سیره پیامبر خاتم در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: واگردانی دستی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد)
خط ۷۲: خط ۷۲:


=== [[سیره قضایی پیامبر خاتم]] ===
=== [[سیره قضایی پیامبر خاتم]] ===
==[[پیامبر]]{{صل}}؛ [[اسوه]] و [[امام]]==
[[رفتار پیامبر]]{{صل}} همچون سخنان او برای ما [[راهنما]] و سند است و باید از آن بهره گیریم. [[رفتارهای پیامبر]] معنا و [[تفسیر]] دارد و باید در آنها [[تعمق]] کرد:
{{متن قرآن|لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ}}<ref>«بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد می‌کند» سوره احزاب، آیه ۲۱.</ref>.
وجود ایشان کانونی است که ما از آن کانون باید [[روش زندگی]] را استخراج کنیم. رفتار پیامبر آنقدر عمیق است که از جزئی‌ترین کار ایشان می‌شود قوانینی را استخراج کرد. یک چراغ است، که تا مسافت‌های بسیار دور را نشان می‌دهد. [[رسول]] یعنی [[انسان کامل]]، یعنی [[انسانی]] که مشخصات [[بشریت]] را دارد با کمال عالی مافوق زمینی؛ یعنی مانند یک [[بشر]] گرسنه می‌شود، [[تشنه]] می‌شود، به [[خواب]] احتیاج پیدا می‌کند، بچه‌های خودش را [[دوست]] دارد، [[غریزه جنسی]] دارد، [[عاطفه]] دارد، ولی می‌تواند [[مقتدا]] باشد. اگر این‌گونه نبود نمی‌توانست امام و [[پیشوا]] باشد<ref>شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، صص ۴۸ و ۵۳.</ref>.
۱ [[احزاب]]، [[آیه]] ۲۱ قطعا برای شما در [[اقتدا]] به [[رسول خدا]] سر مشقی [[نیکو]] است. برای آن کس که به [[خدا]] و [[روز بازپسین]] [[امید]] دارد و خدا را فراوان یاد می‌کند.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام]] ص ۴۵.</ref>.
==[[سیره]]؛ مفهوم و ماهیت==
«سیره» در [[زبان عربی]] از ماده [[سیر]] است، به معنای حرکت و رفتن. سیره، یعنی نوع [[راه رفتن]]. سیره بر وزن فِعله دلالت بر نوع می‌کند<ref>در زبان عربی یک فَعله داریم و یک فِعله. عرب اگر چیزی را بر وزن فَعله گفت، یعنی عملی را یک بار انجام دادن، و اگر بر وزن فِعله گفت، یعنی عملی را به گونه‌ای خاص انجام دادن. سیر یعنی حرکت، ولی سیره یعنی حرکت به گونه و روش خاص. (شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۷، ص۱۷۱)</ref>. مثلاً جلسه یعنی سبک و نوع نشستن. سیر یعنی رفتن، [[رفتار]]؛ ولی [[سیره]] یعنی نوع و [[سبک رفتار]]. آنچه مهم است [[شناخت]] سبک [[رفتار پیامبر]]{{صل}} است. آنها که گذشته در سیره نوشته‌اند، رفتار ایشان را نوشته‌اند، نه سبک و اسلوب رفتار پیامبر را. روش [[تبلیغی]] [[پیامبر]]{{صل}} چه روشی بود؟ سبک [[رهبری]] و [[مدیریت]] پیامبر{{صل}} در [[جامعه]] چه بود؟ سبک قضاوتش؟ ایشان مثل همه [[مردم]] [[زندگی]] [[خانوادگی]] داشت، سبک پیامبر{{صل}} در [[همسرداری]] چگونه بود؟ سبک پیامبر{{صل}} و در [[معاشرت]] با [[اصحاب]] و [[یاران]] چگونه بود؟ سبک و [[روش پیامبر]]{{صل}} در رفتار با [[دشمنان]] چه بود؟ و ده‌ها سبک دیگر که در قسمت‌های مختلف باید روشن بشود<ref>شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، صص ۵۰-۵۳.</ref>.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام]] ص ۴۶.</ref>.
==[[منطق عملی]] و ثابت پیامبر{{صل}}==
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} روش، اسلوب و [[منطق]] داشت و ما [[مسلمانان]] موظفیم که سیره ایشان را بشناسیم و منطق عملی ایشان را [[کشف]] کنیم برای اینکه از آن منطق در عمل استفاده بکنیم.
آیا [[انسان]] می‌تواند از اول تا آخر [[عمر]] یک منطق داشته باشد که آن منطق برای او اصالت داشته باشد؟ یا اصلاً [[بشر]] نمی‌تواند یک منطق ثابت داشته باشد؛ یعنی انسان تابع شرایط زمانی و مکانی و تابع شرایط زندگی و به خصوص تابع موضع‌گیری طبقاتی است و در هر وضعی از شرایط [[اجتماعی]] و [[اقتصادی]] باشد، جبراً از یک منطق متناسب با آن شرایط [[پیروی]] می‌کند؟ این مسئله مهمی است که در دنیای امروز مطرح است. [[مارکسیسم]] بر این اساس است.
زندگی عملی پیامبر اکرم{{صل}} این نظریه را نقض کرد. پیامبر است و [[شعب ابی طالب]] و جمع اندکی از اصحاب که در دره‌ای محبوس‌اند؛ آب، غذا و نیازمندی‌های دیگر به آنها نمی‌رسد و آن‌چنان بر آنان سخت است که بعضی از مسلمانان که در [[مکه]] اسلامشان را مخفی کرده بودند با مسلمانان شعب و به ویژه علی{{ع}} رابطه برقرار کرده بودند و در آن تاریکی‌های شب به آنان غذا می‌رساندند و [[مسلمین]] هر کدام اندکی می‌خوردند، همین قدر که [[سد]] جوعشان بشود. این پیامبر بعد می‌رسد به [[سال دهم هجری]]. در سال دهم هجری، حکومت‌های [[جهان]] در مقابل او [[احساس]] خطر می‌کنند. نه تنها تمام [[جزیرة‌العرب]] تحت [[نفوذ]] او است و به صورت یک [[قدرت]] تمام در آمده است، بلکه [[قدرتمندان]] جهان [[پیش‌بینی]] می‌کنند که این قدرت به زودی از جزیرة‌العرب سرریز می‌کند و متوجه آنها خواهد شد. در همان حال، با [[پیامبر]] [[شعب ابی‌طالب]] ذره‌ای از نظر [[روحیه]] فرق نکرده است.
در حدود [[سال دهم هجرت]] که [[شهرت]] پیامبر{{صل}} در همه جا پیچیده است، یک [[عرب]] بیابانی [[خدمت]] پیامبر{{صل}} می‌آید. وقتی که می‌خواهد با پیامبر{{صل}} حرف بزند، روی آن چیزهایی که از [[حاکمان]] شنید- [[رعب]] پیامبر او را می‌گیرد، زبانش به لکنت می‌افتد. پیامبر{{صل}} آزرده می‌شود؛ او را در آغوش می‌گیرد و می‌فشارد که بدنش بدن او را لمس کند.
[[برادر]]! آسان بگو، از چه می‌ترسی؟ من آن جباری که تو [[خیال]] کرده‌ای نیستم. من پسر آن زنی هستم که با دست خودش از پستان بز شیر می‌دوشید. من مثل برادر تو هستم، هر چه می‌خواهد [[دل]] تنگت بگو.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام]] ص ۴۶.</ref>.
==اصول اساسی [[سیره پیامبر]]{{صل}}==
اصول اولیه [[اخلاق]] و معیارهای اولیه [[انسانیت]]، به هیچ وجه نسبی نیست، مطلق است؛ ولی معیارهای ثانوی نسبی است و در [[اسلام]] هم ما با این مسئله مواجه هستیم.
===اصول ملغا===
در [[سیره رسول اکرم]]{{صل}} یک سلسله اصول را می‌بینیم که [[باطل]] و ملغا است؛ یعنی پیامبر{{صل}} در [[سیره]] و روش خودش، در [[منطق عملی]] خودش، هرگز از این روش‌ها در هیچ شرایطی استفاده نکرده است. اینها از نظر اسلام مطرود است؛ در تمام شرایط و در تمام زمان‌ها و مکان‌ها.
۱. '''اصل [[غدر]] و [[خیانت]]''': [[اکثریت]] قریب به [[اتفاق]] [[سیاستمداران]] جهان از اصل غدر و خیانت برای مقصد و مقصود خودشان استفاده می‌کنند. بعضی تمام سیاستشان بر اساس غدر و خیانت است و بعضی لااقل در جایی از آن استفاده می‌کنند. می‌گویند در [[سیاست]]، اخلاق معنا ندارد، باید آن را رها کرد. [[مرد]] [[سیاسی]] [[پیمان]] می‌بندد، اما تا وقتی به این [[پیمان]] [[وفادار]] است که منافعش اقتضا بکند.
[[پیامبر]]{{صل}} و علی{{ع}} از اصل [[غدر]] و [[خیانت]] در روش [[پیروی]] نمی‌کنند؛ چون اساساً پاسدار اصول انسانی‌اند؛ پاسدار [[صداقت]]، پاسدار [[امانت]]، پاسدار [[وفا]]، پاسدار [[درستی]]. [[آیه]] {{متن قرآن|فَمَا اسْتَقَامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ}}<ref>«چگونه مشرکان را نزد خداوند و پیامبرش پیمانی تواند بود؟ جز کسانی که با آنها در کنار مسجد الحرام پیمان بسته‌اید پس تا (در پیمان خود) با شما پایدارند شما نیز (بر پیمان) با آنان پایدار بمانید که خداوند پرهیزگاران را دوست می‌دارد» سوره توبه، آیه ۷.</ref> درباره [[مشرکان]] و [[بت‌پرستان]] است که با پیامبر{{صل}} پیمان بسته بودند؛ مادامی که آنها به [[عهد]] خودشان وفادار هستند، شما هم وفادار باشید و آن را نشکنید. اما اگر آنها شکستند شما نیز بشکنید.
۲. '''اصل [[تجاوز]]''': تجاوز یعنی یک قدم از حد جلوتر رفتن. [[قرآن]] تجاوز را ملغا می‌داند، حتی با [[دشمن]]:
و در [[راه خدا]] با آنان که به [[جنگ]] و [[دشمنی]] شما برخیزند [[جهاد]] کنید، لکن از حد تجاوز نکنید<ref>{{متن قرآن|وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا}} «و در راه خداوند با آنان که با شما جنگ می‌کنند، جنگ کنید اما تجاوز نکنید که خداوند تجاوزکاران را دوست نمی‌دارد» سوره بقره، آیه ۱۹۰.</ref>.
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} همیشه در [[جنگ‌ها]] توصیه می‌کردند وقتی دشمن افتاده و مجروح است، به او کاری نداشته باشید؛ فلان پیرمرد که در جنگ شرکت نکرده است، به او کاری نداشته باشید؛ به کودکانشان کاری نداشته باشید، آب را بر آنها نبندید. درباره [[کفار]] [[قریش]] قرآن چه [[دستوری]] می‌دهد؟ نه تنها [[مشرک]] و [[بت‌پرست]] و دشمن بودند، بلکه حدود بیست سال با پیامبر{{صل}} جنگیدند و از هیچ کاری که از آنها ساخته باشد کوتاهی نکرده بودند. ولی آن اواخر، دوره [[فتح مکه]] می‌رسد. [[سوره مائده]] آخرین [[سوره]] ای است که بر پیامبر{{صل}} نازل شده. بقایایی از دشمن باقی مانده، ولی دیگر [[قدرت]] دست [[مسلمین]] است. در این سوره می‌فرماید:
{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى}}<ref>«ای مؤمنان! برای خداوند بپاخیزید و با دادگری گواهی دهید و نباید دشمنی با گروهی شما را وادارد که دادگری نکنید، دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیک‌تر است و از خداوند پروا کنید که خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه است» سوره مائده، آیه ۸.</ref>.
از حد [[تجاوز]] کردن در هیچ موردی جایز نیست. هر چیزی [[میزان]] و حد دارد، از آن حد نباید تجاوز کرد. حد تجاوز در [[جنگ]] چیست؟ می‌پرسم با [[دشمن]] برای چه می‌جنگی؟ می‌گویی من با دشمن می‌جنگم تا خاری را از سر راه [[بشریت]] بردارم. خار را که برداشتی دیگر کافی است. آن شاخه که خار نیست، شاخه را برای چه می‌خواهی برداری؟ این، معنای حد است.
۳. '''اصل [[انظلام]] و [[استرحام]]''': اصل انظلام و استرحام از اصولی است که هرگز [[پیامبر]]{{صل}} یا [[اوصیای پیامبر]]{{صل}} از این اصل [[پیروی]] نکردند. آیا پیامبر در جایی که چون دشمن را [[قوی]] می‌دیدند به یکی از این دو وسیله چنگ زده‌اند؟ استرحام، یعنی گردنشان را کج کنند و شروع کنند به التماس کردن، ناله و [[زاری]] کردن که به ما رحم کن؟ هرگز. انظلام چطور؟ یعنی تن به [[ظلم]] دادن. این هم هرگز. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و همچنین اوصیای [[بزرگوار]] او و بلکه همچنین [[تربیت]] شدگان [[مکتب]] او، هرگز از این اصول استفاده نکرده‌اند<ref>شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، صص ۷۸-۸۱.</ref>.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام]] ص ۴۸.</ref>.
===اصول حتمی===
یک سلسله اصول است که پیامبر{{صل}} همیشه از آن اصول استفاده کرده‌اند، هر چند به طور نسبی. اینجا است که مسئله نسبیت در بعضی از موارد مطرح می‌شود.
۱. '''اصل [[قدرت]] و اصل [[اعمال]] [[زور]]''': اصل قدرت یعنی توانا بودن، برای اینکه دشمن [[طمع]] نکند.
{{متن قرآن|وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ}}<ref>«و آنچه در توان دارید از نیرو و اسبان آماده در برابر آنان فراهم سازید که بدان دشمن خداوند و دشمن خود را به هراس می‌افکنید؛ و نیز جز آنها کسانی دیگر را که شما نمی‌شناسید (اما) خداوند آنان را می‌شناسد؛ و آنچه در راه خداوند ببخشید، به شما تمام باز خواهند داد و بر شما ستم نخواهد رفت» سوره انفال، آیه ۶۰.</ref>.
همه [[مفسران]] گفته‌اند مقصود از {{متن قرآن|تُرْهِبُونَ}} این است که [[دشمن]] به خودش [[اجازه]] [[تهاجم]] ندهد. مادام که دشمن وجود دارد، اصل [[قدرت]] هم هست.
یک اصل دیگر به نام اصل [[اعمال قدرت]] نیز داریم. اعمال قدرت غیر از خود قدرت، به معنای [[اعمال]] [[زور]] است. آیا [[اسلام]] اعمال زور را روا می‌دارد یا نه؟ [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در [[سیره]] خودش به طور نسبی اعمال زور می‌کرده است، یعنی در مواردی که هیچ راه دیگری باقی نمانده بود، اجازه می‌فرمود.
[[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} می‌فرماید: [[پیامبر]] طبیبی بود برای [[مردم]]؛ [[طبیب]] روان و [[اجتماع]]. از جمله خصوصیات طبیب معالج نسبت به [[بیمار]]، [[ترحم]] به حال بیمار است. او طبیب سیار بود نه طبیب ثابت؛ او قانع نبود که مریض‌ها به او مراجعه کنند، او خود به [[بیماران]] [[اخلاقی]] و [[معنوی]] مراجعه می‌کرد.
پیامبر{{صل}} با مردم با [[نرمش]] [[رفتار]] می‌کرد یا با [[خشونت]]؟ علی{{ع}} می‌گوید: هر دو، ولی جای هر کدام را می‌شناخت. هم مرهم داشت، هم میسم. وقتی می‌خواهند زخمی را با یک دوا نرم نرم معالجه کنند، روی مرهم می‌گذارند. میسم یعنی آلت جراحی، آلت داغ کردن. آنجا که با مرهم می‌شد معالجه کند، معالجه می‌کرد، ولی یک عضو [[فاسد]] را که دیگر با مرهم نمی‌شود معالجه کرد، باید داغش کرد. با جراحی باید قطعش کرد و دور انداخت. پس در جایی اعمال زور، در جای دیگر نرمش و [[ملاطفت]]. هر کدام را در جای خودش به کار می‌برد.
۲. '''اصل [[سادگی]] در [[زندگی]] و دوری از [[ارعاب]]''': یکی از جمله‌هایی که تقریباً همه گفته‌اند این است که پیامبر اکرم{{صل}} در زندگی، روش سادگی را [[انتخاب]] کرده بود. در همه چیز، در [[خوراک]]، [[پوشاک]]، [[مسکن]]، و در [[معاشرت]] و برخورد با افراد. در تمام خصوصیات از اصل [[سادگی]] و سبک بودن مؤونه استفاده می‌کرد. علی{{ع}} می‌گوید: [[پیامبران]] در زی [[قناعت]] و سادگی بودند و این [[سیاست]] الهی‌شان بود. آنها [[دل‌ها]] را پر می‌کردند ولی نه با جلال و دبدبه‌های ظاهری، بلکه با جلال [[معنوی]] که با سادگی‌ها توام بود.
[[پیامبر]]{{صل}} اگر در مسیری قرار می‌گرفت، چنانچه عده‌ای پشت سرش حرکت می‌کردند، [[اجازه]] نمی‌داد. اگر سواره بود و یک نفر پیاده همراهش بود، می‌گفت: [[برادر]]، یکی از این [[کارها]] را باید [[انتخاب]] بکنی: یا تو جلو برو من از پشت سرت می‌آیم، یا من می‌روم تو بعد بیا. یا احیاناً اگر ممکن بود که دو نفری سوار بشوند می‌فرمود: بیا دو نفری با همدیگر سوار می‌شویم. محال بود اجازه بدهد او سواره حرکت بکند و یک نفر پیاده. در مجلس که می‌نشست می‌گفت به شکل حلقه بنشینیم که مجلس ما بالا و پایین نداشته باشد. اگر من در صدر مجلس بنشینم و شما در اطراف، شما می‌شوید جزء جلال و دبدبه من، و من چنین چیزی را نمی‌خواهم. پیامبر{{صل}} تا زنده بود از این اصل [[تجاوز]] نکرد؛ به خصوص از یک نظر این را برای یک [[رهبر]] ضروری و لازم می‌دانست.
از اصول روش‌های [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، اصل سادگی بود و تا آخر [[عمر]] این اصل را رعایت کرد. نوشته‌اند روزی [[عمر بن خطاب]] به دیدار پیامبر{{صل}} رفت. خود می‌گوید: سیاهی آنجا بود که در واقع به منزله [[دربان]] بود که حضرت به او سپرده بودند کسی نیاید. وقتی آنجا رفتم، دیدم پیامبر{{صل}} در یک اتاقی، که فقط فرشی که گویی از لیف خرما است در آن افتاده، [[استراحت]] می‌کند. داخل که شدم، دیدم حضرت کمی از جا حرکت کردند، [[خشونت]] این فرش روی بدن مبارکش اثر گذاشته بود. ناراحت شدم: یا [[رسول الله]]{{صل}}، چرا باید این [[جور]] باشد؟ چرا کسری‌ها و قیصرها [[غرق]] در تنعم باشند و تو که [[پیامبر خدا]] هستی چنین وضعی داشته باشی؟ حضرت مثل اینکه ناراحت می‌شود، از جا بلند می‌شود و می‌فرماید: چه می‌گویی تو؟ این مهملات چیست که می‌بافی؟ تو خیلی به نظرت جلوه کرده، [[خیال]] کرده‌ای من که اینها را ندارم، محرومیتی است برای من؟ و خیال کرده‌ای آن [[نعمت]] است برای آنها؟ به [[خدا]] قسم که تمام آنها نصیب [[مسلمین]] می‌شود، ولی اینها برای کسی [[افتخار]] نیست<ref>شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، صص ۸۲-۹۲.</ref>.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام]] ص ۵۱.</ref>.
==کیفیت [[استخدام]] وسیله==
[[انبیا]] هرگز برای [[حق]]، از [[باطل]] استفاده نکردند. عده ای از [[قبیله ثقیف]] [[خدمت]] [[رسول اکرم]]{{صل}} آمدند و گفتند: یا [[رسول الله]]، ما می‌خواهیم [[مسلمان]] شویم، ولی سه شرط داریم: اول اینکه یک سال دیگر [[بت‌ها]] را [[پرستش]] کنیم؛ دوم اینکه [[نماز]] خیلی بر ما سخت و ناگوار است، [[قبیله]] ما نماز نخواند؛ سوم اینکه [[بت]] بزرگمان را خودمان نشکنیم. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: از این سه پیشنهاد، آخری که فلان بت را به دست خودتان نشکنید مانعی ندارد، من یک نفر دیگر را می‌فرستم؛ اما آن دوی دیگر، محال است. یعنی پیامبر{{صل}} هرگز چنین [[فکر]] نکرد که قبیله‌ای که چهل سال بت را پرستیده است، بگذار یک سال دیگر هم پرستش بکند، بعد بیاید مسلمان بشود؛ زیرا این یعنی صحه گذاشتن بر [[بت‌پرستی]].
آیا از [[جهالت]] و [[خواب]] [[مردم]]، برای حق می‌شود استفاده کرد یا نه؟
پیامبر{{صل}}، ابزار و وسایلی که به کار می‌برد، در جهت [[بیداری]] و [[آگاهی]] مردم بود. [[اخلاق]] را در جایی به کار می‌برد که سبب آگاهی و بیداری می‌شد. [[شمشیر]] را در جایی به کار می‌برد که [[دل]] [[کوری]] را [[بینا]] می‌کرد، گوش کری را شنوا می‌کرد، [[چشم]] کوری را باز می‌کرد، زبان گنگی را گویا می‌ساخت<ref>شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، صص ۹۶-۱۱۵.</ref>.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام]] ص ۵۴.</ref>.
==[[جامعیت شخصیت پیامبر]]==
[[خلق و خوی پیامبر]]{{صل}} مانند سخن و دینش جامع و همه جانبه بود. [[تاریخ]]، هرگز شخصیتی مانند او را یاد ندارد که در همه ابعاد [[انسانی]] در حد کمال و تمام بوده باشد. او به [[راستی]] [[انسان کامل]] بود<ref>شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۲، ص۲۶۳.</ref>. در آن واحد هم نرم بود و هم صلب. در مسائل شخصی نرم بود و در مسائل اصولی، صلابتی پولادین داشت. هم مرد [[جنگ]] و [[سیاست]] و کشمکش‌های نظامی بود و هم [[مرد]] [[معنویت]]، [[عبادت]] و [[پارسایی]]. در جنگ [[متهور]] بود و [[فرماندهی]] فوق العاده. در کشمکش‌های نظامی، [[آرامش]] و صفای [[معنوی]] را از دست نمی‌داد. از [[افراط]] و [[تفریط]] برکنار بود. در عین اینکه [[مردم]] را از [[دنیاپرستی]] و [[بنده]] [[پول]] و [[ثروت]] و یا شکم و دامن بودن منع می‌کرد، [[اجازه]] نمی‌داد اصحابش راه [[راهبان]] و [[ریاضت]] کشان را پیش بگیرند. از [[لهو]] و بی‌عاری بیزار بود اما [[عبوس]] نبود، غالباً تبسمی بر گوشه لبش پیدا بود.
در بدن نیز متوسط و [[معتدل]] بود، نه زیاد بلند بود و نه زیاد کوتاه. نه زیاد چاق بود و نه زیاد لاغر، نه زیاد سفید بود و نه زیاد سیاه، بسیار کم مریض می‌شد و حتی نوشته‌اند هیچ وقت [[بیمار]] نشد، جز [[مرضی]] که با آن [[وفات]] کرد.
یک سلسله چیزها را [[دوست]] می‌داشت و از یک سلسله چیزها [[نفرت]] داشت. [[نماز]]، [[بوی خوش]]، [[لذت]] [[حلال]]، [[گرسنگی]]، [[تواضع]]، [[همنشینی با فقرا]] و [[بردگان]] و [[اسیران]]، [[سادگی]] و [[خفت]] مؤونه را دوست می‌داشت. اما [[بت]]، [[تکبر]]، [[تبعیض]] و [[اشرافیت]]، [[تکلف]] و تعین، [[مداحی]] و [[چاپلوسی]] را [[دشمن]] می‌داشت. [[شعر]] را - که در رثای وی بود - دوست نمی‌داشت.
[[زندگی]] و [[رفتار]] و خصوصیات اخلاقی‌اش گرم کننده [[دل‌ها]] و الهام‌بخش [[محبت]]، معنویت، [[قدرت]]، [[خلوص]]، [[استقامت]]، بلندی [[اندیشه]] بود و دلش پر از محبت بود، حتی با جمادات [[عشق]] می‌ورزید<ref>یادداشت‌های استاد مطهری، ج۹، صص ۳۴ و ۳۵.</ref>.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام]] ص ۵۵.</ref>.
==[[سیره پیامبر]]{{صل}} در [[پیشرفت]] سریع [[اسلام]]==
لامارتین [[شاعر]] معروف فرانسوی می‌گوید: اگر سه چیز را در نظر بگیریم، احدی به پایه [[پیامبر اسلام]]{{صل}} نمی‌رسد. یکی فقدان وسایل مادی: مردی ظهور می‌کند و دعوتی می‌کند در حالی که هیچ نیرو و قدرتی ندارد و حتی نزدیک‌ترین افرادش با او به [[دشمنی]] بر می‌خیزند. دوم، سرعت [[پیشرفت]] یا عامل [[زمان]]، و سوم، بزرگی [[هدف]].
اگر از [[قرآن]] به عنوان نخستین عامل صرف‌نظر کنیم، [[شخصیت]]، [[خلق و خوی]]، [[سیره]]، نوع [[رهبری]] و [[مدیریت]] [[پیامبر]]{{صل}} عامل اصلی [[نفوذ]] و [[توسعه]] [[اسلام]] است.
[[خدا]] به پیامبرش خطاب می‌کند:
{{متن قرآن|فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ}}<ref>«پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل می‌بودی از دورت می‌پراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.</ref>
ای [[پیامبر گرامی]] به موجب [[رحمت الهی]] به تو در پرتو [[لطف خدا]]، تو نسبت به [[مسلمین]]، [[اخلاق]] نرم و بسیار ملایمی داری؛ [[روحیه]] تو روحیه‌ای است که با [[مسلمانان]] در حال [[ملایمت]] و [[حلم]] و [[بردباری]] و [[تحمل]] و [[عفو]] هستی.
اگر این خلق و خوی تو نبود، اگر به جای این اخلاق نرم و ملایم، اخلاق [[خشن]] و [[درشتی]] داشتی، مسلمانان از دور تو پراکنده می‌شدند؛ یعنی اخلاق تو عاملی برای جذب مسلمین است<ref>شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، صص ۱۷۲ و ۱۷۳.</ref>.
نکات اصلی سیره ایشان که در پیشرفت اسلام مؤثر بود، بدین قرار است:
۱. '''[[نرمش]] در مسائل شخصی و [[صلابت]] در مسائل اصولی''': پیامبر{{صل}} در [[سلوک]] فردی و در امور شخصی، نرم و ملایم بود، ولی در تعهدها و [[مسئولیت‌های اجتماعی]] نهایت صلابت را داشت. کسی در کوچه جلوی پیامبر{{صل}} را می‌گیرد و مدعی می‌شود که من از تو طلبکارم، [[طلب]] مرا الان باید بدهی. پیامبر{{صل}} می‌فرماید: اولاً تو از من طلبکار نیستی، و ثانیاً الان [[پول]] همراهم نیست، [[اجازه]] بده بروم. می‌گوید: یک قدم نمی‌گذارم آن طرف‌تر بروی. ([[پیامبر]]{{صل}} هم می‌خواهد برود برای [[نماز]] شرکت کند) همین جا باید [[پول]] من را بدهی. هر چه پیامبر{{صل}} با او [[نرمش]] نشان می‌دهد او بیشتر [[خشونت]] می‌ورزد تا آنجا که با پیامبر{{صل}} گلاویز می‌شود و ردای پیامبر{{صل}} را لوله می‌کند، دور گردن ایشان می‌پیچد و می‌کشد که اثر قرمزی‌اش در گردن ایشان ظاهر می‌شود. [[مسلمانان]] می‌بینید که پیامبر{{صل}} دیر کرد. در پی ایشان می‌آیند و می‌بینند یک [[یهودی]] چنین ادعایی دارد. پیامبر{{صل}} می‌فرماید: کاری نداشته باشید. من خودم می‌دانم با رفیقم چه بکنم. آنقدر نرمش نشان می‌دهد که یهودی همان جا می‌گوید: {{متن حدیث|أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ}} و می‌گوید تو با چنین قدرتی که داری، این همه [[تحمل]] نشان می‌دهی! این تحمل، تحمل یک فرد عادی نیست، پیامبرانه است<ref>شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، صص ۱۷۴-۱۷۸.</ref>.
در [[فتح مکه]]، زنی از [[بنی‌مخزوم]] مرتکب [[سرقت]] شده بود و جرمش محرز گردید. [[خاندان]] آن [[زن]] که از [[اشراف قریش]] بودند و [[اجرای حد]] سرقت را توهینی به خود تلقی می‌کردند، سخت به تکاپو افتادند که [[رسول خدا]]{{صل}} از اجرای حد صرف نظر کند. بعضی از محترمان [[صحابه]] را به [[شفاعت]] برانگیختند، ولی رنگ رسول خدا{{صل}} از [[خشم]] برافروخته شد و فرمود: «چه جای شفاعت است؟ مگر [[قانون]] [[خدا]] را می‌توان به خاطر افراد تعطیل کرد؟» عصر آن [[روز]] در میان جمع [[سخنرانی]] کرد و گفت:
[[اقوام]] و [[ملل]] پیشین از آن جهت [[سقوط]] کردند و منقرض شدند که در [[اجرای قانون]] خدا [[تبعیض]] می‌کردند. هرگاه یکی از اقویا و زبردستان مرتکب [[جرم]] می‌شد، معاف می‌شد و اگر [[ضعیف]] و زیردستی مرتکب می‌شد [[مجازات]] می‌گشت. [[سوگند]] به خدایی که جانم در دست او است، در [[اجرای عدل]] درباره هیچ کس [[سستی]] نمی‌کنم، هر چند از نزدیک‌ترین [[خویشاوندان]] خودم باشد<ref>شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۲، ص۲۵۶.</ref>.
سبک و روش و منطقی که [[اسلام]] در [[رهبری]] و [[مدیریت]] می‌پسندد، لیّن بودن و نرم و خوشخو بودن و جذب است، نه [[عبوس]] و [[خشن]] بودن. [[شیفتگی]] [[مسلمین]] به [[پیامبر]] فوق العاده است. آن‌چنان با [[مسلمانان]] یگانه است که مثلاً زنی که بچه‌اش متولد شده بود می‌دوید که یا [[رسول الله]]{{صل}}، دلم می‌خواهد به گوش بچه من [[اذان]] و اقامه بگویی؛ یا دیگری بچه یک ساله‌اش را می‌آورد: یا رسول الله{{صل}} دلم می‌خواهد بچه مرا مقداری روی زانوی خودت بنشانی و به او نگاه کنی تا متبرک شود، یا به بچه‌ام [[دعا]] کنی و پیامبر می‌پذیرفت<ref>شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، ص۱۷۸.</ref>.
۲. '''[[مشورت]]''': مشورت از [[شئون]] [[اخلاق]] نرم و ملایم پیامبر{{صل}} بود. او به دلیل [[مقام پیامبری]]، به مشورت نیاز نداشت، ولی مشورت می‌کرد، برای اینکه اولاً دیگران یاد بگیرند؛ ثانیاً مشورت کردن [[شخصیت]] دادن به همراهان و [[پیروان]] است.
{{متن قرآن|وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ}}<ref>«و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.</ref>.
ای پیامبر، کار مشورتت به آنجا نکشد که مثل آدم‌های دو [[دل]] باشی. پیش از اینکه تصمیم بگیری مشورت کن، ولی [[رهبر]] همین قدر که تصمیم گرفت، تصمیمش باید [[قاطع]] باشد.
۳. '''[[پرهیز]] از [[خشونت]]''': اصل [[رفق]]، [[نرمی]] و پرهیز از خشونت و [[اجبار]] در [[ایمان]] (نه در موارد [[اجتماعی]] و [[فکری]] ایمان که آن حساب دیگری دارد) جزء اصول [[دعوت پیامبر]] [[اکرم]]{{صل}} بود:
{{متن قرآن|لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى}}<ref>«در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بی‌گمان به دستاویز استوارتر چنگ زده است که هرگز گسستن ندارد و خداوند شنوای داناست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.</ref>.
در [[شأن نزول]] این [[آیه]] چند نکته نوشته‌اند که نزدیک یکدیگر است و همه می‌تواند در آن واحد درست باشد. وقتی که [[بنی‌نضیر]] که [[هم‌پیمان]] بودند [[خیانت]] کردند، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} دستور به جلای [[وطن]] داد. عده‌ای از [[فرزندان]] [[مسلمانان]] در میان آنها بودند که [[یهودی]] بودند. چون [[پیش از ظهور اسلام]] [[یهودیان]] [[فرهنگ]] بالاتری از [[اعراب]] [[حجاز]] داشتند، بنابراین [[فکر]] خودشان را به آنها [[تحمیل]] می‌کردند. مسلمانان گفتند: ما نمی‌گذاریم بچه‌هایمان بروند. عده ای از آنها گفتند: ما با هم‌دینانمان می‌رویم. مسئله‌ای برای مسلمانان شد. [[خدمت پیامبر اکرم]]{{صل}} آمدند و گفتند: یا [[رسول الله]]{{صل}}، ما نمی‌خواهیم بگذاریم بچه‌هایمان بروند. پیامبر اکرم{{صل}} فرمود: اجباری در کار نیست. اگر دلشان می‌خواهد، [[اسلام]] [[اختیار]] کنند؛ در غیر این صورت، اختیار با خودشان، می‌خواهند بروند، بروند. چون [[طبیعت]] [[ایمان]]، [[اجبار]] و [[خشونت]] را به هیچ شکل نمی‌پذیرد<ref>شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، صص ۱۷۹ و ۱۸۰.</ref>.<ref>[[محمد باقر پورامینی|پورامینی، محمد باقر]]، [[پیامبر اسلام (کتاب)|پیامبر اسلام]] ص ۵۷.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
خط ۱۰۲: خط ۱۸۹:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:سیره]]
[[رده:سیره پیامبر خاتم]]
[[رده:پیامبر خاتم]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۵ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۱۶

سیره به معنای طریقه، روش و رفتار و اخلاق عملی به کار رفته است. وقتی سیره پیامبر یا امامان گفته می‌شود، نمونه‌هایی از اخلاق و رفتار مستمر آنان مقصود است که در زندگی بر آن روش عمل می‌کردند. رفتار پیامبر خاتم (ص) همچون سخنان او برای ما راهنما و سند است: لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الآخِرَ. برخی از ابعاد سیره آن حضرت را می‌توان در سیره‌های فردی، اخلاقی، عبادی، خانوادگی، تربیتی و... مشاهده کرد.

معناشناسی سیره

سیره در لغت به معنای رفتن، جریان داشتن و در حرکت بودن به کار رفته است[۱] و نوعی دوام و استمرار در معنای سیره نهفته است و در اصطلاح دینی به معانی طریقه، روش و رفتار و اخلاق عملی به کار رفته است. وقتی سیره پیامبر یا امامان گفته می‌شود، نمونه‌هایی از اخلاق و رفتار مستمر آنان مقصود است که در زندگی بر آن روش عمل می‌کردند. گاهی هم اخلاق و سیره و سنّت به یک معنی به کار می‌رود[۲].

پیامبر، اسوه و امام

رفتار پیامبر (ص) همچون سخنان او برای ما راهنما و سند است و باید از آن بهره گیریم. رفتارهای پیامبر معنا و تفسیر دارد و باید در آنها تعمق کرد: لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الآخِرَ[۳] وجود ایشان کانونی است که ما از آن کانون باید روش زندگی را استخراج کنیم. رفتار پیامبر آن‌قدر عمیق است که از جزئی‌ترین کار ایشان می‌شود قوانینی را استخراج کرد. یک چراغ است که تا مسافت‌های بسیار دور را نشان می‌دهد. رسول یعنی انسان کامل، یعنی انسانی که مشخصات بشریت را دارد با کمال عالی مافوق زمینی؛ یعنی مانند یک بشر گرسنه می‌شود، تشنه می‌شود، به خواب پیدا احتیاج می‌کند، بچه‌های خودش را دوست دارد، غریزه جنسی دارد، عاطفه دارد، ولی می‌تواند مقتدا باشد. اگر این‌گونه نبود نمی‌توانست امام و پیشوا باشد[۴].[۵]

ابعاد سیره نبوی

سبک زندگی پیامبر خاتم

برخی از نمودهای سبک زندگی پیامبر خاتم (ص) عبارت‌اند از:

  1. بهداشت فردی: یکی از ویژگی‌های ممتاز رفتاری آن حضرت، رعایت بهداشت فردی و پاکیزگی بود. رسول خدا (ص) از نظر لباس، موی سر و چهره، بسیار آراسته بود. در آینه نگاه می‌کرد و موی سر را شانه می‌زد و اگر آینه نبود، در ظرف آب نگاه می‌کرد و موی سر را مرتب می‌ساخت. پیامبر به مسواک اهمیت ویژه می‌داد. پیوسته دندان‌های مبارکش پاک و سفید بود.
  2. برخورد و معاشرت: در معاشرت با مردم، مهربان و گشاده‌رو بود. در سلام به همه حتی کودکان و بردگان پیشی می‌گرفت. پای خود را جلوی هیچ کس دراز نمی‌کرد و در حضور کسی تکیه نمی‌داد. اگر سه روز یکی از اصحاب را نمی‌دید سراغش را می‌گرفت[۶].
  3. زهد و ساده‌زیستی:ساده غذا می‌خورد، ساده لباس می‌پوشید و ساده حرکت می‌کرد. در عین سادگی، طرفدار فلسفه فقر نبود. مال و ثروت را به سود جامعه و برای صرف در راه‌های مشروع لازم می‌شمرد.
  4. اراده و استقامت: اراده و استقامتش بی‌نظیر بود. این ویژگی از او به یارانش سرایت کرده بود. دوره بیست‌وسه ساله بعثتش یک‌سره درس اراده و استقامت است. او در تاریخ زندگی‌اش مکرر در شرایطی قرار گرفت که امیدها از همه جا قطع می‌شد، ولی او یک لحظه تصور شکست را در ذهنش راه نداد. ایمان نیرومندش به موفقیت یک لحظه متزلزل نشد[۷].

سیره اخلاقی پیامبر خاتم

در میان ویژگی‌های رسول خدا (ص)، رفتار اخلاقی آن حضرت مهمترین ویژگی آن بزرگوار محسوب می‌شد. این ویژگی را خداوند در قرآن ستوده و فرموده است: وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ[۸]. پیامبر نیز خود فرمود برای احیای مکارم اخلاقی مبعوث گشته است[۹].

در برخی از روایات ویژگی‌های اخلاقی آن حضرت بیان شده است: "هر کس را که می‌دید به سلام دادن پیشی می‌گرفت. جز در مورد لزوم صحبت نمی‌فرمود. سکوت او ممتد بود و هنگام گفتار، تمام دهان را نمی‌گشود. نرم گفتار بود و پرگوی نبود. در گفتار خود به هیچ کس ستم روانمی‌داشت. نعمت را هر چه هم کوچک بود، بزرگ می‌شمرد. خوراکی‌ها را نکوهش نمی‌کرد و بیش از حد نیز ستایش نمی‌فرمود. دنیا و امور مربوط به آن او را خشمگین نمی‌ساخت. اگر چیزی با حق معارضه داشت، از پای نمی‌نشست تا حق را یاری کند. برای خود هرگز خشمگین نمی‌شد و به فکر انتقام کشیدن نبود. بیشتر خنده‌اش به صورت تبسم بود". سیره رسول خدا (ص) برگرفته از قرآن بود[۱۰] و در همه زمینه‌ها، اعتدال و میانه‌روی را به عنوان اصل مراعات می‌کرد و ...[۱۱].

سیره عبادی پیامبر خاتم (سیره معنوی پیامبر خاتم)

پاره‌ای از شب، گاهی نصف، گاهی ثلث و گاهی دو ثلث شب را به عبادت می‌پرداخت. گاهی آن‌قدر پیامبر اکرم (ص) روی پای مبارکشان به عبادت ایستاده بودند که پاهایشان ورم کرده بود. با اینکه تمام عمر مبارکش به خصوص در اوقات توقف در مدینه، در تلاش بود، از وقت عبادتش نمی‌کاست. با رهبانیت و گوشه‌گیری مخالف بود. در حال انفراد، عبادت را طول می‌داد، اما در جماعت به اختصار می‌کوشید[۱۲].[۱۳]

سیره خانوادگی پیامبر خاتم

از جمله سیره‌های خانوادگی پیامبر اسلام (ص) چگونگی رفتار ایشان با همسران و فرزندان بیان شده است. رسول خدا (ص) بخشی از وقت خویش را به همسرانش اختصاص می‌داد. چون به خانه می‌رفت، با آنان گفتگو می‌کرد و اُنس می‌گرفت و نیازهای روحی و عاطفی ایشان را برآورده می‌ساخت. در کارهای خانه به همسرش یاری می‌رساند. خانه را جارو می‌زد و با خدمتکار خویش، آرد خمیر می‌کرد[۱۴]. در خانواده مهربان بود. نسبت به همسران خود هیچ‌گونه خشونتی نمی‌کرد و این برخلاف خلق و خوی مکیان بود[۱۵]. همچنین با فرزندان و با فرزندزادگان خود فوق‌العاده مهربان بود و به آنها محبت می‌کرد؛ آنها را روی دامن خویش می‌نشاند، بر دوش خویش سوار می‌کرد[۱۶].

سیره تربیتی پیامبر خاتم

سیره اجتماعی پیامبر خاتم

از جمله سیره‌های اجتماعی پیامبر اکرم (ص) می‌توان به دو مورد زیر اشاره کرد:

  1. مبارزه با نقاط ضعف: او از نقاط ضعف مردم و جهالت‌های آنان استفاده نمی‌کرد؛ برعکس، با آن نقاط ضعف مبارزه می‌کرد و مردم را به جهالتشان واقف می‌ساخت.
  2. با بردگان: نسبت به بردگان فوق‌العاده مهربان بود. به مردم می‌گفت: اینها برادران شمایند. از هر غذا که می‌خورید به آنها بخورانید و از هر نوع جامه که می‌پوشید آنها را بپوشانید. او شغل "نخاسی" یعنی برده‌فروشی را بدترین شغل‌ها می‌دانست و می‌گفت: بدترین مردم نزد خدا آدم‌فروشان‌اند[۱۷].[۱۸]

سیره علمی پیامبر خاتم

پیامبر اکرم (ص) به علم و سواد تشویق می‌کرد. کودکان اصحابش را وادار کرد که سواد بیاموزند. برخی از یارانش را فرمان داد زبان سریانی بیاموزند. می‌گفت: دانش‌جویی بر هر مسلمان فرض و واجب است[۱۹]. همچنین فرمود: حکمت را در هر کجا و در نزد هرکس هرچند مشرک یا منافق یافتید، از او اقتباس کنید[۲۰]. این تأکید و تشویق‌ها درباره علم سبب شد که مسلمانان با همت و سرعت بی‌نظیری به جست‌وجوی علم در همه جهان پرداختند و خود به تحقیق پرداخته و از این راه یکی از شکوهمندترین تمدن‌ها و فرهنگ‌های تاریخ بشریت را آفریدند که به نام تمدن و فرهنگ اسلامی شناخته شده و می‌شود[۲۱].[۲۲]

سیره تبلیغی پیامبر خاتم

در تبلیغ اسلام سهل‌گیر بود نه سخت‌گیر. بیشتر بر بشارت و امید تکیه می‌کرد تا بر ترس و تهدید. به یکی از اصحابش که برای تبلیغ اسلام به یمن فرستاد دستور داد: آسان بگیر و سخت نگیر، نوید بده (میل‌ها را تحریک کن) و مردم را متنفر نساز[۲۳]. در کار تبلیغ اسلام تحرک داشت، به طائف سفر کرد. گروه فراوانی از یارانش را به حبشه فرستاد، آنها ضمن نجات از آزار مکیان، اسلام را تبلیغ کردند و زمینه اسلام نجاشی، پادشاه حبشه و نیمی از مردم حبشه را فراهم کردند. در سال ششم هجری به سران کشورهای جهان نامه نوشت و نبوت و رسالت خویش را به آنها اعلام کرد. در حدود صد نامه از او باقی است که به شخصیت‌های مختلف نوشته است[۲۴].[۲۵]

سیره سیاسی پیامبر خاتم

از مواردی که می‌توان به عنوان نمونه از سیره‌های سیاسی پیامبر خاتم (ص) نام برد موارد زیر است:

  1. واجد بودن شرایط رهبری: پیامبر (ص) تمام شرایط رهبری را در حد کمال داشت: حس تشخیص، قاطعیت، عدم تردید و دو دلی، شهامت، اقدام و بیم نداشتن از عواقب احتمالی، علاقه شدید به سازمان و تشکیلات برای شکل دادن و انتظام دادن به نیروهای انسانی.
  2. رهبری و مدیریت و مشورت: در کارهایی که از طرف خدا دستور نرسیده بود، با اصحاب مشورت می‌کرد و نظر آنها را محترم می‌شمرد و از این راه به آنها شخصیت می‌داد.
  3. ظرفیت شنیدن انتقاد و تنفر از مداحی و چاپلوسی: او گاهی با اعتراض برخی یاران مواجه می‌شد؛ اما بدون آنکه درشتی کند نظرشان را به آنچه خود تصمیم گرفته بود، جلب و موافق می‌کرد.
  4. نظم و انضباط: نظم و انضباط بر کارهایش حکم‌فرما بود. اوقات خویش را تقسیم می‌کرد و به این عمل توصیه می‌کرد. اصحابش تحت تأثیر نفوذ او دقیقاً انضباط را رعایت می‌کردند[۲۶].

سیره اقتصادی پیامبر خاتم

سیره فرهنگی پیامبر خاتم

سیره مدیریتی پیامبر خاتم

هنگامی که پیامبر به مدینه هجرت کرد، با اقداماتی که انجام داد، نظم اجتماعی و اداری جدیدی را پدید آورد که بر اساس اصول اسلام پایه‌ریزی شده بود. در نظام اداری رسول خدا (ص)، تقسیم کار امری مهم قلمداد می‌شد و افرادی برای کارهای اداری گماشته می‌شدند و رسول خدا (ص) برای ایشان شرح وظایفی می‌نگاشت. آن حضرت کارها را به حسب نیاز به افرادی می‌داد و پس از انجام آن، آنان را از مسئولیت معاف می‌داشت. برخی از مناصب دولت رسول خدا (ص) به شرح زیر است:

  1. کارگزاران]]: رسول خدا (ص)، والیان و امیرانی را برای شهرهایی تعیین کرد، چنان که رؤسای قبایلی که اسلام می‌آوردند و به دولت مدینه ابراز وفاداری می‌کردند، به عنوان رئیس منصوب از سوی رسول خدا (ص) در آن قبیله محسوب می‌شدند.
  2. قاضیان: در مورد قضاوت نیز رسول خدا (ص) خود این سمت را در مدینه عهده‌دار بود.
  3. عاملان صدقات: رسول خدا (ص) کسانی را به عنوان مأمور جمع‌آوری صدقات و زکات‌ها معین کرد.
  4. کُتّاب: آن حضرت نویسندگانی داشت که کارهای دبیری و دفتری به عهده آنان بود. کاتبان پیامبر بالغ بر ۲۵ نفر شمارش شده‌اند که هر یک متولی نوشتن گونه‌ای از نامه‌ها بوده‌اند.
  5. مبلغان: دعوت و تبلیغات در سیره نبوی بسیار مهم بود و افرادی در این زمینه از سوی رسول خدا (ص) مشغول به فعالیت بودند[۲۷].

سیره نظامی پیامبر خاتم

رسالت رسول خدا (ص) مبتنی بر دعوت به زبان، همراه با عمل نیک بود که این دعوت با تکیه بر برهان و قانع ساختن طرف مقابل به روش منطقی، عرضه می‌شد. به طور طبیعی، این نوع دعوت برای به بار نشستن، نیازمند فضای صلح و آرامش بود. در اسلام، صلح به عنوان یک قاعده ثابت محسوب می‌شود و جنگ استثناست[۲۸]. رسول خدا (ص) جنگ را جز هنگامی که قساوت دشمن و سخت‌گیری آنان بر مسلمانان زیاد شد، مورد توجه قرار نداد. هدف رسول خدا (ص) از جنگ‌ها بر اساس آیاتی چون: وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا[۲۹]، دفاع از خویشتن و تأمین دعوت اسلام و دفاع از آن در مقابل کسانی بود که سد راه آن می‌شدند. بنابراین، این نبردها جنبه کشورگشایی و تسلط بر منابع ثروت دیگران نداشت.

در سیره نظامی پیامبر اکرم (ص) در مقابله با دشمنان اسلام به مؤلفه‌های بسیاری توجه شده است که از آن جمله می‌توان به مواردی اشاره کرد مانند: فرماندهی؛ استفاده از نیروی کار آزموده و ماهر؛ گردآوری اطلاعات؛ تشکیل شورای نظامی‌؛ انتخاب بهترین نقطه برای استقرار نیروها؛ استفاده از جنگ روانی؛ روحیه دادن در مواقع بحرانی؛ جوانمردانه جنگیدن و...[۳۰].

سیره قضایی پیامبر خاتم

پیامبر(ص)؛ اسوه و امام

رفتار پیامبر(ص) همچون سخنان او برای ما راهنما و سند است و باید از آن بهره گیریم. رفتارهای پیامبر معنا و تفسیر دارد و باید در آنها تعمق کرد: لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ[۳۱]. وجود ایشان کانونی است که ما از آن کانون باید روش زندگی را استخراج کنیم. رفتار پیامبر آنقدر عمیق است که از جزئی‌ترین کار ایشان می‌شود قوانینی را استخراج کرد. یک چراغ است، که تا مسافت‌های بسیار دور را نشان می‌دهد. رسول یعنی انسان کامل، یعنی انسانی که مشخصات بشریت را دارد با کمال عالی مافوق زمینی؛ یعنی مانند یک بشر گرسنه می‌شود، تشنه می‌شود، به خواب احتیاج پیدا می‌کند، بچه‌های خودش را دوست دارد، غریزه جنسی دارد، عاطفه دارد، ولی می‌تواند مقتدا باشد. اگر این‌گونه نبود نمی‌توانست امام و پیشوا باشد[۳۲]. ۱ احزاب، آیه ۲۱ قطعا برای شما در اقتدا به رسول خدا سر مشقی نیکو است. برای آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد می‌کند.[۳۳].

سیره؛ مفهوم و ماهیت

«سیره» در زبان عربی از ماده سیر است، به معنای حرکت و رفتن. سیره، یعنی نوع راه رفتن. سیره بر وزن فِعله دلالت بر نوع می‌کند[۳۴]. مثلاً جلسه یعنی سبک و نوع نشستن. سیر یعنی رفتن، رفتار؛ ولی سیره یعنی نوع و سبک رفتار. آنچه مهم است شناخت سبک رفتار پیامبر(ص) است. آنها که گذشته در سیره نوشته‌اند، رفتار ایشان را نوشته‌اند، نه سبک و اسلوب رفتار پیامبر را. روش تبلیغی پیامبر(ص) چه روشی بود؟ سبک رهبری و مدیریت پیامبر(ص) در جامعه چه بود؟ سبک قضاوتش؟ ایشان مثل همه مردم زندگی خانوادگی داشت، سبک پیامبر(ص) در همسرداری چگونه بود؟ سبک پیامبر(ص) و در معاشرت با اصحاب و یاران چگونه بود؟ سبک و روش پیامبر(ص) در رفتار با دشمنان چه بود؟ و ده‌ها سبک دیگر که در قسمت‌های مختلف باید روشن بشود[۳۵].[۳۶].

منطق عملی و ثابت پیامبر(ص)

پیامبر اکرم(ص) روش، اسلوب و منطق داشت و ما مسلمانان موظفیم که سیره ایشان را بشناسیم و منطق عملی ایشان را کشف کنیم برای اینکه از آن منطق در عمل استفاده بکنیم. آیا انسان می‌تواند از اول تا آخر عمر یک منطق داشته باشد که آن منطق برای او اصالت داشته باشد؟ یا اصلاً بشر نمی‌تواند یک منطق ثابت داشته باشد؛ یعنی انسان تابع شرایط زمانی و مکانی و تابع شرایط زندگی و به خصوص تابع موضع‌گیری طبقاتی است و در هر وضعی از شرایط اجتماعی و اقتصادی باشد، جبراً از یک منطق متناسب با آن شرایط پیروی می‌کند؟ این مسئله مهمی است که در دنیای امروز مطرح است. مارکسیسم بر این اساس است. زندگی عملی پیامبر اکرم(ص) این نظریه را نقض کرد. پیامبر است و شعب ابی طالب و جمع اندکی از اصحاب که در دره‌ای محبوس‌اند؛ آب، غذا و نیازمندی‌های دیگر به آنها نمی‌رسد و آن‌چنان بر آنان سخت است که بعضی از مسلمانان که در مکه اسلامشان را مخفی کرده بودند با مسلمانان شعب و به ویژه علی(ع) رابطه برقرار کرده بودند و در آن تاریکی‌های شب به آنان غذا می‌رساندند و مسلمین هر کدام اندکی می‌خوردند، همین قدر که سد جوعشان بشود. این پیامبر بعد می‌رسد به سال دهم هجری. در سال دهم هجری، حکومت‌های جهان در مقابل او احساس خطر می‌کنند. نه تنها تمام جزیرة‌العرب تحت نفوذ او است و به صورت یک قدرت تمام در آمده است، بلکه قدرتمندان جهان پیش‌بینی می‌کنند که این قدرت به زودی از جزیرة‌العرب سرریز می‌کند و متوجه آنها خواهد شد. در همان حال، با پیامبر شعب ابی‌طالب ذره‌ای از نظر روحیه فرق نکرده است. در حدود سال دهم هجرت که شهرت پیامبر(ص) در همه جا پیچیده است، یک عرب بیابانی خدمت پیامبر(ص) می‌آید. وقتی که می‌خواهد با پیامبر(ص) حرف بزند، روی آن چیزهایی که از حاکمان شنید- رعب پیامبر او را می‌گیرد، زبانش به لکنت می‌افتد. پیامبر(ص) آزرده می‌شود؛ او را در آغوش می‌گیرد و می‌فشارد که بدنش بدن او را لمس کند. برادر! آسان بگو، از چه می‌ترسی؟ من آن جباری که تو خیال کرده‌ای نیستم. من پسر آن زنی هستم که با دست خودش از پستان بز شیر می‌دوشید. من مثل برادر تو هستم، هر چه می‌خواهد دل تنگت بگو.[۳۷].

اصول اساسی سیره پیامبر(ص)

اصول اولیه اخلاق و معیارهای اولیه انسانیت، به هیچ وجه نسبی نیست، مطلق است؛ ولی معیارهای ثانوی نسبی است و در اسلام هم ما با این مسئله مواجه هستیم.

اصول ملغا

در سیره رسول اکرم(ص) یک سلسله اصول را می‌بینیم که باطل و ملغا است؛ یعنی پیامبر(ص) در سیره و روش خودش، در منطق عملی خودش، هرگز از این روش‌ها در هیچ شرایطی استفاده نکرده است. اینها از نظر اسلام مطرود است؛ در تمام شرایط و در تمام زمان‌ها و مکان‌ها.

۱. اصل غدر و خیانت: اکثریت قریب به اتفاق سیاستمداران جهان از اصل غدر و خیانت برای مقصد و مقصود خودشان استفاده می‌کنند. بعضی تمام سیاستشان بر اساس غدر و خیانت است و بعضی لااقل در جایی از آن استفاده می‌کنند. می‌گویند در سیاست، اخلاق معنا ندارد، باید آن را رها کرد. مرد سیاسی پیمان می‌بندد، اما تا وقتی به این پیمان وفادار است که منافعش اقتضا بکند. پیامبر(ص) و علی(ع) از اصل غدر و خیانت در روش پیروی نمی‌کنند؛ چون اساساً پاسدار اصول انسانی‌اند؛ پاسدار صداقت، پاسدار امانت، پاسدار وفا، پاسدار درستی. آیه فَمَا اسْتَقَامُوا لَكُمْ فَاسْتَقِيمُوا لَهُمْ[۳۸] درباره مشرکان و بت‌پرستان است که با پیامبر(ص) پیمان بسته بودند؛ مادامی که آنها به عهد خودشان وفادار هستند، شما هم وفادار باشید و آن را نشکنید. اما اگر آنها شکستند شما نیز بشکنید.

۲. اصل تجاوز: تجاوز یعنی یک قدم از حد جلوتر رفتن. قرآن تجاوز را ملغا می‌داند، حتی با دشمن: و در راه خدا با آنان که به جنگ و دشمنی شما برخیزند جهاد کنید، لکن از حد تجاوز نکنید[۳۹]. پیامبر اکرم(ص) همیشه در جنگ‌ها توصیه می‌کردند وقتی دشمن افتاده و مجروح است، به او کاری نداشته باشید؛ فلان پیرمرد که در جنگ شرکت نکرده است، به او کاری نداشته باشید؛ به کودکانشان کاری نداشته باشید، آب را بر آنها نبندید. درباره کفار قریش قرآن چه دستوری می‌دهد؟ نه تنها مشرک و بت‌پرست و دشمن بودند، بلکه حدود بیست سال با پیامبر(ص) جنگیدند و از هیچ کاری که از آنها ساخته باشد کوتاهی نکرده بودند. ولی آن اواخر، دوره فتح مکه می‌رسد. سوره مائده آخرین سوره ای است که بر پیامبر(ص) نازل شده. بقایایی از دشمن باقی مانده، ولی دیگر قدرت دست مسلمین است. در این سوره می‌فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى[۴۰].

از حد تجاوز کردن در هیچ موردی جایز نیست. هر چیزی میزان و حد دارد، از آن حد نباید تجاوز کرد. حد تجاوز در جنگ چیست؟ می‌پرسم با دشمن برای چه می‌جنگی؟ می‌گویی من با دشمن می‌جنگم تا خاری را از سر راه بشریت بردارم. خار را که برداشتی دیگر کافی است. آن شاخه که خار نیست، شاخه را برای چه می‌خواهی برداری؟ این، معنای حد است.

۳. اصل انظلام و استرحام: اصل انظلام و استرحام از اصولی است که هرگز پیامبر(ص) یا اوصیای پیامبر(ص) از این اصل پیروی نکردند. آیا پیامبر در جایی که چون دشمن را قوی می‌دیدند به یکی از این دو وسیله چنگ زده‌اند؟ استرحام، یعنی گردنشان را کج کنند و شروع کنند به التماس کردن، ناله و زاری کردن که به ما رحم کن؟ هرگز. انظلام چطور؟ یعنی تن به ظلم دادن. این هم هرگز. پیامبر اکرم(ص) و همچنین اوصیای بزرگوار او و بلکه همچنین تربیت شدگان مکتب او، هرگز از این اصول استفاده نکرده‌اند[۴۱].[۴۲].

اصول حتمی

یک سلسله اصول است که پیامبر(ص) همیشه از آن اصول استفاده کرده‌اند، هر چند به طور نسبی. اینجا است که مسئله نسبیت در بعضی از موارد مطرح می‌شود.

۱. اصل قدرت و اصل اعمال زور: اصل قدرت یعنی توانا بودن، برای اینکه دشمن طمع نکند. وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ[۴۳]. همه مفسران گفته‌اند مقصود از تُرْهِبُونَ این است که دشمن به خودش اجازه تهاجم ندهد. مادام که دشمن وجود دارد، اصل قدرت هم هست. یک اصل دیگر به نام اصل اعمال قدرت نیز داریم. اعمال قدرت غیر از خود قدرت، به معنای اعمال زور است. آیا اسلام اعمال زور را روا می‌دارد یا نه؟ پیامبر اکرم(ص) در سیره خودش به طور نسبی اعمال زور می‌کرده است، یعنی در مواردی که هیچ راه دیگری باقی نمانده بود، اجازه می‌فرمود.

امیرمؤمنان علی(ع) می‌فرماید: پیامبر طبیبی بود برای مردم؛ طبیب روان و اجتماع. از جمله خصوصیات طبیب معالج نسبت به بیمار، ترحم به حال بیمار است. او طبیب سیار بود نه طبیب ثابت؛ او قانع نبود که مریض‌ها به او مراجعه کنند، او خود به بیماران اخلاقی و معنوی مراجعه می‌کرد. پیامبر(ص) با مردم با نرمش رفتار می‌کرد یا با خشونت؟ علی(ع) می‌گوید: هر دو، ولی جای هر کدام را می‌شناخت. هم مرهم داشت، هم میسم. وقتی می‌خواهند زخمی را با یک دوا نرم نرم معالجه کنند، روی مرهم می‌گذارند. میسم یعنی آلت جراحی، آلت داغ کردن. آنجا که با مرهم می‌شد معالجه کند، معالجه می‌کرد، ولی یک عضو فاسد را که دیگر با مرهم نمی‌شود معالجه کرد، باید داغش کرد. با جراحی باید قطعش کرد و دور انداخت. پس در جایی اعمال زور، در جای دیگر نرمش و ملاطفت. هر کدام را در جای خودش به کار می‌برد.

۲. اصل سادگی در زندگی و دوری از ارعاب: یکی از جمله‌هایی که تقریباً همه گفته‌اند این است که پیامبر اکرم(ص) در زندگی، روش سادگی را انتخاب کرده بود. در همه چیز، در خوراک، پوشاک، مسکن، و در معاشرت و برخورد با افراد. در تمام خصوصیات از اصل سادگی و سبک بودن مؤونه استفاده می‌کرد. علی(ع) می‌گوید: پیامبران در زی قناعت و سادگی بودند و این سیاست الهی‌شان بود. آنها دل‌ها را پر می‌کردند ولی نه با جلال و دبدبه‌های ظاهری، بلکه با جلال معنوی که با سادگی‌ها توام بود. پیامبر(ص) اگر در مسیری قرار می‌گرفت، چنانچه عده‌ای پشت سرش حرکت می‌کردند، اجازه نمی‌داد. اگر سواره بود و یک نفر پیاده همراهش بود، می‌گفت: برادر، یکی از این کارها را باید انتخاب بکنی: یا تو جلو برو من از پشت سرت می‌آیم، یا من می‌روم تو بعد بیا. یا احیاناً اگر ممکن بود که دو نفری سوار بشوند می‌فرمود: بیا دو نفری با همدیگر سوار می‌شویم. محال بود اجازه بدهد او سواره حرکت بکند و یک نفر پیاده. در مجلس که می‌نشست می‌گفت به شکل حلقه بنشینیم که مجلس ما بالا و پایین نداشته باشد. اگر من در صدر مجلس بنشینم و شما در اطراف، شما می‌شوید جزء جلال و دبدبه من، و من چنین چیزی را نمی‌خواهم. پیامبر(ص) تا زنده بود از این اصل تجاوز نکرد؛ به خصوص از یک نظر این را برای یک رهبر ضروری و لازم می‌دانست.

از اصول روش‌های پیامبر اکرم(ص)، اصل سادگی بود و تا آخر عمر این اصل را رعایت کرد. نوشته‌اند روزی عمر بن خطاب به دیدار پیامبر(ص) رفت. خود می‌گوید: سیاهی آنجا بود که در واقع به منزله دربان بود که حضرت به او سپرده بودند کسی نیاید. وقتی آنجا رفتم، دیدم پیامبر(ص) در یک اتاقی، که فقط فرشی که گویی از لیف خرما است در آن افتاده، استراحت می‌کند. داخل که شدم، دیدم حضرت کمی از جا حرکت کردند، خشونت این فرش روی بدن مبارکش اثر گذاشته بود. ناراحت شدم: یا رسول الله(ص)، چرا باید این جور باشد؟ چرا کسری‌ها و قیصرها غرق در تنعم باشند و تو که پیامبر خدا هستی چنین وضعی داشته باشی؟ حضرت مثل اینکه ناراحت می‌شود، از جا بلند می‌شود و می‌فرماید: چه می‌گویی تو؟ این مهملات چیست که می‌بافی؟ تو خیلی به نظرت جلوه کرده، خیال کرده‌ای من که اینها را ندارم، محرومیتی است برای من؟ و خیال کرده‌ای آن نعمت است برای آنها؟ به خدا قسم که تمام آنها نصیب مسلمین می‌شود، ولی اینها برای کسی افتخار نیست[۴۴].[۴۵].

کیفیت استخدام وسیله

انبیا هرگز برای حق، از باطل استفاده نکردند. عده ای از قبیله ثقیف خدمت رسول اکرم(ص) آمدند و گفتند: یا رسول الله، ما می‌خواهیم مسلمان شویم، ولی سه شرط داریم: اول اینکه یک سال دیگر بت‌ها را پرستش کنیم؛ دوم اینکه نماز خیلی بر ما سخت و ناگوار است، قبیله ما نماز نخواند؛ سوم اینکه بت بزرگمان را خودمان نشکنیم. پیامبر(ص) فرمود: از این سه پیشنهاد، آخری که فلان بت را به دست خودتان نشکنید مانعی ندارد، من یک نفر دیگر را می‌فرستم؛ اما آن دوی دیگر، محال است. یعنی پیامبر(ص) هرگز چنین فکر نکرد که قبیله‌ای که چهل سال بت را پرستیده است، بگذار یک سال دیگر هم پرستش بکند، بعد بیاید مسلمان بشود؛ زیرا این یعنی صحه گذاشتن بر بت‌پرستی. آیا از جهالت و خواب مردم، برای حق می‌شود استفاده کرد یا نه؟ پیامبر(ص)، ابزار و وسایلی که به کار می‌برد، در جهت بیداری و آگاهی مردم بود. اخلاق را در جایی به کار می‌برد که سبب آگاهی و بیداری می‌شد. شمشیر را در جایی به کار می‌برد که دل کوری را بینا می‌کرد، گوش کری را شنوا می‌کرد، چشم کوری را باز می‌کرد، زبان گنگی را گویا می‌ساخت[۴۶].[۴۷].

جامعیت شخصیت پیامبر

خلق و خوی پیامبر(ص) مانند سخن و دینش جامع و همه جانبه بود. تاریخ، هرگز شخصیتی مانند او را یاد ندارد که در همه ابعاد انسانی در حد کمال و تمام بوده باشد. او به راستی انسان کامل بود[۴۸]. در آن واحد هم نرم بود و هم صلب. در مسائل شخصی نرم بود و در مسائل اصولی، صلابتی پولادین داشت. هم مرد جنگ و سیاست و کشمکش‌های نظامی بود و هم مرد معنویت، عبادت و پارسایی. در جنگ متهور بود و فرماندهی فوق العاده. در کشمکش‌های نظامی، آرامش و صفای معنوی را از دست نمی‌داد. از افراط و تفریط برکنار بود. در عین اینکه مردم را از دنیاپرستی و بنده پول و ثروت و یا شکم و دامن بودن منع می‌کرد، اجازه نمی‌داد اصحابش راه راهبان و ریاضت کشان را پیش بگیرند. از لهو و بی‌عاری بیزار بود اما عبوس نبود، غالباً تبسمی بر گوشه لبش پیدا بود.

در بدن نیز متوسط و معتدل بود، نه زیاد بلند بود و نه زیاد کوتاه. نه زیاد چاق بود و نه زیاد لاغر، نه زیاد سفید بود و نه زیاد سیاه، بسیار کم مریض می‌شد و حتی نوشته‌اند هیچ وقت بیمار نشد، جز مرضی که با آن وفات کرد. یک سلسله چیزها را دوست می‌داشت و از یک سلسله چیزها نفرت داشت. نماز، بوی خوش، لذت حلال، گرسنگی، تواضع، همنشینی با فقرا و بردگان و اسیران، سادگی و خفت مؤونه را دوست می‌داشت. اما بت، تکبر، تبعیض و اشرافیت، تکلف و تعین، مداحی و چاپلوسی را دشمن می‌داشت. شعر را - که در رثای وی بود - دوست نمی‌داشت. زندگی و رفتار و خصوصیات اخلاقی‌اش گرم کننده دل‌ها و الهام‌بخش محبت، معنویت، قدرت، خلوص، استقامت، بلندی اندیشه بود و دلش پر از محبت بود، حتی با جمادات عشق می‌ورزید[۴۹].[۵۰].

سیره پیامبر(ص) در پیشرفت سریع اسلام

لامارتین شاعر معروف فرانسوی می‌گوید: اگر سه چیز را در نظر بگیریم، احدی به پایه پیامبر اسلام(ص) نمی‌رسد. یکی فقدان وسایل مادی: مردی ظهور می‌کند و دعوتی می‌کند در حالی که هیچ نیرو و قدرتی ندارد و حتی نزدیک‌ترین افرادش با او به دشمنی بر می‌خیزند. دوم، سرعت پیشرفت یا عامل زمان، و سوم، بزرگی هدف. اگر از قرآن به عنوان نخستین عامل صرف‌نظر کنیم، شخصیت، خلق و خوی، سیره، نوع رهبری و مدیریت پیامبر(ص) عامل اصلی نفوذ و توسعه اسلام است. خدا به پیامبرش خطاب می‌کند: فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ[۵۱]

ای پیامبر گرامی به موجب رحمت الهی به تو در پرتو لطف خدا، تو نسبت به مسلمین، اخلاق نرم و بسیار ملایمی داری؛ روحیه تو روحیه‌ای است که با مسلمانان در حال ملایمت و حلم و بردباری و تحمل و عفو هستی. اگر این خلق و خوی تو نبود، اگر به جای این اخلاق نرم و ملایم، اخلاق خشن و درشتی داشتی، مسلمانان از دور تو پراکنده می‌شدند؛ یعنی اخلاق تو عاملی برای جذب مسلمین است[۵۲].

نکات اصلی سیره ایشان که در پیشرفت اسلام مؤثر بود، بدین قرار است:

۱. نرمش در مسائل شخصی و صلابت در مسائل اصولی: پیامبر(ص) در سلوک فردی و در امور شخصی، نرم و ملایم بود، ولی در تعهدها و مسئولیت‌های اجتماعی نهایت صلابت را داشت. کسی در کوچه جلوی پیامبر(ص) را می‌گیرد و مدعی می‌شود که من از تو طلبکارم، طلب مرا الان باید بدهی. پیامبر(ص) می‌فرماید: اولاً تو از من طلبکار نیستی، و ثانیاً الان پول همراهم نیست، اجازه بده بروم. می‌گوید: یک قدم نمی‌گذارم آن طرف‌تر بروی. (پیامبر(ص) هم می‌خواهد برود برای نماز شرکت کند) همین جا باید پول من را بدهی. هر چه پیامبر(ص) با او نرمش نشان می‌دهد او بیشتر خشونت می‌ورزد تا آنجا که با پیامبر(ص) گلاویز می‌شود و ردای پیامبر(ص) را لوله می‌کند، دور گردن ایشان می‌پیچد و می‌کشد که اثر قرمزی‌اش در گردن ایشان ظاهر می‌شود. مسلمانان می‌بینید که پیامبر(ص) دیر کرد. در پی ایشان می‌آیند و می‌بینند یک یهودی چنین ادعایی دارد. پیامبر(ص) می‌فرماید: کاری نداشته باشید. من خودم می‌دانم با رفیقم چه بکنم. آنقدر نرمش نشان می‌دهد که یهودی همان جا می‌گوید: «أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ» و می‌گوید تو با چنین قدرتی که داری، این همه تحمل نشان می‌دهی! این تحمل، تحمل یک فرد عادی نیست، پیامبرانه است[۵۳].

در فتح مکه، زنی از بنی‌مخزوم مرتکب سرقت شده بود و جرمش محرز گردید. خاندان آن زن که از اشراف قریش بودند و اجرای حد سرقت را توهینی به خود تلقی می‌کردند، سخت به تکاپو افتادند که رسول خدا(ص) از اجرای حد صرف نظر کند. بعضی از محترمان صحابه را به شفاعت برانگیختند، ولی رنگ رسول خدا(ص) از خشم برافروخته شد و فرمود: «چه جای شفاعت است؟ مگر قانون خدا را می‌توان به خاطر افراد تعطیل کرد؟» عصر آن روز در میان جمع سخنرانی کرد و گفت: اقوام و ملل پیشین از آن جهت سقوط کردند و منقرض شدند که در اجرای قانون خدا تبعیض می‌کردند. هرگاه یکی از اقویا و زبردستان مرتکب جرم می‌شد، معاف می‌شد و اگر ضعیف و زیردستی مرتکب می‌شد مجازات می‌گشت. سوگند به خدایی که جانم در دست او است، در اجرای عدل درباره هیچ کس سستی نمی‌کنم، هر چند از نزدیک‌ترین خویشاوندان خودم باشد[۵۴]. سبک و روش و منطقی که اسلام در رهبری و مدیریت می‌پسندد، لیّن بودن و نرم و خوشخو بودن و جذب است، نه عبوس و خشن بودن. شیفتگی مسلمین به پیامبر فوق العاده است. آن‌چنان با مسلمانان یگانه است که مثلاً زنی که بچه‌اش متولد شده بود می‌دوید که یا رسول الله(ص)، دلم می‌خواهد به گوش بچه من اذان و اقامه بگویی؛ یا دیگری بچه یک ساله‌اش را می‌آورد: یا رسول الله(ص) دلم می‌خواهد بچه مرا مقداری روی زانوی خودت بنشانی و به او نگاه کنی تا متبرک شود، یا به بچه‌ام دعا کنی و پیامبر می‌پذیرفت[۵۵].

۲. مشورت: مشورت از شئون اخلاق نرم و ملایم پیامبر(ص) بود. او به دلیل مقام پیامبری، به مشورت نیاز نداشت، ولی مشورت می‌کرد، برای اینکه اولاً دیگران یاد بگیرند؛ ثانیاً مشورت کردن شخصیت دادن به همراهان و پیروان است. وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ[۵۶]. ای پیامبر، کار مشورتت به آنجا نکشد که مثل آدم‌های دو دل باشی. پیش از اینکه تصمیم بگیری مشورت کن، ولی رهبر همین قدر که تصمیم گرفت، تصمیمش باید قاطع باشد.

۳. پرهیز از خشونت: اصل رفق، نرمی و پرهیز از خشونت و اجبار در ایمان (نه در موارد اجتماعی و فکری ایمان که آن حساب دیگری دارد) جزء اصول دعوت پیامبر اکرم(ص) بود: لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى[۵۷]. در شأن نزول این آیه چند نکته نوشته‌اند که نزدیک یکدیگر است و همه می‌تواند در آن واحد درست باشد. وقتی که بنی‌نضیر که هم‌پیمان بودند خیانت کردند، پیامبر اکرم(ص) دستور به جلای وطن داد. عده‌ای از فرزندان مسلمانان در میان آنها بودند که یهودی بودند. چون پیش از ظهور اسلام یهودیان فرهنگ بالاتری از اعراب حجاز داشتند، بنابراین فکر خودشان را به آنها تحمیل می‌کردند. مسلمانان گفتند: ما نمی‌گذاریم بچه‌هایمان بروند. عده ای از آنها گفتند: ما با هم‌دینانمان می‌رویم. مسئله‌ای برای مسلمانان شد. خدمت پیامبر اکرم(ص) آمدند و گفتند: یا رسول الله(ص)، ما نمی‌خواهیم بگذاریم بچه‌هایمان بروند. پیامبر اکرم(ص) فرمود: اجباری در کار نیست. اگر دلشان می‌خواهد، اسلام اختیار کنند؛ در غیر این صورت، اختیار با خودشان، می‌خواهند بروند، بروند. چون طبیعت ایمان، اجبار و خشونت را به هیچ شکل نمی‌پذیرد[۵۸].[۵۹].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ر. ک: محمدمرتضی زبیدی، تاج‌العروس من جواهر القاموس، ج۲، ص۵۴؛ جمال‌الدین محمد بن مکرم، لسان‌العرب، ج۲، ص۲۵۲.
  2. ملک‌زاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور ص۲۷؛ ذاکری، علی اکبر، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص۷۰؛ پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت، صفحه ۴۵ تا ۷۳.
  3. قطعاً برای شما در اقتدا به رسول خدا سرمشقی نیکو است. برای آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد می‌کند؛ سوره احزاب، آیه ۲۱.
  4. مطهری، مرتضی، سیری در سیره نبوی، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۴۸ و ۵۳.
  5. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت، ص ۴۵ تا ۷۳.
  6. مطهری، مرتضی، وحی و نبوت، مجموعه آثار، ج ۲، ص۲۵۵.
  7. داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی، ج۱، ص۷۵؛ پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت، ص۴۵ ـ ۷۳.
  8. «و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.
  9. « إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ اَلْأَخْلاَقِ»؛ طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۸.
  10. کان خلقه القرآن: بخاری، ادب مفرد. ص۷۴.
  11. داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی، ج۱، ص۷۲-۷۵.
  12. مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی، وحی و نبوت، مجموعه آثار، ج ۲، ص۲۵۷.
  13. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت، صفحه ۴۵ تا ۷۳.
  14. ابن سیدالناس، ج۲، ص۴۰۲.
  15. مطهری، مرتضی، وحی و نبوت، مجموعه آثار، ج ۲، ص۲۵۴.
  16. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت، صفحه ۴۵ تا ۷۳.
  17. مطهری، مرتضی، وحی و نبوت، مجموعه آثار، ج ۲، صص ۲۵۴، ۲۵۵ و ۲۶۰
  18. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت، ص۴۵ تا ۷۳.
  19. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۱، ص۱۷۷.
  20. مطهری، مرتضی، وحی و نبوت، مجموعه آثار، ج ۲، صص ۹۷ و ۹۹.
  21. مرتضی مطهری|مطهری، مرتضی، وحی و نبوت ۲(کتاب)|وحی و نبوت، مجموعه آثار، ج ۲، ص۲۶۳.
  22. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت، ص۴۵ تا ۷۳.
  23. صحیح بخاری، ج ۵، ص۲۶۴.
  24. مطهری، مرتضی، وحی و نبوت، مجموعه آثار، ج۲، ص۲۶۳.
  25. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت، صفحه ۴۵ تا ۷۳.
  26. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام؛ چلچراغ حکمت، صفحه ۴۵ تا ۷۳.
  27. داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی، ج۱، ص۷۰.
  28. طباطبایی، ج۴، ص۱۶۴؛ برزنونی، ص۱۱۸.
  29. «و در راه خداوند با آنان که با شما جنگ می‌کنند، جنگ کنید اما تجاوز نکنید که خداوند تجاوزکاران را دوست نمی‌دارد» سوره بقره، آیه ۱۹۰.
  30. داداش نژاد، منصور، مقاله «محمد رسول الله»، دانشنامه سیره نبوی، ج۱، ص۷۰-۷۲؛ ابراهیمی، زینب، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۳۰.
  31. «بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد می‌کند» سوره احزاب، آیه ۲۱.
  32. شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، صص ۴۸ و ۵۳.
  33. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام ص ۴۵.
  34. در زبان عربی یک فَعله داریم و یک فِعله. عرب اگر چیزی را بر وزن فَعله گفت، یعنی عملی را یک بار انجام دادن، و اگر بر وزن فِعله گفت، یعنی عملی را به گونه‌ای خاص انجام دادن. سیر یعنی حرکت، ولی سیره یعنی حرکت به گونه و روش خاص. (شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۷، ص۱۷۱)
  35. شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، صص ۵۰-۵۳.
  36. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام ص ۴۶.
  37. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام ص ۴۶.
  38. «چگونه مشرکان را نزد خداوند و پیامبرش پیمانی تواند بود؟ جز کسانی که با آنها در کنار مسجد الحرام پیمان بسته‌اید پس تا (در پیمان خود) با شما پایدارند شما نیز (بر پیمان) با آنان پایدار بمانید که خداوند پرهیزگاران را دوست می‌دارد» سوره توبه، آیه ۷.
  39. وَقَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا «و در راه خداوند با آنان که با شما جنگ می‌کنند، جنگ کنید اما تجاوز نکنید که خداوند تجاوزکاران را دوست نمی‌دارد» سوره بقره، آیه ۱۹۰.
  40. «ای مؤمنان! برای خداوند بپاخیزید و با دادگری گواهی دهید و نباید دشمنی با گروهی شما را وادارد که دادگری نکنید، دادگری ورزید که به پرهیزگاری نزدیک‌تر است و از خداوند پروا کنید که خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه است» سوره مائده، آیه ۸.
  41. شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، صص ۷۸-۸۱.
  42. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام ص ۴۸.
  43. «و آنچه در توان دارید از نیرو و اسبان آماده در برابر آنان فراهم سازید که بدان دشمن خداوند و دشمن خود را به هراس می‌افکنید؛ و نیز جز آنها کسانی دیگر را که شما نمی‌شناسید (اما) خداوند آنان را می‌شناسد؛ و آنچه در راه خداوند ببخشید، به شما تمام باز خواهند داد و بر شما ستم نخواهد رفت» سوره انفال، آیه ۶۰.
  44. شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، صص ۸۲-۹۲.
  45. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام ص ۵۱.
  46. شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، صص ۹۶-۱۱۵.
  47. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام ص ۵۴.
  48. شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۲، ص۲۶۳.
  49. یادداشت‌های استاد مطهری، ج۹، صص ۳۴ و ۳۵.
  50. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام ص ۵۵.
  51. «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل می‌بودی از دورت می‌پراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
  52. شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، صص ۱۷۲ و ۱۷۳.
  53. شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، صص ۱۷۴-۱۷۸.
  54. شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۲، ص۲۵۶.
  55. شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، ص۱۷۸.
  56. «و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
  57. «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بی‌گمان به دستاویز استوارتر چنگ زده است که هرگز گسستن ندارد و خداوند شنوای داناست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
  58. شهید مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، صص ۱۷۹ و ۱۸۰.
  59. پورامینی، محمد باقر، پیامبر اسلام ص ۵۷.