صحابه در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۵: | خط ۵: | ||
==واژهشناسی لغوی== | ==واژهشناسی لغوی== | ||
===[[صحابه]] در لغت=== | ===[[صحابه]] در لغت=== | ||
"[[صحابه]]" از واژه "صحبه" گرفته شده و به کسانی گفته میشود که همراه و ملازم و معاشر کسی یا چیزی باشند. و این واژه در [[مصاحبت]] و [[همراهی]] طولانی مدت نیز به کار رفته است<ref>{{عربی|صحب: الصَّاحِبُ الملازم...، و لا يقال في العرف إلّا لمن كثرت ملازمته...، و الْمُصَاحَبَةُ و الِاصْطِحَابُ أبلغ من الاجتماع، لأجل أنّ المصاحبة تقتضي طول لبثه...}} (مفردات، راغب، ماده «صحب»؛ لسان العرب، ابن منظور، ج۷، ص۲۸۶؛ تاج العروس، زبیدی، ج۱، ص۳۲.</ref>.<ref>[[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۵.</ref> | |||
===[[صحابه]] در اصطلاح=== | ===[[صحابه]] در اصطلاح=== | ||
[[دانشمندان]] [[علم حدیث]]، درایه و [[سیرهنویسان]]، تعریفهای گوناگونی برای این اصطلاح بیان کردهاند؛ از جمله<ref>برای آگاهی بیشتر، ر.ک: کتابهای علم رجال و درایه، به ویژه مقباس الهدایه، مامقانی، ج۳، ص۳۱۰ - ۲۹۶.</ref>: | |||
====[[اهل سنت]]==== | ====[[اهل سنت]]==== | ||
#هر کس [[رسول خدا]]{{صل}} را دیده یا همراه و ملازم آن [[حضرت]] بوده، از [[صحابه]] است<ref>صحیح بخاری، کتاب بدء الخلق، باب فضائل اصحاب النبی{{صل}}. </ref>. | #هر کس [[رسول خدا]]{{صل}} را دیده یا همراه و ملازم آن [[حضرت]] بوده، از [[صحابه]] است<ref>صحیح بخاری، کتاب بدء الخلق، باب فضائل اصحاب النبی{{صل}}. </ref>. | ||
خط ۱۶: | خط ۱۷: | ||
# [[ابن عبدالبر]]، [[ابن منده]] و [[یحیی بن عثمان بن صالح مصری]]، کسی را [[صحابی]] میدانند که [[مسلمان]] باشد و زمان [[پیامبر]]{{صل}} را [[درک]] کند؛ اگر چه [[حضرت]] را ندیده باشد<ref>الجرح و التعدیل، ابن عبدالبر، ج۹، ص۱۷۵؛ میزان الاعتدال، ذهبی، ج۴، ص۳۹۶؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۱۱، ص۲۵۷؛ سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۱۳، ص۳۵۴.</ref>. | # [[ابن عبدالبر]]، [[ابن منده]] و [[یحیی بن عثمان بن صالح مصری]]، کسی را [[صحابی]] میدانند که [[مسلمان]] باشد و زمان [[پیامبر]]{{صل}} را [[درک]] کند؛ اگر چه [[حضرت]] را ندیده باشد<ref>الجرح و التعدیل، ابن عبدالبر، ج۹، ص۱۷۵؛ میزان الاعتدال، ذهبی، ج۴، ص۳۹۶؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۱۱، ص۲۵۷؛ سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۱۳، ص۳۵۴.</ref>. | ||
# [[ابن حجر]] میگوید: [[صحابی]] کسی است که [[رسول خدا]]{{صل}} را دیده و به او [[ایمان]] آورده و [[مسلمان]] از [[دنیا]] رفته باشد<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۴.</ref>.<ref>[[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۶-۱۸.</ref> | # [[ابن حجر]] میگوید: [[صحابی]] کسی است که [[رسول خدا]]{{صل}} را دیده و به او [[ایمان]] آورده و [[مسلمان]] از [[دنیا]] رفته باشد<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۴.</ref>.<ref>[[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۶-۱۸.</ref> | ||
====[[شیعه]]==== | ====[[شیعه]]==== | ||
[[شیعه]] [[معتقد]] است که لفظ "[[صحابه]]" اصطلاح [[شرعی]] نیست که [[شارع]] [[خدا]] و [[پیامبر]] آن را وضع و [[جعل]] کرده باشد، بلکه مانند دیگر واژهها و اصطلاحات لغوی است و واژه [[صحابی]] در روزگار [[رسول خدا]] نیز به معنای لُغوی آن به کار رفته است؛ لذا افراد ساکن در [[مسجد النبی]] "[[اصحاب]] الصفه" گفته میشد و به تدریج پس از درگذشت [[رسول خدا]]، واژه [[صحابی]] بدون نام [[رسول الله]] به کار میرفت که مرادشان [[اصحاب رسول الله]] بود. | |||
[[جایگاه]] ارزشی این اصطلاح به مرور زمان شکل گرفت و به [[دلیل]] گسترش یافتن اصطلاح "[[صحابه]]" در کتابهای [[تاریخی]]، [[حدیثی]] و [[فقهی]]، برخی از [[دانشمندان شیعه]] به بیان مفهوم اصطلاحی آن پرداختند؛ از این رو گفته شده است: [[صحابی]] کسی است که در حال [[ایمان]] [و [[مسلمان]] بودن] [[پیامبر]]{{صل}} را دیده و [[مسلمان]] از [[دنیا]] رفته است؛ اگر چه در زمان زندگانی، [[مرتد]] شده باشد. مراد از [[دیدار]] [[پیامبر]]{{صل}}، یعنی یا با [[پیامبر]]{{صل}} همنشین شده و با او رفت و آمد داشته است؛ یا اینکه تنها [[پیامبر]]{{صل}} را دیده است؛ هرچند گفت و گویی میان آن دو نشده باشد. با یکی دیگری را (به [[دلیل]] [[نابینایی]]) ندیده باشد <ref>الرعایة علی الدرایه، شهید ثانی، ص۳۳۹.</ref>. | |||
چنانکه [[ابن ام مکتوم]]، به [[دلیل]] [[نابینا]] بودن، [[پیامبر خدا]]{{صل}} را ندید ولی با آن [[حضرت]] [[دیدار]] کرد و در شمار [[صحابه]] بود. | |||
همچنین ممکن است آن [[فرد]] به [[دلیل]] فراوانی جمعیت، [[پیامبر]]{{صل}} را دیده، ولی [[رسول خدا]] او را ندیده باشد؛ زیرا در تعریف دیگری از [[صحابه]] آمده است: [[صحابی]] به کسی گویند که در حال [[ایمان]] به [[اسلام]] با [[پیامبر]]{{صل}} همنشین شده و با [[ایمان]] از [[دنیا]] رفته باشد<ref>نهایة الدرایه، سید حسن صدر، ص۳۴۱.</ref>. | |||
برای روشن شدن دیدگاه [[شیعه]] درباره [[صحابه]] باید گفت، [[شیعه]] به گروهی از [[صحابه]] مانند [[ابوذر]]، [[عمار یاسر]]، [[سلمان فارسی]]، [[ابو ایوب انصاری]]، [[مقداد]]، [[حذیفة]]، [[ذو الشهادتین]] و... ارادت بسیار دارند و آنان را بسیار [[ستایش]] میکنند و از برخی [[اصحاب]] [[فداکار]] در [[راه]] [[پیامبر]]{{صل}} و [[اسلام]] نیز به [[نیکی]] یاد میکنند؛ مانند [[ابودجانه]] و.... اما آنان بر [[منافقان]] و افرادی که بر [[اهل بیت]]: [[ستم]] روا داشتند، [[نفرین]] میکنند و از افراد [[فاسق]] به [[نیکی]] یاد نمیکنند و برای [[صحابی]] معمولی نیز [[آمرزش الهی]] را درخواست میکنند. | |||
[[اهل سنت]] همه [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} را [[صالح]] و به دور از [[اشتباه]] دانسته و ایشان را قابل نقد و [[انتقاد]] نمیدانند؛ از این رو، به [[عدالت]] همه ایشان[[حکم]] کرده سخن آنها را یکی از منابع [[شریعت]] برشمردهاند و [[پیروی]] از آنان را موجب [[رستگاری]] [[مسلمانان]] در [[دنیا]] و [[آخرت]] میدانند و با اتهامات [[نادرست]] و [[بیهوده]]، دیگر [[مسلمانان]]، به ویژه [[شیعیان]] را به [[دشمنی]] با [[صحابه]] متهم کرده و ایشان را بیرون از [[صراط مستقیم]] دانستهاند. | |||
[[ابوزرعه رازی]] گفته است: اگر کسی را دیدید که بر هر یک از [[صحابه]] نقصی وارد میکند، او [[زندیق]] است؛ زیرا [[رسول خدا]]{{صل}} [[حق]] است و [[قرآن]] و آنچه او آورده نیز [[حق]] است و [[صحابه]] [[رسول خدا]]{{صل}} آن را به ما رساندهاند و معترضان بر ایشان، با [[اعتراض]] خود میخواهند [[کتاب و سنت]] را [[باطل]] کنند؛ در حالی که [[اصحاب]]، شواهد ما بر [[حقانیت]] [[رسول خدا]]{{صل}} و [[قرآن]] و... هستند<ref>{{عربی|إذا رأيت الرجل ينتقص أحدا من أصحاب رسول الله{{صل}} فاعلم أنه زنديق، و ذلك أن الرسول حقّ، و القرآن حق، و ما جاء به حق، و إنما أدى إلينا ذلك كلّه الصحابة، و هؤلاء يريدون أن يجرحوا شهودنا ليبطلوا الكتاب و السنّة، و الجرح بهم أولى، و هم زنادقة}} (الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۱۶۲).</ref>. | |||
تعریفهای [[اهل سنت]] درباره [[صحابه]] افراد [[منافق]] را نیز شامل میشود؛ زیرا ایشان آن [[حضرت]] را دیده و [[اسلام]] آوردهاند (به ظاهر [[مسلمان]] میباشند و [[پیامبر]] را نیز قبول کردهاند)؛ در حالی که [[قرآن]] چنین نگرشی را نمیپذیرد و افراد [[فرمانبردار]] از [[خداوند]] و رسولش{{صل}} را [[ستایش]] و سرکشانی همانند [[منافقان]] را [[سرزنش]] کرده است. ولی نگرش افرادی چون ابوزرعه همه [[رفتار]] و موضعگیری [[اصحاب]] را درست و [[مطابقت با واقع]] میداند؛ حال آنکه بر مبنای [[قرآن]] و [[سنت رسول خدا]]{{صل}} [[اصحاب]]، این [[جایگاه]] والا را ندارند؛ زیرا گروهی از [[صحابه]]، [[رسول خدا]]{{صل}} را آزردند و [[اصحاب]] نیز پس از درگذشت [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در [[رفتار]] با [[صحابه]] و اطرافیان [[پیامبر]] یکسان نبودند و رفتارهایی داشتند که به ما اجازه میدهد [[رفتار]] آنان را نقد کنیم و در بسیاری از موارد، راهنمای ما هستند<ref>برای آگاهی از رفتار صحابه با یکدیگر، به کتاب «الغدیر» و کتابهای سیره و تاریخ رجوع کنید.</ref>. | |||
استاد [[یوسفی غروی]] این گونه مینویسد: "درباره [[جنگ تبوک]]، [[ابن هشام]] از [[اسحاق]] [[روایت]] میکند: هنگامی که [[مسلمانان]] [[شب]] را به صبح رساندند، در حالی که آبی در [[اختیار]] نداشتند، نزد [[رسول خدا]]{{صل}} [[شکوه]] کردند. [[رسول خدا]]{{صل}} [[دعا]] کرد و [[خداوند]] ابری را بر آنها فرو فرستاد و از آن [[باران]] بارید تا [[مردم]] [[سیراب]] شدند و به مقدار احتیاج خود آب برداشتند. | |||
[[مسلم]] در صحیح خود رویداد [[تبوک]] را به گونه دیگری بازگو میکند و مطالب بسیاری بر آن [[معجزه]] میافزاید که سیرة [[ابن اسحاق]] آن را نگفته است. [[معاذ بن جبل]] [[روایت]] میکند: [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به کسانی که با وی همسفر بودند، فرمود: "شما به خواست [[خدا]] فردا به چشمه [[تبوک]] میرسید. هر کدام که به آن رسیدید، به آب [[دست]] نزنید تا من بیایم". ما به این چشمه رسیدیم در حالی که دو نفر از [[سپاهیان]] قبلا به آن رسیده بودند. [[رسول خدا]]{{صل}} از آن دو تن پرسید که آیا به آب [[دست]] زدهاید؟ آنان گفتند: آری. [[پیامبر]]{{صل}} آن دو تن را [[نفرین]] کرد. [[اصحاب]] با دستهایشان آب چشمه را گرد آوردند. [[رسول خدا]]{{صل}} [[دست]] و صورتش را در آن شست. آنگاه بقیه آب را به درون چشمه ریخت؛ بیدرنگ چشمه دارای آب فراوانی شد و [[مردم]] از آن [[سیراب]] شدند. آنگاه [[پیامبر]]{{صل}} میفرمودند: "ای [[معاذ]]! اگر زندگانی تو ادامه یابد، به زودی خواهی دید که این [[سرزمین]] پر از باغ خواهد شد". | |||
همچنین [[ابن اسحاق]] خبر دیگری را در [[تأیید]] خبر اول بازگو میکند. او میگوید: [[عاصم بن عمر بن قتاده]] برای من [[روایت]] کرد که به [[محمود بن لبید]] گفتم: آیا [[مردم]]، [[منافقان]] روزگار خود را میشناختند؟ محمود گفت:"آری، به [[خدا]] [[سوگند]] بسیاری از [[مردم]]، [[نفاق]] [[برادر]] و [[پدر]] و عمو و [[عشیره]] خویش را میدانستند؛ ولی آن را پنهان میکردند و یکی از [[خویشاوندان]] برایم گفت: هنگامی که در [[راه]] [[تبوک]]، [[مسلمانان]] از جهت آب در تنگنا قرار گرفتند، [[رسول خدا]]{{صل}} [[دعا]] کرد تا [[خداوند]] ابری را فرستاد که [[مردم]] [[سیراب]] شدند. ما پیش یکی از کسانی که نفاقش آشکار بود و همیشه در کنار [[رسول خدا]]{{صل}} حرکت میکرد، رفته و گفتیم: وای بر تو! آیا پس از این [[معجزه]] [[دلیل]] دیگری (برای [[پیامبری]] [[رسول خدا]]) میخواهی؟ او گفت: این [[ابر]]، ابری گذرا بود". | |||
نکته مهم آنکه گفتن واژه [[منافق]] درباره برخی [[صحابه]] از واژههایی است که گفتن آن نارواست و برخی [[مردم]] را ناراحت میکند؛ با این حال ابن هشام آن واژه را حذف نکرده است؛ از این رو مسلم روایتی را گفته است که این واژه در آن [[روایت]] نباشد!<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۱، ص۳۶-۳۸.</ref>. | |||
نتیجه آنکه، در روزگار [[پیامبر خدا]]{{صل}} همه [[اصحاب]] دارای [[عقاید]] و [[رفتار]] [[الهی]] مطابق [[اسلام]] نبودند از این رو [[پروردگار]] و [[پیامبر]] نیز آنان را [[سرزنش]] و [[صحابه]] [[راستین]] نیز از [[صحابه]] دروغین [[کنارهگیری]] میکردند. ولی افرادی چون [[ابوزرعه]] گزارش آن رویدادها را موجب خدشهدار شدن [[دین]] و [[نقص]] [[رسول خدا]]{{صل}} میدانند!!! و گزارشگران این رویدادها را [[زندیق]] و خارج از [[دین]] میپندارند.<ref>[[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۸-۲۱.</ref> | |||
==تعریف [[صحابه]] از نگاه [[شیعه]]== | ==تعریف [[صحابه]] از نگاه [[شیعه]]== | ||
برای واژگان [[صحابه]] و [[اصحاب]] در [[قرآن]] و [[روایات]] تعریف خاصی بیان نشده، از اینرو، مسئله مهم معنای لغوی [[صحابه]] است. | |||
به [[باور]] [[علمای شیعه]] همه کسانی که با [[پیامبر]]{{صل}} [[همنشینی]] داشتهاند (خواه در [[غزوات]] و سفرها، یا در [[مکه]] و [[مدینه]] و دیگر سرزمینها) جزو [[صحابه]] به شمار میآیند؛ حتی کسانی که از نظر [[اعتقادی]] پیرو [[پیامبر اسلام]]{{صل}} میباشند، بدون اینکه حضور جسمانی در کنار [[پیامبر اکرم]]{{صل}} داشته باشند، جزو این گروه هستند. از این رو، [[صحابه]] و صاحب شامل افراد [[مؤمن]]، [[عادل]]، [[فاسق]] و [[منافق]] نیز میشود. [[شاهد]] این مدّعا [[آیات]] و روایاتی است که کلمه [[صحابه]] درباره این افراد به کار رفته است. | |||
چنانکه برخی [[آیات]] را در تعریف لغوی [[صحابه]] [[شاهد]] آوردیم، روایاتی نیز همین مطلب را ثابت میکند که اکنون به چند مورد اشاره میکنیم: | |||
#روزی [[خلیفه دوم]] از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} خواست تا [[عبد الله بن أبی]]، [[منافق]] مشهور را بکشد. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "ای [[عمر]]! با سخن [[مردم]] چه خواهی کرد که بگویند [[محمد]]{{صل}} [[اصحاب]] خود را میکشد"<ref>صحیح مسلم، مسلم، ج۴، باب نصر الاخ ظالماً أو مظلوماً، ح۲۵۸۴. {{عربی|قال عمر: دعني اضرب عنق هذا المنافق. فقال النبيّ{{صل}}: دعه لا يتحدث الناس ان محمّدا يقتل أصحابه}}؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۳، ص۳۰۳؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۳، ص۲۹۹؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۴۰، ح۱۶۳۲۳؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج۲، ص۳۹۹.</ref>. | #روزی [[خلیفه دوم]] از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} خواست تا [[عبد الله بن أبی]]، [[منافق]] مشهور را بکشد. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "ای [[عمر]]! با سخن [[مردم]] چه خواهی کرد که بگویند [[محمد]]{{صل}} [[اصحاب]] خود را میکشد"<ref>صحیح مسلم، مسلم، ج۴، باب نصر الاخ ظالماً أو مظلوماً، ح۲۵۸۴. {{عربی|قال عمر: دعني اضرب عنق هذا المنافق. فقال النبيّ{{صل}}: دعه لا يتحدث الناس ان محمّدا يقتل أصحابه}}؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۳، ص۳۰۳؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۳، ص۲۹۹؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۴۰، ح۱۶۳۲۳؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج۲، ص۳۹۹.</ref>. | ||
#[[جبیر بن مطعمه]] میگوید: [[پیامبر]]{{صل}} میفرمود: "در میان [[اصحاب]] من منافقانی هستند"<ref>{{متن حدیث|إنّ في أصحابي منافقون}}؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۴، ص۸۳.</ref>. مانند این [[روایت]] در [[صحیح مسلم]] نیز آمده است. | #[[جبیر بن مطعمه]] میگوید: [[پیامبر]]{{صل}} میفرمود: "در میان [[اصحاب]] من منافقانی هستند"<ref>{{متن حدیث|إنّ في أصحابي منافقون}}؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۴، ص۸۳.</ref>. مانند این [[روایت]] در [[صحیح مسلم]] نیز آمده است. | ||
#صریحترین [[روایت]]، [[سخن پیامبر]]{{صل}} است که فرمود: "در [[روز قیامت]]، گروهی از [[اصحاب]] را در نزد [[حوض کوثر]] میآورند؛ آنگاه آنان را به سوی [[آتش]] میبرند، میگویم اینها از [[اصحاب]] من میباشند. در جواب گفته میشود: تو نمیدانی پس از تو چه بدعتهایی را پدید آوردند<ref>برای آگاهی بیشتر، ر.ک: کنز العمال، متقی هندی، ج۱، ص۲۲۱.</ref>. در این [[روایتها]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} واژه [[اصحاب]] را درباره افراد دوزخی به کار بردهاند. | #صریحترین [[روایت]]، [[سخن پیامبر]]{{صل}} است که فرمود: "در [[روز قیامت]]، گروهی از [[اصحاب]] را در نزد [[حوض کوثر]] میآورند؛ آنگاه آنان را به سوی [[آتش]] میبرند، میگویم اینها از [[اصحاب]] من میباشند. در جواب گفته میشود: تو نمیدانی پس از تو چه بدعتهایی را پدید آوردند<ref>برای آگاهی بیشتر، ر.ک: کنز العمال، متقی هندی، ج۱، ص۲۲۱.</ref>. در این [[روایتها]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} واژه [[اصحاب]] را درباره افراد دوزخی به کار بردهاند. | ||
[[بخاری]] [[نقل]] میکند، [[پیامبر اسلام]]{{صل}} فرمود: "من بر [[حوض کوثر]] وارد میشوم؛ در حالی که گروهی از مردان شما را بیرون برده و از کنار من دور میکنند. آنگاه میگویم: خدایا! اینها [[اصحاب]] من هستند. گفته میشود: تو نمیدانی که اینها پس از تو چه [[رفتاری]] کردهاند<ref>{{متن حدیث|أنا فرطكم على الحوض، و ليرفعنّ رجال منكم ثمّ ليختلجنّ دوني فأقول: يا ربّ أصحابي! فيقال لأنّك لا تدري ما أحدثوا بعدك}}؛ صحیح بخاری، کتاب الرقاق، ح۶۰۹۰؛ مسند احمد، کتاب مسند المکثرین من الصحابه، ح۳۹۶۶.</ref>.<ref>جهت آگاهی بیشتر، ر.ک: صحیح بخاری، ج۴، ص۲۰۶، باب الحوض.</ref>. | |||
نتیجه آنکه واژه [[صحابی]] در [[روایات]] نیز به معنای لغوی آن است. | |||
*شرط لازم برای اینکه هر [[مسلمانی]] [[صحابه]] نامیده شود، ملازمت و [[همنشینی]] پیوسته یا [[همنشینی]] فراوان او با [[پیامبر]]{{صل}} است و دیدن اندک [[پیامبر]] برای نامیده شدن به این عنوان [[کفایت]] نمیکند و حداقل درباره کسی که اندکی [[پیامبر]] را دیده و به این عنوان نامیده شده، باید تردید داشت. بنابراین، مراد از [[همنشینی]] [[فرد]] [[مسلمان]] با [[پیامبر]]{{صل}} به طور مطلق و بدون قید زمان و مکان، [[همراهی]] طولانی مدتی است که [[تصور]] میشود و اگر [[مصاحبت]]، [[مقید]] به زمان و مکان خاصی باشد؛ مانند {{متن قرآن|يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ}}<ref>«ای دو یار زندان!» سوره یوسف، آیه ۳۹.</ref> یا {{متن قرآن|إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ...}}<ref>«آنگاه که آن دو در غار بودند همان هنگام که به همراهش میگفت.».. سوره توبه، آیه ۴۰.</ref>، در این صورت، [[مصاحبت]]، محدود به همان زمان و مکان میشود. از اینرو "مازری"<ref>ذهبی درباره مازری مینویسد: مازری، استاد، امام، علامه، دریایی از علوم و فنون و آخرین دانشمند صاحبنظر از بزرگان آفریقا در فقه و اجتهاد و دقت نظر است (سیر اعلام النبلاء، ج۲۰، ص۱۰۴).</ref> مینویسد: ما وقتی میگوییم [[صحابه]]، [[عادل]] هستند مقصود ما همه کسانی که روزی و یا گاه گاهی [[پیامبر]]{{صل}} را دیدهاند، یا برای عرضی با وی همنشین شدهاند و فوراً از نزد وی باز گشتهاند، نیست؛ بلکه مقصود [از [[صحابه]]] کسانی هستند که با [[پیامبر]] ملازمت داشته و آن [[حضرت]] را [[یاری]] کرده و از [[نور]] نازل شده بر او [[پیروی]] کردهاند<ref>{{عربی|لسنا نعني بقولنا الصحابة عدول كل من رآه النبيّ{{صل}} يوما أو زاره لماما، أو اجتمع به لغرض و انصرف عن كثب، و إنّما نعني به الذين لازموه و نصروه و اتّبعوا النور الذي أنزل معه أولئك هم المفلحون}}.</ref>. | *شرط لازم برای اینکه هر [[مسلمانی]] [[صحابه]] نامیده شود، ملازمت و [[همنشینی]] پیوسته یا [[همنشینی]] فراوان او با [[پیامبر]]{{صل}} است و دیدن اندک [[پیامبر]] برای نامیده شدن به این عنوان [[کفایت]] نمیکند و حداقل درباره کسی که اندکی [[پیامبر]] را دیده و به این عنوان نامیده شده، باید تردید داشت. بنابراین، مراد از [[همنشینی]] [[فرد]] [[مسلمان]] با [[پیامبر]]{{صل}} به طور مطلق و بدون قید زمان و مکان، [[همراهی]] طولانی مدتی است که [[تصور]] میشود و اگر [[مصاحبت]]، [[مقید]] به زمان و مکان خاصی باشد؛ مانند {{متن قرآن|يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ}}<ref>«ای دو یار زندان!» سوره یوسف، آیه ۳۹.</ref> یا {{متن قرآن|إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ...}}<ref>«آنگاه که آن دو در غار بودند همان هنگام که به همراهش میگفت.».. سوره توبه، آیه ۴۰.</ref>، در این صورت، [[مصاحبت]]، محدود به همان زمان و مکان میشود. از اینرو "مازری"<ref>ذهبی درباره مازری مینویسد: مازری، استاد، امام، علامه، دریایی از علوم و فنون و آخرین دانشمند صاحبنظر از بزرگان آفریقا در فقه و اجتهاد و دقت نظر است (سیر اعلام النبلاء، ج۲۰، ص۱۰۴).</ref> مینویسد: ما وقتی میگوییم [[صحابه]]، [[عادل]] هستند مقصود ما همه کسانی که روزی و یا گاه گاهی [[پیامبر]]{{صل}} را دیدهاند، یا برای عرضی با وی همنشین شدهاند و فوراً از نزد وی باز گشتهاند، نیست؛ بلکه مقصود [از [[صحابه]]] کسانی هستند که با [[پیامبر]] ملازمت داشته و آن [[حضرت]] را [[یاری]] کرده و از [[نور]] نازل شده بر او [[پیروی]] کردهاند<ref>{{عربی|لسنا نعني بقولنا الصحابة عدول كل من رآه النبيّ{{صل}} يوما أو زاره لماما، أو اجتمع به لغرض و انصرف عن كثب، و إنّما نعني به الذين لازموه و نصروه و اتّبعوا النور الذي أنزل معه أولئك هم المفلحون}}.</ref>. | ||
از این تعریف دو مسئله دانسته میشود: | |||
#طولانی بودن [[همنشینی]] با [[پیامبر]]{{صل}}؛ | #طولانی بودن [[همنشینی]] با [[پیامبر]]{{صل}}؛ | ||
#[[پیروی]] عملی از آن [[حضرت]]. | #[[پیروی]] عملی از آن [[حضرت]]. | ||
[[علامه]] [[مقبلی]]<ref>از علما و دانشمندان یمن که در اصل زیدی مذهب بود و سرانجام، حق را در تقلید نکردن دانست و مذهب زیدی را رها کرد. شوکانی از او به عنوان مجتهد مطلق یاد کرده است.</ref> نظریه کسانی را که دیدن [[پیامبر]]{{صل}} را برای نامیده شدن به عنوان [[صحابه]] کافی میدانند، مردود دانسته و مینویسد: [[پیروان]] [[نظریه]]"[[عدالت]] همه [[صحابه]]" در سالهای پس از [[صدر اسلام]] این اصطلاح را [[برگزیده]] و سپس [[قرآن]] و [[سنت]] را بر اساس آن اصطلاح [[تفسیر]] کردند؛ در صورتی که واژه صحبت، واژه [[شرعی]] نیست بلکه واژهای لغوی است. چنانکه دیگر واژهها درباره [[فضائل]] [[صحابه]] چنین است؛ یعنی آن واژهها باید به معنای لغوی برگردانده شود ولیکن [[محدثان]] این اصطلاحات را بدون [[دلیل]] برگزیدند و گفتند واژه [[صحابه]] به هر کسی که [[پیامبر]]{{صل}} را دیده باشد یا آن [[حضرت]] او را دیده باشد، هر چند [[کودک]] باشد، به شرطی که او تا هنگام [[مرگ]] بر [[دین اسلام]] باقی باشد و از [[اسلام]] برنگردد، به کار برده میشود<ref>{{عربی|العلم الشامخ في تفضيل الحق على الآباء و المشايخ}}.</ref>. | |||
[[شیعه]] درباره [[صحابه پیامبر]]{{صل}} دیدگاه یکسانی ندارد که همه را [[عادل]] یا [[فاسق]] بداند، بلکه درباره هر یک از آنان به طور جداگانه و با توجه به [[کردار]] او در طول زمان حیاتش، [[قضاوت]] میکند. در نگاه [[شیعه]] هم [[صحابی]] بودن، ارزشی [[معنوی]] و [[مقدس]] است، اما این [[ارزش]] نمیتواند [[عدالت]] را برای کسی ثابت کند. [[شیعه]] با توجه به [[قرآن]] و [[سنت]] و یا [[دلایل]] [[تاریخی]] و [[عقلی]] [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} را به چند دسته تقسیم میکند: | |||
#[[اصحاب]] [[مؤمن]] و [[پارسا]] که در اوج پارسائی و [[ایمان]] قرار دارند. | #[[اصحاب]] [[مؤمن]] و [[پارسا]] که در اوج پارسائی و [[ایمان]] قرار دارند. | ||
#اصحابی که پارسائی آنها در حد معمول بوده است. | #اصحابی که پارسائی آنها در حد معمول بوده است. | ||
#[[اصحاب]] [[فاسق]] و [[فاجر]]. | #[[اصحاب]] [[فاسق]] و [[فاجر]]. | ||
#[[اصحاب]] [[منافق]]. | #[[اصحاب]] [[منافق]]. | ||
برخلاف [[عقیده]] [[اهل سنت]] و با توجه به [[آیات قرآن]] دانسته میشود که [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} همه یکسان نبودهاند؛ زیرا [[قرآن]] برخی [[اصحاب پیامبر]] را با عنوان [[منافق]] معرفی و به شدت [[سرزنش]] کرده است. | |||
همچنین [[قرآن]] از [[فسق]] برخی [[صحابه]] خبر داده و برخی را [[ستایش]] کرده است. | |||
[[اخبار]] متواتری نیز وجود دارد که ثابت میکند درباره برخی از [[مسلمانان]] [[مدینه]]، [[حکم]] حد [[زنا]] و حد شرب خمر و... [[اجرا]] شده است. این امور، موجب [[فاسق]] نامیده شدن [[صحابی]] میشود. اما نمیتوان گفت این افراد حدّ خورده [[صحابی]] نبودهاند؛ چون طبق تعریف، [[صحابی]] کسی است که [[پیامبر]]{{صل}} را در حال [[اسلام]] خود [[درک]] کرده باشد و کسی که در [[مدینه]] است بدون تردید [[پیامبر]]{{صل}} را [[درک]] کرده است. | |||
واقعیت آن است که [[اهل سنت]] تنها به [[دلیل]] [[محبت]] به برخی از [[اصحاب]]؛ مانند [[ابوبکر]] و [[عمر]] و برخی افراد ناشایست، مانند [[معاویه]] و [[طلحه]] و [[زبیر]] که با [[اهل بیت پیامبر]] ستیزه داشتهاند، این [[حکم]] خلاف [[قرآن]] را صادر کردهاند که همه [[صحابه]] [[عادل]] و صالحاند و چشم خود را بر [[آیات قرآن]] و واقعیات [[تاریخی]] میبندند و گرنه با توجه به [[قرآن]] و [[سنت]] دانسته میشود که برخی [[صحابه]]، [[منافق]] و برخی از آنان [[فاسق]] و [[فاجر]] بودهاند. [[عقل]] نیز نمیپذیرد که اشخاص به صرف اینکه در شمار [[اصحاب پیامبر]] به حساب آمدهاند، [[عادل]] و [[درستکار]] باشند. اگر [[اهل سنت]]، خود را تابع [[سنت پیامبر]]{{صل}} میدانند، باید بپذیرند که برخی [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} نه تنها [[عادل]] نبودهاند بلکه [[ستمگر]] و [[فاسق]] بودهاند؛ حتی برخی از آنان پس از [[پیامبر]]{{صل}} [[مرتد]] شدهاند. | |||
[[بخاری]] مینویسد که [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "[[روز قیامت]] گروهی از اصحابم به نزد من میآیند؛ آنگاه از [[حوض کوثر]] رانده میشوند. پس میگویم: خدایا! اینها [[اصحاب]] من هستند. [[خداوند]] میفرماید: تو نمیدانی که آنان بعد از تو چه [[رفتاری]] کردهاند. آنان همواره از [[دین خدا]] بیرون رفته و به نیاکان خود ([[جاهلیت]]) باز میگشتند"<ref>{{متن حدیث|يَرِدُ عَلَيَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ رَهْطٌ مِنْ أَصْحَابِي فَيُجْلَوْنَ عَنِ الْحَوْضِ. فَأَقُولُ: يَا رَبِّ أَصْحَابِي! فَيَقُولُ: إِنَّكَ لَا تَدْرِي مَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ. مَا زَالُوا يَرْجِعُونَ عَلَى أَعْقَابِهِمْ}}؛ صحیح بخاری، ج۸، ص۱۴۸.</ref>. | |||
[[مسلم بن حجاج قشیری]] مینویسد که [[پیامبر]]{{صل}} میفرمود: "پس از من پیشوایانی به [[فرمانروایی]] خواهند رسید که نه در [[راه]] من گام برمیدارند و نه روش من را پیش خواهند گرفت. در میان ایشان کسانی برخواهند خاست که پیکرشان پیکر [[آدمی]] ولی قلبشان [[قلب]] [[شیطان]] است"<ref>صحیح مسلم، ج۳، ص۱۱۷۳، باب الامر بلزوم الجماعة.</ref>. | |||
[[شرافت]] و بزرگی [[اصحاب پیامبران]] از جمله [[پیامبر اسلام]]{{صل}} به چند چیز است: | |||
#[[یاری]] [[پیامبران]]؛ | #[[یاری]] [[پیامبران]]؛ | ||
#داشتن [[اخلاص]] همراه با [[جهاد]] و [[مبارزه]] در [[راه]] [[دعوت]] آنان | #داشتن [[اخلاص]] همراه با [[جهاد]] و [[مبارزه]] در [[راه]] [[دعوت]] آنان | ||
#[[تحمل سختیها]]. | #[[تحمل سختیها]]. | ||
میدانیم که [[پیشرفت]] [[رسالت پیامبر اسلام]]{{صل}} در سایه و تلاش [[اصحاب]] و [[یاران]] [[فداکار]] آن [[حضرت]] بوده است. گروهی از [[اصحاب]] در زمانی [[ایمان]] آوردند که [[مسلمانان]]، [[ناتوان]] و اندک بودند و در حالی به [[یاری پیامبر]]{{صل}} پرداختند که طمعی برای کسب [[غنیمت]] نداشتند. این [[رفتار]] [[ارزشمند]] موجب میشود تا هر کسی که به [[پیامبر]]{{صل}} و [[اسلام]] [[عشق]] میورزد، چنین صحابهای را [[دوست]] بدارد و الگوی [[زندگی]] خویش قرار دهد. چنانکه [[سخنان امام علی]]{{ع}} در [[نهجالبلاغه]] و [[امام سجاد]]{{ع}} در [[صحیفه سجادیه]] بر این اساس است که [[زندگی پیامبر]]{{صل}} و [[یاران]] [[مؤمن]] و فداکارش را [[الگو]] قرار داده از آنان درس [[صبر]] و [[شکیبایی]] بیاموزیم. | |||
بنابراین، نسبت دادن این مطلب به [[شیعه]] که عنوان [[صحابه]] را نمیپذیرند، [[دروغ]] و بلکه [[تهمت]] است. در کتابهای رجالی و [[تاریخی]] [[شیعه]] از [[صحابه پیامبر]]{{صل}} [[ستایش]] شده است. [[شیعه]] از همه [[صحابه شهید]] در جنگهای [[احد]]، [[بدر]] و [[جنگهای صدر اسلام]] به [[نیکی]] یاد میکند و برای آنان [[احترام]] ویژهای قائل است؛ چنانکه دیگر صحابهای را که در [[غزوات]] همراه [[پیامبر]]{{صل}} بوده و در [[عقیده]] و [[رفتار]] در زمان زندگانی یا پس از درگذشت [[پیامبر]]{{صل}} از سنتهای [[حضرت]] جدا نشدند، و به توصیههای [[پیامبر اسلام]] عمل کردند، بزرگ میشمارد. | |||
در [[روایات]] و [[دعاها]] [[اصحاب]] [[مؤمن]] و باوفای [[پیامبر]]{{صل}} به خوبی [[ستایش]] شده و بر آنان [[درود]] و [[سلام]] فرستاده میشود که به نمونههایی از آنها اشاره میکنیم. | |||
۱. در دعای روز سهشنبه چنین میخوانیم: "خدایا! بر [[محمد]]{{صل}} [[خاتم پیامبران]] و تمامکننده شماره [[رسولان]] و بر [[خاندان]] [[پاک]] او و بر [[اصحاب]] و [[یاران]] نجیب او [[درود]] فرست"<ref>{{متن حدیث|اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ تَمَامِ عِدَّةِ الْمُرْسَلِينَ وَ عَلَى آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ وَ أَصْحَابِهِ الْمُنْتَجَبِينَ}}؛ کلیات مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، ص۴۳.</ref>. | |||
۲. [[امام سجاد]] در [[دعای چهارم]] [[صحیفه سجادیه]] پس از [[دعا]] و [[طلب]] [[رحمت]] برای [[پیامبران الهی]] و پیروانشان که به [[راستی و درستی]] آنان [[اقرار]] کرده و در پیشگاه [[خداوند]] پیشانی [[عبادت]] بر [[خاک]] نهادهاند، میفرماید: "بار خدایا [[پیروان]] [[پیغمبران]] و [[ایمان]] آورندگان به ایشان از [[اهل]] [[زمین]] که از روی [[غیب]] و پنهانی (در [[دل]]) [[ایمان]] آوردند (نه به زبان تنها مانند [[منافقین]] و [[مردم]] دو رو، و اینکه [[اهل]] [[زمین]] را اختصاص داده در صورتی که [[اهل آسمان]] نیز [[ایمان]] آوردهاند، برای آن است که پیش از این درباره آنها [[دعا]] فرموده است) در آن هنگام که [[دشمنان]] به [[تکذیب]] و [[دروغ]] پنداشتن ایشان معارضه نموده، رو برو شدند، و آن هنگام که ([[ایمان]] آورندگان) به سبب حقائق [[ایمان]] به [[پیغمبران]] علاقهمند بودند. در هر روزگار و زمانی که در آن [[پیغمبری]] فرستادی و برای [[اهل]] آن [[دلیل]] و [[راهنمائی]] گماشتی؛ از زمان [[آدم]] تا [[محمّد]] از [[پیشوایان]] [[هدایت]] و [[رستگاری]] و جلوداران [[اهل]] [[تقوا]] و [[پرهیزکاری]]، که بر همه آنها [[سلام]] و [[درود]] باد، آنان را از خود به [[آمرزش]] و خوشنودی یاد فرما (تخصیص ده). بار خدایا و به خصوص [[اصحاب]] و [[یاران]] [[محمّد]]؛ آنان که همراه بودن (با آن [[حضرت]]) را [[نیکو]] به پایان بردند، و آنان که برای [[یاری]] او در [[جنگ]]، [[شجاعت]] و [[دلاوری]] برجستهای آشکار ساختند، و او را [[یاری]] کردند، و به [[ایمان آوردن]] به او شتافتند. و به ([[پذیرفتن]]) دعوتش (از دیگران) پیشی گرفتند، و [[دعوت]] او را آن هنگام که [[برهان]] [[رسالتها]] (پیغامها)ی خود را به گوششان رساند، پذیرفتند و در [[راه]] آشکار ساختن [[دعوت]] او (به [[راه]] [[حقّ]]) از [[زنان]] و [[فرزندان]] دوری نمودند، و در [[استوار]] کردن [[پیغمبری]] او با [[پدران]] و [[فرزندان]] (خودشان) جنگیدند، و به واسطه وجود (با [[برکت]]) آن [[حضرت]] [[پیروز]] گردیدند. و آنان که [[محبّت]] و [[دوستی]] آن بزرگوار را در [[دل]] داشتند، و در دوستیاش [[تجارت]] و بازرگانی ([[سعادت]] و نیکبختی) را [[آرزو]] داشتند که هرگز [[کسادی]] در آن [[راه]] نمییابد. و آنان که چون به عروه و دسته آن [[حضرت]] خود را آویختند (پیرو [[دین]] او گشتند) قبیلهها(شان) از آنها دوری گزیدند، و چون در سایه خویشی با او جای گرفتند (فرمانبر او گردیدند) [[خویشان]] با آنان خود را [[بیگانه]] پنداشتند. پس خدایا! آنچه را که برای تو و در [[راه]] تو از [[دست]] دادهاند، برای ایشان فراموش مکن ([[جزا]] و [[پاداش]] بسیار به آنان عطا فرما) و برای آنکه [[مردم]] را بر ([[دین]]) تو گرد آوردند، و برای (رضای) تو با پیغمبرت (همراه بوده) دعوتکنندگان به سوی تو بودند و ایشان را از خوشنودی ([[رحمت]]) خود خوشنود ساز. و ایشان را در برابر آنکه در [[راه]] تو از [[شهرها]] و [[خویشاوندان]] دوری گزیده از [[زندگی]] فراخ به تنگی و [[سختی]] رو آوردند (تا اینکه [[دین]] تو را گوشزد جهانیان نمودند) [[جزا]] و [[پاداش]] ده، و (نیز) [[جزا]] ده آنها را که در ارجمند ساختن [[دین]] خود [[مظلوم]] و [[ستم]] رسیدهشان را فراوان گردانیدی. بار خدایا! [[بهترین]] [[پاداش]] خود را به [[تابعین]] و [[پیروان]] ایشان ([[پیروان]] صحابة [[پیغمبر]] از [[مهاجرین]] و [[انصار]]) که [[نیکو]] کردارند، برسان؛ آنانکه میگویند: پروردگارا! ما و [[برادران]] ([[ایمانی]]) ما را که به [[ایمان]] بر ما پیشی گرفتند بیامرز. آن [[تابعین]] و پیروانی که طریقة ایشان ([[صحابه]]) را قصد کردند و به آنجا که آنان رو آوردند، رو نمودند، و بر روش آنها [[رفتار]] کردند (در عقاند و گفتار و [[کردار]] پیرو آنها بودند) آنان را در بینائی ([[عقائد]] و [[ایمان]]) شان شکی بر نگردانید، و در [[پیروی]] آثار و [[اقتدا]] به نشانههای [[هدایت]] و [[رستگاری]] [[صحابه]] دو دلی آنها را نگران نساخت؛ در حالیکه یاریکننده و کمک دهنده ایشانند (به اینکه) [[دین]] آنان را پیروانند و به [[راه]] آنها میروند و با ایشان [[یگانگی]] دارند و در بینشان [[اختلاف]] نیست (که یکی درباره [[صحابه]] گفتاری بگوید و دیگری خلاف آن را بیان نماید) و در آنچه ([[اخبار]] و احکامی را) که [[صحابه]] (از [[پیغمبر]] شنیده) و به آنها رساندهاند، [[تهمت]] به ایشان نمیزنند (در [[راستی]] بیان آنها [[شکّ]] نمینمایند). بار خدایا! از امروز ما تا [[روز قیامت]] بر [[تابعین]] و [[زنان]] و فرزندانشان و بر هر کدام از ایشان که تو را [[اطاعت]] نموده، [[درود]] فرست؛ چنان درودی که به سبب آن ایشان را از [[نافرمانی]] خویش نگهداری، و در باغهای [[بهشت]] خود برای آنها فراخی دهی، و آنان را از [[مکر]] [[شیطان]] باز داری. و بر هر کار [[نیکی]] که از تو کمک خواستند آنها را [[یاری]] فرمائی، و آنان را از پیشامدهای [[شب]] و روز جز پیشامدی که [[نیکی]] در آن باشد، [[حفظ]] نمائی و چنان درودی که به سبب آن ایشان را بر [[اعتقاد]] به [[امید]] نیکوی به تو و [[طمع]] و [[آز]] در آنچه نزد تو است، (روزی که برای آنها مقدر ساختهای) و بر [[تهمت]] نزدن در آنچه ([[فراوانی نعمت]]) که در دسترس [[بندگان]] است (نگویند چنین قسمت بر خلاف [[عدل]] است) برانگیزی تا آنان را خواهان به سوی ([[عبادت]] و [[بندگی]]) خود و [[ترس]] از ([[کیفر]]) خویش (بر اثر [[تقصیر]] در [[طاعات]]) باز گردانی، و در فراخی [[زندگی دنیا]] بیرغبت و پارساشان نمائید (به آن چشم ندوخته باشند که از [[بندگی]] تو باز مانند) و عمل برای [[آخرت]] ([[خدمت]] به [[خلق]]) و [[آمادگی]] برای پس از [[مرگ]] ([[توبه از گناه]] و [[بندگی]]) را [[محبوب]] آنها گردانی. و هر اندوهی را که روز بیرون شدن [[جانها]] از تنها روی میدهد، بر آنها آسان کنی و از آنچه را که آزمایشهای ترسناک (بسیار سخت) به میان میآورد و از [[سختی]] [[آتش]] ([[دوزخ]]) و همیشه و جاوید ماندن در آن رهائیشان بخشی و (چنان درودی که به سبب آن) ایشان را به [[جایگاه]] آسودگی ([[بهشت]]) که آسایشگاه [[پرهیزکاران]] است، روانه گردانی<ref>{{متن حدیث|اللَّهُمَّ وَ أَتْبَاعُ الرُّسُلِ وَ مُصَدِّقُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ بِالْغَيْبِ عِنْدَ مُعَارَضَةِ الْمُعَانِدِينَ لَهُمْ بِالتَّكْذِيبِ وَ الِاشْتِيَاقِ إِلَى الْمُرْسَلِينَ بِحَقَائِقِ الْإِيمَانِ، فِي كُلِّ دَهْرٍ وَ زَمَانٍ أَرْسَلْتَ فِيهِ رَسُولًا وَ أَقَمْتَ لِأَهْلِهِ دَلِيلًا مِنْ لَدُنْ آدَمَ إِلَى مُحَمَّدٍ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ- مِنْ أَئِمَّةِ الْهُدَى، وَ قَادَةِ أَهْلِ التُّقَى، عَلَى جَمِيعِهِمُ السَّلَامُ، فَاذْكُرْهُمْ مِنْكَ بِمَغْفِرَةٍ وَ رِضْوَانٍ، اللَّهُمَّ وَ أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ خَاصَّةً الَّذِينَ أَحْسَنُوا الصَّحَابَةَ وَ الَّذِينَ أَبْلَوُا الْبَلَاءَ الْحَسَنَ فِي نَصْرِهِ، وَ كَانَفُوهُ، وَ أَسْرَعُوا إِلَى وِفَادَتِهِ، وَ سَابَقُوا إِلَى دَعْوَتِهِ، وَ اسْتَجَابُوا لَهُ حَيْثُ أَسْمَعَهُمْ حُجَّةَ رِسَالاتِهِ، وَ فَارَقُوا الْأَزْوَاجَ وَ الْأَوْلَادَ فِي إِظْهَارِ كَلِمَتِهِ، وَ قَاتَلُوا الْآبَاءَ وَ الْأَبْنَاءَ فِي تَثْبِيتِ نُبُوَّتِهِ، وَ انْتَصَرُوا بِهِ. وَ مَنْ كَانُوا مُنْطَوِينَ عَلَى مَحَبَّتِهِ يَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ فِي مَوَدَّتِهِ. وَ الَّذِينَ هَجَرَتْهُمْ الْعَشَائِرُ إِذْ تَعَلَّقُوا بِعُرْوَتِهِ، وَ انْتَفَتْ مِنْهُمُ الْقَرَابَاتُ إِذْ سَكَنُوا فِي ظِلِّ قَرَابَتِهِ. فَلَا تَنْسَ لَهُمُ اللَّهُمَّ مَا تَرَكُوا لَكَ وَ فِيكَ، وَ أَرْضِهِمْ مِنْ رِضْوَانِكَ، وَ بِمَا حَاشُوا الْخَلْقَ عَلَيْكَ، وَ كَانُوا مَعَ رَسُولِكَ دُعَاةً لَكَ إِلَيْكَ. وَ اشْكُرْهُمْ عَلَى هَجْرِهِمْ فِيكَ دِيَارَ قَوْمِهِمْ، وَ خُرُوجِهِمْ مِنْ سَعَةِ الْمَعَاشِ إِلَى ضِيقِهِ، وَ مَنْ كَثَّرْتَ فِي إِعْزَازِ دِينِكَ مِنْ مَظْلُومِهِمْ. اللَّهُمَّ وَ أَوْصِلْ إِلَى التَّابِعِينَ لَهُمْ بِإِحْسَانٍ، الَّذِينَ يَقُولُونَ: رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بِالْإِيمانِ خَيْرَ جَزَائِكَ. الَّذِينَ قَصَدُوا سَمْتَهُمْ، وَ تَحَرَّوْا وِجْهَتَهُمْ، وَ مَضَوْا عَلَى شَاكِلَتِهِمْ. لَمْ يَثْنِهِمْ رَيْبٌ فِي بَصِيرَتِهِمْ، وَ لَمْ يَخْتَلِجْهُمْ شَكٌّ فِي قَفْوِ آثَارِهِمْ، وَ الِائْتِمَامِ بِهِدَايَةِ مَنَارِهِمْ. مُكَانِفِينَ وَ مُوَازِرِينَ لَهُمْ، يَدِينُونَ بِدِينِهِمْ، وَ يَهْتَدُونَ بِهَدْيِهِمْ، يَتَّفِقُونَ عَلَيْهِمْ، وَ لَا يَتَّهِمُونَهُمْ فِيمَا أَدَّوْا إِلَيْهِمْ؛ اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَى التَّابِعِينَ مِنْ يَوْمِنَا هَذَا إِلَى يَوْمِ الدِّينِ وَ عَلَى أَزْوَاجِهِمْ وَ عَلَى ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ عَلَى مَنْ أَطَاعَكَ مِنْهُمْ. صَلَاةً تَعْصِمُهُمْ بِهَا مِنْ مَعْصِيَتِكَ، وَ تَفْسَحُ لَهُمْ فِي رِيَاضِ جَنَّتِكَ، وَ تَمْنَعُهُمْ بِهَا مِنْ كَيْدِ الشَّيْطَانِ، وَ تُعِينُهُمْ بِهَا عَلَى مَا اسْتَعَانُوكَ عَلَيْهِ مِنْ بِرٍّ، وَ تَقِيهِمْ طَوَارِقَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ إِلَّا طَارِقاً يَطْرُقُ بِخَيْرٍ. وَ تَبْعَثُهُمْ بِهَا عَلَى اعْتِقَادِ حُسْنِ الرَّجَاءِ لَكَ، وَ الطَّمَعِ فِيمَا عِنْدَكَ وَ تَرْكِ التُّهَمَةِ فِيمَا تَحْوِيهِ أَيْدِي الْعِبَادِ؛ لِتَرُدَّهُمْ إِلَى الرَّغْبَةِ إِلَيْكَ وَ الرَّهْبَةِ مِنْكَ، وَ تُزَهِّدَهُمْ فِي سَعَةِ الْعَاجِلِ، وَ تُحَبِّبَ إِلَيْهِمُ الْعَمَلَ لِلْآجِلِ، وَ الِاسْتِعْدَادَ لِمَا بَعْدَ الْمَوْتِ؛ وَ تُهَوِّنَ عَلَيْهِمْ كُلَّ كَرْبٍ يَحِلُّ بِهِمْ يَوْمَ خُرُوجِ الْأَنْفُسِ مِنْ أَبْدَانِهَا؛ وَ تُعَافِيَهُمْ مِمَّا تَقَعُ بِهِ الْفِتْنَةُ مِنْ مَحْذُورَاتِهَا، وَ كَبَّةِ النَّارِ وَ طُولِ الْخُلُودِ فِيهَا؛ وَ تُصَيِّرَهُمْ إِلَى أَمْنٍ مِنْ مَقِيلِ الْمُتَّقِينَ}}؛ صحیفه سجادیه، ترجمه و شرح: فیض الاسلام؛ ص۶۴ – ۵۹.</ref>. | |||
۳. با توجه به [[سخنان امام علی]]{{ع}} دانسته میشود که ایشان نیز این نظریه را نپذیرفتهاند (چنانکه دیگر [[صحابه]] نیز بر این [[باور]] بودند). همچنین ایشان در [[خطبه ۱۵۰]] نیز میفرمایند: "روزگار آنان به طول انجامید، تا [[رسوایی]] آنها به نهایت رسید و خود را سزاوار بلای زمانه گرداندند. و چون پایان مدت آنها نزدیک شد، گروهی در [[فتنهها]] آسودند و گروهی [[دست]] به حمله و [[پیکار]] با فسادگران زدند و با [[شکیبایی]] که داشتند بر [[خدا]] منّت ننهادند، و [[جان]] دادن در [[راه خدا]] را بزرگ نشمردند، تا آنجا که [[اراده الهی]] به پایان [یافتن] روزگار [[جاهلیت]] موافق شد، شمشیرها در [[راه خدا]] کشیدند و بینشهای خود را بر [[شمشیر]] نشاندند و [[طاعت]] [[پروردگار]] خود را پذیرفتند، و [[فرمان]] [[پنددهنده]] خود را شنیدند و در [[پیروزی]] و سربلندی زیستند، تا آنکه [[خدا]]، پیامبرش را نزد خود برد. (افسوس) که گروهی به گذشته [[جاهلی]] خود بازگشتند و با پیمودن راههای گوناگون به [[گمراهی]] رسیدند و به [[دوستان]] [[گمراه]] خود پیوستند و از [[دوستی]] با [[مؤمنان]] بریدند که به آن امر شده بودند و بنیان [[اسلامی]] را [[تغییر]] داده، در جای دیگری [بنیانی را] بنا نهادند. آنان کانون هر [[خطا]] و [[گناه]] و [[پناهگاه]] هر فتنهجو شدند. که سرانجام در [[سرگردانی]] فرو رفته و در [[غفلت]] و مستی به روش و [[آیین]] [[فرعونیان]] درآمدند، یا از همه بریدند و [[دل]] به [[دنیا]] بستند و یا پیوند خود را با [[دین]] گسستند"<ref>{{متن حدیث|وَ طَالَ الْأَمَدُ بِهِمْ لِيَسْتَكْمِلُوا الْخِزْيَ وَ يَسْتَوْجِبُوا الْغِيَرَ حَتَّى إِذَا اخْلَوْلَقَ الْأَجَلُ وَ اسْتَرَاحَ قَوْمٌ إِلَى الْفِتَنِ وَ [اشْتَالُوا] أَشَالُوا عَنْ لَقَاحِ حَرْبِهِمْ لَمْ يَمُنُّوا عَلَى اللَّهِ بِالصَّبْرِ وَ لَمْ يَسْتَعْظِمُوا بَذْلَ أَنْفُسِهِمْ فِي الْحَقِّ حَتَّى إِذَا وَافَقَ وَارِدُ الْقَضَاءِ انْقِطَاعَ مُدَّةِ الْبَلَاءِ حَمَلُوا بَصَائِرَهُمْ عَلَى أَسْيَافِهِمْ وَ دَانُوا لِرَبِّهِمْ بِأَمْرِ وَاعِظِهِمْ حَتَّى إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ{{صل}} رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الْأَعْقَابِ وَ غَالَتْهُمُ السُّبُلُ وَ اتَّكَلُوا عَلَى الْوَلَائِجِ وَ وَصَلُوا غَيْرَ الرَّحِمِ وَ هَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِي أُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ وَ نَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ أَسَاسِهِ فَبَنَوْهُ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ مَعَادِنُ كُلِّ خَطِيئَةٍ وَ أَبْوَابُ كُلِّ ضَارِبٍ فِي غَمْرَةٍ قَدْ مَارُوا فِي الْحَيْرَةِ وَ ذَهَلُوا فِي السَّكْرَةِ عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ مِنْ مُنْقَطِعٍ إِلَى الدُّنْيَا رَاكِنٍ أَوْ مُفَارِقٍ لِلدِّينِ مُبَايِنٍ}}؛ نهج البلاغه، ترجمه: محمد دشتی.</ref>. | |||
[[امام]]{{ع}} در [[خطبه]] دیگری به [[مردم کوفه]] میفرماید: "ای [[مردم]]! به [[اهل بیت]] پیامبرتان بنگرید. از آن سو که گام برمیدارند، بروید و قدم جای قدمشان بگذارید. آنها هرگز شما را از [[راه هدایت]] بیرون نمیبرند و به [[پستی]] و [[هلاکت]] باز نمیگردانند. اگر [[سکوت]] کردند، [[سکوت]] کنید و اگر [[قیام]] کردند، [[قیام]] کنید. از آنها پیشی نگیرید که [[گمراه]] میشوید، و از آنان عقب نمانید که نابود میگردید. من [[اصحاب]] [[محمد]]{{صل}} را دیدم، اما هیچ کدام از شما را همانند آنان نمینگرم؛ آنها صبح میکردند در حالی که موهایی ژولیده و چهرههای غبار [[آلوده]] داشتند؛ [[شب]] را تا صبح در حال [[سجده]] و [[قیام]] به [[عبادت]] میگذراندند، و پیشانی و گونههای صورت را در پیشگاه [[خدا]] بر [[خاک]] میساییدند. با یاد [[معاد]] چنان ناآرام بودند گویا بر روی [[آتش]] ایستادهاند. بر پیشانی آنها از [[سجدههای طولانی]] پینه بسته بود، و اگر [[نام خدا]] برده میشد، چنان میگریستند که گریبانهای آنهاتر میشد. و چون درخت در روز تندباد میلرزیدند؛ از [[کیفری]] که از آن [[بیم]] داشتند، یا برای پاداشی که به آن [[امیدوار]] بودند<ref>{{متن حدیث|انْظُرُوا أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ وَ اتَّبِعُوا أَثَرَهُمْ فَلَنْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ هُدًى وَ لَنْ يُعِيدُوكُمْ فِي رَدًى فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا وَ إِنْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا وَ لَا تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا وَ لَا تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِكُوا لَقَدْ رَأَيْتُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ ص فَمَا أَرَى أَحَداً يُشْبِهُهُمْ مِنْكُمْ لَقَدْ كَانُوا يُصْبِحُونَ شُعْثاً غُبْراً وَ قَدْ بَاتُوا سُجَّداً وَ قِيَاماً يُرَاوِحُونَ بَيْنَ جِبَاهِهِمْ وَ خُدُودِهِمْ وَ يَقِفُونَ عَلَى مِثْلِ الْجَمْرِ مِنْ ذِكْرِ مَعَادِهِمْ كَأَنَّ بَيْنَ أَعْيُنِهِمْ رُكَبَ الْمِعْزَى مِنْ طُولِ سُجُودِهِمْ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ هَمَلَتْ أَعْيُنُهُمْ حَتَّى تَبُلَّ جُيُوبَهُمْ وَ مَادُوا كَمَا يَمِيدُ الشَّجَرُ يَوْمَ الرِّيحِ الْعَاصِفِ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ وَ رَجَاءً لِلثَّوَابِ}}؛ نهجالبلاغه، ترجمه: محمد دشتی، خطبه ۹۷ (با اندکی تصرف).</ref>. | |||
ایشان در [[ستایش]] [[انصار]] نیز میفرمایند: "به [[خدا]] [[سوگند]]! آنان [[اسلام]] را پروراندند، چونان [[مادری]] که فرزندش را بپروراند؛ با [[توانگری]]، با دستهای [[بخشنده]] و زبانهای برنده و گویا"<ref>{{متن حدیث|هُمْ وَ اللَّهِ رَبَّوُا الْإِسْلَامَ كَمَا يُرَبَّى الْفِلْوُ مَعَ غَنَائِهِمْ بِأَيْدِيهِمُ السِّبَاطِ وَ أَلْسِنَتِهِمُ السِّلَاطِ}}؛ نهجالبلاغه، ترجمه: محمد دشتی، حکمت ۴۶۵.</ref>. | |||
۴. [[امام]] [[جعفر صادق]]{{ع}} میفرمایند: "[[یاران]] [[رسول الله]]{{صل}} [[دوازده]] هزار نفر بودند؛ هشت هزار از [[مدینه]]؛ دو هزار نفر از [[مکه]] و دو هزار نفر از [[آزادشدگان]] و در میان آنان کسی از گروههای قدری، [[مرجئه]]، [[معتزله]] و [[اهل رأی]] دیده نمیشود. آنان شبها میگریستند و در [[دعا]] میگفتند: خدایا! [[جان]] ما را پیش از خوردن نان (فردا صبح) بگیر<ref>{{متن حدیث|كَانَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} اثْنَيْ عَشَرَ أَلْفاً ثَمَانِيَةُ آلَافٍ مِنَ الْمَدِينَةِ وَ أَلْفَانِ مِنْ مَكَّةَ وَ أَلْفَانِ مِنَ الطُّلَقَاءِ وَ لَمْ يُرَ فِيهِمْ قَدَرِيٌّ وَ لَا مُرْجِئٌ وَ لَا حَرُورِيٌّ وَ لَا مُعْتَزِلِيٌّ وَ لَا صَاحِبُ رَأْيٍ كَانُوا يَبْكُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ وَ يَقُولُونَ اقْبِضْ أَرْوَاحَنَا مِنْ قَبْلِ أَنْ نَأْكُلَ خُبْزَ الْخَمِيرِ}}؛ الخصال، شیخ صدوق، ص۶۳۹-۶۴۰، باب الواحد الی مئة؛ خاتمه مستدرک الوسائل، میرزای نوری، ج۱، ص۲۱۲.</ref>. | |||
در این [[روایت]]، [[امام صادق]]{{ع}} از [[دوازده]] هزار [[صحابه]] یاد میفرماید، در صورتی که [[یاران پیامبر]] بیش از [[صد]] هزار نفر بودند. آیا [[امام صادق]]{{ع}} در مفهوم [[صحابه]] [[تصرف]] کردهاند؟ یا همه [[یاران پیامبر]]{{صل}} را جزو [[صحابه]] نمیدانستند یا [[صحابه]] خوب را جزو [[صحابه پیامبر]]{{صل}} میدانستند؟ به نظر میرسد چون منظور آن [[حضرت]] [[صحابه]] خوب بوده است، از اینرو به [[دوازده]] هزار تن اشاره کردهاند و این نشان میدهد که از نگاه [[امام صادق]]{{ع}} فقط گروهی از [[صحابه]]، [[صحابه]] [[عادل]] و عالم بودهاند و نظر [[شیعه]] هم همین است. | |||
۵. [[علامه مجلسی]] از [[انس بن مالک]] [[روایت]] میکند که [[پیامبر]]{{صل}} میفرمود: "خوشا به حال کسی که مرا ببیند و خوشا به حال فردی که ببیند کسی را که مرا دیده است، و خوشا به حال کسی که کسی را که او فردی را که مرا دیده ببیند"<ref>{{متن حدیث|طُوبَى لِمَنْ رَآنِي وَ طُوبَى لِمَنْ رَأَى مَنْ رَآنِي وَ طُوبَى لِمَنْ رَأَى مَنْ رَأَى مَنْ رَآنِي}}؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۳۰۵، ح۳.</ref>. | |||
[[روایت]] دیگری به همین مضمون از [[أبی امامه]] که جزو [[صحابه]] است، [[نقل]] شده است. | |||
۶. [[امیرمؤمنان]] فرمود: "به شما درباره [[صحابه]] پیامبرتان سفارش میکنم که به آنان [[دشنام]] ندهید؛ صحابهای که پس از [[پیامبر]]{{صل}} [[بدعت]] پدید نیاوردند و بدعتگرایان را [[پناه]] ندادند؛ زیرا [[رسول خدا]] درباره آنان سفارش فرموده است"<ref>{{متن حدیث|أُوصِيكُمْ بِأَصْحَابِ نَبِيِّكُمْ لَا تَسُبُّوهُمْ وَ هُمُ الَّذِينَ لَمْ يُحْدِثُوا بَعْدَهُ حَدَثاً وَ لَمْ يُؤْوُوا مُحْدِثاً فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} أَوْصَى بِهِمْ}}؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۳۰۵، ح۴.</ref>. | |||
این [[حدیث]] نشان میدهد که گروهی از [[صحابه]] پس از [[پیامبر]]{{صل}} گرفتار [[بدعتها]] شدند؛ در نتیجه، سفارش [[پیامبر]] این افراد را در بر نمیگیرد. | |||
٧. [[ابی عبدالرحمن جهنی]] [[روایت]] کرده است که ما در نزد [[رسول خدا]]{{صل}} بودیم که دو سوار آشکار شدند. وقتی [[رسول خدا]]{{صل}} آنان را دید، فرمود: "هر دو از [[قبیله]] کندیِ مُذحجی هستند". جلوتر که آمدند، دیدیم همان گونهاند که [[پیامبر]]{{صل}} فرمودهاند پس یکی از آنان نزدیک آمد تا [[بیعت]] کند پس از آنکه [[رسول خدا]] [[دست]] او را گرفت تا [[بیعت]] کند، آن مرد پرسید: ای [[رسول خدا]]! [[پاداش]] کسی که تو را ببیند، سپس [[ایمان]] آورد و تو را [[تصدیق]] و از تو [[پیروی]] کند، چیست؟ [[پیامبر]] فرمود: "خوشا به حال او". سپس [[حضرت]] [[دست]] روی [[دست]] او کشید و وی بازگشت. آنگاه دیگری آمد. پس از آنکه [[پیامبر]]{{صل}} [[دست]] او را برای [[بیعت]] گرفت، آن مرد پرسید: [[پاداش]] کسی که به تو [[ایمان]] آورد و تو را [[تصدیق]] و از تو [[پیروی]] کند ولی تو را نبیند، چیست؟ [[پیامبر]] دوباره فرمود: "خوشا به حال او؛ خوشا به حال او". آنگاه [[پیامبر]] [[دست]] خودش را روی [[دست]] او کشید و او بازگشت<ref>بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۳۰۶، ح۶.</ref>. | |||
۸. [[عبدالله بن محیریز]] میگوید: به یکی از [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} گفتم: برای ما [[حدیثی]] را بگو که خودت آن را از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدهای. او گفت: برای تو [[بهترین]] [[حدیث]] را بازگو خواهم کرد: همراه [[رسول خدا]] و [[ابو عبیده جراح]] شبی را صبح کردیم. ما از [[پیامبر]]{{صل}} پرسیدیم: ای [[رسول خدا]]! آیا کسی بهتر از ما خواهد بود که به وسیله شما [[اسلام]] را پذیرفته و همراه شما [[جهاد]] کردیم؟ [[پیامبر]] فرمود: "آری، گروهی از [[امت]] من که پس از من میآیند و به من [[ایمان]] میآورند". | |||
از این [[روایت]] دانسته میشود کسانی که [[پیامبر اسلام]] را ندیده و به او [[ایمان]] آوردهاند از کسانی که همراه [[پیامبر]]{{صل}} بوده و با دیدن [[معجزات]] آن [[حضرت]] [[ایمان]] آوردهاند، برترند<ref>مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۰۶.</ref>. | |||
۹. [[شیخ صدوق]] از [[امام صادق]]{{ع}} و [[پدران]] آن [[حضرت]] [[روایت]] میکند که [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: "آنچه شما ([[مسلمانان]]) در کتاب خدای عزّوجلّ یافتید باید بدان [[رفتار]] کنید و عذر و بهانهای در ترک آن از شما پذیرفته نیست؛ و هرگاه [[حکم]] آن را در [[کتاب خدا]] نیافتید و [[حکم]] آن در [[سنت]] من وجود داشت، عذری برای [[ترک سنت]] من نیز پذیرفته نخواهد بود. و اگر [[حکم]] آن در [[سنت]] من نبود به گفتار [[اصحاب]] من مراجعه کنید که [[اصحاب]] من در میان شما مانند ستارگاناند؛ از هر کدام [[پیروی]] کنید، [[هدایت]] مییابید و گفتار هر کدام را بپذیرید، [[هدایت]] میشوید. و [[اختلاف]] آرای [[اصحاب]] من برای شما [[رحمت]] است. آن گاه گفته شد: ای [[رسول خدا]]! [[اصحاب]] شما چه کسانی هستند؟ [[پیامبر]] فرمود: [[اصحاب]] من، [[أهل بیت]] من هستند<ref>{{متن حدیث|مَا وَجَدْتُمْ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَالْعَمَلُ لَكُمْ بِهِ لَا عُذْرَ لَكُمْ فِي تَرْكِهِ وَ مَا لَمْ يَكُنْ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كَانَتْ فِيهِ سُنَّةٌ مِنِّي فَلَا عُذْرَ لَكُمْ فِي تَرْكِ سُنَّتِي وَ مَا لَمْ يَكُنْ فِيهِ سُنَّةٌ مِنِّي فَمَا قَالَ أَصْحَابِي فَقُولُوا بِهِ فَإِنَّمَا مَثَلُ أَصْحَابِي فِيكُمْ كَمَثَلِ النُّجُومِ بِأَيِّهَا أُخِذَ اهْتُدِيَ وَ بِأَيِّ أَقَاوِيلِ أَصْحَابِي أَخَذْتُمُ اهْتَدَيْتُمْ وَ اخْتِلَافُ أَصْحَابِي لَكُمْ رَحْمَةٌ فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ أَصْحَابُكَ قَالَ أَهْلُ بَيْتِي}}؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۳۰۷، ح۸.</ref>. | |||
با توجه به این [[روایات شیعه]]، [[فضائل]] گروهی از [[صحابه]] و [[تابعین]] فراوان است، اما هیچ یک از این [[روایات]]، "[[عدالت صحابه]]" را ثابت نمیکند. | |||
بنابراین، نظریه [[شیعه]]؛ [[عادل]] نبودن همه [[صحابه]]، نه تنها موافق [[روایات شیعه]] و [[عقل]] است، بلکه این موضوع از [[روایات]] خود [[اهل سنت]] نیز استفاده میشود. [[صحابه]] نیز نظر [[شیعه]] را میپذیرند، چنانکه [[علاء بن مسیب]] از پدرش [[روایت]] میکند که [[براء بن عازب]] را دیدم و گفتم: خوشا به حال تو که [[پیامبر اسلام]] را دیدی و با او در زیر درخت، [[بیعت]] کردی. [[براء]] گفت: "ای پسر [[برادر]]، تو نمیدانی که پس از [[پیامبر]]، ما چه بدعتهایی آفریدیم<ref>صحیح بخاری، بخاری، کتاب الفتن، باب ما جاء فی قوله تعالی: {{متن قرآن|وَاتَّقُوا فِتْنَةً لَا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً}}، ص۱۸۷۹.</ref>. | |||
[[شیعه]] سخن صحابهای را میپذیرد که افزون بر [[ایمان]] افراد تا پایان [[زندگی]] از [[کردار]] [[شایسته]] نیز بر خوردار باشند. البته این بدان معنا نیست که [[عادل]] بودن تنها شمار انگشت شماری را شامل شود. | |||
از مجموع [[روایات]] این نتیجهها به [[دست]] میآید: | |||
#ادعای کسانی که میگویند از دیدگاه [[شیعه]] تنها سه یا [[پنج تن]] از [[صحابه]] عادلاند، مردود است؛ زیرا [[روایات]] فراوانی، دیدگاه [[شیعه]] را [[تأیید]] میکند. | #ادعای کسانی که میگویند از دیدگاه [[شیعه]] تنها سه یا [[پنج تن]] از [[صحابه]] عادلاند، مردود است؛ زیرا [[روایات]] فراوانی، دیدگاه [[شیعه]] را [[تأیید]] میکند. | ||
#چنین نظری در کتابهای [[اعتقادی]] و [[کلامی]] [[شیعه]] نیامده است، بلکه این نظر به صورت [[خبر واحد]] در برخی [[کتابهای حدیثی]] [[شیعی]] آمده که درباره [[سند]] و دلالت آنها تردید هست و با فرض قبول [[درستی]] [[سند]] چنین روایاتی، دلالت و محتوای آن پذیرفته نشده است. این [[روایات]]، میگویند که [[ارتداد]] فقط معنای لغوی دارد و در لغت به معنای بازگشت است؛ هر چند در اصطلاح [[فقها]] به معنای [[ارتداد]] و بازگشت از [[اسلام]] به کار رفته است. از این رو، مقصود [[روایات]] آن است که پس از درگذشت [[پیامبر]]{{صل}} در [[بیعت]] و [[پایبندی]] به [[ولایت]] [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} جز گروهی اندک از [[صحابه]] باقی نماندند. البته به مرور زمان بر این تعداد افزوده شد، چنانکه در برخی [[روایات]] به آن اشاره شده است. | #چنین نظری در کتابهای [[اعتقادی]] و [[کلامی]] [[شیعه]] نیامده است، بلکه این نظر به صورت [[خبر واحد]] در برخی [[کتابهای حدیثی]] [[شیعی]] آمده که درباره [[سند]] و دلالت آنها تردید هست و با فرض قبول [[درستی]] [[سند]] چنین روایاتی، دلالت و محتوای آن پذیرفته نشده است. این [[روایات]]، میگویند که [[ارتداد]] فقط معنای لغوی دارد و در لغت به معنای بازگشت است؛ هر چند در اصطلاح [[فقها]] به معنای [[ارتداد]] و بازگشت از [[اسلام]] به کار رفته است. از این رو، مقصود [[روایات]] آن است که پس از درگذشت [[پیامبر]]{{صل}} در [[بیعت]] و [[پایبندی]] به [[ولایت]] [[علی بن ابیطالب]]{{ع}} جز گروهی اندک از [[صحابه]] باقی نماندند. البته به مرور زمان بر این تعداد افزوده شد، چنانکه در برخی [[روایات]] به آن اشاره شده است. | ||
از دیگر شواهدی که نشان میدهد از نظر [[شیعه]] تعداد [[صحابه]] [[عادل]]، بیش از آن شماری است که گاهی نویسندگان [[اهل سنت]] مدعی شدهاند، افزون بر این [[روایات]] و [[دعاها]]، نوشتههای بزرگان [[رجال]] و [[محدثان]] [[شیعه]] درباره [[صحابه]] است. از جمله شیخ [[حر عاملی]] در "رسالة فی معرفة الصحابه" گفتار رجالیون [[شیعه]] و برخی [[اهل سنت]] را درباره چهار [[صد]] و هشتاد و یک [[صحابی]] گرد آورده و دیدگاه [[شیعه]] را نیز بیان کرده است. او در مقدمه این رساله مینویسد: بسیاری از کسانی که در این رساله نام برده شدهاند، [[موثق]] نبوده و [[مدح]] خاصی ندارند، ولی از آنجا که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به صورت عمومی و کلی فرمود: "خوشا به حال کسانی که مرا دیدند و خوشا به حال کسانی که دیدند کسی را که مرا دیده است"؛ هر صحابهای که درباره آنان سرزنشی وارد نشده و یا از آن [[آگاهی]] نداریم تا موجب [[جرح]] و قدح آنان شود، این [[حدیث]] [[پیامبر]] آنان را دربر میگیرد که خود نوعی [[مدح]] میباشد. اما [[روایات شیعه]] و [[اهل سنت]] در [[سرزنش]]، ویژه کسانی از [[صحابه]] است که پس از [[پیامبر]]{{صل}} در [[اسلام]]، [[بدعت]] و [[تحریف]] آفریدند. | |||
[[محدث]] بزرگ در [[کتاب]] "أمل الآمل فی أحوال [[علماء]] جبل عامل" مینویسد: پس از درگذشت [[رسول خدا]]{{صل}} جز چهار تن از [[مخلصان]]، [[سلمان]]، [[مقداد]]، [[ابوذر]] و [[عمار]] [[شیعه]] [[علی]]{{ع}} باقی نماندند؛ پس تعداد کمی، [[دوازده تن]]، از آنها [[پیروی]] کردند و تعداد آنها به بیش از هزار تن رسید و در روزگار [[خلافت عثمان]] با [[تبعید]] [[ابوذر]] به [[شام]]، [[تشیع]] در آن [[سرزمین]] گسترش یافت<ref>تأسیس الشیعه، حسن صدر، ص۳۵۱.</ref>. | |||
بنابراین، دیدگاه [[شیعه]] در [[ستایش]] نکردن و [[عادل]] ندانستن [[صحابه]]، مربوط به [[صحابه]] [[بدعتگذار]] میشود نه همه [[صحابه]]؛ زیرا [[صحابه]] از نگاه [[تشیع]] دور از [[خطا]] و [[لغزش]] نیستند، از اینرو، قاعده [[جرح و تعدیل]] برای [[پذیرش]] یا مردود دانستن [[روایات]] [[صحابه]] به کار برده میشود و [[دلایل]] [[پیروان]] [[نظریه]]"[[عادل]] بودن همه [[صحابه]]" درباره [[صحابه]] [[بدعتگذار]]، مردود است. | |||
با توجه به مطالب پیشین، روشن میشود که ادعای برخی نویسندگان [[اهل سنت]] که میگویند: اعتراضات و اشکالاتی که در کتابهای [[تاریخ]] بر [[اصحاب رسول الله]]{{صل}} وارد میشود، از دیدگاه [[اهل سنت]] مردود و بیپایه است؛ زیرا [[روایات]] نامعتبر و بدون مدرکی که عموماً [[راوی]] آنها افرادی مانند [[ابومخنف لوط بن یحیی]] [[کذاب]] هست، در مقابل [[آیات]] [[کلام]] [[الله]] و [[احادیث صحیح]]، پذیرفتنی نیستند...؛ قابل قبول نیست. ما در این نوشته به بررسی دیدگاه و دلیلهای [[اهل سنت]] و [[تشیع]] پرداختیم و روشن شد که هیچ کدام از دلیلها بر "[[عدالت]] همه [[صحابه]]" دلالت ندارد؛ چنانکه روش [[صحابه]] در [[کتابهای حدیثی]] و رجالی گویای این مطلب است که [[صحابه]] نیز خودشان را [[عادل]] نمیدانستند. پس آیا [[روایات]] [[صحاح]] [[اهل سنت]] یا کتابهای [[تاریخی]] و رجالی آنان مبنی بر "[[عدالت]] همه [[صحابه]]" [[دروغ]] است؟! به گفته [[طاها حسین]]، کسانی که [[اخبار]] [[جنگها]] و [[سیره پیامبر]]{{صل}} را برای ما [[نقل]] کردهاند، همانها [[اختلاف]] و جنگهای [[صحابه]] را نیز [[نقل]] کردهاند و سزاوار نیست که برخی را بپذیریم و برخی [[اخبار]] دیگر را نپذیریم و این [[رفتار]] دوگانه انگیزهای ندارد جز آنکه برخی [[اخبار]] را میپسندیم و برخی را نمیپسندیم. | |||
کدام یک از [[دلایل]] نقد "[[عدالت]] همه [[صحابه]]" از [[ابومخنف]] [[روایت]] شده که برخی نویسندگان، تنها او را [[کذاب]] میدانند؟ هیچ کتاب رجالی [[اهل سنت]]، [[ابومخنف]] را [[کذّاب]] ندانسته که برخی از [[اهل سنت]] بدون تحقیق، یک [[تاریخنگار]] را [[کذاب]] میدانند. [[ابومخنف]] در [[قرن دوم]] [[هجری]] میزیسته و کتابهای فراوانی درباره رویدادهای پس از [[پیامبر]]{{صل}} نوشته است و [[طبری]]<ref>ذهبی درباره طبری مینویسد: «ثقة صادق»؛ ر.ک: میزان الاعتدال، ج۳، ص۴۹۹.</ref> و [[ابن اثیر]] از مؤرخان [[اهل سنت]] به او [[اعتماد]] و از او [[روایت]] کردهاند. [[طبری]] از کتابهای او بدون واسطه [[نقل]] میکند و در بازگویی [[اخبار]] [[جنگ صفین]] به او [[اعتماد]] کرده است. تعداد [[روایات]] [[ابومخنف]] در [[تاریخ]] [[طبری]] سیصد و [[چهل]] و چهار [[حدیث]] است<ref>تحقیق مواقف الصحابة فی الفتنة من روایات الامام الطبری و المحدثین، محمد محزون، ج۱، ص۲۵۳.</ref>. آیا باید [[ابو مخنف]] را به صرف طرفداری از [[علویون]] و [[مخالفت]] با امویها [[کذّاب]] دانست؟ | |||
در کتابهای رجالی [[اهل سنت]] عباراتی مانند {{عربی|لا يوثق به<ref>سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۷، ص۳۰۲.</ref>، روي عن طائفة من المجهولين، متروك، ضعيف، ليس بثقة، شيعي محترق و صاحب اخبار}} هم آمده است ولی هیچ یک از او به عنوان [[دروغگو]] بودن نام نبردهاند. این سخنان نشان میدهد که چون [[ابومخنف]] [[شیعه]] بوده و از سویی شیوههای [[بنیامیه]] را نپذیرفته، آنها [[روایت]] او را قبول نمیکنند. همانطور که [[اهل سنت]] افرادی مانند هشام بن [[محمد]]، [[جابر بن یزید]] و گروهی دیگر را به خاطر [[شیعه]] بودن [[ضعیف]] دانستهاند؛ در حالی که برخی مورخان [[اهل سنت]] مانند [[طبری]] به [[روایت]] [[ابومخنف]] [[اعتماد]] کردهاند.<ref>[[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۵۴-۷۴.</ref> | |||
==جایگاه [[صحابه]] از منظر [[شیعه]]== | ==جایگاه [[صحابه]] از منظر [[شیعه]]== |
نسخهٔ ۱۲ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۳:۱۸
واژهشناسی لغوی
صحابه در لغت
"صحابه" از واژه "صحبه" گرفته شده و به کسانی گفته میشود که همراه و ملازم و معاشر کسی یا چیزی باشند. و این واژه در مصاحبت و همراهی طولانی مدت نیز به کار رفته است[۱].[۲]
صحابه در اصطلاح
دانشمندان علم حدیث، درایه و سیرهنویسان، تعریفهای گوناگونی برای این اصطلاح بیان کردهاند؛ از جمله[۳]:
اهل سنت
- هر کس رسول خدا(ص) را دیده یا همراه و ملازم آن حضرت بوده، از صحابه است[۴].
- دانشمندان علم حدیث درباره هر کسی که حدیث یا سخنی از پیامبر(ص) نقل کند، اصطلاح صحابه را به کار میبرند و این معنا را به اندازهای گسترش دادهاند که هر کسی را که یکبار (یک لحظه) آن حضرت را دیده باشد، شامل میشود. البته این مطلب به جهت شرافت و جایگاه والای رسول خدا(ص) است؛ از این رو، هر کسی که پیامبر(ص) را دیده باشد، اصطلاح صحابی درباره او به کار میرود[۵].
- ابوالمظفر سمعانی گوید: صحابه به کسی گفته میشود که همنشینی او با پیامبر(ص) طولانی مدت باشد و این همنشینی بنابر پیروی از حضرت باشد و از او روایت و سخنی شنیده باشد[۶].
- سعید بن مسیب گوید: به جهت شرافت همراهی پیامبر(ص)، رسیدن به این مقام، همراهی طولانی مدت را میطلبد؛ در نتیجه، صحابه، کسی است که حداقل یک سال یا دو سال همنشین پیامبر(ص) باشد و نیز در یک غزوه یا دو غزوه حضرت را همراهی کرده باشد[۷].
- جاحظ و گروهی دیگر بر این باورند که همنشینی طولانی مدت و روایت کردن از حضرت، شرافت صحابی بودن را نصیب فرد میکند[۸].
- ابن عبدالبر، ابن منده و یحیی بن عثمان بن صالح مصری، کسی را صحابی میدانند که مسلمان باشد و زمان پیامبر(ص) را درک کند؛ اگر چه حضرت را ندیده باشد[۹].
- ابن حجر میگوید: صحابی کسی است که رسول خدا(ص) را دیده و به او ایمان آورده و مسلمان از دنیا رفته باشد[۱۰].[۱۱]
شیعه
شیعه معتقد است که لفظ "صحابه" اصطلاح شرعی نیست که شارع خدا و پیامبر آن را وضع و جعل کرده باشد، بلکه مانند دیگر واژهها و اصطلاحات لغوی است و واژه صحابی در روزگار رسول خدا نیز به معنای لُغوی آن به کار رفته است؛ لذا افراد ساکن در مسجد النبی "اصحاب الصفه" گفته میشد و به تدریج پس از درگذشت رسول خدا، واژه صحابی بدون نام رسول الله به کار میرفت که مرادشان اصحاب رسول الله بود.
جایگاه ارزشی این اصطلاح به مرور زمان شکل گرفت و به دلیل گسترش یافتن اصطلاح "صحابه" در کتابهای تاریخی، حدیثی و فقهی، برخی از دانشمندان شیعه به بیان مفهوم اصطلاحی آن پرداختند؛ از این رو گفته شده است: صحابی کسی است که در حال ایمان [و مسلمان بودن] پیامبر(ص) را دیده و مسلمان از دنیا رفته است؛ اگر چه در زمان زندگانی، مرتد شده باشد. مراد از دیدار پیامبر(ص)، یعنی یا با پیامبر(ص) همنشین شده و با او رفت و آمد داشته است؛ یا اینکه تنها پیامبر(ص) را دیده است؛ هرچند گفت و گویی میان آن دو نشده باشد. با یکی دیگری را (به دلیل نابینایی) ندیده باشد [۱۲].
چنانکه ابن ام مکتوم، به دلیل نابینا بودن، پیامبر خدا(ص) را ندید ولی با آن حضرت دیدار کرد و در شمار صحابه بود.
همچنین ممکن است آن فرد به دلیل فراوانی جمعیت، پیامبر(ص) را دیده، ولی رسول خدا او را ندیده باشد؛ زیرا در تعریف دیگری از صحابه آمده است: صحابی به کسی گویند که در حال ایمان به اسلام با پیامبر(ص) همنشین شده و با ایمان از دنیا رفته باشد[۱۳].
برای روشن شدن دیدگاه شیعه درباره صحابه باید گفت، شیعه به گروهی از صحابه مانند ابوذر، عمار یاسر، سلمان فارسی، ابو ایوب انصاری، مقداد، حذیفة، ذو الشهادتین و... ارادت بسیار دارند و آنان را بسیار ستایش میکنند و از برخی اصحاب فداکار در راه پیامبر(ص) و اسلام نیز به نیکی یاد میکنند؛ مانند ابودجانه و.... اما آنان بر منافقان و افرادی که بر اهل بیت: ستم روا داشتند، نفرین میکنند و از افراد فاسق به نیکی یاد نمیکنند و برای صحابی معمولی نیز آمرزش الهی را درخواست میکنند.
اهل سنت همه اصحاب پیامبر(ص) را صالح و به دور از اشتباه دانسته و ایشان را قابل نقد و انتقاد نمیدانند؛ از این رو، به عدالت همه ایشانحکم کرده سخن آنها را یکی از منابع شریعت برشمردهاند و پیروی از آنان را موجب رستگاری مسلمانان در دنیا و آخرت میدانند و با اتهامات نادرست و بیهوده، دیگر مسلمانان، به ویژه شیعیان را به دشمنی با صحابه متهم کرده و ایشان را بیرون از صراط مستقیم دانستهاند.
ابوزرعه رازی گفته است: اگر کسی را دیدید که بر هر یک از صحابه نقصی وارد میکند، او زندیق است؛ زیرا رسول خدا(ص) حق است و قرآن و آنچه او آورده نیز حق است و صحابه رسول خدا(ص) آن را به ما رساندهاند و معترضان بر ایشان، با اعتراض خود میخواهند کتاب و سنت را باطل کنند؛ در حالی که اصحاب، شواهد ما بر حقانیت رسول خدا(ص) و قرآن و... هستند[۱۴].
تعریفهای اهل سنت درباره صحابه افراد منافق را نیز شامل میشود؛ زیرا ایشان آن حضرت را دیده و اسلام آوردهاند (به ظاهر مسلمان میباشند و پیامبر را نیز قبول کردهاند)؛ در حالی که قرآن چنین نگرشی را نمیپذیرد و افراد فرمانبردار از خداوند و رسولش(ص) را ستایش و سرکشانی همانند منافقان را سرزنش کرده است. ولی نگرش افرادی چون ابوزرعه همه رفتار و موضعگیری اصحاب را درست و مطابقت با واقع میداند؛ حال آنکه بر مبنای قرآن و سنت رسول خدا(ص) اصحاب، این جایگاه والا را ندارند؛ زیرا گروهی از صحابه، رسول خدا(ص) را آزردند و اصحاب نیز پس از درگذشت پیامبر اکرم(ص) در رفتار با صحابه و اطرافیان پیامبر یکسان نبودند و رفتارهایی داشتند که به ما اجازه میدهد رفتار آنان را نقد کنیم و در بسیاری از موارد، راهنمای ما هستند[۱۵].
استاد یوسفی غروی این گونه مینویسد: "درباره جنگ تبوک، ابن هشام از اسحاق روایت میکند: هنگامی که مسلمانان شب را به صبح رساندند، در حالی که آبی در اختیار نداشتند، نزد رسول خدا(ص) شکوه کردند. رسول خدا(ص) دعا کرد و خداوند ابری را بر آنها فرو فرستاد و از آن باران بارید تا مردم سیراب شدند و به مقدار احتیاج خود آب برداشتند.
مسلم در صحیح خود رویداد تبوک را به گونه دیگری بازگو میکند و مطالب بسیاری بر آن معجزه میافزاید که سیرة ابن اسحاق آن را نگفته است. معاذ بن جبل روایت میکند: پیامبر اکرم(ص) به کسانی که با وی همسفر بودند، فرمود: "شما به خواست خدا فردا به چشمه تبوک میرسید. هر کدام که به آن رسیدید، به آب دست نزنید تا من بیایم". ما به این چشمه رسیدیم در حالی که دو نفر از سپاهیان قبلا به آن رسیده بودند. رسول خدا(ص) از آن دو تن پرسید که آیا به آب دست زدهاید؟ آنان گفتند: آری. پیامبر(ص) آن دو تن را نفرین کرد. اصحاب با دستهایشان آب چشمه را گرد آوردند. رسول خدا(ص) دست و صورتش را در آن شست. آنگاه بقیه آب را به درون چشمه ریخت؛ بیدرنگ چشمه دارای آب فراوانی شد و مردم از آن سیراب شدند. آنگاه پیامبر(ص) میفرمودند: "ای معاذ! اگر زندگانی تو ادامه یابد، به زودی خواهی دید که این سرزمین پر از باغ خواهد شد".
همچنین ابن اسحاق خبر دیگری را در تأیید خبر اول بازگو میکند. او میگوید: عاصم بن عمر بن قتاده برای من روایت کرد که به محمود بن لبید گفتم: آیا مردم، منافقان روزگار خود را میشناختند؟ محمود گفت:"آری، به خدا سوگند بسیاری از مردم، نفاق برادر و پدر و عمو و عشیره خویش را میدانستند؛ ولی آن را پنهان میکردند و یکی از خویشاوندان برایم گفت: هنگامی که در راه تبوک، مسلمانان از جهت آب در تنگنا قرار گرفتند، رسول خدا(ص) دعا کرد تا خداوند ابری را فرستاد که مردم سیراب شدند. ما پیش یکی از کسانی که نفاقش آشکار بود و همیشه در کنار رسول خدا(ص) حرکت میکرد، رفته و گفتیم: وای بر تو! آیا پس از این معجزه دلیل دیگری (برای پیامبری رسول خدا) میخواهی؟ او گفت: این ابر، ابری گذرا بود".
نکته مهم آنکه گفتن واژه منافق درباره برخی صحابه از واژههایی است که گفتن آن نارواست و برخی مردم را ناراحت میکند؛ با این حال ابن هشام آن واژه را حذف نکرده است؛ از این رو مسلم روایتی را گفته است که این واژه در آن روایت نباشد![۱۶].
نتیجه آنکه، در روزگار پیامبر خدا(ص) همه اصحاب دارای عقاید و رفتار الهی مطابق اسلام نبودند از این رو پروردگار و پیامبر نیز آنان را سرزنش و صحابه راستین نیز از صحابه دروغین کنارهگیری میکردند. ولی افرادی چون ابوزرعه گزارش آن رویدادها را موجب خدشهدار شدن دین و نقص رسول خدا(ص) میدانند!!! و گزارشگران این رویدادها را زندیق و خارج از دین میپندارند.[۱۷]
تعریف صحابه از نگاه شیعه
برای واژگان صحابه و اصحاب در قرآن و روایات تعریف خاصی بیان نشده، از اینرو، مسئله مهم معنای لغوی صحابه است.
به باور علمای شیعه همه کسانی که با پیامبر(ص) همنشینی داشتهاند (خواه در غزوات و سفرها، یا در مکه و مدینه و دیگر سرزمینها) جزو صحابه به شمار میآیند؛ حتی کسانی که از نظر اعتقادی پیرو پیامبر اسلام(ص) میباشند، بدون اینکه حضور جسمانی در کنار پیامبر اکرم(ص) داشته باشند، جزو این گروه هستند. از این رو، صحابه و صاحب شامل افراد مؤمن، عادل، فاسق و منافق نیز میشود. شاهد این مدّعا آیات و روایاتی است که کلمه صحابه درباره این افراد به کار رفته است.
چنانکه برخی آیات را در تعریف لغوی صحابه شاهد آوردیم، روایاتی نیز همین مطلب را ثابت میکند که اکنون به چند مورد اشاره میکنیم:
- روزی خلیفه دوم از پیامبر اکرم(ص) خواست تا عبد الله بن أبی، منافق مشهور را بکشد. پیامبر(ص) فرمود: "ای عمر! با سخن مردم چه خواهی کرد که بگویند محمد(ص) اصحاب خود را میکشد"[۱۸].
- جبیر بن مطعمه میگوید: پیامبر(ص) میفرمود: "در میان اصحاب من منافقانی هستند"[۱۹]. مانند این روایت در صحیح مسلم نیز آمده است.
- صریحترین روایت، سخن پیامبر(ص) است که فرمود: "در روز قیامت، گروهی از اصحاب را در نزد حوض کوثر میآورند؛ آنگاه آنان را به سوی آتش میبرند، میگویم اینها از اصحاب من میباشند. در جواب گفته میشود: تو نمیدانی پس از تو چه بدعتهایی را پدید آوردند[۲۰]. در این روایتها پیامبر اکرم(ص) واژه اصحاب را درباره افراد دوزخی به کار بردهاند.
بخاری نقل میکند، پیامبر اسلام(ص) فرمود: "من بر حوض کوثر وارد میشوم؛ در حالی که گروهی از مردان شما را بیرون برده و از کنار من دور میکنند. آنگاه میگویم: خدایا! اینها اصحاب من هستند. گفته میشود: تو نمیدانی که اینها پس از تو چه رفتاری کردهاند[۲۱].[۲۲].
نتیجه آنکه واژه صحابی در روایات نیز به معنای لغوی آن است.
- شرط لازم برای اینکه هر مسلمانی صحابه نامیده شود، ملازمت و همنشینی پیوسته یا همنشینی فراوان او با پیامبر(ص) است و دیدن اندک پیامبر برای نامیده شدن به این عنوان کفایت نمیکند و حداقل درباره کسی که اندکی پیامبر را دیده و به این عنوان نامیده شده، باید تردید داشت. بنابراین، مراد از همنشینی فرد مسلمان با پیامبر(ص) به طور مطلق و بدون قید زمان و مکان، همراهی طولانی مدتی است که تصور میشود و اگر مصاحبت، مقید به زمان و مکان خاصی باشد؛ مانند ﴿يَا صَاحِبَيِ السِّجْنِ﴾[۲۳] یا ﴿إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ...﴾[۲۴]، در این صورت، مصاحبت، محدود به همان زمان و مکان میشود. از اینرو "مازری"[۲۵] مینویسد: ما وقتی میگوییم صحابه، عادل هستند مقصود ما همه کسانی که روزی و یا گاه گاهی پیامبر(ص) را دیدهاند، یا برای عرضی با وی همنشین شدهاند و فوراً از نزد وی باز گشتهاند، نیست؛ بلکه مقصود [از صحابه] کسانی هستند که با پیامبر ملازمت داشته و آن حضرت را یاری کرده و از نور نازل شده بر او پیروی کردهاند[۲۶].
از این تعریف دو مسئله دانسته میشود:
علامه مقبلی[۲۷] نظریه کسانی را که دیدن پیامبر(ص) را برای نامیده شدن به عنوان صحابه کافی میدانند، مردود دانسته و مینویسد: پیروان نظریه"عدالت همه صحابه" در سالهای پس از صدر اسلام این اصطلاح را برگزیده و سپس قرآن و سنت را بر اساس آن اصطلاح تفسیر کردند؛ در صورتی که واژه صحبت، واژه شرعی نیست بلکه واژهای لغوی است. چنانکه دیگر واژهها درباره فضائل صحابه چنین است؛ یعنی آن واژهها باید به معنای لغوی برگردانده شود ولیکن محدثان این اصطلاحات را بدون دلیل برگزیدند و گفتند واژه صحابه به هر کسی که پیامبر(ص) را دیده باشد یا آن حضرت او را دیده باشد، هر چند کودک باشد، به شرطی که او تا هنگام مرگ بر دین اسلام باقی باشد و از اسلام برنگردد، به کار برده میشود[۲۸].
شیعه درباره صحابه پیامبر(ص) دیدگاه یکسانی ندارد که همه را عادل یا فاسق بداند، بلکه درباره هر یک از آنان به طور جداگانه و با توجه به کردار او در طول زمان حیاتش، قضاوت میکند. در نگاه شیعه هم صحابی بودن، ارزشی معنوی و مقدس است، اما این ارزش نمیتواند عدالت را برای کسی ثابت کند. شیعه با توجه به قرآن و سنت و یا دلایل تاریخی و عقلی اصحاب پیامبر(ص) را به چند دسته تقسیم میکند:
- اصحاب مؤمن و پارسا که در اوج پارسائی و ایمان قرار دارند.
- اصحابی که پارسائی آنها در حد معمول بوده است.
- اصحاب فاسق و فاجر.
- اصحاب منافق.
برخلاف عقیده اهل سنت و با توجه به آیات قرآن دانسته میشود که اصحاب پیامبر(ص) همه یکسان نبودهاند؛ زیرا قرآن برخی اصحاب پیامبر را با عنوان منافق معرفی و به شدت سرزنش کرده است.
همچنین قرآن از فسق برخی صحابه خبر داده و برخی را ستایش کرده است.
اخبار متواتری نیز وجود دارد که ثابت میکند درباره برخی از مسلمانان مدینه، حکم حد زنا و حد شرب خمر و... اجرا شده است. این امور، موجب فاسق نامیده شدن صحابی میشود. اما نمیتوان گفت این افراد حدّ خورده صحابی نبودهاند؛ چون طبق تعریف، صحابی کسی است که پیامبر(ص) را در حال اسلام خود درک کرده باشد و کسی که در مدینه است بدون تردید پیامبر(ص) را درک کرده است.
واقعیت آن است که اهل سنت تنها به دلیل محبت به برخی از اصحاب؛ مانند ابوبکر و عمر و برخی افراد ناشایست، مانند معاویه و طلحه و زبیر که با اهل بیت پیامبر ستیزه داشتهاند، این حکم خلاف قرآن را صادر کردهاند که همه صحابه عادل و صالحاند و چشم خود را بر آیات قرآن و واقعیات تاریخی میبندند و گرنه با توجه به قرآن و سنت دانسته میشود که برخی صحابه، منافق و برخی از آنان فاسق و فاجر بودهاند. عقل نیز نمیپذیرد که اشخاص به صرف اینکه در شمار اصحاب پیامبر به حساب آمدهاند، عادل و درستکار باشند. اگر اهل سنت، خود را تابع سنت پیامبر(ص) میدانند، باید بپذیرند که برخی اصحاب پیامبر(ص) نه تنها عادل نبودهاند بلکه ستمگر و فاسق بودهاند؛ حتی برخی از آنان پس از پیامبر(ص) مرتد شدهاند.
بخاری مینویسد که پیامبر(ص) فرمود: "روز قیامت گروهی از اصحابم به نزد من میآیند؛ آنگاه از حوض کوثر رانده میشوند. پس میگویم: خدایا! اینها اصحاب من هستند. خداوند میفرماید: تو نمیدانی که آنان بعد از تو چه رفتاری کردهاند. آنان همواره از دین خدا بیرون رفته و به نیاکان خود (جاهلیت) باز میگشتند"[۲۹].
مسلم بن حجاج قشیری مینویسد که پیامبر(ص) میفرمود: "پس از من پیشوایانی به فرمانروایی خواهند رسید که نه در راه من گام برمیدارند و نه روش من را پیش خواهند گرفت. در میان ایشان کسانی برخواهند خاست که پیکرشان پیکر آدمی ولی قلبشان قلب شیطان است"[۳۰].
شرافت و بزرگی اصحاب پیامبران از جمله پیامبر اسلام(ص) به چند چیز است:
میدانیم که پیشرفت رسالت پیامبر اسلام(ص) در سایه و تلاش اصحاب و یاران فداکار آن حضرت بوده است. گروهی از اصحاب در زمانی ایمان آوردند که مسلمانان، ناتوان و اندک بودند و در حالی به یاری پیامبر(ص) پرداختند که طمعی برای کسب غنیمت نداشتند. این رفتار ارزشمند موجب میشود تا هر کسی که به پیامبر(ص) و اسلام عشق میورزد، چنین صحابهای را دوست بدارد و الگوی زندگی خویش قرار دهد. چنانکه سخنان امام علی(ع) در نهجالبلاغه و امام سجاد(ع) در صحیفه سجادیه بر این اساس است که زندگی پیامبر(ص) و یاران مؤمن و فداکارش را الگو قرار داده از آنان درس صبر و شکیبایی بیاموزیم.
بنابراین، نسبت دادن این مطلب به شیعه که عنوان صحابه را نمیپذیرند، دروغ و بلکه تهمت است. در کتابهای رجالی و تاریخی شیعه از صحابه پیامبر(ص) ستایش شده است. شیعه از همه صحابه شهید در جنگهای احد، بدر و جنگهای صدر اسلام به نیکی یاد میکند و برای آنان احترام ویژهای قائل است؛ چنانکه دیگر صحابهای را که در غزوات همراه پیامبر(ص) بوده و در عقیده و رفتار در زمان زندگانی یا پس از درگذشت پیامبر(ص) از سنتهای حضرت جدا نشدند، و به توصیههای پیامبر اسلام عمل کردند، بزرگ میشمارد.
در روایات و دعاها اصحاب مؤمن و باوفای پیامبر(ص) به خوبی ستایش شده و بر آنان درود و سلام فرستاده میشود که به نمونههایی از آنها اشاره میکنیم.
۱. در دعای روز سهشنبه چنین میخوانیم: "خدایا! بر محمد(ص) خاتم پیامبران و تمامکننده شماره رسولان و بر خاندان پاک او و بر اصحاب و یاران نجیب او درود فرست"[۳۱].
۲. امام سجاد در دعای چهارم صحیفه سجادیه پس از دعا و طلب رحمت برای پیامبران الهی و پیروانشان که به راستی و درستی آنان اقرار کرده و در پیشگاه خداوند پیشانی عبادت بر خاک نهادهاند، میفرماید: "بار خدایا پیروان پیغمبران و ایمان آورندگان به ایشان از اهل زمین که از روی غیب و پنهانی (در دل) ایمان آوردند (نه به زبان تنها مانند منافقین و مردم دو رو، و اینکه اهل زمین را اختصاص داده در صورتی که اهل آسمان نیز ایمان آوردهاند، برای آن است که پیش از این درباره آنها دعا فرموده است) در آن هنگام که دشمنان به تکذیب و دروغ پنداشتن ایشان معارضه نموده، رو برو شدند، و آن هنگام که (ایمان آورندگان) به سبب حقائق ایمان به پیغمبران علاقهمند بودند. در هر روزگار و زمانی که در آن پیغمبری فرستادی و برای اهل آن دلیل و راهنمائی گماشتی؛ از زمان آدم تا محمّد از پیشوایان هدایت و رستگاری و جلوداران اهل تقوا و پرهیزکاری، که بر همه آنها سلام و درود باد، آنان را از خود به آمرزش و خوشنودی یاد فرما (تخصیص ده). بار خدایا و به خصوص اصحاب و یاران محمّد؛ آنان که همراه بودن (با آن حضرت) را نیکو به پایان بردند، و آنان که برای یاری او در جنگ، شجاعت و دلاوری برجستهای آشکار ساختند، و او را یاری کردند، و به ایمان آوردن به او شتافتند. و به (پذیرفتن) دعوتش (از دیگران) پیشی گرفتند، و دعوت او را آن هنگام که برهان رسالتها (پیغامها)ی خود را به گوششان رساند، پذیرفتند و در راه آشکار ساختن دعوت او (به راه حقّ) از زنان و فرزندان دوری نمودند، و در استوار کردن پیغمبری او با پدران و فرزندان (خودشان) جنگیدند، و به واسطه وجود (با برکت) آن حضرت پیروز گردیدند. و آنان که محبّت و دوستی آن بزرگوار را در دل داشتند، و در دوستیاش تجارت و بازرگانی (سعادت و نیکبختی) را آرزو داشتند که هرگز کسادی در آن راه نمییابد. و آنان که چون به عروه و دسته آن حضرت خود را آویختند (پیرو دین او گشتند) قبیلهها(شان) از آنها دوری گزیدند، و چون در سایه خویشی با او جای گرفتند (فرمانبر او گردیدند) خویشان با آنان خود را بیگانه پنداشتند. پس خدایا! آنچه را که برای تو و در راه تو از دست دادهاند، برای ایشان فراموش مکن (جزا و پاداش بسیار به آنان عطا فرما) و برای آنکه مردم را بر (دین) تو گرد آوردند، و برای (رضای) تو با پیغمبرت (همراه بوده) دعوتکنندگان به سوی تو بودند و ایشان را از خوشنودی (رحمت) خود خوشنود ساز. و ایشان را در برابر آنکه در راه تو از شهرها و خویشاوندان دوری گزیده از زندگی فراخ به تنگی و سختی رو آوردند (تا اینکه دین تو را گوشزد جهانیان نمودند) جزا و پاداش ده، و (نیز) جزا ده آنها را که در ارجمند ساختن دین خود مظلوم و ستم رسیدهشان را فراوان گردانیدی. بار خدایا! بهترین پاداش خود را به تابعین و پیروان ایشان (پیروان صحابة پیغمبر از مهاجرین و انصار) که نیکو کردارند، برسان؛ آنانکه میگویند: پروردگارا! ما و برادران (ایمانی) ما را که به ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز. آن تابعین و پیروانی که طریقة ایشان (صحابه) را قصد کردند و به آنجا که آنان رو آوردند، رو نمودند، و بر روش آنها رفتار کردند (در عقاند و گفتار و کردار پیرو آنها بودند) آنان را در بینائی (عقائد و ایمان) شان شکی بر نگردانید، و در پیروی آثار و اقتدا به نشانههای هدایت و رستگاری صحابه دو دلی آنها را نگران نساخت؛ در حالیکه یاریکننده و کمک دهنده ایشانند (به اینکه) دین آنان را پیروانند و به راه آنها میروند و با ایشان یگانگی دارند و در بینشان اختلاف نیست (که یکی درباره صحابه گفتاری بگوید و دیگری خلاف آن را بیان نماید) و در آنچه (اخبار و احکامی را) که صحابه (از پیغمبر شنیده) و به آنها رساندهاند، تهمت به ایشان نمیزنند (در راستی بیان آنها شکّ نمینمایند). بار خدایا! از امروز ما تا روز قیامت بر تابعین و زنان و فرزندانشان و بر هر کدام از ایشان که تو را اطاعت نموده، درود فرست؛ چنان درودی که به سبب آن ایشان را از نافرمانی خویش نگهداری، و در باغهای بهشت خود برای آنها فراخی دهی، و آنان را از مکر شیطان باز داری. و بر هر کار نیکی که از تو کمک خواستند آنها را یاری فرمائی، و آنان را از پیشامدهای شب و روز جز پیشامدی که نیکی در آن باشد، حفظ نمائی و چنان درودی که به سبب آن ایشان را بر اعتقاد به امید نیکوی به تو و طمع و آز در آنچه نزد تو است، (روزی که برای آنها مقدر ساختهای) و بر تهمت نزدن در آنچه (فراوانی نعمت) که در دسترس بندگان است (نگویند چنین قسمت بر خلاف عدل است) برانگیزی تا آنان را خواهان به سوی (عبادت و بندگی) خود و ترس از (کیفر) خویش (بر اثر تقصیر در طاعات) باز گردانی، و در فراخی زندگی دنیا بیرغبت و پارساشان نمائید (به آن چشم ندوخته باشند که از بندگی تو باز مانند) و عمل برای آخرت (خدمت به خلق) و آمادگی برای پس از مرگ (توبه از گناه و بندگی) را محبوب آنها گردانی. و هر اندوهی را که روز بیرون شدن جانها از تنها روی میدهد، بر آنها آسان کنی و از آنچه را که آزمایشهای ترسناک (بسیار سخت) به میان میآورد و از سختی آتش (دوزخ) و همیشه و جاوید ماندن در آن رهائیشان بخشی و (چنان درودی که به سبب آن) ایشان را به جایگاه آسودگی (بهشت) که آسایشگاه پرهیزکاران است، روانه گردانی[۳۲].
۳. با توجه به سخنان امام علی(ع) دانسته میشود که ایشان نیز این نظریه را نپذیرفتهاند (چنانکه دیگر صحابه نیز بر این باور بودند). همچنین ایشان در خطبه ۱۵۰ نیز میفرمایند: "روزگار آنان به طول انجامید، تا رسوایی آنها به نهایت رسید و خود را سزاوار بلای زمانه گرداندند. و چون پایان مدت آنها نزدیک شد، گروهی در فتنهها آسودند و گروهی دست به حمله و پیکار با فسادگران زدند و با شکیبایی که داشتند بر خدا منّت ننهادند، و جان دادن در راه خدا را بزرگ نشمردند، تا آنجا که اراده الهی به پایان [یافتن] روزگار جاهلیت موافق شد، شمشیرها در راه خدا کشیدند و بینشهای خود را بر شمشیر نشاندند و طاعت پروردگار خود را پذیرفتند، و فرمان پنددهنده خود را شنیدند و در پیروزی و سربلندی زیستند، تا آنکه خدا، پیامبرش را نزد خود برد. (افسوس) که گروهی به گذشته جاهلی خود بازگشتند و با پیمودن راههای گوناگون به گمراهی رسیدند و به دوستان گمراه خود پیوستند و از دوستی با مؤمنان بریدند که به آن امر شده بودند و بنیان اسلامی را تغییر داده، در جای دیگری [بنیانی را] بنا نهادند. آنان کانون هر خطا و گناه و پناهگاه هر فتنهجو شدند. که سرانجام در سرگردانی فرو رفته و در غفلت و مستی به روش و آیین فرعونیان درآمدند، یا از همه بریدند و دل به دنیا بستند و یا پیوند خود را با دین گسستند"[۳۳].
امام(ع) در خطبه دیگری به مردم کوفه میفرماید: "ای مردم! به اهل بیت پیامبرتان بنگرید. از آن سو که گام برمیدارند، بروید و قدم جای قدمشان بگذارید. آنها هرگز شما را از راه هدایت بیرون نمیبرند و به پستی و هلاکت باز نمیگردانند. اگر سکوت کردند، سکوت کنید و اگر قیام کردند، قیام کنید. از آنها پیشی نگیرید که گمراه میشوید، و از آنان عقب نمانید که نابود میگردید. من اصحاب محمد(ص) را دیدم، اما هیچ کدام از شما را همانند آنان نمینگرم؛ آنها صبح میکردند در حالی که موهایی ژولیده و چهرههای غبار آلوده داشتند؛ شب را تا صبح در حال سجده و قیام به عبادت میگذراندند، و پیشانی و گونههای صورت را در پیشگاه خدا بر خاک میساییدند. با یاد معاد چنان ناآرام بودند گویا بر روی آتش ایستادهاند. بر پیشانی آنها از سجدههای طولانی پینه بسته بود، و اگر نام خدا برده میشد، چنان میگریستند که گریبانهای آنهاتر میشد. و چون درخت در روز تندباد میلرزیدند؛ از کیفری که از آن بیم داشتند، یا برای پاداشی که به آن امیدوار بودند[۳۴].
ایشان در ستایش انصار نیز میفرمایند: "به خدا سوگند! آنان اسلام را پروراندند، چونان مادری که فرزندش را بپروراند؛ با توانگری، با دستهای بخشنده و زبانهای برنده و گویا"[۳۵].
۴. امام جعفر صادق(ع) میفرمایند: "یاران رسول الله(ص) دوازده هزار نفر بودند؛ هشت هزار از مدینه؛ دو هزار نفر از مکه و دو هزار نفر از آزادشدگان و در میان آنان کسی از گروههای قدری، مرجئه، معتزله و اهل رأی دیده نمیشود. آنان شبها میگریستند و در دعا میگفتند: خدایا! جان ما را پیش از خوردن نان (فردا صبح) بگیر[۳۶].
در این روایت، امام صادق(ع) از دوازده هزار صحابه یاد میفرماید، در صورتی که یاران پیامبر بیش از صد هزار نفر بودند. آیا امام صادق(ع) در مفهوم صحابه تصرف کردهاند؟ یا همه یاران پیامبر(ص) را جزو صحابه نمیدانستند یا صحابه خوب را جزو صحابه پیامبر(ص) میدانستند؟ به نظر میرسد چون منظور آن حضرت صحابه خوب بوده است، از اینرو به دوازده هزار تن اشاره کردهاند و این نشان میدهد که از نگاه امام صادق(ع) فقط گروهی از صحابه، صحابه عادل و عالم بودهاند و نظر شیعه هم همین است.
۵. علامه مجلسی از انس بن مالک روایت میکند که پیامبر(ص) میفرمود: "خوشا به حال کسی که مرا ببیند و خوشا به حال فردی که ببیند کسی را که مرا دیده است، و خوشا به حال کسی که کسی را که او فردی را که مرا دیده ببیند"[۳۷].
روایت دیگری به همین مضمون از أبی امامه که جزو صحابه است، نقل شده است.
۶. امیرمؤمنان فرمود: "به شما درباره صحابه پیامبرتان سفارش میکنم که به آنان دشنام ندهید؛ صحابهای که پس از پیامبر(ص) بدعت پدید نیاوردند و بدعتگرایان را پناه ندادند؛ زیرا رسول خدا درباره آنان سفارش فرموده است"[۳۸].
این حدیث نشان میدهد که گروهی از صحابه پس از پیامبر(ص) گرفتار بدعتها شدند؛ در نتیجه، سفارش پیامبر این افراد را در بر نمیگیرد.
٧. ابی عبدالرحمن جهنی روایت کرده است که ما در نزد رسول خدا(ص) بودیم که دو سوار آشکار شدند. وقتی رسول خدا(ص) آنان را دید، فرمود: "هر دو از قبیله کندیِ مُذحجی هستند". جلوتر که آمدند، دیدیم همان گونهاند که پیامبر(ص) فرمودهاند پس یکی از آنان نزدیک آمد تا بیعت کند پس از آنکه رسول خدا دست او را گرفت تا بیعت کند، آن مرد پرسید: ای رسول خدا! پاداش کسی که تو را ببیند، سپس ایمان آورد و تو را تصدیق و از تو پیروی کند، چیست؟ پیامبر فرمود: "خوشا به حال او". سپس حضرت دست روی دست او کشید و وی بازگشت. آنگاه دیگری آمد. پس از آنکه پیامبر(ص) دست او را برای بیعت گرفت، آن مرد پرسید: پاداش کسی که به تو ایمان آورد و تو را تصدیق و از تو پیروی کند ولی تو را نبیند، چیست؟ پیامبر دوباره فرمود: "خوشا به حال او؛ خوشا به حال او". آنگاه پیامبر دست خودش را روی دست او کشید و او بازگشت[۳۹].
۸. عبدالله بن محیریز میگوید: به یکی از اصحاب پیامبر(ص) گفتم: برای ما حدیثی را بگو که خودت آن را از رسول خدا(ص) شنیدهای. او گفت: برای تو بهترین حدیث را بازگو خواهم کرد: همراه رسول خدا و ابو عبیده جراح شبی را صبح کردیم. ما از پیامبر(ص) پرسیدیم: ای رسول خدا! آیا کسی بهتر از ما خواهد بود که به وسیله شما اسلام را پذیرفته و همراه شما جهاد کردیم؟ پیامبر فرمود: "آری، گروهی از امت من که پس از من میآیند و به من ایمان میآورند".
از این روایت دانسته میشود کسانی که پیامبر اسلام را ندیده و به او ایمان آوردهاند از کسانی که همراه پیامبر(ص) بوده و با دیدن معجزات آن حضرت ایمان آوردهاند، برترند[۴۰].
۹. شیخ صدوق از امام صادق(ع) و پدران آن حضرت روایت میکند که رسول خدا(ص) فرمود: "آنچه شما (مسلمانان) در کتاب خدای عزّوجلّ یافتید باید بدان رفتار کنید و عذر و بهانهای در ترک آن از شما پذیرفته نیست؛ و هرگاه حکم آن را در کتاب خدا نیافتید و حکم آن در سنت من وجود داشت، عذری برای ترک سنت من نیز پذیرفته نخواهد بود. و اگر حکم آن در سنت من نبود به گفتار اصحاب من مراجعه کنید که اصحاب من در میان شما مانند ستارگاناند؛ از هر کدام پیروی کنید، هدایت مییابید و گفتار هر کدام را بپذیرید، هدایت میشوید. و اختلاف آرای اصحاب من برای شما رحمت است. آن گاه گفته شد: ای رسول خدا! اصحاب شما چه کسانی هستند؟ پیامبر فرمود: اصحاب من، أهل بیت من هستند[۴۱].
با توجه به این روایات شیعه، فضائل گروهی از صحابه و تابعین فراوان است، اما هیچ یک از این روایات، "عدالت صحابه" را ثابت نمیکند.
بنابراین، نظریه شیعه؛ عادل نبودن همه صحابه، نه تنها موافق روایات شیعه و عقل است، بلکه این موضوع از روایات خود اهل سنت نیز استفاده میشود. صحابه نیز نظر شیعه را میپذیرند، چنانکه علاء بن مسیب از پدرش روایت میکند که براء بن عازب را دیدم و گفتم: خوشا به حال تو که پیامبر اسلام را دیدی و با او در زیر درخت، بیعت کردی. براء گفت: "ای پسر برادر، تو نمیدانی که پس از پیامبر، ما چه بدعتهایی آفریدیم[۴۲].
شیعه سخن صحابهای را میپذیرد که افزون بر ایمان افراد تا پایان زندگی از کردار شایسته نیز بر خوردار باشند. البته این بدان معنا نیست که عادل بودن تنها شمار انگشت شماری را شامل شود.
از مجموع روایات این نتیجهها به دست میآید:
- ادعای کسانی که میگویند از دیدگاه شیعه تنها سه یا پنج تن از صحابه عادلاند، مردود است؛ زیرا روایات فراوانی، دیدگاه شیعه را تأیید میکند.
- چنین نظری در کتابهای اعتقادی و کلامی شیعه نیامده است، بلکه این نظر به صورت خبر واحد در برخی کتابهای حدیثی شیعی آمده که درباره سند و دلالت آنها تردید هست و با فرض قبول درستی سند چنین روایاتی، دلالت و محتوای آن پذیرفته نشده است. این روایات، میگویند که ارتداد فقط معنای لغوی دارد و در لغت به معنای بازگشت است؛ هر چند در اصطلاح فقها به معنای ارتداد و بازگشت از اسلام به کار رفته است. از این رو، مقصود روایات آن است که پس از درگذشت پیامبر(ص) در بیعت و پایبندی به ولایت علی بن ابیطالب(ع) جز گروهی اندک از صحابه باقی نماندند. البته به مرور زمان بر این تعداد افزوده شد، چنانکه در برخی روایات به آن اشاره شده است.
از دیگر شواهدی که نشان میدهد از نظر شیعه تعداد صحابه عادل، بیش از آن شماری است که گاهی نویسندگان اهل سنت مدعی شدهاند، افزون بر این روایات و دعاها، نوشتههای بزرگان رجال و محدثان شیعه درباره صحابه است. از جمله شیخ حر عاملی در "رسالة فی معرفة الصحابه" گفتار رجالیون شیعه و برخی اهل سنت را درباره چهار صد و هشتاد و یک صحابی گرد آورده و دیدگاه شیعه را نیز بیان کرده است. او در مقدمه این رساله مینویسد: بسیاری از کسانی که در این رساله نام برده شدهاند، موثق نبوده و مدح خاصی ندارند، ولی از آنجا که پیامبر اکرم(ص) به صورت عمومی و کلی فرمود: "خوشا به حال کسانی که مرا دیدند و خوشا به حال کسانی که دیدند کسی را که مرا دیده است"؛ هر صحابهای که درباره آنان سرزنشی وارد نشده و یا از آن آگاهی نداریم تا موجب جرح و قدح آنان شود، این حدیث پیامبر آنان را دربر میگیرد که خود نوعی مدح میباشد. اما روایات شیعه و اهل سنت در سرزنش، ویژه کسانی از صحابه است که پس از پیامبر(ص) در اسلام، بدعت و تحریف آفریدند.
محدث بزرگ در کتاب "أمل الآمل فی أحوال علماء جبل عامل" مینویسد: پس از درگذشت رسول خدا(ص) جز چهار تن از مخلصان، سلمان، مقداد، ابوذر و عمار شیعه علی(ع) باقی نماندند؛ پس تعداد کمی، دوازده تن، از آنها پیروی کردند و تعداد آنها به بیش از هزار تن رسید و در روزگار خلافت عثمان با تبعید ابوذر به شام، تشیع در آن سرزمین گسترش یافت[۴۳].
بنابراین، دیدگاه شیعه در ستایش نکردن و عادل ندانستن صحابه، مربوط به صحابه بدعتگذار میشود نه همه صحابه؛ زیرا صحابه از نگاه تشیع دور از خطا و لغزش نیستند، از اینرو، قاعده جرح و تعدیل برای پذیرش یا مردود دانستن روایات صحابه به کار برده میشود و دلایل پیروان نظریه"عادل بودن همه صحابه" درباره صحابه بدعتگذار، مردود است.
با توجه به مطالب پیشین، روشن میشود که ادعای برخی نویسندگان اهل سنت که میگویند: اعتراضات و اشکالاتی که در کتابهای تاریخ بر اصحاب رسول الله(ص) وارد میشود، از دیدگاه اهل سنت مردود و بیپایه است؛ زیرا روایات نامعتبر و بدون مدرکی که عموماً راوی آنها افرادی مانند ابومخنف لوط بن یحیی کذاب هست، در مقابل آیات کلام الله و احادیث صحیح، پذیرفتنی نیستند...؛ قابل قبول نیست. ما در این نوشته به بررسی دیدگاه و دلیلهای اهل سنت و تشیع پرداختیم و روشن شد که هیچ کدام از دلیلها بر "عدالت همه صحابه" دلالت ندارد؛ چنانکه روش صحابه در کتابهای حدیثی و رجالی گویای این مطلب است که صحابه نیز خودشان را عادل نمیدانستند. پس آیا روایات صحاح اهل سنت یا کتابهای تاریخی و رجالی آنان مبنی بر "عدالت همه صحابه" دروغ است؟! به گفته طاها حسین، کسانی که اخبار جنگها و سیره پیامبر(ص) را برای ما نقل کردهاند، همانها اختلاف و جنگهای صحابه را نیز نقل کردهاند و سزاوار نیست که برخی را بپذیریم و برخی اخبار دیگر را نپذیریم و این رفتار دوگانه انگیزهای ندارد جز آنکه برخی اخبار را میپسندیم و برخی را نمیپسندیم.
کدام یک از دلایل نقد "عدالت همه صحابه" از ابومخنف روایت شده که برخی نویسندگان، تنها او را کذاب میدانند؟ هیچ کتاب رجالی اهل سنت، ابومخنف را کذّاب ندانسته که برخی از اهل سنت بدون تحقیق، یک تاریخنگار را کذاب میدانند. ابومخنف در قرن دوم هجری میزیسته و کتابهای فراوانی درباره رویدادهای پس از پیامبر(ص) نوشته است و طبری[۴۴] و ابن اثیر از مؤرخان اهل سنت به او اعتماد و از او روایت کردهاند. طبری از کتابهای او بدون واسطه نقل میکند و در بازگویی اخبار جنگ صفین به او اعتماد کرده است. تعداد روایات ابومخنف در تاریخ طبری سیصد و چهل و چهار حدیث است[۴۵]. آیا باید ابو مخنف را به صرف طرفداری از علویون و مخالفت با امویها کذّاب دانست؟
در کتابهای رجالی اهل سنت عباراتی مانند لا يوثق به[۴۶]، روي عن طائفة من المجهولين، متروك، ضعيف، ليس بثقة، شيعي محترق و صاحب اخبار هم آمده است ولی هیچ یک از او به عنوان دروغگو بودن نام نبردهاند. این سخنان نشان میدهد که چون ابومخنف شیعه بوده و از سویی شیوههای بنیامیه را نپذیرفته، آنها روایت او را قبول نمیکنند. همانطور که اهل سنت افرادی مانند هشام بن محمد، جابر بن یزید و گروهی دیگر را به خاطر شیعه بودن ضعیف دانستهاند؛ در حالی که برخی مورخان اهل سنت مانند طبری به روایت ابومخنف اعتماد کردهاند.[۴۷]
جایگاه صحابه از منظر شیعه
شیعه با اینکه مصاحبت با رسول خدا(ص) را شرافتی عظیم میداند و به پیروی از آیات و روایات پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)، احترام و جایگاهی خاص برای آنان، و حتی بر اساس آیه تطهیر، به عصمت برخی از صحابه قائل است، ولی این بدان معنا نیست که تنها به صرف دیدار با رسول خدا(ص) هر چند یک لحظه باشد، لباس تقدس عصمت و عدالت به تن هر صحابی کرده باشد، بلکه آنان را چون دیگران نگاه میکند که در برابر عدل و فسق مساوی هستند و هر کدام شرایط خاص خود را دارد.
این مطلب صرفنظر از تعریف دقیق صحابی نزد شیعه است؛ چراکه بنابر روایتی از دیدگاه امام رضا(ع) صحابه به کسانی اطلاق میشود که تا پیش از فتح مکه مسلمان شده و هجرت کردهاند. مستند فرمایش امام روایت متواتر رسول خدا(ص) بوده که فرمودهاند: «لَا هِجْرَةَ بَعْدَ الْفَتْحِ». این تعریف خاص از صحابه، در منابع اهل سنت نقل شده است. صحابهنگاران ذیل نام مجاشع بن مسعود و برادرزادهاش آوردهاند که پس از فتح مکه آن دو نزد رسول خدا(ص) آمده بودند تا مسلمان شوند. آن حضرت چنین افرادی را در شمار تابعین قرار داد و فرمود: «لَا هِجْرَةَ بَعْدَ الْفَتْحِ».
صحابه از سوی اهل بیت(ع)، هم به شکل اعلی تمجید شدهاند و هم تضعیف و تنقیص. تمجید از آن اصحابی که شرافت مصاحبت با پیامبر را پاس داشته، بر همان ایمان و مجاهدت و پایداری و دفاع از دین خدا و رسولش استوار ماندند و تنقیص و انتقاد از آن دسته اصحابی است که این شرافت را به دنیاطلبی و ریاستخواهی فروختند. امام علی(ع) درباره گروه نخست، سخنان زیادی دارد. آن حضرت در خطبه ۹۷، اصحاب رسول خدا(ص) را چنین وصف میکند: «همانا یاران محمد(ص) را دیدم و کسی را نمیبینم که همانند آنان باشد. روز را ژولیدهمو و گردآلود به شب میرساندند و شب را به نوبت در سجده و قیام به سر میبردند. گاه پیشانی بر زمین میسودند و گاه گونه بر خاک. از یاد معاد درازی چنان ناآرام مینمودند که گویی بر پاره آتش ایستاده بودند. میان دو چشمشان چون زانوی بزان پینه بسته بود، از درازی ماندن در سجود. اگر نام خدا برده میشد، چندان میگریستند که گریبانهاشان تر میگشت، و میلرزیدند چنان که درخت، روز تندباد بلرزد، از کیفری که بیم آن داشتند یا به پاداشی که امید آن داشتند». آن حضرت در خطبه 56 نیز به مجاهدتهای مخلصانه صحابه و صبر و بردباری آنان در برابر ناراحتیها و جهاد سخن گفته است. این سخنان دقیقاً ترجمان همان آیه ۱۰ سوره حدید است که به یقین چنین توصیفاتی از نگاه علی(ع)، شامل گروه دیگری از صحابه نمیشود که در آن زمان زنده بودند و در خطبههای دیگر به شدت نکوهش شدهاند.
امام سجاد(ع) در دعایی نسبتاً طولانی، پس از ستایش پیروان پیامبران بهطور عموم، به تمجید صحابه رسول خدا(ص) بهطور خصوص پرداخته و به انواع مجاهدتها و گذشتهای آنان در راه اسلام و پیشبرد اهداف پیامبر اشاره کرده و البته این توصیفات را مخصوص کسانی دانسته که همراه بودن با آن حضرت را نیکو به پایان بردند.
اینچنین اصحابی که در قرآن، نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه ستایش شدهاند، همانهایی هستند که وقتی ابنعباس نزد معاویه توصیفشان میکند، او مانند شب پرهای که از نور آفتاب آزرده شده باشد، تحمل شنیدن اوصاف صحابه را از کف میدهد و اجازه نمیدهد ابنعباس سخن خود را ادامه دهد و به او میگوید: این سخنان را رها کن و مطلب دیگری بگو.
در برابر این گروه از صحابه، گروه دیگری نیز هستند که امام علی(ع) از آنان انتقاد کرده است. خلفای پیش از خود؛ صحابه پیمانشکن (اصحاب جمل) و گروه ستمکار معاویه و دنیاطلبان و برخی از منافقان و غیره که در برابر آن حضرت صفآرایی و کارشکنی کردند. این انتقادها در خطبهها، کلامها و نامهها آمده است. شیعیان نیز به پیروی از قرآن و اهلبیت(ع)، این تفاوت را میان صحابه پیامبر قائلاند و لباس عدالت و تقدس را به تن همه آنان مناسب نمیدانند. تهمتهایی نیز که برخی از تندروهای اهل سنت به شیعیان زده و آنان را به دشمنی با تمام صحابه متهم کردهاند، توهّم و ناشی از برداشت غلط از برخی روایات یا دشمنی با شیعه و یا ناظر به رفتار برخی از عوام و گفتههای چند نفر است که نظر رسمی شیعیان اهل بیت(ع) نیست، چنانکه همین موارد در میان گروههایی از اهل سنت وجود دارد، ولی به عنوان سخن رسمی مذهب شناخته نمیشوند.
با تمام این مطالب، نمیتوان این واقعیت را انکار کرد که تقابل اهل سنت با شیعه بر سر موضوع صحابه - چه ناشی از قانون عدالت صحابه باشد و چه ناظر بر افراد معدودی از صحابه - همیشه یکی از نزاعهای دیرینه میان این دو گروه بوده است. توجه بیش از حدّ اهل سنت به صحابهنگاری، آن هم با گرایش فضائلنویسی و دفاع افراطگرایانه و مقدسمآبانه از موضوع عدالت صحابه و عملکرد آنان به منظور رویارویی با نگاه انتقادی شیعه، شیعه را به صورتی دیگر، که همانا باید آن را صحابهنگاری کلامی نام نهاد، به واکنش و نوعی تقابل با فضائلنویسی صحابه کشاند که به دو صورت مناقبنگاری اهل بیت(ع) و مثالبنویسی صحابه پدیدار شد، بهطوری که مثالبنویسی، یکی از نشانههای رافضی و شیعی بودن اشخاص گردید. این تقابل ساختگی، نه اصل اعتقادی داشته و نه واقعیت خارجی و تاریخی، بلکه پس از چندین قرن عملاً «صحابه» را برای اهل سنت، و اهل بیت پیامبر را برای شیعه به عنوان هویت ملی و مذهبی جا انداخت و نتیجه آن، از یکسو القای شبهه دشمنی صحابه با اهل بیت پیامبر و از سوی دیگر، دشمنی شیعه با کل صحابه شد، حال آنکه تمام این مطلب خلاف واقع است؛ زیرا نه اهل بیت(ع) و نه شیعیان آنان چنین پنداری از تمام صحابه داشته و دارند، و نه عملکرد صحابه چنین بوده است. بسیاری از آنان - به جز تعداد اندکی که البته برخی از آنان از بزرگان صحابه نیز بودهاند - مدافع اهل بیت(ع) بوده و بسیاری از آنان، در رکاب امیرمؤمنان(ع) در جنگهای جمل و صفین و نهروان شرکت کردند و شهید شدند. اما نتایج منفی القا و نهادینه کردن چنین شبههای، بروز جنگها و کشتارهایی میان پیروان دو فرقه بود.[۴۸]
جستارهای وابسته
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ صحب: الصَّاحِبُ الملازم...، و لا يقال في العرف إلّا لمن كثرت ملازمته...، و الْمُصَاحَبَةُ و الِاصْطِحَابُ أبلغ من الاجتماع، لأجل أنّ المصاحبة تقتضي طول لبثه... (مفردات، راغب، ماده «صحب»؛ لسان العرب، ابن منظور، ج۷، ص۲۸۶؛ تاج العروس، زبیدی، ج۱، ص۳۲.
- ↑ دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۵.
- ↑ برای آگاهی بیشتر، ر.ک: کتابهای علم رجال و درایه، به ویژه مقباس الهدایه، مامقانی، ج۳، ص۳۱۰ - ۲۹۶.
- ↑ صحیح بخاری، کتاب بدء الخلق، باب فضائل اصحاب النبی(ص).
- ↑ مقدمه اسدالغابه، ابن اثیر، ج۱، ص۹.
- ↑ فتح المغیث، سخاوی، ج۴، ص۳۱؛ مقباس الهدایه، مامقانی، ج۳، ص۲۹۷.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۵، ص۸۸؛ الوافی بالوفیات، صفدی، ج۱، ص۲۰۶؛ حلیة الاولیاء، ابونعیم، ج۲، ص۱۶۱.
- ↑ الأمالی، سید مرتضی، ج۱، ص۱۳۸؛ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج۱۲، ص۳۱۲؛ فتح المغیث، سخاوی، ج۳، ص۹۲-۹۳ و ۹۵.
- ↑ الجرح و التعدیل، ابن عبدالبر، ج۹، ص۱۷۵؛ میزان الاعتدال، ذهبی، ج۴، ص۳۹۶؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۱۱، ص۲۵۷؛ سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۱۳، ص۳۵۴.
- ↑ الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۴.
- ↑ دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۶-۱۸.
- ↑ الرعایة علی الدرایه، شهید ثانی، ص۳۳۹.
- ↑ نهایة الدرایه، سید حسن صدر، ص۳۴۱.
- ↑ إذا رأيت الرجل ينتقص أحدا من أصحاب رسول الله(ص) فاعلم أنه زنديق، و ذلك أن الرسول حقّ، و القرآن حق، و ما جاء به حق، و إنما أدى إلينا ذلك كلّه الصحابة، و هؤلاء يريدون أن يجرحوا شهودنا ليبطلوا الكتاب و السنّة، و الجرح بهم أولى، و هم زنادقة (الاصابه، ابن حجر، ج۱، ص۱۶۲).
- ↑ برای آگاهی از رفتار صحابه با یکدیگر، به کتاب «الغدیر» و کتابهای سیره و تاریخ رجوع کنید.
- ↑ موسوعة التاریخ الاسلامی، ج۱، ص۳۶-۳۸.
- ↑ دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۸-۲۱.
- ↑ صحیح مسلم، مسلم، ج۴، باب نصر الاخ ظالماً أو مظلوماً، ح۲۵۸۴. قال عمر: دعني اضرب عنق هذا المنافق. فقال النبيّ(ص): دعه لا يتحدث الناس ان محمّدا يقتل أصحابه؛ السیرة النبویه، ابن هشام، ج۳، ص۳۰۳؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۳، ص۲۹۹؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۵، ص۴۰، ح۱۶۳۲۳؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر، ج۲، ص۳۹۹.
- ↑ «إنّ في أصحابي منافقون»؛ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۴، ص۸۳.
- ↑ برای آگاهی بیشتر، ر.ک: کنز العمال، متقی هندی، ج۱، ص۲۲۱.
- ↑ «أنا فرطكم على الحوض، و ليرفعنّ رجال منكم ثمّ ليختلجنّ دوني فأقول: يا ربّ أصحابي! فيقال لأنّك لا تدري ما أحدثوا بعدك»؛ صحیح بخاری، کتاب الرقاق، ح۶۰۹۰؛ مسند احمد، کتاب مسند المکثرین من الصحابه، ح۳۹۶۶.
- ↑ جهت آگاهی بیشتر، ر.ک: صحیح بخاری، ج۴، ص۲۰۶، باب الحوض.
- ↑ «ای دو یار زندان!» سوره یوسف، آیه ۳۹.
- ↑ «آنگاه که آن دو در غار بودند همان هنگام که به همراهش میگفت.».. سوره توبه، آیه ۴۰.
- ↑ ذهبی درباره مازری مینویسد: مازری، استاد، امام، علامه، دریایی از علوم و فنون و آخرین دانشمند صاحبنظر از بزرگان آفریقا در فقه و اجتهاد و دقت نظر است (سیر اعلام النبلاء، ج۲۰، ص۱۰۴).
- ↑ لسنا نعني بقولنا الصحابة عدول كل من رآه النبيّ(ص) يوما أو زاره لماما، أو اجتمع به لغرض و انصرف عن كثب، و إنّما نعني به الذين لازموه و نصروه و اتّبعوا النور الذي أنزل معه أولئك هم المفلحون.
- ↑ از علما و دانشمندان یمن که در اصل زیدی مذهب بود و سرانجام، حق را در تقلید نکردن دانست و مذهب زیدی را رها کرد. شوکانی از او به عنوان مجتهد مطلق یاد کرده است.
- ↑ العلم الشامخ في تفضيل الحق على الآباء و المشايخ.
- ↑ «يَرِدُ عَلَيَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ رَهْطٌ مِنْ أَصْحَابِي فَيُجْلَوْنَ عَنِ الْحَوْضِ. فَأَقُولُ: يَا رَبِّ أَصْحَابِي! فَيَقُولُ: إِنَّكَ لَا تَدْرِي مَا أَحْدَثُوا بَعْدَكَ. مَا زَالُوا يَرْجِعُونَ عَلَى أَعْقَابِهِمْ»؛ صحیح بخاری، ج۸، ص۱۴۸.
- ↑ صحیح مسلم، ج۳، ص۱۱۷۳، باب الامر بلزوم الجماعة.
- ↑ «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ تَمَامِ عِدَّةِ الْمُرْسَلِينَ وَ عَلَى آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ وَ أَصْحَابِهِ الْمُنْتَجَبِينَ»؛ کلیات مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمی، ص۴۳.
- ↑ «اللَّهُمَّ وَ أَتْبَاعُ الرُّسُلِ وَ مُصَدِّقُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْأَرْضِ بِالْغَيْبِ عِنْدَ مُعَارَضَةِ الْمُعَانِدِينَ لَهُمْ بِالتَّكْذِيبِ وَ الِاشْتِيَاقِ إِلَى الْمُرْسَلِينَ بِحَقَائِقِ الْإِيمَانِ، فِي كُلِّ دَهْرٍ وَ زَمَانٍ أَرْسَلْتَ فِيهِ رَسُولًا وَ أَقَمْتَ لِأَهْلِهِ دَلِيلًا مِنْ لَدُنْ آدَمَ إِلَى مُحَمَّدٍ -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ- مِنْ أَئِمَّةِ الْهُدَى، وَ قَادَةِ أَهْلِ التُّقَى، عَلَى جَمِيعِهِمُ السَّلَامُ، فَاذْكُرْهُمْ مِنْكَ بِمَغْفِرَةٍ وَ رِضْوَانٍ، اللَّهُمَّ وَ أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ خَاصَّةً الَّذِينَ أَحْسَنُوا الصَّحَابَةَ وَ الَّذِينَ أَبْلَوُا الْبَلَاءَ الْحَسَنَ فِي نَصْرِهِ، وَ كَانَفُوهُ، وَ أَسْرَعُوا إِلَى وِفَادَتِهِ، وَ سَابَقُوا إِلَى دَعْوَتِهِ، وَ اسْتَجَابُوا لَهُ حَيْثُ أَسْمَعَهُمْ حُجَّةَ رِسَالاتِهِ، وَ فَارَقُوا الْأَزْوَاجَ وَ الْأَوْلَادَ فِي إِظْهَارِ كَلِمَتِهِ، وَ قَاتَلُوا الْآبَاءَ وَ الْأَبْنَاءَ فِي تَثْبِيتِ نُبُوَّتِهِ، وَ انْتَصَرُوا بِهِ. وَ مَنْ كَانُوا مُنْطَوِينَ عَلَى مَحَبَّتِهِ يَرْجُونَ تِجارَةً لَنْ تَبُورَ فِي مَوَدَّتِهِ. وَ الَّذِينَ هَجَرَتْهُمْ الْعَشَائِرُ إِذْ تَعَلَّقُوا بِعُرْوَتِهِ، وَ انْتَفَتْ مِنْهُمُ الْقَرَابَاتُ إِذْ سَكَنُوا فِي ظِلِّ قَرَابَتِهِ. فَلَا تَنْسَ لَهُمُ اللَّهُمَّ مَا تَرَكُوا لَكَ وَ فِيكَ، وَ أَرْضِهِمْ مِنْ رِضْوَانِكَ، وَ بِمَا حَاشُوا الْخَلْقَ عَلَيْكَ، وَ كَانُوا مَعَ رَسُولِكَ دُعَاةً لَكَ إِلَيْكَ. وَ اشْكُرْهُمْ عَلَى هَجْرِهِمْ فِيكَ دِيَارَ قَوْمِهِمْ، وَ خُرُوجِهِمْ مِنْ سَعَةِ الْمَعَاشِ إِلَى ضِيقِهِ، وَ مَنْ كَثَّرْتَ فِي إِعْزَازِ دِينِكَ مِنْ مَظْلُومِهِمْ. اللَّهُمَّ وَ أَوْصِلْ إِلَى التَّابِعِينَ لَهُمْ بِإِحْسَانٍ، الَّذِينَ يَقُولُونَ: رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونا بِالْإِيمانِ خَيْرَ جَزَائِكَ. الَّذِينَ قَصَدُوا سَمْتَهُمْ، وَ تَحَرَّوْا وِجْهَتَهُمْ، وَ مَضَوْا عَلَى شَاكِلَتِهِمْ. لَمْ يَثْنِهِمْ رَيْبٌ فِي بَصِيرَتِهِمْ، وَ لَمْ يَخْتَلِجْهُمْ شَكٌّ فِي قَفْوِ آثَارِهِمْ، وَ الِائْتِمَامِ بِهِدَايَةِ مَنَارِهِمْ. مُكَانِفِينَ وَ مُوَازِرِينَ لَهُمْ، يَدِينُونَ بِدِينِهِمْ، وَ يَهْتَدُونَ بِهَدْيِهِمْ، يَتَّفِقُونَ عَلَيْهِمْ، وَ لَا يَتَّهِمُونَهُمْ فِيمَا أَدَّوْا إِلَيْهِمْ؛ اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَى التَّابِعِينَ مِنْ يَوْمِنَا هَذَا إِلَى يَوْمِ الدِّينِ وَ عَلَى أَزْوَاجِهِمْ وَ عَلَى ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ عَلَى مَنْ أَطَاعَكَ مِنْهُمْ. صَلَاةً تَعْصِمُهُمْ بِهَا مِنْ مَعْصِيَتِكَ، وَ تَفْسَحُ لَهُمْ فِي رِيَاضِ جَنَّتِكَ، وَ تَمْنَعُهُمْ بِهَا مِنْ كَيْدِ الشَّيْطَانِ، وَ تُعِينُهُمْ بِهَا عَلَى مَا اسْتَعَانُوكَ عَلَيْهِ مِنْ بِرٍّ، وَ تَقِيهِمْ طَوَارِقَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ إِلَّا طَارِقاً يَطْرُقُ بِخَيْرٍ. وَ تَبْعَثُهُمْ بِهَا عَلَى اعْتِقَادِ حُسْنِ الرَّجَاءِ لَكَ، وَ الطَّمَعِ فِيمَا عِنْدَكَ وَ تَرْكِ التُّهَمَةِ فِيمَا تَحْوِيهِ أَيْدِي الْعِبَادِ؛ لِتَرُدَّهُمْ إِلَى الرَّغْبَةِ إِلَيْكَ وَ الرَّهْبَةِ مِنْكَ، وَ تُزَهِّدَهُمْ فِي سَعَةِ الْعَاجِلِ، وَ تُحَبِّبَ إِلَيْهِمُ الْعَمَلَ لِلْآجِلِ، وَ الِاسْتِعْدَادَ لِمَا بَعْدَ الْمَوْتِ؛ وَ تُهَوِّنَ عَلَيْهِمْ كُلَّ كَرْبٍ يَحِلُّ بِهِمْ يَوْمَ خُرُوجِ الْأَنْفُسِ مِنْ أَبْدَانِهَا؛ وَ تُعَافِيَهُمْ مِمَّا تَقَعُ بِهِ الْفِتْنَةُ مِنْ مَحْذُورَاتِهَا، وَ كَبَّةِ النَّارِ وَ طُولِ الْخُلُودِ فِيهَا؛ وَ تُصَيِّرَهُمْ إِلَى أَمْنٍ مِنْ مَقِيلِ الْمُتَّقِينَ»؛ صحیفه سجادیه، ترجمه و شرح: فیض الاسلام؛ ص۶۴ – ۵۹.
- ↑ «وَ طَالَ الْأَمَدُ بِهِمْ لِيَسْتَكْمِلُوا الْخِزْيَ وَ يَسْتَوْجِبُوا الْغِيَرَ حَتَّى إِذَا اخْلَوْلَقَ الْأَجَلُ وَ اسْتَرَاحَ قَوْمٌ إِلَى الْفِتَنِ وَ [اشْتَالُوا] أَشَالُوا عَنْ لَقَاحِ حَرْبِهِمْ لَمْ يَمُنُّوا عَلَى اللَّهِ بِالصَّبْرِ وَ لَمْ يَسْتَعْظِمُوا بَذْلَ أَنْفُسِهِمْ فِي الْحَقِّ حَتَّى إِذَا وَافَقَ وَارِدُ الْقَضَاءِ انْقِطَاعَ مُدَّةِ الْبَلَاءِ حَمَلُوا بَصَائِرَهُمْ عَلَى أَسْيَافِهِمْ وَ دَانُوا لِرَبِّهِمْ بِأَمْرِ وَاعِظِهِمْ حَتَّى إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ(ص) رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الْأَعْقَابِ وَ غَالَتْهُمُ السُّبُلُ وَ اتَّكَلُوا عَلَى الْوَلَائِجِ وَ وَصَلُوا غَيْرَ الرَّحِمِ وَ هَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِي أُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ وَ نَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ أَسَاسِهِ فَبَنَوْهُ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ مَعَادِنُ كُلِّ خَطِيئَةٍ وَ أَبْوَابُ كُلِّ ضَارِبٍ فِي غَمْرَةٍ قَدْ مَارُوا فِي الْحَيْرَةِ وَ ذَهَلُوا فِي السَّكْرَةِ عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ مِنْ مُنْقَطِعٍ إِلَى الدُّنْيَا رَاكِنٍ أَوْ مُفَارِقٍ لِلدِّينِ مُبَايِنٍ»؛ نهج البلاغه، ترجمه: محمد دشتی.
- ↑ «انْظُرُوا أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ وَ اتَّبِعُوا أَثَرَهُمْ فَلَنْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ هُدًى وَ لَنْ يُعِيدُوكُمْ فِي رَدًى فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا وَ إِنْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا وَ لَا تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا وَ لَا تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِكُوا لَقَدْ رَأَيْتُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ ص فَمَا أَرَى أَحَداً يُشْبِهُهُمْ مِنْكُمْ لَقَدْ كَانُوا يُصْبِحُونَ شُعْثاً غُبْراً وَ قَدْ بَاتُوا سُجَّداً وَ قِيَاماً يُرَاوِحُونَ بَيْنَ جِبَاهِهِمْ وَ خُدُودِهِمْ وَ يَقِفُونَ عَلَى مِثْلِ الْجَمْرِ مِنْ ذِكْرِ مَعَادِهِمْ كَأَنَّ بَيْنَ أَعْيُنِهِمْ رُكَبَ الْمِعْزَى مِنْ طُولِ سُجُودِهِمْ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ هَمَلَتْ أَعْيُنُهُمْ حَتَّى تَبُلَّ جُيُوبَهُمْ وَ مَادُوا كَمَا يَمِيدُ الشَّجَرُ يَوْمَ الرِّيحِ الْعَاصِفِ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ وَ رَجَاءً لِلثَّوَابِ»؛ نهجالبلاغه، ترجمه: محمد دشتی، خطبه ۹۷ (با اندکی تصرف).
- ↑ «هُمْ وَ اللَّهِ رَبَّوُا الْإِسْلَامَ كَمَا يُرَبَّى الْفِلْوُ مَعَ غَنَائِهِمْ بِأَيْدِيهِمُ السِّبَاطِ وَ أَلْسِنَتِهِمُ السِّلَاطِ»؛ نهجالبلاغه، ترجمه: محمد دشتی، حکمت ۴۶۵.
- ↑ «كَانَ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ(ص) اثْنَيْ عَشَرَ أَلْفاً ثَمَانِيَةُ آلَافٍ مِنَ الْمَدِينَةِ وَ أَلْفَانِ مِنْ مَكَّةَ وَ أَلْفَانِ مِنَ الطُّلَقَاءِ وَ لَمْ يُرَ فِيهِمْ قَدَرِيٌّ وَ لَا مُرْجِئٌ وَ لَا حَرُورِيٌّ وَ لَا مُعْتَزِلِيٌّ وَ لَا صَاحِبُ رَأْيٍ كَانُوا يَبْكُونَ اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ وَ يَقُولُونَ اقْبِضْ أَرْوَاحَنَا مِنْ قَبْلِ أَنْ نَأْكُلَ خُبْزَ الْخَمِيرِ»؛ الخصال، شیخ صدوق، ص۶۳۹-۶۴۰، باب الواحد الی مئة؛ خاتمه مستدرک الوسائل، میرزای نوری، ج۱، ص۲۱۲.
- ↑ «طُوبَى لِمَنْ رَآنِي وَ طُوبَى لِمَنْ رَأَى مَنْ رَآنِي وَ طُوبَى لِمَنْ رَأَى مَنْ رَأَى مَنْ رَآنِي»؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۳۰۵، ح۳.
- ↑ «أُوصِيكُمْ بِأَصْحَابِ نَبِيِّكُمْ لَا تَسُبُّوهُمْ وَ هُمُ الَّذِينَ لَمْ يُحْدِثُوا بَعْدَهُ حَدَثاً وَ لَمْ يُؤْوُوا مُحْدِثاً فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) أَوْصَى بِهِمْ»؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۳۰۵، ح۴.
- ↑ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۳۰۶، ح۶.
- ↑ مسند احمد، احمد بن حنبل، ج۴، ص۱۰۶.
- ↑ «مَا وَجَدْتُمْ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَالْعَمَلُ لَكُمْ بِهِ لَا عُذْرَ لَكُمْ فِي تَرْكِهِ وَ مَا لَمْ يَكُنْ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كَانَتْ فِيهِ سُنَّةٌ مِنِّي فَلَا عُذْرَ لَكُمْ فِي تَرْكِ سُنَّتِي وَ مَا لَمْ يَكُنْ فِيهِ سُنَّةٌ مِنِّي فَمَا قَالَ أَصْحَابِي فَقُولُوا بِهِ فَإِنَّمَا مَثَلُ أَصْحَابِي فِيكُمْ كَمَثَلِ النُّجُومِ بِأَيِّهَا أُخِذَ اهْتُدِيَ وَ بِأَيِّ أَقَاوِيلِ أَصْحَابِي أَخَذْتُمُ اهْتَدَيْتُمْ وَ اخْتِلَافُ أَصْحَابِي لَكُمْ رَحْمَةٌ فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَنْ أَصْحَابُكَ قَالَ أَهْلُ بَيْتِي»؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۲۲، ص۳۰۷، ح۸.
- ↑ صحیح بخاری، بخاری، کتاب الفتن، باب ما جاء فی قوله تعالی: ﴿وَاتَّقُوا فِتْنَةً لَا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً﴾، ص۱۸۷۹.
- ↑ تأسیس الشیعه، حسن صدر، ص۳۵۱.
- ↑ ذهبی درباره طبری مینویسد: «ثقة صادق»؛ ر.ک: میزان الاعتدال، ج۳، ص۴۹۹.
- ↑ تحقیق مواقف الصحابة فی الفتنة من روایات الامام الطبری و المحدثین، محمد محزون، ج۱، ص۲۵۳.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۷، ص۳۰۲.
- ↑ دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۵۴-۷۴.
- ↑ هدایتپناه، محمد رضا، مقاله «دانش صحابهنگاری»، دانشنامه سیره نبوی ج۱، ص ۱۴.