←بررسی و ارزیابی احادیث اهل سنت
خط ۱۳۴: | خط ۱۳۴: | ||
# [[روایات]] دسته چهارم و پنجم که در [[مقام]] تطبیق [[اولی الامر]] بر افرادی خاص است، [[اجتهاد]] شخصی از ناحیه افرادی مانند [[عکرمه]] میباشد و از نظر [[اهل سنت]] نیز قابل استناد نیست؛ از این رو به آنها توجهی نکردهاند. | # [[روایات]] دسته چهارم و پنجم که در [[مقام]] تطبیق [[اولی الامر]] بر افرادی خاص است، [[اجتهاد]] شخصی از ناحیه افرادی مانند [[عکرمه]] میباشد و از نظر [[اهل سنت]] نیز قابل استناد نیست؛ از این رو به آنها توجهی نکردهاند. | ||
#دسته ششم نیز که گفته شد در اعصار بعدی به تدریج در بین اهل سنت طرفدارانی یافت، در بین [[صحابه]] مطرح نبوده و نخستین کسی که چنین [[تفسیری]] از آیه دارد «مکحول» از [[تابعین]] است. | #دسته ششم نیز که گفته شد در اعصار بعدی به تدریج در بین اهل سنت طرفدارانی یافت، در بین [[صحابه]] مطرح نبوده و نخستین کسی که چنین [[تفسیری]] از آیه دارد «مکحول» از [[تابعین]] است. | ||
#تطبیق آیه با آنچه اهل سنت درباره [[شأن نزول]] آن گفتهاند نیز با دشواریهای جدی روبهرو است. | #تطبیق آیه با آنچه اهل سنت درباره [[شأن نزول]] آن گفتهاند نیز با دشواریهای جدی روبهرو است. برای این آیه دو شأن نزول نقل شده است؛ یکی از [[ابن عباس]] درباره عبدالله بن حُذافة بن قیس که از سوی [[پیامبر]] به [[فرماندهی]] سپاهی [[منصوب]] شده بود. خلاصه داستان وی بدین شرح است: «... وی به افراد تحت [[فرمان]] خود میگوید: آیا [[رسول خدا]]{{صل}} به شما دستور ندادند از من [[اطاعت]] کنید؟ گفتند: آری. گفت: برای من هیزم فراهم کنید؛ پس آنها را [[آتش]] زد و گفت: داخل آتش شوید. [[جوانی]] در میان آنان گفت: از این آتش به رسول خدا [[پناه]] [[برید]]. اگر ایشان به شما دستور دادند، وارد آن شوید. هنگامی که آنان نزد رسول خدا{{صل}} آمدند و جریان را گفتند، حضرت فرمود: {{متن حدیث|لَوْ دَخَلْتُمُوهَا مَا خَرَجْتُمْ مِنْهَا أَبَداً إِنَّمَا الطَّاعَةُ فِي الْمَعْرُوفِ}}؛ «اگر داخل میشدید، هرگز راه عذری نداشتید؛ اطاعت تنها در امور معروف رواست»<ref>طبری، جامع البیان، ج۴، ص۱۴۷؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص۵۷۴ و نیز ر.ک: ابن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۵، ص۲۳۰، ح۳۱۲۴.</ref>.[[پیام]] آیه با این شأن نزول که با [[خبر واحد]] نقل شده، قابل انطباق نیست؛ زیرا آیه در مقام بیان [[اطاعت از اولی الامر]] است نه در [[مقام]] حد و حدود [[اطاعت از اولی الامر]] که موضوع اصلی در این داستان است؛ بنابراین به نظر میآید این داستان ارتباطی با [[آیه]] مورد بحث ندارد و [[اهل سنت]] که آن را در ذیل این آیه نقل کردهاند، تنها برای [[تأیید]] چندین [[حدیث]] است که ذیل همین آیه آوردهاند، با این مفاد که: {{متن حدیث|لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ}}؛ «[[اطاعت]] مخلوق در جایی که به [[معصیت خدا]] بینجامد، روا نیست». [[شاهد]] آن هم [[حدیث امام علی]]{{ع}} و [[ابوسعید خدری]] است که چندین نفر از [[محدثان اهل سنت]]، از جمله [[ابن ابی شیبة]]، [[احمد بن حنبل]]، [[ابویعلی]]، [[ابن خزیمه]]، [[ابن حبان]]، و [[حاکم نیشابوری]] از قول آنان همین ماجرا را نقل کردهاند، بدون آنکه آن را به عنوان [[شأن نزول آیه]] به شمار آورند<ref>ر.ک: سیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص۵۷۶-۵۷۷.</ref>؛ بنابراین معلوم نیست این آیه پس از ماجرای [[عبدالله بن حذافه بن قیس]] نازل شده باشد تا این رخداد [[سبب نزول آیه]] به شمار آید. | ||
برای این آیه دو شأن نزول نقل شده است؛ یکی از [[ابن عباس]] درباره عبدالله بن حُذافة بن قیس که از سوی [[پیامبر]] به [[فرماندهی]] سپاهی [[منصوب]] شده بود. خلاصه داستان وی بدین شرح است: | |||
«... وی به افراد تحت [[فرمان]] خود میگوید: آیا [[رسول خدا]]{{صل}} به شما دستور ندادند از من [[اطاعت]] کنید؟ گفتند: آری. گفت: برای من هیزم فراهم کنید؛ پس آنها را [[آتش]] زد و گفت: داخل آتش شوید. [[جوانی]] در میان آنان گفت: از این آتش به رسول خدا [[پناه]] [[برید]]. اگر ایشان به شما دستور دادند، وارد آن شوید. هنگامی که آنان نزد رسول خدا{{صل}} آمدند و جریان را گفتند، حضرت فرمود: {{متن حدیث|لَوْ دَخَلْتُمُوهَا مَا خَرَجْتُمْ مِنْهَا أَبَداً إِنَّمَا الطَّاعَةُ فِي الْمَعْرُوفِ}}؛ «اگر داخل میشدید، هرگز راه عذری نداشتید؛ اطاعت تنها در امور معروف رواست»<ref>طبری، جامع البیان، ج۴، ص۱۴۷؛ سیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص۵۷۴ و نیز ر.ک: ابن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۵، ص۲۳۰، ح۳۱۲۴.</ref>.[[پیام]] آیه با این شأن نزول که با [[خبر واحد]] نقل شده، قابل انطباق نیست؛ زیرا آیه در مقام بیان [[اطاعت از اولی الامر]] است نه در [[مقام]] حد و حدود [[اطاعت از اولی الامر]] که موضوع اصلی در این داستان است؛ بنابراین به نظر میآید این داستان ارتباطی با [[آیه]] مورد بحث ندارد و [[اهل سنت]] که آن را در ذیل این آیه نقل کردهاند، تنها برای [[تأیید]] چندین [[حدیث]] است که ذیل همین آیه آوردهاند، با این مفاد که: {{متن حدیث|لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ}}؛ «[[اطاعت]] مخلوق در جایی که به [[معصیت خدا]] بینجامد، روا نیست». [[شاهد]] آن هم [[حدیث امام علی]]{{ع}} و [[ابوسعید خدری]] است که چندین نفر از [[محدثان اهل سنت]]، از جمله [[ابن ابی شیبة]]، [[احمد بن حنبل]]، [[ابویعلی]]، [[ابن خزیمه]]، [[ابن حبان]]، و [[حاکم نیشابوری]] از قول آنان همین ماجرا را نقل کردهاند، بدون آنکه آن را به عنوان [[شأن نزول آیه]] به شمار آورند<ref>ر.ک: سیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص۵۷۶-۵۷۷.</ref>؛ بنابراین معلوم نیست این آیه پس از ماجرای [[عبدالله بن حذافه بن قیس]] نازل شده باشد تا این رخداد [[سبب نزول آیه]] به شمار آید. | |||
# تطبیق آیه بر [[شأن نزول]] دیگری که برای آن نقل شده، دشوارتر از شأن نزول قبلی است. سدی - از [[مفسران تابعی]] - داستانی را نقل کرده و [[نزول آیه]] را در مورد آن دانسته است. خلاصه داستان بدین شرح است: «[[پیامبر خدا]]{{صل}} [[خالد بن ولید]] را به [[فرماندهی]] سپاهی گماشتند. در آن [[سپاه]] [[عمار]] نیز حضور داشت. یکی از [[دشمنان]] به حضور عمار آمد و [[اسلام]] آورد و [[امان]] خواست، عمار نیز به او امان داد، خالد از این کار بر آشفت، عمار و خالد به یکدیگر [[دشنام]] دادند؛ سپس نزاعشان را نزد [[پیامبر]]{{صل}} مطرح کردند. حضرت امانی را که عمار داده بود، پذیرفتند و وی را از انجام دوباره این کار بدون [[اجازه]] [[فرمانده]] [[نهی]] کردند. در آنجا دوباره به یکدیگر دشنام دادند، پیامبر خدا{{صل}} به خالد فرمود: عمار را دشنام نده، هر کس عمار را دشنام دهد، [[خدا]] را دشنام داده و... عمار که [[خشمگین]] بود، برخاست و رفت. خالد به دنبال وی شتافت و لباسش را گرفت و از او عذر خواست و [[عمار]] نیز از او درگذشت؛ پس [[آیه]] مذکور نازل شد»<ref>سیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص۵۷۴. سیوطی میگوید: «ابن عساکر از طریق سدی از ابی صالح به نقل از ابن عباس این داستان را نقل کرده است».</ref>. به نظر میرسد این [[شأن نزول]] از قبیل تطبیق آیه بر استنباطی است که سدی از آیه داشته است، نه آنکه واقعاً آیه درباره این ماجرا نازل شده باشد. این [[استنباط]] به دلیل [[روایات]] فراوان دیگری است که [[اهل سنت]] از [[پیامبر خدا]]{{صل}} در ذیل این آیه و [[آیات]] دیگر نقل کردهاند که در آنها حضرت به [[اطاعت]] از [[امیران]] [[منصوب]] از سوی خود را دستور داده و [[مردم]] را از [[مخالفت]] با آنان برحذر داشته است؛ مانند این [[حدیث]] که [[بخاری]] و دیگران به نقل از [[أنس بن مالک]] از پیامبر خدا{{صل}} آوردهاند: {{متن حدیث|إسمعوا و أطيعوا و إن استعمل عليكم حبشي}}؛«بشنوید و اطاعت کنید هر چند بر شما [[فرماندهی]] [[حبشی]] گمارده شود.»..<ref>به نقل از، سیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص۵۷۴؛ و نیز، ر.ک: ابن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۱۹، ص۱۷۸، ح۱۲۱۲۶؛ ج۲۰، ص۱۶۰، ح۲۲۷۵۲.</ref>. [[شاهد]] بر این مطلب این است که اولاً: اطاعت از [[فرماندهان]] منصوب از سوی پیامبر خدا{{صل}}، [[اطاعت از پیامبر]] است نه [[اطاعت از اولی الامر]]؛ همانگونه که پیش از این نیز این [[روایت]] را از اهل سنت از قول پیامبر خدا{{صل}} ملاحظه کردید که فرمود: {{متن حدیث|من أطاعني فقد أطاع الله و من أطاع أميري فقد أطاعني ومن عصاني فقد عصى الله و من عصى أميري فقد عصاني}}؛ ثانیاً: عنوان [[اولی الامر]] بر خالد، پس از بازگشت از [[جنگ]]، [[صدق]] نمیکند و سخن از [[فرمان]] دادن به اطاعت از او نیست. ثالثاً: این شأن نزول در میان [[صحابه]] که شاهد [[نزول آیات]] بودهاند، مطرح نبوده و سدی [[تابعی]] آن را نقل کرده است، مگر یک [[روایت]] که از طریق [[ابوصالح]] از [[ابن عباس]] نقل شده و این نقل قول گذشته از [[ضعف سند]]، با آنچه از ابن عباس در [[روایات]] دیگر نقل شده که این [[آیه]] درباره «[[عبدالله بن حذافة بن قیس]]» نازل گردیده، تهافت دارد، مگر آنکه بگوییم آیه دو بار نازل شده، یا آیه بر این دو مورد تطبیق شده است. رابعاً: [[نزاع]] [[عمار]] با خالد با [[سیاق آیه]] هماهنگ نیست؛ زیرا - پیش از این نیز گفتیم - خطاب {{متن قرآن|فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ}}<ref>«چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> به [[مؤمنان]] است که در صدر آیه با تعبیر {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا...}} آمده است. یعنی: اگر شما مؤمنان در چیزی با یکدیگر نزاع کردید (نه آنکه با [[اولی الامر]] نزاع کنید)، نزاع را به [[خدا]] و رسولش برگردانید اما در این [[شأن نزول]]، نزاع عمار به عنوان یکی از افراد [[مؤمن]] با [[خالد بن ولید]] به عنوان اولی الامر است و [[حال]] آنکه سیاق آیه درباره نزاع مؤمنان با اولی الامر نیست بلکه معنا ندارد [[خداوند]] دستور به [[پیروی]] از اولی الامر دهد در عین حال نزاع با آنان را روا شمرد. | # تطبیق آیه بر [[شأن نزول]] دیگری که برای آن نقل شده، دشوارتر از شأن نزول قبلی است. سدی - از [[مفسران تابعی]] - داستانی را نقل کرده و [[نزول آیه]] را در مورد آن دانسته است. خلاصه داستان بدین شرح است: «[[پیامبر خدا]]{{صل}} [[خالد بن ولید]] را به [[فرماندهی]] سپاهی گماشتند. در آن [[سپاه]] [[عمار]] نیز حضور داشت. یکی از [[دشمنان]] به حضور عمار آمد و [[اسلام]] آورد و [[امان]] خواست، عمار نیز به او امان داد، خالد از این کار بر آشفت، عمار و خالد به یکدیگر [[دشنام]] دادند؛ سپس نزاعشان را نزد [[پیامبر]]{{صل}} مطرح کردند. حضرت امانی را که عمار داده بود، پذیرفتند و وی را از انجام دوباره این کار بدون [[اجازه]] [[فرمانده]] [[نهی]] کردند. در آنجا دوباره به یکدیگر دشنام دادند، پیامبر خدا{{صل}} به خالد فرمود: عمار را دشنام نده، هر کس عمار را دشنام دهد، [[خدا]] را دشنام داده و... عمار که [[خشمگین]] بود، برخاست و رفت. خالد به دنبال وی شتافت و لباسش را گرفت و از او عذر خواست و [[عمار]] نیز از او درگذشت؛ پس [[آیه]] مذکور نازل شد»<ref>سیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص۵۷۴. سیوطی میگوید: «ابن عساکر از طریق سدی از ابی صالح به نقل از ابن عباس این داستان را نقل کرده است».</ref>. به نظر میرسد این [[شأن نزول]] از قبیل تطبیق آیه بر استنباطی است که سدی از آیه داشته است، نه آنکه واقعاً آیه درباره این ماجرا نازل شده باشد. این [[استنباط]] به دلیل [[روایات]] فراوان دیگری است که [[اهل سنت]] از [[پیامبر خدا]]{{صل}} در ذیل این آیه و [[آیات]] دیگر نقل کردهاند که در آنها حضرت به [[اطاعت]] از [[امیران]] [[منصوب]] از سوی خود را دستور داده و [[مردم]] را از [[مخالفت]] با آنان برحذر داشته است؛ مانند این [[حدیث]] که [[بخاری]] و دیگران به نقل از [[أنس بن مالک]] از پیامبر خدا{{صل}} آوردهاند: {{متن حدیث|إسمعوا و أطيعوا و إن استعمل عليكم حبشي}}؛«بشنوید و اطاعت کنید هر چند بر شما [[فرماندهی]] [[حبشی]] گمارده شود.»..<ref>به نقل از، سیوطی، الدر المنثور، ج۲، ص۵۷۴؛ و نیز، ر.ک: ابن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۱۹، ص۱۷۸، ح۱۲۱۲۶؛ ج۲۰، ص۱۶۰، ح۲۲۷۵۲.</ref>. [[شاهد]] بر این مطلب این است که اولاً: اطاعت از [[فرماندهان]] منصوب از سوی پیامبر خدا{{صل}}، [[اطاعت از پیامبر]] است نه [[اطاعت از اولی الامر]]؛ همانگونه که پیش از این نیز این [[روایت]] را از اهل سنت از قول پیامبر خدا{{صل}} ملاحظه کردید که فرمود: {{متن حدیث|من أطاعني فقد أطاع الله و من أطاع أميري فقد أطاعني ومن عصاني فقد عصى الله و من عصى أميري فقد عصاني}}؛ ثانیاً: عنوان [[اولی الامر]] بر خالد، پس از بازگشت از [[جنگ]]، [[صدق]] نمیکند و سخن از [[فرمان]] دادن به اطاعت از او نیست. ثالثاً: این شأن نزول در میان [[صحابه]] که شاهد [[نزول آیات]] بودهاند، مطرح نبوده و سدی [[تابعی]] آن را نقل کرده است، مگر یک [[روایت]] که از طریق [[ابوصالح]] از [[ابن عباس]] نقل شده و این نقل قول گذشته از [[ضعف سند]]، با آنچه از ابن عباس در [[روایات]] دیگر نقل شده که این [[آیه]] درباره «[[عبدالله بن حذافة بن قیس]]» نازل گردیده، تهافت دارد، مگر آنکه بگوییم آیه دو بار نازل شده، یا آیه بر این دو مورد تطبیق شده است. رابعاً: [[نزاع]] [[عمار]] با خالد با [[سیاق آیه]] هماهنگ نیست؛ زیرا - پیش از این نیز گفتیم - خطاب {{متن قرآن|فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ}}<ref>«چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> به [[مؤمنان]] است که در صدر آیه با تعبیر {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا...}} آمده است. یعنی: اگر شما مؤمنان در چیزی با یکدیگر نزاع کردید (نه آنکه با [[اولی الامر]] نزاع کنید)، نزاع را به [[خدا]] و رسولش برگردانید اما در این [[شأن نزول]]، نزاع عمار به عنوان یکی از افراد [[مؤمن]] با [[خالد بن ولید]] به عنوان اولی الامر است و [[حال]] آنکه سیاق آیه درباره نزاع مؤمنان با اولی الامر نیست بلکه معنا ندارد [[خداوند]] دستور به [[پیروی]] از اولی الامر دهد در عین حال نزاع با آنان را روا شمرد. | ||