بحث:عصمت در کلام اسلامی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط فرقانی (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۰۹ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مباحث

مقدمه

عصمت در لغت به معنای حفظ و نگهداری و نیز به معنای منع کردن آمده است. این واژه در اصطلاح متکلمان امامیه، گاه به لطفی از جانب خدای متعال به برگزیدگان خود و گاه نیز به ملکه‌ای تعبیر شده که به موجب آن، انبیاء و اوصیای ایشان برغم داشتن قدرت بر انجام گناهان، از هر گونه خطا و اشتباه، گناه و عصیان در تمام مراحل زندگی، حتی قبل از امامت و در زمان کودکی، مصون هستند. در نتیجه به وسیله این صفت، از سهو و نسیان هم مبرا و پاک هستند. امامیه عصمت را از ضروری‌ترین شروط إعطای امامت می‌دانند. در محدوده و قلمرو عصمت سه دیدگاه وجود دارد که مشهور متکلمین دیدگاه "اطلاق عصمت از حیث زمانی و حالات معصوم" را قبول دارند. ادله نقلی محض عصمت، مشتمل بر آیات و روایاتی است که بر عصمت دلالت می‌کنند. آیاتی همچون آیه عهد، آیه اولی الامر، آیه صادقین و آیه تطهیر و روایات دالّه بر عصمت عبارت‌اند از: حدیث ثقلین، حدیث سفینه، حدیث منزلت بر عصمت پیامبراکرم(ص) و امامان معصوم(ع) دلالت دارند. ادلّۀ عقلی عصمت نیز عبارت‌اند از: برهان وجوب اطاعت امام، برهان امتناع تسلل، برهان حفظ شرعیت، برهان عدم عصمت امام (خلف). از آنجایی که به زعم و توهم برخی خطاناپذیری از اوصاف خداست و انسان‌ها نمی‌توانند دارای چنین مقامی باشند، شیعه را به خاطر اعتقاد به عصمت متهم به غلو و خدا انگاری اهل بیت و انبیاء می‌کنند و این در حالی است که دلایل متعدد عقلی بر اثبات چنین صفتی برای نبی و امام اقامه شده است.

معناشناسی عصمت

معنای لغوی

عصمت، واژه‌ای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کرده‌اند[۴].[۵]

در اصطلاح متکلمان

در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:

  1. عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجت‌های اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرن‌ها عصمت را به لطف تعریف کرده‌اند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار برده‌اند.
  2. عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمی‌شود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتاب‌های خود ارائه کردند[۹].[۱۰]

تاریخچه باور به عصمت

اندیشه عصمت پیش از اسلام وجود داشته است؛ گرچه در هر دینی به شکل و قالب خاصی بروز و جلوه داشته است. در ادیان غیرابراهیمی، بیشتر به عنوان صفت پیش فرضِ معلم و آموزگار خلایق قرار گرفتن و راهبری مردم قرار گرفته است. در بعضی فرقه‌های بودیزم به صراحت و در بسیاری دیگر به صورت غیرمستقیم این اندیشه مطرح شده است؛ اما در ادیان ابراهیمی نیز به شکل واضح‌تری این اندیشه وجود دارد. در دین یهود، عصمت انبیا در مقام اخذ و تلقّی و ابلاغ وحی به شکل قطعی مطرح شده است؛ اما عصمت آنها در مقام عمل نیز با توجیه موارد خلاف در تفاسیر تورات به شکل خاصی مطرح شده است. بیش از همه ادیان و آشکارتر از آنها در مسیحیت، عصمتِ عیسی مسیح(ع)، عصمت کاتبان انجیل، عصمت کلیسا، عصمت پاپ در مقام فتوا و اَشکال دیگری از عصمت مطرح بوده و هست؛ درنتیجه می‌توان گفت تاریخ این فکر و اندیشه و نظریه، قبل از اسلام بی‌ریشه نیست. بنابراین استبعاد یا انکار این اندیشه در اسلام و انتساب آن به عامل بیرونی دور از انصاف است[۱۱].

خاورشناسان دیدگاه‌های مختلفی را پیرامون اصل اعتقاد به عصمت و پیشینه آن مطرح کرده‌اند. برخی پیدایش آن را به نیمه نخست قرن دوم هجری مرتبط دانسته و بر این باورند که این دیدگاه از زمان امام صادق(ع) مطرح شده و سپس توسط شاگردان آن حضرت و بعدها توسط علمای شیعه ترویج یافت[۱۲]، برخی معتقدند مسلمانان آن را از زرتشت یا ایرانیان باستان اخذ کرده[۱۳].[۱۴][۱۵] و برخی دیگر تاریخچه آن را به صوفیه بازمی‌گردانند.[۱۶] برخی هم معتقدند مسلمانان این عقیده را از ادیان دیگر همچون مسیحیت[۱۷] گرفته‌اند. برخی دیگر اما آن را از ابداعات عبدالله بن سبا می‌دانند. [۱۸]. اعتقاد به سیاسی بودن عصمت [۱۹] و نیز بازگرداندن آن به غلات هم توسط برخی مطرح شده است.[۲۰].

پیشینه اعتقاد به عصمت در باور اصحاب ائمه

از سیری در متون و منابع تاریخی و حدیثی می‌توان به نتایج زیر دست یافت

  1. برغم آنکه بر اصل مسأله عصمت پیامبر و امامان در برخی آیات قرآن کریم و روایات به طور قطع تاکید شده است[۲۱]، اما کیفیت طرح این مسأله توسط آن حضرات فراز و نشیب‌هایی داشته است؛ به گونه‌ای که در دوره‌های نخستین به دلیل اوضاع ویژه سیاسی و عدم آمادگی شیعیان برای پذیرش همه معارف، بر مفهوم عصمت، الهی بودن[۲۲] و معرفی مصادیق آن تاکید می‌شد[۲۳] اما به مرور زمان این مسأله با جزئیات بیشتری تبیین و استدلال‌هایی نیز برای اثباتش اقامه گردید.
  2. واژه عصمت و مشتقات آن از جمله معصوم، از همان قرن نخست هجری در سنت نبوی[۲۴]، مطرح و در کلمات امامان شیعه نیز متداول بوده است.[۲۵] مسأله عصمت امام از گناه، از آغاز شکل‌گیری جامعه شیعی در مدینه و پس از آن در کوفه در دوران امامت امام علی(ع) در میان شیعیان آن زمان مطرح بوده و معتقدان فراوانی نیز داشته است؛ افزون بر آن عصمت امام از اشتباه نیز نزد برخی شیعیان امری مسلم و قطعی بوده است. [۲۶]اگر چه به دلایل ویژه تاریخی و سیاسی اعتقاد به عصمت، تا قبل از عصر امام صادق و امام باقر(ع)، بروز و نمود چشمگیری میان شیعیان نداشته است، اما با تکیه بر روایات و نیز قراین و شواهد دیگر می‌توان مدعی شد که اعتقاد به عصمت در آن زمان و نزد شیعیان امری غریب نبوده بلکه در مواردی یا مناطقی این نظریه، باوری عمومی بوده است.
  3. از عصر صادقین(ع) اعتقاد به این مسأله و گفتگو پیرامون آن، به طور گسترده‌تری از سوی امامان معصوم مطرح و توسط اصحاب بزرگ آن حضرات تبیین و نقل گردید به گونه‌ای که از عبارات «مطهر»[۲۷] و «علی الحق»[۲۸] که تا پیش از آن استعمال شده و از آن عصمت برداشت می‌شد، فراتر رفته و از واژه «عصمت» استفاده گردید.
  4. به لحاظ مفهومی، واژه عصمت در این دوران، اغلب بر عصمت از گناه، اطلاق می‌شد[۲۹] و جهت بیان مصونیت امامان از خطا، اشتباه و فراموشی از واژگان دیگری همچون «مبرا بودن»، «عاری بودن» و «منزه بودن» استفاده می‌گردید.
  5. در این دوران نیز همچون گذشته، امامان و اصحاب بر الهی بودن مقوله عصمت تاکید می‌کردند.[۳۰]
  6. امام صادق(ع)، نخستین استدلال‌های امامیه بر عصمت امام را ارائه کردند[۳۱] بعدها به تبع امام، برخی اصحاب ایشان همچون هشام بن حکم، استدلال‌های امام را با شرح و بسط بیشتری در جامعه مطرح نمودند.
  7. از نکات مهم دوران صادقین(ع)، توسعه قلمرو عصمت از مصونیت از گناه به مصونیت از خطا، اشتباه، فراموشی و دیگر عیوب، بوده است. در دوران امامان بعد نیز بر همین مطلب تاکید گردید[۳۲].[۳۳].

عصمت در اندیشه متکلمان از آغاز غیبت تا پایان قرن پنجم

ابن قبه

ابوجعفر محمد بن عبدالرحمن بن قبه رازی[۳۴] یکی از طرفداران نظریه عصمت پیامبر و امام است. وی عصمت را شرط لازم برای امامت می‌داند. [۳۵].[۳۶] ابن قبه رازی از آن طیف متکلمان است که عصمت امام را همانند علم امام در چارچوب دین بیان می‌کنند[۳۷]. او از آنجا که وظیفه اولیه و اصلی امام را در حیطه دین و تبیین و تفسیر آموزه‌های دینی می‌داند، عصمت امام را نیز در همین محدوده بیان می‌کند. او امام را کسی می‌داند که از هر گونه خطا به تعمد یا سهو در این زمینه مصون باشد[۳۸].[۳۹]

وی در بحث قلمرو عصمت نیز پیامبر و امام را از اشتباه در امور مربوط به دین معصوم دانسته و می‌گوید: «امام باید این گونه باشد که وقتی به چیزی فرمان داد، از او اطاعت شود، و دستی بالای دست او نباشد، و سهو و اشتباه نکند و اینکه باید عالم باشد تا مردم را نسبت به آنچه جاهل هستند، آشنا سازد»[۴۰]. عبارت وی در این خصوص مطلق است و عصمت از اشتباه در همه مسائل و امور را، اعم از دینی و غیردینی در برمی‌گیرد[۴۱]

در اینجا توجه به این نکته ضروری است که مسئله عصمت امام از اشتباه در امور عادی یا علمی، نزد متکلمان گذشته چندان مطرح نبوده است، و هرگاه سخن از عصمت به میان می‌آمده، غالباً مراد همان عصمت از گناه یا اشتباه در تبیین دین بوده است. از این رو، نظریاتی که ذیل این دو عنوان مطرح می‌شود، غالباً بر اساس نظریات آنها در مسئله علم امام بوده و در واقع لوازم نظریات آنان در آن مسئله است. از این رو ابن قبه نیز به صراحت در این باره نظریه‌پردازی نکرده است.[۴۲]

با توجه به معدود عبارات به جای مانده از مرحوم ابن قبه، وی تنها به یک برهان بر عصمت امام (ع) اشاره کرده که همان حدیث ثقلین است. او مدلول حدیث ثقلین را وجود یک حجت معصوم و عالم به قرآن و سنت می‌داند. [۴۳].

ابن‌جریر طبری

ابوجعفر محمد بن جریر رستم طبری آملی از متکلمان قرن سوم و چهارم هجری قمری است که اصحاب رجال از او به بزرگی یاد کرده‌اند. [۴۴]. از مرحوم طبری نظریات اندکی در باب عصمت وجود دارد. بر اساس این نظریات وی عصمت را یکی از شرایط لازم برای امامت دانسته [۴۵] و آن را امری موهبتی و الهی می‌داند. [۴۶] او معتقد است پیامبر و امام ضرورتا از ارتکاب گناهان معصوم هستند. وی قلمرو عصمت در پیامبر و امام را ضرورتا به عصمت از اشتباه در تبیین دین و دیگر نظریات غیر دینی معصوم توسعه داده است[۴۷].

ابن‌جریر تنها به یک برهان بر اثبات عصمت استناد کرده که بر اساس آن می‌توان گفت اگر امام معصوم نباشد نیازمند دیگران خواهد بود؛ در حالی که امام کسی است که نیازمند دیگران نیست؛ پس معصوم است [۴۸]. در واقع می‌توان این برهان را همان برهان امتناع تسلسل دانست که بسیاری از متکلمان متأخر شیعه نیز بدان استناد کرده‌اند[۴۹].[۵۰]

شیخ مفید

محمدبن محمدبن نعمان العکبری البغدادی متولد سال ۳۳۶ هجری قمری، معروف به شیخ مفید، از متکلمان پرآوازه شیعه در قرن چهارم و پنجم، به شمار می‌آید. [۵۱]

نظریات مرحوم شیخ در مسئله عصمت را می‌توان این‌گونه خلاصه کرد:

  1. عصمت، شرط لازم امامت و امری تفکیک ناپذیر از آن است [۵۲].
  2. عصمت معصومان اعم از پیامبر اکرم (ص) و امامان(ع)، لطف و موهبتی الهی است [۵۳].
  3. عصمت معصوم، منافاتی با اختیار وی در گناه کردن ندارد [۵۴].
  4. مفهوم عصمت در آثار شیخ مفید علاوه بر عصمت پیامبر و امام از انواع معاصی و گناهان، درباره عصمت از اشتباه و فراموشی نیز به کار رفته است [۵۵].
  5. معصوم(ع)، در همه عمر خود از گناهان کبیره معصوم است؛ اما ضرورتاً از گناهان صغیره سهوی که موجب استخفاف او نشود، پیش از تصدی منصب امامت معصوم نیست[۵۶].
  6. معصوم، از اشتباه در تبیین دین و عمل به آن معصوم است [۵۷].

شیخ مفید برهان‌های عقلی و نقلی فراوانی بر اثبات عصمت امام اقامه کرده است که اغلب آنها را می‌توان از ابتکارات وی به شمار آورد؛ هرچند متکلمان پیشین شیعه نیز در این باره مسئله عصمت را با برهان‌های دیگری مستدل کرده‌اند. وی به طور گسترده به تعریف عصمت و بیان ویژگی‌های آن پرداخته است. [۵۸]. مسئله عصمت معصومان از گناهان سهوی و نیز عصمت تنها پیامبر اسلام و امامان و نه مطلق پیامبران، از ترک مستحبات، برای نخستین بار از زمان مرحوم شیخ مفید و به دست ایشان مطرح شده مفید، [۵۹]. چه اینکه تصریح به امکان اشتباه امام، به دلیل نداشتن علم الهی، دست‌کم در حوزه قضاوت را که البته به تنقیح مناط در دیگر امور غیردینی نیز قابل سرایت است، نخستین بار ایشان ابراز کرده است [۶۰].

سید مرتضی

مرحوم سید، عصمت امام را از بزرگ‌ترین اصول امامت وی دانسته و بحث و نظر درباره آن و تعیین دقیق حدودش را لازم می‌شمرد[۶۱]. او مانند دیگر متکلمان امامیه، عصمت را از ذاتیات و شروط لازم برای امام می‌داند: «إِنَّ الْإِمَامَ لَا يَكُونُ إِلَّا مَعْصُوماً»[۶۲]. نظریه مرحوم سید در این باره ناشی از نگاه ویژه او به منصب امامت است؛ بدین معنا که وی وجود رئیس را برای جامعه عقلاً امری ضروری دانسته و او را همان امام می‌شمرد و بر این باور است که چنین رئیسی باید از ارتکاب گناهان معصوم باشد[۶۳].

مرحوم سید، عصمت را از نظر لغوی به معنای منع کردن می‌داند: أصل العصمة في وضع اللغة المنع، يقال: عصمت فلانا من السوء إذا منعت من فعله به[۶۴]. وی افزون بر تعریف لغوی عصمت، دست‌کم سه بار به تعریف اصطلاحی آن پرداخته است. بر اساس یکی از این تعاریف، عصمت چیزی است که با وجود آن، اگرچه مکلف تمکن و قدرت ارتکاب گناه را دارد، از گناه یا ترک واجب امتناع می‌کند: لعصمة ما يمنع عنده المكلف من فعل القبيح و الاخلال بالواجب ولولاه لم يمنع من ذلك مع تمكينه في الحالين[۶۵]. مرحوم سید مرتضی در تعریف دیگری از عصمت، از ادبیات رایج میان متکلمان آن زمان استفاده می‌کند و عصمت را لطف خداوند به بنده خود می‌شمرد[۶۶].

ویژگی‌های مقوله عصمت از دیدگاه مرحوم سید عبارت‌اند از: اختیاری و الهی بودن عصمت [۶۷]، تکاملی بودن عصمت [۶۸]، اختصاص نداشتن به گروهی ویژه [۶۹] و تشکیکی بودن عصمت. مرحوم سید، عصمت را دارای مراتب تشکیکی می‌داند؛ یعنی کسی که از فعلی قبیح خودداری می‌کند، از همان عمل، معصوم به شمار می‌آید؛ ولی نمی‌توان او را معصوم مطلق نامید، بلکه معصوم مضاف است؛ یعنی از همان عمل، معصوم است. اگر کسی بتواند از همه گناهان خودداری کند، او را معصوم مطلق می‌نامند، و از این روست که پیامبران و امامان که در دیدگاه شیعه امامیه از همه گناهان خودداری می‌کنند، معصوم مطلق به شمار می‌آیند[۷۰]

از نظر وی امام ضرورتا از ارتکاب همه گناهان صغیره و کبیره [۷۱] و نیز اشتباهاتی که در تبیین و عمل به دین، به روی گردانی مردم از او بیانجامد[۷۲]، قبل و پس از تصدی امامت، معصوم بوده و ضرورتا از اشتباه و فراموشی و سهو و نسیان در امور عادی زندگی[۷۳] و نیز ترک مستحبات معصوم نیست[۷۴] مرحوم سید در آثار متعدد خود، از براهین عقلی و نقلی بسیاری در اثبات عصمت معصومان استناد کرده است.[۷۵].[۷۶]

ابوالصلاح حلبی

ابوالصلاح تقی بن نجم بن عبیدالله حلبی، معروف به ابوالصلاح حلبی، از جمله متکلمان معروف قرن پنجم و از شاگردان سید مرتضی و شیخ طوسی است. او از متکلمانی است که در زمینه عصمت، به ویژه برهان‌های آن نوآوری‌های زیادی داشته است.[۷۷].[۷۸]

خلاصه نظریات مرحوم حلبی در باب عصمت چنین است

عصمت شرط لازم نبوت و امامت پیامبر و امام است.[۷۹] امام ضرورتا پیش و پس از تصدی منصب امامت از گناه[۸۰] و اشتباه در تبیین دین[۸۱] معصوم است.

مرحوم حلبی را می‌توان از جهت ارائه برهان‌های متعدد عقلی و نقلی یکی از بی‌نظیرترین متکلمان دانست به گونه‌ای که هیچ‌یک از متکلمان قبل از او به اندازه وی برای اثبات عصمت امام اقامه برهان نکرده‌اند.[۸۲].[۸۳]

ابوالفتح کراجکی

ابوالفتح محمد کراجکی طرابلسی (۴۴۹ ق، لبنان) از جمله متکلمان معروف قرن پنجم هجری است. وی مانند بسیاری دیگر از متکلمان امامیه طرفدار عصمت پیامبران بوده و در این خصوص امامان را نیز هم‌شأن انبیا می‌داند.[۸۴]. بر این اساس هر مرتبه‌ای از عصمت که برای انبیا ثابت شود برای امامان نیز ثابت خواهد بود.

مرحوم کراجکی در معدود آثار به جای مانده از خود، به طور بسیار گذرا، به یکی از ویژگی‌های عصمت، یعنی اختیاری بودن آن اشاره کرده است: و انهم معصومون من الخطا و الزلل عصمة اختیار[۸۵]. وی در این عبارت موجز، مفهوم عصمت را برای عصمت از اشتباه و خطا نیز به کار برده است.[۸۶]

ایشان در آثار خود در موارد متعددی امام(ع) را از گناهان معصوم دانسته است: «امامان(ع) در داشتن کمال، علم و عصمت از گناهان، مانند پیامبران(ع) هستند»[۸۷] وی ضمن بیان اینکه امامان جانشین پیامبر اکرم(ص) هستند، آنها را به هر آنچه مورد نیاز مردم است، عالم می‌داند. حداقل برداشت از این عبارات، عصمت امام از اشتباه در امور مربوط به دین است. وی در این باره می‌نویسد: «تمام حجت‌های خداوند متعالی به همه آنچه مورد نیاز مردم است، احاطه علمی دارند و از اشتباه و لغزش معصوم‌اند»[۸۸].

از برهان‌های مرحوم کراجکی در بحث عصمت امام روشن می‌شود که از نظر وی، عصمت، شرط لازم متصدی منصب امامت است. وی ضمن یکی از برهان‌های خود می‌نویسد: «امام، الگوی مردم در دین و دنیاست، و پیروی از او را خداوند رب العالمین واجب کرده است. پس لازم است اشتباه و لغزشی بر او ممکن نباشد»[۸۹].

او برای اثبات عصمت امام، هم از براهین عقلی و هم از برهان‌های نقلی استفاده کرده است. وی در بحث برهان‌های عصمت، دست‌کم به دو برهان عقلی امتناع تسلسل[۹۰].[۹۱] و پیشوایی امام [۹۲].[۹۳] استناد کرده است.

شیخ طوسی

در اندیشه مرحوم شیخ طوسی نه تنها پیامبر و امام معصوم هستند بلکه عصمت شرط لازم نبوت و امامت آنها است. [۹۴] وی در بیان تعریف اصطلاحی، عصمت را به لطفی تفسیر نموده که معصوم را به انجام واجب و ترک قبیح دعوت می‌کند. [۹۵] وی اختیاری بودن، [۹۶] و الهی بودن، [۹۷] را از ویژگی‌های عصمت دانسته است.

از منظر ایشان، امام از همه گناهان کبیره و صغیره معصوم بوده[۹۸]. نظریه‌ای که برای نخستین بار مرحوم شیخ طوسی در کلام شیعه مطرح کرده، این است که وی امام را نه تنها پیش از تصدی منصب امامت، که از آغاز عمر تا پایان معصوم می‌داند[۹۹]. افزون بر آن، مرحوم شیخ طوسی، از کسانی است که پیامبر و به تبع آن، امام را از گناه سهوی نیز معصوم دانسته است[۱۰۰].

شیخ طوسی به طور کلی پیامبر و به تبع آن، امام را از هر عملی که موجب رویگردانی و نفرت مردم از آنان شود، اگرچه آن عمل قبیح نباشد معصوم دانسته است[۱۰۱].

وی امام را از گناهان باطنی و ظاهری[۱۰۲] معصوم می‌داند[۱۰۳] با این توضیح روشن می‌شود که در اندیشه مرحوم شیخ طوسی، امام به طور ضروری و وجوبی از آغاز عمر تا پایان از گناهان سهوی و عمدی معصوم است.[۱۰۴]

دیدگاه شیخ در باب قلمرو عصمت معصومان

در اندیشه مرحوم شیخ طوسی، امام (ع) از اشتباه در مرحله عمل به دین اگر به ارتکاب قبیح یا همان گناه سهوی بیانجامد، معصوم است؛[۱۰۵]

مرحوم شیخ طوسی درباره امکان قضا شدن نماز پیامبر و امام به صراحت نظریه‌ای مطرح نکرده؛ ولی در آثار خود، ناقل روایاتی است که مضمون صریح آنها، قضا شدن نماز معصوم است، که البته آنها را رد نیز ننموده است[۱۰۶]. افزون بر آن، مرحوم شیخ، در تفسیر ارزشمند خود، التبیان فی تفسیر القرآن، نظریه‌ای را به شیعه امامیه نسبت می‌دهد که نشان از اعتقاد راسخ او به لازم نبودن عصمت پیامبر و امام از قضا شدن نماز صبح است[۱۰۷].

مرحوم شیخ طوسی، روایت مربوط به اشتباه پیامبر اکرم (ص) در رکعات نماز را چندین بار با مضمون‌های مختلف نقل کرده است؛ به گونه‌ای که شاید نتوان شمار این روایات را در آثار هیچ یک از متکلمان پنج قرن نخست به این اندازه یافت.[۱۰۸] با این حال شگفت آنکه او در آثار کلامی خود، درباره سهو النبی و الامام، نظریه‌ای مطرح نمی‌کند و در کتاب‌های فقهی خود سهوالنبی (ص) را بر اساس دلایل قاطع و محکم، غیر قابل قبول می‌شمارد؛ ولی در کتاب تفسیری خود عبارتی را مطرح می‌کند که نشان اعتقاد به لازم نبودن عصمت پیامبران از سهو و اشتباه در نماز است: انا نقول انما لا یجوز علیهم السهو و النسیان فیما یؤدونه عن الله، فأما غیر ذلک فانه یجوز أن ینسوه أو یسهو عنه مما لم یؤد ذلک إلی الاخلال بکمال العقل[۱۰۹].

درباره اینکه امام (ع) از اشتباه و فراموشی در امور عادی زندگی معصوم است یا نه، دو دسته عبارت به ظاهر متعارض از ایشان به چشم می‌خورد[۱۱۰]. جمع میان اطلاق و تقیید این عبارات به ظاهر متعارض به این است که گفته شود: از نظر شیخ امام (ع)، در امور مربوط به تبلیغ دین معصوم است اما در امور عادی، ضرورتاً معصوم نیست.[۱۱۱]

در دیدگاه مرحوم شیخ، امام (ع) به همه مسائل عالم است. در این صورت عصمت او از اشتباه در نظریات غیر دینی نیز امری روشن خواهد بود[۱۱۲]

ابراهیم نوبختی

مرحوم نوبختی مانند دیگر متکلمان شیعه، عصمت را شرط لازم امامت دانسته و معتقد است قوام امر امامت با توجه به مسدولیت‌های به معصوم بودن وی وابسته است. [۱۱۳].

ایشان در تعریف خود از عصمت آن را لطفی از جانب خدای متعال می‌داند که موجب جلوگیری از وقوع انسان در خطا و اشتباه می‌شود[۱۱۴]. بر اساس تعریف وی از عصمت و دیگر عبارات ایشان می‌توان به این نتیجه رسید که از منظر او عصمت دارای دو ویژگی الهی بودن و اختیاری بودن است [۱۱۵].

مرحوم نوبختی، برهان‌های فراوانی را بر عصمت امام اقامه کرده که همگی، عقلی یا عقلی – نقلی‌اند و از خلال آنها می‌توان نظریه وی را در قلمرو عصمت به دست آورد. امتناع تسلسل، [۱۱۶]، حفظ شریعت [۱۱۷]، پیشوا بودن امام [۱۱۸]، مطاع بودن امام، [۱۱۹]، فلسفه وجودی امام[۱۲۰]، انحصار نظریه حق در کلام امام [۱۲۱] و جانشینی پیامبر اکرم (ص)[۱۲۲] از برهان‌های مورد استناد مرحوم نوبختی جهت اثبات عصمت معصومان است [۱۲۳]

منشأ عصمت

دیدگاه‌های مختلف کلامی پیرامون منشأ عصمت پیامبران

در مورد منشأ یا همان موجبات عصمت دیدگاه‌های مختلفی از سوی متکلمان مطرح شده است:

  1. دیدگاه اول: اسباب چهارگانه: قائلان این دیدگاه[۱۲۴] «عصمت» را منافی با اختیار معصوم نسبت به انجام معاصی نمی‏دانند، و خود بر چند طایفه‌‏اند[۱۲۵]، برخی معتقدند: عصمت عبارت است از عنایت ویژه و پنهانی که خداوند پیامبر و امام را از آن بهره‌مند می‌نماید و در زیر سایه این لطف در نفوس ایشان، انگیزه ترک طاعت و فعل معصیت از میان می‌رود، لذا هیچ‏گاه مرتکب معصیت نمی‏شوند چون داعی بر آن ندارند. از منظر ایشان، اجتماع چهار عنصر (سبب) موجب پیدایشِ صفت عصمت (لطف خفی) می‌شود:
    1. در نفس یا بدن مطهر معصوم، خاصیتی (عاملی/ عنصری) وجود دارد که اقتضا می‌کند ملکه مانع از فجور در او پدید آید.
    2. علم و یقین نسبت به زیان‌ها و مفاسد معاصی و فوائد طاعات در او حاصل است.
    3. وحی یا الهام مستمرّ به معصومان، بینش ایشان نسبت به حقیقت معاصی و طاعات را موکد و عمیق می‌سازد.
    4. توجه به اینکه در صورت ترک اولی و راجح، مورد مواخذه و سختگیری الهی قرار خواهد گرفت؛ به عبارت دیگر معصوم توجه به این امر دارد که: خداوند هیچ گونه اغماض و اهمالی در ترک اولی، درباره آنها روا نمی‌دارد[۱۲۶].
  2. دیدگاه دوم: علم ویژه: بسیاری از اندیشوران اسلامی، به ویژه در عصر کنونی علت و منشأ عصمت را نوعی خاصّ از علم و آگاهی می‏دانند[۱۲۷]. به این بیان که وجود علم قطعی و تام نسبت به خدای متعال و صفات جمال و جلال او و یا علم تامّ نسبت به حقیقت معاصی و طاعات در نفس معصومان، موجب پیدایش صفت عصمت در ایشان می‌گردد. هر چند اصل این دیدگاه کم و بیش در آثار کهن کلامی مطرح شده است[۱۲۸]. اما در سده‏‌های پیشین، توضیح و تبیینی روشن درباره کیفیت این علم و روند تاثیر این علم در پیدایش قوه عصمت، مطرح نشده است؛ از این رو اندیشوران متاخر در باب منشأ بودن «علم»، روشن، دقیق و مفصل‏تر وارد شده‌اند[۱۲۹].
  3. دیدگاه سوم: علم و اراده: برخی از اندیشمندان معاصر، عصمت را معلول علم و اراده معصومان دانسته‌اند[۱۳۰]. بیان ایشان چنین است: "هر قدر انسان حقایق را بهتر بشناسد و نسبت به آنها آگاهی و توجه بیشتر و زنده‌تر و پایدارتری داشته باشد و نیز اراده نیرومندی بر مهار کردن تمایلات و هیجانات درونیش داشته باشد، حسن انتخاب بیشتری خواهد داشت و از لغزش‌ها و کج روی‌ها بیشتر در امان خواهد بود"[۱۳۱]. برخی نویسندگان معاصر نیز همین قول را تقویت کرده و پذیرفته‌اند[۱۳۲].
  4. دیدگاه چهارم: اراده و انتخاب: برخی عصمت را زاییده اراده قوی و حسن انتخاب می‌‌دانند[۱۳۳]. از نظر آنان عصمت پدیده‌ای است کاملا ارادی و اختیاری و اراده انسان در پیدایش این ویژگی نقش تعیین کننده‌ای دارد و در انحصار افراد معدودی نیست، بلکه همه انسان‌ها می‌‌توانند این ویژگی را در خود ایجاد کنند. به باور ایشان تقوا و عصمت از یک ریشه‌اند. تقوا به معنای پرهیز از گناه نیست، بلکه به معنای ملکه ای است که موجب مصونیت انسان از ابتلا به گناه می‌‌شود. تقوا و عدالت نیز مرتبه ای از عصمت است و عصمت مطلقه عبارت است از شدت ملکه تقوا و عدالت. عامل اصلی و ریشه واقعی ملکه عصمت، اراده و انتخاب انسان است[۱۳۴].
  5. دیدگاه پنجم: تمامیّت عقل: برخی از حکمای الهی، تامّ و کامل بودن «قوّه عقل» را ریشه و منبع «عصمت» شمرده‏اند[۱۳۵]. برخی از معاصرین نیز بر همین عقیده‌اند"[۱۳۶].
  6. دیدگاه ششم: مجموع علل طبیعی، انسانی و الوهی: پیدایش و پایداری عصمت را نمی‌توان فقط به یک یا دو عامل نسبت داد، بلکه مجموعه‌ای از عوامل گوناگون طبیعی و انسانی و الهی در این زمینه نقش می‌آفرینند؛ به دیگر سخن، از آنجا که عوامل گوناگونی در شکل‌گیری شخصیت انسان دخیل است، عصمت را نیز نمی‌توان فقط ره‌آورد عوامل طبیعی چون وراثت و تأثیر محیط خانوادگی و اجتماعی دانست، چنان‌که نمی‌توان زمینه‌های پیدایش آن را در علم و اراده و استعداد انسان معصوم محدود کرد یا اینکه آن را صرفاً معلول لطف و فضل الهی خواند[۱۳۷]؛ زیرا نگاه انحصارگرایانه در هر یک از عوامل سه‌گانه موجب می‌شود نقش عوامل دیگر نادیده گرفته شده و این نظریه دچار چالش شود. بنابراین، زمینه‌های مهم پیدایش عصمت را می‌توان در موارد زیر خلاصه کرد:
    1. وراثت: بسیاری از ویژگی‌های روحی - روانی و خلق‌وخوی پدر و مادر همانند ویژگی‌ها وصفات ظاهری و جسمانی آنان از راه وراثت و در قالب ژن‌ها به فرزندانشان منتقل می‌شود. یافته‌های علمی و نیز برخی آیات و روایات اسلامی هم مؤید این مطلب است[۱۳۸]. وراثت نقش قابل توجهی در فراهم کردن زمینه و بستر مناسب برای شکل‌گیری نوع خاصی از شخصیت و رویکردهای رفتاری و اخلاقی ایفا می‌کند؛ بر همین اساس، داشتن پدر و مادر و نیاکان شایسته، برگزیده و پایبند به ارزش‌ها و فضایل اخلاقی و الهی از زمینه‌های نخست لازم برای شکل‌گیری شخصیت انسان معصوم و پیدایش عصمت در اوست.
    2. تربیت خانواده: امروزه، بیش از پیش روشن شده است که خانواده بیشترین تأثیر را در تربیت و شکل‌گیری شخصیت انسان دارد. اگرچه در جوامع مدرن و غیرسنتی نهادها و مؤلفه‌های گوناگون اجتماعی از قبیل آموزش و پرورش، رسانه‌ها، گروه هم‌سالان، آموزگاران و غیر آن در تعلیم و تربیت انسان دخیل هستند، ولی نقش اساسی از آن خانواده است.

روان‌شناسان رشد بر این باورند که پایه شخصیت کودک و نوجوان در خانواده شکل می‌گیرد و تا پایان عمر کم و بیش افکار و عقاید و رفتار او را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. در این میان، تأثیر پدر و مادر بیش از اعضای دیگر خانواده است. نقش تربیتی خانواده، به ویژه پدر و مادر، در آموزه‌های اسلامی نیز تأیید شده است. نهی از ازدواج با انسان‌های کافر و فاسق و فاجر و شراب‌خوار... هرچند امتیازاتی چون زیبایی و ثروت داشته باشند، از جمله بر این اساس قابل ارزیابی و تحلیل است[۱۳۹]. با توجه به آنچه گفته شد، تولد و رشد و نمو یک انسان در خانواده‌ای با ایمان و خداپرست و در دامن پدر و مادری وارسته، پایبند به ارزش‌ها و فضایل انسانی و اخلاق الهی و دارای کمالات روحی و معنوی، عامل دیگری است که زمینه و بستر مناسب را برای پیدایش عصمت در انسان‌های معصوم فراهم می‌آورد. اعتقاد به لزوم موحد و مؤمن بودن پدران و نیاکان انبیای الهی در آموزه‌های اسلامی، به ویژه در احادیث و عقاید شیعی در این مورد و نیز تأثیر وراثت در شکل‌گیری شخصیت انسان، قابل تحلیل و تبیین است. البته، نباید از این نکته مهم غافل شد که نقش وراثت و خانواده فقط در حد اقتضا و فراهم آوردن بستر مناسب برای رشد و نمو فضایل اخلاقی در انسان معصوم است و هرگز اراده و اختیار او یا تأثیر عوامل دیگر را منتفی نمی‌کند.

    1. گزینش ارادی و اختیاری: هنگامی که رفتارهای اساسی انسان معصوم که متأثر از عامل وراثت و محیط خانواده است و بسیاری از افکار و عقاید، احساسات و عواطف او شکل می‌گیرد و زندگی او را هدایت می‌کند، وی با وجود عقاید، عواطف و رفتارهای معارض در محیط اجتماعی خویش با اراده قوی خود بر نوع درست و الهی آن پای می‌فشارد و زندگی کردن بر اساس آنها را برمی‌گزیند. زندگی خودش را با اراده‌ای قوی و انتخاب صحیح رقم می‌زند، هدایت‌ها، امدادها و الطاف الهی در شکل محسوس و ویژه‌ای شروع و شامل حال او می‌شود.
    2. لطف و امداد الهی: آیات و روایات اسلامی نشان می‌دهد که امدادها، الطاف و هدایت خداوند با شیوه‌های گوناگون و از همان آغاز تولد و حتی پیش از آن شامل حال انسان‌های معصوم می‌شود. خداوند که به همه چیز در گذشته و آینده جهان هستی دانای مطلق است، پیش از آفرینش انسان‌ها و از راه علم به ذات و صفات خود که انسان‌ها مظهر آن‌اند و نیز علم پیشین الهی به خوبی می‌داند که برخی انسان‌ها شایستگی و قابلیت تکوینی و اکتسابی برای امامت و رهبری دیگران را دارند و بر اساس اراده آزاد و گزینش اختیاری خویش در مسیر درست خداوند قدم می‌گذارند. برای همین، آنها را برگزیده و توجه و عنایت ویژه خود را از همان آغاز به آنها معطوف می‌سازند[۱۴۰]. آشکار‌ترین شکل لطف و تفضل الهی که ارتباط تنگاتنگی با پیدایش عصمت دارد، دادن آگاهی و بینش درست، عمیق و گسترده در حوزه‌های خداشناسی، انسان‌شناسی، معادشناسی، تاریخ ادیان و اقوام و جهان، به ویژه درباره پیامدهای مثبت و منفی عقاید، عواطف و اعمال و کردارهای ریز و درشت در دنیا و آخرت است.

این آگاهی و بینش از راه وحی، روح القدس، الهام، رؤیا و غیر آن با وساطت یا بدون وساطت فرشته الهی داده می‌شود. چنین درک و دانش و بینش عمیق و گسترده‌ای، شکوفایی عقل و خرد، تنظیم امیال و غرایز، جهت دادن به احساسات و عواطف و رفتارها به سمت و سویی خاص، ایجاد امیال و گرایش‌های خاص، رغبت و نفرت و بالأخره پرهیز آگاهانه و آزادانه و مصونیت اختیاری را در پی دارد. بر اساس این دانش و بینش، عشق عمیق به خداوند و گردن نهادن به فرمان او حتی تا پای جان و همچنین درک حضور خداوند شکل می‌گیرد. تأثیر این علم به قدری قوی و شدید است که حقایق را به دیده دل، موجود و محقق می‌توان دید. آیات و نشانه‌ها و براهین الهی، انذارها و تبشیرها و وعده‌ها و وعیدها نیز جلوه دیگری از الطاف خداوند است که به تقویت موارد یاد شده می‌پردازد[۱۴۱].[۱۴۲]

  1. حاصل سخن:استوراترین دیدگاه در باب «منشأ عصمت»، همان «علم خاص» است. این دیدگاه هم با تحلیل عقلی و فلسفیِ مبادی فعل اختیاری سازگار است و هم با متون دینی همخوانی دارد. عمده‌‏ترین مشکل دیدگاه سوم (علم و اراده)، این است که ظاهرا علم و اراده به عنوان مبادی فعل اختیاری، هم عرض و هم سطح تلقی شده است و الا اگر مقصود، اراده در طول علم باشد، تفاوت چندانی با دیدگاه دوم (علم خاص) ندارد. در خصوص دیدگاه برخی حکما (کمال عقل) نیز باید گفت: اگر گفتار ایشان دقیق و کامل تبیین گردد، مشخص خواهد شد که دیدگاه ایشان در عرض قول به منشأیت «علم خاص» نبوده است؛ چراکه «کمال عاقله» با «علم ویژه» تلازم وجودی دارد[۱۴۳].

منشأ عصمت پیامبر خاتم

مجموع عوامل قبل

روح القدس

منشأ عصمت امامان

اقسام عصمت

عصمت واجب و عصمت غیر واجب

عصمت موهبتی و عصمت اکتسابی

عصمت استحقاقی و عصمت تفضلی

گستره عصمت

گستره عصمت پیامبران

گستره زمانی

عصمت قبل از دریافت وحی
عصمت پس از دریافت وحی
  1. عصمت در تلقی و ابلاغ وحی
  2. عصمت در تفسیر و تبیین وحی
  3. عصمت از اشتباه، خطا و فراموشی در انجام تکالیف شخصی و اجتماعی
  4. عصمت از گناه

گستره متعلق (ابعاد عصمت)

عصمت عملی

عصمت از گناهان
  1. صغیره
  2. کبیره
عصمت از اشتباه و خطا
عصمت از سهو
عصمت از نسیان
عصمت از ترک اولی

عصمت علمی

عصمت از اشتباه در تبیین دین
عصمت از اشتباه در نظریات علمی غیر دینی
عصمت از اشتباه در امور عادی زندگی

گستره عصمت پیامبر خاتم

گستره عصمت امامان

گستره عصمت

مقصود از «گستره» یا «قلمرو عصمت»، ابعادی است که امام (ع) در آنها معصوم است. به بیان دیگر می‌‌توان عصمت امام را از جنبه‌های متعددی بررسی و آنها را در دو بخش کلی مطرح کرد:

  1. عصمت عملی: مقصود از عصمت عملی آن است که امام در کدامیک از اعمال خود به استعانت خداوند معصوم است. این بخش خود به انواعی قابل تقسیم است:
    1. عصمت از گناه پیش یا پس از امامت؛
    2. عصمت از ترک اولی پیش یا پس از امامت؛
    3. عصمت از اشتباه در مرحله عمل به دین، پیش یا پس از امامت.
  2. عصمت علمی: مقصود از عصمت علمی آن است که آیا امام در نظریاتی که ارائه می‌‌کند، از اشتباه معصوم است؟ به دیگر بیان، آیا نظریات ارائه شده از سوی امام با واقع مطابق است؟ این بخش از عصمت نیز می‌‌تواند دارای انواع زیر باشد:
    1. عصمت از اشتباه در تبیین دین، پیش یا پس از امامت؛
    2. عصمت از اشتباه در نظریات علمی غیر دینی پیش یا پس از امامت؛
    3. عصمت از اشتباه در امور عادی زندگی، پیش یا پس از امامت.

در بحث عصمت دوازده بعد قابل تصوراست که به مجموع آنها قلمرو گفته می‌‌شود بدین معنا که وقتی می‌‌گوییم کسی قائل به عصمت امام است باید روشن کنیم که کدام قلمرو از عصمت را در نظر داریم[۱۴۴].

در قلمرو عصمت، از نگاه شیعه سه نظریه وجود دارد:

  1. نظریه اول[۱۴۵]: قریب به اتفاق علمای شیعه در همۀ افعال حتی شخصیه نظیر کارهای روزمره و... قائل به عصمت هستند[۱۴۶].
  2. نظریه دوم[۱۴۷]: این گروه سهو را در حوزۀ افعال مباح، برای پیامبر و امام قبول کردند، یعنی در حیطه‌ای که حکمی برای آن از جانب خدا جعل نشده، سهو بر امام جایز است. متکلمین جواز سهو را در حوزۀ مباحات مشروط کرده‌اند به اینکه انجام آن فعل موجب اخلال به کمال عقلِ پیامبر یا امام نشود. سهوی که ارتکابش ناشی از نقصان عقل است و فاعل آن را ناقص العقل جلوه می‌دهد را منکرشده‌اند. تنها مواردی که منتهی به نقصان عقل نیست را جایز می‌دانند.
  3. نظریه سوم[۱۴۸]: این گروه "سهو" و "اسهاء"[۱۴۹] معصوم در نماز را به اراده الهی، جایز دانسته‌اند. "سهو" بنابر تعریف متکلمین[۱۵۰] در مقابل علم است و به فعلی که انسان از روی نداشتن علم و اراده انجام می‌دهد، اطلاق می‌کنند. معروف‌ترین شخصیت شیعی طرفدار جواز "سهو النبی" شیخ صدوق است، وی تا حدی بر این عقیده پافشاری کرده است که انکار آن را به غلات نسبت داده است. مستند وی در این عقیده احادیثی است که در مورد سهو پیامبر اکرم (ص) در تعداد رکعات نماز ظهر یا قضا شدن نماز صبح روایت شده است[۱۵۱]. اگرچه برخی از این روایات از نظر سند معتبر و صحیح‌اند، ولی اکثریت علمای شیعه به آنها عمل نکرده‌اند و این بدان جهت است که اولا: بطلان سهو در حق پیامبران الهی است مقتضای حکم عقل است و روایات از قبیل خبر واحد و دلیل ظنی‌اند و دلیل ظنّی در مقابل دلیل عقلی قابل استناد نیست، به ویژه آن‌که مسأله سهو النبی ـ اگرچه موردی که در روایات ذکر شده است مربوط به فروع دین است، ولی به عنوان وصفی از اوصاف پیامبر ـ مسئله‌ای است اعتقادی که دلیل ظنی در آن اعتبار ندارد[۱۵۲]. نتیجه اینکه سهو در این نظریه فقط نسبت به نماز آن هم در برهه خاص به ارادۀ الهی در معصوم رخ می‌دهد، به خلاف نظریه دوم که در تمام افعال مباح قائل به سهو معصوم شدند.

ضرورت و امکان عصمت

ضرورت و امکان عصمت پیامبران

ضرورت و امکان عصمت پیامبر خاتم

ضرورت و امکان عصمت امامان

شرطیت عصمت

شرطیت عصمت برای پیامبران

شرطیت عصمت پیامبر خاتم

شرطیت عصمت امامان

متکلمین اسلامی برای امام شرایطی را بر شمرده‌اند که دسته‌ای از آنها مورد اتفاق شیعه و سنی هستند، مثل مرد بودن، حر بودن، عالم بودن به امور دینی، عاقل بودن، مسلمان بودن[۱۵۳]. امّا در مقابل برخی از شروط مورد اختلاف فریقین هستند. امامیه برخلاف سایر مذاهب اسلامی، منصوص بودن، عصمت و افضلیت را از شرایط اساسی در انتصاب امام می‌دانند[۱۵۴]. تاکید بر وجود این شرایط در امام حاکی از ضرورت وجود این شرایط در اوست که از جمله آنها شرط عصمت است.

مصادیق عصمت

عصمت پیامبران

عصمت پیامبر خاتم

عصمت اهل بیت

عصمت امامان

عصمت حضرت فاطمه

عصمت وحی

معناشناسی

چرایی عصمت وحی

ضرورت عصمت وحی

اثبات عصمت وحی

مصادیق عصمت وحی

عصمت قرآن

مراحل و مراتب عصمت قرآن

عصمت از ناحیۀ نازل کننده (خداوند)
عصمت از ناحیه حاملان وحی و فرشتگان رساننده وحی به پیامبر
عصمت در دریافت وحی از سوی پیامبر
عصمت در حفظ و نگهداری وحی از سوی پیامبر
عصمت در ابلاغ وحی به مردم از سوی پیامبر
عصمت در تبیین و تفسیر توسط پیامبر و دیگر حجت‌های الهی
عصمت در بقا، تا پایان تاریخ بشر

ابعاد عصمت قرآن

عصمت معنوی یا تفسیری
عصمت لفظی (مصونیت از تحریف)
  1. عدم زیاده و نقصان یک حرف
  2. عدم زیاده و نفصان یک کلمه
  3. عدم زیاده و نقصان یک آیه
  4. عدم زیاده و نقصان یک سوره

آثار معصوم بودن قرآن

عصمت سبب قداست قرآن
عصمت سبب نفی تضاد و تعارض در قرآن
عصمت حاکی از هدایت‌گری قرآن
عصمت و حجیت دلالت لفظی و معنوی قرآن
برتری قرآن بر سایر کلام‌ها و کتاب‌ها

عصمت فرشتگان

اثبات عصمت

اثبات عصمت پیامبران

براهین عقلی
  1. قاعده لطف
  2. معجزه
  3. روشن بینی درونی پیامبران
  4. [[برهان وجوب اطاعت از پیامبران
  5. برهان تسلسل
  6. برهان حفظ شریعت
  7. برهان خلف
ادله نقلی
  1. ادله قرآنی
    1. آیات منحصر در عصمت پیامبران
    2. عدم تسلط شیطان بر پیامبران
    3. اصطفای الهی پیامبران
    4. امر به اطاعت تام و مطلق از پیامبران
    5. معرفی پیامبران به عنوان الگوی حسنه
    6. اتمام حجت هدف از بعثت انبیا
  2. ادله روایی

اثبات عصمت پیامبر خاتم

براهین عقلی
ادله نقلی
  1. ادله قرآنی
    1. خبر از دوری پیامبر از گمراهی و هوای نفس
    2. امر به اطاعت مطلق از پیامبر
    3. معرفی پیامبر به عنوان الگوی حسنه
    4. تاکید بر عدم صدور فراموشی از پیامبر
  2. ادله روایی

اثبات عصمت امامان اثنی عشر

براهین عقلی

ادله نقلی

آیات قرآن کریم
  1. آیه ابتلا
  2. آیه اولی الامر
  3. آیه تطهیر
  4. آیه صادقین
روایات
  1. حدیث ثقلین
  2. حدیث سفینه
  3. حدیث منزلت
  4. احادیث معیت
    1. حدیث علی مع الحق
    2. حدیث علی مع القرآن

اثبات عصمت حضرت زهرا

دلیل عقلی

ادله نقلی

آیات قرآن
  1. آیه تطهیر
  2. آیه مباهله
احادیث نبوی
  1. حدیث سفینه
  2. حدیث ثقلین
  3. حدیث بضعة منی

اثبات عصمت فرشتگان

آثار و کارکردهای عصمت

کارکردهای عصمت پیامبران

حجیت سنت و سیره پیامبران

کارکردهای عصمت پیامبر خاتم

حجیت سنت و سیره پیامبر خاتم
حجیت و حقانیت جانشینان پیامبر خاتم
حجیت شریعت و کتاب

کارکردهای عصمت امامان

کارکردهای فقهی
کارکردهای اصول فقهی

کارکردهای عصمت قرآن

حجیت ظواهر قرآن

شبهات عصمت

عصمت و جبر

عصمت و تفویض

عصمت و غلو

عصمت و استغفار

آیات نافی عصمت

جمع‌بندی مباحث عصمت

پانویس

  1. راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به‌ ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
  2. ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
  3. ابن‌منظور، از زجاج نقل می‌کند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار می‌رود.
  4. ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..
  5. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
  6. محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
  7. علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
  8. خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت می‌دهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
  9. میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
  10. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
  11. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص۱۸۱.
  12. ر.ک: فرقه‌های اسلامی، ص۱۲۸ و ۱۸۳؛ تشیع، ص۹۲ و ۹۳؛ رونالدسون، عقیدة الشیعه
  13. همیلتن کیب اسلام، بررسی تاریخی، ترجمه منوچهر معصومی، ص۱۳۸
  14. مؤلّف کتاب اسلام و بررسی تاریخی نیز این دیدگاه را پذیرفته است و می‌گوید: «این مطلب مطابق با فلسفه نور از حکمت‌های کهن بابلی بود که به موجب آن، نور الهی در وجود ائمه تجسّم یافته است؛ نوری که از طریق نسل‌های پیاپی به ایشان رسیده است» هیلتون گیب، اسلام بررسی تاریخی.از این جهت هنگامی که اسلام وارد ایران شد و ایرانیان مذهب شیعه را پذیرفتند، ایرانیان مصداق اعتقادات و افسانه‌های خویش را در وجود امامان جستجو و آنان را مّتصف به صفات فوق بشری کردند؛ از این‌رو مؤلّف در ادامه می‌گوید: هنوز روشن نیست که با طی چه مراحلی این دو شکل اصلی تشیع با هم در آمیختند: عقیده به حق امامت موروثی و تشیع حاوی عقاید سرّی و رمزی؛ اما می‌توان گفت که در قرن‌های سوم و چهارم هجری، این جریان از قبل پیشرفت فراوانی کرده بود. با این همه هرچند به طور کلی معتقدات شیعه از نظر اهل سنت مردود بوده است، تشیع نفوذی قوی در بخش‌هایی از افکار و اعمال اهل سنت داشته است.... سنیان عقیده به نور الهی و معصومیت امام را اتخاذ کرده و نه فقط علی، بلکه مولای علی، یعنی حضرت محمد را نیز مشمول آن نمودند. مرتضی عسکری، عبدالله بن سبا، ج۱
  15. گرایش‌های تفسیری در میان مسلمانان، ص۱۲
  16. رونالدسون، عقیدة الشیعه، ص229
  17. بعضی از معاصران از قول عده‌ای نقل می‌کنند که عصمت جزو تعالیم دین اسلام نمی‌باشد، بلکه اندیشه عصمت توسط عده‌ای از دانشمندان یهودی که اظهار اسلام می‌کردند وارد حوزه اعتقادات اسلام شده است، یعنی درواقع عصمت، بدعتی است که پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) دانشمندان یهودی تازه مسلمان شده آن را وارد دین اسلام کرده‌اند یا اینکه عده‌ای از اهل کتاب این عقیده را ترویج کرده‌اند (ر.ک: جعفر سبحانی، الالهیات، ج3، ص163)
  18. ابن تیمیه، مجموعه فتاوی شیخ الاسلام، ج۴، ص۵۱۸؛ همو، منهاج السنة النبویه، ج۴، ص۶؛ ناصر القفاری، اصول مذهب الشیعه
  19. از بعضی اهل سنت دیدگاهی نقل شده که می‌کوشد اندیشه عصمت را سیاسی جلوه دهد و آن اینکه: اندیشه امام معصوم یک اندیشه سیاسی محض است و هیچ جنبه دینی ندارد و ریشه آن تخیل شیعه می‌باشد. شیعیان آرزو داشتند بعد از رسول خدا(ص) علی(ع) خلافت را عهده دار شود. بعد از اینکه ابوبکر متولی امر شد، به خود می‌گفتند که بعد از ابوبکر علی(ع) خلیفه می‌شود، اما عمر متولی شد. باز می‌گفتند: بعد از عمر علی(ع) عهده دار حکومت خواهد شد، اما باز عثمان خلیفه شد تا اینکه در وهله چهارم علی(ع) خلیفه شد. اما مدت کوتاهی این خلافت دوام نیاورد و طلحه، زبیر و عایشه از یک سو، معاویه از سوی دیگر و نیز خوارج در مقابل او ایستادند تا جایی که به شهادت علی(ع) منتهی شد و خلافت به سرسخت‌ترین دشمن علویان یعنی معاویه رسید. شیعه‌ها باز می‌گفتند: معاویه به زودی می‌میرد و خلافت به امام حسن(ع) می‌رسد؛ اما امام حسن(ع) قبل از مردن معاویه به شهادت رسید و با مرگ معاویه خلافت به پسرش یزید رسید و امام حسین(ع) نیز موفق نشد حکومت را به دست گیرد و در عهد امویان و سپس عباسیان اهل بیت در فشار و سرکوب بسیار شدید قرار داشتند. در این جوّ و محیط بود که شیعه به اوج ناامیدی و خیبت افتاد و هیچ تکیه گاه و نقطه امیدی برایش باقی نماند. برای جبران این واقعیت دردناک، اندیشه امام معصوم از طرف شیعه مطرح شد تا بطلان تمام کسانی را که به اهل بیت(ع) ظلم روا داشته‌اند ثابت کنند؛ اما اگر اهل بیت(ع) خلافت را بر عهده می‌داشتند، به هیچ وجه اثری از این اندیشه یافت نمی‌شد. محمدجواد مغنیه، الجوامع و الفوارق بین السنة و الشیعه، ص۱۸۸. عده‌ای دیگر می‌گویند: «اندیشه عصمت را شیعیان اختراع کرده‌اند تا بدین وسیله موقعیت والای امامان خویش را در مقابل اهل سنت تحکیم و تثبیت کنند».احمد امین، ضحی الاسلام، ج۳، ص۲۳۴؛ رونالدسون، عقیدة الشعیه، ص۳۲۸؛ حسن صنفی، من العقیدة الی الثوره، ج۴، ص۱۹۲.
  20. ر.ک: حسین مدرسی، مکتب در فرآیند تکامل، ص۱۱ - ۱۴.
  21. ن.ک: همین مدخل، ذیل عنوان اثبات عصمت، ادله عقلی و نقلی
  22. امام سجاد(ع) در روایتی می‌فرمایند: «الامام منا لایکون الا معصوما و لیست العصمة فی ظاهر الخلقة فیعرف بها و لذلک لا یکون الا منصوصا فقیل له یابن رسول الله(ص): فما معنی المعصوم؟ فقال: هو المعتصم بحبل الله و حبل الله هو القرآن لا یفترقان الی یوم القیامة و الامام یهدی الی القرآن و القرآن یهدی الی الامام ...»، صدوق، معانی الاخبار، ص132
  23. به عنوان نمونه امیرمومنان(ع) در یکی از خطبه‌های خویش می‌فرمایند: «فقد طهرنا من الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و من کل دنیة و کل رجاسة فنحن علی منهاج الحق ...»نعمانی، کتاب الغیبة، ص44
  24. بخاری در صحیح خود در بابی با عنوان «المعصوم من عصم الله» و نیز نسائی و بیهقی از طریق ابوسعید خدری از پیامبراکرم(ص) چنین نقل می‌کنند: «ما استخلف خلیفة الا له بطانتان بطانة تأمره بالخیر و تحضه علیه و بطانة تأمره بالشر و تحضه علیه و المعصوم من عصم الله»، بخاری، صحیح بخاری، ج7، ص231؛ نسائی، سنن، ج7، ص158؛ بیهقی، السنن الکبری، ج10، ص111؛ زراره از امام صادق(ع) و آن حضرت از رسول خدا(ص) روایت کرده که ده امر از پایه‌های اسلام است که دهمین آن عصمت به معنای طاعت است. «بنی الاسلام علی عشرة اسهم ... والعصمة و هی الطاعة»، صدوق، الخصال، ج2، ص447
  25. امام سجاد(ع) در روایتی می‌فرمایند: «الامام منا لایکون الا معصوما و لیست العصمة فی ظاهر الخلقة فیعرف بها و لذلک لا یکون الا منصوصا فقیل له یابن رسول الله(ص): فما معنی المعصوم؟ فقال: هو المعتصم بحبل الله و حبل الله هو القرآن لا یفترقان الی یوم القیامة و الامام یهدی الی القرآن و القرآن یهدی الی الامام ...»، صدوق، معانی الاخبار، ص132
  26. به عنوان نمونه می‌توان به این روایت اشاره نمود: محمدبن ثابت از یاران امام سجاد(ع) در وصف آن حضرت چنین می‌گوید: امام چیزی جز حق نمی‌گوید. طبری، محمدبن جریر، دلائل الامامة، ص212. این کلام را می‌توان هم ناظر به عصمت از دروغ و هم بیانگر عصمت از اشتباه دانست.
  27. به عنوان نمونه امیرمومنان(ع) در یکی از خطبه‌های خویش می‌فرمایند: «فقد طهرنا من الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و من کل دنیة و کل رجاسة فنحن علی منهاج الحق ...»نعمانی، کتاب الغیبة، ص44؛ از امام مجتبی(ع) هم چنین روایت شده که فرمودند: «نحن حزب الله الغالبونعترة رسوله الاقربون و اهل بیته الطیبون الطاهرون»، شیخ مفید، امالی، تحقیق علی اکبر غفاری، 348؛ امام کاظم(ع) نیز در روایتی فرموده‌اند: «اللهم صل علی الائمة من ولده ... المطهرین الذین ارتضیتهم انصارا لدینک»، ابن قولویه، کامل الزیارات، تحقیق جواد قیومی، ص43-42
  28. به عنوان نمونه رسول خدا(ص) در حدیثی متواتر و صحیح فرموده‌اند: «علی مع الحق و الحق مع علیو لن یفترقا حتی یردا علی الحوض یوم القیامة»، حاکم نیشابوری، المستدرک، ج3، ص124 و خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج14، ص322؛ ام سلمه نیز چنین نقل کرده: «والله ان علیا علی الحق قبل الیوم و بعد الیوم عهدا معهودا و قضاءا مقضیا»، ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق ج42، ص120؛ عمار یاسر نیز درباره امیرالمومنین(ع) چنین اظهار نظر کرده: « لو لم یبق احد الا خالف علی بن ابیطالب لما خالفته و لا زالت یدی مع یده و ذلک لان علیا لم یزل مع الحق منذ بعث الله نبیه»، نعمان مغربی، شرح الاخبار، تحقیق: سیدمحمد حسین جلالی، ج1، ص731؛ از مقدادبن اسود هم در دفاع از امیرالمومنین و اهل بیت پیامبر(ع) چنین نقل شده: «انی والله لاحبهم لحب رسول الله ایاهم و ان الحق معهم و فیهم»، مسعودی، مروج الذهب، ج2، ص343-342؛ حذیفة بن یمان هم در دفاع از امیرالمومنین(ع) گفته است: «...فوالله انه لعلی الحق آخرا و اولا ...»، مسعودی، مروج الذهب، ج2، ص384-383
  29. ر.ک: صدوق، عیون اخبارالرضا (ع)، ج2، ص172-170، روایت امام رضا(ع)
  30. مثل این روایت که هشام بن حکم از امام صادق(ع)درباره چگونگی عصمت پرسیده و آن حضرت چنین فرموده است: «المعصوم هو الممتنع بالله من جمیع محارم الله و قال الله تبارک و تعالی: «و من یعتصم بالله فقد هدی الی صراط مستقیم»»، صدوق، معانی الاخبار، ص132
  31. ر.ک: صدوق، خصال، ج1، ص310
  32. فرازهای زیارت جامعه کبیره خود شاهدی بر این سخن است. «اشهد انکم الائمة الراشدون المهدیون المعصومون المکرمون المقربون المتقون الصادقون» ... «عصمکم الله من الزلل و طهرکم من الدنس و اذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»، صدوق، من لا یحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، ج2، ص611-609
  33. فاریاب، محمدحسین، عصمت امام، ص۱۶۴ و ۲۱۶
  34. متکلم برجسته شیعه در اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم، در آغاز معتزلی بود و سپس به مذهب امامیه گروید، وی در ری می‌زیست و پیش از سال ۳۱۹ هجری قمری در همان جا از دنیا رفت. ابن ندیم و نجاشی او را از متبحرترین متکلمان شیعی که منزلتی بزرگ در شیعه داشته است، شمرده و کتاب‌های او را نام برده‌اند. نجاشی و ابن ندیم نام کتاب‌های ابن قبه را به این ترتیب بیان کرده‌اند: کتاب الإنصاف فی الامامة، کتاب المستثبت نقض کتاب أبی القاسم البلخی، کتاب الرد علی الزیدیة، کتاب الرد علی أبی علی الجبائی، المسألة المفردة فی الإمامة؛ ر. ک: محمد بن اسحاق بن ندیم بغدادی، الفهرست، تحقیق رضا تجدد، ص۲۲۵؛ احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، تحقیق سید موسی شبیری زنجانی، ص۳۷۵-۳۷۶
  35. ابن قبه، نقض کتاب الاشهاد، به نقل از صدوق، کمال الدین، ج1، ص95-94
  36. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص 267-266
  37. ر. ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۹۴-۹۵ و ۱۲۰.
  38. ر. ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۹۵؛ همو، المسألة المفردة فی الإمامه، ص۶۱؛ همو، الانصاف، ص۱۳۳-۱۳۴.
  39. میرزایی، عباس، ابن قبه رازی، ص۱۶۰-۱۶۱.
  40. «أن يكون إذا أمر ائتمر بطاعته و لا يد فوق يده و لا يسهو و لا يغلط و أن يكون عالما ليعلم الناس ما جهلوا»؛ (محمد بن عبدالرحمن بن قبه رازی، مسألة فی الإمامة، ص۱۸۵، به نقل از: سیدحسین مدرسی، مکتب در فرایند تکامل، ترجمه هاشم ایزدپناه؛ محمد بن عبدالرحمن، نقض کتاب الاشهاد).
  41. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۶۷.
  42. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۶۸.
  43. کیفیت استدلال وی را می‌توان این گونه تقریر کرد: اولاً، بر اساس حدیث ثقلین، حجت از عترت و اهل بیت رسول خداست؛ ثانیاً، بر اساس این حدیث، عترت رسول خدا (ص) از قرآن جدا نمی‌شوند، و بر ما لازم است که به عترت رسول خدا (ص) متمسک شویم. «أنّ الحجّة من عترته لا يفارق الكتاب‌، وإنّا متى تمسکنا بمن لا يفارق الكتاب لن نضلّ و ان من لا يفارق الكتاب فهو ممّن فرض على الامّة أن يتمسّكوا به»؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۱، ص۹۴-۹۵). ثالثاً، چنین حجتی باید عالم به قرآن باشد و ناسخ و منسوخ و عام و خاص و... را بداند؛ وگرنه نمی‌توان به او متمسک شد؛ زیرا ناسخ را به جای منسوخ، محکم را به جای متشابه و... می‌گذارد، و دیگر فرقی میان او و دیگران نخواهد بود؛ در حالی که رسول خدا (ص) عترتش را حجت و دیگران را مراجعه کننده به آنها دانسته است. يجب أن يكون جامعا لعلم الدين كله ليمكن التمسك به و الأخذ بقوله فيما اختلفت فيه الأمة و تنازعته من تأويل الكتاب و السنة و لأنه إن بقي منه شي‌ء لا يعلمه لم يمكن التمسك به ثم متى كان بهذا المحل أيضا لم يكن مأمونا على الكتاب و لم يؤمن أن يغلط فيضع الناسخ منه مكان المنسوخ و المحكم مكان المتشابه و الندب مكان الحتم إلى غير ذلك مما يكثر تعداده و إذا كان هذا هكذا صار الحجة و المحجوج سواء؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۱، ص۹۴). بنابراین حجت (از عترت رسول خدا (ص)) باید از اشتباه در قرآن معصوم باشد؛ ضمن آنکه از عبارتی که مرحوم ابن قبه بلافاصله پس از استدلال خود می‌آورد، روشن می‌شود که مقصود وی از حجت، همان امام است. ... صحّ ما قالت الإماميّة من أنّ الحجّة من العترة لا يكون إلّاجامعاً لعلم الدين، معصوماً مؤتمناً على الكتاب. فإن وجدت الزيديّة في أئمّتها مَن هذه صفته فنحن أوّل من ينقاد له، وإن يكن الاخرى فالحقّ أولى ما اتّبع؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوق)، کمال الدین، ج۱، ص۹۴). از کیفیت استدلال مرحوم ابن قبه روشن می‌شود که وی با این برهان، در صدد اثبات عصمت پیامبر و امام از دروغ در تبیین دین و عصمت از اشتباه در تبیین دین است. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۲۶۹
  44. احمدعلی نجاشی، رجال النجاشی، تحقیق سیدموسی شبیری زنجامی، ص۳۷۶؛ محمدبن حسن طوسی، الفهرست، ص۳۳۹؛ حسن بن علی بن داوودحلی، رجال ابن داوود، ص۱۶۷؛ ابن شهرآشوب، معالم العلماء، ص۱۴۱
  45. ابن جریر طبری، المسترشد فی امامة امیرالمؤمنین(ع)، ص۵۷۱
  46. محمدبن جریر طبری، المسترشد فی امامة امیرالمؤمنین(ع)، ص۶۰۰-۵۹۹؛ همو، نوادر المعجزات، ص۹
  47. ر.ک: فاریاب محمدحسین، عصمت امام ص۲۷۵-۲۷۰
  48. محمدبن جریر طبری، المسترشد فی امامة امیرالمؤمنین(ع)، تحقیق احمد محمودی، ص۵۷۱
  49. محمدحمصی رازی، المنقذ من التقلید، ج3، ص279-278؛ حسن بن یوسف حلی، نهج الحق، تعلیق عین الله حسینی ارموی، ص164؛ همو، مناهج الیقین، ص298؛ همو، الرسالة السعدیة، ص82؛ همو، منهاج الکرامة، ص113؛ ابن میثم بحرانی، قواعد المرام، ج1، ص177؛ فاضل مقداد، النافع یوم الحشر، ص95-93؛ همو، اللوامع الالهیة، ص326
  50. ر.ک: فاریاب محمدحسین، عصمت امام، ص۲۷۴-۲۷۳
  51. ابن ندیم (گویا او خود، مرحوم شیخ را دیده است) وی را جلودار علم کلام و رئیس متکلمان شیعه در عصر خود دانسته است. محمد بن اسحاق بن ندیم بغدادی، الفهرست، تحقیق رضا تجدد، ص۲۴۷. نجاشی نیز که یکی از شاگردان شیخ مفید به شمار می‌رود، کمال استاد خود را در علوم کلام، فقه و حدیث، بالاتر از آن دانسته است که توصیف‌پذیر باشد. احمد بن علی نجاشی، رجال النجاشی، تحقیق سید موسی شبیری زنجانی، ص۳۹۹.
  52. مفید محمدبن محمدبن نعمان، وقعة الجمل، ص77
  53. مفید، محمدبن محمدبن نعمان، تصحیح الاعتقادات، ص128
  54. مفید، محمدبن محمدبن نعمانف المسائل العکبریة، ص115
  55. مفید، محمدبنمحمدبن نعمان، اوائل المقالات، ص65؛ همو، المقنعة، ص32-31؛ همو، الفصول المختاره، ص105-194
  56. مفید، محمدبن محمدبن نعمان، اوائل المقالات، ص62
  57. مفید، محمدبنمحمدبن نعمان، اوائل المقالات، ص65؛ همو، المقنعة، ص32-31؛ همو، الفصول المختاره، ص105-194
  58. مفید، محمدبن محمدبن نعمان، المسائل العکبریة، ص108؛ همو، الافصاح، ص186؛ همو، تصحیح الاعتقادات، ص128
  59. محمدبن محمد بن نعمان،الفصول المختاره، 105-104
  60. ر.ک: فاریاب، محمدحسین، عصمت امام، ص305-275
  61. العصمة في صفات الإمام من أكبر الأصول في الإمامة... فالواجب أن يكون الاشتغال بتصحيحها أكثر؛ (سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۳، ص۱۴۵؛ همو، الامالی، تحقیق سیدمحمدبدرالدین النعانی الحلبی، ج۲، ص۱۴۵؛ همو، الذریعة إلی اصول الشریعة، تحقیق ابوالقاسم گرجی، ج۲، ص۶۵۰).
  62. سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۲، ص۲۰۷. نیز ر.ک: همان، ص۱۲۴؛ همو، الرسائل، ج۲، ص۲۹۴ و ج۳، ص۲۰ و ۹۰؛ همو، الانتصار، ص۸۱ و ۴۷۷؛ همو، المقنع فی الغیبة، ص۳۴؛ همو، الذخیرة فی علم الکلام، تحقیق سیداحمد حسینی، ص۴۳۰.
  63. سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۳۲۶.
  64. إن العقل يقتضي بوجوب الرئاسة في كل زمان و أن الرئيس لابد من كونه معصوماً مأمونا منه كل فعل قبيح (سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۲، ص۲۹۴).
  65. سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۲، ص۲۷۷.
  66. سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۳، ص۳۲۵.
  67. سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۳، ص۳۲۵.
  68. سید مرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۲۹۲.
  69. سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۳، ص۳۲۵.
  70. فإن قيل أ فتقولون فيمن لطف له بما اختار عنده الامتناع من فعل واحد قبيح أنه معصوم قلنا نقول ذلك مضافا و لا نطلقه فنقول إنه معصوم من كذا و لا نطلق... و نطلق في الأنبياء و الأئمة(ع) العصمة بلا تقييد لأنهم لا يفعلون شيئا من القبائح؛ (سید مرتضی علم الهدی، الرسائل، ج۳، ص۳۲۶. نیز ر.ک: همو، تنزیه الانبیاء، ص۶۸). گفتنی است در عبارات شیخ مفید نیز نظریاتی به چشم می‌خورد که همین معنا را به طور نسبی به ذهن متبادر می‌کند. ایشان در بحث از اینکه آیا امامان(ع) کلام ملایکه را می‌شنوند یا نه، بر این باور است که این کار، نه تنها برای امامان، بلکه برای شیعیان صدیق که از گمراهی معصوم‌اند نیز ممکن است: اقول بجواز هذا من جهة العقل و أنه ليس بممتنع في الصديقين في الشيعة المعصومين من الضلال و قد جاءت بصحته و كونه للائمة... واضحة الحجة و البرهان؛ (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، اوائل المقالات، ص۶۹-۷۰).
  71. سیدمرتضی، الرسائل، ج۱، ص۴۱۳؛ همو، المقنع فی الغیبة، ص۳۴ و ۷۴
  72. سید مزتضی، الرسائل، ج۱، ص۱۸
  73. سیدمرتضی، تنزیه الانبیاء و الائمة، ص۱۲۱
  74. سید مرتضی، تنزیه الانبیاء و الائمة، ص۱۶۰؛ همو، همان، ص۲۴
  75. برهان امتناع تسلسل، سیدمرتضی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۲۸۹، برهان حفظ شریعت، سیدمرتضی، الشافی فی الامامة، ج۱، ص۱۷۹، برهان پیشوایی امام، همان، ج۱، ص۳۰۹، از جمله برهان‌های عقلی مورد استناد وی و آیه ابتلا، همان، ج۳، ص۱۴۱، آیه تطهیر، همان، ج۳، ص۱۳۴ و حدیث ثقلین، همان، ص۱۲۲ از جمله ادله نقلی مورد استناد او جهت اثبات عصمت هستند
  76. فاریاب محمدحسین، عصمت امام، ص۳۳۸-۳۰۷
  77. ر. ک: گروهی از نویسندگان، معجم طبقات المتکلمین، ج۲، ص۱۹۶-۱۹۷.
  78. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۳۹.
  79. حلبی ابوالصلاح، الکافی فی الفقه، تحقیق رضا استادی، ص92
  80. حلبی ابوالصلاح، الکافی فی الفقه، تحقیق رضا استادی، ص104
  81. همان، ص506
  82. برهان امتناع تسلسل، حلبی، تقریب المعارف، تحقیق فارس تبریزیان، ص150، پیشوا بودن پیامبر و امام، همان، ص170 و 174، برهان روی گردانی مردم از گناهکار، حلبی، الکافی فی الفقه، ص67، برهان خوار شدن گناهکار، حلبی، تقریب المعارف، ص175-174 از جمله برهان‌های عقلی مورد استناد وی در اثبات عصمت معصومان و آیات اهل الذکر، حلبی، تقریب المعارف، ص179، صادقین، همان، ص179، شهادت، همان، ص180 و اولی الامر، حلبی، الکافی فی الفقه، ص93 و برخی احادیث نبوی(ص) از جمله ادله نقلی او در این خصوص هستند
  83. فاریاب، محمدحسین، عصمت امام، ص353-339
  84. کراجکی، کنزالفوائد، ص112
  85. ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ص۱۱۰؛ همو، التعجب، ص۱۵.
  86. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۵۵.
  87. ابوالفتح کراجکی، کنزالفوائد، ص۱۱۲، ۱۷۳ و ۲۰۴.
  88. ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ص۱۱۰.
  89. ابوالفتح کراجکی، کنز الفوائد، ص۱۶۱.
  90. فهو أن علة الحاجة إلیه أن یکون لطفا للرعیة فی الصلاح لیصدها عن ارتکاب القبائح و الفساد و یردها الی فعل الواجب و السداد؛ (ابوالفتوح کراجکی، کنز الفوائد، ص۱۶۱)
  91. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۵۸.
  92. ان الامام قدوة فی الدنیا و الدین و اتباعه مفترض من رب العالمین فوجب ان لا یجوز الخطا و الزلل علیه و إلا کان الله تعالی قد أمر باتباع من یعصیه و لو لا استحقاقه العصمة لکان إذا ارتکب المعصیة یتضاد مع التکلیف، علی الامة و تصیر الطاعة منها معصیة و المعصیة طاعة و ذلک انها مأمورة باتباعه و الاقتداء به فمتی اتبعته فی المعصیة امتثالا للمأمور من الاقتداء کانت من حیث الطاعة عاصیة لله سبحانه و متی خالفته ولم تقتد به طلبا لطاعة الله تعالی کانت ایضا عاصیة لمخالفتها لمن امرت بالاقتداء به و اتباعه و فی استحالة جمیع ذلک دلالة علی عصمته؛ (ابوالفتوح کراجکی، کنز الفوائد، ص۱۶۱).
  93. محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین، عصمت امام (کتاب)|عصمت امام، ص۳۵۹
  94. طوسی، محمدبن حسن، تلخیص الشافی، ج۱، ص۱۷۶، همو، الخلاف، ج۲، ص۳۲
  95. طوسی، محمدبن حسن، الاقتصاد، ص۷۷
  96. طوسی، محمدبن حسن، التبیان، ج۸، ص۳۴۰
  97. همان، ج۵، ص۴۹۰
  98. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۸، ص۴۲۹-۴۳۰. نیز ر. ک: همو، المبسوط، تحقیق محمدتقی کشفی، ج۳، ص۲۷۰.
  99. الامام (ع) معصوم من اول عمره إلی آخره فی اقواله و افعاله و تروکه...؛ (محمد بن حسن طوسی، الرسائل العشر، تحقیق واعظ زاده خراسانی، ص۹۸).
  100. النبی یجب ان یکون معصوما من القبایح کلها صغیرها و کبیرها قبل النبوة و بعدها علی طریق السهو و العمد وعلی کل حال؛ (محمد بن حسن طوسی، تمهید الاصول، تصحیح عبدالمحسن مشکوة الدینی، ص۳۲۰-۳۲۱. نیز ر. ک: همو، الاقتصاد، تحقیق حسن سعید، ص۱۶۱؛ همو، الرسائل العشر، تحقیق واعظ زاده خراسانی، ص۱۰۶).
  101. قد لا یقع من الانبیاء والمرسلین و الائمة (ع) ما ینفر عن قبول اقوالهم و ان لم یکن ذلک قبیحاً؛ (محمد بن حسن طوسی، العدة فی اصول الفقه، تحقیق محمد جواد انصاری، ج۲، ص۵۶۶-۵۶۸؛ همان، ج۱، ص۴۸).
  102. مرحوم شیخ درباره این دو واژه توضیح نداده است؛ ولی از برهانی که در آینده از وی نقل خواهیم کرد، می‌توان حدس زد که مقصود از گناهان ظاهری، گناهان جوارحی، و مقصود از گناهان باطنی، گناهان جوانحی، مانند حسد و نفاق باشد.
  103. محمد بن حسن طوسی، تمهید الاصول، تصحیح عبدالمحسن مشکوة الدینی، ص۳۶۱.
  104. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۶۷.
  105. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۷۱.
  106. محمد بن حسن طوسی، تهذیب الاحکام، تحقیق سیدحسن خراسان، ج۲، ص۲۹۰، ح۹۵، ص۱۰۵۸؛ محمد بن حسن طوسی، الخلاف، ج۱، ص۳۸۶
  107. متن کامل عبارت شیخ طوسی چنین است: انا نقول انما لا یجوز علیهم السهو و النسیان فیما یؤدونه عن الله، فأما غیر ذلک فانه یجوز أن ینسوه أو یسهو عنه مما لم یؤد ذلک إلی الاخلال بکمال العقل، و کیف لا یجوز علیهم ذلک و هم ینامون و یمرضون و یغشی علیهم، و النوم سهو و ینسون کثیرا من متصرفاتهم أیضاً و ما جری لهم فیما مضی من الزمان، و الذی ظنه فاسد؛ (محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۴، ص۱۶۵-۱۶۶).
  108. ر.ک: محمد بن حسن شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، تحقیق سید حسن خرسان، ج۲، ح۲۶، ص۳۴۶؛ همو، الاستبصار، ج۱، ح۱۶، ص۳۶۹ و ح۴، ص۳۷۰؛ محمد بن حسن شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، تحقیق سید حسن خرسان، ج۲، ح۴-۵، ص۳۷۰-۳۷۱ و ح۴۹، ص۳۵۲
  109. محمد بن حسن شیخ طوسی، التبیان، ج۴، ص۱۶۴-۱۶۵.
  110. نبینا محمد (ص) معصوم - من اول عمره إلی آخره، فی اقواله و افعاله و تروکه و تقریراته - عن الخطأ والسهو والنسیان؛ محمد بن حسن شیخ طوسی، الرسائل العشر، تحقیق واعظ زاده خراسانی، ص۹۷. نیز ر. ک: همو، التبیان، ج۳، ص۲۵۳؛ محمد بن حسن شیخ طوسی، تمهید الاصول، تصحیح عبدالحسین مشکوة الدینی، ص۳۶۶. نیز ر. ک: همو، تلخیص الشافی، ج۱، ص۲۵۲؛ محمد بن حسن شیخ طوسی، التبیان، ج۴، ص۱۶۵-۱۶۱. نیز ر. ک: همان، ج۷، ص۶۸
  111. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۷۷.
  112. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص 395-364.
  113. حلی، حسن بن یوسف، انوار الملکوت، ص۲۰۴
  114. همان، ص۱۹۵
  115. همان، ص۱۹۶
  116. این برهان از فلسفه نیاز به امام در جامعه سرچشمه می‌گیرد. نوبختی در این باره می‌نویسد: «امامت، لطفی است که موجب نزدیکی به طاعت خداوند و دوری از گناه می‌شود»، حسن بن یوسف حلی (علامه حلی)، انوار الملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۱۹۶؛ وی همچنین در جایی دیگر می‌نویسد: و لان الامة مختلفة في الاحكام فلابد من حجة يقطع اختلافهم و يظهر لنا منه العلم؛ حسن بن یوسف حلی (علامه حلی)، انوار الملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۱۹۶، با توجه به این مقدمات، مرحوم نوبختی می‌نویسد: «عصمت، در امام لازم است؛ وگرنه علت نیازمندی به وی در خود او نیز خواهد بود. پس به تسلسل خواهد انجامید»، حسن بن یوسف حلی (علامه حلی)، انوار الملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۲۰۲
  117. از جمله برهان‌های بسیار معروفی که مرحوم نوبختی به آن استناد کرده و در صدد اثبات عصمت امام از راه آن است، «حفظ شریعت» است. وی نوبختی، این برهان را این گونه تقریر می‌کند: لان الشريعة اما ان يحفظ بالامة او به والامة يجوز خطائها والا لم يجز له ان يقول الا ترجعوا بعدي كفارا و لا قوله افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم فلابد منه، حسن بن یوسف حلی (علامه حلی)، انوار الملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۲۰۲
  118. مرحوم نوبختی با عبارتی موجز، استدلال خود را این‌گونه تبیین می‌کند که اصولاً امام، پیشوای مردم است، و مردم موظف‌اند با پیروی از او و با توجه به عملش، اعمال خود را انجام دهند. چنین کسی باید لزوماً معصوم باشد؛ وگرنه اگر به عصمت نیاز نباشد، هرکسی، از جمله یهود و نصارا نیز می‌توانستند امام ما باشند: و لانه امام و الامام من يفعل الشيء لاجله و الا كانت اليهود و النصارى ائمة لنا و يستحيل التعبد باتباع غير المعصوم لقبحه، حسن بن یوسف بن مطهر محلی (علامه حلی)، انوارالملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۲۰۴
  119. مرحوم نوبختی در این استدلال بر آن است که ما به اطاعت مطلق از امام مأموریم، که همین امر بیانگر عصمت امام است؛ زیرا اگر وی معصوم نباشد و در نتیجه ما را به معصیت امر کند، آن‌گاه میان امر به اطاعت از امام، که به معصیت امر کرده است، و نهی از اجتناب از معاصی، تناقض لازم می‌آید. بنابراین لازم است امام، معصوم باشد: فنحن مأمورون بطاعته فلو امر بمعصية لتناقض القول فلابد من عصمته، حسن بن یوسف بن مطهر حلی (علامه حلی)، انوار الملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۲۰۴. مرحوم نوبختی، مقدمه این برهان، یعنی مأمور بودن به اطاعت مطلق از امام را مبین نکرده است، و به نظر می‌رسد همان‌گونه که مرحوم علامه حلی، شارح کتاب الیاقوت اشاره کرده است، این مقدمه با آیاتی مانند ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ، سوره نساء، آیه ۵۹ مستدل شود. حسن بن یوسف بن مطهر حلی (علامه حلی)، انوارالملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۲۰۵
  120. استدلال پنجم مرحوم نوبختی، در واقع یکی از تقریرهای دلیل نیاز به امام است که پیش‌تر نیز تبیین شد و بر این پایه استوار است که مردم در برداشت‌های خود از احکام، اختلاف نظر دارند. بنابراین باید کسی باشد که با بیان حکم واقعی، اختلاف‌ها را از میان بردارد و مردم را با حکم خدا آشنا کند. از این‌رو، لازم است معصوم باشد.ولان الامة مختلفة في الاحكام فلابد من حجة يقطع اختلافهم و يظهر لنا منه العلم؛ (حسن بن یوسف بن مطهر حلی (علامه حلی)، انوار الملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۲۰۵)
  121. بر اساس این برهان، مرحوم نوبختی راه‌های رسیدن به حکم خدا را در مواردی همچون قیاس یا خبر واحد از پیامبر اکرم (ص) معرفی می‌کند، و با توجه به اینکه این راه‌ها در رساندن ما به حکم خدا ناتوان‌اند، باید در اثبات حکم خدا به گفتار امام مراجعه کرده و گفتار امام زمانی می‌تواند ما را به حکم خدا برساند که وی را از اشتباه معصوم بدانیم: و لان ادلة غيره باطلة من الرأي و الخبر المفرد فلابد من اثباته، حسن بن یوسف بن مطهر حلی (علامه حلی)، انوار الملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۲۰۵؛ شکل منطقی این استدلال را می‌توان در قالب یک قیاس استثنایی انفصالی این‌گونه بیان کرد: راه رسیدن به حکم خدا، قیاس است یا خبر واحد و یا گفتار امام؛ اما راه رسیدن به حکم خدا، قیاس یا خبر واحد نیست؛ پس راه رسیدن به حکم خدا، گفتار امام است.
  122. بر اساس این برهان، مرحوم نوبختی معتقد است پیامبر، قطعاً باید معصوم باشد. حال، هرکسی جانشین پیامبر است، باید صفات او را داشته باشد؛ امام، جانشین پیامبر است؛ پس باید صفات پیامبر، از جمله عصمت در امام باشدلأن خصائص الرسول (ص) متحققة في الامام من كونه يولي و لا يولي و يعزل و لا يعزل الى غيره فوجب عصمته كعصمته؛ حسن بن یوسف بن مطهر حلی (علامه حلی)، انوار الملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۲۰۲. گفتنی است که نوبختی در برخی دیگر از عبارت‌های خود عصمت پیامبر را چنین مبرهن کرده است که صدور گناه از پیامبران، موجب تنفر و روی‌گردانی مردم از پذیرش کلام آنان خواهد شد. از این‌رو، لازم است که آنها از گناهان معصوم باشند. لو لم يكونوا معصومين لاذى الى التنفر عن قبول اقوالهم؛ حسن بن یوسف بن مطهر حلی (علامه حلی)، انوار الملکوت، تحقیق محمد نجفی زنجانی، ص۱۹۶
  123. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص 403-395.
  124. برای نمونه: رازی، فخرالدین، المحصل، ص۵۲۲؛ سیوری، فاضل مقداد، اللوامع الالهیة، ص۲۴۴.
  125. حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، ص۳۶۵.
  126. حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، ص۳۶۵.
  127. طباطبائی، المیزان، ج ۲، ص۱۳۹ و ج ۱۱، ص۱۶۳؛ سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج۳، ص۱۵۹.
  128. جرجانی، میرسید شریف، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۱؛ سیوری، فاضل مقداد، اللوامع الالهیة، ص۲۴۴.
  129. برای نمونه ن. ک. طباطبائی، المیزان، ج ۲، ص۱۳۴؛ سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج ۳، ص۱۵۸.
  130. مصباح یزدی، محمدتقی، آموزش عقاید، ص۲۰۵.
  131. مصباح یزدی، محمدتقی، راه و راهنماشناسی، ص۱۱۹.
  132. حسن یوسفیان؛ احمد حسین شریفی، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۵۹-۵۱.
  133. ری شهری، محمد، فلسفه وحی و نبوت، ص۲۱۰.
  134. محمدی ری‌شهری، محمد، فلسفه وحی و نبوت، ص۲۱۸ -۲۱۰.
  135. لاهیجی، عبدالرزاق، سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص۱۲۸؛ جوادی آملی، عبدالله، سرچشمه اندیشه، ج، ص۲۲۹. حکیم ملامهدی نراقی در این زمینه می‏‌نویسند: "قابل رتبه نبوّت کسی است که جمیع قوای طبیعیّه و حیوانیّه و نفسانیّه او، مطیع و منقاد و مقهور عقل او شده باشد و کسی که جمیع قوّت‌های او تابع عقل او شوند، محال است که معصیت از او سرزند و صادر شود؛ زیرا که جمیع معاصی در نظر عقل قبیح است و هر که معصیتی از او صادر می‏‌شود تا یکی از قوّت‌های او مثل قوّت غضبی یا قوّت شهوی یا غیرهما، بر عقل او غالب نشود، محال است که مرتکب معصیت شود. نراقی، ملامهدی، انیس الموحدین، ص۹۴.
  136. جوادی آملی، عبدالله، سرچشمه اندیشه، ج، ص۲۲۶-۲۳۱.
  137. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و جعفر سبحانی، پژوهش‌ها و پاسخ‌های مذهبی، ج۱، ص۱۷۰ – ۱۶۵؛ محمد ری‌شهری، فلسفه وحی و نبوت، ص۲۰۷.
  138. اعراف، آیه ۵۸ را اشاره به این موضوع دانسته‌اند: ﴿وَالْبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخْرُجُ نَبَاتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَالَّذِي خَبُثَ لَا يَخْرُجُ إِلَّا نَكِدًا «و گیاه سرزمین پاک به اذن پروردگارش بیرون می‌آید و از آن (سرزمین) که ناپاک است جز به سختی و کندی (گیاهی) بیرون نمی‌آید» سوره اعراف، آیه ۵۸. پیامبر اسلام(ص) هم با تأکید بر دقت در گزینش همسر می‌فرماید: «انظر إلى ما تضع نطفتك فإن العرق دساس». ابن سلامة، مسند الشهاب، ج۱، ص۲۷۰. رسول الله(ص): «تَخَيَّرُوا لِنُطَفِكُمْ فإن الأبناء تشبه الأخوال»، جواهری، جواهر الکلام، ج۲۹، ص۳۷. حضرت علی(ع) پس از شهادت حضرت فاطمه زهرا(ع) هنگامی که خواست، همسری انتخاب کند به برادرش عقیل که نسب شناس عرب بود، فرمود: «اطلب لي امرأة ولدتها شجعان العرب حتى تلد لي ولدا شجاعا، فوقع الاختيار على أم البنين الكلابية و ولدت العباس بن علي(ع) و إخوته»؛ «زنی را برای من از زاده شجاعان عرب انتخاب کن تا برای من پسران شجاعی بزاید، از این‌رو، ام البنین کلابیه(از خاندانی شجاع) انتخاب شد و حضرت عباس(ع) و برادرانش را زائید». ابی‌نصر البخاری، سرالسلسلة العلویة، ص۸۸.
  139. پیامبر اسلام(ص) از ازدواج با دختر زیبایی که در خانواده‌ای بد بزرگ شده باشد، نهی می‌کند: «إِيَّاكُمْ وَ خَضْرَاءَ الدِّمَنِ قِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ(ص) وَ مَا خَضْرَاءُ الدِّمَنِ قَالَ: الْمَرْأَةُ الْحَسْنَاءُ فِي مَنْبِتِ السَّوْءِ». وسائل الشیعة، کتاب نکاح، ب ۱۳، از ابواب استحباب اختیار الزوجة الکریمة، ح۴، ج۱۴، و نیز می‌فرماید: «كُلُّ مَوْلُودٍ يُولَدُ عَلَى الْفِطْرَةِ فَأَبَوَاهُ يُهَوِّدَانِهِ وَ يُنَصِّرَانِهِ وَ يُمَجِّسَانِهِ». بحارالانوار، ج۵۸، ص۱۸۷. امام حسین(ع) در پاسخ به درخواست بیعت با یزید و دلیل ذلت ناپذیری خویش می‌فرماید: «ألا و إن الدعي بن الدعي قد ركز بين اثنتين بين السلة و الذلة و هيهات منا الذلة يأبى الله ذلك لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و بطون طهرت»، ابن عساکر، ترجمه الامام الحسین(ع)، ص۳۱۹.
  140. ر.ک: مصنفات شیخ مفید، ج۵، ص۱۲۸؛ شیخ مفید، الافصاح فی الأمامه، ص۲۵. مضامین یاد شده تا حدود زیادی در روایتی منسوب به امام صادق(ع) آمده است: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اخْتَارَ مِنْ وُلْدِ آدَمَ أُنَاساً طَهَّرَ مِيلَادَهُمْ وَ طَيَّبَ أَبْدَانَهُمْ وَ حَفِظَهُمْ فِي أَصْلَابِ الرِّجَالِ وَ أَرْحَامِ النِّسَاءِ أَخْرَجَ مِنْهُمُ الْأَنْبِيَاءَ وَ الرُّسُلَ فَهُمْ أَزْكَى فُرُوعِ آدَمَ فَعَلَ ذَلِكَ لِأَمْرٍ اسْتَحَقُّوهُ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَكِنْ عَلِمَ اللَّهُ مِنْهُمْ حِينَ ذَرَأَهُمْ أَنَّهُمْ يُطِيعُونَهُ وَ يَعْبُدُونَهُ وَ لَا يُشْرِكُونَ بِهِ شَيْئاً فَهَؤُلَاءِ بِالطَّاعَةِ نَالُوا مِنَ اللَّهِ الْكَرَامَةَ وَ الْمَنْزِلَةَ الرَّفِيعَةَ عِنْدَهُ». بحارالانوار، ج۱۰، ص۱۷۰؛ همان، ج۱۷، ص۹۴؛ مفاتیح الجنان، دعای ندبه، ص۵۳۲.
  141. درباره بخشی از مباحث یاد شده ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۸ ارشاد الطالبین، ص۳۱۰؛ تلخیص المحصل، ص۳۶۹؛ کشف المراد، ص، ۳۶۵؛ علامه حلی، مناهج الیقین فی أصول الدین، ص۲۷۹؛ رسالة التقریب، ش۲، ص۱۴۱؛ محمد حسین طباطبائی، المیزان، ج۲، ص۸۲ و ۱۳۸؛ ج۵، ص۷۹؛ ج۱۱، ص۱۶۲؛ حسن یوسفیان و احمد حسین شریفی، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۶۵.
  142. هاشمی تنکابنی، سید موسی، عصمت ضرورت و آثار، ص ۵۰-۵۴.
  143. ربانی گلپایگانی؛ واعظ حسینی، مقاله «منشأ عصمت»، فصلنامه کلام اسلامی، ش ۹۰، ص۷۴-۵۰.
  144. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۸ و ۳۹.
  145. علامه حلی و علماء متاخر از ایشان.
  146. اذا عرفت هذا فنقول افعال الانبیا لا تخلوا من الااربعه:.... الافعال المتعلقه بهم فی الدنیا؛ حلّی، حسن بن یوسف، معارج الفهم فی شرح النظم، ص۴۶۴.
  147. متکلمین در مدرسه بغداد تا قرن ششم (شیخ طوسی، سید مرتضی، کراجکی و....)
  148. ابن ولید و به تبع ایشان شیخ صدوق
  149. بر وزن افعال از باب مطاوعه، یعنی سهوی که به اراده الهی بر معصوم عارض می‌شود، نه اینکه از روی غفلت و نسیان خود معصوم انجام شده باشد.
  150. الخامس: الحق أن السهو عدم ملکة العلم و کذا النسیان. و ذهب أبو علی الجبائی الی أن السهو معنی یضاد العلم، فبینهما تقابل التضاد حینئذ؛ فاضل مقداد، ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، ص ۹۷.
  151. من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۶۰، باب "احکام السهو فی الصلاة"؛ الکافی، ج۳، ص۳۵۵، باب من تکلم فی صلاته، حدیث اول.
  152. ربانی گلپایگانی، علی، درآمدی به شیعه‌شناسی، ص۲۰۶-۲۰۷
  153. أما الشّروط المتّفق علیها فثمانیة شروط: الأول: أن یکون مجتهدا فی الأحکام الشّرعیةو...؛ آمدی، سیف‌الدین، أبکار الأفکار فی أصول الدین، ج۵، ص ۱۹۱.
  154. یجب ان یکون الإمام معصوما من القبائح و الاخلال بالواجبات...، شیخ طوسی، الاقتصاد فیمایتعلق بالاعتقاد، ص۳۰۵ و قال: الثّانی یجب أن یکون الإمام معصوما، و إلاّ تسلسل، علامه حلی، باب حادی عشر.
بازگشت به صفحهٔ «عصمت در کلام اسلامی».