قیام امام حسین
این مقاله هماکنون در دست ویرایش است.
این برچسب در تاریخ ۷ مرداد ۱۴۰۲ توسط کاربر:Bahmani برای جلوگیری از تعارض ویرایشی اینجا گذاشته شده است. اگر بیش از پنج روز از آخرین ویرایش مقاله میگذرد میتوانید برچسب را بردارید. در غیر این صورت، شکیبایی کرده و تغییری در مقاله ایجاد نکنید. |
مبانی و ویژگیهای قیام
قیام عاشورا دارای ویژگیهای منحصر به فردی است که آن را از همه قیامها متمایز میسازد، برخی از آن ویژگیها عبارتاند از:
- ایمان به خدا: از ویژگیهای نهضت حسینی ایمان به مبدأ و یقین به پروردگار و آفریدگار جهان است. امام حسین (ع) روحی سرشار از ایمان به خدا داشت و همین عقیده و باور او را در پیکار و نبرد با دشمن جدی و عزم او را راسخ و استوار کرده بود؛ زیرا ممکن نیست کسی مبدأ این عالم را باور نداشته باشد و اینگونه پایداری کند و فداکاری نماید.
- ذلتناپذیری: ویژگی دیگر رهبر نهضت عاشورا و قیام خونین کربلا، ذلت ناپذیری و تن به خواری ندادن آن حضرت است.
- شجاعت: عباس محمود عقاد میگوید: جای هیچ سخنی نیست که آن روز، روز شهادت و شجاعت بود. شجاعت سرآمد فضائل و دریای نیک نهادی است که دیگر اخلاق پسندیده مانند جوی به سویش سرازیر میشود و پشتوانه از آن میگیرد[۱].
- ایمان به معاد: از دیگر ویژگیهای نهضت حسینی، ایمان به روز قیامت و اعتقاد به آخرت و عالم پس از مرگ است. این حرکت و قیام، بدون اعتقاد به قیامت، توجیه ناپذیر و بیمعنی و مفهوم میشد و این سؤال که: آیا این همه ایثار و فداکاری، تلاش و مجاهده و تحمل این همه رنج و مصیبت پاداشی دارد؟ جواب قانع کنندهای نداشت.
- ایمان به مکتب: از دیگر خصوصیات نهضت حسینی، اعتقاد و ایمان به شریعت و مکتب است و همین ویژگی است که پیروان این نهضت را در راه دفاع و حمایت از آن استوار و مقاوم مینماید و به همان اندازه که این باور و اعتقاد بیشتر باشد، پایبندی و تعهد و حمایت افزونتر میگردد.
- رضوان پروردگار: از دیگر شاخصههای نهضت حسینی، اطاعت از خدا و تحصیل خشنودی او است. امام حسین (ع) از همان لحظه نخست که از بیعت با یزید امتناع کرد تا روز عاشوار و شهادت، همه را در مسیر رضوان الهی و مشیت پروردگار و خشنودی او میدانست، و آن حضرت خود چندین بار به این امر تصریح نمود.
- ظلمستیزی: قرآن کریم از رکون در برابر ظالمان و ستمگران نهی کرده است[۲] و این در حقیقت درسی است که انقلاب کربلا به همه افراد در همه ادوار و اعصار میدهد که بایستی بشر ظلم ستیز باشد و با ظالم مقابله کند اگر چه این موضعگیری او را در مخاطره قرار داده و حیاتش را تهدید کند.
- صبر و استقامت: از جمله خصوصیات نهضت حسینی، صبر و پایداری آن حضرت و یارانش در برابر ناملایمات و بلاهای سخت و طاقتفرسا بود. صبر و بردباری امام (ع) در برابر سختیها و مصیبتهایی که در جریان کربلا و واقعه طف دید همه را شگفتزده کرد به طوری که ملائکه نیز از صبر و شکیبایی امام (ع) در شگفت شدند[۳].
- ایثار و فداکاری: چیزی که در قیام عاشورا به طور مشهود به چشم میخورد، فداکاری و ایثار است که در آن معرکه و میدان نبرد تحقق و عینیت یافت.
- حقطلبی: یکی دیگر از ویژگیهای نهضت حسینی و انقلاب کربلا، احیای حق و از بین بردن باطل بود، و این خود از اسرار جاودانگی قیام امام (ع) و الگو شدن آن برای دیگر انقلابهاست.
- امداد الهی: از دیگر ویژگیهای نهضت امام حسین (ع) امدادهای الهی بود که از همان آغاز حرکت عنایت و لطف پروردگار را سالار شهیدان به همراه داشت. این امداد تا بعد از شهادت نیز ادامه یافت و تا این زمان و پس از این نیز تا قیامت ادامه خواهد داشت[۴].
عوامل و مؤلفههای قیام
برخی از زمینههای قیام امام حسین (ع) به صورت خلاصه عبارت است از:
- گمراهی مردم: این گمراهی میتواند شامل برخی از موارد باشد مانند: جهل نسبت به اصول معارف اسلامی و آموزههای دینی؛ تخریب ارزشهای اسلامی و از بین بردن یاد اهل بیت (ع)؛ دوری از مرجعیت اهل بیت و پیروی از دانشمندان درباری و فریبخوردن از تبلیغات بنیامیه.
- گسترش فساد و اختلاف: این مورد نیز شامل برخی از موارد است مانند: فقدان امنیت؛ انتشار گونههای مختلف فساد مثل فساد سیاسی، اداری، مالی، اقتصادی، فرهنگی و اخلاقی؛ شیوع بدعتگذاری و تحریف دین در دوران معاویه، از بین بردن آموزههای قرآن و سنت نبوی و گسترش اختلافها در جامعه.
- گسترش ظلم و جور: این مورد خود ناشی شده از فقدان مشروعیت حکومت؛ تعطیل شدن احکام دین؛ فقدان آزادیهای مشروع و نهادینهشدن ستم و خیانت بنیامیه است[۵].
برخی دیگر از زمینهها و عواملی که آن نهضت عظیم را به وجود آوردند و آن فاجعه غمانگیز را رقم زدند، عبارتاند از:
- زمامدار جامعه اسلامی نه تنها شرایط لازم برای تصدی منصب حکومت را نداشت بلکه متظاهر به فسق و فساد بود؛
- ارزشهای معنوی از یاد رفته بود و نخبگان جامعه که مدیریت فکری و سیاسی را بر عهده داشتند و الگویی برای مردم به شمار میرفتند، به مفاهیم اخلاقی پایبند نبودند؛
- حکومت نیز فاقد قواعد و معیار بود و قانون و ضابطهای را در میان کارگزاران معمول نمیداشت. در نتیجه ظلم و تبعیض به غایت خود رسیده بود؛
- بدعتها و پیرایههای بسیار در دین راه یافته و مذهب وسیله تخدیر مردم و تأمین خواستههای حکام و مفسدان شده بود؛
- دنیامداری و مادهگرایی، جهان برین و آخرت را از یادها زدوده بود؛
- رعب و دنیاپرستی هم چون بیماری، متدینان را زبون و زمینگیر و آنان را تسلیم پیش آمدها کرده بود، دلیری و رادمردی نیز تنها در اسطورهها به جای مانده بود[۶].
اهداف قیام امام حسین
در یک تقسیم اهداف قیام امام حسین (ع) را میتوان به موارد زیر تقسیم نمود:
- زنده کردن اسلام و اصلاح جامعه، احیای سنت نبوی و سیره علوی: امام حسین (ع) در این زمینه فرمود: "من برای جاهطلبی و کام جویی و آشوبگری و ستمگری قیام نکردم، بلکه برای اصلاح در کار امت جدم قیام کردم و میخواهم امر به معروف و نهی از منکر و به شیوه جد و پدرم حرکت کنم"[۷].
- هدایت و آگاه ساختن مسلمانان: امام حسین (ع) در نامه خود به بزرگان بصره نوشت: "و من شما را به کتاب خدا و سنّت پیامبرش فرا میخوانم،؛ چراکه (این گروه) سنّت پیامبر (ص) را از بین برده و بدعت (در دین) را احیا کردند، اگر سخنانم را بشنوید و فرمانم را اطاعت کنید، شما را به راه راست هدایت میکنم"[۸].
- آزادسازی اراده ملت از محکومیت سلطه و زور و حاکم ساختن حق: حضرت در کربلا به یاران خویش فرمود: "آیا نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل نهی نمیشود؟ براستی که مؤمن باید به مرگ و دیدار خدا روی آورد. پس من مرگ را جز سعادت، و زندگی با ستمگران را جز رنج و ملال نمیبینم"[۹].
- افشای ماهیت واقعی امویان و از بین بردن سلطه استبدادی آنان بر جهان اسلام: امام حسین (ع) در کربلا به یاران خویش فرمود: "آیا نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل نهی نمیشود؟ براستی که مؤمن باید به [مرگ و]دیدار خدا روی آورد. پس من مرگ را جز سعادت، و زندگی با ستمگران را جز رنج و ملال نمیبینم"[۱۰].
- اجرای قانون شرع و تأمین قسط و عدل و از بین بردن بدعتها و کجرویها: امام در نامهای که همراه مسلم بن عقیل به کوفیان نوشت، رسالت امامت را اینگونه ترسیم فرمود: "به جانم سوگند! امام و پیشوا تنها کسی است که به کتاب خدا عمل کند و عدل و داد را بر پا دارد، دین حق را پذیرفته و خود را وقف راه خدا کند"[۱۱].[۱۲]
- سلب مشروعیت نظام غاصب: اگرچه خسارت، انحراف و انحطاطی که در دوران حکومت امویان دامنگیر مسلمانان شد، بسیار سنگین بود اما خطری بسیار بزرگتر از همه اینها وجود داشت که نه تنها مسلمانان، بلکه مستقیماً آیین اسلام را نشانه رفته بود و آن اینکه انحراف یاد شده دامن خود اسلام را نیز بگیرد و این آیین را با همان انحرافی روبهرو سازد که مسلمانان بدان دچار شده بودند. امویان در جایگاه سیاسی و اجتماعی خویش، بسیار بر عنصر مشروعیت تکیه میکردند و از راههای گوناگون به مردم القا مینمودند که جایگاه خلافت، نیرومندتر از جایگاه رسالت است و میگفتند: «خلیفه کسی، برتر از فرستاده اوست». امام حسین (ع) با نهضت خویش سعی داشت این چارچوب مشروع را که حاکمان اموی در پس آن پناه گرفته بودند، بشکند و نشان مشروعیت را از حکومت اموی سلب کند[۱۳].
راه و روش قیام
با رویکردی تاریخی ـ تحلیلی به قیام امام حسین (ع) و بررسی شواهد حدیثی و روایی در مجموعه سخنان حسین بن علی (ع) باید به درستی دریافت که امام (ع) چه روشی را در قیام خود انتخاب کرد؟ روش پدیدارشناسی در تحلیل قیام تاریخی امام حسین (ع) به این نتیجه رهنمون میکند که امام حسین (ع) در نهضت خود، اهداف روشن و روشهای شفاف و زلال را برگزید و در تمام سخنان و نامههای خود، در هر مناسبتی بر اهداف و روشهای خود تأکید داشت و حتی شعارهای وی متناسب با اهداف و روشهایش بود.
به طور مثال، امام (ع) در تبیین هدفها، هدف اصلاح جامعه نبوی را، إحیای ارزشها و معیارهای اصیل اسلامی نفی و محو بدعتها و از بین بردن آفات و آسیبهای فرهنگی و اجتماعی که اسلام ناب محمدی (ص) را تهدید میکرد، زنده کردن شعایر دینی، اقامه حق و عدالت اجتماعی، نابودی استبداد، ظلم و فسق و فجور، اعتلای کلمه توحید احیای روش کار آمد و سعادتبخش پیامبر اکرم (ص) و علی (ع) در جامعه، خرافهزدایی از چهره اصیل دین، دیندار نمودن جامعه در عرصههای گوناگون و حوزههای مختلف فکری و عملی و در روشها، روش جهاد و مبارزه و احیای عنصر امر به معروف و نهی از منکر و در واقع، ترکیب فرهنگی (احیای اصول، حقایق دینی و اصلاح امت اسلامی)، سیاسی و اجتماعی (اصلاح مدیریت و حکومت، استبدادزدایی و اقامه عدل) و جهاد مسلحانه، خروج علیه خلافت غصبی و خلیفه فاقد صلاحیت برای اداره جامعه اسلامی و... میدانند. انتخاب روش امام حسین (ع) نیز الگویی برای گزینش روشها و اصلاحگرایی و احیاگری است[۱۴].
آثار وپیامدهای قیام
- ادای وظیفه دینی در برابر حاکم فاسد که در صورت عدم انجام وظیفه، خداوند او را با حاکم فاسد محشور مینماید[۱۵].
- معرفی ماهیت کریه و زشت بنیامیه.
- پیدایش نفرت عمومی علیه یزید[۱۶]. به طوری که یزید ناچار میشود، گناه واقعه کربلا را متوجه ابنزیاد نماید و صریحاً اعلام کند: "خداوند پسر مرجانه را لعنت نماید. به خدا سوگند که اگر من با حسین میبودم، هر چه از من میخواست، دریغ نمیکردم و با تمام توانی که داشتم، مرگ را از او دفع مینمودم، هرچند به قیمت مرگ بعضی از فرزندانم تمام شود".
- بیداری جامعه و پیدایش انقلابها و تعرضها، علیه حکومت بنیامیه از قبیل:
مخالفان قیام امام حسین
علل عدم قیام امام حسین (ع) در زمان معاویه
دهه آخر عمر معاویة بن ابی سفیان مصادف با آغاز امامت امام حسین (ع) بود. در این دهه، سیاستهای شومی که معاویه در جهت استحاله و انحراف جامعه اسلامی و شیعهزدایی به کار گرفت از این قرارند:
- جلوگیری از هر گونه اعتراض و جنبش مخالف از طریق فشار سیاسی و اقتصادی، کشتار، شکنجه، حبس و تحمیل فقر و گرسنگی نسبت به آنان.
- احیای تبعیضهای نژادی و رقابتهای قبیلهای در میان قبایل و تضعیف آنها و برطرف کردن خطرشان از حکومت.
- جعل حدیث، تفسیر و تأویل آیات قرآن به نفع خود، تخدیر افکار عمومی، مشروعیت و مقبولیت دادن به حکومت.
- ترویج فرقههای باطل نظیر: جبریه و مرجئه که از نظر عقیدتی با سیاست معاویه همسو بودند.
- جذب و بهکارگیری افراد مکار و غداری چون مغیرة بن شعبه والی کوفه، زیاد بن ابیه والی بصره و کوفه، عمرو بن عاص والی مصر، مروان بن حکم و سعید بن عاص و ولید کارگزاران اموی در حجاز که معاویه را در ایجاد خفقان یاری میدادند؛ به خصوص زیاد بن ابیه در هنگام ولایت بر کوفه و بصره (۵۰-۵۳ ه. ق).
- تطهیر عثمان و مخدوش کردن چهره حضرت علی (ع) به عنوان حیلههای سیاسی[۱۹].
امام حسین (ع) در این دوره مطابق وظیفه امر به معروف و نهی از منکر در برابر اعمال معاویه احساس مسئولیت شدیدی نسبت به حفظ شریعت جدش از انحراف و استحاله مینمودند.
بنابراین به شکلهای مختلفی عکسالعمل نشان میدادند. یکبار اموالی را که از یمن به شام میبردند ضبط نمودند[۲۰]، بار دیگر نسبت به قتل حجر بن عدی و یارانش در سفر معاویه برای حج، او را نکوهش کرد[۲۱]. خطبهای نیز در «منی» در جمع صحابه و تابعین ایراد فرمود[۲۲]. با این حال عوامل ذیل امام را از قیام علیه معاویه برای تشکیل حکومت اسلامی باز میداشت:
- اظهار پایبندی به صلح امام حسن (ع) با معاویه[۲۳]: امام به قرارداد صلحی که از طرف معاویه از همان ابتدا در گفتار[۲۴] و بعداً در عمل[۲۵] نقض شده بود، به طور یک جانبه پایبند بودند. بلکه همان دلایلی که باعث صلح برادرش با معاویه و حفظ شیعیان شده بود و نیز جو خفقان و کشتار عمال معاویه باعث اظهار پایبندی امام به صلحنامه برادرش میگردید[۲۶]. بدین ترتیب دشمن نمیتوانست علیه امام این موضع را بگیرد که آنچه برادرش در طول نه سال (۴۱-۵۰ ه. ق) پذیرفته بود، زیر پا نهاده است.
- شخصیت معاویه در نظر مردم: وی از زنده بودن نام و یاد پیامبر اکرم (ص) در رنج بود[۲۷]؛ ولی جامعۀ آن روز او را صحابی پیامبر، کاتب وحی، خال المؤمنین[۲۸]، منتقم خون عثمان، دارای سن و تجربه بیشتر میدانستند. ضمناً معاویه ظاهرساز و از زمان عمر دارای منصب بود[۲۹] و به سبب صلح امام حسن (ع) ادعای مشروعیت حکومت داشت[۳۰].
- احتمال ترور، قبل از قیام به وسیلۀ معاویه: همانطور که امام حسن (ع) را با دسیسه مسموم و شهید کرد[۳۱].
- اوضاع اجتماعی نامناسب جامعه: روحیۀ خیانت و ترک نصرت و تسلیم آنها در برابر فشارها و اغواگریهای معاویه و عدم ثمردهی جانبازی در بیدار کردن روح سلحشوری مردم.
- لوث شدن قیام یا کاهش اثرات آن به دلیل قوت دستگاه تبلیغاتی حاکم.
- امام به دنبال فرصت مناسبتر تا با آگاهی از خصوصیات و شخصیت یزید[۳۲]، (جانشین معاویه) و حساسیت جامعه نسبت به او قیام خود را آغاز نمایند.
یزید از مادری کلبی به نام میسون متولد شد[۳۳]. کلبیها بیابانگرد و دارای روحیۀ خشونت و بداوت بودند. یزید در حمایت مادرش در صحرا رشد نمود، مادرش نتوانست زندگی در دمشق را تحمل نماید؛ لذا به صحرا بازگشت[۳۴]. یزید در اوج رفاه، در جوانی به شعر و لهو و لعب رو آورد. به خاطر داشتن مربی، شاعر، درباریان و مشاور مسیحی و همچنین سابقۀ قبیلهای مادر، گرایش به مسیحیت داشت[۳۵].
در اعتراض به نوشیدن شراب میگوید: اگر بر دین احمد حرام است، من بر دین مسیح میخورم. با این حال معاویه او را برای جانشینی خود آماده میکرد و مسئولیتهایی به او میداد. در سفری به مکه که از طرف معاویه «امیرالحاج» شده بود به امام حسین (ع) شراب تعارف کرد و در مقابل اعتراض حضرت در ضمن شعری، تعجب خود را ابراز کرد[۳۶]. نظر به این موارد امام حسین (ع) در جواب اولین نامه نگاری کوفیان و دعوت از او در سال چهل ونه یا سال پنجاه هجری قمری به صلح برادرش اظهار پایبندی نمودند. در این سال امام حسن (ع) وفات یافت و «جعده بن هبیره بن ابی وهب» امام حسین (ع) را به کوفه دعوت نمود[۳۷]. نامهنگاری کوفیان پس از این تا سال شصت و یک هجری قمری متوقف ماند.
محبوبیت امام هم رفته رفته در جامعه رو به افزایش بود؛ به گونهای که در پی شهادت حجر بن عدی و یارانش توسط معاویه[۳۸] در مرج عذرا حکومت اموی از وجود امامحسین (ع) در مدینه احساس خطر میکرد. به همین سبب معاویه نامهای به امامحسین (ع) نوشته او را از فتنه منع کرد. امام هم در جواب، نامهای کوبنده برای او فرستاد و جنایات او را در حق شیعیان یک یک برشمرد[۳۹].
از طرفی مسئله بیعت[۴۰] برای یزید و جانشینی او در برنامه کاری معاویه قرار داشت و امام مخالف جدی آن بود. مخالفان دیگری هم از صحابه با این امر - که گامی در جهت تبدیل خلافت به پادشاهی تلقی میگردید - در مدینه وجود داشت. بدین منظور معاویه دوبار به مکه سفر کرد و در سفر دوم در حالی که دستور داده بود مردان مسلح با شمشیر بر بالای سر مخالفان بایستند، خود بر منبر رفت و اعلام کرد آنان بیعت کردهاند.
مخالفان، این بیعت را پس از اتمام جلسه و بیعت عمومی انکار نمودند. بدین ترتیب حجاز به عنوان کانون خطر برای معاویه باقی ماند. امام سعی داشتند خود و یارانش بهانهای، به دست معاویه ندهند و در عین حال در جامعه حالت آمادگی و انتظار به وجود آورند تا کار را پس از معاویه از سرگیرند. معاویه نیز برای پس از خود در مورد مخالفان، توصیههایی به یزید کرده بود[۴۱].
سرانجام پس از دیرزمانی که جامعه اسلامی در برابر هیبت حکومت اموی قد خم کرده تسلیم شده بود، با مرگ معاویه به جنبش درآمد و موانع برداشته شد. امام حسین (ع) در این هنگام نقش تاریخی و رسالت خود را در مبارزه با ستم، نجات امت از دست دشمنان سرسخت و دمیدن روح سلحشوری در مردم ایفا نمودند و برای هر قیامی بر ضد ستم حاکم - در هر زمان و مکان - الگو و نمونه عالیای فراهم آوردند. معاویه در پانزدهم رجب سال شصت هجری قمری هلاک شد[۴۲]. پسرش یزید از ولید بن عتبة بن ابی سفیان (والی خود در مدینه)[۴۳] خواست که از حسین (ع) در کنار عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابی بکر و عبدالله بن زبیر بیعت بگیرد[۴۴].
امام و عبدالله بن زبیر از بیعت خودداری نمودند. در سوم شعبان همان سال، امام برای تبلیغ اهداف قیام خود از مدینه وارد شهر أمن مکه شدند[۴۵] و تا هشتم ذی الحجه در آنجا بودند[۴۶]. ابن زبیر هم فعالیتهایی داشت، ولی با ورود امام به مکه تلاشهای او در جهت به دستگیری قدرت در حجاز تحتالشعاع شخصیت امام قرار گرفت. در این بین از دهم رمضان نامهنگاری سران شیعه پس از وقفهای طولانی از کوفه به مکه آغاز شد[۴۷] و شدت گرفت[۴۸].
امام نیز مسلم بن عقیل را به کوفه فرستاد تا آنچه آنان نوشته بودند از نزدیک بررسی کرده و نتیجه را گزارش کند. همچنین امام نامهای به اشراف بصره (مالک بن مسمع بکری، احنف بن قیس، منذر بن جارود، مسعود بن عمرو، قیس بن هیثم و عمرو بن عبیدالله بن معمر) نوشتند. در این نامه امام ضمن بیان حقانیت خود، آنان را به کتاب خدا و سنت رسول الله فرا خواندند[۴۹].
مسلم بن عقیل در پنجم شوال سال شصت هجری قمری به کوفه وارد شد. نامهای مبنی بر بیعت بیست هزار نفر از او در مکه قبل از حرکت به دست امام رسیده بود[۵۰]. امام حسین (ع) با دریافت اطلاعات روشنی از اوضاع کوفه با در نظر داشتن خطر جانی، همراه خاندان و عشیره خود و عدهای از شیعیان به طرف آن شهر روان شدند. به همراه بردن خاندان با توجه به حضور ابن زبیر در مکه و اوضاع متغیر حجاز بسیار ضروری بود[۵۱]. در این هنگام افراد سرشناس زیادی از جمله: عبدالله بن عباس و برادر امام (محمد حنفیه) او را از حرکت بازمیداشتند.
امام به هر یک از آنان به نحوی جواب میدادند؛ زیرا سران شیعه که به امام نامه نوشته بودند از اوضاع سیاسی کوفه شناخت بیشتری داشتند و از نزدیک شاهد امور بودند. مسلم هم مشاهدات آنها را در نامه خود به امام از کوفه تأیید کرده بود. در حالی که عبدالله بن عباس و محمد حنفیه سالها بود که از مکه و مدینه خارج نشده بودند[۵۲]. از طرفی در مکه احتمال ترور امام میرفت[۵۳].[۵۴]
منابع
- نظری منفرد، علی، نهضتهای پس از عاشورا
- حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵
- محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا
- آصفی، محمد مهدی، بر آستان عاشورا ج۱
- قنبرینژاد اصفهانی، حمید رضا، مقاله «اصلاحات از منظر امام حسین»، فرهنگ عاشورایی ج۱۰
- باباپور، مهدی، مقاله «احیاگری و اصلاحطلبی در نهضت حسینی»، فرهنگ عاشورایی ج۱۰
- رجاء، علی اصغر، مقاله «امام حسین و قیام برای تشکیل حکومت اسلامی»، فرهنگ عاشورایی ج۸
- اسماعیلزاده، محمد، مقاله «امام حسین در منظر اهل سنت»، فرهنگ عاشورایی ج۱۲
پانویس
- ↑ ابوالشهداء، ص۱۶۳.
- ↑ سوره هود، آیه ۱۱۳.
- ↑ «قَدْ عَجِبَتْ مِنْ صَبْرِكَ مَلَائِكَةُ السَّمَاوَاتِ» (زیارت ناحیه مقدسه).
- ↑ نظری منفرد، علی، نهضتهای پس از عاشورا، ص ۱۳۹ ـ ۱۵۰.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵، ص ۱۸۳ ـ ۱۸۷.
- ↑ اسماعیلزاده، محمد، مقاله «امام حسین در منظر اهل سنت»، فرهنگ عاشورایی ج۱۲، ص ۴۸.
- ↑ «إِنّی لَمْ أَخرُجْ أَشِراً و لا بَطِراً و لا مُفْسِداً و لا ظالِماً، إِنَّما خَرجْتُ لِطَلَبِ إلاصلاحِ فی أُمَّةِ جَدّی، أریدُ أنْ آَمُرَ بالمَعروفِ و أنهی عَنِ المنکَرِ وَ اَسیرُ بِسیرَةِ جَدّی و أبی علیّ بن أبی طالب (ع)»؛ حیاة الامام الحسین بن علی، ج۲، ص۲۶۴.
- ↑ «... وَ أَنَا أَدْعُوکُمْ إِلَی کِتَابِ اَللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ [وَ آلِهِ] وَ سَلَّمَ فَإِنَّ اَلسُّنَّةَ قَدْ أُمِیتَتْ، وَ إِنَّ اَلْبِدْعَةَ قَدْ أُحْیِیَتْ، وَ إِنْ تَسْمَعُوا قَوْلِی وَ تُطِیعُوا أَمْرِی أَهْدِکُمْ سَبِیلَ اَلرَّشَادِ»؛ حیاة الامام الحسین بن علی، ج۲، ص۳۲۲.
- ↑ «لاَ تَرَوْنَ إِلَی اَلْحَقِّ لاَ یُعْمَلُ بِهِ وَ إِلَی اَلْبَاطِلِ لاَ یُتَنَاهَی عَنْهُ لِیَرْغَبِ اَلْمُؤْمِنُ فِی لِقَاءِ اَللَّهِ مُحِقّاً فَإِنِّی لاَ أَرَی اَلْمَوْتَ إِلاَّ سَعَادَةً وَ اَلْحَیَاةَ مَعَ اَلظَّالِمِینَ إِلاَّ بَرَماً»؛ حیاة الامام الحسین بن علی، ج۳، ص۹۸.
- ↑ «لاَ تَرَونَ أنَّ الحَقَّ لا یُعمَلُ بهِ، و أنَّ الباطِلَ لا یُتَناهی عَنهُ، لِیَرغَبِ المُؤمنُ فی لِقاءِ اللّه ِ مُحِقّا فإنّی لا أرَی المَوتَ إلاّ سَعادَةً و لا الحَیاةَ مَعَ الظّالِمینَ إلاّ بَرَما»؛ حیاة الامام الحسین بن علی، ج ۳، ص۹۸.
- ↑ «... فَلَعَمْرِی مَا اَلْإِمَامُ إِلاَّ اَلْعَامِلُ بِالْکِتَابِ وَ اَلْآخِذُ بِالْقِسْطِ، وَ اَلدَّائِنُ بِالْحَقِّ وَ اَلْحَابِسُ نَفْسَهُ عَلَی ذَاتِ اَللَّهِ وَ اَلسَّلاَمُ»؛ حیاة الامام الحسین بن علی، ج ۲، ص۳۴۰.
- ↑ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص۶۷؛ اسماعیلزاده، محمد، مقاله «امام حسین در منظر اهل سنت»، فرهنگ عاشورایی ج۱۲، ص ۴۸.
- ↑ آصفی، محمد مهدی، بر آستان عاشورا ج۱، ص ۲۶۶-۲۷۱.
- ↑ قنبرینژاد اصفهانی، حمید رضا، مقاله «اصلاحات از منظر امام حسین»، فرهنگ عاشورایی ج۱۰، ص ۲۸.
- ↑ تاریخ طبری، ج۴، ص۳۰۴؛ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴۸.
- ↑ الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۸۷.
- ↑ تاریخ طبری، ج۴، ص۴۲۶.
- ↑ اسماعیلزاده، محمد، مقاله «امام حسین در منظر اهل سنت»، فرهنگ عاشورایی ج۱۲، ص ۴۹.
- ↑ حیاة الامام الحسین (ع)، ج۲، ص۱۶۷ - ۱۳۴؛ سیره پیشوایان، ص۱۴۶.
- ↑ موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)، ص۲۴۸.
- ↑ موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)، ص۲۵۰.
- ↑ موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)، ص۲۷۰.
- ↑ موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)، ص۲۳۸.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۴۴ و ۴۵؛ الفتوح، ص۷۶۹؛ مقاتل الطالبیین، ص۴۵.
- ↑ کشتار شیعیان، بیعت گرفتن برای جانشینی یزید، ترور امام حسن (ع) و اهانت به امیرالمؤمنین (ع) همه بر خلاف عهدنامه صلح بودند. برای مواد صلحنامه ر. ک: صلحنامه امام حسن (ع)، ص۳۵۶-۳۵۷.
- ↑ ر. ک: اصغر فروغی ابری، «چرا امام حسین (ع) به روزگار حکومت معاویه قیام نکرد»، نشریه دانشکده الهیات دانشگاه فردوسی مشهد، شماره ۵۳-۵۴، ۱۳۸۰ ش، ص۶-۱۱.
- ↑ مروج الذهب، ج۳، ص۴۵۴ (ضمن شرح حال مأمون).
- ↑ مختصر تاریخ دمشق، ج۲۴، ص۳۹۹. شوهر خواهرش در سفر به حبشه مرتد شد و نجاشی پادشاه حبشه ام حبیبه را به خواست پیامبر (ص) به نکاح حضرت درآورد (ر. ک: الطبقات الکبری، ج۶، ص۷۲).
- ↑ تاریخ الدولة الامویه، ص۱۳.
- ↑ این موارد قابل رد بوده ادعایی بیش نیستند. ر. ک: النصایح الکافیه، ص۲۰۹ به بعد و ص۲۶۴ - ۲۶۹.
- ↑ مقاتل الطالبیین، ص۴۸؛ انساب الاشراف، ج۳، ص۵۵.
- ↑ موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)، ص۲۸۳ - ۲۸۵.
- ↑ تاریخ الدولة الامویه، ص۴۲؛ حیاة الامام الحسین (ع)، ج۲، ص۱۷۹-۱۸۴.
- ↑ تاریخ الدولة الامویه، ص۴۲.
- ↑ سمو المعنی فی سمو الذات، ص۸۰-۸۲؛ تاریخ الشعوب الاسلامیه، ص۱۲۴؛ سیره پیشوایان، ص۱۸۰.
- ↑ موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)، ص۲۴۹، به نقل از الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۶۰۳.
- ↑ موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)، ص۲۳۸.
- ↑ الاخبار الطوال، ص۱۷۰؛ تاریخ یعقوبی، ج۳، ص۲۳۰؛ مروج الذهب، ج۳، ص۳؛ تاریخ الطبری، ج۳ ص۲۳۰.
- ↑ موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)، ص۲۵۰.
- ↑ الغدیر، ج۱۰، ص۳۴۲.
- ↑ وقعة الطف، ص۱۷۲.
- ↑ الاخبار الطوال، ص۱۷۱؛ الارشاد (مفید)، ج۲، ص۳۲.
- ↑ وقعة الطف، ص۷۲.
- ↑ الاخبار الطوال، ص۱۷۲- ۱۷۳؛ مقتل الحسین للخوارزمی، ج۱، ص۲۶۰.
- ↑ لهوف سید بن طاووس، ص۴۶.
- ↑ وقعة الطف، ص۱۴۷.
- ↑ وقعة الطف، ص۹۲؛ الاخبار الطوال، ص۱۷۴.
- ↑ لهوف، سید بن طاووس، ص۵۰.
- ↑ موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)، ص۳۱۵.
- ↑ بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۳۶.
- ↑ ابن زبیر در فکر بازگردان خلافت به حجاز بود و در جنگ جمل در صف مخالفان علی (ع) در کنار خالهاش عایشه قرار داشت.
- ↑ خطر جانی در رفتن به کوفه همره امام آن قدر زیاد و جدی بود که عبدالله بن عباس و محمد حنفیه بن علی بن ابی طالب در حجاز ماندند. (محمد به سبب انتساب به مادرش خوله، حنفیه نام گرفت.)
- ↑ امام حسین (ع) در مکه به ابن عمر فرمود: «إِنَّ الْقَوْمَ لا يَتْرُكُوني وَ إِنْ أَصابُوني، وَ إِنْ لَمْ يُصيبُوني فَلا يَزالُونَ حَتّى أُبايِعَ وَ أَنَا كارِهٌ، أَوْ يَقْتُلُوني» (موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)، ص۳۰۸). همچنین به ابن زبیر فرمود: «و الله لان اقتل خارجا منها بشبر أحب الى من ان اقتل داخلا منها بشبر، و ايم الله لو كنت في جحر هامه من هذه الهوام لاستخرجوني» (همان، ص۳۲۴). در راه کربلا به صفاح فرمود: «لَوْ لَمْ أَعْجَلْ لَأُخِذْتُ» (همان، ص۳۳۵.) و به اباهرّه فرمود: «يَا أَبَا هِرَّةَ إِنَّ بَنِي أُمَيَّةَ أَخَذُوا مَالِي فَصَبَرْتُ وَ شَتَمُوا عِرْضِي فَصَبَرْتُ وَ طَلَبُوا دَمِي فَهَرَبْتُ...» (همان، ص۳۴۵).
- ↑ رجاء، علی اصغر، مقاله «امام حسین و قیام برای تشکیل حکومت اسلامی» فرهنگ عاشورایی ج۸ ص ۷۸.