شورا و مشورت در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Msadeq (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۲ ژوئن ۲۰۲۱، ساعت ۱۵:۴۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث شورا و مشورت است. "شورا و مشورت" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

شورا از ریشه "ش - و - ر" به معنای آشکار، اظهار و عرضه کردن و استخراج چیزی با فرایندی ویژه است،[۱] چنان‌که درباره عرضه کردن حیوان برای فروش "شِرْتُ الدابة شَوراً" و به فرایند استخراج عسل از کندو "شِرْتُ العَسَل" گفته می‌شود.[۲] راغب واژه‌های "تشاور"، "مشاوره" و "مشورت" را به معنای استخراج رأی دیگران در موضوعی خاص، از راه مراجعه بعضی افراد به برخی دیگر دانسته است.[۳] برخی "شورا" را اسم برای استخراج و انتخاب دیدگاه، گفته، یا کرداری خاص از میان دیدگاه‌ها و گفته‌های گوناگون جمعی از افراد دانسته و "تشاور" و "مشاوره" را برای اشاره به دوام این عمل می‌دانند.[۴] در فقه به استفاده از رأی، عقل، علم و سلیقه کارشناسان برای رسیدن به واقع و شناخت صحیح از فاسد و حق از باطل یا صحیح‌تر از میان چند امر صواب، "مشورت" گفته می‌شود.[۵] به عمل رایزنی و همفکری با دیگری برای به دست آوردن رأی صحیح "ائتمار"، "استئمار"، "مؤامره"، "استشاره" و "مشاوره" نیز گفته شده است.[۶] در اصطلاح علوم اجتماعی و سیاسی به گردآمدن افراد آگاه از موضوعی خاص برای ابراز دیدگاه خویش و در نتیجه دستیابی به حقیقت در آن باره، "شورا" گفته می‌شود.[۷]

"مشورت" دو کاربرد عام و خاص دارد: در کاربرد عام، به هرگونه همفکری و تبادل نظری گفته می‌شود که در امور فردی انجام می‌شود. شور و مشورت در این کاربرد فاقد جنبه الزامی و بر دو رکن استوار است:

  1. مشورت کننده؛
  2. مشورت دهنده.

مشورت کننده در موضوعی که از نظر شرع اسلام مانعی برای مشورت در آن نیست، از فردی آگاه به آن، نظرخواهی می‌کند و خود در پذیرش یا رد نظر مشورت دهنده اختیار دارد. مباحث مربوط به این حوزه در مدخل "مشورت" بررسی می‌شوند و آنچه مقاله حاضر عهده‌دار بررسی آن است، مشورت در کاربرد خاص آن است که از آن به "شورا" یاد می‌شود.

شورا به گردهمایی گروهی به منظور همفکری در موضوعی سیاسی - اجتماعی برای رسیدن به رأی مشترک گفته می‌شود تا آن رأی مشترک ملاک عمل افراد جامعه قرار گیرد. این گروه، وظیفه بررسی، استخراج و تدوین احکام و قوانینی برابر با موازین شرعی و عقلی را بر عهده دارند. در این گونه مشورت، رأی اکثریت، ملاک عمل قرار می‌گیرد.[۸]

شورا از کهن‌ترین اصول عرفی و مقررات سنتی و از بارزترین شیوه‌های عقلانی در زندگی جمعی بشر است؛[۹] حتی مستبدترین حکومت‌ها همواره می‌کوشیدند با استفاده از شورا، از سویی مردم را قانع کرده و به سکوت وادارند و از دیگر سو از حجم اشتباهات مبتنی بر خودکامگی‌ها و خودمحوری‌ها بکاهند.[۱۰] کتاب مقدس مکرر به مشورت افراد با یکدیگر توصیه کرده و از اهمیت آن سخن گفته است.[۱۱] از این موضوع در قرآن با واژگان "شوری" وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ[۱۲] و برخی واژگان هم‌ریشه آن مانند "شاور" فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ[۱۳] و "تَشاوُر" وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلَادَهُنَّ حَوْلَيْنِ كَامِلَيْنِ لِمَنْ أَرَادَ أَنْ يُتِمَّ الرَّضَاعَةَ وَعَلَى الْمَوْلُودِ لَهُ رِزْقُهُنَّ وَكِسْوَتُهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ لَا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا لَا تُضَارَّ وَالِدَةٌ بِوَلَدِهَا وَلَا مَوْلُودٌ لَهُ بِوَلَدِهِ وَعَلَى الْوَارِثِ مِثْلُ ذَلِكَ فَإِنْ أَرَادَا فِصَالًا عَنْ تَرَاضٍ مِنْهُمَا وَتَشَاوُرٍ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا وَإِنْ أَرَدْتُمْ أَنْ تَسْتَرْضِعُوا أَوْلَادَكُمْ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِذَا سَلَّمْتُمْ مَا آتَيْتُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ[۱۴] و نیز برخی واژگان از ریشه "أمر"، مانند تَأْمُرُونَ؛ يُرِيدُ أَنْ يُخْرِجَكُمْ مِنْ أَرْضِكُمْ بِسِحْرِهِ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ[۱۵] و يَأْتَمِرُونَ وَجَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَى قَالَ يَا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ[۱۶] یاد شده است؛ همچنین مفسران أَفْتُونِي در آیه قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي مَا كُنْتُ قَاطِعَةً أَمْرًا حَتَّى تَشْهَدُونِ[۱۷] و تعابیر عام دیگری مانند فَانْظُرِي مَاذَا تَأْمُرِينَ[۱۸] را به معنای درخواست مشورت از دیگران می‌دانند و آیه يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ[۱۹] را که به گزینش رأی بهتر از میان دیدگاه‌های ارائه شده اشاره دارد و نیز نَادِيكُمُ؛ أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَتَقْطَعُونَ السَّبِيلَ وَتَأْتُونَ فِي نَادِيكُمُ الْمُنْكَرَ فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا ائْتِنَا بِعَذَابِ اللَّهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ[۲۰] و نَدِيًّا؛ وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا أَيُّ الْفَرِيقَيْنِ خَيْرٌ مَقَامًا وَأَحْسَنُ نَدِيًّا[۲۱] را که مراد از آن مجلس مشاوره است، مرتبط با این موضوع دانسته و به مباحثی چون پیشینه، جایگاه، گستره، اهداف، فواید و اکثریت در شورا پرداخته‌اند.[۲۲]

پیشینه شورا

در آیات متعددی از قرآن کریم، به نمونه‌هایی از مشورت در میان ملت‌های پیشین، اعم از پیامبران، پیروان شرایع الهی و آیین‌های غیرالهی اشاره شده است؛ از جمله در باره قوم صالح(ع) آمده است که برای رویارویی با رسالت وی گردهم آمدند و پس از مشورت با یکدیگر [۲۳] به این نتیجه رسیدند که شبانه به خانه آن حضرت هجوم برده و پس از کشتن او و خانواده‌اش، در پاسخ خونخواهان وی به دروغ سوگند یاد کنند که آنان، وی را نکشته‌اند. قَالُوا تَقَاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَيِّتَنَّهُ وَأَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ مَا شَهِدْنَا مَهْلِكَ أَهْلِهِ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ[۲۴] مشورت برادران یوسف(ع) با یکدیگر در باره کشتن وی نیز از دیگر مواردی است که در قرآن آمده است.إِذْ قَالُوا لَيُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِينَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ[۲۵]، اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَتَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِينَ[۲۶]، قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ لَا تَقْتُلُوا يُوسُفَ وَأَلْقُوهُ فِي غَيَابَتِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِنْ كُنْتُمْ فَاعِلِينَ[۲۷]، ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَهُمْ يَمْكُرُونَ[۲۸].[۲۹]

در روایتی از امام سجاد(ع) نیز از مشورت برادران یوسف(ع) با یکدیگر و پیشنهاد کشتن وی و توبه کردن پس از آن سخن به میان آمده است.[۳۰] دیگر نمونه‌هایی که قرآن به آنها اشاره کرده، عبارت‌اند از: شورای فرعونیان در باره رسالت موسی(ع) و چگونگی برخورد با آن حضرت و آشکار شدن اطلاعات نشست مشورتی به دست یکی از دوستان موسی(ع)که مفسران او را حبیب نجار یا حزقیل (پسر عمو یا ولی‌عهد فرعون)[۳۱] دانسته‌اند: وَجَاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَى قَالَ يَا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ[۳۲] و نیز تشکیل جلسه مشورتی فرعون با اشراف، در باره جنگ با موسی پس از اعلان رسالتش: وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِي أَقْتُلْ مُوسَى وَلْيَدْعُ رَبَّهُ إِنِّي أَخَافُ أَنْ يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَنْ يُظْهِرَ فِي الْأَرْضِ الْفَسَادَ[۳۳].[۳۴] به باور برخی، ذَرُونِي در آیه، گویای این نکته است که اکثریت مشاوران یا گروهی از آنان با خواسته فرعون مخالف بوده‌اند،[۳۵] از این رو، پس از اظهار نظر مشاوران، فرعون بر صحت پیشنهاد خود، اصرار ورزیده است: يَا قَوْمِ لَكُمُ الْمُلْكُ الْيَوْمَ ظَاهِرِينَ فِي الْأَرْضِ فَمَنْ يَنْصُرُنَا مِنْ بَأْسِ اللَّهِ إِنْ جَاءَنَا قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلَّا مَا أَرَى وَمَا أَهْدِيكُمْ إِلَّا سَبِيلَ الرَّشَادِ[۳۶].[۳۷] و پس از آنکه مشاوران فرعون نظر او را نپسندیدند، برای رأی‌آوردن نظریه‌اش به تحریک احساسات حاضران مجلس پرداخت و موسی را ساحری شناساند که می‌خواهد با سحرش آنان را از دیارشان بیرون براند. اعضای شورا در برابر این استدلال، پیشنهادی دیگر کردند و از فرعون خواستند به موسی و برادرش مهلتی داده و فراخوان دهد تا همه ساحران ماهر از همه شهرها گرد هم آیند و با سحر خود ادعای موسی را باطل کنند: قَالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ يُرِيدُ أَن يُخْرِجَكُم مِّنْ أَرْضِكُم بِسِحْرِهِ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ قَالُوا أَرْجِهِ وَأَخَاهُ وَابْعَثْ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَحَّارٍ عَلِيمٍ [۳۸] سخن فرعون از قول مشاوران موافق [۳۹] وی نیز گزارش شده است قَالَ الْمَلأُ مِن قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ يُرِيدُ أَن يُخْرِجَكُم مِّنْ أَرْضِكُمْ فَمَاذَا تَأْمُرُونَ قَالُواْ أَرْجِهْ وَأَخَاهُ وَأَرْسِلْ فِي الْمَدَائِنِ حَاشِرِينَ يَأْتُوكَ بِكُلِّ سَاحِرٍ عَلِيمٍ [۴۰]

در امور قضایی نیز گاهی جلسه مشورتی تشکیل می‌شده است، چنان‌که حضرت داود و سلیمان در قضیه‌ای خاص جلسه‌ای مشورتی تشکیل داده و به بررسی موضوع و حکم آن پرداختند: وَدَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ إِذْ يَحْكُمَانِ فِي الْحَرْثِ إِذْ نَفَشَتْ فِيهِ غَنَمُ الْقَوْمِ وَكُنَّا لِحُكْمِهِمْ شَاهِدِينَ[۴۱]. برخی مفسران، مراد از يَحْكُمَانِ در آیه را مشاوره حضرت داود و سلیمان(ع) درباره موضوع قضاوت خود دانسته‌اند.[۴۲] روایتی از امام صادق(ع) نیز مؤید این معناست.[۴۳]

بر اساس آیات قرآن، شورا در حکومت ملکه سبأ جایگاهی مهم داشته و ملکه بدون نظر تأییدی مشاوران کاری نمی‌کرده است. در گزارش قرآن آمده است که پس از آنکه ملکه سبأ نامه سلیمان(ع) را مبنی بر پیروی از خود، دریافت کرد، مشاورانش را خواست و آنان را از دریافت نامه سلیمان و مضمون آن آگاه کرد قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ إِنِّي أُلْقِيَ إِلَيَّ كِتَابٌ كَرِيمٌ إِنَّهُ مِن سُلَيْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ أَلاَّ تَعْلُوا عَلَيَّ وَأْتُونِي مُسْلِمِينَ [۴۴] و نظر آنان را در این باره جویا شد و از تصمیم خود مبنی بر صادر نکردن فرمان نهایی بدون حضور و مشورت با آنان، پرده برداشت: قَالَتْ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِي فِي أَمْرِي مَا كُنْتُ قَاطِعَةً أَمْرًا حَتَّى تَشْهَدُونِ[۴۵] به گفته مفسران، این شورا متشکل از ۳۰۰، ۳۱۲، ۳۱۳ نفر یا بیشتر بوده است.[۴۶] اعضای شورا ضمن تأکید بر توان نظامی و جنگی خود تصمیم نهایی در باره جنگ یا صلح را به ملکه واگذاشتند: قَالُوا نَحْنُ أُوْلُوا قُوَّةٍ وَأُوْلُوا بَأْسٍ شَدِيدٍ وَالأَمْرُ إِلَيْكِ فَانظُرِي مَاذَا تَأْمُرِينَ[۴۷] ملکه سبأ پیامدهای جنگ را ناگوار دانست و پیشنهاد داد برای سلیمان هدیه‌ای بفرستد و سپس منتظر نتیجه و برخورد سلیمان با آن بماند و رأی نهایی را پس از بازگشت فرستادگانش اعلان کندوَإِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ[۴۸].[۴۹]

شورا در جاهلیت

تشکیل جلسات مشورتی از رسوم عرب پیش از اسلام به شمار می‌رفت.[۵۰] قصی بن کلاب، جد چهارم پیامبر(ص) دو قرن پیش از بعثت، کنار کعبه مکانی را برای قضاوت و مشورت بنا کرد که به "دارالنَدوه" شهرت یافت.[۵۱] این شورا جایگاهی رفیع نزد اعراب جاهلی داشت و با تفاخر به آن، خود را بدان سبب از مسلمانان بهتر می‌دانستند: "قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِلَّذِینَ آمَنُوا أَیُّ الْفَرِیقَیْنِ خَیْرٌ مَقاماً وَ أَحْسَنُ نَدِیًّا". (مریم / ۱۹، ۷۳) "نَدِیّ" در میان عرب به هر مجلسی گفته می‌شود که افراد در آن گردهم می‌آیند، چنان‌که همین معنا در قرآن نیز به کار رفته و از مجلس لهو و منکری که قوم لوط تشکیل می‌دادند و اعتراض شدید لوط(ع)را در پی داشت سخن گفته است (عنکبوت / ۲۹، ۲۹)؛ اما در آیه ۷۳ سوره مریم / ۱۹ به معنای مجلس مشاوره است و به مجلسی اشاره دارد که کافران برای مشورت در امور خویش در آن گردهم می‌آمدند.[۵۲] افرادی در این شوراحق شرکت داشتند که سن آنها به ۴۰ سال رسیده بود.[۵۳] در شورای یاد شده، پس از ظهور اسلام، تصمیم‌های بسیاری به زیان پیامبر(ص) و مسلمانان گرفته و به اجرا گذاشته می‌شد؛ از جمله در یکی از جلسات این شورا پیامبر(ص) را شاعر دانسته و تصمیم گرفتند وی را زندانی کنند تا همانند زهیر و نابغه (دو شاعر عصر جاهلی) از دنیا برود. آیاتی از قرآن نازل شدند و ضمن تهدید مشرکان به عذاب الهی به سبب چنین تصمیمی، آنان را قومی طغیانگر شمردند. (نک: طور / ۵۲، ۳۰ - ۳۲)[۵۴] در یکی دیگر از جلسات مشورتی این شورا که پیش از ایام حج برای رویارویی فرهنگی با پیامبر(ص)برگزار شد، مشرکان پیشنهاد ولید بن مغیره را مبنی بر بشری بودن و سحر بودن قرآن، پذیرفتند. قرآن در آیات ۱۲ - ۲۶ سوره مدّثر / ۷۴ به تصمیم این شورا اشاره کرده و ولید را به آتش دوزخ تهدید کرده است؛[۵۵] نیز در چنین شورایی بود که مشرکان برای مبارزه با پیامبر(ص)پیشنهادهایی جدی‌تر مطرح کرده و در نهایت بر کشتن آن‌حضرت با مشارکت همه قبایل برای فرار از خونخواهی عشیره پیامبر(ص)توافق کردند.[۵۶] آیه ۳۰ سوره انفال / ۸ در این باره نازل شد و تصمیم آنان را برای پیامبر(ص)آشکار کرد: "وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا لِیُثْبِتُوکَ أَوْ یَقْتُلُوکَ أَوْ یُخْرِجُوکَ وَ یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرِینَ". بر اساس آیات قرآن، می‌توان گفت تصمیمات این شورا گاهی سری بوده است: "وَ أَسَرُّوا النَّجْوَی الَّذِینَ ظَلَمُوا هَلْ هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ أَ فَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُون". (انبیاء / ۲۱، ۳) برخی، سبب سرّی بودن تصمیمات یادشده را با وجود قدرتمندی آنان در مکه، آن دانسته‌اند که هدف از تشکیل چنین جلسه‌ای رویارویی با رسول خدا(ص)و توطئه ضد اسلام بوده است،[۵۷] چنان‌که در مدینه نیز رهبران منافقان جلسات شبانه‌ای برگزار کرده و در آن، تصمیماتی ضدّ سخنان پیامبر(ص)می‌گرفتند: "فَإِذا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِکَ بَیَّتَ طائِفَةٌ مِنْهُمْ غَیْرَ الَّذِی تَقُول". (نساء / ۴، ۸۱)[۵۸].[۵۹]

شورا در اسلام

اگر چه ریشه مشورت به دوران پیش از اسلام می‌رسد، این امر در اسلام اهمیتی ویژه یافته است؛ تا آنجا که پیامبر اکرم(ص) مأمور شد با مؤمنان در امور اجتماعی مشورت کند: "وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَیاللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِین". (آل‌عمران / ۳، ۱۵۹) در قرآن کریم سوره‌ای به نام "شوری" نامگذاری شده و در همین سوره مشورت از ویژگی‌های مؤمنان به شمار آمده [۶۰] و خداوند آنان را به جهت داشتن این ویژگی مدح و از نعمت‌های خوب و جاودانه نزد خود برخوردار دانسته است: "وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَیْرٌ وَ أَبْقی لِلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُون * وَ الَّذِینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُم". (شوری / ۴۲، ۳۶ - ۳۸) یادکرد شورا در کنار دو ویژگی مهم مؤمنان یکی اجابت خواسته پروردگار (اطاعت بی‌قید و شرط خداوند) و دیگری اقامه نماز که از ارکان مهم دین است، از اهمیت و جایگاه بالای شورا در تعالیم اسلامی حکایت دارد.

قرآن، مؤمنان واقعی را کسانی دانسته که هر گاه در امری به اجتماع نیاز بود، در آن حضور یافته و بی‌اجازه پیامبر(ص) از مجلس خارج نمی‌شدند: "إِنَّمَا الْمُو ٔ مِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا کانُوا مَعَهُ عَلی أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّی یَسْتَأْذِنُوه". (نور / ۲۴، ۶۲) مفسران، یکی از مصادیق "امر جامع" را اجتماع برای مشورت در امور جامعه دانسته‌اند،[۶۱] چنان‌که برخی گفته‌اند قرآن، کسانی را که در امورشان با دیگران مشورت می‌کنند و می‌کوشند بهترین رأی را از میان دیدگاه‌های ارائه شده برگزینند، از بندگان خاص خدا شمرده و به پیامبر خدا(ص) فرمان داده به همین سبب به آنان بشارت دهد: "... فَبَشِّرْ عِبادِ * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذِینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب". (زمر / ۳۹، ۱۷ - ۱۸)[۶۲] گزارش‌های بسیاری نشان می‌دهند پیامبر(ص)با مسلمانان در امور اجتماعی مشورت می‌کرد.[۶۳] این در حالی بود که در عصر بعثت، مردم می‌کوشیدند در امور حکومت دخالت نکنند [۶۴] و بر اثر قداستی که پیامبر(ص) نزد آنان داشت، پیرو بی‌قید و شرط آن حضرت بودند؛[۶۵] برای نمونه، وقتی خبر خروج لشکر قریش برای حمایت از کاروان تجاریشان به پیامبر(ص) رسید، آن‌حضرت دو بار جلسه مشورتی تشکیل داد و نظر اصحاب را در این باره جویا شد. در نشست نخست، برخی به بهانه عدم آمادگی مسلمانان، از جنگ با آنان کراهت داشته و مخالف بودند؛ اما در نشست مشورتی دوم، سعد بن معاذ که گویا از سوی مسلمانانسخن می‌گفته، اطاعت بی‌چون و چرای مسلمانان را از پیامبر(ص)، در هر امری که فرمان دهد اعلام کرد.[۶۶] درپی این تصمیم، پیامبر(ص)فرمان داد مسلمانان به سوی مشرکان حرکت کنند و از وعده الهی به پیروزی و غلبه بر دشمن خبر داد. آیات ۵ - ۷ سوره انفال / ۸ در این باره نازل شده‌اند: "کَما أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَریقاً مِنَ الْمُو ٔ مِنینَ لَکارِهُون."..[۶۷]. در نبرد احد نیز پیامبر(ص) با مسلمانان درباره انتخاب مکان نبرد با دشمن، مشورت کرد. برخی از اصحاب به ماندن در مدینه و جنگ در شهر نظر دادند و گروهی نیز به خروج از مدینه و جنگ در خارج شهر، که پیامبر اکرم(ص) رأی گروه دوم را پسندید و صبحگاهان لشکر اسلام را از شهر خارج کرد و آنان را در دامنه کوه اُحُد که از جهت سوق‌الجیشی جایگاهی مناسب‌تر بود جای داد.[۶۸] آیه ۱۲۱ سوره آل عمران / ۳ در این باره نازل شد و ضمن گزارش از عمل رسول خدا پس از مشورت با اصحاب، خدا را شنوا و دانا به گفته‌ها و نیت‌ها دانست: "وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِکَ تُبَوِّئُ الْمُو ٔ مِنِینَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیم". در تمامی این موارد، آیه ۱۵۹ سوره آل‌عمران / ۳ ملاک عمل پیامبر اکرم(ص) بوده است و بر همین اساس، رسول خدا(ص)در جنگ خندق نیز درباره صلح با احزاب، با سعد بن معاذ و سعد بن عباده، سران دو گروه بزرگ انصار (اوس و خزرج) مشورت کرد. آنان در پاسخ به رسول خدا(ص)، با صلح مخالفت کرده و بر مقابله با احزاب، تا زمانی که خداوند میان آنان حکم کند، تأکید کردند. رسول خدا(ص)نیز صلح را رها کرد.[۶۹] آیات ۹ - ۲۵ سوره احزاب / ۳۳ در این باره نازل شده‌اند؛[۷۰] همچنین رسول خدا(ص) برای فتح طائف با یاران خود مشورت کرد و با پیشنهاد سلمان فارسی برای فتح شهر از منجنیق استفاده کرد.[۷۱].[۷۲]

گستره شورا

شورا در آموزه‌های قرآنی نه به عنوان یک نظریه، بلکه به مثابه یک روش در امور فردی و به عنوان یک نهاد تصمیم‌گیری در چگونگی اداره امور اجتماعی مطرح است که مبنایی شرعی (نک: آل‌عمران / ۳، ۱۹۵؛ شوری / ۴۲، ۳۶) و عقلی دارد. مفسران در این باره که مراد از "امر" در آیات "وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ" (آل‌عمران / ۳، ۱۵۹) و "و اَمْرُهُمْ شُوْری بَیْنَهُمْ" (شوری / ۴۲، ۳۸) چیست و چه موارد و موضوعاتی را دربر می‌گیرد، آرای متعددی ارائه کرده‌اند: برخی مقصود از آن را تنها موضوع جنگ و مسائل مربوط به آن دانسته‌اند؛[۷۳] با این استدلال که الف و لام "الأمر" برای عهد است و به جنگ و جهاد اشاره دارد که در آیات پیشین مطرح شده است.[۷۴] برخی نیز "امر" را مشتمل بر همه مسائل داخلی و خارجی حکومت دانسته [۷۵] و روایات را که "امر" در آنها به معنای حکومت و امارت است، مؤید آن به شمار آورده‌اند.[۷۶] برخی دیگر، مراد از آن را همه امور دنیوی، اعم از امور مربوط به جنگ، حکومت و غیر آن دانسته‌اند.[۷۷] در جمع میان دیدگاه‌های یادشده می‌توان گفت: مواردی موضوع مشورت قرار می‌گیرند که در چارچوب ولایت و تدبیر امور عامه جای داشته باشند؛ مانند امور نظامی و انتظامی، امور دفاعی، امنیت راه‌ها، آسان‌تر کردن ارتباطات و مواصلات و ادارهشهر که زمام امر آنها به دست والی و متصدی حکومت است؛[۷۸] نه احکام الهی،[۷۹] چنانکه بیشتر مفسران و فقیهان مسلمان مشورت درباره احکام الهی را که نص خاصی در قرآن و سنت در آن باره وجود دارد، جایز ندانسته [۸۰] و در این باره به آیاتی مانند "إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّه" (یوسف / ۱۲، ۴۰) که تشریع احکام را موضوعی مختص به خدا دانسته استدلال کرده‌اند.[۸۱] از آیه "وَ ما کانَ لِمُو ٔ مِنٍ وَ لا مُو ٔ مِنَةٍ إِذا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبینا" (احزاب / ۳۳، ۳۶) نیز این معنا را برداشت کرده‌اند. این آیه، حق اظهار نظر و انتخاب را در جایی که حکم خدا و فرستاده او وجود دارد، از مؤمنان سلب کرده و آنان را به تسلیم در برابر خدا و پیامبرش فرمان داده است.[۸۲] در روایتی تفسیری از امیرمؤمنان امام علی(ع) آمده است که از پیامبر اکرم(ص) در باره وظیفه مؤمنان در امور و حوادثی که در کتاب خدا و سنت پیامبرش حکمی در آن باره نیست، پرسش شد. آن‌حضرت فرمود: آن را میان خود به شور بگذارید و شورا را به امری خاص محدود نکنید.[۸۳] در این راستا، برخی جهاد با مرتدّان و میراث جدّ و مواردی دیگر از این قبیل را از اموری دانسته‌اند که نص خاصی در قرآن یا سنت در باره آنها وجود ندارد و در نتیجه آنها را از امور مشورت‌پذیر دانسته‌اند.[۸۴] برخی از مفسران سنی، خلافت پس از پیامبر اکرم(ص) را نیز از مواردی دانسته‌اند که در قرآن و سنت، نصّی در باره آن نیست و اجتماع مسلمانان در سقیفه بنی‌ساعده برای تعیین خلیفه پس از رحلت پیامبر(ص) [۸۵] و نیز شورای عمر برای تعیین خلیفه پس از خود [۸۶] را در راستای عمل به آیات ۱۹۵ سوره آل‌عمران / ۳ و ۳۸ سوره شوری / ۴۲ و روایات نبوی دانسته‌اند که به مشورت در امور فرمان می‌دهند.[۸۷] در برابر این ادعا، برخی بر این باورند که هیچ موضوع یا امری در اسلام نیست که حکم آن به گونه خاص یا عام در قرآن یا سنت نیامده باشد و گرنه اکمال دین که به صراحت در قرآن آمده (مائده / ۵، ۳) معنا نداشت؛[۸۸] اما درباره خلافت و امامت پس از پیامبر(ص) که از موضوعات پرچالش و اختلافی میان شیعه و سنی است، آیاتی از قرآن، مانند آیات ۵۵ و ۶۷ سوره مائده / ۵ و سنت پیامبر(ص) از جمله حدیث ثقلین [۸۹] و حدیث منزلت،[۹۰] وظیفه مسلمانان را مشخص کرده‌اند؛ همچنین داستان غدیرخم در آخرین سال حیات پیامبر(ص) که در منابع شیعه و سنی آمده است و پیامبر با بالا بردن دست علی(ع)و گفتن جمله معروف "مَن کُنتُ مَولاهُ فَهذَا عَلیٌّ مَولاهُ" امام پس از خود را معرفی کرد [۹۱] و به شاهدان فرمان داد تا آن را به غایبان نیز اعلان کنند،[۹۲] گویاترین دلیل بر تعیین تکلیف مسلمانان در باره امامت پس از پیامبر است. بنابراین با وجود این ادله، دیگر مسلمانانحق انتخاب نداشته‌اند: "وَ ما کانَ لِمُو ٔ مِنٍ وَ لا مُو ٔ مِنَةٍ إِذا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ". (احزاب / ۳۳، ۳۶) افزون براین، اگر در این باره فرمانی از جانب خدا نرسیده بود، با توجه به سیره پیامبر(ص) (=> همین مقاله، شورا در اسلام) باید وی نخستین کسی می‌بود که بر اساس سفارش قرآن، در باره جانشینی پس از خود با مسلمانان مشورت می‌کرد، در حالی که چنین امری در سیره آن حضرت گزارش نشده است.[۹۳] ضمن آنکه گزارش‌های تاریخی، تشکیل شورای مورد نظر را برای تعیین خلیفه اول تأیید نمی‌کنند، زیرا همه انصار و گروهی از مهاجران با این انتخاب مخالف بودند؛ تا آنجا که عمر بیعت با ابوبکر را عملی بی‌تدّبر و تفکر می‌دانست.[۹۴] در تعیین خلیفه دوم نیز شورایی نبود و خلیفه دوم با نصب خلیفه اول معین شد و تعیین خلیفه سوم نیز با شورای ۶ نفره‌ای بود که بیشتر حاضران جز دو نفر موافق خلافت وی نبودند.[۹۵].[۹۶]

فواید شورا

شور و مشورت برای جامعه اسلامی فواید فراوانی دارد، ازاین رو پیامبر اکرم(ص)می‌کوشید تا این شیوه را میان مسلمانان بگستراند. در این راستا، وی به رغم آنکه به دلیل اتصال به وحی از مشورت با دیگران در امور اجتماعی و سیاسی بی‌نیاز بود، افراد شایسته مشورت را در روند تصمیم‌گیری و رقم زدن سرنوشت سیاسی و اجتماعی خویش مشارکت می‌داد [۹۷] و برخی سبب فرمان مشاوره به پیامبر(ص)را در آیه ۱۵۹ سوره آل‌عمران / ۳: "وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْر" اقتدای دیگران، به ویژه حاکمان به آن حضرت در استفاده از رأی و اندیشه دیگران و سنت شدن این عمل در میان مسلمانان دانسته [۹۸] و براین باورند که مشورت، سبب ایجاد محبت و اطاعت خالصانه مسلمانان از آن حضرت شده و ترک آن موجب اهانت و بداخلاقی مسلمانان با آن حضرت می‌شد.[۹۹] به باور برخی دیگر، مشورت پیامبر(ص) با مسلمانان نشانه احترام داشتن مسلمانان نزد خدا و رسول و استبدادی نبودن حکومت آن حضرت و سبب احیای شخصیت افراد، پرورش فکر و اندیشه آنان، شریک کردن مشورت شوندگان در سود و زیان کارها و جلوگیری از انتقاد بیجا در صورت شکست می‌شود.[۱۰۰] به گفته برخی دیگر، فرمان به مشاوره در آیه یاد شده، پس از یادآوری ویژگی نرمخویی و سنگدل نبودن پیامبر(ص) که از رحمت الهی نشئت گرفته: "فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ... وَ شاوِرْهُم" (آل‌عمران / ۳، ۱۵۹) سبب جذب قلوب مردم، از سوی پیامبر(ص) و نزدیک شدن دل‌هایشان به آن حضرت شده و این به مقتضای رحمت واسعه الهی نسبت به آنان بوده است.[۱۰۱] همچنین مشورت سبب شناخت صالح از ناصالح، خیرخواه از بدخواه، دوست از دشمن و مؤمن از منافق می‌شود،[۱۰۲] زیرا هنگام سخن گفتن، باطن و نیت‌های آدمیان در گفتار آنان آشکار می‌گردد: "وَ لَوْ نَشاءُ لَأَرَیْناکَهُمْ فَلَعَرَفْتَهُمْ بِسِیماهُمْ وَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِی‌لَحْنِ الْقَوْلِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُأَعْمالَکُم" (محمّد / ۴۷، ۳۰)، از این رو در روایتی از امیرمؤمنان علی(ع) به مشورت با دشمنان برای شناخت میزان دشمنی آنان با مسلمانان و نیز شناخت اهدافشان سفارش شده است.[۱۰۳] به باور برخی، یکی از اهداف مشورت‌های پیامبر اکرم(ص)با دیگران، شناخت مؤمنان از منافقان [۱۰۴] و خیرخواهان از بدخواهان بوده است.[۱۰۵] در روایات نیز فوایدی برای مشورت گفته شده و برترین پشتیبان،[۱۰۶] دژی محکم در برابر پشیمانی فرد یا ملامت دیگران،[۱۰۷] راه مشارکت در عقول دیگران[۱۰۸] و سبب راهیابی به صواب،[۱۰۹] سبب نجات از بدبختی [۱۱۰] و سقوط [۱۱۱] و هلاک [۱۱۲] دانسته شده و در برابر آن، خودرأیی همتراز تنهایی معرفی شده است.[۱۱۳].[۱۱۴]

ماهیت "امر" به مشورت

خداوند در آیه ۱۵۹ سوره آل‌عمران / ۳ به پیامبر(ص) فرمان داده تا با اصحاب خود در امور مشورت کند: "وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ" و باتوجه به دلالت "امر" بر وجوب، می‌توان گفت مشورت بر وی واجب بوده است.[۱۱۵] برخی این حکم را از اختصاصات پیامبر اکرم(ص) به شمار آورده و براین باورند که دیگران در این امر با آن حضرت همسان نیستند.[۱۱۶] آنان در پاسخ کسانی که پیامبر(ص)را متصل به وحی و بی‌نیاز از مشورت دانسته و "امر" در آیه را بر استحباب حمل کرده‌اند،[۱۱۷] بر این باورند که صِرف بی‌نیازی پیامبر از مشورت، دلیل بر عدم وجوب آن نیست، زیرا ممکن است مشورت به ادله‌ای دیگر، از جمله اقتدای دیگران به ایشان، واجب شده باشد.[۱۱۸] در مقابل، بیشتر فقها آن را حکمی عام برای همه مسلمانان دانسته و معتقدند چون حکومت امری خطیر است و بی‌توجهی به شورا ممکن است به تضییع حقوق مردم بینجامد، مشورت در امور مسلمانان بر حاکمان مسلمان از واجبات، بلکه واجب‌ترین آنهاست. آنان افزون بر آیه یاد شده، به آیه ۳۸ سوره شوری / ۴۲ و سیره پیامبر اکرم(ص) و خلفا و نیز روایاتی در این باره استدلال کرده‌اند.[۱۱۹] به باور آنان، قرآن مشورت با مؤمنان را از نشانه‌های ایمان و همتراز واجباتی همچون نماز و پرهیز از گناهان کبیره دانسته است: "وَ الَّذینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُون" (شوری / ۴۲، ۳۸) که نشان اهمیت این امر برای عموم مؤمنان است.[۱۲۰] برخی ضمن پذیرش عمومیت آیه، مشورت را در امور مهم واجب دانسته‌اند.[۱۲۱] برخی نیز بدون توجه به "امر" در آیه، حکم اولیه مشورت را استحباب دانسته [۱۲۲] و معتقدند با پدید آمدن شرایط خاص، ممکن است حکم آن به واجب، حرام یا مکروه تغییر یابد.[۱۲۳] برخی نیز بر این باورند که امر در آیه ۱۵۹ سوره آل‌عمران / ۳ در پی توهم ممنوعیت مشاوره با افرادی آمده که آیه درباره آنان نازل شده است و در نتیجه، مشورت را امری مباح می‌دانند.[۱۲۴] در نگاهی دیگر، شورا در قرآن را می‌توان در دو گونه "طریقی" و "موضوعی" بررسی کرد: گونه نخست که از آن به "استکشافی" نیز یاد می‌شود، شورایی است که هدف اصلی در آن کشف حقیقت و رسیدن به آن است. در چنین شورایی، تبعیت از امر به آن تا زمانی واجب است که حقیقت مورد نظر به دست نیامده باشد؛ اما در گونه دوم کشف حقیقت مراد نیست و خود امر به شورا "موضوعیت" دارد. بنابراین ممکن است حقیقت پیش از شورا روشن باشد یا حتی در مواردی بر اثر مشورت یا عمل به آن، به مسیر ناصواب کشیده شود؛ اما چون اصل شور و مشورت منافعی دارد، به آن فرمان داده شده است.

شورا در تصمیم‌گیری‌های فردی، همیشه طریقی و برای کشف حقیقت است؛ امّا در امور متعلق به اجتماع، شورا می‌تواند جدای از "طریقیت"، "موضوعیت" نیز داشته باشد. بنابراین آیات قرآن درباره شورا را می‌توان در دو گونه دسته‌بندی کرد: ۱. آیاتی که مستشیر و مستشار در آن یکی هستند؛ مانند "و اَمْرُهُمْ شُورْی بَیْنَهُمْ". (شوری / ۴۲، ۳۸) در این گونه امور غالباً مشورت، طریقی است. ۲. آیاتی که مستشیر و مستشار از هم تفکیک شده‌اند؛ مانند "وَ شاوِرْهُمْ فی اْلاَمْرِ". (آل‌عمران / ۳، ۱۵۹) در این گونه امور مشورت می‌تواند موضوعی باشد یا طریقی.[۱۲۵].[۱۲۶]


اکثریت در شورا

در اسلام دو دیدگاه اساسی در باره اعتبار و ارزش رأی اکثر در شورا شکل گرفته است:

بی اعتباری اکثریت

به باور برخی، هدف اصلی در شورا، به دست آوردن رأیی است که به مصلحت جامعه است و نه "رأی اکثریت".[۱۲۷] براین اساس گرچه اعضای شورا در ابراز نظر آزادند،[۱۲۸] در نظام شورایی اسلام، حاکم می‌تواند تصمیمی بگیرد که خلاف دیدگاه شورا و به صلاح جامعه است،[۱۲۹] چنان‌که این معنا از آیه "وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلین" (آل‌عمران / ۳، ۱۵۹) بر می‌آید. جمع بودن "شاوِرْهُم" و مفرد بودن فعل "عَزَمْتَ" نشانه این معناست که بررسی و مطالعه مسائل اجتماعی تا رسیدن به نتیجه مطلوب باید به شکل جمعی باشد؛ اما پس از دستیابی به نتیجه مطلوب و تصویب طرح، برای اجرای آن گروه یا فرد خاصی باید اجرای آن را بر عهده بگیرد تا از هرج و مرج پیشگیری شود،[۱۳۰] چنان‌که پیامبر اکرم(ص)در صلح‌حدیبیه، بر خلاف نظر اکثر مسلمانان عمل کرد و به رغم آنکه بسیاری مانند ابوبکر، مقداد و اسید بن حضیر، به جنگ با مشرکان نظر دادند و مسلمانان نیز با آن حضرت بیعت کردند تا در برابر مشرکان بجنگند،[۱۳۱] پیامبر(ص) مصلحت را در صلح دید و با مشرکان مکه صلح کرد وگرچه این صلح برای شماری از مسلمانان گران آمد، بعدها اعتراف کردند که در اسلام، پیروزی و فتحی بزرگتر از صلح حدیبیه رخ نداده است.[۱۳۲] به احتمال، فرمان پیامبر(ص)، به مشورت با مؤمنان، در کنار درخواست گذشت از خطاهای مسلمانان و فرمان به آمرزش‌خواهی برای آنان نشانی از این باشد که آن حضرت باید در برابر کج‌خلقی‌های مسلمانان آن هنگام که بر خلاف گفته آنان عمل می‌کند صبوری کند: "فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ". (آل‌عمران / ۳، ۱۵۹)[۱۳۳] به هر روی، معتقدان به بی‌اعتباری رأی اکثریت در شورا، افزون بر دلیل عقلی [۱۳۴] به سه گروه از آیات قرآن نیز استدلال کرده‌اند: ۱. آیاتی که با عباراتی مانند "أَکْثَرُهُمْ لایَعْقِلُون" (نک: مائده / ۵، ۱۰۳) و "وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُون" (انعام / ۶، ۳۷؛ یونس / ۱۰، ۵۵) تعقل نکردن و کم‌دانشی اکثریت را نکوهش کرده و اکثریت را پیرو حدس و گمانی دانسته که هرگز آدمی را از حق بی‌نیاز نمی‌کند: "وَ ما یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لا یُغْنی مِنَ الْحَقِّ شَیْئا" (یونس / ۱۰، ۳۶) و به پیامبر(ص)هشدار داده که اگر از اکثریتپیروی کند، او را از راه خدا گمراه خواهند کرد، زیرا آنان از حدس و گمان پیروی می‌کنند: "وَ إِنْ تُطِعْ أَکْثَرَ مَنْ فِی الْأَرْضِ یُضِلُّوکَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَخْرُصُون". (انعام / ۶، ۱۱۶)[۱۳۵] ۲. به گفته برخی، امت مسلمان اتفاق نظر دارند که آیه ۶۷ سوره انفال / ۸ درباره اسیران دشمن در دست مسلمانان نازل شده که چگونگی رفتار با آنان، مورد مشورت پیامبر(ص) با اصحاب خود بود و در این مشورت، همه به گرفتن فدیه(جان‌بها) و آزاد کردن آنان نظر دادند. پیامبر(ص) نیز این رأی را پذیرفت.[۱۳۶] آیه نازل شد و پیامبر(ص) را از این کار نهی کرد: "ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْری حَتَّی یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللَّهُ یُریدُ الاْخِرَةَ وَ اللَّهُ عَزیزٌ حَکیم".[۱۳۷] ۳. برخی با توجه به بخش پایانی آیه ۱۵۹سوره آل‌عمران / ۳ رأی اکثریت را الزام‌آور ندانسته‌اند. در این آیه به پیامبر فرمان داده شده با توکل بر خدا مطابق تصمیم فردی خود عمل کند: "... وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْر فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ" و در آیه تعبیر "فَإِذا عَزَمْتَ" آمده نه "فَإِذا عَزَموا" یا "فَإِذا عَزَم أکثرهم".[۱۳۸] دلیل این رأی آن است که کار شورا تنها ارائه دیدگاه است و عمل مطابق آن، چه در موافقت رأی داده باشند یا در مخالفت،[۱۳۹] الزامی ندارد.[۱۴۰] برخی آیه ۱۸ سوره زمر / ۳۹ را که شنیدن سخنان مختلف و پیروی از بهترین (نه اکثریت) آنها را مدح کرده مؤید این معنا دانسته‌اند.[۱۴۱] بنابراین در نگاه قرآن همواره باید مطابق حق رفتار کرد، هرچند حامیان و موافقان آن اندک باشند و کثرت مخالفان انسان را به تعجب وا دارد: "قُلْ لا یَسْتَوِی الْخَبیثُ وَ الطَّیِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَکَ کَثْرَةُ الْخَبیث". (مائده / ۵، ۱۰۰) تاریخ انبیاء(ع) به خوبی نشان می‌دهد که همواره جمع فراوانی از مردم از آنان پیروی نکرده و در برابر آنان می‌ایستادند و در مقابل، گروهی بسیار اندک از آنان پیروی می‌کردند.[۱۴۲] روایات متعددی نیز عدم اعتبار رأی اکثریت را تأیید می‌کنند؛[۱۴۳] از جمله در حدیث امام رضا(ع)آمده است که پیامبر با دیگران مشورت می‌کرد و سپس مطابق آنچه خود می‌خواست تصمیم می‌گرفت.[۱۴۴]علی(ع) نیز خود را ملزم به نظر مشورت دهندگان ندانسته است.[۱۴۵] بر اساس این دیدگاه، شورا موضوعیت ندارد، بلکه طریق رسیدن به واقع است و از این رو اگر رأی اکثریت مطابق با صواب و حق بود، پیروی از آن لازم است و گرنه پذیرش آن واجب نیست.[۱۴۶].[۱۴۷]

اعتبار اکثریت

امروزه پذیرش رأی اکثریت در شورا امری عاقلانه [۱۴۸] و معمول در سراسر جهان و رویّه همه دولت‌هایی است که به روش دمکراتیک اداره می‌شوند.[۱۴۹] "شورا" در مدیریت جامعه اسلامی، شیوه‌ای است که بر پایه قرآن، سنت[۱۵۰] و عقل استوار و واجب شده است،[۱۵۱] ازاین رو اکثریت در شورا الزام‌آور و بر مستشیر واجب است از رأی اکثریت تبعیت کند.[۱۵۲] معتقدان به اعتبار اکثریت در شورا همانند باورمندان به دیدگاه نخست، به آیات ۱۵۹ سوره آل‌عمران / ۳ که پیامبر را به مشاوره با دیگران فرمان می‌دهد: "... وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْر" و آیه ۳۸ سوره شوری / ۴۲ که امور مؤمنان را مبتنی بر شوری دانسته: "وَ أَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُم.".. استدلال کرده‌اند.[۱۵۳] آنان همچنین به روایاتی از پیامبر(ص)و علی(ع)[۱۵۴] و نیز سیره پیامبر(ص)در جنگ بدر، اُحُد و غیر آن و نیز سیره خلفا استدلال کرده‌اند.[۱۵۵] افزون بر این، آنان به قاعده عقلی "قبح ترجیح بی مرجح" تمسک کرده و رأی اکثریت در شورا را دارای مرجح می‌دانند.[۱۵۶] به باور آنان ملتزم نبودن به رأی اکثریت سبب نابودی شخصیت افراد و تبدیل شدن حاکم به فردی خودرأی و مستبد می‌شود [۱۵۷] و اساساً معنا ندارد که خداوند چیزی را واجب کرده باشد؛ اما مکلف ملزم به عمل به مقتضای آن نباشد.

در پاره‌ای آثار فقهی معاصر نیز کوشش‌هایی برای مشروعیت بخشیدن به رأی اکثریت در دوران غیبت امام معصوم، صورت گرفته است. در نگاه آنان، آیات نافی اکثریت ناظر به اظهار نظر افراد در مسائل غیبی‌اند که از دسترس دورند؛ مانند صفات و افعال خدا، قضا و قدر و قیامت؛ نه پیمان‌ها و مقررات اجتماعی؛ برای مثال، یکی از مباحث دامنه‌دار در منابع فقهی و کلامی این است که آیا اظهار نظر در تعیین حاکم و حکومت در صلاحیت همه افراد جامعه بوده یا تنها در صلاحیت اقلیتی به نام "اهل حلّ و عقد" است [۱۵۸] که گاه با توجه به وجود روایاتی مانند: "إنَّمَا الشُّوری لِلْمُهَاجِرینَ وَالأنصَارِ"[۱۵۹] شمول آیات شورا را به چالش کشانده است. ضمن اینکه، اقلیت مورد نظر خداوند، در آیاتی که اکثریت را نکوهش و تلویحاً اقلیت را تأیید کرده است، گروهی نیستند که همیشه هم‌رأی باشند و ممکن است آنان نیز در مسائل اجتماعی اختلاف نظر داشته باشند. در نتیجه، باز چاره‌ای جز مراجعه به اکثریت نیست.[۱۶۰].[۱۶۱]

شورا و مشورت فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم

یکی از رهنمودهای قرآن به پیامبر استفاده از آرای مردم در امور مربوط به آنان و به ویژه در اداره جامعه است. این اصل در قالب دعوت به بهره‌گیری از نظرات و آرای مردم توسط پیامبر مطرح شده است. این دستور که - کم هم نیست - با تعبیرات متفاوتی به کار رفته، نشان دهنده اهمیت شوری در فرهنگ قرآن است که مسئله مراجعه به مردم در کارها حتی برای پیامبری که معصوم و در اتصال به وحی است، اصالت و موضوعیت دارد و این کارتنها برای کشف واقع و دستیابی به حقیقت نیست، گو اینکه عموماً نظرخواهی از مردم بیشتر مصاب به واقع است. به عنوان نمونه خداوند در دوآیه خطاب به پیامبر، رهبران و مردم را دعوت به مشورت می‌کند و از آنان رسماً می‌خواهد که تصمیمات خود را متکی به مشورت با مردم کنند.

فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ[۱۶۲].

نکته: از این آیه استفاده می‌شود که فرهنگ استفاده از نظرات دیگران اصلی مهم در جامعه و بنیان تصمیم‌گیری است و کسی حق ندارد و مجاز نیست در اطراف خود حصاری بکشد و خود را حقیقت مطلق بداند و فهم و برداشت‌های خود را صحیح بشمارد و از آرای مردم استفاده نکند. این یک اصل است که در جمیع شئون زندگی فردی و جمعی نظرگیری و مشورت حاکم به جز آنچه مربوط به وحی احکام و معارف دینی باشد.

وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ[۱۶۳].

نکته: خداوند به هنگام توصیف ویژگی انسان نمونه موحد، در کنار توحید و به پاداشتن نماز در زیست اجتماعی و تدبیر امور شوری و مشورت را قرار داده است[۱۶۴].

مشورت در قرآن

  1. وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ[۱۶۵]؛
  2. إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا حَتَّى يَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولَئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَنْ لِمَنْ شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۱۶۶]؛
  3. وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ وَيَمْكُرُونَ وَيَمْكُرُ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ[۱۶۷]؛
  4. مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ يَلْعَبُونَ * لَاهِيَةً قُلُوبُهُمْ وَأَسَرُّوا النَّجْوَى الَّذِينَ ظَلَمُوا هَلْ هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنْتُمْ تُبْصِرُونَ[۱۶۸].

نکات:

  1. مأموریت پیامبر برای مشورت با مسلمانان در مسائل اجتماعی حاکی از اهمیت آن برای حیات و دوام جامعه و شخصیت آنان است: وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ...؛
  2. مشورت مسلمانان با پیامبر در امور مهم اجتماعی و سیاسی از نشانه‌های ایمان: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَى أَمْرٍ جَامِعٍ لَمْ يَذْهَبُوا؛
  3. جلسه مشورتی کفار قریش، برای بررسی نحوه مقابله با پیامبر: وَإِذْ يَمْكُرُ بِكَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِيُثْبِتُوكَ أَوْ يَقْتُلُوكَ أَوْ يُخْرِجُوكَ؛
  4. برپایی جلسات سرّی مشورتی از سوی مشرکان ستمگر بر علیه پیامبر: ... وَأَسَرُّوا النَّجْوَى الَّذِينَ ظَلَمُوا هَلْ هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ أَفَتَأْتُونَ السِّحْرَ وَأَنْتُمْ تُبْصِرُونَ[۱۶۹].

منابع

پانویس

  1. معجم مقاییس اللغه، ج۳، ص۲۲۶؛ تاج العروس، ج۷، ص ۶۱ - ۶۲، "شور".
  2. لسان العرب، ج۴، ص۴۳۴ - ۴۳۵؛ تاج العروس، ج۷، ص۶۱ - ۶۲، "شور".
  3. مفردات، ص۴۷۰، "شور".
  4. التحقیق، ج۶، ص۱۸۰، "شور".
  5. معجم لغة الفقهاء، ص۴۳۲؛ موسوعة الفقه الاسلامی، ج۱۱، ص۳۴۰.
  6. معجم لغة الفقهاء، ص۵۷، ۶۱؛ معجم المصطلحات والالفاظ الفقهیه، ج۱، ص۱۳۷؛ موسوعة الفقهیة المیسره، ج۲، ص۲۰۱.
  7. الشوری فی الشریعة الاسلامیه، ص۲۸؛ نیز نک: بنیان حکومت در اسلام، ص۱۲۳ - ۱۲۴؛ نظام الحکم فی الاسلام، ص۲۲۵ - ۲۲۶.
  8. نک: نگاهی به مبانی تحلیلی نظام جمهوری اسلامی ایران، ص۳۸۸ - ۳۹۵.
  9. فقه سیاسی، ج۱، ص۴۶۲.
  10. فقه سیاسی، ج۱، ص۴۶۲.
  11. کتاب مقدس، الامثال: ۱۲: ۱۵؛ ۱۹: ۲۰؛ ۲۰: ۵ و....
  12. «و آنان که (فراخوان) پروردگارشان را اجابت کرده‌اند و نماز را بر پا داشته‌اند و کارشان رایزنی میان همدیگر است و از آنچه روزیشان داده‌ایم می‌بخشند» سوره شوری، آیه ۳۸.
  13. «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل می‌بودی از دورت می‌پراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
  14. «و مادران فرزندان خود را دو سال کامل شیر می‌دهند؛ این برای کسی است که بخواهد دوران شیردهی را کامل کند، و خوراک و پوشاک آنان به شایستگی بر صاحب فرزند است، بر هیچ کس جز به اندازه توانش تکلیف نیست، نه مادر باید به خاطر فرزندش زیان بیند و نه صاحب فرزند به خاطر فرزندش و بر (گردن) وارث، مانند همین است پس اگر (پدر و مادر) با رضایت و رایزنی با هم بازگرفتن (زودتر کودک) از شیر را خواستند، گناهی ندارند، و اگر خواستید برای فرزندانتان دایه بگیرید، اگر به بایستگی دستمزد آنان را بپردازید گناهی بر شما نیست و از خداوند پروا کنید و بدانید خداوند به آنچه انجام می‌دهید بیناست» سوره بقره، آیه ۲۳۳.
  15. «بر آن است که شما را با جادوی خویش از سرزمینتان بیرون براند پس چه نظر می‌دهید؟» سوره شعراء، آیه ۳۵.
  16. «و مردی از دورترین جای شهر شتابان آمد؛ گفت: ای موسی! سرکردگان (شهر) در کار تو همدل شده‌اند تا تو را بکشند پس (از شهر) بیرون رو که من از خیرخواهان توام» سوره قصص، آیه ۲۰.
  17. «(آنگاه) گفت: ای سرکردگان! در کار، به من نظر دهید که من هیچ کاری را تا گواهم نبوده‌اید به پایان نبرده‌ام» سوره نمل، آیه ۳۲.
  18. «بنگر تا چه فرمان خواهی داد» سوره نمل، آیه ۳۳.
  19. «کسانی که گفتار را می‌شنوند آنگاه از بهترین آن پیروی می‌کنند، آنانند که خداوند راهنمایی‌شان کرده است و آنانند که خردمندند» سوره زمر، آیه ۱۸.
  20. «آیا با مردان می‌آمیزید و راه (نسل) را می‌برید و در بزم خویش کار زشت می‌کنید؟ و پاسخ قومش جز این نبود که گفتند: اگر راست می‌گویی عذاب خداوند را بر سر ما بیاور» سوره عنکبوت، آیه ۲۹.
  21. «و چون بر آنان آیات روشن ما خوانده شود کسانی که کفر ورزیده‌اند به کسانی که ایمان دارند می‌گویند: کدام یک از (ما) دو گروه دارای جایگاهی بهتر و محفلی آراسته‌تر است؟» سوره مریم، آیه ۷۳.
  22. صادقی فدکی و یوسف‌زاده، مقاله "شورا"، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶.
  23. روح المعانی، ج۱۰، ص۲۰۶؛ تفسیر مراغی، ج۱۹، ص ۱۴۸؛ المنیر، ج۱۹، ص۳۱۹.
  24. «گفتند: به خداوند هم‌سوگند شوید که به او و خانواده‌اش شبیخون می‌زنیم سپس به خونخواه او می‌گوییم که ما هنگام کشتن (وی و) خانواده‌اش حضور نداشتیم و بی‌گمان ما راستگوییم» سوره نمل، آیه ۴۹.
  25. «(یاد کن) آنگاه را که گفتند: یوسف و برادر (تنی) اش (بنیامین) برای پدرمان از ما دوست‌داشتنی‌ترند با آنکه ما گروهی توانمندیم؛ بی‌گمان پدر ما، در گمراهی آشکاری است» سوره یوسف، آیه ۸.
  26. «یوسف را بکشید یا به سرزمینی (دور) بیفکنید تا پدرتان تنها به شما روی آورد و پس از آن (خطا) گروهی شایسته باشید» سوره یوسف، آیه ۹.
  27. «گوینده‌ای از آنان گفت: اگر می‌خواهید کاری بکنید یوسف را نکشید، او را در ژرفگاه چاه بیندازید تا کاروانی وی را بردارد» سوره یوسف، آیه ۱۰.
  28. «(ای پیامبر) این از خبرهای نهانی است که به تو وحی می‌کنیم و تو هنگامی که (برادران یوسف) بر کار خود هم‌داستان شدند و نیرنگ می‌باختند نزد آنها نبودی» سوره یوسف، آیه ۱۰۲.
  29. غرائب القرآن، ج۴، ص۶۸؛ التفسیر الوسیط، ج۷، ص۳۲۲.
  30. علل الشرایع، ج۱، ص۴۶ - ۴۷؛ بحار الانوار، ج۱۲، ص ۲۷۲ - ۲۷۳.
  31. مجمع البیان، ج۷، ص۳۸۴؛ التفسیر الکبیر، ج۲۷، ص ۵۷.
  32. «و مردی از دورترین جای شهر شتابان آمد؛ گفت: ای موسی! سرکردگان (شهر) در کار تو همدل شده‌اند تا تو را بکشند پس (از شهر) بیرون رو که من از خیرخواهان توام» سوره قصص، آیه ۲۰.
  33. «و فرعون گفت: بگذارید من موسی را بکشم و او پروردگارش را بخواند، که می‌ترسم آیین شما را دگرگون سازد یا در این سرزمین تباهی پدید آورد» سوره غافر، آیه ۲۶.
  34. مجمع البیان، ج۸، ص۸۱۰؛ المیزان، ج۱۷، ص۳۲۷.
  35. نمونه، ج۲۰، ص۷۸.
  36. «ای قوم من! امروز فرمانروایی از آن شماست در حالی که در این سرزمین چیرگی دارید پس اگر عذاب خداوند بر سرمان بیاید چه کسی ما را یاری خواهد داد؟ فرعون گفت:» سوره غافر، آیه ۲۹.
  37. التفسیر الکبیر، ج۲۷، ص۵۹ - ۶۰.
  38. «(فرعون) به سرکردگان پیرامون خویش گفت: بی‌گمان این (مرد) جادوگری داناست بر آن است که شما را با جادوی خویش از سرزمینتان بیرون براند پس چه نظر می‌دهید؟ گفتند: (کار) او و برادرش را (چندی) واپس انداز و گردآورندگانی را در شهرها گسیل کن. تا هر جادوگر دانایی را نزد تو آورند» سوره شعراء، آیه ۳۴-۳۷.
  39. نک: مجمع البیان، ج۴، ص۷۰۸؛ المیزان، ج۸، ص۲۱۴.
  40. «سرکردگان قوم فرعون گفتند: این (مرد) جادوگری داناست! که) می‌خواهد شما را از سرزمینتان بیرون کند پس چه دستور می‌دهید؟ (و به فرعون) گفتند: او و برادرش را باز دار و گردآورندگانی را به شهرها (دنبال جادوگران) بفرست؛ تا هر جادوگر دانایی را نزد تو آورند» سوره اعراف، آیه ۱۰۹-۱۱۲.
  41. «و داود و سلیمان را (یاد کن) هنگامی که درباره کشتزاری داوری می‌کردند که گوسفندان آن گروه، شبانه در آن چرا کرده بودند و ما گواه داوری آنان بودیم» سوره انبیاء، آیه ۷۸.
  42. المیزان، ج۱۴، ص۳۱۰ - ۳۱۱؛ الفرقان، ج۱۹، ص۳۳۹.
  43. من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۱۰۰ - ۱۰۱؛ بحار الانوار، ج۱۴، ص۱۳۱.
  44. «(آن زن) گفت: ای سرکردگان! نزد من نامه‌ای ارزشمند افکنده‌اند آن (نامه) از سوی سلیمان است و (متن آن) این است: «به نام خداوند بخشنده بخشاینده ... با من گردنکشی نورزید و گردن نهاده، نزد من آیید» سوره نمل، آیه ۲۹-۳۱.
  45. «(آنگاه) گفت: ای سرکردگان! در کار، به من نظر دهید که من هیچ کاری را تا گواهم نبوده‌اید به پایان نبرده‌ام» سوره نمل، آیه ۳۲.
  46. تفسیر سمرقندی، ج۲، ص۵۸۰؛ مجمع البیان، ج۷، ص ۳۴۳ - ۳۴۴؛ روح المعانی، ج۱۰، ص۱۹۲.
  47. «گفتند: ما نیرومند و سخت دلیریم و فرمان با توست، بنگر تا چه فرمان خواهی داد» سوره نمل، آیه ۳۳.
  48. «و من ارمغانی برای آنان می‌فرستم و می‌نگرم تا فرستادگان چه باز آورند» سوره نمل، آیه ۳۵.
  49. صادقی فدکی و یوسف‌زاده، مقاله "شورا"، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶.
  50. تاریخ ابن خلدون، ج۶، ص۸۱.
  51. الصحیح من سیرة النبی، ج۲، ص۴۵؛ المیزان، ج۳، ص ۳۵۸.
  52. مجمع البیان، ج ۶، ص ۸۱۰؛ روض الجنان، ج ۱۳، ص ۱۱۴؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۱، ص ۱۴۲.
  53. اخبار مکه، ج۱، ص۱۰۹؛ بحار الانوار، ج۱۹، ص۴۸؛ المیزان، ج۹، ص۷۸.
  54. جامع البیان، ج۲۷، ص۱۹؛ الدر المنثور، ج۶، ص۱۲۰؛ نمونه، ج۲۲، ص۴۴۳.
  55. مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۸۳ - ۵۸۴؛ بحار الانوار، ج۱۸، ص۱۶۷ - ۱۶۸؛ التفسیر الوسیط، ج۱۵، ص۱۷۷.
  56. جامع البیان، ج۹، ص۱۴۸ - ۱۴۹؛ مجمع البیان، ج۴، ص۸۲۶؛ التفسیر الکبیر، ج۱۵، ص۱۵۵.
  57. المیزان، ج۱۴، ص۲۵۱؛ نمونه، ج۱۳، ص۳۵۵ - ۳۵۶.
  58. نمونه، ج۴، ص۲۶ - ۲۷.
  59. صادقی فدکی و یوسف‌زاده، مقاله "شورا"، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶.
  60. نک: المیزان، ج۱۸، ص۶۲ - ۶۳؛ نمونه، ج۲۰، ص۴۵۸ - ۴۶۱.
  61. التبیان، ج۷، ص۴۶۵؛ التفسیر الکبیر، ج۲۴، ص۳۹؛ المیزان، ج۱۵، ص۱۶۶.
  62. الفرقان، ج۲۶، ص۲۲۳.
  63. مسند احمد، ج ۴، ص ۳۲۸؛ سنن الترمذی، ج ۳، ص ۱۲۹.
  64. نک: کحل البصر، ص۱۰۶.
  65. دراسات فی ولایة الفقیه، ج۲، ص۳۲.
  66. جامع البیان، ج۹، ص۱۲۲؛ التبیان، ج۵، ص۸۱؛ فقه القرآن، ج۱، ص۳۵۱.
  67. مجمع البیان، ج۴، ص۸۰۲ - ۸۰۳؛ زاد المسیر، ج۲، ص ۱۸۹؛ نک: اسباب النزول القرآنی، ص۲۱۳.
  68. التفسیر الکبیر، ج ۸، ص ۲۱۸؛ نمونه، ج ۳، ص ۶۸.
  69. تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۴۲۹؛ کحل البصر، ص۱۴۳.
  70. نک: مجمع البیان، ج۸، ص۵۳۱ - ۵۴۱؛ تفسیر قرطبی، ج۱۴، ص۱۲۹، ۱۳۳.
  71. المغازی، ج۲، ص۹۲۷؛ بحار الانوار، ج۲۱، ص۱۶۷ - ۱۶۸.
  72. صادقی فدکی و یوسف‌زاده، مقاله "شورا"، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶.
  73. روض الجنان، ج۵، ص۱۲۵؛ تفسیر قرطبی، ج۴، ص۲۵۰.
  74. التفسیر الکبیر، ج۹، ص۶۷.
  75. دراسات فی ولایة الفقیه، ج۲، ص۳۲؛ المیزان، ج۴، ص ۱۲۱.
  76. دراسات فی ولایة الفقیه، ج۲، ص۳۲.
  77. المنیر، ج۴، ص۱۳۹؛ التفسیر الحدیث، ج۴، ص۴۷۵؛ التفسیر الکاشف، ج۲، ص۱۸۹.
  78. نک: احکام القرآن، جصاص، ج۲، ص۳۲۹؛ مجمع البیان، ج۲، ص۸۶۹؛ المیزان، ج۴، ص۱۲۱.
  79. المیزان، ج۴، ص۵۷.
  80. التفسیر الکبیر، ج۹، ص۶۷؛ احکام القرآن، ابن عربی، ج ۴، ص۹۲؛ المیزان، ج۴، ص۷۰.
  81. بحوث فقهیة مهمه، ص۴۹۴.
  82. احکام القرآن، جصاص، ج۵، ص۲۳۰؛ المیزان، ج۱۶، ص۳۲۱ - ۳۲۲.
  83. تفسیر فرات الکوفی، ص۶۱۵.
  84. تفسیر قرطبی، ج۱۶، ص۳۷؛ روح المعانی، ج۲۵، ص۴۶.
  85. احکام القرآن، ابن عربی، ج۴، ص۹۲؛ تفسیر قرطبی، ج۱۶، ص۳۷؛ محاضرات فی الالهیات، ص۳۵۱ - ۳۵۲.
  86. تفسیر ابن‌کثیر، ج۷، ص۱۹۳؛ التسهیل، ج۲، ص۲۵۰ - ۲۵۱.
  87. تفسیر قرطبی، ج۱۶، ص۳۷؛ التسهیل، ج۲، ص۲۵۰ - ۲۵۱.
  88. نمونه، ج۲۰، ص۴۶۳.
  89. مسند احمد، ج۳، ص۱۴؛ عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۶۰.
  90. الکافی، ج۸، ص۲۶، ۱۰۷؛ مسند احمد، ج۱، ص۱۷۷.
  91. الکافی، ج۱، ص۲۹۵؛ مسند احمد، ج۱، ص۸۴؛ سنن الترمذی، ج۵، ص۲۹۶ - ۲۹۷.
  92. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۱۲؛ الصحیح من سیرة النبی، ج ۳۱، ص۲۷۴.
  93. تصحیح القراءه، ص۱۴۵ - ۱۴۶.
  94. صحیح البخاری، ج۸، ص۲۶؛ مجمع الزوائد، ج۶، ص۵.
  95. تصحیح القراءه، ص۱۴۵ - ۱۴۶؛ محاضرات فی الاعتقادات، ص۵۲۵ - ۵۵۵.
  96. صادقی فدکی و یوسف‌زاده، مقاله "شورا"، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶.
  97. نک: الدر المنثور، ج۲، ص۹۰؛ نک: المیزان، ج۴، ص ۶۹.
  98. المبسوط، ج ۸، ص ۹۸؛ التفسیر الکبیر، ج ۹، ص ۶۶.
  99. التفسیر الکبیر، ج۹، ص۶۶؛ نک: التبیان، ج۳، ص۳۲.
  100. نک: نمونه، ج۳، ص۱۴۲ - ۱۴۳؛ شوری در قرآن و حدیث، ص۳۱ - ۳۶.
  101. جایگاه شوری در معارف اسلامی، ص۹۶ - ۹۸.
  102. بحارالانوار، ج۱۰، ص۴۱۶؛ نهج السعاده، ج۷، ص۲۷۶.
  103. عیون الحکم والمواعظ، ص۸۱؛ موسوعة احادیث اهل البیت، ج۱۰، ص۲۶۵ - ۲۶۶.
  104. الافصاح، ص۱۹۹؛ احقاق الحق، ص۲۱۵.
  105. التبیان، ج۳، ص۳۲؛ نیز نک: روح المعانی، ج۴، ص۱۰۶.
  106. وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۳۹ - ۴۰؛ بحار الانوار، ج۱، ص۹۵.
  107. فیض القدیر، ج۱، ص۳۵۴.
  108. نهج البلاغه، حکمت ۱۶۱؛ وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۴۰.
  109. عیون الحکم والمواعظ، ص۴۷۶.
  110. نک: نهج السعاده، ج۷، ص۲۷۴.
  111. عیون الحکم والمواعظ، ص۴۶.
  112. وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۴۰.
  113. بحار الانوار، ج۶۶، ص۴۰۹.
  114. صادقی فدکی و یوسف‌زاده، مقاله "شورا"، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶.
  115. التفسیر الکبیر، ج۹، ص۶۷؛ شرح الازهار، ج۴، ص۵۳۷؛ امتاع الاسماع، ج۱۳، ص۴۸.
  116. سبل الهدی، ج۱۰، ص۳۹۸؛ ماوراء الفقه، ج۶، ص۸۷.
  117. التفسیر الکبیر، ج۹، ص۶۷؛ تذکرة الفقهاء، ج۲، ص۵۶۵؛ الجوهر النقی، ج۷، ص۴۶.
  118. نگاهی به مبانی تحلیلی نظام جمهوری اسلامی ایران، ص۳۹۰ - ۳۹۸.
  119. بحوث فقهیة مهمه، ص۴۹۲ - ۴۹۴؛ حکم الشوری فی الاسلام، ص۱۹ - ۶۵.
  120. احکام القرآن، جصاص، ج۵، ص۲۶۳؛ نگاهی به مبانی تحلیلی نظام جمهوری اسلامی ایران، ص۳۹۸ - ۴۰۱.
  121. سبل الهدی، ج۱۰، ص۳۹۸؛ تفسیر عاملی، ج۷، ص۴۶۲.
  122. الجوهر النقی، ج۷، ص۴۵؛ حکم الشوری فی الاسلام، ص ۱۷.
  123. الموسوعة الفقهیة المیسره، ج۲، ص۳۱۱؛ موسوعة الفقه الاسلامی، ج۱۱، ص۳۴۰ - ۳۴۲.
  124. الاسلام و اسس التشریع، ص۱۱۱ - ۱۱۳؛ الصحیح من سیرة النبی، ج۷، ص۶۹ - ۷۰.
  125. نک: بنیان حکومت در اسلام، ص۱۲۶ - ۱۳۶ و نیز ۲۳۹ - ۲۴۴.
  126. صادقی فدکی و یوسف‌زاده، مقاله "شورا"، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶.
  127. نک: فی ظلال القرآن، ج ۱، ص ۵۰۲؛ شورایی اسلامی، ص ۱۲۶.
  128. نک: شورایی اسلامی، ص۱۶۸.
  129. نک: حکم الشوری فی الاسلام، ص۸۹؛ جایگاه شوری در معارف اسلامی، ص۲۸۹.
  130. شورایی اسلامی، ص۵۶.
  131. المغازی، ج۱، ص۵۸۰ - ۵۸۱.
  132. المغازی، ج۲، ص۶۰۹ - ۶۱۰.
  133. نک: المیزان، ج۴، ص۵۶ - ۵۷.
  134. در این باره نک: رسائل مشروطیت، ج۱، ص۲۲۶، ۲۴۰؛ کتاب سید اسداللّه خرقانی، ص۱۴۸ و نیز نک: نگاهی به مبانی تحلیلی نظام جمهوری اسلامی ایران، ص۳۷۴ - ۳۷۵.
  135. نگاهی به مبانی تحلیلی نظام جمهوری اسلامی ایران، ص۳۷۵ - ۳۷۶.
  136. مناقب، ص۲۲۱؛ نیز نک: مجمع البیان، ج۴، ص۸۵۹؛ روح البیان، ج۳، ص۳۷۲ - ۳۷۳.
  137. نک: متشابه القرآن، ج۲، ص۷.
  138. حکم الشوری فی الاسلام، ص۹۷؛ ترجمان فرقان، ج۱، ص ۲۹۹.
  139. التحریر والتنویر، ج۳، ص۲۷۰ - ۲۷۱.
  140. ترجمان فرقان، ج۱، ص۲۹۹؛ متشابه القرآن، ج۲، ص ۷.
  141. جایگاه شوری در معارف اسلامی، ص۱۲۵ - ۱۲۶.
  142. نگاهی به مبانی تحلیلی نظام جمهوری اسلامی ایران، ص۳۷۸ - ۳۸۰.
  143. حکم الشوری فی الاسلام، ص۱۰۵ - ۱۰۶؛ جایگاه شوری در معارف اسلامی، ص۱۲۲.
  144. وسائل الشیعه، ج ۱۲، ص ۴۴؛ بحار الانوار، ج ۷۲، ص ۱۰۱.
  145. نهج البلاغه، حکمت ۳۲۱.
  146. جایگاه شوری در معارف اسلامی، ص۱۲۵، ۲۹۶.
  147. صادقی فدکی و یوسف‌زاده، مقاله "شورا"، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶.
  148. دراسات فی ولایة الفقیه، ج۱، ص۵۶۴؛ نک: نگاهی به مبانی تحلیلی نظام جمهوری اسلامی ایران، ص۳۸۲، ۴۰۳ - ۴۰۴.
  149. نگاهی به مبانی تحلیلی نظام جمهوری اسلامی ایران، ص۳۷۳.
  150. نک: نگاهی به مبانی تحلیلی نظام جمهوری اسلامی ایران، ص۴۲۰ - ۴۴۳.
  151. تنبیه الامه و تنزیه المله، ص۸۳ - ۸۴، ۱۱۵.
  152. حکم الشوری فی الاسلام، ص۱۴۳ - ۱۵۰.
  153. تنبیه الامه و تنزیه المله، ص۸۳ - ۸۴.
  154. بحوث فقهیة مهمه، ص۴۹۲ - ۴۹۴؛ حکم الشوری فی الاسلام، ص۱۹ - ۶۵.
  155. حکم الشوری فی الاسلام، ص۱۵۱ - ۱۸۶.
  156. تنبیه الامه و تنزیه المله، ص۱۱۵.
  157. حکم الشوری فی الاسلام، ص۱۸۷ - ۱۸۸؛ جایگاه شوری در معارف اسلامی، ص۲۸۲ - ۲۸۳.
  158. المجموع، ج۱۹، ص۱۹۳ - ۱۹۴؛ کشاف القناع، ج۶، ص۲۰۲ - ۲۰۳.
  159. وقعة صفین، ص۲۹؛ الامامة و السیاسه، ج۱، ص۱۱۳.
  160. نگاهی به مبانی تحلیلی نظام جمهوری اسلامی ایران، ص۴۰۳ - ۴۱۴.
  161. صادقی فدکی و یوسف‌زاده، مقاله "شورا"، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۶.
  162. "پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل می‌بودی از دورت می‌پراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دو" سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
  163. "و آنان که (فراخوان) پروردگارشان را اجابت کرده‌اند و نماز را بر پا داشته‌اند و کارشان رایزنی میان همدیگر است و از آنچه روزیشان داده‌ایم می‌بخشند" سوره شوری، آیه ۳۸.
  164. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۱، ص ۸۲۷.
  165. "و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل‌کنندگان (به خویش) را دوست می‌دارد" سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
  166. "جز این نیست که مؤمنان آنانند که به خداوند و پیامبرش ایمان دارند و چون در کاری همگانی همراه او باشند تا از او اجازه نگیرند (به راهی دیگر) نمی‌روند؛ کسانی که از تو اجازه می‌گیرند همانانند که به خداوند و پیامبرش ایمان دارند پس چون برای کاری از تو اجازه خواستند به هر یک از آنان که خواستی اجازه بده و برای آنها از خداوند آمرزش بخواه که خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است" سوره نور، آیه ۶۲.
  167. "و (یاد کن) آنگاه را که کافران با تو نیرنگ می‌باختند تا تو را بازداشت کنند یا بکشند یا بیرون رانند، آنان نیرنگ می‌باختند و خداوند تدبیر می‌کرد و خداوند بهترین تدبیر کنندگان است" سوره انفال، آیه ۳۰.
  168. "هیچ یادکرد تازه‌ای از سوی پروردگارشان به آنان نمی‌رسد مگر که آن را شنیده‌اند و سرگرم بازی‌اند * در حالی که دلبستگان سرگرمی‌اند و ستمکاران (مشرک) در نهان رازگویی کردند که: آیا این (پیامبر) جز بشری مانند شماست؟ آیا با آنکه (به چشم خود) می‌بینید به جادو روی می‌آورید؟" سوره انبیاء، آیه ۲-۳.
  169. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۷۴۱.