْحَرَامَ وَالْهَدْيَ وَالْقَلَائِدَ ذَلِكَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾[۱۹۸]، ﴿وَالْبُدْنَ جَعَلْنَاهَا لَكُمْ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ لَكُمْ فِيهَا خَيْرٌ فَاذْكُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَيْهَا صَوَافَّ فَإِذَا وَجَبَتْ جُنُوبُهَا فَكُلُوا مِنْهَا وَأَطْعِمُوا الْقَانِعَ وَالْمُعْتَرَّ كَذَلِكَ سَخَّرْنَاهَا لَكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾[۱۹۹][۲۰۰]. گاه برخی با برداشتن نشان هدی از قربانی، آن را میدزدیدند که در آیاتی مؤمنان از این کار منع شده اند: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّهِ وَلَا الشَّهْرَ الْحَرَامَ وَلَا الْهَدْيَ وَلَا الْقَلَائِدَ وَلَا آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنْ رَبِّهِمْ وَرِضْوَانًا وَإِذَا حَلَلْتُمْ فَاصْطَادُوا وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَتَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَالتَّقْوَى وَلَا تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ﴾[۲۰۱]. تقدیم هدایا و نذریها به خدایان در راستای تقرب به آنان بود؛ اعم از اینکه آن خدا الله باشد یا خدای دیگر. هدایای اختیاری به صورت "منح" و در مناسبتهایی گوناگون تقدیم خدایان میشد.
- در یمن و در سلسلههایی چون قَتبان ومَعین مالیات بر زمین و حیوان به صورت "عُشر" به معبد پرداخت میشد[۲۰۲]. برای جبران خطا "فدیه" میپرداختند و تعهدهای الزامآور به صورت نذر ادا میشد. امرؤالقیس از شخصیتهای مشهور عرب با شنیدن خبر کشته شدن پدرش طی نذری، شرابخواری را تا انتقام از خون پدر بر خود حرام کرد[۲۰۳]. *مفسران در تفسیر آیه ﴿وَجَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ وَالْأَنْعَامِ نَصِيبًا فَقَالُوا هَذَا لِلَّهِ بِزَعْمِهِمْ وَهَذَا لِشُرَكَائِنَا فَمَا كَانَ لِشُرَكَائِهِمْ فَلَا يَصِلُ إِلَى اللَّهِ وَمَا كَانَ لِلَّهِ فَهُوَ يَصِلُ إِلَى شُرَكَائِهِمْ سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ﴾[۲۰۴] آوردهاند که مشرکان سهمی از زراعت و چارپایان خود را برای اللّه و سهمی را برای بتها قرار داده بودند. آنها برخلاف تعهد و نذر خود بخشی از سهم اللّه را به بتها اختصاص میدادند؛ ولی از آنچه نذر خدایان دیگر کرده بودند به اللّه نمیدادند که این آیه نازل شد و آنان را درباره نذرشان برای اللّه مؤاخذه کرد[۲۰۵].
- در قرآن کریم از بحیره، سائبه، وصیله و حام به عنوان هدایای رایج به خدایان یاد شده و این امور لغو شده اند: ﴿مَا جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِيرَةٍ وَلَا سَائِبَةٍ وَلَا وَصِيلَةٍ وَلَا حَامٍ وَلَكِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ وَأَكْثَرُهُمْ لَا يَعْقِلُونَ﴾[۲۰۶]. عرب ماده شتری را که ۵ شکم یا بیشتر زاییده بود بر اساس سنتی دینی بحیره (گوش چاک داده) مینامید و رها کرده، استفاده از آن را بر خود حرام میکرد. استفاده از شیر، پشم و سواری بحیره ممنوع بود. بحیره مجاز بود در هر چرآگاهی بچرد. برای شناسایی شتر بحیره معمولاً لاله گوش او را به درازا میشکافتند. گوشت شتر بحیره را هنگامی که از دنیا میرفت میان مردان قسمت میکردند، زیرا آن را بر زنان حرام میدانستند[۲۰۷]. تعاریف دیگری نیز از بحیره شده است[۲۰۸]. گفته شده: استفاده از بحیره در زمان حیاتش تنها بر مردان مجاز است؛ اما زمانی که از دنیا رفت، همگان میتوانند از گوشتش بخورند[۲۰۹]. تأسیس سنت بحیره را به عمرو بن لُحَیّ رهبر و مؤسس سلسله خزاعیان در مکه[۲۱۰] یا یکی از اعضای قبیله اسماعیلی تبار بنی مدلج[۲۱۱] نسبت دادهاند.
- گفتهاند که ماده شتری که ۱۰ شکم ماده بزاید، سائبه (رها شده) است؛ همچنین گاه فردی عهد میکرد چنانچه از بیماری نجات یابد یا به سلامت از سفر بازگردد شترش را سائبه گرداند[۲۱۲]. هرگونه استفاده از سائبه، مانند دوشیدن شیر، سواری گرفتن و بهرهگیری از پشم آن ممنوع بود و اگر برای خوردن علوفه یا آشامیدن آب به زمین دیگران وارد میشد، کسی حق نداشت مانع آن گردد. از نظر عرب استفاده از سائبه موجب گرفتاری و رنج میشد.
- برخی درباره ارتباط سائبه و بحیره گفتهاند: بحیره ماده شتری است که از شکم دهم سائبه به دنیا آمده باشد[۲۱۳]. درباره نخستین کسی که سنت سائبه را رواج داد نیز از عمرو بن لُحَیّ نام برده اند[۲۱۴] به روایت ابن اسحاق به گوسفند ماده ای که در ۵ شکم، ۱۰ ماده میزایید و گوسفند نری در این ۵ شکم نداشت، وصیله (به مقصود رسیده) میگفتند و شکمهای بعدی آن تنها به مردان تعلق داشت؛ ولی به روایت ابوعبیده اگر گوسفند تنها نر میزایید، نرها را به خدایان هدیه میدادند؛ ولی اگر تنها ماده میزایید آن را از آن خود میدانستند. اگر نر و ماده میزایید میگفتند: نر به ماده مرتبط است (وصیله) و هر دو را برای خود نگه میداشتند. بنا به گزارشی دیگر این تنها در شکم هفتم بود؛ اگر شکم هفتم گوسفندی نر بود، ذبح و خورده میشد و گوشتش بر زنان حرام بود. اگر ماده بود در گله رها میشد و اگر نر و ماده بود، هر دو زنده میماندند[۲۱۵]. حام شتر نری بود که از صلب آن ۱۰ شتر به دست آمده باشد. استفاده از حام برای سواری یا حمل بار مجاز نبود و حام مجاز بود از هر آب یا چرآگاهی استفاده کند[۲۱۶]. گفته شده: عمرو بن لحی سنت حام را وضع کرد[۲۱۷][۲۱۸].
جهان پنهان
- در بسیاری از فرهنگها و بنا به تفکیک هستی و موجودات به دو گروه مرئی و نامرئی، جهان نیز به دو بخش عیان و پنهان قسمت میشود. عرب در تفسیر یا تعلیل اموری خاص به ویژه بیماری، دشواری، بلا و دیگر مسائل که پاسخ آن را نمیدانست، آن را به غیب نسبت میداد که جن برجسته ترین و مهم ترین ساکن آن بود. آنها در یک تقسیم دوگانه از جن و حن سخن گفتهاند. در این طبقهبندی سگ جزو حن و بدتر از جن است و انسان برای دفع شرّ چشم سگ همواره بهتر است غذایی جلو آن بیندازد[۲۱۹].
- در برابر، طبقهبندی قرآن از دو بخش انسان و جن تشکیل شده است﴿ِ لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ﴾[۲۲۰]. همان طور که در ادبیات پارسی دیوانه دیو زده است، در ادبیات عربی نیز مجنون جن زده است. کاربرد واژگان متعددی برای گونههای مختلف جن از جمله عامر، روح، شیطان، عفریت و ملک[۲۲۱] بیانگر رواج این اندیشه در میان مردمان شبه جزیره پیش از اسلام است. به نظر میرسد که مردمان شبه جزیره قدرت و تأثیر جن بر زندگی روزمره خود را در اندازه خدایان میدیدند و مناسک و اعمالی را برای جلب رضایت آنها انجام میدادند.
- در باور جاهلی، جنیان نیز همچون دیگران به گونه قبیلهای زندگی میکنند و با یکدیگر همبستگی دارند. گاه نیز با هم میجنگند که موجب گرد و غبار میشود. در منابع به نام طایفه ای از جنیان یعنی بنی عزوان اشاره شده است[۲۲۲]. مرگ بسیاری از انسانها به جن نسبت داده شده است. درگیری طایفه قرشی بنی سهم با جنّیان در تاریخ مکه، حادثه ای بارز دانسته شده که طی آن شمار فراوانی از سهمیان کشته شدند. در برابر، بنی سهم با متحدان خود به وادیها و کوهستانها حمله ور شدند و بر جنیان غلبه یافتند[۲۲۳]. مرگ سعد بن عباده خزرجی رهبر خزرج پس از مخالفت با رهبری ابوبکر[۲۲۴]، نیز مرگ آوازخوانی به نام غریض[۲۲۵]، حرب بن امیه، مرداس بن ابی عامر، طالب بن ابی طالب، عمرو بن عدی لخمی و دیوانگی عمارة بن ولید بن مغیره به جنیان نسبت داده شده است[۲۲۶]؛ همچنین گفته شده: ذی القرنین و بلقیس ملکه سبا به جن نسب میبرند[۲۲۷] و عمرو بن یربوع تمیمی هم با جنیان ازدواج کرد[۲۲۸].
- گاه جنیان به کمک انسانها میآیند و با صدایی که هاتف خوانده میشود او را راهنمایی میکنند یا از آینده به او خبر میدهند[۲۲۹]. بنا به فرهنگ پیش از اسلام، جنیان در اماکن رعب انگیزی که رفت و آمد وجود ندارد یا شب هنگام در قبرستان هستند. گفته شده: در منطقهای به نام و بار که بسیار آباد است و محصولات فراوانی دارد جنیان زندگی میکنند و به دیگران اجازه نمیدهند وارد آن شوند[۲۳۰]. مردمان عرب هنگام ساخت، خرید یا انتقال به خانه جدید قربانی میکردند تا مانع سکونت جن در آنجا شوند[۲۳۱]. معمولاً در هر قبیله یا مجموعه، کاهنی بود تا در تصمیم گیریهای مهم با او مشورت کنند. سوداء دختر زهرة بن کلاب مدتی کاهن قریش بود[۲۳۲].
- افزون بر پیشگویی، داوری در اختلافها را نیز کاهنان بر عهده داشتند. در درگیری هاشم و پسر برادرش امیه یکی از کاهنان خزاعی داوری کرد[۲۳۳]. در درگیری قبایل یثرب نیز کاهنی به نام ابوبرزه اسلمی داوری کرد[۲۳۴].
- در قرآن کریم اشاره شده که مشرکان، پیامبر را کاهن یا شاعر دانستهاند؛ ولی خداوند این نسبت را که به مفهوم ارتباط با شیطان و دریافت اخبار از اوست از پیامبر نفی کرده است﴿وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلًا مَا تُؤْمِنُونَ وَلَا بِقَوْلِ كَاهِنٍ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ﴾[۲۳۵]؛ ﴿فَذَكِّرْ فَمَا أَنْتَ بِنِعْمَتِ رَبِّكَ بِكَاهِنٍ وَلَا مَجْنُونٍ أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ﴾[۲۳۶][۲۳۷].
باور به مرگ و قیامت
- عرب پیش از اسلام مرگ را فنا و پایان زندگی میدانست و به حیات دیگری (آخرت)ایمان نداشت، در حالی که ایمان به اللّه و معاد دو رکن اصلی رسالت پیامبر بود و در قرآن نیز تأکید فراوانی بر آن شده است. از آیات قرآن به خوبی برمی آید که ایمان آنان به الله و روز قیامت، چگونه بوده است. هنگام گفت و گوی قرآن با مؤمنان از این مبادی برای اصلاح رفتار مؤمنان استفاده شده و در گفت و گو با کافران ویژگیهای کسانی که به الله و روز قیامت ایمان ندارند بیان شده است. اشاره به ایمان متلازم به الله و معاد، بارها در سورههای مکی و مدنی تکرار شده است. ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[۲۳۸]، ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا آمِنًا وَارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ قَالَ وَمَنْ كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلَى عَذَابِ النَّارِ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ﴾[۲۳۹]، ﴿لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُوا وَالصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ أُولَئِكَ الَّذِينَ صَدَقُوا وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ﴾[۲۴۰]، ﴿وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلَاثَةَ قُرُوءٍ وَلَا يَحِلُّ لَهُنَّ أَنْ يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللَّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِنْ كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذَلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلَاحًا وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾[۲۴۱]، ﴿وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلَا تَعْضُلُوهُنَّ أَنْ يَنْكِحْنَ أَزْوَاجَهُنَّ إِذَا تَرَاضَوْا بَيْنَهُمْ بِالْمَعْرُوفِ ذَلِكَ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ مِنْكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكُمْ أَزْكَى لَكُمْ وَأَطْهَرُ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ﴾[۲۴۲]، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى كَالَّذِي يُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدًا لَا يَقْدِرُونَ عَلَى شَيْءٍ مِمَّا كَسَبُوا وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ﴾[۲۴۳]؛ ﴿يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَأُولَئِكَ مِنَ الصَّالِحِينَ﴾[۲۴۴]، ﴿وَمَاذَا عَلَيْهِمْ لَوْ آمَنُوا بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقَهُمُ اللَّهُ وَكَانَ اللَّهُ بِهِمْ عَلِيمًا﴾[۲۴۵]، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا﴾[۲۴۶]، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَمَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِيدًا﴾[۲۴۷]، ﴿لَكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَالْمُقِيمِينَ الصَّلَاةَ وَالْمُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَالْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ أُولَئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ أَجْرًا عَظِيمًا﴾[۲۴۸]، ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئُونَ وَالنَّصَارَى مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[۲۴۹]، ﴿إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَلَمْ يَخْشَ إِلَّا اللَّهَ فَعَسَى أُولَئِكَ أَنْ يَكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِينَ أَجَعَلْتُمْ سِقَايَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ كَمَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَجَاهَدَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا يَسْتَوُونَ عِنْدَ اللَّهِ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾[۲۵۰]، ﴿لَا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ أَنْ يُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالْمُتَّقِينَ إِنَّمَا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ﴾[۲۵۱]، ﴿وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَيَتَّخِذُ مَا يُنْفِقُ قُرُبَاتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ أَلَا إِنَّهَا قُرْبَةٌ لَهُمْ سَيُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۲۵۲]، ﴿الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلَا تَأْخُذْكُمْ بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾[۲۵۳]، ﴿لَا تَجِدُ قَوْمًا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءَهُمْ أَوْ أَبْنَاءَهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُولَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ وَأَيَّدَهُمْ بِرُوحٍ مِنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[۲۵۴]، ﴿فَإِذَا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ فَارِقُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَأَشْهِدُوا ذَوَيْ عَدْلٍ مِنْكُمْ وَأَقِيمُوا الشَّهَادَةَ لِلَّهِ ذَلِكُمْ يُوعَظُ بِهِ مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا﴾[۲۵۵].
- در برخی تعابیر نیز امید به الله و روز قیامت آمده است﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِيهِمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَمَنْ يَتَوَلَّ فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ﴾[۲۵۶]؛ ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا﴾[۲۵۷]. ایمان نداشتن قرشیان و دیگر بت پرستان به معاد، در آیات قرآنی و عمدتا آیات مکی آمده است. عبارت ﴿ وَالَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ ﴾[۲۵۸]؛ ﴿إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَالَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْكِرَةٌ وَهُمْ مُسْتَكْبِرُونَ﴾[۲۵۹]، ﴿لِلَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ وَلِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلَى وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾[۲۶۰]؛ ﴿وَأَنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا﴾[۲۶۱]، ﴿وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَابًا مَسْتُورًا﴾[۲۶۲]، ﴿وَإِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ عَنِ الصِّرَاطِ لَنَاكِبُونَ﴾[۲۶۳]، ﴿إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَيَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ فَهُمْ يَعْمَهُونَ﴾[۲۶۴]، ﴿أَفْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا أَمْ بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِي الْعَذَابِ وَالضَّلَالِ الْبَعِيدِ﴾[۲۶۵]، ﴿وَإِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ وَإِذَا ذُكِرَ الَّذِينَ مِنْ دُونِهِ إِذَا هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ﴾[۲۶۶]، ﴿إِنَّ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلَائِكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنْثَى﴾[۲۶۷]، و گاه همین مفهوم با عبارت ﴿ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ كَافِرُونَ﴾[۲۶۸] بیان شده است. ﴿الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُمْ بِالْآخِرَةِ كَافِرُونَ﴾[۲۶۹]، ﴿الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجًا وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ﴾[۲۷۰]، ﴿قَالَ لَا يَأْتِيكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلَّا نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَنْ يَأْتِيَكُمَا ذَلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ﴾[۲۷۱]، ﴿الَّذِينَ لَا يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ﴾[۲۷۲]. عبارتها و بیانهای بسیار دیگری در سور قرآنی هستند که نشان میدهند یکی از اقدامات پیامبر در مکه ترویج ایمان به معاد بوده است: ﴿وَقَالُوا إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ﴾[۲۷۳]، ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ﴾[۲۷۴]، ﴿قَالُوا أَإِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ﴾[۲۷۵]؛ ﴿أَإِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ﴾[۲۷۶]؛ ﴿وَكَانُوا يَقُولُونَ أَئِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا وَعِظَامًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ﴾[۲۷۷]، ﴿وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَلَئِنْ قُلْتَ إِنَّكُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ﴾[۲۷۸]، ﴿وَأَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَا يَبْعَثُ اللَّهُ مَنْ يَمُوتُ بَلَى وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۲۷۹]، ﴿وَقَالُوا أَإِذَا كُنَّا عِظَامًا وَرُفَاتًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِيدًا﴾[۲۸۰]، ﴿ذَلِكَ جَزَاؤُهُمْ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِآيَاتِنَا وَقَالُوا أَإِذَا كُنَّا عِظَامًا وَرُفَاتًا أَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ خَلْقًا جَدِيدًا﴾[۲۸۱]. در این آیات که برخی از آنها در چند سوره تکرار شده بیان شده است که اهل مکه به زندگانی دیگری ایمان نداشتند، از بین رفتن و پوسیدن بدن انسان را مانع احیای مجدد آن و تحقق آن را سحر میدانستند و سوگند یاد میکردند که بازگشتی نخواهد بود، در نتیجه حساب و کتاب و پاداش و کیفر هم معنا نخواهد داشت[۲۸۲].
علم و دانش
- اغلب انسانهای دوره کهن، سواد خواندن و نوشتن نداشتند. در شبه جزیره عربستان که عمده ساکنان آن کوچ نشین بودند، سطح سواد نسبت به دیگر مناطق پایینتر بود؛ اما شمار افراد باسواد هر شهر، طایفه یا قبیله قابل توجه بود.
- در مدینه افرادی که لقب کامل داشتند، سواد میدانستند. سعدبن عباده، حضیر و پسرش اسید، سوید بن صامت، اوس بن خولی، عبدالله بن ابی و رافع بن مالک از این دسته بودند؛ همچنین سعد بن زراره، منذر بن عمرو، ابی بن کعب، زید بن ثابت، رافع بن مالک، معن بن عدی علوی، سعد بن ربیع، عبدالرحمن بن جبر، زید بن ثابت، بشیر بن سعید، اوس بن خولی، منذربن عمرو، ابوجبیرة بن ضحاک، قیس بن نشبه و... خواندن و نوشتن میدانستند.
- در مکه گروهی به نام احناف که از پرستش بت سر باز زده بودند، خواندن و نوشتن میدانستند؛ همچنین حرب بن امیه و پسرش ابوسفیان، عمرو بن عمرو، عبدالمطلب، علی بن ابی طالب، بغیض بن عامر، ابوالروم بن عبد شرحبیل، ولید بن ولید، حاطب بن ابی بلتعه، حکم بن ابی احیحه، امیة بن ابی الصلت و افراد فراوان دیگری را جزو باسوادهای مکه شمرده اند[۲۸۳]. از کاربردهای فراوان واژههای اشتقاق یافته از مصدر "کتب" در قرآن نیز میتوان دریافت که عرب پیش از اسلام با کتابت و ضرورت و اهمیت آن آشنا بوده است.
- عرب پیش از اسلام به برخی دانشها اهمیت بیشتری میداد. نسبشناسی از این دانشها بود که به عالم آن نسابه میگفتند. عقیل بن ابی طالب، جبیر بن مطعم، ابوجهم بن حذیفه[۲۸۴]، مخرمة بن نوفل و حویطب بن عبدالعزی در میان قریش و دغفل بن حنظله شیبانی، صحار عبدی و صعصعة بن صوحان عبدی جزو نسب شناسان معروف بودند[۲۸۵].
- برخی از مردمان جاهلی چون قس بن ساعده و اکثم بن صیفی، حکیم خوانده شده اند[۲۸۶]. حکیم به فرد با تجربهای گفته میشد که با سخنان، عبارات، داستانها و ضرب المثلهای خود راه درست را به دیگران میآموخت و آنان را از خطا میرهانید.
- در تاریخ جاهلی شخصیتهای برجسته چون لقمان بودند که از حکما دانسته میشدند﴿وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾[۲۸۷]. برخی از انصار صحیفه لقمان را در اختیار داشتند[۲۸۸]. سلیمان حکیم نیز از شخصیتهای معروف به حکمت در دوره جاهلی است. گفته شده که وی ۳۰۰۰ ضرب المثل ارائه کرده و ۱۰۰۵ سرود سروده است[۲۸۹].
- درباره پزشکان عرب در دوره جاهلی اطلاعات فراوانی در اختیار نیست. حارث بن کَلَدَه ثقفی[۲۹۰]، ابن ابی رِمثَه تمیمی[۲۹۱]، ضماد ازدی[۲۹۲] و فردی انصاری[۲۹۳] را از پزشکان عصر جاهلی دانستهاند. حارث بن کلده ثقفی در منابع کهن به طبیب عرب شهرت یافته[۲۹۴] و سخنان فراوانی به او نسبت داده شده است؛ از جمله اینکه در ملاقات خود با انوشیروان از دانش خود سخن گفته یا دانش خود را از فارس فراگرفته[۲۹۵] که قابل اعتماد نیست. حِذیَم از تیم الرباب را نیز از اطبای برجسته عصر جاهلی و برتر از حارث بن کلده ثقفی دانسته اند[۲۹۶]. زنانی چون حمنه دختر جحش (دختر عمه پیامبر)، رفیده انصاری[۲۹۷]، ام عطیه انصاری[۲۹۸] و لیلا از قبیله غفار[۲۹۹] در نبردهای پیامبر به مداوای زخمیان میپرداختند.
- مردمان جاهلی به جابه جایی و صعود و فرود سیارات (نجوم) اهمیت میدادند. در تقویم جاهلی هر سال به ۲۸ نوء تقسیم میشد و هر نوء که ۱۳ روز بود به نام کوکب خاصی نامگذاری شده بود و در نتیجه گرما، سرما، باد، رطوبت، خشکی و بارندگی به کوکب زمان آن نسبت داده میشد و موجب رواج باور به تأثیر کواکب و انواء شده بود[۳۰۰] که دین اسلام به رویارویی با آن برخاست. آنان همچنین آسمان را به برجهایی متعدد قسمت کرده بودند که در قرآن نیز بدان اشاره شده است: ﴿وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ﴾[۳۰۱] عرب به محاسبه ایام بر اساس حرکت ماه توجه داشت: ﴿هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُورًا وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِينَ وَالْحِسَابَ مَا خَلَقَ اللَّهُ ذَلِكَ إِلَّا بِالْحَقِّ يُفَصِّلُ الْآيَاتِ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾[۳۰۲] آنان ۲۸ منزل در مسیر حرکت ماه تعریف کرده بودند: ﴿وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ﴾[۳۰۳]، با این حال سفرهای بازرگانی قریش در زمستان و تابستان: ﴿إِيلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَالصَّيْفِ﴾[۳۰۴] و کوچهای قبایل بیابان نشین، با تقویم شمسی سازگارتر بود و در منابع رومی نیز اشاره شده که تقویم عرب تقویم ثابتی (شمسی) بود[۳۰۵].
- مبنای تاریخی و سال شماری در میان قبایل ساکن شبه جزیره متفاوت بود؛ ولی معمولاً اتفاقهای مهم از جمله قحطی و خشکسالی شدید، مرگ و میرهای فراگیر ناشی از بیماریهای ناعلاج چون وبا، جنگهای بزرگ، بارندگی زیاد و امثال این رخدادها که در زندگی عرب بیابان نشین اثر فراوانی بر جای میگذارد، مبدأ شمارش تاریخ میشد.[۳۰۶] در مکه تأسیس سلسله خزاعیان به رهبری عمرو بن لُحَیّ[۳۰۷]، مرگ کعب بن لؤی جد اعلای اسماعیل تباران ساکن مکه[۳۰۸]، عام الفیل[۳۰۹]، جنگِ فجار[۳۱۰]، مرگ هشام بن مغیره پدر ابوجهل[۳۱۱]، وفات عبدالمطلب[۳۱۲]، حلف الفضول[۳۱۳] و بازسازی کعبه پس از سیل مکه[۳۱۴] مدتی مبنای سال شماری قرار گرفت تا اینکه به تقویم هجری مبدل گردید[۳۱۵][۳۱۶].
وضع اخلاقی و نظام اجتماعی
- جامعه پیش از بعثت به دو بخش یکجانشین و کوچ نشین طبقهبندی شده بود. ساکنان شهرها و روستاهای شبه جزیره را اهل مَدَر میگفتند و بیابان نشینان را اهل وَبَر، زیرا خیمههای کوچ نشینان[۳۱۷] از پشم شتر (وَبَر)[۳۱۸] تهیه میشد و خانه اهالی روستا و شهر از مَدَر (خشت و گِل)[۳۱۹].
- در برخی منابع مفهوم عرب متمایز از اعراب دانسته شده و اعراب به بیابان نشینان و عرب به یکجانشینان اطلاق شده است[۳۲۰].
- جامعه از واحدهای کوچکی به نام قبیله و قبیله از مجموعه افرادی تشکیل میشد که با یکدیگر رابطه خونی و جدی مشترک داشتند. میان اعضای قبیله همبستگی شدیدی موسوم به عصبیت حاکم بود که آداب و رسوم قبیله ضامن آن بود، پایبندی به آداب و رسوم و سنن قبیله، از اصول زندگی قبیله ای است و اعضا مایل نیستند آن را تغییر دهند. حق در این نظام همیشه با اعضای قبیله خودی است، حتی اگر متجاوز باشد. تعدی به هر عضو قبیله به معنای شکسته شدن حریم قبیله است و در این صورت همه خود را موظف به حمایت از قبیله میدانند. قالب قبیلهای جامعه شبه جزیره عربستان، به سبب اقلیم خشک و بیابانی آن همواره باز تولید میشد[۳۲۱]. بیابان نشینان، زندگی در بیابانهای گرم و خشک را بر شهر و روستا ترجیح میدادند و به آن خو کرده و عمده حیات خود را در پی آب، علوفه و چراگاه سپری میکردند تا در برابر تهدیدهای طبیعی، خشکسالی و قحطی مقاومت کرده، بقای خود را تضمین کنند. دشواری تحصیل مال برای بیابان نشین و فقر طبیعت او را منفعتجو، منتگذار و طمعکار کرده بود و به سبب نگرانی از فقر، دختر خود را زنده به گور میکرد که قرآن از این کار نهی کرد﴿وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ﴾[۳۲۲]. گسترش تقاضا بر اثر زاد و ولد و افزایش جمعیت و نیز محدود بودن امکانات طبیعی، موجب رقابت و حمله مجموعههای قوی به ضعیف میشد و این امر تهدیدی دیگر بود که هر قبیله با آن روبه رو میشد. همبستگی و عصبیت اعضای قبیله نسبت به هویت و حیثیت آن و از سوی دیگر حمایت قبیله از اعضای خود رابطه دوسویه و مداومی را میان آنها پدید میآورد. افراد، با پیمان (بیعت) با رهبر قبیله تبعیت خود را از او برای حفظ کیان قبیله اعلام میکردند، بر این اساس تعدی به هر فرد، تعدی به قبیله او به شمار میآمد و تعدی به قبیله برای اعضای آن خطایی نابخشودنی بود. در سطوح بالاتر معمولاً میان مجموعههای گوناگون منافع مشترک و رقبای مشترکی پدید میآمد که پیمانها و اتحادیه (حلف) قبایل را صورت میداد که بسته به نوع منفعت و دوام آن تفاوت داشت.
- اخلاق بیابان نشینان عرب متأثر از اقلیم و نظام اجتماعی آنان بود. از سویی ارتباطهای آنان عمدتاً به اعضای قبیله و همسایگان خود محدود بود و در نتیجه کمتر اندیشه خود را به کار میگرفتند و به ساده لوحی، خرافهگرایی و تعصب کور متمایل میشدند و از سویی دیگر بر اثر وضع اجتماعی و تهدیدهای فرارو از آنان افرادی خشن، عبوس و تندخو ساخته بود که قبیله، نیاکان و هرآنچه را به قبیله آنان تعلق داشت برتر میدانستند[۳۲۳] و به آنان فخر میفروختند و در برابر حمله دیگران کینه توز و انتقامجو بودند.
- عرب بیابانی برای ابراز قدرت خود عادت کرده بود بلند سخن بگوید و کمتر مهربان، خوش اخلاق و خنده رو باشد و در وصف کرم، شجاعت و دیگر صفات نیکوی خود مبالغه کند[۳۲۴]. جواد علی پس از توضیح و شمردن خلق و خوی عرب بیابانی، از روحیات او با عنوان "عُبَیّة الجاهلیه" یاد کرده است[۳۲۵].
- در قرآن به مناسبت به ویژگیهای خلقی ناپسند آنان اشاره شده است. در بعضی آیات از سخن گفتن با صدای بلند نهی یا به صدای الاغ تشبیه شده است﴿وَاقْصِدْ فِي مَشْيِكَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ إِنَّ أَنْكَرَ الْأَصْوَاتِ لَصَوْتُ الْحَمِيرِ﴾[۳۲۶]؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمَالُكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ﴾[۳۲۷]. آیات مشیر به خوش خلقی پیامبر، واکنش دیگری در برابر اخلاق تند بیابانگردان بود﴿وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾[۳۲۸]؛ ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ﴾[۳۲۹]. به میزانی که عرب بیابان نشین به یکجانشینی و زندگی شهری نزدیک میشد روحیه و خلق و خویش دگرگون میشد. این فرایند با استقرار قبایل در حاشیه شهرها و آبادیها آغاز میشد و میتوانست بر اثر مهاجرت به سکونت در شهرها بینجامد. در این فرایند به مرور با فرهنگ، زبان و دین آشنا میشدند و تحت تأثیر آنان قرار میگرفتند. معمولاً مناطق حاصلخیزی چون یمن، عمان، یثرب، شام و بین النهرین و مناطق روستایی نشین حجاز جزو عمده مناطق سکونت عربهای یکجانشین بوده است که در حواشی شبه جزیره قرار دارند. شهرهایی چون مکه نیز بر اثر بازرگانی و اهمیت مذهبی پدید آمده بود؛ ولی در عین حال نظام قبیلهای و هنجارهای سیاسی و اجتماعی آن به رغم فاصله گرفتن از بیابان نشینی همچنان در آن حفظ شده بود؛ امری که ابن خلدون در قرن هفتم هجری از آن سخن گفت و آن را عَصَبیّت خواند[۳۳۰].
- عصبیت قبیلهای همواره تنشهایی را میان قبایل رقیب یا همجوار پدید میآورد. در سال هشتم هجری که تقریبا عمده قبایل حجاز اسلام را پذیرفته بودند، همچنان تصفیه حسابهای قبیله ای وجود داشت. به نظر میرسد در گزارشهایی منسوب به پیامبر(ص)، ایشان از آن با عنوان "امر الجاهلیه" یاد کردهاند؛ بر اساس گزارشی ایشان پس از قتل ناروای افرادی از بنی جذیمه به دست خالد بن ولید که به بهانه اسلام نیاوردن آنان صورت گرفته بود، حضرت علی را مأمور کرد با پرداخت دیه و خسارت، رضایت آنان را جلب کند. در این روایت پیامبر(ص) از امام علی(ع) خواسته "امر جاهلیت" را زیر پا نهد. به نظر میرسد در این کاربرد، تعبیر امر جاهلیت ناظر به هواداریهایی است که مبنای آن قبیله، تیره و مجموعه ای با نسبت مشترک بود[۳۳۱][۳۳۲].
منابع
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ اسماعیلی، مهران، جاهلیت، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۹.
- ↑ سوره اعراف، آیه ۱۹۹.
- ↑ سوره فرقان، آیه ۶۳.
- ↑ سوره بقره، آیه ۲۷۳.
- ↑ سوره نساء، آیه ۱۷.
- ↑ سوره نمل، آیه ۵۵.
- ↑ سوره انعام، آیه ۱۱۱.
- ↑ سوره انعام، آیه۱۰۸.
- ↑ سوره بقره، آیه۳۲.
- ↑ سوره اسراء، آیه۳۶.
- ↑ سوره نمل، آیه ۶۵.
- ↑ سوره کهف، آیه ۲۲.
- ↑ سوره ابراهیم، آیه ۹.
- ↑ سوره اعراف، آیه ۱۸۲.
- ↑ سوره نحل، آیه ۴۳.
- ↑ المعجم المفهرس، «علم».
- ↑ Encyclopeadia of the Quran, Jahiliyya.
- ↑ فرهنگ تطبیقی، ج ۲، ص ۵۷۷، «عقل».
- ↑ فرهنگ تطبیقی، ج ۱، ص ۱۸۸، «حکم».
- ↑ فرهنگ تطبیقی، ج ۱، ص ۱۸۸، «حکم».
- ↑ المفصل، ج ۸، ص ۳۳۸ - ۳۳۹.
- ↑ «و به راستی ما به لقمان فرزانگی دادهایم، که خداوند را سپاس گزار! و هر که سپاس گزارد به سود خویش سپاس گزارده است؛ و هر که ناسپاسی ورزد خداوند، بینیازی ستوده است و (یاد کن) آنگاه را که لقمان به پسرش- در حالی که بدو اندرز میداد- گفت: پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۲- ۱۳.
- ↑ کتاب مقدس، اشعیا، ۴۴: ۲۵.
- ↑ See: Encyclopeadia of the Quran, Age of Ignorance.
- ↑ «آنگاه، (خداوند) پس از آن اندوه با خوابی سبک آرامشی بر شما فرو فرستاد که گروهی از شما را فرا گرفت و گروهی (دیگر) که در اندیشه جان خود بودند با پنداری جاهلی به خداوند گمان نادرست بردند؛ میگفتند: آیا ما در این کار (از خود) اختیاری داریم؟ بگو: بیگمان یکسره کار با خداوند است، (آنان) در خویش چیزی نهان میدارند که بر تو آشکار نمیکنند، میگویند: اگر ما در این کار اختیاری داشتیم اینجا کشته نمیشدیم، بگو: اگر در خانههایتان (نیز) میبودید، آنان که کشته شدن بر آنها مقرر شده بود به سوی کشتارگاههای خویش بیرون میآمدند، و (چنین شد) تا خداوند آنچه در اندرون خود دارید بیازماید و آنچه در دلهایتان دارید بپالاید و خداوند به اندیشهها داناست» سوره آل عمران، آیه۱۵۴.
- ↑ الاصنام، ص ۳۳.
- ↑ «و در خانههایتان آرام گیرید و چون خویشآرایی دوره جاهلیت نخستین خویشآرایی مکنید و نماز بپا دارید و زکات بپردازید و از خداوند و فرستاده او فرمانبرداری کنید؛ جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گردان» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ «(یاد کن) آنگاه را که کافران به ننگ - ننگ جاهلی- دل نهادند و خداوند، آرامش خود را بر پیامبرش و بر مؤمنان فرو فرستاد و آنان را به فرمان پرهیزگاری پایبند کرد و آنان بدان سزاوارتر و شایسته آن بودند و خداوند به هر چیزی داناست» سوره فتح، آیه۲۶.
- ↑ جامع البیان، ج ۲۶، ص ۱۳۴ - ۱۳۵؛ التبیان، ج ۹، ص ۳۳۴.
- ↑ مجمع البیان، ج ۹، ص ۲۱۰.
- ↑ «آیا داوری (دوره) «جاهلیّت» را میجویند؟ و برای گروهی که یقین دارند، در داوری از خداوند بهتر کیست؟» سوره مائده، آیه۵۰.
- ↑ جامع البیان، ج ۵، ص ۲۱۲؛ اسباب النزول، ص ۱۰۸ - ۱۰۹.
- ↑ التبیان، ج ۳، ص ۵۲۷؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۳، ص ۹۹۱؛ زادالمسیر، ج ۲، ص ۲۸۷.
- ↑ اسماعیلی، مهران، جاهلیت، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۹.
- ↑ المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام.
- ↑ تاریخ العرب القدیم.
- ↑ الوسیط فی تاریخ العرب قبل الاسلام.
- ↑ العرب قبل الاسلام.
- ↑ الفهرست، ص ۱۰۹؛ هدیة العارفین، ج ۲، ص ۵۰۹؛ الذریعه، ج ۱۹، ص ۲۳.
- ↑ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۵۵۶؛ انساب الاشراف، ج ۵، ص ۱۴؛ المعرفة والتاریخ، ج ۳، ص ۱۷۷.
- ↑ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۱۲؛ المغازی، ج ۲، ص ۸۳۶؛ تاریخ طبری، ج ۳، ص ۶۱.
- ↑ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۵۴۰؛ الطبقات، ج ۶، ص ۴۵؛ تاریخ طبری، ج ۳، ص ۹۸.
- ↑ الطبقات، ج ۶، ص ۱۵۱،۱۶۴؛ المعرفة والتاریخ، ج ۳، ص ۱۷۷؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۲۴۹.
- ↑ سبل الهدی والرشاد، ج ۱، ص ۲۳۶ - ۲۳۷؛ سنن الکبری، ج ۷، ص ۱۱۰.
- ↑ المصنف، ج ۱۱، ص ۴۴۱؛ فتح الباری، ج ۱، ص ۷۹.
- ↑ المکاسب، ج ۴، ص ۳۸۵؛ الفائق، ج ۱، ص ۲۵۱؛ فیض القدیر، ج ۶، ص ۴۲۹.
- ↑ الکافی، ج ۶، ص ۱۱۷؛ ج ۸، ص ۱۵۵، ۲۳۴؛ الاغانی، ج ۱، ص ۴۸.
- ↑ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۵۰؛ الاستیعاب، ج ۳، ص ۱۳۵۶، ۱۳۶۴؛ ج ۴، ص ۱۵۴۸.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج ۴، ص ۲۵۷؛ ج ۱۱، ص ۷۷.
- ↑ مجمع الزوائد، ج ۱۰، ص ۱۴۱.
- ↑ تاریخ بغداد، ج ۱۲، ص ۵۵.
- ↑ معجم البلدان، ج ۴، ص ۴۳.
- ↑ الطبقات، ج ۲، ص ۹؛ المغازی، ج ۱، ص ۴۴.
- ↑ تاریخ طبری، ج ۶، ص ۲۵۶؛ الطبقات، ج ۵، ص ۱۷۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱۲، ص ۳۰۷؛ الاصابه، ج ۱، ص ۳۳۵.
- ↑ الاغانی، ج ۲، ص ۳۹۳، ۵۱۳.
- ↑ العقد الفرید، ج ۵، ص ۲۴۱؛ المحبّر، ص ۱۳۷.
- ↑ البلدان، ص ۲۵۹.
- ↑ المحبّر، ص ۱۹۲.
- ↑ تاریخ الجاهلیه.
- ↑ حضارة العرب فی عصر الجاهلیه.
- ↑ اسماعیلی، مهران، جاهلیت، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۹.
- ↑ اسماعیلی، مهران، جاهلیت، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۹.
- ↑ المفصل، ج ۶، ص ۵۴ - ۵۵؛ نهایة الارب، ج ۱، ص ۵۷.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۷۰ - ۱۷۱؛ جمهرة انساب العرب، ص ۷۰، ۷۴.
- ↑ «او و قومش را (چنین) یافتم که به جای خداوند به خورشید سجده میبرند و شیطان کارهایشان را برای آنان آراسته و از راه (درست) آنان را باز داشته است، از این روی راهنمایی نیافتهاند» سوره نمل، آیه ۲۴.
- ↑ «و اوست که پروردگار (ستاره) شعری است» سوره نجم، آیه ۴۹.
- ↑ «سوگند به ستاره چون فرو افتد؛» سوره نجم، آیه ۱.
- ↑ جامع البیان، ج ۲۷، ص ۲۴؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص ۸۲.
- ↑ الاصنام، ص ۱۸؛ المغازی، ج ۳، ص ۸۹۰ - ۸۹۱.
- ↑ «میگویند: پاکا که تویی، تو سرور مایی نه آنان بلکه (آنان) پریان را میپرستیدند، بیشترشان به آنان گرویده بودند» سوره سبأ، آیه۴۱.
- ↑ «و برای خداوند شریکهایی از پریان تراشیدند در حالی که او آنان را آفریده است و (برخی دیگر) از بیدانشی برای او پسرانی و دخترانی برساختند؛ پاکا و فرا برترا که اوست از آنچه (آنان) وصف میکنند» سوره انعام، آیه ۱۰۰.
- ↑ «و اینکه مردانی از آدمیان به مردانی از پریان پناه میبردند از این رو بر تباهکاری آنان (می) افزودند» سوره جن، آیه ۶.
- ↑ الاصنام، ص ۹ - ۱۱؛ مقاییس اللغه، ج ۳، ص ۳۱۴؛ لسان العرب، ج ۱۲، ص ۳۴۹، «صنم».
- ↑ «آیا بتهای «لات» و «عزّی» را (شایسته پرستش) دیدهاید؟ و آن سومین بت دیگر «منات» را؟» سوره نجم، آیه ۱۹-۲۰.
- ↑ «و گفتند: هیچ گاه از خدایان خویش دست برندارید و هرگز از ودّ و سواع و یغوث و یعوق و نسر ، دست نکشید» سوره نوح، آیه ۲۳.
- ↑ الاصنام، ص ۶.
- ↑ الاصنام، ص ۸.
- ↑ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۷۷؛ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۲۵۴.
- ↑ اسماعیلی، مهران، جاهلیت، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۹.
- ↑ الاصنام، ص ۱۶؛ المحبّر، ص ۳۱۵.
- ↑ جامع البیان، ج ۲۷، ص ۷۷ - ۷۸.
- ↑ المفصل، ج ۶، ص ۲۳۲ - ۲۳۳.
- ↑ الانساب، ج ۵، ص ۲۳۸؛ ج ۱۲، ص ۹۴؛ ج ۳، ص ۱۲۱.
- ↑ اسماعیلی، مهران، جاهلیت، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۹.
- ↑ اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۲۶.
- ↑ اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۲۶.
- ↑ الطبقات، ج ۲، ص ۳۷؛ المغازی، ج ۱، ص ۲۹۷.
- ↑ اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۲۶.
- ↑ اسماعیلی، مهران، جاهلیت، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۹.
- ↑ اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۲۴ ـ ۱۲۵؛ الاصنام، ص ۱۳.
- ↑ معجم البلدان، ج ۵، ص ۲۰۴؛ اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۲۴ - ۱۲۵.
- ↑ المفصل، ج ۶، ص ۲۵۰.
- ↑ اسماعیلی، مهران، جاهلیت، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۹.
- ↑ اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۱۷ - ۱۱۹؛ الاصنام، ص ۲۷ - ۲۸.
- ↑ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۱۴۷؛ المغازی، ج ۱، ص ۲۹۶.
- ↑ اسماعیلی، مهران، جاهلیت، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۹.
- ↑ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۸۲ - ۸۳؛ اخبار مکه، ج ۱، ص ۸۸؛ المحبّر، ص ۳۱۸.
- ↑ جامع البیان، ج ۲، ص ۶۲ - ۶۳.
- ↑ البدایة والنهایه، ج ۲، ص ۱۹۱.
- ↑ الاصنام، ص۹ - ۱۰، ۵۷؛ الطبقات، ج ۲، ص ۱۱۱؛ المحبّر، ص ۳۱۶.
- ↑ الاصنام، ص ۳۰.
- ↑ الاصنام، ص ۳۷؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۸۰.
- ↑ الاصنام، ص ۵۹؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۸۷.
- ↑ المنمق، ص ۳۲۷؛ الاصنام، ص ۱۰.
- ↑ الاصنام، ص ۱۰؛ تفسیر ثعلبی، ج ۱۰، ص ۴۷؛ المحبّر، ص ۳۱۷.
- ↑ الاصنام، ص ۱۰؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۷۹؛ تفسیر ثعلبی، ج ۱۰، ص ۴۷.
- ↑ الاصنام، ص ۱۱؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۸۰؛ تفسیر ثعلبی، ج ۱۰، ص ۴۷.
- ↑ الاصنام، ص ۴۳؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۸۰.
- ↑ الاصنام، ص ۳۴؛ الاغانی، ج ۹، ص ۶۵؛ اخبار مکه، ج ۱، ص ۳۷۴.
- ↑ اخبار مکه، ج ۱، ص ۱۳۱؛ الاصنام، ص ۳۷؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۴۹۰.
- ↑ الاصنام، ص ۳۸؛ معجم البلدان، ج ۳، ص ۳۳۰.
- ↑ الاصنام، ص ۳۸؛ معجم البلدان، ج ۱، ص ۲۳۸.
- ↑ «و اگر از آنان بپرسی: چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟ میگویند: خداوند، بگو: سپاس، خداوند راست اما بیشتر آنان نمیدانند» سوره لقمان، آیه ۲۵.
- ↑ و چون از ایشان بپرسی: آسمانها و زمین را که آفریده است؟ خواهند گفت: خداوند بگو: پس آیا آنچه را به جای خداوند به پرستش میخوانید دیدهاید؟ اگر خداوند گزندی برای من بخواهد آیا آنان گزند او را از من میگردانند؟ یا اگر بخشایشی برای من بخواهد، میتوانند بخشایش او را باز دارند؟ بگو: خداوند مرا بس؛ توکّلکنندگان تنها بر او توکّل دارند سوره زمر، آیه ۳۸.
- ↑ «و اگر از آنان بپرسی چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است خواهند گفت آنها را (خداوند) پیروزمند دانا آفریده است» سوره زخرف، آیه ۹.
- ↑ «و اگر از آنان بپرسی: چه کسی آنان را آفریده است؟ خواهند گفت: خداوند پس چگونه (از حق) بازگردانده میشوند؟» سوره زخرف، آیه ۸۷.
- ↑ «و اگر از آنان بپرسید که چه کسی آسمانها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را رام کرده است خواهند گفت: خداوند؛ پس چگونه (از حق) باز گردانده میشوند؟» سوره عنکبوت، آیه ۶۱.
- ↑ «و اگر از آنان بپرسی چه کسی از آسمان، آبی فرو فرستاد و بدان زمین را پس از آنکه مرده بود زنده گردانید؟ خواهند گفت: خداوند؛ بگو: سپاس خداوند را؛ بلکه بیشتر آنان خرد نمیورزند» سوره عنکبوت، آیه ۶۳.
- ↑ ر. ک: السیرة النبویه، ج ۱، ص ۷۷؛ البدایة والنهایه، ج ۲، ص ۱۸۷ - ۱۸۸.
- ↑ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۹۳؛ الطبقات، ج ۲، ص ۳۶؛ المغازی، ج ۱، ص ۲۹۶.
- ↑ «و به جای خداوند خدایانی گزیدند تا برای آنان مایه عزت باشند» سوره مریم، آیه ۸۱.
- ↑ «و به جای خداوند خدایانی برگزیدند بدین امید که یاوری شوند» سوره یس، آیه ۷۴.
- ↑ «و سرورانی ندارند که در برابر خداوند آنان را یاری کنند و هر که را خداوند در گمراهی وانهد راه به جایی نخواهد برد» سوره شوری، آیه ۴۶.
- ↑ «آنان را برای گناهشان، غرق کردند و به درون آتش راندند و در برابر خداوند برای خویش یاوری نیافتند» سوره نوح، آیه ۲۵.
- ↑ «و شما نه در زمین و نه در آسمان به ستوه آورنده (ی خداوند) نیستید و در برابر خداوند هیچ یار و یاوری ندارید» سوره عنکبوت، آیه ۲۲.
- ↑ «آیا ندانستهای فرمانفرمایی آسمانها و زمین از آن خداوند است و جز خداوند یار و یاوری ندارید؟» سوره بقره، آیه ۱۰۷.
- ↑ الاصنام، ص ۳۵؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۱۴۷.
- ↑ الاصنام، ص ۱۶؛ المحبّر، ص ۳۱۵؛ الانساب، ج ۴، ص ۷۰؛ ج ۸، ص ۲۰۸.
- ↑ الآثار الباقیه، ج ۷۱؛ التنبیه والاشراف، ص ۱۸۵ - ۱۸۶.
- ↑ سوره نساء، آیه ۱۲۷.
- ↑ سوره نساء، آیه ۱۷۶.
- ↑ سوره نمل، آیه ۳۲.
- ↑ سوره یوسف، آیه ۴۶.
- ↑ سوره کهف، آیه ۲۲.
- ↑ سوره صافات، آیه ۱۱.
- ↑ «و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» سوره ذاریات، آیه ۵۶.
- ↑ «به راستی پروردگارتان همان خداوند است که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید سپس بر اورنگ (فرمانفرمایی جهان) استیلا یافت، شب را بر روز میپوشاند- که آن را شتابان میجوید- و خورشید و ماه و ستارگان را رام فرمان خویش آفرید؛ آگاه باشید که آفرینش و فرمان او را» سوره اعراف، آیه ۵۴.
- ↑ «شکافنده بامداد پگاه است و شب را (برای) آرامش و خورشید و ماه را (برای) شمارش برگمارده است؛ این سنجش (خداوند) پیروز داناست» سوره انعام، آیه ۹۶.
- ↑ «اوست که خورشید را تابان و ماه را درخشان آفرید و برای آن برجها نهاد تا شمار سالها و «حساب» را بدانید؛ خداوند آن را جز به حق نیافرید؛ او آیات را برای گروهی که دانشورند روشن بیان میکند» سوره یونس، آیه ۵.
- ↑ «خداوند همان است که آسمانها را بیستونهایی که آنها را ببینید برافراخت سپس بر اورنگ (فرمانفرمایی جهان) استیلا یافت و خورشید و ماه را رام کرد؛ هر یک تا زمانی معیّن روان است؛ امر (آفرینش) را کارسازی میکند، آیات را آشکار میدارد باشد که شما به لقای پرورد» سوره رعد، آیه ۲.
- ↑ «و خورشید و ماه را که همواره روانند و نیز شب و روز را رام شما کرد» سوره ابراهیم، آیه ۳۳.
- ↑ «و شب و روز و خورشید و ماه را رام شما گردانید و ستارگان رامشدگانی به فرمان اویند، به راستی در آن برای گروهی که خرد میورزند نشانههایی است» سوره نحل، آیه ۱۲.
- ↑ «و اوست که شب و روز و خورشید و ماه را آفرید (که) هر یک در چرخهای شناورند» سوره انبیاء، آیه ۳۳.
- ↑ «و اگر از آنان بپرسید که چه کسی آسمانها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را رام کرده است خواهند گفت: خداوند؛ پس چگونه (از حق) باز گردانده میشوند؟» سوره عنکبوت، آیه ۶۱.
- ↑ «آیا ندیدهای که خداوند از شب میکاهد و بر روز میافزاید و از روز میکاهد و بر شب میافزاید و خورشید و ماه را رام گردانید؛ هر کدام تا زمانی معیّن روانهاند و خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است» سوره لقمان، آیه ۲۹.
- ↑ «از شب میکاهد و بر روز میافزاید و از روز میکاهد و بر شب میافزاید و خورشید و ماه را رام کرده است، هر یک تا زمانی معیّن روان است، این است خداوند پروردگار شما که فرمانفرمایی، او راست و کسانی را که به جای او (به پرستش) میخوانید سر مویی اختیار ندارند» سوره فاطر، آیه ۱۳.
- ↑ «آسمانها و زمین را راستین آفریده است؛ شب را به روز و روز را به شب در میپیچد و خورشید و ماه را رام کرده است، هر یک تا زمانی معیّن روان است؛ آگاه باشید که او پیروزمند آمرزگار است» سوره زمر، آیه ۵.
- ↑ «و ماه را در آنها فروغی و خورشید را چراغی کرده است؟» سوره نوح، آیه ۱۶.
- ↑ «آیا درنیافتهای که هر کس در آسمانها و هر کس در زمین است و خورشید و ماه و ستارگان و کوهها و درختان و جنبندگان و بسیاری از مردم به خداوند سجده میبرند؟ و بر بسیاری (با خودداری از سجده) عذاب سزاوار گشته است؛ و کسی را که خداوند خوار دارد هیچ کس گرامی نخ» سوره حج، آیه ۱۸.
- ↑ «و از نشانههای او شب و روز و خورشید و ماه است، به خورشید و ماه سجده نبرید و به خداوندی که آنها را آفریده است سجده برید اگر او را میپرستید» سوره فصلت، آیه ۳۷.
- ↑ «نه در خور خورشید است که به ماه رسد و نه شب بر روز پیشی میگیرد و هر یک در سپهری شناورند» سوره یس، آیه ۴۰.
- ↑ «و خورشید و ماه، به هم برآیند» سوره قیامه، آیه ۹.
- ↑ «و او همان است که ستارگان را برای شما آفرید تا در تاریکیهای خشکی و دریا بدانها راه جویید؛ به راستی این آیات را برای گروهی که دانشورند روشن (بیان) داشتهایم» سوره انعام، آیه ۹۷.
- ↑ «و نشانههایی را (برای مردم نهاد) و آنان با ستاره راهیابی میکنند» سوره نحل، آیه ۱۶.
- ↑ «و چون شب بر او چادر افکند ستارهای دید گفت: این پروردگار من است اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمیدارم آنگاه چون ماه را تابان دید گفت: این پروردگار من است و چون فرو شد گفت: اگر پروردگارم مرا رهنمایی نکند بیگمان از گروه گمراهان خواهم بود هنگامی که خورشید را درخشان دید گفت: این پروردگار من است، این بزرگتر است و چون غروب کرد گفت: ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار میدهید بیزارم» سوره انعام، آیه ۷۶-۷۸.
- ↑ «آیا درنیافتهای که هر کس در آسمانها و هر کس در زمین است و خورشید و ماه و ستارگان و کوهها و درختان و جنبندگان و بسیاری از مردم به خداوند سجده میبرند؟ و بر بسیاری (با خودداری از سجده) عذاب سزاوار گشته است؛ و کسی را که خداوند خوار دارد هیچ کس گرامی نخواهد داشت؛ بیگمان خداوند آنچه بخواهد انجام میدهد» سوره حج، آیه ۱۸.
- ↑ «و از نشانههای او شب و روز و خورشید و ماه است، به خورشید و ماه سجده نبرید و به خداوندی که آنها را آفریده است سجده برید اگر او را میپرستید» سوره فصلت، آیه ۳۷.
- ↑ «و به جای خداوند چیزی را میپرستند که نه زیانی به آنان میرساند و نه سودی و میگویند اینان میانجیهای ما نزد خداوندند؛ بگو: آیا خداوند را از چیزی آگاه میکنید که خود در آسمانها و زمین سراغ ندارد؟ پاکا و فرابرترا که اوست از شرکی که میورزند» سوره یونس، آیه ۱۸.
- ↑ «(ابراهیم) گفت: آیا چیزی را که خود میتراشید میپرستید؟» سوره صافات، آیه ۹۵.
- ↑ «و گفتند: هیچ گاه از خدایان خویش دست برندارید و هرگز از ودّ و سواع و یغوث و یعوق و نسر ، دست نکشید و بیگمان بسیاری را گمراه کردند، و ستمگران را جز گمراهی میفزای» سوره نوح، آیه ۲۳-۲۴.
- ↑ «آنها جز نامهایی که شما و پدرانتان نامیدهاید نیستند، خداوند بر (پرستش) آنها هیچ حجّتی نفرستاده است؛ آنها جز از گمان و هوسهایی که در دل دارند پیروی نمیکنند در حالی که به راستی از سوی پروردگارشان برای آنان رهنمود آمده است» سوره نجم، آیه ۲۳.
- ↑ «گفت: بیگمان عذاب و خشمی از (سوی) پروردگارتان برای شما رقم خورده است آیا در نامهایی که شما و پدرانتان آنها را نامگذاری کردهاید- (و) خداوند هیچ برهانی بر (تأیید) آنها نفرستاده است- با من چالش میورزید؟ پس چشم به راه (عذاب خداوند) بدارید که من نیز با شم» سوره اعراف، آیه ۷۱.
- ↑ «شما به جای او جز نامهایی را نمیپرستید که خود و پدرانتان آنها را نامیدهاید و خداوند بر آنها هیچ حجّتی نفرستاده است، داوری جز از آن خداوند نیست، فرمان داده است که جز وی را نپرستید؛ این، دین پا برجاست اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره یوسف، آیه ۴۰.
- ↑ «و به جای خداوند چیزی را میپرستند که نه زیانی به آنان میرساند و نه سودی و میگویند اینان میانجیهای ما نزد خداوندند؛ بگو: آیا خداوند را از چیزی آگاه میکنید که خود در آسمانها و زمین سراغ ندارد؟ پاکا و فرابرترا که اوست از شرکی که میورزند» سوره یونس، آیه ۱۸.
- ↑ «و به جای خداوند چیزهایی را میپرستند که (در هیچ یک) از آسمانها و زمین نه اختیار هیچ رزقی را برای آنان دارند و نه میتوانند داشته باشند» سوره نحل، آیه ۷۳.
- ↑ «و به جای خداوند چیزی را (به پرستش) مخوان که نه تو را سودی میرساند و نه زیانی، اگر چنین کنی آنگاه بیگمان از ستمگرانی» سوره یونس، آیه ۱۰۶.
- ↑ «گفت: آیا به جای خداوند چیزی را میپرستید که برای شما هیچ سودی و زیانی ندارد؟» سوره انبیاء، آیه ۶۶.
- ↑ «و به جای خداوند چیزی را میپرستند که به آنان نه سود میرساند و نه زیان و کافر در برابر پروردگارش پشتیبان (شیطان) است» سوره فرقان، آیه ۵۵.
- ↑ «تنها بتهایی را به جای خداوند میپرستید و دروغی فرا میبافید؛ بیگمان کسانی که به جای خداوند میپرستید اختیار روزی شما را ندارند ، روزی را نزد خداوند بجویید و او را بپرستید و او را سپاس گزارید که به سوی او باز گردانده میشوید» سوره عنکبوت، آیه ۱۷.
- ↑ «و به جای خداوند چیزهایی را میپرستند که (در هیچ یک) از آسمانها و زمین نه اختیار هیچ رزقی را برای آنان دارند و نه میتوانند داشته باشند» سوره نحل، آیه ۷۳.
- ↑ «دستهای را رهنمایی کرده است و بر دستهای، گمراهی سزاوار است. بیگمان آنها به جای خداوند شیطانها را سرپرستان خویش گزیدند و میپندارند که رهیافتهاند» سوره اعراف، آیه ۳۰.
- ↑ «و چون به آنان گویند: از آنچه خداوند فرو فرستاده است پیروی کنید، میگویند: خیر، ما از آنچه پدرانمان را بر آن یافتهایم پیروی میکنیم؛ آیا حتّی اگر شیطان آنان را به عذاب آتش (دوزخ) فرا میخواند؟» سوره لقمان، آیه ۲۱.
- ↑ «و آنان را که از پرستیدن بت دوری گزیدهاند و به درگاه خداوند بازگشتهاند، مژده باد! پس به بندگان من مژده بده!» سوره زمر، آیه ۱۷.
- ↑ «و به راستی ما، در میان هر امّتی پیامبری برانگیختیم (تا بگوید) که خداوند را بپرستید و از طاغوت دوری گزینید آنگاه برخی از آنان را خداوند راهنمایی کرد و بر برخی دیگر گمراهی سزاوار گشت پس، در زمین گردش کنید تا بنگرید سرانجام دروغانگاران چگونه بوده است» سوره نحل، آیه ۳۶.
- ↑ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بیگمان به دستاویز استوارتر چنگ زده است که هرگز گسستن ندارد و خداوند شنوای داناست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ سوره اعراف، آیه ۱۹۴.
- ↑ » سوره هود، آیه ۵۰.
- ↑ اسماعیلی، مهران، جاهلیت، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۹.
- ↑ مقاییس اللغه، ج ۳، ص ۱۳۳، «سجد».
- ↑ مفردات، ص ۱۵۱، «بیت»؛ الاصنام، ج ۶۸.
- ↑ لسان العرب، ج ۱، ص ۷۱۸، «کعب».
- ↑ الاصنام، ص ۴۵؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۸۸؛ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ۲۵۵.
- ↑ العین، ج ۳، ص ۲۲۱؛ الصحاح، ج ۵، ص ۱۸۹۵، «حرم».
- ↑ کتاب مقدس، ارمیا ۱۱: ۱۲ -۱۳؛ خروج ۲۰.
- ↑ البحرالمحیط، ج ۴، ص ۳۵۶ - ۳۵۷؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۴، ص ۱۱۹۸؛ المحرر الوجیز، ج ۲، ص ۱۵۲.
- ↑ «ای مؤمنان! جز این نیست که شراب و قمار و انصاب و ازلام ، پلیدی (و) کار شیطان است پس، از آنها دوری گزینید باشد که رستگار گردید» سوره مائده، آیه ۹۰.
- ↑ الاصنام، ص ۲۰؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۸۴.
- ↑ العین، ج ۵، ص ۱۵۳؛ الصحاح، ج ۱، ص ۱۹۹، «قرب».
- ↑ جامع البیان، ج ۶، ص ۴۸؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۱، ص ۲۸۵؛ التبیان، ج ۳، ص ۴۳۳.
- ↑ العین، ج ۲، ص ۶۵ - ۶۶؛ الصحاح، ج ۲، ص ۷۳۶، «عتر».
- ↑ المحرر الوجیز، ج ۴، ص ۱۲۳؛ التسهیل، ج ۳، ص ۴۲.
- ↑ فتح الباری، ج ۹، ص ۵۱۵؛ سنن ابی داود، ج ۱، ص ۶۴۷.
- ↑ تاج العروس، ج ۷، ص ۱۸۵، «قرب».
- ↑ الکافی، ج ۸، ص ۲۸؛ سنن الترمذی، ج ۳، ص ۳۷؛ المصنف، ج ۴، ص ۳۴۱.
- ↑ الاغانی، ج ۱۷، ص ۲۳۵.
- ↑ الفروق اللغویه، ص ۹۳.
- ↑ «خداوند، خانه محترم کعبه را (وسیله) برپایی (امور) مردم کرده است و (نیز) ماه حرام و قربانی (بینشان) و قربانیهای دارای گردنبند را؛ چنین است تا بدانید خداوند آنچه را در آسمانها و زمین است میداند و خداوند به هر چیز داناست» سوره مائده، آیه ۹۷.
- ↑ «و (قربانی) شتران تنومند را برای شما از نشانههای (بندگی) خداوند قرار دادهایم، شما را در آنها خیری است پس نام خداوند را بر آنها در حالی که بر پا ایستادهاند ببرید (و آنها را نحر کنید) و چون پهلوهاشان به خاک رسید (و جان دادند) از (گوشت) آنها بخورید و به» سوره حج، آیه ۳۶.
- ↑ زبدة البیان، ص ۲۹۵.
- ↑ «ای مؤمنان! (حرمت) شعائر خداوند را و نیز (حرمت) ماه حرام و قربانیهای بینشان و قربانیهای دارای گردنبند و (حرمت) زیارتکنندگان بیت الحرام را که بخشش و خشنودی پروردگارشان را میجویند؛ نشکنید و چون از احرام خارج شدید میتوانید شکار کنید و نباید دشمنی با» سوره مائده، آیه ۲.
- ↑ المفصل، ج ۶، ص ۱۸۴ - ۱۹۰.
- ↑ الاغانی، ج ۹، ص ۶۱.
- ↑ «و برای خداوند از آنچه از کشت و چهارپایان پدید آورده است بهرهای نهادند و به پندار خویش گفتند: این از آن خداوند است و این برای بتان ما؛ اما آنچه از آن بتان آنهاست به خداوند نمیرسد و اما آنچه برای خداوند است به بتان میرسد؛ زشت است این داوری که میکنند!» سوره انعام، آیه ۱۳۶.
- ↑ جامع البیان، ج ۸، ص ۵۳ - ۵۴؛ البحرالمحیط، ج ۴، ص ۶۵۵.
- ↑ «خداوند هیچ (چیز ممنوعی چون) بحیره (- شتر ماده گوش بریده چند شکم زاده) و سائبه (- ماده شتر نذر بت شده) و وصیله (- میش دوگانیک نر و مادهزاده) و حامی (- شتر نر با ده نتاج) قرار نداده است اما کافران بر خداوند دروغ میبافند و بیشتر آنان خرد نمیورزند» سوره مائده، آیه ۱۰۳.
- ↑ الاوائل، ابوهلال، ص ۶۱ - ۶۲؛ حیاة الحیوان، ج ۲، ص ۴۹۲؛ تفسیر قرطبی، ج ۶، ص ۳۳۶.
- ↑ تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۴، ص ۱۲۲۰ - ۱۲۲۱.
- ↑ لسان العرب، ج ۴، ص ۴۳، «بحر»؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۱۹۰؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج ۴، ص ۱۲۲۰.
- ↑ الاصنام، ص ۸؛ المنمق، ص ۳۲۸؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۷۶.
- ↑ الاوائل، طبرانی، ص ۴۶.
- ↑ غریب الحدیث، ابن قتیبه، ج ۱، ص ۱۶۷؛ النهایه، ج ۱، ص ۱۰۰؛ ج ۲، ص ۴۳۱؛ لسان العرب، ج ۱، ص ۴۷۸، «سیب».
- ↑ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۸۹.
- ↑ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۷۶؛ تفسیر قرطبی، ج ۶، ص ۳۳۷.
- ↑ غریب الحدیث، ابن قتیبه، ج ۱، ۱۶۷؛ تفسیر قرطبی، ج ۶، ص ۳۳۷.
- ↑ غریب الحدیث، ابن قتیبه، ج ۱، ص ۱۶۸؛ السیرة النبویه، ج ۱، ص ۸۹؛ زبدة البیان، ص ۳۴۲.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۴۰.
- ↑ اسماعیلی، مهران، جاهلیت، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۹.
- ↑ الحیوان، ج ۱، ص ۱۴۶، ۱۹۲ - ۱۹۳.
- ↑ «در آن (بهشت) ها زنان چشم فرو هشته اند که پیش از آن (شوی) ها، هیچ آدمی و پری به آنها دست نزده است» سوره الرحمن، آیه ۵۶.
- ↑ الحیوان، ج ۱، ص ۱۴۶، ۱۹۲ - ۱۹۳؛ ج ۶، ص ۴۱۵.
- ↑ الحیوان، ج ۱، ص ۲۰۳؛ لسان العرب، ج ۱۵، ص ۸۹؛ القاموس المحیط، ج ۴، ص ۳۶۲، «عز».
- ↑ اخبار مکه، ج ۲، ص ۱۶ - ۱۷.
- ↑ الطبقات، ج ۳، ص ۴۶۴؛ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۲۹۰ - ۲۹۱.
- ↑ الاغانی، ج ۲، ص ۶۰۰ - ۶۰۱؛ الحیوان، ج ۱، ص ۱۹۹.
- ↑ الحیوان، ج ۱، ص ۱۹۹.
- ↑ الآثار الباقیه، ص ۴۷.
- ↑ الحیوان، ج ۶، ص ۳۹۸.
- ↑ الحیوان، ج ۶، ص ۴۲۴.
- ↑ الحیوان، ج ۶، ص ۴۲۳، ۴۲۷.
- ↑ غریب الحدیث، ابن سلام، ج ۲، ص ۲۲۱؛ معانی الاخبار، ص ۲۸۲.
- ↑ حیاة الحیوان، ج ۲، ص ۵۳۹.
- ↑ المستطرف، ص ۳۳۳.
- ↑ جامع البیان، ج ۵، ص ۹۷.
- ↑ «و گفتار شاعر نیست؛ اندک ایمان میآورید و نه گفتار پیشگوست؛ اندک پند میپذیرید» سوره حاقه، آیه ۴۱-۴۲.
- ↑ «بنابراین پند بده که تو، به (برکت) نعمت پروردگارت نه پیشگویی و نه دیوانه بلکه میگویند شاعری است که چشم به راه رویداد مرگ برای اوییم» سوره طور، آیه ۲۹ -۳۰.
- ↑ اسماعیلی، مهران، جاهلیت، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۹.
- ↑ «بیگمان از کسانی که (به اسلام) ایمان آوردهاند و یهودیان و مسیحیان و صابئان، کسانی که به خداوند و روز بازپسین باور دارند و کاری شایسته میکنند، پاداششان نزد پروردگارشان است و نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند» سوره بقره، آیه ۶۲.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! اینجا را شهری امن کن و از اهل آن هر کس را که به خداوند و روز واپسین ایمان دارد، از میوهها روزی رسان؛ (خداوند) فرمود: آن را که کفر ورزد، اندکی برخورداری خواهم داد سپس او را به (چشیدن) عذاب دوزخ ناگزیر خواهم» سوره بقره، آیه ۱۲۶.
- ↑ «نیکی آن نیست که روی را سوی خاور و باختر بگردانید، بلکه نیکی (از آن) کسی است که به خداوند و روز بازپسین و فرشتگان و کتاب (آسمانی) و پیامبران ایمان آورد و دارایی را با دوست داشتنش به نزدیکان و یتیمان و بیچارگان و به راهماندگان و کمکخواهان و در راه (آزادی) بردگان ببخشد و نماز برپا دارد و زکات پردازد و (نیکی از آن) آنان (است) که چون پیمان بندند وفا کنند؛ و به ویژه شکیبایان در سختی و رنج و در هنگامه کارزار، آنها راستگویند و آنانند که به راستی پرهیزگارند» سوره بقره، آیه ۱۷۷.
- ↑ «و زنان طلاق داده باید تا سه پاکی (از حیض) خویشتن، انتظار کشند و اگر ایمان به خداوند و روز بازپسین دارند پنهان داشتن آنچه خداوند در زهدانشان آفریده است برای آنان روا نیست و اگر شوهرانشان سر آشتی دارند به باز آوردن آنان در این حال سزاوارترند و زنان را بر مردان، حقّ شایستهای است چنان که مردان را بر زنان؛ و مردان را بر آنان، به پایهای برتری است و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره بقره، آیه ۲۲۸.
- ↑ «و چون زنان را طلاق دادید و به سرآمد عدّه خویش رسیدند دیگر آنان را از زناشویی با شوهران دلخواه خود که با هم به شایستگی به سازش رسیدهاند باز ندارید؛ هر کس از شما به خداوند و روز بازپسین ایمان داشته باشد بدین سخن اندرز داده میشود؛ این برای شما پاکتر و پاکیزهتر است و خداوند میداند و شما نمیدانید» سوره بقره، آیه ۲۳۲.
- ↑ «ای مؤمنان! صدقههای خود را با منّت نهادن و آزردن تباه نسازید، همچون کسی که از سر نمایش دادن به مردم، دارایی خود را میبخشد و به خداوند و روز واپسین ایمان ندارد، پس داستان وی چون داستان سنگی صاف است که بر آن گرد و خاکی نشسته باشد آنگاه بارانی تند بدان برسد (و آن خاک را بشوید) و آن را همچنان سنگ سختی درخشان (و بیرویش گیاهی بر آن) وا نهد؛ (اینان نیز) از آنچه انجام میدهند هیچ (بهره) نمیتوانند گرفت و خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند» سوره بقره، آیه ۲۶۴.
- ↑ «به خداوند و روز بازپسین ایمان دارند و به کار شایسته فرمان میدهند و از کار ناشایست باز میدارند و به کارهای خیر میشتابند و آنان از شایستگانند» سوره آل عمران، آیه ۱۱۴.
- ↑ «و اگر به خداوند و روز واپسین ایمان میآوردند و از آنچه خداوند روزیشان کرده است میبخشیدند برای آنان چه زیان داشت؟ و خداوند به (حال) آنان داناست» سوره نساء، آیه ۳۹.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ «ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر او و کتابی که بر پیامبرش فرو فرستاده و کتابی که پیش از آن فرود آورده است ایمان بیاورید و هر کس به خداوند و فرشتگان او و کتابهای (آسمانی) وی و پیامبران او و به روز بازپسین کفر ورزد بیگمان به گمراهی ژرفی در افتاده است» سوره نساء، آیه ۱۳۶.
- ↑ «امّا استواران در دانش از آنان و آن مؤمنان بدانچه بر تو و آنچه پیش از تو فرو فرستاده شده است، ایمان میآورند و برپادارندگان نماز و دهندگان زکات و مؤمنان به خدا و روز واپسین؛ به آنان زودا که پاداشی سترگ دهیم» سوره نساء، آیه ۱۶۲.
- ↑ «بیگمان (از) مؤمنان و یهودیان و صابئان و مسیحیان، کسانی که به خداوند و روز بازپسین ایمان آورند و کار شایسته کنند، نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند» سوره مائده، آیه ۶۹.
- ↑ «تنها آن کس مساجد خداوند را آباد میتواند کرد که به خداوند و روز واپسین ایمان آورده و نماز را بر پا داشته و زکات پرداخته و جز از خداوند نهراسیده است پس امید است که اینان از رهیافتگان باشند آیا آب دادن به حاجیان و آبادسازی مسجد الحرام را همگون کار آن کس قرار دادهاید که به خداوند و روز واپسین ایمان آورده و در راه خداوند جهاد کرده است؟ (هرگز این دو) نزد خداوند برابر نیستند و خداوند گروه ستمگران را رهنمایی نمیکند» سوره توبه، آیه ۱۸-۱۹.
- ↑ «آنان که به خداوند و روز بازپسین ایمان دارند برای جهاد با مال و جانشان از تو اجازه نمیگیرند و خداوند به (حال) پرهیزگاران داناست تنها کسانی از تو اجازه (ی معاف بودن از جهاد) میخواهند که به خداوند و روز بازپسین ایمان ندارند و دل به شک سپردهاند و در تردید خود سرگردانند» سوره توبه، آیه ۴۴-۴۵.
- ↑ «و برخی از تازیان بیاباننشین به خداوند و روز بازپسین ایمان دارند و آنچه هزینه میکنند مایه نزدیکی (خود) نزد خداوند و دعاهای خیر پیامبر میشمارند؛ آگاه باشید که این مایه نزدیکی آنهاست؛ به زودی خداوند آنان را در (کنف) بخشایش خود در میآورد که خداوند آمرزن» سوره توبه، آیه ۹۹.
- ↑ «به هر یک از زن و مرد زناکار صد تازیانه بزنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید نباید در دین خداوند بخشایشی بر آن دو به شما دست دهد و هنگام عذابشان باید دستهای از مؤمنان گواه باشند» سوره نور، آیه ۲.
- ↑ «گروهی را نمییابی که با ایمان به خداوند و روز واپسین، با کسانی که با خداوند و پیامبرش مخالفت ورزیدهاند دوستی ورزند هر چند که آنان پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشانشان باشند؛ آنانند که (خداوند) ایمان را در دلشان برنوشته و با روحی از خویش تأییدشان کرده است و آنان را به بوستانهایی درمیآورد که از بن آنها جویباران روان است، در آنها جاودانند، خداوند از آنان خرسند است و آنان از وی خرسندند، آنان حزب خداوندند، آگاه باشید که بیگمان حزب خداوند است که (گرویدگان به آن) رستگارند» سوره مجادله، آیه ۲۲.
- ↑ «پس، چون به سر آمد عدّه خویش رسیدند یا به شایستگی نگاهشان دارید یا به شایستگی از آنان جدا شوید و دو تن دادگر از (میان) خود گواه بگیرید و گواهی را برای خداوند برپا دارید؛ این است که با آن، به کسی که به خداوند و روز بازپسین ایمان دارد اندرز داده میشود و هر کس از خداوند پروا کند (خداوند) برای او دری میگشاید» سوره طلاق، آیه ۲.
- ↑ «بیگمان برای شما آنان نمونهای نیکویند، برای هر کس که به خداوند و روز بازپسین امید میورزید و هر که روی بگرداند بداند خداوند است که بینیاز ستوده است» سوره ممتحنه، آیه ۶.
- ↑ «بیگمان فرستاده خداوند برای شما نمونهای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد میکند» سوره احزاب، آیه ۲۱.
- ↑ « آنان که به جهان واپسین ایمان ندارند » سوره انعام، آیه ۱۵۰.
- ↑ «خدای شما خدایی یگانه است بنابراین آنان که به جهان واپسین بیایمانند دلهایی ناباور دارند و سرکشند» سوره نحل، آیه ۲۲.
- ↑ «مثل بد از آن آنان است که به جهان واپسین ایمان ندارند و مثل برتر از آن خداوند است و اوست که پیروز فرزانه است» سوره نحل، آیه ۶۰.
- ↑ «و برای آنان که به جهان واپسین ایمان ندارند عذابی دردناک آماده کردهایم» سوره اسراء، آیه ۱۰.
- ↑ «و چون قرآن بخوانی میان تو و آنان که به جهان واپسین ایمان ندارند پردهای فراپوشیده مینهیم» سوره اسراء، آیه ۴۵.
- ↑ «و بیگمان آنان که به جهان واپسین ایمان ندارند، از راه گشتهاند» سوره مؤمنون، آیه ۷۴.
- ↑ «کارهای کسانی را که به جهان واپسین ایمان ندارند در نظرشان آراستهایم از این رو آنان سرگشتهاند» سوره نمل، آیه ۴.
- ↑ «پس آیا بر خداوند دروغی بسته یا دیوانه است؟ (هیچ یک)؛ بلکه کسانی که به جهان واپسین ایمان ندارند در عذاب و گمراهی ژرفند» سوره سبأ، آیه ۸.
- ↑ «و چون خداوند را به یکتایی یاد کنند دلهای آنان که به رستخیز ایمان ندارند میرمد و چون جز او را (که به پرستش گرفتهاند) نام برند ناگهان شاد میشوند» سوره زمر، آیه ۴۵.
- ↑ «آنان که به جهان واپسین ایمان ندارند فرشتگان را به نامهای مادینه مینامند» سوره نجم، آیه ۲۷.
- ↑ «به جهان واپسین انکار میورزند» سوره اعراف، آیه ۴۵.
- ↑ «همان کسانی که (مردم را) از راه خداوند باز میدارند و آن را ناراست (و ناهموار) میخواهند و به جهان واپسین انکار میورزند» سوره اعراف، آیه ۴۵.
- ↑ «همان کسانی که (مردم را) از راه خداوند باز میدارند و آن را کژ میشمرند و جهان واپسین را انکار میکنند» سوره هود، آیه ۱۹.
- ↑ «(یوسف) گفت: خوراکی که روزی شماست نزدتان نمیرسد مگر آنکه پیش از رسیدن آن شما را از تعبیر آن آگاه میکنم. این از چیزهایی است که پروردگارم به من آموخته است؛ من آیین گروهی را که به خداوند ایمان ندارند و جهان واپسین را منکرند وانهادهام» سوره یوسف، آیه ۳۷.
- ↑ «همان کسانی که زکات نمیپردازند و اینانند که منکر جهان واپسیناند» سوره فصلت، آیه ۷.
- ↑ «و گفتند: هیچ (زندگی دیگر) جز همین زندگی نزدیکتر ما (در این جهان)، نیست و ما برانگیخته نخواهیم شد» سوره انعام، آیه ۲۹.
- ↑ «آن (زندگی) جز زندگانی این جهان ما نیست که (برخی) میمیریم و (برخی دیگر) زنده میشویم و ما برانگیخته نخواهیم شد» سوره مؤمنون، آیه ۳۷.
- ↑ «گفتند: آیا چون ما بمیریم و خاک و استخوان شویم برانگیخته خواهیم شد؟» سوره مؤمنون، آیه ۸۲.
- ↑ «آیا چون ما بمیریم و خاک و استخوان شویم برانگیخته خواهیم شد؟» سوره صافات، آیه ۱۶.
- ↑ «و میگفتند: آیا هنگامی که بمیریم و خاکی شویم و استخوانهایی، باز برانگیخته میشویم؟» سوره واقعه، آیه ۴۷.
- ↑ «و اوست که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید و اورنگ (فرمانفرمایی) وی بر آب قرار داشت تا شما را بیازماید که کدام نکوکردار ترید و اگر بگویی که شما پس از مرگ برانگیخته خواهید شد بیگمان کافران میگویند این جز جادویی آشکار نیست» سوره هود، آیه ۷.
- ↑ «و سختترین سوگندهاشان را به خداوند خوردند که خداوند کسی را که میمیرد (دیگر) برنمیانگیزد؛ چرا، به وعدهای واجب که بر عهده اوست (بر میانگیزد) امّا بیشتر مردم نمیدانند» سوره نحل، آیه ۳۸.
- ↑ «و گفتند: آیا هنگامی که استخوانهایی شویم و خاکستری با آفرینشی تازه برانگیخته میشویم؟» سوره اسراء، آیه ۴۹.
- ↑ «این کیفر آنان است برای انکاری که به آیات ما ورزیدند و گفتند: آیا هنگامی که مشتی استخوان شویم و خاکستری (باز) در آفرینشی تازه برانگیخته میشویم؟» سوره اسراء، آیه ۹۸.
- ↑ اسماعیلی، مهران، جاهلیت، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۹.
- ↑ المفصل، ج ۸، ص ۱۱۲ - ۱۴۳؛ مکاتیب الرسول، ج ۱، ص ۱۰۰ - ۱۰۱.
- ↑ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۳۲، ج ۳، ص ۱۰۷۸؛ ج ۴، ص ۱۶۲۳.
- ↑ البیان والتبیین، ج ۱، ص ۲۵۹ - ۲۶۳.
- ↑ الاغانی، ج ۱۵، ص ۱۶۲؛ العقد الفرید، ج ۱، ص ۸۷، ۱۸۹.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که لقمان به پسرش- در حالی که بدو اندرز میداد- گفت: پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
- ↑ الروض الانف، ج ۴، ص ۴۱.
- ↑ کتاب مقدس، پادشاه اول، ۴: ۳۲؛ دوم تواریخ ۹: ۵ - ۶.
- ↑ المغازی، ج ۳، ص ۱۱۱۶؛ الاوائل، ابوهلال، ص ۲۲۱؛ العقد الفرید، ج ۸، ص ۸۴.
- ↑ الطبقات، ج ۱، ص ۳۲۸؛ سنن ابی داود، ج ۲، ص ۲۹۰.
- ↑ الاستیعاب، ج ۲، ص ۷۵۱؛ اسدالغابه، ج ۳، ص ۴۱.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱۰، ص ۴۲۴؛ الطبقات، ج ۳، ص ۲۶۳؛ تاریخ دمشق، ج ۴۴، ص ۴۱۴.
- ↑ المغازی، ج ۳، ص ۱۱۱۶؛ الاوائل، ابوهلال، ص ۲۲۱؛ العقد الفرید، ج ۸، ص ۸۴.
- ↑ الطبقات، ج ۶، ص ۴۷؛ المعارف، ص ۲۸۸؛ العقد الفرید، ج ۸، ص ۸۴.
- ↑ مجمع الامثال، ج ۱، ص ۴۵۶؛ خزانة الادب، ج ۴، ص ۳۴۱.
- ↑ الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۸۳۸؛ المغازی، ج ۱، ص ۲۴۹؛ الطبقات، ج ۸، ص ۱۹۱.
- ↑ الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۹۴۷؛ الطبقات، ج ۸، ص ۳۳۳.
- ↑ الاستیعاب، ج ۴، ص ۱۹۱۰؛ اسدالغابه، ج ۵، ص ۵۴۳.
- ↑ غریب الحدیث، ابن سلام، ج ۱، ص ۳۲۰؛ لسان العرب، ج ۱، ص ۱۷۵ - ۱۷۶، «نوأ».
- ↑ «سوگند به آسمان که باروها دارد،» سوره بروج، آیه ۱.
- ↑ «اوست که خورشید را تابان و ماه را درخشان آفرید و برای آن برجها نهاد تا شمار سالها و «حساب» را بدانید؛ خداوند آن را جز به حق نیافرید؛ او آیات را برای گروهی که دانشورند روشن بیان میکند» سوره یونس، آیه ۵.
- ↑ «و برای ماه منزلگاههایی برآورد کردیم (که در آنها سیر میکند) تا مانند شاخه کهنه خوشه خرما (به هلالوارگی) بازگردد» سوره یس، آیه ۳۹.
- ↑ «پیوستگی آنان در سفر زمستانی و تابستانی» سوره قریش، آیه ۲.
- ↑ رک: المفصل، ج ۸، ص ۵۱۱.
- ↑ الآثار الباقیه، ص ۴۱؛ الازمنة والامکنه، ص ۴۶۵؛ صبح الاعشی، ص ۶، ۲۲۶ - ۲۲۷.
- ↑ الاثار الباقیه، ص ۴۰.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص ۱۴؛ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۹۱؛ التنبیه والاشراف، ص ۱۷۸.
- ↑ المنمق، ص ۲۷۲؛ انساب الاشراف، ابن سعد، ج ۱، ص ۴۷.
- ↑ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۲۸۷؛ الطبقات، ج ۳، ص ۲۰۴؛ المحبّر، ص ۳۶۰.
- ↑ تاریخ دمشق، ج ۱، ص ۳۳.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۴۷؛ سبل الهدی، ج ۱، ص ۲۷۸.
- ↑ التنبیه والاشراف، ص ۱۷۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۱۳؛ تاریخ خلیفه، ص ۱۶؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۳۵.
- ↑ تاریخ طبری، ج ۲، ص ۳۹۲؛ الآثار الباقیه، ص ۴۱ - ۴۲.
- ↑ اسماعیلی، مهران، جاهلیت، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۹.
- ↑ المفصل، ج ۴، ص ۲۷۱.
- ↑ العین، ج ۸، ص ۳۸؛ لسان العرب، ج ۵، ص ۲۷۱، «وبر».
- ↑ لسان العرب، ج ۵، ص ۱۶۲، «مدر».
- ↑ الصحاح، ج ۱، ص ۱۷۸، «عرب».
- ↑ المفصل، ج ۴، ص ۳۱۳ - ۳۲۰.
- ↑ «و آنگاه که از دختر زنده در گور نهاده، بپرسند:» سوره تکویر، آیه ۸.
- ↑ نک: الطبقات، ج ۲، ص ۱۰۸؛ الکامل، ج ۳، ص ۱۴۰؛ تاریخ ابن خلدون، ج ۱، ص ۲۵۳.
- ↑ الرسائل، ص ۴۷۷، ۵۲۲؛ ر. ک: المفصل، ج ۴، ص ۲۹۱ - ۲۹۹.
- ↑ المفصل، ج ۴، ص ۲۹۱.
- ↑ «و در راه رفتنت میانهرو باش و از آوایت فرو کاه که ناپسندترین بانگها بانگ درازگوشان است» سوره لقمان، آیه ۱۹.
- ↑ «ای مؤمنان! صدایتان را از صدای پیامبر فراتر نبرید و در گفتار با او بلند سخن مگویید چنان که با یکدیگر بلند سخن میگویید؛ مبادا کردارهایتان بیآنکه خود دریابید تباه گردد» سوره حجرات، آیه ۲.
- ↑ «و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.
- ↑ «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل میبودی از دورت میپراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست میدارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج ۱، ص ۱۵۹.
- ↑ المغازی، ج ۳، ص ۸۸۲؛ السیرة النبویه، ج ۲، ص ۴۳۰ - ۴۳۱؛ شرح الاخبار، ج ۱، ص ۳۰۹ - ۳۱۰.
- ↑ اسماعیلی، مهران، جاهلیت، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۹.