آشتی در فقه سیاسی
معناشناسی
صلح در لغت، سازش و آشتی است[۱] و در اصطلاح سیاسی، روشی در جهت حل اختلافات بین المللی و عبارت از ترک مخاصمه میان دو کشور درگیر جنگ است که اغلب، با تنظیم معاهده انجام میگیرد[۲][۳]
صلح به معنای مصالحه در روابط میان مردم و در عرض عقودی مانند بیع، اجاره و مضاربه مطرح بوده و خود عقد مستقلی بهشمار میرود. در این نوع قرارداد، طرفین با شرایطی با یکدیگر توافق و مصالحه میکنند که از آن به عقد صلح یاد میشود و در آثار فقهی کتاب مستقلی با عنوان "کتاب الصلح" دارد. اصطلاح دیگر صلح، در برابر جنگ و جهاد است که در قلمرو سیاست خارجی بهکار میرود و معمولاً در "کتاب الجهاد" بهعنوان یکی از مباحث مرتبط با دشمن مورد توجه قرار میگیرد[۴].
صلح از اهداف والای اسلامی
زندگی در سایه صلح، از اهداف عالیه اسلام بوده و در موارد متعددی از منابع اسلامی به آن اشاره شده است؛ نظیر برگزیدن نام اسلام برای این آیین[۵]، قراردادن امنترین مکان (کعبه) به عنوان قبلهگاه مسلمانان[۶]، تحریم جنگ در برخی از ماههای سال[۷] و... . قرآن کریم به مسلمانان دستور میدهد تا صلح پیشنهادی دیگر ملتها را با آغوش باز پذیرفته و از تعرض به آنان بر حذر باشند[۸]. این کتاب آسمانی، صلح را نه تنها رفع خصومت که راهی در جهت هدایت دیگر ملل تلقی نموده است، از اینرو، میفرماید: "در رفتار با دیگران چنان باشید که دشمنان دیروز، دوستان صمیمی امروز شما قرار گیرند"[۹].
در فقه سیاسی اسلام، هر صلحی قابل قبول نیست. به دیگر سخن، صلحی که از سَر سُستی و زبونی باشد، مورد پذیرش اسلام نخواهد بود[۱۰]. لذا امام علی (ع) در فرمانی به مالک اشتر، پذیرش صلحی را که رضای خدا در آن باشد، مورد تأکید قرار داده است[۱۱]. انعقاد قرارداد صلح بر عهده امام و یا حاکم اسلامی بوده و آحاد مسلمین، تنها میتوانند به کافران امان دهند[۱۲][۱۳]
سلام" و "صلح" در فرهنگ حقوقی و سیاسی اسلام
دو واژه “سلام” و “صلح” در فرهنگ حقوقی و سیاسی اسلام از اهمیت ویژهای برخوردارند و در نصوص قرآنی و متون احادیث اسلامی برای بیان یک اصل حقوقی و سیاسی استفاده و بر آن دو تأکید شده است. مشتقات این دو واژه در قرآن چنین آمده است:
الف) "سلم" و "سلام": واژه سِلم و سلامت و سلام در لغت به معنی برکنار بودن از آفات و بیماریهای ظاهری و باطنی آمده است. قلب سلیم ﴿إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ﴾[۱۴]، سلامتی قلب از آفاتی چون شک، حسد، کفر و ریاست و راههای سلام “سبل السلام” عبارت از راهی است که در آن آفتی چون ناامنی و خطر وجود نداشته باشد: ﴿يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَامِ﴾[۱۵]، ﴿لَهُمْ دَارُ السَّلَامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾[۱۶] جایگاه امنی است که به دور از آفات و خطرات باشد.
سلام که شعار و درود اسلامی است: ﴿وَإِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآيَاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ﴾[۱۷] و تحیتی است که خداوند به کسانی ارزانی میدارد که از گذرگاه صبر و استقامت گذشته باشند: ﴿سَلَامٌ عَلَيْكُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ﴾[۱۸]. هنگامی که شخصی به دیگری سلام میگوید در حقیقت مفهوم آن دعا و خواستن سلامت و امنیت از خداوند برای اوست، یعنی سلامت و امنیت باد از خداوند بر تو و این دعا و تحیت موجب نزول برکات و پاکی است: ﴿فَسَلِّمُوا عَلَى أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبَارَكَةً طَيِّبَةً﴾[۱۹]، ﴿سَلَامٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ﴾[۲۰] مصونیت وی است: ﴿وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[۲۱].
سلام به عنوان شعار صلح، تنها در برابر انسانهای طالب صلح گفته نمیشود، بلکه در مقابل کسانی که با برخورد جاهلانه، صلح را به مخاطره میافکنند نیز سلام گفته میشود: ﴿وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا﴾[۲۲]. قرآن در برابر کسانی که شعار سلام را بر زبان میآورند، درشتی و ناباوری و بدگمانی را نمیپذیرد: ﴿وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا﴾[۲۳]. سلام، بیانگر مطلوبترین حالتی است که انسان به هنگام ورود در بهشت و دریافت سند جاودانگی، آن حالت را احساس میکند: ﴿ادْخُلُوهَا بِسَلَامٍ ذَلِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ﴾[۲۴]. ارزشمندترین، بزرگترین و مفیدترین لحظات در سال، شب قدر است که قرآن از آن به سلام یاد میکند: ﴿سَلَامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ﴾[۲۵].
سلام از نامهای مقدس الهی است؛ زیرا مبیّن والاترین نعمت الهی است: ﴿هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ﴾[۲۶]. طبرسی در مجمع البیان میگوید: "معنی اینکه خداوند سلام است، این است که بندگان از ظلم او در امانند و شیخ صدوق در کتاب توحید آن را به معنی سلامت و امنیت دهنده تفسیر نموده و برخی نیز به معنی سالم از هر نوع نقص و عیب و آفت دانستهاند و علامه طباطبایی در “تفسیر المیزان” نام سلام را به معنی بیآزار تفسیر نموده و گفته است، سلام کسی است که رفتارش با تو به سلامت و عافیت و به دور از ضرر و شر باشد[۲۷].
ب) "صلح": واژه صلح در لغت؛ به معنی مسالمت، سازش و از بین بردن نفرت میان مردم است[۲۸]، ﴿وَالصُّلْحُ خَيْرٌ﴾[۲۹] و صلاح از همین ماده و صالح به معنی مطابق با عدل و انصاف و شایسته و به دور از هر نوع فساد آمده: ﴿إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ﴾[۳۰]؛ ﴿فَمَنْ خَافَ مِنْ مُوصٍ جَنَفًا أَوْ إِثْمًا فَأَصْلَحَ بَيْنَهُمْ﴾[۳۱]؛ ﴿كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ﴾[۳۲][۳۳][۳۴]
صلح حالت فطری انسان
قابل انکار نیست که مقتضای فطرت و طبیعت انسان در مناسبات و روابطی که در میادین مختلف زندگی اجتماعی و سیاسی با همنوعان خود پیدا میکند، با قطع نظر از علل و عوامل خارجی، حالت همزیستی و صلح است، و این حالت فطری و طبیعی با سجایای نیک و خصایص عالیه و ملکات اکتسابی و پسندیده انسانی نیز پیوندی بس عمیق و غیر قابل تفکیک دارد و اصولاً باید آن را از مظاهر معنوی حیات و وحدت روحی انسانها به شمار آورد.
گرچه حالت ستیزهگری و جنگ نیز در میان انسانها از یک سلسله احساسات سرکش درونی، سرچشمه میگیرد و غریزه حب ذات و غرایز ناشی از آن در زمینهسازی جنگ و تولید حالت ستیزهگری نقش اساسی را ایفاء میکند، ولی نباید از این نکته غفلت داشت که ارتباط عارضه جنگ با غرایز انسانی، تنها در صورت افراط در بهرهبرداری از غرایز درونی قابل قبول است و از اینرو اگر ما به نظر دقیق، عوامل درونی و علل روانی پدیده جنگ را در انسان جستجو نماییم، باید انگشت روی حالت روانی عارضی و به اصطلاح غرایز ثانوی که نامش از افراط و تفریط در بهرهبرداری از غرایز اولیه است، بگذاریم و حالات انحرافی درونی را عامل اصلی آن بدانیم.
از طرف دیگر پیوند فطری، طبیعی و اخلاقی مسأله همزیستی و صلح با انسان از نظر واقعیتهای عینی و حقایق تاریخی نیز مورد تأیید بوده و اصول و قواعد عقل و فکر و دانش نیز این پیوند معنوی را بیش از پیش محکمتر ساخته است. اگر چه برخی از تئوریسینها جنگ را در زندگی بشر اجتناب ناپذیر میدانند، ولی دلایلی که در این زمینه ارائه میدهند شیوههای نامطلوبی را، دامنگیر ملتها و یا سران آنها میگرداند: فقها معمولاً در مسائل بسیار مهم، نخست به تأسیس اصل و قاعده میپردازند، به نحوی که اگر حالت استثنائی از آن قاعده وجود داشته باشد، الزاماً باید با دلیل ثابت گردد و در غیر این صورت قاعده بر موارد مشکوک حاکم خواهد بود و مثلاً در مسئولیتها اصل را بر برائت و در اعمال دیگران اصل را بر صحت و اصل اولی را در حکم اشیاء بر اباحه گذاردهاند و از اینرو اثبات هر نوع مسؤولیت و یا فساد در اعمال دیگران و حرمت اشیاء را منوط به دلیل و نیازمند به اثبات شرعی میدانند[۳۵].
اصل روابط با دولتهای دیگر، صلح یا جنگ؟
یکی از پرسشهای اساسی در ارتباط با روابط خارجی دولت اسلامی آن است که آیا مبنای روابط با دولتهای دیگر "صلح" است یا "جهاد"؟ بدیهی است که ارتباط با دولتهای اسلامی و غیراسلامی نمیتواند بر مبنای واحدی استوار شود؛ زیرا در آموزههای دینی مسلمانان همگی امت واحدی را تشکیل میدهند و اعضای یک خانواده بزرگ بهشمار میروند[۳۶]. ارتباط اعضای یک خانواده با یکدیگر با ارتباط این اعضا با دیگران متفاوت است، بهویژه که به مسلمانان دستور داده شده که غیرمسلمانان را محرم اسرار خویش ندانید و با آنان رابطهای صمیمی به مثل رابطه دو دوست با یکدیگر برقرار نکنید[۳۷]. این دو معیار و کلید واژه، یعنی "امت اسلامی" و "عدم ارتباط ولایی و صمیمانه با بیگانگان" نشان میدهد که در اسلام "رابطه مسلمانان با یکدیگر" بهگونهای متفاوت از "رابطه مسلمانان با غیرمسلمانان" تعریف میشود.
بدین ترتیب، میتوان گفت اصولاً هدف غایی در میان امت اسلامی تشکیل یک دولت است، امت واحد اسلامی به یک دولت بیشتر نیاز ندارد، آرمانی که با ظهور امام عصر (ع) تحقق مییابد، اما در عصر غیبت که سرزمینهای اسلامی دولتهای متعددی را تجربه میکند، بیتردید قاعده بنیادین در روابط خارجی دولتهای اسلامی، نه تنها صلح و آشتی، بلکه رابطهای ولایی، صمیمی و دوستانه است. بحث و سخن در روابط دولت اسلامی با دولتهای غیراسلامی است که آیا مبتنی بر صلح است یا جهاد؟ متفکران مسلمان و غالباً سنی دو دیدگاه متفاوت دارند. برخی بر این باورند که مبنای روابط جهاد است تا پیروان ادیان دیگر به اسلام بگروند یا دستکم حاکمیت سیاسی مسلمانان را بپذیرند؛ دسته دوم بر این اعتقادند که مبنای روابط بر صلح است، مگر آنکه دولتی بنای تخاصم و دشمنی با مسلمانان را داشته باشد، در این صورت دولت اسلامی هم از خود دفاع و متقابلاً روابط را بر دشمنی و تخاصم تنظیم میکند.
گروه اول به آیات و احادیثی استناد میکنند که جهاد ابتدایی به معنای جهاد دعوت و جهاد آزادیبخش را از تکالیف مسلمانان میدانند. آیاتی که از فراگیر شده اسلام و نجات مظلومان و ستمدیدگان از ظلم و استبداد ستمگران و حکومتهای استبدادی سخن میگویند. آیاتی که جنگ و جهاد مسلمانان صدر اسلام را گزارش کرده و دغدغه رسول خدا (ص) در نجات انسانها و دعوت آنان به توحید و یکتاپرستی و کم کردن شرّ ستمگران از سر ملتهای ستمدیده را نشان میدهند[۳۸].
متقابلاً گروه اول نیز ضمن تأکید بر اهمیت صلح و سلامتی در فرهنگ اسلامی و افزون بر استناد به دلایلی همچون "ترجیح صلح بر جنگ" و "هماهنگی صلح با هدف آفرینش انسان"، به آیاتی از قرآن استناد میجویند تا اصالت صلح را در روابط خارجی دولت اسلامی اثبات کنند. آیاتی که مسلمانان را به روابط حسنه و عادلانه با دولتهای غیرمعاند و غیرمتخاصم فراخوانده[۳۹]، به صلح با صلحطلبان و دولتهای صلحجو مأمور ساخته[۴۰]، صلح با دولتهای بیطرف و هم پیمان را از فرمان جنگ و جهاد با دولتهای متخاصم استثنا کرده است[۴۱].
این گروه همچنین استدلال گروه اول به آیات جهاد را پاسخ داده و اطلاق آنها را بهوسیله آیات دیگر مقید ساختهاند. سیره رسول خدا را دلیل مستقل دیگری بر اصالت صلح دانستهاند[۴۲][۴۳]
نظرات مختلف درباره صلح و جنگ
در مسأله صلح و جنگ نیز چند نظریه به عنوان تأسیس اصل و قاعده دیده میشود.
- نظریه برخی از مستشرقین که در مسائل بینالملل اسلام به بررسی پرداختهاند مبنی بر اینکه جهاد، رابطه اصلی دارالاسلام را با جهان خارج مشخص میکند و اسلام از آنجا که نتوانست خوی جنگجویی اعراب را زایل سازد، از این وسیله برای سرکوب غیرمسلمین استفاده کرده و اگر اسلام از صلح سخن به میان آورده صرفاً برای رهیابی به هدف نهایی است که توسعه اسلام در جهان است و این در شرایطی است که جهاد کارساز نباشد و روابط بینالملل و دیپلماسی در جهان اسلام پدیدهای کاملاً بیگانه و ناآشنا است[۴۴]. مستند این نظریه، آیات جهاد در قرآن است که جهاد را به عنوان یک فریضه بر همه مسلمین واجب شمرده و کسانی را که از جهاد روی برمیگردانند مورد نکوهش شدید قرار داده است و با برداشتی سطحی تصور شده است که کلیه آیات جهاد مربوط به جهاد ابتدایی، و معنی جهاد ابتدایی هم شعلهور نگاه داشتن جنگ به طور مستمر بین جهان اسلام و جهان کفر است.
- نظریه استحبابی بودن جهاد و نفی وجوب آن در اسلام که از بعضی از تابعین مانند: سفیان ثوری و عبدالله بن شیرمه و عطاء بن ابی رباح نقل شده که گفتهاند: جهاد امری اختیاری و استحبابی است و واجب نیست و اوامر قرآنی به صورت ندبی و استحبابی است و تنها در موارد ضرورت برای دفع تهاجم دشمنان واجب میگردد، آن گونه که از ظاهر آیه ﴿فَإِنْ قَاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ﴾[۴۵] و ﴿وَقَاتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّةً كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَافَّةً﴾[۴۶] استفاده میشود. این نظریه[۴۷]، مخالف با اجماع فقهاء اسلام است؛ زیرا وجوب جهاد امری مسلم و از نظر اسلام غیر قابل تردید است و ظاهراً نظر این عده تابعین آن بوده است که مشروعیت جهاد منوط به دلایل و مجوزهای خاصی است که از آن جمله دفاع را ذکر نمودهاند.
- جنگ (جهاد) وسیله است نه هدف؛ زیرا هدف از جهاد، هدایت است و جنگ با کفار و کشتار آنها مقصود اصلی نیست و به همین دلیل است که اگر هدایت بدون جهاد امکان پذیر باشد، چنین طریقهای مقدم بر جهاد خواهد بود و نیز در جهاد به حداقل و مقدار مورد لزوم اکتفا میشود و در حقیقت ضرورتی است که در مواقع خاص به میزان ضرورت، اجتناب ناپذیر میگردد. مستند این نظریه روایاتی است که از خوی جنگجویی نهی میکند و مسلمین را به عافیتطلبی دعوت مینماید، از این قبیل است روایتی که ابوهریره، نقل میکند: «ایها الناس لا تمنوا لقاء الله و واسئلوا الله العافیه»؛ (مردم! آرزوی مرگ نکنید و از خداوند عافیت و سلامتی طلب کنید). این نظریه که به فقهای شافعیه نسبت داده شده گرچه در توجیه انگیزه جهاد قابل مناقشه است زیرا اهداف جهاد هدایت نیست، چون جهاد به خاطر خشونت، نوعی اکراه را در بر دارد که از دید اسلام، اکراه وسیله هدایت نیست. ﴿أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ﴾[۴۸]؛ ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾[۴۹] در این نظریه اساس، عدم اصالت جنگ است و بر این مبنا جنگ همواره باید با مجوز و انگیزه معقول و شرعی آغاز گردد.
- نظریه منسوخ بودن جهاد که به جنبش قادیانیها نسبت داده شده، با توجه به نصوص قرآن و احادیث اسلامی در زمینه فریضه بودن جهاد، جایی برای بحث درباره این نظریه باقی نمیماند.
- نظریه سه مرحلهای به معنی اینکه غیر مسلمین مکلفند به یکی از سه امر تن در دهند، یا اسلام، یا پیمان و یا جنگ. مستند این نظریه آیه جزیه است[۵۰] که جنگ را گردن نهادن به پرداخت جزیه به معنی قرارداد ذمه معرفی نموده است. این نظریه مبتنی بر این اصل است که آیه جزیه، مبنای قرارداد دولت اسلامی با همه ملتهای غیرمسلمان باشد، در صورتی که این آیه اختصاص به اهل کتاب دارد و بیانگر نوع خاصی از قرارداد بینالملل در رابطه با اهل کتاب است.
بررسی شرایط و قیود خاصی که در آیه جزیه آمده است روشن میکند مخیر کردن اهل کتاب بین اسلام آوردن و تن به قرارداد دادن و جنگ، درباره کسانی اعمال میشود که مدعی پیروی کتابهای آسمانی هستند، ولی نه به خدا ایمان دارند و نه آخرت را باور کردهاند و محرمات الهی را که پذیرفتهاند محترم نمیشمارند و به دین واقعی نیز ایمان نیاوردهاند. به اصطلاح علم اصول، مفهوم مخالف این قیود آن است که هرگاه اهل کتاب این چنین نباشند و ایمانشان صادقانه و به مقررات مورد اعتقادشان پایبند و نسبت به دین واقعی الهی، متعهد باشند، اجباری درباره آنها اعمال نخواهد شد، و کسانی که در چنین شرایطی باشند، خواه ناخواه آمادگی برای پذیرش قرارداد صلح را خواهند داشت[۵۱][۵۲][۵۳]
وجوب صلح و ترک جنگ
پایان دادن به جنگ و شرایط آن و کیفیت برقراری عقد صلح میان مسلمانان و کفّار نیز یکی از مباحث فقه سیاسی در باب جهاد است. شهید اول و شهید ثانی در کتاب شرح لمعه مینویسند: ترک جنگ و پایان دادن به آن در پنج مورد بر مسلمانان واجب میشود:
- "تأمین"؛ اگر یکی از مسلمانان به یکی از کفّار و یا عدهای از آنان امان دهد، جنگ با آنها حرام میشود، مشروط بر این که این تأمین قبل از اسیر شدن کفّار توسط مسلمین و نیز عاری از مفسده باشد، مثلاً یقین شود که آنها جاسوس دشمن نیستند.
- "حکمیت"؛ اگر کفّار و امام مسلمین حاضر شوند که شخصی به عنوان حکم و داور قضاوت نمایند، آن حکم هر چه گفت باید عمل شود، از جمله ترک جنگ؛ مشروط بر این که داوری و حکم، برخلاف مسلمات موازین اسلام، نباشد. چنانکه در زمان رسول خدا (ص) یهودیان "بنی قریظه" حاضر شدند که به حکم داوری سعدبن معاذ گردن نهند و براساس حکمیت وی، مردان جنگی آنها اعدام و زن و فرزندشان اسیر شدند.
- "اسلام"؛ مسلمان شدن کفّار نیز موجب متارکه جنگ میشود، اگر در حین جنگ یکی از کفّار و یا همه آنها مسلمان شوند حکم به ترک جنگ داده میشود؛ یعنی در صورت مسلمانشدن فرد، با او نباید جنگید و در صورت اسلامآوردن جمع، با همه آنها نباید جنگید.
- "پذیرش جزیه"؛ اگر در حین جنگ، کفّار مسلمان نشوند، ولی اعلام کنند که حاضرند به شرایط ذمه عمل کنند (در سایه حکومت اسلامی با مقررات ویژه، زندگی نمایند) ترک جنگ واجب میشود (این در صورتی است که آنها از اهل کتاب باشند).
- "صلح"؛ در صورتی که امام مسلمین یا نایب او، عقد صلح برقرار کند، ترک جنگ و اطاعت از او، واجب است. در عقد صلح شرط است که از دهسال بیشتر و از چهار ماه کمتر نباشد، اما ظاهر این است که هر مقدار امام مصلحت اسلام و مسلمین بداند، صلح جایز است. در صلح میان مسلمانان و کفّار حتما باید مصالح جامعه اسلامی در نظر گرفته شود"[۵۴].
در اینجا نظرهای مرحوم شیخ بهاء الدین عاملی را برای تکمیل بحث "صلح" و بیان شرایط آن عین میآوریم. شیخ میگوید: "بدان که هر گاه امام مصلحت را در صلح با کفّار ببیند و ترک جنگ با ایشان را صلاح داند، جایز است که با ایشان صلح کند و باید صلح کمتر از یک سال نباشد و اگر مسلمانان بسیار ضعیف باشند، تا دهسال نیز جایز داشتهاند و اصح آن است که آن مقدار زمانی که امام مصلحت بداند، صلح جایز است و اگر در صلح محتاج به دادن چیزی باشد آیا دادن آن واجب است یا نه؟ بین مجتهدان اختلاف است؛ قول اقرب آن است که واجب نیست و متولّی عقد صلح، غیر از امام و نایب او کس دیگر نمیتواند باشد؛ یعنی همچنان که هریک از مسلمانان جایز بود که هریک از کافران را امان دهد، صلح آنچنان نیست و هرگاه امام با کفّار صلح کند بر او واجب است که ایشان و اموال ایشان را نگاه دارد (حفاظت کند) و هر شرط مشروعی که در صلح واقع شود به آن وفا کند و اگر امام بعد از صلح با کفّار بمیرد، بر امامی که بعد از اوست لازم است که به شرط او وفا نماید و هرگاه کافران کاری کنند که منافی صلح باشد، صلح باطل میشود. همچنین هرگاه بعضی از ایشان کاری کنند که منافی صلح باشد و جماعت دیگر بر صلح باقی باشند، صلح نسبت به جماعت اول باطل است و هرگاه بر امام ظاهر شود که کفّار، صلح را بر هم خواهند زد، یا از ایشان خیانتی ظاهر خواهد شد. جایز است که صلح را برطرف کند، به شرطی که مجرد گمان نباشد، بلکه ظن او غالب باشد.
و هرگاه بین کفّاری که امام با ایشان صلح کرده باشد نزاعی واقع شود و دعوای خود را به امام مسلمانان) رفع نمایند، لازم است بر امام به طریق اسلام بین ایشان حکم کند و اگر جهودان و نصارا دعوای خود را به امام رفع (مراجعه) نمایند، مخیّر است که بین ایشان به طریق اسلام حکم کند یا از ایشان اعراض نماید و جواب ایشان را ندهد"[۵۵].
لازم به یادآوری است که در زمان صلح، فروش اسلحه به کفّار، حرام میباشد، چنان که در زمان جنگ، حرام است، اما فروش تجهیزات نظامی غیر از اسلحه؛ مانند: لباس نظامی و زره و امثال آن در زمان صلح، مکروه و در زمان جنگ، حرام میباشد[۵۶].
بنابراین، معلوم گردید که متولّی عقد صلح، فقط امام یا نایب او میتواند باشد و غیر او هیچکس نمیتواند صلح کند[۵۷]
پرسش مستقیم
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ فرهنگ معین، ج۲، ص۲۱۶۰.
- ↑ ترمینولوژی حقوق، ص۱۳۱؛ تذکرة الفقهاء، ج۹، ص۸۶؛ بدایة المجتهد، ج۱، ص۳۸۸؛ جواهر الکلام، ج۲۱، ص۲۹۹ و ۲۳۳.
- ↑ فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژهنامه فقه سیاسی، ص ۱۳۱.
- ↑ ورعی، سید جواد، درسنامه فقه سیاسی، ص ۱۸۹.
- ↑ ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا﴾ «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ ﴿وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ﴾ «و (یاد کن) آنگاه را که خانه (کعبه) را برای مردم جای بازگشت و امن کردیم و (گفتیم) از "مقام ابراهیم" نمازگاه گزینید و به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم که خانه مرا برای طوافکنندگان (مسافر) و مجاوران (حرم) و رکوعکنندگان سجدهگزار، پاکیزه بدارید» سوره بقره، آیه ۱۲۵.
- ↑ ﴿فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ «و چون ماههای حرام به پایان رسید مشرکان را هر جا یافتید بکشید و دستگیرشان کنید و به محاصره درآورید و در هر کمینگاهی به کمین آنان بنشینید؛ و اگر توبه کردند و نماز برپا داشتند و زکات دادند آزادشان بگذارید که بیگمان خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۵.
- ↑ ﴿وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾ «و اگر به سازش گرایند، تو نیز بدان گرای و بر خداوند توکّل کن که او شنوای داناست» سوره انفال، آیه ۶۱؛ سیری در سیرۀ ائمه اطهار، ص۸۳.
- ↑ ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعَا إِلَى اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحًا وَقَالَ إِنَّنِي مِنَ الْمُسْلِمِينَ﴾ «و نکوگفتارتر از کسی که به سوی خداوند فرا خواند و کاری شایسته کند و گوید: من از مسلمانانم کیست؟» سوره فصلت، آیه ۳۳؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۱۴؛ بحار الانوار، ج۴۴، ص۲.
- ↑ ﴿فَلَا تَهِنُوا وَتَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَاللَّهُ مَعَكُمْ وَلَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمَالَكُمْ﴾ «پس، سستی نکنید و (دشمنان را) به سازش فرا مخوانید در حالی که شما برترید و خداوند با شماست و هرگز از (پاداش) کردارهایتان نمیکاهد» سوره محمد، آیه ۳۵؛ تفسیر نمونه، ج۲۱، ص۴۸۸.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ ر. ک: دارالصلح.
- ↑ فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژهنامه فقه سیاسی، ص ۱۳۱.
- ↑ «که دلی پاک را نزد پروردگار خود آورد» سوره صافات، آیه ۸۴.
- ↑ «خداوند با آن (روشنایی) هر کسی را که پی خشنودی وی باشد به راههای بیگزند، راهنمایی میکند» سوره مائده، آیه ۱۶.
- ↑ «سرای آرامش نزد پروردگارشان از آن آنهاست» سوره انعام، آیه ۱۲۷.
- ↑ «و چون مؤمنان به آیات ما، نزد تو آیند بگو: درود بر شما!» سوره انعام، آیه ۵۴.
- ↑ «درود بر شما به شکیبی که ورزیدهاید که فرجام آن سرای، نیکوست!» سوره رعد، آیه ۲۴.
- ↑ «به همدیگر درود گویید، درودی خجسته پاکیزه از نزد خداوند» سوره نور، آیه ۶۱.
- ↑ «و درود بر پیامبران» سوره صافات، آیه ۱۸۱.
- ↑ «و نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند» سوره بقره، آیه ۶۲.
- ↑ «و هرگاه نادانان با آنان سخن سر کنند پاسخی نرم گویند» سوره فرقان، آیه ۶۳.
- ↑ «و به کسی که به شما ابراز اسلام میکند نگویید: تو مؤمن نیستی» سوره نساء، آیه ۹۴.
- ↑ «بدان با سلامتی درآیید که این روز جاودانگی است» سوره ق، آیه ۳۴.
- ↑ «آن (شب) تا دمیدن سپیده (امن و) سلامت است» سوره قدر، آیه ۵.
- ↑ «اوست خداوندی که هیچ خدایی جز او نیست، فرمانفرمای بسیار پاک بیعیب، ایمنیبخش، گواه راستین، پیروز کامشکن بزرگ منش؛ پاکاکه خداوند است از آنچه (بدو) شرک میورزند» سوره حشر، آیه ۲۳.
- ↑ ر. ک: فقه سیاسی، ج۳، ص۲۹۹.
- ↑ ر. ک: راغب، المفردات، ذیل ماده صلح.
- ↑ «و سازش نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۱۲۸.
- ↑ «سخن پاک به سوی او بالا میرود و کردار نیکو آن را فرا میبرد» سوره فاطر، آیه ۱۰.
- ↑ «و اگر کسی از وصیّتکنندهای بیم گرایشی (نادرست) یا گناهی داشت آنگاه (با دگرگون کردن وصیّت) میان آنان سازش داد، بر او گناهی نیست» سوره بقره، آیه ۱۸۲.
- ↑ «و (خداوند) از گناهان آنان چشم پوشید و حالشان را نیکو گردانید» سوره محمد، آیه ۲.
- ↑ ر. ک: فقه سیاسی، ج۳، ص۳۷۶.
- ↑ عمید زنجانی و موسیزاده، بایستههای فقه سیاسی، ص ۱۰۴-۱۱۰.
- ↑ عمید زنجانی و موسیزاده، بایستههای فقه سیاسی، ص ۱۰۴-۱۱۰.
- ↑ ﴿إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ﴾ «به راستی این امّت شماست، امّتی یگانه و من پروردگار شمایم بنابراین مرا بپرستید» سوره انبیاء، آیه ۹۲.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِنْ دُونِكُمْ لَا يَأْلُونَكُمْ خَبَالًا وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضَاءُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآيَاتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ﴾ «ای مؤمنان! کسانی از غیر خودتان را محرم راز مگیرید که از هیچ تباهی در حقّ شما کوتاهی نمیکنند و دوست میدارند شما در سختی به سر برید؛ کینه از گفتارشان هویداست و آنچه دلهایشان پنهان میدارند، بزرگتر است، بیگمان ما آیات (خود) را برای شما روشن گفتهایم اگر خرد ورزید» سوره آل عمران، آیه ۱۱۸.
- ↑ برای مشاهده مجموعه دلایل این گروه ر. ک: بررسی فقهی اصل در روابط خارجی دولت اسلامی از نگارنده، فصل دوم.
- ↑ ﴿لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾ «خداوند شما را از نیکی ورزیدن و دادگری با آنان که با شما در کار دین جنگ نکردهاند و شما را از خانههایتان بیرون نراندهاند باز نمیدارد؛ بیگمان خداوند دادگران را دوست میدارد» سوره ممتحنه، آیه ۸.
- ↑ ﴿وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ﴾ «و اگر به سازش گرایند، تو نیز بدان گرای و بر خداوند توکّل کن که او شنوای داناست» سوره انفال، آیه ۶۱؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا ضَرَبْتُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَتَبَيَّنُوا وَلَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا﴾ «ای مؤمنان، چون (برای جهاد) در راه خداوند به سفر میروید خوب بررسی کنید و به کسی که به شما ابراز اسلام میکند نگویید: تو مؤمن نیستی» سوره نساء، آیه ۹۴.
- ↑ ﴿وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَوَاءً فَلَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِيَاءَ حَتَّى يُهَاجِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَلَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا * إِلَّا الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلَى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِيثَاقٌ أَوْ جَاءُوكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ يُقَاتِلُوكُمْ أَوْ يُقَاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَيْكُمْ فَلَقَاتَلُوكُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقَاتِلُوكُمْ وَأَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلًا﴾ «آنها دوست میدارند چنان که خود کافر شدند شما (نیز) کافر میشدید تا با ایشان یگانه میبودید پس هیچیک از آنان را دوست مگیرید تا در راه خداوند هجرت کنند و اگر رویگردان شدند هر کجا آنان را یافتید بگیرید و بکشید و از ایشان یار و یاوری مگیرید * مگر آنان را که با گروهی وابستگی دارند که میان شما و ایشان پیمانی است یا آنکه با دلتنگی از نبرد با شما و یا نبرد با قوم خویش، نزد شما آمدهاند- و اگر خداوند میخواست آنان را بر شما چیرگی میداد و با شما به نبرد میپرداختند- باری، اگر اینان از شما کنارهجویی کردند و با شما نبرد نکردند و از در سازش درآمدند، خداوند برای شما (در تجاوز) بر آنان راهی ننهاده است» سوره نساء، آیه ۸۹-۹۰.
- ↑ برای آگاهی از دلایلی که اصالت صلح را اثبات میکند، ر. ک: بررسی فقهی اصل در روابط خارجی دولت اسلامی، از نگارنده فصل سوم.
- ↑ ورعی، سید جواد، درسنامه فقه سیاسی، ص ۱۸۹.
- ↑ ر. ک: دکتر حمید بهزادی، مقاله «اصول روابط بینالملل و تحولات آن در اسلام» و نظرات برنارد لوئیس - مستشرق معروف در همان مقاله.
- ↑ «اگر به کارزار با شما دست یازیدند شما هم آنان را بکشید» سوره بقره، آیه ۱۹۱.
- ↑ «و همگی با مشرکان جنگ کنید چنان که آنان همگی با شما جنگ میکنند» سوره توبه، آیه ۳۶.
- ↑ ر. ک: دکتر وهبه الزهیلی، آثار الحرب فی الاسلام، ص۸۷.
- ↑ «آیا تو مردم را ناگزیر میکنی که مؤمن باشند؟» سوره یونس، آیه ۹۹.
- ↑ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ ﴿قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ﴾ «با آن دسته از اهل کتاب که به خداوند و به روز بازپسین ایمان نمیآورند و آنچه را خداوند و پیامبرش حرام کردهاند حرام نمیدانند و به دین حق نمیگروند جنگ کنید تا به دست خود با خواری جزیه بپردازند» سوره توبه، آیه ۲۹.
- ↑ ر. ک: عمید زنجانی، حقوق تعهدات بینالمللی در اسلام و حقوق اقلیتها، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۳.
- ↑ برای مطالعه بیشتر ر. ک: فقه سیاسی، ج۸، ص۷۰۴-۷۴۱.
- ↑ عمید زنجانی و موسیزاده، بایستههای فقه سیاسی، ص ۱۰۴-۱۱۰.
- ↑ شرح لمعه، ج۱، ص۲۵۹ (کتاب الجهاد).
- ↑ جامع عباسی، ص۱۵۸.
- ↑ نزهة الناظر فی الجمع بین الأشباه والنظائر، ص۷۷.
- ↑ شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام، ص ۳۸۲.