عصمت وحی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - 'حسن یوسفیان، احمد حسین شریفی، [[پژوهشی' به 'یوسفیان، حسن؛ شریفی، احمد حسین، [[پژوهشی')
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۲۴ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد)
خط ۲: خط ۲:
| موضوع مرتبط = عصمت
| موضوع مرتبط = عصمت
| عنوان مدخل  =  
| عنوان مدخل  =  
| مداخل مرتبط =  
| مداخل مرتبط = [[عصمت وحی در کلام اسلامی]]
| پرسش مرتبط  = عصمت (پرسش)
| پرسش مرتبط  = عصمت (پرسش)
}}
}}


'''[[عصمت وحی]]''' به معنای مصونیت، [[سلامت]] و [[خطاناپذیری وحی]] است. مقتضای [[علم]] و [[قدرت]] و [[حکمت الهی]] و لازمۀ [[هدایت]] [[انسان‌ها]] آن است که [[وحی الهی]] بدون هیچگونه [[خطا]] و اشتباهی به دست [[مردم]] برسد. با توجه به آنکه [[وحی]] دارای چهار رکن اصلی وحی کننده، دریافت کننده، محتوای وحی و پیک وحی است ادعای عصمت وحی نیز مستلزم [[اثبات عصمت]] تمامی ارکان آن خواهد بود که هر یک در جای خود با ادله عقلی و [[نقلی]] به [[اثبات]] رسیده است. سه دلیل بر [[ضرورت عصمت]] وحی بیان شده که عبارت‌اند از: عدم تطابق با حکمت الهی، نقض غرض، عدم سازگاری با علم نامحدود [[الهی]] و عدم سازگاری با قدرت بی‌انتهای الهی.
'''عصمت وحی''' به معنای مصونیت، [[سلامت]] و [[خطاناپذیری وحی]] است. مقتضای [[علم]] و [[قدرت]] و [[حکمت الهی]] و لازمۀ [[هدایت]] [[انسان‌ها]] آن است که [[وحی الهی]] بدون هیچگونه [[خطا]] و اشتباهی به دست [[مردم]] برسد. با توجه به آنکه [[وحی]] دارای چهار رکن اصلی وحی کننده، دریافت کننده، محتوای وحی و پیک وحی است ادعای عصمت وحی نیز مستلزم [[اثبات عصمت]] تمامی ارکان آن خواهد بود که هر یک در جای خود با ادله عقلی و [[نقلی]] به [[اثبات]] رسیده است. سه دلیل بر [[ضرورت عصمت]] وحی بیان شده که عبارت‌اند از: عدم تطابق با حکمت الهی، نقض غرض، عدم سازگاری با علم نامحدود [[الهی]] و عدم سازگاری با قدرت بی‌انتهای الهی.


== معناشناسی ==
== معناشناسی ==
=== [[عصمت]] ===
=== [[عصمت]] ===
==== معنای لغوی ====
==== معنای لغوی ====
عصمت، واژه‌ای [[عربی]] و از ماده {{عربی|«عَصِمَ يَعْصِمُ»}} است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: {{عربی|«مَسَکَ»}} به معنای حفظ و نگهداری<ref>راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: {{عربی|العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به‌ ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم}}؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و {{عربی|عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه}}؛ یعنی [[خداوند]] فلانی را از [[مکروه]] حفظ کرده ({{عربی|عصمه}}) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.</ref>، دوم: {{عربی|«مَنَعَ»}} به معنای مانع شدن<ref>ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.</ref> و سوم به معنای وسیله بازداشتن<ref>ابن‌منظور، از زجاج نقل می‌کند: {{عربی|أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُ}}لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و [[حفظ]] چیز دیگری شود، به کار می‌رود.</ref>. با این وجود واژه «[[عصمت]]»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «[[اعتصام]]» را به «استمساک» معنا کرده‌اند<ref>ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص۱۴.</ref>
عصمت، واژه‌ای عربی و از ماده {{عربی|«عَصِمَ يَعْصِمُ»}} است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: {{عربی|«مَسَکَ»}} به معنای [[حفظ]] و نگهداری<ref>راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: {{عربی|العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به‌ ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم}}؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و {{عربی|عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه}}؛ یعنی [[خداوند]] فلانی را از [[مکروه]] حفظ کرده ({{عربی|عصمه}}) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.</ref>، دوم: {{عربی|«مَنَعَ»}} به معنای مانع شدن<ref>ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.</ref> و سوم به معنای وسیله بازداشتن<ref>ابن‌منظور، از زجاج نقل می‌کند: {{عربی|أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُ}}لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار می‌رود.</ref>. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کرده‌اند<ref>ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص۱۴.</ref>


==== در اصطلاح [[متکلمان]] ====
==== در اصطلاح [[متکلمان]] ====
در [[علم کلام]] دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:
در [[علم کلام]] دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:
#'''عصمت به معنای [[لطف]]''': مرحوم [[شیخ مفید]] نخستین [[متکلم]] [[امامیه]] است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه [[خداوند متعال]]، همان [[توفیق]] و لطف او برای حجت‌های اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله [[حجج الهی]] برای [[حفظ دین]] خداوند از ورود [[گناهان]] و خطاها در آن است<ref>محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.</ref>. [[متکلمان امامیه]] به تبع مرحوم مفید قرن‌ها عصمت را به لطف تعریف کرده‌اند و بزرگانی همچون [[سیدمرتضی]]، [[شیخ طوسی]]، [[نوبختی]]، [[نباطی]]<ref>علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.</ref> و مانند آنها در آثار خود آن را به کار برده‌اند.
#'''عصمت به معنای [[لطف]]''': مرحوم [[شیخ مفید]] نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه [[خداوند متعال]]، همان [[توفیق]] و لطف او برای حجت‌های اوست و اعتصام به این [[عصمت]] به وسیله [[حجج الهی]] برای [[حفظ دین]] [[خداوند]] از ورود [[گناهان]] و خطاها در آن است<ref>محمد بن محمد بن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.</ref>. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرن‌ها عصمت را به [[لطف]] تعریف کرده‌اند و بزرگانی همچون [[سیدمرتضی]]، [[شیخ طوسی]]، [[نوبختی]]، نباطی<ref>علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.</ref> و مانند آنها در آثار خود آن را به کار برده‌اند.
#'''[[عصمت]] به معنای ملکه''': پس از آنکه [[شیخ مفید]] عصمت را به [[لطف]] تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم [[خواجه نصیرالدین طوسی]] آن را به نقل از [[فلاسفه]]، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش [[گناهان]] صادر نمی‌شود و این بنا بر [[اندیشه]] حکماست<ref>خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت می‌دهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.</ref>. پس از خواجه برخی از [[متکلمان]] معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتاب‌های خود ارائه کردند<ref>میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص۳۴ ـ ۳۵.</ref>
#'''عصمت به معنای ملکه''': پس از آنکه [[شیخ مفید]] عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم [[خواجه نصیرالدین طوسی]] آن را به نقل از [[فلاسفه]]، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمی‌شود و این بنا بر [[اندیشه]] حکماست<ref>خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت می‌دهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.</ref>. پس از خواجه برخی از [[متکلمان]] معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتاب‌های خود ارائه کردند<ref>میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص۳۴ ـ ۳۵.</ref>


=== [[وحی]] ===
=== [[وحی]] ===
==== معنای لغوی ====
==== معنای لغوی ====
لغت شناسان واژه «[[وحی]]» را به اشاره سریع<ref>راغب اصفهانی می‌نویسد: «وحی، اشاره سریع است و به همین جهت به آن چه با رمز و اشاره بیان می‌شود، وحی می‌گویند»، راغب اصفهانی، مفردات، ص858.</ref>، سرعت<ref>فراهیدی، العین، ج3، ص321.</ref> و نیز القای پنهانی مطلبی به دیگران<ref>ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج3، ص379. ابن فارس نیز در این باره گفته است: «وحی، تعلیم پنهانی است». ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج6، ص93.</ref> معنا کرده‌اند. علاوه بر اینها برخی نیز معانى نخستین این واژه را رسالت، الهام، کلام مخفیانه، و چیزى که به دیگرى القاء شود، دانسته‌اند<ref>ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج3، ص379.</ref> که البته برخی از این معانی همچون، الهام و کلام مخفیانه، معنای جدیدی نبوده و به همان القای مخفیانه چیزی به دیگری، باز می‌گردند. از این رو می‌توان به این نتیجه دست یافت که [[اهل]] لغت دو نکته را در تعریف این واژه مورد اهتمام و ملاحظه قرار داده‌اند که عبارت است از: خفاء و پنهانی و سرعت و [[تندی]]. بر این اساس واژه وحی در لغت عبارت است از نوعی [[آموزش]] و القای معنا به دیگری، به صورت سریع و مخفیانه.
لغت شناسان واژه «وحی» را به اشاره سریع<ref>راغب اصفهانی می‌نویسد: «وحی، اشاره سریع است و به همین جهت به آن چه با رمز و اشاره بیان می‌شود، وحی می‌گویند»، راغب اصفهانی، مفردات، ص۸۵۸.</ref>، سرعت<ref>فراهیدی، العین، ج۳، ص۳۲۱.</ref> و نیز القای پنهانی مطلبی به دیگران<ref>ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج۳، ص۳۷۹. ابن فارس نیز در این باره گفته است: «وحی، تعلیم پنهانی است». ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۶، ص۹۳.</ref> معنا کرده‌اند. علاوه بر اینها برخی نیز معانى نخستین این واژه را [[رسالت]]، [[الهام]]، [[کلام]] مخفیانه، و چیزى که به دیگرى القاء شود، دانسته‌اند<ref>ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج۳، ص۳۷۹.</ref>.


با توجه به آنچه گذشت می‌توان گفت: وحی در لغت به معنای القای معنا به دیگران است که نوعاً از طریق رمز و اشاره و پنهان از چشم دیگران صورت می‌گیرد. این معنای لغوی، عام بوده و هرگونه القای معنایی را در بر می‌گیرد که [[الهام]] نیز یکی از مصادیق بارز آن است<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص26.</ref>.
با توجه به آنچه گذشت می‌توان گفت: وحی در لغت به معنای القای معنا به دیگران است که نوعاً از طریق رمز و اشاره و پنهان از چشم دیگران صورت می‌گیرد. این معنای لغوی، عام بوده و هرگونه القای معنایی را در بر می‌گیرد که الهام نیز یکی از مصادیق بارز آن است<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۲۶.</ref>.


==== معنای اصطلاحی ====
==== معنای اصطلاحی ====
===== در اصطلاح [[ادیان]] =====
[[وحی در ادیان]] [[الهی]] از [[جایگاه]] اساسی برخوردار است و سنگ زیربنای بحث‌های دین‌پژوهی و قرآن‌پژوهی است. وحی به معنای مصطلح در [[فرهنگ]] [[ادیان]]، ارتباط [[کلامی]] بین [[خدا]] و برگزیدگانش است که حاصل آن [[نبوت]] است. فرق اساسی وحی به معنای مصطلح [[دینی]] با دیگر راه‌های القای معنا آن است که راه‌های دیگر از مَبدأ شفافی برخوردار نیستند و چه بسیار پیش می‌آید که القائات رحمانی با القائات نفسانی و [[شیطانی]] خلط می‌شود<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۲۶.</ref>.
===== در اصطلاح [[مفسران]] =====
===== در اصطلاح [[مفسران]] =====
[[مفسران]] بیش‌تر به طبقه‌بندی کاربردهای وحی در لغت، [[قرآن]] و [[حدیث]] پرداخته و تلاش کرده‌اند تا معنای وحی و کاربردهای آن را در [[قرآن]] روشن سازند. حاصل نظر [[مفسران]] در این باب آن است که [[وحی در قرآن]] در یک معنا به کار نرفته است بلکه در وجوه و معانی مختلفی به کار رفته است. همچنین آنها به توضیح [[آیات]] و [[روایات]] مربوط به انواع وحی، درجات وحی و حالات [[پیامبر]] در هنگام وحی نیز پرداخته‌اند<ref>در این‌باره رجوع کنید به: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، (ذیل آیۀ ۶۸ سورۀ نحل)؛ نصرت امین، مخزن العرفان در تفسیر قرآن مجید، ج ۷، ص ۳۸۹.</ref>.<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۵.</ref>
مفسران بیش‌تر به طبقه‌بندی کاربردهای وحی در لغت، [[قرآن]] و [[حدیث]] پرداخته و تلاش کرده‌اند تا معنای وحی و کاربردهای آن را در قرآن روشن سازند. حاصل نظر مفسران در این باب آن است که [[وحی در قرآن]] در یک معنا به کار نرفته است بلکه در وجوه و معانی مختلفی به کار رفته است. همچنین آنها به توضیح [[آیات]] و [[روایات]] مربوط به انواع [[وحی]]، درجات وحی و حالات [[پیامبر]] در هنگام وحی نیز پرداخته‌اند<ref>در این‌باره رجوع کنید به: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، (ذیل آیۀ ۶۸ سورۀ نحل)؛ نصرت امین، مخزن العرفان در تفسیر قرآن مجید، ج ۷، ص۳۸۹.</ref>.<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۵.</ref>
 
===== در اصطلاح [[فیلسوفان]] =====
[[فیلسوفان]] [[مسلمان]] در تلاش بوده‌اند تا توجیهی [[فلسفی]] و هستی‌شناختی از وحی عرضه کنند. در میان [[فیلسوفان]] همیشه این پرسش مطرح بوده است [[خداوند]] که وجودی کاملاً مجرد است، با [[انسان]] که وجودی مادی است، ارتباط برقرار می‌کند و با او سخن می‌گوید. [[فلاسفه]] خواسته‌اند با تحلیل مراتب وجودی [[جهان]]، پیوندی وجودی بین [[روح]] [[انسان]] و [[روح القدس]] برقرار کنند و فرایند وحی را از طریق این پیوند توجیه کنند. در میان [[فیلسوفان]] [[مسلمان]] نظریات [[فارابی]]، [[ابن سینا]]، [[ابن رشد]]، [[سهروردی]] و [[ملاصدرا]] در باب وحی قابل توجه است. نظریات این [[فیلسوفان]] در مجموع دارای [[انسجام]] لازم بوده و هر یک دیگری را تکمیل می‌کند<ref>در این‌باره رجوع کنید به: مجموعه آثار، مرتضی مطهری، ج ۴، ص ۴۱۵ به بعد؛ علی رضا قائمی‌نیا، وحی و افعال گفتاری، ص ۴۲ و ۴۱ و ۱۶۶ ـ ۱۲۷؛ تحلیل وحی از دیدگاه اسلام و مسیحیت، محمد باقر سعیدی روشن، ص ۴۴ ـ ۳۲؛ وحی در آیات آسمانی، ابراهیم امینی، ص ۹۱ ـ ۸۱.</ref>.<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۵.</ref>


===== در اصطلاح [[متکلمان]] =====
===== در اصطلاح [[متکلمان]] =====
[[متکلمان اسلامی]] ‌از زاویه دیگری به وحی نگریسته‌اند. آنها در مباحثشان به دنبال اثبات [[ضرورت نبوت]] بوده‌اند. آنها می‌خواستند ثابت کنند که [[انسان]] نمی‌تواند صرفاً با ادراکات حسی و [[عقلی]] خویش، همه مسیر [[زندگی]] را طی کند و [[سعادت]] دو [[جهان]] را برای خود رقم زند، بلکه احتیاج دارد تا از طریق [[هدایت‌های پیامبران]] [[الهی]] که از [[طریق وحی]] با [[خداوند]] در ارتباط بودند، به حقایق [[برتر]] دست یافته و نقشه کامل [[زندگی]] را در [[اختیار]] بگیرد. به بیان دیگر، [[متکلمان]] به دنبال توجیه هستی‌شناختی و بیان [[نظام]] [[فلسفی]] وحی نبوده‌اند، بلکه با این پیش‌فرض که [[خداوند]] هر نوعی را به کمال خویش می‌رساند و [[انسان]] در رسیدن به کمال به نیرو و [[شعور]] مرموز دیگری [[نیاز]] دارد تا او را [[هدایت]] کند، به این نتیجه می‌رسیدند که وحی و [[نبوت]] [[ضرورت]] دارد<ref>علامه طباطبایی در رسالۀ «وحی یا شعور مرموز» نظریۀ متکلمان اسلامی را در ضرورت وحی و نبوت به خوبی تبیین کرده است. ر.ک: مباحثی در وحی و قرآن، محمد حسین طباطبایی، ص ۶۵ ـ ۵۰.</ref>.<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۵.</ref>
متکلمان اسلامی ‌از زاویه دیگری به وحی نگریسته‌اند. آنها در مباحثشان به دنبال [[اثبات ضرورت نبوت]] بوده‌اند. آنها می‌خواستند ثابت کنند که انسان نمی‌تواند صرفاً با [[ادراکات حسی]] و [[عقلی]] خویش، همه مسیر [[زندگی]] را طی کند و [[سعادت]] دو جهان را برای خود رقم زند، بلکه احتیاج دارد تا از طریق هدایت‌های پیامبران [[الهی]] که از [[طریق وحی]] با [[خداوند]] در ارتباط بودند، به [[حقایق]] [[برتر]] دست یافته و نقشه کامل [[زندگی]] را در [[اختیار]] بگیرد<ref>علامه طباطبایی در رسالۀ «وحی یا شعور مرموز» نظریۀ متکلمان اسلامی را در ضرورت وحی و نبوت به خوبی تبیین کرده است. ر.ک: مباحثی در وحی و قرآن، محمد حسین طباطبایی، ص۶۵ ـ ۵۰.</ref>.<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۵.</ref>


=== [[عصمت وحی]] ===
=== عصمت وحی ===
'''عصمت وحی''' به معنای مصونیت، [[سلامت]] و [[خطاناپذیری وحی]] است. مقتضای [[علم]] و [[قدرت]] و [[حکمت الهی]] و لازمۀ [[هدایت]] [[انسان‌ها]] آن است که [[وحی الهی]] بدون هیچگونه [[خطا]] و اشتباهی به دست [[مردم]] برسد<ref>ر.ک: [[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[آموزش عقاید (کتاب)|آموزش عقاید]]، ص۱۴۱؛ [[عبدالحسین خسروپناه|خسروپناه، عبدالحسین]]، [[کلام نوین اسلامی ج۲ (کتاب)|کلام نوین اسلامی]]، ص ۳۵۹ ـ ۳۶۲.</ref>.
عصمت وحی به معنای مصونیت، [[سلامت]] و [[خطاناپذیری وحی]] است. مقتضای [[علم]] و [[قدرت]] و [[حکمت الهی]] و لازمۀ هدایت [[انسان‌ها]] آن است که [[وحی الهی]] بدون هیچگونه [[خطا]] و اشتباهی به دست [[مردم]] برسد<ref>ر.ک: [[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[آموزش عقاید (کتاب)|آموزش عقاید]]، ص۱۴۱؛ [[عبدالحسین خسروپناه|خسروپناه، عبدالحسین]]، [[کلام نوین اسلامی ج۲ (کتاب)|کلام نوین اسلامی]]، ص۳۵۹ ـ ۳۶۲.</ref>.
 
== [[ضرورت]] عصمت وحی ==
در زمینۀ عصمت وحی باید توجه داشت، به [[دلیل]] آنکه [[خداوند]] درصدد [[هدایت]] [[انسان]]‌هاست و ارسال [[وحی]] باید از هرگونه خطایی مصون باشد علاوه بر [[عصمت پیامبران]] [[ملائکه]]‌ایی هم که [[وحی]] را از طرف [[خداوند]] برای [[پیامبران]] نازل می‌‌کنند نیز باید از [[عصمت]] برخوردار باشند تا [[وحی]] به [[سلامت]] به [[بندگان الهی]] برسد. علاوه بر اینکه، [[خداوند متعال]] برای [[حفظ وحی]] خویش عده‌ای از فرشتگانش را [[مأمور]] ساخته است. از [[ابن عبّاس]] [[نقل]] شده است: هیچ آیه‌ای بر [[پیامبر]] نازل نمی‌شد جز اینکه چهار [[فرشته]] نگهبان آن بودند تا به [[پیامبر]] برسانند<ref>{{عربی|مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَی نَبِیِّهِ آیَةً مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا وَ مَعَهُ أَرْبَعَةُ حَفَظَةٍ مِنَ الْمـَلَائِکَةِ یَحْفَظُونَهَا حَتَّی یُوَدُّونَهَا إِلَی النَّبِی}}؛ بحارالانوار، ج ۵۶، ص۲۰۱.</ref>.


== ملزومات عصمت وحی ==
== ملزومات عصمت وحی ==
=== عصمت ارکان وحی ===
=== [[عصمت ارکان وحی]] ===
با توجه به آنکه وحی دارای چهار رکن اصلی وحی کننده دریافت کننده محتوای وحی و پیک وحی است ادعای عصمت وحی نیز مستلزم اثبات عصمت تمامی ارکان آن خواهد بود که در ادامه به این امر مهم پرداخته شده است
با توجه به آنکه وحی دارای چهار رکن اصلی وحی کننده دریافت کننده محتوای وحی و پیک وحی است ادعای عصمت وحی نیز مستلزم [[اثبات عصمت]] تمامی ارکان آن خواهد بود که در ادامه به این امر مهم پرداخته شده است:


==== عصمت ارسال کننده وحی ====
==== عصمت ارسال کننده وحی ====
[[وحی]] کننده نخستین و اصلی‌ترین رکن از ارکان وحی است که مصداق آن نیز تنها [[خدای متعال]] است عصمت وحی کننده از [[کذب]] [[خطا]] و [[نسیان]] نه تنها [[مورد اتفاق]] [[متکلمان اسلامی]] است بلکه از جمله باورهای [[پیروان]] همه [[ادیان]] و [[مذاهب]] بوده و کسی در این خصوص خدشه یا تردید ننموده است  
وحی کننده نخستین و اصلی‌ترین رکن از ارکان وحی است که مصداق آن نیز تنها [[خدای متعال]] است عصمت وحی کننده از [[کذب]] [[خطا]] و [[نسیان]] نه تنها مورد اتفاق متکلمان اسلامی است بلکه از جمله باورهای [[پیروان]] همه [[ادیان]] و [[مذاهب]] بوده و کسی در این خصوص خدشه یا تردید ننموده است<ref>[[محمد سعیدی مهر|سعیدی مهر، محمد]]، [[آموزش کلام اسلامی (کتاب)|آموزش کلام اسلامی]]، ج۱، ص۲۷۹.</ref>.
 
==== [[عصمت دریافت کننده وحی]] ====
منظور از دریافت کننده [[وحی]] [[فرستادگان الهی]] یا همان [[انبیا]]{{ع}} هستند که دومین رکن از ارکان وحی به شمار آمده و [[عصمت]] آنان نیز از اموری همچون کذب، [[گناه]]، [[خطا]] و [[نسیان]] ضروری است و الا در غیر این صورت نمی‌توان از ادعای عصمت وحی [[دفاع]] کرده و به آن [[اطمینان]] نمود، هر چند به عصمت وحی کننده [[یقین]] داشته باشیم. از این رو یکی از مسائل مورد اتفاق اندیشمندان امامیه در این قرون و حتی امروز، [[ضرورت عصمت پیامبران]] است. تصریح به این مسأله دست کم از دوران [[امامان معصوم]]{{ع}} مطرح شده و تا به امروز نیز ادامه داشته است<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص۴۱۲.</ref>.
 
==== [[عصمت پیک وحی]] ([[فرشتگان]]) ====
سومین رکن از ارکان عصمت وحی، [[عصمت]] آورنده یا پیک وحی است که در لسان [[روایات]] از آن با عنوان فرشته وحی یا [[امین وحی]] نیز نام برده شده است. در این زمینه اقوال و آرای متعددی از سوی [[علمای اسلامی]] مطرح شده است و با قطع نظر از دیدگاه [[اشاعره]] که در خصوص عصمت جمیع فرشتگان توقف کرده و نظری نداده‌اند<ref>المواقف، ص۳۶۷؛ شرح المواقف، ج۸ ص۲۸۳.</ref>، سایر علمای اسلامی، [[معتقد]] به [[عصمت فرشته وحی]] هستند، چه به نحو انحصار عصمت در فرشتگان وحی<ref>عالم الملائکة الأبرار، ص۳۱. این نظریه را از برخی علمای اسلامی نقل می‌کند.</ref> و چه به نحو قول به عصمت جمیع [[فرشتگان الهی]]<ref>این نظریه [[رأی]] [[اکثریت]] علمای اسلامی است و [[اجماع]] علمای شیعه نیز بر آن است. تفسیر فخر رازی، ج۱، ص۳۸۲؛ گوهر مراد، ص۴۲۵ و ص۴۲۷؛ المیزان، ج۱۴، ص۸۳؛ نورالافهام (شرح الأرجوزة فی علم الکلام)، ج۱، ص۲۴۱-۲۴۲؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۱، ص۹۱-۹۲ و ج۶، ص۴۳۳- ۴۳۴؛ عالم الملائکة الأبرار، ص۳۱؛ من العقیدة الی الثورة، ج۴، ص۱۹۴-۱۹۵؛ معالم اصول الدین، ص۷۷-۷۸؛ تبسیط العقائد الاسلامیه، ص۱۸۵-۱۸۶.</ref>.<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]، ص۳۳۴.</ref>
 
==== عصمت محتوای وحی ====
پس از [[اثبات عصمت]] سه رکن از ارکان وحی یعنی عصمت ارسال کننده وحی، عصمت گیرندگان وحی و عصمت حاملان وحی با [[ادله عقلی]] و [[نقلی]]، اثبات عصمت محتوای وحی یعنی آنچه که از سوی [[خدای متعال]] فرستاده می‌شود نیز با استناد به همان [[ادله]]، از [[زمان]] ارسال توسط خدای متعال تا زمان دریافت وحی توسط فرشته وحی و تلقی آن توسط [[انبیای الهی]] و [[ابلاغ]] آن به [[مردم]] قابل اثبات است. تنها چیزی که باقی می‌ماند، عصمت آن بخش از محتوای وحی است که در قالب متون مقدس یا [[کتاب‌های آسمانی]] نازل شده‌اند. در این خصوص باید گفت با توجه به [[نسخ]] تمامی [[ادیان آسمانی]] قبل از [[اسلام]]، مصونیت کتاب‌های منتسب به آن [[ادیان]] نیز قابل [[دفاع]] نبوده و از دستخوش [[تحریف]] در [[امان]] نبوده‌اند. آنچه مسلم است تنها [[عصمت قرآن]] کریم که [[کتاب آسمانی]] [[مسلمانان]] و [[معجزه جاوید]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} است که می‌توان مصونیت آن را از دستخوش هر گونه تحریفی به زیاده، نقصان و یا [[تغییر]]، به [[اثبات]] رساند<ref>[[عبدالحسین خسروپناه|خسروپناه، عبدالحسین]]، [[کلام نوین اسلامی (کتاب)|کلام نوین اسلامی]]، ص۲۳۳؛ [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[کلام تطبیقی ج۲ (کتاب)|کلام تطبیقی ج۲]]، ص۱۳۹؛ [[فتح‌الله نجارزادگان|نجارزادگان، فتح‌الله]]، [[تحریف‌ناپذیری قرآن - نجارزادگان ۱ (مقاله)|تحریف‌ناپذیری قرآن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۷ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۷]]، ص۳۰۲ ـ ۳۳۵.</ref>.
 
== [[اثبات عصمت وحی]] ==
{{جعبه نقل قول| عنوان =| نقل‌قول ={{وسط‌چین}}'''[[دلایل عصمت وحی چیست؟ (پرسش)| دلایل عصمت وحی چیست؟]]'''{{پایان}}
|تاریخ بایگانی| منبع = <small>[[عصمت (پرسش)|(پرسمان عصمت)]]</small>| تراز = راست| عرض = ۱۰۰px| اندازه خط = ۱۳px|رنگ پس‌زمینه=#F8FBF9| گیومه نقل‌قول =| تراز منبع = وسط}}
=== [[ادله عقلی]] ===
سه [[دلیل عقلی]] بر [[ضرورت عصمت]] [[وحی]] بیان شده که از مجموع آنها می‌توان عصمت وحی را به [[اثبات]] رساند که عبارت‌اند از:
#'''عدم تطابق با [[حکمت الهی]] و نقض غرض'''؛
#'''عدم سازگاری با [[علم]] نامحدود [[الهی]]'''؛
#'''عدم سازگاری با [[قدرت]] بی‌انتهای الهی'''.
 
بعد از آنکه [[ضرورت وحی]] به عنوان راه دیگری برای دستیابی به شناخت‌های لازم و جبران نارسایی [[حس]] و [[عقل]] [[انسانی]]، به ثبوت رسید مسأله دیگری مطرح می‌شود و آن این است: با توجه به اینکه افراد عادی مستقیماً از این وسیله [[شناخت]]، بهره‌مند نمی‌شوند و [[استعداد]] و لیاقت دریافت وحی الهی را ندارند، و ناچار [[پیام الهی]] به‌وسیله افراد خاصی «[[پیامبران]]» باید به ایشان [[ابلاغ]] شود چه ضمانتی برای صحّت چنین پیامی وجود دارد؟
 
'''جواب این است:''' همانگونه که [[عقل]]، با توجه به [[حکمت الهی]] درمی‌یابد باید راه دیگری برای شناختن [[حقایق]] و وظایف عملی، وجود داشته باشد، هر چند از [[حقیقت]] و کُنه آن راه، [[آگاه]] نباشد به همین ترتیب [[درک]] می‌کند مقتضای حکمت الهی این است، پیام‌های او سالم و دست نخورده به دست مردم برسد و گرنه نقض غرض خواهد شد. به دیگر سخن: بعد از آنکه معلوم شد پیام‌های [[الهی]] باید با یک یا چند واسطه به مردم برسد تا زمینه [[تکامل]] اختیاری [[انسان‌ها]] فراهم شود و هدف الهی از آفرینش بشر تحقق یابد با استناد به صفات کمالیّه الهی ثابت می‌شود این پیام‌ها مصون از تصرفات عمدی و [[سهوی]] خواهد بود؛ زیرا اگر [[خدای متعال]] نخواهد، پیام‌هایش به‌طور صحیح به بندگانش برسد خلاف [[حکمت]] خواهد بود و [[اراده حکیمانه الهی]]، آن را [[نفی]] می‌کند و اگر [[خدا]] نداند [[پیام]] خود را از چه راهی و به‌وسیله چه کسانی بفرستد که سالم به بندگانش برسد با علم نامتناهی او منافات خواهد داشت و اگر نتواند وسایط شایسته‌ای را برگزیند و ایشان را از هجوم [[شیاطین]]، [[حفظ]] کند با [[قدرت]] نامحدود او سازگار نخواهد بود<ref>[[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[آموزش عقاید (کتاب)|آموزش عقاید]]، ص۱۴۱.</ref>.
 
پس با توجه به اینکه خدای متعال، عالم به همه چیز است نمی‌توان احتمال داد واسطه‌ای را برگزیده که از خطاکاری‌های او آگاه نبوده است<ref>سورۀ انعام، آیه ۱۲۴.</ref> و با توجه به قدرت نامحدود الهی نمی‌توان احتمال داد که نتوانسته است [[وحی]] خود را از دستبرد شیاطین و تأثیر عوامل [[سهو]] [[نسیان]]، حفظ کند<ref> سوره جن، آیه ۲۶ ـ ۲۸.</ref>، چنانکه با توجه به حکمت الهی نمی‌توان پذیرفت که نخواسته است پیام خود را [[مصون از خطا]] بدارد<ref>سوره انفال، آیه ۴۲.</ref>. بنابراین، مقتضای [[علم]] و [[قدرت]] و [[حکمت الهی]] آن است که [[پیام]] خود را سالم و دست نخورده به بندگانش برساند و بدین ترتیب؛ مصونیّت [[وحی]] با [[برهان عقلی]]، ثابت می‌شود<ref>[[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[آموزش عقاید (کتاب)|آموزش عقاید]]، ص۱۴۱.</ref>.
 
=== [[ادله نقلی]] ===
اما اینکه [[پیامبر اکرم]]{{صل}} چگونه حامل وحی یعنی [[جبرئیل]] را می‌‌شناخت و یا چگونه متوجه شد این [[کلام]]، [[وحی الهی]] است، روایتی از [[امام صادق]]{{ع}} نقل شده که فرمودند: «همانا [[خداوند]] وقتی بنده‌ای را [[رسول]] خویش کند به او [[سکینه]] و [[وقار]] نازل می‌کند پس آنچه از ناحیه [[خدا]] برایش می‌آید برای او مثل امری می‌شود که به چشم خود آن را مشاهده می‌کند»<ref>{{متن حدیث|إنَّ اللَّهَ إِذَا اتَّخَذَ عَبْداً رَسُولًا أَنْزَلَ عَلَیْهِ السَّکِینَةَ وَ الْوَقَارَ فَکَانَ الّذی یَأْتِیهِ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِثْلُ الَّذِی یَرَاهُ بِعَیْنِهِ}}؛ بحارالانوار، ج۱۸، ص۲۶۲.</ref>.
 
==فرآیند [[تثبیت وحی]]==
[[وحی در ادیان]] [[وحیانی]] مفهومی اساسی است، اما در همه آنها به معنای واحدی محوریت ندارد. مقصود ما از [[وحی]] «القای [[حقایق]] از جانب [[خداوند]]» است.
 
محوریت وحی در [[اسلام]] به گونه‌ای است که همه حقایق و [[معارف]] این [[دین]] وابسته به آن است و [[پیامبر خاتم]]{{صل}} آن را [[معرفت]] زلال، [[نور]] و [[هدایت‌گر]] معرفی فرموده و [[تمسک]] به آن را مایه [[رهایی]] از [[هلاکت]] قرار داده است. به همین دلیل از آغاز [[نزول وحی]] در صدد تثبیت آن بوده و نسبت به آن اهتمام خاصی داشته است.
 
===نقش [[حفظ]] در تثبیت وحی===
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} پس از نزول وحی، [[آیات]] و [[سوره‌های قرآن]] [[کریم]] را برای [[اصحاب]] خود [[تلاوت]] می‌فرمود و آنان را به حفظ و [[نگارش]] آن [[تشویق]] و [[ترغیب]] می‌کرد و بر هر دو امر، اشراف و [[نظارت]] دقیق داشت. شواهد زیادی در دست است که [[رسول خدا]]{{صل}} فرآیند تثبیت وحی را به دو شیوه حفظ و نگارش به اتمام رسانید و بدین‌سان پشتوانه سترگی برای [[سلامت]] و صیانت [[قرآن]] فراهم ساخت.


متکلمان اسلامی در ضمن شرح و توضیح برخی اوصاف و [[اسماء]] خدای متعال که مرتبط با [[عصمت]] اوست این مسأله را ثابت نموده‌اند به عنوان نمونه در شرح صفت [[صدق]] و نیز اسماء صادق و [[صدیق]] که از اسامی خدای متعال است گفته‌اند صدق در لغت به معنای [[راست‌گویی]] و در مقابل کذب و [[دروغ‌گویی]] است و در اصطلاح به معنای مطابق بودن خبر با واقع است و مقصود از صدق [[الهی]] این است که اخباری را که [[خداوند]] درباره [[مبدأ و معاد]] و [[آفرینش]] عالم و همه حوادث گذشته و [[آینده]] توسط [[پیامبران]] خود بیان فرموده [[مطابق با واقع]] و راست بوده<ref>طیّب، عبدالحسین، کلم طیّب، ص۶۵.</ref> و [[ذات مقدس]] [[پروردگار]] از [[دروغ]] و غیرواقع‌گویی [[منزه]] و [[پاک]] است<ref>سبحانی، جعفر، الهیات و معارف اسلامی، ص۱۷۰.</ref>.
حفظ و سپردن [[آیات قرآن]] به [[حافظه]] [[مؤمنان]] از مهم‌ترین شیوه‌های تثبیت وحی و مطمئن‌ترین عامل صیانت قرآن از [[تغییر]] و [[تحریف]] است. [[ابن جزری]] که از [[استادان]] نامدار قرائت بوده، می‌گوید:
حفظ پشتوانه مهمی است که قرآن [[کتاب آسمانی]] اسلام از آن برخوردار است. حفظ، ضامن جاوید ماندن و تغییر نیافتن قرآن و والاترین ویژگی و امتیازی است که [[خداوند متعال]] به [[امت اسلامی]] ارزانی داشته است<ref>محمد عبدالعظیم زرقانی، مناهل العرفان فی علوم القرآن، ج۱، ص۲۹۸.</ref>.
اهمیت دیگر [[حافظان قرآن]] آن است که در جمع‌آوری و [[نگارش قرآن]]، پس از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} پشتوانه نوشته‌های باقیمانده از دوره [[پیغمبر]]{{صل}} بودند و اگر به بی‌نقطه و علامت بودن [[کتابت]] آن دوره توجه کنیم، بر اهمیت [[حفظ قرآن]] و [[قرائت صحیح]] آن بیشتر واقف خواهیم شد.<ref>[[محمد اسحاق عارفی|عارفی، محمد اسحاق]]، [[خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ (کتاب)|خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲]] ص ۱۰۳.</ref>.


در اینکه صفت صدق، صفتی از [[صفات فعل]] خداست یا ذات او، بستگی به این دارد که [[کلام]] را جزء چه صفتی بدانیم. اگر کلام را از صفات فعلی بدانیم پیرو آن، صدق نیز در زمره اوصاف فعلی جای خواهد گرفت و چنانچه کلام را [[صفت ذات]] بدانیم، صدق نیز صفت ذاتی خداوند است. لکن با توجه به اینکه کلام، جزء صفات فعلی خداوند است؛ پس صدق نیز در شمار [[صفات فعل]] خواهد بود<ref>[[محمد سعیدی مهر|سعیدی مهر، محمد]]، [[آموزش کلام اسلامی (کتاب)|آموزش کلام اسلامی]]، ج۱، ص۲۷۹.</ref>.
===[[جمع قرآن]] و معانی آن===
«جمع» در [[علوم قرآنی]] به دو معناست:
# حفظ و به [[ذهن]] سپردن [[قرآن کریم]]؛ لذا [[حافظان قرآن]] را «جماع القرآن» نیز می‌نامیدند از [[حفظ قرآن]] به «جمع اول» نیز تعبیر می‌شود.
# [[نگارش قرآن]] که به گونه‌های مختلف قابل تصویر است:
## [[نگارش]] تمام [[آیات]] به صورت آیات و سوره‌های پراکنده.
## نگارش تمام [[آیات قرآن]] با رعایت ترتیب آیات هر [[سوره]] و تدوین هر سوره در یک [[صحیفه]] جداگانه.
## نگارش تمام آیات قرآن با رعایت ترتیب کامل آیات و [[سوره‌های قرآن]]، مجموعاً در یک صحیفه که همه [[سوره‌ها]] مانند آیات، یکی پس از دیگری تنظیم شده باشد<ref>صبحی صالح، مباحثی در علوم قرآن، ترجمه محمد علی لسانی فشارکی، ص۹۵؛ سیدمحمدباقر حجتی، پژوهشی در تاریخ قرآن کریم، ص۲۱۸.</ref>.<ref>[[محمد اسحاق عارفی|عارفی، محمد اسحاق]]، [[خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ (کتاب)|خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲]] ص ۱۰۴.</ref>.


===== [[ادله]] صادق بودن وحی کننده =====
===[[ادله]] [[تثبیت وحی]] به شیوه [[حفظ]]===
جهت اثبات صادق بودن ارسال کننده وحی به برخی ادله عقلی استناد شده که اهم آنها به شرح ذیل است:
ادله و شواهد بسیاری در دست است که [[رسول خدا]]{{صل}} فرآیند تثبیت [[قرآن]] را به شیوه حفظ و به [[ذهن]] سپردن یارانش به اتمام رساند و شمار زیادی از [[اصحاب]] همه آیات و سوره‌های قرآن را به گونه صحیح حفظ کردند:
# دروغ و کذب که [[ضد]] صدق است از نظر هر [[عقل]] سلیمی [[زشت]] و [[قبیح]] است [[خداوند]] چون [[حکیم]] است هیچ کار زشت و قبیحی انجام نمی‌دهد بنابراین از هر گونه [[کذب]] و [[دروغ‌گویی]] [[پاک]] و [[منزه]] بوده<ref>حلی، حسن بن یوسف مطهر، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۲۹۰.</ref> و محال است که [[دروغ]] بگوید هرگاه دروغ گفتن خداوند محال باشد [[صدق]] و راست گویی او ضروری می‌گردد بنابراین همه [[اخبار]] [[الهی]] راست و [[مطابق واقع]] است.
# اگر کذب و دروغ بر خداوند روا باشد [[اعتماد]] و [[اطمینان]] نسبت به وعده‌ها و آنچه‌ گفته حاصل نمی‌شود در نتیجه [[اساس دین]] و [[دین‌داری]] [[متزلزل]] می‌شود پس صدق برای خداوند ضروری است چه اینکه این صفت در واقع مبنای اصلی اعتماد [[انسان‌ها]] بر [[دعوت]] [[پیامبران]] است از این رو اهمیت فوق‌العاده‌ای در [[زندگی]] [[بشر]] دارد<ref>طیّب، عبدالحسین، کلم طیب، ص۶۵.</ref>؛ زیرا اگر احتمال کذب و دروغ در [[کلام الهی]] داده شود دیگر به هیچ وجه نمی‌توان اعتبار و [[حقانیت]] [[وحی]] را ثابت کرد و در نتیجه اعتبار تمام [[معارف]] و حقایقی که از [[وحی الهی]] و [[کتاب‌های آسمانی]] به‌دست می‌آید مخدوش می‌گردد <ref>طیّب، عبدالحسین، کلم طیب، ص۲۷۰.</ref> از همین روست که [[متکلمان]] [[ضرورت]] صدق الهی را به گونه‌ای که شبهه‌ای باقی نماند به [[اثبات]] رسانده‌اند.
# صدق کمال است و ضدّ آن یعنی کذب [[نقص]] است و [[پروردگار]] عالم به [[حکم]] این که جامع همه [[صفات کمال]] است واجد صفت صدق و [[راست‌گویی]] نیز هست و از کذب و دروغ‌گویی مبرّاست<ref>شبّر، سید عبدالله، حق الیقین، ج۱، ص۳۴.</ref>.
# با توجه به آنکه غرض الهی از [[خلقت]] [[بشر]] رساندن او به کمال و [[سعادت ابدی]] است، چنانچه کذب و دروغ بر خداوند روا بوده و او در رساندن پیامش به [[بندگان]] صادق نباشد [[نقض غرض]] خواهد شد.


==== عصمت دریافت کننده وحی ====
'''گفتار اول: [[دلیل عقلی]]''': تثبیت وحی، یکی از [[وظایف]] و رسالت‌های [[رسول]] خداست و او هیچ [[وظیفه]] و رسالتی را فروگذار نکرده است؛ پس رسول خدا{{صل}} [[وحی]] را تثبیت فرمود. دلیل [[اثبات]] مقدمه نخست آن است که قوام [[رسالت]] و [[نبوت]] هر نبی‌ای به رساندن [[پیام]] و همان داده‌های [[وحیانی]] است که از عالم برین دریافت کرده است. بنابراین رساندن و نشر آیات قرآن جزو وظایف و رسالت اوست.
منظور از دریافت کننده وحی فرستادگان الهی یا همان انبیا{{ع}} هستند که دومین رکن از ارکان وحی به شمار آمده و عصمت آنان نیز از اموری همچون کذب، گناه، خطا و نسیان ضروری است و الا در غیر این صورت نمی‌توان از ادعای عصمت وحی دفاع کرده و به آن اطمینان نمود هر چند به عصمت وحی کننده یقین داشته باشیم. از این رو یکی از مسائل مورد اتفاق اندیشمندان امامیه در این قرون و حتی امروز، ضرورت عصمت پیامبران است. تصریح به این مسأله دست کم از دوران امامان معصوم{{ع}} مطرح شده و تا به امروز نیز ادامه داشته است<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص۴۱۲.</ref>.  
از سوی دیگر، نشر و رساندن آیات وحیانی مستلزم آن است که دست‌کم گروهی از [[یاران]] و [[مبلغان]] آن حضرت، آیات را به ذهن بسپارند تا آن را به دیگران منتقل کنند. و به همین دلیل رسول خدا{{صل}} یارانش را در حفظ قرآن [[تشویق]] و [[ترغیب]] می‌فرمود و آنان را برای انجام این امر خطیر مهیا می‌ساخت. اثبات مقدمه دوم نیز روشن است؛ زیرا در بحث‌های [[کلامی]] به اثبات رسیده است که [[پیامبران]] در انجام همه وظایف و رسالتشان [[معصوم]] و در انجام آنها از [[غفلت]] و [[فراموشی]] و [[اهمال]]، پیراسته‌اند.


در ادامه لازم است به بررسی گستره عصمت انبیا{{ع}} در دو بخش عمده: عصمت در تلقی و [[ابلاغ وحی]] و [[عصمت در تفسیر]] و [[تبیین وحی]] بپردازیم.  
'''گفتار دوم: شواهد [[تاریخی]]''': شواهد تاریخی بسیاری نشان دهد مید که [[رسول خدا]]{{صل}} در [[تثبیت وحی]] اهتمام و تأکید داشته و بر این امر [[توفیق]] یافته‌اند؛ به گونه‌ای که بسیاری از [[اصحاب]] او (بیش از صدها نفر) همه [[آیات]] و [[سوره‌های قرآن]] [[کریم]] را [[حفظ]] کرده بودند. برخی از [[نخبگان]] [[یاران]] او<ref>از امیر مؤمنان روایت شده است که فرمود: «هیچ آیه‌ای بر رسول خدا{{صل}} نازل نشده جز اینکه او آن را بر من قرائت و املا می‌فرمود و من آن را با خط خودم می‌نگاشتم و تأویل و تفسیر، ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آن را به من می‌آموخت و از خدا می‌خواست تا درک و حفظ آن را به من عطا فرماید و از آن پس هیچ آیه‌ای از کتاب خدا را فراموش نکردم.».. (سیدهاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۶).</ref> نیز بر اث نیز بر اثر [[آموزه‌های وحیانی]] آن جناب، افزون بر [[حفظ قرآن]]، بر تمام [[اسرار]] و معانی و رموز [[قرآن]] دست یافته بودند.
یکی از این شواهد، تلاش وافر خود [[پیامبر]]{{صل}} بر فراگرفتن [[وحی]] و حفظ آن است که در سخت‌ترین حالات هم زبانش را بدان می‌گرداند؛ چنان که گاه از [[ترس]] اینکه مبادا کلمه‌ای از یادش برود یا حرفی تبدیل گردد، در به خاطر سپردن و به [[دل]] نگه داشتن آن [[عجله]] می‌ورزید و زبان خود را با [[شتاب]] به [[آیات الهی]] می‌گرداند<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۷، ص۵۱ - ۵۲ و ج۱۰، ص۶۰۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۳۵؛ ا. ی. ونسک، المعجم الفهرس لالفاظ الحدیث النبوی، ج۱، ص۴۵۰.</ref>. تا آنکه [[پروردگار]] او را [[اطمینان]] بخشید و بدو [[وعده]] کرد که قرآن را در سینه‌اش جمع کند و قرائت لفظ و [[فهم]] معنایش را بر او آسان سازد: {{متن قرآن|لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ * إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ}}<ref>«زبانت را به (خواندن) آن مگردان تا در (کار) آن شتاب کنی * گردآوری و خواندن آن با ماست» سوره قیامه، آیه ۱۶-۱۷.</ref>.


توضیح اینکه: یکی از [[وظایف انبیا]]، [[دریافت وحی]] از [[خداوند متعال]] و رساندن آن به [[مردم]] است که بالاترین مرتبه [[عصمت]] و قوام [[نبوت]] به شمار می‌رود. بیشتر [[متکلمان شیعه]] و [[سنی]]، [[عصمت انبیا]] در این مراحل ـ دست کم در [[دروغگو]] نبودن در [[مقام تبلیغ]] ـ را قبول دارند<ref>شرح الأسماء الحسنى، ج۲، ص۳۶؛ ر.ک: أبو عبدالله محمد بن عبدالباقی الزرقانی المصری المالکی، شرح المواهب اللدنیه بالمنح المحمدیه، ج۵، ص۳۱۴؛ گوهر مراد، ص۴۲۱؛ ایجی، المواقف، ص۳۵۸.</ref>، به غیر از [[قاضی عبدالجبار]] که [[کذب]] [[سهوی]] را در [[تبلیغ رسالت]] تجویز کرده است<ref>{{عربی|«وایضا لا خلاف بین الامه فی وجوب عصمتهم فیما یتعلق بالتبلیغ و عدم جواز الخطاء فیه لا عمدا ولا سهوا والا لم یبق الاعتماد علی شئ من الشرایع»}}، ر.ک: شرح قوشچی، ص۴۶۴. تجویز خطا در ابلاغ رسالت به صورت سهو و نسیان به ابوبکر باقلانی نیز نسبت داده شده است. ر.ک: ایجی، المواقف، ص۳۵۸؛ گوهر مراد، ص۴۲۱؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۱۱، ص۸۹.</ref>. عصمت در این مرحله دو بخش دارد:
گویا [[رسول خدا]] پیش از آنکه [[نزول آیه]] به اتمام رسد، از [[حرص]] عظیمی که بر ثبت و ضبطش داشت، آن را بر [[اصحاب]] می‌خواند<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۶۰۰.</ref>. تا اینکه [[خداوند]] فرمود: {{متن قرآن|وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ}}<ref>«پس، فرابرترا که خداوند است، آن فرمانفرمای راستین و در قرآن پیش از آنکه وحی آن به تو پایان پذیرد شتاب مکن و بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!» سوره طه، آیه ۱۱۴.</ref>. از آن پس دیگر [[پیامبر]]{{صل}} آن [[شتاب]] را نداشت و چنان که [[حکم]] شده بود، [[قرآن]] را بدون شتاب و با درنگ و آرام بر [[مردم]] می‌خواند. با [[قرائت قرآن]] [[شب زنده‌داری]] می‌کرد و [[نماز]] را بدان [[زینت]] می‌بخشید<ref>ا.ی. ونسنک، المعجم المفهرس لالفاظ الحدیث النبوی، ج۶، ص۱۵۸- ۱۵۹.</ref>.
# عصمت از [[دروغ]]؛
# [[عصمت از خطا]] در تلقّی و دریافت و [[فهم]] [[وحی]] و رساندن آن به مردم.


دلایل عقلی و [[قرآنی]] و [[روایی]] بسیاری برای عصمت در این دو بخش بیان شده است که به چند مورد اشاره می‌کنیم.
'''گفتار سوم: [[روایات]]''': در روایات مختلفی از [[حفظ]] [[قرآن کریم]] و شمار [[حافظان]] آن در [[عهد رسول خدا]]{{صل}} سخن به میان آمده است. در پاره‌ای از [[اخبار]]، [[حافظان قرآن]] در چهار نفر منحصر شده‌اند. در برخی دیگر از پنج یا شش نفر از آنان نامبرده شده و در تعدادی دیگر، نام حافظان [[مهاجران]] و [[انصار]] آمده است.
[[بخاری]] از [[قتاده]] نقل می‌کند که «از [[انس بن مالک]] پرسیدم که قرآن را چه کسی در عهد رسول خدا{{صل}} حفظ کرده است؟ او گفت: چهار نفر از انصار: [[ابی بن کعب]]، [[معاذ بن جبل]]، [[زید بن ثابت]] و [[ابوزید]]. پرسیدم زید کیست؟ گفت یکی از عموهایم»<ref>{{عربی|قال: سألت أنس بن مالك: من جمع القرآن على عهد رسول الله؟ فقال: أربعة كلهم من الأنصار. أبي بن كعب و معاذ بن جبل، و زيد بن ثابت و أبوزيد. قيل من أبوزيد؟ قال أحد عمومتي}}؛ (بخاری، صحیح البخاری، ج۶، ص۵۸۷).</ref>.
در این [[حدیث]] هر چند که نام چهار نفر آمده است! لیکن از آنجا که حافظان را منحصر در آن چهار نفر نکرده، مشکل به نظر نمی‌رسد. همو از طریق ثابت از انس نقل می‌کند که گفت: «[[پیامبر]]{{صل}} از [[دنیا]] رفت در حالی که [[قرآن]] را جز چهار نفر [[حفظ]] نکرده بودند: [[ابودرداء]]، [[معاذ بن جبل]]، [[زید بن ثابت]] و [[ابوزید]]»<ref>{{عربی|عن أنس قال: مات النبي{{صل}} و لم يجمع القرآن غير أربعة: أبوالدرداء و معاذ بن جبل و زيد بن ثابت و أبوزيد}}؛ (بخاری، صحیح البخاری، ج۶، ص۵۸۷).</ref> چنان که پیداست، این [[حدیث]] ظهور در [[حصر]] دارد و جز این چهار نفر، [[حافظان]] دیگر را [[نفی]] می‌کند.<ref>[[محمد اسحاق عارفی|عارفی، محمد اسحاق]]، [[خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ (کتاب)|خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲]] ص ۱۰۴.</ref>.


===== ادله عقلی عصمت پیامبران =====
==[[نزاهت قرآن از تحریف]]==
'''دلیل اول:''' نخستین [[دلیل عقلی]] بر عصمت در تلقی و [[ابلاغ وحی]] مبتنی بر هدف از [[بعثت]] است. هدف از خلقت انسان رسیدن او به کمال است؛ [[انسان‌ها]] به طور [[فطری]] طالب [[سعادت]] و رسیدن به کمال هستند؛ یکی از مقدمات لازم برای رسیدن به این کمال، [[شناسایی]] آن و راه‌های منتهی به آن است؛ [[ابزار شناخت]] [[انسان]] ـ که منحصر در [[حس]] و [[عقل]] است ـ برای رسیدن به کمال و [[سعادت ابدی]] کافی نیست؛ زیرا به دلیل اینکه [[جهان آخرت]] از محدوده [[شناخت]] عقل و حس خارج است نمی‌توانند همه آنچه را که برای [[سعادت انسان]] لازم است، شناسایی کنند؛ عقل با توجه به [[حکمت خدا]] درمی‌یابد که راه دیگری برای [[شناخت سعادت]] [[ابدی]] باید وجود داشته باشد تا بتواند [[انسان]] را به [[هدف]] نهایی [[راهنمایی]] کند و گرنه [[نقض غرض]] خواهد بود و نقص غرض از [[خدای حکیم]] محال است. راه دیگر، [[وحی]] و [[نبوت]] است؛ در غیر این صورت [[حجت]] بر [[مردم]] تمام نمی‌شود. [[پیامبران]] که واسطه رساندن وحی به مردم هستند، باید آن را [[معصومانه]] و بدون [[تغییر]] به مردم برسانند؛ زیرا تنها راه [[شناخت]]، منحصر به این راه است و اگر این راه مطمئن نباشد و [[خطا]] در آن صورت گیرد، به هدف و غرض نهایی نخواهد رسید<ref>محقق طوسى مى‌نویسد: {{عربی|و یجب فی النبی العصمه لتحصیل الوثوق فیحصل الغرض}}، رک: کشف المراد، ص۳۴۹.</ref>؛ بنابراین پیامبران در تلقی و [[ابلاغ وحی]] [[معصوم]] هستند. این دلیل علاوه بر اینکه [[پیامبر]] را از [[گناه]] معصوم می‌داند، او را از [[سهو]] و [[نسیان]] نیز معصوم می‌داند؛ زیرا احتمال سهو و نسیان نیز باعث [[بی‌اعتمادی]] و نقض غرض است<ref>ر.ک: [[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[راه و راهنماشناسی (کتاب)|راه و راهنماشناسی]] ص۱۲۴ـ۱۲۷.</ref>.
===[[تحریف‌ناپذیری قرآن]]===
در این فصل به بررسی این موضوع می‌پردازیم که آیا در فاصله [[رحلت پیامبر]]{{صل}} و [[گردآوری قرآن]] توسط [[خلفای سه‌گانه]]، [[قرآن]] دستخوش [[تحریف]] شد یا به همان‌گونه که در [[زمان حیات پیامبر]]{{صل}} تثبیت گردیده بود، جمع‌آوری شد؟


'''دلیل دوم:''' دومین [[دلیل عقلی]] بر [[عصمت]] در تلقی و ابلاغ وحی مبتنی بر [[معجزه پیامبران]] است. [[فلسفه]] [[معجزه]]، [[تأیید]] پیامبران است و از نظر [[عقل]] دلالت بر این دارد که در آنچه [[انبیاء]] به [[خدا]] نسبت می‌دهند، [[دروغ]] راه ندارد<ref>طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ج۲، ص۱۳۶؛ تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۴، ص۵۰.</ref>. جالب اینجاست که حتی [[اشاعره]] ـ که منکر [[حُسن]] و قُبح [[عقلی]] هستند ـ به این دلیل استناد کرده‌اند<ref>ر.ک: ایجی، المواقف، ج۳، ص۴۱۵؛ محمدحسین المظفر، دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۵.</ref>. پیامبران مدعی هستند که با [[غیب]] و [[خالق]] عالم در [[ارتباط]] هستند. [[فهم]] وجود این رابطه به صورت مستقیم برای بیشتر مردم ممکن نیست؛ زیرا طرف مقابل پیامبر قابل [[درک]] برای همه مردم نیست. بنابراین پیامبر باید کاری کند تا نشانه ارتباط او با خدا باشد؛ این نشانه باید به گونه‌ای غیر عادی و خارق‌ العاده باشد تا مؤید این [[ارتباط]] باشد. [[معجزه]] که [[نشانه]] [[پیامبری]] است، از سوی [[خدا]] به [[پیامبر]]{{صل}} اعطا می‌شود. اگر پیامبر [[دروغگو]] باشد یا [[خطا]] کند، اعطای معجزه به معنای [[تأیید]] دروغگو خواهد بود و تأیید دروغگو از [[خدای حکیم]] محال خواهد بود<ref>ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، وحی و نبوت در قرآن کریم، ص۲۰۳.</ref>. این دلیل، [[عصمت]] از [[دروغ]] در [[مقام ابلاغ وحی]] را تأیید می‌کند؛ اما به نظر مرحوم [[علامه طباطبایی]] این دلیل، [[عصمت از خطا]] و نیز [[سهو]] و [[اشتباه]] در [[ابلاغ]] را نیز ثابت می‌کند؛ زیرا [[تصدیق]] [[باطل]] و خلاف [[حق]] نیز [[قبیح]] است<ref>طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ج۲، ص۱۳۶.</ref>.
'''گفتار اول: تحریف در لغت''': تحریف از ماده (ح‌ ر ف) است و «حرف» در لغت به معنای کنار، لبه و تیزی است. حرف هر چیزی کنار، لبه و تیزی آن است<ref>لوییس معلوف، المنجد فی اللغة، ص۱۲۶، ۱۲۸؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۱، ص۱۴۹۰؛ احمد ابن فارس، مجمل اللغة، ص۱۶۳.</ref>. {{عربی|حرَّفَ}} یعنی کج کرد، مایل کرد، خم کرد، [[منحرف]] کرد، دولا کرد، بد تعبیر کرد و بد [[تفسیر]] کرد<ref>آذرتاش آذرنوش، فرهنگ معاصر عربی – فارسی، بر اساس فرهنگ عربی - انگلیسی هان‌سور، ص۱۱۷.</ref>.
اصل واحد در این ماده (حرف) جانب و کنار شیء و منتهای آن است. گفته می‌شود: {{عربی|حرّفت الشيء}}؛ یعنی آن را از جایگاه و [[اعتدال]] آن خارج کردم و به کنار بردم. به همین اعتبار به معنای میل و [[عدول]] به کار می‌رود. هرگاه چیزی از اعتدال و جایگاهش خارج گردد و به کنار رود، گفته می‌شود: {{عربی|انحراف ممن كذا و حرفه}}. دو قید در این ماده اخذ شده است: طرف (کنار) و خروج از جایگاه. بنابراین مفهوم این ماده، عدول شیء از جایگاه آن و استقرار آن در کنار است<ref>حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱-۲، ص۱۹۸، ۱۹۹.</ref>.
با توجه به اصل این ماده و قیودی که در آن اخذ شده است، معنای تحریف [[کلام]] در لغت، کج کردن و [[دگرگونی]] آن از جایگاه و گونه و حالت اصلی و به حاشیه بردن معنای اصلی آن است.


===== [[ادله نقلی]] عصمت پیامبران =====
'''گفتار دوم: تحریف در اصطلاح''': تحریف در اصطلاح به معانی زیر آمده است:
[[آیات]] متعددی برای [[عصمت در مقام تلقی و ابلاغ]] [[وحی]] ارائه شده است که به ذکر سه نمونه بسنده می‌کنیم<ref>ممکن است گفته شود استدلال به [[آیات قرآن]] برای عصمت در تلقی و [[ابلاغ وحی]]، دور [[باطل]] است؛ زیرا صحیح بودن آیات قرآن متوقف بر [[معصوم]] بودن پیامبر است و معصوم بودن پیامبر متوقف بر صحیح بودن [[آیات قرآنی]] است. در پاسخ به این سخن باید گفت این [[شبهه]] در مورد آیات قرآن وارد نیست؛ زیرا می‌توان [[صحت]] آیات قرآن را از طریق [[تحدی]] [[اثبات]] کرد؛ [[تحدی]] آیات قرآن، نشانه از سوی خدا بودن آن خواهد بود و نیازی به اثبات معصوم بودن پیامبر ندارد. بنابراین صحت آیات قرآنی متوقف بر تحدی خواهد بود نه [[عصمت پیامبر]] و دور مذکور باطل می‌شود اما این مشکل در مورد [[ادله روایی]] وارد است و با آنها نمی‌توان عصمت را ثابت کرد؛ زیرا تحدی به ادله روایی صورت نگرفته است.</ref>:
# '''آیات ۲ ـ ۴ [[سوره نجم]]:''' {{متن قرآن|وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى}}<ref>«هرگز دوست شما حضرت محمّد{{صل}} منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است؛ هرگز از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید! آنچه می‌گوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده، نیست!»، سوره نجم، آیات ۴-۲.</ref>. [[آیات]] به روشنی بیانگر این است که [[پیامبر]] به عنوان [[نماینده]] [[خدا]] سخن می‌گوید، در واقع سخن [[خداوند]] است که بر او وحی شده و اگر امکان تخطی یا خطای پیامبر وجود داشت، خدا به طور مطلق نمی‌فرمود آنچه او می‌گوید، [[وحی الهی]] است.
# ''' [[آیه]] ۲۱۳ [[سوره بقره]]:''' {{متن قرآن|كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَن يَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ}}<ref>«مردم (در آغاز) یک دسته بودند (و تضادی در میان آنها وجود نداشت. به تدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایی در میان آنها پیدا شد، در این حال) خداوند، پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی که به سوی حق دعوت می‌کرد، بر آنها نازل نمود تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کند. (افراد با ایمان، در آن اختلاف نکردند) تنها (گروهی از) کسانی که کتاب را دریافت کرده و نشانه‌های روشن به آنها رسیده بود، به منظور انحراف از حق و ستمگری، در آن اختلاف کردند. خداوند، کسانی را که ایمان آورده بودند، به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش، رهبری نمود. (امّا افراد بی‌ایمان، هم چنان در گمراهی و اختلاف، باقی ماندند.) و خدا، هر کس را بخواهد، به راه راست هدایت می‌کند»، سوره بقره، آیه۲۱۳.</ref>. از این آیه استفاده می‌شود که [[بعثت پیامبران]] دو [[هدف]] را دنبال می‌کند؛ نخست اینکه در میان مردم به حق داوری کنند و دوم آنکه آنان را به سوی [[اعتقاد]] [[حق]] و عمل صحیح رهبری کنند. این دو هدف جز در سایه [[عصمت انبیا]] از [[خطا]] در اخذ و [[تبلیغ وحی]] امکان‌پذیر نیست؛ زیرا در غیر این صورت گفتار آنان نه تنها [[رهبری]] به سوی [[حقیقت]] نخواهد بود، بلکه مایه [[گمراهی]] می‌شود.
# ''' [[آیات]] ۲۸ - ۲۶ [[سوره جن]]:''' {{متن قرآن|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا}}<ref>«او دانای غیب است و هیچ کس را از اسرار غیبش آگاه نمی‌سازد؛ مگر رسولانی که آنان را برگزیده و مراقبینی از پیش رو و پشت سر برای آنها قرار می‌دهد؛ تا بداند پیامبرانش رسالت‌های پروردگارشان را ابلاغ کرده‌اند و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چیز را احصار شمارش کرده است!»، سوره نجم، آیات۲۸-۲۶.</ref>. در آیات یاد شده، دو نوع [[نگهبان]] برای صیانت از [[وحی]] وارد شده است: نخست فرشتگانی که [[پیامبر]] را از هر سو احاطه می‌کنند و دوم [[خداوند بزرگ]] که بر پیامبر و [[فرشتگان]] احاطه دارد. علت این [[مراقبت]] کامل نیز تحقق یافتن [[هدف]] [[نبوت]] ـ رسیدن وحی ـ به [[بشر]] است<ref>برای مطالعه بیشتر ر.ک: سبحانی، شیخ جعفر، منشور جاوید، ج ۵، ص ۳۳ـ۳۶؛ منشور عقاید امامیه، ص۱۱۰.</ref>.<ref>[[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]؛ [[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]، ۱۱۲ـ۱۱۰.</ref>.


==== عصمت پیک وحی (فرشتگان) ====
الف. [[تحریف معنوی]]؛ یعنی [[تغییر]] دادن معنای کلام از آنچه در آن به دلالت وضعی یا قراین متداول ظهور دارد<ref>محمدهادی معرفت، صیانة القرآن من التحریف، ص۱؛ سیدابوالقاسم خویی، البیان فی تفسیر القرآن، ص۱۹۷.</ref>.
سومین رکن از ارکان عصمت وحی، عصمت آورنده یا پیک وحی است که در لسان روایات از آن با عنوان فرشته وحی یا امین وحی نیز نام برده شده است. در این زمینه اقوال و آرای متعددی از سوی [[علمای اسلامی]] مطرح شده است و با قطع نظر از دیدگاه اشاعره که در خصوص عصمت جمیع فرشتگان توقف کرده و نظری نداده‌اند<ref>المواقف، ص۳۶۷؛ شرح المواقف، ج۸ ص۲۸۳.</ref>، سایر علمای اسلامی، معتقد به عصمت فرشته وحی هستند، چه به نحو انحصار عصمت در فرشتگان وحی<ref>عالم الملائکة الأبرار، ص۳۱. این نظریه را از برخی علمای اسلامی نقل می‌کند.</ref> و چه به نحو قول به عصمت جمیع فرشتگان الهی<ref>این نظریه [[رأی]] [[اکثریت]] علمای اسلامی است و [[اجماع]] [[علمای شیعه]] نیز بر آن است. تفسیر فخر رازی، ج۱، ص۳۸۲؛ گوهر مراد، ص۴۲۵ و ص۴۲۷؛ المیزان، ج۱۴، ص۸۳؛ نورالافهام (شرح الأرجوزة فی علم الکلام)، ج۱، ص۲۴۱-۲۴۲؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۱، ص۹۱-۹۲ و ج۶، ص۴۳۳- ۴۳۴؛ عالم الملائکة الأبرار، ص۳۱؛ من العقیدة الی الثورة، ج۴، ص۱۹۴-۱۹۵؛ معالم اصول الدین، ص۷۷-۷۸؛ تبسیط العقائد الاسلامیه، ص۱۸۵-۱۸۶.</ref>.<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]، ص ۳۳۴.</ref>


===== ادله اثبات عصمت پیک وحی =====
ب. [[تحریف]] موضعی؛ به معنای جابه‌جایی [[آیه]] یا [[سوره]]، بر خلاف [[ترتیب نزول]] آن است. جابه‌جایی [[آیات]] نسبت به ترتیب نزول، بسیار کم است، اما [[سوره‌های قرآن]] جملگی بر خلاف ترتیب نزول ضبط شده است<ref>این قسم را استاد محمدهادی معرفت بر اقسام تحریف افزوده است. ر.ک: صیانة القرآن من التحریف، ص۱۶.</ref>. [[گمان]] می‌رود که [[صدق]] تحریف بر چنین جابه‌جایی‌ای در صورتی صادق است که ترتیب [[سوره‌ها]] و [[آیات قرآن]] را توقیفی بدانیم، و گرنه تحریف بر آن صادق نیست؛ زیرا اگر ترتیب آیات و سوره‌های قرآن [[اجتهادی]] باشد، نمی‌توان گفت که این ترتیب نسبت به آن ترتیب دیگر که هر دو بر اساس [[استنباط]] و [[اجتهاد]] تنظیم یافته است، اصل است و آن دیگری بر خلاف اصل و تحریف شده.
جهت اثبات [[عصمت فرشتگان]] در مقام دریافت پیام الهی و [[ابلاغ]] آن به [[انبیا]] {{عم}} می‌توان به [[براهین عقلی]] [[استدلال]] کرد. ... هر گونه [[دلیل عقلی]] که برای [[اثبات عصمت انبیا]] در مقام تلقی و [[ابلاغ وحی]]، ذکر گردید، [[لزوم]] [[عصمت ملائکه]] [[وحی]] را نیز به [[اثبات]] می‌رساند...<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]، ص ۳۳۵.</ref>.


علاوه بر این از نظر [[قرآن کریم]]، [[ایمان به ملائکه]] [[الهی]] از ارکان [[ایمان]] به غیب بوده و از شرایط ایمان [[مؤمن]] محسوب می‌شود. حدود ۲۰۰ [[آیه]] در [[قرآن]] در مورد [[ملائکه]]، ایمان به آنها، صفات، [[وظایف]] و تکالیفشان آمده است. یکی از صفاتی که قرآن برای [[فرشتگان]] معرّفی می‌نماید، [[عصمت]] است، می‌فرماید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! خود و خانواده خویش را از آتشی بازدارید که هیزم آن آدمیان و سنگ‌هاست؛ فرشتگان درشتخوی سختگیری بر آن نگاهبانند که از آنچه خداوند به آنان فرمان دهد سر نمی‌پیچند و آنچه فرمان یابند بجای می‌آورند» سوره تحریم، آیه ۶.</ref>.
ج. تحریف لفظی که خود چند قسم است و شامل تحریف به فزونی، [[کاستی]] و [[دگرگونی]] کلمه، آیات و سوره می‌گردد.
# تحریف به زیادی؛ به این معناست که بعضی از آنچه در [[قرآن]] است، از [[کلام]] [[منزل]] [[الهی]] نباشد<ref>سیدابوالقاسم خویی، البیان فی تفسیر القرآن، ص۲۰۰.</ref>.
# تحریف به کاستی؛ به این معنا که کلمه یا جمله کامل و یا آیه و سوره‌ای از متن اصلی قرآن حذف و اسقاط شده باشد.
# تحریف به [[تغییر]] و دگرگونی؛ یعنی کلمه مترادف یا غیر مترادفی به جای کلمه دیگر بنشیند؛ مثلاً به جای «[[حکیم]]»، «[[علیم]]» گذاشته شود<ref>برای تعریف اصطلاحی معانی دیگری نیز ذکر شده است. ر.ک: دو منبع پیشین.</ref>.
# تحریف در قرائت؛ یعنی [[تلاوت]] کلمه‌ای از قرآن بر خلاف قرائت متداول میان [[مسلمانان]].
# تحریف در نحوه ادای کلمات؛ مثل لهجه‌های [[قبایل عرب]] در نحوه ادای کلمات و حروف<ref>تحریف به فزونی را تنها گروه عجارده، پیروان عبدالکریم بن عجرد از سردسته‌های خوارج مدعی شده‌اند. (عبدالکریم شهرستانی، ملل و نحل، ص۱۲۸).</ref>.


در مورد این آیه به دو نکته باید توجه کرد: اولاً آیه بر [[اطاعت محض]] و عدم [[عصیان]] ملائکه صراحت دارد. ثانیاً فرشتگان [[عذاب]] خصوصیّتی ندارند؛ بلکه نفس [[فرشته]] بودن چنین خصوصیتی را لازم می‌آورد و به اصطلاح باید از ملائکه عذاب بودن، الغاء خصوصیت کرد.
معنای مورد بحث: گزینه «الف» بدون تردید در [[قرآن مجید]] واقع شده است؛ زیرا [[تفسیر]] و [[تأویل آیات قرآن]] به معنایی که [[هدف]] و مقصود [[قرآن]] نیست، از سوی [[بدعت‌گذاران]] و صاحبان [[عقاید]] [[فاسد]]، به وضوح [[مشاهده]] شده است. بنابراین [[تحریف]] به این معنا مورد بحث نیست.
گزینه «ب» نیز محور بحث نیست؛ چون این گونه جابه‌جایی اتفاق افتاده و پاره‌ای از [[آیات]] و [[سوره‌های قرآن]] بر خلاف [[ترتیب نزول]] آن ثبت شده است.
تمام اقسام گزینه «ج» نیز مورد [[نزاع]] نیست؛ زیرا تحریف به فزونی به [[اجماع]] [[مسلمانان]] منتفی است و معتقدی ندارد. تحریف به معنای [[تغییر]] قرائت و لهجه نیز از بحث خارج است؛ زیرا در بحث قرائت ثابت شده است که همه قرائت‌های ده‌گانه [[طور]] [[متواتر]] ثابت نشده است و برگشت این مطلب به این است که قرآن تنها با یکی از این [[قرائت‌ها]] مطابقت دارد و بقیه آنها به جز زیادت و نقصان نمی‌تواند باشد<ref>سیدابوالقاسم خویی، البیان فی تفسیر القرآن، ص۲۰۰.</ref>.
بنابراین محور بحث، تحریف به [[کاستی]] و تغییر است. به این معنا که آیا کلمه یا سوره‌ای از قرآن نازل شده بر [[رسول خدا]]{{صل}}، ساقط شده یا تغییر یافته است؟


==== [[عصمت]] محتوای [[وحی]] ====
[[عقیده]] مشهور مسلمانان این است که [[قرآن کریم]] دستخوش تحریف قرار نگرفته است و [[قرآنی]] که اکنون در دست ماست، همان قرآنی است که بر [[پیامبر خاتم]]{{صل}} نازل شده است. در میان [[مفسران]] و [[قرآن پژوهان]] نیز تا کنون کسی را نیافته‌ایم که قائل به [[تحریف قرآن]] باشد.<ref>[[محمد اسحاق عارفی|عارفی، محمد اسحاق]]، [[خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ (کتاب)|خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲]] ص ۱۲۷.</ref>.
پس از [[اثبات عصمت]] سه رکن از ارکان وحی یعنی عصمت ارسال کننده وحی، عصمت گیرندگان وحی و عصمت [[حاملان وحی]] با [[ادله عقلی]] و [[نقلی]]، اثبات عصمت محتوای وحی یعنی آنچه که از سوی [[خدای متعال]] فرستاده می‌شود نیز با استناد به همان [[ادله]]، از [[زمان]] ارسال توسط خدای متعال تا زمان [[دریافت وحی]] توسط [[فرشته وحی]] و تلقی آن توسط [[انبیای الهی]] و [[ابلاغ]] آن به [[مردم]] قابل [[اثبات]] است. تنها چیزی که باقی می‌ماند، عصمت آن بخش از محتوای وحی است که در قالب [[متون مقدس]] یا [[کتاب‌های آسمانی]] نازل شده‌اند. در این خصوص باید گفت با توجه به [[نسخ]] تمامی [[ادیان آسمانی]] قبل از [[اسلام]]، مصونیت کتاب‌های منتسب به آن [[ادیان]] نیز قابل [[دفاع]] نبوده و از دستخوش [[تحریف]] در [[امان]] نبوده‌اند. آنچه مسلم است تنها [[عصمت قرآن]] [[کریم]] که [[کتاب آسمانی]] [[مسلمانان]] و [[معجزه جاوید]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}} است، که می‌توان مصونیت آن را از دستخوش هر گونه تحریفی به زیاده، نقصان و یا [[تغییر]]،  به اثبات رساند.


===== [[تحریف ناپذیری قرآن]] =====
===[[ادله]] [[نزاهت قرآن از تحریف]]===
تحریف از ریشه "ح ـ ر ـ ف"<ref> مقاییس‌اللغه، ج‌۲، ص‌۴۲، مفردات، ص‌۲۲۸، «حرف».</ref> به معنای مایل کردن، به کنار بردن و دگرگون ساختن آمده<ref> مقاییس‌اللغه، ج۲، ص۴۳، لسان العرب، ج‌۳، ص‌۱۲۸ ـ ۱۲۹، «حرف».</ref> و نیز به معنای کناره و جانب هر چیزی است و {{عربی|"حَرَفَ‏ الشَّيْ‏ءَ عَنْ‏ وَجْهِهِ‏"}} یعنی آن را از جهت اصلی‌اش تغییر داد و "حرف" (به تشدید راء) مفید [[مبالغه]] در همین معناست و تحریف سخن، متمایل ساختن معنای [[کلام]] از مقصود گوینده به سَمت احتمالی که می‌توان سخن گوینده را بر آن حمل کرد<ref> مفردات، ص‌۲۲۸، «حرف».</ref>.<ref>[[عبدالحسین خسروپناه|خسروپناه، عبدالحسین]]، [[کلام نوین اسلامی (کتاب)|کلام نوین اسلامی]]، ص۲۳۳؛ [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[کلام تطبیقی ج۲ (کتاب)|کلام تطبیقی]]، ج۲، ص۱۳۹؛ [[فتح‌الله نجارزادگان|نجارزادگان، فتح‌الله]]، [[تحریف‌ناپذیری قرآن - نجارزادگان ۱ (مقاله)|تحریف‌ناپذیری قرآن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۷ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۷]]، ص۳۰۲ ـ ۳۳۵.</ref>
برای [[نزاهت]] قرآن از [[دگرگونی]] و تحریف، به ادله برون‌دینی و درون‌دینی [[استدلال]] شده است که در ذیل مورد بررسی قرار می‌گیرد:


'''اثبات تحریف‌ناپذیری قرآن'''
'''گفتار اول: ادله برون‌دینی''':
#'''[[دلیل عقلی]]''': این دلیل از دو مقدمه ذیل تشکیل شده است:
## [[خداوند]] به مقتضای [[حکمت]] بالغه‌اش قرآن را برای [[هدایت]] [[انسان]] فرو فرستاده است.
##این کتاب، آخرین [[کتاب الهی]] است، همان‌گونه که آورنده آن [[آخرین پیامبر]]{{صل}} اوست و پس از آن [[پیامبر]] و کتابی نخواهد آمد. با وجود این اگر قرآن دستخوش تحریف شده باشد، بستر هدایت برای [[آدمیان]] فراهم نخواهد بود و این بر خلاف [[حکمت الهی]] است که منتهی به [[نقض غرض]] می‌گردد؛ زیرا غرض از [[ارسال پیامبران]] [[هدایت]] عموم ابنای [[بشر]] است<ref>محمد تقی مصباح یزدی، راهنماشناسی (۲)، ص۳۱۱.</ref>.
#'''جایگاه و [[منزلت]] [[قرآن]] در میان [[مسلمانان]] و حساسیت آنان در [[حفظ]] آن''': یکی از مهم‌ترین [[ادله]] [[سلامت قرآن]]، جایگاه و منزلت آن در میان مسلمانان حساسیت آنان در حفظ آن است. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} با [[عنایت]] تام، منزلت [[قرآن کریم]] را برای مسلمانان تبیین فرمود. قرآن از همان [[آغاز بعثت]] به عنوان [[وحی]] و [[کلام الهی]] و بنیان همه [[معارف]] و [[احکام دین]] [[اسلام]] نمود یافت و [[مؤمنان]] از آن [[آگاهی]] و [[شناخت]] دقیق و ژرف داشتند. به همین دلیل آنان از قرآن تا پای [[جان]] [[حراست]] می‌کردند و هیچ [[دگرگونی]] را در آن بر نمی‌تافتند.
#'''[[تواتر]]''': یکی از محکم‌ترین ادله [[سلامت قرآن از تحریف]]، دلیل تواتر است که از دوره [[رسالت]] تا کنون همه قرآن در تمام دوره‌ها به تواتر ثابت شده است. آن گونه که در بخش تثبیت فرآیند وحی ذکرش رفت، قرآن دارای سندی زنده و [[استوار]] است که زمینه هر گونه تردیدی را در آن منتفی می‌سازد. از همان آغاز [[نزول وحی]] با جان مسلمانان در آمیخت و [[سوره‌ها]] و [[آیات]] و کلمات آن بر ابزارها و [[لوح]] [[دل‌ها]] ثبت و ضبط گردید و در میان مسلمانان دست به دست گشت. [[حافظان قرآن]] [[کریم]] را [[محققان]] [[مسلمان]] در طبقات [[منظم]] با نام و مشخصات روشن گرد آوردند<ref>ر.ک: محمد بن احمد ذهبی، معرفة القراء الکبار علی الطبقات و الاعصار؛ جلال الدین عبدالرحمن السیوطی، طبقات الحفاظ؛ محمد سالم محیسن، معجم حفاظ القرآن عبر التاریخ.</ref> و در مجموعه‌هایی با عنوان {{عربی|معرفة القراء الكبار}} و {{عربی|طبقات الحفاظ}} قرار دادند. طبقات متعدد حافظان قرآن کریم، تعدادشان و نیز [[عادل]] و [[موثق]] بودن آنها در حدی است که احتمال بنای آنان بر [[کذب]] و [[خطا]] محال و ممتنع است.


[[مفسران]] [[اسلامی]] برای رد هرگونه احتمال تحریفی در [[آیات]] و سوره‌های [[قرآن‌کریم]] دلیل‌هایی ذکر کرده‌اند که به اهم آنها اشاره می‌شود:
'''گفتار دوم: ادله درون‌دینی''':


'''[[آیات قرآن]]'''
الف. '''آیات''': در آیاتی از قرآن کریم، [[خداوند]] سلامت قرآن از تحریف و [[دگرگونی]] را خود تضمین کرده و فرموده است که [[قرآن]] هیچ باطلی را بر نمی‌تابد:
# '''[[آیه حفظ]]:''' {{متن قرآن|إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ}}<ref>بی‌گمان ما خود قرآن را فرو فرستاده‌ایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود؛ سوره حجر، آیه ۹.</ref>. [[خداوند]] در این [[آیه]] ابتدا با دو بار تأکید "اِنّ‌ + نحن" از یک سو دخالت مبدأ دیگری را در [[نزول قرآن]] نفی و انتساب آن را صرفاً به [[خدا]] می‌شناساند. از سوی دیگر بر [[عظمت قرآن]] و [[سلامت]] آن از هر نوع دستبردی در حین [[نزول]] تأکید می‌ورزد. جمله دوم [[آیه شریفه]] نیز با دو تأکید "اِنّ + لَـ" از نگهبانی و [[حفظ]] قطعی [[قرآن]] از هر نوع [[تحریف]] پس از [[نزول]] آن سخن می‌گوید.
# '''[[اعجاز قرآن]]''': [[خداوند سبحان]] می‌فرماید: {{متن قرآن|قُلْ فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ}}<ref>سوره‌ای همگون آن بیاورید؛ سوره یونس، آیه ۳۸.</ref> [[مخالفان]] نیز [[انگیزه]] لازم را برای [[مبارزه]] داشتند و نتوانستند همانند [[قرآن]] بیاورند و این دال بر صیانت [[قرآن]] از [[تحریف]] است<ref>[[عبدالحسین خسروپناه|خسروپناه، عبدالحسین]]، [[کلام نوین اسلامی (کتاب)|کلام نوین اسلامی]]، ص۲۴۷.</ref>.


'''احادیث'''
۱. {{متن قرآن|إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ}}<ref>«بی‌گمان ما خود قرآن را فرو فرستاده‌ایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود» سوره حجر، آیه ۹.</ref>. مراد از «ذکر» در این [[آیه]]، به [[شهادت]] [[سیاق آیات]]، قرآن است؛ زیرا در سه آیه قبل آمده است: {{متن قرآن|وَقَالُوا يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ}}<ref>«و گفتند: ای آنکه بر تو این قرآن را فرو فرستاده‌اند، بی‌گمان تو دیوانه‌ای!» سوره حجر، آیه ۶.</ref>. بنابراین دلالت این آیه بر تضمین [[الهی]] بر [[حفظ]] و [[حراست]] قرآن روشن است و آنانی که چنین می‌انگارند که مراد از ذکر، [[پیامبر]]{{صل}} است، گفتارشان بر خلاف [[سیاق آیه]] و بر خلاف رویه قرآن است؛ چون در قرآن [[ارسال پیامبران]] را با کلمه {{متن قرآن|أَرْسَلْنَا}} بیان می‌کند<ref>{{متن قرآن|وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِنْ قَبْلِكَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنَا عَلَيْكَ وَمِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْمُبْطِلُونَ}} «و به راستی ما پیامبرانی پیش از تو فرستاده‌ایم که (داستان) برخی از آنان را برای تو گفته‌ایم و برخی دیگر را نگفته‌ایم و سزیده هیچ پیامبری نیست که جز با اذن خداوند آیه‌ای آورد و چون فرمان خداوند در رسد به حق، داوری می‌شود و در آنجا تباه‌اندیشان، زیانکار می‌گردند» سوره غافر، آیه ۷۸؛ {{متن قرآن|وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَىٰ بِـَٔايَـٰتِنَآ إِلَىٰ فِرْعَوْنَ وَمَلَإِي۟هِۦ فَقَالَ إِنِّى رَسُولُ رَبِّ ٱلْعَـٰلَمِينَ}} «و موسی را با نشانه‌های خویش به سوی فرعون و سرکردگانش فرستادیم که گفت: من فرستاده پروردگار جهانیانم» سوره زخرف، آیه ۴۶؛ {{متن قرآن|وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًۭا وَإِبْرَٰهِيمَ وَجَعَلْنَا فِى ذُرِّيَّتِهِمَا ٱلنُّبُوَّةَ وَٱلْكِتَـٰبَ فَمِنْهُم مُّهْتَدٍۢ وَكَثِيرٌۭ مِّنْهُمْ فَـٰسِقُونَ}} «و نوح و ابراهیم را فرستادیم و در فرزندان آنان پیامبری و کتاب (آسمانی) نهادیم آنگاه، برخی از آنان رهیافته‌اند و بسیاری از ایشان بزهکارند» سوره حدید، آیه ۲۶؛ {{متن قرآن|وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوْمِهِۦ فَقَالَ يَـٰقَوْمِ ٱعْبُدُوا۟ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـٰهٍ غَيْرُهُۥٓ أَفَلَا تَتَّقُونَ}} «و به راستی نوح را به سوی قوم وی فرستادیم، گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که شما را خدایی جز او نیست، آیا پرهیزگاری نمی‌ورزید؟» سوره مؤمنون، آیه ۲۳؛ {{متن قرآن|فَأَرْسَلْنَا فِيهِمْ رَسُولًۭا مِّنْهُمْ أَنِ ٱعْبُدُوا۟ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـٰهٍ غَيْرُهُۥٓ أَفَلَا تَتَّقُونَ}} «آنگاه از خود آنان پیامبری در میانشان فرستادیم که: خداوند را بپرستید، شما را خدایی جز او نیست، آیا پرهیزگاری نمی‌ورزید؟» سوره مؤمنون، آیه ۳۲؛ {{متن قرآن|ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا كُلَّ مَا جَآءَ أُمَّةًۭ رَّسُولُهَا كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضًۭا وَجَعَلْنَـٰهُمْ أَحَادِيثَ فَبُعْدًۭا لِّقَوْمٍۢ لَّا يُؤْمِنُونَ * ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَىٰ وَأَخَاهُ هَـٰرُونَ بِـَٔايَـٰتِنَا وَسُلْطَـٰنٍۢ مُّبِينٍ}} «سپس پیامبران خویش را پی‌درپی فرستادیم، هر گاه که پیامبری برای امتی آمد او را دروغگو شمردند آنگاه آنان را در پی یکدیگر (به هلاکت) آوردیم و (با نابود کردنشان) آنها را (موضوع) افسانه‌ها گرداندیم پس بر گروهی که ایمان نمی‌آورند نفرین باد! * سپس موسی و برادرش هارون را با نشانه‌های خویش و برهانی آشکار فرستادیم» سوره مؤمنون، آیه ۴۴-۴۵؛ {{متن قرآن|وَمَآ أَرْسَلْنَـٰكَ إِلَّا مُبَشِّرًۭا وَنَذِيرًۭا}} «و تو را نفرستادیم مگر (برای آنکه) نویدبخش و بیم‌دهنده (باشی)» سوره فرقان، آیه ۵۶؛ {{متن قرآن|وَبِالْحَقِّ أَنزَلْنَـٰهُ وَبِالْحَقِّ نَزَلَ وَمَا أَرْسَلْنَـٰكَ إِلَّا مُبَشِّرًا وَنَذِيرًا}} «و آن (قرآن) را راستین فرو فرستاده‌ایم و راستین فرود آمده است و تو را جز نویدبخش و بیم‌دهنده نفرستاده‌ایم» سوره اسراء، آیه ۱۰۵؛ {{متن قرآن|وَمَآ أَرْسَلْنَـٰكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَـٰلَمِينَ}} «و تو را جز رحمتی برای جهانیان، نفرستاده‌ایم» سوره انبیاء، آیه ۱۰۷.</ref>. چنان که [[انزال کتب]] با کلمه {{متن قرآن|أَنْزَلْنَا}} بیان شده است<ref>{{متن قرآن|وَلَوْلَا فَضْلُ ٱللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُۥ لَهَمَّت طَّآئِفَةٌۭ مِّنْهُمْ أَن يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِن شَىْءٍۢ وَأَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَيْكَ ٱلْكِتَـٰبَ وَٱلْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ ٱللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًۭا}} «و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر تو نبود گروهی از ایشان به بیراه کردن تو کوشیده بودند حال آنکه جز خودشان را بیراه نمی‌کنند و به تو هیچ زیانی نمی‌رسانند و خداوند کتاب و فرزانگی بر تو فرو فرستاد و به تو چیزی آموخت که نمی‌دانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳؛ {{متن قرآن|يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ ءَامِنُوا۟ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَٱلْكِتَـٰبِ ٱلَّذِى نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَٱلْكِتَـٰبِ ٱلَّذِىٓ أَنزَلَ مِن قَبْلُ وَمَن يَكْفُرْ بِٱللَّهِ وَمَلَـٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَٱلْيَوْمِ ٱلْـَٔاخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَـٰلًۢا بَعِيدًا}} «ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر او و کتابی که بر پیامبرش فرو فرستاده و کتابی که پیش از آن فرود آورده است ایمان بیاورید و هر کس به خداوند و فرشتگان او و کتاب‌های (آسمانی) وی و پیامبران او و به روز بازپسین کفر ورزد بی‌گمان به گمراهی ژرفی در افتاده است» سوره نساء، آیه ۱۳۶؛ {{متن قرآن|كَانَ ٱلنَّاسُ أُمَّةًۭ وَٰحِدَةًۭ فَبَعَثَ ٱللَّهُ ٱلنَّبِيِّـۧنَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ ٱلْكِتَـٰبَ بِٱلْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ ٱلنَّاسِ فِيمَا ٱخْتَلَفُوا۟ فِيهِ وَمَا ٱخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا ٱلَّذِينَ أُوتُوهُ مِنۢ بَعْدِ مَا جَآءَتْهُمُ ٱلْبَيِّنَـٰتُ بَغْيًۢا بَيْنَهُمْ فَهَدَى ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لِمَا ٱخْتَلَفُوا۟ فِيهِ مِنَ ٱلْحَقِّ بِإِذْنِهِۦ وَٱللَّهُ يَهْدِى مَن يَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٍۢ مُّسْتَقِيمٍ}} «مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژده‌آور و بیم‌دهنده برانگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند و در آن جز کسانی که به آنها کتاب داده بودند، اختلاف نورزیدند (آن هم) پس از آنکه برهان‌های روشن به آنان رسید (و) از سر افزونجویی که در میانشان بود؛ آنگاه خداوند به اراده خویش مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند رهنمون شد و خداوند هر که را بخواهد به راه راست رهنمایی می‌کند» سوره بقره، آیه ۲۱۳؛ {{متن قرآن|وَإِذَا طَلَّقْتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍۢ وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًۭا لِّتَعْتَدُوا۟ وَمَن يَفْعَلْ ذَٰلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُۥ وَلَا تَتَّخِذُوٓا۟ ءَايَـٰتِ ٱللَّهِ هُزُوًۭا وَٱذْكُرُوا۟ نِعْمَتَ ٱللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمَآ أَنزَلَ عَلَيْكُم مِّنَ ٱلْكِتَـٰبِ وَٱلْحِكْمَةِ يَعِظُكُم بِهِۦ وَٱتَّقُوا۟ ٱللَّهَ وَٱعْلَمُوٓا۟ أَنَّ ٱللَّهَ بِكُلِّ شَىْءٍ عَلِيمٌۭ}} «و چون زنان را طلاق دادید و به سرآمد عدّه خود نزدیک شدند، یا با شایستگی آنها را نگه دارید و یا به نیکی رها کنید و آنان را برای زیان رساندن نگه ندارید که (به آنها) ستم کنید و هر کس چنین کند، به خود ستم کرده است و آیات خداوند را به ریشخند نگیرید و نعمت خداوند را بر خویش به یاد آورید و (نیز) آنچه را از کتاب و حکمت برایتان فرستاده است که بدان اندرزتان می‌دهد؛ و از خداوند پروا کنید و بدانید که خداوند به هر چیزی داناست» سوره بقره، آیه ۲۳۱؛ {{متن قرآن|هُوَ ٱلَّذِىٓ أَنزَلَ عَلَيْكَ ٱلْكِتَـٰبَ مِنْهُ ءَايَـٰتٌۭ مُّحْكَمَـٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلْكِتَـٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَـٰبِهَـٰتٌۭ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِى قُلُوبِهِمْ زَيْغٌۭ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَـٰبَهَ مِنْهُ ٱبْتِغَآءَ ٱلْفِتْنَةِ وَٱبْتِغَآءَ تَأْوِيلِهِۦ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُ وَٱلرَّٰسِخُونَ فِى ٱلْعِلْمِ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِۦ كُلٌّۭ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّآ أُو۟لُوا۟ ٱلْأَلْبَـٰبِ}} «اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات «محکم» (/ استوار/ یک رویه)‌اند، که بنیاد این کتاب‌اند و برخی دیگر (آیات) «متشابه» (/ چند رویه)‌اند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل جویی، از آیات متشابه آن، پیروی می‌کنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمی‌داند و استواران در دانش، می‌گویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمی‌گیرد» سوره آلعمران، آیه ۷؛ {{متن قرآن|قُلْ سِيرُوا۟ فِى ٱلْأَرْضِ ثُمَّ ٱنظُرُوا۟ كَيْفَ كَانَ عَـٰقِبَةُ ٱلْمُكَذِّبِينَ}} «بگو: در زمین سیر کنید سپس بنگرید که سرانجام دروغ‌انگاران چگونه بوده است» سوره انعام، آیه ۱۱؛ {{متن قرآن|أَفَغَيْرَ ٱللَّهِ أَبْتَغِى حَكَمًۭا وَهُوَ ٱلَّذِىٓ أَنزَلَ إِلَيْكُمُ ٱلْكِتَـٰبَ مُفَصَّلًۭا وَٱلَّذِينَ ءَاتَيْنَـٰهُمُ ٱلْكِتَـٰبَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُۥ مُنَزَّلٌۭ مِّن رَّبِّكَ بِٱلْحَقِّ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ ٱلْمُمْتَرِينَ}} «آیا جز خداوند را به داوری بجویم حال آنکه اوست که (این) کتاب را روشن به سوی شما فرو فرستاد و کسانی که به آنان کتاب داده‌ایم می‌دانند که آن (قرآن) فرو فرستاده‌ای راستین از سوی پروردگار توست پس به هیچ روی از تردیدکنندگان مباش!» سوره انعام، آیه ۱۱۴؛ {{متن قرآن|إِنَّآ أَنزَلْنَآ إِلَيْكَ ٱلْكِتَـٰبَ بِٱلْحَقِّ فَٱعْبُدِ ٱللَّهَ مُخْلِصًۭا لَّهُ ٱلدِّينَ}} «ما این کتاب را به حقّ به سوی تو فرو فرستاده‌ایم، از این روی خداوند را در حالی که دین (خود) را برای او ناب می‌داری بپرست» سوره زمر، آیه ۲؛ {{متن قرآن|إِنَّآ أَنزَلْنَا عَلَيْكَ ٱلْكِتَـٰبَ لِلنَّاسِ بِٱلْحَقِّ فَمَنِ ٱهْتَدَىٰ فَلِنَفْسِهِۦ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَآ أَنتَ عَلَيْهِم بِوَكِيلٍ}} «ما این کتاب را به سوی تو برای مردم به حقّ فرو فرستاده‌ایم؛ آن کس که رهیاب شود به سود خود اوست و هر که بیراه گردد تنها به زیان خود اوست و تو نگهبان آنان نیستی» سوره زمر، آیه ۴۱.</ref>.


'''[[حدیث ثقلین]]:''' از جمله [[احادیث]] کارآمد در ردّ [[تحریف قرآن]]، [[حدیث متواتر ثقلین]] است که از دو جهت به آن [[استدلال]] شده است: نخست آنکه در این [[حدیث]] بر [[لزوم]] [[تمسک به قرآن]] در همه زمان‌ها تصریح و تأکید شده و [[باور]] به [[تحریف]] عملا این [[تمسک]] را منتفی می‌سازد. دیگر آنکه [[باور]] به [[تحریف]] [[حجیت ظواهر قرآن|حجیت]] و اعتبار ظواهر قرآن و مآلاً [[تمسک به قرآن|تمسک]] بدان را نفی می‌کند، چون فرض افتادگی یا تبدیل بخش‌هایی از یک متن، بی‌گمان [[فهم]] [[استوار]] آن متن و در نتیجه [[احتجاج]] بدان را ناممکن می‌سازد، زیرا چه‌بسا آن بخشِ افتاده یا تبدیل شده، قرینه [[فهم]] بخش‌های موجود بوده باشد<ref>نک: البیان، ص۲۱۱ـ۲۱۴؛ تفسیرموضوعی، ج۱، ص۳۴۸.</ref>.<ref>[[فتح‌الله نجارزادگان|نجارزادگان، فتح‌الله]]، [[تحریف‌ناپذیری قرآن - نجارزادگان ۱ (مقاله)|تحریف‌ناپذیری قرآن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۷ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۷]]، ص۳۰۲ ـ ۳۳۵؛ [[عبدالحسین خسروپناه|خسروپناه، عبدالحسین]]، [[کلام نوین اسلامی (کتاب)|کلام نوین اسلامی]]، ص ۲۵۰؛ [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[کلام تطبیقی ج۲ (کتاب)|کلام تطبیقی]]، ج۲، ص ۱۵۷ ـ ۱۵۸.</ref>
۲. {{متن قرآن|وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ * لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ}}<ref>«به یقین آنان که این یادکرد را چون بر آنان فرود آمد انکار کردند (کیفر خواهند دید) و به راستی آن کتابی است ارجمند * در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستوده‌ای است» سوره فصلت، آیه ۴۱-۴۲.</ref>.
در این [[آیه]]، [[نفی]] متوجه [[طبیعت]] گردیده و مقتضای آن، نفی تمام افراد و مصادیق [[باطل]] است و طبیعت بطلان از [[قرآن]] زدوده و نفی شده است. در نتیجه، قرآن [[تحریف]] را که از مصادیق تباه ساختن و باطل کردن چیزی است، از ساحت خود زدوده است.
در صورت ادعای تحریف در این آیه و احتمال اینکه از زوائدی باشد که به قرآن افزوده شده باشد، اشکال پیشین، [[استدلال]] به این آیه را نیز فرامی‌گیرد و در نتیجه، [[استدلال]] به آن نیز تنها برای کسانی موجه است که احتمال به فزونی را در کل [[قرآن]] یا دست کم در این [[آیه]] منتفی می‌دانند.


'''دلیل عقلی'''
ب. '''قرآن موجود'''، همه [[ویژگی‌های قرآن]] [[منزل]] بر [[پیامبر]]{{صل}} را داراست
حاصل این دلیل آن است که اگر قرآن دستخوش [[تحریف]] قرار گرفته باشد، نباید آثار و ویژگی‌های قرآن [[واقعی]] را دارا باشد، لیکن قرآن از همه آثار قرآن واقعی برخوردار است؛ بنابراین [[دگرگونی]] و زیادی و کاستی‌ای که یکی از آن اوصاف قرآن را از میان ببرد، در آن رخ نداده است<ref>علامه سید محمد حسین طباطبایی تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۱۰۲- ۱۰۵.</ref>.
برخی از اوصافی که [[آیات قرآن]] برای خود بیان می‌کند، بدین قرار است: [[نور]] و [[هدایت‌گر]] به سوی [[صراط مستقیم]]<ref>{{متن قرآن|قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ}} «به راستی، روشنایی و کتابی روشن از سوی خداوند نزد شما آمده است» سوره مائده، آیه ۱۵.</ref>، اقوم و تواناترین [[قانون]]<ref>{{متن قرآن|إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ}} «بی‌گمان این قرآن به آیین استوارتر رهنمون می‌گردد» سوره اسراء، آیه ۹.</ref> یکدست و هماهنگ و پیراسته از [[اختلاف]] و تنافی و دارای [[هیمنه]] و [[قهاریت]] است. همه افراد [[انسان]] و [[جن]] را به [[تحدی]] و [[مبارزه]] فرامی‌خواند<ref>{{متن قرآن|قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا}} «بگو: اگر آدمیان و پریان فراهم آیند تا مانند این قرآن آورند هر چند یکدیگر را پشتیبانی کنند همانند آن نمی‌توانند آورد» سوره اسراء، آیه ۸۸.</ref>. تحدی در [[فصاحت]] و [[بلاغت]] و تحدی به اینکه محتوای این کتاب و ژرفای [[معارف]] آن چنان هماهنگ و یکدست است که هیچ اختلاف و تنافی‌ای در آن راه ندارد، تحدی در ارائه معارف [[حقیقی]] و کلیات [[شرایع]] هماهنگ با [[فطرت]] که عموم [[دانشمندان]] [[بشر]] از آوردن چنین چیزی عاجزند.
قرآن موجود از تمامی آن اوصاف برخوردار است و هیچ یک از ویژگی‌های نامبرده از میان نرفته است. بنابراین [[قرآن]] کنونی همان قرآن [[واقعی]] است که بر [[رسول خدا]]{{صل}} نازل شده و دچار [[دگرگونی]] و زیادی و [[کاستی]] نگشته است.


این [[دلیل]] مشتمل بر چند مقدمه، بدین شرح است:
ج. '''روایات''': روایاتی بر [[نزاهت قرآن از تحریف]] دلالت دارد که عمده‌ترین آنها را یادآور می‌شویم:
# [[خداوند حکیم]] [[قرآن]] را برای [[هدایت]] [[بشر]] فرستاد.
# [[قرآن]] [[آخرین کتاب آسمانی]] و آورنده آن نیز، آخرین فرستاده خداست.
# اگر این کتاب [[تحریف]] شده باشد، [[مردم]] به [[بیراهه]] می‌روند، بدون آنکه [[کتاب آسمانی]] دیگر یا [[پیامبری]] دیگر راه را به آنان نشان دهد، بنابراین تقصیری متوجه آنان نیست.
# این [[گمراهی]] با ساحت [[پروردگار]] ناسازگار و با [[حکمت]] او در [[هدایت]] [[بشر]] مخالف است، بنابراین [[قرآن]] باید از هر نوع تغییر و تحریفی مصون باشد<ref> تفسیر موضوعی، ج‌۱، ص‌۳۱۵.</ref> این [[دلیل]] به گونه‌ای دیگر نیز تقریر شده است<ref>نک: نفحات الرحمن، ج‌۱، ص‌۱۴ ـ ۱۶؛ صیانة القرآن، ص‌۶۹.</ref>.<ref>[[فتح‌الله نجارزادگان|نجارزادگان، فتح‌الله]]، [[تحریف‌ناپذیری قرآن - نجارزادگان ۱ (مقاله)|تحریف‌ناپذیری قرآن]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۷ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۷]]، ص۳۰۲ ـ ۳۳۵؛ [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[کلام تطبیقی ج۲ (کتاب)|کلام تطبیقی]]، ج۲، ص۱۵۱ ـ ۱۵۲.</ref>


== [[اثبات عصمت وحی]] ==
١. [[حدیث ثقلین]]: این [[حدیث]] از حیث سند، [[متواتر]] است و در منابع اصلی [[فریقین]] آمده است. [[پیامبر]]{{صل}} در این [[روایت]] فرمود:
=== ادله عقلی ===
من در میان شما دو چیز گرانمایه را می‌گذارم: نخست [[کتاب خدا]] که در آن [[هدایت]] و [[نور]] است؛ پس کتاب خدا را بگیرید و به آن [[تمسک]] جویید. پیامبر{{صل}} درباره قرآن [[ترغیب]] و [[تشویق]] فراوانی کرد، سپس فرمود: و [[اهل]] بیتم را به شما توصیه می‌کنم...<ref>محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ترجمه و شرح سیدجواد مصطفوی، ج۲، ص۴۱؛ مسلم بن الحجاج القشیری، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۳.</ref>.
سه دلیل عقلی بر [[ضرورت عصمت]] [[وحی]] بیان شده که از مجموع آنها می‌توان عصمت وحی را به اثبات رساند که عبارت‌اند از:
در این [[حدیث پیامبر اکرم]]{{صل}} قرآن را [[حجت]] و [[هدایت‌گر]] و تمسک به آن را بر همه [[مسلمانان]] در همه زمان‌ها [[واجب]] کرده است. [[باور]] به [[تحریف]]، این تمسک را عملاً [[نفی]] می‌کند و در نتیجه با حدیث ثقلین تنافی دارد؛ زیرا اگر قرآن دستخوش تحریف قرار گرفته باشد، دیگر حجت و هدایت‌گر نخواهد بود و در نتیجه تمسک به آن نیز نه تنها واجب نیست، بلکه اصلاً جایز نخواهد بود؛ چون تحریف از مصادیق [[باطل]] و تباه ساختن است و اگر چیزی دچار تحریف گردد، قطعاً باطل در آن راه یافته و تمسک به چنین چیزی جایز نیست.
#'''عدم تطابق با [[حکمت الهی]] و نقض غرض'''؛
 
#'''عدم سازگاری با [[علم]] نامحدود [[الهی]]'''؛
۲. پیامبر{{صل}} و [[امامان معصوم]]{{عم}} قرآن را [[میزان]] [[شناخت]] [[حق و باطل]] معرفی فرموده‌اند:
#'''عدم سازگاری با [[قدرت]] بی‌انتهای الهی'''.
حاصل این [[استدلال]] این است که قرآن میزان شناخت حق و باطل است و هرچه میزان حق و باطل باشد، خود [[حق]]، و از هر باطلی پیراسته است؛ پس قرآن از هر باطلی و نیز از تحریف که از مصادیق باطل و تباه ساختن است، پیراسته است و هیچ [[تغییر]] و کاستی و فزونی در آن رخ نداده است.
مقدمه دوم استدلال روشن است؛ زیرا هیچ باطلی معیار [[حق و باطل]] قرار نمی‌گیرد، اما مقدمه نخست دلیل را روایاتی به [[اثبات]] می‌رساند که در آنها [[پیامبر]]{{صل}} و [[امامان معصوم]]{{عم}} [[قرآن]] موجود نزد [[مسلمانان]] را معیار [[شناخت]] حق و باطل معرفی کرده‌اند که برای نمونه به برخی از آنها اشاره می‌شود:
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرمودند: «پس هر گاه در [[زندگی]] دچار فتنه‌هایی شدید که چون شب تاریک، پیش پای زندگی را ظلمانی کرد، بر شما باد [[تمسک به قرآن]]... قرآن دلیلی است که به بهترین راه دلالت می‌کند. قرآن فاصل و جداساز [[حق]] از [[باطل]] است نه [[شوخی]]»<ref>{{متن حدیث|فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ... هُوَ الدَّلِيلُ يَدُلُّ عَلَى خَيْرِ سَبِيلٍ وَ هُوَ كِتَابٌ فِيهِ تَفْصِيلٌ وَ بَيَانٌ وَ تَحْصِيلٌ وَ هُوَ الْفَصْلُ لَيْسَ بِالْهَزْلِ}}؛ (محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، تحقیق علی اکبر غفاری، ج۲، ص۵۹۹).</ref>.
 
این [[سخن پیامبر]] [[خدا]]{{صل}} از نظر زمانی اطلاق دارد و همه دوره‌ها را فرا می‌گیرد و قرآن را در همه دوره‌ها فاصل و جداساز حق از باطل معرفی فرموده است.
[[امیر مؤمنان]]{{ع}} فرمود: «بدانید که این قرآن اندرزدهنده‌ای است که در آن فریبی نیست و [[هدایت‌گری]] است که [[گمراهی]] در آن راه نمی‌یابد»<ref>نهج البلاغه، تحقیق محمد عبده، ج۲، ص۹۱.</ref>.
نیز فرمود: «شما را به [[کتاب خدا]] سفارش می‌کنم که دست‌آویزی [[استوار]]، مشعلی فروزان و [[شفابخش]] سودمند است. سرچشمه‌ای گوارا و [[نگهدارنده]] و [[نجات‌بخش]] کسی است که به آن چنگ زند»<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۲۰۳.</ref>.
این [[روایات]] و دیگر روایاتی که به همین مضمون از [[اهل بیت]]{{عم}} رسیده است، اشاره صریح به قرآن موجود نزد مسلمانان دارد و همان را مایه [[نجات]] و [[هدایت]] می‌داند و آن را [[میزان]] حق و باطل قرار داده است<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۸۸.</ref>.
 
۳. روایات عرضه [[احادیث]] بر قرآن: در روایات بسیاری بر [[لزوم]] سنجش [[اخبار]] با [[قرآن کریم]] تأکید شده و قرآن کریم را میزان تشخیص روایات جعلی قرار داده است. مرحوم [[شیخ انصاری]] بر [[تواتر]] این [[اخبار]] تصریح کرده است<ref>مرتضی انصاری، فرائد الاصول، ج۱، ص۲۴۵، ۲۴۷.</ref>.
برخی از این [[روایات]] به قرار زیر است:
[[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: «پس از من روایات زیادی برای شما نقل می‌کنند؛ هرگاه روایتی از من نقل شد آن را بر [[قرآن]] عرضه کنید. اگر موافق [[کتاب خدا]] بود، آن را بپذیرید و اگر مخالف بود، از آن صرف نظر کنید»<ref>محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، تحقیق علی اکبر غفاری، ج۵، ص۴۲۲.</ref>.
همچنین فرمود: «هر حقی حقیقتی دارد و هر صواب و حقی دارای نوری است. شما آنچه را که مورد [[تأیید]] و موافق قرآن بود، پذیرا باشید و آنچه مخالف قرآن بود، رها کنید»<ref>محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، تحقیق علی اکبر غفاری، ج۱، ص۶۹.</ref>.
 
از [[امام صادق]]{{ع}} رسیده است: «هر روایتی که موافق با کتاب خدا نباشد، [[باطل]] است»<ref>محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، تحقیق علی اکبر غفاری، ج۱، ص۶۹. برای اطلاع از دیگر روایات در این باره ر.ک: وسائل الشیعة، ج۱۸، باب ۹ از ابواب صفات قاضی ص۷۹-۷۸؛ مستدرک الوسائل، ج۱۷، ص۳۰۴.</ref>.
حاصل [[استدلال]] به این روایات این است که قرآن [[میزان]] [[شناخت]] اخبار درست از نادرست است و هر چیزی که معیار شناخت [[درستی]] چیزی قرار گیرد، قطعاً باطلی در آن راه نیافته است؛ چون هیچ باطلی معیار سنجش چیزی قرار نمی‌گیرد. بنابراین در قرآن باطلی راه نیافته و دچار [[دگرگونی]] و [[تحریف]] نگشته است.
 
د. '''سیره امامان معصوم'''{{عم}}: از رویه [[امیر مؤمنان]] و دیگر [[امامان معصوم]]{{عم}} به دست می‌آید که [[قرآن کریم]] از تحریف و دگرگونی مصون مانده است؛ زیرا اگر چنین چیزی اتفاق افتاده بود، امیرالمؤمنین علی{{ع}} در برابر این امر بزرگ [[سکوت]] نمی‌کرد و آن را با [[مسلمانان]] در میان می‌گذاشت و قرآن [[راستین]] را برای آنان آشکار می‌کرد. این امر دست کم در دوره [[خلافت]] آن جناب میسر و با [[برنامه‌های اصلاحی]] و [[بدعت‌زدایی]] وی کاملاً منطبق بود؛ به طوری که عطایای ناصواب و نابجای گذشته را بازپس می‌گرفت و به [[بیت‌المال]] باز می‌گرداند.
او خود در این باره فرمود:
به [[خدا]] [[سوگند]] که اگر ببینم با [[پول]] بیت‌المال [[زنان]] را [[تزویج]] و کنیزان را خریداری کرده‌اند، بازپس خواهم گرفت و به بیت‌المال عودت خواهم داد؛ زیرا دایره [[عدالت]] وسیع است و کسی که [[زندگی]] در [[سایه]] [[عدل]] بر وی تنگ آید، زندگی در سایه [[ظلم]] برای او تنگ‌تر خواهد بود<ref>نهج البلاغه، تحقیق محمد عبده، ج۱، ص۴۶.</ref>.
 
اگر رویه [[امیر مؤمنان]]{{ع}} در زدودن دیگر [[بدعت‌ها]] و [[کژی‌ها]] این بوده آیا می‌توان گفت که در برابر [[تحریف]] [[کتاب خداوند]] که بنیان [[شریعت خاتم]] بر آن [[استوار]] است، [[سکوت]] کرده و آن را به [[حال]] خود واگذاشته است؟
دیگر [[امامان]] [[اهل البیت]]{{عم}} نیز به [[قرآن]] موجود نزد [[مسلمانان]] در همه ابواب [[معارف]] و [[احکام الهی]] استناد می‌کردند و پیروانشان را در این عمل [[تأیید]] می‌کردند و [[استدلال]] دیگران به قرآن را می‌پذیرفتند و این رویه آنان کاشف از [[سلامت قرآن]] است و اینکه قرآن موجود نزد مسلمانان همان [[قرآنی]] است که بر [[رسول خدا]]{{صل}} نازل شده است.<ref>[[محمد اسحاق عارفی|عارفی، محمد اسحاق]]، [[خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ (کتاب)|خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲]] ص ۱۳۴-۱۴۷.</ref>.
 
===عوامل انگاره تحریف===
با وجود اینکه [[باور]] مشهور همه گروه‌های [[مسلمان]]، [[سلامت قرآن از تحریف]] و [[دگرگونی]] است، این [[پرسش]] نمود می‌یابد که چگونه برخی در مقابل مشهور مسلمانان قائل به تحریف شده‌اند؟ به همین دلیل بجاست که عوامل پیدایش را به [[طور]] خلاصه یادآور شویم.
سه عامل عمده برای پیدایش انگاره تحریف وجود دارد:
 
'''وجود [[روایات]]''': در [[جوامع روایی]] [[فریقین]] روایات زیادی در این باب آمده است. برخی بدون [[تأمل]] و تحقیق کافی و [[درایت]] در [[اسناد]] این روایات و به رغم [[اعراض]] مشهور از آنها، مجذوب کثرت آنها شده، [[شبهه]] تحریف را مطرح کرده‌اند.
بخشی از این روایات، همان روایاتی است که جمعی از [[عالمان اهل سنت]] برای [[نسخ]] [[تلاوت]] در قرآن به آن استناد کرده‌اند<ref>محمد عبدالعظیم زرقانی، مناهل العرفان، ج۲، ص۲۳۶.</ref>. نسخ تلاوت در قرآن به این معناست که بخشی از [[آیات قرآن]] ضبط نشده و از قرائت ساقط شده است. برای [[اثبات]] [[نسخ]] [[تلاوت]] در [[قرآن]]، بسیاری از [[علمای اهل سنت]]<ref>محمد عبدالعظیم زرقانی، مناهل العرفان، ج۲، ص۲۳۶-۲۳۷؛ زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج۲، ص۲۳۵، ۲۶۲؛ شعبان محمد اسماعیل، نظریة النسخ فی الشرائع السماویة، ص۱۱۹؛ مناع القطان، مباحث فی علوم القرآن، ص۱۲۴.</ref> به اخباری [[تمسک]] جسته‌اند که نشان می‌دهد در [[عصر پیامبر اکرم]]{{صل}} قرآن دیگری بوده است.
از جمله این [[روایات]]، خبری است که از [[خلیفه دوم]]، درباره [[آیه]] [[رجم]]<ref>آیه رجم از عمر به صورت‌های مختلف نقل شده است. ر.ک: الحافظ ابی عبدالله بن محمد بن ابراهیم بن المغیرة بن بردزبه البخاری، صحیح البخاری، ج۸، ص۲۰۸؛ مسلم بن الحجاج القشیری، صحیح مسلم، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، ج۴، ص۱۶۷ و ج۵، ص۱۱۶؛ متفی هندی، کنز العمال، ج۵، ص۴۳، ۴۱۸ و ج۱۲، ص۵۲۹ – ۵۳۳.</ref> نقل شده است. در قرآن موجود آیه‌ای که [[حکم]] رجم از آن استفاده شود، وجود ندارد و اگر این [[روایات صحیح]] باشد، لاجرم آیه رجم از قرآن ساقط شده است. [[اخبار]] دیگری نیز در [[منابع اهل سنت]] در نسخ تلاوت<ref>جلال الدین عبدالرحمن السیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ص۵۲۹-۵۳۳.</ref> در قرآن و نیز درباره [[تحریف]] و [[دگرگونی]] کلمات<ref>ر.ک: فتح الله محمدی، سلامة القرآن من التحریف، ص۱۵۸ به بعد.</ref> قرآن در دست است که لازمه [[پذیرفتن]] آنها پذیرش تحریف و دگرگونی در [[قرآن کریم]] است. در [[منابع شیعه]] نیز روایت‌هایی با مضمون‌های مختلف درباره [[تحریف قرآن]] به چشم می‌خورد<ref>بخشی از این روایات در فصل سوم این نوشتار خواهد آمد.</ref> که یکی از عوامل عمده [[شبهه]] تحریف، وجود چنین روایاتی است.
 
'''کم‌رنگ انگاشتن طرح مسئله [[امامت در قرآن]]''': برخی بر این باورند که [[امامت]] می‌بایست با صراحت بیشتر در قرآن کریم منعکس می‌شد و حتی نام [[امیر مؤمنان]] و دیگر [[امامان]] [[اهل البیت]]{{عم}} به صراحت در قرآن ذکر می‌شد؛ زیرا امامت از [[ارکان اسلام]] است. اینان به [[خیال]] خود برای [[حفظ]] امامت و [[ولایت]]، به تحریف و دگرگونی در [[قرآن]] [[گرایش]] یافته و بدین‌سان [[ثقل اکبر]] را [[قربانی]] [[ثقل اصغر]] کرده‌اند.
 
'''ابهام در [[تاریخ گردآوری قرآن]]''': محدودیت شمار باسوادان و نیز [[سادگی]] و محدودیت ابزارهای [[نگارش]] در [[زمان]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} این توهم را به وجود آورده که همه [[قرآن کریم]] با [[نظارت]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نگاشته نشده است و در نتیجه مشخص نیست که در گردآوری [[خلفا]] همه [[آیات]] و [[سوره‌های قرآن]] ضبط شده باشد<ref>گردآوری قرآن در بحث «فرایند تثبیت وحی» بررسی شده است.</ref>.<ref>[[محمد اسحاق عارفی|عارفی، محمد اسحاق]]، [[خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ (کتاب)|خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲]] ص ۱۵۰.</ref>.
 
===بررسی [[ادله]] قائلان به [[تحریف]]===
در فصل پیش گفتیم که مشهور [[مسلمانان]]، [[مفسران]] و [[قرآن‌پژوهان]] بر آن‌اند که قرآن کریم دچار هیچ گونه [[دگرگونی]] و تحریف نشده و آیات و سوره‌های آن همان‌گونه که بر پیامبر اسلام{{صل}} نازل شده بود، نزد مسلمانان موجود است.
در مقابل، گروه [[حشویه]] از [[اهل سنت]] و پاره‌ای از [[محدثان شیعه]] که تعدادشان بسیار اندک است، چنین پنداشته‌اند که قرآن دستخوش تحریف شده است. آنان در این باب به مستنداتی استناد کرده‌اند که عمده‌ترین آنها را مورد بررسی قرار می‌دهیم:
 
'''مبهم‌انگاری تاریخ گردآوری قرآن''': یکی از ادله قائلان به تحریف این است که [[تاریخ]] گردآوری و تألیف قرآن به گونه‌ای است که عادتاً مستلزم دگرگونی و تحریف است<ref>حسین بن محمد تقی نوری، فصل الخطاب، ص۷۳.</ref>. حاصل این دلیل در سه نکته ذیل خلاصه می‌گردد:
#قرآن در [[عهد رسول خدا]]{{صل}} گردآوری نشده و در [[الواح]] و رقعه‌ها در دست [[اصحاب]] پراکنده بود و ممکن است پاره‌ای از آیات به دست هیچ یک از اصحاب نرسیده باشد<ref>حسین بن محمد تقی نوری، فصل الخطاب، ص۷۳.</ref>.
#قرآن در زمان خلفا با شیوه خاصی و با نظارت غیر [[معصوم]] گردآوری شد.
#گردآوری‌ای که با اشراف و نظارت معصوم نباشد، عادتاً مستلزم دگرگونی و تحریف است؛ یعنی در خلال گردآوری خلفا پاره‌ای از [[سوره‌ها]] و [[آیات قرآن]] و کلمات آن به [[طور]] عمدی یا غیرعمدی ساقط شده است.


توضیح اینکه بعد از آنکه [[ضرورت]] [[وحی]] به عنوان راه دیگری برای دستیابی به شناخت‌های لازم، و جبران نارسایی [[حس]] و [[عقل]] [[انسانی]]، به ثبوت رسید مسأله دیگری مطرح می‌شود و آن این است: با توجه به اینکه افراد عادی مستقیماً از این [[وسیله]] [[شناخت]]، بهره‌مند نمی‌شوند و استعداد و [[لیاقت]] دریافت [[وحی الهی]] را ندارند، و ناچار [[پیام الهی]] به‌وسیله افراد خاصی "[[پیامبران]]" باید به ایشان [[ابلاغ]] شود چه ضمانتی برای صحّت چنین پیامی وجود دارد؟ و از کجا می‌توان مطمئن شد شخص [[پیامبر]]، [[وحی الهی]] را درست دریافت کرده و آن را درست به [[مردم]] رسانده است؟ و نیز اگر واسطه‌ای بین [[خدا]] و [[پیامبر]]، وجود داشته، او نیز [[رسالت]] خود را به‌طور صحیح انجام داده است؟ زیرا راه [[وحی]]، در صورتی کارآیی لازم را دارد، و می‌تواند نارسایی [[دانش]] بشری را جبران کند که از مرحله صدور تا مرحله وصول به [[مردم]]، از هرگونه [[تحریف]] و دستبرد عمدی و سهوی، مصون باشد و گرنه با وجود احتمال [[سهو]] و [[نسیان]] در واسطه یا وسائط، یا [[تصرف]] عمدی در مفاد آن، باب احتمال خطاء و [[نادرستی]] در [[پیام]] واصل به [[مردم]]، باز می‌شود و موجب سلب [[اعتماد]] از آن می‌گردد. پس از چه راهی می‌توان [[اطمینان]] یافت که [[وحی الهی]] به‌طور صحیح و سالم به‌دست [[مردم]] می‌رسد؟
نقد و بررسی: در بررسی فرآیند [[تثبیت وحی]] گفته شد که [[قرآن کریم]] به دو شیوه [[حفظ]] و [[نگارش]] تثبیت گردید و شواهد بسیاری ارائه شد که تعداد زیادی از [[اصحاب]] همه قرآن کریم را با [[نظارت]] و اشراف آن حضرت حفظ کردند و پاره‌ای از [[نخبگان]] اصحاب، افزون بر آن، تمام [[قرآن]] را نگاشتند. با وجود این، اینکه پاره‌ای از ساده‌دلان این امر بزرگ و روشن را مبهم دانسته‌اند، با مسلمات [[تاریخ اسلام]] و [[عصمت پیامبر]]{{صل}} سازگاری ندارد.


'''جواب این است:''' همانگونه که [[عقل]]، با توجه به [[حکمت الهی]] درمی‌یابد باید راه دیگری برای شناختن حقایق و [[وظایف عملی]]، وجود داشته باشد هر چند از [[حقیقت]] و کنه آن راه، [[آگاه]] نباشد به همین ترتیب [[درک]] می‌کند  مقتضای [[حکمت الهی]] این است، پیام‌های او سالم و دست نخورده به دست [[مردم]] برسد و گرنه [[نقض غرض]] خواهد شد. به دیگر سخن: بعد از آنکه معلوم شد پیامهای [[الهی]] باید با یک یا چند واسطه به [[مردم]] برسد تا زمینه [[تکامل]] اختیاری [[انسان‌ها]] فراهم شود و [[هدف]] [[الهی]] از [[آفرینش بشر]] تحقق یابد با استناد به صفات کمالیّه [[الهی]] ثابت می‌شود این پیامها مصون از تصرفات عمدی و سهوی خواهد بود؛ زیرا اگر [[خدای متعال]] نخواهد، پیام‌هایش به‌طور صحیح به بندگانش برسد خلاف [[حکمت]] خواهد بود و [[اراده حکیمانه الهی]]، آن را [[نفی]] می‌کند، و اگر [[خدا]] نداند [[پیام]] خود را از چه راهی و به‌وسیله چه کسانی بفرستد که سالم به بندگانش برسد با [[علم نامتناهی]] او منافات خواهد داشت و اگر نتواند وسایط شایسته‌ای را برگزیند و ایشان را از [[هجوم]] [[شیاطین]]، [[حفظ]] کند با [[قدرت]] نامحدود او سازگار نخواهد بود<ref>[[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[آموزش عقاید (کتاب)|آموزش عقاید]]، ص۱۴۱.</ref>.
'''[[شبهه تحریف قرآن]] هنگام گردآوری [[خلفا]]''': [[دگرگونی]] و [[تحریف]] در خلال گردآوری خلفا نیز ادعایی بدون دلیل است.
[[دلایل]] ذیل به خوبی نشان می‌دهد که [[گردآوری قرآن]] توسط خلفا هیچ فزونی و کاستی‌ای در قرآن رخ نداده است:
#با توجه به [[آگاهی]] بسیاری از اصحاب از [[آیات]] و [[سوره‌های قرآن]] و اهتمام آنان در حفظ و [[سلامت]] آن، هرگونه تحریفی در قرآن عادتاً غیر ممکن بود؛ زیرا تحریف و دگرگونی ممکن است به دو صورت عمدی یا غیر عمدی صورت گیرد که هر دو نحو آن منتفی است؛ چون اساس تحریف غیر عمدی بر [[ناآگاهی]] است و از ادله‌ای که تا کنون برای [[تثبیت وحی]] و انتشار آن در میان [[مسلمانان]] و آگاهی آنها آورده شد، مردود بودن این احتمال روشن می‌شود. تحریف و دگرگونی عمدی نیز با وجود [[حافظان]] و [[قاریان]] و نگارندگان [[وحی]] که از نخبگان [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} و دارای [[شأن]] و [[جایگاه اجتماعی]] بودند، عادتاً امکان نداشت و هیچ کس در چنان شرایطی توان دستبرد به قرآن را نداشت. در گزارش‌های [[تاریخی]] پیش‌گفته [[مشاهده]] شد که حافظان و نگارندگان قرآن حتی برای افزودن یا کاستن یک حرف از حروف قرآن بر روی [[خلیفه]] [[مقتدر]] مسلمانان [[شمشیر]] می‌کشیدند و هیچ‌گونه دگرگونی را در قرآن برنمی‌تافتند و اگر چنین امری اتفاق می‌افتاد، قطعاً مخالفان [[شیخین]] و کسانی همچون [[سعد بن عباده]] و [[پیروان]] وی که هیچ‌گونه [[اعتراض]] و انتقادی فروگذار نمی‌کردند، حتماً این جریان را به رخ آنان می‌کشیدند و به آنان [[اعتراض]] می‌کردند؛ [[حال]] آنکه کوچک‌ترین [[انتقاد]] و اعتراضی در [[تاریخ]] در این باره گزارش نشده است. [[خلیفه سوم]] نیز در [[قرآن]] دست نبرده است؛ زیرا اگر توسط او در قرآن [[دگرگونی]] اتفاق می‌افتاد، قطعاً این عمل برای منتقدان و [[قاتلان]] او بهترین عذر و و محکم‌ترین دلیل بود؛ در حالی که قاتلان او برای کشتن وی عذرها و بهانه‌های دیگری آوردند و مسائلی همچون روی برتافتن [[عثمان]] از روش خلفای پیشین و [[حیف و میل]] کردن [[بیت‌المال]] را عنوان کردند<ref>سید ابوالقاسم خوئی، البیان، ص۲۱۸.</ref>. در تاریخ نیز چنین عنوان نشده است که قاتلان [[خلیفه]] وی را به [[جرم]] [[تحریف قرآن]] به [[قتل]] رسانیده باشند.
#اگر قرآن در [[زمان]] [[خلفا]] دستخوش [[تحریف]] می‌شد، قطعاً [[حضرت علی]]{{ع}} که [[آگاهی]] او از قرآن از همه بیشتر بود، در برابر آن [[سکوت]] نمی‌کرد و دست کم در زمان [[خلافت]] خود، قرآن [[واقعی]] را بر [[مردم]] عرضه می‌داشت و این [[بدعت]] بزرگ را همچون بدعت‌های دیگر، برای [[مسلمانان]] برملا می‌کرد. بنابراین سکوت آن حضرت درباره قرآن و امضای همان [[قرآنی]] که در عصر [[حکومت]] عثمان معمول بود، دلیل محکم و قاطعی است بر [[سلامت قرآن از تحریف]] در زمان خلفا.
#از برخی [[روایات]] بر می‌آید که کار عثمان در [[گردآوری قرآن]] با [[تأیید]] علی{{ع}} بوده است: [[ابن داوود]] به [[سند صحیح]] از [[سوید بن غفله]] نقل می‌کند که علی{{ع}} فرمود: «درباره عثمان جز به [[نیکی]] سخن مگویید که به [[خدا]] [[سوگند]]، هر چه با [[مصاحف]] انجام داد، در حضور جمعی از ما انجام داد»<ref>جلال الدین عبدالرحمن السیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ص۱۵۸ و ۱۵۹.</ref>.
در [[حدیث]] دیگری از آن حضرت [[روایت]] شده است که فرمود: «اگر من به جای عثمان بودم، درباره نسخه‌های قرآن و تهیه مصاحف رسمی، همان کاری را می‌کردم که عثمان کرد»<ref>جلال الدین عبدالرحمن السیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ص۱۵۸ و ۱۵۹.</ref>.
[[سید بن طاووس]]، [[نگارش قرآن]] در [[زمان عثمان]] را به اختصار یاد می‌کند و می‌نویسد: «[[عثمان]] [[قرآن]] را به [[رأی]] علی{{ع}} گردآوری کرد»<ref>سید بن طاووس، سعد السعود للنفوس ص۴۳۵.</ref>.


پس با توجه به اینکه [[خدای متعال]]، عالم به همه چیز است نمی‌توان احتمال داد واسطه‌ای را [[برگزیده]] که از خطاکاری‌های او [[آگاه]] نبوده است<ref>سورۀ انعام، آیه ۱۲۴.</ref> و با توجه به [[قدرت]] نامحدود [[الهی]] نمی‌توان احتمال داد که نتوانسته است [[وحی]] خود را از دستبرد [[شیاطین]] و تأثیر عوامل [[سهو]] [[نسیان]]، [[حفظ]] کند<ref> سوره جن، آیه ۲۶ ـ ۲۸.</ref>، چنانکه با توجه به [[حکمت الهی]] نمی‌توان پذیرفت که نخواسته است [[پیام]] خود را [[مصون از خطا]] بدارد<ref>سوره انفال، آیه ۴۲.</ref>. بنابراین، مقتضای [[علم]] و [[قدرت]] و [[حکمت الهی]] آن است که [[پیام]] خود را سالم و دست نخورده به بندگانش برساند و بدین ترتیب؛ مصونیّت [[وحی]] با [[برهان عقلی]]، [[ثابت]] می‌شود<ref>[[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[آموزش عقاید (کتاب)|آموزش عقاید]]، ص۱۴۱.</ref>.
'''تشابه اُمم''': قائلان به [[تحریف]]، بر مبنای [[روایت نبوی]]<ref>حسین بن محمد تقی نوری، فصل الخطاب، ص٣٠.</ref> در خصوص تشابه [[امت اسلامی]] با [[امت]] [[یهود]] و [[نصارا]] به این نتیجه رسیده‌اند که هر امری که در میان [[امت‌های پیشین]] اتفاق افتاده، در امت [[پیامبر خاتم]]{{صل}} نیز اتفاق افتاده است؛ از جمله اینکه همان‌گونه که آنان کتاب‌های آسمانیشان را تحریف کرده‌اند، [[امت پیامبر]]{{صل}} نیز به [[کتاب آسمانی]] خود دست برده‌اند<ref>حسین بن محمد تقی نوری، فصل الخطاب، ص٣٠.</ref>.
قطعاً مقصود از این [[روایت]]، تشابه [[حقیقی]] و از همه جهت نیست که هر آنچه در دو امت اتفاق افتاده است، در [[اسلام]] نیز اتفاق افتد! پس از رفتن [[موسی]]{{ع}} به [[کوه طور]]، امتش به سرکردگی [[سامری]]، [[گوساله‌پرست]] شدند و هنگامی که [[حضرت موسی]]{{ع}} بازگشت، [[محاسن]] برادرش [[هارون]] را گرفته و [[الواح]] را بر [[زمین]] انداخت. امت نصارا نیز [[حضرت عیسی]]{{ع}} را به [[صلیب]] کشید. آیا همه اینها در اسلام نیز اتفاق افتاد؟
در تشابه با امت‌های پیشین، [[تحریف معنوی]] و رعایت نکردن حدود قرآن کافی است.


=== ادله نقلی ===
'''تفاوت قرآن موجود با [[مصحف]] [[ابی بن کعب]]''': ادعا کرده‌اند که قرآن موجود با قرآن ابی بن کعب متفاوت است و قرآن موجود شامل تمام مصحف ابی نبوده است و آنچه مصحف ابی مشتمل بر آن بوده، اعتبارش بیشتر است.
اما اینکه [[پیامبر اکرم]] {{صل}} چگونه حامل [[وحی]] یعنی [[جبرئیل]] را می‌‌شناخت و یا چگونه متوجه شد این [[کلام]]، [[وحی الهی]] است، روایتی از [[امام صادق]] {{ع}} [[نقل]] شده که فرمودند: «همانا [[خداوند]] وقتی بنده‌ای را [[رسول]] خویش کند به او سکینه و [[وقار]] نازل می‌کند پس آنچه از [[ناحیه]] [[خدا]] برایش می‌آید برای او مثل امری می‌شود که به چشم خود آن را [[مشاهده]] می‌کند»<ref>{{متن حدیث|إنَّ اللَّهَ إِذَا اتَّخَذَ عَبْداً رَسُولًا أَنْزَلَ عَلَیْهِ السَّکِینَةَ وَ الْوَقَارَ فَکَانَ الّذی یَأْتِیهِ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِثْلُ الَّذِی یَرَاهُ بِعَیْنِهِ}}؛ بحارالانوار، ج۱۸، ص۲۶۲.</ref>. در [[روایت]] دیگری [[راوی]] از [[پیامبر اکرم]] {{صل}} سؤال می‌کند: زمانی که حضرت صدای [[فرشته]] را می‌شنود و او را نمی‌بیند، از کجا تشخیص می‌دهد که این [[وحی الهی]] است؟ [[حضرت]] فرمودند: «[[خداوند]] خود به او بیان می‌کند که آنچه به او می‌رسد، [[حقّ]] است»<ref>{{متن حدیث|یُبَیِّنُهُ اللَّهُ حَتَّی یَعْلَمَ أَنَّ ذَلِکَ حَق}}؛ بحارالانوار، ج۶۲، ص۷۶.</ref>.
هر دو مقدمه این گمانه، مخدوش است؛ زیرا زیادی مصحف ابی بن کعب از نوع شرح و [[تفسیر]] بوده که در آن دوره میان نگارندگان قرآن مرسوم بود. افزون بر آن، زیادی آن از طریق [[خبر واحد]] گزارش شده و قرآن بودن زیادت‌های آن ثابت نیست و بر خلاف [[ادله]] [[قطعی]] [[سلامت قرآن از تحریف]] است. با وجود این، چگونه می‌توان ادعا کرد که مصحف ابی بن کعب که با خبر واحد گزارش شده است، از قرآن موجود که با [[تواتر]] [[اثبات]] گردیده و [[امامان]] [[اهل البیت]]{{عم}} آن را [[تأیید]] و بر قرائت و عمل به آن امر فرموده‌اند معتبر‌تر است؟


همچنین [[ابن عباس]] می‌‌گوید: «هیچ آیه‌ای بر [[پیامبر]] نازل نمی‌شد جز اینکه چهار [[فرشته نگهبان]] آن بودند تا آن [[آیه]] را به [[پیامبر]] برسانند»<ref>{{عربی|مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَی نَبِیِّهِ آیَةً مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا وَ مَعَهُ أَرْبَعَةُ حَفَظَةٍ مِنَ الْمَلَائِکَةِ یَحْفَظُونَهَا حَتَّی یُؤَدُّونَهَا إِلَی النَّبِیِّ ص ثُمَّ قَرَأَ عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی‏ غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضی‏ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً یَعْنِی الْمَلَائِکَةَ الْأَرْبَعَةَ لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِم‏}}؛ بحارالانوار، ۵۶، ص۲۰۱؛ الدّر المنثور، ج ۶، ص ۲۷۵.</ref>.  
'''[[قرآن]] [[امام علی]]{{ع}}''': یکی از دست‌آویزهای قائلان به [[تحریف]] این است که طبق [[روایات]] [[قطعی]]، [[امیر مؤمنان علی]]{{ع}} قرآن مخصوصی را پس از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} گرد آورد که از حیث تألیف [[سوره‌ها]] و اشتمال آن بر زیادی، نسبت به قرآن موجود متفاوت بوده است. زیادتی که در قرآن او بوده، از سنخ [[تفسیر]] و [[تأویل]] نبوده، بلکه همه آن قرآن بوده است<ref>حسین بن محمد تقی نوری، فصل الخطاب، ص۹۷.</ref>.
این مطلب که [[حضرت امیر]]{{ع}} قرآن را به شیوه خاصی گردآوری کرده، سخنی صحیح و ادله‌ای روشن و قطعی برای آن وجود دارد، لکن زیادت‌های [[مصحف امام علی]]{{ع}} قطعاً از سنخ شرح و تفسیر و [[شأن نزول آیات]] بوده است. اگر برخی از [[آیات]] و [[سوره‌های قرآن]] نزد آن حضرت می‌بود، یقیناً در [[زمان]] خلافتش بر [[مسلمانان]] عرضه می‌داشت و اگر دگرگونی‌ای پیش از [[خلافت]] آن حضرت اتفاق افتاده بود، آنها را [[اصلاح]] و قرآن [[واقعی]] را به [[مردم]] می‌آموخت.


[[روایت]] مذکور و چنین [[نقل]] قول‌هایی مؤید این مطلب هستند که [[پیامبر اسلام]] {{صل}} [[وحی الهی]] را درست دریافت کرده و به [[مردم]] [[ابلاغ]] می‌‌کرد.
'''روایات''': عمده‌ترین دلیل قائلان به تحریف، روایاتی است که [[محدث نوری]] نیز آنها را از منابع مختلف گرد آورده و چنین پنداشته است که دسته‌ای از این روایات به [[طور]] کلی بر تحریف دلالت دارد که آن را در ضمن دلیل یازدهم بیان کرده است. برخی دیگر بیانگر اسقاط و تحریف در خصوص پاره‌ای از آیات و کلمات و سوره‌های قرآن است که آنها را در ضمن دلیل دوازدهم گرد آورده<ref>حسین بن محمد تقی نوری، فصل الخطاب، ص۲۲۲، ۲۳۸.</ref>.
بسیاری از [[محققان]] و [[قرآن‌پژوهان]] در رد [[استدلال]] به [[اخبار]] تحریف، همه این روایات را به گونه مبسوطی مورد بررسی و پالایش قرار داده و بسیاری از آنها را [[ضعیف]] السند، مجعول و از [[اسرائیلیات]] دانسته‌اند که برخی از این پاسخ‌ها را یادآور می‌شویم:
[[مرحوم بلاغی]] می‌گوید: محدث نوری شمار [[احادیث]] تحریف را با انضمام و افزودن مراسیلی برگرفته شده از مسانید افزوده و آنها را با حجم زیادی گرد آورده است. برخی از این [[مراسیل]] از [[فرات]] و [[عیاشی]] است و برخی دیگر از کسانی نقل شده که در [[تراجم]] [[رجال]] در معرض اتهام‌اند و از آنان به عنوان افراد [[دروغگو]]، [[پلید]]، [[فرومایه]] و [[فاسد]] العقیده یاد شده است و [[روایت]] کردن از آنان مجاز نیست<ref>محمد جواد بلاغی، آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۶۵ -۶۶.</ref>. [[علامه طباطبایی]] نیز بسیاری از [[اخبار]] [[تحریف]] را [[ضعیف]] و فاقد سند می‌داند<ref>سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۱۴، ص۱۱۰.</ref>.
مرحوم [[آیة الله خویی]] می‌گوید: اکثر این [[روایات]] از نظر سند، ضعیف و غیر قابل [[اعتماد]] است؛ زیرا بیش از دو سوم آنها از کتاب [[احمد بن محمد سیاری]] یا با واسطه [[علی بن احمد کوفی]] نقل شده است که هر دو ضعیف و غیر قابل اعتمادند؛ چون در [[کتب رجال]]، [[احمد بن محمد سیاری]] شخص [[منحرف]] و قائل به [[تناسخ]] معرفی شده و از علی بن احمد کوفی نیز به عنوان شخص دروغگو و [[متزلزل]] الاعتقاد نام برده‌اند<ref>سید ابوالقاسم خوئی، البیان، ص۲۲۶.</ref>.<ref>[[محمد اسحاق عارفی|عارفی، محمد اسحاق]]، [[خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ (کتاب)|خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲]] ص ۱۵۲.</ref>.


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
خط ۱۷۱: خط ۲۶۵:
{{پایان مدخل وابسته}}
{{پایان مدخل وابسته}}


== پرسش مستقیم ==
== پرسش‌های وابسته ==
{{پرسش‌های وابسته}}
{{پرسش‌های وابسته}}
* [[مصونیت وحی در مقام تلقی و ابلاغ چگونه است؟ (پرسش)]]
# [[مصونیت وحی در مقام تلقی و ابلاغ چگونه است؟ (پرسش)]]
* [[وحی به چه معناست؟ (پرسش)]]
# [[دلایل عصمت وحی چیست؟ (پرسش)]]
* [[تفسیر وحی به تجربه دینی به چه معناست؟ (پرسش)]]
# [[تفسیر وحی به تجربه دینی به چه معناست؟ (پرسش)]]
{{پایان پرسش‌های وابسته}}
{{پایان پرسش‌های وابسته}}


خط ۱۸۱: خط ۲۷۵:
{{منابع}}  
{{منابع}}  
# [[پرونده:136851.jpg|22px]] [[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[آموزش عقاید (کتاب)|'''آموزش عقاید''']]
# [[پرونده:136851.jpg|22px]] [[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[آموزش عقاید (کتاب)|'''آموزش عقاید''']]
# [[پرونده:33456.jpg|22px]] [[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[راه و راهنماشناسی (کتاب)|'''راه و راهنماشناسی''']]
# [[پرونده:426310763.jpg|22px]] [[عبدالحسین خسروپناه|خسروپناه، عبدالحسین]]، [[کلام نوین اسلامی ج۲ (کتاب)|'''کلام نوین اسلامی''']]
# [[پرونده:426310763.jpg|22px]] [[عبدالحسین خسروپناه|خسروپناه، عبدالحسین]]، [[کلام نوین اسلامی ج۲ (کتاب)|'''کلام نوین اسلامی''']]
# [[پرونده:53960800.jpg|22px]] [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]؛ [[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|'''پژوهشی در عصمت معصومان''']]
# [[پرونده:53960800.jpg|22px]] [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]؛ [[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|'''پژوهشی در عصمت معصومان''']]
خط ۱۹۰: خط ۲۸۳:
# [[پرونده:1233456.jpg|22px]] [[محمد سعیدی مهر|سعیدی مهر، محمد]]، [[آموزش کلام اسلامی (کتاب)|'''آموزش کلام اسلامی''']]
# [[پرونده:1233456.jpg|22px]] [[محمد سعیدی مهر|سعیدی مهر، محمد]]، [[آموزش کلام اسلامی (کتاب)|'''آموزش کلام اسلامی''']]
# [[پرونده:000058.jpg|22px]] [[فتح‌الله نجارزادگان|نجارزادگان، فتح‌الله]]، [[تحریف‌ناپذیری قرآن - نجارزادگان ۱ (مقاله)|'''تحریف‌ناپذیری قرآن''']]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۷ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۷]]
# [[پرونده:000058.jpg|22px]] [[فتح‌الله نجارزادگان|نجارزادگان، فتح‌الله]]، [[تحریف‌ناپذیری قرآن - نجارزادگان ۱ (مقاله)|'''تحریف‌ناپذیری قرآن''']]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۷ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم ج۷]]
# [[پرونده:1379348.jpg|22px]] [[محمد اسحاق عارفی|عارفی، محمد اسحاق]]، [[خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ (کتاب)|'''خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


خط ۱۹۸: خط ۲۹۲:


[[رده:مدخل‌های قرآنی دانشنامه]]
[[رده:مدخل‌های قرآنی دانشنامه]]
[[رده:مدخل وابسته به علم معصوم]]
[[رده:وحی]]
[[رده:مصادیق عصمت]]
[[رده:مصادیق عصمت]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۴ مارس ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۳۷

عصمت وحی به معنای مصونیت، سلامت و خطاناپذیری وحی است. مقتضای علم و قدرت و حکمت الهی و لازمۀ هدایت انسان‌ها آن است که وحی الهی بدون هیچگونه خطا و اشتباهی به دست مردم برسد. با توجه به آنکه وحی دارای چهار رکن اصلی وحی کننده، دریافت کننده، محتوای وحی و پیک وحی است ادعای عصمت وحی نیز مستلزم اثبات عصمت تمامی ارکان آن خواهد بود که هر یک در جای خود با ادله عقلی و نقلی به اثبات رسیده است. سه دلیل بر ضرورت عصمت وحی بیان شده که عبارت‌اند از: عدم تطابق با حکمت الهی، نقض غرض، عدم سازگاری با علم نامحدود الهی و عدم سازگاری با قدرت بی‌انتهای الهی.

معناشناسی

عصمت

معنای لغوی

عصمت، واژه‌ای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کرده‌اند[۴].[۵]

در اصطلاح متکلمان

در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:

  1. عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجت‌های اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرن‌ها عصمت را به لطف تعریف کرده‌اند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار برده‌اند.
  2. عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمی‌شود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتاب‌های خود ارائه کردند[۹].[۱۰]

وحی

معنای لغوی

لغت شناسان واژه «وحی» را به اشاره سریع[۱۱]، سرعت[۱۲] و نیز القای پنهانی مطلبی به دیگران[۱۳] معنا کرده‌اند. علاوه بر اینها برخی نیز معانى نخستین این واژه را رسالت، الهام، کلام مخفیانه، و چیزى که به دیگرى القاء شود، دانسته‌اند[۱۴].

با توجه به آنچه گذشت می‌توان گفت: وحی در لغت به معنای القای معنا به دیگران است که نوعاً از طریق رمز و اشاره و پنهان از چشم دیگران صورت می‌گیرد. این معنای لغوی، عام بوده و هرگونه القای معنایی را در بر می‌گیرد که الهام نیز یکی از مصادیق بارز آن است[۱۵].

معنای اصطلاحی

در اصطلاح مفسران

مفسران بیش‌تر به طبقه‌بندی کاربردهای وحی در لغت، قرآن و حدیث پرداخته و تلاش کرده‌اند تا معنای وحی و کاربردهای آن را در قرآن روشن سازند. حاصل نظر مفسران در این باب آن است که وحی در قرآن در یک معنا به کار نرفته است بلکه در وجوه و معانی مختلفی به کار رفته است. همچنین آنها به توضیح آیات و روایات مربوط به انواع وحی، درجات وحی و حالات پیامبر در هنگام وحی نیز پرداخته‌اند[۱۶].[۱۷]

در اصطلاح متکلمان

متکلمان اسلامی ‌از زاویه دیگری به وحی نگریسته‌اند. آنها در مباحثشان به دنبال اثبات ضرورت نبوت بوده‌اند. آنها می‌خواستند ثابت کنند که انسان نمی‌تواند صرفاً با ادراکات حسی و عقلی خویش، همه مسیر زندگی را طی کند و سعادت دو جهان را برای خود رقم زند، بلکه احتیاج دارد تا از طریق هدایت‌های پیامبران الهی که از طریق وحی با خداوند در ارتباط بودند، به حقایق برتر دست یافته و نقشه کامل زندگی را در اختیار بگیرد[۱۸].[۱۹]

عصمت وحی

عصمت وحی به معنای مصونیت، سلامت و خطاناپذیری وحی است. مقتضای علم و قدرت و حکمت الهی و لازمۀ هدایت انسان‌ها آن است که وحی الهی بدون هیچگونه خطا و اشتباهی به دست مردم برسد[۲۰].

ملزومات عصمت وحی

عصمت ارکان وحی

با توجه به آنکه وحی دارای چهار رکن اصلی وحی کننده دریافت کننده محتوای وحی و پیک وحی است ادعای عصمت وحی نیز مستلزم اثبات عصمت تمامی ارکان آن خواهد بود که در ادامه به این امر مهم پرداخته شده است:

عصمت ارسال کننده وحی

وحی کننده نخستین و اصلی‌ترین رکن از ارکان وحی است که مصداق آن نیز تنها خدای متعال است عصمت وحی کننده از کذب خطا و نسیان نه تنها مورد اتفاق متکلمان اسلامی است بلکه از جمله باورهای پیروان همه ادیان و مذاهب بوده و کسی در این خصوص خدشه یا تردید ننموده است[۲۱].

عصمت دریافت کننده وحی

منظور از دریافت کننده وحی فرستادگان الهی یا همان انبیا(ع) هستند که دومین رکن از ارکان وحی به شمار آمده و عصمت آنان نیز از اموری همچون کذب، گناه، خطا و نسیان ضروری است و الا در غیر این صورت نمی‌توان از ادعای عصمت وحی دفاع کرده و به آن اطمینان نمود، هر چند به عصمت وحی کننده یقین داشته باشیم. از این رو یکی از مسائل مورد اتفاق اندیشمندان امامیه در این قرون و حتی امروز، ضرورت عصمت پیامبران است. تصریح به این مسأله دست کم از دوران امامان معصوم(ع) مطرح شده و تا به امروز نیز ادامه داشته است[۲۲].

عصمت پیک وحی (فرشتگان)

سومین رکن از ارکان عصمت وحی، عصمت آورنده یا پیک وحی است که در لسان روایات از آن با عنوان فرشته وحی یا امین وحی نیز نام برده شده است. در این زمینه اقوال و آرای متعددی از سوی علمای اسلامی مطرح شده است و با قطع نظر از دیدگاه اشاعره که در خصوص عصمت جمیع فرشتگان توقف کرده و نظری نداده‌اند[۲۳]، سایر علمای اسلامی، معتقد به عصمت فرشته وحی هستند، چه به نحو انحصار عصمت در فرشتگان وحی[۲۴] و چه به نحو قول به عصمت جمیع فرشتگان الهی[۲۵].[۲۶]

عصمت محتوای وحی

پس از اثبات عصمت سه رکن از ارکان وحی یعنی عصمت ارسال کننده وحی، عصمت گیرندگان وحی و عصمت حاملان وحی با ادله عقلی و نقلی، اثبات عصمت محتوای وحی یعنی آنچه که از سوی خدای متعال فرستاده می‌شود نیز با استناد به همان ادله، از زمان ارسال توسط خدای متعال تا زمان دریافت وحی توسط فرشته وحی و تلقی آن توسط انبیای الهی و ابلاغ آن به مردم قابل اثبات است. تنها چیزی که باقی می‌ماند، عصمت آن بخش از محتوای وحی است که در قالب متون مقدس یا کتاب‌های آسمانی نازل شده‌اند. در این خصوص باید گفت با توجه به نسخ تمامی ادیان آسمانی قبل از اسلام، مصونیت کتاب‌های منتسب به آن ادیان نیز قابل دفاع نبوده و از دستخوش تحریف در امان نبوده‌اند. آنچه مسلم است تنها عصمت قرآن کریم که کتاب آسمانی مسلمانان و معجزه جاوید پیامبر اسلام(ص) است که می‌توان مصونیت آن را از دستخوش هر گونه تحریفی به زیاده، نقصان و یا تغییر، به اثبات رساند[۲۷].

اثبات عصمت وحی

ادله عقلی

سه دلیل عقلی بر ضرورت عصمت وحی بیان شده که از مجموع آنها می‌توان عصمت وحی را به اثبات رساند که عبارت‌اند از:

  1. عدم تطابق با حکمت الهی و نقض غرض؛
  2. عدم سازگاری با علم نامحدود الهی؛
  3. عدم سازگاری با قدرت بی‌انتهای الهی.

بعد از آنکه ضرورت وحی به عنوان راه دیگری برای دستیابی به شناخت‌های لازم و جبران نارسایی حس و عقل انسانی، به ثبوت رسید مسأله دیگری مطرح می‌شود و آن این است: با توجه به اینکه افراد عادی مستقیماً از این وسیله شناخت، بهره‌مند نمی‌شوند و استعداد و لیاقت دریافت وحی الهی را ندارند، و ناچار پیام الهی به‌وسیله افراد خاصی «پیامبران» باید به ایشان ابلاغ شود چه ضمانتی برای صحّت چنین پیامی وجود دارد؟

جواب این است: همانگونه که عقل، با توجه به حکمت الهی درمی‌یابد باید راه دیگری برای شناختن حقایق و وظایف عملی، وجود داشته باشد، هر چند از حقیقت و کُنه آن راه، آگاه نباشد به همین ترتیب درک می‌کند مقتضای حکمت الهی این است، پیام‌های او سالم و دست نخورده به دست مردم برسد و گرنه نقض غرض خواهد شد. به دیگر سخن: بعد از آنکه معلوم شد پیام‌های الهی باید با یک یا چند واسطه به مردم برسد تا زمینه تکامل اختیاری انسان‌ها فراهم شود و هدف الهی از آفرینش بشر تحقق یابد با استناد به صفات کمالیّه الهی ثابت می‌شود این پیام‌ها مصون از تصرفات عمدی و سهوی خواهد بود؛ زیرا اگر خدای متعال نخواهد، پیام‌هایش به‌طور صحیح به بندگانش برسد خلاف حکمت خواهد بود و اراده حکیمانه الهی، آن را نفی می‌کند و اگر خدا نداند پیام خود را از چه راهی و به‌وسیله چه کسانی بفرستد که سالم به بندگانش برسد با علم نامتناهی او منافات خواهد داشت و اگر نتواند وسایط شایسته‌ای را برگزیند و ایشان را از هجوم شیاطین، حفظ کند با قدرت نامحدود او سازگار نخواهد بود[۲۸].

پس با توجه به اینکه خدای متعال، عالم به همه چیز است نمی‌توان احتمال داد واسطه‌ای را برگزیده که از خطاکاری‌های او آگاه نبوده است[۲۹] و با توجه به قدرت نامحدود الهی نمی‌توان احتمال داد که نتوانسته است وحی خود را از دستبرد شیاطین و تأثیر عوامل سهو نسیان، حفظ کند[۳۰]، چنانکه با توجه به حکمت الهی نمی‌توان پذیرفت که نخواسته است پیام خود را مصون از خطا بدارد[۳۱]. بنابراین، مقتضای علم و قدرت و حکمت الهی آن است که پیام خود را سالم و دست نخورده به بندگانش برساند و بدین ترتیب؛ مصونیّت وحی با برهان عقلی، ثابت می‌شود[۳۲].

ادله نقلی

اما اینکه پیامبر اکرم(ص) چگونه حامل وحی یعنی جبرئیل را می‌‌شناخت و یا چگونه متوجه شد این کلام، وحی الهی است، روایتی از امام صادق(ع) نقل شده که فرمودند: «همانا خداوند وقتی بنده‌ای را رسول خویش کند به او سکینه و وقار نازل می‌کند پس آنچه از ناحیه خدا برایش می‌آید برای او مثل امری می‌شود که به چشم خود آن را مشاهده می‌کند»[۳۳].

فرآیند تثبیت وحی

وحی در ادیان وحیانی مفهومی اساسی است، اما در همه آنها به معنای واحدی محوریت ندارد. مقصود ما از وحی «القای حقایق از جانب خداوند» است.

محوریت وحی در اسلام به گونه‌ای است که همه حقایق و معارف این دین وابسته به آن است و پیامبر خاتم(ص) آن را معرفت زلال، نور و هدایت‌گر معرفی فرموده و تمسک به آن را مایه رهایی از هلاکت قرار داده است. به همین دلیل از آغاز نزول وحی در صدد تثبیت آن بوده و نسبت به آن اهتمام خاصی داشته است.

نقش حفظ در تثبیت وحی

پیامبر اکرم(ص) پس از نزول وحی، آیات و سوره‌های قرآن کریم را برای اصحاب خود تلاوت می‌فرمود و آنان را به حفظ و نگارش آن تشویق و ترغیب می‌کرد و بر هر دو امر، اشراف و نظارت دقیق داشت. شواهد زیادی در دست است که رسول خدا(ص) فرآیند تثبیت وحی را به دو شیوه حفظ و نگارش به اتمام رسانید و بدین‌سان پشتوانه سترگی برای سلامت و صیانت قرآن فراهم ساخت.

حفظ و سپردن آیات قرآن به حافظه مؤمنان از مهم‌ترین شیوه‌های تثبیت وحی و مطمئن‌ترین عامل صیانت قرآن از تغییر و تحریف است. ابن جزری که از استادان نامدار قرائت بوده، می‌گوید: حفظ پشتوانه مهمی است که قرآن کتاب آسمانی اسلام از آن برخوردار است. حفظ، ضامن جاوید ماندن و تغییر نیافتن قرآن و والاترین ویژگی و امتیازی است که خداوند متعال به امت اسلامی ارزانی داشته است[۳۴]. اهمیت دیگر حافظان قرآن آن است که در جمع‌آوری و نگارش قرآن، پس از رحلت رسول خدا(ص) پشتوانه نوشته‌های باقیمانده از دوره پیغمبر(ص) بودند و اگر به بی‌نقطه و علامت بودن کتابت آن دوره توجه کنیم، بر اهمیت حفظ قرآن و قرائت صحیح آن بیشتر واقف خواهیم شد.[۳۵].

جمع قرآن و معانی آن

«جمع» در علوم قرآنی به دو معناست:

  1. حفظ و به ذهن سپردن قرآن کریم؛ لذا حافظان قرآن را «جماع القرآن» نیز می‌نامیدند از حفظ قرآن به «جمع اول» نیز تعبیر می‌شود.
  2. نگارش قرآن که به گونه‌های مختلف قابل تصویر است:
    1. نگارش تمام آیات به صورت آیات و سوره‌های پراکنده.
    2. نگارش تمام آیات قرآن با رعایت ترتیب آیات هر سوره و تدوین هر سوره در یک صحیفه جداگانه.
    3. نگارش تمام آیات قرآن با رعایت ترتیب کامل آیات و سوره‌های قرآن، مجموعاً در یک صحیفه که همه سوره‌ها مانند آیات، یکی پس از دیگری تنظیم شده باشد[۳۶].[۳۷].

ادله تثبیت وحی به شیوه حفظ

ادله و شواهد بسیاری در دست است که رسول خدا(ص) فرآیند تثبیت قرآن را به شیوه حفظ و به ذهن سپردن یارانش به اتمام رساند و شمار زیادی از اصحاب همه آیات و سوره‌های قرآن را به گونه صحیح حفظ کردند:

گفتار اول: دلیل عقلی: تثبیت وحی، یکی از وظایف و رسالت‌های رسول خداست و او هیچ وظیفه و رسالتی را فروگذار نکرده است؛ پس رسول خدا(ص) وحی را تثبیت فرمود. دلیل اثبات مقدمه نخست آن است که قوام رسالت و نبوت هر نبی‌ای به رساندن پیام و همان داده‌های وحیانی است که از عالم برین دریافت کرده است. بنابراین رساندن و نشر آیات قرآن جزو وظایف و رسالت اوست. از سوی دیگر، نشر و رساندن آیات وحیانی مستلزم آن است که دست‌کم گروهی از یاران و مبلغان آن حضرت، آیات را به ذهن بسپارند تا آن را به دیگران منتقل کنند. و به همین دلیل رسول خدا(ص) یارانش را در حفظ قرآن تشویق و ترغیب می‌فرمود و آنان را برای انجام این امر خطیر مهیا می‌ساخت. اثبات مقدمه دوم نیز روشن است؛ زیرا در بحث‌های کلامی به اثبات رسیده است که پیامبران در انجام همه وظایف و رسالتشان معصوم و در انجام آنها از غفلت و فراموشی و اهمال، پیراسته‌اند.

گفتار دوم: شواهد تاریخی: شواهد تاریخی بسیاری نشان دهد مید که رسول خدا(ص) در تثبیت وحی اهتمام و تأکید داشته و بر این امر توفیق یافته‌اند؛ به گونه‌ای که بسیاری از اصحاب او (بیش از صدها نفر) همه آیات و سوره‌های قرآن کریم را حفظ کرده بودند. برخی از نخبگان یاران او[۳۸] نیز بر اث نیز بر اثر آموزه‌های وحیانی آن جناب، افزون بر حفظ قرآن، بر تمام اسرار و معانی و رموز قرآن دست یافته بودند. یکی از این شواهد، تلاش وافر خود پیامبر(ص) بر فراگرفتن وحی و حفظ آن است که در سخت‌ترین حالات هم زبانش را بدان می‌گرداند؛ چنان که گاه از ترس اینکه مبادا کلمه‌ای از یادش برود یا حرفی تبدیل گردد، در به خاطر سپردن و به دل نگه داشتن آن عجله می‌ورزید و زبان خود را با شتاب به آیات الهی می‌گرداند[۳۹]. تا آنکه پروردگار او را اطمینان بخشید و بدو وعده کرد که قرآن را در سینه‌اش جمع کند و قرائت لفظ و فهم معنایش را بر او آسان سازد: ﴿لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ * إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ[۴۰].

گویا رسول خدا پیش از آنکه نزول آیه به اتمام رسد، از حرص عظیمی که بر ثبت و ضبطش داشت، آن را بر اصحاب می‌خواند[۴۱]. تا اینکه خداوند فرمود: ﴿وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ[۴۲]. از آن پس دیگر پیامبر(ص) آن شتاب را نداشت و چنان که حکم شده بود، قرآن را بدون شتاب و با درنگ و آرام بر مردم می‌خواند. با قرائت قرآن شب زنده‌داری می‌کرد و نماز را بدان زینت می‌بخشید[۴۳].

گفتار سوم: روایات: در روایات مختلفی از حفظ قرآن کریم و شمار حافظان آن در عهد رسول خدا(ص) سخن به میان آمده است. در پاره‌ای از اخبار، حافظان قرآن در چهار نفر منحصر شده‌اند. در برخی دیگر از پنج یا شش نفر از آنان نامبرده شده و در تعدادی دیگر، نام حافظان مهاجران و انصار آمده است. بخاری از قتاده نقل می‌کند که «از انس بن مالک پرسیدم که قرآن را چه کسی در عهد رسول خدا(ص) حفظ کرده است؟ او گفت: چهار نفر از انصار: ابی بن کعب، معاذ بن جبل، زید بن ثابت و ابوزید. پرسیدم زید کیست؟ گفت یکی از عموهایم»[۴۴]. در این حدیث هر چند که نام چهار نفر آمده است! لیکن از آنجا که حافظان را منحصر در آن چهار نفر نکرده، مشکل به نظر نمی‌رسد. همو از طریق ثابت از انس نقل می‌کند که گفت: «پیامبر(ص) از دنیا رفت در حالی که قرآن را جز چهار نفر حفظ نکرده بودند: ابودرداء، معاذ بن جبل، زید بن ثابت و ابوزید»[۴۵] چنان که پیداست، این حدیث ظهور در حصر دارد و جز این چهار نفر، حافظان دیگر را نفی می‌کند.[۴۶].

نزاهت قرآن از تحریف

تحریف‌ناپذیری قرآن

در این فصل به بررسی این موضوع می‌پردازیم که آیا در فاصله رحلت پیامبر(ص) و گردآوری قرآن توسط خلفای سه‌گانه، قرآن دستخوش تحریف شد یا به همان‌گونه که در زمان حیات پیامبر(ص) تثبیت گردیده بود، جمع‌آوری شد؟

گفتار اول: تحریف در لغت: تحریف از ماده (ح‌ ر ف) است و «حرف» در لغت به معنای کنار، لبه و تیزی است. حرف هر چیزی کنار، لبه و تیزی آن است[۴۷]. حرَّفَ یعنی کج کرد، مایل کرد، خم کرد، منحرف کرد، دولا کرد، بد تعبیر کرد و بد تفسیر کرد[۴۸]. اصل واحد در این ماده (حرف) جانب و کنار شیء و منتهای آن است. گفته می‌شود: حرّفت الشيء؛ یعنی آن را از جایگاه و اعتدال آن خارج کردم و به کنار بردم. به همین اعتبار به معنای میل و عدول به کار می‌رود. هرگاه چیزی از اعتدال و جایگاهش خارج گردد و به کنار رود، گفته می‌شود: انحراف ممن كذا و حرفه. دو قید در این ماده اخذ شده است: طرف (کنار) و خروج از جایگاه. بنابراین مفهوم این ماده، عدول شیء از جایگاه آن و استقرار آن در کنار است[۴۹]. با توجه به اصل این ماده و قیودی که در آن اخذ شده است، معنای تحریف کلام در لغت، کج کردن و دگرگونی آن از جایگاه و گونه و حالت اصلی و به حاشیه بردن معنای اصلی آن است.

گفتار دوم: تحریف در اصطلاح: تحریف در اصطلاح به معانی زیر آمده است:

الف. تحریف معنوی؛ یعنی تغییر دادن معنای کلام از آنچه در آن به دلالت وضعی یا قراین متداول ظهور دارد[۵۰].

ب. تحریف موضعی؛ به معنای جابه‌جایی آیه یا سوره، بر خلاف ترتیب نزول آن است. جابه‌جایی آیات نسبت به ترتیب نزول، بسیار کم است، اما سوره‌های قرآن جملگی بر خلاف ترتیب نزول ضبط شده است[۵۱]. گمان می‌رود که صدق تحریف بر چنین جابه‌جایی‌ای در صورتی صادق است که ترتیب سوره‌ها و آیات قرآن را توقیفی بدانیم، و گرنه تحریف بر آن صادق نیست؛ زیرا اگر ترتیب آیات و سوره‌های قرآن اجتهادی باشد، نمی‌توان گفت که این ترتیب نسبت به آن ترتیب دیگر که هر دو بر اساس استنباط و اجتهاد تنظیم یافته است، اصل است و آن دیگری بر خلاف اصل و تحریف شده.

ج. تحریف لفظی که خود چند قسم است و شامل تحریف به فزونی، کاستی و دگرگونی کلمه، آیات و سوره می‌گردد.

  1. تحریف به زیادی؛ به این معناست که بعضی از آنچه در قرآن است، از کلام منزل الهی نباشد[۵۲].
  2. تحریف به کاستی؛ به این معنا که کلمه یا جمله کامل و یا آیه و سوره‌ای از متن اصلی قرآن حذف و اسقاط شده باشد.
  3. تحریف به تغییر و دگرگونی؛ یعنی کلمه مترادف یا غیر مترادفی به جای کلمه دیگر بنشیند؛ مثلاً به جای «حکیم»، «علیم» گذاشته شود[۵۳].
  4. تحریف در قرائت؛ یعنی تلاوت کلمه‌ای از قرآن بر خلاف قرائت متداول میان مسلمانان.
  5. تحریف در نحوه ادای کلمات؛ مثل لهجه‌های قبایل عرب در نحوه ادای کلمات و حروف[۵۴].

معنای مورد بحث: گزینه «الف» بدون تردید در قرآن مجید واقع شده است؛ زیرا تفسیر و تأویل آیات قرآن به معنایی که هدف و مقصود قرآن نیست، از سوی بدعت‌گذاران و صاحبان عقاید فاسد، به وضوح مشاهده شده است. بنابراین تحریف به این معنا مورد بحث نیست. گزینه «ب» نیز محور بحث نیست؛ چون این گونه جابه‌جایی اتفاق افتاده و پاره‌ای از آیات و سوره‌های قرآن بر خلاف ترتیب نزول آن ثبت شده است. تمام اقسام گزینه «ج» نیز مورد نزاع نیست؛ زیرا تحریف به فزونی به اجماع مسلمانان منتفی است و معتقدی ندارد. تحریف به معنای تغییر قرائت و لهجه نیز از بحث خارج است؛ زیرا در بحث قرائت ثابت شده است که همه قرائت‌های ده‌گانه طور متواتر ثابت نشده است و برگشت این مطلب به این است که قرآن تنها با یکی از این قرائت‌ها مطابقت دارد و بقیه آنها به جز زیادت و نقصان نمی‌تواند باشد[۵۵]. بنابراین محور بحث، تحریف به کاستی و تغییر است. به این معنا که آیا کلمه یا سوره‌ای از قرآن نازل شده بر رسول خدا(ص)، ساقط شده یا تغییر یافته است؟

عقیده مشهور مسلمانان این است که قرآن کریم دستخوش تحریف قرار نگرفته است و قرآنی که اکنون در دست ماست، همان قرآنی است که بر پیامبر خاتم(ص) نازل شده است. در میان مفسران و قرآن پژوهان نیز تا کنون کسی را نیافته‌ایم که قائل به تحریف قرآن باشد.[۵۶].

ادله نزاهت قرآن از تحریف

برای نزاهت قرآن از دگرگونی و تحریف، به ادله برون‌دینی و درون‌دینی استدلال شده است که در ذیل مورد بررسی قرار می‌گیرد:

گفتار اول: ادله برون‌دینی:

  1. دلیل عقلی: این دلیل از دو مقدمه ذیل تشکیل شده است:
    1. خداوند به مقتضای حکمت بالغه‌اش قرآن را برای هدایت انسان فرو فرستاده است.
    2. این کتاب، آخرین کتاب الهی است، همان‌گونه که آورنده آن آخرین پیامبر(ص) اوست و پس از آن پیامبر و کتابی نخواهد آمد. با وجود این اگر قرآن دستخوش تحریف شده باشد، بستر هدایت برای آدمیان فراهم نخواهد بود و این بر خلاف حکمت الهی است که منتهی به نقض غرض می‌گردد؛ زیرا غرض از ارسال پیامبران هدایت عموم ابنای بشر است[۵۷].
  2. جایگاه و منزلت قرآن در میان مسلمانان و حساسیت آنان در حفظ آن: یکی از مهم‌ترین ادله سلامت قرآن، جایگاه و منزلت آن در میان مسلمانان حساسیت آنان در حفظ آن است. پیامبر اکرم(ص) با عنایت تام، منزلت قرآن کریم را برای مسلمانان تبیین فرمود. قرآن از همان آغاز بعثت به عنوان وحی و کلام الهی و بنیان همه معارف و احکام دین اسلام نمود یافت و مؤمنان از آن آگاهی و شناخت دقیق و ژرف داشتند. به همین دلیل آنان از قرآن تا پای جان حراست می‌کردند و هیچ دگرگونی را در آن بر نمی‌تافتند.
  3. تواتر: یکی از محکم‌ترین ادله سلامت قرآن از تحریف، دلیل تواتر است که از دوره رسالت تا کنون همه قرآن در تمام دوره‌ها به تواتر ثابت شده است. آن گونه که در بخش تثبیت فرآیند وحی ذکرش رفت، قرآن دارای سندی زنده و استوار است که زمینه هر گونه تردیدی را در آن منتفی می‌سازد. از همان آغاز نزول وحی با جان مسلمانان در آمیخت و سوره‌ها و آیات و کلمات آن بر ابزارها و لوح دل‌ها ثبت و ضبط گردید و در میان مسلمانان دست به دست گشت. حافظان قرآن کریم را محققان مسلمان در طبقات منظم با نام و مشخصات روشن گرد آوردند[۵۸] و در مجموعه‌هایی با عنوان معرفة القراء الكبار و طبقات الحفاظ قرار دادند. طبقات متعدد حافظان قرآن کریم، تعدادشان و نیز عادل و موثق بودن آنها در حدی است که احتمال بنای آنان بر کذب و خطا محال و ممتنع است.

گفتار دوم: ادله درون‌دینی:

الف. آیات: در آیاتی از قرآن کریم، خداوند سلامت قرآن از تحریف و دگرگونی را خود تضمین کرده و فرموده است که قرآن هیچ باطلی را بر نمی‌تابد:

۱. ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ[۵۹]. مراد از «ذکر» در این آیه، به شهادت سیاق آیات، قرآن است؛ زیرا در سه آیه قبل آمده است: ﴿وَقَالُوا يَا أَيُّهَا الَّذِي نُزِّلَ عَلَيْهِ الذِّكْرُ إِنَّكَ لَمَجْنُونٌ[۶۰]. بنابراین دلالت این آیه بر تضمین الهی بر حفظ و حراست قرآن روشن است و آنانی که چنین می‌انگارند که مراد از ذکر، پیامبر(ص) است، گفتارشان بر خلاف سیاق آیه و بر خلاف رویه قرآن است؛ چون در قرآن ارسال پیامبران را با کلمه ﴿أَرْسَلْنَا بیان می‌کند[۶۱]. چنان که انزال کتب با کلمه ﴿أَنْزَلْنَا بیان شده است[۶۲].

۲. ﴿وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ * لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ[۶۳]. در این آیه، نفی متوجه طبیعت گردیده و مقتضای آن، نفی تمام افراد و مصادیق باطل است و طبیعت بطلان از قرآن زدوده و نفی شده است. در نتیجه، قرآن تحریف را که از مصادیق تباه ساختن و باطل کردن چیزی است، از ساحت خود زدوده است. در صورت ادعای تحریف در این آیه و احتمال اینکه از زوائدی باشد که به قرآن افزوده شده باشد، اشکال پیشین، استدلال به این آیه را نیز فرامی‌گیرد و در نتیجه، استدلال به آن نیز تنها برای کسانی موجه است که احتمال به فزونی را در کل قرآن یا دست کم در این آیه منتفی می‌دانند.

ب. قرآن موجود، همه ویژگی‌های قرآن منزل بر پیامبر(ص) را داراست حاصل این دلیل آن است که اگر قرآن دستخوش تحریف قرار گرفته باشد، نباید آثار و ویژگی‌های قرآن واقعی را دارا باشد، لیکن قرآن از همه آثار قرآن واقعی برخوردار است؛ بنابراین دگرگونی و زیادی و کاستی‌ای که یکی از آن اوصاف قرآن را از میان ببرد، در آن رخ نداده است[۶۴]. برخی از اوصافی که آیات قرآن برای خود بیان می‌کند، بدین قرار است: نور و هدایت‌گر به سوی صراط مستقیم[۶۵]، اقوم و تواناترین قانون[۶۶] یکدست و هماهنگ و پیراسته از اختلاف و تنافی و دارای هیمنه و قهاریت است. همه افراد انسان و جن را به تحدی و مبارزه فرامی‌خواند[۶۷]. تحدی در فصاحت و بلاغت و تحدی به اینکه محتوای این کتاب و ژرفای معارف آن چنان هماهنگ و یکدست است که هیچ اختلاف و تنافی‌ای در آن راه ندارد، تحدی در ارائه معارف حقیقی و کلیات شرایع هماهنگ با فطرت که عموم دانشمندان بشر از آوردن چنین چیزی عاجزند. قرآن موجود از تمامی آن اوصاف برخوردار است و هیچ یک از ویژگی‌های نامبرده از میان نرفته است. بنابراین قرآن کنونی همان قرآن واقعی است که بر رسول خدا(ص) نازل شده و دچار دگرگونی و زیادی و کاستی نگشته است.

ج. روایات: روایاتی بر نزاهت قرآن از تحریف دلالت دارد که عمده‌ترین آنها را یادآور می‌شویم:

١. حدیث ثقلین: این حدیث از حیث سند، متواتر است و در منابع اصلی فریقین آمده است. پیامبر(ص) در این روایت فرمود: من در میان شما دو چیز گرانمایه را می‌گذارم: نخست کتاب خدا که در آن هدایت و نور است؛ پس کتاب خدا را بگیرید و به آن تمسک جویید. پیامبر(ص) درباره قرآن ترغیب و تشویق فراوانی کرد، سپس فرمود: و اهل بیتم را به شما توصیه می‌کنم...[۶۸]. در این حدیث پیامبر اکرم(ص) قرآن را حجت و هدایت‌گر و تمسک به آن را بر همه مسلمانان در همه زمان‌ها واجب کرده است. باور به تحریف، این تمسک را عملاً نفی می‌کند و در نتیجه با حدیث ثقلین تنافی دارد؛ زیرا اگر قرآن دستخوش تحریف قرار گرفته باشد، دیگر حجت و هدایت‌گر نخواهد بود و در نتیجه تمسک به آن نیز نه تنها واجب نیست، بلکه اصلاً جایز نخواهد بود؛ چون تحریف از مصادیق باطل و تباه ساختن است و اگر چیزی دچار تحریف گردد، قطعاً باطل در آن راه یافته و تمسک به چنین چیزی جایز نیست.

۲. پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) قرآن را میزان شناخت حق و باطل معرفی فرموده‌اند: حاصل این استدلال این است که قرآن میزان شناخت حق و باطل است و هرچه میزان حق و باطل باشد، خود حق، و از هر باطلی پیراسته است؛ پس قرآن از هر باطلی و نیز از تحریف که از مصادیق باطل و تباه ساختن است، پیراسته است و هیچ تغییر و کاستی و فزونی در آن رخ نداده است. مقدمه دوم استدلال روشن است؛ زیرا هیچ باطلی معیار حق و باطل قرار نمی‌گیرد، اما مقدمه نخست دلیل را روایاتی به اثبات می‌رساند که در آنها پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) قرآن موجود نزد مسلمانان را معیار شناخت حق و باطل معرفی کرده‌اند که برای نمونه به برخی از آنها اشاره می‌شود: پیامبر اکرم(ص) فرمودند: «پس هر گاه در زندگی دچار فتنه‌هایی شدید که چون شب تاریک، پیش پای زندگی را ظلمانی کرد، بر شما باد تمسک به قرآن... قرآن دلیلی است که به بهترین راه دلالت می‌کند. قرآن فاصل و جداساز حق از باطل است نه شوخی»[۶۹].

این سخن پیامبر خدا(ص) از نظر زمانی اطلاق دارد و همه دوره‌ها را فرا می‌گیرد و قرآن را در همه دوره‌ها فاصل و جداساز حق از باطل معرفی فرموده است. امیر مؤمنان(ع) فرمود: «بدانید که این قرآن اندرزدهنده‌ای است که در آن فریبی نیست و هدایت‌گری است که گمراهی در آن راه نمی‌یابد»[۷۰]. نیز فرمود: «شما را به کتاب خدا سفارش می‌کنم که دست‌آویزی استوار، مشعلی فروزان و شفابخش سودمند است. سرچشمه‌ای گوارا و نگهدارنده و نجات‌بخش کسی است که به آن چنگ زند»[۷۱]. این روایات و دیگر روایاتی که به همین مضمون از اهل بیت(ع) رسیده است، اشاره صریح به قرآن موجود نزد مسلمانان دارد و همان را مایه نجات و هدایت می‌داند و آن را میزان حق و باطل قرار داده است[۷۲].

۳. روایات عرضه احادیث بر قرآن: در روایات بسیاری بر لزوم سنجش اخبار با قرآن کریم تأکید شده و قرآن کریم را میزان تشخیص روایات جعلی قرار داده است. مرحوم شیخ انصاری بر تواتر این اخبار تصریح کرده است[۷۳]. برخی از این روایات به قرار زیر است: رسول خدا(ص) فرمود: «پس از من روایات زیادی برای شما نقل می‌کنند؛ هرگاه روایتی از من نقل شد آن را بر قرآن عرضه کنید. اگر موافق کتاب خدا بود، آن را بپذیرید و اگر مخالف بود، از آن صرف نظر کنید»[۷۴]. همچنین فرمود: «هر حقی حقیقتی دارد و هر صواب و حقی دارای نوری است. شما آنچه را که مورد تأیید و موافق قرآن بود، پذیرا باشید و آنچه مخالف قرآن بود، رها کنید»[۷۵].

از امام صادق(ع) رسیده است: «هر روایتی که موافق با کتاب خدا نباشد، باطل است»[۷۶]. حاصل استدلال به این روایات این است که قرآن میزان شناخت اخبار درست از نادرست است و هر چیزی که معیار شناخت درستی چیزی قرار گیرد، قطعاً باطلی در آن راه نیافته است؛ چون هیچ باطلی معیار سنجش چیزی قرار نمی‌گیرد. بنابراین در قرآن باطلی راه نیافته و دچار دگرگونی و تحریف نگشته است.

د. سیره امامان معصوم(ع): از رویه امیر مؤمنان و دیگر امامان معصوم(ع) به دست می‌آید که قرآن کریم از تحریف و دگرگونی مصون مانده است؛ زیرا اگر چنین چیزی اتفاق افتاده بود، امیرالمؤمنین علی(ع) در برابر این امر بزرگ سکوت نمی‌کرد و آن را با مسلمانان در میان می‌گذاشت و قرآن راستین را برای آنان آشکار می‌کرد. این امر دست کم در دوره خلافت آن جناب میسر و با برنامه‌های اصلاحی و بدعت‌زدایی وی کاملاً منطبق بود؛ به طوری که عطایای ناصواب و نابجای گذشته را بازپس می‌گرفت و به بیت‌المال باز می‌گرداند. او خود در این باره فرمود: به خدا سوگند که اگر ببینم با پول بیت‌المال زنان را تزویج و کنیزان را خریداری کرده‌اند، بازپس خواهم گرفت و به بیت‌المال عودت خواهم داد؛ زیرا دایره عدالت وسیع است و کسی که زندگی در سایه عدل بر وی تنگ آید، زندگی در سایه ظلم برای او تنگ‌تر خواهد بود[۷۷].

اگر رویه امیر مؤمنان(ع) در زدودن دیگر بدعت‌ها و کژی‌ها این بوده آیا می‌توان گفت که در برابر تحریف کتاب خداوند که بنیان شریعت خاتم بر آن استوار است، سکوت کرده و آن را به حال خود واگذاشته است؟ دیگر امامان اهل البیت(ع) نیز به قرآن موجود نزد مسلمانان در همه ابواب معارف و احکام الهی استناد می‌کردند و پیروانشان را در این عمل تأیید می‌کردند و استدلال دیگران به قرآن را می‌پذیرفتند و این رویه آنان کاشف از سلامت قرآن است و اینکه قرآن موجود نزد مسلمانان همان قرآنی است که بر رسول خدا(ص) نازل شده است.[۷۸].

عوامل انگاره تحریف

با وجود اینکه باور مشهور همه گروه‌های مسلمان، سلامت قرآن از تحریف و دگرگونی است، این پرسش نمود می‌یابد که چگونه برخی در مقابل مشهور مسلمانان قائل به تحریف شده‌اند؟ به همین دلیل بجاست که عوامل پیدایش را به طور خلاصه یادآور شویم. سه عامل عمده برای پیدایش انگاره تحریف وجود دارد:

وجود روایات: در جوامع روایی فریقین روایات زیادی در این باب آمده است. برخی بدون تأمل و تحقیق کافی و درایت در اسناد این روایات و به رغم اعراض مشهور از آنها، مجذوب کثرت آنها شده، شبهه تحریف را مطرح کرده‌اند. بخشی از این روایات، همان روایاتی است که جمعی از عالمان اهل سنت برای نسخ تلاوت در قرآن به آن استناد کرده‌اند[۷۹]. نسخ تلاوت در قرآن به این معناست که بخشی از آیات قرآن ضبط نشده و از قرائت ساقط شده است. برای اثبات نسخ تلاوت در قرآن، بسیاری از علمای اهل سنت[۸۰] به اخباری تمسک جسته‌اند که نشان می‌دهد در عصر پیامبر اکرم(ص) قرآن دیگری بوده است. از جمله این روایات، خبری است که از خلیفه دوم، درباره آیه رجم[۸۱] نقل شده است. در قرآن موجود آیه‌ای که حکم رجم از آن استفاده شود، وجود ندارد و اگر این روایات صحیح باشد، لاجرم آیه رجم از قرآن ساقط شده است. اخبار دیگری نیز در منابع اهل سنت در نسخ تلاوت[۸۲] در قرآن و نیز درباره تحریف و دگرگونی کلمات[۸۳] قرآن در دست است که لازمه پذیرفتن آنها پذیرش تحریف و دگرگونی در قرآن کریم است. در منابع شیعه نیز روایت‌هایی با مضمون‌های مختلف درباره تحریف قرآن به چشم می‌خورد[۸۴] که یکی از عوامل عمده شبهه تحریف، وجود چنین روایاتی است.

کم‌رنگ انگاشتن طرح مسئله امامت در قرآن: برخی بر این باورند که امامت می‌بایست با صراحت بیشتر در قرآن کریم منعکس می‌شد و حتی نام امیر مؤمنان و دیگر امامان اهل البیت(ع) به صراحت در قرآن ذکر می‌شد؛ زیرا امامت از ارکان اسلام است. اینان به خیال خود برای حفظ امامت و ولایت، به تحریف و دگرگونی در قرآن گرایش یافته و بدین‌سان ثقل اکبر را قربانی ثقل اصغر کرده‌اند.

ابهام در تاریخ گردآوری قرآن: محدودیت شمار باسوادان و نیز سادگی و محدودیت ابزارهای نگارش در زمان پیامبر اسلام(ص) این توهم را به وجود آورده که همه قرآن کریم با نظارت پیامبر اکرم(ص) نگاشته نشده است و در نتیجه مشخص نیست که در گردآوری خلفا همه آیات و سوره‌های قرآن ضبط شده باشد[۸۵].[۸۶].

بررسی ادله قائلان به تحریف

در فصل پیش گفتیم که مشهور مسلمانان، مفسران و قرآن‌پژوهان بر آن‌اند که قرآن کریم دچار هیچ گونه دگرگونی و تحریف نشده و آیات و سوره‌های آن همان‌گونه که بر پیامبر اسلام(ص) نازل شده بود، نزد مسلمانان موجود است. در مقابل، گروه حشویه از اهل سنت و پاره‌ای از محدثان شیعه که تعدادشان بسیار اندک است، چنین پنداشته‌اند که قرآن دستخوش تحریف شده است. آنان در این باب به مستنداتی استناد کرده‌اند که عمده‌ترین آنها را مورد بررسی قرار می‌دهیم:

مبهم‌انگاری تاریخ گردآوری قرآن: یکی از ادله قائلان به تحریف این است که تاریخ گردآوری و تألیف قرآن به گونه‌ای است که عادتاً مستلزم دگرگونی و تحریف است[۸۷]. حاصل این دلیل در سه نکته ذیل خلاصه می‌گردد:

  1. قرآن در عهد رسول خدا(ص) گردآوری نشده و در الواح و رقعه‌ها در دست اصحاب پراکنده بود و ممکن است پاره‌ای از آیات به دست هیچ یک از اصحاب نرسیده باشد[۸۸].
  2. قرآن در زمان خلفا با شیوه خاصی و با نظارت غیر معصوم گردآوری شد.
  3. گردآوری‌ای که با اشراف و نظارت معصوم نباشد، عادتاً مستلزم دگرگونی و تحریف است؛ یعنی در خلال گردآوری خلفا پاره‌ای از سوره‌ها و آیات قرآن و کلمات آن به طور عمدی یا غیرعمدی ساقط شده است.

نقد و بررسی: در بررسی فرآیند تثبیت وحی گفته شد که قرآن کریم به دو شیوه حفظ و نگارش تثبیت گردید و شواهد بسیاری ارائه شد که تعداد زیادی از اصحاب همه قرآن کریم را با نظارت و اشراف آن حضرت حفظ کردند و پاره‌ای از نخبگان اصحاب، افزون بر آن، تمام قرآن را نگاشتند. با وجود این، اینکه پاره‌ای از ساده‌دلان این امر بزرگ و روشن را مبهم دانسته‌اند، با مسلمات تاریخ اسلام و عصمت پیامبر(ص) سازگاری ندارد.

شبهه تحریف قرآن هنگام گردآوری خلفا: دگرگونی و تحریف در خلال گردآوری خلفا نیز ادعایی بدون دلیل است. دلایل ذیل به خوبی نشان می‌دهد که گردآوری قرآن توسط خلفا هیچ فزونی و کاستی‌ای در قرآن رخ نداده است:

  1. با توجه به آگاهی بسیاری از اصحاب از آیات و سوره‌های قرآن و اهتمام آنان در حفظ و سلامت آن، هرگونه تحریفی در قرآن عادتاً غیر ممکن بود؛ زیرا تحریف و دگرگونی ممکن است به دو صورت عمدی یا غیر عمدی صورت گیرد که هر دو نحو آن منتفی است؛ چون اساس تحریف غیر عمدی بر ناآگاهی است و از ادله‌ای که تا کنون برای تثبیت وحی و انتشار آن در میان مسلمانان و آگاهی آنها آورده شد، مردود بودن این احتمال روشن می‌شود. تحریف و دگرگونی عمدی نیز با وجود حافظان و قاریان و نگارندگان وحی که از نخبگان اصحاب رسول خدا(ص) و دارای شأن و جایگاه اجتماعی بودند، عادتاً امکان نداشت و هیچ کس در چنان شرایطی توان دستبرد به قرآن را نداشت. در گزارش‌های تاریخی پیش‌گفته مشاهده شد که حافظان و نگارندگان قرآن حتی برای افزودن یا کاستن یک حرف از حروف قرآن بر روی خلیفه مقتدر مسلمانان شمشیر می‌کشیدند و هیچ‌گونه دگرگونی را در قرآن برنمی‌تافتند و اگر چنین امری اتفاق می‌افتاد، قطعاً مخالفان شیخین و کسانی همچون سعد بن عباده و پیروان وی که هیچ‌گونه اعتراض و انتقادی فروگذار نمی‌کردند، حتماً این جریان را به رخ آنان می‌کشیدند و به آنان اعتراض می‌کردند؛ حال آنکه کوچک‌ترین انتقاد و اعتراضی در تاریخ در این باره گزارش نشده است. خلیفه سوم نیز در قرآن دست نبرده است؛ زیرا اگر توسط او در قرآن دگرگونی اتفاق می‌افتاد، قطعاً این عمل برای منتقدان و قاتلان او بهترین عذر و و محکم‌ترین دلیل بود؛ در حالی که قاتلان او برای کشتن وی عذرها و بهانه‌های دیگری آوردند و مسائلی همچون روی برتافتن عثمان از روش خلفای پیشین و حیف و میل کردن بیت‌المال را عنوان کردند[۸۹]. در تاریخ نیز چنین عنوان نشده است که قاتلان خلیفه وی را به جرم تحریف قرآن به قتل رسانیده باشند.
  2. اگر قرآن در زمان خلفا دستخوش تحریف می‌شد، قطعاً حضرت علی(ع) که آگاهی او از قرآن از همه بیشتر بود، در برابر آن سکوت نمی‌کرد و دست کم در زمان خلافت خود، قرآن واقعی را بر مردم عرضه می‌داشت و این بدعت بزرگ را همچون بدعت‌های دیگر، برای مسلمانان برملا می‌کرد. بنابراین سکوت آن حضرت درباره قرآن و امضای همان قرآنی که در عصر حکومت عثمان معمول بود، دلیل محکم و قاطعی است بر سلامت قرآن از تحریف در زمان خلفا.
  3. از برخی روایات بر می‌آید که کار عثمان در گردآوری قرآن با تأیید علی(ع) بوده است: ابن داوود به سند صحیح از سوید بن غفله نقل می‌کند که علی(ع) فرمود: «درباره عثمان جز به نیکی سخن مگویید که به خدا سوگند، هر چه با مصاحف انجام داد، در حضور جمعی از ما انجام داد»[۹۰].

در حدیث دیگری از آن حضرت روایت شده است که فرمود: «اگر من به جای عثمان بودم، درباره نسخه‌های قرآن و تهیه مصاحف رسمی، همان کاری را می‌کردم که عثمان کرد»[۹۱]. سید بن طاووس، نگارش قرآن در زمان عثمان را به اختصار یاد می‌کند و می‌نویسد: «عثمان قرآن را به رأی علی(ع) گردآوری کرد»[۹۲].

تشابه اُمم: قائلان به تحریف، بر مبنای روایت نبوی[۹۳] در خصوص تشابه امت اسلامی با امت یهود و نصارا به این نتیجه رسیده‌اند که هر امری که در میان امت‌های پیشین اتفاق افتاده، در امت پیامبر خاتم(ص) نیز اتفاق افتاده است؛ از جمله اینکه همان‌گونه که آنان کتاب‌های آسمانیشان را تحریف کرده‌اند، امت پیامبر(ص) نیز به کتاب آسمانی خود دست برده‌اند[۹۴]. قطعاً مقصود از این روایت، تشابه حقیقی و از همه جهت نیست که هر آنچه در دو امت اتفاق افتاده است، در اسلام نیز اتفاق افتد! پس از رفتن موسی(ع) به کوه طور، امتش به سرکردگی سامری، گوساله‌پرست شدند و هنگامی که حضرت موسی(ع) بازگشت، محاسن برادرش هارون را گرفته و الواح را بر زمین انداخت. امت نصارا نیز حضرت عیسی(ع) را به صلیب کشید. آیا همه اینها در اسلام نیز اتفاق افتاد؟ در تشابه با امت‌های پیشین، تحریف معنوی و رعایت نکردن حدود قرآن کافی است.

تفاوت قرآن موجود با مصحف ابی بن کعب: ادعا کرده‌اند که قرآن موجود با قرآن ابی بن کعب متفاوت است و قرآن موجود شامل تمام مصحف ابی نبوده است و آنچه مصحف ابی مشتمل بر آن بوده، اعتبارش بیشتر است. هر دو مقدمه این گمانه، مخدوش است؛ زیرا زیادی مصحف ابی بن کعب از نوع شرح و تفسیر بوده که در آن دوره میان نگارندگان قرآن مرسوم بود. افزون بر آن، زیادی آن از طریق خبر واحد گزارش شده و قرآن بودن زیادت‌های آن ثابت نیست و بر خلاف ادله قطعی سلامت قرآن از تحریف است. با وجود این، چگونه می‌توان ادعا کرد که مصحف ابی بن کعب که با خبر واحد گزارش شده است، از قرآن موجود که با تواتر اثبات گردیده و امامان اهل البیت(ع) آن را تأیید و بر قرائت و عمل به آن امر فرموده‌اند معتبر‌تر است؟

قرآن امام علی(ع): یکی از دست‌آویزهای قائلان به تحریف این است که طبق روایات قطعی، امیر مؤمنان علی(ع) قرآن مخصوصی را پس از رحلت رسول خدا(ص) گرد آورد که از حیث تألیف سوره‌ها و اشتمال آن بر زیادی، نسبت به قرآن موجود متفاوت بوده است. زیادتی که در قرآن او بوده، از سنخ تفسیر و تأویل نبوده، بلکه همه آن قرآن بوده است[۹۵]. این مطلب که حضرت امیر(ع) قرآن را به شیوه خاصی گردآوری کرده، سخنی صحیح و ادله‌ای روشن و قطعی برای آن وجود دارد، لکن زیادت‌های مصحف امام علی(ع) قطعاً از سنخ شرح و تفسیر و شأن نزول آیات بوده است. اگر برخی از آیات و سوره‌های قرآن نزد آن حضرت می‌بود، یقیناً در زمان خلافتش بر مسلمانان عرضه می‌داشت و اگر دگرگونی‌ای پیش از خلافت آن حضرت اتفاق افتاده بود، آنها را اصلاح و قرآن واقعی را به مردم می‌آموخت.

روایات: عمده‌ترین دلیل قائلان به تحریف، روایاتی است که محدث نوری نیز آنها را از منابع مختلف گرد آورده و چنین پنداشته است که دسته‌ای از این روایات به طور کلی بر تحریف دلالت دارد که آن را در ضمن دلیل یازدهم بیان کرده است. برخی دیگر بیانگر اسقاط و تحریف در خصوص پاره‌ای از آیات و کلمات و سوره‌های قرآن است که آنها را در ضمن دلیل دوازدهم گرد آورده[۹۶]. بسیاری از محققان و قرآن‌پژوهان در رد استدلال به اخبار تحریف، همه این روایات را به گونه مبسوطی مورد بررسی و پالایش قرار داده و بسیاری از آنها را ضعیف السند، مجعول و از اسرائیلیات دانسته‌اند که برخی از این پاسخ‌ها را یادآور می‌شویم: مرحوم بلاغی می‌گوید: محدث نوری شمار احادیث تحریف را با انضمام و افزودن مراسیلی برگرفته شده از مسانید افزوده و آنها را با حجم زیادی گرد آورده است. برخی از این مراسیل از فرات و عیاشی است و برخی دیگر از کسانی نقل شده که در تراجم رجال در معرض اتهام‌اند و از آنان به عنوان افراد دروغگو، پلید، فرومایه و فاسد العقیده یاد شده است و روایت کردن از آنان مجاز نیست[۹۷]. علامه طباطبایی نیز بسیاری از اخبار تحریف را ضعیف و فاقد سند می‌داند[۹۸]. مرحوم آیة الله خویی می‌گوید: اکثر این روایات از نظر سند، ضعیف و غیر قابل اعتماد است؛ زیرا بیش از دو سوم آنها از کتاب احمد بن محمد سیاری یا با واسطه علی بن احمد کوفی نقل شده است که هر دو ضعیف و غیر قابل اعتمادند؛ چون در کتب رجال، احمد بن محمد سیاری شخص منحرف و قائل به تناسخ معرفی شده و از علی بن احمد کوفی نیز به عنوان شخص دروغگو و متزلزل الاعتقاد نام برده‌اند[۹۹].[۱۰۰].

جستارهای وابسته

پرسش‌های وابسته

منابع

پانویس

  1. راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به‌ ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
  2. ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
  3. ابن‌منظور، از زجاج نقل می‌کند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار می‌رود.
  4. ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..
  5. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
  6. محمد بن محمد بن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
  7. علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
  8. خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت می‌دهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
  9. میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
  10. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ ـ ۳۵.
  11. راغب اصفهانی می‌نویسد: «وحی، اشاره سریع است و به همین جهت به آن چه با رمز و اشاره بیان می‌شود، وحی می‌گویند»، راغب اصفهانی، مفردات، ص۸۵۸.
  12. فراهیدی، العین، ج۳، ص۳۲۱.
  13. ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج۳، ص۳۷۹. ابن فارس نیز در این باره گفته است: «وحی، تعلیم پنهانی است». ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۶، ص۹۳.
  14. ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج۳، ص۳۷۹.
  15. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۲۶.
  16. در این‌باره رجوع کنید به: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، (ذیل آیۀ ۶۸ سورۀ نحل)؛ نصرت امین، مخزن العرفان در تفسیر قرآن مجید، ج ۷، ص۳۸۹.
  17. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۵.
  18. علامه طباطبایی در رسالۀ «وحی یا شعور مرموز» نظریۀ متکلمان اسلامی را در ضرورت وحی و نبوت به خوبی تبیین کرده است. ر.ک: مباحثی در وحی و قرآن، محمد حسین طباطبایی، ص۶۵ ـ ۵۰.
  19. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۵۵.
  20. ر.ک: مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ص۱۴۱؛ خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ص۳۵۹ ـ ۳۶۲.
  21. سعیدی مهر، محمد، آموزش کلام اسلامی، ج۱، ص۲۷۹.
  22. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۴۱۲.
  23. المواقف، ص۳۶۷؛ شرح المواقف، ج۸ ص۲۸۳.
  24. عالم الملائکة الأبرار، ص۳۱. این نظریه را از برخی علمای اسلامی نقل می‌کند.
  25. این نظریه رأی اکثریت علمای اسلامی است و اجماع علمای شیعه نیز بر آن است. تفسیر فخر رازی، ج۱، ص۳۸۲؛ گوهر مراد، ص۴۲۵ و ص۴۲۷؛ المیزان، ج۱۴، ص۸۳؛ نورالافهام (شرح الأرجوزة فی علم الکلام)، ج۱، ص۲۴۱-۲۴۲؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۱، ص۹۱-۹۲ و ج۶، ص۴۳۳- ۴۳۴؛ عالم الملائکة الأبرار، ص۳۱؛ من العقیدة الی الثورة، ج۴، ص۱۹۴-۱۹۵؛ معالم اصول الدین، ص۷۷-۷۸؛ تبسیط العقائد الاسلامیه، ص۱۸۵-۱۸۶.
  26. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۳۳۴.
  27. خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ص۲۳۳؛ ربانی گلپایگانی، علی، کلام تطبیقی ج۲، ص۱۳۹؛ نجارزادگان، فتح‌الله، تحریف‌ناپذیری قرآن، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۷، ص۳۰۲ ـ ۳۳۵.
  28. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ص۱۴۱.
  29. سورۀ انعام، آیه ۱۲۴.
  30. سوره جن، آیه ۲۶ ـ ۲۸.
  31. سوره انفال، آیه ۴۲.
  32. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ص۱۴۱.
  33. «إنَّ اللَّهَ إِذَا اتَّخَذَ عَبْداً رَسُولًا أَنْزَلَ عَلَیْهِ السَّکِینَةَ وَ الْوَقَارَ فَکَانَ الّذی یَأْتِیهِ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِثْلُ الَّذِی یَرَاهُ بِعَیْنِهِ»؛ بحارالانوار، ج۱۸، ص۲۶۲.
  34. محمد عبدالعظیم زرقانی، مناهل العرفان فی علوم القرآن، ج۱، ص۲۹۸.
  35. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ ص ۱۰۳.
  36. صبحی صالح، مباحثی در علوم قرآن، ترجمه محمد علی لسانی فشارکی، ص۹۵؛ سیدمحمدباقر حجتی، پژوهشی در تاریخ قرآن کریم، ص۲۱۸.
  37. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ ص ۱۰۴.
  38. از امیر مؤمنان روایت شده است که فرمود: «هیچ آیه‌ای بر رسول خدا(ص) نازل نشده جز اینکه او آن را بر من قرائت و املا می‌فرمود و من آن را با خط خودم می‌نگاشتم و تأویل و تفسیر، ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه آن را به من می‌آموخت و از خدا می‌خواست تا درک و حفظ آن را به من عطا فرماید و از آن پس هیچ آیه‌ای از کتاب خدا را فراموش نکردم.».. (سیدهاشم بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۶).
  39. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۷، ص۵۱ - ۵۲ و ج۱۰، ص۶۰۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۳۵؛ ا. ی. ونسک، المعجم الفهرس لالفاظ الحدیث النبوی، ج۱، ص۴۵۰.
  40. «زبانت را به (خواندن) آن مگردان تا در (کار) آن شتاب کنی * گردآوری و خواندن آن با ماست» سوره قیامه، آیه ۱۶-۱۷.
  41. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۶۰۰.
  42. «پس، فرابرترا که خداوند است، آن فرمانفرمای راستین و در قرآن پیش از آنکه وحی آن به تو پایان پذیرد شتاب مکن و بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!» سوره طه، آیه ۱۱۴.
  43. ا.ی. ونسنک، المعجم المفهرس لالفاظ الحدیث النبوی، ج۶، ص۱۵۸- ۱۵۹.
  44. قال: سألت أنس بن مالك: من جمع القرآن على عهد رسول الله؟ فقال: أربعة كلهم من الأنصار. أبي بن كعب و معاذ بن جبل، و زيد بن ثابت و أبوزيد. قيل من أبوزيد؟ قال أحد عمومتي؛ (بخاری، صحیح البخاری، ج۶، ص۵۸۷).
  45. عن أنس قال: مات النبي(ص) و لم يجمع القرآن غير أربعة: أبوالدرداء و معاذ بن جبل و زيد بن ثابت و أبوزيد؛ (بخاری، صحیح البخاری، ج۶، ص۵۸۷).
  46. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ ص ۱۰۴.
  47. لوییس معلوف، المنجد فی اللغة، ص۱۲۶، ۱۲۸؛ فخرالدین طریحی، مجمع البحرین، ج۱، ص۱۴۹۰؛ احمد ابن فارس، مجمل اللغة، ص۱۶۳.
  48. آذرتاش آذرنوش، فرهنگ معاصر عربی – فارسی، بر اساس فرهنگ عربی - انگلیسی هان‌سور، ص۱۱۷.
  49. حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱-۲، ص۱۹۸، ۱۹۹.
  50. محمدهادی معرفت، صیانة القرآن من التحریف، ص۱؛ سیدابوالقاسم خویی، البیان فی تفسیر القرآن، ص۱۹۷.
  51. این قسم را استاد محمدهادی معرفت بر اقسام تحریف افزوده است. ر.ک: صیانة القرآن من التحریف، ص۱۶.
  52. سیدابوالقاسم خویی، البیان فی تفسیر القرآن، ص۲۰۰.
  53. برای تعریف اصطلاحی معانی دیگری نیز ذکر شده است. ر.ک: دو منبع پیشین.
  54. تحریف به فزونی را تنها گروه عجارده، پیروان عبدالکریم بن عجرد از سردسته‌های خوارج مدعی شده‌اند. (عبدالکریم شهرستانی، ملل و نحل، ص۱۲۸).
  55. سیدابوالقاسم خویی، البیان فی تفسیر القرآن، ص۲۰۰.
  56. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ ص ۱۲۷.
  57. محمد تقی مصباح یزدی، راهنماشناسی (۲)، ص۳۱۱.
  58. ر.ک: محمد بن احمد ذهبی، معرفة القراء الکبار علی الطبقات و الاعصار؛ جلال الدین عبدالرحمن السیوطی، طبقات الحفاظ؛ محمد سالم محیسن، معجم حفاظ القرآن عبر التاریخ.
  59. «بی‌گمان ما خود قرآن را فرو فرستاده‌ایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود» سوره حجر، آیه ۹.
  60. «و گفتند: ای آنکه بر تو این قرآن را فرو فرستاده‌اند، بی‌گمان تو دیوانه‌ای!» سوره حجر، آیه ۶.
  61. ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِنْ قَبْلِكَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنَا عَلَيْكَ وَمِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْمُبْطِلُونَ «و به راستی ما پیامبرانی پیش از تو فرستاده‌ایم که (داستان) برخی از آنان را برای تو گفته‌ایم و برخی دیگر را نگفته‌ایم و سزیده هیچ پیامبری نیست که جز با اذن خداوند آیه‌ای آورد و چون فرمان خداوند در رسد به حق، داوری می‌شود و در آنجا تباه‌اندیشان، زیانکار می‌گردند» سوره غافر، آیه ۷۸؛ ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَىٰ بِـَٔايَـٰتِنَآ إِلَىٰ فِرْعَوْنَ وَمَلَإِي۟هِۦ فَقَالَ إِنِّى رَسُولُ رَبِّ ٱلْعَـٰلَمِينَ «و موسی را با نشانه‌های خویش به سوی فرعون و سرکردگانش فرستادیم که گفت: من فرستاده پروردگار جهانیانم» سوره زخرف، آیه ۴۶؛ ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًۭا وَإِبْرَٰهِيمَ وَجَعَلْنَا فِى ذُرِّيَّتِهِمَا ٱلنُّبُوَّةَ وَٱلْكِتَـٰبَ فَمِنْهُم مُّهْتَدٍۢ وَكَثِيرٌۭ مِّنْهُمْ فَـٰسِقُونَ «و نوح و ابراهیم را فرستادیم و در فرزندان آنان پیامبری و کتاب (آسمانی) نهادیم آنگاه، برخی از آنان رهیافته‌اند و بسیاری از ایشان بزهکارند» سوره حدید، آیه ۲۶؛ ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوْمِهِۦ فَقَالَ يَـٰقَوْمِ ٱعْبُدُوا۟ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـٰهٍ غَيْرُهُۥٓ أَفَلَا تَتَّقُونَ «و به راستی نوح را به سوی قوم وی فرستادیم، گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که شما را خدایی جز او نیست، آیا پرهیزگاری نمی‌ورزید؟» سوره مؤمنون، آیه ۲۳؛ ﴿فَأَرْسَلْنَا فِيهِمْ رَسُولًۭا مِّنْهُمْ أَنِ ٱعْبُدُوا۟ ٱللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـٰهٍ غَيْرُهُۥٓ أَفَلَا تَتَّقُونَ «آنگاه از خود آنان پیامبری در میانشان فرستادیم که: خداوند را بپرستید، شما را خدایی جز او نیست، آیا پرهیزگاری نمی‌ورزید؟» سوره مؤمنون، آیه ۳۲؛ ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا كُلَّ مَا جَآءَ أُمَّةًۭ رَّسُولُهَا كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضًۭا وَجَعَلْنَـٰهُمْ أَحَادِيثَ فَبُعْدًۭا لِّقَوْمٍۢ لَّا يُؤْمِنُونَ * ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَىٰ وَأَخَاهُ هَـٰرُونَ بِـَٔايَـٰتِنَا وَسُلْطَـٰنٍۢ مُّبِينٍ «سپس پیامبران خویش را پی‌درپی فرستادیم، هر گاه که پیامبری برای امتی آمد او را دروغگو شمردند آنگاه آنان را در پی یکدیگر (به هلاکت) آوردیم و (با نابود کردنشان) آنها را (موضوع) افسانه‌ها گرداندیم پس بر گروهی که ایمان نمی‌آورند نفرین باد! * سپس موسی و برادرش هارون را با نشانه‌های خویش و برهانی آشکار فرستادیم» سوره مؤمنون، آیه ۴۴-۴۵؛ ﴿وَمَآ أَرْسَلْنَـٰكَ إِلَّا مُبَشِّرًۭا وَنَذِيرًۭا «و تو را نفرستادیم مگر (برای آنکه) نویدبخش و بیم‌دهنده (باشی)» سوره فرقان، آیه ۵۶؛ ﴿وَبِالْحَقِّ أَنزَلْنَـٰهُ وَبِالْحَقِّ نَزَلَ وَمَا أَرْسَلْنَـٰكَ إِلَّا مُبَشِّرًا وَنَذِيرًا «و آن (قرآن) را راستین فرو فرستاده‌ایم و راستین فرود آمده است و تو را جز نویدبخش و بیم‌دهنده نفرستاده‌ایم» سوره اسراء، آیه ۱۰۵؛ ﴿وَمَآ أَرْسَلْنَـٰكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَـٰلَمِينَ «و تو را جز رحمتی برای جهانیان، نفرستاده‌ایم» سوره انبیاء، آیه ۱۰۷.
  62. ﴿وَلَوْلَا فَضْلُ ٱللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُۥ لَهَمَّت طَّآئِفَةٌۭ مِّنْهُمْ أَن يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِن شَىْءٍۢ وَأَنزَلَ ٱللَّهُ عَلَيْكَ ٱلْكِتَـٰبَ وَٱلْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ ٱللَّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًۭا «و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر تو نبود گروهی از ایشان به بیراه کردن تو کوشیده بودند حال آنکه جز خودشان را بیراه نمی‌کنند و به تو هیچ زیانی نمی‌رسانند و خداوند کتاب و فرزانگی بر تو فرو فرستاد و به تو چیزی آموخت که نمی‌دانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳؛ ﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ ءَامِنُوا۟ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَٱلْكِتَـٰبِ ٱلَّذِى نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَٱلْكِتَـٰبِ ٱلَّذِىٓ أَنزَلَ مِن قَبْلُ وَمَن يَكْفُرْ بِٱللَّهِ وَمَلَـٰٓئِكَتِهِۦ وَكُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ وَٱلْيَوْمِ ٱلْـَٔاخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَـٰلًۢا بَعِيدًا «ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر او و کتابی که بر پیامبرش فرو فرستاده و کتابی که پیش از آن فرود آورده است ایمان بیاورید و هر کس به خداوند و فرشتگان او و کتاب‌های (آسمانی) وی و پیامبران او و به روز بازپسین کفر ورزد بی‌گمان به گمراهی ژرفی در افتاده است» سوره نساء، آیه ۱۳۶؛ ﴿كَانَ ٱلنَّاسُ أُمَّةًۭ وَٰحِدَةًۭ فَبَعَثَ ٱللَّهُ ٱلنَّبِيِّـۧنَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ ٱلْكِتَـٰبَ بِٱلْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ ٱلنَّاسِ فِيمَا ٱخْتَلَفُوا۟ فِيهِ وَمَا ٱخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا ٱلَّذِينَ أُوتُوهُ مِنۢ بَعْدِ مَا جَآءَتْهُمُ ٱلْبَيِّنَـٰتُ بَغْيًۢا بَيْنَهُمْ فَهَدَى ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ لِمَا ٱخْتَلَفُوا۟ فِيهِ مِنَ ٱلْحَقِّ بِإِذْنِهِۦ وَٱللَّهُ يَهْدِى مَن يَشَآءُ إِلَىٰ صِرَٰطٍۢ مُّسْتَقِيمٍ «مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژده‌آور و بیم‌دهنده برانگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند و در آن جز کسانی که به آنها کتاب داده بودند، اختلاف نورزیدند (آن هم) پس از آنکه برهان‌های روشن به آنان رسید (و) از سر افزونجویی که در میانشان بود؛ آنگاه خداوند به اراده خویش مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند رهنمون شد و خداوند هر که را بخواهد به راه راست رهنمایی می‌کند» سوره بقره، آیه ۲۱۳؛ ﴿وَإِذَا طَلَّقْتُمُ ٱلنِّسَآءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍۢ وَلَا تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَارًۭا لِّتَعْتَدُوا۟ وَمَن يَفْعَلْ ذَٰلِكَ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُۥ وَلَا تَتَّخِذُوٓا۟ ءَايَـٰتِ ٱللَّهِ هُزُوًۭا وَٱذْكُرُوا۟ نِعْمَتَ ٱللَّهِ عَلَيْكُمْ وَمَآ أَنزَلَ عَلَيْكُم مِّنَ ٱلْكِتَـٰبِ وَٱلْحِكْمَةِ يَعِظُكُم بِهِۦ وَٱتَّقُوا۟ ٱللَّهَ وَٱعْلَمُوٓا۟ أَنَّ ٱللَّهَ بِكُلِّ شَىْءٍ عَلِيمٌۭ «و چون زنان را طلاق دادید و به سرآمد عدّه خود نزدیک شدند، یا با شایستگی آنها را نگه دارید و یا به نیکی رها کنید و آنان را برای زیان رساندن نگه ندارید که (به آنها) ستم کنید و هر کس چنین کند، به خود ستم کرده است و آیات خداوند را به ریشخند نگیرید و نعمت خداوند را بر خویش به یاد آورید و (نیز) آنچه را از کتاب و حکمت برایتان فرستاده است که بدان اندرزتان می‌دهد؛ و از خداوند پروا کنید و بدانید که خداوند به هر چیزی داناست» سوره بقره، آیه ۲۳۱؛ ﴿هُوَ ٱلَّذِىٓ أَنزَلَ عَلَيْكَ ٱلْكِتَـٰبَ مِنْهُ ءَايَـٰتٌۭ مُّحْكَمَـٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلْكِتَـٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَـٰبِهَـٰتٌۭ فَأَمَّا ٱلَّذِينَ فِى قُلُوبِهِمْ زَيْغٌۭ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَـٰبَهَ مِنْهُ ٱبْتِغَآءَ ٱلْفِتْنَةِ وَٱبْتِغَآءَ تَأْوِيلِهِۦ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُ وَٱلرَّٰسِخُونَ فِى ٱلْعِلْمِ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِۦ كُلٌّۭ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلَّآ أُو۟لُوا۟ ٱلْأَلْبَـٰبِ «اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات «محکم» (/ استوار/ یک رویه)‌اند، که بنیاد این کتاب‌اند و برخی دیگر (آیات) «متشابه» (/ چند رویه)‌اند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل جویی، از آیات متشابه آن، پیروی می‌کنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمی‌داند و استواران در دانش، می‌گویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمی‌گیرد» سوره آلعمران، آیه ۷؛ ﴿قُلْ سِيرُوا۟ فِى ٱلْأَرْضِ ثُمَّ ٱنظُرُوا۟ كَيْفَ كَانَ عَـٰقِبَةُ ٱلْمُكَذِّبِينَ «بگو: در زمین سیر کنید سپس بنگرید که سرانجام دروغ‌انگاران چگونه بوده است» سوره انعام، آیه ۱۱؛ ﴿أَفَغَيْرَ ٱللَّهِ أَبْتَغِى حَكَمًۭا وَهُوَ ٱلَّذِىٓ أَنزَلَ إِلَيْكُمُ ٱلْكِتَـٰبَ مُفَصَّلًۭا وَٱلَّذِينَ ءَاتَيْنَـٰهُمُ ٱلْكِتَـٰبَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُۥ مُنَزَّلٌۭ مِّن رَّبِّكَ بِٱلْحَقِّ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ ٱلْمُمْتَرِينَ «آیا جز خداوند را به داوری بجویم حال آنکه اوست که (این) کتاب را روشن به سوی شما فرو فرستاد و کسانی که به آنان کتاب داده‌ایم می‌دانند که آن (قرآن) فرو فرستاده‌ای راستین از سوی پروردگار توست پس به هیچ روی از تردیدکنندگان مباش!» سوره انعام، آیه ۱۱۴؛ ﴿إِنَّآ أَنزَلْنَآ إِلَيْكَ ٱلْكِتَـٰبَ بِٱلْحَقِّ فَٱعْبُدِ ٱللَّهَ مُخْلِصًۭا لَّهُ ٱلدِّينَ «ما این کتاب را به حقّ به سوی تو فرو فرستاده‌ایم، از این روی خداوند را در حالی که دین (خود) را برای او ناب می‌داری بپرست» سوره زمر، آیه ۲؛ ﴿إِنَّآ أَنزَلْنَا عَلَيْكَ ٱلْكِتَـٰبَ لِلنَّاسِ بِٱلْحَقِّ فَمَنِ ٱهْتَدَىٰ فَلِنَفْسِهِۦ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا وَمَآ أَنتَ عَلَيْهِم بِوَكِيلٍ «ما این کتاب را به سوی تو برای مردم به حقّ فرو فرستاده‌ایم؛ آن کس که رهیاب شود به سود خود اوست و هر که بیراه گردد تنها به زیان خود اوست و تو نگهبان آنان نیستی» سوره زمر، آیه ۴۱.
  63. «به یقین آنان که این یادکرد را چون بر آنان فرود آمد انکار کردند (کیفر خواهند دید) و به راستی آن کتابی است ارجمند * در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستوده‌ای است» سوره فصلت، آیه ۴۱-۴۲.
  64. علامه سید محمد حسین طباطبایی تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۱۰۲- ۱۰۵.
  65. ﴿قَدْ جَاءَكُمْ مِنَ اللَّهِ نُورٌ وَكِتَابٌ «به راستی، روشنایی و کتابی روشن از سوی خداوند نزد شما آمده است» سوره مائده، آیه ۱۵.
  66. ﴿إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ «بی‌گمان این قرآن به آیین استوارتر رهنمون می‌گردد» سوره اسراء، آیه ۹.
  67. ﴿قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لَا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا «بگو: اگر آدمیان و پریان فراهم آیند تا مانند این قرآن آورند هر چند یکدیگر را پشتیبانی کنند همانند آن نمی‌توانند آورد» سوره اسراء، آیه ۸۸.
  68. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ترجمه و شرح سیدجواد مصطفوی، ج۲، ص۴۱؛ مسلم بن الحجاج القشیری، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۳.
  69. «فَإِذَا الْتَبَسَتْ عَلَيْكُمُ الْفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ... هُوَ الدَّلِيلُ يَدُلُّ عَلَى خَيْرِ سَبِيلٍ وَ هُوَ كِتَابٌ فِيهِ تَفْصِيلٌ وَ بَيَانٌ وَ تَحْصِيلٌ وَ هُوَ الْفَصْلُ لَيْسَ بِالْهَزْلِ»؛ (محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، تحقیق علی اکبر غفاری، ج۲، ص۵۹۹).
  70. نهج البلاغه، تحقیق محمد عبده، ج۲، ص۹۱.
  71. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۲۰۳.
  72. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۲۸۸.
  73. مرتضی انصاری، فرائد الاصول، ج۱، ص۲۴۵، ۲۴۷.
  74. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، تحقیق علی اکبر غفاری، ج۵، ص۴۲۲.
  75. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، تحقیق علی اکبر غفاری، ج۱، ص۶۹.
  76. محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، تحقیق علی اکبر غفاری، ج۱، ص۶۹. برای اطلاع از دیگر روایات در این باره ر.ک: وسائل الشیعة، ج۱۸، باب ۹ از ابواب صفات قاضی ص۷۹-۷۸؛ مستدرک الوسائل، ج۱۷، ص۳۰۴.
  77. نهج البلاغه، تحقیق محمد عبده، ج۱، ص۴۶.
  78. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ ص ۱۳۴-۱۴۷.
  79. محمد عبدالعظیم زرقانی، مناهل العرفان، ج۲، ص۲۳۶.
  80. محمد عبدالعظیم زرقانی، مناهل العرفان، ج۲، ص۲۳۶-۲۳۷؛ زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج۲، ص۲۳۵، ۲۶۲؛ شعبان محمد اسماعیل، نظریة النسخ فی الشرائع السماویة، ص۱۱۹؛ مناع القطان، مباحث فی علوم القرآن، ص۱۲۴.
  81. آیه رجم از عمر به صورت‌های مختلف نقل شده است. ر.ک: الحافظ ابی عبدالله بن محمد بن ابراهیم بن المغیرة بن بردزبه البخاری، صحیح البخاری، ج۸، ص۲۰۸؛ مسلم بن الحجاج القشیری، صحیح مسلم، تحقیق محمد فؤاد عبدالباقی، ج۴، ص۱۶۷ و ج۵، ص۱۱۶؛ متفی هندی، کنز العمال، ج۵، ص۴۳، ۴۱۸ و ج۱۲، ص۵۲۹ – ۵۳۳.
  82. جلال الدین عبدالرحمن السیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ص۵۲۹-۵۳۳.
  83. ر.ک: فتح الله محمدی، سلامة القرآن من التحریف، ص۱۵۸ به بعد.
  84. بخشی از این روایات در فصل سوم این نوشتار خواهد آمد.
  85. گردآوری قرآن در بحث «فرایند تثبیت وحی» بررسی شده است.
  86. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ ص ۱۵۰.
  87. حسین بن محمد تقی نوری، فصل الخطاب، ص۷۳.
  88. حسین بن محمد تقی نوری، فصل الخطاب، ص۷۳.
  89. سید ابوالقاسم خوئی، البیان، ص۲۱۸.
  90. جلال الدین عبدالرحمن السیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ص۱۵۸ و ۱۵۹.
  91. جلال الدین عبدالرحمن السیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ص۱۵۸ و ۱۵۹.
  92. سید بن طاووس، سعد السعود للنفوس ص۴۳۵.
  93. حسین بن محمد تقی نوری، فصل الخطاب، ص٣٠.
  94. حسین بن محمد تقی نوری، فصل الخطاب، ص٣٠.
  95. حسین بن محمد تقی نوری، فصل الخطاب، ص۹۷.
  96. حسین بن محمد تقی نوری، فصل الخطاب، ص۲۲۲، ۲۳۸.
  97. محمد جواد بلاغی، آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۶۵ -۶۶.
  98. سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۱۴، ص۱۱۰.
  99. سید ابوالقاسم خوئی، البیان، ص۲۲۶.
  100. عارفی، محمد اسحاق، خاتمیت و پرسش‌های نو ج۲ ص ۱۵۲.