معاویة بن ابی سفیان در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۵ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۲۱:۴۷ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

معاویه، فرزند ابوسفیان و هند جگرخوار، بنیان‌گذار سلسله خلافت اموی، از دشمنان سرسخت امام علی (ع) و مردی دارای رذایل اخلاقی بود. به صورت ظاهری هنگام فتح مکه ایمان آورد و در زمان خلافت خلیفه دوم والی شام شد. امام علی (ع) او را برکنار کرد اما برعلیه امام جنگ به راه انداخت و سرانجام با فسخ صلح‌نامه خود با امام حسن (ع) به حکومت رسید. او با معرفی یزید به عنوان جانشینی حوادث آینده و شهادت امام حسین (ع) را رقم زد.

آشنایی اجمالی

معاویه، فرزند ابوسفیان، بنیان‌گذار سلسله خلافت اموی، از دشمنان سرسخت امام علی (ع)، مردی مزور، نیرنگ‌باز، حیله‌گر و دنیاطلب و دارای رذایل اخلاقی بود. او هرگز در دل ایمان نیاورد و در برابر اسلام آوردن ظاهری پدرش، ابوسفیان، وی را با اشعاری مورد نکوهش قرار داد و مایه رسوایی و تباهی دانست. او برای وصول به اهداف دنیوی از هیچ عملی فروگذار نمی‌کرد. امام علی (ع) در مورد رفتارهای معاویه می‌فرماید: به خدا سوگند، معاویه از من زیرک‌تر نیست. او پیمان‌شکنی می‌کند و گنه‌کاری. اگر پیمان‌شکنی را ناخوش نمی‌داشتم، من زیرک‌ترین مردم می‌بودم، ولی پیمان‌شکنان، گنه‌کارند و گنه‌کاران، نافرمان. هر پیمان‌شکنی را در روز قیامت پرچمی است که بدان شناخته شود[۱].[۲]

پدر و مادر

پدرش «صخر» معروف به ابوسفیان از دشمنان سرسخت اسلام بود. مادرش، را هم هند دختر عتبة بن ربیعة بن عبدشمس بن عبدمناف گویند. وی نیز - که پدر، پسر و برادرش در جنگ بدر به دست امام علی (ع) و حمزه کشته شده بودند - همچون شویش از دشمنان سرسخت اسلام و خصوصاً امام علی (ع) به شمار می‌رفت [۳]. تولد معاویه معلوم نیست[۴] ولی اگر به گفته واقدی در هنگام وفات به سال ۶۰ هجری، ۷۸ سال داشته باشد[۵]، تولد او ۱۸ سال پیش از هجرت، یعنی در دهه اول قرن هفتم میلادی بوده است. کنیه معاویه اباعبدالرحمن بود[۶]؛ اما از آنجا که در بعضی از عبارات از مادرش –هند- با عنوان "آکلة الاکباد" یاد شده، از معاویه نیز با لقب "ابن اکلة الاکباد" نام برده شده است.[۷] او را همچنین خال المؤمنین گفته‌اند[۸] و از نویسندگان وحی[۹] به شمار آورده‌اند.

خصوصیات شخصی

بعضی از منابع، وی را سفید چهره معرفی می‌کنند که محاسنش را خضاب می‌کرده است[۱۰]. ولی عده‌ای دیگر از مورخان، وی را سیاه چهره معرفی می‌کنند[۱۱]. معاویه را جزء "دهاة العرب" می‌دانند [۱۲]. او در نقل‌ها، به صورت شخص فقیری معرفی می‌شود که بعد از رسیدن به حکومت شام به شخصی ثروتمند تبدیل شد[۱۳].[۱۴]

سرگذشت زندگی

عصر نبوی

ورود به اسلام

زمان مسلمان شدن معاویه مشخص نیست؛ در کتب تاریخی نقل قول‌های مختلفی در این باره آمده است:

  1. هنگام فتح مکه[۱۵]؛
  2. در یوم القضاء (عمرة القضاء)؛ هنگام دیدن رسول خدا (ص) مسلمان شده است اما اسلام خود را از والدینش مخفی می‌کرده است[۱۶].

اما طبق نقل مشهور، وی در فتح مکه مسلمان شده است و جزء "طلقاء و ابناء الطلقاء" قرار گرفته است[۱۷]. هنگامی که شهر مقدس مکه فتح شد. رسول خدا (ص) گروهی از قریش را بخشیدند و این افراد را آزاد و فرزندان آزاد شده خواندند و فرمودند این افراد حق حکومت بر مسلمانان را ندارند. عبدالرحمن بن غنم اشعری، فقیه بزرگ اهل شام درباره او گفته است: معاویهحق دخالت در امر حکومت را ندارد زیرا او جزء آزاد شده‌هاست، آزاد شده حق حاکم شدن را ندارند[۱۸]. عمر بن الخطاب نیز می‌گوید: حکومت برای آزاد شده‌ها و فرزندان آنها نیست[۱۹].

علی (ع) درباره آنها فرموده‌اند: اینان به اجبار مسلمان شده‌اند و جزء دشمنان رسول خدا (ص) و در پی بدعت و دشمنی با دین خدا هستند[۲۰].

در آیات قرآن نیز اصطلاح "الشجرة الملعونه" آمده است که منظور از آن، بنی امیه است[۲۱].

در روایتی که از عایشه نقل شده، از معاویه به فرعون تعبیر شده است و رسیدن به حکومت، بر انتخاب خدایی و تأیید الهی دلالت بر آنان ندارد[۲۲].[۲۳]

کتابت برای پیامبر (ص)

معاویه که خواندن و نوشتن می‌دانست از جمله کاتبان پیامبر‌(ص) نیز شد، اما به گفته بعضی از سیره‌نویسان کاتب وحی نبود، بلکه نامه‌های پادشاهان و رؤسای قبایل را می‌نوشت و امور روزانه و حساب اموال و صدقات و تقسیم آنان را برعهده داشت و در این امور، شخصی به نام حنظلة بن ربیع تمیمی با او شرکت داشت.

حکومت بر سرزمین‌های شام

پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) و ماجرای سقیفه، ابوسفیان به دستگاه خلافت متمایل شد. دستگاه خلافت که از قدرت و نفوذ او آگاهی داشتند، برای دفع شر او، صدقاتی که در دوران پیامبر گرد آورده بود، به او بازگرداندند. از این‌رو او به همکاری با دستگاه خلافت راضی شد. خلیفه اول فرزند ارشد او، یزید بن ابی‌سفیان را به ولایت دمشق منصوب کرد. بدین‌سان بنیاد خلافت امویان به‌دست خلیفه اول پی‌ریزی شد. در زمان خلیفه دوم یزید بن ابی‌سفیان درگذشت. خلیفه بنا به پیشنهاد یزید، معاویه را به جانشینی او برگزید. معاویه بر شام تسلط یافت و با استفاده از سه عامل زر و زور تزویر، حکومت خود را در شام تثبیت کرد. در این دوران تمام نواحی شام زیر نظر حکومت او قرار گرفت. دوران خلیفه سوم، به‌دلیل خویشاوندی خلیفه با امویان، دوران طلایی حکومت معاویه به‌حساب می‌آید. در این دوره افزون بر دمشق، سایر ولایات شامات، شامل سوریه، فلسطین، اردن و لبنان امروزی در قلمرو حکومتی معاویه قرار گرفت. او در زمان عثمان، اختیار تام یافت. در سایه نیروی نظامی و برخورداری از درآمدهایی که در اثر جنگ‌ها و غنایم به‌دست آمده بود، معاویه حکومت خود را استحکام بخشید. با وجود حمایت‌هایی که خلیفه سوم نسبت به او داشت، اما هنگام محاصره خانه او، در حالی‌که از معاویه درخواست کمک کرده بود، از حمایت و کمک به او خودداری کرد؛ زیرا کشته شدن خلیفه را گامی در جهت وصول به آرزوی دیرین خود، یعنی خلافت، می‌دانست. پس از قتل عثمان، همسرش پیراهن خونی او را برای معاویه فرستاد تا بدین وسیله انگیزه وی در فریب و تحمیق مردم شامل جامه عمل بپوشد. امام علی (ع) در نامه‌ای خطاب به او می‌نویسد که به خدا قسم عثمان را کسی جز تو نکشت. همچنین در فرازی دیگر می‌نویسد زمانی به یاری او می‌شتافتی که به نعمت باشد و زمانی او را خوار می‌کردی که باز به نفعت باشد[۲۴]. امام علی (ع) وی را برکنار کرد[۲۵] معاویه فرمان علی (ع) را نپذیرفت و بر ضد علی بن ابی طالب (ع) شورش کرد و جنگ‌های جمل[۲۶] و صفین[۲۷]، را به راه انداخت. از حکومت وی در ادبیات روایی، به سلطنت تعبیر می‌شود[۲۸]. او توانسته بود مردم شام را با خود همراه کند و آنها او را حاکمی عادل می‌پنداشتند[۲۹] و افرادی چون حسن بصری و عمر بن عبدالعزیز از او دفاع می‌کنند[۳۰]. سرانجام او در رجب سال ۶۰ه‍.ق در حالی که به بیماری "لوقه"[۳۱] مبتلا شده بود، درگذشت[۳۲]. معاویه به طور معمول در برخورد با مخالفان میانه‌رو، گشاده‌رو و با گذشت بود و با هدایای فراوان و بذل و بخشش‌های گسترده از بیت‌المال آنان را می‌خرید. بعدها این حرکت او بدین عنوان که وی سیاستمدار و اهل تسامح بود، تلقی شد. تاریخ، فریب و مکر وی را به حساب زیرکیِ سیاسی او گذاشت و بذل و بخشش‌های او را برای خرید اشراف قریش، به پای شکیبایی و بردباری او نوشت[۳۳]. در واقع معاویه، خلیفه‌ای سنگدل، حیله‌گر، دروغگو و فتنه‌انگیز بود. او عمّال خویش را بر اموال و جان‌ها و نوامیس مسلمین مسلّط ساخت و دیکتاتوری‌ترین شیوه‌های حکومتی را در قالب تزویر و تبلیغات، اعمال می‌کرد و در ریشه‌کن ساختن دین پیامبر می‌کوشید [۳۴]. جنگیدن با علی بن ابی طالب (ع) معاویه را در ردیف اهل بغی و واجب القتل قرار داده بود؛ چنانکه عبدالله بن عمر وی را واجب القتل می‌دانسته است؛ زیرا او با سرکشی در برابر خلیفه رسول خدا (ص) قرار گرفته است[۳۵]. اهل صفین باید توسط علی (ع) سرکوب شوند[۳۶]. اهل صفین باعث اختلاف در امت اسلام بودند پس قتل‌شان واجب است[۳۷]. حرکت اهل صفین معصیت و قتل آنها واجب بوده است[۳۸]. همچنین عمار بن یاسر در جنگ صفین و افرادی چون حجر بن عدی و عمرو بن الحمق خزاعی به دست او کشته شدند[۳۹].[۴۰] معاویه با سیاست‌بازی، بی‌آنکه در تقوا و دیانت از خود حرارتی نشان دهد، توانست مقاصد خود را که با احکام اسلامی منطبق نبود، پیش ببرد: شراب‌خواری‌، پوشیدن لباس ابریشم‌، استماع آواز، قضاوت بر خلاف اسلام‌، به رسمیت شناختن فرزند زنا، جنگ با امیرالمؤمنین علی (ع)، اعزام نیروهای نظامی برای قتل و غارت شیعیان امام در زمان خلافت امیرالمؤمنین، شهادت مالک اشتر، حجر بن عدی و یارانش‌، تجاوز به مصر و شهادت محمد بن ابی‌بکر والی منصوب امیرالمؤمنین علی (ع)، قتل عام شیعیان‌، جعل احادیث در مذمت امیرالمؤمنین، جعل احادیث در مدح عثمان‌، امر به لعن امیرالمؤمنین در خطبه نماز، شهادت امام حسن (ع)، خواندن نماز جمعه در روز چهارشنبه‌، همه و همه گوشه‌هایی از این جنایات و اقدامات ضد اسلامی معاویه بودند و او همه این جنایات را بی‌پرده و با کمال جسارت انجام می‌داد و کوچک‌ترین پرده‌پوشی یا ظاهرسازی به جز در مورد شهادت امام حسن (ع) در کار وی نبود.

سیاست اداری معاویه

خلفای بنی‌امیه، به‌ویژه افرادی مانند معاویة بن ابی‌سفیان و عبدالملک بن مروان به بهتر اداره کردن حکومت، تلاش برای منافع عمومی به منظور سازمان‌دهی حکومت‌شان شناخته شده‌اند. آنان از توانایی‌شان در پیروی از شیوه‌های اداریِ سودمند و ایجاد دیوان‌ها و ابزارهای اداری مفید برای استفاده در حکومت‌شان، دریغ نکردند[۴۱].

اداره‌ها یا دیوان‌ها، در دوران معاویه شاهد تحولی بود که همگام با تغییراتی در نظام حکومتی پدیدار شد و به علت باز بودن درهای آن به روی تمدن‌های روم و ایران، قدم‌های سریعی به جلو برداشت[۴۲]. آنان از آنچه عمر بن خطّاب در نظام اداری انجام داد، پیروی کردند، بدون اینکه شکل نهایی آن را تکامل بخشند[۴۳].

معاویه بدین‌منظور از مسیحیانی که در حکومت روم کار می‌کردند، مانند سَرْجون بن منصور و پسرش منصوربن سَرْجون در تنظیم دیوان مالیه کمک گرفت[۴۴].

معاویه در زمانی دیوان‌های خاتم و برید را تأسیس کرد که مسلمانان با دیوان‌های سپاه، خراج و رسایل آشنا بودند. او دیوان خاتم را درست کرد تا نامه‌ها بدون مهر نباشد، فردی به جز خلیفه، از اسرار آنها آگاه نشود، نامه‌ها در معرض جعل و دگرگونی قرار نگیرد. افزون بر آن، دیوان خاتم گزارش‌هایی را دریافت می‌کرد که از سوی استانداران به خلیفه فرستاده می‌شد[۴۵].

همچنین معاویه دیوان برید را - بعد از گسترش حکومتش - تأسیس کرد؛ زیرا انتقال نامه‌ها با حداکثر سرعت برای تسهیل ارتباط سریع میان خلیفه و کارگزارانش در مناطق حکومتی ضروری بود[۴۶].

این دیوان دو وظیفه مهم داشت: نخست، بردن و آوردن نامه‌های دارالخلافه؛ دوم، کارمندان این دیوان جاسوس‌های خلیفه بودند و کارها و رفتارهای استانداران را زیر نظر داشتند و گزارش‌های دریافتی را برای خلیفه می‌فرستادند تا خلیفه از اوضاع استان‌ها و آنچه در آنجا رخ می‌دهد، آگاه باشد[۴۷].

معاویه هزینه هنگفتی را صرف تحول این دیوان و فعالیت‌های آن کرد. شمار کارمندان، اسب‌ها و ایستگاه‌های مجهز مورد نیاز ناقلان خبر را افزایش داد و ابزارهای مهمی برای اداره امور حکومت به وجود آورد. گفتنی است که کار دیوان برید، منحصر به انتقال نامه‌های رسمی و گزارش‌های حکومتی بوده است.[۴۸].

هلاکت معاویه

هیثم بن عدی گوید: چون مرگ معاویه فرا رسید و یزید حضور نداشت، ضحاک بن قیس و مسلم بن عقبه را‌طلبید و از آنان خواست این مطالب را از او به یزید برسانند که: به اهل حجاز توجه کن که آنها اصل تو و خاندان تو می‌باشند، پس هر یک از آنان نزد تو آمد او را گرامی بدار و هر کس از تو کناره گرفت او را مورد نظر داشته باش؛ و اما اهل عراق، به آنان توجه کن و اگر هر روز از تو خواستند که کارگزار خود را عزل کنی، چنین کن؛ زیرا کنار گذاردن یک کارگزار آسان‌تر است از اینکه یکصد هزار شمشیر بر روی تو کشیده شود؛ و اما اهل شام، پس آنان را مورد توجه قرار ده و آنان را از خود جدا مگردان، و اگر از دشمن خود هراس داشتی آنان را برای مقابله با او روانه ساز سپس به دیار خودشان بازگردان و اجازه نده که در غیر دیارشان اقامت کنند زیرا اخلاقشان دگرگون می‌شود. من بر تو بیم ندارم مگر از سه کس: حسین بن علی و عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر: اما حسین بن علی، پس من امیدوارم که خدا او را کفایت کند همان‌گونه که پدرش را کشت و برادرش را مخذول کرد. و اما عبدالله بن زبیر، پس او نیرنگ باز و فریبکار است، اگر بر او دست یافتی او را پاره پاره کن. و اما ابن عمر، او مردی است که ورع او را علیل و ناتوان کرده، پس او را با آخرتش واگذار که او تو را میان خود و دنیایت رها سازد. سپس پیکی به سوی یزید گسیل داشت و نامه‌ای به او نوشت و از او خواست که زود بازگردد. آن پیک با سرعت حرکت کرد و چون یزید او را ملاقات نمود او را از مرگ معاویه باخبر ساخت.

چون معاویه از دنیا رفت ضحاک بن قیس فهری به مسجد رفت و به مردم گفت: معاویه پادشاه عرب بود که خدا به وسیله او شعله‌های فتنه را خاموش کرد... تا آنکه گفت: این پارچه‌ها کفن او می‌باشد و ما او را در این پارچه‌ها خواهیم پیچید تا به ملاقات خدا رود؛ هر که می‌خواهد بر او نماز گزارد حاضر شود. سپس بر جنازه معاویه نماز گزارد[۴۹]. زمانی که یزید به دمشق آمد معاویه را دفن کرده بودند؛ پس بر قبر پدرش نماز گزارد، اهل دمشق با او بیعت کردند و خطبه‌ای خواند و مانند پدرش مردم را به دادن اموال وعده داد[۵۰].[۵۱]

معاویه و نقل احادیث

او از ابوبکر، عمر، عثمان و خواهرش ام‌حبیبه (ام المؤمنین)[۵۲]حدیث نقل کرده است. و عده‌ای از اصحاب رسول خدا (ص) مانند عبدالله بن عباس، الخدری، ابودرداء، جریر، نعمان بن بشیر، عبدالله بن عمرو عبد الله بن زبیر و عده‌ای از تابعین مانند ابوسلمه، حمید بن عبدالرحمن، سالم بن وقاص، علقمه بن وقاص، ابن سیرین و قاسم بن محمد از وی حدیث نقل کرده‌اند[۵۳]. ابن ابی داود تنها به نقل از معاویه از رسول خدا (ص) حدیث نقل می‌کند[۵۴].[۵۵]

معاویه بنیان‌گذار انحرافات در دین‌

یعقوبی[۵۶] بعضی کارهایی را از معاویه ذکر می‌کند که پیش از آن سابقه نداشته است‌: معاویه نخستین کس در اسلام بود که نگهبانان و پاسبانان و دربانان گماشت و پرده‌ها آویخت و منشیان نصرانی استخدام کرد و جلو خود حربه راه می‌برد و از مقرری زکات گرفت و خود روی تخت نشست و مردم زیر دست او و دیوان خاتم (اداره مُهرداری‌) را تأسیس و دست به ساختمان زد و ساختمان را گچ‌کاری کرد (برافراشت‌) و مردم را در ساختنش بی‌مزد به کار گماشت و هیچ‌کس پیش از او چنین نکرده بود و مال‌های مردم را مصادره کرد و آنها را برای خویش گرفت و خلافت را به صورت پادشاهی باز گرداند و می‌گفت‌: منم نخستین پادشاه‌. معاویه از هر سرزمینی که فتح می‌شد، املاک آبادی را که پادشاهان خالصه خود قرار می‌دادند، خالصه خود قرار می‌داد و تیول جمعی از بستگان خویش می‌ساخت و نخستین کس بود که در تمام دنیا، خالصه‌هایی داشت‌.

روزی عبدالله بن عمر نزد وی رفت‌، معاویه به او گفت‌: ای ابوعبدالله کاخ ما را چگونه می‌بینی‌؟ گفت‌: اگر از مال خدا باشد، از خیانت‌کارانی و اگر از مال خودت باشد، از اسراف‌کاران هستی‌. عدی بن حاتم بر او وارد شد، معاویه به او گفت‌: دوران ما چگونه است‌؟ عدی گفت‌: داد این زمان شما، بیداد زمانی است که گذشت و بیداد این زمان شما، داد زمانی است که خواهد آمد.[۵۷]

معاویه با خودکامگی‌ بی‌حدّ و حصر در تصرف اموال مردم‌، بدعتی به وجود آورد که خلفای بعدی آن را به عنوان سیاست دنبال می‌کردند، او معتقد بود: زمین مال خداست و من خلیفه خدا هستم پس هر چه را که از اموال خدا بگیرم‌، مال من است و هر چه را واگذارم برایم مباح است‌. سیاست او چنین بود که دوستداران امام و اهل بیت آن حضرت در تنگنای اقتصادی‌ واقع شوند و به هر بهانه مستمری آنان از بیت‌المال قطع گردد. در برابر آن‌، سیل هدایا و مواهب معاویه به سوی کسانی سرازیر می‌شد که در رساندن بنی‌امیه به حاکمیت و یا در حفظ آن نقش داشتند.

معاویه برای سُست کردن ریشه‌های اعتقادی مردم، نمادها و شعائر اسلامی را به آرامی تغییر داد. او برای اینکه بهتر حکومت کند، بین مردم اختلاف انداخت و آنان را به درگیری و نزاع بین خویش کشاند. اختلافات دیرینه میان انصار را شعله‌ور کرد و کینه‌های کهنه اوس و خزرج را از نو تازه کرد. او تلاش کرد تا نهادهای جاهلیت جای شعائر اسلامی را بگیرد و اصطلاحاتی از قبیل مهاجر و انصار به انتسابات قبیلگی تبدیل شود به همین دلیل واژگانی مانند عثمانی‌، خارجی و... به وجود آمد. او می‌کوشید تساوی انسان‌ها و اکرام به تقوا و فرمایش رسول‌الله (ص) در مورد حذف امتیازات و تفاوت‌های بین عرب و عجم، به فراموشی سپرده شود. از این رو، غیر عرب به کارهای پست مشغول شدند و مالیات‌های سنگینی پرداختند. او در عقاید دینی تغییر و تزلزل ایجاد کرد. برتری بنی‌امیه را خواست خدا دانست‌. اتصاف معاویه و پیروانش به گروه ستمکار در کلام پیامبر (ص) بسیار معروف است‌: «ای عمار! تو را گروه ستمکار خواهد کشت‌»[۵۸] عمار از یاران امام علی (ع) بود که در جنگ صفین به دست سپاهیان معاویه شهید شد. معاویه اولین کسی است که حکومت عادلانه اسلامی را به طور کامل به سلطنت ظالمانه فردی و امپراطوری استبدادی تبدیل کرد. او اولین کسی است که لعن بر امام را جزء خطبه نماز جمعه قرار داد و احکام اسلام را در باب سرقت‌، قضاوت و انساب و نماز جمعه و... بدون پرده‌پوشی زیر پا گذاشت‌. او اولین کسی است که بر ضد حکومت امیر المؤمنین علی (ع) شروع به تحریکات کرد و جنگ را به راه انداخت و با تحمیل ولی‌عهدی پسرش یزید، حکومت و خلافت اسلامی را در خاندان خود موروثی کرد؛ و او بنیان‌گذار این همه بدعت‌ها و انحرافات در دین بود. به همین علت امام حسین (ع) در نامه‌ای به معاویه می‌نویسد: «من هیچ فتنه‌ای را برای این امت‌، بزرگ‌تر و خطرناک‌تر از ولایت و حکومت تو نمی‌دانم» [۵۹]

ابوالاعلی مودودی نظام پادشاهی معاویه را که در دهه آخر حکومت معاویه به اوج خود رسید، چنین ترسیم می‌کند:

  1. دگرگونی درباره نحوه جای‌گزینی حاکم‌: معاویه اولین کسی بود که در شرایط سلامت برای پسرش یزید با استفاده از قدرت و نیروی نظامی بیعت گرفت و توانست خلافت را به سلطنت تبدیل کند.
  2. دگرگونی در روش زندگی حاکم‌.
  3. دگرگونی در کیفیت نگه‌داری و برداشت از بیت‌المال به طوری که بدون حساب و کتاب از بیت‌المال هزینه می‌شد، گویی این ثروت اموال شخصی حاکم است‌.
  4. پایان آزادی اندیشه‌، فکر، نظر و رأی‌.
  5. پایان آزادی امر قضا، به طوری که قاضی هرگونه که حاکم می‌خواست قضاوت می‌کرد و حکم قتل هرکس را که خلیفه اراده می‌کرد، می‌داد.
  6. پایان حکومت شورایی‌.
  7. ظهور و بروز عصبیت‌های قومی و نژادی و قبیله‌ای‌.
  8. نابودی قانون‌.[۶۰]

از بدعت‌های دیگر او نیز می‌‌توان به موارد ذیل اشاره کرد: وی اولین کسی است که ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ[۶۱] را از نماز حذف کرد[۶۲]؛ در حالی که به فرموده امام صادق (ع) درباره آیه شریفه ﴿سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ وَالْبَادِ[۶۳]. فرمود: "در مکه خانه‌ها نباید در داشته باشد" و معاویه اولین کسی بود که برای خانه‌های مکه در گذاشت[۶۴]؛ همچنین جعل احادیث بر ضد علی (ع) و منسوب کردن روایات به رسول خدا (ص)[۶۵]؛ تحریم تلبیه در مراسم حج[۶۶]؛ بدعت نامیدن خطابه بر منبر رسول خدا (ص) بدعت است[۶۷]؛ قرار دادن اذان و اقامه برای نمازهای عیدین[۶۸]؛ انجام رمی به طور سواره[۶۹]؛ قرار دادن پانزده پله برای منبر رسول خدا (ص)[۷۰] و فرستادن بت به سرزمین هندوستان[۷۱] از دیگر بدعت‌هایی است که ایجاد آن را به معاویه نسبت داده‌اند. ضمن این که او اولین کسی است که داخل محراب، اتاقکی بنا کرد که به آن داخل می‌شد و برای مردم نماز می‌خواند [۷۲].[۷۳]

از بدعت‌های معاویه، بیعت گرفتن اجباری از مردم و شخصیت‌ها برای ولایت‌عهدی فرزند شراب‌خوار و نالایقش "یزید" بود. قوی‌ترین گروه مخالف با آن بیعت، بنی‌هاشم و در رأس آنان حسین بن علی (ع) بود که مخالفت خویش را آشکارا اعلام کرد. اغلب چهره‌های سرشناس یا با تهدید یا با تطمیع، پذیرفته بودند ولی امام حسین (ع) حتی در برابر معاویه که به ستایش یزید پرداخت، به بیان زشتی‌های یزید اشاره کرد و از کار معاویه نکوهش نمود و رسوایش ساخت[۷۴].[۷۵]

اختلافات‌، فتنه‌گری‌ها، سیاست بازی‌ها، بی‌عدالتی‌ها، نفاق و پیمان‌شکنی سال‌های آخر خلافت خلیفه سوم و سپس در تمام دوران معاویه‌، روان جامعه‌ را دچار بحران و درهم ریختگی نمود و اصحاب خالص امیرالمؤمنین علی (ع) در اقلیت واقع شدند.

معاویه با تمام توان خود توانست اسلام را آن‌گونه که خود می‌شناخت، معرفی کند تا جایی که در پایان دوره حکومت او از اسلام جز اسم و از قرآن جز رسم باقی نمانده بود. در واقع در این دوران‌، اسلام در حقیقت امر، به کناری نهاده شده بود و با آن مبارزه می‌شد و جمهور مردم نیز از صحنه حکومت غایب بودند. با این حال علمای اهل سنت با چشم پوشی از حقیقت اسلام، مواضع مختلف بلکه متضادی در مورد معاویه و دیگر امرای اموی خصوص در باب ادعای خلافت آنان، اتخاذ کرده‌اند. چندان که - من باب نمونه - جلال الدین سیوطی می‌نویسد: ابن ابی‌شیبه از سعید بن جمهان نقل می‌کند که به سفینه گفتم‌: بنی‌امیه گمان می‌کنند که خلافت در قبیله آنان است‌. گفت: دروغ گویند، بلکه بنی‌امیه از خشن‌ترین ملوک هستند و اولشان معاویه است‌. روی دیگر این سکه برای مردم حفظ جماعت و طاعت است که خروج از آن به مثابه ترک اسلام شمرده می‌شد، تا آنجا که صحابی معروفی چون عبدالله بن عمر فرزند خلیفه دوم که از بیعت‌ با امام علی (ع) سر باز زد[۷۶] و همچون بسیاری دیگر از اشراف از گشاده دستی‌های معاویه برخوردار بود،[۷۷] در دوره یزید بن معاویه با انتساب حدیثی به پیامبر (ص) از لزوم اطاعت و حفظ جماعت سخن می‌گفت‌.[۷۸]

فضایل و افتخارات ساخنگی

درباره روایاتی که در آنها مدح معاویه آمده، مطالب مختلفی نقل شده؛ اسحاق بن راهویه می‌گوید: هیچ فضیلتی برای معاویه وجود ندارد. و ابن حنبل می‌گوید: بدان که علی (ع) دشمنان بسیاری داشته است و چون هیچ ایرادی در او پیدا نکردند پس در مقابلش کسی را قرار داده، و برای او فضایلی را جعل کردند[۷۹].

به عبارت دیگر؛ احادیثی را که در آنها مدح معاویه نقل شده، طرفداران افراطی وی ساخته‌اند و بیشتر آنها افرادی هستند که در شام بزرگ شده‌اند[۸۰].

شوکانی در کتاب "الفوائد المجموعه فی الأحادیث الموضوعه"، و حافظ ابن کثیر در البدایة و النهایه[۸۱] به این مطلب اشاره دارند[۸۲].

از جمله این فضایل ساختگی موارد ذیل‌اند:

  1. حدیثی از رسول خدا (ص) درباره معاویه نقل شده است: روزی رسول خدا (ص) قصد نوشتن نامه‌ای را داشتند که معاویه را خبر کردند اما وی در حال غذا خوردن بود و رسول خدا (ص) سه مرتبه او را صدا زد و او پاسخ نداد و آن حضرت او را چنین نفرین فرمود: "خدایا او هیچگاه سیر نشود"[۸۳].[۸۴]
  1. از بزرگترین افتخاراتی که برخی برای معاویه نوشته‌اند آن است که «ام حبیبه»، خواهر وی، همسر رسول خدا(ص) است[۸۵] و بدین جهت او خود را «خال المؤمنین» می‌خواند[۸۶].
  2. کاتب وحی بودن معاویه[۸۷]، با مراجعه به متون تاریخی اهل سنت درباره این افتخار وی چند نقل وجود دارد:
    1. وی برای رسول خدا(ص) مطالب کمی نوشته است[۸۸].
    2. وی کاتب رسول خدا(ص) برای نگارش نامه اعراب بوده است[۸۹].
    3. مسئول نوشتن نامه‌های رسول خدا(ص) زید بن ثابت بوده است، اگر کسی نبود معاویه نامه‌ها را می‌نوشت[۹۰].

با وجود این تعارضات، افتخار، مخدوش بلکه باطل است[۹۱].

معاویه در امارت شام

وقتی که ابوبکر در سال سیزده هجری لشکری را به فرماندهی یزید بن ابی سفیان فرستاد، معاویه همراه برادر رفت. بعد از فتح شام، یزید حاکم شام گردید و در سال هجده هجری به وسیله طاعون از دنیا رفت. عمر معاویه را به عنوان امیر شام انتخاب کرد که باج و خراج هم به عهده او باشد. شرحبیل بن حسنه را هم امیر لشکر اردن نمود و گرفتن مالیات را هم به عهده او گذاشت[۹۲].

بعدها عثمان امارت معاویه را تأیید و تمام شامات را به او واگذار کرد و معاویه حدود بیست سال امیر شام و بیست سال عنوان خلیفه مسلمین را یافت[۹۳].

با این که عمر اموال ۲۱ نفر از کارگزاران خود را تقسیم کرد[۹۴]، با معاویه کاری نداشت و اعمال او را مورد بازخواست قرار نمی‌داد و این باعث تقویت معاویه و کسب قدرت بیشتر او شد.

حضور بنی‌امیه در شام از ابتدای فتح آن، باعث شده بود که مردم آن دیار در جهل و نادانی به سر برند و مطیع اوامر معاویه باشند. این جهل موجب شد که معاویه آن‌گونه که می‌خواهد، از وجود آنها استفاده ببرد و کسی به او اعتراضی نکند. معاویه حدود چهل یا چهل و دو سال بر شام حکومت کرد و مردم آن دیار، مطیع فرمان‌های او بودند؛ چراکه او را نماینده خلیفه مسلمین می‌دانستند و بهتر از او را در آن دیار ندیده بودند مگر به ندرت و اندک؛ زیرا معاویه به دیگران اجازه نمی‌داد با مردم ارتباط داشته باشند. از این روی نقل کرده‌اند زمانی که ابن عباس در مسجد شام حضور پیدا کرد، عده زیادی اطراف او جمع شدند و معاویه از او خواست مسجد را ترک کند.

حکایت‌های مختلفی درباره جهل مردم شام نوشته‌اند، از جمله وقتی از مردی از بزرگان شام سؤال شد: ابوترابی که امام او را در نماز لعن می‌کند، چه کسی است؟ گفت: به نظرم او دزدی از دزدان فتنه انگیز است [۹۵].

آری آنها مردمی هستند که شتر نر را از ماده تشخیص نمی‌دهند و معاویه برای بردن آنها به جنگ صفین، روز چهارشنبه نماز جمعه را برگزار می‌کند و وقتی که می‌شنوند علی(ع) در محراب به شهادت رسیده است تعجب می‌کنند و می‌گویند. مگر علی نماز می‌خواند!

از معاویه نقل شده است که می‌‌گفت: «من از آن زمانی که پیامبر(ص) به من فرمود: وای معاویه! زمانی که زمامدار شدی، نیکویی کن، به خلافت چشم طمع دوخته، در راه رسیدن به آن تلاش نمودم»[۹۶].

گرچه راوی این حدیث، معاویه است و سند آن قابل تشکیک – آن‌گونه که علامه امینی[۹۷] در آن تشکیک کرده است - بر فرض صحت، این روایت دلیل بر حقانیت معاویه نیست؛ زیرا تعبیر به جانشین و خلیفه من ندارد، بلکه تعبیر به «مَلَکْتَ» است؛ یعنی، به قدرت رسیدی گر چه این قدرت از راه باطل باشد. به همین جهت معاویه برای رسیدن به حکومت، از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کرد.

نقل کرده‌اند که معاویه برای اطلاع از وضعیت آینده خود، به گونه‌ای به علی(ع) متوسل می‌شد. از جمله نوشته‌اند در میان لشکر حضرت در هنگام جنگ صفین سر و صدایی بلند شد و شایع گردید معاویه مرده است. این خبر، باعث خوشحالی مردم گردید.

اما حضرت علی(ع) در مقابل این فریادهای شادی فرمود: قسم به خدایی که جان من در دست قدرت اوست، معاویه از بین نمی‌رود تا مردم بر او اتفاق کنند.[۹۸]

این پاسخ حضرت سؤال برانگیز بود و به این جهت عده‌ای پرسیدند: پس اگر می‌دانی که از بین نمی‌رود چرا با او جنگ می‌کنی؟ فرمود: من می‌خواهم که بین خود و خدایم عذر داشته باشم[۹۹].

این جا حضرت عمل به وظیفه را تنها انگیزه جنگ خود با معاویه معرفی می‌کند، اما معاویه از سخنان حضرت علی(ع) بهره برده، از سرنوشت آینده خود آگاه می‌شود.

به روایت دیگر مردی از شام به کوفه می‌آید و خبر مرگ معاویه را به اطلاع کوفیان می‌رساند. مردم مرد شامی را نزد علی(ع) می‌برند، اما حضرت گفتار او را تکذیب می‌کند و می‌فرماید: معاویه نمی‌میرد تا این‌گونه و آن‌گونه عمل کند و اعمال او را ذکر کرد. به آن حضرت گفته شد. پس چرا با او جنگ کردی در حالی که اینها را میدانی؟ فرمود: «لِلْحُجَّةٍ»؛ یعنی، برای اتمام حجت و انجام وظیفه‌ام با او جنگ کردم[۱۰۰].

آری علی(ع) وظیفه دارد با معاویه جنگ کند و با او مخالفت کند؛ زیرا می‌داند که معاویه اعتقادی به اسلام ندارد و هدف او از بین بردن اسلام و در صورت ناتوانی، تحریف آن است. ما در بعد کارهای خلاف معاویه را ذکر خواهیم کرد، اما قبل از آن، به یک واقعه تاریخی توجه خوانندگان گرامی را جلب می‌کنیم.[۱۰۱]

برائت مأمون از معاویه

سیوطی در تاریخ خلفاء می‌نویسد: مأمون در سال یازدهم خلافتش دستور داد که منادی برائت ذمه خلیفه را از کسی که معاویه را به خیر و نیکی یاد کند، اعلام کند و ندا سر دهد که بهترین خلق بعد از رسول خدا(ص)، علی بن ابی طالب(ع) است[۱۰۲].

مسعودی درباره علت این فرمان می‌نویسد: مأمون در نامه‌ای به تمام مردم نوشت که معاویه را بر بالای منبر لعن کنند، اما بعدها از ترس شورش، فرمان را لغو کرد. علت آن، این بود که از مطرِّف پسر مغیرة بن شعبه نقل شده است که گفت: من و پدرم در شام بر معاویه وارد شدیم. پدرم بارها نزد او می‌رفت و با وی سخن می‌گفت و سپس نزد ما می‌آمد و از معاویه و عقل و تدبیرش یاد می‌کرد و از آن‌چه که از او دیده بود، بسیار تعجب می‌نمود. یک شب پدرم به خانه بازگشت، ولی از خوردن غذا خودداری نمود. من او را غمناک دیدم. ساعتی در انتظار نشستم و با خود فکر کردم که ناراحتی پدرم شاید به خاطر کاری باشد که ما انجام داده‌ایم.

در این هنگام به پدرم گفتم: چرا شما را امشب غمگین می‌بینم؟ گفت: فرزندم، من از نزد ناپاک‌ترین مردم می‌آیم. گفتم: به چه علت؟ گفت: امشب تنها با معاویه نشسته بودم. به او گفتم ای امیرالمؤمنین! تو به کمال قدرت رسیدی. اکنون چه می‌شود اگر به برادرانت از بنی‌هاشم نگاه مهری افکنی و به خدا قسم اکنون دیگر نزد بنی‌هاشم نیرو و قدرتی نیست تا تو از آن هراسان باشی!

معاویه گفت: هیهات هیهات! برادر تیم (ابوبکر) به حکومت رسید و عدل را پیشه ساخت، اما یک روز از مرگ او نگذشت که نام او هم از میان رفت. پس از وی برادر عدی (عمر) زمام حکومت را در دست گرفت و کوشش کرد و ده سال شدت عمل نشان داد، ولی به خدا قسم فردای آن روزی که مرگ دامنش را گرفت نام او هم مرد. فقط می‌گویند عمر، سپس برادر ما، عثمان، زمامدار گردید؛ مردی که کسی از نظر خانوادگی و نسب مانند او نبود. پس آن‌چه که باید انجام دهد انجام داد، ولی به خدا سوگند فردای آن روز که به هلاکت رسید، یاد او هم بین مردم مرد و فراموش گردید. اما برادر هاشم (حضرت محمد(ص)) هر روز پنج بار به نام او فریاد می‌زنند: «أَشْهَدُ أَنَ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ».

ای مغیره مادر برای تو نباشد! با زنده بودن نام این مرد کدام عمل باقی می‌ماند؟ به خدا سوگند (چاره نیست) مگر این که (نام پیامبر اسلام) دفن شود[۱۰۳].

مطرّف بن مغیره جزو کارگزاران دستگاه بنی‌امیه بود که به جنگ شبیب خارجی رفت. اما در پایان عمر خود در سال هفتاد و هفت علیه بنی‌امیه و حجاج شورش و قیام کرد و در همین سال کشته شد[۱۰۴].

به خاطر این قضیه، مأمون در سال دویست و دوازده از معاویه اعلام برائت کرد.[۱۰۵]

منابع

پانویس

  1. نهج البلاغه، خطبه ٢٠٠: «"وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِيَةُ بِأَدْهَى مِنِّي، وَ لَكِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ؛ وَ لَوْ لَا كَرَاهِيَةُ الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ، وَ لَكِنْ كُلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٌ وَ كُلُّ فُجَرَةٍ كُفَرَةٌ، وَ لِكُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ يُعْرَفُ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؛ وَ اللَّهِ مَا أُسْتَغْفَلُ بِالْمَكِيدَةِ وَ لَا أُسْتَغْمَزُ بِالشَّدِيدَة"»
  2. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص۷۲۷-۷۲۹.
  3. روحانی، سید حمید، مقاله «معاویة بن ابی‌سفیان اموی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷، ج۷، ص۳۴۴؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص۴۶۰.
  4. تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی
  5. تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.
  6. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۳.
  7. فقال أمیر المؤمنین (ع): "قَاتَلَ اَللَّهُ اِبْنَ آكِلَةِ اَلْأَكْبَادِ..."؛ الخصال، شیخ صدوق، ص۴۴۰. قال (ع): "يَخْرُجُ اِبْنُ آكِلَةِ اَلْأَكْبَادِ..."؛ کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، ص۶۵۱، لعن الله ابن آکلة الأکباد: تهذیب الاحکام، مزی، ص۶۲۶؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۵۲، ص۲۰۵.
  8. اُمّ حبیبه، همسر رسول خدا (ص)، خواهر معاویه بود، از این‌رو دایی مؤمنان نامیده شد. سید مرتضی در نقد این ادعا گفته است زمانی به برادرِ مادر، دایی گفته می‌شود که رابطه مادری از راه نسب باشد، نه تشبیه و استعاره. از این‌رو، پدران و خواهرانِ همسرانِ رسول خدا (ص)، نیز جدّ و خاله مسلمانان نامیده نمی‌شوند. [وگرنه حیی بن اخطب یهودی به دلیل این که پدر صفیه است، باید «جدّالمؤمنین» خوانده شود.] چرا فقط معاویه از میان برادران آنان، خال المؤمنین نامیده شد، در حالی که محمد بن ابی‌بکر برادر عایشه و عبدالله بن عمر برادر حفصه بودند. عصبیت‌ها انسان را کر و کور می‌کند، ر. ک: رسائل الشریف، ج۴، ص۶۵. برای اطلاع بیشتر ر. ک: اسکافی، المعیار والموازنة، ص۲۱؛ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۴۷۷؛ ابن‌عساکر، تاریخ مدینة دمشق؛ ج۵۹، ص۱۰۳.
  9. رسائل الشریف، ج۴، ص۲۱. معاویه در این زمان، چند نامه برای رؤسای قبایل نوشت، ولی دست تزویر و جعل او را در شمار کاتبان وحی قرار داد. در این باره، ر. ک: مسند احمد، ج۴، ص۱۸۱؛ سید بن طاووس، طرائف، ص۵۰۲؛ حلی، کشف الحق و نهج الصدق، ص۱۱؛ امینی، الغدیر، ج۱۰، ص۱۶۸ و ۲۷۰؛ احمدی، مکاتیب الرسول، ج۱، ص۱۱۸؛ ابوریه، شیخ المضیرة أبی‌هریره، ص۲۰۴ - ۲۰۵؛ عقاد، معاویة بن ابی‌سفیان فی المیزان، ص۱۶۴. از این‌رو در برخی منابع قدیمی نیز معاویه در شمار مطلق «کُتّاب النبی» آمده است نه کاتبان وحی، ر. ک: خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۶۳؛ الاصابة، ج۶، ص۱۲۱.
  10. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۶؛ الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۲۰؛ سیراعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۱۲۰.
  11. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۴۱۸.
  12. انساب الاشراف، بلاذری، ج۵، ص۱۳۱؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۴۴۶ و اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۷۲.
  13. قال رسول الله (ص): «معاویة صلعوک لامال له»؛ الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۲۳۹؛ سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۱۲۲.
  14. روحانی، سید حمید، مقاله «معاویة بن ابی‌سفیان اموی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷، ج۷، ص۳۴۵-۳۴۶.
  15. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۴۱۶.
  16. و کتم اسلامه من ابیه و أمه: اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۳؛ و کتم اسلامه... هذا یعارضه ما ثبت فی الصحیح: الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۲۰.
  17. معاویه از طلقاء است؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۱، ص۴۰۱.
  18. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۲، ص۸۵۰-۸۵۱.
  19. الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۷۱.
  20. الامامة و السیاسة، ابن قتیبه دینوری، ج۱، ص۱۷۸.
  21. الدر المنثور، سیوطی، ج۴، ص۱۹۱؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ابن ابی حاتم، ج۷، ص۲۳۳۶.
  22. شرح الاخبار، قاضی نعمان مغربی، ج۲، ص۱۵۹.
  23. روحانی، سید حمید، مقاله «معاویة بن ابی‌سفیان اموی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷، ج۷، ص۳۴۴-۳۴۵.
  24. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص۷۲۷-۷۲۹.
  25. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۱۷؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۳۵.
  26. مهم‌ترین تأمین کننده منابع مالی اهل جمل، بنی امیه بودند که برای این کار از اموال مسلمانان استفاده می‌کردند؛ معاویه طی نامه‌هایی به اموی‌ها از آنها خواست تا به اصحاب جمل بپیوندند و آنها را از نظر مالی کمک کنند. وی طی دو نامه محرمانه به طلحه و زبیر هر کدام را جداگانه امیر المؤمنین خواند و بدین ترتیب آنها را فریفت. (بهج الصباغه، شوشتری، ج۳، ص۵۳۳-۵۳۴).
  27. جنگ معاویه و قاسطین و فئة الباغیه با علی (ع) است.
  28. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۲۰. قال رسول الله: «اَلْخِلاَفَةُ بَعْدِي ثَلاَثُونَ ثُمَّ تَكُونُ مِلْكاً»؛ (فتح الباری، ابن حجر، ج۱۲، ص۵۴).
  29. امتاع الاسماع، مقریزی، ج۱۲، ص۱۱۱ (پاورقی).
  30. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۲۲. ترجیحا دفاع حسن بصری از ترس و تقیه بوده است نه واقعی و حقیقی (یوسفی غروی).
  31. یا لقوا؛ فلج نسبی که موجب لرزش اعضای بدن می‌شود.
  32. البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۴۰.
  33. طقوش و جعفریان، دولت امویان ص۱۲.
  34. برای شناخت پلیدی‌ها و جنایات معاویه، ر. ک: «الغدیر»، ج۱، ص۱۳۸ تا ۳۸۴.
  35. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۹۵۳.
  36. المجموع، نووی، ج۱۹، ص۱۹۸.
  37. المغنی، ابن قدامه، ج۱۰، ص۴۹؛ الشرح الکبیر، ابن قدامه، ج۱۰، ص۴۹؛ کشف القناع، بهوتی، ج۶، ص۲۰۱.
  38. المسبوط، سرخسی، ج۱۰، ص۱۲۴.
  39. تاریخ الطبری، طبری، ج۵، ص۲۵۷.
  40. روحانی، سید حمید، مقاله «معاویة بن ابی‌سفیان اموی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷، ج۷، ص۳۴۸.
  41. عبدالشافی، العالم الاسلامی فی العصر الاموی، ص۵۶۰.
  42. حلّاق، حَسّان، دراسات فی تاریخ الحضارة الاسلامیه، ص۳۴.
  43. بیضون، ملامح التیارات السیاسیة فی القرن الاول الهجری، ص۱۵۱.
  44. حلّاق، دراسات فی تاریخ الحضارة الاسلامیه، ص۳۴.
  45. قبل از ایجاد دیوان رسائل نامه‌ها بدون مهر خلیفه صادر می‌شد، اعتقاد بر این است قبل از ایجاد این دیوان نامه‌ها جعل می‌شده است. ر. ک: طبری، تاریخ الرسل والملوک، ج۶، ص۱۸۵؛ جهشیاری، محمد بن عبدوس، کتاب الوزراء و الکُتّاب، ص۲۴ - ۲۵؛ ابن‌الطقطقا، الفخری، ص۱۰۷.
  46. سالم، السید عبدالعزیز، تاریخ الدولة العربیه، ص۶۸۰ - ۶۸۱.
  47. عبدالشافی، العالم الاسلامی فی العصر الاموی، ص۲۶۳.
  48. طقوش و جعفریان، دولت امویان ص۵۳.
  49. العقد الفرید، ج۴، ص۱۶۴.
  50. البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۵۳.
  51. نظری منفرد، علی، نهضت‌های پس از عاشورا، ص ۴۵.
  52. مترجم: همسران رسول خدا «ام المؤمنین» یعنی مادر مؤمنان (مسلمانان) خطاب شده‌اند.
  53. اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۷۲.
  54. الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۲۰.
  55. سید حمید روحانی|روحانی، سید حمید، معاویة بن ابی‌سفیان اموی (مقاله)|مقاله «معاویة بن ابی‌سفیان اموی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷، ج۷، ص۳۴۷-۳۴۸.
  56. تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابن‌واضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی
  57. تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق (ابن‌واضح)، بیروت: دارصادر، ۱۳۷۹ قمری / ۱۹۶۰ میلادی، ج۲، ص۱۶۲-۱۶۶.
  58. « يَا عَمَّارُ تَقْتُلُكَ اَلْفِئَةُ اَلْبَاغِيَةُ »؛ الفتوح البلدان، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش دخویه، لیدن: ۱۸۶۶ میلادی. ، ص۶۲۵.
  59. «وَ إِنِّي لاَ أَعْلَمُ فِتْنَةً أَعْظَمَ عَلَى هَذِهِ اَلْأُمَّةِ مِنْ وَلاَيَتِكَ عَلَيْهَا »
  60. انقلاب عاشورا، ص۱۳۹-۱۴۰ به نقل از خلافت و ملوکیت.
  61. «به نام خداوند بخشنده بخشاینده» سوره فاتحه، آیه ۱.
  62. کتاب الام، شافعی، ج۱، ص۱۳۰؛ المسند، شافعی، ص۳۷؛ نیل الاوطار، شوکانی، ج۲، ص۲۱۷؛ السنن الکبری، بیهقی، ج۲،ص۵۰.
  63. «آن را برای بومی و غیر بومی یکسان قرار داده‌ایم» سوره حج، آیه ۲۵.
  64. الجامع للشرایع، ابن سعید، ص۲۲۹.
  65. رسائل الکرکی، محقق کرکی، ج۲، ص۲۲۵.
  66. واقع التقیة عند المذاهب و الفرق الاسلامیة من غیر الشیعة الامامیه، عمیدی، ص۱۱۴.
  67. مغنی المحتاج، شربینی، ج۱، ص۲۸۹.
  68. المجموع، نووی، ج۳، ص۷۷.
  69. الموطأ، مالک، ج۱، ص۴۰۷.
  70. الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۴۲۰؛ امتاع الاسماع، مقریزی، ج۱۲، ص۱۱۲.
  71. امتاع الاسماع، مقریزی، ج۵، ص۱۳۰.
  72. تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج۱۰، ص۳۳۳.
  73. روحانی، سید حمید، مقاله «معاویة بن ابی‌سفیان اموی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷، ج۷، ص۳۴۸-۳۴۹.
  74. مع الحسین فی نهضته، ص۵۴.
  75. محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص۴۶۰.
  76. تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی؛ طبری، ج۵۴، ص۴۲۸.
  77. جمل من انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت: ۱۴۱۷ قمری / ۱۹۹۶ میلادی، ج۵، ص۴۵.
  78. سیر اعلام النبلاء، ذهبی، محمد بن احمد، چاپ شعیب اَرنؤوط و دیگران، بیروت: ۱۴۰۱- ۱۴۰۹ قمری / ۱۹۸۱ – ۱۹۸۸ میلادی. ، ج۳، ص۳۲۳.
  79. تحفة الأحوذی، مبارکفوری، ج۱۰، ص۲۲۹.
  80. سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۱۲۸.
  81. البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۲۰)
  82. سیر اعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۱۳۲ و پاورقی، ص۱۳۱.
  83. الاحتجاج علی اهل اللجاج، طبرسی، ج۱، ص۲۷۴؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۴۲۱.
  84. روحانی، سید حمید، مقاله «معاویة بن ابی‌سفیان اموی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷، ج۷، ص۳۵۰-۳۵۱.
  85. امتاع الاسماع، مقریزی، ج۱۰، ص۲۶۴.
  86. تفسیر القرطبی، ج۱۴، ص۱۲۶؛ تاریخ ابن کثیر، ج۳، ص۴۷۷؛ تفسیر الألوسی، آلوسی، ج۲۸، ص۷۴؛ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج۳، ص۲۰۸. البته اگر بنا است لقب خال المؤمنین را برای او بپذیریم، به طور حتم افرادی مانند محمد بن ابی بکر، عبدالرحمن بن ابی بکر، عبد الله بن عمرو عبید الله بن عمر نیز باید به این لقب خوانده شوند.
  87. الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۴۱۶؛ امتاع الاسماع، مقریزی، ج۹، ص۳۳۴.
  88. سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۱۲۰.
  89. أعلام النبلاء، ذهبی، ج۳، ص۱۲۵.
  90. مکاتیب الرسول، احمدی میانجی، ج۱، ص۱۶۱.
  91. روحانی، سید حمید، مقاله «معاویة بن ابی‌سفیان اموی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷، ج۷، ص۳۵۰.
  92. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ترجمه، ج۲، ص۴۰۷.
  93. سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص۱۹۵.
  94. امینی، الغدیر، ج۶، ص۲۷۱.
  95. مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۳۳.
  96. تاریخ الخلفاء، ص۱۹۵.
  97. امینی، الغدیر، ج۱۰، ص۳۸۲.
  98. «وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَنْ يَهْلِكَ حَتَّى تَجْتَمِعَ عَلَيْهِ هَذِهِ الْأُمَّةُ»
  99. «أَلْتَمِسُ الْعُذْرَ فِيمَا بَيْنِي وَ بَيْنَ اللَّهِ تَعَالَى»؛بحارالأنوار، ج۴۱، ص۲۹۸؛ابن شاذان، الإیضاح، ص۴۵۵؛ مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۲۵۹؛ ابن طاووس، فرج المهموم، ص۲۲۳؛ راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۱۹۷.
  100. بحارالأنوار، ج۴۱، ص۳۰۴.
  101. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 607-609.
  102. تاریخ الخلفاء، ص۳۰۷.
  103. مسعودی، مروج الذهب، ج۳، ص۴۵۴؛ بحارالأنوار، ج۳، ص۶۹؛ الغدیر، ج۱۰، ص۲۸۳.
  104. تاریخ طبری، ج۵، ص، ۱۰۹؛ زرکلی، الأعلام، ج۷، ص۲۵۷.
  105. ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 610-611.