قیام امام حسین در تاریخ اسلامی
ویژگیهای نهضت حسینی
قیام امام حسین(ع) و انقلاب کربلا خیر و برکات و فراوانی را در پی داشت که بر هیچ کسی پوشیده نیست و از همان لحظات نخست، آثار مثبت نهضت امام(ع) پدیدار گردید و پس از شهادت امام(ع) در روز عاشورا گروه توابین شکل گرفت و فریاد آن شخص شنیده شد که میگفت: من رسول خدا(ص) را میبینم که با چهرهای خشمناک بر شما و آسمان مینگرد و بیم آن دارم که بر شما نفرین کند. پس گروه بسیاری از مردم کوفه به این فکر افتاده بودند که: ما تنها فرزند پیامبر و سید جوانان بهشت و خامس آل عبا و جگرگوشه علی مرتضی و میوه دل فاطمه زهرا را دعوت کرده و با فرستاده او بیعت کردیم، سپس بیعت و پیمان را نقض کرده و پیر و آل حرب گشتیم و برای خشنودی بنیامیه و آل زیاد آب را به روی او و حرمش بستیم و آنان را به قتل رساندیم. این بیداری پس از پایان گرفتن نبرد و خاتمه جنگ، سبب یک تحول و دگرگونی در وجود آنان شد.
امام(ع) در همان لحظات پایانی عمر و پیش از شهادت این مطلب را به سپاه کوفه گوشزد کرد و فرمود: «أَلَا ثُمَّ لَا تَلْبَثُونَ بَعْدَهَا إِلَّا كَرَيْثِ مَا يُرْكَبُ الْفَرَسُ حَتَّى تَدُورَ بِكُمُ الرَّحَى عَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَيَّ أَبِي عَنْ جَدِّي فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَ شُرَكاءَكُمْ ثُمَّ كِيدُونِ جَمِيعاً فَلا تُنْظِرُونِ»[۱]. به خدا سوگند دیری نپاید و زمانی سپری نگردد مگر به مقدار نشستن سوارهای بر اسب و آسیای زمانه شما را بگرداند و سختیها و بلاها شما را مضطرب سازد و این پیمانی است که پدرم به نقل از جدم به من فرموده است؛ پس امر خود و همراهانتان را جمع کنید تا زندگی شما غمبارتر نگردد. و این تحول و دگرگونی همانند موجی که در یک نقطه دریا پدید آید و همه دریا را تا ساحل فراگیرد، همه جوامع بشری را فرا گرفت و نهضت حسینی الگو و اسوه برای تمام حرکتها، نهضتها، قیامها و انقلابها گردید. این تحول نه تنها در جامعههایی که درصدد قیام و انقلاب بودند الگو و اسوه گردید، بلکه در زندگی فردی و خانوادگی در زمینههای اخلاقی و عقیدتی و عملی تأثیر قابل توجهی گذارد، و این برکات و دستآوردها ادامه یافت و پویا گردید به گونهای که الهام بخش سایر انقلابها پس از واقعه کربلا شد و الگویی برای آزادیخواهان جهان گشت. در اینجا باید به دنبال ویژگیهایی بود که باعث شد قیام عاشورا اینگونه اسوه و الگو گردد در حالی که این قیام نه اولین و نه آخرین قیامهای تاریخ بود، پس به طور یقین میتوان گفت که این قیام ویژگیهای منحصر به فردی داشت که آن را از همه قیامها متمایز میساخت، و ما در اینجا به بررسی برخی از آن ویژگیها میپردازیم:
ایمان به خدا
از ویژگیهای نهضت حسینی ایمان به مبدأ، و یقین به پروردگار و آفریدگار جهان است. امام حسین(ع) روحی سرشار از ایمان به خدا داشت، و همین عقیده و باور او را در پیکار و نبرد با دشمن جدی و عزم او را راسخ و استوار کرده بود؛ زیرا ممکن نیست کسی مبدأ این عالم را باور نداشته باشد و اینگونه پایداری کند و فداکاری نماید. اگرچه رویدادهای واقعه کربلا خود بهترین شاهد و دلیل بر این مدعا است و هر فرد آگاه از آن وقایع را در مقام داوری و اظهار نظر به این نتیجه رسانده و این حقیقت را برای او روشن میسازد؛ ولی کلمات امام(ع) این واقعیت را ملموستر و روشنتر میگرداند. امام(ع) در نخستین خطبهای که قبل از حرکت به سوی عراق در مکه ایراد کرد به این موضوع تصریح کرد و فرمود: «هر که حاضر است جان خود را در راه ما دهد و خود را آماده دیدار خدا نموده است، فردا با ما حرکت کند که من فردا کوچ خواهم کرد انشاء الله»[۲]. در این جملات، امام(ع) ایمان به پروردگار و ملاقات با او را با صراحت بیان کرده است. و در جای دیگری در پاسخ کسی که از او پرسید: ای پسر رسول خدا! چگونه شب را صبح کردی؟ فرمود: صبح کردم در حالی که برای من پروردگاری بالای سرم و آتش پیش روی من و مرگ به دنبال من است و حساب در انتظار من است و من در گرو عمل خود هستم، آنچه را که میخواهم نمییابم و آنچه را نمیپسندم دفع نتوانم کرد، امور به دست غیر من است که اگر خواهد مرا عذاب نماید و اگر خواهد از من درگذرد، پس چه فقیری نیازمندتر از من است[۳]. و در سخن دیگری فرمود: «مؤمن باید از جان و دل به ملاقات پروردگار خود رغبت نشان دهد».[۴]
ذلتناپذیری
ویژگی دیگر رهبر نهضت عاشورا و قیام خونین کربلا، ذلت ناپذیری و تن به خواری ندادن آن حضرت است. امام(ع) روز عاشورا به سپاه دشمن فرمود: «آگاه باشید که بدکاره فرزند بدکاره مرا میان شهادت و خواری مخیر کرده است؛ و محال است که ما ذلت و خواری را بپذیریم، چیزی است که نه خدا و نه پیامبر(ص) و نه مؤمنان غیور آن را برای ما بپذیرند؛ و امکان ندارد که دامنهای پاک و مردان آزاده تسلیم ستمگران شوند بلکه مرگ شرافتمندانه را بر ذلت و خواری ترجیح میدهند»[۵]. ابن ابی الحدید گوید: بزرگترین کسی که ذلت را نپذیرفت و از تسلیم شدن در برابر ظالمان و متجاوزان سرباز زد ابوعبدالله حسین بن علی(ع) است که امان و سلامتی بر او و یارانش عرضه شد ولی قبول نکرده و ذلت را نپذیرفتند[۶].[۷]
شجاعت
عباس محمود عقاد میگوید: جای هیچ سخنی نیست که آن روز، روز شهادت و شجاعت بود. شجاعت سرآمد فضائل و دریای نیک نهادی است که دیگر اخلاق پسندیده مانند جوی به سویش سرازیر میشود و پشتوانه از آن میگیرد. امام حسین(ع) در شجاعت سرآمد جنگجویان و سلحشوران روزگار بود به طوری که معاصرانش او را ضربالمثل و نمونه شجاعت و یگانه دلاور فرزندان آدم و حوا میشمردند. آرامش و قوت قلب آن حضرت در روز عاشورا با آن همه مصایب و مشکلات جای شگفتی دارد؛ زیرا هر کس دیگری در آن شرایط قرار میگرفت، به طور طبیعی به سوی سازش و سستی با دشمن ستیزهجو مایل میشد؛ اما شجاعت آن حضرت - با آنکه زنان و کودکان دلبندش را با خود آورده بود و آنان از شدت تشنگی و گرسنگی دست به دامانش شده بودند و میگریستند - به قوت خود باقی بود و ذرهای تزلزل در او دیده نشد[۸]. همین نویسنده میگوید: باور کنید هنوز آدم را فرزندی به هم نرسیده است که بتواند به کاری اقدام نماید که حسین(ع) انجام داد[۹].[۱۰]
ایمان به معاد
از دیگر ویژگیهای نهضت حسینی، ایمان به روز قیامت و اعتقاد به آخرت و عالم پس از مرگ است. این حرکت و قیام، بدون اعتقاد به قیامت، توجیه ناپذیر و بیمعنی و مفهوم میشد؛ و این سؤال که: آیا این همه ایثار و فداکاری، تلاش و مجاهده و تحمل این همه رنج و مصیبت پاداشی دارد؟ جواب قانع کنندهای نداشت. به عبارت دیگر تنها چیزی که تمام این مسائل را توجیه میکند و شخص را پذیرا و آماده تحمل همه این مشکلات میسازد، پس از ایمان به خدا، ایمان به روز قیامت و معاد است؛ که با تمام وجود اعتقاد داشته باشد که انسان پس از سرای دنیا به سرایی دیگر میرود که آنجا سرای جاودانی است و لذتهای این جهان در برابر آن عالم بسیار ناچیز و اندک است: ﴿فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ﴾[۱۱]. چه توجیهی جز اعتقاد به معاد و یقین به روز آخرت وجود دارد برای کسی که میخواهد دست از زندگی راحت و بدون رنج برداشته و خود را به رنج و بلا دچار سازد، و از فرزندان و برادران و خویشان و یاران چشم پوشیده و داغ از دست آنان را تحمل کند، و اهل و خاندان خود را میان دشمن بگذارد و شهادت را با آغوش باز بپذیرد؟ آیا جز باور روز حساب و یقین به آخرت چیز دیگری میتواند انسان را اینگونه از خود گذشته و ایثارگر نماید؟ از این رو امیرالمؤمنین(ع) در وصف متقیان میفرماید: «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ»[۱۲]؛ که آنان همانند کسی هستند که بهشت را میبیند، پس آنان از نعمتها برخوردارند؛ و همانند کسی هستند که آتش را میبیند، پس آنان در عذاب به سر میبرند». و امام حسین(ع) روز عاشورا به خویشان و نزدیکان خود فرمود: «فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِكُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَ الضَّرَّاءِ إِلَى الْجِنَانِ الْوَاسِعَةِ»[۱۳]؛ مرگ جز پلی نباشد که شما را از سختیها و رنجها عبور دهد و به بهشتهای پهناور برساند». و فرمود: «لَنْ تَشُذَّ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ(ص) لُحْمَتُهُ وَ هِيَ مَجْمُوعَةٌ لَهُ فِي حَظِيرَةِ الْقُدْسِ تَقَرُّ بِهِمْ عَيْنُهُ وَ يُنْجَزُ بِهِمْ وَعْدُهُ مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِينَا مُهْجَتَهُ وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللَّهِ نَفْسَهُ فَلْيَرْحَلْ مَعَنَا فَإِنَّنِي رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى»[۱۴]؛ پارههای تن رسول خدا(ص) از او جدا نگردد و در حظیرةالقدس (بهشت) نزد او گرد آیند، و چشم او به آنان روشن گردد و وعده او به وسیله آنان عملی گردد. هر کس میخواهد جان خویش را در راه ما فدا کند و خود را برای لقای پروردگار خود آماده میبیند، با ما همسفر شود که من صبحگاهان حرکت خواهم کرد، انشاء الله». و در نامهای که از کربلا به بنیهاشم مرقوم داشتند، آمده است: «فَكَأَنَّ الدُّنْيَا لَمْ تَكُنْ وَ كَأَنَّ الْآخِرَةَ لَمْ تَزَلْ»[۱۵]؛ گویا دنیا نبوده است و گویا آخرت و قیامت همیشگی بوده و تا ابد خواهد بود». و این نامه در روزهای نزدیک به شهادت آن بزرگوار خود گویای ایمان راسخ و اعتقاد قاطع امام(ع) به معاد و روز قیامت است.[۱۶]
ایمان به مکتب
از دیگر خصوصیات نهضت حسینی، اعتقاد و ایمان به شریعت و مکتب است، و همین ویژگی است که پیروان این نهضت را در راه دفاع و حمایت از آن استوار و مقاوم مینماید؛ و به همان اندازه که این باور و اعتقاد بیشتر باشد، پایبندی و تعهد و حمایت افزونتر میگردد. پایداری و استقامت امام حسین(ع) در واقعه کربلا نمایانگر ایمان راسخ و اعتقاد قاطع آن بزرگوار به دین اسلام و مکتب جدش پیامبر اکرم(ص) میباشد. نامههای آن حضرت به بلاد مختلف و ملاقاتهای او با افراد و اظهارات ایشان، همه نشان دهنده این واقعیت است. به رؤسای اخماس بصره نوشتند: سنتها مرده و بدعتها زنده شده است[۱۷]. به مردم کوفه نوشتند: به جان خودم سوگند، پیشوا و رهبر نیست جز کسی که به قرآن حکم کند و به عدل و داد قیام نماید و به دین حق ایمان داشته باشد و خود را در مسیر رضا و خشنودی خدا قرار دهد[۱۸].[۱۹]
رضوان پروردگار
از دیگر شاخصههای نهضت حسینی، اطاعت از خدا و تحصیل خشنودی او است. امام حسین(ع) از همان لحظه نخست که از بیعت با یزید امتناع کرد تا روز عاشوار و شهادت، همه را در مسیر رضوان الهی و مشیت پروردگار و خشنودی او میدانست، و آن حضرت خود چندین بار به این امر تصریح نمود. او هنگام حرکت از مکه در ضمن خطبهای در برابر جمعی از یارانش فرمود: «رِضَى اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْتِ»[۲۰]؛ خشنودی خدا خشنودی ما اهل بیت است. این سخن گویا و نشان دهنده این حقیقت است که امام(ع) به رضوان خدای متعال میاندیشید که از هر چیزی برتر و بالاتر است، و قرآن میفرماید: ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ﴾[۲۱]. و نیز امام(ع) در هنگام شهادت، زمانی که همه عزیزان او شهید شده بودند و آن بزرگوار غریب و بییاور گشته و زخمها و جراحات فراوانی بر پیکر مقدسش وارد شده و در انتظار پرواز روحش به ملکوت اعلی بود، فرمود: «صَبْراً عَلَى قَضَائِکَ، لَا مَعْبُودَ سِوَاكَ، يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ»[۲۲]؛ «بر قضاء تو صبر میکنم، و معبودی جز تو نباشد، ای فریادرس بیچارگان». تَرَكْتُ الخَلْقَ طُرّاً فِى هَواكا وَ أَيْتَمْتُ العِيالَ لِكَى أَراكا فَلَوْ قَطَّعْتَنِى فِى الحُبِّ إِرْباً لَمَا حَنَّ الفُؤادُ إِلى سِواكا[۲۳].[۲۴]
ظلمستیزی
قرآن کریم از رکون در برابر ظالمان و ستمگران نهی کرده است و میفرماید: ﴿وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ﴾[۲۵]. و این در حقیقت درسی است که انقلاب کربلا به همه افراد در همه ادوار و اعصار میدهد که بایستی بشر ظلم ستیز باشد و با ظالم مقابله کند اگر چه این موضعگیری او را در مخاطره قرار داده و حیاتش را تهدید کند. ظلمستیزی یا بهتر بگوییم این وظیفه الهی در بنیهاشم قبل از بعثت پیامبر(ص) نیز وجود داشت، و این خصلت یکی از فضایل و کمالات آنان به شمار میرفت. یک نمونه از ظلمستیزی آنان در «حلف الفضول» دیده میشود، و داستان آن اینگونه بود که در عصر جاهلیت شخصی از زبید از اهل یمن کالایی به عاص بن وائل فروخته بود و برای دریافت پول خود به خریدار مراجعه کرد، او از دادن بدهکاری خود امتناع کرد، و چون فروشنده در مکه غریب بود درمانده شد که چگونه طلب خود را وصول کند؟ پس به چند نفر از بنیهاشم برخورد کرد و نزد آنان شکوه برد، زبیر بن عبدالمطلب سوگند یاد کرد که با قبایل قریش پیمان ببندد که قدرتمندان را از ستم نمودن بر ضعیفان منع کنند، پس آنان با یکدیگر پیمان بستند که پولش را گرفته و او را در ستمی که به او شده یاری نمایند، و همین کار را کردند و طلب او را گرفته و به او دادند، و این پیمان را «حلف الفضول» گویند، و بنی امیه از شرکت در این پیمان مقدس خودداری کردند[۲۶].
رسول خدا(ص) از این پیمان در اسلام یاد کرد و فرمود: اگر در اسلام مرا به چنین پیمانی بخوانند، آن را اجابت میکنم. امیرالمؤمنین(ع) بر مقابله با ظلم و ظالم تأکید بسیاری داشت تا جایی که در لحظات پایانی عمر مبارکش به امام حسن و امام حسین(ع) سفارش کرد و فرمود: «كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً»[۲۷]؛ خصم و دشمن ظالم و یار و مددکار مظلوم باشید. و درباره خود میفرمود: «وَ اللَّهِ لَأَنْ أَبِيتَ عَلَى حَسَكِ السَّعْدَانِ مُسَهَّداً أَوْ أُجَرَّ فِي الْأَغْلَالِ مُصَفَّداً أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَلْقَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ظَالِماً لِبَعْضِ الْعِبَادِ»[۲۸]؛ به خدا سوگند اگر شب را برهنه بر روی تیغ بخوابم و در زنجیر کشیده شوم، بیشتر دوست دارم از اینکه خدا و رسولش را ملاقات کرده و به بعضی از بندگان ستم کرده باشم». و در بیان دیگر فرمود: «وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللَّهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ»[۲۹]؛ اگر اقلیمهای هفتگانه را با آنچه زیر افلاک آنها است به من دهند تا درباره مورچهای ستم کرده و پوست جویی را از او بگیرم، چنین نخواهم کرد». و همین خصلت باعث شد که امام حسین(ع) شهادت را بر زندگی با ظالمان و سکوت در برابر آنها ترجیح دهد، همچنان که فرمود: «فَإِنِّي لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَةً، وَ الْحَيَاةَ مَعَ الظَّالِمِينَ إِلَّا بَرَماً»[۳۰]؛ من مرگ را جز شهادت، و حیات و زندگی با ظالمان را جز ناراحتی و سختی نمیبینم».[۳۱]
صبر و استقامت
از جمله خصوصیات نهضت حسینی، صبر و پایداری آن حضرت و یارانش در برابر ناملایمات و بلاهای سخت و طاقت فرسا بود. اگرچه صبر و بردباری در برابر سختیها و مشکلات در زندگی به طور طبیعی و در غالب افراد، امری پسندیده و حتمی است، اما سختی بلاها و مصیبتها در یک درجه و مرتبه نیستند[۳۲]. ممکن است برخی افراد در برابر بعضی از بلاها صابر باشند، اما همان بلا دیگران را بیطاقت کرده و تحمل آن برای آنها غیرممکن باشد؛ صبر و بردباری امام(ع) در برابر سختیها و مصیبتهایی که در جریان کربلا و واقعه طف دید همه را شگفتزده کرد به طوری که ملائکه نیز از صبر و شکیبایی امام(ع) در شگفت شدند[۳۳]. و آن حضرت خود در سخنانی فرمود: «رِضَى اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْتِ، نَصْبِرُ عَلَى بَلَائِهِ وَ يُوَفِّينَا أُجُورَ الصَّابِرِينَ»[۳۴]؛ «رضای خدا رضای ما اهل بیت است، و ما بر بلای الهی صبر و شکیبایی پیشه سازیم و خداوند اجر صابران را به طور کامل به ما عطا میفرماید». صبر و شکیبایی امام حسین(ع) و یاران آن حضرت آنقدر شگفتآور است که در برابر شمشیرها و نیزهها و تیرهای دشمن تا آخرین لحظه حیات استقامت کردند و صحنه جنگ و نبرد را ترک نکردند که در این باره گفته شده است: «وَ اسْتَقْبَلُوا الرِّمَاحَ بِصُدُورِهِمْ»[۳۵]؛ «با سینههای خود به استقبال نیزهها رفتند» و در نقل دیگری آمده است: «لَا يَجِدُونَ أَلَمَ مَسِّ الْحَدِيدِ»[۳۶]؛ «(از عشق سرشاری که به خدا و امام و مکتب خودشان داشتند) درد برخورد سلاحها با بدنشان را احساس نمیکردند».[۳۷]
ایثار و فداکاری
چیزی که در قیام عاشورا به طور مشهود به چشم میخورد، فداکاری و ایثار است که در آن معرکه و میدان نبرد تحقق و عینیت یافت. البته در هر حرکت و قیام، از خود گذشتگی وجود دارد، و عدهای با انگیزه و اهداف گوناگونی برای تحقق بخشیدن به آرمان و مقاصدشان سعی و جدیت کرده و گاهی تا مرز کشته شدن و مرگ پافشاری و استقامت مینمایند. اما فداکاری و ایثار از نظر کمی و کیفی در یک گروه یکسان نیست، ممکن است در سپاهی چندین نفر فداکاری کنند و از جان خود چشمپوشی نمایند، در حالی که در سپاه دیگری تعداد بیشتری و با کیفیت بالاتری فداکاری و ایثار کنند. در مقاومت و پایداری نیز همه یکسان نیستند، برخی ناملایمات زندگی را تحمل میکنند اما هنگامی که برای جان خود احساس خطر کنند تسلیم میشوند و دیگر تاب نمیآورند، در حالی که برخی در راه هدف مقدسی که دارند از جان نیز به راحتی چشمپوشی مینمایند و آن را ایثار میکنند؛ امام حسین(ع) با ایثار جان خود و عزیزانش اوج فداکاری و ایثار را عینیت بخشید و برای ایثارگران جان در راه دین الگو گردید.[۳۸]
حقطلبی
یکی دیگر از ویژگیهای نهضت حسینی و انقلاب کربلا، احیای حق و از بین بردن باطل بود، و این خود از اسرار جاودانگی قیام امام(ع) و الگو شدن آن برای دیگر انقلابها میباشد. آن بزرگوار به پیروزی ظاهری بر دشمن نمیاندیشید، بلکه دفاع از حق و احیای آن مورد توجه او بود، خواه به ظاهر بر دشمن غالب و پیروز شود یا نشود، و چندین بار این امر را مطرح مینمود و میفرمود: «أَ لَا تَرَوْنَ إِلَى الْحَقِّ لَا يُعْمَلُ بِهِ وَ إِلَى الْبَاطِلِ لَا يُتَنَاهَى عَنْهُ لِيَرْغَبِ الْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ اللَّهِ مُحِقّاً»[۳۹]؛ «آیا نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل اجتناب نمیگردد؟ باید که مؤمن تنها از راه حق به دیدار خدای خود بشتابد». و باز فرمود: «سَأَمْضِي وَ مَا بِالْمَوْتِ عَارٌ عَلَى الْفَتَى إِذَا مَا نَوَى حَقّاً وَ جَاهَدَ مُسْلِماً وَ وَاسَى الرِّجَالَ الصَّالِحِينَ بِنَفْسِهِ وَ فَارَقَ مَثْبُوراً وَ خَالَفَ مُجْرِماً فَإِنْ عِشْتُ لَمْ أَقْدَمْ [أَنْدَمْ] وَ إِنْ مِتُّ لَمْ أُلَمْ كَفَى بِكَ ذُلًّا أَنْ تَعِيشَ وَ تُرْغَمَا»[۴۰][۴۱].[۴۲]
امداد الهی
از دیگر ویژگیهای نهضت امام حسین(ع) امدادهای الهی بود که از همان آغاز حرکت عنایت و لطف پروردگار را سالار شهیدان به همراه داشت زیرا آن بزرگوار برای خدا قیام کرد و در پی خشنودی و رضای خدا بود و فرمود: «رِضَى اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْتِ» و خداوند متعال در برابر آن نیت پاک و خالص و انگیزه الهی که داشت منزلت و جایگاهی به او مرحمت کرد که بیبدیل و بینظیر است زیرا سالار شهیدان همه هستی خود را در طبق اخلاص گذاشت و به پیشگاه خدا تقدیم کرد و از هیچ چیزی در راه پروردگار دریغ ننمود. این امداد تا بعد از شهادت نیز ادامه یافت و تا این زمان و پس از این نیز تا قیامت ادامه خواهد داشت؛ هنگام حرکت ملائکه و پریان برای یاری او از طرف پروردگار مأمور شده و نزد او اظهار داشتند: خداوند ما را برای یاری شما فرستاده است، فرمود: «الْمَوْعِدُ حُفْرَتِي وَ بُقْعَتِيَ الَّتِي أُسْتَشْهَدُ فِيهَا وَ هِيَ كَرْبَلَاءُ»؛ وعدهگاه ما قبر و بقعه من است که در آن شهید خواهم شد و آن کربلا است» و در ادامه آمده است: «خداوند کربلا را برگزید روزی که زمین را گستراند و آن را پناه شیعیان من قرار داد و برای آنها در دنیا و آخرت امان خواهد بود»[۴۳]. در روز عاشورا نیز پیروزی بر او فرود آمد ولی امام(ع) شهادت را انتخاب کرد[۴۴]. و پس از شهادت نیز امدادهای الهی برای حفظ و نگهداری قیام امام حسین(ع) همچنان ادامه پیدا کرده چنانکه در حدیث زائده از حضرت علی بن الحسین(ع) آمده است که آن حضرت فرمود: هنگامی که در کربلا آن مصائب به ما رسید و پدرم به شهادت رسید با فرزندان و برادرانش و سائر اهل و خاندان او و حرم و زنان او را سوار بر شترها کردند که به کوفه ببرند من به آن بدنها که روی زمین افتاده و دفن نشده بودند نگاه میکردم و در سینهام این امر بزرگ مجسم شد و بر من بسیار گران آمد و نزدیک بود که جان دهم، عمهام زینب دختر علی(ع) به من گفت: ای بقیه جد و پدر و برادرانم چرا با خود چنین میکنی؟ گفتم: چگونه جزع نکنم در حالی که آقای خود و برادران و عموها و فرزندان عمویم و خاندان خود را آغشته به خون میبینم که برهنه و بدون کفن و دفن نشدهاند.
عمهام فرمود: آنچه میبینی تو را ناراحت نکند که به خدا سوگند این عهدی است از رسول خدا(ص) به جد و پدر و عمویت، و خداوند از مردمی پیام گرفته از این امت که آنها را فرعونهای این امت نمیشناسند. و آنها در میان اهل آسمانها معروف هستند، آنها این اعضاء پراکنده را جمع نمایند و دفن کنند و برای این سرزمین طف علمی برای قبر پدر تو سیدالشهداء نصب نمایند که اثر آن کهنه و نشانه آن با گذشت روزها و شبها از بین نرود و سردمداران کفر و پیروان گمراه آنها تلاش در محو آن نمایند ولی نتیجه آن ظهور بیشتر باشد و امر آن بالا و بلند گردد[۴۵]. و از دیگر امدادهای الهی این بود که پس از شهادت آن حضرت خداوند دشمن را به وسیله اسبابی متنبه ساخت و آنها را بر آنچه از ظلم و تعدی کرده بودند آگاه نمود چنانکه حلبی از امام صادق(ع) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: هنگامی که سپاه عمر بن سعد پس از شهادت امام حسین(ع) در لشکرگاه خود مستقر بودند شخصی نزد آنان آمد و فریاد زد، چون او را از این کار منع کردند گفت: چگونه فریاد نزنم در حالی که رسول خدا(ص) را در اینجا ایستاده میبینم، یک نگاهی به زمین میکند و نگاهی به لشکر شما، و من بیم آن دارم که خدا را بخواند و بر اهل زمین نفرین کند و من نیز با آنان هلاک شوم. بعضی از آنان به دیگران گفتند: او دیوانه است. توابین گفتند: به خدا سوگند این کاری است که خود انجام دادیم، و به راستی این چه کاری بود که در حق خود کردیم؟ سید جوانان اهل بهشت را برای خشنودی پسر سمیه به قتل رساندیم! حلبی میگوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: فدایت شوم، آن فریاد زننده چه کسی بود؟ فرمود: ما او را به جز جبرئیل نمیدانیم[۴۶].
سماوی نقل میکند: وقتی امام حسین(ع) به شهادت رسید، دو برادر در میان سپاه عمر بن سعد بودند به نامهای سعد بن حرث و ابوالحتوف که چون فریاد کودکان خاندان امام حسین(ع) را شنیدند توبه کرده و از سپاه کوفه جدا شده و با آنان جنگیدند تا اینکه به شهادت رسیدند[۴۷].[۴۸]
تأثیر قیام امام(ع) بر مردم کوفه
پس از شهادت امام(ع) تحولات بسیاری در کوفه پدید آمد که به چند حادثه اشاره خواهیم کرد که نشاندهنده تأثیرگذاری قیام امام حسین(ع) در قیام مردم کوفه و الهام گرفتن آن از واقعه کربلا:
نامه امام(ع)
هنگامی که امام(ع) وارد سرزمین کربلا گردید و حر بن یزید با هزار نفر از سپاهیانش جلوی او را گرفتند، آن حضرت نامهای به تعدادی از اشراف و بزرگان کوفه که میدانست پیرو او هستند نوشت، که این نامه هم اتمام حجت بر آنان بود و هم زمینهساز قیام و حرکت پس از شهادت آن حضرت بود، در آن نامه آمده بود: ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾، از حسین بن علی به سلیمان بن صرد و مسیب بن نجبه و رفاعة بن شداد و عبدالله بن وال و گروه مؤمنین. اما بعد، شما میدانید که رسول خدا(ص) در زمان حیاتش فرمود: «کسی که سلطان جائر و ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال شمرده و پیمان خدا را شکسته و با سنت رسول خدا(ص) مخالفت نموده و در میان بندگان خدا به گناه و تجاوز رفتار میکند، سپس در برابر آن سلطان جائر موضعگیری گفتاری و رفتاری نداشته باشد، بر خدا سزاوار است که او را در جایی وارد کند که آن سلطان را میبرد»[۴۹].
اکنون شما میدانید که این گروه اطاعت و فرمانبرداری شیطان را پذیرفته و از اطاعت پروردگار سرباز زدند، و نیز فساد را ظاهر کرده و حدود الهی را تعطیل نموده و اموال مسلمین را در اختیار خود گرفته و در آن تصرف کردند، و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام شمردند، و این در حالی است که من به این امر سزاوارتر از آنان هستم به سبب قرابت و نزدیکی من به رسول خدا(ص). نامههای شما به دستم رسید و فرستادگان شما نزد من آمده و خبر بیعت کردن شما را به من دادند و اینکه شما مرا رها نمیکنید و تنها نمیگذارید، پس اگر به بیعت و پیمان خود وفا کردید به نصیب و بهره و رشد خود نائل آمدهاید و من با شما هستم و اهل و فرزندانم با اهل و فرزندان شما خواهند بود و من برای شما الگو میباشم، و اگر چنین نکردید و پیمانهای خود را نقض کرده و بیعت خود را نادیده گرفته و آن را رها کردید - که به جان خودم سوگند این کار از شما دور از انتظار نیست زیرا همین کار را با پدرم و برادرم و پسر عمویم کردید، و مغرور و فریبخورده کسی است که فریب شما را بخورد - در حقیقت حظ و بهره خود را از دست داده و نصیب خود را ضایع کردهاید، و هر کس پیمان شکند به ضرر خود او خواهد بود و زود باشد که خدا مرا از شما بینیاز گرداند، والسلام[۵۰]. دقت در فرازهای نامه، این نکته را به خوبی روشن میسازد که امام(ع) با تأکید بر اینکه حکومت وقت از شیطان پیروی کرده و از اطاعت خدا سرباز زده است، در صدد ایجاد زمینه حرکت و قیام در برابر حکومت غاصبانه یزید است، از این رو اندکی پس از شهادت امام(ع) آنان از پاسخ ندادن به نامه امام(ع) و نپیوستن به اردوی او، بسیار پشیمان گشته و قیام نمودند.[۵۱]
خطبه امام سجاد(ع)
امام زین العابدین(ع) از مردم کوفه خواست تا ساکت شوند، چون ساکت شدند امام(ع) پس از حمد و ثنای الهی و درود بر پیامبر(ص) فرمود: «أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ عَرَفَنِي فَقَدْ عَرَفَنِي وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْنِي فَأَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ أَنَا ابْنُ الْمَذْبُوحِ بِشَطِّ الْفُرَاتِ بِغَيْرِ ذَحْلٍ وَ لَا تِرَاتٍ أَنَا ابْنُ مَنِ انْتُهِكَ حَرِيمُهُ وَ سُلِبَ نَعِيمُهُ وَ انْتُهِبَ مَالُهُ وَ سُبِيَ عِيَالُهُ وَ قُتِلَ صَبْراً وَ كَفَى بِذَلِكَ فَخْراً. أَيُّهَا النَّاسُ! فَأَنْشَدْتُكُمُ اللَّهَ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّكُمْ كَتَبْتُمْ إِلَى أَبِي وَ أَعْطَيْتُمُوهُ الْعَهْدَ وَ الْمِيثَاقَ فَخَذَلْتُمُوهُ فَتَبّاً لِمَا قَدَّمْتُمْ وَ سَوْأَةً لِرَأْيِكُمْ بِأَيَّةِ عَيْنٍ تَنْظُرُونَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ(ص) إِذْ يَقُولُ قَتَلْتُمْ عِتْرَتِي وَ انْتَهَكْتُمْ حُرْمَتِي فَلَسْتُمْ مِنْ أُمَّتِي»[۵۲].
«ای مردم! هر کس مرا میشناسد که میشناسد، و هر کس که مرا نمیشناسد من علی بن حسین بن علی بن ابی طالب صلوات الله علیهم هستم، من فرزند کسی هستم که او را بدون جرم و گناهی در کنار فرات کشتند، من فرزند کسی هستم که حرمت او را هتک و آسایش او سلب و مال او غارت و عیال او اسیر گردید، من فرزند کسی هستم که او را به قتل صبر کشتند و مرا این افتخار کافی است. ای مردم! شما را به خدا سوگند میدهم آیا میدانید که شما به سوی پدرم نامه فرستادید و با او نیرنگ کردید و با او عهد و پیمان بسته و بیعت نمودید و او را تنها گذاشته و با او به جنگ پرداختید. پس هلاکت بر شما باد به خاطر آنچه برای خود پیش فرستادید و بدا به رأی شما، با چه چشمی به رسول خدا(ص) مینگرید هنگامی که به شما بگوید: «عترت مرا کشتید و حرمت مرا هتک کردید، پس شما امت من نیستید»؟. چون سخن امام(ع) به اینجا رسید صدای مردم از هر طرف بلند شد و فریاد زدند و برخی گفتند: هلاک شدید و نمیدانید. پس امام سجاد(ع) فرمود: خدا رحمت کند آن کس که نصیحت مرا بپذیرد و وصیت مرا درباره خدا و رسول و اهل بیتش حفظ کند که رسول خدا(ص) اسوه و الگوی ما میباشد. مردم گفتند: ای پسر رسول خدا! ما همه گوش به فرمان و مطیع شما هستیم و از اطاعت تو سرباز نمیزنیم و از تو روی نمیگردانیم، ما را امر کن به آنچه میخواهی، اگر فرمان جنگ دهی، در کنار تو میجنگیم؛ و اگر دستور سازش فرمایی، ما تسلیم تو هستیم؛ و اگر فرمان دهی، یزید را دستگیر میکنیم؛ و از کسی که به تو ستم نموده و ظلم کرده بیزاری و برائت میجوییم.
امام سجاد(ع) فرمود: هیهات هیهات ای گروهی که با ما غدر و مکر نمودید! دیگر به خواستههایتان نخواهید رسید، آیا شما میخواهید به نزد من آیید همانگونه که پیش از این نزد پدرانم رفته و با آنان بیوفایی کردید؟! به خدا سوگند چنین نباشد، هنوز این جراحت التیام نیافته است، همین دیروز بود که پدرم حسین(ع) با اهل بیتش کشته شدند، غم از دست دادن رسول خدا(ص) و داغ پدر و فرزندان پدرم را فراموش نکردم و تلخی آن در سینه من همچنان باقی است، تنها خواسته من از شما این است که نه به نفع و نه بر علیه ما باشید.</ref>.[۵۳]
زنی از قبیله بکر بن وائل
واکنشها و عکسالعملها نسبت به آنچه اتفاق افتاد از همان روز عاشورا آغاز گردید، اگرچه زمینه این حوادث پیش از عاشورا با فرستادن نامهها و ملاقاتهایی که امام حسین(ع) انجام داد فراهم گردید که به آنها نیز اشاره خواهد شد. از جمله واکنشهایی که جرقه قیام و حرکت در برابر حکومت ظالمانه بنیامیه را باعث گردید- اگرچه در ظاهر کوچک و غیر قابل توجه بود- عکسالعمل زنی بود که با همسر خود به کربلا آمده و در میان سپاه عمر بن سعد بود؛ مقابله و رویارویی این زن با غارتگران لشکر ابن سعد سرآغاز تهاجم و موضعگیری آشکار در برابر ستمگران و متجاوزان بود.
حمید بن مسلم میگوید: پس از شهادت امام حسین(ع) زنی از قبیله بکر بن وائل را دیدم که با شوهر خود در میان اصحاب عمر بن سعد بود، هنگامی که سپاهیان برای یورش به خیمهها و غارت اموال متوجه خیمههای زنان و کودکان شدند، آن زن شمشیری در دست گرفت و فریاد برآورد: ای آل بکر بن وائل! آیا دختران پیامبر را مورد هجوم قرار داده و اموال آنان را به غارت میبرند و به آنان ستم میکنند؟! و او این شعار را میداد «حکم جز برای خدا نخواهد بود، من به خونخواهی رسول خدا(ص) قیام کردهام»، پس همسر آن زن آمد و او را به سوی جایگاه و منزل خود برد[۵۴]. حلبی از امام صادق(ع) نقل کرده است که آن حضرت فرمود: آل ابی سفیان حسین بن علی(ع) را به قتل رساندند، پس خداوند ملک و قدرت آنها را گرفت؛ و هشام، زید بن علی را کشت، و خداوند ملک و قدرت او را گرفت؛ و یحیی بن زید را ولید به قتل رساند، و خداوند ملک و قدرت او را سلب کرد[۵۵].[۵۶]
عبیدالله بن عبدالله
مردی از قبیله مزینه میگوید: من مردی را در میان امت بلیغتر از عبید الله بن عبدالله در سخن گفتن و موعظه کردن ندیدم، و او از جمله کسانی بود که در زمان سلیمان بن صرد مردم را به قیام و خونخواهی اهل بیت دعوت میکرد؛ و هرگاه گروهی از مردم نزد او جمع میشدند، او پس از حمد و ثنای الهی و درود بر رسول خدا(ص) مردم را موعظه میکرد و سپس میگفت: خداوند محمد(ص) را از میان مخلوقاتش به نبوت برگزید و او را به تمام فضائل مخصوص گردانید، و شما را به وسیله پیروی از او عزیز کرد و گرامی داشت، و به وسیله او خونهایی که از شما ریخته شد حفظ گردید و راههای پر مخاطره را امن نمود: ﴿وَكُنْتُمْ عَلَى شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ﴾[۵۷]. آیا پروردگار در میان خلایق اولین و آخرین کسی را آفریده که حق او بر این امت بیشتر از پیامبر باشد؟ و آیا ذریه و فرزندان کسی از پیامبران و غیر آنان حقش بالاتر از ذریه پیامبر این امت میباشد؟ به خدا سوگند نبوده و نخواهد بود. شما را به خدا سوگند ندیدید و به شما خبر ندادند که چه جرمی را نسبت به فرزند دختر پیامبرتان روا داشتند؟ آیا ندیدید که اینان حرمت او را شکسته و تنهایش گذاشتند و به خون آغشتهاش نموده و بدن او را روی زمین نهادند و درباره او به پروردگارشان توجه نکردند و قرابت او را با رسول خدا(ص) نادیده گرفته و او را هدف تیر قرار دادند؟!! شما را به خدا سوگند کدام چشمی همانند او را دیده است؟ به خدا سوگند با حسین بن علی که راستگو و بردبار و امین و بزرگوار بود غدر و خیانت کرده و او را کشتند.
او فرزند اولین کسی است که اسلام آورد و فرزند دختر پیامبری که از جانب پروردگار عالم مبعوث شده بود، دست از یاری او برداشته و دشمنان گرد او جمع شده او را کشتند، و دوستان هم او را تنها گذاشتند. وای بر قاتل او و ملامت و سرزنش بر کسی که او را تنها گذاشت، و خداوند برای قاتل او هیچ راه گریزی قرار نداده و عذری برای آن کس که او را یاری نکرده نیست مگر اینکه خالصانه توبه کند و با ستمگران رویارویی کند و با کسانی که او را شهید کردند مقابله نماید، امید است خدا توبه او را بپذیرد و از لغزش او درگذرد. من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) و خونخواهی اهل بیت او(ع) و جهاد با کسانی که خون او را مباح دانسته و از دین خارج شدند، دعوت میکنم؛ پس اگر کشته شدیم، آنچه نزد خدا است بهتر است برای نیکوکاران؛ و اگر بر آنها غالب آمدیم، امر امت را به اهل بیت پیامبرمان واگذار مینماییم. آن مرد که از قبیله مزینه بود گوید: عبیدالله بن عبدالله هر روز این سخنان را برای ما اعاده میکرد تا اینکه اکثر ما آن را حفظ کردیم[۵۸].[۵۹]
پشیمانی عبیدالله بن حر
پس از شهادت امام حسین(ع) گروهی از مردم بر اجابت نکردن و یاری ننمودن آن حضرت تأسف خورده و از کرده خود پشیمان شدند، از آن جمله عبیدالله بن حر جعفی بود که بخشی از ماجرای او را پیش از این ذکر نمودیم. او پس از شهادت امام حسین(ع) وقتی به مجلس ابنزیاد رفت چون احساس خطر نمود از آنجا خارج شده و به منزل احمد بن زید طائی رفت، سپس به همراه اصحاب خود به کربلا رفت، چون نظرش بر قتلگاه حسین و یارانش افتاد استغفار کرد و گفت: یَقُولُ اَمِیرٌ غادِرٌ وَ ابْنُ غادِرِ اَلا کُنْتَ قَاتَلْتَ الحُسَینَ بْنَ فاطِمَه وَ نَفْسِی عَلی خِذْلَانِهِ وَ اعْتِزالِهِ وَ بَیْعَةِ هذا النَّاکِثِ العَهْدِ لائِمَه فَیا نَدَمِی اَنْ لَا اَکُونُ نَصَرْتُهُ اَلا کُلُّ نَفْسِ لا تُشَدِّدُ نَادِمَه[۶۰]. سپس راهی مدائن شد و در کنار فرات در منزل خود مسکن گزید تا اینکه یزید هلاک شد و فتنه آغاز گردید، آنگاه گفت: من گمان نمیکنم قریش به انصاف عمل کنند، فرزندان آزاده کجایند؟ پس گروهی با او همراه شدند و هر مالی که برای سلطان برده میشد، آن را میگرفت و سهم خود و اصحابش را از آن بر میداشت و برای صاحب مال مینوشت، و در جاهای دیگر نیز به اینگونه عمل میکرد ولی متعرض مال و جان کسی نمیشد، تا اینکه مختار قیام کرد و با ابراهیم بن مالک اشتر به موصل رفت، چون مختار کشته شد با مصعب بن زبیر از در صلح و آشتی در آمد و مصعب از بیم اینکه مبادا بر علیه او شورش کند، ابتدا او را زندانی نمود ولی با وساطت گروهی از قبیله مذحج از زندان آزاد گردید، چون مردم به منزل او برای تهنیت آمدند، گفت: پیامبر(ص) فرمود: برای مخلوقی اطاعت نیست در جایی که نافرمانی خدا باشد، و این افراد نافرمان و عصیانگر به دنیا روی آورده و از آخرت رویگردان شدهاند، برای چه حرمت خود را از بین ببریم؟ ما اصحاب جنگهای بسیاری مانند نخیله و قادسیه و جلولاء و نهاوند هستیم و اکنون نیزه بر گلوی خود گذارده و شمشیر بر فرق خود نهاده و حق ما را نشناسند و فضل ما را نادیده انگارند؟! آنگاه به حاضران گفت: از حریم خود دفاع کنید، من سپر را وارونه کرده و بر علیه آنان اعلام جنگ خواهم کرد، و قدرت و توانی نیست مگر با یاری خدا. سپس از کوفه خارج شد و به جنگ و غارت پرداخت، مصعب فردی را به نام سیف بن هانی نزد او فرستاد و به او پیغام داد که: دست از مخالفت بردار و در مقابل درآمد «بادوریا»[۶۱] و غیر آنجا را به تو میدهیم؛ ولی او نپذیرفت. شخص دیگری را به نام ابرد بن قره ریاحی برای رویارویی با او گسیل داشت، عبیدالله بن حر او را شکست داد. مصعب فرد دیگری به نام حریث بن یزید را برای مبارزه به سوی او فرستاد، عبیدالله بن حر او را نیز شکست داد.
پس حجاج بن جاریه و مسلم بن عمر را به سوی او روانه نمود، عبیدالله آن دو را نیز شکست داد. در اینجا بود که مصعب کسی را نزد او فرستاد و پیغام داد که: تو را امان میدهم و هر سرزمینی را که بخواهی تو را والی آنجا میکنم، ولی او نپذیرفت. پس به «عین التمر»[۶۲] رفت، والی آنجا بسطام بن مصقله با کمک حجاج بن جاریه بر عبیدالله بن حر حمله کردند، عبیدالله هر دو را به همراه گروه بسیاری از یارانشان اسیر کرد. پس عدهای از اصحاب خود را فرستاد و اموالی که نزد دهقانان آنجا بود گرفت و در مقابل اسیران را آزاد کرد، سپس در تکریت اقامت گزید و مالیات و خراج آنجا را میگرفت تا اینکه مصعب گروهی را با ابرد بن قره برای دفع او فرستاد که پس از درگیریهای فراوان عبیدالله بن حر به سوی کوفه حرکت کرد و در قریهای نزدیک انبار مستقر شد، اصحاب او اجازه گرفته وارد کوفه شدند، عبیدالله بن حر به آنان گفت: به یاران من در کوفه بگویید که به ما بپیوندند. چون نماینده ابن زبیر در کوفه از این ماجرا مطلع شد، از او خواست فرصت رفتن یاران عبیدالله بن حر به کوفه را غنیمت شمرده و لشکری برای جنگیدن با او بفرستند. وقتی ابن زبیر لشکر مجهزی به سوی عبیدالله بن حر فرستاد، افراد اندکی که با او مانده بودند به عبیدالله گفتند: ما را طاقت مقابله با این سپاه نیست. عبیدالله گفت: من هرگز آنان را رها نکرده بلکه با آنان خواهم جنگید.
سپاه ابن زبیر بر عبیدالله و یارانش حمله کردند و خواستند او را اسیر کنند ولی نتوانستند. عبیدالله به یارانش گفت: شما پراکنده شوید. و خود به تنهایی میجنگید، مردی از قبیله باهله به نام «اباکدیه» نیزهای بر او زد، و او را تیرباران کردند ولی به او نزدیک نمیشدند، چون زخمهای او فراوان شد خواست از آب عبور کند اسب او نرفت، او بر کشتی که در آنجا بود سوار شد، ناخدا او را به وسط آب آورد و سپاه او را در آب تعقیب کردند. سپاه مصعب بن زبیر به افرادی که در کشتی بودند گفتند: ما در طلب کسی هستیم که در کشتی شما است، اگر او فرار کند شما را میکشیم. عبیدالله بن حر از جا برخاست که خود را در میان آب اندازد، مردی قوی هیکل دستان او را گرفت در حالی که از زخمهای بدنش خون میریخت؛ عبیدالله بن حر خود را با آن مرد در آب انداخت و هر دو غرق شدند؛ و برخی گفتهاند: مردی از قبیله قیس به نام عیاش او را به قتل رساند[۶۳].[۶۴]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ بحارالانوار، ج۴۵، ص۹. و نیز مراجعه شود به تحف العقول، ص۳۴۶؛ تاریخ ابن عساکر، ج۴، ص۲۱۸؛ مقتل خوارزمی، ج۲، ص۷.
- ↑ عوالم العلوم، ج۱۷، ص۲۱۶.
- ↑ امالی شیخ صدوق، ص۷۰۷، م ۸۹، ح۳.
- ↑ نظری منفرد، علی، نهضتهای پس از عاشورا، ص ۱۵.
- ↑ کامل ابن اثیر، ج۳، ص۲۸۷.
- ↑ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱، ص۳۰۲.
- ↑ نظری منفرد، علی، نهضتهای پس از عاشورا، ص ۱۵.
- ↑ ابوالشهداء، ص۱۶۳.
- ↑ ابوالشهداء، ص۷۱.
- ↑ نظری منفرد، علی، نهضتهای پس از عاشورا، ص ۱۵.
- ↑ «در حالی که کالای زندگی این جهان در برابر جهان واپسین جز اندکی نیست» سوره توبه، آیه ۳۸.
- ↑ نهج البلاغه، ص۳۰۳، خطبه ۱۹۳.
- ↑ عوالم العلوم، ج۱۷، ص۳۵۰.
- ↑ الملهوف، ص۲۵.
- ↑ کامل الزیارات، ص۲۶، باب ۲۳، ح۱۵.
- ↑ نظری منفرد، علی، نهضتهای پس از عاشورا، ص ۱۵.
- ↑ تاریخ طبری، ج۶، ص۲۰۰.
- ↑ عوالم العلوم، ج۱۷، ص۱۸۳.
- ↑ نظری منفرد، علی، نهضتهای پس از عاشورا، ص ۱۵.
- ↑ الملهوف، ص۲۵.
- ↑ «و خشنودی خداوند (از همه اینها) برتر است» سوره توبه، آیه ۷۲.
- ↑ تظلم الزهراء، ص۲۱۱.
- ↑ «همه خلق را در راه تو رها کردم، و عیال را یتیم نمودم تا تو را ببینم؛ پس اگر در راه محبتت قطعه قطعه شوم، دلم به غیر تو میل و شوق ندارد».
- ↑ نظری منفرد، علی، نهضتهای پس از عاشورا، ص ۱۵.
- ↑ «و به ستمگران مگرایید که آتش (دوزخ) به شما رسد» سوره هود، آیه ۱۱۳.
- ↑ پرتوی از عظمت حسین، ص۲۲۲.
- ↑ نهج البلاغه، ص۴۲۱، نامه ۴۷.
- ↑ نهج البلاغه، ص۳۴۶، خطبه ۲۲۴.
- ↑ نهج البلاغه، ص۳۴۷؛ خطبه ۲۲۴.
- ↑ تاریخ طبری،ج ۵، ص۴۰۳.
- ↑ نظری منفرد، علی، نهضتهای پس از عاشورا، ص ۱۵.
- ↑ اصول کافی، ج۲، ص۳۵۲. زید شحام از ابی عبدالله(ع) نقل کرده است که فرمود: «إِنَّ عَظِيمَ الْأَجْرِ لَمَعَ عَظِيمِ الْبَلَاءِ» و فضیل بن یسار از ابی جعفر(ع) نقل کرده است که فرمود: «أَشَدُّ النَّاسِ بَلَاءً الْأَنْبِيَاءُ، ثُمَّ الْأَوْصِيَاءُ، ثُمَّ الْأَمَاثِل فَالْأَمْثَلُ».
- ↑ «قَدْ عَجِبَتْ مِنْ صَبْرِكَ مَلَائِكَةُ السَّمَاوَاتِ» (زیارت ناحیه مقدسه).
- ↑ الملهوف، ص۲۵.
- ↑ بحارالانوار، ج۴۵، ص۹۲.
- ↑ بحارالانوار، ج۴۵، ص۸۰.
- ↑ نظری منفرد، علی، نهضتهای پس از عاشورا، ص ۱۵.
- ↑ نظری منفرد، علی، نهضتهای پس از عاشورا، ص ۱۵.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۳.
- ↑ «خواهم رفت و مرگ برای جوانمرد ننگ نباشد، اگر نیت حق کند و با تسلیم جهاد نماید؛ مردان صالح را با جان خود کمک و یاری کند، از ملعون روی برتابد و با مجرم مخالفت کند؛ اگر زنده مانم پشیمان نگردم و اگر بمیرم ملامت نشوم، و این خواری تو را بس است که زنده بمانی و ناکام و ذلیل شوی».
- ↑ کامل ابن اثیر، ج۴، ص۴۸.
- ↑ نظری منفرد، علی، نهضتهای پس از عاشورا، ص ۱۵.
- ↑ عوالم العلوم، ج۱۷، ص۱۷۹.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۴۶۵.
- ↑ کامل الزیارات، ص۲۷۲، باب ۸۸.
- ↑ کامل الزیارات، ص۳۵۰، باب ۱۰۸.
- ↑ ابصار العین، ص۱۲۹.
- ↑ نظری منفرد، علی، نهضتهای پس از عاشورا، ص ۱۵.
- ↑ «مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاكِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ يَعْمَلُ فِي عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمْ يُغَيِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ كَانَ حَقِيقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَهُ».
- ↑ عوالم العلوم، ج۱۷، ص۲۳۲.
- ↑ نظری منفرد، علی، نهضتهای پس از عاشورا، ص ۱۵.
- ↑ الاحتجاج، ج۲، ص۱۱۷.
- ↑ نظری منفرد، علی، نهضتهای پس از عاشورا، ص ۱۵.
- ↑ بحارالانوار، ج۴۵، ص۵۸.
- ↑ ثواب الاعمال، ص۲۶۱.
- ↑ نظری منفرد، علی، نهضتهای پس از عاشورا، ص ۱۵.
- ↑ «و در لبه پرتگاهی از آتش بودید که شما را از آن رهانید؛ بدینگونه خداوند آیات خود را برای شما روشن میگوید باشد که شما راهیاب گردید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
- ↑ تاریخ طبری، ج۵، ص۵۵۹.
- ↑ نظری منفرد، علی، نهضتهای پس از عاشورا، ص ۱۵.
- ↑ «امیر خیانتکار فرزند خیانتکار میگوید؛ چرا با حسین فرزند فاطمه جنگ نکردی؟ من از اینکه او را یاری نکردم و کنارهگیری کردم؛ و بیعت این پیمانشکن خود را ملامت میکنم. پس چقدر پشیمانم که او را یاری نکردم، و هر کس که چنین نکرد پشیمان است».
- ↑ «بادوریا»: نام منطقهای در ناحیه غرب بغداد است. (معجم البلدان، ج۱، ص۳۱۷).
- ↑ «عین التمر»: نام شهری در غرب فرات است. (مراصد الاطلاع، ج۲، ص۹۷۷).
- ↑ کامل ابن اثیر، ج۴، ص۲۸۷.
- ↑ نظری منفرد، علی، نهضتهای پس از عاشورا، ص ۱۵.