تربیت علمی
مقدمه
«تربیت» بدون آموزش و آگاهی بخشی ممکن نیست و اگر ممکن نیز باشد، نمیتوان آن را «تربیت» نامید. مهمترین وظیفه مربی، آموزش و آگاهیبخشی به موقع، است و بقیه کار که استفاده از این آگاهیها میباشد، بر عهده دانش پژوه است. آنچه در این باره مهم به نظر میرسد، در اختیار گذاردن آگاهیهای لازم به روش مطلوب و به موقع، از سوی مربی است. محتوای آموزش در بخشهای گوناگون تربیت، اعم از تربیت دینی، اجتماعی، سیاسی و...، متفاوت است و البته خود، بخش مهمی از آموزش را تشکیل میدهد. از آن مهمتر، چگونگی ارائه این محتوا از سوی آموزگار، و اصول و روشهایی است که او با استفاده از آنها، محتوای آموزشی را به دانش آموز و دانشجو آموزش میدهد و نیز چگونگی برخورد معلم با دانش آموز هنگام آموزش است. محتوا هر چه خوب و مهم باشد، اگر با توجه به اصول و روشهای صحیح آموزش داده نشود، ممکن است تلاشهای معلم و وقت ارزشمند دانش آموز را بر باد دهد. از سوی دیگر، از مسائل مهم تربیت اسلامی، کشف اصول و روشهای آموزش در سیره پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) است. آیا آنان اصول و روشهای ویژهای را در آموزش احکام و معارف دینی به کار بردهاند؟ اگر به کار بردهاند آن اصول و روشها کداماند؟ از آنجا که معصومان(ع)، اسوههای کاملی برای بشریت هستند، انسانها میتوانند با اقتدا به ایشان و پیروی از راه و روش آنان، دنیا و آخرت خویش را تأمین کنند. معصومان(ع) با شناختی که از خدا، انسان و هستی دارند، حقیقت را دریافتهاند و بر اساس آن عمل میکنند. گرچه آنان بیشترین همّ خویش را صرف تعالی روحی و آبادسازی آخرت میکنند، ولی از دیدگاه آنان، زندگی این جهانی نیز بخشی از حقیقت است که باید در راستای آخرت، از آن بهره جست؛ چنان که امام صادق(ع) فرمود: « لَيْسَ مِنَّا مَنْ تَرَكَ دُنْيَاهُ لآِخِرَتِهِ وَ لَا آخِرَتَهُ لِدُنْيَاهُ»[۱]؛ «از ما نیست کسی که دنیایش را برای آخرتش و آخرتش را برای دنیایش ترک کند». از این رو، کارهای دنیوی آنان نیز بر اساس شناخت آنان از خدا، انسان و هستی است و از اتقان و استواری بیشتری برخوردار است. علوم آنان بیشتر الهی و یا برگرفته از پیامبر خدا(ص) است؛ بنابراین، شیوههای آموزشی آنان و اصول و روشهایی که آنان در آموزش به کار میبرند، به گونهای است که از نظر علمی و روانی بیشترین و بهترین تأثیر را در مخاطب میگذارد؛ چون برخاسته از شناخت حقیقی از انسان و روابط انسانی است. از این رو، در این فصل به بررسی اصول و روشهای آموزش در سیره معصومان(ع) میپردازیم.
اصول آموزشی در سیره تربیتی پیامبر(ص) و اهل بیت(ع)
مفهوم اصل: اصل، معادل کلمه انگلیسی principle در لغت به معنی ریشه، اساس، و مبدأ است و در اصطلاح، در علوم مختلف به معانی گوناگونی به کار رفته است. در این مبحث مراد از اصول آموزشی چنین است: مجموعه قواعد کلی آموزشی که بر اساس مبانی و اهداف آموزشی، انشا میشود و راهنمای عمل آموزگار قرار گرفته و رفتار آموزشی او را شکل میدهد و او را در رسیدن به هدف، یاری میرساند»[۲]. اینک به بحث و بررسی در زمینه اصول آموزشی مبتنی بر سیره تربیتی معصومان(ع) میپردازیم؛ این اصول عبارتاند از:
اصل ارتباط و جلب توجه مخاطب
اولین اصل از اصولی که معلم باید در تدریس رعایت کند، این است که باید پیش از هر چیز، با شاگردان ارتباط برقرار کرده، و توجه آنها را به خود جلب کند. آموزش و تدریس همواره باید بین دو نفر یا بیشتر باشد و تحقق آن بدون وجود طرف دوم و برقراری رابطه بین آن دو، امری ناممکن است. دانشجویانی که در کلاس درس حاضر میشوند، هر یک ممکن است با مسائل و مشکلات فراوانی درگیر باشند. دستکم، ممکن است در راه مدرسه و یا حتی در داخل کلاس، مسائلی ذهن کنجکاو آنان را به خود مشغول سازد؛ بنابراین، معلم باید در آغاز درس با شیوههایی خاص، به ویژه به صورت غیرمستقیم، بین خود و آنان رابطه برقرار کرده، توجه آنان را به خود و در واقع به آنچه میگوید، جلب کند. معصومان(ع) به این امر توجه کامل داشته، با شیوههای گوناگون، ابتدا توجه مخاطبان را به خود جلب کرده و سپس به بیان محتوای آموزشی میپرداختند. در اینجا برخی از آن شیوهها را بیان میکنیم:
طرح سؤال: طرح کردن سؤال، دستکم در این حد که از مخاطب پرسیده شود که آیا مایل است فلان مطلب برایش بیان شود، میتواند توجه مخاطب را به معلم جلب کند. از این شیوه در سیره معصومان(ع) فراوان استفاده شده است. امیرمؤمنان علی(ع) خطاب به عدهای فرمود: آیا فقیه حقیقی را برای شما معرفی نکنم؟ سپس فرمود: فقیه حقیقی کسی است که به مردم آزادی در گناه ندهد، آنان را از رحمت خدا نومید نسازد و از مکر خدا (عواقب معصیت) ایمن نکند، و با بیرغبتی به قرآن، چیز دیگری به جای آن نگزیند[۳]. پیامبر(ص) نیز فرمود: «أَ لَا أَدُلُّكُمْ عَلَى سِلَاحٍ يُنْجِيكُمْ مِنْ أَعْدَائِكُمْ وَ يُدِرُّ أَرْزَاقَكُمْ قَالُوا بَلَى قَالَ تَدْعُونَ رَبَّكُمْ بِاللَّيْلِ وَ النَّهَارِ فَإِنَّ سِلَاحَ الْمُؤْمِنِ الدُّعَاءُ»[۴]؛ «آیا شما را با سلاحی که از دشمن نجاتتان میدهد و روزی را بر شما سرازیر میسازد، آشنا نسازم؟ گفتند: چرا، فرمود: شبانه روز پروردگار خود را بخوانید (و دعا کنید)؛ زیرا سلاح مؤمن دعاست».
برانگیختن سؤال در ذهن مخاطب: از دیگر روشهای جلب توجه مخاطب، این است که در ابتدای سخن، مطلب را به گونهای بیان کنیم که در ذهن او سؤال طرح شود. در این صورت، مخاطب با طرح سؤال در بحث شرکت میکند و با توجه کامل، به سخن معلم گوش میسپرد. این شیوه نیز از شیوههایی است که معصومان(ع) در آموزشهای خود از بهره میگرفتند و با بیان مطلبی مبهم، مشکل و یا نامفهوم، در ذهن مخاطبان سؤال ایجاد میکردند. پیامبر اکرم(ص) فرمود: « أَكْثِرُوا مِنْ ذِكْرِ هَادِمِ اللَّذَّاتِ فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا هَادِمُ اللَّذَّاتِ قَالَ(ص): الْمَوْتُ فَإِنَّ أَكْيَسَ الْمُؤْمِنِينَ أَكْثَرُهُمْ ذِكْراً لِلْمَوْتِ وَ أَحْسَنُهُمْ لِلْمَوْتِ اسْتِعْدَاداً»[۵]؛ «نابودکننده لذتها را بسیار یاد کنید! گفتند: ای رسول خدا، نابود کننده لذتها چیست؟ فرمود: مرگ؛ همانا زیرکترین مؤمنان کسی است که بیش از همه به یاد مرگ و بهتر از همه، آماده مرگ باشد».
امام صادق(ع) نیز از پیامبر گرامی اسلام(ص) نقل فرمود که: بهترین شما همان صاحبان عقل هستند. گفته شد: صاحبان عقل چه کسانیاند؟ فرمود: آنان کسانیاند که اخلاق نیکو و حلم همراه با وقار دارند، صله ارحام میکنند و با مادران و پدران خود نیکورفتارند و با فقرا و همسایگان و یتیمان، همپیمانند و... [۶]. پیامبر اکرم(ص) در روایتی دیگر فرمود: « عَلَيْكُمْ بِسِلَاحِ الْأَنْبِيَاءِ فَقِيلَ وَ مَا سِلَاحُ الْأَنْبِيَاءِ قَالَ الدُّعَاءُ»[۷]؛ «به سلاح پیامبران روی آورید. گفته شد: سلاح پیامبران چیست؟ فرمود: دعا».
تأکید بر اهمیت مطلب: تأکید بر اهمیت محتوای آموزشی و نقش آن برای مثال در سرنوشت انسان، امتحان و یا هدفی که فراگیران دنبال میکنند پیش از شروع هر درس، میتواند عامل مؤثری در جلب توجه دانش آموزان به معلم و محتوای آموزشی و در نتیجه یادگیری بیشتر آنان باشد. از این رو معصومان(ع) در سیره آموزشی خود گاه میکوشیدند تا از این راه توجه مخاطبان را به خود جلب کنند.
اصبغ بن نباته میگوید: از امیرمؤمنان علی(ع) شنیدم که میفرمود: حدیثی را برای شما میگویم که سزاوار است هر مسلمانی آن را حفظ کند. سپس به ما سپس رو کرد و فرمود: خداوند بنده مؤمنی را در این دنیا عذاب نمیکند، مگر اینکه برای او بهتر است تا اینکه او را در قیامت کیفر دهد، و گناه بندهای را در این دنیا نمیپوشاند و او را عفو نمیکند، مگر اینکه برای او بهتر است تا اینکه او را در قیامت عفو کند[۸].
استفاده از کلمات یا عبارات خطابی در ضمن سخن: استفاده از کلمات خطابی یا تکیه کلام در قسمتهای مختلف سخن میتواند، مانند چالهای که راننده را از خواب آلودگی و چرت زدن نجات میدهد، توجه مخاطب را برانگیزد؛ زیرا این گونه کلمات در حکم ندایی است که متوجه تک تک افراد شده، آنها را فرا میخواند. این شیوه نیز از شیوههایی است که معصومان(ع) از آن برای جلب توجه مخاطبان خود بهره میبردند. عبارتهای خطابی یا تکیه کلامهایی چون: «أَيُّهَا النَّاسُ»، «عِبَادَ اللَّهِ» و یا «بُنَيَّ» و مانند آنها، در کلام آن بزرگواران فراوان به کار رفته است.
در خطبه پیامبر گرامی اسلام(ص) در حجة الوداع، هفت بار از عبارت «أَيُّهَا النَّاسُ» استفاده شده است[۹]. امیرمؤمنان علی(ع) نیز در خطبه معروف به دیباج، یازده بار از عبارت «عِبَادَ اللَّهِ» استفاده کرده است[۱۰]. البته این کلمات، با توجه به ویژگی شاگردان، میتواند متغیر باشد؛ در خطابهای فردی میتوان از نام یا عنوان مخاطب استفاده کرد؛ برای مثال امیرمؤمنان علی(ع) در وصیت و سفارش به کمیل، ۴۶ بار عبارت «یا کمیل» به کار برده است؛ از جمله: « يَا كُمَيْلُ لَا تَأْخُذْ إِلَّا عَنَّا تَكُنْ مِنَّا يَا كُمَيْلُ مَا مِنْ حَرَكَةٍ إِلَّا وَ أَنْتَ مُحْتَاجٌ فِيهَا إِلَى مَعْرِفَةٍ يَا كُمَيْلُ إِذَا أَكَلْتَ الطَّعَامَ فَسَمِّ بِاسْمِ الَّذِي لَا يَضُرُّ مَعَ اسْمِهِ دَاءٌ...» [۱۱]؛ «ای کمیل! [سخن را] جز از ما مگیر تا از ما باشی. ای کمیل! هیچ کاری نیست، مگر اینکه در آن به شناخت نیاز داری. ای کمیل! هرگاه غذا میخوری با نام کسی شروع کن که با نام او هیچ مرضی به تو زیان نرساند.»...
در قرآن کریم نیز خطابهایی از قول لقمان حکیم، برای سفارش به فرزندش نقل شده که از عبارت «یَا بُنَيَّ» استفاده کرده است: ﴿وَإِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَهُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ﴾[۱۲]. استفاده از اینگونه عبارتهای خطابی، به سخنرانی محدود نمیشود، گرچه در سخنرانی رایجتر است و بیشتر به کار میرود؛ همچنین، کلمههایی که در این راستا میتوان از آنها بهره گرفت، در کلمات یاد شده خلاصه نمیشود، بلکه متناسب با مخاطب و زبان و اصطلاحهای رایج زمان، میتوان از کلمات و اصطلاحهای مناسب استفاده کرد؛ از جمله در زبان فارسی و برای دانش آموزان میتوان از کلماتی چون: برادران، دانش آموزان، عزیزان، فرزندان من، و... استفاده کرد و از این راه توجه آنان را به خود جلب نمود. در مجموع میتوان گفت که معصومان(ع) با استفاده از روشهایی چون، طرح سؤال، برانگیختن سؤال در ذهن مخاطب، تأکید بر اهمیت مطلب و استفاده از کلمات خطابی، توجه مخاطب را جلب میکردند.[۱۳].
اصل انگیزش
از دیگر اصول آموزشی در سیره معصومان(ع)، ایجاد و افزایش انگیزه و رغبت به یادگیری به عنوان یکی از مهمترین عوامل مؤثر در فراگیران است. انگیزه دو گونه است: درونی و بیرونی. انگیزه درونی میتواند تأثیرات بیشتر و عمیقتری در یادگیری داشته باشد. مراد از انگیزه درونی، انگیزهای است که عامل برانگیزنده آن درون خود فرد باشد، به گونهای که فرد از درون، نسبت به یادگیری اشتیاق پیدا کند و دیگر نیازی به تشویقهای بیرونی نباشد. این نوع انگیزه، در هر کس که باشد، معمولاً در پیشرفت و ادامه کار به آسانی متوقف نمیشود، بر خلاف انگیزه بیرونی که به تشویق کنندههای بیرونی نیاز دارد و با به دست آوردن آن مشوق، انگیزه کاهش مییابد و نیازی به تشویق و تحریک کننده جدید، پیدا میشود؛ برای مثال، وجود حس کنجکاوی در انسان، یک انگیزه درونی برای یادگیری و وعده پاداش، یک انگیزه بیرونی است؛ همچنین ایجاد یک نیاز در انسان، یک انگیزه درونی برای رفع آن نیاز است؛ از این رو یکی از راههای ایجاد انگیزه درونی این است که نیاز به علم و یادگیری را در دانشآموز برانگیزیم؛ به عبارت دقیقتر، باید عوامل درونی ایجاد انگیزه را فعال سازیم؛ زیرا انگیزه در هر صورت، درونی است، آنچه گاهی درونی است و گاهی بیرونی، عوامل انگیزه است و نه خود انگیزه. برای این کار، معصومان(ع) گاه ابتدا فردی را به جهلش آگاه میساختند؛ پس از اینکه فرد از درون به علم و آگاهی احساس نیاز میکرد و از امام آموزش میخواست، امام به آموزش او میپرداخت. این کار از روی بخل علمی نبود، که این از ساحت آن بزرگان به دور است، بلکه به دلیل همین نکته آموزشی، یعنی ایجاد انگیزه بود. سیرهای که اکنون بیان خواهیم کرد، نمونهای از همین شیوه است: روزی پیامبر گرامی اسلام(ص) به مسجد آمد، مردی نیز وارد مسجد شد و نماز گزارد؛ سپس نزد پیامبر(ص) آمد و سلام کرد. حضرت پاسخ سلام او را داد و فرمود: برگرد و نمازت را بخوان که نماز نخواندهای! آن مرد نمازش را دوباره خواند و نزد پیامبر(ص) آمد و سلام کرد. حضرت باز فرمود: برگرد و نماز بخوان که نماز نخواندهای! تا سه بار پیامبر(ص) چنین کرد. آن مرد پس از بار سوم که درمانده شده بود و نمیدانست عیب نمازش کجاست، گفت: به آن خدایی که تو را به حق برانگیخت، من بهتر از این نمیتوانم نماز بخوانم، تو آن را به من بیاموز... [۱۴].
پس پیامبر(ص) کیفیت نماز صحیح را به او آموخت. در این سیره، پیامبر اکرم(ص) از همان ابتدا میتوانست نماز صحیح را به او بیاموزد، ولی چنین نکرد؛ زیرا آن مرد فکر میکرد نماز صحیح را میداند و نیاز به یادگیری را در خود احساس نمیکرد. از این رو پیامبر(ص) ابتدا با این شیوه ندانستن و جهل آن فرد را بر او روشن ساخت و به او فهماند که کیفیت نماز صحیح را نمیداند و در جهل مرکب گرفتار است؛ یعنی ابتدا احساس نیاز را در او برانگیخت و سپس با درخواست او، نماز صحیح را به وی آموخت. راه دیگر برای ایجاد انگیزه درونی، که در آیات و روایات و سیره عملی معصومان(ع) دیده میشود، تشویق به علمآموزی و یادگیری است. در این زمینه سفارشهای فراوانی، به ویژه در آموختن علم دین، وارد شده است که در اینجا تنها به بیان چند نمونه اکتفا میکنیم:
امیر مؤمنان علی(ع) میفرماید: « أَيُّهَا النَّاسُ اعْلَمُوا أَنَّ كَمَالَ الدِّينِ طَلَبُ الْعِلْمِ وَ الْعَمَلُ بِهِ أَلَا وَ إِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ أَوْجَبُ عَلَيْكُمْ مِنْ طَلَبِ الْمَالِ إِنَّ الْمَالَ مَقْسُومٌ مَضْمُونٌ لَكُمْ قَدْ قَسَمَهُ عَادِلٌ بَيْنَكُمْ وَ ضَمِنَهُ وَ سَيَفِي لَكُمْ وَ الْعِلْمُ مَخْزُونٌ عِنْدَ أَهْلِهِ وَ قَدْ أُمِرْتُمْ بِطَلَبِهِ مِنْ أَهْلِهِ فَاطْلُبُوهُ...»[۱۵]؛ «ای مردم! بدانید که کمال دین در طلب علم و عمل به آن است و طلب علم بر شما واجبتر از طلب مال است؛ زیرا مال بین شما تقسیم و برای شما تضمین شده است. عادلی آن را بین شما قسمت و ضمانت کرده و به زودی به عهد خود وفا خواهد کرد، ولی علم را از شما پوشیده شده و نزد اهلش اندوخته است و شما دستور دارید که به دنبالش بروی، د و آن را بجویید.... در روایتی دیگر، امام صادق(ع) خطاب به اصحاب خود میفرماید: « مَنْ حَفِظَ مِنْ شِيعَتِنَا أَرْبَعِينَ حَدِيثاً بَعَثَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَالِماً فَقِيهاً وَ لَمْ يُعَذِّبْهُ»[۱۶]؛ «هر کس از شیعیان ما چهل حدیث حفظ کند، خدای عزوجل، در قیامت او را عالمی فقیه محشور گرداند و عذابش نکند». آیات و روایاتی که سبب تشویق مسلمانان به تحصیل علم میشود و انگیزه درونی آنان را افزایش میدهد بسیار است. معصومان(ع) در این سیرهها میکوشند تا انگیزه درونی افراد را به یادگیری و علمآموزی افزایش دهند، به گونهای که خود مشتاقانه به تحصیل علم بپردازند. از سوی دیگر، تشویقها و تکریمهای معصومان(ع) برای اهل علم و دانشپژوهان، عامل دیگری در ایجاد انگیزه بیرونی در آنها بوده است. در این مورد نیز به ذکر چند نمونه بسنده میکنیم:
راوی میگوید: به امام هادی(ع) خبر رسید که یک فقیهی شیعی با یکی از ناصبیان بحث کرده و با دلیل او را محکوم و رسوا ساخته است. این مرد در حالی به مجلس امام وارد شد که تختی بزرگ برای بزرگان گذاشته بودند و امام در کنار آن تخت نشسته بود و در مقابل او نیز شمار بسیاری از علویان و بنیهاشم نشسته بودند. امام به استقبال این فقیه آمد و او را بر آن تخت نشاند. این امر بر بزرگان علوی و بنیهاشم گران آمد. علویان امام را بالاتر از آن میدانستند که از او گلایه کنند؛ اما بزرگ بنیهاشم عرض کرد: ای زاده رسول الله! چرا این اندازه فردی عامی را بر بنیهاشم، از طالبی و عباسی، مقدم میداری؟ امام فرمود: از این بپرهیزید که از کسانی باشید که خداوند درباره آنان فرموده است: «آیا ندیدی کسانی را که بهرهای از کتاب [آسمانی] داشتند به سوی کتاب الهی دعوت شدند، تا در میان آنان داوری کند؛ سپس گروهی از آنان روی میگردانند، در حالی که [از قبول حق] اعراض دارند؟»[۱۷]، آیا به داوری کتاب خدا راضی نیستید؟ گفتند: چرا، راضی هستیم! امام فرمود: آیا خداوند نمیفرماید: «کسانی را که به آنها علم داده شده است درجات عظیمی میبخشد»[۱۸]. پس خدا راضی نیست، مگر اینکه مؤمن عالم بر مؤمن غیر عالم برتری داده شود؛ چنان که راضی نیست مؤمن بر غیر مؤمن برتری داده شود[۱۹].
در روایت دیگری چنین میخوانیم: عربی بادیه نشین نزد امام حسین(ع) آمد و گفت: ای پسر رسول خدا! دیه کاملی بر عهده من است و از پرداخت آن عاجزم. به خود گفتم از کریمترین افراد درخواست کمک کنم، و کریمتر از اهل بیت رسول خدا نیافتم. امام(ع) فرمود: ای برادر عرب، سه سؤال از تو میپرسم، اگر یکی را پاسخ گفتی، ثلث دیه را به تو میدهم، اگر دو تا را پاسخ گفتی، دو ثلث دیه را و اگر همه را پاسخ گفتی، همه دیه را به تو میدهم. بادیه نشین گفت: ای زاده رسول الله! آیا کسی چون تو که از اهل علم و شرفی، از کسی مثل من سؤال میکند؟! امام فرمود: آری؛ از جدم شنیدم که فرمود: نیکی به افراد باید به اندازه معرفتشان باشد. اعرابی عرض کرد: آنچه میخواهی بپرس، اگر پاسخ دادم که دادم وگرنه، از شما میآموزم و قدرتی نیست مگر از خدا»[۲۰].
امام حسین(ع) پرسشها را مطرح کرد و اعرابی به همه آنها پاسخ گفت؛ در نتیجه امام(ع) انگشتر خود را با هزار دینار به او داد و فرمود: دینارها را به طلبکاران بده و انگشتر را نیز در مخارج زندگی صرف کن. اینگونه برخوردهای معصومان(ع) باعث تشویق اصحاب به فراگیری علم، و تقویت انگیزه آنان میشد.[۲۱].
اصل کوشش
از دیگر اصول آموزشی در سیره معصومان(ع)، کوشش و فعالیت یادگیرنده است؛ یعنی کسی که میخواهد در مسائل علمی و دینی، عالم و دانشمند شود، باید خود در این زمینه فعال باشد، نه اینکه تنها منفعل و گیرنده باشد و منتظر بماند که معلم و استاد مطالب خود را بیان کند و او تنها گوشی باشد برای شنیدن و ضبط مطالب آنها. طالب علم باید با انگیزه و فعال، در پی آموختن علم باشد و در مسائل علمی و دینی کند و کاو کند، تا دستکم پرسشهای لازم را فراهم آورد و از معلم و استاد، در پاسخ به پرسشهای خویش کمک بگیرد. این ویژگی در سیره معصومان(ع)، بیشتر در مورد کسانی است که قصد دارند عالم و دانشمند شوند، نه عموم مردم. درباره عموم مردم، کوشش معصومان(ع) بر این بوده که مطالب دینی لازم را، در هر فرصتی، به آنان بیاموزند، اگرچه آنان خود کوششی در این زمینه نداشته باشند؛ زیرا آموزش مسائل دینی به مسلمانان، وظیفه عالمان دین، به ویژه معصومان(ع) است؛ البته معصومان(ع)، اغلب در مورد عموم مردم نیز میکوشیدند تا به شیوههای گوناگونی توجه و انگیزه آنان را برانگیزانند. راز این مطلب در این نهفته که عالم و دانشمند کسی است که علم را به فهم، عقل و قلب و با تمام وجود خود درک کند، نه اینکه تنها مطالبی را در ذهن و حافظه خود نگهداری کند. در این باره در اصل پنجم بحث خواهیم کرد. معصومان(ع) همواره میکوشیدند تا شاگردان خود را به کند و کاو در مسائل علمی وا دارند، به گونهای که دستکم پرسش را خود بیابند و پاسخ را از امام بشنوند؛ در این صورت پاسخ در برابر یک نیاز درونی است و فراگیر آن را به خوبی درک میکند و اگر اشکال و ابهامی نیز درباره آن داشته باشد، با پرسش از امام آن را رفع کرده و علم را از مرحله سمع به مرحله فهم میرساند.
شیوه تدریس امام باقر و امام صادق(ع) و به طور کلی همه معصومان(ع)، بدین گونه بود که همواره پرسش از سوی شاگردان و اصحاب بود و پاسخ از سوی ایشان. یکی از نویسندگان در این باره مینویسد: در مسجد پس از نماز، امام(ع) رو به مردم میکرد و یا حلقه درس طوری بود که صدر و ذیل نداشت و امام(ع) مسائل روز مردم را، که یک یک میپرسیدند، به آنان میآموخت و میفرمود: بپرسید هر چه میخواهید. هر یک از افراد، بر اساس مقتضای نیاز روحی و معنوی خود، یا برحسب احتیاجات محیط زندگی و احکام دین، مسائلی میپرسید و امام به او پاسخ میداد و سایرین هم میشنیدند[۲۲].
البته گاه معصومان(ع) حتی به محض شنیدن سؤال اصحاب زود پاسخ نمیگفتند، بلکه تلاش میکردند تا پاسخ را از خود پرسش کننده بشنوند و او را درگیر بحث کنند. به این سیره توجه کنید: محمد بن منصور میگوید: از امام [باقر یا صادق(ع)] درباره آیه ﴿وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيْهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ﴾[۲۳] پرسیدم، امام فرمود: آیا کسی را دیدهای که گمان کند خدا به زنا، شرب خمر و نظیر این محرمات امر کند؟ گفتم: نه. فرمود: پس این «فاحشه»ای که آنان ادعا میکنند خدا بدان امرشان کرده، چیست؟ گفتم: خدا و ولیش بهتر میدانند؛ فرمود: این در مورد «ائمه جور» است که مدعیاند خدا آنان را به حکومت بر مردم امر کرده است و حال آنکه خدا آنان را به چنین کاری امر نکرده است... [۲۴]. در این سیره، افزون بر اینکه ابتدا پرسش از سوی شاگرد مطرح شد، امام در پاسخ نیز او را شرکت داد تا خود فکر کند و درگیر بحث شود. این اصل دارای آثار آموزشی بسیاری از جمله؛ افزایش عمق یادگیری، افزایش گستره یادگیری، تحرک دانشپژوه و تنوع آموزش، استقلال علمی دانشجو و تحقق دانشجوی واقعی خواهد بود.[۲۵].
اصل توجه به تفاوتهای فردی
توجه به تفاوتهای فردی، از دیگر اصول آموزشی در سیره معصومان(ع) است. انسانها هر یک در موقعیت و محیط ارثی و زیستی ویژه خود، رشد میکنند؛ از این رو، گرچه انسانها دارای مشترکات فراوانی هستند، تفاوتهای بسیاری نیز دارند. در این بحث درصدد بیان مشترکات و تفاوتهای افراد نیستیم؛ آنچه مهم است اصل وجود تفاوتهای انسانی است که این تفاوت نیز وجود دارد. قرآن کریم در این باره میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ﴾[۲۶]. البته این آیه گرچه بر بیتأثیری این تفاوتها در قرب به خدا تأکید دارد، در عین حال، اصل وجود تفاوت را میپذیرد، همچنین، آیات دیگری بر وجود این تفاوت دلالت دارد؛ از جمله: ﴿وَلَا تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَى بَعْضٍ﴾[۲۷]. [این تفاوتهای طبیعی و حقوقی، برای حفظ نظام زندگی شما و بر طبق عدالت است].»... و نیز: ﴿أَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِيًّا وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُو﴾[۲۸].
بنابراین، اصل وجود تفاوت مسلم است و این تفاوتها نیز برخی طبیعی و ارثی و برخی محیطی است. تفاوتهای محیطی نیز برخی زیستی و برخی فرهنگی است. هر یک از این تفاوتها میتواند روشهای آموزشی متفاوتی را طلب کند و عدم توجه به این تفاوتها میتواند در فرآیند آموزش اختلال ایجاد کند. معصومان(ع) در امر آموزش، به این اصل مهم توجه ویژه داشتند. پیامبر گرامی اسلام(ص) میفرماید: « إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُكَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ»[۲۹]؛ «همانا ما پیامبران مأموریم که با مردم، به اندازه عقلشان، سخن بگوییم». تفاوت در عقل، یکی از جهتهای تفاوت انسانهاست که پیامبر اسلام(ص) در این روایت فرمود: ما به رعایت آن مکلف هستیم. انسانها در جهات دیگری نیز تفاوت دارند؛ از جمله: استعداد ذهنی و قدرت فهم و مانند آن، که آنها را نیز در آموزش باید در نظر گرفت. معصومان(ع) در آموزشهای خود به این تفاوتها توجه میکردند. محمد بن ابی نصر میگوید: « سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا(ع) عَنْ مَسْأَلَةٍ فَأَبَى وَ أَمْسَكَ ثُمَّ قَالَ لَوْ أَعْطَيْنَاكُمْ كُلَّمَا تُرِيدُونَ كَانَ شَرّاً لَكُمْ»[۳۰]؛ «از امام رضا(ع) مسئلهای پرسیدم. امام پاسخ نداد؛ و فرمود: اگر هر چه را که شما بخواهید، برایتان بیان کنیم، برای شما زیان خواهد داشت».
جابر بن یزید جعفی نیز میگوید: امام باقر(ع) هفتاد هزار حدیث برایم بیان کرد که برای هیچکس نقل نکردهام و نخواهم کرد. به امام(ع) گفتم: فدایت شوم! به سبب آ آنچه از اسرارتان برای من بیان کردید و من برای هیچکس نقل نکردهام، بار سنگینی بر دوش خود احساس میکنم؛ گاه آنچنان در سینهام فوران میکند که چیزی شبه جنون بر من عارض میشود! امام فرمود: ای جابر! هرگاه چنین شد، به بیابان برو و چاهی حفر کن و سرت را در چاه کن و بگو: محمد بن علی(ع) به من چنین و چنان گفت[۳۱]. امام(ع) برخی مطالب را، برای همه بیان نمیکرد، بلکه وقتی به افراد خاصی نیز میفرمود، سفارش میکرد که آنها را به کسی نگویند؛ زیرا هر کسی ظرفیت و تحمل شنیدن هر مطلبی را ندارد. معصومان(ع) حتی در پاسخ به یک سؤال، نسبت به افراد متفاوت، پاسخهای متفاوتی دادند. عبدالله بن سلیمان میگوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: آیا چنان که برخی علوم به سلیمان بن داوود واگذار شد، به امام نیز واگذار شده است؟ امام فرمود: آری. برای مثال روزی فردی مسئلهای از امام[۳۲] پرسید. امام پاسخ داد. شخص دیگری همان را پرسید، امام پاسخی دیگر به او داد و شخص سومی نیز همان را مطرح کرد، امام پاسخ سومی به او داد... عبدالله میگوید: سپس به امام عرض کردم: آیا هنگامی که امام جوابشان را میدهد، آنان را میشناسد؟ فرمود: آیا قول خدا را نشنیدهای که: «همانا در این نشانههایی است برای هوشمندان»[۳۳] [هوشمندان] همان ائمه هستند...؛ سپس فرمود: بله؛ امام هرگاه به مردی نگاه کند او را میشناسد و رنگ او را میشناسد، و اگر صدای او را از پشت دیواری بشنود، او را میشناسد و میداند کیست؛ خداوند میفرماید: از آیات او خلق آسمان و زمین و اختلاف زبانها و رنگهاست، همانا در آنها نشانههایی برای عالمان است... [۳۴].
آیا جز این است که این پاسخهای گوناگون به یک سؤال، به تفاوت و شرایط افراد سؤال کننده مربوط میشود؟ همچنین معصومان(ع) در آموزشهای علمی خود، اغلب از روش پرسش و پاسخ، به ویژه قسم اول آن[۳۵] استفاده میکردند[۳۶]، که این نیز از توجه ویژه معصومان(ع) به تفاوتهای فردی حکایت میکند؛ زیرا در این روش، هر یک از شاگردان با توجه به علاقه، استعداد و تخصص خود، پرسشهای خویش را مطرح میکردند و از امام پاسخ میشنیدند؛ به دیگر سخن، روش آموزش علمی معصومان(ع) روش آموزش فردی بود، به گونهای که در این روش، از مزایای روش آموزش انفرادی امروزی استفاده و از عیبهای آن پرهیز میشد؛ زیرا یکی از عیبهای روشهای آموزش انفرادی امروزی را ترویج گوشهگیری دانشآموزان و تشویق به انزوا میدانند و این، با هدف اجتماعی کردن دانشآموزان که از اهداف آموزش و پرورش است، منافات دارد؛ زیرا در این روشها دانشآموز از اجتماع به دور است و با دیگران ارتباطی ندارد و به تنهایی، از معلم خود و یا از رایانه آموزش میبیند؛ اما در سیره معصومان(ع)، اصحاب و شاگردان همه در یک مکان گرد هم میآمدند و در عین حال، هر کس مسئله خاص خود را میپرسید و پاسخ میگرفت و با دیگران نیز در ارتباط بود. این اصل دارای آثار آموزشیای از جمله: افزایش کارآیی معلم، استفاده بهینه از تلاشهای استاد، افزایش انگیره و افزایش عمق یادگیری است[۳۷]. [۳۸].
اصل تفکر و تفقه
از دیگر اصول آموزشی در سیره معصومان(ع)، این است که خواندن و شنیدن تنها، و حتی حفظ کردن، کفایت نمیکند، بلکه باید مطالب آموزشی را فهمید، در آنها تفکر و آنها را لمس کرد؛ البته خواندن، شنیدن و گاه حفظ کردن، لازمه و مقدمه فهم و تفکر است، ولی نباید به اینها اکتفا شود، بلکه باید از این مراحل مقدماتی گذشت و به مرحله تفکر، فهم عمیق و حتی عمل رسید. در سیره معصومان(ع) به سطوح یادگیری توجه شده و سعی بر این است که یادگیری در سطوح عمیقتر صورت پذیرد. در روایتی آمده است: مردی نزد امیرمؤمنان علی(ع) آمد و از امام(ع) خواست که او را به کار نیکی نصیحت کند که با آن نجات یابد. علی(ع) فرمود: «أَيُّهَا الْإِنْسَانُ اسْمَعْ ثُمَّ اسْتَفْهِمْ ثُمَّ اسْتَيْقِنْ ثُمَّ اسْتَعْمِلْ وَ اعْلَمْ أَنَّ النَّاسَ ثَلَاثَةٌ...»[۳۹]؛ «ای انسان بشنو، سپس بفهم، سپس یقین کن، پس از آن عمل کن و بدان که مردم سه دستهاند.»... در این روایت، امام(ع) به چهار سطح از سطحهای یادگیری اشاره کرده است: ۱. حفظ؛۲. فهم؛ ۳. یقین؛ ۴. کاربرد. مربیان آموزشی و تربیتی نیز امروزه، سطحهای ششگانهای را برای اهداف آموزشی - در حیطه شناختی - بیان میکنند. بلوم در طبقهبندی آموزشی خود، شش سطح را در حیطه شناختی برای یادگیری بیان میکند: ۱. دانش؛ ۲. فهم؛ ۳. کاربرد؛ ۴. تجزیه و تحلیل؛ ۵. ترکیب؛ ۶. ارزشیابی و قضاوت[۴۰].
دانش را میتوان شنیدنی و حفظی دانست که در کلام امام علی(ع) آمده است؛ چون دانش، چنان که دکتر سیف بیان میکند، عبارت است از: یادآوری و بازشناسی مطالبی که قبلاً آموخته شده است[۴۱]. در سطح دوم که فهم باشد، هر دو مشترکاند. در سطح سوم امام(ع) از یقین سخن به میان آورده است، ولی بلوم در این مرحله، بلافاصله سراغ عمل و کاربرد رفته است؛ این تفاوت را میتوان چنین تبیین کرد که مراد امام از یقین این است که در آنچه یاد گرفتهای، تأمل و اندیشه کن، و یا حتی در صورت تجربی بودن (به تناسب موضوع) آن را به تجربه بیازمای تا به درستی آن یقین پیدا کنی؛ سپس به آن عمل کن، ولی مراد بلوم از کاربرد، کاربرد در عمل است؛ یعنی مطالب انتزاعی و ذهنی را در موقعیتهای عینی به کار بردن و تجربه کردن[۴۲]. شاهد این سخن آن است که امام فرمود: «اسْتَيْقِنْ»، یعنی طلب یقین کن و برای یقین پیدا کردن به درستی آن کار مقدماتی لازم است؛ از جمله: تجزیه و تحلیل و یا حتی در عمل به صورت آزمایشی به کار گرفتن و ارزشیابی و قضاوت. پس از طی این مراحل، که مقدمه یقین است، وقتی به درستی آن کار پی بردی میتوانی در عمل به کار گیری. بنابراین، از نظر امام، ارزشیابی و قضاوت قبل از مرحله کاربرد است؛ زیرا تا به درستی امری یقین نکنیم، عمل به آن عمل به جهل است؛ البته عمل آزمایشی برای اثبات درستی و نادرستی آن کار، مانعی ندارد و چنان که گفتیم، لازمه یقین درست همین است و به صورت ضمنی در درون آن وجود دارد.
آنچه بیشتر در یادگیری مهم است، فهم است که این مرحله اگر تحقق نیابد، یادگیری سطحی خواهد بود و فائده چندانی ندارد. معصومان(ع)، افزون بر اینکه میکوشیدند یادگیری در سطح درک و فهم تحقق یابد، گاهی کسانی را که بر این امر کوشا نبودند، توبیخ میکردند. امام باقر(ع) میفرماید: اگر بر جوانی از جوانان شیعه دست یابم که در دین تفکر و تفقه نمیکند، بیدرنگ او را تنبیه خواهم کرد[۴۳]. امیر مؤمنان علی(ع) نیز فرمود: « اعْقِلُوا الْخَبَرَ إِذَا سَمِعْتُمُوهُ عَقْلَ رِعَايَةٍ لَا عَقْلَ رِوَايَةٍ فَإِنَّ رُوَاةَ الْعِلْمِ كَثِيرٌ وَ رُعَاتَهُ قَلِيلٌ»[۴۴]؛ «چون سخنی را شنیدید در آن اندیشه کنید، اندیشهای برای به کار بستن، نه برای به دیگران گفتن؛ زیرا راویان علم بسیارند، و کسانی که آن را به کار بندند، کم». همچنین آن حضرت فرمود: « لا خیر فی علم لیس فیه التفکر»[۴۵]؛ «در علم بدون اندیشه خیری نیست؛ زیرا تفکر مقدمه و لازمه فهم است».
طبرسی نیز در حدیثی از ابن عباس آورده است: « كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) إِذَا حَدَّثَ الْحَدِيثَ أَوْ سُئِلَ عَنِ الْأَمْرِ كَرَّرَهُ ثَلَاثاً لِيَفْهَمَ وَ يُفْهَمَ عَنْهُ»[۴۶]؛ «پیامبر(ص) هر گاه سخنی را بیان میکرد یا در مورد چیزی از او پرسشی میشد، آن را سه بار تکرار میکرد تا سؤال خوب روشن و سخن او خوب فهمیده شود». تکرار مطلب، افزون بر اینکه موجب فهم بهتر آن میشود، موجب تأمل و تفکر نیز میشود؛ البته بر اساس کلام ابن عباس، تکرار برای فهم مطلب بوده، ولی محدود به آن نیست و این برداشت ابن عباس است و ممکن است این تکرار دلیلهای متعددی داشته باشد که یکی از آنها، تأمل و تفکر در مطلب است، به ویژه آنکه آن حضرت پرسش پرسشگر را نیز تکرار میکرد تا شاید خود پیامبر(ص) نیز در آن تأمل کند. همچنین در روایت دیگری از امیرمؤمنان علی(ع) آمده است: « مَنْ أَسْرَعَ فِي الْجَوَابِ لَمْ يُدْرِكِ الصَّوَابَ»[۴۷]؛ «کسی که در پاسخ دادن عجله کند، پاسخ درستی نخواهد داد». یعنی ابتدا باید در پرسش تأمل و تفکر کرد و آن را خوب فهمید؛ سپس به آن پاسخ داد.[۴۸].
اصل استفاده از فرصتها
از جمله اصول آموزشی در سیره معصومان(ع)، استفاده از فرصتهای مناسب در آموزش دادن افراد است. این اصل از سویی موجب آسان شدن آموزش و از سوی دیگر، موجب نشر و گسترش علم خواهد شد؛ زیرا معلم با تکیه بر این اصل، همواره میکوشد در هر فرصتی که دانشآموزی پیدا شد، به آموزش او بپردازد؛ افزون بر این، همواره درصدد ایجاد فرصتهای آموزشی برخواهد آمد. آموزش در سیره معصومان(ع)، به زمان و مکان خاصی محدود، نیست گرچه ممکن است زمان و مکانی برای آن معین شود، ولی هرگز محدودیتی نمیآورد؛ برای مثال معصومان(ع) اغلب، پس از طلوع آفتاب و در مسجد به ترتیب و آموزش شاگرد میپرداختند، ولی آموزشهای آنان به این زمان و مکان منحصر نبود، بلکه در هر زمان و در هر مکان که طالب علم، اهل درک و فهم و یا نیازمند به دانشی را مییافتند، به آموزش او میپرداختند. آن بزرگواران از هر فرصتی که پیش میآمد، در راستای آموزش اصحاب خویش استفاده میکردند. داستان امیرمؤمنان علی(ع) و اعرابی در میدان جنگ، در این زمینه مشهور و معروف است: عربی بادیهنشین - در جنگ جمل - از امیرمؤمنان علی(ع) پرسید: آیا شما میگویید: «خدا یکی است؟» مردم به او هجوم آوردند و گفتند: آیا نمیبینی امیرمؤمنان(ع) در حال تقسیم لشکر است؟ امام(ع) فرمود: رهایش کنید! آنچه اعرابی از آن میپرسد، همان چیزی است که ما برای آن با این قوم میجنگیم؛ سپس فرمود: ای اعرابی! اینکه گفته میشود «خدا یکی است» بر چهار وجه میتواند باشد: دو وجه آن در مورد خدا جایز نیست و دو وجه دیگر آن در مورد خدا صادق است... [۴۹]. فرصتهایی که برای انسان پیش میآید، نباید از دست برود، بلکه باید از آنها بیشترین استفاده برده شود. امام صادق(ع) میفرماید:
«الْأَيَّامُ ثَلَاثَةٌ فَيَوْمٌ مَضَى لَا يُدْرَكُ وَ يَوْمٌ النَّاسُ فِيهِ فَيَنْبَغِي أَنْ يَغْتَنِمُوهُ وَ غَداً إِنَّمَا فِي أَيْدِيهِمْ أَمَلُهُ»[۵۰]؛ «روزگار سه گونه است: دیروز که گذشته است و قابل بازگشت نیست و امروز که مردم در آن قرار دارند؛ پس سزاوار است که آن را غنیمت شمارند، و فردا که تنها میتوانند آرزوی آن را داشته باشند».
معصومان(ع) در زندگی خود همواره از فرصتها، به ویژه در امر آموزش، بیشترین استفاده را میبردند. در جنگ بدر، شماری از دشمنان به اسارت مسلمانان درآمدند که هر یک از آنها، باید برای آزادی خود چهار هزار درهم یا دینار یا کمتر میپرداخت. پیامبر(ص) فرمود: هر کس مالی ندارد باید به کودکان انصار سواد بیاموزد، تا آزاد شود»[۵۱]. در روزگاری که در میان مسلمانان افراد باسوادی که حتی بتوانند کودکان مسلمان را آموزش دهند، وجود نداشت، پیامبر گرامی(ص) از فرصت به دست آمده، استفاده کرد و از دشمن در راستای آموزش کودکان مسلمان بهره گرفت.
محدود کردن آموزش به زمانی خاص در روز موجب پایین آمدن کمیت و کیفیت تعلیم و تربیت جامعه است؛ از این رو معصومان(ع) همواره سعی داشتند از هر فرصتی برای ارتقای سطح علمی و فرهنگی جامعه استفاده کنند. آنان به هر بهانهای باب گفتگو را باز میکردند و آن را به جلسه آموزش تغییر میدادند. به نمونههایی از سیره آنها توجه کنید: امیر مؤمنان علی(ع) حال مردی را جویا شد. پاسخ داد: در خوف و رجا به سر میبرم. امام فرمود: هر کس به چیزی امید داشته باشد آن را طلب میکند و هر کس از چیزی بترسد، از آن فرار میکند؛ نمیدانم خوف مردی که شهوتی بر او روی آورد و او آن را واننهد، چه معنا دارد و امید مردی که بلایی بر او نازل شود و صبر نکند، به چه معناست؟[۵۲].
همچنین شخصی از امام حسین(ع) کمک خواست، امام فرمود: «سؤال روا نیست، مگر در بدهیای سنگین یا فقری ذلتبار و یا غرامتی گران. آن مرد گفت: من جز برای یکی از این موارد نیامدهام. امام دستور داد هزار دینار به او بدهند[۵۳]. امام(ع) حتی هنگامی که شخصی برای کمک مالی نزد او میآید، از آموزش آنچه مورد نیاز او بود، غفلت نکرده، بلکه کمال توجه را دارد و به آموزش او میپردازد. جابر بن عبدالله انصاری نیز میگوید: در بصره با امیر مؤمنان(ع) بودیم، وقتی از جنگ فارغ شدیم، آخر شب، امام نزد ما آمد و فرمود: چه میکنید؟ گفتیم: در مذمت دنیا سخن میگوییم، فرمود: ای جابر! چرا دنیا را مذمت میکنی؟ سپس خدا را حمد و ثنا گفت و فرمود: چه میشود مردمانی را که دنیا را مذمت میکنند و زهد به خود بستهاند؟ دنیا برای کسی که با آن راست باشد، خانه راستی، و برای کسی که آن را درست بفهمد، مسکن تندرسی، و برای کسی که از آن توشه بردارد، خانه بینیازی است... [۵۴]. امام سجاد(ع) نیز بسیاری از بردگان را آموزش میداد به گونهای که تعدادی از علمای بزرگ از میان آنها برخاستند[۵۵]. همه معصومان(ع) اینگونه عمل میکردند؛ یعنی بیشتر آموزشهای آنان در فرصتهای غیر رسمی بود که در برخورد و ملاقات با اصحاب به دست میآمد. آنان در برخوردهای خود با اصحاب، بیشترین استفاده را برای آموزش آنان میبردند. اگر اصحاب سؤالی داشتند، میپرسیدند وگرنه، ائمه(ع) خود با طرح سؤال، و یا دستکم با این پرسش که آیا فلان مطلب را برای شما نگویم، شروع میکردند و مطالب مورد نظر خود را که مطابق نیاز اصحاب نیز بود، بیان میکردند.
این اصل، افزون بر اینکه از به هدر دادن فرصتها و نیز بسیاری از غیبتها، تهمتها و هتک حرمتها پیشگیری میکند، از نظر آموزشی نیز بهترین فرصت آموزشی به شمار میآید. مسئله اوقات فراغت، امروزه از مهمترین مشکلات برخی جوامع است، در حالی که این اوقات نه تنها از مشکلات نیست، بلکه اگر به درستی از آن بهرهبرداری شود، میتواند از بهترین فرصتها باشد. اگر همه استادان و معلمان و به طور کلی همه انسانها، این اصل آموزشی را در نظر داشته باشند و بر آن تکیه کنند و در هر فرصتی که در ارتباط با دیگران به آورند به آموزش بپردازند، شاهد جامعهای فرهیخته و عالم خواهیم بود؛ از این روی است که امیرمؤمنان علی(ع) انسانها را به سه گروه تقسیم میکند: «عالم ربانی، دانشجوی که در راه نجات است و کسانی که به دنبال هر صدایی میروند و با هر بادی میچرخند؛ در پرتو نور دانش نیستند تا هدایت شوند، و به تکیهگاهی تکیه ندارند تا نجات یابند»[۵۶]. آیا مراد امام این است که همه مردم باید کار و زندگی خود را رها کنند و به مدرسهها و دانشگاهها و مراکز علمی روی آورند، تا یا عالم شوند و یا دستکم مصداقی از دانشجو باشند؟ به یقین چنین نیست، امام به علم آموختن تشویق میکند؛ یعنی میفرماید: هر کسی هستی و هر شغلی داری، خود را طالب دانش بدان و درصدد یادگیری و آموختن باش. شاید بتوان گفت که این ممکن نیست، مگر آنکه دانشمندان و استادان نیز در هر فرصتی به آموزش بپردازند. از این روست که خداوند به یادگیری امر نکرد، مگر اینکه پیش از آن، از علما پیمان گرفت که آنچه را که یاد گرفتهاند به دیگران بیاموزند.
بنابراین، میتوان گفت: استفاده از فرصتها در امر آموزش، از اصول آموزشی است؛ البته در این ارتباط نکته دیگری نیز وجود دارد و آن اینکه: از فرصتهای متناسب، با محتوای آموزشی، نیز باید بهره برد؛ به بیانی دیگر، باید محتوای آموزشی را متناسب با فرصت پیش آمده انتخاب کرد و یا برای محتوای خاص، باید منتظر فرصتی مناسب بود، که البته این مطلب را با عنوان «اصل تناسب محتوا با موقعیت» بیان خواهیم کرد.[۵۷].
اصل تناسب محتوا با موقعیت و شرایط دانشجو
از جمله اصول آموزشی در سیره معصومان(ع) این است که محتوای آموزشی باید با موقعیت یادگیرنده، از قبیل نیازها، زمان و مکان آموزش، روش آموزش و...، متناسب باشد؛ زیرا این امر اولاً، در راستای اصل عملگرایی در آموزش و هماهنگ با آن است و ثانیاً، در کیفیت آموزش تأثیر بسزایی دارد. تحقق این اصل به دو صورت ممکن است: اول اینکه محتوا را متناسب با شرایط انتخاب کنیم و دیگر آنکه شرایط را متناسب با محتوای آموزشی تغییر دهیم؛ البته در مواردی که محتوای آموزشی ثابت است، به ناچار باید شرایط مناسب را ایجاد کرد، ولی در مواردی که محتوا ثابت نیست و قابل انعطاف و تغییر است محتوا و شرایط، هر دو تغییر پذیرند. در سیره معصومان(ع) هر دو صورت رخ داده است؛ برای نمونه در سیره پیامبر(ص) آمده است که: پیامبر خدا(ص) در روز عید قربان برای مردم خطبه خواند و فرمود: ای مردم! امروز چه روزی است؟ گفتند: روز محترمی است. فرمود: این شهر (مکه) چه شهری است؟ گفتند: شهر محترمی است. فرمود: این ماه (ذیحجه) چه ماهی است؟ گفتند: ماه محترمی است. فرمود: همانا خون شما و مال شما و آبروی شما بر یکدیگر، مانند این روز، در این شهر و در این ماه، محترم است و این مطلب را چندین بار تکرار کرد[۵۸].
در این سیره، پیامبر(ص) متناسب با شرایط زمان و مکان، محتوای آموزشی خود را انتخاب کرد و توانست با ارائه این مطلب، عادت دیرینه عرب را در بیتوجهی به جان و مال و آبروی همدیگر، تغییر دهد و احترام گذاشتن به جان و مال و آبروی همدیگر را در قلبهای آنان بنشاند؛ یعنی در روز و ماه و مکانی که احترامش برای مسلمانان لازم است و همه برای آنها احترام قائل بودند، جان و مال و آبروی مؤمن نیز به همان اندازه احترام دارد. این در حالی است که پیامبر(ص) میتوانست این مطلب را در زمان یا مکان دیگری بیان کند؛ اما اگر چنان میکرد، از چنین تأثیری برخوردار نبود. همچنین میمون بن عبدالله میگوید: عدهای نزد امام صادق(ع) آمدند تا حدیث بیاموزند امام به من فرمود: آیا هیچکدام از اینان را میشناسی؟ گفتم: نه؛ فرمود: پس چگونه نزد من آمدهاند؟ گفتم: اینان گروهی هستند که از هر سو حدیث میآموزند و برایشان مهم نیست که از چه کسی میآموزند. امام از یکی از آنان پرسید: آیا از غیر من نیز حدیث آموختهای؟ گفت: بله؛ امام فرمود: برخی از آنچه شنیدهای را برای من بازگو! گفت: من آمدهام تا از شما حدیث بشنوم نه اینکه برای شما حدیث بگویم....
در نهایت، امام آنان را وادار کرد تا برخی از آنچه را که شنیده بودند، برای امام بازگویند؛ اما چون امام دانست که اینان کسانی هستند که از هر کس حدیث میشنوند و به صحت و سقم آن کاری ندارند، حدیثی متناسب با وضع آنان بیان کرد و فرمود: «بنویس: به نام خداوند بخشنده مهربان، پدرم از جدم برایم روایت کرد. کسی گفت: نام تو چیست؟ فرمود: از نامم نپرس. پیامبر خدا(ص) فرمود: خداوند ارواح را دو هزار سال پیش از بدنها آفرید، سپس آنان را در هوا [[[آسمان]]] جای داد. آن روحهایی که در آنجا یکدیگر را میشناختند، در اینجا نیز با هم انس و الفت دارند و آن روحهایی که در آنجا یکدیگر را نمیشناختند، در اینجا نیز با هم اختلاف پیدا میکنند و هر کس به ما اهل بیت دروغی نسبت دهد، خداوند او را در قیامت کور و یهودی محشور میگرداند و اگر دجال را درک کند، به او ایمان میآورد و اگر او را درک نکند، در قبر به او ایمان میآورد»[۵۹]. در این سیره نیز امام(ع) برای اینکه محتوای آموزشی را متناسب با وضعیت آنان انتخاب کند، ابتدا از وضعیت آموزشی و روحی آنان پرسید، آنگاه متناسب با آن، مطالبی را بیان فرمود. این رفتار امیرمؤمنان علی(ع) نیز بیانگر نوع دوم از این اصل (یعنی ایجاد شرایط متناسب با محتوا) است. جابر بن عبدالله انصاری میگوید: ... امام فرمود: با من بیا! با او رفتم، تا به گورستان رسیدیم؛ سپس فرمود: ای خاکنشینان! و ای غریبان! خانههای شما را مسکن ساختند و میراث شما را تقسیم کردند و همسران شما را به زناشویی بردند. این خبری است که ما داریم، شما چه خبری دارید؟ سپس اندکی تأمل کرد و سر برافراشت و فرمود: سوگند به کسی که آسمان را برافراشت تا بلندی گرفت، و زمین را گستراند تا پهناور شد! اگر به این مردگان اجازه سخن داده میشد، هر آینه میگفتند: ما بهترین توشه را تقوا یافتیم؛ سپس فرمود: جابر هرگاه خواستی بازگرد[۶۰].
در این مورد، امیرمؤمنان علی(ع) برای اینکه جابر را از اشتباهی که گرفتار آن شده است (زهد و بیاعتنایی به دنیا و مذمت آن) درآورد و شناخت صحیحی از دنیا به او بدهد، او را به قبرستان برد و در آنجا مطالب لازم را به او گوشزد کرد و به او فهماند که صرف بدگویی و مذمت دنیا فائدهای ندارد، بلکه باید تقوا پیشه ساخت و از مواهب دنیا نیز در راستای آخرت، بهره برد. بنابراین آموزشی که مبتنی بر اصل تناسب محتوا با شرایط و موقعیت یادگیرنده باشد عمیقتر است و هرگز فراموش نخواهد شد. همچنین بر اساس این اصل، آموزشهای معصومان(ع) بیشتر هنگامی ارائه میشد که اصحاب میخواستند کاری را شروع کنند و یا کاری را اشتباه انجام میدادند، در اینگونه موارد، محتوای آموزشی متناسب با آن کار را به آنان ارائه میکردند؛ برای مثال امام صادق(ع) میفرماید: پیامبر(ص) هرگاه میخواست اصحاب را به جنگ بفرستد، آنان را جمع میکرد و میفرمود: «با نام و کمک خدا و در راه خدا و با [[[اعتقاد]] به]دین رسول خدا، حرکت کنید و خیانت نکنید، مثله نکنید، حیله نکنید، پیرمرد ضعیف و کودک و زن را نکشید، درختی را قطع نکنید، مگر اینکه ناچار شوید و هر کدام از شما - ضعیفترین یا برترین شما مسلمانان - مردی از مشرکان را پناه داد، او در امان است تا کلام خدا را بشنود، اگر پیرو شما شد، برادر دینی شماست و اگر سر باز زد، او را به جایگاه خویش برسانید و از پیرو خدا یاری بجویید»[۶۱]. بنابراین، یکی از اصول آموزشی در سیره معصومان(ع)، اصل تناسب محتوای آموزشی با شرایط دانشآموز است؛ این اصل نیز دارای آثار آموزشی بسیاری از جمله؛ یادگیری بیشتر و بهتر، افزایش انگیزه یادگیری، همراه شدن آموزش عملی با آموزش نظری، آسانتر ساختن تدریس معلم و... است.[۶۲].
اصل عملگرایی
از دیگر اصول آموزشی در سیره معصومان(ع) اصل عملگرایی است؛ به این معنا که تلاش آن بزرگواران بر این بوده که مطالب آموزشی برای عمل آموخته شوند و به عمل بینجامند. تکیه بر این اصل را میتوان از دو جهت تربیتی و آموزشی توجیه کرد. جهت تربیتی - که در بحثهای پیشین نیز بدان اشاره شد - آن است که علمی که در عمل به کار دانش آموز یا دیگران نیاید، نه تنها بیفائده است که باری بر دوش دارنده آن خواهد بود و باید از آن پرهیز کرد. پیامبر(ص) فرمود: « كُلُّ عِلْمٍ وَبَالٌ عَلَى صَاحِبِهِ إِلَّا مَنْ عَمِلَ بِهِ»[۶۳]؛ «هر علمی، باری است بر دوش عالم، مگر اینکه به آن عمل کند». امیر مؤمنان علی(ع) نیز فرمود: « عِلْمٌ بِلَا عَمَلٍ حُجَّةٌ لِلَّهِ عَلَى الْعِبَادِ»[۶۴]؛ «علم بدون عمل، دلیل و مدرکی برای خدا علیه بندگان است». همچنین در روایت دیگری آمده است: مردی از پیامبر(ص) پرسید: چه چیز حجت جهل را از من بر میدارد؟ پیامبر(ص) فرمود: علم؛ پرسید: چه چیز حجت علم را از من بر میدارد؟ فرمود: عمل[۶۵]. بخشی از حکمت اصرار بر عمل به آموزهها، را میتوان چنین بیان کرد که عمل به آموزهها نقش مؤثری در یادگیری و به خاطرسپاری آنها دارد. کاربرد آموزهها در عمل، افزون بر اینکه مرور دوباره آنهاست، نوعی یادگیری یا آموزش عملی و نیز کارورزی محسوب میشود؛ از این رو در تکمیل یادگیری و یادسپاری و عمق بخشیدن به آموزش بسیار مؤثر است.
امام صادق(ع) فرمود: « الْعِلْمُ مَقْرُونٌ إِلَى الْعَمَلِ؛ فَمَنْ عَلِمَ عَمِلَ، وَ مَنْ عَمِلَ عَلِمَ، وَ الْعِلْمُ يَهْتِفُ بِالْعَمَلِ، فَإِنْ أَجَابَهُ، وَ إِلَّا ارْتَحَلَ عَنْهُ»[۶۶]؛ «علم با عمل همراه است، کسی که بداند عمل میکند و کسی که عمل کند، خواهد دانست. علم، عمل را ندا میکند؛ اگر پاسخ داد، میماند وگرنه، رخت بر میبندد». راز اینکه در روایات و سیره معصومان(ع) این اندازه بر عمل کردن به علم تأکید شده - افزون بر کارورزی و جنبههای آموزشی آن - آن است که بر اساس جهانبینی اسلامی، آنچه برای انسان ماندگار است و در جهان آخرت برای او سودمند است، عمل انسان خواهد بود و جز عمل چیزی نمیماند. امیرمؤمنان علی(ع) فرمود: «الْمَرْءُ لَا يَصْحَبُهُ إِلَّا الْعَمَلُ»[۶۷]؛ «چیزی جز عمل، انسان را همراهی نخواهد کرد». عمل است که شخصیت انسان را شکل میدهد و حقیقت او را میسازد. علمی که به عمل نینجامد، هیچ تأثیری در شخصیت انسان نمیگذارد؛ بنابراین، ارزش علم ذاتی نیست، بلکه غیری است یعنی ارزش علم به عمل کردن است و گاه ممکن است به ضد ارزش تبدیل شود؛ البته چون معمولاً علم در انسان تأثیر میگذارد، همواره برای آن ارزش قائلاند. علمی که به عمل نینجامد، تنها در یک صورت برای انسان مفید است و در جهان آخرت ارزش خواهد داشت و آن در صورتی است که از راه نوشتن و یا آموزش دادن به دیگران به ارث گذاشته شود که این نیز نوعی عمل است. امام رضا(ع) فرمود: ثواب هفت چیز پس از مرگ برای آدمی نوشته میشود: مردی که درختی بکارد، یا چاهی حفر کند، یا چشمهای جاری سازد، یا مسجدی بسازد، یا کتابی بنویسد، یا علمی به ارث بگذارد، یا فرزند صالحی باقی بگذارد که پس از مرگ برای او طلب مغفرت کند[۶۸].
بنابراین، ارزش علم به هدایتگری و راهنمای عمل بودن آن است. امیرمؤمنان علی(ع) میفرماید: « الْعِلْمُ قَائِدٌ وَ الْعَمَلُ سَائِقٌ...»[۶۹]؛ «علم راهبر و راهنماست و انسان را به دنبال میکشد و عمل انسان را به جلو میراند.»... معصومان(ع) همواره از علمی که به عمل نینجامد، به خدا پناه میبردند و دیگران را نیز از آن هشدار میدادند. علی بن هاشم بن البرید از پدرش نقل میکند: مردی نزد امام سجاد(ع) آمد و مسائلی را پرسید و امام او را پاسخ داد. بار دیگر آمد تا مانند همان مسائل را بپرسد، امام(ع) فرمود: « مَكْتُوبٌ فِي الْإِنْجِيلِ لَا تَطْلُبُوا عِلْمَ مَا لَا تَعْلَمُونَ وَ لَمَّا تَعْمَلُوا بِمَا عَلِمْتُمْ فَإِنَّ الْعِلْمَ إِذَا لَمْ يُعْمَلْ بِهِ لَمْ يَزْدَدْ صَاحِبُهُ إِلَّا كُفْراً وَ لَمْ يَزْدَدْ مِنَ اللَّهِ إِلَّا بُعْداً»[۷۰]؛ «در انجیل نوشته است که: دانش آنچه را که نمیدانید طلب نکنید، تا وقتی که به آنچه میدانید، عمل کرده باشید؛ زیرا اگر به علم عمل نشود، چیزی جز کفر و دوری از خدا به صاحبش نمیافزاید». چنان که در این سیره مشاهده میشود، امام حتی آموزش نمیدهد، مگر اینکه به آموزههای گذشته عمل شود. البته در این سیره، با توجه به بعد تربیتی عمل است که امام بر عمل اصرار دارد، در عین حال، این تأکید بر عمل، آثار آموزشی نیز دارد.[۷۱].
اصل عینیت
از دیگر اصول آموزشی در سیره معصومان(ع)، محسوس و ملموس کردن آموزهها و عینیتبخشی به آنها، به ویژه آموزههای نظری و ذهنی است. انسانها بیشتر آموزههای خود را از راه حواس ظاهر میگیرند و همواره با حواس ظاهر سروکار دارند؛ از این رو اگر آموزش از راه حواس صورت گیرد، سادهتر و زودتر آموخته میشود. معصومان(ع) همواره میکوشیدند که محتوای آموزشی خود را در قالب محسوسات، برای شاگردان خود بیان کنند. سماعه میگوید: شخصی از ابوحنیفه از «لا شیء» پرسید. ابوحنیفه از پاسخ عاجز ماند و گفت: با این استر به سراغ امام رافضیان [[[امام صادق]](ع)] برو و آن را به او به «لا شیء» بفروش. آن شخص دهنه استر را گرفت و نزد امام صادق(ع) آمد. امام فرمود: ابوحنیفه تو را مأمور فروش این استر کرده است؟ گفت: آری. امام فرمود: به چند؟ گفت: به «لا شیء». امام فرمود: چه میگویی؟ شخص گفت: حقیقت را میگویم [آنچه ابوحنیفه گفته است]؛ امام فرمود: آن را از تو به «لا شیء» خریدم و به غلامش فرمود: آن را به آغل ببر. محمد بن الحسن [مأمور ابوحنیفه] مدتی منتظر ثمن ماند، اما خبری نشد. به امام عرض کرد: فدایت شوم بهای استر چه شد؟ امام فرمود: فردا بیا تا آن را به تو بدهم. محمد بن الحسن نزد ابوحنیفه رفت و مطلب را گزارش کرد. ابوحنیفه خوشحال شد و فردا برای گرفتن بهای استر نزد امام آمد.
امام فرمود: برای گرفتن بهای استر آمدی؟ گفت: آری. امام فرمود: ثمن آن «لا شیء» است؟ گفت: آری. امام بر چهارپا سوار شد و به همراه ابوحنیفه، به صحرا رفتند. وقتی آفتاب برآمد، امام به سرابی که در یک مایلی بود، اشاره کرد و به ابوحنیفه فرمود: چه میبینی؟ گفت: آب. وقتی یک مایل را پیمودند دیدند باز آن آب در یک مایلی آنهاست و از آنان دور میشود. در این هنگام امام فرمود: بهای استر را بگیر، که خدا در قرآن میفرماید: «مانند سرابی در بیابان که تشنه، آن را آب میپندارد و وقتی به سوی آن میآید، چیزی را نمییابد و خدا را حاضر میبیند»[۷۲]. در این سیره امام صادق(ع) برای نشان دادن «لاشی» که معنایی عدمی دارد و به معنای «هیچ» است، به محسوسات متوسل شد. همراه کردن آموزش با اموری که به راحتی فراموش نمیشوند و یا انسان با آنها زیاد سروکار دارد، به گونهای که هرگاه به آن برخورد، بیدرنگ محتوای آموزشی را به یاد خواهد آورد؛ نیز نوعی عینیتبخشی به آموزههاست؛ از جمله، این امور عبارتاند از: ارائه آموزش در مکانهای خاص یا به سبک ویژه و یا همراه کردن آن با چیزی که دیر فراموش میشود و یا دانش آموز با آن زیاد در ارتباط است؛ همچنین استفاده از ابزارهای آموزشی نیز میتواند تا اندازهای به آموزهها عینیت ببخشد. استفاده از روش تمثیل، داستان و قصه در سیره معصومان(ع)، نیز در راستای این اصل آموزشی تلقی میشود.
علی بن جعفر، از امام کاظم(ع) نقل میکند که فرمود: پدرم، دستم را گرفت و فرمود: فرزندم! پدرم محمد بن علی(ع) دستم را گرفت، چنان که من دست تو را گرفتم، و فرمود: پدرم علی بن الحسین(ع) دستم را گرفت و فرمود: فرزندم! کار نیک را نسبت به هر کس که آن را از تو طلب کند، انجام ده؛ پس اگر او شایسته خدمت بود که حق به حقدار رسیده است و اگر او شایسته نبود، دستکم تو شایسته آن کار بودهای و اگر مردی، در حالی که در سمت راست تو ایستاده است، تو را ناسزا گفت و به سمت چپ تو رفت و از تو عذرخواهی کرد، عذر او را بپذیر»[۷۳]. در این سیره، امام سجاد(ع) دست فرزند خود - امام باقر(ع) - را میگیرد و در آن حال و با کیفیت خاص، این مطلب را به او آموزش میدهد. امام باقر(ع) نیز در حالی که مطلب را به همان کیفیت خاص به فرزندش - امام صادق(ع) - آموزش میداد، کیفیت آموزش پدرش را نیز یادآور شد؛ همچنین امام صادق(ع) نیز به همان سبک، فرزندش - امام کاظم(ع) - را آموزش داد. محتوایی که به این سبک آموزش داده شود، هرگز فراموش شدنی نیست و یا دستکم بسیار دیر فراموش میشود و اگر فراموش هم بشود، به راحتی یادآوری میشود؛ زیرا آموزش به همراه رفتاری خاص صورت گرفته و چون معمولاً رفتار زودتر یاد گرفته و دیرتر فراموش میشود، یادگیری آسانتر صورت میگیرد؛ از سوی دیگر نوع رفتار نیز محبتآمیز است و این نیز در یادگیری بهتر و آسانتر تأثیر میگذارد. گذشته از آنها، بیان کیفیت آموزش پدران از سوی امامان باقر، صادق و کاظم(ع) نیز خود عامل مؤثری در یادگیری و به خاطر سپاری بهتر خواهد بود. پیامبر اکرم(ص) نیز برای عینی کردن این حقیقت که گناه گرچه کم و کوچک باشد، ولی در اثر تکرار، زیاد و بزرگ میشود، اصحاب را برای جمعآوری هیزم در بیابان خشک و بیآب و علف مأمور ساخت تا این حقیقت را به صورت عینی و محسوس به آنان نشان دهد[۷۴].
کمیل بن زیاد نخعی نیز میگوید: امیرمؤمنان علی(ع) دستم را گرفت و به بیابان برد؛ چون به صحرا رسید، آهی کشید و فرمود: کمیل! این دلها ظرف است، بهترین آنها نگاهدارندهترین آنهاست؛ پس آنچه را به تو میگویم به خاطر بسپار[۷۵]. در ادامه، امام(ع) مطالب مهمی را برای وی بیان میکند؛ از جمله: اهمیت علم و دانش و برتری آن بر مال و مانند آنها. در این سیره نیز امام(ع) میخواهد با بیرون بردن کمیل از منزل و شهر به بیابان و صحرا، این خاطره و مطالب آموزشی آن همواره در ذهن کمیل باقی بماند. شاهد آن این است که امام ابتدا از ظرف بودن ذهن (قلب) و بهترین آنها که نگاهدارندهترین آنهاست، سخن به میان آورد؛ یعنی امام، هم به کمیل توصیه میکند که آنها را در حافظه خود نگاه دارد و هم خود روشی را در پیش میگیرد که در این نگاهدارندگی مؤثر باشد. استفاده از تمثیل و تشبیه نیز در راستای تحقق این اصل آموزشی است. پیامبر اکرم(ص) دین را به درختی استوار و در حال رشد، تشبیه میکند که ایمان، اصل آن و زکات، فرع آن و نماز، آب آن و روزه، ریشههای آن و اخلاق نیک، برگ آن... و دوری از محرمات، میوه آن است؛ سپس میفرماید: «همانگونه که درخت جز با میوه پاکیزه کامل نمیشود، ایمان نیز جز با دوری از محرمات کامل نمیگردد»[۷۶]. امیرمؤمنان علی(ع) نیز در روایتی، دنیا را به ماری تشبیه میکند که وقتی آن را لمس کنی، نرم و لطیف، ولی نیشش دردناک است.».. [۷۷].[۷۸].
اصل ارزشیابی
از دیگر اصول آموزشی در سیره معصومان(ع)، اصل ارزشیابی است. هدف اصلی از ارزشیابی آموزشی، شناخت میزان آمادگی و توانایی دانش آموزان و نیز اصلاح یادگیری آنان است. این شناخت در مسائل آموزشی، به آموزگار و دانش آموز در برنامهریزیهای آینده کمک خواهد کرد؛ زیرا معلم میتواند بر اساس این ارزشیابی، محتوای آموزشی بعدی را ارائه کند و دانش آموز نیز میتواند براساس آن، به عیبها و ضعفهای خود پی برده و به جبران و رفع آنها بپردازد. افزون بر این، ارزشیابیهای آموزشی کنونی، این امکان را فراهم میآورد که دانشآموز مروری دوباره بر آموختههای گذشته خود داشته باشد و آنها را به صورت بهتری بیاموزد. در سیره اهل بیت(ع)، گرچه شاگردان به صورت رسمی و پیوسته، ارزشیابی نمیشوند، ولی آن بزرگواران گاه شاگردان خود را ارزیابی علمی میکردند. ارزشیابی در سیره، به پایان دوره آموزشی اختصاص ندارد، بلکه هر گاه امام لازم بداند، برای آگاهی از میزان یادگیری شاگردان، سطح استعداد و توانایی آنان، آگاه ساختن شاگردان از میزان علم و جهلشان و مانند آنها، به ارزیابی آنان اقدام میکند. اینگونه ارزیابیها که گاه ممکن است در ابتدای آموزش صورت گیرد و گاه در حین آموزش و گاه در پایان آموزش از کارایی بیشتری نیز برخوردار است؛ زیرا دانشآموز را وادار میکند که همواره به مطالعه و یادگیری آموختهها بپردازد و همیشه آمادگی لازم را برای امتحان داشته باشد؛ در نتیجه، مطالعه را برای شب امتحان به تأخیر نمیاندازند. در سیره اهل بیت(ع)، نمونههایی از هر یک از ارزیابیهای یاد شده، مشاهده میشود؛ این سیره پیامبر(ص) میتواند نمونهای از ارزیابی، در ابتدای آموزش (ارزیابی ورودی یا تشخیصی) باشد. جابر میگوید: رسول خدا(ص) از من پرسید: هرگاه به نماز میایستی، چگونه قرائت میکنی؟ گفتم: میگویم: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[۷۹] پیامبر(ص) فرمود: بگو: ﴿ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ * الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾[۸۰][۸۱].
این دو سیره نیز میتواند نمونههایی از ارزیابی پس از آموزش باشد. از امام صادق(ع) روایت شده است که روزی از یکی از شاگردان خود پرسید: «از من چه آموختهای؟» گفت: هشت مسئله از شما آموختهام. امام فرمود: «آنها را برایم بازگو». گفت: اول اینکه دیدم هر محبوبی دوست خود را به هنگام مرگ رها میکند؛ از این رو همت خود را صرف چیزی کردم که مرا در تنهایی رها نکند، بلکه انیس تنهاییام باشد و آن کار نیک است. امام فرمود: «به خدا قسم، چه نیک آموختهای.».. [۸۲]. حماد بن عیسی نیز میگوید: امام صادق(ع) روزی به من فرمود: آیا نیکو نماز میگزاری؟ گفتم: آقای من، من کتاب حریز در نماز را حفظم؛ امام فرمود: حفظ آن بر تو لازم نیست، بلند شو و نماز بگزار! حماد میگوید: در برابر امام رو به قبله به نماز ایستادم و رکوع و سجده کردم. امام فرمود: حماد نیکو نماز نمیگزاری! چه زشت است برای انسان که شصت یا هفتاد سال از عمرش بگذرد و یک نماز کامل با تمام حدود و شرایطش اقامه نکرده باشد. حماد میگوید: در خود احساس سرافکندگی کردم و به امام عرض کردم: فدایت شوم! نماز را به من بیاموز! امام رو به قبله ایستاد و... [۸۳].
سؤال امام صادق(ع) از مفضل بن عمر نیز میتواند نمونهای از ارزیابی در حین آموزش (مرحلهای) باشد. در این سیره، امام در حین مباحثه با مفضل، فرمود: « يَا مُفَضَّلُ وَ مَا عِلْمُكَ بِأَنَّ الظَّالِمَ لَا يَنَالُ عَهْدَ الْإِمَامَةِ قَالَ الْمُفَضَّلُ يَا مَوْلَايَ لَا تَمْتَحِنِّي بِمَا لَا طَاقَةَ لِي بِهِ وَ لَا تَخْتَبِرْنِي وَ لَا تَبْتَلِنِي فَمِنْ عِلْمِكُمْ عَلِمْتُ وَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْكُمْ أَخَذْتُ»[۸۴]؛ «مفضل! به چه دلیل میگویی امامت به ظالم نمیرسد. مفضل گفت: آقای من! مرا به آنچه بر آن توان ندارم امتحان نکن و مرا مورد آزمون و امتحان قرار مده. هر آنچه که شما به من بیاموزی میآموزم و از فضل خدا بر شما دریافت میکنم». در این روایت به گفته مفضل، امام درصدد امتحان و آزمایش او بود و او اقرار کرد که هر چه را شما به من بیاموزید یاد میگیرم و فراتر از آن نمیدانم. البته امام درصدد ارزیابی یادگیری او نبود، بلکه میخواست بداند میزان آگاهی و آشنایی مفضل با قرآن و تأمل او در قرآن چگونه است؛ زیرا در سؤال بعدی، امام از او درباره آیاتی که کافران را ظالم میداند، پرسید و مفضل نیز پاسخ داد. ارزیابی امام صادق(ع) از مناظره اصحاب خود، نمونهای دیگر از ارزشیابی مرحلهای است[۸۵].
هشام بن سالم میگوید: نزد امام صادق(ع) بودیم که مردی از اهل شام اجازه ورود خواست، امام اجازه داد. شامی وارد شد و سلام کرد. امام به او فرمود که بنشیند؛ سپس پرسید: نیازت چیست؟ شامی عرض کرد: شنیدهام به هر چه که از شما بپرسند، آگاهی؛ از این رو آمدهام تا با شما مناظره کنم. امام فرمود: در مورد چه چیز مناظره کنی؟ عرض کرد: در مورد قرآن و حروف مقطعه آن، سکون، جر، نصب و رفع آن (تفسیر و اعراب قرآن) امام فرمود: اگر بر حمران پیروز شدی، بر من پیروز شدهای! شامی با حمران مناظره کرد و شکست خورد؛ سپس خواست در زبان عربی مناظره کند. امام ابان بن تغلب را معرفی کرد. شامی با او مناظره کرد و شکست خورد. در کلام و توحید و امامت و علوم دیگر نیز با مؤمن طاق، هشام بن حکم و طیار مناظره کرد و شکست خورد. در پایان امام(ع) مناظرات و سخنان اصحاب خود را در حضور آنان برای شامی ارزیابی کرد[۸۶] و نقاط مثبت و منفی هر یک را چنین بیان کرد: اما حمران، از «حق» سؤال کرد و تو آن را نمیدانستی و او بر تو غلبه کرد؛ اما ابان، حق را با باطل آمیخت و با قیاس بر تو غلبه کرد، و اما طیار، مانند پرندهای فرود و فراز داشت و تو مانند پرندهای بودی که قدرت پرواز نداشتی، و اما هشام بن سالم فرود و فراز بهتری داشت، و اما هشام بن حکم به حق سخن گفت و تو را مبهوت ساخت[۸۷]. به این ترتیب امام(ع) آموختههای شاگردان خود را ارزیابی کرد و به آنان فهماند که کدام یک از این راهها درستتر است.[۸۸].
منابع
پانویس
- ↑ صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج ۳، ص۱۵۶.
- ↑ حسینیزاده، سید علی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، فصل اول.
- ↑ حرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول من آل الرسول، ص۲۰۱.
- ↑ حر عاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، ج ۴، ص۱۰۹۵.
- ↑ نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج ۲، ص۱۰۰.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۲، ص۲۴۰.
- ↑ طباطبایی، محمد حسین، سنن النبی، ص۳۵۶.
- ↑ حرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول من آل الرسول، ص۲۱۳.
- ↑ حرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول من آل الرسول، ص۳۰.
- ↑ حرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول من آل الرسول، ص۱۴۴.
- ↑ حرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول من آل الرسول، ص۱۶۵.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که لقمان به پسرش- در حالی که بدو اندرز میداد- گفت: پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
- ↑ حسینیزاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص ۲۸۱.
- ↑ بخاری الجعفی، محمد بن اسماعیل، الصحیح، ج ۱، ص۱۹۲.
- ↑ حرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول من آل الرسول، ص۱۹۶.
- ↑ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۲، ص۱۵۳.
- ↑ ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى ٱلَّذِينَ أُوتُوا۟ نَصِيبًۭا مِّنَ ٱلْكِتَـٰبِ يُدْعَوْنَ إِلَىٰ كِتَـٰبِ ٱللَّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّىٰ فَرِيقٌۭ مِّنْهُمْ وَهُم مُّعْرِضُونَ﴾ «آیا به کسانی ننگریستهای که بهرهای از کتابهای (آسمانی) دارند، به کتاب خداوند فرا خوانده میشوند تا میان آنها داوری کند؛ آنگاه گروهی از آنها بر میگردند در حالی که روی گردانند» سوره آلعمران، آیه ۲۳.
- ↑ ﴿يَـٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓا۟ إِذَا قِيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا۟ فِى ٱلْمَجَـٰلِسِ فَٱفْسَحُوا۟ يَفْسَحِ ٱللَّهُ لَكُمْ وَإِذَا قِيلَ ٱنشُزُوا۟ فَٱنشُزُوا۟ يَرْفَعِ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُوا۟ مِنكُمْ وَٱلَّذِينَ أُوتُوا۟ ٱلْعِلْمَ دَرَجَـٰتٍۢ وَٱللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌۭ﴾ «ای مؤمنان! چون در نشستها به شما گویند جا باز کنید، باز کنید تا خداوند برایتان (در بهشت) جا باز کند و چون گویند: برخیزید، برخیزید تا خداوند (پایگاه) مؤمنان از شما و فرهیختگان را چند پایه بالا برد و خداوند از آنچه انجام میدهید آگاه است» سوره مجادله، آیه ۱۱.
- ↑ نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج ۹، ص۵۲.
- ↑ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۴۴، ص۱۹۶.
- ↑ حسینیزاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص ۲۸۴.
- ↑ عمادزاده، حسین، زندگانی معلم کبیر حضرت امام جعفر صادق، ج ۲، ص۹۹.
- ↑ «و چون کاری زشت کنند گویند: پدرانمان را بر همین کار یافتهایم و خداوند ما را به آن فرمان داده است، بگو: بیگمان خداوند به کار زشت فرمان نمیدهد؛ آیا درباره خداوند چیزی میگویید که نمیدانید؟» سوره اعراف، آیه ۲۸.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۱، ص۳۷۳.
- ↑ حسینیزاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص ۲۸۷.
- ↑ «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروهها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را بازشناسید، بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.
- ↑ «و آنچه را که خداوند با آن برخی از شما را بر برخی دیگر برتری داده است آرزو نکنید» سوره نساء، آیه ۳۲.
- ↑ «آیا آنان بخشایش پروردگارت را تقسیم میکنند؟ ماییم که توشه زندگی آنان را در زندگانی این جهان میانشان تقسیم کردهایم و برخی از آنان را بر دیگری به پایههایی برتری دادهایم تا برخی، برخی دیگر را به کار گیرند و بخشایش پروردگارت از آنچه آنان فراهم میآورند بهتر است» سوره زخرف، آیه ۳۲.
- ↑ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۱، ص۸۵.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۲، ص۲۲۴.
- ↑ شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج ۲، ص۴۴۱.
- ↑ مراد یکی از امامان پیشین است و شاید مراد امام باقر(ع) باشد؛ زیرا ممکن است این سؤال در زمان حیات امام باقر(ع) باشد؛ بنابراین، مراد امام صادق(ع) از امام، امام باقر(ع) است.
- ↑ ﴿إِنَّ فِى ذَٰلِكَ لَـَٔايَـٰتٍۢ لِّلْمُتَوَسِّمِينَ﴾ «همانا در این (داستان) برای نشانهشناسان نشانههاست» سوره حجر، آیه ۷۵.
- ↑ عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نورالثقلین، ج ۳، ص۱۳.
- ↑ مبحث روشهای آموزشی، روش سؤال و جواب (که پرسش از سوی شاگردان و پاسخ از سوی امام بود).
- ↑ این مطلب را در روش سؤال و جواب اثبات خواهیم کرد.
- ↑ حسینیزاده، سید علی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص۵۱.
- ↑ حسینیزاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص ۲۸۹.
- ↑ ورام، الزاهد ابی الحسین، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، ص۴۸۰.
- ↑ سیف، علی اکبر، روانشناسی پرورشی، ص۱۳۷.
- ↑ سیف، علی اکبر، روانشناسی پرورشی، ص۱۳۷.
- ↑ سیف، علی اکبر، روانشناسی پرورشی، ص۱۰۲.
- ↑ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۱، ص۲۱۴.
- ↑ نهج البلاغه [ترجمه شهیدی]، حکمت ۹۸.
- ↑ حرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول من آل الرسول، ص۲۰۱.
- ↑ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۱۶، ص۲۳۴.
- ↑ خوانساری، محمد، شرح غررالحکم و دررالکلم، ج ۵، ص۳۳۷.
- ↑ حسینیزاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص ۲۹۲.
- ↑ صدوق، محمد بن علی، توحید، ص۸۳.
- ↑ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۷۸، ص۲۳۸.
- ↑ ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج ۲، ص۲۲.
- ↑ حرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول من آل الرسول، ص۲۱۲.
- ↑ حرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول من آل الرسول، ص۲۵۱.
- ↑ حرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول من آل الرسول، ص۱۸۳.
- ↑ شریف القرشی، باقر، حیاة الامام محمد الباقر، ج ۱، ص۳۸.
- ↑ حرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول من آل الرسول، ص۱۶۳.
- ↑ حسینیزاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص ۲۹۴.
- ↑ بخاری الجعفی، محمد بن اسماعیل، الصحیح، ج ۲، ص۱۹۱.
- ↑ شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج ۲، ص۶۹۲.
- ↑ حرانی، حسن بن شعبه، تحف العقول من آل الرسول، ص۱۸۳.
- ↑ عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه، تفسیر نورالثقلین، ج ۲، ص۱۸۷.
- ↑ حسینیزاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص ۲۹۷.
- ↑ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۲، ص۳۸.
- ↑ خوانساری، محمد، شرح غررالحکم و دررالکلم، ش ۶۲۹۶.
- ↑ ورام، الزاهد ابی الحسین، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، ص۷۲.
- ↑ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۲، ص۴۰.
- ↑ خوانساری، محمد، شرح غررالحکم و دررالکلم، ش ۹۹۹.
- ↑ ورام، الزاهد ابی الحسین، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، ص۴۲۹.
- ↑ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۷۸، ص۴۵.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۴۴.
- ↑ حسینیزاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص ۳۰۰.
- ↑ ﴿وَٱلَّذِينَ كَفَرُوٓا۟ أَعْمَـٰلُهُمْ كَسَرَابٍۭ بِقِيعَةٍۢ يَحْسَبُهُ ٱلظَّمْـَٔانُ مَآءً حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَهُۥ لَمْ يَجِدْهُ شَيْـًۭٔا وَوَجَدَ ٱللَّهَ عِندَهُۥ فَوَفَّىٰهُ حِسَابَهُۥ وَٱللَّهُ سَرِيعُ ٱلْحِسَابِ﴾ «و کردارهای کافران چون سرابی است در بیابانی خشک که تشنه آن را آب میپندارد تا چون بدان رسد آن را چیزی نیابد و (کافر) خداوند را نزد آن (کارهای خویش) فرا مییابد که به حسابش تمام میرسد و خداوند حسابرسی سریع است» سوره نور، آیه ۳۹. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۴۷، ص۲۳۹.
- ↑ ورام، الزاهد ابی الحسین، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، ص۴۶۶.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج ۲، ص۲۸۸.
- ↑ نهج البلاغه، ترجمه شهیدی، حکمت ۱۴۷.
- ↑ نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج ۱۱، ص۲۷۹.
- ↑ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ۱، ص۲۲۷.
- ↑ حسینیزاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص ۳۰۲.
- ↑ «سپاس، خداوند، پروردگار جهانیان را» سوره فاتحه، آیه ۲.
- ↑ «به نام خداوند بخشنده بخشاینده * سپاس، خداوند، پروردگار جهانیان را * به نام خداوند بخشنده بخشاینده» سوره فاتحه، آیه ۱-۲.
- ↑ نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج۴، ص۱۶۸.
- ↑ ورام، الزاهد ابی الحسین، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، ج ۱، ص۳۱۱.
- ↑ نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج ۴، ص۸۳.
- ↑ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۵۳، ص۲۵.
- ↑ امروزه نیز در بخش ارزشیابی، به لزوم سه نوع ارزشیابی برای آموزگار اشاره میشود: ارزشیابی تشخیصی یا ورودی؛ ارزشیابی مرحلهای؛ و ارزشیابی پایانی.
- ↑ در روایتی دیگر آمده است که امام، در پایان، به هر یک از این افراد روی کرد و سخن آنان را برایشان ارزیابی نمود. (مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۲۳، ص۹، ح ۱۲).
- ↑ شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج ۲، ص۵۵۴.
- ↑ حسینیزاده و داوودی، سیره تربیتی پیامبر و اهل بیت، ص ۳۰۵.