باطل در قرآن

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۰ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۲۵ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

معناشناسی

ریشه «ب ـ ط ـ ل» به معنای «ضایع»، «نیست» و «هدر شدن» است[۱]. موجود متصف به وصف باطل، غیر منطبق با طبیعت و خلقت اصلی خود است. چشم، دست یا هر عضوی از بدن که در حادثه‌ای از طبیعت اصلی خود خارج شود به نحوی که کاری از آن نیاید باطل خوانده می‌شود.[۲] سخن باطل نیز سخن بی‌محتوا و غیر مطابق با واقع[۳] است. ابطال سحر نیز، از بین بردن نمودن ظاهری آن است.[۴] از نظر جرجانی، هر آنچه از اساس نادرست است، و هر امر بی‌فایده و فاقد نتیجه که تنها ظاهری درست و نیکو دارد باطل است.[۵] ریشه بطل دارای معادل‌های نزدیکی در زبان‌های عبری، سریانی و حبشی است.[۶] واژه [۷] Faus / Fausse در زبان فرانسه، [۸] Faslch در زبان آلمانی و [۹] False در انگلیسی نیز به معنای دروغین، نادرست، تقلبی، مجعول، تصنعی،[۱۰] فاسد و تباه و مانند آن است.

واژه باطل در برخی اشعار پیش از اسلام نیز به کار رفته که دارای مفهوم سلبی و منفی است: «ألا كُلُّ شَيءٍ ما خَلا اللّه َ باطلُ»[۱۱]؛ همچنین نابغه ذبیانی در شعر خود ریشه «بطل» را در مفهوم خلاف واقع به کار برده است: "لقد نطقت بطلاً علی الأقارع"[۱۲]. در شعری منقول از ابوطالب نیز واژه باطل به معنای امر و سخن ناروا و نابجا آمده است: "أعوذ بربّ البیت من کل قاصد علینا بسوءٍ أو ملح بباطل"[۱۳]. افزون بر دین اسلام در ادیان و مکاتب دیگر نیز درباره باطل بحث شده است؛ متون دینی چون اوستا،[۱۴] اوپانیشاد،[۱۵] عهد عتیق[۱۶] و عهد جدید،[۱۷] پیروان خود را از پیروی باطل نهی کرده‌اند.

سوفسطایی‌گری در یونان قدیم نیز با انکار هرگونه حق و باطل ثابتی، حق را به چیزی که فرد آن را حق بپندارد و باطل را آنچه باطل بشمرد، دانسته‌اند. پیدایش فلسفه به وسیله سقراط و شاگردانش افلاطون و ارسطو، نوعی واکنش در برابر این جریان و تلاش برای شناخت حق و باطل به شمار می‌رود.[۱۸] در فلسفه اسلامی حق به معنای واقعیت و وجود و باطل در مقابل آن است.[۱۹] چون هر چیزی غیر از واجب الوجود، هستی خود را از علتش دارد نه از ذات خویش، پس حق بودن خود را هم از علت خود دارد و در ذات خود باطل و هیچ است. آن علت نیز اگر ممکن الوجود باشد، مشمول همین بطلان است تا به علتی منتهی شود که هستیش از خودش باشد،[۲۰] ازاین‌رو همه اشیا در ذات خود و در عین وجود، باطل و عدم هستند و تنها ذات الهی وجود مطلق و حق است:[۲۱]  كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ [۲۲]؛  كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَانٍ [۲۳]،  وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلَالِ وَالْإِكْرَامِ [۲۴].[۲۵]

از نظر عرفا نیز حق[۲۶] یا وجه الله جنبه هستی اشیا بوده و به آنها حقیقت و بقا داده است و هر چیزی جز او باطل،[۲۷] عدم [۲۸] و هالک است.[۲۹] باطل و همخانواده‌های آن ۳۶ بار در قرآن به کار رفته است[۳۰].

بیشتر استعمال‌های این واژه در قرآن به همراه واژه «حق» و در برابر آن مفهوم است. قرآن کریم خداوند را عین حق:  فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ [۳۱] و منشأ حق:  الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ [۳۲] دانسته، هر معبودی را جز او باطل خوانده است:  ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ [۳۳].

قرآن واژه باطل را در مناسبت‌های گوناگونی به کار برده است؛ در مواردی به تقابل حق و باطل به طور مطلق اشاره کرده و باطل را نابود شونده:  جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا [۳۴] دانسته، در مواردی نیز مصادیقی از این دو مفهوم را بیان کرده است. برخی از کاربردهای واژه باطل در قرآن بدین قرار است: حق بودن کلام الهی و راه نداشتن باطل در آن، در مقابل ادعای کافران مبنی بر بطلان قرآن:  لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ [۳۵]، پیروی کافران از باطل در برابر پیروی اهل ایمان از حق:  ذَلِكَ بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا الْبَاطِلَ وَأَنَّ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثَالَهُمْ [۳۶]، شهادت دروغ و اختلاط حق و باطل:  وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ [۳۷]، باطل و بیهوده نبودن آفرینش جهان:  ِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا [۳۸]، بی‌فایده و بی‌نتیجه بودن اعمال و رفتار کافران برای از بین بردن حق با مجادله به باطل:  وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَيُجَادِلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَاتَّخَذُوا آيَاتِي وَمَا أُنْذِرُوا هُزُوًا [۳۹]، فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ [۴۰] و منع مردم از استفاده ناروا از اموال دیگران:  لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ [۴۱] اشاره به مفهوم عدم و نیستی در همه کاربردهای واژه «باطل» مشترک است.

از مجموع آیات چنین برمی‌آید که باطل، مفهومی اعتباری بوده و وجود مستقلی ندارد و با نقیض خود شناخته می‌شود. در نگاه قرآنحق اصیل و باطل بی‌ریشه است و همواره بین این دو نزاع و اختلاف وجود دارد.[۴۲].[۴۳]

نفی باطل در تکوین و تشریع

از آنجا که خداوند، حق:  ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ  [۴۴] و منشأ حق:  الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ [۴۵] است در آفرینش او (عالم تکوین) و آنچه وی تشریع کرده هیچ‌گونه باطلی راه ندارد.

پیراستگی عالم تکوین از باطل

بطلان در آفرینش الهی راه ندارد و این امر به دو معناست:

  1. هیچ‌گونه کاستی یا نقصی در عالم خلقت نیست:  صُنْعَ اللَّهِ الَّذِي أَتْقَنَ كُلَّ شَيْءٍ [۴۶]؛  الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانِ مِنْ طِينٍ [۴۷] فیلسوفان و متکلمان اسلامی، شر و باطل را فاقد اصالت شمرده،[۴۸] در ظاهر و باطن وجود راهی برای تحقق آن نمی‌بینند.[۴۹] نظام هستی از آن جهت که هستی است باطل و نیستی در آن راه ندارد و سراسر نور است. بخشی از وجود نیز که سایه به نظر می‌رسد، چیزی جز نبودن نور در محدوده‌ای خاص[۵۰] یا اندک بودن نور در آن نیست. هر نمود یا مصداقی از شر و باطل نیز موقت و به طفیل حقی است که با آن آمیخته شده [۵۱] و این نمود در واقع مقدمه ظهور حق است[۵۲]. این عالم به بهترین وجه ممکن ایجاد شده و دارای نظام احسن است.
  2. خلقت عالم عبث و بیهوده نیست:  وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ [۵۳] قرآن کریم به مناسبت‌های گوناگون بر هدفدار بودن خلقت تأکید کرده و اندیشه کافران مبنی بر بیهوده بودن خلقت را گمانی باطل و کفرآمیز دانسته و از آن بیم داده است؛ همچنین بیان کرده که می‌توان از راه بررسی و تفکر در آفرینش آسمانها و زمین به باطل و عبث نبودن خلقت پی برد:  وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا ذَلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ [۵۴] در مقابل، ادراک هدفمندی عالم را از ویژگی‌های خردمندان برشمرده است:  إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَآيَاتٍ لِأُولِي الْأَلْبَابِ [۵۵]،  الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ [۵۶] استعمال واژه   هَذَا   در این آیه، پیوستگی اجزای وجود و قرار داشتن آنها را در مسیر واحد حق می‌نمایاند[۵۷] که سرانجامِ حرکت امور هستی به سوی خداوند خواهد بود  صِرَاطِ اللَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ أَلَا إِلَى اللَّهِ تَصِيرُ الْأُمُورُ [۵۸] که منشأ و عین حق  الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ [۵۹]؛  ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ [۶۰] و کمال مطلق و نهایی است[۶۱].

پیراستگی شریعت از باطل

قرآن کریم بارها شریعت پیامبران خود را متصف به حق و پیراسته از هرگونه باطل وصف کرده است:  لَقَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ [۶۲] درباره قرآن مجید نیز به نحو خاص فرموده است:  لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ [۶۳] به موجب این آیه، هیچ کتاب و سخنی توان برتری بر قرآن و ابطال حجیت آن را نخواهد داشت و نیز هیچ گونه تحریفی دامنگیر آن نتواند گردید.[۶۴] تعالیم و احکام بیان شده در آن نیز حق و درست است و در آیاتی همچون  الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْكِتَابَ وَلَمْ يَجْعَلْ لَهُ عِوَجًا [۶۵]،  قَيِّمًا لِيُنْذِرَ بَأْسًا شَدِيدًا مِنْ لَدُنْهُ وَيُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا حَسَنًا [۶۶] و  ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ [۶۷]،  إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ وَيُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا كَبِيرًا [۶۸] بدان تصریح شده است[۶۹].

تقابل حق و باطل

حق و باطل از دو جهت با هم تقابل دارند. یک جهت اینکه حق و باطل نقیض هم هستند و برای آن وجه سومی نیست. به این معنا که هر چیزی یاحق است یا باطل و حد وسطی برای آن نیست. آیه  فَذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ [۷۰] بر نبود هیچ واسطه‌ای، میان حق و باطل تاکید می‌‌کند. بر این اساس نمی‌توان چیزی را به عنوان هم حق و هم باطل معرفی کرد؛ زیرا هر چیزی یا باید حق باشد یا باطل؛ هر چند که باطل گاه خود را در نمایی از حق جلوه می‌‌دهد.  أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَابِيًا وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ [۷۱].

آیات بسیاری از جمله آیه  وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ [۷۲] و  يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ [۷۳] و آیه  لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ [۷۴] بر قابل جمع نبودن حق و باطل تاکید دارد. به این معنا که اگر چیزی حق نباشد به طور قطع باطل خواهد بود و اگر چیزی جلوه ای از حق داشته باشد، به نحو قطع و یقین حق است؛ زیرا حق هیچ باطلی را بر نمی‌تابد.

وجه دیگر تقابل حق و باطل آن است که حق و باطل هرگز نمی‌توانند با هم جمع شوند و هرگاه حق و باطل در کنار هم قرار گرفتند به جنگ و ستیز می‌‌پردازند. این بدان معناست که هرگز باطل، با خود حقی را همراه ندارد بلکه تنها قیافه و چهره‌ای از حق را به خود گرفته است.

این گونه است که هر جا حق آمد باطل می‌‌گریزد و هر جا پای حق به میان آمد، باطل از میان می‌‌رود؛ زیرا باطل بر پایه هیچ و پوچ استوار است و با کم‌ترین حضور حق، ازهم فرو می‌‌پاشد.  بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ  [۷۵] بنابر این آن چیزی که باطل خود را بدان می‌‌آراید و به عنوان حق نمایش می‌‌دهد اصولا نمی‌تواند حق باشد بلکه تنها باطلی است که حق نمایی می‌‌کند و هیچ بهره‌ای از حق ندارد.

به هر حال در طول تاریخ بشریت، همواره حق و باطل با هم ستیز داشته و هرگز امکان جمع شدن آن دو وجود نداشته است. بر این اساس پذیرش صلح میان آن دو به معنای پذیرش باطل خواهد بود؛ زیرا حق تنها در جلوه خالص خود می‌‌تواند حضور داشته باشد و هرگز باطلی را بر نمی‌تابد. از این رو جنگ حق و باطل از آغاز تاریخ تا پایان تاریخ در اشکال گوناگون برقرار خواهد بود و تا دنیا، دنیاست این جنگ خواهد بود؛ زیراحق هرگز به وجود باطل و حضور آن رضایت نخواهد داد[۷۶].

اعمال و مصادیق باطل از نظر قرآن

افرادی از انسان‌ها به دلایلی چند گرایش به باطل پیدا کرده و حتی حق را باطل می‌‌انگارند و باطل را حق می‌‌دانند. این گونه است که دچار وارونگی می‌‌شوند و جای حق و باطل در قلب و جان ایشان عوض می‌‌شود و حتی نه تنها به انکار حق پرداخته بلکه به دفاع جانانه از باطل رو می‌‌آورند.

مهم‌ترین جلوه‌های باطل در زندگی این گونه افراد را می‌‌توان در موارد زیر شناسایی و ردگیری کرد:

  1. شرک: از مهم‌ترین جلوه‌های باطل‌گرایی انسان را می‌‌بایست در شرک آنان جست. آنان به دلیل آنکه به هستی می‌‌نگرند، نمی‌توانند منکر وجود خدای حکیم شوند، ولی از سوی به کثرت می‌‌نگرند و از توحید دور می‌‌شوند. این گونه است که برای خداوند شریکانی در مقام الوهیت و ربوبیت می‌‌شوند. خداوند در آیه ۱۷۳ سوره اعراف بیان می‌‌کند که شرک، امری باطل و ناحق است اما مشرکان به دلایل و علل پیش گفته بدان گرایش می‌‌یابند و آن را امری حق دانسته و بدان ایمان و باور دارند.
  2. بت پرستی: شاید بتوان گفت که بت پرستی از بدترین جلوه‌های گرایش به باطل باشد؛ زیرا اموری را حق قرار می‌‌دهند که نمی‌توان آن را حق شمرد. با این همه دیده می‌‌شود که بشر آن را حق دانسته و بدان گرایش دارد؛ در حالی که امری باطل و ناحق است. کسانی که بت پرستی می‌‌کنند عملی باطل را انجام می‌‌دهند که هیچ سود و نتیجه ای بدان ندارد؛ زیرا هیچ و پوچی نمی‌تواند سود و زیانی برساند.[۷۷]
  3. استکبار: کبر و تکبّر از انسان‌هایی صادر می‌‌شود که به باطل خود را بزرگ می‌‌دانند. همین تصور باطل از خود است که آنان را به سوی استکبار سوق می‌‌دهد و نسبت به مردم استکبار می‌‌کنند و خود را از آنان برتر می‌‌شمارند. از نظر آموزه‌های قرآنی چنین اعمالی از مصادیق امر باطل و موهوم است که بسیاری از مردمان بدان دچار شده و می‌‌شوند[۷۸].
  4. آواره سازی: از دیگر اعمال باطل انسانی می‌‌توان به آواره‌سازی دیگران از سرزمین آباء و اجداد خودشان اشاره کرد. از جمله این آواره سازی‌ها می‌‌توان به آواره‌سازی فلسطین از سرزمین‌هایشان از سوی صهیونیزم اشاره کرد. در گذشته نیز این گونه بوده است و قرآن گزارش‌های بسیاری را در باره این اعمال باطل بیان کرده است. اخراج و آواره ساختن مسلمانان از مکّه، عملی ظالمانه و باطلی بوده است که در صدر اسلام صورت گرفته است[۷۹].
  5. تجاوزگری: تجاوز به حقوق الهی و احکام و حدود خداوندی یا حقوق انسانی و مانند آن از دیگر مصادیق اعمال باطل است. از نظر قرآن تجاوزگری، امری باطل و ناحق که از سوی بسیاری از مردم انجام می‌‌گیرد[۸۰].
  6. سحر و جادو: جادوگری، امری باطل و شکست‌پذیر با اراده و مشیّت الهی است. بنابراین، نمی‌بایست آن را امری حق بر شمرد؛ البته ممکن است واقعیتی داشته باشد ولی امر حقی نیست. از این روست که به اراده الهی این امر باطل و اعمال ناحق از میان می‌‌رود و تاثیر خودش را از دست می‌‌دهد[۸۱].
  7. حرام خواری: کسب حرام، امری باطل و نارواست که خداوند در آیاتی از قرآن از جمله ۱۸۸ سوره بقره، ۲۹ و ۱۵۱ سوره نساء و ۳۴ سوره توبه به آن اشاره کرده است.
  8. رشوه: پرداخت رشوه به قضات و حاکمان، به منظور دستیابی به اموال دیگران، عملی باطل و نارواست[۸۲] البه هر گونه پرداخت رشوه برای ظلم و ستم به دیگران از مصادیق باطل و اعمال نارواست و اختصاصی به مورد قضات و حاکمان ندارد.
  9. صدقه با اذیت: صدقه یک عمل احسانی و حق و نیک است؛ ولی بسیاری از مردم آن را با اذیت همراه می‌‌کنند و صورت مسأله را تغییر می‌‌دهند. از این روست که خداوند در آیه ۲۶۴ سوره بقره می‌‌فرماید که صدقه همراه با اذیّت، امری باطل و بی‌اثر است.
  10. صدقه با منت: همچنین صدقه همراه با منت، عملی باطل و بی‌اثر است و هر آن چه داده و پرداخت کرده با آنکه ممکن است مالی زیاد باشد بی‌تاثیر است و هیچ اثری از آثار صدقه بر آن مترتب و بار نمی‌شود.
  11. صدقه ریایی: صدقه همراه با ریا، عملی باطل و بی‌اثر است که خداوند در همین آیه پیش گفته به آن اشاره و توجه داده است.
  12. اعمال دنیاطلبان: اعمال نیک دلبستگان به دنیا و زیبایی‌های آن، بی‌ارزش و باطل در نزد خداوند است. پس هر آن چه دنیاطلبان از اعمال نیک انجام می‌‌دهند هیچ اثری بر آن مترتب نخواهد شد و باطل و پوچ است[۸۳].
  13. غنا: غنا و آهنگهای لهوی، از مصادیق اعمال باطل است که باید از آن پرهیز شود[۸۴]. در روایات بسیاری «قول الزور» به غنا تفسیر شده است[۸۵]. محمّد بن مسلم می‌گوید: از امام باقر(ع) شنیدم که می‌فرمود: غنا از جمله گناهانی است که خداوند ـ عزوجل ـ برای آن وعده آتش داده است و این آیه را تلاوت کرد: «و من النّاس‌...»[۸۶].
  14. غلو در دین: افراط و غلو در دین، از مصادیق باطل و خروج از حق است. این غلو ممکن است درباره پیامبران و امامان معصوم(ع) و یا دیگر امور اعتقادی باشد. به هر حال غلو در دین از مصادیق باطل است که باید از آن اجتناب و پرهیز کرد.[۸۷] از نظر آموزه‌های قرآنی «غلوّ» همواره باطل است، بنابراین قید «غیرالحق» در آیه تأکیدی است[۸۸].
  15. قتل پیامبران: قتل بی‌گناهان، عملی ناروا و باطل است، ولی در این میان قتل پیامبران دعوت کننده به حق بسیار زشت‌تر و امری باطل است که باید از آن پرهیز شود[۸۹].[۹۰]

علل و عوامل باطل‌انگاری حق

باطل، نقیض حق و به معنای چیزی است که با تحقیق و بررسی، بی‌ثباتی آن روشن شود.[۹۱] پس باطل به معنای پوچ و هیچ است؛ زیرا چیزی نیست، بلکه توهمی است که خود را با حق سر پا نگه داشته است.

باطل در یک معنا به معنای چیزی که سزاوار بودن نیست در برابر حق یعنی چیزی که سزاوار بودن است، آمده است. در این صورت باطل چیز است اما چیزی نیست که باید باشد، و مجوزی برای ثبوت ندارد، اما قاچاقی و انگل وار خود را به حق چسبانده و وجود پیدا کرده است. این گونه است که موجب می‌‌شود تا مردم فریب بخورند. پس باطل دارای دو معنا دارد: ۱. پوچ و هیچ؛ یعنی واژه ای که بیانگر تهی بودن از وجود و هستی و بودن است و در حقیقت نقیض باطل است؛ ۲. به معنای سزاوار نبودن.

در قرآن هر دو معنا به کار رفته است؛ زیرا گاه مراد از باطل همان پوچی و هیچی است و گاه به معنای آن است که چیزی سزاوار بود و هستی نیست، ولی انسان به آن بود و هستی می‌‌دهد. پس این معنای دوم در ارتباط با اراده انسانی است؛ زیرا این انسان است که به هیچی معنای وجود می‌‌دهد و آن را با آنکه نیست است لباس و جامه وجود می‌‌پوشاند و با لبس وجود موجب التباس می‌‌شود. خداوند در آیاتی از جمله آیه ۴۲ سوره بقره و ۷۱ سوره آل عمران، از این نوع باطل سخن به میان آورده و از انسان می‌‌خواهد تا باطلی را نسازد و آن را با حق مخلوط نکند و یا آن را به جای حق ارایه ندهد.

گاه توهمات بشری چنان رشد می‌‌کند که نه تنها باطلی را می‌‌سازد و سزاوار و شایسته بودن و هستی می‌‌کند، بلکه آن را به جای حق می‌‌نشاند و حق را متهم به باطل می‌‌کند. به سخن دیگر، نخست باطلی را لباس حق پوشانده و به او وجود و ثبات می‌‌دهد و سپس همان توهمات خود را اصالت داده و به جای حق نشانده و حق مقابل آن، یعنی نقیض این باطل را، باطل می‌‌شمارد و منکر حقیقت و سپس حقانیت آن می‌‌شود.

خداوند در آیه ۵۸ سوره روم بیان می‌‌کند که کافران سخنان حق پیامبران را باطل می‌‌شمارند و نشانه بطلان بر آن می‌‌زنند و جامه حق و ثبات و وجود را از آن بر می‌‌کنند؛ آنان حتی آیات روشن و بینات و معجزات الهی را از امور باطل شمرده و به انکار آن می‌‌پردازند. اما چرا مردمانی چون کافران به چنین باور و اعتقادی می‌‌رسند که نه تنها باطل را حق بلکه حق را باطل می‌‌شمارند و علیه حق می‌‌ایستند و به دفاع از باطل توهمی خود می‌‌پردازند؟

خداوند در آیاتی از قرآن، چند عامل زیر را به عنوان علل و عوامل اصلی چنین رویکردی در انسان معرفی می‌‌کند:

  1. مهر شدن دل‌ها: از نظر قرآن، قلب قوه ادراکی بشر است. به این معنا که ابزارهای معرفتی چون حواس انسانی، حقایق هستی را به قوه ادراکی بشر می‌‌رساند و انسان با قلب خویش حقیقت درک کرده و آن را از باطل جدا می‌‌کند. خداوند در آیه ۷۸ سوره نحل می‌‌فرماید:  وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ [۹۲]. از همین روست که کافران که دل‌هایشان مهر و مختوم شده نمی‌توانند حق را بشناسند و بدان گرایش یابند بلکه باطل به جای حق قرار می‌‌گیرد و بدان گرایش می‌‌یابند. از نظر خداوند علت اصلی اتهام باطل انگاری حق از سوی کافران را باید در مهر شدن دل‌ها و قوه ادراکی آنان جست؛ از این روست که آنان معجزات و آیات ارائه شده از سوی پیامبر(ص) را باطل می‌‌انگارند و به مبارزه و مخالفت با آن به عنوان یک امر باطل رو می‌‌آورند. خداوند در این باره می‌‌فرماید:  وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَلَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآيَةٍ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ * كَذَلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ [۹۳].
  2. این فواد و قلب آدمی که مرکز قوه ادراکی و فهم بشر است، وقتی از به اعمال آدمی از کار بیافتد دیگر نمی‌تواند مسئولیت خویش را انجام دهد. خداوند در آیه ۱۷۹ سوره اعراف می‌‌فرماید:  وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ [۹۴].
  3. جهل و نادانی: از دیگر علل و عواملی که موجب می‌‌شود تا انسان دچار وارونگی شود و حق را باطل و باطل را حق داند، جهل و نادانی است. این جهل هم می‌‌تواند به معنای فقدان علم باشد و هم می‌‌تواند به معنای فقدان عقل و خرد باشد. پس کسی که عقل خود را به کار نمی‌گیرد و بی‌خردی می‌‌ورزد، دچار چنین توهماتی می‌‌شود؛ چنان که اگر عقل داشته باشد ولی به دنبال علم و دانش نشود تا خود را از جهل برهاند او نیز این گونه خواهد بود. ولی بی‌شک مهم‌ترین مسأله دراین توهمات همان جهل در مقابل عقل است نه علم؛ زیرا دل‌های مهر شده و مختوم و مطبوع شده نمی‌تواند تحلیل و تبیین و سپس حکم و توصیه ای درست و راست داشته باشد. خداوند در آیات پیش گفته سوره روم همین مطلب را مورد تاکید قرار داده و ناتوانی از شناخت حق و باطل، عامل متهم ساختن پیامبر(ص) و مؤمنان به ساخت و ارائه باطل دانسته است.
  4. کفر: خداوند در همین آیات پیش گفته همچنین به کفر به عنوان یکی از علل مهم در اتهام باطل انگاری حق از سوی کافران اشاره کرده است. پس می‌‌توان گفت که کفر، از عوامل متهم ساختن پیامبر(ص) و مؤمنان به ارائه امور موهوم و عاری از حقیقت از سوی کافران است[۹۵].

ویژگی‌ها و نشانه‌های باطل

قرآن کریم به بیان ویژگی‌های هر یک از حق و باطل پرداخته است.

بد فرجامی باطل

حق همواره اصیل است و باطل از هیچ‌گونه ثبات و استقراری برخوردار نیست:   إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا [۹۶].[۹۷] این آیه به زوال شرک و ظهور آیین توحید تفسیر شده است.[۹۸] در آیه‌ای دیگر از بی‌ریشگی و نافرجامی باطل یاد شده:  قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَمَا يُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا يُعِيدُ [۹۹].[۱۰۰] که بر بطلان و بی‌اثر بودن آن در روند کلی هستی دلالت دارد.[۱۰۱] بنابر روایتی، پیامبر این دو آیه را پس از فتح مکه و به هنگام نابودی بتهای کعبه تلاوت کرده‌اند[۱۰۲] و روایات شیعه نیز این دو آیه را بر ظهور حضرت مهدی و پایان روشن تاریخ تطبیق کرده‌اند[۱۰۳].

درآمیختگی و فرو رفتن در پوشش حق

باطل، آبروی خود را از حق و دروغ نیروی خود را از راستی می‌گیرد.[۱۰۴] اهل باطل برای جلوه دادن باطل خود آن را با حق درآمیخته، لباس حق بر آن می‌پوشانند و در مقابل، حق را باطل جلوه می‌دهند، چنان که قرآن کریم بارها سخن کافران و مشرکان را نقل می‌کند که سخن و رسالت پیامبران الهی را باطل می‌شمردند:  وَلَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هَذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَلَئِنْ جِئْتَهُمْ بِآيَةٍ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُبْطِلُونَ [۱۰۵] و با استناد به این اتهام، خود را موظف به مواجهه با آن می‌دانستند. قوم کافر نوح، وی را مفتری بر خدا و پیروی از وی را موجب خسران می‌شمردند.  وَلَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَرًا مِثْلَكُمْ إِنَّكُمْ إِذًا لَخَاسِرُونَ [۱۰۶]،  إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِينَ [۱۰۷] فرعون چاره‌ای جز ادعای خیرخواهی و ارشاد نداشت:  وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسَى وَلْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسَادَ [۱۰۸]،  يَا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظَاهِرِينَ فِي الْأَرْضِ فَمَنْ يَنْصُرُنَا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جَاءَنَا قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَى وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ [۱۰۹]، قَالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ [۱۱۰]،  يُرِيدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ [۱۱۱] گروهی از یهودیان و مسیحیان در مقابله با دعوت فراگیر رسول اکرم(ص)، به ناچار حضرت ابراهیم(ع) را پیرو آیین خود می‌شمردند تا هم در سلک اطاعت پیامبر اسلام(ص) درنیایند و هم برای خود اصالت و حقانیتی تدارک کنند.  يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْرَاهِيمَ وَمَا أُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنْجِيلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ [۱۱۲]،  هَا أَنْتُمْ هَؤُلَاءِ حَاجَجْتُمْ فِيمَا لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيمَا لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَاللَّهُ يَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ [۱۱۳]،  مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا وَلَكِنْ كَانَ حَنِيفًا مُسْلِمًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ [۱۱۴]،  إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهَذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ [۱۱۵].[۱۱۶] آنان در واکنش به دعوت اسلام، بهترین چاره را آمیختن حق به باطل و کتمان حق دانستند. خداوند نیز آنان را از این عمل منع و نکوهش کرد:  وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ [۱۱۷] راه نفوذ باطل همواره پوشیدن لباس حق است،[۱۱۸] چنان که امیرمؤمنان، امام علی(ع) شعار «لا حکم إلا الله» را جمله حقی دانستند که خوارج از آن اراده باطل می‌کردند [۱۱۹] و در سخن دیگری علت گرایش انسان‌ها به باطل را آمیختگی آن با حق شمرده‌اند[۱۲۰].

پیروی نابخردان از باطل

در آیات  وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا ذَلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ [۱۲۱]،  أَمْ نَجْعَلُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ كَالْمُفْسِدِينَ فِي الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِينَ كَالْفُجَّارِ [۱۲۲]،   كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ مُبَارَكٌ لِّيَدَّبَّرُوا آيَاتِهِ وَلِيَتَذَكَّرَ أُوْلُوا الأَلْبَابِ [۱۲۳] آفرینش از نظر کافران باطل شمرده شده و در مقابل از مؤمنان یاد شده که در آیات قرآن تدبر کرده، از خردورزان هستند.[۱۲۴] از سیاق این آیات چنین برمی‌آید که اعتقادات باطل و فاسد بر اثر رویگردانی از عقل حاصل می‌شود.[۱۲۵] قرآن بارها اهل باطل را افرادی سفیه  وَمَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَهُ وَلَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ [۱۲۶]، فاقد تعقل  لَا يُقَاتِلُونَكُمْ جَمِيعًا إِلَّا فِي قُرًى مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِنْ وَرَاءِ جُدُرٍ بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّى ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْقِلُونَ [۱۲۷]، فاقد ادراک  لَأَنْتُمْ أَشَدُّ رَهْبَةً فِي صُدُورِهِمْ مِنَ اللَّهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَفْقَهُونَ [۱۲۸]،  هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لَا تُنْفِقُوا عَلَى مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّى يَنْفَضُّوا وَلِلَّهِ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَفْقَهُونَ [۱۲۹] و دارای چشم و گوش بدون استفاده و در نهایت، بسته و مُهر شده  وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ [۱۳۰]،  أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَى بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ [۱۳۱] برشمرده است[۱۳۲].

آثار و پیامدها باطل‌گرایی

نخستین پیامد باطل‌گرایی و اعمال باطل انسانی آن است که در پایان و فرجام کار چیزی در دستش نیست؛ زیرا عمل پوچ هیچ وزنی و تاثیری ندارد. از این روست که خداوند می‌‌فرماید که در آخرت در ترازوی سنجش الهی این اعمال هیچ وزنی ندارد و صاحبان آن را بی‌وزن و سبک می‌‌کند؛ در حالی که اعمال حق دارای وزن بوده و صاحبان آن سنگین می‌‌شوند و از نتایج تلاش خویش بهره مند می‌‌شوند[۱۳۳].

خداوند در آیه ۱۷۳ سوره اعراف می‌‌فرماید که پیروی از اهل باطل و شرک، عذری غیرقابل قبول در نزد خداوند است و باید از باطل و باطل‌گرایی و باطل گرایان پرهیز کرد؛ چراکه زیان و خسارت، فرجام اهل باطل در قیامت است[۱۳۴].

از نظر قرآن ایمان به باطل، ناسپاسی در مقابل نعمت‌های خداوند است[۱۳۵] پس می‌‌توان گفت که از آثار باطل‌گرایی خسارت و زیان در دنیا و آخرت[۱۳۶]، کفران و ناسپاسی نسبت به خدا و نعمت هایش [۱۳۷]، سرزنش و توبیخ الهی، و تباهی همه اعمال است[۱۳۸].[۱۳۹]

گستره باطل

در قرآن کریم از پذیرش باطل در کنار کفران نعمت‌های خداوند یاد شده است:  أَفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَكْفُرُونَ [۱۴۰] آیه  أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَابِيًا وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ [۱۴۱] با تشبیه باطل به کف روی آب که زوال‌پذیر است آن را در برابر چیزی که به مردم نفع حقیقی می‌رساند تعریف کرده، برای همه پدیده‌ها به میزان سودمندی خود، بقا و حیات قائل شده است.[۱۴۲] بر پایه این آیات، اموری چون کفر، شرک، قول زور، ظلم، فحشا، منکر، اعتدا و ارتکاب هرگونه فعل منکر و حرام در محدوده مفهوم باطل قرار می‌گیرد که به دو گروه «اندیشه» و «عمل» و بخش دوم خود به دو دسته عبادات و معاملات، تقسیم می‌شود.

اندیشه

قرآن، انسان غیر موحد را فاقد پشتوانه و تأیید الهی شناسانده که تنها از گمان پیروی می‌کند، در حالی که گمانْ انسان را از حق بی‌نیاز نمی‌سازد:  إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى [۱۴۳]،  وَمَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا [۱۴۴] پوچی و بطلان، مترادف واقعیت نداشتن، و حق بودن به معنای برخوردار بودن از واقعیت و وجود است[۱۴۵]. حق رونوشت امر واقع است[۱۴۶] یا هر اندیشه غیر منطبق با واقع[۱۴۷] باطل است.

عمل

عمل فاقد غرض صحیح و عقلایی، باطل است.[۱۴۸] قرآن از گروهی از زیانکاران یاد می‌کند که عمری را با کوشش گذراندند؛ ولی در دنیا به خواسته خود نرسیدند و در آخرت نیز ایشان را جز خستگی و فرسودگی نخواهد بود:  هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْغَاشِيَةِ [۱۴۹]،  وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ خَاشِعَةٌ [۱۵۰]،  عَامِلَةٌ نَاصِبَةٌ [۱۵۱]،[۱۵۲] زیرا عمل آنان نابود است و باای ندارد  أُولَئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ إِلَّا النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُوا فِيهَا وَبَاطِلٌ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ [۱۵۳].[۱۵۴] اعمال باطل در دو حوزه عبادات و معاملات قابل بررسی است.

عبادتی که فاقد شرایط صحت نظیر طهارت لباس در نماز یا نیت خالص باشد، باطل بوده، هیچ ثوابی ندارد.[۱۵۵] بطلان عبادت اعم از این است که عبادتی از ابتدا بر اثر نداشتن شرایط باطل باشد یا اینکه به شکل صحیح واقع شود ولی بر اثر عوامل دیگری، باطل شده، اثر معنوی خود را از دست بدهد، چنان‌که صدقه اگر از روی ریا و خودنمایی باشد، از محتوای خود تهی و باطل شده و حتی می‌تواند صدقه دهنده را تا مراتبی از کفر تنزل دهد:  يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى كَالَّذِي يُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدًا لَا يَقْدِرُونَ عَلَى شَيْءٍ مِمَّا كَسَبُوا وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ [۱۵۶]؛ همچنین در قرآن کریم بارها از احباط اعمال انسان‌ها سخن به میان آمده که به معنای ابطال اعمال و هدر رفتن کوشش عاملان آن است.

قرآن کریم از تصرف در اموال دیگران بدون مجوز شرعی نهی کرده است:   لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ [۱۵۷] در این آیه، مراد از اکل، مطلق تصرف و مراد از مال، مطلق ملک انسان[۱۵۸] و تصرف باطل، تصرف فاقد اساس شرعی است.[۱۵۹] مصادیق گوناگونی برای این آیه بیان شده است؛ مانند: رشوه‌ای[۱۶۰] که برای ابطال حق یا احقاق باطلی گرفته شود،[۱۶۱] سرقت، غصب، قمار،[۱۶۲] آنچه از راه ارزیابی غیر عادلانه متاع دیگران یا ظلم به کسی به دست آید، تصرف در بهای متاعی که فاسد و معیوب بوده و مشتری بدون علم آن را خریده است، تصرف در بهای چیز غیر سودمند،[۱۶۳] خوردن مال یتیم:  وَلَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَلَوْ كَانَ ذَا قُرْبَى وَبِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ [۱۶۴]، و هرگونه خوردن مالی که تحصیل آن منوط به نقض احکام الهی مانند کم‌فروشی  وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ [۱۶۵]، کوتاهی در ادای حقوق مردم و ادای ناقص آن، عدم پرداخت خمس و زکات، ذخیره کردن اموال  يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيرًا مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ [۱۶۶] و ادا نکردن حقوق به مستحقان  إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ [۱۶۷] باشد.[۱۶۸] رباخواری از دیگر نمونه‌های روشن تصرف ناروا در اموال دیگران است که در قرآن به شدت از آن نکوهش شده است.  الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ [۱۶۹]،  يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ [۱۷۰]،  إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ [۱۷۱]،  يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ [۱۷۲]،  فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِنْ تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُءُوسُ أَمْوَالِكُمْ لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ [۱۷۳].[۱۷۴] قرآن بارها از برخی یهودیان و به ویژه سران آنها به عنوان کسانی که از راه باطل و به ویژه رباخواری در اموال دیگران تصرف می‌کنند، یاد کرده، به ریشه‌شناسی این عمل زشت پرداخته است و آن را قرین اثم و عدوان و بازداشتن از راه خدا دانسته، به سابقه تحریم آن در کتاب آسمانی یهود اشاره کرده است.  يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيرًا مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَيَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلَا يُنْفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ [۱۷۵]،  وَإِذَا جَاءُوكُمْ قَالُوا آمَنَّا وَقَدْ دَخَلُوا بِالْكُفْرِ وَهُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا كَانُوا يَكْتُمُونَ [۱۷۶]،  وَتَرَى كَثِيرًا مِنْهُمْ يُسَارِعُونَ فِي الْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ [۱۷۷]،  لَوْلَا يَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَصْنَعُونَ [۱۷۸]،  فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ هَادُوا حَرَّمْنَا عَلَيْهِمْ طَيِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُمْ وَبِصَدِّهِمْ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ كَثِيرًا [۱۷۹]،  وَأَخْذِهِمُ الرِّبَا وَقَدْ نُهُوا عَنْهُ وَأَكْلِهِمْ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا [۱۸۰] داستان اصحاب مدین و اصحاب ایکه نیز مشتمل بر احتجاج شعیب با این قوم درباره راستی و درستی در مسائل اقتصادی است.  وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ وَلَا تَنْقُصُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ إِنِّي أَرَاكُمْ بِخَيْرٍ وَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ [۱۸۱]،  وَيَا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ بِالْقِسْطِ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ [۱۸۲] ترکیب «بَینَکُم» در آیه  لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ  [۱۸۳] به مسئولیت هر فرد مقابل افراد دیگر جامعه اشاره دارد [۱۸۴] و اضافه اموال به ضمیر جمع مخاطب (کُمْ)، نشانه تعلق جمیع اموال به جمیع مردم است،[۱۸۵] بنابراین می‌توان گفت که اسلام، با احترام به مالکیت فردی و حفظ حقوق افراد، به جهت مصالح عامه حقوقی معینی را بر توانگران واجب کرده است[۱۸۶].

قرآن کریم ضمن تأکید بر این دستورات، بی‌اعتنایی به آنها را موجب عقوبت‌هایی سخت در دنیا و آخرت شمرده است  يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هَذَا مَا كَنَزْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا مَا كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ [۱۸۷]؛  وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ [۱۸۸]؛  إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ [۱۸۹]، چنان‌که در آیه  لَا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُمْ رَحِيمًا [۱۹۰] فرجام تجمل‌گرایی و چشمداشت به اموال دیگران را که موجب غصب و تصرف آن از راه باطل می‌شود، گوشزد کرده است[۱۹۱].[۱۹۲]

شیوه‌های معرفی باطل

قرآن کریم که دستور پرهیز از باطل را داده، آن را نیز به چند گونه معرفی کرده است:

معرفی باطل با نقیض

مهم‌ترین ویژگی و علامت باطل، تقابل آن با حق است، ازاین‌رو قرآن کریم با بهره‌گیری از شیوه تعریف به نقیض، هر معبودی جز خداوند را که حق مطلق است باطل دانسته و آن‌را شایسته معبودیت نمی‌داند:  ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ [۱۹۳]،  ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ [۱۹۴] و هر امری که از مسیر حقْ دور یا مقابل آن باشد، باطل خواهد بود، به همین جهت قرآن کریم، کوشش‌های غافلان و دنیاطلبان را به سبب بازماندگی از هدف اصلی خلقت و دوری از حق، باطل شمرده است:  مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا لَا يُبْخَسُونَ [۱۹۵]،  أُولَئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ إِلَّا النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُوا فِيهَا وَبَاطِلٌ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ [۱۹۶].

معرفی با تمثیل

تمثیل حق و باطل در سوره رعد، به روشنی گویای ماهیت باطل است:  أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَابِيًا وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ [۱۹۷].[۱۹۸] مفسّران این مثل را دربردارنده چند مثل جزئی می‌دانند؛[۱۹۹] نزول قرآن به باران، دل انسان‌ها به نهرها و درّه‌ها و میزان بهره‌گیری مخاطبان قرآن در حد ظرفیتشان به گنجایش دره‌ها و نهرها تشبیه شده [۲۰۰] و حق به آب که منبع حیات[۲۰۱] است  وَجَعَلْنَا فِي الْأَرْضِ رَوَاسِيَ أَنْ تَمِيدَ بِهِمْ وَجَعَلْنَا فِيهَا فِجَاجًا سُبُلًا لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ [۲۰۲] تشبیه گردیده و نکره بودن آن، بر عمومیت دلالت دارد.[۲۰۳] از سوی دیگر تقابل بیان شده بین کف روی آب یا کف مواد مذاب، و آنچه که برای انسان‌ها واقعاً سودمند است، بیانگر تقابل همیشگی حق و باطل است:  أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَابِيًا وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ [۲۰۴].[۲۰۵] با آمدن سیل، آنچه حرکت می‌کند آب است و بدون آن، کف هیچ‌گونه حرکتی ندارد؛ اما کف بر آن سوار شده، از نیروی آن استفاده می‌کند، چنان‌که در دنیا همواره باطل از نیروی حق استفاده می‌کند [۲۰۶] و خود فاقد استقلال وجودی و وابسته به حق است[۲۰۷].

بیان نمونه‌ها

قرآن کریم برای معرفی باطل به نمونه‌هایی از آن اشاره کرده و در عین حال تأکید می‌کند که پوچ بودن باطل و زیانکاری باطل گرایان، در آخرت به طور کامل آشکار خواهد شد:  وَلِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ يَوْمَئِذٍ يَخْسَرُ الْمُبْطِلُونَ [۲۰۸] قرآن، داستان رویارویی حق و باطل را در سرگذشت پیامبران از زوایای گوناگون بررسی کرده که هر یک از این رویارویی‌ها، بیانگر انحراف یا انحراف‌هایی خاص در بین مخالفان پیامبران و مواجهه آنان با آن انحراف است؛ عاد و ثمود به قدرت و طغیان،[۲۰۹] اصحاب مدین و ایکه به فساد اقتصادی، قوم نوح به ظلم و طغیان، دشمنان یوسف به کیدهای پیچیده و بداندیشی و قوم فرعون به آمیزه‌ای از همه این موارد وصف شده‌اند. در این داستان‌ها شکل‌گیری اندیشه باطل و انحرافات، از آغاز تا فرجام تلخ آن به روشنی تعلیل و تحلیل گردیده است. داستان موسی و فرعون، که از نظر حجم و تکرار، بزرگ‌ترین داستان قرآن است، بیانگر مجموعه‌ای کامل از رویارویی حق و باطل با تمامی اجزای آن است. فرعون که تجسم برتری جویی، فساد و در یک کلمه، باطل است  إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ [۲۱۰]،  وَاسْتَكْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَيْنَا لَا يُرْجَعُونَ [۲۱۱]،  الَّذِينَ طَغَوْا فِي الْبِلَادِ [۲۱۲]،  فَأَكْثَرُوا فِيهَا الْفَسَادَ [۲۱۳] در نهایت قدرت و کبریایی یکباره در برابر دیدگان بنی اسرائیل محو می‌شود.[۲۱۴] یکی از عناصر باطل در این داستان، سحر است. این باطل، در ظاهر بزرگ بوده  قَالَ أَلْقُوا فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ وَجَاءُوا بِسِحْرٍ عَظِيمٍ [۲۱۵]، به گونه‌ای که مهارت ساحران و حماسه و شور رقابت ایشان[۲۱۶] در برابر دیدگان هزاران قبطی و اسرائیلی، موجب هراس موسی(ع)  فَأَوْجَسَ فِي نَفْسِهِ خِيفَةً مُوسَى [۲۱۷] از گمراهی بنی‌اسرائیل گردید؛ ولی قرآن با بیان باطل شدن سحر ساحران و غرق شدن فرعون و لشکریان او در برابر دیدگان بنی‌اسرائیل  وَإِذْ فَرَقْنَا بِكُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَيْنَاكُمْ وَأَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ [۲۱۸] بر ناکام بودن باطل تأکید کرده است:  فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ [۲۱۹]،  فَغُلِبُوا هُنَالِكَ وَانْقَلَبُوا صَاغِرِينَ [۲۲۰]،  وَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ [۲۲۱]،  قَالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعَالَمِينَ [۲۲۲]،  رَبِّ مُوسَى وَهَارُونَ [۲۲۳] استعمال واژه  انْقَلَبُوا  در این آیه، افزون بر تناسب با واژه «غُلبوا»، به مفهوم بازگشت امر باطل به همان ریشه و حالت پست نخستین است.[۲۲۴] نمونه دیگر در ماجرای جنگ بدر ترسیم شده است. اولین رویارویی رسمی اسلام و کفر در بدر رخ داده و ازاین‌رو، روز جدایی حق از باطل:  يَوْمَ الْفُرْقَانِ [۲۲۵] نامیده شده است.[۲۲۶] قرآن کریم، نمونه دیگری از آشکار شدن پوچی باطل در این دنیا را، در احتضار و جان کندن منافقان و کافران بیان کرده است.  فَلَا تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُمْ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ [۲۲۷]،  وَلَا تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلَادُهُمْ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُعَذِّبَهُمْ بِهَا فِي الدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ [۲۲۸]، بر این اساس نحوه قبض روح منافقان و کافران عذابی برای آنان و افزون بر آن، نشانه و عبرتی برای دیگران است که از آن به «زهق» یعنی رفتن با مقهوریت، هلاکت و ضایع شدن[۲۲۹] تعبیر شده است[۲۳۰].

تشخیص حق از باطل

شخصیت‌زدگی (آفت تشخیص)

از آن جایی که در نظام موجود هستی، حق و باطل به هم آمیخته است تا جایی که باطل به سبب شرایط و مقتضیاتی، بیش‌تر از حق جلوه گری می‌‌کند، شناخت حق و پیروی از آن برای بیشتر مردم، دشوار و سخت است. از این دشوارتر، عمل براساس حق و لوازم آن است. از این رو اهل بصیرت و شناخت حقایق و صالحان و صادقانی که براساس بصیرت و شناخت خویش عمل کنند، همواره بسیار اندک هستند.

شگفت آنکه همگی ما انسان‌ها مدعیان حق و حق خواهی و عمل به آن هستیم و دیگران را متهم به باطل‌گرایی کرده و با انگ و ننگ حق ستیزی، آنان را از گردونه تاثیر اجتماعی، ارزش و ارجمندی بیرون می‌‌رانیم. این جاست که تشخیص حق، بسیار سخت می‌‌شود؛ زیرا حق بودن و حق‌گرایی به عنوان یک ارزش، حتی اهل فساد و بطلان را به سوی آن می‌‌کشاند تا از آن نمد، کلاهی نیز برای خود بسازند و مردم را با فریب و نیرنگ همراه خود کنند و بهره و سود دنیوی خود را از این طریق دوچندان برگیرند.

قرآن به عنوان کتاب راهنمای زندگی، به این مسئله بسیار توجه کرده است؛ زیرا درقرارگاه انسان در زمین، چنان حق و باطل به هم آمیخته شده و شبهات چنان در همه تار و پود زندگی نفوذ کرده است که قدرت تشخیص و انتخاب حق از باطل برای بیشتر مردم باقی نمانده است. از این رو قرآن بخشی از آموزه‌های خود را به راه‌های تشخیص حق از باطل و جداکردن شبهات از محکمات اختصاص داده است[۲۳۱].

نقش شبهات در آمیختگی حق و باطل

حق، نقیض باطل و به معنای وجوب و ثبوت[۲۳۲] و در اصل به معنای مطابقت و موافقت است. در فرهنگ قرآنی این واژه در معانی و در موارد مختلف به کار رفته است که عبارتند از:

  1. ایجادکننده چیزی بر‌اساس حکمت‌؛
  2. شیء ایجاد شده بر اساس حکمت‌؛
  3. اعتقاد به چیزی آن‌گونه که هست‌؛
  4. فعل و سخنی که به اندازه و به موقع باشد[۲۳۳].

وقتی ما سخن از حق می‌‌گویم، می‌‌تواند همه این معانی و کاربردهای پیش گفته باشد ولی بیش‌تر اوقات ما آن را در معنای مطابقت و موافقت با امری به کار می‌‌بریم که بر اساس حکمت الهی ایجاد شده است. به این معنا که حق را در اموری می‌‌جوییم که مطابق و موافق با فلسفه و هدف آفرینش باشد هر چند که آن امر در واقعیت تحقق خارجی نداشته و علل و عواملی از تحقق آن جلوگیری به عمل آورده باشد. از این روست که ما گاه بسیاری از واقعیت‌های موجود را به عنوان امری باطل و ضد حق دانسته و به مبارزه با آن می‌‌پردازیم. به عنوان نمونه ظلم و بی‌عدالتی را هر چند که واقعیتی اجتماعی و موجود در جامعه بشری است ولی آن را امری باطل و ضد حق دانسته و به مبارزه با آن می‌‌پردازیم تا عدالت و برابری جایگزین شود. این گونه است که عدالت خواهی و ستم ستیزی را به عنوان حق خواهی و باطل ستیزی دانسته و از این که خواهان ارزشی هستیم از خود و کار خود خشنود و راضی می‌‌باشیم.

اما مشکل در این جا ختم نمی‌شود؛ زیرا تشخیص حق در واقعیت‌های موجود بسیار سخت و دشوار است؛ چون جهان واقعیت‌ها، پر از امور باطلی است که گاه به صراحت و روشنی خودنمایی می‌‌کند و در بسیاری از اوقات خود را در شکل کمالی حق جلوه می‌‌دهد و با نمایی از حق خودنمایی می‌‌کند.

باطل از آن جایی که در نزد بیش تری مردم مورد انزجار و نفرت است نمی‌تواند خود را در شکل واقعی و حقیقی‌اش نشان دهد؛ زیرا فطرت سالم و پاک آدمی گرایش به کمال دارد و آن را در اموری می‌‌یابد که متصف به حق می‌‌باشند. از این روست که با هر چیزی که نمایی از باطل داشته باشد به شدت مخالفت و مبارزه می‌‌کنند و این مبارزه را به عنوان یک ارزش والای انسانی تلقی می‌‌نمایند.

مخالفت طبیعی انسان‌ها با نواقص و امور ضد کمالی از جمله باطل موجب می‌‌شود تا باطل خود را در شکل و شمایلی ارایه دهد که مورد توجه و پسند مردمان است. از این روست که خود را به شکل و شمایل حق در می‌‌آورد و نمایش می‌‌دهد.

خداوند در آیه  أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَابِيًا وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ [۲۳۴] با بیان تمثیلی نشان می‌‌دهد که چگونه باطل خود را بر محور حق به نمایش می‌‌گذارد تا این گونه مردمان را بفریبد. در این آیه بیان شده است که حق و باطل چنان در زندگی آدمی آمیخته است که انسان‌ها به سادگی نمی‌توانند حق را از باطل باز شناسند و با جدایی و تشخیص آن، در مسیر کمالی و درست گام بردارند.

به سخن دیگر، زندگی انسان‌ها در دنیا به علل گوناگون، چنان است که حق و باطل ملازم و همراه همیشگی آنان است و انسان‌ها به سادگی نمی‌توانند حق را از باطل باز شناسند و جدا کنند مگر آنکه ملاک‌های حق را شناخته و بر اساس آن معیارها به تجزیه و تحلیل مسایل دنیوی بپردازند.

مشکل زمانی دو چندان می‌‌شود که گروهی از مردمان به صورت تعمدی می‌‌کوشند تا حق و باطل را به هم بیامیزند و این آمیختگی را تقویت کنند و افزایش دهند؛ زیرا منافع آنان در این آمیختگی حق و باطل و عدم امکان تشخیص و جداسازی آن نهفته است.

خداوند در آیه  يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ [۲۳۵] توضیح می‌‌دهد که برخی از اهل کتاب که به ظاهر می‌‌بایست خواهان حق و پیرو و مبلغ آن باشند، برای دست یابی به منافع زودگذر دنیایی به طور آگاهانه و عامدانه حق و باطل را در هم می‌‌آمیزند و از آن جایی که با این عمل خویش بسیاری از مردم ساده دل را فریب می‌‌دهند ایشان را نکوهش می‌‌کند؛ زیرا توده‌های مردم به سبب این که به این گروه از اهل کتاب به عنوان خواص اعتماد و اطمینان دارند، گمان نمی‌برند که ایشان قصد فریب و نیرنگ مردمان را دارند. از این رو، بی‌هیچ تحقیق و تفحصی بر پایه گفتار و رفتار این خواص عمل می‌‌کنند و به گمان آنکه آنان حق را معرفی می‌‌کنند و خواهان حق و پیرو و مبلغ آن هستند، کورکورانه در پی ایشان می‌‌روند، در حالی این خواص فریبکار برای دست یابی به منافع زودگذر مادی دنیوی، حق و باطل را به هم آمیخته‌اند و باطل را به عنوان حق عرضه می‌‌کنند.

در گزارش دیگری که خداوند در آیات  يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ وَأَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَإِيَّايَ فَارْهَبُونِ [۲۳۶]،  وَآمِنُوا بِمَا أَنْزَلْتُ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَكُمْ وَلَا تَكُونُوا أَوَّلَ كَافِرٍ بِهِ وَلَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا وَإِيَّايَ فَاتَّقُونِ [۲۳۷]،  وَلَا تَلْبِسُوا الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَكْتُمُوا الْحَقَّ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ [۲۳۸] می‌‌دهد این معنا مورد تاکید قرآن است که برخی از خواص یهود توده‌های مردم را با آمیختن حق و باطل فریب می‌‌دهند و آنان را به سمت باطل به عنوان حق می‌‌کشانند. در حقیقت آنان گنجشک باطل خویش را رنگ کرده به عنوان قناری حق عرضه کنند و بفروشند[۲۳۹].

معیارها و راه‌های تشخیص

انسان اگر بر پایه فطرت سالم باقی بماند و عوامل بیرونی چون شیطان و عوامل درونی چون چیرگی هوای نفس نباشد، به طور طبیعی خواهان حق است؛ زیرا کمال را در حق می‌‌جوید و به آن گرایش می‌‌یابد. خداوند در آیاتی چون  قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنَّهَا بَقَرَةٌ لَا ذَلُولٌ تُثِيرُ الْأَرْضَ وَلَا تَسْقِي الْحَرْثَ مُسَلَّمَةٌ لَا شِيَةَ فِيهَا قَالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوهَا وَمَا كَادُوا يَفْعَلُونَ [۲۴۰] و نیز  قَالُوا أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللَّاعِبِينَ [۲۴۱]، حق جویی و حقیقت پذیری را فطرت و طبیعت سالم انسانی می‌‌داند و هرگونه گرایش به باطل را در تغییر و تبدیل ناروا در فطرت و طبیعت وی می‌‌شمارد.

با این همه حتی اگر فطرت و طبیعت انسان سالم باشد، به عللی بیرونی ممکن است که تشخیص حق برای او مشکل و دشوار باشد، هر چند که به دنبال شناخت آن به سوی حق خواهد رفت. به این معنا که اگر کسی فطرت سالم داشته باشد، هر چند که با شناخت حق به طور طبیعی به سمت و سوی آن کشیده می‌‌شود، ولی گاه به سبب خودنمایی باطل در جلوه حق، شناخت و تشخیص حق از باطل برای وی دشوار می‌‌شود. در این جاست که نیازمند راه‌هایی برای شناخت حق از باطل است.[۲۴۲].

ابزارهای تشخیص

خداوند در آیه  أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ هَذَا ذِكْرُ مَنْ مَعِيَ وَذِكْرُ مَنْ قَبْلِي بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ فَهُمْ مُعْرِضُونَ [۲۴۳] بر لزوم شناخت حق از باطل تاکید می‌‌کند؛ زیرا انسان بی‌شناخت و تشخیص حق از باطل نمی‌تواند در مسیر کمالی گام بردارد و ممکن است امری باطل، خود را حق جلوه دهد و اسباب گمراهی و شقاوت ابدی انسان را فراهم آورد؛ زیرا اگر انسان به باطلی به عنوان حق گرایش یابد و در مسیر آن گام بردارد، زمانی از نیرنگ و فریبی که خورده بیدار می‌‌شود که دیگر فرصت‌های عمر از دست رفته و مرگ، او را در آغوش کشیده است. از این رو فرمان می‌‌دهد تا انسان‌ها حق را بشناسند و ابزارهای شناسایی آن را به دست آورند.

از مهم‌ترین ابزارهای شناخت حق از باطل می‌‌توان به دو امر درونی و بیرونی اشاره کرد. امر درونی که در انسان‌ها قرارداده شده تا به عنوان ابزار و عامل شناختی عمل کند، همان فطرت پاک و سالم انسانی و فکر و خردی است که خداوند به انسان‌ها ارزانی داشته است.

خرد سالم و فکر و فطرت پاک انسان به طور طبیعی گرایش به خیر و خوبی و کمال دارد و آن را به عنوان حق، شناسایی کرده و در پی آن می‌‌رود. خداوند در آیه  أَوَلَمْ يَتَفَكَّرُوا فِي أَنْفُسِهِمْ مَا خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُسَمًّى وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ لَكَافِرُونَ [۲۴۴] با اشاره به قدرت اندیشه تبیین می‌‌کند که انسان‌ها از طریق این ابزار کارآمد می‌‌توانند حق را از باطل تشخیص دهند؛ زیرا انسان‌ها با تفکر در هستی و فلسفه آفرینش به سادگی می‌‌توانند دریابند که جهان آفرینش بر محور حقانیت آفریده شده است و انسان‌ها باید در همین مسیر کمالی گام بردارند و از باطل گریزان باشند.

از آن جایی که برای بسیاری از مردم شبهات و حق نمایی باطل امکان تفکر درست و صحیح را می‌‌گیرد و انسان‌ها به سبب هواهای نفسانی و وسوسه‌های شیطانی، بخش از فطرت سالم و پاک خویش را می‌‌آلایند، در این جاست که خداوند از طریق پیامبر بیرونی، به فریاد انسان‌ها می‌‌رسد و آنان را برای شناخت حق از باطل یاری می‌‌رساند. آیه  كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ [۲۴۵] به نیاز بشر به وحی و دین الهی برای شناخت باطل و راه راست از گمراهی اشاره دارد و تبیین می‌‌کند که اگر خداوند دستگیر انسان را از طریق روحی و دین نبود بسیاری از مردم از تشخیص حق از باطل ناتوان می‌‌ماندند و در مسیر باطل گام بر می‌‌داشتند.

بسیاری از مردم با آنکه از نظر عقلی رشد کرده‌اند ولی عوامل بسیار درونی و بیرونی به ایشان اجازه نمی‌دهد تا به سادگی حق را از باطل تشخیص دهند و در دام شبهات می‌‌افتند و باطل را حق گمان کرده و در مسیر آن گام برمی دارند. از این رو نیازمند وحی و پیامبرانی هستند که راه حق را به ایشان نشان دهند و آنان را به مسیر اصلی هدایت بخواند.  كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَنْ يَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ [۲۴۶].

انسان با دست یابی به حق واقعی می‌‌تواند به ایمان واقعی  وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ وَمَا لَنَا لَا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَمَا جَاءَنَا مِنَ الْحَقِّ وَنَطْمَعُ أَنْ يُدْخِلَنَا رَبُّنَا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِينَ [۲۴۷] امید به آینده بهتر و برتر بهره‌گیری از امدادهای غیبی و استجابت دعا و نیایش از سوی خداوند  أَفَمَن يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ [۲۴۸] و بهره‌مندی از آموزه‌های قرآنی و هدایتگری آنبه سوی کمال  وَإِذَا سَمِعُوا مَا أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرَى أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ [۲۴۹] و بصیرت  أَفَمَن يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَى إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ [۲۵۰]دست یابد[۲۵۱].

فواید و کارکردهای تشخیص

شناخت حق به انسان این امکان را می‌‌دهد تا از کوردلی بیرون آید و حقایق هستی را چنان که هست بشناسد و نهایت و غایت هر امری را بداند و در مسیر درست گام بردارد. اهل بصیرت همانند کسی است که در دره‌ها و دامنه کوه‌ها غرق در جزئیات است ولی با توجه به این که چکاد و غایت سیر و حرکت خویش را می‌‌بیند و در آن مسیر گام برمی دارد، هرگز جزئیات، وی را فریب نمی‌دهد و از اصل غایت و هدف باز نمی‌ماند؛ ضمن این که هدف غایی را به شکل وضوح می‌‌بیند.

به سخن دیگر کسانی که با استفاده از ابزارها و عوامل شناختی چون فکر و فطرت سالم و بهره‌گیری از آموزه‌های وحیانی و امدادهای غیبی، حق را می‌‌شناسند، به بصیرتی دست می‌‌یابند که آنان را همواره متوجه غایت هر چیزی می‌‌کند که همان خداوند تبارک و تعالی است؛ زیرا در پس هر چیزی و آفریده‌ای، خداوند آفریدگار و پروردگار را می‌‌نگرند. این گونه است که خداوند مبدا و منتهای هر سیر و حرکتی می‌‌شود و این افراد متوجه منشأ حق یعنی خداوند آفریدگار و پروردگار می‌‌باشند و در مسیر، هرگونه زمینه‌های تردید از ایشان برطرف می‌‌شود؛ زیرا همواره خداوند را در پس و پیش و درون و بیرون آن چیز می‌‌ببینند  الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ [۲۵۲].

انسان وقتی حق را شناخت، می‌‌تواند به سادگی اهل باطل را بشناسد، هر چند که نقابی ازحق بر چهره زده و در پس شبهات، خود را به وجود حقی زنده نگه بدارند. امیرمؤمنان علی(ع) می‌‌فرماید: «اِنَّ الحَقَ وَ‌ الباطِلَ لا يُعْرَفانِ بِاَقْدارِ الرِّجالِ، اَعْرِفِ الْحَقَّ لَعَرِفَ اَهْلَهُ، وَ‌ اَعْرَفِ الباطِلَ تَعْرِفْ اَهْلَهُ»؛ به درستی که حق و باطل را با قدر و شخصیت افراد نمی‌توان شناخت. اول حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی و باطل را نیز بشناس، اهل آن برایت آشکار می‌‌گردد[۲۵۳].

از آن جایی که بسیاری از مردم در دام شخصیت پرستی گرفتار می‌‌شوند، خداوند از مردم می‌‌خواهد به جای آنکه به منزلت اشخاص توجه کنند، به حق تمسک جویند تا براساس آن، اشخاص را بشناسند و بدانند که آیا در جبهه حق هستند یا در جبهه باطل می‌‌جنگند. از این رو می‌‌فرماید اشخاص، نباید مقیاس حق و باطل قرار گیرند. این حق و باطل است که باید مقیاس اشخاص و شخصیت آنان باشد. اگر حضرت عیسی(ع) شما را معاذالله به خود به عنوان حق خواند باید ببینید که این دعوت وی مطابق معیارهای حق می‌‌باشد یا آنکه دعوتی به باطل است؟ اگر دعوتی به باطل باشد می‌‌بایست از چنین دعوت و شخصی پرهیز کرد. این معیاری است که قرآن ارائه می‌‌دهد و امیرمؤمنان بارها و بارها در فتنه‌ها بر آن تأکید کرده و خواستار آن شده است که حقیقت راه را براساس معیارهای تشخیص حق از باطل بشناسید نه آنکه چون طلحه و زبیر و دیگر اصحاب پیامبر(ص) و ام المؤمنین عایشه در آن جبهه قرار گرفته‌اند فریب بخورید؛ زیرا همین ام المؤمنین اگر خطا و اشتباه و گناه کند و برخلاف حق گام بردارد دو برابر از دیگران عذاب می‌‌شود؛ زیرا موجب شده تا گروهی به اعتماد و اطمینان وی در دام فتنه و باطل بیفتند. این افراد هم خود به گمراهی رفته و هم به سبب اعتماد عمومی به ایشان مردم بسیاری را گمراه کرده‌اند. از این رو مجازات و گناه منتسبان به پیامبر(ص) و رهبران جامعه بیش از دیگران است.

از نظر اسلام، معیار همه چیز، حقیقت و معیار حقیقت، خود حقیقت است. هرکس طالب حق است، ارزشمند است؛ هر چند که به حق نرسد و هرکس در پی باطل است بی‌ارزش و بی‌اعتبار است. به همین جهت امیرمؤمنان(ع) به عنوان وصیتی که باید پس از خودش به مرحله اجرا درآید، فرمود: «لا تقتلوا الخوارج بعدی‌ فلیس من طلب الحق فاخطاه کمن طلب الباطل فادرکه»؛ پس از من خوارج را نکشید؛ چراکه کسی که طالب حق بود و در راه رسیدن به حق به خطا رفت، مانند کسی نیست که طالب باطل بود و به باطل دست یافت. [۲۵۴]

فرق خوارج و اصحاب معاویه در این است که خوارج مردمی متعبد و متعصب بودند و در آن فتنه ای که به پا کردند، در طلب باطل نبودند و اگر باعلی(ع) نمی‌جنگیدند، علی(ع) با آنها نمی‌جنگید، ولی اصحاب معاویه، تعبد به دین نداشتند و در راه رسیدن به حق، تعصبی نمی‌ورزیدند و با علم و آگاهی در پی باطل بودند. بنابراین، توصیه امام این است که پس از وی اگر می‌‌کشند، کسانی را بکشند که در پی باطلند و باطل را یافته‌اند، نه کسانی که حق را طالبند و به خاطر کج فهمی و قصوری که داشته‌اند، به آن نرسیده‌اند.

در جریان جنگ خونین جمل، مردی دچار حیرت شده بود؛ چراکه می‌‌دید شخصیت‌های برجسته عالم اسلام، مانند طلحه و زبیر و عایشه که به نص قرآن یکی از امهات مؤمنان است  وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ [۲۵۵] در مقابل علی(ع) قرار گرفته و با او سر جنگ و ستیز دارند. از این رو این مرد متحیر به محضر امیرمؤمنان(ع) شتافت و عرض کرد: «ایمکن ان یجتمع زبیر و طلحه و عائشه علی باطل؟»؛ آیا ممکن است زبیر و طلحه و عایشه بر باطل اجتماع کنند؟ حضرت در جواب وی فرمود: «اِنّكَ لَمَلْبُوسٌ عليك، اِنَّ الحَقَ وَ‌ الباطِلَ لا يُعْرَفانِ بِاَقْدارِ الرِّجالِ، اَعْرِفِ الْحَقَّ لَعَرِفَ اَهْلَهُ، وَ‌ اَعْرَفِ الباطِلَ تَعْرِفْ اَهْلَهُ»؛ امر بر تو مشتبه شده است؛ حق و باطل با قدر و منزلت اشخاص شناخته نمی‌شود. حق را بشناس تا اهل آن را بشناسی و باطل را بشناس تا اهل آن را بشناسی[۲۵۶].

یکی از افرادی که خود را اهل بصیرت می‌‌دانست درحالی که چنین نبوده و از بصیرت الهی هیچ بهره ای نبرده بود، به امیرمؤمنان(ع) در جنگ جمل اعتراض می‌‌کند و می‌‌گوید: إِنَّ الْحَارِثَ بْنَ حَوْطٍ أَتَاهُ فَقَالَ أَتَرَانِی أَظُنُّ أَصْحَابَ الْجَمَلِ کَانُوا عَلَی ضَلَالَةٍ؟ فَقَالَ: یَا حَارِثُ إِنَّکَ نَظَرْتَ تَحْتَکَ وَلَمْ تَنْظُرْ فَوْقَکَ فَحِرْتَ! إِنَّکَ لَمْ تَعْرِفِ آلْحَقَّ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ، وَلَمْ تَعْرَفِ آلْبَاطِلَ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ؛ حارث بن حوط نزد حضرت آمد و گفت: چنین پنداری که من اصحاب جمل را گمراه می‌‌دانم؟ فرمود: حارث! تو کوتاه بینانه نظر کردی، نه زیرکانه، به پایین پای خود نظر کردی، نه به بالای سر خود و سرگردان ماندی. تو حق را نشناخته‌ای، تا بدانی اهل حق چه کسانند و نه باطل را، تا بدانی پیروان آنچه مردمانند.

حارث که باز هم از اسارت پندار و از شخصیت‌گرایی به حق‌گرایی روی نیاورده بود، چنین گفت: من از سعید بن مالک و عبدالله بن عمر کناره می‌‌گیرم. آن حضرت فرمود: «ان سعيدا و عبدالله بن عمر لم ينصرا الحق و لم يخذلا الباطل» سعید و عبدالله بن عمر (آدم‌های بی‌خاصیتی هستند) آنها نه حق را یاری کردند و نه باطل را خوار ساختند.

مرد راستین و استوار و خردمند کسی است که هرگز گرفتار شخصیت‌گرایی و فرقه‌گرایی و نژادگرایی و ملیت‌گرایی و مانند آن نشود. درحالی که اینان گرفتار شخصیت‌هایی چون اصحاب بدر و ام المؤمنین شده و گمان کرده بودند که حق بر مدار ایشان می‌‌گردد؛ درحالی آنان هیچ عصمتی نداشتند و همان گونه که گاه بر مدار حق می‌‌گردند ممکن بود روزی بر مدار باطل بچرخند.

اگر روزی بخواهند حق را بر مدار شخص بسنجند تنها علی(ع) است که مدار حق می‌‌باشد و می‌‌توان حق را عین علی(ع) و علی(ع) را عین حق دانست؛ زیرا «قال رسول الله(ص): علی مع الحق و الحق مع علی یدور حیثما دار».

بنابراین نمی‌توان هرگز جز درباره معصوم(ع) از مدار بودن شخصیت‌ها برای حق سخن گفت و در مورد هرکس دیگری باید او را به حق سنجید نه اینکه حق را با او به داوری نشست[۲۵۷].

راه رهایی از باطل

برای این که گرفتار باطل نشویم می‌‌بایست خود را از هر گونه علل و عوامل ایجادی آن دور سازیم. بنابراین، گرایش به خرد و تعقل، تقوا و پرهیز از گناه، کسب علم و دانش نسبت به حقایق جهان، رهایی از کفر و عوامل آن می‌‌تواند ما را از هر گونه گرفتاری به باطل حفظ و صیانت کند.

بسیاری از مردم گرفتار گناه می‌‌شوند و همین گناه است که زنگاری بر دل‌ها و قلوب ایشان می‌‌کشد و زمینه برای دسیسه و دفن قلب و ناتوانی در کسب حقایق می‌‌شود؛ زیرا قلوب مرکز ادراکی بشر است و اگر زنگار گرفته شود، یا دسیسه و دفن شود دیگر نمی‌تواند مانند آینه حقایق را برتابد و به نمایش گذارد و قدرت تفقه و فهم عمیق از انسان سلب می‌‌شود. خداوند بارها به انسان‌ها هشدار داده که از گناه پرهیز کنند تا گرفتار زنگارگرفتگی، وارونگی، دفن و یا مهر و ختم قلوب نشوند[۲۵۸].

از نظر قرآن تقوا بهترین وسیله و ابزاری است که در دستان بشر است تا از باطل مصون مانند و یا از آن رهایی و نجات یافته و حقایق بر دل‌هایشان بتابد و جلوه کند. از این روست که در آیاتی از قرآن از جمله آیه ۲۸۲ سوره بقره و ۲ و ۳ سوره طلاق و ۲۹ سوره انفال بر تقوا به عنوان مهم‌ترین عامل تاکید کرده است تا این گونه از شر باطل و باطل‌گرایی و باطل گرایان رهایی یافته به علم شهودی و تشخیص حق و باطل دست یافته و راه خویش را در میان شبهات و مشکلات پیدا کرده و در مسیر حق و حقانیت گام برداشته و از اثار آن بهره مند شویم[۲۵۹].

سرانجام باطل

در متون دینی اوستا،[۲۶۰] اوپانیشاد،[۲۶۱] عهد عتیق،[۲۶۲] عهد جدید[۲۶۳] و حتی مکاتب مبتنی بر ثنویت[۲۶۴] نیز باطل سرانجام محکوم به نابودی، و پیروزی از آنِ حق است.

قرآن کریم در آیاتی پرشمار بر نافرجامی باطل تأکید کرده و سرعت زوال و بی‌اثر شدن باطل را از ویژگی‌های ذاتی آن دانسته است  بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ [۲۶۵]،  يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى كَالَّذِي يُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ وَابِلٌ فَتَرَكَهُ صَلْدًا لَا يَقْدِرُونَ عَلَى شَيْءٍ مِمَّا كَسَبُوا وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ [۲۶۶]،  فَغُلِبُوا هُنَالِكَ وَانْقَلَبُوا صَاغِرِينَ [۲۶۷]،  وَقَدِمْنَا إِلَى مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَنْثُورًا [۲۶۸]، بر این اساس اهل باطل نیز به سرنوشت باطل دچار خواهند شد.

نظام حاکم بر جهان بر مبنای حق بنا شده است:  خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ [۲۶۹] و در آن هر موجودی فرمانبردار حق و تسبیح گوی اوست.  أَفَغَيْرَ دِينِ اللَّهِ يَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَإِلَيْهِ يُرْجَعُونَ [۲۷۰]،  ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ [۲۷۱]،  فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا وَزَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَحِفْظًا ذَلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ [۲۷۲] بر اساس آیه  أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّيْلُ زَبَدًا رَابِيًا وَمِمَّا يُوقِدُونَ عَلَيْهِ فِي النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْيَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنْفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ [۲۷۳] باطل که برخلاف این جریان حق محور عمل می‌کند، به کنار خواهد افتاد و از سیر وجود و هستی بیرون خواهد رفت.[۲۷۴] در جهانی که نهایت آن برپایی نظام پاداش و جزا:  وَلِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ لِيَجْزِيَ الَّذِينَ أَسَاءُوا بِمَا عَمِلُوا وَيَجْزِيَ الَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى [۲۷۵] و تحت سیطره خدای احکم الحاکمین است  أَلَيْسَ اللَّهُ بِأَحْكَمِ الْحَاكِمِينَ [۲۷۶] باطل، قطعا امکان کامروایی نخواهد داشت و نمود آن در مقایسه با حق، تنها نمایش و جرقه‌ای خاموش شدنی خواهد بود[۲۷۷] و از آنجا که نظام عالم بر مبنای قانون اسباب و مسببات است و تنها بر اساس اراده افراد و فاعلها استوار نیست، اثر منفی هر باطلی نیز تنها به اهل باطل باز خواهد گشت.[۲۷۸] چنین است که مکر سوء جز به اهلش باز نمی‌گردد.  اسْتِكْبَارًا فِي الْأَرْضِ وَمَكْرَ السَّيِّئِ وَلَا يَحِيقُ الْمَكْرُ السَّيِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَهَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِينَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِيلًا وَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِيلًا [۲۷۹].

قرآن کریم، حقانیت خداوند و باطل بودن غیر او و بیان برتری و پیروزی حق:  ذَلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِيُّ الْكَبِيرُ [۲۸۰] را به عنوان یک اصل بیان کرده و ناکامی اهل باطل را معلول پیروی آنان از باطل و مشمول این اصل دانسته است:  ذَلِكَ بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا الْبَاطِلَ وَأَنَّ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثَالَهُمْ [۲۸۱] و تأکید دارد که ممکن است باطل به طور موقت چهره حق را بپوشاند؛ ولی نیروی ماندن دائمی ندارد و سرانجام کنار می‌رود.[۲۸۲] اصل پیروزی و غلبه حق و محو شدن باطل با تعبیرهایی گوناگون مورد تأکید قرآن است. بخشی از این تعابیر که به صورت فعل مضارع یا ماضی یا جمله اسمیه و نشان وقوع قطعی امر است، از اراده و سنت قطعی الهی از نابودی باطل خبر می‌دهد؛ مانند آیات  وَإِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّهَا لَكُمْ وَتَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذَاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَيُرِيدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ وَيَقْطَعَ دَابِرَ الْكَافِرِينَ [۲۸۳]،  لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَيُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ [۲۸۴] که ذیل داستان جنگ بدر آمده است؛[۲۸۵] همچنین آیه  وَقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ كَانَ زَهُوقًا [۲۸۶] و آیه  قُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَمَا يُبْدِئُ الْبَاطِلُ وَمَا يُعِيدُ [۲۸۷] که بر ثبات و استمرار این سنت الهی تأکید کرده است. آیه  بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ [۲۸۸] با تأکید بر این سنت الهی، قدرت حق و ناچیز بودن و ناتوانی باطل را بیان می‌کند که ممکن است غلبه ظاهری و موقت داشته باشد؛ اما حق یکباره از کمین بیرون می‌آید و آن را نابود می‌کند.[۲۸۹] عباراتی همانند  وَلَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ  و آیاتی که متضمن بیان ناکامی باطل است  تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ [۲۹۰]،  وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِنْ قَرَارٍ [۲۹۱]،  يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ وَيُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ وَيَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ [۲۹۲]،  وَلَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِينَ [۲۹۳]،  إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنْصُورُونَ [۲۹۴]،  وَإِنَّ جُنْدَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ [۲۹۵]،  وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِنْ مِصْرَ لِامْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَنْ يَنْفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الْأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ [۲۹۶].[۲۹۷] به ناخوشایندی اهل باطل از این سنت الهی و ضرورت آمادگی مؤمنان برای دفع کید آنان اشاره دارد[۲۹۸].

منابع

پانویس

  1. لسان العرب، ج ۱، ص۴۳۲، «بطل».
  2. نثر طوبی، ج ۱، ص۸۳.
  3. نثر طوبی، ج ۱، ص۸۳.
  4. المیزان، ج ۱۰، ص۱۱۰.
  5. التعریفات، ص۱۹.
  6. واژه‌های دخیل، ص۱۴۳.
  7. فرهنگ فرانسه فارسی، ج ۱، ص۵۷۰ ـ ۵۷۱.
  8. ۱. Der Sprach Brock Haus، P. ۲۴۷.
  9. ۲. Longman Contemporary English، P. ۴۹۷، Dictionary of English Etymology، P. ۱۴۴.
  10. قاموس القرآن، ص۷۱.
  11. السیرة النبویه، ج ۱، ص۳۷۰؛ مجمع‌البحرین، ج ۱، ص۲۱۳، «بطل»؛ دائرة معارف القرن العشرین، ج ۸، ص۲۸۱.
  12. ترتیب العین، ص۸۶، «بطل».
  13. السیرة النبویه، ج ۱، ص۲۷۳؛ البدایة و النهایه، ج ۳، ص۷۰؛ سبل الهدی، ج ۲، ص۳۸۰.
  14. اوستا، ج ۱، ص۹۲، ۱۴۷، ۲۵۴؛ ج ۲، ص۲۶۲، ۵۶۶، ۵۷۵.
  15. اوپانیشاد، ج ۱، ص۲۰۱.
  16. کتاب مقدس، خروج ۵: ۹
  17. کتاب مقدس، متی، ۱۵: ۷؛ امثال، ۳۰: ۳۱.
  18. مجموعه آثار، ج ۶، ص۷۶ ـ ۷۷، «اصول فلسفه و روش رئالیسم».
  19. الشفاء، ص۴۸.
  20. الشفاء، ص۴۷.
  21. الشفاء، ص۴۸.
  22. «هر چیزی نابود شدنی است جز ذات او» سوره قصص، آیه ۸۸.
  23. «هر که روی آن (زمین) است از میان رفتنی است» سوره الرحمن، آیه ۲۶.
  24. «و (تنها) ذات بشکوه و کرامند پروردگارت ماندگار است» سوره الرحمن، آیه ۲۷.
  25. مجموعه آثار، ج ۳، ص۴۲۹، «حق و باطل».
  26. کشاف اصطلاحات الفنون، ج ۱، ص۳۴۰؛ ج ۲، ص۱۲۷۱.
  27. الشفاء، ص۴۸.
  28. اصطلاحات الصوفیه، ص۱۳.
  29. شرح اصطلاحات تصوف، ص۲۳۶.
  30. المعجم الاحصائی، ج ۱، ص۳۸۱.
  31. «پس، فرابرترا که خداوند است» سوره طه، آیه ۱۱۴.
  32. «حق از (آن) پروردگار توست » سوره بقره، آیه ۱۴۷.
  33. «این بدان روست که خداوند راستین است و اینکه آنچه به جای او (به پرستش) می‌خوانند نادرست است» سوره حج، آیه ۶۲.
  34. «و بگو حقّ آمد و باطل از میان رفت؛ بی‌گمان باطل از میان رفتنی است» سوره اسراء، آیه ۸۱.
  35. «در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستوده‌ای است» سوره فصلت، آیه ۴۲.
  36. «این از آن روست که کافران از باطل و مؤمنان از- حق که از سوی پروردگارشان است- پیروی کردند، بدین‌گونه خداوند برای مردم مثل‌هایشان را می‌آورد» سوره محمد، آیه ۳.
  37. «و حق را با باطل میامیزید و آگاهانه حقپوشی مکنید» سوره بقره، آیه ۴۲.
  38. « پروردگارا! این (ها) را بیهوده نیافریده‌ای» سوره آل عمران، آیه ۱۹۱.
  39. «و ما فرستادگان را جز نویدبخش و بیم‌دهنده نمی‌فرستیم و کافران به وسیله باطل چالش می‌ورزند تا حق را با آن از میان بردارند؛ و آیات مرا و بیم‌هایی را که یافته‌اند به ریشخند گرفتند» سوره کهف، آیه ۵۶.
  40. «حق، جا افتاد و آنچه (آنان) انجام می‌دادند تباه شد» سوره اعراف، آیه ۱۱۸.
  41. «دارایی‌های یکدیگر را میان خود به نادرستی نخورید» سوره نساء، آیه ۲۹.
  42. مجموعه آثار، ج ۳، ص۴۲۷، «حق و باطل».
  43. خوش منش، ابوالفضل، مقاله «باطل»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۵، ص۲۷۷-۲۷۹.
  44. «این بدان روست که خداوند راستین است» سوره حج، آیه ۶۲.
  45. «حق از (آن) پروردگار توست » سوره بقره، آیه ۱۴۷.
  46. «آفرینش خداوند را (بنگر) که هر چیز را استوار آفریده است» سوره نمل، آیه ۸۸.
  47. «اوست که هر چه آفرید نیکو آفرید و آفرینش آدمی را از گلی آغازید» سوره سجده، آیه ۷.
  48. مجموعه آثار، ج ۳، ص۴۱۱.
  49. مجموعه آثار، ج ۳، ص۴۱۱.
  50. مجموعه آثار، ج ۳، گوهر مراد، ص۳۲۳.
  51. نمونه، ج ۱۰، ص۱۷۰.
  52. المیزان، ج ۲، ص۱۸۷.
  53. «و آسمان و زمین و آنچه را میان آنها ست به بازیچه نیافریده‌ایم» سوره انبیاء، آیه ۱۶.
  54. «و ما آسمان و زمین و آنچه را میان آنهاست بیهوده نیافریدیم؛ این پندار کافران است پس وای از آتش (دوزخ) بر کافران!» سوره ص، آیه ۲۷.
  55. «بی‌گمان در آفرینش آسمان‌ها و زمین و پیاپی آمدن شب و روز نشانه‌هایی برای خردمندان است» سوره آل عمران، آیه ۱۹۰.
  56. «(همان) کسان که خداوند را ایستاده و نشسته و آرمیده بر پهلو یاد می‌کنند و در آفرینش آسمان‌ها و زمین می‌اندیشند: پروردگارا! این (ها) را بیهوده نیافریده‌ای، پاکا که تویی! ما را از عذاب آتش (دوزخ) باز دار» سوره آل عمران، آیه ۱۹۱.
  57. پرتوی از قرآن، ج ۳، ص۴۵۲
  58. «راه خداوندی که آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است از آن اوست؛ آگاه باشید که همه کارها به سوی خداوند باز می‌گردد» سوره شوری، آیه ۵۳.
  59. «حق از (آن) پروردگار توست پس هیچ‌گاه از دو دلان مباش!» سوره بقره، آیه ۱۴۷.
  60. «این بدان روست که خداوند راستین است و اینکه آنچه به جای او (به پرستش) می‌خوانند نادرست است و اینکه خداوند است که فرازمند بزرگ است» سوره حج، آیه ۶۲.
  61. پرتوی از قرآن، ج ۲، ص۲۷۸.
  62. «بی‌گمان فرستادگان پروردگارمان حق را فرا آوردند» سوره اعراف، آیه ۴۳.
  63. «در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستوده‌ای است» سوره فصلت، آیه ۴۲.
  64. الفرقان، ج ۲۴، ص۹۰.
  65. «سپاس خداوندی را که بر بنده خود این کتاب را فرو فرستاد و در آن هیچ کژی ننهاد» سوره کهف، آیه ۱.
  66. «(کتابی) استوار، تا از عذابی شدید از سوی او بیم دهد و به مؤمنانی که کارهای شایسته می‌کنند نوید بخشد که آنان پاداشی نیکو (در بهشت) دارند» سوره کهف، آیه ۲.
  67. « این است آیین استوار» سوره توبه، آیه ۳۶.
  68. «بی‌گمان این قرآن به آیین استوارتر رهنمون می‌گردد و به مؤمنانی که کارهای شایسته انجام می‌دهند مژده می‌دهد که پاداشی بزرگ دارند» سوره اسراء، آیه ۹.
  69. خوش منش، ابوالفضل، مقاله «باطل»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۵، ص۲۷۹-۲۸۰.
  70. «این است خداوند پروردگار راستین شما بنابراین، پس از حقّ جز گمراهی چه خواهد بود؟ و چگونه (از حق) روی گردانتان می‌کنند؟» سوره یونس، آیه ۳۲.
  71. «از آسمان آبی فرو باراند آنگاه رودهایی -هر یک به گنجایی خویش- روان شد و سیلاب با خویش کفی انبوه فرا آورد و آنچه در آتش می‌گدازند تا زینتی یا کالایی به دست آورند، (نیز) کفی همانند آن (کف سیلاب) است؛ بدین‌گونه خداوند درست و نادرست را مثل می‌زند؛ باری، کف، کنار می‌رود اما آنچه مردم را سودمند افتد در زمین باز می‌ماند؛ بدین‌گونه خداوند مثل می‌زند» سوره رعد، آیه ۱۷.
  72. «و حق را با باطل میامیزید و آگاهانه حقپوشی مکنید» سوره بقره، آیه ۴۲.
  73. «ای اهل کتاب! چرا حقّ را با باطل می‌آمیزید و حقپوشی می‌کنید با آنکه خود می‌دانید؟» سوره آل عمران، آیه ۷۱.
  74. «تا حقّ را تحقّق بخشد و باطل را تباه گرداند هرچند بزهکاران نپسندند» سوره انفال، آیه ۸.
  75. «بلکه، راستی را بر ناراستی می‌افکنیم که آن را درهم می‌شکند؛ و خود ناگهان از میان می‌رود و وای بر شما! از آنچه (در چگونگی خداوند) وصف می‌کنید» سوره انبیاء، آیه ۱۸ و آیات دیگر.
  76. منصوری، خلیل، شخصیت‌زدگی آفت تشخیص حق از باطل.
  77.  وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ الْبَحْرَ فَأَتَوْا عَلَى قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلَى أَصْنَامٍ لَهُمْ قَالُوا يَا مُوسَى اجْعَلْ لَنَا إِلَهًا كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ * إِنَّ هَؤُلَاءِ مُتَبَّرٌ مَا هُمْ فِيهِ وَبَاطِلٌ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ  «و بنی اسرائیل را از دریا گذراندیم آنگاه آنان به قومی رسیدند که به پرستش بت‌هایی که داشتند رو آورده بودند، گفتند: ای موسی! برای ما خدایی بگمار چنان که آنان خدایانی دارند، (موسی) گفت: به راستی که شما قومی نادانید * بی‌گمان آنچه اینان می‌کنند از هم پاشیده است و آنچه می‌کردند باطل است» سوره اعراف، آیه ۱۳۸-۱۳۹.
  78.  سَأَصْرِفُ عَنْ آيَاتِيَ الَّذِينَ يَتَكَبَّرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَإِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لَا يُؤْمِنُوا بِهَا وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الرُّشْدِ لَا يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا وَإِنْ يَرَوْا سَبِيلَ الْغَيِّ يَتَّخِذُوهُ سَبِيلًا ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَكَانُوا عَنْهَا غَافِلِينَ  «به زودی کسانی را که در زمین ناحق گردنفرازی می‌ورزند از نشانه‌های خود روگردان خواهم کرد و هر نشانه‌ای ببینند بدان ایمان نخواهند آورد؛ و اگر راه درست را ببینند آن را راه (خویش) نخواهند گزید و چون کژراهه را ببینند آن را راه (خود) برخواهند گزید؛ این از آن روست که آنان نشانه‌های ما را دروغ شمردند و از آن غافل بودند» سوره اعراف، آیه ۱۴۶؛  وَاسْتَكْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَيْنَا لَا يُرْجَعُونَ  «و او و سپاهیانش در آن سرزمین به ناراستی گردنکشی ورزیدند و پنداشتند که به سوی ما بازگردانده نمی‌شوند» سوره قصص، آیه ۳۹؛  فَأَمَّا عَادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَقَالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يَجْحَدُونَ  «و اما (قوم) عاد در زمین به نادرستی گردنکشی کردند و گفتند: چه کسی از ما توانمندتر است؟ و آیا ندیدند که خداوندی که آنان را آفریده از آنان توانمندتر است؟ و آنان آیات ما را انکار می‌کردند» سوره فصلت، آیه ۱۵؛  وَيَوْمَ يُعْرَضُ الَّذِينَ كَفَرُوا عَلَى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طَيِّبَاتِكُمْ فِي حَيَاتِكُمُ الدُّنْيَا وَاسْتَمْتَعْتُمْ بِهَا فَالْيَوْمَ تُجْزَوْنَ عَذَابَ الْهُونِ بِمَا كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَبِمَا كُنْتُمْ تَفْسُقُونَ  «و روزی که کافران را بر آتش (دوزخ) عرضه کنند و (به آنان گویند): چیزهای خوشایندتان را در زندگانی دنیا به پایان بردید و از آنها بهره‌مند شدید پس امروز برای گردنکشی ناحق در زمین و آن نافرمانی که می‌کردید با عذاب خواری‌آور کیفر می‌بینید» سوره احقاف، آیه ۲۰.
  79.  أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ * الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ وَلَوْلَا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَهُدِّمَتْ صَوَامِعُ وَبِيَعٌ وَصَلَوَاتٌ وَمَسَاجِدُ يُذْكَرُ فِيهَا اسْمُ اللَّهِ كَثِيرًا وَلَيَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ إِنَّ اللَّهَ لَقَوِيٌّ عَزِيزٌ  «به کسانی که بر آنها جنگ تحمیل می‌شود اجازه (ی جهاد) داده شد زیرا ستم دیده‌اند و بی‌گمان خداوند بر یاری آنان تواناست * همان کسانی که ناحق از خانه‌های خود بیرون رانده شدند و جز این نبود که می‌گفتند: پروردگار ما خداوند است و اگر خداوند برخی مردم را به دست برخی دیگر از میان برنمی‌داشت بی‌گمان دیرها (ی راهبان) و کلیساها (ی مسیحیان) و کنشت‌ها (ی یهودیان) و مسجدهایی که نام خداوند را در آن بسیار می‌برند ویران می‌شد و بی‌گمان خداوند به کسی که وی را یاری کند یاری خواهد رساند که خداوند توانمندی پیروز است» سوره حج، آیه ۳۹-۴۰.
  80.  قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَالْإِثْمَ وَالْبَغْيَ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَأَنْ تُشْرِكُوا بِاللَّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ سُلْطَانًا وَأَنْ تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ  «بگو جز این نیست که پروردگارم زشتکاری‌های آشکار و پنهان و گناه و افزون‌جویی ناروا را حرام کرده است و (نیز) اینکه برای خداوند چیزی را که برهانی بر آن فرو نفرستاده است شریک آورید و اینکه درباره خداوند چیزی بگویید که نمی‌دانید» سوره اعراف، آیه ۳۳؛  فَلَمَّا أَنْجَاهُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ مَتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ إِلَيْنَا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ  «و چون رهاییشان دهد ناگاه به ناحقّ بر زمین، ستم می‌ورزند، ای مردم! ستم شما به زیان خودتان است، (چند روزی) بهره زندگانی این جهان را می‌برید سپس به سوی ما باز می‌گردید و شما را از آنچه انجام می‌دادید آگاه می‌گردانیم» سوره یونس، آیه ۲۳؛  أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا فَإِنْ يَشَإِ اللَّهُ يَخْتِمْ عَلَى قَلْبِكَ وَيَمْحُ اللَّهُ الْبَاطِلَ وَيُحِقُّ الْحَقَّ بِكَلِمَاتِهِ إِنَّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ  «یا می‌گویند: (پیامبر) بر خداوند دروغی بسته است، اگر خداوند بخواهد بر دل تو مهر می‌نهد: و خداوند باطل را از میان برمی‌دارد و حقّ را با کلمات خویش استوار می‌دارد که او به اندیشه‌ها داناست» سوره شوری، آیه ۲۴.
  81.  وَأَوْحَيْنَا إِلَى مُوسَى أَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَإِذَا هِيَ تَلْقَفُ مَا يَأْفِكُونَ * فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ  «و (ما) به موسی وحی کردیم که چوبه‌دستت را بیفکن! که ناگهان، (اژدهایی شد و) هرچه ساخته بودند فرو می‌بلعید * حق، جا افتاد و آنچه (آنان) انجام می‌دادند تباه شد» سوره اعراف، آیه ۱۱۷-۱۱۸؛  فَلَمَّا أَلْقَوْا قَالَ مُوسَى مَا جِئْتُمْ بِهِ السِّحْرُ إِنَّ اللَّهَ سَيُبْطِلُهُ إِنَّ اللَّهَ لَا يُصْلِحُ عَمَلَ الْمُفْسِدِينَ  «چون افکندند موسی گفت: آنچه آورده‌اید جادوست، بی‌گمان خداوند آن را به زودی تباه خواهد کرد، همانا خداوند کار تبهکاران را به سامان نمی‌آورد» سوره یونس، آیه ۸۱.
  82.  وَلَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ وَتُدْلُوا بِهَا إِلَى الْحُكَّامِ لِتَأْكُلُوا فَرِيقًا مِنْ أَمْوَالِ النَّاسِ بِالْإِثْمِ وَأَنْتُمْ تَعْلَمُونَ  «و دارایی‌های همدیگر را میان خود به نادرستی مخورید و آنها را (با رشوه) به سوی داوران سرازیر نکنید تا بخشی از دارایی‌های مردم را آگاهانه به حرام بخورید» سوره بقره، آیه ۱۸۸.
  83.  مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا لَا يُبْخَسُونَ * أُولَئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ إِلَّا النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُوا فِيهَا وَبَاطِلٌ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ  «کسانی که زندگی این جهان و آراستگی آن را بخواهند (بر و بار) کارهایشان را در آن به آنان تمام خواهیم داد و در آن با آنان کاستی نمی‌ورزند * آنان کسانی هستند که در رستخیز جز آتش (دوزخ) نخواهند داشت و آنچه در آن کرده‌اند نابود و آنچه انجام می‌داده‌اند تباه است» سوره هود، آیه ۱۵-۱۶.
  84.  ذَلِكَ وَمَنْ يُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَأُحِلَّتْ لَكُمُ الْأَنْعَامُ إِلَّا مَا يُتْلَى عَلَيْكُمْ فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ  «چنین است؛ و هر که حرمت‌های خداوند را سترگ بدارد همان نزد پروردگارش برای او بهتر است. و (گوشت) چارپایان بر شما حلال است جز آنچه (حرام بودن آن) برایتان خوانده شود پس، از پلیدی‌ها که بت‌هایند دوری گزینید و از گفتار دروغ (نیز) بپرهیزید» سوره حج، آیه ۳۰؛  وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ  «و از مردم کسی است که خریدار گفتار بیهوده است تا بی‌(پشتوانه) دانشی، (مردم را) از راه خداوند، بیراه کند و آن را به ریشخند گیرد؛ آنان را عذابی خوارساز خواهد بود» سوره لقمان، آیه ۶.
  85. تفسیر نورالثقلین، ج‌۵، ص‌۳۴‌-‌۳۵.
  86. الکافی، ج‌۶‌، ص‌۴۳۱؛ تفسیر نورالثقلین، ج‌۵، ص‌۴۱۲.
  87.  قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ غَيْرَ الْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعُوا أَهْوَاءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَأَضَلُّوا كَثِيرًا وَضَلُّوا عَنْ سَوَاءِ السَّبِيلِ  «بگو ای اهل کتاب! در دین خود ناحق غلو نورزید و از هوس‌های گروهی که از پیش گمراه بودند، و بسیاری را گمراه کردند و از راه میانه به بیراه افتادند پیروی نکنید» سوره مائده، آیه ۷۷.
  88. المیزان، ج‌۶‌، ص‌۷۷.
  89.  وَإِذْ قُلْتُمْ يَا مُوسَى لَنْ نَصْبِرَ عَلَى طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ مِنْ بَقْلِهَا وَقِثَّائِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِي هُوَ أَدْنَى بِالَّذِي هُوَ خَيْرٌ اهْبِطُوا مِصْرًا فَإِنَّ لَكُمْ مَا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ  «و (یاد کنید) آنگاه را که گفتید: ای موسی! هرگز یک (رنگ) خوراک را برنمی‌تابیم به خاطر ما از پروردگارت بخواه تا برای ما از آنچه زمین می‌رویاند، از سبزی و خیار و سیر و عدس و پیاز، بر آورد. او گفت: آیا چیز پست‌تر را به جای چیز بهتر می‌خواهید؟ به شهری فرود آیید که (آنجا) آنچه خواستید در اختیار شماست؛ و مهر خواری و تهیدستی بر آنان زده شد و سزاوار خشم خداوند شدند زیرا نشانه‌های خداوند را انکار می‌کردند و پیامبران را ناحقّ می‌کشتند؛ این بدان روی بود که سرکشی ورزیدند و از اندازه، می‌گذشتند» سوره بقره، آیه ۶۱؛  إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَيَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ * ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ أَيْنَ مَا ثُقِفُوا إِلَّا بِحَبْلٍ مِنَ اللَّهِ وَحَبْلٍ مِنَ النَّاسِ وَبَاءُوا بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ وَضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الْمَسْكَنَةُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ * لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ أَغْنِيَاءُ سَنَكْتُبُ مَا قَالُوا وَقَتْلَهُمُ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَنَقُولُ ذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ  «آنان را که به آیات خداوند کفر می‌ورزند و پیامبران را ناحقّ می‌کشند و دادفرمایان از مردم را به قتل می‌رسانند به عذابی دردناک نوید ده! * جز در پناه خداوند یا پناه مردم هر جا یافته شوند محکوم به خواری‌اند و دچار خشمی از سوی خداوند و محکوم به تهیدستی شدند، آن بدین رو بود که آنان به آیات خداوند کفر می‌ورزیدند و پیامبران را ناحقّ می‌کشتند، آن، از این رو بود که نافرمانی ورزیدند و تجاوز می‌کرد * خداوند سخن آن کسان را که گفتند: خداوند تهیدست است و ما توانگریم شنیده است؛ به زودی آنچه را گفته‌اند و اینکه پیامبران را ناروا می‌کشتند می‌نویسیم و می‌گوییم: عذاب آتش سوزان را بچشید» سوره آل عمران، آیه ۲۱ و ۱۱۲ و ۱۸۱؛  فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِيثَاقَهُمْ وَكُفْرِهِمْ بِآيَاتِ اللَّهِ وَقَتْلِهِمُ الْأَنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَقَوْلِهِمْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَيْهَا بِكُفْرِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا  «آنگاه برای پیمان‌شکنی آنان و کفر ورزیدنشان به آیات خداوند و کشتن پیامبران به ناحق (لعنتشان کردیم) و (نیز برای این) گفتارشان که: دل‌های ما در پوشش‌هایی است- (در حالی که چنین نیست) بلکه برای کفرشان خداوند بر آن (دل)‌ها مهر نهاد، پس جز اندکی ایمان نمی‌آو» سوره نساء، آیه ۱۵۵.
  90. منصوری، خلیل، اعمال باطل از نظر قرآن.
  91. مفردات الفاظ قرآن کریم، راغب اصفهانی، ص‌۱۲۹، «بطل».
  92. «و خداوند شما را از شکم مادرانتان بیرون آورد در حالی که چیزی نمی‌دانستید و برای شما گوش و چشم و دل نهاد باشد که سپاس گزارید» سوره نحل، آیه ۷۸.
  93. «و بی‌گمان ما در این قرآن برای مردم هر گونه مثلی زده‌ایم و اگر برای آنان نشانه‌ای بیاوری کافران خواهند گفت: شما تباه‌اندیشانی بیش نیستید * بدین گونه خداوند بر دل آن کسان که (حقیقت را) نمی‌دانند مهر می‌زند» سوره روم، آیه ۵۸-۵۹.
  94. «و بی‌گمان بسیاری از پریان و آدمیان را برای دوزخ آفریده‌ایم؛ (زیرا) دل‌هایی دارند که با آن درنمی‌یابند و دیدگانی که با آن نمی‌نگرند و گوش‌هایی که با آن نمی‌شنوند؛ آنان چون چارپایانند بلکه گمراه‌ترند؛ آنانند که ناآگاهند» سوره اعراف، آیه ۱۷۹.
  95. منصوری، خلیل، اعمال باطل از نظر قرآن.
  96. «بی‌گمان باطل از میان رفتنی است» سوره اسراء، آیه ۸۱.
  97. التبیان، ج ۶، ص۵۱۲.
  98. الصافی، ج ۴، ص۴۴۲.
  99. «بگو: حقّ آمد و باطل، نه (آفرینش چیزی را) می‌آغازد و نه باز می‌گرداند» سوره سبأ، آیه ۴۹.
  100. التبیان، ج۸، ص۴۰۷؛ مجمع‌البیان، ج۸، ص۶۸۰.
  101. المیزان، ج ۱۶، ص۳۸۹.
  102. مجمع البیان، ج ۸، ص۶۲۰.
  103. الصافی، ج ۴، ص۴۴۲.
  104. مجموعه آثار، ج ۳، ص۴۴۱، «حق و باطل».
  105. «و بی‌گمان ما در این قرآن برای مردم هر گونه مثلی زده‌ایم و اگر برای آنان نشانه‌ای بیاوری کافران خواهند گفت: شما تباه‌اندیشانی بیش نیستید» سوره روم، آیه ۵۸.
  106. «و اگر از آدمی مانند خویش فرمان برید بی‌گمان در آن صورت زیانکار خواهید بود» سوره مؤمنون، آیه ۳۴.
  107. «او جز مردی نیست که بر خداوند دروغی می‌بندد و ما به او ایمان نمی‌آوریم» سوره مؤمنون، آیه ۳۸.
  108. «و فرعون گفت: بگذارید من موسی را بکشم و او پروردگارش را بخواند، که می‌ترسم آیین شما را دگرگون سازد یا در این سرزمین تباهی پدید آورد» سوره غافر، آیه ۲۶.
  109. «ای قوم من! امروز فرمانروایی از آن شماست در حالی که در این سرزمین چیرگی دارید پس اگر عذاب خداوند بر سرمان بیاید چه کسی ما را یاری خواهد داد؟ فرعون گفت:» سوره غافر، آیه ۲۹.
  110. «(فرعون) به سرکردگان پیرامون خویش گفت: بی‌گمان این (مرد) جادوگری داناست» سوره شعراء، آیه ۳۴.
  111. «بر آن است که شما را با جادوی خویش از سرزمینتان بیرون براند پس چه نظر می‌دهید؟» سوره شعراء، آیه ۳۵.
  112. «ای اهل کتاب! چرا درباره ابراهیم چون و چرا می‌کنید؟ با آنکه تورات و انجیل جز پس از وی فرو فرستاده نشده است؛ آیا خرد نمی‌ورزید؟» سوره آل عمران، آیه ۶۵.
  113. «هان! شما همان کسانید که در آنچه بدان دانشی داشتید چون و چرا کردید؛ (دیگر) چرا در آنچه بدان دانشی ندارید چون و چرا می‌کنید؟ و خداوند می‌داند و شما نمی‌دانید» سوره آل عمران، آیه ۶۶.
  114. «ابراهیم نه یهودی بود و نه مسیحی ولی درست‌آیینی فرمانبردار بود و از مشرکان نبود» سوره آل عمران، آیه ۶۷.
  115. «بی‌گمان نزدیک‌ترین مردم به ابراهیم همانانند که از وی پیروی کردند و نیز این پیامبر و مؤمنان؛ و خداوند سرپرست مؤمنان است» سوره آل عمران، آیه ۶۸.
  116. المیزان، ج ۱، ص۲۵۱.
  117. «و حق را با باطل میامیزید و آگاهانه حقپوشی مکنید» سوره بقره، آیه ۴۲.
  118. التحریر والتنویر، ج ۱، ص۴۷۱.
  119. نهج البلاغه، خطبه ۴۰؛ التحریر والتنویر، ج ۱، ص۴۷۱.
  120. نهج البلاغه، خطبه ۵۰.
  121. «و ما آسمان و زمین و آنچه را میان آنهاست بیهوده نیافریدیم؛ این پندار کافران است پس وای از آتش (دوزخ) بر کافران!» سوره ص، آیه ۲۷.
  122. «آیا کسانی را که ایمان آورده‌اند و کارهای شایسته کرده‌اند چون فسادانگیزان در زمین می‌شماریم؟ یا پرهیزگاران را چون گناهکاران می‌دانیم؟» سوره ص، آیه ۲۸.
  123. «(این) کتابی خجسته است که ما به سوی تو فرو فرستاده‌ایم تا در آیات آن نیک بیندیشند و تا خردمندان از آن پند گیرند» سوره ص، آیه ۲۹.
  124. التحریر والتنویر، ص۲۴۸.
  125. المیزان، ج ۲، ص۱۸۷ ـ ۱۸۸.
  126. «و چه کس جز آنکه سبک مغز است از آیین ابراهیم روی می‌گرداند؟ در حالی که ما او را در این جهان برگزیده‌ایم و بی‌گمان او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره بقره، آیه ۱۳۰.
  127. «همگی با شما جنگ نمی‌کنند جز در آبادی‌هایی که بارو دارد یا از پس دیوارها (ی دژ)، جنگشان میان خودشان سخت است؛ تو آنان را همراه هم می‌یابی اما دل‌هاشان از هم جداست و این بدان روست که گروهی نابخردند» سوره حشر، آیه ۱۴.
  128. «بی‌گمان شما در دل‌های آنان هراس‌انگیزترید تا خداوند، این بدان روست که آنان گروهی هستند که درنمی‌یابند» سوره حشر، آیه ۱۳.
  129. «آنان همان کسانند که می‌گویند: به آنان که نزد پیامبر خدایند چیزی ندهید تا (از کنار او) پراکنده شوند با آنکه گنجینه‌های آسمان‌ها و زمین از آن خداوند است امّا منافقان درنمی‌یابند» سوره منافقون، آیه ۷.
  130. «و بی‌گمان بسیاری از پریان و آدمیان را برای دوزخ آفریده‌ایم؛ (زیرا) دل‌هایی دارند که با آن درنمی‌یابند و دیدگانی که با آن نمی‌نگرند و گوش‌هایی که با آن نمی‌شنوند؛ آنان چون چارپایانند بلکه گمراه‌ترند ؛ آنانند که ناآگاهند» سوره اعراف، آیه ۱۷۹.
  131. «آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را، خدای خویش گرفته است و خداوند او را از روی آگاهی به حال وی در گمراهی واگذاشته و بر گوش و دل او مهر نهاده و بر چشم او پرده‌ای کشیده است؟ پس چه کسی پس از خداوند او را رهنمون خواهد شد؟ آیا پند نمی‌گیرید؟» سوره جاثیه، آیه ۲۳.
  132. خوش منش، ابوالفضل، مقاله «باطل»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۵، ص۲۸۰-۲۸۲.
  133.  وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ * وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَظْلِمُونَ  «و سنجش در این روز، حق است پس کسانی که ترازوهای (کردار) شان سنگین آید رستگارند * و آن کسان که ترازوهای (کردار) شان سبک آید کسانی هستند که با ستمی که بر آیات ما روا می‌داشتند به خود زیان زدند» سوره اعراف، آیه ۸-۹؛  فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ * وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِي جَهَنَّمَ خَالِدُونَ  «و سنجش در این روز، حق است پس کسانی که ترازوهای (کردار) شان سنگین آید رستگارند * و کسانی که ترازوهایشان سبک آید بر خود زیان زده‌اند؛ (آنها) در دوزخ جاودانند» سوره مؤمنون، آیه ۱۰۲-۱۰۳؛  فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ * وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ  «پس هر که ترازوهایش (در کار نیک) سنگین آید، * و هر که ترازوهایش (در کار نیک) سبک آید،» سوره قارعة، آیه ۶ و ۸.
  134.  وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلًا مِنْ قَبْلِكَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنَا عَلَيْكَ وَمِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ وَمَا كَانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِكَ الْمُبْطِلُونَ  «و به راستی ما پیامبرانی پیش از تو فرستاده‌ایم که (داستان) برخی از آنان را برای تو گفته‌ایم و برخی دیگر را نگفته‌ایم و سزیده هیچ پیامبری نیست که جز با اذن خداوند آیه‌ای آورد و چون فرمان خداوند در رسد به حق، داوری می‌شود و در آنجا تباه‌اندیشان، زیانکار می‌گردند» سوره غافر، آیه ۷۸.
  135.  وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا وَجَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ بَنِينَ وَحَفَدَةً وَرَزَقَكُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ أَفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَتِ اللَّهِ هُمْ يَكْفُرُونَ  «و خداوند از خودتان برای شما همسرانی آفرید و برای شما از همسرانتان فرزندان و فرزندزادگانی پدید آورد و از چیزهای پاکیزه روزیتان داد؛ آیا باز هم آنان به باطل ایمان می‌آورند و به نعمت‌های خداوند ناسپاسی می‌ورزند؟» سوره نحل، آیه ۷۲؛  أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا جَعَلْنَا حَرَمًا آمِنًا وَيُتَخَطَّفُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِهِمْ أَفَبِالْبَاطِلِ يُؤْمِنُونَ وَبِنِعْمَةِ اللَّهِ يَكْفُرُونَ  «آیا ندیده‌اند که ما حرمی امن پدید آوردیم (که در آن هیچ چیز را در نمی‌برند) در حالی که (بیرون از شهر مکّه) مردم از پیرامونشان ربوده می‌شوند؟ پس آیا به باطل باور دارند و نعمت خداوند را انکار می‌کنند؟» سوره عنکبوت، آیه ۶۷.
  136.  قُلْ كَفَى بِاللَّهِ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ شَهِيدًا يَعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالَّذِينَ آمَنُوا بِالْبَاطِلِ وَكَفَرُوا بِاللَّهِ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ  «بگو: خداوند، میان من و شما گواه بس (که) آنچه را در آسمان‌ها و زمین است می‌داند و آنان که به باطل ایمان آورده و به خداوند کفر ورزیده‌اند زیانکارند» سوره عنکبوت، آیه ۵۲.
  137. نحل، آیه ۷۲.
  138.  الَّذِينَ كَفَرُوا وَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ * وَالَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ كَفَّرَ عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ * ذَلِكَ بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا الْبَاطِلَ وَأَنَّ الَّذِينَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثَالَهُمْ * يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَكُمْ  «(خداوند) کردارهای کسانی را که کفر ورزیدند و (مردم را) از راه خداوند باز داشتند بیراه گرداند * و (خداوند) از گناهان آنان که ایمان آوردند و کارهای شایسته کردند و به آنچه بر محمد فرو فرستاده شده که همه راستین و از سوی پروردگارشان است ایمان آوردند، چشم پوشید و حالشان را نیکو گردانید * این از آن روست که کافران از باطل و مؤمنان از- حق که از سوی پروردگارشان است- پیروی کردند، بدین‌گونه خداوند برای مردم مثل‌هایشان را می‌آورد * ای مؤمنان! از خداوند فرمانبرداری کنید و از پیامبر فرمان برید و کردارهایتان را تباه نگردانید» سوره محمد، آیه ۱تا۳ و آیه ۳۳.
  139. منصوری، خلیل، اعمال باطل از نظر قرآن.
  140. «پس آیا به باطل باور دارند و نعمت خداوند را انکار می‌کنند؟» سوره عنکبوت، آیه ۶۷.
  141. «از آسمان آبی فرو باراند آنگاه رودهایی -هر یک به گنجایی خویش- روان شد و سیلاب با خویش کفی انبوه فرا آورد و آنچه در آتش می‌گدازند تا زینتی یا کالایی به دست آورند، (نیز) کفی همانند آن (کف سیلاب) است؛ بدین‌گونه خداوند درست و نادرست را مثل می‌زند؛ باری، کف، کنار می‌رود اما آنچه مردم را سودمند افتد در زمین باز می‌ماند؛ بدین‌گونه خداوند مثل می‌زند» سوره رعد، آیه ۱۷.
  142. المیزان، ج ۱۱، ص۲۳۷؛ نمونه، ج ۱۰، ص۱۷۰.
  143. «آنها جز نام‌هایی که شما و پدرانتان نامیده‌اید نیستند، خداوند بر (پرستش) آنها هیچ حجّتی نفرستاده است؛ آنها جز از گمان و هوس‌هایی که در دل دارند پیروی نمی‌کنند در حالی که به راستی از سوی پروردگارشان برای آنان رهنمود آمده است» سوره نجم، آیه ۲۳.
  144. «و آنان را بدان دانشی نیست؛ جز از گمان پیروی نمی‌کنند و گمان برای (رسیدن به) حق، بسنده نیست» سوره نجم، آیه ۲۸.
  145. الشفاء، ص۴۷.
  146. مجموعه آثار، ج ۶، ص۱۵۸، «اصول فلسفه و روش رئالیسم».
  147. مجمع البیان، ج ۲، ص۵۰۶؛ المیزان، ج ۱۱، ص۳۳۹.
  148. التحریر والتنویر، ج ۹، ص۵۰؛ المیزان، ج ۴، ص۸۷.
  149. «آیا داستان (رستخیز) فراپوشنده به تو رسیده است؟» سوره غاشیه، آیه ۱.
  150. «رخساره‌هایی در آن روز خاکسارند،» سوره غاشیه، آیه ۲.
  151. «کوشنده رنج کشیده (اما بی‌بهره) اند» سوره غاشیه، آیه ۳.
  152. پرتوی از قرآن، ق ۲، ج ۳۰، ص۲۹.
  153. «آنان کسانی هستند که در رستخیز جز آتش (دوزخ) نخواهند داشت و آنچه در آن کرده‌اند نابود و آنچه انجام می‌داده‌اند تباه است» سوره هود، آیه ۱۶.
  154. التحریر والتنویر، ج ۹، ص۵۰.
  155. مجمع البیان، ج ۵، ص۲۲۴.
  156. «ای مؤمنان! صدقه‌های خود را با منّت نهادن و آزردن تباه نسازید، همچون کسی که از سر نمایش دادن به مردم، دارایی خود را می‌بخشد و به خداوند و روز واپسین ایمان ندارد، پس داستان وی چون داستان سنگی صاف است که بر آن گرد و خاکی نشسته باشد آنگاه بارانی تند بدان برسد (و آن خاک را بشوید) و آن را همچنان سنگ سختی درخشان (و بی‌رویش گیاهی بر آن) وا نهد؛ (اینان نیز) از آنچه انجام می‌دهند هیچ (بهره) نمی‌توانند گرفت و خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره بقره، آیه ۲۶۴.
  157. «دارایی‌های یکدیگر را میان خود به نادرستی نخورید» سوره نساء، آیه ۲۹.
  158. المیزان، ج ۱، ص۵۰؛ ج ۴، ص۳۱۷.
  159. الکشاف، ج ۱، ص۲۳۳؛ التفسیر الکبیر، ج ۱۰، ص۶۹ ـ ۷۰؛ من وحی القرآن، ج ۷، ص۱۳۶.
  160. الکشاف، ج ۱، ص۲۳۳؛ المیزان، ج ۱، ص۵۰.
  161. معجم الفاظ الفقه، ص۲۰۹؛ القاموس الفقهی، ص۱۴۹.
  162. کشف الاسرار، ج ۱، ص۵۱۳؛ من وحی القرآن، ج ۷، ص۱۳۶.
  163. احکام القرآن، ج ۱، ص۲۱۶.
  164. «و به مال یتیم نزدیک نشوید جز به گونه‌ای که (برای یتیم) نیکوتر است تا به برنایی خود برسد و پیمانه و ترازو را با دادگری، تمام بپیمایید؛ ما بر کسی جز (برابر با) توانش تکلیف نمی‌کنیم؛ و چون سخن می‌گویید با دادگری بگویید هر چند (درباره) خویشاوند باشد؛ و به پیمان با خداوند وفا کنید؛ این است آنچه شما را بدان سفارش کرده است باشد که پند گیرید» سوره انعام، آیه ۱۵۲.
  165. «وای بر کم‌فروشان!» سوره مطففین، آیه ۱.
  166. «ای مؤمنان! بسیاری از دانشوران دینی (اهل کتاب) و راهبان، دارایی‌های مردم را به نادرستی می‌خورند و (مردم را) از راه خداوند باز می‌دارند؛ (ایشان) و آنان را که زر و سیم را می‌انبارند و آن را در راه خداوند نمی‌بخشند به عذابی دردناک نوید ده!» سوره توبه، آیه ۳۴.
  167. «زکات، تنها از آن تهیدستان و بیچارگان و مأموران (دریافت) آنها و دلجویی‌شدگان و در راه (آزادی) بردگان و از آن وامداران و (هزینه) در راه خداوند و از آن در راه‌ماندگان است که از سوی خداوند واجب گردیده است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۶۰.
  168. زبدة البیان، ص۵۴۳.
  169. «آنان که ربا می‌خورند جز به گونه کسی که شیطان او را با برخورد، آشفته سر کرده باشد (به انجام کارها) بر نمی‌خیزند؛ این (آشفته سری) از آن روست که آنان می‌گویند خرید و فروش هم مانند رباست در حالی که خداوند خرید و فروش را حلال و ربا را حرام کرده است پس کسانی که اندرزی از پروردگارشان به آنان برسد و (از رباخواری) باز ایستند ، آنچه گذشته، از آن آنهاست و کارشان با خداوند است و کسانی که (بدین کار) باز گردند دمساز آتشند و در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۷۵.
  170. «خداوند ربا را کاستی می‌دهد و صدقات را افزایش می‌بخشد و خداوند هیچ ناسپاس بزهکاری را دوست نمی‌دارد» سوره بقره، آیه ۲۷۶.
  171. «کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده‌اند و نماز بر پا داشته و زکات داده‌اند پاداش آنان نزد پروردگارشان است و نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند» سوره بقره، آیه ۲۷۷.
  172. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و اگر مؤمنید آنچه از ربا که باز مانده است رها کنید» سوره بقره، آیه ۲۷۸.
  173. «و اگر (رها) نکردید پس، از پیکاری از سوی خداوند و فرستاده وی (با خویش) آگاه باشید و اگر توبه کنید سرمایه‌هایتان از آن شماست، نه ستم می‌ورزید و نه بر شما ستم می‌رود» سوره بقره، آیه ۲۷۹.
  174. ر.ک: پرتوی از قرآن، ج ۲، ص۲۵۳ ـ ۲۵۱.
  175. «ای مؤمنان! بسیاری از دانشوران دینی (اهل کتاب) و راهبان، دارایی‌های مردم را به نادرستی می‌خورند و (مردم را) از راه خداوند باز می‌دارند؛ (ایشان) و آنان را که زر و سیم را می‌انبارند و آن را در راه خداوند نمی‌بخشند به عذابی دردناک نوید ده!» سوره توبه، آیه ۳۴.
  176. «و چون نزد شما آیند می‌گویند: ما ایمان آورده‌ایم؛ در حالی که با کفر به درون آمده و با کفر بیرون رفته‌اند و خداوند به آنچه پنهان می‌داشتند آگاه‌تر است» سوره مائده، آیه ۶۱.
  177. «و بسیاری از ایشان را می‌بینی که در گناه و ستمبارگی و رشوه‌خواری شتاب می‌ورزند؛ بی‌گمان زشت است آنچه انجام می‌دادند!» سوره مائده، آیه ۶۲.
  178. «چرا دانشوران ربانی و دانشمندان (تورات‌شناس) آنان را از گفتار گناه‌آلود و رشوه‌خواری باز نمی‌دارند؟ به راستی زشت است آنچه می‌کردند!» سوره مائده، آیه ۶۳.
  179. «آری، به سزای ستمی از (سوی) یهودیان و اینکه (مردم را) بسیار از راه خداوند باز می‌داشتند چیزهای پاکیزه‌ای را که بر آنان حلال بود، حرام کردیم» سوره نساء، آیه ۱۶۰.
  180. «و (نیز) برای رباخواری آنان با آنکه از آن نهی شده بودند و ناروا خوردن دارایی‌های مردم؛ و برای کافرانشان عذابی دردناک آماده کرده‌ایم» سوره نساء، آیه ۱۶۱.
  181. «و به سوی (قوم) مدین، برادرشان شعیب را (فرستادیم که به ایشان) گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید و در پیمانه و ترازو کم ننهید، من شما را در رفاه می‌یابم و بر شما از عذاب روزی فراگیر می‌هراسم» سوره هود، آیه ۸۴.
  182. «و ای قوم من! پیمانه و ترازو را با دادگری، تمام بپیمایید و چیزهای مردم را به آنان کم ندهید و در زمین تبهکارانه آشوب نورزید» سوره هود، آیه ۸۵.
  183. «دارایی‌های یکدیگر را میان خود به نادرستی نخورید» سوره نساء، آیه ۲۹.
  184. التحریر والتنویر، ج ۲، ص۱۸۹ ـ ۱۹۰.
  185. تفسیر المنار، ج ۵، ص۳۹؛ المیزان، ج ۱، ص۵۲؛ من وحی القرآن، ج ۷، ص۱۳۶.
  186. تفسیر المنار، ج ۵، ص۳۹.
  187. «روزی که آن را در آتش دوزخ بگدازند و با آن بر پیشانی و پهلو و پشت آنان داغ نهند (و به ایشان گویند:) این همان چیزی است که برای خود می‌انباشتید اکنون آنچه را می‌انباشتید بچشید!» سوره توبه، آیه ۳۵.
  188. «و در دارایی‌هایشان بخشی برای (مستمند) خواهنده و بی‌بهره بود» سوره ذاریات، آیه ۱۹.
  189. «به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند، فرمان می‌دهد و از کارهای زشت و ناپسند و افزونجویی، باز می‌دارد؛ به شما اندرز می‌دهد باشد که شما پند گیرید» سوره نحل، آیه ۹۰.
  190. «یکدیگر را نکشید بی‌گمان خداوند نسبت به شما بخشاینده است» سوره نساء، آیه ۲۹.
  191. جامع البیان، مج ۴، ج ۵، ص۵۰ ـ ۵۱.
  192. خوش منش، ابوالفضل، مقاله «باطل»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۵، ص۲۸۲-۲۸۴.
  193. «این بدان روست که خداوند راستین است و اینکه آنچه به جای او (به پرستش) می‌خوانند نادرست است و اینکه خداوند است که فرازمند بزرگ است» سوره حج، آیه ۶۲.
  194. «این بدان روست که تنها خداوند، راستین و آنچه به جای او (به پرستش) می‌خوانند نادرست است، و اینکه خداوند است که فرازمند بزرگ است» سوره لقمان، آیه ۳۰.
  195. «کسانی که زندگی این جهان و آراستگی آن را بخواهند (بر و بار) کارهایشان را در آن به آنان تمام خواهیم داد و در آن با آنان کاستی نمی‌ورزند» سوره هود، آیه ۱۵.
  196. «آنان کسانی هستند که در رستخیز جز آتش (دوزخ) نخواهند داشت و آنچه در آن کرده‌اند نابود و آنچه انجام می‌داده‌اند تباه است» سوره هود، آیه ۱۶.
  197. «از آسمان آبی فرو باراند آنگاه رودهایی -هر یک به گنجایی خویش- روان شد و سیلاب با خویش کفی انبوه فرا آورد و آنچه در آتش می‌گدازند تا زینتی یا کالایی به دست آورند، (نیز) کفی همانند آن (کف سیلاب) است؛ بدین‌گونه خداوند درست و نادرست را مثل می‌زند؛ باری، کف، کنار می‌رود اما آنچه مردم را سودمند افتد در زمین باز می‌ماند؛ بدین‌گونه خداوند مثل می‌زند» سوره رعد، آیه ۱۷.
  198. ر.ک: المیزان، ج ۱۳، ص۳۳۵.
  199. ر.ک: مجمع‌البیان، ج ۶، ص۴۴۰؛ المیزان، ج ۱۳، ص۳۳۵.
  200. مجمع البیان، ج ۶، ص۴۴۱.
  201. الفرقان، ج ۱۳، ص۲۹۷ ـ ۲۹۸.
  202. «و در زمین کوه‌هایی سخت بنیاد پدید آوردیم تا (زمین) آنان را نجنباند و در (میان) آنها دره‌هایی گشاده به گونه راه‌هایی پدید کردیم باشد که راهیاب شوند» سوره انبیاء، آیه ۳۱.
  203. الفرقان، ج ۱۳، ص۲۹۸.
  204. «از آسمان آبی فرو باراند آنگاه رودهایی -هر یک به گنجایی خویش- روان شد و سیلاب با خویش کفی انبوه فرا آورد و آنچه در آتش می‌گدازند تا زینتی یا کالایی به دست آورند، (نیز) کفی همانند آن (کف سیلاب) است؛ بدین‌گونه خداوند درست و نادرست را مثل می‌زند؛ باری، کف، کنار می‌رود اما آنچه مردم را سودمند افتد در زمین باز می‌ماند؛ بدین‌گونه خداوند مثل می‌زند» سوره رعد، آیه ۱۷.
  205. الفرقان، ج ۱۳، ص۲۹۶.
  206. مجموعه آثار، ج ۳، ص۴۴۱، «حق و باطل».
  207. مجموعه آثار، ج ۳، ص۴۴۱، «حق و باطل».
  208. «و فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین از آن خداوند است و روزی که رستخیز برپا گردد، در آن روز تباه‌اندیشان زیان می‌برند» سوره جاثیه، آیه ۲۷.
  209. پرتوی از قرآن، ق ۲، ج ۳۰، ص۵۷، ۶۲.
  210. «بی‌گمان فرعون در زمین (مصر) گردنکشی ورزید و مردم آنجا را دسته‌دسته کرد. دسته‌ای از آنان را به ناتوانی می‌کشاند، پسرانشان را سر می‌برید و زنانشان را زنده وا می‌نهاد، به یقین او از تبهکاران بود» سوره قصص، آیه ۴.
  211. «و او و سپاهیانش در آن سرزمین به ناراستی گردنکشی ورزیدند و پنداشتند که به سوی ما بازگردانده نمی‌شوند» سوره قصص، آیه ۳۹.
  212. «آنان که در شهرها سر به سرکشی برداشتند،» سوره فجر، آیه ۱۱.
  213. «و در آنها بسیار به تباهی پرداختند،» سوره فجر، آیه ۱۲.
  214. پرتوی از قرآن، ق ۲، ج ۱، ص۱۵۴.
  215. «گفت: شما بیفکنید! و چون (ریسمان‌های خود را) افکندند مردم را چشم‌بندی کردند و به هراس افکندند و جادویی سترگ (در میان) آوردند» سوره اعراف، آیه ۱۱۶.
  216. فی ظلال القرآن، ج ۳، ص۱۳۴۹.
  217. «پس، موسی در خویش ترسی یافت» سوره طه، آیه ۶۷.
  218. «و (یاد کنید) آنگاه را که دریا را با (ورود) شما شکافتیم پس شما را رهانیدیم و فرعونیان را در حالی که خود می‌نگریستید، غرق کردیم» سوره بقره، آیه ۵۰.
  219. «حق، جا افتاد و آنچه (آنان) انجام می‌دادند تباه شد» سوره اعراف، آیه ۱۱۸.
  220. «پس، در آنجا شکست خوردند و خوار گردیدند» سوره اعراف، آیه ۱۱۹.
  221. «و جادوگران به سجده در افتادند» سوره اعراف، آیه ۱۲۰.
  222. «گفتند به پروردگار جهانیان ایمان آوردیم» سوره اعراف، آیه ۱۲۱.
  223. «پروردگار موسی و هارون» سوره اعراف، آیه ۱۲۲.
  224. التحریر والتنویر، ج ۸، ص۵۰ ـ ۵۱.
  225. سوره انفال، آیه 41.
  226. فی ظلال القرآن، ج ۳، ص۱۵۲۲ ـ ۱۵۲۳.
  227. «و دارایی‌ها و فرزندان آنان تو را به شگفتی نیفکند، جز این نیست که خداوند می‌خواهد آنان را در زندگی این جهان به عذاب افکند و در حالی که کافرند جانشان (از تن) بیرون رود» سوره توبه، آیه ۵۵.
  228. «و دارایی‌ها و فرزندانشان تو را به شگفتی نیندازد، جز این نیست که خداوند می‌خواهد در این جهان آنان را با آنها به عذاب افکند و جانشان در حالی که کافرند (از تن) بیرون رود» سوره توبه، آیه ۸۵.
  229. التحقیق، ج ۴، ص۳۱۳، «زهق».
  230. خوش منش، ابوالفضل، مقاله «باطل»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۵، ص۲۸۴-۲۸۶.
  231. منصوری، خلیل، شخصیت‌زدگی آفت تشخیص حق از باطل.
  232. لسان‌العرب، ج‌۳، ص‌۲۵۵‌-‌۲۵۶، «حقق».
  233. مفردات الفاظ القرآن الکریم، راغب اصفهانی، ص‌۲۴۶، «حق».
  234. «از آسمان آبی فرو باراند آنگاه رودهایی -هر یک به گنجایی خویش- روان شد و سیلاب با خویش کفی انبوه فرا آورد و آنچه در آتش می‌گدازند تا زینتی یا کالایی به دست آورند، (نیز) کفی همانند آن (کف سیلاب) است؛ بدین‌گونه خداوند درست و نادرست را مثل می‌زند؛ باری، کف، کنار می‌رود اما آنچه مردم را سودمند افتد در زمین باز می‌ماند؛ بدین‌گونه خداوند مثل می‌زند» سوره رعد، آیه ۱۷.
  235. «ای اهل کتاب! چرا حقّ را با باطل می‌آمیزید و حقپوشی می‌کنید با آنکه خود می‌دانید؟» سوره آل عمران، آیه ۷۱.
  236. «ای بنی اسرائیل! نعمت مرا که ارزانی شما داشتم به یاد آورید و به پیمان من وفا کنید تا به پیمان شما وفا کنم و تنها از من بهراسید» سوره بقره، آیه ۴۰.
  237. «و به آنچه فرو فرستاده‌ام ، که کتاب نزد شما را راست می‌شمارد، ایمان آورید و نخستین منکر آن نباشید و آیات مرا به بهای ناچیز نفروشید و تنها از من پروا کنید» سوره بقره، آیه ۴۱.
  238. «و حق را با باطل میامیزید و آگاهانه حقپوشی مکنید» سوره بقره، آیه ۴۲.
  239. منصوری، خلیل، راه‌های شناخت حق از باطل.
  240. «گفت: او می‌فرماید که آن، گاوی است نه رام، که زمین را شیار می‌زند و نه به کشت آب می‌دهد، تندرست است بی‌هیچ خالی در آن، گفتند: اکنون حقّ (جستار) را (بجای) آوردی و آن را سر بریدند و نزدیک بود که این کار را انجام ندهند» سوره بقره، آیه ۷۱.
  241. «گفتند: آیا برای ما حقّ را آورده‌ای یا از بازیگرانی؟» سوره انبیاء، آیه ۵۵.
  242. منصوری، خلیل، شخصیت‌زدگی آفت تشخیص حق از باطل.
  243. «یا به جای او خدایانی برگزیدند؟ بگو دلیلتان را بیاورید، این یادکرد همراهان من و یادکرد کسان پیش از من است؛ بلکه بیشتر آنان حق را نمی‌شناسند بنابراین (از آن) رو گردانند» سوره انبیاء، آیه ۲۴.
  244. «آیا با خویش نیندیشیده‌اند که خداوند آسمان‌ها و زمین و آنچه را که در میان آن دو، است جز راستین و با سرآمدی معین نیافریده است؟ و بی‌گمان بسیاری از مردم منکر لقای پروردگار خویشند» سوره روم، آیه ۸.
  245. «مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژده‌آور و بیم‌دهنده برانگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند و در آن جز کسانی که به آنها کتاب داده بودند، اختلاف نورزیدند (آن هم) پس از آنکه برهان‌های روشن به آنان رسید (و) از سر افزونجویی که در میانشان بود؛ آنگاه خداوند به اراده خویش مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند رهنمون شد و خداوند هر که را بخواهد به راه راست رهنمایی می‌کند» سوره بقره، آیه ۲۱۳.
  246. «مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژده‌آور و بیم‌دهنده برانگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند و در آن جز کسانی که به آنها کتاب داده بودند، اختلاف نورزیدند (آن هم) پس از آنکه برهان‌های روشن به آنان رسید (و) از سر افزونجویی که در میانشان بود؛ آنگاه خداوند به اراده خویش مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند رهنمون شد و خداوند هر که را بخواهد به راه راست رهنمایی می‌کند» سوره بقره، آیه ۲۱۳.
  247. «و هر گاه آنچه را بر پیامبر فرو فرستاده شده است بشنوند، با شناختی که از حق یافته‌اند چشمانشان را می‌بینی که از اشک لبریز می‌شود؛ می‌گویند: پروردگارا! ما ایمان آورده‌ایم ما را با گروه گواهان بنگار! و چرا ما به خداوند و آنچه از حق به ما رسیده است ایمان نیاوریم در حالی که امید می‌بریم که پروردگارمان ما را در میان شایستگان در آورد» سوره مائده، آیه ۸۳-۸۴.
  248. «آیا کسی که می‌داند آنچه از پروردگارت بر تو فرو فرستاده شده حقّ است همگون کسی است که کوردل است؟ تنها خردمندان پند می‌پذیرند» سوره رعد، آیه ۱۹.
  249. «و هر گاه آنچه را بر پیامبر فرو فرستاده شده است بشنوند، با شناختی که از حق یافته‌اند چشمانشان را می‌بینی که از اشک لبریز می‌شود؛ می‌گویند: پروردگارا! ما ایمان آورده‌ایم ما را با گروه گواهان بنگار!» سوره مائده، آیه ۸۳.
  250. «آیا کسی که می‌داند آنچه از پروردگارت بر تو فرو فرستاده شده حقّ است همگون کسی است که کوردل است؟ تنها خردمندان پند می‌پذیرند» سوره رعد، آیه ۱۹.
  251. منصوری، خلیل، شخصیت‌زدگی آفت تشخیص حق از باطل.
  252. «حق از (آن) پروردگار توست پس هیچ‌گاه از دو دلان مباش!» سوره بقره، آیه ۱۴۷.
  253. انساب الاشراف۳/۳۵ و تفسیر قرطبی/ ۱/۳۴۰ و فیض القدیر شرح الجامع الصغیر /۱/۲۱۰ و تاریخ یعقوبی /۲/۲۱۰ خلافت امیرالمؤمنین(ع).
  254. نهج البلاغه، خطبه ۵۹.
  255. «و همسران او، مادران ایشانند» سوره احزاب، آیه ۶.
  256. تاریخ یعقوبی /۲/۲۱۰ و طه حسین، علی وبنوه و تفسیر قرطبی ۱/۳۴۰.
  257. منصوری، خلیل، شخصیت‌زدگی آفت تشخیص حق از باطل.
  258.  كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِمْ مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ  «نه چنین است؛ بلکه آنچه می‌کرده‌اند بر دل‌هاشان زنگار بسته است» سوره مطففین، آیه ۱۴؛  خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ * فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ بِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ * وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَكُمْ وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُوا مَا آتَيْنَاكُمْ بِقُوَّةٍ وَاسْمَعُوا قَالُوا سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَأُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِكُفْرِهِمْ قُلْ بِئْسَمَا يَأْمُرُكُمْ بِهِ إِيمَانُكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ  «خداوند بر دل‌ها و بر شنوایی آنان مهر نهاده و بر بینایی‌های آنها پرده‌ای است و عذابی سترگ خواهند داشت * به دل بیماری‌یی دارند و خداوند بر بیماریشان افزود؛ و برای دروغی که می‌گفتند عذابی دردناک خواهند داشت * و آنگاه که از شما پیمان گرفتیم و (کوه) طور را بر فراز (سر) تان برافراختیم (و گفتیم) آنچه به شما بخشیده‌ایم، با توانمندی (در اختیار) گیرید و گوش به فرمان باشید؛ (به زبان) گفتند شنفتیم و (به دل گفتند) نپذیرفتیم و به سبب کفری که داشتند، (مهر) گوساله در دلش» سوره بقره، آیه ۷ و ۱۰ و ۹۳؛  وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا * فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا * قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا * وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا  «و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت، * پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد، * بی‌گمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد، * و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت» سوره شمس، آیه ۷-۱۰؛  هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ  «اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات «محکم» (/ استوار/ یک رویه)‌اند، که بنیاد این کتاب‌اند و برخی دیگر (آیات) «متشابه» (/ چند رویه)‌اند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل جویی، از آیات متشابه آن، پیروی می‌کنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمی‌داند و استواران در دانش، می‌گویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمی‌گیرد» سوره آل عمران، آیه ۷.
  259. منصوری، خلیل، اعمال باطل از نظر قرآن.
  260. اوستا، ج ۱، ص۹۲، ۱۴۷، ۲۵۳، ۲۶۲، ۵۶۵، ۵۷۵.
  261. اوپانیشاد، ج ۱، ص۲۸۳ ـ ۲۸۵.
  262. کتاب مقدس، خروج ۵: ۹؛ امثال، ۳۰: ۳۱.
  263. کتاب مقدس، متی، ۱۵: ۱۷؛ فهرس الکتاب المقدس، ص۶۱ ـ ۶۲.
  264. مجموعه آثار، ج ۳، ص۴۱۰، «حق و باطل».
  265. «بلکه، راستی را بر ناراستی می‌افکنیم که آن را درهم می‌شکند؛ و خود ناگهان از میان می‌رود و وای بر شما! از آنچه (در چگونگی خداوند) وصف می‌کنید» سوره انبیاء، آیه ۱۸.
  266. «ای مؤمنان! صدقه‌های خود را با منّت نهادن و آزردن تباه نسازید، همچون کسی که از سر نمایش دادن به مردم، دارایی خود را می‌بخشد و به خداوند و روز واپسین ایمان ندارد، پس داستان وی چون داستان سنگی صاف است که بر آن گرد و خاکی نشسته باشد آنگاه بارانی تند بدان برسد (و آن خاک را بشوید) و آن را همچنان سنگ سختی درخشان (و بی‌رویش گیاهی بر آن) وا نهد؛ (اینان نیز) از آنچه انجام می‌دهند هیچ (بهره) نمی‌توانند گرفت و خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره بقره، آیه ۲۶۴.
  267. «پس، در آنجا شکست خوردند و خوار گردیدند» سوره اعراف، آیه ۱۱۹.
  268. «و به هر کاری که کرده‌اند می‌پردازیم و آن را (چون) غباری پراکنده می‌گردانیم» سوره فرقان، آیه ۲۳.
  269. «آسمان‌ها و زمین را راستین آفریده است» سوره زمر، آیه ۵.
  270. «آیا جز دین خداوند را باز می‌جویند با آنکه آنان که در آسمان‌ها و زمینند خواه‌ناخواه گردن نهاده فرمان اویند و به سوی او بازگردانده می‌شوند» سوره آل عمران، آیه ۸۳.
  271. «سپس به آسمان رو آورد که (چون) دودی بود و به آن و به زمین فرمود: خواه یا ناخواه بیایید! گفتند: فرمانبردارانه آمدیم» سوره فصلت، آیه ۱۱.
  272. «آنگاه آنها را در دو روز (به گونه) هفت آسمان برنهاد و در هر آسمانی کار آن را وحی کرد و آسمان نزدیک‌تر را به چراغ‌هایی (از ستارگان) آراستیم و نیک آن را نگاه داشتیم؛ این سنجش (خداوند) پیروز داناست» سوره فصلت، آیه ۱۲.
  273. «از آسمان آبی فرو باراند آنگاه رودهایی -هر یک به گنجایی خویش- روان شد و سیلاب با خویش کفی انبوه فرا آورد و آنچه در آتش می‌گدازند تا زینتی یا کالایی به دست آورند، (نیز) کفی همانند آن (کف سیلاب) است؛ بدین‌گونه خداوند درست و نادرست را مثل می‌زند؛ باری، کف، کنار می‌رود اما آنچه مردم را سودمند افتد در زمین باز می‌ماند؛ بدین‌گونه خداوند مثل می‌زند» سوره رعد، آیه ۱۷.
  274. نمونه، ج ۱۰، ص۱۷۰.
  275. «و آنچه در آسمان‌ها و زمین است، از آن خداوند است (و بندگان را می‌آزماید) تا بدکاران را برای آنچه کرده‌اند کیفر دهد و آنان را که نیکی ورزیده‌اند، به نیکی پاداش بخشد» سوره نجم، آیه ۳۱.
  276. «آیا خداوند داورترین داوران نیست؟» سوره تین، آیه ۸.
  277. مجموعه آثار، ج ۳، ص۴۲۷، «حق و باطل».
  278. المیزان، ج ۱۱، ص۱۷۶.
  279. «از سر گردنکشی در زمین و نیرنگ زشت؛ و نیرنگ زشت، جز به نیرنگباز برنمی‌گردد؛ پس آیا جز سنّت پیشینیان (خود) را چشم می‌دارند؟ هرگز برای سنت خداوند دگرگونی نخواهی یافت و هرگز برای سنّت خداوند جابه‌جایی نخواهی یافت» سوره فاطر، آیه ۴۳.
  280. «این بدان روست که خداوند راستین است و اینکه آنچه به جای او (به پرستش) می‌خوانند نادرست است و اینکه خداوند است که فرازمند بزرگ است» سوره حج، آیه ۶۲.
  281. «این از آن روست که کافران از باطل و مؤمنان از- حق که از سوی پروردگارشان است- پیروی کردند، بدین‌گونه خداوند برای مردم مثل‌هایشان را می‌آورد» سوره محمد، آیه ۳.
  282. مجموعه آثار، ج ۳، ص۴۲۸ «حق و باطل».
  283. «و (یاد کن) آنگاه را که خداوند به شما وعده می‌فرمود که (پیروزی بر) یکی از دو دسته از آن شما باشد و شما دوست می‌داشتید که آن دسته بی‌جنگ‌افزار از آن شما گردد اما خداوند می‌خواست که حقّ را با کلمات خویش تحقّق بخشد و ریشه کافران را بر کند» سوره انفال، آیه ۷.
  284. «تا حقّ را تحقّق بخشد و باطل را تباه گرداند هرچند بزهکاران نپسندند» سوره انفال، آیه ۸.
  285. فی ظلال القرآن، ج ۳، ص۱۵۲۳ ـ ۱۵۲۴.
  286. «و بگو حقّ آمد و باطل از میان رفت؛ بی‌گمان باطل از میان رفتنی است» سوره اسراء، آیه ۸۱.
  287. «بگو: حقّ آمد و باطل، نه (آفرینش چیزی را) می‌آغازد و نه باز می‌گرداند» سوره سبأ، آیه ۴۹.
  288. «بلکه، راستی را بر ناراستی می‌افکنیم که آن را درهم می‌شکند؛ و خود ناگهان از میان می‌رود و وای بر شما! از آنچه (در چگونگی خداوند) وصف می‌کنید» سوره انبیاء، آیه ۱۸.
  289. مجموعه آثار، ج ۳، ص۴۳۴، «حق و باطل».
  290. «به اذن پروردگارش هر دم بر خود را می‌دهد و خداوند مثل‌ها را برای مردم می‌زند باشد که پند گیرند» سوره ابراهیم، آیه ۲۵.
  291. «و مثل کلمه‌ای پلید چون درختی پلید است که از روی زمین ریشه‌کن شده باشد ، آن را هیچ پایداری نیست» سوره ابراهیم، آیه ۲۶.
  292. «خداوند، مؤمنان را در زندگی این جهان و جهان واپسین با گفتار استوار پا برجا می‌دارد و خداوند ستمگران را بیراه می‌گذارد و خداوند هر چه بخواهد انجام می‌دهد» سوره ابراهیم، آیه ۲۷.
  293. «و درباره بندگانی که فرستاده‌ایم، از سوی ما از پیش سخن رفته است» سوره صافات، آیه ۱۷۱.
  294. «که آنان یاری شده‌اند» سوره صافات، آیه ۱۷۲.
  295. «و بی‌گمان تنها سپاه ماست که پیروز است» سوره صافات، آیه ۱۷۳.
  296. «و آن مرد مصری که او را خریده بود به همسر خود گفت: جایگاه او را نیکو بدار (و با خادمان مگمار) باشد که به ما سود رساند یا او را به فرزندی بگزینیم؛ و بدین‌گونه یوسف را در آن (سر) زمین جای دادیم و (بر آن شدیم) تا بدو از (دانش) خوابگزاری بیاموزیم و خداوند بر کار خویش چیرگی دارد اما بسیاری از مردم نمی‌دانند» سوره یوسف، آیه ۲۱.
  297. المیزان، ج ۲، ص۱۸۶.
  298. خوش منش، ابوالفضل، مقاله «باطل»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۵، ص۲۸۶-۲۸۸.