حدیث غدیر در کلام اسلامی
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل حدیث غدیر (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
پاسخهای ابن قبه رازی درباره شبهات حدیث غدیر
اشکال اول
- شاید منظور رسول خدا(ص) از بیان حدیث غدیر بیان فضیلتی برای امام علی(ع) بوده، نه مقام امامت. ابن قبه رازی در پاسخ میگوید در نخستین برخورد با حدیث غدیر چنین احتمالی در ذهن پدید میآید؛ ولی پس از شرح و بیان احتمالات در معنای لفظ مولی این نتیجه حاصل شد که هیچ یک از آن معانی مد نظر پیامبر نبود و تنها معنایی که مراد و مقصود پیامبر بود، حق اطاعت و حق فرمانبرداری مسلمانهاست؛ از اینرو میتوان فهمید پیامبر در مقام اثبات امامت امیرالمؤمنین بوده است نه صرفاً بیان فضیلتی برای ایشان[۱].
اشکال دوم
- شاید رسول خدا معنایی را قصد کرده است که در کتب لغت یافت نمیشود؛ زیرا دامنه لغت عرب بسیار گسترده است و احاطه بر آن امکانپذیر نیست؟ بر این اساس نمیتوان به طور حتم معنای اثباتی شما برای کلمه مولی را پذیرفت. ابن قبه رازی میگوید اگر عدم احاطه بر لغت عرب موجب شود دلیل و برهان از اعتبار ساقط شود، شایسته است این احتمال نه تنها تمام فرمایشهای رسول خدا بلکه تمام آیات قرآن را نیز در بر گیرد؛ از اینرو طبیعی است فرمایشهای رسول خدا و توصیههای آن حضرت اعتبار چندانی نداشته باشد و نتوان به آنها استناد کرد. همچنین میتوان گفت آن معنایی که در صدر اسلام رایج بوده، ممکن است در کتابهای لغت امروزین یافت نشود؛ از اینرو میتوان حجیت کتاب و سنت را با دودلی نگریست. ابن قبه رازی در پایان این شبهه میگوید این گونه اشکالتراشیها نوعی درپوش گذاشتن بر حقایق و خود را به نادانی زدن است. او در ادامه تلاش میکند با تکیه بر عرف و بیان مثالهایی معنای کلمه مولی را تبیین کند[۲].
اشکال سوم
- ابن قبه رازی اشکال سوم را اینگونه شروع میکند که در منابع روایی اهل سنت آمده رسول خدا مولای زید بن حارثه به شمار میرفت، اما به دست امیرالمؤمنین آزاد شد؛ از اینرو پیامبر ولایت خود بر زید را به امام علی واگذار کرده است. از طرفی اخبار دیگری هم نقل شده که پیامبر جانشینی امام علی را انکار کرده است. از اینرو نمیتوان حدیث غدیر را بر آن معنایی که امامیان میگویند حمل کرد. ابن قبه رازی بیان میکند که مخالفان امامیه تلاش کردهاند با این دو دسته اخبار موضوع خلافت امیرالمؤمنین را با تردید روبهرو کنند که بر فرض پیامبر در غدیر خم علی را ولی قرار داده باشد، منظور پیامبر ولایت او بر زیدبن حارثه است نه بر همه مسلمانان. او در پاسخ به این اشکال عقیده میگوید طرح اینگونه مباحث هیچ کمکی به اثبات ادعای مخالفان عقیده امامیه نخواهد کرد؛ زیرا در حوزه نقد اخبار اگر یکی از طرفین بحث بخواهد خبر مورد استناد طرف مقابل را بر اساس خبر دیگری نقد کند باید آن خبر مورد توافق روایی دو طرف بحث باشد، نه اینکه راویان آن خبر تنها از مذهب مدعی باشند.
- ابن قبه رازی در تبیین این اصل مینویسد اهل سنت خبری را که در نقل آن با امامیه اتفاق دارند، با اخباری شرح و تفسیر میکنند که تنها در منابع رواییشان آمده است. اگر این روش صحیح باشد، امامیه نیز اخبار بسیاری در تأیید حدیث غدیر دارد که میتواند به آنها استناد جوید، ولی چون مقبول خودشان است، در فرایند استدلال آنها را نادیده میگیرند. در واقع نصوصی که ویژه امامیه است در برابر نصوصی قرار میگیرد که تنها اهل سنت نقل کردهاند و از اینرو استدلال به اینگونه روایات نمیتواند صحیح باشد و هیچگونه حجیتی ندارد؛ در نتیجه خبر مورد اتفاق «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌ مَوْلَاهُ» باقی میماند که برای فهم صحیح آن هر دو گروه امامیه و اهل سنت باید به لغت و عرف رجوع کنند تا بر اساس آنچه که لغتشناسان بیان کردهاند یا بر پایه استعمال شایع در عرف با یکدیگر به بحث بپردازند. ابن قبه رازی معتقد است در صورت اجرای صحیح این روش برداشت امامیه به اثبات میرسد. او بیان میکند اهل سنت خبری ندارد که در آن اتفاق باشد یا دلالستش همچون خبر مورد ادعای امامیه روشن باشد. در ضمن آنچه درباره ولای علی(ع) بر زید بن حارثه بر زبانشان جاری است، بیاساس بودن آن را مشخص میسازد؛ زیرا بر اساس روایاتی که در کتب اهل سنت نقل شده، زید در غزوه موته (سال هشت هجرت و دو سال قبل از جریان غدیر خم) با جعفر بن ابی طالب به شهادت رسید[۳] پس چگونه پیامبر میتواند ولای علی(ع) را بر زید بن حارثه که مدتی از وفات او میگذرد، ثابت کند. غیر از آن میتوان گفت هیچ دلیلی برای اثبات ولای علی(ع) بر زید بن حارثه از طرف پیامبر وجود ندارد. ابن قبه رازی معتقد است خبر زید بن حارثه با اشکالی که بر پایه منابع اهل سنت به آن وارد است، هیچگاه شأنیت مقابله با خبری را که مورد اتفاق مسلمانان است (خبر غدیر) ندارد.
- او احتمال دیگری را برای مدعای اهل سنت مطرح میکند که فرض از دنیا نرفتن زید پیش از جریان غدیر و حضور در روز غدیر و شنیدن فرمایشهای رسول خدا چیزی را اثبات نمیکند؛ زیرا تمامی عرب میدانستند زید بن حارثه غلام آزاده پیامبر و غلام آزاده کرده خاندان او نیز آزاد شده پسر عموی اوست. چنین امری در لغت و عرف آن جامعه دارای شهرت بود و دلیل نداشت که ایشان در آن موقع و شرایط مردم را جمع کند و بگوید آنچه را شناختهاید و در میان شما شهرت دارد، دوباره بشناسید. مثل اینکه کسی گفته باشد پسر برادر پدر پیامبر [[[امام علی]]] پسر عموی وی نیست، آنگاه رسول خدا در بازگشت از حج در غدیر خم مسلمانان را جمع کند و بگوید مردم بدانید هر که پسر برادر پدر من است، او عموزاده من میباشد. بدیهی است این گفتار و رفتار شایسته مقام پیامبر خدا نیست و نمیتواند مقبول باشد. این عمل هیچگاه از ساحت نبی خدا سر نمیزد[۴].
اشکال چهارم
- همچنان که امامیه برای اثبات ادعایش درباره حدیث غدیر به روایاتی استدلال میکند که خود نقل کرده، اهل سنت نیز مجازند در اخباری که نقل میکنند، آن مطالبی را روایت نمایند که بر اساس حدیث غدیر برخلاف مدعای امامیه تغییر یابد[۵]. ابن قبه رازی بر این باور است که این اظهار نظر نمیتواند صحیح باشد؛ چون بر اهل سنت لازم است آنچه از اخبار امامیه را که به معنای حدیث غدیر دلالت دارد، بیان کنند. با این توضیح که عقیده امامیه که «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌ مَوْلَاهُ» را مختص به امامت علی میداند، با خبر شما که خبر غدیر را بر اساس آن به معنایی دیگر حمل کردهاید معارض میشود. این حدیث از آن جهت که نقلش مورد اتفاق است، برای امامیه حجت خواهد بود بر پایه همان دلالتی که پیش از این درباره مولی تبیین شد (اولی به تصرف بودن) و این سخن درخور تردید و کم و زیادکردن نیست[۶].
اشکال پنجم
- چرا رسول خدا با صراحت و فصاحت جانشینی علی را اعلام نفرمود؟ چرا پیامبر جملهای فرمود که تأویلبردار باشد و باعث این همه بحث و جدل شود؟ ابن قبه رازی در پاسخ به این پرسش میگوید به صرف احتمال تأویل در خبر نمیتوان آن را از معنای اصلی دور کرد و لزوم اطاعت از امام علی را در نظر رسول خدا منتفی دانست. ابن قبه رازی در ادامه چند مثال از اندیشههای معتزله، اشاعره و اصحاب همراه با ادله قرآنی یا روایی آنها را با احتمالهای رقیب بیان میکند... ابن قبه رازی سپس میگوید هیچ کس به صرف احتمالات مخالف از اندیشههای خود دست بر نمیدارد. او معتقد است اینگونه ایرادگیری خود را به سختی انداختن است که هیچ فایدهای ندارد؛ زیرا هر دلیل چه از قرآن یا از سنت که عدهای از مسلمانان به آن تمسک میکنند مورد اختلاف است. با این حال آن را دلیل قاطع میدانند و به مجرد احتمال خلاف دست از حجیت آن برنمی دارند[۷].
- ابن قبه رازی سپس به پاسخ علامه حلی اشکال روی میآورد. او بر این باور است که برای فهم سخن رسول خدا در روز غدیر خم، باید فضای آن موقع را در نظر گرفت و در چارچوب همان مقتضیات، سخن ایشان را تفسیر کرد. او در تبیین این بحث اشاره میکند که کلمات قرآن و اخبار رسول خدا به لغت عربی است؛ همچنین در روز غدیر خم مخاطبان سخن پیامبر مردم عرب فصیحی بودند که با توجه به اوضاع و احوال (قرائن حالیه و مقامیه) حاکم بر آن جلسه به راحتی منظور پیامبر را فهمیدند؛ از اینرو نیاز به لفظ صریحتری نبود تا ایشان مقصود خود را بیان کند و باید گفت که این احتمال تأویل بعدها به وجود آمد.
- ابن قبه رازی در پاسخ به این قسمت از اشکال که چرا پیامبر سخن را به گونهای ادا نکردهاند تا روشن باشد، میگوید شاید بدین علت باشد که معنای آن را به خردها و عقلها واگذاشتهاند؛ زیرا بهترین دلیل برای برداشت وجوب اطاعت از کلمه "مولی" این دو پاره کلام رسول خداست: «أَ لَسْتُ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» و «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌ مَوْلَاهُ». معنای جمله دوم همان مفاد جمله اول است و در واقع «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ» استمرار معنایی «أَ لَسْتُ أَوْلى» است؛ به عبارتی "مولا"ی اول همان بار معناییای را دارد که کلمه «أَوْلى» دارد و از آنجا که بر سر "مولا"ی دوم فای عاطفه آمده، از لحاظ ادبی، "مولا"ی دوم نمیتواند معنایی غیر از "مولا"ی اول داشته باشد، چون در غیر این صورت کلام هرگز نه نظم و مفهوم خواهد داشت و نه صحیح است، بلکه نوعی هذیانگویی است و هر کس چنین نسبتی به رسول خدا بدهد به خداوند بزرگ کفر ورزیده است. چنین سخن مختلط، فاسد، بیمفهوم و بیمعنا را هم هیچ انسان عاقل و حکیمی بر زبان نمیآورد، چه برسد به پیامبر اسلام که فرستاده خداست[۸].[۹].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۰.
- ↑ ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۰.
- ↑ برای نمونه ر.ک: ابنسعد، طبقات الکبری، ج۲، ص۱۲۹؛ تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۵۲.
- ↑ ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۱.
- ↑ ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۱.
- ↑ ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۱-۷۲.
- ↑ ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۲.
- ↑ ابن قبه رازی رازی، الانصاف، ص۷۲-۷۳.
- ↑ میرزایی، عباس، ابن قبه رازی، ص۱۷۹-۱۸۴.