بنی ملیح بن عمرو: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۳۵: خط ۳۵:
در پی انعقاد [[صلح حدیبیه]] بین پیامبر{{صل}} و [[کفار]] قریش، بر اساس یکی از مفاد آن، ده سال میان دو طرف [[آتش بس]] برقرار گردید<ref>یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۴.</ref> و بر اساس بندی دیگر، تمامی [[قبایل عرب]] در [[هم‌پیمانی]] با قریش یا [[مسلمانان]] [[آزاد]] و مختار بودند<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۱۱ـ۶۱۲؛ ابن هشام، السیره النبویة، ج۲، ص۷۸۴؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۰۴.</ref>. از این‌رو، پس از انجام این [[صلح]]، [[رسول]] [[ختمی مرتبت]]{{صل}} با [[خزاعه]] و [[قریش]] با [[بنی بکر بن کنانه]] [[هم‌پیمان]] شدند. اما این [[سازش]] چندان نپایید و دو سال بعد، با [[حمله]] غافلگیرانه بنی بکر بن کنانه و قریش به [[بنی خزاعه]] که به کشته و زخمی شدن جمعی از [[خزاعیان]] انجامید، بنیان این توافق از هم پاشید. [[عمرو بن سالم خزاعی]] –رییس خزاعیان- همراه با چهل نفر از [[خزاعی‌ها]] به سرعت جهت [[دادخواهی]] و [[طلب یاری]] به نزد [[پیامبر]]{{صل}} شتافتند و ضمن با خبر کردن ایشان از مصیبتی که بر آنها رفته بود، ایشان را از [[همدستی]] قریش با [[بنی کنانه]] در این حمله و مدد رسانی به ایشان با [[سلاح]] و نیرو مطلع کردند<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۸۹.</ref>. در این جلسه، در حالی که حضرت و یارانش در [[مسجد]] نشسته بودند، عمرو بن سالم –سالار خزاعیان- به پا خاست و از حضرت [[اجازه]] گرفت تا اشعاری بخواند. با اجازه فرمودن [[رسول خدا]]{{صل}}، وی چنین سرود:
در پی انعقاد [[صلح حدیبیه]] بین پیامبر{{صل}} و [[کفار]] قریش، بر اساس یکی از مفاد آن، ده سال میان دو طرف [[آتش بس]] برقرار گردید<ref>یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۴.</ref> و بر اساس بندی دیگر، تمامی [[قبایل عرب]] در [[هم‌پیمانی]] با قریش یا [[مسلمانان]] [[آزاد]] و مختار بودند<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۱۱ـ۶۱۲؛ ابن هشام، السیره النبویة، ج۲، ص۷۸۴؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۰۴.</ref>. از این‌رو، پس از انجام این [[صلح]]، [[رسول]] [[ختمی مرتبت]]{{صل}} با [[خزاعه]] و [[قریش]] با [[بنی بکر بن کنانه]] [[هم‌پیمان]] شدند. اما این [[سازش]] چندان نپایید و دو سال بعد، با [[حمله]] غافلگیرانه بنی بکر بن کنانه و قریش به [[بنی خزاعه]] که به کشته و زخمی شدن جمعی از [[خزاعیان]] انجامید، بنیان این توافق از هم پاشید. [[عمرو بن سالم خزاعی]] –رییس خزاعیان- همراه با چهل نفر از [[خزاعی‌ها]] به سرعت جهت [[دادخواهی]] و [[طلب یاری]] به نزد [[پیامبر]]{{صل}} شتافتند و ضمن با خبر کردن ایشان از مصیبتی که بر آنها رفته بود، ایشان را از [[همدستی]] قریش با [[بنی کنانه]] در این حمله و مدد رسانی به ایشان با [[سلاح]] و نیرو مطلع کردند<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۸۹.</ref>. در این جلسه، در حالی که حضرت و یارانش در [[مسجد]] نشسته بودند، عمرو بن سالم –سالار خزاعیان- به پا خاست و از حضرت [[اجازه]] گرفت تا اشعاری بخواند. با اجازه فرمودن [[رسول خدا]]{{صل}}، وی چنین سرود:
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|''اللّهم إنّی ناشد محمّدا''|۲=''حلف أبینا و أبیک الأتلدا''}}
{{ب|''اللّهم إنّی ناشد محمّدا''|2=''حلف أبینا و أبیک الأتلدا''}}
{{ب|''قد کنتم ولدا و کنّا والدا''|۲=''ثمّت أسلمنا و لم ننزع یدا''}}
{{ب|''قد کنتم ولدا و کنّا والدا''|2=''ثمّت أسلمنا و لم ننزع یدا''}}
{{ب|''إنّ قریشا أخلفوک الموعدا''|۲=''و نقضوا میثاقک المؤکّدا''}}
{{ب|''إنّ قریشا أخلفوک الموعدا''|2=''و نقضوا میثاقک المؤکّدا''}}
{{ب|''فانصر هداک اللّه نصرا أعتدا''|۲=''و ادع عباد اللّه یأتوا مددا''}}
{{ب|''فانصر هداک اللّه نصرا أعتدا''|2=''و ادع عباد اللّه یأتوا مددا''}}
{{ب|''فیهم رسول اللّه قد تجرّدا''|۲=''فی فیلق کالبحر یجری مزبدا''}}
{{ب|''فیهم رسول اللّه قد تجرّدا''|2=''فی فیلق کالبحر یجری مزبدا''}}
{{ب|''قرم لقرم من قروم أصیدا''|۲=''هم بیّتونا بالوتیر هجّدا''}}
{{ب|''قرم لقرم من قروم أصیدا''|2=''هم بیّتونا بالوتیر هجّدا''}}
{{ب|''نتلو القرآن رکّعا و سجّدا''|۲=''و زعموا أن لست أدعو أحدا''}}
{{ب|''نتلو القرآن رکّعا و سجّدا''|2=''و زعموا أن لست أدعو أحدا''}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
پروردگارا من محمد را به [[پیمان]] دیرینه پدرمان با پدرش [[[عبدالمطلب]]] می‌خوانم. شما [[فرزندان]] بودید و ما [[پدران]]؛ آن‌گاه [[اسلام]] آوردیم و از شما دست نکشیدیم. همانا قریش خلاف وعده‌ای که به تو داده بودند عمل کردند و پیمان [[استوار]] تو را شکستند. اکنون [[خداوند]] رهنمونت باشد ما را به سرعت [[یاری]] ده و از [[بندگان خدا]] در این راه مدد بگیر. رسول خدا{{صل}} در میان لشکری که چون دریا مواج است برای [[انتقام]] حاضر و آماده خواهد بود. سالاری برای سالاری از سالاران شکاری، شبانگاه در منطقه «[[وتیر]]» بر ما [[شبیخون]] زدند در حالی که [[قرآن]] می‌خواندیم و [[رکوع]] و [[سجود]] می‌کردیم و پنداشتند که کسی را به [[یاری]] نمی‌خوانیم و حال آنکه ایشان [[فرومایه]] و اندکند<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۸۹. نیز با اندک اختلاف در: ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۹۴-۳۹۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۴۴-۴۵؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۲، ص۲۱۲-۲۱۳. ابن کلبی (م.۲۰۸ هجری) این اشعار عمرو بن سالم را از اشعار وی در فتح مکه عنوان کرده است. (ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۲)</ref>.
پروردگارا من محمد را به [[پیمان]] دیرینه پدرمان با پدرش [[[عبدالمطلب]]] می‌خوانم. شما [[فرزندان]] بودید و ما [[پدران]]؛ آن‌گاه [[اسلام]] آوردیم و از شما دست نکشیدیم. همانا قریش خلاف وعده‌ای که به تو داده بودند عمل کردند و پیمان [[استوار]] تو را شکستند. اکنون [[خداوند]] رهنمونت باشد ما را به سرعت [[یاری]] ده و از [[بندگان خدا]] در این راه مدد بگیر. رسول خدا{{صل}} در میان لشکری که چون دریا مواج است برای [[انتقام]] حاضر و آماده خواهد بود. سالاری برای سالاری از سالاران شکاری، شبانگاه در منطقه «[[وتیر]]» بر ما [[شبیخون]] زدند در حالی که [[قرآن]] می‌خواندیم و [[رکوع]] و [[سجود]] می‌کردیم و پنداشتند که کسی را به [[یاری]] نمی‌خوانیم و حال آنکه ایشان [[فرومایه]] و اندکند<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۸۹. نیز با اندک اختلاف در: ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۹۴-۳۹۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۴۴-۴۵؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۲، ص۲۱۲-۲۱۳. ابن کلبی (م.۲۰۸ هجری) این اشعار عمرو بن سالم را از اشعار وی در فتح مکه عنوان کرده است. (ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۲)</ref>.
خط ۴۸: خط ۴۸:


پس از فتح مکه، [[خزاعیان]] به [[رهبری]] [[عمرو بن سالم خزاعی]] در دیگر [[جنگ‌های رسول خدا]]{{صل}} نیز حضور یافتند که از مهمترین آنها [[نبرد]] معروف [[تبوک]] است. در [[سال نهم هجری]] با ورود [[بازرگانان]] شامی به [[مدینه]] و [[اطلاع‌رسانی]] آنان مبنی بر این که [[هرقل]] نیروی وسیعی را با خود همراه ساخته است تا به مدینه [[حمله]] کند، [[رسول خدا]]{{صل}} [[مردم]] را برای [[جنگ]] با [[رومیان]] فرا خواند. ایشان افرادی را به برخی از [[قبایل]] اعزام فرمودند تا با فراخوان آنها، سپاهی جهت [[نبرد با رومیان]] مهیا گردد. از جمله این فرستادگان، [[بُدیل بن ورقاء]]، عمرو بن سالم و [[بسر بن سفیان]] بودند که حضرت، ایشان را جهت جمع‌آوری نیرو به قبیلة [[کعب بن عمرو]] –از [[طوایف]] [[قبیله خزاعه]]- گسیل داشتند<ref>واقدی، المغازی، ج‌۳، ص۹۹۰.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>
پس از فتح مکه، [[خزاعیان]] به [[رهبری]] [[عمرو بن سالم خزاعی]] در دیگر [[جنگ‌های رسول خدا]]{{صل}} نیز حضور یافتند که از مهمترین آنها [[نبرد]] معروف [[تبوک]] است. در [[سال نهم هجری]] با ورود [[بازرگانان]] شامی به [[مدینه]] و [[اطلاع‌رسانی]] آنان مبنی بر این که [[هرقل]] نیروی وسیعی را با خود همراه ساخته است تا به مدینه [[حمله]] کند، [[رسول خدا]]{{صل}} [[مردم]] را برای [[جنگ]] با [[رومیان]] فرا خواند. ایشان افرادی را به برخی از [[قبایل]] اعزام فرمودند تا با فراخوان آنها، سپاهی جهت [[نبرد با رومیان]] مهیا گردد. از جمله این فرستادگان، [[بُدیل بن ورقاء]]، عمرو بن سالم و [[بسر بن سفیان]] بودند که حضرت، ایشان را جهت جمع‌آوری نیرو به قبیلة [[کعب بن عمرو]] –از [[طوایف]] [[قبیله خزاعه]]- گسیل داشتند<ref>واقدی، المغازی، ج‌۳، ص۹۹۰.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>
==[[تاریخ]] [[اسلامی]] بنی مُلَیح بن عمرو==
از آنجا که در نقل گزارشات، نام شاخه‌های [[فروتر]] در بسیاری از وقایع و رخدادهای [[تاریخی]] در [[سایه]] بزرگ شاخه‌های بالاتر [[قبیله]] گم شده و جز در مواقع نادر نامی از آنان در صفحه تاریخ برده نشده است، از این‌رو نام و نشان چندانی از حضور بنی ملیح در وقایع و حوادث مهم به وقوع پیوسته در [[صدر اسلام]]،- به ویژه [[اخبار]] [[فتوح]]،- با وجود قبیله مادری‌شان، دیده نمی‌شود. از این جهت حضور [[خزاعه]] و [[اسلم]] در وقایع و حوادث پیش آمده را می‌توان به معنای حضور این قبیله اعم از شاخه‌های فروتر آن از جمله بنی ملیح و بنی سلامان و... دانست؛ هر چند نامی از [[طایفه]] بنی ملیح یا دیگر [[قبایل]] همسو و هم‌ریشه در این حوادث به میان نیآمده باشد. از معدود اخبار به‌دست آمده از این [[قوم]] می‌توان از خبر حضور [[عبدالله بن خلف بن اسعد خزاعی]] –پدر [[طلحة]] الطلحات- در [[جنگ جمل]] ([[سال ۳۶ هجری]]) و [[همراهی]] او با [[ناکثین]] یاد کرد. عبدالله که کاتب [[دیوان]] [[بصره]] در دوران [[خلافت عمر]]<ref>ابن قتیبه، المعارف، ص۴۱۹؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۱۲۰.</ref> و سپس عثمان<ref>زرکلی، الاعلام، ج۴، ص۸۴.</ref> بود، در این [[جنگ]]، علیه [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به [[کارزار]] پرداخت و سرانجام کشته شد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۶۶۶؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۳۸؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۴، ص۳۳۲.</ref>. [[برادر]] او [[عثمان بن خلف]] نیز، از اشراف و بزرگان خزاعه<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۲.</ref> و از حاضران در جنگ جمل بود. عثمان بر خلاف برادرش –عبدالله- با [[سپاه امام علی]]{{ع}} همراه شد و با [[جنگ‌افروزان]] [[جمل]] به [[مقاتله]] برخاست<ref>ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۴، ص۳۳۲؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۱۲۰.</ref>.
علاوه بر این دو برادر، [[طلحة بن عبدالله]] -پسر عبدالله بن خلف- معروف به «طلحة الطلحات» -که بواسطه نام و [[نسب]] مادرش [[طلحه بنت حارث بن طلحه]] بدین نام خوانده می‌شد،-<ref>صحاري، الأنساب، ج‌۲، ص۵۹۹.</ref> هم، از دیگر بزرگان تأثیرگذار بنی ملیح در [[تاریخ]] [[اسلامی]] بود. طلحه از اجواد [[عرب]] و [[بصره]]<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۶۶۶؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۵، ص۳۱؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۱۳، ص۴۰۰-۴۰۱.</ref> و در شمار اعوان و [[انصار]] [[اموی]] به شمار می‌رفت. نقل است که در پی [[شورش]] [[مردم]] کابل در [[زمان]] [[یزید بن معاویه]] (حک. ۶۰-[[۶۴ هجری]]) و کشته و زخمی شدن جمع زیادی از مردان اموی آن سامان و به [[اسارت]] در آمدن تنی چند از آنها از جمله [[ابوعبیدة بن زیاد]] -[[فرماندار]] سیستان- خبر به دربار [[شام]] رسید. یزید بن معاویه، [[سلم بن زیاد بن ابیه]] را با سپاهی جهت آرام کردن اوضاع، به [[خراسان]] و سیستان فرستاد. سلم هم، [[طلحة بن عبدالله بن خلف خزاعی]] را به سیستان فرستاد و بدو دستور داد تا در مقابل مبلغی [[پول]]، برادرش [[ابوعبیده]] را از چنگ [[شورشیان]] برهاند. طلحه با لشکری -که برادرش عمر، سپهسالار آن بود،- به سیستان رفت و ابوعبیده و همراهان اسیرش را در ازای پرداخت پانصد هزار درهم [[آزاد]] کرد. سپس به [[بُست]] رفت و کار آن [[دیار]] را سامان بخشید و پس آن‌گاه، به سیستان بازگشت و با گشاده دستی به رتق و فتق امور پرداخت<ref>مجهول، تاریخ سیستان، ص۱۰۰-۱۰۱. نیز ر.ک. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۹۷-۹۸.</ref>. پسر [[طلحة]] طلحات هم، از [[کارگزاران]] و بزرگان دربار اموی بود، چندان که [[نصر بن مزاحم منقری]] (م. ۲۱۲ [[هجری]]) در کتابش، از جلسه معاویه با برخی [[رجال]] اموی از جمله پسر طلحة الطلحات و گفتگوی آنها درباره [[امام علی]]{{ع}} و ضربات بزرگی که حضرت بر ایشان وارد آورد، گزارشی را نقل کرده است<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۴۱۷.</ref>.
[[ابو صخر کثیر بن عبدالرحمن خزاعی]] هم از دیگر اعلام و معاریف بنام بنی ملیح بن عمرو بود که از او می‌توان به عنوان یکی از نقش‌آفرینان برخی حوادث و وقایع [[تاریخی]] [[صدر اسلام]] یاد کرد. کثیر معروف به «ابن ابی [[جمعه]]»<ref>ابن سلام، طبقات فحول الشعراء، ج۲، ص۵۳۴؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۹، ص۶؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۹، ص۲۵۰.</ref> و «عَزِّه»<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۹۴؛ ابن درید، الاشتقاق، ص۴۷۳. او را بخاطر عشق شدیدش به ام عمرو عَزِّة بنت جمیل بن حفص از قبیله بنی حاجب بن غفار و سرودن غزلیات عاشقانه برای او (ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۹، ص۲۵۰. نیز ر.ک: ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۷، ص۲۲۷.) و به نقلی دیگر، بواسطه شباهت بسیار او به عزه ضمریه (ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۹، ص۱۹) بدین نام خواندند.</ref>، از شعرای شهیر [[عرب]] بود<ref>ابن سلام، طبقات فحول الشعراء، ج۲، ص۵۳۴؛ ابن قتیبه دینوری، الشعر و الشعراء، ج۱، ص۴۹۴؛ مرزبانی، معجم الشعراء، ص۲۸۹.</ref> که برخی در [[مقام]] توصیف [[قدرت]] شاعری‌اش، وی را «[[اشعر]] فی [[[اهل]]] [[اسلام]]»<ref>ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۹، ص۶؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۷، ص۲۲۸.</ref> و «اشعر [[اهل]] [[زمان]]»<ref>ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۹، ص۵.</ref> گفته، حجازی‌ها او را از همه شعرای متقدم خود، [[برتر]] دانسته‌اند<ref>ابن سلام، طبقات فحول الشعراء، ج۲، ص۵۳۴.</ref>. کثیر بر [[مذهب]] [[کیسانیه]] بود و [[معتقد]] به [[تناسخ]] و [[رجعت]]<ref>ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۹، ص۶؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۱۰۳.</ref>. گرایش‌های [[شیعی]] او موجب شده بود تا نسبت به [[خاندان]] [[پیامبر]]{{صل}}، سخت [[تعصب]] بورزد؛ چندان که نقل است در سفری که او به [[مکه]] داشت، از سوی امرای [[اموی]] این [[شهر]]، ملزم به [[لعن]] امیرالمؤمنین علی{{ع}} بر فراز [[منبر]] شد. او به منبر رفت و در حالی که به [[پرده کعبه]] چنگ انداخته بود، چنین سرود:
{{شعر}}
{{ب|''لعن اللَّه من يسب عليا''|2=''و بنيه من سوقة و إمام‌''}}
{{ب|''أ يسب المطهرون أصولا''|2=''و الكرام الأخوال و الأعمام‌''}}
{{ب|''يأمن الطير و الحمام و لا''|2=''يأمن آل الرسول عند المقام‌''}}
{{پایان شعر}}
[[لعنت خدا]] بر هر کسی که علی{{ع}} و پسرانش را [[لعن]] کند، چه پیرو باشد و چه [[امام]]. آیا [[پاک]] سرشتان و شرافتمندان، دایی‌ها و عموهای خود را لعن می‌کنند؟ پرندگان و کبوتران در امان‌اند، اما [[اهل بیت]] [[رسول]]{{صل}} در [[حرم امن الهی]]، در [[امان]] نیستند<ref>ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۱۰۳.</ref>.
در این هنگام، مکی‌ها او را از [[منبر]] پایین کشیدند و با نعلین و آنچه در دست داشتند، وی را مضروب و مصدوم کردند. کثیر بن عبدالرحمن هم در پاسخ به این [[رفتار]] [[مکیان]] چنین گفت:
{{شعر}}
{{ب|''إن امرأ كانت مساوئه''|2=''حب النبي بغير ذي عتب‌''}}
{{ب|''و بني أبي حسن و والدهم''|2=''من طاب في الأرحام و الصلب‌''}}
{{ب|''أ ترون ذنبا أن أحبهم''|2=''بل حبهم كفارة الذنب''}}
{{پایان شعر}}
اگر [[عیب]] شخصی، [[دوست داشتن پیامبر]]{{صل}} و [[ابوالحسن]]{{ع}} و فرزندانش -که از صلب و رحم پاکند- باشد، سرزنشی بر او نیست. به نظر شما، این [[گناه]] است که من آنها را دوست دارم؟ بلکه [[دوست داشتن]] آنها [[کفاره گناه]] است<ref>ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۱۰۴.</ref>.
در گزارشی دیگر آمده که [[خلفای اموی]] متفقاً -جز [[عمر بن عبدالعزیز]]- به [[حکومت]] نرسیدند مگر آنکه امیرالمؤمنین علی{{ع}} را لعن می‌کردند. از این‌رو، کثیر بن عبدالرحمن در [[تمجید]] از [[عمرو بن عبدالعزیز]] چنین سرود:
{{شعر}}
{{ب|''وُلِّيتَ فَلَمْ تَشْتُمْ عَلِيًّا وَ''|2=''لَمْ تُخِفْ بَنِيهِ وَلَمْ تَتْبَعْ سَجِيَّةَ مُجْرِمِ''}}
{{ب|''وَقُلْتَ فَصَدَّقْتَ الَّذِي قُلْتَ بِالَّذي''|2=''فَعَلْتَ فَأَضْحَى رَاضِيًا كُلُّ مُسْلِمِ''}}
{{پایان شعر}}
تو به [[مقام ولایت]] [[منصوب]] شدی و نه به علی{{ع}} [[دشنام]] دادی و نه از [[فرزندان]] او ترسیدی و نه از ذات [[جنایتکار]] [[پیروی]] کردی. و گفتی، پس آنچه را که گفتی با عملت [[تصدیق]] کردی، پس با این کارت، هر [[مسلمانی]] اظهار [[رضایت]] کرد<ref>ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۷، ص۲۲۷.</ref>.
شاید بواسطه همین علاقمندی به ساحت [[پیامبر]]{{صل}} و اهل بیت طاهرینش بود که بعد از مرگش، [[امام محمد باقر]]{{ع}} در [[تشییع]] پیکرش حاضر شد<ref>ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۹، ص۲۷-۲۸.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>
==مشاهیر بنی مُلَیح بن عمرو==
از اعلام و [[رجال]] بنام این [[طایفه]] -علاوه بر [[اسماء]] بزرگانی که در متن به نامشان پرداخته شد،- می‌توان به نام اصحابی چون [[ابولاس محمد بن اسود بن خلف بن اسعد]]<ref>ابو نعیم، معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۸۰؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۳۴، ص۳۹۷. نیز ر.ک: ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۹، ص۳۲۹؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۴۵۷.</ref> و [[محمد بن اسود بن خلف بن اسعد]]<ref>خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۱۸۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۳۰۴.</ref> اشاره کرد. از [[كلدة بن بشر بن حابل بن خالد بن ضبيس]] -از اشراف و بزرگان این [[قوم]]-<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۳.</ref> و نیز موالیانی چون [[طاهر بن حسين بن مصعب بن رزيق]] و [[حميد الطويل]] -از [[محدثان]] معروف بنی ملیح-<ref>صحاري، الأنساب، ج‌۲، ص۶۰۰.</ref> و [[ابو عبيد قاسم بن سلام]] -از مشاهیر [[علمای اهل سنت]] و از بزرگانشان در علومی چون [[نسب]]، [[حدیث]]، [[ادب]] و [[فقه]]-<ref>صحاري، الأنساب، ج‌۲، ص۶۰۰؛ زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۱۷۶.</ref> هم، در شمار بزرگان این قوم یاد شده‌اند.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۵ نوامبر ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۵۰

نسب این قوم

این طایفه، از اعراب قحطانی و از شاخه‌های قبیله بزرگ ازد هستند که نسب از مُلَیح بن عمرو بن ربیعة (لحی) بن حارثة بن عمرو بن عامر بن حارثة بن إمریءالقیس بن ثَعلبة بن مازن بن ازد می‌برند[۱]. مادر ملیح را زنی از قبیله بنی اسد به نام تماضر بنت حارث بن ثعلبة بن دودان بن أسد گفته‌اند[۲]. ملیح بن عمرو از همسر قریشی‌اش حيّة بنت تيم بن مرّة بن كعب بن لؤيّ بن غالب بن فهر، صاحب فرزندانی به نام‌های سعد و غنم شد[۳] که همراه با دیگر فرزندانشان، طایفه «بنی ملیح» را بنیان نهادند. این طایفه نیز، چونان دیگر فرزندان رَبیعه و أَفصی پسران حارثة بن عمرو بن عامر[۴]، بواسطه سکونت در تهامه و عدم همراهی با سایر تیره‌های ازد که به قصد سکونت در شام، به آن سو حرکت کرده بودند، در کنار قبایل منتسب به ایشان یعنی: کعب، فتح، سعد، عوف و عدىّ فرزندان عمرو بن ربیعة بن حارثة بن عمرو بن عامر همراه با أسلم و ملکان دو فرزند افصی بن حارثة بن عمرو بن عامر، جملگی «خزاعی» خوانده شده‌اند[۵].[۶]

مساکن و منازل بنی ملیح

این قوم، همراه با قبیله مادری خود خزاعه، پیش از اسلام، در حجاز، به‌ویژه مکه و اطراف آن می‌زیستند[۷]، اما پس از ظهور اسلام، برخی از آنان علاوه بر این مناطق، به مناطق مفتوحه از جمله بصره کوچ کردند[۸] و در آنجا رحل اقامت افکندند. از موضعی موسوم به «قصر بنی خلف»، به عنوان مهمترین مکان اجتماع این قوم در این شهر و محل سکونت خاندان بنی خلف بن اسعد یاد شده است[۹].[۱۰]

تاریخ جاهلی بنی مُلَیح بن عمرو

از تاریخ جاهلی بنی ملیح جز اندکی، آگاهی چندانی نداریم. با این وجود، اخبار معدود و پراکنده‌ای که از ایشان در این دوره زمانی در دست است، را می‌توان در دو بخش «ادیان جاهلی» و «احلاف و پیمان‌های جاهلی»، مورد بحث و بررسی قرار داد:

ادیان جاهلی این قوم

از دیدگاه اعتقادی آنچه به نظر می‌رسد این است که بنی ملیح بن عمرو نیز بمانند بسیاری دیگر از اعراب دوران جاهلی، بت‌ها را معبود خویش ساخته بودند و به پرستش آنها اشتغال داشتند. آنان علاوه بر بت‌پرستی، پرستش جن را نیز جزئی از عقاید دوران جاهلی خود قرار داده بودند؛ آن‌سان که برخی، نزول آیه شریفه: ﴿إِنَّ ٱلَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُكُمْ فَٱدْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجِيبُوا۟ لَكُمْ إِن كُنتُمْ صَـٰدِقِينَ[۱۱] را در شأن آنها دانسته‌اند[۱۲].[۱۳]

احلاف و پیمان‌های جاهلی بنی ملیح

با وجود آنکه نبرد بر سر آب و خاک و نیز مقتضیات منافع قبیلگی -که غالباً خالی از تعصبات، طمع‌ورزی‌ها و غرض‌ورزی‌های جاهلی نبود،- بسان دیگر قبایل جاهلی، بخشی بزرگ از تاریخ جاهلی قبایل از جمله فرزندان خزاعه را به خود اختصاص داده بود، لکن، از فرزندان ملیح بن عمرو و حضور مستقیم آنها در تنازعات و کشمکش‌های نظامی آن دوران، خبری به دست نیامده است. آنچه هست، اخبار جسته و گریخته‌ای است از احلاف و پیمان‌های جاهلی این قوم، که برخی منابع، مختصر بدان اشاره کرده‌اند. ضرورت شیوة زندگی و لزوم دفع تهدیدها در جزیرة العرب، قبایل را وادار می‌کرد تا برای رسیدن به اهداف امنیتی و دفاعی خود، با دیگر قبایل هم‌پیمان شوند. این روابط جنگی، معمولاً به صورت موقت و ناپایدار بود و گاه وجود دشمن مشترک یا قوی‌تر به این رابطهٔ دوستانه و هم‌پیمانی کمک می‌کرد. طایفه بنی ملیح هم، چونان دیگر قبایل عرب از این قاعده مستثنی نبود، از این‌رو، آنان در قرن شش میلادی، در راستای تحکیم قدرت خود در مکه، پیمان‌های حلفی با قریش برقرار نمودند که از جمله آن می‌توان به پیمان آل عاصم از بنی سعد بن بیاضة بن سبیع -از شاخه‌های بنی ملیح- با آل سباع بن عبدالعزی غبشانی –از خاندان‌ها و بیوتات قریش- اشاره کرد[۱۴]. علاوه بر احلاف، ازدواج‌های جاهلی هم، از دیگر مؤلفه‌های مهم اجتماعی بودند که در واقع کارکردی مشابه پیمان‌های میان قبیلگی داشتند و پشتوانه‌ای برای استحکام روابط فیما بین قبائل، محسوب می‌شدند، به گونه‌ای که می‌توان این ازدواج‌ها را به عنوان عاملی مهم در فراهم‌سازی زمینه‌هاى امنیت و آسایش خاطر آنان، در دستیابی به اهداف مدنظر، مورد توجه قرار داد. بنی ملیح در کنار دیگر طوایف بنی خزاعه، در جهت رفع تهدیدها و خطرات، و نيز، پشتوانه‌سازی برای قبيله خود، كوشيدند تا با برقراري پيوندهاي سببي با ديگر تيره‌ها و قبايل حجاز همچون قريش، به استوارسازي جايگاه خود در ميان قبايل منطقه بپردازند. چندان که ازدواج‌های متعددی که بین بنی ملیحی‌ها و منسوبان قبیله قریش انجام گرفت، خود، می‌تواند دلیلی دیگر برگستردگی تعاملات و بده بستان‌های سیاسی آنان با این قبیله باشد. ازدواج جمل بنت مالک بن فصیّه (قصیّه) –از جدّات رسول مکرم اسلام(ص)-[۱۵] با زهرة بن کلاب قریشی از جمله این موارد است[۱۶]. پیمان‌های سببی حبی بنت قیس بن ضبیس با عمرو بن عبدشمس بن عبدود فهری[۱۷] و امیمه[۱۸] یا امینه[۱۹] و به قولی همینه[۲۰] بنت خلف بن اسعد خزاعیه -عمه طلحة الطلحات- با خالد بن سعید بن عاص هم، از دیگر ازدواج‌های گزارش شده این قوم است. ضمن این که ام‌حرمله بنت عبدالاسود بن جذیمه هم، از دیگر زنان بنی ملیح بود که با مردی از قریش به نام جهم بن قیس ازدواج کرد[۲۱].[۲۲]

اسلام بنی مُلَیح بن عمرو

به نظر می‌رسد که اسلام‌پذیری بنی‌ملیح نیز بمانند برخی دیگر از قبایل، طی مراحل و گونه‌های مختلفی اتفاق افتاده باشد. از آنجا که موطن خزاعه -از جمله طایفه بنی ملیح- مکه و اطراف آن بوده و خزاعیان ارتباط وثیقی با اهالی مکه و امورات این شهر داشتند، بی‌تردید مردم این قبیله، بسیار زودتر از دیگر قبایل جاهلی عرب با پیامبر(ص) و دین نوظهورش آشنا شده بودند؛ از این‌رو جای شگفتی نخواهد بود که در نخستین سال‌های بعثت نبی اکرم(ص)، برخی از افراد این قبیله به اسلام گرویده باشند. وجود چهره‌های پیشتاز این قوم در اسلام از جمله معتب بن عوف بن عامر[۲۳] و نیز أُمَینة دختر خلف بن اسعد بن عامر و أم‌حرمله دختر عبدالاسود بن جذیمه و ذکر آنان در شمار مهاجران به حبشه[۲۴] تأییدی بر این سخن است. امینه[۲۵] (و یا بنا بر اقوال دیگر: امیمه[۲۶] یا همینه[۲۷]) بنت خلف بن اسعد خزاعیه -عمه طلحة الطلحات- همسر خالد بن سعید بن عاص بود. وی، پیش از ترک دار ارقم توسط پیامبر(ص)، اسلام آورد[۲۸] و همراه با همسرش خالد، به حبشه هجرت کرد[۲۹]. ام‌حرمله بنت عبدالاسود بن جذیمه هم، از دیگر زنان این قوم بود که نامش در شمار مسلمانان نخستین به ثبت رسیده است. وی همراه همسرش جهم بن قیس به حبشه هجرت کرد[۳۰] و به نقلی در همانجا هم، وفات یافته است[۳۱].

همچنین، حضور برخی از بزرگان و رجال معروف این قوم در وقایع و حوادث پیرامون صلح حدیبیه[۳۲] و فتح مکه[۳۳]، می‌تواند نشانی از پذیرش اسلام توسط این افراد و به تبع ایشان، مسلمانی لااقل جمعی از مردم بنی ملیح در این بازه زمانی یعنی ایام مقارن با فتح مکه یا اندکی پیش از آن باشد. ضمن این که از اشعاری که عمرو بن سالم خزاعی –رییس خزاعیان- در مدینه به هنگام استمداد خواهی وی از پیامبر(ص) در واقعه حمله بنی بکر بن کنانه به ایشان سرود هم[۳۴]، چنین به نظر می‌رسد که لااقل جمع زیادی از ایشان در بازه زمانی بین صلح حدیبیه و فتح مکه مسلمان بوده‌اند. با این وجود، از نحوه و چگونگی اقدام گروهی این قوم در پذیرش اسلام خبر مستقلی در دست نیست.[۳۵]

بنی ملیح بن عمرو و تعامل با دولت نبوی(ص)

حبی بنت حلیل بن حبشیّه خزاعی از اجداد مادری پیامبر اکرم(ص) بود[۳۶]؛ این نسبت فامیلی در کنار همپیمانی عبدالمطلب -جد پیامبر(ص)- با خزاعی‌ها[۳۷] موجب شده بود تا همه افراد خزاعه در تهامه، قرابت و همبستگی خاصی به بنی هاشم و به‌ویژه حضرت پیدا کنند، چندان که مؤمن و کافرشان، به رسول خدا(ص) گرایش داشته، پیامبر(ص) را رازدار خود می‌دانستند و هیچ خبری را از ایشان پنهان نمی‌کردند[۳۸]. در یک نگاه اجمالی در باب تعاملات رسول خدا(ص) با قبیله خزاعه می‌توان گفت به استثنای غزوه بنی‌المصطلق (سال پنجم هجرت) که در آن بنی المصطلق -یکی از تیره‌های خزاعه- به رهبری حارث بن ابی‌ضرار خزاعی علیه رسول خدا(ص) وارد نبرد شد، از حدیبیه به این سو و شاید با زمینه‌های قبلی، خزاعه به همپیمانی با حضرت محمد‌(ص) و به عبارتی بنی‌عبدالمطلب پایبند ماندند. به همین دلیل، خزاعه در پیمان حدیبیه، بر اساس همان پیمان گذشته با عبدالمطلب، با پیامبر‌(ص) پیمان بست و دشمنان آنان که بنی‌بکر بودند، با قریش هم‌پیمان شدند. بنی ملیح بن عمرو نیز به تبع قبیله مادری خود خزاعه، دل در گرو بنی عبدالمطلب و در رأس آنان نبی مکرم اسلام(ص) نهاده بود. آنان به ریاست عمرو بن سالم -که علاوه بر ریاست بنی‌ملیح، ریاست خزاعیان را نیز بر عهده داشت،- در مواقع متعدد، همیاری و همکاری خود با رسول خدا(ص) را به اثبات رساندند. در جریان غزوه احد در سال سوم هجرت و پس از حرکت سپاه قریش به سوی مدینه، عمرو بن سالم خزاعی با چهار نفر دیگر از مردم خزاعه به قصد اطلاع‌رسانی به پیغمبر(ص) از این حرکت قریش، به راه افتادند. آنان در میانه راه، به قریش که در «ذی طوی» اردو زده بودند، برخوردند و اطلاعات آن و دیگر اخبار این سپاه را به پیامبر(ص) رساندند و سپس به سرعت، به مکه بازگشتند. ابوسفیان که در منطقه ابواء از بازگشت شبانه عمرو و یارانش باخبر گردیده بود، به قریشیان گفت: «به خدا قسم؛ آنها پیش محمد رفته‌اند و حرکت ما را به او گزارش کرده‌اند و او را بر حذر داشته، تعداد ما را هم به او خبر داده‌اند و»...[۳۹] واقعه حدیبیه (سال هشتم هجرت) نیز از دیگر حوادث بزرگی است که خزاعی‌ها و طوایفش -از جمله بنی‌ملیح بن عمرو- همیاری و پشتیبانی خود را به پیامبر(ص) آشکارا ابراز نمودند. نقل است که چون حضرت رسول(ص) در حدیبیه فرود آمد، عمرو بن سالم و بُسر بن سفیان، تعدادی گوسفند و چند پرواری به حضرت پیشکش کردند. علاوه بر آن، عمرو تعدادی گوسفند هم به دوست خود سعد بن عباده هدیه کرد[۴۰]. عمرو همچنین، همراه با بدیل بن ورقاء خزاعی و تنی چند از مردم خزاعه، حامل پیام چرایی آمدن نبی اکرم(ص) و یارانش به حدیبیه، برای قریش شدند. آنان قریش را از قصد پیامبر(ص) جهت انجام حج مطلع کرده، آنان را از آمادگی رسول خدا(ص) و یارانش جهت رویارویی با قریش در صورت هر گونه تعرض احتمالی با خبر ساختند[۴۱].

در پی انعقاد صلح حدیبیه بین پیامبر(ص) و کفار قریش، بر اساس یکی از مفاد آن، ده سال میان دو طرف آتش بس برقرار گردید[۴۲] و بر اساس بندی دیگر، تمامی قبایل عرب در هم‌پیمانی با قریش یا مسلمانان آزاد و مختار بودند[۴۳]. از این‌رو، پس از انجام این صلح، رسول ختمی مرتبت(ص) با خزاعه و قریش با بنی بکر بن کنانه هم‌پیمان شدند. اما این سازش چندان نپایید و دو سال بعد، با حمله غافلگیرانه بنی بکر بن کنانه و قریش به بنی خزاعه که به کشته و زخمی شدن جمعی از خزاعیان انجامید، بنیان این توافق از هم پاشید. عمرو بن سالم خزاعی –رییس خزاعیان- همراه با چهل نفر از خزاعی‌ها به سرعت جهت دادخواهی و طلب یاری به نزد پیامبر(ص) شتافتند و ضمن با خبر کردن ایشان از مصیبتی که بر آنها رفته بود، ایشان را از همدستی قریش با بنی کنانه در این حمله و مدد رسانی به ایشان با سلاح و نیرو مطلع کردند[۴۴]. در این جلسه، در حالی که حضرت و یارانش در مسجد نشسته بودند، عمرو بن سالم –سالار خزاعیان- به پا خاست و از حضرت اجازه گرفت تا اشعاری بخواند. با اجازه فرمودن رسول خدا(ص)، وی چنین سرود:

اللّهم إنّی ناشد محمّداحلف أبینا و أبیک الأتلدا
قد کنتم ولدا و کنّا والداثمّت أسلمنا و لم ننزع یدا
إنّ قریشا أخلفوک الموعداو نقضوا میثاقک المؤکّدا
فانصر هداک اللّه نصرا أعتداو ادع عباد اللّه یأتوا مددا
فیهم رسول اللّه قد تجرّدافی فیلق کالبحر یجری مزبدا
قرم لقرم من قروم أصیداهم بیّتونا بالوتیر هجّدا
نتلو القرآن رکّعا و سجّداو زعموا أن لست أدعو أحدا

پروردگارا من محمد را به پیمان دیرینه پدرمان با پدرش [[[عبدالمطلب]]] می‌خوانم. شما فرزندان بودید و ما پدران؛ آن‌گاه اسلام آوردیم و از شما دست نکشیدیم. همانا قریش خلاف وعده‌ای که به تو داده بودند عمل کردند و پیمان استوار تو را شکستند. اکنون خداوند رهنمونت باشد ما را به سرعت یاری ده و از بندگان خدا در این راه مدد بگیر. رسول خدا(ص) در میان لشکری که چون دریا مواج است برای انتقام حاضر و آماده خواهد بود. سالاری برای سالاری از سالاران شکاری، شبانگاه در منطقه «وتیر» بر ما شبیخون زدند در حالی که قرآن می‌خواندیم و رکوع و سجود می‌کردیم و پنداشتند که کسی را به یاری نمی‌خوانیم و حال آنکه ایشان فرومایه و اندکند[۴۵].

پیامبر(ص) نیز به ایشان قول یاری و نصرت دادند[۴۶] و به عمرو بن سالم و یارانش فرمودند که برگردند و در صحراها متفرق شوند و به کار خود مشغول شوند. عمرو بن سالم و یاران همراهش نیز بازگشتند. در این هنگام، ابوسفیان در حالی که از رفتن عمرو و همراهانش به مدینه بیمناک بود، از مکه بیرون آمد و ضمن برخورد با برخی خزاعیان و گفتگوی بی‌ثمری که با آنان انجام داد[۴۷]، جهت فرو نشاندن خشم نبی خاتم(ص) راهی مدینه شد. اما مذاکرات او با پیامبر(ص) نیز، سودی نبخشید و حضرت، با گردآوری یارانش، راهی مکه و نبرد با قریش و هم‌پیمانانش شد. پس از حرکت رسول خدا(ص) به سوی مکه، عمرو بن سالم و بسر بن سفیان نیز در قدید به سپاه حضرت پیوستند. حضرت برای آنان -چونان دیگر سپاهیان- پرچم بست و همراه با پانصد تن دیگر از خزاعی‌ها، تحت فرماندهی عبدالله بن بدر از بنی کعب بن عمرو –از طوایف بزرگ خزاعه- قرار داد[۴۸]. علاوه بر عمرو بن سالم، اسود بن خلف بن اسعد نیز، از دیگر اشراف و بزرگان این قوم[۴۹] بود که از وی در شمار شرکت‌کنندگان در فتح مکه نام برده شده است[۵۰].

پس از فتح مکه، خزاعیان به رهبری عمرو بن سالم خزاعی در دیگر جنگ‌های رسول خدا(ص) نیز حضور یافتند که از مهمترین آنها نبرد معروف تبوک است. در سال نهم هجری با ورود بازرگانان شامی به مدینه و اطلاع‌رسانی آنان مبنی بر این که هرقل نیروی وسیعی را با خود همراه ساخته است تا به مدینه حمله کند، رسول خدا(ص) مردم را برای جنگ با رومیان فرا خواند. ایشان افرادی را به برخی از قبایل اعزام فرمودند تا با فراخوان آنها، سپاهی جهت نبرد با رومیان مهیا گردد. از جمله این فرستادگان، بُدیل بن ورقاء، عمرو بن سالم و بسر بن سفیان بودند که حضرت، ایشان را جهت جمع‌آوری نیرو به قبیلة کعب بن عمرو –از طوایف قبیله خزاعه- گسیل داشتند[۵۱].[۵۲]

تاریخ اسلامی بنی مُلَیح بن عمرو

از آنجا که در نقل گزارشات، نام شاخه‌های فروتر در بسیاری از وقایع و رخدادهای تاریخی در سایه بزرگ شاخه‌های بالاتر قبیله گم شده و جز در مواقع نادر نامی از آنان در صفحه تاریخ برده نشده است، از این‌رو نام و نشان چندانی از حضور بنی ملیح در وقایع و حوادث مهم به وقوع پیوسته در صدر اسلام،- به ویژه اخبار فتوح،- با وجود قبیله مادری‌شان، دیده نمی‌شود. از این جهت حضور خزاعه و اسلم در وقایع و حوادث پیش آمده را می‌توان به معنای حضور این قبیله اعم از شاخه‌های فروتر آن از جمله بنی ملیح و بنی سلامان و... دانست؛ هر چند نامی از طایفه بنی ملیح یا دیگر قبایل همسو و هم‌ریشه در این حوادث به میان نیآمده باشد. از معدود اخبار به‌دست آمده از این قوم می‌توان از خبر حضور عبدالله بن خلف بن اسعد خزاعی –پدر طلحة الطلحات- در جنگ جمل (سال ۳۶ هجری) و همراهی او با ناکثین یاد کرد. عبدالله که کاتب دیوان بصره در دوران خلافت عمر[۵۳] و سپس عثمان[۵۴] بود، در این جنگ، علیه امیرالمؤمنین(ع) به کارزار پرداخت و سرانجام کشته شد[۵۵]. برادر او عثمان بن خلف نیز، از اشراف و بزرگان خزاعه[۵۶] و از حاضران در جنگ جمل بود. عثمان بر خلاف برادرش –عبدالله- با سپاه امام علی(ع) همراه شد و با جنگ‌افروزان جمل به مقاتله برخاست[۵۷].

علاوه بر این دو برادر، طلحة بن عبدالله -پسر عبدالله بن خلف- معروف به «طلحة الطلحات» -که بواسطه نام و نسب مادرش طلحه بنت حارث بن طلحه بدین نام خوانده می‌شد،-[۵۸] هم، از دیگر بزرگان تأثیرگذار بنی ملیح در تاریخ اسلامی بود. طلحه از اجواد عرب و بصره[۵۹] و در شمار اعوان و انصار اموی به شمار می‌رفت. نقل است که در پی شورش مردم کابل در زمان یزید بن معاویه (حک. ۶۰-۶۴ هجری) و کشته و زخمی شدن جمع زیادی از مردان اموی آن سامان و به اسارت در آمدن تنی چند از آنها از جمله ابوعبیدة بن زیاد -فرماندار سیستان- خبر به دربار شام رسید. یزید بن معاویه، سلم بن زیاد بن ابیه را با سپاهی جهت آرام کردن اوضاع، به خراسان و سیستان فرستاد. سلم هم، طلحة بن عبدالله بن خلف خزاعی را به سیستان فرستاد و بدو دستور داد تا در مقابل مبلغی پول، برادرش ابوعبیده را از چنگ شورشیان برهاند. طلحه با لشکری -که برادرش عمر، سپهسالار آن بود،- به سیستان رفت و ابوعبیده و همراهان اسیرش را در ازای پرداخت پانصد هزار درهم آزاد کرد. سپس به بُست رفت و کار آن دیار را سامان بخشید و پس آن‌گاه، به سیستان بازگشت و با گشاده دستی به رتق و فتق امور پرداخت[۶۰]. پسر طلحة طلحات هم، از کارگزاران و بزرگان دربار اموی بود، چندان که نصر بن مزاحم منقری (م. ۲۱۲ هجری) در کتابش، از جلسه معاویه با برخی رجال اموی از جمله پسر طلحة الطلحات و گفتگوی آنها درباره امام علی(ع) و ضربات بزرگی که حضرت بر ایشان وارد آورد، گزارشی را نقل کرده است[۶۱].

ابو صخر کثیر بن عبدالرحمن خزاعی هم از دیگر اعلام و معاریف بنام بنی ملیح بن عمرو بود که از او می‌توان به عنوان یکی از نقش‌آفرینان برخی حوادث و وقایع تاریخی صدر اسلام یاد کرد. کثیر معروف به «ابن ابی جمعه»[۶۲] و «عَزِّه»[۶۳]، از شعرای شهیر عرب بود[۶۴] که برخی در مقام توصیف قدرت شاعری‌اش، وی را «اشعر فی [[[اهل]]] اسلام»[۶۵] و «اشعر اهل زمان»[۶۶] گفته، حجازی‌ها او را از همه شعرای متقدم خود، برتر دانسته‌اند[۶۷]. کثیر بر مذهب کیسانیه بود و معتقد به تناسخ و رجعت[۶۸]. گرایش‌های شیعی او موجب شده بود تا نسبت به خاندان پیامبر(ص)، سخت تعصب بورزد؛ چندان که نقل است در سفری که او به مکه داشت، از سوی امرای اموی این شهر، ملزم به لعن امیرالمؤمنین علی(ع) بر فراز منبر شد. او به منبر رفت و در حالی که به پرده کعبه چنگ انداخته بود، چنین سرود:

لعن اللَّه من يسب علياو بنيه من سوقة و إمام‌
أ يسب المطهرون أصولاو الكرام الأخوال و الأعمام‌
يأمن الطير و الحمام و لايأمن آل الرسول عند المقام‌

لعنت خدا بر هر کسی که علی(ع) و پسرانش را لعن کند، چه پیرو باشد و چه امام. آیا پاک سرشتان و شرافتمندان، دایی‌ها و عموهای خود را لعن می‌کنند؟ پرندگان و کبوتران در امان‌اند، اما اهل بیت رسول(ص) در حرم امن الهی، در امان نیستند[۶۹].

در این هنگام، مکی‌ها او را از منبر پایین کشیدند و با نعلین و آنچه در دست داشتند، وی را مضروب و مصدوم کردند. کثیر بن عبدالرحمن هم در پاسخ به این رفتار مکیان چنین گفت:

إن امرأ كانت مساوئهحب النبي بغير ذي عتب‌
و بني أبي حسن و والدهممن طاب في الأرحام و الصلب‌
أ ترون ذنبا أن أحبهمبل حبهم كفارة الذنب

اگر عیب شخصی، دوست داشتن پیامبر(ص) و ابوالحسن(ع) و فرزندانش -که از صلب و رحم پاکند- باشد، سرزنشی بر او نیست. به نظر شما، این گناه است که من آنها را دوست دارم؟ بلکه دوست داشتن آنها کفاره گناه است[۷۰].

در گزارشی دیگر آمده که خلفای اموی متفقاً -جز عمر بن عبدالعزیز- به حکومت نرسیدند مگر آنکه امیرالمؤمنین علی(ع) را لعن می‌کردند. از این‌رو، کثیر بن عبدالرحمن در تمجید از عمرو بن عبدالعزیز چنین سرود:

وُلِّيتَ فَلَمْ تَشْتُمْ عَلِيًّا وَلَمْ تُخِفْ بَنِيهِ وَلَمْ تَتْبَعْ سَجِيَّةَ مُجْرِمِ
وَقُلْتَ فَصَدَّقْتَ الَّذِي قُلْتَ بِالَّذيفَعَلْتَ فَأَضْحَى رَاضِيًا كُلُّ مُسْلِمِ

تو به مقام ولایت منصوب شدی و نه به علی(ع) دشنام دادی و نه از فرزندان او ترسیدی و نه از ذات جنایتکار پیروی کردی. و گفتی، پس آنچه را که گفتی با عملت تصدیق کردی، پس با این کارت، هر مسلمانی اظهار رضایت کرد[۷۱]. شاید بواسطه همین علاقمندی به ساحت پیامبر(ص) و اهل بیت طاهرینش بود که بعد از مرگش، امام محمد باقر(ع) در تشییع پیکرش حاضر شد[۷۲].[۷۳]

مشاهیر بنی مُلَیح بن عمرو

از اعلام و رجال بنام این طایفه -علاوه بر اسماء بزرگانی که در متن به نامشان پرداخته شد،- می‌توان به نام اصحابی چون ابولاس محمد بن اسود بن خلف بن اسعد[۷۴] و محمد بن اسود بن خلف بن اسعد[۷۵] اشاره کرد. از كلدة بن بشر بن حابل بن خالد بن ضبيس -از اشراف و بزرگان این قوم-[۷۶] و نیز موالیانی چون طاهر بن حسين بن مصعب بن رزيق و حميد الطويل -از محدثان معروف بنی ملیح-[۷۷] و ابو عبيد قاسم بن سلام -از مشاهیر علمای اهل سنت و از بزرگانشان در علومی چون نسب، حدیث، ادب و فقه-[۷۸] هم، در شمار بزرگان این قوم یاد شده‌اند.[۷۹]

منابع

پانویس

  1. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۰؛ ابن حبیب بغدادی، مختلف القبائل و مؤتلفها، ص۴۱؛ ابن اثیر، اللباب في تهذيب الأنساب، ج۳، ص۲۵۴؛ نويري، نهايه الارب في فنون الادب، ج۲، ص۳۱۸. برخی علما، آنان را در شمار طوایف مضری (از قبایل عدنانی) و از فرزندان مليح بن عمرو بن عامر بن قُمعَة بن الياس بن مضر بن نِزِار بن مَعدِ بن عَدنان گفته‌اند. (ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۳۸)
  2. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۰.
  3. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۵۲؛ صحاري، الأنساب، ج‌۲، ص۵۹۹.
  4. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۳۹؛ قلقشندی، نهایه الارب فی معرفة الانساب العرب، ص۲۴۴.
  5. فاسی، شفاء الغرام بأخبار البلد الحرام، ج‌۲، ص۷۶. نیز ر.ک: ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۶؛ ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۴۰؛ ابن عبد البر، الانباه علی قبائل الرواة، ص۸۴.
  6. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  7. ر.ک: ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۰.
  8. ر.ک: ابن درید، الاشتقاق، ص۴۷۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۵، ص۳۱؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۱۳، ص۴۰۰-۴۰۱.
  9. ابن درید، الاشتقاق، ص۴۷۵؛ بکری، معجم ما استعجم، ج۲، ص۵۰۸؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۳۵۶.
  10. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  11. «بی‌گمان کسانی که شما به جای خداوند (به پرستش) می‌خوانید بندگانی چون خود شمایند؛ بخوانیدشان! پس اگر راست می‌گویید باید به شما پاسخ دهند» سوره اعراف، آیه ۱۹۴.
  12. ابن‌کلبی، الاصنام، ص۳۴.
  13. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  14. ابن حبیب بغدادی، المنمق، ص۲۳۴.
  15. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۱۰۱.
  16. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۰؛ زبیر بن بکار، جمهرة نسب قریش، ج۲، ص۵۲۴؛ مصعب زبیری، نسب قریش، ص۲۵۷.
  17. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۵۴؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۱۷۱؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۷۳، ص۴۴.
  18. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۵۹؛ تقي الدين مقريزي، إمتاع الأسماع بما للنبي من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع‌، ج۹، ص۱۰۱؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۶، ص۲۶.
  19. دار قطنی، المؤتلف و المختلف، ج۴، ص۲۰۴۸؛ ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۷، ص۲۹۱. نیز ر.ک: ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۶، ص۲۶.
  20. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۲۳.
  21. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۵؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۹۳۲؛ ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۲، ص۷. در کتاب الطبقات الکبری، نام و نسب او «حرمله بنت عبد بن اسود بن جذیمه» ذکر گردیده است که به نظر اشتباه در استنساخ یا اشتباه چاپی است. (ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۲۳)
  22. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  23. ابن‌اسحاق، کتاب السیر و المغازی، ص۱۷۷؛ ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۷۷.
  24. ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۷۴-۲۷۵.
  25. دار قطنی، المؤتلف و المختلف، ج۴، ص۲۰۴۸؛ ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۷، ص۲۹۱. نیز ر.ک: ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۶، ص۲۶.
  26. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۵۹؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع‌، ج۹، ص۱۰۱؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۶، ص۲۶.
  27. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۲۳.
  28. تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع‌، ج۹، ص۱۰۱.
  29. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۳؛ دار قطنی، المؤتلف و المختلف، ج۴، ص۲۰۴۸؛ ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۷، ص۲۹۱.
  30. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۵؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۹۳۲؛ ابن کثیر، السیرة النبویه، ج۲، ص۷. در کتاب الطبقات الکبری، نام و نسب او «حرمله بنت عبد بن اسود بن جذیمه» عنوان شده است که به نظر اشتباه در استنساخ یا اشتباه چاپی است. (ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۲۳)
  31. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۲۲۳.
  32. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۰؛ صحاری، الأنساب، ج‌۲، ص۵۷۷.
  33. واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۰۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۰؛ ج۶، ص۱۳. نیز ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۹۴-۳۹۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۴۴-۴۵.
  34. این اشعار با مطلع:
    اللّهم إنّی ناشد محمّدا{{{2}}}

    در سطور بعد، مفصل بدان پرداخته خواهد شد. ر.ک: واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۸۹. نیز با اندک اختلاف در: ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۹۴-۳۹۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۴۴-۴۵؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۲، ص۲۱۲-۲۱۳.

  35. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  36. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۳۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۲۵۵؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۹.
  37. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۷۰-۷۲؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۴۰.
  38. واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۹۳؛ ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۱۰۸.. نیز ر.ک: حرفوش، قبیلة خزاعة فی الجاهلیة و الاسلام، ص۱۱۷.
  39. واقدی، المغازی، ج۱، ص۲۰۵.
  40. واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۹۲. نیز ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۰.
  41. واقدی، المغازی، ج۲، ص۵۹۳-۵۹۴.
  42. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۴.
  43. واقدی، المغازی، ج۲، ص۶۱۱ـ۶۱۲؛ ابن هشام، السیره النبویة، ج۲، ص۷۸۴؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۰۴.
  44. واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۸۹.
  45. واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۸۹. نیز با اندک اختلاف در: ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۹۴-۳۹۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۴۴-۴۵؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج۲، ص۲۱۲-۲۱۳. ابن کلبی (م.۲۰۸ هجری) این اشعار عمرو بن سالم را از اشعار وی در فتح مکه عنوان کرده است. (ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۲)
  46. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۹۵؛ ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۴۰.
  47. واقدی، المغازی، ج۲، ص۷۹۱-۷۹۲.
  48. واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۰۱. نیز ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۲۰.
  49. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۲.
  50. واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۰۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۱۳.
  51. واقدی، المغازی، ج‌۳، ص۹۹۰.
  52. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  53. ابن قتیبه، المعارف، ص۴۱۹؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۱۲۰.
  54. زرکلی، الاعلام، ج۴، ص۸۴.
  55. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۶۶۶؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۲۳۸؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۴، ص۳۳۲.
  56. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۲.
  57. ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۴، ص۳۳۲؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۱۲۰.
  58. صحاري، الأنساب، ج‌۲، ص۵۹۹.
  59. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱۱، ص۶۶۶؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲۵، ص۳۱؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۱۳، ص۴۰۰-۴۰۱.
  60. مجهول، تاریخ سیستان، ص۱۰۰-۱۰۱. نیز ر.ک. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۹۷-۹۸.
  61. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۴۱۷.
  62. ابن سلام، طبقات فحول الشعراء، ج۲، ص۵۳۴؛ ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۹، ص۶؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۹، ص۲۵۰.
  63. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۳؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۹۴؛ ابن درید، الاشتقاق، ص۴۷۳. او را بخاطر عشق شدیدش به ام عمرو عَزِّة بنت جمیل بن حفص از قبیله بنی حاجب بن غفار و سرودن غزلیات عاشقانه برای او (ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۹، ص۲۵۰. نیز ر.ک: ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۷، ص۲۲۷.) و به نقلی دیگر، بواسطه شباهت بسیار او به عزه ضمریه (ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۹، ص۱۹) بدین نام خواندند.
  64. ابن سلام، طبقات فحول الشعراء، ج۲، ص۵۳۴؛ ابن قتیبه دینوری، الشعر و الشعراء، ج۱، ص۴۹۴؛ مرزبانی، معجم الشعراء، ص۲۸۹.
  65. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۹، ص۶؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۷، ص۲۲۸.
  66. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۹، ص۵.
  67. ابن سلام، طبقات فحول الشعراء، ج۲، ص۵۳۴.
  68. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۹، ص۶؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۱۰۳.
  69. ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۱۰۳.
  70. ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۱۰۴.
  71. ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۷، ص۲۲۷.
  72. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۹، ص۲۷-۲۸.
  73. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  74. ابو نعیم، معرفة الصحابه، ج۱، ص۱۸۰؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۳۴، ص۳۹۷. نیز ر.ک: ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۹، ص۳۲۹؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۴۵۷.
  75. خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۱۸۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۳۰۴.
  76. ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۳.
  77. صحاري، الأنساب، ج‌۲، ص۶۰۰.
  78. صحاري، الأنساب، ج‌۲، ص۶۰۰؛ زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۱۷۶.
  79. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.