حضرت سلیمان در قرآن
- اين مدخل از زیرشاخههای بحث حضرت سلیمان است. "حضرت سلیمان" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل حضرت سلیمان (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
فرهنگنویسان، "سلیمان" را از واژگان عبری دانستهاند.[۱] مصطفوی آن را برگرفته از واژه عبری "شالوم" به معنای صحّت،[۲] هاکس به معنای آکنده از سلامت و تندرستی[۳] و نولدکه و آرتور جفری آن را واژهای سریانی دانستهاند. جفری وجود صورتهای یونانی، سریانی و حبشی سلیمان در کنار صورت عبری آن را دلیلی قطعی بر مسیحی بودن اصل این واژه دانسته است.[۴] در مقابل، برخی آن را عربی، از ریشه "س - ل - م" به معنای صلح و مصغّر سلمان دانسته [۵] و برخی خاورشناسان نیز این دیدگاه را تأیید کردهاند.[۶] اغلب فرهنگنویسان عربی [۷]به ویژه نخستینیان[۸] و برخی واژهپژوهان قرآنی[۹] ذیل ماده "سِلم" یا جای دیگر هیچ اشارهای به سلیمان و عربی بودن آن نکردهاند. مصطفوی تصور عربی بودن سلیمان را ناشی از اشتباه لغتنویسان دانسته است.[۱۰] منشأ چنین دیدگاهی را به احتمال میتوان برخی اشعار عربی دانست که واژه سلیمان در آنها به سبب ضرورت شعری به سُلَیم، سالم و سلام بدل شده است.[۱۱] حضرت سلیمان(ع) از پیامبران و پادشاهان بزرگ و پرآوازه بنی اسرائیل بود. نام وی ۱۷ بار در قرآن کریم آمده و قرآن او را از نوادگان حضرت ابراهیم(ع)، فرزند حضرت داود(ع) و برخوردار از وحی، نبوت، دانش و هدایت الهی، کتاب آسمانی و حکومت معرفی کرده است. ﴿إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَعِيسَى وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمَانَ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا﴾[۱۲]، ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنَا وَنُوحًا هَدَيْنَا مِن قَبْلُ وَمِن ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى وَعِيسَى وَإِلْيَاسَ كُلٌّ مِّنَ الصَّالِحِينَ وَإِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطًا وَكُلاًّ فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَلَوْ أَشْرَكُواْ لَحَبِطَ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ فَإِن يَكْفُرْ بِهَا هَؤُلاء فَقَدْ وَكَّلْنَا بِهَا قَوْمًا لَّيْسُواْ بِهَا بِكَافِرِينَ﴾[۱۳]، ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ عِلْمًا وَقَالَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنَا عَلَى كَثِيرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ﴾[۱۴]، ﴿وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ﴾[۱۵] شکوه فراوان و فراگیر و منحصر به فرد بودن پادشاهی سلیمان(ع) ﴿قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكًا لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ﴾[۱۶] و برخورداری وی از نیروها و سپاهیانی انبوه و نیرومند با ترکیبی از افراد بشر، جنّیان، شیاطین، پرندگان و نیز فرمانروایی آن حضرت بر پدیدههای طبیعی همچون باد از دیگر گزارشهای قرآن کریم است. ﴿وَحُشِرَ لِسُلَيْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ وَالطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ﴾[۱۷]، ﴿ارْجِعْ إِلَيْهِمْ فَلَنَأْتِيَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لَا قِبَلَ لَهُمْ بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ﴾[۱۸]؛ ﴿وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ وَأَسَلْنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ وَمِنَ الْجِنِّ مَنْ يَعْمَلُ بَيْنَ يَدَيْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَمَنْ يَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِيرِ﴾[۱۹]، ﴿وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ عَاصِفَةً تَجْرِي بِأَمْرِهِ إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا وَكُنَّا بِكُلِّ شَيْءٍ عَالِمِينَ﴾[۲۰]، ﴿وَمِنَ الشَّيَاطِينِ مَنْ يَغُوصُونَ لَهُ وَيَعْمَلُونَ عَمَلًا دُونَ ذَلِكَ وَكُنَّا لَهُمْ حَافِظِينَ﴾[۲۱] قرآن کریم همچنین درباره کاخ سلطنتی باشکوه و دیدار سلیمان(ع) با ملکه سبأ گزارش کرده است. ﴿قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَكَشَفَتْ عَنْ سَاقَيْهَا قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوَارِيرَ قَالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[۲۲]، ﴿وَلَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمَانَ وَأَلْقَيْنَا عَلَى كُرْسِيِّهِ جَسَدًا ثُمَّ أَنَابَ﴾[۲۳] به رغم این گزارشهای کلی قرآن، مفسران در تفسیر آیات مربوط، به تفصیل سخن گفتهاند. آنها، به ویژه شمار زیادی از مفسران اهل سنت با اثرپذیری از گزارشهای کتاب مقدس و گفتههای یهودیانِ مسلمان شده و مسلمانان آشنا به منابع اهل کتاب، مانند محمد بن کعب قرظی و وهب بن منبه، همان گزارشها و سخنان را با پرداختی متفاوت در جزئیات و برخی افزودهها نقل کردهاند. به رغم تلاشهای انجام گرفته برای تعدیل و هماهنگسازی برخی از این گزارشها با باورهای اسلامی، دسته دیگری از مفسران، آنها را از اسرائیلیات خوانده و به سبب ناسازگاری با آموزههای اسلامی به چالش کشیدهاند. (ادامه همین مقاله، بخشهای مختلف) همچنین بخشی از مسائل مربوط به چگونگی فرمانروا شدن و نیز نحوه حکومت کردن و مرگ حضرت سلیمان(ع) و فرمانروایی او بر انس و جن و شیاطین و پرندگان و باد و معادن و... همچنان اسرارآمیز و بیپاسخ ماندهاند. درباره تاریخ زندگی و حکومت وی حکایتهای مشهوری هستند که معمولاً اصل آنها مورد اشاره، تصریح و تأیید قرآن کریم است؛ ولی درباره چند و چون آنها داستانها و افسانههایی نقل شدهاند که گاه با مبانی قرآن کریم درباره شخصیت آن حضرت ناسازگارند.[۲۴]
خانواده سلیمان
حضرت سلیمان(ع) فرزند حضرت داود(ع) بود: ﴿وَوَهَبْنَا لِدَاوُودَ سُلَيْمَانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ﴾[۲۵] او را کوچکترین پسر حضرت داود(ع) دانستهاند که به سال ۹۹۱ یا ۹۸۰ پیش از میلاد در شهر بیت المقدس به دنیا آمد [۲۶]. قرآن کریم آن حضرت را در کنار شماری دیگر از پیامبران الهی و براساس یکی از دو تفسیر، از نوادگان حضرت ابراهیم(ع) خوانده است: ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلًّا هَدَيْنَا وَنُوحًا هَدَيْنَا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ﴾[۲۷] مفسران درباره مرجع ضمیر ﴿ذُرِّيَّتِهِ﴾ اختلاف دارند: گروهی مرجع آن را "نوح" دانسته و گفتهاند که لوط(ع) برادرزاده حضرت ابراهیم(ع) بود و یونس و الیاس(ع) نیز از نوادگان آن حضرت به شمار نمیروند، در نتیجه ذریه ابراهیم(ع) به آنان اطلاق نمیشود.[۲۸] دستهای دیگر بر این باورند که آیه یادشده و آیات پیش از آن وَتِلْكَ حُجَّتُنَا آتَيْنَاهَا إِبْرَاهِيمَ عَلَى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مَّن نَّشَاء إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ در باره ابراهیم(ع) و بیان نعمتهای خداوند بر او هستند و بازگشت ضمیر به وی، تناسب بیشتری دارد.[۲۹] در هر صورت، حضرت سلیمان(ع) بدون شک از نوادگان حضرت ابراهیم(ع) و ذریه اوست، زیرا داود(ع) از پیامبران بنیاسرائیل ﴿لُعِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُودَ وَعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَكَانُوا يَعْتَدُونَ﴾[۳۰] و در نتیجه از نوادگان یعقوب بن اسحاق(ع) بود.
قرآن با اشاره به انبیای یاد شده در آیات ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنَا وَنُوحًا هَدَيْنَا مِن قَبْلُ وَمِن ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى وَعِيسَى وَإِلْيَاسَ كُلٌّ مِّنَ الصَّالِحِينَ وَإِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطًا وَكُلاًّ فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَلَوْ أَشْرَكُواْ لَحَبِطَ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ فَإِن يَكْفُرْ بِهَا هَؤُلاء فَقَدْ وَكَّلْنَا بِهَا قَوْمًا لَّيْسُواْ بِهَا بِكَافِرِينَ﴾[۳۱] از جمله حضرت سلیمان(ع) از برگزیده خدا بودن گروهی از پدران، برادران و نسل و نوادگان آنها و هدایتشان به صراط مستقیم خبر میدهد: "و مِن ءابائِهِم و ذُرِّیّتِهِم و اِخونِهِم و اجتَبَینهُم و هَدَینهُم اِلی صِرطٍ مُستَقیم". بر این اساس میتوان گفت که افزون بر حضرت سلیمان(ع) پیامبران دیگری هم پیش و پس از وی در خاندان وی بودهاند.
براساس برخی گزارشها حضرت سلیمان(ع) همسران فراوانی داشت.[۳۲] قرطبی در بیان چرایی این تعداد از همسران به مواردی چون نیروی فوقالعاده سلیمان(ع) و تکثیر نفرات از راه پیوند با قبایل گوناگون برای رویارویی با دشمنان اشاره کرده است.[۳۳] این تعداد که در عهد عتیق به صورت ۷۰۰ همسر و ۳۰۰ کنیز آمده است،[۳۴] به افرادی مانند محمد بن کعب قرظی میرسد [۳۵] که به وارد کردن اسرائیلیات در جامعه اسلامی متهم است.[۳۶]
پیامبری و شخصیت سلیمان
آیات قرآن به روشنی بر پیامبری حضرت سلیمان(ع) دلالت میکنند. در آیات ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلاًّ هَدَيْنَا وَنُوحًا هَدَيْنَا مِن قَبْلُ وَمِن ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ وَزَكَرِيَّا وَيَحْيَى وَعِيسَى وَإِلْيَاسَ كُلٌّ مِّنَ الصَّالِحِينَ وَإِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطًا وَكُلاًّ فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ وَمِنْ آبَائِهِمْ وَذُرِّيَّاتِهِمْ وَإِخْوَانِهِمْ وَاجْتَبَيْنَاهُمْ وَهَدَيْنَاهُمْ إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ ذَلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَن يَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَلَوْ أَشْرَكُواْ لَحَبِطَ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَعْمَلُونَ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ فَإِن يَكْفُرْ بِهَا هَؤُلاء فَقَدْ وَكَّلْنَا بِهَا قَوْمًا لَّيْسُواْ بِهَا بِكَافِرِينَ﴾[۳۷]، خداوند با یادکرد شماری از پیامبران الهی از جمله حضرت سلیمان(ع) از دادن کتاب آسمانی، حکم و نبوت به آنها سخن میگوید؛ همچنین در این آیات از هدایت الهی این پیامبران یاد و از پیامبر اکرم(ص) خواسته شده است که به هدایت آنان اقتدا کند. مفسران، این هدایت را به معنای خاص آن، یعنی هدایت وحیانی انبیا و آگاه کردن آنان نسبت به معارف گوناگون دینی دانستهاند که خود دلیل دیگری بر نبوت آنهاست[۳۸]. همچنین آیه ﴿إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَعِيسَى وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمَانَ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا﴾[۳۹] در واکنش به تکذیب پیامبر اکرم(ص) از سوی اهل کتاب و برای احتجاج با آنان، ضمن اشاره به شماری از پیامبرانِ مورد پذیرش آنها از جمله حضرت سلیمان(ع)، نزول وحی بر پیامبر اکرم(ص) را دارای پیشینه، استمرار حرکت پیامبران پیشین و دارای ماهیتی یکسان با رسالت آنان میخواند؛ همچنین در ادامه، پیامبران یاد شده از جمله حضرت سلیمان(ع) را به صراحت "رسولان مبشّر و منذر" میخواند که با هدف اتمام حجت به سوی مردم فرستاده شدند: ﴿رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا﴾[۴۰] حضرت سلیمان(ع) افزون بر پیامبر بودن، بندهای نیکو معرفی شده است که همواره به سوی خدا انابه و بازگشت میکرد: ﴿وَوَهَبْنَا لِدَاوُودَ سُلَيْمَانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ﴾[۴۱] آن حضرت همچنین در زمره نیکوکاران، برترینهای دو جهان، برگزیدگان الهی و برخوردار از هدایت الهی معرفی شده است: ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ كُلًّا هَدَيْنَا وَنُوحًا هَدَيْنَا مِنْ قَبْلُ وَمِنْ ذُرِّيَّتِهِ دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ وَأَيُّوبَ وَيُوسُفَ وَمُوسَى وَهَارُونَ وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ﴾[۴۲]، ﴿وَإِسْمَاعِيلَ وَالْيَسَعَ وَيُونُسَ وَلُوطًا وَكُلًّا فَضَّلْنَا عَلَى الْعَالَمِينَ﴾[۴۳]، ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ فَإِنْ يَكْفُرْ بِهَا هَؤُلَاءِ فَقَدْ وَكَّلْنَا بِهَا قَوْمًا لَيْسُوا بِهَا بِكَافِرِينَ﴾[۴۴]، ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرَى لِلْعَالَمِينَ﴾[۴۵]؛ ﴿وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ أَفَإِنْ مِتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ﴾[۴۶]، ﴿وَيَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾[۴۷] این ویژگیها یک شخصیت بزرگ و برجسته الهی از آن حضرت را به تصویر میکشند. قرآن کریم همچنین از مقرّب بودن سلیمان(ع) در درگاه الهی و فرجام نیک او سخن گفته است ﴿وَإِنَّ لَهُ عِنْدَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ﴾[۴۸].[۴۹]
دانش و حکمت سلیمان
قرآن کریم گاه به شکل کلی و گاه با بیان مصادیق از دانش و حکمت حضرت سلیمان(ع) یاد کرده است. این علوم که خدادادی، اعجازین و افزون بر دانش وحیانی مرسوم در حوزه دین و شریعت بود، عبارتاند از فهم زبان پرندگان و مورچگان. فهم زبان پرندگان * دانشی بود که خداوند به حضرت داود(ع) و سلیمان(ع) داد و سلیمان(ع) به این نعمت الهی مباهات میکرد: "و ورِثَ سُلَیمنُ داوودَ و قالَ یاَیُّهَا النّاسُ عُلِّمنا مَنطِقَ الطَّیرِ و اوتینا مِن کُلِّ شیءٍ". (نمل / ۲۷، ۱۶) از سوی دیگر سپاهیان وی از جنیان، پرندگان و انسانها تشکیل شده بود و آن حضرت لزوماً از زبان آنان آگاه بود: "و حُشِرَ لِسُلَیمنَ جُنودُهُ مِنَ الجِنِّ و الاِنسِ و الطَّیرِ فَهُم یوزَعون". (نمل / ۲۷، ۱۷) قرآن کریم گفت و گوی آن حضرت با هدهد * در ماجرای سان دیدن وی از لشکریان خویش و غایب بودن هدهد را گزارش کرده است: "و تَفَقَّدَ الطَّیرَ فَقالَ ما لِی لا اَرَی الهُدهُدَ اَم کانَ مِنَ الغائِبین". (نمل / ۲۷، ۲۰؛ نیز ۱۷) براساس این گزارش، هدهد پس از بازگشت درباره مشاهدات خود در سرزمین سبأ گفت و حضرت سلیمان(ع) برای پی بردن به درستی یا نادرستی سخنان هدهد نامهای نوشت و از وی خواست تا آن را به دربار ملکه سبأ رسانده و واکنش آنان را دیده و گزارش کند: "فَمَکَثَ غَیرَ بَعِیدٍ فَقالَ اَحَطتُ بِما لَم تُحِط بِهِ و جِئتُکَ مِن سَبَاٍ بِنَبَاٍ یَقین *... * قالَ سَنَنظُرُ اَصَدَقتَ اَم کُنتَ مِنَ الکذِبین * اِذهَب بِکِتبی هذا فَاَلقِه اِلَیهِم ثُمَّ تَوَلَّ عَنهُم فَانظُر ماذا یَرجِعون". (نمل / ۲۷، ۲۲ - ۲۸) (هدهد) به اعتقاد علامه طباطبایی مراد از زبان پرندگان، معنایی دقیقتر و وسیعتر از صدای ظاهری آنهاست، زیرا اولاً سخنان گزارش شده از هدهد، معارفِ بسیار بلند و متنوعی را در بردارند (نمل / ۲۷، ۲۳ - ۲۶) و صدای شناخته شده هدهد به سبب سادگی، ظرفیت انتقال آن معارف را ندارد. دوم اینکه قرآن از آگاهی حضرت سلیمان(ع) نسبت به سخن مورچه * حکایت میکند، در حالیکه سخن گفتن مورچه همراه با صدا، دست کم برای ما شنیدنی نیست. سوم اینکه امروزه ثابت شده است که گوش انسان فقط صداهایی با فرکانس معینی را میشنود و بیشتر یا کمتر از آن را ادراک نمیکند.[۵۰] حضرت سلیمان(ع) افزون بر پرندگان، زبان مورچگان را نیز میدانست. داستان خندیدن آن حضرت در پی شنیدن سخنان یک مورچه در قرآن گزارش شده است: هنگامی که لشکریان انبوه سلیمان(ع) به سرزمین مورچگان رسیدند، یکی از مورچهها از همنوعان خویش خواست وارد لانههای خود شوند تا مبادا سلیمان(ع) و سپاهیان وی ناخواسته آنها را لگدکوب کنند. (نمل / ۲۷، ۱۸) حضرت سلیمان(ع) با شنیدن سخنان مورچه لبخندی زد و از خداوند خواست تا وی را شکرگزار نعمتهاییقرار دهد که به وی و پدرش ارزانی داشته است و به وی توفیق انجام دادن عمل صالح را عنایت کند: "فَتَبَسَّمَ ضاحِکًا مِن قَولِها وقالَ رَبِّ اَوزِعنی اَن اَشکُرَ نِعمَتَکَ الَّتی اَنعَمتَ عَلَیَّ و عَلی ولِدَیَّ و اَن اَعمَلَ صلِحًا تَرضهُ."... (نمل / ۲۷، ۱۹) دادن علم الهی به حضرت سلیمان(ع) در جایی دیگر نیز به شکل مبهم یاد شده است: "و لَقَد ءاتَینا داوودَ و سُلَیمنَ عِلمًا و قالا الحَمدُللهِ الَّذی فَضَّلَنا عَلی کَثیرٍ مِن عِبادِهِ المُؤمِنین". (نمل / ۲۷، ۱۵) مفسران، نکره بودن "عِلماً" را دال بر فراوانی، عظمت و اعجازین بودن آن دانش دانسته و با اختلاف در مصداق آن به مواردی برای آیه پیشین اشاره کردهاند.[۵۱]برخی آن دانش را افزون بر موارد یاد شده، شامل خداشناسی و همه علوم مورد نیاز برای پیامبری و پادشاهی نیز دانستهاند.[۵۲] گزارش حمد و ستایش خداوند به وسیله حضرت داود و سلیمان ((ع)) پس از اشاره به دانش خدادادی آنان میتواند مؤید این باشد که برتری آن دو نسبت به بسیاری از مؤمنان به سبب دانش یاد شده بوده است.[۵۳] برخی گفتهاند که برتری علمی آنها تا زمان خودشان بوده است.[۵۴].[۵۵]
قضاوت سلیمان
قرآن کریم قضاوت حضرت داود و سلیمان ((ع)) درباره موضوع مشترکی را گزارش میکند: "و داوودَ و سُلَیمنَ اِذ یَحکُمانِ فِی الحَرثِ اِذ نَفَشَت فیهِ غَنَمُ القَومِ و کُنّا لِحُکمِهِم شهِدین * فَفَهَّمنها سُلَیمنَ و کُلاًّ ءاتَینا حُکمًا و عِلمًا."... (انبیاء / ۲۱، ۷۸ - ۷۹) داوری آن دو درباره کشتزاری بود که گوسفندان بیشبان قوم، شبانگاه در آن چریده و تباهش کرده بودند.[۵۶] در ادامه ضمن اشاره به تفهیم حکم واقعی این حادثه به حضرت سلیمان(ع) از سوی خداوند، به شایستگی داوری و دانش فراوانِ خدادادی هر دوی آنها، تصریح شده است.
ظاهر آیه، به ویژه جمله "فَفَهَّمنها سُلَیمنَ" نشان میدهد که حضرت داود و سلیمان ((ع)) هر دو درباره این موضوع داوری کردهاند؛ اما از آنجا که داود(ع) قضاوت نادرستی کرد، خداوند حضرت سلیمان(ع) را به حکم واقعی آن رهنمون ساخت.[۵۷] مفسران برهمین اساس دچار اختلاف شدهاند: به گفته دستهای از آنها دو نفر برای طرح دعوا نزد حضرت داود(ع) آمدند. یکی گفت که گوسفندان دیگری مزرعه او را تباه کردهاند. حضرت داود(ع) حکم کرد که گوسفندان به صاحب مزرعه داده شوند؛ اما حضرت سلیمان(ع) ضمن نادرست خواندن این حکم گفت: از آنجا که فقط محصولات مزرعه تباه شدهاند باید گوسفندان در اختیار مزرعهدار قرار گیرند و او تا زمانی که صاحب گوسفندان با کار در مزرعه، آن را همانند سابق آباد کند، به اندازه محصولات تباه شده، از شیر و پشم آنها استفاده کرده و پس از آن به صاحبش باز گرداند. داود(ع) نیز این حکم را تصدیق کرد.[۵۸] این تفسیر را طبری بدون هیچ نقدی پذیرفته است؛[۵۹] ولی مفسران دیگری از اهل سنت به سبب ناسازگاری آن با عصمت انبیا(ع) آن را توجیه کردهاند. ابوسلیمان دمشقی سبب اختلاف را قضاوت آن دو براساس اجتهاد و نه وحی الهی دانسته و اشتباه داود(ع) را خطای در اجتهاد نامیده است.[۶۰] شماری از مفسران اهل سنت مانند قرطبی[۶۱] این دیدگاه را پذیرفتهاند.
در مقابل این دیدگاه، ابوعلی جبائی با استناد به ۶ دلیل از جمله برخوردار بودن انبیا از نصّ وحیانی، اجتهاد را مربوط به کسانی دانسته که نصی در اختیار ندارند. او با آوردن ۴ دلیل دیگر گفته است که بر فرض جواز اجتهاد برانبیا، دست کم در این موضوع جایز نیست. بر اساس این دیدگاه، قضاوت * هر دو براساس نصّ و آموزه وحیانی بود؛ با این تفاوت که نص نازل شده بر حضرت سلیمان(ع)، نصی را که داود(ع) تا آن روز بر اساس آن حکم میکرده است منسوخ ساخت.[۶۲] به عقیده فخررازی قضاوت آن دو میتواند براساس هر دو مبنا (نص و اجتهاد) باشد. وی ضمن نقد ادله ابوعلی جبایی و ارائه ادلهای بر جواز اجتهاد برای انبیا حتی در موضوع مورد بحث، دیدگاه ابوسلیمان دمشقی را ترجیح میدهد.[۶۳] مفسران امامیه همانند شیخ طوسی و طبرسی، براساس اعتقاد به عصمت انبیا، دیدگاه ابوعلی جبائی را پذیرفتهاند.[۶۴] علامه طباطبایی هر دو دیدگاه (دیدگاه ابوسلیمان دمشقی و ابوعلی جبایی) را با ظاهر تعابیر آیه ناسازگار میداند. به عقیده او تعبیرهای "کُنّا لِحُکمِهِم شهِدین"، "کُلاًّ ءاتَینا حُکمًا و عِلمًا" و "فَفَهَّمنها سُلَیمنَ" نشان میدهند که در رخداد یاد شده فقط یک حکم، آن هم یقینی و بیخطا صادر شده است، در حالی که ناسخ و منسوخ یا مبتنی بر اجتهاد بودن حکم آنها تعدد، ظنی و خطا بودن آن را میطلبد. وی در تفسیری کاملاً متفاوت و با استناد به آیه ۲۶ سوره ص / ۳۸ بر این باور است که حاکمیت و قضاوت فقط در اختیار حضرت داود(ع) بود و مداخله حضرت سلیمان(ع) با اجازه وی و بنابر حکمتی مانند ابراز شایستگی او برای جانشینی داود(ع) بوده است. بنابراین، آیه مورد بحث، به مشورت آن دو درباره حکم حادثه و نه صدور حکم نهایی اشاره دارد. آنها ضمن توافق درباره ضامن بودن صاحب گوسفند، درباره چگونگی اجرای حکم و جبران مال تلف شده، اختلاف داشتند. حضرت داود(ع) به دادن گوسفندان نظر میداد؛ ولی حضرت سلیمان(ع) با هدایت الهی معتقد بود که باید خسارت وارد شده، از منافع و عایدات گوسفندان تأمین شود. نظر حضرت سلیمان(ع) ملایمتر و مناسبتر بود. وی با استناد به تعبیر "اِذ یَحکُمانِ" و "کُنّا لِحُکمِهِم شهِدین" معتقد است که اگر آیه اشاره به صدور حکم داشت، ظاهراً باید "اِذ حَکَمَا" (صیغه ماضی) گفته میشد؛ همچنین ضمیر "هم" در "لَحُکْمِهِمْ" نه به داود و سلیمان ((ع)) بلکه به انبیایی بازمیگردد که در آیات پیشین بارها از اعطای "حکم" الهی به آنان یاد شده است.[۶۵].[۶۶]
پادشاهی سلیمان
حضرت سلیمان پس از پدرش داود نبی ((ع)) به پادشاهی بنیاسرائیل رسید: "وورِثَ سُلَیمنُ داوودَ."... (نمل / ۲۷، ۱۶)[۶۷] براساس برخی گزارشها، سلیمان(ع) در این زمان ۱۳ سال بیشتر نداشت.[۶۸] در برخی احادیث نیز به این موضوع اشاره شده است.[۶۹] بر اساس برخی از احادیث، علما و بزرگان بنیاسرائیل با اشاره به خردسالی سلیمان(ع) و وجود افرادی بزرگتر از او با جانشینی آن حضرت مخالفت کردند. حضرت داود(ع) با هدایت خداوند مجلسی ترتیب داد و عصای همه مدعیان جانشینی خود و نیز چوبهدستی سلیمان(ع) را گرفت و در اتاقی نهاد تا روز دیگر آن عصاها را بیرون آورند و عصای هر یک که سبز شده بود، جانشین داود(ع) گردد. روز دیگر چوبهدستی سلیمان(ع) را سبزشده یافتند.[۷۰] در برخی از روایات سبب گزینش سلیمان(ع) به جانشینی، قضاوت وی درباره صاحب زمین و گوسفندان دانسته شده است که بر برتری حکمت و دانش وی دلالت میکرد.[۷۱]
ویژگیهای پادشاهی سلیمان
در آیات مربوط به پادشاهی داود و جانشینی سلیمان(ع) به جای او، الگویی بسیار طبیعی و خردمندانه از انتقال مسالمتآمیز سلطنت و قدرت، ارائه شده است. (بقره / ۲، ۲۵۱؛ نمل / ۲۷، ۱۵ - ۱۶) ویژگیهای برجسته آنان به ویژه برتری علمی، زمینه گرایش مردم و انتقال قدرت به آنها را فراهم میساخت. سلطنت سلیمان(ع) بسیار عظیم، فراگیر و منحصر به فرد بود و به درخواست خود وی به او داده شده بود: "قالَ رَبِّ اغفِر لی و هَب لی مُلکًا لا یَنبَغی لاَِحَدٍ مِن بَعدی اِنَّکَ اَنتَ الوَهّاب * فَسَخَّرنا لَهُ الرّیحَ تَجری بِاَمرِهِ رُخاءًحَیثُ اَصاب * و الشَّیطینَ کُلَّ بَنّاءٍ و غَوّاص."... (ص / ۳۸، ۳۵ - ۳۷) مسخر کردن باد و شیاطین برای آن حضرت و نیز یادکرد قرآن از سپاهیان انبوه و نیرومند سلیمان(ع) با ترکیبی از افراد بشر، جنّیان، شیاطین، پرندگان و فرمانروایی او بر پدیدههای طبیعی همچون باد، بیانگر اجابت درخواست وی و برخوردار شدن او از سلطنت و قدرتی بسیار باشکوه و عظمتی بیمانند است: "و حُشِرَ لِسُلَیمنَ جُنودُهُ مِنَ الجِنِّ و الاِنسِ و الطَّیرِ فَهُم یوزَعون". (نمل / ۲۷، ۱۷، ۳۷؛ سبأ / ۳۴، ۱۲؛ انبیاء / ۲۱، ۸۱ - ۸۲)[۷۲] وی همچنین دارای قصر شاهی بسیار باشکوه و خارقالعادهای بوده است. (نمل / ۲۷، ۴۴) یادکرد سلطنت بسیار با عظمت، مقتدر و منحصر به فرد حضرت سلیمان(ع) ظاهراً بیشتر برای آن است که به این وسیله قدرت، عظمت و شکوه خیره کننده خداوند در این زمینه نسبت به سلاطین دنیا روشن شود و مردم متأثر از شکوه و شوکت شاهان به بندگی و سرسپردگی آنان نپردازند. (ص / ۳۸، ۳۴ - ۳۵؛ نمل / ۲۷، ۱۷، ۳۷، ۴۴؛ سبأ / ۳۴، ۱۲؛ انبیاء / ۲۱، ۸۱ - ۸۲) درخواست سلطنتی منحصر به فرد: "لا یَنبَغی لاَِحَدٍ مِن بَعدی" (ص / ۳۸، ۳۵) از سوی سلیمان(ع) و سبب آن مورد گفت و گوی مفسران قرار گرفته است. این درخواست شائبه آزمندی و بخیل بودن آن حضرت را پدید آورده است و مفسران، پاسخهایی به آن دادهاند: گروهی درخواست چنین سلطنتی را با داستان ابتلا و از دست رفتن پادشاهی وی پیوند داده و گفتهاند: هنگامی که وی دوباره سلطنت خویش را به دست آورد، از خداوند خواست تا سلطنتی به او عنایت کند که دیگر کسی نتواند آن را از دست وی بگیرد و خداوند باد، جن و شیاطین را مسخر او ساخت.[۷۳] حضرت سلیمان(ع) همچنین با این درخواست برآن بود که بداند آیا خداوند استغفار و دعای وی را پس از ابتلا پذیرفته است یا نه.[۷۴] چالشهایی که داستان از دست رفتن سلطنت سلیمان(ع) با آنها روبهروست، این پاسخ را نیز دچار چالش میکنند. (ادامه مقاله، ابتلای سلیمان) دستهای دیگر با انکار ارتباط این درخواست با ماجرای ابتلای حضرت سلیمان(ع) پاسخهایی گوناگون در اینباره دادهاند؛ از جمله برخی مفسران با اشاره به معجزه اختصاصی پیامبرانی مانند حضرت ابراهیم، موسی، عیسی، صالح(ع) و پیامبر اکرم(ص) گفتهاند که حضرت سلیمان(ع) نیز با توجه به شرایط دوران زندگیخویش میخواست با برخورداری از یک پادشاهی منحصر به فرد و متمایز با سلطنت دیگران، معجزهای ویژه داشته باشد تا گواه صدقی برای رسالت و نبوت او باشد و هیچ کس نتواند از این جهت با وی معارضه کند. اجابت دعای او و مسخر شدن باد، شیاطین و پرندگان برای آن حضرت مؤید این معناست و هیچ کس در دوران خود سلیمان(ع) و پس از وی از چنین قدرت و سلطنتی برخوردار نشد،[۷۵] بنابراین چنین درخواستی هرگز به معنای حریص و بخیل بودن وی نیست و دیگران میتوانند مُلکی فراتر از مُلک سلیمان(ع) بخواهند؛ ولی ویژگیهای سلطنت وی را نخواهد داشت. این دیدگاه با ظاهر آیات سازگارتر و دفاعپذیرتر است.[۷۶] روایتی منسوب به امام کاظم(ع) که در آن امکان بخیل بودن پیامبران رد شده مؤید این دیدگاه است. براساس این روایت، پادشاهی دو گونه است: یکی با زور و غلبه به دست میآید و دیگری حکومتی مانند سلطنت ذوالقرنین و طالوت که از سوی خداوند عطا میشود و پادشاهی مورد درخواست سلیمان(ع) از نوع دوم است و آن حضرت سلطنتی خواست که پس از وی کسی نتواند بگوید که سلیمان(ع) آن را با زور و اجبار به دست آورده است و فرمانروایی وی بر باد، پرندگان و جنیان سبب شده بود که هیچکس سلطنت او را با سلطنت پادشاهان دیگر مقایسه نمیکرد و آن را کاملاً متفاوت میدانستند.[۷۷].[۷۸]
قلمرو پادشاهی سلیمان
به اعتقاد برخی از مفسران، حضرت سلیمان(ع) بر همه کره خاکی سلطنت میکرد و همه سرزمینها مطیع وی بودند.[۷۹] برخی این مطلب را که در برخی احادیث ضعیف نیز آمده است،[۸۰] نادرست و داستان خبر آوردن هدهد برای سلیمان(ع) درباره ملکه سبأ و مردم آنجا و تصریح بر اطلاع نداشتن آن حضرت در این باره را نافی آن دانستهاند. (نمل / ۲۷، ۲۲ - ۲۴)[۸۱] آلوسی با فرض پذیرش حاکمیت سلیمان(ع) بر همه سرزمینها، گسترش آن را تدریجی دانسته است، چنانکه برخی مورخان ایمان آوردن ملکه سبأ و پذیرش سلطه سلیمان(ع) از سوی او را در بیست و پنجمین سال حکومت آن حضرت دانستهاند.[۸۲] براساس روایتی از امام صادق(ع) حکومت آن حضرت فقط در محدوده میان شامات تا سرزمین اصطخر قرار داشت.[۸۳] گزارش کتاب مقدس درباره قلمرو سلطنت سلیمان(ع) و کشورهایی که مملکت وی با آنها روابط تجاری داشت، به روشنی نشان میدهد که حکومت آن حضرت بر منطقه شام و بیتالمقدس و برخی مناطق مجاور آن محدود میشد.[۸۴].[۸۵]
لشکریان سلیمان
سپاهیان حضرت سلیمان(ع) با ترکیبی از افراد بشر، جنّیان، شیاطین و پرندگان، هنگام نیاز گردآوری میشدند. هر گروهی با استقرار در جایگاه خود، از پراکندگی و درهم آمیختگی منع میشدند: "و حُشِرَ لِسُلَیمنَ جُنودُهُ مِنَ الجِنِّ و الاِنسِ و الطَّیرِ فَهُم یوزَعون". (نمل / ۲۷، ۱۷) برخی مفسران با استناد به تعبیر "فَهُم یُوزَعون" گفتهاند: از آنجا که لشکریان حضرت سلیمان(ع) بسیار زیاد و منظم بودند و هریک جایگاهی مشخص داشت، برای جلوگیری از پراکندگی و حفظ نظم، افرادی از هر گروه، نفرات جلویی را نگه میداشتند تا نفرات بعدی به آنان ملحق شوند و همواره نظم سپاه را برقرار میساختند.[۸۶] برخی مفسران، جایگاه استقرار نفرات انسانی را پشت سر حضرت سلیمان(ع) و جنیان را پشت سر انسانها دانسته و گفتهاند که پرندگان بالای سر سپاه پرواز کرده و هنگام نیاز بر سر آنان سایه میافکندند. [۸۷] محمد بن کعب قرظی در وصف سپاهیان انبوه سلیمان(ع) هر یک از عرض و طول لشکرگاه وی را ۱۰۰ فرسخ دانسته است. به گفته وی هریک از آدمیان، جنیان، پرندگان و حیوانات وحشی، ۲۵ فرسخ از آن را به خود اختصاص داده بود.[۸۸] برخی مانند فخررازی با ادعایی به مراتب بزرگتر گفتهاند که همه افراد جن، انس و پرندگان جزو سپاه سلیمان(ع) بودند.[۸۹] برخی دیگر این ادعا را نادرست و خلاف عقل دانسته و معتقدند که داستان خبرآوردن هدهد برای حضرت سلیمان(ع) درباره مردم و ملکه سبأ آن را نفی میکند.[۹۰] بر اساس سخنان هدهد حضرت سلیمان(ع) درباره پادشاه و مردم سبأ و خورشیدپرستی آنان اطلاعات موثقی نداشت. (نمل / ۲۷، ۲۲ - ۲۳) بر این اساس فقط گروهی از انسانها، جنیان و پرندگان در شمار سپاهیان آن حضرت بودند. حضور پرندگان در سپاه سلیمان(ع)، تکلم آن حضرت با هدهد و مورچه و غیر عادی بودن این موضوع سبب شدهاند که برخی مانند فخررازی آنها را در آن زمان دارای عقل، تکلیف و حتی شریعت و پیامبرانی خاص بدانند.[۹۱] این دیدگاه با انتقاد و انکار مفسران دیگر روبهرو شده است.[۹۲] (هدهد) قرآن کریم در ادامه، آمدن حضرت سلیمان(ع) و لشکریانش به وادی نمل و گفتوگوی یک مورچه با همنوعان خود را گزارش کرده است: "حَتّی اِذا اَتَوا عَلی وادِ النَّملِ قالَت نَملَةٌ یاَیُّهَا النَّملُ ادخُلوا مَسکِنَکُم لا یَحطِمَنَّکُم سُلَیمنُ و جُنودُهُ و هُم لا یَشعُرون". (نمل / ۲۷، ۱۸) برخی با اشاره به سخن مورچه مبنی بر لگدمال شدن همنوعانش، آن را نشان حرکت سلیمان(ع) و لشکریانش بر روی زمین دانسته [۹۳] و در نتیجه گزارشهای مربوط به حمل آنها به وسیله باد و قالیچه سلیمان(ع) را به شکل غیر مستقیم مورد تردید قرار دادهاند. شماری دیگر با استناد به متعدی شدن "اَتَوا" با حرف "علی" گفتهاند که آنان از بالا و از طریق آسمان و نه از روی زمین به آنجا آمدند.[۹۴] تعبیر "و هُم لا یَشعُرون" نشان میدهد که مورچهها از عدالت و مهربانی سلیمان(ع) و سپاهیان وی آگاه بودند و میدانستند که آنان آگاهانه مورچگان را لگدکوب نمیکنند.[۹۵] اینکه حضرت سلیمان(ع) و لشکریانش به کجا و برای چه میرفتند و وادی نمل در کجا قرار داشت، قرآن کریم چیزی نگفته است، زیرا این امور در اهداف تربیتی و هدایتی قرآن اثری ندارند؛[۹۶]ولی مفسران به آن پرداختهاند. برخی هدف از گردآوری و حرکت سپاه را موضوعی مانند جنگ گفتهاند.[۹۷] برخی گفتهاند که آن حضرت همراه سپاه خویش به مکه میرفت تا به سبب توفیق در بنای معبد بیتالمقدس، مراسم شکرگزاری به جای آورد. این خبر را به فرض صحیح بودن و نداشتن معارض، برخلاف ظاهر آیه دانستهاند.[۹۸] کعب، "وادی نمل" را نزدیک طائف و قتاده در منطقه شام دانسته است.[۹۹] (مورچه) در میان لشکریان و کارگزاران سلیمان(ع)، جنیان و باد به سبب خارقالعاده بودن فرمانروایی سلیمان(ع) بر آنها برجستگی ویژهای دارند.[۱۰۰]
جن
گروهی از جنیان تحت فرمان حضرت سلیمان(ع)، برای وی کار کرده و در صورت نافرمانی به وسیله آتشی فروزان عذاب میشدند: "و مِنَ الجِنِّ مَن یَعمَلُ بَینَ یَدَیهِ بِاِذنِ رَبِّهِ و مَن یَزِغ مِنهُم عَن اَمرِنا نُذِقهُ مِن عَذابِ السَّعیر". (سبأ / ۳۴، ۱۲) جنیان بیشتر در کارهای عمرانی به کار گرفته میشدند. برخی از مفسران، "عذاب سعیر" را آتش جهنم معنا کرده [۱۰۱] و برخی دیگر آن را اشاره به آتش این دنیا و هماهنگ با سیاق آیه دانستهاند.[۱۰۲] به اعتقاد مفسرانی چون مقاتل و سدّی فرشتهای مراقب آنان بود و در صورت نافرمانی با تازیانهای آتشین و نامرئی آنان را میزد [۱۰۳]و آنها میسوختند.[۱۰۴] قرآن کریم در آیات ۳۶ - ۳۸ سوره ص / ۳۸ نیز از رام شدن شیاطین برای حضرت سلیمان(ع) به وسیله خداوند، سخن گفته است. از جمله آنها شیاطینی بودند که در غل و زنجیرها به یکدیگر بسته شده بودند: "فَسَخَّرنا لَهُ الرّیحَ... * و الشَّیطینَ کُلَّ بَنّاءٍ و غَوّاص * و ءاخَرینَ مُقَرَّنینَ فِی الاَصفاد"..[۱۰۵]
باد
سلطنت سلیمان(ع) بر پدیدههای طبیعی همچون باد * و طوفان بر قدرت خارقالعاده و فراطبیعی او میافزود. خداوند باد را مسخّر آن حضرت کرد؛ به گونهای که با وزش نرم هرجا که وی اراده میکرد میرفت: "فَسَخَّرنا لَهُ الرّیحَ تَجری بِاَمرِهِ رُخاءً حَیثُ اَصاب". (ص / ۳۸، ۳۶)[۱۰۶] آیهای دیگر از مسخر بودن تندباد حکایت میکند که به فرمان آن حضرت به سوی سرزمین پر خیر و برکت شام (بیت المقدس) روان میشد: "و لِسُلَیمنَ الرّیحَ عاصِفَةً تَجری بِاَمرِهِ اِلَی الاَرضِ الَّتی برَکنا فیها". (انبیاء / ۲۱، ۸۱)[۱۰۷] باد در هر صبح(از ابتدای روز تا هنگام ظهر) و عصر (از ظهرتا غروب) مسیر یک ماهه (و در یک روز، مسیر دو ماهه)[۱۰۸] را طی میکرد: "ولِسُلَیمنَ الرّیحَ غُدُوُّها شَهرٌ و رَواحُها شَهرٌ."... (سبأ / ۳۴، ۱۲) برخی درباره کاربرد دو تعبیر ظاهراً ناسازگار "رخاء" (ملایم) و "عاصفة" (تند) گفتهاند که باد کاملاً تحت فرمان حضرت سلیمان(ع) بود و متناسب با نیاز گاهی آرام و گاهی تند میوزید.[۱۰۹] بنا به تفسیری دیگر، تندباد سلیمان(ع) و یارانش را کاملاً آرام و بدون آنکه از حرکت سریع آن دچار رنج و ناراحتی شوند جابهجا میکرد؛ درست مانند وسایل سریعالسیری مثل هواپیما که سرنشینان آن در عین حرکت با سرعتی بسیار بالا گویا در گوشهای آرام و بیحرکت نشستهاند.[۱۱۰] خارقالعاده و معجزه بودن سلطه بر بادها و نیز استفاده غیر عادی از آن در اداره امور حکومتی از آیات قرآن برداشت میشود؛ اما اینکه حضرت سلیمان(ع) چگونه بر باد فرمان میراند، سرعت سیر آن دقیقاً چه اندازه بود، سلیمان(ع) و یارانش بر چه چیزی سوار میشدند و چگونه هنگام حرکت با سرعت باد سقوط نمیکردند، اموری هستند که قرآن کریم به آنها نپرداخته است؛ ولی مفسران در این باره جزئیات فراوانی را گزارش کردهاند که گاه به افسانه و داستانپردازی آمیختهاند و مؤیدی ندارند.[۱۱۱] به گفته برخی مفسران، حضرت سلیمان(ع) و یارانش به وسیله باد به هرجا که میخواستند میرفتند [۱۱۲] و گستردگی قلمرو حاکمیت و سلطنت آن حضرت وجود چنین مرکب سریعالسیری را اقتضا میکرد تا در صورت نیاز به مناطق دوردست کشور رفته و سرکشی کند.[۱۱۳] در برخی گزارشها از مناطق و شهرهایی مانند چین، دجله، دمشق، کابل، قزوین، اصبهان (اصفهان)[۱۱۴] و مانند آنها یاد شده است که افزون بر فاصله با یکدیگر، از مرکز فرمانروایی حضرت سلیمان(ع) (بیتالمقدس) نیز فاصله بسیاری داشتهاند؛ ولی آن حضرت و همراهانش به کمک باد، صبح را در یکی، ظهر را در دیگری و شب را در سومی به سر بردهاند؛[۱۱۵] همچنین گفتهاند: باد را در اداره امور کشور مانند نقل و انتقالات جنگی، حرکت کشتیها، صادرات و واردات کالاهای تجاری به کار میگرفتند.[۱۱۶] به گفته وهب بن منبه حضرت سلیمان(ع) که غالباً درگیر جنگ و نبرد بود، هنگام عزیمت به جنگ همه لشکریان، حیوانات و سلاحهای جنگی را همراه خود بر تختهای چوبین سوار میکرد و باد به فرمان وی آن تخته را به پرواز درآورده و در سریعترین وقت ممکن به مقصد مورد نظر میرساند.[۱۱۷] از محمد بن کعب قرظی نیز نقل شده که حضرت سلیمان(ع) ۱۰۰۰ خانه شیشهای بر روی چوب بنا کرده بود. همسرانش در آنها جای میگرفتند و باد به فرمان سلیمان(ع) آنها را حمل میکرد.[۱۱۸] بنا به گزارشی دیگر، آن حضرت روزی از بیتالمقدس خارج شد، در حالی که ۳۰۰۰۰۰ نفر از جنیان در سمت چپ وی و به همان تعداد از افراد بشر در سمت راست او روی صندلی (کرسی) نشسته بودند. پرندگان به فرمان آن حضرت بر سر همه آنان سایه افکندند و باد آنان را به ایوان کسرا در مداین برد و شبهنگام دوباره به بیت المقدس بازگرداند و صبح فردا دوباره به شهر دوردست دیگری به نام ترکاوان (برکاوان) برد.[۱۱۹]برخی برای باورپذیر کردن سلطه سلیمان(ع) بر باد تلاش کردهاند با اشاره به مزروعی بودن بیشتر زمینهای مملکت وی و قرار گرفتن آنها در سواحل دریای مدیترانه، استفاده از باد را به امور عادی و طبیعی کشاورزی مانند گردهافشانی گلها و گیاهان، جداسازی گندم و جو از کاه و نیز کشتیرانی محدود سازند، در حالی که این تفسیر با آیات بیانگر تسخیر باد برای حضرت سلیمان(ع) سازگاری ندارد.[۱۲۰] به گفته مقاتل، شیاطین فرشی زربافت و ابریشمین به اندازه یک فرسخ در یک فرسخ بافته بودند. در وسط آن منبری از طلا و ۳۰۰۰ تخت طلایی و نقرهای پیرامون آن تخت میگذاشتند. حضرت سلیمان(ع) بر آن منبر، پیامبران بر تختهای طلایی و علما بر تختهای نقرهای مینشستند. مردم نیز گرداگرد علما و جنیان و شیاطین در اطراف انسانها قرار گرفته و پرندگان بالای سر همه آنها سایه میافکندند و باد فرش را بلند کرده و همه آنها را به مقصد مورد نظر میبرد.[۱۲۱] برخی بدون پرداختن به جزئیات یاد شده از قالیچهای سخن گفتهاند که سلیمان نبی(ع) هنگام سفر فرمان میداد تا گروهی از جن، انس و پرندگان روی آن جمع شوند و آنگاه باد به دستور آن حضرت قالیچه را میان زمین و آسمان به حرکت در میآورد.[۱۲۲].[۱۲۳]
سان دیدن از اسبان جنگی
قرآن کریم در ادامه ستایش از شخصیت حضرت سلیمان(ع) ماجرای بازدید وی از اسبان چابک و تندرو را در عصر یکی از روزها گزارش کرده است: "و وهَبنا لِداوودَ سُلَیمنَ نِعمَ العَبدُ اِنَّهُ اَوّاب * اِذ عُرِضَ عَلَیهِ بِالعَشی الصّفِنتُ الجیاد * فَقالَ اِنّی اَحبَبتُ حُبَّ الخَیرِ عَن ذِکرِ رَبّی حَتّی تَوارَت بِالحِجاب * رُدّوها عَلَیَّ فَطَفِقَ مَسحًا بِالسّوقِ و الاَعناق". (ص / ۳۸، ۳۰ - ۳۳) تفسیر این آیات به سبب اختلاف در مرجع برخی ضمایر و معنای بعضی کلمات آنها مورد اختلاف شدید مفسران است: گروهی از آنان با استناد به قرینه "العشی" ضمیر "تَوارَت" را به لفظ مُقدَّر خورشید و گروهی دیگر به "صافنات" بازگرداندهاند.[۱۲۴] گروه نخست به سبب اختلاف درباره مرجع ضمیر "رُدّوها" دو دسته شدهاند: برخی ضمیر یادشده را به اسبان (صافنات) و برخی دیگر به خورشید برگرداندهاند. دسته نخست درباره تفسیر "مسحاً" اختلاف دارند: ۱. برخی مانند قتاده، حسن و مقاتل "مسحاً" را به معنای "بریدن" دانسته و گفتهاند: حضرت سلیمان(ع) در عصر یکی از روزها به گونهای سرگرم تماشای اسبان جنگی شد که از یاد خدا (نماز عصر) غافل و با غروبخورشید "تَوارَتْ"، نمازش قضا گشت. آن حضرت دستور داد تا اسبها را بازگرداندند: "رُدُّوها" و چون آنها مایه غفلت سلیمان(ع) شده بودند، دست و پا و گردن آنها را به عنوان مجازات برید: "طَفِقَ مَسْحاً."...[۱۲۵] قضا شدن نماز و کشتن و اتلاف اسبان و ناسازگاری این امور با عصمت و شخصیت پیامبر الهی چالشهای پیش روی این تفسیرند.[۱۲۶] درباره چالش نخست پاسخهایی داده شده است. (ادامه همین بخش) در پاسخ به چالش دوم (کشتن اسبان) نیز برخی از قربانی کردن اسب *ها به عنوان محبوبترین دارایی سلیمان(ع) با هدف صدقه دادن در راه خدا و جواز این کار در آن دوره سخن گفتهاند.[۱۲۷]
۲. برخی دیگر "مسحاً" را به معنای رایج دست کشیدن به گردن و ساقهای اسبان برای نوازش و به سبب دوست داشتن [۱۲۸] و برخی دیگر به معنای داغ نهادن بر ساق و گردن آنها با هدف اختصاص آنها برای استفاده در راه خدا دانستهاند.[۱۲۹] براساس این تفسیر که قضا شدن نماز سلیمان(ع) را پذیرفته و کشتن اسبان را نفی میکند، ارتباط قضا شدن نماز سلیمان(ع) با فرمان وی مبنی بر بازگرداندن اسبان و نوازش کردن آنها روشن نیست.
۳. به عقیده گروه دوم که ضمیر "رُدُّوها" را به خورشید باز گردانده، در پی غروبخورشید (تَوارَتْ) و قضا شدن نماز سلیمان(ع)، فرشتگان الهی به فرمان وی خورشید را بازگرداندند و آن حضرت در وقتْ نماز گزارد.[۱۳۰] این گروه با استناد به ردّ شمس برای افرادی مانند یوشع بن نون و امام علی(ع)، چنین حادثهای را برای پیامبران الهیممکن دانستهاند.[۱۳۱] این تفسیر که به امام علی(ع) نیز نسبت داده شده، از سوی شماری دیگر از مفسران رد شده است.[۱۳۲] اشکال ناسازگاری قضا شدن نماز با شخصیت نبوی سلیمان(ع) بر این تفسیر نیز وارد است. در پاسخ به این اشکال، جبایی غفلت یادشده را به غفلت از نماز نافله و برخی از مفسران امامیه به غفلت از نمازگزاردن در اول وقت تفسیر کرده و بعضی دیگر هیچ توضیحی ندادهاند.[۱۳۳] به گفته علامه طباطبایی چون سان دیدن از اسبها با هدف آمادگی برای جهاد در راه خدا بود، عبادت به شمار میرفت و حضرت سلیمان(ع) به سبب این عبادت از عبادتی دیگر (نماز عصر) غفلت کرد؛ با این تفاوت که نماز در نظر وی مهمتر از آن عبادت دیگر بوده است [۱۳۴] و این عصمت انبیا را مخدوش نمیکند. بر اساس این تفسیر نیز ارتباط منطقی میان باز گرداندن خورشید و معنای رایج "مسحاً" وجود ندارد. برهمین اساس برخی آن را به معنای مسح و دست کشیدن بر ساق و گردن خویش دانسته و گفتهاند که این کار به عنوان وضو برای نماز انجام پذیرفته است. این تفسیر در برخی از احادیث منسوب به ائمه اهل بیت(ع) نیز وارد شده است.[۱۳۵] علامه طباطبایی ابتدا این تفسیر را پیشنهاد و درستی آن را مشروط به سازگاری آن با لفظ آیه دانسته و در صورت ناسازگاری، معنای داغ نهادن بر گردن و ساق پا با هدف اختصاص اسبان برای کار در راه خدا را گفته است.[۱۳۶] تفاسیر مبتنی بر بازگشت ضمیر "تَوارَتْ" و "رُدُّوها" به خورشید و نیز تفسیر "مسحاً" به قطع کردن (کشتن اسبان) با نقدهای دیگری هم رو به رو هستند: أ. "صافنات" برخلاف "شمس" به صراحت ذکر شده و به "تَوارَتْ" و "رُدُّوها" نزدیکتر است و بازگشت ضمیر به لفظ مذکور و نزدیکتر اولویت دارد.[۱۳۷] ب. قرآن کریم حضرت سلیمان(ع) را "بنده خوب" و "أوّاب" (کسی که فراوان به سوی خدا باز میگردد) یاد کرده است.(ص / ۳۸، ۳۱) با توجه به ویژگی "اَوّاب" بودن، وی همواره به یاد خدا بوده و در هیچ شرایطی او را فراموش نمیکرد و این با قضا شدن نماز به عنوان برترین یاد خدا به سبب تماشای اسبها سازگار نیست.
ج. بازگرداندن خورشید به عنوان معجزه و کرامت بیاشکال است؛ ولی به سبب قضا شدن نماز چندان موجه نمینماید. حضرت سلیمان(ع) میتوانست قضای نمازش را بخواند.
د. اگر معنای "عَن ذِکرِ رَبِّی" (ص / ۳۸، ۳۲) به معنای غافل شدن از یاد پروردگار (نماز) بود، باید به جای حرف "عن"، "علی" میآمد؛ مانند "فاستَحَبُّوا العَمی عَلَیالهُدی". (فصّلت / ۴۱، ۱۷؛ نیز توبه / ۹، ۲۳) ه. تقدیر جمله "اَحبَبتُ حُبَّ الخَیرِ عَن ذِکرِ رَبّی" (ص / ۳۸، ۳۲) "أحببت الخیر حباً من ذکر الله" است؛ یعنی با توجه به استفاده اسبان برای جهاد، علاقه وی به آنها صبغه الهی دارد و از سر دنیاگرایی و هواپرستی نیست.[۱۳۸] و. اگر نماز قضاشده، فریضه باشد، توجیه آن دشوار است و در صورت مستحب بودن نیازی به خواندن در وقت و رد شمس ندارد.
ز. روایات بیانگر ماجرای قضا شدن نماز و کشتن اسبان، جعلی، از اسرائیلیات و فاقد سندی معتبرند [۱۳۹] و برخی پرداختهای آن درونمایههای اغراقآمیز و غیر قابل قبولی دارند؛ از جمله اسبان یادشده را منحصر به فرد و دارای بال و پر دانستهاند که به وسیله شیاطین از دریا بیرون آورده شده بودند.[۱۴۰] ح. خطاب آمرانه "رُدُّوها" (ص / ۳۸، ۳۳) نسبت به فرشتگان الهی با مقام یک پیامبر به ویژه در صورت قضا شدن نماز و ارتکاب خطا سازگار نیست.
ط. تفسیر "فَطَفِقَ مَسحاً بِالسُّوقِ وَالاَعنَاقِ" (ص / ۳۸، ۳۳) به معنای شستن ساق و گردن به عنوان وضو برخلاف ظاهر است، زیرا در این صورت باید به جای "مسح"، "غسل"، به جای "اعناق"، "عنق" و به جای "سوق" لفظ "ساق" به کار میرفت، زیرا حضرت سلیمان(ع) بیش از یک گردن و دو ساق نداشت.
ی. کاربرد "مسحاً" به معنای "ضرباً" یا "قطعاً" در زبان عربی بسیار نادر است.
ک. در قضا شدن نماز فرضی، هیچ تقصیری متوجه اسبها نبود. اگر چنین کاری درست باشد، باید حضرت سلیمان(ع) هر چیزی را که مایه غفلت از نماز باشد نابود میکرد.
۴. براساس تفسیر چهارم هر دو ضمیر در "تورات" و "رُدُّوها" به اسبان بازگشته و "مسحاً" به معنای دست کشیدن و نوازش کردن است و نسبت غفلت از یاد خدا و کشتن اسبان به حضرت سلیمان(ع) بر خلاف ظاهر آیات و مبانی پذیرفته شده کلامی بوده و با هیچیک از توجیههای یاد شده درست نیست. برپایه این تفسیر، حضرت سلیمان(ع) عصر یکی از روزها از سوارهنظامِ آماده برای جهاد سان میدید. از آنجا که اسبهای تندرو از عناصر مهم سپاهی نیرومند و برای پادشاهی عادل و با نفوذ حائز اهمیتاند، این موضوع پس از یادکرد سلیمان(ع) و به عنوان نمونهای از کار او بازگو شده است. در ادامه، سلیمان(ع) علاقه خود به اسبها را دارای صبغه الهی و به سبب بهکارگیری آنها برای جهاد با دشمنان خدا، عاری از هرگونه دنیاگرایی و هواپرستی خواند: "اَحبَبتُ حُبَّ الخَیرِ عَن ذِکرِ رَبّی". (ص / ۳۸، ۳۲) آن حضرت همچنان اسبها را نظاره میکرد تا اینکه از دیدگانش پنهان شدند (تورات). این صحنه به قدری زیبا و نشاطآور بود که سلیمان(ع) دستور داد بار دیگر اسبها را نزد او بازگردانند (ردُّوها علیّ) و آنگاه با دست کشیدن بر گردن و ساق، آنها را نوازش کرد.[۱۴۱] این تفسیر که صورت کمرنگ آن از سوی کسانی مانند سید مرتضی، فخر رازی و مجلسی مطرح شده، کاملاً با ظاهر آیات سازگار است و هماهنگی آنها را به هم نمیزند؛ همچنین بر اساس آن هیچ خطایی متوجه حضرت سلیمان(ع) نیست تا نیازمند توجیه باشد.[۱۴۲].[۱۴۳]
کارهای عمرانی سلیمان
بر اساس گزارش کتاب مقدس، سلیمان(ع) بناها، قلعه و حصارهای متعددی در شهر اورشلیم ساخت که هیکل سلیمان(ع) و قصر او از معروفترین آنهاست.[۱۴۴] برپایه آیات قرآن جنیان به فرمان سلیمان(ع) به کار ساختن معابد،[۱۴۵] مجسمه*ها، ظرف *های بزرگ حوضمانند و دیگهای بزرگِ غیر متحرک میپرداختند: "یَعمَلونَ لَهُ ما یَشاءُ مِن مَحریبَ و تَمثیلَ و جِفانٍ کالجَوابِ و قُدورٍ راسیتٍ اِعمَلوا ءالَ داوودَ شُکرًا و قَلیلٌ مِن عِبادِی الشَّکور". (سبأ / ۳۴، ۱۳).[۱۴۶]
بناهای بزرگ و باشکوه
مفسران با اختلاف در معنای "مَحاریب" آن را به مواردی مانند کاخها، مساجد (معابد) و خانههای بزرگ معنا کردهاند.[۱۴۷] براساس آیه ۴۴ سوره نمل / ۲۷ کاخ حضرت سلیمان(ع) از آبگینه و شیشه *های صیقل داده شده ساخته شده بود؛ به گونهای که وقتی ملکه سبأ در آن گام نهاد به گمان اینکه برکه آب است، جامه از ساقهایش برگرفت و هنگامی که با توضیح حضرت سلیمان(ع) به اشتباه خود پی برد، دریافت که چنین کاخی نشانه نبوت اوست و انسان عادی قدرت چنین کاری ندارد و بر همین اساس به خدای یگانه ایمان آورد: "قیلَ لَهَا ادخُلِی الصَّرحَ فَلَمّا رَاَتهُ حَسِبَتهُ لُجَّةً و کَشَفَت عَن ساقَیها قالَ اِنَّهُ صَرحٌ مُمَرَّدٌ مِن قَواریرَ قالَت رَبِّ اِنّی ظَلَمتُ نَفسی و اَسلَمتُ مَعَ سُلَیمنَ للهِ رَبِّ العلَمین". با توجه به این ویژگیها میتوان ساختن چنین کاخ و بناهای باشکوهی را کار جنیان دانست و با توجه به تعبیر متفاوت قرآن (مَحاریب و صَرح) محاریب را اشاره به بناهای باشکوه دیگری مانند معابد از جمله معبد باشکوه اورشلیم، مشهور به هیکل سلیمان دانست.
به عقیده جبایی شهر و مسجد (معبد) بیتالمقدس به دستور سلیمان(ع) و به دست جنیان ساخته شد. آن حضرت جنیان و شیاطین را فراخواند و هر گروهی را به کاری گماشت. شماری از آنها به استخراج سنگ مرمر و بلورهای سفید و زلال از معادن مأمور شدند و پس از آنکه شهر بیت المقدس از سنگ مرمر در ۱۲ بخش برای اسکان اسباط دوازدهگانه بنیاسرائیل ساخته شد، بنای مسجد بیتالمقدس (معبد) آغاز گردید. گروهی از شیاطین به استخراج دُر و گوهر از دریا، دستهای به تهیه مُشک، عنبر و عطریات دیگر، شماری به آوردن طلا و یاقوت و تعدادی هم به تهیه جواهرات و سنگهای قیمتی مأمور شدند؛ آنگاه صنعتگران سنگها را به شکل الواح تراشیده و همه جواهرات و لؤلؤها را پرداخت کردند و معبد بیتالمقدس از سنگهای رخام سفید، زرد و سبز، ستونهای آن از بلور، سقف آن از جواهر و دیوارهایش از لؤلؤ، یاقوت و جواهر و کف آن با الواح فیروزهای ساخته شد؛ به گونهای که در روی زمین هیچ بنایی به زیبایی و روشنایی آن یافت نمیشد.[۱۴۸] بخت النصر با تسلط بر بنیاسرائیل، شهر بیتالمقدس و معبد آن را ویران کرد و همه طلاها، جواهرات و سنگهای قیمتی آن را به یغما برد.[۱۴۹].[۱۵۰]
مجسمه ها
درباره صورت مجسمه ساخته شده جنیان نیز دیدگاه یکسانی وجود ندارد: برخی هماهنگ با قرآن (سبأ / ۳۴، ۱۳) بدون پرداختن به جزئیات از ساختن تندیسهای مورد نظر حضرت سلیمان(ع) سخن گفتهاند.[۱۵۱] برخی دیگر با توجه به حرمت ساختن مجسمه جانداران در اسلام، مراد از "تماثیل" را مجسمه درخت، خورشید، ماه، ستاره و مانند آن دانستهاند.[۱۵۲] در حدیثی منسوب به امام صادق(ع) نیز مراد از "تماثیل"، تندیس درخت و مانند آن دانسته و ساختن مجسمه زنان و مردان نفی شده است.[۱۵۳] شماری دیگر گفتهاند که آنان تندیس فرشتگان، انبیا و صالحان را برای نصب در معابد میساختند تا مردم برای عبادت خداوند از آنان الگو بگیرند. براساس این دیدگاه و در پاسخ به چالش حرمت مجسمهسازی، قبح آن را غیر عقلی دانسته و از امکان جواز آن در آن زمان سخن گفتهاند.[۱۵۴] (مجسمهسازی) دیدگاه چهارمی مراد از "تماثیل" را مجسمه حیوانات، از جمله درندگان بر روی تخت سلطنت سلیمان(ع) با هدف افزایش هیبت و شکوه دانسته واز ساخت تندیس دو شیر در پایین تخت و دو عقاب در بالای آن سخن گفتهاند. بر اساس این گزارش، هنگامی که حضرت سلیمان(ع) میخواست بر تخت بنشیند، شیرها دستان خود را پیش پای وی میگشودند و هنگامی که بر تخت مینشست، تندیس عقابها با بالهای خود بر سر آن حضرت سایه میافکندند.[۱۵۵] براساس برخی از پرداختهای این روایت، کسی جز حضرت سلیمان(ع) نمیدانست که چگونه بر آن تخت جلوس کند، از همینرو زمانی که بختالنصر پس از اشغال بیتالمقدس خواست بر تخت سلیمان(ع) بنشیند، تندیس شیر دست خود را بلند کرد و پای بختالنصر را از هم درید و او بیهوش بر زمین افتاد. پس از آن کسی را یارای نشستن بر آن تخت نبود.[۱۵۶] گزارشهای کتاب مقدس از تزیین تخت و هیکل سلیمان و ساختمانهای دیگر به وسیله تصاویر شیر و نخل خرما حکایت میکنند.[۱۵۷].[۱۵۸]
ظروف و حوضچه ها
ساختن ظرف بزرگ مانند حوض آبخوری شتران "جِفَانٍ کَالجَواب" (سبأ / ۳۴، ۱۳)[۱۵۹] و دیگهای بزرگِ غیر متحرک "قُدُورٍ رَاسِیاتٍ" (سبأ / ۳۴، ۱۳) کار دیگری بود که جنیان به آن میپرداختند. به عقیده مفسران، ظروف و دیگهای یاد شده برای پختن غذا و خوردن آن مورد استفاده سپاهیان انبوه سلیمان(ع) قرار میگرفتند.[۱۶۰] برخی مفسران در وصف بزرگی ظرفهای غذا از نشستن ۱۰۰۰ نفر پیرامون هر یک از آنها سخن گفته [۱۶۱] و غیر قابل حرکت بودن دیگها را به سبب بزرگی و سنگینی آنها دانستهاند.[۱۶۲] کتاب مقدس از حوضها، استخرها، قناتها و برکههای بسیار بزرگ سلیمان در جنوب غربی بیت لحم یاد میکند که برخی از سنگ تراشیده شده و برای تأمین آب اورشلیم و آبیاری باغها مورد استفاده قرار میگرفتهاند.[۱۶۳].[۱۶۴]
ابتلای حضرت سلیمان
قرآن کریم از آزمون الهی سلیمان(ع) با افکندن جسدی بر روی تخت وی و توبه و استغفار آن حضرت خبر داده است: "و لَقَد فَتَنّا سُلَیمنَ و اَلقَینا عَلی کُرسیِّهِ جَسَدًا ثُمَّ اَناب * قالَ رَبِّ اغفِر لی."... (ص / ۳۸، ۳۴ - ۳۵) مفسران به سبب کلیگویی و مبهم بودن گزارش قرآن، درباره این ماجرا به اختلافگراییدهاند: گروهی با پیوند ابتلای وی به مرگ فرزندش دیدگاههای مختلفی عرضه کردهاند:
۱. به گفته برخی، سلیمان(ع) با این گمان که میتوان از تقدیر الهی گریخت، برای نجات فرزندش از دست شیاطین یا فرشته مرگ، او را میان ابرها قرار داد؛ ولی عزرائیل جان او را ستاند و کالبد بیجان او را بر تخت سلیمان(ع) افکند. آن حضرت متوجه خطای خود شد و آمرزش خواست.[۱۶۵]
۲. بنا به بعضی گزارشها، سلیمان(ع) که همسران فراوانی داشت، روزی در جمع اطرافیان گفت که با ۱۰۰ تن از همسران خود نزدیکی خواهد کرد تا هر یک پسری به دنیا آورد و آنها در راه خدا جهاد کنند. البته این سخن را در حدّ آرزو بر زبان جاری ساخت؛ اما فقط یکی از همسرانش باردار شد و با به دنیا آوردن فرزندی مرده، آن را روی تخت سلیمان(ع) گذاشت. این هشداری بود به سلیمان(ع) که دیگر به چنین کاری دست نزند. در پی این رخداد، سلیمان(ع) به سبب نوعی غفلت از خدا، به نماز و دعا پرداخت و آمرزشطلبید.[۱۶۶] برخی سبب استغفار او را نگفتن "إِنشاءالله" هنگام گفتن آن سخن دانسته؛ ولی برخی دیگر ساحت نبوی او را از آن منزّه خواندهاند.[۱۶۷] ۳. با تولد پسری برای سلیمان(ع) خداوند خواست به وسیله صبر در مرگ فرزند، وی را بیازماید.
۴. خود سلیمان(ع) از شدت بیماری مانند جسد روی تخت افتاد و با بیماری آزموده شد ref> نک: التبیان، ج۸، ص۵۶۲-۵۶۳؛ مجمعالبیان، ج۸، ص۷۴۱-۷۴۲.</ref>. گروهی دیگر ابتلای سلیمان(ع) را در ارتباط با ماجرای موسوم به داستان انگشتری سلیمان(ع) و از دست رفتن سلطنت وی تفسیر کردهاند. براساس این گزارشها همه قدرت فرمانروایی سلیمان(ع) در انگشتری وی بود. شیطان * که "جسداً" اشاره به اوست، انگشتری را ربود و با در آمدن به صورت سلیمان(ع) به مدت ۴۰ روز بر تخت وی نشست و فرمانروایی کرد. او که به سبب بیاعتنایی به امور دینی تردید اطرافیان را برانگیخته بود، از ترس رسوا شدن، انگشتری را در دریا افکند و گریخت. در این مدت سلیمان(ع) آواره کوچهها بود و سختیهای فراوانی را تحمل کرد تا اینکه در پی توبه و انابه، دوباره انگشتری و پادشاهی خود را بازیافت.[۱۶۸] سبب این ابتلای ۴۰ روزه، چگونگی دستیابی شیطان به انگشتر و حوادث پیشآمده در این مدت به صورت مفصل و متفاوت گزارش شدهاند. ازدواج سلیمان(ع) با زنی از غیر بنیاسرائیل به رغم نهی الهی، بتپرستی یکی از همسران وی به مدت ۴۰ روز در خانه وی، نزدیکی با همسر در زمان حیض و رسیدگی نکردن به کار مردم به مدت سه روز، از جمله ادله گفته شده برای این ابتلایند.[۱۶۹] در مورد شکل و خصوصیات انگشتر نیز داستانسرایی شده است؛ از جمله گفتهاند که آن را فرشتهای مقرب میان حِبرون و اورشلیم به سلیمان(ع) داده بود. دارای ۴ نگین بود. دو نگین آن را در حلقه برنجین و دو نگین دیگر را در حلقه آهنین نشانده بودند و با حلقه برنجین بر پریان، و با حلقه آهنین بر دیوان و شیاطین فرمانروایی میکرده است. [۱۷۰] داستان انگشتر سحرآمیز با چالشهای جدی روبهروست؛[۱۷۱] از جمله به گفته منتقدان، ظاهر آیه هیچ دلالتی بر آن ندارد. نبوت و قدرت الهی پیامبر هرگز در انگشتری قرار نمیگیرد [۱۷۲] و سلبشدنی نیست. شیطان هرگز نمیتواند به صورت پیامبر در آمده و به جای وی بر بندگان خدا حکمرانی کند. در این صورت نبوت همه انبیا با تردید جدی روبهرو میشود.[۱۷۳] نسبتهای متنافی با مقام عصمت انبیاء و جزئیات متناقض در روایتهای مختلف این ماجرا از چالشهای دیگر آن است. این داستان را ساخته و پرداخته یهودیان دانستهاند و بیشتر به ابن عباس، وهب بن منبه و کعب الاحبار باز میگردد و از منابع اهل کتاب گرفته شده است.[۱۷۴] با این حال افسانه انگشتر اسرارآمیز با راهیابی به منابع مختلف تاریخی، تفسیری، روایی و داستانی مسلمانان، در آنها بازتاب گسترده یافته است..[۱۷۵]
سلیمان و ملکه سبا
هنگامی که هدهد درباره مردم و ملکه سبأ و سلطنت مقتدر و تخت پادشاهی بزرگ وی خبر آورد، حضرت سلیمان(ع) برای روشن شدن صحت و سقم این موضوع نامهای را به وسیله هدهد برای ملکه سبأ فرستاد و از او خواست تا واکنش ملکه و درباریان را به وی گزارش کند: "وجَدتُها و قَومَها یَسجُدونَ لِلشَّمسِ مِن دونِ الله و زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیطنُ اَعملَهُم فَصَدَّهُم عَنِ السَّبیلِ فَهُم لا یَهتَدون * قالَ سَنَنظُرُ اَصَدَقتَ اَم کُنتَ مِنَ الکذِبین * اِذهَب بِکِتبی هذا فَاَلقِه اِلَیهِم ثُمَّ تَوَلَّ عَنهُم فَانظُر ماذا یَرجِعون". (نمل / ۲۷، ۲۳ - ۲۴، ۲۷ - ۲۸) حضرت سلیمان(ع) نامه خود را با نام خدا آغاز کرد و از ملکه سبأ و درباریان او خواست تا ضمن پرهیز از برتریطلبی نسبت به وی، به حالت تسلیم نزد او روند: "قالَت یاَیُّهَا المَلَو ٔ ا اِنّی اُلقِی اِلَیَّ کِتبٌ کَریم * اِنَّهُ مِن سُلَیمنَ و اِنَّهُ بِسمِ الله الرَّحمنِ الرَّحیم * اَلاّ تَعلوا عَلَیَّ و أتونی مُسلِمین". (نمل / ۲۷، ۲۹ - ۳۱) ملکه سبأ نظر درباریان را در این باره جویا شد و آنان با اشاره به قدرت و سپاهیان نیرومند خویش اعلام کردند که تابع تصمیم و فرمان اویند. (نمل / ۲۷، ۳۲ - ۳۳) ملکه برای هشدار درباره پیامدهای ناگوار جنگ با حضرت سلیمان(ع) با اشاره به یکی از شیوههای ناپسند شاهان، از ویرانی شهرهای مورد هجوم آنها و خواری و ذلّت بزرگان و اشراف آن در نتیجه قتل، اسارت، تبعید و تحقیر خبر داد. (نمل / ۲۷، ۳۴)[۱۷۶] او با ارسال هدیهای برای سلیمان تلاش کرد ضمن نشان دادن حسن نیت خویش و جلوگیری از حمله سلیمان(ع)، واکنش و هدف وی از ارسال نامه را ارزیابی کند. (نمل / ۲۷، ۳۵)[۱۷۷] هدف از ارسال هدیه، جزئیات آن، نامه وی به سلیمان(ع) و شرح آزمونهای مختلف ملکه برای شناخت پادشاه یا پیامبر بودن آن حضرت در منابع تفسیری آمدهاند.[۱۷۸] (ملکه سبأ) حضرت سلیمان(ع) در دیدار با فرستادگان ملکه سبأ، هدیه آنان را ناچیز، و نبوت، ثروت و سلطنت خدادادی خود را بهتر از آن خوانده و کار آنان به ویژه خرسند و شادمان بودن آنها از هدیه خویش را تقبیح کرد: "فَلَمّا جاءَ سُلَیمنَ قالَ اَتُمِدّونَنِ بِمالٍ فَما ءاتنِی اللهُ خَیرٌ مِمّا ءاتکُم بَل اَنتُم بِهَدِیَّتِکُم تَفرَحون". (نمل / ۲۷، ۳۶)[۱۷۹] برخی گفتهاند که حضرت سلیمان(ع) برای نشان دادن ناچیز بودن هدیه آنان دستور داد تا جنیان خشتهای طلا و نقره را تا فرسخها در مسیر فرستادگان ملکه بچینند. صدها غلام و کنیز با لباس مجلّل، زیور آلات گرانبها و سوار بر مَرکبهای مرصّع همراه با انبوهی از شیاطین، انسانها و انواع حیوانات در مسیر صف کشیدند و سلیمان(ع) در حالی که ۸۰۰۰ صندلی در پیرامونش برای نشستن اطرافیان نهاده بودند بر تخت خویش نشست. فرستادگان ملکه با دیدن این صحنه، احساس حقارت کردند و سلیمان با راهنمایی جبرئیل از همه آزمونها سربلند بیرون آمد. این گزارش اغراقآمیز از افرادی مانند وهب بن منبه نقل شده [۱۸۰] که به ترویج اسرائیلیات متهم است. سلیمان(ع) که ارسال هدیه را به معنای تسلیم نشدن دانسته بود، ضمن رد آن،[۱۸۱] پیغام داد که با سپاهیانی نابرابر آمده و همه آنان را با خواری و ذلت از سرزمینشان بیرون خواهد کرد: "اِرجِع اِلَیهِم فَلَنَأتِیَنَّهُم بِجُنودٍ لا قِبَلَ لَهُم بِها و لَنُخرِجَنَّهُم مِنها اَذِلَّةً وهُم صغِرون". (نمل / ۲۷، ۳۷) ملکه با آگاهی از این مسئله و قدرت و سلطنت سلیمان(ع) تصمیم به دیدار وی گرفت.[۱۸۲] حضرت سلیمان(ع) با آگاهی از این امر از اطرافیان خواست تا پیش از رسیدن ملکه، تخت پادشاهی او را نزد وی آورند: "قالَ یاَیُّها المَلَو ٔ ا اَیُّکُم یَأتینی بِعَرشِها قَبلَ اَن یَأتونی مُسلِمین". (نمل / ۲۷، ۳۸) درباره سبب آوردن تخت ملکه نیز به مواردی مانند علاقه سلیمان(ع) به دیدن آن با توجه به ویژگی خاص و وصف شدن آن از سوی هدهد، نشان دادن قدرت خدای یگانه و معجزه نبوت خویش و محک زدن عقل و هوش ملکه اشاره شده است.[۱۸۳] سبب یاد شده از زبان سلیمان(ع) برای تغییر تخت ملکه، مو ٔ د مورد اخیر است.[۱۸۴] یکی از جنیان گفت که میتواند پیش از برخاستن سلیمان(ع) از جای خود، تخت ملکه را بیاورد؛ اما فردی برخوردار از دانشِ کتاب الهی با اذن سلیمان(ع) آن را در کمتر از چشم بر همزدنی حاضر کرد. سلیمان(ع) این قدرت را نعمت الهی و مایه آزمون خویش خواند که باید در برابر آن سپاسگزار باشد: "قالَ عِفریتٌ مِنَ الجِنِّ اَنا ءاتیکَ بِهِ قَبلَ اَن تَقومَ مِن مَقامِکَ و اِنّی عَلَیهِ لَقَوی اَمین * قالَ الَّذی عِندَهُ عِلمٌ مِنَ الکِتبِ اَنا ءاتیکَ بِهِ قَبلَ اَن یَرتَدَّ اِلَیکَ طَرفُکَ فَلَمّا رَءاهُ مُستَقِرًّا عِندَهُ قالَ هذا مِن فَضلِ رَبّی لِیَبلُوَنی ءَاَشکُرُ اَم اَکفُرُ و مَن شَکَرَ فَاِنَّما یَشکُرُ لِنَفسِهِ و مَن کَفَرَ فَاِنَّ رَبّی غَنیٌّ کَریم". (نمل / ۲۷، ۳۹ - ۴۰) اغلب، آورنده تخت را آصف بن برخیا دانستهاند.[۱۸۵] (آصف بن برخیا) برای آزمودن هوشمندی ملکه برخی تغییرات در تخت او انجام گرفت.[۱۸۶] ملکه در پاسخ اینکه آیا تخت وی چنین است، گفت که گویا همان است. او که با دیدن تخت خویش به قدرت شگفتانگیز سلیمان(ع) پی برده بود، در ادامه به آگاهی پیشین خود از این موضوع و اینکه قبلاً تسلیم سلیمان(ع) شده است اشاره میکند: "قَالَ نَکِّروا لَها عَرشَها نَنظُر اَتَهتَدی اَم تَکونُ مِنَ الَّذینَ لا یَهتَدون * فَلَمّا جاءَت قیلَ اَهکَذا عَرشُکِ قالَت کَاَنَّهُ هُوَ و اوتینَا العِلمَ مِن قَبلِها و کُنّا مُسلِمین". (نمل / ۲۷، ۴۱ - ۴۲) ملکه سبأ در ادامه با دیدن کاخ بلورین سلیمان(ع) به معجزه بودن آن و نبوت سلیمان(ع) پی برد و ضمن ابراز تأسف از بتپرستی خویش به خدای یگانه ایمان آورد. (نمل / ۲۷، ۴۴) (ملکه سبأ) جزئیات مربوط به ویژگیهای کاخ بلورین، چگونگی و هدف ساخت آن، ادله درخواست از ملکه برای ورود به این کاخ و مفاد گفتوگوی سلیمان(ع) با ملکه در تفاسیر آمدهاند و اغلب فاقد مستندات معتبرند.[۱۸۷].[۱۸۸]
مرگ سلیمان
حضرت سلیمان(ع) در حال تکیه بر عصای خود، درگذشت و چون عصای وی بر اثر خوردن موریانه شکست، وی بر زمین افتاد و همه از مرگ او آگاه شدند. در پی این رخداد، جنیان دریافتند که در صورت آگاهی از غیب، مرگ او را پیشتر فهمیده و در آن فاصله خود را از عذاب خوارکننده رهانیده بودند: "فَلَمّا قَضَینا عَلَیهِ المَوتَ ما دَلَّهُم عَلی مَوتِهِ اِلاّ دابَّةُ الاَرضِ تَأکُلُ مِنسَاَتَهُ فَلَمّا خَرَّ تَبَیَّنَتِ الجِنُّ اَن لَو کانوا یَعلَمونَ الغَیبَ ما لَبِثوا فِی العَذابِ المُهین". (سبأ / ۳۴، ۱۴) بر پایه برخی گزارشها، سلیمان(ع) از خدا خواست مرگ او را یکسال از جنیان که مدعی علم غیب بودند، پنهان کند تا نادرستی ادعای آنان برای مردم روشن شود.[۱۸۹] برخی نیز اتمام بنای مسجدالاقصی به دست جنیان را سبب این درخواست دانستهاند [۱۹۰] چگونگی آگاهی حضرت سلیمان(ع) از موعد مرگ خویش، گفت و گوهای وی با فرشته مرگ، سبب بیخبری دیگران از مرگ او در این مدت و مانند آن جزئیات دیگری هستند که در منابع آمدهاند؛[۱۹۱] از جمله گفتهاند که آن حضرت این مدت را درون محفظهای بلورین قرار داشت که جنیان به دستور وی ساخته بودند.[۱۹۲] برخی با توجه به نیازهای روزمره یک انسان، از آگاهی احتمالی نزدیکان سلیمان(ع) از مرگ وی و آشکار نکردن مصلحتاندیشانه آن سخن گفتهاند.[۱۹۳] مرگ آن حضرت در حدود سال۶۲۹ قبل از میلاد [۱۹۴] و در ۵۳ سالگی گزارش شده است.[۱۹۵].[۱۹۶]
سحر و سلیمان
سیاق آیات،[۱۹۷] احادیث اسلامی[۱۹۸] و گزارشهای تفسیری[۱۹۹] نشان میدهند که شیاطین پس از رحلت سلیمان(ع)، ضمن متهم ساختن آن حضرت به جادوگری، گفتند که وی به کمک جادو بر جنیان، پرندگان و باد فرمانروایی میکرد و کارهای خارقالعاده انجام میداد. چنین پنداری موجب رواج جادوگری در میان بنیاسرائیل شد. قرآن کریم با کفرآمیز خواندن سحرانگیزی، ساحت سلیمان نبی را از آن بری دانسته و تعلیم سحر و جادو به مردم را کار شیاطین معرفی میکند: "و اتَّبَعوا ما تَتلوا الشَّیطینُ عَلی مُلکِ سُلَیمنَ و ما کَفَرَ سُلَیمنُ و لکِنَّ الشَّیطینَ کَفَروا یُعَلِّمونَ النّاسَ السِّحرَ."... (بقره / ۲، ۱۰۲) .[۲۰۰]
پرسشهای وابسته
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ المعرب، ص۸۵؛ التحقیق، ج۵، ص۱۹۶، "سلیمان".
- ↑ التحقیق، ج۵، ص۱۹۶.
- ↑ قاموس کتاب مقدس، ص۴۸۴، "سلیمان".
- ↑ واژههای دخیل، ص۲۶۸-۲۶۹، "سلیمان".
- ↑ نک: لسان العرب، ج۶، ص۳۵۰، "سلم".
- ↑ نک: واژههای دخیل، ص۲۶۸-۲۶۹.
- ↑ القاموس المحیط، ج۲، ص۱۴۷۹؛ تاج العروس، ج۱۶، ص۳۴۴، "سلم".
- ↑ نک: العین، ج۷، ص۲۶۵-۲۶۷؛ الصحاح، ج۵، ص۱۹۵۰-۱۹۵۱؛ معجم مقاییس اللغه، ج۳، ص۹۰-۹۱، "سلم".
- ↑ مفردات، ص۲۴۱، "سلم".
- ↑ التحقیق، ج۵، ص۱۹۶.
- ↑ نک: لسان العرب، ج۶، ص۳۵۰.
- ↑ «ما به تو همانگونه وحی فرستادیم که به نوح و پیامبران پس از وی، و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحی فرستادیم و به داود زبور دادیم» سوره نساء، آیه ۱۶۳.
- ↑ «و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را راهنمایی کردیم- نوح را پیشتر راهنمایی کرده بودیم- و داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را که از فرزندزادگان وی بودند (نیز راهنمایی کردیم)؛ و این چنین نیکوکاران را پاداش میدهیم. و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را (نیز)؛ آنان همه از شایستگان بودند. و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط را (نیز راهنمایی کردیم) و همه را بر جهانیان برتری دادیم. و (نیز) برخی از پدران و فرزندزادگان و برادران ایشان را؛ و آنان را برگزیدیم و به راهی راست رهنمون شدیم. این رهنمود خداوند است که هر یک از بندگان خود را بخواهد با آن رهنمون میشود و اگر شرک ورزیده بودند آنچه میکردند تباه میشد. آنان کسانی هستند که به آنها کتاب و داوری و پیامبری دادیم؛ اگر اینان به آن کفر ورزند، گروهی را بر آن گماردهایم که بدان کفر نمیورزند» سوره انعام، آیه ۸۴-۸۹.
- ↑ «و به راستی به داود و سلیمان دانشی دادیم و گفتند: سپاس خداوند را که ما را بر بسیاری از بندگان مؤمن خود برتری داد» سوره نمل، آیه ۱۵.
- ↑ «و سلیمان از داود میراث برد و گفت: ای مردم! به ما زبان مرغان آموختهاند و از همه چیز (بهرهای) بخشیدهاند؛ بیگمان این برتری آشکاری است» سوره نمل، آیه ۱۶.
- ↑ «گفت: پروردگارا! مرا بیامرز و مرا آن پادشاهی ده که پس از من هیچ کس را نسزد؛ بیگمان این تویی که بسیار بخشندهای» سوره ص، آیه ۳۵.
- ↑ «و سپاه سلیمان را برای وی از جنّ و آدمی و مرغان گرد آوردند و (آنگاه) همه (ی آنان) را به هم پیوستند» سوره نمل، آیه ۱۷.
- ↑ «نزد آنان باز گرد (و بگو) بیگمان سپاهی به سوی آنان خواهیم آورد که تاب رویارویی با آن را ندارند و آنان را از آنجا با زبونی و خواری بیرون خواهیم راند» سوره نمل، آیه ۳۷.
- ↑ «و برای سلیمان، باد را (رام کردیم) که (وزش) پگاهانش یک ماه و وزش شامگاهانش یک ماه (راه) بود و چشمه مس گداخته را برای وی روان کردیم و برخی از پریان به اذن پروردگارش پیش او کار میکردند و هر یک از آنان از فرمان ما سر میپیچید بدو از عذاب آتش میچشاندیم» سوره سبأ، آیه ۱۲.
- ↑ «و برای سلیمان، باد تیزپا را (رام کردیم) که به فرمان وی به سرزمینی که ما در آن خجستگی نهاده بودیم میوزید و ما به هر چیزی داناییم» سوره انبیاء، آیه ۸۱.
- ↑ «و برخی دیوساران برای او در آب فرو میرفتند و (یا) کاری جز آن انجام میدادند و ما نگاهبان آنان بودیم» سوره انبیاء، آیه ۸۲.
- ↑ «به او گفتند به کاخ در آی! چون در آن نگریست گمان برد آبگیری ژرف است و ساقهایش را برهنه کرد، (سلیمان) گفت: این کاخی صیقلی از بلور است ؛ (آن زن) گفت: پروردگارا! من به خویش ستم کردهام و (اینک) با سلیمان در برابر خداوند- پروردگار جهانیان- فرمانبردار شدم» سوره نمل، آیه ۴۴.
- ↑ «و به راستی ما سلیمان را آزمودیم و کالبدی را بر اورنگ (پادشاهی) او افکندیم سپس (به سوی ما) بازگشت» سوره ص، آیه ۳۴.
- ↑ اسدی، علی، مقاله "سلیمان"، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۵.
- ↑ «و ما به داود سلیمان را بخشیدیم؛ (او) نیکو بنده بود که اهل بازگشت (و توبه) بود» سوره ص، آیه ۳۰.
- ↑ دائرهالمعارف کتاب مقدس، ص۷۱۰-۷۱۱.
- ↑ «و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را راهنمایی کردیم- نوح را پیشتر راهنمایی کرده بودیم- و داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را که از فرزندزادگان وی بودند (نیز راهنمایی کردیم)؛ و این چنین نیکوکاران را پاداش میدهیم» سوره انعام، آیه ۸۴.
- ↑ جامع البیان، ج۷، ص۳۳۹؛ مجمع البیان، ج۴، ص۵۱۰.
- ↑ البحر المحیط، ج۴، ص۱۷۷؛ روح المعانی، ج۷، ص۲۱۱-۲۱۲.
- ↑ «کافران از بنی اسرائیل بر زبان داود و عیسی پسر مریم لعنت شدهاند از این رو که نافرمانی ورزیدند و تجاوز میکردند» سوره مائده، آیه ۷۸.
- ↑ «و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را راهنمایی کردیم- نوح را پیشتر راهنمایی کرده بودیم- و داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را که از فرزندزادگان وی بودند (نیز راهنمایی کردیم)؛ و این چنین نیکوکاران را پاداش میدهیم. و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را (نیز)؛ آنان همه از شایستگان بودند. و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط را (نیز راهنمایی کردیم) و همه را بر جهانیان برتری دادیم. و (نیز) برخی از پدران و فرزندزادگان و برادران ایشان را؛ و آنان را برگزیدیم و به راهی راست رهنمون شدیم. این رهنمود خداوند است که هر یک از بندگان خود را بخواهد با آن رهنمون میشود و اگر شرک ورزیده بودند آنچه میکردند تباه میشد. آنان کسانی هستند که به آنها کتاب و داوری و پیامبری دادیم؛ اگر اینان به آن کفر ورزند، گروهی را بر آن گماردهایم که بدان کفر نمیورزند» سوره انعام، آیه ۸۴-۸۹.
- ↑ تفسیر ثعلبی، ج۳، ص۳۲۹؛ مجمع البیان، ج۳، ص۹۵؛ تفسیر بغوی، ج۱، ص۶۴۶.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج۵، ص۲۵۲-۲۵۳.
- ↑ کتاب مقدس، اول پادشاهان ۱۱: ۴.
- ↑ نک: تفسیر ثعلبی، ج۳، ص۳۲۹؛ الدر المنثور، ج۲، ص۱۷۳.
- ↑ اسدی، علی، مقاله "سلیمان"، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۵.
- ↑ «و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را راهنمایی کردیم- نوح را پیشتر راهنمایی کرده بودیم- و داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را که از فرزندزادگان وی بودند (نیز راهنمایی کردیم)؛ و این چنین نیکوکاران را پاداش میدهیم. و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را (نیز)؛ آنان همه از شایستگان بودند. و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط را (نیز راهنمایی کردیم) و همه را بر جهانیان برتری دادیم. و (نیز) برخی از پدران و فرزندزادگان و برادران ایشان را؛ و آنان را برگزیدیم و به راهی راست رهنمون شدیم. این رهنمود خداوند است که هر یک از بندگان خود را بخواهد با آن رهنمون میشود و اگر شرک ورزیده بودند آنچه میکردند تباه میشد. آنان کسانی هستند که به آنها کتاب و داوری و پیامبری دادیم؛ اگر اینان به آن کفر ورزند، گروهی را بر آن گماردهایم که بدان کفر نمیورزند» سوره انعام، آیه ۸۴-۸۹.
- ↑ جامع البیان، ج۷، ص۳۳۹؛ التفسیر الکبیر، ج۱۳، ص۶۴-۶۵.
- ↑ «ما به تو همانگونه وحی فرستادیم که به نوح و پیامبران پس از وی، و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحی فرستادیم و به داود زبور دادیم» سوره نساء، آیه ۱۶۳.
- ↑ «پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵.
- ↑ «و ما به داود سلیمان را بخشیدیم؛ (او) نیکو بنده بود که اهل بازگشت (و توبه) بود» سوره ص، آیه ۳۰.
- ↑ «و به او اسحاق و یعقوب را بخشیدیم و همه را راهنمایی کردیم- نوح را پیشتر راهنمایی کرده بودیم- و داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را که از فرزندزادگان وی بودند (نیز راهنمایی کردیم)؛ و این چنین نیکوکاران را پاداش میدهیم» سوره انعام، آیه ۸۴.
- ↑ «و اسماعیل و الیسع و یونس و لوط را (نیز راهنمایی کردیم) و همه را بر جهانیان برتری دادیم» سوره انعام، آیه ۸۶.
- ↑ «آنان کسانی هستند که به آنها کتاب و داوری و پیامبری دادیم؛ اگر اینان به آن کفر ورزند، گروهی را بر آن گماردهایم که بدان کفر نمیورزند» سوره انعام، آیه ۸۹.
- ↑ «آنان کسانی هستند که خداوند رهنماییشان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن! بگو: من برای آن (پیامبری) از شما پاداشی نمیخواهم؛ آن جز یاد کردی برای جهانیان نیست» سوره انعام، آیه ۹۰.
- ↑ «و ما پیش از تو نیز برای هیچ بشری جاودانگی ننهادیم، آیا اگر تو بمیری آنان جاودان میمانند؟» سوره انبیاء، آیه ۳۴.
- ↑ «و میگویند: اگر راست میگویید این وعده کی میرسد؟» سوره یونس، آیه ۴۸.
- ↑ «آنگاه ما آن کار او را آمرزیدیم و بیگمان او را نزد ما نزدیکی و سرانجامی نیک بود» سوره ص، آیه ۲۵.
- ↑ اسدی، علی، مقاله "سلیمان"، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۵.
- ↑ المیزان، ج۱۵، ص۳۵۰-۳۵۲.
- ↑ جامعالبیان، ج۱۹، ص۱۷۲؛ تفسیر سمرقندی، ج۲، ص۵۷۵؛ اعراب القرآن، ج۷، ص۱۸۱.
- ↑ نمونه، ج۱۵، ص۴۱۵-۴۱۶.
- ↑ جامع البیان، ج۱۹، ص۱۷۲.
- ↑ جامعالبیان، ج۱۹، ص۱۷۲؛ کشف الاسرار، ج۷، ص۱۸۸.
- ↑ اسدی، علی، مقاله "سلیمان"، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۵.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۲۲، ص۱۹۴-۱۹۵.
- ↑ جامع البیان، ج۱۷، ص۶۷؛ کشف الاسرار، ج۶، ص۲۷۸؛ زادالمسیر، ج۳، ص۲۰۳.
- ↑ جامعالبیان، ج۱۷، ص۶۷-۷۱؛ التفسیر الکبیر، ج۲۲، ص۱۹۴-۱۹۵؛ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۱۹۵.
- ↑ جامع البیان، ج۱۷، ص۶۷-۶۸.
- ↑ زاد المسیر، ج۳، ص۲۰۳؛ کشف الاسرار، ج۶، ص۲۷۸-۲۷۹.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج۱۱، ص۳۰۸-۳۰۹.
- ↑ التبیان، ج۷، ص۲۶۷-۲۶۸؛ مجمع البیان، ج۷، ص۹۱؛ التفسیر الکبیر، ج۲۲، ص۱۹۶-۱۹۷.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۲۲، ص۱۹۶-۱۹۷.
- ↑ التبیان، ج۷، ص۲۶۷-۲۶۸؛ مجمع البیان، ج۷، ص۹۱.
- ↑ المیزان، ج۱۴، ص۳۱۱-۳۱۲.
- ↑ اسدی، علی، مقاله "سلیمان"، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۵.
- ↑ جامع البیان، ج۱۹، ص۱۷۲.
- ↑ المحاسن، ج۱، ص۱۹۳؛ قصص الانبیاء، ص۴۰۸.
- ↑ بحار الانوار، ج۱۱، ص۵۶؛ مستدرک الوسائل، ج۵، ص۱۲۱.
- ↑ کمال الدین، ص۱۵۶؛ بحار الانوار، ج۱۳، ص۴۴۶-۴۴۷.
- ↑ اسدی، علی، مقاله "سلیمان"، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۵.
- ↑ نک: التحریر والتنویر، ج۲۳، ص۱۵۸؛ المیزان، ج۱۷، ص۲۰۵.
- ↑ جامعالبیان، ج۲۳، ص۱۸۹-۱۹۰؛ التبیان، ج۸، ص۵۶۳-۵۶۴؛ تفسیر ثعلبی، ج۸، ص۲۰۹-۲۱۰.
- ↑ زادالمسیر، ج۳، ص۵۷۵.
- ↑ مجمع البیان، ج۸، ص۷۴۳؛ التفسیر الکبیر، ج۲۶، ص۲۰۹؛ نمونه، ج۱۹، ص۲۸۲-۲۸۳.
- ↑ نمونه، ج۱۹، ص۲۸۳-۲۸۵.
- ↑ بحارالانوار، ج۱۴، ص۸۵-۸۶؛ نورالثقلین، ج۴، ص۴۵۹-۴۶۰؛ الصافی، ج۶، ص۲۳۲.
- ↑ اسدی، علی، مقاله "سلیمان"، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۵.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج۱۳، ص۱۶۷؛ تفسیر ثعالبی، ج۴، ص۴۲۵.
- ↑ نورالثقلین، ج۴، ص۴۵۹؛ البرهان، ج۳، ص۶۷۴.
- ↑ نک: روح المعانی، ج۱۹، ص۱۷۳؛ نمونه، ج۱۵، ص۴۴۳-۴۴۴.
- ↑ روح المعانی، ج۱۹، ص۱۷۳.
- ↑ الخصال، ص۲۴۸.
- ↑ نک: قاموس کتاب مقدس، ص۴۸۵-۴۸۶، "سلیمان".
- ↑ اسدی، علی، مقاله "سلیمان"، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۵.
- ↑ جامعالبیان، ج۱۹، ص۱۷۳؛ روح المعانی، ج۱۹، ص۱۷۴؛ و نیز نک: التبیان، ج۸، ص۸۴.
- ↑ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۳۷۱؛ نیز نک: مجمعالبیان، ج۷، ص۳۳۶.
- ↑ التبیان، ج۸، ص۸۴؛ مجمعالبیان، ج۷، ص۳۳۵؛ تفسیر قرطبی، ج۱۳، ص۱۶۷.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۲۴، ص۱۸۷.
- ↑ روح المعانی، ج۱۹، ص۱۷۳؛ المیزان، ج۱۵، ص۳۵۲؛ نمونه، ج۱۵، ص۴۳۲-۴۳۳.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۲۴، ص۱۸۷.
- ↑ روح المعانی، ج۱۹، ص۱۷۳؛ المیزان، ج۱۵، ص۳۵۲.
- ↑ التسهیل، ج۳، ص۹۴؛ المیزان، ج۱۵، ص۳۵۲.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۲۴، ص۱۸۷؛ تفسیر بیضاوی، ج۴، ص۲۶۲؛ تفسیر نسفی، ج۳، ص۲۰۷.
- ↑ الکشاف، ج۳، ص۱۴۲؛ نمونه، ج۱۵، ص۴۳۳.
- ↑ نمونه، ج۱۵، ص۴۳۲.
- ↑ نمونه، ج۱۵، ص۴۳۲.
- ↑ روح المعانی، ج۱۹، ص۱۷۳.
- ↑ تفسیر ثعلبی، ج۷، ص۱۹۷؛ تفسیر بغوی، ج۳، ص۴۹۵؛ زاد المسیر، ج۳، ص۳۵۶.
- ↑ اسدی، علی، مقاله "سلیمان"، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۵.
- ↑ جامعالبیان، ج۲۲، ص۸۵؛ الکشاف، ج۳، ص۲۸۲؛ مجمع البیان، ج۸، ص۵۹۸.
- ↑ تفسیر شبر، ص۴۰۶؛ المیزان، ج۱۶، ص۳۶۳؛ نمونه، ج۱۸، ص۳۷.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج۳، ص۶۱؛ الکشاف، ج۳، ص۲۸۲؛ زادالمسیر، ج۳، ص۴۹۳.
- ↑ مجمعالبیان، ج۸، ص۲۰۱.
- ↑ اسدی، علی، مقاله "سلیمان"، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۵.
- ↑ جامعالبیان، ج۲۳، ص۱۹۱-۱۹۲.
- ↑ مجمع البیان، ج۷، ص۹۳-۹۴؛ المیزان، ج۱۴، ص۳۱۳.
- ↑ مجمع البیان، ج۸، ص۵۹۸؛ المیزان، ج۱۶، ص۳۶۳.
- ↑ جوامع الجامع، ج۲، ص۵۳۴؛ التحریر والتنویر، ج۱۷، ص۹۰؛ المیزان، ج۱۴، ص۳۱۳.
- ↑ نمونه، ج۱۳، ص۴۷۳.
- ↑ نمونه، ج۱۸، ص۳۵.
- ↑ جامع البیان، ج۱۷، ص۷۴؛ ج۲۲، ص۸۳-۸۴.
- ↑ نمونه، ج۱۸، ص۳۸.
- ↑ جامع البیان، ج۲۳، ص۱۹۰؛ مجمعالبیان، ج۸، ص۵۹۹؛ روض الجنان، ج۱۶، ص۴۰-۴۱.
- ↑ نک: جامع البیان، ج۱۷، ص۷۴؛ ج۲۳، ص۱۹۰؛ تفسیر قمی، ج۲، ص۲۳۶-۲۳۸؛ التبیان، ج۸، ص۳۸۲.
- ↑ التحریر والتنویر، ج۲۲، ص۲۷.
- ↑ جامع البیان، ج۱۷، ص۷۳-۷۴.
- ↑ مجمعالبیان، ج۷، ص۳۳۵؛ تفسیر بغوی، ج۳، ص۴۹۴؛ تفسیر قرطبی، ج۱۳، ص۱۶۷.
- ↑ تفسیر قمی، ج۲، ص۲۳۸؛ تفسیر ابو حمزه ثمالی، ص۲۸۴.
- ↑ نمونه، ج۱۳، ص۴۷۴.
- ↑ تفسیر ثعلبی، ج۷، ص۱۹۶؛ مجمعالبیان، ج۷، ص۳۳۵.
- ↑ نک: تفسیر ثعلبی، ج۷، ص۱۹۶؛ مجمع البیان، ج۷، ص۳۳۶؛ تفسیر قرطبی، ج۱۳، ص۱۶۷.
- ↑ اسدی، علی، مقاله "سلیمان"، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۵.
- ↑ الکشاف، ج۳، ص۳۷۴؛ مجمعالبیان، ج۸، ص۷۴۰؛ المیزان، ج۱۷، ص۲۰۳.
- ↑ الکشاف، ج۳، ص۳۷۴؛ نیز نک: جامع البیان، ج۲۳، ص۱۸۵ - ۱۸۶؛ تفسیر بغوی، ج۴، ص۶۸.
- ↑ المیزان، ج۱۷، ص۲۰۶-۲۰۷.
- ↑ کشف الاسرار، ج۸، ص۳۴۹؛ تفسیر بغوی، ج۴، ص۶۸.
- ↑ جامع البیان، ج۲۳، ص۱۸۶.
- ↑ نک: مجمع البیان، ج۸، ص۷۴۱؛ تفسیر شبر، ص۴۲۹.
- ↑ المیزان، ج۱۷، ص۲۰۲ - ۲۰۴.
- ↑ المیزان، ج۱۷، ص۲۰۶.
- ↑ نک: مجمع البیان، ج۸، ص۷۴۰؛ المیزان، ج۱۷، ص۲۰۶.
- ↑ نک: التبیان، ج۸، ص۵۶۰-۵۶۱.
- ↑ المیزان، ج۱۷، ص۲۰۴.
- ↑ الاصفی، ج۲، ص۱۰۶۹؛ نورالثقلین، ج۴، ص۴۵۴؛ المیزان، ج۱۷، ص۲۰۳.
- ↑ المیزان، ج۱۷، ص۲۰۴.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۲۶، ص۲۰۴.
- ↑ المیزان، ج۱۷، ص۲۰۳؛ نمونه، ج۱۹، ص۲۲۶.
- ↑ خلفیات کتاب مأساة الزهراء، ج۱، ص۳۷۳-۳۷۴.
- ↑ بحار الانوار، ج۱۴، ص۱۰۲.
- ↑ نمونه، ج۱۹، ص۲۷۳؛ خلفیات کتاب مأساة الزهراء، ج۱، ص۳۷۵.
- ↑ تنزیه الانبیاء، ص۱۳۳؛ التفسیر الکبیر، ج۲۶، ص۲۰۴؛ بحار الانوار، ج۱۴، ص۱۰۲.
- ↑ اسدی، علی، مقاله "سلیمان"، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۵.
- ↑ کتاب مقدس، اول تواریخ ۲۹: ۱-۶؛ اول پادشاهان: ۵-۷؛ قاموس کتاب مقدس، ص۴۸۴-۴۸۵.
- ↑ المیزان، ج۱۶، ص۳۶۳.
- ↑ اسدی، علی، مقاله "سلیمان"، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۵.
- ↑ تفسیر ثعلبی، ج۸، ص۷۴؛ کشف الاسرار، ج۸، ص۱۲۲.
- ↑ نک: مجمع البیان، ج۸، ص۵۹۸ - ۵۹۹.
- ↑ مجمع البیان، ج۸، ص۵۹۹.
- ↑ اسدی، علی، مقاله "سلیمان"، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۵.
- ↑ التبیان، ج۸، ص۳۸۳.
- ↑ الکشاف، ج۳، ص۲۸۲.
- ↑ الکافی، ج ۶، ص ۴۷۷؛ مجمعالبیان، ج ۸، ص ۶۰۰.
- ↑ الکشاف، ج۳، ص۲۸۲.
- ↑ الکشاف، ج۳، ص۲۸۲؛ التبیان، ج۸، ص۳۸۳.
- ↑ مجمع البیان، ج۸، ص۶۰۰.
- ↑ کتاب مقدس، اول پادشاهان ۶-۷؛ دوم تواریخ ۳-۴.
- ↑ اسدی، علی، مقاله "سلیمان"، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۵.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج۳، ص۶۱؛ جامعالبیان، ج۲۲، ص۸۸؛ مجمعالبیان، ج۸، ص۶۰۰.
- ↑ جامعالبیان، ج۲۲، ص۸۸؛ مجمع البیان، ج۸، ص۶۰۰؛ نمونه، ج۱۸، ص۴۰.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج۳، ص۶۱؛ مجمعالبیان، ج۸، ص۶۰۰؛ تفسیر بغوی، ج۳، ص۶۷۴.
- ↑ جامع البیان، ج۲۲، ص۸۸؛ الکشاف، ج۳، ص۲۸۳؛ تفسیر بغوی، ج۳، ص۶۷۴.
- ↑ کتاب مقدس، جامعه ۲: ۶؛ قاموس کتاب مقدس، ص۴۸۷-۴۸۸.
- ↑ اسدی، علی، مقاله "سلیمان"، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۵.
- ↑ نک: تفسیر قمی، ج۲، ص۲۳۵-۲۳۶؛ مجمع البیان، ج۸، ص۷۴۱-۷۴۲.
- ↑ التبیان، ج۸، ص۵۶۲.
- ↑ نک: التبیان، ج۸، ص۵۶۲؛ مجمع البیان، ج۸، ص۷۴۱.
- ↑ تفسیر قمی، ج۲، ص۲۳۷-۲۳۸؛ تفسیر عبدالرزاق، ج۳، ص۱۶۴-۱۶۵؛ تاریخ طبری، ج۱، ص۳۵۲-۳۵۴.
- ↑ نک: تفسیر مجاهد، ج۲، ص۵۴۹-۵۵۱؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج۱۰، ص۳۲۴۲-۳۲۴۳؛ تفسیر ثعلبی، ج۸، ص۲۰۲-۲۰۸.
- ↑ اعلام القرآن، ص۳۹۰-۳۹۱.
- ↑ نک: التبیان، ج۸، ص۵۶۲؛ التفسیر الکبیر، ج۲۶، ص۲۰۸-۲۰۹؛ تفسیر جلالین، ج۱، ص۴۵۸.
- ↑ التبیان، ج۸، ص۵۶۲.
- ↑ التبیان، ج۸، ص۵۶۲؛ مجمع البیان، ج۸، ص۷۴۳؛ البحرالمحیط، ج۷، ص۳۸۱.
- ↑ البحرالمحیط، ج۷، ص۳۸۱؛ المیزان، ج۱۷، ص۲۰۷؛ نمونه، ج۱۹، ص۲۷۹-۲۸۲.
- ↑ اسدی، علی، مقاله "سلیمان"، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۵.
- ↑ مجمع البیان، ج۷، ص۳۴۶؛ الکشاف، ج۳، ص۱۴۷؛ المیزان، ج۱۵، ص۳۶۰.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۲۴، ص۱۹۶؛ المیزان، ج۱۵، ص۳۶۱.
- ↑ نک: مجمع البیان، ج۷، ص۳۴۵-۳۴۶؛ تفسیر بغوی، ج۳، ص۵۰۲-۵۰۳.
- ↑ المیزان، ج۱۵، ص۳۶۱.
- ↑ نک: مجمع البیان، ج۷، ص۳۴۶-۳۴۷.
- ↑ المیزان، ج۱۵، ص۳۶۲.
- ↑ تفسیر قمی، ج۲، ص۱۲۸.
- ↑ التبیان، ج۸، ص۹۵-۹۶؛ مجمع البیان، ج۷، ص۳۴۸.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج۱۳، ص۲۰۲.
- ↑ مجمع البیان، ج۷، ص۳۵۲؛ تفسیر قرطبی، ج۱۳، ص۲۰۴.
- ↑ جامع البیان، ج۱۹، ص۲۰۱؛ زاد المسیر، ج۳، ص۳۶۴-۳۶۵.
- ↑ نک: جامع البیان، ج۱۹، ص۲۰۵-۲۰۶؛ التبیان، ج۸، ص۹۸-۹۹؛ مجمع البیان، ج۷، ص۳۵۱.
- ↑ اسدی، علی، مقاله "سلیمان"، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۵.
- ↑ تفسیر قمی، ج۲، ص۲۰۰؛ الکشاف، ج۳، ص۲۸۳؛ الصافی، ج۴، ص۲۱۴.
- ↑ تفسیر قرطبی، ج ۱۳، ص ۲۷۸-۲۷۹.
- ↑ تفسیر قمی، ج۲، ص۱۹۹-۲۰۰؛ الکشاف، ج۳، ص۲۸۴؛ الصافی، ج۴، ص۲۱۳.
- ↑ تفسیر قمی، ج۲، ص۱۹۹-۲۰۰؛ الکشاف، ج۳، ص۲۸۴؛ الصافی، ج۴، ص۲۱۳.
- ↑ نمونه، ج۱۸، ص۴۵.
- ↑ اعلام القرآن، ص۴۵۹.
- ↑ مجمع البیان، ج۸، ص۶۰۱؛ تفسیر نسفی، ج۳، ص۳۲۳؛ غریب القرآن، ص۲۳۸.
- ↑ اسدی، علی، مقاله "سلیمان"، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۵.
- ↑ المیزان، ج۱، ص۲۳۴.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج۱، ص۵۲؛ مجمع البیان، ج۱، ص۳۳۶-۳۳۷؛ الدر المنثور، ج۶، ص۴۷۰.
- ↑ جامع البیان، ج۱، ص۶۲۳-۶۳۰؛ التبیان، ج۱، ص۳۷۱-۳۷۲.
- ↑ اسدی، علی، مقاله "سلیمان"، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱۵.