تقیه: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
(۴ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۵: | خط ۵: | ||
== معناشناسی == | == معناشناسی == | ||
تقیه یکی از [[احکام]] [[قرآنی]] و از [[اعتقادات]] [[شیعه|شیعی]] و آموزههای [[روایی]] است و مبنای [[عقلی]] و [[شرعی]] دارد. [[تقیّه]] یعنی نگهداری، پرواکردن، [[عقاید]] خود را پنهان داشتن جهت [[مصونیت]] از خطر [[دشمنان]]. وقتی یک [[مسلمان]] در میان [[کافران]] و | تقیه یکی از [[احکام]] [[قرآنی]] و از [[اعتقادات]] [[شیعه|شیعی]] و آموزههای [[روایی]] است و مبنای [[عقلی]] و [[شرعی]] دارد. [[تقیّه]] یعنی نگهداری، پرواکردن، [[عقاید]] خود را پنهان داشتن جهت [[مصونیت]] از خطر [[دشمنان]]. وقتی یک [[مسلمان]] در میان [[کافران]] و مخالفان باشد و از سوی آنان بر [[مال]] و [[جان]] خود بیمناک باشد، بهگونهای سخن میگوید و عمل میکند که پی به عقیدۀ واقعی او نبرند و گزندی به او نرسانند<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۱۷۱.</ref>. | ||
[[شیخ صدوق]]، دربارۀ تقیه میگوید: "[[کتمان]] [[حق]] و پوشیده داشتن [[عقیده]] از | [[شیخ صدوق]]، دربارۀ تقیه میگوید: "[[کتمان]] [[حق]] و پوشیده داشتن [[عقیده]] از مخالفان، به خاطر [[ضرر]] [[دینی]] و [[دنیوی]]<ref>صحیح الأعتقاد، ص ۱۱۵</ref>. تقیه به معنای [[حفظ]] کردن [[جان]] از تعرّض [[دشمن]] است. گاهی فرد یا افرادی که با [[دشمن]] خود سروکار پیدا میکنند، برای آسیب نخوردن، نکاتی را از قبیل [[استتار]]، [[پوشش]]، [[رازداری]]، معرّفی نکردن خود، پنهان داشتن [[عقیده]] و امکانات و... رعایت میکنند. این شیوه پنهان کاری در مقابل [[دشمن]] "[[تقیّه]]" نام دارد و امری است هم [[شرعی]] و هم [[فطری]] و عقلایی. حتی حیوانات هم برای دور ماندن از چشم صیّادان و [[دشمنان]]، همرنگ محیط زیست میشوند تا به راحتی دیده و شناخته نشوند. در [[قرآن کریم]]، مواردی وجود دارد که [[موحّدان]] در مقابل [[کافران]] مسلّط، برای حفظ جان خود از [[تقیّه]] استفاده کردهاند. مثل تقیه "[[عمّار یاسر]]" در مقابل [[مشرکین]]، پس از آنکه پدر و مادرش در زیر [[شکنجه]] به [[شهادت]] رسیدند: {{متن قرآن|مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ}}<ref>«بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند- نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شدهاند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.</ref>. | ||
معمولاً نیروهای انقلابی که بر ضدّ یک [[حکومت]] فعالیت میکنند، در تشکیلات مخفی خود از این شیوه [[پیروی]] میکنند، تا نیروهایشان شناخته نشوند و به دست [[دشمن]] نیفتند. [[امام صادق]] {{ع}} [[پیروان]] خود را [[دستور]] میداد که در برابر حکومتهای [[ظالم]]، [[تقیّه]] کنند تا بیجهت کشته نشوند. به همین خاطر در بعضی [[روایات]] از [[تقیّه]] به عنوان "سپر" برای [[مؤمن]] یاد شده است. البته در مواردی هم [[تقیّه]] [[حرام]] است، مثل آنجا که [[اسلام]] در خطر باشد، یا [[خون]] بیگناهی بخواهد ریخته شود<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگنامه دینی (کتاب)|فرهنگنامه دینی]]، ص۵۷.</ref>. | معمولاً نیروهای انقلابی که بر ضدّ یک [[حکومت]] فعالیت میکنند، در تشکیلات مخفی خود از این شیوه [[پیروی]] میکنند، تا نیروهایشان شناخته نشوند و به دست [[دشمن]] نیفتند. [[امام صادق]] {{ع}} [[پیروان]] خود را [[دستور]] میداد که در برابر حکومتهای [[ظالم]]، [[تقیّه]] کنند تا بیجهت کشته نشوند. به همین خاطر در بعضی [[روایات]] از [[تقیّه]] به عنوان "سپر" برای [[مؤمن]] یاد شده است. البته در مواردی هم [[تقیّه]] [[حرام]] است، مثل آنجا که [[اسلام]] در خطر باشد، یا [[خون]] بیگناهی بخواهد ریخته شود<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگنامه دینی (کتاب)|فرهنگنامه دینی]]، ص۵۷.</ref>. | ||
== تقیه در قرآن == | == تقیه در قرآن == | ||
در [[قرآن کریم]]، آیۀ {{متن قرآن|إِلاَّ أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاةً}}<ref>سوره آل عمران، آیه ۲۸.</ref> اشاره به تقیه در برابر [[مشرکان]] دارد. در داستان [[عمّار یاسر]] نیز که زیر شکنجۀ [[کفار]]، پس از [[شهادت]] | در [[قرآن کریم]]، آیۀ {{متن قرآن|إِلاَّ أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاةً}}<ref>سوره آل عمران، آیه ۲۸.</ref> اشاره به تقیه در برابر [[مشرکان]] دارد. در داستان [[عمّار یاسر]] نیز که زیر شکنجۀ [[کفار]]، پس از [[شهادت]] پدر و مادرش، سخنانی را گفت که عقیدۀ توحیدیاش برخلاف آن بود، [[قرآن]] عمل او را امضا کرده است: {{متن قرآن|مَن كَفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِيمَانِ}}<ref>سوره نحل، آیه ۱۰۶.</ref> که این را میتوان "تقیۀ اکراهی" نام نهاد. [[پیامبر خاتم|پیامبر خدا]] نیز کار او را [[تأیید]] کرد و فرمود: {{متن حدیث|إِنْ عَادُوا فَعُد}}<ref>اصول کافی، ج ۲ ص ۲۱۹</ref>.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۱۷۱.</ref> | ||
== تقیه از اعتقادات شیعیان == | == تقیه از اعتقادات شیعیان == | ||
چنین [[رفتاری]] که معقول و موافق با [[احتیاط]] و پنهانکاری در شرایطی که | چنین [[رفتاری]] که معقول و موافق با [[احتیاط]] و پنهانکاری در شرایطی که مخالفان در [[قدرت]] و [[اکثریت]] باشند و [[آزار]] برسانند، جزء [[آموزههای دینی]] [[شیعه]] است. در عصر [[ائمه]] {{عم}}، سلطۀ [[امویان]] و [[عباسیان]] و بهانهجویی آنان برای کشتن و ایجاد فشار بر [[شیعه]] و [[ائمه]] و هوادارانشان، گاهی سبب میشد در برخی مسائل [[اعتقادی]] و [[فقهی]] با تقیه حرف بزنند یا عمل کنند، تا [[جان]] [[پیروان]] آنان به خطر نیفتد. این دربارۀ هرگروه در اقلیّت نیز میتواند معقول و پذیرفته باشد. البته گاهی [[تقیّه]] برای [[حفظ]] [[عقاید]]، یا از روی [[ترس]] از [[دشمن]] است، گاهی هم به خاطر [[پرهیز]] از ایجاد [[اختلاف]] و درگیری و برای [[حفظ وحدت]] که آن را تقیۀ خوفی و تقیۀ کتمانی و این را تقیۀ مداراتی میگویند. [[امام صادق]] {{ع}} فرمود: "[[تقیّه]] سپر حفاظتی [[مؤمن]] است و کسی که [[تقیّه]] ندارد، [[دین]] ندارد<ref>{{متن حدیث|إِنَّ التَّقِيَّةَ تُرْسُ الْمُؤْمِنِ، وَ لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَه}}؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱ ص ۴۶۸.</ref>، این مضمون به صورتهای دیگر نیز [[نقل]] شده است. در [[احادیث]]، تقیه را در [[رفتار]] [[اصحاب کهف]] نیز برشمردهاند که با [[اعتقاد]] [[قلبی]] به [[خدای یکتا]]، آن را بروز نمیدادند و در ظاهر مثل همان [[مسیحیان]] [[رفتار]] میکردند<ref>اصول کافی، ج ۲ ص ۲۱۸ ح ۸.</ref>.<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۱۷۱.</ref> | ||
== مبانی و اهداف تقیه == | == مبانی و اهداف تقیه == | ||
خط ۲۵: | خط ۲۵: | ||
[[امامان]] [[شیعی]] در دورانی [[زندگی]] میکردند که هم حاکمانی [[جائر]]، زمام [[حکومت]] را در دست گرفته بودند و هم فضای عمومی [[جامعه]] به لحاظ [[عقیدتی]] و [[فقهی]] با ایشان موافق نبود. [[اختناق]] [[حاکم]] بر آن دوران، گرچه برای همه [[امامان]] یکسان نبود، اما در اصل وجود آن برای همه ایشان تردیدی نیست. بیگمان انتشار آشکار دیدگاههای اصیل [[اسلامی]] و [[شیعی]] در آن دوران، نابودی [[مذهب تشیع]] را در پی داشت؛ ازاینرو بود که ایشان هم خود به وقت [[احساس]] خطر، تقیه و از بیان دیدگاه صحیح خودداری میکردند و هم [[شیعیان]] را به تقیه سفارش میفرمودند؛ تا آنجا که وقتی [[جابر جعفی]] برای کسب [[علم]] نزد [[امام باقر]] {{ع}} آمد و ابراز داشت از [[اهل کوفه]] است، حضرت فرمود: "اگر از تو پرسیدند [[اهل]] کجایی، بگو: [[اهل مدینه]]". [[جابر]] میپرسد: آیا [[دروغ]] نیست؟ حضرت فرمود: "هرکس تا زمانی که در یک [[شهر]] باشد، [[اهل]] همانجا محسوب میشود"<ref>محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ص۱۹۳؛ محمد بن علی بن شهرآشوب مازندرانی، مناقب آل ابی طالب {{عم}}، ج۴، ص۲۰۰.</ref>. به نظر میرسد چون در آن دوران، [[کوفی]] بودن مساوی با [[شیعه]] بودن بود، حضرت با [[آموزش]] این سخن، به دنبال [[نجات]] [[جان]] [[اصحاب]] خود بودند. ایشان در روایتی صحیح به [[ابن مسکان]] یادآور شدند نسبت به کسی که به [[امام على]] {{ع}} [[ناسزا]] میگوید، [[خشونت]] به [[خرج]] ندهد. آنگاه فرمودند: "به [[خدا]] [[سوگند]]، گاهی میشود که من صدای کسی را که به على {{ع}} [[ناسزا]] میگوید، میشنوم و میان من و او تنها یک ستون فاصله است. پس پشت آن ستون پنهان شده، آنگاه که از [[نماز]] فراغت یافتم، بر او [[سلام]] کرده، با او [[مصافحه]] میکنم"<ref>احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ص۲۵۹ و ۲۶۰.</ref>. در موارد متعددی، [[امام]] {{ع}} [[شیعیان]] خود را به حضور در [[نماز]] [[مخالفان]] [[دعوت]] میکند؛ چنانکه (براساس روایتی صحیح) وقتی یکی از [[شیعیان]] دراینباره از ایشان سؤال کرد، [[امام]] {{ع}} به بیان [[ثواب]] چنین نمازی نیز اشاره کردند<ref>{{متن حدیث|...أَ مَا تَرْضَى أَنْ تُحْسَبَ لَكَ- بِأَرْبَعٍ وَ عِشْرِينَ صَلَاةً}}؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۴۰۷). برای دیدن دیگر روایات، ر. ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۳، ص۳۷۹-۳۸۱. شیخ حر عاملی نیز روایات متعددی را زیر عنوان «بَابُ اسْتِحْبَابِ حُضُورِ الْجَمَاعَةِ خَلْفَ مَنْ لَا يُقْتَدَى بِهِ لِلتَّقِيَّةِ وَ الْقِيَامِ فِي الصَّفِّ الْأَوَّلِ مَعَه» نقل میکند (محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۸، ص۲۹۹).</ref>. | [[امامان]] [[شیعی]] در دورانی [[زندگی]] میکردند که هم حاکمانی [[جائر]]، زمام [[حکومت]] را در دست گرفته بودند و هم فضای عمومی [[جامعه]] به لحاظ [[عقیدتی]] و [[فقهی]] با ایشان موافق نبود. [[اختناق]] [[حاکم]] بر آن دوران، گرچه برای همه [[امامان]] یکسان نبود، اما در اصل وجود آن برای همه ایشان تردیدی نیست. بیگمان انتشار آشکار دیدگاههای اصیل [[اسلامی]] و [[شیعی]] در آن دوران، نابودی [[مذهب تشیع]] را در پی داشت؛ ازاینرو بود که ایشان هم خود به وقت [[احساس]] خطر، تقیه و از بیان دیدگاه صحیح خودداری میکردند و هم [[شیعیان]] را به تقیه سفارش میفرمودند؛ تا آنجا که وقتی [[جابر جعفی]] برای کسب [[علم]] نزد [[امام باقر]] {{ع}} آمد و ابراز داشت از [[اهل کوفه]] است، حضرت فرمود: "اگر از تو پرسیدند [[اهل]] کجایی، بگو: [[اهل مدینه]]". [[جابر]] میپرسد: آیا [[دروغ]] نیست؟ حضرت فرمود: "هرکس تا زمانی که در یک [[شهر]] باشد، [[اهل]] همانجا محسوب میشود"<ref>محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ص۱۹۳؛ محمد بن علی بن شهرآشوب مازندرانی، مناقب آل ابی طالب {{عم}}، ج۴، ص۲۰۰.</ref>. به نظر میرسد چون در آن دوران، [[کوفی]] بودن مساوی با [[شیعه]] بودن بود، حضرت با [[آموزش]] این سخن، به دنبال [[نجات]] [[جان]] [[اصحاب]] خود بودند. ایشان در روایتی صحیح به [[ابن مسکان]] یادآور شدند نسبت به کسی که به [[امام على]] {{ع}} [[ناسزا]] میگوید، [[خشونت]] به [[خرج]] ندهد. آنگاه فرمودند: "به [[خدا]] [[سوگند]]، گاهی میشود که من صدای کسی را که به على {{ع}} [[ناسزا]] میگوید، میشنوم و میان من و او تنها یک ستون فاصله است. پس پشت آن ستون پنهان شده، آنگاه که از [[نماز]] فراغت یافتم، بر او [[سلام]] کرده، با او [[مصافحه]] میکنم"<ref>احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ص۲۵۹ و ۲۶۰.</ref>. در موارد متعددی، [[امام]] {{ع}} [[شیعیان]] خود را به حضور در [[نماز]] [[مخالفان]] [[دعوت]] میکند؛ چنانکه (براساس روایتی صحیح) وقتی یکی از [[شیعیان]] دراینباره از ایشان سؤال کرد، [[امام]] {{ع}} به بیان [[ثواب]] چنین نمازی نیز اشاره کردند<ref>{{متن حدیث|...أَ مَا تَرْضَى أَنْ تُحْسَبَ لَكَ- بِأَرْبَعٍ وَ عِشْرِينَ صَلَاةً}}؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۴۰۷). برای دیدن دیگر روایات، ر. ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۳، ص۳۷۹-۳۸۱. شیخ حر عاملی نیز روایات متعددی را زیر عنوان «بَابُ اسْتِحْبَابِ حُضُورِ الْجَمَاعَةِ خَلْفَ مَنْ لَا يُقْتَدَى بِهِ لِلتَّقِيَّةِ وَ الْقِيَامِ فِي الصَّفِّ الْأَوَّلِ مَعَه» نقل میکند (محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۸، ص۲۹۹).</ref>. | ||
[[ابوبصیر]] در روایتی صحیح [[نقل]] میکند عبدالحمید از [[امام صادق]] {{ع}} درباره [[قنوت]] [[نماز جمعه]] سؤال میکند. ایشان ابتدا جواب تقیهای میدهد، وقتی عبدالحمید [[اصرار]] میکند که [[شیعیان]] شما، جز این را میگویند، [[امام]] قبول نمیکند، اما همین که [[امام]] متوجه میشود دیگران به کار خود مشغولاند، [[حکم]] واقعی را بیان میکند<ref>شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۳، ص۱۷.</ref>. | [[ابوبصیر]] در روایتی صحیح [[نقل]] میکند عبدالحمید از [[امام صادق]] {{ع}} درباره [[قنوت]] [[نماز جمعه]] سؤال میکند. ایشان ابتدا جواب تقیهای میدهد، وقتی عبدالحمید [[اصرار]] میکند که [[شیعیان]] شما، جز این را میگویند، [[امام]] قبول نمیکند، اما همین که [[امام]] متوجه میشود دیگران به کار خود مشغولاند، [[حکم]] واقعی را بیان میکند<ref>شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۳، ص۱۷.</ref>. | ||
بر اساس شواهد [[تاریخی]]، [[امام]] ترککنندگان تقیه را نیز [[سرزنش]] میکنند؛ چنانکه [[امام صادق]] {{ع}} در روایتی معتبر، [[معلی بن خنیس]] را با تأکید فراوان به تقیه سفارش کردند<ref>{{متن حدیث|يَا مُعَلّى، اكْتُمْ أَمْرَنَا، وَ لَا تُذِعْهُ، فَإِنَّهُ مَنْ كَتَمَ أَمْرَنَا وَ لَمْ يُذِعْهُ، أَعَزَّهُ اللَّهُ بِهِ فِي الدُّنْيَا، وَ جَعَلَهُ نُوراً بَيْنَ عَيْنَيْهِ فِي الْآخِرَةِ يَقُودُهُ إِلَى الْجَنَّةِ؛ يَا مُعَلّى، مَنْ أَذَاعَ أَمْرَنَا وَ لَمْ يَكْتُمْهُ، أَذَلَّهُ اللَّهُ بِهِ فِي الدُّنْيَا، وَ نَزَعَ النُّورَ مِنْ بَيْنِ عَيْنَيْهِ فِي الْآخِرَةِ، وَ جَعَلَهُ ظُلْمَةً تَقُودُهُ إِلَى النَّارِ؛ يَا مُعَلّى، إِنَّ التَّقِيَّةَ مِنْ دِينِي وَ دِينِ آبَائِي، وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَاتَقِيَّةَ لَهُ، يَا مُعَلّى، إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ أَنْ يُعْبَدَ فِي السِّرِّ، كَمَا يُحِبُّ أَنْ يُعْبَدَ فِي الْعَلَانِيَةِ؛ يَا مُعَلّى، إِنَّ الْمُذِيعَ لِأَمْرِنَا كَالْجَاحِدِ لَه}}؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۲۳ و ۲۲۴.</ref> با وجود این، معلی سفارش [[امام]] را رعایت نکرده، کشته میشود. [[امام]] {{ع}} پس از شنیدن خبر [[قتل]] وی، بیان کردند که [[انتظار]] این خبر را داشتند و [[ضرر]] [[دشمن]]، کمتر از [[ضرر]] [[دوستی]] است که [[اسرار]] را فاش میکند<ref>محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ص۳۸۰. و نیز، ر. ک: احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج۱، ص۲۵۵ | بر اساس شواهد [[تاریخی]]، [[امام]] ترککنندگان تقیه را نیز [[سرزنش]] میکنند؛ چنانکه [[امام صادق]] {{ع}} در روایتی معتبر، [[معلی بن خنیس]] را با تأکید فراوان به تقیه سفارش کردند<ref>{{متن حدیث|يَا مُعَلّى، اكْتُمْ أَمْرَنَا، وَ لَا تُذِعْهُ، فَإِنَّهُ مَنْ كَتَمَ أَمْرَنَا وَ لَمْ يُذِعْهُ، أَعَزَّهُ اللَّهُ بِهِ فِي الدُّنْيَا، وَ جَعَلَهُ نُوراً بَيْنَ عَيْنَيْهِ فِي الْآخِرَةِ يَقُودُهُ إِلَى الْجَنَّةِ؛ يَا مُعَلّى، مَنْ أَذَاعَ أَمْرَنَا وَ لَمْ يَكْتُمْهُ، أَذَلَّهُ اللَّهُ بِهِ فِي الدُّنْيَا، وَ نَزَعَ النُّورَ مِنْ بَيْنِ عَيْنَيْهِ فِي الْآخِرَةِ، وَ جَعَلَهُ ظُلْمَةً تَقُودُهُ إِلَى النَّارِ؛ يَا مُعَلّى، إِنَّ التَّقِيَّةَ مِنْ دِينِي وَ دِينِ آبَائِي، وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَاتَقِيَّةَ لَهُ، يَا مُعَلّى، إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ أَنْ يُعْبَدَ فِي السِّرِّ، كَمَا يُحِبُّ أَنْ يُعْبَدَ فِي الْعَلَانِيَةِ؛ يَا مُعَلّى، إِنَّ الْمُذِيعَ لِأَمْرِنَا كَالْجَاحِدِ لَه}}؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۲۳ و ۲۲۴.</ref> با وجود این، معلی سفارش [[امام]] را رعایت نکرده، کشته میشود. [[امام]] {{ع}} پس از شنیدن خبر [[قتل]] وی، بیان کردند که [[انتظار]] این خبر را داشتند و [[ضرر]] [[دشمن]]، کمتر از [[ضرر]] [[دوستی]] است که [[اسرار]] را فاش میکند<ref>محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ص۳۸۰. و نیز، ر. ک: احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج۱، ص۲۵۵.</ref>. | ||
در [[نقلی]] آمده است [[امام کاظم]] {{ع}} به مناسبت [[مرگ]] [[موسی]]، [[برادر]] [[هارون عباسی]]، به [[مادر]] [[هارون]] (خیزران) [[نامه]] نوشته، ضمن ابراز [[همدردی]]، برای [[موسی]] طلب [[رحمت]] کرده، [[خلافت]] [[هارون]] را تبریک گفته، برای [[هارون]] طلب [[طول عمر]] میکنند<ref>عبدالله بن جعفر حمیری، قرب الاسناد، ص۱۲۶. گفتنی است علامه مجلسی پس از نقل این نامه مینویسد: "ببین شدت تقیه در زمان امام {{ع}} را؛ بهگونهای که حضرت مجبور است چنین نامهای را به خاطر مرگ کافری که به روز جزا ایمان ندارد، بنویسد" (محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۴۸، ص۱۳۵).</ref>. جالب آنکه [[امام کاظم]] {{ع}} خودْ در نمازهای [[اهل سنت]] شرکت و اعلام میکردند که در این کار به [[سیره]] [[امام حسن]] و [[امام حسین]] {{عم}} استناد میکنند که در [[نماز]] [[مروان]] شرکت میکردند<ref>{{متن حدیث|صَلَّى حَسَنٌ وَ حُسَيْنٌ وَرَاءَ مَرْوَانَ وَ نَحْنُ نُصَلِّي مَعَهُم}}؛ على بن جعفر، مسائل على بن جعفر، ص۱۴۴.</ref>. باری، [[سخن]] دراینباره فراوان است و شواهد [[تاریخی]] پرشماری وجود دارد که نشان از رعایت تقیه از سوی [[امامان معصوم]] {{عم}} برای [[حفظ]] و [[پایداری]] [[مذهب]] بر [[حق]] [[شیعه]] دارد<ref>برای تفصیل بیشتر دراینباره، ر. ک: محمد جواد واعظی، سیره عملی ائمه معصومین {{عم}} و اصحاب در برخورد با مخالفین (پایاننامه کارشناسی ارشد)، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۰، ص۷۳-۱۰۳. برای نگارش این بخش، از منبع اخیر بسیار استفاده شده است.</ref>.<ref>ر. ک: [[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت (کتاب)|بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت]]، ص۲۹۲.</ref> | در [[نقلی]] آمده است [[امام کاظم]] {{ع}} به مناسبت [[مرگ]] [[موسی]]، [[برادر]] [[هارون عباسی]]، به [[مادر]] [[هارون]] (خیزران) [[نامه]] نوشته، ضمن ابراز [[همدردی]]، برای [[موسی]] طلب [[رحمت]] کرده، [[خلافت]] [[هارون]] را تبریک گفته، برای [[هارون]] طلب [[طول عمر]] میکنند<ref>عبدالله بن جعفر حمیری، قرب الاسناد، ص۱۲۶. گفتنی است علامه مجلسی پس از نقل این نامه مینویسد: "ببین شدت تقیه در زمان امام {{ع}} را؛ بهگونهای که حضرت مجبور است چنین نامهای را به خاطر مرگ کافری که به روز جزا ایمان ندارد، بنویسد" (محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۴۸، ص۱۳۵).</ref>. جالب آنکه [[امام کاظم]] {{ع}} خودْ در نمازهای [[اهل سنت]] شرکت و اعلام میکردند که در این کار به [[سیره]] [[امام حسن]] و [[امام حسین]] {{عم}} استناد میکنند که در [[نماز]] [[مروان]] شرکت میکردند<ref>{{متن حدیث|صَلَّى حَسَنٌ وَ حُسَيْنٌ وَرَاءَ مَرْوَانَ وَ نَحْنُ نُصَلِّي مَعَهُم}}؛ على بن جعفر، مسائل على بن جعفر، ص۱۴۴.</ref>. باری، [[سخن]] دراینباره فراوان است و شواهد [[تاریخی]] پرشماری وجود دارد که نشان از رعایت تقیه از سوی [[امامان معصوم]] {{عم}} برای [[حفظ]] و [[پایداری]] [[مذهب]] بر [[حق]] [[شیعه]] دارد<ref>برای تفصیل بیشتر دراینباره، ر. ک: محمد جواد واعظی، سیره عملی ائمه معصومین {{عم}} و اصحاب در برخورد با مخالفین (پایاننامه کارشناسی ارشد)، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۰، ص۷۳-۱۰۳. برای نگارش این بخش، از منبع اخیر بسیار استفاده شده است.</ref>.<ref>ر. ک: [[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت (کتاب)|بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت]]، ص۲۹۲.</ref> | ||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
==[[شبهات]] تقیه== | ==[[شبهات]] تقیه== | ||
===[[شبهه]] اول: تقیه، [[تهمت]] [[شیعه]] به [[اهل بیت]]{{عم}}=== | ===[[شبهه]] اول: تقیه، [[تهمت]] [[شیعه]] به [[اهل بیت]]{{عم}}=== | ||
[[محمد بن عبدالوهاب]]، بنیانگذار جریان [[وهابیت]]، ادعا میکند: {{عربی|وقد وردت نصوص كثيرة عن علي و اهل بيته دالة على براءتهم عن التقية و إنا إفتراها عليهم الرافضة لترويج مذهبهم الباطل}}<ref>ابن عبدالوهاب، رسالة فی الرد علی الرافضة، ج۱، ص۲۱.</ref>؛ «[[روایات]] زیادی از [[امام]] علی و اهل بیت وارد شده است که بر [[برائت]] آنها از تقیه دلالت میکند و شیعه به [[دروغ]] تقیه را به اهل بیت نسبت دادهاند تا [[مذهب]] [[باطل]] خود را [[ترویج]] دهند» | [[محمد بن عبدالوهاب]]، بنیانگذار جریان [[وهابیت]]، ادعا میکند: {{عربی|وقد وردت نصوص كثيرة عن علي و اهل بيته دالة على براءتهم عن التقية و إنا إفتراها عليهم الرافضة لترويج مذهبهم الباطل}}<ref>ابن عبدالوهاب، رسالة فی الرد علی الرافضة، ج۱، ص۲۱.</ref>؛ «[[روایات]] زیادی از [[امام]] علی و اهل بیت وارد شده است که بر [[برائت]] آنها از تقیه دلالت میکند و شیعه به [[دروغ]] تقیه را به اهل بیت نسبت دادهاند تا [[مذهب]] [[باطل]] خود را [[ترویج]] دهند»<ref>[[ائمه و دعوت به تقیه (مقاله)|مقاله «ائمه و دعوت به تقیه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]]، ص ۱۶۸.</ref>. | ||
=== | ===پاسخ شبهه اول=== | ||
در پاسخ به این شبهه لازم است که به نکات زیر دقت و توجه گردد: | در پاسخ به این شبهه لازم است که به نکات زیر دقت و توجه گردد: | ||
#همانگونه که پیش از این در تبیین موضوع به طور مفصل بیان شد، تقیه یک اصل [[قرآنی]] است<ref>ابن حزم، المحلی بالآثار، ج۷، ص۲۱۲؛ ابن ابی العز، شرح العقیدة الطحاویة، ج۲، ص۵۳۲؛ بخاری، صحیح البخاری، ج۱، ص۳۵ و ج۸، ص۳۱.</ref>؛ البته با شرایط خاصی که از سوی علمای بزرگ [[اسلام]] تبیین شده است و [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} در برخی موارد با توجه به شرایط و [[مقتضیات زمان]] به این روش عمل مینمودهاند. از این رو در [[سخنان ائمه]] شیعه، با توجه به اختناقی که وجود داشت و [[ظلم]] و [[تعدی]] که از سوی [[حاکمان جور]] بر آنها و [[شیعیان]] صورت میگرفت، به تقیه اهمیت زیادی داده شده است که در [[منابع حدیثی]] و [[روایی]] شیعه ذکر شده است. | #همانگونه که پیش از این در تبیین موضوع به طور مفصل بیان شد، تقیه یک اصل [[قرآنی]] است<ref>ابن حزم، المحلی بالآثار، ج۷، ص۲۱۲؛ ابن ابی العز، شرح العقیدة الطحاویة، ج۲، ص۵۳۲؛ بخاری، صحیح البخاری، ج۱، ص۳۵ و ج۸، ص۳۱.</ref>؛ البته با شرایط خاصی که از سوی علمای بزرگ [[اسلام]] تبیین شده است و [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} در برخی موارد با توجه به شرایط و [[مقتضیات زمان]] به این روش عمل مینمودهاند. از این رو در [[سخنان ائمه]] شیعه، با توجه به اختناقی که وجود داشت و [[ظلم]] و [[تعدی]] که از سوی [[حاکمان جور]] بر آنها و [[شیعیان]] صورت میگرفت، به تقیه اهمیت زیادی داده شده است که در [[منابع حدیثی]] و [[روایی]] شیعه ذکر شده است. | ||
# [[محمد بن عبد الوهاب]] هیچگونه ذکری از اینگونه روایات، که [[امام علی]]{{ع}} و دیگر [[ائمه]] شیعه{{عم}} از تقیه برائت جستهاند، بیان نمیکند و هیچ منبعی را معرفی نمینماید و به صرف ادعا اکتفا کرده است. بنابراین [[ائمه اطهار]]{{عم}} - که در [[حدیث صحیح]] السند [[ثقلین]]<ref>مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۳.</ref> عِدل [[قرآن]] معرفی شدهاند- چگونه میتوانند بر خلاف صریح قرآن از تقیه برائت بجویند؟<ref>[[ائمه و دعوت به تقیه (مقاله)|مقاله «ائمه و دعوت به تقیه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]] ص ۱۶۹.</ref> | # [[محمد بن عبد الوهاب]] هیچگونه ذکری از اینگونه روایات، که [[امام علی]]{{ع}} و دیگر [[ائمه]] شیعه{{عم}} از تقیه برائت جستهاند، بیان نمیکند و هیچ منبعی را معرفی نمینماید و به صرف ادعا اکتفا کرده است. بنابراین [[ائمه اطهار]]{{عم}} - که در [[حدیث صحیح]] السند [[ثقلین]]<ref>مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۳.</ref> عِدل [[قرآن]] معرفی شدهاند- چگونه میتوانند بر خلاف صریح قرآن از تقیه برائت بجویند؟<ref>[[ائمه و دعوت به تقیه (مقاله)|مقاله «ائمه و دعوت به تقیه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]]، ص ۱۶۹.</ref> | ||
===شبهه دوم: عدم [[ | ===شبهه دوم: عدم تقیه [[امام حسین]]{{ع}} مقابل [[یزید]]=== | ||
چرا [[امام حسین]]{{ع}} در برابر یزید تقیه نکرد؟<ref>این شبهه در برخی سایتها از قول وهابیها مطرح و پاسخ داده شده است. (http://almanhaj.ir).</ref>. | چرا [[امام حسین]]{{ع}} در برابر یزید تقیه نکرد؟<ref>این شبهه در برخی سایتها از قول وهابیها مطرح و پاسخ داده شده است. (http://almanhaj.ir).</ref>. | ||
=== | ===پاسخ شبهه دوم=== | ||
بیتردید تقیه از [[احکام]] مهم در [[فقه اسلامی]] است، اما در همه جا جایز نیست؛ بلکه در بعضی از موارد تقیه کردن [[حرام]] است و آن در جایی است که [[اساس دین]] و [[اسلام]] و [[قرآن]] یا [[نظام اسلامی]] به خطر بیفتد. در چنین مواردی باید [[عقیده]] را اظهار نمود. هر چند [[انسان]] [[قربانی]] اظهار عقیدهاش شود. ما معتقدیم [[قیام امام حسین]]{{ع}} در [[عاشورا]] و [[کربلا]]، درست در راستای همین [[هدف]] بود؛ چراکه [[حکام]] [[بنیامیه]] [[اساس اسلام]] را به خطر افکنده بودند و قیام امام حسین{{ع}} پرده از کار آنها برداشت و جلوی خطر را گرفت<ref>مکارم شیرازی، اعتقاد ما، ص۱۰۴.</ref>. [[امام حسین]]{{ع}} در مقابل [[یزیدیان]] نه تنها تقیه فردی و شخصی نکرد و [[جان]] خویش را [[نجات]] نداد، که [[فرزندان]]، [[همسران]]، [[برادران]]، [[خویشان]] و [[دوستان]] و حتی طفل شیرخوار خود را نیز وارد معرکه کربلا نمود و در این راه قربانی کرد. | بیتردید تقیه از [[احکام]] مهم در [[فقه اسلامی]] است، اما در همه جا جایز نیست؛ بلکه در بعضی از موارد تقیه کردن [[حرام]] است و آن در جایی است که [[اساس دین]] و [[اسلام]] و [[قرآن]] یا [[نظام اسلامی]] به خطر بیفتد. در چنین مواردی باید [[عقیده]] را اظهار نمود. هر چند [[انسان]] [[قربانی]] اظهار عقیدهاش شود. ما معتقدیم [[قیام امام حسین]]{{ع}} در [[عاشورا]] و [[کربلا]]، درست در راستای همین [[هدف]] بود؛ چراکه [[حکام]] [[بنیامیه]] [[اساس اسلام]] را به خطر افکنده بودند و قیام امام حسین{{ع}} پرده از کار آنها برداشت و جلوی خطر را گرفت<ref>مکارم شیرازی، اعتقاد ما، ص۱۰۴.</ref>. [[امام حسین]]{{ع}} در مقابل [[یزیدیان]] نه تنها تقیه فردی و شخصی نکرد و [[جان]] خویش را [[نجات]] نداد، که [[فرزندان]]، [[همسران]]، [[برادران]]، [[خویشان]] و [[دوستان]] و حتی طفل شیرخوار خود را نیز وارد معرکه کربلا نمود و در این راه قربانی کرد. | ||
در اینجا ممکن است این سؤال پیش آید که چه رابطهای بین قیام امام حسین{{ع}} و [[حفظ اسلام]] وجود دارد و چگونه [[شهادت]] آن حضرت موجب بقای اسلام گردیده است؟ | حفظ جان [[واجب]] است، اما تا زمانی که امری واجبتر و مهمتر از حفظ جان مطرح نباشد. اگر اسلام و اساس آن در معرض خطر قرار گیرد، باید هر چند به قیمت جان تمام شود با آن خطر به مقابله برخاست و جلوی آن را گرفت. از همین رو است که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} میفرماید: {{متن حدیث|وَ الْخَامِسَةُ بَذْلُ مَالِكَ وَ دَمِكَ دُونَ دِينِكَ}}<ref>کلینی، الکافی، ج۸، ص۷۹.</ref>؛ «سفارش پنجم من به تو این است که مالت را و خونت را فدای دینت نمایی». در اینجا ممکن است این سؤال پیش آید که چه رابطهای بین قیام امام حسین{{ع}} و [[حفظ اسلام]] وجود دارد و چگونه [[شهادت]] آن حضرت موجب بقای اسلام گردیده است؟ | ||
امام حسین{{ع}} از آن [[بیم]] داشت که [[دین]] از [[جامعه]] رخت بربندد؛ چنان که خود فرمود: {{متن حدیث|وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ}}<ref>ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۷.</ref>؛ «هنگامی که [[امت اسلامی]] به [[زمامداری]] مثل [[یزید]] گرفتار آید، باید فاتحه [[اسلام]] را خواند!». آن بزرگوار [[خون]] مقدسش را نثار کرد تا اسلام در [[جامعه]] باقی بماند؛ چراکه آن حضرت که [[معصوم]] بود و خطری [[دین]] ایشان را [[تهدید]] نمیکرد؛ آنچه در معرض تهدید بود؛ ادامه [[حیات]] اسلام در [[جامعه اسلامی]] بود. بنابراین [[امام حسین]]{{ع}} [[فدا]] شد تا [[مردم]] [[مسلمان]] بمانند و اسلام برای جامعه آن [[روز]] و نسلهای بعد باقی بماند.... | |||
آنچه در [[زمان امام حسین]]{{ع}} پیش آمد، در هر [[زمان]] دیگری نیز ممکن است اتفاق بیفتد. همیشه این احتمال وجود دارد که وضعیت و شرایطی پیش بیاید که [[اساس اسلام]] در معرض تهدید قرار گیرد و بقای دین در جامعه با خطر جدی مواجه گردد. در چنین شرایطی [[مسلمانان]] [[وظیفه]] دارند با آن تهدید و خطر مقابله کنند و [[اقدام]] لازم را انجام دهند تا اساس و [[کیان اسلام]] در جامعه پابرجا بماند<ref>مصباح یزدی، جانها فدای دین، ص۵۱-۵۵.</ref>.<ref>[[ائمه و دعوت به تقیه (مقاله)|مقاله «ائمه و دعوت به تقیه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]] ص ۱۷۰.</ref> | امام حسین{{ع}} از آن [[بیم]] داشت که [[دین]] از [[جامعه]] رخت بربندد؛ چنان که خود فرمود: {{متن حدیث|وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ}}<ref>ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۷.</ref>؛ «هنگامی که [[امت اسلامی]] به [[زمامداری]] مثل [[یزید]] گرفتار آید، باید فاتحه [[اسلام]] را خواند!». آن بزرگوار [[خون]] مقدسش را نثار کرد تا اسلام در [[جامعه]] باقی بماند؛ چراکه آن حضرت که [[معصوم]] بود و خطری [[دین]] ایشان را [[تهدید]] نمیکرد؛ آنچه در معرض تهدید بود؛ ادامه [[حیات]] اسلام در [[جامعه اسلامی]] بود. بنابراین [[امام حسین]]{{ع}} [[فدا]] شد تا [[مردم]] [[مسلمان]] بمانند و اسلام برای جامعه آن [[روز]] و نسلهای بعد باقی بماند... . | ||
آنچه در [[زمان امام حسین]]{{ع}} پیش آمد، در هر [[زمان]] دیگری نیز ممکن است اتفاق بیفتد. همیشه این احتمال وجود دارد که وضعیت و شرایطی پیش بیاید که [[اساس اسلام]] در معرض تهدید قرار گیرد و بقای دین در جامعه با خطر جدی مواجه گردد. در چنین شرایطی [[مسلمانان]] [[وظیفه]] دارند با آن تهدید و خطر مقابله کنند و [[اقدام]] لازم را انجام دهند تا اساس و [[کیان اسلام]] در جامعه پابرجا بماند<ref>مصباح یزدی، جانها فدای دین، ص۵۱-۵۵.</ref>.<ref>[[ائمه و دعوت به تقیه (مقاله)|مقاله «ائمه و دعوت به تقیه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]]، ص ۱۷۰.</ref> | |||
===[[شبهه]] سوم: تقیه نوعی [[دروغگویی]]=== | ===[[شبهه]] سوم: تقیه نوعی [[دروغگویی]]=== | ||
[[ابن تیمیه]] میگوید: «تقیه نوعی دروغگویی است؛ زیرا تقیه کننده بر خلاف [[عقیده باطنی]] خود سخن میگوید و تردیدی نیست که [[دروغ]] گفتن [[قبیح]] و [[حرام]] است»<ref>ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج۱، ص۱۵۹.</ref>. | [[ابن تیمیه]] میگوید: «تقیه نوعی دروغگویی است؛ زیرا تقیه کننده بر خلاف [[عقیده باطنی]] خود سخن میگوید و تردیدی نیست که [[دروغ]] گفتن [[قبیح]] و [[حرام]] است»<ref>ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج۱، ص۱۵۹.</ref>. | ||
=== | ===پاسخ شبهه سوم=== | ||
اولاً: کبرای این [[استدلال]]، که دروغ [[مذموم]] است، کلیت ندارد؛ چون [[دروغ مصلحتی]] جایز است؛ چنان که گفتهاند در شرایط خاص، دروغ مصلحتآمیز به ز راست [[فتنهانگیز]]. [[امام صادق]]{{ع}} میفرماید: | اولاً: کبرای این [[استدلال]]، که دروغ [[مذموم]] است، کلیت ندارد؛ چون [[دروغ مصلحتی]] جایز است؛ چنان که گفتهاند در شرایط خاص، دروغ مصلحتآمیز به ز راست [[فتنهانگیز]]. [[امام صادق]]{{ع}} میفرماید: {{متن حدیث|الْكَذِبُ مَذْمُومٌ إِلَّا فِي أَمْرَيْنِ دَفْعِ شَرِّ الظَّلَمَةِ وَ إِصْلَاحِ ذَاتِ الْبَيِّنِ}}<ref>«کذب بد است مگر در دو مورد: با دروغ شر ظالمی را از خود یا از دیگران دفع کند، یا با دروغ بین دو نفر اصلاح کند». شعیری، جامع الأخبار، ص۱۴۹.</ref>. [[نووی]] در این باره گفته است: {{عربی|... جواز الكذب في الحرب و نحوها و في إنقاذ النفس من الهلاك}}<ref>نووی، المنهاج، ج۱۸، ص۱۳۰.</ref>؛ «دروغ گفتن در [[جنگ]] و مانند آن و همچنین [[نجات]] نفس از [[هلاکت]] جایز است». | ||
{{متن حدیث|الْكَذِبُ مَذْمُومٌ إِلَّا فِي أَمْرَيْنِ دَفْعِ شَرِّ الظَّلَمَةِ وَ إِصْلَاحِ ذَاتِ الْبَيِّنِ}}<ref>«کذب بد است مگر در دو مورد: با دروغ شر ظالمی را از خود یا از دیگران دفع کند، یا با دروغ بین دو نفر اصلاح کند». شعیری، جامع الأخبار، ص۱۴۹.</ref>. | |||
[[نووی]] در این باره گفته است: {{عربی|... جواز الكذب في الحرب و نحوها و في إنقاذ النفس من الهلاك}}<ref>نووی، المنهاج، ج۱۸، ص۱۳۰.</ref>؛ «دروغ گفتن در [[جنگ]] و مانند آن و همچنین [[نجات]] نفس از [[هلاکت]] جایز است». | |||
[[ابن حجر عسقلانی]] مینویسد: {{عربی|واتفقوا على جواز الكذب عند الاضطرار كما لو قصد ظالم قتل رجل}}<ref>ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج۵، ص۳۰۰.</ref>؛ «در جواز [[دروغ]] گفتن در حال [[اضطرار]]، مانند موردی که ظالمی قصد کشتن شخص را داشته باشد، اتفاق وجود دارد». | [[ابن حجر عسقلانی]] مینویسد: {{عربی|واتفقوا على جواز الكذب عند الاضطرار كما لو قصد ظالم قتل رجل}}<ref>ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج۵، ص۳۰۰.</ref>؛ «در جواز [[دروغ]] گفتن در حال [[اضطرار]]، مانند موردی که ظالمی قصد کشتن شخص را داشته باشد، اتفاق وجود دارد». | ||
[[سیوطی]] در [[شرح صحیح مسلم]] گفته است: {{عربی|جواز الكذب في ثلاثة أشياء أحدها الحرب}}<ref>سیوطی، الدیباج علی صحیح مسلم بن الحجاج، ج۴، ص۳۴۳.</ref>؛ «جواز دروغ گفتن در سه چیز است که یکیشان در حالت [[جنگ]] است». | [[سیوطی]] در [[شرح صحیح مسلم]] گفته است: {{عربی|جواز الكذب في ثلاثة أشياء أحدها الحرب}}<ref>سیوطی، الدیباج علی صحیح مسلم بن الحجاج، ج۴، ص۳۴۳.</ref>؛ «جواز دروغ گفتن در سه چیز است که یکیشان در حالت [[جنگ]] است». | ||
[[ابن تیمیه]] که یکی از [[دلایل]] رد تقیه را دروغ بودن آن میداند، گفتار دروغ یکی از [[صحابه]] را، که برای [[اصلاح]] رابطه بین دو نفر بود، [[تأیید]] میکند و میگوید: | [[ابن تیمیه]] که یکی از [[دلایل]] رد تقیه را دروغ بودن آن میداند، گفتار دروغ یکی از [[صحابه]] را، که برای [[اصلاح]] رابطه بین دو نفر بود، [[تأیید]] میکند و میگوید: اما این دروغ زمانی جایز است که از آن [[رضای الهی]] را در نظر داشته باشد و نخواهد [[مسلمانی]] از دست وی [[آزار]] ببیند و از کاری که انجام داده است، پشیمان باشد و با این کار [[شر]] او را از خویش باز دارد و نخواهد با دروغ جایگاهی نزد ایشان پیدا کند و [[طمع]] در چیزی که نزد ایشان است، نداشته باشد؛ چون در این موارد دروغ جایز نیست. دروغ زمانی جایز است که نگران [[خشم]] ایشان باشد و از [[دشمنی]] ایشان بترسد. [[حذیفه]] گفته است: «من بعضی از دینم را برای [[حفظ]] قسمتی دیگر میفروشم که مبادا مشکلی بزرگتر از آن پیش آید»<ref>ابن تیمیة، الفتاوی الکبری، ج۳، ص۲۱۲.</ref>. | ||
اما این دروغ زمانی جایز است که از آن [[رضای الهی]] را در نظر داشته باشد و نخواهد [[مسلمانی]] از دست وی [[آزار]] ببیند و از کاری که انجام داده است، پشیمان باشد و با این کار [[شر]] او را از خویش باز دارد و نخواهد با دروغ جایگاهی نزد ایشان پیدا کند و [[طمع]] در چیزی که نزد ایشان است، نداشته باشد؛ چون در این موارد دروغ جایز نیست. دروغ زمانی جایز است که نگران [[خشم]] ایشان باشد و از [[دشمنی]] ایشان بترسد. [[حذیفه]] گفته است: «من بعضی از دینم را برای [[حفظ]] قسمتی دیگر میفروشم که مبادا مشکلی بزرگتر از آن پیش آید»<ref>ابن تیمیة، الفتاوی الکبری، ج۳، ص۲۱۲.</ref>. | |||
افزون بر اینها آیا جناب [[عمار]]، [[صحابی]] بزرگ [[رسول الله]]{{صل}}، که برای [[نجات]] جانش در برابر [[مشرکین]] تقیه نمود و سخنان خلاف [[حقیقت]] را بیان داشت، از دیدگاه ابن تیمیه [[دروغگو]] است؟ | افزون بر اینها آیا جناب [[عمار]]، [[صحابی]] بزرگ [[رسول الله]]{{صل}}، که برای [[نجات]] جانش در برابر [[مشرکین]] تقیه نمود و سخنان خلاف [[حقیقت]] را بیان داشت، از دیدگاه ابن تیمیه [[دروغگو]] است؟ | ||
نتیجه اینکه: بخشی از انواع تقیهها، که به صورت گفتار است، مصداق [[دروغ مصلحتی]] است و چون دروغ مصلحتی جایز است، تقیه نیز جایز خواهد بود | |||
نتیجه اینکه: بخشی از انواع تقیهها، که به صورت گفتار است، مصداق [[دروغ مصلحتی]] است و چون دروغ مصلحتی جایز است، تقیه نیز جایز خواهد بود<ref>[[ائمه و دعوت به تقیه (مقاله)|مقاله «ائمه و دعوت به تقیه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]]، ص ۱۷۲.</ref>. | |||
===[[شبهه]] چهارم: تقیه نوعی [[نفاق]]=== | ===[[شبهه]] چهارم: تقیه نوعی [[نفاق]]=== | ||
ابن تیمیه میگوید: «گفتار و [[کردار]] تقیه کننده بر خلاف [[عقیده باطنی]] اوست و چنین حالتی نفاق است»<ref>ابن تیمیه، منهاج السنة النبویه، ج۱، ص۱۵۹.</ref>. | ابن تیمیه میگوید: «گفتار و [[کردار]] تقیه کننده بر خلاف [[عقیده باطنی]] اوست و چنین حالتی نفاق است»<ref>ابن تیمیه، منهاج السنة النبویه، ج۱، ص۱۵۹.</ref>. | ||
=== | ===پاسخ شبهه چهارم=== | ||
اینکه تقیه شاخهای از نفاق باشد، صحیح نیست؛ زیرا [[منافق]] کسی است که در ظاهر [[مسلمان]]، اما در [[باطن]] [[کافر]] است؛ ولی شخصی که تقیه میکند، ظاهر کافر و باطن [[مسلمانی]] دارد و [[منافق]] محسوب نمیشود. | اینکه تقیه شاخهای از نفاق باشد، صحیح نیست؛ زیرا [[منافق]] کسی است که در ظاهر [[مسلمان]]، اما در [[باطن]] [[کافر]] است؛ ولی شخصی که تقیه میکند، ظاهر کافر و باطن [[مسلمانی]] دارد و [[منافق]] محسوب نمیشود. [[قرآن کریم]] پیوسته [[نفاق]] را [[نکوهش]] میکند و میفرماید: {{متن قرآن|إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيرًا}}<ref>«منافقان در اشکوبه فروتر دوزخاند و برای آنان یاوری نمییابی» سوره نساء، آیه ۱۴۵.</ref>. در حالی که از تقیه [[مؤمن آل فرعون]]<ref>{{متن قرآن|وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ مِنْ رَبِّكُمْ وَإِنْ يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِنْ يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ}} «و مردی مؤمن از فرعونیان که ایمانش را پنهان میداشت گفت: آیا مردی را میکشید که میگوید: پروردگار من، خداوند است و برهانها (ی روشن) برایتان از پروردگارتان آورده است؟ و اگر دروغگو باشد، دروغش به زیان خود اوست و اگر راستگو باشد برخی از آنچه به شما وعده میدهد بر سرتان خواهد آمد؛ بیگمان خداوند کسی را که گزافکاری بسیار دروغگوست راهنمایی نمیکند» سوره غافر، آیه ۲۸.</ref> و [[عمار یاسر]]<ref>{{متن قرآن|مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ}} «بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند- نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شدهاند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.</ref> - که با [[حفظ]] گوهر [[ایمان]]، [[تظاهر]] بر خلاف کردند - [[ستایش]] میکند. بنابراین نباید این دو مفهوم را با هم در آمیخت<ref>[[ائمه و دعوت به تقیه (مقاله)|مقاله «ائمه و دعوت به تقیه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]]، ص ۱۷۴.</ref>. | ||
[[قرآن کریم]] پیوسته [[نفاق]] را [[نکوهش]] میکند و میفرماید: {{متن قرآن|إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيرًا}}<ref>«منافقان در اشکوبه فروتر دوزخاند و برای آنان یاوری نمییابی» سوره نساء، آیه ۱۴۵.</ref>. در حالی که از تقیه [[مؤمن آل فرعون]]<ref>{{متن قرآن|وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ مِنْ رَبِّكُمْ وَإِنْ يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِنْ يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ}} «و مردی مؤمن از فرعونیان که ایمانش را پنهان میداشت گفت: آیا مردی را میکشید که میگوید: پروردگار من، خداوند است و برهانها (ی روشن) برایتان از پروردگارتان آورده است؟ و اگر دروغگو باشد، دروغش به زیان خود اوست و اگر راستگو باشد برخی از آنچه به شما وعده میدهد بر سرتان خواهد آمد؛ بیگمان خداوند کسی را که گزافکاری بسیار دروغگوست راهنمایی نمیکند» سوره غافر، آیه ۲۸.</ref> و [[عمار یاسر]]<ref>{{متن قرآن|مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ}} «بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند- نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شدهاند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.</ref> - که با [[حفظ]] گوهر [[ایمان]]، [[تظاهر]] بر خلاف کردند - [[ستایش]] میکند. بنابراین نباید این دو مفهوم را با هم در آمیخت | |||
===[[شبهه]] پنجم: | ===[[شبهه]] پنجم: تعارض تقیه با لزوم تبلیغ=== | ||
تقیه با آیاتی از [[قرآن]]، که [[مسلمانان]] را به [[تبلیغ احکام]] و [[معارف الهی]] و پنهان نکردن آنها [[فرمان]] داده، تعارض دارد<ref>آلوسی، روح المعانی، ج۳، ص۱۲۵.</ref>. | تقیه با آیاتی از [[قرآن]]، که [[مسلمانان]] را به [[تبلیغ احکام]] و [[معارف الهی]] و پنهان نکردن آنها [[فرمان]] داده، تعارض دارد<ref>آلوسی، روح المعانی، ج۳، ص۱۲۵.</ref>. | ||
=== | ===پاسخ شبهه پنجم=== | ||
پاسخ این [[شبهه]] بسیار روشن است؛ [[بدیهی]] است که گستره تقیه در حدی نیست که در برابر [[آیات]] [[تبلیغ احکام]] بایستد و مقابله کند و به تعطیلی [[احکام]] و [[آموزههای دین]] منجر گردد. اینگونه نیست که [[مسلمانان]] فقط تقیه کنند و از [[تبلیغ دین]] و احکام دست بردارند. تقیه در موارد بسیار خاصی [[مشروعیت]] پیدا میکند. مطلق و رها شده نیست که در هر جا به بهانه تقیه بتوان از آن استفاده نمود. هنگام عمل کردن به تقیه، همواره [[مصالح]] مهمتر [[اسلام]] و مسلمانان در نظر گرفته میشوند<ref>سبحانی، اضواء علی عقائد الشیعة، ص۴۲۲ و ۴۲۳.</ref>؛ به تعبیر دیگر، تقیه در مواردی جایز یا [[واجب]] است که کاربرد آن [[مصلحت]] بیشتری نسبت به [[تبلیغ]] [[معارف الهی]] داشته باشد و در غیر این صورت تقیه لازم نیست و حتی [[حرام]] است. بر همین اساس، [[فقها]] تقیه را در مواردی مانند خطر [[تخریب]] [[خانه کعبه]]، تخریب [[مشاهد مشرفه]]، [[تحریف]] [[احکام الهی]] و تحریف [[اصول دین]] و [[مذهب]]، جایز ندانستهاند. [[احادیث]] نیز تقیهای را که به [[فساد]] در [[دین]] یا ریخته شدن [[خون]] بیگناهی بینجامد، ممنوع دانستهاند<ref>نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۲۷۴.</ref>. افزون بر این، [[حکم تقیه]] نسبت به افراد مختلف، متفاوت است و ممکن است به لحاظ موقعیتهای گوناگون افراد، تقیه برای برخی جایز، و نسبت به دیگران حرام باشد<ref>مکارم شیرازی، القواعد الفقهیة، ج۱، ص۴۳۷.</ref>.<ref>[[ائمه و دعوت به تقیه (مقاله)|مقاله «ائمه و دعوت به تقیه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]] ص ۱۷۵.</ref> | پاسخ این [[شبهه]] بسیار روشن است؛ [[بدیهی]] است که گستره تقیه در حدی نیست که در برابر [[آیات]] [[تبلیغ احکام]] بایستد و مقابله کند و به تعطیلی [[احکام]] و [[آموزههای دین]] منجر گردد. اینگونه نیست که [[مسلمانان]] فقط تقیه کنند و از [[تبلیغ دین]] و احکام دست بردارند. تقیه در موارد بسیار خاصی [[مشروعیت]] پیدا میکند. مطلق و رها شده نیست که در هر جا به بهانه تقیه بتوان از آن استفاده نمود. هنگام عمل کردن به تقیه، همواره [[مصالح]] مهمتر [[اسلام]] و مسلمانان در نظر گرفته میشوند<ref>سبحانی، اضواء علی عقائد الشیعة، ص۴۲۲ و ۴۲۳.</ref>؛ به تعبیر دیگر، تقیه در مواردی جایز یا [[واجب]] است که کاربرد آن [[مصلحت]] بیشتری نسبت به [[تبلیغ]] [[معارف الهی]] داشته باشد و در غیر این صورت تقیه لازم نیست و حتی [[حرام]] است. بر همین اساس، [[فقها]] تقیه را در مواردی مانند خطر [[تخریب]] [[خانه کعبه]]، تخریب [[مشاهد مشرفه]]، [[تحریف]] [[احکام الهی]] و تحریف [[اصول دین]] و [[مذهب]]، جایز ندانستهاند. [[احادیث]] نیز تقیهای را که به [[فساد]] در [[دین]] یا ریخته شدن [[خون]] بیگناهی بینجامد، ممنوع دانستهاند<ref>نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۲۷۴.</ref>. افزون بر این، [[حکم تقیه]] نسبت به افراد مختلف، متفاوت است و ممکن است به لحاظ موقعیتهای گوناگون افراد، تقیه برای برخی جایز، و نسبت به دیگران حرام باشد<ref>مکارم شیرازی، القواعد الفقهیة، ج۱، ص۴۳۷.</ref>.<ref>[[ائمه و دعوت به تقیه (مقاله)|مقاله «ائمه و دعوت به تقیه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]]، ص ۱۷۵.</ref> | ||
===شبهه ششم: عدم جواز تقیه از [[مسلمان]]=== | ===شبهه ششم: عدم جواز تقیه از [[مسلمان]]=== | ||
تقیه از مسلمانان جایز نیست<ref>قفاری، أصول مذهب الشیعة الإمامیة، ج۲، ص۷۹۴.</ref>. | تقیه از مسلمانان جایز نیست<ref>قفاری، أصول مذهب الشیعة الإمامیة، ج۲، ص۷۹۴.</ref>. | ||
=== | ===پاسخ شبهه ششم=== | ||
در ملاکی که برای تقیه ذکر شده، فرقی وجود ندارد که طرف کسی که تقیه میکند [[کافر]] باشد یا مسلمان؛ زیرا در هر جایی که [[آزادی]] مذهبی وجود نداشته باشد، برای در [[امان]] ماندن از خطر جانی و [[مالی]] میتوان تقیه کرد و فرقی هم میان مسلمان و غیر مسلمان نیست. هر چند مورد تقیه [[کفار]] هستند، ولی ملاک آنکه [[حفظ جان]] و [[مال]] باشد، عام است و شامل مواردی دیگر نیز میگردد و با الغای خصوصیت و تنقیح مناط [[قطعی]]، [[حکم]] به [[لزوم]] تقیه در جایی که طرف [[مسلمان]] است؛ جاری میگردد. | در ملاکی که برای تقیه ذکر شده، فرقی وجود ندارد که طرف کسی که تقیه میکند [[کافر]] باشد یا مسلمان؛ زیرا در هر جایی که [[آزادی]] مذهبی وجود نداشته باشد، برای در [[امان]] ماندن از خطر جانی و [[مالی]] میتوان تقیه کرد و فرقی هم میان مسلمان و غیر مسلمان نیست. هر چند مورد تقیه [[کفار]] هستند، ولی ملاک آنکه [[حفظ جان]] و [[مال]] باشد، عام است و شامل مواردی دیگر نیز میگردد و با الغای خصوصیت و تنقیح مناط [[قطعی]]، [[حکم]] به [[لزوم]] تقیه در جایی که طرف [[مسلمان]] است؛ جاری میگردد. | ||
===[[شبهه]] هفتم: عدم تقیه سبب | [[فخر رازی]] در این باره بیان بسیار روشنی دارد. وی در ذیل [[آیه]] {{متن قرآن|إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً}} مینویسد: ظاهر آیه بر این دلالت دارد که تقیه تنها زمانی جایز است که [[کفار]] [[غلبه]] کرده و مسلط و [[پیروز]] باشند؛ مگر [[مذهب شافعی]] که میگوید: «اگر وضعیت بین [[مسلمانان]] همانند وضعیت بین مسلمانان و [[مشرکان]] باشد، تقیه برای [[حفظ جان]] لازم است»<ref>{{عربی|ظاهر الآية بدل أن التقية إنما تحل مع الكفار الغالبين إلا أن مذهب الشافعي أن الحالة بين المسلمين إذا شاكلت الحالة بين المسلمين و المشركين حلت التقية محاماة على النفس}}؛ (فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۸، ص۱۷۳).</ref>.<ref>[[ائمه و دعوت به تقیه (مقاله)|مقاله «ائمه و دعوت به تقیه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]]، ص ۱۷۶.</ref> | ||
===[[شبهه]] هفتم: عدم تقیه سبب بیدینی=== | |||
در [[روایات شیعه]] آمده است کسی که تقیه نکند، [[دین]] ندارد<ref>قفاری، أصول مذهب الشیعة الإمامیة، ج۲، ص۸۰۷.</ref>. | در [[روایات شیعه]] آمده است کسی که تقیه نکند، [[دین]] ندارد<ref>قفاری، أصول مذهب الشیعة الإمامیة، ج۲، ص۸۰۷.</ref>. | ||
=== | ===پاسخ شبهه هفتم=== | ||
روایتی که [[وهابیون]] به آن استناد کردهاند، به این معنا نیست که اگر کسی تقیه نکرد، [[کافر]] است؛ بلکه منظور [[روایت]] این است که هر کسی تقیه را قبول ندارد، دین ندارد؛ مانند دیگر [[احکام]] و ضرورتهای دین که منکر آنها [[دینمدار]] به حساب نمیآید یا به این معناست که اگر کسی تقیه نکند، دین [[حفظ]] نمیشود. چنانچه [[عبدالرزاق لاهیجی]]، یکی از [[متکلمین]] صاحب نام [[شیعه]]، در این باره میگوید: | روایتی که [[وهابیون]] به آن استناد کردهاند، به این معنا نیست که اگر کسی تقیه نکرد، [[کافر]] است؛ بلکه منظور [[روایت]] این است که هر کسی تقیه را قبول ندارد، دین ندارد؛ مانند دیگر [[احکام]] و ضرورتهای دین که منکر آنها [[دینمدار]] به حساب نمیآید یا به این معناست که اگر کسی تقیه نکند، دین [[حفظ]] نمیشود. چنانچه [[عبدالرزاق لاهیجی]]، یکی از [[متکلمین]] صاحب نام [[شیعه]]، در این باره میگوید: بسیار باشد که کسی با امرا و [[سلاطین]] و [[دشمنان]] چنان [[معامله]] نماید که در حضور ایشان به نحوی و در غایبانه به خلاف این باشد. اما این داخل [[منافقان]] و [[دورویان]] است یا نه؟ تفصیلش این است که اگر این کار را به محض [[جاه]] و [[مال]] و چیزهای [[باطل]] [[دنیا]] کند، [[نفاق]] و [[دورویی]] است؛ اگر به [[ضرورت]] [[حفظ دین]] یا عرض یا مال خود یا غیر خود از [[مسلمین]] و رفع [[شر]] و ضرر و مجملاً [[مصلحت دینی]] یا [[دنیوی]]، که داخل [[حرص]] و دین فروشی نباشد، کند، داخل تقیه و [[مدارا]] و مماشات و [[مصلحت]] که هم از [[واجبات]] و [[ضروریات دین]] است؛ چنان که [[اخبار]] بسیار در همه وارد شده و [[حدیث]] {{متن حدیث|لَا دِينَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ}} مشهود به این معناست<ref>لاهیجی، رسائل فارسی، ص۱۹۳.</ref>. | ||
بسیار باشد که کسی با امرا و [[سلاطین]] و [[دشمنان]] چنان [[معامله]] نماید که در حضور ایشان به نحوی و در غایبانه به خلاف این باشد. اما این داخل [[منافقان]] و [[دورویان]] است یا نه؟ تفصیلش این است که اگر این کار را به محض [[جاه]] و [[مال]] و چیزهای [[باطل]] [[دنیا]] کند، [[نفاق]] و [[دورویی]] است؛ اگر به [[ضرورت]] [[حفظ دین]] یا عرض یا مال خود یا غیر خود از [[مسلمین]] و رفع [[شر]] و ضرر و مجملاً [[مصلحت دینی]] یا [[دنیوی]]، که داخل [[حرص]] و دین فروشی نباشد، کند، داخل تقیه و [[مدارا]] و مماشات و [[مصلحت]] که هم از [[واجبات]] و [[ضروریات دین]] است؛ چنان که [[اخبار]] بسیار در همه وارد شده و [[حدیث]] {{متن حدیث|لَا دِينَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ}} مشهود به این معناست<ref>لاهیجی، رسائل فارسی، ص۱۹۳.</ref>. | بر همین اساس [[اهل بیت]]{{عم}} نیز صریحاً [[زمان]] لازم برای تقیه را به خود شخص واگذار کردهاند. [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|التَّقِيَّةُ فِي كُلِّ ضَرُورَةٍ وَ صَاحِبُهَا أَعْلَمُ بِهَا حِينَ تَنْزِلُ بِهِ}}<ref>کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۲۰.</ref>؛ «تقیه در هر موردی است که [[ضرورت]] پیش آید و تقیه کننده خود بهتر میداند که در چه وقت باید تقیه کند»<ref>[[ائمه و دعوت به تقیه (مقاله)|مقاله «ائمه و دعوت به تقیه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]]، ص ۱۷۷.</ref>. | ||
بر همین اساس [[اهل بیت]]{{عم}} نیز صریحاً [[زمان]] لازم برای تقیه را به خود شخص واگذار کردهاند. [[امام صادق]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|التَّقِيَّةُ فِي كُلِّ ضَرُورَةٍ وَ صَاحِبُهَا أَعْلَمُ بِهَا حِينَ تَنْزِلُ بِهِ}}<ref>کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۲۰.</ref>؛ «تقیه در هر موردی است که [[ضرورت]] پیش آید و تقیه کننده خود بهتر میداند که در چه وقت باید تقیه کند» | |||
===نتیجهگیری=== | ===نتیجهگیری=== | ||
خط ۱۰۲: | خط ۱۰۲: | ||
#بر خلاف ادعای [[ابن تیمیه]]، که تقیه را [[دروغ]] و [[مذموم]] خوانده است، هر دروغی مذموم نیست؛ زیرا [[دروغ مصلحتی]] جایز است. خصوصاً جایی که با دروغ [[شر]] ظالمی را از خود یا از دیگران دفع کند یا با دروغ بین دو نفر [[اصلاح]] ایجاد کند. | #بر خلاف ادعای [[ابن تیمیه]]، که تقیه را [[دروغ]] و [[مذموم]] خوانده است، هر دروغی مذموم نیست؛ زیرا [[دروغ مصلحتی]] جایز است. خصوصاً جایی که با دروغ [[شر]] ظالمی را از خود یا از دیگران دفع کند یا با دروغ بین دو نفر [[اصلاح]] ایجاد کند. | ||
#بین تقیه و [[نفاق]] هیچ رابطهای وجود ندارد، بلکه بین آن دو تفاوت اساسی است؛ زیرا [[منافق]] کسی است که در ظاهر [[مسلمان]] است و در [[باطن]] [[کافر]]؛ اما شخصی که تقیه میکند در ظاهر کافر است و در باطن مسلمان؛ دقیقاً مخالف منافق. | #بین تقیه و [[نفاق]] هیچ رابطهای وجود ندارد، بلکه بین آن دو تفاوت اساسی است؛ زیرا [[منافق]] کسی است که در ظاهر [[مسلمان]] است و در [[باطن]] [[کافر]]؛ اما شخصی که تقیه میکند در ظاهر کافر است و در باطن مسلمان؛ دقیقاً مخالف منافق. | ||
#بر خلاف ادعای وهابیها که مدعیاند از نگاه [[شیعیان]] تقیه از [[اصول دین]] است، اصول دین مربوط به [[عقاید]] است و تقیه مربوط به عمل [[مکلف]] و از [[فروع دین]] است | #بر خلاف ادعای وهابیها که مدعیاند از نگاه [[شیعیان]] تقیه از [[اصول دین]] است، اصول دین مربوط به [[عقاید]] است و تقیه مربوط به عمل [[مکلف]] و از [[فروع دین]] است<ref>[[ائمه و دعوت به تقیه (مقاله)|مقاله «ائمه و دعوت به تقیه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]]، ص ۱۷۸.</ref>. | ||
== منابع == | == منابع == |
نسخهٔ کنونی تا ۲۶ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۰۸:۵۶
خداشناسی | |
---|---|
توحید | توحید ذاتی • توحید صفاتی • توحید افعالی • توحید عبادی • صفات ذات و صفات فعل |
فروع | توسل • شفاعت • تبرک • استغاثه |
عدل الهی | |
حُسن و قُبح • بداء • امر بین الامرین | |
نبوت | |
عصمت پیامبران • خاتمیت • پیامبر اسلام • معجزه • عدم تحریف قرآن | |
امامت | |
باورها | عصمت امامان • ولایت تكوینی • علم غیب • خلیفةالله • غیبت • مهدویت • انتظار فرج • ظهور • رجعت |
امامان | امام علی • امام حسن • امام حسین • امام سجاد • امام باقر • امام صادق • امام کاظم • امام رضا • امام جواد • امام هادی • امام عسکری • امام مهدی |
معاد | |
برزخ • معاد جسمانی • حشر • صراط • تطایر کتب • میزان | |
مسائل برجسته | |
اهلبیت • چهارده معصوم • کرامت • تقیه • مرجعیت • ولایت فقیه | |
تقیه بهمعنای نگهداری و پنهان کردن عقاید خود به دلیل مصونیت از خطر دشمنان، از احکام قرآن و اعتقادات شیعه و آموزههای روایی است که مبنای عقلی و شرعی دارد. هدف از تقیه هم حفظ اسلام است و هم حفظ و ذخیرۀ نیروها و حفظ هویّت شیعه در برابر فرقههای دیگر.
معناشناسی
تقیه یکی از احکام قرآنی و از اعتقادات شیعی و آموزههای روایی است و مبنای عقلی و شرعی دارد. تقیّه یعنی نگهداری، پرواکردن، عقاید خود را پنهان داشتن جهت مصونیت از خطر دشمنان. وقتی یک مسلمان در میان کافران و مخالفان باشد و از سوی آنان بر مال و جان خود بیمناک باشد، بهگونهای سخن میگوید و عمل میکند که پی به عقیدۀ واقعی او نبرند و گزندی به او نرسانند[۱].
شیخ صدوق، دربارۀ تقیه میگوید: "کتمان حق و پوشیده داشتن عقیده از مخالفان، به خاطر ضرر دینی و دنیوی[۲]. تقیه به معنای حفظ کردن جان از تعرّض دشمن است. گاهی فرد یا افرادی که با دشمن خود سروکار پیدا میکنند، برای آسیب نخوردن، نکاتی را از قبیل استتار، پوشش، رازداری، معرّفی نکردن خود، پنهان داشتن عقیده و امکانات و... رعایت میکنند. این شیوه پنهان کاری در مقابل دشمن "تقیّه" نام دارد و امری است هم شرعی و هم فطری و عقلایی. حتی حیوانات هم برای دور ماندن از چشم صیّادان و دشمنان، همرنگ محیط زیست میشوند تا به راحتی دیده و شناخته نشوند. در قرآن کریم، مواردی وجود دارد که موحّدان در مقابل کافران مسلّط، برای حفظ جان خود از تقیّه استفاده کردهاند. مثل تقیه "عمّار یاسر" در مقابل مشرکین، پس از آنکه پدر و مادرش در زیر شکنجه به شهادت رسیدند: ﴿مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾[۳].
معمولاً نیروهای انقلابی که بر ضدّ یک حکومت فعالیت میکنند، در تشکیلات مخفی خود از این شیوه پیروی میکنند، تا نیروهایشان شناخته نشوند و به دست دشمن نیفتند. امام صادق (ع) پیروان خود را دستور میداد که در برابر حکومتهای ظالم، تقیّه کنند تا بیجهت کشته نشوند. به همین خاطر در بعضی روایات از تقیّه به عنوان "سپر" برای مؤمن یاد شده است. البته در مواردی هم تقیّه حرام است، مثل آنجا که اسلام در خطر باشد، یا خون بیگناهی بخواهد ریخته شود[۴].
تقیه در قرآن
در قرآن کریم، آیۀ ﴿إِلاَّ أَن تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاةً﴾[۵] اشاره به تقیه در برابر مشرکان دارد. در داستان عمّار یاسر نیز که زیر شکنجۀ کفار، پس از شهادت پدر و مادرش، سخنانی را گفت که عقیدۀ توحیدیاش برخلاف آن بود، قرآن عمل او را امضا کرده است: ﴿مَن كَفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِيمَانِ﴾[۶] که این را میتوان "تقیۀ اکراهی" نام نهاد. پیامبر خدا نیز کار او را تأیید کرد و فرمود: «إِنْ عَادُوا فَعُد»[۷].[۸]
تقیه از اعتقادات شیعیان
چنین رفتاری که معقول و موافق با احتیاط و پنهانکاری در شرایطی که مخالفان در قدرت و اکثریت باشند و آزار برسانند، جزء آموزههای دینی شیعه است. در عصر ائمه (ع)، سلطۀ امویان و عباسیان و بهانهجویی آنان برای کشتن و ایجاد فشار بر شیعه و ائمه و هوادارانشان، گاهی سبب میشد در برخی مسائل اعتقادی و فقهی با تقیه حرف بزنند یا عمل کنند، تا جان پیروان آنان به خطر نیفتد. این دربارۀ هرگروه در اقلیّت نیز میتواند معقول و پذیرفته باشد. البته گاهی تقیّه برای حفظ عقاید، یا از روی ترس از دشمن است، گاهی هم به خاطر پرهیز از ایجاد اختلاف و درگیری و برای حفظ وحدت که آن را تقیۀ خوفی و تقیۀ کتمانی و این را تقیۀ مداراتی میگویند. امام صادق (ع) فرمود: "تقیّه سپر حفاظتی مؤمن است و کسی که تقیّه ندارد، دین ندارد[۹]، این مضمون به صورتهای دیگر نیز نقل شده است. در احادیث، تقیه را در رفتار اصحاب کهف نیز برشمردهاند که با اعتقاد قلبی به خدای یکتا، آن را بروز نمیدادند و در ظاهر مثل همان مسیحیان رفتار میکردند[۱۰].[۱۱]
مبانی و اهداف تقیه
تقیّه، با همۀ لزوم و اهمیتش، نیاز به شناخت موقعیت دارد. گاهی واجب است، گاهی جایز و گاهی حرام! گرچه کسانی همچون "ابن تیمیّه" این دستور قرآنی و حدیثی را که در شیعه مورد عمل قرار میگیرد، نفاق میدانند و بر شیعه میتازند. بر آگاهان پوشیده نیست که تقیّه، عاملی برای حفظ ایمان و حفظ مؤمن از شرّ دشمنان و نوعی رعایت اصول کتمان و استتار و رازداری مرامی است و مبنای عقلی دارد و هرگز نباید بهانه و مستمسکی برای ترک وظیفه و رهاکردن تکلیف مبارزه با ظالمان و امر به معروف و نهی از منکر شود. تعابیری که در منابع دینی و حدیثی دربارۀ این موضوع بهکار رفته است، ماهیّت رازداری در برنامههای مکتبی و مبارزاتی تقیه را نشان میدهد، مانند: تقیه، جنّه، حصن حصین، سدّ، ردم، حرز، خباء، حجاب، مدارا، کتمان اسرار، عبادت سرّی، مجامله، جلب مودّت، نومه، توریه، حفظ اللسان، عدم اذاعه، مماسحه، ترس[۱۲].
اهدافی که در تقیه نهفته است، هم حفظ اسلام است، هم حفظ و ذخیرۀ نیروها، حفظ هویّت شیعه در برابر فرقههای دیگر، پنهانکردن برنامهها، حفظ جان در برابر کافران، حفظ مسلمان در برابر پیروان ادیان دیگر. انجام این وظیفه هم در عصر ائمه بوده است، هم در عصر غیبت. مخالفان شیعه، تقیّه را نوعی نفاق پنداشتهاند، در حالی که نفاق آنجاست که کسی کافر باشد و به دروغ، اظهار ایمان و مسلمانی کند و در تقیّه برعکس آن است. بنابه اهمیّت موضوع تقیه در فرهنگ شیعی، در گذشته فقیهانی به تبیین آن و حدّ و حدود و موارد و شرایط و اقسامش پرداخته و تألیفهای مستقلّی نگاشتهاند[۱۳]. برای آشنایی با مباحث تقیّه، به منابع مستقل و روایات آن نیز میتوان مراجعه کرد[۱۴].[۱۵]
شواهد تاریخی و روایی بر تقیه
امامان شیعی در دورانی زندگی میکردند که هم حاکمانی جائر، زمام حکومت را در دست گرفته بودند و هم فضای عمومی جامعه به لحاظ عقیدتی و فقهی با ایشان موافق نبود. اختناق حاکم بر آن دوران، گرچه برای همه امامان یکسان نبود، اما در اصل وجود آن برای همه ایشان تردیدی نیست. بیگمان انتشار آشکار دیدگاههای اصیل اسلامی و شیعی در آن دوران، نابودی مذهب تشیع را در پی داشت؛ ازاینرو بود که ایشان هم خود به وقت احساس خطر، تقیه و از بیان دیدگاه صحیح خودداری میکردند و هم شیعیان را به تقیه سفارش میفرمودند؛ تا آنجا که وقتی جابر جعفی برای کسب علم نزد امام باقر (ع) آمد و ابراز داشت از اهل کوفه است، حضرت فرمود: "اگر از تو پرسیدند اهل کجایی، بگو: اهل مدینه". جابر میپرسد: آیا دروغ نیست؟ حضرت فرمود: "هرکس تا زمانی که در یک شهر باشد، اهل همانجا محسوب میشود"[۱۶]. به نظر میرسد چون در آن دوران، کوفی بودن مساوی با شیعه بودن بود، حضرت با آموزش این سخن، به دنبال نجات جان اصحاب خود بودند. ایشان در روایتی صحیح به ابن مسکان یادآور شدند نسبت به کسی که به امام على (ع) ناسزا میگوید، خشونت به خرج ندهد. آنگاه فرمودند: "به خدا سوگند، گاهی میشود که من صدای کسی را که به على (ع) ناسزا میگوید، میشنوم و میان من و او تنها یک ستون فاصله است. پس پشت آن ستون پنهان شده، آنگاه که از نماز فراغت یافتم، بر او سلام کرده، با او مصافحه میکنم"[۱۷]. در موارد متعددی، امام (ع) شیعیان خود را به حضور در نماز مخالفان دعوت میکند؛ چنانکه (براساس روایتی صحیح) وقتی یکی از شیعیان دراینباره از ایشان سؤال کرد، امام (ع) به بیان ثواب چنین نمازی نیز اشاره کردند[۱۸].
ابوبصیر در روایتی صحیح نقل میکند عبدالحمید از امام صادق (ع) درباره قنوت نماز جمعه سؤال میکند. ایشان ابتدا جواب تقیهای میدهد، وقتی عبدالحمید اصرار میکند که شیعیان شما، جز این را میگویند، امام قبول نمیکند، اما همین که امام متوجه میشود دیگران به کار خود مشغولاند، حکم واقعی را بیان میکند[۱۹].
بر اساس شواهد تاریخی، امام ترککنندگان تقیه را نیز سرزنش میکنند؛ چنانکه امام صادق (ع) در روایتی معتبر، معلی بن خنیس را با تأکید فراوان به تقیه سفارش کردند[۲۰] با وجود این، معلی سفارش امام را رعایت نکرده، کشته میشود. امام (ع) پس از شنیدن خبر قتل وی، بیان کردند که انتظار این خبر را داشتند و ضرر دشمن، کمتر از ضرر دوستی است که اسرار را فاش میکند[۲۱].
در نقلی آمده است امام کاظم (ع) به مناسبت مرگ موسی، برادر هارون عباسی، به مادر هارون (خیزران) نامه نوشته، ضمن ابراز همدردی، برای موسی طلب رحمت کرده، خلافت هارون را تبریک گفته، برای هارون طلب طول عمر میکنند[۲۲]. جالب آنکه امام کاظم (ع) خودْ در نمازهای اهل سنت شرکت و اعلام میکردند که در این کار به سیره امام حسن و امام حسین (ع) استناد میکنند که در نماز مروان شرکت میکردند[۲۳]. باری، سخن دراینباره فراوان است و شواهد تاریخی پرشماری وجود دارد که نشان از رعایت تقیه از سوی امامان معصوم (ع) برای حفظ و پایداری مذهب بر حق شیعه دارد[۲۴].[۲۵]
امام صادق (ع)، ضمن توصیه به مراعات تقیه از سوی پیروانش برای حفاظت ایمان، میفرماید شما در میان این مردم (مخالفان شیعه) همچون زنبور عسل در میان پرندگانید، اگر پرندگان بدانند که چه شهدی در دل زنبور است همۀ آنها را میخورند، اینان نیز اگر بدانند که در دل شما محبت ما خاندان است، شما را با زبانهایشان میخورند و در نهان و آشکار به شما نسبتهایی میدهند.[۲۶] حضرت علی (ع) نیز به یاران خود میفرماید: "پس از من شما را وادار میکنند که به من بد بگویید، اگر چنین شد، مانعی ندارد از من بدگویی کنید، ولی از من برائت نجویید، چون من بر آیین محمّدم"[۲۷]. امام باقر (ع) نیز میفرمود: "تقیه دین من و پدران من است"[۲۸].[۲۹]
شبهات تقیه
شبهه اول: تقیه، تهمت شیعه به اهل بیت(ع)
محمد بن عبدالوهاب، بنیانگذار جریان وهابیت، ادعا میکند: وقد وردت نصوص كثيرة عن علي و اهل بيته دالة على براءتهم عن التقية و إنا إفتراها عليهم الرافضة لترويج مذهبهم الباطل[۳۰]؛ «روایات زیادی از امام علی و اهل بیت وارد شده است که بر برائت آنها از تقیه دلالت میکند و شیعه به دروغ تقیه را به اهل بیت نسبت دادهاند تا مذهب باطل خود را ترویج دهند»[۳۱].
پاسخ شبهه اول
در پاسخ به این شبهه لازم است که به نکات زیر دقت و توجه گردد:
- همانگونه که پیش از این در تبیین موضوع به طور مفصل بیان شد، تقیه یک اصل قرآنی است[۳۲]؛ البته با شرایط خاصی که از سوی علمای بزرگ اسلام تبیین شده است و اصحاب رسول خدا(ص) در برخی موارد با توجه به شرایط و مقتضیات زمان به این روش عمل مینمودهاند. از این رو در سخنان ائمه شیعه، با توجه به اختناقی که وجود داشت و ظلم و تعدی که از سوی حاکمان جور بر آنها و شیعیان صورت میگرفت، به تقیه اهمیت زیادی داده شده است که در منابع حدیثی و روایی شیعه ذکر شده است.
- محمد بن عبد الوهاب هیچگونه ذکری از اینگونه روایات، که امام علی(ع) و دیگر ائمه شیعه(ع) از تقیه برائت جستهاند، بیان نمیکند و هیچ منبعی را معرفی نمینماید و به صرف ادعا اکتفا کرده است. بنابراین ائمه اطهار(ع) - که در حدیث صحیح السند ثقلین[۳۳] عِدل قرآن معرفی شدهاند- چگونه میتوانند بر خلاف صریح قرآن از تقیه برائت بجویند؟[۳۴]
شبهه دوم: عدم تقیه امام حسین(ع) مقابل یزید
چرا امام حسین(ع) در برابر یزید تقیه نکرد؟[۳۵].
پاسخ شبهه دوم
بیتردید تقیه از احکام مهم در فقه اسلامی است، اما در همه جا جایز نیست؛ بلکه در بعضی از موارد تقیه کردن حرام است و آن در جایی است که اساس دین و اسلام و قرآن یا نظام اسلامی به خطر بیفتد. در چنین مواردی باید عقیده را اظهار نمود. هر چند انسان قربانی اظهار عقیدهاش شود. ما معتقدیم قیام امام حسین(ع) در عاشورا و کربلا، درست در راستای همین هدف بود؛ چراکه حکام بنیامیه اساس اسلام را به خطر افکنده بودند و قیام امام حسین(ع) پرده از کار آنها برداشت و جلوی خطر را گرفت[۳۶]. امام حسین(ع) در مقابل یزیدیان نه تنها تقیه فردی و شخصی نکرد و جان خویش را نجات نداد، که فرزندان، همسران، برادران، خویشان و دوستان و حتی طفل شیرخوار خود را نیز وارد معرکه کربلا نمود و در این راه قربانی کرد.
حفظ جان واجب است، اما تا زمانی که امری واجبتر و مهمتر از حفظ جان مطرح نباشد. اگر اسلام و اساس آن در معرض خطر قرار گیرد، باید هر چند به قیمت جان تمام شود با آن خطر به مقابله برخاست و جلوی آن را گرفت. از همین رو است که پیامبر اکرم(ص) به امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «وَ الْخَامِسَةُ بَذْلُ مَالِكَ وَ دَمِكَ دُونَ دِينِكَ»[۳۷]؛ «سفارش پنجم من به تو این است که مالت را و خونت را فدای دینت نمایی». در اینجا ممکن است این سؤال پیش آید که چه رابطهای بین قیام امام حسین(ع) و حفظ اسلام وجود دارد و چگونه شهادت آن حضرت موجب بقای اسلام گردیده است؟
امام حسین(ع) از آن بیم داشت که دین از جامعه رخت بربندد؛ چنان که خود فرمود: «وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ»[۳۸]؛ «هنگامی که امت اسلامی به زمامداری مثل یزید گرفتار آید، باید فاتحه اسلام را خواند!». آن بزرگوار خون مقدسش را نثار کرد تا اسلام در جامعه باقی بماند؛ چراکه آن حضرت که معصوم بود و خطری دین ایشان را تهدید نمیکرد؛ آنچه در معرض تهدید بود؛ ادامه حیات اسلام در جامعه اسلامی بود. بنابراین امام حسین(ع) فدا شد تا مردم مسلمان بمانند و اسلام برای جامعه آن روز و نسلهای بعد باقی بماند... .
آنچه در زمان امام حسین(ع) پیش آمد، در هر زمان دیگری نیز ممکن است اتفاق بیفتد. همیشه این احتمال وجود دارد که وضعیت و شرایطی پیش بیاید که اساس اسلام در معرض تهدید قرار گیرد و بقای دین در جامعه با خطر جدی مواجه گردد. در چنین شرایطی مسلمانان وظیفه دارند با آن تهدید و خطر مقابله کنند و اقدام لازم را انجام دهند تا اساس و کیان اسلام در جامعه پابرجا بماند[۳۹].[۴۰]
شبهه سوم: تقیه نوعی دروغگویی
ابن تیمیه میگوید: «تقیه نوعی دروغگویی است؛ زیرا تقیه کننده بر خلاف عقیده باطنی خود سخن میگوید و تردیدی نیست که دروغ گفتن قبیح و حرام است»[۴۱].
پاسخ شبهه سوم
اولاً: کبرای این استدلال، که دروغ مذموم است، کلیت ندارد؛ چون دروغ مصلحتی جایز است؛ چنان که گفتهاند در شرایط خاص، دروغ مصلحتآمیز به ز راست فتنهانگیز. امام صادق(ع) میفرماید: «الْكَذِبُ مَذْمُومٌ إِلَّا فِي أَمْرَيْنِ دَفْعِ شَرِّ الظَّلَمَةِ وَ إِصْلَاحِ ذَاتِ الْبَيِّنِ»[۴۲]. نووی در این باره گفته است: ... جواز الكذب في الحرب و نحوها و في إنقاذ النفس من الهلاك[۴۳]؛ «دروغ گفتن در جنگ و مانند آن و همچنین نجات نفس از هلاکت جایز است».
ابن حجر عسقلانی مینویسد: واتفقوا على جواز الكذب عند الاضطرار كما لو قصد ظالم قتل رجل[۴۴]؛ «در جواز دروغ گفتن در حال اضطرار، مانند موردی که ظالمی قصد کشتن شخص را داشته باشد، اتفاق وجود دارد». سیوطی در شرح صحیح مسلم گفته است: جواز الكذب في ثلاثة أشياء أحدها الحرب[۴۵]؛ «جواز دروغ گفتن در سه چیز است که یکیشان در حالت جنگ است».
ابن تیمیه که یکی از دلایل رد تقیه را دروغ بودن آن میداند، گفتار دروغ یکی از صحابه را، که برای اصلاح رابطه بین دو نفر بود، تأیید میکند و میگوید: اما این دروغ زمانی جایز است که از آن رضای الهی را در نظر داشته باشد و نخواهد مسلمانی از دست وی آزار ببیند و از کاری که انجام داده است، پشیمان باشد و با این کار شر او را از خویش باز دارد و نخواهد با دروغ جایگاهی نزد ایشان پیدا کند و طمع در چیزی که نزد ایشان است، نداشته باشد؛ چون در این موارد دروغ جایز نیست. دروغ زمانی جایز است که نگران خشم ایشان باشد و از دشمنی ایشان بترسد. حذیفه گفته است: «من بعضی از دینم را برای حفظ قسمتی دیگر میفروشم که مبادا مشکلی بزرگتر از آن پیش آید»[۴۶].
افزون بر اینها آیا جناب عمار، صحابی بزرگ رسول الله(ص)، که برای نجات جانش در برابر مشرکین تقیه نمود و سخنان خلاف حقیقت را بیان داشت، از دیدگاه ابن تیمیه دروغگو است؟
نتیجه اینکه: بخشی از انواع تقیهها، که به صورت گفتار است، مصداق دروغ مصلحتی است و چون دروغ مصلحتی جایز است، تقیه نیز جایز خواهد بود[۴۷].
شبهه چهارم: تقیه نوعی نفاق
ابن تیمیه میگوید: «گفتار و کردار تقیه کننده بر خلاف عقیده باطنی اوست و چنین حالتی نفاق است»[۴۸].
پاسخ شبهه چهارم
اینکه تقیه شاخهای از نفاق باشد، صحیح نیست؛ زیرا منافق کسی است که در ظاهر مسلمان، اما در باطن کافر است؛ ولی شخصی که تقیه میکند، ظاهر کافر و باطن مسلمانی دارد و منافق محسوب نمیشود. قرآن کریم پیوسته نفاق را نکوهش میکند و میفرماید: ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِيرًا﴾[۴۹]. در حالی که از تقیه مؤمن آل فرعون[۵۰] و عمار یاسر[۵۱] - که با حفظ گوهر ایمان، تظاهر بر خلاف کردند - ستایش میکند. بنابراین نباید این دو مفهوم را با هم در آمیخت[۵۲].
شبهه پنجم: تعارض تقیه با لزوم تبلیغ
تقیه با آیاتی از قرآن، که مسلمانان را به تبلیغ احکام و معارف الهی و پنهان نکردن آنها فرمان داده، تعارض دارد[۵۳].
پاسخ شبهه پنجم
پاسخ این شبهه بسیار روشن است؛ بدیهی است که گستره تقیه در حدی نیست که در برابر آیات تبلیغ احکام بایستد و مقابله کند و به تعطیلی احکام و آموزههای دین منجر گردد. اینگونه نیست که مسلمانان فقط تقیه کنند و از تبلیغ دین و احکام دست بردارند. تقیه در موارد بسیار خاصی مشروعیت پیدا میکند. مطلق و رها شده نیست که در هر جا به بهانه تقیه بتوان از آن استفاده نمود. هنگام عمل کردن به تقیه، همواره مصالح مهمتر اسلام و مسلمانان در نظر گرفته میشوند[۵۴]؛ به تعبیر دیگر، تقیه در مواردی جایز یا واجب است که کاربرد آن مصلحت بیشتری نسبت به تبلیغ معارف الهی داشته باشد و در غیر این صورت تقیه لازم نیست و حتی حرام است. بر همین اساس، فقها تقیه را در مواردی مانند خطر تخریب خانه کعبه، تخریب مشاهد مشرفه، تحریف احکام الهی و تحریف اصول دین و مذهب، جایز ندانستهاند. احادیث نیز تقیهای را که به فساد در دین یا ریخته شدن خون بیگناهی بینجامد، ممنوع دانستهاند[۵۵]. افزون بر این، حکم تقیه نسبت به افراد مختلف، متفاوت است و ممکن است به لحاظ موقعیتهای گوناگون افراد، تقیه برای برخی جایز، و نسبت به دیگران حرام باشد[۵۶].[۵۷]
شبهه ششم: عدم جواز تقیه از مسلمان
تقیه از مسلمانان جایز نیست[۵۸].
پاسخ شبهه ششم
در ملاکی که برای تقیه ذکر شده، فرقی وجود ندارد که طرف کسی که تقیه میکند کافر باشد یا مسلمان؛ زیرا در هر جایی که آزادی مذهبی وجود نداشته باشد، برای در امان ماندن از خطر جانی و مالی میتوان تقیه کرد و فرقی هم میان مسلمان و غیر مسلمان نیست. هر چند مورد تقیه کفار هستند، ولی ملاک آنکه حفظ جان و مال باشد، عام است و شامل مواردی دیگر نیز میگردد و با الغای خصوصیت و تنقیح مناط قطعی، حکم به لزوم تقیه در جایی که طرف مسلمان است؛ جاری میگردد.
فخر رازی در این باره بیان بسیار روشنی دارد. وی در ذیل آیه ﴿إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً﴾ مینویسد: ظاهر آیه بر این دلالت دارد که تقیه تنها زمانی جایز است که کفار غلبه کرده و مسلط و پیروز باشند؛ مگر مذهب شافعی که میگوید: «اگر وضعیت بین مسلمانان همانند وضعیت بین مسلمانان و مشرکان باشد، تقیه برای حفظ جان لازم است»[۵۹].[۶۰]
شبهه هفتم: عدم تقیه سبب بیدینی
در روایات شیعه آمده است کسی که تقیه نکند، دین ندارد[۶۱].
پاسخ شبهه هفتم
روایتی که وهابیون به آن استناد کردهاند، به این معنا نیست که اگر کسی تقیه نکرد، کافر است؛ بلکه منظور روایت این است که هر کسی تقیه را قبول ندارد، دین ندارد؛ مانند دیگر احکام و ضرورتهای دین که منکر آنها دینمدار به حساب نمیآید یا به این معناست که اگر کسی تقیه نکند، دین حفظ نمیشود. چنانچه عبدالرزاق لاهیجی، یکی از متکلمین صاحب نام شیعه، در این باره میگوید: بسیار باشد که کسی با امرا و سلاطین و دشمنان چنان معامله نماید که در حضور ایشان به نحوی و در غایبانه به خلاف این باشد. اما این داخل منافقان و دورویان است یا نه؟ تفصیلش این است که اگر این کار را به محض جاه و مال و چیزهای باطل دنیا کند، نفاق و دورویی است؛ اگر به ضرورت حفظ دین یا عرض یا مال خود یا غیر خود از مسلمین و رفع شر و ضرر و مجملاً مصلحت دینی یا دنیوی، که داخل حرص و دین فروشی نباشد، کند، داخل تقیه و مدارا و مماشات و مصلحت که هم از واجبات و ضروریات دین است؛ چنان که اخبار بسیار در همه وارد شده و حدیث «لَا دِينَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَهُ» مشهود به این معناست[۶۲]. بر همین اساس اهل بیت(ع) نیز صریحاً زمان لازم برای تقیه را به خود شخص واگذار کردهاند. امام صادق(ع) فرمود: «التَّقِيَّةُ فِي كُلِّ ضَرُورَةٍ وَ صَاحِبُهَا أَعْلَمُ بِهَا حِينَ تَنْزِلُ بِهِ»[۶۳]؛ «تقیه در هر موردی است که ضرورت پیش آید و تقیه کننده خود بهتر میداند که در چه وقت باید تقیه کند»[۶۴].
نتیجهگیری
با توجه به آنچه در این مقاله به تحلیل و بررسی آنها پرداخته شد، نتایج زیر به دست میآید:
- تقیه یک اصل قرآنی است که برای حفظ جان و مال میتوان از آن در برابر دشمنان استفاده نمود؛ چنان که عمار یاسر وقتی که به دست مشرکین افتاده بود، از این وسیله استفاده کرد.
- ائمه(ع) نه تنها با تقیه مخالف نبودند، بلکه در شرایط خاص، هم خود تقیه میکردند و هم به اصحاب و پیروان خویش به این اصل سفارش میکردند که مستندات آن در منابع حدیثی و روایی شیعه مذکور است.
- بر خلاف ادعای ابن تیمیه، که تقیه را دروغ و مذموم خوانده است، هر دروغی مذموم نیست؛ زیرا دروغ مصلحتی جایز است. خصوصاً جایی که با دروغ شر ظالمی را از خود یا از دیگران دفع کند یا با دروغ بین دو نفر اصلاح ایجاد کند.
- بین تقیه و نفاق هیچ رابطهای وجود ندارد، بلکه بین آن دو تفاوت اساسی است؛ زیرا منافق کسی است که در ظاهر مسلمان است و در باطن کافر؛ اما شخصی که تقیه میکند در ظاهر کافر است و در باطن مسلمان؛ دقیقاً مخالف منافق.
- بر خلاف ادعای وهابیها که مدعیاند از نگاه شیعیان تقیه از اصول دین است، اصول دین مربوط به عقاید است و تقیه مربوط به عمل مکلف و از فروع دین است[۶۵].
منابع
پانویس
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۷۱.
- ↑ صحیح الأعتقاد، ص ۱۱۵
- ↑ «بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند- نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شدهاند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۵۷.
- ↑ سوره آل عمران، آیه ۲۸.
- ↑ سوره نحل، آیه ۱۰۶.
- ↑ اصول کافی، ج ۲ ص ۲۱۹
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۷۱.
- ↑ «إِنَّ التَّقِيَّةَ تُرْسُ الْمُؤْمِنِ، وَ لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَا تَقِيَّةَ لَه»؛ وسائل الشیعه، ج ۱۱ ص ۴۶۸.
- ↑ اصول کافی، ج ۲ ص ۲۱۸ ح ۸.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۷۱.
- ↑ برگرفته از تقیه، امر به معروف و نهی از منکر، طیبی شبستری ص ۴۷
- ↑ ر. ک: الذریعه، ج ۴ ص ۴۰۳، از جمله: تقیه، امر به معروف و نهی از منکر، سیّد احمد طیبی شبستری، التقیة عند اهل البیت مصطفی قصیر العاملی.
- ↑ دائرة المعارف تشیّع، ج ۵ ص ۳۸، واقع التقیة عند المذاهب و الفرق الاسلامیه، ثامر هاشم و ترجمۀ آن به نام تقیه از دیدگاه مذاهب و فرقههای اسلامی غیرشیعی از محمّد صادق عارف، "جایگاه و نقش تقیه در استنباط"، "نعمت اللّه صفری، تقیه در اسلام" علی تهرانی، "مبانی و جایگاه تقیه در استدلالهای فقهی" محمّد حسین واثقی راد، "التقیة فی الفکر الاسلامی" مرکز الرساله، "التقیّة، اصولها و تطوّرها" کامل الشیبی.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۷۱.
- ↑ محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ص۱۹۳؛ محمد بن علی بن شهرآشوب مازندرانی، مناقب آل ابی طالب (ع)، ج۴، ص۲۰۰.
- ↑ احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ص۲۵۹ و ۲۶۰.
- ↑ «...أَ مَا تَرْضَى أَنْ تُحْسَبَ لَكَ- بِأَرْبَعٍ وَ عِشْرِينَ صَلَاةً»؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۴۰۷). برای دیدن دیگر روایات، ر. ک: محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۳، ص۳۷۹-۳۸۱. شیخ حر عاملی نیز روایات متعددی را زیر عنوان «بَابُ اسْتِحْبَابِ حُضُورِ الْجَمَاعَةِ خَلْفَ مَنْ لَا يُقْتَدَى بِهِ لِلتَّقِيَّةِ وَ الْقِيَامِ فِي الصَّفِّ الْأَوَّلِ مَعَه» نقل میکند (محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة، ج۸، ص۲۹۹).
- ↑ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۳، ص۱۷.
- ↑ «يَا مُعَلّى، اكْتُمْ أَمْرَنَا، وَ لَا تُذِعْهُ، فَإِنَّهُ مَنْ كَتَمَ أَمْرَنَا وَ لَمْ يُذِعْهُ، أَعَزَّهُ اللَّهُ بِهِ فِي الدُّنْيَا، وَ جَعَلَهُ نُوراً بَيْنَ عَيْنَيْهِ فِي الْآخِرَةِ يَقُودُهُ إِلَى الْجَنَّةِ؛ يَا مُعَلّى، مَنْ أَذَاعَ أَمْرَنَا وَ لَمْ يَكْتُمْهُ، أَذَلَّهُ اللَّهُ بِهِ فِي الدُّنْيَا، وَ نَزَعَ النُّورَ مِنْ بَيْنِ عَيْنَيْهِ فِي الْآخِرَةِ، وَ جَعَلَهُ ظُلْمَةً تَقُودُهُ إِلَى النَّارِ؛ يَا مُعَلّى، إِنَّ التَّقِيَّةَ مِنْ دِينِي وَ دِينِ آبَائِي، وَ لَا دِينَ لِمَنْ لَاتَقِيَّةَ لَهُ، يَا مُعَلّى، إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ أَنْ يُعْبَدَ فِي السِّرِّ، كَمَا يُحِبُّ أَنْ يُعْبَدَ فِي الْعَلَانِيَةِ؛ يَا مُعَلّى، إِنَّ الْمُذِيعَ لِأَمْرِنَا كَالْجَاحِدِ لَه»؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۲۳ و ۲۲۴.
- ↑ محمد بن عمر کشی، رجال الکشی، ص۳۸۰. و نیز، ر. ک: احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج۱، ص۲۵۵.
- ↑ عبدالله بن جعفر حمیری، قرب الاسناد، ص۱۲۶. گفتنی است علامه مجلسی پس از نقل این نامه مینویسد: "ببین شدت تقیه در زمان امام (ع) را؛ بهگونهای که حضرت مجبور است چنین نامهای را به خاطر مرگ کافری که به روز جزا ایمان ندارد، بنویسد" (محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۴۸، ص۱۳۵).
- ↑ «صَلَّى حَسَنٌ وَ حُسَيْنٌ وَرَاءَ مَرْوَانَ وَ نَحْنُ نُصَلِّي مَعَهُم»؛ على بن جعفر، مسائل على بن جعفر، ص۱۴۴.
- ↑ برای تفصیل بیشتر دراینباره، ر. ک: محمد جواد واعظی، سیره عملی ائمه معصومین (ع) و اصحاب در برخورد با مخالفین (پایاننامه کارشناسی ارشد)، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۰، ص۷۳-۱۰۳. برای نگارش این بخش، از منبع اخیر بسیار استفاده شده است.
- ↑ ر. ک: فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص۲۹۲.
- ↑ اصول کافی، ج ۲ ص ۲۱۸ ح۵.
- ↑ اصول کافی، ج ۲ ص ۲۱۹ ح۱۰
- ↑ «التَّقِيَّةُ دِينِي وَ دِينُ آبَائِي»؛ اصول کافی، ج ۲ ص ۲۱۹ ح۱۰
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۷۱.
- ↑ ابن عبدالوهاب، رسالة فی الرد علی الرافضة، ج۱، ص۲۱.
- ↑ مقاله «ائمه و دعوت به تقیه»، موسوعه رد شبهات ج۱۷، ص ۱۶۸.
- ↑ ابن حزم، المحلی بالآثار، ج۷، ص۲۱۲؛ ابن ابی العز، شرح العقیدة الطحاویة، ج۲، ص۵۳۲؛ بخاری، صحیح البخاری، ج۱، ص۳۵ و ج۸، ص۳۱.
- ↑ مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۳.
- ↑ مقاله «ائمه و دعوت به تقیه»، موسوعه رد شبهات ج۱۷، ص ۱۶۹.
- ↑ این شبهه در برخی سایتها از قول وهابیها مطرح و پاسخ داده شده است. (http://almanhaj.ir).
- ↑ مکارم شیرازی، اعتقاد ما، ص۱۰۴.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۸، ص۷۹.
- ↑ ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۷.
- ↑ مصباح یزدی، جانها فدای دین، ص۵۱-۵۵.
- ↑ مقاله «ائمه و دعوت به تقیه»، موسوعه رد شبهات ج۱۷، ص ۱۷۰.
- ↑ ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة، ج۱، ص۱۵۹.
- ↑ «کذب بد است مگر در دو مورد: با دروغ شر ظالمی را از خود یا از دیگران دفع کند، یا با دروغ بین دو نفر اصلاح کند». شعیری، جامع الأخبار، ص۱۴۹.
- ↑ نووی، المنهاج، ج۱۸، ص۱۳۰.
- ↑ ابن حجر عسقلانی، فتح الباری، ج۵، ص۳۰۰.
- ↑ سیوطی، الدیباج علی صحیح مسلم بن الحجاج، ج۴، ص۳۴۳.
- ↑ ابن تیمیة، الفتاوی الکبری، ج۳، ص۲۱۲.
- ↑ مقاله «ائمه و دعوت به تقیه»، موسوعه رد شبهات ج۱۷، ص ۱۷۲.
- ↑ ابن تیمیه، منهاج السنة النبویه، ج۱، ص۱۵۹.
- ↑ «منافقان در اشکوبه فروتر دوزخاند و برای آنان یاوری نمییابی» سوره نساء، آیه ۱۴۵.
- ↑ ﴿وَقَالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ يَقُولَ رَبِّيَ اللَّهُ وَقَدْ جَاءَكُمْ بِالْبَيِّنَاتِ مِنْ رَبِّكُمْ وَإِنْ يَكُ كَاذِبًا فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَإِنْ يَكُ صَادِقًا يُصِبْكُمْ بَعْضُ الَّذِي يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ﴾ «و مردی مؤمن از فرعونیان که ایمانش را پنهان میداشت گفت: آیا مردی را میکشید که میگوید: پروردگار من، خداوند است و برهانها (ی روشن) برایتان از پروردگارتان آورده است؟ و اگر دروغگو باشد، دروغش به زیان خود اوست و اگر راستگو باشد برخی از آنچه به شما وعده میدهد بر سرتان خواهد آمد؛ بیگمان خداوند کسی را که گزافکاری بسیار دروغگوست راهنمایی نمیکند» سوره غافر، آیه ۲۸.
- ↑ ﴿مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾ «بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند- نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شدهاند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.
- ↑ مقاله «ائمه و دعوت به تقیه»، موسوعه رد شبهات ج۱۷، ص ۱۷۴.
- ↑ آلوسی، روح المعانی، ج۳، ص۱۲۵.
- ↑ سبحانی، اضواء علی عقائد الشیعة، ص۴۲۲ و ۴۲۳.
- ↑ نوری، مستدرک الوسائل، ج۱۲، ص۲۷۴.
- ↑ مکارم شیرازی، القواعد الفقهیة، ج۱، ص۴۳۷.
- ↑ مقاله «ائمه و دعوت به تقیه»، موسوعه رد شبهات ج۱۷، ص ۱۷۵.
- ↑ قفاری، أصول مذهب الشیعة الإمامیة، ج۲، ص۷۹۴.
- ↑ ظاهر الآية بدل أن التقية إنما تحل مع الكفار الغالبين إلا أن مذهب الشافعي أن الحالة بين المسلمين إذا شاكلت الحالة بين المسلمين و المشركين حلت التقية محاماة على النفس؛ (فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۸، ص۱۷۳).
- ↑ مقاله «ائمه و دعوت به تقیه»، موسوعه رد شبهات ج۱۷، ص ۱۷۶.
- ↑ قفاری، أصول مذهب الشیعة الإمامیة، ج۲، ص۸۰۷.
- ↑ لاهیجی، رسائل فارسی، ص۱۹۳.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۲، ص۲۲۰.
- ↑ مقاله «ائمه و دعوت به تقیه»، موسوعه رد شبهات ج۱۷، ص ۱۷۷.
- ↑ مقاله «ائمه و دعوت به تقیه»، موسوعه رد شبهات ج۱۷، ص ۱۷۸.